در هر صنف و شغلی که هستی پیش به سوی حرکت در مسیر دعوت عمومی (1)
بسم الله و الحمد لله، اما بعد: السلام علیکم و رحمه الله و برکاته
اللَّهُ أَکْبَرُ اللَّهُ أَکْبَرُ اللَّهُ أَکْبَرُ، لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ، وَ اللَّهُ أَکْبَرُ اللَّهُ أَکْبَرُ، وَ لِلَّهِ الْحَمْدُ. عید سعید قربان سال 1401ش برشما و تمام مجاهدین اهل دعوت و جهاد در جماعت مسلمین دارالاسلام و بر سایر مومنین فرقه ی ناجیه در سراسر دنیا مبارک باد.
رسول الله صلی الله علیه وسلم در راه رفتن به مسجد در روز عید همین تکبیر را میگفتند؛[1]و اصحابشان صدای خود را در این تکبیر بالا میبردند و در مسیر بین منزل یا محل کارشان تا مسجد این مسیر را با صدای بلند تکبیر می گفتند.[2] تکبیری که هم بر دل و قدرت مومنین تاثیر مثبت دارد و هم دل دشمنان را از ترس می لرزاند و باعث خشم آنها می شود که از الله تعالی خواستارم ما را در زنده کردن چنین سنتهایی یاری رسان باشد.
این روزها که برادران و خواهران ما جرقه های پروسه ی دعوت عمومی را زده اند و وارد کار میدانی در فضای حقیقی جامعه شده اند با مشکلات عدیده ای دست و پنجه نرم می کنند که تقریباً نزدیک به همان مشکلاتی است که تمام پیامبران و پیروان صادق آنها تجربه و تکرار کرده اند، چون این عزیزان با شکستن تابوها و برداشتن ممنوعیتهای ساختگی و تحمیلی بر مسلمین، از کفر به طاغوت و سپس ایمان به الله یعنی از همانجایی دعوت را شروع کرده اند که تمام پیامبران در طول تاریخ از همانجا شروع کرده اند: وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِي كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولًا أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ (نحل/36) ما به میان هر امتی پیغمبری را فرستادهایم (و محتوای دعوت همه پیغمبران این بوده است) که الله را عبادت کنید و از طاغوت دوری کنید، فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَىٰ لاَ انفِصَامَ لَهَا (بقره/256) پس کسی که کفر به طاغوت کند و به الله ایمان بیاورد، به محکمترین دستاویز درآویخته است ( و او را از سقوط و هلاکت نجات می دهد و) اصلاً گسستن ندارد.
پس در این مسیر وجود این مشکلات امری تازه و پدیده ای مختص به ما و عصرما نیست حتی در دارالاسلامهایی که این مفاهیم غریب و نا آشنا شده اند؛ بلکه این مشکلات آفتی تکراری و مانع موزیانه ای هستند که در طول تاریخ گاه به تعداد تمام پیامبران و مصلحین تکرار و تجربه شده اند و الله تعالی در شریعتش، هم واقعیت این مشکلات را برای اهل دعوت و جهاد بیان کرده است و هم راهکارهای مبارزه با این آفتها و موانع را، و هیچ جاهلیتی وجود ندارد که در قرآن و سنت صحیح از آن بحث نشده باشد و راه مبارزه و برداشتن آن هم نشان داده نشده باشد پس با وجود تغییر ابزارها، برای پیدا کردن راهکار جدید برای مبارزه با این مشکلات و آفتها و موانع نیازی به گشتن نیست.
یکی از این مشکلاتی که این برادران و خواهران اهل دعوت و جهاد ما با ورود به میدان دعوت با آن دست و پنجه نرم می کنند شبهاتی است که بیشتر از سوی منافقان و آنان که در دلهاشان مرض است و هم آنها که (در دارالاسلام) تبلیغات سوء میکنند «الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَالْمُرْجِفُونَ» (احزاب/60) برای آنها به وجود آمده، که در نهایت سعی دارند از «طرق مختلف» اجازه ندهند این برادران ما تابوی انحصاری شدن دعوت در دست آنها را بشکنند و دعوت را به دستور اسلام و روش رسول الله صلی الله علیه وسلم عمومی و مردمی کنند، به همین دلیل دیده شده است که گاه با توسل به زور و قلدری و به کار گیری مسئولین نامتعادل و نامیزان و منحرف حکومتی و گاه با توسل به حقه بازی و تولید شبهات و اصطلاح تراشی های من درآوردی و مصلحت تراشی های غیر شرعی و کل کل کردن و چک و چانه زدن با دستورات صریح شریعت و تحریک افکار عمومیِ مسلمین ساده و زود باور و جاهل، آشکارا در برابر حکم الله و رسولش صلی الله علیه وسلم قرار می گیرند، و این واکنش در میان مسلمین بدون شک واکنش دارودسته ی منافقین یا سکولارزده هاست است نه مومنین.
الله متعال می فرماید: وَمَا کَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْراً أَن یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَمَن یَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالاً مُّبِیناً (احزاب/36) هیچ مرد و زن مؤمنی، در کاری که الله و پیغمبرش داوری کرده باشند (و آن را مقرّر نموده باشند و حکمش را صادر کرده باشند) حق انتخاب و اختیاری از خود در آن ندارند. هر کس هم از دستور الله و پیغمبرش سرپیچی کند، گرفتار گمراهی کاملاً آشکاری میگردد.
بر این اساس واکنش یک مومن در برابر حکمی که الله از کانال پیامبر خاتمش صادر کرده بطور مطلق و بدون هیچ قید و شرطی و بدون چک و چانه زدن این است که: وَقَالُواْ سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا(بقره/285) میگویند: شنیدیم و اطاعت کردیم. به محض اینکه شخص مومن حکمی از شریعت الله را شنید «اطاعت» می کند و«اطاعت» خودش را از نفس خودش و از تمام مخلوقات می گیرد و به الله و رسولش صلی الله علیه وسلم می دهد، این حد و مرزی است که الله تعالی برای «اطاعت» مومنین تعیین کرده است؛ اما واکنش شخص کافر و دارودسته ی منافقین و سکولار زده هایی که از اندازه و حدی که الله برای بندگانش تعیین کرده تجاوز کرده اند این است که: قَالُواْ سَمِعْنَا وَعَصَیْنَا (بقره/93) شنیدیم، ولی نافرمانی کردیم. پس دو واکنش در برابر قوانین شریعت الله وجود دارد که سومی ندارد:
- یا واکنش مومنین است: «سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا» شنیدیم و اطاعت کردیم .
- یا واکنش کفار و دارودسته ی منافقین و سکولار زده هاست: سَمِعْنَا وَعَصَیْنَا (بقره/93) شنیدیم، اما نافرمانی کردیم.
دارودسته ی منافقین در اینجا نیز با اصطلاحاتی چون میانه رو بودن و، وسطی بودن و، به روز بودن و، روشنفکر بودن و، مصلحت این است وغیره با «اطاعت» از بعضی از شریعت و نافرمانی از بعضی از شریعت، سعی می کنند روشنی این دو مسیر حرکت حق و باطل را آلوده کنند و برهم بزنند و مومنین را سرگردان کنند؛ به عبارتی دیگر در قدم اول مومنین را از «أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ» به «الضَّالِّينَ» و سرگردانان که دسته ی خودشان است منتقل کنند و اگر توانستند این مومنین و مسلمین را وارد دسته ی یکی از کفار «الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ» و بخصوص وارد جبهه ی احزاب سکولار و مرتد کنند، در حالی که میانهروی باید بین «افراط و تفریط» باشد نه بین «حق و باطل»، چون بین حق و باطل چیزی جز باطل وجود ندارد و حرکت بین حق و باطل عین کفر و نفاق است.
همه می دانیم که شیطان به الله ایمان داشت و از مقربین شده بود و حتی با الله مستقیماً صحبت کرده بود اما به دلایل ناسیونالیستی و ملی گرائی و برتری دادن نژاد خودش «أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِي مِنْ نَارٍ وَخَلَقْتَهُ مِنْ طِينٍ» (اعراف/12) تنها یک امر و دستور الله را «اطاعت» نکرد و با آن مقام بالایی که داشت تنها به دلیل «اطاعت» نکردن از یک حکم الله کافر شد، الان فلان شخص سکولار بومی می گوید من به الله و رسولش ایمان دارم و می داند که الله از کانال رسولش احکامی را برای اداره زندگی فردی و اجتماعی و حکومتی صادر کرده است اما 1- آگاهانه 2- عمداً 3- به میل خودش و اختیاری نه تنها یک حکم شریعت الله بلکه صدها حکم و قانون الله را «اطاعت» نمی کند حتی تا آنجا پیش می رود که هر چه از دستورات و قوانین الله و رسولش با قوانین سکولاریستی مخالف باشد را کنار می زند و از قوانین مکتوب سکولاریستی یکی از احزاب سکولار و قوانین غیر مکتوب مدنی سکولاریستی که ممکن است مخلوطی از تمام جاهلیتی باشد که به او رسیده و نفسش پذیرفته پیروی می کند. آیا این شخص سکولار، کافری نیست که با دهها دلیل بیشتر از شیطان کافر شده است و شکی در کفر آن نیست؟
شیطان می دانست که این حکم الله است و یقین داشت و ایمان داشت که این حکم الله است و به آن هم اقرار داشت اما از آن «اطاعت» نکرد و در میان احزاب سکولار بومی هم کفار سکولاری پیدا می شوند که می دانند این احکام شریعت از سوی الله آمده و به آن هم در همین حدی که شیطان اقرار داشت ممکن است اقرار کنند اما باز مثل شیطان از این قوانین شریعت الله «اطاعت» نمی کنند و به جای قوانین شریعت الله از قوانین یکی از احزاب سکولاریستی «اطاعت» می کنند، و حتی در کنار احزاب سکولار و در جبهه ی سکولاریستها بر علیه مومنین و دارالاسلامی می جنگند که این مومنین و دارالاسلام می خواهند به احکام و قوانین شریعت الله عمل کنند و«اطاعت» خودشان را به الله و قوانین شریعت الله منحصر و مختص کنند.
پس تنها اقرار کردن به اینکه الله وجود دارد و پیامبر خاتم هم آمده و این قرآن و قوانین شریعت هم از سوی الله آمده به تنهایی باعث نمی شوند که شخص را در دنیا و قیامت نجات دهد، همچنانکه شیطان را نجات نداد هرچند شیطان علاوه بر اقرار، اعتقاد کامل به وجود الله و بهشت و جهنم و ملائکه و تمام پیامبران دارد، چون مستقیماً با الله تعالی صحبت کرده و از مقربین بوده و بهشت و ملائکه و تمام پیامبران را دیده؛ بلکه اساس این است که شما «اطاعت» خودت را به قوانین و احکام و دستورات چه کسی داده ای؟ به الله یا غیر الله؟ و راه سوم و بینابینی وجود ندارد.
جهت دادن به «اطاعت» بندگان، و هدایت این «اطاعت» از طاغوتها و هوی نفس به الله وقوانین شریعت الله و منحصر کردن این «اطاعت» به الله و قوانین و احکام الله، وظیفه تمام پیامبران و تمام ادامه دهندگان راه پیامبران تا روز قیامت است که تنها با تبلیغ و رساندن کامل و صادقانه ی پیام، بدون کم و زیاد کردن «اصل پیام» و بدون دستکاری و بدون قاطی کردن «اصل پیام» با آراء و برداشت شخصی انجام می شود؛ رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید: نَضَّرَ اللهُ امْرَأً سَمِعَ مِنَّا شَيْئاً، فَبَلَّغَهُ كَمَا سَمِعَهُ، فَرُبَّ مُبَلَّغٍ أوْعَى مِنْ سَامِعٍ.[3] الله متعال اخلاق کسی را خوب و نیک بگرداند که چيزی از ما بشنود و آن را همان گونه که شنيده – به ديگران – برساند؛ چه بسا کسی که به او می رسد، آن را بهتر از شنونده اش دريابد و فهم و درک کند.
قطعاً قبل از «تبلیغ»، شخص باید از شریعت «علم» داشته باشد و «علم» شریعت هم دو نوع است:
- علمی که فرض عین است که هر شخص مسلمانی باید آن را بداند: مثل علم به لا اله – الا الله «فَاعْلَمْ أَنَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا اللَّهُ» (محمد/19) یا علم طاغوت شناسی و کفر به طاغوت و ایمان به الله، « فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَىٰ لَا انْفِصَامَ لَهَا ۗ » (بقره/256) و علم به طهارت و نماز و روزه و امثالهم
- علمی که فرض کفایه است مثل علم به زکات: زمانی بر شخص واجب می شود که صاحب مال باشد؛ یا علم حج: زمانی بر شخص واجب می شود که توانائی ادای این فریضه را داشته باشد.
از سفیان الثوري و امام شافعی نقل است که گفته اند: لَيْسَ بَعْدَ أَدَاءِ الْفَرَائِضِ شَيْءٌ أَفْضَلُ مِنْ طَلَبِ الْعِلْمِ.[4] بعد از اداء فریضه ها چیزی بهتر از یادگیری و طلب علم نیست و امام شافعی در جای دیگری می گوید: طَلَبُ الْعِلْمِ أَفْضَلُ مِنْ صَلَاةِ النَّافِلَةِ.[5] دنبال علم رفتن و یادگیری «علم» از نماز سنت هم بهتر است. ابن قیم از امام ابوحنیفه سخنانی با همین مضمون را در برتری «علم» بر سایر نوافل و سنتها آورده است.[6]
نکته ی ریز اما مهمی که اینجا وجود دارد این است که در میان مسلمین، منافقین و دارودسته ی آنها یا «الضَّالِّينَ» وجود دارند که ممکن است در مسائلی غیر از شریعت دارای آگاهی هایی باشند، مثل آگاهی در یکی از صدها گرایش فلسفی سکولاریستها که در واقع شکل دهنده ی یکی از احزاب دین سکولاریسم هستند، یا آگاهی در علوم سیاسی سکولاریستی یا جامعه شناسی یا روانشناسی سکولاریستی و یا در شعر و داستانها و تاریخ پوچ و بیهوده ی باستان «لَهْوَ الْحَدِيثِ» (لقمان/6) آگاهی داشته باشند و یا از آداب و رسوم ملل نصرانی و مجوس و یهود و صابئین وغیره سر رشته هایی داشته باشند و یا در یکی از رشته های تجربی و فنی تخصصی گیر آورده باشند و قرآن و سنت صحیح را با عینک این آگاهی هایی که به دست آورده اند نگاه می کنند در حالی که باید برعکس باشد، یعنی باید با عینک قرآن و سنت به همه چیز نگاه کرد که می شود جهانبینی ساده و بدون تکلف مومنین.
زمانی که آیات ساده ی قرآن که الله تعالی در مورد آن می فرماید: وَلَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّكِرٍ (قمر/17) با عینک یکی از مکاتب بشری ارائه می شود از آن حالت ساده و بی تکلفش خارج می شود و تنها کسانی می توانند این اسلام التقاطی را ارائه دهند که بر این مکاتب بشری تسلط داشته باشند و قطعاً این نوع ارائه در انحصار طبقه ای خاص قرار می گیرد و همه ی مردم قادر نخواهند بود اینگونه شریعت اسلام را برسانند و تبلیغ کنند، به این شکل و به همین سادگی اسلام ساده و بدون تکلف کنار زده می شود و دعوت در این اسلام پیچیده و قلمبه سلمبه هم حالت طبقاتی به خود می گیرد و مختص همین طبقه می شود.
این توطئه از عصر عباسیان و با روی کار آمدن منصور و تاسیس بیت الحکمه یا دارالحکمه ها و ترجمه ی متون یونانی و سریانی و سانسکریت و پهلوی و غیره در میان مسلمین به رسمیت شناخته شد و حتی برای این طبقه نیز لباسی خاص با عمامه هایی خاص در نظر گرفته شد و به راحتی از عموم مسلمین جدا شدند و این بیت الحکمه با عمری نزدیک به 5قرن این توطئه را در میان مسلمین نهادینه کرد تا اینکه با اشغال بغداد توسط هولاکو خان مغول در سال 656ق نابود شد؛ اما با از بین رفتن این بیت الحکمه ها آثار مخرب چند قرنه ی آنها تبدیل به سنت سئیه ای شد که تا کنون هم ادامه پیدا کرده است.
امروزه هم عده ای جاهل به شریعت وجود دارند که کتب فکری و عقیدتی کفار را مطالعه می کنند یا پای اخبار و میزگردهای مختلف عقیدتی و فکری کفار خارجی و مرتدین محلی می نشینند با این بهانه که مثلاً ما برای مقابله با آنها باید آگاه بر فکر این کفار باشیم در حالی که مسلمین با اینهمه جاهلیتی که از این کفار می بینند نیازی به بررسی و مطالعه ی آثار عقیدتی کفار ندارند، چون اگر زمانی هم این کفار شبهه ای را مطرح کنند پاسخ تمام شبهات آنها در قرآن و سنت صحیح و منابع فقهی ما وجود دارد و جاهلیتی وجود ندارد که در قرآن در مورد آن روشنگری نشده باشد؛ کسی به بررسی عقاید کفار می پردازد که پاسخی برای این عقاید نداشته باشد، اما مسلمین چه؟ پس اینهم یکی از حیله های دارودسته ی منافقین و دغبازان سکولار زده جهت فریب مومنین و مسلمین و کشاندن آنها به پای شبکه های ماهوراه ای و مجازی و جلسات مختلف احزاب سکولار و مرتد است.
به هر حال نکته ی عجیب در این توطئه ی سازماندهی شده در عصر عباسیان این است که در این نهضت ترجمه و در میان مترجمین، زردشتی ها، یهودیها، نصرانیها، مسلمین و سایر اقلیتها وجود داشتند که برای انتقال عقاید و فرهنگ کفار به ادبیات و متون اسلامی تلاش گروهی میکردند.
به این شکل ما شاهد زنده شدن «هُزوارِش» ایران باستان در شکل دیگری هستیم که نه تنها نوعی فضلفروشی برای آگاهان به این سبک گفتمانی بر عموم مردم بود بلکه در واقع نوعی زبانِ زرگری هم در میان خودشان برای دعوت درست کرده بودند که خواه ناخواه امر دعوت را به خودشان مختص می کرد و دیگران قادر نبودند اینگونه دعوت دهند، یکی از علل نهضت بازگشت به قرآن و حدیث امثال امام مالک و جعفر صادق و شافعی و احمد بن حنبل و امثالهم که همگی خارج از این دارالحکمه ها بودند واکنش به تخریبات و توطئه های معممین این دارالحکمه ای بود که می بینیم امام احمد بن حنبل در دوران محنت و در همین دارالحکمه مورد بازجوئی این طبقه و تفتیش عقاید قرار می گیرد.
ابن القیم رحمة اللّٰه در مدارج السالکین میگوید: ” شخص تا وقتی که همه امور دوران جهالت را از قلبش خارج نکند، شیرینی ایمان و مزه صدق و یقین را نمی چشد”. واضح است کسانی که اینگونه به انواع عقاید افکار کفار سکولار یا زرتشتی و یهودی و نصرانی و غیره آلوده شده اند نه تنها شیرینی ایمان و مزه صدق و یقین را نمی چشند بلکه با تفسیر قرآن و شریعت الله با عینک افکار یونانی و هندی و مجوسی و سکولار و هندی و یهودی و نصرانی و غیره اسلام ساده و بدون تکلف را کنار می زنند و حتی در خود نوعی احساس بی نیازی نسبت به مفاهیم ساده و قابل فهم قران و سنت صحیح پیدا می کنند و نسبت به این مفاهیم ساده و بدون تکلف بی توجه می شوند و به این شکل با مقدم کردن تفکرات بشری بر آیات قرآن و سنت رسول الله صلی الله علیه وسلم عظمت الله را زیر سوال می برند. نوح به قوم سکولار خودش می گوید: مَا لَكُمْ لَا تَرْجُونَ لِلَّهِ وَقَارًا (نوح/13) شما را چه شده که برای الله عظمتی قائل نیستید؟!.
هرچه کفر به طاغوتها و کنار زدن کفار و اندیشه ها و عقاید و آداب و رسوم ضد اسلامی این کفار به صورت کامل صورت گیرد و بعد ایمان و صدق و یقین شخص به الله و شریعت الله قویتر باشد، عظمت خداوند و شعائر دین در قلب او استوارتر است؛ و هرچه عظمت خداوند در دل بندهای کمرنگتر شود و نسبت به قوانین شریعت الله بی توجه و بی تفاوت بشود انگار نیازی به این قوانین الله تعالی ندارد و در عوض چیزهای دیگری جایگزین شوند به همان نسبت با کنار زدن قوانین و دستوراتش و با تقوای کمتر از الله، عظمت و وقار الله نزدشان کمتر می شود تا جایی که عده ای از اینها از دایره ی اهل ایمان به دایره ی دارودسته ی منافقین «الضَّالِّينَ» و گاه به دایره ی مرتدین «الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ» هم سقوط می کنند.
این دسته ی آلوده شده که آنگونه که شایسته است برای الله عظمت و وقار قائل نیستند ممکن است برایشان سنگین باشد که با کفر به طاغوت به شیطان و تمام این «الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ» آشکار یا این کفار5گانه ی اصلی: 1- الَّذِينَ هَادُوا (یهودی ها) 2- وَالصَّابِئِينَ (مندائیان) 3- وَالنَّصَارَىٰ (معروف به مسیحی) 4- وَالْمَجُوسَ (زرتشتی های کنونی) 5- وَالَّذِينَ أَشْرَكُوا (مشرکین یا احزاب یا سکولاریستها) و آداب و رسوم و عقاید و افکار آنها کافر شوند، هم این کفار را نادیده بگیرند و هم قوانین و برنامه ها و آداب و رسوم آنها را، و علاوه براین برایشان خیلی سخت است که از خود سکولاریستها (5- وَالَّذِينَ أَشْرَكُوا (مشرکین یا احزاب) برائت کنند، و به اسلام ساده و بدون تکلفی ایمان بیاورند که هر انسان ساده و دارای قلب سلیمی می تواند به آن ایمان بیاورد؛ به همین دلیل زمانی که مسلمین اکثراً بی سواد با کفر به طاغوت «كَفَرْنَا بِكُمْ» (ممتحنه/4) به تمام این کفار و افکار و تولیدات عقیدتی و فکری شرک آلود این کفار «نه» و «لا اله» می گویند و با ایمان به الله به الله و قوانین و شریعتش «بله» و «الا الله» می گویند و از5- وَالَّذِينَ أَشْرَكُوا (مشرکین یا احزاب یا سکولاریستها) اعلام برائت می کنند و بدون قید و شرط و چک و چانه زدن با الله و رسولش و بدون هیچ قید و شرطی موضع: سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا (بقره/285) شنیدیم و اطاعت کردیم، می گیرند، این دارودسته ی منافقین و سکولار زده ها چنین مومنینی را ساده و زود باور «أُذُنٌ» (توبه/61) و جاهل و سفیه می دانند حتی اگر این مومنین کسانی چون رسول الله صلی الله علیه وسلم و آنهمه «السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَالْأَنْصَارِ وَالَّذِينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسَانٍ» (توبه/100) باشند؛ و در برابر، خودشان را عالم و روشنفکر و مترقی و به روز شده معرفی می کنند.
الله تعالی در این زمینه ی توهمِ خود روشنفکر بینیِ این احمقها می فرماید: وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ آمِنُوا كَمَا آمَنَ النَّاسُ قَالُوا أَنُؤْمِنُ كَمَا آمَنَ السُّفَهَاءُ ۗ أَلَا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهَاءُ وَلَٰكِن لَّا يَعْلَمُونَ (بقره/۱۳) و هنگامی که بدانان گفته شود ایمان بیاورید همان گونه که مردم ایمان آورده اند، می گویند آیا همانند سفیه و بی عقلها ایمان بیاوریم؟ آگاه باشید! اینها بی عقل و سفیه هستند اما نمی دانند.
اگر این دشمنان پنهان داخلی که در دنیا در نماز و روزه و حج و سایر شعائر اسلامی و حتی گاهگاهی با حضور در میدانهای جهاد ادای مسلمین را در می آورند و ما آنها را جزو مسلمین حساب می کنیم :
- خودشان را عالمتر و روشنفکرتر از رسول الله صلی الله علیه وسلم و همراه هان صادق او می دانند
- – و حتی در جاهایی برای فریب افکار عمومیِ مسلمین ادای خشکه مقدسه ها را نیز در می آورند و می خواهند نشان دهند که از رسول الله صلی الله علیه وسلم و مومنین همراه او نیز پایبند تر به مسائل اخلاقی هستند «وَمِنْهُم مَّن یَقُولُ ائْذَن لِّی وَلاَ تَفْتِنِّی» (توبه/49)
- – و حتی سخنان به ظاهر اسلامی آنها باعث تعجب شما شد همچنانکه باعث تعجب رسول الله صلی الله علیه وسلم می شد «وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يُعْجِبُكَ قَوْلُهُ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا» (بقره/204)
- و به علم شرعی شما و به روش دعوت شما – که به سبک رسول الله صلی الله علیه و سلم و همراهان صادق اوست- همین ایرادات را گرفتند،
- ونسبت به قوانین شریعت الله بی توجهی نشان دادند و چنین نشان دادند که این قوانین شریعت الله برایشان اهمیتی ندارد یا نیازی به این قوانین شریعت الله در این عصر ندارند اصلاً نه نگران باش و نه دنبال راه حلی جدید غیر از راه حل شریعت بگرد، و خیال نکن مشکل از شماست، و به خودت شک نکن، بلکه خودت را در موقعیتی ببین که این آیات در مورد این دشمنان پنهان داخلی نازل شده اند و باید مثل رسول الله صلی الله علیه وسلم و «السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَالْأَنْصَارِ وَالَّذِينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسَانٍ» (توبه/100) با سربلندی و موفقیت این موقیعت را هم پشت سر بگذاری و از این مانع هم رد بشوی.
(2)
باید دقت داشته باشیم در میان انسانها این افرادی که «علم» شریعت به آنها می رسد سه دسته هستند که رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید: إِنَّ مَثَلَ مَا بَعَثَنِيَ اللَّهُ بِهِ عَزَّ وَجَلَّ مِنَ الْهُدَى وَالْعِلْمِ، كَمَثَلِ غَيْثٍ أَصَابَ أَرْضًا، فَكَانَتْ مِنْهَا طَائِفَةٌ طَيِّبَةٌ، قَبِلَتِ الْمَاءَ فَأَنْبَتَتِ الْكَلَأَ وَالْعُشْبَ الْكَثِيرَ، وَكَانَ مِنْهَا أَجَادِبُ أَمْسَكَتِ الْمَاءَ، فَنَفَعَ اللَّهُ بِهَا النَّاسَ، فَشَرِبُوا مِنْهَا وَسَقَوْا وَزَرَعَوْا، وَأَصَابَ طَائِفَةً مِنْهَا أُخْرَى، إِنَّمَا هِيَ قِيعَانٌ لَا تُمْسِكُ مَاءً، وَلَا تُنْبِتُ كَلَأً، فَذَلِكَ مَثَلُ مَنْ فَقُهَ فِي دِينِ اللَّهِ، وَنَفَعَهُ بِمَا بَعَثَنِيَ اللَّهُ بِهِ، فَعَلِمَ وَعَلَّمَ، وَمَثَلُ مَنْ لَمْ يَرْفَعْ بِذَلِكَ رَأْسًا، وَلَمْ يَقْبَلْ هُدَى اللَّهِ الَّذِي أُرْسِلْتُ بِهِ.[7] مثال هدايت و دانشی كه الله مرا با آن مبعوث گردانيده، مانند بارانی است كه بر زمين می بارد؛
- زمينی كه حاصلخيز باشد، آب باران را در خود جذب می كند و در نتيجه در آن علف و گياهان فراوانی می رويد. (زمینی که خوب است و این آب را پذیرا است؛ و در قبال آن گیاهان زیادی می رویاند و کشت فراوانی از آن به دست می آید و مردم از محصولات آن بهره مند شده و استفاده می کنند.)
- و زمينی كه سخت است، آب را بر روی خود نگه می دارد و الله مردم را از اين آب بهره مند می سازد و از اين آب می نوشند و با آن کشاورزی و آبياری می کنند. (این زمینه سفت و سخت، زمینی است که چیزی از آن نمی روید اما آب را در خود نگه می دارد و به این ترتیب مردم از این آب برای نوشیدن و کشاورزی و آبیاری و دامداری استفاده می کنند و سایر موجودات هم به شیوه های مختلف از این آب ذخیره شده بهره می برند.)
- اما زمین دشت شوره زار و خشک، بارانی را که در آن می بارد، در خود نگه نمی دارد و هيچ گياهی به بار نمی آورد .
زمين حاصلخيز، مثال کسی است که از دانش و بینش و فهم و فقه دينی برخوردار می شود و الله او را از هدايت و دانشی که مرا با آن مبعوث کرده، بهره مند می سازد؛ لذا خود می آموزد و به ديگران نيز آموزش می دهد. اما زمين شوره زار، مثال كسی است كه به احكام و علوم دينی توجهی نمی کند و رهنمودهايی را كه از سوی الله آورده ام نمی پذيرد.
در این صورت می توانیم بر اساس این تمثیل و تشبیه ساده اما دقیق و رسای رسول الله صلی الله علیه وسلم بگوئیم که همچون واکنش زمین در برابر آب، انسانها نیز در برابر علم شریعت سه دسته هستند و سه واکنش نشان می دهند[8]:
- اهل فقه که علم و بینش و فهم مسائل شریعت را به دست آورده اند و این فهم و درکی که الله به او بخشیده است را به دیگران هم منتقل می کند، همچنانکه آب زمین مرده اما حاصلخیز را زنده می کند و نه تنها خود این زمین بلکه انسانها و سایر موجودات هم از آن سود می برند، به این شکل این اهل فقه هم که با عمل به علم خود باعث سرسبزی و محصول دهی خود شده اند علاوه بر این با تقدیم محصولاتی که به بار آورده اند باعث زنده شدن قلبهای حق طلب و رشد و شکوفائی این قلبها و جامعه می شوند و به این شکل هم خودشان که اهل فقه و فهم و درک و بینش شده اند از این علم بهره مند می شوند و هم سایر مومنین و حتی کفار اهل ذمه و حیوانات و محیط زیست.
- حاملان و راویان قرآن و حدیث که از فقه شریعت محروم هستند و زمین سفت و محکمی هستند، یا مثل استخرها و منبع های سفت و محکم اما پاک و سالمی هستند که تنها این آب یا این آیه و حدیث را نگه داشته اند و به دیگران منتقل می کنند و دیگران هستند که از این آب یا آیه یا حدیث یا مساله ای که از سوی این دسته به آنها رسیده می نوشند و کشاورزی می کنند و محصولات مختلف که همان عمل به این آیه یا فهم این آیات و احادیث و اداره ی اسلامی زندگی فردی و اجتماعی و حکومتی هست را به بار می آورند.
اگر کوهها و زمینهای سفت و سخت و استخرها و منبع های بتنی و غیره از آب و باران سودی نمی بینند و تنها آب را در خود نگه می دارند بدون آنکه چیزی در آنها بروید و بدون آنکه از این آب چیزی تولید کنند و فقط وسیله ای برای انتقال این آب به زمینهای دیگر جهت کشاورزی و یا نوشیدن و سایر استفاده ها توسط انسانها می شوند و انسانها و سایر موجودات از این آب سود می برند و دیگران از این آب و باران نفع می برند به همین شکل راویان و حاملان علم شرعی نیز با آنکه قلبهای حفظ کننده و سالمی دارند و آب یا علم قرآن و سنت و شریعت الله را که نگه داشته اند آلوده نمی کنند، اما قدرت فقه و اجتهاد و استنباط شرعی را ندارند بلکه این آب سالم و این علم پاک شریعت را در قلبهای خود نگهداری می کنند «فَهُمْ يَحْفَظُونَهُ حَتَّى يَأْتِيَ طَالِبٌ مُحْتَاجٌ مُتَعَطِّشٌ لِمَا عِنْدهمْ مِنَ الْعِلْم» تا اینکه تشنگان نیازمند نزدشان می آیند و آب سالم و دست نخورده و پاک را، و علم شریعت دست نخورده و پاک را، از این راویان و حاملان می گیرند و به اندازه ی توانائی و وسعت خود سود می برند.
این دسته نیز اهل دعوت و تبلیغی هستند که الله تعالی به وسیله اینها به دیگران نفع می رساند و اینها اسباب نفع رسانی به دیگرانی می شوند که ممکن است در میان این کسانی که علم را به آنها منتقل می کنند افرادی مثل خودشان ناقل و راوی علم وجود داشته باشند یا کسانی از اهل فقه وجود داشته باشند؛ به همین دلیل می بینم که رسول الله صلی الله علیه و سلم بعد از معرفی 3 نوع زمین و 3 نوع انسان تنها به توصیف دو دسته می پردازد: دسته اول یعنی اهل فقه و کسانی که خود یاد می گیرند و به دیگران هم یاد می دهند و دیگری کسانی که توجهی به شریعت ندارند که همان گروه سوم هستند؛ و رسول الله صلی الله علیه وسلم در مورد گروه دوم یا ناقلین علم سکوت می کند و این یعنی اینها مشمول «أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ» و اهل دعوت و بخشی از سیستم امر به معروف و نهی از منکر تحت مدیریت اهل فقه هستند نه مجزای از اهل فقه، به عنوان مثال معلمی از زیر مجموعه های اهل فقه و متخصصین وزارت آموزش و پرورش هستند که با تفاوتی که در وظایف دارند اما همگی یک سازمان و مجموعه هستند.
اگر دقت کنیم در تمام مدارس و دانشگاهها نیز اکثریت معلمین را همین دسته ی نگهدارنده ها و ناقلین علم تشکیل می دهند یعنی علمی که توسط اهل فقه همان رشته و درس در مراکز و سازمانها و موسسات و وزارتخانه های مربوطه تولید شده به صورت منبع و کتابهای درسی در اختیار این اشخاص قرار می گیرد و این اشخاص هم همین اندازه از علم را به دیگران منتقل می کنند و از این چیزی هم که منتقل کرده اند از شاگردان خود امتحان می گیرند، حالا ممکن است در میان این شاگردان معلمی مثل همین معلم به عنوان ناقلین علم تولید شوند و یا افرادی تولید شوند که از معلمین خود بالاتر رفته و در درجات بالاتری از علم قرار بگیرند و یا شوره زارهایی که سودی از این علم درسهای معلم نمی برند.
رسول الله صلی الله علیه وسلم برای حاملان و مبلغین و ناقلین آیات و احادیث دعای خیر می کند و فرماید: نَضَّرَ اللهُ امْرَأً سَمِعَ مِنَّا شَيْئاً، فَبَلَّغَهُ كَمَا سَمِعَهُ، فَرُبَّ مُبَلَّغٍ أوْعَى مِنْ سَامِعٍ. [9] الله متعال اخلاق کسی را خوب و نیک بگرداند (الله متعال در روز قیامت صورت او را نیک و زیبا بگرداند) که چيزی از ما بشنود و آن را همان گونه که شنيده – به ديگران – برساند؛ چه بسا کسی که – آیه یا حدیث- به او می رسد، آن را بهتر از شنونده اش درک و فهم کند.
البته در کنار کسانی که اهل فقه نیستند و تنها نقش ظرف و وسیله و کانال انتقال علم را بازی می کنند اهل فقه هم حامل و منتقل کننده ی علم هستند و عادی است که یک متخصص با تخصصی که دارد حتی بهتر از یک دانش آموز یا معلم ساده این علم را به دیگران منتقل کند هم چنانچه رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید: فَرُبَّ حَامِلِ فِقْهٍ، غَيْرُ فَقِيهٍ، [«فَرُبَّ حَامِلَ فِقْهٍ لَيْسَ بِفَقِيهٍ»] و رُبَّ حاملِ فِقهٍ إِلَى مَنْ هُوَ أَفْقَهُ مِنْهُ.[10] بسا کسانی حامل یک فهم و فقه و حکمت هستند در صورتی که خودشان اهل آن فقه و فهم و درک نیستند، و چه بسا افرادی که فقه و فهم و حکمتی را حمل میکنند، و به کسانی منتقل میکنند که از خودشان فقیه تر هستند. یعنی چه بسا کسی که خودش فقیه نیست اما حمل کننده فقه است و چه بسا شخص اهل فقه و تخصص است و علاوه بر این وسیله نقل فقه و تخصص به فقیه تر و متخصص تر از خودش است یعنی این اندازه از تخصص و فقه خود را در اختیار کسانی قرار می دهد که این افراد متخصص تر از این متخصص می شوند؛ در دنیای تجربی و در اکثر اختراعات ما شاهد یک متخصص بعد متخصص تر از آن و بعد متخصص تر از این یکی و به همین ترتیب بالاتر و بالاتر هستیم تا به امروز رسیده ایم.
در این صورت ناقلین علم شرعی و اهل فقه لازم و ملزوم همدیگر و هر دو بخشی از ساختمان دعوت و امر به معروف و نهی از منکر وهر دو از «أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ» هستند. ان شاء الله. به همین دلیل رسول الله صلی الله علیه وسلم این دو دسته از زمین و این دو دسته از اهل فقه و گیرندگان و حاملان و ناقلین قرآن و سنت را در یک دسته نام برده است.
نکته ی مهم دیگر در مورد دسته ی حاملان و ناقلان قرآن و سنت ظرفیت آنهاست که ممکن است شیطان از این کانال وارد شده به آنها و سایر مسلمین و مومنین صدمه بزند. یعنی یکی از حمل کننده ها و منتقل کننده های شریعت الله ممکن است چند آیه یا چند حدیث یا چند مساله را حمل کند و دیگری ممکن است چند صد یا حتی هزاران آیه و حدیث و مساله را نگهداری کند و به دیگران منتقل کند و نفع بیشتری برساند؛ این ازدیاد ظرفیت باعث نمی شود که شخص ناقل و حمل کننده ی مواد خام یا حمل کننده ی فقه دیگران، تبدیل شود به اهل فقه، همچنانکه یک ظرف یا بشکه یا مخزن ممکن است چند لیتر آب را نگهدارد و منتقل کند و یک تانکر یا دریاچه و مخزن زیر زمینی دیگر ممکن است چند هزار و بلکه میلونها و میلیاردها لیتر را در خود نگهدارد یا از نقطه ای از زمین به نقطه ی دیگری منتقل کند، و این کوچک و بزرگ بودن و اضافه شدن ظرفیت باعث خارج شدن این ظرف از حالت مخزن و منبع و ظرف بودن نمی شود، ظرف همچنان ظرف باقی می ماند مادام که ظرف است و اندازه و ظرفیت آن باعث نمی شود که ظرف تبدیل شود به چیز دیگری.
شخصی یک آیه یا حدیث نگهداری کرده و منتقلش می کند و دیگری ده یا صد یا هزاران آیه و حدیث را، اختلاف در ظرفیتها باعث نمی شود که شخصی که تنها نگهدارنده و راوی و منتقل کننده است تبدیل شود به فقیه و مجتهد در دین یا حتی فقیه و مجتهد در فلان مذهب و تفسیر خاص اسلامی.
امام بخاری با آنکه هزاران حدیث را نگهداری و روایت کرده[11] و امام محدثین مذاهب و تفاسیر مختلف معروف به اهل سنت به شمار می رود باز یک محدث و رواوی است نه فقیه در دین و مجتهد، امام فربری می گوید بیش از نود هزار نفر سماع (شنونده)، حدیث را از امام بخاری نقل کرده اند. یعنی امام بخاری حدیث صحیح را جمع و نگهداری کرده و بدون دستکاری و کم و زیاد کردن این آب تصفیه شده را به دیگران منتقل کرده و دیگران هم به افراد دیگری منتقل کرده اند و این سیر نقل و انتقال ادامه داشته تا اینکه بدون دستکاری به زمان ما رسیده است.
آلبانی و شعيب الأرناؤوط هم از محدثین و راویان و ناقلان حدیث در عصر ماهستند نه مجتهد و فقیه در دین، با آنکه هزاران حدیث بیشتر از بخاری را نگهداری و نقل کرده اند باز این ازدیاد در نگهداری و نقل احادیث باعث نشده ایشان از صف بزرگواران نگهدارنده و راویان حدیث به صف اهل فقه در دین منتقل شوند و خود ایشان هم هرگز چنین ادعایی نکرده اند، امثال امام بخاری و مسلم و ترمذی و امثالهم نیز چنین ادعایی نداشتند؛ در اینجا همچنانکه یک حافظ کل قرآن اطراف خودتان هم با آنکه هزاران آیه را حفظ کرده اما صرف حفظ و نگهداری و نقل و قرائت قرآن برای دیگران باعث نمی شود چنین شخصی جزو اهل فقه در دین محسوب شود؛ خود این عزیزان هم چنین ادعایی نداشته و ندارند.
اکثریت مطلق راویان و محدثین و قاریان قرآن در ردیف بزرگواران نگهدارنده و ناقل شریعت به شمار می روند در حالی که اهل فقهی چون امام مالک و امام شافعی یافت می شوند که علاوه بر فقه در دین نگهدارنده و حامل و راوی و آموزش دهنده و منتقل کننده ی قرآن و سنت و مسائل فقهی دیگر نیز هستند.
البته در میان این قاریان قرآن و حدیث هم کسانی پیدا می شوند که حد و حدود شرعی خود را رعایت نمی کنند و به دلایل نفسانی ادای اهل فقه در دین را در می آورند؛ با آنکه ممکن است یک مومن جاهل هم دچار این اشتباه و فاجعه شود اما تمام کسانی که عمداً دست به چنین مفسده ای می زنند تا بیشتر بتوانند خود را در میان مسلمین گم کنند و در میان مسلمین جایگاهی برای خود کسب کنند و بیشتر بتوانند به مسلمین و دارالاسلام و اسلام ضربه بزنند منافقین هستند که رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید: أكثرُ مُنافِقي أُمَّتي قُرَّاؤها.[12] بیشتر منافقین امت مرا قاریان آن تشکیل می دهند.
همین قاریان و نیمچه مُلا ها و نیمچه مولوی ها و شیوخ و خطیبان و ائمه ی مساجد و مجریان شبکه های مختلف ماهواره ای و کانالها و گروههای مجازی را شما خودتان آشکارا در کنار طاغوتها و در صف و جبهه ی جنگ روانی و سلحانه ی کفار سکولار خارجی و احزاب سکولار و مرتد محلی نمی بینید که از حالت پنهانی در آمده اند و خود را آشکار کرده اند؟ اینها نگهدارنده ها و ناقلینی فاسد هستند که الله تعالی آنها را دشمنانی معرفی می کند که باید نسبت به گفتار و اعمال و حرکات آنها هوشیار بود و احتیاط کرد: هُمُ الْعَدُوُّ فَاحْذَرْهُمْ ۚ قَاتَلَهُمُ اللَّهُ ۖ أَنَّىٰ يُؤْفَكُونَ (منافقون/6)
- کسانی که به دعوت رسول الله صلی الله علیه وسلم بی توجه هستند و به آن اهمیتی نمی دهند و خود را به این قوانین شریعت الله بی نیاز می دانند که نه خودشان از این علم شریعت و هدایت سودی می برند و نه دیگران از اینها سودی می برند. چون «فَاقِدُ الشَّيْءِ لاَيُعْطِيهِ» کسی که چیزی را ندارد، نمیتواند آن چیز را به دیگری ببخشد. کسی که پول ندارد نمی تواند به دیگران پول بدهد، کسی که ریاضیات بلد نیست نمی تواند به دیگران ریاضی آموزش بدهد، کسی که کار با اسلحه را بلد نیست نمی تواند آنرا به دیگران یاد بدهد.
در این دسته، هم کفار اصلی «الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ» که به قوانینی غیر از قوانین شریعت الله دل خودش کرده اند و در خودشان احساس نیازی به قوانین شریعت الله نمی بینند: مَنِ اسْتَغْنَى (عبس/5) وجود دارند و هم «الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ» (انفال/49) دارودسته ی منافقین و سکولار زده ها «الضَّالِّينَ» که اینها نیز در اصل نسبت به قوانین شریعت بی توجه هستند و اهمیتی به قوانین شریعت الله نمی دهند و احساس نیازی به قوانین شریعت الله و تطبیق قوانین شریعت الله در خود نمی بینند هر چند این دغلبازان در ظاهر سخنان قشنگی در مورد شریعت بزنند و ادای خشکه مقدسها را در بیاورند و قاریان و راویان قرآن و حدیث هم باشند و سایر ظاهر سازی ها و اداهایی که در می آورند که خود را شبیه مسلمین و حتی شبیه اهل علم میان مسلمین کنند: مَنْ لَمْ يَرْفَعْ بِذَلِكَ رَأْسًا، وَلَمْ يَقْبَلْ هُدَى اللَّهِ الَّذِي أُرْسِلْتُ بِهِ.
نکته ی قابل توجه در مورد این گروه این است که رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید: «إِنَّمَا هِيَ قِيعَانٌ لَا تُمْسِكُ مَاءً، وَلَا تُنْبِتُ كَلَأً» در اینجا «الْقِيعَان» یعنی زمین پست و شوره زاری که نه تنها باعث رویش چیزی نمی شود و نه تنها آب را در خود نگه نمی دارد بلکه آبی که به آن وارد می شود را نیز فاسد می کند[13]؛ پس تحت هیچ عنوانی فریب درک و فهم دارودسته ی منافقین و بخصوص مستشرقین و کفار سکولاری که در مورد اسلام و قوانین شریعت الله مطالبی نوشته یا گفته اند را نخوریم، و شک نداشته باشیم که سمی را در این تحلیلها و سخنرانی ها و خطبه ها و آثار خود پنهان کرده اند و خوراک فاسد و مسمومی را تولید و بسته بندی و توزیع کرده اند که در صورت مصرف آن باید منتظر عواقب سوأ آن بر ایمان و عمل خودت در دنیا و بر سرانجام بد خود در قیامت باشی.
پس در همین قدم اول و در مجموع باید بپذیریم که:
- هر کسی که ادعای مسلمان بودن داشته باشد اما جزو نگهدارنده های علم و اهل فقه و ناقلین علم به دیگران نباشد قطعاً جزو مومنین نیست بلکه جزو دسته ی سوم یعنی دارودسته ی منافقین یا سکولار زده هاست که در این دسته کفار اصلی هم جایی می گیرند.
در اینجاست که باید به اهمیت یادگیری علم شریعت و یاد دهی آن به دیگران حتی اگر فرزندان و همسر و اطرافیانت باشند پی ببری و بدانی که تنها با یک آیه یا زنده کردن یک سنت هم می توانی خودت را در دایره ی مومنین حفظ کنی و از سقوط خودت به دایره ی گروه منافقین و سایر دشمنان قانون شریعت الله جلوگیری کنی.
- در میان «أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ» و مومنین اهل دعوت هر دو گروه 1- اهل فقه 2- و نگهدارنده ها و ناقلین علم وجود دارند و باید دقت داشته باشیم که دانش آموز چه کلاسی هستیم و سر چه کلاسی نشسته ایم؟ و «رَحِمَ اللّه ُ امرَءً عَرَفَ قَدرَهُ وَ لَم يَتَعَدَّ طَورَهُ»، الله بيامرزد شخصی را و الله به شخصی رحم کند كه قدر و اندازه ی خودش را بشناسد و از حدّ و اندازۀ خودش تجاوز نكند.
عرض کردیم که یکی از راههای نفوذ شیطان برای فریب مومنین نگهدارنده و ناقل علم این است که آنها را از حد و اندازه و مرزی که دارند به تجاوز از این مرزها و حد و اندازه تشویق و ترغیب می کند و این جرم را نزدشان به بهانه های مختلف زیبا جلوه می دهد و اینها را چون چند کلمه از زبان عربی یاد گرفته اند که عوام بلد نیستند یا اینکه چند آیه و حدیث بیشتر را حمل می کنند مغرور می کند و فریب می دهد که در این قحط الرجالی با توجیهات و مصلحت تراشی های غیر شرعی حد و اندازه ی خودشان را رعایت نکنند و به ناحق در جایگاه اهل فقه قرار بگیرند و ادای فقیهان و مجتهدان را در بیاورند همچنانکه منافقین در این ادا بازیها شناخته شده و زبردست هستند و رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید: أكْثَرُ مُنافِقي أُمَّتي قُرَّاؤُها.[14] بیشتر منافقین امت مرا قاریان آن تشکیل می دهند.
پس کسی که تنها نگهدارنده ی قرآن و حدیث باشد و با آنکه می داند و آگاه است که تنها نگهدارنده و منتقل کننده است اما عمداً و به میل خودش و به دلیل جهل اطرافیان یا عوام فریبی و غیره ادای اهل فقه را در بیاورد و نقش فقیهان را بازی کند و جاهلانه فتوا دهد دروغگوئی است که به الله و رسولش صلی الله علیه وسلم دروغ بسته و کار حرامی را انجام داده که او را مستحق سقوط به دارودسته ی منافقین در دنیا و رستگار نشدن و عذاب در آخرت کرده است.
به دنبال این باید بدانیم که شاگردان هر دو کلاس1- اهل فقه 2- و نگهدارنده ها و ناقلین – که هر دو یک امت و یک طائفه ی واحد هستند- در برابر علمی که آموخته اند بر خود وظیفه ای را تحمیل کرده اند که باید آنرا ادا کنند اما با رعایت حد و اندازه ی خود؛ یعنی اگر اهل فقه شده اند مثل فقها سخن را برسانند و اگر تنها نگهدارنده و ناقل هستند مثل نگهدارنده ها عمل کنند نه مثل فقها، که متاسفانه عده ای از نگهدارنده ها در طول تاریخ و بخصوص در عصر حاضر حد و حدود خود را رعایت نکرده اند و ادای اهل فقه را در آورده اند که نه تنها برای خود بلکه برای دیگران هم سد و مانع و اکثراً مصیبت شده اند بخصوص کسانی از این نامتعادلهای نامیزان که دست به اسلحه می برند و در قالب امیر و شیخ، گروه و دسته ای برای خود جمع می کنند و در میدانهای جهاد نفوذ می کنند که در واقع شر آنها برای اهل دعوت و جهاد و عموم مسلمین از راهزنان و دزدان هم بیشتر بوده است.
در کتاب فتاوای عثمان بن عبد الرحمن، معروف به ابن الصلاح می خوانیم که یکی از بزرگان می گوید: بعضی از کسانی که در اینجا فتوا میدهند، از دزدان به زندان سزاوارترند.[15] به نظر شما اگر امروز ما را می دید چه می گفت؟ بخصوص در مورد کسانی که اهل فقه نیستند اما در هر چیزی که از آنها سوال شود پاسخی و فتوایی می دهند.
به هر حال هر دو گروه اهل فقه و نگهدارنده ی علم «با رعایت حد و حدود خود» باید علم خود را به دیگران برسانند و نباید آن را پنهان کنند و با مشارکت در امر دعوت عمومی و امر به معروف و نهی از منکر صف خود را از جبهه ی دارودسته ی منافقین و سایر کفار آشکار در واکنش به دعوت رسول الله صلی الله علیه وسلم جدا کنند، و فرق ندارد این علمِ «حامل و ناقل علم» به اندازه ی یک آیه و یک حدیث و یک مساله باشد یا بیشتر، یا این فقه «فقیه در دین» در مساله ای باشد یا در مسائل مختلف و متعدد؛ چون ممکن است شخص در علمی فقیه باشد و در سایر علوم شرعی دیگر اهل فقه نباشد.
ممکن است یکی در «فقه القلوب» اهل فقه باشد مثل ایمان به وحدانیت اللهی که هیچ شریکی ندارد و ایمان به ملائکه و کتب آسمانی و پیامبران و روز قیامت و به قضاء و قدر یا فقه به مسائل قلبی دیگری چون الخوف والرجاء والإخلاص واليقين و غیره.
یا ممکن است افرادی در «فقه الجوارح» اهل فقه باشند؛ مثلاً یکی در فقه الطهارة (أحكام المياه، الوضوء، الغسل، النجاسات وأحكامها) آگاهی هایی داشته باشد و دیگری در فقه الصلاة (شروطها، أركانها، واجباتها، مواقيتها، صلاة الجمعة) و یکی در فقه الزكاة (حكم الزكاة، أنصبة الزكاة ومقاديرها، مصارفها) و شخص دیگری در فقه الصيام (حكم الصيام، شروطه، أركانها، واجباته، الصيام المستحب) یا در حج و عمره فقه داشته داشته باشد یا یکی در تمام این موارد اهل فقه باشد که امروزه تحت عنوان «فقه العبادات» نامگذاری شده اند.
یا یکی در فقه المعاملات (مثل: الإجارة، الرهن، الربا، الوقف، البيع، الصرف، المشاركات، المضاربة، المزارعة، المساقاة و…) و دیگری در قضاوت جنائی اهل فقه باشد و یا یکی در احکام خانواده و طلاق و یا مواریث و خوردنی ها و نوشیدنی ها اهل فقه باشد یا یکی در روابط بین الملل و شیوه ی حکومت داری اسلامی یا در مسائل امنیتی و نظامی و غیره دارای فقه باشد. که در نهایت تمام این اهل فقه در شورای مختص به تخصص خودشان سازماندهی و مدیریت می شوند تا اینکه در نهایت متخصصین برجسته ی آنها وارد شورای اولی الامر دارالاسلام و الجماعة می شوند.
اما این اهل فقه هم ممکن است همچون نگهدارنده و حاملان و راویان صرف علم دچار آفت شوند؛ یعنی در چیزی اهل فقه باشند اما به همان دلایل نفسانی، شیطان آنها را فریب دهد و اینها در مواردی اظهار نظر کنند که در این موارد اهل فقه نیستند.
ابن مسعود و ابن عباس گفته اند: مَنْ أَفْتَى اَلنَّاسَ فِي كُلِّ مَا يَسْأَلُونَهُ فَهُوَ مَجْنُونٌ.[16] هر کسی که در تمام آنچه مردم از او سوال می کنند فتوا بدهد دیوانه است. تنها یک پزشک دیوانه و نامتعادل و نامیزان است که در مورد هر چیزی از بدن انسان از او سوال شود پاسخ می دهد و دکتر عاقل تنها در مواردی دخالت می کند که در آن تخصص دارد و به خاطر جهالت مردم و اینکه به او نگویند نمی داند سخنی نمی گوید که واقعاً نمی داند و در آن تخصص و فقه ندارد. به همین شکل تنها یک اهل فقه دیوانه است که می داند تنها در فقه الطهارة و آداب حیض و نفاس و دستشوئی و یا فقه الصلاة و الزكاة و الصيام دارای فقه است اما در سایر بابهای فقه هم وارد می شود و مثل دیوانه ها حتی در امور اجرائی و حکومتداری و تخصصی دارالاسلام و جهاد و روابط بین الملل و غیره که در آن فقه ندارد اظهار نظر می کند.
به هر حال تمام این اهل فقه به همراه تمام ناقلین و حاملان صرف علم باید «با رعایت حد و حدود خود» این علم خود را به کسانی که محتاج این علم هستند برسانند و باید به اندازه ی علم و فقهی که با خود دارند پاسخگوی نیازهای مومنین باشند. رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید: من سُئِلَ عن علْمٍ عَلِمَهُ، ثُمَّ كتَمَهُ، ألْجِمَ يومَ القيامَةِ بلِجامٍ من نارٍ.[17] یا با لفظ «مَا مِنْ رَجُلٍ يَحْفَظُ عِلْمًا فَيَكْتُمُهُ، إِلَّا أُتِيَ بِهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ مُلْجَمًا بِلِجَامٍ مِنَ النَّارِ».[18]كسی كه علمی داشته باشد وآن را كتمان کند، روز قیامت به افساری آتشین بسته خواهد شد.
امروزه این هشدار به عنوان یک «نیاز روز» بخصوص برای تمام کسانی است که می دانند و آگاه هستند که طاغوت ها کدامها هستند و حکم کفر به طاغوت یا ایمان به طاغوت در شریعت چیست؟ و می دانند عضویت و حمایت 1- آگاهانه 2- عمدی 3- اختیاری از احزاب سکولار و سکولاریسم باعث کفر و ارتداد می شود و ناقض کفر به طاغوت و ایمان به الله و ناقض «لا اله الا الله» است اما به دلایل نفسانی و کم روئی و خجالت کشیدنی که ربطی به حیا و شرم ندارد این آگاهی و علم و حکم شرعی را به پدر یا برادر یا خواهر و سایر اطرافیان و جامعه ی خود نمی رسانند و دچار سهل انگاری و بیخیالی و کتمان این علم می شوند و خودشان را به اولویتهای بسیار پائینتر و چندم شریعت مشغول و دلخوش می کنند.
(3)
در مورد دسته ی «اهل فقه در دین» که این روزها غیر از دارالاسلامها، در تمام سرزمینهای اسلامی تحت اشغال سکولاریستها و طاغوتهای محلی، دارودسته ی منافقین و علمای سوء و دعوتگران گمراه «أَئِمَّةً مُضِلِّينَ»[19] و«دُعَاةٌ عَلَى أَبْوَابِ جَهَنَّمَ»[20]و «الرُّويْبِضَة»[21] این اصطلاح و مفهوم «فقیه و مفتی» را برای خود مصادره کرده اند و همچون احبار و رهبان و مغها و کاهانها تبدیل به طبقه ای خاص و مجزای از مردم شده اند، لازم است توضیح دهم که الله تعالی چگونه طی بیان طرح و نقشه ای منسجم به لزوم وجود «اهل فقه در دین» در دارالاسلام می پردازد.
- الله تعالی بعد از آنکه در سوره ی توبه از سکولاریستها برائت می کند و اعلام می کند: وَأَذَانٌ مِّنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ إِلَى النَّاسِ یَوْمَ الْحَجِّ الأَکْبَرِ أَنَّ اللّهَ بَرِیءٌ مِّنَ الْمُشْرِکِینَ وَرَسُولُهُ (توبه/3) این آگهی و اعلامی است از سوی خدا و پیغمبرش به همه مردم در روز بزرگترین حجّ ( یعنی عید قربان) که الله و پیغمبرش از سکولاریستها(مشرکان- احزاب) بیزارند؛
- و الله تعالی چگونگی برخورد با کفار سکولاری که دارالاسلام با آنها عهدی دارد و کفار سکولاری که دارالاسلام با آنها عهد و پیمانی ندارد را توضیح می دهد و دیپلماسی سراسر جنگ طلبانه و جنایتکارانه ی کفار سکولار در برابر دین اسلام و قوانین شریعت الله و مومنین را آشکار می کند،
مومنین را به جنگ مسلحانه ی با کفارسکولار غیر معاهد امر می کند و می فرماید: قَاتِلُوهُمْ یُعَذِّبْهُمُ اللّهُ بِأَیْدِیکُمْ وَیُخْزِهِمْ وَیَنصُرْکُمْ عَلَیْهِمْ وَیَشْفِ صُدُورَ قَوْمٍ مُّؤْمِنِینَ (توبه/14) (ای مؤمنان!) با آن کافران بجنگید تا الله آنان را با دست شما عذاب کند و خوارشان دارد و شما را بر ایشان پیروز گرداند و (با فتح و پیروزی مؤمنان بر کافران) سینههای اهل ایمان را شفا بخشد (و بر اینهمه زخمی که کفار سکولار بر دلهای مومنین گذاشته اند الله تعالی مرهمی بگذارد و این دلهای مومنین را با عذاب دین کفار سکولار توسط مومنین و با پیروز شدن مومنین بر کفار سکولار و خوار و ذلیل شدن کفار سکولار شفا بخشد) وَیُذْهِبْ غَیْظَ قُلُوبِهِمْ (توبه/15) و خشم و کینه ی فراوان را از دلهای مومنین (با شفا دادن دلهایشان) بردارد (یعنی تنها زمانی کینه و خشم فراوان ما از کفار سکولار از دلهایمان برداشته می شود که کفار سکولاری که ایمان نیاورده اند به دست ما عذاب دیده باشند و شکست خورده باشند و خوار و ذلیل شده باشند).
پشت سر این، الله تعالی به پایگاه و پارلمان و مجلس و مرکز دعوت و سازماندهی و مدیریت و نشر عقیده و منهج اسلامی یعنی مساله ی حفاظت از مساجد در برابر آلوده های آلوده کننده می پردازد و امر می کند که کفار سکولار حق آباد کردن مساجد را ندارند حالا چه با حضور خودشان باشد که نجس هستند «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ» (توبه/28) و نجسها حق ورود و ماندن در مساجد را ندارند، و چه با تعمیر کردن یا ساختن مساجد. «مَا کَانَ لِلْمُشْرِکِینَ أَن یَعْمُرُواْ مَسَاجِدَ الله شَاهِدِینَ عَلَى أَنفُسِهِمْ بِالْکُفْرِ أُوْلَئِکَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ وَفِی النَّارِ هُمْ خَالِدُونَ» (توبه/18) سکولاریستهایی که ( آشکارا با دور ریختن قوانین شریعت الله و تبعیت از قوانین بشری می گویند که قوانین الله را قبول نداریم و این قوانین ما از سوی الله نیامده و به این شکل) به کفر خویش گواهی میدهند حق ندارند مساجد الله را ( با عبادت یا تعمیر و تنظیف و خدمت) آباد کنند. آنان اعمالشان هدر و تباه است و جاودانه در آتش جهنم ماندگار میمانند.
به دنبال این حکم، باز الله تعالی مومنین را به قبول نکردن سرپرستی و حاکمیت کفار بر خود[22] و با برداشتن موانع دنیوی[23] به جهاد و جنگ مسلحانه با کفار تشویق و ترغیب می کند و بر خلاف کفار سکولار که بین جنگ و اسلام باید یکی را انتخاب کنند، بیان می کند که: قَاتِلُواْ الَّذِینَ لاَ یُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَلاَ بِالْیَوْمِ الآخِرِ وَلاَ یُحَرِّمُونَ مَا حَرَّمَ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَلاَ یَدِینُونَ دِینَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِینَ أُوتُواْ الْکِتَابَ حَتَّى یُعْطُواْ الْجِزْیَةَ عَن یَدٍ وَهُمْ صَاغِرُونَ (توبه/29) با کسانی از اهل کتاب که به الله (ی که خودش خودش را در آخرین شریعت معرفی کرده) ایمان ندارند، و به روز قیامت(ی که الله در آخرین شریعتش معرفی کرده) ایمان ندارند، و چیزی را که الله (در قرآن) و فرستادهاش (در سنّت خود) تحریم کردهاند حرام نمیدانند، و دین حق را نمیپذیرند، جنگ مسلحانه کنید تا زمانی که (یا مسلمان شوند یا) ذلیلانه با دست خود جزیه را میپردازند.
با آنکه الله تعالی به بیان عقاید و رفتارهای کفری کفار اهل کتاب می پردازد اما بر خلاف کفار سکولار این کفار اهل کتاب را مشمول جزیه و تحت شرایطی مشمول داشتن حق حفظ عقاید کفری آنها و عمل به این عقاید کفری و حق زندگی مسالمت آمیز با مسلمین می کند، و بدون شک این به دل کفار سکولار نیست، و کفار سکولار هم دوست داشتند با دادن جزیه زندگی مسالمت آمیزی با مسلمین داشته باشند و دین سکولاریستی و احزاب سکولار و عقاید سکولار خود را حفظ کنند. اما الله تعالی می فرماید: هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ وَلَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ (توبه/33) الله است که پیغمبر خود (محمّد) را همراه با هدایت و دین راستین (به میان مردم) روانه کرده است تا این دین را بر همه دین (سکولاریستها) پیروز گرداند(و 4معنی و مفهوم دین را از آنها بگیرد) هرچند که سکولاریستها (مشرکین- احزاب) خوششان نیاید و نپسندند.
زمانی که در همان دوران ضعف مکی و بدون داشتن قدرت حکومتی و بدون وجود دارالاسلامی با کافر خطاب کردن کفار سکولار «قُلْ يَا أَيُّهَا الْكَافِرُونَ» (الکافرون/1) به آنها گفته می شود «لَكُمْ دِينُكُمْ وَلِيَ دِينِ» (کافرون/6) دین شما برای خودتان و دین من برای خودم، دور از انتظار نیست که در صورت داشتن دارالاسلام و متناسب با قدرت نظامی، مومنین بخواهند این لکه های چرکین و غده های عفونی سکولار را حذف کنند و این دین سکولاریستها را نابود کنند و تلاش کنند که دین اسلام بر تمام اجزاء و بخشهای عقیدتی و فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی و حقوقی و حکومتی وغیره دین سکولاریستها که همان سکولاریسم است پیروز شود هر چند سکولاریستها خوششان نیاید به همین دلیل الله تعالی واضح و آشکارا و ساده بیان می کند: َقَاتِلُواْ الْمُشْرِکِینَ کَآفَّةً کَمَا یُقَاتِلُونَکُمْ کَآفَّةً (توبه/36) (ای مؤمنان) با همه سکولاریستها(مشرکان – احزاب) بجنگید همان گونه که آنان جملگی با شما میجنگند.
به دنبال این است که الله تعالی در این دعوت عمومیِ به جهاد و جنگ مسلحانه می فرماید: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا مَا لَكُمْ إِذَا قِيلَ لَكُمُ انْفِرُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَى الْأَرْضِ ۚ أَرَضِيتُمْ بِالْحَيَاةِ الدُّنْيَا مِنَ الْآخِرَةِ ۚ فَمَا مَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا فِي الْآخِرَةِ إِلَّا قَلِيلٌ (توبه/38) ای مؤمنان ! چه چیزتان شده است؟ چه خبرتان است؟ چرا زمانی که به شما گفته میشود: (برای جهاد) در راه الله بیرون بروید، سستی میکنید و دل به دنیا میدهید و نشسته اید و به زمین چسبیده اید؟ آیا به زندگی این جهان به جای زندگی آن جهان خوشنودید؟ تمتّع و کالای این جهان در برابر تمتّع و کالای آن جهان، چیز کمی بیش نیست.
إِلاَّ تَنفِرُواْ یُعَذِّبْکُمْ عَذَاباً أَلِیماً وَیَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَیْرَکُمْ وَلاَ تَضُرُّوهُ شَیْئاً (توبه/39) اگر بیرون نروید، خداوند شما را عذاب دردناکی میدهد و قومی را جایگزینتان میسازد که جدای از شمایند و هیچ زیانی به الله نمیرسانید.
اینجاست که الله تعالی به مومنین امر می کند: انْفِرُواْ خِفَافاً وَثِقَالاً وَجَاهِدُواْ بِأَمْوَالِکُمْ وَأَنفُسِکُمْ فِی سَبِیلِ اللّهِ ذَلِکُمْ خَیْرٌ لَّکُمْ إِن کُنتُمْ تَعْلَمُونَ (توبه/41) به سوی جهاد حرکت کنید، سبکبار یا سنگینبار، و با مال و جان در راه الله جهاد وجنگ کنید. اگر دانا باشید میدانید که این به نفع خود شما است.
به دنبال این باز الله تعالی به ذکر یکی از آلوده های آلوده کننده ی دارالاسلام می پردازد و به بیماری های درونی دشمنان پنهان داخلی یعنی دارودسته ی منافقین و سکولار زده ها و عدم تمایل و حتی سوگندهای دروغین آنها در مورد جهاد و جنگ مسلحانه ای که در آن راه دور باشد و برایشان دردسر داشته باشد اشاره می کند، و علاوه بر این باز به میزان خطر این دشمنان به ظاهر مسلمان حیله گر و دغل باز در نفوذ به بخش مدیریتی پایگاه و پارلمان و مرکز دعوت و سازماندهی و مدیریت و نشر عقیده و منهج اسلامی یعنی مسجد می پردازد و بر مسلمین لازم است همچنانکه مساجد را از نجاست و آلودگی نفوذ مدیریتی کفار سکولار حفظ می کنند به همین شکل باید مساجد را در برابر آلودگی ها و دسیسه های دارودسته ی منافقین در حزب سازی و ضرار سازی و کمینگاه سازی جهت ایجاد تفرق و ضربه زن به وحدت میان مسلمین و ترویج کفریات در قالب مسجد محافظت کرد و می فرماید:«وَالَّذِینَ اتَّخَذُواْ مَسْجِداً ضِرَاراً وَکُفْراً وَتَفْرِیقاً بَیْنَ الْمُؤْمِنِینَ وَإِرْصَاداً لِّمَنْ حَارَبَ اللّهَ وَرَسُولَهُ مِن قَبْلُ» (توبه/107) و از دشمنی این دسته از دشمنان داخلی، از کانال مسجد و اسلام، با اسلام و مومنین پرده بر می دارد و به رسول الله صلی الله علیه وسلم امر می کند که هرگز در چنین مسجدی حتی توقف هم نکن «لاَ تَقُمْ فِیهِ أَبَداً» (توبه/107)
تصور کنید که حاکمیت در دست سکولاریستها قرار گرفته باشد و با عناوین مختلفی چون آزادی عبادت و آزادی شخصی در چارچوب قوانین سکولاریستی و دموکراسی از مفسدین و بخصوص از دارودسته ی منافقین محافظت و پشتیبانی شود، به نظر شما چه اتفاقی می افتد؟ غیر از نفوذ آنهمه تفکرات ضد اسلامی و حزب سازی و تفرق یکی از نتایج آن این می شود که در برلین آلمان یک زن مرتد از کوردهای سکولار ترکیه با همکاری انجمن همجنسگرایان برلین سالنی از یک کلیسای نسبتاً متروک پروتستان را برای مسلمان زاده های لیبرال تبدیل به ضراری تحت عنوان «مسجد ابن رشد-گوته» می کند که مرکزی برای همجنس بازها شده و زن و مرد بی حجاب همجنس باز در آن نماز می خوانند یا امام نماز جماعت می شوند، قبلاً همجنس بازان مسلمان زاده همین کار را در پاریس انجام داده بودند و بخشی از یك پرستشگاه بودایی ها را تبدیل به مسجد و ضرار کرده بودند؛ یا در آفریقای جنوبی در این ضرارها مشروبات الکلی مصرف می شود و یا در ایران تحت حاکمیت سکولاریستهای پهلوی بهائی ها تولید می شوند و صدها آفت و آلودگی دیگر در سراسر دارالکفرهای سکولار دنیا که خودش نیاز به جلسات متعددی جهت بررسی دارد به همین دلیل الله تعالی به رسول الله صلی الله علیه وسلم امر می کند در چنین مساجدی و در چنین ضرارهایی هرگز توقف نکن «لاَ تَقُمْ فِیهِ أَبَداً» (توبه/107).
باز الله تعالی بعد از معرفی این توطئه و دسیسه ی استفاده دشمنان از اسلام بر علیه اسلام و از مسجد بر علیه اسلام و وحدت مومنین و دارالاسلام، مومنین را به جهاد در راه خودش و انجام معامله ای با خودش تحریک و تشویق می کند و می فرماید: إِنَّ اللّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الجَنَّةَ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ فَیَقْتُلُونَ وَیُقْتَلُونَ وَعْداً عَلَیْهِ حَقّاً فِی التَّوْرَاةِ وَالإِنجِیلِ وَالْقُرْآنِ وَمَنْ أَوْفَى بِعَهْدِهِ مِنَ اللّهِ فَاسْتَبْشِرُواْ بِبَیْعِکُمُ الَّذِی بَایَعْتُم بِهِ وَذَلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ (توبه/111) بیگمان الله (کالای) جان و مال مؤمنان را به (بهای) بهشت خریداری میکند. (آنان باید) در راه الله بجنگند و بکشند و کشته شوند. این وعدهای حق و راستین است که الله آن را در (کتابهای آسمانی) تورات و انجیل و قرآن داده است، و چه کسی از الله به عهد خود وفاکنندهتر است؟ پس به معاملهای که کردهاید شاد باشید، و این پیروزی و رستگاری بزرگی است.
به دنبال این باز الله تعالی به یکی از استراتژی های جنگ روانی بر علیه کفار سکولار می پردازد و امر می کند که نه پیامبر و نه هیچ یک از مومنین حق ندارند که برای سکولاریستها (مشرکین- احزاب) طلب آمرزش کنند، هرچند که خویشاوند باشند، زمانی که برای آنان روشن شود که سکولاریستها اهل جهنم هستند :« مَا کَانَ لِلنَّبِیِّ وَالَّذِینَ آمَنُواْ أَن یَسْتَغْفِرُواْ لِلْمُشْرِکِینَ وَلَوْ کَانُواْ أُوْلِی قُرْبَى مِن بَعْدِ مَا تَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُمْ أَصْحَابُ الْجَحِیمِ » (توبه/113) طلب بخشش و آموزش از الله برای کفار سکولار فرق دارد با طلب هدایت این کفار سکولار از الله تعالی؛ در این زمینه ی دعای بخشش و آمرزش نکردن برای کفار سکولار الله تعالی نمونه ی ابراهیم علیه السلام را می آورد که طلب آمرزش ابراهیم برای پدرش، به خاطر وعدهای بود که بدو داده بود، ولی هنگامی که برای او روشن شد که پدرش دشمن الله است، از او بری شد و بیزاری جست (و اصل برائت از کفار سکولار را اجرا کرد). واقعاً ابراهیم بسیار مهربان و دست بدعا و فروتن و شکیبا بود .« وَمَا کَانَ اسْتِغْفَارُ إِبْرَاهِیمَ لِأَبِیهِ إِلاَّ عَن مَّوْعِدَةٍ وَعَدَهَا إِیَّاهُ فَلَمَّا تَبَیَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ إِنَّ إِبْرَاهِیمَ لأوَّاهٌ حَلِیمٌ »(توبه/113)
الله تعالی به دنبال معرفی این سه طیفِ :
- دشمنان پنهان داخلی و دارودسته ی منافقین تفرقه اندازی که با نام دین اسلام و مسجد سعی در ضربه زدن به دین اسلام و ایجاد تفرق در میان مسلمین دارند و از مسجد به عنوان کمینگاهی جهت حمله و ضربه زدن به اسلام و دارالاسلام و رهبریت دارالاسلام و مومنین سوء استفاده می کنند
- مومنین که با الله وارد معامله می شوند و جانشان را در ازای بهشت با وارد شدن به میدانهای جنگ مسلحانه و جهاد به الله می فروشند
- اعلام برائت از کفار سکولار حتی با ممنوع بودن ورود آنها به مساجد و آباد کردن مساجد و ممنوع بودن طلب آمرزش برای این کفار سکولار با آنکه خویشاوندان و نزدیکان ما هم باشند، موضوع مهم دیگری را بیان می کند و می فرماید: وَمَا كَانَ ٱلْمُؤْمِنُونَ لِيَنفِرُواْ كَآفَّةً ۚ فَلَوْلَا نَفَرَ مِن كُلِّ فِرْقَةٍۢ مِّنْهُمْ طَآئِفَةٌ لِّيَتَفَقَّهُواْ فِى ٱلدِّينِ وَلِيُنذِرُواْ قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوٓاْ إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ (توبه/122) و سزاوار و شایسته نیست که مؤمنان همگی [به سوی جهاد] بیرون روند؛ چه خوب است که از هر فرقه و جمعیتی از آنها طائفه ای عازم بشود و بیرون برود تا در دین آگاهی و فقه و فهم پیدا کنند و قوم خود را زمانی که (از میدانهای جهاد)به سوی آنان بازگشتند، هشدار دهند، باشد که حذر کنند و هشیار شوند(که مخالف این احکام را انجام ندهند). [24]
پس هم مجاهد مسلح و هم «اهل فقه در دین» در خدمت اسلام و دارالاسلام و در مسیر جهاد بیرون می روند و «نفیر» و برخاستن و حرکت و بیرون رفتن تعطیل نمی شود، یکی برای قتال و جنگ مسلحانه حرکت می کند و بیرون می رود و دیگری برای فقه در دین، و هیچ یک مشمول حکم «إِلاَّ تَنفِرُواْ یُعَذِّبْکُمْ عَذَاباً أَلِیماً وَیَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَیْرَکُمْ وَلاَ تَضُرُّوهُ شَیْئاً (توبه/39) نمی شوند.
سبب نزول این آیه ی «وَمَا كَانَ ٱلْمُؤْمِنُونَ لِيَنفِرُواْ كَآفَّةً ۚ» هم این است زمانی که رسول الله صلی الله علیه وسلم بیماری های عقیدتی و قلبی و رفتاری منافقین و دارودسته ی آنها را بعد از تخلفشان از غزوه تبوک برملا کرد و آنها رسوا کرد، مسلمین گفتند: والله از دستور رسول الله صلی الله علیه وسلم تخلف نمی کنیم و از هیچ سریه ای هم که بفرستد جا نمی مانیم. زمانی که رسول الله صلی الله علیه وسلم از تبوک به مدینه برگشت و سریه ها را برای جهاد می فرستاد مسلمین خواستند که همگی برای جنگ بیرون بروند و رسول الله صلی الله علیه وسلم را به تنهایی در مدینه ترک کنند پس این آیه نازل شد که: وَمَا كَانَ ٱلْمُؤْمِنُونَ لِيَنفِرُواْ كَآفَّةً ۚ فَلَوْلَا نَفَرَ مِن كُلِّ فِرْقَةٍۢ مِّنْهُمْ طَآئِفَةٌ لِّيَتَفَقَّهُواْ فِى ٱلدِّينِ وَلِيُنذِرُواْ قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوٓاْ إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ (توبه/122) و سزاوار و شایسته نیست که مؤمنان همگی [به سوی جهاد] بیرون روند؛ چه خوب است که از هر فرقه و جمعیتی از آنها طائفه ای عازم بشود و بیرون برود تا در دین آگاهی و فقه و فهم پیدا کنند و قوم خود را زمانی که (از میدانهای جهاد)به سوی آنان بازگشتند، هشدار دهند، باشد که حذر کنند و هشیار شوند.
اما زمانی که نفیر عام باشد و رهبر دارالاسلام فرمان خارج شدن عمومی داده باشد یا جهاد فرض عین شده باشد نه تنها این عده از «اهل فقه در دین» بلکه زنان نیز بدون اذن شوهر و سایر مومنین نیز صرفنظر از سن و سال و جنسیت و موقعیت باید وارد میدانهای جهاد شوند و جنگ مسلحانه را همچون نماز که فرضی عین است بر خود واجب بدانند، که حتی فرضِ عینِ جهاد، فرضِ عینِ نماز و روزه و حج و سایر فرایض را متناسب با شرایط جهاد تغییر می دهد.
در حالت غیر نفیرعام، مومنین می توانند به دو دسته تقسیم شوند، اکثریت مطلق مسلح که در مناصب و مکانهای تعیین شده جهت دفاع از دین و دارالاسلام و آزاد سازی زمین با اسلحه و گلوله انجام وظیفه می کنند و اقلیت بسیار ناچیز و کمی که در «منبع یادگیری فقه دین» جهت دفاع از دین اسلام با دلیل و برهان باقی می مانند که به محض برگشت جنگجویان مجاهد، احکامی را که آموخته اند به آنها یاد می دهند همچنانکه به سایر مومنین معذوری که مانده اند یاد داده اند و یاد می دهند.
در اینجا این طلب و یادگیری علم شریعت و فقیه شدن و صاحب فهم شدن در دین الله و یاددادن آن به مومنین اهل جهاد واجبی می شود مثل اسلحه برداشتن، بلکه با فهم و فقه احکامی که ارائه می دهند منبع هدایت و مدیریت اسلحه و روح حرکت دهنده و هدایت اسلحه نیز می شوند، و به این شکل، هم اسلحه در خدمت فقه در می آید و هم فقه و اسلحه مکمل هم در انجام فریضه ی جهاد و خدمت به دین الله و بندگان الله و دارالاسلام و آزاد سازی زمین از وجود دارالکفرها می شوند، و تمام فعالین اقتصادی و امنیتی و دیپلماسی و صنعتی و غیره بخشی از «اهل اسلحه» و تمام فعالین دعوت و رهبریت دارالاسلام بخشی از «اهل فقه در دین» می شوند که رهبر مجتهد و فقیه دارالاسلام در راس این طیف قرار می گیرد؛ اما در زمان «نفیر عام» تمام این دسته ها «اهل اسلحه» می شوند، چون تمام مومنین غیر معذور جزو ارتش دارالاسلام محسوب می شوند.
همچنانکه یک مجاهد مسلح که کار با اسلحه و مسائل امنیتی را یاد می گیرد و این یادگیری و آموزشش امری صرفاً شخصی نیست که بعد از یادگیری به زندگی شخصی اش بچسبد و تنها برای دفاع شخصی از آن استفاده کند، به همین شکل یادگیری احکام دین و فقه دین نیز تنها جنبه ی فردی ندارد که شخص تنها برای مدیریت عقاید و رفتارش از آنها استفاده کند و با خلوت و گوشه گیری کاری به کار اطرافیان و حرکت رو به جلو دارالاسلام نداشته باشد، بلکه این مجاهدینِ بخش «تفقه و آگاهی در دین» هم باید این علم را به مومنین مجاهد و هر کسی که شورای اولی الامر تحت پوشش یکی از «3ابزار»برتر لازم دانسته برسانند و گرنه بدون داشتن عذری معتبر شرعی، با مرگ اهل اسلحه و «اهل فقه در دین»، علمی که کسب کرده اند نیز می میرد و این یعنی انتهای محرومیت از نعمتی است که الله تعالی به آنها داده و این یعنی خروج از دایره ی مومنین مسلمان و سقوط به دایره ی دارودسته ی منافقین و مردن بر یکی از شعبه های نفاق.
در دارالاسلام حکمت و علتی که مانع از حضور «اهل فقه در دین» در میدانهای جنگ مسلحانه شده : لِيُنذِرُواْ قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوٓاْ إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ (توبه/122) است. یعنی : هشدار دهی به قوم خود زمانی که (از میدانهای جهاد)به سوی آنان بازگشتند، تا اینکه حذر کنند و هشیار شوند؛ حالا اگر شخصی از این امر دعوت دوری کند در واقع خودش را فریب داده و مجرمی است که به وظایفش عمل نکرده.
رسول الله صلی الله علیه وسلم زمانی که فرقه ی ناجیه را معرفی می کند هم از «اهل فقه در دین» اسم می آورد و هم از جنگجویان مسلح و اهل اسلحه و می فرماید: مَن يُرِدِ اللَّهُ به خَيْرًا يُفَقِّهْهُ في الدِّينِ، ولا تَزالُ عِصابَةٌ مِنَ المُسْلِمِينَ يُقاتِلُونَ علَى الحَقِّ ظاهِرِينَ علَى مَن ناوَأَهُمْ، إلى يَومِ القِيامَةِ.[25] کسى که خداوند به وى ارادۀ خير فرمايد، ﺑﺮاﯾﺶ ﺧﯿﺮ و ﺧﻮﺑﯽ را اراده می کند، او را در دين فقیه یا دانشمند می کند، گروهی از امتم «همواره» و پیوسته و همیشه تا روز قیامت به دستور الله بر اساس حق جنگ مسلحانه می کنند و بر مخالفانشان چیرهاند.
نکته ی مهم این است که در این آیات و احادیث مساله ی فقه در دین مطرح است «لِّيَتَفَقَّهُواْ فِى ٱلدِّينِ»، یعنی این عده از مجاهدین برای فهم و درک و فقه دین اسلام از سایر مجاهدین مسلح جدا شده و به منبع فهم و درک دین رفته اند نه صرفاً برای حفظ و نگهداری و انتقال علم شریعت؛ هر چند بعد از آموزشهای این «اهل فقه در دین» ممکن است کسانی صرفاً جهت یادگیری و نگهداری و روایت و تعلیم این فقه به سایر مسلمین و زیردستانشان نزد این «اهل فقه در دین» بیایند و در جلسات و خطبه ها و کلاسهای این «اهل فقه در دین» شرکت کنند و همچون معلمین ساده ناقلین این فقه باشند و بخشی از اهل دعوت و سربازی از سربازان امر به معروف و نهی از منکر شوند.
پس قاعده ی اساسی این است که تمام مومنینی که عذر شرعی ندارند جزو ارتش دارالاسلام و جماعی محسوب یم شوند که توسط این دارالاسلام شکل گرفته است. حالا زمانی که رسول الله صلی الله علیه وسلم به عنوان منبع آموزشهای قرآن و سنت به غزوه ای می رفت بر تمام مومنین غیر معذور مثل زنان و بچه ها و معلولین و امراء و مامورین محافظ شهر ها و روستاها واجب بود که با ایشان همراه شوند اما زمانی که خودش در جنگ شرکت نمی کرد و سریه ای می فرستاد افرادی لازم بودند که اطرافش باشند و آموزشهای جدید از آیات و احایث و فقه دین را یاد بگیرند و به مجاهدینی که از جهاد برمی گشتند آموزش بدهند.
سرزمینها و طائفه ها و قبایل دیگر هم به همین ترتیب لازم بود در میان مومنین خود کسانی را برای یادگیری و فقه این آموزشها و یاد دهی آن به مجاهدین، به این مرکز یاددهی می فرستادند تا مجاهدین مسلح بعد از بازگشت از ماموریت خود از نعمت یادگیری امور شرعی جدید و ارتقای بینش و فهم و فقه شریعت محروم نشوند؛ این عده این روزها در نیروهای مسلح تحت عناوینی چون «سازمان عقیدتی سیاسی» تعریف شده اند. مثل سازمان عقیدتی سیاسی فراجا در دارالاسلام ایران، یا سازمان عقیدتی سیاسی سپاه یا ناجا و….
با آنکه تمام مومنین «به اندازه ی علم و آگاهی که دارند» و «با رعایت حدو و حدود خود» می توانند برای تمام انسانهای روی زمین دین اسلام را تبلیغ کنند و اهل دعوت باشند اما نکته ی بسیار مهم و اساسی این است که این حکم ماندن عده ای و مختص کردن عده ای خاص برای آموزش و فقه مسائل جدید شرعی و «فقه در دین»، متعلق به طبقه ی مومنین میان مسلمین است نه دارودسته ی منافقین که اکثرا اهل جنگ و جهاد نیستند و جزو قاعدین غیر معذور به شمار می روند و اگر مسجدی هم بسازند باید همچون ضرار از پایه و اساس نابودش کرد چه رسد به اینکه به آنها حق فعالیت و تبلیغ داده شود. یعنی این عده از «اهل فقه در دین» بخشی از مجاهدین مومن هستند که برای خدمت رسانی عقیدتی و منهجی به سایر مومنین مجاهد باید انجام وظیفه کنند نه برای دارودسته ی منافقین و قاعدین بدون عذر از جهاد.
مومنین در برابر تمام شریعت الله موضع: سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا (بقره/285) شنیدیم و اطاعت کردیم، می گیرند، نه دربرابر بخشی از آن؛ و جهاد هم بعد از نماز بیشترین آیات را در قرآن به خود اختصاص داده و بخشی بزرگ و اساسی از شریعت است و هر شخصی از میان مسلمین که ادعای مومن بودن داشته باشد و این سه صفت را نداشته باشد ادعای باطلی کرده و انسان صادقی نیست: إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ يَرْتَابُوا وَجَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ أُولَئِكَ هُمُ الصَّادِقُونَ (حجرات/15) مؤمنان تنها کسانیند که به الله و پیغمبرش ایمان آوردهاند ، سپس هرگز شکّ و تردیدی به خود راه ندادهاند، و با مال و جان خویش در راه الله به جهاد برخاستهاند . آنان صادقها و راستگویند.
رسول الله صلی الله علیه وسلم نیز می فرماید: مَنْ مَاتَ وَلَمْ يَغْزُ، وَلَمْ يُحَدِّثْ نَفْسَهُ بالغزو، مَاتَ عَلَی شُعْبَةٍ مِنْ نِفَاقٍ.[26]هرکس بميرد و جهاد نکند و نيت جهاد هم نداشته باشد، بر شعبه ای از نفاق مرده است.
پس در میان مسلمین تنها اهل نفاق و دارودسته ی منافقین هستند که بخشی از شریعت را می گیرند و بخشی را رها می کنند و در میان مسلمین، غیر از معذورین، تنها اهل نفاق و سکولار زده ها هستند که جهاد نمی کنند و خودشان را برای جهاد آماده نمی کنند چون «وَلَوْ أَرَادُواْ الْخُرُوجَ لأَعَدُّواْ لَهُ عُدَّةً» (توبه/46) و اگر اراده ی خارج شدن [به قصد جهاد] داشتند، قطعاً ساز و برگی برایش فراهم می کردند.
به همین دلیل مسئولین دارالاسلام باید تلاش کنند که این افرادی که با کلمه ی «طَآئِفَةٌ» و ضمیر جمع «لِّيَتَفَقَّهُواْ» و «وَلِيُنذِرُواْ» از آنها یاد شده که هر دو در لغت به معنی «الجماعة» است از میان مومنین و در قالب امتی واحد و از کانال شورای اولی الامر و متخصصین امر گزینش دقیق و انتخاب شوند؛ برای این جریان -مثل سایر جریانات- مصیبت زمانی شروع می شود که مومنین نایده گرفته شده و کنار زده شوند و در عوض دشمنان پنهان داخلی یعنی دارودسته ی منافقین حیله گر و زبان باز و خشکه مقدس و دغل باز و اتوکشیده و… در این وظیفه ی مهم دارالاسلام قرار بگیرند و این مصیبت زمانی به سادگی بر مسلمین تحمیل می شود و گسترش پیدا می کند و تداوم می یابد که عواملی باعث شده باشند مرکزیت «تفقه در دین» از بین رفته باشد و تفرق و چند دستگی جایگزین الجماعة شده باشد.
ما زمانی که از الجماعة و شورای اولی الامر مسلمین صحبت می کنیم یعنی متشکل از تمام مسلمین با تمام تفاسیر ومذاهب اسلامی که دارند و در نهایت اجماع واحدی را ارئه می دهند. اگر این شورا متشکل از یکی از فرقه های نجدیت باشد می گوئیم شورای فلان فرقه ی نجدیت، اگر متشکل از فلان فرقه ی شافعی یا حنفی و جعفری و زیدی و مالکی وغیره باشد می گوئیم شورای فلان مذهب واجماع فلان فرقه نه شورای اوالامر تمام مسلمین و اجماع واحد مسلمین، اگر مثل چند روز قبل لویی جرگه امارت اسلامی افغانستان، این شورا مشکل از اهل فقه حنفی ها و نجدی ها و شیعیان جعفری باشد می گوئیم شورای این چند مذهب و تفسیر، و این قطعنامه ی 11 ماده ای که خواندند می شود اجماع واحد آنها در این 11 مورد خاص هر چند که ما با پاره ای از بندهای آن مخالف باشیم اما برای مسلمین افغانستان حجت می شود.
اگر مسلمین تا این مرحله از تفرق هم سقوط کرده باشند که برای هر مذهبی یک شورای واحد وجود داشته باشد باز جای امیدواری هست که تا حدودی مانع از نفوذ دارودسته ی منافقین به داخل مذهب خود شوند، همچنانکه در وضع موجود و در دارالاسلام ایران در این حد و در اصل 12 قانون اساسی به آن اشاره شده است که مذهب جعفری رسمی باشد و مذاهب دیگر اسلامی اعم از حنفی، شافعی، مالکی، حنبلی و زیدی دارای احترام کامل باشند و پیروان این مذاهب در انجام مراسم مذهبی، طبق فقه خودشان آزادند و در تعلیم و تربیت دینی و احوال شخصیه (ازدواج ، طلاق ، ارث و وصیت ) و دعاوی مربوط به آن در دادگاه ها رسمیت دارند و در هر منطقه ای که پیروان هر یک از این مذاهب اکثریت داشته باشند، مقررات محلی در حدود اختیارات شوراها برطبق آن مذهب خواهد بود، با حفظ حقوق پیروان سایر مذاهب.
اما در همین دارالاسلام ایران با آنکه در سطح شورای نخبگان رهبری که مجتهدین جعفری و شافعی و حنفی هستند شورائی واحد وجود دارد و رهبری مجتهد و فقیه توسط این اهل حل و عقد و اولی الامر انتخاب شده است اما حتی شورای اولی الامرواحدی از خود مذهب جعفری هم وجود ندارد که تمام مراجع تقلید و فقهای آنها در این شورا جمع شده باشند و در امور اجتهاد پذیر روز یک رای را به پیروان مذهب جعفری ارائه دهند بلکه مراجع تقلید مختلف را به رسمیت شناخته اند که گاه همچون سایر مذاهب در یک مساله چندین رای متضاد و حتی متناقض ارائه می دهند؛ البته در مواردی هم مثل سایر تفکرات و مذاهب اسلامی تمام این مجتهدین یک رای ارائه می دهند که این رای واحد برای شیعیان جعفری حکم اجماع دارد و برای همه ی آنها حجت می شود.
مذاهب حنفی، مالکی و زیدی و شافعی و حنبلی هم که اصلاً چنین شورای واحد اولی الامری برای مذهب خود ندارند و کاملاً رها شده اند و در میان پیروان هر یک از این مذاهب دهها و بلکه صدها جریان و نحله ی فکری و تفسیر و فرقه و حزب و ضرار التقاطی وجود دارد که هر یک ساز خودش را می زند و عده ای را تابع خود کرده اند و در میان پیروان هر یک از این مذاهب زمینه برای ورود و رشد و یارگیری دارودسته ی منافقین کاملاً آماده و باز شده است که منجر به تولید دهها ضرار رسمی و غیر رسمی در همین دارالاسلام ایران شده است حالا چه رسد به دارالکفرهای سکولار که تحت عناوینی چون آزادی عقیده و آزادی های شخصی ما شاهد تولید هزاران حزب و ضرار مختلف و متضاد به سبک احزاب سکولار و انجمنهای مردمی هستیم.
با آنکه نهاد رهبریت دارالاسلام ایران بر فعالیت این فرقه ها و گروههای التقاطی نظارت دارد اما وجود این احزاب و گروههای التقاطی و ضرارها در دارالاسلام هیچ توجیه شرعی ندارد. با این وجود و در این حالت ضرورت و اضطراری که پیش آمده ممکن است از خود بپرسیم اگر بخواهیم بهترینها را برای این وظیفه ی «لِّيَتَفَقَّهُواْ فِى ٱلدِّينِ» انتخاب کنیم یکی از گزینه ها کدام است؟ و بدترین گزینه « وشرارِهم» کدام است؟
رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید: تَجِدُونَ النَّاسَ مَعادِنَ: خِيَارُهُم في الجَاهِلِيَّةِ خِيَارُهُمْ فِي الإسْلاَمِ إِذَا فَقِهُوا، وتَجِدُونَ خِيَارَ النَّاسِ في هَذَا الشَّأنِ أَشَدَّهُمْ كَرَاهِيَةً لَهُ، وَتَجِدُونَ شَرَّ النَّاسِ ذَا الوَجْهَينِ، الَّذِي يَأتِي هؤُلاءِ بِوَجْهٍ، وَهَؤُلاءِ بِوَجْهٍ.[27] مردم را مانند معادنِ (طلا و نقره) می يابيد؛ آنان كه در جاهليت بهترين مردم بودند، در اسلام نيز بهترين مردم هستند، البته به شرطی که شناخت و دانش و فهم و فقه دينی پيدا کنند و بهترين مردم را در این امر کسانی می يابيد که پذيرش آن را ناگوار می شمارند (یعنی از اسلام خوششان نیامده و در برابر اسلام ایستاده اند و با آن دشمنی کرده اند، اما زمانی که مسلمان می شوند جزو بهترینها می شوند، مثل سهیل بن عمرو، خالد بن ولید و عکرمه بن ابی جهل وهزاران سکولار و بچه سکولار میدانهای دعوت و جهاد که دیده و می بینیم) و بدترين مردم را افراد دورويی می بينيد که نزد عده ای يک رو و نزد عده ای رويی ديگر دارند (یعنی دارودسته ی منافقین).
البته این حدیث با لفظ دیگری آمده است که در آن رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید: والأرْواحُ جُنُودٌ مُجَنَّدَةٌ، فَما تَعارَفَ مِنْها ائْتَلَفَ، وما تَناكَرَ مِنْها اخْتَلَفَ.[28] و ارواح مانند سپاهيان و دسته های گوناگون يک سپاه هستند؛ آنها که يکديگر را بشناسند (و ويژگی های يکسانی داشته باشند)، با هم الفت می گيرند و آنها که يکديگر را نشناسند، از هم دور می شوند و با هم اُنس نمی گيرند.
پس انسانهای خوب انسان خوب را انتخاب می کنند آنهم برای چنین امر مهمی و انسانهای جاهل و بیمار نیز انسانی مثل خودشان را. به همین دلیل اهل علمِ اقوام و روستاها و شهرهای مختلف نیز باید دقت داشته باشند که چه کسانی را برای «فقه در دین» به منبع آن که در واقع رهبریت دارالاسلام و شورای اولی الامر تعیین کرده ارسال می کنند و باید بهترین شخص میان خود را انتخاب کنند چون به قول ابن مسعود: لاَ يَزَالُ اَلنَّاسُ بِخَيْرٍ ما أخذُوا العلمَ عن أَكَابِرِهِمْ فإذا أخذُوه من أَصَاغِرِهِمْ وشرارِهم هَلَكُوا.[29] مادامی که مردم علم را از بزرگان خود می گیرند بر خیر و خوشی هستند اما زمانی که علم را از بچه های خود و بدترینهای میان خود بگیرند (که دارودسته ی منافقین هستند با آنهمه صفات ناپسند) نابود می شوند.
(4)
الان برگردیم به «وضع موجود» خودمان که در میان ما هم، در برابر علم شرعی که از سوی رسول الله صلی الله علیه وسلم ارائه شده سه زمین با سه واکنش وجود دارد: 1- واکنش «اهل فقه در دین»2- واکنش کسانی که فقط حکم حافظ، ناقل و رساننده و جابجا کننده ی علم را دارند 3- واکنش دارودسته ی منافقین و کفاری که نسبت به علم شرعی بی توجه و بی تفاوت هستند و آنرا نمی پذیرند.
در این حالت ضرورت و اضطراری هم که حتی در دارالاسلام بر ما تحمیل شده و درهای جهاد و آزاد سازی زمین حالتی سیتماتیک به خود گرفته و همچون زمان صدر اسلام و قرنهای پس از آن برای عموم مومنین امکان حضور در میدانهای جنگ مسلحانه وجود ندارد و حتی نظامی گری و جنگ مسلحانه حرفه ای و تخصصی و مختص به طبقه ای خاص از جامعه شده و سایر مسلمین نیز در صنفها و حرفه ها و تخصصهای دیگر مشغول انجام وظیفه شده اند، برای عده ای از ما اتفاق می افتد که تنها یک آیه یا یک حدیث بلد هستیم و می خواهیم چند آیه یا حدیث دیگر را از «منبع یاد دهی فقه دین» یاد بگیریم اما در این محله یا روستا یا شهر ما کسی از «اهل فقه در دین» که اهل الجماعة باشد وجود ندارد که این آگاهیها از قرآن و سنت را به ما برساند و طبیعی هم هست که تمام مردم محله یا روستا یا شهر ما نمی توانند و امکانش هم نیست که همگی برای یادگیری این بخش از شریعت به جاهای دیگر کوچ کنند. پس بهترین گزینه این است که بهترین میان خودشان را به عنوان نماینده از سوی خود می فرستند که این آگاهی ها را از «منبع یاد دهی فقه دین» وابسته به الجماعة و با پرهیز از اهل فرقه و تفرق برای آنها بیاورند و در بین مردم تقسیم کنند و مسلمین نیز این آگاهی ها را به فرزندان و زنان و رعیت خود منتقل می کنند و به این شکل آگاهی های شرعی با حفظ الجماعة و دوری از اهل تفرق و با دعوت عمومی «مردمی» می شوند.
البته این مردمی شدن دعوت و آگاهی ها و حرکت در چارچوب الجماعه در دارالاسلام هم نیاز به قدرتی دارد که:
- مانع از دست اندازی و اذیت و آزار و سد شدن دشمنان آشکار و پنهان داخلی شود: وَأَعِدُّواْ لَهُم مَّا اسْتَطَعْتُم مِّن قُوَّةٍ وَمِن رِّبَاطِ الْخَیلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدْوَّ اللّهِ وَعَدُوَّکُمْ (انفال-60) برای (مبارزه با) آنان تا آنجا که میتوانید نیرو و قدرت و (از جمله) اسبهای ورزیده آماده سازید، تا بدان (آمادگی و ساز و برگ جنگی) دشمنِ خدا و دشمن خویش را بترسانید. پس ارهاب و ترساندن دشمنان انجام یکی از دستورات الله و یک واجب و فریضه است که حکم بازدارندگی هم دارد.
- این آگاهی ها و قوانین شریعت الله را بر زیر دستان تطبیق دهد؛ در سطح عمومی حتماً باید قدرتی حکومتی وجود داشته باشد که این آگاهی های شرعی را بر مردم تطبیق دهد و گرنه کسانی از دارودسته ی منافقین و مومنین ضعیف الایمان در جامعه وجود دارند که هزاران آیه و حدیث وعده و وعید هم نمی تواند اینها را وادار به انجام فرایض یا ترک گناه و ترک خلاف شرع و ترک حزب بازی و ضرار سازی و فرقه سازی و بازگشت به الجماعة کند به همین دلیل است که دو نفر از خلفای راشدین وعمر بن عبدالعزيز والحسن البصري[30] و اکثر اهل فقه[31] گفته اند: « إنَّ اللهَ یَزَعُ بالسُّلطان ما لا یَزَعُ بالقرآن»خداوند با قدرت حکومتی، کاری را به انجام میرساند، که با قرآن به انجام نمیرساند.
شیعیان جعفری هم در توضیح سخن حسن بصری[32] گفته اند: آنچه خداوند توسط سلطان عادل دفع می کند بيشتر از چيزی است که توسط قرآن دفع می کند. زيرا کسانی که به خاطر ترس از سلطان از کار زشت دست بر می دارند بيشتر از کسانی هستند که به خاطر وعد و وعيدهای قرآن ترک گناه می کنند.[33]
در اینجا مشکلی که برای اکثر دارالاسلامهای کنونی دارای حکومتهای بدیل اضطراری اسلامی پیش آمده این است که قدرت را از خانواده ها و طائفه ها و بخصوص از ولی امرهای خانواده ها گرفته اند و اینهمه قدرت و انرژی را برای خود جمع و ذخیره کرده اند و خیال می کنند خودشان به تنهایی اینهمه قدرت را می توانند عادلانه اعمال کند.
اگر حکومتهای بدیل اضطراری اسلامی در سرزمینهای اسلامی به دستور الله و رسولش صلی الله علیه وسلم قدرت را از کفار اشغالگر خارجی و مرتدین محلی و دارودسته ی منافقین پس بومی گرفته اند که حق این دشمنان قانون شریعت الله نبوده نباید خودشان هم مرتکب این اشتباه در سطح پائینتری شوند که قدرتی که حقشان نیست را از نهادهای مختلف اجتماعی بگیرند و در چنگ خودشان قبضه کنند که قطعاً و بدون شک از عهده ی مصرف صحیح و عادلانه ی این قدرت برنخواهند آمد، چون اینهمه قدرت و اینهمه انرژی در این حد کلان متعلق به آنها نیست و با سیستم بدنی آنها سازگار نیست، به همین دلیل ثمره ی اعمال قدرت آنها در این زمینه ها اکثراً در دارالاسلام نتیجه ی معکوسی داده است و باعث شده است که اصول و اولویتهای حکومت داری اسلامی کم اهمیت و ناچیز و حتی نادیده گرفته شوند و در عوض مسئولین حکومتی خود را تا حد یک رئیس قوم و قبیله و محله یا حتی تا حد پدر و رئیس خانواده پائین بیاورند و با رها کردن وظایف کلان و استراتژیک خود به جای پدران و مادران و برادران و روسای قبایل و طائفه ها انجام وظیفه کنند.
متاسفانه به خاطر این اشتباه حکومت بدیل اضطراری اسلامی دو مشکل اساسی به وجود آمده است:
- حکومت در اموری دخالت می کند که ربطی به او ندارد و باید با توزیع قدرت، و با مدیریت شرعی و نظارت بر این قدرتی که توزیع کرده، این امور را به صاحبان قدرتی بدهد که الله تعالی این قدرت را به آنها داده است و آنها را نسبت به رعیت و زیر دستانشان مسئول کرده و آنها را مورد بازخواست هم قرار می دهد.
- سخنان و آموزشها و امر به معروف و نهی از منکر سرپرستان خانواده ها و اقوام و طایفه ها نیز بدون پشتوانه ی قدرت مانده و بر عموم زیردستان و رعیت تاثیر کافی و لازم شرعی را ندارد، در حالی که در شریعت اسلام پدر با ظوابطی خاص صاحب خون فرزندنش هم هست چه رسد به مال و سایر امور دنیوی او، به همین دلیل گاه مسئولیت گریزی و نادیده گرفتن وظایف و حتی بی خیالی و سهل انگاری بر این مسئولین در خانواده و قوم و طائفه حاکم می شود و جامعه به سوی فردگرائی سوق داده می شود چون حاکمیت به آنها فهمانده که اعمال قدرت و اداره ی این امور متعلق به من است و می بینیم که همگی منتظرند حاکمیت در این مسائل ریز هم برای آنها کاری انجام دهد، اما …. .
به هر حال در هر خانواده و قوم و طایفه و محله و روستا و شهری باید قدرت میان حکومت و سایر صاحبان قدرت توزیع شود و حکومت اسلامی بر عادلانه مصرف کردن این قدرتی که میان طیفهای مختلف دارالاسلام توزیع شده نظارت داشته باشد تا اینکه آموزشها بتواند تاثیر گذار باشد و گرنه هزاران ساعت سخنرانی و امر و نهی کردن با قرآن و سنت صحیح و غیره نمی تواند مجرمین و منحرفین و بخصوص دارودسته ی منافقین را منزوی و منقبض و مدیریت کند و فرهنگ غالب بر جامعه را اسلامی کند.
در چنین دارالاسلامی، ما ضمن مبارزه جهت قانونی شدن توزیع صحیح این قدرت در میان نهادهای مختلف اجتماعی، و در حین اصلاحگری، باز به حکم ضرورت و اضطرار جهت کسب آگاهی های بیشتر، بر اساس همین آیه عمل می کنیم که الله تعالی می فرماید: وَمَا كَانَ ٱلْمُؤْمِنُونَ لِيَنفِرُواْ كَآفَّةً ۚ فَلَوْلَا نَفَرَ مِن كُلِّ فِرْقَةٍۢ مِّنْهُمْ طَآئِفَةٌ لِّيَتَفَقَّهُواْ فِى ٱلدِّينِ وَلِيُنذِرُواْ قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوٓاْ إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ (توبه/122) و سزاوار و شایسته نیست که مؤمنان همگی [به سوی جهاد] بیرون روند؛ چه خوب است که از هر فرقه و جمعیتی از آنها طائفه ای عازم بشود و بیرون برود تا در دین آگاهی و فقه و فهم پیدا کنند و قوم خود را زمانی که (از میدانهای جهاد)به سوی آنان بازگشتند، هشدار دهند، باشد که حذر کنند و هشیار شوند.
این «اهل فقه در دین» هم در شورائی واحد تحت عنوان شورای اولی الامر فقها جمع می شوند که این شورا با پشتوانه ی قدرت حکومتی و اجرائی که دارد تمام این دعوتگران به خوبی و نهی کننده های از بدی را در قالب یک امت واحد در مسیری واحد سازماندهی و مدیریت می کند که در نهایت منجر به تولید الجماعه و محافظت از این الجماعه در برابر التفرق و فرقه گرائی می شود که الله تعالی امر می کند: وَلْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ ۚ وَأُولَٰئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (آل عمران/104) باید از میان شما «امت»ی باشند که دعوت به نیکی کنند و امر به معروف و نهی از منکر نمایند، و آنان خود رستگارند.
در اینجا برای امر دعوت بحث از امت شده، یعنی جمعی که همگی منسجم و متحداً و هم مسیر باهم به سمت یک هدف مشترک حرکت می کنند نه احزاب و فرقه ها و گروههای مختلف که گاه مسیرهای مختلفی را با ادبیاتهای مختلفی طی می کنند و گاه در یک شهر یا روستا چند سخن مختلف و متضاد تحویل مسلمین می دهند، به همین دلیل الله تعالی پشت سر این آیه تذکر می دهد: وَلاَ تَکُونُواْ کَالَّذِینَ تَفَرَّقُواْ وَاخْتَلَفُواْ مِن بَعْدِ مَا جَاءهُمُ الْبَیِّنَاتُ وَأُوْلَئِکَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ (آل عمران/105) و مانند کسانی نشوید که پراکنده شدند و اختلاف ورزیدند (آن هم) پس از آن که نشانههای روشن (پروردگارشان) به آنان رسید، و ایشان را عذاب بزرگی است.
پس در اینجا بحث بر روی الجماعة است، جماعه از اجماع و امت واحد شکل می گیرد که آنهم تنها در شورای اولی الامر و زیر چتر و حمایت قدرت حکومت اسلامی موجودیت ظاهری پیدا می کند. اشعری ها به عنوان یکی از فرق کلامی منتسب به اهل سنت چون باورهایشان مبنای قوانین حکومتی شده بود و آنها بر مردم حکومت می کردند و تنها یک رای در میان مردم وجود، عنوان الجماعه را نیز برای خود محفوظ می دانستند و از ترکیب اهل سنت و جماعه استفاده می کردند، ماتریدیها نیز در سرزمینهایی همین گونه بودند.[34]
شیعیان جعفری نیز از علی ابن ابی طالب رضی الله عنه سخنانی را نقل می کنند که به سادگی می توانیم اهل الجماعه در برابر اهل الفُرقه را فهم و درک کنیم که نقل می کنند:روزی امیرالمومنین علی بعد از ورود به بصره در حال ایراد خطبه بودند که مردی برخاست و گفت: یا امیرالمومنین اهل جماعت چه کسانی هستند و اهل تفرقه کیانند و اهل بدعت کدام افراد هستند و اهل سنت کدامین افرادند؟
علی ابن ابی طالب رضی الله عنه گفت: اما اهل جماعت من و کسانی که ازمن تبعیت می کنند، اگر چه در اقلیت باشند، می باشیم و این حقیقت، امر الهی و امر رسول خدا می باشد«أَمَّا أَهْلُ الْجَمَاعَةِ فَأَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِي وَ إِنْ قَلُّوا وَ ذَلِكَ الْحَقُّ عَنْ أَمْرِ اللَّهِ وَ عَنْ أَمْرِ رَسُولِهِ» و اهل تفرقه مخالفین من و مخالفین کسانی هستند که از من تبعیت می کنند، اگرچه در اکثریت باشند «وَ أَمَّا أَهْلُ الْفُرْقَةِ فَالْمُخَالِفُونَ لِي وَ لِمَنِ اتَّبَعَنِي وَ إِنْ كَثُرُوا» و اما اهل سنت کسانی هستند که به سنت خدا و رسولش تمسک می جویند، اگر چه در اقلیت باشند « وَ أَمَّا أَهْلُ السُّنَّةِ فَالْمُتَمَسِّكُونَ بِمَا سَنَّهُ اللَّهُ لَهُمْ وَ رَسُولُهُ وَ إِنْ قَلُّوا» و اما اهل بدعت مخالفین امر الله و رسول و کتاب الهی می باشند و به رأی و هواهای نفسانی خویش عمل می کنند ، اگرچه در اکثریت باشند « وَ أَمَّا أَهْلُ الْبِدْعَةِ فَالْمُخَالِفُونَ لِأَمْرِ اللَّهِ تَعَالَى وَ كِتَابِهِ وَ لِرَسُولِهِ وَ الْعَامِلُونَ بِرَأْيِهِمْ وَ أَهْوَائِهِمْ وَ إِنْ كَثُرُوا».[35]
نگاه کردید که چه زیبا جماعت در برابر تفرق، و سنت در برابر بدعت قرار داده شده و چه ساده قابل فهم شده اند؟ البَرْبَهَاری امام حنابله در عصر خودش(ت329ق 320ش) و از مخالفین سرسخت شیعیان جعفری در تعریف سنت و جماعت می گوید: والسُّنَّة: سنةُ رسولِ الله صلَّى اللهُ عليه وسلَّم، والجماعةُ: ما اجتمع عليه أصحابُ رسولِ اللهِ صلَّى اللهُ عليه وسلَّم في خلافةِ أبي بكرٍ و…. .[36] یعنی از نگاه ایشان نیز، جماعت به حاکمیت بر دارالاسلام بر می گردد و بعد به حدیث « تَفْتَرِقُ أُمَّتِي عَلَى ثَلَاثٍ وَسَبْعِينَ مِلَّةً كُلُّهُمْ فِي النَّارِ إِلَّا مِلَّةً وَاحِدَةً قَالُوا وَمَنْ هِيَ يَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ مَا أَنَا عَلَيْهِ وَأَصْحَابِي»[37] اشاره می کند. امت من به هفتادوسه ملت تقسیم میشود که به جز یک ملت همه شان در آتش اند. گفتند؛ آن کدام است یا رسول الله؟ رسول الله صلی الله علیه وسلم گفت؛ آنکه من و اصحابم بر آن هستیم. (مشخص است که رسول الله صلی الله علیه وسلم بر یک حاکمیت و در واقع بر یک جماعت بودند نه حاکمیتهای متفرق)
ابن تیمیه هم در روش عمل اهل سنت و جماعت باز به حدیث رسول الله صلی الله علیه وسلم استناد می کند[38] که می فرماید: أُوصِيكُمْ بِتَقْوَى اللهِ – عز وجل -، وَالسَّمْعِ وَالطَّاعَةِ وَإِنْ تَأَمَّرَ عَلَيْكُمْ عَبْدٌ، فَإِنَّهُ مَنْ يَعِشْ مِنْكُمْ فَسَيَرَى اخْتِلاَفاً كَثِيرًا، فَعَلَيْكُمْ بِسُنَّتِي وَسُنَّةِ الْخُلَفَاءِ الرَّاشِدِينَ الْمَهْدِيِّينَ، عَضُّوا عَلَيْهَا بِالنَّوَاجِذِ، وَإِيَّاكُمْ وَمُحْدَثَاتِ الأُمُورِ، فَإِنَّ كُلَّ مُحْدَثَةٍ بِدْعَةٌ، وَكُلَّ بِدْعَةٍ ضَلاَلَةٌ، وَكُلَّ ضَلاَلَةٍ فِي النَّارِ .[39] شما را به پرهیز از الله – عز وجل – و شنیدن و اطاعت کردن و فرمانبرداري از امير (مسلمان) سفارش مى كنم اگر چه برده اي برشما امير شود، زيرا كسيكه از شما باقي بماند و عمري طولاني كند، اختلاف بسياري خواهد ديد. شما را به گرفتن راه و روش من و راه و روش خلفاي راشدين -كه هدايت شده اند- تشويق مى كنم (که در واقع سنت مشترک حکومت داری رسول الله صلی الله علیه وسلم پیوستن به جماعت تولید شده توسط دارالاسلام و سمع و طاعه از امیر آن است)، اين سفارش را با بن دندان عقل خود بگيريد، و شما را از راه هاي نو و جديد برحذر مى دارم، زيرا هر نو و جديدي (در دین و مساله ی حکومت داری) بدعت است، و هر بدعتی (مثل شاهیگری) گمراهي است، و هر گمراهي در آتش جهنم.
باز این حدیث رسول الله صلی الله علیه وسلم نیز روشن می کند که اهل تفرق و جدائی از الجماعه ی تولید شده توسط دارالاسلام و رهبریت واحد آن و اهل بغی بر دارالاسلام بودن، بدعتی است که شخص را مستحق آتش می کند حالا چقدر الله تعالی چنین مسلمان اهل بدعتی را در آتش نگه می دارد ما نمی دانیم اما می دانیم که رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید: وَيْحَ عَمَّارٍ، تَقْتُلُهُ الفِئَةُ البَاغِيَةُ، يَدْعُوهُمْ إِلَى الجَنَّةِ، وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّارِ .« خدا عمار را خیر بدهد! او را گروه باغی (و سرکش از امام مسلمین) خواهند كشت او آنان را به بهشت دعوت مي كند (که الجماعة است) ولي آنها او را به جهنم مي خوانند (که تفرق است)» عمار گفت: ” أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الفِتَنِ[40] من از دست فتنه ها به خدا پناه می برم. [41]
ابن حجر عسقلانی می گوید عمار رضی الله عنه و گروهی که به آن تعلق دارد به سوی بهشت دعوت می کردند، اما توسط گروه باغیه معاویه که به جهنم و عذاب دعوت می کردند به شهات می رسد. [42] ابن تیمیه با استناد به آراء فقهای مذاهب اسلامی می گوید که این باغی و اهل بغی بودن معاویه قابل توجیه نیست. [43] در واقع می توان گفت تفرق و جدا شدن از الجماعه در حکومت اسلامی بر منهاج نبوت بدعت بزرگی است که هیچ توجیه شرعی ندارد.
در توضیح این سخن البَرْبَهَاری هم معاصرین آورده اند که: فالجماعة هم صحابة رسول الله صلى الله عليه وسلم في وقتهم، ثم من تبعهم على نهجهم فهو من الجماعة.[44] پس جماعت صحابه رسول الله صلی الله علیه وسلم در زمان خودشان هستند، به دنبال آن هر کسی از روش و نهج این اصحاب تبعیت کند پس او از جماعت است.
سنت خلفای راشدین که به آن دعوت شده ایم حاکمیت بر منهاج نبوت و چنگ زدن به جماعت تولید شده توسط دارالاسلام و سمع و طاعه بر اساس شریعت الله از رهبریت و امیر دارالاسلام و پرهیز از حزب بازی و تفرق و جدایی از دارالاسلام و پرهیز از تولید بدعتهایی چون شاهیگری و سایر روشهای حکومت داری به جای سنت حاکمیت بر منهاج نبوت است نه اجتهادات و سنتها و روشهای عمل این بزرگواران در داخل این قالب حکومتیِ «خلافةٌ على مِنهاجِ النُّبُوَّةِ»، چون خود این عزیزان هم در مواردی چون امور اقتصادی و مدیریتی و غیره موافق هم نبودند و بر خلاف هم عمل کرده اند عمر بن خطاب مخالف فرماندهی خالد بن ولید در زمان حاکمیت ابوبکر بود و به محض حاکمیت خالد را زا فرماندهی عزل کرد؛ حتی زمانی که عبدالرحمن بن عوف پس از ۳ روز مشورت با مومنین، به علی ابن ابی طالب پیشنهاد می کند که بعد از کتاب الله و سنت رسول الله صلی الله علیه وسلم به سیره و سنت ابوبکر و عمر پایبند باشد و می پرسد: یا علی آیا حاضری بر اساس کتاب الله و سنت پیامبر، و عملکرد ابوبکر و عمر با تو بیعت کنیم! علی بن ابی طالب گفت: اللَّهُمَّ لَا، خدایا تو شاهد باش نه! و علی نمی پذیرد که از سنت این دو خلیفه ی قبلی در حکومت داری تقلید کند و می گوید: «امید آن دارم که در محدوده دانش، توانایی و اجتهاد خود به کتاب الله و سنت رسول الله عمل کنم».[45] و به همین سادگی بین تبعیت از کتاب الله و سنت رسول الله صلی الله علیه وسلم با تبیعت از سنت و روش و فعل ابوبکر و عمر فرق می گذارد و اجتهاد خودش به میزان علم و توانائیش را در این «خلافةٌ على مِنهاجِ النُّبُوَّةِ» جایگزین سنت و روش ابوبکر و عمر می کند؛ اینهم تفسیر اصحاب رسول الله صلی الله علیه وسلم از معنی «سُنَّةِ الْخُلَفَاءِ الرَّاشِدِينَ الْمَهْدِيِّينَ» که همان «خلافةٌ على مِنهاجِ النُّبُوَّةِ» است که بین همه ی خلفای راشده از ابوبکر تا حسن مشترک و یکی بوده، نه سبک و روش و سنت زندگی فردی و اجتماعی و اداری هریک در این خلافت.
شیعیان جعفری با توجه به پاسخ علی ابن ابی طالب به درخواست عبدالرحمن بن عوف منابع فقهی خود را: قرآن، سنت، عقل می دانند که اجماع و قیاس و سایر اصطلاحات تولید شده توسط فقها هم از فراورده های عقلی «اهل فقه در دین» در مسائل اجتهاد پذیر است و معیار صحت و سقم سنت و عقل را نیز قرآن می دانند.[46]
خوب حالا من و شما در دارالاسلام اهل الجماعة هستیم و تصمیم گرفته ایم که در داخل الجماعة و دارالاسلام و با پرهیز از تفرق و حزب بازی و مسیر اهل بدعت (که تفرق یکی از بزرگترین بدعتهاست) آنچه از قوانین و احکام شریعت را بلد هستیم به صورت کامل و بدون دستکاری «با رعایت حد و حدود خود» به مردم برسانیم.
یکی مثل مصعب بن عمیر تنها بخشی از قرآن را با خود به مدینه آورده بود که در مکه نازل شده بود، یا یکی مثل دِحْيَة بْن خَلِيفَة سفیر رسول الله صلی الله علیه وسلم برای امپراطور روم و عبد الله بن حُذَافَة السَّهْمي سفیر رسول الله صلی الله علیه وسلم به امپراطوری ساسانیان در ایران یا حاطب بی ابی بلتعه برای رهبر مصر یا شجاع بن وهب برای رهبر شام[47] که تنها با یک نامه بر رهبران این دارالکفرها اقامه ی حجت کردند یا هر مومنی که تنها یک حکم الله را ارائه دهد، در اینجا مهم این است که هر یک از ما، به اندازه توانائی و ماموریت و علمی که با خود داریم و«با رعایت حد و حدود خود» انجام وظیفه کرده ایم؛ حالا شخص کافر سکولار یا حتی کافری غیر سکولار به دلایل نژادی (مثل شیطان) یا هر گونه تکبر و خودبرتر بینی این حق آشکار را قبول نکند، فرق این با شیطان در ابتدای خلقت چیست؟ هیچی. تنها شیطان یک حکم الله را «اطاعت» نکرد و این شخص سکولار صدها حکم الله را «اطاعت» نمی کند.
پس من الان این مساله ی راست و درست را بلدم و باید «با رعایت حد و حدود خود» آنرا برسانم هر چند ممکن است در موارد دیگری چیزی ندانم و قطعاً بر اساس احکامی چون:
- يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَقُولُوا قَوْلًا سَدِيدًا (احزاب/70) ای مؤمنان! از الله پرهیز کنید و سخن حق و درست بگوئید.
- مَن كانَ يُؤْمِنُ باللَّهِ والْيَومِ الآخِرِ فَلْيَقُلْ خَيْرًا، أوْ لِيَصْمُتْ(أوْ لِيَسْكُتْ).[48] هرکس به الله و روز قيامت ايمان دارد، باید يا سخن نيک بگويد يا ساکت باشد.
در مواردی که نمی دانم سکوت می کنم؛ یا ممکن است در موارد دیگری دچار فراموشی و خطا و اشتباهاتی شده باشم که باید شما و دیگر مومنین با رعایت ادب نصیحت، آینه وار در قالب «مشاوره» و «مناصحه» من را اصلاح کنید؛ اینجاست که مومن برای مومن آینه می شود: «الْمُؤْمِنُ مِرْآةُ الْمُؤْمِنِ».[49]
در میان انسانها نیز تنها کسانی در حالِ زیان و ضرر دیدن نیستند و دستخوش زیان نمی شوند که بعد از ایمان و عمل صالح اهل: وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ (عصر/3) باشند که باب تفاعل و اثر پذیری است یعنی توصیه به حق می کنی و خودت هم توصیه ی حق دیگران را می پذیری و توصیه ی به حق جریانی عمومی است نه یک طرفه.
این توصیه ی به حق و حق پذیری هم مختص طبقه و نژاد خاصی از میان مومنین نیست، بلکه مختص هر مومنی است که نمی خواهد ضررمند دنیا و قیامت شود. حتی ممکن است مومنینی وجود داشته باشند که مرتکب گناه یا گناهانی شده باشند باز اینها نیز باید به میزانی که به آنها آگاهی رسیده است و به میزانی که بر آیه یا آیاتی یا بر حدیث یا احادیث و مساله ای شرعی آگاهی دقیق و کامل دارند و «با رعایت حد و حدود خود» به سوی الله دعوت کنند.
حتی اگر لال باشند باز دعوت و امر به خوبی ها و نهی از بدهی ها از دوش آنها برداشته نمی شود؛ چون شخص می تواند لال هم نباشد اما عمداً در دارالاسلام سکوت کند و تنها با زنده کردن سنتی از سنتهای رسول الله صلی الله علیه وسلم در اخلاق و معامله و ادب صحبت کردن و نشست و برخاست و برائت از سکولاریستها و حتی در ریش گذاشتن و کوتاه کردن حد سبیلها و یا داشتن حجاب اسلامی برای زنان و سایر امور زندگی دنیوی خودشان «دعوت عملی» را انجام دهد، که نوعی نیاز روز جامعه ی کنونی ما در میان اینهمه دانش گفتمانی بدون عمل است.
قرنهاست و بخصوص این روزها که دارالاسلامهای مومنین در بدترین شرایط جنگ روانی و مسلحانه با کفار و بخصوص کفار سکولار قرار گرفته اند در میان مسلمین تنها دارودسته ی منافقین و سکولار زده ها هستند که نظاره گر و تماشاچی و بیخیال هستند، اما این مومنین «کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّهٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ» (آل عمران/110) در برابر اینهمه منکرات عقیدتی و اخلاقی و رفتاری چاره ای غیر از این سه راه ندارند: مَن رَأَى مِنكُم مُنْكَرًا فَلْيُغَيِّرْهُ بيَدِهِ، فإنْ لَمْ يَسْتَطِعْ فَبِلِسانِهِ، فإنْ لَمْ يَسْتَطِعْ فَبِقَلْبِهِ، وذلكَ أضْعَفُ الإيمانِ.[50] هر گاه یکی از شما (مِنكُم یعنی خطاب به همه ی مومنین است چه زن چه مرد چه باسواد چه بی سواد چه پیر چه جوان) شاهد کار بد و منکری بود بر اوست و باید از آن با دست (با زور) جلو گیری کند، اگر نتوانست با زبانش، واگر نتوانست با قلبش؛ واین ضعیف تر ین مرحله ی ایمان است.
با قلب یعنی مبارزه ی منفی. یعنی ضمن مخالفت قلبی در ظاهر هم به فلان جایی که منکر در آن انجام می شود نرفتن یا با فلان گروه و شخصی که منکری انجام داده اخلاقت را عوض کردن و در روابط فردی و اجتماعی و خانوادگی وغیره تنظیمات شرعی به وجود آوردن و مسائلی از این دست که شخص با رفتارش که نشانه ی عمل قلبش است از خودش نشان می دهد؛ اما اگر شخصی عمداً و به میل خودش با رفتارش هماهنگ با منکرات و در جمع اهل منکر بود و در زبان چیز دیگری را گفت بدون شک یک دروغگوی دغل باز از دارودسته ی منافقین و سکولار زده هاست.
امام نووی در مورد این حدیث می فرماید: موضوع مهمی است که امر به معروف و نهی از منکر بر آن پایه گذاری شده است، وهر گاه که منکرات شایع شدند نیک و بد را فرا می گیرد، واگر دست ظالم را کوتاه نکنند نزدیک است که عذاب الهی همه ی انسانها را شامل شود.
پس برای شخص مومن مادام که با کفر به طاغوت و سپس ایمان به الله یا همان «لا اله – الا الله» از کانال محمد رسول الله صلی الله علیه وسلم جزو اهل علمی شده است که الله تعالی در موردش می فرماید: شَهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ وَالْمَلاَئِکَةُ وَأُوْلُواْ الْعِلْمِ قَآئِمَاً بِالْقِسْطِ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ (آل عمران/18) الله شهادت میدهد این که معبودی جز او نیست، و این که او دادگری میکند، و فرشتگان و صاحبان دانش و علم (نیز در این زمینه) گواهی میدهند. جز او معبودی نیست که هم توانا است و هم حکیم؛ چنین مومنی هر چند دارای اشتباهات و معایبی هم باشد، باز باید در برابر منکر موضع گیری کند و از مساله ی دعوت معاف نمی شود و در این موارد به یکی از «3روش» بدنی یا زبانی یا قلبی موضع گیری در برابر منکرات واجبی عینی می شود؛ یعنی مثل نماز و سایر واجبات فرض عین است.
اینکه چون فلانی خودش مرتکب فلان منکر شده و یا فلان عیب در او هست نباید نماز بخواند یا روزه بگیرد و حج برود و جهاد کند و در تغییر سایر منکرات اقدام کند و یا سایر فرایض را انجام دهد، یک توطئه و دسیسه شیطان و یارانش است. ابن حزم رحمه الله می گوید: شیطان به جماعتی از مردم روی می آورد تا آن ها را از آموزش نیکی ها به دیگران باز دارد با انداختن این وسوسه به دل هایشان که «هرگاه خودت را اصلاح کردی آن گاه در اصلاح دیگران بکوش!»[51]
اینجاست که نباید اجازه دهی شیطان و یارانش تو را فریب دهند؛ چون حتی برای مومن فرق ندارد این شریعت را چه کسی می رساند حتی اگر شیطان باشد که حقی از شریعت الله رسانده باشد و خودش اصلاً به آن عمل نمی کند، بلکه حتی عملش مخالف با آن است و بر علیه آن هم فعالیت و کوشش می کند که رسول الله صلی الله علیه وسلم در مورد شیطان که سخن حقی از شریعت را رسانده بود فرمود: أَمَا إنَّه قدْ صَدَقَكَ، وهو كَذُوبٌ[52].
حقی از شریعت که شیطان گفت این بود که: چون در بسترت قرار گرفتی، آيت الکرسی را بخوان، زيرا از سوی الله حافظ و نگهبانی بشکلی مستمر تا صبح برایت تعیین می شود و با تو است و شيطانی بتو نزديک نمی شود. … که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود: آگاه شو که او بتو راست گفته، ولی او بسيار دروغگو است. أَمَا إنَّه قدْ صَدَقَكَ، وهو كَذُوبٌ « در عين حال كه شخصی بسيار دروغگو است، اما به تو راست گفته است»
زمانی که برای ما روشن و قطعی شده باشد که این حقی در شریعت الله است و «منبع معتبر فقهی ما» حق بودن این حق در شریعت را تأئید کرده باشد ما بدون در نظر گرفتن گوینده، سخن شریعت را قبول می کنیم؛ اما زمانی که منبع فقهی ما صحت سخنان صادره از سوی دارودسته ی منافقین و کفار و مومنین جاهل را تأئید نکرده باشد ما تا تبیین و روشن شدن دقیق و شرعی خبر و سخنی که از سوی این اشخاص به ما می رسد از پذیرش چنین سخنی دوری می کنیم و پایبند به الجماعة می شویم.
(5)
طرف دیگر قضیه که ممکن است باعث شود باز شیطان و یارانش شما را در امر به معروف و رساندن آنچه از قرآن و سنت صحیح به تو رسیده منفعل و ناامید و گوشه گیر و نظاره گر و بی خیال و سهل انگار کنند عدم پذیرش پیام شما توسط مجرمین و مسلمین ضعیف الایمانی است که دنیا آنها را به بازی گرفته و هم و ذکر آنها شده دنیا. الله تعالی می فرماید: یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ عَلَیْکُمْ أَنفُسَکُمْ لاَ یَضُرُّکُم مَّن ضَلَّ إِذَا اهْتَدَیْتُمْ إِلَى اللّهِ مَرْجِعُکُمْ جَمِیعاً فَیُنَبِّئُکُم بِمَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ (مائده/105) ای مؤمنان ! مراقب و مواظب خود باشید. هنگامی که شما هدایت یافتید گمراهی گمراهان به شما زیانی نمیرساند (چرا که حساب هر کس جدا است و) بازگشت همه شما به سوی الله است، و شما را از آنچه (در دنیا) میکردهاید آگاه میسازد.
پس من و شما فرض عین خود را «با رعایت حد و حدود خود» انجام می دهیم و اینکه دیگران چه واکنشی نشان می دهند به خودشان ربط دارد، آنچه به من و شما ربط دارد انجام وظیفه به صورت کامل و صحیح تا جایی است که شریعت تعیین کرده، نه نتیجه ی آن بر دیگران. در اینجا به سیدنا ابراهیم ضرری نمی رسد که پدر سکولارش اصلاح نمی شود یا به نوح ضرری نمی رسد که فرزندش با کفار سکولار هم مسیر می شود یا زمانی که ابولهب عموی رسول الله صلی الله علیه وسلم با کفار سکولار هم مسیر می شود به رسول الله صلی الله علیه وسلم نه تنها ضرری نمی رسد بلکه مانع از دعوت هم نمی شود؛ در اینجا مهم این است که شما به اندازه ی وسعت و آگاهی های یقینی خودت از شریعت و «با رعایت حد و حدود خود»، دعوت را از خانواده شروع کرده و به خویشاوندان نزدیک و سپس به کل جامعه و دعوت عمومی ارتقاء دهید و عمل ما بر اساس اولویتهای سه گانه ای باشد که شریعت برای ما تعیین کرده است :
- كُلُّكُمْ راعٍ، وكُلُّكُمْ مَسْئُولٌ عن رَعِيَّتِهِ، الإمامُ راعٍ ومَسْئُولٌ عن رَعِيَّتِهِ، والرَّجُلُ راعٍ في أهْلِهِ وهو مَسْئُولٌ عن رَعِيَّتِهِ، والمَرْأَةُ راعِيَةٌ في بَيْتِ زَوْجِها ومَسْئُولَةٌ عن رَعِيَّتِها…. وكُلُّكُمْ راعٍ ومَسْئُولٌ عن رَعِيَّتِهِ[53]؛ همه ی شما مسئوليد و هريک از شما درباره ی زيردستانش بازخواست می شود؛ رهبر يا حاکم، مسئول رعيت است و مرد، مسئول خانواده اش؛ و زن درباره ی خانه ی شوهرش و فرزندان او مسئوليت دارد… پس همه ی شما مسئوليد و درباره ی مسئوليت و زيردستان خود بازخواست خواهيد شد. زمانی که اینگونه در برابر زیر دستان محاسبه می شویم آیا مسئولیتی بالاتر از آموزش کفر به طاغوت و ایمان و قیامت شناسی و سایر امور شرعی به زیر دستان وجود دارد؟
- وَأَنذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ (شعراء/214) خویشاوندان نزدیک خود را (هشدار بده و) بترسان. و دعوت را به خارج از خانواده ی خودت و به خویشاوندان نزدیکت برسان.
- فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ وَأَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِکِینَ (حجر/94) پس آشکار ساز آنچه را که بدان فرمان داده میشوی و از سکولاریستها (مشرکان – احزاب) روی بگردان (و به سکولاریستها (مشرکان) اعتناء مکن و به آنها اهمیت نده).
در این حرکت تدریجی دعوت از خانواده و نزدیکان و عموم مردم، امروزه که در فضای حقیقی و بخصوص در فضای مجازی کفار سکولار با شبهات متعددی که دارند خودشان را از قوانین شریعت الله بی نیاز می دانند، اگر تنها چند دقیقه برای دعوت داشته باشیم باید این چند دقیقه را ابتدا به مومنین بدهیم نه به بزرگان و رهبران سکولار چه رسد به آندسته از جوجه سکولارهای «به ره لای» لاف زن بی دروپیکری که اگر توهین و بدهنی و دروغ را از آنها بگیرید چیزی برای گفتن ندارند و جاهلانی هستند که بر جهل خود اصرار دارند؛ اولویت در دعوت عمومی هم رسیدگی به همین مومنین اطراف خودمان است نه کفار سکولار یا سایر کفار اهل کتاب و شبهه اهل کتاب.
بزرگان کفار سکولار از رسول الله صلی الله علیه وسلم می خواستند که در جلسات آنها مومنین که معمولا اکثراً از طبقه ی فقیر و مستضعف جامعه بودند مشارکت نداشته باشند و فقط برای زمانی هر چند محدود دعوت مختص به آنها باشد نه عمومی، اما الله تعالی خطاب به رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید: وَلَا تَطْرُدِ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَدَاةِ وَالْعَشِيِّ يُرِيدُونَ وَجْهَهُ ۖ مَا عَلَيْكَ مِنْ حِسَابِهِمْ مِنْ شَيْءٍ وَمَا مِنْ حِسَابِكَ عَلَيْهِمْ مِنْ شَيْءٍ فَتَطْرُدَهُمْ فَتَكُونَ مِنَ الظَّالِمِينَ (انعام/52) کسانی را (از پیش خود) مران که سحرگاهان و شامگاهان خدای را به فریاد میخوانند منظورشان او است . نه حساب ایشان بر تو است و نه حساب تو بر آنان است. اگر (به حرف مشرکان درباره این گونه مؤمنان گوش دهی و از خود ) آنان را برانی، از زمره ستمگران خواهی بود.
وَإِن کَادُواْ لَیَفْتِنُونَکَ عَنِ الَّذِی أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ لِتفْتَرِیَ عَلَیْنَا غَیْرَهُ وَإِذاً لاَّتَّخَذُوکَ خَلِیلاً (إسراء/73) نزدیک بود که کافران (سکولار) تو را از آنچه به تو وحی کردهایم (دور و) بازدارند و منحرف کنند تا (در عمل، حکمی) جز قرآن را به ما نسبت دهی، و آن گاه تو را به دوستی گیرند.
وَلَوْلاَ أَن ثَبَّتْنَاکَ لَقَدْ کِدتَّ تَرْکَنُ إِلَیْهِمْ شَیْئاً قَلِیلاً (إسراء/74) و اگر ما تو را استوار و پابرجا نمیداشتیم ، نزدیک بود بسیار ناچیز و ریز به سوی اینها میل کنی و گرایش پیدا کنی.
إِذاً لَّأَذَقْنَاکَ ضِعْفَ الْحَیَاةِ وَضِعْفَ الْمَمَاتِ ثُمَّ لاَ تَجِدُ لَکَ عَلَیْنَا نَصِیراً (إسراء/75) (و اگر چنین میکردی) در این صورت عذاب دنیا و عذاب آخرت (تو) را چندین برابر (میساختیم و) به تو میچشاندیم (چرا که گناه بزرگان بزرگ است). سپس در برابر ما یار و یاوری نمییافتی (تا عذاب ما را از تو به دور دارد).
پس کفار سکولار تنها زمانی ما را به دوستی می گیرند، لاَّتَّخَذُوکَ خَلِیلاً (إسراء/73) که ما به نفع آنها از بخشی از قوانین شریعت الله صرفنظر کرده باشیم و قوانین آنها را پذیرفته باشیم؛ این واقعیتی است که همه داریم می بینیم.
زمانی که بزرگان سکولار قریش در خدمت رسول الله صلی الله علیه وسلم بودند و رسول الله صلی الله علیه وسلم در حال دعوت کردن این بزرگان سکولار به دین اسلام بود و امید می رفت با ایمان آوردن اینها قبایل آنها نیز ایمان بیاورند، در این هنگام عبدالله ابن ام مکتوم نابینا وارد این مجالس می شود و از رسول الله صلی الله علیه وسلم می خواهد که آموزشهای دینی را به او بدهد، در این موقعیت اثر ناخوشنودی و اخم و تخم در چهره ی رسول الله صلی الله علیه وسلم به وجود آمد و از عبدالله ابن ام مکتوم روی گرداند و به ادامه ی دعوت سران و بزرگان سکولار پرداخت؛ الله تعالی حتی از اخم کردن پیامبر خاتمش و «رَحمَةٌ لِلعَالَمین» (انبیا/۱۰۷) در برابر یک مومن کور هم صرفنظر نمی کند و رسولش را که «أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ» برای مومنین است مورد سرزنش قرار می دهد و می فرماید:عَبَسَ وَتَوَلَّى (عبس/1) چهره در هم کشید و روی برتافت! أَن جَاءهُ الْأَعْمَى (عبس/2) از این که نابینائی به پیش او آمد. وَمَا یُدْرِیکَ لَعَلَّهُ یَزَّکَّى (عبس/3) تو چه میدانی؟، شاید او ( به خاطر آموزشهای تو) خود را پاک و آراسته سازد. أَوْ یَذَّکَّرُ فَتَنفَعَهُ الذِّکْرَى (عبس/4) یا این که پند گیرد و اندرز بدو سود برساند. أَمَّا مَنِ اسْتَغْنَى (عبس/5) امّا آن کس که خود را (از قوانین شریعت الله) بینیاز میداند. فَأَنتَ لَهُ تَصَدَّى (عبس/6) تو بدو روی میآوری و میپردازی!
پس«با رعایت حد و حدود خود» اولویت اول دعوت مومنین هستند و نزدیکترین مومنین به ما نیز ابتدا خانواده و بعد قوم و خویشها و سپس سایر مومنین هستند. چون دیده شده افرادی دعوتگر و خطیب مومنین را رها کرده و تنها برای کفار دعوت می دهند یا عده ای از خطبا و دعوتگران دیده شده اند که زن و فرزند و خانواده و قوم و خویشهای خود را رها کرده و به دعوت عمومی و سایر مسلمین می پردازند که نوعی سهل انگاری و حرکت اشتباهی است.
به این نکته ی مهم نیز دقت داشته باشیم که در میان همینهایی که خودشان را مسلمان می نامند و به سخنان ما گوش می دهند کسانی هستند که الله تعالی در موردشان می فرماید: وَمِنْهُم مَّن یَسْتَمِعُ إِلَیْکَ حَتَّى إِذَا خَرَجُوا مِنْ عِندِکَ قَالُوا لِلَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ مَاذَا قَالَ آنِفاً (محمد/16) در میان آنها کسانی هستند که به سخنانت گوش فرا میدهند، اما هنگامی که از نزد تو بیرون میروند، به کسانی که بدیشان علم و دانش بخشیده شده است، (با تمسخر) میگویند: این مرد الآن چه گفت؟!
یعنی هم کسانی هستند که پیام بر آنها تاثیر نمی گذارد و هم کسانی هستند که آگاه به پیام و عالم به پیام می شوند. در اینجا مهم است که بدانیم این علم و یادگیری چیست و این اهل علم و یادگیرنده ها چه کسانی هستند؟
این علم و این یادگیری یعنی آگاهی و شناخت مومن بر آیه ای یا حدیثی، و اهل علم و یادگیرنده ها مومنینی باسواد یا بی سواد، زن یا مرد، پیر یا جوان و نوجوانانی هستند که آیه یا حدیث و مساله ای از شریعت را می دانند و عده ای علاوه بر این میزان از علم، «اهل فقه در دین» هم شده اند، و تنها این بندگانی که یاد گرفته اند و اهل علم شده اند از الله ترس آمیخته با تعظیم و احترام دارند: إِنَّمَا يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ (فاطر/28)
پس این یادگیری با رسیدن شریعت است، چنانچه الله تعالی خطاب به پیامبرعالِم اما بی سواد خودش می فرماید: وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءَهُمْ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ إِنَّكَ إِذًا لَمِنَ الظَّالِمِينَ (بقره/145) و اگر از خواستها و آرزوهای ایشان پیروی کنی بعد از آن که علم و دانائی به تو دست داده است در این صورت تو بیگمان از زمره ستمکاران خواهی بود.
به قول یکی از «اهل فقه در دین» اگر شما پیام الله و رسولش را به شخصی رساندی اما این شخص با تو وارد جرو بحث و… شد او را رها کن، چون او با الله و رسولش وارد جرو بحث و … شده است.
در میان این مومنین وعلمای باسواد و بی سواد یادگیرنده نیز طبعاً یکی علم کمتری دارد و دیگری علم بیشتری، یکی کمتر یاد گرفته و دیگری بیشتر، و کلاً در میان مخلوقات الله بالاتر از هر فرزانه و صاحب علمی کسی از میان خودشان وجود دارد که از این هم دارای علم بیشتری باشد و بیشتر از دیگران یاد گرفته باشد «وَفَوْقَ كُلِّ ذِي عِلْمٍ عَلِيمٌ» (یوسف/76) و قرار نیست و امکانش هم نیست همگی در یک سطح علمی باشند و همه به یک میزان یاد گرفته باشند. چرا؟ چون اولاً هر شخصی دارای وسعت و ظرفیت و توانائی های خاص خودش است، یکی چند آیه بلد است و دیگری حافظ چند جزء قرآن است و یکی دیگر خافظ کل قرآن است؛ و ثانیاً به صورت خاص و ویژه بعد از آموزش ایمان و نماز و سایر ضروریات دین هر شخصی دارای استعدادها و توانائی های خاص خودش است و ممکن است در رشته و تخصصی خاص صاحب علم و آگاهی هایی شود و دیگران در رشته و تخصص دیگری . به عنوان مثال در میان اصحاب رسول الله صلی الله علیه وسلم أُبي بن كَعب در قرآئت قرآن و مُعاذ بن جبل در زمینه ی حلال و حرام[54] و علی ابن ابی طالب در زمینه قضاوت و ابوبصیر الکوردی و خالد بن ولید در زمینه ی جنگهای چریکی و پارتیزانی و حسان بن ثابت در زمینه ی شعرگوئی و جنگ روانی بر علیه دشمن تخصص داشتند و به همین ترتیب سایر اصحاب هم دارای تخصصهای خاص خود بودند.
برای امروز ما نیز قاعده ی کلی این است که در هر موضوعی که علم لازم و کافی، و یا به همراه این، دارای فقه هستی، شما در همان موضوع باید «با رعایت حد و حدود خود» اظهار نظر کنی و تحت هیچ عنوانی نباید بدون علم و آگاهی در امور متعلق به دین اسلام صحبت کنی و همچنانکه اهل علم گفته اند: هرکس بدون علم در دین سخن بگوید دروغگو است، هرچند که دروغش از روى عمد نباشد.[55] الله تعالی هشدار می دهد: وَلا تَقُولُوا لِمَا تَصِفُ أَلْسِنَتُکُمُ الْکَذِبَ هَذَا حَلالٌ وَهَذَا حَرَامٌ لِتَفْتَرُوا عَلَی اللَّهِ الْکَذِبَ إِنَّ الَّذِینَ یَفْتَرُونَ عَلَی اللَّهِ الْکَذِبَ لا یُفْلِحُونَ (نحل/116) به خاطر چیزی که تنها بر زبانتان میرود به دروغ مگویید: این حلال است و آن حرام، و در نتیجه بر الله دروغ میبندید کسانیکه بر الله دروغ ببندند، رستگار نمیگردند.
و در جای دیگری به صراحت می فرماید: قُلْ إِنَّمَا حَرَّمَ رَبِّيَ الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ وَالْإِثْمَ وَالْبَغْيَ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَأَنْ تُشْرِكُوا بِاللَّهِ مَا لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ سُلْطَانًا وَأَنْ تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ (اعراف/33) بگو: خداوند حرام کرده است فواحش( چون زنا ) را، خواه آن چیزی که آشکارا انجام پذیرد و ظاهر گردد، و خواه آن چیزی که پوشیده انجام گیرد و پنهان ماند، و (هر نوع) گناه و بغی به ناحق را، و این که چیزی را شریک الله کنید که بر آن شرک هیچ دلیلی نفرستاده است، و این که به دروغ از زبان الله چیزی را بیان دارید که (صحّت و سقم آن را) نمیدانید.
پس بدون علم اگر بگوئی این در شریعت درست است یا درست نیست یا این در شریعت حلال و آزاد است یا حرام و ممنوع در حالی که اینگونه نباشد در واقع بر الله دروغ بسته ای و کار حرامی را انجام داده ای، چون الله چنین نفرموده است پس باید بپذیری که در صورت انجام این جرمِ دروغ بستن به الله، و در صورت انجام این حرامی که الله تعالی در ردیف فواحش و ظلم و بغی و شرک به خودش بیان کرده، شما جزو رستگاران نخواهی بود.
باز اگر شخص به عمد دروغی را نیز به رسول الله صلی الله علیه وسلم نسبت بدهد باید منزل و جایگاهش را در جهنم آماده کند چنانچه رسول الله صلی الله علیه وسلم فرموده است: مَنْ كَذَبَ عَلَيَّ مُتَعَمِّداً فَلْيَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّارِ. [56] پس غیر از شر هیچ خیری در جاهلانه صحبت کردنِ به نام الله و رسولش صلی الله علیه وسلم وجود ندارد و قاعده کلی این است که: مَن كانَ يُؤْمِنُ باللَّهِ والْيَومِ الآخِرِ فَلْيَقُلْ خَيْرًا، أوْ لِيَصْمُتْ(أوْ لِيَسْكُتْ).[57] هرکس به الله و روز قيامت ايمان دارد، باید يا سخن خیر بگويد يا ساکت باشد.
در اینجا داخل پرانتز نکته ای را عرض کنم که گاه دیده شده در طول قرنهای متعدد «اهل فقه در دین» و بزرگوارانی از ناقلین حدیث به دهها روایت در زمینه های نظری (عقیدتی) و ظاهری(عملی) اعتقاد داشته و عمل کرده اند و آنها را به مردم یاد داده اند و برای نسلهای بعدی هم مکتوب کرده اند و رسانده اند که در قرون بعد یا امروزه برای عده ای متخصص و «اهل فقه در علوم حدیث» مشخص شده است این روایتها ضعیف و بی اساس هستند، این بزرگواران و کسانی که علم را از این عزیزان گرفته اند در اعتقاد و عمل به این روایتها جهل داشتند و هنوز هم عده ی کثیری هستند که جهل دارند و کسی نمی تواند انگشت تکفیر و تفسیق و حتی مجرم و گناهکار بودن را به سوی این بزرگواران و یا پیروان حنفی، جعفری، شافعی، زیدی، مالکی، حنبلی و ظاهری و …. بکشد؛ یا حتی ممکن است این بزرگوارانِ «اهل فقه در دین» و اجتهاد، به خاطر استناد به این روایات دارای اجتهاد و تاویل اشتباهی شده باشند که باز کسی نمی تواند انگشت تکفیر و تفسیق و حتی مجرم بودن را به سوی این بزرگواران بکشد، بلکه انگشت اتهام به سوی کسانی کشیده می شود که مسبب انهدام حکومت اسلامی بر منهاج نبوت، و انهدام شورای اولی الامر به عنوان تنها مرجع ناظر بر آموزشهای فقهی به مومنین، و مسبب انهدام نظارت همگانی به عنوان دومین مشخصه ی حکومت اسلامی بر منهاج نبوت و آورنده ی بدعت بزرگ شاهیگری و حکومتهای بدیل اضطراری اسلامی شدند که اولین ثمره ی فاسد آن از بین رفتن الجماعة و پیدایش تفرق و تولید صدها فرقه ی مختلف و متضاد در میان مسلمین بود.
خوب، حالا می بینم که در «وضع موجود» شخص بر آیه ای از قرآن یا بر حدیث و سنتی از رسول الله صلی الله علیه وسلم علم آگاهی کامل و دقیق دارد و دوست دارد با رعایت امانتداری و عدم خروج از الجماعة و «با رعایت حد و حدود خود» به فرمایش رسول الله صلی الله علیه وسلم عمل کند که می فرماید: «بَلِّغُوا عَنِّي وَلَوْ آيَةً»[58] از طرف من ابلاغ کنید هرچند يک آيه (=يک مسأله) باشد. یا به درجه ای دست پیدا کند که رسول الله صلی الله علیه وسلم وعده اش را داده و می فرماید: مَنْ أَحْيَا سُنَّتِي فَقَدْ أَحَبَّنِي، وَمَنْ أَحَبَّنِي كَانَ مَعِي فِي الْجَنَّةِ.[59]هر کس سنتی از سنتهای من را زنده کند، من را دوست خواهد داشت، و هر کس من را دوست داشته باشد در بهشت همراه من است.
آیا معقول است شما برای این زن یا مرد یا این جوان یا پیر مرد و پیر زن باسواد یا بی سواد که در این سنت یا آیه آگاهی کامل و دقیق دارد و به این شکل می خواهد به فرض عین امر به معروف و نهی از منکر عمل کند و دوست دارد با رساندن آیه و مساله ای یا با زنده کردن سنتی، از کسانی باشد که با انجام دادن این کار، هم می خواهد نشان دهد رسول الله صلی الله علیه وسلم را دوست دارد و هم می خواهد در بهشت با رسول الله صلی الله علیه وسلم باشد شرط بگذارید که :
- شما ابتدا باید علم صرف و نحو و بلاغه و منطق و کلام و غیره را بدانی تا شایستگی آنرا داشته باشی که این سخن الله یا سخن رسول الله صلی الله علیه وسلم را برسانی؟
- آیا معقول است که شما اصلاً برایش شرط بگذاری که باید باسواد باشی؟ در حالی که در ابتدا و در میان هزاران صحابی رسول الله صلی الله علیه و سلم تنها کمتر از تعداد انگشتان دست سواد خواندن و نوشتن بلد بودند و ام المومنین عایشه که ازفقها و راویان حدیث زمان خود بود تا مدتها فقط سواد خواندن بلد بود و بعدها نوشتن را یاد گرفت و… ؟
- آیا معقول است که شرط بگذاری من قرآن و سنت صحیح را تنها از صحابی باسواد می پذیرم در حالی که خود پیامبر صلی الله علیه وسلم نیز بی سواد بود؟
- آیا معقول است برای یک پزشک یا مهندس یا مکانیک یا یک جوشکار یا صاحب هر تخصصی شرط بگذاری تا شما ندانی که نهاد و گذاره و مسند و مسندالیه و … چیست حق آموزش یا رساندن این علم به دیگران را نداری؟
- یا به کسی که بر قانونی از قوانین دارالاسلام آگاهی دارد و می خواهد با زبان خودتان شما را در این زمینه آگاه کند و از حقوق شرعی شما دفاع کند شرط و شروط دانستن قواعد زبان فارسی یا بلوچی و پشتون و تورکمنی و هورامی و کوردی و… بگذارید؟
- – یا آیا شایسته است به او ایراد بگیری چون تو در فلان مساله و فلان مساله و صدها مورد دیگر چیزی نمی دانی پس حق رساندن این آیه یا حدیث یا زنده کردن این سنت را هم نداری؟
- یا به یک وکیل و حقوقدان بگوئی چون در فلان قانون و فلان قانون اساسی دیگر دارالاسلام چیزی نمی دانی پس حق بیان این قانون را نیز نداری؟
- یا چون فلان فسق در تو هست پس نباید این فرض عین نماز و جهاد و دعوت و امر به معروف و نهی از منکر و غیره را انجام دهی؟
اجازه بدهید یکی از تجربیات خودم در این زمینه را برای شما بیان کنم: به یاد دارم که سال 80یا81ش بود که به همراه یکی از ائمه ی جمعه ی هورامان و چند نفر از تحصیلکرده های دانشگاهی که همگی از یعقوبی ها و قوم و خویشهای نزدیک به خودم بودند انجمنی مردم نهاد تحت عنوان «هاگاداری ئیسلامی و ته سفیه و ته ربیه ت جه هورامانه نه» بیداری اسلامی و تصفیه و تربیت در هورامان را شکل داده بودیم و من به عنوان امیر آنها انتخاب شدم و در مساجد مختلف کلاسهایی را نیز با محوریت قرآن و سنت صحیح و پیش نویسهایی از همین درسهای مقدماتی و کتاب روابط متقابل اسلام و دین سکولاریسم برگذار می کردیم اما اکثریت فعالیت ما بازنشر سخنرانی های خطبای مختلف در قالب سی دی در میان مردم بود. یعنی هم در زمینه ی آموزش «فقه در دین» با مردم کار می کردیم و هم در زمینه «نقل علم» به مسلمین، آنهم با حضور در مساجد و آباد کردن مساجد.
یکی از کلاسهای ما در مسجد دارالاحسان مریوان بود که بیشتر اعضای آن از پسرعموها و پسر دائی و اطرافیان و هم محله ای های خودم بودند، در این مسجد که کلاسها بعد از نماز عشاء برگذار می شد ما مشکلات زیادی را تحمل کردیم؛ گاه برقها را خاموش می کردند و من در تاریکی صحبتم را ادامه می دادم و گاه کفشهای ما را از مسجد بیرون می انداختند و گم می کردند و حتی به نوبت برادران ما را تهدید می کردند و… تا اینکه در نهایت ملای مسجد -ملا سعید- خودش جلو آمد و سر یکی از کلاسها به برادران گفت شما قبل از یادگیری این احکام قرآن و سنت باید ابتدا حُنجه (هجی کردن قبل از یاد گیری کلمات قرآن) یاد بگیرید، من مثل یک بزرگتر به او احترام می گذاشتم و دوست داشتم در انتهای ادب و تواضح با او برخورد کنم چون علاوه بر آنکه الگوی این شاگردان بودم در کل سبک برخورد ما با مسلمین با روش برخورد ما با کفار سکولار از همان ابتدا تا کنون متمایز بوده و فرق داشته و یکی از اموری که در این کلاسها به این عزیزان آموزش می دادیم این بود که:
- أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكَافِرِينَ (مائده/54) نسبت به مؤمنان نرم و فروتن بوده و در برابر کافران سخت و نیرومندند. [باشیم]
- أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ ۖ (فتح/29) در برابر کافران تند و سرسخت، و نسبت به یکدیگر مهربان و دلسوزند.[باشیم]
… به هر حال این مُلا با آنکه می دانست که من اجازه نامه ی افتا در مذهب امام شافعی را نزد یکی از علمای هورامان گرفته ام و طبعاً به این سبک حجره ای آشنایی کامل دارم -البته زمانی که من کلاس دوم ابتدائی بودم این سبک یادگیری قرآن را در مسجد عبیدالله سقز یادگرفتم-، علاوه بر این، این مُلا می دانست که من تحصیلات دانشگاهی دارم و از فعالین مذهبی منطقه هستم اما باز از خود بنده شروع کرد، دید که حُنجه بلدم از تحصیلکرده های دانشگاه و کاک عبدالرحیم پسر عموی جوشکار و آن یکی هم کاک محمد حسن که بنگاه دار بود سوال کرد، بعد از پسر دائی ام که کارگر ساده ی ساختمانی بود سوال کرد، دید که اکثر اینها حُنجه بلد نیستند؛ طبیعی است که کاک عبدالغفار یکی از برادران ما معلم قرآن و پرورشی مدرسه که روخوانی قرآن را به سبک امروزین و در مدارس دولتی و دانشگاهها یاد گرفته بود از سبک قدیمی ما که در مساجد و حجره ها روخوانی را یاد می گرفتیم بی خبر باشد، سبکهای آموزشی مختلفی وجود دارند، یا برادر ما کاک سهراب که فارغ التحصیل رشته شیمی بود و آن یکی هم کاک مهدی که تکنسین اطاق عمل بود سبک آموزشی روخوانی قرآن اینها با سبک حجره ها متفاوت باشد، دیگر عزیزان هم که در مدارس دولتی دیپلم داشتند یا کمتر از آن درس خوانده بودند به همین شکل بودند. این مُلا هرگز از این برادران در مورد روخوانی قرآن یا حتی در مورد صرف و نحو و بلاغه و تجوید نپرسید چه رسد به درک آنها در این مسائلی که یاد گرفته بودند و فقهی که در مسائل شرعی کسب کرده بودند، بلکه از سبک آموزشی کاملاً ابتدائی و منسوخ در مدارس و بسیاری از مراکز آموزشی سوال کرد که یک معلم پرورشی و قرآن هم چیزی برای گفتن نداشت همچنانکه این مُلا از سبکهای آموزشی امروزین و حتی از سبکهای آموزشی سایر ملل مسلمان در یادگیری روخوانی قرآن چیزی برای گفتن ندارد.
به هر حال به همین سادگی این مُلا بعد از تحریک چند ماموم جاهل و نامتعادل و حتی تحریک والدین شاگردان و به نتیجه نرسیدن تهدیدات و شبهات و اتهاماتی که وارد کرده بود، گفت: از این به بعد در این «مسجد من» یا باید از حُنجه شروع شود و خودم کلاسهای آموزش روخوانی قرآن را بر عهده می گیرم یا اگر قبول نمی کنید نباید این کلاسهای آموزشی احکام قرآن و سنت در این «مسجد من» برگذار شوند؛ و به این شکل، خودش کلاس ما را تعطیل کرد و من در آن زمان به دلایلی کاملاً مشخص سکوت کردم و عقب نشینی؛ در حالی که در طول تاریخ برای هیچ پیامبر یا مصلح و عالمی این پیش شرط گذاشته نشده است که تنها برای کسانی باید صحبت کنند و احکام را یاد بدهند که این مخاطبین و این افرادی که برای آنها صحبت می شود حتماً حُنجه بلد باشند، یا حتی روخوانی قرآن را بلد باشند یا سواد نوشتن داشته باشند، در حالی که تمام برادران ما باسواد و حتی تحصیلات دانشگاهی داشتند و…. به نظر شما چنین پیش شرطی از قرآن و سنت صحیح و منهج اهل علم و حتی از عقل سلیم گرفته شده است یا از قلبی بیمار و قلدری و زورگوئی؟
این اشخاص بازدارنده و خنثی کننده و آلوده شده به صفات دارودسته ی منافقین،
- یا دعوتگران گمراه «أَئِمَّةً مُضِلِّينَ»[60] ودین فروشان و علمای سوء «دُعَاةٌ عَلَى أَبْوَابِ جَهَنَّمَ»[61]و «الرُّويْبِضَة»[62] هستند که جهت حفظ طبقه ی معنوی یا حتی مادی بدعی خود و اربابانشان چنین پیش شرطها و شبهاتی را مطرح می کنند،
- یا مسلمینی حسود و محدود بینی هستند که از تغییر وضع موجود می ترسند که به همراه طبقه ی اول سالهاست جهت مجبور کردن مومنین به عقب نشینی و کناره گیری و نظاره گر شدن در امر دعوت و جهاد همین ایرادها و بهانه ها را می گیرند اما اکثراً خودشان:
- نه غیرت انجام یکی از موضع گیری های 3گانه ی بدنی یا زبانی یا قلبی در برابر طاغوتها و بخصوص احزاب کافر سکولار به عنوان پرچمداران منکرات در عصر ما را دارند
- نه غیرت موضع گیری شرعی در دعوت و عمل به سایر اولویتهای شریعت الله را دارند
- و نه غیرت تکان خوردن از مکان خودشان برای تبلیغ دین الله و جهاد را دارند و تنها با این ایراد گیریها و شبهات می خواهند بی غیرتی و چسبیدن به زن و بچه و دنیا، و یا علاوه بر این، خیانت سکوت و حفظ شغلِ کاسبی با دین را برای خودشان توجیه کنند و کار این عزیزان دعوتگر و مجاهد را ناچیز و کوچک و بی اهمیت و حتی برای خودشان و اربابانشان و سایر منحرفین جامعه خطرناک جلوه دهند و….
تولید این طبقه ی شکم چرانِ بر دین در میان مسلمین، بدعتی بود که با انهدام شورای اولی الامر به وجود آمد، وبه دلیل حمایتهای حکومتهای بدعی بدیل اضطراری اسلامی، این طبقه به حیات خودش ادامه داده است، و مومنین آگاه نیز به موقع نتوانستند و قادر نبودند آشکارا چنین بدعتی را با دست از بین ببرند و حتی عده ای نتوانستند چنین بدعتی را به موقع انکار کنند، به همین دلیل می بینیم که چنین بدعتی در میان مسلمین تبدیل به سنت شد «إِذَا ظَهَرَتِ الْبِدَعُ، فَلَمْ يُنْكِرْهَا أَهْلُ الْعِلْمِ صَارَتْ سُنَّةً»[63] و مردم خیال کردند این طبقه ی بدعی که توسط حکومتهای اهل بدعت بر آنها تحمیل شده اند واقعاً مثل مغهای میان زرتشتی ها و خاخامهای میان یهودی ها و راهبهای میان نصرانی ها که خود را به نام دین بر مردم تحمیل کرده اند اینها نیز سنتی در شریعت اسلام و نیاز حتمی مسلمین هستند که سخن گفتن از شریعت تنها مختص آنهاست و اینها حتماً باید به عنوان واسطه های میان دین الله و خودشان در تمام امور زندگی آنها وجود داشته باشند.
بله، زمانی که این اهل علمِ باسواد و بی سواد که پدران و مادران و خواهران و سایر اعضای جامعه ی مومنین بودند و هر کدام در حیطه ی خودشان و «با رعایت حد و حدود خود» مروج و مبلغ قوانین شریعت الله بودند توسط این طبقه و با پشتوانه ی حکومتهای اهل بدعت بدیل اضطراری اسلامی از جامعه کنار زده شدند و به حاشیه رانده شدند، و در عصر ما نیز با تهاجم جنگ روانی و مسلحانه ی کفار سکولار به سرزمینهای مسلمین و انهدام این حکومتهای بدیل اضطراری اسلامی و جایگزین شدن حکومتهای دست نشانده و خائن سکولار محلی، مسلمین شاهد آنهمه خیانت و مزدوری و جنایت احزاب سکولار بومی و آنهمه حجم وسیع و بی سابقه ی جنگ روانی این احزاب سکولار و مرتد محلی و دارودسته ی منافقین بومی بودند «علم» شریعت به کلی در میان اکثر خانواده ها و سایر نهاهای مردمی و مستقل جامعه از بین رفت و توسط این احزاب سکولار بومی نسل سوخته ای از پدران و مادران و برادران و خواهران و اقوام سکولار زده و جاهل به شریعت تولید شده است که هنوز نسلهای بعدی را نیز با گفتار و رفتارهای خود عذاب می دهند.
در اینجا در واقع می توان گفت این «اهل علم» در قشرها و نهادهای مختلف اجتماعی وفات کردند و این طبقه ی درباری و اهل بدعت و اکثراً مزدور و دین فروش و سکولار زده هم با منحصر کردن و قبضه ی علم شریعت به خودشان به نمایندگی از احزاب و نیمچه حکومتهای ملی گرای سکولار و دست نشانده در جایگاه تمام صنفها و «اهل علم» جامعه ی اسلامی قرار گرفتند، و به این شکل، و به تدریج علم صحیح شرعی در میان پدران و مادران و فرزندان و مادر بزرگها و پدربزرگها و سایر رگه های جامعه کم رنگ و ناپدید شد و علم شرعی از حالت مردمی بودن خارج شد و حالت طبقه و قشری بودن به خود گرفت و آندسته از مسلمین عوام هم که خواهان اسلام و قوانین شریعت الله هستند تبدیل شدند به انسانهای وابسته و بی اختیاری که همیشه چشم به دهن این طبقه ی مشخص شدند که چه وقت و چگونه خودشان و فرزندانشان و همسرانشان و سایر اصناف متعدد جامعه را آموزش می دهند.
رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید: إِنَّ اللَّهَ لاَ يَقْبِضُ الْعِلْمَ انْتِزَاعًا يَنْتَزِعُهُ مِنَ النَّاسِ، وَلَكِنْ يَقْبِضُ الْعِلْمَ بِقَبْضِ الْعُلَمَاءِ، حَتَّى إِذَا لَمْ يُبْقِ عَالِماً، اتَّخَذَ النَّاسُ رُءُوسًا جُهَّالاً، فَسُئِلُوا فَأَفْتَوْا بِغَيْرِ عِلْمٍ، فَضَلُّوا وَأَضَلُّوا.[64] الله متعال علم را به یکباره از سينه ی انسان ها محو نمی کند؛ بلکه با وفات علما آن را از بين می برد. تا جایی که (الله) عالِمی را باقی نمی گذارد و مردم جاهلان را رهبر خود قرار می دهند و مسائل خود را از آنها می پرسند و رهبران شان بدون علم فتوا می دهند که هم خود گمراه می شوند وهم ديگران را به گمراهی می کشند.
- فقط کافی است که نگاه کنی یک زن بیچاره چه مرد جاهل از شریعتی را به عنوان رئیس خود دارد؟ و رعیت این مرد جاهل به شریعت که ممکن است حتی مدرک لیسانس یا فوق لیسان و دکترا را در رشته ای غیر از فقه در دین داشته باشد، در چه وضعیتی به سر می برند؟
- یا نگاه کنید یک مرد بیچاره چه زن جاهل از شریعتی را برای مدیریت منزلش و مادر فرزندانش انتخاب کرده و با چه مشکلاتی دست و پنجه نرم می کند؟ و رعیت این مادر جاهل که فرزندانش باشند در چه وضعیتی به سر می برند؟ در حالی که ممکن این مادر هم داریا تحصیلات عالی دانشگاهی در رشته ای غیر از فقه در دین باشد.
- – رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید: مَا مِنْ مَوْلُودٍ إِلَّا يُولَدُ عَلَى الفِطْرَةِ، فَأَبَوَاهُ يُهَوِّدَانِهِ أَوْ يُنَصِّرَانِهِ، أَوْ يُمَجِّسَانِهِ، كَمَا تُنْتَجُ البَهِيمَةُ بَهِيمَةً جَمْعَاءَ، هَلْ تُحِسُّونَ فیها مِنْ جَدْعَاءَ؟![65] هر نوزادی بر فطرت به دنيا میآيد(که اسلام است). اما والدينش او را يهودی، نصرانی يا مجوسی بار میآورند. همانگونه كه نوزادِ حيوان هنگام ولادت، صحيح و سالم است؛ آیا ديدهايد حيوانی گوش بريده به دنيا بيايد؟ حالا شما نگاه کنید که این فرزندن بیچاره تر از همه، چگونه به دلیل داشتن پدر و مادر جاهل از شریعت، یا ناهمگون و نامیزان بودن این والدین، به انواع عقاید و رفتاری های کفری و ضد اسلامی کفار سکولار کشیده شده و این فرزند بیچاره به دلیل مرگ علم شریعت نزد پدر و مادرش و اطرافیانش باید در زندگی خودش اینهمه مشکلات را تحمل کند؟ مگر خود ما به این دلیل، کم مشکل تحمل کرده ایم؟ مگر این پدر و مادرهای تولید شده توسط حکومتهای سکولار و احزاب سکولار محلی کم مشکل برای فرزندان خود تولید کرده اند؟
- – به شوراهای روستای خودتان نگاه کنید یا به شوراهای شهرتان، یا به سایر مسئولیتها و حرفه ها و صنفهای مختلف اطراف خود نگاه کنید تا بدانید با مردن علمای شریعت در این مسئولیتها، ما چه کسانی را به عنوان رئیس و استاد انتخاب کرده ایم و مسائل مختلف خود را از آنها می پرسیم که نه تنها خودشان گمراه هستند بلکه باعث گمراه شدن دیگران هم شده اند و هر زمان که قادر باشند از دروغگوئی و غدر و خیانت به شما هم دریغ نمی کنند. فقط کافی است نگاهی به تمام صنفهای مختلف جامعه ی خود بیاندازید که باید یک آگاه به شریعت این نهادها و صنفهای مختلف را اداره می کرد اما علمای شریعت دان در این صنفها مرده اند و جاهلیت بر اکثر اینها حاکم شده است.
اگر مدتهاست که پدران و مادران و برادران و خواهران و قوم و خویش و استاد بناء و کارگر و بازاریها و اهل تجارت و … عالم را از ما گرفته اند و صدمات جبران ناپذیری به خانواده ها و سایر اصناف جامعه ی مسلمین زده اند، و اگر چند دهه است که دسته ای از مردم ما در حال فرو رفتن در باتلاق یکی از احزب سکولاریستی و دموکراسی آنها هستند که پیش از آنکه سرزمین و حاکمیت ما را ببلعند عقاید و فرهنگ و اخلاق خودشان و بسیاری از مسلمین ما را فاسد کرده اند … «نیاز روز» ماست که جهت ترمیم تدریجی و سیستماتیک و همه جانبه ی این صدمات و جلوگیری از ارتداد عمومی مردم به یکی از احزاب دین سکولاریسم با بسیج عمومی در بازگشت به منهج صحیح اسلامی ضمن کفر به طاغوت و برائت از سکولاریستها (مشرکین- احزاب) از این طبقه ی تجار دین و ضرارهای آنها نیز که امروزه اکثراً به عنوان مجریان جنگ روانی کفار سکولار درآمده اند عبور کنیم، و با بازگرداندن اختیار به عموم مومنین، آنها را همچون مومنین عصر نبوت وارد میدان دعوت و امر به معروف و نهی از منکر عمومی کنیم تا مردم از این گرایش به ماده گرائی و دنیاپرستی و حیوان صفتی که به خاطر دوری از آموزشهای شرعی و دوری از تطبیق قوانین شریعت الله به وجود آمده فاصله بگیرند و به جایگاهی که الله تعالی برای مومنین تعیین کرده دست پیدا کنند.
به قول امام احمد بن حنبل اگر این علم نبود مردم همچون چهارپایان می بودند « وَلَوْلَا الْعِلْمُ كَانَ النَّاسُ كَالْبَهَائِمِ» و مردم به علم بیشتر از خوارک و نوشیدنی ها نیاز دارند، النَّاسُ إِلَى الْعِلْمِ أَحْوَجُ مِنْهُمْ إِلَى الطَّعَامِ وَالشَّرَابِ ، چون خوراک و نوشیدنی ها در روز یکی دو بار به آن نیاز پیدا می شود اما نیاز مردم به علم به اندازه ی تمام نفسهایش است، وَحَاجَتُهُ إِلَى الْعِلْمِ بِعَدَدِ أَنْفَاسِهِ. [66]
(6)
زمانی که می گوئیم: إِنَّ صَلاَتِی وَنُسُکِی وَمَحْیَایَ وَمَمَاتِی لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ (آل عمران/162) نماز و نُسُک و اعمال و شعائر ظاهریم (مثل حج و جهاد و قربانی و …) و زندگی کردن و مردن من از آن الله است که پروردگار جهانیان است؛ پس باید برای شکل دهی به تمام عقاید و افکار و گفتار و رفتارهایمان در دنیا، و حتی برای چگونه صحیح مردن هم، بر قانون شریعت الله آگاهی داشته باشیم که در واقع به اندازه ی تمام نفسهایمان است وَحَاجَتُنا إِلَى الْعِلْمِ بِعَدَدِ أَنْفَاسِنا. حالا باید از خودتان بپرسید:
- طرف مکانیک یا جوشکار یا کشاورز یا استاد بنا و کارگر و دانش آموز و دانشجو و پرستار و راننده و مغازه دار و غیره است اما در مساله ای شرعی آگاهی دقیق و کاملی دارد و تصمیم دارد به اندازه ی علمی که دارد و«با رعایت حد و حدود خود» به فرض عین امر به معروف و نهی از منکر خود عمل کند، چه اشکالی دارد همان مطلب و مساله و آیه را به دیگرانی برساند که از آن محروم هستند؟ اینکه مسائلی چون علم انقلاب یا اموری چون جهاد و قضاوت و امثالهم نیست که به عنوان پیش نیاز و مقدمه، نیاز به یادگیری علوم مختلف و کسب فقه جهت ورود به این علم داشته باشد که اینهم متخصصین و اهل فقه خاص خود را دارد اما باز با واسته یا مستقیماً توسط این طبقه ی اهل بدعت درباری مورد انواع تهاجمات روانی و حتی فیزیکی قرار گرفته اند.
- رساندن اینکه سکولاریستهای کنونی از لحاظ شرعی همان مشرکین و احزاب موجود در قرآن و سنت صحیح و منابع فقهی هستند نیاز به دانستن علوم بلاغه و صرف و نحو دارد؟
- یا رساندن این حکم الله به فرزندت و سایر مسلمینی که زبانت را متوجه می شوند که باید بعد از شیطان در میان انسانها به 5 کافر اصلی آشکار: 1- الَّذِينَ هَادُوا (یهودی ها) 2- وَالصَّابِئِينَ (مندائیان) 3- وَالنَّصَارَىٰ (معروف به مسیحی) 4- وَالْمَجُوسَ (زرتشتی های کنونی) 5- وَالَّذِينَ أَشْرَكُوا (مشرکین یا احزاب یا سکولاریستها) (حج/17) کفر کنی نیاز به صرف و نحو دارد؟
- در میان این انسانهای کافر که به 5 دسته ی اصلی تقسیم می شوند تنها کفار سکولار هستند که در دینشان نماز خواندن واجب نیست و اصلی از اصول سکولاریستها نیست و الله تعالی فرموده هر کسی که نماز نخواند جزو سکولاریستها محسوب می شود: مُنِيبِينَ إِلَيْهِ وَاتَّقُوهُ وَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَلَا تَكُونُوا مِنَ الْمُشْرِكِينَ (روم/31) آیا رساندن این پیام و حکم الله نیاز به سواد و علم صرف و نحو و بلاغه و سایر پیش نیازها دارد؟
- رسول الله صلی الله علیه وسلم فرموده برای غذا خوردن بسم الله بگو و با دست راست و از جلوی خودت بخور؛[67] رساندن این حکم به فرزندانت نیاز به علم صرف و نحو و بلاغه و سایر پیش نیازها دارد؟
- یا اگر قبل از خواب آیت الکرسی را بخوانی الله نگهبانی از ملائکه را تا صبح بر تو قرار می دهد که هیچ شیطانی نمی تواند به تو نزدیک شود و به تو صدمه ای بزند. [68] پس قبل از خواب آیت الکرسی را بخوان، به نظر شما رساندن این حکم به فرزندان و اطرافیان و دوستان و مشتری ها و سایر مسلمین نیاز به علم صرف و نحو و بلاغه و سایر پیش نیازها دارد؟
- یا اینکه سخن رسول الله صلی الله علیه وسلم را گوش بده که «لاَ تُصَاحِب إِلاَّ مُؤْمِنًا، وَلاَ يَأْكُل طَعَامَكَ إِلاَّ تَقِي»[69]جز با مؤمن دوستی و همنشينی مکن و غذايت را جز پرهيزگار نخورَد، پس حواست باشد که با کفار سکولار و دموکراسی خواه اطراف خودت تنها برای دعوت دادن آنها با آنها ارتباط داشته باش نه برای ارتباط خانوادگی و دوستی و غیره، نیاز به باسواد بودن و دانستن صرف و نحو و بلاغه و منطق و غیره دارد؟
- یا الله تعالی می فرماید با دختران و زنان سکولار ازدواج نکن : وَلَا تَنْكِحُوا الْمُشْرِكَاتِ حَتَّىٰ يُؤْمِنَّ ۚ (توبه/22) یا الله تعالی می فرماید زنان را به ازدواج کافران سکولار درنیاورید، نباید زنان و دختران مسلمین با پسران و مردان سکولار ازدواج کنند: وَلَا تُنْكِحُوا الْمُشْرِكِينَ حَتَّىٰ يُؤْمِنُوا (توبه/22) علت این کار را هم بیان می کند و می فرماید آنان (اعم از زنان یا مردان سکولار) به سمت آتش دعوت می کنند، نگاه کنید کفار سکولار و مسلمین سکولار زده در همین دنیا چه جهنم و فاجعه ای درست کرده اند حالا چه رسد به آتش قیامت: أُولَٰئِكَ يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ ۖ (توبه/22) وَيُبَيِّنُ آيَاتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ (توبه/22) و الله آیات خود را برای مردم روشن میسازد ( یعنی این آیات برای تمام مردم روشن و قابل فهم است نه فقط برای مومنین) تا این که (راه صلاح و سعادت خویش را بشناسند و) یادآور شوند. آیا دانستن و عمل به این حکم در مورد ازدواج و یاد دادن این حکم نیاز صرف و نحو و بلاغه و منطق و غیره دارد؟
- یا الله تعالی به صورت عام می فرماید: وَلَنْ يَجْعَلَ اللَّهُ لِلْكَافِرِينَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلًا (نساء/141) و هیچ راهی قرار نداده که این کفار بر ما حاکمیت داشته باشند چه در مسائل زناشوئی و خانوادگی و چه در مسائل حکومتی، بخصوص کفار سکولار جهانی و احزاب سکولار محلی و طرفداران بدهن و «به ره لا» و نفهم آنها که الله تعالی در میان انسانها فقط این سکولاریستها را نجس معرفی کرده نیاز به باسواد بودن و دانستن صرف و نحو و بلاغه و سایر پیش نیازها دارد؟
- یا رساندن اینکه الله و رسولش صلی الله علیه وسلم در مورد پاکدامنی، صداقت، و ازدواج و قسط و عدالت و عواقب زناکار و مشروب خور و دزد و تهمت زن و صدها حکم از این دست چنین گفته اند، نیاز به علم صرف و نحو و بلاغه و … دارد؟
قطعاً الله تعالی در طول تاریخ چنین شروطی را برای رساندن دعوتش قرار نداده است بخصوص زمانی که می بینیم که پیامبر خاتمش امی و بی سواد بوده و اکثریت مطلق اصحابش که علمای واقعی و حافظان و راویان و منتقل کننده های قرآن و سنتهای رسول الله صلی الله علیه وسلم بودند باز بی سواد بودند و در زمان بعثت رسول الله صلی الله علیه وسلم در میان تمام ساکنان مسلمان و کافر مکه که مرکز عرب شبه جزیره محسوب می شد تنها حول و حوش 17 نفر تحت عنوان باسواد از آنها یاد می شود[70] که در واقع تنها قادر به خواندن و نوشتن بودند نه اینکه مثلاً چند ماه یا یک سال در جایی مشغول درس خواندن بوده باشند؛ هر کسی در چند روز که سواد خواندن یا نوشتن یاد گرفته جزو همین باسوادها بوده.
پس در شریعت اسلام، ما در میان مومنین، با دعوت عمومی و با یک سیستم کامل، هم از امر به خوبی و معروف سروکار داریم و هم نهی از منکر. یعنی ابتدا خوبی ها و معروفهای تعریف شده در شریعت و راهکارهای خوب را به مومنین نشان می دهیم و به آن امر می کنیم و بعد از آن است که بدی ها و منکرات تعریف شده در شریعت را در میان مومنین بیان و منع می کنیم.
در این صورت تنها بیان دقیق و بدون اغراق آلودگی ها در وضع موجود دارالاسلام و سایر سرزمینهای اشغال شده ی مسلمین، از مفاسد حاکم بر مسئولین و انواع بی عدالتی ها و مفاسد خطبا و علمای درباری بگیر تا مفاسد فکری و عقیدتی و رفتاری عمومی، هنر نیست؛ بلکه قناعت به بیان این مفاسد و نارسائی ها و در همین مرحله توقف کردن منجر به منفی نگر شدن و همیشه شاکی بودن شخص می شود، به گونه ای که به عنوان یک شخص منفعل قادر نخواهد بود قدم مثبتی جهت بالا کشیدن و ارتقای خودش و جامعه اش انجام دهد، و در برابر اتفاقات جامعه، شخصی منفعل و نظاره گر و تابع خواهد بود؛ و حتی همچون یک آفت با فتنه ی بنبست نمايی جامعه و ناامید کردن مومنین و نشان دادن آینده ی تاریک برای مومنین ودارالاسلام نیز فضای فکری و عقیدتی دیگران را آلوده و مسموم می کنند.
هنر ممدوح و پسندیده این است که در این تاریکی هایی که بر افکار و عقاید و اخلاق و رفتارهای مختلف خود شخص و خانواده و اطرافیان و جامعه سایه انداخته است شخص بتواند به اندازه ی توانائی و علم دقیقی که از شریعت دارد چراغی بر فراز راه روشن کند و بدعت و جاهلیتی را از بین ببرد؛ هم امر به معروف کند و هم نهی از منکر.
در طی کردن این مسیر و سایر ابعاد زندگی هم الله متعال می فرماید: لاَ یُکَلِّفُ اللّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَهَا لَهَا مَا کَسَبَتْ وَعَلَیْهَا مَا اکْتَسَبَتْ رَبَّنَا لاَ تُؤَاخِذْنَا إِن نَّسِینَا أَوْ أَخْطَأْنَا (بقره/286) الله به هیچ کس جز به اندازه توانائیش تکلیف نمیکند (انسان) هر کار (نیکی که) انجام دهد برای خود انجام داده و هر کار (بدی که) بکند به زیان خود کرده است. پروردگارا! اگر ما فراموش کردیم یا به خطا رفتیم، ما را (بدان) مگیر (و مورد مؤاخذه و پرس و جو قرار مده)
حالا نگاه کن در مسیر دعوت و جهاد، میزان توانائی تو به چه میزان است؟« حد و حدود» و مرزهای فعالیت شما تا کجاست؟ اگر «اهل فقه در دین» هستی مثل «اهل فقه در دین» عمل کن، اگر تنها حامل علم شرعی هستی مثل یک امانتدار صادق بدون کم و کاست و رای شخصی همین را به مردم برسان و خیال کن همین سیستم کامپیوتر یا لب تاب و گوشی ویروسی نشده ی دستت هستی؛ تنها یک آیه بلدی؟ تنها یک حدیث بلدی؟ همان یک آیه و یک مساله ی شرعی را برسان. دو آیه و دو مساله ی شرعی بلدی همان دو آیه و حدیث و مساله ی شرعی را برسان؛ و به همین میزان هر چه توانائی شما در خدمت به دین الله و بندگان الله بالاتر می رود به همان میزان مسئولیت و حتی وظایف شما نیز بیشتر می شود و به همان اندازه برای قیامت خودتان ذخیره و توشه فرستاده اید.
رسول الله صلى الله عليه وسلم می فرماید:«فَضْلُ العَالِمِ عَلَى العَابِدِ كَفَضْلِي عَلَى أدْنَاكُمْ» برتریِ عالِم بر عابد، همانند برتریِ من نسبت به کمترين شماست؛ سپس رسول الله صلى الله عليه وسلم فرمود: «إنَّ اللهَ وَمَلاَئِكَتَهُ وَأهْلَ السَّماوَاتِ وَالأَرْضِ حَتَّى النَّمْلَةَ في جُحْرِهَا وَحَتَّى الحُوتَ لَيُصَلُّونَ عَلَى مُعَلِّمِي النَّاسِ الخَيْرَ.[71] الله و ملائکه و اهل آسمان ها و زمين، حتی مورچه در لانه ی خود و نيز ماهی، بر کسانی که خير و نيکی را به مردم آموزش می دهند، صلوات می فرستند.
این معلم و آموزش دهنده ی خیر و نیکی ها می تواند هر یک ازدختران و پسران و زنان و مردان باسواد یا بی سواد میان مومنین باشد که بر عابدان برتری دارد. چون عابد سودش تنها به خودش می رسد اما عالم سود علمش نه تنها به خودش بلکه به دیگران هم می رسد:
- زنی با سواد یا بی سواد که آگاه به قوانین شریعت است سودش نه تنها به خودش بلکه به فرزندان و شوهرش و خانواده ی خودش و شوهرش و تمام اطرافیانش می رسد،
- – شوهر باسواد یا بی سواد هم به هر میزان بر قوانین شریعت الله آگاه باشد به همان میزان سوددهی اش به فرزندان و زن و سایر اعضای خانواده و جامعه بیشتر می شود،
- یک نجار یا مکانیک یا جوشکار یا کشاورز و صنعتگر و معلم و دانشجو و غیره هم به همین شکل است، به همین دلیل شیطان و یارانش از شخص عالم دعوتگر بیشتر از شخص عابد گوشه گیر هراس دارند و چنانچه از منحرف کردن شخص عالم و کشاندن او به شرک و بدعت و سایر مفاسد اخلاقی ناامید شدند در آخرین حالت سعی می کنند او را به یکی از صفات منافقین آلوده کنند و او را عابدی گوشه گیر و نظاره گری تبدیل کنند که از فریضه ی مهم دعوت و امر به معروف و نهی از منکر فاصله گرفته است.
پس ای برادر و خواهر باسواد و بی سوادم بدون کناره گیری و نظاره گر شدن، از انجام هیچ کار خیری در آموزش شریعت الله که در نهایت با وجود خدمت رسانی به دین الله وبندگان الله، ثمره ی اصلی اش به خودت بر می گردد صرفنظر نکن، و اجازه نده منفی نگرها و بخصوص دارودسته ی منافقین و احزاب سکولار از جمع شدن قطره قطره ی یک عمل خیر هم تو را محروم کنند چه رسد به محرومیت از آن جایگاه بلند و آنهمه صلوات فرستادن الله و اهل آسمان و زمین و دریا برتو، و اجازه نده این موجودات با شبهات خودشان تو را تبدیل کنند به انسانی نظاره گر و غرزن و تماشاچی ناامید و منفعل؛ هدفی که اگر دشمنان نتوانند تو را به سمت خودشان بکشانند سعی می کنند تو را به این صفت دارودسته ی منافقین آلوده کنند و تو را به این درجه ی پستی و ذلتِ نظاره گر بودن و بی خیال بودن قانع کنند.
اگر تا کنون قدم در این مسیر مبارک نگذاشته ای با یک آیه یا یک حدیث صحیح و «با رعایت حد و حدود خود» وارد مسیری شو که رسول الله صلی الله علیه وسلم در موردش می فرماید: مَنْ سَلَكَ طَرِيقًا يَطْلُبُ فِيهِ عِلْمًا سَلَكَ اللَّهُ بِهِ طَرِيقًا مِنْ طُرُقِ الْجَنَّةِ، وَالْمَلَائِكَةُ تَضَعُ أَجْنِحَتَهَا رِضًا لِطَالِبِ الْعِلْمِ، وَإِنَّ الْعَالِمَ يَسْتَغْفِرُ لَهُ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَمَنْ فِي الْأَرْضِ وَالْحِيتَانُ فِي الْمَاءِ، وَفَضْلُ الْعَالِمِ عَلَى الْعَابِدِ كَفَضْلِ الْقَمَرِ لَيْلَةَ الْبَدْرِ عَلَى سَائِرِ الْكَوَاكِبِ، إِنَّ الْعُلَمَاءَ وَرَثَةُ الْأَنْبِيَاءِ، إِنَّ الْأَنْبِيَاءَ لَمْ يُوَرِّثُوا دِينَارًا وَلَا دِرْهَمًا وَأَوْرَثُوا الْعِلْمَ فَمَنْ أَخَذَهُ أَخَذَ بِحَظٍّ وَافِرٍ.[72] هرکس راهی برای جستجوی علم بپيمايد، الله راهی برای او به سوی بهشت هموار می سازد. و ملائکه بال های شان را برای طالبِ علم می گسترانند؛ زيرا کارش را – که طلب علم است – می پسندند. و همه ی کسانی که در آسمان ها و زمين هستند، حتی ماهيان در آب، برای عالِم درخواست آمرزش می کنند و برتریِ عالم بر عابد مانند برتری ماه بر ساير ستارگان است و علما وارثان پيامبران هستند؛ البته پيامبران درهم و ديناری به ارث نگذاشته اند؛ بلکه تنها علم را به ارث گذاشته اند و هرکس علم کسب کند، بهره ی فراوانی به دست آورده است.
با تمرکز بر حفظ الجماعة و دوری از التفرق و «با رعایت حد و حدود خود» در این مسیر قدم بگذار حتی اگر با اینهمه کانال و گروه آموزشی مجازی و حقیقی، روزانه تنها یک آیه یا یک حدیث و مساله ی شرعی را «از کانال صحیح آن و مرکز تفقه در دین جماعت و دارالاسلام» یاد گرفته باشی و به دیگران منتقل کرده باشی.
نکته دیگر اینکه آینده متعلق به این مسیر شرعی اسلام از کانال الجماعة و دارالاسلام است و قطعاً بر اساس وعده ی رسول الله صلی الله علیه وسلم حاکمیت بار دیگر به سبک منهج نبوت بر می گردد «ثم تكونُ خلافةً على مِنهاجِ نُبُوَّةٍ»[73] و اگر در این مسیر دعوت و جهاد مردان ما کشته شوند و اگر پسران آن مردان هم کشته شوند، الله تعالی از فرزندان دشمنانمان برای ما و برای یاری دینش سرباز می گیرد! مگر خود من و خیلی از شما برادران و خواهران گرامی فرزندان همین کفار سکولار و دشمنان شریعت و قانون الله نیستیم؟
پس هیچ کسی خیال نکند که با تکرار طرح اندلسی کردن سایر سرزمینها و نابودی بخشهای زیادی از مسلمین، دین الله از بین می رود؛ نه، اینگونه نیست، همچنانکه الله تعالی خطاب به رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید: فَإِن یَکْفُرْ بِهَا هَؤُلاء فَقَدْ وَکَّلْنَا بِهَا قَوْماً لَّیْسُواْ بِهَا بِکَافِرِینَ (انعام/89) اگر (این سکولاریستها یا مشرکان مکّه) نسبت بدان کفر ورزند (مهمّ نیست. زیرا) ما کسانی را عهدهدار آن میسازیم که نسبت بدان کفر نمیورزند؛ همچنانکه انصار مدینه و مومنین فارس و تورک و امازیغی و طوارق و کورد و سومالیائی و غیره را در دوره های مختلف عهده دار دین اسلام نمود .
پس ابتدا نگران ایمان و قیامت خودتان و سپس نگران ضایع شدن و حتی نابودی امانتهایی چون خانواده و مومنین و دارالاسلام و هر آنچه از اخلاق و رفتار و عقاید و فرهنگ اسلامی و حتی حیوانات و محیط زیست و غیره که در آن هست باشید، نه نگران نابودی دین الله؛ و یقین داشته باشید که با از میان رفتن نخاله ها و نسل سوخته ی سکولار و سکولار زده ای که قانون شریعت الله را نادیده گرفته اند الله تعالی مومنینی را جایگزین اینها خواهد کرد که: يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكَافِرِينَ يُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلَا يَخَافُونَ لَوْمَةَ لَائِمٍ ۚ (مائده/54) الله دوستشان میدارد و آنان هم الله را دوست میدارند . نسبت به مؤمنان نرم و فروتن بوده و در برابر کافران سخت و نیرومندند. در راه الله جهاد میکنند و از سرزنش هیچ سرزنشکنندهای هراسی به خود راه نمیدهند.
از الله تعالی خواستاریم که ما را جزو این دسته از مومنین قرار دهد و ما را به جای این نسل سوخته ی قبل از خودمان که از تولیدات حاکمیتها و احزاب سکولار و از مقلدین رسانه های ماهواره ای و مجازی کفار سکولار و دارودسته ی منافقین هستند جایگزین کند و ما را همنشنین این دسته از مومنین «صَدِيقٍ حَمِيمٍ» (شعراء/101) اهل دعوت و جهاد کند که حسن بصری می گوید: إسْتَكْثِرُوا مِنَ الأصْدِقاءِ المُؤمنِين؛ فِإنَّ لَهُم شفَاعةً يومَ القيامةِ. به یاران مؤمنتان بیفزایید؛ چراکه روز قیامت از شفاعت برخوردارند.[74]
پس با این «صَدِيقٍ حَمِيمٍ» باسواد یا بی سوادی که «با رعایت حد و حدود خود» زندگیشان را برای دعوت و شریعت الله هدیه کرده اند و اهل تقوا هستند و حتی همه ی کسانی که در آسمان ها و زمين هستند و حتی ماهيان در آب برایشان درخواست آمرزش می کنند دوستی و هم نشینی کنید و ارزششان را بدانید و دل اینها را بر اساس شریعت الله به دست بیاورید و اینها را دور خود جمع کنید، اینها در روز قیامت می توانند به عنوان شفیع من و شما نزد الله تعالی محسوب شوند.
رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید: إِذَا خَلَّصَ اللَّهُ الْمُؤْمِنِينَ مِنَ النَّارِ وَأَمِنُوا فَمَا مُجَادَلَةُ أَحَدِكُمْ لِصَاحِبِهِ فِي الْحَقِّ يَكُونُ لَهُ فِي الدُّنْيَا أَشَدَّ مُجَادَلَةً مِنَ الْمُؤْمِنِينَ لِرَبِّهِمْ فِي إِخْوَانِهِمُ الَّذِينَ أُدْخِلُوا النَّارَ . قَالَ يَقُولُونَ رَبَّنَا إِخْوَانُنَا كَانُوا يُصَلُّونَ مَعَنَا وَيَصُومُونَ مَعَنَا وَيَحُجُّونَ مَعَنَا فَأَدْخَلْتَهُمُ النَّارَ . فَيَقُولُ اذْهَبُوا فَأَخْرِجُوا مَنْ عَرَفْتُمْ مِنْهُمْ فَيَأْتُونَهُمْ فَيَعْرِفُونَهُمْ بِصُوَرِهِمْ لاَ تَأْكُلُ النَّارُ صُوَرَهُمْ. [75] وقتی که خداوند مؤمنین را از آتش نجات میدهد و آنها [نیز از نجات خود] مطمئن میشوند، مجادله و گفتگوی یک از شما در دنیا با دوستش مبنی بر احقاق حقش، از مجادله و گفتگوی مؤمنین در قیامت با خداوند مبنی بر نجات برادرانشان که در آتش افتادهاند، شدیدتر نیست، پیامبرصلی الله علیه و سلم فرمودند: آنها میگویند: خدایا! برادرانمان! آنها با ما نماز میخواندند، با ما روزه میگرفتند، با ما فریضهی حج را به جای میآوردند، اما آنها را در آتش انداختی، خداوند میفرماید: بروید و هرکس از آنها را شناختید بیرون بیاورید، پس میروند و آنها را با چهرههایشان میشناسند [زیرا] آتش چهرههای آنها را از بین نمیبرد.
امام شافعی رحمهالله می گوید: اگر مرا هم در بهشت میان خودتان پیدا نکردید، از الله دربارهام بپرسید. شاید باری الله را به یادتان آورده باشم. عبدالرحمن بن علی معروف به ابن جوزی رحمهالله هم می گوید: «اگر مرا در بهشت بین خودتان پیدا نکردید، حالم را از الله جویا شوید: “پروردگارِ ما! فلان بندهات همواره از تو برای ما میگفت. [اکنون کجاست؟]” سپس گریست.[76]
شما برادران و خواهران مومن و مجاهدم هم اگر من را در بهشت و در میان خودتان پیدا نکردید حالم را از الله بپرسید و شاهدی دهید که من در این دوران جنگ روانی فراگیر دشمنان آشکار و پنهان داخلی و در این دوران دیکتاتوری بی سابقه ی مسلحانه ی کفار سکولار جهانی و احزاب سکولار و مرتد محلی و در این دوران آشکار شدن منافقین و جنگ روانی و بی سابقه ی دارودسته ی منافقین و سکولار زده های بومی و اهل بدعت، شما را به کفر به طاغوت و مختص کردن «مفاهیم 4 گانه ی دین» (1- قدرت حکومتی 2- قانون و برنامه 3- اطاعت کردن 4- مجازات و پاداش) به دین الله و به دشمن شناسی شرعی و درجه بندی شرعی دشمنان و به برائت از سکولاریستها (مشرکین- احزاب) وبه بازگشت به منهج صحیح اسلامی و الجماعة و پرهیز از تفرق و فرقه بازی و به جهاد فی سبیل الله و سایر اولویتهای دین اسلام و تنها برای الله و قانون شریعت الله از کانال محمد رسول الله صلی الله علیه وسلم دعوت کرده ام.
اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ الجَنَّة وَمَا قَرَّبَ إِلَيْهَا مِنْ قَوْلٍ وَعَمَلٍ، وَأَعُوذُ بِكَ مَنَ النَّارِ وَمَا قَرَّبَ إِلَيْهَا مِنْ قَوْلٍ وَعَمَلٍ.
رَبَّنَا أَعِزَّنَا بِالإِسْلامِ، وَأَعِزَّ بِنَا الإسْلامَ، اللَّهُمَّ أَعْلِ بِنَا كَلِمَةَ الإسْلاَمِ، وَارْفَعْ بِنَا رَايَةَ القُرْآنِ.
سُبْحَانَكَ اللَّهُمَّ وَبِحَمْدِكَ، لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ، أَسْتَغْفِرُكَ وَأَتُوبُ إِلَيْكَ
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته[77]
دانلود به صورت ورد:
دانلود به صورت pdf:
[1] المحاملی/ صحیح 2/ 142
[2] البیهقی/ صحیح 3/276
[3] أخرجه الترمذي (2657) واللفظ له، وابن ماجه (232)، وأحمد (4157)
[4] رواه أبو نعيم في حلية الأولياء (6/363). مناقب الشافعي للبيهقي (ج٢ ص١٣٨)
[5] مسند الشافعي (1/18) بترتيب السندي
[6] ابن قیم، مفتاح دار السعادة (1/119)
[7] مسلم2282/ بخاری79 / أحمد ( 4 \ 399 )
[8] شرح مسلم للنووي، 15/47-48. / قال الأمام النووي – رحمه الله-: ” أَمَّا مَعَانِي الْحَدِيث وَمَقْصُوده فَهُوَ تَمْثِيل الْهُدَى الَّذِي جَاءَ بِهِ – صَلَّى اللَّه عَلَيْهِ وَسَلَّمَ- بِالْغَيْثِ, وَمَعْنَاهُ أَنَّ الْأَرْض ثَلَاثَة أَنْوَاع, وَكَذَلِكَ النَّاس. فَالنَّوْع الْأَوَّل مِن الْأَرْض يَنْتَفِع بِالْمَطَرِ، فَيَحْيَى بَعْد أَنْ كَانَ مَيِّتًا, وَيُنْبِتُ الْكَلأ, فَتَنْتَفِعُ بِهَا النَّاس، وَالدَّوَابّ، وَالزَّرْع، وَغَيْرهَا, وَكَذَا النَّوْع الأوَّل مِن النَّاس, يَبْلُغُهُ الْهُدَى وَالْعِلْم فَيَحْفَظُهُ فَيَحْيَا قَلْبه, وَيَعْمَلُ بِهِ, وَيُعَلِّمُهُ غَيْره, فَيَنْتَفِعُ وَيَنْفَعُ. وَالنَّوْع الثَّانِي مِن الأرْض مَا لَا تَقْبَلُ الِانْتِفَاع فِي نَفْسهَا, لَكِنْ فِيهَا فَائِدَة, وَهِيَ إِمْسَاك الْمَاء لِغَيْرِهَا, فَيَنْتَفِعُ بِهَا النَّاس وَالدَّوَابّ, وَكَذَا النَّوْع الثَّانِي مِن النَّاس, لَهُمْ قُلُوب حَافِظَة, لَكِنْ لَيْسَتْ لَهُمْ أَفْهَام ثَاقِبَة, وَلا رُسُوخَ لَهُمْ فِي الْعَقْل يَسْتَنْبِطُونَ بِهِ الْمَعَانِي وَالأحْكَام, وَلَيْسَ عِنْدهمْ اِجْتِهَادٌ فِي الطَّاعَة وَالْعَمَل بِهِ, فَهُمْ يَحْفَظُونَهُ حَتَّى يَأْتِيَ طَالِبٌ مُحْتَاجٌ مُتَعَطِّشٌ لِمَا عِنْدهمْ مِن الْعِلْم, أَهْل لِلنَّفْعِ وَالِانْتِفَاع, فَيَأْخُذهُ مِنْهُمْ, فَيَنْتَفِع بِهِ, فَهَؤُلاءِ نَفَعُوا بِمَا بَلَغَهُمْ. وَالنَّوْع الثَّالِث مِن الأرْض السِّبَاخ الَّتِي لا تُنْبِتُ وَنَحْوهَا, فَهِيَ لا تَنْتَفِعُ بِالْمَاءِ, وَلا تُمْسِكُهُ لِيَنْتَفِعَ بِهَا غَيْرهَا, وَكَذَا النَّوْعُ الثَّالِثُ مِن النَّاس, لَيْسَتْ لَهُمْ قُلُوب حَافِظَة, وَلا أَفْهَام وَاعِيَة, فَإِذَا سَمِعُوا الْعِلْم لا يَنْتَفِعُونَ بِهِ, وَلا يَحْفَظُونَهُ لِنَفْعِ غَيْرهمْ. وَاَللَّه أَعْلَم
[9] أخرجه الترمذي (2657) واللفظ له، وابن ماجه (232)، وأحمد (4157)
[10] الألباني، صحيح ابن ماجه 2498 / الألباني، تخريج كتاب السنة 94
[11] ابن حجر هیتمی، الصواعق المحرقه، ج۱، ص۴۶۵، چاپ عبدالوهاب عبداللطیف، قاهره ۱۳۸۵/۱۹۶۵.
[12] الألباني، صحيح الجامع 1203 / : شعيب الأرناؤوط، تخريج المسند6633- 6634 /
[13] فتح الباري لابن حجر، 1/176-177 ؛ 1/130 / وشرح مسلم للنووي 15/46-47.
[14] الألباني، صحيح الجامع 1203
[15] فتاوى ابن الصلاح، الناشر: مكتبة العلوم والحكم، ص 20
[16] المدخل إلى السنن الكبرى،بیهقی،ص ۴۳۳ / فتاوى ابن الصلاح، الناشر: مكتبة العلوم والحكم، ص 9/ إعلام الموقعين عن رب العالمين،ابن قیم جوزیه،ج ۳،ص ۴۴۳ / الفقيه و المتفقه،خطیب بغدادی،ج ۲،ص ۴۱۷
[17] أخرجه أبو داود (3658)، والترمذي (2649) واللفظ له، وابن ماجه (266)، وأحمد (7571)
[18] أخرجه أبو داود (3658)، والترمذي (2649)، وأحمد (7571) بنحوه، وابن ماجه (261) واللفظ له
[19] صحيح الترمذي 2229 / إنَّما أخافُ علَى أمَّتي الأئمَّةَ المضلِّينَ قالَ وقالَ رسولُ اللهِ صلَّى اللَّهُ عليهِ وسلَّمَ لا تزالُ طائفةٌ من أمَّتي علَى الحقِّ ظاهرينَ لا يضرُّهم من خذلُهم حتَّى يأتيَ أمرُ اللَّهِ
[20] متفق علیه / البخاري في صحيحه واللفظ له في كتاب الفتن – بَاب كَيْفَ الْأَمْرُ إِذَا لَمْ تَكُنْ جَمَاعَةٌ (وكذا رواه مسلم وابن ماجه
[21] ابن ماجه (4036) واللفظ له، وأحمد (7912) صحيح الجامع3650 / سيأتِي على الناسِ سنواتٌ خدّاعاتٌ؛ يُصدَّقُ فيها الكاذِبُ، ويُكذَّبُ فيها الصادِقُ، ويُؤتَمَنُ فيها الخائِنُ، ويخَوَّنُ فيها الأمينُ، وينطِقُ فيها الرُّويْبِضَةُ . قِيلَ : وما الرُّويْبِضةُ ؟ قال : الرجُلُ التّافِهُ يتَكلَّمُ في أمرِ العامةِ
[22] یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ لاَ تَتَّخِذُواْ آبَاءکُمْ وَإِخْوَانَکُمْ أَوْلِیَاء إَنِ اسْتَحَبُّواْ الْکُفْرَ عَلَى الإِیمَانِ وَمَن یَتَوَلَّهُم مِّنکُمْ فَأُوْلَئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ (توبه/23) ای مؤمنان ! پدران و برادران را سرپرستان خود نگیرید ( و تکیهگاه خود ندانید ) اگر کفر را بر ایمان ترجیح دهند. کسانی که از شما ایشان را یاور و مددکار خود کنند مسلّماً ستمگرند .
[23] قُلْ إِن کَانَ آبَاؤُکُمْ وَأَبْنَآؤُکُمْ وَإِخْوَانُکُمْ وَأَزْوَاجُکُمْ وَعَشِیرَتُکُمْ وَأَمْوَالٌ اقْتَرَفْتُمُوهَا وَتِجَارَةٌ تَخْشَوْنَ کَسَادَهَا وَمَسَاکِنُ تَرْضَوْنَهَا أَحَبَّ إِلَیْکُم مِّنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ وَجِهَادٍ فِی سَبِیلِهِ فَتَرَبَّصُواْ حَتَّى یَأْتِیَ اللّهُ بِأَمْرِهِ وَاللّهُ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الْفَاسِقِینَ (توبه/24) بگو : اگر پدران و فرزندان و برادران و همسران و قوم و قبیله شما ، و اموالی که فراچنگش آوردهاید ، و بازرگانی و تجارتی که از بیبازاری و بیرونقی آن میترسید ، و منازلی که مورد علاقه شما است ، اینها در نظرتان از خدا و پیغمبرش و جهاد در راه او محبوبتر باشد ، در انتظار باشید که خداوند کار خود را میکند ( و عذاب خویش را فرو میفرستد ) . خداوند کسان نافرمانبردار را ( به راه سعادت ) هدایت نمینماید .
[24] البغوی . تفسیر . / قوله عز وجل : ( وما كان المؤمنون لينفروا كافة ) الآية . قال ابن عباس في رواية الكلبي : لما أنزل الله عز وجل عيوب المنافقين في غزوة تبوك كان النبي صلى الله عليه وسلم يبعث السرايا فكان المسلمون ينفرون جميعا إلى الغزو ويتركون النبي صلى الله عليه وسلم وحده ، فأنزل الله عز وجل هذه الآية وهذا نفي بمعنى النهي . / وقال علي بن أبي طلحة ، عن ابن عباس : ( وما كان المؤمنون لينفروا كافة ) يقول : ما كان المؤمنون لينفروا جميعا ويتركوا النبي صلى الله عليه وسلم وحده ، ( فلولا نفر من كل فرقة منهم طائفة ) يعني : عصبة ، يعني : السرايا ، ولا يتسروا إلا بإذنه ، فإذا رجعت السرايا وقد نزل بعدهم قرآن تعلمه القاعدون من النبي صلى الله عليه وسلم ، وقالوا : إن الله قد أنزل على نبيكم قرآنا ، وقد تعلمناه . فتمكث السرايا يتعلمون ما أنزل الله على نبيهم بعدهم ، ويبعث سرايا أخرى ، فذلك قوله : ( ليتفقهوا في الدين ) يقول : ليتعلموا ما أنزل الله على نبيهم ، وليعلموا السرايا إذا رجعت إليهم ( لعلهم يحذرون ) .
[25] مسلم1037
[26] أخرجه مسلم (1910) باختلاف يسير، وأبو داود (2502)، والنسائي (3097)، وأحمد (8865) واللفظ لهم
[27] مسلم2526
[28] البخاري (3495، 3496)، ومسلم (2638)، وأحمد (10969) باختلاف يسير، والبزار (9374) / النَّاسُ مَعادِنُ كَمَعادِنِ الفِضَّةِ والذَّهَبِ، خِيارُهُمْ في الجاهِلِيَّةِ خِيارُهُمْ في الإسْلامِ إذا فَقُهُوا، والأرْواحُ جُنُودٌ مُجَنَّدَةٌ، فَما تَعارَفَ مِنْها ائْتَلَفَ، وما تَناكَرَ مِنْها اخْتَلَفَ.
[29] الألباني .السلسلة الصحيحة 2/310 / المعجم الكبير للطبراني (8510 )
[30] ابن شبة (ت ٢٦٢ هـ) في «تاريخ المدينة» (٣/ ٩٨٨) – ط. شلتوت ـ، و(٢/ ١١٥) رقم (١٧٠٤) – ط. دا رالكتب العلمية/ ابن العربي (ت ٥٤٣ هـ) في «أحكام القرآن» – ط. الكتب العلمية – (٣/ ٤٧٤)/ ابن عبدال بر في «التمهيد» (١/ ١١٨)/ أبو جعفر النحاس (ت ٣٣٨ هـ) في «عمدة الكتاب» (ص ١١٧) / ابن الطقطقي (ت ٧٠٩ هـ) في «الفخري في الآداب السلطانية» (ص ٦١) / الماورديُّ (ت ٤٥٠ هـ) في «أدب الدنيا والدين» (ص ١٣٥)/ ابن قتيبة (ت ٢٧٦ هـ) في «أدب الكاتب» (ص ٣٤٦) / ابن كثير (ت ٧٧٤ هـ) في «تفسيره» (٥/ ١١١) قال: (وفي الحديث: «إن الله ليزع بالسلطان ما لا يزع بالقرآن». أي: ليمنع بالسلطان عن ارتكاب الفواحش والآثام، ما لا يمتنع كثير من الناس بالقرآن، وما فيه من الوعيد الأكيد، والتهديد الشديد، وهذا هو الواقع). / ابن السكيت (ت ٢٤٤ هـ) في «إصلاح المنطق» (ص ١٨٥)/ الهروي (ت ٤٠١ هـ) في «الغريبين» (٦/ ١٩٩٥)/ والطرطوشي (ت ٥٢٠ هـ) في «سراج الملوك» (ص ٦١)/ ونشوان الحميري (ت ٥٧٣ هـ) في «شمس العلوم ودواء كلام العرب من الكلوم» (١١/ ٧١٥١)، والمُنَجّى بن عثمان التنوخي الحنبلي (ت ٦٩٥ هـ) في «الممتع في شرح المقنع» (٢/ ٢٩٥) / ابن الأزرق الأصبحي الأندلسي (ت ٨٩٦ هـ) في «بدائع السلك في طبائع الملك» (١/ ١٠٧) / الزبيدي في «تاج العروس» (٢٢/ ٣١٨)، ولفظه:«من يزع السلطان أكثر ممن يزع القرآن». أي: من يكف عن ارتكاب الجرائم مخافة السلطان أكثر ممن تكفه مخافة القرآن./ كما في جامع الأصول» لابن الأثير (٤/ ٨٣) رقم (٢٠٧١) / السرخسي (ت ٤٨٣ هـ) في «شرح السير الكبير» (ص ١٦٩).
وكذا في «المبدع في شرح المقنع» (٣/ ٣١١)، و«كشاف القناع» (٣/ ٦٨) و… /
[31] قال الجاحظ (ت ٢٥٥ هـ) كما في «رسائله» (١/ ٣١٣): (وقد قال أهل العلم، وأهل التجربة والفهم: «لما يزع الله بالسلطان أكثر مما يزع بالقرآن».قال ابن عبدربه (ت ٣٢٨ هـ) في «العقد» (١/ ٩): (قالت الحكماء: إمام عادل، خير من مطر وابل. وإمام غشوم، خير من فتنة تدوم. ولما يزع الله بالسلطان أكثر مما يزع بالقرآن).
قال ابن فارس (ت ٣٩٥ هـ) في «مقاييس اللغة» (٦/ ١٠٦): (وفي بعض الكلام: «ما يزع السلطان أكثر مما يزع القرآن»، أي: إن الناس للسلطان أخوف)
[32] ذكره أبو الحسن علي بن بسام الشنتريني (ت ٥٤٢ هـ) في «الذخيرة في محاسن أهل الجزيرة» (١/ ٤٧٧) قال: قول الحسن بن أبي الحسن البصري: «يزع الله بالسلطان ما لا يزع بالقرآن».
[33] مجمع البیان، طبرسی، ج2، ص621، ط انتشارات ناص خسرو. / أن فی معنى قول الحسن ما يزع الله بالسلطان أكثر مما يزع بالقرآن لأن من يمتنع عن الفساد لخوف السلطان أكثر ممن يمتنع منه لأجل الوعد و الوعيد الذی فی القرآن
[34] ذكر العز بن عبد السلام أن عقيدة الأشعري أجمع عليها الشافعية والمالكية والحنفية وفضلاء الحنابلة ووافقه على ذلك من أهل عصره شيخ المالكية في زمانه أبو عمرو بن الحاجب وشيخ الحنفية جمال الدين الحصيري وأقره على ذلك التقي السبكي .
ويقول تاج الدين السبكي: وهؤلاء الحنفية والشافعية والمالكية وفضلاء الحنابلة في العقائد يد واحدة كلهم على رأي أهل السنة والجماعة يدينون لله تعالى بطريق شيخ السنّة أبي الحسن الأشعري رحمه الله. ثم يقول: وبالجملة عقيدة الأشعري هي ما تضمنته عقيدة أبي جعفر الطحاوي التي تلقاها علماء المذاهب بالقبول ورضوها عقيدة.
قال الحافظ مرتضى الزبيدي في شرح إحياء علوم الدين: الفصل الثاني إذا اطلق أهل السنة والجماعة فالمراد بهم الأشاعرة والماتريدية . اهـ وقال الفقيه الحنفي ابن عابدين في حاشيته: ” أهل السنة والجماعة وهم الأشاعرة والماتريدية”.
[35] بحارالأنوار ج : 32 ص : 222 / كَانَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ يَخْطُبُ بِالْبَصْرَةِ بَعْدَ دُخُولِهَا بِأَيَّامٍ فَقَامَ إِلَيْهِ رَجُلٌ فَقَالَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ أَخْبِرْنِي مَنْ أَهْلُ الْجَمَاعَةِ وَ مَنْ أَهْلُ الْفُرْقَةِ وَ مَنْ أَهْلُ الْبِدْعَةِ وَ مَنْ أَهْلُ السُّنَّةِ فَقَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ …
أَمَّا أَهْلُ الْجَمَاعَةِ فَأَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِي وَ إِنْ قَلُّوا وَ ذَلِكَ الْحَقُّ عَنْ أَمْرِ اللَّهِ وَ عَنْ أَمْرِ رَسُولِهِ وَ أَمَّا أَهْلُ الْفُرْقَةِ فَالْمُخَالِفُونَ لِي وَ لِمَنِ اتَّبَعَنِي وَ إِنْ كَثُرُوا وَ أَمَّا أَهْلُ السُّنَّةِ فَالْمُتَمَسِّكُونَ بِمَا سَنَّهُ اللَّهُ لَهُمْ وَ رَسُولُهُ وَ إِنْ قَلُّوا وَ أَمَّا أَهْلُ الْبِدْعَةِ فَالْمُخَالِفُونَ لِأَمْرِ اللَّهِ تَعَالَى وَ كِتَابِهِ وَ لِرَسُولِهِ وَ الْعَامِلُونَ بِرَأْيِهِمْ وَ أَهْوَائِهِمْ وَ إِنْ كَثُرُوا . . . / الاحتجاج، ج1 ص168
[36] شرح السنة الحسن البربهاري ج1/ص45 – ص99
[37] أخرجه الترمذي (2641)، والطبراني (14/53) (14646)، والحاكم (444) واللفظ له. حسنه الألباني في ((صحيح سنن الترمذي)) (2641)، وجود إسناده العراقي في ((تخريج الإحياء)) (3/284)، وذكر ثبوته البغوي في ((شرح السنة)) (1/185).
[38] مجموع الفتاوى (3/157)
[39] أخرجه أبو داود (4607), والترمذي (2676), وابن ماجه (42) باختلاف يسير من حديث العرباض بن سارية رضي الله عنه. صححه الترمذي, والبزار كما في ((جامع بيان العلم وفضله)) لابن عبدالبر (2/1164)، وابن حبان في ((صحيحه))
[40] مسلم (2915). (2916). الترمذي (3800) أحمد (6499)، والنسائي في الكبرى (8496) أبو يعلى في المعجم (283)، والطبراني في الصغير (516).البزار (2948).الطبراني في المعجم الكبير (4030).أبو يعلى في المعجم (181)، والروياني (693)، والطبراني في الكبير (954).ابن أبي شيبة (7/ 552)، والطبراني في الكبير (3720).أبو يعلى (7364)، والطبراني في الكبير (19/ 331). معمر في جامعه (11/ 240- ملحق بمصنف عبد الرزاق) مطولًا، وابن أبي شيبة (37876)، وأبو يعلى (7342، 7346).الطبراني في الأوسط (6315).الطبراني في الكبير (5/ 266)، الحافظ ابن حجر في الإصابة (2/ 484)ابن أبي عاصم في الآحاد والمثاني (2707)، والطبراني في الكبير (5146).الشاشي (1532)، والطبراني في الكبير (5/ 266، 19/ 170).الحارث (1017، 1018- بغية الباحث)، والبزار (1428)، وأبو يعلى (1614)، والطبراني في الأوسط (7526).
[41] رواه البخاري (447)./ وروى البخاري بإسناده إلى خالد الحذاء عن عكرمة قال لي ابن عباس ولابنه علي: انطلقا إلى أبي سعيد فاسمعا من حديثه، فانطلقنا فإذا هو في حائط يصلحه، فأخذ رداءه فاحتبى، ثم أنشأ يحدثنا حتى أتى على ذكر بناء المسجد فقال: ((كنا نحمل لبنة لبنة وعمار لبنتين فرآه النبي صلى الله عليه وسلم فينفض التراب عنه ويقول: ويح عمار تقتله الفئة الباغية يدعوهم إلى الجنة ويدعونه إلى النار قال: يقول عمار: أعوذ بالله من الفتن))
[42] ((فتح الباري)) (1/542) / فلو قال قائل: إن قتل عمار كان بصفين (وهو مع علي والذين قتلوه مع معاوية وكان معه جماعة من الصحابة فكيف يجوز عليهم الدعاء إلى النار، فالجواب أنهم كانوا ظانين أنهم يدعون إلى الجنة وهم مجتهدون لا لوم عليهم في اتباع ظنونهم فالمراد بالدعاء إلى الجنة الدعاء إلى سببها وهو طاعة الإمام وكذلك كان عمار يدعوهم إلى طاعة علي وهو الإمام الواجب الطاعة إذ ذاك وكانوا هم يدعون إلى خلاف ذلك لكنهم معذورون للتأويل الذي ظهر لهم)
[43] ((مجموع الفتاوى)) (4/437-438 / قال شيخ الإسلام ابن تيمية رحمه الله تعالى: بعد ذكره لقوله صلى الله عليه وسلم: ((تقتل عماراً الفئة الباغية)) (وهذا أيضاً يدل على صحة إمامة علي ووجوب طاعته وأن الداعي إلى طاعته داع إلى الجنة والداعي إلى مقاتلته داع إلى النار وإن كان متأولاً وهو دليل على أنه لم يمكن يجوز قتال علي وعلى هذا فمقاتله مخطئ وإن كان متأولاً، أو باغ بلا تأويل وهو أصح القولين لأصحابنا وهو الحكم بتخطئة من قاتل علياً وهو مذهب الأئمة الفقهاء الذين فرعوا على ذلك قتال البغاة المتأولين وكذلك أنكر يحيى بن معين على الشافعي استدلاله بسيرة علي في قتال البغاة المتأولين قال: أيجعل طلحة والزبير معاً بغاة؟ رد عليه الإمام أحمد فقال: ويحك وأي شيء يسعه أن يضع في هذا المقام يعني: إن لم يقتد بسيرة علي في ذلك لم يكن معه سنة من الخلفاء الراشدين في قتال البغاة – إلى أن قال – ولم يتردد أحمد ولا أحد من أئمة السنة في أنه ليس غير علي أولى بالحق منه)
[44] كتاب التعليق على شرح السنة للبربهاري ناصر العقل ص6
[45] ابن اثیر، الکامل فی تاریخ، ج ۳، ص ۶۶؛ طبری، تاريخ طبری، ج ۴، ص ۲۳۰-۲۳۳؛ یعقوبی، تاريخ يعقوبی، ج ۲، ص۱۶۲./ قال السرخسي المتوفى483:”ثمَّ عمر جعل الْأَمر شُورَى بعده بَين سِتَّة نفر فاتفقوا بِالرَّأْيِ على أَن يجْعَلُوا الْأَمر فِي التَّعْيِين إِلَى عبد الرَّحْمَن بَعْدَمَا أخرج نَفسه مِنْهَا فَعرض على عَليّ أَن يعْمل بِرَأْي أَبى بكر وَعمر فَقَالَ أعمل بِكِتَاب الله وبسنة رَسُول الله ثمَّ أجتهد رَأْيِي وَعرض على عُثْمَان هَذَا الشَّرْط أَيْضا فَرضِي بِهِ فقلده” / فقد ورد في تمهيد الأوائل وتلخيص الدلائل للقاضي أبي بكر الباقلاني المالكي المتوفي سنة 403هـ ما يلي:”وَإِن قَالُوا وَكَيف يكون عقد عبد الرَّحْمَن لعُثْمَان صَحِيحا وَقد عقد لَهُ على شَرط تَقْلِيده فِي الْأَحْكَام لأبي بكر وَعمر وَمَا رُوِيَ عَنهُ من أَنه قَالَ لعَلي نُبَايِع لَك ونعقد لَك هَذَا الْأَمر على أَن تحكم بِكِتَاب الله وَسنة نبيه وَسنة الشَّيْخَيْنِ من بعده وَأَن عليا قَالَ لَيْسَ مثلي من استظهر عَلَيْهِ وَلَكِن أجتهد رَأْيِي وَأَنه عرض ذَلِك على عُثْمَان فَرضِي بِالشّرطِ وَضَمنَهُ وَعقد لَهُ عَلَيْهِ…” انتهى، فهو قد عبر بكلمة “أجتهد رأيي”./ أما ما جاء في السؤال عن ما أخرجه الإمام أحمد في مسنده، قال: “قُلْتُ لِعَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ عَوْفٍ: كَيْفَ بَايَعْتُمْ عُثْمَانَ وَتَرَكْتُمْ عَلِيًّا؟ قَالَ: مَا ذَنْبِي؟ قَدْ بَدَأْتُ بِعَلِيٍّ، فَقُلْتُ: أُبَايِعُكَ عَلَى كِتَابِ اللهِ وَسُنَّةِ رَسُولِهِ، وَسِيرَةِ أَبِي بَكْرٍ وَعُمَرَ. قَالَ: فَقَالَ: فِيمَا اسْتَطَعْتُ. قَالَ: ثُمَّ عَرَضْتُهَا عَلَى عُثْمَانَ، فَقَبِلَهَا” انتهى، “إسناده ضعيف، سفيان ابن وكيع ضعفه غير واحد، قال الحافظ في التقريب “سفيان بن وكيع، سقط حديثه”، وضعّفه كذلك أبو زرعة الرازي في كتابه الضعفاء ونقل عنه ابن أبي حاتم في الجرح والتعديل “سألت أبا زرعة عن سفيان بن وكيع بأنه قد قيل إنه يكذب، قال نعم”. وعليه فالحديث ضعيف لا يعتمد.
[46] مَا لَمْ يُوَافِقْ مِنَ الْحَدِيثِ الْقُرْآنَ فَهُوَ زُخْرُفٌ.ايوب بن راشد، از امام صادق عليه السلام نقل ميکند که فرمود:هر حديثي که موافق قرآن نباشد، زخرف است. / عن هشام بن الحکم و غيره، عَنْ أَبِي عَبْدِ الله عليه السلام قَالَ:خَطَبَ النَّبِي صلي الله عليه و آله و سلم بِمِنًي فَقَالَ: «أَيُّهَا النَّاسُ مَا جَاءَكُمْ عَنِّي يُوَافِقُ كِتَابَ الله فَأَنَا قُلْتُهُ وَ مَا جَاءَكُمْ يُخَالِفُ كِتَابَ الله فَلَمْ أَقُلْهُ»؛(مستدرك الوسائل، ج۱۷، ص۳۰۴.)پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم در خطبهاي در مني ميفرمود: «اي مردم، آنچه از من موافق با قرآن براي شما نقل شد، آن را گفتهام و آنچه مخالف با آن نقل شده است، آن را نگفتهام»./ وَ عَنْ كُلَيْبٍ الْأَسَدِي قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ الله عليه السلام يَقُولُ: مَا أَتَاكُمْ عَنَّا مِنْ حَدِيثٍ لَا يُصَدِّقُهُ كِتَابُ الله، فَهُوَ زُخْرُفٌ [باطِلٌ]هر حديثي که از ما به شما برسد و قرآن آن را تصديق نکند، زخرف ( يا باطل ) است./ وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ الله عليه السلام:يَا مُحَمَّدُ! مَا جَاءَکَ فِي رِوَايَةٍ مِنْ بَرٍّ أَوْ فَاجِرٍ يُوَافِقُ الْقُرْآنَ فَخُذْ بِهِ، وَ مَا جَاءَکَ فِي رِوَايَةٍ مِنْ بَرٍّ أَوْ فَاجِرٍ يُخَالِفُ الْقُرْآنَ فَلَا تَأْخُذْ بِهِ؛ هر حديثي، چه راوي آن نيکوکار باشد چه بدکار، اگر موافق با قرآن باشد، بپذير و اگر مخالف با قرآن باشد، نپذير./ عن علي بن ايوب، عَنْ أَبِي عَبْدِ الله عليه السلام قَالَ: قَالَ رَسُولُ الله صلي الله عليه و آله و سلم:إِذَا حُدِّثْتُمْ عَنِّي بِالْحَدِيثِ فَأَنْحِلُونِي أَهْنَأَهُ، وَ أَسْهَلَهُ، وَ أَرْشَدَهُ، فَإِنْ وَافَقَ كِتَابَ الله، فَأَنَا قُلْتُهُ وَ إِنْ لَمْ يُوَافِقْ كِتَابَ الله، فَلَمْ أَقُلْهُ.علي بن ايوب، از امام صادق عليه السلام نقل ميکند که از قول پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: هرگاه حديثي از قول ما براي شما باز گفتند، آن را که قويتر، آسانتر و نزديکتر به رشد است، قبول کنيد. در صورتي که با کتاب خدا موافقت داشت، من آن را گفتهام و اگر موافق با کتاب خدا نبود، من آن را باز نگفتهام.
[47] طبری – ترجمۀ تاریخ طبری، تصحیح محمد روشن، تهران، 1366 ش، 3 ج؛ ج 1، ص 226
[48] مسلم 48-47/ بخاری6475-6135 -6138 -6018 – 6136 – 6019 – 6476 – / مَنْ كَانَ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ والْيوْمِ الآخِر، فلْيقُلْ خيراً أَوْ لِيَصمُتْ، وَمَنْ كانَ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ والْيوم الآخِر، فَلْيُكْرِمْ جارَه، وَمَنْ كَانَ يُؤْمِنُ بِاللَّه وَالْيوْمِ الآخِر، فَلْيُكْرِمْ ضَيْفَه. هرکس به الله و روز قيامت ايمان دارد، باید يا سخن نيک بگويد يا ساکت باشد؛ و هرکس به الله و روز قيامت ايمان دارد، باید همسایه اش را گرامی دارد؛ و هرکس به الله و روز قيامت ايمان دارد، باید مهمانش را گرامی دارد.
[49] رواه أبو داود في (كتاب الأدب)، باب في النَّصيحةِ والحِياطةِ برقم [4918]، والبخاري في (الأدب المفرد) ص [93]، قال العراقي في (المغني عن حمل الأسفار) [1/479]، والحافظ ابن حجر في (بلوغ المرام) ص [344]، وابن مفلح في (الآداب الشرعية) [1/307]: إسناده حسن، وبنحوه رواه الترمذي [4/325] [1929]).
[50] مسلم49
[51] التَّلْخِیصُ ص ١٥٨
[52] بخاری2311 / صحیح الترمذی 2880
[53] البخاري (893)، ومسلم (1829)
[54] أخرجه أبو يعلى (5763)، والبيهقي (12549)
[55] مجموع الفتاوي(۱۰/۴۴۹)
[56] بخاری3461
[57] مسلم 48-47/ بخاری6475-6135 -6138 -6018 – 6136 – 6019 – 6476 – / مَنْ كَانَ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ والْيوْمِ الآخِر، فلْيقُلْ خيراً أَوْ لِيَصمُتْ، وَمَنْ كانَ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ والْيوم الآخِر، فَلْيُكْرِمْ جارَه، وَمَنْ كَانَ يُؤْمِنُ بِاللَّه وَالْيوْمِ الآخِر، فَلْيُكْرِمْ ضَيْفَه. یعنی: هرکس به الله و روز قيامت ايمان دارد، باید يا سخن نيک بگويد يا ساکت باشد؛ و هرکس به الله و روز قيامت ايمان دارد، باید همسایه اش را گرامی دارد؛ و هرکس به الله و روز قيامت ايمان دارد، باید مهمانش را گرامی دارد
[58] بخاری3461
[59] سنـــــن الترمـــــذی / 2678
[60] صحيح الترمذي 2229 / إنَّما أخافُ علَى أمَّتي الأئمَّةَ المضلِّينَ قالَ وقالَ رسولُ اللهِ صلَّى اللَّهُ عليهِ وسلَّمَ لا تزالُ طائفةٌ من أمَّتي علَى الحقِّ ظاهرينَ لا يضرُّهم من خذلُهم حتَّى يأتيَ أمرُ اللَّهِ
[61] متفق علیه / البخاري في صحيحه واللفظ له في كتاب الفتن – بَاب كَيْفَ الْأَمْرُ إِذَا لَمْ تَكُنْ جَمَاعَةٌ (وكذا رواه مسلم وابن ماجه
[62] ابن ماجه (4036) واللفظ له، وأحمد (7912) صحيح الجامع3650 / سيأتِي على الناسِ سنواتٌ خدّاعاتٌ؛ يُصدَّقُ فيها الكاذِبُ، ويُكذَّبُ فيها الصادِقُ، ويُؤتَمَنُ فيها الخائِنُ، ويخَوَّنُ فيها الأمينُ، وينطِقُ فيها الرُّويْبِضَةُ . قِيلَ : وما الرُّويْبِضةُ ؟ قال : الرجُلُ التّافِهُ يتَكلَّمُ في أمرِ العامةِ
[63] الخطيب البغدادي (المتوفى: 463هـ)، شرف أصحاب الحدیث: (17/1) الناشر: دار إحياء السنة النبوية – أنقرة/ از سخنان امام اوزاعی رحمه الله
[64] البخاري (100)، ومسلم (2673) باختلاف يسير، والترمذي (2652)
[65] أخرجه البخاري (1358) واللفظ له، ومسلم (2658)
[66] Madaarijus Saalikin, 2/44 / Manusia lebih membutuhkan ilmu daripada makanan dan minuman, karena seseorang butuh makan dan minum dalam sehari hanya satu atau dua kali, sedang kebutuhannya terhadap ilmu adalah sebanyak hembusan nafasnya. الناس إلى العلم أحوجُ منـهم إلى الطعام والشراب ، وذلك أن الرجل يحتاج إلى الطعام والشراب مرة أو مرتين ، أما حاجته إلى العلم فهي بعدد أنفاسه
[67] مسلم2022/ يا غُلامُ، سمِّ اللَّهَ، وَكُلْ بِيمِينِكَ، وكُل ممَّا يليكَ
[68] بخاری2311 / صحیح الترمذی 2880
[69] صحیح ابی داود4832 / صحیح الموارد1721
[70]احمد بن یحیی بلاذری، فتوح البلدان ص ۴۵۹
[71] صحیح الترمذی 2685
[72] أبو داود (3641)، والترمذي (2682)، وابن ماجه (223)، وأحمد (21715)
[73] أحمد بن حنبل، في مسند أحمد بن حنبل ، عن حذيفه بن اليمان ، الصفحة أو الرقم:18406/ الألباني، تخريج مشكاة المصابيح 5306 / تكونُ النُّبُوَّةُ فيكم ما شاء اللهُ أن تكونَ، ثم يَرْفَعُها اللهُ – تعالى -، ثم تكونُ خلافةٌ على مِنهاجِ النُّبُوَّةِ ما شاء اللهُ أن تكونَ، ثم يَرْفَعُها اللهُ – تعالى -، ثم تكونُ مُلْكًا عاضًّا، فتكونُ ما شاء اللهُ أن تكونَ، ثم يَرْفَعُها اللهُ – تعالى -، ثم تكونُ مُلْكًا جَبْرِيَّةً فيكونُ ما شاء اللهُ أن يكونَ، ثم يَرْفَعُها اللهُ – تعالى -، ثم تكونُ خلافةً على مِنهاجِ نُبُوَّةٍ . ثم سكت/ مسند أبي داود الطيالسي /
[74] بغوی، معالم التنزيل تفسير البغوي، ذیل آیه 101 سوره شعراء
[75] صحیح ابن ماجه51/ أخرجه النسائي (5010)، وابن ماجه (60) بنحوه، وابن خزيمة في ((التوحيد)) (2/684) وأحمد (11917) أخرجه ابن أبي عاصم في ((السنة)) (857) / السلسلة الصحيحة 3054
[76] إن لم تجدوني في الجنة بينكم فاسألوا عني فقولوا : يا ربنا عبدك فلان كان يذكرنا بك !!! ثم بكى رحمه الله رحمة واسعة
[77] پیاده شده از سخنرانی تصویری شیخ ابوحمزه المهاجر هورامی حفظه الله