معیار و ملاک تشخیص «دارین» در دنیا
(2-قسمت)
پس ممکن است در جائی مثل حبشه رهبر مسلمانی باشد مثل نجاشی رضی الله عنه اما سرزمین دارالکفر باشد، در اینجا معیار «قانون اساسی» حاکم بر آن جامعه است و زمانی که مسأله ی مسلمان بودن حاکم «دارالاسلام» مطرح می شود به این دلیل است که مجری قوانین شریعت الله بدون شک یک مسلمان است و کافری نمی تواند ابتدا شروط رهبریت دارالاسلام را داشته باشد و چنان مجتهد، فقیه و عالمی بشود که بتواند مجری قانون شریعت الله در امور زندگی حکومتی و اجتماعی مسلمین باشد.
در اینجا یک مسلمان مثل نجاشی رضی الله عنه می تواند ایمان خود را کتمان کند و جهت مصالح مسلمین حاکم کفار شود، دقت کنید؛ یک مومن جهت مصالحی می تواند حاکم بر کفار شود و حتی مجری احکام کفار بر کفار شود؛ و این کاملاً فرق دارد با اینکه عده ای مدعی هستند یک مسلمان می تواند بر اساس احکام کفری بر مسلمین حاکمیت کند.
حاکمیت یک مسلمان بر اساس قوانین کفار بر کفار فرق دارد با حاکمیت یک مسلمان بر اساس قوانین کفار بر مسلمین. در اینجا آنچه به صورت عمد نادیده گرفته می شود «قانون اساسی» حاکم بر آن جامعه است، تنها با قوانین اسلامی می توان بر مسلمین حاکمیت کرد.
این یکی از همان شبهاتی است که «الْأَئِمَّةَ الْمُضِلِّينَ»[1] و « دُعَاةٌ عَلَى أَبْوَابِ جَهَنَّمَ»[2] و «الرُّوَيْبِضَة»[3] و «عُلَمَاءِ السَّوْءِ» دربارهای طاغوتها قصد دارند با آن حاکمیت کفار و مرتدین را بر مسلمین توجیه کنند، و سعی دارند با آن کفار حاکم بر جامعه را ولی امر شرعی و واجب الاطاعه ی مسلمین معرفی کنند که اطاعت از آن واجب و نافرمانی از آن حرام است هر چند که کافر و مرتد هم باشد و قوانین یکی از «کفار 6 گانه» را نیز بر مسلمین تحمیل کنند. و این علمای سوء و ساحران دین فروش به همین سادگی مسلمین را آماده و حتی «مجبور» به اطاعت از قوانین چنین حاکم کافری می کنند.
نکته ی مهمی که در مورد دارالکفر همیشه به آن اشاره شده این است که معیار قوانینی هستند که بر آن جامعه حاکم است نه ساکنان آن جامعه، و حکمی که صادر می شود بر قوانین و حاکمیت آن جامعه است نه مردمان آن جامعه، و حکم «دار» ارتباطی به ساکنین آن «دار» ندارد، و تمام اقوالی که از قرآن و سنت صحیح و اقوال صحابه و مذاهب مختلف اسلامی ذکر شد حول محور مكان و خاك مي گردد نه كساني كه در چنين مكان و سرزميني زندگي مي كنند، و اين حكم هيچ ارتباطي به ساكنان چنين خاك و زميني ندارد و به اين معني نيست که اگر به سرزمين و خاكي گفتيم دارالكفر است حتما ساکنین آن هم کافر باشند، یا زمانی که می گوییم دارالاسلام، قرار نیست همه ی ساکنین آن هم حتماً مسلمان باشند، و امكان آن هم هست كه سرزميني دارالاسلام باشد اما تمام ساكنان آن كافر باشند چون تحت حاکمیت دارالاسلام است.
در اینجا مهم نیست که ساکنان دارالاسلام همه مسلمان باشند یا نه. دارالکفر هم همین طور است. مهم قانون اساسی حاکم بر آن جامعه است، نه افراد آن جامعه؛ و حکم شامل سرزمین می شود نه افراد جامعه. نباید مسائل را با هم مخلوط کرد، ما در مورد مكان و سرزمين حكم صادر مي كنيم نه درمورد ساكنين آن.
(ادامه دارد……)
[1]ابی داود (4252) ، والترمذي (2229) إِنَّمَا أَخَافُ عَلَى أُمَّتِي الْأَئِمَّةَ الْمُضِلِّينَ
[2]مسلم1847 / دُعَاةٌ علَى أَبْوَابِ جَهَنَّمَ مَن أَجَابَهُمْ إلَيْهَا قَذَفُوهُ فِيهَا، فَقُلتُ: يا رَسولَ اللهِ، صِفْهُمْ لَنَا، قالَ: نَعَمْ، قَوْمٌ مِن جِلْدَتِنَا، وَيَتَكَلَّمُونَ بأَلْسِنَتِنَا،…
[3]ابن ماجه (4036)، وأحمد (7912) / إنَّها ستَأتي على النَّاسِ سِنونَ خَدَّاعةٌ، يُصدَّقُ فيها الكاذِبُ، ويُكذَّبُ فيها الصَّادِقُ، ويُؤتمَنُ فيها الخائِنُ، ويُخَوَّنُ فيها الأَمينُ، ويَنطِقُ فيها الرُّوَيبِضَةُ. قيل: وما الرُّوَيبِضَةُ يا رسولَ اللهِ؟ قال: السَّفيهُ يتَكلَّمُ في أَمْرِ العامَّةِ.