
شیخ ابوحمزه المهاجر هورامی:درس های مقدماتی/ درس پنجم: دشمن شناسی شرعی (4)/ شناسائی مرتد در ادبیات شرعی و چگونگی برخورد با مرتدین و جبهه ی مرتدین
پیاده شده از نوار صوتی شیخ ابوحمزه المهاجر هورامی حفظه الله
(100- قسمت)
خوب، تو از کجا می دانی که این مسلمان فریب خورده، جاهل و خطاکاری که فریب ظالمین را خورده و حالا که حقیقت را به واسطه ی تو و از کانال تو فهمیده و توبه کرده گناهانش بخشیده نشده اند؟ و از کجا می دانی که از کسانی نیست که الله دوستشان دارد؟ تو هرگز نمی دانی. پس به داد برادر مسلمانت برس، و احکام توابین را در مورد او پیاده کن، و او را درمان کن، و او را به همان صف واحدی دعوت کن که الله دوستشان دارد «إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الَّذِينَ يُقاتِلُونَ فِي سَبِيلِهِ صَفًّا كَأَنَّهُمْ بُنْيانٌ مَرْصُوصٌ»، و مطمئن باش الله کسانی را که با دوستانش وارد جنگ شوند و یا آن ها را به قتل برسانند دوست ندارد؛ بلکه، الله با آن ها اعلان جنگ هم می کند: «إِنَّ اللهَ تَعَالَى قَالَ: مَنْ عَادَى لِي وَلِيًّا فَقَدْ آذَنْتُهُ بِالْحَرْبِ، وَمَا تَقَرَّبَ إِلَيَّ عَبْدِي بِشَيْءٍ أَحَبَّ إِلَيَّ مِمَّا افْتَرَضْتُهُ عَلَيْهِ، وَلاَ يَزَالُ عَبْدِي يَتَقَرَّبُ إِلَيَّ بِالنَّوَافِلِ حَتَّى أُحِبَّهُ؛ فَإِذَا أَحْبَبْتُهُ كُنْتُ سَمْعَهُ الَّذِي يَسْمَعُ بِهِ، وَبَصَرَهُ الَّذِي يُبْصِرُ بِهِ، وَيَدَهُ الَّتِي يَبْطِشُ بِهَا، وَرِجْلَهُ الَّتِي يَمْشِي بِهَا، وَلَئِنْ سَأَلَنِي لأُعْطِيَنَّهُ، وَلَئِنْ اسْتَعَاذَنِي لأُعِيذَنَّهُ»،[1] كسی كه با يكی از دوستان من دشمنی كند من با او اعلان جنگ می كنم.مَنْ عَادَى لِي وَلِيًّا فَقَدْ آذَنْتُهُ بِالْحَرْبِ، كسی كه با يكی از دوستان من دشمنی كند من با او اعلان جنگ می كنم. و بنده ی مؤمن با هيچ چيز محبوبی نزد من بهتر از فرايض با من نزديك نمی شود، و او با انجام نوافل (عبادتهای غير واجب) به من نزديك می شود تا اين كه من او را دوست بدارم، هنگامی كه من او را دوست دارم، من گوش او می شوم كه با آن می شنود، و چشم او می شوم كه با آن می بيند، و دستش می شوم كه با آن می گيرد، و پاهايش می شوم كه با آن راه می رود، و اگر چيزی از من بخواهد به او می دهم، و اگر پناه بخواهد پناهش میدهم.
خوب، حالا یقین داری که این شخص مثل حاطب رضی الله عنه قصد ارتداد نداشته و تسلیم کل شریعت الله است اما، به دلایلی کاملاً غلط و واهی در برابر تو قرار گرفته، و یقین هم داری که الان توبه کرده و یقین هم داری که الله تعالی توابین را دوست دارد«إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ التَّوَّابِینَ» و یقین هم داری که الله تعالی کسانی که در راهش قتال می کنند را هم دوست دارد «إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الَّذِينَ يُقاتِلُونَ فِي سَبِيلِهِ صَفًّا كَأَنَّهُمْ بُنْيانٌ مَرْصُوصٌ» و یقین هم داری که اگر با یکی از دوستان الله دشمنی کنی الله با تو اعلان جنگ می کند «مَنْ عَادَى لِي وَلِيًّا فَقَدْ آذَنْتُهُ بِالْحَرْبِ» اما، شک داری که این شخص مسلمان در مورد توبه اش راست می گوید یا دروغ؟ اما، همه می دانیم شخصی که با یقین وارد اسلام شده با شک و شبهه از آن خارج نمی شود. پس، این شخص را باید مشمول توابین، مجاهدین و محبین الله فرض کنی، نَحْسِبُهُ، وَاللَّهُ حَسِيبُهُ وَلاَ نُزَكِّي عَلَى اللَّهِ أَحَدًا. خوب، حالا اگر جرأت داری با همین شک و گمانهایت با الله اعلان جنگ کن.
خیلی خطرناک است خیلی، این ها در ظاهر ناخواسته همان کار حاطِب را انجام دادند اما، در سطح بزرگتری مثل گروه، حزب، جماعت و مذهب، و باید در برخورد با آن ها نهایت دقت صورت بگیرد، و آن ها را از کارشان منصرف کرد، و اهداف و قصد آن ها را از این کارشان تشخیص داد، و آن ها را به جمع مسلمین برگرداند، و عذرهایشان را پذیرفت هر چند که دروغین هم باشد.عذرهایشان را پذیرفت هر چند که دروغین هم باشد. چون، معمولاً در اینگونه موارد فقط یک بار به خاطر یک جرم عذر کسی پذیرفته می شود و اگر شخص در اینگونه کارها دوباره مرتکب آن شد عذر او پذیرفته نمی شود.
سرگذشت ابوعزه جُمحی نمونه ی خوبی می تواند باشد. این شخص انسانی سکولار، شاعر، نيازمند و صاحب چند دختر بود. زمانی که در جنگ بدر اسیر شد به رسول الله صلی الله علیه و سلم گفت: ای رسول الله! تو میدانی كه من فردی نيازمند و عيالدار هستم و مالی هم ندارم كه پرداخت كنم بنابراين، بر من احسان كن! رسول الله صلی الله علیه و سلم عذرش را قبول کرد و از او تعهد گرفت تا دوباره عليه رسول الله صلی الله علیه و سلم موضع گيری نکند و از دشمنانش راحمايت نكند.
اما، ابوعزه به عهد خودش با رسول الله صلی الله علیه و سلم وفا نکرد و سکولاریستهای قریش او را فريب دادند، و در جنگ احد، در حین عقب کشی لشکر به دلایلی از لشکر قریش جا ماند و دوباره اسیر مسلمین شد. اين بار هم از رسول الله صلی الله علیه و سلم خواست تا او را ببخشد، رسول الله صلی الله علیه و سلم با قاطعیت درخواست او را رد کرد و فرمود: «اكنون تو را ول نمیكنم كه دست به رخسارت بكشی و بگویی محمد را دو مرتبه، گول زدم».به همین دلیل، دستور داد تا گردنش را بزنند.
(ادامه دارد……)
[1]– البخاري