فرار از دارالاسلام و سکونت در دارالکفرهای سکولار و انتخاب سرپرستی کفار و دادن اطاعت به کفار در آینه ی قرآن، سنت صحیح، اجماع و قیاس

فرار از دارالاسلام و سکونت در دارالکفرهای سکولار و…

بسم الله و الحمد لله؛ اما بعد: السلام علیکم و رحمه الله و برکاته

این اولین دهه ی آخر ماه مبارک رمضانِ قرنِ جدید شمسی را به بحث در مورد : فرار از دارالاسلام و سکونت در دارالکفرهای سکولار و انتخاب سرپرستی کفار و دادن اطاعت به کفار در آینه ی قرآن، سنت صحیح، اجماع و قیاس (1) اختصاص می دهیم -باذن الله- که «در وضع موجود» پاسخ به «نیاز روز ما» ست.

الله تعالی در سوره ی مدنی بقره ضمن جدا کردن کفار اهل کتاب از کفار مشرک یا سکولار، واضح نیت قلبی کفار اهل کتاب و کفار سکولار را نسبت به مومنین و بخصوص مومنین ساکن در دارالاسلام بیان می کند و می فرماید: مَا يَوَدُّ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ وَلَا الْمُشْرِكِينَ أَنْ يُنَزَّلَ عَلَيْكُمْ مِنْ خَيْرٍ مِنْ رَبِّكُمْ (بقره/105) کافران اهل کتاب و همچنین سکولاریستها (= مشرکان= احزاب) دوست نمی‌دارند خیر و برکتی از جانب پروردگار شما بر شما نازل گردد و به شما دست دهد.

این سرِّ مهمی است که الله تعالی برای ما بیان کرده است و چون متعلق به دنیای قلب است هیچ کسی غیر از الله نمی تواند به این شیوه در مورد تمایلات قلبی و دشمنانه ی این کفار رای بدهد، پس ارزش این سرّی که به شما گفته شده است را بدانید و اجازه ندهید شیطان و یارانش شما را نسبت به این حکم دچار دودلی و شک کنند اگر اهل تعقل و فهم هستید، چنانچه الله تعالی با توضیحات بیشتری در مورد تمایلات درونی دشمنان مومنین می فرماید: يَاأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا بِطَانَةً مِنْ دُونِكُمْ لَا يَأْلُونَكُمْ خَبَالًا وَدُّوا مَا عَنِتُّمْ قَدْ بَدَتِ الْبَغْضَاءُ مِنْ أَفْوَاهِهِمْ وَمَا تُخْفِي صُدُورُهُمْ أَكْبَرُ قَدْ بَيَّنَّا لَكُمُ الْآيَاتِ إِنْ كُنْتُمْ تَعْقِلُونَ (آل عمران/118) ای کسانی که ایمان آورده‌اید! از غیر خود محرم اسرار انتخاب نکنید، آنان از هرگونه شر و فسادی در حق شما کوتاهی نمی‌کنند. آنان آرزوی رنج و زحمت شما را دارند، دشمنانگی از دهان آنان آشکار است، و آنچه در دل دارند بزرگتر است. ما نشانه‌هائی را (که بتوان با آنها دشمن را از دوست باز شناخت) برای شما بیان کردیم اگر اهل عقل هستید.‏

آنهائی که اهل عقل و تعقل نیستند و قلبهای سالمی ندارند که با آن تعقل و فهم کنند ارزش این سرّ را نمی دانند و با اعتماد و پشت بستن به کفار ممکن است «اطاعت» خود را به دیدگاههای کفارپنهان داخلی یا کفار آشکار و یا به خود کفار بدهند. الله تعالی به عنوان یک هشدار جدی و ترسناک مى فرمايد: يَاأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تُطِيعُوا الَّذِينَ كَفَرُوا يَرُدُّوكُمْ عَلَى أَعْقَابِكُمْ فَتَنْقَلِبُوا خَاسِرِينَ ( آل عمران/ 149) اي كساني كه ايمان آورده‌ايد ! اگر از كافران، «اطاعت» و فرمانبرداري كنيد، شما را به كفر برمي‌گردانند و زيان ديده برمي‌گرديد . 

به همین دلیل الله تعالی هیچ راهی قرار نداده که از آن راه کفار بر مسلمین مسلط شوند و مومن «اطاعت» خودش را به این کفار بدهد؛ البته باید دقت داشته باشیم چیزی که در بین همه ی انسانها اجماع وجود دارد این است که، مفهوم دولت و حکومت، دو مؤلفه اصلی دارد؛ یکی «حکم و قانون»است و دیگری «اطاعت»است. مومن بر اساس: لَنْ يَجْعَلَ اللَّهُ لِلْكَافِرِينَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلًا (نساء/141) تحت هیچ عنوانی نباید کفار را به عنوان سرپرست و حاکم خود انتخاب کند که قطعاً منجر به دادن «اطاعت» به آنها و «اطاعت» از حکم و قوانین آنها به جای «اطاعت» از قوانین الله می شود، هر چند که می تواند براساس پیمانهایی کفار را تحت سرپرستی خود بگیرد.

 اگر دیده می شود که دوران مکی و دورانی شبیه به آن، مسلمین مجبور به پذیرش سرپرستی کفار می شوند به دلیل عدم وجود دارالاسلامی است که به آن هجرت کنند یا عدم توانائی به هجرت است، اما در این حالت ضرورت و اضطرار مکه نیز، مومنین تحت هیچ شرایطی «اطاعت» خود را به این کفار و قوانین این کفار ندادند و «اطاعت» صرفاً و منحصراً متعلق به الله و قوانین شریعت الله بود.   

حکمت واجب بودن هجرت،علاوه بر تقویت دارالاسلام، این است که  شخص نمی تواند مطابق با قانون شریعت الله زندگی کند و نمی تواند تمام قوانین شریعت الله را در زندگی خودش پیاده کند و نمی تواند اطاعتش را به انحصار الله و قوانین الله در بیاورد و مجبور می شود «اطاعت» را از الله و قوانینش بگیرد و به کفار و قوانین کفری آنها بدهد، به همین دلیل برای منحصر کردان «اطاعت»  برای الله و قوانین الله، و برای محافظت از عملی کردن قانون شریعت الله و آزادانه زندگی کردن بر اساس قانون شریعت الله و محافظت از اسلام کامل هجرت می کند؛ زندگی تحت حاکمیت کفار سکولار مساوی است با دادن «اطاعت» به آنها و کنار زدن اسلام کامل و کنار زدن تمام قوانین شریعت الله که با قوانین سکولاریستی مخالف هستند، و این مساوی است با گرفتن «اطاعت» از الله و قوانین الله و دادن این «اطاعت» به کفار سکولار و قوانین سکولاریستی.

این در حالی است که علاوه بر مسائل حکومتی و اجتماعی حتی در مساله ی پیمان محکم ازدواج: وَأَخَذْنَ مِنْكُمْ مِيثَاقًا غَلِيظًا (نساء/21) که امری فردی-اجتماعی است هیچ زن مسلمانی نمی تواند به ازدوراج هیچ یک از کفار5گانه ی اصلی 1- الَّذِينَ هَادُوا 2- وَالصَّابِئِينَ 3- وَالنَّصَارَىٰ 4- وَالْمَجُوسَ 5- وَالَّذِينَ أَشْرَكُوا (=مشرکین=احزاب= سکولاریستها) و 6- مرتدین دربیاید و تحت سرپرستی چنین کفاری قرار بگیرد و «اطاعت» خودش را به این کفار بدهد که بر اساس قوانین جاهلی و کفری زندگی را اداره می کنند هر چند که مومنین می توانند غیر از زنان سکولار (مشرک) با سایر زنان کفار اهل کتاب ازدواج کنند و آنها را تحت سرپرستی خود بگیرند، چون مومنین بر اساس قانون شریعت الله زندگی را اداره می کنند و «اطاعت» از مومنین هم تا جائی است که مخالف قانون شریعت الله تعالی نباشد و در واقع این زن «اطاعت» خودش را به واسطه ی شوهرش به الله و قوانین شریعت الله می دهد؛ علاوه بر این و در مسائل اجتماعی و حکومتی نیز هیچ مسلمانی حق ندارد هیچ یک از کفار5گانه ی اصلی1- الَّذِينَ هَادُوا 2- وَالصَّابِئِينَ 3- وَالنَّصَارَىٰ 4- وَالْمَجُوسَ 5- وَالَّذِينَ أَشْرَكُوا 6- و مرتدین را به عنوان سرپرست جماعت و جامعه ی خود انتخاب کند که در صورت انتخاب هر یک از این کفار قطعا مجبور می شود «اطاعت» خودش را نیز به آنها و قوانین آنها بدهد. بر این اساس است که در فتاوای هندیه از کتب معتبر فقه حنفی به صورت کلی آمده است: حق ولایت و سرپرستی برای خرد سال، دیوانه و کافر، برمرد یا زن مسلمان وجود ندارد.[1]

در اینجا خیلی واضح است؛ همچنانکه در امور فردی دختر خودت را به عقد یک یهودی و سایر کفار در نمی آوری به همین شکل حق نداری بر اساس قاعده ی فقهی «نفی سبیل»، در امور حکومتی و اجتماعی و عمومی هم حاکمیت و سرپرستی هیچ از این کفار را قبول کنی؛ چون به قول رسول الله صلی الله علیه وسلم: «الْإِسْلَام يَعْلُو وَلَا يُعْلَى» [2]اسلام برتر است و برتر از آن نیست و هرگز زیر دست قرار نمی‌گیرد.

«ولاء» یعنی به سرپرستی گرفتن که موجب دادن «اطاعت» و پذیرش هر4 معنی و مفهوم دین (1- قدرت حکومتی 2- قانون و برنامه 3- اطاعت و فرمانبرداری کردن 4- مجازات و پاداش) می شود و شخص با «ولاء» هر شخص و حاکمیتی، وارد دین آنها می شود و در این 4 مورد شبیه آنها می شود و از حاکمیت و قوانین و سیاستهای آنها تبعیت می کند و مشمول حکم: «مَن تَشَبَّهَ بِقَومٍ فَهُوَ مِنهُم»[3] می شود نه دوستی و محبت عادی[4] که شما ممکن است دختری یهودی یا نصرانی را بگیرید که تا حد «جَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَرَحْمَةً ۚ» (روم/21) بین شما دوستی و محبت و عشق و مودة وجود داشته باشد.

پس این مَوَدَّة – یا محبتی که با عمل نشان داده می شود- اگر توسط مسلمین نسبت به زیر دستان از کفار اهل ذمه باشد جایز است. چون این مَوَدَّة یا محبتِ عملیِ دو طرفه گاه به صورت یکجانبه از سوی مسلمین به درجه ی «رَحْمَةً» نیز می رسد و بر اساس شریعت الله و به دستور الله تعالی و در اموری صورت گرفته است که الله اجازه ی آن را داده است و الله تعالی تمام حد و حدودهای این مَوَدَّة  و«رَحْمَةً» را مشخص کرده و مسلمان اطاعتش را به الله و قوانین شریعت الله می دهد نه به کفار و احکام کفری، و قطعاً نصرت الله و دین الله و مومنین و دارالاسلام و نشر قسط و عدل را در بر دارد، و این کفار اهل ذمه نیز در این موارد خاص موجود در پیمانشان با دارالاسلام می توانند محبتِ عملیِ دو طرفه نشان دهند، مثل مُخَیرِیق که از یهودیان بود و در غزوه ی احد شرکت کرد و کشته شد و رسول الله صلی الله علیه وسلم در موردش فرمود: مُخَیرِیق خَیرُ یَهُود.[5] مخیریق بهترینِ میان یهودیان بود. یا مثل نصرانی هایی که در ارتش مسلمین در قادسیه حضور داشتند یا مجوسی که در ارتش مسلمین در آزاد سازی شرق ایران وجود داشتند. اینها محبت عملی خود را که در راستای «أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ وَآمَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ »عمومی و رفع گرسنگی و آوردن رفاه اقتصادی و از بین بردن ترس و آوردن امنیت فراگیرو عمومی  بود را اینگونه بر اساس مفاد پیمانی که با دارالاسلام بسته بودند به دارالاسلام و مومنین نشان دادند. مگر انسان سالمی وجود دارد که محبت عملی خودش را به مومنینی که برای او و جامعه اش «أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ وَآمَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ»عمومی به ارمغان می آورند نشان ندهد؟

اما اگر سرپرست و ولی کافر بود این مَوَدَّة بر اساس قوانین همین کافر است و در هر قانون و برنامه ای که بر خلاف شریعت الله باشد این مَوَدَّة اصلاً شکل نمی گیرد چون بر علیه دین الله و مومنین و دارالاسلام  و در مسیر ظلم عمل می کند، و مسلمان نمی تواند حتی در قلبش محبت عادی را ایجاد کند چه رسد به اینکه اطاعتش را به این رفتار ناشی از احکام جاهلی بدهد و تولید مَوَدَّة کند و در زیر پرچم این کفار از خودش محبت عملی نشان دهد؛ و چنانچه یکی از میان مسلمین رفتاری مثبت از خود نشان دهد یا یکی از دارودسته ی منافقین یا سکولار زده هاست یا مومنی است که ازروی جهالت به منابع شرعی چنین واکنشی نشان می دهد یا مومنی است که ناچاراً و از روی اکراه مجبور به انجام این عمل غیر اسلامی  شده است که دچار خودسانسوری و حتی تقیه می شود، و این حالت هیچ ربطی به محبت عملی دو طرفه ندارد و تنها مومنین جاهل و دارودسته ی منافقین هستند که این پیشنهاد محبت عملی دو طرفه را به این کفار می دهند، پیشنهادی متزلزل که تابع منافع آنهاست چون در اصل این سکولار زده ها و دارودسته ی منافقین: «مُّذَبْذَبِینَ بَیْنَ ذَلِکَ لاَ إِلَى هَؤُلاء وَلاَ إِلَى هَؤُلاء» (نساء/۱۴۳)، در این میان سرگشته، متردّد و دودل هستند. (گاهی به سوی دین و اسلام می‌روند و گاهی به سوی کفر می‌دوند. زمانی خودشان را در صف مؤمنان قرار می دهند، و زمانی در صف کافران جای می‌دهند! امّا در حقیقت) نه با اینان و نه با آنان هستند (و گمراه، حیران و سرگردان اند) « وَ ارْتابَتْ قُلُوبُهُمْ فَهُمْ في‏ رَيْبِهِمْ يَتَرَدَّدُونَ» (توبه/۴۵) و دل هایشان دچار شک و تردید است و در حیرت و سرگردانی خود به سر می‌برند. اگر دقت کنید این ویژگی تمام دارودسته ی منافقین و سکولار زده های اطراف من و شماست.

 اما جالب است بدانید دارودسته ی منافقین و سکولار زده ها که خدا بکشدشان، همچنانکه نزد مومنین همچون یک دشمن داخلی هستند که باید از آنها حذر کرد و مواظبشان بود «هُمُ الْعَدُوُّ فَاحْذَرْهُمْ قَاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّى یُؤْفَکُونَ» (منافقون/4) این کفار اصلی هم هرگز به این دارودسته ی منافقین و خائنین اعتماد نمی کنند و این پیشنهاد مَوَدَّة دارودسته ی منافقین و سکولار زده ها را نمی پذیرند و اگر بپذیرند قطعاً جهت ضربه زدن به اسلام و مسلمین است و می خواهند همچون یک ابزار از آنها استفاده کنند و یا از روی ناچاری و به عنوان یک حربه چنین نمایشی را بازی می کنند، همان کاری که امروزه آمریکا و انگلیس و فرانسه و روسیه و چین وسایر کفار با فریب خورده های خود از میان مسلمان زاده ها انجام می دهند.

مسلمان زاده های مرتد و دارودسته ی منافقین به مدت 20سال در افغانستان برای آمریکا اعلام مَوَدَّة کردند و در این قمار بر جانشان شرط بندی کردند اما نتیجه چه شد؟ تمام دارودسته ی منافقین و سکولار زده ها رها شدند و تنها آنعده از مرتدینی پذیرفته شدند که بارها و بارها در دشمنی با اسلام و مسلمین آزمایش پس داده بودند.

همین الان چه بر سر مزدوران اوجالان در شمال سوریه و بارزانی ها و طالبانی ها در شمال عراق می آید؛ با آنکه اینهمه برای آمریکا و ناتو و حتی روسیه دُم تکان داده اند و آنهمه تنازل کرده و آنهمه با قوانین شریعت الله جنگیده اند و آنهمه در تطبیق سکولاریسم خود را دو آتشه نشان داده اند اما به اندازه ای که اینها اظهار نوکری و دلبستگی می کنند هرگز نمی بینیم که آمریکا و ناتو و سایر کفار نسبت به این مزدوران عملی را انجام دهند که نشان از محبت دو طرفه باشد مگر اینکه به اینها نیاز داشته باشند که معمولاً بعد از رفع نیاز نیز این مزدوران مثل دستمال توالت دور ریخته می شوند. 

علت این عدم اطمینان این کفار نسبت به مسلمین فریب خورده ای که در اختیارشان هستند این است که: اولاً مزدور و خائن هرگز قابل اعتماد نیست و ثانیا این کفار قلباً از قوانین شریعت الله بیزار هستند و این قوانین را قبول ندارند، مَوَدَّة هم امری قلبی دو طرفه است که در عمل نشان داده می شود و قلب هم با قانونی مشترک به هم گره می خورد چنانچه الله تعالی می فرماید: وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا وَلَا تَفَرَّقُوا ۚ وَاذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا (آل عمران /103)

بدون اعتماد، وفاداری وجود ندارد و بدون وفاداری «اطاعت» وجود ندارد، زمانی که قلبها با قانون و برنامه و اطاعتی مشترک هماهنگ نباشند محبت عملی دو طرفه ای هم در کار نیست، یعنی در واقع «اطاعت» و واکنش عملی نسبت به محبتی که در قلب تولید شده در کار نیست، چون اعتمادی در کار نیست و بدون اعتماد وفاداری به سخنان و پیمانها وجود ندارد و زمانی هم که وفاداری نماند اطاعتی هم نمی ماند. اعتماد شاهکلید هر پیمانی است چه پیمان ازدواج یا پیمان با مسئولین دارالاسلام و یا هر یک از «3ابزار» و یا پیمان بر مسائل اجتماعی و اقتصادی و… .و یا حتی بستن پیمان با الله و توکل بر الله. توکل بر الله یعنی اعتماد بر الله.

 در مساله ی ازدواج، همسرِ کافرِ اهل کتابِ شخصِ مسلمان می تواند مثل مرد مسلمان مَوَدَّة نشان دهد چون مرجع خواستهای هر دو در مورد زندگی مشترک و خانواده یکی است و هر دو با اعتمادی که به این قوانین و همدیگر دارند نسبت به هم وفادار می مانند و طبعاً هر دو «اطاعت» خود را در این موارد به الله می دهند و به همین سادگی میان آنها مَوَدَّة و رَحْمَةً تولید می شود، اما در مسائل حکومتی و اجرائی جامعه این مَوَدَّة به دلیل مختلف بودن قوانین هرگز از سوی مومنین و کفار شکل نمی گیرد، به همین دلیل کفار اهل ذمه در امور مختلف داخلی خود دارای خودمختاری هستند و تنها طبق معاهده ای که بسته اند با مومنین و دارالاسلام معامله می کنند؛ مومنین نیز هرگز نمی توانند از آنها در این زمینه ها انتظار مَوَدَّة داشته باشند و اگر خودشان جاهلانه نسبت به این کفار مَوَدَّه ای انجام دهند که منجر به سرپرستی گرفتن آنها و «اطاعت» از این کفار شود کاری غیر شرعی انجام داده اند که از قلبی بیمار و آلوده سرچشمه گرفته است و تنها دارودسته ی منافقین و سکولار زده های سرگردان هستند که مرتکب این جرم می شوند. به همین دلیل الله تعالی می فرماید: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا عَدُوِّي وَعَدُوَّكُمْ أَوْلِيَاءَ تُلْقُونَ إِلَيْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ وَقَدْ كَفَرُوا بِمَا جَاءَكُمْ مِنَ الْحَقِّ (ممتحنه/1) ای مؤمنان! دشمنان من و دشمنان خویش را به سرپرستی نگیرید. شما نسبت به اینها مودة می کنید، در حالی که آنان به حق و حقیقتی ایمان ندارند که برای شما آمده است …. وَمَن یَفْعَلْهُ مِنکُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَوَاء السَّبِیلِ. هر کس از شما چنین کاری را بکند، از راستای راه منحرف گشته است.‏

به دنبال این است که الله تعالی در مورد چگونگی برخورد با اطرافیان سکولار می فرماید: قَدْ كَانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْرَاهِيمَ وَالَّذِينَ مَعَهُ إِذْ قَالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآءُ مِنْكُمْ وَمِمَّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ كَفَرْنَا بِكُمْ وَبَدَا بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمُ الْعَدَاوَةُ وَالْبَغْضَاءُ أَبَدًا حَتَّى تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ (ممتحنه/4) ابراهیم و کسانی که با او بودند، الگوی خوبی برای شما است، بدانگاه که به قوم (سکولار) خود گفتند: ما از شما و از چیزهائی که بغیر از الله عبادت می کنید بیزار و گریزانیم، به شما کفر می کنیم و شما را قبول نداریم و در حق شما بی‌اعتنائیم، و دشمنانگی و کینه‌توزی همیشگی میان ما و شما پدیدار آمده است، تا زمانی که به الله یگانه ایمان می‌آورید.

در اینجا صرف نظر از احترام ظاهری و معامله شرعی داشتن، هیچ انسانی انتظار تبادل محبت عادی توسط یک مسلمان نسبت به یک کافر سکولار را ندارد چه رسد به مَوَدَّة یا رحمة؛ به همین دلیل حتی ازدواج با زنان و دختران سکولار نیز ممنوع می شود مگر اینکه ایمان بیاورند: وَلَا تَنْكِحُوا الْمُشْرِكَاتِ حَتَّىٰ يُؤْمِنَّ ۚ (بقره/221) و سرپرستی مردان و زنان سکولار توسط دارالاسلام نیز پذیرفته نمی شود و این کفار سکولار نمی توانند اهل جزیه شوند بلکه یا باید مسلمان شوند یا بجنگند و راه سومی برای این کفار سکولار وجود ندارد مگر اینکه دارالاسلام در حالت نیاز و ضرورت و اضطرار مجبور به بستن پیمانهائی با این کفار سکولار بر علیه دشمن اصلی سکولار شود، مثل پیمان رسول الله صلی الله علیه وسلم با بنی خزاعه و بنی ضمره و دیگران بر علیه کفار سکولار قریش به عنوان دشمنان اصلی و سر افعی؛ در حالی که کفار اهل کتاب و شبه اهل کتاب مشمول چنین سختگیرهایی نمی شوند.  

الله تعالی با آنکه تعیین می کند که مسلمین و دارالاسلام می توانند چه کسانی را به عنوان زیر دست بپذیرند و سرپرستی آنها را به عهده بگیرند در حکمی واضح و آشکار نیز خطاب به مومنین امر می کند: يَاأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا آبَاءَكُمْ وَإِخْوَانَكُمْ أَوْلِيَاءَ إِنِ اسْتَحَبُّوا الْكُفْرَ عَلَى الْإِيمَانِ وَمَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ (توبه/23) ای مؤمنان! پدران و برادران را به سرپرستی خود نگیرید (و تکیه‌گاه خود ندانید) اگر کفر را بر ایمان ترجیح دهند. کسانی که از شما ایشان را یاور و مددکار و سرپرست خود کنند مسلّماً ستمگر و ظالم هستند.‏

قطعاً اگر شخص مسلمان سرپرستی این کفار دور یا نزدیک را بپذیرد باید اطاعتش را از الله و قوانین الله بگیرد و به این کفار و قوانین این کفار بدهد و این ظلمی آشکار است و الله تعالی  به عنوان حکمی قطعی و به اصطلاح ختم کلام در این زمینه می فرماید: لَا تَجِدُ قَوْمًا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ يُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَوْ كَانُوا آبَاءَهُمْ أَوْ أَبْنَاءَهُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِيرَتَهُمْ (مجادله/22) کسانی را نخواهی یافت که به الله و روز قیامت ایمان داشته باشند، ولی کسانی را به سرپرستی بگیرند که با الله و پیغمبرش دشمنی ورزیده باشند، هرچند که آنان پدران، یا پسران، یا برادران، و یا قوم و قبیله ایشان باشند.

پس مسائل نژادی و قومیتی و طائفه ای عربیگری و تورکی گری و کوردی گری و بلوچی گری و طوارقی گری و هورامی گری و پشتونی گری و اوزبکی گری و اویغوری گری و …. باعث نمی شوند که شما این شخص کافر را به جای مومنین و دارالاسلام به عنوان سرپرست خودت انتخاب کنی و به جای الله و قوانین الله و مومنین، «اطاعت» خودت را به این کافر هم نژاد و هم طائفه و قوانین کفریش بدهی.

از نسب سلمان فارسی سؤال شد، جواب داد: من سلمان پسر اسلام هستم.[6]  به زبانی ساده تر: عقیده ی مومن: میهن اوست، قبیله اوست، اهل و خانواده اوست؛ و انسان مومن بر حول محور عقیده و اسلام جمع می شود نه به دَور خاک و علف و چراگاه و طویله که حیوانات به دَور آن جمع می شوند و امروزه سکولاریستها و دارودسته ی منافقین به سبک حیوانات قصد دارند با دامن زدن به ناسیونالیسم و ملی گرائی مسلمین را از مسیر شریعت منحرف کنند و در مسیر حیوانات قرار دهند.

حالا در کنار این حکم عام در مورد کفار، الله تعالی ضمن بیان دستور به پیروان شریعتهای قبل از شریعت پیامبر خاتم صلی الله علیه وسلم در دادن «اطاعت» به قانون و حکم الله تعالی، روشن و آشکار می کند که منظور از اولیاء و به سرپرستی گرفتن، تبعیت از قوانین و حاکمیت است؛ چنانچه می فرماید:

‏ – وَأَنزَلْنَا إِلَیْکَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِّمَا بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ الْکِتَابِ وَمُهَیْمِناً عَلَیْهِ فَاحْکُم بَیْنَهُم بِمَا أَنزَلَ اللّهُ وَلاَ تَتَّبِعْ أَهْوَاءهُمْ عَمَّا جَاءکَ مِنَ الْحَقِّ ‏(مائده/48) و بر تو (ای پیغمبر) کتاب (قرآن) را نازل کردیم که ملازم حق، و موافق و مصدّق کتابهای پیشین، و شاهد و حافظ آنها است. پس میان آنان بر طبق چیزی حکم کن که الله بر تو نازل کرده است، و به خاطر پیروی از امیال و آرزوهای ایشان، از حق و حقیقتی که برای تو آمده است روی مگردان.

و در آیه بعدی باز تاکید می کند: وَأَنِ احْکُم بَیْنَهُم بِمَا أَنزَلَ اللّهُ وَلاَ تَتَّبِعْ أَهْوَاءهُمْ وَاحْذَرْهُمْ أَن یَفْتِنُوکَ عَن بَعْضِ مَا أَنزَلَ اللّهُ إِلَیْکَ فَإِن تَوَلَّوْاْ فَاعْلَمْ أَنَّمَا یُرِیدُ اللّهُ أَن یُصِیبَهُم بِبَعْضِ ذُنُوبِهِمْ وَإِنَّ کَثِیراً مِّنَ النَّاسِ لَفَاسِقُونَ ‏‏(مائده/49) و در میان آنان طبق چیزی حکم کن که الله بر تو نازل کرده است، و از امیال و آرزوهای ایشان پیروی مکن، و از آنان برحذر باش که تو را از برخی چیزهائی که الله بر تو نازل کرده است به دور و منحرف نکنند. پس اگر (به حکم و قانون الله) پشت کردند، بدان که الله می‌خواهد به سبب پاره‌ای از گناهانشان ایشان را دچار بلا و مصیبت سازد. بیگمان بسیاری از مردم سرپیچی و تمرّد می‌کنند.‏ و با سوالی در آیه بعدی می فرماید: أَفَحُکْمَ الْجَاهِلِیَّةِ یَبْغُونَ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللّهِ حُکْماً لِّقَوْمٍ یُوقِنُونَ ‏‏‏(مائده/50) آیا دنبال حکم جاهلیّت هستند و حکم جاهلیت را می خواهند؟ آیا چه کسی برای افراد معتقد و اهل یقین بهتر از الله حکم می‌کند؟‏ به همین دلیل در حکمی ثابت خطاب به مومنین می فرماید: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ وَالنَّصَارَى أَوْلِيَاءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ وَمَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ، ‏(مائده/51) ای مؤمنان ! یهودیان و نصرانی ها را به سرپرستی نگیرید. ایشان برخی سرپرست برخی دیگرند (و برعلیه شما نوعی اتحاد رهبری وجود دارد و بر علیه شما متحد می شوند). هرکس از شما  اینها را به سرپرستی بپذیرد بدون شک او از زمره ایشان بشمار می آید. و شک نیست که الله افراد ستمگر و ظالم را هدایت نمی‌کند.‏

سُبْحَانَكَ اللَّهُمَّ وَبِحَمْدِكَ، لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ، أَسْتَغْفِرُكَ وَأَتُوبُ إِلَيْكَ .

فرار از دارالاسلام و سکونت در دارالکفرهای سکولار و انتخاب سرپرستی کفار و دادن اطاعت به کفار در آینه ی قرآن، سنت صحیح، اجماع و قیاس (2)

بسم الله و الحمد لله؛ اما بعد: السلام علیکم و رحمه الله و برکاته

الله تعالی بعد از تشکیل دارالاسلام با مثالی از اهل کتاب حکم می دهد که هر کسی 1- آگاهانه، 2- عمدا 3- و به میل خودش سرپرستی کفار5گانه ی اصلی1- الَّذِينَ هَادُوا 2- وَالصَّابِئِينَ 3- وَالنَّصَارَىٰ 4- وَالْمَجُوسَ 5- وَالَّذِينَ أَشْرَكُوا 6- و مرتدین را بپذیرد یکی از آنها می شود « وَمَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ» (مائده/51) چون «اطاعت» خودش را از الله و قوانین شریعت الله می گیرد و به این کفار و قوانین آنها می دهد؛ در حالی که ایمان تنها با کفر به این کفار و«كَفَرْنَا بِكُمْ» (ممتحنه/4) و کفر به طاغوت «فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ» (بقره/256) و برائت از سرپرستی گرفتن این کفار و منحصر کردن «اطاعت» به الله و قوانین الله استقرار پیدا می کند، و ولایت و به سرپرستی گرفتن 1- آگاهانه 2- عمدی 3- و اختیاری هر کافری، ناقض ایمان است.

ولایت و به سرپرستی گرفتن کفار منجر به عزت بخشی به کفار می شود و عزت بخشی به کفار با ذلیل کردن کفر هرگز با هم جمع نمی شوند به همین دلیل کسی که1- آگاهانه 2- عمداً 3- و اختیاری و به میل خودش و بدون داشتن اجازه و یا ماموریتی علمی، امنیتی، اقتصادی و … از جانب دارالاسلام و یا بدون داشتن عذری معتبر شرعی دارالاسلام را ترک کند و به یکی از دارالکفرها ملحق شود حکمش حکم همان کفاری است که آن دارالکفر را اداره می کنند، و تنها مرتدین و دارودسته ی منافقین هستند  که دارالکفرها را به جای دارالاسلام برای سکونت و زندگی انتخاب می کنند و به دارالکفرها می روند؛ چون  با پذیرش حاکمیت و قوانین این کشورها 4 محتوا و مفهوم دین را به این کفار داده و با گرفتن «اطاعت» از الله و قوانین الله و رهبریت دارالاسلام و دادن این «اطاعت» به حاکمیت و قوانین این کفار وارد دین آنها شده است.

در حالی که: وَقَالَتِ الْيَهُودُ لَيْسَتِ النَّصَارَىٰ عَلَىٰ شَيْءٍ وَقَالَتِ النَّصَارَىٰ لَيْسَتِ الْيَهُودُ عَلَىٰ شَيْءٍ (بقره/113) و یهودیان می‌گویند: نصرانی ها دارای حق و حقیقتی نبوده و بر چیزی بند نیستند، و نصرانی ها نیز می‌گویند: یهودیان دارای حق و حقیقتی نبوده و بر چیزی بند نیستند؛ اما «الْكُفْرُ كُلُّهُمْ مِلَّةٌ وَاحِدَةٌ» و امام شوکانی در مورد چگونگی «بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءَ بَعْضٍ» ‏(مائده/51) ایشان برخی سرپرست برخی دیگرند می گوید در دشمنی با رسول الله صلی الله علیه وسلم و دشمنی با آنچه پیامبر به خاطرش آمده با تمام دشمنی و تضادی که با هم دارند هر یک از اینها آن دیگری را به عنوان سرپرست خود انتخاب می کند و آنرا تقویت و پشتیبانی می کند… و الله تعالی به عنوان یک نتیجه می فرماید: وَمَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ (مائده/51) هرکس از شما اینها را به سرپرستی بپذیرد بدون شک او از زمره ایشان بشمار می آید.  أَيْ فَإِنَّهُ مِنْ جُمْلَتِهِمْ وَفِي عِدَادِهِمْ، وَهُوَ وَعِيدٌ شَدِيدٌ فَإِنَّ الْمَعْصِيَةَ الْمُوجِبَةَ لِلْكُفْرِ هِيَ، الَّتِي قَدْ بَلَغَتْ إِلَى غَايَةٍ لَيْسَ وَرَاءَهَا غَايَةٌ. یعنی او از جمله ی آنها و بخشی از آنها است، و این تهدید و هشداری شدیدی است که بدون شک گناهی که منجر به کفر می شود گناهی است که به نهایتش و آخرین مرحله و درجه اش رسیده است  که بالاتر از آن درجه و غایتی وجود ندارد.    و سخن الله تعالی که: إِنَّ اللّهَ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ ‏(مائده/51) و بدون شک الله افراد ظالم و ستمگر را هدایت نمی‌کند،‏ تعلیلی بر جمله ی قبل از آن است یعنی افتادن این اشخاص در کفر به دلیل عدم هدایت الله برای کسی است که به نفس خودش چنان ظلمی مثل به سرپرستی گرفتن کافرین کرده که موجب کفر می شود.[7]

صاحب «محاسن التأويل» نیز می گوید: وَمَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ (مائده/51)  یعنی چنین شخصی از جمله ی این کفار است  و حکمش هم مثل حکم این کفار است هر چند خیال کند که او در دین مخالف این کفار است اما زبان حال و واقعیت او نشان از کمال موافقت و هماهنگی با این کفار است.[8]

 نکته ی جالب و تاسف برانگیز این است که فراری های سرزمینهای اسلامی به دارالکفرهای سکولاری چون اروپا و آمریکا و استرالیا و کانادا و غیره با تمام ذلتی که در رها کردن قوانین شریعت الله و دارالاسلام متحمل می شوند اما آمارها نشان می دهد که قانونمندترین شهروندان این دارالکفرهای سکولار هستند و سعی می کنند «اطاعت» کامل خود را به قوانین سکولاریستی و سکولاریستها بدهند و بیشتر از خود شهروندان کافر این سرزمینها خود را با قوانین حاکم بر این دارالکفرهای سکولار تطبیق بدهند و حتی با شبهات مفتی های مفت گوی سکولارزده، نوعی خودکنترلی نیز در میان آنها وجود دارد که مانع از آن می شود یکی از آنها بر خلاف قوانین و حتی عرف این جامعه ی سکولار رفتار کند، حتی اگر این عمل و رفتار، صدها حکم و دستور شرعی اجرائی حکومتی یا اجتماعی و یا  سایر امور شخصی باشد که قانون آن کشور یا عرف آن کشور چنین حکم شرعی را ناروا می داند.

به این شکل است که در برابر این حکم آشکارِ عدم به سرپرستی گرفتن کفار و منحصر کردن «اطاعت» به الله و قوانین الله، می بینیم که منافقین و دارودسته ی منافقین و سکولار زده ها به بهانه هایی که الله ذکر می کند سعی می کنند از این حکم سرپیچی کنند و حاکمیت و سرپرستی کفار را بپذیرند و «اطاعت» خود را از الله و قوانین الله بگیرند و به کفار و قوانین کفری کفار بدهند. الله تعالی در آیه ی بعدی می فرماید: فَتَرَى الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ یُسَارِعُونَ فِیهِمْ یَقُولُونَ نَخْشَى أَن تُصِیبَنَا دَآئِرَةٌ (مائده/52) می‌بینی کسانی که بیماری به دل دارند، (در سرپرستی گرفتن این کفار) بر یکدیگر سبقت می‌گیرند و می‌گویند: می‌ترسیم که بلا و مصیبت بزرگی بر سر ما آید.

همین الان هم که این دارودسته ی منافقین به همراه احزاب سکولار مرتد در بسیاری از سرزمینهای اسلامی صاحب قدرت حکومتی هستند بهانه می آورند که ما اگر قوانین شریعت الله را پیاده کنیم و در برابر این زورگویان اشغالگر از استقلال خود دفاع کنیم می ترسیم آمریکا و انگلیس و روسیه و چین و سایر قدرتها و نهادهای سکولاریستی جهان بر علیه ما شوند و ما را تحریم کنند یا بر علیه ما اعلام جنگ کنند یا بلا و مصیبت دیگری بر سر ما در بیاورند، و به این شکل حاکمیت احزاب مختلف سکولار و قوانین سکولاریستی و ساختگی را به جای قوانین شریعت الله بر مسلمین توجیه و تحمیل می کنند.

احزاب سکولار و مرتد داخلی که جزو مسلمین نیستند، اما در میان مسلمین تنها دارودسته ی منافقین و سکولار زده ها هستند که می خواهند تحت سرپرستی و حاکمیت کفار قرار بگیرند و الله تعالی خطاب به مومنین می فرماید: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا الْكَافِرِينَ أَوْلِيَاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ ۚ أَتُرِيدُونَ أَنْ تَجْعَلُوا لِلَّهِ عَلَيْكُمْ سُلْطَانًا مُبِينًا ‏(نساء/۱۴۴) ای کسانی که ایمان آورده‌اید! کافران را به جای مؤمنان به سرپرستی نگیرید. مگر می‌خواهید حجّت و برهان آشکاری علیه خود به دست الله دهید (بر این که شما هم جزو منافقین هستید؟).‏

 این حکمِ واضح الله تعالی است که هر کسی از میان مسلمین «خواهان» حاکمیت هر یک از کفار5گانه ی اصلی1- الَّذِينَ هَادُوا 2- وَالصَّابِئِينَ 3- وَالنَّصَارَىٰ 4- وَالْمَجُوسَ 5- وَالَّذِينَ أَشْرَكُوا 6- و مرتدین بر مسلمین باشد و 1- آگاهانه 2- عمدا 3- به میل خودش و اختیاری خواهان این باشد که هر یک از این کفار به جای مومنین و دارالاسلام بر او حاکمیت پیدا کند چنین شخصی جزو منافقین است و ما او را در دارودسته ی منافقین یا «الضَّالِّينَ» یا سکولار زده ها جا می دهیم.

تمام کسانی که خود را مسلمان می نامند اما به این شکل سرپرستی کفار را قبول می کنند و «اطاعت» خودشان را از الله و قوانین الله می گیرند و این «اطاعت» را به یکی از کفار و قوانین کفری آنها می دهند: حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فَأَصْبَحُواْ خَاسِرِینَ (مائده/53)‏ تمام اعمال و کردارهای خوبشان بیهوده و تباه شد و زیانکار شدند.‏ یعنی الله تعالی حکم می دهد که با سرپرستی گرفتن کفار و رها کردن سرپرستی مومنین و دارالاسلام تمام اعمال خیری که مثل نماز و روزه و حج و زکات و جهاد و غیره که انجام داده اند باطل و بیهوده و تباه می شود. به همین دلیل می فرماید: بَشِّرِ الْمُنَافِقِينَ بِأَنَّ لَهُمْ عَذَابًا أَلِيمًا – الَّذِينَ يَتَّخِذُونَ الْكَافِرِينَ أَوْلِيَاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ أَيَبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ الْعِزَّةَ فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِيعًا (نساء/ 138 – 139) . به منافقان مژده بده که عذاب دردناکی دارند .‏ کسانی که کافران را به جای مؤمنان به سرپرستی می‌گیرند. آیا عزّت را در پیش کافران می‌جویند؟ (چنین چیزی محال است) چرا که عزّت و شوکت تماماً از آن الله است.

الله تعالی در سوره ی مجادله در مورد این «المُنافِقونَ وَالَّذينَ في قُلوبِهِم مَرَضٌ» (احزاب/60)  توضیحاتی می دهد که بیان آنها به فهم بهتر این بحث کمک می کند و می فرماید: أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ تَوَلَّوْا قَوْماً غَضِبَ اللَّهُ عَلَیْهِم مَّا هُم مِّنکُمْ وَلَا مِنْهُمْ وَیَحْلِفُونَ عَلَى الْکَذِبِ وَهُمْ یَعْلَمُونَ ‏(مجادله/14) آیا آگاهی از کسانی که گروهی را به سرپرستی می‌گیرند که الله بر آنان خشمگین است؟ اینان (منافقانی بیش نبوده و) نه از شمایند و نه از آنانند . چنین کسانی سوگند دروغ یاد می‌کنند، در حالی که می‌دانند که دروغ می‌گویند.‏أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ عَذَاباً شَدِیداً إِنَّهُمْ سَاء مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ ‏(مجادله/15) الله عذاب سختی را برای ایشان آماده کرده و تهیه دیده است . آنان چه کار بدی می‌کنند !‏اتَّخَذُوا أَیْمَانَهُمْ جُنَّةً فَصَدُّوا عَن سَبِیلِ اللَّهِ فَلَهُمْ عَذَابٌ مُّهِینٌ ‏(مجادله/16) آنان سوگندهایشان را سپری (برای خود) ساخته‌اند و بدین وسیله مردمان را از راه الله بازداشته‌اند، و لذا عذاب خوارکننده‌ای دارند .‏ لَن تُغْنِیَ عَنْهُمْ أَمْوَالُهُمْ وَلَا أَوْلَادُهُم مِّنَ اللَّهِ شَیْئاً أُوْلَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ (مجادله/17)  ‏اموالشان و اولادشان، به هیچ وجه ایشان را از دست الله مصون و محفوظ نمی‌دارد . اینان جهنمی هستند و در جهنم جاودانه می‌مانند.‏ [بعدا توضیح خواهیم داد چرا الله تعالی اینها را به دلیل این جرم تکفیر کرده است و باید جاودانه در جهنم بمانند] اسْتَحْوَذَ عَلَیْهِمُ الشَّیْطَانُ فَأَنسَاهُمْ ذِکْرَ اللَّهِ أُوْلَئِکَ حِزْبُ الشَّیْطَانِ أَلَا إِنَّ حِزْبَ الشَّیْطَانِ هُمُ الْخَاسِرُونَ (مجادله/19)  ‏شیطان بر آنان چیره  و مسلط شده و بر آنها غلبه پیدا کرده است و ذکر الله و قرآن را از خاطرشان برده است. اینان حزب شیطان هستند. هان ! قطعاً حزب شیطان زیانکار و زیانبارند.‏ إِنَّ الَّذِینَ یُحَادُّونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ أُوْلَئِکَ فِی الأَذَلِّینَ (مجادله/20)مسلّماً کسانی که با الله و پیغمبرش دشمنی می‌کنند، از زمره پست‌ترین و ذلیل ترین و رسواترین (موجودات) خواهند بود.‏ [به سرپرستی گرفتن کفار مساویست با دشمنی با ذات الله و رسولش] به دنبال این توضیحات است که می فرماید: لَا تَجِدُ قَوْماً یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ یُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَوْ کَانُوا آبَاءهُمْ أَوْ أَبْنَاءهُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِیرَتَهُمْ (مجادله/22) قومی را نخواهی یافت که به الله و روز قیامت ایمان داشته باشند، ولی کسانی را به  سرپرستی بگیرند که با الله و پیغمبرش دشمنی ورزیده باشند، هرچند که آنان پدران، یا پسران، یا برادران، و یا قوم و قبیله ایشان باشند.

در اینجا واضح است که مساله ی حاکمیت و حکم و به سرپرستی گرفتن و تعیین تکلیف برای «اطاعت» در میان است، و اینکه تنها دارودسته ی منافقین و سکولار زده ها هستند که با بهانه های احمقانه به سوی حاکمیت و حکم و سرپرستی کفار می شتابند و «اطاعت» خودشان را از الله وقوانین شریعت الله و مومنین می گیرند و به کفار و قوانین کفری آنها می دهند.

سُبْحَانَكَ اللَّهُمَّ وَبِحَمْدِكَ، لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ، أَسْتَغْفِرُكَ وَأَتُوبُ إِلَيْكَ .

فرار از دارالاسلام و سکونت در دارالکفرهای سکولار و انتخاب سرپرستی کفار و دادن اطاعت به کفار در آینه ی قرآن، سنت صحیح، اجماع و قیاس (3)

بسم الله و الحمد لله؛ اما بعد: السلام علیکم و رحمه الله و برکاته

 الله تعالی در حکمی کلی و شدیدتر واضح می کند و می فرماید:لَا يَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكَافِرِينَ أَوْلِيَاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ وَمَنْ يَفْعَلْ ذَلِكَ فَلَيْسَ مِنَ اللَّهِ فِي شَيْءٍ إِلَّا أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقَاةً وَيُحَذِّرُكُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَإِلَى اللَّهِ الْمَصِيرُ (آل عمران/28)  مؤمنان نباید مؤمنان را رها کنند و کافران را به جای ایشان به سرپرستی بگیرند، و هر که چنین کند (رابطه او با الله از بین رفته است و) وی را در چیزی از الله نیست – مگر آن که (ناچار شوید و در حالت ضرورت و اضطرار) خود را از (اذیّت و آزار) ایشان مصون دارید و (تقیه کنید)  – و الله شما را از (نافرمانی) خود برحذر می‌دارد و بازگشت (همگان) به سوی او است.‏

در اینجا الله تعالی می فرماید «فَلَيْسَ مِنَ اللَّهِ فِي شَيْءٍ » و نمی فرماید « فليس من ولاية الله» و این یعنی شخصی که 1- آگاهانه 2- عمداً 3- به میل خودش و اختیاری سرپرستی و حاکمیت کفار را به جای سرپرستی و حاکمیت مسلمین انتخاب می کند و «اطاعت» خودش را از الله و قوانین الله می گیرد و تقدیم هر کافری می کند، با کنار زدن قوانین الله و پذیرش قوانین این کفار در واقع ذات الله را ترک می کند، و این سرپرستی گرفتن، در قدرت گیری کفار بر دین الله تعالی و مبارزه با قدرت العزیز الجبار تاثیر دارد و در این حالت با خود الله دشمنی می شود و به قول امام شوکانی: هُوَ مُنْسَلِخٌ عَنْهُ بِكُلِّ حَالٍ.[9] این شخص در همه چیز از الله بریده و جدا می شود.

امام طبری هم با استثاء کردن معذورین بیچاره ای که توان هجرت به دارالاسلام را ندارند با مشخص کردن حد و مرزهای تقیه ی این افراد، همین دیدگاه را دارد؛ و در مورد کسانی که کفار را به عنوان پشتیبان و یاری رسان انتخاب می کنند و این کفار را بر علیه دین اسلام به عنوان سرپرست انتخاب می کنند و این کفار را بر علیه مسلمین یاری می رسانند و مسائل پنهانی و سری و نقاط ضعف مسلمین را به کفار نشان می دهند می گوید: فَإِنَّهُ مَنْ يَفْعَلْ ذَلِكَ فَلَيْسَ مِنَ اللَّهِ فِي شَيْءٍ؛ يَعْنِي بِذَلِكَ فَقَدْ بَرِئَ مِنَ اللَّهِ، وَبَرِئَ اللَّهُ مِنْهُ بِارْتِدَادِهِ عَنْ دِينِهِ، وَدُخُولِهِ فِي الْكُفْرِ» کسی که چنین کاری را انجام دهد (رابطه او با الله از بین رفته است و) وی را در چیزی از الله نیست؛ یعنی با این کار بری از الله است و با ارتدادش از دین الله و داخل شدنش در کفر، الله هم از او بری است.[10]

این «تقیه»[11] هم مختص کسانی از مومنین در دارالکفرهاست که قدرت هجرت به دارالاسلام را ندارند و الله تعالی آنها را از این حکم استثناء کرده و می فرماید: إِلَّا الْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ وَالْوِلْدَانِ لَا يَسْتَطِيعُونَ حِيلَةً وَلَا يَهْتَدُونَ سَبِيلًا (نساء/98) مگر بیچاره ها و درمانده ها از مردان و زنان و کودکانی که (جهت هجرت به دارالاسلام) کاری از آنان ساخته نیست و راه چاره‌ای نمی‌دانند.‏

 تقیه رخصتی از سوی الله تعالی برای حالتهای ضرورت و اضطرار است که مومنین موجود در  دارالکفر اصلی مثل دارالکفر تحت حاکمیت کفار سکولار قریش و آنچه عمار رضی الله عنه انجام داد یا مومنین موجود در دارالکفرهای طارئی مثل دارالکفری که مرتدین به رهبری مسلیمه ی کذاب بر آن حاکمیت داشتند و امروزه طاغوتهای سکولار بر این سرزمینهای اسلامی حاکمیت دارند می توانند از این رخصت استفاده کنند یا کسانی مثل خبیب رضی الله عنه از این رخصت استفاده نکرده و به بهترین جهاد «أفضلُ الجهادِ كلمةُ عدلٍ عند سُلطانٍ جائرٍ – أو أميرٍ جائرٍ -»[12]عزیمت کنند و شهادت را به جای زنده ماندن با تقیه و گفتن سخنان کفری انتخاب می کنند.

مسلیمه ی کذاب دو مومن را آورد: به یکی گفت آیا شاهدی می دهی که محمد رسول الله است؟ گفت بله؛ مسلمیه دوباره پرسید آیا شاهدی می دهی که منم رسول الله هستم؟ آن مومن گفت بله. و مسیلمه او را رها کرد. مسیلمه به مومن دیگر گفت: آیا شاهدی می دهی که محمد رسول الله است؟ گفت بله. مسلمیه باز پرسید آیا شاهدی می دهی که منم رسول الله هستم؟ آن مومن گفت من کر و ناشنوا هستم نمی‌شنوم! و این کار سه بار تکرار شد به همین دلیل مسلیمه او را گردن زد. این رخداد به رسول الله صلی الله علیه وسلم رسید و فرمود: کسی که کشته شد در راه صدق و  یقینش کشته شد و فضیلتش را گرفت، گوارایش باد. دیگری نیز آنچه الله جایز دانسته بود و رخصت بود را انجام داد؛ به همین سبب عقوبت و مجازاتی بر او نیست. [13]

البته تقیه در زبان است نه در هر فعلی که منجر به صدمه دیدن جانی سایرمومنین و یاری رساندن به کفار و تقویت کفار در ضرر رساندن به مومنین شود؛[14]علاوه بر این و به قول امام طبری: این تقیه ای که الله در این آیه بیان کرده تقیه از کفار است نه غیر آنها،[15]و سعيد بن جبير نیز می گوید: “ليس في الإسلامِ تَقِيَّة، إنما التَّقِيَّة لأهلِ الحربِ”..[16] و امام رازی نیز در تفسیرش این موضوع را بیشتر توضیح می دهد.[17] پس این تقیه در دارالاسلام و میان مومنینی که آزادی خود را در آنجا به دست آورده اند معنی ندارد و کسانی که فرق بین تقیه و خودسانسوری در دارالکفرها در حالت ضرورت و اضطرار را با دروغ  و مکر و حیله و چند چهره بودن در دارالاسلام  تشخیص ندهند بدون شک به یکی از شعبه های نفاق آلوده شده اند، چنانکه داریم می بینیم.

نکته ی مهمی که وجود دارد: اگر در حالت ضرورت و اضطراری که به خاطر نبود شورای اولی الامر متخصصین امور فقهی به وجود می آید، بدون شک کسانی به خاطر اجتهادات شرعی و امر به معروف و نهی از منکر چون امام حسین بن علی و نوه اش امام زید بن علی در میدانهای جنگ کشته می شوند یا چون امام حنفی در زندان مسموم می شوند یا چون امام مالک اذیت می شوند یا چون امام شافعی بر اثر کتکی که از مالکی ها می خورد علیل شده و زجر کش می شود یا چون امام احمد بن حنبل آنهمه توسط معتزلی ها شکنجه می شود یا اکثر ائمه ی مورد پذیرش جعفری ها به سبکهای مختلفی کشته می شوند…. با این وجود اهل اجتهاد و مجتهدین که یکی از وارثین انبیاء هستند حتی به صورت زبانی نیز در بیان امور متعلق به عقیده تقیه نمی کنند و برای اینها تقیه جایز نیست همچنانکه برای رسول الله صلی الله علیه وسلم نیز جایز نبود.

حالا کسانی که جزو این اهل عذر: إِلَّا الْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ وَالْوِلْدَانِ لَا يَسْتَطِيعُونَ حِيلَةً وَلَا يَهْتَدُونَ سَبِيلًا (نساء/98) نباشند که قطعاً «فَلَيْسَ مِنَ اللَّهِ فِي شَيْءٍ» (آل عمران/28)  رابطه آنها با الله از بین رفته است و آنها را در چیزی از الله نیست؛ با این حالت در دارالکفرها بمیرند و به دارالاسلام هجرت نکنند سرنوشتی بسیار بد در انتظارشان است که الله تعالی در آیه قبل از این آیه ی معذورین می فرماید: إِنَّ الَّذِينَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلَائِكَةُ ظَالِمِي أَنْفُسِهِمْ قَالُوا فِيمَ كُنْتُمْ ۖ قَالُوا كُنَّا مُسْتَضْعَفِينَ فِي الْأَرْضِ ۚ قَالُوا أَلَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللَّهِ وَاسِعَةً فَتُهَاجِرُوا فِيهَا ۚ فَأُولَٰئِكَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ ۖ وَسَاءَتْ مَصِيرًا(نساء/97) بیگمان کسانی که فرشتگان (برای قبض روح در واپسین لحظات زندگی) به سراغشان می‌روند و ( می‌بینند که به سبب ماندن در کفرستان، و هجرت نکردن به دارالاسلام) بر خود ظلم کرده‌اند، بدیشان می‌گویند: کجا بوده‌اید ( که اینک چنین بی‌دین و توشه مرده‌اید و بدبخت شده‌اید؟ عذرخواهان) گویند: ما بیچارگانی در سرزمین (کفر) بودیم ( و چنان که باید به انجام دستورات و قوانین الله عمل نکردیم! فرشتگان بدیشان) گویند : مگر زمین الله وسیع نبود تا در آن کوچ کنید ؟ جایگاه آنان جهنم است، و چه بد جایگاهی و چه بد سرانجامی!‏

چرا جهنم؟ چون به سرپرستی گرفتن 1- آگاهانه 2- عمدی 3- اختیاری هر یک از کفار 5گانه ی 1- الَّذِينَ هَادُوا 2- وَالصَّابِئِينَ 3- وَالنَّصَارَىٰ 4- وَالْمَجُوسَ 5- وَالَّذِينَ أَشْرَكُوا به جای مومنین و دارالاسلام و گرفتن «اطاعت» از الله و قوانین الله و دادن این «اطاعت» به هر یک از این کفار و قوانین آنها یعنی وارد شدن به دین آنها، چون شخص، هم مجبور به پذیرش 1- قدرت حکومتی  2- و هم قانون و برنامه 3- و هم مجبور به اطاعت از این حاکمیت و قوانین 4- و هم تابع مجازاتها و پاداشهای هر یک از این کفار می شود و هر شخصی که این 4 معنی و مفهوم دین را به هر دینی بدهد دینش همان می شود و پذیرش سرپرستی هر یک از کفار در این موارد یعنی تشابه به این کفار «مَن تَشَبَّهَ بِقَومٍ فَهُوَ مِنهُم»[18] و ظالمی مثل آنها شدن : وَمَن یَتَوَلَّهُم مِّنکُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ ‏(مائده/51) هرکس از شما اینها را به سرپرستی بپذیرد بدون شک او از زمره ایشان بشمار می آید و یکی از اینها محسوب می شود.

به همین دلیل الله تعالی ضمن توضیحاتی چنین اشخاصی را که به این شیوه 1- آگاهانه 2- عمدی 3- اختیاری و به میل خودشان سرپرستی کفار را انتخاب کرده اند و طبعاً «اطاعت» را از الله و قوانینش گرفته و به کفار و قوانین کفری آنها داده اند تکفیر می کند و در دو آیه بعد از «لَا يَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكَافِرِينَ أَوْلِيَاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ» می فرماید: قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ وَيَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ *قُلْ أَطِيعُوا اللَّهَ وَالرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْكَافِرِينَ (آل عمران/31-32) بگو: اگر الله را دوست می‌دارید، از من پیروی کنید تا الله شما را دوست بدارد و گناهانتان را ببخشاید، و الله آمرزنده مهربان است.‏ بگو: از الله و از پیغمبر اطاعت و فرمانبرداری کنید، و اگر سرپیچی کنند (ایشان به الله و پیغمبر ایمان ندارند و کافرند و) الله کافران را دوست نمی‌دارد .‏

در اینجا نیز الله تعالی تبعیت از پیامبر خاتم صلی الله علیه وسلم و اطاعت از قوانینش را به دوست داشتن خودش گره زده است و مشخص می کند کسی که قوانینش را رد می کند و اطاعتش را از الله و قوانینیش می گیرد و به هر یک از کفار و قوانین کفری می دهد الله را دوست ندارد و رد کردن «اطاعت» از الله و قوانین الله یعنی رد کردن ذات الله تعالی.

 حالا اگر یکی 1- آگاهانه 2- عمداً 3- به میل خودش و اختیاری دارالاسلام را رها کرد که مجری قوانین شریعت الله بر اساس هر یک از مذاهب اسلامی یا شورای اولی الامر است و سرپرستی این کفار و قوانین کفری آنها را پذیرفت و اطاعت خودش را به این کفار و قوانین این کفار داد اگر جزو مرتدین نشده باشد جزو منافقین آشکار شده ی سرگردان می شود: وَمَنْ يَفْعَلْهُ مِنْكُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَوَاءَ السَّبِيلِ (ممتحنه/1) که مشمول حکم خوارجی می شوند که الله تعالی در موردشان می فرماید: مَلْعُونِينَ ۖ أَيْنَمَا ثُقِفُوا أُخِذُوا وَقُتِّلُوا تَقْتِيلًا (احزاب/61) نفرین شدگان و رانده شدگانند. هر کجا یافته شوند، گرفته خواهند شد و پیاپی به قتل خواهند رسید.‏

رسول الله صلی الله علیه وسلم نیز در تبیین این آیات قرآن، واضح و روشن در مورد اینهایی که 1- آگاهانه 2- عمداً 3- و اختیاری سرپرستی کفار سکولار را انتخاب کرده اند و با رها کردن «اطاعت»  از الله و قوانین الله و با یاری رساندن به شوکت کفار با ذات الله و دین الله اعلان جنگ کرده و الله تعالی در هیچ چیزی با آنها نیست «فَلَيْسَ مِنَ اللَّهِ فِي شَيْءٍ» می فرماید: «أَنَا بَرِيءٌ مِنْ كُلِّ مُسْلِمٍ يُقِيمُ بَيْنَ أَظْهُرِ الْمُشْرِكِينَ»: من از هر مسلمانی که در بین سکولاریستها (مشرکان) اقامت داشته باشد، بری و بیزار هستم. گفتند: ای رسول الله، فاصله ی ما با آنها چه مقدار باشد؟ فرمود: «لَا تَرَاءَى نَارَاهُمَا»[19]: چنانکه آتش یکدیگر را نبینند.

إمام الخطابی در شرح حدیث «لَا تَرَاءَى نَارَاهُمَا» می‌گوید: در این، چند سخن است؛ یکی اینکه معنای این حدیث این است که حکم هر دو یکسان نیست، (یعنی قانون مسلمان با قانون کافرسکولار یکسان نیست و با هم فرق دارد) این سخن را برخی از اهل علم گفته اند و برخی گفته اند که معنای حدیث شریف این است که الله متعال بین دار الاسلام و دارکفر فرق آورده است.[20]

قطعاً بین قوانین شریعت الله با قوانین کفار سکولار فرق وجود دارد و قطعاً بین دارالکفر و دارالاسلام فرق وجود دارد و بدون شک شخص در دارالکفرهای سکولار مجبور به اجرای قوانین و روش زندگی سکولاریستها می شود و قوانین الله را کنار می گذارد و اجباراً «اطاعت» خودش را از الله تعالی و قوانین شریعت الله می گیرد و به کفار سکولار و قوانین سکولاریستی می دهد، برای همین رسول الله صلی الله علیه وسلم از کسی که توانائی هجرت دارد اما بین مشرکین یا سکولاریستها زندگی می کند و اینطوری با گرفتن «اطاعت» از الله و قوانین الله و تقدیم این «اطاعت» به کفار و قوانین کفری و با عدم پشتیبانی و تقویت دارالاسلام و در عوض با تقویت دارالکفر به خودش ظلم می کند اعلام برائت کرده است و در جای دیگری می فرماید: مَنْ أَقَامَ مَعَ الْمُشْرِكِينَ فَقَدْ بَرِئَتْ مِنْهُ الذِّمَّةُ[21]. اگر دقت کنید این تهدید متعلق به اقامت میان سکولاریستها یا به زبان عربی اقامت میان مشرکین یا احزاب است چنانچه باز رسول الله صلی الله علیه وسلم در جای دیگری می فرماید: مَنْ جَامَعَ الْمُشْرِكَ وَسَكَنَ مَعَهُ فَإِنَّهُ مِثْلُهُ[22] هركه با سکولار(مشرك)، اجتماع کند و با سکولار سكونت كند، بدون شک همانند او است و مثل (اشخاص) سکولار (مشرک) است.

 به همین دلیل رسول الله صلی الله علیه وسلم مومنین را به حبشه نصرانی غیر عرب فرستاد نه به میان اقوام مشرک و سکولار عرب اطراف خودش، در کل برائت از سکولاریستها یا مشرکین است نه کفار اهل کتاب و شبه اهل کتاب: أَنَّ اللَّهَ بَرِيءٌ مِنَ الْمُشْرِكِينَ ۙ وَرَسُولُهُ (توبه/3) نکته ی دیگر اینکه مومنینی که توان هجرت ندارند از خون آنها و در مورادی از حمایت از آنها برائت می شود و این مومن مستضعف درهدر رفتن خونش مثل سکولاریستهاست و از خون این مومنین بیچاره و دارای عذر برائت می شود نه از خودشان یا دینشان مگر اینکه در یکی از ارگانهای دارالکفرها در حال انجام خدمت و وظیفه باشند و یا در جنگ روانی یا مسلحانه یا اقتصادی بخشی از جبهه ی کفار باشند که در این صورت اینها بخشی از کفار سکولار هستند که از خودشان هم برائت می شود.

 یکی از موارد خطرناک دیگری که باعث لرزان شدن و گاه نابود شدن پیوند افراد با رسول الله صلی الله علیه وسلم می شود گرایش به تفرق و دامن زدن به تفرق میان مسلمین است.

می دانیم که دین معرفی شده توسط الله به بندگانش اسلام دارد: «إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلَامُ ۗ» (آل عمران/19) و الله تعالی در طول تاریخ بشریت تمام کسانی که تسلیم و تابع دین الله شده اند را مسلمان نامیده است: «هُوَ سَمَّاكُمُ الْمُسْلِمِينَ مِنْ قَبْلُ وَفِي هَٰذَا» (حج/78) پس اسلام دین وحدت و یگانگی است و از هر گونه تفرقه و انشعابگری و تحزب میان مسلمین مبراست و ربطی به آن ندارد؛ بر این اساس الله متعال می فرماید: إِنَّ الَّذِينَ فَرَّقُوا دِينَهُمْ وَكَانُوا شِيَعًا لَسْتَ مِنْهُمْ فِي شَيْءٍ ۚ إِنَّمَا أَمْرُهُمْ إِلَى اللَّهِ ثُمَّ يُنَبِّئُهُمْ بِمَا كَانُوا يَفْعَلُونَ (انعام/159) در حقیقت کسانی که دینشان را پراکنده ساختند، و گروه گروه گردیدند، تو هیچ چیزی (از رابطه) با آنان نداری؛ کارشان تنها با خداست؛ سپس [خدا] از آنچه همواره انجام می دادند، با خبرشان می سازد.

شهادت می دهیم که از سرپرستی گرفتن تمام کفار 1- الَّذِينَ هَادُوا 2- وَالصَّابِئِينَ 3- وَالنَّصَارَىٰ 4- وَالْمَجُوسَ 5- وَالَّذِينَ أَشْرَكُوا (حج/17) 6- مَن يَرْتَدَّ مِنكُمْ عَن دِينِهِ  (مائده/54) و از سکونت میان کفار سکولار، و از تفرق و تفرقه اندازان بیزار و بری هستیم.

سُبْحَانَكَ اللَّهُمَّ وَبِحَمْدِكَ، لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ، أَسْتَغْفِرُكَ وَأَتُوبُ إِلَيْكَ .

فرار از دارالاسلام و سکونت در دارالکفرهای سکولار و انتخاب سرپرستی کفار و دادن اطاعت به کفار در آینه ی قرآن، سنت صحیح، اجماع و قیاس (4)

بسم الله و الحمد لله؛ اما بعد: السلام علیکم و رحمه الله و برکاته

اینکه به صورت «المتواتر المعنوي» سرزمینهای تحت حاکمیت «اسلام» و مومنین به صورت واضح با نامهای «دار السُّنَّة» و «دَارِ الْمُسْلِمِينَ» و «دَارِ اَلْمُهَاجِرِينَ» و «دار الهجرة»  و«دار الإسلام» و غیره آمده است، و سرزمینهای تحت حاکمیت «کفر» و کافرین هم با نامهائی چون «دار الشرك» و «دَارَةِ الكُفْرِ» و غیره از آن یاد شده است به همین شکل واضح و آشکار از سکونت در دارالکفر تحت حاکمیت سکولاریستها یا مشرکین یا احزاب نهی شده است و رسول الله صلی الله علیه وسلم هر گاه  ارتشی را روانه ی جهاد با سکولاریستها (مشرکین= احزاب) می کرد فرمانده ی آن را نصیحت می کرد: اُدْعُهُمْ إِلَى الْإِسْلَامِ فَإِنْ أَجَابُوكَ فَاقْبَلْ مِنْهُمْ. ثُمَّ اُدْعُهُمْ إِلَى اَلتَّحَوُّلِ مِنْ دَارِهِمْ إِلَى دَارِ اَلْمُهَاجِرِينَ[23]. «آنها را به اسلام دعوت بده؛ اگر پذيرفتند، از آنان قبول كن، آن‌گاه از آنها بخواه كه از سـرزمين  خـود  به سرزمین مهاجران هجرت كنند» محمد بن حسن الشيباني می گوید: وهو قول أبي حنيفة رحمه الله.[24] و قول ابو حنیفه رحمه الله هم همین است.

امام شافعی رحمه الله در «مُسنَد» و «الام»  و دیگران اینگونه ذکر کرده اند که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرموده: ثُمَّ اُدْعُهُمْ إِلَى التَّحَوُّلِ مِنْ دَارِهِمْ إِلَى دَارِ الْمُسْلِمِينَ.[25] سـپس  از  ايشـان  بـخواه  كه  از  سـرزمين  خـود  بـه  سـرزمين  مسلمین کوچ کنند. محمد بن الحسن الشيباني با لفظ «اُدْعُهُمْ إِلَى اَلتَّحَوُّلِ مِنْ دَارِهِمْ إِلَى دَارِ الإسلام» این حدیث را از رسول الله صلی الله علیه وسلم ذکر کرده اند[26] و این بیان صریحی بر نام گذاری سرزمین مسلمین به دارالاسلام توسط رسول الله صلی الله علیه وسلم است. باز رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید: «عُقرُ دارِ الإسلامِ بالشامِ»[27] بهترین جای دارالاسلام، شام است.

پس این نام گذاری سرزمینها به دارالاسلام و دارالکفر از اختراعات فقها نیست و بعد از تشکیل دارالاسلام، هجرت به سوی آن واجب می شود و سکونت مومنین در دارالکفرهای سکولار حرام می شود، و سکونت مومنین در سایر دارالکفرها تابع دستورات مسئولین دارالاسلام است و رسول الله صلی الله علیه وسلم بعد از تشکیل دارالاسلام یکی از مفاد بیعتی که از تازه مسلمانان می گرفت دوری از سکونت با سکولاریستها بود.

ابن حَيْدَةَ القُشيري می گوید: گفتم: یا رسول الله، الله برای چه چیزی تو را به سوی ما فرستاده است؟ فرمود: «بِالْإِسْلَامِ» برای اسلام. ابن حَيْدَةَ گفت: گفتم: علامت‌های اسلام (و مسلمانی) چیست؟ فرمود: «أَنْ تَقُولَ: أَسْلَمْتُ وَجْهِي إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ، وَتَخَلَّيْتُ، وَتُقِيمَ الصَّلَاةَ، وَتُؤْتِيَ الزَّكَاةَ، كُلُّ مُسْلِمٍ عَلَى مُسْلِمٍ مُحَرَّمٌ، أَخَوَانِ نَصِيرَانِ، لَا يَقْبَلُ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ مِنْ مُشْرِكٍ بَعْدَمَا أَسْلَمَ عَمَلًا، أَوْ يُفَارِقَ الْمُشْرِكِينَ إِلَى الْمُسْلِمِينَ»[28]. «اینکه بگویی: خود را به تمامی تسلیم پروردگار عزوجل کردم، و خودم را (از هر چه غیر دستور الله است و از تمام طاغوت است) خالی نمودم، و نماز را به پا داری و زکات را بدهی؛ (خون و مال و ناموس و آبروی) هر مسلمانی بر مسلمان دیگر حرام است، و برادر و یاوران و پشتیبان یکدیگر باشید، الله عزیز و بزرگوار، هیچ عملی را از سکولاری (یا به زبان عربی مشرکی) که مسلمان شده نمی‌پذیرد تا این که از سکولاریستها (یا به ز بان عربی از مشرکین یا احزاب) جدا شده و به مسلمانان بپیوندند».

یا در روایت دیگری آمده است: لاَ يَقْبَلُ اللَّهُ مِنْ مُشْرِكٍ أَشْرَكَ بَعْدَ مَا أَسْلَمَ عَمَلاً حَتَّى يُفَارِقَ الْمُشْرِكِينَ إِلَى الْمُسْلِمِينَ.[29] در تمام این روایات به جدا شدن از سرزمین تحت حاکمیت مشرکین یا سکولاریستها امر شده نه به جدا شدن از سرزمینهای تحت حاکمیت کفار اهل کتاب یا حتی شبه اهل کتاب. چون نجاشی که 8 سال پس از تشکیل دارالاسلام وفات کرد و رسول الله صلی الله علیه وسلم بر او نماز جنازه ی غائب خواند[30] باز با وجود توانائی به هجرت اما در سرزمین تحت حاکمیت کفار نصرانی ماند و بلکه خودش حاکم این کفار نصرانی بود؛ که متاسفانه امروزه غیر از شهر واتیکان نزدیک به یکهزار نفره که تحت حاکمیت نصرانی هاست هیچ کشوری بر روی زمین وجود ندارد که تحت حاکمیت یهودی ها یا نصرانی ها و یا حتی تحت حاکمیت مجوس و صابئین باشد.  

پس تحت هیچ عنوانی بعد از تشکیل دارالاسلام سکونت در میان سکولاریستها و سرزمینهائی که تحت حاکمیت سکولاریستهاست شرعی نیست و غیر از معذورین و مامورین، کسی از مومنین نباید در سرزمینهای تحت حاکمیت کفار سکولار زندگی کند، چون انسانی که تحت حاکمیت سکولاریستها زندگی می کند مجبور است تمام قوانین شریعت الله را که متعلق به اداره ی زندگی دنیوی و مخالف دین سکولاریسم است را کنار بگذارد و تابع قوانین دین سکولاریسم شود و به همین سادگی با گرفتن «اطاعت» از الله و قوانین الله و تقدیم این «اطاعت» به کفارسکولار و قوانین سکولاریستی آنها ذات الله را رد کند.

کسی که اینگونه خودش را آگاهانه و عمدا و به میل خودش در موقعیتی قرار می دهد که نمی تواند به قوانین شریعت الله تعالی عمل کند و باید تابع قوانین سکولاریستها (مشرکین=احزاب) شود یکی از همین سکولاریستها می شود که رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید: لَا تُسَاكِنُوا الْمُشْرِكِينَ وَلَا تُجَامِعُوهُمْ فَمَنْ سَاكَنَهُمْ أَوْ جَامَعَهُمْ فَهُوَ مِثْلُهُمْ.[31] در لفظی دیگر «فليس منا»[32]  در میان سکولاریستها (مشرکین) سکونت نکنید و در جمع آنان وارد نشوید، پس هر کسی در میان آنها سکونت کرد یا در جمع و جماعت و گروه و دسته  و حزب آنها حضور پیدا کرد؛ مانند آنان است. و در لفظی دیگر: از ما نیست.

امام الذهبي رحمه الله  می گوید: ظاهر این حدیث عمومی است و تمام کسانی را که اختیاراً و به میل خودشان با سکولاریستها(مشرکین) یکجا می شوند و با آنها سکونت می کنند را در بر می گیرد و مشمول کسانی که ناتوان از هجرت باشند یا در حالت ضرورت و اضطرار قرار گرفته باشند نمی شود.[33] به این شکل این احادیث کسانی را خطاب قرار می دهد که در دارالکفر تحت حاکمیت سکولاریستها (مشرکین) زندگی می کنند و توان هجرت به دارالاسلام را نیز دارند اما هجرت نمی کنند.[34]

به همین دلیل صحابی گرامی جَرير بن عَبدِ الله می گوید: بَايَعْتُ رَسُولَ اللهِ – صلى الله عليه وسلم – عَلَى إِقَامِ الصَّلَاةِ، وَإِيتَاءِ الزَّكَاةِ، وَالنُّصْحِ لِكُلِّ مُسْلِمٍ، وَعَلَى فِرَاقِ الْمُشْرِكِ .[35] با رسول الله صلی الله علیه وسلم  بر برپا داری نماز، و دادن زکات، و خیرخواهی و نصییحتگری برای تمام مسلمین و بر دوری از سکولار(مشرک) بیعت کردم. چون رسول الله صلی الله علیه وسلم نیز از او خواسته بود که در مفاد بیعتش بگوید: أُبَايِعُكَ عَلَى أَنْ تَعْبُدَ اللَّهَ وَتُقِيمَ الصَّلاَةَ وَتُؤْتِيَ الزَّكَاةَ وَتُنَاصِحَ الْمُسْلِمِينَ وَتُفَارِقَ الْمُشْرِكِينَ.[36] با تو بیعت می کنم، بر این شرط که الله را بپرستی و نماز را برپا داری و زکات بدهی و خیرخواه و نصییحتگر مسلمان باشی و از سکولاریستها (مشرکین) دوری کنی.

جدائی از سکولاریستها و دارالکفر تحت حاکمیت سکولاریستها یک اصل در اسلام است و رسول الله صلی الله علیه وسلم برای قبایلی از سکولاریستها (مشرکین) که قصد داشتند ایمان بیاورند یکی از مفاد بیعت را جدائی از سکولاریستها (مشرکین) و دارالکفر تحت حاکمیت سکولاریستها بیان می کرد به عنوان مثال در نامه ای که به بنی زُهِيرِ فرستاده بود یکی از مفاد آن فاصله گرفتن و جدائی از جوامع سکولار و سکولاریستها «وفارَقتُمُ المشرِكينَ» یا «وَفَارَقُوا الْمُشْرِكِينَ» است.[37]

مساله ی سکونت برای مومن خیلی مهم است، حتی در دارالاسلام نیز مسلمان حق ندارد در جمع دارودسته ی منافقین و سکولار زده هایی بنشیند که در آن جمع آیات و احادیث و شریعت الله به بازی گرفته می شوند، یا مومنین در آن به خاطر ایمانشان تمسخر می شوند و اگر مومنین در میان منافقین و سکولار زده ها بنشینند باز حکمشان مثل حکم این مجرمین است الله تعالی می فرماید: وَقَدْ نَزَّلَ عَلَیْکُمْ فِی الْکِتَابِ أَنْ إِذَا سَمِعْتُمْ آیَاتِ اللّهِ یُکَفَرُ بِهَا وَیُسْتَهْزَأُ بِهَا فَلاَ تَقْعُدُواْ مَعَهُمْ حَتَّى یَخُوضُواْ فِی حَدِیثٍ غَیْرِهِ إِنَّکُمْ إِذاً مِّثْلُهُمْ إِنَّ اللّهَ جَامِعُ الْمُنَافِقِینَ وَالْکَافِرِینَ فِی جَهَنَّمَ جَمِیعاً ‏(نساء/140) الله در کتاب (قرآن، این حکم را) بر شما نازل کرده است که چون شنیدید به آیات الله کفر ورزیده می‌شود و آیات الله به بازیچه گرفته می‌شود ، با چنین کسانی منشینید تا آن گاه که به سخن دیگری بپردازند (و دست از کفر و شوخی نابهنجار خود بردارند) . بیگمان در این صورت (که با ایشان همنشین می‌شوید و به استهزاء آنان گوش فرا می‌دهید) شما هم مثل آنان خواهید بود (و در استهزاء به قرآن شریک ایشان خواهید گشت) . شک نیست که الله منافقان و کافران را همگی در جهنم گرد می‌آورد.

ترک جهاد و سکوت در برابر جنگ روانی کفار و مدح وستایش کفار و مشغول شدن به عیب گیری از مومنین و دارالاسلام و هم مسیر بودن با «مثلث دروغساز» در تضعیف مومنین و دارالاسلام نیز به نحوی از اسباب یاری دادن دارالکفرهای سکولار و خروج از دایره ی مومنین و سقوط به دارودسته ی منافقین و سکولار زده های ساکن دارالاسلام است اما خروج از اسلام نیست؛ با آنکه الله تعالی در موردشان می فرماید: بَشِّرِ الْمُنَافِقِينَ بِأَنَّ لَهُمْ عَذَاباً أَلِيماً* الَّذِينَ يَتَّخِذُونَ الْكَافِرِينَ أَوْلِيَاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ أَيَبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ الْعِزَّةَ فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِيعاً (نساء/139-140)  به منافقان مژده بده که عذاب دردناکی دارند .‏ این منافقان کسانی هستند که کافران را به جای مؤمنان به سرپرستی می‌گیرند . آیا عزّت را در پیش کافران می‌جویند؟  (چنین چیزی محال است) چرا که عزّت و شوکت جملگی از آن  الله است.‏

 حالا اگر کسی توانائی هجرت به دارالاسلام را داشت و جزو این معذورین نبود اما هجرت نکرد در دنیا امر این است:  الَّذِینَ آمَنُواْ وَلَمْ یُهَاجِرُواْ مَا لَکُم مِّن وَلاَیَتِهِم مِّن شَیْءٍ حَتَّى یُهَاجِرُواْ وَإِنِ اسْتَنصَرُوکُمْ فِی الدِّینِ فَعَلَیْکُمُ النَّصْرُ إِلاَّ عَلَى قَوْمٍ بَیْنَکُمْ وَبَیْنَهُم مِّیثَاقٌ وَاللّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ‏(انفال/72) امّا کسانی که ایمان آورده‌اند اما (با وجود توانائی)مهاجرت نکرده اند (هیچ گونه تعهّد و مسؤولیّت و) ولایتی در برابر آنان ندارید تا آن گاه که مهاجرت می‌کنند . اگر به سبب دینشان از شما کمک و یاری خواستند، کمک و یاری بر شما واجب است، مگر زمانی که مخالفان آنان گروهی باشند که میان شما و ایشان پیمان باشد. (در این صورت رعایت عهد و پیمان، از رعایت حال چنین مؤمنان بی‌حالی لازم‌تر است . به هر حال ) الله می‌بیند آنچه را که می‌کنید.‏

درک این موضوع برای امروز ما یک ضرورت است چون دیده می شود که دارودسته ی منافقین و بخصوص کفار سکولار شایعه کرده اند که مثلاً چرا دارالاسلام شما به داد مسلمین فلان سرزمین نمی رسد و…  در حالی که دارالاسلام با این دارالکفرهای حاکم بر مسلمین مستضعف دارای پیمان است و قطعاً رعایت پیمان مهمتر از یاری رساندن به این مسلمین تحت ستم است.

واضح است که در تمام این آیات و احادیث و سخنان ائمه ی اهل فقه مساله ی مسافت و مکان اقامت مسلمین و سکولاریستها مطرح است و به قول آلوسی در تفسير روح المعاني این سرپرستی گرفتن کفار در«لَا يَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكَافِرِينَ أَوْلِيَاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ» ” حَالٌ مِنَ الْفَاعِلِ أَىْ مُتَجَاوِزِيْنَ الْمُؤْمِنِيْنَ إِلَى الْكَافِرِيْنَ اسْتِقْلَالًا أَوِ اشْتِرَاكًا [38]یا به قول امام شوکانی: مُتَجَاوِزِينَ الْمُؤْمِنِينَ إِلَى الْكَافِرِينَ اسْتِقْلَالًا أَوِ اشْتِرَاكًا[39] مهم نیست این شخص به صورت فردی به دارالکفرها کوچ کرده باشد یا به همراه دیگران و به صورت دسته جمعی باشند و جمعیتی چند هزار نفری یا حتی چند میلیون نفری در این دارالکفر سکولار مثل آمریکا، انگلیس، فرانسه، روسیه و … باشند.

کسانی که تحت این شرایط و به خاطر دنیا از دارالاسلام به دارالکفر می روند در واقع از الله و از امام مسلمین و جماعت مسلمین و از دستور الله فرار می کنند که الله تعالی این فرار را با عبارت «أَبَقَ» وصف می کند حتی اگر این فرار کننده یکی از محبوبانش باشد: إِذْ أَبَقَ إِلَى الْفُلْكِ الْمَشْحُونِ (صافات/140) الله تعالی یونس علیه السلام را گناهکار و متسحق ملامت و سرزنش می داند و می فرماید: فَالْتَقَمَهُ الْحُوتُ وَهُوَ مُلِیمٌ ‏(صافات/142) ماهی او را بلعید، در حالی که به خاطر کار بدش مستحقّ ملامت و سرزنش بود.

یونس پیامبر الله از دارالاسلام و از امام مسلمین و از جماعت مومنین فرار نکرده بود که مستحق چنین زندان و سرزنشی می شود تا جایی که الله تعالی می فرماید: فَلَوْلَا أَنَّهُ کَانَ مِنْ الْمُسَبِّحِینَ (صافات/143) اگر او قبلاً از زمره عبادت کننده ها و دعا کننده ها نمی‌بود،‏ لَلَبِثَ فِی بَطْنِهِ إِلَى یَوْمِ یُبْعَثُونَ ‏(صافات/144) او در شکم ماهی برای همیشه تا روز رستاخیز می‌ماند.‏

این سرانجام کسی است که تنها از یک دستور الله مبنی بر صبر و استقامت بر دعوت فرار می کند حالا باید برایتان قابل هضم باشد وضعیت کسانی که از دارالاسلام به دارالکفر می روند که نوعی فرار از حاکمیت الله و تمام قوانین شریعت الله و در کل فرار از 4 معنی و مفهوم دین اسلام و پذیرش این 4 معنی از یکی از کفار5گانه ی اصلی یا مرتدین است.

 سُبْحَانَكَ اللَّهُمَّ وَبِحَمْدِكَ، لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ، أَسْتَغْفِرُكَ وَأَتُوبُ إِلَيْكَ .

فرار از دارالاسلام و سکونت در دارالکفرهای سکولار و انتخاب سرپرستی کفار و دادن اطاعت به کفار در آینه ی قرآن، سنت صحیح، اجماع و قیاس (5)

بسم الله و الحمد لله؛ اما بعد: السلام علیکم و رحمه الله و برکاته

الله تعالی در آیات 51 تا 56 سوره مائده می فرماید:

‏ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ وَالنَّصَارَى أَوْلِيَاءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ وَمَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ، ‏(مائده/51) ای مؤمنان! یهودیان و نصرانی ها را به سرپرستی نگیرید. ایشان برخی سرپرست برخی دیگرند (و در برابر شما نوعی وحدت فرماندهی دارند). هرکس از شما آنان را به سرپرستی بپذیرد بیگمان او از زمره ایشان بشمار است. و شکّ نیست که خداوند افراد ستمگر را هدایت نمی‌کند.‏

‏ فَتَرَى الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ یُسَارِعُونَ فِیهِمْ یَقُولُونَ نَخْشَى أَن تُصِیبَنَا دَآئِرَةٌ فَعَسَى اللّهُ أَن یَأْتِیَ بِالْفَتْحِ أَوْ أَمْرٍ مِّنْ عِندِهِ فَیُصْبِحُواْ عَلَى مَا أَسَرُّواْ فِی أَنْفُسِهِمْ نَادِمِینَ ‏(مائده/52)‏ می‌بینی کسانی که بیماری به دل دارند،  (در سرپرستی گرفتن این کفار) بر یکدیگر سبقت می‌گیرند و می‌گویند: می‌ترسیم که بلائی بر سر ما آید. امید است که خداوند فتح را پیش بیاورد یا از جانب خود کاری کند و این دسته از آنچه در دل پنهان داشته‌اند، پشیمان گردند.‏

‏ وَیَقُولُ الَّذِینَ آمَنُواْ أَهَؤُلاء الَّذِینَ أَقْسَمُواْ بِاللّهِ جَهْدَ أَیْمَانِهِمْ إِنَّهُمْ لَمَعَکُمْ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فَأَصْبَحُواْ خَاسِرِینَ ‏‏(مائده/53) مؤمنان می‌گویند: آیا اینان همان کسانی هستند که با شدّت و با تاکید فراوران به خدا سوگند می‌خوردند و می‌گفتند: ما با شما هستیم! (دروغ گفتند و) کردارشان بیهوده و تباه گشت و زیانکار شدند.

‏ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ مَن یَرْتَدَّ مِنکُمْ عَن دِینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی اللّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَیُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْکَافِرِینَ یُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَلاَ یَخَافُونَ لَوْمَةَ لآئِمٍ ذَلِکَ فَضْلُ اللّهِ یُؤْتِیهِ مَن یَشَاءُ وَاللّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ ‏‏(مائده/54) ای مؤمنان! هرکس از شما از دین خود بازگردد خداوند جمعیّتی را خواهد آورد که الله دوستشان می‌دارد و آنان هم الله را دوست می‌دارند . نسبت به مؤمنان نرم و فروتن بوده و در برابر کافران سخت و نیرومندند. در راه الله جهاد می‌کنند و از سرزنش هیچ سرزنش‌کننده‌ای هراسی به خود راه نمی‌دهند. این هم فضل الله است؛ الله آن را به هرکس که بخواهد عطاء می‌کند. و الله دارای فضل فراوان و آگاه است.‏

‏ إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُواْ الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاَةَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَهُمْ رَاکِعُونَ ‏(مائده/55)‏ تنها الله و پیغمبر او و مؤمنانی سرپرست شمایند که خاشعانه و خاضعانه نماز را به جای می‌آورند و زکات مال به در می‌کنند.‏

وَمَن یَتَوَلَّ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَالَّذِینَ آمَنُواْ فَإِنَّ حِزْبَ اللّهِ هُمُ الْغَالِبُونَ ‏(مائده/56)‏ و هرکس که الله و پیغمبر او و مؤمنان را به  سرپرستی بپذیرد (از زمره حزب‌الله است و) بی‌تردید حزب‌الله پیروز است.‏

این آیات از چند جهت ارتداد کسانی که 1- آگاهانه 2- عمداً 3- به میل خودشان و اختیاری سرپرستی کفار را انتخاب می کنند و «اطاعت» خود را از الله و قوانین شریعت الله گرفته و به کفار و قوانین کفری آنها می دهند بیان می کند:

  1. الله تعالی می فرماید: وَيَقُولُ الَّذِينَ آمَنُوا أَهَؤُلاءِ الَّذِينَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَيْمَانِهِمْ إِنَّهُمْ لَمَعَكُمْ. یعنی اینها در این زمینه دروغ می گویند و عمل آنها سرپرستی گرفتن کفار است و این دلیل بر دروغگو بودن آنهاست. پس اینها جزو مومنین نیستند و طبعاً جزو کفار هستند اما چون در میان مسلمین هستند و هنوز صف خود را از مسلمین جدا نکرده و شعائر اسلامی را انجام میدهند و در ظاهر ادای مسلمین را در می آورند اینها کفار پنهان داخلی هستند که ادای مسلمین را در می آورند و در دنیا جزو مسلمین محسوب می شوند هر چند در دارودسته ی منافقین قرار دارند.
  2. حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ.  یعنی کسانی که با وجود مومنین و دارالاسلام سرپرستی کفار و دارالکفرها را انتخاب می کنند تمام اعمال صالح آنها نابود و بیهوده می شود و تمام اعمال صالح تنها با کافر شدن شخص از بین می روند که شخص را مستحق جهنمی بودن همیشگی می کند. الله تعالی در جاهای دیگری نیز در مورد این اشخاصی که تمام اعمالشان باطل می شود می فرماید:
  3. –          وَالَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا وَلِقَاءِ الْآخِرَةِ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ هَلْ يُجْزَوْنَ إِلَّا مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ(اعراف/147) کسانی که آیات ما و ملاقات آخرت را تکذیب دارند، اعمال (نیکی که انجام داده‌اند برباد و هدر می‌رود و باطل و) بیهوده می‌شود. مگر چنین کسانی جز در برابر کارهائی که کرده‌اند (و معاصی و کفری که ورزیده‌اند) پاداش داده می‌شوند؟‏
  4. مَا كَانَ لِلْمُشْرِكِينَ أَنْ يَعْمُرُوا مَسَاجِدَ اللَّهِ شَاهِدِينَ عَلَى أَنْفُسِهِمْ بِالْكُفْرِ أُولَئِكَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ وَفِي النَّارِ هُمْ خَالِدُونَ (توبه/17) سکولاریستهایی (مشرکانی) که به کفر خویش گواهی می‌دهند حق ندارند مساجد الله را (با عبادت یا تعمیر و تنظیف و خدمت) آباد کنن. آنان اعمالشان هدر و تباه است (و اجر و مزدی به کارهایشان تعلّق نمی‌گیرد) و جاودانه در آتش دوزخ ماندگار می‌مانند.‏
  5. –          وَمَنْ يَكْفُرْ بِالْإِيمَانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ وَهُوَ فِي الْآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِينَ (مائده/5) هر کس آنچه را که باید بدان ایمان داشته باشد (از جمله ایمان به احکام و قوانین متعلق به اداره ی زندگی دنیوی از مسائل حکومتی بگیر تا حلال و حرام برخی از خوراکیها و ازدواجهای شرعی و…) که انکار کند، اعمال او باطل و بیفایده می‌گردد و در آخرت از زمره زیانکاران خواهد بود .‏
  6. ذَلِکَ هُدَى اللّهِ یَهْدِی بِهِ مَن یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَلَوْ أَشْرَکُواْ لَحَبِطَ عَنْهُم مَّا کَانُواْ یَعْمَلُونَ ‏(انعام/88) این ( هدایت) توفیق الهی است و الله هر کس از بندگانش را بخواهد به آن می رساند. اگر (این چنین پیامبرانی – چه رسد به دیگران‌ – ) شرک می‌ورزیدند، هر آنچه می‌کردند هدر می‌رفت (و اعمال خیرشان نابود می شد و برباد می رفت) .‏
  7. حتی خطاب به پیامبر خاتم می فرماید: وَلَقَدْ أُوحِيَ إِلَيْكَ وَإِلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكَ لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ وَلَتَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ (زمر/65) به تو و به یکایک پیغمبران پیش از تو وحی شده است که اگر شرک‌ بورزی و شرک کنی کردارت ( باطل و بی‌پاداش می‌گردد و) هیچ و نابود می‌شود، و از زیانکاران خواهی بود.‏
  8. و…

پس تنها کفاراصلی و مرتدین هستند که تمام اعمال صالح آنها باطل و هیچ و نابود می شود و جزو زیانکاران شده و در جهنم جاودانه می مانند. البته شخص مومن ممکن است به خاطر گناهی بعضی از کارهای خیر خود را از دست بدهد، به عنوان مثال الله تعالی می فرماید: یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ لاَ تُبْطِلُواْ صَدَقَاتِکُم بِالْمَنِّ وَالأذَى (بقره/264) ای کسانی که ایمان آورده‌اید ! بذل و بخششها و صدقات خود را با منّت گذاشتن و اذیت کردن باطل نکنید. اما این باعث باطل شدن تمام اعمال خیر او نمی شود و تنها این عمل خیر شخص را باطل می کند بدون آنکه به گناهان او اضافه کند یا ممکن است شخص دچار گناه هم شود که بر اساس «إِنَّ الْحَسَنَاتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئَاتِ» (هود/114) خوبيهای شخص مومن باعث از بین رفتن بدی های او می شود یا نهایتش این است که  شخص به اندازه ی جرمی که کرده و با پاک کننده ها پاک نشده عذاب می بیند و باذن الله شخص در نهایت وارد بهشت می شود و تنها ارتداد است که باعث از بین رفتن تمام اعمال خیر شخص مسلمان و بری شدن الله و رسولش از او می شود.

  • فَأَصْبَحُوا خَاسِرِين . خسارت با از بین رفتن تمام اعمال خیر در دنیا و آخرت است. همچنانکه الله تعالی می فرماید: وَمَنْ يَرْتَدِدْ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ فَيَمُتْ وَهُوَ كَافِرٌ فَأُولَئِكَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَأُولَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ (بقره/217)
  • مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ . ماقبل و مابعد این آیه دلیل و بیان واضحی است بر اینکه سرپرستی گرفتن کفار باعث ارتداد است و این آیات از زمانی که الله تعالی می فرماید: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ وَالنَّصَارَى أَوْلِيَاءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ وَمَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ،….) – تا آنجا که می فرماید: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ)  کسانی که با لفظ «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا» به عدم سرپرستی گرفتن کفار امر شده اند و مخاطب قرار گرفته اند که نباید کفار را به عنوان سرپرست خود انتخاب کنند همانهائی هستند که با آیه ارتداد با همان لفظ «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا» مورد مخاطب قرار می گیرند و به این مومنین هشدا داده می شود که اگر کفار را به سرپرستی بگیرید از دایره ی اسلام خارج شده و مرتد می شوید، و این را نیز می رساند که با ارتداد این مومنین تنها خودشان در دنیا و قیامت ضرر می کنند و اسلام ضرر نمی کند، الله تعالی می فرماید:
  • يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكَافِرِينَ يُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلَا يَخَافُونَ لَوْمَةَ لَائِمٍ ذَلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشَاءُ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ (مائده/54) ای مؤمنان! هرکس از شما از دین خود بازگردد خداوند جمعیّتی را خواهد آورد که الله دوستشان می‌دارد و آنان هم الله را دوست می‌دارند . نسبت به مؤمنان نرم و فروتن بوده و در برابر کافران سخت و نیرومندند. در راه الله جهاد می‌کنند و از سرزنش هیچ سرزنش‌کننده‌ای هراسی به خود راه نمی‌دهند.
  • حتی خطاب به کفار سکولار نیزمی فرماید: فَإِنْ يَكْفُرْ بِهَا هَٰؤُلَاءِ فَقَدْ وَكَّلْنَا بِهَا قَوْمًا لَيْسُوا بِهَا بِكَافِرِينَ (انعام/89) اگر (این سکولاریستها = مشرکین= احزاب) نسبت بدان کفر ورزند (مهمّ نیست. زیرا) ما کسانی را عهده‌دار آن می‌سازیم که نسبت بدان کفر نمی‌ورزند.‏
  • دلیل دیگر بر ارتداد کسانی که 1- آگانه 2- عمدا3- به میل خودشان و اختیاری سرپرستی هر یک از کفار5گانه ی1- الَّذِينَ هَادُوا 2- وَالصَّابِئِينَ 3- وَالنَّصَارَىٰ 4- وَالْمَجُوسَ 5- وَالَّذِينَ أَشْرَكُوا (مشرکین= سکولاریستها= احزاب) 6- و مرتدین را به جای مومنین و دارالاسلام انتخاب می کنند عامل انحصار در سخن الله تعالی است که می فرماید: إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ. (مائده/55) ‏ تنها الله و پیغمبر او و مؤمنانی سرپرست شمایند که خاشعانه و خاضعانه نماز را به جای می‌آورند و زکات مال به در می‌کنند.‏
  • دلیل دیگر در ارتداد چنین کسانی این سخن الله تعالی است که می فرماید: وَمَنْ يَتَوَلَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغَالِبُونَ (مائده/56) یعنی اگرشخص سرپرستی کفار را انتخاب کند ازحزب الشيطان است که حزب الشیطان همان خسارت مندان دنیا و قیامت هستند. أُولَئِكَ حِزْبُ الشَّيْطَانِ أَلا إِنَّ حِزْبَ الشَّيْطَانِ هُمُ الْخَاسِرُونَ (مجادله/19)
  • مورد دیگر که در ادامه ی آیه قبلی است و ارتداد کسی که کفار را به سرپرستی انتخاب می کند این سخن الله تعالی است که می فرماید: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الَّذِينَ اتَّخَذُوا دِينَكُمْ هُزُواً وَلَعِباً مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ مِنْ قَبْلِكُمْ وَالْكُفَّارَ أَوْلِيَاءَ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ (مائده/57) إِنْ در إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ شرطیه است یعنی هر کسی که کفار را به عنوان سرپرست «انتخاب» کند جزو مومنین نیست و جزو کفار است حالا یا کفار پنهان داخلی یا کفار آشکار.  
  • دلیل محکم دیگری در ارتداد کسی که سرپرستی کفار را انتخاب می کند و قبلاً به آن اشاره کردیم این حکم کلی الله تعالی است که می فرماید: لَا يَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكَافِرِينَ أَوْلِيَاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ وَمَنْ يَفْعَلْ ذَلِكَ فَلَيْسَ مِنَ اللَّهِ فِي شَيْءٍ إِلَّا أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقَاةً وَيُحَذِّرُكُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَإِلَى اللَّهِ الْمَصِيرُ(آل عمران/28) مؤمنان نباید مؤمنان را رها کنند و کافران را به جای ایشان به سرپرستی بگیرند، و هر که چنین کند (رابطه او با الله از بین رفته است و) وی را در چیزی از الله نیست – مگر آن که (ناچار شوید و در حالت ضرورت و اضطرار) خود را از (اذیّت و آزار) ایشان مصون دارید و (تقیه کنید)  – و الله شما را از (نافرمانی) خود برحذر می‌دارد و بازگشت (همگان) به سوی او است.‏

این حکم قرآن است به زبانی بسیار ساده و قابل فهم برای تمام کسانی که دارای قلبی سالم و حق پذیر باشند در مورد مسلمینی که 1- آگاهانه 2- عمدا 3- به میل خودشان و اختیاری از حاکمیت دارالاسلام و قوانین شریعت الله فرار می کنند و به دارالکفرهای سکولار و غیر سکولار پناهنده می شوند و به این شکل و به همین سادگی اطاعت خودشان را از الله و قوانین الله می گیرند و تقدیم کفار و قوانین کفری آنها می کنند.

درک و فهم این حکم الله در قرآن بسیار ساده است چون در اساس خود قرآن برای فهم و پند گرفتن ساده است چنانچه الله تعالی می فرماید : وَلَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ فَهَلْ مِن مُّدَّکِرٍ (قمر/17) ما قرآن را برای پند دادن و پند گرفتن آسان و ساده نموده ایم (و پیچیدگی ندارد و رمزدار نیستکه فقط عده ای ان را متوجه شوند)، آیا پند پذیرنده و عبرت گیرنده‌ای هست‌؟‏

حکم قرآن به همین سادگی در مورد این فراری های از دارالاسلام به دارالکفر و در مورد کسانی که به خاطر دنیا سکونت در دارالکفرهای سکولار را به جای سکونت در دارالاسلام انتخاب می کنند قابل درک و فهم است؛ البته وضع زندگی خفت بار و ذلیلانه ی این فراریها در دارالکفرهای سکولار هم مساله ای پیچیده و معمای غیر قابل فهم نیست. ‏

در کشورهای سکولار هزاران منکر در زمینه های اجتماعی، اقتصادی، مدیریتی و آزادی وجود دارند که قانونی هستند و حکومت با قدرت نظامی این قوانین را بر مردم تحمیل می کند و کسانی را که از این قوانین سرپیچی کنند را مجازات می کند، یا هزاران منکر در قالب عرفهای ضد شرعی وجود دارند که در قالب آزادی های فردی، حکومت و قانون از آنها حمایت می کند و کسی قادر به نهی از این منکرات نیست و شخص مجبور به اطاعت از این منکرات است و حتی بر زن و فرزند خود نیز تسلطی ندارد که مانع از انجام این منکرات توسط آنها شود؛ با این وجود شخص با تحمل آنهمه هزینه و سختی در رسیدن به این دارالکفرهای سکولار و تحمل اینهمه خفت و پستی و ذلیلی در این دارالکفرهای سکولار به میل و اراده ی خودش و آگاهانه به خاطر دنیا از دارالاسلام به این دارالکفرهای سکولار فرار می کند و به همین راحتی اطاعتش را از الله و قوانین الله می گیرد و به این کفار سکولار و قوانین کفری آنها می دهد و به همین راحتی قیامتش را به دنیا می فروشد که الله تعالی در مورد امثال چنین معامله گران جاهلی می فرماید:أُولَئِکَ الَّذِینَ اشْتَرَوُاْ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا بِالآَخِرَةِ فَلاَ یُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذَابُ وَلاَ هُمْ یُنصَرُونَ ‏(بقره/86) اینان همان کسانیند که آخرت را به زندگی دنیا فروخته‌اند . لذا شکنجه آنان تخفیف داده نمی‌شود و ایشان یاری نخواهند شد.‏

به عنوان مثالی ساده، زمانی که دیوان عالی اروپا به عنوان عالی‌ترین مرجع قضایی در اتحادیه اروپا در ۲۴ اسفند ۹۵ش به بهانه ی «پوشش خنثی» در ادارات دولتی و خصوصی، به مدیران اجازه می دهد چون حجاب اسلامی یک «پوشش مشترک میان مردان و زنان» نیست می توانند آن را در محل کار ممنوع اعلام کنند؛ حالا تو که کارمند این اداره یا کارگر این شرکت و موسسه ی خصوصی هستید اگر گفتند حجابت را بردار باید برداری و باید سخن الله را دور بریزی و سخن این موجودات سکولار را اطاعت کنی . تو مجبوری و اختیاری از خودت نداری و کسی هم نمی تواند جلو این دستور کفار را بگیرد و از این منکر جلوگیری کند چون هر کسی هر اقدام مخالفی انجام دهد جرم کرده و خلاف قانون عمل کرده است و باید حساب پس بدهد و مجازات شود. این یک نمونه ی کاملاً شخصی بود حالا چه رسد به سایر منکراتی که جنبه ی حکومتی و اجتماعی و اقتصادی و اداری داخلی و روابط خارجی و غیره دارند.  

الله تعالی ضمن توضیحاتی هر کسی که چنین کفاری را 1- آگاهانه 2- عمداً 3- به میل خودش و اختیاری به عنوان سرپرست انتخاب می کند تکفیر و لعن می کند و می فرماید: لُعِنَ الَّذِینَ کَفَرُواْ مِن بَنِی إِسْرَائِیلَ عَلَى لِسَانِ دَاوُودَ وَعِیسَى ابْنِ مَرْیَمَ ذَلِکَ بِمَا عَصَوا وَّکَانُواْ یَعْتَدُونَ (مائده/78) ‏کافران بنی‌اسرائیل بر زبان داود و عیسی پسر مریم لعن و نفرین شده‌اند . این بدان خاطر بود که آنان پیوسته (از فرمان الله) سرکشی می‌کردند و از حدّ (بندگی و پذیرش و اطاعت از شریعت الله) می‌گذشتند .‏ کَانُواْ لاَ یَتَنَاهَوْنَ عَن مُّنکَرٍ فَعَلُوهُ لَبِئْسَ مَا کَانُواْ یَفْعَلُونَ (مائده/79) ‏ آنان از منکر و عمل زشتی که انجام می‌دادند دست نمی‌کشیدند و همدیگر را از منکر نهی نمی‌کردند. و چه کار بدی می‌کردند!  (چرا که دسته‌ای  از قانون الله سرکشی می کردند و دسته ای هم بیخیال بودند و کاری به اینها نداشتند مثل همین چیزی که الان تحت عنوان آزادی های شخصی و دموکراسی و …. رایج است) .‏

‏ تَرَى کَثِیراً مِّنْهُمْ یَتَوَلَّوْنَ الَّذِینَ کَفَرُواْ لَبِئْسَ مَا قَدَّمَتْ لَهُمْ أَنفُسُهُمْ أَن سَخِطَ اللّهُ عَلَیْهِمْ وَفِی الْعَذَابِ هُمْ خَالِدُونَ (مائده/80) ‏بسیاری از آنان را می‌بینی که کافران (مشرک = سکولار) را به  سرپرستی می‌پذیرند چه توشه بدی برای خود پیشاپیش (به آخرت) می‌فرستند! توشه‌ای که موجب خشم الله و جاودانه در عذاب ماندن است.‏

‏ وَلَوْ کَانُوا یُؤْمِنُونَ بِالله والنَّبِیِّ وَمَا أُنزِلَ إِلَیْهِ مَا اتَّخَذُوهُمْ أَوْلِیَاء وَلَکِنَّ کَثِیراً مِّنْهُمْ فَاسِقُونَ ‏(مائده/81) اگر آنان به الله و پیغمبر (اسلام) و آنچه بر او نازل شده است، ایمان می‌آوردند، کافران (مشرک= سکولار) را به  سرپرستی نمی‌گرفتند. ولی بسیاری از آنان فاسق هستند.‏

این آیات نیز از چند جهت انتخاب سرپرستی کفار به جای مومنین را باعث کفر و کافر شدن شدن معرفی می کند:

  1. انتخاب سرپرستی کفار را صفت کفار بنی اسرائیل معرفی کرده که به خاطر آن از زبان داود و عیسی لعنت شده اند.
  2. الله تعالی در مورد این افرادی که سرپرستی کفار را انتخاب کرده اند می فرماید: «وَفِي الْعَذَابِ هُمْ خَالِدُونَ» و این ویژگی کافر در جهنم است که فقط کافر همیشه در جهنم می ماند نه مسلمان مجرم و آلوده ای  که در نهایت به اذن الله وارد بهشت می شود.
  3. الله تعالی باز به صراحت روشن می کند که این افرادی که کفار را به عنوان سرپرست انتخاب کرده اند جزو مومنین مسلمان نیستند و منکر ایمان آنها می شود و می فرماید: «وَلَوْ كَانُوا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالنَّبِيِّ وَمَا أُنْزِلَ إِلَيْهِ مَا اتَّخَذُوهُمْ أَوْلِيَاءَ وَلَكِنَّ كَثِيراً مِنْهُمْ فَاسِقُون» اگر اینها ایمان می آوردند سرپرستی کفار را انتخاب نمی کردند و ایمان متضاد با به سرپرستی گرفتن کفار است و ایمان و به سرپرستی گرفتن کفار در قلبی جمع نمی شود و مشخص می شود کسانی که 1- آگاهانه 2- عمداً 3- به میل خودشان و اختیاری کفار را به سرپرستی انتخاب می کنند و به این شکل اطاعت خودشان از الله و قوانین الله را می گیرند و به کفار و قوانین کفری آنها می دهند نه به الله و نه به پیامبر و نه به قوانین و شریعتی که به پیامبر نازل شده ایمان ندارند و کافر هستند.

سُبْحَانَكَ اللَّهُمَّ وَبِحَمْدِكَ، لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ، أَسْتَغْفِرُكَ وَأَتُوبُ إِلَيْكَ .

فرار از دارالاسلام و سکونت در دارالکفرهای سکولار و انتخاب سرپرستی کفار و دادن اطاعت به کفار در آینه ی قرآن، سنت صحیح، اجماع و قیاس (6)

بسم الله و الحمد لله؛ اما بعد: السلام علیکم و رحمه الله و برکاته

نکته ی مهم دیگری که آشکارا به تکفیر کسانی که 1- آگاهانه 2- عمداً 3- و به میل خودشان و اختیاری سرپرستی کفار را انتخاب می کنند می پردازد این حکم الله تعالی است که می فرماید: وَالَّذِينَ كَفَرُوا بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ إِلَّا تَفْعَلُوهُ تَكُنْ فِتْنَةٌ فِي الْأَرْضِ وَفَسَادٌ كَبِيرٌ (انفال/73) و کسانی که کافرند، برخی سرپرست برخی دیگرند (پس ایشان را به  به عنوان سرپرست خود انتخاب نکنید) که اگر چنین نکنید (و کفار را به عنوان سرپرست انتخاب کنید) فتنه و فساد عظیمی در زمین روی می‌دهد.‏

 به دنبال این آیه به معرفی مومنین می پردازد و می فرماید: وَالَّذِینَ آمَنُواْ وَهَاجَرُواْ وَجَاهَدُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَالَّذِینَ آوَواْ وَّنَصَرُواْ أُولَئِکَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقّاً لَّهُم مَّغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ کَرِیمٌ ‏(انفال/74) بیگمان کسانی که ایمان آورده‌اند و مهاجرت کرده‌اند و در راه الله جهاد نموده‌اند، و همچنین کسانی که پناه داده‌اند و یاری کرده‌اند، (هر دو گروه ) آنان حقیقتاً مؤمن و باایمانند (و) برای آنان آمرزش و روزی شایسته است .‏

 در اینجا به دو شکل به کافر بودن کسانی که کفار را به سرپرستی انتخاب می کنند اشاره شده است:

  1. می فرماید: «وَالَّذِينَ كَفَرُوا بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ» پس کسی که این کفار را به سرپرستی بگیرد با «بَعْضُهُمْ» یکی از آنها می شود، مثل سخن الله تعالی که در مورد مومنین می فرماید:  وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ (توبه/71) و در مورد یهود و نصارا نیز می فرماید: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ وَالنَّصَارَى أَوْلِيَاءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ وَمَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ (مائده/51)
  2. می فرماید:  «إِلَّا تَفْعَلُوهُ تَكُنْ فِتْنَةٌ فِي الْأَرْضِ وَفَسَادٌ كَبِيرٌ» و فتنه در قرآن به معنای شرک و کفر آمده است مثل: وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَكُونَ فِتْنَةٌ (بقره/193) و مثل: «وَالْفِتْنَةُ أَكْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ» (بقره/217) و مثل: «فَلْيَحْذَرِ الَّذِينَ يُخَالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ أَنْ تُصِيبَهُمْ فِتْنَةٌ» (نور/63) و آیات دیگری که نشان می دهند منظوراز فتنه کفر و شرک است. پس کسی که 1- آگاهانه 2- عمدا 3- به میل خودش و اختیاری کفار را به عنوان سرپرست انتخاب می کند خودش یکی از کفار شده و باعث مسلط شدن کفر و شرک و فساد بزرگ در زمین می شود. این واقعیتیه که همه در این چند سال گذشته با چشم خود دیده ایم که احزاب کافر سکولار و کفار سکولار جهانی و اشغالگر بر هر سرزمینی که مسلط شده اند باعث تسلط و گسترش شرک و کفر در آن سرزمین شده اند و هر کسی هم از این کفار سکولار جهانی و احزاب سکولار محلی حمایت کرده است بخشی از ارتش و نیروهای جنگ مسلحانه یا روانی یا حامی اقتصادی و اداری و خدماتی و شریک جرم این کفار بوده و در تسلط و نشر کفر و شرک و رایج شدن اینهمه مفاسد بزرگ عقیدتی و اخلاقی و رفتاری یکی از این کفار سکولار شده است.

ابن كثير (٧٧٤ هـ) که در جاهای مختلفی از تفسیرش بر آیات قرآن، به جدا بودن کفار مشرک از کفار یهودی و نصرانی و مجوس و صابئی اشاره می کند[40].[41].[42].[43].[44].[45] در معنی «إِلا تَفْعَلُوهُ تَكُنْ فِتْنَةٌ فِي الأرْضِ وَفَسَادٌ كَبِيرٌ» می گوید: یعنی اگر از سکولاریستها(مشرکین= احزاب) دوری نگیرند و سرپرستی مومنین را نپذیرند در این صورت در میان مردم فتنه به وجود آید که ابهام و پیچیدگی امر «وَهُوَ الْتِبَاسُ الْأَمْرِ»، و قاطی شدن مومن با کفار است «وَاخْتِلَاطُ الْمُؤْمِنِ بِالْكَافِرِ» و به این شکل بین مردم فسادی فراگیر و همه جانبه ای که عرض جامعه و طول حیات آنرا در بر می گیرد، منتشر می شود.[46] مثل همین جامعه ی خودمان که از زمان ظهور احزاب سکولار در آن نه تنها عرض جامعه خودشان را فاسد کرده اند بلکه این فساد به صورت طولی ادامه داشته تا به زمان ما رسیده و سایر نسلها را تا کنون فاسد کرده است. عرض جامعه ی خودتان در مسائل عقیدتی و اخلاقی و فرهنگی و … و تاریخ طول حیات این مفسدین را نگاه کنید تا به عرض فساد این موجودات سکولار در نسلهای قبلی نیز پی ببرید اگر آنها را ندیده و یا نمی بینید.  

عبد الرزاق الصنعاني رحمه الله در مورد «إِلاَّ تَفْعَلُوهُ تَکُن فِتْنَةٌ فِی الأَرْضِ وَفَسَادٌ کَبِیرٌ» ‏(انفال/۷۳) روایت می کند که کسانی از سکولاریستها (= احزاب=مشرکین) می آمدند و می گفتند نه با کفار اهل کتاب باشید و نه با مسلمین، که الله تعالی به این مسلمین امر می کند یا باید خودشان را داخل مسلمین جای بدهند و یا به کفار ملحق شوند.[47]

پس برای مومن قادر به هجرت راه سومی وجود ندارد و بعد از گسترش فتنه شرک و کفر در زمین و مجبورشدن غیر مهاجرین به تقیه و پنهان کاری و خودسانسوری در قول و عمل که قانون شریعت الله چیزی می گوید و قانون سکولاریسم چیز دیگری را از آنها درخواست می کند و اینها مجبور به کنار گذاشتن قوانین شریعت الله و تبعیت از قوانین سکولاریستی هستند، یکی دیگر از این فسادهای عظیم ماندن در دارالکفر تحت حاکمیت سکولاریستها کشته شدن این غیر مهاجرین توسط مومنین مجاهد است که در تلف کردن حق الناس فسادی بالاتر از این وجود ندارد و این غیر مهاجرین در کشته شدن خود نقش اساسی را بازی می کنند و در کشته شدن خود مشارکت دارند.

در سنت آمده است که: رسول الله صلی الله علیه وسلم سریه ای را به سوی خَثْعَم فرستاد که عده ای مسلمان نیز در میان آنها وجود داشتند اما مسلمین از وجود اینها بی خبر بودند به همین دلیل تعدادی از آنها به قتل رسیدند. رسول الله صلی الله علیه وسلم به پرداخت نصف دیه برای هر یک امر کرد «فَأَمَرَ لَهُمْ بِنِصْفِ الْعَقْلِ»[48] چون اسلام ومومنین از مسئولیت در برابر آنها و از پرداخت حقوق آنها و مسائلی از این دست بری هستند.

امام بیهقی رحمه الله هم در السنن الكبرى از زبان امام شافعی رحمه الله  بیان می کند که رسول الله صلی الله علیه وسلم هر چه به هر کدام از اینها پرداخت کرد به میل و دلبخواهی خودش بود، و به آنها یاد داد که او از هر مسلمانی که در دارشرک با سکولاریستها (مشرکین) سکونت می کند بری است و به آنها  یاد داد که در صورتی که کشته شوند نه مشمول دیه می شوند و نه حق قصاص دارند .[49] ابن قیم نیز می گوید این اشخاص با ماندن در میان کفار به این جایگاهی که به آن رسیده اند ( یعنی کشته شدنشان) کمک کرده اند و یاری رسانده اند.[50]

پس هر یک از احزاب کافر را به عنوان سرپرست انتخاب کردن مساوی است با پذیرش «عملی» شرک و کفر و کمک به نشر شرک و کفر و ادامه ی فساد شرک و کفر و سایر مفاسد در جامعه که عین کفر به الله و پیامبر و قانون شریعت الله تعالی است چون پذیرش 1- آگاهانه 2- عمدی 3- اختیاری سرپرستی این کفار یعنی پذیرش اطاعت از حاکمیت و قوانین آنها و رد کردن قوانین شریعت الله که عین ارتداد از اسلام و ضرر مند شدن در دنیا و قیامت است که الله تعالی می فرماید: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تُطِيعُوا الَّذِينَ كَفَرُوا يَرُدُّوكُمْ عَلَى أَعْقَابِكُمْ فَتَنْقَلِبُوا خَاسِرِينَ* بَلِ اللَّهُ مَوْلَاكُمْ وَهُوَ خَيْرُ النَّاصِرِينَ (آل عمران/149-150) ای کسانی که ایمان آورده‌اید! اگر از کافران، فرمانبرداری کنید، شما را به کفر برمی‌گردانند و مرتدتان می کنند و زیان دیده برمی‌گردید.‏(کافران سرپرست شما نیستند) بلکه الله سرپرست شما است و او بهترینِ یاوران (و بزرگترینِ مددکاران) است.

واضح است که اگر کفار را به عنوان سرپرست انتخاب کنی باید از قوانین آنها نیز پیروی کنی و باید از حاکمیت مومنین و از قوانین شریعت الله تعالی دست بکشی، چون این کفار تنها به کنار زدن قوانین شریعت الله از تو راضی می شوند که حتی تابعیت خودشان را به تو بدهند، یعنی اگر تنها در یک مورد بگوئی که من این قانون شما را در این مساله ی مشخص قبول ندارم و قانون الله را قبول دارم و می خواهم تابعیت شما را داشته باشم اینها به تو تابعیت نمی دهند و سرپرستی تو را در کشور خودشان نمی پذیرند، اگر با مکر و حیله و ریاکاری تابعیت آنها را گرفتی و پایبندی خودت را به قوانین آنها اعلام کردی اما در کشور آنها بر خلاف قوانین کفری آنها قوانین الله را انجام دادی همچون یک مجرم با تو برخورد می کنند و باید حساب پس بدهی؛ پس این کفار تنها به کفر و ارتداد تو از قوانین شریعت الله تعالی راضی هستند و اگر تو 1- آگاهانه 2- عمداً 3- به میل خودت و اختیاری کفار را به عنوان سرپرست انتخاب کنی و اطاعت خودت را از الله و قوانین الله و حاکمیت دارالاسلام بگیری و به حاکمیت و قوانین این کفار بدهی این کار تو یعنی بازگشت به کفر، و ارتداد از دین اسلام.

الله تعالی به صراحت علت ارتداد عده ای را این معرفی می کند که زبانی فقط به کفار گفتند ما در «بعضی از قوانین و موارد» «فِي بَعْضِ الْأَمْرِ» از شما اطاعت می کنیم نه در تمام امور، حالا تصور کنید کسی بگوید ما در تمام امور و قوانین از کفار سکولار اطاعت می کنیم یا این اطاعت کردن از حد گفتن خارج شود و عملاً از کفار اطاعت کنند! الله تعالی می فرماید: إِنَّ الَّذِينَ ارْتَدُّوا عَلَى أَدْبَارِهِمْ مِنْ بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمُ الْهُدَى الشَّيْطَانُ سَوَّلَ لَهُمْ وَأَمْلَى لَهُمْ* ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا لِلَّذِينَ كَرِهُوا مَا نَزَّلَ اللَّهُ سَنُطِيعُكُمْ فِي بَعْضِ الْأَمْرِ وَاللَّهُ يَعْلَمُ إِسْرَارَهُمْ (محمد/25،26). کسانی که بعد از روشن شدن هدایت، به کفر و ضلال پیشین خود برمی‌گردند، و مرتد می شوند، بدان خاطر است که شیطان کارهایشان را در نظرشان می‌آراید و ایشان را با آرزوهای طولانی فریفته می‌دارد .‏ این ( چرخ زدن و از دین برگشتن و مرتد شدن) بدان خاطر است که به کسانی که دشمن چیزی هستند که الله فرو فرستاده است، گفته بودند: در برخی از کارها از شما اطاعت و پیروی می‌کنیم! الله آگاه از پنهان‌کاری ایشان می‌باشد.‏

ارتداد حکم کسی است که بعد از آنکه راه هدایت برایش روشن شده است آگاهانه و عمدا و به میل خودش تنها بگوید و وعده بدهد در بعضی از امور به جای قانون شریعت الله و دارالاسلام از کفار و قوانین کفری آنها اطاعت می کند نه اینکه این وعده و گفته را عملی هم کرده باشد؛ پس در کفر و ارتداد کسی که 1- آگاهانه 2- عمداً 3- به میل خودش و اختیاری حاکمیت کفار و بخصوص کفار سکولار را «عملاً» می پذیرد و «عملاً» در همه چیز تابع قوانین کفری آنها می شود نباید شک کرد؛ طرفداران احزاب سکولار موجود در دارالاسلام نیز که فعلاً تنها وعده ی اطاعت از این احزاب را می دهند و به صورت زبانی از این احزاب سکولار حمایت می کنند و هنوز موفق به همکاری عملی با این احزاب نشده اند باید حساب دستشان بیاید.

  1. پس زمانی که الله تعالی کسانی از میان مسلمین را که 1- آگاهانه 2- عمداً 3- به میل خودشان و اختیاری سرپرستی کفار را می پذیرند و اطاعت خودشان را از الله تعالی و قوانین الله  و دارالاسلام گرفته و به این کفار و قوانین کفری آنها می دهند را تکفیر کرده و یکی از این کفار می داند «وَمَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ» (مائده/51) و زمانی که می فرماید: «وَالَّذِينَ كَفَرُوا بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ» (انفال/73) در این صورت می توان این مرتدین را بخشی از ارتش کفار در جنگ با دارالاسلام و مومنین دانست که الله تعالی در موردشان می فرماید: الَّذِينَ آمَنُوا يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَالَّذِينَ كَفَرُوا يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ الطَّاغُوتِ فَقَاتِلُوا أَوْلِيَاءَ الشَّيْطَانِ إِنَّ كَيْدَ الشَّيْطَانِ كَانَ ضَعِيفًا (نساء/76) کسانی که ایمان آورده‌اند، در راه الله می‌جنگند، و کفار در راه طاغوت می‌جنگند. پس با یاران شیطان بجنگید. بیگمان نیرنگ شیطان همیشه ضعیف بوده است.‏

این جنگ هم ممکن است با اسلحه باشد یا با زبان و جنگ روانی و تبلیغی یا با مال و تقویت مالی کفار یا خدمت رسانی به کفار در بخش اداری و خدماتی و غیره، همچنانکه جهاد مومنین بر علیه سکولاریستها نیز که به آن امر شده ایم بر سه بخش مهم است و رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید: جَاهِدُوا الْمُشْرِكِينَ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنْفُسِكُمْ وَأَلْسِنَتِكُمْ .[51] با مال ها، جان ها و زبانهایتان با سکولاریستها (مشرکان = احزاب) بجنگید.

پس هر گونه کمک رسانی1- آگاهانه 2- عمداً 3- و اختیاری به ارتش کفار بر علیه مومنین و دارالاسلام باعث می شود که  شخص کمک کننده سربازی «فِي سَبِيلِ الطَّاغُوتِ» و جزو «أَوْلِيَاءَ الشَّيْطَانِ» قرار بگیرد و الله تعالی می فرماید: اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُولَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ (بقره/257)

در برابر این الله تعالی کفر به طاغوت و ایمان به الله را شرط داخل شدن به اسلام معرفی کرده است و می فرماید:

  • وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِي كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولًا أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ (نحل/36) ما به میان هر ملّتی پیغمبری را فرستاده‌ایم (و محتوای دعوت همه پیغمبران این بوده است) که الله را عبادت کنید و از طاغوت (شیطان  وسایر کفار) دوری کنید. 
  • فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى لَا انْفِصَامَ لَهَا وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ (بقره/256) کسی که از طاغوت (شیطان و سایر کفار) نافرمانی کند و به الله ایمان بیاورد، به محکم‌ترین دستاویز درآویخته است، اصلاً گسستن ندارد .
  • وَالَّذِينَ اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ أَنْ يَعْبُدُوهَا وَأَنَابُوا إِلَى اللَّهِ لَهُمُ الْبُشْرَى فَبَشِّرْ عِبَادِ (زمر/17) کسانی که از عبادت طاغوت دوری می‌گزینند، و به سوی الله باز می‌گردند، ایشان را بشارت باد. مژده بده به بندگانم .‏
  • أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ يَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُوا بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَمَا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ يُرِيدُونَ أَنْ يَتَحَاكَمُوا إِلَى الطَّاغُوتِ وَقَدْ أُمِرُوا أَنْ يَكْفُرُوا بِهِ وَيُرِيدُ الشَّيْطَانُ أَنْ يُضِلَّهُمْ ضَلَالًا بَعِيدًا (نساء/60) (ای پیغمبر!) آیا تعجّب نمی‌کنی از کسانی که می‌گویند که آنان بدانچه بر تو نازل شده و بدانچه پیش از تو نازل شده ایمان دارند (ولی) می‌خواهند داوری را به پیش طاغوت ببرند (و حکم او را به جای حکم الله بپذیرند؟!) . و حال آن که بدیشان فرمان داده شده است که به طاغوت کفر کنند . و شیطان می‌خواهد که ایشان را بسی گمراه کند.‏

در این صورت هر کسی 1- آگاهانه 2- عمداً 3- و اختیاری هر یک از کفار5گانه ی1- الَّذِينَ هَادُوا 2- وَالصَّابِئِينَ 3- وَالنَّصَارَىٰ 4- وَالْمَجُوسَ 5- وَالَّذِينَ أَشْرَكُوا ( مشرکین= سکولاریستها= احزاب) را به جای مومنین و دارالاسلام انتخاب می کند کفر به طاغوت نکرده است و زمانی که هر یک از این کفار را بر علیه دارالاسلام یاری و کمک می کند با این جرمش خود را مشمول این حکم الله تعالی می کند که می فرماید: الَّذِينَ آمَنُوا يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَالَّذِينَ كَفَرُوا يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ الطَّاغُوتِ فَقَاتِلُوا أَوْلِيَاءَ الشَّيْطَانِ إِنَّ كَيْدَ الشَّيْطَانِ كَانَ ضَعِيفًا (نساء/76) کسانی که ایمان آورده‌اند، در راه الله می‌جنگند، و کفار در راه طاغوت می‌جنگند. پس با یاران شیطان بجنگید. بیگمان نیرنگ شیطان همیشه ضعیف بوده است.‏

حَاطِبِ بْنِ أَبِي بَلْتَعَةَ که با تأویل اشتباه مرتکب کار جاسوسی و کمک به دارالکفر سکولار مکه شد توسط عمر بن خطاب حکم ارتداد او  صادر  شد؛ حاطِب که می دانست هر گونه همکاری با دارالکفر بر علیه دارالاسلام باعث ارتداد می شود به همین دلیل از خودش در برابر حکمی که عمر صادر کرده بود  گفت: من مرتد نشده ام وَمَا فَعَلْتُ كُفْرًا وَلاَ ارْتِدَادًا، ودلایل خودش را آورد.[52]

نکته ی مهم این است که رسول الله صلی الله علیه وسلم هم معترض این حکم ارتدادی که بر حاطب صادر شده بود نشد و نگفت که این حکمی که صادر شده اشتباه است بلکه، تحقیقات را لازم دانست و در ضمن این تحقیقات مشخص شد که حاطب قصد ارتداد نداشته، یعنی دلایل ظاهری نشان دادند که هدفش این نبوده که کفار را به سرپرستی بگیرد و کفار را بر علیه مسلمین یاری دهد بلکه هدفش نجات خانواده اش با تأویلی اشتباه بود. با این وجود داستان حَاطِبِ بْنِ أَبِي بَلْتَعَةَ به سه شیوه نشان می دهد که اصل در انتخاب کفار به عنوان سرپرست  و پشتیبانی و یاری رساندن کفار بر علیه مومنین و دارالاسلام، ارتداد و خروج از اسلام است:

  1. عمر گفت: يَا رَسُولَ اللَّهِ، دَعْنِي أَضْرِبْ عُنُقَ حَاطِبِ بْنِ أَبِي بَلْتَعَةَ، فَقَدْ كَفَرَ[53] یا در روایتی دیگر گفت: دَعْنِي أَضْرِبْ عُنُقَ هَذَا المُنَافِقِ. این نشان می دهد و دلیلی است که هر گونه پشتیبانی کفار بر علیه مومنین و دارالاسلام مساوی است با کفر و ارتداد و خروج از اسلام.
  2. 2-     رسول الله صلی الله علیه وسلم نیز نفرمود که این کار باعث ارتداد نمی شود و مخالفتی با اصل حکم عمر نکرد و تنها به عذر حاطب اشاره کرد که مانع تکفیر می شود.
  3. خود حاطب نیز گفت: وَمَا فَعَلْتُ كُفْرًا وَلاَ ارْتِدَادًا، وَلاَ رِضًا بِالكُفْرِ بَعْدَ الإِسْلاَمِ. یعنی برای همه روشن بود که هر گونه حمایت و پشتیبانی از کفار و دارالکفرها بر علیه مومنین و دارالاسلام مساویست با کفر و ارتداد و رضایت به کفر بعد از اسلام.

اگر این حکم در مورد شخصی صادر شد که از سابقون الاولون بود و همچون یک مجاهد با جان و مالش از پیامبر صلی الله علیه وسلم و دارالاسلام بر علیه کفار مشرک و یهودی و غیره حمایت کرده بود و تنها احتمال می رفت که کفار سکولار را به عنوان سرپرست انتخاب کرده و کفار سکولار مکه را بر علیه مومنین و دارالاسلام یاری رسانده؛  حالا وضع کسی که کفار سکولار را عملاً به عنوان سرپرست خود انتخاب کرده و برای تابعیت گرفتن دارالکفرهای سکولار به آب و آتش می زند و زندگی خودش و زن و بچه اش را به خطر می اندازد و خودش را  از تمام قوانین شریعت الله تعالی تهی می کند و تابع قوانین کفار سکولار می شود و با اسلحه یا زبان یا با مال و خدمت رسانی و کار در ادارات و مکانهای مختلف دارالکفرها این کفار را بر علیه مومنین و دارالاسلام یاری می رساند باید چگونه باشد؟ بدون شک حکم ارتدادی که در این حدیث حَاطِبِ بْنِ أَبِي بَلْتَعَةَ صادر شده مشمولش می شود.

مورد دیگر عباس عموی رسول الله صلی الله علیه وسلم است که مسلمان شده بود و با اکراه در ارتش کفار سکولار مکه در جنگ بدر مشارکت کرد، با نادیده گرفتن اسلامش جزو همان کفار سکولار محسوب شد و رسول الله صلی الله علیه و سلم به او فرمود:فَأَمَّا ظَاهِرًا مِنْكَ فَكَانَ عَلَيْنَا.[54] چون تقیه تنها در زبان است نه در عمل به نفع کفار؛ مسلمان اگر در دارالکفر باشد و هجرت نکند از خونش برائت می شود اما اگر در یکی از نهادهای این دارالکفر فعالیت کند و یا در ارتش و نهادهای امنیتی و … این کفار سکولار بر علیه مومنین مشارکت کند از خود او هم برائت می شود. به همین دلیل شما مسلمانی را نمی بینید که در همان دوران مکی هم در یکی از موسسات حکومتی کفار سکولار قریش مشارکت داشته باشد و حتی کسی چون عمر بن خطاب که عضو پارلمان آنها (دارالندوة) بود و به عنوان سفیر امور خارجه ی این کفار سکولار محسوب می شد به محض آنکه مسلمان می شود از تمام این سمتها خودش را دور می کند. پس دشمنی با فرعون و سایر سکولاریستها و نظامهای کفری آنها کافی نیست، باید با دوری از نظامهای حکومتی و اداری و اجرائی این کفار سکولار با موسی هم همراه باشی.

 حالا اگر عباس عموی رسول الله صلی الله علیه وسلم با اکراه وارد این ارتش کفار سکولار شد و ایمانش فایده ای برایش نداشت و جزو همین کفار سکولار محسوب شد پس حکم کسانی که 1- آگاهانه 2- عمداً 3- و اختیاری و به میل خودشان کفار را به عنوان سرپرست انتخاب می کنند و از این کفار بر علیه مومنین و دارالاسلام حمایت و پشتیبانی می کنند باید چگونه باشد؟ آیا شکی در ارتداد آنها وجود دارد؟ قطعاً نه.

سُبْحَانَكَ اللَّهُمَّ وَبِحَمْدِكَ، لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ، أَسْتَغْفِرُكَ وَأَتُوبُ إِلَيْكَ .

فرار از دارالاسلام و سکونت در دارالکفرهای سکولار و انتخاب سرپرستی کفار و دادن اطاعت به کفار در آینه ی قرآن، سنت صحیح، اجماع و قیاس (7)

بسم الله و الحمد لله؛ اما بعد: السلام علیکم و رحمه الله و برکاته

امام أبو محمد إبن حزم اندلسی که اجماع مسلمین در مورد حکم به سرپرستی گرفتن کفار بر مسلمین و یاری دارالکفر بر علیه دارالاسلام را از زبان او بیان می کنیم می گوید: أَنَّ مَنْ لَحِقَ بِدَارِ الْكُفْرِ وَالْحَرْبِ مُخْتَارًا مُحَارِبًا لِمَنْ يَلِيهِ مِنْ الْمُسْلِمِينَ، فَهُوَ بِهَذَا الْفِعْلِ مُرْتَدٌّ، لَهُ أَحْكَامُ الْمُرْتَدِّ كُلُّهَا: مِنْ وُجُوبِ الْقَتْلِ عَلَيْهِ مَتَى قُدِرَ عَلَيْهِ، وَمِنْ إبَاحَةِ مَالِهِ، وَانْفِسَاخِ نِكَاحِهِ، وَغَيْرِ ذَلِكَ، لِأَنَّ رَسُولَ اللَّهِ – صلى الله عليه وسلم – لَمْ يَبْرَأْ مِنْ مُسْلِمٍ، هر كسي كه بدون اجبار و با اختيار و به میل خودش به دارالكفرِ دارالحربی برود و از آنجا با ساكنان مكانی دشمنی بورزد كه در اختيار مسلمين است، در اين صورت با اين كارش مرتد می شود و هر زمانی كه به چنگ مسلمين افتاد  تمام احكام مرتدين شاملش می شود، مثل كشتنش و حلال بودن مالش و باطل شدن نكاح با همسرش و ديگر احكام مختص مرتدين، چون رسول الله صلی الله علیه وسلم از مسلمان برائت نمی کند؛ وَأَمَّا مَنْ فَرَّ إلَى أَرْضِ الْحَرْبِ لِظُلْمٍ خَافَهُ، وَلَمْ يُحَارِبْ الْمُسْلِمِينَ، وَلَا أَعَانَهُمْ عَلَيْهِمْ، وَلَمْ يَجِدْ فِي الْمُسْلِمِينَ مَنْ يُجِيرُهُ، فَهَذَا لَا شَيْءَ عَلَيْهِ، لِأَنَّهُ مُضْطَرٌّ مُكْرَهٌ : و اما اگر کسی به دار الحرب فرار کند، به خاطر اینکه از ظلمی ترسیده، و با مسلمین محاربه نکرده باشد، و کافران را بر علیه مسلمین یاری نداده باشد، و در بین مسلمانان کسی را پیدا نکرده باشد که او را پناه دهد، هیچ چیزی بر او نیست، چونکه او در حالت ضرورت و اضطرار قرار گرفته است و مُکرَه می باشد.

مثل الزهری که می خواست بعد از مرگ هشام بن عبد الملك به دارالکفر روم فرار کند چون الوليد بن يزيد جانشین هشام نذر کرده بود که اگر به حاکمیت برسد خون الزهری را بریزد و الزهری به خاطر رفتن به دارالکفر روم معذور بود. به همین ترتیب کسانی که در دارالکفرهای الهند والسند والصين والترك والسودان والروم که توانائی هجرت ندارند معذور هستند اما اگر در این دارالکفرها با خدمت به کفار یا نوشتن و کتابت برای کفار پشتیبان کفار در جنگ با مسلمین باشند کافر هستند و اگر به خاطر دنیا در این دارالکفرها ساکن باشد برای این کفار حکم ذمی را دارد و او قادر است به جمع مسلمین و سرزمین مسلمین محلق شود و از کفر دوری کند اما به خاطر دنیا چنین کاری نمی کند و ما برای او عذری نمی بینیم. ونسأل الله العافية. [55]

امام أبو محمد إبن حزم اندلسی به عنوان اجماع از مسلمین در این زمینه می گوید: ظاهر آشکار سخن الله تعالی که: وَمَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ (مائده/51) تنها نشان می دهد که چنین شخصی با به سرپرستی گرفتن کفار برخوردش کافری است از جمله ی کفار إنَّمَا هُوَ عَلَى ظَاهِرِهِ بِأَنَّهُ كَافِرٌ مِنْ جُمْلَةِ الْكُفَّارِ فَقَطْ، وَهَذَا حَقٌّ لَا يَخْتَلِفُ فِيهِ اثْنَانِ مِن الْمُسْلِمِينَ،[56] و این حقی است که دو مسلمان هم در آن با هم اختلافی ندارند.

ما دیدیم که بعد از سقوط امارت اسلامی به رهبر ملا محمد عمر عده ای که از دارالاسلام فرار کرده بودند بخشی از مزدوران آمریکا و ناتو شدند و یا در ادارات دولتی و خدمت رسانی آنها مشغول به کار شدند و یا در رسانه های مجازی به نشر اطلاعات داخلی دارالاسلام پرداختند که مستقیماً به دست کفار سکولار اشغالگر و مزدوران آنها می رسید و این کفار را از سریات و مسائل داخلی و نقاط ضعف اهل جهاد آگاه می کرد و به این شکل یکی از سربازان بی مزد بخش جنگ اطلاعاتی و روانی دشمن در ضربه زدن به مومنین می شد؛ در آن حالت اضطرار و ضرورت کسی به خاطر فرار از دارالاسلام یا حتی دست کشیدن از جهاد با کفار اشغالگر کسی را تکفیر نکرد اگر مثل خیلی ها ساکت و گوشه نشین می شد و اسباب ضرر رسانی به جبهه ی مومنین و خدمت رسانی به جبهه ی کفار سکولار و مزدوران داخلی نمی شد.

البته ممكن است كه چنين انسانهايي قبلاً مسلمين مثبتي بوده باشند و خدمات زيادي هم ارائه داده باشند يا حتي صحابي بوده و به خاطر الله و رسولش صلی الله علیه وسلم هجرت هم كرده باشند مثل عبیدالله بن جحش كه بعد از ایمان و هجرت به حبشه در حبشه مرتد شد و همسر مسلمانش ام حبیبه به خاطر مرتد شدنش از او جدا شد و در همانجا به عقد رسول الله صلی الله علیه وسلم در آمد و ام المومنين شد[57] این واکنش هر زن مومن در برابر شوهری است که از اسلام خارج می شود و به هر یک از کفار5گانه ی اصلی1- الَّذِينَ هَادُوا 2- وَالصَّابِئِينَ 3- وَالنَّصَارَىٰ 4- وَالْمَجُوسَ 5- وَالَّذِينَ أَشْرَكُوا (مشرکین= سکولاریستها= احزاب) ملحق می شود بخصوص در عصر ما که ارتداد به یکی از احزاب دین سکولاریسم بسیاری از خانواده ها و جوامع را آلوده کرده است.  یا مثل نصرانی بنی نجار ابتدا مسلمان شود و کاتب وحی هم شود اما باز مرتد شود،[58] یا باز مثل عبد الله بن سعد بن ابی سَرْح کاتب وحی هم باشد و بعد مرتد شود،[59]پس قضاوت ما در مورد عاقبت انسانها و وضعيت ظاهري آنهاست كه الان در آن افتاده اند چون: «إِنَّمَا الْأَعْمَالُ بِالْخَوَاتِيمِها»[60]و طبق همين ظاهر اشخاص با آنها معامله مي كنيم و كاري به «نيت» و درون آنها نداريم، چون تشخيص «نيت» افراد كار انسانها نيست و تنها الله از آن با خبر است، به همين دليل «نيت»  آنها را به الله و قيامت واگذار مي كنيم.

با این وجود دیده می شود که غیر از احزاب سکولار و مرتد و دارودسته ی منافقین جدا شده از دارالاسلام، اشخاصی با داشتن عذرهای معتبر شرعی مثل جهل به اصول و مفاهیم بنیادی شریعت و دعوت و جهاد چون دشمن شناسی و درجه بندی شرعی دشمنان و … یا تاویل اشتباه از این اصول و مفاهیم بنیادین، در قالب احزاب و گروهها و جماعتهای متفرق مسلح و غیر مسلح در سرزمینهای اسلامی، جاهلانه و غیر عمدی با رها کردن سایر مومنین و دارالاسلام، در مسیر نصرت و یاری دادن و سرپرستی گرفتن کفار در حرکت هستند و با این کفار به صورت مشترک فعالیت دارند و بخشی از پازل و سناریوی کفار سکولار شده اند و «عملاً» سرپرستی کفار را در اداره ی حرکت خود پذیرفته اند؛ مثل گروههای مسلح نجدی و منتسب به تصوف یا مثل گروههای منتسب به تشیع و غیره که در عراق و سوریه و یمن و افغانستان و لبنان و سومالی و نیجریه و مالی و لیبی و سینا و فلسطین اشغالی و چچن و تاجیکستان و ترکستان شرقی و غربی و غیره در جبهه ی عام آمریکا و ناتو و ترکیه و روسیه و چین و آل سعود و امارات و سایر کفار سکولار جهانی و طاغوتهای محلی عمل می کنند در عین حالی که ادعای ولاء برای مومنین را نیز دارند اما به قول صاحب تفسير حدائق الرَّوحِ والرَّيحان:لَا يوال الْمُؤْمِنُونَ الْكَافِرِينَ لا اسْتِقْلَالًا أَوِ اشْتِرَاكًا مَعَ الْمُؤْمِنِيْن[61]؛ موالاة و سرپرستی باید منحصراً برای مومنین باشد و حرکت در مسیر پذیرش مشترک سرپرستی و حاکمیت مومنین با کفار جایگاهی در شریعت الله و حتی عقل سالم ندارد. تَوِدُّ عَدُوّي ثُمَّ تَزعَمُ أَنَّني ….. صَديقُكَ لَيسَ النَوكُ عَنكَ بِعازِبِ

با وجودی که اینها بخشی از دشمنان صائل ما می شوند و به نفع دشمنان اصلی عمل می کنند اما جاهلانه مرتکب این جرم شده اند و در اجتهاد و تاویل خود خطا کرده اند و دارای عذر معتبر شرعی هستند مثل:

  • ساکنین اصلی دارالکفرها که مسلمان شده اند و بیچاره اند و توان هجرت به دارالاسلام را ندارند
  • کسانی که جاهلانه از دارالاسلام به دارالکفرها فرار کرده اند و نمی دانند حکم فرار از دارالاسلام به دارالکفرهای سکولار چیست اما بعد از آگاهی باز توان بازگشت ندارند و جزو همین بیچاره ها و مستضعفین دارای عذر شرعی می شوند.
  • فرزندان فراری ها از دارالاسلام به دارالکفرها که در این فرار نقش و اختیاری نداشته اند و یا در همین دارالکفرها به دنیا آمده اند و هم اکنون بعد از آگاهی باز توان هجرت به دارالاسلام را ندارند و دارای عذر شرعی هستند.
  • کسانی که به دلیل جهل به منابع شرعی و تاویلات اشتباه و… در حالت اجبار و اکراه قرار گرفته و مجبور به فرار به دارالکفرهای دیگر شده اند و شناخت صحیحی از دارالاسلام بر اساس منابع مذهبی معتبر مورد پذیرش مذاهب اسلامی را ندارند که به آن هجرت کنند و خیال می کنند دارالاسلامی وجود ندارد و خود را در بین انواع دارالکفرها بین بد و بدتر می بینند و مجبور به انتخاب بد به جای بدتر می شوند.

البته آزادی های مومنین در بسیاری از مسائل شخصی و اجتماعی و عمل به بسیاری از مسائل فقه اسلامی در دارالکفرهای طاری و در سرزمینهای تحت حاکمیت طاغوتهای محلی حاکم بر مسلمین بسیار بیشتر از دارالکفرهای اصلی سکولار تمام دنیاست که در این دارالکفرهای اصلی دیکتاتوری قوانین دین سکولاریسم حاکم است و اگر این دارالکفرهای طاری را بد بدانیم قطعا دارالکفرهای اصلی سکولار بدتر و بدترین هستند و تنها جهل به شریعت و دست کم گرفتن ایمان به الله و چنگ زدن به دنیا و زینتهای آن باعث فرار دسته ای به آن شده است و این دسته می توانند در حالت ضرورت و اضطراری که در آن قرار می گیرند با تحمل مشکلات مختلف اقتصادی جهت حفظ حداکثری اطاعت از الله و قوانین شریعت الله، در یکی از سرزمینهای اسلامی تحت حاکمیت طاغوتهای محلی زندگی اسلامی تری داشته باشند تا در جوامع تحت حاکمیت دیکتاتوری قوانین سکولاریستی کفار سکولار اصلی.  پس اینها اگر جانشان در خطر است می توانند به سرزمین تحت حاکمیت طاغوت همسایه بروند که به دلایل قومی و نقشه های سایکس و پیکو و… اکثرا با طاغوت همسایه دیگر دشمن هستند و با تحمل مشکلات اقتصادی در حد شعب ابی طالب یا در حد اهل صفه در دارالاسلام مدینه از ایمان و قیامت خود و منحصر کردن «اطاعت» برای الله در بیشترین حد ممکن آن محافظت کنند و یا کسانی که خودشان را اهل دعوت و جهاد می دانند بدون شک می توانند در بخشی از سرزمینهای اسلامی آزاد شده جایی برای سکونت و اسلامی زندگی کردن بر اساس عقاید خود پیدا کنند اگر واقعاً مومنی آگاه و صادق باشند. مگر ندیدیم که به محض تصرف بخشهایی از عراق و سوریه توسط دوله چگونه صادقین نجدیت از سراسر دنیا با رها کردن زندگی مرفهی که عده ای آرزوی آن را در سر می پرورانند خود را به سرزمینهای تحت حاکمیت دوله رساندند؟ پس برای مومنین صادق و آلوده نشده به شبهات دارودسته ی منافقین بهانه ای جهت فرار به دارالکفرهای سکولاریستی و زندگی در زیر سایه ی دیکتاتوری قوانین سکولاریستی به قیمت فروش اطاعت خود به این کفار و بهره مند شدن از برخی مسائل مادی دنیوی وجود ندارد.  

محمد رشید رضا نیز می گوید: کسی که به جای تابعیت اسلامی تابیعت فرانسوی و امثال آن را انتخاب می کند با این کارش قانون و شرعِ تکذیب کننده های الله و قرآن و پیامبرخاتم را بر قانون و شرع الله برتری داده است، و چنانچه به آنها افتخار کند نه به دین الله، و عقاید و قوانین و قدرت حکومتی این متجاوزین را که چیزی غیر از محو دین و قوانین و قدرت حکومتی اسلام در زمین نمی خواهند را یاری دهد، این عین ولایت و سرپرستی گرفتن کفار برخود است که الله تعالی از آن نهی کرده است و می فرماید: وَمَن يَتَوَلَّهُم مِّنكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ (مائده/51) پس کدام مسلمان چنین شخصی را جزو مسلمین قرار می دهد در حالی که الله تعالی چنین شخصی را از مسلمین اخراج کرده و چنین شخصی را جزو دشمنان مسلمین قرار داده است؟ [62]

کسی که با آگاهی و علم به مفهوم و معنی و حکمِ گرفتن تابیعت کفار، به میل خودش و اختیاری تابیعت این کفار را قبول می کند با پذیرش این تابعیت از او خواسته نمی شود که از اسلام مرتد شو، بلکه قبل از درخواست پناهندگی باید ثابت کرده باشد که با پذیرش حاکمیت و قوانین این کفار به آنچه که محمد صلی الله علیه وسلم از سوی الله آورده و مخالف قوانین سکولاریستی حاکم بر این دارالکفرهای سکولار است کافر شده است و این عین ارتداد از اسلام است.

رشید رضا ادامه می دهد که بر کفر این شخصی که تابعیت کفار را گرفته آیات زیادی وجود دارند به عنوان مثال الله تعالی می فرماید: أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ يَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُوا بِمَا أُنزِلَ إِلَيْكَ وَمَا أُنزِلَ مِن قَبْلِكَ يُرِيدُونَ أَن يَتَحَاكَمُوا إِلَى الطَّاغُوتِ وَقَدْ أُمِرُوا أَن يَكْفُرُوا بِهِ (نساء/60) آیا تعجّب نمی‌کنی از کسانی که می‌گویند که آنان بدانچه بر تو نازل شده و بدانچه پیش از تو نازل شده ایمان دارند (ولی) می‌خواهند حکم و داوری را به پیش طاغوت ببرند (و حکم او را به جای حکم الله بپذیرند؟!) . و حال آن که بدیشان فرمان داده شده است که به طاغوت ایمان نداشته باشند و به طاغوت کفر کنند.

آیه در مورد کسانی که می خواهند حکم و داوری کردن را به سوی طاغوت ببرند که بر خلاف حکم الله است صریح و واضح است که این افراد منافقین هستند که قصد دارند حکم را به سوی طاغوت ببرند نه مومنین هر چند بالفعل و عملاً چنین کاری را نکنند و تنها قصدش را داشته باشند؛ چون تنها اراده کرده و قصد داشتن به اینکه حکم را نزد طاغوت ببری منافی ایمان است، پس چگونه است اگر چنین قصد و نیتی را عملی کند و به اجرا در بیاورد آنهم به قصد داشتن اقامت دائمی و حاکم کردن دائمی طاغوتها بر خودش؟[63]

همچنین الله تعالی می فرماید: وَمَن يُشَاقِقِ الرَّسُولَ مِنْ بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُ الهُدَى وَيَتَّبِعْ غَيْرَ سَبِيلِ المُؤْمِنِينَ نُوَلِّهِ مَا تَوَلَّى وَنُصْلِهِ جَهَنَّمَ وَسَاءَتْ مَصِيراً (نساء/115) کسی که با پیغمبر دشمنانگی کند، بعد از آن که (راه) هدایت (از راه ضلالت برای او) روشن شده است، و (راهی) جز راه مؤمنان در پیش گیرد، او را به همان جهتی که (به جهنم منتهی می‌شود و) دوستش داشته است رهنمود می‌گردانیم (و با همان کافرانی همدم می‌نمائیم که ایشان را به عنوان سرپرست و حاکم خود گرفته است) و او را به جهنم داخل می‌گردانیم و با آن می‌سوزانیم، و جهنم چه بد جایگاهی است!‏

بدون شک این شخصی که تابعیت این کشورهای کافر را گرفته است با انتخاب شرع و قوانین کفار به جای شرع و قانون الله در واقع با زبان خودش با پیامبر خاتم صلی الله علیه وسلم مخالفت و دشمنی کرده است، و پیرو راهی غیر از راه مومنین در مسائل خانودگی و طلاق و هر چه به آن ربط دارد و در فریضه های مواریث و غیر آن در احکام شخصی و مدنی و (احکام اجرائی جامعه و تمام قوانین متعلق به اداره ی زندگی اجتماعی انسانها) شده است؛ بلکه این شخص با پذیرش چنین تابعیتی از کفار، راضی است به بخشش مال و جانش در جنگ با مسلمین اگر دولتش از او بخواهد و دولتش او را به این کار دعوت کند، و بدون شک در هنگام نیاز او را به چنین کاری فرا می خوانند… فقها گفته اند: کسی که چیزی از این احکام قطعی اسلام را ناپسند بداند یا قوانینی دیگر را بر این قوانین اسلام برتری بدهد با این کارش از اسلام مرتد می شود و این مساله  کاملا بدهی و آشکار است.[64]

بدون شک داشتن تابعیت هر کشوری منجر به حمایت و پشتیبانی نظامی یا زبانی و یا مالی و اقتصادی از این کشور می شود حتی اگر با دادن مالیات باشد.

هیئت فتوای الأزهرکه قبل از فاسد شدنش توسط سکولاریستهای محلی برای قرنها مرکز اصلی فتوای مذهب امام شافعی رحمه الله به شمار می رفت و به عنوان مرجع اصلی مذهب شافعی قلمداد می شد در تاریخ 11تیر1326ش در پاسخ به سوالی مبنی بر یاری رژیم سکولار صهیونیستها و کمک به اهداف آنها در فلسطین می گوید: کسی که خودش را از جماعت مسلمین به حساب بیاورد اگر دشمنان مسلمین در چیزی از این گناهان به صورت مستقیم یا غیر مستقیم یاری بدهد جزو اهل ایمان شمرده نمی شود و در زمره ی مسلمین قرار نمی گیرد بلکه با این کاری که کرده بر علیه مسلمین اعلان جنگ کرده  و خودش را از دین مسلمین تهی و خارج کرده و با این کار مجرمانه ای که کرده دشمنی او با مسلمین شدیدتر از کسانی است که آشکارا بر علیه اسلام و مسلمین اعلان دشمنی کرده اند…. همچنین مسلمان شک ندارد کسی که به هر شکلی دچار این جرم شود در هیچ چیزی از الله و رسولش و مسلمین بهره ای ندارد، و اسلام و مسلمین از او بری هستند، و او با این کارش نشان می دهد که قلبش چیزی از ایمان و محبت وطن را لمس نکرده است، و کسی که بعد از آنکه حکم الله در این جرم برایش روشن شد چیزی از این جرم را مباح و صحیح بداند با این کارش از دین اسلام مرتد می شود، پس بین او زنش جدائی افکنده می شود (و زن مسلمانش بر او حرام می شود) و بر این زن هم حرام می شود که به این مرد نزدیک شود، و بر جنازه ی او نماز خوانده نمی شود و در قبرستان مسلمین دفن نمی شود، و بر مسلمین واجب است که با چنین شخصی قطع رابطه کنند، پس بر او سلام نمی کنند و زمانی که مریض شد به عیادتش نمی روند، و زمانی که مُرد در تشیع جنازه اش شرکت نمی کنند، تا اینکه قبل از مرگش به دستور و قانون الله برگردد و توبه می کند توبه ای که علامت و اثر آن در وجودش و احوالش و سخنانش و کارهایش ظاهر و آشکار شود.[65]

این پیامی آشکار از سوی مذهب امام شافعی رحمه الله به تمام کسانی است که کفار و بخصوص کفار سکولار جهانی و احزاب سکولار محلی را بر علیه مسلمین و دارالاسلام یاری می رسانند چه به صورت مستقیم و چه به صورت غیر مستقیم از طریق دادن مالیات و ارائه ی خدمات تخصصی و مدیریتی و تبلیغی و غیره که در نهایت منجر به تقویت این کفار بر علیه مسلمین و دارالاسلام شود، و خاصتاً پیامی است به خائنینی که از مراکش و غرب سرزمینهای اسلامی تا سودان و مصر و عربستان و امارات وبحرین و …. تلاش دارند به سرپرستی آمریکا و ناتو تحت عنوان « توافقات ابراهیم یا پیمان ابراهیم» با رژیم سکولار صهیونیستها در سرزمینهای اشغالی فلسطین و حکومت سکولار ترکیه جبهه ای متحد بر علیه مجاهدین شریعت گرای سرزمینهای اسلامی و بخصوص بر علیه دارالاسلام ایران تشکیل دهند که برای اولین بار در تاریخ منحوس رژیم صهیونیستی جلسه ای 6جانبه در چند روز گذشته و در همین ماه فروردین 1401ش در استان النِقِب فلسطین اشغالی توسط وزای خارجه ی این کفار آشکار آمریکا و رژیم صهیونیستی و وزای خارجه ی مرتدین داخلی میان مسلمین برگذار کردند.

این خیانت آشکار را بر اساس مسائل نژادی نام گذاری کرده اند و اسم آنرا گذاشته اند « پیمان ابراهیم» و عربها را از اسماعیل و صهیونیستها را از اسحاق معرفی کرده اند؛ و اینکه پیامبر خاتم صلی الله علیه وسلم از اسماعیل است و موسی نیز از اسحاق، البته سالهاست که رژیم صهیونیستی قصد دارد از کانال احزاب سکولار و سکولار زده های تهی از هویت اسلامی، کوردها را از نژاد ابراهیم معرفی کند و به این شکل از نام ابراهیم جهت جنگ با ملت ابراهیم و شریعت ابراهیم و راه ابراهیم که همان شریعت پیامبر خاتم است سوء استفاده می کنند و قصد دارند قومیتهای عرب و کورد را که اختیارشان را احزاب سکولار و مرتد به دست گرفته اند به این شکل به سمت خود بکشانند در حالی که الله تعالی در مورد ابراهیم و کسانی که همراه او بودند می فرماید: قَد كانَت لَكُم أُسوَةٌ حَسَنَةٌ في إِبراهيمَ وَالَّذينَ مَعَهُ إِذ قالوا لِقَومِهِم إِنّا بُرَآءُ مِنكُم وَمِمّا تَعبُدونَ مِن دونِ اللَّهِ كَفَرنا بِكُم وَبَدا بَينَنا وَبَينَكُمُ العَداوَةُ وَالبَغضاءُ أَبَدًا حَتّىٰ تُؤمِنوا بِاللَّهِ وَحدَهُ (ممتحنه/4) ابراهیم و کسانی که بدو گرویده بودند، الگوی خوبی برای شما است، بدانگاه که به قوم خود گفتند: ما از شما و از چیزهائی که بغیر از الله  عبادت می کنید، بیزار و گریزانیم ، و شما را قبول نداریم و در حق شما بی‌اعتنائیم و شما را نادیده می گیریم و به شما کفر می کنیم ، و دشمنانگی و کینه‌توزی همیشگی میان ما و شما پدیدار آمده است ، تا زمانی که به الله یگانه ایمان می‌آورید و او را به یگانگی عبادت می کنید .

و الله تعالی در آخرین شریعتش که توسط پیامبر خاتم صلی الله علیه وسلم به عنوان ادامه دهنده ی مسیر ابراهیم علیه اسلام حکمی را تا روز قیامت در مورد سکولاریستها (مشرکین = احزاب) اعلام می کند که: وَأَذَانٌ مِنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ إِلَى النَّاسِ يَوْمَ الْحَجِّ الْأَكْبَرِ أَنَّ اللَّهَ بَرِيءٌ مِنَ الْمُشْرِكِينَ ۙ وَرَسُولُهُ ۚ (توبه/3) این اعلامی است از سوی الله و پیغمبرش به همه مردم در روز بزرگترین حجّ (یعنی عید قربان) که الله و پیغمبرش از سکولاریستها (احزاب= مشرکان) بیزارند.

اسم گذاری این توطئه و خیانت آشکار از سوی سکولاریستهای صهیونیست و غیر صهیونیست به اسم «ابراهیم» مثل اسم گذاری جنایات صدام حسین سکولار در قتل عام کوردهای مسلمان با عبارت «انفال» است. به هر حال این کفار سکولار دشمنان شماره یک ابراهیم و پیامبر خاتم و تمام پیروان صادق آنها بوده و هستند و این نامگذاری ها تنها جهت عوامفریبی و سرپوش گذاشتن بر توطئه ها و خیانتهای آشکاری است که قرار است در حق مومنین مجاهد و دارالاسلام ایران صورت گیرد.

سُبْحَانَكَ اللَّهُمَّ وَبِحَمْدِكَ، لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ، أَسْتَغْفِرُكَ وَأَتُوبُ إِلَيْكَ .

فرار از دارالاسلام و سکونت در دارالکفرهای سکولار و انتخاب سرپرستی کفار و دادن اطاعت به کفار در آینه ی قرآن، سنت صحیح، اجماع و قیاس (8)

بسم الله و الحمد لله؛ اما بعد: السلام علیکم و رحمه الله و برکاته

الشيخ أحمد شاكر امام اهل حدیث در عصر خودش نیز در فتوای طولانی (كلمة حق) تحت عنوان (بيان إلى الأمة المصرية خاصة وإلى الأمة العربية والإسلامية عامة) در روشن کردن حکم همکاری با کفار سکولار و اشغالگر انگلیس و فرانسه و امثال آنها در حین تهاجم این کفار به مسلمین، ضمن تکرار مفهوم فتوای ائمه ی گذشته و فتوای الأزهر در سال 1326ش که نیاز به تکرار نیست می گوید: مسلمین سراسر زمین بدانند هر کسی از آنها به هر نحوی با این دشمنان اسلام مثل انگلیس و فرانسه و مشابهین و متحدین آنها با قول یا عمل همکاری کند مرتدی است که ازدواج او باطل می شود و مشمول هیچ یک از آثار ازدواج چون ثبوت نسب و میراث و غیره نمی شود، اگر نماز بخواند نمازش باطل است، اگر خودش را با وضو یا غسل یا تیمیم پاک کند پاک کردنش باطل است، اگر روزه ی فرض یا سنت را بگیرد روزه اش باطل است، اگر حج کند حجش باطل است، اگر زکات فرضش را بدهد یا به میل خودش صدقه بدهد باز زکات و صدقه اش مردود است و پذیرفته نمی شود، یا با هر شاخه ای از عبادت بخواهد الله را عبادت کند عبادتش باطل است و پذیرفته نمی شود و در این امور عبادی هیچ اجری به او نمی رسد بلکه گناهکار نیز می شود.

آگاه باشید و هر مسلمانی بداند: هر کسی که از کفار بر علیه مسلمین حمایت کند تمام اعمال صالحش باطل و بیهوده می شوند و انجام این جرم باعث ارتداد از اسلام و از بین رفتن ایمان می شود و ایمان در صحت و پذیرش تمام عبادات شرط است و این موضوع بدیهی و امر آشکار و ضروری در دین است «المعلوم من الدِّينِ بالضَّرورةِ» که  هیچ مسلمانی در آن اختلاف ندارد. این هم به این دلیل است که الله تعالی می فرماید: وَمَنْ يَكْفُرْ بِالْأِيمَانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ وَهُوَ فِي الْآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِينَ (مائده/5) هر کس که انکار کند آنچه را که باید بدان ایمان داشته باشد و به ایمان کافر شود، اعمال او باطل و بیفایده می‌گردد و در آخرت از زمره زیانکاران خواهد بود .[66]

در سال 1335ش نیز علمای برجسته ی فرقه های معروف به اهل سنت جهان اسلام که در میان آنها کسانی چون محمد أبو زهرة، وعبد العزيز عامر، ومصطفى زيد، ومحمد البنا وجود داشت در مورد حکم کسی که کشورهای کافر را بر علیه حکومت اسلامی مسلمین یاری می دهد سوال شد که به اجماع، همگی فتوا دادند که چنین شخصی مرتد است.[67]

الشنقيطي هم در اضواء البیان در مورد: لَا يَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكَافِرِينَ أَوْلِيَاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ وَمَنْ يَفْعَلْ ذَلِكَ فَلَيْسَ مِنَ اللَّهِ فِي شَيْءٍ إِلَّا أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقَاةً (آل عمران/ 28) می گوید آنچه از ظاهر این آیه فهمیده می شود مَنْ تَوَلَّى الْكُفَّارَ عَمْدًا اخْتِيَارًا، رَغْبَةً فِيهِمْ أَنَّهُ كَافِرٌ مِثْلَهُمْ، هر کسی که کفار را عمداً و به میل خودش و به خاطر علاقه و رغبت به آنها به عنوان سرپرست خودش انتخاب کند و به سرپرستی بگیرد بدون شک چنین شخصی کافری است مثل آنها. [68] اینهم حکمی آشکار و واضح برای تمام کسانی که به خاطر علاقه به فلان کشور سکولار یا فلان حزب سکولار به میل خودشان و عمداً سکولاریستها را به به عنوان سرپرست و حاکم خود انتخاب کرده یا در آرزوی حاکمیت آنها بر خودشان هستند.

امام طبری نیز که نزد مذاهب معروف به اهل سنت به امام المورخین و امام المفسرین شناخته شده است در مورد این افرادی که کفار را به سرپرستی می گیرند و آنها را بر علیه مومنین یاری می دهند می گوید: فَإِنَّ مَنْ تَوَلَّاهُمْ وَنَصَرَهُمْ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ، فَهُوَ مِنْ أَهْلِ دِينِهِمْ وَمِلَّتِهِمْ، فَإِنَّهُ لَا يَتَوَلَّى مُتَوَلٍّ أَحَدًا إِلَّا وَهُوَ بِهِ وَبِدِينِهِ وَمَا هُوَ عَلَيْهِ رَاضٍ، وَإِذَا رَضِيَهُ وَرَضِيَ دِينَهُ فَقَدْ عَادَى مَا خَالَفَهُ وَسَخِطَهُ، وَصَارَ حُكْمُهُ حُكْمَهُ،[69] هر کسی که این کفار را به سرپرستی بگیرد و آنها را بر علیه مومنین یاری کند چنین شخصی اهل دین و ملت این کفار است، بدون شک  کسی دیگری را به سرپرستی بر خودش انتخاب نمی کند مگر اینکه از او و دین او باشد و به آنچه که بر آن است راضی است، و زمانی که به دینش راضی شد در این صورت با هر کسی که مخالفش باشد یا نگران و ناراحتش کند دشمنی می کند و به این شکل حکمش مثل حکم او می شود.

البته چون بر خلاف کفار اهل کتاب و شبه اهل کتاب، کفار سکولار همیشه با مومنین در حال جنگ هستند و این یک اصل ثابت شریعت و تاریخ گذشته و حال مومنین بوده است، الله تعالی به عنوان یک واقعیت قطعی و ثابت می فرماید: وَلَا يَزَالُونَ يُقَاتِلُونَكُمْ حَتَّىٰ يَرُدُّوكُمْ عَنْ دِينِكُمْ إِنِ اسْتَطَاعُوا ۚ (بقره/217) و سکولاریستها (مشرکین= احزاب) پیوسته با شما جنگ مسلحانه می کنند تا آنکه اگر بتوانند شما را از دینتان برگردانند و مرتد کنند؛ پس دارالکفر سکولاری در دنیا وجود ندارد که با مسلمین در حال جنگ نباشد و به اصطلاح بی طرف باشد، حالا چه در قالب اتحاد با سایر قدرتهای سکولار مثل انگلیس و آمریکا و روسیه و چین و غیره با مسلمین در جنگ است و یا به صورت مستقل؛ هر چند ممکن است طرفهائی با دارالاسلام پیمانی داشته باشد و نتوانند در جنگ با مومنین موجود در دارالاسلام یا متحدین دارالاسلام مشارکت کنند. در این صورت کسانی که از دارالاسلام به این دارالکفرهای سکولار به میل خودشان و آگاهانه و عمداً فرار می کنند به ناچار اطاعت را از الله و قوانین الله می گیرند و تقدیم این کفار و قوانین کفری آنها می کنند و ناچاراً از طریق سربازی کردن یا مالیات دادن یا اداره ی بخشی از امور اجرائی و خدماتی و صنعتی و علمی این دارالکفرها به عنوان تقویت کننده ها و یاری رسانان این دارالکفرهای سکولار بر علیه مسلمین محسوب می شوند و حکمشان مثل حکم آنهاست و مشمول:  مَنْ جَامَعَ الْمُشْرِكَ وَسَكَنَ مَعَهُفَإِنَّهُ مِثْلُهُ[70] می شوند. هركه با سکولار(مشرك)، اجتماع کند و با سکولار سكونت كند، بدون شک همانند او است و مثل (اشخاص) سکولار (مشرک) است.

 رسول الله صلی الله علیه وسلم تنها سکونت 1- آگاهانه 2- اختیاری شخص با سکولاریستها را مطرح کرد هر چند این شخص موافق این کفار سکولار هم نباشد و با آنها مخالف هم باشد. پس حکم کسی که 1- آگاهانه 2- عمداً 3- به میل خودش و اختیاری اطاعت را از الله و قوانین الله گرفته و به کفار و قوانین کفری آنها بدهد و سرپرستی و حاکمیت این کفار سکولار را بپذیرد و این کفار سکولار را بر علیه مسلمین یاری برساند و پشتیبان این کفار سکولار بر علیه مومنین و دارالاسلام باشد حکمش بسیار سنگینتر از فقط سکونت با کفار سکولار است.

مولوی نظام الدين شامزي مفتي باكستان نیز در 16مهر1380ش فتوا داد که هیچ شخصی حق ندارد آمریکا را در اشغال افغانستان یا هر سرزمین اسلامی دیگری یاری کند و هر مسلمانی در این جنگ یاریگر آمریکا باشد از دین اسلام مرتد می شود و 16 عالم برجسته ی مغرب نیز فتوا دادند که ورود به هم پیمانی با آمریکا در اشغال هر یک از سرزمینهای اسلامی کفر و ارتداد از دین اسلام است.[71] البته مولوی نظام الدين شامزي بعد از دادن این فتوا، در کراچی توسط آمریکا و مزدوران داخلی اش ترور شد و به قتل رسید همچنانکه کریکار نیز بعد از آنهمه محدودیت سرانجام زندان نصیبش شده است. این عاقبت حتمی تمام اهل دعوتی است که می خواهند در مسیر صحیح اسلامی حرکت کنند اما زندگی تحت حاکمیت سکولاریستها(=مشرکین= احزاب) را انتخاب کرده اند و هر کسی را دیدید که در سرزمینهای تحت حاکمیت کفار سکولار خودش را اهل دعوت و جهاد و حامل اسلام کامل می داند اما در آرامش و امنیت کامل زندگی می کند و سرانجامی چون مولوی نظام الدين شامزي یا ماموستا کریکار  ندارند بدون شک در ادعای او باید شک کرد و باید جانب احتیاط  و هوشیاری را در برخورد با سخنان چنین شخصی رعایت کرد.

امام طبری انتخاب سرپرستی کفار و هم پیمان شدن با کفار و یاری رساندن به کفار به جای انتخاب سرپرستی مومنین و هم پیمان شدن با مومنین و یاری رساندن به مومنین را بخشی از کفار شدن در تحزب و جداشدن ریشه ای از الله و رسولش و مومنین می داند فَإِنَّهُ مِنْهُمْ فِي التَّحَزُّبِ عَلَى اللَّهِ وَعَلَى رَسُولِهِ وَالْمُؤْمِنِينَ و بدون شک الله و رسولش از چنین شخصی بری هستند. وَأَنَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ مِنْهُ بَرِيئَانِ[72]

رسول الله صلی الله علیه وسلم نیز می فرماید: «كُلُّ أُمَّتِي يَدْخُلُونَ الجَنَّةَ إِلَّا مَنْ أَبَى، قَالُوا: يَا رَسُولَ اللهِ، وَمَنْ يَأْبَى؟ قَالَ: مَنْ أَطَاعَنِي دَخَلَ الجَنَّةَ، وَمَنْ عَصَانِي فَقَدْ أَبَى»[73].همه ی امت من وارد بهشت می شوند، مگر کسی که خود داری و امتناع و سرپیچی کند»، صحابه عرض کردند: ای رسول خدا! چه کسی سرپیچی و امتناع می کند؟ فرمود: «هر کس که از من اطاعت کند، وارد بهشت می شود و هر کس، از من نافرمانی کند، در حقیقت، سرپیچی و امتناع کرده است. آیا کسی که 1- آگاهانه 2- عمدا 3- به میل خودش و اختیاری کفار سکولار  و دارالکفرها را به جای مومنین و دارالاسلام به عنوان سرپرست خود انتخاب کند و به این شکل «اطاعت» خودش را از الله و قوانین شریعت الله بگیرد و به این کفارسکولار بدهد و مجبور به رها کردن قانون شریعت الله و اطاعت از رسول الله صلی الله علیه وسلم و مجبور به اطاعت از قوانین یکی از احزاب سکولاریستی شود و دیکتاتوری قوانین سکولاریستی را به جای قوانین شریعت الله بر خود تحمیل کند و طبعاً در یاری رساندن به این کفارسکولار از طریق انجام امور نظامی یا امنیتی و تبلیغی یا خدماتی و علمی و صنعتی و غیره این کفار سکولار را بر علیه دارالاسلام و مومنین تقویت و پشتیبانی کند از ورود به بهشت خود داری و امتناع نکرده است؟ چرا، امتناع کرده و بر اساس آیاتی چون«وَمَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ» (مائده/51) از دایره ی اسلام و مسلمین خارج شده و یکی از این کفار می شود، وَهَذَا حَقٌّ لَا يَخْتَلِفُ فِيهِ اثْنَانِ مِن الْمُسْلِمِينَ،[74] و این حقی است که دو مسلمان هم در آن با هم اختلافی ندارند و این اجماع تمام مذاهب اسلامی است.

قیاس:

البته به صورت قیاس شرعی هم می توان حمایت و پشتیبانی ساکنان دارالکفرهای سکولار کنونی که همگی موظف به دادن مالیات هستند را ثابت کرد. رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید: مَنْ جَهَّزَ غَازِيًا فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَقَدْ غَزَا، وَمَنْ خَلَفَ غَازِيًا فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِخَيْرٍ فَقَدْ غَزَا.[75] هرکس ساز و برگ جنگيِ مجاهدِ راه الله را تأمين کند، (گويا) خود جهاد کرده است؛ و هرکس در غياب او، خانواده اش را به نيکی سرپرستی نمايد، گويا خود جهاد نموده است.

در اینجا رسول الله صلی الله علیه وسلم کسی که جزو نشستگان از جهاد است را زمانی که مجاهدی را تجهیز کند و به این شکل در جنگ مشارکت داشته باشد جزو مجاهدین حساب کرده است. البته این مشارکت گاه می تواند زبانی هم باشد همچنانکه حسان بن ثابت با شعر و در جنگ روانی بر علیه کفار سکولار مشارکت می کرد.

در اینجا می توانیم قیاس عکس انجام دهیم و بگوئیم هر کسی در تجهیز ارتش کفار سهم داشته باشد یا با دست یا زبان یا مال و کمکهای اقتصادی به جبهه ی این کفار بر علیه مومنین و دارالاسلام یاری برساند بدون شک در جنگ فی سبیل طاغوت مشارکت کرده است و یکی از سربازان جنگ مسلحانه یا اقتصادی یا روانی و تبلیغی این کفار است.

و اینجاست که باز به مفهوم و روح مطلب و علت و ریشه ی شرعی سخن این شاگرد سید قطب و عبدالله عزام یعنی اسامه بن لادن می رسیم که می گفت: من مرگ را به زندگی در اروپا ترجیح می دهم.

سُبْحَانَكَ اللَّهُمَّ وَبِحَمْدِكَ، لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ، أَسْتَغْفِرُكَ وَأَتُوبُ إِلَيْكَ .

پاسخ به سوالات :

س1: آیا امروزه برای اعضای بعضی از حزبهای سکولار که حتی نماز هم می خوانند و به دارالکفرهای سکولار فرار کرده اند نمی توانیم عذر بیاوریم؟

ج: زمانی که شخص با کفر به طاغوت و ایمان به الله «يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِنْ بِاللَّهِ» (بقره/256) و با اقرار به «لا إله إلّا اللّه» می گوید قانون شریعت الله باید در زندگی فردی و خانوادگی و اجتماعی و حکومتی پیاده شود یعنی کلاً ریشه های حضور تمام احزاب سکولاریستی و قوانین آنها را در قلب و خانواده و زندگی اش خشکانیده و رد و انکار کرده و به جایش مومنین و قوانین و دستورات و اوامر الله  را قرار داده است.

مشکلی که از زمان هجوم کفار سکولار خارجی به سرزمینهای اسلامی و تولید احزاب مختلف سکولار داخلی -که شکل تکامل یافته ی دارودسته ی منافقین بومی بوده اند و انبوهی از مسلمین ضعیف الایمان را با خود همراه کرده اند،- به وجود آمده این است که با شعارهای نان، کار و آزادی و شعارهایی از این دست عده ی کثیری را با تغییر اسم مفاسد اخلاقی، در مسیر مبارزه ی آشکار با قوانین شریعت الله تعالی قرار داده اند بدون آنکه این فریب خورده ها در گذشته ای که اینهمه رسانه ی مجازی و ماهواره ها و اینهمه سواد وجود داشته باشد به ماهیت این دعوت سکولاریستها پی ببرند.

در گذشته کسانی فریب خورده از میان مسلمین در این حزبهای سکولار وجود داشتند که واقعاً به ماهیت و حقیقت سکولاریسم و احزاب سکولار جاهل بودند و واقعاً خیال می کردند از کانال این احزاب سکولار می توانند با ظالمین بجنگند و به اهداف و آرزوهای خود برسند که در اسلام تعیین شده اند مثل از بین بردن فقر و بیکاری و آوردن امنیت و از بین بردن ظالمین و نظام ارباب رعیتی ظالمانه و تعیین حق سرنوشت خود بر اساس حقوقی که الله به آنها داده است و سایر حقوق مشروع خود، چون دسته هایی از باسوادهای دینی نیز در کنار سکوت عده ای دیگر، نوعی سازشکاری با این احزاب سکولار را به مسلمین یاد داده بودند؛ اما تاریخ همین چند دهه ی گذشته باطل بودن این توهمات و انحراف مسیر اینها را واضح و روشن کرد که یک مسلمان هرگز نمی تواند از کانال شیطان و یارانش و بخصوص یاران سکولار یا مشرکش که الله تعالی آنها را نجس نامیده «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ»(توبه/28) به اهداف و آرزوهای اسلامی خودش برسد.

این فریب خورده ها به شدت مدافع حقوق ملت خود بودند و از بی غیرتی و بی ناموسی و سایر ارزشهای ضد اسلامی منع می کردند که به صورت فرهنگی اسلامی از نسلهای قبل از خود به آنها رسیده بود و خیال می کردند این ارزشهای اسلامی که به آنها رسیده و آنها به آن پایبند هستند واقعاً ارزشهایی هستند که احزاب سکولار و دموکراسی دنبال آن هستند به همین دلیل رهبران آگاه و سکولارشان می گفتند به کسی که این ارزشهای پسندیده را رعایت می کند بگوئید انسانیت دارد و اینها نیز به جای اینکه بگویند فلانی یکی از دستورات شریعت الله را انجام می دهد و فرهنگ و ادب اسلامی دارد می گفتند انسانیت دارد و حتی به انسانیت قسم می خوردند در حالی که واژه ی انسانیت ترجمه ی اومانیسم بود که اومانیسم یعنی انسان محوری که زیر بنای دین سکولاریسم است و در برابر الله محوری قرار دارد، و به همین راحتی فرهنگ و ارزشهای اسلامی و رفتارهای اسلامی ملت مسلمان ما را با واژه ی تازه تاسیس انسانیت به سکولاریسم چسپاندند. 

  این فریب خورده های میان مسلمین که هیزم آتشی شده اند که احزاب سکولار و مرتد در دلها و خانواده ها و جامعه ی مسلمین برپا کرده اند تنها سخنان و وعده ها و خیال بافی های این رهبران دجال در مورد جامعه ی آزاد و بی طبقه ی سوسیالیستی و لیبرالیسم و سوسیال دموکراسی وغیره را می شنیدند و هرگز جامعه ای بر اساس عقاید خود را ندیده بودند به همین دلیل با مطلق انگاری سخنان رهبران حزبی خود با هر سخن دیگری از سوی هر حزب و گروه اسلامی و سکولار دیگر مخالفت می کردند و تا سر حد مرگ با آنها وارد جنگ می شدند. مگر همه ما جنگهای داخلی این احزاب مختلف سکولار با همدیگر و با مسلمین را ندیده ایم؟  

ما با چشمان خودمان بسیاری از مسلمین فریب خورده ی اطراف خودمان در این احزاب مختلف سکولار را دیدیم که با وجود خائن و نفوذی بودن رهبران سکولار و مرتد آنها اما اینها که اکثرا بی سواد بودند انسانهائی اجیر شده نبودند هر چند از میان «الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ » (احزاب/60) از مسلمین جدا شده و به این احزاب سکولار و مرتد محلق شده بودند اما اکثراً به دلیل برداشت اشتباه و انحراف در فهم آزادی و دموکراسی و سکولاریسم و کمونیسم و سایر اصطلاحات رایج میان سکولاریستها به این احزاب ملحق شده بودند و تنها حکم یک ابزار و وسیله را داشتند که دیگران از آنها در رسیدن به اهدافشان از آنها سوء استفاده می کرده اند.

با کمی دقت متوجه می شویم که فریب خورده های نسل گذشته و نسل سوخته ی اکثرا بی سواد سرزمین ما و سایر سرزمینهای اسلامی با همین اشتباه و با همین خطا در فهم سکولاریسم و دموکراسی به چنان مهلکه ای رسیده اند که نزد ما ممکن است این انحراف، خیلی ریز باشد، اما تبعات و آثار منفی و مفاسد عقیدتی و اخلاقی و رفتاری زیادی برای خودشان و سایر مسلمین و حتی مسلمین عصر ما به بار آورده است.

ما برای هر کسی که وارد هر حزب کافری می شود و خودش را یکی از آنها می داند نمی توانیم عذری بیاوریم چون عذرهای معتبر شرعی تنها متعلق به مسلمین است نه برای کفار اصلی و اعضای احزاب سکولار و مرتد و نه حتی برای منافقین فراری از دارالاسلام و جدا شده از دارالاسلام که مشمول حکم: مَلْعُونِينَ ۖ أَيْنَمَا ثُقِفُوا أُخِذُوا وَقُتِّلُوا تَقْتِيلًا (احزاب/61) می شوند.

در گذشته که اینهمه رسانه ی مجازی و ماهواره ای و سایر منابع اطلاع رسانی وجود نداشت در بین مسلمین افراد زیادی وجود داشتند که با شعارهای دفاع از ناموس و غیرت و آوردن آزادی و دموکراسی و غیره در دام این احزاب سکولار و مرتد محلی گیر کرده بودند اما امروزه که همه چیز را با چشم سر می توانند ببینند چه؟ امروزه که در همه چیز می توانند اوج فساد و پستی دموکراسی و سکولاریسم و احزاب سکولار را ببینند چه؟ امروزه که می توانند عمق اختلاف بین قانون شریعت الله و ایمان به الله با قوانین کفار سکولار و ایمان به طاغوت را ببینند چه؟

قطعاً کسی که با آگاهی از حکم شریعت در مورد دین سکولاریسم و سکولاریستها(مشرکین) به میل خودش به احزاب سکولار می پیوندد عذری ندارد و کافری نجس است مثل آنها. 

س: اینهمه ظلم احزاب سکولار محلی و اینهمه رواج مفاسد فکری و اخلاقی توسط این احزاب سکولار محلی را با چشمان خودشان در ماهواره ها و در فضای مجازی و حتی در زندگی حقیقی اطراف خود می بینند و اینهمه ظلم کفار را به خواهران مسلمان و ناموس مسلمین توسط کفار سکولار جهانی می بینند مثل صدها نفر چون دکتر عافیه صدیقی که همین الان هم در زندانهای آمریکاست یا مثل سایر خواهرانمان در هند و میانمار و زندانهای چین و عراق و مصر و عربستان و روسیه و الهول  شمال سوریه و غیره اما انگار نه انگار، نه تحرکی نه جهادی، نهایتش این است یک راهپیمایی راه می اندازند و چند تا فحش می دهد یا می خواهند با نشر گسترده در فضای مجازی دل کفار سکولار و اشغالگر را به رحم بیاورند که دست از جنایت بکشند که نوعی مسخره بازی است به نظر بنده. علت اینهمه بی حالی مسلمین چیست؟

ج: شخص مسلمان اهل غیرت است و هرگز این بی غیرتهای سکولاری را که برای اینهمه مفاسد جوامع سکولار دعوت می دهند تحمل نخواهند کرد. در دین اسلام برای کسی که در راه دفاع از ناموس و آبرو و اهل بیتش حتی با متجاوزین بجنگد و کشته شود درجه ی شهادت در نظر گرفته شده است چنانچه رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید: «… وَمَنْ قُتِلَ دُونَ أَهْلِهِ، أَوْ دُونَ دَمِهِ، أَوْ دُونَ دِينِهِ فَهُوَ شَهِيدٌ». یا با لفظ «من قُتِلَ دونَ مالِهِ فَهوَ شَهيدٌ ومن قتلَ دونَ دينِهِ فَهوَ شَهيدٌ ومن قتلَ دونَ دمِهِ فَهوَ شَهيدٌ ومن قتلَ دونَ أَهلِهِ فَهوَ شَهيدٌ»[76] هرکس برای دفاع از – ناموس و اهل و – خانواده اش کشته شود، شهيد است؛ هرکس برای دفاع از جانش کشته شود، شهيد است و هرکس برای دفاع از دينش کشته شود شهيد است.

سعد بن عباده می گوید: اگر كسى (نامحرم) را با همسرم ببينم، او را با لبه ی تيز شمشير خواهم زد، یعنی بی درنگ او را به قتل رسانده و می کشم؛ این سخن به رسول الله صلی الله علیه و سلم  می رسد و رسول الله صلی الله علیه و سلم  این سخن سعد را تایید می کند و خبر می دهد که ایشان از سعد با غیرت تر است و می فرماید: أَتَعْجَبُونَ مِنْ غَيْرَةِ سَعْدٍ، فَوَاللَّهِ لَأَنَا أَغْيَرُ مِنْهُ، وَاللَّهُ أَغْيَرُ مِنِّي، مِنْ أَجْلِ غَيْرَةِ اللَّهِ حَرَّمَ الْفَوَاحِشَ، مَا ظَهَرَ مِنْهَا، وَمَا بَطَنَ، وَلَا شَخْصَ أَغْيَرُ مِنْ اللَّهِ،[77] آیا از غيرت سعد تعجب مى كنيد؟ قسم به الله من از او باغيرت تر هستم و الله از من با غيرت تر مى باشد؛ و به خاطر غيرت الله است كه فواحش را حرام کرده است چه مواردی که آشكار انجام می شوند و چه مواردی که در نهان صورت می گیرد؛ و هیچ شخصی با غیرت تر از الله نیست. ( به همین دلیل هر امری که نشان بی اخلاقی و بی ناموسی باشد یا هر چیزی که شخص را به این مفاسد اخلاقی و رفتاری بکشاند را حرام کرده است)

ابن قیم می گوید: این به تو نشان می دهد که اصل دین، غیرت است و کسی که غیرت نداشته باشد دینی ندارد. غیرت از قلب حمایت می کند و جوارح نیز از آن حمایت می کنند پس ( اندام و جوارح) بدی ها و فواحش را دور می سازند. عدم غیرت، قلب را می میراند پس جوارح نیز می میرند و در این حالت هیچ دفاعی برایش باقی نمی ماند.[78]

رسول الله صلى الله عليه وعلى آله وسلم می فرماید: مِنَ الغَيْرَةِ مَا يُحِبّ الله، ومِنْهَا مَا يُبْغِضُ الله، فَأَمّا الّتِي يُحِبّهَا الله عَزّ وَ جَلّ فَالغَيْرَةُ في الرّيبَةِ ، وَأَمّا الّتِي يَبْغَضُهَا الله فالْغَيْرَةُ في غَيْرِ رِيبَةٍ .[79] غیرتی هست که الله آن را دوست می دارد، و غیرتی هست که الله آن را ناپسند می دارد؛ اما آنچه الله آن را می پسندد غیرت در مواضع شک برانگیز است، و آنچه را ناپسند می دارد غیرت در موارد خالی از شک و شبهه است.

غیرت در موقعیتها و مسائل شک بر انگیز یعنی اینکه شخص در مواقع تهمت و شبهه و شک قرار گرفته باشد مثل اینکه شخص ببیند که اهلش با نامحرمی خلوت کرده یا اختلاط کرده و در حال خنده و دل دادن و قلوه گرفتن هستند که مرد نباید به چنین چیزهایی راضی باشد و الله چنین غیرتی را دوست دارد؛ اما در جاهایی که خالی از شک و گمان و تهمت است و شخص بدون دلیل شک و گمان کند و از خودش غیرت نشان دهد الله تعالی چنین غیرتی را دوست ندارد.[80] مثلاً چون شوهر مادرش با مادرش خوابیده این از خودش غیرت ناپسند و غیر شرعی نشان دهد یا چون دامادشان با همسرش که محرم اینهاست خوابیده از خودش غیرت غیر شرعی نشان دهد؛ الله تعالی چنین کارهایی را حلال کرده است و بر مومن واجب است تسلیم حکم الله شود نه اینکه از خودش غیرت غیر شرعی نشان دهد. 

البته الان کار بی غیرتهای سکولار و سکولار زده از شبهه و شک و گمان هم گذشته بلکه حتی در برابر امور واضح و آشکار هم خنثی و بی تفاوت و بی خیال شده اند و آشکارا نوامیس خودشان را در معرض دید و استفاده ی دیگران قرار می دهند و به ناموسشان تحت عنوان مترقی بودن و به روز بودن و آزادی های شخصی وغیره چوب حراج زده اند و یکی با چشمش و نظرش و قلبش از این اهلش استفاده می کند و دیگری اگر برایش فرصت فراهم شد با جسمش.

زمانی که یک سکولار و سکولار زده می گوید که هر کسی آزاد است و می تواند در دموکراسی آنها هرگونه که دوست دارد زندگی کند یعنی آماده است که اگر یکی از اطرافیانش هم دچار انواع بی اخلاقی و فساد شد به سادگی تحت عنوان آزادی های شخص و حریم خصوصی از کنارش رد شود و چنین پستی و ننگی را تحمل کند؛این یعنی اینکه این شخص سکولار با دعوت به سکولاریسم و دموکراسی سکولاریستها به همین سادگی بر بی غیرتی خودش و سکوت در برابر بی ناموسی اطرافیانش گواهی می دهد.

مومنین صدر اسلام غیرتمندانی دلیر بودند که با ایمان به الله و تبیعت از قوانین شریعت الله و با کفر به طاغوت و پرهیز از قوانین کفری  بهترین امت در میان انسان ها شدند: كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَتُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ ۗ (آل عمران/110)  به این وسیله ی ایمان به الله و دعوت به قانون شریعت الله و جلوگیری کردن از قوانین و برنامه های ضد اسلامی سروران جهان گشتند و بر مردم حکمرانی کردند. 

این است جایگاه آبروو ناموس نزد مسلمین و این بود غیرت شرعی و اسلامی که الله با قوانینش حد و مرزهای آن را برای مومنین تعیین کرده است و آن بود جایگاه بی غیرتی و بی ناموسی و دیوثی گری نزد کفار سکولار جهانی و احزاب سکولار محلی و دارودسته ی منافقین داخلی و سکولار زده های بومی میان مسلمین که قوانین سکولاریستی حد و مرزهای آن را برای پیروانش تعیین کرده است.

البته فراموش نکنیم که مسلمین نیز به دلیل تاثیر پذیرفتن از کفار سکولار جهانی و احزاب سکولار محلی و افتادن در گناه و مصعیت و دوری از قوانین شریعت الله و بخصوص فاسد شدن توسط  دین فروشان و علمای سوء و دعوتگران گمراه «أَئِمَّةً مُضِلِّينَ»[81] و«دُعَاةٌ عَلَى أَبْوَابِ جَهَنَّمَ»[82]و «الرُّويْبِضَة»[83] مثل بسیاری از موارد در مساله ی غیرت نیز دچار آسیب شده اند و عده ای با از بین رفتن غیرتشان، قلبشان نیز مرده است و اعضای بدن هم مردگان متحرکی هستند که تنها نظاره گر مانده اند؛ مثل الان که صدها میلیون مسلمان را می بینیم که می بینند احزاب خائن و سکولار محلی چه خیانتها و جنایتهای کرده اند و چگونه افراد و خانواده ها و جامعه را به فساد کشیده اند، اما با شبهاتی و قومیت گرائی جاهلی، بی خیالی و بی طرفی را انتخاب کرده اند یا می بینند که کفار سکولار سوسیالیست چین چه جنایاتی در حق برادران و خواهران ما در ترکستان شرقی اشغال شده انجام می دهند اما مردگان خاموش و متحرکی هستند که تنها نظاره گر شده اند یا می بینند که همین چند روز پیش یکی از خواهران اسیر ما در اردوگاه الهول سوریه که توسط یکی از کوردهای حزب سکولار کارگران اوجالان مورد تجاوز قرار گرفته و حامله شده بود دست به خود کشی زد، اما این مسلمین مثل مردگان متحرک غیرتی ندارند که واکنشی نشان دهند، یا آنهمه جنایت بر سر این خواهران و برادران اسیر ما در این اردوگاه الهول می آید و بخصوص بر سر خواهران مهاجر و اسیر ما در این اردوگاه می آید اما این مردگان خاموش و پلید تاریخ باز تنها نظاره گر هستند، یا آنهمه جنایت توسط صهیونیستها و آمریکا و روسیه و اتحادیه ی اروپا و اتحادیه ی آفریقا و آل سعود و ازبکستان و تاجیکستان و سایر طاغوتهای دست نشانده بر سر مسلمین می آید اما باز شما شاهد تحرکی اسلامی و شرعی و نشان دادن غیرت از سوی اینهمه مسلمان نیستید. اینجاست که باز ما شاهد این اتفاق هستیم که رسول الله صلی الله علیه وسلم در موردش می فرماید: ‏ يُوشِكُ الأُمَمُ أَنْ تَدَاعَى عَلَيْكُمْ كَمَا تَدَاعَى الأَكَلَةُ إِلَى قَصْعَتِهَا ‏‏ ‏.‏ فَقَالَ قَائِلٌ:  وَمِنْ قِلَّةٍ نَحْنُ يَوْمَئِذٍ؟ قَالَ : بَلْ أَنْتُمْ يَوْمَئِذٍ كَثِيرٌ، وَلَكِنَّكُمْ غُثَاءٌ كَغُثَاءِ السَّيْلِ، وَلَيَنْزِعَنَّ اللَّهُ مِنْ صُدُورِ عَدُوِّكُمُ الْمَهَابَةَ مِنْكُمْ، وَلَيَقْذِفَنَّ اللَّهُ فِي قُلُوبِكُمُ الْوَهَنَ .‏ فَقَالَ قَائِلٌ: يَا رَسُولَ اللَّهِ وَمَا الْوَهَنُ؟ قَالَ: ‏‏ حُبُّ الدُّنْيَا وَكَرَاهِيَةُ الْمَوْتِ.[84]

به زودی امت ها (بر علیه شما) همدیگررا دعوت می کنند همانگونه که اهل سفره همدیگر را برای غذا دعوت می کنند. شخصی گفت: آیا این اتفاق به این دلیل می افتد که عده ی ما کم است؟. فرمودند: بلکه شما در آن زمان بسیار هستید اما مانند کف روی سیل هستید( وقتی سیل می آید لایه ای سفید رنگ بر روی آن تشکیل می شود و منظور رسول الله صلی الله علیه و سلم همان کف می باشد) ، و الله تعالی ترسیدن از شما را از دل کفار برمیدارد و در قلب هایتان سستی و ضعف را قرار می دهد، شخصی گفت: سستی و ضعف چیست؟ فرمودند: دوست داشتن دنیا و کراهت و ناخوشایند دانستن مرگ.

باز رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید: إِذَا تَبَايَعْتُمْ بِالْعِينَةِ، وَأَخَذْتُمْ أَذْنَابَ الْبَقَرِ، وَرَضِيتُمْ بِالزَّرْعِ، وَتَرَكْتُمْ الْجِهَادَ ، سَلَّطَ اللَّهُ عَلَيْكُمْ ذُلًّا لَا يَنْزِعُهُ حَتَّى تَرْجِعُوا إِلَى دِينِكُمْ.[85] آن‌گاه كه شما معامله عينه كرديد[اين معامله به اين صورت است كه فردي ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كالايي را به قیمت بالائی از فردي مي‌خرد و به دلایلی مثل بدهکار بودن جنس را به قیمت پائین تری به همان شخص مي‌فروشد] و دم گاو را گرفتيد وبه كشاورزي خوشنود شديد و جهاد در راه الله را ترك كرديد، الله ذلت و پستي را بر شما چيره می کند و آن را از شما دور نخواهد كرد تا وقتي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كه به دين‌تان برگرديد .

معنای هر دو حديث يكی است و حالت و وضع مسلمینی را توصيف مى كند، كه دنيا دوست شده اند و از مرگ هراسان هستند و جهاد در راه الله را رها نموده اند و الله تعالی به این دلیل کفار را بر آنها مسلط کرده كه به آنان ذلت و خوارى بچشانند و اين ذلت و خواری تا زمانی ادامه دارد که این مسلمین در قالب امتی واحد به 4 معنی و مفهوم دین خود یعنی 1- قدرت حکومتی 2- قانون و برنامه ی شریعت الله 3- دادن اطاعت خود به این قدرت حکومتی و قوانین شریعت الله 4- مجازات و پاداش توسط این حاکمیت و بر اساس این قوانین شرعی برگردند. حَتَّى تَرْجِعُوا إِلَى دِينِكُمْ.

در حدیث دیگری هم هست ترک جنگ مسلحانه ی شرعی، وارد شدن به صف منافقین است: “مَنْ مَاتَ وَلَمْ يَغْزُ وَلَمْ يُحَدِّثْ بِهِ نَفْسَهُ مَاتَ عَلَى شُعْبَةٍ مِنْ نِفَاقٍ[86] و حتی ترک جهاد و یا مجهز نکردن یک مجاهد و یا نگهداری نکردن شرعی از خانواده ی یک مجاهد، باعث نزول قارعه و بلاو مصیبت سخت و مهلک و ناگهانی بر شخص می شود قبل از عذاب قیامت: مَنْ لَمْ يَغْزُ، أَوْ يُجَهِّزْ غَازِيًا، أَوْ يَخْلُفْ غَازِيًا فِي أَهْلِهِ بِخَيْرٍ، أَصَابَهُ اللَّهُ بِقَارِعَةٍ قَبْلَ يَوْمِ الْقِيَامَةِ . [87]

الان شما که چشم انتظار تغییر وضع موجود هستی تابع کدام حاکمیت و منبع و قوانین هستی و اطاعت خودت را به چه کسی داده ای؟ به الله و بازگشت به سوی الله و قوانین شریعت الله و دارالاسلام یا حرکت در مسیر احزاب سکولار و قوانین سکولاریستی آنها؟ در مسیر غیرت و بازگشت عزت و سربلندی از کانال قوانین شریعت الله و دارالاسلام هستی یا در مسیر بی غیرتی و دیوثی و ذلیلی و سرافکندی احزاب سکولار و قوانین سکولاریستی آنها؟ انتخاب مسیر  و راه به همین سادگی دست خود شماست و اینهمه انحراف و مفاسد احزاب سکولار محلی و سایر کفار و اینهمه بی خیالی و سهل انگاری مسلمین آفت زده دلیلی برای سکون و بی تحرکی و عدم حرکت شما در مسیر صحیح دعوت و جهاد نیست بلکه باید این سفارش الله تعالی را گوش داد که می فرماید:  یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ عَلَیْکُمْ أَنفُسَکُمْ لاَ یَضُرُّکُم مَّن ضَلَّ إِذَا اهْتَدَیْتُمْ إِلَى اللّهِ مَرْجِعُکُمْ جَمِیعاً فَیُنَبِّئُکُم بِمَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ (مائده/105) ای مؤمنان! مواظب خود باشید. هنگامی که شما هدایت یافتید گمراهی گمراهان به شما زیانی نمی‌رساند بازگشت همه شما به سوی خدا است، و شما را از آنچه (در دنیا) می‌کرده‌اید آگاه می‌سازد.

پس منتظر نباش و نگاه کن غیر اینهمه گله کردن و غر زدن در مورد دیگران، چه اعمالی را برای قیامت خودت می فرستی؟

س3: اینکه عده ای از برادران ما و منجمله خود شما به کفار سکولار و حتی پیروان احزاب سکولار میان مسلمین که به کشورهای سکولار فرار کرده اند می گویید دیوث یعنی چه؟ اصلاً چنین فحشی در شریعت آمده یا نه؟

ج: ابن عمر می گوید: لَمْ یَکُنِ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَاحِشًا وَلاَ مُتَفَحِّشًا، وَکَانَ یَقُولُ: «إِنَّ مِنْ خِیَارِکُمْ أَحْسَنَکُمْ أَخْلاَقًا.[88] رسول الله صلی الله علیه وسلم نه فحش گو بودند و نه با تکلّف فحشی می دادند، و می فرمودند: همانا از بهترین های شما خوش اخلاق ترین های شما هستند.

سب و فحش دادن یعنی دشنام و ناسزا گفتن، که هم طبع سلیم از آن بیزار است و هم عقل سلیم آن را نقصان می داند. یعنی فحش دادن گفتن سخنی است که سزاوار و لایق و حق این شخص نیست که چنین سخنی به او نسبت داده شود و چنین سخنی در موردش گفته شود و به دروغ و بهتان و افترا و تهمت، دژ نام و شهرت او و علیه نام و شهرت واقعی او چیزی گفته می شود که نوعی تهمت زنی و دروغ گفتن است.

رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید: سِبَابُ الْمُسْلِمِ فُسُوقٌ، وَقِتَالُهُ كُفْرٌ.[89] دشنام دادن و ناسزا گفتن به مسلمان فسق(خروج از اطاعت الله) و جنگیدن با مسلمان کفر است.  یعنی در هر صورت جنگیدن به ناحق با مسلمان کفر است اما اگر به خاطر ایمانش و مذهب اسلامی اش با او بجنگی و چون با مذهب و تفسیر خاص تو مخالف است خونش را حلال بدانی دچار کفر اکبر شده ای و اگر به خاطر امور دنیوی با مسلمان بجنگی و خونش را حلال ندانی دچار کفر اصغر شده ای.

پس فحاشی و دشنام دادن و ناسزاگوئی که نوعی دروغ گفتن و اتهام زنی و بهتان است هیچ جایگاهی در شریعت اسلام ندارد اما اگر صفتی از شخص را گفتی که حقش بود چه؟ اگر این صفت سزاوار این شخص بود چه هر چند این شخص از بیان این سخن شما نیز ناراحت شود؟ یا اینکه شخص الله و رسولش و شریعت و مومنین را به تمسخر گرفته و شما نیز بر اساس «وَ جَزاؤُ سَیِّئَهٍ سَیِّئَهٌ مِثْلَها» بدون اغراق و زیاده روی او را به تمسخر بگیرید؟ یا اینکه بر اساس شریعت الله کسانی که مستحق لعن و نفرین هستند را لعن و نفرین کنید و… ؟

مثلاً الله تعالی در مورد کفار سکولار و طبعاً سایر کفاری که آیات قرآن را قبول نمی کنند و از مقام بلندی که الله برایشان در نظر گرفته صرفنظر می کنند و به زمین و زندگی دنیوی می چسبند و از هوا و هوس خود پیروی می کنند می فرماید: فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ إِن تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ أَوْ تَتْرُکْهُ یَلْهَث ذَّلِکَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُواْ بِآیَاتِنَا (بقره/176) مَثل او بسان مَثل سگ است که اگر بر او بتازی ، زبان از دهان بیرون می‌آورد و اگر هم آن را به حال خود واگذاری، زبان از دهان بیرون می‌آورد . این داستان گروهی است که آیات ما را تکذیب می‌دارند.

یا در جای دیگری می فرماید: وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ کَثِیراً مِّنَ الْجِنِّ وَالإِنسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لاَّ یَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْیُنٌ لاَّ یُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لاَّ یَسْمَعُونَ بِهَا أُوْلَئِکَ کَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُوْلَئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ ‏ (اعراف/179) ما بسیاری از جنّیان و آدمیان را آفریده و (در جهان) پراکنده کرده‌ایم که سرانجام آنان جهنم و اقامت در آن است .  (این بدان خاطر است که) آنان دلهائی دارند که بدانها (آیات رهنمون به کمالات را) نمی‌فهمند، و چشمهائی دارند که بدانها ( نشانه‌های خداشناسی و یکتاپرستی را) نمی‌بینند، و گوشهائی دارند که بدانها (مواعظ و اندرزهای زندگی‌ساز را) نمی‌شنوند . اینان ( چون از این اعضاء چنان که باید سود نمی‌جویند و منافع و مضارّ خود را از هم تشخیص نمی‌دهند) همسان چهارپایانند و بلکه سرگشته و سرگردان تر هستند. اینان واقعاً بی‌خبر و غافل هستند.

یا الله تعالی در مورد نماز نخوانها – که تنها در میان کفار سکولار یافت می شوند و تمام کفار اهل کتاب و شبه اهل کتاب هم به سبک خودشان نماز می خوانند- می فرماید: فَمَا لَهُمْ عَنِ التَّذْکِرَةِ مُعْرِضِینَ ‏(مدثر/49) ‏چرا باید ایشان، از قرآن رویگردان شوند؟‏ کَأَنَّهُمْ حُمُرٌ مُّسْتَنفِرَةٌ ‏(مدثر/50) انگار آنان گورخران گریزپا و رمندای هستند.‏ فَرَّتْ مِن قَسْوَرَةٍ ‏(مدثر/51) گورخرانی که از شیر گریخته و رمیده باشند.‏

این کفار سکولار با افکار و گفتار و اعمال خود مستحق این صفات و سایر صفات پستی شده اند که در قرآن بیان شده است تا جایی که الله تعالی در میان انسانها تنها این سکولاریستها را نجس و پلید معرفی می کند و می فرماید : يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ (توبه/28) این سکولاریستها خود را مستحق این صفات کرده اند، مثل شخصی که دزدی می کند و مستحق صفت دزد می شود هرچند از این اسم بدش بیاید. یا کسی که دچار خیانت به دین و دین فروشی می شود و از اینکه به او بگوئی دین فروش و خائن ناراحت می شود، زناکار و قاتل و رباخور و رشوه گیر و چشم چران و مشروب خور و معتاد و دروغگو وغیره هم از اینکه با این صفتی که در آنها هست و لایقشان هست آنها را صدا بزنی ناراحت می شوند؛ اما اگر شما به یک دزد گفتی دزد دچار ناسزاگوئی و فحاشی نشده ای یا اگر به یک قاتل و معتاد گفتی قاتل و معتاد باز دچار فحاشی و ناسزاگوئی نشده ای .

خوب، الان می رسیم به سوال شما و به کارگیری عبارت دیوث در مورد سکولاریستها و دموکراسی خواهان:

در قاعده ای کلی رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید: کُلُّکُمْ راعٍ، وکُلُّکُمْ  مسئولٌ عنْ رعِیَّتِه، والأَمِیرُ رَاع، والرَّجُلُ راعٍ علَی أَهْلِ بَیْتِه، والمرْأَةُ راعِیةٌ علی بیْتِ زَوْجِها وولَدِه، فَکُلُّکُمْ راع، وکُلُّکُمْ مسئولٌ عنْ رعِیَّتِهِ.[90] همه ی شما مسئول هستید و همه ی شما در مقابل رعیت خویش مسئول هستید. امیر مسئول هست، و مرد بر خانواده ی خود مسئول هست، و زن در خانه ی شوهر و فرزندش مسئول هست، پس همه ی شما مسئولید و همه ی شما از رعیت خویش مسئول هستید”.

الله متعال  نیز امر می کند: یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قُوا أَنفُسَکُمْ وَأَهْلِیکُمْ نَارًا وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ (تحریم/ 6) ای کسانی که ایمان آورده‏اید خود و خانواده خویش را از آتشی که هیزم آن انسانها و سنگهاست نگه دارید.

زمانی که شخص در برابر خانواده ی خودش مسئول است و در روز قیامت باید پاسخگوی این مسئولیت خود باشد اگر یکی از زیر دستان او مرتکب جرمی شد که اسلام به او اجازه داده است که جلو این جرمش را بگیرد اما سکوت کند و تنها نظاره گر باشد و به این شکل با شبهات شیطانی دموکراسی خواهان سکولار در قالب آزادی های شخصی و غیره موضع بی تفاوتی و بی طرفی و بی خیالی بگیرد که عملاً با انجام شدن این جرم توسط این زیر دستش موافق کرده و به این شکل اعلان رضایت کرده، چنین شخصی شریک این جرم محسوب شده و گناهکار می شود. بخصوص اگر شخص سرپرست، این زیر دستش را به جوامع سکولار و فاسد ببرد که در این جوامع این زیر دست اگر دچار کاری ضد اسلامی شد این شخص قادر نخواهد بود جلو انجام این فحشاء و مفسده توسط این زیر دستش را بگیرد و خودش با دست خودش و با پیروی از سکولاریسم و با حکومتی که به عنوان سرپرست خودش و خانواده اش انتخاب کرده از این جرم نیز حمایت می کند.

 حالا جرمی که در جوامع سکولار همه ی ساکنین این جوامع ممکن است به آن دچار شوند و نتوانند از آن دوری کنند «دیوثی» است که رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید الله تعالی در روز قیامت به سه نفر نگاه نمی کند که یکی از آنها دیوث است و می فرماید: ثلاثةٌ لا ينظرُ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ إِلَيْهِمْ يَوْمَ الْقِيَامَة:ِ الْعَاقُّ لِوَالِدَيْهِ، وَالْمَرْأَةُ الْمُتَرَجِّلَةُ، وَالدَّيُّوثُ،[91]. باز رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید: وَالدَّیُّوثُ الَّذِی یُقِرُّ فِی أَهْلِهِ الْخَبَثَ.[92] دیوث که بر پلیدی اهلش راضی می شود، الْخَبَثَ کلمه ی جامعی است که برای هر شر و رذیلتی به کار می رود و در برابر کلمه ی طیب قرار می گیرد اما در اینجا منظور، عمل زشت و پلید زناست. رسول الله صلی الله علیه وسلم در روایت دیگری می فرماید: «الذی لا يَغَارُ علی محارمه» دیوث کسی است که در مورد محارم خود غيرت نمی ورزد. و در روایت دیگری می فرماید: دیوث، (بی‌غیرتی) که فساد و پلیدی را به خانه خود راه داده است.[93]

حالا کسی که سکولاریسم و دموکراسی سکولاریستها را برای خود و خانواده و جامعه ی خودش می خواهد و خودش و خانواده اش را تابع قوانین سکولاریستی می کند و به این شکل انواع پلیدی و فساد را وارد خانواده و جامعه ی خودش می کند یا خودش و خانواده اش را در چنین جوامع سکولاری قرار می دهد و در برابر تمام مفاسد اخلاقی و رفتاری اطرافیان خود با ژستی خود روشنفکربینانه سکوت کرده و تنها نظاره گر است و با بی تفاوتی و بی خیالی در قالب آزادی های شخصی سکولاریستی در برابر تمام این مفاسد سکوت کرده و نظاره گر است، آیا چنین شخصی معادل کامل و دقیق دیوث نیست؟ چرا هست. دیوثهای واقعی همین سکولاریستهای جهانی و احزاب مختلف و رنگارنگ سکولار داخلی میان مسلمین هستند که با پشتوانه ی «الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ» (احزاب/60) همچون ویروس به حیا و ناموس و آبرو و اخلاق و هویت اسلامی مسلمین حمله کرده اند. 

در عرف هم دیوث یعنی کسی که بر مفسده اخلاقی و رفتاری در میان اهل منزلش یا افراد تحت سرپرستی اش که زناست آگاه باشد[94] اما بی خیال و بی تفاوت، که همین بی خیالی و بی تفاوتی نوعی اعلام رضایت به این زنا[95] یا اسباب نزدیکی به زنا چون لختی گری و اختلاط در مجالس رقص و پایکوبی و نمایش زن غیر یائسه و دختر آرایش کرده و نیمه لخت یا پوشیدگان برهنه و روگردان از اطاعت الله و ميل كننده به مردان «نِسَاءٌ كَاسِيَاتٌ عَارِيَاتٌ مُمِيلاَتٌ مَائِلاَتٌ»[96] در مجالس و کوچه و خیابان است که گاه این شخص دیوث ممکن است دیگران را به این مفاسد اخلاقی در میان خانواده اش نیز دعوت دهد همچنانکه اشخاصی تنها با نمایش زنان آرایش کرده و زینت دار با لباسهای نازک و عطر زده، دیگران را به انواع زنا با اهل خودشان دعوت می کنند، و یا با دعوت به سکولاریسم و قوانین سکولاریستی خانواده و اطرافیانش و دیگران را به این فحشاء و زنا دعوت می دهد. چون انسان به ناچار گرفتار زنا می شود مگر کسی که اهل پرهیز باشد و رسول الله صلی الله علیه وسلم با مثال هایی می فرماید: كُتِبَ عَلَى ابْن آدَمَ نَصِيبُهُ مِنَ الزِّنَا مُدْرِكٌ ذَلِكَ لا مَحَالَةَ: العَيْنَانِ زِنَاهُمَا النَّظَرُ، وَالأُذُنَانِ زِنَاهُمَا الاسْتِمَاعُ، وَاللِّسَانُ زِناهُ الكَلاَمُ، وَاليَدُ زِنَاهَا البَطْشُ، وَالرِّجْلُ زِنَاهَا الخُطَا، والقَلْبُ يَهْوَى وَيَتَمَنَّى، وَيُصَدِّقُ ذَلِكَ الفَرْجُ أَوْ يُكَذِّبُهُ. [97] نصيب آدمی زاد از زنا نوشته شده است که ناگزير به آن دچار می شود: زنای چشم، نگاه کردن و زنای گوش، گوش دادن و زنای زبان، سخن گفتن و زنای دست، گرفتن و زنای پا، گام برداشتن می باشد؛ و قلب – به سوی حرام – ميل و آزرو می کند و اين شرمگاه است که آن را تصديق يا تکذيب می نمايد. یعنی اگر مرتکب زنا در محل شرمگاه شود، زنا کردن این اعضا مصداق می یابد و اگر در محل شرمگاه مرتکب زنا نشود، بلکه از آن سالم مانده و خود را حفظ کند، این خود تکذیب زنای این اعضا می شود به هر حال شخص مومن عاقلِ پاکدامن باید از هرگونه وابستگی این اعضا به زنا دوری کند.  

حالا عده ای سکولار و سکولار زده هستند علاوه بر این نمایشهای خیابانی و مجلسی و غیره ی نوامیس خود، با دعوت به سوی یکی از احزاب سکولار و سکولاریسم و دموکراسی سکولاریستها و قوانین سکولاریستی و احزاب مختلف سکولار به چنین مفاسد اخلاقی و زناکاری در میان خانواده ی خود و جامعه به صورت منهجی و قانونی و عقیدتی دعوت می دهند و بعد از آلوده کردن عقاید و قلب زنها، در اولین قدم، اولین چیزی که از آنها می گیرند حیا است، به همین دلیل از دست این زنان بی حیا هر سخنی و هر رفتار جلف و پستی بر می آید چنانچه از ابو مسعود انصاری رضی الله عنه روایت است که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند: «إنَّ مِمَّا أَدْرَكَ النَّاسُ مِنْ كَلاَمِ النُّبُوَّةِ الأولَى: إذَا لَمْ تَسْتَحي فَاصْنَعْ مَا شِئْتَ»[98] يکی از سخنانی که مردم از پيامبران گذشته دريافته اند، اين است که: اگر حيا نداری، هر عملی که می خواهی انجام بده. 

بعد از آنکه شک و گمانهای جاهلی «ظنَّ الجاهلیة»(آل عمران/ ۱۵۴) نزد این سکولاریستها و سکولار زده ها تبدیل به حکم و قانون و برنامه می شود «حُکمَ الجاهلیة» (مائده/ ۵۰) اولین نمود و علامت ظاهری آن، لخت شدن زنان و برداشته شدن حجاب آنها و «تَبَّرُجَ الجاهلیة» (احزاب/ ۳۳) است دقیقاً همان بلائی که شیطان بر سر پدر و مادرمان آدم و حوا علیهما اسلام آورد: فَدَلَّاهُمَا بِغُرُورٍ ۚ فَلَمَّا ذَاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُمَا سَوْآتُهُمَا وَطَفِقَا يَخْصِفَانِ عَلَيْهِمَا مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ (اعراف/22)

حالا مومنین به محض سرپیچی و گناه و آگاهی به گناهی که کرده اند مثل آدم و حوا توبه می کنند اما شیطان و یارانش دنبال راهی هستند که با شبهات نژادی و غیره و حتی در صورت توانائی با زور از تدام  و توجیه این گناهی که کرده اند دفاع کنند بخصوص سکولاریستها (=مشرکین=احزاب) چون دلیلی محکم در برابر اینهمه ظن و گمان و قانون جاهلی و لختی گری و خودنمائی جاهلی ندارد در برابر مومنین متکی به زورگوئی و قلدری «حَمِیةَ الجاهلیة»( فتح/ ۲۶) می شوند و می بینیم که نه تنها برای خانم مومنی که نقاب یا حجاب کامل دارد در بسیاری از کشورهای سکولار جریمه ی مادی تعیین کرده اند بلکه حتی ممنوعیت از تحصیل و خدمات اجتماعی و زندان هم در نظر گرفته اند و به این شکل از این شکل از بی حیایی زنان با قوانین و قدرت حکومتی خود دفاع می کنند و با اهل حیاء مبارزه می کنند.

شما تصور کنید که ام المؤمنین عائشه ی رضی الله عنها می گوید: وارد خانه ام که رسول الله صلی الله علیه وسلم و پدرم در آن دفن شده بودند، می شدم و حجابم را برمی داشتم و می گفتم: آنان همسر و پدرم هستند. زمانی که عمر در آن جا دفن شد، به الله سوگند وارد آن نشدم مگر اینکه به شدت حجاب می پوشیدم؛ به دلیل حیا کردن از عمر.[99]این حیای یک زن مومن در برابر قبر یک شخص مومن حالا شما حیای پیروان احزاب سکولار و سکولار زده ها را در برابر اشخاص زنده ببینید.

 دعوت به سکولاریسم و دموکراسی سکولاریستها بزرگترین وسیله برای دعوت به انواع مفاسد عقیدتی و رفتاری و اجتماعی است که یکی از این مفاسد دعوت به دیوث بودن و دعوت به قانونی کردن این دیوثی گری در جامعه تحت عنوان آزادی های شخصی و رضایت جنسی است.

شما همین الان از هر سکولار اطراف خودتان بپرسید که آیا در دموکراسی سکولاریستی زنان و مردان می توانند و آزاد هستند زنا کنند یا نکنند؟ قطعاً می گویند بله آزاد هستند. پس آزادی زنا کردن را برای همه می خواهند و به آن راضی هستند که یکی از این همه، اطرافیان خودش هستند از فرزندانش بگیر تا خواهر و سایر بستگانش. این گواهی و شاهدیِ خودشان است بر خودشان و نیازی به تحقیق زیاد نیست.

جالب است بدانید در مورد این بخش از حدیث رسول الله صلی الله علیه وسلم که می فرماید: «نِسَاءٌ كَاسِيَاتٌ عَارِيَاتٌ مُمِيلاَتٌ مَائِلاَتٌ» زنانِ نيمه برهنه ای که لباس دارند، اما در حقيقت برهنه اند و از راه درست – و از مسير اطاعت پروردگار – منحرف هستند و ديگران را نيز به انحراف و فتنه می کشانند و به سوی مردان دیگر تمایل دارند، امام نووي در شرح مسلم مي‌گويد:«اين حديث از جملة معجزات رسول الله مي‌باشد، چرا كه اين دو گروه پيدا شده‌اند و اينك موجود‌اند» و سپس در  شرح آن چنين مي‌ گوید: «كَاسِيَاتٌ عَارِيَاتٌ» زناني را مي‌گويند كه براي اظهار زيبايي خويش بخشي از بدن خود را ظاهر مي‌كنند، و يا لباس‌هاي نازكي مي‌پوشند كه زير اين لباس قابل وصف و تشخیص است». امام مالك از عمر بن ‌خطاب روايت مي‌كند كه زنان را از پوشيدن قباطي منع مي‌كرد، اين لباس هرچند نازك نبود اما به بدن مي‌چسبيد.

به نظر شما دختر جاهل اگر در جوامع جاهلی به بهانه ی پیدا کردن شوهر این کار را بکند یک زن شوهر دار غیر یائسه در کنار شوهرش دنبال چه مردهایی است که اینگونه با نمایش بدن خودش به آنها اظهار تمایل می کند و خودش را در معرض انواع زناها قرار می دهد؟

   آیا شما به راحتی نمی توانید در رسانه های مختلف و حتی در اطراف خودتان هم این زنان را ببینید و هم دیوثهای سکولار و سکولار زده ای را که ادعای سرپرستی اینها را دارند و با ژستی خود روشنفکر بینانه و به اصطلاح با کلاس بودن و به روز بودن و مدگرا بودن برای یکی از احزاب سکولار هم دعوت می دهند یا در جوامع سکولار سکونت دارند؟

در الديوث سه امر جمع می شود: 1- اهلش دچار زنا شود 2- به این کار زنای اهلش آگاه باشد 3- و بر آن هم اقرار کنند؛ نه کسانی که در دارالکفرهای سکولار متولد شده و بعد از مسلمان شدن ضمن انکار و تنفر و برائت از این جرم، نه توان جلوگیری از انجام دادن آن توسط اطرافیان را داشته باشد و نه توان هجرت، یا کسانی که در دارالفکرهای سکولار توبه کرده باشند و باز توان هجرت نداشته باشند و به دلیل حمایت قانونی و حکومتی از مفاسد، توان جلوگیری از مفاسد اخلاقی مادر یا خواهر یا همسر و سایر اطرافیانش را نیز نداشته باشند.

گاه در میان غرب زده های سکولار زده جهل به قوانین شریعت الله در مورد سکولاریستها و دموکراسی سکولاریستها دیده می شود و چنان توسط تبلیغات رسانه های سکولار سحر و جادو شده و جو زده شده اند که مساله داشتن غیرت برایشان مساوی با بد بینی و سوء ظن و حسادت جا افتاده و غیرت و محافظت از ناموس یک عیب و ضد ارزش و مساله ای غیر مدرن نشان داده شده است و چون این دسته از مردان اکثراً از بیماری گرسنگی جنسی و کمبودهای شخصیتی رنج می برند به زن همچون یک کالای مادی مثل ماشین و موبایل و منزل و وسایل منزل نگاه می کنند و تلاش می کنند با همراه داشتن زنی آرایش کرده و نیمه لخت یا پوشیده ی لخت «كَاسِيَاتٌ عَارِيَاتٌ» این کمبودهای شخصیتی خود را نزد دیگران جبران کنند و حتی دیده شده که مرد اصرار دارد که زنش آرایش کرده و با لباسی تنگ و چسبان یا لباسی که بخشی از بدنش را برهنه نشان می دهد که فکر می کند مُد است از مهمانان پذیرائی کند یا آرایش کرده و با همین پوششی که بدن او را به نمایش بگذارد با او بیرون برود و یا به مهمانی برود و…

پس هر کسی که قادر به جلوگیری از زناکاری و بی ناموسی اهل بیتش باشد اما بی غیرتی نشان دهد و تمام کسانی که 1- آگاهانه 2- عمداً 3- به میل خودشان و اختیاری به دارالکفرهای سکولار  کوچ کنند و به این شکل سکونت در این دارالکفرهای سکولار را انتخاب کنند و به این شکل خود را تابع قوانین سکولاریستی کنند و بعد اهل بیتشان دچار زنا شوند و این اشخاص توان مقابله با زناکاری و بی ناموسی و فساد اخلاقی و رفتاری اهل بیتش را نداشته باشد چنین اشخاصی از نگاه شریعت الله و بر اساس حکم صریح رسول الله صلی الله علیه وسلم «دیوث» هستند. سَلُوا اللهَ العَافِيَةَ في الدُّنيَا والآخِرَةِ.[100] از الله عافيت در دنيا و آخرت را بخواهيد.  

س 4: احزاب سکولار معمولاً یکی از برنامه های خود را مبارزه با مفاسد اخلاقی و جنسی در جامعه بیان می کنند به نظر شما اینها تا چه اندازه در ادعای خود صادق هستند؟

ج: مردمان فراری به اروپا و آمریکا و سایر دارالکفرهای سکولار را نگاه کنی دو دسته بیشتر نیستند یا پیروان احزاب مختلف و متنوع سکولار داخلی و دارودسته ی منافقین و سکولار زده های بومی هستند که به خاطر حفظ موجودیت خود و بهره مندی از دنیا به این دارالکفرهای سکولار فرار کرده اند و یا مومنینی جاهل هستند که به دلیل تاویلات اشتباه، کوچ معکوس کرده اند.

 احزاب سکولار و مرتد داخلی و دارودسته ی منافقین و سکولار زده های بومی آرزوی داشتن حاکمیت و قوانینی مثل کفار سکولار اصلی را دارند، البته اصل و پایه ی عقاید و رفتارهای کفار سکولار در طول تمام تاریخ بشریت بر این بوده است که الله تعالی و قوانین شریعت الله حق دخالت در امور حکومتی و اداره ی زندگی دنیوی آنها را ندارد و قوانین سکولاریستی مبنا هستند.

همیشه باید در نظر داشته باشیم که اسامی دیگر سکولاریستها در زبان عربی، «الَّذِينَ أَشْرَكُوا»، «الْمُشْرِكِين»، «الْمُشْرِكُون» و «الْأَحْزَاب» است . یعنی سکولاریستها یا «الْمُشْرِكِين» یا «الْأَحْزَاب» واضح و آشکارا اقرار می کنند که مسائلی در مورد الله را با آلودگی هائی قبول دارند اما قوانین الله جهت اداره ی زندگی دنیوی و حکومتی خود را قبول ندارند و می گویند الله و قوانین الله نباید در امور حکومتی و اجرایی ما دخالتی داشته باشند و به این شکل بر کفر خود گواهی می دهند«شَاهِدِينَ عَلَىٰ أَنْفُسِهِمْ بِالْكُفْرِ ۚ»(توبه/17) این چیزی است که از احمقترین سکولار اطراف خودتان هم بپرسید همین پاسخ ثابت تمام مشرکین و سکولاریستهای تاریخ را به شما می دهد و می گویند دین اسلام نباید در امور حکومتی و اجرائی دخالت کند و باید امری شخصی باشد و… 

پس شناخت یک شخص مشرک یا سکولار بسیار ساده است همچنانکه شناخت یک یهودی یا نصرانی و صابئی و مجوس هم به همین سادگی است؛ اما نکته ی مهم در مورد سکولاریستها یا مشرکین این است که مثل مومنین یا یهودی ها یا نصرانی ها و صابئی ها و مجوس مرجع مشترکی ندارند بلکه هر گروه و دسته و حزبی بر اساس هوا و هوس خودش زندگی می کند که ممکن است با سایر «الْأَحْزَاب» سکولار تفاوتهایی داشته باشد به همین دلیل تنها دموکراسی و رای اکثریت یا دیکتاتوری یک طبقه بر سایر طبقات است که می تواند این «الْأَحْزَاب»  مختلف سکولار (مشرک) را به زندگی مشترک و مسالمت آمیزی بکشاند.

علاوه بر این در دموکراسی سکولاریستها آزادی تمام این «الْأَحْزَاب»  بر اساس قانون اساسی تعریف و مرز بندی می شود و هر حزب و دسته و گروه سکولاری در چارچوب قانون اساسی سکولاریستی آن جامعه از حمایت قدرت نظامی و امنیتی آن جامعه بهره مند می گردد و تمام اعضای جامعه با هر نگرش و حزب و دسته ای که دارند باید «اطاعت» خودشان را به این قوانین سکولاریستی و حاکمیت سکولاریستها بدهند.

حالا شخصی که به دلیل بهره مندی از دنیا، دارالاسلام را رها می کند و مثلاً وارد کشور فرانسه می شود و این کشور سکولار به صورت قانونی و تحت عنوان آزادی های فردی حداقل سن رضایت به رابطه جنسی را ۱۵ سال و سن اعلام رضایت به داشتن رابطه جنسی با محارم را ۱۸ سال اعلام می کند و به این شکل قانونی برای ابراز رضایت نسبت به برقراری رابطه جنسی با اعضای خانواده و زنا با محارم تعیین می کند و هر نوع رابطه جنسی با محارم و خویشاوندان در فرانسه مجاز است و تنها قانون صریح، ممنوعیت ازدواج رسمی پدر با دختر است، نه صرف برقراری رابطه جنسی، و برای ازدواج با محارم به جز مورد ذکر شده، منعی وجود ندارد و در این مورد هم پدر می تواند با دختر خودش رابطه جنسی داشته باشد اما نمی تواند ازدواج کند، در چنین جامعه ی سکولاری شخص نمی تواند در برابر یکی از اعضای خانواده اش که طبق این قانون با یکی دیگر از اعضای خانواده اش رابطه ی جنسی برقرار می کند اعتراضی داشته باشد و باید تابع این قانون باشد و نظاره گر زنای دختر با پسرش یا یکی از پسرانش با زنش و یا نظاره گر زنای پدرش با برادرش یا خواهرش و سایر محارم باشد اگر اینها خودشان به چنین زنا و تجاوزی رضایت داشته باشند.

 حتی در این قانون سکولاریستی فرانسه آمده که اگر یک نوجوان زیر ۱۵ سال با فردی که حداکثر ۵ سال از او بزرگتر است رابطه جنسی برقرار کرده باشد و اظهار شود که این رابطه جنسی بر اساس عشق بوده است از شمول این قانون خارج خواهد بود و زنای این نوجوان زیر 15 سال قانونی است و مشکلی ندارد.

حالا این شخص ساکن در دارالکفر سکولار فرانسه ممکن است خودش با دخترش یا خواهرش و مادرش زنا نکند اما نمی تواند مانع زنای سایر اعضای خانواده با هم شود و نمی تواند جلو آزادی های شخصی این افراد و دموکراسیی را بگیرد که بر اساس قوانین سکولاریستی این کشور اجرا می شود.

دیوث هم کسی است که می بیند یکی از اعضای خانواده و فامیلش با دیگران ارتباط دارد و در برابرش سکوت می کند و با سکوتش به این زنا رضایت می دهد. به کسی که به زنای اهل بیتش آگاه است و در برابر زنای محارمش سکوت می کند و بی طرفی و بی خیالی نشان می دهد و تنها نظاره گر است و به این شکل رضایت خودش را اعلام می کند چه باید گفت؟

 کسی که 1- آگاهانه 2- عمدا 3- به میل خودش و اختیاری در چنین کشور سکولاری سکونت می کند و یا به چنین کشورسکولاری کوچ می کند و تحت چنین قوانین سکولاریستی زندگی می کند اصلاً ناموس و غیرت و شرف برایش مهم است؟ هرگز. کسی که برای چنین دموکراسی و قوانین سکولاریستی در سرزمینهای اسلامی تلاش می کند اصلاً می فهمد شرف و ناموس و غیرت یعنی چه؟ هرگز. به این بی شرفهای بی غیرت اطراف خودتان نگاه کنید که برای چنین جامعه ی سکولاری تلاش می کنند یا در آرزوی آن هستند یا در چنین جوامع سکولاری زندگی می کنند و از دور شماها فقط پستی و حقارت و بی غیرتی آنها را می بیند.

یا دیوان عالی آمریکادر تاریخ ۲۶ ژوئن ۲۰۱۵ن، ازدواج همجنس‌گرایان را در سر تاسر ایالت‌های آمریکا قانونی اعلام کرد همان کاری که کشورهای سکولار اروپائی وسایر کشورهای سکولار انجام داده اند، حالا اگر فرزند یا برادر یا حتی خواهر و سایر اطرافیان این شخص با یک همجنس باز دیگر ازدواج کرد یا حتی همین محارم همجنس با همدیگر ازدواج کردند این شخص می تواند چه غلطی بکند غیر از سکوت و نظاره گر بودن و رضایت به چنین جنایتی؟! آیا جرم این از دیوث تعریف شده توسط رسول الله صلی الله علیه وسلم نیز بدتر نیست که می فرماید: الدَّیُّوثُ الَّذِی یُقِرُّ فِی أَهْلِهِ الْخَبَثَ.[101] دیوث که بر پلیدی اهلش راضی می شود، و «الذی لا يَغَارُ علی محارمه» دیوث کسی است که در مورد محارم خود غيرت نمی ورزد و فساد و پلیدی را به خانه خود راه داده است.[102]

 پس چنین دیوث سکولار و دموکراسی خواهی که با تدوین قوانین و با قدرت حکومتی اجازه ی زناکاری  به خودش و اهل خانواده اش را داده حق ندارد دم از شرافت و غیرت و ناموس و مسائلی از این دست بزند که در دارالکفرهای سکولار هیچ ارزشی برای این موارد وجود ندارد و باید به بی ناموسی و بی غیرتی و پستی و حقارتی که در آن افتاده است تحت عناوینی چون آزادی های شخصی و حریم خصوصی و رضایت جنسی و سایر اصطلاحات «من در آوردی» سکولاریستها تن دهد که جامعه سکولار و دموکراسی خواه غرب برایش تهیه دیده است.

حالا اگر یکی از اطرافیان همین شخص در هر یک از کشورهای سکولار اروپائی و آمریکا و کانادا و استرالیا و غیره تحت عنوان «کارگران جنسی» به صورت رسمی و قانونی به فاحشه گری بپردازد و مثل دانمارک و  مجارستان و… گواهی و پروانه ی فعالیت و کسب و کار به عنوان کارگر جنسی دریافت کند و حتی مثل سایر کارگران مالیات هم بپردازد چه؟

خواهر یا دختر یا سایر دختران و زنان نزدیک این شخص ساکن در دارالکفرهای سکولار همچنانکه می رود در فلان اداره کار حسابداری انجام می دهد یا پرستار و دکتر و کارگر فلان شرکت خصوصی است الان تصمیم گرفته برود و فاحشه گری کند که اسمش را گذاشته اند کارگر جنسی. تو ساکن در این دارالکفرهای سکولار هم طبق قانون حق نداری مانع کار او بشوی و بلکه از قانونی حمایت می کنی که به این خواهر یا مادر یا دخترت چنین اجازه ای می دهد و با قدرت نظامی هم از او در انجام این فساد آشکار حمایت و دفاع می کند و تو هم با مالیاتی که به این حکومت سکولار می دهی و با خدماتی که برایش انجام می دهید از این حاکمیت در اجرای این قوانین حمایت و پشتیبانی می کنید و یکی از تقویت کننده های این حاکمیت سکولار و قوانین سکولاریستی آن هستی!  

این شخص همچنانکه نمی تواند جلو فرزند یا برادر یا مادر و همسر خودش را که کارمند فلان اداره یا کارخانه شده است بگیرد به همین شکل نمی تواند و بر اساس قوانین این کشور سکولار حق ندارد جلو این خواهر یا فرزند یا مادر یا سایر محارم و اطرافیانش را بگیرد که به عنوان کارگر جنسی مشغول کار و خدمت رسانی جنسی به دیگران هستند و باید تنها نظاره گر باشد و سکوت کند. آیا دیوث و بی غیرت و پستهایی مثل این سکولاریستها حق دارند دم از غیرت و ناموس و شرف بزنند؟

حتی در کشورهای سکولاری چون آلمان و نیوزلند و اتریش و ایتالیا و غیره فحشای خیابانی قانونی است و این امر جدیدی نیست بلکه به عنوان مثال در اتریش از سال ۱۹۴۷ن چنین قانونی به تصویب رسیده است و حکومت با قدرت نظامی و امنیتی که دارد از اجرائی شدن چنین قانونی حمایت و دفاع می کند و کسی نمی تواند جلو افرادی را بگیرد که خواهان فحشای خیابانی هستند. حالا اگر این ذلیل پستی که به میل خودش و اختیاری به زندگی و سکونت خفت بار تحت حاکمیت این دارالکفرهای سکولار رضایت داده اگر خواهر یا مادر یا دختر یا یکی دیگر از محارم و اطرافیانش را دید که در خیابانها برای فحشاء و تن فروشی ایستاده است نمی تواند جلو او را بگیرد و تنها باید نظاره گری پست و بی ارزش باشد که با سکوتش بر دیوث بودن و بی ناموس و بی غیرت بودن خودش گواهی می دهد.

در کنار این باز در بسیاری از کشورهای سکولار هیچ قانونی جهت جلوگیری از رابطه جنسی با حیوانات وجود ندارد و در پناه سکوت قانونی ارتباط جنسی با حیوانات و حتی تاسیس فاحشه خانه هایی که در آن حیوانات را مجبور به انجام مسائل جنسی با انسانها می کنند وجود دارد و کشورهای سکولاری مثل آمریکا نیز که مجازاتی برای روابط جنسی با حیوانات داشتند چنین قانونی را در بسیاری از ایالات خود و به طور کلی در ارتش خود لغو کردند و به همه آزادی سوء استفاده جنسی از حیوانات را دادند و حتی در کشورهای سکولاری چون فنلاند، مجارستان و هند و رومانی وغیره رابطه جنسی با حیوانات و ازدواج با حیوانات قانونی شده است[103] به همان شکلی که سایر انحرافات اخلاقی و رفتاری و عقیدتی قانونی شده و شخص انجام دهنده ی این مفاسد از حمایت و پشتوانه ی قدرت حکومتی و قانون بهره مند است و چنانچه پسر یا دختر یا برادر یا هر یک از نزدیکان این شخص تصمیم گرفتند با یک حیوان ازدواج کنند یا حیوانی را برای ارتباط جنسی به منزل آوردند این شخص نمی تواند مانع این عمل پلید و شرم آور شود و با همان عبارات کلیشه ای حریم خصوصی و آزادی های شخصی و رضایت جنسی و… خودش را فریب می دهد و انتهای بی غیرتی و پستی خودش را با سکوت و نظاره گر شدن و بی تفاوتی و بی خیالی نشان می دهد.

پس چنین انسان پست و بی ارزش سکولاری که از سکولاریسم و دموکراسی سکولاریستها حمایت می کند که در سایه ی همین حاکمیت سکولاریسم انواع مفاسد اخلاقی برای نسلها بعد از مرگ این موجود سکولار هم قانونی و آزاد می شوند، حق ندارد دم از ناموس و غیرت و شرافت بزند حتی اگر پدر یا برادر یا یکی از اطرافیان من یا شما هم باشد. 

ما زمانی که به حکومت اسلامی دعوت می دهیم هر چند که الان نتوانیم فلان حدود شرعی را پیاده کنیم اما بدون شک چون بخشی از قوانین شریعت الله هستند در دستور کار ما هستند که اجرا شوند، و به تمام این قوانین شریعت الله رضایت داریم؛ به همین شکل زمانی که فلانی به سکولاریسم و دموکراسی سکولاریستها دعوت می دهد یعنی به تمام مفاسد اخلاقی و عقیدتی و رفتاری و اجتماعی و حکومتی و…  دعوت می دهد و به آنها راضی است هر چند الان نتواند آن را اجرا کند و زمینه ی اجرا نداشته باشد.

به کسانی از دارودسته ی منافقین که شعار می دهند ما خوب هستیم و دنبال این مفاسد نیستیم اما برای سکولاریسم و احزاب سکولار و دموکراسی سکولاریستها دعوت می دهند و برای آن تلاش و تبلیغ می کنند که در حاکمیت آن اینهمه مفاسد صورت می گیرد و قصد دارند با این شعارها  که تو خوب باش و کاری به دیگران نداشته باش و… مسلمین جاهل و ضعیف الایمان را به این کفر بواح و سنت بد در جوامع اسلامی بکشانند این سخن و حکم رسول الله صلی الله علیه وسلم را بیان می کنم که می فرماید: مَن سَنَّ في الإسْلَامِ سُنَّةً سَيِّئَةً، كانَ عليه وِزْرُهَا وَوِزْرُ مَن عَمِلَ بهَا مِن بَعْدِهِ، مِن غيرِ أَنْ يَنْقُصَ مِن أَوْزَارِهِمْ شَيءٌ.[104] هرکس در اسلام سنت بدی را به پا کند، گناه و معصیت آن سنت و هرکس که پس از او بدان عمل کند به او می رسد بدون آنکه چیزی از گناهشان کاسته شود.

پس همین که برای سکولاریسم و یکی از احزاب سکولار و دموکراسی سکولاریستها دعوت دادی تو هم یکی از همین مفسدین و مجرمین هستی و تا زمانی که این پدیده ی شوم در میان مسلمین عمر کند هر چه این مفسدین انجام دهند در کارنامه ی تو هم نوشته می شود حتی اگر سالها حاکمیت سکولاریستها و قوانین و آداب و رسوم و فرهنگ فاسد سکولاریستها در میان مسلمین آن جامعه طول بکشد تو هم مرده باشی.

س5: خیلی از مسلمین نماز خوان به خاطر مفاسد اداری مجریان حکومتهای ایران و افغانستان به اروپا کوچ کرده اند یا به خاطر فرار از مشکلات اقتصادی ایران و طالبان مجبور به فرار شده اند؛ آیا زندگی مرفه و آزادی بیان و اصلاحگری حق هر انسانی نیست؟ مگر مهاجرین در اروپا یا هر یک از کشورهای سکولار و دموکرات نمی توانند مجاهد باشند؟ چرا اینها باید تا این اندازه نزد شماها منفور باشند؟ 

ج: کسی که دارالاسلام و آنهمه راههای حیاتی جهت حفظ ایمان و قیامتش را ترک کند به خاطر اشتباهات و حتی مفاسد مسئولین حکومتی دارالاسلام و به جای اصلاح و تلاش جهت انجام بهتر قوانین شریعت الله به دارالکفرهای سکولار کوچ کند و به قوانین کفری سکولاریستها تن دهد یا برای جامعه ای سکولار و دارالفکری سکولار تلاش کند مثل کسی است که نماز را به بهانه ی اشتباهات نمازگذاران یا به خاطر مفاسد اخلاقی و رفتاری فلان نمازگذار ترک کرده است و این بهانه ای نیست غیر از یکی از حیله های بی ارزش و سست دارودسته ی منافقین و بخصوص احزاب سکولار جهت توجیه خیانت خود به دین و ملت و ارتداد خود از دین اسلام.

اینها در اساس به قوانین شریعت الله ایمان ندارند و وارد دایره ی مومنین نشده اند و گرنه از مفاسد یک دارالاسلام با امیری فاجر به دارالکفر اصلی که افسد و فاسد تر است و باید دست از تمام قوانین شریعت الله بکشد که مخالف قوانین سکولاریستها باشد کوچ نمی کرد بلکه به جائی می رفت که بیشتر و بهتر از این دارالاسلام بتواند به قوانین شریعت الله عمل کند.

به عنوان مثال اگر یک شیعه ی جعفری در افغانستان تحت حاکمیت امارت اسلامی افغانستان نمی تواند آنگونه که مذهبش از او خواسته زندگی کند می تواند وارد دارالاسلام ایران شود و به صورت کامل بر اساس عقایدش زندگی کند و اگر جزو مومنین باشد دلیلی وجود ندارد که مثلاً به دارالکفرهای سکولار کوچ کند که در آن به هیچ یک از قوانین مذهبش هم نمی تواند عمل کند چنانچه این قوانین مذهبش مخالف قوانین کفار سکولار باشند . پس این شخص صرفاً به خاطر زینتهای دنیا و هوا و هوس دارالاسلام را رها کرده و دارالکفرهای سکولار را انتخاب کرده است و هر چه ببافد تماماً یاوه گوئی و حیله و مکر جهت توجیه این فساد و ظلم عقیدتی و رفتاری بزرگی است که در حق خودش و خانواده و اطرافیان و دارالاسلام کرده است.

یا  اگر یک حنفی در بلوچستان یا خراسان ایران مدعی است که نمی تواند به صورت کامل بر اساس مذهبش زندگی کند و عبادتهایش را انجام دهد باید به جای طی هزاران کیلومتر و تحمل آنهمه مشقتهای سفر و کوچ به دارالکفرهای سکولار یا دولتهای طاغوتی عربی و غیره به دارالاسلام افغانستان کوچ کند که در بیخ گوشش است اگر راست می گوید.

اینها مثل مجاهدین نیستند که باید در میدانهای جهاد باشند یا زندگی مخفیانه ای داشته باشند که تحت هیچ عنوانی نمی توانند در دارالکفرهای سکولار اروپا و غیره زندگی آزادانه ای داشته باشند و اصلاً ننگ زندگی کردن در این دارالکفرها را نیم پذیرند، بلکه این فراری های از دارالاسلام مدعی هستند که دنبال جایی می گردند که یک زندگی اسلامی تری داشته باشند و بیشتر از محل تولد خود بتوانند به قوانین شریعت الله عمل کنند، حالا اینها حتی اگر درکی شرعی از دارالاسلام و احکام آن ندارند و هیچ یک از این دارالاسلامها را نیز نمی پسندند که به آن کوچ کنند می توانند زندگی در یکی دیگر از سرزمینهای اسلامی تحت اشغال طاغوتهای محلی عرب و غیر عرب را انتخاب کنند که بسیار بیشتر از دارالکفرهای اصلی سکولار می توانند بر اساس قوانین شریعت الله زندگی شخصی و خانوادگی و اجتماعی شان را اداره کنند و در این حالت اضطرار و ضرورت بسیار راحتتر از دارالکفرهای اصلی سکولار می توانند از ایمان و قیامت خود محافظت کنند.

اما اینها دروغ می گویند و تابع هوا و هوس خود هستند و زن و فرزند و خانواده و وطن و حتی قیامت خود را به متاع بی ارزش دنیا و لذتهای زودگذر آن در دارالکفرهای سکولار فروخته اند و برای فرار خفت بار خود از الله و قوانین الله و دارالاسلام و امیر مومنین، و گرفتن «اطاعت» خود از الله و قوانین الله و دادن این «اطاعت»  به کفار سکولار و قوانین سکولاریستی آنها دارند بهانه تراشی می کنند و این مفسدین در نظرشان خیال می کنند: یُخَادِعُونَ اللّهَ وَالَّذِینَ آمَنُوا وَمَا یَخْدَعُونَ إِلاَّ أَنفُسَهُم وَمَا یَشْعُرُونَ (بقره/9)‏ الله و کسانی را گول می‌زنند که ایمان آورده‌اند، در صورتی که جز خود را نمی‌فریبند ولی نمی‌فهمند.‏

در مورد مشکلات اقتصادی موجود در دارالاسلام ایران یا افغانستان یا مالی و سومالی و … که اصلاً قابل مقایسه با آنهمه مشکلات اقتصادی مومنین صدر اسلام در شعب ابی طالب و اهل صفه نیست نیز باید گفت فرار از مشکلات اقتصادی و بهره مند شدن از رفاه بیشتر به قیمت از دست دادن ایمان و قیامت هیچ جایگاهی نزد شریعت الله تعالی و مومنین ندارد.

اصحاب رسول الله صلی الله علیه وسلم رفاه دارالکفر مکه که در آن رفاه عمومی و امنیت عمومی «أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ وَ آمَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ» (قریش/4)  وجود داشت و این جامعه ی سکولار و دموکراسی خواه که تصمیمات مهمش در پارلمان دارالندوه گرفته می شد خبری از گرسنگی و نا امنی عمومی نبود را رها کردند و به فقر شعب ابی طالب و دارالاسلام مدینه کوچ کردند. 

امثال ام المومنین خدیجه و عثمان و ابوبکر و مصعب بن عمیر و… از ثروتمندان دارالکفر سکولار و دموکراسی خواه مکه بودند که ایمان خود را برداشته  با تحمل دورانی از فقر در حبشه یا شعب ابی طالب یا دارالاسلام مدینه در نهایت قیامت را به جای دنیا انتخاب کردند.

هرگز شما ندیده اید که مومنی به خاطر دنیا، دارالاسلام را ترک کند و یا حتی به میل خودش و بدون عذر شرعی سکونت در دارالکفرهای سکولار را انتخاب کند و در هیچ جای شریعت اسلام نیز به مومنی اجازه داده نشده است که صرفاً به خاطر بهره مندی بیشتر از دنیا، دارالاسلام را ترک کند و به دارالکفر کوچ کند که بدون شک در این دارالکفر باید اطاعت خودش را از الله و قوانین شریعت الله و رهبر مومنین بگیرد و به شیطان و کفار و قوانین کفری آنها بدهد.

در میان مسلمین تنها «الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ» (احزاب/60) هستند که همچون کفار اصلی قیامت و زندگی جاودانه ی آن را به دنیا و زندگی زودگذر آن می فروشند که حتی ممکن است در میان لیدرهای این دارودسته ی منافقین که به عدالت رهبر دارالاسلام چون رسول الله صلی الله علیه وسلم نیز ایراد می گرفتند کسانی چون «ذوالخُوَیصره» وجود داشته باشند که پشت یک تفکر بدعی سنگر بندی کرده و عده ای از مسلمین و مومنین ضعیف الایمان و جاهل را نیز دور خود جمع کرده باشند، و مثل این روزها، از دارالکفرهای سکولار و یا سرزمینهای تحت حاکمیت طاغوتهای حاکم بر مسلمین، دارای رسانه های ماهواره ای نیز باشند و از دور و در جبهه ی کفار سکولار و مزدوران آنها بر علیه دارالاسلام به بهانه های همیشه آماده ای چون اصلاحگری مشغول جنگ روانی باشند؛ وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ لاَ تُفْسِدُواْ فِی الأَرْضِ قَالُواْ إِنَّمَا نَحْنُ مُصْلِحُونَ (بقره/11) ‏هنگامی که بدیشان گفته شود : در زمین فساد و تباهی نکنید . گویند : ما اصلاحگرانی بیش نیستیم .‏أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَلَکِن لاَّ یَشْعُرُونَ ‏(بقره/11) هان ! ایشان بی‌گمان فسادکنندگان و تباهی‌پیشگانند ولیکن (به فسادشان) پی نمی‌برند.‏

پس زندگی مرفه حق هر مسلمانی است اما به چه قیمتی؟ به قیمت فروش ایمان و قیامت خود؟ به قیمت تسلیم شدن به قوانین کفار سکولار؟ به قیمت فاسد کردن خود و خانواده ی خود؟ به قیمت تقویت و پشتیبانی از کفار سکولار بر علیه مومنین و دارالاسلام ؟ به قیمت سکوت در برابر فحشای اطرافیان و دیوثی گری چون قوانین سکولاریستی و دموکراسی سکولاریستها در قالب آزادی های شخصی و… به آن اجازه داده است؟

ما برای مسلمین رفاه می خواهیم اما نه به قیمت دین فروشی و ایمان فروشی و قیامت فروشی و وطن فروشی و ناموس فروشی و سایر مفاسد و خفتها و ذلیلی ها و پستی هایی که فراری های موجود در دارالکفرهای سکولار باید تحمل کنند.

امروزه در دارالاسلام به تعداد تمام شوراها، سندیکاهها و انجمنهای مردم نهاد و به اندازه ی تمام ادارت دولتی و خصوصی و به اندازه ی تمام حرفه های مختلف راه برای اصلاح در دارالاسلام وجود دارد و دلیل شرعی وجود ندارد که شخص مومن دارالاسلام را ترک کرده و با فرار از الله و قوانین الله و رهبر دارالاسلام و گرفتن اطاعت خودش از الله و قوانین الله و امیر مسلمین و دادن اطاعت خودش به کفار سکولار و قوانین سکولاریستی آنها از تقویت کننده ها و حامیان دارالکفرهای سکولار بر علیه مومنین و دارالاسلام و بخشی از نیروی نظامی یا اقتصادی یا تبلیغی و جنگ روانی دشمن بر علیه دارالاسلام و مومنین مجاهد سراسر دنیا شود.

الله متعال می فرماید: وَمَا أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلاَّ لِیُطَاعَ بِإِذْنِ اللّهِ (نساء/64) و هیچ پیغمبری را نفرستاده‌ایم مگر بدین منظور که به فرمان الله از او اطاعت شود.  پس مساله ی اساسی «اطاعت» از  قوانین شریعت الله مطرح است و معیار داشتن ایمان یا نداشتن ایمان است چون در آیه ی بعد می فرماید: فَلاَ وَرَبِّکَ لاَ یُؤْمِنُونَ حَتَّىَ یُحَکِّمُوکَ فِیمَا شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لاَ یَجِدُواْ فِی أَنفُسِهِمْ حَرَجاً مِّمَّا قَضَیْتَ وَیُسَلِّمُواْ تَسْلِیماً  ‏(نساء/65) امّا ، نه ! به پروردگارت سوگند که آنان مؤمن بشمار نمی‌آیند تا تو را در اختلافات و درگیریهای خود به داوری نطلبند و سپس ملالی در دل خود از داوری تو نداشته و کاملاً تسلیم (قضاوت تو) باشند.‏

این فراری های بدون عذر به دارالکفرهای سکولار با رها کردن 1- آگاهانه 2- عمدی 3- و اختیاری بخشهای زیادی از قوانین شریعت الله و با کنار زدن و عمل نکردن به صدها حدیث و آیه و حکم بردن نزد طاغوتهای سکولار «اطاعت» خود را از الله و قوانینی که پیامبر خاتم آورده گرفته و به این کفار و قوانین کفری این کفار داده اند درواقع ایمان خود را معاوضه کرده اند و خود را مشمول کسانی کرده اند که الله تعالی در مورد امثال اینها فرماید: أَفَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْکِتَابِ وَتَکْفُرُونَ بِبَعْضٍ (بقره/85) آیا به بخشی از ( قوانین) کتاب (آسمانی) ایمان می‌آورید و به بخش دیگر (دستورات آن) کفر می‌ورزید؟ و در آیه ی بعدی می فرماید: أُولَٰئِكَ الَّذِينَ اشْتَرَوُا الْحَيَاةَ الدُّنْيَا بِالْآخِرَةِ ۖ (بقره/86) اینان همان کسانیند که آخرت را به زندگی دنیا فروخته‌اند.

کسی که به این شکل با دادن اطاعتش به کفار و قوانین کفری این کفارآخرتش را به زندگی دنیا فروخته باشد احتمال این می رود که  یکی از پشتیبانان و حامیان نظامی یا اقتصادی و خدماتی و یا یکی از سربازان جنگ روانی جبهه ی کفار سکولار بر علیه دارالاسلام و مومنین مجاهد باشد اما هرگز نمی تواند اهل جهاد فی سبیل الله باشد چون الله تعالی می فرماید: فَلْيُقَاتِلْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ الَّذِينَ يَشْرُونَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا بِالْآخِرَةِ ۚ (نساء/74) باید در راه الله کسانی جنگ کنند که زندگی دنیا را به آخرت می‌فروشند.

س6: هر جا حکم بغیر ما انزل الله شود باید از آن سرزمین هجرت کرد این عین سخن امام احمد بن حنبل رحمه الله است. صلاح الدین ایوبی هم یک اشعری صوفی مسک مشرک بود که در حاکمیت اسماعیلی های مصر وزیر شد و شما در جاهایی از او برای مشروع بودن شرکت در حکومت ایران اسم برده اید. صلاح الدین برای ما دین و معیار نیست؛ کمی فکر کنید چرا در هیچ یک از آثار شیخ محمد بن عبدالوهاب و علمای برجسته ی نجد هیچ اسمی از صلاح الدین ایوبی مشرک شما نیست. چرا کمی به آثار شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله مراجعه نمی کنید تا شیعه را بهتر بشناسید؟

ج: در مورد کفار مشرک که دسته ای از کفار5گانه ای اصلی : ۱- الَّذِينَ هَادُوا ۲-  وَالصَّابِئِينَ ۳-  وَالنَّصَارَىٰ ۴-  وَالْمَجُوسَ ۵-  وَالَّذِينَ أَشْرَكُوا (حج/۱۷) ( مشرکین = احزاب = سکولاریستها) هستند و عده ای به ناحق مخالفین مسلمان خود را مشرک (سکولار) می نامند به تفصیل صحبت کرده ایم همچنانکه به تفصیل در مورد دارالاسلام و معیارهای دارالاسلام بودن سرزمینی صحبت کرده ایم و نیازی به تکرار نمی بینم اما در پاسخ به بخش دیگر سوالتان دقت کنید:

 امام احمد بن حنبل می گوید: نباید بین قومی که به غیر احکام اسلام حکم می کنند سکونت کرد.[105]  به نظر شما حاکم زمان احمد بن حنبل چه کسی بود؟ مامون و معتصم و واثق معتزلی معتقد به خلق قرآن که عالم و وزیر معتزلی آنها ابن ابى دواد به صراحت ضمن شکنجه احمد بن حنبل می گفت:«به خدا او مشرک است زجرش کم نمى‏شود تا هر آنچه ما مى‏خواهیم انجام دهد »[106] در اینجا شما با داشتن تفکرات نجدی به ناحق به صلاح الدین ایوبی و صوفی ها و شیعه ها می گوئید مشرک و این وزیر معتزلی هم به ناحق به امام احمد بن حنبل گفت مشرک .  به هر حال این معتزلی ها احمد بن حنبل را تهدید کردند در زمینى که امیر آنجاست نباید ساکن باشى، و این تهدید سبب شد تا احمد بن حنبل تمام دوره حاکمیت واثق عباسی را به طور پنهانى زندگى کند و حتى براى نماز هم از خانه خارج نشود.[107]

نزد امام احمد حکم کسی که مثل معتزله چنین اعتقادی در مورد قرآن داشت چه بود؟ کفر. حاکم نیز مجری چنین حکمی بود با آنهمه عالم و وزیر معتزلی که اطرافش بودند؛ اما امام احمد بن حنبل با تحمل آنهمه شکنجه و اذیت و آزار از این دارالاسلام تحت حاکمیت معتزلی ها فرار نکرد و در همین سرزمین سکونت کرد و فتوای جهاد بر علیه این امیر فاجر و اهل بدعت را نیز صادر نکرد چون قایم بر علیه امیر فاجر و اهل بدعت مسلمان تابع ظوابط و شروطی است که در آن زمان چنین شروطی وجود نداشت.

صلاح الدین ایوبی هم جهت یاری فاطمی های فاجر و اهل بعدت مصر در برابر کفار نصرانی به سرزمین تحت حاکمیت شیعیان فاطمی هجرت و سکونت کرد[108] و حتی از 564ق تا 567ق به مدت 3 سال وزیر اعظم این حاکمیت شیعی فاطمی اهل بدعت در مصر بود[109]  که در این حاکمیت و در دوره ی وزارت صلاح الدین هم تمام مراسمهای کنونی شیعیان مثل عید غدیر[110]، عاشورا[111]، نیمه شعبان[112] تولد امام على و سایر ائمه و… برگذار می شد و عبارت «حىّ على خیر العمل» نیز در اذان آنها وجود داشت[113] و… یعنی در واقع چیزی شبیه حکومت شیعه مذهب حاکم بر دارالاسلام ایران اما با تفاوتهایی اساسی در برترهای واضح عقیدتی و رفتاری شیعیان جعفری بر شیعیان اسماعیلی.

ابن تیمیه با فرق گذاشتن بین شیعیان جعفری 12 امامی با شیعیان اسماعیلی – که صلاح الدین ایوبی 3سال فرماندهی کل قوای نظامی آنها را بر عهده داشت و وزیر اعظم آنها بود- می گوید: وَالْإِمَامِيَّةُ الِاثْنَا عَشْرِيَّةَ خَيْرٌ مِنْهُمْ بِكَثِيرٍ، فَإِنَّ الْإِمَامِيَّةَ مَعَ جَهْلِهِمْ وَضَلَالِهِمْ فِيهِمْ خَلْقٌ مُسْلِمُونَ بَاطِنًا وَظَاهِرًا لَيْسُوا زَنَادِقَةً مُنَافِقِينَ، لَكِنَّهُمْ جَهِلُوا وَضَلُّوا وَاتَّبَعُوا أَهْوَاءَهُمْ، وَأَمَّا أُولَئِكَ فَأَئِمَّتُهُمُ الْكِبَارُ الْعَارِفُونَ بِحَقِيقَةِ دَعْوَتِهِمْ الْبَاطِنِيَّةِ  زَنَادِقَةٌ مُنَافِقُونَ، وَأَمَّا عَوَامُّهُمُ الَّذِينَ لَمْ يَعْرِفُوا بَاطِنَ أَمْرِهِمْ فَقَدْ يَكُونُونَ مُسْلِمِينَ.[114]

و اما امامیه اثنی عشری از آنان -یعنی اسماعیلیه- بسیار بهتر هستند، برای اینکه امامیه با وجود جهل و گمراهیشان، در بین آنان مردمی است که در باطن و ظاهر مسلمان هستند، و زنادقه منافق نیستند. لیکن آنان جاهل شده و گمراه شده و از اهوائشان تبعیت کردند. و اما آنان (اسماعیلیه) پس ائمه بزرگشان که عارف به حقیقت دعوت باطنی شان هستند زندیق منافق هستند. و اما عوامشان آنهایی که باطن امر آنان را نشناخته اند، پس آنان مسلمان هستند».

دقت کردید؟ ابن تیمیه علما و آگاهان مذهب اسماعیلی را که دارای عذرهای معتبر شرعی نیستند را تکفیر کرده اما عوام شیعیان اسماعیلی را تکفیر نکرده و آنها را جرو مسلمین محسوب کرده. حالا عده ای بی انصاف وجود دارند که با قیچی کاری و تحریف همین سخن ابن تیمیه حکمی که ابن تیمیه در مورد اسماعیلیه داده است را به دروغ بر شیعیان 12 امامی تطبیق می دهند و به دروغ می گویند ابن تیمیه این حکم را داده است و گفته است علما و بزرگان شیعیان 12 امامی کافر هستند و عوامشان مسلمان!  أَسَأَلُ اللهَ اَلْعَافِيَةَ.

پس جریان از چه قرار است؟ آیا شما با تفکرات نجدی خود بهتر از این بزرگواران دین را فهمیده اید؟ یا قضیه چیز دیگریست؟

همین ابن تیمیه می گوید: فمَن تعصَّب لأهل بَلدتِه، أو مَذهبه، أو طريقتِه، أو قرابتِه، أو لأصدقائِه، دون غيرِهم؛ كانت فيه شعبةٌ من الجاهلية! حتى يكون المؤمنون كما أمرَهم الله تعالى؛ معتصمين بحبلِه، وكتابه، وسُنة رسولِه!فإنَّ كتابَهم واحد، ودينهم واحد، ونبيّهم واحد، وربّهم إله واحد![115]هر کس بخاطر همشهری بودن یا هم مذهب و هم منش بودن یا خویشاند و دوست بودن (علاوه از تعصب هم دین بودن) تعصب بورزد در او شعبه ای از جاهلیت است تا اینکه مومنین همانگونه باشند که الله تعالی به آنها امر کرده: چنگ زننده به ریسمانش و کتابش و سنت پیامبرش؛ بدرستی که کتابشان یکی و دینشان یکی و پیامبرشان یکی و پروردگارشان الله واحدی است.

با توجه به این منابع اصلی و مشترکات اساسی میان مسلمین، حکم بر اساس تاویل و اجتهاد هر یک از مذاهب اسلامی از قرآن و سنت هر چند که مخالف تاویل و اجتهاد ما باشد حکم بغیر ما انزل الله نیست؛ در حکم کردن به غیر ما انزل الله نوعی استقلالیت توأم با رد کردن عمدی و اختیاری از قوانین شریعت الله در میان است. یعنی شخص واضح و آشکارا می گوید این چیزی که من به آن حکم می کنم ربطی به قوانین شریعت الله که توسط پیامبر خاتم صلی الله علیه وسلم آمده ندارد و بر اساس یهودیت است یا نصرانیت یا صابئی گری و مجوسی گری و یا کافری سکولار می گوید این چیزی که من به آن حکم می کنم نه تنها ربطی به محمد ندارد حتی ربطی به سایر پیامبران و شریعتهای آسمانی ندارد و این قوانین یا از نیاکان ما به ما رسیده و از آنها تبعیت می کنیم : وَإِذَا قِيلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنْزَلَ اللَّهُ قَالُوا بَلْ نَتَّبِعُ مَا أَلْفَيْنَا عَلَيْهِ آبَاءَنَا ۗ (بقره/170) و یا اینکه می گویند خودمان در پارلمانها و مجالس و دارالندوه ها و سقیفه های بنی ساعده و مجالس سنا و سناتور ها و ریش سفیدان و غیره این قوانین را تولید کرده ایم.

به هر حال در حکم کردن به غیر ما انزل الله عنصر استقلالیتِ واضح و آشکاری از آنچه الله توسط آخرین رسولش صلی الله علیه و سلم فرستاده  برای هر انسان با سواد و بی سواد دارای عقل سالمی در هر رده ی سنی که الله بر او تکلیف واجب کرده وجود دارد.

شخص واضح می گوید این قوانین من متعلق به یهودیت است و به آنچه بر محمد نازل شده حکم نمی کند، آیا این برای هر شخصی واضح و آشکار نیست؟ این یعنی حکم به غیر ما انزل الله که پیامبر خاتم صلی الله علیه وسلم آورده.

به همین شکل شخص می گوید این قوانین من متعلق به نصرانیت یا زرتشتی گری یا صابئین است و به آنچه که پیامبر خاتم صلی الله علیه وسلم آورده حکم نمی کند؟ آیا این حکم کردن به غیر از آنچه الله توسط آخرین پیامبرش نازل کرده برای همه ی ما واضح نیست؟

یهود و صابئین و نصرانیت و مجوس هر یک مدعی هستند که تنها آنچه نزد آنهاست از سوی الله آمده و سایرین در ادعای خود راست نمی گویند، به هر حال، با آنکه از آخرین شریعت الله و سایر شریعتها نوعی ادعای استقلالیت دارند، اما از اینکه مستقل از الله و قوانین الله باشند را به کلی انکار می کند؛ در کنار اینها دسته ای از کفار هستند که امروزه به سکولاریستها شناخته شده اند و در ادبیات قرآنی تحت عنوان «مشرکین» و «احزاب» و «الذین اشرکوا» از آنها یاد شده است.

این دسته از کفار سکولار واضح و آشکارا از تمام شریعتهای آسمانی اعلام استقلال می کنند، و واضح و آشکارا می گویند قوانین اداری و حکومتی ما مستقل از تمام شریعتهای آسمانی منجمله شریعت پیامبر خاتم صلی الله علیه وسلم است و این شریعتها حق ندارند در اداره ی قوانین حکومتی و امور زندگی اجرائی و اداری ما دخالت داشته باشند. به همین سادگی و به همین واضحی و آشکاری استقلال خودشان از قوانین شریعت الله و مشرک بودن واضح و آشکار خودشان را اعلام می کنند.

پس رای سایر مذاهب اسلامی برای ما حکم یک رای اسلامی مخالف با رای خودمان را دارد و همچنانکه ما با رای او مخالف هستیم این حق را نیز به او می دهیم که مخالف رای ما باشد و تنها چیزی که می تواند بین ما قضاوت کند شورای «أُولِی الْأَمْرِ»  فقهاست و تنها رای واحد شورای «أُولِی الْأَمْرِ» است که در قالب اجماع واحدی که برای همه واجب الاطاعه می شود نماینده راه و مسیر واحد مومنین است که هر کسی: يَتَّبِعْ غَيْرَ سَبِيلِ الْمُؤْمِنِينَ نُوَلِّهِ مَا تَوَلَّىٰ وَنُصْلِهِ جَهَنَّمَ ۖ وَسَاءَتْ مَصِيرًا (نساء/115) (راهی) جز راه مؤمنان در پیش گیرد، او را به همان جهتی که (به دوزخ منتهی می‌شود و) دوستش داشته است رهنمود می‌گردانیم و به دوزخش داخل می‌گردانیم و با آن می‌سوزانیم ، و دوزخ چه بد جایگاهی است!‏

امام شافعی  در تعریف بدعت می گوید هر چه مخالف:1- قرآن 2- سنت صحیح 3- اجماع  باشد. حالا عده ای از مسلمین اهل بدعت می شوند؛ با این وجود تا زمانی که بدعت آنها مکفره نیست و با عبور از «4فیلتر اصلی» (1- اثبات جرم 2- تأئید جرم توسط الله و رسولش صلی الله علیه وسلم3- شروط تکفیر 4- موانع تکفیر) به یقین و بدون شک و شبهه ای مرتد نشده اند و در دایره ی اسلام باقی مانده اند باز مسلمان هستند و مشمول حکم مسلمین می شوند با پرهیز از بدعت آنها:

  • اگر بدعت آنها پاره ای از مسائل حکومتی باشد از این مسائل مشخص حکومتی آنها پرهیز می شود.
  • اگر در مسائل نظری و عقیدتی باشد از عقاید باطل آنها پرهیز می شود.
  • اگر در مسائل ظاهری و عملی باشد از این اعمال ظاهری و عملی آنها دوری می شود.

این همان کاری بوده که ائمه ی بزرگ ما ضمن دعوت به سنت صحیح در برابر اهل بدعت انجام داده اند و تا زمانی زمینه های شرعی نابودی حاکمیت این اهل بدعت به گزینه و ابزاری بالاتر فراهم شده باشد در حین مبارزه و روشنگری صبر کرده اند و یا از این بخش از دارالاسلام به بخشی دیگر از  دارالاسلام که این بدعتها بر مردم تحمیل نمی شده هجرت کرده اند.

یکی از دوستان افغان ما پرسید چرا عده ای از برادران ما امروزه مجبور شده اند که از دست فشار بعضی از مسئولین دارالاسلام به ولسوالی ها یا ولایتهای دیگری از دارالاسلام و یا حتی به دارالاسلام ایران مهاجرت کنند؟

مفهوم سوال این برادر ما می رساند که  سیاستهای کلان دارالاسلام امارت اسلامی افغانستان چیزی است و روش برخورد فلان مسئول حکومتی هم چیز دیگریست و خلاف قوانین حاکم بر دارالاسلام . من با مثالی محلی این آسیب را بیان کردم که برای برای شما هم بیانش می کنم . در زبان هورامی ما نقل می کنند:

ماچا ڕویه  فیلێه جه جەنگەڵێەنە ڕەمای ڕەمێ! چه نه شا په رسا: چێشه ن پی جۆرە مه ڕەمی؟

کەردشوه جواوو جواو  و واتش: شێر دەسوورش دان چێش زەڕافە هەن ملش پڕنا!

واتشا خۆ تۆ زەڕافە نیەنی؟

واتش : ڕاس ماچدێ وەلێم جەنابوو شێری دەسوورەکەش بە هەری دان!

می گویند روزی فیلی در جنگلی در حال فرار بود، از او پرسیدند چه اتفاقی افتاده که اینگونه فرار می کنی؟ جواب داد که شیر سر تمام زرافه ها را بزنند! به فیل گفتند تو که زرافه نیستی! فیل گفت: راست می گوئید اما جناب شیر حکمش را به یک خر داده که اجرا کند!

این آسیب هم ممکن است در مورد مسئولین دارالاسلام باشد که قدرت حکومتی در اختیارشان است و باید مجری صحیح قوانین شریعت الله باشند و بر زیر دستان خود نظارت کامل داشته باشند و هم ممکن است در مورد دعوتگری باشد که دین الله یا یکی از آیات الله و سنتهای رسول الله صلی الله علیه وسلم به عنوان یک امانت در اختیار اوست و باید با تفقه صحیح و آگاهی کامل آنرا در جامعه بیان کند و برساند اما با فهم غلطش از آیات و احادیث و حکم، همه را از خود فراری داده است. 

س7: آیا مسلمین مثل صدر اسلام یک رای و یک صدا می شوند؟ چگونه؟ این وضع چند دستگی و جنگ داخلی و تفرقه میان مسلمین همه را خسته کرده است تا کی ادامه دارد؟ مثلاً شیعه و سلفی و حنفی و صوفی و غیره چگونه یکی می شوند؟ با زور حکومت یا با گفتگو؟

ج: تنها راه جمع کردن اینهمه جویبارهای متفرق و مختلف «شورا ی اولی الامر» متخصصین اهل فقه از تمام مذاهب وتفاسیر اسلامی است که با اجماع واحد این شورا و با پشتیبانی قدرت حکومتی دارالاسلام جماعت واحد و یکپارچه ای از مومنین شکل می گیرد.

به دلیل عدم وجود شورای «أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ» واحدی از فقهای متخصص که اجماع واحدی را ارائه دهند ما شاهد تولید مذاهب و تفاسیر مختلف با ادله مختلف استخراج حکم هستیم. به عنوان مثال امام ابوحنیفه در مورد اصول مذهب خودش می گوید: من ابتدا احکام را از قرآن أخذ می‌نمایم، اگر موردی از احکام در قرآن نباشد آنرا در احادیث پیامبر صلی‌الله‌علیه‌ وسلم جستجو می‌کنم  و اگر مسئله‌ای را در قرآن و احادیث نیابم در آنصورت از اقوال اصحاب پیامبر می گیرم و اگر در مسئله‌ای به اقوال تابعین مراجعه کنم آنان را مجتهد می‌دانم و من نیز همانند آنان اجتهاد می کنم.[116]

امام شافعی اصول فقهش بر اساس: 1- قرآن 2- سنت 3- اجماع 4- قیاس بنا شده است. شیعه جعفری نیز که اصول دین را بر توحید، نبوت و معاد می داند – که مورد پذیرش تمام مسلمین است- دو اصل عدل‌ و امامت را به‌ عنوان‌ اصول‌ مذهب‌ خودش بر این سه اصل افزوده است[117] و بیان می کند که باور نداشتن به سه اصل اول موجب خروج از دین اسلام و کفر می‌شود در حالی که انکار دو اصل بعدی، موجب خروج از مذهب شیعه ی جعفری است نه خروج از دین اسلام؛ با این وجود منبع مذهب شیعیان جعفری در استخراج احکام نیز بر اساس : 1- قرآن 2- سنت 3- اجماع 4- عقل شناخته می شود[118] که در واقع قیاس همان عقل است با کارکردی واحد ؛ با این توضیح که در مذهب شیعه ی جعفری قرآن محکی است جهت صحت و سقم حدیث و عقل و هر چه مخالف قرآن باشد را رد می کنند.

اصل نزد شیعیان جعفری این است که: مَنْ خَالَفَ كِتَابَ اللَّهِ وَ سُنَّةَ مُحَمَّدٍ فَقَدْ كَفَرَ.[119] كسي كه با قرآن و سنت محمد مخالفت كند كافر است. و با معیار قرار دادن قرآن برای هر حدیث و سخنی از غیر الله می گویند: مَا وَافَقَ‌ كِتَابَ‌ اللَّهِ‌ فَخُذُوهُ‌ وَ مَا خَالَفَ كِتَابَ اللَّهِ فَدَعُوهُ.[120] آنچه با كتاب خدا سازگار بود، آن را بپذيريد و اگر مخالف كتاب خدا بود رهايش كنيد. یا در لفظی «فَرُدُّوهُ»[121] و در حکمی کلی می گویند: مَا لَمْ يُوَافِقْ مِنَ الْحَدِيثِ الْقُرْآنَ‌ فَهُوَ زُخْرُفٌ‌.[122] هر حديثى كه با قرآن سازگار نباشد، ساختگى و بی ارزش است.

حالا هر یک از مذاهب اسلامی بر اساس ادله و اصولی که دارد دست به اجتهاد و تاویل می زند و طبیعی است که در مواردی با هم اختلاف داشته باشند و تنها اجماع واحد این مذاهب و تفاسیر مختلف اسلامی است که برای همه حجت می شود و تنها شورای واحدی که تمام مذاهب را در خود جمع کرده باشد می تواند اجماع واحدی از این مذاهب و تفاسیر مختلف اسلامی را ارائه دهد که امام مالک در تعریف اجماع نزد تمام مسلمین با اجماع نزد خودش که در واقع اجماع درون مذهبی هر مذهبی است می گوید:هر امری که «المجتمع عليه» است امری است که سخن اهل فقه و علم در آن یکی است و در آن اختلافی ندارند، و آنچه که گفته ام «الأمر عندنا»  آنچیزی است که مردم نزد ما به آن عمل می کنند و احکام بر این اساس جاری می شوند و جاهل و عالم این را می دانند.[123] به همین دلیل القرافي از بزرگان مذهب مالکی می گوید: الأدلة هي الكتاب والسنة وإجماع الأمة وإجماع أهل المدينة.[124] ادله 1- قرآن 2- سنت 3- اجماع امت 4- اجماع اهل مدینه هستند.

اجماع الأمة یعنی اجماع تمام مسلمین با تمام تفاسیر و مذاهبی که دارند و این ممکن نیست مگر از کانال شورای «أُولِی الْأَمْرِ مومنین»ی که از پشتوانه ی قدرت حکومتی و اجرائی برخوردار است و این اجماع واحد با ارائه ی یک رای واحد جماعت واحدی را تولید می کند که مستحق حمایت و پشتیبانی الله تعالی می شود چون رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید: إنَّ اللَّهَ لا يجمعُ أمَّتي علَى ضلالةٍ ويدُ اللَّهِ معَ الجماعةِ .[125]

بر این اساس دلیل متفق علیه : 1- قرآن 2- سنت صحیح 3- اجماع  است .

زمانی که نوح به قومش گفت: فَأَجْمِعُوا أَمْرَکُمْ (یونس/71) حرفتان را یکی نموده و تصمیم تان را بگیرید و اتفاق نظر خودتان را بیان کنید اهل علم گفته اند اجماع یعنی: «اتِّفاقُ مجتهدِی أُمَّةِ محمَّدٍ – صلى الله علیه وسلم – بعد وفاتِه فی عصرٍ من العصُورِ على حکمٍ شرعیٍّ» اتفاق تمام مجتهدین امت محمد – صلی الله علیه و سلم – بر سر حکمی شرعی است که این اتفاق، در یک دوره‌ی زمانی رخ می‌دهد و راه واحدی است که به عنوان راه مومنین شناخته شده است، راهی است که تمام مومنین بر آن اجماع دارند و رای واحدی در این زمینه دارند نه رای فلان مذهب و تفسیر خاص از اسلام، و تا زمانی که تمام مذاهب و تفاسیر اسلامی در شورای «أُولِی الْأَمْرِ» فقهای دارالاسلام که از قدرت حکومتی دارالاسلام برخوردار است به اجماع واحدی نرسیده اند، هر یک از مذاهب به تنهائی ادعای اجماع داشته باشد راست نگفته است چنانچه امام احمد بن حنبل رحمه الله با توجه به اوضاع عصر خودش می گوید: مَنْ ادَّعَى الْإِجْمَاعَ فَهُوَ كَاذِبٌ، لَعَلَّ النَّاسَ اخْتَلَفُوا.[126] هر کس ادعای اجماع نماید او دروغگو است، زیرا او چه بداند؟ شاید که علما در آن (مسأله مورد نظر) اختلاف نمودند (ولی او خبر ندارد).

امام شوکانی نیز در ضمن همین سخن امام احمد بن حنبل توضیح می دهد: هر کس منصف باشد این را می داند که علمای مشرق زمین نسبت به تمام علمای مغرب زمین آگاهی ندارند و بر عکس نیز (همین قضیه است) چه جائی نسبت به هر یک از آنها و چگونگی مذهبش و نظریه و دیدگاهش در باره فلان مسأله معین بصورت تفصیلی آگاهی و علم داشته باشد، (نکته دیگر اینکه ) این نیز (احتمال می رود که گاهی) برخی ازآنهائی که در اجماع معتبر شمرده اند موافقت آنها و عدم اظهار مخالفت آنها بنا بر تقیه و یا ترس برجانش بوده باشد.[127]

امام شافعی نیز می گوید: نه من می گویم و نه هیچ یک از اهل علم (می گوید) که این (مسأله) بر آن اجماع صورت گرفته است مگر(مسأله ای) که آن گونه (واضح و از ضروریات دینی) باشد که هیچ عالمی را هر گز ملاقات نکنی مگر این که آن را بیان نماید و از گذشتگانش نقل و حکایت نماید همانند اینکه تعداد رکعات نماز ظهر چهاراست و نوشیدن شراب حرام است و همانند چیزهائی که مشابه اینها هستند .[128]

پس با تعصب و خوی جاهلی نباید گفت هر آنچه نزد مذهب من و نزد شیوخ و علمای من است رای اسلام و مسلمین است و هر آنچه نزد مذاهب دیگر است غلط و اشتباه و غیر اسلام است. ابن تیمیه که عده ای به پاره ای از دیدگاهای او استناد می کنند می گوید: هرکسی که برای شخصی غیر از رسول الله صلی الله علیه وسلم، مثل امام مالک ویا امام شافعی ویا احمد ویا ابوحنیفه  تعصب داشته باشد، واینطوری گمان کند که فقط قول این شخص معین صحیح است وباید از آن تبعیت کرد وقول مخالفان او نادیده گرفته شود(وآنرا باطل بداند)، پس بی گمان او جاهل وگمراه است.[129]

ابن تیمیه در کتاب الردِ علی السُبِکی که در اواخر عمرش نوشته در مورد شیعه ی جعفری که این روزها به خاطر حسادت به قدرت دارالاسلام ایران و جنگ روانی «مثلث دروغساز» سوژه ی روز شده می گوید: فإنهم داخلون في مسمى الأمة والمؤمنين.[130] و آنها در مسمّای امّت و مؤمنین داخل هستند و بخشی از امت و مومنین هستند. و می گوید: با آنکه این شیعیان امامی در اون چیزهائی که با اهل سنت مخالفت کرده اند گمراه هستند اما  فلا يلزم ضلالهم في كل شيء، اما این به این معنی نیست که در همه چیز گمراه باشند در حالی که اموری هستن که قد وافقهم بعض أهل السنة والجماعة في تلك المسائل، عده ای از اهل سنت در این مسائل موافق آنها هستند.  فإذا كان اسم المؤمنين وأمة محمد – صلى الله عليه وسلم – يتناولهم،  پس زمانی که اسم مومنین و امت محمد صلی الله علیه وسلم در مورد آنها به کار میرود  اینها نیز دارای نظر و استدلالات خاص خودشان هستند ولهم نظرٌ واستدلالٌ،   پس دلیلی وجود ندارد که دیدگاه و نظر آنها را به حساب نیاورد  لم يبقَ وَجْهٌ لمنع الاعتداد بهم .[131]

ابن قیم شاگرد ابن تیمیه نیز در مورد شیعیان جعفری می گوید: و این مغرور شدن است که شخص متکبری همۀ آنان را تکذیب کند. اگر چه این شیعیان امامیه در جاهائی دچار خطا و اشتباه شده اند اما به این معنی نیست که هر چه اینها بگویند خطاست.[132]

امام شافعی رحمه الله در دو جا در کتاب «الرساله» ی خود گفته اند: «لیس لأحد دون رسول الله صلی الله علیه وسلم أن یقول إلا بالإستدلال»، غیر از رسول الله صلی الله علیه وسلم هیچ شخص دیگری حق ندارد بدون ارائه ی دلیل نظر بدهد. یعنی اعتبار شرعی آراء و فتاوا مبتنی بر دلیل از الله و رسولش می باشد نه اشخاص و مذاهب و فرقه ها و تفاسیر و دسته های مختلف؛ و بعد از رسول الله صلی الله علیه وسلم هیچ شخصی یا گروه و مذهبی چنان جایگاهی نخواهد داشت که شخصیت و مذهب و گروهش پشتوانه ی صحت نظراتش باشد. ما می توانیم بگوییم چون رسول الله صلی الله علیه وسلم فرموده پس حق است، حق هم همین است و نیازی به دلیل نداریم، اما هیچ شخص یا مذهب و گروه و تفسیردیگری اینگونه نیست و باید حتماً بر اساس منابع شرعی دلیل ارائه دهد.

پس زمانی که می گوئیم اجماع تمام مسلمین یعنی تمام مسلمین. ابن تیمیه که سلفیت نوع دوم را نمایندگی می کنه معتقد بود که اجماع امت جز با موافقت شیعیان دوزاده امامی منعقد نمی شود. یعنی اگر در مساله ای خاص تمام مذاهب دیگر تاویل و اجتهادی داشته باشند و شیعیان جعفری اجتهاد دیگری داشته باشد در این صورت اجماع واحد تمام مسلمین صورت نگرفته است بلکه تنها اجماع چند مذهب صورت گرفته است.   

به هر حال تنها ابزار تولید اجماع واحد مسلمین شورای اولی الامر متخصصین اهل فقه از تمام مسلمین است که از پشتوانه ی قدرت حکومتی دارالاسلام برخوردار است و دارالاسلام با قدرت نظامی که دارد اجماع واحد این شورا را در جامعه پیاده می کند؛ هر راهی غیر از این، تنها شعار است و سرگرمی و عوام فریبی و کمک به ادامه تفرق و مصیبتهای تفرق و به تاخیر انداختن اتحاد و وحدت اسلامی میان مومنین. 

س8: منظور از جماعت که ما بعد از اهل سنت می گوئیم اهل جماعت هستیم چیست؟ چون من جماعتهای مختلف می بینم نه یک جماعت.

ج: این سوال و نکته ی خیلی مهمی است. با آنکه الله تعالی به عنوان مثال فرموده است :

  • وَأَطِیعُواْ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَلاَ تَنَازَعُواْ فَتَفْشَلُواْ وَتَذْهَبَ رِیحُکُمْ (انفال/46) و از الله و پیغمبرش اطاعت نمائید و (در میان خود) کشمکش مکنید،  (که اگر کشمکش کنید) درمانده و ناتوان می‌شوید و شکوه و هیبت شما از میان می‌رود (و ترس و هراسی از شما نمی‌شود).
  • إِنَّ الَّذِینَ فَرَّقُواْ دِینَهُمْ وَکَانُواْ شِیَعاً لَّسْتَ مِنْهُمْ فِی شَیْءٍ إِنَّمَا أَمْرُهُمْ إِلَى اللّهِ (انعام/159) بیگمان کسانی که دین خود را پراکنده می‌دارند و دسته دسته و گروه گروه و فرقه فرقه می‌شوند (و هر دسته و گروهی از مکتبی و مذهبی پیروی می‌کنند) تو به هیچ وجه از آنان نیستی و (حساب تو از آنان جدا و ) سروکارشان با خدا است.

اما دسته هائی شاذ و منفرد و تجزیه طلب همچون عبدالله ابن ابی  و « ذُو الْخُوَیْصِرَة» و سایر اهل بغی و اهل بدعت در میان مسلمین وجود دارند که با جمع کردن مسلمین و مومنین ضعیف الایمان تمایل به تفرق و ایجاد چند دستگی میان مسلمین و از بین بردن جماعت واحد مسلمین و تولید فرقه های مختلف دارند و تنها زور و قدرت حکومتی است که می تواند ضرارها و مراکز حزبی و فرقه ای آنها را نابود کرده و از جماعت واحد مومنین که شورای اولی الامر دارالاسلام و رهبریت واحد آن این جماعت را نمایندگی می کند محافظت کند به همین دلیل است که امام طبری [133]وابن حجر[134]والشاطبي[135] وابن العربي[136] و دیگران  می گویند: أنَّ المقصودَ بالجماعةِ في النصوصِ الشرعيةِ جماعةَ المسلمينَ إذا اجتمعوا على أمِيرٍ.  منظور از جماعت در نصوص شرعی جماعت مسلمین است که بر رهبری جمع شده باشند. و قطعاً امیر هم کسی است که رهبریت این جماعت را در اداره ی امور زندگی دنیوی و تطبیق قوانین شریعت الله بر عهده دارد.

شورای اولی الامر همان «جماعةَ المسلمينَ إذا اجتمعوا» است که با اجماع واحدش می تواند جماعت واحدی را تشکیل دهد و تنها با قدرت واحد حکومتی که «الجماعة» است موجودیت پیدا کرده و ادامه حیات می دهد و قادر به این کار است و قدرت حکومتی و شورای اولی الامر و به عبارتی دیگر اجتماع «جماعةَ المسلمينَ» و «الجماعة» لازم و ملزوم هم هستند. بدون در دست داشتن قدرت حکومت اسلامی و نهادهای تحت پوشش آن صدها سال درس اخلاق و تزکیه و اتحاد و سفارش و نصیحتِ به دور ریختن تفرق تأثیرات اساسی خواسته شده در شریعت را ندارد و تنها یک آرزو خیال دست نیافتنی است؛ این را ما قرنهاست تجربه کرده ایم و همین الان هم داریم می بینیم و نیازی به تجربه ی مجدد نداریم کسانی هستند که تا ضرارشان نابود نشود دست از فرقه بازی و تجزیه طلبی برنمی داند و تنها قدرت حکومتی قادر به این کار است نه هزاران آیه و حدیث و سخن و برخورد حکیمانه ی امثال پیامبر صلی الله علیه وسلم و آنهمه صحابی بزرگوار؛ حالا چه رسد به دیگر اهل علم یا امثال ما که شاگردان هم مسیر این بزرگواران هستیم.

 اگر در طول این چند قرن گذشته و همین الان «أهلُ السُّنَّة» وجود داشته- و تقریبا همه ی فرقه های اسلامی را در بر می گیرد – اما پس از حسن بن علی رضی الله عنهما تا کنون ما شاهد جماعتی ناقص و یا جماعتهای مختلف و متعدد ناقص بوده ایم چون بدون شورای اولی الامر واحد و امت واحد و اجماع واحد، جماعت واحد منهجی و ایمانی برای تمام مومنین روی زمین در کار نبوده که «أَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا» (آل عمران/103) و «أخوة اسلامی» را به وجود آورده و جماعت ظاهری دارالاسلام یا «الجماعة» با امیر واحد آن نمایندگیش کند؛ به همین دلیل مسلمین اهل سنت تابع این حاکمیتهای متعدد را می توان اهل سنت و جماعات نامید نه اهل سنت و جماعت.

شورای اولی الامر واحد که در مورد مسائل قابل اجتهاد، به جای فرقه های مختلف و متفرق ایفای نقش می کند و قدرت تصمیم گیری و ارائه ی رای واحد و منهج واحد حرکتی به تمام مسلمین را به عهده می گیرد و نشان دهنده و بیانگر اراده ی تمام مسلمینی است که آنان را تحت پوشش خودش قرار داده است در چنین حاکمیتها و جماعتهای ظاهری متعدد وجود نداشته و تا کنون هم وجود ندارد.  

باید بدانیم که بر خلاف آراء افراد شاذ و متفرقه و بر خلاف فرقه ها و مذاهب مختلف که به ناحق گاه خودشان معادل جماعت معرفی کرده اند، اجماع واحد شورای اولی الامر و رای واحدش که جماعت منهجی واحدی را تولید می کند در ردیف قرآن و سنت صحیح قرار می گیرد چنانچه الله تعالی می فرماید: ‏يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا‏ (نساء/59). اطاعت از الله یعنی گرفتن حکم از قرآن و اطاعت از رسول الله صلی الله علیه وسلم یعنی گرفتن حکم از سنت صحیح و رهبریت واحد دارالاسلام  و اطاعت از  اولی الامر یعنی گرفتن حکم از اجماع واحد شورای اولی الامر.

این حکمِ واحدِ ناشی از اجماعِ واحد شورای اولی الامرِ تحت پوشش و حمایتِ قدرت حکومتی و اجرائی دارالاسلام یا«الجماعة»، برای همه ی مسلمین اتمامِ حجت می شود، و همه ی مسلمین با استفاده از یک رای واحد از تفرق و چند دستگی منهجی و فکری نجات پیدا می کنند، و دوباره امت واحد و جماعت واحد عقیدتی و منهجی «أَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا» (آل عمران/103) و «أخوة اسلامی» شکل می گیرد که با جماعت واحد ظاهری -«الجماعة»-  که رهبریت واحد دارالاسلام آنرا نمایندگی می کند «امت»ی شکل می گیرد که الله تعالی درموردشان می فرماید: کُنتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ (ال عمران /110)  و آن  وقت است که این امت واحد و حاکمیت واحد نمونه و الگوئی می شود برای سایر مردم: وَکَذَلِکَ جَعَلْنَاکُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِّتَکُونُواْ شُهَدَاء عَلَى النَّاسِ وَیَکُونَ الرَّسُولُ عَلَیْکُمْ شَهِیداً (بقره /143)

در این صورت اطاعت از اجماع واحد شورای اولی الامر در ردیف اطاعت از الله و رسول قرار می گیرد و واجب می شود. شورای اولی الامر واحد از کانال نماینده ی خودش که رهبر«الجماعة» و دارالاسلام است «كيفيت» تطبيق و اجراي حکم الله و رسولش را متناسب با وضع موجود جهانی و منطقه ای و داخلی و نیازهای روز مسلمین و از کانال همین شورای واحد و از طریق اجماع واحدش به شیوه ای مناسب و سازگارِ با شرايطِ خاص، بیان و اجرا می کند؛ این شورای اولی الامر واحد غیر از شوراهای متخصصین در صنفها و حرفه ها و ارگانهای مختلف اداری و اجرائی دارالاسلام است که اجماع هر یک برای مخاطبین و زیر مجموعه های خود باز واجب می شود. شورای أُولِي الْأَمْرِ درواقع قاضی عام است و تنها مرجعی است که حق صدور حکمی را دارد که اجماع نام دارد و اطاعت از این حکم نیز بر مومنین واجب می شوند. 

پس در دارالاسلام دو جماعت وجود دارد: یکی جماعت معنوی و منهجی که بعد از رسول الله صلی الله علیه وسلم تنها با اجماع واحدی از کانال شورای اولی الامر واحد متخصصین اهل فقه به وجود می آید و می تواند در میان تمام مومنین «أَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا» (آل عمران/103) و «أخوة اسلامی» به وجود آورد که با از بین رفتن این شورا این جماعت واحد معنوی نیز از بین می رود همچنانکه بعد از خلافت حسن بن علی و روی کار آمدن شاهیگری معاویه از بین رفت، و دیگری جماعت ظاهری و مورد نظر شریعت در معنی خاص آن -«الجماعة»- که مسلمینی متحد که دارای دارالاسلام و رهبریت واحدی هستند آنرا نمایندگی می کنند، چرا جماعت خاص مورد نظر شریعت؟ چون با وجود 3 گروه از انسانها در دارالاسلام «1- الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ 2- الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ  3- الضَّالِّينَ» ما هرگز در دارالاسلام شاهد یک جماعت معنوی واحد از تمام ساکنین آن نخواهیم بود بلکه تنها شاهد قوانین اجرائی واحدی توسط شورای اولی الامر واحد مومنین برای این دسته های مختلف خواهیم بود که نظام و حاکمیت اسلامی با رهبریت واحد آن چنین قوانین واحدی را در روابط داخلی و اداری دارالاسلام و دیپلماسی خارجی و روابط بین المللی به اجرا در خواهد آورد و مومنین با الفتی که به واسطه ی ایمان و قوانین واحد شریعت بین آنها به وجود آمده اخوة اسلامی را میان خود رعایت می کنند و صاحب «الجماعة» واحدی با منهج حرکتی واحدی می شوند.

 حدیث حذيفة رضي الله عنه نیز به این معنی دوم جماعت (جماعت تولید شده توسط نظام حاکم بر دارالاسلام و رهبریت واحد آن) یا«الجماعة» اشاره دارد که رسول الله صلی الله علیه وسلم در مورد تفرقه اندازان میان مسلمین و راه خلاصی از این تفرقه اندازان می فرماید: دُعَاةٌ إلى أَبْوَابِ جَهَنَّمَ، مَن أَجَابَهُمْ إلَيْهَا قَذَفُوهُ فِيهَا، قُلتُ: يا رَسولَ اللَّهِ، صِفْهُمْ لَنَا؟ فَقالَ: هُمْ مِن جِلْدَتِنَا، ويَتَكَلَّمُونَ بأَلْسِنَتِنَا، قُلتُ: فَما تَأْمُرُنِي إنْ أَدْرَكَنِي ذلكَ؟ قالَ: تَلْزَمُ جَمَاعَةَ المُسْلِمِينَ وإمَامَهُمْ، قُلتُ: فإنْ لَمْ يَكُنْ لهمْ جَمَاعَةٌ ولَا إمَامٌ؟ قالَ: فَاعْتَزِلْ تِلكَ الفِرَقَ كُلَّهَا، ولو أَنْ تَعَضَّ بأَصْلِ شَجَرَةٍ، حتَّى يُدْرِكَكَ المَوْتُ وأَنْتَ علَى ذلكَ.[137] داعياني مردم را بسوي دروازه هاي جهنم فرا مي خوانند. كسي كه آنان را اجابت كند، او را در آتش مي اندازند». گفتم: اي رسول خدا! آنان را براي ما توصيف كن. فرمود: «آنان از ما هستند و به زبان ما سخن مي گويند». گفتم: اگر آن زمان را دريافتم، دستور شما چيست؟ فرمود: «با مسلمانان و پيشواي آنها باش». پرسيدم: اگر مسلمانان، جماعت و رهبري نداشتند، چه كار كنم؟ فرمود: «در آن صورت، از همة آن گروهها، دوري كن. اگر چه خود را ملزم بداني كه زير يك درخت بماني و در همان حال، مرگ به سراغت بيايد.»

در تفسیر عملیِ «تَلْزَمُ جَمَاعَةَ المُسْلِمِينَ وإمَامَهُمْ» توسط صحابه ی رسول الله صلی الله علیه وسلم امام طبری روایتی می آورد که  نشان می دهد منظور از «الجماعة»  وحدت سیاسی و اجتماع مسلمین بر خلیفه یا امیر المومنین و رهبر دارالاسلام و نظام و حاکمیت اسلامی است که اهل این «الجماعة» بودن از اصول اهل سنت است که قرنهاست به آن معروف شده اند. امام طبری روایت می کند که از سعید بن زید رضی الله عنه سوال شد: چه وقت با ابوبکر بیعت شد؟ پاسخ داد: روزی که رسول الله صلی الله علیه وسلم وفات کرد، كَرِهوا أن يَبقَوا بعضَ يومٍ وليسوا في جماعةٍ،[138] دوست نداشتند و اکراه داشتند که بعضی از روز را بگذرانند در حالی در جماعت نباشند. فهم صحیح صحابه از «الجماعة» و میزان آگاهی آنها از شر و آفتهای نداشتن «الجماعة» و فرقه گرائی و تجزیه و تفرق را نگاه کن .

 صحابه رهبر واحد حاکم بر دارالاسلام را معیار «الجماعة» بودن بودن می دانستند که با نبود این رهبر «الجماعة» هم از بین می رود و به این شکل حتی مکروه می دانستند که ساعاتی از روز بگذرد و آنها پس از وفات رهبر دارالاسلام که رسول الله صلی الله علیه وسلم بود با نداشتن رهبری واحد برای دارالاسلام در داخل «الجماعة» نباشند و خارج از «الجماعة» باشند که امروزه نزد عده ای کم اهمیت و حتی به فراموشی سپرده شده و تا حدودی از مسائل روز مسلمین نیز متروک شده است به گونه ای که عده ای سالها از «الجماعة» مسلمین فاصله گرفته اند و خیال می کنند اهل «الجماعة» هستند. علت تاخیر در کفن و دفن رسول الله صلی الله علیه وسلم نیز همین امر مهم و حیاتی محافظت از «الجماعة» مومنین بود.

پس «الجماعة» از نگاه رسول الله صلی الله علیه وسلم و اصحاب رسول الله صلی الله علیه وسلم به زبان ساده یعنی مسلمین متحد دارالاسلام که جهت اداره ی حاکمیت دارای رهبری واحد هستند و در آن وحدت فرماندهی و وحدت دستور وجود دارد و باید با آنها بود «تَلْزَمُ جَمَاعَةَ المُسْلِمِينَ وإمَامَهُمْ»، خواه این نظام حکومتی بر اساس مطلوب ما «خلافةٌ على مِنهاجِ النُّبُوَّةِ» حکومت اسلامی بر اساس روش و منهج حکومتداری رسول الله صلی الله علیه وسلم باشد یا بر اساس حکومتهای بدیل اضطراری اسلامی «مُلْكًا عاضًّا» و «مُلْكًا جَبْرِيَّةً»[139] و هر آنچه خارج از نظام حکومتی واحد دارالاسلام و رهبریت واحد آن باشد را نمی توان اسم «الجماعة» بر آنها گذاشت بلکه اینها تحت عنوان «فرقه» تعریف می شوند که باید طبق دستور رسول الله صلی الله علیه وسلم از تمام این فرقه ها کناره گیری و دوری کرد «فَاعْتَزِلْ تِلكَ الفِرَقَ كُلَّهَا».

اما حدیث فرقه ناجیه، پیامبر صلی الله علیه وسلم  می فرماید: تَفْتَرِقُ هَذِهِ الأُمَّةُ عَلى ثَلاثٍ وسَبْعِينَ، كُلُّها في النّارِ إلّا واحِدَةً، وهي الجَماعَةُ. [140]امت من به هفتاد و چند فرقه تقسیم می شوند، تمام این فرقه ها در آتش هستند، مگر یکی از آنها، و آن «الجَماعَة» است.» و در روایتی دیگر فرمود: «ما أنا عَلَيْهِ اليَوْمَ وأصْحابِي »[141]آنچه من و اصحابم امروز بر آن هستیم. که قطعاً رسول الله صلی الله علیه وسلم بر وحدت منهجی و عقیدتی و بر وحدت دارالاسلام و نظام حکومتی دارالاسلام و بر پرهیز از فرقه گرائی و تفرق و جدائی و بر انهدام ضرارها و فرقه ها و پرهیز از چند حکومتی برای دارالاسلام و مسلمین و بر چنگ زدن به «الجَماعَة» واحد با حاکمیتی واحد بر دارالاسلام بودند بر خلاف دارودسته ی منافقین و سکولار زده های داخلی  و اهل بغی که همیشه گرایش به ضرار سازی و حزب بازی و تفرق و جدائی و چند دستگی و فرقه سازی داشته و دارند تا جایی که جدا شده های از دارالاسلام میان  دارودسته ی منافقین مشمول حکم «مَلْعُونِينَ ۖ أَيْنَمَا ثُقِفُوا أُخِذُوا وَقُتِّلُوا تَقْتِيلًا» (احزاب/61) می شوند و بر خلاف قدرت طلبان اهل بغی که هر یک به بهانه های جاهلی قومیتی و مذهبی و غیره بر بخشی از دارالاسلام مسلط شده اند و برای خود حاکمیتی مستقل از سایرین تشکیل داده اند و فرقه ای شده اند در میان سایر فرقه ها رسول الله صلی الله علیه وسلم و اصحابش بر«الجماعة» بودند.

در اسلام علاوه بر آنکه حاکمیتی موازی از منافقین جدا شده از «الجماعة» در کنار حاکمیت واحد دارالاسلام که «الجماعة» واحد را نمایندگی می کند پذیرفتنی نیست و معادل تولید فرقه محسوب می شود که باید توسط «الجماعة» قتل عام شوند، به همین شیوه حاکمیت موازی مومنین نیز پذیرفتنی نیست و معادل اهل بغی محسوب می شود و چنانچه با مذاکره و گفتگو و دیپلماسی دست از فرقه بازی و بغی خودش برنداشت باید با جنگ مسلحانه او را مجبور به دست کشیدن از فرقه بازی کرد و با زور اسلحه او را مجبور به بازگشت به «الجماعة» کرد که امر و حکم الله است که الله تعالی می فرماید:  وَإِنْ طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا ۖ فَإِنْ بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الْأُخْرَىٰ فَقَاتِلُوا الَّتِي تَبْغِي حَتَّىٰ تَفِيءَ إِلَىٰ أَمْرِ اللَّهِ ۚ (حجرات/9) هرگاه دو گروه از مؤمنان با هم به جنگ پرداختند، در میان آنان صلح برقرار سازید. اگر یکی از آنان در حق دیگری ستم کند و تعدی ورزد (و صلح را پذیرا نشود)، با آن دسته‌ای که ستم می‌کند و تعدی می‌ورزد بجنگید تا زمانی که به سوی اطاعت از فرمان الله برمی‌گردد و حکم الله را پذیرا می‌شود.

حکم الله و حق در مورد «الْجَمَاعَةِ» همین است حالا اگر بعد از وفات پیامبر خاتم صلی الله علیه وسلم و با وجود دارالاسلام در این «الْجَمَاعَةِ» حتی یک نفر مثل علی بن ابی طالب یا حسن بن علی رضی الله عنهما وجود داشت و همه با پیروی از بدعت بزرگ شاهیگیری مخالف او بودند باز این امیر مومنین خودش به تنهائی نماینده ی «الْجَمَاعَةِ» است و در جماعت منهجی و فکری هم حتی اگر یک نفر مثل احمد بن حنبل وجود داشته باشد باز خودش به تنهائی نماینده ی جماعت منهجی و فکری است[142] چنانچه ابن مسعود می گوید: الْجَمَاعَةِ مَا وَافَقَ الْحَقَّ وَلَوْ كُنْتَ وَحْدَكَ.[143]جماعت آنست که موافق با حق باشد هر چند تنها باشی.

ابن قیم در توضیح «الْجَمَاعَةِ» اینگونه بیان می کند: عَمرو بن ميمون الأوْدِيّ گفته است: «همراه معاذ به یمن رفتم و او را ترک نکردم تا اینکه در شام او را به خاک سپردیم بعد از او با فقیه ترین مردم، یعنی عبدالله بن مسعود همراه شدم. و شنیدم که گفت: همراهی جماعت بر شما لازم است، چون به راستی دست الله همراه جماعت است «يدُ اللَّهِ معَ الجماعةِ» سپس روزی از روزها شنیدم که می گفت: امیرانی بر شما خواهند آمد که نماز را به تأخیر می اندازند، پس نماز را در وقت خود به عنوان فرض بخوانید و با آنان نماز نافله به جا آورید. [144]

یعنی با حفظ «الْجَمَاعَةِ» هر چند که منحرف و فاسد هم شده باشد، و بدون تجزیه طلبی و ایجاد فرقه ای جدید و موازی در این «الْجَمَاعَةِ» که امیر و حاکمیت دارالاسلام نماینده ی آن است، شخص باید تابع آنچه باشد که این «الْجَمَاعَةِ» قبل از فسادش به آن عمل کرده است که همان روش رسول الله صلی الله علیه وسلم است[145] و در حقیقت در این حالت خود این شخص است که منهج «الْجَمَاعَةِ» صحیح را نمایندگی می کند نه «الْجَمَاعَةِ» اصلی که نماینده ی دارالاسلام و حاکمیت واحد مسلمین است، تا اینکه باذن الله «الْجَمَاعَةِ» حاکم بر دارالاسلام با این امر به معروفها و نهی از منکرها و اصلاح طلبی ها دوباره به همان روش رسول الله صلی الله علیه وسلم بر می گردد ارتقاء پیدا می کند و وجود این دیدگاههای مختلف در شورای «أُولِی الْأَمْرِ» تحت پوشش دارالاسلام یا در سایر مراکز تبلیغی و علمی دارالاسلام امری طبیعی و عادی است.

اگر کسانی چون ابن مسعود چنین راهکاری را برای حفظ «الْجَمَاعَةِ» با وجود مخالفت با فلان مساله ی اجرائی و فقهی «امیر» دارالاسلام بیان کرده است به این معنی نیست که این مشکل تنها متعلق به زمان خودش بوده بلکه همین الان هم  چنین آسیبی در میان امرای دارالاسلام که دارای تفاسیر و مذاهب فقهی مختلف هستند وجود دارد، و این اختلاف فقهی نیز تنها مختص به امور عبادی چون نماز و روزه نیست بلکه حتی در تطبیق حدود و سیاست داخلی و دیپلماسی خارجی و بین المللی نیز این امرا در نگاه ما دارند مسیر را اشتباهی می روند همچنانکه از نگاه آنها و سایر مذاهب اسلامی ما مسیر را اشتباه می رویم.

به عنوان مثالی در امور متعلق به نماز و روزه، برادران و خواهران حنفی مذهب ما معتقد هستند که شافعی ها و دیگران نماز مغرب را به تاخیر می اندازند و شافعی ها و سایرین هم معتقد هستند که حفی ها نماز صبح را به تاخیر می اندازند. در اینجا چه باید کرد؟ آیا باید دچار تجزیه شد و فرقه بازی به خرج داد و «الْجَمَاعَةِ» را ترک کرد یا جهت حفظ «الْجَمَاعَةِ» باید به سخن امثال ابن مسعود عمل کرد که برداشت اصحاب از منابع شرعی و «الْجَمَاعَةِ» است؟

 برادران و خواهران شافعی و حنبلی و نجدی ما  که به بلوچستان و یا ترکمن صحرا و خراسان و افغانستان و پاکستان و کشمیر و تاجیکستان می رفتند و می روند همیشه بر سر اینکه نماز صبح یا مغرب را چه وقت بخوانند؟ یا چه وقت روزه خود را شروع کنند؟ یا چه وقت روزه خود را باز کنند؟ یا پشت سر امام سوره ی حمد را بخوانند یا نخوانند و … تا همین الان هم با سابقین دعوت و هجرت و جهاد در گفتگو و کسب تکلیف هستند و حتی عده ای از برادران مهاجر ما به خاطر همین مسائل اختلافی توسط عوام حنفی افغانستان قبل از  کسب قدرت و استقرار امارت اسلامی کشته شدند، یا کلاً میدانهای جهاد را ترک کردند؛ حنفی هائی که جهت مسافرت یا کسب و کار به مناطق شافعی و حنبلی نشین کوچ کرده اند باز با همین سوالات دست و پنجه نرم می کنند و در طول تاریخ عده ای نامتعادل و نامیزانِ تجزیه طلب کار را به جائی رساندند که پیروان هر مذهبی در یک شهر برای خودشان مسجد و اذان جداگانه ای داشتند که مسبب دوری از «الْجَمَاعَةِ» و تولید آنهمه جنگ و خونریزی و جنگ داخلی و تفرق شده اند. همین الان هم عده ای نامتعادل و نامیزان وجود دارند به فلان بهانه ی اختلاف فقهی یا تفسیری همین بازی ها را در شهر خودشان نسبت به هم مذهبهای خودشان در می آورند.

خود ما در روابط بین الملل و دشمن شناسی و درجه بندی شرعی دشمنان هرگز معتقد نبوده ایم که کفار نصرانی و یهود و طبعاً کفار مجوس و صابئی با تمام شرکیاتی که دارند جزو کفار مشرک می شوند و باید حکم کفار مشرک را بر آنها و مکانهای عبادی آنها تطبیق داد و اصلاً در زمان حاضر و بر خلاف قرون وسطی، جنگی صلیبی در کار نیست چون غیر از شهر نزدیک به یک هزار نفری واتیکان هیچ کشوری وجود ندارد که بر اساس قوانین نصرانیت اداره شود؛ بلکه جنگ احزاب یا مشرکین (سکولاریستها) بر علیه شریعت پیامبر خاتم صلی الله علیه وسلم و بر علیه سایر کفار اهل کتاب و شبه اهل کتاب در جریان است که در این جنگ، کفار سکولار (مشرک) بیشتر از همه از مسلمین و نصرانی ها و یهود به عنوان یک ابزار و گوشت دم توپ در رسیدن به اهدافشان استفاده می کنند و بیشترین سربازان و مزدوران این کفار سکولار و اشغالگر در تمام سرزمینهای اشغال شده ی مسلمین از مسلمان زاده ها بوده است؛ با این وجود این اختلاف باعث تجزیه و فرقه بازی ما در برابر «الْجَمَاعَةِ» متعلق به یکی از «3ابزار» برتر نشده است.

در اجرای حدود نیز باز ما با «الْجَمَاعَةِ» و دسته هائی از مسئولین دارالاسلام امارت اسلامی افغانستان و دارالاسلام ایران اختلاف داشته و داریم و برای بازگشت به تطبیق صحیح این حدود دعوت می دهیم اما هرگز فراموش نمی کنیم که این اختلافات به دلیل اختلاف در منهج و تجزیه این حاکمیتهای بدیل اضطراری  اسلامی از پیوستن به «الْجَمَاعَةِ» واحد و نبود شورای واحد اولی الامر به وجود آمده است و این اختلافات فقهی و اینهمه جماعات منهجی تنها در شورای واحد اولی الامر است که به اجماع واحد خود می رسند و ما باید برای چنین شورائی تلاش کنیم و در «وضع موجود» تا زمانی که به این شورای واحد و اجماع واحد و جماعت واحد منهجی که تنها از کانال «الْجَمَاعَةِ» اصلی متشکل از دارالاسلام واحد با رهبریتی واحد به آن دست پیدا می کنیم نرسیده ایم هرگز نباید این اختلافات فقهی منجر به تجزیه و تولید فرقه ای جدید و امارتی جدید و بازگشت ما به عقب شود و این اختلافات فقهی در وضع موجود نباید جلو حرکت رو به جلو ما را بگیرد تا اینکه بار دیگر: ثم تكونُ خلافةً على مِنهاجِ نُبُوَّةٍ. حاکمیت به روش حاکمیت رسول الله صلی الله علیه وسلم  و«الْجَمَاعَةِ» واحد بر می گردد باذن الله.

اگر هر یک از ما ضمن امر به معروف و نهی از منکر و بیان حق و محافظت از «الْجَمَاعَةِ» تولید شده توسط حاکمیت دارالاسلام مثل امثال امام احمد بن حنبل با تحمل آنهمه اذیت و آزار راه دعوت و اصلاح، به این روش عمل کردیم و از «الْجَمَاعَةِ» تجزیه و انشعاب پیدا نکردیم، پس ما در مسیر حق حرکت کرده ایم و نماینده و حامل «الْجَمَاعَةِ» و اهل سنت و«الْجَمَاعَةِ» هستیم حتی اگر تنها هم باشیم و این است عمل به سخن ابن مسعود که. الْجَمَاعَةِ مَا وَافَقَ الْحَقَّ وَلَوْ كُنْتَ وَحْدَكَ.[146] نه اینکه هر مُلا و شیخ و آخوند و گروه و دسته و حزب و فرقه و مذهبی با تجزیه و حتی با برائت از «الْجَمَاعَةِ» تولید شده توسط دارالاسلام خودش را معیار «الْجَمَاعَةِ» اصلی بداند و به تولید صدها حزب و گروه و فرقه ی جدیدِ خودبزرگ بین و خود محور کمک کند که عملاً محل تجمع دارودسته ی منافقین تجزیه طلب و اهل بدعت و ابزاری در دست دشمنان اصلی دارالاسلام و بازیگران سناریوهای طراحی شده توسط دشمنان اصلی دارالاسلام و سدی در برابر وحدت اسلامی مسلمین و سدی در برابر تولید «الْجَمَاعَةِ» واحد منهجی و یکی از عوامل تضعیف «الْجَمَاعَةِ» اصلی به نفع دشمنان اصلی شده اند که توسط  نظام حاکم بر دارالاسلام به وجود آمده است.

دارودسته ی منافقین و سکولار زده های میان این اهل تجزیه و فرقه بازی که «تَوَلَّوْا قَوْماً غَضِبَ اللَّهُ عَلَیْهِم» (مجادله/14) کفار اصلی را به عنوان سرپرستان خود می گیرند و خود را عالمتر و حکیمتر از خود پیامبر و اصحاب می دانستند چه رسد به امثال ماها با دوری از «الْجَمَاعَةِ» عملاً خود و بسیاری از مومنین ضعیف الایمان را خوراک شیطان و یارانش کرده اند و عملاً خواسته یا ناخواسته بر اساس اهداف و نقشه های دارالکفرها و حزب الشیطان در تضعیف جماعت و دارالاسلام مومنین عمل می کنند که الله تعالی در موردشان می فرماید: اسْتَحْوَذَ عَلَيْهِمُ الشَّيْطَانُ فَأَنسَاهُمْ ذِكْرَ اللَّهِ ۚ أُولَٰئِكَ حِزْبُ الشَّيْطَانِ ۚ أَلَا إِنَّ حِزْبَ الشَّيْطَانِ هُمُ الْخَاسِرُونَ (مجادله/19) شیطان بر آنان چیره گشته است و ذکر و قانون و قرآن الله را از خاطرشان برده است. اینان حزب شیطان هستند. هان! قطعاً حزب شیطان زیانکار و زیانبارند .‏

اگر به تاریخ نگاه کنید همینها بودند که زمینه سازان اصلی حمله و تسلط  کفار صلیبی بر اندلس و سایر سرزمینهای اسلامی و زمینه سازان حملات مغول و سایر کفار اصلی را  در میان مسلمین بوده اند و عده ای از مومنین ضعیف الایمان و جاهل و فریب خورده هم هیزم این آتش ویراگری شده اند که این کفار پنهان داخلی به همراه کفار آشکار خارجی با تزریق انواع آلودگی های عقیدتی و فکری و با دامن زدن فرقه سازی و تجزیه طلبی و جنگهای داخلی در ایمان و دنیا و قیامت آنها زده اند.

کسانی چون امام احمد بن حنبل با تحمل آنهمه شکنجه و اذیت و آزار از «الْجَمَاعَةِ» فاصله نگرفت با آنکه امامِ آنهمه مسلمان بود و می توانست با فتوائی هزاران نفر را دور خود جمع نموده و برای خودش حاکمیت و فرقه ای تشکیل دهد همان کاری که محمد بن عبدالوهاب بر علیه حکومت بدیل اضطراری اسلامی عثمانی ها کرد، اما می بینیم که نه امام احمد بن حنبل و نه ابن تیمیه و نه امام مالک و سایر ائمه دست به چنین اقدامی نزدند چون شرایط شرعی قیام و خروج بر علیه امام اهل بدعت وجود نداشت و با قیام و خروج آنها «الْجَمَاعَةِ» اهل بدعت و فاسد شده ی کنونی به «الْجَمَاعَةِ» بالاتری ارتقاء پیدا نمی کرد؛ این ائمه در این شرایط ضمن دعوت و مبارزه و روشنگری و با تحمل آنهمه اذیت و آزار و شکنجه و زندان و حتی مرگ در زندان با حکومت بدیل اضطراری اسلامی که نماینده ی فعلی «الْجَمَاعَةِ» بود ماندند و اصلاً تصور اینکه در این شرایط دست به قیام و خروج و فرقه سازی بزنند در سخنان و آثار و عمل آنها دیده نمی شود؛ اینها می دانستند که با تضعیف و از بین رفتن این «الْجَمَاعَةِ» ای که برای آنها در این حالت ضرورت و اضطرار حکم گوشت مردار جهت حفظ دین و جان و ناموس و عقل و مال و آبروی آنها را دارد به عذاب فرقه گرائی و تفرق گرفتار می شوند و چنین «الْجَمَاعَةِ» ای هم محروم می شدند به همین دلیل در حفظ این«الْجَمَاعَةِ» تا زمان دست یابی به «الْجَمَاعَةِ» ای سالمتر و بهتر در حین دعوت و مبارزه صبر می کردند. اینها اهل سنت و «الْجَمَاعَةِ» بوده و هستند.

 تحمل آنهمه اذیت و آزار و زندان و شکنجه در ضمن دعوت و امر به معروف و نهی از منکر و اصلاحگری و محافظت از«الْجَمَاعَةِ» تا زمان فراهم شدن شرایط تغییر و ارتقای این «الْجَمَاعَةِ» به «الْجَمَاعَةِ» بالاتر تنها از عهده ی اهل فقه و فهم صحیح شرعی بر می آید؛ اینها در گذشته و حال سفارشات رسول الله صلی الله علیه و سلم در حفظ«الْجَمَاعَةِ» را خوب فهم کرده بودند که به عنوان مثال میفرماید:علَيكُم بالجماعةِ وإيَّاكم والفُرقةَ فإنَّ الشَّيطانَ معَ الواحدِ وَهوَ منَ الاثنَينِ أبعدُ مَن أرادَ بَحبوحةَ الجنَّةِ فلْيلزَمُ الجماعةَ.[147] بر شما باد به جماعت و دوری از جدائی، همانا شیطان با منفرد و تنها است و از اجتماع دور است کسی که وسط بهشت را اراده دارد به جماعت ملزم و پایبند باشد.

پس:عَلَيْكَ بِطَرِيْقِ الْهُدَىَ وَإِنْ قَلَّ الْسَّالِكُوْنَ/ راه حق و هدایت را محکم بگیر هرچند هم مسیران و رهروانش کم باشند. وَاجْتَنِبْ طَرِيْقِ الْرَّدَى وَإِنْ كَثُرَ الْهَالِكُونَ[148] و از راه باطل پرهیز کند اگر چه هلاک شوندگان زیاد باشند.

در این دوران غربت به اینهمه فرقه و جریانات منحرف نگاه نکن که نیمچه قدرتی به دست آورده اند و پیروانی جمع کرده اند و یا رسانه ای شده اند؛ این فرقه سازهای تجریه طلب همگی باطل هستند و از بین رفتنی و زود گذر و آنچه حق است و می ماند منهج صحیح و بخصوص «الْجَمَاعَةِ» است که فعلاً حکومتهای بدیل اضطراری اسلامی «الْجَمَاعَةِ» را نمایندگی می کنند. به قول امام شوکانی: باطل اگرچه در برخی از اوقات بر حق چیره گردد و بالاتر از آن قرار گیرد، اما خداوند باطل را نابود کرده و آن را از بین خواهد برد و سرانجام نیک برای حق و پیروان آن خواهد بود.[149] پس بگذار تمام دنیا بداند که حق با«الْجَمَاعَةِ» است و آینده مال ماست. باذن الله.

این نکته را نیز در نظر داشته باشیم زمانی که معاویه و دارودسته اش با خلفای برحق حاکم بر دارالاسلام یعنی علی بن ابی طالب و حسن بن علی بیعت نکردند و بعد از دو حاکمیتی و تولید فرقه در برابر «الْجَمَاعَةِ» مسلمین، بار دیگر مسلمین پس از نابودی حکومت اسلامی بر منهاج نبوت در سال 41 هجری حول حاکمیت بدیل اضطراری اسلامی معاویه جمع شدند و دارالاسلام صاحب یک حکومت با یک رهبر و یک«الْجَمَاعَةِ» اما نازل و ناقص شد این واقعه تحت عنوان «عام الجماعة» سال جماعت نامگذاری شد[150] که در واقع سال تغییر «الْجَمَاعَةِ» صحیح به «الْجَمَاعَةِ» ناقص بود. سال تغییر سنتِ «خلافةٌ على مِنهاجِ النُّبُوَّةِ» به بدعتِ شاهیگری « مُلْكًا عاضًّا» و« مُلْكًا جَبْرِيَّةً»[151] بود؛ اما به هر حال، سالِ یکی شدن نظام حکومتی دارالاسلام بود که معادل «الْجَمَاعَةِ» نام گذاری شد.

جاحظ معتزلی به عنوان یکی از مخالفین و منتقدین این رویداد در مورد این اتفاق می گوید: زمانی که معاویه بر حاکمیت چیره شد، و بر بقیه‌ی شورا و جماعت مسلمانانِ انصار و مهاجر استبداد ورزید در سالی که آن را عام الجماعه (سال جماعت) نامیدند،عام الجماعه نبود؛ بلکه سال فرقه و جدائی، استبداد و غلبه بود. سالی بود که در آن امامت تبدیل شد به پادشاهیِ خسروانی و خلافت تبدیل شد به تجاوز قیصرانی.[152] با وجود چنین مخالفینی در طول تاریخ اما این سال به سال «عام الْجَمَاعَةِ» نامگذاری شد و می رساند که فهم اصحاب و طرفین از جماعت مورد نظر شریعت یکی بوده است.

خود امیر المومنین حسن بن علی رضی الله عنه نیز در خطبه ای بعد از این اتفاق جهت آرام نگه داشتن مخالفین این صلحِ «بيْنَ فِئَتَيْنِ عَظِيمَتَيْنِ مِنَ المُسْلِمِينَ»[153]، می گوید: أَنَّ مَا تَكْرَهُونَ فِي الْجَمَاعَةِ خَيْرٌ مِمَّا تُحِبُّونَ فِي الْفُرْقَةِ. [154]  آنچه در جماعت ( حکومتی واحد با امیری واحد) هست اما بدتان می آید از آنچه که در جدائی هست اما خوشتان می آید بهتر است. البته عین همین سخن را در نهج البلاغه به امیر المومنین علی ابن ابی طالب نیز نسبت داده اند.[155] و عبدالله بن مسعود هم می گوید: يَا أَيُّهَا النَّاسُ، عَلَيْكُمْ بِالطَّاعَةِ وَالْجَمَاعَةِ، فَإِنَّهَا حَبْلُ اللَّهِ الَّذِي أَمَرَ بِهِ، وَمَا تَكْرَهُونَ فِي الْجَمَاعَةِ خَيْرٌ مِمَّا تُحِبُّونَ فِي الْفُرْقَةِ.[156]  ای مردمان اطاعت و جماعت را نگهدارید، جماعت که آن حبل و ریسمان الله است که به آن امر شده است، (یا با لفظ: فَإِنَّهُمَا السَّبِيلُ إِلَى حَبْلِ اللَّهِ الَّذِي أَمَرَ بِهِ .[157] اطاعت کردن و جماعت راهی هستند به سوی حبل و ریسمان الله که به آن امر شده است) و آنچه را که از جماعت  نپسندید، بهتر است از آن چه که در جدایی دوست بدارید.

ریسمان اصلی به قول رسول الله صلی الله علیه وسلم قرآن است: كِتَابُ اللهِ عَزَّ وَجَلَّ، هو حَبْلُ اللهِ، مَنِ اتَّبَعَهُ كانَ علَى الهُدَى، وَمَن تَرَكَهُ كانَ علَى ضَلَالَةٍ[158] و ابن مسعود هم بیان می کند که: إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ هُوَ حَبْلُ اللَّهِ الَّذِي أَمَرَ بِهِ.[159] پس هر آنچه در این قرآن و سنت صحیح رسول الله صلی الله علیه وسلم هست ریسمان و دستگیره هایی هستند که الله تعالی جهت نجات در دنیا و قیامت به ما معرفی کرده اند که یکی از بزرگترین این ریسمانها «الْجَمَاعَةِ»  منهجی و «الْجَمَاعَةِ»  ظاهری و داشتن یک دارالاسلام با رهبریت واحد است که قوانین شریعت الله را در زمین پیاده می کند و از مومنین و عزت مومنین در برابر دشمنان محافظت می کند و ما را از شر جدائی و تولید حکومتهای متعدد بر دارالاسلام و جدائی و فرقه های مختلف و تجزیه و سستی و بی ابهتی و شکست و ذلیلی نجات می دهد و ما را مستحق وعده های الله در دنیا و قیامت می کند، و دادن «اطاعت» خود به دارالاسلام و قوانین شریعت الله و نگهدار ی از«الْجَمَاعَةِ» راهی است از راههای چنگ زدن به قرآن. عبدالله بن مبارک می گوید:

إنَّ الْجَمَاعَةَ حَبْلُ اللَّهِ فَاعْتَصِمُوا … مِنْهُ بِعُرْوَتِهِ الْوُثْقَى لِمَنْ دَانَا

كَمْ يَدْفَعُ اللَّهُ بِالسُّلْطَانِ مُعْضِلَةً … فِي دِينِنَا رَحْمَةً مِنْهُ وَدُنْيَانَا

لَوْلَا الْخِلَافَةُ لَمْ تَأْمَنْ لَنَا سُبُلٌ … وَكَانَ أَضْعَفُنَا نَهْبًا لِأَقْوَانَا[160]

برداشت این بزرگواران، از فقه و فهم صحیح قرآن و احادیث رسول الله صلی الله علیه وسلم است که مراد از «الْجَمَاعَةِ»  را یکدستی مسلمین تحت فرمان رهبر حکومت واحد دارالاسلام و دوری از جدائی و تولید فرقه و حاکمیتهای موازی با حاکمیت واحد دارالاسلام می دانند. به عنوان مثال رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید: أَنَا آمُرُكُمْ بِخَمْسٍ اللَّهُ أَمَرَنِي بِهِنَّ: و من شما را به ۵ چیز که  الله من راه به آنها امر کرده، امر می کنم: السَّمْعُ وَالطَّاعَةُ وَالْجِهَادُ وَالْهِجْرَةُ وَالْجَمَاعَةُ شنیدن، اطاعت کردن، جهاد، هجرت، و جماعت، مَنْ فَارَقَ الْجَمَاعَةَ قِيدَ شِبْرٍ فَقَدْ خَلَعَ رِبْقَةَ الْإِسْلَامِ مِنْ عُنُقِهِ، هرکس به اندازه  یک وجب از جماعت جدا و دور شود، یقینا طناب اسلام را از گردنش باز کرده است[ و شخص ابزاری که با آن اسلام راه را به او نشان می دهد و فعالیتهایش را مدیریت می کند و او را در مسیر صحیح هدایت می کند کنار می زند و قطعاً سرگردان می شود و این سرگردانی ادامه دارد ] إِلَّا أَنْ يَرْجِعَ مگر اینکه برگردد.[161] 

در اینجا واضح است که منظور از «الْجَمَاعَةِ» در نگاه مسلمین تا این زمان هم یعنی یکدستی مسلمین از لحاظ سیاسی و حکومتی با رهبری واحد، یعنی اجتماع ابدان و مومنین با هم، چون مسلمین تا این زمان در مسائل عقیدتی و منهجی و مذهبی با هم تفاوتی نداشتند که الان دوباره یکی شوند و مثلاً حسن و حسین و سایر اصحاب از فکر و عقیده ی خود در فلان مساله ی اسلامی دست بکشند و بروند سر مذهب و فکر معاویه در فلان مساله ی فقهی؛ بلکه صرفاً مساله ی حکومتی و دوری از جدائی در مسائل حکومتی دارالاسلام  و دوری از تولید حاکمیتی موازی یا فرقه در میان است که معیار با «الْجَمَاعَةِ» بودن یا اهل فرقه و جدائی بودن می شود.

 در اینجا بر خلاف اهل بدعت، کسانی که خود را اهل سنت می نامیدند با آنکه با این بدعت بزرگ شاهیگری و سایر بدعتهای موجود در جامعه مخالف بودند و در امر به معروف و نهی از منکر و روشنگری  به اندازه ی توان و وسعت خود کوتاهی نمی کردند و عواقب این دعوت و روشنگری را نیز با انواع اذیت و آزارها و زخم زبانها و محرومیتها و حتی زندان و تبعید تحمل و صبر می کردند، اما جهت تغییر این بدعت حکومت بدیل اضطراری اسلامی و بازگشت مجدد به سنت «ثم تكونُ خلافةً على مِنهاجِ نُبُوَّةٍ» و تغییر سایر بدعتها، و بازگشت به منهج صحیح اسلامی و اصلاح دارالاسلام، قواعدی وضع کردند و بخصوص برای اقدام مسلحانه جهت تغییر نظام بدعی شاهیگری حاکم بر دارالاسلام شرایطی برای قیام تعیین کردند که اگر این شرایط فراهم نشوند نباید بر علیه این حاکم فاجر دارالاسلام که از «الْجَمَاعَةِ» محافظت می کند خروج و قیام کرد بلکه حتی کسانی بابی را در آثار خود به این امر اختصاص می دهند چنانچه در صحيح مسلم : باب وجوب ملازمة جماعة المسلمين عند ظهور الفتن، وفي كل حال وتحريم الخروج على الطاعة ومفارقة الجماعة.[162] آمده و در بابی در كتاب الإمارة تحت عنوان: « بَابٌ فِي طَاعَةِ الْأُمَرَاءِ وَإِنْ مَنَعُوا الْحُقُوقَ » را آورده است.

 به این دسته از مسلمینی که تابع سنت بودند و به این شکل در حالت ضرورت و اضطرار و بخصوص در حالت رخ دادن هرج و مرج با آنکه حقوق آنها پایمال می شد بر اساس قواعدی چون «يُتَحَمَّلُ الضَّرَرُ الْخَاصُّ؛ لِأَجْلِ دَفْعِ ضَرَرِ الْعَامِّ»  با «الْجَمَاعَةِ» حاکم بر دارالاسلام بودند و تنها با فراهم شدن شرایط و تولید جماعتی بالاتر و نزدیکتر از این جماعت واحد به «خلافةً على مِنهاجِ نُبُوَّةٍ» حکومت اسلامی بر منهاج نبوت دست به قیام می زدند گفته شد أهلُ السُّنَّة والجماعة. البته این اصطلاح  با این ترکیب از سوی مخالفین آنها به آنها داده شد و بعدها به این اسم مشهور شدند.

بدون شک قبل از تشکیل دارالاسلام اصل برای هر مومنی اجتماع بر ایمان صحیح است سپس اجتماع بر بدنها[163] اما جدائی به ناحق و غیر شرعی از «الْجَمَاعَةِ» حکومتی که توسط رهبر واحد حاکم بر دارالاسلام به وجود می آید و رهبران متعدد و حاکمیتهای  کوچک یا بزرگ موازی با حاکمیت واحد دارالاسلام را به وجود می آورد بدون شک به تدریج به جدائی و انحراف از منهج و عقیده صحیح اسلامی هم کشیده می شود که اینهم تفرق در جماعت عقیدتی و منهجی است؛ تولید صدها فرقه از غلاة تنها یکی از ثمرات این انحراف آشکار جدائی از «الْجَمَاعَةِ» تولید شده توسط رهبر واحد دارالاسلام بوده است.

البته عده ای از فقها ضمن رعایت ظوابط و شروط قیام بر علیه نظام بدعی موجود «الْجَمَاعَةِ» ی حاکم بر دارالاسلام سعی کرده اند با دوری از ارگانهای مختلف حکومتی از این جماعت معنوی حمایت و پشتیبانی کنند که از پائین به بالا با اصلاح منهج و فکر عمومی باعث تغییر در راس هرم شوند و بر اساس نگرش خودشان تفاسیری مذهبی و کلامی را از اهل جماعت دانسته اند و فرقه هایی را نیز خارج از اهل جماعت، اما هرگز نتوانسته و نخواهند توانست بدون حمایت و پشتیبانی قدرت حکومتی دارالاسلام که نماینده ی جماعت اصلی است از این جماعت معنوی مورد نظرشان نیز حمایت کنند. فقط کافی است تاریخ چند قرن گذشته ی مسلمین و زمان حاضر خودتان را نگاه کنید و از سرگذشت صدها نفر از این بزرگواران عبرت و درس بگیرید.

الله تعالی تفرق و جدائی را عذابی در حد عذابهای آسمانی و زلزله معرفی می کند: قُلْ هُوَ الْقَادِرُعَلَى أَن یَبْعَثَ عَلَیْکُمْ عَذَاباً مِّن فَوْقِکُمْ أَوْ مِن تَحْتِ أَرْجُلِکُمْ أَوْ یَلْبِسَکُمْ شِیَعاً وَیُذِیقَ بَعْضَکُم بَأْسَ بَعْضٍ انظُرْ کَیْفَ نُصَرِّفُ الآیَاتِ لَعَلَّهُمْ یَفْقَهُونَ ‏(انعام/65) بگو: خدا می‌تواند که عذاب بزرگی از بالای سرتان و یا از زیر پاهایتان بر شما بگمارد و دسته‌دسته و پراکنده گردید و برخی از شما را به جان برخی دیگر اندازد و گرفتار همدیگر سازد . بنگر که چگونه آیات را بیان و روشن می‌گردانیم تا بلکه بفهمند.‏

رسول الله صلی الله علیه وسلم نیز می فرماید: الْجَمَاعَةُ رَحْمَةٌ، وَالْفُرْقَةُعَذَابٌ “[164] جماعت رحمت و جدائی و فرقه عذاب است و ما با این نگرش صحیح است که احادیث و روشنگری های رسول الله صلی الله علیه وسلم در اهمیت «الْجَمَاعَةِ» و پرهیز از جدائی و دسته سازی و فرقه بازی و تشکیل حاکمیتهای متعدد بر دارالاسلام و سرزمینهای اسلامی را می فهیم.

  ابن تیمیه با تجربیات تاریخی که دارد و با آنچه که از حاکمیتهای فاسد و منحرف زمان خودش دیده است در توضیح این حدیث می گوید: هرگاه(مسلمانان) دچار تفرقه شوند، فاسد شده و به هلاکت می روند. وهنگامی که متحد شوند، اصلاح شده و به فرمانروایی می رسند. پس جماعت رحمت است و تفرقه موجب عذاب وهلاکت است.[165]

اگر این حاکمیتی که نماینده ی «الْجَمَاعَةِ» است ناقص و در اموری فاسد شود و تبدیل به حکومتی بدیل اضطراری اسلامی مثل شاهیگیری دوران بنی امیه و بعد از آن تا کنون شود باز نباید دچار بدعت بزرگتری چون تفرق و جدائی و تجزیه گرائی شد بلکه به قول نَعِيْم بْنِ حَمَّاد : إنَّ الْجَمَاعَةَ مَا وَافَقَ طَاعَةَ الْلَّهِ عَزَّ وَجَلَّ وَاذّا فَسَدَتْ الْجَمَاعَةُ فَعَلَيْكَ بِمَا كَانَتْ عَلَيْهِ الْجَمَاعَةُ قَبْلَ أنْ تُفْسِدُ وَإنْ كُنْتَ وَحْدَكَ فَإِنَّكَ أَنْتَ الْجَمَاعَةُ .[166] جماعت آن است که موافق طاعت الله عزوجل باشد و زمانی که جماعت فاسد شد، بر تو لازم است برگردی به زمانی که هنوز جماعت فاسد نشده بود. اگر چه تنها خودت باشی، در آن هنگام تو جماعتی.

پس باید به عنوان مقدمه و یک اصل، منهج صحیح حرکتی را یاد گرفته و بگیری و این منهج صحیح اسلحه ی درونی توست که ابن کثیر می گوید: راهی که به سوی الله پیموده میشود حتما که دشمنانی بر آن زانو زدند، پس بر شما لازم است که از دین الله چیزی بیاموزی که سلاح شما باشد زیرا که لشکر الله همانطوری که با شمشیر ونبراس فائق می آیند با دلیل و حجت و زبان علمی نیز غالب می شوند و ترس بر آن موحدی است که راه را بدون سلاح طی می کند.[167]

پس زمانی که منهج صحیح در مورد چگونگی برخورد با دارالاسلام و مذاهب و تفاسیر مختلف اسلامی و چگونگی حرکت به همراه «الْجَمَاعَةِ» اصلی تولید شده توسط دارالاسلام را یاد گرفتی با آنکه اسلحه ای ساده اما استراتژیک را در اختیار داری اما باید خودت را برای انواع زخم زبانها و آزمایشهای هم مذهبی ها و هم نژادهایت و بخصوص باید خودت را برای مواجه شدن با جنگ روانی و برچسبهای احزاب سکولار داخلی و خارجی و دارودسته ی منافقین و سکولار زده ها آماده کنی و شک نداشته باش که در این مسیر باید به اندازه ی میزان پایبندی به دینت آزمایش پس بدهی چنانچه صحابه می گویند: گفتیم ای رسول الله درمیان مردم چه کسانی بیشترین بلاء وسختی دارند؟ رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود: الأنبياءُ ثمَّ الأمثلُ فالأمثلُ،  پیامبران سپس هر کس به آنان شبیه تر پس رنج و سختیش هم بیشتر. يُبْتَلَى الرَّجُلُ عَلَى حَسَبِ دِينِهِ، شخص به تناسب میزان پایبندی به دینش مورد امتحان و آزمایش قرار می‌گیرد؛ فَإِنْ كَانَ دِينُهُ صُلْبًا اشْتَدَّ بَلاَؤُهُ، پس اگر دارای دینی راسخ باشد، به بلای شدیدتری مبتلا خواهد شد، وَإِنْ كَانَ فِي دِينِهِ رِقَّةٌ ابْتُلِيَ عَلَى حَسَبِ دِينِهِ، و اگر در دینش ضعیف باشد؛ به همان اندازه دچار سختی‌ها می‌شود.فَمَا يَبْرَحُ البَلاَءُ بِالعَبْدِ حَتَّى يَتْرُكَهُ يَمْشِي عَلَى الأَرْضِ مَا عَلَيْهِ خَطِيئَةٌ .[168] بلاها و مصیبت‌ها از بنده‌ی پروردگار جدا نمی‌شود؛ مگر آن که او در حالی گام بر می‌دارد که گناهی بر او باقی نمانده است.

شما در خالص کردن 4 معنی و مفهوم دین (1- قدرت حکومتی 2- قانون و برنامه 3- اطاعت کردن 4- مجازات و پاداش) برای دین اسلام تا چه اندازه قوی و پایبند هستید؟ به همان اندازه باید منتظر آزمایش و بلا و مصیبت باشید.

در کنار اسلحه ی منهج صحیح و صبری زیبا در طی کردن این مسیر، بر اساس « دَرْءُ الْمَفَاسِدِ أَوْلَى مِنْ جَلْبِ الْمَنَافِعِ» تحت هیچ عنوانی نباید از این «الْجَمَاعَةِ»  و حکومت بدیل اضطراری حاکم بر دارالاسلام به عنوان ابزار دوم  یا شورای واحد مجاهدین به عنوان ابزار سوم و نازلترین ابزار از «3ابزار» برتر که قطعاً دارای مفاسد و انحرافاتی هستند تجزیه و جدا شد و فرقه و حاکمیتی موازی تولید کرد مگر اینکه جدا شدن ما بر اساس معیارهای شرعی قیام مسلحانه، منجر به ارتقای «الْجَمَاعَةِ» و حکومت بدیل اضطراری اسلامی واحد کنونی به رتبه ای بالاتر شود تا اینکه به حکومت اسلامی بر منهاج نبوت بر دارالاسلام با رهبری واحد به عنوان اولین ابزار ختم می شود. این سه ابزار هم عبارتند از:

  • حکومت اسلامیعَلَى مِنْهَاجِالنُّبُوَّةِ که بهترین و سالم ترین کانال و مطلوب نهائی مومنین است
  • اگر نبود حکومت بدیل اضطراری اسلامی به عنوان دومین ابزار بهترین جایگزین است
  • و اگر این هم وجود نداشت تنها وحدت آگاهانه و هدفمند در یک مجلس شورای واحد تمام  جماعتهای مسلح مجاهد است که می تواند در ردیف سوم قرار بگیرد.

این «سه کانال» در واقع «سه ابزار» ی هستند که «الْجَمَاعَةِ» مومنین را در سطوح مختلف تشکیل می دهند و تبعیت و پیروی از بیشترین افراد از مومنین « فَاتَّبِعُوا السَّوَادَ الْأَعْظَمَ »[169] را فراهم می کند و باعث جلب پشتیبانی الله تعالی می شوند «يَدُ اللَّهِ عَلَى الْجَمَاعَةِ» یا « يَدُ اللَّهِ مَعَ الْجَمَاعَةِ » و  مومنین را باذن الله تعالی به ثمرات شرعی انقلاب و جهاد و عزت و آزاد سازی زمین می رسانند.

 رسول الله صلی الله علیه وسلم نیز می فرماید: إِنَّ اللَّهَ أَمَرَنِي بِالْجَمَاعَةِ.[170] و در جای دیگری می فرماید: وَأَنَا آمُرُكُمْ بِخَمْسٍ اللَّهُ أَمَرَنِي بِهِنَّ: و من شما را به ۵ چیز که  الله من راه به آنها امر کرده، امر می کنم: السَّمْعُ وَالطَّاعَةُ وَالْجِهَادُ وَالْهِجْرَةُ وَالْجَمَاعَةُ، شنیدن، اطاعت کردن، جهاد، هجرت، و جماعت، فَإِنَّهُ مَنْ فَارَقَ الْجَمَاعَةَ قِيدَ شِبْرٍ فَقَدْ خَلَعَ رِبْقَةَ الْإِسْلَامِ مِنْ عُنُقِهِ ،هرکس به اندازه  یک وجب از جماعت دور شود، یقینا طناب اسلام را از گردنش باز کرده است[ مثل تمام این سرگردانهایی که در قالب فرقه های متععد و حتی احزاب مختلف می بینی این هم سرگردان می شود]، إِلَّا أَنْ يَرْجِعَ، مگر اینکه برگردد، وَمَنْ ادَّعَى دَعْوَى الْجَاهِلِيَّةِ فَإِنَّهُ مِنْ جُثَا جَهَنَّمَ، و کسی که [در زمان اسلام] به جاهلیت دعوت کند، توده خاکی از جهنم می شود. فَقَالَ رَجُلٌ: يَا رَسُولَ اللَّهِ وَإِنْ صَلَّى وَصَامَ؟ قَالَ: وَإِنْ صَلَّى وَصَامَ، فَادْعُوا بِدَعْوَى اللَّهِ الَّذِي سَمَّاكُمْ الْمُسْلِمِينَ الْمُؤْمِنِينَ عِبَادَ اللَّهِ .[171]مردی پرسید: یارسول الله، واگر نماز بخواند و روزه بگیرد؟ رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود: حتی اگر نماز بخواند و روزه بگیرد، پس ای بندگان الله به سوی خداوند دعوت کنید، خدایی که شما را مسلمانان مؤمن نامیده است.

دعوت به جاهلیت یعنی دعوت به هر چیزی که مخالف قرآن و سنت و شریعت الله باشد مثل برتری دادن نژاد و نسب و جنسیت یا سرزمین و مذهب و تولید فرقه و حزب سازی و ضرار سازی و تولید جماعتها و حکومتهای موازی با جماعت و حاکمیت واحد با دارالاسلام و مرگ بدون بیعت و بدون داشتن الجَمَاعَةَ و…

رسول الله صلی الله علیه وسلم در حدیثی دیگر به جای «مَنْ فَارَقَ الجَمَاعَةَ شِبْرًا» از «مَن خَرَجَ مِنَ السُّلْطانِ شِبْرًا»[172] استفاده می کند، و اهل «الْجَمَاعَةِ» بودن را با اهل اطاعت از امیر و رهبر گره می زند و به صراحت در حدیثی دیگر می فرماید: إِنَّهُ مَنْ فَارَقَ الْجَمَاعَةَ شِبْرًا فَمَاتَ فَمِيتَةٌ جَاهِلِيَّةٌ[173] یا با لفظ:  مَنْ خَرَجَ عَنِ الطَّاعَةِ وَفَارَقَ الْجَمَاعَةَ وَمَاتَ، فَمِيتَتُه مِيتَةٌ جَاهِلِيَّةٌ.[174] کسی که خارج شد از طاعت و جدا شد از جماعت و بمیرد، پس مرگش مرگ جاهلیت است.

به همین دلیل در روایات دیگری واضح در مورد مرگ به سبک جاهلیت کسانی صحبت می کند که بیعت امام مسلمین برگردانشان نباشد و از «الْجَمَاعَةِ» سیاسی مسلمین فاصله گرفته باشند و می فرماید: مَنْ كَرِهَ مِنْ أَمِيرِهِ شَيْئًا فَلْيَصْبِرْ، فَإِنَّهُ مَنْ خَرَجَ مِنْ السُّلْطَانِ شِبْرًا مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً .[175]هرکس، چيزي را از اميرش ديد كه بر او ناپسند آمد، صبر کند. زيرا هرکس به اندازه يک وجب از حاکم (دارالاسلام) فاصله بگيرد (و بميرد) بر جاهليت مرده است. یا، رسول الله صلی الله علیه وسلم با گره زدن اطاعت از امیر و بیعت به امیر با «الْجَمَاعَةِ» می فرماید:

  • مَنْ نَزَعَ يَدَهُ مِنَ الطَّاعَةِ، فَلَا حُجَّةَ لَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ، ومَن مات مُفارِقًا للجماعةِ، مات مِيتةً جاهِليَّةً.[176] یا با لفظ: مَن خَلَعَ يَدًا مِن طَاعَةٍ، لَقِيَ اللَّهَ يَومَ القِيَامَةِ لا حُجَّةَ له، وَمَن مَاتَ وَليسَ في عُنُقِهِ بَيْعَةٌ، مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً.[177] کسی که دست از فرمانبرداری بکشد (بیعت خود را بشکند) در مواجهه با الله در روز قیامت، دلیلی بر عملش نخواهد داشت؛ و همچنین کسی که بمیرد و بیعتی بر گردن خود نداشته باشد( مقصود، بیعت با امام و رهبر دارالاسلام است نه چیز دیگر) به مرگ جاهلی مرده است.
  • مَن خَرَجَ مِنَ الطَّاعَةِ، وفارَقَ الجَماعَةَ فَماتَ، ماتَ مِيتَةً جاهِلِيَّةً.[178] كسي كه از اطاعت کردن و فرمانبرداری خارج شود و ازجماعت جدا شود و در این حالت بمیرد، به مرگ جاهليت مرده است.

رسول الله صلی الله علیه وسلم باز در توضیح بیشتر «الْجَمَاعَةِ» و گره زدن آن با حاکمیت و رهبریت واحد دارالاسلام می فرماید: إنَّه سَتَكُونُ هَنَاتٌ وهَنَاتٌ، فمَن أرادَ أنْ يُفَرِّقَ أمْرَ هذِه الأُمَّةِ وهي جَمِيعٌ، فاضْرِبُوهُ بالسَّيْفِ كائِنًا مَن كانَ.[179] وفي روايةٍ : فاقْتُلُوهُ… فَإِنَّ يَدَ اللَّهِ عَلَى الْجَمَاعَةِ فَإِنَّ الشَّيْطَانَ مَعَ مَنْ فَارَقَ الْجَمَاعَةَ يَرْكُضُ [180] درآینده فتنه ها و حوادثی روی خواهد داد؛ پس هرکس اراده کند که امور این امّت را دچار جدائی و تفرقه کند، در حالی که امّت جمع است، پس او را با شمشیر بزنید؛ هر کس که می خواهد باشد. و در روایتی : او را به قتل برسانید… دست الله و حمایت و پشتیبانی الله بر سر جماعت است و شیطان همراه کسی همراه شده و می رود و می دود که از جماعت جدا شود.  در اینجا نیز رسول الله صلی الله علیه وسلم  جماعت را مسلمینی متحد معرفی می کند که دارای یک رهبر واحد هستند.

شورای «أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ» فقها از کانال دارالاسلام و با پشتوانه ی حکومتی دارالاسلام تنها مسیری است که به جماعت واحد و امت واحد ختم می شود و هر آنچه این اجماع واحد مسلمین بگوید به قول ابن مسعود مورد پسند الله تعالی است: مَا رَأَى الْمُسْلِمُونَ حَسَنًا فَهُوَ عِنْدَ اللَّهِ حَسَنٌ، وَمَا رَآهُ الْمُسْلِمُونَ سَیِّئًا فَهُوَ عِنْدَ اللَّهِ سَیِّءٌ .[181] آن چیزی را که مسلمانان حسن و خوب می‌دانند نزد خداوند حسن و خوب است و آن چیزی را که مسلمانان بد و سیئه می‌دانند نزد خداوند هم بد و سیئه است.

رسول الله صلی الله علیه وسلم نیز در مورد این امت واحد می فرماید: إِنَّ اللَّهَلَا يَجْمَعُ أُمَّتِيأَوْ قَالَ: أُمَّةَ مُحَمَّدٍعَلَى ضَلَالَةٍ، وَيَدُ اللَّهِ مَعَ الجَمَاعَةِ، وَمَنْ شَذَّ شَذَّإِلَىالنَّارِ[182] بدرستی که الله امت من را – یا فرمود: امت محمد را  بر گمراهی جمع نمی‌گرداند. دست الله همراه جماعت است و هر کس منفرد شود، و کسي که از جماعت کناره گيري کند، در آتش جهنم وارد مي شود.( الان یک مومن به خاطر این جدائی از «الْجَمَاعَةِ» تولید شده توسط رهبریت و حاکمیت واحد دارالاسلام و به خاطر فرقه بازی هایش چقدر در آتش جهنم می ماند والله اعلم. اما مومن برای همیشه در آتش جهنم باقی نمی ماند) همین روایت رسول الله صلی الله علیه وسلم با الفاظی چون: «لَا يَجْمَعُ اللَّهُ أُمَّتِي عَلَى الضَّلَالَةِ أَبَدًا» و «مَا كَانَ اللَّهُ لِيَجْمَعَ هَذِهِ الأُمَّةَ عَلَى الضَّلالَةِ أَبَدًا وَيَدُ اللَّهِ عَلَى الجماعة» و: «لَنْ تَجْتَمِعَ أُمَّتِي عَلَى الضَّلَالَةِ أَبَدًا، فَعَلَيْكُمْ بِالْجَمَاعَةِ فَإِنَّ يَدَ اللهِ عَلَى الْجَمَاعَةِ»[183] روایت شده است .

پس این امت واحد تولید شده توسط رای واحد در دارالاسلام واحد با حاکمیت و رهبریت واحد است که معادل «الْجَمَاعَةِ» است و سرگردان و گمراه نمی شود اما هر گروه و فرقه ای برای خودش رهبر و حاکمیتی موازی با دارالاسلام و «الْجَمَاعَةِ» اصلی تشکیل دهد، در این حالت هر کسی رهبر و رای خودش یا مذهب و تفسیر و حزبش را معیار و محک اجماع مسلمین و «الْجَمَاعَةِ» بودن می داند که بدون شک دچار توهم و هوا و هوس و غلو و سرگردانی و گمراهی شده که رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید: «إِيَّاكُمْ وَالْغُلُوَّ فَإِنَّهُ أَهْلَكَ مَنْ كَانَ قَبْلَكُمْ الْغُلُوُّ» از غلو کردن بپرهيزيد چون غلو بوده که امت های پيش از شما را هلاک کرده است. 

امام ابن حزم اندلسی می گوید: سرپیچی کردن از حق این گونه است که هرکس در هر کاری و مساله ای از روش صحیح آن کار سر باز زند او شاذ و منفرد و فرقه گراست[184]

  • آیا همین جنگهای داخلی فرقه ها و نیمچه حاکمیتهای محلی با خلفایی چون عثمان وعلی و حسن و با حکومتهای بدیل اضطراری اسلامی و یکپارچه ی پس از آنها باعث عقبگرد و هلاک مسلمین و باعث آنهمه غلو در میان مسلمین نشد؟
  • مگر در هنگام حمله ی مغولهای سکولار همین چند حکومتی بودن و غلو، مسلمین شام و شبه قاره ی هند و شبه جزیره عربستان و شمال آفریقا و غرب اسلامی را بیشتر از 40 سال قتل عام مسلمین در خراسان و ایران و آسیای میانه تا رسیدن مغولها به دروازه های بغداد بی خیال و نظاره گر نکرد؟
  • –          مگر همین غلو، شافعی و حنفی مذهبها را در اصفهان و ری و خراسان و غیره توسط مغولهای سکولار نابود نکرد؟
  • –          آیا همین غلو، مسلمین حنبلی و حنفی و مالکی و شافعی را در عراق و دمشق و مصر نابود نکرد؟ یا همین غلو باعث آنهمه جنگ و خونریزی میان این مذاهب با همدیگر نشد؟
  • آیا بعد از آن، همین غلو باعث آنهمه جنگ و نابودی میان حنفی و حنبلی ها و شافعی ها و غیره با صفوی ها نشد؟
  • –          آیا همین غلو باعث آنهمه کشت و کشتار نجدیت از عثمانی ها و یمنی ها و اهل تصوف وغیره نشد؟
  • –          آیا همین غلو باعث آنهمه قتل عام شافعی ها و حنفی ها و حنبلی ها توسط صفوی ها نشد؟
  • الان همین غلو باعث آنهمه کشت و کشتار میان پیروان نجدیت با هم و با سایر مسلمین به بهانه مشرک بودن جعفری ها و اهل تصوف نشده است؟
  • –          آیا همین غلو باعث آنهمه قتل عام و نابودی حنفی ها و شافعی ها و نجدی های عراق به دست شیعیان انگلیسی نشد؟ 
  • آیا همین فرقه بازی و حاکمیتهای متعدد ریز و درشت بر روستاها و شهرها باعث آنهمه قتل عام مسلمین در سوریه و عراق و افغانستان و یمن و لیبی و سومالی و سایر سرزمینهای مسلمین نشده است؟
  • –          آیا ثمرات تلخ «فَتَفْشَلُوا وَتَذْهَبَ رِيحُكُمْ» (انفال/46) را در میان مسلمین به خاطر سرپیچی از الله و رسولش و بی صبری در حرکت در مسیر صحیح را ندیده و نمی بینم؟ چرا، بعد از اینهمه تداوم و تکراهای شرم آور هنوز داریم می بینم. اینها عیوبی هستند که باید بیان و رفع شوند. ﺍﺑﻦ ﻗﺪﺍﻣﺔ حنبلی می گوید: محبوب ترين افراد در نزد گذشتگان صالح كساني بودند كه آن ها را از عيوبشان با خبر مي ساختند. ولي اكنون بيشترين بغض ما نسبت به كساني است كه ما را از عيوبمان با خبر سازند.[185]

رسول الله صلی الله علیه وسلم در جای دیگری باز عدم جدائی و تفرق افراد از همدیگر را معیار «الْجَمَاعَةِ» بودن معرفی می کند و میفرماید: علَيكُم بالجماعةِ وإيَّاكم والفُرقةَ فإنَّ الشَّيطانَ معَ الواحدِ وَهوَ منَ الاثنَينِ أبعدُ مَن أرادَ بَحبوحةَ الجنَّةِ فلْيلزَمُ الجماعةَ.[186] بر شما باد به جماعت و دوری از جدائی، همانا شیطان با منفرد و تنها است و از اجتماع دور است کسی که وسط بهشت را اراده دارد به جماعت ملزم و پایبند باشد.

امروزه ما شاهد جماعتهای مختلف حکومتی هستیم نه جماعتی واحد با دارالاسلامی واحد و رهبری واحد؛ حتی در حوزه ی مسائل فقهی و منهجی و جماعت منهجی و فقهی نیز باز ما حتی در یک مذهب هم نیز «الْجَمَاعَةِ» واحدی نمی بینم؛ یعنی با آنکه تمام ائمه ی این مذاهب به یک منبع واحد ارجاع داده اند اما بدون وجود شورای اولی الامر واحد و بدون پشتیبانی قدرت حکومتی واحد با رهبریتی واحد شما هرگز شاهد یک رای بودن و اجماع واحد اینها نخواهید بود هر چند أبو حنيفة  گفته باشد: «هر آنچه از سوی نبی صلی الله علیه وسلم آمده است بر روی سر و چشم»[187] و مالک گفته باشد: كُلُّ أَحَدٍ يُؤْخَذُ مِنْهُ وَيُرَدُّ عَلَيْهِ إِلاَّ صَاحِبُ هَذَا القَبْرِ. و شافعی گفته باشد: إذا صحَّ الحديثُ فهو مذهبي . و جعفر صادق گفته باشد: مَا أَتَاكُمْ عَنَّا مِنْ حَدِيثٍ لَا يُصَدِّقُهُ كِتَابُ الله، فَهُوَ زُخْرُفٌ،[188](باطِلٌ).[189] و سایر بزرگان مذاهب مختلف نیز چنین مرجع واحدی را معرفی کرده باشند اما تا شورای اولی الامر واحدی وجود نداشته باشد که اجماع واحدی را از اینهمه آراء مختلف ارائه دهد و تا قدرت حکومتی واحد دارالاسلام وجود نداشته باشد که از اجرائی شدن این رای واحد حمایت و پشتیبانی کند و آنرا تطبیق دهد هر سخنی و هر آرزوی دیگری تنها خواب و خیال و توهم است و هیچ ابزار بازدارنده ی شرعی به عنوان جایگزین وجود ندارد که غلاة و کفار پنهان داخلی نفوذی در میان این تفاسیر و مذاهب مختلف را منقبض و مدیریت کند و مانع تخریبات و فرقه سازی های آنها و مانع سنگر بندی آنها پشت این تفاسیر و مذاهب جهت ضربه زدن به سایر تفاسیر و مذاهب و دامن زدن به تفرق و جنگ داخلی و تضعیف عمومی مومنین و دارالاسلام شود.   

  با آنکه در این حالت اضطرار و ضرورت ما بالاجبار جماعتهای مختلف حکومتی و به اصطلاح سیاسی را تحمل می کنیم اما در اصل باید جماعتهای مختلف رد شوند و  تنها یک دارالاسلام و یک اجماع واحد امت را بگیریم که «الْجَمَاعَةِ» واحدی را تحت پرچم امیر و رهبرواحدی تولید می کند. حاکمیتها و جماعتهای رنگارنگ ومتفرق و متعدد را تحت عناوین جمهوری اسلامی ایران و امارت اسلامی افغانستان و «اتحاد دادگاههای اسلامی» و «ولایات اسلامی» سومالی و دولت اسلامی أَزَواد در شمال مالی و دوله و… نمی بینی؟ چرا می بینی. و «الْجَمَاعَةِ» واحد با رهبری واحد را نمی بینی.

رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید: كَانَتْ بَنُو إِسْرَائِيلَ تَسُوسُهُمْ الْأَنْبِيَاءُ كُلَّمَا هَلَكَ نَبِيٌّ خَلَفَهُ نَبِيٌّ وَإِنَّهُ لَا نَبِيَّ بَعْدِي وَسَتَكُونُ خُلَفَاءُ تَكْثُرُ قَالُوا فَمَا تَأْمُرُنَا قَالَ فُوا بِبَيْعَةِ الْأَوَّلِ فَالْأَوَّلِ وَأَعْطُوهُمْ حَقَّهُمْ فَإِنَّ اللَّهَ سَائِلُهُمْ عَمَّا اسْتَرْعَاهُمْ»[190] قبلاً پيامبران اداره امور ملت بني اسرائيل را به عهده داشتند هر وقت پيامبري فوت مي كرد پيامبري ديگر به جاي او مي نشست و زمام امور را به دست مي گرفت. اما بعد از من پيامبري نخواهد آمد و زمام امور در دست جانشينان و خلفاء خواهد بود. ايشان هم تعدادشان فراوان خواهد بود. اصحاب گفتند: به ما چه دستور مي دهيد؟ فرمود: به ترتيب تقدم بيعت آنها را رعايت كنيد و حق آنان را ادا كنيد و خداوند از آنها در مورد زيردستانشان مورد بازخواست قرار مي دهد». پس جایگاه رهبر واحد دارالاسلام و«الْجَمَاعَةِ» در اين امت، مقام انبياء در بني اسرائيل در امور دنيوي مردم و رهبري آنهاست.

امام نووی رحمه الله  در شرح این حدیث می گوید: در این حدیث معجزه ای از رسول الله صلی الله علیه وسلم  ظاهر شده است و معنی حدیث اینست که هرگاه بعد از یک خلیفه به خلیفه ای دیگر بیعت داده شد، پس بیعت اول صحیح است و واجب است به آن وفا شود. و بیعت دوم باطل است و وفای به آن حرام است. و بر بیعت گیرنده ی دومی حرام است که بیعت را طلب کند، و یکسان است که نفر دومی که منعقد شده است از تعیین نفر اول به عنوان امام، آگاهی داشته باشد یا نسبت به آن جاهل باشد. و فرقی نمی کند که آنها در دو سرزمین جدا باشند یا در یک سرزمین، یا یکی از آنها در سرزمین امام باشد و دیگری در جایی دیگر، این همان رأی درستی است که اصحاب ما (یعنی شافعی ها) و جماهیرعلما برآن هستند[191]… وعلما اتفاق نظر دارند بر اینکه جایز نیست در یک زمان با دو خلیفه بیعت داده شود، فرقی نمیکند دارالاسلام وسیع باشد یا نه. [192]

مهاجرین در سقیفه بنی ساعده با درخواست انصار مبنی بر وجود یک رهبر از آنها و رهبری از مهاجرین موافقت نکردند و انصار هم راضی شدند که نباید دو رهبر وجود داشته باشد و به این شکل اجماعی بین صحابه رضی الله عنهم به وجود آمد و تنها یک رهبر انتخاب شد. [193]    

ابوبکر صدیق رضی الله عنه می گوید: وَإِنَّهُ لَا يَحِلُّ أَنْ يَكُونَ لِلْمُسْلِمِينَ أَمِيرَانِ؛[194] برای مسلمین حلال نیست که دو رهبر داشته باشند. فَإِنَّهُ مَهْمَا يَكُنْ ذَلِكَ يَخْتَلِفْ أَمْرُهُمْ، وَأَحْكَامُهُمْ، اگر چنین شود دستوراتشان با هم فرق می کند، و احکامشان هم مختلف می شوند،  وَتَتَفَرَّقْ جَمَاعَتُهُمْ، وَيَتَنَازَعُوا فِيمَا بَيْنَهُمْ، وجماعت مسلمین متفرق می شود، و در بین خود دچار درگیری می شوند، هُنَالِكَ تُتْرَكُ السُّنَّةُ، وَتَظْهَرُ الْبِدْعَةُ، وَتَعْظُمُ الْفِتْنَةُ، وَلَيْسَ لِأَحَدٍ عَلَى ذَلِكَ صَلَاحٌ، در اینجاست که سنت ترک می شود و بدعت حاکم می شود و فتنه بزرگ می شود  که در آن به صلاح هیچ کسی نیست.

بر این اساس إمام الحرمين الجويني می گوید: مذهب مهاجرین و انصار این است که تنها یک نفر باید رهبریت را بر عهده داشته باشد و در روی زمین کسی نباید رقیبش باشد.[195]

امام نووی وإمام الحرمين الجويني، والقرطبي، والقاضي عبد الجبار (از المعتزلة) و دیگران نیز همین دیدگاه را به عنوان اتفاق بین علمای مذاهب اسلامی آورده اند و ابن حزم (ظاهری مذهب) در مورد اتفاق جمهور مذاهب اسلامی می گوید: درست نیست در زمانی واحد در تمام دنیا دو امام بر مسلمین حاکمیت داشته باشند، نه با هم و نه جدا از هم، نه در یک مکان و نه در دو مکان. [196]

به همین دلیل بود که علی بن ابی طالب نیز به دو حاکمیت اسلامی در کوفه و شام راضی نمی شود و با معاویه وارد جنگ می شود و حسن بن علی رضی الله عنهما هم باز راضی به دو حاکمیت نمی شود و به دلایلی مشخص کلاً رهبریت را به معاویه می دهد و از جماعت مسلمین محافظت می کند هر چند در قالب ناقص و بدعی آن.

به این شکل و در این موارد است که « مُشَابَهَةِ صَدْرِ هَذِهِ الْأُمَّةِ مِنَ الصَّحَابَةِ وَالتَّابِعِينَ، وَمُشَابَهَتُهُمْ تَزِيدُ الْعَقْلَ وَالدِّينَ وَالْخُلُقَ»[197] مشابهت با صحابه و تابعین و مشابهت با کسانی که از اینها تبعیت کرده اند و خود را شبیه اینها کرده اند باعث اضافه شدن عقل و دین و اخلاق می شود.

قرنهاست علاوه بر آنکه شما شاهد «الْجَمَاعَةِ» واحد حکومتی بر دارالاسلام واحد نیستید حتی «الْجَمَاعَةِ» واحد عقیدتی و منهجی «أَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا» (آل عمران/103) و «أخوة اسلامی» از تمام مومنین  را نمی بینید، چون این «الْجَمَاعَةِ» واحد منهجی و فقهی و فکری تنها از کانال شورای واحد اولی الامر و با پشتوانه ی «الْجَمَاعَةِ» واحد حکومتی تولید و محافظت می شود.

حتی امروزه یک مذهب هم مثل سابق «الْجَمَاعَةِ» واحد منهجی و فکری ندارد چون سابق هر مذهبی دارای یک حاکمیت محلی بود که از علمائی از همان مذهب حمایت می کرد و این علماء با تنظیمات و مدیریتی که از طریق حجره ها و مدارس و مکاتب و  مراکز علمی و قضائی داشتند از تولید آراء شاذ و منحرف در مذهبشان تا حدودی جلوگیری می کردند و یکپارچگی مذهبی خودشان را حفظ می کردند. اما امروزه با از بین رفتن این حاکمیتهای مذهبی و تولید حاکمیتهای سکولار، هر مذهب تبدیل به صدها گروه و دسته و جماعت متفرق شده است همچنانکه نصرانیت با حاکمیت سکولاریستها تبدیل به بیشتر از 2000 مذهب و گروه و دسته شده است.

یعنی اجماع داخلی مذاهب نیز که به دلیل حمایت حکومتهای محلی وجود داشت امروزه به صورت کامل وجود ندارد. و این تفرق و چند دستگی و درگیری های داخلی و سستی و بی ابهتی به دلایل کاملا نفسانی و مذهبی و قومی و جاهلیت چیزی نیست که رسول الله صلی الله علیه وسلم برایش آمده است. رسول الله صلی الله علیه وسلم  می فرماید: لا يُؤمِنُ أحدُكُم حتَّى يكونَ هواهُ تَبَعًا لما جئتُ بهِ [198]هیچ یک از شما ایمان نیاورده (ایمانش مقبول نیست) تا این که هوا و هوسش تابع آن شود که من آورده ام.

به قول اهل علم: ” کسی که از نور سنتی که الله به آن رسولش را مبعوث نمود روی گردانی کند در تاریکی های بدعت قرار می گیرد تاریکی هایی هستند که یکی بر فراز دیگری قرار دارند”[199]

رسول الله صلی الله علیه وسلم به ما ایمان و کفر به طاغوت را آموزش داده است و ما را با قیامت آشنا کرده است و به ما یاد داده است که عزت در یکی بودن تحت پرچم یک رهبر واحد در دارالاسلامی واحد است که «الْجَمَاعَةِ» نام دارد و ما را از جدائی از چنین جماعتی و فرقه سازی و تفرق نهی کرده است و در عوض شیطان فرقه بازی و تفرق و مشغول شدن مسلمین به مسلمین را با شعارهای نژادی و مذهبی و آرزوهای دنیوی نزدمان زیبا جلوه می دهد و ما را به جدائی و انحراف و در نهایت جنگ داخلی و سستی و بی ابهتی و شکست و ذلیلی دعوت می دهد؛ تو از کدام یک تبیعت می کنی؟ از الله و رسول الله صلی الله علیه وسلم و«الْجَمَاعَةِ»؟ یا از شیطان و یاران شیطان و جدائی و فرقه بازی؟ أهلُ السُّنَّة والجماعة هستی یا اهل بدعت و فرقه بازی؟

اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ الجَنَّة وَمَا قَرَّبَ إِلَيْهَا مِنْ قَوْلٍ وَعَمَلٍ، وَأَعُوذُ بِكَ مَنَ النَّارِ وَمَا قَرَّبَ إِلَيْهَا مِنْ قَوْلٍ وَعَمَلٍ.

رَبَّنَا أَعِزَّنَا بِالإِسْلامِ، وَأَعِزَّ بِنَا الإسْلامَ، اللَّهُمَّ أَعْلِ بِنَا كَلِمَةَ الإسْلاَمِ، وَارْفَعْ بِنَا رَايَةَ القُرْآنِ.

سُبْحَانَكَ اللَّهُمَّ وَبِحَمْدِكَ، لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ، أَسْتَغْفِرُكَ وَأَتُوبُ إِلَيْكَ

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته[200]

دانلود به صورت ورد:

دانلود به صورت pdf:


[1] الباب الرابع ، فی الاولیاء فی النکاح ، جزء 7./ ولاولایة لصغیر ولا مجنون ولا لکافر علی مسلم ومسلمة.

[2] دارقطنی والبیهقی و…/  البانی، الصحیحه 2778 

[3]  أبو داود (4031) واللفظ له، وأحمد (5114) و العراقي، تخريج الإحياء 1/359 /  أحمد شاكر، تخريج المسند لشاكر7/122 /  الألباني، صحيح الجامع 2831

[4] طنطاوی، الوسیط، ذیل آیه ی (آل عمران/28) وقوله أَوْلِياءَ جمع ولى، والولاء والتوالي- كما يقول الراغب: أن يحصل شيئان فصاعدا حصولا ليس بينهما ما ليس منهما، ويستعار ذلك للقرب من حيث المكان، ومن حيث النسبة ومن حيث الدين ومن حيث الصداقة والنصرة والاعتقاد.

والولاية- بكسر الواو- النصرة والولاية- بفتحها- تولى الأمر، وقيل هما بمعنى واحد» .

[5] ابن هشام؛ السیره النبویه، تحقیق مصطفی السقا و دیگران، بیروت، دارالمعرفه، بیتا، ج۱، ص۵۱۸ / واقدی، مغازی، تحقیق مارسدن جونس، بیروت، مؤسسه اعلمی، چاپ سوم، ۱۹۸۹، ج۱، ص ۲۶۲

[6] ابن اثیر، اسدالغابه، ج 2، ص 265

[7] فتح القدير للشوكاني (2/ 57)

[8] تفسير القاسمي، محاسن التأويل (4/ 162) أي: من جملتهم. وحكمه حكمهم وإن زعم أنه مخالف لهم في الدين، فهو بدلالة الحال منهم لدلالتها على كمال الموافقة.

[9] الشوكاني، فتح القدير للشوكاني ج 1  ص380

[10] تفسير الطبري (5/ 315) جامع البيان ط هجر

[11] وقد عرّفها ابن القيم فقال:التقية أن يقول العبد خلاف ما يعتقده لاتقاء مكروه يقع به لو لم يتكلم بالتقية (أحكام أهل الذمة: ص 1038) ، وعرّفها السرخسي بقوله: التقية أن يقي الإنسان نفسه بما يظهره، وإن كان يضمر خلافه (المبسوط: 24/ 45) ، أما الحافظ ابن حجر فقال في تعريفها: التقية: الحذر من إظهار ما في النفس من معتقد وغيره (فتح الباري: 12/ 314).

[12] أخرجه أبو داود (4344) واللفظ له، والترمذي (2174)، وابن ماجه (4011)

[13] الجصاص، ابو بكر أحمد بن علي الرازي الجصاص،أحكام القرآن للجصاص، ج2ص289؛ سورة آل عمران،  قوله تعالى لا يتخذ المؤمنون الكافرين أولياء من دون المؤمنين /  وقد حدثنا عبد الله بن محمد بن إسحاق المروزي قال: حدثنا الحسن بن أبي الربيع الجرجاني قال: أخبرنا عبد الرزاق قال: أخبرنا معمر ؛ عن قتادة ؛ في قوله (تعالى): لا يتخذ المؤمنون الكافرين أولياء من دون المؤمنين ؛ قال: “لا يحل لمؤمن أن يتخذ كافرا وليا في [ ص: 290 ] دينه؛ وقوله (تعالى): إلا أن تتقوا منهم تقاة ؛ إلا أن تكون بينه وبينه قرابة؛ فيصله لذلك؛ فجعل التقية صلة لقرابة الكافر؛ وقد اقتضت الآية جوازإظهار الكفر عند التقية ؛ وهو نظير قوله (تعالى): من كفر بالله من بعد إيمانه إلا من أكره وقلبه مطمئن بالإيمان ؛ وإعطاء التقية في مثل ذلك؛ إنما هو رخصة من الله (تعالى)؛ وليس بواجب؛ بل ترك التقية أفضل؛ قال أصحابنا – فيمن أكره على الكفر فلم يفعل حتى قتل -: “إنه أفضل ممن أظهر”؛ وقد أخذ المشركون خبيب بن عدي ؛ فلم يعط التقية حتى قتل؛ فكان عند المسلمين أفضل من عمار بن ياسر ؛ حين أعطى التقية وأظهر الكفر؛ فسأل النبي – صلى الله عليه وسلم – عن ذلك؛ فقال: “كيف وجدت قلبك؟”؛ قال: مطمئنا بالإيمان؛ فقال – صلى الله عليه وسلم -: “وإن عادوا فعد”؛ وكان ذلك على وجه الترخيص؛ وروي أن مسيلمة الكذاب أخذ رجلين من أصحاب النبي – صلى الله عليه وسلم -؛ فقال لأحدهما: أتشهد أن محمدا رسول الله؟ قال: نعم؛ قال: أتشهد أني رسول الله؟ قال: نعم؛ فخلاه؛ ثم دعا بالآخر؛ وقال: أتشهد أن محمدا رسول الله؟ قال: نعم؛ قال: أتشهد أني رسول الله؟ قال: إني أصم؛ قالها ثلاثا؛ فضرب عنقه؛ فبلغ ذلك رسول الله – صلى الله عليه وسلم -؛ فقال: “أما هذا المقتول فمضى على صدقه ويقينه؛ وأخذ بفضيلة؛ فهنيئا له؛ وأما الآخر فقبل رخصة الله؛ فلا تبعة عليه”.

وفي هذا دليل على أن إعطاء التقية رخصة؛ وأن الأفضل ترك إظهارها؛ وكذلك قال أصحابنا: في كل أمر كان فيه إعزاز الدين فالإقدام عليه حتى يقتل أفضل من الأخذ بالرخصة في العدول عنه؛ ألا ترى أن من بذل نفسه لجهاد العدو فقتل؛ كان أفضل ممن انحاز؟ وقد وصف الله أحوال الشهداء بعد القتل؛ وجعلهم أحياء مرزوقين؛ فكذلك بذل النفس في إظهار دين الله (تعالى)؛ وترك إظهار الكفر أفضل من إعطاء التقية فيه.

وفي هذه الآية ونظائرها دلالة على أن لا ولاية للكافر على المسلم في شيء؛ وأنه إذا كان له ابن صغير مسلم بإسلام أمه فلا ولاية له عليه في تصرف؛ ولا تزويج؛ ولا غيره؛ وتدل على أن الذمي لا يعقل جناية المسلم؛ وكذلك المسلم لا يعقل جنايته; لأن ذلك من الولاية؛ والنصرة؛ والمعونة. / نیز : الرازی الشافعی، فخر الدین محمد بن عمر التمیمی (متوفای604هـ)، التفسیر الکبیر أو مفاتیح الغیب، ج 8، ص 12، ناشر: دار الکتب العلمیة – بیروت، الطبعة: الأولى، 1421هـ – 2000م./ القمی النیسابوری، نظام الدین (متوفای728 هـ)، تفسیر غرائب القرآن ورغائب الفرقان، ج 2، ص 140، تحقیق: الشیخ زکریا عمیران، ناشر: دار الکتب العلمیة – بیروت / لبنان، الطبعة: الأولى، 1416هـ – 1996م؛ / ابن عادل الدمشقی الحنبلی، أبو حفص عمر بن علی (متوفایبعد 880 هـ)، اللباب فی علوم الکتاب، ج 5، ص 144، تحقیق: الشیخ عادل أحمد عبد الموجود والشیخ علی محمد معوض، ناشر: دار الکتب العلمیة – بیروت / لبنان، الطبعة: الأولى، 1419 هـ ـ 1998م

[14] وقال الثوري : قال ابن عباس ، رضي الله عنهما : ليس التقية بالعمل إنما التقية باللسان ، وكذا رواه العوفي عن ابن عباس : إنما التقية باللسان ، وكذا قال أبو العالية ، وأبو الشعثاء والضحاك ، والربيع بن أنس . ويؤيد ما قالوه قول الله تعالى : ( من كفر بالله من بعد إيمانه إلا من أكره وقلبه مطمئن بالإيمان [ ولكن من شرح بالكفر صدرا فعليهم غضب من الله ولهم عذاب عظيم ] ) [ النحل : 106 ] .

[15] تفسير الطبري 6/ 316.

[16] تفسیر البغوی، 2/ 26. ذیل آیه : لَّا يَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكَافِرِينَ أَوْلِيَاءَ مِن دُونِ الْمُؤْمِنِينَ ۖ وَمَن يَفْعَلْ ذَٰلِكَ فَلَيْسَ مِنَ اللَّهِ فِي شَيْءٍ إِلَّا أَن تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقَاةً ۗ وَيُحَذِّرُكُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ ۗ وَإِلَى اللَّهِ الْمَصِيرُ

[17] تفسير الرازي 4/ 170 :  التقيَّة إنما تكون إذا كان الرجل في قومٍ كفَّار، ويخاف منهم على نفسه وماله، فيُداريهم باللِّسان؛ وذلك بأن لا يُظهر العداوة باللِّسان، بل يجوز أيضًا أن يظهر الكلام الموهم للمحبَّة والموالاة، ولكن بشرط أن يُضْمِر خلافه، وأن يُعرِّض في كلِّ ما يقول، فإنَّ التقيَّة تأثيرها في الظاهر لا في أحوال القلوب

[18]  أبو داود (4031) واللفظ له، وأحمد (5114) و العراقي، تخريج الإحياء 1/359 /  أحمد شاكر، تخريج المسند لشاكر7/122 /  الألباني، صحيح الجامع 2831

[19] صحيح الترمذي 1604/ رواه أبو داود والنسائي

[20] فیه وجوه: أحدها: معناه: لا یستوی حکماهما، قاله بعض أهل العلم، و قال بعضهم: معناه: أن الله قد فرق بین دارالإسلام والکفر.

[21]رواه البيهقي والطبراني

[22]شرح السنة (10/ 373 ـ 374). [حكم الالبانى  : صحيح

[23] مسلم۱۷۳۱/ حديث رقم ۳۳۶۴ – از كتاب صحيح مسلم – كِتَابُ الْجِهَادِ وَالسِّيَرِ / ترمذی (۱۴۰۸) کتاب الدیات

[24] حديث رقم ۸۵۸ – من كتاب الآثار لمحمد بن الحسن الشيباني

[25] ( كتاب السنن الكبری ( قسم الفيء والغنيمة)/ المعجم الأوسط (باب الألف ) المعجم الصغير(باب الجیم)التلخيص الحبي( الجزية. السير)سنن أبي داود( الجهاد )سنن ابن ماجه ( الجهاد )سنن الترمذي ( الديات . السير) سنن الدارمی( السير )صحيح مسلم( الجهاد والسير )مسند الإمام أحمد (باقي مسند الأنصار) مسند البزار (مسند أبي موسى رضي الله عنه) المصنف ابن ابی شیبه (الجهاد.فضل الجهاد)مصنف عبد الرزاق( الجهاد) نصب الراية في تخريج أحاديث الهداية ( السير)   مسند الشافعی ، الام الشافعی،  السنن الصغير للبيهقي، سنن الکبری للبیهقی، شرح معانی الاثار لطحاوی

[26] أخرجه مسلم في الجهاد، باب تأمير الإمام الأمراء ، ۳/۱۳۵۷ ، ومحمد بن الحسن في ( الأصل ) ، ص ۹۳ ، وفي ( الآثار ) ، ص ۱۸۹

[27] السيوطي، الجامع الصغير 5426  / رواه الطبراني في المعجم الكبير/  الألباني، صحيح الجامع   4014 /

[28] أخرجه النسائي (۲۵۶۸) واللفظ له، وأحمد (۲۰۰۴۳) نيل الأوطار (8/ 31) والسنن الكبرى للنسائي (3/ 66) (2360)

[29] سنن ابن ماجه ۲۶۳۳

[30] البدایة و النهایة، ج 3، ص 77

[31] جامع الترمذی ۱۶۰۵ / أخرجه البزار (رقم ۴۵۶۹، ۴۵۷۰)، والحاكم وصحّحه (۲|۱۴۱ – ۱۴۲)، وأبو نعيم في أخبار أصبهان (۱|۱۲۳)أخرجه أبو داود (رقم ۲۷۸۰)، والطبراني في الكبير (رقم ۷۰۲۳ – ۷۰۲۴). ويشهد له مُرسل قيس بن أبي حازم عن النبي أنه قال: ((إني بريءٌ من كل مسلم مع مُشْرِك، ألا لا تَرَاءَى ناراهُما)). أخرجه النسائي (رقم ۴۷۸۰)، وانظر: سنن أبي داود (رقم ۲۶۳۸)، وجامع الترمذي (رقم ۱۶۰۴)، والعلل الكبير له (۲|۶۸۶ – ۶۸۷ رقم ۲۸۵)، وعلل الدارقطني (۴|۸۹|أ – ب ).

[32] أخرجه الحاكم في المستدرك ۲/۱۴۱ (۲۶۲۷)وصححه ووافقه الذهبي.

[33] حمود بن عبد الله التويجري ، تحفة الإخوان بما جاء في الموالاة والمعاداة والحب والبغض والهجران، مؤسسة النور للطباعة والتجليد – الرياض، ۱۳۸۳ق، ص ۲۷ /   وظاهر هذا الحديث العموم لكل من جامع المشركين وساكنهم اختيارا منه لذلك لا اضطرارا وعجزا

[34] ابن عبد البر، الاستذكار، ج۸، ص۲۲۴؛ مناوی، فیض القدیر شرح الجامع الصغیر، ج۶، ص۱۱۱،۱۳۵۶؛ ماوردی، الحاوی فی فقه الشافعی، ج۱۴، ص۱۰۴-۱۰۵٫

[35] السنن الكبرى للنسائي (7/ 180) (7750) الألباني، صحيح النسائي 4186

[36] رواه النسائي (۷/۱۴۸) ، وأحمد (۴/۳۶۵) (۱۸۲۵۸). وقال الألباني في ((صحيح سنن النسائي)): صحيح. / نیز : عن أبي اليسر كعب بن عمرو رضي الله عنه قال: يا رسول الله ابسط يدك حتى أبايعك واشترط علي فأنت أعلم بالشرط، قال: أَتَيْتُ النبيَّ صلَّى اللهُ عليه وسلَّم وهو يبايعُ فقلتُ يا رسولَ اللهِ ابسُطْ يدَك حتى أبايعَك واشتَرِطْ عَلَيَّ فأنت أعلمُ قال أبايعُك على أن تعبدَ اللهَ وتُقِيمَ الصلاةَ وتؤتيَ الزكاةَ وتناصحَ المسلمينَ وتفارقَ المُشْرِكَ (أخرجه النسائي (۴۱۷۷)، وأحمد (۱۹۲۵۳)، والبيهقي (۱۸۲۰۷)) /  عن جرير رضي الله عنه قال: (بايعت رسول الله صلى الله عليه وسلم على إقام الصلاة وإيتاء الزكاة والنصح لكل مسلم وعلى فراق المشركين) رواه النسائي. وفي رواية له قال جرير: (أتيت النبي صلى الله عليه وسلم وهو يبايع، فقلت: يا رسول الله ابسط يدك حتى أبايعك واشترط علي فأنت أعلم، قال: أبايعك على أن تعبد الله وتقيم الصلاة وتؤدي الزكاة وتناصح المسلمين وتفارق المشركين.

[37] الألباني: السلسلة الصحيحة ۶/۸۴۷  / صحيح أبي داود ۲۹۹۹ / يَقولُ يَزيدُ بنُ عبدِ اللهِ: بَينا نحنُ بالمِربَدِ إذ أتَى علَينا أعرابيٌّ شَعِثُ الرَّأسِ معَهُ قِطعةُ أديمٍ أو قِطعةُ جِرابٍ فقُلنا كأنَّ هذا ليسَ مِن أهلِ البلَدِ فقالَ أجَلْ هذا كتابٌ كتبَهُ لي رسولُ اللَّهِ صلَّى اللَّهُ علَيهِ وسلَّمَ فقالَ القَومُ هاتِ فأخذتُهُ فقرأتُهُ فإذا فيهِ بِسمِ اللَّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ هذا كتابٌ مِن محمَّدٍ النَّبيِّ رسولِ اللَّهِ لبَني زُهَيْرِ بنِ أُقَيْشٍ قالَ أبو العلاءِ وَهُم حَيٌّ مِن عُكْلٍ إنَّكم إن شَهِدتُم أن لا إلَهَ إلَّا اللَّهُ وأقمتُمُ الصَّلاةَ وآتَيتُمُ الزَّكاةَ وفارَقتُمُ المشرِكينَ وأعطَيتُمْ منَ الغَنائمِ الخُمُسَ وسَهْمَ النَّبيِّ صلَّى اللَّهُ علَيهِ وسلَّمَ والصَّفيَّ وربَّما قالَ وصَفيَّهُ فأنتُمْ آمِنونَ بأمانِ اللَّهِ وأمانِ رسولِهِ / در سنن ابی داود : مِنْ مُحَمَّدٍ النَّبِيِّ صلى الله عليه وسلم لِبَنِي زُهَيْرِ بْنِ أُقَيْشٍ أَنَّهُمْ إِنْ شَهِدُوا أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ وَأَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ اللَّهِ وَفَارَقُوا الْمُشْرِكِينَ وَأَقَرُّوا بِالْخُمُسِ فِي غَنَائِمِهِمْ وَسَهْمِ النَّبِيِّ صلى الله عليه وسلم وَصَفِيِّهِ فَإِنَّهُمْ آمِنُونَ بِأَمَانِ اللَّهِ وَرَسُولِهِ

[38] الألوسي، شهاب الدين، تفسير روح المعانی، ج2  ص 116  / (روح المعاني، 3/ 120).

[39] الشوكاني، فتح القدير للشوكاني ج 1  ص380

[40] ﴿یَـٰۤأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُوۤا۟ إِنَّمَا ٱلۡمُشۡرِكُونَ نَجَسࣱ فَلَا یَقۡرَبُوا۟ ٱلۡمَسۡجِدَ ٱلۡحَرَامَ بَعۡدَ عَامِهِمۡ هَـٰذَاۚ وَإِنۡ خِفۡتُمۡ عَیۡلَةࣰ فَسَوۡفَ یُغۡنِیكُمُ ٱللَّهُ مِن فَضۡلِهِۦۤ إِن شَاۤءَۚ إِنَّ ٱللَّهَ عَلِیمٌ حَكِیمࣱ ۝٢٨أَمَرَ تَعَالَى عِبَادَهُ الْمُؤْمِنَيْنِ الطَّاهِرِينَ دِينًا وَذَاتًا بِنَفْيِ الْمُشْرِكِينَ، الَّذِينَ هُمْ نَجَس دينًا، عن المسجد الْحَرَامِ، وَأَلَّا يَقْرَبُوهُ بَعْدَ نُزُولِ هَذِهِ الْآيَةِ. وَكَانَ نُزُولُهَا فِي سَنَةِ تِسْعٍ؛ وَلِهَذَا بَعَثَ رَسُولُ اللَّهِ ﷺ عَلِيًّا صُحْبَةَ أَبِي بَكْرٍ، رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمَا، عَامَئِذٍ، وَأَمَرَهُ أَنْ يُنَادِيَ فِي الْمُشْرِكِينَ: أَلَّا يَحُجَّ بعد العام مشرك، ولا يطوف بالبيت عريان. فَأَتَمَّ اللَّهُ ذَلِكَ، وَحَكَمَ بِهِ شَرْعًا وَقَدَرًا.وقال عبد الرازق: أَخْبَرَنَا ابْنُ جُرَيْج، أَخْبَرَنِي أَبُو الزُّبَيْرِ، أَنَّهُ سَمِعَ جَابِرَ بْنَ عَبْدِ اللَّهِ يَقُولُ فِي قَوْلِهِ تَعَالَى: ﴿إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ فَلا يَقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ بَعْدَ عَامِهِمْ هَذَا﴾ إِلَّا أَنْ يَكُونَ عَبْدًا، أَوْ أَحَدًا مِنْ أَهْلِ الذِّمَّةِ(تفسير عبد الرزاق (١/٢٤٥)وَقَدْ رُوِيَ مَرْفُوعًا مِنْ وَجْهٍ آخَرَ، فَقَالَ الْإِمَامُ أَحْمَدُ: حَدَّثَنَا حُسَين(حسن) حَدَّثَنَا شَرِيكٌ، عَنِ الْأَشْعَثِ -يَعْنِي: ابْنَ سَوَّار -عَنِ الْحَسَنِ، عَنْ جَابِرٍ قَالَ: قَالَ النَّبِيُّ ﷺ: “لَا يَدْخُلُ مَسْجِدَنَا بَعْدَ عَامِنَا هَذَا مُشْرِكٌ، إِلَّا أَهْلُ الْعَهْدِ وَخَدَمُهُمْ(وخدمكم) “( المسند (٣/٣٩٢) وقال الهيثمي في المجمع (٤/١٠) : “فيه أشعث بن سوار وفيه ضعف وقد وثق)

[41] فَقَوْلُهُ [تَعَالَى](٤) ﴿لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَةً لِلَّذِينَ آمَنُوا الْيَهُودَ وَالَّذِينَ أَشْرَكُوا﴾ مَا ذَاكَ إِلَّا لِأَنَّ كُفْرِ الْيَهُودِ عِنَادٌ وَجُحُودٌ وَمُبَاهَتَةٌ لِلْحَقِّ، وغَمْط لِلنَّاسِ وتَنَقص بِحَمَلَةِ الْعِلْمِ. وَلِهَذَا قَتَلُوا كَثِيرًا مِنَ الْأَنْبِيَاءِ حَتَّى هَمُّوا بِقَتْلِ رَسُولِ اللَّهِ ﷺ غَيْرَ مَرَّةٍ وَسَحَرُوهُ، وألَّبوا عَلَيْهِ أَشْبَاهَهُمْ مِنَ الْمُشْرِكِينَ -عَلَيْهِمْ لَعَائِنُ اللَّهِ الْمُتَتَابِعَةُ(٥) إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ. ….. وَقَوْلُهُ: ﴿وَلَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَوَدَّةً لِلَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ قَالُوا إِنَّا نَصَارَى﴾ أَيِ: الَّذِينَ زَعَمُوا أَنَّهُمْ نَصَارَى مِنْ أَتْبَاعِ الْمَسِيحِ وَعَلَى مِنْهَاجِ إِنْجِيلِهِ، فِيهِمْ مَوَدَّةٌ لِلْإِسْلَامِ وَأَهْلِهِ فِي الْجُمْلَةِ، وَمَا ذَاكَ إِلَّا لِمَا فِي قُلُوبِهِمْ، إِذْ كَانُوا عَلَى دِينِ الْمَسِيحِ مِنَ الرِّقَّةِ وَالرَّأْفَةِ،

[42] ﴿وَلَتَسْمَعُنَّ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ مِنْ قَبْلِكُمْ وَمِنَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا أَذًى كَثِيرًا﴾ يَقُولُ تَعَالَى لِلْمُؤْمِنِينَ عِنْدَ مَقْدمهم المدينَة قَبْلَ وَقْعَةِ بَدْرٍ، مُسَلِّيًا لَهُمْ عَمَّا نَالَهُمْ(٢٦) مِنَ الْأَذَى مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ وَالْمُشْرِكِينَ، وَآمِرًا لَهُمْ بِالصَّبْرِ وَالصَّفْحِ وَالْعَفْوِ حَتَّى يُفَرِّجَ اللَّهُ، فَقَالَ: ﴿وَإِنْ تَصْبِرُوا وَتَتَّقُوا فَإِنَّ ذَلِكَ مِنْ عَزْمِ الأمُورِ﴾

[43] وَقَوْلُهُ تَعَالَى: ﴿مَا يَوَدُّ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ وَلا الْمُشْرِكِينَ أَنْ يُنزلَ عَلَيْكُمْ مِنْ خَيْرٍ مِنْ رَبِّكُمْ﴾ يُبَيِّنُ بِذَلِكَ تَعَالَى شِدَّةَ عَدَاوَةِ(١٠) الْكَافِرِينَ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ وَالْمُشْرِكِينَ، الَّذِينَ حَذَّرَ تَعَالَى مِنْ مُشَابِهَتِهِمْ لِلْمُؤْمِنِينَ؛ لِيَقْطَعَ الْمَوَدَّةَ بَيْنَهُمْ وَبَيْنَهُمْ.

[44] يُخْبِرُ تَعَالَى عَنْ مَآلِ الْفُجَّارِ، مِنْ كَفَرَةِ أَهْلِ الْكِتَابِ، وَالْمُشْرِكِينَ الْمُخَالِفِينَ لَكُتُبِ اللَّهِ الْمُنَزَّلَةِ وَأَنْبِيَاءِ اللَّهِ الْمُرْسَلَةِ: أَنَّهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ ﴿فِي نَارِ جَهَنَّمَ خَالِدِينَ فِيهَا﴾

[45] يُخْبِرُ تَعَالَى عَنِ أَهْلِ هَذِهِ الْأَدْيَانِ الْمُخْتَلِفَةِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ، وَمَنْ سِوَاهُمْ مِنَ الْيَهُودِ وَالصَّابِئِينَ -وَقَدْ قَدَّمْنَا فِي سُورَةِ “الْبَقَرَةِ” التَّعْرِيفَ بِهِمْ، واختلافَ النَّاسِ فِيهِمْ-وَالنَّصَارَى وَالْمَجُوسِ، وَالَّذِينَ أَشْرَكُوا فَعَبَدُوا غَيْرَ اللَّهِ مَعَهُ؛

[46] تفسير ابن كثير ت سلامة (4/ 98) أَيْ: إِنْ لَمْ تُجَانِبُوا الْمُشْرِكِينَ وَتُوَالُوا الْمُؤْمِنِينَ، وَإِلَّا وَقَعَتِ الْفِتْنَةُ فِي النَّاسِ، وَهُوَ الْتِبَاسُ الْأَمْرِ، وَاخْتِلَاطُ الْمُؤْمِنِ بِالْكَافِرِ، فَيَقَعُ بَيْنَ النَّاسِ فَسَادٌ مُنْتَشِرٌ طَوِيلٌ عَرِيضٌ.”

[47] عبد الرزاق الصنعاني، تفسير القرآن،  ج ٢ – الصفحة ٢٦٢ /  عبد الرزاق عن معمر عن الكلبي في قوله تعالى * (إلا تفعلوه تكن فتنة في الأرض وفساد كبير) * قال كان ناس من المشركين يأتون فيقولون لا نكون مع المسلمين ولا مع الكفار فأمرهم الله تعالى إما أن يدخلوا مع المسلمين وإما أن يلحقوا بالكفار.

[48] أبو داود (۲۶۴۵) و سنن ترمذي ( ۱۶۰۴)/ الشافعی، الأم ش ۲۶۶۶ ( کتاب جراح العمد، قتل المسلم ببلاد الحرب ) ص ۸۹ / أخبرنا مروان عن إسماعيل بن أبي خالد عن قيس بن أبي حازم قال: (لجأ قوم إلى خثعم فلما غشيهم المسلمون استعصموا بالسجود فقتلوا بعضهم، فبلغ النبي صلى الله عليه وسلم، فقال: “أعطوهم نصف العقل لصلاتهم”، ثم قال عند ذلك: “إلا أني بريء من كل مسلم مع مشرك”، قالوا: يا رسول الله لم؟ قال: “لا تراءى ناراهما

[49] قال الشافعي؛ إن كان هذا ثبت فأحسب النبي صلى الله عليه وسلم – والله أعلم – أعطى من أعطى منهم متطوعا، وأعلمهم أنه بريئ من كل مسلم مع مشرك – والله أعلم – في دار شرك، ليعلمهم أن لا ديات لهم ولا قود.

[50] قال بعض أهل العلم؛ إنما أمر لهم بنصف العقل بعد علمه بإسلامهم، لأنهم قد أعانوا على أنفسهم بمقامهم بين ظهراني الكفار، فكانوا كمن هلك بجناية نفسه وجناية غيره، وهذا حسن جدا.

[51] حاکم، المستدرك على الصحيحين (2/ 91) (2427)

[52] صحيح البخاري (4/ 59) (3007) وصحيح مسلم (4/ 1941) 161 – (2494)

[53] المعجم الأوسط (3/ 112) (2647)

[54] دلائل النبوة للبيهقي مخرجا (3/ 142) صحيح لغيره

[55]ابن حزم، المحلى، ج ١١ –  ١٩٩ / المحلى بالآثار (12/ 123) مسألة :2202 / وقد ذكرنا أن الزهري محمد بن مسلم بن شهاب كان عازما على أنه ان مات هشام بن عبد الملك لحق بأرض الروم لان الوليد بن يزيد كان نذر دمه ان قدر عليه وهو كان الوالي بعد هشام فمن كان هكذا فهو معذور، وكذلك من سكن بأرض الهند والسند والصين والترك والسودان والروم من المسلمين فإن كان لا يقدر على الخروج من هنالك لثقل ظهر أو لقلة مال أو لضعف جسم أو لامتناع طريق فهو معذور، فإن كان هنالك محاربا للمسلمين معينا للكفار بخدمة أو كتابة فهو كافر وإن كان إنما يقيم هنالك لدنيا يصيبها وهو كالذمي لهم وهو قادر على اللحاق بجمهرة المسلمين وأرضهم فما يبعد عن الكفر وما نرى له عذرا ونسأل الله العافية

[56] المحلى بالآثار (12/ 33)

[57] السیره النبویه، ابن هشام۱/۲۶۰ / الطبقات الکبری،محمد بن منیع هاشمی البصری، تحقیق توسط محمد عبدالقادر عطا ۸/۷۷؛انساب الأشراف، احمد بن یحیی بلاذری – تحقیق محمد حمیدالله ۱/۱۹۹؛ اسدالغابه معرفه الصحابه ابی الحسن علی بن محمد الجزری تحقیق معوّض و عبودالموجود۷/۱۱۶

[58] بخاری۳۴۲۱ / مسلم ۲۷۸۱

[59] ابو دادود ۴۳۵۸ / نسائی ۴۰۶۹ ../  حاکم درالمغازی ۳/۴۵؛/ طبقات الکبری اثر ابن سعد۷/۳۴۵ ،/  اسدالغابه اثر ابن اثیر جزری ۳/۲۶۰،/ أنسباب الاشراف ، اثر بلاذری ۱/۳۵۸./  داستان کامل آن رت در کتاب السیره النوبویه ابن هشام ۴/۵۷.

[60] أخرجه أحمد (488/37) والطبراني في الكبير (143/6) وأبو عوانة في مستخرجه (55/1) وأخرج نحوه البخاري (103/8) وأخرج ابن حبان في صحيحه (52/2) أخرجه أبو داود، ٣٥٣٠ وابن ماجه ٢٢٩٢ وأحمد ٢/ ١٧٩ وابن الجارود ٩٩٥ والطحاوي في «المعاني» ٤/ ١٥٨.

أخرجه ابن ماجه ٢٢٩١ والطحاوي في «المشكل» ١٥٩٨ وفي «المعاني» ٤/ ١٥٨

[61] محمد الامین الهرری الشافعی،  تفسير حدائق الروح والريحان، ج4ص254/ لا يوال المؤمنون الكافرين لا استقلالاً ولا اشتراكاً مع المؤمنين، وإنما الجائز لهم قصر الموالاة والمحبة على المؤمنين

[62] وأما صفة المسلم الذي يختار الجنسية الفرنسية وأمثالها على الإسلامية فهو أنه قد فضَّل شرع المكذبين لله ولكتابه ولرسوله خاتم النبيين على شرع الله، وآثر الاعتزاز بهم على الاعتزاز بدين الله، وأعان المعتدين على المسلمين في دينهم وشرعهم وملكهم فيما يبغونه منهم، وما يبغون إلا محو الإسلام من الأرض دينًا وتشريعًا وسلطانًا، وجعل الآخذين به عبيدًا أذلاء لهم، وهذا عين وَلاَيَتهم التي نهى الله تعالى عنها وقال: {وَمَن يَتَوَلَّهُم مِّنكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ} (المائدة:51) فأنى لمسلم أن يجعله من المسلمين بعد إخراج الله تعالى إياه منهم وجعله من أعدائهم؟

[63] والآيات التي تدل على كفر هذا المتجنس من كتاب الله تعالى غير آية التولي التي أشرنا إليه آنفا، وما في معناها كثيرة أظهرها في هذا المقام قوله تعالى: {أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ يَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُوا بِمَا أُنزِلَ إِلَيْكَ وَمَا أُنزِلَ مِن قَبْلِكَ يُرِيدُونَ أَن يَتَحَاكَمُوا إِلَى الطَّاغُوتِ وَقَدْ أُمِرُوا أَن يَكْفُرُوا بِهِ} (النساء:60) الآيات، فهي صريحة في أن الذين يريدون أن يتحاكموا إلى الطاغوت وهو كل ما يخالف حكم الله من أحكام المخالفين إنما هم منافقون غير مؤمنين بما أنزل الله وإن لم يتحاكموا بالفعل؛ لأن الإرادة وحدها تنافي الإيمان، فكيف إذا نفذها مريدها بالفعل تنفيذًا دائمًا؟ فراجع تفسيرها في الجزء الخامس من تفسير المنار.

[64] مجلة المنار (33/ 224)

[65] فتاوى الأزهر في وجوب الجهاد وتحريم التعامل مع الكيان الصهيوني (ص:22) و (فتاوى خطيرة في وجوب الجهاد الديني المقدس ص 17 – 25) ./ وسئلت لجنة الفتوى في الأزهر عن مساعدة اليهود وإعانتهم في تحقيق مآربهم في فلسطين، فأجابت اللجنة برئاسة الشيخ عبد المجيد سليم في 14 شعبان 1366 إجابة طويلة، ومما قال:” فالرجل الذي يحسب نفسه من جماعة المسلمين إذا أعان أعداءهم في شيء من هذه الآثام المنكرة وساعد عليها مباشرة أو بواسطة لا يعد من أهل الإيمان، ولا ينتظم في سلكهم، بل هو بصنيعه حرب عليهم، منخلع من دينهم، وهو بفعله الآثم اشد عداوة من المتظاهرين بالعداوة للإسلام والمسلمين “. إلى أن قال:” ولا يشك مسلم أيضاً أن من يفعل شيئاً من ذلك فليس من الله ولا رسوله ولا المسلمين في شيء، والإسلام والمسلمون براء منه، وهو بفعله قد دل على أن قلبه لم يمسه شيء من الإيمان ولا محبة الأوطان، والذي يستبيح شيئاً من هذا بعد أن استبان له حكم الله فيه يكون مرتداً عن دين الإسلام، فيفرق بينه وبين زوجه، ويحرم عليها الاتصال به، ولا يصلى عليه ولا يدفن في مقابر المسلمين، وعلى المسلمين أن يقاطعوه، فلا يسلموا عليه، ولا يعودوه إذا مرض، ولا يشيعوا جنازته إذا مات حتى يفيء إلى أمر الله، ويتوب توبة يظهر أثرها في نفسه وأحواله وأقواله وأفعاله

[66] أحمد شاكر، كلمة حق، ص 126 – 137.

[67] مجلة لواء الإسلام، العدد العاشر – السنة العاشرة – جمادى الآخر 1376 – ص 619.

[68] أضواء البيان في إيضاح القرآن بالقرآن (1/ 413)

[69] طبری، تفسیر جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج8ص508

[70]سنن أبي داود (3/ 93) (2787) / شرح السنة (10/ 373 ـ 374(

[71] التبيان في كفر من أعان الأمريكان

[72]  الطبري، جامع البيان ط هجر (8/ 507)

[73] بخاری7280

[74] المحلى بالآثار (12/ 33)

[75] البخاري 2843

[76] الألباني: صحيح الترمذي 1421/ رواه أبوداود والنسائي وأحمد.

[77] مسلم3837 / قَالَ قَالَ سَعْدُ بْنُ عُبَادَةَ لَوْ رَأَيْتُ رَجُلاً مَعَ امْرَأَتِي لَضَرَبْتُهُ بِالسَّيْفِ غَيْرَ مُصْفِحٍ عَنْهُ ‏.‏ فَبَلَغَ ذَلِكَ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم فَقَالَ ‏ “‏ أَتَعْجَبُونَ مِنْ غَيْرَةِ سَعْدٍ فَوَاللَّهِ لأَنَا أَغْيَرُ مِنْهُ وَاللَّهُ أَغْيَرُ مِنِّي مِنْ أَجْلِ غَيْرَةِ اللَّهِ حَرَّمَ الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ وَلاَ شَخْصَ أَغْيَرُ مِنَ اللَّهِ وَلاَ شَخْصَ أَحَبُّ إِلَيْهِ الْعُذْرُ مِنَ اللَّهِ مِنْ أَجْلِ ذَلِكَ بَعَثَ اللَّهُ الْمُرْسَلِينَ مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ وَلاَ شَخْصَ أَحَبُّ إِلَيْهِ الْمِدْحَةُ مِنَ اللَّهِ مِنْ أَجْلِ ذَلِكَ وَعَدَ اللَّهُ الْجَنَّةَ

[78] الداء والدواء: ص/68

[79] رواه أحمد وأبو داود والنسائي ، وهو حديث صحيح .

[80] شرح المصابيح؛ تألیف ابن ملک: 4/51

[81] صحيح الترمذي 2229 / إنَّما أخافُ علَى أمَّتي الأئمَّةَ المضلِّينَ قالَ وقالَ رسولُ اللهِ صلَّى اللَّهُ عليهِ وسلَّمَ لا تزالُ طائفةٌ من أمَّتي علَى الحقِّ ظاهرينَ لا يضرُّهم من خذلُهم حتَّى يأتيَ أمرُ اللَّهِ

[82] متفق علیه / البخاري في صحيحه واللفظ له في كتاب الفتن – بَاب كَيْفَ الْأَمْرُ إِذَا لَمْ تَكُنْ جَمَاعَةٌ (وكذا رواه مسلم وابن ماجه

[83] ابن ماجه (4036) واللفظ له، وأحمد (7912) صحيح الجامع3650 / سيأتِي على الناسِ سنواتٌ خدّاعاتٌ؛ يُصدَّقُ فيها الكاذِبُ، ويُكذَّبُ فيها الصادِقُ، ويُؤتَمَنُ فيها الخائِنُ، ويخَوَّنُ فيها الأمينُ، وينطِقُ فيها الرُّويْبِضَةُ . قِيلَ : وما الرُّويْبِضةُ ؟ قال : الرجُلُ التّافِهُ يتَكلَّمُ في أمرِ العامةِ

[84] صحيح أبي داود 4297 / الألباني، صحيح الجامع 8183

[85] أخرجه أبو داود 3462/، والبزار 5887/، والطبراني في (مسند الشاميين) 2417

[86]مسلم: الإمارة (1910) , والنسائي: الجهاد (3097) , وأبو داود: الجهاد (2502)

[87] روى أبو داود (2503) حسنه الألباني في صحيح أبي داود .

[88] بخاری3559

[89] أخرجه البخاري (48)، ومسلم (64)

[90] متفقٌ علیه

[91] أخرجه النسائي (2562) واللفظ له، وأحمد (6180)  الألباني: صحيح النسائي 2561/ ثلاثةٌ لا ينظرُ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ إِلَيْهِمْ يَوْمَ الْقِيَامَة:ِ الْعَاقُّ لِوَالِدَيْهِ، وَالْمَرْأَةُ الْمُتَرَجِّلَةُ، وَالدَّيُّوثُ، ، وثلاثةٌ لا يدخُلونَ الجنَّةَ: العاقُّ لوالِدَيهِ ، والمدمِنُ على الخمرِ ، والمنَّانُ بما أعطى

[92] احمد 5349

[93] مسند احمد 2 / 69

[94] أبو العون السفاريني (2007)، كشف اللثام شرح عمدة الأحكام (الطبعة الأولى)، الكويت، وزارة الأوقاف والشؤون الإسلامية، صفحة 79، جزء 3. بتصرّف.

[95] قال ابن حجر الهيتمي رحمه الله: “قال العلماء: الديوث الذي لا غيرة له على أهل بيته”. انتهى من “الزواجر عن اقتراف الكبائر” (2/347.)

وقال الملا على القاري رحمه الله: “(والديوث) بتشديد التحتية المضمومة (الذي يقر) بضم أوله أي يثبت بسكوته (على أهله) أي من امرأته أو جاريته أو قرابته (الخبث) أي الزنا، أو مقدماته. وفي معناه سائر المعاصي، كشرب الخمر وترك غسل الجنابة ونحوهما، قال الطيبي: أي الذي يرى فيهن ما يسوءه، ولا يغار عليهن ولا يمنعهن، فيقر في أهله الخبث”. انتهى من “مرقاة المفاتيح” (6/ 2390). قال ابن تيمية: “والديوث: الذي لا غيرة له”. انتهى من “مجموع الفتاوى” ((32/ 141.

[96] رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید: صِنْفَانِ مِنْ أَهْلِ النَّارِ لَمْ أَرَهُمَا قَوْمٌ مَعَهُمْ سِيَاطٌ كَأَذْنَابِ الْبَقَرِ يَضْرِبُونَ بِهَا النَّاسَ وَنِسَاءٌ كَاسِيَاتٌ عَارِيَاتٌ مُمِيلاَتٌ مَائِلاَتٌ رُءُوسُهُنَّ كَأَسْنِمَةِ الْبُخْتِ الْمَائِلَةِ لاَ يَدْخُلْنَ الْجَنَّةَ وَلاَ يَجِدْنَ رِيحَهَا وَإِنَّ رِيحَهَا لَتُوجَدُ مِنْ مَسِيرَةِ كَذَا وَكَذَا».دو گروه از اهل جهنم است كه من تا كنون آنها را نديده‌ام؛ گروهي كه همراه‌شان شلاق‌هايي است مانند دم گاو كه مردم را با آن مي‌زنند، و زناني كه پوشيده‌گان برهنه‌اند روگردان از اطاعت خدا و ميل كننده به مردان، سرهاي‌شان مانند كوهان شتر است ايشان داخل بهشت نمي‌شوند وحتي بوي آن را حس نمي‌كنند، با اينكه بويش از فاصلة چنين و چنان حس و درك مي‌شود.»

[97] أخرجه البخاري (6612)، ومسلم (2657) بنحوه، والبيهقي في ((الخلافيات)) (425) باختلاف يسير

[98] بخاری3483

[99] كنتُ أدخل بيتي الذي دُفِن فيه رسول الله وأبي واضعةً ثوبي؛ وأقول: إنما هو زوجي وأبي، فلما دُفِن عمر رضي الله عنه، فوالله ما دخلتُه إلا مشدودةً عليَّ ثيابي؛ حياءً من عمر رضي الله عنه”. روایت حاکم، احمد.هیثمی در “مجمع الزوائد” گفته است: رویانش راویان صحیح است. آلبانی نیز در “تخریج المشکاة” همین سخن را گفته اند.

[100] أخرجه الترمذي (3514)، وأحمد (1783)

[101] احمد 5349

[102] مسند احمد 2 / 69

[103] http://www.bbc.co.uk/newsbeat/article/32411241/denmark-passes-law-to-ban-bestiality

[104] مسلم1017/ صحيح ابن ماجه 169

[105] عبد الله بن أحمد بن حنبل، مسائل الإمام أحمد رواية ابنه عبد الله، المحقق: زهير الشاويش، ص264،  المكتب الإسلامي 1401ق

[106] الامام شمس الدین محمد بن احمد عثمان ذهبى، سیر اعلام النبلاء، (بیروت، موسسه الرساله، 1413) ج 11، ص 253

[107] ابن واضح یعقوبى، تاریخ یعقوبى، (بیروت، انتشارات دار صادر، بى‏تا)، ج 2، ص 482

[108] تاریخ ابن خلدون،ابن خلدون، ج۵، ص۳۳۰

[109] شمس الدین محمد بن احمد الذهبی، تدمری، عمر عبد السلام،تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، تحقیق، ج۳۹، ص۱۹۶، بیروت، دار الکتاب العربی، ۱۴۱۳ ق./ ابن‌اثیر، الكامل، ۱۱/ ۳۲۴-۳۲۶، ۳۳۵-۳۴۲، التاریخ … ، ۱۱۹-۱۲۱، ۱۳۲، ۱۳۷ـ۱۴۲؛ ابن خلكان، ۲/ ۴۸۰؛ ابن ظافر، ۱۱۴-۱۱۶؛ ابن واصل، ۱/ ۱۳۷-۱۴۳، ۱۴۸-۱۵۲، ۱۵۵-۱۷۴؛ ابوشامه، ۱/ ۱۵۲-۱۶۴، ۱۷۱؛ ابن عبری، ۲۱۳).

[110] مقريزى، المواعظ و الاعتبار بذكر الخطط، ج 1، ص 389.

[111] مقریزی، اتعاظ الحنفاء، ج1، ص 146/ مقريزى، المواعظ و الاعتبار بذكر الخطط والآثار، ج 1، ص427

[112] سلطان، عبدالنعيم، المجتمع المصرى فى العصر الفاطمى ، ص133

[113] مقريزى، المواعظ و الاعتبار بذكر الخطط، ج 1، ص 270-271

[114] منهاج السنه ج 2 ص 452.

[115] ﻣﺠﻤﻮﻉ ﺍﻟﻔﺘﺎﻭﻯ 422/28

[116] بغدادی ، خطیب ، تاریخ بغداد ‍، ج 13 ص 339 ، المکتبة السلفیة مدینه منوره ./ آخذ بکتاب الله ، فان لم اجد فبسنة رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم ، فان لم اجد فی کتاب الله و سنة رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم اخذت بقول اصحابه ، آخذ بقول من شئت منهم ، فلما انتهی الأمر إلی التابعین ، فقوم اجتهدوا ، فاجتهد کما اجتهدوا

[117] مطهری، مجموعه آثار، ۱۳۸۹ش، ج۳، ص۹۶. / مصباح یزدی، آموزش عقاید، ۱۳۸۴ش، ص۱۴

[118]  میرزای قمی، قوانین الاصول، ۱۳۷۸ق، ص۹

[119] حر عاملی، وسائل الشیعة،  ج27، ص111، ابواب صفات قاضی، باب9، شماره 33349، ح16، ط آل البیت.

[120] همان، شماره 33343، ح10

[121] همان، شماره 33352، ح19

[122] همان، شماره 33345، ح12

[123] الإمام مالك، الموطأ، ج ١ – الصفحة المقدمة ٢٥ / المعيار المعرب والجامع المغرب عن فتاوى علماء إفريقية والأندلس والمغرب، لأحمد بن يحيى الونشريسي، خرجه جماعة من الفقهاء، بإشراف الدكتور محمد الحجي، (بيروت: دار الغرب الإسلامي،1401 هـ‍/1981 م) 1/ 360؛ وإحكام الفصول في أحكام الأصول، لأبي الوليد الباجي، ص 418./ ترتيب المدارك وتقريب المسالك لمعرفة أعلام مذهب مالك، للقاضي عياض، 2/74. طبعة وزارة الأوقاف والشؤون الإسلامية، المغرب./ اصول مذهب مالکی : القرآن الكريم. السنة النبوية الشريفة. الإجماع. إجماع أهل المدينة. القياس. قول الصحابي. المصالح المرسلة. العرف والعادات. سد الذرائع. الاستصحاب. الاستحسان. (مُحمَّد إبراهيم علي، اصطلاح المذهب عند المالكية، صفحة 54)/ وما كان فيه «الأمر المجتمع عليه» فهو ما اجتمع عليه من قول أهل الفقه والعلم ولم يختلفوا فيه، وما قلت في «الأمر عندنا» فهو ما عمل الناس به عندنا وجرت به الأحكام وعرفه الجاهل والعالم

[124] شرح تنقيح الفصول لشهاب الدين القرافي، ص: 445

[125] صحیح الترمذی 2167

[126] رواه ابنه عبد الله فی “مسائله” ص 390

[127] ومن أنصف من نفسه علم أنه لا علم عند علماء الشرق بجملة علماء الغرب والعکس فضلا عن العلم بکل واحد منهم على التفصیل وبکیفیة مذهبه وبما یقوله فی تلک المسألة بعینها وأیضا قد یحمل بعض من یعتبر فی الإجماع على الموافقة وعدم الظهور بالخلاف التقیة والخوف على نفسه……. ثم قال: ومن ادعى أنه یتمکن الناقل للإجماع من معرفة کل من یعتبر فیه من علماء الدنیا فقد أسرف فی الدعوى وجازف فی القول ورحم الله الإمام أحمد بن حنبل فإنه قال: من ادعى الإجماع فهو کاذب.

[128] امام شافعی، الرساله (مطلب) شماره 1559 (ص۵۳۴)

[129] ابن تیمیه. مجموع الفتاوى ٢٤٨/٢٢

[130] الرد علی السبکی، ج 2 صص 659-660.

[131] الرد علی السبکی، ج 2 صص 661-662.

[132] الصواعق المرسلة ج2 ص 616 ، 617 ط . دار العاصمة / الرياض سنة 1312 هـ / ففي القوم فقهاء وأصحاب علم ونظر في اجتهاد، وإن كانوا مخطئين مبتدعين في أمر الصحابة فلا يوجب ذلك الحكم عليهم كلّهم بالكذب والجهل، وقد روى أصحاب الصحيح عن جماعة من الشيعة، وحملوا حديثهم واحتجّ به المسلمون، ولم يزل الفقهاء ينقلون خلافهم ويبحثون معهم، والقوم وإن أخطأوا في بعض المواضع لم يلزم من ذلك أن يكون جميع ما قالوه خطأ حتى يردّ عليهم، هذا لو انفردوا بذلك عن الأُمَّة، فكيف وقد وافقوا في قولهم من قد حكينا قولهم وغيره ممَّن لم تقف على قول

[133] فتح الباري حيث نسب هذا القول للطبري رحمهما الله 13/37.

[134] فتح الباري 13/37.

[135] عارضة الأحوازي 9/10.

[136] الاعتصام 2/264.

[137] بخاری3606  /  الألباني، صحيح الجامع 2994

[138] «تاريخ الطبري» (2/447). أن عمر بن حريث سأل سعيد بن زيد فقال: فمتى بويع أبو بكر؟ قال: (يوم مات رسول الله صلى الله عليه وسلم كرهوا أن يبقوا بعض يوم وليسوا في جماعة

[139]  أحمد بن حنبل، في مسند أحمد بن حنبل ، عن حذيفه بن اليمان ، الصفحة أو الرقم:18406/  الألباني، تخريج مشكاة المصابيح 5306 / تكونُ النُّبُوَّةُ فيكم ما شاء اللهُ أن تكونَ، ثم يَرْفَعُها اللهُ – تعالى -، ثم تكونُ خلافةٌ على مِنهاجِ النُّبُوَّةِ ما شاء اللهُ أن تكونَ، ثم يَرْفَعُها اللهُ – تعالى -، ثم تكونُ مُلْكًا عاضًّا، فتكونُ ما شاء اللهُ أن تكونَ، ثم يَرْفَعُها اللهُ – تعالى -، ثم تكونُ مُلْكًا جَبْرِيَّةً فيكونُ ما شاء اللهُ أن يكونَ، ثم يَرْفَعُها اللهُ – تعالى -، ثم تكونُ خلافةً على مِنهاجِ نُبُوَّةٍ . ثم سكت/ مسند أبي داود الطيالسي /

[140] الألباني، شرح الطحاوية  512/ صحيح أبي داود 4597

[141] أخرجه الترمذي (2641) واللفظ له، والطبراني (14/53) (14646)، والحاكم (444)

[142] إعلام الموقعين (3/ 308). وكانت القضاة حينئذ والمفتون والخليفة وأتباعه كلهم هم الشاذون، وكان الإمام أحمد وحده هو الجماعة

[143] رَوَاهُ الْلَّالِكَائِيّ فِيْ شَرْحِ أُصُوْلِ اعْتِقَادِ أَهْلِ الْسُّنَّةِ وَالْجَمَاعَةِ(1/122) رَقِمٌ(160) وَصَحَّحَ سَنَدِهِ الْشَيْخّ الْأَلْبَانِيُّ كَمَا فِيْ تَعْلِيْقِهِ عَلَىَ مِشْكَاةِ الْمَصَابِيْحِ (1/61) وَرَوَاهُ الْتِّرْمِذِيُّ فِيْ سُنَنِهِ (4/467)

[144] رَوَاهُ الْلَّالِكَائِيّ فِيْ شَرْحِ أُصُوْلِ اعْتِقَادِ أَهْلِ الْسُّنَّةِ وَالْجَمَاعَةِ(1/122) رَقِمٌ (160) وَصَحَّحَ سَنَدِهِ الْشَيْخّ الْأَلْبَانِيُّ كَمَا فِيْ تَعْلِيْقِهِ عَلَىَ مِشْكَاةِ الْمَصَابِيْحِ (1/61) وَرَوَاهُ الْتِّرْمِذِيُّ فِيْ سُنَنِهِ (4/467)/ قال عمرو بن ميمون الأودى: صحبت معاذًا رضي الله عنه باليمن، فما فارقته حتى واريته في التراب بالشام، ثم صحبت بعده أفقه الناس عبد الله بن مسعود رضي الله عنه، فسمعته يقول: عليكم بالجماعة، فإن يد الله على الجماعة، ثم سمعته يومًا من الأيام وهو يقول: سيلي عليكم ولاة يؤخرون الصلاة عن مواقيتها، فصلوا الصلاة لميقاتها فهي الفريضة، وصلوا معهم فإنها لكم نافلة، قلت: يا أصحاب محمد، ما أدرى ما تحدثونا؟ قال: وما ذاك؟ قلت: تأمرني بالجماعة وتحضني عليها ثم تقول: صل الصلاة وحدك، وهي الفريضة، وصل مع الجماعة وهي نافلة؟ قال: يا عمرو بن ميمون، قد كنت أظنك من أفقه أهل هذه القرية، تدري ما الجماعة؟ قلت: لا، قال: إن جمهور الجماعة: الذين فارقوا الجماعة، الجماعة ما وافق الحق، وإن كنت وحدك.

[145]إغاثة اللهفان (1/ 69) /  وما أحسن ما قال أبو محمد عبد الرحمن بن إسماعيل المعروف بأبي شامة في كتاب الحوادث والبدع: حيث جاء به الأمر بلزوم الجماعة، فالمراد به لزوم الحق واتباعه، وإن كان المتمسك به قليلًا والمخالف له كثيرًا، لأن الحق هو الذي كانت عليه الجماعة الأولى من عهد النبي صلى الله تعالى عليه وسلم وأصحابه، ولا نظر إلى كثرة أهل الباطل بعدهم

[146] رَوَاهُ الْلَّالِكَائِيّ فِيْ شَرْحِ أُصُوْلِ اعْتِقَادِ أَهْلِ الْسُّنَّةِ وَالْجَمَاعَةِ(1/122) رَقِمٌ(160) وَصَحَّحَ سَنَدِهِ الْشَيْخّ الْأَلْبَانِيُّ كَمَا فِيْ تَعْلِيْقِهِ عَلَىَ مِشْكَاةِ الْمَصَابِيْحِ (1/61) وَرَوَاهُ الْتِّرْمِذِيُّ فِيْ سُنَنِهِ (4/467)

[147] الترمذي 2165

[148] الشاطبي في الاعتصام: (1/83)، والنووي في المجموع: (8/275)، وفي الإيضاح (ص219)، والسيوطي في الأمر بالاتباع والنهي عن الابتداع:ص152

[149] فتح القدير: ۷۵/۳

[150] أحمد الجابري، فتح المنان بسيرة أمير المؤمنين معاوية بن أبي سفيان، ص 156

[151]  أحمد بن حنبل، في مسند أحمد بن حنبل ، عن حذيفه بن اليمان ، الصفحة أو الرقم:18406/  الألباني، تخريج مشكاة المصابيح 5306 / تكونُ النُّبُوَّةُ فيكم ما شاء اللهُ أن تكونَ، ثم يَرْفَعُها اللهُ – تعالى -، ثم تكونُ خلافةٌ على مِنهاجِ النُّبُوَّةِ ما شاء اللهُ أن تكونَ، ثم يَرْفَعُها اللهُ – تعالى -، ثم تكونُ مُلْكًا عاضًّا، فتكونُ ما شاء اللهُ أن تكونَ، ثم يَرْفَعُها اللهُ – تعالى -، ثم تكونُ مُلْكًا جَبْرِيَّةً فيكونُ ما شاء اللهُ أن يكونَ، ثم يَرْفَعُها اللهُ – تعالى -، ثم تكونُ خلافةً على مِنهاجِ نُبُوَّةٍ . ثم سكت/ مسند أبي داود الطيالسي /

[152] جاحظ, الرسائل، رسالة في النابتة إلى ابن أبي دؤاد،2 / 123.(نیز :ج2 صص ۱۰و۱۱)/ فعندها استوى معاوية على الملك، واستبد على بقية الشورى وعلى جماعة المسلمين من الأنصار والمهاجرين في العام الذي سمّوه عام الجماعة، وما كان عام جماعة؛ بل كان عام فرقة وقهر وجبرية وغلبة، والعام الذي تحولت فيه الإمامة ملكاً كسروياً، والخلافة غصباً قيصرياً

[153] بخاری 2704

[154] أبو حنيفة أحمد بن داود الدينوري. (المتوفى في سنة 282هـ)؛ تحقيق: عبد المنعم عامر (1960م)، كتاب الأخبار الطوال. (ط. الأولى)، القاهرة-مصر: دار إحياء الكتب العربي – عيسى البابي الحلبي وشركاه، ص. 216-217

[155] نهج البلاغه، خطبه 176/ فإنّ جماعة فیما تکرهون من الحق، خیرٌ من فُرقة فیما تحبّون من الباطل

[156] تفسير الطبري ( 4/ 22)، آجری، الشريعة ( 1/ 299). ابوالفتوح رازی، 615/1 / الإبانة الكبرى لابن بطة باب ذكر ما امر به النبي صلى الله عليه وسلم من لزوم الجماعة والتحذير من الفرقة 103 /  المعجم الكبير للطبراني 8972

[157] شرح أصول اعتقاد أهل السنة والجماعة للالكائي 139

[158] مسلم 2408

[159] عبد الرزاق الصنعاني مصنف (3/375)، 6017

[160] السفاريني، غذاء الألباب في شرح منظومة الآداب، ج 1 ص231

[161] صحيح الترمذي2863/ مسند أحمد ابن حنبل، مسند الشاميين حديث الحارث الأشعري عن النبي صلى الله عليه وسلم حديث رقم 17541

[162] صحيح مسلم، كتاب الإمارة، باب وجوب ملازمة جماعة المسلمين عند ظهور الفتن ج3ص1476

[163] امام شافعی، الرسالة، تحقيق أحمد شاكر ( 475) باختصار وتصرف.

[164] أخرجه أحمد ( 4 / 278 ) و هو و ابنه عبد الله في ” الزوائد ” ( 4 / 375 (و القضاعي ( 3 / 1) الألباني في “السلسلة الصحيحة” 2 / 276 :

[165] مجموع الفتاوی۴۲۱-۳

[166] ابن القيم ، إغاثة اللهفان من مصايد الشيطان، بیروت، دار الكتب العلمية ۱۴۰۷هـ ص ۸۲، ۸۳ ؛ بيهقی وغيره او آن را ذکر کرده اند.

[167] البدایه والنهایه 14/140

[168] صحيح الترمذي 2398/ مسند أحمد 3/45 / صحيح الجامع 992

[169]  يَدُ اللَّهِ عَلَى الْجَمَاعَةِ فَاتَّبِعُوا السَّوَادَ الْأَعْظَمَ، فَإِنَّهُ مَنْ شَذَّ شَذَّ فِي النَّارِ» دست الله بالای جماعت است؛ لهذا از بیش‌ترین افراد پیروی کنید؛ چون کسی‌که از جماعت خلاف ورزی می‌‌کند، داخل دوزخ است.

[170]  إن الله أمرني بالجماعة وأنه من خرج من الجماعة شبراً فقد خلع ربقة الإسلام من عنقه

[171] صحيح الترمذي2863/ مسند أحمد ابن حنبل، مسند الشاميين حديث الحارث الأشعري عن النبي صلى الله عليه وسلم حديث رقم 17541

[172] مسلم 1849/ بخاری  7053

[173]متفق عليه عن ابن عباس

[174] مسلم ۳۷۳۶ واحمد ۱۰۳۳۸ .

[175] صحيح البخاري كتاب الفتن باب قول النبي صلى الله عليه وسلم: «سترون بعدي أمورا تنكرونها» حديث رقم 6681 / بخارى:7053

[176] شعيب الأرناؤوط، تخريج المسند 5676

[177] مسلم  1851  / ابن عثيمين، شرح بلوغ المرام لابن عثيمين 4/475 با لفظ: أنَّ من مات وليس في عُنقِهِ بيعةٌ فإنَّ مِيتتَهُ جاهليةٌ

[178] مسلم  1848 

[179] أخرجه أبو داود الطيالسي في «مسنده» (2/551) (1320).ومسلم في «صحيحه» (3/1479) (1852) عن أَحْمَد بن خِرَاشٍ،

[180] سنن نسائی 4020

[181]  أخرجه أحمد (3600) والطبراني (9/118) (8582) أحمد شاكر : تخريج المسند لشاكر 5/211 / شعيب الأرناؤوط ، تخريج المسند 3600 / : أحمد شاكر، عمدة التفسير 1/820

[182] أخرج الترمذي في جامعه عن ابن عمر رضي ا الله عنهما . رقم الحديث 2167/ وللحديث شواهد عند الحاكم (1/115-116) و عند ابن أبي عاصم في كتابه السنة(85,84,83,82,80) وذكره ابن ماجة في سننه من حديث أنس (3950) وذكره السيوطي في الجامع الصغير (1818)وقال حديث حسن وصححه الشيخ الألباني في الجامع الصغير (1844) وللحديث شاهد عند الامام أحمد في المسند (5/145)وفي سنن الدارمي(1/29) وعند أبي داود 4/452 وانظر كذلك مجمع الزوائد للهيثمي 1/177 باب في الاجماعقال أبو محمد بن حزم في الاحكام4/131 وقد روي أنه قال:(لاتجتمع أمتي على ضلالة )وهذاو ان لم يصح لفظه ولا سنده فمعناه صحيح

[183] في المعجم الكبير للطبراني (٢١٧١، ٣٤٤٠، ١٣٦٢٣): صححه الشيخ الألباني بهذا اللفظ في ظلال الجنة (٨٠).

[184] الاحکام فی اصول الاحکام 5/ 82

[185] ﻣﻨﻬﺎﺝ ﺍﻟﻘﺎﺻﺪﻳﻦ 158

[186] الترمذي 2165

[187]  البيهقي في كتابه المدخل إلى السنن الكبرى (ص111)/ تنزيه الأصحاب عن تنقص أبي تراب ص80 / ما جاء عن النبي صلى الله عليه وسلم فعلى الرأس و العين

[188] بحار الانوار، ج۲، ص ۱۸۹؛ المحاسن، ج۱، ص۲۲۱

[189] بحار الأنوار، ج۲، ص ۲۴۲؛ المحاسن، ج۱، ص ۲۲۱/ هر حديثي که از ما به شما برسد و قرآن آن را تصديق نکند، زخرف و بی ارزش (يا باطل) است

[190] صحيح البخاري(3455) / وصحيح مسلم (1842) ، واللفظ له .

[191] النووی ، المنهاج شرح النووی علی مسلم، .232 -231 /12  / :معنى هذا الحديث إذا  بُويع لخليفة بعد خليفة فبيعةالأول صحيحة يجب الوفاء بها، وبيعة الثاني باطلة يحرم الوفاء بها، ويحرم عليه طلبها وسواء عقدوا للثاني عالمين بعقد الأول أم جاهلين، وسواءكانا في بلدين أو بلد أو أحدهمافي بلد الإمام المنفصل والآخر في غيره، هذا هو الصواب الذي عليه أصحابنا وجماهيرالعلماء

[192] النووی، صحيح مسلم به شرح نووی،ج ۱۲ ص ۲۲۱، ۲۲۲

[193] البخاري، صحیح البخاری ، باب قول النبي :”لوكنت متخذاً ً خليلا”، 5/6 ،برقم: 3667

[194] السنن الكبرى للبيهقي (8/145) عن ابن إسحاق.

[195] إمام الحرمين الجويني، غیاث الامم فی التیاث الظلم ، 1 /172  / أن مذهب المهاجرين والأنصار هو: أن مبنى الإمامة على أن لا يتصدى لها إلا فرد، ولا يتعرض لها إلا واحد في الدهر

[196] مراتب الإجماع لابن حزم (ص: 144). واتفقوا أنه لا يجوز أن يكون على المسلمين في وقت واحد في جميع الدنيا إمامان، لا متفقان ولا مفترقان، ولا في مكانين ولا في مكان واحد) .

[197] ﺍﻗﺘﻀﺎﺀ ﺍﻟﺼﺮﺍﻁ ﺍﻟﻤﺴﺘﻘﻴﻢ 527/1

[198] الأربعون النووية 41 / جامع العلوم والحكم 2/393/ تخريج مشكاة المصابيح 1/131، فتح الباري لابن حجر13/302

[199] منهاج السنه 315/6

[200] پیاده شده از سخنرانی تصویری شیخ ابوحمزه المهاجر هورامی حفظه الله

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *