قسمت 6)
البته اين براي رهبران نظامي چون خالد بن وليد و اسامه بن زيد رضي الله عنهما كه رسول الله صلي الله عليه و سلم و خلفاي پس از او رهبريت جامعه را در اختيار داشتند و ابومصعب زرقاوي كه اسامه بن لادن رحمه الله رهبريت كل سازمان القاعده را بر عهده داشت و امكان راست نمودن خطاهاي آنها وجود داشت چيز عجيب و تازه اي نبوده و نيست ، بلكه عيب از زماني ظاهر مي گردد كه همين فرماندهان نظامي در فقدان رهبران عقيدتي و شرعي خود ، بار مسئوليت آنها را نيز ، به حكم ضرورت ، به دوش مي كشند و اكثراٌ روحيه ي نظامي گري بر جريان حاكم مي گردد .
در زمان فرمانده ي رشيد اسلام ابومصعب زرقاوي رحمه الله جهت جبران اين خلاء فقهي كه پيش آمده بود به ناچار آثار كساني چون ابوبصير و ابوقتاده و امثالهم مرجع و منبع گشتند . اين سرآغاز ورود و جايگزيني علماي كتابخانه اي موجود در سرزمينهاي دارالكفر و دارالحرب با علماي ميداني و موجود در صحنه هاي جهاد و قتال بود ، كه به حكم ضرورت و ناچاري ، از جانب عده اي از طرفداران جهاد و مجاهدين انجام گرفته بود .
اين دسته از علماء كتابخانه اي موجود در دارالكفر و دارالحرب هرگز حاضر نبوده و نخواهند بود كه مانند كساني چون دكتر عبدالله عزام يا ابوانس شامي و… زندگي تحت حاكميت كفار محارب جهاني و مرتدين محلي را رها نموده و به سرزمينهايي كوچ كنند كه توسط مجاهدين آزاد گشته است، تا اينكه از نزديك با وضع موجود در تماس بوده و احكامي مناسب از شرع استنباط نمايند به همين دليل لينها نيز اغلب احكامي كلي ارائه مي دهند و زماني كه كار به تطبيق اين احكام مي رسد دچار اشتباه و سردرگمي مي گردند و مصيبت بار تر از همه اين است كه تمام رسانه ها در اختيار اين شخصيتهاي كتابخانه اي قرار گرفته و ديدگاههاي اشتباه آنها مطلق انگاشته شده و تبديل به بتي مي گردند كه نبايد از آنها دليل شرعي خواسته شود و خودشان دليل مي گردند !.
(ادامه دارد…..)