درسهای مقدماتی/درس هشتم:  شادی به عنوان یک نیاز فطری و چگونگی مدیریت و کنترل آن

درسهای مقدماتی/درس هشتم:  شادی به عنوان یک نیاز فطری و چگونگی مدیریت و کنترل آن

بسم الله و الحمد لله

السلام علیکم و رحمه الله و برکاته

الحمد لله امروز هم رسیدیم به درس هشتم مقدماتیمان که آخرین درس از سلسله درسهای مقدماتیمان را تشکیل می دهد که به بررسی «شادی به عنوان یک نیاز فطری و چگونگی مدیریت و کنترل آن» اختصاص دارد.

درسمان را با مقدمه ای لازم در مورد خودشناسی، امور فطری و جایگاه قانون شریعت الله به عنوان یکی از محتواها و مفاهیم 4 گانه ی دین اسلام به پیش می بریم که برای ورود ما به بحثِ اصلیِ شادی می تواند نقش کلیدی را داشته باشد. هر چند ارتباط مستقیم شادی مسلمین  با هر 4 محتوا و مفهوم دین یعنی :1- حاکمیت و سلطه برتر2- قوانین و احکام 3- اطاعت کردن از این قوانین و حاکمیت 4- پاداش دادن و مجازات کردن براساس این قوانین و احکام توسط حکمیت و سلطه ی برتر را نمی شود نادیده گرفت که می شود خالص کردن دین برای الله «أَلا لِلَّهِ الدِّينُ الْخالِصُ».

در این مسیر اولین قدم و استارتی که هر انسان متعادلی لازم است بردارد این است که به نوعی خودشناسی برسد. این شناخت را هم می تواند از راههای مشخصی به دست بیاورد مثل :

– شناخت اهداف: زمانی که شخص به این درجه از شناخت می رسد باعث می شود که از اهداف تخیلی و غیر واقعی  دوری کند. چون اهداف غیر واقعی همیشه باعث شکست، ناکامی، ناامیدی و خشم نابجا می شوند. شخص می داند که هدف بزرگش تنها مختص کردن عبادت و قوانین برای الله است و بس: وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ (ذاریات/56)  و تمام اهداف دیگرش هم باید در خدمت به این هدف اصلی باشد .

– راه دیگری که می شود به این خودش شناسی رسید شناخت ارزش های واقعی است : شناخت ارزش های واقعی و درست باعث پرهیز از ارزش های کاذب و در نتیجه رسیدن به رضایت از زندگی می شود. مجموعه ی این عقاید، باورها و ارزش ها هستند که ما را می سازند و به ما هویت می دهند. این ها چارچوب و ساختار درونی ما را شکل می دهند و ما هم  بر اساس همین عقاید، باورها و ارزش هایمان اطلاعات و رفتارهای دریافتی از محیط، اطراف و پیرامون خودمان را تصفیه و پردازش می کنیم، و بر مبنای همین به دنیا و هر آن چه از انسان، حیوان، گیاه، دریا و … هست نگاه می کنیم، و بر همین اساس در مورد خود و دیگران قضاوت می کنیم. اولین سؤالی که مطرح می شود این است که خودشناسی انسان از چه راهی و از چه کانالی باید انجام بشود؟ از کانال سازنده و خالق انسان؟ یا از طریق ذهن و خواسته های نفسانی خود انسان؟

در اینجاست که شخص به شاه کلید اصلی بهداشت درونی (روانی) دست پیدا می کند و آن هم عزت به نفس و اعتماد به نفس است که تنها مختص: وَلِلَّهِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِينَ (منافقون/ 8) است . عزت یعنی میزان ارزش و احترامی که هر فرد برای خودش قائل است، و الله تعالی با قوانینش این کرامت و عزت را به انسان داده است «وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ» (اسراء/70).

قضاوت ما نسبت به خودمان هم به ارزش هایی که داریم بستگی دارد. اگر قضاوت ما به ارزش هایمان  مثبت باشد عزت نفس بالایی داریم، اما اگر قضاوت ما نسبت به ارزش هایمان منفی باشد، از عزت نفس پایینی برخورداریم. در حقیقت سرچشمه ی اعتماد به نفس ما ارزشهای ما هستند که از قانون شریعت الله سرچشمه گرفته اند، و این ارزشها برای ما صفات، فضایل و استعدادهای واقعی را در ما به وجود آورده اند که  عامل اصلی اعتماد به نفس و عزت نفس ما شده اند. 

– مورد دیگری که به ما کمک می کند به خودشناسی برسیم شناخت نیازهاست: شناخت نیازهاهم مساوی است با تلاش برای  برطرف کردن آن ها از مسیر درست و صحیح اش. در اینجا لازم است شخص علاوه بر نیازهای مشترک میان انسانها، ابتدا به جنسیت خودش توجه کند و آن را بپذیرد. علاوه بر این باید به ویژگیهای جسمی خودش توجه کند . زمانی که شخص خودش را به عنوان یک انسان با ویژگیهای خاص خودش می پذیرد، یعنی به نقاط قوت و ضعف خودش پی برده است، و خودش را همان طوری که هست و به اندازه ی توانایی ها و وسعتش که تلاش کرده است دوست دارد، و برای خودش ارزش قائل است، چون می داند که الله تعالی همین اندازه به او توانائی داده است و ایشان هم به همان اندازه تلاش کرده است.لايُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها (بقره/286) «خداوند هیچ کس را تکلیف نمی کند، مگر به اندازه ی توانایی او»

– مورد دیگری که لازم است در مسأله ی خودشناسی به آن توجه بشود شناخت نقاط قوت خودمان است که می توانیم با تکیه بر نقاط قوتمان بر نقاط ضعفمان غلبه می کنیم. شناخت نقاط قوت باعث تقویت اراده و احساس افتخار درشخص می شود، و باعث می شود نقطه ضعفهایمان را بپذیریم، و قبول کنیم که نقطه ضعفهائی داریم، و سعی کنیم این نقطه ضعفها را اصلاح و درمانشان کنیم. وقتی که نقاط قوت خودمان را بشناسیم بهتر می توانیم روی خودمان کنترل داشته باشیم. اینها عمده مواردی هستند که شخص باید در خودشناسیش به آن دقت کند.

 حالا، زمانی که از خودت يا از هر چيزدیگری راضی نیستی نشانه اي است كه به توهشدار مي دهد که بايد تغييري به وجود بیاد. واضح است که این تغییر بعد از احساس نارضایتی به وجود می آید، و حرکت از این چیزی هم که شما را ناراضی کرده است و تغییر این وضع یا چیزی که باعث نارضایتی شما شده است و رسیدن به آن چیزی که رضایت شما رابه دست می آورد  باید بر اساس علم و آگاهی باشد. حتی حرکت از جاهلیت به توحید هم باید بر اساس علم و شناخت باشد، و نباید کورکورانه حرکت کرد . فَاعْلَمْ أَنَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا اللَّهُ.(محمد/19) اینجاست که بسیاری از بزرگان ما مثل امام بخاری رحمه الله در کتابهایشان فصل و باب جداگانه ای را تحت عنوان «علم قبل از قول و عمل» قرار داده اند .

با این خود شناسی هر مسلمانی که خواهان تغییر مناسبی است باید در مورد «شیوه ی حرکت» و «هدفی» که می خواهد به آن برسد شناخت و علمِ کافیِ شرعی داشته باشد . در مورد «شیوه ی حرکت»لازم است شناخت ما و «شیوه ی حرکت» ما در تغییر آن چیزی که ما را ناراضی کرده به دو مورد توجه داشته باشد :

  1.   یکی امور غریزی و فطری هستند مثل گرایش به نوشیدن، خوردن، نفس کشیدن، شادی و بازی و خوشحالی و کنجکاوی و استقلال طلبی و غیره
  2. دیگری امور اکتسابی هستند که از طریق قانون شریعت الله و عمل به وجود می آیند. تبعیت از قانون شریعت الله مشخص است، اما عمل، مثل الگوبرداری و مقایسه ی خود با دیگران در گذشته و حال که در مسیر قانون شریعت الله حرکت کرده اند.

به این شیوه ی پیرویِِ علمی و عملی ما از قانون شریعت الله برای اداره ی زندگی درونی و مادیمان می گوییم عبادت که هدف اصلی زندگی ما در دنیاست. وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ(ذاریات/56)

حالا این امور فطری چه هستند که باید در تغییر آن چیزی که ما را ناراضی کرده است به آن توجه کنیم؟ امور فطري، ذاتي انسان هستند که اکتسابي نيستند و بر اثر فعالیت خود انسان به وجود نمی آیند، بلکه با شدت و ضعفهائی در تمام انسانهای مسلمان و غیر مسلمان وجود دارند و عمومی هستند، مثل گرایش به پرستش الله و توحید، خیر خواهی، حقیقت جوئی، گرایش به تولید و اختراع چیزهای جدید، زیبا پسندی، شادی، مثلا ما شادی را دوست داشته باشیم و از چیزهای غم آور بدمان بیایید و….

 این امور فطری را الله تعالی متناسب با هدف خلقت انسانها در انسان قرار داده است، و شخص می تواند با پرورش این اسبابها و ابزارها به آن هدفی که برایش خلق شده است دست پیدا کند . فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا لَا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ ‏(روم/30) روی خود را خالصانه متوجّه دین (اسلام) کن. این سرشتی است که خداوند مردمان را بر آن سرشته است. نباید سرشت خدا را تغییر داد. این است دین و آئین محکم و استوار، و لیکن اکثر مردم(چنین چیزی را) نمی‌دانند .‏

به زبان ساده تر می توانیم بگوییم که امور فطری نوعی میل و گرایش به خوبی هائی است که الله تعالی در وجود انسان قرار داده است، و این میل و گرایش را با قانون شریعتش مدیریت، کنترل و هدایت می کند . یعنی امور بالقوه ای هستند که توانائی تبدیل شدن به بالفعل را دارند، و همین امور فطری چنان هستند که ميلي را در انسان به وجود می آورند که انسان به سوی خوبی ها و امور نیک  اشتياق و علاقه پيدا كند، و به دلیل این علاقه و اشتیاقش به سوی این چیزهای پسندیده وبه دست آوردن آنها حركت کند. یعنی در واقع امور فطری زمینه های خامی هستند که می گویند خوبی خوب است و بدی هم بد است پس به سمت خوبی برود و بدی نکند، اما چه خوب است و چه بد است این را قانون شریعت الله تعیین می کند. 

این امور بالقوه ی فطری به مرور زمان و بر اساس آموزشها و ارزشها و قوانینی که به شخص داده می شوند، و شرایط و زمینه هائی که برای رشد و شکوفائی آنها در نظر گرفته می شود، آرام آرام و به تدریج خودشان را نشان می دهند، و تأثیر خودشان را بر شخص می گذارند،و ما ظاهرا می توانیم این امور را در رفتار شخص ببینیم، و برای  ما هم قابل دیدن می شوند و ما می توانیم مثلا بگوییم این شخص موحد است، یا خیرخواه است، یا حقیقت طلب است. چون می دانیم الله تعالی انسان را که خلق کرده  است این امور فطری را در درونش قرار داده است، اما این انسان در همان ابتدای امر چیزی نمی داند و این آموزشها و قوانین هستند که از طریقِ 3 ابزارِ شنیدن و دیدن و فهمیدن به این امور فطری خط می دهند : وَاللّهُ أَخْرَجَکُم مِّن بُطُونِ أُمَّهَاتِکُمْ لاَ تَعْلَمُونَ شَیْئاً وَجَعَلَ لَکُمُ الْسَّمْعَ وَالأَبْصَارَ وَالأَفْئِدَةَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ ‏ (نحل/78) خداوند شما را از شکمهای مادرانتان بیرون آورد در حالی که چیزی نمی‌دانستید، و او به شما گوش و چشم و دل داد تا سپاسگزاری کنید .‏

رسول الله صلی الله علیه و سلم هم می فرماید :كُلُّ مَوْلُودٍ يُولَدُ عَلَى الْفِطْرَةِ، فَأَبَوَاهُ يُهَوِّدَانِهِ أَوْ يُنَصِّرَانِهِ أَوْ يُمَجِّسَانِهِ[1]بچه ها بر فطرت متولد می شوند و این والدین هستند که آنها را یهودی و نصرانی ومجوسی تربیت می کنند.


در اینجا والدین هستند که به بچه ها یاد می دهند چه خوب است و چه بد است، بعد ماهواره ها و رسانه ها و مدارس و دوستان و حکومتها و قوانین حاکم بر جامعه هستند که امروزه برای این بچه از مهد کودک تا زمان مرگ تعیین می کنند چه خوب است و چه بد است، به این شیوه این سرنخی که الله تعالی به این بچه برای پیدا کردن راه قانون شریعت الله و هدایت به او داده شده است، توسط والدین و ماهواره ها و سایر امور می توانند با معرفی ارزشها و باید ها و قوانینی بر خلاف قانون شریعت الله، خوبی هائی را به شخص معرفی کنند که در نظر الله خوب نیستند، و بدهائی را به شخص معرفی کنند که در نظر الله بد نیستند، و به این شکل به فطرت سالم این شخص صدمه می زنند، و در کاغذ نانوشته و پاک بچه چیزهائی را می نویسند که غلط هستند. در اینجاست که می گوییم والدین بچه را فاسد کردند و یا والدین زمینه را فراهم کردند که ماهواره ها و سایر امور بچه را فاسد کنند.

این امور فطری مثل دانه ها و بذرهائی هستند که نیاز به زمین مناسب و شرایط جوی و محیطی مناسب و هدایت و مراقبت مناسبی دارند تا به آن شکلی که الله خواسته رشد کنند، این امور در ابتداء نیازی به رسیدگی ندارند، اما در ادامه ی راه، و در زمان خودش، محتاج توجه و پرورش بر اساس ارزشها و قوانین شریعت الله هستند .

گرایش به راستگوئی و تنفر از دروغگوئی در همه وجود دارد، یا گرایش به امانتداری و تنفر از خیانت در همه هست، یا گرایش به ازدواج وتشکیل خانواده و تنفر از تجرد در همه هست، گرایش به ثروت و تنفر از فقر در همه هست، و موارد زیاد دیگری هم هستند که به صورت فطری در همه هست، اما هر کدام از این موارد باید در مرحله ی خودش و در زمان خودش به بچه آموزش داده بشود که مسیر درست رسیدن به این خوبی ها کدام است؟، به یک بچه ی شیرخواره آموزش راستگوئی و پرهیز از دروغگوئی داده نمی شود، چون این میل و گرایش در این سن هدایت و مدیریت نمی شود اما در سن بالاتر چرا می شود، یا به بچه دبستانی نمی آیند در مورد ازدواج و تشکیل خانواده آموزش بدهند، چون این میل و گرایش در سن بالاتری خودش را نشان می دهد و باید درآن سن هدایت و آموزش داده شود، امور فطری دیگرهم به همین شیوه هستند.

 آماده سازی ها باید متناسب با زمانی باشد که شخص در آن قرار گرفته است، و شخص درآن زمان به چنین آماده سازیها و آموزشها و قوانینی نیاز پیدا می کند . حالا اگر آموزشها و قوانین مال الله تعالی باشند شخص در مسیر خیر و صلاح حرکت می کند، و اگر این آماده سازیها و آموزشها و قوانین بر خلاف قانون شریعت الله باشند شخص در مسیر فاسد شدن و فاسد کردن امور فطریش پیش می رود.
  زمانی که الله تعالی می فرماید: فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا لَا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ ‏(روم/30) در اینجا واضح است که امور فطری را الله تعالی خلق کرده است و هيچ گونه تبديلي در آفرينش الله راه ندارد،

 تبدیل یعنی مثلا چیزی به چیز دیگری عوض بشود. مثلا  چوب بر اثر سوختن تبدیل می شود به زغال، و این با تغییر فرق دارد . مثلا همین چوب اگرتکه تکه هم بشود یا به صندلی و میز و تخته هم تغییر کند باز به آن می گویند چوب و ماهیتش عوض نشده است و تبدیل به چیز دیگری نشده است، حالا این امور فطری هم «تبدیل» نمی شوند اما ممکن است «تغییر» کنند، و حتی این امور اگر در برابر قانون شریعت الله قرار بگیرند باز خودشان را نشان می دهند، و میل  و گرایش به قانون شریعت الله را در شخص به وجود می آورند . مسلمین این میل و گرایش را در غیر مسلمین  تشویق و تحریک می کنند . عده ی زیادی از افراد جامعه ی کفار مسلمان می شوند اما آن دسته از کفار که دچار بیماری مهلک تکبر شده اند با لجبازی و حسادتی که دارند دچار جحود می شوند و قانون شریعت الله را قبول نمی کنند در حالی که می دانند این قانون شریعت الله صحیح است :وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَيْقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ ظُلْمًا وَعُلُوًّا ۚ فَانظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُفْسِدِينَ(نمل/14) ستمگرانه و مستکبرانه معجزات را انکار کردند، هر چند که در دل بدانها یقین و اطمینان داشتند. نگاه کن سرانجام و سرنوشت تبهکاران و مفسدین چگونه شد؟ 

در این صورت امور فطری خواسته های روحی برتر انسان هستند، و مثل امور غریزی که خواسته های جسمی و مادی موجودات هستند هرگز از بین نمی روند. البته امور غریزی و فطری با هم فرقهائی دارند، واگر کسی بیاید و بدون در نظر گرفتن امور فطری تنها امور غریزی را در نظر بگیرد آشکارا انسان را با دیگر حیوانات مساوی قرار داده است. برای همین است می بینیم زمانی که سکولاریستها آزمایشی در زمینه ی امور رفتاری و روانی را بر روی حیوانات انجام می دهند نتیجه اش را بر انسانها هم تعمیم می دهند و می گویند انسان هم همین طوری است، این حیله و سرگردانی آشکاری است که دین سکولاریسم در راستای حیوانی کردن انسانها و کنترل کردن نیازهای فطری توسط نیازهای غریزی تولید کرده است .

اما همچنانکه امور غریزی برای انسانها و سایر موجودات یک نیازاست، واضح و روشن است که تمام امور فطری هم برای انسان یک نیاز هستند. شادی و نشاط هم به عنوان یکی از مهم ترین نیازهای روحی انسان به دلیل تأثیرات زیادی که روی زندگی افراد دارد به اتفاق تمام انسان ها يك ضرورت و نياز اساسی بشریت است، شادي مثل درد كشيدن، عشق ورزيدن، نگرانی و اندوه و… از امور بديهي و جزء پديده‌هاي رايج و فطری زندگي بشر است، كسي را نمی شود در دنیا پیدا کرد که ادعا کند نیازی به شادی ندارد .

حالا زمانی که بدن انسان مثل سایر حیوانات همچون یک غریزه نیاز به مواد غذایی سالم دارد، روح و روان انسان هم به تغذیه ی سالم نیاز دارد. حالا اگر خوردن نیازاست، اگر آشامیدن نیازاست و اگر مسائل جنسی و نفس کشیدن نیاز جسم انسانند، شادی هم به عنوان یکی از نیازهای فطری، یکی از نیازهای روح انسان است. اگر انسان را از این نیازهای فطری و غریزی محروم کنی به ناچار آن را از راه های دیگری به دست می آورد حتی اگر به قیمت تهدید امنیت دیگران و حتی خودش هم تمام بشود.  

 البته اساس جهان هستي و پديده‏هاي آن هم به گونه ای آفریده شده اند که باعث به وجود آمدن  شادی در انسان می شوند. بهار زیبا، گل های رنگارنگ، آبشار و جنگل های مسرت بخش، دریای پهناور، کوهها و چشمه های دلفریب، دیدار نزدیکان، ازدواج و تشکیل زندگی خانوادگی، بچه دار شدن، شغل مناسب، درآمد مناسب، پیروزی بر دشمنان قانون شریعت الله و … کلاً شادی آور و مسرت بخش هستند. اگرخوب دقت کنید باز می بینیم که نعمتهای بهشت هم شادی آور و مسرت بخش هستند .

با نگاهی عمیق به زندگی در دین اسلام هم متوجه می شویم که همه ی ابعاد احکام و قوانین آن هم دارای حرکت و نشاط است. نماز، دشمن شناسی و درجه بندی دشمنان و مشارکت در تحولات منطقه ای و جهانی، جهاد فی سبیل الله، تأکید بر صله ی رحم، یادگیری سوارکاری و تیراندازی و شنا و غیره نمونه هایی از جلوه های شادی در دین اسلام هستند، برای همین است زندگی و سیره ی بزرگان و پیروان قانون شریعت الله هم بر حرکت و نشاط استوار بوده است، و در حالات هیچ یک از رهروان راستین صدر اسلام و حتی قرنها پس از آن، افسردگی و ناامیدی دیده نمی شود، بلکه آزادگی و تحرک و آزاد سازی دیگر انسانهاست از بند طاغوتها و امید راستین به وعده های الله تعالی که بر اساس قانون شریعت الله انجام می شود: یَا أَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءتْکُم مَّوْعِظَةٌ مِّن رَّبِّکُمْ وَشِفَاءٌ لِّمَا فِی الصُّدُورِ وَهُدًى وَرَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِینَ ‏*  قُلْ بِفَضْلِ اللَّهِ وَ بِرَحْمَتِهِ فَبِذَلِكَ فَلْيَفْرَحُوا هُوَ خَيْرٌ مِمَّا يَجْمَعُونَ» (يونس/ 57-58)

ای مردمان! از سوی پروردگارتان برای شما اندرزی (برای اداره ی زندگی) و درمانی برای چیزهائی که در سینه‌ها استآمده است و هدایت(با قانون شریعتش) و رحمت ( به صورت یکجانبه و بلاعوض از طرف الله) برای مؤمنان است. ‏بگو: به فضل و رحمت خدا – به همین ( نه چیز دیگری) – باید مردمان شادمان شوند. این بهتر از چیزهائی است که (از دنیا) گرد می‌آورند.‏

الله تعالی واضح و آشکارا می فرماید که قوانین شریعتش که نازل کرده تنها درمان بیماریهای قلبی و عامل هدایتی است که باعث شادی انسانها می شود، و تبعیت از این قوانینش می شود«ذکر الله» که پایه ی عبودیت و بندگی است، و ارتباط بنده با خالق را در تمام اوقات و حالات نشان می دهد و می شود : قُلْ إِنَّ صَلاَتِی وَنُسُکِی وَمَحْیَایَ وَمَمَاتِی لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ ‏(انعام/162) بگو: نماز و عبادت و زیستن و مردن من از آن خدا است که پروردگار جهانیان است .

 این اختصاص دادن زندگی و مرگ بر اساس قانون شریعت الله به آن می گویند «ذکر الله»، که به منافقین و انسانهای ضعیف الایمان – به دلیل پایبندی کمترشان به قانون شریعت الله– میگویند: ذکر الله را کمتر می کنند، و شیطان هم بر کسانی مسلط می شود که از قانون شریعت الله یا ذکر الله غافل می شوند، برای  همین است تنها راه آرامش قلبها و مَّوْعِظَةٌ مِّن رَّبِّکُمْ تبعیت از قانون شریعت الله و پایبند شدن کامل و خالص به مفاهیم 4 گانه ی دین اسلام است که با خودش شادی می آورد فَبِذَلِكَ فَلْيَفْرَحُوا و الله تعالی به صورت انحصاری در قالب «ذکر الله» می فرماید:

الَّذِینَ آمَنُواْ وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُم بِذِکْرِ اللّهِ أَلاَ بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ ‏(رعد/28) آن کسانی که ایمان می‌آورند و دلهایشان با یاد خدا سکون و آرامش پیدا می‌کند. آگاه باشید ! دلها با یاد خدا آرام می‌گیرند .‏ الَّذِینَ آمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ طُوبَى لَهُمْ وَحُسْنُ مَآبٍ ‏ (رعد/29) آن کسانی که ایمان می‌آورند و کارهای شایسته می‌کنند، خوشا به حال ایشان یا بهشت برای ایشان، و چه جایگاه زیبائی دارند !‏

واضح است، مستمر یاد کردن و ذکر الله یعنی  تبعیت از قانون شریعت الله و شکر گزار بودن و نافرمانی نکردن از الله در تمام حالات زندگی، و این یعنی پیوند و ارتباط همیشگی با الله در تمام زندگی. زمانی که این طوری با الله تعالی ارتباط برقرار کردی الله تعالی هم رهایت نمی کند بلکه همیشه با تو است : فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ وَاشْکُرُواْ لِی وَلاَ تَکْفُرُونِ ‏(بقره/152) پس مرا یاد کنید ( با طاعت و عبادت و دوری از معاصی، به دل و زبان وعمل) تا من نیز شما را یاد کنم ( با اعطاء ثواب و گشایش ابواب سعادت و خیرات و ادامه پیروزی و قدرت و نعمت) و از من سپاسگزاری کنید و از من ناسپاسی مکنید.

تبعیت از قوانین شریعت الله یعنی قدم گذاشتن در سلامت قلبی و کسب آرامش و اطمینان قلبی، و هدایت و حرکت در مسیر صحیح زندگی . این موعظه و رحمتی است که الله تعالی به صورت بلاعوض به انسانها هدیه داده است (مثل موده نیست که دو جانبه باشه) روشن است که ایمان به الله و قانون شریعت الله مساوی است با هدایت و شفا و سلامت قلب و به دنبال آن اصلاح اعمال و رفتارها «وَمَن یُؤْمِن بِاللَّهِ یَهْدِ قَلْبَهُ وَاللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ »‏(تغابن/ 11) و هر کس که به خدا ایمان داشته باشد، خدا دل او را رهنمود می‌گرداند، و خداوند از هر چیزی کاملاً آگاه است .‏

حالا انسانهائی پیدا می شوند که می خواهند این سلامت قلب و مسیر درست را در جائی غیر از قانون شریعت الله پیدا کنند، و به همین سادگی در انتخاب مسیر برای رسیدن به شادی و آرامش دچار اشتباه و خطا می شوند، و این مسیر غلط آنها را به انتخابهای غلطی می کشاند، و به جای این که به کیفیت زندگی و آرامش روی بیاورند، هم و غم خودشان را روی کمیت زندگی و آسایش قرار می دهند، و از اسباب ایجاد آرامش غافل می شوند و یک بعدی حرکت می کنند؛ می بینیم که از نظر آسایش و مادیات روز به روز وسعت مالی پیدا می کنند، انواع لوازم و امکانات جدید و به روز و به اصطلاح وسایل آسایش را تهیه می کنند، اما متناسب با آن، شادی و نشاط آنها و آرامششان تأمین نمی شود.

امروزه کسانی را می بینیم که شاد نیستند،آرامش ندارند،در آسایش و امکانات کامل مادی زندگی می کنند اما از زندگیشان لذتی نمی برند، و شادی و آرامش را در زندگی و اطراف خودشان پیدا نمی کنند؛ با آن که به نبود امکانات مادی در گذشته راضی نیستند، اما اکثراً به زندگی شاد و بدون امکانات گذشته ای که درآن آرامش وجود داشت حسرت می خورند، و انگار درتاریکی سرگردانند و دنبال این آرامشی می گردند که تنها با پیروی از قانون شریعت الله به وجود می آید و جایش هم درقلب است: أَفَمَن شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلإِسْلامِ فَهُوَ عَلَى نُورٍ مِّن رَّبِّهِ فَوَيْلٌ لِّلْقَاسِيَةِ قُلُوبُهُم مِّن ذِكْرِ اللَّهِ أُوْلَئِكَ فِي ضَلالٍ مُّبِينٍ (زمر/22)‏ آیا کسی که خداوند سینه‌اش را برای پذیرش اسلام گشاده و فراخ ساخته است و دارای (بینشی روشن از) نور پروردگارش می‌باشد (مانند کسی ست که به قانون شریعت الله ایمان نیاورده و فاقد این نوره؟!). وای بر کسانی که دلهای سنگینی دارند و ذکر الله بدانها راه پیدا نمی کند. آنان واقعاً به گمراهی و سرگشتگی آشکاری دچارند.‏ ‏اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِیثِ کِتَاباً مُّتَشَابِهاً مَّثَانِیَ تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ ثُمَّ تَلِینُ جُلُودُهُمْ وَقُلُوبُهُمْ إِلَى ذِکْرِ اللَّهِ ذَلِکَ هُدَى اللَّهِ یَهْدِی بِهِ مَنْ یَشَاءُ وَمَن یُضْلِلْ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ ‏(زمر/23)خداوند بهترین سخن را (به نام قرآن) نازل کرده است . کتابی را که همگون ومکرّر است. از (شنیدن آیات) آن لرزه بر اندام کسانی می‌افتد که از پروردگار خود می‌ترسند، و از آن پس پوستهایشان و دلهایشان (و همه وجودشان) نرم و آماده پذیرش قرآن خدا می‌گردد (و آن را تصدیق و بدان عمل می‌کنند) . این (کتاب مشتمل بر) رهنمود الهی است و خدا هر که را بخواهد در پرتو آن راهیاب می‌سازد ، و خدا هر که را گمراه سازد، اصلاً راهنما و راهبری نخواهد داشت .

در چنین شرایطی مسلمین باید به خودشان بیایند و از خودشان بپرسند: در گذشته ی مسلمین چه چیزی وجود داشت که منبع شادی و آرامش آنها بود اما امروزه از آن محروم شدند و شادی هم همراه با آن برای تعداد زیادی از مسلمین گم شده است؟

امروزه مسلمین الله را با کنار گذاشتن قوانینش و برنامه های دنیوی و اخرویش و دست کشیدن از مفاهیم 4 گانه ی دین فراموش کرده اند و این طوری از «ذکر الله» غافل شده اند، و اکثرا به دلیل «ذکر قوانین دین سکولاریسم و ذکر دموکراسی و ذکر مکاتب مختلف سکولاریستی و ذکر رهبران دین سکولاریسم و ذکر احزاب سکولاریستی و ارتدادی» مشغول شده ان، و به انواع بیماریهای مادیگرائی و فرد گرائی و اضطرابها و تنشهای قلبی و ذهنی و سایر بیماریهای مختص مشرکین و سکولاریستها آلوده شده اند، و این طوری دلهایشان بیمار شده است. حلقه ی گم شده اینجاست. دل هم بیمار شد همه چیز رادر انسان فاسد می کند. رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید: أَلا وَإِنَّ فِي الْجَسَدِ مُضْغَةً إِذَا صَلَحَتْ صَلَحَ الْجَسَدُ كُلُّهُ، وَإِذَا فَسَدَتْ فَسَدَ الْجَسَدُ كُلُّهُ، أَلا وَهِيَ الْقَلْبُ [2]آگاه باشيد که در جسم پاره گوشتي است که اگر درست شود، همه ی جسد درست و صالح مي گردد و اگر فاسد گردد تمام جسم فاسد مي گردد و بدانيد که آن قلب است.

در اینجا اصلاح قلب یعنی اصلاح عمل، عمل که فاسد و غیر شرعی است به ما می گوید که قلب فاسد و آلوده ست. دروغگوها و منافقین و سکولار زده را ندیده اید که هر کار غیر شرعی را مثل نماز نخواندن و شراب خوری و غیره را انجام می دهند و می دانند و آگاه هستند که غیر شرعی و حرام است اما می گویند: قلب حساب است و قلب ما پاک است و روی گناه و جرم خودشان اصرار می کنند و تمایلی به اصلاح قلب و اصلاح اعمالشان ندارند:أُوْلَئِکَ الَّذِینَ لَمْ یُرِدِ اللّهُ أَن یُطَهِّرَ قُلُوبَهُمْ لَهُمْ فِی الدُّنْیَا خِزْیٌ وَلَهُمْ فِی الآخِرَةِ عَذَابٌ عَظِیمٌ (مائدة/ 41) آنان کسانی اند که خداوند نمی‌خواهد دلهایشان را (از نجاست و پلیدی ها) پاک گرداند . نصیب ایشان در دنیا خواری و رسوائی، و در آخرت عذاب بزرگی است .‏

 تو که نماز نمی خوانی یعنی فاسد پست و بی ارزشی هستی که جرم تو از هر زناکار و مشروب خور و  قمارباز و دزد و خائنی بدتر است. گناهی بدتر از این وجود ندارد که به پای این جرم برسد، آن وقت در کمال بی شرمی ادعا داری که قلبت پاک است؟

الله تعالی زمانی به مشرکین و سکولاریستها امان می دهد و آنها را جزو مسلمین حساب می کند که بعد از توبه نمازشان را بخوانند :

  • فَإِن تَابُواْ وَأَقَامُواْ الصَّلاَةَ وَآتَوُاْ الزَّکَاةَ فَخَلُّواْ سَبِیلَهُمْ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ (توبه/5)
  • فَإِن تَابُواْ وَأَقَامُواْ الصَّلاَةَ وَآتَوُاْ الزَّکَاةَ فَإِخْوَانُکُمْ فِی الدِّینِ وَنُفَصِّلُ الآیاتِ لِقَوْمٍ یعْلَمُونَ‏ (توبه/11)

و زمانی که اهل بهشت از مجرمین می پرسند‏ «فِی جَنَّاتٍ یَتَسَاءلُونَ * ‏عَنِ الْمُجْرِمِینَ ‏‏» چه چیزی باعث افتادن شما به جهنم و سقر شدهاست«مَا سَلَکَکُمْ فِی سَقَرَ ؟» یکی از جوابهاشان این است که جزو نمازگزارها نبودند: قَالُواْ لَمْ نَکُ مِنَ ٱلْمُصَلِّینَ (مدثر/32-43)

رسول الله صلی الله علیه وسلم هم در مورد شخص نماز نخوان می فرماید:

  • «بَیْنَ الرَّجُلِ وَ بَیْنَ الْکُفْرِ تَرْکُ الصَّلاةِ»[3] فرقبین مرد با کفر، ترک نماز است.
  • –         «اَلْعَهْدُ الَّذی بَیْنَنا وَ بَیْنَهُمْ الصَّلاةُ فَمَنْ تَرَکَها فَقَدْ کَفَرَ»[4]عهد و پیمانی که‌ ما را از کافران جدا می‌سازد نماز است، هر کس نماز را ترک کند، کافر شده‌ است.
  • –         «عُرى الإسْلامِ وَ قَواعِدُ الدِّینِ ثَلاثَةٌ، عَلَیهِنَّ أسِّسَ الإسْلامُ مَنْ تَرَکَ واحِدَةً مِنْهُنَّ فَهُوَ بِها کافِرٌ، حَلالُ الدَّمِ: شَهادَةُ أنْ لا اله إلاّ الله، وَ الصَّلاةُ الْمَکْتُوبَةُ، وَ صَوْمُ رَمَضانَ»[5]حلقه‌های بهم پیوسته‌ و پایه‌های دین اسلام سه‌ چیز است که‌ اسلام بر روی آنها بنا شده‌ است، و هر کس یکی از آنها را ترک کند به‌ واسطه‌ی ترک آنها کافر می‌شود و خونش حلال می‌گردد:

اقرار و یقین به‌ اینکه‌ جز خداوند یکتا هیچ معبود دیگری نیست.. ادای نمازهای واجب روزانه‌.. روزه‌ گرفتن در ماه‌ رمضان» و  در  روایت  دیگری  چنین  آمده  است‌:”من ترك منهنَّ واحدةً فهوكافر باللّه، ولا يقبل منه صَرْفٌ ولا عدلٌ، و قد حل دمه وماله” کسی که یکی از آنها را ترک کند، کافر است، و هیچ عبادت فرض و سنتی از او پذیرفته نمی شود وبدون شک خون و مالش حلال است .

تمام اصحاب رسول الله صلی الله علیه وسلم هم کسی که عمدا نمازش را ترک می کند را کافر و خارج از اسلام دانسته اند. در این زمینه روایتهای مختلفی از علی بن ابی طالب و ابن مسعود و جابربن عبدالله و ابودراء و ابن عباس و دیگران نقل شده است که به صراحت گفته اند هر کسی که نماز نخواند کافراست.

حالا اگر کسی نماز را قبول داشته باشد و تنها بعضی وقتها از روی تنبلی یا مشغول شدن به دنیا آن را نخواند (نه اینکه کلا ترکش کرده باشد) ائمه ی فرق 4 گانه ی معروف به اهل سنت 3 رای دارند :

  • امام حنفی رحمه الله می گوید چنین شخص سهل انگاری فاسق است و باید آن را به اندازه ای زد که خون از بدنش جاری بشود و زندانی بشود تا به نمازش بر می گردد.
  • امام مالک و شافعی هم می گویند: چنین شخص تنبلِ سهل انگاری فاسق است، اما تنها شلاق زدن و زندانی کردنش کافی نیست بلکه اگر بر ترک نمازش اصرار کرد باید به عنوان حد شرعی کشته بشود .
  • امام احمد می گوید: نماز نخوان کافراست و واجب است ازاو خواسته بشود که توبه کند، اگرتوبه نکرد گردنش را بزنند و مجازاتی غیر از کشتن ندارد.

خوب این قانون شریعت الله و حکم شخصی است که قلبش مریض شده است و این بیماری برپا نکردن نماز را در اعمالش نشان داده است که در دنیا جرمی بالاتر از این نیست، چون در حد ارتداد است، حالا مجرمی که دچار چنین جرم خطرناکی می شود قلبش فاسد ترین قلبها نیست؟

این گونه اعمال فاسد از قلب فاسد سرچشمه گرفته اند.عمل فاسد نشانه ی قلب فاسد است، عمل آلوده نشانه ی قلب آلوده و مریض است. به همین دلیل است که رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید:إِنَّ اللهَ لَا يَنْظُرُ إِلَى صُوَرِكُمْ وَأَمْوَالِكُمْ، وَلَكِنْ يَنْظُرُ إِلَى قُلُوبِكُمْ، وَأَعْمَالِكُمْ. [6]خداوند به چهره و مال شما نگاه نمی کند، بلکه نگاه او به دل و کردار شماست.

اینجاست که مسلمان باید قلبش را با قانون شریعت الله ابتداء شفاء بدهد و بعد اعمالش هم به اندازه ی سلامت قلبیش سالم و پاک می شوند، چون اعمال از قلب تبعیت می کنند. انسانی که از قلب سالمی برخوردار باشد از هر چه غیر از قانون شریعت الله باشد بیزار و متنفراست، و از هر چه بر خلاف قانون شریعت الله باشد دوری می کند: الله تعالی به چنین مومنینی می فرماید:… وَلَكِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإِيمَانَ وَزَيَّنَهُ فِي قُلُوبِكُمْ وَكَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ وَالْفُسُوقَ وَالْعِصْيَانَ أُولَئِكَ هُمُ الرَّاشِدُونَ(حجرات/ 7) اما خداوند ایمان را در نظرتان گرامی داشته است و آن را در دلهایتان آراسته است، و کفر و نافرمانی و گناه را در نظرتان زشت و ناپسند جلوه داده است، فقط آنان (که دارای این صفات هستند، یعنی ایمان در نظرشان محبوب و مزیّن، و کفر و فسق و عصیان در نظرشان منفور و مطرود است) راهیاب اند و بس .‏فَضْلًا مِنَ اللَّهِ وَنِعْمَةً وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ (حجرات/8) این ، لطف و نعمتی از سوی خدا است (که بدانان ارزانی داشته است) و خداوند دارای آگاهی فراوان و فرزانگی بیشمار است.

برای همین است که دعای همه ی صالحین و مصلحین دنیا این بوده است که : رَبَّنَا لَا تُزِغْ قُلُوبَنَا بَعْدَ إِذْ هَدَيْتَنَا وَهَبْ لَنَا مِن لَّدُنكَ رَحْمَةً ۚ إِنَّكَ أَنتَ الْوَهَّابُ (آل عمران/8)پروردگارا ! دلهای ما را (از راه حق) منحرف مگردان بعد از آن که ما را (به سوی حقیقت) راهنمائی کرده ای، و از جانب خود رحمتی به ما عطاء کن . بدون شک تنها بخشایشگر توئی.‏

و رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرمایند:  اللَّهُمَّ مُصَرِّفَ الْقُلُوبِ صَرِّفْ قُلُوبَنَا عَلَى طَاعَتِكَ»[7] ، و به اصحاب یاد میداد که این هم یکی از دعاهایشان باشد که : اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ… قَلْبًا سَلِيمًا، وَأَسْأَلُكَ لِسَانًا صَادِقًا»؛[8]

اینجاست که الله تعالی برای روز قیامت هم به تأکید بیان می کند که: یَوْمَ لَا یَنفَعُ مَالٌ وَلَا بَنُونَ (شعراء/88) ‏آن روزی که اموال و اولاد سودی نمی‌رساند .‏ إِلَّا مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ ‏(شعراء/89) بلکه تنها کسی (نجات پیدا می‌کند وسود می‌برد) که با دل سالم به پیشگاه الله آمده باشد .‏

شناخت کلی شادی های مثبت و بجا و پایدار

ابتداء درادامه ی بحثمان در مورد امور فطری و اهمیت تبعیت از قانون شریعت الله در مسأله ی شادی لازم است گفته شود که بعضی از امور فطری مثل مبارزه با ظلم و ستم و عدالتخواهی و جنگ مسلحانه و جهاد و غیره وجود دارند که با طبع انسان سازگارنیستند و الله تعالی به صراحت می فرماید : كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ وَهُوَ كُرْهٌ لَّكُمْ ۖ وَعَسَىٰ أَن تَكْرَهُوا شَيْئًا وَهُوَ خَيْرٌ لَّكُمْ ۖ وَعَسَىٰ أَن تُحِبُّوا شَيْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَّكُمْ ۗ وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَأَنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ(بقره/216)جنگ مسلحانه بر شما واجب گشته است، و حال آن که از آن بیزارید، لیکن چه بسا چیزی را دوست نمی‌دارید و آن چیز برای شما نیک باشد، و چه بسا چیزی را دوست داشته باشید و آن چیز برای شما بد باشد، و خدا می‌داند و شما نمی‌دانید .‏

یعنی با آنکه مبارزه با ظلم و بی عدالتی و از بین بردن ظالمین و مفسدین در فطرت انسان وجود دارد، اما در برابر این امور، فطرت انسان با عواقب این مبارزه مثل تحمل گرسنگی و زخمی شدن و زندان و تبعید و دوری از قوم و خویش و وطن و بخصوص کشت و کشتار سازگار نیست، و انسان به صورت فطری از چنین چیزهائی بدش می آید، در اینجا این مواد خام فطری را تنها «آموزشها و قوانین و شناخت درست» است که می تواند آنها را شکوفا و در مسیر صحیحش هدایت کند .

این آموزشها هستند که به شخص یاد می دهند که تنها مشکلات و سختی های جهاد و جنگ مسلحانه را در نظر نگیرند، بلکه علاوه بر ثمرات دنیوی آن مثل عزت و آزادی و رفاه و امنیت و عبادت کامل الله و تطبیق کامل شریعت الله که تنها در گروه جهاد مسلحانه و جهاد است، معامله ای را با الله تعالی در نظر بگیرند که در این معامله قیمتی که الله تعالی پرداخت می کند بهشت و رضایت خودش است و بسیار ارزشمند تر آن چیزهائی است که شخص در دنیا از دستش می دهد.إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَىٰ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ ۚ. بی گمان الله (کالای) جان و مال مؤمنان را به (بهای) بهشت خریداری می‌کند يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ) آنان باید) در راه خدا بجنگند  فَيَقْتُلُونَ وَيُقْتَلُونَ ۖ و بکشند و کشته شوند. وَعْدًا عَلَيْهِ حَقًّا فِي التَّوْرَاةِ وَالْإِنجِيلِ وَالْقُرْآنِ ۚ  این وعده‌ای است که خداوند آن را در (کتابهای آسمانی) تورات و انجیل و قرآن وعده راستین آن را داده است، وَمَنْ أَوْفَىٰ بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ ۚ و چه کسی از خدا به عهد خود وفاکننده‌تراست‌؟ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَيْعِكُمُ الَّذِي بَايَعْتُم بِهِ ۚ پس به معامله‌ای که کرده‌اید شاد باشید، وَذَٰلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ (توبه/111) و این پیروزی  و رستگاری بزرگی است .‏

 در اینجا خریدار: الله تعالی ، فروشنده: انسان؛ جنس مورد معامله: جان و مال ناقابل و فانی انسان که در اصل مال خود الله است، بها و قیمت جنس: بهشت جاویدان؛ ضامن معامله: الله تعالی . همه ی ارکان و شروط معامله واضح و روشن است.

می دانیم که انسان هم فطرتا خواهان نفع است و از ضرر و زیان بدش می آید، حالا اینجا مهم این است که این آموزشهائی که دیده و این قوانینی که به او یاد داده شده است چه چیزی را ضرر و چه چیزی را نفع معرفی کرده اند؟ اگر چیزی را که الله تعالی گفته سود در آن است و به این شخص یاد داده باشند که ضرر دارد، آن وقت است شخص در تشخیص نفع و ضرر گمراه می شود و چیزی را که الله نفع دانسته ضرر می داند و چیزی را که الله تعالی ضرر دانسته نفع می داند، در اینجا شخص فطرتش را در این زمینه تغییر داده است، و از چیزی که قانون شریعت الله گفته خوب است و نفع درآن است بیزار می شود، و از چیزی که الله تعالی گفته بده و ضرر در آن است شخص خوشش می آید و به سمتش می رود. 

در عده ای ممکن است این گرایش به سمت ضرر و دوری از نفع به دلیل کراهیت و بیزاری باشد که در فطرت انسان نسبت به جنگ مسلحانه و کشت و کشتار وجود دارد، و شخص بین دو امر فطری گیر کند: یکی میل به انهدام ظلم و ستم و ذلیلی و گرایش به رفاه و امنیت و عزت و عبادت کامل در دنیا و بهشت در قیامت، و دیگری بیزاری از کشت و کشتار و عواقب مبارزه و جهاد. در اینجاست که الله تعالی می فرماید:  وَعَسَىٰ أَن تَكْرَهُوا شَيْئًا وَهُوَ خَيْرٌ لَّكُمْ ۖ وَعَسَىٰ أَن تُحِبُّوا شَيْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَّكُمْ ۗ وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَأَنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ. الله تعالی تعالی به ما می گوید من بهتر از شما می دانم چه به نفعتان است، و ما تنها با تبعیت از سخنان الله تعالی و قوانین شریعتش می توانیم بگوییم : بله تنها شما هستید که می دانید و ما نمی دانیم و حق با شماست نه با هیچ موجود دیگری: سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا ۖ غُفْرَانَكَ رَبَّنَا وَإِلَيْكَ الْمَصِيرُ(بقره/285) شنیدیم و اطاعت کردیم. پروردگارا! آمرزش تو را خواهانیم، و بازگشت به سوی تو است .‏

مومنین در این موارد هم با توکل واعتمادی که به الله  تعالی و وعده هایش دارند، و بعد، با نتایج و ثمرات دنیوی و اخروی که در عملی کردن این دستور نصیبشان می شود، داوطلبانه، با آغوشی باز و رقابتی، به استقبال عملی کردن قوانین شریعت الله و این آموزشها می روند. سختیها و مشقات راه دعوت و جهاد مثل آنچه بر سر مسلمین در مکه آمد و ترک وطن و هجرتشان به حبشه و مدینه و بعد جنگ مسلحانه و ترک هر آنچه در دنیا از خانواده و اموال و لذتها و غیره دارند به این شکل برای شخص مسلمان سهل و آسان و گوارا و شادی بخش می شوند، و شخص با علم و آگاهی به استقبال این سختیها و مشکلات ناشی از دعوت و عمل به قانون شریعت الله می رود. این سختی ها و مشکلات داروهای تلخی هستند که شفاء و سلامت دنیوی و اخروی انسانها در گروه مصرف این داروهای تلخ است.

انگار اگر انسان در مسیر صیحیح قانون شریعت الله حرکت کند- چه دراین دنیایی که سجن و زندان مومنه و چه در قیامت و بهشت که مقصد نهائی است-  در تمام این مراحل مسلمان با شادی و مسرت به استقبال سختترین آزمایشها هم می رود تا به آن شادی نهائی می رسد. با شادی و مسرت مثل خباب ابن ارت و بلال و سمیه و خبیب رضی الله عنهم اجمعین و امثال سید قطب و عمر مختار و غیره شکنجه و اعدام را می پذیرید، و یا با شادی و مسرت عملیات استشهادی را انجام می دهد و به قول رسول الله صلی الله علیه وسلم حاضراست چندین بار در این راه زنده شود و شهید شود و با شادی و مسرت به استقبالش می رود:‏ وَالَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ وَدِدْتُ أَنِّي لأُقَاتِلُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَأُقْتَلُ ثُمَّ أُحْيَا ثُمَّ أُقْتَلُ، ثُمَّ أُحْيَا، ثُمَّ أُقْتَلُ، ثُمَّ أُحْيَا، ثُمَّ أُقْتَلُ، ثُمَّ أُحْيَا ‏”‏‏[9]قسم به كسي كه جانم در دست اوست، دوست داشتم كه در راه خدا بجنگم و كشته شوم، سپس زنده گردم، دوباره كشته شوم، بار ديگر زنده شوم و مجدداً كشته شوم .یعنی کرارا زنده شوم و کرارا در راه الله در جنگ مسلحانه کشته شوم .

شاگردان مومن ایشان هم همین طوری بودند، اجازه بدهید یک داستان تاریخی رابرایتان ذکر کنم که آموزشهایِ صحیحِ اسلامیِ ارزشِ دینِ اسلام، تبعیت از قانون شریعت الله و بهشت و شادی بی پایان و ماندگاری که الله تعالی وعده اش را به مومنین نشان می دهد، و مومنین داوطلبانه و با شادی و سرور حاضرند اگر هزاران جان داشته باشند در معامله ی با الله تعالی آن را فدا کنند

 عبدالله بن حُذَافَةَ رضي الله عنه قاصد رسول الله صلی الله علیه وسلم به دربار خسرو شاه ایران درغزوه بدر وغزوات دیگر هم حضور داشت، این صحابه ی گرانمایه انسان شوخ طبعی بود و شوخی های او با رسول الله صلی الله علیه وسلم نزد اهل فقه مشهوراست، حالا این شخص در زمان عمر بن خطاب رضی الله عنه و در سال 19 هجری در جهاد با رومیها به همراه عده ای از مسلمین اسیر می شود: شاه روم از میزان ایمان راسخ و راستین صحابه و میزان حرف شنوی و اطاعت کردن(سمع و طاعه) و فداکاری آنها نسبت به اسلام و رهبریت آگاهی هائی داشت، اما دوست داشت این را تجربه کند و با چشمان خودش ببیندشان، برای همین دستور داده بود که اگر مسلمانی را اسیر کردند او را نکشند و نزدش ببرند.

حالا عبدالله بن حذافه رضی الله عنه به همراه عده ای اسیر شده است و به شاه نصرانی ها خبر دادند که عده ای از مسلمین اسیر شده اند که یکی از یاران قدیمی پیامبر هم داخلشان است، زمانی اورا نزد شاه روم آوردند شاه روم ابتدا مدت طولانی به عبدالله بن حذافه رضی الله عنه نگاه کرد، بعد با او وارد گفتگو شد و در عوضِ تغییرِ دینش به او وعده ی آزادی و مال و زمین و زنهای زیبا و حتی وزارت وشراکت در پادشاهی داد، اما عبدالله رضی الله عنه با قاطعیت جواب رد به همه داد و به صراحت گفت: تغییر دین اصلا امکان ندارد و مرگ هزاران بار از این بهتراست، و با خنده ادامه داد به خدا اگر همه آنچه كه داری و همه ی آنچه كه عربها دارند به من بدهی تا من به اندازه ی یك چشم بهم زدن از دین محمد صلى الله علیه وسلم  برگردم، حاضر نخواهم شد.

شاه روم در این مرحله اورا تهدید به مرگ کرد، ابتدا آویزانش کرد و چنین وانمود کرد که می خواهد تیربارانش کند اما به سربازانش دستور داد دوروبرش را بزنند، در حین تیر اندازی هم باز عبدالله را به ترک دینش دعوت می کرد اما تأثیری نداشت، برای تهدید بیشترعبدالله، جلو چشمش دیگی پر از روغن جوشیده آماده کردند و به دوتا ازاسیران مسلمان سفارش کردند که نصرانی بشوند اما این دو اسیر قبول نکردند برای همین آنها رادر دیگ روغن جوشیده انداختند و تنها استخوانهایشان باقی ماند، 

  شاه نصرانی روم در این هنگام رو به عبدالله كرد و اورابرای چندمین بار به نصرانیت دعوت داد اما او شدیدتر از قبل انكار كرد، وقتی قیصرازاو ناامید شد دستور داد او را در دیگ بیندازند.عبدالله را به طرف دیگ بردند، چشمهایش اشك آلود شد. به پادشاه خبر دادند كه عبدالله گریه می كند، پادشاه گمان كرد كه او از ترس مرگ گریه می كند برای همین دستور داد اورابرگردانند پیشش، وقتی جلویش قرار گرفت یک بار دیگرپذیرش عقیده ی نصرانیت را به او پیشنهاد كرد ولی این بار هم او به شدت رد كرد.قیصر عصبانی شد و شروع کرد به فحاشی و گفت: فلان شده! برای چه همین الان گریه می كردی؟

عبدالله رضی الله عنه در جواب گفت: گریه ام برای این بود كه خیال كردم الان در دیگ انداخته می شوم و جان از بدنم می رود، آرزو كردم ای كاش به اندازه ی موهای بدنم جان می داشتم و همه را در راه  الله در دیگ می انداختم.

پادشاه در برابر اینهمه ایمان و شجاعت عبدالله تسلیم شد و گفت: حاضری در برابر اینكه تو را آزاد كنم سرم را ببوسی؟عبدالله گفت: آیا در مقابل آزادی همه ی اسیران؟پادشاه گفت: بله در مقابل آزادی همه ی آنها.

عبدالله می گوید: با خود گفتم اینكه دشمنی است از دشمنان الله، چه اشكال دارد سر او را ببوسم و من و همه ی اسرای مسلمان آزاد بشویم. . . نزدیك رفت و سرش را بوسید، در این هنگام پادشاه دستور داد همه ی اسیرها را آزاد کنند و به دست عبدالله بسپارند. عبدالله رضى الله عنه  پیش عمربن خطاب  رضى الله عنه  آمد و ماجرا را برایش تعریف كرد، عمر رضى الله عنه  خیلی خوشحال شد. وقتی به اسیران نگاه كرد گفت: بر هر مسلمانی لازم است كه سر عبدالله را ببوسد و من جلوتر از همه شروع می كنم. بعد بلند شد و سرش را بوسید. [10]

این طوری آموزشهای صحیح شرعی می تواند چنین مومنینی را تولید کند که، هر مانع و سختی دنیوی و مادی را به فرصتی برای خرید شادی از الله تعالی تبدیل می کنند، چون شادی در قلب و روح است و روح هم ماندگار و غیر فانی است. شخص امور فانی و زودگذر را در راه امری غیر فانی خرج می کند که کلی سود نصیبش می شود، پس چرا خوشحال نشود؟ «فَرِحِینَ بِمَا آتَاهُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ وَیَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُواْ بِهِم مِّنْ خَلْفِهِمْ أَلاَّ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ» (آل عمران/170)آنان شادمانند از آنچه خداوند به فضل و کرم خود بدیشان داده است، و خوشحال اند به خاطر کسانی که بعد از آنان مانده‌اند (و هنوز در راه خدا می‌جنگند و به فوز شهادت نائل نشده‌اند و) بدیشان نپیوسته‌اند.این که ترس و هراسی بر ایشان نیست و آنان اندوهگین نخواهند شد. 

واضح و آشکاراست که روح انسان است که جاودانه می ماند نه این جسم. و این جسم تا مراحلی همراه این جسم می ماند و بعد رهایش می کند . حالا راه محافظت از این روح،و شاد کردن این روح دردنیا و قیامت باید یاد گرفته شود. این روح است که از جسم همچون یک ابزار برای شاد شدن خودش دردنیا استفاده می کند که به شادی در قیامتش هم منجر می شود. در این صورت آرامش در روح است، شادی مکانش روح است، چیزی که رواشناسی سکولاریستی قصد دارد این جایگاه اصلی قلب و روح را نادیده بگیرد و بر ذهن خالی انسانها و «مسئولیت» تکیه کند، و سعی دارد اینهمه بیماریهای درونی جامعه را این طوری درمان کند :

این تنشهای درونی و اضطراباتِ غیر قابلِ انکارِ روانی را کسی نمی تواند نادیده بگیرد و یا انکارش کند که همچون یک معضل، آرامش و درون انسانهای جامعه ی امروز عصر تکنولوژی را آشفته و آلوده کرده است، که یکی از آثار این تخریبات كاهش شادی و مسرت و آرامش بوده و هست .

روانشناسان سکولار در حوزه ی روان شناسی سلامت و در قالب روان شناسی مثبت، تأکید بیشتری روی مفهوم شادی بر اساس «مسئولیت» و «ذهن شخصی» کرده اند، و معتقدند که انسان می تواند صرفاً با قدرتِ عقلِ متکیِ بر محسوسات و توانایی شخصی و بدون تکیه بر خدا و قانون شریعت الله و قلب، زندگی خودش را اداره کند و به شادی و آرامش مورد نظرش برسد .

سکولاریستها با این روانشناسی شان  صرفاً با تکیه بر حس، فکر و نفع شخصی و غرایز مشترک بین انسان و حیوان دنبال شادی می گردند، و به مریدانشان یاد می دهند که هرکسی به هر قیمتی و به هر شیوه ای مسئول تأمین چنین شادی برای خودش از طریق سود بیشتر و لذت بیشتراست .

واضح است که این مسیر دین سکولاریسم با مسیر قانون شریعت الله نمی خواند و هر کدام در مسیر جداگانه ای هستند؛ در اسلام، شادي در دل جاي دارد، اما در روان شناسی سکولاریستها، شادي يك حالت ذهني محضی است که بر فرد گرائی و خارج از قلب بنا شده، و به شخص می فهمانند که این  شادی و آرامش را در هیاهوی بیرون از خودشان و خارج از قلب و قانون شریعت الله جستجو کنند.

اسلام با تأیید «وظایف» و «تعقلِ» مهار شده توسط قانون شریعت الله، «دل» را محل استقرار شادی می داند. حتی قلب را جای فهم و درک و تعقل می داند: «فَتَکُونَ لَهُم قُلُوبٌ یَعقِلُونَ بِهَا» (حج/ 46) برای آنها دل هایی پیدا شود که بدان بیندیشند«لَهُم قُلُوبٌ لاَیَفقَهُونَ بِهَا…» (اعراف/179)، «آن ها دل هایی دارند که بدان ها نمی فهمند» .

این همان درک درستی بوده است که ملت ما قرنها به آن رسیده بود و متناسب با فرهنگ و جغرافیای خاص خودش شادی مورد نظر قانون شریعت الله را در دلش به وجود آورده بود، و حتی زمانی که یک«سیاچه مانه یا سیا جامه دانه» و «دره ای» و غیره را می خواندند یک خارجی از بیرون خیال می کرد و الان هم خیال می کند که اینان دارند عزاداری می کنند اما در واقع اینها قرنهاست به این سبک دارند دلشان را شاد می کنند و از دورن شاد می شوند. این سبکها در میان اکثر ملل مسلمان و کافر دنیا وجود داشته و دارد .

این سبکها به شخص نوعی شادی نسبتا پایداری را می دهد اما هیاهوهای وارداتی و غیر سازگار با فرهنگ بومی ملل مختلف و بخصوص ناسازگار با فرهنگ اسلامی ملل مسلمان برای آنهائی که با فرهنگ اسلامی و آرامش درون و شادی بجا آشنائی دارند نوعی هیجان موقتی و شادی کاذب و زودگذر است که، به دنبال پایان این هیاهوی مخالف فطرت انسانها، اکثر شرکت کنند گان در این مراسمها به نوعی افسردگی موقتی و حتی گیجی موقت دچار می شوند . در اینجا واضح است که تأکید اسلام علاوه بر سالم بودن و بجا بودن شادی، بر کیفیت شادی و پایدار بودن شادی متمرکزاست نه فقط بر کمیت آن. برای رسیدن به این نعمت هم لازم است در شادی که الله تعالی خوب دانسته سَمِعْنا وَأَطَعْنا داشته باشیم.

وقتی که لا اله – الا الله و محمد رسول الله صلی الله علیه وسلم را بر زبان راندی در واقع کل زندگی ات را و حتی روش مردنت را هم سپردی دست الله: قُلْ إِنَّ صَلاَتِی وَنُسُکِی وَمَحْیَایَ وَمَمَاتِی لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ* لاَ شَرِیکَ لَهُ وَبِذَلِکَ أُمِرْتُ وَأَنَاْ أَوَّلُ الْمُسْلِمِینَ(انعام/162)[11] یکی از آن چیزهائی که در زیستن از آن الله است شادیست. الله فرموده نسبت به چه چیزی شاد باشیم ما هم همان کار را می کنیم، و فرموده نسبت به چه چیزی نگران و ناراحت باشیم ما هم همان کار را می کنیم . در اینجا می توانیم بگوییم که تنها الله تعالی در دنیا و قیامت هم می خنداند هم می گریاند، الله تعالی با مقدماتی می فرماید:

أَلَّا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى * که هیچکس بار گناهان دیگری را بر دوش نمی‌کشد.‏  ‏وَأَن لَّیْسَ لِلْإِنسَانِ إِلَّا مَا سَعَى* و این که برای انسان پاداش و بهره‌ای نیست جز آنچه خود کرده است و برای آن تلاش نموده است . وَأَنَّ سَعْیَهُ سَوْفَ یُرَى * و این که قطعاً سعی و کوشش او دیده خواهد شد .‏  ‏ثُمَّ یُجْزَاهُ الْجَزَاء الْأَوْفَى* سپس (در برابر کارش) سزا و جزای کافی داده می‌شود .  ‏ وَأَنَّ إِلَى رَبِّکَ الْمُنتَهَى *  ‏و این که قطعاً پایان راه به پروردگار تو منتهی می‌شود.‏  وَأَنَّهُ هُوَ أَضْحَکَ وَأَبْکَى * و این که قطعاً او است که می‌خنداند و می‌گریاند. وَأَنَّهُ هُوَ أَمَاتَ وَأَحْیَا ‏ ‏(نجم/36-44).‏ ‏و این که قطعاً او است که می‌میراند و زنده می‌گرداند .‏

واضح است ما به آن چیزی خوشحال می شویم که الله تعالی به آن راضی است و در قانونش بیانش کرده است و به آن چیزهائی ناراحت و غمگین می شویم که الله تعالی با فطرت سالم و قوانینش برایمان تعیین کرده است. پس تنها الله تعالی دردنیا و قیامت می خنداند و شاد می کند و تنها اوست که می گریاند و غمگین می کند« وَأَنَّهُ هُوَ أَضْحَکَ وَأَبْکَى»

به این دسته از شادی هائی که الله تعالی به آن راضی است و مورد پسند الله و پایدار است، می گوییم «شادی مثبت و بجا» که می شود به صورت کلی این نوع از شادی ها را در سه دسته جا داد:

  1. یکی شادی به خاطر تبعیت از قانون شریعت الله که مایه ی شفای قلبهاست .

چون همان روز اول الله تعالی به آدم علیه السلام می فرماید:  قُلْنَا اهْبِطُواْ مِنْهَا جَمِيعًا فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُم مِّنِّي هُدًى فَمَن تَبِعَ هُدَايَ فَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ (بقره/38) گفتیم: همگی از آنجا (به زمین) فرود آئید و چنانچه هدایتی از طرف من برای شما آمد (که حتماً هم خواهد آمد) کسانی که از من پیروی کنند، نه ترسی بر آنان خواهد بود و نه غمگین خواهند شد .‏

 یعنی تبعیت از قانون شریعت الله مساوی است با نبودن ترس و غم و اندوه و طبعا دست یابی به شادی و سرور. اینجاست که الله تعالی باز می فرماید: یَا أَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءتْکُم مَّوْعِظَةٌ مِّن رَّبِّکُمْ وَشِفَاء لِّمَا فِی الصُّدُورِ وَهُدًى وَرَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِینَ* قُلْ بِفَضْلِ اللّهِ وَبِرَحْمَتِهِ فَبِذَلِكَ فَلْيَفْرَحُواْ هُوَ خَيْرٌ مِّمَّا يَجْمَعُونَ   (یونس/58-57)[12]بگو:به فضل و رحمت خدا – به همین ( نه چیز دیگری ) – باید مردمان شادمان شوند .

و باز الله تعالی تأکید می کند آنانی که تنها از قانون شریعتش پیروی کردند و این طوری عملا گفتن تنها الله رب و پرودگار ماست درقیامت هم شاد هستند و از غم و اندوه به دوراند: إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ *  أُوْلَئِکَ أَصْحَابُ الْجَنَّةِ خَالِدِینَ فِیهَا جَزَاء بِمَا کَانُوا یَعْمَلُونَ ‏ (احقاف/13-14) کسانی که می‌گویند : پروردگار ما تنها الله است، سپس( بر این توحید و یکتاپرستی) ماندگار می شوند و استقامت می کنند، نه ترسی بر آنان است و نه غمگین می‌گردند .آنان به پاداش کارهائی که می‌کنند، ساکنان بهشت بوده و جاودانه در آن می‌مانند .

اینجاست که راههای مختلف تولید شادی برای بنده ها متناسب با توانی که دارند باز می شود، یکی توانش درتجارت یا پزشکی است و از این طریق برای خودش تولید شادی می کند، دیگری در رفتگری و مهندسی یا کشاورزی و بنائی و معلمی و کفاشی و روزه های سنت و یا دهها راه دیگراست که شریعت الله جلو مسلمین قرار داده و مسلمین از یکی یا از چند راه از این راهها برای خودشان شادی تولید می کنند : مثلا انفاق و صدقه دادن در راه الله بدون اینکه ریا یا منتی در آن باشد یا اذیت و آزاری به همراه این بخشیدن مال باشد که این هم باعث از بین رفتن ترس و غم مشود. چرا؟ چون شخص می داند که الله به جایش چه چیز می دهد و امیدوار است که مشمول این پاداش بشود و ازاو قبول شود . همین از بین رفتن ترس و غم یعنی آمدن شادی . این گونه می شود با پول شادی خرید .

  • مَّثَلُ الَّذِینَ یُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِی سَبِیلِ اللّهِ کَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ فِی کُلِّ سُنبُلَةٍ مِّئَةُ حَبَّةٍ وَاللّهُ یُضَاعِفُ لِمَن یَشَاءُ وَاللّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ ‏.(بقره/261) مثل کسانی که دارائی خود را در راه خدا صرف می‌کنند، همانند دانه‌ای است که هفت خوشه برآرد و در هر خوشه صد دانه باشد، و خداوند برای هر که بخواهد آن را چندین برابر می‌گرداند، و خدا (قدرت و نعمتش) فراخ (و از همه چیز) آگاه است .‏
  • الَّذِینَ یُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِی سَبِیلِ اللّهِ ثُمَّ لاَ یُتْبِعُونَ مَا أَنفَقُواُ مَنّاً وَلاَ أَذًى لَّهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ وَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ ‏(بقره/261-262). کسانی که دارائی خود را در راه خدا صرف می‌کنند و به دنبال آن منّتی نمی‌گذارند و آزاری نمی‌رسانند، پاداششان نزد پروردگارشان است (و اندازه اجرشان را کسی جز خدا نمی‌داند)، و نه ترسی بر آنان خواهد بود و نه اندوهگین خواهند شد .‏

اینجاست که می شود گفت به تعداد استعدادها و توانائیهای انسانها در قانون شریعت الله راه برا ی تولید شادی وجود دارد .

  • نوع دیگر از شادی های مورد پسند الله شادی ناشی از فهم دشمن شناسی و درجه بندی شرعی دشمنان است .

الله تعالی بعد از آموزش نماز این منبع تولید شادی برای مومنین را قبل از آموزش دهها حکم و هزاران سنت موجود در کتب حدیث و فقه به مسلمین یاد داده است . یعنی آموزش و یاد دهی دشمن شناسی شرعی و درجه بندی شرعی دشمنان در اولویت اصلی قرار گرفته است که مثل عمل به سایر احکام از منابع تولید شادی هم هست اما این شادی ضروری تر است و در اولویت قرار دارد .

از ثمرات این دشمن شناسی شرعی و درجه بندی شرعی دشمنان می توان به شاد شدن به پیروزی هرآنچه از نظر موده به مسلمین نزدکتراست بر هرآنچه از مسلمین دور تراست اشاره کرد، حتی اگر پیروزی یک جامعه و گروه کافر بدی بر گروه و جامعه ی کافر بدتری باشد که الله تعالی این بد و بدتر و بدترین را تعیین کرده است. مثل پیروز شدن نصرانی ها که دشمنان شماره 3 مسلمین هستند بر مجوس که دشمنان شماره 2 مسلمین هستند و مسلمین به پیروزی نصرانی های روم خوشحال بودند و الله تعالی به عنوان یک مژده به آنان بشارت می دهد: وَهُم مِّن بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَیَغْلِبُونَ ‏* فِي بِضْعِ سِنِينَ لِلَّهِ الْأَمْرُ مِن قَبْلُ وَمِن بَعْدُ وَيَوْمَئِذٍ يَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ (روم/3-4) و ایشان پس از شکستشان پیروز خواهند شد در مدّت چند سالی. همه چیز در دست خدا و به فرمان او است، چه قبل (که رومیان شکست خورده‌اند) و چه بعد (که آنان پیروز می‌گردند). در آن روز (که رومیان پیروز می‌گردند) مؤمنان شادمان می‌شوند .‏

ما به پیروزی نصرانی ها دشمنان شماره 3 خود بر مجوس دشمنان شماره ی 2 خود خوشحال هستیم، چون اولا یک دشمن دور تر بر یک دشمن نزدیکتر پیروز شده و این به نفع مسلمین است و به مسلمین خیر و نفعی می رسد، و چه کسی وجود دارد که از خیر و نفع خوشحال نمی شود مخصوصا زمانی که به آن نیاز داشته باشد؟ و ثانیا نصرانیها از نظر باورهایشان به ما نزدیکترند و مجوس از ما دورترند و ما به پیروزی آنی که به ما نزدیکتراست بر آنی که از ما دورتر است خوشحال می شویم . این یعنی تبعیت از دشمن شناسی شرعی و درجه بندی شرعی دشمنان که الله تعالی برایمان تعیین کرده و ایجاد شادی برای خودمان که اگر کسی از این دشمن شناسی شرعی و درجه بندی شرعی دشمنان غافل و ناآگاه باشد از این شادی هم محروم می شود . 

  • دسته ی سوم از شادیهای مورد پسند الله تعالی آن شادی است که بر اثر ادامه دادن مسیر شهدائی که در راه الله و جنگ مسلحانه کشته شده اند به دست می آید

وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ أَمْوَاتاً بَلْ أَحياءٌعِندَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ * فَرِحِينَ بِمَا آتَاهُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِوَيَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُواْ بِهِم مِّنْ خَلْفِهِمْ أَلاَّ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ (آل عمران/170-169) و کسانی را که در راه خدا کشته می‌شوند، مرده مشمار، بلکه آنان زنده‌اند و بدیشان نزد پروردگارشان روزی داده می‌شود.  آنان شادمانند از آنچه خداوند به فضل و کرم خود بدیشان داده است، و خوشحالند به خاطر کسانی که بعد از آنان مانده‌اند (و هنوز در راه الله جنگ می کنندو شهید نشده‌اند و) بدیشان نپیوسته‌اند.  (شادی و سرور آنان از این بابت است که پیروزی یا شهادت در انتظار هم‌کیشان ایشان است و مقامات برجسته آنان را در آن جهان می‌بینند، و می‌دانند) این که ترس و هراسی بر ایشان نیست و آنان اندوهگین نخواهند شد . 

شخص که مخلصانه در مسیر مجاهدینی که شهید شده اند قرار می گیرد تبدیل می شود به یکی از دوستان الله تعالی که در موردشان می فرماید: الا إِنَّ أَوْلِیَاءَ اللّهِ لاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ؛ بدانید به درستی که بر اولیای خدا نه بیمى است و نه آنان اندوهگین مى‏شوند .

شخص زمانی که در این مسیر شهدای مجاهد قرار می گیرد اولین ابزاری که به آن نیاز پیدا می کندعلم و یقین به این است که وعده های الله حق است . فَرَدَدْنَاهُ إِلَى أُمِّهِ كَيْ تَقَرَّ عَيْنُهَا وَلَا تَحْزَنَ وَلِتَعْلَمَ أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَلَكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لَا يَعْلَمُونَ (قصص/13) ما موسی را به مادرش بازگرداندیم تا چشمش (از دیدار او) روشن شود و غمگین نگردد و بداند که وعده خدا راست است، اگر چه بیشتر مردم (چنین) نمی‌دانند .‏

این یعنی کاشتن امید و از بین بردن یأس و نگرانی و غم در حین عمل به قانون شریعت الله ، این یعنی کاشتن آرامش و امیدِ رسیدنِ به یکی از دو خوبیها، یا شادی در دنیا یا شادی در قیامت آنهم بدون کوچکترین شک و شبهه ای، و اگر در این مسیر سختی هائی دیده می شوند همگی موقتی هستند چون: إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً” و دوبار تکرار شده است “فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً ” بعد از هر سختی، گشایشی هست، این یعنی امید و نشاط روحی و قاطعیت در حرکت به جلو  بر اساس قانون شریعت الله .

در این صورت زمانی که در مسیر مجاهدین شهید قرار گرفتی هر چه جلوتر می روی به یکی از پیروزیها و یکی از شادی ها نزدیک تر می شوید، بخصوص به شادی جاودانه ی قیامت. چون یک روز یا یک ساعت یا یک لحظه از عمرت که می گذرد به همان اندازه به تمام شدن عمر دنیویتان و آغاز زندگیتان در قیامت نزدیک می شوید .

مورد دیگری که در این مسیرِ مجاهدینِ شهید به آن نیاز پیدا می شود در نظر گرفتن مشکلات بزرگتری است که باعث کوچک و ناچیز شدن و فراموشی اندوهی می شود که به سراغ هم مسیران آمده است: إِذْ تُصْعِدُونَ وَلاَ تَلْوُونَ عَلَى أحَدٍ وَالرَّسُولُ يَدْعُوكُمْ فِي أُخْرَاكُمْ فَأَثَابَكُمْ غَمًّا بِغَمٍّ لِّكَيْلاَ تَحْزَنُواْ عَلَى مَا فَاتَكُمْ وَلاَ مَا أَصَابَكُمْ وَاللّهُ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ (آل عمران/153)(ای مؤمنان به یاد آورید) آن گاه را که در زمین پراکنده می‌شدید و می‌گریختید و دور می‌گشتید و (از شدّت بیم و هراس) در فکر کسی (جز نجات خود) نبودید، و پیغمبر از پشت سر شما را صدا می‌زد. پس در برابر غم (و اندوهی که به سبب نافرمانی) غم به شما رساند،این بدان خاطر بود که دیگر برای آنچه (از غنیمت) از دست داده‌اید و بر آنچه (از شکست) به شما رسیده است غمگین نشوید، و خداوند از آنچه انجام می‌دهید آگاه است .‏

غَمًّا بِغَمٍّ. یعنی غم شکن. یعنی با غم بزرگتر غم کوچک را خورد کردن و از بین بردن. این یعنی غمهای کوچک و گذرا و ناچیزی وجود دارند اما غم شکنهائی هم هستند که اجازه نمی دهند این غمهای کوچک به إِحْدَى الْحُسْنَیَیْنِ و یکی از شادی ها صدمه ای بزنند.

  «شادی پایدار و عمیق» که بدیل شادی های گذرا و سطحی محسوب می شود. 

 عرض کردیم که قانون شریعت الله روشهای استفاده از شادی، و به دست آوردن آرامش از این زندگی محدود دنیوی، و لذت بردن از کارهائی که باید دراین زندگی کوتاه دنیوی انجام بشود را در قالب دستورات کلی و حتی ریزی به مسلمین آموزش می دهد .

از ساده ترین توصیه های شخصی که زمینه ساز شادی می شوند مثل: آراستگی، پوشیدن لباس هایی با رنگ روشن، استعمال بوی خوش، حضور در مجالس شادی، برقراری صله ی رحم، دیدار با دوستان، نظافت و پاکیزگی، مسواك كردن، مسافرت و تفریح، حضور در طبیعت، دوری از بیماری های منشعب از تکبر مثل حسادت و کینه ی نابجا، کنترل و مدیریت خشم، شوخ طبعی و مزاح و پياده‏روي، سواركاري، شنا، خوردن و نوشيدن و… مطرح شده که همه برای ایجاد شادی و از بین بردن غم و اندوه از دل مؤمنان سفارش شده اند؛ تا دستوراتی در مورد زندگی دعوتی، جهادی، حکومتی، اقتصادی، امنیتی، اداری، اجرائی، اجتماعی، فرهنگی، و مجازات مجرمین و جزائی که روی هم رفته شادی را به مومنین هدیه می دهند .

بعد از آموزش، برای مراقبت و نگهداری از این شادی و آرامش و لذت هم، راهکارهائی را نشان می دهد، و انجام دادن این کارها را عملی معرفی می کند که مشمول پاداش اخروی می شود، و اینطوری به شادی و آرامش و لذتی که خود شخص می برد عمق می بخشد، و پایدارش می کند تا تشنگی انسان نسبت به این نیاز اساسی را پاسخ بدهد، و کیفیت شادی و نشاط و لذت از زندگی سالم و اسلامی را به انسان آموزش بدهد .

قبلا عرض کردیم که شادی جزو امور فطری و یکی از نیازهای اساسی عموم انسانهاست، حالا مواردی وجود دارند که انسانها با گرایشات مختلف به این قناعت رسیده اند که می توانند با این عوامل و مؤلفه ها برای خودشان شادی تولید کنند، و این شادی که تولید کردند را پایدار و ماندگارش کنند، و همگی به این نتیجه رسیده اند که رعایت این موارد می تواند شادی آنها را ماندگار و تثبیتش کند : مثل

  • داشتن اعتقادات دینی و معنویت گرائی:

 این ایمان درونی باعث می شود اشخاص کمتر احساس تنهایی، رهاشدگی و پوچی کنند. کسی که به قدرتی برتر ایمان دارد که در هر حالت و شرایطی رهایش نمی کند باعث می شود شادی درونیش تقویت و همیشگی بشود. فرعون از موسی و هارون پرسید:  قَالَ فَمَن رَّبُّکُمَا یَا مُوسَى ‏(طه/49) گفت: ای موسی ! پروردگار شما دو نفر کیست‌؟ موسی در جوابش گفت: قَالَ رَبُّنَا الَّذِی أَعْطَى کُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى ‏(طه/50) (موسی در جواب فرعون) گفت: پروردگار ما آن کسی است که هر چیزی را وجود بخشیده است و سپس رهنمودش کرده است .و همین الله اعلام می کند: إِنَّ اللّهَ کَانَ عَلَیْکُمْ رَقِیباً ‏ (نساء/1) بیگمان خداوند مراقب شما است

  • مورد دیگری که همه ی انسانها به این نتیجه رسیدند که اگر رعایتش کنند باعث ماندگار تر شدن و دوام شادی آنها می شود ارتباط اجتماعی و مردمی بودن و گوشه گیر نبودن است .

 این دوستی ها و انساهائی که با آنها ارتباط برقرار می کنیم سرمایه های اجتماعی ما هستند که به ما نوعی اعتماد اجتماعی می دهند و بر میزان شادبودن افراد جامعه تأثیر می گذارد. افرادی که از سرمایه ی اجتماعی برخوردار هستند و روابط اجتماعی بهتری دارند شادتر از کسانی هستند که از نظر تحصیلات، ثروت، جایگاه اجتماعی و … در درجات بالایی قرار دارند اما روابط اجتماعی مناسبی ندارند. برای  همین است انزواطلبی و کناره گیری به شدت در اسلام نهی می شود.

رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید:«لا رَهْبانِیَّةَ فِى الإِسلامِ»[13] در اسلام رهبانیت و انزوای اجتماعی و کناره گیری از مردم وجود ندارد، بلکه رسول الله صلی الله علیه وسلم با برآورد کردن خوبی و بدی هائی که از این قاطی شدن با مردم نصیب شخص می شود می فرماید « الْمُؤْمِنُ الَّذِی یُخَالِطُ النَّاسَ وَیَصْبِرُ عَلَی أَذَاهُمْ أَعْظَمُ أَجْرًا مِنْ الْمُؤْمِنِ الَّذِی لا یُخَالِطُ النَّاسَ وَلا یَصْبِرُ عَلَی أَذَاهُمْ »[14] اگر یک شخص مسلمان با مردم معاشرت کند و بر اذیت آنها صبر کند بهتر است از کسی که با مردم معاشرت نمیکند و بر اذیت آنها صبر نمیکند .

باید دقت بشود این مخلوط شدن و تعاون در روابط اجتماعی- فرهنگیِ سالم و شرکت در شوراهای تحت مدیریت یکی از 3 ابزاراست، نه مثلا مشارکت و تعاون در ماجراجوئی ها و مصیبتهای فرق و گروههای مختلفِ دُعَاةٌ عَلَى أَبْوَابِ جَهَنَّمی که از 3 ابزار دوری کرده اند و با همین شعارهای اسلامی  تنها ذلیلی و خفت و حقارت و نابودی به بار می آورند «هُمْ مِنْ جِلْدَتِنَا وَيَتَكَلَّمُونَ بِأَلْسِنَتِنَا» و هر کسی که حرفهایشان را قبول کند و با آنان هم مسیر بشود او را هم با خودشان وارد جهنم می کنند« مَنْ أَجَابَهُمْ إِلَيْهَا قَذَفُوهُ فِيهَا» که باید به جماعت و امامی ملحق شد که از طریق یکی از آن 3 ابزار به وجود آمده است«تَلْزَمُ جَمَاعَةَ الْمُسْلِمِينَ وَإِمَامَهُمْ» و اگراین جماعت واحد از طریق 3 ابزار و امام واحد وجود نداشت «فَإِنْ لَمْ يَكُنْ لَهُمْ جَمَاعَةٌ وَلَا إِمَامٌ» باید بدون معطلی از این رهبران به ظاهر اسلامگرائی که پیروانش را به سوی جهنم هدایت می کنند و تمام گروههای متفرق و رنگارنگی که تولید کرده اند به کلی کناره گیری کرد: فَاعْتَزِلْ تِلْكَ الْفِرَقَ كُلَّهَا وَلَوْ أَنْ تَعَضَّ بِأَصْلِ شَجَرَةٍ حَتَّى يُدْرِكَكَ الْمَوْتُ وَأَنْتَ عَلَى ذَلِكَ[15]  کناره گیری از این داعیان به سوی جهنم و احزاب و گروههای متفرقشان به معنی کناره گیری از مردم نیست مگر اینکه این مردم هم با آنها هم مسیر شده باشند.

  • مورد دیگری که همه ی انسانها بدون در نظر گرفتن باورهایشان معتقدند که با آن شادیشان پایدار می شود ازدواج و زندگی زناشویی است .

رسول الله صلی الله علیه وسلم ازدواج را یکی از سنتهایش می داند، و نهی شده از اینکه کسی بیاید و این سنت را بر خودش حرام کند« فَمَنْ رَغِبَ عَنْ سُنَّتِی فَلَیْسَ مِنِّی» [16]و هرکس از راه و روش من دوری کند از من نیست .

  • مورد دیگری که مردم متفق اند که برایشان شادی می آورد و به این شادی دوام می دهد پول و ثروت است. همان « أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ»است که رسول الله صلی الله علیه وسلم به کرات فقر را در کنار کفر و شرک قرار می دادند و از آن به الله پناه می بردند :
  • در هر صبحگاه و شامگاهی می فرمودند «اللَّهُمَّ أَعُوْذُ بِکَ مِنَ الْکُفْرِ، وَالْفَقْرِ»[17]«بار الها! از کفر  و فقربه تو پناه می برم
  • و حتی در هنگام خواب هم می فرمودند پرودگارا : اِقْضِ عَنَّا الدَّینَ وأغْنِنَا مِنَ الفَقْرِ . قرضهای مالی ما را بپرداز و ما را از فقر دور بگردان.

نجات از فقر «أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ» بدون شک برای همه شادی می آورد، حالا اگر کسی به این ثروتش اضافه شود شادیش هم اضافه می شود و ثروتش کم بشود شادیش هم کم می شود – بخصوص در میان قشر کم درآمد جامعه – چون درآمد تا اندازه ای که نیازهای مادی افراد را برطرف می کند بر شادمانی آنان تأثیر دارد، اما درآمد بیش از حد مورد نیاز، شادی را اضافه نمی کند، مگر اینکه شخص با این ثروتش در راه الله خرج کند و با چیزهائی که برای  قیامتش ذخیره می کند شادی خودش را پایدارتر و اضافه تر کند. برای همین است که رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرمایند: نِعْمَ الْمَالُ الصَّالِحُ لِلرَّجُلِ الصَّالِحِ.[18] چه خوب است مال حلال و پاکی که دراختیار مرد صالح و نیکوکاری باشد .

این افراد هر چه اموالشان بیشتر بشود به همان اندازه با پولشان، هم برای خودشان شادی می خرند و هم دیگران را شاد می کنند. یک مجاهد را تجهیز می کنند، یک بیمارستان می سازند، یک پل  و راه را می سازند، چاه یا منبع تصفیه ی آبی برای مردم می سازند، مرکزی برای رسیدگی به زنان خود سرپرست می سازند و سایر کارهای عام النفعه که این اشخاص با پولشان انجامش می دهند که هم سبب خوشحالی خودشان می شود و هم تمام آنهائی که از این خدمات استفاده می کنند.

عثمان بن عفان یکی از این خیرینی بود که دو بار بهشت را از رسولالله صلی الله علیه وسلم  خریداری کرد؛ بار اول زمانی که چاه رومه را خرید[19] و بار دوم زمانی که لشکر عسره را مجهز کرد[20]. به همین دلیل بود که رسول الله صلی الله علیه وسلم برای یارانش مثل انس رضی الله عنه دعا می کند: اللَّهُمَّ أَكْثِرْ مَالَهُ وَوَلَدَهُ، وَبَارِكْ لَهُ فِيمَا أَعْطَيْتَه[21]یا الله! مال و فرزندش را زیاد بگردان و در آن‌چه به اوبخشیده ای، برکت عطا کن.

  • مورد دیگری که همه ی انسانها رویش اتفاق نظر دارند که برایشان شادی می آورد و شادی را بادوام می کند سلامت و وضعیت جسمانی است که اسلام از قوانین طهارت گرفته تا وضع قوانینی در تحریم بعضی از خوردنیها و نوشیدنی ها و اعمال ضرر رسان دیگر،و سفارشهائی در چگونگی تغذیه و خواب و ورزش و غیره از این سلامت جسمی انسانها محافظت می کند، و انسان با رعایت این قوانین شریعت الله می تواند از سلامت جسمیش محافظت کند و این طوری هم، به پایدار ماندن شادیش کمک کند.
  • مورد مهم دیگری که انسانها رویش اتفاق دارند که شادیهاشان را ثابت و پایدار می کند امنیت است. که ما در همان «وَآمَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ» بارها به آن اشاره کرده ایم که امنیت در موارد مختلف زندگی را در بر می گیرد.

این موارد، و موارد مشابه مثبت دیگری که انسانها ذکر کرده اند را قانون شریعت الله به عنوان ابزارهائی که به شادی منجر می شوند قبول دارد. الله تعالی با تأکید بر موارد مثبتی که نام بردیم و موارد ریز دیگری که به عنوان نمادهای ظاهری شادی وجود دارند، در قانون اساسی و شریعت خودش در یک جمع بندی کلی سه عامل اساسی را منشأ تولید شادی پایدار در انسان ها معرفی می کند، و این شادیها را سازماندهی، مدیریت، کنترل و هدایت می کند تا از تبدیل شدن آنها به «توهم خوشحالی» جلوگیری شود:

  1. 1-     یکی از این موارد کلیدی پایبندی و ایمان مخلصانه به لا اله – الا الله و محمد رسول الله به عنوان مهم ترین و زیربنایی ترین عامل شادی است. نداشتن نگرانی، اضطراب و افسردگی و رسیدن به اطمینان قلبی، اساس هر نوع شادی است، و این تنها با دوری کردن از برنامه ها و قوانین غیر شرعی و تبعیت بی چون و چرا از قانون شریعت الله تأمین می شود. الله تعالی می فرماید: الَّذِينَ آمَنُوا وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُم بِذِكْرِ اللَّهِ ۗ أَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ (رعد/28) آن کسانی که ایمان می‌آورند و دلهایشان با ذکر الله اطمینان و آرامش پیدا می‌کند . آگاه باشد! دلها با یاد الله به درجه اطمینان می رسند.

در اینجا باید عرض کنم که همچنانکه درجه ی مومنین بالاتر از درجه ی مسلمین است به همین شیوه درجه ی اطمینان بالاتر از درجه ی ایمان است: وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِیمُ رَبِّ أَرِنِی کَیْفَ تُحْیِی الْمَوْتَى قَالَ أَوَلَمْ تُؤْمِن قَالَ بَلَى وَلَکِن لِّیَطْمَئِنَّ قَلْبِی(بقره/260) و هنگامی را که ابراهیم گفت: پروردگارا ! به من نشان بده چگونه مردگان را زنده می‌کنی. گفت : مگر ایمان نیاورده‌ای‌ ؟! گفت: چرا ! ولی تا اطمینان قلب پیدا کنم.

زمانی که شخص با کفر به طاغوتها و ایمان به الله به ارزشهای قانون شریعت الله و رحمت و وعده و عیدهای الله تعالی دلبسته و وابسته می شود، دیگر شادی خودش را به هیچ چیز و هیچ کس دیگری غیر از الله تعالی وابسته نمی کند، برای همین است همیشه از نعمت شادی برخوردار می شود، چون: وَ أَنَّهُ هُوَ أَضْحَکَ وَ أَبْکي.  زمانی که شخص شادی خودش را تنها به امور زودگذر مادی وابسته می کند طبیعی است که با تمام شدن آنها، او هم دچار غم و نگرانی شود.

تصور کنید کسی مثل جرج ایستمن کداکِ که عکاسی رابرای همه ی مردم ممکن کرد،با وجودیکه 95 میلیون دلار سرمایه داشت در سال 1932 به دلیل سیر شدن از مال و لذتهای دنیا در سن 82 سالگی خودش را با شلیک گلوله ای به سینه ش می کشد. کداک در آخرین جملهٔ وصیت ‌نامه‌اش نوشت بود «من کارم را انجام دادم. پس ماندن دیگر لزومی ندارد»

نمونه ی دیگر آدلف مرکلِ است که در سن 74سالگی در سال 2009 با 43 میلیارد دلار سرمایه و چندین شرکت بزرگ داروسازی و خودرو سازی و غیره که صد هزار کارمند زیر نظر او کار می کردند و 44 امین مرد ثروتمند جهان بود به دلیل افت 50 درصدی سهام یکی از شرکتهایش خودش را می اندازد جلو قطار و خودکشی می کند، در حالی که  تنها از رتبه 44 ثروتمند ترین افراد جهان به نفر 96 تنزل پیدا می کرد.

نمونه ها و موارد در این زمینه بسیار زیادند که اشخاص شادی خودشان را به امور زودگذر دنیوی وابسته کرده اند و زمانی که به این امور رسیده اند مثل کداک خودکشی کرده اند یا اگر مثل مِرکل کمی از آن ناقص شده خودشان هم از بین برده اند .

اما زمانی که شخص مومن شادی خودش را به الله و قانون شریعت الله و وعده های الله تعالی گره می زند دیگر پرهیز از گناه برایش شادی می آورد، جهاد فی سبیل الله و برقراری صله ی رحم برایش شادی می آورد، پذیرایی از مهمان و گره گشایی از کار بندگان الله و اجرای تمام دستورات الله تعالی  برایش شادی می آورد، یعنی زمانی که می داند خَیرُ النَّاسِ أنفَعَهُم لِلنَّاس، از امر به معروف و نهی از منکر و کار تبلیغی و تلاش برای بازگرداندن حکومت و قانون شریعت الله بر مردم گرفته تا رساندن نفع مادی به انسان ها و انجام امور عام المنفعه روحیه اش را شاد می کند و امید و عزت نفسش را بالا می برد.

حتی خودآرائی و رسیدگی به سر و لباس خود شخص هم برای مومن شادی مزید بر شادی می آورد چون می داند الله تعالی فرموده : «يَا بَنِي آدَمَ خُذُوا زِينَتَكُمْ عِنْدَ كُلِّ مَسْجِدٍ» (اعراف/31) ای آدمیزادگان! در هرمسجدی، خود را بیارائید . حالا این شخص هم شادی ناشی از رسیدگی به وضع ظاهری به او می رسد و هم شادی ناشی از تبعیت از یکی از قوانین شریعت الله که به شادی اولی و عمومیش پایداری و ماندگاری می بخشد .  

در این زمینه نمونه ها زیادند اما نکته ای که لازم است به آن اشاره شود گریه ست به عنوان یکی از مکملهای شادی در قانون شریعت الله که  به عنوان یکی از مفید ترین، عالی‌ترین و طبیعی‌ترین راه ها برای رهایی از غم و اندوه و بیرون ریختن غم و اندوه سفارش می شود .

گریه نه تنها افسردگی نمی آورد، بلکه یکی از نعمتهای غیر قابل انکار از سوی خدای حکیم، و یکی از بهترین وسیله ها برای  تسکین انسان است که در وجود انسان قرار داده شده است. بر این اساس خنده و گریه در پایدار شدن شادی مکمل هم می شوند. الله تعالی هم برای رسیدن به این هدف هم می خنداند و هم می گریاند: « وَ أَنَّهُ هُوَ أَضْحَکَ وَ أَبْکي». رسول الله هم برای گریه کردن حتی به گریاندن اجباری خود هم سفارش هایی کرده است .

 این یعنی رعایت صحیح بهداشت درونی و روانی انسانها در زندگی دنیوی توسط قانون شریعت الله، حتی اگر محافظت از این شادی و دور ریختن غم و غصه رابه سبک دیگری سفارش کرده باشد که برای غیر مومنین قابل هضم هم نباشد.  

  • مورد کلان دیگری که الله تعالی برای ماندگار و پایدار کردن شادی معرفی کرده رضایت به قضا و قدر الله و عدم اعتراض به مقدّرات الهی در باطن و ظاهرمثل قلب و زبان و عمل است.

زمانی که شخص مومن به این درجه می رسد به بینشی روشن و واقعی از جایگاه زندگی دنیوی نسبت به زندگی اخروی دست پیدا می کند، و این باعث رضایت مندی و خشنودی به قضا و قدر الهی می شود. «لِكَيْلا تَأْسَوْا عَلى‌ مَا فاتَكُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِمَا آتاكُمْ وَ اللَّهُ لا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتالٍ فَخُورٍ» (حدید/23) «تا بر آنچه از دست داديد، تأسف نخوريد و به آنچه به شما داده شد، (سرمستانه) شادمانى نكنيد و خداوند هيچ متكبر فخرفروشى را دوست ندارد».

این یعنی بستن درهای غم و نا امیدی و استرس و افسردگی و تمام آفتهائی که به شادی انسان ممکن است صدمه بزنند، این یعنی محافظت از نعمت شادی که الله تعالی به عنوان یک نیاز در وجود ما قرار داده است، بخصوص زمانی که متوجه می شود که قطعا و بدون هیچ شکی همه ی انسانها با جانشان یا گرسنگی و مال و فرزندانشان و غیره مورد آزمایش و امتحان قرار می گیرند:

  • وَلَنَبْلُوَنَّكُم بِشَيْءٍ مِّنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِّنَ الْأَمْوَالِ وَالْأَنفُسِ وَالثَّمَرَاتِ ۗ وَبَشِّرِ الصَّابِرِينَ (بقره/155) و قطعاً شما را با برخی از ترس و گرسنگی و زیان مالی و جانی و کمبود میوه‌ها، آزمایش می‌کنیم، و مژده بده به بردباران .‏
  • لَتُبْلَوُنَّ فِي أَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ وَلَتَسْمَعُنَّ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ مِن قَبْلِكُمْ وَمِنَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا أَذًى كَثِيرًا ۚ وَإِن تَصْبِرُوا وَتَتَّقُوا فَإِنَّ ذَٰلِكَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ (آل عمران/186) بدون شک و به طور مسلّم از لحاظ مال و جان خود مورد آزمایش قرار می‌گیرید و حتماً از کسانی که پیش از شما بدیشان کتاب داده شده است(یهود و نصارا)، و از مشرکین(سکولاریستها)هم، اذیّت و آزار فراوانی می‌بینید و اگر بردباری کنید و بپرهیزید،  (کارهای شایسته همین است و) این اموری است که باید بر انجام آنها عزم را جزم کرد و در اجرای آنها کوشید .‏

در این صورت انسان می تواند دو نوع برداشت از دنیا داشته باشد:

 1- دنیا مکان استراحت و آخر خط است که نباید در آن مشکلات و ناملایماتی وجود داشته باشد. قطعاً در زندگی همه ی انسان ها مشکلاتی وجود دارند، در نتیجه در این دیدگاه مواجه شدن با این مشکلات و سختیها بسیار ناگوار و شکننده خواهد بود، و ثمره اش می شود آنچه کداک و مرکل و هزاران نفر مثل اینها بر سر خودشان آورده اند . .

2- برداشت دیگر این است که دنیا گذرا، ناپایدار و محل آزمایش و برداشت عمل صالح برای قیامتی است که این قیامت ماندنی و همیشگی است. در این نگرش انسان به راحتی سختی ها را قبول می کند و زندگی و تحمل سختی های آن برایش آسان می شدند .

این شیوه ی نگاه کردن، مومنی را تولید می کند که شکرگذار است « لَئِن شَکَرْتُمْ لأَزِیدَنَّکُمْ» و مثبت اندیش است، و با وجود تلاشی که می کند و از تمام اسبابی که شرعی هستند برای رسیدن به هدف استفاده می کند، اما نتیجه را به الله واگذار می کند، و راضی است به قضا و قدر الهی، و این طوری از شادی درونیش محافظت می کند و به آن استحکام می بخشد.

ما در برابر این مومنین، انسانهای زیادی را می بینیم که قضاء و قدر الهی را متوجه نشده اند، و نگرششان به خودشان و جهان اطرافشان غیر شرعی است . اینان همیشه نکات منفی اطراف خودشان را می بینند؛ دائم از کارهای غلط اطرافیان و جامعه گله و شکایت دارند، از زندگی خودشان راضی نیستند، از بی پولی و نداشتن امکانات مادی و غیره همیشه می نالند. این اشخاص با این منفی نگری هایشان علاوه برآن که به جسم خودشان لطمه وارد می کنند شادی خود و دیگران را هم از بین می برند.

  • مورد اساسی سومی که می تواند به پایدار ماندن شادی انسانها کمک کند ایمان به قیامت و دنیای پس از مرگ از طریق آخرین فرستاده ا ش است.

هدف نهایی و آرماني كه اسلام برای مسلمین ترسيم مي‏کند و سر راهشان قرار می دهد، تنها بهشت و رضایت الله است.  زمانی که شخص به میل خودش و با ایمان راسخ آزادانه به سمت و سوی این هدف اساسی حرکت می کند، حاضر می شود همه ی آنچه که در دنیا دارد را شادمانه در این مسیر فدا کند، و هر چه در این مسیر حرکت می کند و به این هدف مهم نزدیک می شود دروجودش احساس رضایت و شادیش اضافه می شود. به قعقاع اوسی گفتند؛ چیزی از بهشت برایمان بگو که ما را برایش تشویق و تحریض کند. گفت: رسول الله صلی الله علیه وسلم آنجاست.

  در اینجا واضح و روشن است که با تفسیر شرعی از دنیا و زندگی، عاقبتِ مسلمینِ مجاهد غیر از دو تا شادی نیست: یکی شادی در دنیا و دیگری شادی پس مرگ با شهادت که شهداء قبلا به آن رسیده اند. قُلْ هَلْ تَرَبَّصُونَ بِنَا إِلاَّ إِحْدَى الْحُسْنَيَيْنِ وَنَحْنُ نَتَرَبَّصُ بِكُمْ أَن يُصِيبَكُمُ اللّهُ بِعَذَابٍ مِّنْ عِندِهِ أَوْبِأَيْدِينَا فَتَرَبَّصُواْ إِنَّا مَعَكُم مُّتَرَبِّصُونَ(توبه/52)بگو:آیا درباره ما جز یکی از دو نیکی انتظار دارید:(یا پیروزی و غنیمت در دنیا، و یا شهادت و بهشت در آخرت). ولی ما درباره شما چشم به راه هستیم که یا خداوند به عذابی از سوی خود گرفتارتان سازد و یا (در این جهان) با دست ما (عذابتان دهد) . پس شما چشم به راه باشید و ما هم با شما در انتظاریم . 

این یعنی آینده و عاقبتی روشن در دنیا و قیامت که در آن نه ترسی هست نه اضطراب و دو دلی، بلکه تنها شادی هست و آرامش و آرامش.

در اینجا لازم است در مورد شادی های بجا و مورد پسند الله تعالی در دنیا به دونکته اشاره کرد :

 یکی اینکه : در قانون شریعت الله همین شادی هم وسیله ای است برای رسیدن به بهشت و کسب رضایت الله تعالی، و خودش به تنهایی هدف نمی شود. شادی یکی از ابزارهایی است که انسان مؤمن را در انجام دادن کارهای اساسی و مهمی که آن را به  بهشت و رضایت الله تعالی نزدیک می کند کمک می کند، و به اصطلاح ما شادی کارهای خدماتی را انجام می دهد و به شخص انرژی می دهد و شارژش می کند که به وظایفش بهتر عمل کند .

 نکته ی دیگر اینکه برای پایدار کردن این شادی بجا و مورد پسند الله  تعالی لازم است به چند تفاوت و نکات ریز و ویژه در مورد ساکنین دارالاسلام دقت بشود: 

  • یکی اعتقادات دینی است، یعنی ممکن است یک امری برای یک مسلمان شادی زا باشد و برای یک کافر مایه ی غم و اندوه و نگرانی و ضرر.  وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ وَلَا يَزِيدُ الظَّالِمِينَ إِلَّا خَسَارًا (اسراء/82)ما آیاتی از قرآن را فرو می‌فرستیم که مایه بهبودی و رحمت برای مؤمناناست ، ولی بر ستمگران و ظالمین جز زیان اضافه نمی کند.

یعنی این قرآن و این قوانین شریعت الله دو تا کاربرد متفاوت برای انسانها دارد ، برای مومنین مایه ی شفا و رحمت است، و در برابر، برای ظالمین غیر از زیان و ضرر چیزی نمی آورد . در اینجا طبیعی است که مومنین با این قرآن و قوانینش شاد می شوند و ظالمین و ستمگران غمگین و نگران . مثل پیروزی کفار نصرانی دشمنان شماره 3 ما بر کفار مجوس دشمنان شماره 2 ما که باعث خوشحالی ما «وَ يَوْمَئِذٍ يَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ» (روم/4) و طبعا باعث غم و اندوه سکولاریستهای قریش دشمنان شماره 1و مجوس دشمنان شماره 2 ما می شود.

اجرای قانون شریعت الله برای مومنین و حتی کفار اهل جزیه ی ساکن در دارالاسلام رفاه و امنیت «أَطْعَمَهُم مِّن جُوعٍ وَآمَنَهُم مِّنْ خَوْفٍ » و اختصاص دادن عبادتها به صورت کامل برای الله را می آورد«فَلْيَعْبُدُوا رَبَّ هَٰذَا الْبَيْتِ» و به دین با هر 4 مفهومش به صورت کامل عمل می شود و این یعنی هدیه ی شادی به مومنین، اما زیان و ضرر برای ابوجهل ها و ابولهب ها و دین فروشان و سکولاریستها و دزدها و بی ناموسها و حیزها و هم جنس بازها و سایر ظالمین .

  • تفاوت دیگری که برادران و خواهرانم باید برای پایدار کردن شادی در نظر بگیرند در نظر گرفتن سن اشخاص است،

 در هر سنی مواردی دیده می شود که شادی های افراد با هم فرق می کند و ممکن است در مواردی با هم یکسان نباشند . برای  همین است می بینیم چیزی که ممکن است یک جوان را شاد کند مثل قبولی در فلان دانشگاه و شغل و ازدواج و…. نمی تواند یک بچه ابتدائی را خوشحال کند و بلعکس هم صادق است . باز ممکن است چیزی که برای یک نوجوان یا جوان مایه ی شادی و خوشحالی باشد برای یک بزرگسال  شادی به همراه نیا ورد .

مثلا زبیر جوان در حبشه از اینکه سپاه کافر نجاشی پیروز می شود از بس خوشحال است که از دور پیراهنش را در می آورد و به نشانه ی پیروزی تکانش می دهد . اما همین اتفاق برای یک بچه اسباب شادی نمی شود و اصلا درکش نمی کند و  نمی تواند شادش کند. 

به صورت ریزتر حتی خیلی از شعرها و به گفته ی شما ترانه ها و به گفته ی ما گورانی ها هم هستند که ممکن است برای  یک نوجوان یا جوان شادی ساز باشند، اما برای یک بزرگسال نه . یا بالعکس یک بزرگسال از اشعار و گورانیها و ترانه هائی شادی به او دست بدهد، اما یک نوجوان و جوان نه . در مورد بازیها و سایر سرگرمیها هم باز تفکیک سن افراد لازم و ضروری است. این یکی از آن نکاتی است که قرنها تمدن اسلامی ما فرهنگی و نهادینه ا ش کرده است، و لازم است دوباره مثل سایر موارد مورد توجه و دقت قرار بگیرد.

نکته ی مهمی که در این تفکیک بر اساس سن رعایت می شود و لازم است به آن اشاره بشود، «حفظ و احترام گذاشتن به عزت نفس» است که  یکی از اساسی ترین عوامل شادی و یکی از مهمترین پشتیبانی کننده های شادی است که جزء جدانشدنی و تفکیک ناپذیر شادی به شمار می رود.

  • تفاوت دیگری که لازم است در این گونه موارد به آن توجه و دقت بشود  جنسیت افراد است،

 بدون شک با در نظر گرفتن مشترکات – مثل خیلی از موارد – اختلافاتی میان دختر و پسر و زن و مرد وجود دارد .عوامل ایجاد شادی هم در مواردی در مردان و زنان با هم متفاوت است. چیزهای زیادی هستند که پسر بچه ها را شاد می کند اما برای دخترها جذابیتی ندارند. بر عکسش هم صادق است، خیلی چیزها هستند که یک دختر بچه را شاد می کند اما برای  پسر بچه ها اصلا جذابیتی ندارد. در سنین بالا هم موارد این طوری زیادند، که ممکن است یک مرد را خوشحال کند اما یک زن را نه، یا ممکن است مواردی باشند که یک زن را شاد کند اما برای یک مرد جذابیتی نداشته باشد .

  • اختلاف دیگری که لازم است به آن توجه ویژه شود عوامل زیست محیطی است . مثل: موقعیت جغرافیایی و آب و هوایی است که شرایط فرهنگی مختلفی را برای رسیدن به بعضی از شادی ها به وجود آورده است که در قالب «عرف» آن منطقه و مردم تعریف می شود، و ممکن است قومیتهای مختلف روشهای مختلفی داشته باشند که، متناسب با شرایط جغرافیائی و آب و هوائی و منطقه ای آنهاست .

 این عرفها تا زمانی که مغایرتی با قانون شریعت الله نداشته باشند قابل احترام و مورد پذیرش هستند  و کسی نمی تواندعرف یک منطقه ی جغرافیائی خاصی را بر منطقه ی دیگر، یا مال یک قبیله و زبان را بر دیگر قبایل و زبانها تحمیل کند.

  « شادی غیر شرعی و منفی یا شادی نابجا» 

دیدیم که عرصه های شاد شدن برای عموم مسلمین بسیار زیادند و به تعداد تمام عبادتها هستند، یعنی شخص مسلمان می تواند به تعداد صدها آیه، و هزاران حدیث، و هزاران عرف مورد تأئید قانون شریعت الله برای خودش شادی تولید کند. الله تعالی به عنوان یک پیش نیاز«أَطْعَمَهُم مِّن جُوعٍ وَآمَنَهُم مِّنْ خَوْفٍ» را به عنوان یک بستر مناسب برای رشد و دوام این شادی ها معرفی می کند. از بین بردن فقر و آوردن رفاه و از بین بردن ترس و نا امنی و آوردن امنیت.

 یعنی شخص زمانی که «به اندازه ی  شرعی آن» مشکلات اقتصادی و معیشتی نداشت و در زمینه ی دینش و جانش و ناموسش و عقلش و آبرویش و مالش و سایر ضرورتهای حیاتیش امنیت داشت آن وقت دروازه ای باز می شود برای تمام چیزهائی که انسان را در دنیا شاد می کند. شخص مسلمان در چنین فضائی می تواند «فَلْيَعْبُدُوا رَبَّ هَٰذَا الْبَيْتِ» را به بهترین شیوه ی ممکن و به صورت کاملش انجام بدهد، و عبادت هم یعنی عمل کردن به تمام آنچه الله تعالی نازل کرده و به آن راضی است.  

حالا در زمینه ی شادی نگاه می کنیم که الله تعالی چه چیزهائی را مجاز دانسته است ما هم آنها را انجام می دهیم و به آنها می گوییم «شادی ساز و یا حتی شادی افزا»، در برابر، هر عملی را که مخالف قانون شریعت الله و عدم رضایت الله باشد به آن می گوییم «شادی سوز یا شادی زدا» حتی اگرنوعی شادی ظاهری هم تولید کنند، چرا؟ چون برای  قلب که جای شادی است ضرر دارند، و اورا مریض می کنند، و در واقع خانه را می سوزانند، حالا هر شادی جعلی که به خانه صدمه بزند و آلوده اش کند یا بسوزاندش می گوییم غیر شرعی و نامشروع است. در این صورت شادی هم مشروعش هست هم نا مشروع و مخربش.

با این وجود، در کنار مومنین شریعت گرا همیشه دسته های مختلفی از کفار و حتی دسته هائی از دشمنان داخلی تحت عنوان منافقین و سکولار زده ها وجود دارند که مسیر را اشتباه می روند، و نیازهایشان را از مسیر اشتباهش برطرف می کنند، مثلا نیاز خوردن را از طرق خوردن گوشت خوک برآورده می کنند، یا نیاز به نوشیدن را علاوه بر نوشیدنی های حلال از طریق نوشیدن مشروبات الکلی برطرف می کنند، یا نیازهای جنسیشان را از طریق زنا برطرف می کنند، یا نیاز به درآمدشان را از طریق کسب حرام و دزدی و اختلاس و ربا وغیره برطرف می کنند و به همین ترتیب نیاز به شادیشان را از کانالهای نامشروع و غلطش برطرف می کنند .

این دسته از انسانها ارزشهای کاذب و دروغین را به جای ارزشهایِ صحیحِ قانونِ شریعت الله قرار داده اند، و به همین ترتیب اهداف کاذب و دروغینی را به جای اهداف صحیح شرعی برای خودشان تصور کرده ند، و حتی انتظارات و توقعاتشان از مومنین و مجرمین غلط و اشتباه است، و تبدیل شده اند به انسانهای بیمار و نامتعادلی که برای دیدن این نامیزان بودنشان نیاز به علم خاصی نیست همه می توانند تشخیص شان بدهند . 

در برابر این دسته از انسانهای مجرم، الله تعالی برای محافظت از این شادی و آرامش و لذتی که به مومنین ثواب اخروی هم می دهد، از شادی‌ها و لذت‌های ناپسند و كاذب به شدت جلوگيری می کند. چون اين گونه شادی‌ها جنس جعلی و تقلبی شادی هستند که به شادی پایدار انسان ها لطمه وارد می کنند. بر همین اساس آيات قرآن درباره ی شادی دو دسته‌اند؛ دسته ای از آيات مؤمنین را دعوت به شادی کرده‌اند و دسته‌ی ديگه نوعی از شادی را نکوهش و منع می‌کنند.

 شادی امری درونی است که به همراه عوامل شرعی دیگر وجود انسان را سرشار از آرامش می کنند، و روح انسان تنفس می کند و شارژ می شود، اما شادی های جعلی و تقلبی مثل اجناس تقلبی چینی های سکولار سوسیالیست تنها ظاهرشان مثل جنس اصلی است، اما از درون چیز دیگری هستند، این شادی های تقلبی و جعلی تنها در ظاهر مثل شادی هستند، اما ماهیتشان با شادی اصلی فرق دارد، و آن کارکردی که جنس اصلی دارد این شادی تقلبی ندارد .

این طوری متوجه می شویم همانطوری که خوراک و نوشیدنی ممنوع و حرام شده داریم به همین شیوه خشم نابجا و شادی نابجا و تقلبی هم داریم . هم خوبش هست هم بدش . بد و حرامش آنی است که هم به جسم و هم به روح انسان آسیب جدی وارد می کند، و انسان را آلوده و بیمار می کند، و آرامش خواسته شده در شریعت الله را از انسان می گیرد، و طبعا مخالف قانون شریعت الله است.

به نظر شما شخصی که بیماری صعب العلاج و دردناکی در جسمش دارد از نعمت زندگی لذت می برد؟ مشخص است که نه. شخصی که از قانون شریعت الله دور می شود این هم بیماری صعب العلاج روحی و قلبی گرفته است، و به هر میزان از توحید و قانون شریعت الله فاصله می گیرد به همان اندازه مریضی و بیماری قلبی و روحیش بیشتر می شود، این شخص هم، مثل همان بیمار جسمی صعب العلاج از شادی بجا و آرامش مورد نیاز محروم می شود. در این صورت و بر اساس هدف زندگي، آشکار است که شادي و نشاط از ديدگاه اسلام داراي حد و مرزاست. کسی که این حد و مرزها را مثل خوراکیها و نوشیدنی ها بهم بزند مرتکب ظلمی به خودش و حتی جرمی در حد دیگران شده است .

 این حد و مرزهای منع شده و ممنوع شادی در قانون شریعت الله را می شود در سه دسته قرار داد: 1- محتوای شادی 2-  قالب شادی  3- زمان و مکان شادی . 

– محتوا  ی ناشرعی و ممنوع شادی مثل :

  1. شادی کردن به دلیل کنار گذاشتن قانون شریعت الله و  پیروی نکردن از آنچه الله تعالی فرو فرستاده است: 

‏ أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ یُجَادِلُونَ فِی آیَاتِ اللَّهِ أَنَّى یُصْرَفُونَ ‏. مگر نمی‌بینی کسانی که درباره آیات خدا به کشمکش و ستیز می‌پردازند، چگونه (از تفکّر و تعقّل حق) بازگردانده می‌شوند؟ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِالْکِتَابِ وَبِمَا أَرْسَلْنَا بِهِ رُسُلَنَا فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ ‏ .همان کسانی که کتاب و قوانین وآنچه رسولان خود را بدان فرستاده ایم تکذیب می‌دارند،( یعنی با جای گزین کردن قوانین و احکامی به جای قوانین و احاکم قانون شریعت الله، قرآن و هر آنچه تمام پیامبران تا کنون برایآمدن رابه درویش مه وزووه . می گویند دروغ است) اینها  به زودی (نتیجه شوم کار خود را) خواهند فهمید . إِذِ الْأَغْلَالُ فِی أَعْنَاقِهِمْ وَالسَّلَاسِلُ یُسْحَبُونَ ‏. آن زمان که غلّها و زنجیرها در گردن دارند و روی زمین کشیده می‌شوند .‏ فِی الْحَمِیمِ ثُمَّ فِی النَّارِ یُسْجَرُونَ ‏ . در آب بسیار داغ برافروخته و سپس در آتش تافته می‌گردند .‏‏«یُسْجَرُونَ» : تمام وجودشان پر از آتش می‌گردد . برافروخته و تافته می‌شوند .‏….‏ ذَلِکُم بِمَا کُنتُمْ تَفْرَحُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَبِمَا کُنتُمْ تَمْرَحُونَ ‏ . این ( عذابی که در آن هستید ) به سبب شادمانیهای ناپسند و بیجائی است که در زمین می‌کردید و نیز به سبب نازشها و (ادا و اطوارهای سرمستانه ای) است که انجام می دادید. ادْخُلُوا أَبْوَابَ جَهَنَّمَ خَالِدِینَ فِیهَا فَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَکَبِّرِینَ ‏. (به کافران دستور داده می‌شود) از درهای جهنم داخل شوید و جاودانه در آنجا بمانید . جایگاه متکبّران چه بد جایگاهی است .‏ ‏(غافر/69-76)

  • نمونه ی دیگر از شادی های ممنوع از نظر محتوا، شاد شدن جامعه ی کفاربه آن علم ناچیزی است که دارند که با این علم ناچیز در برابر قانون شریعت الله می ایستند و حتی آن را ناچیز و کهنه و به درد امروز نخور و غیره می دانند:  

فَلَمَّا جَاءتْهُمْ رُسُلُهُم بِالْبَيِّنَاتِ فَرِحُوا بِمَا عِندَهُم مِّنَ الْعِلْمِ وَحَاقَ بِهِم مَّا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِئُون (غافر/83) «هنگامی كه رسولان آن‌ها با دلائل روشن به سراغ آنان آمدند به معلوماتی كه خود داشتند خوشحال بودند (وغيرآن را هيچ مي‏شمردند) ولی آنچه را (عذاب) به مسخره می‏گرفتند برآن‌ها فرود آمد».

  • مثال  دیگر از شادی های ممنوع از نظر محتوا، شادی از روی تکبر به خاطر دل بستن به دنیا و ثروت زیاد است .

الله تعالی می فرماید: اللّهُ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشَاءُ وَيَقَدِرُ وَفَرِحُواْ بِالْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا فِي الآخِرَةِ إِلاَّ مَتَاعٌ (رعد/26)  الله رزق و روزی را برای هرکس که بخواهد فراوان و فراخ می‌گرداند، و آن را برای هرکس که بخواهد کم و تنگ می‌نماید.  (کافران) به زندگی دنیا شاد و خوشنودند، و زندگی دنیا هم در برابرِ آخرت، کالای ناچیزی بیش نیست .‏

حالا الله تعالی این دل بستن به دنیا و شادی نابجا را مثل خیلی از صفات دیگر از صفات کفار می داند و چنین شادی را دوست ندارد.  همانطوری که قوم قارون به او می گویند : لَا تَفْرَحْ إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ الْفَرِحِینَ (قصص/76) (مغرورانه) شادمانی مکن، که خدا (چنین) شادمانان را دوست نمی‌دارد .‏

چرا دوست ندارد؟ چون اولا هدف رضایت الله و بهشت است نه این زندگی چند روزه، ثانیا دلبستن به دنیا و وابسته شدن به آن خودش یکی از عوامل به وجود آمدن غم و اندوه است، و طبیعی است که این غم و اندوه با «إِحْدَی الْحُسْنَیَیْنِ»- یا شادی در دنیا یا شادی در قیامت- سازگار نیست، و حکم سم را برای این دو شادی دارد.

  • نمونه ی دیگر از شادی های ممنوع از نظر محتوا، شادی کردن به خاطر شرک فرقه گرائی و تفرق است، کسانی که دچار شرک فرقه گرائی شده اند و به این عامل عذاب خوشحال و مسرور هستند

الله تعالی به شادی تفرقه افکنان که دلشان را به حزب و گروه و دسته و مذهب خودشان خوشحال کرده اند هم راضی نیست، چون فرموده این صفت مال مشرکین و سکولاریستهاست و شما باید از این شرک مثل سایر شرکها دوری کنید و در این صفت هم جزو مشرکین نشوید: وَلَا تَکُونُوا مِنَ الْمُشْرِکِینَ * مِنَ الَّذِينَ فَرَّقُوا دِينَهُمْ وَكَانُوا شِيَعًا كُلُّ حِزْبٍ بِمَا لَدَيْهِمْ فَرِحُونَ (روم/31- 32) و از زمره مشرکان(سکولاریستها) نگردید .‏ از آن کسانی که دین خود را پراکنده و بخش بخش کرده‌اند و به دسته‌ها و گروههای گوناگونی تقسیم شده‌اند . هر گروهی هم از روشی که دارد خرسند و خوشحال است .

همین الان هم دین سکولاریسم را نگاه کنید به صدها فرقه و مکتب و روش تقسیم شده و هر که به آنی که نزدش هست خوشحال است . حالا اگر منافقین و سکولار زده های محلی در قالب شبهاتی مثل  تکثر گرائی و پذیرش تعدد و غیره می خواهند همین بلا را سر مسلمین در بیاورند، و با درست کردن دارودسته و حزبی جداگانه دسته هایی را به خود مشغول می کنند، و اینها به آنچه دارند دل خوش و خوشحال می شوند، این خوشحالی از نوع خوشحالی غیر مشروع تفرقه افکنان و سکولاریستها است که الله تعالی از نظر محتوا دوستش ندارد .

  • مثال دیگر از شادی های ممنوع از نظر محتوا، دروغ گفتن یا  مسخره کردن است، یا غیبت کردن و سایر گناه هاست، یعنی با دروغ گفتن و یا مسخره ی دیگران، یا غیبت کردن و سایر امور حرام شادی درست کردن

 رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید: وَيْلٌ لِلَّذِي يُحَدِّثُ فَيَكْذِبُ لِيُضْحِكَ بِهِ الْقَوْمَ، وَيْلٌ لَهُ وَيْلٌ لَه[22] بدا به حال کسی که سخن دروغ می‌گوید تا مردم را بخنداند! وای بر او، وای بر او. همچنین می‌فرماید: لا يُؤْمِنُ الْعَبْدُ الإِيمَانَ كُلَّهُ حَتَّى يَتْرُكَ الْكَذِبَ فِي الْمُزَاحَةِ وَالْمِرَاءِ، وَإِنْ كَانَ صَادِقًا. «بنده کاملاً ایمان ندارد تا آنکه از دروغ گفتن در شوخی و دعوا دوری ننماید. حتی اگر صادق هم باشد »[23]

رها کردن دروغ در شوخی به معنی ترک کردن  شوخی نیست . چون شوخی کردن برای تولید شادی همیشه از راه دروغ به وجود نمی آید . اصحاب به رسول الله صلی الله علیه وسلم گفتند: يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّكَ تُدَاعِبُنَا ، آیا با ما شوخی می کنید؟  قَالَ : إِنِّي لَا أَقُولُ إِلَّا حَقًّا[24] فرمود: من غیر از حق چیزی نمی گویم .

بله می شود شوخی کرد و شادی تولیدکرد اما دروغ هم نگفت . مثلا : روزی مردی نزد پیامبر صلى الله علیه و سلم آمد و گفت: یا رسول الله، مرا مرکبی بده. (شتری برای سوار شدن می خواست)  پیامبر صلى الله علیه و سلم به شوخی فرمود: «إِنِّي حَامِلُكَ عَلَى وَلَدِ النَّاقَةِ » «ترا بر بچه ی یک ناقه (ماده شتر) سوار می کنم.» آن مرد گمان کرد که منظور از بچه ی شتر، شتری کم سن و ضعیف است و توان حمل او را ندارد و گفت: ولی من بچه شتر را چه کار کنم؟ پیامبر صلى الله علیه و سلم فرمود:« وَهَلْ تَلِدُ الإِبِلَ إِلاَّ النُّوقُ » «مگر شتر جز از ناقه (شتر ماده) متولد می شود؟»[25]

یا پیرزنی از انصار به رسول الله صلی الله علیه وسلم می گوید: ای رسول الله دعا کن که خداوند مرا بیامرزد و بهشت را نصیبم کند.  رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید: «إِنَّ الْجَنَّةَ لا تَدْخُلُهَا عَجُوزٌ» پیرزن شروع کرد به گریه کردن ، رسول الله صلی الله علیه وسلم تبسمی کرد و فرمود:« أَنَّهَا لا تَدْخُلُهَا وَهِيَ عَجُوزٌ»  «تو آن روز پیر نخواهی بود؛ آیا این آیه را نخوانده‌ای که خداوند می‌فرماید: إِنَّا أَنْشَأْنَاهُنَّ إِنْشَاءً ٭ فَجَعَلْنَاهُنَّ أَبْکَارًا ٭ عُرُبًا أَتْرَابًا (واقعه/ ۳۷ – ۳۵)

 یا رسول الله صلی الله علیه وسلم به شوخی به یکی از یارانش می گویید:‏ “‏ يَا ذَا الأُذُنَيْنِ ‏”‏ ای دارای دو تا گوش. در هر حالتی نه مسخره کردنی در این شوخی ها وجود دارد و نه دروغی و اذیت کردنی هست

البته مسخره کردن هم باز درجاتی دارد که بعضی از آنها انسان را از دین خارج می کنند مثل مسخره کردن الله و آیات و قوانین شریعت الله که در قرآن و سنت صحیح بیان شده اند و مسخره کردن رسولش صلی الله علیه وسلم در قالب جک و فیلمهای کمدی و کاریکاتور وغیره: وَلَئِن سَأَلْتَهُمْ لَیَقُولُنَّ إِنَّمَا کُنَّا نَخُوضُ وَنَلْعَبُ قُلْ أَبِاللّهِ وَآیَاتِهِ وَرَسُولِهِ کُنتُمْ تَسْتَهْزِئُونَ ‏(توبه/65)اگر از آنان بازخواست کنی، می‌گویند:بازی و شوخی می‌کردیم. بگو : آیا به خدا و آیات او و پیغمبرش می‌توان بازی و شوخی کرد؟!‏ ‏لاَ تَعْتَذِرُواْ قَدْ کَفَرْتُم بَعْدَ إِیمَانِکُمْ(توبه/66)بگو:(با چنین معذرتهای بیهوده) عذرخواهی نکنید. شما پس از ایمان‌آوردن، کافر شده‌اید .

این همان دسته از شوخی هائی است که انسان آنها را برای خنداندن و شاد کردن دیگران به کار می گیرد در حالی که همین شوخی آن را به پائین ترین جاهای سقوط می رساند، و به اندازه ای باعث غضب و خشم الله تعالی از خودش می شود که الله تعالی از انجام دهنده ی آن راضی نمی شود مگر اینکه او را وارد آتش کند . رسول الله صلی الله علیه وسلم  می فرماید:” ألا هل عسى رجلٌ منكم أن يتكلَّمُ بالكلِمةِ يُضحِكُ بها القومَ، فيَسقُطُ بها أَبعدَ مِنَ السماءِ، ألا هل عسى رجلٌ منكم أن يتكلمُ بالكلِمةِ يُضِحكُ بها أصحابَهُ، فيَسخَطُ  الله بها عليهِ، لا يَرضىَ عنه حتى يُدخلِهُ النارَ “[26]

درجه ی پائین تر از این مسخره کردنها برای تولید شادی ناپسند و نابجا، به مسخره کردن مومنین به همدیگر بر می گردد که آنها را به درجه ی فاسقین تنزل می دهد نه کافرین و الله تعالی می فرماید: یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا یَسْخَرْ قَومٌ مِّن قَوْمٍ عَسَى أَن یَکُونُوا خَیْراً مِّنْهُمْ وَلَا نِسَاء مِّن نِّسَاء عَسَى أَن یَکُنَّ خَیْراً مِّنْهُنَّ وَلَا تَلْمِزُوا أَنفُسَکُمْوَلَا تَنَابَزُوا بِالْأَلْقَابِبِئْسَ الاِسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإِیمَانِ وَمَن لَّمْ یَتُبْ فَأُوْلَئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ ‏).حجرات/11) ای کسانی که ایمان آورده‌اید ! نباید گروهی از مردان شما گروه دیگری را استهزاء کنند، شاید آنان بهتر از اینان باشند، و نباید زنانی زنان دیگری را استهزاء کنند، زیرا چه‌بسا آنان از اینان خوبتر باشند، و همدیگر را طعنه نزنیدو مورد عیبجوئی قرار ندهید، و یکدیگر را با القاب زشت و ناپسند مخوانید و منامید . ( برای مسلمان ) چه بد و فسوق است، بعد از ایمان آوردن ! کسانی که ( از چنین اعمالی و اقوالی ) دست برندارند و توبه نکنند ، ایشان ظالم وستمگرند .

 – دسته ی دیگر از حد و مزهای شادی منع شده و ناپسند از نظر قالب است؛ مثل خنده به منظوراذیت کردن، یا اهانت و تحقير و یا ترساندن مسلمین که حكم اذیت را دارد:

– یا مثل مجرمینی که در دنیا به اهل ایمان به خاطر تبعیتشان از قوانین شریعت الله می خندند: إِنَّ الَّذِينَ أَجْرَمُوا كَانُوا مِنَ الَّذِينَ آمَنُوا يَضْحَكُونَ(مطففین/29)مجرمین پیوسته (در دنیا) به مؤمنان می‌خندیدند. اما مومنین در قیامت نوبتشان می رسد و آنوقت است که مومنین به این مجرمین می خندند : فَالْیَوْمَ الَّذِینَ آمَنُواْ مِنَ الْکُفَّارِ یَضْحَکُونَ ‏(مطففین/34) لذا امروز (که روز سزا و جزای قیامت است) مؤمنان به کافران می‌خندند و ریشخندشان می‌کنند .‏

برای همین است این خنده و شادی آنها در دنیا به نسبت قیامت خیلی کم و ناچیزاست والله تعالی می فرماید: فَلْيَضْحَكُوا قَلِيلًا وَلْيَبْكُوا كَثِيرًا جَزَاءً بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ (توبه/82) (بگذار در این جهان بر اثر مسخره‌کردن مؤمنان) اندکی بخندند و (امّا لازم است بدانند که باید در آن جهان) بسیار گریه کنند، این جزای کارهائی است که می‌کنند.‏

در اینجا این خندیدن و شادی کردن و شوخی نابجا و منفی فرقی ندارد باعث اذیت روحی مومنین بشود یا جسمی .

صحابه ی رسول الله صلی الله علیه و سلم تعریف می کردند؛ با رسول الله صلی الله علیه و سلم هم سفر بودند. یکی از افراد خوابش برد؛ دیگران رفتند بندی را آوردند و خواستند که با آن وی را ببندند؛ در این هنگام آن شخص از ترس پرید. رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمودند:لا يَحِلُّ لِمُسْلِمٍ أَنْ يُرَوِّعَ مُسْلِمًا [27]جایز نیست مسلمان برادر مسلمانش را بترساند. یا اینکه مسلمان را با نشانه گرفتن اسلحه برای شوخی کردن و شاد کردن خودش و دیگران ترساندن: مَنْ حَمَلَ عَلَيْنَا السِّلَاحَ فَلَيْسَ مِنَّا[28]«آنکه بر (کسی از) ما اسلحه بکشد، از ما نیست.» و در جای دیگری می فرماید که اشاره با آهن به سمت هر مسلمانی حتی اگر برادر نسبیش هم باشد مشمول لعنت ملائکه می شود تا زمانی که اورا بندازد : مَنْ أَشَارَ إِلَى أَخِيهِ بِحَدِيدَةٍ، فَإِنَّ الْمَلَائِكَةَ تَلْعَنُهُ، حَتَّى يَدَعَهُ وَإِنْ كَانَ أَخَاهُ لِأَبِيهِ وَأُمِّهِ.[29]حالا چرا نباید با اسلحه برای تولید شادی به سمت برادرمان نشانه گرفت چون:لَا يُشِيرُ أَحَدُكُمْ عَلَى أَخِيهِ بِالسِّلَاحِ فَإِنَّهُ لَا يَدْرِي لَعَلَّ الشَّيْطَانَ يَنْزِعُ فِي يَدِهِ فَيَقَعُ فِي حُفْرَةٍ مِنْ النَّارِ[30]

مثال دیگر از شوخی و شادی که از نظر قالب منع شده و ناپسند است در ازدواج و طلاق و رجوع است : رسول الله صلی الله علیه وسلم از شوخی کردن و شادی نابجا در این سه مورد نهی کرده است که در این موارد شوخی و جدی هر دو جدی بشمار می آیدثَلَاثٌ جَدُّهُنَّ جَدٌّ وَهَزْلُهُنَّ جَدٌّ، النِّكَاحُ وَالطَّلَاقُ وَالرَّجْعَةُ »[31]سه چیز جدی و شوخی شان جدی محسوب می‌شود: نکاح و طلاق و رجوع (یعنی مرد همسرش را پس از طلاق بازگرداند)»

  • دسته ی دیگر از حد و مزهای شادی منع شده و ناپسند از نظر زمان و مکان شادي است، در اینجا شادی نبايد با روح توحيدي و ارزش های اخلاقی اسلام در تضاد باشد.

به عنوان مثال خنده از نظر اسلام، زمانی مؤثر و مفيده که به شخصيت و احساسات مسلمین لطمه وارد نکند. مثلا زمان مراسم تدفین میت یا در زمان نماز، یا زمانی که در مورد مرگ و قبر و جهنم و قیامت و موارد اینچنین جدی صحبت می شود اگر کسی شوخی و خنده کند شادی نابجا و ناپسندی را انجام داده است که در مکان و زمان نامناسبی انجام شده است. در اینجا ممکن است شادی، هم از نظر محتوا مشکلی نداشته باشد و هم از نظر قالب، اما از نظر زمان و مکان نابجا و ناپسند است .

در زمینه ی محتوا، قالب و زمان و مکان شادی نابجا و ناپسند مثالها زیادند اما فکر کنم همین اندازه برای فهم این موارد در این بحث کافی باشد.

در اینجا می شود گفت که: در کل،  شوخی ها و شادی های نابجائی که از نظر محتوا و قالب و زمان و مکان غیر شرعی هستند در اسلام بدند . و می شود گفت که: شادی به صورت مطلق، خوب یا بد نیست؛ ‌بلکه در مورد خوب یا بد بودن شادی باید بر اساس ملاک‌های معینِ قانونِ شریعت الله قضاوت کرد و حکم داد.

 بر این اساس، شادی به دو نوع پسندیده و بجا و ناپسند و نابجا تقسیم می شود. شادی‌های ناپسند و نابجا همراه با نافرمانی خدا، آزار و اذیت دیگران و خطرآفرین هستند؛ اصولاً شادی‌های ناپسند و نابجا، آنی، زودگذر و با نتایج ناخوشایندی در دنیا و بخصوص در قیامت همراه هستند. در دنیا یک انسان مست یا شخصی که درمراسمهایش ترقه بازی های جنون آمیز انجام می دهد، هم برای خودشان مشکل درست می کنند و هم ممکن است باعث اذیت و آزار دیگران هم بشود . 

 کسانی که با مصرف مست کننده ها و محافل انحرافی و دزدی مال مردم و قتل به ناحق انسانها و کفر گوئی ها و… خودشان را در ردیف مجرمین قرار می دهند، و با شادی نابجا خودشان را مشمول اجرای حدود و مجازاتهای دنیوی می کنند، آشکارا خودشان را از شادی بجا و پایدارمحروم می کنند، و خودشان را مشمول غم و اندوه و عذاب و کیفر جرمهایشان قرار می دهند، اینها فطرت خودشان را آلوده کرده اند و آن را نامتعادل بارآورده اند و نیاز مبرمی به اصلاح و کنترل شدن دارند . 

در برابر اینان مسلمینی که فلان چیز مثل شراب خوری و نگاه به نامحرم و دزدی و تفرق و امثالهم که الله حرامش کرده است را برخودشان حرام می کنند بعد به خودشان نگاه می کنند می بینند احساس خوبی دارند و در دلشان شادند، انگار از یک مصیبت مثل تصادف یا غرق شدن یا آتش سوزی یا پرت شدن از بلندی و غیره نجات پیدا کرده اند، یا یک بار سنگینی را از روی دوششان برداشته اند .

زمانی که الله تعالی می فرماید: الَّذِینَ آمَنُواْ وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُم بِذِکْرِ اللّهِ أَلاَ بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ ‏(رعد/29) آن کسانی که ایمان می‌آورند و دلهایشان با «ذکر الله» سکون و آرامش پیدا می‌کند . هان ! دلها با «ذکر الله» آرام می‌گیرند. الَّذِینَ آمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ طُوبَى لَهُمْ وَحُسْنُ مَآبٍ ‏(رعد/29) آن کسانی که ایمان می‌آورند و کارهای شایسته می‌کنند ، خوشا به حال ایشان یا بهشت برای اینها، و چه جایگاه زیبائی دارند !‏

در اینجا واضح و روشن است که با ایمان به الله و عمل کردن بر اساس قانون شریعت الله دلها آرام می شود و این ایمان و عمل صالح بر اساس قانون شریعت الله می شود«ذکر الله»، نه اینکه شخص همه اش الله الله کند و به اصطلاح برود در خلسه و یا کلمات خاصی را صرفا به زبان بیاورد هر چند این کلمات هم بخشی بسیار جزئی از «ذکر الله» باشند.

رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید: «الْكَيِّسُ مَنْ دَانَ نَفْسَهُ وَعَمِلَ لِمَا بَعْدَ الْمَوْتِ، وَالْعَاجِزُ مَنْ أَتْبَعَ نَفْسَهُ هَوَاهَا وَتَمَنَّى عَلَى اللَّهِ».[32]هوشیار و دانا کسی است که نفس خود را کنترل کند و برای بعد از مرگ آمادگی نماید. نادان و ناتوان کسی است که تابع هواهای نفسانی خود باشد و آرزوهای بی‏جا نسبت به خداوند داشته باشد.

در این روایت، علاوه بر معرفی انسانهای هوشیار در مورد دسته ای از انسانها هشدار می دهد که، در زندگی روزمره شان از قوانین شریعت الله تبعیت نمی کنند، و تابع هوای نفس خودشان هستند، از قوانینی که الله تعالی برای اداره ی زندگی معنوی و مادی انسانها نازل کرده است و در قالب عبادت بیانش کرده غافل اند، علاوه بر این از جهان آخرتی که الله تعالی در قانون شریعتش بیان کرده است غافل و بی پروا هستند و تابع خواهشات نفسانی هستند، اما با این وجود، خودشان را امیدوار رحمت و کرم الله می دانند و زمانی که به آنها تذکر داده می شود یا نصیحت می شوند می گویند که الله کریم وغفور و رحیم و مهربان وبخشنده و غیره ست، اینان طوری ابلهانه وانمود می کنند که انگار الله شدید العقابی هم وجود ندارد، یا نصیحت کننده این صفات الرحمن و الرحیم و الغفور و الکریم الله تعالی را قبول ندارد و اینان قبولشان دارند، یا نصیحت کننده این جنبه از رحمت الله را نمی دانند و ازآن غافلند و… این حدیث به آنها هشدار می دهد که عاقبت و سرانجام آنان، ناکامی ، خسران و ضررمندی خواهد بود.

انسان مسلمان زمانی می تواند به رحمت الله تعالی امیدوار باشد که این امیدوار بودنش برایش نفع داشته باشد، و این امید و امیدوار بودن زمانی مفید است که همراه با عمل صالح به اندازه ی وسعت شخص باشد، امیدی که همراه عمل صالح نباشد و شخص تابع هوای نفس و غفلت و بی توجهی به  آخرت باشد، این آرزوهای بی جا و امیدهای خیالی و امانی نه تنها مفید و مناسب نیستند بلکه آشکارا متوجه می شویم که مکر و فریب نفس اماره و شیطان است .  لَّيْسَ بِأَمَانِيِّكُمْ وَلَا أَمَانِيِّ أَهْلِ الْكِتَابِ ۗ مَن يَعْمَلْ سُوءًا يُجْزَ بِهِ وَلَا يَجِدْ لَهُ مِن دُونِ اللَّهِ وَلِيًّا وَلَا نَصِيرًا(نساء/123-124) نه به آرزوهای شما و نه به آرزوهای اهل کتاب است . هرکس که کار بدی بکند در برابر آن کیفر داده می‌شود ، و کسی را جز خدا یار و یاور خود نخواهد یافت.

پس اعمال باید طبق قانون شریعت الله و صالح باشن و بعد امیدوار بود و…

در اینجاهم باز واضح و روشن است – مثل تفرق و خشم نابجا و لجبازی و سایر بیماریهای تکبر- شادی منفی و نابجا هم از صفات و ویژگیهای مومنین نیست، هر چند ممکن است مسلمین هم به آن آلوده بشوند اما این صفت مال کفاراست که الله تعالی به صراحت اعلام می کند که این نوع شادی را دوست ندارد. حالا اگرکسی آنچه که الله دوست ندارد را آگاهانه و به میل خودش انجام بدهد یک مجرم است و باید به اندازه ی جرمش حساب پس بدهد .

 لهوها و سرگرمی های شادی ساز (آوزا، ترانه یا گورانی، رقص و پایکوبی،  شوخی های کلامی، بازی های بدنی و فکری و… )   

قبل از وارد شدن به بحثمان خدمتتان عرض کنم که حرام کردن تنها با نص صریح قرآن و سنت صحیح و صریح رسول الله صلی الله علیه وسلم انجام می شود و اجتهادات واجب الاجرا هم تنها با اجماع قطعی شورای اولی الامرِ یکی از 3 ابزار که متناسب با «وضع موجود» و «نیازهای روز» مسلمین صادر شده  است در ردیف این دو منبع واجب الاجرا می شود. یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ أَطِیعُواْ اللّهَ وَأَطِیعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِی الأَمْرِ مِنکُمْ (نساء/59) ای کسانی که ایمان آورده‌اید ! از خدا اطاعت کنید و از پیغمبر و صاحبان امر خود اطاعت کنید.

در این صورت اگر برای حرام کردن و ممنوع کردن چیزی نص صحیح، یقینی، قطعی و بخصوص صریح و واضحی از این 3 منبع واجب الاطاعه وجود نداشته باشد آن چیز با گفته ی اشخاص برای همه ی مسلمین ممنوع و حرام نمی شود، و حجت مطلقی برای همه محسوب نمی شود بلکه در دایره ی وسیع عفو و بخشش قانون شریعت الله باقی می ماند. الله تعالی می فرماید:… وَقَدْ فَصَّلَ لَکُم مَّا حَرَّمَ عَلَیْکُمْ إِلاَّ مَا اضْطُرِرْتُمْ إِلَیْهِ وَإِنَّ کَثِیراً لَّیُضِلُّونَ بِأَهْوَائِهِم بِغَیْرِ عِلْمٍ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُعْتَدِینَ ‏(انعام/119) و حال آن که خداوند آنچه را که بر شما حرام است بیان کرده استمگر ناچار و درمانده شوید (و در حالت اضطرار قرار بگیرید). بسیاری از مردم، با هواها و هوسهای خود ، بدون آگاهی (دیگران را) سرگشته و گمراه می‌سازند. بیگمان پروردگارت آگاهتر از حال تجاوزکاران است.‏

رسول الله صلی الله علیه وسلم هم می فرماید: «مَا أَحَلَّ اللَّهُ فِى كِتَابِهِ فَهُوَ حَلاَلٌ، وَمَا حَرَّمَ فَهُو حَرَامٌ، وَمَا سَكَتَ عَنْهُ فَهُوَ عَافِيَةٌ، فَاقْبَلُوا مِنَ اللَّهِ عَافِيَتَهُ،فَإِنَّ اللَّهَ لَمْ يَكُنْ نَسِيًّا »[33]ﺁﻥ ﭼﻪ ﺭﺍ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻣﺘﻌﺎﻝ ﺩﺭ ﮐﺘﺎﺑﺶ ﺣﻼﻝ کرده ﺣﻼﻝ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺁﻥ ﭼﻪ ﺭﺍ ﺣﺮﺍﻡ کرده ﺣﺮﺍﻡ، ﻭﺁﻧﭽﻪ را ﮐﻪ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩﺍﺵ ﺣﮑﻤﯽ ﺻﺎﺩﺭ نکرده و در موردش سکوت کرده است، ﻣﻮﺭﺩ ﻋﻔﻮ ﻭ ﺑﺨﺸﺶ ﺍﺳﺖ؛ پس ﺑﺨﺸﺶ ﻭ ﻫﺪﯾﻪ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ قبول کنید،  چون ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰﯼ ﺭﺍ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻧﻤﯽﮐﻨﺪ و فراموش کار نیست. یا می فرماید: الْحَلَالُ مَا أَحَلَّ اللَّهُ فِي كِتَابِهِ، وَالْحَرَامُ مَا حَرَّمَ اللَّهُ فِي كِتَابِهِ، وَمَا سَكَتَ عَنْهُ، فَهُوَ مِمَّا عَفَا عَنْهُ[34]

ﺩﺭ ﺟﺎﯾﯽ ﺩﯾﮕﺮ ﻣﯽﻓﺮﻣﺎﯾﺪ :إِنَّ اللهَ فَرَضَ فَرَائِضَ فَلا تُضَيِّعُوهَا، وَحَدَّ حُدُودَاً فَلا تَعْتَدُوهَا وَحَرَّمَ أَشْيَاءَ فَلا تَنْتَهِكُوهَا، وَسَكَتَ عَنْ أَشْيَاءَ رَحْمَةً لَكُمْ غَيْرَ نِسْيَانٍ فَلا تَبْحَثُوا عَنْهَا[35]ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﭼﯿﺰﻫﺎﯾﯽ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺷﻤﺎ ﻭﺍﺟﺐ ﮔﺮﺩﺍﻧﯿﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺿﺎﯾﻊ ﻣﮕﺮﺩﺍﻧﯿﺪ ﻭ ﺣﺪ ﻭ ﻣﺮﺯﯼ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼﺷﻤﺎ ﻣﺸﺨﺺ ﻧﻤﻮﺩﻩ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺗﺠﺎﻭﺯ ﻧﻨﻤﺎﯾﯿﺪ ﻭ چیزهائی را حرام کرده پس آنها را زیر پا نگذارید، وﭼﯿﺰﻫﺎﯾﯽ ﺭﺍ ﻣﺴﮑﻮﺕ ﺑﺎﻗﯽ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺍﺳﺖ؛(و چیزی در مورد آنها نگفته است) که ﺭﺣﻤﺖ ﺑﻪ ﺷﻤﺎست  و خیال نکنید ﮐﻪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﺎﺷﺪ، ﭘﺲ ﺍﺯ (حرام بودن) ﺁﻧﻬﺎ ﺑﺤﺚ ﻧﮑﻨﯿﺪ.

زمانی که الله تعالی می فرماید هر آنچه که حرام است را به تفصیل برای ما بیان کرده است:  وَقَدْ فَصَّلَ لَکُم مَّا حَرَّمَ عَلَیْکُمْ إِلاَّ مَا اضْطُرِرْتُمْ إِلَیْهِ (انعام/119) در این صورت تشریح و قانونگذاری، حلال کردن و حرام کردن تنها در انحصار شارع است که تنها حکم او حجت است نه فتوا و رای دیگران، و باید تمام آنچه که حرام شده به همان صراحت و صریحی و آشکاری و روشنی، نص قطعی و یقینی در موردش وجود داشته باشد.

مثلا الله تعالی فرموده گوشت خوک حرام است روشن و واضح هست یا نه؟ یا در سنت آمده است که گوشت خر اهلی حرام است، واضح و روشن هست یا نه؟ یا گفته گوشت مردار و خون حرام است . واضح و روشن هست یا نه؟ این دیگر نیاز به توضیح ندارد و نیازی به کسب علم و اجتهاد و غیره ندارد. هر کسی بهش برسد می فهمدش. شریعت هم سهل و قابل فهم است و مثل کتب زرتشتی ها هوزوارش و کلمات رمزی ندارد که فقط عده ای بفهمندش . چون این دین برایی همه ی انسانها آمده است که در آنها وسعتهای مختلفی وجود دارد، یکی در فکر و درک مطالب کم وسعت است یکی وسعتش بیشتراست. اما کلیات دین و حلال و حرامهای دین طوری است که همه متوجه اش می شوند، فقط کافی است به آنها برسد. فقط کافی است به شخص برساند که گوشت خر اهلی یا گوشت خوک حرام است. به نظر شما کسی پیدا می شود که بگوید من نمی فهمم که خر اهلی و خوک چه هستند و این نیاز به گذراندن مراحل یادگیری صرف و نحو وبلاغه و …. غیره دارد؟ اگردر عمرش خوک و خر اهلی ندیده بود فقط کافی است یا حیوان را به او نشان بدهی یا تصویرش را . همین کافی است و در عرض چند ثانیه تمام می شود .

نهی های رسول الله صلی الله علیه وسلم هم در همان دایره ی نهی باقی می مانند و وارد دایره ی تحریم نمی شوند و قول صواب این است که حکمشان در دایره ی کراهیت و مکروه متوقف می شود . مکروه از نظر لغوی یعنی ناپسند، ناگوار و ناخوشایند و در اصطلاح فقهی یعنی عملی که اگرانجامش ندهی بهتر است و ثواب می گیری اما اگر انجامش هم دادی گناه کار نمی شوی و به خاطرش جریمه نمی شوی. مثل خوابیده خوراک خوردن .

بزرگان ما هم حد و حدود خودشان را می دانستند و می دانستند که تحلیل و تحریم تنها کار شارعه و وظیفه ی آنها تنها بیان احکام ثابت، صریح، قاطع و یقینی از قرآن و سنت صحیح است. امام شافعی رحمه الله  در کتاب مهم خود «الأم» از قاضی ابو یوسف رفیق و شاگرد امام ابوحنیفه رحمه الله نقل می‌کند که ابو یوسف رحمه الله می گوید: «کثیری از پیشوایان دین را می‌دیدم که اصلاً راضی نبودند و به خود اجازه نمی‌دادند که بگویند: «این حلال است و آن حرام، بلکه تنها در مورد آن چیزهایی که در قرآن روشن است و احتیاج به تفسیر ندارند فتوا می‌دادند».

ابن سائب رحمه الله از ربیع بن خیثم رحمه الله که از تابعین بزرگوار است نقل می‌نماید، که ربیع می‌گفت: «انسان مسلمان نباید بگوید: این چیز حلال است و یا آن چیز حرام و حال آنکه شارع جل جلاله در رد کلام او بگوید: دروغ گفتی من آن را حلال و یا حرام نکرده‌ام.

ابراهیم نخعی رحمه الله از علمای بزرگ تابعین مثل؛ امام ابوحنیفه، امام مالک، امام شافعی، امام احمد و سایر بزرگان نقل می‌کند که:” هر گاه به امری فتوی می‌دادند و یا از آن نهی می‌نمودند می‌گفتند: این مکروه است و یا اشکالی ندارد، اما اینکه بگویند: «این حلال است و آن حرام، اصلاً چنین قولی را بر زبان نمی‌آوردند».”

این بزرگان هرگز دچار این اشتباه بزرگ نمی شدند که دیگران را به عبادت و پرستش خودشان دعوت کنند، این را بارها تدریس کرده بودند که حتی اگرکسی از مخلوقی که حلالی را حرام یا حرامی را حلال کرده  است از روی اعتقاد قلبی و به میل خودش اطاعت کند در این صورت آن شخص را به عنوان پروردگاری در کنار یا پائین تر از الله قرار داده، حالا این بزرگواران چگونه جرئت چنین ریسک خطرناکی را داشتند که ادای الله تعالی را در تحلیل و تحریم در بیاورند؟

 زمانی که رسول الله صلی الله علیه وسلم آیه ی : اتَّخَذُواْ أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَاباً مِّن دُونِ اللّهِ ‏(توبه/31) یهودیان و نصرانی ها علاوه از خدا، علماء دینی و زاهدان و پارسایان خود را هم به خدائی پذیرفته‌اند را قرائت می کرد و عدی بن حاتم رضی الله عنه گفت: ما آن‌ها را عبادت نمی‌کردیم؟  رسول الله صلی الله علیه وسلم  فرمودند: عبادت کردن آن‌ها همان اطاعت کردنشان در معصیت خداوند است (یعنی در تغییر و تبدیل حکم خداوند). پس فرمود: «أَلَيْسَ يُحَرِّمُونَ مَا أَحَلَّ اللَّهُ فَيُحَرِّمُونَهُ ، وَيُحِلُّونَ مَا حَرَّمَ اللَّهُ فَيَسْتَعْمِلُونَهُ؟ آیا حلال خداوند را برایتان حرام و حرام خداوند را برایتان حلال ننمودند و شما هم به آن عمل می کردید؟ عدی گفت : بله، رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود: «فَذَلِكَ عِبَادَتُهُمْ[36]«این همان عبادت کردن آن‌هاست.

اینجاست که الله تعالی به صراحت اعلام می کند: وَلاَ تَقُولُواْ لِمَا تَصِفُ أَلْسِنَتُکُمُ الْکَذِبَ هَذَا حَلاَلٌ وَهَذَا حَرَامٌ لِّتَفْتَرُواْ عَلَى اللّهِ الْکَذِبَ إِنَّ الَّذِینَ یَفْتَرُونَ عَلَى اللّهِ الْکَذِبَ لاَ یُفْلِحُونَ ‏(نحل/116) (خداوند حلال و حرام را برایتان مشخّص کرده است) و به خاطر چیزی که تنها بر زبانتان می‌رود، به دروغ مگوئید: این حلال است و آن حرام، و در نتیجه بر خدا دروغ بندید. کسانی که بر خدا دروغ می‌بندند، رستگار نمی‌گردند.‏

این هشدار و تهدیدیست برای همه .

 با این مقدمه ی لازم می رویم سراغ  تعریف لهو:

لهو یعنی: چيزى لذت آور براى انسان كه او را سرگرم و مشغول كند و در قانون شریعت الله حرام نشده باشد و ثوابی هم برایش در نظر گرفته نشده باشد که برای انسان شادی زود گذری را به وجود می آورند. یعنی شخص اگر انجامش بدهد نه گناهی کرده و جرمی مرتکب شده و نه ثوابی گیرش می آید تنها یک نوع شادی زود گذری رابرای خودش تولید کرده  است. شادی‌های زودگذر هم یعنی شادی هائی که قطعا وجود دارند، اما خودشان به تنهائی هیچ ارزشی ندارند و به اصطلاح باطلند، تنها زمانی ارزش پیدا می کنند که مثل یک ابزار در خدمت یکی از عبادات و اهداف برتری باشند که شریعت الله مشروعش دانسته است .

مثل احساس شادی هنگام دیدن غذا زمانی که گرسنه اید، یا احساس شادی زمانی که می خواهید استراحت کنید، یا احساس شادی زمانی که یک ترانه یا گورانی را گوش می دهید، یا احساس شادی زمانی که یک جماعت را تشکیل دادید، یا زمانی که شورای جماعتها را درست کردید یا زمانی که حکومتی بدیل اظطراری اسلامی یا حکومتی اسلامی علی منهاج نبوه را تشکیل دادیم . حالا شادی ناشی از غذا خوردن موقتی و گذراست اما در خدمت هضم غذا و در نهایت سلامت جسم و ادامه ی حیات است. خوشحالی برا ی استراحت هم باز موقتی است اما در خدمت دفع سموم و استراحت بدن و محافظت از سلامت جسمی است . 

شادی ناشی از اموری مثل ورزش و رابطه ی جنسی و استفاده از مهارتها و فنونی که شخص بلد است و موارد مشابه همگی موقتی و در خدمت یک هدف بزرگتری هستند. به همین ترتیب شادی ناشی از تفریح و سرگرمی و گوش کردن یک صدای دلنواز مثل صدای یک پرنده یا آب و انسان در خدمت استراحت روح و تقویت روح است، برای آماده کردن روح به اینکه کارهای بزرگ و جدی را بهتر انجام بدهد و….

در این صورت شادیی که از طریق لهو به دست می آید به خودی خود هدف نیست، بلکه ابزار و سوختی است که دل را شارژ می کند برای اینکه، این دل در کارهائی که اساسی و جدی هستند عملکرد بهتر و سودمند تری داشته باشد .

اما در این لهو و چیزهای لذت آوری که انسان را سرگرم و مشغول می کنند و باعث تولید نوعی شادی زودگذر می شوند مواردی هستند که از این حالت بی ارزشی و باطلی می آیند بیرون و مثل سایر عبادات ارزشمند و حق می شوند و انجام دادنشان باعث ثواب می شود. رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید: كُلُّ شَيْءٍ يَلْهُو بِهِالرَّجُلُفَهُوَ بَاطِلٌ؛ إِلَّا رَمْيَهُ بِقَوْسِهِ وَتَأْدِيبَهُ فَرَسَهُ وَمُلَاعَبَتَهُامْرَأَتَهُ،( أهله،) فَإِنَّهُنَّ مِنَ الْحَقِّ[37] هرچیزی که انسان مسلمان با آن سرگرم شود باطل است، مگر تیراندازی با کمانش و تربیت و رام کردن اسبش و  بازی و شوخی  با همسرش؛ چرا که این کارها حق هستند. در روایت دیگری به « وتعلیمه السباحة»[38] هم اشاره شده  است.

 این 4 مورد تیر اندازی و تربیت اسب و بازی با همسر یا اهل خانه و آموزش شنا با آنکه لهو هستند اما مشمول ثواب می شوند. هیچ حدیثی وجود ندارد که رسول الله صلی الله علیه وسلم از لفظ حرام  برای کل لهو استفاده کرده باشد.  و به کار بردن لفظ باطل به معنی منع کردن یا تحریم نیست، چون غیر از این سرگرمیها، لهوهای زیادی وجود دارند که باطلند اما حرام نیستند و بعدا خواهیم گفت که ابودرداء رضی الله عنه هم از همین کلمه باطل برای شارژ روح استفاده می کند.

بله، امور لهو و باطلی که می تواند برای انسان شادی تولید کنند زیادند که در اینجا به چند مورد آنها که نیاز روز و ضروری تر هستند اشاره می شود . مثل شوخی و مزاح کردن، بازی های بدنی انجام دادن، سرگرمی های فکری ، ترانه ، آواز و گورانی، رقص و پایکوبی و هر چه رسیدیم . ان شاء الله

ابتدا از ترانه و آواز و گورانی شروع می کنیم:

سخنی که از دهان انسان خارج می شود دو نوع است یا خوب است که ما به آن می گوییم حلال یا بد است که به آن می گوییم حرام . سخن خوب خوب است . بد هم بد است. این خوب و بد را هم قانون شریعت الله تعین کرده و کسی نمی تواند به میل خودش بگوید این توهینی که من می کنم خوب است و این بد است . در این صورت باید دقت کرد هر کلامی که انسان را به کفر و گناه و جرمی دعوت کند حرام و بد است، حالا می خواهد این کلماتِ حرام و بد همین طوری عادی گفته بشود مثل آنهائی که با الله و آیاتش و قوانینش و رسولش در قالب جک و شوخی صحبت می کردند: «وَلَئِن سَأَلْتَهُمْ لَيَقُولُنَّ إِنَّمَا كُنَّا نَخُوضُ وَنَلْعَبُ ۚ قُلْ أَبِاللَّهِ وَآيَاتِهِ وَرَسُولِهِ كُنتُمْ تَسْتَهْزِئُونَ *لَا تَعْتَذِرُوا قَدْ كَفَرْتُم بَعْدَ إِيمَانِكُمْ ۚ (توبه/65-66)[39] و فرق هم ندارد این کلمات حرام و بد درقالب شعر و ترانه و گورانی باشد یا گفتار معمولی. نمونه های عُقبه بن ابي مُعيط و نصر بن حارث در این زمینه می تواند به ما بگوید که : گاه ممکن است شخصی که مسلحانه و با اسلحه در برابر قانون شریعت الله جنگیده بخشیده بشود اما کسی که با زبانش بر علیه قانون شریعت الله می جنگد بخشیده نشده است  .

عُقبه ابن ابی مُعیط که در جنگ بدر اسیر شده بود و کارنامه ی عملی خوبی هم نداشت رسول الله صلی الله علیه وسلم به او گفت: به خاطر دشمني با خدا و رسول كشته مي‌شوي.عُقبه گفت: اي محمد! احسانت بر من بهتر است. مرا هم مانند يكي از مردان قوم در نظر بگير. اگر آنان را به قتل رساندی، مرا نیز به قتل برسان و اگر بر آنها احسان نمودي، بر من هم احسان كن. اگر از آنها فديه گرفتي، از من نيز فديه بگير. اي محمد! چه كسي بعد از من فرزندانم را سرپرستي مي‌كند؟

رسول الله صلی الله علیه و سلم  فرمود: آتش. سپس فرمود: اي عاصم! گردنش را بزن. عاصم رضی الله عنه نيز دستور رسول الله صلی الله علیه و سلم  را عملی نمود [40] اورا گردن زدند و برای عبرت کسانی که جلو زبانشان را نمی توانند بگیرند و بر علیه قانون شریعت الله جنگ فرهنگی و روانی می کنند بدار آويخته شد. عُقبه اولین كسى بود كه در عالم اسلام بعد از کشته شدن، برای عبرت دیگران، بدار آويخته شد .

نضر بن حارث هم یکی از همان فعالین عرصه زبان و شعر و قصه گوئی بود که در برابر دین اسلام و رسول الله صلی الله علیه و سلم  اشعار دروغین را که از حیره خریده بود در قالب افسانه های پادشاهان فارس، رستم و اسفنديار و غیره بیان می کرد و مي‌گفت: سخنان محمد، چگونه از سخنان من بهتر است؟ [41] زمانی که در جنگ بدر این هم اسیر شد رسول الله صلی الله علیه و سلم  درباره او با كسي مشورت نكرد [42]و به علي رضی الله عنه دستور داد تا گردن او را بزند [43]

این سرنوشت تمام کسانی است که در عرصه های فرهنگی و روانی بر علیه مجاهدین شریعت گرا فعالیت منفی می کنند. ابن کثیر رحمه الله می گوید: با كشته شدن اين دو مجرم، مسلمانان یاد گرفتند كه برخي از سركشان معاند و دشمنان سرسخت که در جنگ فکری و روانی و با زبان بر علیه اسلام و قانون شریعت فعالیت داشته اند، نبايد مورد ترحم قرا گيرند؛ و اصولاً هيچ نوع تساهل و سازشي در مورد آنان پذیرفتنی نيست؛ چون آنان سردمداران شرارت و رهبران ضلالت، گمراهی و سرگردانی هستند و با سخنان زشت و قبيح خود، جايي براي عفو و گذشت باقي نگذاشته‌اند [44]

رسول الله صلی الله علیه وسلم دستور ترور افرادی مثل : کـعب بن اشـرف يهـودی، ابـن سيبـه يهـودی و سایر یهودیان، سـلام بـن ابی الحقيـق، خالـدبن سفيان هذلی، رفاعـه بن قيس جثمی، ابوعفـک،  ترور يـک زن شـاعــره  به اسم عصماء بنت مروان و….را داد که تنها با زبانشان از طریق شعر و آواز خوانی و به اصطلاح از لحاظ فرهنگی بر علیه قانون شریعت الله صحبت کرده بودند. پس هر بیانی در برابر قانون شریعت الله آزاد نیست.

الله تعالی در مورد این موجودات بد دهان و مجرم می فرماید: وَمِنَ النَّاسِ مَن یَشْتَرِی لَهْوَ الْحَدِیثِ لِیُضِلَّ عَن سَبِیلِ اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَیَتَّخِذَهَا هُزُواًأُولَئِکَ لَهُمْ عَذَابٌ مُّهِینٌ ‏(لقمان/6) در میان مردم کسانی هستند که خریدار سخنان پوچ و بی ارزشند[45]تا با چنین سخنانی (بندگان خدا را) جاهلانه از راه خدا منحرف و سرگشته سازند و آن را مسخره کنند. آنان عذاب خوار و رسوا کننده‌ای دارند .‏وَإِذَا تُتْلَى عَلَیْهِ آیَاتُنَا وَلَّى مُسْتَکْبِراً کَأَن لَّمْ یَسْمَعْهَا کَأَنَّ فِی أُذُنَیْهِ وَقْراً فَبَشِّرْهُ بِعَذَابٍ أَلِیمٍ ‏(لقمان/7)هنگامی که آیات ما بر ایشان خوانده می‌شود، مستکبرانه روی برمی‌گردانند و می‌روند. انگار آنها را نشنیده‌اند. گوئی در گوشهایشان سنگینی است . ایشان را به عذاب دردناکی مژده بده .‏

این اشخاص، کفاری هستند که آگاهانه و به میل خودشان  در برابر دین الله و قانون شریعت الله قرار گرفته اند و هدفشان گمراه کردن مردم از قانون شریعت الله و مسخره کردن دین اسلام است. اینها نمی خواهند آواز بخوانند تا به روح خودشان و سایر مسلمین تسکین و آرامش ببخشند بلکه سوهان روح مسلمین و در پی گمراه کردن آنها از قانون شریعت الله هستند. اینان می گویند اینی که ما داریم از آنی که رسول الله صلی الله علیه وسلم آورده بهتراست، و علاوه بر آن، به دین اسلام و رسولش صلی الله علیه وسلم در قالب آوازخوانی و نثر خوانی و داستان سرائی و افسانه گوئی توهین و فحاشی می کنند .

نمونه ی بارز این توهینها را درسرود ملی کوردهای سکولار و مرتد کوردستان به نام «ای رقیب» می بینیم که توسط یک کمونیست به نام یونس رئوف دلدار در سال 1938ن سروده شد و برای اولین بار در حکومت سکولاریستهای مرتد حزب دموکرات کوردستان ایرانِ تحت رهبریت قاضی محمد مرتد در جمهوری کارتونی استالین در مهاباد در سال ۱۹۴۶خوانده شد که می گوید:

ئه ی ڕه‌قیب هه‌ر ماوه قه‌ومی کورد زمان

نایشکێنێ دانه‌ریی تۆپی زه‌مان

ای رقیب هنوز قوم کوردزبان مانده است، خالق و به وجود آورنده ی دنیا و چرخ زمان هم نمی تواند شکستش بدهد . یعنی الله هم نمی تواند قوم کورد را شکست بدهد . اما دیده ایم که در طی این چند دهه، الله تعالی چه بلاهائی سر این سکولاریستهای مرتد کورد و تمام کوردهای فریب خورده آورده و می آورد .

در ادامه همین سرود مرتدین کورد می گویند :ئێمه رۆڵه ی میدیا و که‌یخوسره‌وین *** دینمان، ئایینمان هه‌ر نیشتمان . ما فرزندان مادو کیخسرو هستیم، دین ما و آئین ما فقط وطن است. این شعر را شخص دروغگوی کذابی گفته که کمونیست است و به اینترناسونال سوسیالیسم اعتقاد دارد و هیچ اعتقادی به ملی گرائی و ناسیونالیسم هم ندارد .

اینها همان «لَهْوَ الْحَدیث» و سخنان  افسانه ای و خرافی و پوچی هستند که کفار و مرتدین می خواهند با آنها دین الله را به بازی و مسخره بگیرند، و مردم را از دین الله به دین کفری خودشان که همان دین سکولاریسم است بکشانند. اینها هستند که عذاب خوار کننده و رسوا کننده ای در انتظارشان است : أُولَئِکَ لَهُمْ عَذَابٌ مُّهِینٌ . و الله تعالی به مسلمین امر می کند : فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ الْأَوْثَانِ وَاجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ‏(حج/30) و از پلیدها، ازبتها دوری کنید، و از گفتن افتراء (و سخنان باطل و بی اساس) پرهیز کنید .‏

 بله، باید از بتهای پلیدی که امروزه تحت عنوان آمریکا و روسیه و چین و قانون کفری سازمان ملل و جوجه سکولاریستهای مرتد محلی مثل قاضی محمد مرتد و دنباله روانش مثل قاسملو و اوجالان و بارزانی و دیگر سکولاریستهای مرتد و پلید پرهیز کنیم و دوری کنیم و از گفتن سخنان بی پایه و اساس و دروغین آنان هم در قالب سمینارها و ترانه ها و سخنرانیها و فیلمهایی که از رسانه هایشان ارائه می شود پرهیز و دوری کنیم .

در هر صورت، این آیات و تاریخ کفار و مرتدین برایمان روشن و آشکار می کند که سخن هم خوبش هست هم بدش. مثل توهین کردن و فحاشی کردن و کفر گوئی و غیره. و می توانیم بگوییم: هر سخنی که از نظر قانون شریعت الله بد و حرام باشد ممنوع است حالا چه در قالب نثر باشد و همین طوری عادی گفته بشود چه در قالب شعر و ترانه باشد. و هر چه طبق قانون شریعت الله خوب باشد آزاد است . شعرهائی که در آوازها و ترانه ها و گورانی هاهم گفته می شوند همین طوری هستند .

 آواز خواندن هم کاملا فطری است . از یک بچه ی حول و حوش یکی دوساله بگیر که تازه به قول ما دارد گاره گار می کند و در هنگام خواباندنش انواع صداها را در می آورد، یا مادری که برای بچه اش آواز می خواند و لایه لایه می کند، یا عربها هنگام سوار شدن بر شتر یا اسب خود می خواندند که به آن می گفتند” «غناء الركبان» یا« غناء النَّصْب» یا «غناء الفتیان» یا «السناد» و … اینها همگی فراورده های فطری انسانها هستند. عمر بن خطاب رضی الله عنه می گوید:الغناء من زاد الراكب، یا می گوید : زاد المسافر …[46] یعنی آواز خواندن توشه ی سواراست یا مسافراست .
یا عربها آواز دیگری داشتند که چوپان شترها می خواند و به آن می گفتند: ” الْحُدَاءِ “، مثلا در یکی از سفرها أَنْجَشَة که صدای خوبی داشت و جوری ترانه ی الْحُدَاءِ را می خواند که شترها به هیجان آمده و سرعتشان را بیشتر کرده بودند در این هنگام رسول الله صلی الله علیه وسلم در تشبیهی بلیغ و استعاره ای بدیع می فرماید: آرامتر انجشه تا شیشه ها نشکنند: رُوَيْدَكَ يَا أَنْجَشَةُ لَا تَكْسِرْ الْقَوَارِيرَ .[47]منظورش از شیشه در اینجا زنها بودند که در کجاوه نشسته بودند و ممکن بود در نتیجه ی سرعت شترها اذیت بشوند یا بیافتند. یا حُجاج ازشوقشان به حج و نماز خواندن درمکه و مسجد النبی نوعی ترانه می خواندند، یا مجاهدین برای افزایش غیرت و دلیری سایر مجاهدین در میدانهای جنگ می خواندند،  و موارد مختلف دیگری  تا پیر مرد لب گور رسیده ای که برای دل خودش می خواند را می شود نام برد.

ما در منابع مختلف اسلامی می بینیم که رسول الله صلی الله علیه وسلم و اصحابش هم در هنگام سفر و هم غیر سفر در مجالسشان، و هم هنگام کار اشعار را از همدیگر می شنیدند، حالا چه به صورت فردی بوده باشد – که از حسان بن ثابت و أنجشه و عامر بن الأکوع روایت شده است –  چه به صورت جمعی خوانده باشند مثل زمان کندن خندق قبل از جنگ احزاب .

انس بن مالک رضی الله عنه می گوید: وقتی رسول الله صلی الله علیه و سلم خستگی و گرسنگی ما را دید سرود : “اللَّهُمَّ لَا عَيْش إِلَّا عَيْش الْآخِرَه ***فارْحَمْ الْأَنْصَارَوَالْمُهَاجِرَهْ (بارالها! زندگی نیست مگر زندگی آخرت، پس بر انصار و مهاجرین رحمت عنایت کن) و صحابه در جواب سرودند: “نَحْنُ الَّذِينَ بَايَعُوا مُحَمَّدَاعَلَى الجِهَادِ مَا بَقِينَا أَبَدَا ” (ما کسانی هستیم که با محمد بر جهاد بیعت نموده ایم تا وقتی زنده باشیم)

علاوه بر این اصحاب رسول الله صلی الله علیه وسلم در مجالسشان هم آواز خوانی داشتند : أبو سلمة رحمه الله فرزند عبد الرحمن بن عوف رضی الله عنه می گوید : “لم یکن أصحاب رسول الله صلی الله علیه و سلم منحرفین و لا متماوتین، کانوا یتناشدون الأشعار فی مجالسهم، و ینکرون أمر جاهلیتهم…” . اصحاب رسول الله صلی الله علیه و سلم نه منحرف بودند و نه اهل افراط و تفریط، و در مجالس خود اشعار را به صورت ترانه می خواندند  و امر جاهلیت خود را ـ در این اشعارـ نکوهش می کردند…[48]  نشید در زبان عربی یعنی “خواندن شعر با خوش صدایی”[49] که ما به آن می گوییم گورانی و شما به آن می گویید ترانه و آواز و نغمه .

تمام اینها جزو آواز خواندهای جایز است وهیچ عالمی وجود ندارد که آواز خواندن را حرام کرده باشند. شعر خوانی و آواز خوانی و یا گوش دادن به آن در قانون شریعت الله هم می تواند همچون یک ابزار برای تنفس روحی و شاد کردن روح خود شخص و دیگران باشد تا ناراحتی و کسالت را از خود شخص و دیگران دور کند تا خودش و دیگران با قلبی سرحال و پرنشاط و آرام به واجباتشان بپردازند، این کار خوب و پسندیده ای است و این آواز خوانی یا آواز گوش دادن ابزاری است برای انجام یک واجب و خدمت است به خود و بندگان الله که بدون شک – اگر نیت خوب باشد- بی اجر و پاداش نمی ماند . مثل آواز خواندن رسول الله صلی الله علیه وسلم هنگام کندن خندق و غیره . و بخصوص اگر این نیاز به آواز خواندنِ فطریِ مدیریت شده با قانون شریعت الله  درست برآورده بشود و باعث بشود که شخص به سمت آواز خواندن غیر شرعی نرود بدون شک همین آواز خواندن شرعی برایش عبادت می شود، چرا؟ چون به او اجر داده می شود و هر چه به آن اجر داده بشود عبادت محسوب می شود:

ابوذر رضی الله عنه می گوید:عده ای از یاران رسول الله صلی الله علیه وسلم گفتند:ای رسول الله ثروتمندان ثوابها را بردند چون آنها همانگونه که ما نماز می خوانیم نماز می خوانند، و روزه می گیرند همانگونه که ما روزه می گیریم و ازاضافی اموالشان صدقه می دهند، رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند:« أَوَ لَیْسَ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لَکُمْ مَا تَصَّدَّقُونَ إِنَّ بِکُلِّ تَسْبِیحَةٍ صَدَقَةً وَکُلِّ تَکْبِیرَةٍ صَدَقَةً وَکُلِّ تَحْمِیدَةٍ صَدَقَةً وَکُلِّ تَهْلِیلَةٍ صَدَقَةً وَأَمْرٌ بِالْمَعْرُوفِ صَدَقَةٌ وَنَهْیٌ عَنْ مُنْکَرٍ صَدَقَةٌ وَفِی بُضْعِ أَحَدِکُمْ صَدَقَةٌ »  آیا الله برایتان چیزی را قرار نداده که از آن صدقه بدهید؟ همانا هرسبحان الله گفتنی صدقه است و هر الله اکبر گفتنی صدقه است و هر الحمد لله گفتنی صدقه است و هر لا اله الا الله گفتنی صدقه است وبه کار نیک دستور دادن و از کار بد ممانعت نمودن صدقه است و در شرمگاه هر یک از شما (در صورتی که با خانمش همبستر شود)صدقه است : (صحابه) گفتند:« قَالُوا یَا رَسُولَ اللَّهِ أَیَأتِی أَحَدُنَا شَهْوَتَهُ وَیَکُونُ لَهُ فِیهَا أَجْرٌ»  آیا یکی از ما شهوتش را برآورده می کند برای او در این هم اجر و ثواب است؟!  رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند:أَرَأَیْتُمْ لَوْ وَضَعَهَا فِی حَرَامٍ أَکَانَ عَلَیْهِ فِیهَا وِزْرٌ فَکَذَلِکَ إِذَا وَضَعَهَا فِی الْحَلَالِ کَانَ لَهُ أَجْرًا»  [50] شما به من بگویید: اگر (فردی) این شهوت را از طریق حرامی برآورده کند آیا برایش در این کارگناه هست؟ لذا اگر از طریق حلالی آن را برآورده کند برایش در آن اجر وثواب است. اینجاست که کسی چون معاذ بن جبل رضی الله عنه می گوید: انی احتسب نومتی کما احتسب قومتی. من خوابیدن و بیداریم را عبادت می دانم . یعنی همان طوری که برای عبادت بیدار می شوم به این نیت می خوابم که الله تعالی این خوابم را هم  به عنوان عبادت برایم حسابش کند.

بله، این طوری شخص مومن با نیت پاکی که دارد اگربخواهد راههای خیر برایش بسیار زیادند، وهمه چیزش در دنیا در مسیر قانون شریعت الله قرار می گیرد و قطعا ثواب هم به او می رسد:قُلْ إِنَّ صَلَاتِي وَنُسُكِي وَمَحْيَايَ وَمَمَاتِي لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ * لَا شَرِيكَ لَهُ ۖ وَبِذَٰلِكَ أُمِرْتُ…(انعام/162-163)[51]

آشکاراست که آواز خواندن به عنوان یکی از ابزارهای شادی فطری است و جانبی از جوانب مختلف زندگی است که باید برای الله تعالی قرار داده بشود، و شکی نیست که قانون شریعت الله برای سرکوب مسائل فطری و جانبی از جوانب مورد نیاز زندگی دنیوی نیامده است بلکه آمده است این نیازها را مدیریت، سازماندهی، کنترل و هدایت کند. ابن تیمیه می گوید: «اِنَّ الأنْبیاءَ قَدْ بُعِثوُا بِتَکْمیلِ الْفِطْرَةِ و تَقْریرِهـْا لا بِتَبْدِیلِها و تَغْیِیرِها» انبیا برای تکمیل فطرت و تثبیت آن مبعوث شده‌اند، نه برای تبدیل و تغییر آن.

حالا اگر این فطرت با قانون شریعت الله کنترل و هدایت شد تبدیل می شود به امر مطلوب و پاکیزه ی حلالی که الله تعالی در مورد این امور پاکیزه می فرماید: یَسْألُونَکَ ماذا اَحَلَّ اللهُ لَهُمْ قُلْ اَحَلَّ لکُمْ الطَّیِّباتِ (مائده/4) از تو می‌پرسند: چه چیز برای آنان حلال شده است؟ بگو چیزهای پاکیزه برای شما حلال گردیده است. بله ما با تصفیه و مدیریت امور زندگیمان می توانیم بگویم : الْيَوْمَ أُحِلَّ لَكُمُ الطَّيِّبَاتُۖ (مائده/5)

حالا این آواز خواندنی که با مدیریت قانون شریعت الله تبدیل به یک طیب و پاکیزه شده است، و یک نیاز فطری را به شکل صحیحش برآورده می کند، و انسان را از آواز خواندنهای غیر شرعی و منحرفین دور می کند، و نمی گذارد شخص به سمت و سوی این آوازهای مجرمانه و گناه آلود برود هم ممکن است توسط عده ای دچار آفت و آلودگی بشود؛ و کسانی هم هستند که به این آواز گوش دادن یا خواندن عادت کرده اند و تنها هدفشان سرگرمی خودشان است و دیگران، این دیگر می رود جزء همان کارهائی که به آن می گویند لغو، مثل کار همین پیرمردهائی که جلو در مسجد نشسته اند و وقت می کشند، یا زمانی را که شما به دیدن فلان بازی اختصاص می دهید و به آن عادت کردید و… این وقت کشی و تلف کردن عمر که شخص به آن عادت کرده صفت مسلمین نیست بلکه صفت کفاراست و مثل همان حرفهای بی ارزشی است که کفار اهل کتاب بعضی وقتها می زنند که الله تعالی درمورد روش برخورد با آنها می فرماید: وَإِذَا سَمِعُوا اللَّغْوَ أَعْرَضُوا عَنْهُ وَقَالُوا لَنَا أَعْمَالُنَا وَلَکُمْ أَعْمَالُکُمْ سَلَامٌ عَلَیْکُمْ لَا نَبْتَغِی الْجَاهِلِینَ ‏(قصص/55)و هنگامی که سخنان لغو و یاوه بشنوند از آن روی می‌گردانند و می‌گویند: اعمال ما از آن ما، و اعمال شما از آن شما است. سلام علیکم! ما خواهان (همنشینی با) نادانان نیستیم .‏

واقعیت هم همین است، زمانی که مسلمین نیاز به دعوت و جهاد و خدمت به دین الله و بندگان الله دارند، و آنهمه مسئولیت در برابر خودشان و سایر انسانهای ستمدیده ی دنیا دارند، و آنهمه وظیفه در برابر قیامت خودشان دارند آنوقت وقت کشتن همیشگی سر فلان کوچه یا درمسجد و سرگرم کردن خود به چیزهائی که هیچ سودی برای قیامتت ندارد چه معنی می دهد؟  یا صدها و بلکه هزاران ساعت عمر خودت را دادن به نگاه کردن به فوتبال و حیات وحش وغیره چه معنی می دهد؟ در حالی که شخص یک صدم آن رانمی دهد به حضور و یا نگاه کردن و گوش دادن درسها وبرنامه هائی که دینش را به او یاد می دهند.

این دوستان مسیر جاهلان را می روند و به کارهائی خودشان را مشغول کرده اند که در مقیاس ساعات عمرشان لغو و بی ارزش است، که باید از این سخنان بی ارزشی که گفته می شود شخصِ آگاه خودش را دور کند و به آنها بگوید:  لَنَا أَعْمَالُنَا وَلَکُمْ أَعْمَالُکُمْ سَلَامٌ عَلَیْکُمْ لَا نَبْتَغِی الْجَاهِلِینَ.این زیاده روی در آواز خوانی یا آواز گوش دادن و تبدیل کردن آن به یک عادت که باعث کشتن وقت و نرسانیدن خیری به خود و دیگران بشود ناجایز است و در این صفت مسلمین خودشان را شبیه به کفار کرده اند.

پرداختن به این کارهای بی فایده و بی ارزش که تنها وقت کشی می شود و آن را پیشه ی خود کردن طوری که شخص به آن مشهور و شناخته بشود مشخص است که یکی از بیماری ها و آلودگی های قلبیه که از صفات کفار است و مسلمین به آن آلوده شده اند، نکته ی دیگر اینکه این حرفهای لغو، توهین یا فحاشی کردن به دین نیستند. چون جواب توهین کفار در هنگام کسب قدرت تنها زوراست و خفه کردن توهینها نه گفتن سَلَامٌ عَلَیْکُمْ . همان طوری که دیدیم رسول الله صلی الله علیه وسلم با امثال کعب ابن اشرف و ابوعفک و نضر بن حارث و دیگران کرد. توهین و فحاشی با نقد کردن هم خیلی فرق دارد حالا چه رسد به لغو.

انجام این کارها تا زمانی لغو و بی ارزش و بی فایده حساب می شود که باعث غیبت و ضایع شدن حقی از مردم و یا ترک واجبی و ارتکاب به گناهی نشود، زمانی که به این حد رسید دیگر لغو نیست، بلکه جرمی است مثل سایر جرمها و گناهی است مثل سایر گناهان با مقیاسهای خاص خودشان. مثلا زمانی که جاریه ای در حضور رسول الله صلی الله علیه وسلم و در اطاق ام المومنین عایشه رضی الله عنه می خواند :وَفِينَا نَبِيٌّ يَعْلَمُ مَا فِي غَدٍ«در ميان ما پيامبري وجود دارد كه مي داند فردا چه پيش خواهد آمد» زود رسول الله صلی الله علیه وسلم بهش تذکر می دهد : لَا تَقُولِي هَكَذَا وَقُولِي مَا كُنْتِ تَقُولِينَ[52]« چنين نگو. بلكه همان را بگو که قبلا می خواندی». 

در هر صورت این سرگرمیها و کارهای بی فایده و بی ارزش در قالب لهو جا می گیرند اما لهویات شاخه های مختلفی دارند و فقط همین لغو گفتنها و سخنان پوچ و بی ارزش نیست، بلکه لهوهائی هم وجود دارند که می توانند به عنوان یک ابزار در خدمت یک هدف خوب و شرعی قرار بگیرند  و مسلمین در موقعیتهائی به آن نیاز هم پیدا می کنند.

 عده ای از مسلمین هستند که برای آرامش دادن به روحشان یا در مراسمهای خاصی می روند و از این کارهای باطل و لهو به صورت موقتی استفاده می کنند، یا خودشان به تنهائی یا در جمع دوستانه شان بلبل خوش صدا برای هم می شوند، یا به بازی ها و سرگرمی هائی می پردازند و از این لهو استفاده می کنند . مثلا درمراسم عروسی ها همین کارهای لهو را انجام می دهند.

زمانی که ام المومنین عایشه یکی از قوم و خویشهای خودش را به عقد یک مرد از انصار در می آورد رسول الله  صلى الله علیه و سلم به او فرمود: «یَا عَائِشَةُ، مَا کَانَ مَعَکُمْ لَهْوٌ؟ فَإِنَّ الأَنْصَارَ یُعْجِبُهُمُ اللَّهْوُ»[53]«ای عایشه! آیا همراه شما لهو(چیزهای لذت بخش و سرگرم کننده) نبود؟ چون انصار، لهو و سرگرمی را دوست دارند.» در روایتی دیگری آمده است که فرمود«  فَهَلْ بَعَثْتُمْ مَعَهَا جَارِيَةً تَضْرِبُ بِالدُّفِّ وَتُغَنِّي » «آیا کنیزی را همراهش فرستادید تا دف بزند و آواز بخواند؟» ام المومنین گفت: او (مثلا)چه باید می خواند یا رسول الله؟

فرمود: این طوری:

ﺃﺗَﯿْﻨَﺎﮐُﻢْ ﺃﺗَﯿْﻨَﺎﮐُﻢْ  *** ﻓَﺤَﯿﻮﻧَّﺎ ﻧُﺤﯿِّﯿﮑُﻢْ‏

وَلَوْلَا الذَّهَب الْأَحْمَر *** مَا حلَّتْ بوادیکــــــم

وَلَوْلَا الْحِنْطَة السمراء *** مَا سَمِنَتْ عَذَارِيكُمْ

«ما آمدیم، ما آمدیم، به ما سلام و خوش آمد بگوئید  تا ما هم به شما سلام و درود بگیم

اگر طلای سرخ نبود *** آراسته نمی گشت بیابان هایتان

و اگر گندم های طلائی نبود *** دوشیزگان و دختران نورسیده ی شما چاق نمی شدند . 

یا به عایشه رضی الله عنه می فرماید: « ﺍَﻫْﺪَﯾْﺘُﻢ ﺍﻟْﻔَﺘـَﺎﺓَ؟ ﻗَﺎﻟﻮُﺍ ﻧَﻌَﻢْ ﻗﺎﻝَ : ‏« ﺃﺭْﺳَﻠْﺘُﻢ ﻣَﻌَﻬﺎ ﻣﻦ ﯾُﻐَﻨِّﯽ؟ ﻗﺎﻟَﺖْ: ﻻَ، ﻓَﻘﺎﻝَ ﺭﺳﻮﻝ ﺍﻟﻠﻪِ ‏(صلی الله علیه وسلم‏) ﺍِﻥَّﺍﻷﻧْﺼﺎﺭَ ﻗَﻮْﻡٌ ﻓﯿﻬﻢ ﻏَﺰْﻝٌ ﻓَﻠَﻮْ ﺑَﻌَﺜْﺘُﻢ ﻣَﻌَﻬَﺎ ﻣَﻦْ ﯾَﻘﻮﻝُ : ﺃﺗَﯿْﻨَﺎﮐُﻢْ ﺃﺗَﯿْﻨَﺎﮐُﻢْ ﻓَﺤَﯿَّﺎﻧﺎ ﻭ ﺣَﯿَّﺎﮐﻢُ‏»ﺁﯾﺎ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺩﺧﺘﺮ ﻫﺪﯾﻪ ﺩﺍﺩﻩﺍﯾﺪ؟ ﮔﻔﺘﻨﺪ : ﺁﺭﯼ، ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺁﯾﺎ ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺍﻭ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻩﺍﯾﺪ ﺗﺎ ﺁﻭﺍﺯﺑﺨﻮﺍﻧﺪ؟ ﻋﺎﯾﺸﻪ ﮔﻔﺖ: ﻧﻪ . ﭘﺲ رسول الله صلی الله علیه وسلم ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﻣﯽﺩﺍﻧﯿﺪ ﺍﻧﺼﺎﺭ ﻣﺮﺩﻣﯽ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻧﺸﺎﻥﺁﻭﺍﺯ ﻣﺘﺪﺍﻭﻝ ﻭ ﺭﺳﻢ ﺍﺳﺖ. ﭼﻪ ﺧﻮﺏ ﺍﺳﺖ ﮐﺴﯽ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺍﯾﺸﺎﻥ ﺑﻔﺮﺳﺘﯿﺪ ﺗﺎ ﺑﮕﻮﯾﺪ : ‏« ﺃﺗَﯿْﻨَﺎﮐُﻢْ ﺃﺗَﯿْﻨَﺎﮐُﻢْ ﻓَﺤَﯿَّﺎﻧﺎ ﻭ ﺣَﯿَّﺎﮐﻢُ ‏» ﻣﺎ ﻧﺰﺩ ﺷﻤﺎ ﺁﻣﺪﯾﻢ؛ ﭘﺲ ﺑﻪ ﻣﺎ ﺳﻼﻡ ﻭ ﺗﺒﺮﯾﮏ ﺑﮕﻮﯾﯿﺪ ﻭ ﻣﺎ ﻫﻢ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﺗﺤﯿﺖﻣﯽﮔﻮﯾﯿﻢ. 

این یک نوع استفاده از لهو می شود، حالا موارد لهو دیگری هم هستند که غیر از عیدین و عروسی می شود به عنوان یک ابزار ازآنها استفاده کرد. مگر نشنیدی می گویند بیائید برویم کمی بین اینها هوائی عوض کنیم و… مثل اینکه بگوید از کار کردن فکری و روحی و جسمی در این مکان بسته خسته شدیم بیا برویم بیرون و کمی صدای پرنده ها را بشنویم، یا برویم کمی در باغ قدم بزنیم، یا یک فیلم نگاه کنیم، یا برویم حرکات نمایشی سیرک را نگاه کنیم، یا عایشه بیا کمی حرکات حبشی ها را نگاه کن و…. و هوائی عوض کنیم . خودِ کار باطل و بی ارزش است اما چون برای تنفس روح ازآن استفاده می شود تبدیل می شود به مباح .

در اینجور موارد است که ابودرداء رضی الله عنه می فرماید:ﺍِﻧِّﯽ ﻷﺳْﺘَﺠِﻢ ﻧﻔﺴﯽ ﺑِﺎﻟﺸَّﯽﺀِ ﻣِﻦَ ﺍﻟْﺒﺎﻃِﻞِ ﻟِﯿَﮑُﻮﻥَ ﺃﻗْﻮَْﯼ ﻟﻬﺎ ﻋَﻠَﯽ ﺍﻟﺤَﻖِّ ‏. ﻣﻦ ﺑﺎ ﻭﺳﯿﻠﻪﺍﯼ ﺍﺯ ﮐﺎﺭﻫﺎﯼ ﺑﺎﻃﻞ، ﻧﻔﺴﻢ ﺭﺍ ﺍﺳﺘﺮﺍﺣﺖ ﻣﯽﺩﻫﻢ ﺗﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﮐﺎﺭﻫﺎﯼ ﺩﺭﺳﺖ ﻭﺻﺤﯿﺢ ﻧﯿﺮﻭ بگیرد .ابن مسعود رضی الله عنه هم می گوید: أَرِيحُوا الْقُلُوبَ؛ فَإِنَّ الْقَلْبَ إِذَا أُكْرِهَ عَمِيَ«دل خودتان را ساعت به ساعت شاد نمایید، زیرا دل هر گاه ناراحت شود کور می‌گردد». علی ابن ابی‌طالب رضی الله عنه هم می گوید: إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ تَمَلُّ کَمَا تَمَلُّ الْأَبْدَانُ، فَابْتَغُوا لَهَا طَرَائِفَ الْحِکْمَهِ «این روح‌ها هم مثل بدن‌ها خسته می‌شوند. برای شادی و نشاط، آنها را با لطایف و ظرایف حکیمانه، فعال و نیرومند کنید.» لهو پاکیزه و مدیریت شده توسط قانون شریعت الله دل را شاد می کند و باعث استراحت قلب می شود و از خستگی های قلب و ذهن کم می کند، و اینجوری ذهن و قلب رابرای  کارهای سخت و جدی آماده می کند و از کارهای جدی و حقیقی پشتیبانی می کند .

عامر بن سعد رضی الله عنه می گوید : ﺑﻪ ﺟﺸﻦ ﻋﺮﻭﺳﯽ ﺭﻓﺘﻢ . ﺩﯾﺪﻡ قَرَظَةﺑﻦ ﮐﻌﺐ ﻭ ﺍﺑﻮ ﻣﺴﻌﻮﺩ ﺍﻧﺼﺎﺭﯼ ﺩﺭ ﺁﻧﺠﺎ ﺣﻀﻮﺭ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﻭ ﮐﻨﯿﺰﺍﻧﯽ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺁﻭﺍﺯ ﺧﻮﺍﻧﺪﻥﻫﺴﺘﻨﺪ. ﮔﻔﺘﻢ :ﺍﯼ ﯾﺎﺭﺍﻥ ﺭﺳﻮﻝ ﺧﺪﺍ، ﺍﯼ ﺑﺪﺭﯾﺎﻥ، ﺩﺍﺭﯾﺪ ﺑﻪ ﺁﻭﺍﺯ ﮐﻨﯿﺰﺍﻥ ﮔﻮﺵ ﻣﯽﺩﻫﯿﺪ؟! ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩﻧﺪ: اجْلِسْ إِنْ شِئْتَ فَاسْمَعْ مَعَنَا، وَإِنْ شِئْتَ اذْهَبْ، قَدْرُخِّصَ لَنَا فِي اللَّهْوِ عِنْدَ الْعُرْسِ. ﺑﻨﺸﯿﻦ . ﺍﮔﺮ دوست داری با ما گوش بده ﻭ ﺍﮔﺮ ﻧﻤﯽﺧﻮﺍﻫﯽ ﺑﺮﻭ؛چون ﺭﺳﻮﻝ الله صلی الله علیه وسلم ﺍﺟﺎﺯﻩﯼ لهو ﺭﺍ ﺩﺭ ﻋﺮﻭﺳﯽ ﺑﻪ ﻣﺎ ﺩﺍﺩﻩ ﺍﺳﺖ .[54]

همچنین ام المومنین عایشه رضی الله عنها روایت می کند که: “پدرم ابوبکر بر من وارد شد در حالی که دو نفر از دختر بچه های انصار در مورد دلاورمردی های انصار در روز بعاث آواز می خواندند [و در روایتی دیگر آمده که دف می زدند] و البته خوانند گان خوبی نبودند!، وَلَيْسَتَا بِمُغَنِّيَتَيْنِ،  پس ابوبکر گفت: آیا مزمار شیطان در خانه رسول الله؟! و آن روز عید فطر بود، پس رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمود: يَا أَبَا بَكْرٍ إِنَّ لِكُلِّ قَوْمٍ عِيدًا وَهَذَا عِيدُنَا. ای ابابکر! هر قومی عیدی دارد و این هم روز عید ماست” [55]

البته این روایت به شیوه های دیگری هم  از ام المومنین عائشه رضي الله عنه روايت شده است که : روزي پيامبر صلي الله عليه وسلم وارد اتاق من شد دو کنيز نزد من ترانه يادآوري جنگ بُعاث را مي‌خواندند. ايشان به ما پشت کرده و براي استراحت دراز کشيدند. در همان وقت پدرم (ابوبکر رضي الله عنه) وارد خانه شد و شروع کرد به سرزنش من که چرا نزد پيامبر صلي الله عليه وسلم نَي شيطان را به صدا در آورده‌ايد؟ پيامبر صلي الله عليه وسلم به او رو کرده و فرموده: ولشان کن، من هم با اشاره‌ي چشم کنيزان را روانه‌ي بيرون کردم. و در روايت ديگري فرمود: ابوبکر ولشان کن هنگام جشن است و در روايت‌هاي ديگر هم آمده است که: کنيزکاني هستند که دفّ مي‌نوازند.

روایت آشکارا جواز این کار را به کنیزها داده است که با وجود یک نامحرم آواز بخوانند، دقت کنید به کنیزها نه زنان آزاد. در اینجا علت عید بوده است.

 در اینجا لازم است دو نکته ی اساسی را در مورد آواز خواندن کنیزها بیان کنیم :

  • یکی اینکه: ما سن کنیزانی که برای  ام المومنین عایشه ترانه می خواندند را نمی دانیم . یعنی کسی نمی داند و جایی ذکر نشده است .
  • دوم اینکه: تمام روایتها در مورد آواز خواندن کنیزهاست نه در مورد زنان آزاده . طبیعی است زمانی که یک زن نمی تواند اذان بدهد که بالاترین شعار مسلمین است یا نمی تواند با صدا خطای امام مسجد در هنگام نماز را راست کند چه جوری می تواند در ملاء عام ترانه بخواند در حالی که حتی در مورد تُن صدا تذکراتی به آنها داده می شود که : فَلَا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیَطْمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ وَقُلْنَ قَوْلاً مَّعْرُوفاً ‏(احزاب/32)صدا را نرم و نازک نکنید که بیمار دلان چشم طمع به شما بدوزند . و بلکه به صورت شایسته و برازنده سخن بگوئید. 

اما در اینجا استثنائاتی برای کنیزها وجود دارد؛ هم در حدی که در هنگام جرم باید برایشان اجراء بشود با زنهای آزاده فرق دارند، هم در حجابشان و هم در صدا و غیره، اینها احکام مختص به کنیزاست. آواز خوانی هم مخصوص آن هااست نه مال آزاده ها. این همان نکته ی ریزی است که عده ای از برادران ما به آن توجه نمی کنند و به همین سادگی به اشتباه می افتند.

کنیز یا جاریه یا برده در قرآن تحت عنوان «ملک یمین» آمده است که در تملک صاحبانشان هستند، این نظام برده داری را اسلام به وجود نیاورده است بلکه سیستمی بوده که وجود داشته است و اسلام برای خشکاندن تدریجی آن احکامی را صادر کرده است، چون اصل بر آزادی بنی آدم است و برده گیری عارضی است و نمی شود شخص آزادِ ساکن در دارالاسلام را حتی به میل خودش برده کرد چون اسلام آغاز شدن بردگی در مورد این انسانها را نمی پذیرد. حتی کودک سر راهی اگر والدینش مشخص نباشد و احتمال فرزند برده بودنش هم برود باز جزء انسانهای آزاد محسوب می شود.

 امروزه دیگر این نظام برده داری به آن شکل سنتی اش تمام شده است هر چند در اشکال مختلف دیگری وجود دارد، اما این به معنی لغو این احکام در قانون شریعت الله نیست بلکه اگر دوباره اسباب این نظام فراهم بشود دوباره این احکام اجرا می شوند . اسبابی مثل جنگها و هدیه و خرید وغیره که رهبریت جامعه مصلحت را در گرفتن برده و کنیز دانسته باشد.

الله تعالی در مورد کنیزان و جاریه ها می فرماید: إِلَّا عَلَی أَزْوَاجِهِمْ أَوْ مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَیْرُ مَلُومِینَ(مومنون/6 و المعرج/30)  « مگر در مورد همسرانشان یا کنیزانی که به دست آورده‏اند که در این صورت بر آنان نکوهشی نیست.»

این کنیزها احکام خاص خودشان را داشتند که با سایر زنهای مسلمان و آزاده تفاوتهای اساسی داشتند مثل:

  1. این کنیزها بدون عقد ازدواج، بدون وجود شاهد و بدون وجود مهریه در اختیار صاحب خود قرار می گیرند و حکم همسر را ندارند .
  2. کنیزها هدیه داده می شوند همچنانکه رسول الله صلی الله علیه وسلم دو کنیز از مقوقس شاه کافر روم هدیه گرفت و یکی از آنها را به حسان بن ثابت هدیه داد .
  3. کنیز مثل غنایم جنگی املاک شخص مالک محسوب می شدند
  4. تعداد این کنیزها و جاریه ها مهم نیست چند تا باشد و تابع 4 زن نیست .
  5. عدالتی که باید در میان 2 یا 3 یا 4 همسر رعایت کرد نیازی به رعایتش در مورد کنیزها و همسراصلی  شخص نیست :

وَإِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تُقْسِطُواْ فِی الْیَتَامَى فَانکِحُواْ مَا طَابَ لَکُم مِّنَ النِّسَاء مَثْنَى وَثُلاَثَ وَرُبَاعَ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تَعْدِلُواْ فَوَاحِدَةً أَوْ مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُکُمْ ذَلِکَ أَدْنَى أَلاَّ تَعُولُواْ (نساء/3) و اگر ترسیدید که درباره یتیمان نتوانید دادگری کنید با زنان دیگری که برای شما حلالند و دوست دارید، با دو یا سه یا چهار تا ازدواج کنید. اگر هم می‌ترسید که نتوانید میان زنان دادگری را مراعات دارید، به یک زن اکتفاء کنید یا با کنیزان خود ازدواج نمائید. این سبب می‌شود که کمتر دچار کجروی و ستم شوید.

حالا یکی دیگر از مختصات این کنیزها هم این بوده است که می توانستند خواننده بشوند، و مسلمین هم می توانستند آنها را نگاه کنند و به آنها گوش بدهند . در حالی که در مورد نگاه کردن مردها و زنهای نامحرم به هم امر شده است: قُل لِّلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ وَيَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْۚ(نور/30)به مردان مؤمن بگو:  (آنان باید که از نگاه به نامحرمان) چشمان خود را فرو گیرند، و عورتهای خویشتن را محافظت کنند… وَ قُلْ لَلْمؤْمِناتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أبْصَارِهِنَّوَیَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ(نور/31)و به زنان مؤمنه بگو: چشمان خود را ( از نامحرمان ) فرو گیرند ( و چشم‌چرانی نکنند) و عورتهای خویشتن را محافظت کنند.

علاوه بر این به زنان آزاد به صورت عموم خطاب است که: فَلَا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیَطْمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ وَقُلْنَ قَوْلاً مَّعْرُوفاً (احزاب/32) صدا را نرم و نازک نکنید که بیمار دلان چشم طمع به شما بدوزند. و بلکه به صورت شایسته و برازنده سخن بگوئید . 

اما مرد می تواند به راحتی به زن جاریه و کنیز نگاه کند، صدای هوس انگیز اورا باالفاظ ناز و کرشمه بشنود، و اگر یک کنیز خواند و کسی در آن طمع کرد می تواند بخردش یا هدیه بگیردش و صاحبش بشود، اما دختران و زنان آزاده مسلمان چه طور؟

این تفاوتها را متأسفانه عده ای از اهل قبله متوجه نمی شوند و حکم کنیز را با زنان آزاد یکی می گیرند، و هر آنچه در آیات و احادیث و سیره ی صحابه و تابعین در مورد کنیزها و جاریه ها آمده است را بر تمام زنهای آزاد مسلمین هم تعمیم می دهند، زنهای آزاد مسلمانی که شریعت به آنها اجازه نداده است اذان بدهند حتی اگر همه ی مردم در خواب بمانند و به نمازشان نرسند و نمازشان قضاء بشود، زن مسلمانی که شریعت به او اجازه نمی دهد خطای امام مسجد را در نمازش از طریق صدا تذکر بدهد و باید دستهایش را بهم بزند و…. خوب، حالا چه طوری این زن مسلمان آزاد می تواند جلو آنهمه مرد سالم و مریض بیاید و آواز بخواند؟ شما در کجای سیره ی رسول الله صلی الله علیه وسلم و در کجای تاریخ خلفای راشدین دیده اید و یا حتی در کجای تاریخ اسلام دیده اید که یک زن مسلمان آزاده بیاید و برای مردهای نامحرم ترانه بخواند؟ هیچ جا وجود ندارد الا در این چند دهه ی گذشته که کفار سکولار جهانی و مرتدین و منافقین و سکولار زده ها آمدند و زن آزاده ی مسلمان را با شعارهای دروغین و فریبنده ی آزادی های شخصی و غیره در جایگاه برده ها و کنیزها قرار دادند، و زن مسلمان آزاد را تبدیل به کالائی کردند در حد برده ها و کنیزها. و آنوقت عده ای از ملاهاهم آمدند و با استناد به روایتهائی که در مورد کنیزهاست به کار این دشمنان خارجی و داخلی لباس شرعی پوشاندند.

تا اینجا با بررسی انواع لهوها متوجه می شویم که نوعی لهو وجود دارد که منفی است و نابجاست که با لهوی که شرع به او اجازه داده اختلافت واضح و آشکاری دارد . شکل منفی لهو می شود: هر چیز لذت آور و سرگرم کننده ای که انسان را از آنچه مهم است و ارزش دارد غافل کند و جلویش از انجام این چیز مهم و با ارزش بگیرد و شخص را به خودش مشغول کند..

مثل مال و زن و فرزند . اگر در مسیر صحیح ازاینها استفاده بشود و تربیت بشوند یک نعمت و اسباب پاداش – حتی بعد از مرگ- می شوند، اما اگر تبدیل بشوند به یک عامل بازدارنده : می شوند دشمن :یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّ مِنْ أَزْوَاجِکُمْ وَأَوْلَادِکُمْ عَدُوّاً لَّکُمْ فَاحْذَرُوهُمْ وَإِن تَعْفُوا وَتَصْفَحُوا وَتَغْفِرُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ‏(تغابن/14) ‏ای مؤمنان ! قطعاً بعضی از همسران و فرزندانتان دشمنان شما هستند .  (شما را از راه خدا باز می‌دارند) پس از ایشان خویشتن را بر حذر دارید و هوشیار باشید. اگر عفو کنید و چشم پوشی نمائید و ببخشید ( خدا هم شما را مشمول عفو می کند چون بسیاری از ممانعتهای زن و فرزند از روی جهالت است نه از روی نیت سوء و بد) چرا که خداوند بخشاینده مهربان است .‏

اینجاست که مثل تمام امور دیگر مال و دارائی می شود وسیله ی آزمایش:إِنَّمَا أَمْوَالُکُمْ وَأَوْلَادُکُمْ فِتْنَةٌ وَاللَّهُ عِندَهُ أَجْرٌ عَظِیمٌ ‏(تغابن/15)‏ قطعاً اموالتان و اولادتان، فتنه و وسیله آزمایش شمایند، و اجر و پاداش بزرگی در پیشگاه خدا است .‏ وَاعْلَمُواْ أَنَّمَا أَمْوَالُکُمْ وَأَوْلاَدُکُمْ فِتْنَةٌ وَأَنَّ اللّهَ عِندَهُ أَجْرٌ عَظِیمٌ‏(انفال/28) بدانید که اموال و اولاد شما وسیله آزمایش هستند و بدانید که پاداش بزرگ نزد خدا است .‏

در این صورت باید گفت که تمام آنچه در دنیاست لهو و لعب (سرگرمی و بازی) به شمار می رود اما این به معنی حرام بودن کل فعالیتهای ما در دنیا نیست:

  • وَمَا هَٰذِهِ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا إِلَّا لَهْوٌ وَلَعِبٌ ۚ وَإِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوَانُ ۚ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ  (عنکبوت/64) زندگی این دنیا جز لهو و لعب نیست، و زندگی سرای آخرت زندگی است، اگر فهم و شعور داشته باشند . 
  • اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ (حدید/20) بدانید که زندگی دنیا تنها بازی، سرگرمی است.
  • وَمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا إِلَّا لَعِبٌ وَلَهْوٌ ۖ وَلَلدَّارُ الْآخِرَةُ خَيْرٌ لِّلَّذِينَ يَتَّقُونَ ۗ أَفَلَا تَعْقِلُونَ (انعام/32) زندگی دنیا بازی و سرگرمی بیش نیست، و سرای آخرت برای پرهیزگاران بهتر است . آیا نمی‌فهمید.‏

در اینجا دنیا و هر آنچه در آن است به نسبت قیامت می شود لهو، چون مرتبه ای ناچیز و بی ارزشی است، اما در عین بی ارزشی اسبابی است برای بدست آوردن همان چیز با ارزش . تا زمانی که حکم این وسیله را دارد مفیداست، اما زمانی که به آن دلبستگی به وجود می آید و بیش از اندازه به آن توجه می شود و شخص به  آن عادت می کند  آنوقت است که مضر می شود .

در خود دنیا هم اموری هستند که در خدمت یک واجب مهم وهدف برتر و بالاتر هستند و حکم لهو را دارند، و اگر به این اسباب و وسایل اهمیت داده بشود و به آن عادت بشود و هدف گم بشود آنوقت است که اینان هم مضر می شوند، مثل راضی شدن به شادی ناشی از تشکیل امت کوچکی که از جماعت کوچکی به وجود آمده و دلبسته شدن به آن و ممانعت از تشکیل شورای جماعتها و شادی بزرگتر، یا راضی شدن و شادی به خاطر شورای جماعتها و عادت کردن به آن و دلبسته شدن به آن و ممانعت از تشکیل حکومت اسلامی و حل شدن جماعتها. حالا اینان در هر مرحله ای یک ابزار و نعمتی هستند اما زمانی که به مصیبت و شرک شادی آور تفرق «مِنَ الَّذِينَ فَرَّقُوا دِينَهُمْ وَكَانُوا شِيَعًا كُلُّ حِزْبٍ بِمَا لَدَيْهِمْ فَرِحُونَ» منتهی می شوند و شخص به آنها عادت می کند و دلبسته یشان می شود آنوقت هدف گم می شود و این ابزارها تبدیل می شوند به لهو منفی، اما اگرباقانون شریعت الله مدیریت و کنترل و هدایت شوند تبدیل می شوند به امور طیب و پاکیزه ای که باید از آنها استفاده شود.

اما دنیا چگونه است که برای انجام دادن نیازهایت مثل تحصیل علم و کار و ازدواج و…ثواب گیرت می آید؟ چون همه ی اینان را در راستای خدمت به هدف اصلی یعنی کسب رضای الله و بهشت به کار می گیری. و اینها مانع رسیدن به این هدف اصلی نمی شوند .

در اینجا واضح و روشن است که این لهو مثل سایر امور تنها زمانی منع می شود که باعث ترک کردن یک واجب بشود : ﻭ ﺇﺫَﺍ ﺭَﺍَﻭْ ﺗَﺠَﺎﺭَﺓً ﺃﻭْ ﻟَﻬْﻮٍ ﺍﻧْﻔَﻀُّﻮﺍ ﺇﻟـَﯿْﻬَﺎ ﻭَ ﺗَﺮَﮐُﻮﮎَ ﻗﺎﺋِﻤًﺎ ﻗُﻞْ ﻣﺎ ﻋِﻨْﺪَ ﺍﻟﻠﻪ ﺧَﯿْﺮٌ ﻣِﻦَ ﺍﻟﻠَّﻬْﻮِ ﻭ ﻣِﻦَ ﺍﻟﺘِّﺠَﺎﺭَﺓ ﻭَ ﺍﻟﻠﻪُ ﺧَﯿْﺮُ ﺍﻟﺮَّﺍﺯِﻗﯿﻦَ (جمعه/11)هنگامی که تجارت و یا  لهو و سرگرمی را دیدند از اطراف تو پراکنده شدند، و تو را ایستاده ( بر منبر، در حال خطبه) رها کردند! بگو: آنچه در پیش خدا است، بهتر از لهو وسرگرمی و بازرگانی است، و خدا بهترین روزی ‌رسان است .‏

یا زمانی این سرگرمی و لهو به صورت مکروه در می آید که به جایگاه و شخصیت و پیام و دعوت شخص لطمه ای بزند :سعيد بن العاص رضی الله عنه می گوید:درشوخی هایت میانه رو باش چون زیاده روی باعث بی ارزشی خودت و پر رو شدن احمقها نسبت به تو می شود و اگر در این زمینه هم کم کاری کنی و اهل شوخی نباشی در دل آنهایی که به تو انس گرفته اند بغض درست می شود و اطرافیان و هم صحبتهایت هم ازتو فراری می شوند .[56]

در هر صورت تا اینجا در مورد آواز و ترانه و یا گورانی خواندن اختلافی میان ائمه ی اهل قبله وجود ندارد، اما اختلاف بین پیروان این ائمه زمانی به وجود می آید که این آواز خواندن همراه آلات موسیقی باشد .

 در اینجا مناطقی مثل هورامان ما به وجود می آیند که بعد از ظهور اسلام تا کنون گزارش نشده  است که مسلمین آن با موسیقی آواز خوانده باشند، و هنوز هم ابزارهای موسیقی یا الْمَعَازِفَ نتوانسته است وارد آوازهای مومنین هورامان بشود . چون این آلات موسیقی نه قادر به تغذیه ی روح هورامی های مومن هستند که قرنهاست با ترانه ها و گورانی های شرعی انس گرفته اند، و نه قادر به هماهنگ شدن با این آوازهای ما هم هستند، در برابر، کل سرزمینهای مسلمان نشین را می بینیم که به نوعی ازابزارهای موسیقی و یا انواع آن آوازهای خود را مخلوط کرده اند. این یکی از تمایزات ظاهری هورامیها با سایر ملل مسلمان است. رسول الله صلی الله علیه وسلم در تحریم ابزارآلات موسیقی می فرمایند:«لَیَکُونَنَّ مِنْ أُمَّتِی أَقْوَامٌ یَسْتَحِلُّونَ الْحِرَ وَالْحَرِیرَ وَالْخَمْرَ وَالْمَعَازِفَ»[57] در میان امت من افرادی  پیدا خواهند شد که زنا، ابریشم، شراب و آلات موسیقی را حلال می‏دانند.

امام نووی رحمه الله در کتاب المجموع در تعریف الْمَعَازِفَ می گوید: «هی الآلة التی یعزف بها». [58]«معازف ابزاری است که به وسیله ی آن آواز و ترانه می خوانند» ابن قیم رحمه الله می گوید: اهل لغت و ادبیات عرب بر معنی الْمَعَازِفَ به ابزار آلات– ساز و موسیقی- اتفاق نظر دارند.

غیر از ابن حزم اندلسی ظاهری مذهب رحمه الله[59] و بعضی از علمای معاصر تمام ائمه بر ناجایز بودن آلات موسیقی اتفاق کرده اند، البته ابن حزم رحمه الله که از مذهب شافعی به مذهب ظاهری منتقل شد در موارد دیگری مثل رد بر القياس والاستحسان والمصالح المرسلة و صفات الله تعالی و غیره با ائمه ی اهل سنت مخالف بوده، ایشان حتی اشاعره را بسیار مورد مذمت قرار می داد و مدعی بود که این اشعری ها در الصفات از مذهب سنت و حدیث خارج شده اند در حالی که ابن تیمیه رحمه الله می گوید آشکاراست که اشعریها در مسائل الصفات از ابن حزم و امثال او بسیار نزدیکترند به مذهب أهل السنة والحديث[60]  و بر این باوراست که ابن حزم رحمه الله عقایدش را از فلاسفه و معتزله گرفته  است.[61] البته ابن کثیر رحمه الله هم می گوید با آنکه ابن حزم رحمه الله ادعای ظاهری گری داشت اما در باب الأصول، وآيات الصفات وأحاديث الصفات هیچ کس به اندازه ی او تأویل نکرده است، و علتش را گرایش به علم منطق می دانست که از استادش محمد بن الحسن المَذحِجي الكناني القرطبي گرفته و همین را عامل تأویلات فاسد ابن حزم رحمه الله می داند .[62]

کلا ابن حزم رحمه الله ،این مجتهد مطلق و دانشمند بزرگوار و دریای علم وعالم برجسته ی جهان اسلام مذهب خاص خودش را داشته که در زمینه ی استفاده از موسیقی در ترانه ها مثل سایر موارد اجتهاد خاص خودش را دارد. در برابر این بزرگوار: 

  • امام حسن بصری رحمه الله می گوید: “اگر در غذای یک عروسی آلات موسیقی وجود  داشته باشد اهل آن عروسی دعوتی ندارند” (یعنی اجابت دعوت آنها لازم نیست)
  • امام اوزاعی رحمه الله هم می گوید: “نباید به مجلس عروسی که در آن طبل و آلات موسیقی وجود دارد وارد شد”
  • اصحاب امام ابوحنیفه رحمه الله به ناپسند دانستن گوش دادن به تمام آلات موسیقی مانند نی و … تصریح نموده و همچنین تصریح کرده اند که گوش دادن به این آلات معصیتی است که باعث فسق می شود و باعث عدم قبول گواهی و شهادت فرد می شود… [63]
  • از امام مالک رحمه الله در مورد آواز خوانی به همراه ابزارآلات موسیقی پرسیدند، در جواب گفت: “آیا عاقلی هم وجود دارد که غنا و موسیقی را حق بداند؟ این کارها را نزد ما فاسقان انجام می دهند”[64]
  • از امام شافعی رحمه الله  در مورد موسیقی  سوال شد، پاسخ داد: “اولین کسانی که آن را [در این امت] به راه انداختند زنادقه بودند تا مردم را از نماز و یاد خدا [به لهو و لعب]  مشغول دارند”[65] (زنادقه هم اسم دیگر منافقین و سکولار زده هاست)

همچنین امام شافعي هم در کتاب «أدب القضاء» گفته است : موسیقی مکروه بوده و شبهه‌ي باطل دارد و هر کس به آن مبتلا باشد سفيه شده و شهادتش ردّ مي‌شود . یعنی همان حکم فاسق را دارد. قرطبي در تفسيرش از ابوالفرج نقل مي‌کند که: قفّال از ياران مذهب ما (شافعي) مي‌گويد شهادت آوازه‌خوان و رقّاص پذيرفته نيست  اما عده ای از پیروان امام شافعی موسیقی راآزاد کردند که بیشتر تحت تأثیر دیدگاه ابن حزم اندلسی ظاهری مذهب و سپس تصوف بودند.

  • در مورد موقف مذهب امام احمد رحمه الله فرزند ایشان عبدالله بن احمد می گوید: در مورد موسیقی از پدرم پرسیدم، در جواب گفت: ” موسیقی نفاق را در قلب می رویاند، و من آن را خوش نمی دارم” سپس قول مالک را بازگو کرد که: ” این کارها را نزد ما فاسقان انجام می دهند”[66]  (یعنی ایشان هم این کار را مختص منافقین و سکولار زده ها می داند)

در این صورت الأئمة الأربعة در ناپسند دانستن استفاده از تمام آلات المعازف ( یا به قول امروزیها موسيقى) متفق هستند و هر کسی که به زبان یکی از آنها ببندد که استفاده از موسیقی را مباح  دانسته بدون شک به الأئمة الأربعة دروغ بسته است . 

ابن تیمیه می گوید : «هر چهار مذهب تمام آلات و ابزار موسیقی را حرام دانسته اند… و هیچ یک از اتباع مذاهب اربعه در مورد این اختلافی ندارند”[67]  و”موسیقی مشروب درون است و تاثیری که در درون و روح و روان انسان می گذارد، بزرگتر از تاثیری است که خمر می گذارد. زمانی که با موسیقی مست شدند شرک در آنها حل می شود، و گرایش به فواحش و ظلم پیدا می کنند، پس 1- شرک می کنند و 2- نفسی را که الله حرام دانسته را می کشند و 3- زنا می کنند ؛ و این 3 مورد در کسانی که اهل گوش دادن به  موسیقی هستند بسیار وجود دارد[68]

 ابن تیمیه دوباره می گوید :”  برای همین کسانی هستند که به آن معتاد شده اند تا جایی که به شنیدن قرآن مشتاق نیستند، و از گوش دادن به آن خوشحال نمی شوند، و آن تاثیری را که در شنیدن موسیقی می یابند در گوش فرادادن به قرآن نمی بینند، بلکه اگر به قرآن گوش دهند با قلبی مشغول و غیرحاضر و با زبانی مشغول به سخنانی دیگر آن را می شنوند اما همین که نوبت به موسیقی برسد صدایشان پایین می آید و از حرکت می افتند و قلبشان حاضر می شود!” [69]

ابوعمرو بن صلاح  و ابن قیم در مورد ممنوع بودن ساز و آواز (با هم) اتفاق علماي اسلامي را بيان کرده اند . علت اینهمه سخت گیری هم محافظت از ایمان مسلمین و جلوگیری کردن از آلوده شدن و بیمار شدن قلب، و رشد تدریجی بی رحمی در قلب، و دور شدن از درک مفاهیم قرآن و قانون شریعت الله و معتاد شدن به موسیقی است.

حالا این معتادان به موسیقی که اهل این کار شده اند، ما به آنها می گوییم :کسانی هستند که وقت خودشان را هدر می دهند و به لغو دلبسته شده اند، اینها دیگر این کاره اند، و به یکی از بیماریهای کفار آلوده شده اند، و مریض شده اند که اگر مومن باشند باید درمان بشوند و اگردر صف منافقین و سکولار زده ها هستند باید مثل دارودسته ی منافقین و سکولار زده ها با آنها برخورد بشود که حد اقل آن هوشیاری و مواظبت کردن از خود در برابر آنها و حذر از آنهاست . 

اگر در جامعه هم کسانی را دیدیم که مثل منافقین و سکولار زده ها از چنین آلات موسیقی در ترانه هایشان استفاده می کنند و به آنها گوش می دهند چه باید کرد؟ همان کاری را می کنیم که رسول الله صلی الله علیه وسلم و اصحابش چون ابن عمر رضی الله عنه کردند :

نافع رضی الله عنه می گوید: ابن عمر صدای نی شنید پس انگشتانش را در گوشش داخل کرد و راهش را کج کرد و به من گفت: ای نافع آیا صدای آن را می شنوی؟ گفتم: نه! پس انگشتانش را بیرون آورد و گفت: من به همراه رسول الله صلی الله علیه و سلم بودم پس صدایی به مانند این شنید و همین کار را انجام داد یا « ﺭَﺍَﯾْﺖُ ﺭﺳﻮﻝَ ﺍﻟﻠﻪِ ﯾَﺴْﻤَﻊُ ﺯَﻣﺎﺭَﺓَ ﺭﺍﻉٍ ﻓَﺼَﻨَﻊَ ﻣِﺜْﻞَ ﻫﺬﺍ»[70] ‏ رسول الله صلی الله علیه وسلم ﺭﺍ ﺩﯾﺪﻡ ﮐﻪ ﺻﺪﺍﯼ ﻧﯽ ﭼﻮﭘﺎﻧﯽ ﺭﺍ ﺷﻨﯿﺪ ﻭ ﺍﯾﻦ ﮔﻮﻧﻪ ﻋﻤﻞ ﮐﺮﺩ .

این روایت به صراحت بیان می کند که استفاده از این ابزارها به درجه ی تحریم نرسیده، چون اگرحرام بود قطعا رسول الله صلی الله علیه وسلم به جای انگشت در گوش کردن حکم توقف آن را صادر می کرد، و اجازه ی زدن و شنیدن آن را به کسی نمی داد، و برای تغییر این منکر دستورات لازم را صادر می کرد، ابن عمررضی الله عنهما هم با آن تندی که در برابر محرمات داشت اگرمی دانست این حرام است اجازه نمی داد نافع آن را بشنود. این واکنشها دلیل بر این است که این ابزارها به حد تحریم نرسیده اند. رسول الله صلی الله علیه وسلم از خیلی از لغوها و لهوها دوری کرده اند اما آن را بر دیگران تحریم نکرده است، حتی از خیلی از مباحها هم دوری کردند. این دو مورد باید به دقت به آنها توجه بشود تا شخص در مورد سنت و سیره ی رسول الله صلی الله علیه وسلم دچار اشتباه نشود. در این صورت آنچه مهم است این است: زمانی که حکم چیزی از حالت تحریم خارج می شود دیگر وارد سایر درجات حکمی غیر از تحریم قرار می گیرد.

شما هم که معتقد به نادرست بودن صدای آلات موسیقی هستید همین کار رسول الله صلی الله علیه وسلم و ابن عمر را انجام بدهید، مبارزه ی منفی . بله مبارزه ی منفی، بیشتر از این غلو و زیاده روی می شود.

صفت انسانهای عاقل در برخورد با این گروهی که این کارها را پیشه ی خودشان کرده اند این است که : وَإِذَا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا كِرَامًا.( فرقان/72)  و هنگامی که کارهای یاوه و سخنان پوچی را ببینند و بشنوند، و از کنار لغو و بیهودگی عبور کنند، بزرگوارانه می گذرند.  بزرگواری و کرامت در این گونه موارد یعنی همان برخوردی که رسول الله صلی الله علیه و ابن عمر کردند نه زیاده روی و اتکاء به خشونت و کاسه ی  داغتر از آش شدن که ظلم و خلاف شرعی است بدتر از کار اهل لغو .

 البته از میان آلات موسیقی تنها دف زدن در احادیث استثناء شده است . رسول خدا صلى الله علیه و سلم فرموده است: فَصْلُ مَا بَيْنَ الْحَرَامِ وَالْحَلَالِ الدُّفُّ وَالصَّوْتُ «حد فاصل بین حلال و حرام: نواختن دف و صدا است. . صدا یعنی ترانه یا گورانی خواندن و دف زدن هم طبق روایت : أَعْلِنُوا هَذَا النِّكَاحَ، وَاجْعَلُوهُ فِي الْمَسَاجِدِ، وَاضْرِبُوا عَلَيْهِ بِالدُّفُوفِ » مختص زن یا مرد اعلان هم نشده است .

«از مالک سؤال شد کسی به صنیعی (اطعامی مثل ولیمه ی عروسی) دعوت می‌شود، در آنجا لهو و لعبی وجود دارد. آیا جایز است برود یا نه؟ مالک در پاسخ گفته است: اگر اندک باشد، مثل دف و طبل که خانم‌ها با آن بازی می‌کند به نظر من اشکالی ندارد [71]

با این وجود، می بینیم که امروزه این آوازها یا ترانه یا گورانی های آمیخته با ابزارهای موسیقی یا حتی خود موسیقی خالی هم برای عده ای از مسلمین جزو مشتبهات شده اند، و به نظر بنده اگر حکمش برای شخصی کاملا روشن و واضح و آشکار نیست و در آن شک دارد اگر جانب احتیاط را بگیرد و از آن دوری کند بهتر است. چون برای اموری که مشتبه می شوند دوری کردن بهتراست، برای اینکه نکند شخص داخل حرام بیافتد:

 «إنَّ الحلال بیِّنٌ، وإنَّ الحرَامَ بیِّنٌ،(همانا حلال آشکار است و حرام (نیز) مشخص و آشکار است،) ‏وبینَهُما مُشْتَبِهاتٌ لا یعلمهُنَّ کثیرٌ من النّاس،( و در بین این دو (حلال و حرام) امورات مشتبهی و جود دارد که بسیاری از مردم (حکم) ‏آنها را نمی دانند،) فَمن اتّقی الشُّبُهات فقد استبرأَ لدینهِ ‏وعرْضِهِ، (پس (در اینحالت) کسی که از شبهات پرهیز کند؛ دین و آبرویش را حفظ ‏کرده است،) ومنْ وقعَ فی الشُّبهاتِ وقعَ فی الحرَام کالرَّاعی یرْعَی حوْلَ الحِمَی یوشِکُ ‏أنْ یقعَ فیه،( و کسی که در شبهات واقع شود (وپرهیز نکند) قطعاً در حرام واقع ‏شده است، همانند چوپانی که گوسفند انش را در اطراف (حریم) چراگاه می چراند ‏که نزدیک است (گوسفندان) وارد چراگاه بشوند.) أَلَا وَ إِنَّ لِکُلِّ مَلِکٍحِمًی أَلَا وَإِنَّ حِمَی اللَّهِ مَحَارِمُهُ،(‏ آگاه باشید که هر پادشاهی حریمی ‏دارد، بدانید! وحریم خداوند (در زمین) محرمات او هستند،) ألا وإنَّ فی الجسدِ مُضْغَةٌ ‏إذا صَلَحتْ صلحَ الجسدُ کُلُّهُ، وإذا فسدتْ فَسَدَ الجسدُ کلُّهُ، ألا وهی القلبُ»[72] و بدانید در بدن تکه ‏گوشتی (وعضوی) وجود دارد که هرگاه اصلاح شود، تمام بدن اصلاح می شود، ‏ و هرگاه فاسد گردد، تمام بدن فاسد می گردد؛هان بدانید! که آن قلب است» 

اگرالان در میان اهل قبله در زمینه استفاده از ابزارهای موسیقی – مثل سایر اختلافات- اختلافات گسترده شده و مرجعی هم برای حلش وجود ندارد در این صورت این اختلافات ممکن است بماند  تا زمانی که شورای اولی الامر واحد مسلمین با اجماع واحدش رای واحدی را ارائه بدهد، هر چند که ممکن است در سرزمینهائی که توسط یکی از 2 ابزار حکومت بدیل اضطراری اسلامی یا مجلس واحد شورای مجاهدین اداره می شود این اختلافات تمام بشود اما تنها در زمان حکومت اسلامی علی منهاج نبوه در تمام سرزمینهای مسلمان نشین، اجماع واحد شورای اولی الامر است که می تواند با اجماع واحدش به این اختلافات خاتمه بدهد .

در این زمینه هم مثل تمام موارد دیگر لازم است و باید در «وضع موجود» با در نظر گرفتن «نیاز روز» مسلمین و «اولویتهای آنها» و مسأله ی «اضطرار و ضرورتهایی» که وجود دارد هدفهای اصلی را گم نکنیم و هدفهای اصلی  و واجب را قربانی یک لهویا لغوی نکنیم که به سادگی می شود بزرگوارانه از کنارش گذشت.

 چون گاه ممکن است با گروه و جماعتی متحد بشویم که موسیقی را حلال می داند و می دانیم حفظ وحدت بالاتر از این مسأله ست . یا حتی ممکن است دریک مجلسی که موسیقی در آن وجود دارد وجود ما باعث مست نکردن فاسقین، مخلوط نشدن زن و مرد باهم، مدیریت نشدن آن توسط منافقین و سکولارزده ها و حتی مرتدین سکولارمحلی بشود، شخص می تواند با حضورش خاری در چشم و قلب این مفسدین بشود و افسد را با فاسدی دفع کند و شر و ضرر بزرگتر را با ضرر کوچکتری رفع کند.

این هم در جامعه ای که نه حکومت بدیل اضطراری اسلامی مثل عصر ائمه وجود دارد و نه مجلس شورای واحد مجاهدین بر آنها حاکم است و این مسلمین در چنگال منافقین و سکولار زده ها و سکولاریستهای مرتد گیر کرده اند اگر شخص بداند که با حضورش باعث دفع افسد و شر بزرگتر از مسلمین می شود و می تواند این طوری نفعی برساند به حکم ضرورت حضورش در این مجالسی که حضور در آنها حذر شده است، برایش مباح می شود. وضع الان سرزمینهای مسلمان نشین به صورت عموم با هیچ دوره ای در تاریخ مسلمین مشابه نیست، پس نمی شود گفت فلان عالم در فلان قرن برا ی عصر خودش فلان حرف را زده  است و فلان اجتهاد را کرده است پس الان هم همان است. نه این صحیح نیست. وضع موجود هر زمان و مکانی حکم خاص خودش را می طلبد ….

 به عنوان مثال در زمان رسول الله صلی الله علیه وسلم کفاری چون نضر بن حارث بودند که باخرید داستانها و افسانه های کهنه ی باستان ایران از حیره نماد « وَ مِنَ النّاس مَن يَشتَري لَهوَ الحديث» بودند، بعد از رسول الله صلی الله علیه وسلم ودر میان مسلمین هم منافقین و سکولار زده های میان مسلمین نماد ظاهری« وَ مِنَ النّاس مَن يَشتَري لَهوَ الحديث» بودند که با خرید برده ها و ابزار آلات موسیقی سعی داشتند همین کار امثال نضر بن حارث را انجام بدهند و « لَهوَ الحديث » این دوره هم همین موسیقی بود به عنوان مثال:

ابن مسعود رضي الله عنه در بيان معناي کلمه‌ي «لهو الحديث در اين آيه می گوید : به خدا سوگند منظورِ آيه آواز است. نه آواز خالی بلکه آواز همراه موسیقی .[73] و اين تفسير از ابن عباس و جابر و عکرمه و سعيد بن جبير و مجاهد و مکحول و عمرو بن شعيب و علي بن بديمه هم نقل شده است.

ثُوَيْر بن أَبِي فَاخِتَةَ از پدرش و او از ابن عباس درباره‌ي آيه‌ي «وَ مِنَ النَّاس مَن يَشتَري لَهوَ الحَديث» روايت مي‌کند که فرمود : درباره‌ي مردي است که کنيزي مي‌خرد تا شب و روز برايش آواز بخواند. ابن ابي نجيح از مجاهد روايت کرده که منظور آيه خريدن آوازه خوان (غلام يا کنيز) با قيمت فراوان و گوش سپردن به آواز و سخنان بيهوده‌اش مي‌باشد. مکحول هم‌چنين نظري داشته و ابو اسحاق اين تفسير را بر گزيده است.

سوالِ عامر بن سعد که به عروسی می رود و اتفاقی اصحاب رسول الله صلی الله علیه وسلم را می بیند و می پرسد:ﺍﯼ ﯾﺎﺭﺍﻥ ﺭﺳﻮﻝ ﺧﺪﺍ، ﺍﯼ ﺑﺪﺭﯾﺎﻥ، ﺩﺍﺭﯾﺪ ﺑﻪ ﺁﻭﺍﺯ ﮐﻨﯿﺰﺍﻥ ﮔﻮﺵ ﻣﯽﺩﻫﯿﺪ؟! و آنها جواب می دهند : ﺑﻨﺸﯿﻦ . ﺍﮔﺮ دوست داری با ما گوش ﺩِﻩ ﻭ ﺍﮔﺮ ﻧﻤﯽﺧﻮﺍﻫﯽ ﺑﺮﻭ؛  چون ﺭﺳﻮﻝ الله صلی الله علیه وسلم ﺍﺟﺎﺯﻩﯼ لهو ﺭﺍ ﺩﺭ ﻋﺮﻭﺳﯽ ﺑﻪ ﻣﺎ ﺩﺍﺩﻩ ﺍﺳﺖ. قَدْ رُخِّصَ لَنَا فِي اللَّهْوِ عِنْدَ الْعُرْسِ.[74]این را می رساند که حضور در این گونه مراسمهای آواز خوانی ممنوع و حرام نبوده است،چون خود عامر بن سعد هم آمده در آن و اتفاقی اینها را دیده است، بلکه تعجب و سوال عامر از این بوده است که حضور در این گونه مکانها در شأن کسانی مثل اصحاب رسول الله صلی الله علیه وسلم نبوده، و در کل در شأن سابقون الاولون و انسانهای بلند مرتبه هر جامعه ای نیست، اما استثنائاتی وجود دارد که می توانند شرکت کنند. و این ما را یاد این سخن حکیمانه می اندازد که: حَسَنَاتُ الْأَبْرَارِ سَیئَاتُ الْمُقَرَّبِین، کارهای خوب نیکان (گاهی) گناه مقربان محسوب می شود.

نکته ی مهمی که باید بارها به آن اشاره بشود تا جنایاتی مثل الجزائر بر اساس فتوای انسانهای نامتعادل و نامیزانی مثل ابوقتاده فلسطینی تکرار نشود این است که: وجود این مراسمها حرام و ممنوع نبوده است چون اگر حرام و ممنوع بودند قطعا حکومت خلفای راشده آن را ممنوع می کردند و مثل مانعین زکات و غیره با آنها برخورد می شد .

 این دیگر نزد اصحاب و خلفای راشده با داشتن چنان قدرت حکومتی شوخی بردار نیست که کسی بیاید آشکارا و علنی حرام الله را حلال کند یا حلال الله را حرام کند.  پس نباید جوری برداشت کرد که به خلفای راشدین توهین بشود . و جوری مسأله را توضیح داد که مثلا کسی مثل عبدالله بن جعفر بن ابيطالب بیاید و در معامله ی آشکار و علنی خرید و فروش کنیز آواز خوان شرکت کند، و آزادانه آن را بخرد، و آزادانه به صدایش هم گوش بدهد، و با این کارش آشکارا و آزادانه در جلو چشم خلفای راشدین مرتکب تحلیل و تحریم شده باشد و آنها همین طوری فقط نگاه کرده باشند . نه اگر کسی تنها مسأله ی قُدامه را بداند متوجه می شود که این توهینها به صحابه و بخصوص به خلفای راشدین نمی چسبد.

بلکه در آن عصر به اندازه ای مسلمین بی مشکل و دارای جامعه ی سالمی بودند که تنها مشکل آنها همین کنیزهای خواننده بود که آن را خطری برای ایمان و دوری از قرآن می دانستند .

این مشکل اساسی و اولویت آنها بود اما الان مشکلات اساسی و اولویتهای مسلمین چیست؟ الان حکومت اسلامی در اکثریت قاطع سرزمینهای مسلمین وجود ندارد و ام الفسادی برای  تولید انواع مصیبتها شده است، شرک تفرق بر مسلمین حاکم شده است، امت واحد و جماعت واحد از بین رفته و امتهای متعدد و جماعتهای متعددی به وجود آمده است و مسلمین حمایت الله را از دست داده اند چون حمایت الله با جماعت است، فقر و گرسنگی رایج شده است،  کفار و مرتدین بر مسلمین حاکم شده اند، نا امنی ناشی از این مفاسد مسلمین را ذلیل و بی ارزش کرده است، منافقین و سکولار زده ها در اکثر قاطع عرصه های زندگی مسلمین مناصب مختلف را به دست آورده اند و با پشتوانه ی طاغوتها و کفار اشغالگر خارجی در حال انهدام ایمان مسلمین هستند، هر سرزمین مسلمان نشینی دارای دهها مسیلمه ی کذاب مثل قاضی محمد و قاسملو و بارزانی و اوجالان و غیره شده است، و دهها مصیبت و معضل دیگر …..

در اینجا موسیقی هم معضل است، اما معضل اصلی و پایه ای برای آلوده کردن قلبی و ایمان مسلمین و دوری مسلمین از قرآن و قانون شریعت الله نیست، ما اولویتهای مهمتری مثل مسلمین صدر اسلام داریم که باید ابتدا آنها را رفع کنیم تا به درجه ی عصر صحابه برسیم که اولویت ما هم مبارزه ی منفی با معضل خواندن کنیزکان  باشد .

معضل خواندن کنیزکان با آلات موسیقی و اعتیاد به آن در نهایت یک مسلمان فاسقی را تولید می کرد، اما امروزه معضلهای اساسی برای مسلمین به وجود آمده اند که کلا شخص را از دین اسلام خارج می کند و تسلیم قانون دین سکولاریسمش می کند و کار به جائی رسیده که مسلمین برای اینکه داوطلبانه خودشان را ببرند زیر حاکمیت دین سکولاریسم و کفار یا به آب و آتش می زنند که  خودشان را به اروپا و امریکا و سایر بلاد کفر برسانند و گاه روی جانشان و به قیمت ترک خانواده و وطنشان ریسک می کنند و یا اینکه در داخل سرزمینهای مسلمان نشین آرزوی تشکیل چنین نظام کفری را توسط مرتدین محلی با پشتوانه ی کفار خارجی  دارند و ….

الان مصیبتها و معضلها متعددند و باید اولویت بندی بشوند و به سبک رسول الله صلی الله علیه وسلم جوری پیش برویم تا به جامعه ای برسیم که تنها معضل آساسیش خوانندگی کنیزکان به همراه موسیقی باشد، و آنموقع کسانی بیایند و مثل ابن مسعود سوگند یاد کنند که مراد از«وَ مِنَ النَّاس مَن يَشتِري لَهوَ الحَديثِ ….» آوازه آنهم همراه موسیقی که آن زمان عده ای کنیزکان را با قیمت گرانی برای این کار می خریدند تا برایشان هر وقت خواستند بخوانند و وقت زیادی را به این کار می دادند، چون ابن مسعود معتقد بود همچنانکه آب سبب رویش گیاهان است گوش دادن به این ترانه هاهم نفاق رادر دل می کارد؛ و یا کسی مثل ابن عباس بیاید و بگوید : منظور از « لَهوَ الحَديثِ» هم آواز این کنیزکان همراه موسیقی است و هم سخنان بيهوده است. واقعا آنها چه جامعه ی خوبی داشتند که این معضل اساسی و درجه اولشان بوده است که حتی اگر وجود هم داشته باشد تنها کاری که می شود کرد این است که باید « و إذا مَرُّوا بِاللَّغوِ مَرَّوا کِراماً» (فرقان/72) و هنگامي که کارهاي ياوه و سخنان پوچي را ببينند و بشنوند بزرگوارانه از آن مي‌گذرند.

تا زمانی که حکومت اسلامی علی منهاج نبوه وجود داشت بطن جامعه همین طوری سالم بود اما پس از تولد شاهیگری و ایجاد حکومت بدیل اضطراری اسلامی به تدریج دستگیره های اسلام یکی از پس از دیگری پاره شدند و آلودگی به تدریج در میان جامعه ی مسلمین گسترش پیدا کرد، یکی از این معضلات گسترش وسیع و فراگیر موسیقی در جامعه توسط همین کنیزکان بود، برای  همین است کسی مثل عمر بن عبدالعزيز رحمه الله در نامه‌اي به معلم فرزندانش می نویسد: اولين چيزي که بايد از تو بياموزند تنفر از موسيقي است زيرا از شيطان مايه گرفته و عاقبت آن آلوده شدن به خشم پروردگار است. عمر بن عبدالعزیز رحمه الله یکی از عادل ترین شاهان پس از خلفای راشدین هم در این نظام شاهیگری نه برای کسانی که به سمت موسیقی می روند تعزیری تعیین کرد و نه حدی هم وجود داشت که بشود به اجراء درش آورد، بلکه تنها راه «مبارزه ی منفی» بود .

«مبارزه ی منفی» مثل: شرکت نکردن در فلان راهپیمائی یا انتخابات یا مجلس، یا نرفتن به فلان مکان، یا وارد فلان کانال رسانه ای نشدن، یا نخریدن فلان جنس : مثلا امام مالک رحمه الله برای مبارزه با پدیده ی خوانندگی همراه با موسیقی توسط کنیزها و برگذاری مجالس مختلف موسیقی فتوا می دهد: هر کس کنيزي بخرد و بعد متوجّه شود او آواز خوان است مي‌تواند به علّت عيب آنرا به صاحبش پس دهد.  

سلیمان التمیمی درباره‌ي کنيز آوازه‌خواني که به ارث به يتيمان رسيده باشد و مي‌خواهند او را بفروشند. مي‌گويد : بايد بدون ذکر صفت آوازه خواني فروخته شود و اگر با آن وصف بيست هزار (درهم) و در صورت عادي دو هزار (درهم) بيارزد باز هم ذکر وصفش صحيح نيست. اگر منفعت آواز مباح بود چنين مالي از يتيمان منع نمي‌شد. 

امام شافعي رحمه الله مي‌گويد : اگر مالک کنيزي مردم را براي شنيدن آواز او جمع نمايد سفيه بوده و شهادتش ردّ مي‌شود و درباره‌اش گفته اين فرد ديّوث (جاکش)است. قاضي ابوالطيّب مي‌گويد: به اين خاطر مالک کنيز را سفيه دانسته چون مردم را به باطل دعوت مي‌نمايد و هر کس مردم را به باطلي دعوت کند سفيه و فاسق است.

در یک جمع بندی قتاده مي‌گويد به خدا سوگند شايد در راه « لَهوَ الحَديث » مالي صرف نشود بلکه منظور از خريدن، گمراه شدن فرد است، چون گفته‌ي باطل را بر سخن حق و زيان را بر نفع ترجيح مي‌دهد، و بزرگترين علامت گمراهي فرد اينست که به جاي سخن حق باطل را انتخاب کند.

الان جایگاه «لَهوَ الحَديث» در جامعه ی ما چطوراست؟ مجموع ابزارهای گمراهی و سرگردانی را ما همین الان در خرید تنها یک دستگاه ماهواره و گوشی تلفن همراه و کامپیوتر و بازکردن شبکه های مختلف کفار جهانی و مرتدین و منافقین و سکولار زده های محلی و مراکز آموزشی فاسد شاهدش هستیم. اینها ابزارهائی هستند که مثل چاقو و اسلحه و نارنجک و مین دو کاربرد دارند و کسی نمی تواند این ابزارها را تحریم کند بلکه روش استفاده ی از آنهاست که فاسد و فاسد کننده شان می کند . 

بله، الان علاوه بر موسیقی که همگی شاهدش هستیم باید سرچشمه های فاسد کننده ای مثل شبکه های مختلف ماهواره ای و فیلمهای مختلف آن را به اضافه ی آنهمه میزگرد کفار سکولار جهانی و مرتدین محلی و منافقین و سکولار زده ها و آنهمه شبکه های مختلف اینترنتی و اجتماعی را نام برد که آشکارا بدتر و مدرنتر از هزاران نفر مثل نضر بن حارث و طرفداران موسیقی عصر صحابه و تابعین به جان ایمان مومنین و قانون شریعت الله و حتی موجودیت مومنین افتاده اند.

امروزه در قالب باستان گرائی و با افسانه های دروغین و کهنه ی بی پایه و اساس باستان هزاران نفر مثل نضر بن حارث تولید شده اند که این توهمات و افسانه ها را در دانشگاهها به صورت مدرن و سیستماتیک و با پشتوانه ی مکاتب کفری دین سکولاریسم یاد می گیرند و در مراکز آموزشی طاغوتها و رسانه های فاسد به خورد مردم می دهند، علاوه بر آن، در پناه این باستان گرائی افسانه ای هم تمام باورهای غلط شرک آمیز و کفریات سکولاریستها و سایر کفار تاریخ بشریت را در قالب دموکراسی و سکولاریسم و جامعه ی به اصطلاح مدنی سکولاریستی و غیره به خورد مسلمینی می دهند که نه مثل مسلمین عصر خلفای راشده صاحب حاکمیتی یکپارچه هستند و نه قدرتی دارند و نه ابهتی، این جنگ سرد و نرم و روانی بر مسلمین بی پناه را ما هرگز در تاریخ بشریت شاهدش نبوده ایم. 

با این وجود، شخص مسلمان بدون درک آموزش صحیح استفاده از این ابزارها این ابزارهای فاسد کننده و گمراهی را می خرد و به صورت خام وارد خانه و خانواده ش میکندو اسباب گمراهی خودش و اطرافیانش را به همین سادگی فراهم می کند . اگر ابن عباس و ابن مسعود و امثالهم امروزه زنده بودند و می خواستند در میان مسلمین « لَهوَ الحَديث » را به مردم نشان بدهند قطعا به این موارد و موارد دیگر اشاره می کردند و بخصوص به والدین و سرپرستهای خانواده ها و جامعه تذکر می دادند که : خریداران گمراهی مسیر دشمنان قانون شریعت الله را می روند و متوجه نیستند که هر آنچه باعث گمراهی خود شخص و دیگران باشد در قانون شریعت الله حرام است و جزو« لَهوَ الحَديث » محسوب می شود و الله تعالی آنها را از دیدن و شنیدن آن نهی کرده و باید پاسخگوی این معامله و خرید خود باشند که باعث گمراهی خودشان و دیگران و به بازی گرفتن قانون شریعت الله و دور شدن از قانون شریعت الله شده اند. 

رقص و پایکوبی:

ام المومنین عایشه رضی الله عنه می گوید: در روز عید حبشی ها در مسجد در حال رقص و پایکوبی بودند « جاء حَبَشٌ يزْفِنُونَ في يوْمِ عِيدٍ في الْمَسْجِدِ» رسول الله صلی الله علیه وسلم برای دیدن آنها مرا صدا زد و مرا به دیدن آنها دعوت کرد «فَدَعَانِي النبي صلى الله عليه وسلم» و سرم را روی شانه‌ اش قرار دادم و به تماشای بازی آنان مشغول شدم تا جائي که از تماشای آنان منصرف شدم [75]

امام احمد بن حنبل هم از ام المؤمنين عائشة رضي الله عنها  روایت می کند که فرمود: وَضَعَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ ذَقْنِي عَلَى مَنْكِبَيْهِ لِأَنْظُرَ إِلَى زَفْنِ الْحَبَشَةِ[76]رسول الله صلى الله عليه وسلم چانه مرا روی  شانه  اش قرار داد تا من به رقص حبشه  ای ها نگاه  کنم . امام ذهبی می گوید: منظور از ” زَفن” رقص است[77] و ابن الأثير هم می گوید: عبارت” زَفن” در اصل به معنی رقص و بازی  است همانطور  که  در روایتی  از ام  المؤمنين  عائشة  رضي  الله  عنها  وارد شده است فرمود: قَدِمَ وَفْدُ الْحَبَشَةِ، فَجَعَلُوا يَزْفِنُونَ، وَيَلْعَبُونَ، وَالنَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَائِمٌ يَنْظُرُ، فَقُمْتُ وَأَنَا مُسْتَتِرَةٌ خَلْفَهُ، فَنَظَرْتُ حَتَّى أَعْيَيْتُ، ثُمَّ قَعَدْتُ، فَنَظَرْتُ حَتَّى أَعْيَيْتُ، ثُمَّ قَعَدْتُ، وَرَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَائِمٌ يَنْظُرُ، فَاقْدُرُوا قَدْرَ الْجَارِيَةِ الْحَدِيثَةِ السِّنِّ الْمُشْتَهِيَةِ لِلنَّظَرِ.  هیئت  اعزامی حبشی ها نزد ما رسیدند  و به رقص  و بازی  پرداختند و….[78]و در جای دیگری ام المومنین عایشه رضی الله عنها می فرماید: « وَالْحَبَشَةُ يَلْعَبُونَ بِحِرَابِهِمْ فِي مَسْجِدِ» و حبشی ها با سلاح های‌شان در مسجد بازی می‌کردند، رسول الله صلی الله علیه وسلم مرا با ردای خود پوشاند تا به بازی آن‌ها نگاه کنم[79].در این هنگامی که حبشی ها مشغول شادی و بازی بودند  و  با نیزه هایشان می رقصیدند عمر وارد مسجد شد و مشتی سنگریزه برداشت و شروع کرد به زدن آن ها، پیامبر صلى الله علیه و سلم فرمود:  دعهم یا عمر[80] : «آن ها را به حال خود بگذار ای عمر.» 

ام المؤمنین می‌گوید: «همان طور من به حبشی‌هایی که در مسجد مشغول بازی بودند نگاه کردم تا پیامبر خسته شدند. برای همین است که همه باید نیاز و احساسات دختران جوان و کم سن و سالی که علاقه به لهو و سرگرمی و تفریح دارند را در نظر بگیرید. «فَاقْدِرُوا قَدْرَ الْجَارِيةِ الْحَدِيثَةِ السِّنِّ حَرِيصَةً على اللَّهْوِ .[81]

البته این حبشیها به عنوان خیر مقدم و اظهار شادی در هنگام ورود رسول الله صلی الله علیه وسلم به مدینه هم همین بازیها و پایکوبی ها را با سلاحهایشان انجام داده بودند: انس بن مالک رضی الله عنه می گوید: زمانی که رسول الله صلی الله علیه وسلم به مدینه قدم گذاشت، لَمَّا قَدِمَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ الْمَدِينَةَ، حبشی ها برای خیر مقدم او و اظهار شادیشان با اسلحه هایشان بازی می کردند، لَعِبَتْ الْحَبَشَةُ لَقُدُومِهِ فَرَحًا بِذَلِكَ، لَعِبُوا بِحِرَابِهِمْ.[82] شوکانی می گوید بازی آنها شامل گرداندن اسلحه هایشان با دستها و حرکات بدنی بود .[83]

علاوه بر این ام المومنین عایشه رضی الله عنها روایت می کند که : رسول الله صلی الله علیه وسلم نشسته بود، که هیاهو و صدای کودکان را شنیدیم، رسول الله صلی الله علیه وسلم بلند شدند، (دید که) یک جاریه حبشی می رقصد و بچه ها دور او را گرفته اند «حَبَشِيَّةٌ تَزْفِنُ وَالصِّبْيَانُ حَوْلَهَا»، رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود: يَا عَائِشَةُ تَعَالَيْ فَانْظُرِي» ای عایشه بیا و نگاه کن…[84]در اینجا واضح است که یک جاریه ی حبشی رقصیده است و اینکه اگر رقصیدن در ذات خودش حرام بود قطعا رسول الله صلی الله علیه وسلم آن جاریه را از رقصیدن منع و نهی می کرد و حکمی صادر می کرد و علاوه بر این ام المومنین را به دین رقص این جاریه دعوت نمی کرد و خودش هم نگاه نمی کرد .

 امام شافعی رحمه الله با استناد به این حدیث می گوید: رقص نه حرام است نه مکروه بلکه مباح است به شرط اینکه مرد ادای مخنَّثين را در نیاورد، یعنی ادای مردهای زن نما و سست و بی غیرت و فاقد مردانگی را در نیاورد و گرنه حرام می شود. الان باید متوجه شده باشید که چرا در پایکوبی(هور پرای) هورامیها شما از آنهائی که بوئی از شریعت بردند یا سنت نیاکان مسلمانشان بهشان رسیده  است حتی تکان دادن شانه و مثل بچه قرطی ها خندیدن و اداهای جلف را نمی بینید، و بیشتر آنها را جدی و سر سنگین می بینیند. انگار در حال جنگند. شیخها و علماها هم پایکوبی (هور پرای) و حتی گورانی و ترانه های خاص خودشان را داشتند . بله، شادی اینها در قلب است و حرکات ظاهری آنهاهم لطمه ای به مردانگی و شهامت آنها وارد نمی کند. هَلپَرکی و پایکوبی سورانها و شکاکها و سایر لهجه های کوردی، رقص شمشیر بلوچها، ذکر خنجر ترکمنها،عزبای خملی های جنوب ایران، رقص شمشیر عربها هم در همین مایه هاست البته چچنی ها و سایر اقوام مسلمان هم متناسب با قانون شریعت الله پایکوبی ها و رقصهائی را به وجود آورده اند که لازم به ذکر نیست .

  متوجه شدیم که مذهب شافعی حکمش بر اباحه ی رقص است اما در مذهب حنفی و مالکی و حنبلی رقص مکروه است. دلیل آنهاهم این است که ابهت و شخصیت انسان را پائین می آورد. البته عده ای هم ادعا کرده اند که مذهب حنفی و مالکی کلا رقص را حرام دانسته، اما این عزیزان برایشان شبه شده و اشتباه مطلب را متوجه شده اند، چون حنفی ها و مالکی ها آن دسته از رقصهائی را حرام دانسته اند که کسانی می آیند و با این رقص عبادت می کنند و این رقص را نوعی نزدیک شدن به الله می دانند، مثل همین کاری که دراویش و بعضی از صوفیها انجامش می دهند که اهلِ علمِ فقه در تحریم این نوع از رقص هیچ اختلاف  نظری باهم  ندارند .

  در هر صورت هیچ عالم اهل سنتی رقصیدن را حرام نکرده، حالا چه مباح باشد چه مکروه، رقص در ذات خودش حرام نیست، و دلیلی هم برا ی  حرام بودن آن وجود ندارد، بلکه این عملکرد افراد است که  آن را در همین حد مباح یا مکروه بودن نگه می دارد یا حرامش می کند.

 مثلا ورزش کردن یک کار مباحی است، حالا یکی انجامش می دهد به نیت اینکه فخر فروشی کند و یا قوی بشود برای دزدی یا اذیت ناموس مردم، در اینجا این ورزش کردنی که مباح است حکمش عوض می شود و شخص به خاطر چنین ورزشی دچار گناه هم می شود، اما اگر کسی همین ورزش را به نیت اعداد و تقویت بدن برای انجام بهتر خیر رسانی به مردم یا جهاد فی سبیل الله انجام بدهد این کارِ مباحِ ورزش، شایسته ی پاداش می شود و قاعده ی « لاَ يَتِمُّ الْوَاجِبُ إِلاَّ بِهِ؛ فَهُوَ وَاجِبٌ» در اینجا خودش را نشان می دهد و این ورزش کردن چون در خدمت انجام یک واجبی است خودش هم واجب می شود .

تا الان باید متوجه شده باشیم که بعد از نجات از فقر و گرسنگی و رسیدن به رفاه و بعد از نجات از ترس و ناامنی و رسیدن به امنیت، صدها مورد وجود دارد که می شود با آنها شخص و جامعه را شاد کرد، مثل فراهم کردن زمینه های تحصلی و شغلی و …… اینها جنبه های مثبت زندگی هستند که قابلیت تولید شاد کردن و تقویت دل را دارند که هم به عنوان یکی از ابزارهای سلامت درونی می توانند انجام وظیفه کنند و هم با تقویت و شارژ کردن قلب می توانند در افزایش خلاقیت و فعالیت اشخاص و سالمتر کردن روابط اجتماعی مردم و خوشبین کردن آنها به زندگی و آینده و…. به بهداشت درونی انسانها کمک کنند، و این یعنی تولید شادی برای حرکت قدرتمندانه در رسیدن به اهداف دنیوی و اخروی؛ اما چرا کفار جهانی و مرتدین و منافقین و سکولار زده های آلوده ی محلی به جای توجه به این جنبه های متعدد و اساسی شادی زا در میان عموم افراد جامعه تنها بر جنبه های غیر شرعی و بخصوص بر 3 مورد آنهم مسائل جنسی نامشروع  و رقص و ترانه انگشت گذاشته اند که اینها هم اکثرا غیر مشروع و ناپایدار و زودگذر هستند که حتی باعث نوعی افسردگی و آلودگی بیشتر قلبی و ایجاد پوچ گرائی و…. می شود که در نهایت به مکاتب مختلف شیطان پرستی و سکولاریستی ختم می شود؟

می دانیم با آنکه ترانه یا گورانی و رقص و پایکوبی ابزاری برای ایجاد شادی هستند اما بدون شک و قطعا شادی فقط گورانی و رقص و پایکوبی نیست. اما چرا در رسانه ها و بخصوص شبکه های ماهواره ای کفار و مرتدین محلی و منافقین و سکولار زده ها اینهمه به ترانه و رقص اهمیت داده می شود؟ چون این دو مورد از طرف مسلمین اهمال شده اند و نادیده گرفته شده اند و شیطان از کانال یارانش این خلاء را که نیاز انسانهاست می خواهد پرش کند و از این گوشه بیشترین انرژی خودش را از طریق مریدانش سازماندهی کرده و…

پس سحرو مکرشان را باطل کن که خیلی ضعیف است و اجازه ندهید از این کانال عقاید و باورهای فاسد خودشان را به جامعه تحمیل کنند، برای این دو مورد هم که نزدیک به چند دهه است کم کاری شده و خلاء به وجود آمده دست به کار شوید، و با بهره گیری از تاریخ اسلامی ملتمان دوباره یاد بگیرید که چگونه این ابزار شادی را در میان ملت خود فرهنگی کنید، و اینجوری ضربات مهلک خودتان را بر دشمنی وارد کنید که از این دو کانال حملات فرهنگی و عقیدتی و تخریبی خودش را شروع کرده و با صرف میلیاردها دلار و راه اندازی آنهمه شبکه ی ماهواره ای که آمریکا و اسرائیل و روسیه و سایر کفار جهانی و منطقه ای برایشان راه انداختند مستقیما با مخلوط نمودن عقاید و رفتار و الگودهی های آلوده از طریق ترانه و گورانی و رقص و هه لپه رکی، قانون شریعت الله  و ایمان مسلمین را هدف گرفته اند .

هشیار باش و مطمئن هم باش که در صورت هوشیاری تو سحر و مکر اینها چیزی نیست چون الله تعالی در مورد رئیسشان می فرماید:  إِنَّ کَیْدَ الشَّیْطَانِ کَانَ ضَعِیفاً ‏(نساء/76)  بیگمان نیرنگ شیطان همیشه ضعیف بوده است .‏

شادی ناشی از مزاح و شوخی کلامی :

عبدالله‌بن حارث‌بن جَزْء رضی‌الله عنه می گوید: هیچ کسی را ندیده ام که به اندازه ی رسول الله صلی الله علیه وسلم مزاح و شوخی کرده باشد اما مزاح و شوخیهای او همه حق بود، همچنین هیچ کسی را ندیده ام که بیشتر از رسول الله صلی الله علیه وسلم تبسم کرده باشد. جریر بن عبدالله الْبِجِلّی رضی‌الله عنه هم می گوید: بعد از آنکه ایمان آوردم هر وقت با رسول الله صلی الله علیه وسلم ملاقات می کردم در روی من می خندید . انس بن مالک رضی الله عنه هم می گوید: رسول الله  صلى الله علیه وسلم از همه بذله‌گوتر بود.[85] همچنین می گوید که رسول خدا صلى الله علیه وسلم فرمود: «رَوِّحُوا القُلوبَ سَاعَهً بَعْدَ سَاعَهٍ»؛ دل‌ها را ساعت به ساعت شاداب و سرزنده سازید.[86]به همین دلیل است از سفیان الثَّوري رحمه الله پرسیدند: آیا مزاح و شوخی عیب است؟ گفت: نه، بلکه سنت است؛ چون رسول خدا صلى الله علیه وسلم فرمود: «إنی لأَمْزَحُ ولا أقولُ إلاّ الحقّ»؛ همانا من شوخی می‌کنم، اما جز حق سخنی نمی‌گویم. [87]

در اینجا هر شوخی و مزاحی که بر خلاف قانون شریعت الله باشد ناحق است، مثل :

  • شوخی کردن به الله تعالی یا یکی از آیات یا قوانینش یا شوخی کردن به رسول الله صلی الله علیه وسلم . ‏ وَلَئِن سَأَلْتَهُمْ لَیَقُولُنَّ إِنَّمَا کُنَّا نَخُوضُ وَنَلْعَبُ قُلْ أَبِاللّهِ وَآیَاتِهِ وَرَسُولِهِ کُنتُمْ تَسْتَهْزِئُونَ (توبه/65) اگر از آنان بازخواست کنی، می‌گویند:  بازی و شوخی می‌کردیم . بگو : آیا به خدا و آیات او و پیغمبرش می‌توان بازی و شوخی کرد؟! لاَ تَعْتَذِرُواْ قَدْ کَفَرْتُم بَعْدَ إِیمَانِکُمْ إِن نَّعْفُ عَن طَآئِفَةٍ مِّنکُمْ نُعَذِّبْ طَآئِفَةً بِأَنَّهُمْ کَانُواْ مُجْرِمِینَ (توبه/70) عذرخواهی نکنید . شما پس از ایمان‌آوردن، کافر شده‌اید. اگر هم برخی از شما را (به سبب توبه مجدّد و انجام کارهای شایسته) ببخشیم، برخی دیگر را نمی‌بخشیم. زیرا آنان به جرم خود ادامه می‌دهند .‏
  • شوخی نابجای دیگر مثل: دروغ گفتن برای خندان مردم : وَيْلٌ لِلَّذِي يُحَدِّثُ بِالحَدِيثِ لِيُضْحِكَ بِهِ القَوْمَ فَيَكْذِب، وَيْلٌ  لَهُ، وَيْلٌ لَهُ.[88]وای بر کسی که به دروغ صحبت می کند برای اینکه دیگران را بخنداند؛ وای بر چنین شخصی
  • –           شوخی نابجای دیگربرای تولید شادی این است که ایجاد رعب و ترس و وحشت در دیگران کند : صحابه ی رسول الله صلی الله علیه و سلم تعریف می کنند؛ با رسول الله صلی الله علیه و سلم هم سفر بودند. یکی از افراد خوابش برد؛ دیگران رفتند بندی را آوردند و خواستند که با آن وی را ببندند؛ در این هنگام آن شخص از ترس پرید. رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمودند: «لَا يَحِلُّ لِمُسْلِمٍ أَنْ يُرَوِّعَ مُسْلِمًا» جایز نیست مسلمان برادر مسلمانش را بترساند [89]
  • شوخی نابجای دیگری که بعضی ها برای تولید شادی ازآن استفاده می کنند مسخره کردن دیگران و عیب جوئی و دادن لقبهای زشت و غیبت است که از صفات منافقین و سکولار زده هاست و شخص مومن را به دایره ی مسلمین فاسق می کشاند که اگر توبه نکند جزو ظالمین است.   بِئْسَ الِاسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإِيمَانِ ۚ وَمَنْ لَمْ يَتُبْ فَأُولَٰئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ (حجرات/11)

این شوخی های نابجا باعث اذیت مسلمین و ایجا کینه می شود . رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید: الْمُسْلِمُ أَخُو الْمُسْلِمِ لَا يَظْلِمُهُ وَلَا يَخْذُلُهُ وَلَا يَحْقِرُهُ التَّقْوَى هَاهُنَا” وَيُشِيرُ إِلَى صَدْرِهِ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ، “بِحَسْبِ امْرِئٍ مِن الشَّرِّ أَنْ يَحْقِرَ أَخَاهُ الْمُسْلِمَ كُلُّ الْمُسْلِمِ عَلَى الْمُسْلِمِ حَرَامٌ دَمُهُ وَمَالُهُ وَعِرْضُهُ”.[90] مسلمانان برادر همدیگراند و نباید یکی از آنان دیگری را مورد ظلم، و تحقیر قرار دهد و یکدیگر را تنها نمی گذارند، تقوا اینجاست ـ به سینه شان سه بار اشاره کردند ـ  برای بدی انسان همین قدر کافی است که برادر مسلمانش را تحقیر کند. خون، مال و عِرض و آبروی هر مسلمانی بر مسلمان دیگر حرام است.

بری حفظ آبروی دیگران لازم است اندازه شوخی و سن و جنسیت طرف مقابل را در نظر بگیرند . و نمیشود با هر کس یک شوخی را انجام داد. چون ممکن است شوخی به درد بچه ها یا نوجوانان و جوانان بخورد اما همین شوخی با یک بزرگسال یا کهنسال مایه ی اذیت و تمسخر و آبروریزی بشود . یا یک شوخی ممکن است به درد مردها بخورد اما برای زنها نه. همچنین برای  حفظ آبروی خودمان لازم است با نادانها و احمقها و کسانی که شناختی ازآنها نداریم شوخی نکنیم .  اینجاست که شخصی به سفیان بن عیینه رحمه الله گفت: شوخی کار ناپسندیده و نا خوشایندی است .سفیان به او می گوید : بلکه شوخی سنت است اما نسبت به فردی که در وقت و مکانش آن را انجام دهد.

از ابن عمر رضی الله عنهما پرسیدند: آیا صحابه ی رسول الله صلی الله علیه و سلم می خندیدند؟ ایشان جواب داد: بله؛ و ایمان در قلب هایشان مثل کوه محکم و استوار بود.

صحابه می خندیدند اما اسراف نمی کردند، چون اسراف و زیاده روی کردن در شوخی و خندیدن و تفریحات و وقت کشی ها هم مثل تمام اسرافها صدمات خاص خودش را دارد، اگر اسراف در غذا خوردن و نوشیدین باعث صدمه زدن به جسم می شود، اسراف در خندیدن هم باعث صدمه زدن به قلب می شود:رسول الله صلی الله علیه و سلم می فرمایند: وَلاَ تُكْثِرِ الضَّحِكَ، فَإِنَّ كَثْرَةَالضَّحِكِ تُمِيتُ الْقَلْبَ[91]  زیاد نخندید زیرا زیاد خندیدن باعث مردن قلب می شود.

عمر بن خطاب رضی الله عنه هم می گوید:” کسی که زیاد می خندد از هیبتش کاسته می شود، و کسی که زیاد شوخی می کند به فرد سبکی تبدیل می شود، و هر کس در چیزی زیاده روی کند به همان چیز معروف می گردد . ” یعنی اهل آن می شود، مثلا به او می گوییم اهل لهو 

نوعی دیگر از لهو هایی که شادی به جا تولید می کند بازی های بدنی است  :

جابر بن عبدالله می گوید: روزی خدمت رسول خدا صلى الله علیه وسلم رسیدم در حالی که حسن و حسین رضی الله عنهما بر پشت ایشان نشسته بودند و رسول الله صلی الله علیه وسلم چهار دست و پا راه می‌رفت و می‌فرمود: «نِعْمَ الجَمَلُ جَمَلُکُمَا»؛ چه خوب شتری است این شتر شما! «نِعْمَ العِدْلانِ أَنتُمَا»؛ چه خوب باری هستید شما دو تا! [92]یا بهترين شتر شتر شماست و بهترين دو عدل که حمل کنند شمائيد.

ام المومنین عایشه رضی الله عنها هم می فرماید: خَرَجْتُ مَعَ رَسُولِ اللهِ صلی الله علیه وسلم وَأَنَا خَفِيفَةُ اللَّحْم، فَنَـزَلْنَا مَنْـزِلاً فَقَالَ لأَصْحَابِهِ تَقَدَّمُوا . ثُمَّ قَالَ لِي :تَعَالَيْ حَتَّى أُسَابِقَكِ، فَسَابَقَنِي فَسَبَقْتُهُ، ثُمَّ خَرَجْتُ مَعَهُ فِي سَفَرٍ آخَـرَ وَقَدْ حَمَلْتُ اللَّحْمَ، فَنَـزَلْنَا مَنْـِزلاً، فَقَالَ لأَصْحَابِهِ :تَقَدَّمُوا، ثُمَّ قَالَ لِي: تَعَالَيْ حَتَّى أُسَابِقَكِ، فَسَابَقَنِي فَسَبَقَنِي، فَضَرَبَ بِيَدِهِ كَتِفِي وَقَالَ: هَذِهِ بِتِلْكَ[93]«این در مقابل آن یکی »

لهو های سرگرم کننده برای تمرین فکر هم نوعی دیگر از لهوهائی هستند که شادی به جا تولید می کنند:  مثل شطرنج، ریزان و… که کلا نقشه ی جنگی است، یا بازی های کامپیوتری که می شود تاکتیکهای جنگی و رانندگی و … را ازآنها یاد گرفت.

ابن‌حجر هیثمی می‌نویسد: «رافعی گفته است به لحاظ حکمی، هر عملی که به معنای نرد و شطرنج باشد، به این دو قیاس می‌شود، همان‌طور که در لهو و سرگرمی این‌چنین است. بنابراین هرگونه لهو و سرگرمی که مبنای او حساب و تمرین فکر باشد، حرام نیست، مانند منقله که در او گودی‌ها و خطوطی وجود دارد که با نوعی حساب، از جایی به جایی دیگر منتقل می‌شود.» ۱۳

اما هر بازی و سرگرمی و لهوی که «بر اساس شانس» بنا شده باشد شبیه نردشیراست که رسول الله صلی الله علیه وسلم آن را بد دانسته است و فرموده: ” مَنْ لَعِبَ بِالنَّرْدَشِیرِ فَکَأَنَّمَا صَبَغَ یَدَهُ فِی لَحْمِ خِنْزِیرٍ وَدَمِهِ”[94] کسی که با نردشیر بازی کند مثل این است که دستش را به گوشت و خون خوک آلوده کرده باشد”، چون بازی نردشیر یا نرد یا وینشیر بر اساس شانس واقع شده است، و ممکن است این طوری شخص به قمار کشیده بشود و مقدمه و تمرینی برای ورود شخص به قمار محسوب می شود . 

«عوامل بازدارنده از شادی یا مخربین شادی»:

دیدیم که  روال شرعی و عادی زندگی کسانی که بر اساس قانون شریعت الله زندگی می کنند بین دو پیروزی و شادی قرار  دارد، حالا هر کسی که طبق قوانین شریعت الله حرکت نکند و نیازها و مسائل فطریش را با قانون شریعت الله مدیریت، کنترل و هدایت نکند، بسیار عادی خواهد بود که به این نیازهایش صدمه بزند، و به خودش و دیگران هم ظلم کند . در اینجا خود شخص است که خواسته یا ناخواسته می گوید من نمی خواهم الله تعالی برایم تعیین تکلیف کند که چه چیز خوب است و چه چیز  بد است، خودم یا فلان عقیده ی سکولاریستی و فلان حزب سکولاریستی بهتر از الله می تواند برای الان مفیدتر باشد و شادی که توسط الله مدیریت شده باشد را نمی خواهم و چیز دیگری را می خواهم که دلم می خواهد و مد روز است.

شخص تمام این اشتباهات و نافرمانی ها را نسبت به قلب خودش مرتکب می شود آن وقت گله هم می کند و می گوید قدیما هیچی نبود اما دل خوش بود اما الان همه چیز هست اما دل خوش نیست، چرا اینجوری شد؟ سوال بی موردی که جوابش را همه می دانند. قوانین شریعت الله را گذاشته اند کنار و تبدیل شده اند به مشتی تفاله و کلکسیونی از بیماری های قلبی و ذلت و عقب ماندگی و سرخوردگی و زیردست بودن و فقیر بودن و غیره آنوقت جاهلها می گویند این هم اسلام و مسلمین، و فریب خورده ها به همراه منافقین و سکولار زده ها و مرتدین داخلی و کفار خارجی با استناد به این مجرمین و جامعه ی به دور از قانون شریعت الله شروع می کنند به حمله به دین اسلام و قانون شریعت الله . 

 در اینجا شخص معامله کرده و به جای شادی، خودش را دچار مصیبت کرده است، یعنی شادی را با مصیبت معاوضه کرده است، زمانی که شخص حتی اگرمثل سابقون الاولون در جنگ احد هم باشد و دچار چنین جرم و نافرمانی شد و نتیجه ی نافرمانیش را دید دیگر نمی تواند آه و ناله و فغان سر بدهد و بگوید وای چرا اینجوری شد؟  : أَوَلَمَّا أَصَابَتْکُم مُّصِیبَةٌ قَدْ أَصَبْتُم مِّثْلَیْهَا قُلْتُمْ أَنَّى هَذَا قُلْ هُوَ مِنْ عِندِ أَنْفُسِکُمْ إِنَّ اللّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (آل عمران/165) ‏ آیا هنگامی که مصیبتی (در جنگ احد) به شما دست داده است (و می‌گوئید 🙂 این از کجا است‌ ؟ ! و حال آن که دو برابر آن، کسب کرده‌اید، بگو: این (مصیبت شکست خوردن و کشته‌شدن) از ناحیه خودتان ( و نتیجه مخالفت با رهنمودهای رسول خدا) است . بیگمان خداوند بر هر چیزی توانا است .

در اینجا فرقی ندارد این شخص نافرمان و سرپیچی کننده چه کسی باشد، آیا یکی از سابقون الاولونی است که الله تعالی رضایت خودش را ازاو اعلام کرده است و همه ی انسانها را به تبعیت به احسان از آنها دعوت کرده است: وَالسَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَالْأَنصَارِ وَالَّذِينَ اتَّبَعُوهُم بِإِحْسَانٍ رَّضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي تَحْتَهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا ۚ ذَٰلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ (توبه/100)  یا این شخص نافرمان و سرپیچی کننده هر کس دیگری باشد، یک مسلمان مجرم عادی باشد یا یکی باشد از جامعه ی کفار، مهم این است سرپیچی کرده است و راه را کج رفته و باید منتظر نتیجه ش هم باشد. این سنت تغییر ناپذیر الله برای اداره و نظم دنیای ماست که هیچ تغییری در این سنتها داده نمی شود: فَهَلْ یَنظُرُونَ إِلَّا سُنَّتَ الْأَوَّلِینَ فَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِیلاًوَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْوِیلاً ‏(فاطر/43) آیا آنان انتظار دارند سرنوشتی جز سرنوشت پیشینیان را داشته باشند؟! هرگز و تحت هیچ شرایطی دگرگونی و تبدیلی در شیوه رفتار خدا (در معامله با ملّتها) نخواهی یافت، و هرگز و تحت هیچ شرایطی نخواهی دید که روش خدا تغییر مسیر و جهت دهد .‏

درکل باید به این نکته ی اساسی دقت کرد که: هر کسی در مسیری برخلاف قانون شریعت الله حرکت می کند خود به خود و اتوماتیک وار تبدیل می شود به مخرب شادی خودش و اطرافیان و حتی جامعه اش، در این صورت به پدیده هائی تحت عنوان عوامل بازدارنده از شادی یا مخربین شادی یا شادی سوز در زندگی انسانها بر می خوریم .

در این صورت هر چیزی که بر خلاف قانون شریعت الله باشد و الله تعالی آن را حرام کرده باشد را باید اسمش را گذاشت مخربین شادی که خیلی زیاد هستند و در شریعت الله به روشنی رویشان صحبت شده است. مثالها برای مواردی که شادی را تخریب می کنند به تعداد حرامها زیاد هستند و نمی شود در این فرصت کوتاه به همه اشاره کرد اما می شود به عنوان نمونه چند مورد را خدمت دوستان عرض کرد:

  • اولین و مهمترین مخربین شادی و بازدارندگان شادی و از عوامل اصلی شادی سوزی بعد از شیطان والنَّفْسَ امَّارَةُ بِالسُّوءِ انسان، کفار هستند.

در این صورت واضح است که کفار و تمام کسانی که به صفتی از صفات اینها آلوده شده اند از عوامل اصلی شادی سوزی محسوب می شوند . …یکی از شدیدترین کفاری که نزدیکترین و خطرناکترین کفار به ما و از مخربین اصلی شادی محسوب می شوند کفار سکولار اشغالگر خارجی و شکل تکامل یافته ی منافقین و سکولار زده ها هستند که در قالب مرتدین محلی و بومی و با عقاید سکولاریستی آشکارا خودشان را نشان داده اند . 

این دسته از کفار مرتد بومی و محلی که راه بلد و سگهای بوکش کفار سکولار جهانی مسحوب می شوند با همکاری منافقین و سکولار زده ها شادی سوزها و آنتی شادی های اصلی در میان افراد جامعه و خانواده ها هستند که آشکارا علاوه بر جنایات وحشتناکی که مرتکب شده اند پدر و برادر و خواهر و پسر عموم و دایی و … را با پشتوانه ی تبلیغاتی کفار جهانی ازما گرفته اند و باعث شده اند صله ی رحم که یکی از عوامل تولید شادی محسوب می شود در جامعه ی ما کم رنگ و حتی نابود بشود .

جارو کردن این آفتها، و جراحی کردن این غده های سرطانی از بدن خانواده و جامعه مان، و واکسینه کردن افراد جامعه حق خودمان است . انتقام اینهمه ظلم و کم مهری که به خاطر وجود این مرتدین سکولار از اطرافیان خودمان دیده ایم – در صورت عدم توبه ی این مرتدین- حق خودمان است، که یا الله تعالی این انتقام و حق ما را قبلا گرفته و الان هم می گیرد:فَانتَقَمْنَا مِنَ الَّذِینَ أَجْرَمُوا وَکَانَ حَقّاً عَلَیْنَا نَصْرُ الْمُؤْمِنِینَ (روم/47) پس ما از مجرمین انتقام گرفته‌ایم (و مؤمنان را یاری کرده‌ایم) و همواره یاری مؤمنان بر ما واجب بوده است .‏یا اینکه اینها را با دست خود ما عذاب داده :نَحْنُ نَتَرَبَّصُ بِکُمْ أَن یُصِیبَکُمُ اللّهُ بِعَذَابٍ مِّنْ عِندِهِ أَوْ بِأَیْدِینَا (توبه/52) ما درباره شما چشم به راه هستیم که یا خداوند به عذابی از سوی خود و یا با دست ما گرفتارتان سازد. تا جائی که الله تعالی در مورد سکولاریستها می فرماید: یَوْمَ نَبْطِشُ الْبَطْشَةَ الْکُبْرَى إِنَّا مُنتَقِمُونَ ‏(دخان/16) روزی با یورش و هجوم شدیدی بر آنها حمله می کنیم؛ بله، ما انتقام گيرنده‌ايم!  . بدون شک ما انتقام گیرنده ایم و به آنها نشان خواهیم داد که نتیجه ای اینهمه جرمهائی که کرده اند و اینهمه شادی که از ما گرفته اند را خواهند دید :فَتَرَبَّصُواْ إِنَّا مَعَکُم مُّتَرَبِّصُونَ(توبه/52) پس شما چشم به راه و منتظر این روز باشید و ما هم با شما در انتظاریم.

  • دومین عامل تخریب شادی و شادی سوزی مسلمین انهدام خلافت و پیدایش شاهیگری بود .

زمانی که رسول الله صلی الله علیه وسلم از الله تعالی ضمانت گرفته است که «امتش» نه برگمراهی همرأی بشوند «سَأَلْتُ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ أَنْ لَا يَجْمَعَ أُمَّتِي عَلَى ضَلَالَةٍ فَأَعْطَانِيهَا» و نه «امتش» گرسنه بمانند « إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى قَدْ أَجَارَ لِي عَلَى أُمَّتِي مِنْ ثَلاثٍ لا يَجُوعُوا وَلا يَجْتَمِعُوا عَلَى ضَلالَةٍ وَلا يستباح بيضة المسلمين» و نه «امتش» دشمن بر آنها  تسلط پیدا کند « وَسَأَلْتُ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ أَنْ لَا يُظْهِرَ عَلَيْهِمْ عَدُوًّا مِنْ غَيْرِهِمْ»[95]و الله تعالی هم با جماعت مسلمین است «فَعَلَيْكُمْ بِالْجَمَاعَةِ فَإِنَّ يَدَ اللهِ عَلَى الْجَمَاعَةِ»[96] این یعنی راهکاری برای شادی که در آن هم «أَطْعَمَهُم مِّن جُوعٍ» هست و هم «آمَنَهُم مِّنْ خَوْفٍ ‏» و مهمتر از این دو«فَلْیَعْبُدُوا رَبَّ هَذَا الْبَیْتِ» وجود دارد، اما زمانی که مسلمین می دانند که برای تشکیل این «امت» تنها 3 ابزار وجود دارد اما از این 3 ابزار دوری می کنند و مسیر تفرق را طی می کنند، و نعمت بزرگ حکومت اسلامی علی منهاج نبوه را از دست می دهند و بدعتی بزرگ به نام شاهیگری را جایش می گذارند، و به دنبال این مصیبت و عذاب آشکار با تکفیرهای نابجا و برچسب زنی ها عاملی می شوند برای ایجاد جنگهای داخلی و غیره  باید منتظر گمراهی و سرگردانی عده ی کثیری از مسلمین و رواج فقر و گرسنگی و تسلط کفار بر خود و عذاب هم باشند.

زمانی که امر می شود: « فَعَلَيْكُمْ بِالْجَمَاعَةِ»، اگر شخص در این مسیر جماعت حرکت نکند در واقع در مسیر عذاب حرکت کرده«الْجَمَاعَةُ رَحْمَةٌ، وَالْفُرْقَةُ عَذَابٌ» دوری از جماعت و گرایش به تفرق یعنی معامله کردن مصیبت با شادی، و نابود کردن شادی که الله تعالی آن را حق طبیعی مومنین دانسته است .

زمانی که مسلمین این طوری با خرید تفرق و خوشحالی ناپسند، نابجا و منفی نسبت به این تفرقی که دارند دل خوش شدند، و به آنچه خودشان درحزب و گروه و مذهب و فرقه ی خودشان دارند دل بسته و راضی شدند، و از 3 ابزار دوری کردند باید منتظر اینهمه فجایعی باشند که قرنهاست بر سر مسلمین می آید و دیگرحق گله کردن و داد و فغان و تعجب ندارند. اینها از سابقون الاولون جنگ احد عزیزتر نیستند که رسول الله صلی الله علیه وسلم رهبریتشان را می کرد، هر چه می کارند باید منتظر برداشت همان محصول هم باشند .

الله تعالی تنها حکومت شورائی علی منهاج نبوه را به رسمیت می شناسد که در آن شورای اولی الامر با اجماع واحدش امتی واحد و جماعتی واحد را به وجود می آورد، و این، بزرگترین نعمت دنیوی است که مسلمین به آن دست پیدا می کنند، اما زمانی که حکومت شاهیگری یا هر نوع قالب بدعی دیگری جایگزین این قالب شرعی می شود ام الفسادی تولید می شود که با خودش تمام مفاسد دیگر را به ارمغان می آورد . از میان رفتن شورای اولی الامر گرفته تا امت واحد و اجماع واحد تا پیدایش انواع مذاهب و تفاسیر رنگارنگ و تفرق آشکار و سرگردانی امت و رواج فقر و گرسنگی تا تسلط دشمنان بر مسلمین و….. 

 : لتُنْقَضَنَّ عُرَى الْإِسْلَامِ،عُرْوَةً عُرْوَةً، فَكُلَّمَا انْتَقَضَتْ عُرْوَةٌ، تَشَبَّثَ النَّاسُ بِالَّتِي تَلِيهَا، وَأَوَّلُهُنّ نَقْضًا الْحُكْمُ، وَآخِرُهُنَّ الصَّلَاةُ.. دستگیره های اسلام یک به یک شکسته می شود، هرگاه یک دستگیره نابود شود مردم به آنچه نزدیک آن است چنگ می زنند، اول آنها شکستن حکم است (حکم بر اساس مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ را رها می کنند) و آخر آنها نمازاست (نماز را ترک می کنند)

نتیجه ی ترک حکومت بر اساس آنچه الله تعالی نازل کرده می شود: وَمَا لَمْ تَحْكُمْ أَئِمَّتُهُمْ بِكِتَابِ اللَّهِ، وَيَتَخَيَّرُوا مِمَّا أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَّا جَعَلَ اللَّهُ بَأْسَهُمْ بَيْنَهُمْ[97]اگر پیشوایان هر قومی به آنچه که خداوند نازل کرده است حکم نکنند و یا از بین احکام خدا آنچه را دوست دارند، به آن عمل کنند، و آنچه را نمی‌پسندند به آن عمل نکنند، خداوند در میان آنها دشمنی و عداوت قرار می‌دهد.  در اینجا رسول الله صلی الله علیه وسلم از شورای اولی الامر هر قومی صحبت می کند چون نفرموده حاکم و پیشوای هر قومی بلکه فرموده پیشوایان هر قومی، أَئِمَّتُهُمْ.

حالا اگراین پیشوایان و شورای متخصصین بر اساس قانون شریعت الله حکم نکنند بدون شک دشمنی و عداوت و جنگ و درگیری بینشان به وجود می آید و از جمع دوستانه بگیر تا خانواده و طائفه و اقوام و زبانها و مذاهب و…. تندی و خشونت را به همدیگر می چشانند . و این یعنی تخریب شادی و اسباب بزرگ شادی سوزی در میان مسلمین .

  • یکی دیگر از عوامل تخریب شادی در میان مسلمین جهل به دشمن شناسی و برهم زدن درجه بندی شرعی دشمنان است

می دانیم که الله تعالی با دستور به «لا اله – الا الله » و کفر به طاغوت، قبل از نازل کردن احکام مربوط به حج و زکات و حدود و غیره، دشمن شناسی و درجه بندی دشمنان را به مسلمین یاد داده است….. حالا فلانی جاهلانه و ظالمانه به جامعه ی کفار یهود و مجوس و صابئین و نصرانی می گوید مشرکین، این شخص زمانی که مثلا نصرانی ها را جزو مشرکین حساب می کند علاوه بر مصیبتهای متعدد در همان قدم اول شادی سوره ی روم را از مسلمین می گیرد، و علاوه بر مسلمین، کل اهل کتاب و شبه اهل کتاب را هم دچار غم و اندوه می کند.

 طبیعی است به یک کافر نصرانی بگویی تو یهودی هستی ناراحت می شود، یا اگر به یک نصرانی یا یهودی بگویی تو جزو مشرکین هستی به شدت ناراحت می شود، و زمانی که دیپلماسی عملی خودت را هم بر همین قضاوت اشتباه قرار می دهی برای همه غم و اندوه به بار می آوری و شادی همه را می گیری و در عوض شادی را به مشرکین یا سکولاریستها هدیه میدهی.

این در برخورد بین جامعه ی مسلمین و بر هم زدن درجه بندی جامعه ی کفار است اما فاجعه ی اصلی زمانی شروع می شود که شخص می خواهد دیوانه وار مسلمین را در درجه ی کفار و مجرمین قرار بدهد. در این صورت یکی از مخربین این درجه بندی، دسته ای از مسلمین نامتعادلی هستند که مسلمین را ناشیانه تکفیر می کنند و مسلمین را در جایگاه مجرمین قرار می دهند. تکفیر نابجا هم از عوامل شادی سوزی است . یک مسلمان را در جایگاه مرتدین و مجرمین قرار دادن یک فاجعه برای طرف مقابل و کل جامعه ی مسلمین و یک جرم آشکاراست:أَفَنَجْعَلُ الْمُسْلِمِینَ کَالْمُجْرِمِینَ ‏* مَا لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ‏ (قلم/35-36) آیا مسلمین و فرمانبرداران را همچون مجرمین یکسان می‌شماریم؟!  ‏شما را چه می‌شود؟! چگونه داوری می‌کنید؟!‏

نبود حکومت اسلامی علی منهاج نبوه، و نبود شورای اوالی الامر واحد مسلمین که امتی واحد را تشکیل می داد، و با اجماع واحدش جماعت واحدی را تشکیل می دهد باعث رشد انواع شرک تفرق در عقاید و تفاسیر و رفتارها شده و آلودگی عقیدتی و رفتاری زیادی را در طول این چند قرن گذشته به وجود آورده است . پس ما با مسلمینی مریض سروکار داریم که نیاز به «دلسوزی» «محبت» و «درمان» دارند نه به توهین و بد دهنی و بی احترامی .

البته این ثمره ی بد دهنی و تکفیرها هم تنها در حالت لفظی باقی نمی ماند بلکه زمانی که شکل عمل به خود می گیرند جایی برای شادی  عموم مومنین باقی نمی گذارند . این اهل قبله ی نامتعادل گاه تبدیل به مجاهدین مسلح و گاه صاحبان قدرتی حکومتی می شوند که با این نگرشهای فاسدی که دارند شادی سوزان و مصیبت سازان واقعی می شوند .  

 این مجاهدان فی سبیل الله با آنکه در حساب ما جایگاه عمار و مصعب و بلال و سمیه  و خالد را دارند و الله حسیبهم- ان شاء الله – اما رهبران آنها قطعا در جایگاه رسول الله و ابوبکر و عمر و عثمان و علی و معتصم و صلاح الدین و اسامه و امثالهم نیستند . این رهبران شادی سوزانی هستند به تمام معنا.

 به عنوان مثال بعضی از این نامتعادلاهای میان اهل سنت در افغانستان یا نیجریه فلان شیعه را به جرم فلان شیعه ی عراق و سوریه  می کشند، و شیعه های عراق هم فلان ملای مسجد یا فلان خواهر ما را اعدام می کنند آنهم به جرم دیگرانی که یا قرنها پیش کرده اند یا نکرده اند، یا به جرم دیگرانی که هیچ ربطی به اینها ندارد.

این انسانهای نامتعادل و نامیزان را که به این جرمهای خودشون آگاهانه ادامه میدن باید اهل بدعت دانست . چرا؟ چون اینها بر خلاف قانون شریعت الله و دستور صریح و واضح الله عمل می کنن و بر این عمل مجرمانه شان هم به دلیل تنفر و کینه ی نابجا اصرار دارند و ادامه اش میدهند در حالی که الله تعالی حتی در مرحله ی قصاص هم می فرماید:یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِصَاصُ فِی الْقَتْلَى/ ای کسانی که ایمان آورده‌اید ! درباره کشتگان قصاص بر شما فرض شده است (و باید در آن کسی را به گناه دیگری نگرفت، و بلکه) :الْحُرُّ بِالْحُرِّ وَالْعَبْدُ بِالْعَبْدِ وَالأُنثَى بِالأُنثَى / آزاد در برابر آزاد، و برده در برابر برده، و زن در برابر زن است .فَمَنْ عُفِیَ لَهُ مِنْ أَخِیهِ شَیْءٌ فَاتِّبَاعٌ بِالْمَعْرُوفِ وَأَدَاء إِلَیْهِ بِإِحْسَانٍ ذَلِکَ تَخْفِیفٌ مِّن رَّبِّکُمْ وَرَحْمَةٌ /  پس اگر کسی ( از جنایتش ) از ناحیه برادر (دینی) خود، گذشتی شد باید نیک رفتاری شود وپرداخت ( دیه ) با نیکی انجام گیرد. این (گذشت از قاتل و اکتفاء به دیه مناسب) تخفیف و رحمتی است ازسوی پروردگارتان .فَمَنِ اعْتَدَى بَعْدَ ذَلِکَ فَلَهُ عَذَابٌ أَلِیمٌ ‏(بقره/178) پس اگر کسی بعد از آن تجاوز کند او را عذاب دردناکی خواهد بود .

حالا یه شیعه زاده در عراق به همراه دهها سنی زاده ی عرب و ترک و کورد آمده اند و یک سنی را کشته اند، آنوقت تو در افغانستان و پاکستان و یمن و نیجریه حق آن مقتول را از یک شیعه ای میگیری که تنها جرمش هم مذهب بودن با آن شیعه زاده است؟ مگر رسول الله صلی الله علیه وسلم زمانی که یک مجرمی مثل کعب که دچار چنان جرمی شده بود آمد و یک یهودی دیگری از قبایل دیگر یا حتی از همان قبیله را به قتل رساند؟ یا اگر مثلا بنی قریظه جرمی مرتکب می شد به سایر قبایل یهودی هم حمله می کرد؟ یا یک مشرک و سکولار از قریش جرمی مرتکب می شد می رفت و یک مشرک از قبایل دیگه را قصاص می کرد؟ قطعا نه. پس چرا تو مرتکب چنین فاجعه ای می شوی؟

حالا اگه شیعیان ایران در برابر کشتار شیعیان نیجریه و یمن و مصر و عراق و سوریه و افغانستان و پاکستان و کشمیر قصاص و انتقام آنها را از شافعی ها و حنفی های ایران بگیرند چه حسی بهت دست میدهد؟ اگه تو را به جرم فلان سنی عراقی یا یمنی یا نیجریه ای … بگیرند  و بعد حکم حبس ابد یا اعدامت را صادر کنن چه حسی بهت دست میدهد؟

اگر ما به این مجرمینی که آشکارا برخلاف قانون شریعت الله خون به ناحق می ریزند و به این خونریزی هم ادامه می دهند می گیم اهل این کار شده و اهل بدعتشان می دانیم و مثل اهل بدعت با آنها برخورد می کنیم  کار نابجائی نکرده ایم. اینها اهل بدعتی هستند که باید در اولویت بندی بدعتها اینها را در ردیف بدعتهای اولیه قرار داد.

حتی اگر این هم مذهبها از لحاظ قلبی راضی به جرم هم مذهبشان هم باشند و عملا کاری انجام نداده باشند باز مشمول حکم دیگران نمی شوند. مثل اینکه الله تعالی یهودیان عصر نبوت را مثل قاتلین انبیاء معرفی می کند: قُلْ فَلِمَ تَقْتُلُونَ أَنبِیَاءَ اللّهِ مِن قَبْلُ إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ (بقره/91) پس چرا پیامبران خدا را پیش از این می‌کشتید؟‏  و در جای دیگری می فرماید:

أَفَکُلَّمَا جَاءکُمْ رَسُولٌ بِمَا لاَ تَهْوَى أَنفُسُکُمُ اسْتَکْبَرْتُمْ فَفَرِیقاً کَذَّبْتُمْ وَفَرِیقاً تَقْتُلُونَ ‏(بقره/87) آیا (جز این است که) هر زمان پیغمبری برخلاف میل و آرزوی نفس شما چیزی را آورد، دچار استکبار و خودبزرگ بینی شدید (و به این هم بسنده نکردید) بلکه عدّه‌ای را تکذیب کردید و دروغگو خواندید، و جمعی را کشتید .‏

در اینجا الله تعالی واضح و آشکارا یهودیان عصر رسول الله صلی الله علیه وسلم را مخاطب قرار می دهد و آنها را شرکای جرم قتل پیامبران می داند که قرنها پیش اتفاق افتاده ، چرا؟ چون این قوم الان هم به چنین جرمی راضی بودند، اما باز مشمول حکم این قاتلین انبیاء نمی شوند و مثل قاتلین با آنها معامله نمی شود؛ یا بعضی از اطرافیان خودتان به صراحت و آشکار از کفار سکولار جهانی و مرتدین محلی بر علیه مجاهدین شریعت گرا حمایت لفظی می کنند و به جنایات آنها در حق مسلمین راضی هستند، ما نمی توانیم حکم ارتداد را بر اینها اجراء کنیم، نهایتش این است که اگر عذر شرعی نداشته باشند آنها را جزو دارودسته ی منافقین و سکولار زده ها قرار می دهیم و از آنها«حذر» می کنیم.

کسانی که این حقیقت واضح و آشکار قرآنی را در نظر نمی گیرند آشکارا و به همین راحتی شادی را از هزاران خانواده و زن و فرزند و پدر و مادر و برادر وخواهر ما و جامعه ی انسانی می گیرند . ما زمانی که می بینیم که در زندان عراق به ناموس خواهرانمان تجاوز می شود شادیمان نابود می شود، و به جایش خشم و نگرانی ونفرت جایگزین می شود. اینها شادی ما را  در هرجای دنیا باشیم نابود می کنند .

چند مدت پیش دیدیم که حکومت سکولار عراق به ریاست جمهوری فواد معصوم یک هورامی مرتد سنی زاده، و به نخست وزیری عبادی یک عرب مرتد شیعه زاده، دهها خواهر مسلمان ما را صرفا به خاطر همسر دوله بودن اعدام کردند، و اخیرا هم دهها نفر از آنها را که اکثرا داغستانی و چچنی وازبک و ترک و تاجیک بودند را به حبس ابد محکوم کردند و قبل از این به اکثریت قاطع این خواهران مسلمان ما در زندانهای عراق تجاوز جنسی کرده اند به گونه ای که صدای سازمانهای به اصطلاح حقوق بشری را هم در آوردند و سازمان ملل را وادار کرد که به این جنایت این مجرمین و جنایتکاران اقرار و اعتراض کند. این همان کاری است که سربازان آمریکائی و انگلیسی و متحدین کافر و سکولار آنها از سالها قبل بر سر ناموس مسلمین در عراق و سایر سرزمینهای مسلمان نشین آورده اند و اینها هم ادامه دهندگان راه این کفار سکولار در برخورد با ناموس مسلمین هستند .

حتی اگر این خواهران اسیر ما همسران خوارج باشند که نیستند، باز باید نگاه کرد که سیدنا علی بن ابی طالب رضی الله عنه چگونه با خانواده و همسران خوارج پس از جنگ نهروان برخورد کرد؟ آیا همسران آنها را اسیر یا زندانی کرد؟ آیا نعوذ بالله به زنان این خوارج که ناموس مسلمین هستند تجاوز کرد؟ یا اجازه ی تجاوز به آنها را داد؟ آیا حتی همسر یک مجرم بودن باعث سرایت حکم به او و فرزندان هم می شود؟ این غیر از دوری از عدالت و پیروی از کینه و نفرت و پستی و حیوان صفتی چه معنی می تواند داشته باشد؟ حسبنا الله و نعم الوکیل  ….. انا لله و انالیه راجعون

البته دوستان گرامی این ربطی به شیعه یا سنی بودن ندارد، بلکه صفت پستی است که کفار جهانی و مرتدین و منافقین و سکولار زده های محلی از انجام آن در حق مومنین کوتاهی نخواهند کرد، مگر سگمرگهای بارزانی در اطراف شنگال همین جنایت را نکردند؟ مگر مزدوران حزب کارگران اوجالان در تل براک و سایر مناطق سنی نشین سوریه همین جنایت را در حق زنان و دختران اهل سنت نکردند؟ مگر صحوات خائن سنی زاده ی مزدورعرب به اصطلاح اخوانی و سلفی و سکولار همین جنایت را در حق خواهران مهاجر اهل سنت ما در سوریه نکردند؟ 

پس این کار به حساب این مجرمین فاسد و جنایتکارنوشته می شود نه به حساب مذهب شیعه[98] و نه به حساب کوردهای سنی یا عربهای سنی . این جنایات در کارنامه ی کفار سکولار اشغالگر و نوکران و مزدوران محلی آنها ثبت خواهد شد و بدون شک مجاهدین فرقه ی ناجیه روزی انتقام این  جنایات را خواهند گرفت .

در تمام این موارد باید و لازم است که شخص را در جایگاه خودش قرار بدهیم و نباید به جرم این مجرمین دیگران را مثل مجرمین حساب کنیم . این کار اشتباهی است که الله تعالی در موردش می فرماید: أَفَنَجْعَلُ الْمُسْلِمِينَ كَالْمُجْرِمِينَ (سوره قلم آیه 35) «پس آيا فرمانبرداران را چون بدكاران و مجرمین قرار خواهيم داد؟».

اگر افراد مجرم را در جای مجرمین و مومنین صالح را در جای صالحین قرار ندهیم و عذرهائی که الله تعالی مختص مسلمین قرار داده را نادیده بگیریم و این دسته های مشخص و معلوم را در جایگاه خودشان قرارندهیم علاوه بر مصیبتهائی که برای دیگران به بار می آوریم باعث سرخوردگی، گله و شکایت، دلخوری، گوشه گیری، عصبانیت، ناراحتی، رنجش، سرخوردگی  و در نهایت به نارضایتی دائمی، طرد شدن و حتی خشم نابجای خودمان ختم می شود، و در مواردی باعث می شود شخصی که دچار این اشتباهات و قضاوتهای غلط شده در توهمات، خیالات و کمال طلبی سیر کند و دنبال خیالاتی بگردد که با نیازهای فطری و شرعی انسانها سازگاری ندارند.

چنین اشخاصی از خودشناسی شرعی و اعتماد به نفس برخوردار نیستند، و از هویت سالم شرعی هم محرومند، و با مشکلات روانی – اجتماعی زیادی باید دست و پنجه نرم کنند، نسبت به عقاید و ارزشهایشان آگاهی صحیحی ندارند، و قدرت دفاع از ارزشهایشان در برابر مخالفین را ندارند، از آن چیزی که هستند راضی نیستند، و اکثرا احساس حقارت و خودکم بینی دارند، در برابر مشکلات اقتصادی، روانی، اجتماعی و مبارزاتی هم صبر و استقامت کمتری دارند، مردد هستند و احساس سردرگمی می کنند، از نقد کردن و نقد شدن ترس دارند و اصلا نقد پذیر نیستند برای همین است که روحیه ی همکاری هم درآنها ضعیف است و تمایل به مشورت با افراد صاحب نظر و متخصص در آن ها بسیار کم است، روحیه ی یأس و نا امیدی بر آنها سایه می اندازد و از روحیه ی مثبت اندیشی، خشنودی و رضایت برخور نیستند، مرزهای قاطعیت، شدت و خشونت با مدارا و نرمش و رحمت را بلد نیستند، علاوه بر این اهدافی واقعی و متناسب با واقعیت مسلمین را ندارند و کلکسیونی ازدهها بیماری و آلودگی های درونی و رفتاری دیگری هستند که همه ما شاهد آن هستیم .

 این دسته از اشخاص خودشان را خوب نمی شناسند و اکثرا در مسیر رسیدن به شناخت الله هم دچار اشتباه می شوند، حالا یکی کمتر و یکی بیشتر، برای همین است که می بینیم این اشخاص بازیچه ی دست محیط و اطرافیان می شوند، و نیروهای بیرونی و محیط هستند که شخصیت آنهارا شکل می دهند و قالب و ساختار آنها را تعیین می کنند نه درون شخصی که با ارزشها و اهداف شرعی مهار و مدیریت و هدایت شده باشد.

به همراه و در کنار این مسلمین نامتعادل و نامیزان دسته ای دیگر از شادی سوزان ترس آوری وجود دارند که رسول الله صلی الله علیه وسلم بعد از دجال بیشتر از همه از اینها ترس و واهمه داشته است : لَغَيْرُ الدَّجَّالِ أَخْوَفُنِي عَلَى أُمَّتِي….أَئِمَّةً مُضِلِّينَ[99].  ترس مخالف امنیت و شادی است . ترس از این اشخاص عامل اصلی شادی سوزی است که رسول الله صلی الله علیه وسلم در جاهای دیگری از این الائِمَّهَ الْمُضِلِّینَ  تحت عنوان  : دُعَاةٌ عَلَى أَبْوَابِ جَهَنَّمَ  (دعوتگران به درهای جهنم) و علمای سوء و الرویبضه (انسان‌های پست و حقیری که درباره امور عامه مردم سخن می‌گویند.) یاد کرده  است.

  • یکی دیگر از مخربین شادی و از عوامل شادی سوزی در میان مسلمین گرفتن اخبار از فاسقین و غیر مسلمین است

مثلا الله تعالی می فرماید اگرمسلمان فاسقی خبری را برایتان آورد از صحت خبر مطمئن بشوید و همین طوری قبولش نکنید: یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِن جَاءکُمْ فَاسِقٌ بِنَبَأٍ فَتَبَیَّنُوا أَن تُصِیبُوا قَوْماً بِجَهَالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلَى مَا فَعَلْتُمْ نَادِمِینَ ‏(حجرات/6) ای کسانی که ایمان آورده‌اید ! اگر شخص فاسقی خبری را به شما رسانید درباره آن تحقیق کنید ، مبادا به گروهی – بدون آگاهی آسیب برسانید ، و از کرده خود پشیمان شوید .

این دستور صریح الله است، آنهم در مورد یک خبری که از طرف یک شخصِ مسلمانِ فاسقی به ما  رسیده، خوب، حالا اگر این خبر را کفار اصلی و مرتدین محلی و الائِمَّهَ الْمُضِلِّینَ و دُعَاةٌ عَلَى أَبْوَابِ جَهَنَّمَ برایمان آوردند باید چکار کنیم ؟ اگرقدرت تبین و روشن نمودن خبر را نداری نباید خبر را قبول کنی و باید نسبت به مسلمین حسن ظن داشته باشی . اما شخص بدون در نظر گرفتن دستورات صریح الله همین طوری کیلوئی اخبار کفارِ سکولارِ جهانی و مرتدین محلی و منافقین و سکولار زده های اطراف خودش را قبول می کند و با همین اخبار دروغین در برابر ما و سایر مجاهدین چشم قرمز کرده و رگ گردن کلفت می کند و به همین سادگی قلب خودش را مریض و آلوده می کند و به همین سادگی آرامش و شادی خودش و دیگران را هدف قرار می دهد .

  • مورد دیگری که می تواند در میان مسلمین عامل شادی سوزی و مخرب شادی محسوب بشودظن و گمانِ نابجاست.

زمانی که شخص تمام این جرمهایی که ذکر کردیم  را مرتکب می شود اولین چیزی که قلبش را مورد هجوم و فاسد شدن قرار می دهد پیدایش شک و گمان و بیماری های قلبی دیگری است که به دنبال این بیماری به وجود می آیند . الله تعالی می فرماید:

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثِیراً مِّنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ ای کسانی که ایمان آورده‌اید! از بسیاری از گمانها بپرهیزید، که برخی از گمانها گناه است، وَلَا تَجَسَّسُوا ‏ و جاسوسی و پرده‌دری نکنید، وَلَا یَغْتَب بَّعْضُکُم بَعْضاًو یکی از دیگری غیبت ننماید؛  أَیُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَن یَأْکُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیْتاً فَکَرِهْتُمُوهُآیا هیچ یک از شما دوست دارد که گوشت برادر مرده خود را بخورد؟ به یقین همه شما از مرده‌خواری بدتان می‌آید وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَّحِیمٌ ‏(حجرات/12)از خدا پروا کنید، بی‌گمان خداوند بس توبه‌پذیر و مهربان است .‏

حالا این دستور ساده ی دیگری است برا ی سلامت قلب و محافظت از شادی مومنین، اما شخص این دستور صریح را نادیده می گیرد و خوش را دچار انواع بیماریها و بخصوص عواقب سوء الظن و بدگمانی می کند که در میدانهای دعوت و جهاد و در میان خانواده ها و دوستان و همسایه و محیط کار و سایر عرصه های زندگی اجتماعی انسانها عاملی برای دلسردی، افسردگی، کسالت و غم و غصه در شخص می شود، و هر چیز توهمی و یا هرعمل جزئی نامناسبی که از طرف مقابل می بینید و ممکن است دهها عذر برای  این عمل مثل فراموشی و خطاء و جهل و غیره وجود داشته باشد را بسیار بزرگ می کند و سناریوها و داستانها برایش تصور می کند که هیچ ربطی به عمل این بنده خدا ندارد .   این شخص این طوری و به همین سادگی آرامش و شادی خودش را هدف قرار می دهد و به جایش دلهره و اضطراب و افسردگی و سایر بیماری های ناشی از سوء ظن را می خرد . واقعا معامله ی سراسر ضررمندی را انجام می دهد .

اولین ثمره ای که بعد از پیدایش این بیماری های قلبی، و بعد از برهم زدن این درجه بندی شرعی دشمنان و قرار دادن مسلمین در جایگاه مجرمین و گرفتن اخبار از فاسقین به دست می آید پیدایش شرک تفرق است. ابتدا دلها ازهم فاصله می گیرند، و بعد، جسمها هم از هم دور و حتی بیزار می شوند .

تا به حال در مورد جریانات مربوط به دعوت و جهاد نمونه های زیادی را در این زمینه ذکر کرده ایم اجازه بدهید یک نمونه ی مربوط به اولین مجتمع را خدمتتان عرض کنم که نشان می دهد چه جوری این فرایند و پروسه می تواند در خانواده هاهم شکل بگیرد و چه جوری زن و شوهر و فرزندان می توانند شادی سوز بشوند :

الله تعالی می فرماید: وَمِنْ آیَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُم مِّنْ أَنفُسِکُمْ أَزْوَاجاً لِّتَسْکُنُوا إِلَیْهَا وَجَعَلَ بَیْنَکُم مَّوَدَّةً وَرَحْمَةً إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَاتٍ لِّقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ (روم/21)‏ و یکی از نشانه‌های خدا این است که از جنس خودتان همسرانی را برای شما آفرید تا در کنار آنان ساکن و آرام بشوید (یعنی قبلا مثل عشایر بودید حالا یکجا نشین شدید)، و در میان شما و ایشان مَّوَدَّةً وَرَحْمَةً  قرار داد مسلّماً در این نشانه‌ها و دلائلی است برای افرادی که می‌اندیشند .‏

خوب، حالا زمانی که الله تعالی قلب مرد را با این زن از عشایری بودن و هر لحظه یک جا بودن نجات داده است، و قلب مرد را در این زن ساکن و یکجا نشین کرده است، و برای اینکه این قلب مردی که در این زن سکونت کرده است دوباره آواره و عشایری نشود دو تا ابزار تحت عنوان عنوان مَّوَدَّة ورَحْمَة قرار داده، به عنوان مثال در اینجا زن مثل خانه ست و مرد مهمان این خانه ی زن در دنیا و حتی برای  بعضی ها در قیامت هم هست، زن باید در دنیا امکانات لازم را برای سکونت این مرد طبق قانون شریعت الله فراهم کند و اینطوری «به سهم خودش» حب را به مَّوَدَّة و رَحْمَة تکامل ببخشد که ثمره اش می شود اعطای شادی به خودش و شوهرش و فرزنداش و سایر اعضای خانواده ی طرفین؛ اما زمانی که زن قانون شریعت الله را در این موارد رعایت نمی کند، و با اعمال غیر اسلامیش اسباب آوارگی قلب شوهرش را فراهم می کند، در واقع مثل یک صاحبخانه ی بی نزاکت و بی تربیت باعث رنجش و فراری شدن مهمانش می شود، و زمانی که این اتفاق افتاد شادی هم کم رنگ و حتی گم می شود، و اثرات نبود این شادی به فرزندان و خانواده ی طرفین هم سرایت می کند . اینجاست که زن با اعمال غیر شرعیش خودش را تبدیل می کند به عامل مخرب شادی در زندگیش .

یک  نمونه را خدمتتان عرض کنم که الان از طرف خانمها بسیار نادیده گرفته می شود. زن زمانی که حامله می شود وظیفه ی اصلی و اولویت اصلیش حفظ آن بچه ای که در شکمش است، بعد از تولد این بچه ما در شریعت الله از شیر دادن تا سایر موارد نمی بینیم که «وظیفه و تکلیف» مادیی در مورد بچه بر عهده ی مادر گذاشته شده باشد و تماما بر عهده ی پدر است . انگار وظیفه ی اصلی مادر در این امور به دوران حاملگی محدود می شود، و به محض به دنیا آمدن بچه وظایف کلا از دوشش برداشته شده و بر دوش پدر گذاشته می شود، هر چند در دوران حاملگی هم پدر وظایفی را داشته است . 

در این صورت زن لازم است و باید هم چگونگی مراقبت از آن انسانی که در شکمش است را بلد باشد و هم اگر بلد است باید پایبند باشد به آن چیزهائی که بلد است، چون جان یک انسانی در اختیارش است که بر فطرت اسلام است و ارزش خونش از کعبه هم بالاتر است و اگر زنی در این راه فوت کند حکم نوعی شهید هم دارد، حالا زن باید از چنین نعمتی نگهداری کند که بالاتر از آن برای شاد کردن شوهرش وجود ندارد، اما این زن خیره سر می آید و گوش نمی دهد و عمدا و به میل خودش و آگاهانه اعمالی را انجام می دهد که احتمال سقط و کشتن آن بچه هست، و اینجوری روی جان بچه اش ریسک می کند، و بچه را می کشد، و شادی را از خودش، شوهرش و اطرافیانش می گیرد. مثل کسی که آگاهانه و عمدا بر خلاف قوانین راهنمائی و رانندگی رانندگی می کند و مرتکب قتل غیر عمد می شود. حالا  این زن یک مجرم است اما تنبیه او در آن حدی نیست که کاک عبدالله می گفت. یعنی طلاق. 

در این باره لازم می دانم توضیحاتی را خدمت دوستان ارائه بدهم : الله تعالی می فرماید:وَلاَ تَقْتُلُواْ النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللّهُ إِلاَّ بِالحَقِّ (اسراء/33) و کسی را نکشید که خداوند کشتن او را – جز به حق‌ – حرام کرده است …… آن بچه چه گناهی کرده که باید کشته بشود؟ مگر الله تعالی نمی فرماید: مَن قَتَلَ نَفْساً بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِی الأَرْضِ فَکَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعاً هرکس انسانی را بدون ارتکاب قتل، یا فساد در زمین بکشد، چنان است که گوئی همه انسانها را کشته است، وَمَنْ أَحْیَاهَا فَکَأَنَّمَا أَحْیَا النَّاسَ جَمِیعاً (مائده/32) و هرکس انسانی را از مرگ رهائی بخشد، چنان است که گوئی همه مردم را زنده کرده است‌.

این قتل غیر عمد یا شبه عمد جنین یک جرم است که باید در برابرش دیه پرداخت بشود و حکم قتل غیر عمد و شبه عمد را دارد :أَنَّ امْرَأَتَيْنِ مِنْ هُذَيْلٍ رَمَتْ إِحْدَاهُمَا الْأُخْرَى، فَطَرَحَتْ جَنِينَهَا، فَقَضَى فِيهِ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ بِغُرَّةٍ عَبْدٍ أَوْ أَمَةٍ[100] دو زن از قبیله ی هذیل با یکدیگر درگیر شدند . یکی بر دیگری سنگ انداخت و او و جنینش را که در شکم داشت کشت در این باره نزد رسول الله صلی الله علیه وسلم آمدند و ایشان فرمود: دیه ی جنین او یک عبد یا امه است . . منظور از  غُرَّةٍ  یعنی یه برده ی سفید پوست .

نظر عمر بن خطاب رضی الله عنه هم این است که بچه به محض بسته شدن نطفه حکم نفس انسان را دارد چون امکان تبدیل شدن به یک انسان و نفس را دارد. بر این اساس کسی چون امام محمد غزالی طوسی  اسقاط جنین را در تمام مراحل حرام می داند. در فقه شیعه ی 12 امامی هم اسقاط عمدی جنین) إجهاض( در هر مرحله‌ای و از هر راهی حرام و موجب دیه است، چون بر این باورند که خلقت انسان از همان انعقاد نطفه آغاز می شود«إنَّ اوّلَ ما یُخْلَقُ نُطْفَه» .[101]

روایت است که از زن حامله ای نزد عمر بن خطاب رضی الله عنه بدگوئی کردند و او زن را احضار کرد، آن زن گفت : یَا وَیْلَهَا مَا لَهَا وَلِعُمَرَ! واى بر من  مرا با عمر چكار! در بین راه كه مى‌آمد ناگهان درد زایمان آن زن را فرا گرفت،  واردخانه‌اى شد، فرزندش را به دنیا آورد؛ اما آن كودك دو بار فریاد زد و  مرد، فَصَاحَ الصَّبِیُّ صَیْحَتَیْنِ ثُمَّ مَاتَ..[102]

بر این اساس امام نووی رحمه الله با استناد به این واقعه می گوید: اگر از  زنى نزد حاكم و فرماندهى بدگویى كرده و او را متهم كنند، سپس حاكم كسى را نزدش بفرستد تا او را احضار كنند و آن زن از ترس،‌ فرزند در رحمش را سقط نماید، بر حاكم  است كه دیه وى را بپردازد. این فتوا از ابوحنیفه است. و احمد  پیشواى حنبلی ها گفته است: افزون بر طفل براى زن هم باید دیه بدهند؛ چون حاكم او را  احضار كرده است؛ پس ضامن حفظ زن هم هست؛ مانند آن كه زن را بزنند و او بمیرد.[103]

حتی کسی چون ابن حزم رحمه الله در مورد کسی که جنینش را که روح در آن دمیده شده است و 120 شب عمر داشت است اما به عمد می کشدش می فرماید: نظر ما این است که قصاص واجب است و گریزی از آن نیست . [104]

اهل فقه تنها قبل از دمیدن روح در جنین در مورد سقط جنین اختلاف دارند اما بعد از نفخ روح همه ی فقهای فرق معروف به اهل سنت اتفاق دارند که جنین مانند سایر انسانها قابل احترام است و کشتن آن قتل عمد می باشد.[105]

در برابر این جرم آشکار زن، باز شوهر و فرزند هم می توانند با رعایت نکردن قانون شریعت الله عامل تخریب شادی در خانواده بشوند . حالا زمانی که شادی در میان خانواده گم شد و به جایش غم و غصه و استرس و نگرانی و افسردگی و سایر آفتهای قلبی و بعدا جسمی به اعضای خانواده روآورد حق اعتراض به دیگران را ندارند، این محصول چیزهائی است که خودشان کاشته اند و زمانی که چنین بذرهای فاسدی را می کاشتند باید می دانستند که چه چیزی را برداشت می کنند .

  • مورد دیگری که باز می تواند در میان مسلمین باعث تخریب شادی و از عوامل شادی سوزی بشود حرام کردن چیزهای حلال بر خودشان است

بله، دسته هایی از مسلمین هستند که ممکن است ناخواسته در مسیر سرکوب نیازهای فطری خودشان عمل کنند : مثلا فلان چیزی که الله در فطرت انسانها قرار داده و امری فطری میان همه ی انسانهاست و الله تعالی چنین امر فطری را حرامش نکرده است بلکه آن را با قوانینش مدیریت، کنترل و هدایش کرده، حالا شخصی می آید و این امر فطری هدایت شده توسط قانون شریعت الله را برخودش حرام می کند، بعد به خودش نگاه می کند می بیند که احساس خوبی به خودش ندارد، انگار دارد یک بار سنگینی را بر خودش تحمیل می کند و اصلا راحت نیست….

در اینجا فرق ندارد این شخصی که چنین کاری کرده کی باشد، و یا به خاطر چه کسی باشد، مهم این است که کاری بر خلاف قانون شریعت الله و فطرت انجام شده است . الله تعالی می فرماید:یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ لِمَ تُحَرِّمُ مَا أَحَلَّ اللَّهُ لَکَ تَبْتَغِی مَرْضَاتَ أَزْوَاجِکَ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَّحِیمٌ (تحریم/1) ای نبی! چرا چیزی را که خدا بر تو حلال کرده است، به خاطر خوشنود ساختن همسرانت، بر خود حرام می‌کنی‌؟ خداوند آمرزگار مهربانی است.

الان یکی از آن نیازهای فطری که در میان کل انسانها عمومیت دارد و بخشی از خوراک روح  انسان را فراهم می کند شادی است، که متأسفانه عدم شناخت صحیح از آن باعث سرکوب کلی این نیاز از طرف عده ای از مسلمین و سوء استفاده ی دشمنان داخلی و خارجی از این سرکوب ناشیانه شده، و دراین دهه های گذشته به عنوان یک نیازِ اساسیِ روحِ انسان در میان اهل جهاد به آن توجه کافی نشده است که در مواردی باعث افسردگی و خشم نابجا و حتی سستی در انجام واجبات و بخصوص سوء استفاده ی دشمنان و مجرمین از این نیاز فطری انسانها شده است.

در پایان باید یاد آور بشویم که هر چه بر خلاف قانون شریعت الله باشد شادی سوز و مخرب شادی محسوب می شودکه به چند مورد آن اشاره شد .

پاسخ به سوالات درس هشتم مقدماتی :

  1. السلام علیکم . یکی از نزدیکانم با حسادت خودش کاری کرده است که در بهترین حالت شادی هم باشم اگر او را ببینم شادیم از بین می رود به نظر شما من چکار کنم ؟

اگربرادری یا خواهری در حق شما کار بدی کرده است و دل شما را نسبت به خودش لکه دار و آلوده کرده است با دعای خیر کردن برایش  دل خودتان را از آلودگی ها پاک کنید . به شماهم سفارش می کنم در دعایتان به این شخصی که به شماحسادت می کند بگویید : یا رب، فلانی تاب دیدن خوشبختی من را ندارد از تو می خواهم او و هر که به من حسادت می کند را چنان خوشبختش کنید که خوشبختی من را از یاد ببرد.

  • سلام . طرفداران احزاب سکولار کوردستان در مورد شما سروصداهائی بر پا کرده اند و در میان مردم شایعاتی پخش کرده اند که شما جند الاسلامی و انصارالاسلامی و القاعده ای و داعشی و غیره هستید دلیل سکوت شما در برابر اینها چیست؟

ما قبلا در درس دشمن شناسیمان به تفصیل در مورد دارودسته ی منافقین و سکولار زده و خصلتهای آنها صحبت کردیم و نیازی به یاد آوری نمی بینم، اما در این زمینه ی خاص برچسب زنی و تهمت پراکنی و گفتگو بر سر شایعات و توهمات، این تخصص آنهاست؛ و اینان ابتدا می خواهند آرام آرام شخص را بکشند پائین و به درجه خودشان برسانند، زمانی که شخص را به این درجه رساندند، روش صحبت کردن از قال الله و قال رسول صلی الله علیه وسلم خارج می شود و گفتمان به سبک احمقها و نفهمها شروع می شود، شما هم که تخصصتان در این زمینه کم است و آنها متخصص نفهمی و حماقت هستند برای همین به راحتی شکستتان می دهند. امام شافعی رحمه الله می فرماید: با هر عالمی صحبت کردم بر او پیروز شدم اما با هر جاهلی مناظره کردم شکست خوردم .

این حقیقتی است که قرآن و سیره ی رسول الله صلی الله علیه و سلم و کل تاریخ مسلمین در گذشته و حال شاهد آن است، برای  همین است در برابر اینان تنها دو کار می شود کرد یکی اینکه پیام را به آنها برسانید و در توهمات و شایعاتشان رهایشان کنید و دیگر اینکه تا می توانید قدرت نظامی بدست بیاورید . چون اینان تنها با قدرت نظامی کنترل و مدیریت می شوند نه با کلام الله و رسول .

در این زمینه باز امام شافعی رحمه الله می فرماید:

قالوا سَكَتَّ، وَقَد خُوصِمتَ، قُلتُ لَهُم                 إِنَّ الجَوابَ لِبابِ الشَرِّ مِفتاحُ

گفتند: با تو خصومت کردند اما سکوت کردی، گفتم: پاسخ دادن کلید دروازه‌ی شر است.

وَالصَمتُ عَن جاهِلٍ أَو أَحمَقٍ شَرَفٌ          وَفيهِ أَيضاً لِصَونِ العِرضِ إِصلاحُ

سکوت در برابر نادان و احمق، بزرگواری است، و نیز موجب حفظ آبرو می‌شود.

أَما تَرى الأُسدَ تُخشى وَهِيَ صامِتَةٌ               وَالكَلبُ يُخشى لَعَمري وَهوَ نَبّاحُ

مگر نمی‌بینی که شیر هنگام سکوت، ترسناک است و به جان خودم سگ زمانی که پارس می‌کند، با لفظ چخه رانده می‌شود.

در مورد سکولاریستها و منافقین و سکولار زده ها چیزی بیشتر از این نباید گفت، آنچه لازم بوده گفته شده است، دشمن شناسی و درجه بندی شرعی دشمنان توسط ما و دفاع از مجاهدین شریعت گرا بدون در نظر گرفتن مذهب و تفسیر آنها باعث جنون این دشمنان شماره یک و شماره چهارما شده است. ما راه درمان جنون اینها را با وحدت و کسب قدرت بیشتر سفارش می کنیم نه دهن به دهن شدن با آنها که به قول امام شافعی رحمه الله: با لفظ چخه رانده می شوند.

  • با عرض سلام و ادب . بعضی از علما می گویند که این حدیث حرام بودن المعازف در بخاری صحیح نیست . اما شما به آن استناد کردید.  دلیل استناد به این روایت ضعیف چیست؟

امام بخاری رحمه الله با ذکر راویان می گوید: رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید: «ليکونَنَّ مِن أمَّتي أقوامٌ يَستَحِلُّون الحِرَ و الحريرَ و الخَمَر و المعازِف»، «عده‌اي از امت من زنا (يا خز) و پارچه‌ي ابريشم و شراب و موسيقي را حلال مي‌شمارند»

 عرض کردیم که اهل لغت هم اتفاق نظر دارند که واژه‌ي «معازف» در حديث به معناي وسايل موسيقي است. تمام علمای اهل حدیث اسلام غیر از ابن حزم اندلسی ظاهری مذهب رحمه الله و شاگردش ابوتراب رحمه الله این حدیث و این معنی را پذیرفته اند. این دو بزرگوار بر این باورند که این حدیث منقطع است. تنها دلیل این دو بزرگوار هم این است که  امام بخاري در روايت آن ذکري از شنيدن از استادش (هشام بن عمار) نکرده و به حالت تعليق آن را روايت کرده است .

بقیه ی اهل فن بر این باورند که وصل کردن حديث از جانب امام بخاري به هشام نشان از قطعي بودن روايت دارد و از هر طریقی آن را چه مستقیم یا با واسطه هائی شنیده باشد یا به دستش رسیده باشد اسم واسطه ها را حذف کرده  است و به اختصار تنها اسم استادش هشام بن عمار را آورده است، در هر صورتی نزد وي صحيح محسوب شده است و آن را در صحیح خودش آورده است . البته راویان دیگر این حدیث با اتصال صحيح سند آن را ذکر کرده اند و این هم اشکال ابن حزم و شاگردش رحمهما الله به این حدیث را سست می کند.   

البته کسانی چون حافظ ابن حجر رحمه الله در کتاب «فتح الباري» و ابن القيم رحمه الله درکتاب «الإغاثه»  و دیگران توضیحات روشنتری در نقد دیدگاه ابن حزم ظاهری مذهب رحمه الله ارائه داده اند . در این صورت واضح و روشن است که غیر از ابن حزم ظاهری مذهب رحمه الله و دنباله روان او کسي بر اين حديث اشکال وارد نکرده  است.

 در این صورت می شود گفت دلایل عالم بزرگوار ظاهری مذهب ما امام ابن حزم اندلسی رحمه الله به چند دلیل نمی تواند صحیح باشد:

  1. امام بخاری با استادش هشام بن عمار ملاقات داشته و از او حديث شنيده است پس اگر بگويد : هشام گفت يعني از او نقل قول مي‌کند. 
  2. اگر ايشان از هشام نشنيده بود به حالت يقين نقل قول نمي‌کرد و ثابت شده که آنها با هم در ارتباط بوده و احاديث زياد ديگري هم از او نقل کرده است و تهمت تدليس به امام بخاري نمي‌چسبد. 
  3. امام بخاري حديث را در کتاب «صحيح» آورده و اگر به صحت آن اطمينان نداشت چنين کاري نمي‌کرد. 
  4. ايشان حديث را به صيغه‌ي جزم ذکر نموده و از واژه‌هايي که بيانگر ضعف در روايت هستند چون: «يروي عن رسول الله  صلی الله علیه وسلم » يا «يذکر عنه» و…. استفاده نکرده است بلکه عبارت :«قال رسول الله صلي الله عليه وسلم را که نشانگر جزم و يقين است به کار برده‌اند. 

اگر ما حتی به همه‌ي اين موارد توجه نکنيم باز حديث صحيح است . چون نزد ساير علماي حديث مثل ابوداود و ابوبکر الاسماعيلي و ابن ماجه و دیگران سندش متصل است .   

در هر صورت در این زمینه و موارد مشابهی که علمای بزرگوار ما به دلیل نبود شورای اولی الامر واحد و امت واحد و اجماع واحد آن اقدام به اجتهادات شخصی کرده باشند لازم است سخن سلیمان تمیمی رحمه الله را بیان کنم که می گوید: اگر رخصت هر عالم یا اشتباه او را بگیری تمام بدی ها در تو جمع خواهد شد.

  • السلام علیکم اخی . حکم اجاره ی مکان برای کنسرتهای موسیقی چیست؟

عقد اجاره بر منفعت حرام صحيح نمي‌باشد و در اين رابطه اختلاف نظري وجود ندارد.  سود و منفعت بردن ناشی از موسیقی صحیح نیست و درخواست کرایه هم در قبال کسی که چنین کاری کرده صحیح نیست . خوردن چنین مالی هم ازنوع خوردن مال مردم به باطل بوده و حکم معامله‌ي گوشت مردار را دارد. 

شخص هم نباید مالش را به کنسرتهای موسیقی بدهد ، چون خرج کردن در برابر کار ناجایزی است و مثل خرج کردن برای خرید گوشت مرداراست . ابن عبدالبرّ هم ادّعاي اجماع را بر حرام بودن بهاي اين اعمال کرده است. 

  • شما چرا به بعضی از مسلمین که دچار غلو شده اند می گوئید نیمه دیوانه؟

غیر از این، نامیزان و نامتعادل هم گفته ام . اعمال آنهاست که آنها را شبیه دیوانه ها کرده است:  سفيان بن عيينه گفته است: از فتنه‌ي دانشمند آلوده به گناه و زاهد نادان بپرهيزيد چون هر دو ديوانه وار عمل مي‌کنند و هر کس در مفاسد امّت اسلام دقّت نمايد اثر اين دو ديوانه را در آن خواهد ديد.

  • السلام علیکم . ابن عثیمین می گوید که رقصیدن زنها به شیوه ی غربی ها تشابه به آنهاست و حرام است ….

بله ایشان همچون حنابله و احناف بر این باورند که رقص در اصل مکروه است؛ و می گوید: اما اگر بر شیوه و سبک رقص زنان غربی و تقلید از زنان کافر باشد، در آنصورت حرام خواهد شد. بدلیل فرموده پیامبر صلی الله علیه وسلم: «مَن تشبه بقوم فهو منهم».  [106]

قبلا خدمتتان عرض کردم که مسأله ی تشابه به کفار رفتن به صف آنها از نظر عقیدتی یا فیزیکی است، نه اینکه اگر فلانی فلان لباسی که ابوجهل می پوشد را پوشید دیگرحکمش مثل آنها می شود . یا اگر شما الان مثل کوردها پایکوبی کردید دیگر شما هم می شوید یک کورد و یک شافعی یا اگر رقص خنجر ترکمانها را انجام دادید شما می شوید حنفی و یا اگر فلان ماشین کفار را تولید کردید و سوار شدید شما هم مثل آنها می شوید …

حبشی ها در حضور رسول الله صلی الله علیه وسلم  به سبک خودشان می رقصیدند، یعنی این سبک تنها مختص مسلمین آنها نبود بلکه مختص حبشی هائی بود که الان هم اکثر آنها غیر مسلمان هستند . رقص یک فن و عرف است و فنون و عرف هم تا زمانی که مخالف شریعت الله نباشند مانعی ندارد و مهم نیست شما آنها را از کدام قوم گرفتید .

  • شما مگر نمی بینید که الان مسیحی ها جنگهای صلیبی را بر علیه مسلمین به راه انداخته اند؟ چگونه ما از پیروزی یک نصرانی بر مجوس یا دیگران خوشحال شویم .؟ جنگ ما الان جنگ با کفار یهودی و مسیحی است . جنگهای صلیبی است .

اولا السلام علیکم و رحمه الله . ثانیا الان جنگی بین مجوس و نصرانیت وجود ندارد، مال عصر رسول الله صلی الله علیه وسلم بود، و این دیگران هم مشرکین یا سکولاریستها و مرتدین و صابئین هستند که لازم است به آنها اشاره بشود . تا اینجا این دشمن شناسی و  درجه بندی دشمنان را الله تعالی بعد از نماز و قبل از آموزش سایر احکام به مسلمین یاد داده است . دلیلش هم مشخص است که قبلا خدمتتان عرض کردیم .

اما ، الان بیش از 2 میلیارد نصرانی با نزدیک به 40 هزار فرقه وجود دارد آیا همه در حال جنگ مسلحانه با اسلام هستند؟ یا 16 میلیون یهودی وجود داردکه نصفشان در شهرهای شرق و غرب زندگی می کنند آنها هم در حال جنگ مسلحانه با من و شما هستند؟ بسیاری از این افراد اصلا هیچ قدرتی ندارند و حتی از دین و شریعت خودشان هم سر در نمی آورند چرا باید فکر کنیم تمام اینها در جنگ مسلحانه و  توطئه بر علیه ما هستند در حالی که قدرت و رهبریتی در اختیار اینها نیست؟

چرا باید مشرکین و سکولاریستها به عنوان دشمنان اصلیمان که شب و روز دارند با ما می جنگند و اصلا استراتژی و زبان گفتگوشان هم تنها جنگ و قتال است رارها کنیم: « وَلَا يَزَالُونَ يُقَاتِلُونَكُمْ حَتَّىٰ يَرُدُّوكُمْ عَن دِينِكُمْ إِنِ اسْتَطَاعُوا. (بقره/217)»  و بچسبیم به یهود و نصارائی که «هم اکنون و در وضع موجود» با اینهمه فرقه هیچ کدامشان یک کشور بر اساس عقاید نصرانیت یا یهودیت ندارند . این سکولاریستها هستند که از فرقه هائی از نصرانیت و یهودیت و هزاران مسلمان زاده ی حنفی و شافعی و شیعه و مالکی و حنبلی و سلفی و غیره  به عنوان یک ابزار استفاده می کنند و دارند با همینها بر علیه مجاهدین و اهل قبله می جنگند . مگر نمی بینید؟

می بینید اما دارید با ادبیات علمای قرون 11 تا 15 نصرانی و علمای آن دوره ی اسلام و جنگهای صلیبی صحبت می کنید نه با ادبیات الان . شما مال الان نیستی و الان را درک نمی کنید و به درد الان نمی خورید، مال قرون گذشته هستید . شما می خواهید با ادبیاتی که خاص نصرانی ها آن هم در جنگهای صلیبی بوده به جنگ با مشرکین یا سکولاریستها بروید . و روایتهائی که در مورد نصرانی ها هست را بر مشرکین تطبیق بدهید . این یعنی عدم شناخت مفاهیم و عدم شناخت وضع موجود و نیازهای روز مسلمین .   

  • شما تا چه حدی فشارهای اقتصادی را در این حکومتهای به اصطلاح بدیل اسلامیتان تحمل می کنید؟ مگر نمی بینید کشورهایی که به نظر شما کافر هستند در چه رفاهی زندگی می کنند؟ مگر فقر باعث از بین رفتن شادی نمیشود و ثروت باعث به وجود آمدن شادی نیست.؟

تا حد شعب  ابی طالب که مسلمین صدر اسلام برای حفظ عقاید و باورهایشان تحمل کردند ما هم ان شاء الله تحمل خواهیم کرد .

 ما می بینم که بر اثر چپاول سایر سرزمنیها، کفار سکولار جهانی چگونه زندگی می کنند ؟ این را همه می بینیم و این برتری نیست . در مورد قسمت سوم سوالتان هم باید عرض کنم که ما موافق فقر و گرسنگی نیستیم بلکه از بین رفتن فقر و گرسنگی و از بین رفتن ترس و نا امنی  و آوردن سیری و امنیت را مقدمات لازم عبادت کامل الله برای اکثریت قاطع انسانها می دانیم .« فَلْیَعْبُدُوا رَبَّ هَذَا الْبَیْتِ الَّذِی أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ وَآمَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ» (قریش/1-4)

 عمر بن خطاب هنگام والی کردن ابن عاص ٬از او پرسید: اگر دزدی پیشت آمد چه میکنی؟ گفت دستش را قطع می کنم. گفت: من هم اگر گرسنه ای پیشم بیاد٬دست تو را قطع می کنم!

ما هرگز و تحت هیچ شرایطی فقر را تأئید نکرده و نمی کنیم : الشَّیْطَانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ وَیَأْمُرُکُم بِالْفَحْشَاء وَاللّهُ یَعِدُکُم مَّغْفِرَةً مِّنْهُ وَفَضْلاً وَاللّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ ‏(بقره/268)شیطان شما را وعده فقر و تهیدستی می‌دهد و به انجام گناه شما را دستور می‌دهد، ولی خداوند به شما وعده آمرزش خویش و فزونی (نعمت) می‌دهد . و خداوند ( فضل و مرحمتش) وسیع (و از همه چیز ) آگاه است،

 اما در چنین حالت اضطراری،  ما شادی های کوچک و گذرا را به راحتی فدای شادی های بزرگ و ماندگار می کنیم، اگر گیر کنیم قطعا آنی که بهتر است انتخابش می کنیم،  و در وضع موجود بعد از ایمان هیچ چیزی بالاتر از حفظ حکومتهای بدیل اضطراری اسلامی وجود ندارد که مومنین را به شادی مورد پسند الله نزدیک کند .

  • السلام علیکم و رحمه الله و برکاته . اگر به صوفی ها گفته شود مشرک و مشرکین چه ایرادی دارد؟ حالا شما چرا این را به شادی مسلمین گره می زنید؟  شما خودتان قبلا از لفظ مشرکین اهل کتاب استفاده کرده اید.

قبلا در مورد مشرک یا سکولار و مشرکین یا سکولاریستها و تفاوت آنها با جامعه ی کفار یهودیان و نصرانی ها و مجوس و صابئین در قرآن و سنت صحیح و تفاوت حکم مشرکین و سکولاریستها با سایر کفار به اندازه کافی صحبت شده و لازم به تکرار نیست . زمانی که الله تعالی جامعه ی کفار یهودیان و نصرانی ها و مجوس و صابئین را با لفظ مشرک و مشرکین مورد خطاب قرار نداده  است و آنها را مشمول حکم مشرکین یا سکولاریستها قرار نداده است دیگر اهل قبله را جزو مشرکین قرار دادن نوعی ظلم آشکار و ایراد بزرگی است که نمی شود آن رانادیده گرفت .

اما اینکه چرا این را به شادی مسلمین گره می زنیم ؟ چون گره خورده است. یکی به شما بگوید شما سل دارید یا وبا دارید یا ایدز دارید در حالی که ندارید چه حسی به شما دست می دهد؟ چه طوری می شوید؟ این تنها در مورد دنیا و روش برخورد و تنظیم روابط مردم در دنیاست، حالا یک انسان نامتعادل و نامیزان بدتر از این را می گوید: به شما می گوید مرتد در حالی که نیستید . به شما می گوید مشرک در حالی که نیستید . به شما می گوید اهل بدعت در حالی که نیستید .

در اینجا غیر از نتظیم روابط مردم در دنیا  حکم قیامتتان هم صادر می کنند و به شما می گویند در دنیا و قیامت اینطوری هستید …. آیا تا سر حدِ جنون عصبانی نمی شوید؟ اینها مخربین شادی که هیچ مخربین بسیاری از ارزشهای قانون شریعت الله هم  هستند  .

در مورد قسمت آخر سوالتان هم باید عرض کنم که یاران رسول الله صلی الله علیه وسلم به عنوان مثال سالها به قسم خوردن به غیر الله عادت کرده بودند … اما باز به صورت عادت و غیر ارادی بعد از اسلام هم باز از این الفاظ استفاده می کردند . چاره چه بود؟ مثل خیلی از ماها که دچار اشتباهاتی در گفتارمان یا کارمان می شویم زود بگو: لا اله الا الله . 

حالا  امثال ما که در بسیاری از مناطق نسل اول گرایش به سلفیت جهادی به حساب می آییم و سالهاست با ادبیات «نجدیت» رشد کرده ایم و به  تقلید از بعضی از علمای نجدی به همه گفتیم مشرک و مشرکین و… حالا اگر بعد از بازگشت به منهج صحیح اسلامی باز به صورت غیر ارادی و به صورت عادت و حتی اشتباه این کلمات را در جای نامناسبش به کار بردیم و بعد اصلاح کردیم چه اشکالی دارد؟ مگر ما از صحابه بهترهستیم یا خدای ناکرده معصوم هستیم که اشتباه و خطا نداشته باشیم؟

  1. السلام علیکم اخی . مگر سربریدن اسرای کفار باعث شفای صدور مومنین نمی شود؟ پس چرا شما با نمایش آن مخالف هستید؟

برادر گرامی کشتن و حتی چگونه کشتن اسرای جنگی، با نمایش و نشان دادن تصویری روش و مراحل و چگونگی کشتن آنها، و حتی با نشان دادن لاشه ی کشته های دشمن «در میدانهای جنگ» به اطرافیان فرق دارد.

مسلمین لازم است و باید مرزهای بین قاطعیت و مدارا و نرمش است را یاد بگیرند و هر کدام را در جای خودش به کار بگیرند . رسول الله صلی الله علیه وسلم در عین شدت  برخورد وقاطعیت با دشمنان جایگاههای ترحم و مهربانی و گذشت وعطوفت و مدارا و نرمش را در جای خودش فراموش نمی کرد. زمان فتح خیبر و اسارت صفیه دختر حُیَّی بن اخطَب یهودی و دخترعمویش، بلال رضی الله عنه که آنان را از داخل قلعه ها بیرون آورد و آنها را از کنار بستگان کشته شده آنها عبورداد. زنی که همراه صفیه بود فریاد کشید و بر صورت خود زد. رسول الله صلی الله علیه وسلم از اقدام بلال رضی الله عنه  ناراحت شد و به او فرمود: مگر رحمت از دل تو بیرون رفته است؟[107]

رسول الله صلی الله علیه وسلم با این اقدام و انکار نمایش چنان صحنه های وحشتناکی به بازماندگان، دنیای جدیدی را در دل هزاران نفر مثل صفیه کاشت، و دیدیم به محض ارائه ی اسلام بر صفیه ایشان اسلام را پذیرفت و شد ام المومنین صفیه رضی الله عنها .

این یک طرف قضیه ست که نامشروع و ناپسند بودن نمایش کشته ها بر بازماندگان جامعه ی کفار را نشان می دهد حالا چه رسد به نمایش چگونگی کشتن اسرای آنها در میدانهای جنگ. الان برویم سراغ جامعه ی مسلمین .  الله تعالی به صراحت می فرماید: هَاأَنتُمْ أُوْلاء تُحِبُّونَهُمْ وَلاَ یُحِبُّونَکُمْ (آل عمران/119) هان! (ای مؤمنان !) این شمائید که آنان را (به خاطر قوم و خویشی یا دوستی و…) دوست می‌دارید، و ایشان شما را دوست نمی‌دارند .

بر همین مبنای دوستی ماست که کسی چون عمر بن خطاب رضی الله عنه سفارش می کند که اسرای جنگی که از قریش گرفته اند هر کسی قوم و خویشهای خودش را بکشد نه دیگران، و بر اساس همین مبنای دوستی است که کسی چون عبدالله فرزند عبدالله بن ابی به رسول الله صلی الله علیه وسلم سفارش می کند که اگر قصد کشتن پدرش را دارد اجازه بدهد که خودش این کار را بکند نه یک مسلمان دیگر.  چون ممکن است به خاطر شدت دوستیش نسبت به پدرش کینه ی یک مسلمان را به دل بگیرد و در نهایت دستش به خون همان مسلمان آلوده بشود و یک مسلمان را به خاطر یک کافر بکشد و اینطوری قیامت خودش را از دست بدهد .

 خوب حالا شما که در جلو دوربینهای فیلم برداری هزاران نفر مثل عبدالله ابن ابی را جلو چشم همسر و فرزند و خواهر و برادر و سایر خویشان مسلمان آنها به فجیع ترین شیوه ی ممکن می کشید چه شفائی برای صدور اینها وجود دارد؟ چرا این بخش از مسلمین را به کلی نادیده می گیرید؟ و کینه نسبت به خوتان را در دلشان می کارید؟ وغیر مستقیم آنها را به جنگ با خودتان و حتی به پیوستن به دشمن هل می دهید؟

در این جور نمایشها نه شفائی برای این دسته از مسلمین وجود دارد و نه پیام خوبی برای جامعه کفار در بر دارد و چهره ای بی رحم از مسلمین را به آنها نشان می دهد که به صراحت توسط رسول الله صلی الله علیه وسلم نهی شده  است و بر این باورم که کاری است که مفاسد آن بیشتر از منافعش است و بر خلاف سنت رسول الله صلی الله علیه وسلم است .

لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِّمَن کَانَ یَرْجُو اللَّهَ وَالْیَوْمَ الْآخِرَ وَذَکَرَ اللَّهَ کَثِیراً ‏(احزاب/21) سرمشق و الگوی زیبائی درپیغمبر خدا برای شما است. برای کسانی که (دارای سه ویژگی باشند:) امید به خدا داشته، و جویای قیامت باشند، و خدای را (با پیروی از قوانینش در تمام مراحل زندگی) بسیار یاد کنند .

رسول الله صلی الله علیه وسلم در تمام گفتارها و اعمالمان الگوی ماست نه دیگران. دیگرانی که انجام و نمایش این اعمال را تنها به اسرای کفار محدود نکرده اند بلکه اسرای احزاب و گروههای اسلامی مخالفشان هم از این نمایشها و سناریوها در امان نیستند . 

درسهای مقدماتیمان را در اینجا خاتمه می دهیم و از الله تعالی می خواهیم:

اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ الجَنَّة وَمَا قَرَّبَ إِلَيْهَا مِنْ قَوْلٍ وَعَمَلٍ، وَأَعُوذُ بِكَ مَنَ النَّارِ وَمَا قَرَّبَ إِلَيْهَا مِنْ قَوْلٍ وَعَمَلٍ.

رَبَّنَا أَعِزَّنَا بِالإِسْلامِ، وَأَعِزَّ بِنَا الإسْلامَ، اللَّهُمَّ أَعْلِ بِنَا كَلِمَةَ الإسْلاَمِ، وَارْفَعْ بِنَا رَايَةَ القُرْآنِ.

سُبْحَانَكَ اللَّهُمَّ وَبِحَمْدِكَ، لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ، أَسْتَغْفِرُكَ وَأَتُوبُ إِلَيْكَ

والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته[108]

دانلود به صورت pdf:

دانلود به صورت ورد:


[1] متفق علیه

[2] متفق علیه : رواه البخاري في كتاب الإيمان، باب فضل من استبرأ لدينه 1/ 28 [52]، ومسلم في كتاب البيوع، باب أخذ الحلال وترك الشبهات 3/ 1219 [1599].

[3] مسلم و ابوداود و ترمذی و ابن‌ماجه‌ و احمدبن‌حنبل

[4] احمد و صاحبان سنن

[5]ابویعلی  آن  را  با  ‌»‌اسناد  حسن‌«‌  روایت  کرده  است‌. 

[6]رواه مسلم في كتاب البر والصلة والآداب، باب تحريم ظلم المسلم وخذله واحتقاره وذمه وعرضه وماله 4/ 1987 [2564].

[7]رواه مسلم في كتاب القدر، باب تصريف الله تعالى القلوب كيف شاء 4/ 2045 [2654].

[8]رواه أحمد 4/ 123، 125، والترمذي في كتاب الدعوات، باب منه [23] 5/ 476 [3407]، والنسائي في كتاب السهو، باب [61] نوع آخر من الدعاء 3/ 54 [1304] بلفظ: كان يقول في صلاته، وصححه ابن حبان 5/ 310 [1974].

[9] رواه بخاری

[10]1- الاصابه فی تمییز الصحابه از ابن حجر 2/287  2- السیره النوبه از ابن هشام.  3-حیاه الصحابه شیخ مولانا محمد یوسف كاندهلوی.4- تهذیب التهذیب 5/185.   5- تاریخ الاسلام للذهبی.

[11] بگو: نماز و عبادت و زیستن و مردن من از آن خدا است که پروردگار جهانیان است. خدا را هیچ شریکی نیست، و به همین دستور داده شده‌ام، و من اوّلین مسلمان هستم .‏

[12] ای مردمان ! از سوی پروردگارتان برای شما اندرزی (جهت رهنمود زندگی ) و درمانی برای چیزهائی که در سینه‌ها است آمده است و هدایت و رحمت برای مؤمنان است.‏ بگو:به فضل و رحمت خدا – به همین ( نه چیز دیگری ) – باید مردمان شادمان شوند . این بهتر از چیزهائی است که جمع می کنند.

[13] مسند أحمد بن حنبل ‏(‏3/82‏)

[14] ترمذی 5207 و ابن ماجه 4032))  صحیح البانی  

[15] صحیح البخاري ـ أبي داود ـ ابن ماجة ـ أحمد

[16] متفق علیه

[17] أبو داود 4/ 324، وأحمد 5/ 42

[18] رواه أحمد وغيره وصححه الألباني.

[19]آثار المدینه المنوره، عبدالقدوس انصاری، ص: 245، چاپ مدینه/ الجواهره فی نسب النبی و اصحابه العشره: 2/173

[20] البدایه و النهایه: 5/4

[21]متفق عليه، أخرجه البخاري -واللفظ له- (ص536 ح 6378)، و (ص533 ح6334) و(ص534 ح6344) و رواه أيضاً (ص155 ح1982) بسنده عن أنس – رضي الله عنه. وأخرجه مسلم (ص1113 ح2480_2481)، و (ص780 ح660)


[22] رواه الترمذي ( 2315 ) وأبو داود ( 4990 ) ، وحسَّنه الألباني في ” صحيح الترمذي ” .

[23]احمد و طبرانی

[24] رواه احمد و الترمذي ( 990 ) ، وصححه الألباني في ” صحيح الترمذي “

[25]  ابوداود و ترمذی

[26] صحيح الترغيب والترهيب – الألباني 2877 / رواه أبو الشيخ أيضا بإسناد حسن ورواه عن علي بن زيد عن الحسن مرسلا

[27] رواه أحمد ( 23064 ) – واللفظ له – وأبو داود ( 4351 ) ، وصححه الألباني في ” صحيح أبي داود

[28] صحيح البخاري : كتاب الفتن / مسلم  حديث (101) و (98)

[29] صحيح مسلم – البر والصلة والآداب (2616)/ سنن الترمذي – الفتن (2162)

[30]متفق عليه. / مسلم : 4871 – كتاب السنن الكبرى (النفقات) المستدرك على الصحيحين( معرفة الصحابة رضي الله تعالى عنهم ) المعجم الأوسط (باب الألف- العين- باب الميم )صحيح البخاري( الفتن)صحيح مسلم( البر والصلة  والآداب) فتح الباري شرح صحيح البخاري (الفتن) مسند الإمام أحمد- باقي مسند المكثرين

[31]رواه أبو داود، والترمذى

[32]رواه الترمذی و ابن ماجه

[33]دارقطنی، البزار و الطبرانی و….  سلسلة الأحاديث الصحيحة ج5/ش2256 ـ سنن دارقطنی ج2 حدیث شماره: 2047 /  بیهقی در سنن خود به شماره 10/12 / حاکم نیشابوری در مستدرک خود بر صحیحین (بخاری و مسلم) حدیث مذکور را طی شماره‌های: 2069، 3286، 3469و … ثبت نموده و برابر شرط شیخین آن را صحیح دانسته است./ذهبی در تخریج خود بر احادیث مستدرک حاکم درجه حدیث مذکور را صحیح تشخیص داده است / در مستدرک به شماره: 337 وابن کثیر روایت «ما أحلّ اللهُ في کتابهِ فهو حلالٌ وماحرّم اللهُ في…» را زیر آیه 145 انعام آورده و در زیر آیه 31 توبه متنی مشابه همین حدیث در تفسیر آیه بیان داشته است./  ابن ماجه در سنن خود به شماره: 3367 حدیث مذکور را ثابت و صحیح دانسته است.

[34] سنن ابن ماجه/3367 ـ الترمذی(279)-

[35] دارقطنی و غیره

[36]سنن الترمذی برقم (۳۰۹۵)، والمعجم الکبیر للطبرانی (۱۷ / ۹۲).

[37]  احمد (١٦٦٢) و سنن ترمذي (١٥٦١) وأبو داود وابن حبان وغيرهم / فقد روى الدارمي عن عقبة بن عامر .

[38]امام نسائی  در سنن الکبری (۸۹۳۸)و حافظ ابن حجر در الإصابة(١/٤٣٩) سند آن را ” صحیح ” دانسته  است./طبرانی – صحیح الجامع البانی رقم 4534

[39] اگر از آنان بازخواست کنی، می‌گویند:  بازی و شوخی می‌کردیم . بگو : آیا به خدا و آیات او و پیغمبرش می‌توان بازی و شوخی کرد ؟ !‏ عذرخواهی نکنید . شما پس از ایمان‌آوردن ، کافر شده‌اید .

[40] الغضبان ، التربیة القیادیه، ج ۳، ص ۶۰

[41] ابن هشام، السیرة النبویة،ج ۱، ص ۴۳۹ – ۴۴۰

[42] الغضبان ، التربیة القیادیه، ج ۳، ص ۵۷

[43] ابن هشام ، پیشین ، ج ۲، ص ۲۵۵٫

[44] ابن کثیر ،  البدایة و النهایه، ج ۳، ص ۳۰۶

[45] «لَهْوَ الْحَدیثِ» : سخنانی که انسان را از چیزهای با ارزش مربوط به دنیا و قیامت غافل می کند . مثل همین افسانه ها و خرافات مضحکی که سکولاریستهای کافر و مرتد در مورد تاریخ باستان می بافند

[46]التمهيد ( 22 / 197 ، 198)روى ابن وهب عن أسامة وعبد الله ابني زيد بن أسلم عن أبيهما زيد بن أسلم عن أبيه

[47]متفق علیه / رواه البخاري ( 5857 ) ومسلم ( 2323 ) .

[48] مصنف ابن أبی شیبة:711/8)

[49] قاموس المحیط

[50] رواه مسلم

[51]بگو:نماز و عبادت و زیستن و مردن من از آن خدا است که پروردگار جهانیان است . خدا را هیچ شریکی نیست ، و به همین دستور داده شده‌ام.

[52]رواه البخاري ( 3779)

[53]بخاری (5163)

[54] المستدرك على الصحيحين/ سنن النسائي/ المصنف

[55] متفق علیه .  رواه البخاري (909) ومسلم (892) . صحیح سنن ابن ماجه ـ علامه آلبانی1540

[56]المراح في المزاح” للبدر الغزي  .ص/10

[57] بخاری5590. ابن حبان و اسماعیلی و ابن صلاح و ابن حجر عسقلانی (شارح بخاری) و ابن تیمیه و طحاوی و ابن قیم و صنعانی و بسیاری دیگر از علمای متخصص در علم حدیث به صحت این حدیث اقرار نموده اند. آلبانی آن را در سلسلة الصحیحة به شماره 91 صحیح دانسته است

[58] نووی.المجموع (11/577) 

[59] ابن قیم  و ابن صلاح و….  بر این قضاوت ابن حجر نقدی نوشته اند (غذاء الألباب فی شرح منظومة الآداب امام سفارینی)

[60]درء تعارض العقل والنقل” (3 /24)

[61]“منهاج السنة النبوية” (2 /353)

[62]“البداية والنهاية” (12 /113) . وينظر : “طبقات علماء الحديث” لابن عبد الهادي (3/349).

[63] إغاثة اللهفان

[64] تفسیر قرطبی /

[65] الزواجر عن اقتراف الکبائر

[66] إغاثة اللهفان

[67] مجموع الفتاوا . ج 11 ص 567 / ناصر الدین آلبانی هم می گوید: “مذاهب اربعه بر تحریم تمام آلات موسیقی اتفاق نظر دارند” (السلسلة الصحیحة:145/1)

[68]مجموع الفتاوى ” (10 /417)

[69] مجموع فتاوی

[70] امام احمد،صحیح أبی داوود 4116  و ابن ماجه

[71]«و سئل مالک عن الرجل یدعى إلى الصنیع فیجد فیه اللعب أیدخل؟ قال: إن کان الشیء الخفیف مثل الدف و الکبر الذی یلعب به النساء فما أرى بأسا.» (أبو الولید محمد بن أحمد بن رشد القرطبی (المتوفى: ۵۲۰هـ)، البیان و التحصیل و الشرح و التوجیه و التعلیل لمسائل المستخرجه، حققه: محمد حجی و آخرون، ج ۴، ص ۴۳۱)

[72] مُتّفقٌ علیه.‏

[73]ابن جرير از يونس بن عبدالأعلي از ابن وهب از يزيد بن يونس از ابو صخر از ابو معاويه البجلي از سعيد بن جبير از ابو الصهباء البکري روايت مي‌کند/نیز عمروبن علي از صفوان بن عيسي از حميد الخراط از عمار از سعيدبن جبير از ابو الصهباء روايت مي‌کند

[74] المستدرك على الصحيحين/ سنن النسائي/ المصنف

[75] رواه مسلم

[76]مسند امام احمد (٢٣٧٠٩٩)

[77] ذهبی . الفائق(۲/۱۱۲)

[78]ابن اثیر. النهاية(٢/٣٠٥)

[79]صحیح مسلم، أبو الحسن مسلم بن الحجاج النيسابوري، دار إحياء التراث العربي، ج 2، ص 609

[80] متفق علیه

[81]متفق علیه . مسلم بن حجاج نيشابوري، صحيح مسلم، ج 2، ص 609، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي، کتاب صلاة العيدين، بَاب الرُّخْصَةِ في اللَّعِبِ الذي لَا مَعْصِيةَ فيه في أَيامِ الْعِيدِ/ محمد بن اسماعيل البخاري، صحيح البخاري، ج 1، ص 173، تحقيق : د. مصطفى ديب البغا، کتاب الصلاة، ابواب المساجد، بَاب أَصْحَابِ الْحِرَابِ في الْمَسْجِدِ . / بخاری کتاب المناقب ج۲ص۱۷۹ و کتاب العیدین ج۱ص۱۲۳ – صحیح مسلم کتاب صلوه العیدین ج۲ص۶۰۸

[82] سنن أبي داود كتاب الأدب باب في النهي عن الغناء.

[83] فإن اللعب هو الحركات الصادرة منهم من تقليب حرابهم بأيديهم وحركة أبدانهم

[84]البانی در ” صحیح الترمذی” (3691). و ابن حجر   در فتح الباري

[85] طبرانی

[86] ابوداوود در مراسیل، ترمذی در شمایل

[87] طبرانی

[88] سنن ابی داود و ترمذی  

[89] سنن ابی داود و صححه  آلبانی 

[90] أخرجه أحمد (2/277 ، رقم 7713) ، ومسلم (4/1986، رقم 2564) . وأخرجه أيضًا: البيهقي (6/92، رقم 11276)

[91] أخرجه أحمد (2/310 ، رقم 8081) ، والترمذي (4/551 ، رقم 2305) ، وقال : غريب ، والبيهقى في شعب الإيمان (7/78 ، رقم 9543) .قال الألباني في \”السلسلة الصحيحة\” 2 / 637 :أخرجه الترمذي ( 2 / 50 ) و أحمد ( 2 / 310 ) و الخرائطي في \” مكارم الأخلاق \” قال الشيخ الألباني : ( حسن ) انظر حديث رقم : 100 في صحيح الجامع.

[92] ابن عدی، ابن عساکر )

[93]رَوَاهُ أَحْمَدُ وَأَبُو دَاوُدَ وَالنَّسَائِيُّ].

[94]مسلم 2260

[95] في مسند الإمام أحمد (٢٧٢٢٤  ( عَنْ أَبِي بَصْرَةَ الْغِفَارِيِّ صَاحِبِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ

[96] في المعجم الكبير للطبراني (٢١٧١، ٣٤٤٠، ١٣٦٢٣): صححه الشيخ الألباني بهذا اللفظ في ظلال الجنة (٨٠).

[97] سنن ابن ماجة القزويني (4019) الحاكم النيسابوري 4/540 / مسند البزار/ سليمان بن أحمد الطبراني 360/ السنن الواردة في الفتن للداني / شعب الإيمان للبيهقي                  ابن عبد البر القرطبي 463/ أبو نعيم الأصبهاني 430 /

[98] ما در عرض این چند دهه حکومت شیعه مذهب ایران آشکارا دیده ایم که چگونه با زن و فرزندان مرتدین سکولار کوردها برخورد کرده اند یا بخصوص با خانواده ی زندانیان اهل سنت ایرانی و خارجی چه برخوردی داشته اند؟ ما هرگز در حکومت شیعه مذهب ایران چنین جنایاتی رو ندیده ایم حتی در مناطقی که حکومت ایران در عراق و افغانستان و لبنان و سوریه قدرتی به دست آورده باعث رام شدن و اهلی شدن بسیاری از غلات و دیوانگان شیعه مذهب شده است .

[99]رواه الإمام أحمد (21296)

[100]  متفق علیه . همچنین: كتاب السنن الكبرى(الديات ) المعجم الكبير) باب الحاء) المعجم الأوسط (باب الميم) التلخيص الحبير )الديات) سنن أبي داود (الديات)سنن ابن ماجه (الديات) سنن الترمذي (الديات –الفرائض) سنن الدارقطني (الحدود والديات وغيره) سنن الدارمي (الديات) سنن النسائي (القسامة) صحيح البخاري (الديات) صحيح مسلم (القسامة والمحاربين والقصاص والديات) فتح الباري شرح صحيح البخاري (الديات) مسند الإمام أحمد- باقي مسند المكثرين / البحر الزخار المعروف بمسند البزار/  حديث أبي المليح عن أبيه/ المصنف/  أقضية رسول الله / مصنف عبد الرزاق/  العقول/ موطأ مالک/ نصب الراية في تخريج أحاديث الهداية/ اقتتلت امرأتان من هذيل فرمت إحداهما الأخرى بحجر قتلها وما في بطنها ، فاختصموا إلى النبي صلى الله عليه وسلم فقضى : ” أن دية جنينها غرة عبد أو وليدة ، وقضى أن دية المرأة على عاقلتها ، وقد رواه مسلم أيضا قال : حدثني أبو الطاهر قال أخبرنا ابن وهب رحمه الله قال وأخبرنا حرملة بن يحيى التجيبي ، قال أنبأنا ابن وهب قال أخبرني يونس بهذا الإسناد .

[101] محمدبن حسن حرّ عاملی، وسائل الشیعه الی تحصیل مسائل الشریعه، ج۱۹، ص۱۵، چاپ عبدالرحیم ربانی شیرازی، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳.

[102] الصنعانی،  أبو بكر عبد الرزاق بن همام (متوفای211هـ)، المصنف، ج 9، ص 458، ح18010،  باب من أفزعه السلطان، تحقیق حبیب الرحمن الأعظمی، ناشر: المكتب الإسلامی – بیروت،  الطبعة: الثانیة، 1403هـ.

[103] النووی،  أبی زكریا محیی الدین (متوفای676 هـ)، المجموع، ج 19، ص 12، ناشر: دار  الفكر للطباعة والنشر والتوزیع، التكملة الثانیة.

[104] ابن حزم، المحلی بالآثار، دارالکتب العلیمه،بیروت 1998نصرانی، ج 11 ص 239

[105] القوانین الفقهیة/141 با انکه کسانی چون امام زرکشی تنها یک استثناء رو ذکر کرده اند که اگر دو پزشک حاذق و ماهر مسلمان  بگویند که با تولد فرزند مرگ مادر قطعی و (100%) است می توان را سقط نمود. خوب توجه بفرمایید در فرموده ایشان صحبت از قطعیتی اجتناب ناپذیر است و هرگز کلمه‌ی ←احتمال→ را به کار نبرده اند…

[106]لقاء الباب المفتوح ” (س 1085).

[107]. دلائل النبوه، احمد بن حسین بیهقی (م 458)؛ ج 4، ص 232.بیروت، دارالکتب العلمیة، 1405 ق.

[108] پیاده شده از نوار صوتی شیخ ابوحمزه المهاجر هورامی حفظه الله

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *