درسهای مقدماتی/درس ششم:  چه باید کرد؟ وحدت آگاهانه، هدفمند و حرکتی

درسهای مقدماتی/درس ششم:  چه باید کرد؟ وحدت آگاهانه، هدفمند و حرکتی

 پیاده شده از نوار صوتی شیخ ابوحمزه المهاجر هورامی حفظه الله

(14-قسمت)

حالا خِلاَفَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ از بین رفته  است تا قانون شریعت الله را به شکل کامل و شرعی آن اجراء کند و وظایف خودشان را به شکل کامل انجام بدهد، و به جایش مسلمین در این حالت اضطراری صاحب یک بدن بیمار و یک حکومت بدیل اسلامی شده اند با کلی عیب و نقص که باید این وظایف را انجام بدهد و قانون شریعت الله را به هر میزانی که می تواند اجراء کند و آن را تعطیل نکند.

 پس مسلمین با همین بدن بیمار و ناقص و گاه آلوده هم، تا زمان رسیدن به سلامتی کامل، عباداتی را که تنها از کانال این بدن بیمار می توانستند انجام بدهند را تعطیل و رها نکردند. چون یقین داشتند همچنانکه عمربن خطاب و عثمان بن عفان رضی الله عنهما گفته اند: « إنَّ اللهَ یَزَعُ بالسُّلطان ما لا یَزَعُ بالقرآن» خداوند با قدرت حکومتی، کاری را به انجام می‌رساند، که با قرآن به انجام نمی‌رساند.

دلایل قرآنی و هزاران حدیث رسول الله صلی الله علیه وسلم و هزاران جلد کتاب فقهی نمی تواند جلو جنگ تحمیلی سکولاریستها که جزء ذاتشان است را برمسلمین بگیرد که الله تعالی فرموده :وَلَا يَزَالُونَ يُقَاتِلُونَكُمْحَتَّىٰيَرُدُّوكُمْ عَن دِينِكُمْ إِنِ اسْتَطَاعُوا (بقره/217) و تمام این منابع شرعی باز به تنهائی نمی توانند باعث دفع سایر کفار و مرتدین و کنترل منافقین و سکولار زده ها بشوند، و حتی تمام این منابع شرعی به تنهائی نمی توانند تنها با پند و اندرز و نصیحت  «أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ وَآَمَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ» را درجامعه پیاده کنند تا زمینه های مناسب «فَلْيَعْبُدُوا رَبَّ هَذَا الْبَيْتِ» برای بندگان الله فراهم بشود، تمام این منابع شرعی حتی نمی توانند تفرق را در مواردی از بین ببرند یا حتی کم رنگش هم کنند، یا حتی جلو یک دزد یا قاتل یا زناکار و مشروب خور و گردنه گیری را بگیرد که مسلمان ضعیف الایمانی هم هست اما تنها از قدرت و زور مخلوقات می ترسد نه از قدرت و زور دلایل روشن و قاطع قانون شریعت الله و سنتهای روشن و قوی رسول الله صلی الله علیه وسلم و آنهمه کتاب فقه و تفسیر قوی و محکم علمای اسلام که به هزاران جلد هم می رسد.

 رسول الله صلی الله علیه وسلم به عنوان حکیم ترین و بابصیرت ترین و مصلحت اندیش ترین و عادل ترین شخصی که الله تعالی در موردش می فرماید: وَإِنَّكَ لَعَلَىٰ خُلُقٍ عَظِيمٍ (قلم /4) و زمانی که از همسرش ام المومنین عایشه رضي الله عنها در مورد اخلاق و رفتار رسول الله پرسیده می شود در جواب می گوید : “كَانَ خُلُقُهُ الْقُرْآنَ “[1] اما باز چنین شخصیت عظیمی در برابر کفار سکولار قریش و سایر کفار یهودی در مدینه و نصرانیهای نجران و منافقین داخلی و تأمین اهداف و مقاصد شریعت نتوانست با قرآن و پند و موعظه کارش را به پیش ببرد و مجبور به هجرت و جنگ و قتال و اعداد و اجرای حدود و غیره آن هم از کانال قدرت حکومتی شد.

 پس دوباره برگشتیم به قول عمر و عثمان رضی الله عنهما: «إنَّ اللهَ یَزَعُ بالسُّلطان ما لا یَزَعُ بالقرآن» خداوند با قدرت حکومتی، کاری را به انجام می‌رساند، که با قرآن به انجام نمی‌رساند. و اینکه آیا با بیمار شدن خِلاَفَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ می توانیم از اینهمه واجباتی که تنها از کانال این بدن بیمار و آلوده می شود انجام داد دست بکشیم و همه ی این واجبات راترک کنیم؟ مسلما خیر.

در رابطه با این بدن بیماری که باید این فرضها و عبادات مختص خودش را انجام بدهد مسلمین قواعدی را برای عمل در این حالتهای اضطراری به وجود آوردند . مثل قاعده ی «دفع أعظم المفسدتین باحتمال أدناهما» که طبق این قاعده مشروعیت و جایز بودن قتال تحت امارت رهبر و امیر فاجر برای انجام این وظایف حکومتی مطرح می شود .  بخصوص دفع دشمن کافراشغالگری که پس از ایمان به الله هیچ فرض عینی مقدم تر از این نیست که حتی سایر فرضها را هم تحت الشعاع خودش قرار می دهد .

 در چنین حالتی یا از این حکومت مریض اسلامی که جای خِلاَفَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ را گرفته دوری می کنیم و از آن استفاده نمی کنیم و آن همه مفاسد را متحمل می شویم و حتی زمینه های تسلط کفار را و افراد فاجر تری را فراهم می کنیم که ضررشان برای دین و دنیای مسلمین بزرگتراست، یا اینکه از این حکومت مریض اسلامی و امیر فاجر آن  برای  تطبیق اکثر قوانین شریعت الله و دفع امیر فاجرتر اسلامی یا دفع کافر خارجی و منافقین و غلات داخلی  و آزاد سازی سرزمینهای کفار استفاده می کنیم، که تمام فتوحات مسلمین بعد از حسن بن علی رضی الله عنهما تا زمان عثمانی ها بر همین اساس بوده است .

زمانی که رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید:  وَإِنَّ اللَّهَ لَيُؤَيِّدُ هَذَاالدِّينَبِالرَّجُلِ الْفَاجِر[2]. و یا می فرماید: إنَّ الله يؤَيِّدُ الدِّينَ بِأَقْوَامٍ لا خَلاقَ لَهُمْ[3] یعنی الله تعالی این دین را با شخص فاجر یا اقوام و گروههائی که هیچ خیر و اجر اخروی نصیبشان نمی شود یاری می دهد و پیروزش می کند. در این حالات رهبر فاجر مسلمان است  که ضرر کرده است، و فجورش به خودش بر می گردد و خیرش به مسلمین.

(ادامه دارد…….)


[1] البخاري، مسلم، الترمذي، النسائي، أبي داود، ابن ماجة، مالك، الدارمي، أحمد

[2] متفق علیه

[3] أخرجه أحمد (5/45) ، والطبرانى/ أخرجه الإسماعيلى (( معجم شيوخه ))(1/406) ، والطبرانى (( الأوسط ))(1948) و (( الصغير ))(132) ، والضياء (( المختارة ))(5/231// 1863) أخرجه النسائى (( الكبرى ))(5/279/8885) ، وابن حبان (4517) ، وابن حزم (( المحلى ))(11/113) ، والضياء (( الأحاديث المختارة ))(6/234/2251

درسهای مقدماتی/درس ششم:  چه باید کرد؟ وحدت آگاهانه، هدفمند و حرکتی

درسهای مقدماتی/درس ششم:  چه باید کرد؟ وحدت آگاهانه، هدفمند و حرکتی

 پیاده شده از نوار صوتی شیخ ابوحمزه المهاجر هورامی حفظه الله

(13-قسمت)

دراین صورت روشن است که چگونه مسلمین با تغییر خودشان اسباب از دست رفتن نعمت خِلاَفَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ را فراهم کردند و این خِلاَفَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ  تبدیل شد به حکومت شاهیگری ملوکیت که تا کنون ما در اشکال و کوچک و بزرگی با آن دست و پنجه نرم می کنیم . الله تعالی می فرماید : وَاتَّقُواْ فِتْنَةً لاَّ تُصِیبَنَّ الَّذِینَ ظَلَمُواْ مِنکُمْ خَآصَّةً وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ شَدِیدُ الْعِقَابِ (انفال/25)‏خویشتن را از بلا و مصیبتی به دور دارید که تنها دامنگیر کسانی نمی‌گردد که ستم می‌کنند (بلکه اگر جلو ستمکاران گرفته نشود ، خشک و تر به گناه آنان می‌سوزد) و بدانید که خداوند دارای کیفر سخت و مجازات شدید است. و رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید:« لتُنْقَضَنَّ عُرَى الْإِسْلَامِ ،عُرْوَةً عُرْوَةً , فَكُلَّمَا انْتَقَضَتْ عُرْوَةٌ، تَشَبَّثَ النَّاسُ بِالَّتِي تَلِيهَا ، وَأَوَّلُهُنّ نَقْضًا الْحُكْمُ، وَآخِرُهُنَّ الصَّلَاةُ»  دستگیره های اسلام یک به یک شکسته می شود، هرگاه یک دستگیره نابود شود مردم به آنچه نزدیک آن است چنگ می زنند، اول آنها شکستن حکم است و آخر آنها نمازاست. با شکستن حکم کردن از کانال  خِلاَفَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ  مردم به آنچه نزدیک بود چنگ زدند. بلکه مسلمین آن زمان به حکومت شاهیگری بنی امیه چنگ زدند و به تدریج دستگیره ها یکی بعد از دیگری شکسته شده اند تا به زمان ما رسیده است و فتنه ای که آن زمان استارتش زده شده است هنوز دامنگیر ما هم هست آن هم با شدت بیشتری.

در هر صورت این حکومت ملوکیت و شاهیگری بنی امیه در حالت اضطرار مورد پذیرش واقع شد که در این حکومت بدیل اضطراری به حکم «الضرورات تبيح المحظورات» اصحاب زیادی هم وجود داشتند و بالاجبار برای پرهیز از بدتر و انجام یک واجب شرعی به آن بیعت هم دادند.  واجب چرا؟ چون انجام واجبهای دیگری از طریق این حکومت انجام می شوند و اگر این حکومت نباشد دیگر واجبات هم انجام نمی شوند .  مَا لاَ يَتِمُّ الْوَاجِبُ إِلاَّ بِهِ؛ فَهُوَ وَاجِبٌ.

ما در حالت ضرورت زمانی که خوراک تمیز و حلال را از دست می دهیم و نداریم، برای حفظ جانمان به گوشت مردار و چیزهای دیگری که نهی شده اند پناه می بریم، و خوردن این گوشت مردار برای حفظ جانمان بر ما واجب می شود تا این ضرورتمان رفع بشود و دوباره به طعام سالم و حلال دست پیدا کنیم. چون حفظ جان واجب است و تنها از طریق این گوشت مردار است که ما می توانیم جانمان را نجات بدهیم پس خوردن این گوشت مردار هم واجب می شود. زمانی هم  که خِلاَفَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ را از دست دادیم و نداریم برای حفظ دینمان و اسلاممان به حکومت بدیل اسلامی پناه می بریم تا این ضرورتمان هم رفع بشود و دوباره به  خِلاَفَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ  بر گردیم .

این هم می دانیم زمانی که ما در حالت ضرورت قرار می گیریم و مجبور می شویم که مثلا برای حفظ جانمان گوشت مردار بخوریم  به دلیل حفظ جانمان است نه به دلیل اینکه مثلا از بوی این مردار یا از مزه ی این مردار یا از رنگ این مردار خوشمان می آید؛ نخیر، ما خیلی هم از این لاشه بدمان می آید. دلیل و علت و هدف استفاده مان از این گوشت، تنها حفظ جانمان است و رسیدن به این هدف است، و زمانی که به این هدفمان رسیدیم آن را هم دور می اندازیم.

إِنَّمَا حَرَّمَ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَةَ وَالدَّمَ وَلَحْمَ الْخِنزِیرِ وَمَا أُهِلَّ بِهِ لِغَیْرِ اللّهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَیْرَ بَاغٍ وَلاَ عَادٍ فَلا إِثْمَ عَلَیْهِ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ ‏(بقره/173) تنها مردار و خون و گوشت خوک و آنچه نام غیرخدا (به هنگام ذبح) بر آن گفته شده باشد بر شما حرام کرده است. ولی آن کس که مجبور شود (به خاطر حفظ جان از آن اشیاء حرام بخورد) در صورتی که علاقمند (به خوردن و لذّت بردن از چنین چیزها نبوده است ) و متجاوز (از حدّ سدّجوع هم) نباشد، گناهی بر او نیست. بی‌گمان خداوند بخشنده و مهربان است .‏

بدون شک حفظ دین مقدم بر حفظ جان، مال و دنیا و تمام خواسته های دنیوی ماست و طبیعی است که اگر ما برای حفظ دینمان درحالت اضطرار قرار بگیریم ناچارا باید به اسبابی شرعی پناه ببریم که دینمان را حفظ کنیم که بالاتر از جانمان و سایر متعلقات دنیویمان است  .

حالا زمانی که آنهمه صحابه به یک حکومت بدیل اضطراری اسلامی رضایت می دهند به دلیل حفظ دین و رسیدن به اهدافی است که دارند، نه به دلیل تأئید و موافقت با انهدام خِلاَفَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ  یا به دلیل تأئید اعمالی که معاویه از زمان علی بن ابی طالب تا زمان حسن بن علی برای رسیدن به چنین مقامی انجام داده است؛ نه، اسباب و تغییرات منفی که مسلمین در خودشان به وجود آورده بودند این بزرگان را در حالت اضطرار قرار داده بود و به این نتیجه رسیده بودند که برای فرار از تفرق، خاتمه دادند به کشت و کشتار میان مسلمین، شروع کردن مجدد فتوحات اسلامی که از مرگ عثمان تا الان متوقف شده بود، بازگشت رفاه و امنیت به میان مسلمین و دلایل خوب دیگری که از آنها  بی خبریم  ابزاری غیر از این حکومت بدیل اضطراری اسلامی وجود ندارد، و ناچارا باید در وضع اضطراری موجود از این ابزار نازل و بدیل اسلامی استفاده کرد .

   زمانی که انسان درحالت اضطرار قرار می گیرد مشخص است  که با امری عادی سروکله نمی زند، زمانی که نمی توانی ایستاده نماز بخوانی و نشسته نمازت را می خوانی یعنی یک عیبی در بدن به وجود آمده است اما باز نمازت را ترک نمی کنی، و با وجود آن عیب باز نشسته نمازت را می خوانی، حالا اگه مجبور بشوی درازکش نمازت را بخوانی این هم واضح و روشن نشان می دهد که عیب بزرگتری در جسمت هست که نمی توانی فریضه ی نماز را در حالتهای عادیش انجام بدهی اما باز نمازت را ترک نمی کنی و انجامش می دهی . تمام این عیبها مانع آن نمی شوند که تو نتوانی نمازت را بخوانی حتی اگر مشکلاتی در زمینه ی پاکی یا ناپاکی لباس و یا وضو گرفتن یا نگرفتن یا توانائی بر تیمم کردن یا نکردن هم برایت  پیش بیاید و در حالت اضطرار بدتری هم قرار بگیری باز نمی توانی به خاطر این حالتها فرض عین نماز را ترک کنی .

(ادامه دارد…….)

درسهای مقدماتی/درس ششم:  چه باید کرد؟ وحدت آگاهانه، هدفمند و حرکتی

درسهای مقدماتی/درس ششم:  چه باید کرد؟ وحدت آگاهانه، هدفمند و حرکتی

 پیاده شده از نوار صوتی شیخ ابوحمزه المهاجر هورامی حفظه الله

(12- قسمت)

بله، این انتقل قدرت، و به تدریج این انتقال از کامل به ناقص و سپس ناقص تر را تنها در حسن بن علی رضی الله عنهما و معاویه نبینید، این را در کاستی ها، معایب و تغییراتی ببینید که در مردم ایجاد شده، و چنان خلیفه ای را به چنان کاری وادار و مجبور می کند، و در نهایت همین تغییرات و معایب مردم را به طرف حاکمیت شاهان و ظالمین می کشاند:وَکَذَلِکَ نُوَلِّی بَعْضَ الظَّالِمِینَ بَعْضاً بِمَا کَانُواْ یَکْسِبُونَ ‏(انعام/129) و همان گونه برخی از ستمگران را همنشین برخی دیگر می‌گردانیم، و این به خاطر اعمالی است که انجام می‌داده‌اند.‏

می دانیم که الله تعالی با جماعت واحد است و تفرق هم از صفات مشرکین است، آن ابزاری که می تواند بعد از دوران نبوت و بعد از رسول الله صلی الله علیه وسلم به صورت کامل از جماعت مسلمین محافظت کند خِلَافَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ ست، در غیاب این و در حالت اضطراری حکومت بدیل اسلامی بهترین گزینه است، و در غیاب این بدیل اضطراری هم مسلمین درموقعیتهای حساسی قرار می گیرند که تنها و تنها مجلس شورای مجاهدین آنهاست که می تواند به صورت ضعیفتری از این جماعت واحد نگهداری کند. الان سیدنا حسن در بین بی وفائی اطرافیان، تفرق و هرج و مرج، قحطی و گرسنگی، خطر منافقین داخلی و کفار آشکارداخلی و خارجی، و در کل خطر انهدام مسلمین و شرک تفرق و حفظ حکومت خودش  با چنان حکومت بدیل اسلامیی قرار دارد .

 شرک تفرق و آن آفتهای دیگری که سیدنا حسن رضی الله عنه با آن درگیر بودند کلا باعث نابودی مسلمین می شود، مثل آن چیزی که ما در اندلس با سابقه ی ۷۸۱سال حکومت مسلمین مشاهده اش کردیم ، حالا چه رسد به نابودی امت وجماعت، اما حکومت بدیل اسلامی می تواند حداقل موجودیت اسلام و یک جماعت ضعیفی را حفظ کند، و وقایع تاریخی هم ثابت کردند حق با ایشان بود. البته شرایط هم طوری شده است که بیشتر از این از دستش بر نمی آید و طبق آیه  ی:  فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ  (تغابن /16) و فرموده ی رسول الله صلی الله علیه وسلم : مَا نَهَيْتُكُمْ عَنْهُ فَاجْتَنِبُوهُ وَمَا أَمَرْتُكُمْ بِهِ فَافْعَلُوا مِنْهُ مَا اسْتَطَعْتُمْ[1] از تفرقی که توانائی و ابزارهای نابودیش را ندارد پرهیز می کند، و از امری که در مورد حکومت داری هست به اندازه ی توانش به پیش می رود، و از دو ضرر أخف الضررين را انتخاب می کند .

ایشان زمانی که متوجه می شوند که اسباب حفظ کل جماعت را ندارد و اجتهاد می کند که می تواند مثلا بیشتر از 70 درصدش را داشته باشد، تشخیص می دهد بهتر از آنی است که با عذاب تفرق و سایر آفتها تمام را از دست بدهد، برای همین است که به همین اندک هم بسنده می کند که:  ما لا يُدرَكُ كُلُّه ، لا يُترَكُ جُلُّه  .

 این چیز اندکی که ایشان به آن دست یافتند، در برابر آن چیزی که از دست داده بود اندک است؛(هر چند که برای  عصر ما در اکثر سرزمینهای مسلمان نشین دست یافتن به همین اندک هم در حد یک آرزو باقی مانده است)؛ مثل : تمام شدن جنگ و کشتار بین مسلمین که از قتل عثمان بن عفان رضی الله عنه تا آن زمان شروع شده بود، متحد شدن مسلمین تحت یک پرچم، از سرگیری فتوحات مسلمین و گسترش سرزمینهای اسلامی، زمین گیر شدن و در تنگنا قرار گرفتن خوارج و غلات و موارد دیگری که ما در این دوران کوتاه  شاهدش بودیم .

آن چزی که لازم است برای چندمین بار به آن اشاره بشود این است که :واضح است این تغییر از خِلَافَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ  به شاهیگری توسط مردم زمینه هایش فراهم شد و کفار پنهان داخلی و آشکار خارجی ازآنها سوء استفاده کرده اند، بازگشت به آن هم تنها و تنها با تغییر در خود مردم به دست می آید، چون:  إِنَّ اللّهَ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُواْ مَا بِأَنْفُسِهِمْ(رعد/11) خداوند حال و وضع هیچ قوم و ملّتی را تغییر نمی‌دهد مگر این که آنان احوال خود را تغییر دهند.

 ما هم اکنون طبق فرموده ی رسول الله صلی الله علیه وسلم الان در بین دو تا خِلَافَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ هستیم؛ یکی آن خِلَافَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ ای که پس از مرگ ایشان به وجود آمد و ما اسباب از دست دانش رافراهم کردیم و بعد از 30 سال از دستش دادیم ودیگری خِلَافَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ ای که بعد از این حکومتهای شاهیگری خشونت طلب و مستبد می آید که باید اسباب به دست آوردنش را تهیه کنیم و دوباره به دستش بیاوریم .

تمام حکومتهائی که بین این دو خِلَافَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ با کنار نهادن نظارت مردمی و با نابود کردن شورای اولی الامر واحد طبق قانون شریعت الله بر اساس یکی از مذاهب و تفاسیر اسلامی حکم کردند مرتبه ی نازل و بدل اضطراری خِلَافَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ هستند که از دارالاسلام مسلمین حمایت کرده اند، و مسلمین تا بازگشت مجدد خِلَافَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ و به حکم ضرورت چون تنها از کانال این حکومتهای بدیل اضطراری اسلامی می توانستند خیلی از واجبات شرعی را انجام بدهند و از خودشان در برابر جنگ همیشگی مشرکین یا همین سکولاریستها جهت مرتد کردن مسلمین که جزو صفات ذاتی آنها شده است«وَ لا يَزالُونَ يُقاتِلُونَکُمْ حَتَّي يَرُدُّوکُمْ عَنْ دينِکُمْ إِنِ اسْتَطاعُوا» (بقره/217) حمایت کنند و از خودشان در برابر سایرکفار آشکار و پنهان داخلی و غلات حمایت کنند، حفظ این مرتبه ی نازل حکومت اسلامی و حکومتهای بدیل اضطراری را تا رسیدن مجدد به خِلَافَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ بر خودشان لازم و حتی جهت ممانعت از مرتد شدن مسلمین و جهت حفظ مفاهیم و محتوای 4 گانه ی دین اسلام واجب می دانستند، مَا لاَ يَتِمُّ الْوَاجِبُ إِلاَّ بِهِ؛ فَهُوَ وَاجِبٌ .

(ادامه دارد……..)


[1]   بخاری، مسلم و ترمذی

درسهای مقدماتی/درس ششم:  چه باید کرد؟ وحدت آگاهانه، هدفمند و حرکتی

درسهای مقدماتی/درس ششم:  چه باید کرد؟ وحدت آگاهانه، هدفمند و حرکتی

 پیاده شده از نوار صوتی شیخ ابوحمزه المهاجر هورامی حفظه الله

(11-قسمت)

در اینجا یک خلیفه که در همه چیز بر معاویه بر تری داشت، تنها در مسأله ی حکمرانی به دلایلی مشخص و از روی ناچاری و اضطرار جای خودش را به این شاه می دهد.  این یکی از دلایلی بود که صحابه همگی منجمله حسن و حسین و دیگران به چنین حکومتی بیعت دادند.

 در واقع نباید چنین تصور بشود که مثلا یک انقلاب رخ داده است و حکومت از ریشه دگروگون شده است، نه اینطوری نبود، چون اگر اینطوری بود نه حسن و حسین و نه هیچ صحابه ای به قیمت جانشان هم تمام می شد اجازه ی چنین کاری را نمی دادند، اینها هم با وجود چنین بزرگانی جرئت چنین تغییراتی را نداشتند. دلیلش هم قیام حسین رضی الله عنه بر علیه حاکمیت یزید بود، چون از زمان یزید به بعد است که ما با نوساناتی شاهد تغییر در سایر نهادهای حکومتی و مردمی و در نهایت شاهد آنهمه تفرق و نابسامانی و رکود بوده ایم .

بله، به مرور زمان و بر اثر وفات و قربانی شدن این شیر مردان بود که ما شاهد تغییرات و نواقص اساسی هستیم، زمانی که در زمان عبدالملک بن مروان اکثرتابعین هم از دنیا رفته بودند این ناقص سازی گسترش بیشتری پیدا می کند، که اینهم از شاهی به شاه دیگرفرق داشت. عمر بن عبدالعزیز یک چیزی بود مروان بن محمد هم چیز دیگری بود .

 ابن خلدون، که  ادامه دهنده ی راه کسانی چون ابوبکر الطُرطوشی اندلسی در نگرش علمی به جامعه و تاریخ است و از او به عنوان پدر جامعه شناسی هم نام برده می شود، در مورد این انتقال قدرت از خلافت به پادشاهی می گوید: هرچند نظام خلافت به نظامی پادشاهی تغییر یافت، اما این تحول، محدود بود و بسیاری از موازین و زیرساخت‌های خلافت اسلامی همچنان در نظام پادشاهی اجرا مي‌شد.[1] رسول الله صلی الله علیه وسلم قبلا در این زمینه فرموده بود که : «ابْنِي هَذَا سَيِّدٌ، وَلَعَلَّ اللَّهَ أَنْ يُصْلِحَ بِهِ بَيْنَ فِئَتَيْنِ مِنَ المُسْلِمِينَ».[2]«اين فرزندم، آقا و سرور است و چه بسا خداوند، به وسيله‌ي او، ميان دو گروه عظيم از مسلمانان، اصلاح برقرار سازد». و حسن بن علی رضی الله عنهما هم اینطوری این مشکل به وجود آمده را اصلاح کرد اما باز می فرماید: «همانا من، در حالي كه بیش از هر کسی، سزاوار خلافت بودم، (از آن كناره‌گيري کردم) و با معاويه  بيعت کردم و نمي‌دانم كه سرانجام اين بيعت، موجب به وجودآمدن فتنه‌اي ميان شما خواهد شد و يا تا مدتي برايتان سودمند خواهد بود» [3]

حسن بن علی رضی الله عنهما مثل پدرش هم حاکم مشروع مسلمین بود و هم حاکمیت حجاز و عراق و یمن را پس از پدرش در اختیار داشت و در موضع قدرتی بود که پدرش بود. اما مجبور می شود برای اصلاح بین این دو گروه عظیم از مسلمین بین بد و بدتر، بد را انتخاب کند؛ اما همین بده بعدها بدتر و بدترین هم ازآن بیرون آمد که تا الان هم ادامه دارد.

زمانی هم که حسن بن علی رضی الله عنهما حکومت را به معاویه می سپارد می گوید: : «اي معاويه! خداوند، زمام امور امت محمد را به تو سپرد و نمي‌دانم واقعاً رسیدن به این مقام، به خاطر صفت خوبی بود كه در تو وجود داشت و يا اینکه برعكس، به خاطر وجود شری در تو بود». آنگاه این آیه را تلاوت کرد که:«وَإِنْ أَدْرِي لَعَلَّهُ فِتْنَةٌ لَكُمْ وَمَتَاعٌ إِلَى حِينٍ» (انبياء/111) «من نمي‌دانم، شايد اين، آزموني براي شما باشد و (شايد شما را) تا مدتي بهره‌مند سازد (و برایتان مفید باشد)[4]

در واقع حکومت معاویه استارت تغییر خلافت به پادشاهی و یک مرحله ی گذار محسوب می شود، این تغییر حاکمیت از خلافت به شاهیگری از زمان خودش شروع می شود و با موروثی شدن حاکمیت تثبیت می شود، از نگاه ابوالاعلی مودودی انتخاب یزید از اشتباهات فاحش معاویه و قدم گذاشتن حقیقی از خلافت به ملوکیت و شاهیگری بود .  از نگاه فرق کنونی معروف به اهل سنت آن چیزی که بنیاد مشروعیت خلفای راشدین تلقی می شود اجماع اهل حل و عقد و شورای اولی الامر واحد مسلمین است. این شوراست که از ابوبکر تا حسن بن علی رضی الله عنهما را انتخاب می کند و این را علی رضی الله عنه در نامه هایش به معاویه یادآوری می کند و در اینجا این شورای اولی الامراست که توسط معاویه ضعیف و سپس نابود می شود .

 اما می دانیم این هم باز به معنی تهی شدن از مفاهیم و اهداف و مقاصد خلافت نبود، بلکه در نظام شاهیگری بنی امیه و بنی عباس و عثمانیها هم  این اهداف در شکل ضعیفتر و ناقصتری دنبال می شدند، و تمام تلاش اینها هم در مسیر پیاده کردن قوانین شریعت بود اما بر اساس تفسیر و مذهبی خاص نه بر اساس رای امت واحد و جماعت واحدی که اجماع واحدی را ارائه بدهد، چون امت واحد و جماعت واحد نابود شده بود و پس از فوت صحابه و تابعین به جایش امتهای متعدد و جماعتهای متعددی به وجود آمدند و شورای اولی الامری نبود که اینها را دور هم جمع کند .  در این صورت این نظامهای شاهیگری مثل امویان و عباسیان و عثمانیها را می شود ترکیبی از نظام خلافت و شاهیگری دانست که به سبک خودشان و به نسبتهای مختلفی اهداف و مقاصد اسلامی را دنبال می کردند. 

     به دنبال این سبکهای حکومتی یکپارچه و ترکیبی ما شاهد خورده شاهانی بوده ایم و الان هم در قالب شاه و رئیس جمهور و غیره هستیم که هدفشان تنها شاهیگری و حکمرانی خودشان بوده است نه اهداف و مقاصد اسلام، و اکثرا اسلام را هم قربانی شاهیگری و حکمرانی و مقاصد و اهداف دنیوی خودشان کرده اند، و از اسلام به عنوان یک ابزار استفاده کرده اند، و به کلی پس مانده های نظام خلافت و مفاهیم و اهداف و مقاصد شریعت کنار نهاده شد و همگی قربانی قدرت طلبی و جاه طلبی حاکمان شد.

 خلافت حسن بن علی رضی الله عنهما همچون حکومت اسلامی رسول الله صلی الله علیه وسلم یکی از بزرگترین نعمتهائی بود که الله به مسلمین بخشیده بود، علت اساسی که حسن بن علی رضی الله عنهما را از روی ناچاری مجبور به واگذاری قدرت به معاویه و تغییر این نعمت و از دست رفتن این نعمت در میان مسلمین کرد را باید به تغییراتی ربط داد که مسلمین در خودشان به وجود آورده بودند چون: ذَلِکَ بِأَنَّ اللّهَ لَمْ یَکُ مُغَیِّراً نِّعْمَةً أَنْعَمَهَا عَلَى قَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُواْ مَا بِأَنفُسِهِمْ وَأَنَّ اللّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ ‏(انفال/53) این بدان خاطر است که خداوند هیچ نعمتی را که به گروهی داده است تغییر نمی‌دهد مگر این که آنان حال خود را تغییر دهند (و دیگر شایستگی نعمت خدا را نداشته باشند و بلکه سزاوار نقمت گردند) و بیگمان خداوند شنوای (اقوال و) آگاه (از افعال مردمان) است .‏

(ادامه دارد…….)


[1]النظریات  السیاسیۀ، اثر ریس، ص194 به نقل از: المقدمۀ از ابن خلدون.

[2] صحيح البخاري – التوحيد (7109) سنن النسائي – الأذان (644) مسند أحمد – باقي مسند المكثرين (3/6) مسند أحمد – باقي مسند المكثرين (3/35) مسند أحمد – باقي مسند المكثرين (3/43) مستدرك الحاكم : 3 / 174

[3]فضائل الصحابۀ (2/769). سند اين روايت صحيح است.

[4]المعجم الكبير (3/26). سند اين روايت حسن است.

درسهای مقدماتی/درس ششم:  چه باید کرد؟ وحدت آگاهانه، هدفمند و حرکتی

درسهای مقدماتی/درس ششم:  چه باید کرد؟ وحدت آگاهانه، هدفمند و حرکتی

 پیاده شده از نوار صوتی شیخ ابوحمزه المهاجر هورامی حفظه الله

(10- قسمت)

احادیث رسول الله صلی الله علیه وسلم روشن می کنند که مسلمین در مسیر حرکت خودشان بعد از زمان رسول الله صلی الله علیه وسلم و دوران نبوت تا روز قیامت 3 گونه حکومت را خواهند دید: قال رسول الله صلى الله عليه وسلم :

تَكُونُ النُّبُوَّةُ فِيكُمْ مَا شَاءَ اللَّهُ أَنْ تَكُونَ، ثُمَّ يَرْفَعُهَا إِذَا شَاءَ أَنْ يَرْفَعَهَا، ثُمَّ تَكُونُ خِلَافَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ ، فَتَكُونُ مَا شَاءَ اللَّهُ أَنْ تَكُونَ، ثُمَّ يَرْفَعُهَا إِذَا شَاءَ أَنْ يَرْفَعَهَا، ثُمَّ تَكُونُ مُلْكًا عَاضًّا، فَيَكُونُ مَا شَاءَ اللَّهُ أَنْ يَكُونَ ، ثُمَّ يَرْفَعُهَا إِذَا شَاءَ الله ُأَنْ يَرْفَعَهَا ، ثُمَّ تَكُونُ مُلْكًا جَبْرِيّاً ، فَتَكُونُ مَا شَاءَ اللَّهُ أَنْ تَكُونَ ، ثُمَّ يَرْفَعُهَا إِذَا شَاءَ أَنْ يَرْفَعَهَا ، ثُمَّ تَكُونُ خِلَافَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ ، ُثمَّ سَكَتَ.[1]

  1. خلافت مطابق منهج و روش رسول الله . خِلَافَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ.
  2. دوران پادشاهی که به دو دسته ی کلان تقسیم می شود، که بعضی تنها با خشونت همراه بودند، ثُمَّ تَكُونُ مُلْكًا عَاضًّا، و بعضی ها علاوه بر آن با استبداد و خودکامگی هم به مسیر خودشان ادامه دادند، ثُمَّ تَكُونُ مُلْكًا جَبْرِيّاً
  3.  بازگشت خلافت مطابق منهج و روش رسول الله .خِلَافَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ

در حکومت خلفای پس از رسول الله صلی الله علیه وسلم خِلَافَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ ما شاهد دو اصل مهم هستیم یکی: اصل مهم نظارت همگانی بر عملکرد داخلی حاکم  و حکومت و دولت مسلمین، غیر از مسائل امنیتی و روابط بین الملل که خود رهبران مشوق چنین نظارتی بودند چنانچه:

·       ابوبكر صديق رضی الله عنه در این زمینه می گوید : ««اگر نيك و درست عمل كردم، مرا ياري کنید و اگر بد و نادرست رفتار نمودم، اصلاحم نمایید» [2]

·        عمر فاروق رضی الله عنه هم می گوید : «محبوب‌ترين مردم، نزد من كسي است كه عيوب مرا به من متذكر ‌شود». [3]و نیز فرموده است: «از آن مي‌ترسم كه خطايي از من سر زند، اما هيچ‌یک از شما جرأت نكند به من تذكر دهد». [4]

·        عثمان  رضی الله عنه  هم می گوید: «اگر در كتاب خدا آيه‌اي يافتيد كه بر اساس آن، باید مرا در قيد و بند نمایيد، پس حتماً اين كار را انجام دهيد».[5]

·        علي  رضی الله عنه  هم می گوید: «اين، حق شماست (که خود، زمام امورتان را به هر کس که بخواهید، بسپارید) و هيچ‌كس در آن حقي ندارد مگر اينكه خودتان، او را زمامدار خویش قرار دهید. من نيز بدون (خواست و پشتوانه‌ي) شما هیچ ولایتی بر شما ندارم».[6]

و اصل مهم دیگر در خِلَافَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ شورای اولی الامراست.  در چنین سیستمی  امور قابل اجتهاد هم از کانال شورای واحد و اجماع واحد ارائه می شود برای همین است که ما در این دوران چیزی به نام مذهب نمی بینیم و هر چه هست اسلام است و با وجود آنهمه صحابی و تابعین عالم و دانشمند ما شاهد پیدایش مذاهب به سبک عصر شاهیگری بنی امیه و بنی عباس و غیره نیستیم .

در مورد طول عمر این خِلَافَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ پس از فوت رسول الله صلی الله علیه وسلم خود ایشان می فرماید: خِلافَةُ النُّبُوَّةِ ثَلاثُونَ سَنَةً ثُمَّ يُؤْتِي اللَّهُ الْمُلْكَ أَوْ مُلْكَهُ مَنْ يَشَاءُ[7]«خلافت نبوت، سي سال است و پس از آن، خداوند، پادشاهي را به هر كس كه بخواهد، مي‌دهد». یا می فرماید: الْخِلاَفَةُ فِي أُمّتِي ثَلاَثُونَ سَنَةً، ثُمّ مُلْكٌ بَعْدَ ذَلِكَ.[8]

می دانیم که  رسول الله صلی الله علیه وسلم در ربیع الاول سال 11 هجری وفات کردند و ابوبکر صدیق خلیفه شدند  و حسن بن علی رضی الله عنهما هم در ربیع الاول سال 41 هجری، سالی که به سال قحطی شهرت یافته بود، اجبارا دست از خلافت کشید و قدرت حکومتی را به معاویه واگذار کرد، و خلافت دقیقا 30 سال طول کشید؛ اینهم یکی از نشانه های غیر قابل انکار نبوت رسول الله صلی الله علیه وسلم و معجزه ای غیر قابل کتمان است که الله تعالی از زبان رسولش آن را نشان داده  است.   

حسن بن علی رضی الله عنهما تنها از قدرت حکومتی دست کشید و سایر نهادهای حکومتی پس از حاکم شدن معاویه هنوز به صورت مستقل به حیات خودشان ادامه می دادند، سیستم زکات، سیستم حل مسائل فقهی، سیستم قضاوت و غیره همانی بود که در خلافت حسن وجود داشت.  حتی یکی از شروط حسن بن علي رضی الله عنه  با معاویه این است که  معاويه در ساختار حکومتی خودش، مطابق كتاب خدا و سنت پيامبر اکرم صلی الله علیه وسلم  و روش خلفاي راشدين عمل کند. گفته شده است یکی دیگراز شرایط صلح حسن بن علي با معاويه این بود كه پس از معاويه، حسن بن علي زمام امور را به‌دست گيرد.[9] و معاويه هم قول داد که چنانچه زمانی توان رهبری مسلمانان را نداشته باشد، زمام امور را به حسن رضی الله عنه بسپارد.[10] یا ابن حجر هيتمي مي‌گوید: در پیمان صلح، قرار بر آن شد که جانشين معاويه، توسط شوراي مسلمانان تعيين گردد.[11]برای همین وضعیت و چنین شروطی بود که می بینیم معاویه می گوید: «من آخرین خلیفه و اوّلین پادشاه هستم!؟»[12]

(ادامه دارد……)


[1] روى الإمام أحمد عن النعمان بن بشير/ وروى الحديث أيضًا الطيالسي والبيهقي في منهاج النبوة، والطبري ، والحديث صححه الألباني في السلسلة الصحيحة، وحسنه الأرناؤوط

[2]البداية و النهاية (6/306).

[3]البداية و‌النهاية (6/305).

[4]الشيخان ابوبكر و عمر، ص231.

[5]الشيخان ابوبكر و عمر ص231 و نظام‌ الحكم في عهد الخلفاء ‌الراشدين ص 198.

[6]مسند احمد (524).

[7]سنن‌ابي‌داود، شرح عون‌المعبود (12/259) و صحيح سنن‌ (3/879). صححه آلبانی

[8] الترمذي عن سعيد بن جمهان

[9]فتح الباري (13/70).

[10]سير‌اعلام‌النبلاء (3/264).

[11]الصواعق ‌المحرقه (2/299)

[12]البدایة والنهایة : ج 8 ص 16

درسهای مقدماتی/درس ششم:  چه باید کرد؟ وحدت آگاهانه، هدفمند و حرکتی

درسهای مقدماتی/درس ششم:  چه باید کرد؟ وحدت آگاهانه، هدفمند و حرکتی

 پیاده شده از نوار صوتی شیخ ابوحمزه المهاجر هورامی حفظه الله

(9-قسمت)

در این سمع و طاعه – برای  حفظ وحدت دستور و وحدت عمل و پرهیز از تفرق- در نظر گرفتن تاکتیکهای ضروری که به استراتژیهای دور و نزدیک خدمت می کنند (مثل مفاد صلح حدیبیه، امتیاز دادنها، عقب نشینی ها و غیره) بسیار مهم و حیاتی است  . در اینگونه موارد که ممکن است تنها رهبریت و شوراهای نظامی و امنیتی و دیپلماسی از آنها با خبر باشند و شورای اولی الامر متخصصین و فقها هم بر اینگونه فعالیتهای رهبری نظارت دارند هر گونه تک روی مسلمان ظلم آشکاری است  به خودش و جماعت مسلمین . 

  • مورد چهارمی ما در این درس : پشتیبانی از عموم مسلمین با جان و مال و زبان و قلب است

رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید: مَثَلُ الْمُؤْمِنِينَ فِي تَوَادِّهِمْ، وَتَرَاحُمِهِمْ، وَتَعَاطُفِهِمْ کمَثَلُ الْجَسَدِ إِذَا اشْتَكَى مِنْهُ عُضْوٌ تَدَاعَى لَهُ سَائِرُ الْجَسَدِ بِالسَّهَرِ وَالْحُمَّى[1].صفت مومنان در دوستی و مهربانی و عطف توجه و پائیدن یکدیگر همچون صفت بدن است. هرگاه اندامی از بدن به ناله و فغان درآید، همه اندام‌های تن با آن همدرد می‌شوند و با شب زنده‌داری و تب و لرز با آن هم آوا می‌گردد .

مثل همان مسلمانی که آن یهودی از بنی قینقاع را به خاطر اهانت به آن خواهر مسلمانمان دربازارکشت، هر چند که خودش هم توسط یهودیها شهید شد، و رسول الله صلی الله علیه وسلم هم با همه ی بنی قینقاع که از این مجرمین حمایت کرده بودند اعلان جنگ کرد و در نهایت همه را بیرون  ریخت. چرا؟ چون دفاع از دین و جان و ناموس و آبرو و عرض و مال و سایر حقوق مسلمین بر عهده ی همه است. بخصوص اگراز طرف یک کافر پایمال بشود. وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ (توبه/71) مردان و زنان مؤمن، برخی ولی و یاوران برخی یکدیگرهستند.

اینجا یک استثناء درمسأله ی پشتیبانی وجود دارد که به پشتیبانی از مسلمینی بر می گردد که از دارالکفر به دارالاسلام هجرت نکرده اند. در چنین حالتی تنها زمانی می شود به خاطر دین ازآنها پشتیبانی کرد که با آن حکومت یا حزب کافر یا دارالکفر پیمانی نبسته باشیم  . یعنی این مسلمین غیر مهاجر و ساکن در دارالکفر را تنها زمانی می توانیم به خاطر دین ازآنها  پشتیبانی نظامی و مادی کنیم که این پشتیبانی بر علیه کافری که ما با او پیمان بسته ایم نباشد، و ما پیمان شکن نباشیم به خاطر یک مسلمان غیر مهاجری که خودش را از خیلی چیزها و خیلی حمایتهای مسلمین محروم کرده است : إِنَّ الَّذِینَ آمَنُواْ وَهَاجَرُواْ وَجَاهَدُواْ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَالَّذِینَ آوَواْ وَّنَصَرُواْ أُوْلَئِکَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاء بَعْضٍ وَالَّذِینَ آمَنُواْ وَلَمْ یُهَاجِرُواْ مَا لَکُم مِّن وَلاَیَتِهِم مِّن شَیْءٍ حَتَّى یُهَاجِرُواْ وَإِنِ اسْتَنصَرُوکُمْ فِی الدِّینِ فَعَلَیْکُمُ النَّصْرُ إِلاَّ عَلَى قَوْمٍ بَیْنَکُمْ وَبَیْنَهُم مِّیثَاقٌ وَاللّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ (انفال/72)

‏بیگمان کسانی که ایمان آورده‌اند و مهاجرت کرده‌اند و با جان و مال خود در راه خدا جهاد نموده‌اند، و کسانی که (مهاجرین را) پناه داده‌اند و یاری نموده‌اند برخی از آنان یاران برخی دیگرند . و امّا کسانی که ایمان آورده‌اند ولیکن مهاجرت ننموده‌اند (و با وجود توانائی به دارالاسلام نپیوسته‌اند، هیچ گونه تعهّد و مسؤولیّت و) ولایتی در برابر آنان ندارید تا آن گاه که مهاجرت می‌کنند. اگر (چنین مؤمنان غیرمهاجری از دست ظلم و جور دیگران) به سبب دینشان از شما کمک و یاری خواستند، کمک و یاری بر شما واجب است، مگر زمانی که مخالفان آنان گروهی باشند که میان شما و ایشان پیمان باشد. خداوند می‌بیند آنچه را که می‌کنید.  

با این توضیحات مختصر در مورد «بُنْيَانِ الْمَرْصُوصِيَشُدُّ بَعْضُهُ بَعْضًا» ساختماني سربی یا به قول ما پولادین كه يك قسمت آن، قسمت ديگر را محكم نگه مى داردلازم است به انواع دارالاسلامها و جایگاه و وظیفه ی مسلمین در برابر این ساختمانها اشاره کنیم . 

  دارالاسلامها به دو نوع تقسیم می شوند یکی حکومت شورائی اسلامی خِلاَفَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ و دیگری مرتبه ی نازل و بدل اضطراری خِلاَفَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ .

قبل از صحبت کردن در مورد خِلاَفَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ لازم است یک نکته را یاد آوری کنم و آن هم  روش امامان اهل سنت در برخورد با بزرگان و اشتباهات آنهاست که  در میان غیر عربها ناشناخته است.

 گاه تفسیر، تحلیل و آسیب شناسی  یک سخن یا یک واقعه ی تاریخی که پاسخی برای نیازهای روز ما دارد و منطبق با تمام معیارهای شرعی هم است بازبرای عده ای از عزیزان حکم توهین را دارد؛ در حالی که اگر ما خودمان این مسائل را آنطوری که هست شرح ندهیم دشمنان ما مثل مستشرقین و منافقین و سکولار زده ها و مرتدین حتما به آن شیوه ای که خودشان می خواهند شرحش می دهند و شرح هم داده اند، ما باید با روشنگری و آشکار کردن آنچه که وجود دارد راه را بر این دشمنان آشکار و پنهان ببندیم.  یکی از این موارد سیر تحولات سه گانه ای است که رسول الله صلی الله علیه وسلم  برای جامعه ی مسلمین ارائه داده است  .

(ادامه دارد……)


[1] متفق علیه. البخاری مع الفتح، کتاب الأدب، باب رحمة الناس والبهائم (10/438)، (ش: 6011)؛ ومسلم فی کتاب البر والصلة، باب تراحم المؤمنین وتعاطفهم (4/2000)، (ش: 2586).

درسهای مقدماتی/درس ششم:  چه باید کرد؟ وحدت آگاهانه، هدفمند و حرکتی

درسهای مقدماتی/درس ششم:  چه باید کرد؟ وحدت آگاهانه، هدفمند و حرکتی

 پیاده شده از نوار صوتی شیخ ابوحمزه المهاجر هورامی حفظه الله

(8-قسمت)

بر این اساس امام، امیر، رهبر یا خلیفه ی مسلمین باید ابتداء عالم به منابع شرعی و به دنبال آن عالم به مسائل روز باشد.  بله اولین چیزی كه باید  به آن علم وافر وكافی داشته باشد، احكام شرعی است؛ چون رهبر مسلمین مكلف است تحت نظارت شورای اولی الامر احكام شرعی را تطبیق کند و دولت را مطابق حدود شرعی رهبری كند، پس اگر دراین بخش علم جامع نداشته باشد، این وظیفه را  به هیچ صورتی نمی تواند ادا کند و صلاحیت رهبر شدن را ندارد. حتی بعضی از فقها براین نظرهستند كه تنها علم داشتن به احكام شرعی به شكل تقلید برای خلیفه كافی نیست؛ چون تقلید (از نظر آنها) درحقیقت یك نوع نقص وكمبود به حساب می آید.  به همین دلیل لازم می دانند كه باید علم امام درحد اجتهاد باشد و چنین استدلال می كنند كه چون منصب و مقام رهبریت برترین منصب و مقام است پس باید متصدی آن كاملترین شخص درتمام صفات علمی باشد. البته عده ی کمی از فقهای اهل سنت هم هستند که علم كافی را شرط دانسته ومقلد بودن امام را جایز می دانند وضرورتی به لزوم مجتهد بودن نمی بینند. 

تمام علمای اهل سنت وجود رهبری عالم و فقیه به قانون شریعت الله را به دو دلیل لازم و ضروری می دانند :

  • چون قانون شریعت الله تا روز قیامت قانون اساسی جامعه ی مسلمین است، بدون شناخت و بدون تفقه در این قانون، امکان تطبیق صحیح آن نیست .
  • رهبریت بزرگترین مقام قوه ی مجریه ست و تا علم و فقه کامل شرعی نداشته باشد نمی تواند متناسب با «وضع موجود» و «نیازهای روز» تصمیمات لازم را از منابع شرعی بگیرد.

قوانین متغیر و موقت که بر اساس ضرورت ها و نیازها تدوین می شوند، یا فرمانها و تصمیماتی که در امور نظامی و امنیتی و اقتصادی و غیره گرفته می شوند همگی باید در چهار چوب قوانین شریعت الله باشند و هرگز نباید از اصول کلی و قوانین ثابت شریعت الله بیرون باشند. بدون حضور رهبری که در شریعت فقیه و عالم شده باشد انجام این وظایف امکان پذیر نیست، چون فقیه متخصص در مدیریت جامعه است که می تواند مقررات موافق با اصول کلی  شریعت اسلام و مخالف با قانون شریعت الله را از هم تشخیص دهد.

اجرای احکام الهی، و پیاده کردن نظام اسلامی، بدون هدایت و نظارت فقیه منتخب شورا، امکان پذیر نیست، خصوصاً احکام مربوط به جهاد و دفاع، اجرای حدود و تعزیرات، اخذ وتوزيع امور مالي اسلامي، و تنظیم روابط سیاسی با دولت های خارجی، و بخشی از امر به معروف و نهی از منکر، هرگز بدون نظارت فقیه، امکان پذیر نمیشود، چون تطبیق احکام در این موارد آن چنان حساس و آسیب پذیر استکه بدون سرپرستی یک متخصص اسلامی و بدون وجود یک فقیه و عالم در امور شرعی انجام نمی گیرند

     6 – قریشی بودن : قریشی و سید بودن رهبر مورد اختلاف است، برخی ها این شرط را شرط اولویت وبهتری می دانند، وتعدادی هم شرط انعقاد می دانند . از دلایل لزوم این شرط احادیثی است که از رسول الله صلی الله علیه وسلم روایت شده است مثل: ” إِنَّ هَذَا الْأَمْرَ فِي قُرَيْشٍ لَا يُعَادِيهِمْ أَحَدٌ إِلَّا كَبَّهُ اللَّهُ عَلَى وَجْهِهِ مَا أَقَامُوا الدِّينَ”[1]” زمامداری مسلمانان مخصوص قریش می باشد تا زمانیكه دین را برپا می دارند، وهركه با آنها دشمنی كند، خداوند اورا سرنگون خواهد نمود “.وروایت دیگربخاری از ابن عمر رضی الله عنهما چنین است : لَا يَزَالُ هَذَا الْأَمْرُ فِي قُرَيْشٍ مَا بَقِيَ مِنْهُمْ اثْنَانِ[2]همواره این امر(زعامت مسلمانان) مخصوص قریش است تا زمانیكه دوشخصی از آنها باقی باشند”.

 حالا اگر چنین رهبر عالم و فقیهی سرپرستی و ولایت مسلمین را بر عهده گرفت در برابر مسئولیتهائی که دارد بر مسلمین هم حقوقی دارد که علاوه بر تأمین امور مالی و نصیحت شدن، اساسی ترین حق امام برمردم، سمع واطاعتی است که در همان چارچوبه ی قانون شریعت الله باشد . 

بله، چیزی که بین همه ی انسانها اجماع وجود دارد این است که  مفهوم دولت و حکومت دو تا مؤلفه اصلی دارد؛ یکی «حکم»است و دیگری «اطاعت»است. تمام انسانهای مسلمان و غیر مسلمان از گذشته های دور تا به امروز وقتی راجع به حکومت صحبت می‌کنند، اشتراک آنها در دو مفهوم حکم و اطاعت حتماً  وجود دارد .

رسول الله صلی الله علیه وسلم به صورت کلی  حدود اطاعت از امام و رهبریت را مشخص می کند و می فرماید :” لاَ طَاعَةَ فِى مَعْصِيَةِ اللَّهِ إِنَّمَا الطَّاعَةُ فِى الْمَعْرُوفِ “[3]“اطاعت از امير و رهبر و خلیفه و غیره درمعصیت الله نیست، بلكه اطاعت فقط دركارهای نیك می باشد”.

  ابْنِ عُمَرَ رضی الله عنهما از رسول الله صلی الله علیه وسلم روایت می کند که : عَلَى الْمَرْءِ الْمُسْلِمِ السَّمْعُ وَالطَّاعَةُ فِيمَا أَحَبَّ وَكَرِهَ إِلاَّ أَنْ يُؤْمَرَ بِمَعْصِيَةٍ فَإِنْ أُمِرَ بِمَعْصِيَةٍ فَلاَ سَمْعَ وَلاَ طَاعَةَ.[4]از عبد الله بن عمر روایت است كه رسول الله فرمود:” برانسان مسلمان واجب است كه سخن امیر خود را بشنود واز او اطاعت كند در كار هایی كه مورد پسند او است وكارهایی كه مورد پسندش نیست، تا وقتیكه او را به گناه دستور  ندهد، اگر او را به گناه حكم می كند، در این صورت نه اطاعت وی واجب است ونه شنیدن سخنان وی”.

(ادامه دارد……)


[1] صحيح البخارى ج9 ص12 

[2] صحيح البخارى ت ج9ص13

[3] متفق عليه 

[4] متفق عليه 

درسهای مقدماتی/درس ششم:  چه باید کرد؟ وحدت آگاهانه، هدفمند و حرکتی

درسهای مقدماتی/درس ششم:  چه باید کرد؟ وحدت آگاهانه، هدفمند و حرکتی

 پیاده شده از نوار صوتی شیخ ابوحمزه المهاجر هورامی حفظه الله

(7-قسمت)

در این شرایط جدید است که ام المومنین عایشه رضی الله عنها در مورد هجرت اهل مکه یا سایر سرزمینهای دارالاسلام می گوید: انْقَطَعَتْ الْهِجْرَةُ مُنْذُ فَتَحَ اللَّهُ عَلَى نَبِيِّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ مَكَّةَ[1].  چون مکه پایتخت آن زمان شبه جزیره بود که با فتح آن سایر مناطق هم فوج فوج و گروه گروه مسلمان شدند .  الله تعالی حتی کمکهای مالی قبل از فتح پایتخت را با کمکهای مالی پس از فتح آن یکی نمی داند: لَا یَسْتَوِی مِنکُم مَّنْ أَنفَقَ مِن قَبْلِ الْفَتْحِ وَقَاتَلَ أُوْلَئِکَ أَعْظَمُ دَرَجَةً مِّنَ الَّذِینَ أَنفَقُوا مِن بَعْدُ وَقَاتَلُوا وَکُلّاً وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنَى وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ ‏(الحديد/10) کسانی از شما که پیش از فتح (مکّر، به سپاه اسلام کمک کرده‌اند و ازاموال خود)بخشیده‌اند و (در راه خدا) جنگیده‌اند، (با دیگران) برابر و یکسان نیستند . آنان درجه و مقامشان فراتر و برتر از درجه و مقام کسانی است که بعد از فتح (مکه، در راه اسلام) بذل و بخشش نموده‌اند و جنگیده‌اند اما به هر حال، خداوند به همه، وعده پاداش نیکو می‌دهد، و او آگاه از هر آن چیزی است که می‌کنید. 

نکته ای که لازم است باز به آن اشاره بشود این است که جایگاه هجرت در هر سرزمینی تا زمانی حفظ می شود که آن سرزمین تصرف نشده باشد و جایگاه و ارزش کمکهای مالی هم متناسب با زمان فتح این پایتخت یا قبل از این فتح ارزشگذاری می شود.  حالا اگر کسی توانائی هجرت داشت و جزو معذورین نبود و هجرت نکرد چه؟

در دنیا امر این است:  الَّذِینَ آمَنُواْ وَلَمْ یُهَاجِرُواْ مَا لَکُم مِّن وَلاَیَتِهِم مِّن شَیْءٍ حَتَّى یُهَاجِرُواْ وَإِنِ اسْتَنصَرُوکُمْ فِی الدِّینِ فَعَلَیْکُمُ النَّصْرُ إِلاَّ عَلَى قَوْمٍ بَیْنَکُمْ وَبَیْنَهُم مِّیثَاقٌ وَاللّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ‏(انفال/72) امّا کسانی که ایمان آورده‌اند اما (با وجود توانائی)مهاجرت نکرده اند (هیچ گونه تعهّد و مسؤولیّت و) ولایتی در برابر آنان ندارید تا آن گاه که مهاجرت می‌کنند . اگر به سبب دینشان از شما کمک و یاری خواستند، کمک و یاری بر شما واجب است، مگر زمانی که مخالفان آنان گروهی باشند که میان شما و ایشان پیمان باشد. (در این صورت رعایت عهد و پیمان، از رعایت حال چنین مؤمنان بی‌حالی لازم‌تر است . به هر حال ) خداوند می‌بیند آنچه را که می‌کنید.‏

و درقیامت هم وضع بسیار بدی دارند: الله سبحانه مي فرمايد: إِنَّ الَّذِينَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ ظَالِمِي أَنْفُسِهِمْ قَالُوا فِيمَ كُنْتُمْ قَالُوا كُنَّا مُسْتَضْعَفِينَ فِي الْأَرْضِ قَالُوا أَلَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللَّهِ وَاسِعَةً فَتُهَاجِرُوا فِيهَا فَأُولَئِكَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَسَاءَتْ مَصِيراً *  إِلاَّ الْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاء وَالْوِلْدَانِ لاَ يَسْتَطِيعُونَ حِيلَةً وَلاَ يَهْتَدُونَ سَبِيلاً * فَأُوْلَئِكَ عَسَى اللّهُ أَن يَعْفُوَ عَنْهُمْ وَكَانَ اللّهُ عَفُوًّا غَفُورًا (نساء/97-99)بیگمان کسانی که فرشتگان ( برای قبض روح) به سراغشان می‌روند و (می‌بینند که به سبب ماندن با کفّار در کفرستان، و هجرت نکردن به سرزمین ایمان) بر خود ستم کرده‌اند ، بدیشان می‌گویند: کجا بوده‌ایدکه اینک چنین بی‌دین و توشه مرده‌اید و بدبخت شده‌اید؟ عذرخواهان ) گویند : ما بیچارگانی در سرزمین (کفر) بودیم .گویند : مگر زمین خدا وسیع نبود تا در آن کوچ کنید ؟ جایگاه آنان دوزخ است، و چه بد جایگاهی و چه بد سرانجامی !‏مگر بیچارگانی از مردان و زنان و کودکانی که کاری از آنان ساخته نیست و راه چاره‌ای نمی‌دانند.‏ پس امید است که خداوند از آنان درگذرد (چون قدرت هجرت نداشته‌اند) و خداوند بس عفوکننده و آمرزنده است .‏

الان آن عده ای که از دارالاسلام مورد نظر خودشان هم به دارالکفر و دارالحربی چون انگلیس و کانادا و آمریکا و اردن و روسیه و غیره می روند باید چه وضعیتی داشته باشند و باید چه جایگاهی نزد ما در دنیا داشته باشند؟ بخصوص آن دسته ای که خودشان را هم عالم می دانند و از آن دارالکفرهای دارالحرب برای مریدان مسلحشان خط و نشان تعیین می کنند و با دین، جان، ناموس، زن، فرزند، پدر، مادر، مال و وطن مریدانشان بازی و حتی معامله می کنند.[2] 

  • مورد سومی که در اینجا بهآن اشاره می کنیم پشتیبانی از دارالاسلام با سمع و طاعه برای رهبریت جامعه ی مسلمین است

فرق و مذاهب معروف به اهل سنت برای کسی که باید رهبریت جامعه را در اختیار داشته باشد شروط و ویژگی هایی را لازم دانسته اند مثل :

1-    اسلام: چون وَلَن يَجْعَلَ اللّهُ لِلْكَافِرِينَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلاً ( نساء/ 141). هرگز خداوند كافران را بر مؤمنان چيره نخواهد ساخت پس روا نيست انسان كافر، والى و رئيس مسلمانان شود. و مى فرمايد: يَاأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تُطِيعُوا الَّذِينَ كَفَرُوا يَرُدُّوكُمْ عَلَى أَعْقَابِكُمْ فَتَنْقَلِبُوا خَاسِرِينَ ( آل عمران/ 149). اي كساني كه ايمان آورده‌ايد ! اگر از كافران، فرمانبرداري كنيد، شما را به كفر برمي‌گردانند و زيان ديده (از سوي دين و ايمان به سوي كفر و حرمان) برمي‌گرديد . 

  2  – مرد بودن : عمر بن خطاب رضی الله عنه می گويد: «ما در جاهليت زنان را چيزى به حساب نمى آورديم اما زمانيكه اسلام آمد و خداوند آنان (زنان) را در قرآن ذكر نمود، دريافتيم كه آنان حقوقى برگردن ما دارند، جز اينكه آنان را وارد امورمان (امورادارى و اجرايى مملكت) ننماييم.»[3]

3- عدالت : وجود عدالت در شخصیت رهبر شرط مهمی بحساب می آید، پس درست نیست كه، رهبر شخص فاسق و فاجری باشد، وعدالت شرط لازمی در انعقاد رهبریت می باشد، مگر در حالت اضطرار که تا رفع اضطرار شخص فاجر تا جاهایی تحمل می شود .

     4- كفایت و توانائی : برای اجرای عدالت بر اساس قانون شریعت الله شخص مسلمان لازم است از كفایت وتوانائی هایی برخوردار باشد، که مهمترین آنها  علم به قانون شریعت الله و مسائل روزاست . 

(ادامه دارد……)


[1]صحيح البخارى

[2] در جلسه ی اول از درس ششممان در مورد وحدت آگاهانه، هدفمند و حرکتی، عرض کردیم که  تقویت کردن و پشتیبانی مومنین توسط همدیگردراین  بُنْيَانِ الْمَرْصُوصِ يَشُدُّ بَعْضُهُ بَعْضًاساختمان سربی یا به قول ما پولادین كه يك قسمت آن، قسمت ديگر را محكم نگه مى دارد تنها زبانی و روی نقشه نیست، بلکه این ساختمان سازی و محافظت از آن پس از ساخته شدن نشانه هایی دارد و باید اعمالی انجام بشود که نشان بدهد طرف در ادعایش چقدر صادق و پایبند است که به دو مورد آن اشاره کردیم … در این جلسه مان هم سعی می کنیم با ذکر دو مورد کلی دیگردرسمان راادامه بدهیم . ان شاء الله . 

[3] رواه البخاري

درسهای مقدماتی/درس ششم:  چه باید کرد؟ وحدت آگاهانه، هدفمند و حرکتی

درسهای مقدماتی/درس ششم:  چه باید کرد؟ وحدت آگاهانه، هدفمند و حرکتی

 پیاده شده از نوار صوتی شیخ ابوحمزه المهاجر هورامی حفظه الله

(6-قسمت)

  1. دارالاسلام هم یعنی: سرزمینی که قوانینش اسلامی باشد و بر اساس قوانین اسلامی از کانال اجماع واحد مسلمین یا در در صورت اضطرار از کانال یکی از فرق و مذاهب اسلامی اداره بشود و حاکم آن هم مسلمان باشد. در اینجا هم مهم نیست که ساکنان آن همه مسلمان هستند یا مثل مدینه کفار هم در آن هستند یا حتی مثل هندوستان اکثر ساکنان آن هم کافر باشند. مهم قانون جامعه و حاکمیت جامعه ست .

خوب حالا هجرت از دارالکفر به دارالاسلام هجرت از مکانی به مکان دیگرست نه هجرت از کفر به اسلام که قبلا انجام داده اند. برای همین است کلمه ی انصار و مهاجر شکل می گیرد و الله تعالی به سادگی و روشنی بیان میکند : وَالَّذِينَ تَبَوَّؤُوا الدَّارَ وَالْإِيمَانَ مِن قَبْلِهِمْ يُحِبُّونَ مَنْ هَاجَرَ إِلَيْهِمْ وَلَا يَجِدُونَ فِي صُدُورِهِمْ حَاجَةً مِّمَّا أُوتُوا وَيُؤْثِرُونَ عَلَى أَنفُسِهِمْ وَلَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ وَمَن يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ(حشر/9)آنانی که پیش از آمدن مهاجران خانه و کاشانه (آئین اسلام) را آماده کردند و ایمان را (در دل خود استوار داشتند) کسانی را دوست می‌دارند که به پیش ایشان مهاجرت کرده‌اند، و در درون احساس و رغبت نیازی نمی‌کنند به چیزهائی که به مهاجران داده شده است، و ایشان را بر خود ترجیح می‌دهند، هرچند که خود سخت نیازمند باشند. کسانی که از بخل نفس خود، نگاهداری و مصون و محفوظ گردند ، ایشان قطعاً رستگارند .‏

ممکن است در حالت اضطرار مثل مسلمین حبشه در میان کفار اهل کتاب استقلال عقیدتی و عمل خودرا حفظ کنید اما در میان سکولاریستها نمی توانید به صورت کامل زندگیت را بر اساس قانون شریعت الله تنظیم و اداره کنید و مجبور به اجرای قوانین و روش زندگی سکولاریستها می شوید و قوانین الله را کنار می گزارید ، برای همین رسول الله صلی الله علیه وسلم از کسی که توانائی هجرت دارد اما بین مشرکین یا سکولاریستها زندگی می کند و اینطوری به خودش ظلم می کند اعلام برائت کرده  است: أنا بَرِيءٌ من كلّ مسلم يُقِيمُ بين أظْهُرِ المشركين. [1]من از هر مسلماني كه درميان مشركين مقيم شود بري هستم . و در جای دیگری می فرماید: مَنْ أَقَامَ مَعَ الْمُشْرِكِينَ فَقَدْ بَرِئَتْ مِنْهُ الذِّمَّةُ[2]در این روایات باید به دو نکته ی اساسی دقت شود: یکی اینکه در مورد کفار مشرک و سکولاریست گفته شدند و دیگری اینکه رسول الله از خون آن مسلمینی اعلام برائت کرده است که مستضعف بودند و توان هجرت نداشتند نه از دینشان، و زمانی که می فرماید:مَنْ جَامَعَ الْمُشْرِكَ وَسَكَنَ مَعَهُ فَإِنَّهُ مِثْلُهُ[3] در اینجا نیزهدر رفتن خون است و درهدر رفتن خونش مثل سکولاریستهاست. در کل برائت مال مشرکین است نه کفار اهل کتاب و شبه اهل کتاب که قبلا دردرسمان در مورد شناسائی مشرکین و سکولاریستها به آن اشاره کردیم . اما اگر همین شخص مثل عباس عموی رسول الله صلی الله علیه وسلم در جنگ با مسلمین شرکت کند حکمش می شود مثل حکم مشرکین و سکولاریستها و ایمانش سودی برایش ندارد. 

هجرت واجب می شود برای اینکه شخص نمی تواند مطابق با قانون شریعت الله زندگی کند و برای محافظت از عملی کردن قانون شریعت الله و آزادانه زندگی کردن بر اساس قانون شریعت الله هجرت می کند. و هر جا شما نتوانید طبق قانون شریعت الله عمل کنی سکونت در آنجا مادام که توانائی هجرت دارید برایتان حرام می شود و باید به دارلاسلام هجرت کنید چه این دارالاسلام بر اساس خلافت علی منهاج نبوه باشد یا بر اساس بدیل و حالت اضطرار این باشد .

اما هجرت از دارالکفر به دارالاسلام تا کی وجود دارد؟ تا زمانی که جهاد وجود دارد.لا تَنْقَطِعُ الْهِجْرَةُ مَا كَانَ الْجِهَادُ. یا . أَنَّ الْهِجْرَةَ لَا تَنْقَطِعُ مَا كَانَ الْجِهَادُ[4] و جهاد تا روز قیامت مثل توبه وجود دارد، بر این اساس هجرت تا روز قیامت ادامه دارد:لَا تَنْقَطِعُ الْهِجْرَةُ حَتَّى تَنْقَطِعَ التَّوْبَةُ، وَلَا تَنْقَطِعُ التَّوْبَةُ حَتَّى تَطْلُعَ الشَّمْسُ مِنْ مَغْرِبِهَا[5]

حالا این هجرت ازسرزمین خاصی تا کی بر مسلمین آن سرزمین واجب میشود؟  تا زمانی که سرزمین آنها جزء دارالکفر یا کفرستان باشد. سرزمینی که فتح شد و تبدیل شد به دارالاسلام دیگر از آنجا به دارالاسلام قبلی رفتن هجرت محسوب نمی شود . مثلا قبل از فتح مکه که دارالکفر بود کوچ کردن به مدینه جزو هجرت بود، اما بعد از فتح مکه دیگر رفتن از مکه هجرت محسوب نمی شود چون مکه هم جزء دارالاسلام محسوب می شود.

یا مثلا کابل قبل از فتح آن توسط طالبان جزء دارالکفر بود و هجرت از آنجا به سرزمینهای تحت حاکمیت طالبان واجب بود، اما پس از فتح دیگرهجرتی از اینجا به سایر سرزمینهای دارالاسلام وجود نداشت. و اینبار اینجا می شود دارالاسلام و مردم می بایست از سایر مناطق تحت حاکمیت دارالکفر تحت حاکمیت امثال دوستم مرتد – که از زباله ها و پس مانده های شوروی بود- به اینجا هجرت می کردند تا اینکه آن مناطق هم جزو دارالاسلام می شد. برای همین است بعد از فتح سرزمینی خاص و تبدیل شدن آن به دارالاسلام دیگر از آن سرزمین بیعت هجرت گرفته نمی شود: لا هِجرةَ بعدَ فتح مكةَ، ولكنْ أبايعهُ على الإسلام[6]چون:  إِنَّ الْهِجْرَةَ قَدْ مَضَتْ لِأَهْلِهَا، وَلَكِنْ عَلَى الْإِسْلَامِ وَالْجِهَادِ وَالْخَيْرِ»[7]

رسول الله صلی الله علیه وسلم در روز فتح مکه فرمود: لَا هِجْرَةَ وَلَكِنْ جِهَادٌ وَنِيَّةٌ وَإِذَا اسْتُنْفِرْتُمْ فَانْفِرُوا.[8] که الله تعالی در مورد این نفیر می فرماید:  یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ مَا لَکُمْ إِذَا قِیلَ لَکُمُ انفِرُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَى الأَرْضِ أَرَضِیتُم بِالْحَیَاةِ الدُّنْیَا مِنَ الآخِرَةِ فَمَا مَتَاعُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا فِی الآخِرَةِ إِلاَّ قَلِیلٌ ‏* إِلاَّ تَنفِرُواْ یُعَذِّبْکُمْ عَذَاباً أَلِیماً وَیَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَیْرَکُمْ وَلاَ تَضُرُّوهُ شَیْئاً وَاللّهُ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ ‏(توبه/38-39) ای مؤمنان ! [‏« مَا لَکُمْ »: چه چیزتان شده است‌؟ چه خبرتان است‌؟ چرا شما ؟] چرا هنگامی که به شما گفته می‌شود:( برای جهاد ) در راه خدا حرکت کنید ، سستی می‌کنید و دل به دنیا می‌دهید ؟ آیا به زندگی این جهان به جای زندگی آن جهان خوشنودید ؟ تمتّع و کالای این جهان در برابر تمتّع و کالای آن جهان ، چیز کمی بیش نیست .‏  اگر برای جهاد بیرون نروید ، خداوند شما را (در دنیا با استیلاء دشمنان و در آخرت با آتش سوزان) عذاب دردناکی می‌دهد و قومی را جایگزینتان می‌سازد که جدای از شمایند و هیچ زیانی به خدا نمی‌رسانید و خدا بر هر چیزی توانا است.‏

(ادامه دارد……)


[1]رواه أبو داود والترمذي والنسائي

[2]رواه البيهقي والطبراني

[3]شرح السنة (10/ 373 ـ 374). [حكم الالبانى  : صحيح

[4]أخرجه أحمد (4/99) من حديث جنادة بن أبي أمية رضي الله عنه وهو في السلسلة الصحيحة [1674].

[5]رواه أحمد ، وأبو داود ، والدارمي .

[6]أخرجه البخاري [3078] ومسلم (3/1487) واللفظ للبخاري.

[7]صحيح البخاري – (3700) / صحيح مسلم – الإمارة (1863) / مسند أحمد – مسند المكيين (3/468)

[8]أخرجه البخاري [3077] ومسلم [1353].

درسهای مقدماتی/درس ششم:  چه باید کرد؟ وحدت آگاهانه، هدفمند و حرکتی

درسهای مقدماتی/درس ششم:  چه باید کرد؟ وحدت آگاهانه، هدفمند و حرکتی

 پیاده شده از نوار صوتی شیخ ابوحمزه المهاجر هورامی حفظه الله

(5-قسمت)

در جای دیگری هم باز رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید:«لَا يَحلُ لمُسلم أَنْ يَهجُر أخاهُ فَوق ثَلاث لَيالٍ يَلْتَقِيَانِ فَيُعْرِضُ هَذَا وَيُعْرِضُ هَذَا، وَخَيْرُهُمَا الَّذِي يَبْدَأُ بِالسَّلَامِ [1] «برای هیچ‌کس جایز نیست که بیشتر از سه شب با برادر مسلمانش قهر باشد، چنان‌که هنگام ملاقات از یکدیگر روی‌گردانند؛ و بهترین آنان کسی است که ابتدا سلام کند.

و نيز فرمود: لَا تَحَاسَدُوا، وَلَا تَنَاجَشُوا، وَلَا تَبَاغَضُوا، وَلَا تَدَابَرُوا، وَلَا يَبِعْ بَعْضُكُمْ عَلَى بَيْعِ بَعْضٍ، وَكُونُوا عِبَادَ اللهِ إِخْوَانًا الْمُسْلِمُ أَخُو الْمُسْلِمِ، لَا يَظْلِمُهُ وَلَا يَخْذُلُهُ، وَلَا يَحْقِرُهُ التَّقْوَى هَاهُنَا وَيُشِيرُ إِلَى صَدْرِهِ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ «بِحَسْبِ امْرِئٍ مِنَ الشَّرِّ أَنْ يَحْقِرَ أَخَاهُ الْمُسْلِمَ، كُلُّ الْمُسْلِمِ عَلَى الْمُسْلِمِ حَرَامٌ، دَمُهُ، وَمَالُهُ، وَعِرْضُهُ[2]نسبت به یکدیگر حسادت نکنید و به قصد فریب مشتری قیمت کالا را بیشتر نکنید؛ با یکدیگر دشمنی نکنید و به یکدیگر پشت ننمایید. برخی از شما بر معامله برخی دیگر معامله نکند، بندگان الله و برادروار باشید. مسلمان برادر مسلمان است، بر او ظلم و ستم روا نمی‌دارد و او را (بی‌یاور و ذلیل و) خوار رها نمی‌کند، او را تحقیر نمی‌کند، تقوا اینجاست». و سه بار به سینه‌اش اشاره کرد و فرمود: «برای گناه کار شدن شخص همین بس است که برادر مسلمانش را تحقیر کند؛ همه چیزِ مسلمان بر مسلمان حرام است. خونش، مالش و آبرویش “. همچنین در جای دیگری می فرماید: « انْصُرْ أَخَاكَ ظَالِمًا أَوْ مَظْلُومًا»: «برادرت را چه ظالم یا مظلوم یاری کن». گفته شد: ای رسول الله صلی الله علیه وسلم، یاری دادن مظلوم روشن است، اما چگونه وی را یاری دهیم در‌حالی‌که ظالم است؟ فرمودند: «تَحْجُزُهُ، أَوْ تَمْنَعُهُ، مِنَ الظُّلْمِ فَذَلِكَ نَصْرُه «او را از ظلم کردن منع کنید، این یاری دادن اوست[3]

رسول الله صلي الله عليه وسلم باز می فرماید:لَا يُؤْمِنُ أَحَدُكُمْ حَتَّى يُحِبَّ لِأَخِيهِ مَا يُحِبُّ لِنَفْسِهِ.[4] ايمان هيچ يك از شما به كمال نمي رسد مگر آنكه هر چه را براي خود مي پسندد براي برادرش نيز بپسندد.

  و باز رسول الله صلی الله علیه وسلم در جایی در تعریف یک مسلمان واقعی می فرماید:« المُسْلِمُ مَنْ سَلِمَ المُسْلِمُونَ مِنْ لِسَانِهِ وَيَدِه[5] «مسلمان کسی است که مسلمانان از دست و زبانش آسوده باشند . روایات در این زمینه خیلی زیاد هستند و نیازی به تکرار نمی بینم چون در این زمینه ما خیلی نصیحت شده ایم . در کل باید بدانیم که ما روزانه حداقل 9 بار  هنگام بازگشت از گفتگوی با الله درنمازمان برای تمام مسلمین این مژده را می آوریم که : السلام عليكم و رحمة الله و بركاته. این چیزی است که ما پس از گفتگو با خالقمان برای مسلمین می آوریم .

  1. مورد دوم هجرت از دارالکفر به دارالاسلام است: که در صورت توانائی و نداشتن عذری یکی از نشانه های ایمان و به دنبال آن از نشانه های صداقت و پایبندی شخص به ساختن این ساختمان و محافظت از آن و جلوگیری از فروپاشی و تخریب این ساختمان است.

ابتدا لازم است تعریف مجددی از دارالکفر و دارالاسلام داشته باشیم :

دارالکفر یعنی :  سرزمینی که یک حاکم کافرطاغوتی بر اساس قوانین کفری بر آن حاکمیت می کند، و با زور اسلحه قوانین کفری خودش را تحکیم می کند، و در راه همین قوانین کفری هم با مخالفین قوانینش می جنگد. در اینجا حاکمیت طاغوت معنی پیدا می کند. ما به طاغوتهای زیادی کفر کردیم، یکی از رئوس الطواغیط  کفاری هستند که بر سرزمینی حاکمیت پیدا کردند که به آن می گفتند دارالکفر و این حکام در راه تحکیم قوانین کفری از کانال سربازان و دستگاه تبلیغاتی و مالی خودشان با مومنین هم می جنگند: الَّذِینَ آمَنُواْ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَالَّذِینَ کَفَرُواْ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ الطَّاغُوتِ فَقَاتِلُواْ أَوْلِیَاء الشَّیْطَانِ إِنَّ کَیْدَ الشَّیْطَانِ کَانَ ضَعِیفاً‏(نساء/76) کسانی که ایمان آورده‌اند، در راه یزدان می‌جنگند، و کسانی که کفرپیشه‌اند، در راه شیطان می‌جنگند. پس با یاران شیطان بجنگید. بیگمان نیرنگ شیطان همیشه ضعیف بوده است .‏

نکته ی مهمی که در مورد دارالکفر همیشه به آن اشاره شده این است که معیار قوانینی هستند که بر آن جامعه حاکم است نه ساکنان آن جامعه، و حکمی که صادر می شود بر قوانین و حاکمیت آن جامعه است نه مردمان آن جامعه . چون ممکن است ساکنان یک دارالکفری همه کافر باشند یا ممکن است مثل الان اکثر سرزمینهای مسلمان نشین قانون و حاکمیت کفری باشد اما مردم مسلمان باشند . (ادامه دارد………)


[1] البخاری مع الفتح، کتاب الأدب، باب الهجر، وقول الرسول ج: لا یحل لرجل أن یهجر أخاه فوق ثلاث بلا عذر شرعی (4/1986)، (ش: 2560).

[2]أخرجه أحمد (2/277 ، رقم 7713) ، ومسلم (4/1986 ، رقم 2564) . وأخرجه أيضًا: البيهقي (6/92)

[3] مسلم في کتاب البر، باب انصر أخاك ظالماً أو مظلوماً (4/1998)، (ش: 2584)؛ به  همین معنا؛ و أحمد (3/99)؛ والبخاری مع الفتح فی کتاب المظالم، باب أعن أخاك ظالماً أو مظلوماً (5/98)، (ش: 2443، 2444)؛ وکتاب الإکراه، باب یمین الرجل لصاحبه (12/223)، (ش: 6952)

[4] البخاری مع الفتح، کتاب الإیمان، باب من الإیمان أن یحب لأخیه ما یحب لنفسه (1/56)، (ش: 13)؛ ومسلم، کتاب الإیمان، باب الدلیل على أن من خصال الإیمان أن یحب لأخیه ما یحب لنفسه (1/67)، (ش: 45)

[5] البخاری مع الفتح، فی کتاب الإیمان، باب أی الإسلام أفضل (1/54)، (ش: 11)؛ ومسلم کتاب الإیمان، باب بیان تفاضل الإسلام وأی الأمور أفضل (1/65)، (ش: 41)؛ متن از مسلم می‌باشد.