درس های مقدماتی/ درس پنجم

دشمن شناسی شرعی (3)/ شناسائی اجمالی و روش برخورد با کفار پنهان داخلی یا منافقین و سکولارزده ها 

درس های مقدماتی/ درس پنجم

دشمن شناسی شرعی (3)/ شناسائی اجمالی و روش برخورد با کفار پنهان داخلی یا منافقین و سکولارزده ها 

(34- قسمت)

اما علت این نبود، چون اگر علت بازگشت او و اطرافیانش این بود اصلاً تا اینجا هم حرکت نمی کرد. هدف وی نابودی معنویات و روحیه ی جنگی مسلمین، ایجاد شورش و نافرمانی، ایجاد تفرق و فشل در میان سپاهیان اسلام و در عوض، روحیه دهی، تقویت روحی و دلیر کردن دشمنان اسلام و سکولاریست های قریش بود.  

در پیاده کردن این نقشه هم موفق شد؛ دو گروه از لشکریان اسلام، یعنی بنی‌حارثه از اوس و بنی‌سلمه از خزرج، بنا را بر سستی،پریشانی و درهم ریختگی گذاشتند؛این ها هممی خواستند به شیوه ای خودشان را کنار بکشند و خواستند از جنگ صرف نظر کنند و برگردند اما، سرانجام ثابت قدم ماندند. خداوند متعال می‌فرماید: «إِذْ هَمَّت طَّآئِفَتَانِ مِنكُمْ أَن تَفْشَلاَ وَاللّهُ وَلِیُّهُمَا وَعَلَى اللّهِ فَلْیَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ». آنگاه که دو طایفه از میان شما بنا را بر سستی، فشل و بی‌تابی قرار دادند؛ اما خداوند مولای آنان است، و مؤمنین بر خداوند باید توکل کنند.

عبدالله بن حرام- پدر جابر بن عبدالله انصاری- خواست که به این منافقین در ارتباط با وظیفه ی خطیری که در چنین شرایط حساسی دارند تذکر بدهد. این بود که آنان را تعقیب کرد، و پیوسته آنان را سرزنش می‌کرد، و در جهت تشویق و ترغیب آنان به بازگشت اصرار می کرد و می‌گفت: بیایید در راه خدا جنگ کنید یا از خودتان دفاع کنید!(در راه خدا هم نمی جنگید حداقل از خودتان دفاع کنید) آنان نیز پاسخ می‌‌دادند: اگر می‌دانستیم که شما کارتان با دشمن به جنگ خواهد کشید، بازنمی‌گشتیم!؟ عبدالله بن حرام، سرانجام دست از تعقیب و ترغیب آنان کشید و بازگشت، درحالی برمی گردد که خطاب به آنان می‌گفت: خدا دورتان کند، دشمنان خدا! خداوند پیامبرش را از شما بی‌نیاز خواهد ساخت!. نفوذ این ها و وجود این ها در میان مسلمین به همین شیوه در کارهای حساس مسلمین مخصوصاً امر جهاد اینگونه باعث فساد، دلسردی و خفت برای مسلمین در برابر دشمنانشان می شود.

  1. اگر منافقین و سکولارزده ها در راه الله دچار اذیتی شوند مثل بزدل ها عمل می کنند و این اذیت شدن توسط مردم را اگر به خاطر الله باشد مثل عذاب خدا می دانند. این قدر برایشان ترسناک، بزرگ و وحشتناک می شود: «وَمِنَ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ آَمَنَّا بِاللَّهِ فَإِذَا أُوذِیَ فِی اللَّهِ جَعَلَ فِتْنَهَ النَّاسِ کَعَذَابِ اللَّهِ وَلَئِنْ جَاءَ نَصْرٌ مِنْ رَبِّکَ لَیَقُولُنَّ إِنَّا کُنَّا مَعَکُمْ أَوَلَیْسَ اللَّهُ بِأَعْلَمَ بِمَا فِی صُدُورِ الْعَالَمِینَ» (عنکبوت/۱۰)، از مردم، کسانی هستند که می گویند خداوند پروردگار ماست، اما هرگاه در را خدا اذیتی به او برسد، فتنه ی انسان ها را مانند عذاب خدا می پندارد، ولی اگر نصر و پیروزی پروردگار برسد می گویند ما با شما هستیم آیا خداوند از درون ها آگاه نیست؟!

ما خیلی ها را دیده ایم که تنها شنیدن یک تذکر از یک طاغوت یا یک مسئول حکومتی را شدیدتر از آیات قرآن تلقی کردند،یعنی به تذکر آن ها بهتر از تذکرات خدا و آیات قرآن عمل کردند و آن را جدی تر گرفتند. یعنی تذکر این ظالمین را جدی تر از آیات قرآن فرض کردند یا یک بازداشت شدن را از عذاب قبر بالاتر دانستند و حاضر نیستند در کل، به خاطر الله دچار اذیت و آزاری شوند.

(ادامه دارد……)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *