درس های مقدماتی/ درس سوم: شناخت طاغوت، اولین قدم در ورود به اسلام
(21-قیسم)
و باز سنوحی یا سینوهه اينطور اضافه میكند: که در آن زمانی كه به سخنان كاهنان و دروغهايشان گوش مي دادم، و برای مصر و مردمش كه در زير شلاقهای فراعنه و كاهنان كمر خم كرده بودند خوشحال بودم، و در زمانی که فوج فوج مردم، همان مردمی كه هر كدام از آنان به صورتی درد تازيانه ی فرعون را چشيده بودند، گريه سر داده بودند، صدای زاری مردی را شنيدم كه مانند زنان فرزند مرده ناله سر داده بودند، و صدای گريه و نالهای شنیدم که از صدای زاری ديگران برتری گرفته بود و سخنان نامفهومی را زمزمه میكرد، حس كنجكاوی خود را با دقيق شدن به چهرهاش سيراب نمودم و در كمال ناباوری او را شناختم. او همان اِخناتون عاجز و عليل بود كه او را بر پشت الاغی بسته بودند تا به زمين نيفتد. به سوی او شتافتم تا شايد او را كمی آرام سازم، چون فكر میكردم در نتيجه ی مرگ فرعون گريه ی خوشحالی سر داده است اما … اِخناتون رشته خيالم را پنبه كرد، چون تا چشمش به من افتاد به صدای بلند فرياد زد: «ای سنوحی! هرگز فكر نمیكردم كه أمفسيس به اين اندازه عادل و بزرگ، و در حق مردم مهربان باشد، تا اينكه سخنان كاهنان را در مورد وی شنيدم. و اكنون اين منم كه می گريم. چون در طول اين سالها كينه ی اين خدای بزرگ را به جای عشق و اجلال وی در قلبم انبار كرده بودم. ای سنوحی! من چقدر گمراه بودم».
سنوحی میگويد: «هنگامی كه اِخناتون اين سخنان را با ايمانی راسخ بر زبان میراند من حيران به دست و پای بريده و صورت در هم ريخته ی او نگاه میكردم، و گويا او حيرت نگاههای من را دريافته و فكر من را خوانده بود، چون باز فرياد سر داد كه: أمفسيس حق داشت كه من را به اين روز بيندازد، چون سزای كسی كه اوامر خداوند را اجابت نكند جز اين نيست. آری، اين است سزای كسی كه خداوند خالق خود را نافرمانی كند. و چه سعادتی بالاتر از اين كه شخص سزای اعمالش را مستقيماً و بدست خود خداوند ببيند، و من از اين امر خوشحالم».
مگر ما هم اکنون در ماهواره ها و از کانال های ملاهای دین فروش و خائن چنین سناریویی را در مورد سکولاریستهای مرتدی چون جمال عبدالناصر، قاضی محمد، مصطفی بارزانی، قاسملو و اخیراًجلال طالبانی مشاهده نکرده ایم؟ مگر همین سکولاریست ها با نقاب روشنفکری همین کار کاهن ها را انجام نداده اند؟ قاضی محمد از همان ابتدابه دستور خونخوارترین کمونیست قرن گذشته، یعنی استالین، اقدام به تشکیل اولین حزب سکولار ارتدادی در میان کُردهای مسلمان نمود. تمام حزب هایی که بعد از او تا الان هستند همه پس مانده ها و انشعاباتی از همان حزب سکولار و مرتد دمکرات کردستان ایرانی هستند که همین قاضی محمد مرتد به دستور استالین بنیان گذاری کرده است. به دستور استالین و با راهکارهای باقراف اقدام به تشکیل جمهوری به سبک جمهوریهای سکولاریستی و سوسیالیستی شوروی سابق نمود و در نهایت، پس از اتمام تاریخ مصرفش توسط سکولار سوسیالیستهای شوروی دور انداخته شد و چون به دلیل روشنگری های علمای آن زمان و صدور فتوای ارتداد او توسط کسانی چون ملا خلیل رحمه الله از پشتوانه ی مردمی هم برخوردار نبود در انتهای بیچارگی و نا امیدی و ذلت دستگیر شده و توسط یک سکولاریست ایرانی دیگری که از جانب آمریکا حمایت می شد اعدام شد. او کسی بود که وقتی شوروی به او پشت کرد خیلی تلاش نمود که مردم کُرد از او حمایت کرده و به نفع او بجنگند. اما، مردم او را رها کردند. چون مردم مسلمان بودند و از نزدیک این ها را می شناختند. ملا خلیل رحمه الله علیه این ها فتوای جهاد داده بود و حکم ارتداد این ها را صادر کرده بود. ملا خلیلی که هیچ کدام از سکولاریست ها قصد ندارند او را به مردم بشناسانند تا مردم ندانندعلت این که قاضی محمد را مرتد دانست چه بود؟. قاضی محمد اینگونه در کمال ننگ و خواری و ذلت توسط رضاخان سکولار اعدام شد.
(ادامه دارد……)