درسهای مقدماتی/درس ششم:  چه باید کرد؟ وحدت آگاهانه، هدفمند و حرکتی (3)

درسهای مقدماتی/درس ششم:  چه باید کرد؟ وحدت آگاهانه، هدفمند و حرکتی (3)

یکی دیگر ازموانع «وحدت آگاهانه، هدفمند و حرکتی» «عدم مردم شناسی شرعی» است

این مانع در واقع به عدم شناخت و یا حتی آگهی های غلط از جامعه ی کفار، و بخصوص عدم شناخت و آگاهی های غلط از وضع موجود مسلمین و جامعه ی مسلمین اشاره دارد.

می دانیم که الله تعالی می فرماید: إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ مَا أَنزَلْنَا مِنَ الْبَيِّنَاتِ وَالْهُدَى مِن بَعْدِ مَا بَيَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِي الْكِتَابِ أُولَـئِكَ يَلعَنُهُمُ اللّهُ وَيَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ (البقرة / 159) بی‌گمان کسانی که پنهان می‌دارند آنچه را که از دلائل روشن و هدایت فرو فرستاده‌ایم، بعد از آن که آن را برای مردم در کتاب بیان و روشن نموده‌ایم، خدا و نفرین‌کنندگان (چه از میان فرشتگان و چه از میان مؤمنان انس و جان)، ایشان را نفرین می‌کنند.

در این صورت واضح و روشن است که، هدف، کتمان ریزترین مسائل قانون شریعت الله نیست، بلکه هدف این است که چه جوری عَلَىٰ بَصِيرَةٍ باید این دعوت الله را پس از بیان صریح و واضح لا اله -الا الله و پس از یاد دادن ایمان می شود در میان طبقات مختلف جامعه به پیش برد؟

چه طوری می شود امر الله: ادْعُ إِلَى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَن (نحل/125) را در دعوتمان رعایت کنیم؟

چه طوری می شود امر الله: وَقُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً (بقره/83) را رعایت کرد؟

چه طوری می شود امر الله: وَقُلْ لِعِبَادِي يَقُولُوا الَّتِي هِيَ أَحْسَنُ  (اسراء/53) را در مورد طبقات مختلف مردم به کار گرفت؟

با بررسی سیره ی رسول الله صلی الله علیه وسلم متوجه می شویم که برای پیاده کردن این اسلوبهای شرعی، ایشان از مردم شناسی عمیقی برخوردار بودند، و در رسیدن به اهدافشان از این شناخت استفاده می کردند . رسول الله صلی الله علیه وسلم به صورت کلی یک جایی می فرماید: «الْإِیمَانُ يَمَانٍ وَالْكُفْرُ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَالسَّكِینَةُ فِی أَهْلِ الْغَنَمِ وَالْفَخْرُ وَالرِّيَاءُ فِی الْفَدَّادِینَ أَهْلِ الْخَيْلِ وَالْوَبَرِ»[1] «یمنیان اهل ایمانند و كفر نیز از جانب شرق (منطقه­ای كفر خیز است) است و سكینت و آرامش در بین اهل غنم (چوپانان و كسانی كه با گله سر وكار دارند) است و فخر و ریا و در روایتی خیلاء (کبر و خود بزرگ­بینی) در بین صاحبان شتر (مالداران) و صاحبان اسب و بادیه­نشینان است.»

رسول الله ­صلی الله علیه وسلم اینطوری می­­خواست، اصحابش را به احوال و خلقیات كسانی كه با آنان تعامل دارند آشنا کند . حتی زمانی که به شاعر و مجری جنگ روانیش حسّان بن ثابت رضی الله عنه امر کرد تا سکولاریستهای کافر قریش را با اشعارش مورد نقد و هجو قرار بدهد، مقدمتاً از ابوبكر رضی الله عنه خواست تا حسان رضی الله عنه را از احوال و ایام و اخبار خودشان (در مكه) خبردار و اگاه کند.

یا زمانی که  معاذ رضی الله عنه رابه عنوان یک دعوتگر و امیر لشکر به سوی مردم یمن فرستاد، به معاذ پس از یادآوری چگونگی برخورد و تعامل با الله و چگونگی برخورد و تعامل با هوا و نفس خودش، چگونگی برخورد و تعامل با مردم یمن را به آن یاد داد و به  معاذ فرمودند: «تو به سوی قومی­ از اهل كتاب می­­روی»[2] و برایش مشخص کرد با چه قومی و با چه عقایدی روبرو خواهد شد و چگونگی برخورد با آنها را مشخص کرد و در صحبت کردن با آنها برای معاذ اولویت بندی کرد، و اولویاتی را که برای مخاطب قرار دادن اهل کتاب یمن لازم بود را معلوم و آشکار کرد، و اولین امری که باید به اینان بگویدرا تعیین فرمود، بعد از جا افتادن و قبول اولین مورد به آن گفت مورد دوم این را بگو و بعد از جا افتادن مورد دوم نوبت به مورد سوم می رسد و زمانی که مورد سوم هم جا افتاد و قبولش کردند نوبت می رسه به خوب اجراء کردن مورد سومی.

 نگاه کنین رسول الله صلی الله و علیه وسلم چه طوری برای معاذ اولویت بندی و مرحله بندی می کند: همانا تو بنزد قومى از أهل كتاب مى روى لذا پس أولين چيزى كه آنها را بسوى آن دعوت مى دهى توحید الله  باشد.«أَوَّلَ مَا تَدْعُوهُمْ إِلَى أَنْ يُوَحِّدُوا اللَّهَ تَعَالَى» وچون خداوند را شناختند پس آنها را با خبر نما كه خداوند در شبانه روزشان پنج نماز بر آنها فرض نموده است. «فَإِذَا عَرَفُوا ذَلِكَ فَأَخْبِرْهُمْ أَنَّ اللَّهَ قَدْ فَرَضَ عَلَيْهِمْ خَمْسَ صَلَوَاتٍ فِي يَوْمِهِمْ وَلَيْلَتِهِمْ» وچون اين را نجام دادند پس آنها را با خبر نما كه خداوند در أمولشان زكات فرض نموده است كه به فقيران خودشان باز گردانده مى شود. «فَإِذَا صَلَّوْا فَأَخْبِرْهُمْ أَنَّ اللَّهَ افْتَرَضَ عَلَيْهِمْ زَكَاةً فِي أَمْوَالِهِمْ تُؤْخَذُ مِنْ غَنِيِّهِمْ فَتُرَدُّ عَلَى فَقِيرِهِمْ» وچون از اين دستور اطاعت کردند از آنها زكات را بگير واز گرفتن بهترين مالهاى مردم پرهيز نما.«فَإِذَا أَقَرُّوا بِذَلِكَ فَخُذْ مِنْهُمْ وَتَوَقَّ كَرَائِمَ أَمْوَالِ النَّاسِ»[3]

خود  معاذ رضی الله عنه روایت می کند: بَعَثَنِي رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، قَالَ:إِنَّكَ تَأْتِي قَوْمًا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ، فَادْعُهُمْ إِلَى شَهَادَةِ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَأَنِّي رَسُولُ اللَّهِ، فَإِنْ هُمْ أَطَاعُوا لِذَلِكَ، فَأَعْلِمْهُمْ أَنَّ اللَّهَ افْتَرَضَ عَلَيْهِمْ خَمْسَ صَلَوَاتٍ فِي كُلِّ يَوْمٍ وَلَيْلَةٍ، فَإِنْ هُمْ أَطَاعُوا لِذَلِكَ، فَأَعْلِمْهُمْ أَنَّ اللَّهَ افْتَرَضَ عَلَيْهِمْ صَدَقَةً، تُؤْخَذُ مِنْ أَغْنِيَائِهِمْ، فَتُرَدُّ فِي فُقَرَائِهِمْ، فَإِنْ هُمْ أَطَاعُوا لِذَلِكَ، فَإِيَّاكَ وَكَرَائِمَ أَمْوَالِهِمْ، وَاتَّقِ دَعْوَةَ الْمَظْلُومِ، فَإِنَّهُ لَيْسَ بَيْنَهَا وَبَيْنَ اللَّهِ حِجَابٌ” [4]همانا تو بنزد قومى از أهل كتاب مى روى لذا آنها را بسوى اين  كه به جز خداوند ديگر معبود برحقى نيست ومن فرستاده خداوند هستم دعوت بده.اگر آنها اين را پذيرفتند، آنها را آگاه نما كه خداوند در شبانه روز پنج نماز بر آنها فرض نموده است. اگر آنها اين را پذيرفتند آنها را آگاه نما كه خداوند در أمولشان زكات فرض نموده است كه از ثروتمندانشان گرفته شده و به فقيران خودشان باز گردانده مى شود. اگر آنها اين را پذيرفتند از گرفتن بهترين مالهايشان پرهيز نما. واز دعاى مظلوم بترس زيرا در ميان آن وخداوند پرده اى نيست.

این روش رسول الله صلی الله علیه وسلمِ که الله تعالی می فرماید: قُلْ هَٰذِهِ سَبِيلِي أَدْعُو إِلَى اللَّهِ ۚ عَلَىٰ بَصِيرَةٍ أَنَا وَمَنِ اتَّبَعَنِي ۖ وَسُبْحَانَ اللَّهِ وَمَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِينَ(یوسف/108)بگو : این راه من است که من (مردمان را) با آگاهی و بینش به سوی خدا می‌خوانم و پیروان من هم ( چنین می‌باشند)، و خدا را منزّه می‌دانم، و من از زمره مشرکان نمی‌باشم .

این روش رسول الله صلی الله علیه وسلمِ که الله تعالی می فرماید: لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآَخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرًا(احزاب/21) سرمشق و الگوی زیبائی در (شیوه پندار و گفتار و کردار) پیغمبر خدا برای شما است. برای کسانی که (دارای سه ویژگی باشند:) امید به خدا داشته، و جویای قیامت باشند، و خدای را بسیار یاد کنند.

و خود رسول الله صلی الله علیه وسلم هم می فرماید:مَنْ عَمِلَ عَمَلاً لَيْسَ عَلَيْهِ أَمْرُنَا فَهُوَ رَدٌّ[5]هر كس كارى را انجام دهد كه مطابق با دستورات ما نباشد آن رد است.

ما هم بر همین اساس دردرس دشمن شناسی شرعی و درجه بندی دشمنان به اندازه ی کافی در مورد جامعه ی کفار و احکام مربوط به آنها صحبت کردیم، در مورد شناخت از وضع موجود مسلمین هم درجلسات قبلی به عنوان یک پیش شرط و پیش نیاز وحدت آگاهانه، هدفمند و حرکتی کلیاتی راخدمت دوستان گرامی عرض کردیم که در کل نوعی مفاهیم کلی جامعه شناسی اسلامی و مردم شناسی اسلامی را به ما نشان می دهد اما متأسفانه عده ای از برادران ما نسبت به این مفاهیم کلی در چنان ناآگاهی به سر می برند که حتی نمی توانند واکنشی شبیه واکنش مسلمین درآیات اولیه ی سوره ی روم از خودشان نشان بدهند، و آشکارا در موارد زیادی این جهلشان مانعی در برابر وحدت آگاهانه، هدفمند و حرکتی است، و از سوی دیگردشمنان هم از کانال این جهل مسلمین توانستند اهداف و نقشه های ضد اسلامی خودشان را توسط همین مسلمین پیاده کنند.

این عدم شناخت شرعی و عینی از مسلمان و غیر مسلمان باعث می شود شخص نتواند دیپلماسی متناسب خودش را با مسلمان و کافر به صورت شرعیش به پیش ببرد، و نتواند متناسب با ظرفیت و توانائیهای شخصی که با او صحبت می کند وارد گفتگو و دعوت بشود، و اکثرا خودش به نوعی بن بست و حتی گرایش به خشونت و زیاده روی و دلسری کشیده می شود، و مخاطبش را هم گاه دچار فتنه و حتی اورا به مسیری می کشاند که جاهلانه با مخالفت با قانون شریعت الله، الله و رسولش را تکذیب کند که آشکارا به عنوان یکی از موانع وحدت آگاهانه، هدفمند و حرکتی عمل می کند.

بخاری رحمه الله از امام علی رضی الله عنه روایت می­­كنـد كه گفته است:حَدِّثُوا النَّاسَ بِمَا يَعْرِفُونَ، أَتُحِبُّونَ أَنْ يُكَذَّبَ اللَّهُ وَرَسُولُهُ؟[6]«با مردم به اندازه­ی معارفشان صحبت نمایید، آیا دوست دارید كه خدا و رسولش را تكذیب كنند.» یا مسلم از ابن مسعود رضی الله عنه روایت می کند که گفته است:مَا أَنْتَ بِمُحَدِّثٍ قَوْمًا حَدِيثًا لا تَبْلُغُهُ عُقُولُهُمْ؛ إِلا كَانَ لِبَعْضِهِمْ فِتْنَةٌ[7].اگر با مردم سخنی بگوئید که عقلشان به فهم آن نرسد، حتماً برخی از آنان به فتنه می‌افتند. «اگر تو برای قومی­ سخن گفتی و آن قوم، فهم گفتـه­های تو را نـداشتند (عقلشان بدان نرسید) آنان را دچار فتنـه نموده­ای.»

مشخص است که این سخن در مورد آموزش ایمان نیست، چون ایمان را هر انسانی که دیوانه نباشد و از سلامت روانی برخوردار باشد می فهمد . این روش در مورد آموزش سایر احکام و بر طرف کردن جهل هائی است که نیاز به آگاهی و بصیرت شرعی در امر دعوت و جهاد دارد؛ اما این برادران نا آگاه ما نه از دوست و نه از دشمن شناخت شرعی ندارند، برای همین است اکثرا در دنیا شکست می خورند . و اگر شناختی از لابه لای گفته های آشفته ی علمای مورد قبولشان پیدا کرده باشند مربوط به قرون گذشته ست و ارتباطی به وضع موجود ندارد، و اگرخودشان هم به آگاهی هائی دست پیدا کرده باشند، شناختی است خیالی و غیر مربوط با جامعه ی کنونی که در هر دو حالت به درد وضع موجود ملتش نمی خورد.

 به عنوان مثال فلان عالم در فلان قرن و فلان مکان مشخص گفته که صوفی ها شریعت را کنار گذاشتند و در خانقاها به سبک راهبها گوشه گیری کردند و اصلا اهل جهاد و قتال نیستند، اما می بینیم که در قرون بعد همین صوفی ها تبدیل می شوند به حکومت عثمانی یا عمر مختار یا شیخ سعید پیران یا سنجر خان کردستان و گروههایی از طالبان و مسلمین چچن و غیره که علاوه بر آنکه تابع شریعت هستند بلکه خودشان مجری قانون شریعت الله و پرچمدار جهاد با کفار می شوند.

 در اینجا آن عالم در آن مکان مشخص و زمان مشخص راست گفته است، اما این برادران ما متوجه نیستند که این عالم بزرگوار برای زمان خودش صحبت کرده است نه برای سایر زمانها، الان ممکن است دسته هائی از صوفی ها باشند که کلا مرتد شده باشند مثل علی الهی ها و یزیدی ها و غیره و یا ممکن است دسته هایی موحد و مجاهد و یا طبقات مختلف دیگری وجود داشته باشند که هر کدام مشمول حکم جداگانه ای باشند .

 این برادران ما با مطالعه ی رای فلان عالم، می آیند و بر همه ی صوفی ها یک حکم صادر می کنند که تناسبی با وضع موجود ندارد، و آگاهی هایشان اشتباه است، و همین آگاهی های اشتباه خودش مانعی در برابر وحدت اگاهانه، هدفمند و حرکتی می شود، این مثال را عرض کردم که بدانید در مورد اکثر فرق و تفاسیر اسلامی برادران ما به همین سبک دچار اشتباهات فاحشی می شوند و آگاهی هایشان علاوه بر آنکه نمی تواند خدمتی به خود شخص و وضع موجود مسلمین بکند بلکه اکثر مانع می شود در برابر وحدت آگاهانه، هدفمند و حرکتی اهل قبله .

در کنار این برادران ما کسانی هستند که مثلا در مورد جهاد افغانستان و عراق و سوریه و یمن و حتی صومالی و مالی و چچن و غیره آگاهی های خوبی دارند، و حتی ممکن است مدتی هم در میان بعضی از مجاهدین این مناطق زندگی کرده باشند، اما در برابر اطلاعاتشان در مورد جامعه ی خودشان تقریبا نزدیک به صفراست، و می خواهند با داروئی که برای درمان بیماریهای آن کشور به درد خورده است با همان دارو بیماری خاص سرزمین خودش را درمان کنند، در حالی که بیماری سرزمین او – با وجود مشترکاتی چون حاکمیت کفار سکولار و مرتدین محلی و رواج انواع فقر و نا امنی ها و آلودگی های عقیدتی و رفتاری- با سرزمینهای دیگر متفاوت است، و مردم سرزمین او در موارد مختلفی با سرزمینهای دیگر تفاوتهای فاحش و نیازهای مختلف و حتی اولویتهای مختلفی هستند، اما این برادران ما متوجه نیستند که ماشینی که در سرزمین خودشان می خواهند نقصهایش را بردارند و تعمیرش کنند قطعه ی معیوبش با قطعه ی معیوب سایر سرزمینها فرق دارد، در آنجا میل لنگ عیب دارد و در اینجا لاستیکها پنچرند یا سوپاپها عیب دارند؛ در آنجا علاوه بر اشغالگران خارجی و مرتدین مشکل بر سرنماز خواندن و جماعت رفتن مسلمین و ارتداد به دین سکولاریسم و قرآن سوزی توهین ناموسی به الله و پیامبر و دین نیست بلکه مشکل درقومیت گرائی و ناسیونالیسم و چیزهای دیگر است، اما در کردستان مشکل اصلی بر سر ارتداد عمومی مردم به دین سکولاریسم است که نماز نخواندن و جماعت نرفتن و حتی قرآن سوزی و اهانت به قرآن و الله و پیامبر و اسلام و غیره هم از ثمرات آن است .

در اینجا علاوه بر آنکه عیبشان هم یکی نیست ماشینشان هم  با هم فرق دارد، وسیله ی حرکتی آنها یک ملا با یک فکر حنفی دیوبندی ماتریدی یا اشعری است، ماشین حرکتی شما ممکن است شورا باشد. در این صورت با میل لنگ تراکتور نمی شود میل لنگ اتوبوس یا قطار را تعمیر کرد و اینها را به حرکت انداخت .

در این صورت این برادران ما با ارائه ی درمان آن سرزمینها برای سرزمین خودش که به درد بیماران سرزمین خودش نمی خورد، یا با ارائه ی قطعه ای که نقص ماشین سرزمینشان رفع نمی کند، آشکارا به عنوان سد و مانعی در برابر پیدا کردن داروی مناسب و قطعه ی مناسب عمل می کنند، و آشکارا در برابر وحدت آگاهانه، هدفمند و حرکتی مسلمین سد و مانع می شوند، و با اعمال جاهلانه ی خودشان مردم را در برابر قانون شریعت الله قرار می دهند.

شناخت جامعه و افراد جامعه می تواند بهترین کمک در ارائه ی درمان مناسب و قطعه ی مناسب  برای بر طرف کردن بیماریها و غیوب و نقصهای آن جامعه و افراد باشد. از جمله کسانی که دوست نداشتند با بعضی از مردم، برخی موضوعات اجتهادی را در میان بگذارند، امام احمد است  که دوست نداشته احادیثی را که ظاهر آن قیام و خروج بر حاکم ظالم و اهل بدعت را جایز می دانست برای عموم در آن ظروف زمانی و مکانی بیان بشوند.

حکومتی بدیل اضطراری اسلامی که از مسأله ی خلق قرآن حمایت می کرد، و در ایام محنة آن همه مصیبت برای خودش و دیگر علماء به وجود آورد، اما ایشان بیایند روایتهائی که جنگ مسلحانه بر علیه چنین حکومت بدیل اضطراری اسلامی را جایز می دانست را مناسب آن شرایط زمانی و مکانی بین المللی و منطقه ای مسلمین نمی دانست و در این حالت اضطرار واکنشی متناسب با این وضعی که پیش آمده است را در پیش گرفت. همانطوری که بعضی از اصحاب با وجود فاسد بودن حکومت یزید اما زمینه های قیام را مناسب نمی دانستند، یا ابوحنیفه به اهل کوفه اعتماد نداشت و در نهضت نفس زکیه شرکت نکرد و تنها از نظر پولی و تبلیغی به او کمک کرد . در هر صورت موقعیتهائی در جامعه ای خاص پیش می آیند که نه بیان یک حکمی برای بعضی از مردم لازم است، و نه شرکت کردن در آن، بلکه باید آن را برای فراهم شدن زمینه های مناسبش و زمان مناسبش در آن جامعه ی خاص نگه داشت.

از یکی از علما در مورد مسئله­ای علمی سئوال شد، ایشان پاسخ ندادند. سوال کننده گفت: مگر این حدیث را نشنیده­اید:مَنْ كَتَمَ عِلْمًا يَعْلَمُهُ، جِيءَ بِهِيَوْمَ الْقِيَامَةِ مُلْجَمًا بِلِجَامٍ مِنْ نَارٍ[8] «كسی كه علمی­ داشته باشد وآن را كتمان نماید روز قیامت، به افساری آتشین بسته خواهد شد؟» ایشان فرمودند: افسار را رها كن و برو، هرگاه كسی آمد و فقه و فهم آن را داشت و من از چنین كسی علمم را كتمان نمودم، مرا به افسار ببند.

حتی کسی چون امام حسن بصری كه حجاج از او در مـورد حـدیث عرنیین [9] و مجـازات آنها توسط رسول الله صلی الله علیه وسلم پرسید،امام حسن بصری، حدیث را انكار کرد، چـرا كـه می­­دانست حجاج قبلاً این حدیث[10] را وسیله­ای برای خونریزی بیشتر قرار داده بود و الان با استناد به این حدیث بیش از پیش در ریختن خون­ زیاده روی می کند . عبدالرحمن بن مهدی رحمه الله درهمان قرن دوم هجری می گوید : «مرد به درجه­ی امامت نمی­­رسد که به وی اقتدا نمود، مگر اینكه بعضی از چیزهایی را كه می­­شنود در نزد خویش نگه دارد.»[11]

حالا مسلمین به دلیل نبود حکومت اسلامی علی منهاج نبوة و تمام مفاسد و آلودگی های عقیدتی و رفتاری که بعد از این به وجود آمده اند در یک میزان از آگاهی ها نیستند، و جوامع آنها هم در یک سطحی نیستند، و حتی هر شخص و گروه و جامعه ای نیاز به یک راهکار خاص دارد که باید فهمیده بشود، و متناسب با آن ««تَبَيَّنَ لَهُ الْهُدَى» و عمل بشود.

بله بايد شيوة برخورد با همة مردم را یاد بگیریم نه قشر خاصي از آنها را . برای همین است که نوع جاهليت نوع حركت را و نوع واکنش را مشخص مي كند، و ممکن است نوع جاهلیت هر زمانی با زمان دیگر متفاوت باشد، برای همین است که هم نوع واکنش و هم نوع حرکت فرق می کند، یا ممکن است حتی نوع جاهلیت در یک زمان از مکانی به مکان دیگری فرق داشته باشد، برای همین است واکنش نسبت بر هر کدام با آن یکی فرق می کند.

دیگر شما با تمام مشترکاتی که ممکن است در جاهلیتها وجود داشته باشد، اما ویژگیهای خاص این جاهلیتهای بومی و محلی، این اجازه را به شما نمی دهد که راهکاری که به درد درمان جاهلیت فلان شخص یا فلان خانواده یا فلان روستا یا فلان شهر و استان و سرزمین خورده را  کپی برداری کنید و مو به مو را انسانهای دیگردر جوامع دیگر پیاده اش کنید. همه ی اینان بیمارهستند، اما همه شان یک بیماری ندارند، و با یک دارو نمی شود همه را درمان کرد. ممکن است یک دارو برا ی یک بیمار مناسب باشد و برای یک بیمار دیگرحکم سم را داشته باشد .

علاوه بر این باید این دارو را با زبانی ساده که مردم می فهمندنش، و با آن زندگی می کنند، متناسب با اولیتهای آنهابه آن داده بشود و با آنها وارد صحبت بشویم، مثل زبان محاوره ای و زبان سیاسی و اقتصادی و فرهنگی و غیره . وَمَا أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلاَّ بِلِسَانِ قَوْمِهِ لِیُبَیِّنَ (ابراهیم/4) ما هیچ پیغمبری را نفرستاده‌ایم مگر این که به زبان قوم خودشتا برای آنان (احکام الهی را) روشن کند. به عنوان مثال زبان سیاسی و حتی اقتصادی و اولویتهای مردم کردستان با زبان سیاسی و اولویتهای مردم افغانستان و حتی بسیاری از اعراب تفاوتهای فاحشی پیدا کرده و باید با این زبان روز و متناسب با اولویتهای آنها با آنان وارد گفتگوشد . 

همچنین لازم است توقع و انتظار هم متناسب با ظرفيت شخص و جامعه باشد نه بيشتر، چون اگرتوقع و انتظار بیشتر از ظرفیت شخص و جامعه باشد باعث می شود شخص و جامعه درِ عذر و بهانه را باز کند، و  اگر ادامه داشته باشد باعث می شود شخص و جامعه در دراز مدت کلا هم مسیر شدن با این جریان مبارک را رها کنند.

 این یعنی هر شورائی به هم مسیرانش یاد بدهد که باید به «امكانات بومي خودشان پي ببرند، و از ريشه هاي خودشان پا بگيرند، و به واقعيتهای خودشان تكيه كنند» با این زمینه ی زیر بنا سازی و بتون ریزی است که می توانند رو انرژی سایر مسلمین جهان در ساختن ساختمان حکومت اسلامی جامعه شان حساب باز کنند .  

 عموماً هيچكس غير از انسانهای ابله و جاهل مرتکب اين اشتباه نمی شوند كه تجربه ی  سرزمینهای دیگر را كوركورانه در سرزمين خودشان به کار ببرند. نهضتها نتيجه كار «داخلي» اند كه كم و بيش تحت تاثير عوامل خارجي مساعد يا نامساعد هم قرار مي گيرند، اما اساساً سرنوشت آن بوسيله ی همان ملت تعيين مي شود و شكل مي گيرد .

مردم مستضعف و بخصوص مسلمینی که در صف مقدم جنگ با کفار سکولار جهانی و مرتدین محلی قرار گرفته اند به خوبی می دانند كه چه مي خواهند، به همین دلیل رهبران بايد برای آموختنِ «شيوه ی زبان مردم» و آموختن از مردم، نزدشان بروند و از آنان یاد بگیرند که چه طوری با آنها صحبت کنند، و چه جوری قوانین شریعت الله را به آنان یاد بدهند .

 بسیاری از برادران درس خوانده ی ما که در محیط آموزشی ناسالم و ناقص، و در محیطی فرهنگی و حتی اجتماعی خارج از مردمی که می خواهند باآنها صحبت کنند رشد کرده اند، اکثرا درباره جامعه خودشان  سر و صداي زيادي براه مي اندازند، در حالي كه غافلند كه بي ادعا ترين فروشنده دوره گرد حاشيه خيابانهاي محلي، ممكن است درباره درون جامعه خودش از بسياري از تحصيلكرده هاي مدرک گرفته ی جدا از مردم، آگاهتر باشد و شناخت دقیقتر و عینی تری داشته باشد.

مردم و جامعه را باید بشناسیم تا بتوانیم راه و رسم آزادگی و حرکت به سمت و سوی حکومت اسلامی علی منهاج نبوه و امت واحد و جماعت واحد را به آنها یاد بدهیم. باید آنها را بشناسیم تا در حالتهای اضطرار مثل امام احمد بن حنبل رحمه الله راه  حفظ و نگهداری و ارتقاء حکومت بدیل اسلامی را به آنان یاد بدهیم . باید آنها را بشناسیم تا در حالتهای اضطراری بدتر چگونگی محافظت و ارتقاء مجلس شورای مجاهدین را به آنان یاد بدهیم . و باید آنها را بشناسیم تا به آنها یاد بدهیم که غیر از این «3 ابزار» و سه راه هیچ راه دیگری برای وحدت و قدرت و خلاص شدن از فقر و نا امنی و دور ریختن کفار اشغالگر و مرتدین محلی و کسب قدرت حکومتی و عزت وجود ندارد .

در راه پاسداری از این وحدتی که شورای ما در هر سطحی به وجود آورده است باید از ملاحضات تنگ نظرانه ی رایج میان مردم و از انتظارات توهم گرایانه ی عده ای از دوستان که ربطی به وضع موجود و ربطی به بنیادهای قانون شریعت الله ندارد، دوری کرد .

زمانی که خودمان را با علوم شرعی و دشمن شناسی شرعی و وحدت اگاهانه، هدفمند و حرکتی از کانال «3 ابزار» شرعی مسلح کردیم، باید برای رسیدن به هدف مشترکی که همه ی ما را دور خودش جمع کرده است آگاهانه هیچ فرصتی را برای وحدت فراگیر و حرکت به سمت هدف واحدمان از دست ندهیم . این همان وحدت هدفمند آگاهانه ای است که نیروهای پیشتاز و سابقون الاولون هر قوم و جامعه ای را با خودش همراه می کند، که با پیوستن سابقون الاولون به همدیگر، وحدت آگاهانه و هدفمند کل مسلمین آن ناحیه و بسیج نهائی مناطق تحت نفوذ شورا در هر سطحی که باشه انجام می شود . در هر صورت وحدت هدفمند و آگاهانه ی سابقون الاولون تأثیر مستقیمی بر وحدت کل مسلمین و بسیج نهائی آنها دارد.

 در مورد سایر سرزمينهای مسلمان نشین هم لازم است ببینیم كه اين مردمي كه سالهاي سال است در تلاش كسب آزادي حقيقي خود و کسب عزت و رسیدن به جامعه ای اسلامی هستند، چه کسانی هستند و داراي چه عقايدي هستند؟، و سازمانها و اجزايي كه در حال حاضر قصد دارند مبارزه آنان را اداره كنند کدام هستند؟، و ازکجا آب می خورند، و به کجا وصل شدند؟. این اولین آگاهی هائی است که باید برای تنظیم روابطمان با دیگر جماعتهای سرزمینهای دیگر باید یادش بگیریم و یادش بدهیم .

برادران و خواهرانی که در این حد مقدماتی در مورد جامعه ی کفار و جوامع مسلمین و جامعه ی خودشان آگاهی و شناخت ندارند و وارد میدان دعوت و جهاد شده اند، این جهلشان می تواند به عنوان یک عامل بازدارنده در برابر وحدت اگاهانه، هدفمند و حرکتی عمل کند و برای خودشان و سایر مسلمین مشکل ساز بشود، و باید قبل از هر اقدامی با محاسبه ی خود، و برگشت به یکی از «سه ابزار» اصلی، به درمان خودشان مشغول بشوند . 

«لجبازی» یکی دیگر از موانع و آفتهای خطرناک «وحدت آگاهانه، هدفمند و حرکتی»

«لجبازی» از بیماری مهلک تکبر سرچشمه می گیرد . می دانیم که سه نفس در انسان وجود دارد و اهل فقه با استناد به آیات قرآن به 3 نفس اشاره کرده اند: نفس لوامه يا سرزنش گر «وَلَا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ» که اجازه نمي دهد شخص به سمت ضد ارزش ها برود. در صورتي كه نفس انسان سرزنش هاي نفس لوامه را قبول كند به درجه ی مطمئنه مي رسد: «يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِي إِلى رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيَّةً فَادْخُلِي فِي عِبادِي وَ ادْخُلِي جَنَّتِي» اما اگر قبول نكند نفس به درجه ی اماره سقوط مي كند و همواره به بدي ها و جهات منفي گرايش دارد. وَمَا أُبَرِّئُ نَفْسِي إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِإِلَّا مَا رَحِمَ رَبِّي إِنَّرَبِّي غَفُورٌ رَحِيمٌ .

این نفس اماره بالسوء حقایقی را که شخص به آن یقین دارد را ستمگرانه و متکبرانه انکار می کند، مشخص است این از صفات کفار و منافقین است نه مومنین، این از صفات کفاری است که الله تعالی در موردشان می فرماید: وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَیْقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ ظُلْماً وَعُلُوّاً فَانظُرْ کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الْمُفْسِدِینَ ‏(نمل/14) ستمگرانه و مستكبرانه معجزات را انكار كردند، هر چند كه در دل بدانها يقين و اطمينان داشتند. الله تعالی چنین اشخاصی را که یقین دارند حق چیست اما انکارش می کنند و با آن مخالفت و دشمنی می کنند را تبهکار و مفسد و ادامه دهنده ی مفسدین و تبهکاران قبلی در تاریخ معرفی می کند و در ادامه ی همین آیه می فرماید: فَانظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُفْسِدِينَ. نگاه کن سرانجام و سرنوشت تباهكاران چگونه شد؟»

در این صورت واضح و روشن است که ادامه دادن مسیر مفسدین و تبهکاران تاریخ که حق را می دانستند و در دلشان به آن یقین و اطمینان دارند، در واقع قدم گذاشتن در دایره ی تکبر و لجبازی است که : تکبر هم هیچ وقت با خودش آرامش و صلح نمی آورد، بلکه دشمنی جزء جدائی ناپذیر تکبر است، هر چه تکبر بیشتر باشد مَّوَدَّة کمتر است، و جنگ طلبی و سرکوب مسلمین هم بیشتر می شود. در درس قبلیمان در درجه بندی شرعی دشمنان عرض کردیم علتی که الله تعالی نصارا را در درجه ی پائینتری قرار می دهد وجود مَّوَدَّة و نبود تکبر است . لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَةً لِّلَّذِینَ آمَنُواْ الْیَهُودَ وَالَّذِینَ أَشْرَکُواْ وَلَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَّوَدَّةً لِّلَّذِینَ آمَنُواْ الَّذِینَ قَالُوَاْ إِنَّا نَصَارَى ذَلِکَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّیسِینَ وَرُهْبَاناً وَأَنَّهُمْ لاَ یَسْتَکْبِرُونَ(مائده/82) ) ای پیغمبر ! ) خواهی دید که دشمن‌ترین مردم برای مؤمنان، یهودیان و مشرکانند، و خواهی دید که مهربان‌ترین مردم برای مؤمنان، کسانیند که خود را نصرانی می‌نامند، این بدان خاطر است که در میان نصرانی ها، کشیشان و راهبانی هستند که تکبّر نمی‌ورزند .‏

واضح است که  مَّوَدَّة در برابر تکبر و دشمنی قرار گرفته و رابطه ی معکوسی با هم دارند . هر چه مَّوَدَّة بیشتر باشد تکبر و دشمنی کمتراست و هر چه تکبر بیشتر باشد مَّوَدَّة کمتراست و دشمنی بیشتر می شود. حالا این مَّوَدَّة چیست؟ با مثالی که جنبه ی عمومیت داشته باشد می رویم جلو: الله تعالی می فرماید: وَمِنْ آیَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُم مِّنْ أَنفُسِکُمْ أَزْوَاجاً لِّتَسْکُنُوا إِلَیْهَا وَجَعَلَ بَیْنَکُم مَّوَدَّةً وَرَحْمَةً إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَاتٍ لِّقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ (روم/21) و یکی از نشانه‌های خدا این است که از جنس خودتان همسرانی را برای شما آفرید تا در کنار آنان آرامش پیدا کنید سکونت پیدا کنید (از اون حالت عشایری که داشتید خلاص شوید و برای  حفظ این سکونت و آرامش)، و در میان شما و ایشان  مَّوَدَّة  و  و رحمت انداخت. مسلّماً در این (امور) نشانه‌ها و دلائلی (بر عظمت و قدرت خدا) است برای افرادی که می‌اندیشند .‏

پس آرامش و صلح و سکون و نجات از آشفتگی و پراکندگی و درگیریهای روحی و روانی از اهداف اولیه ی ازدواج است. مهر و محبت و دوست داشتن یا همان حب و علاقه ی اولیه که ابتدا در دل هر یک از زوجین به وجود می آید و شکل می گیرد باید با موده و رحمه از آن مراقبت و نگهداری بشود. با مَّوَدَّة دردلهایشان تثبیت می شود و ارتقاء پیدا می کند، و در ضرورت ها و مشکلات و سختی ها با رحمت تجلی  پیدا می کند .

 محبت و حب نقطه ی شروع و شرط لازم است، اما به تنهائی کافی نیست. این حب ممکن است یکطرفه باشد، یا حتی ممکن است دروغین و ریایی باشد، یا زود گذر باشد، و ممکن است تنها لفظی باشد. اما مَّوَدَّة نوعی از محبت و دوست داشتن است که درظاهر و عملِ طرفین خودش را نشان می دهد، و دو طرفه ست، و طرفین با عمل، دوست داشتن و محبت خودشان را به هم نشان می دهند.

رحمت، یا به قول ما شفقت، امری است که زمان ضرورت و نیاز به وجود می آید و یک طرفه است. مثل رحمت مادر به نوزادش که اگر رحمت نبود زندگی انسان تداوم پیدا نمی کرد. رحمت هم یک کار عملی است با این تفاوت که در مرحله ی نیاز خودش را نشان می دهد. مخصوصاً وقتی که زن یا شوهر در شرایطی مانند بیماری و مشکلات و پیری و نیاز قرار می گیرند.

 ویژگی مهم رحمت، یک طرفه و بلاعوض بودن آن است، مثلا در زندگی خانوادگی اگرهر کدام از زن و شوهر عملی یا خدمتی را در قبال یکدیگر انجام دادند انتظار چشمداشت و جبران از طرف مقابل خودشان را ندارند.  الله تعالی در مورد رسول الله صلی الله علیه وسلم هم می فرماید: وَمَا أرسَلنَاکَ إلاّ رَحمَه لِلعَالَمِین. یعنی کار رحمت رسانی رسول الله صلی الله علیه وسلم یکطرفه، بلاعوض و بدون کوچکترین چشمداشتی بوده است،  برای همین است به صراحت می فرماید: وَمَا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِیَ إِلَّا عَلَى رَبِّ الْعَالَمِینَ (شعراء/109) من در مقابل این دعوت هیچ مزدی از شما نمی‌خواهم . مزد من جز بر پروردگار جهانیان نیست .‏

در اینجا آن چیزی که ما از نصارا انتظارش را داریم و آنها را به مسلمین نزدیک کرده است مَّوَدَّة ست نه رَحْمَة، اما آن چیزی که مخرب همه ست تکبراست. تکبر یک آفت خطرناکه برای همه. تکبر و متعلقات آن چون لجبازی درهر سطحی که آمدند، حب و آرامش و محبت و مَّوَدَّة را با خودشان می برند حالا چه رسد به رَحْمَة و شفقت.

حالا همین تکبر و لجبازی و حق گریزی که مختص کفاراست و از صفات و ویژگیهای کفاراست عده ای از مسلمین هم به آن آلوده شده اند و بزرگترین مانع و بزرگترین عامل از بین بردن مَّوَدَّة، صلح و وحدت، و عامل اصلی تولید جنگهای داخلی است. دوباره عرض می کنم هر جا تکبر هست آرامش و صلحی در کار نیست.

یک نمونه از این تکبر و لجبازی کفار و مرتدین محلی را که همه ی ما را در این چند روز گذشته ناراحت کرده و همه ی دوستان دنبال راهکار برای چگونگی دفع این دشمنی آشکار می گشتند را خدمت دوستان عرض می کنم. می دانیم که ما چیزی به نام وطن دوستی داریم که این یک احساس است، اما دربرابر این ما ناسیونالیسم را داریم که به عنوان یک عامل هویت بخشی در میان سکولاریستها خودش یک قانون و برنامه و عقیده ست نه فقط یک حس . شما ناسیونالیسم در میان ملل مختلف عرب و فارس و ترک و پشتون و غیره و در میان کوردها – به قول کوردهای سکولار مرتد کوردایتی- را نگاه کنید.

هر جا این موجودات ناسیونالیست وجود دارند آرامش از بین می رود و جنگ و ظلم جایش را می گیرد، حالا اگر از دستش بر بیاید این جنگ و ظلم را از طریق اسلحه  بر مخالفش تحمیل می کند همان کاری که هیتلر سکولار در اروپا کرد یا مصطفی کمال پاشای سکولار درترکیه کرد یا صدام حسین سکولار در عراق کرد و یا همین دست نشانده های سکولار اقلیم کوردستان عراق و کوردستان سوریه دارند انجامش می دهند، یا اگر با جنگ گرم و اسلحه نتوانستند؛ آن را با جنگ نرم و سرد و روانی به پیش می برند که از خود برتربینی نژادی و تحقیر و توهین به نژاد دیگران شروع می شود تا به توهین و تحقیر دین مخالفین هم کشانده می شود .

ما در همین جنگ بین ارتش سکولاریستهای کافر اتحادیه ی اروپا ناتو از کانال حکومت سکولار ترکیه با سکولاریستهای مرتد حزب کارگان اوجالان – مسیلمه ی کذاب فعلی کوردها-  در عفرین، دیدیم که مرتدین سکولار کوردستان چگونه قرآنهای مسلمین را سوزاندند و به الله و رسول الله صلی الله علیه وسلم و دین اسلام فحشهای رکیک ناموسی دادند.

 این سکولاریستهای مرتد کورد می دانند و یقین دارند که اولا خودشان در خاک اتحادیه ی اروپا زندگی می کنند، و ارتش اتحادیه ی اروپا ناتو که خودشان درآن ساکن هستند از کانال ترکیه یکی از متحدینشان در ناتو آمده است به جنگ با سکولاریستهای مرتد اوجالان، ثانیا این سکولاریستهای مرتد کورد می دانند و یقین دارند که سکولاریستهای مرتد اوجالان هم نوکران سنتی روسیه و مزدوران فعلی آمریکا بودند که هر دو کشور آنها را به ناتو فروختند .در این صورت یقین دارند و مطمئن هستند که دو گروه سکولار کافر و مرتد در حال جنگ با هم هستند، حالا در این بین قرآن سوزی آنها و فحاشی های آنها به الله و رسول الله صلی الله علیه وسلم و دین اسلام چه معنی می دهد؟ ولله و بالله و تالله ما انتقام این اهانتهای به الله و قرآن و رسول الله صلی الله علیه وسلم و خودمان را از این سکولاریستهای مرتد لجبازی که توبه نکرده باشند می گیریم هر چند که مدتی طول بکشد. فَوَ الله لَنثأرنّ! والله لَنثأرنّ ولو بعد حين. ما منتظر این روز هستیم شما مرتدین سکولار لجبازهم منتظر بمانید.

در این صورت ناسیونالیستهای بی ارزش و تبهکار و مفسدی که خودشان ارزششان در همان حدی است که رسول الله صلی الله علیه وسلم در موردشان فرموده است «برن و آلت پدرشان را گاز بگیرند» – چون نژادشان و افتخاراتشان از این کانال به آنها رسیده است- همیشه عامل تفرق و دو بهم زنی و رقیب تراشی و توهم توطئه و از بین بردن صلح و آرامش خود و دیگران و از بین برندگان وحدت بوده اند.

اگر این ناسیونالیستهای سکولار کافر و مرتد میان خودمان – که تحت عنوان کوردایتی مرتکب هر جنایتی در حق ملت مسلمان خودشان شده اند- اما کارهائی چون هیلتر و موسولینی و اتاتورک و صدام حسین و غیره را انجام نمی دهند هرگز به این معنی نیست که ظرفیت هیتلر بودن و صدام حسین بودن و آتورک بودن و غیره را ندارند، بلکه ظروف زمانی و مکانی این اجازه را به آنها نمی دهد و گرنه کارنامه ی اینها آشکارا می گوید که اینها ظرفیت تبدیل شدن به هیتلر و صدام حسین و آتاتورک را دارند . 

این ناسیونالیسم و قومیت گرائی یکی از تبعات تکبر است که رسول الله صلی الله علیه وسلم در مورد تکبر می فرماید:لَا يَدْخُلُ الْجَنَّةَ مَنْ كَانَ فِي قَلْبِهِ مِثْقَالُ ذَرَّةٍ مِنْ كِبْرٍ» قَالَ رَجُلٌ: إِنَّ الرَّجُلَ يُحِبُّ أَنْ يَكُونَ ثَوْبُهُ حَسَنًا وَنَعْلُهُ حَسَنَةً، قَالَ: «إِنَّ اللهَ جَمِيلٌ يُحِبُّ الْجَمَالَ، الْكِبْرُ بَطَرُ الْحَقِّ، وَغَمْطُ النَّاسِ»هر کس به اندازة ذره‌ای کبر در دلش وجود داشته باشد از بهشت محروم می شود . کبریعنی: پشت پا زدن و پایمال کردن حق و حقیر شمردن مردم.

حالا غیر از ناسیونالیسم فاسد و بی ارزش یکی دیگراز بزرگترین موانع وحدت آگاهانه، هدفمند و حرکتی مسلمین که از تکبر سرچشمه می گرد لجاجت و لجبازی است. لجاجت يعني: ادامه دادن و به نهايت رساندن دشمني در كاري كه در قانون شریعت الله منع و نهي شده باشد، و شخص بداند که واقعا نهی شده و آگاه باشد امابه میل خودش با این حق دشمنی کند. در اینجا نوعی اصرار وجود دارد اما بر باطل . مثلا مسلمین استقامت دارند اما بر حق که به آن می گویند صبر . در صبر استقامت و قاطعیت وجود دارد، و در لجاجت و لجبازی اصرار بر باطل. استقامت، صبر و قاطعيت اصرار کردنِ بر يك ارزش است و  لجاجت: اصرار کردنِ بر يك ضد ارزش است.

اين كه ارزش و ضد ارزش را چه كسي تعيين مي كند هم خيلي مهم است. گاهي ارزش ها به تعداد عقیده ها با هم متفاوتند كه اين هم مشكل و شبهه درست مي كند. یک سکولاریست یک چیزی را ارزش می داند اما الله در شریعتش همان چیز را ضد ارزش می داند.

شخص مسلمان در همان قدم اول ورود به اسلامش با «نه»، «لا» وارد اسلام می شود . با «لا اله » و کفر به طاغوت در وردی را باز می کند . در همین ابتدای امر تمام قوانین و برنامه ها و باید و نبایدها و آزادها و ممنوعهائی را که مخالف قانون شریعت الله باشند رامی اندازند دور و ردشان می کنند؛ بعد که این کار را کردند و در را باز کردند وارد خانه ی اسلام می شوند و «الا الله» و ایمان به الله را به زبان می آورند و در برابر تمام قوانین شریعت الله موضع «سَمِعْنا وَأَطَعْنا» می گیرند که روزانه چندین بار با «ایاک نعبد و ایاک نستعین» تعهد می دهند تابع قانون شریعت الله باشند .

در اینجا باید پذیرفت که الله تعیین کند چه چیز خوب است و چه چیز بد است؟، چه چیز ارزش است و چه چیز ضد ارزش است؟ چه چیز قانونی است و چه چیز  غیر قانونی؟، چه چیزآزاد است  و چه چیز ممنوع؟ یا با لجبازی و تکبر این حق مختص الله را به هوای نفس خودت و به بدترین مخلوقات الله می دهید؟

در هر صورت لجاجت در قرآن به لفظ لَجُّو آمده است، مثل اين كه الله تعالی می فرماید: «لَّلَجُّوا فِی طُغْیَانِهِمْ یَعْمَهُونَ» (مومنون/75)، یا می فرماید: «بَل لَّجُّوا فِی عُتُوٍّ وَنُفُورٍ» (ملک/21) اما كلمات ديگری هم هستند كه همين معني را دارند مثل:اصرار، در مورد قوم نوح مي فرماید:«وَأصَرُّوُا وَاستَكبَروُا» كلمه ی ديگر عنيد است. عنيد هم چندين بار در قرآن به كار رفته از جمله:

  • وَتِلْكَ عَادٌ جَحَدُوا بِآيَاتِ رَبِّهِمْ وَعَصَوْا رُسُلَهُ وَاتَّبَعُوا أَمْرَ كُلِّ جَبَّارٍ عَنِيدٍ(هود/59). و اين [قوم] عاد بود كه آيات پروردگارشان را انكار كردند و فرستادگانش را نافرمانى نمودند و به دنبال فرمان هر زورگوى ستيزه ‏جوى رفتند.
  • أَلْقِيَا فِي جَهَنَّمَ كُلَّ كَفَّارٍ عَنِيدٍ [به آن دو فرشته خطاب مى‏شود] هر كافر سرسختى را در جهنم فرو افكنيد (ق/ 24)
  • كَلَّا إِنَّهُ كَانَ لِآيَاتِنَا عَنِيدًا (مدثر/16) ولى نه چون اودر برابر آيات ما عنید بود.

واضح و روشن است که صفت لجبازی و عنیدی و اصرار بر باطل از صفات کفاراست نه مسلمین. این هم می دانیم گناهي كه از روي جهالت باشد بخشيده مي شود مثل گناه آدم، اما گناهي كه از روي لجاجت باشد بخشيده نمي شود مثل گناه نژاد گرائی و تکبرشيطان.

انسان لجباز- مثل شیطان- كاري به حق و باطل، خوب و بد، سود و زيان و غیره ندارد. برای همین است که الله تعالی می فرماید:«سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ أَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ»چرا؟ چون وقتي حق را به آنها مي گويي يا هر چه آن ها را نصیحت کنی آنها مي گويند:«سَمِعْنا وَ عَصَيْنا» شنیدیم، ولی نافرمانی کردیم يهودي ها به سیدنا موسی مي گفتند:«وَقَالُواْ مَهْمَا تَأْتِنَا بِهِ مِن آیَةٍ لِّتَسْحَرَنَا بِهَا فَمَا نَحْنُ لَکَ بِمُؤْمِنِینَ» (اعراف/132)گفتند: هر اندازه برای ما معجزه بیاوری(و هر نوعی از معجزات بنمائی ) تا ما را بدان جادو کنی، ما به تو ایمان نمی‌آوریم . برای همين خداوند برايشان طوفان – ملخ- شپش –قورباغه وخون فرستاد به هر چه دست مي زند خون مي شد. خداوند در دنيا اينها را برایشان فرستاد. در قيامت هم وضع ناگواری دارند: «سَوَاء عَلَیْنَا أَجَزِعْنَا أَمْ صَبَرْنَا مَا لَنَا مِن مَّحِیصٍ ‏» (ابراهیم/21) برايمان يكسان است كه داد وبيداد كنيم يا صبر كنيم  راه نجات و گریزی برای ما نیست .‏

آدم متکبرِ لجباز لياقت همه نوع بدبختي رادارد. چون تکبر و لجبازی منبع و سرچشمه ی همه بدبختیهای انسان است، و هر جا تکبر ولجبازی هست علاوه بر از بین رفتن صلح و آرامش؛تفرق، تمسخر ديگران، انتقام گیری غیر شرعی، جنگ و درگیری مسلحانه یا روانی یا هر دو باهم،  چشم وهم چشمی، تبعیت غلط از سنتهای گذشتگان و ملتهای معاصر دیگر و صدها بیماری دیگر هم هست . در اینجا دیگرأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ بر شخص حاکم می شود.

وقتي لجبازي دائمي شده است خداوند در قرآن مي گويد: «ذرهُم»، رهايشان كن. «فَأَعْرِضُوا عَنْهُمْ» (توبه/95) پس از آنان روى گردان بشوید. یا در مورد منافقین و سکولار زده هائی که به این صفت کفار آلوده شده اند می فرماید:« فَإِن جَآؤُوکَ فَاحْکُم بَیْنَهُم أَوْ أَعْرِضْ عَنْهُمْ وَإِن تُعْرِضْ عَنْهُمْ فَلَن یَضُرُّوکَ شَیْئاً »)مائده/ 42) اگر ایشان نزد تو آمدند (و داوری از تو خواستند) در میانشان داوری کن یا از ایشان روی بگردان و (کاری به داوری آنان نداشته باش) اگر از آنان روی بگردانی ، هیچ زیانی نمی‌توانند به تو برسانند.

در این صورت لجاجت نه تنها نفس را تباه مي كند، بلكه آثار بیرونی و اجتماعی هم دارد و به مجتمع و محیط هم سرايت می کند، و مجتمع راهم آلوده می کند . چنين اشخاصي تعادل دروني ندارند و در امور شخصي، خانوادگي و اجتماعيشان در بحران به سر مي برند، اگربه بعضی از برادرانمان می گوییم نامتعال و نامیزان در واقع بخشی از واقعیتهای عقیدتی و رفتاری آنها را بیان کرده ایم. هر چند که اکثریت این برادران نامیزان و نامتعادل ما عامل جهل آنها را به هم مسیر شدن با لجوجا کشانده است.

برای چندمین بار عرض می کنم که این صفت خطرناک لجبازی مال کفاراست نه مال مسلمین، این صفت مثل تفرق مال کفاراست نه مال مسلمین(وَلَا تَكُونُوا مِنَ الْمُشْرِكِينَ * مِنَ الَّذِينَ فَرَّقُوا دِينَهُمْ). حالا اگر مسلمین به آن آلوده شدند، در این صفت خاص خودشان را شبیه کفار کرده اند و در این صفت خاص مثل کفار شده اند.عَنْ ابْنِ عُمَرَ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «مَنْ تَشَبَّهَ بِقَوْمٍ فَهُوَ مِنْهُمْ»[12] تشبه به قوم در این  گونه موارد است نه در لباس پوشیدن و عمامه سر کردن و ریش گذاشتن و سایر موارد اینچنینی که فرقی میان رسول الله صلی الله علیه وسلم با سایر اعراب مسلمان و غیر مسلمان وجود نداشت. و اگرغریبه ای وارد جمعی می شد و رسول الله صلی الله علیه وسلم در آن جمع حضور داشت می گفت: رسول الله کدام یکی از شما هستند؟

زمانی که الله تعالی در مورد اهل کتاب می فرماید :الَّذِینَ آتَیْنَاهُمُ الْکِتَابَ یَعْرِفُونَهُ کَمَا یَعْرِفُونَ أَبْنَاءهُمْ وَإِنَّ فَرِیقاً مِّنْهُمْ لَیَکْتُمُونَ الْحَقَّ وَهُمْ یَعْلَمُونَ (بقره/146)‏آنان که بدیشان کتاب (آسمانی) داده‌ایم، او را (محمّد و پیغمبر خاتم را، خوب) می‌شناسند، بدان گونه که پسران خود را می‌شناسند، و برخی از آنان بی‌گمان حق را پنهان می‌دارند، در حالی که می‌دانند. یعنی کسی می تواند این قدر لجباز و حق ستیز بشود که – بدون در نظر گرفتن خوب و بد و بدون در نظر گرفتن عواقب و سود و زیان-  بگوید این فرزند من فرزندم نیست، در حالی که فرزندش است و خودش هم به این یقین دارد. تنها یک مکتبرِ لجباز می تواند اینقدر فاسد و ظالم باشد و خودش را بالاتر از آنی بداند که تسلیم حق بشود، و خودش را بالاتر از حقی بداند که الله تعالی فرستاده است.

برادران ما که آگاهانه در این صفت خطرناک لجبازی، لجاجت، حق گریزی و حق ستیزی خودشان را شبیه کفار کرده اند باید زود در فکر خلاص شدن ازاین آلودگی باشند، و گرنه باید منتظر ثمرات و سایر نتایج و آلودگی های روانی ورفتاری این منبع شر هم باشند که،  این آلودگی های ناشی از لجاجت و لجبازی یکی از عظیم ترین موانع وحدت آگاهانه، هدفمند و حرکتی است . به عنوان مثال:

  • کسی می داند و یقین دارد که سکولاریسم هم دینی است که رقیب اصلی دین اسلام است، و این سکولاریستها همیشه با مسلمین می جنگند تا مسلمین دست از 4 مفهوم اصلی دین اسلام بردارند و مرتدشان کنند، اما به میل خودش از سکولاریستها و دمکراسی آنها حمایت می کند و آشکارا وحدت آگاهانه، هدفمند و حرکتی مسلمین را نشانه می رود.
  • کسی می داند و یقین دارد که دشمنان شماره 1و2و3و4 اهل قبله کدامها هستند اما چون از فلان قوم یا مذهب بدشان می آید و تنفر دارد، به میل خودش، این دشمن شناسی شرعی و درجه بندی دشمنان را به هم ریزد، و حتی در مواردی به نفع دشمنان شماره 1و2و3 آشکار بر علیه مسلمان اهل قبله وارد جنگ روانی یا مسلحانه می شود چیزی که ما هم اکنون هم در سوریه و افغانستان و صومالی و غیره می بینیم.
  • کسی می داند و یقین دارد که هر شخص یا گروه اهل قبله ای را که می خواهند از اسلام خارجشان کنند و تکفیرشان کنند باید آنها را از 4 فیلتر مهم اثبات جرم، تأئید آن توسط الله و رسولش، شروط تکفیر و موانع تکفیر عبور بدهند و اگر مجرم تشخیص داده شدند آنوقت می تواند آنها را مرتد بنامد و احکام مرتدین را رویشان اجرا کند، اما عمدا و آگاهانه هیچ کدام از این مراحل را انجام نمی دهند و به راحتی با تکفیر سایر اهل قبله ی مخالف خودشان به راحتی دچار جرم بزرگی می شوند، و آشکارا در برابر وحدت آگاهانه، هدفمند و حرکتی مسلمین مانع درست می کنند.
  • کسی می داند و یقین دارد که حکم یهود و نصارا و مجوس و صابئین با مشرکین فرق دارد، مشرکین یا سکولاریستهای چیزی هستند و بقیه چیز دیگری، و این هم می دانند و یقین دارند که الله تعالی یهود و نصارا و مجوس و صابئین را جزء مشرکین حساب نکرده است، اما این برادران ما به میل خودشان آشکارا حکم الله را می گذارند کنار و با استناد به رای اشتباه بعضی از علمای نجد و علمای درباری آل سعود به راحتی اهل قبله را جزو مشرکین می دانند، و به همین راحتی در برابر وحدت آگاهانه، هدفمند و حرکتی مسلمین سد و مانع درست می کنند.
  • کسی می داند و یقین دارد که تنها 3 ابزارِ حکومت اسلامی علی منهاج نبوه و حکومت بدیل اضطراری اسلامی و مجلس شورای مجاهدین برای حفظ و نگهداری از وحدت آگاهانه، هدفمند و حرکتی و پرهیز از تفرق، و به وجود آوردن قدرت عمده ی مسلمین در برابر قدرت عمده ی کفار جهانی و مرتدین محلی وجود دارد، اما به میل خودش لجاجت به خرج می دهد و به دلیل مخالفت با فلان تفسیر یا مذهب یا حب جاه و مقام از قدرت بزرگ مسلمین فاصله می گیرد و مسیر اشتباه را می رود.

در تمام این موارد و موارد مشابه شخص مسلمان می داند و یقین دارد که حق کدام است، اما عمدا و به میل خودش به دلایل غیر شرعی خلاف آن را انجام می دهد . بعضی وقتها ممکن است شخص به خاطر تکبر و لجبازی برای اینکه از رای خودش و نظر خودش و تفسیر خودش و حزب و دارو دسته ی خودش پائین نیاید که اشتباه است، یا نمی خواهد گفته بشود از رای خودش یا حزب و جماعتش دست کشید و نظر خودش را رد کرده، یا گفته بشود به آسانی افکار و عقایدش را عوض کرد،یا گفته بشود شکست خورد، یا برای رضایت جاهلها و دهها دلیل دیگر، دچار غرور کاذب و عزتی کاذب می شود و اشتباهت خودش یا گروه و تفسیرش را نمی پذیرد، و تسلیم حق نمی شود، و از خیری که دراین حق است خودش را آگاهانه و عمدی محروم می کند.

حتی اگرشخصی که بر حق است بخواهد بر حقی که پیش اوست صبر کند و استقامت داشته باشد و رو ی حرفش بایستد و در برابر قانون شریعت الله «سَمِعْنا وَ أَطَعْنا» داشته باشد و با این شخص لجباز حق گریزموافق نباشد، این شخص لجباز حق گریز خیال می کند چون این شخص حق گو واقعیت افکار ضعیف و خرافی و بی اساسش را نشان داده است پس به هویتش صدمه زده، و خودش اینطوری بی ارزش شده است.

برای همین است که این شخص لجباز خیال می کند که آن صاحب حق با بیان حق و پافشاری و استقامت بر حق، قصد دارد با او دشمنی کند، و به همین راحتی او را در جای دشمنش قرار می دهد، این شخص زمانی که با قانون شریعت الله و حق دشمنی می کند خیلی طبیعی است که با طرفداران و مبلغین این حق هم دشمنی کند، و اینطوری یک صفت دیگر به نام «ستیزه جوئی در برابر حق و اهل حق» را درخودش به وجود می آورد، و سعی می کند به هر قیمتی این دشمنی را تلافی کند.

برای همین انتقام جوئی کور و کینه از حق و اهل حق از لوازم اولیه ی این انتقام جوئی می شود، حتی اگر این انتقام جوئی با پشتیبانی مستقیم یا غیر مستقیم از کفار بر علیه مسلمین منجربشود، حتی اگر این پشتیبانی از کفار بر علیه و مسلمین باعث صدمه دیدن ایمان خودش و منجر به له کردن شخصیت، آبرو، جان، ناموس و مال خودش و مسلمان مقابلش، و تسلط کفار بر مسلمین، و صدمه دیدن خودش و طرف مقابلش هم تمام بشود. این را می گویند بازی دوسر باخت. یعنی بازی که به محض شروع شدنش می توانی پیش بینی کنی (نه پیش گوئی) که بدون شک هر دو درآن شکست می خورند. این را ما بارها در میان مسلمین دیده ایم . نمونه های اندلس و حملات مغول، و  اشغالگری سکولاریستهای جهانی و واکنش مسلمین دربرابر آنها در همین یکی دو قرن گذشته، و حتی همین الان سوریه و عراق و افغانستان و یمن و صومالی و لیبی و غیره نمونه ی آشکارِ واضحی برای هر مسلمانی هستند که  این بازی دو سرباختی که لجبازهای حق گریز میان مسلمین شروع کردند چه بلا و مصیبت هائی رابرای همه به وجود آورده است .

در اینجا، این شخصی که بازی دو سرباخت را شروع کرده است، دچار بیماری لجبازی و لجاجتِ مخصوصِ کفار و منافقین شده، و در این صفت خودش را شبیه به کفار و منافقین کرده است و به او می گویند معاند. الله تعالی می فرماید:«ﺍﻟَّﺬِﻳﻦَ ﻳُﺠَﺎﺩِﻟُﻮﻥَ ﻓِﻲ ﺁﻳَﺎﺕِ ﺍﻟﻠَّﻪِ ﺑِﻐَﻴْﺮِ ﺳُﻠْﻄَﺎﻥٍ ﺃَﺗَﺎﻫُﻢْ ﻛَﺒُﺮَ ﻣَﻘْﺘًﺎ ﻋِﻨْﺪَ ﺍﻟﻠَّﻪِ ﻭَﻋِﻨْﺪَ ﺍﻟَّﺬِﻳﻦَ ﺁﻣَﻨُﻮﺍ ﻛَﺬَﻟِﻚَ ﻳَﻄْﺒَﻊُ ﺍﻟﻠَّﻪُ ﻋَﻠَﻰ ﻛُﻞِّ ﻗَﻠْﺐِ ﻣُﺘَﻜَﺒِّﺮٍ ﺟَﺒَّﺎﺭٍ» ‏(ﻏﺎﻓﺮ: 35 ‏).آنان كسانيند كه بدون هيچ دليلي كه (ازعقل يا نقل در دست) داشته باشند، در برابر آيات الهي ( موضعگيري مي‌كنند و) به ستيز و كشمكش مي‌پردازند. (چنين جدال بي‌اساس و نادرستي با آيات الهي) موجب خشم عظيم خدا و كساني خواهد شد كه ايمان آورده باشند. اين گونه خداوند بر هر دلي كه خود بزرگ‌بين و زورگو و متکبر باشد، مهر ميزند( و حسّ تشخيص را از آن مي‌گيرد) .

متأسفانه این مسلمان معاند در چیزی هم خودش را شبیه به کفار کرده که نمی شود برایش کاری کرد، و تنها می توانیم آن را رهایش کنیم به حال خودش:«ذرهُم»، رهايشان كن. الله تعالی به آن دسته از مسلمینی که در دارودسته ی منافقین و سکولار زده ها قرار گرفته اند وشبیه کفار شده اند می فرماید: فَأَعْرِضُواْ عَنْهُمْ إِنَّهُمْ رِجْسٌ وَمَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ جَزَاء بِمَا کَانُواْ یَکْسِبُونَ ‏(توبه/95) از ایشان رویگردان شوید و دوری کنید، بیگمان آنان پلیدند و به کیفر کارهائی که می‌کنند جایگاهشان دوزخ است .‏

چرا این مسلمان لجبازی که در این صفت خودش را شبیه کفار و منافقین کرده را باید رهایش کنیم به حال خودش؟ و ازش روی گردان باشیم؟ چون اولا خود این شخص لجبازاسبابش را فراهم کرده است، و با حق گریزی که برای خودش انتخاب کرده  است خواسته یا ناخواسته در گناهانی فرو رفته است، و گاه در یک گناه و شرکی مثل تفرق خودش راغرق کرده است و بر آن اصرار دارد که امکان بیرون آوردنش هم نیست. شرک تفرق که از شرک گوساله پرستی بدتراست و شرک گوساله پرستی و امثالهم که تنها و تنها با آمدن رهبر مورد پذیرش همه از بین می رود، اما این مسلمانان لجباز خودشانرا در مرداب شرکی بدتر از گوساله پرستی می اندازند و بر آن هم اصرار می کنند. 

ما می خواهیم حقی را به او بگوییم که خودش به آن آگاهی و یقین دارد، اما لجاجت می کند و خلافش را انجام می دهد. زمانی که الله تعالی می فرماید: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ» یعنی اینها «مومنینی» هستند از فرقه ی ناجیه و طائفه ی منصوره که اهل قتال هم هستند و این را آیات بعدی روشن می کند «إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِهِ صَفًّا كَأَنَّهُمْ بُنْيَانٌ مَرْصُوصٌ» پس مخاطب مومنین هستن نه منافقین و سکولار زده ها؛ اما این مومنین حق را می دانند و حتی تبلیغش هم می کنند اما با وجود این آگاهی و شناخت و یقین، عملی بر خلاف این را انجام می دهند. این بیچاره که در این صفت خودش را مثل کفار کرده است اگر به او بگوییم: وَإِذَا قِیلَ لَهُ اتَّقِ اللّهَ أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالإِثْمِ فَحَسْبُهُ جَهَنَّمُ وَلَبِئْسَ الْمِهَادُ (بقره/206)‏و هنگامی که بدو گفته می‌شود: از خدا بترس، عظمت ( و نخوت، سراپای ) او را فرا می‌گیرد و گناه می‌کند . پس دوزخ او را بسنده است و چه بد جایگاهی است.‏

الله تعالی به این مومنی که خودش را مثل منافقین یا سکولار زده ها کرده اند مثل منافقین به آنها مهلت می دهد تا بیشتر در گِل فرو بروند. چون تمام راههای نجات را، روی خودشان بسته اند:« وَیَمُدُّهُمْ فِی طُغْیَانِهِمْ یَعْمَهُونَ»(بقره/15)و آنان را رها کرده تا کورکورانه به سرکشی خود ادامه دهند.‏الله تعالی در مورد کفاریه م که تمام راههای نجات را روی خودشان بستند فرموده : ذَرْهُمْ يَأْكُلُوا وَ يَتَمَتَّعُوا وَ يُلْهِهِمُ الْأَمَلُ فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ (حجر/3) بگذار بخورند و بهره‌ور شوند و آرزو آنان را غافل و سرگرم کند . بالاخره (نتيجه اين بى‌تفاوتى‌ها و آرزوهای غلط را) خواهند فهميد. یا در جای دیگری در مورد مشرکین و سکولاریستهای کافر می فرماید: «وَ نَذَرُهُمْ فِي طُغْيانِهِمْ يَعْمَهُونَ» (انعام/110)و اینها را به خودشان وا گذار می کنیم و رهایشان می کنیم تا در طغیان و سرکشی خود سرگردان و ویلان و سردرگم شوند .

بله، تنها کاری که می شود با انسان لجباز انجام داد رها کردنش است و بس. چه مسلمان آلوده ای باشد و در دارودسته ی منافقین قرار گرفته باشد و چه کافر باشد. اما نمی شود با کناره گیری و رهاکردن اینطور اشخاص از صدمات آنها در امان ماند،چرا؟ چون اینان در برابر حق و پیروان حق جبهه گیری می کنند و در بسیاری موارد جنگ نرم و مسلحانه را هم بر مسلمین تحمیل می کنند، آنهایی که در صف مسلمین می مانند یک طوری جنگ را بر مسلمین تحمیل می کنند و کفار آشکار هم یک جور دیگر .در این صورت لازم است با منافقین یک طور برخورد کرد و با هر کدام از کفار درجه 1و2و3 هم  مناسب خودش، اما با چه وسیله ای؟ تنها عامل بازدارند قُوَّةٍ ای است که الله تعالی در موردش می فرماید:وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَمِنْ رِباطِ الْخَيْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَ عَدُوَّکُمْ(انفال/60)و رسول الله صلی الله علیه وسلم فرموده منظور از آن قُوَّةٍ اسلحه ست . اگر ما چنین قدرتی را تهیه نکنیم به ناچار در بازی دو سرباختی وارد می شویم که لجبازها شروعش کرده اند و ناچارا و باید قدرتی بالاتر و بازدارنده به وجود بیاوریم که در صورت اضطرار در باتلاق لجبازها نیافتیم .

در اینجا آنچه مایه ی تعجب و تأسف است این است که، دسته ای از مسلمین به ظاهر مجاهد هستند که همین مسیر را می روند، و این اشخاص در این صفت خودشان را شبیه منافقین و کفار می کنند. اینطوری این اشخاص آشکارا با لجبازیهای خودشان به وحدت آگاهانه، هدفمند و حرکتی مسلمین صدمه می زنند، و در برابرش قرار می گیرند، و اسباب تفرق و ذلیلی بیشتر مسلمین می شوند،و هرگز حاضر نمی شوند از کانال 3 ابزار شرعی به صورت متحد به سمت و سوی هدف واحد مسلمین حرکت کنند.

من به این اشخاص لجباز و مجاهدی که تنها خودشان می توانند برای خودشان کاری کنند و خودشان را از این صفت زشت کفار و منافقین نجات بدهند تنها کلام الله را می رسانم که می فرماید: یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَوَلْتَنظُرْ نَفْسٌ مَّا قَدَّمَتْ لِغَدٍ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ * ‏وَلَا تَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ أُوْلَئِکَ هُمُ الْفَاسِقُونَ(حشر/18-19)ای مؤمنان ! از خدا بترسید و هر کسی باید نگاه کند که چه چیزی را برای فردا (ی قیامت خود) پیشاپیش فرستاده است. از خدا بترسید، خدا آگاه از هر آن چیزی است که می‌کنید.‏‏و مانند کسانی نباشید که خدا را (با عدم پیروی از شریعت و قوانینش) از یاد بردند، و خدا هم خودشان را از یاد خودشان برد! آنان فاسقین و بیرون روندگان (از حدود شرائع الهی) هستند.‏

شما برادران و خواهران با لا اله و کفر به طاغوت خودتان و اعلام الا الله و ایمان به الله اعلام کردید که در برابر کل قوانین شریعت الله از استراتژی «سمعنا و اطعنا» پیروی می کنید، و روزانه بالاجبار چندین بار تعهد «ایاک نعبد و ایاک نستعین» دادید، و از الله تعالی در برابر این کارها و این تعهد خواستید که شما را به «صراط المستقیم» هدایت کند، راه آنانی که به آنان نعمت داده «صراط الذین انعمت علیهم» نه آنانی که ازآنها غضب گرفته و نه آنانی که سرگردانشان کرده  است.

آنانی  که به آنان نعمت داده است  اینان هستند: وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِکَ مَعَ الَّذينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَوَ الصِّدِّيقينَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحينَ وَ حَسُنَ أُولئِکَ رَفيقاً . اینان از الله و رسولش اطاعت می کنند و بدون شک جزء آنانی نیستند که اهل لجبازی و اهل «لِمَ تَقُولُونَ مَا لا تَفْعَلُونَ» باشند . این صفات و ویژگیهای لجبازی و تکبر مال مغضوبین (کفار) و سرگردانها و ضالین و منافقین و سکولار زده هاست نه مال مومنین . به خودتان بیایید و در برابر وحدت آگاهانه، هدفمند و حرکتی مسلمین مانع و سد نشوید.

«عدم مدیریت و کنترل و هدایت شرعی خشم» به عنوان یکی دیگر از موانع وحدت آگاهانه، هدفمند و حرکتی[13]

الله تعالی می فرماید: قَدْ كَانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْرَاهِيمَ وَالَّذِينَ مَعَهُ إِذْ قَالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآءُ مِنكُمْ وَمِمَّا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ كَفَرْنَا بِكُمْ وَبَدَا بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمُ الْعَدَاوَةُ وَالْبَغْضَاءُ أَبَدًا حَتَّىٰ تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ (ممتحنه/4)ابراهیم وکسانی که با او بودند، الگوی خوبی برای شما است، زمانی که به قوم خود گفتند: ما از شما و از چیزهائی که بغیر از خدا می‌پرستید، بیزار و گریزانیم، (یعنی اول از خودتان برائت داریم و بیزاریم، و بعد از چیزهائی که غیر از الله و قانون شریعت الله می پرستید. چون برائت از شخص خود به خود منجر به برائت از عقایدش هم می شود. اما می بینیم عده ای هستن که به زبان از عقاید طرف اعلام برائت می کنند اما در عمل از خود شخص، گروه، حزب، جماعت و حکومتش اعلام برائت نمی کنند و باهاشند، که اینهم یکی دیگه از روشهای منافقین و سکولار زده ها در فریب اهل قبله ست.) و شما را قبول نداریم و به شما کافر هستیم، و دشمنانگی و کینه‌توزی همیشگی میان ما و شما پدیدار آمده است، تا زمانی که به خدای یگانه ایمان می‌آورید و او را به یگانگی می‌پرستید .

این توضیحی مختصر در مورد مفاد لا اله (کفر به طاغوت) و الا الله (ایمان به الله) است که به صراحت به نوعی بغض و کینه و خشونت در برابر مریدان قوانین جاهلیت و قوانین غیر شرعی آنها اشاره دارد. به زبان ساده تر، همین لا اله (کفر به طاغوت)؛ عقیده، فکر و نگرشی را به ما می دهد که درآن، باعث دوست نداشتن این دسته از انسانهای مجرم، و ارزيابي منفي از آنها براساس قانون شریعت الله می شود. البته چه طوری ما به آنها کفر داریم و خودشان و قوانینشان را قبول نداریم، دربرابر آنها هم، نه ما را به عنوان یک مومن شریعت گرا قبول دارند و نه قوانین شریعت ما را.

همین «الْعَدَاوَةُ وَالْبَغْضَاءُ» دشمنی و کینه، خود به خود منبع و سرچشمه ی خشونت توسط طرفین می شود. عرض کردیم که سکولاریستها علاوه بر جنگ روانی و سرد این خشونت خودشان را،همیشه تا روز قیامت، به صورت جنگ مسلحانه نشان می دهند و بر مسلمین تحمیلش می کنند.وَلَا يَزَالُونَ يُقَاتِلُونَكُمْ حَتَّىٰ يَرُدُّوكُمْ عَنْ دِينِكُمْ إِنِ اسْتَطَاعُوا.

پس وجود خشم در انسان مسلمان و کافر چیزی است مثل گرسنگی و تشنگی و سایر نیازها. روشن است که این نیروی خشم را الله تعالی به عنوان یک نیاز زندگی به انسانها داده است، و چيزي كه الله تعالی به انسان داده است اگر در مسیر قانون شریعتش خرج بشود هرگز بد نيست.اما ممکن است باز کسانی باشند بپرسند که چرا الله تعالینیروی خشم و غضب را به انسان داده است؟ آیا نیروی خشم را می شود به عنوان نیروی مؤثر و مفید، در زندگی مورداستفاده قرار داد؟ الله به دو دلیل نیروی خشم رادر وجود انسان قرار داده است:

1- یکی اینکه تا انسان از خواسته هاي فیزیکی و نفسانی شرعیش دفاع كند. مثلا با خشمش اجازه ندهد یک مار او را نیش بزند، یا یک سگ به او حمله کند، یا کسی زخمیش کند، یا کسی خانه اش را آتش بزند، یا ماشینش را پنچر کند، یا شیشه ی خانه اش را بشکند، یا بچه اش را بزند، یا به زنش توهین کند و غیره.

2- دلیل دیگری وجود خشم این است که این خشم در راستايِ تحققِ اهدافِ شريعت و تطبيق ارزشهايِ قانون شریعت، در برابر دشمنان قانون شریعت الله به كار گرفته بشود .

مشخص است در اینجا، خشم یک نیروی درونی است که برای دفاع از جسم انسان، عقایدش،منافعش، ارزشهاش و بایدهاش خلق شده است، که شخص با این خشم، سعی می کند از هر چیزی که جسم و ارزشهایش راتهدید می کند، حالت تهاجمی و حمله به خودش بگیرد.

واضح است که دفاع و حتی حمله، یکی از ضروریات زندگی انسان و حتی غریزه ی مشترک بین انسانها و حیوانات سالم است. در حیوانات، الله تعالی یک برنامه ی ثابتی را به آنها داده است و آنهاهم متناسب با شرایط جغرافیائی و نیازهایشان تسلیم وضع موجود می شوند و اجبارا به کارش می گیرند، اما الله تعالی با اختیاری که به انسانها داده است، با قوانین و برنامه هائی مشخص و معین، این«خشونت» به عنوان یک ضرورت زندگی – مثل سایر ضرورتهای زندگی مثل گرسنگی و تشنگی و شادی ونیازهائی جنسی وغیره – را هدایت می کند، و به انسانها برنامه می دهد که چه طوری این خشم را مدیریت و هدایت کنند.

البته، درقرآن واژه ی «خشونت» وجود ندارد، اما به جایش کلماتی وجود دارند که همین معنی را می رسانند مثل «غلظت» و «شدّت» که هردو مترادف با خشونت هستند. واژه «غلظت» یعنی: خشونت، شدّت، درشتى و تندخويى که در مقابل رقّت و نرمی به كار میرود. الله تعالی می فرماید:

  • یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ قَاتِلُواْ الَّذِینَ یَلُونَکُم مِّنَ الْکُفَّارِ وَلْیَجِدُواْ فِیکُمْ غِلْظَةً وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ مَعَ الْمُتَّقِینَ (توبه/123)ای مؤمنان! با کافرانی بجنگید که به شما نزدیکترند،(همچنانکه الان سکولاریستهای کافرجهانی و مرتد محلی نزدیکترین کفار به ما هستند که گاه در سر سفره ها و خانواده ها و محله و روستا و شهرمان هم وجود دارند) و باید که از شما شدّت وحدّت (وجرأت و شهامت و تندخوئی) ببینند. و بدانید که الله با پرهیزگاران است.‏
  • یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ جَاهِدِ الْکُفَّارَ وَالْمُنَافِقِینَ وَاغْلُظْ عَلَیْهِمْ وَمَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصِیرُ ‏(توبه/73) ای پیغمبر! با کافران و منافقان جهاد کن و بر آنان سخت بگیر(وخشن باش)وجایگاهشان دوزخ است و چه سرنوشت بدی و چه جایگاه زشتی است!‏

در اینجا خشونت و شدتِ با منافقین و سکولارزده ها بیشتر روحی و روانی و جنگ سرد است، اما با کفارِاهل کتاب ممکن است در مراحلی همه جانبه باشد، هم جنگ سردهم گرم، و درمراحلی تنها جنگ روانی و نرم باشد، اما در تمام حالات جنگ با مشرکین و سکولاریستهای کافر و مرتدین، هم جنگ نرم است هم گرم و همه جانبه ست .

«شدّت» هم یعنی: غلظت، صلابت و سختى، و در مقابل رقّت و رُحَمَاء به کار می رود. در این صورت واژه «خشونت» به معنی : شدّت، درشتى و درشتخويى است که در مقابل نرمى[14] قرار می گیرد، آنهم خشونتی که در آن رحم نیست. «مَحَمَّدٌ رَسُولُ اللّهِ وَ الَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ، رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ…» (فتح/29) محمد فرستاده خدا است، و کسانی که با او هستند در برابر کافران تند و خشن وسرسخت، و نسبت به یکدیگر مهربان و دلسوزند .بله، در برابر مومنین: «فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ کُنتَ فَظّاً غَلِیظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ» (آل‏عمران/ 159)از پرتو رحمت الهی است که تو با آنان نرمش نمودی. و اگر درشتخوی و سنگ‌دل بودی از پیرامون تو پراکنده می‌شدند .

بله همچنانکه نرمی و «لِنتَ لَهُمْ» و برقراری سیستم برادری اسلامی«إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ» و نشان دادن تواضع در برابر مومنین «وَ اخْفِضْ جَناحَكَ لِلْمُؤْمِنِينَ» و حتی نشان دادن ذلیلی در برابر مومنین «أَذِلَّةٍ عَلَى المُؤمِنينَ» یک نیازاست، به همان شیوه در برابر مسلمین مجرم هم مصرف خشم و نداشتن مهربانی در اجرای حدود بر این مجرمین یک  نیازاست، به عنوان مثال الله تعالی می فرماید:الزَّانِیَةُ وَالزَّانِی فَاجْلِدُوا کُلَّ وَاحِدٍ مِّنْهُمَا مِئَةَ جَلْدَةٍ وَلَا تَأْخُذْکُم بِهِمَا رَأْفَةٌ فِی دِینِ اللَّهِ إِن کُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ وَلْیَشْهَدْ عَذَابَهُمَا طَائِفَةٌ مِّنَ الْمُؤْمِنِینَ (نور/2)هر یک از زن و مرد زناکار را صد تازیانه بزنید و در (اجرا قوانین( دین خدا رأفت (و رحمت) نسبت بدیشان نداشته باشید، اگر به الله روز قیامت ایمان دارید، و باید گروهی از مؤمنان بر شکنجه ایشان حاضر باشند.‏

این شرط خیلی خطرناکی است، برای همین کسی در اجرای این حدود الله بر مجرمین مسلمان حتی نمی تواند مثل اسامه بن زید رضی الله عنهما شفاعت و وساطتی هم بکند،و اگر دچار چنین اشتباهی هم بشود با جواب کوبنده ی رسول الله صلی الله علیه وسلم مواجه می شود که: أَتَشْفَعُ فِي حَدٍّ مِنْ حُدُودِ اللَّهِ؟!،(آیا در برابر اجرای حدی از حدود و مقررات الله وساطت و شفاعت می کنی؟) ثُمَّ قَامَ فَاخْتَطَبَ، ثُمَّ قَالَ: إِنَّمَا أَهْلَكَ الَّذِينَ قَبْلَكُمْ، أَنَّهُمْ كَانُوا إِذَا سَرَقَ فِيهِمُ الشَّرِيفُ تَرَكُوهُ، وَإِذَا سَرَقَ فِيهِمُ الضَّعِيفُ أَقَامُوا عَلَيْهِ الحَدَّ، وَايْمُ اللَّهِ لَوْ أَنَّ فَاطِمَةَ بِنْتَ مُحَمَّدٍ سَرَقَتْ لَقَطَعْتُ يَدَهَا. [15]و سوگندبه الله که اگرفاطمه دخترمحمد دزدی می  کرد حتماً دستش را قطع میکردم.

به این شیوه مصرف خشم و نداشتن مهربانی در برابر مسلمین مجرمی که حد باید بر آنها اجرا بشود یک نیاز جامعه و یک دستور شریعت است که مستقیما به ایمان به الله و روز قیامت گره خورده است، حالا در برابر کفاری که امر شده «أَعِزَّةٍ عَلَى الكافِرينَ»، مصرف خشم، و واکنش در برابر خشونت افسار گیسخته ی کفار- و بخصوص کفار سکولار و مرتدین- یک ضرورت و یک نیازاست.

چون الله تعالی از انساهایی صحبت می کند که از چهارپاها هم پائین ترند که ممکن است رفاه و امنیت انسانهای دیگرو عبادت برای الله را به خطر بیندازند. اجرای حدود و جهاد وتهیه ی قوه و اسلحه، به عنوان بخشی از قانون شریعت الله و عاملی بازدارنده برای پرهیزِ از صدمات اینطور انسانهای تبهکار و مسلمین مجرمی آمده است که، مهربانی و مدارا وبا بصیرت صحبت کردن روی آنها تأثیر ندارد، و تنها قوانین بازدارنده و زبان خشونت و اسلحه می تواند جلویشان را بگیرد. وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ کَثِیراً مِّنَ الْجِنِّ وَالإِنسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لاَّ یَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْیُنٌ لاَّ یُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لاَّ یَسْمَعُونَ بِهَا أُوْلَئِکَ کَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُوْلَئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ (اعراف/176)‏ ما بسیاری از جنّیان و آدمیان را آفریده وپراکنده کرده‌ایم که سرانجام آنان دوزخ و اقامت در آن است. آنان دلهائی دارند که بدانها نمی‌فهمند، و چشمهائی دارند که بدانها نمی‌بینند، و گوشهائی دارند که بدانها نمی‌شنوند. اینان مثل چهارپایانند و بلکه سرگردان ترند. اینان واقعاً بی‌خبرهستند.‏

الله تعالی، به عنوان یک عامل بازدارنده و هدایت کننده ی خشم در برابر چنین انسانهائی امر می کند تا آنجایی که می توانیم قدرت نظامی تهیه کنیم:وَأَعِدُّواْ لَهُم مَّا اسْتَطَعْتُم مِّن قُوَّةٍ وَمِن رِّبَاطِ الْخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدْوَّ اللّهِ وَعَدُوَّکُمْ وَآخَرِینَ مِن دُونِهِمْ لاَ تَعْلَمُونَهُمُ اللّهُ یَعْلَمُهُمْ (انفال/60) برای (مبارزه با) آنان تا آنجا که می‌توانید نیروی (نظامی) و (از جمله) اسبهای ورزیده آماده سازید، تا به وسیله ی آن  شمنِ خدا و دشمن خویش را بترسانید، و کسان دیگری جز آنان را نیز بترسانید که اینها را نمی‌شناسید و خدا آنان را می‌شناسد. رسول الله صلی الله علیه وسلم در تفسیر این قُوَّة هم می فرماید:اَلا اِنَّالقُوَّةَ الرَّميُ،اَلا اِنَّ القُوَّةَالرَّميُ. آگاه باشيد! «قوّة» همان تيراندازي است، آگاه باشيد! «قوّة» همان تيراندازي است.

در اینجا به کارگیری این قُوَّة برای تحمیل عقیده ی اسلامی بر کفار اهل کتاب و شبهه اهل کتاب نیست. عقیده را که جایش در قلب است نمی توان با اجبار بر کسی غیر از سکولاریستها و مشرکین تحمیلش کرد، چرا بر سکولاریستها؟ چون اولا اینان خودشان با دست خودشان با دور ریختن قوانین شریعت الله خودشان را بی ارزش تر از آنی کرده اند که صاحب ارزش یک انسانی باشند که الله تعالی در موردش فرموده «وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ»، علاوه بر آن آنها هم – از گذشته های دور تاروز قیامت – همیشه با زور اسلحه دین سکولاریسم و حکومت و قانون سکولاریستی و اطاعت از دین سکولاریسم را بر ما تحمیل می کنند،و تا به این مرحله نرسیدند با ما قتال می کنند، جنگ مسلحانه می کنند: وَلَا يَزَالُونَ يُقَاتِلُونَكُمْ حَتَّى يَرُدُّوكُمْ عَنْ دِينِكُمْ إِنِ اسْتَطَاعُوا. پس آنها تنها با زور اسلحه با ما صحبت می کنند تا زمانی که حکومت و دین و قوانین خودشان را بر ما تحمیل کنند، ما هم دقیقا با همین زبان باسکولاریستها وارد گفتگو می شویم و سکولاریستها برخلاف سایر کفار یا باید تسلیم قوانین شریعت الله بشوند یا بمیرند و راه سومی برایشان وجود ندارد، در حالی که برای سایر کفار وجود دارد.

حالا اگرهر قوم مسلمانی این خشونت و ترساندن دشمنان و جهاد را ترک کند بدون شک ذلیل دست همین انسانهای کمتر از 4پایی می شود که هیچ چیزی غیر از اسلحه و زور و ظلم و فساد و نابود کردن قانون شریعت الله و کشتار مسلمین شریعت گرا حالیشان نیست. ابوبکر صدیق در خطبه اش می گوید من از رسول الله صلی الله علیه وسلم شنیدم که می فرماید:” مَا تَرَكَ قَوْمٌ الْجِهَادَ، إِلَّا ذَلُّوا” یا ” إِلا عَمَّهُمُ اللَّهُ بِالْعَذَابِ ” [16]، طبیعی است که مسلمین به محض رها کردن اسلحه و اعداد و جهاد دچار ذلیلی و عذاب می شوند . حداقل اش این است که مشرکین و سکولاریستها مثل لاشخور همیشه در حال جنگ با مسلمین اند و به محض پیدا کردن کوچکترین فرصتی هر چه از ذلیلی و عذاب از دستشان بر بیاید از طریق اسلحه و زور بر سر مسلمین در می آورند، چیزی که الان هم شاهدش هستیم،حالا جنگ کفار یهود و نصارا و مرتدین وغیره بماند.

این ذلیلی ادامه دارد تا زمانی که مسلمین دوباره با جهاد و اسلحه به دینشان بر گردند، چون کفار و بخصوص کفار سکولار اولین کاری که می کنند مسلمین را از آن 4 مفهوم دینشان تهی می کنند، و تا زمانی که مسلمین با جنگ مسلحانه و جهاد آن 4 مفهوم دین را به خودشان بر نگردانند از دینشان فاصله گرفته اند و به دینشان برنگشته اند، و این ذلیلی بر آنها ادامه دارد:إِذَا تَبَايَعْتُمْ بِالْعِينَةِ،وَأَخَذْتُمْ أَذْنَابَ الْبَقَرِ، وَرَضِيتُمْ بِالزَّرْعِ،وَتَرَكْتُمْ الْجِهَادَ، سَلَّطَ اللَّهُ عَلَيْكُمْ ذُلًّا لَا يَنْزِعُهُ حَتَّى تَرْجِعُوا إِلَى دِينِكُمْ.[17]آن‌گاه كه شما معامله عينه كرديد[اين معامله به اين صورت است كه فردي ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كالايي را به قیمت بالائی از فردي مي‌خرد و به دلایلی مثل بدهکار بودن جنس را به قیمت پائین تری به همان شخص مي‌فروشد] و دم گاو را گرفتيد وبه كشاورزي خوشنود شديد و جهاد در راه الله را ترك كرديد، الله ذلت و پستي را بر شما چيره می کند و آن را از شما دور نخواهد كرد تا وقتي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كه به دين‌تان برگرديد .

در حدیث دیگری هم هست ترک جنگ مسلحانه ی شرعی،و خرج نکردن نهایت خشونت در جهاد، وارد شدن به صف منافقین است: “مَنْ مَاتَ وَلَمْ يَغْزُ وَلَمْ يُحَدِّثْ بِهِ نَفْسَهُ مَاتَ عَلَى شُعْبَةٍ مِنْ نِفَاقٍ[18] و حتی ترک جهاد و یا مجهز نکردن یک مجاهدی که می خواهد این خشم را در مسیر شرعیش خرج کند یا نگهداری نکردن شرعی از خانواده ی یک مجاهد، باعث نزول قارعه و بلاو مصیبت سخت و مهلک و ناگهانی بر شخص می شود قبل از عذاب قیامت: مَنْ لَمْ يَغْزُ،أَوْ يُجَهِّزْ غَازِيًا،أَوْ يَخْلُفْ غَازِيًا فِي أَهْلِهِ بِخَيْرٍ، أَصَابَهُ اللَّهُ بِقَارِعَةٍ قَبْلَ يَوْمِ الْقِيَامَةِ . [19]

که الله تعالی در مورد همین عذاب می فرماید: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا مَا لَكُمْ إِذَا قِيلَ لَكُمْ انفِرُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَى الْأَرْضِ أَرَضِيتُمْ بِالْحَيَاةِ الدُّنْيَا مِنْ الآخِرَةِ فَمَا مَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا فِي الْآخِرَةِ إِلا قَلِيلٌ *إِلا تَنفِرُوا يُعَذِّبْكُمْ عَذَابًا أَلِيمًا وَيَسْتَبْدِلْ قَوْمًا غَيْرَكُمْ وَلَا تَضُرُّوهُ شَيْئًا وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ(توبة/38-39(ای مؤمنان! «مَا لَکُمْ»: چه چیزتان شده است‌؟ چه خبرتان است‌؟ چرا شما؟ چرا هنگامی که به شما گفته می‌شود: (برای جهاد) در راه خدا حرکت کنید، سستی می‌کنید و دل به دنیا می‌دهید؟ آیا به زندگی این جهان به جای زندگی آن جهان خوشنودید؟ تمتّع و کالای این جهان در برابر تمتّع و کالای آن جهان، چیز کمی بیش نیست .‏اگر برای جهاد بیرون نروید، خداوند شما را (در دنیا با استیلاء دشمنان و بلاهای ناگهانی و غیره و در آخرت با آتش سوزان ) عذاب دردناکی می‌دهد و (شما را نابود می‌کند و) قومی را جایگزینتان می‌سازد که جدای از شمایند و هیچ زیانی به خدا نمی‌رسانید و خدا بر هر چیزی توانا است.

یعنی ترک خشونت طبق قانون شریعت الله مساوی است با تن دادن به ذلیلی در برابر دشمنان الله و دشمنان خودمان، و پذیرش و خرید عذاب در دنیا و قیامت،و داخل شدن به صف منافقین و سکولار زده ها ، و حتی نابود شدن خودمان، همین چیزی که قرنهاست مسلمین درآن گرفتار شده اند و الان هم هستند.

الان می شود از یک مسلمان مومن پرسید:در برابر خشونت تحمیلی کفار و بخصوص خشونت تحمیلی کفار سکولار که همیشه با مسلمین می جنگند و مرتکب انواع کشت و کشتارهای وحشیانه و نابودی سرزمینهای مسلمین می شوند تا حکومت و قوانین خودشان را بر مسلمین تحمیل کنند چه باید کرد؟ تکلیف چیست؟ دست روی دست بگذاریم تا مثل اندلس یا همین یکی دو قرن گذشته قوانین کفار و بخصوص قوانین سکولار بر ما تحمیل بشود، و اینهمه فقر و نا امنی بر ما تحمیل بشود، و تسلیم ذلت و بردگی کفار اشغالگر خارجی و مرتدین سکولار محلی و قوانین دین سکولاریسم بشویم؟ از دین اسلامی که عزت را تنها مخصوص الله و رسولش و مومنین دانسته چه انتظاری می رود؟ وَلِلَّهِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِينَ وَلَكِنَّالْمُنَافِقِينَ لَا يَعْلَمُونَ(منافقون/8) عزّت و قدرت از آن خدا و فرستاده او و مؤمنان است، ولیکن منافقان نمی‌دانند .‏

بله، الله تعالی علاوه بر دفاع مشروع، جنگ مسلحانه ی آزادیبخش را طبق قانون شریعتش، و خشونت را طبق قانون خودش بر علیه کفار اجازه داده است، و تنظیماتی به وجود آورده است که در درس دشمن شناسی به آن اشاره کردیم. یعنی خرج کردن خشونت در برابرکفار هم تنظیماتی دارد.

اگر مسلمین از خشونتی که الله به آنها داده استفاده نکنند و مجرمین و کفار را دفع نکنند، بدون شک توسط همینهائی که کمتر از حیوانات 4 پا هستند فساد تمام زمین را می گیرد، اما الله تعالی نسبت به جهانیان لطف و احسان دارد و ابزاری چون خشونت را در اختیارمسلمین قرار داده است که با این خشونت مانع فاسد شدن زمین بشوند :وَلَوْلاَ دَفْعُ اللّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَّفَسَدَتِ الأَرْضُ وَلَکِنَّ اللّهَ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْعَالَمِینَ ‏(بقره/251) و اگر خداوند برخی از مردم را به وسیله برخی دیگر دفع نکند ، فساد زمین را فرا می‌گیرد، ولی خداوند نسبت به جهانیان لطف و احسان دارد .‏

علاوه بر مفاسد بی شمار عقیدتی – روانی و رفتاری و حتی محیط زیستی، اگر مسلمین از این خشونت شرعی استفاده نکنند مکانهایی که عبادت الله درآن می شود توسط همینهائی که کمتر از حیوانات 4 پا هستند نابود می شوند، همچنانکه در همین اروپا اولین مکانهائی که به دلیل قدرت گیری مشرکین و سکولاریستها نابود شدند همین کلیساها و صوامع بودند. این هم یکی دیگر از ضروریاتی است که باید از خشم طبق قانون شریعت الله استفاده بشود، و خشم به عنوان یک نیاز و ضرورت خودش را نشان می دهد .

أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَإِنَّ اللَّهَ عَلَى نَصْرِهِمْ لَقَدِیرٌ *‏ الَّذِینَ أُخْرِجُوا مِن دِیَارِهِمْ بِغَیْرِ حَقٍّ إِلَّا أَن یَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لَّهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِیَعٌ وَصَلَوَاتٌ وَمَسَاجِدُ یُذْکَرُ فِیهَا اسْمُ اللَّهِ کَثِیراً وَلَیَنصُرَنَّاللَّهُ مَن یَنصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِیٌّ عَزِیزٌ ‏(حج/39-40)اصلاً اگر خداوند بعضی از مردم را به وسیله بعضی دفع نکند دیرهای (راهبان) و کلیساهای (نصرانی ها) و کنشتهای (یهودیان)، و مسجدهای (مسلمانان) که در آنها خدا بسیار یاد می‌شود، تخریب و ویران می‌گردد.  و به طور مسلم خدا یاری می‌دهد کسانی را که (با دفاع ازدین اسلام و مکانهای عبادی) او را یاری دهند . خداوند نیرومند و چیره است.

بله، این خشم مهار شده توسط قانون شریعت الله احسان و لطف الله بر جهانیان است وَلَکِنَّ اللّهَ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْعَالَمِینَ .

یکی دیگر از ضرورتهای به کار گیری این خشمی که فضل و لطف الله بر جهانیان است، متوجه کردن این خشم مهار شده با قانون شریعت الله به سمت مجرمین داخل مسلمین است که به صفتی از صفات کفار و منافقین آلوده شده اند و دچار جرمهائی می شوند که باید حدود الله رویشان تطبیق بشود . چون حدودی هستند که قانون شریعت الله دستور داده که باید اجرا بشوند، و مربوط به نظم اجتماعی و رعایت قوانین می شوند تا هرج و مرجی به وجود نیاید، و ظلمی صورت نگیرد و «أَطْعَمَهُم مِّن جُوعٍ وَآمَنَهُم مِّنْ خَوْفٍ» به شکل صحیحش در جامعه ی مسلمین پیاده بشود و زمینه های «فَلْيَعْبُدُوا رَبَّ هَذَا الْبَيْتِ» تأمین بشود. حالا اگر کسی آگاهانه و به میل خودش قوانین شریعت الله را زیر پا بگذارد لازم است و باید با خشونت تنظیم شده توسط الله با آن برخورد بشود .

شخص می داند و یقین داردکه نباید خون برادر مسلمانش را به ناحق بریزد، یا نباید زنش را زیر مشت و لگد بگیرد، یا نباید جاسوسی کند، یا نباید به برادرش تهمت کفر و ارتداد و دزدی و قتل و غیره بزند، یا نباید با سرعت بالا در کوچه های شهر یا روستا رانندگی کند و…. اما اینکار ها را انجام می دهد.

یا به بچه می گویی نزدیک آتش یا بخاری یا چای داغ یا استخر آب نرود، اما همینطوری سرش را می اندازد پائین و می رود؛ یا سرش را از پنجره ی ماشین بیرون نیاورد یا روی لبه ی پشت بام نرود، یا به سن 7 سالگی رسید باید نمازش را بخواند و غیره؟ در اینجا باید به نسبتی که شرع لازم دانسته با خشونت مانع اتفاقات ناگوار و صدمات شد؟ این خشونت نوعی پیش گیری و محافظت از سلامتی جسمی و روحی افراد است؛ مثل قصاص که انتهای خشونت یک مسلمان نسبت به یک مسلمان است که الله تعالی در موردش می فرماید: وَلَکُمْ فِی الْقِصَاصِ حَیَاةٌ یَاْ أُولِیْ الأَلْبَابِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ (بقره/179) ای صاحبان خرد! برای شما در قصاص، حیات و زندگی است باشد که تقوا پیشه کنید .‏

  در اینجا لازم است برای جلوگیری از این ضررها و مفاسد مشابه، خشونت به کارگرفته بشود، که معمولا از جریمه ی نقدی تا زندان و حبسهای طولانی مدت وغیره شروع می شود، تا به تبعید و اعدام هم کشیده می شود. واضح است حکومت کردن بدون اجراى خشونتى كه به نفع جامعه باشد، امكان ندارد. برای همین است شما نمی توانید جامعه ای را در تاریخ انسانها تصور کنید که در آن مطلقاً عارى از خشونت باشد.

در این صورت به کارگیری خشم علاوه بر حفظ جسم و جان – که مشترک بین حیوان و انسان است -در یاری الله – از طریق نصرت دینش(حتی اگر تحریف شده هم باشد مثل محافظت از صَوَامِعُ وَبِیَعٌ وَصَلَوَاتٌ ) و نصرت قانون شریعت الله و بندگان الله – به عنوان یک ضرورت و نیاز خودش را نشان می دهد؛ و الله تعالی به کسانی که از خشم در راه تطبیق قانون شریعت الله و یاری بندگان ستمدیده ی الله استفاده نمی کنند می فرماید: وَمَا لَکُمْ لاَ تُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَالْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاء وَالْوِلْدَانِ الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْ هَذِهِ الْقَرْیَةِ الظَّالِمِ أَهْلُهَا وَاجْعَل لَّنَا مِن لَّدُنکَ وَلِیّاً وَاجْعَل لَّنَا مِن لَّدُنکَ نَصِیراً (نساء/75) ‏ چرا باید در راه خدا و (نجات) مردان و زنان و کودکان درمانده و بیچاره‌ای نجنگید که می‌گویند: پروردگارا! ما را از این شهر و دیاری که ساکنان آن ستمکارندخارج ساز، و از جانب خود سرپرست و حمایتگری برای ما پدید آور، و از سوی خود یاوری برایمان قرار بده.

با این توضیحات می توانیم بگوییم : خشمی که در میان همه ی انسانها وجود دارد می تواند به 3 شکل دیده بشود: 1- خشم بجا و معتدل که کنترل و مدیریتش با قانون شریعت الله است 2- خشم نابجا که مختص کفار و منافقینِ مخالفِ قانون شریعت الله است  3- خشم سرکوب شده و گندیده که مختص انسانهای بی غیرت است.

  1. خشم بجا یا خشم معتدل،خشمی است که تحت سيطره ي قانون شریعت الله است.خشونتی که در چارچوب قانون شریعت الله باشد، و در جای خودش، و طبق شرایط خودش تطبیق بشود و اجراء بشود، مطلوبه و بجاست؛ و تمام خشونتهائی که خارج از چهارچوب قانون شریعت الله باشند نامطلوب و مذمومند.

قاطعیت در اجرای قانون شریعت الله در مورد مجرمان و متجاوزان و ستمگران هم خشونت مثبت و به جایی است که برای اجرای عدالت و محافظت از حقوق شرعی انسانها و محافظت از بندگان الله از طریق 3 ابزارانجام می شود .

دو نمونه را برایتان ذکر کنم که چه طوری از کانال «3 ابزار» می شود یک حقی را گرفت و خشم بجا را درمسائل اصلی و کلان جامعه ی مسلمین درمسیر شرعیش مدیریت و هدایت کرد، و به نتیجه ی شرعی هم رسید، و متوجه شد که (با تجربیاتی مثل سمیه رضی الله عنه و یاسر و…) در اینگونه موارد غیر از این «3 ابزار» هیچ راه دیگری برای هدایت خشم بجا و گرفتن اینطور حقها وجود ندارد، تنها و تنها این «3 کانال» وجود دارند:

می دانیم که الله تعالی می فرماید:إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ(حجرات/10)فقط مؤمنان برادران همدیگرند. و رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید:كُلُّ الْمُسْلِمِ عَلَى الْمُسْلِمِ حَرَامٌ دَمُهُ وَمَالُهُ وَعِرْضُهُ.[20]همه چیز مسلمان، خون و مال و آبرویش، بر مسلمان حرام است. حالا آبروی یک مسلمانی توسط یک کافر در معرض خطر قرار گرفته است، ببینید از تک تک افراد جامعه تا حکومت اسلامی چه واکنشی در مورد چنین مصیبتی نشان میدهند :

روزی زن مسلمانی به بازار یهودیان بنی قینقاع می رود و به طلاساز یا نقره سازی مراجعه می کند تا زیوری برایش بسازد. یهودیان از او می خواهند که صورت خودش را آشکار کند اما این خواهر مسلمانمان این کار را نمی کند. چون آن زمان حکم حجاب و پوشاندن صورت و سینه و غیره بر مسلمین نازل شده بود. همان کاری که الان کفار سکولار اروپا برای ممنوعیت نقاب قانون تصویب کردند و مجازات هم برای خواهری که نقاب بزند تعیین کرده اند. در هر صورت، زمانی که این خواهرمان مخالفت می کند یکی از یهودیها از روی لجبازی بدون اینکه این خواهرمان متوجه بشود لباسش را از پشت به شانه اش می بندد، زمانی که این خواهرمان بلند می شود از پشت بدنش لخت می شود، چون آن موقع مثل الان نبود که همه، چند تا لباس زیر این لباسشان بپوشند. فقط همین تنشان بود. زمانی که اینجوری آبروی این خواهرمان بازیچه ی این کفار می شود همه به آن می خندند و یهودیان مسخره اش می کنند. 

در اینجا برادر مسلمانی که آنجا حضور دارد خشمگین می شود و آن شخص مجرم را با ضربات شمشیرش به درک می فرستد، یهودیها هم دسته جمعی  به او حمله می کنند و ایشان را به شهادت می رسانند. زمانی که رسول الله صلی الله علیه وسلم به عنوان رهبر و حاکم اسلامی خبر را شنید،خشمگین شد و تمام سپاه اسلام را برای جنگ با این کفار برد و پس از 15 روز محاصره آنها را مجبور به تسلیم کرد و قصد کشتن همه ی آنها را داشت که با وساطت عبدالله ابن ابی – سر دسته ی منافقین مدینه– جانشان را به آنها بخشید، در عوض اموالشان را مصادره کرد و خودشان را به نزدیکی شام تبعید کرد .

این در زمانی بود که ما حکومت اسلامی علی منهاج نبوه داشتیم، اما پس از آن هم زمانی که ما صاحب حکومت بدیل اضطراری اسلامی بودیم باز صحنه های قابل تأملی را می بینیم و بیشتر قانع می شویم که چه طوری امام سپر می شود، حتی اگر یک امامِ حکومتِ بدیل اضطراری اسلامی با هر مذهبی باشد، یا یک امام مال مجلس شورای واحد مجاهدین باشد .

 به متعصم عباسی امام آن زمان مسلمین خبر رسید که یکی از سربازان امپراطوری روم خواهری را اذیت کرده و او را زندانی کرده است و آن خواهر فریاد زده است: «وامعتصماه»، معتصم به دادم برس. وقتى معتصم این را شنید زود از تختش بلند شد و فریاد آن خواهرمان را جواب داد و گفت «لبیکِ، لبیکِ» و به دنبال وصیت در مورد تقسیم اموالش، زود ارتش رابرای حمله آماده کرد، قبل از حمله نامه ای به این مضمون برای امپراطور روم نوشت: از امیر مسلمین معتصم باالله به سگ روم، یکی از رعیتهای من در زیر سیطره تو مورد ظلم قرار گرفته وبعد زندانی شده است. آن رعیت من را از زندان رها کن، و سربازی که اذیتش کرده به ما بسپار، و گرنه با لشکری بسویت خواهم آمد که ابتداش پیش تو و انتهاش نزد من باشد..»

اما امپراطوری روم این را جدی نگرفت و امام و سپرِ مسلمینِ آن زمان لشکر کشی کرد، و پس از کشته شدن صدها مجاهد مخلص و به درک رفتن هزاران رومی خبیث، سرانجام بر آنها پیروز شد، و با فتح سه منطقه ی حساس از رومیها، ضمن آزادی آن خواهرمان سرباز کافرمجرم را هم به قتل رساند، و شخصا به خاطر اینکه دیرتر به دادش رسیده است از آن خواهرمان معذرت خواهی کرد[21]

مسلمینِ با غیرت اینطوری -از شخص تا یک ارتش- احکام قانون شریعت الله را به دفاع از آبروی ی هک خواهر مسلمانمان عملی می کردند، چون علاوه بر وظائفشان نسبت به همدیگر از عواقب بی غیرتی و سهل انگاری و بی خیالی در برابر قوانین شریعت الله هم با خبر بودند، و باید پاسخگو می شدند. اینجوری در برابر آبروی یک مسلمان محافظت می کردند حالا چه رسد به دفاع از دین یا خون یا ناموس و مال یک مسلمان . اما الان غیرت و شرف مسلمین و حکام سکولار و مرتد دست نشانده  را نگاه کنید، ببینید چه وضعی را تولید کردند؟

یک نکته ی تاریخی دیگر را در مقایسه ی وضع موجودی که سکولاریستهای کافر و مرتد برای مسلمین ساختن با وضع موجود جاهلیت صدر اسلام خدمتتان عرض کنم: زمانی که رسول الله صلی الله علیه وسلم از زنان بیعت گرفت که زناء نکنید!، زن ابوسفیان گفت: آیا درمیان زنان شوهر دارعرب کسی را پیدا می کنی که زنا کرده باشه؟ یعنی در زمان جاهلیت، زنان شوهردارعرب مرتکب زنا نمی شدند، همچنانکه در میان ملت ما هم چنین پدیده ای وجود نداشت و کلماتی مثل «خون از نخ» (هون جه نه یا به نه خوین) رایج بود و کسی که کمر به پائین مرتکب چنین جرمی شده بود در واقع روی خونش ریسک کرده بود و فرقی بین زن و مرد و متأهل و مجرد نداشت. اما اسلام آمد و به آن سازمان داد .

در هر صورت این وضع فرهنگی عربها و مردم ما بود، اما الان عربها و کوردها سکولار و مرتد امروز را نگاه کنید که چگونه برای کل کفار دنیا و مفسدین منطقه ای و محلی مراکز و هتل های تن فروشی را در دبی و کویت و لبنان و سلیمانیه ی عراق و مصر و غیره ساخته اند، و شروع کرده اند به ناموس فروشی مسلمین و حتی فرهنگی کردن بی حیائی و بی ناموسی و بی غیرتی در میان عموم مسلمین؟ و اینطوری سکولاریستهای کافر جهانی و مرتد محلی با پشتوانه ی منافقین و سکولار زده ها ملتی بی غیرت تولید کرده اند که هیچ خیری درآنها نیست:”لا خير فيمن لا غيرة له. کسی که غیرت نداره خیری در او نیست. و اگر بساط این بی غیرتهای بی شرف سکولار برچیده نشود نتیجه ای غیر از  پیاده شدن طرح اندلسی کردن سرزمینهای مسلمان نشین در برندارد، نتیجه آنی می شود که الان در فلسطین و میانمار و آفریقای مرکزی و الجزائر و لیبی و سوریه و اکثر سرزمینهای مسلمان نشین می بینیمش. این سکولاریستهای مرتد و مریدانشان هیچ ربطی به اسلام ندارند.

طبیعی است کسانی که وارد این دین می شوند و آن را می پذیرند با همان لا اله – الا الله خودشان موضع «سَمِعْنَا وَ أَطَعْنَا» می گیرند، و تسلیم تمام قوانین و برنامه های الله می شوند، و زندگیشان را بر اساس این قوانین مدیریت می کنند. حالا اگر مجرمی اطاعت نکرد ارتباطی به قوانین شریعت الله ندارد. مثلا شریعت الله برنامه هائی رابرا ی طهارت و پاکیزگی دارد حالا اگر کسی خودش را تمیز نکرد و کنارتان نشست و بدنش بوی گند بدهد ربطی به اسلام ندارد. در تمام صنفها وعقاید دنیاهم این طوری است. انگیزاسیون و تفتیش عقاید قرون وسطای اروپا چه ربطی به سیدنا عیسی واسلام دارد؟ شاه اسماعیل صفوی و قرامطه چه ربطی به اسلام دارند؟ منافقین و سکولار زدهای الان چه ربطی به اسلام دارند؟ در کل در هر عقیده ای مجرمینش چه ربطی به آن عقیده دارند؟ در حالی که آن عقیده آنها را مجرم دانسته است و با آنهاهم مبارزه می کند.انسان بی غیرت و بی تفاوت هم مریضی است که ربطی به اسلام ندارد.

در هر صورت واضح است خشم و خشونتی  که با قانون شریعت الله مهار شده باشد لازمه ی زندگى اجتماعی و نیاز مسلمین است، و برای محافظت از عقایدشان، و خودشان، و خانوادشان، و جامعه شان و آزاد سازی سایر سرزمینهای دارالکفر به آن نیاز دارند، و باید متناسب با عامل تهدید کننده،خشم را مدیریت و هدایت کنند.

این «تناسب با عامل تهدید کننده» نکته ی بسیار مهمی است که بنده بارها به آن اشاره کرده ام و تذکر داده ام، یعنی اگر شخص عامل تهدید کننده است، می شود شخصی با او درگیر شد؛ اگر گروه و حزب عامل تهدید کننده است، می شود با حزب و گروه با او درگیر شد؛ اما اگر حکومت یا حکومتهای متحد عامل تهدید شده اند تنها با حکومت و اتحاد حکومتها می شود خشم و خشونت را در مسیر شرعیش هدایت و مدیریت کرد و به نتیجه ی شرعی رسید؛ و اگر مسلمین این حکومت – چه حکومت اسلامی علی منهاج نبوه چه حکومت بدیل اضطراری اسلامی – راهم در اختیار نداشتند، تنها با مجلس واحد مجاهدین می توانند خشم را در مسیر شرعیش بر علیه این حکومتهای کافر مهاجم و مرتدین محلی مدیریت و هدایت کنند و هیچ راه دیگری وجود ندارد.

  • خشم نابجا:

می دانیم که انسانها از قوانین مختلفی پیروی می کنند، و در این قوانینشان هم حقوق و تکالیفشان مشخص شده است، و مشخص هم شده است که اگرشهروندان بر خلاف آن را انجام بدهند جریمه می شوند و باید منتظر عواقبش هم باشند. طبیعی است که در هر جامعه ای هم آدمهای قانون شکنی وجود دارند که حرف حساب و حق و حقوق دیگران حالیشان نیست، برای همین هر ملتی دادگاههای خاص خودش، و پلیس و زندان و تبعید و مجازاتهای خاص خودش را دارد، و مجازات مجرمین جامعه ی خودش را نیازِ خودش می داند،غیر از این، برای مقابله با دشمنان خارجی، وجود ارتشی قدرتمند و جنگ و اعمال خشونت با دشمنان خارجی را هم حق خودش می داند . در این صورت اعمالِ خشونتی که توسط قانون آن کشور تأئید شده باشد مورد تأئید مردمانِ هم عقیده با این حکومت است، و هر کشوری در دنیا چنین اعمال خشونتی بر اساس قانونش رابرای حفظ امنیت مادی و معنوی افراد جامعه اش حق خودش می داند .

پس خشم با اين ويژگي ها مانند نيروهاي ديگردر انسان وجود دارد كه بايد كنترل و هدايت بشود، و  انسان از طريق قوانین، بايدها و ارزش هایی که قبول کرده است بايد این خشم را كنترل و هدايت کند، یا به اصطلاح ما مدیریتش کند.

حالا برای مدیریت و کنترل این خشم کدام قانون و کدام شیوه ی اعمال خشونت درست است و کدامیکی غلط است، یا میزان توزیع ومصرف این خشونت در برابر انسانهای مجرم یا مخالف چقدر است، به عقاید افراد بر می گردد. در اینجا به تعداد باورها و عقاید و قوانین، خشونتهای روحی و جسمی با هم فرق دارند به عنوان مثال:

  • نزد ما سوزاندن یک جنازه یک توهین و خشونت روحی به بازماندگان میت است، اما نزد بودائیها نوعی ادای احترام است .
  • یا رقصیدن و شادی کردن هنگام دفن جنازه نزد بعضی از قبایل آفریقائی یک احترام است اما نزد ما نوعی خشونت روحی و توهین است.
  • یا جسد میت را از قبر بیرون آوردن برای ما یک توهین و خشونت روحی است، اما نزد بعضی از قبایل اندونزی هر سه سال یکباربیرون آوردن میت و لباس پوشاندن به او یک ارزش است
  • یا مثلا اسلام می گوید حکم مرتد کشتن است و این خشونت بجاست؛ اما دین سکولاریسم می گوید: نه، این خشونت نابجاست.
  • اسلام می گوید حکم دزد بریدن دستش است و این خشونت بجاست؛ اما دین سکولاریسم می گوید: نه،این خشونت نابجاست
  • اسلام می گوید حکم مشروب خوار و زناکار و هم جنس باز و غیره این است…و این خشونت بجاست، اما دین سکولاریسم می گوید: نه، این خشونت نابجاست
  • اسلام می گوید قانون الله باید تعیین کند خشونت بجا و نا بجا چیست؟، اما سکولاریسم می گوید: نه، این حق باید مال من باشد
  • دین سکولاریسم می گوید هرکسی دنبال قانون شریعت الله باشد خشونتش بد است و نابجاست، و الله می گوید خوب است و نیاز است و به جاست .

اینجا دیگر شخص مسلمان با گفتن لا اله – الا الله و محمد رسول الله تمام قوانینی که مخالف قانون شریعت الله باشند را رد کرده و زیر پایش گذاشته است . الله تعالی هم برای خشم شروط و قوانيني را از طریق شریعتش در اختیار انسانها قرار داده است تا به وسیله ی این قوانین بتوانند این خشم را مدیریت کنند و در مسیر صحیح اش هدایتش کنند .

الله تعالی مشخص مي كند كه تندي، غضب و خشم، در برابر باطل و در برابركفار و دشمنان الله و دشمنان مردم و مجرمین است، و خشمگين شدن نسبت به حق و نسبت به مؤمنين كار اشتباهي است. پس ريشه ی اصلي خشم یک مومن به ايمانش به قانون شریعت الله و ميزان پايبندي او به قوانین، بايدها و ارزش هاي دين برمي گردد.

خشم و غضب انسان مسلمان در برابر باطل و مجرمین و هر كسي است كه ارزش هاي دينش را زير پا بگذارد. اندازه ی این خشم را هم الله تعيين كرده است، مثلاً كسي كه تهمتی زده یا دزدي كرده یا انسان بی گناهی را کشته یا گردنه گیری کرده یا مرتد شده و غیره الله برای این جرمها حدودی راتعيين كرده؛ برای همین خشم را باید به همین اندازه ای که الله تعالی تعیین کرده نسبت به شخص مجرم به کار برد، این یعنی تعیینِ میزانِ مصرفِ خشم نسبتِ به انواعِ جرمهایِ مختلف در جامعه توسط الله تعالی.

پس الله تعالی خشم بجا و صحیح را به عنوان يك نيروي غريزي بين انسان و حيوان  برای محافظت قرار داده است كه بدون آن انسان در معرض نابودي قرار مي گيرد. علاوه بر این با مدیریت، کنترل و هدایت خشم توسط قانون شریعت الله، این خشم از نیازهای حیاتی انسان مثل دين – جان – ناموس – عقل – مال و آبرو و غیره محافظت می کند. اگر چنین خشم هدایت شده توسط قانون شریعت الله نباشد دنيا نابود مي شود. لَوْلاَ دَفْعُ اللّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَّفَسَدَتِ الأَرْضُ وَلَکِنَّ اللّهَ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْعَالَمِینَ ‏ (بقره/251) اگر خداوند برخی از مردم را به وسیله برخی دیگر دفع نکند، فساد زمین را فرا می‌گیرد، ولی خداوند نسبت به جهانیان لطف و احسان دارد .‏پس خشم بجا عاملي است برای جلوگيري از  فساد زمين و دفع کردن انسان های مجرم توسط انسانهای صالح،و اعطای این خشم بجا لطف و احسان الله به بنده هایش است .

  • حالا، خشم نا بجا یا افراط در خشم  از صفات کفار و منافقین است که این خشم را در برابر قوانین شریعت الله به کارش می گیرند. پس هر گونه خشونت ناشی از سوء استفاده ی از قدرت و حمله به حقوق انسانها – که قانون شریعت الله این حقوق رابرای انسانها قائل شده – خشونت نابجا و باطل است.  البته عده ای از مسلمین هم ممکن است به دلایلی چون جهل یا عمدا به این بیماری کفار و منافقین آلوده بشوند. اما باز این صفت هم مال مسلمین نیست، بلکه مثل تفرق و لجبازی و تکبر و امثالهم مال کفار و منافقین است، اما به دلایلی مثل جهل وغیره مسلمین هم به آن آلوده می شوند.

در این صورت خشونت نابجا یعنی هر گونه عملی که باعث آسیب جسمی، روحی یامادیِ غیر شرعی به شخص بشود که طبعا مخالف شریعت اللهِ و حرام است. آسیب روحی مثل مجبور کردن یک مسلمان به تبعیت از قوانین کفری دین سکولاریسم، یا گرفتن مستبدانه آزادیهای عقیدتی و رفتاری مسلمین توسط سکولاریستها، یا رواج انواع مفاسد اخلاقی و رفتاری تحت عنوان آزادیهای شخصی که مستقیما روحیه ی مسلمین راهدف قرار می دهند. یا تبعیض نژادی، یا مشرک و مرتد دانستن مسلمانی که مشرک و مرتد نیست، یا خوارج دانستن مسلمانی که نیست، یا زدن هر تهمتی نسبت به مسلمانی که در آن نیست و بر مسلمان خشونت نابجای روحی را تحمیل می کند.  یا مثل زورکی دختر و زن را ازدواج دادن، یا انواع ازدواجهای باطلی که در جاهلیت وجود داشتند و امروزه هم در قالب بی بندوباری های جنسی وجود دارند و خشونت روحی را بر زن تحمیل می کنند.

خشم نابجای یک مسلمان از مسائل کوچک و پیش پا افتاده شروع می شود تا به شرارت مي رسد، دراين حالت شرارت، شخص حكم ديوانه را دارد. در شرع اگر چنين شخصي همسرش را طلاق بدهد طلاق او نمي افتد و حكم طلاق اجرا نمی شود. اگر ما به بعضی برادران نامیزان و نامتعادلمان در این حالتها می گوییم نیمه دیوانه اغراق نکرده ایم و واقعیت آنها را نشان داده ایم .

آشکاراست غضب و خشم مثل خوردنی ها و نوشیدنی ها و سایر نیازهای انسان هم خوب و بجاش هست، هم بد و نابجاش. خوبش آنی است که با قانون شریعت الله مدیریت و کنترل و هدایت می شود و دراین مسیر قانون شریعت الله هم ازآن استفاده می شود، اما مسلمانی كه مدیریت و کنترل و هدایت خشم در مسیر قانون شریعت الله را بلد نيست به اشتباه خشم را در راه دیگری استفاده و مصرف مي كند. مثلا خشمی که باید روی مرتد ریخته بشود به اشتباه روی یک اهل قبله ای ریخته می شود که مرتد نیست، خشمی که باید روی یک دزد تخلیه بشود به اشتباه روی کسی تخلیه می شود که دزد نیست، خشمی که باید روی یک مشرک و سکولار تخلیه بشود به اشتباه روی یک کافر اهل کتاب یا شبیه اهل کتاب یا مسلمان اهل قبله ای تخلیه می شود که سکولار و مشرک نیستند، خشمی که باید روی یک خوارج ریخته بشود به اشتباه روی یک مسلمانی ریخته می شود که خوارج نیست و غیره.

در این صورت اگر کسی را دیدید که خشمش را در مسیر غیر شرعی آن استفاده می کند شک نکنید که :

  • یا ارزشها و بایدها و قوانین کنترل خشمش فاسدند مثل سکولاریسها و سایر کفار
  • یا مسلمانی است که در دارودسته ی منافقین و سکولار زده ها قرار گرفته است
  • یا ممکن است مسلمانی باشد که به بیماری تکبر و عوارض آن مثل لجبازی و تفرق و خشم نابجا وغیره که مختص کفار و منافقین است آلوده شده باشد
  • یا اینکه مسلمان جاهلی است و روش کنترل و مدیریت خشم را به سمت و سوئی که الله تعیین کرده بلد نیست و با معجونهایی که به نام دین به اوخورانده اند نامتعادل و نامیزان شده است.

عرض کردیم که پیامبران با آوردن قانون شریعت الله، درواقع عامل تعادل درونی و رفتاری میان انس و جن را از طرف الله تعالی ارائه داده اند، حالا چه طوری این انسان متعادل تبدیل می شود به انسانی نامتعادل و نامیزان؟ با ارائه ی غلط این قوانین به او، یا ارائه ی ناقص آن به او؛ حالا چه عمدی باشد چه غیر عمدی باشد.  به همین راحتی یک انسان نامتعال و نامیزانی تولید می شود.

در مواردی که «الائِمَّهَ الْمُضِلِّینَ» یا « دُعَاةٌ عَلَى أَبْوَابِ جَهَنَّمَ» و علمای سوء عمدا قوانین شریعت الله را به غلط یا ناقص به شخص می رسانند، ابتداء داده ها و مسائل فکری را دستکاری می کنند، و با قاطی کردن حق و باطل با هم، حق را آگاهانه و به میل خودشان و عمدا می پوشانند، یعنی فقط باطل را به خورد شخص نمی دهند، بلکه این باطل را با حق قاطی می کنند بعد آن را می کنند در حلقومشان. در حالی که الله می فرماید:  وَ لاتَلْبِسُواالْحَقَّ بِالْباطِلِ وَ تَكْتُمُواالْحَقَّوَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ‌ (بقره/42) و حق را با باطل نیامیزید، و حق را پنهان نکنید و حال آن که می‌دانید.

 زمانی که چنین معجونی راتولید کردند – مثل معجون سلفیون تولید شده ی دستگاههای اطلاعاتی انگلیس و آمریکا و آل سعود –  این معجون را از کانالهای الرویبضه و علمای سوء به مسلمین ارائه می دهند، و مسلمین فریب خورده هم  بر روی همین مطالب دستکاری شده و تقلبی حساب می کنند، و با همین محاسبات غلط، خشونت و ولاء و براء خودشان را تنظیم می کنند؛ و به همین سادگی طبق نقشه های دشمناشان عمل می کنند، و ناخواسته نقشه های دشمناشان رادر زمین پیاده می کنند . بازی با اصطلاحاتی مثل مشرکین، مرتدین و خوارج توسط دشمنان قانون شریعت الله و علمای درباری آل سعود و مراجع تقلیدی مثل ابوبصیر و ابوقتاده و غیره که در دارالکفر و حتی دارالحربهائی چون انگلیس و غیره ساکنند بارزترین مفاهیمی هستند که از روزهای پایانی حکومت بدیل اضطراری اسلامی عثمانی تا کنون رایج شده اند، و تا کنون علاوه بر عمیق تر کردن تفرق میان مسلمین و محکم کردن پایه های کفار اشغالگر خارجی و مرتدین محلی عامل ریخته شدن خون هزاران مسلمان شده اند.

پس مشکل اصلی درعقیده و فهم مسائل درونی است، و تمام اعمال ظاهری و رفتارهای عملی هم براساس همین مسائل درونی شکل می گیرد. می خواهید رفتارها را تغییر بدهید باید عقاید و افکار را عوض کنید. همان کاری که تمام پیامبران کردند و همین الان هم کفار در جنگ روانی و فرهنگیشان بر علیه مسلمین انجامش می دهند.

حالا این مسلمانی که با مصرف این معجون دستکاری شده و تقلبی به نام دین تعادل و میزانش را از دست می دهد، وخواهان دین و تطبیق قانون شریعت الله هم هست، به سادگی دربرابر دین دستکاری نشده و اصلی واکنش منفی نشان می دهد، و گفتن این حقایق ایشان را به راحتی به خشم می آورد، خشمی نابجا و غیر شرعی. در اینجا سخن علی بن ابی طالب رضی الله عنه در مورد این برادران ما صدق می کند که می فرماید: انسان با آنچه نمی شناسد دشمنی می کند.

وقتی که به امام احمد رحمه الله گفتند: یحیی بن معین از امام شافعی بدگویی کرده و عیب او می گوید، تعجب کرد و حیران شد و گفت: یعنی یحیی بن معین درباره ی شافعی بدگویی می کند؟! گفتند: بله از شافعی بد می گوید، امام احمد گفت: یحیی حتماً از گفته های شافعی بی اطلاع است، و هرکس چیزی را نداند با آن دشمن می شود.

این در مورد کسانی است که به بیماری تکبر و حسادت و لجبازی آلوده نشده باشند، و تنها عاملِ دشمنیِ آنها جهل باشد. شر این دسته بسیار کمتر از کسانی است که به حسادت و لجبازی و سایر بیماریهای تکبر آلوده شده باشند. چون جاهل با روشن شدن علم آرام می شود اما لجباز و متکبر نه .

عده ای از برادران ما جهل خودشان را با لجاجت تولید کنندگان معجون و علماء سوء قاطی کرد ه اند، و خودشان را تبدیل کرد ه اند به برادران نامتعال و نا میزان و گاه نمیه دیوانه ای که، در برابر هر چیزی که کرده اند در حلقومشان واکنش منفی و خشم نابجا نشان می دهند. چرا؟ چون اینان مراجع تقلید آنها هستند و این برادران ما عقل و چشم و گوش و دل خودشان را اجاره داده اند به این مراجع تقلیدشان .همین.

به عنوان مثال می دانیم مشرکین یا به زبان امروزین سکولاریستها احکام و قوانین خاص خودشان را دارند، و کلا درمنابع شرعی با کفار اهل کتاب و شبه اهل کتاب تفاوت دارند؛ مثلا ما نمی توانیم ذبیحه مشرکین یا سکولاریستها را بخوریم، یا نمی توانیم با زنها و دختران پاکدامنشان ازدواج کنیم، یا مشمول جزیه نمی شوند، اما سایر کفار می شوند، اولین بار علمای درباری رژیم فاسد آل سعود برای مسلمان کشی و بسیج مردم کلمه ی مشرکین را به صورت آلوده و تقلبی و دستکاری شده ارائه دادند، و هدف نزدیکشان هم به کار بردن احکام مشرکین در مورد اهل قبله ی مخالف خودشان بود.

اینان برای کشتار این اهل قبله ی مخالف به یک توجیه شبهه شرعی نیاز داشتند، و گرنه مسلمین در کشتار مسلمین با آنها همکاری نمی کردند؛ برای همین علمای درباری از کلمه ی مشرکین و بعدها از اصطلاح خوارج استفاده کردند، چرا؟ چون اولا بدتر از این وجود نداشت. ثانیا نمی توانستند بگویند که اینها یهودی یا نصرانی یا مجوس و صابئی هستند؛ چون این کفار قواره ی خاصی داشتند اما از کلمه ی مشرکین با شبهاتی که تولید می کردند می توانستند سوء استفاده کنند و مسلمین را با آن فریب بدهند.  البته بعدها که نتوانستند با این کلمه تمام مخالفینشان را سیاه کنند از کلمه ی دیگری به نام خوارج هم استفاده کردند و الان هم می کنند.

حالا همین معجون مسمومی که هیچ سابقه ای در منابع شرعی ما ندارد را کردند در حلقوم این عزیزان که فلان گروه اهل قبله مشرک است، اگر تمام آیات الله و سنت رسول الله صلی الله علیه وسلم و حتی رای ائمه ی خیر القرون را هم به او نشان بدهید که مخالف این حکم باشد، یا به او بگویید که حکم مشرکین با حکم کفار یهودی و نصرانی و مجوس هم فرق دارد و حتی الله تعالی این کفار آشکار را مشرک ندانسته حالا شما به چه دلیلی فلان گروه اهل قبله را مشرک میدانی در حالی که نیست؟ عصبانیت و خشم نابجا وجودش را می گیرد که اکثرا بددهنی و تهمت زنی از مقدمات این خشم نابجا است.

با یک مثال دیگر که ریشه ای تاریخی تر و قدیمی تر از این دوستان نامتعادل و تقریبا نیمه دیوانه ی ما دارد برویم جلو بهتراست:

  • به عنوان مثال بلد نیست که تطبیق قانون شریعت الله اصل است اما اجرای حدود فرعی از این اصل است. حالا اگر یکی از «3 ابزار» به پیروی از قانون شریعت الله و به دلایل شرعی مثل عدم اجرای حد دزد در زمان عمر بن خطاب و غیره به صورت موقتی حدی را بر شخص یا گروهی اجرا نکرد و بر دیگران که شریعت الله اجازه داده است اجرایش کرد، یا در ظروفی خاص مثل زمان جنگ – حالا هر چقدر که طول بکشد – حدود را به سبک دیگری تطبیق داد و یا حتی تطبیقش نداد، به خاطر جهلش برایش بین این امیر مسلمان که به کل قانون شریعت الله ایمان دارد، اما به تبعیت از قانون شریعت الله و با توجه به شرایطی شرعی حکمی را اجرا نمی کند یا شکلش را متناسب با وضع موجود تغییر می دهد، با سکولاریست کافر یا مرتدی که اصلا به قانون شریعت الله ایمان ندارد-  اما این هم همان حکم را اجرا نمی کند– برایش شبهه به وجود می آید، و وجه مشترک اینان را عدم اجرای فلان قانون شریعت الله می داند، و به همین راحتی آنها را در یک سطح و حتی امیر مسلمین را هم بدتر از کفار اصلی می داند.

یا حتی ممکن است برداشتش از تطبیق یک حکمی جور دیگری باشد و همان واکنش را در برابر امیر مسلمین یا اهل قبله نشان بدهد، همان کاری که خوارج با سیدنا علی در مورد مسأله ی حکمیت کردند که حتی خرمای خشک روی زمین و خوک نصارا و کفار از دست آنها در امان بود، اما فرزند صحابی رسول الله صلی الله علیه وسلم و همسر حامله اش و طفل داخل شکمش و رهبربهشتی مسلمین از دست و زبان آنها در امان نبود. اجازه بدهید یک داستانی از این برادران نامتعادل نا میزان و نمیه دیوانه را خدمتتان عرض کنم . شاهدی عینی که خودش درگروه خوارج بود اما فرار کرده بود می گوید:

” من همراه یاران نهروان بودم اما کمی بعد کار آنان را ناپسند دانستم اما این امر را به خاطر ترس از این که مرا به قتل برسانند کتمان کردم. در حالی که من همراه گروهی از آنان بودم به روستایی آمدیم و مابین ما و روستا یک رودخانه بود که ناگهان مردی ترسناک از روستا خارج شد در حالی که ردای خود را از پی‌اش می‏کشید. به او گفتند: مگر ما تو را ترسانده ایم؟ گفت: بله. گفتند: نه، ترسی برای تو نیست. گفتم: به خدا قسم آنان او را می‏شناسند و من او را نمی‏شناسم. آنان گفتند تو پسر خباب صحابی رسول الله صلی الله علیه وسلم هستی؟ گفت: بله. گفتند: آیا حدیثی از پدرت به نقل از رسول الله صلی الله علیه وسلم داری که برای ما بگویی؟ گفت: از او شنیدم که می‏گفت: او از رسول الله صلی الله علیه وسلم درباره فتنه ای شنیده بود که فرمود: کسی که در آن بنشیند از ایستاده بهتر است و ایستاده در آن از رونده بهتر و رونده در آن از تلاش کنند‌ه بهتر است. اگر تو در زمان آن جنگ باشی پس بنده مقتول خدا باش. آنان او و زن همراهش را گرفتند.

یکی از آنان بر میوه افتاده ای از درخت نخل گذر کرد و آن را برداشت و در دهانش قرار داد. یکی از آنان گفت این یک میوه ی شخص مورد عهد و پیمان است چگونه حلالش می‏کنی؟ آن را از دهانش انداخت. سپس به یک خوک رسیدند یکی از آنان با شمشیر خود به آرامی ‏بر خوک زد و یکی دیگر گفت: یک خوک حرام و مورد عهد و پیمان، با چه چیزی حلالش می‏کنی؟ عبدالله بن خباب گفت: آیا می‏خواهی شما را به چیزی که بیشتر از این بر شما حرام است راهنمایی کنم؟ گفتند: بله. گفت: آن من هستم. آنان او را به کنار رودخانه آوردند و گردنش را با شمشیر قطع کردند. راوی می گوید: دیدم که خون او بر روی آب جاری شد همانند بند کفش بر روی آب بود و آب آن را دور کرد تا از دید آنان پنهان شد. به دنبال آن، آن زن را که آبستن بود آوردند و شکمش را باز کردند و آن چه را که در آن بود بیرون آوردند. راوی می گوید: همراهی با هیچ قومی‏برای من منفور‌تر و بدتر از همراهی با آنان نبود. تا این که در نهایت در یک جای خلوت از نزد آنان متواری شدم. [22]الان باز باید متوجه شده باشید که زمانی که ما به این جور مسلمانان می گوییم نامتعادل و نامیزان یا نیمه دیوانه سخن بی ربطی نگفتیم .

یا در شکل پائین ترآن، همین افراد به همراه منافقین و آتش افروزانِ نفوذی، مرتکب همان کاری می شوند که درجمل با خلیفه ی مسلمین علی بن ابی طالب و طرفهای مقابل به بهانه ی مجازات قاتلین عثمان انجامش دادند، و عده ی کثیری از مسلمین را فریب داده و خشمی را که باید متوجه کفار محارب و مجرمین کنند را متوجه همدیگر کردند و آنهمه کشتار و فجایع را درست کردند.  

  • همین الان هم اگر گفته بشود : رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید:«إِنَّمَا الْإِمَامُ جُنَّةٌ، يُقَاتَلُ مِنْ وَرَائِهِ، وَيُتَّقَى بِهِ، فَإِنْ أَمَرَ بِتَقْوَى اللهِ عَزَّ وَجَلَّ وَعَدَلَ، كَانَ لَهُ بِذَلِكَ أَجْرٌ، وَإِنْ يَأْمُرْ بِغَيْرِهِ كَانَ عَلَيْهِ مِنْهُ» [23] همانا امام، سپر است. قطعا امام سپری است  که از پشت این سپر به جنگ پرداخته می‌شود و با آن از امور ناخوشایند دوری می شود و به وی پناه می‏برید، از او دفاع مي كنند و به او پناه مي برند،  پس اگر به خدا ترسي و عدالت، امر نمايد، شایسته ی پاداش مي شود. و اگر خلاف آن، امر كند، گناهكار مي گردد. یعنی امام مثل مانع و سپری است که مانع می شود که کفار به مسلمین صدمه ای بزنند و از کلیت اسلام دفاع می کند، یا مانع صدمه ی مسلمین  توسط سایر مسلمین می شود.

در جلسات قبلیمان عرض کردیم که کانال و ابزارهای تولید امام کدامها هستند؟ این امام از چه کانالهایی به وجود می آید؟ تنها و تنها سه کانال برای تولید امام وجود دارد: 1- خلافه علی منهاج نبوه 2- حکومت بدیل اضطراری اسلامی 3- مجلس واحد شورای مجاهدین . در سرزمینی که هیچ یک از اینها وجود ندارد مسلمین هیچ امنیتی ندارند مگر اینکه دست از آن 4 مفهوم دین اسلام بکشند .

حالا اگراز این برادران فریب خورده ی ما پرسیده بشود: سپری که در هنگام نیاز و ضرورت در برابر کفار سکولار جهانی و مرتدین محلی از شما محافظت می کند کدام است؟ و بپرسی که در هنگام حملات آمریکا و مرتدین به حکومت بدیل اضطراری اسلامی طالبان چه چیزی مانع کشت و کشتار شما شد و شما به کجا پناه بردید؟ یا پرسیده بشود چه چیزی مانع کشت و کشتار شما توسط مزدوران حزب کارگران اوجالان- مسیلمه ی کذاب فعلی کوردها- یا بازگشت کشتارگاههای احزاب دمکراتها و کومله ها و بارزانی ها و طالبانی ها وغیره درکوردستان ایران  شده است، چه چیزبرای گفتن دارند؟ 

این برای برادران نیمه دیوانه ی ما که کینه و تعصب و تنگ نظری و نقشه های دشمنان قانون شریعت الله باعث شده واقعیتها را نبینند باید دلیلی باشد بر اینکه در مسیر اشتباهی در حرکتند، و آشکارا در این حالت اضطرار با نعمتی می جنگند و خشمشان را متوجه نعمتی کرده اند که اگر جدشان صلاح الدین ایوبی رحمه الله بود در این حالت اضطراری که پیش آمده است در برابر اینهمه مرتدین وحشی و تبهکار و اینهمه کافر سکولار خارجی دو دستی به آن می چسبید، و در پشت این سپر – هرچند کهنه و زنگ زده و دارای عیوبی هم باشد– با محافظت از خودش در برابر اینهمه دشمن کافر جهانی و مرتد محلی و منافقین بی حیا و مزدور می جنگید و خودش را در مهلکه ی سرگردانی و فرورفتن درمرداب تفرق و دلسردی و کارکردن بر اساس نقشه های دشمنان قرار نمی داد.

  • یا اگر به این برادران نامتعادل و نامیزانمان گفته بشود که: بعضی از اجتهادات فصلی و مربوط به یک مردم خاصی هستند، و نمی شود این اجتهادات را بر مردمان دیگر یا فصلهای دیگر تعمیم داد هر چند که از طرف بزرگترین علمای آن مکان صادر شده باشند باز دچار خشم نابجا می شوند، و خشم خودشان را متوجه مسلمین می کنند، و جهالتشان آنها را هل می دهد که در این صفت هم شبیه کفار و منافقین بشوند.

مسلمانانی که اجتهادات فصلی و موسمی علماء و بزرگان را تعمیم می دهند اشتباه می کنند. عالمی درفصل بهار در منطقه ی پر از برف ما یک حکمی برای مردم آن منطقه داده، در همان زمان در حجاز یک عالمی ممکن است حکم دیگری به آن مردم بدهد. برادران جاهل و نامتعادل و نامیزانِ ما که بدون در نظر گرفتن ماه و فصلی که اجتهاد در آن صورت گرفته آن را بر سایر فصول و حتی بر سایر مکانها و زمانها تعمیم می دهند،- علاوه بر جهل – اغراض خاصی غیر از حق طلبی، مثل کینه و نفرت نابجا محرکشان است، نه حق طلبی و تسلیم حق شدن .

این برادران ما می دانند که تمام فرق اسلامی در طول این چند قرن گذشته هرگز یکدست نبوده اند، و در یک عصر ممکن است هر فرقه ای دهها دسته ی کوچک از او جدا شده باشد و هر کدام ساز خودشان را زده باشند . چون مجلس واحدی وجود نداشته که آنها را با اجماع واحد آن یکدست کند . علاوه بر آن در زمانهای بعدی هر فرقه ای دچار تغییر و تحولات غیر قابل انکاری شده تا به امروز رسیده، و همین امروز هم هیچ فرقه ای یکدست نیست .

نگاه کنند ببینند همین الان خود سلفی ها با اینهمه دانشگاه چند دسته و گروه هستند، شیعه را نگاه کنند، صوفی ها را نگاه کنند، شافعی ها و حنفی ها و سایر مذاهب را نگاه کنند ببینند چند دسته و گروه هستند. حتی دریک روستا و شهر، ما شاهد چندین گروه مختلف در یک فرقه و مذهب هستیم، اگر در یک خانواده شاهد چند دستگی نباشیم که هستیم . پس حکمی که بر فرد و خانواده و گروهی از یک فرقه صادر می شود مشمول همه در زمانها و مکانهای مختلف نمی شود، حتی اگر مشترکاتی هم با هم داشته باشند. مسلمان دنبال یک شبهه می گردد که مسلمان را از حدود تبرئه کند نه اینکه دنبال یک شبهه بگردد که حدود را بر آن اجراء کند. …

اینان مثالهای زنده ای هستند که ما روزانه با آنها سرو کار داریم. همین کافی است که با بیان و عمل به این واقعیت و حقیقت آشکار خودت را در معرض خشم نابجای این برادران نامتعادلِ نامیزان و تقریبا نیمه دیوانه قرار بدهیم. 

با تمام این مثالها باید متوجه شده باشیم که خشم نابجا که یکی از موانع وحدت آگاهانه، هدفمند و حرکتی مسلمینه خشمی است که بر خلاف قانون شریعت الله باشد، و خشمی است که خواسته یا ناخواسته بر علیه حق و بر علیه قانون شریعت الله و بر علیه «انعمت علیهم» به کار می رود، و خدمت آشکاری است به «مغضوبین» و «ضالین».  

  • خشم سرکوب شده یا گندیده:
  • خشم گندیده هم يعني خشمی که سرکوب شده، و فاقد قدرت انتقام و شجاعت است، و شخص در برابر خودش، عقايدش، باورهایش، ارزش هایش و ناموس خودش و ديگران بي تفاوت و بي غيرت می شود. مثل همین سلفی های فاسد درباری آل سعود یا اخوان المفسدین – شاخه ی انحرافی جریان اخوان الملسمین- .  یکی از بزرگان ما می گوید : كسي كه غيرت ندارد خيري در او نيست.

 چنین شخصی بیماری است که کلکسیونی از بیماریهای روانی مثل کینه ی نابجا، انتقام جوئی نابجا،حسد، اضطراب، غیبت کردن، عیب جوئی از دیگران، جاسوسی کردن از دیگران، فاش کردن اسرار دیگران، خود آزاری  وغیره را در خودش جا داده و باعث صدمه زدن به خودش و اطرافیانش هم می شود. علاوه بر این سركوب كلي خشم آثار منفي جسماني هم در پي دارد و شخص را مستعد انواع بيماري هاي جسمي  هم مي کند مثلاً باعث ترشح مواد قندي توسط كبد می شود كه باعث تشنج جسمي هم می شود.

البته خواهران و برادران گرامی باید دقت داشته باشند که این خشم گندیده و کلا مضر ممکن است برای عده ای با یکی از روشهای کنترل و مدیریت خشم و صفاتی از صفات مومنین شبیه باشد، اما ایندو تفاوت اساسی با هم دارند. یکی مدیریتی است در عین قدرت و توانائی که به آن می گویند تواضع انتخاب خوبتر به جای خوب، و دیگری سرکوبی است در عین بی غیرتی و ضعف که به آن می گویند ذلیلی و خفت.

الله تعالی زمانی که در قرآن صفت هاي مؤمنين را بيان مي كند يكي از ويژگي هاي آن ها را قدرت غلبه بر خشم معرفي مي كند:

– الَّذِينَ يُنْفِقُونَ فِي السَّرَّاءِ وَالضَّرَّاءِ وَالْكَاظِمِينَ الْغَيْظَ وَالْعَافِينَ عَنِ النَّاسِ وَاللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ. (آل عمران/134) کسانی كه در فراخى و تنگى انفاق مى كنند و خشم خود را فرو مى ‏برند و از مردم در مى‏ گذرند و خداوند نیكوكاران را دوست دارد.

– وَالَّذِينَ يَجْتَنِبُونَ كَبَائِرَا لْإِثْمِ وَالْفَوَاحِشَ وَإِذَا مَاغَضِبُوا هُمْ يَغْفِرُونَ (شوری/37) وکسانی اند که از گناهان بزرگ، و اعمال بسیار زشت و ناپسند پرهیز می کنن، و هنگامی که خشمناک می‌گردند می‌بخشند.‏

فرو بردن خشم يا الْكَاظِمِ الْغَيْظَ و بخشش، سلامت رواني و جسمي شخص را در پي دارد، و از عواقب مشكل سازِ ابراز خشم نابجا جلوگيري مي كند، و حتی خشم بجا را هم از حسن به احسن ارتقاء می دهد. یعنی اگر بر شخص خشم گرفته بشود خوب است و کسی انجامش بدهد کار بدی نکرده است، اما اگر انجامش ندهد بهتر است و بین خوب و خوبتر آنی که خوبتر است را انتخاب کرده است . مثلا کسی قتلی مرتکب شده، اگر قصاص بشود حقش است، و خوب است، اما اگرکسی به دلایلی شرعی گذشت کرد کار خوبتر را انجام داده است . که این هم ثمرات خاص خودش را دارد و کلا با خشم گندیده و سرکوب خشم متفاوت است: مثلا :

  • شخص الْكَاظِمِ الْغَيْظَ با جايگزيني منافعي كه الله وعده داده است، برای اینکه الله هم اورا ببخشد و به او پاداش و مزدش را بدهد كينه اي از طرف مقابل در دلش باقي نمی ماند و با جلب رضایت الله راههای نفوذ شیطان را می بندد؛ اما خشم گندیده و سركوب خشم، كينه را بيشتر مي كند و به شيوه ی دیگری آن را بروز می دهد و درها را برای تحرکات شیطان باز می کند.
  • عرض کردیم كنترل خشم توسط شخص الْكَاظِمِ الْغَيْظَ علامت تواضع است كه درموقعيت قدرت انجام می شود، و باعث قدرتمند کردن اراده و اعتماد به نفس خود شخص می شود، ونشانه ی ضعف در برابر مقابل نيست می تواند قصاص کند اما نمی کند؛ اما سركوب خشم هميشه به دليل ضعف و ترس انجام می شود، و احساس حقارت و بي ارادگي و تثبيت احساس حقارت و ذليلي رابه وجود می آورد.
  • برای شخص الْكَاظِمِ الْغَيْظَی که خشمش را کنترل و مدیریت می کند انتقامي وجود ندارد و با عفو و گذشت همراه است الْعَافِينَ عَنِ النَّاسِ؛ اما سركوب خشم، با رفتارها ي انتقام جويانه و انفعالي- تهاجمي همراه است، چون جنبه ي تراكم پيدا كرده و بعد ها با شدت بيشتري تخليه می شود.

در اینجا واضح است که هدف اسلام سركوب خشم نيست، بلكه كنترل، مديريت و سازماندهي خشم است. دیدیم صفتي كه الله تعالی برای مديريت خشم به كار برده الْكَاظِمِينَ الْغَيْظَ است. اين در واقع دعوت به كنترل و مديريت خشم است. روشن است که كنترل و مديريت خشم به معني سركوب خشم نيست، بلكه تنظيم و سازماندهيِ آگاهانه ی خشم است. كنترل و هدايت خشم يكي از راه هاي ايجاد تعادل رفتاري و مديريت رفتار در انسان است. ما ممكن است نتوانیم عوامل و حوادث به وجود آورنده ی خشم را از بين ببريم، يا از رو برو شدن با  این عوامل به وجود آورنده ی خشم پرهيزكنيم، اما مي توانيم چگونگيِ واكنشِ خودمان نسبتِ به آنها راكنترل و مديريت كنيم.

برای این مدیریت خشم هم راهکار و ابزارهای شرعی زیاد است، مثل: 

  1.   پایبند بودن مخلصانه به «لا اله – الا الله و محمد رسول الله» و با «سَمِعْنا وَ أَطَعْنا» تسلیم کامل قانون شریعت الله شدن به عنوان اصلی ترین راهکار.
  2. 2-      حرکت به همراه شورای واحد امت و جماعت واحدی که تنها و تنها از طریق «3 ابزار» به وجود می آید، که تنها در چنین حالتی ضمانت شده است که شخص دچار گمراهی و ضلالت نشود . و گرنه دوری از امتی که از این «3 ابزار» به وجود می آید باعث سرگردانی شخص می شود، و شخص با تأویلات غلط و اجتهادات اشتباه از خشم نابجا استفاده می کند، و در مسیری غیر از مسیر أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ حرکت می کند.
  3. کنترل زبان که اولین چیزی است که باید برای مدیریت و هدایت خشم، آن را کنترل کرد .إَحْفِظْ لِسانِکْ.زبانت را حفظ کن
  4. عفو وگذشت که جزئی از همان قانون شریعت الله است :فَاصْفَحِ الصَّفْحَ الْجَمِیلَ‏(حجر/85). «گذشت كن گذشتي زيبا» . گذشت يعني بین خوب و خوبتر، خوبتررا انتخاب کردیم و اجازه نمي دهيم “كنترل ما” به دست نفس أمَّارةٌ بالسُّوء و شيطان يا حتي كنترل ما به دست ديگران بيافتد، چون یکی از تلبیسهای ابلیس این است که به مسلمان فشار می آورد بین خوب و خوبتر خوب را انتخاب کند. حالا موقعیتهای اضطراری مثل مسلمین مدینه پیش می آید که شخص لازم است و باید بین خوب و خوبتر حتما خوبتر را انجام بدهد، چون دشمن برای هدايت فرد سعي مي كند اورا تشویق به تخلیه ی خشم خوب یک مسلمان بر یک مسلمان دیگر کند تا از نتایج تخلیه ی چنین خشمی بهره برداری های خودش را بکند، و نگذارد یک مسلمان بین خوب و خوبتر، خوبتر را انتخاب کند؛ عمر بن خطاب به کسانی که خوب بود خشم رویشان پیاده بشود گاه به رسول الله صلی الله علیه وسلم می گفت به من اجازه دهید تا او را به قتل برسانم. رسول الله صلی الله علیه وسلم در مواردی مخالفت می کرد و می فرمود: «یَا عُمَرُ! لاَ یَتَحَدَّثُ النَّاسُ أَنَّ مُحَمَّداً یَقْتُلُ أَصْحَابَهُ». «ای عمر! مردم نگویند: محمد یارانش را می‌کشد». یعنی کشتنش خوب است، اما اگر گذشت بشود عواقبش بهتر است و باید گذشت کرد.

این انتخب خوبتر به جای خوب در مسائلی اصلا به نفع دشمن اصلی نیست، چون ابزار سوء استفاده را از او گرفتیم، برای همین است که حتی با رسانه هایشان سعی می کنند مسلمان صاحب حق را خشمگين تر كنند و برنامه ریزی شده آن را وادار کنند که خوب را انجام بدهد و خوبتر را رها کند، و گاه مسلمان رابه خشم نابجا بکشانندش تا بتوانند او را در مسير موردنظرشان قرار بدهند.

چون خشم نابجا به راحتی قدرت فكر و عقل و قدرت كنترل انسان را پايين می آورد و ناكارآمدش مي كند، عقل انسان را به حداقل هوشياري می رساند و به درجه ی انسان هاي عقب مانده او را تنزل می دهد و مثل انسانهای عقب مانده اش می کند. شخص در چنین حالتهائی گاه به ایمانش هم صدمه می زند و با فحاشي و بد دهني، مسخره كردن، توهين، فاش كردن اسرار ديگران باعث دشمني بين دوستان می شود و به راحتی دوستان و اطرافیان شخص از او دور و پراکنده می شوند . برای همین است که الله تعالی به رسولش می فرماید: فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ کُنتَ فَظّاً غَلِیظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِکَ فَاعْفُ عَنْهُمْوَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ (آل عمران/159) از پرتو رحمت الهی است که تو با آنان نرمش نمودی . و اگر درشتخوی و سنگ‌دل بودی ازاطراف تو پراکنده می‌شدند . پس از آنان درگذر و برایشان طلب آمرزش نما. در اين صورت گذشت يعني “قدرت”. برای همین است که  رسول اللّه صلی الله علیه وآله وسلم می فرماید: «دلاور و نیرومند آن کسی نیست که کشتی می‌گیرد و پیروز می‌شود، بلکه دلاور آن کسی است که هنگام خشم، خویشتن داری می‌کند»

زمانی که رسول الله صلی الله علیه وسلم از ثُمَامَة بن اثال که به ستون مسجد بستنش می پرسد که «مَاذَا عِنْدَكَ يَا ثُمَامَةُ؟»: «ای ثمامه در چه فکری؟ (چه در سر داری و فکر می‌کنی چگونه با تو رفتار خواهم کرد؟) ثُمَامَة گفت:ای محمد، انتظار خیر و خوبی دارم؛ اگر مرا به قتل برسانی، کسی را کشته‌ای که مستحق قتل است (اما اگر منت بگذاری و مرا آزاد کنی) بر فرد سپاس‌گذاری منت نهاده‌ای؛ و اگر مال می‌خواهی هرچه می‌خواهی طلب کن به تو داده می‌شود. اما رسول الله صلی الله علیه وسلم  در نهایت بدون گرفتن چیزی می فرماید:«أَطْلِقُوا ثُمَامَةَ»: «ثمامه را باز کنید». پس از آنکه او را باز کردند به نخلستان نزدیک مسجد رفت و غسل کرد و به مسجد آمد و گفت: «أَشْهَدُ أَنْ لَاإِلَهَ إِلَّااللهُ، وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ» ای محمد، سوگند به الله تا پیش از این در روی زمین چهره‌ای منفورتر از چهره‌ی تو نزد من نبود اما امروز چهره‌ای محبوب‌تر از چهره‌ات نزد من وجود ندارد. سوگند به الله تا پیش از این نزد من دینی منفورتر از دین تو نبود اما الان دین تو پسندیده‌ترین دین‌ها نزد من است……

بله، این یعنی مدیریت، کنترل و مهارت خشم در مواردی که لازم است گذشت بشود وبین خوب و خوبتر شخص خوبتر را انتخاب می کند، چه این گذشت در مورد یک مسلمان باشد یا کافر باشد . این گذشت یعنی اضافه کردن قدرت بر قدرت. و کسی که اینطوری گذشت می کند همان دلاور و پهلوان واقعی است .

  • ابزار دیگر کنترل و مدیریت خشم تغيير حالت فيزيكي است: اگر فرد ايستاده است بنشيند یا اگر نشسته است بایستد، یا كمي راه برود، یا در صورت امكان مكان را ترك كند، مثلا اگر در منزل است بيرون برود و مكان را كلاً ترك  کند.
  • یکی دیگر از ابزارهای شرعی وضو گرفتن است: چون در حالت خشم، دماي بدن بالا می رود و باعث سرعت گردش خون مي شود و باعث كاهش هوشياري و كنترل اراده می شود. وضو گرفتن باعث مي شود دماي بدن پايين بيايد.
  • یکی دیگر از ابزارهای شرعی مدیریت خشم نشان دادن میزان اهمیت شرعی عامل خشم و مشغول شدن به کارهای دیگر است که از این مهمترهستند. مثلا زمانی که می بینیم که عده ای مثل گوساله پرستان زمان سیدنا هارون دعوت با بصیرت آنها را سر راه نمی آورد این باعث خشم ما می شود، اما اگر ما این خشممان را تخلیه کنیم باعث شرک بزرگتری به نام تفرق می شود و از شرکی کوچکتر به شرک بزرگتری منتقل شدیم، برای همین کل تلاش خودمان را می گزاریم روی حفظ وحدت و عدم تفرق تا زمان بازگشت رهبریت مورد قبول همه که امروزه تنها از طریق شورای واحد، اجماع واحد و امت و جماعت واحد از طریق آن 3 کانال به وجود می آید. در اینجا این شرکی که مرتکب شدند ما را به خشم می آورد اما شرک تفرق از آن بدتر است و ما به حرکت به سمت و سوی به وجود آوردن رهبر مورد قبول همه مشغول می شویم.

یا در مسیر حرکتمان از فرد به جماعت و از جماعت به مجلس شورای مجاهدین و از این به حکومت بدیل اضطراری اسلامی تا زمانی که به حکومت اسلامی علی منهاج نبوه می رسیم ممکن است در این مسیر با امرای فاجری برخورد کنیم که فجور آنها ما را به خشم بیاورد اما زمانی که اهمیت سپر بودن چنین امیری، و دفع کفار اشغالگر جهانی و مرتدین و منافقین و سکولار زده های درنده ی محلی، و اهمیت حرکت از طریق 3 ابزار و تشکیل امت و رسیدن به اهدافمان را نگاه می کنیم می بینیم که این موارد از آن فجوری که به خود شخص بر می گردد مهمتراست و خودمان را به این امور مهمتر مشغول می کنیم . همان کاری که امثال ابن تیمیه و صلاح الدین ایوبی انجامش دادند .

  • یکی دیگراز ابزارهای شرعی کنترل و مدیریت خشم و هدایت آن در مسیر شرعیش تقويت بردباري و صبر با يادگيري آيات و احاديث، مطالعه ی سرگذشت ها و يا گوش دادن يا شركت درسخنراني هايي است كه در مذمت خشم نابجا یا خشم سرکوب شده و گندیده گفته شدند.
  • یکی دیگراز ابزارهای شرعی مدیریت خشم، شناخت صحيح حقوق ديگران و انتظار داشتن چنين برخوردهايي از طرف مقابل است، چون همه انسان هستيم و داراي اشتباه. در مورد شناخت حقوق دیگران می توانیم به سفارش اسلام به چگونگی برخورد با زنها اشاره کنیم.

در این زمینه مثالی را خدمتتان عرض کنم که چگونه شناخت صحیح حقوق دیگران می تواند در مدیریت خشم به ما کمک کند: ابن حجر هیتمی و عده ای دیگراز علماء ذکر کرده اند که شخصی آمد پیش عمر بن خطاب که از غرزدنهای خانمش شکایت کند، زمانی که به در خانه ی عمر بن خطاب رسید متوجه شد که خانم عمر هم همینجوری دارد روی سر عمر غر می زند و عمر چیزی نمی گوید؛ برا ی همین از شکایت کردن منصرف شد و با خودش گفت: اگر این حال امیر المومنین باشه حال من باید چطورباشد؟ برای همین برگشت.

در همین لحظه عمر از خانه اش بیرون می رفت او را دید و صدایش زد: مَا حَاجَتُك يَا أَخِي؟ چه می خواستی برادر؟ این شخص گفت: آمدم در مورد اخلاق خانمم پیشت شکایت کنم اما شنیدم خانمت چی به تو گفت برگشتم و گفتم: اگر این حال امیر المومنین با خانمش باشد حال من باید چطور باشد؟ عمر به او گفت: إنَّمَا تَحَمَّلْتُهَا لِحُقُوقٍ لَهَا عَلَيَّ: إنَّهَا طَبَّاخَةٌ لِطَعَامِي خَبَّازَةٌ لِخُبْزِي غَسَّالَةٌ لِثِيَابِي رَضَّاعَةٌ لِوَلَدِي، وَلَيْسَ ذَلِكَ بِوَاجِبٍ عَلَيْهَا، وَيَسْكُنُ قَلْبِي بِهَا عَنْ الْحَرَامِ، فَأَنَا أَتَحَمَّلُهَا لِذَلِكَ، این غرزدنهایش را به خاطر حقوقی که بر گردنم دارد تحمل می کنم : او برایم آشپزی می کند، برایم نان می پزد، لباسهای مرا می شورد، بچه های مرا شیر می دهد و ازآنها نگهداری می کند، و اینها بر او واجب نیستند، و قلبم به واسطه ی او سکونت و آرامش پیدا می کند و به سمت حرام نمی رود. برای همین غرزنهایش را تحمل می کنم. آن مرد به او گفت یا امیر المومنین زن من هم همینطوری است، عمر بن خطاب به او گفت: تحملش کن برادر، فَتَحَمَّلْهَا يَا أَخِي فَإِنَّمَا هِيَ مُدَّةٌ يَسِيرَةٌ. [24]

  1. یکی دیگر از ابزارهای شرعی مدیرت و کنترل خشم بالا بردن آگاهی های شرعی و قدرت نقدپذيري خودمان است که نشانه ای از اعتماد به نفس هم هست.
  2. یکی دیگر از ابزارهای شرعی مدیرت و کنترل خشم دعا و طلب مغفرت برای طرف مقابل است، که همین کار باعث از بين رفتن كينه  دردل، و عدم اجازه ی نفوذ كينه بر دل می شود، و مانع از بروز خشم انفجاري و برخورد پرخاشگرانه با طرف مقابل می شود.
  3. یکی دیگر از ابزارهای شرعی مدیرت و کنترل خشم ايمان به اين است كه انسان قطعاً مورد آزمايش قرار مي گيرد و درك اين مطلب كه ممكن است الله تعالی  با اين شخص يا اين حادثه من را آزمايش و امتحان می کند.
  4. یکی دیگر از ابزارهای شرعی مدیرت و کنترل خشم فهم اين نكته ست كه خشم نابجا علاوه بر ضعف ایمان نشانه ی ضعف درعقل و جسم است، نه نشانه ی قدرت. به عنوان مثال انسانهای حسود، بخيل، ديوانه، مریض، و اکثر انسانهای پیر و مسن زودترعصباني می شوند.

فرد بخيل و حسود بيماري دروني دارد و در درونش ضعف دارد برای همین است زودتر عصبانی می شود.

ديوانه هم ضعف درعقلش دارد كه باعث می شود زودتر از كوره دربرود و عصباني بشود. شخص بيمار هم ضعف و مشكلی درجسمش دارد برای همین است زودتر عصباني می شود.

  1. یکی دیگر از بزرگترین ابزارهای شرعی مدیریت، کنترل و هدایت خشم، به خاطر الله معامله كردن است، يعني عفو و گذشت كنيم تا الله هم از ما گذشت کند، الله تعالی می فرماید: وَلْیَعْفُوا وَلْیَصْفَحُوا أَلَا تُحِبُّونَ أَن یَغْفِرَ اللَّهُ لَکُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَّحِیمٌ ‏(نور/22) باید عفو کنند و گذشت نمایند. مگر دوست نمی‌دارید که خداوند شما را بیامرزاد ؟ 

اینها نمونه ابزارهائی هستند برای مدیریت شرعی و هدایت شرعی خشم در مسیری که بیشترین سود دنیوی و اخروی را برای شخص مسلمان در بر داشته باشد. البته ابزارهای شرعی دیگری هم وجود دارند که نمی شود در این فرصت کوتاه به آنها اشاره کرد . 

روشن شد که اولا خشم یک نیازاست و فطری هم هست، علاوه بر این، خشم حالتي است مثل قدرت آتش فشان كه در درون انسان متراكم و فشرده می شود و نیاز به راهی برای تخلیه دارد. اگر در مسير قانون شریعت الله تخليه بشود باعث سازندگي است، و اگر در مسیر غیر شرعیش قرار بگیرد همیشه باعث تخريب ديگران و حتي تخريب خود شخص می شود.

در هر صورت، چه شخص مسلمان با دوری از «3 ابزار» و چسبیدن به اجتهادات و تأویلات شخصی و فرقه ای باعث سرگردانی خودش بشود و از خشم نابجا استفاده کند و دراین صفت خودش را شبیه کفار و منافقین کند، و چه شخصی که به جای مدیریت و هدایت خشم مرتکب سرکوب خشمش می شود و این خشم را می گنداند و گندش خودش و دیگران را هم گرفتار می کند؛ هر دو بیمارانی هستند که به سبک خودشان عملا به وحدت آگاهانه، هدفمند و حرکتی مسلمین صدمه می زنند و در برابر چنین وحدتی سد و مانع می شوند .

  هم مسیر کردن غیر مسلمین با جریان وحدت گرای آگاهانه، هدفمند و حرکتی مسلمین

ما، تمام آنچه  تا الان دراین درسمان گفتیم در راستای وحدت با اهل خودمان یعنی اهل اسلام بود، حالا در برابر جامعه ی رنگارنگ و متنوع کفار چه؟ آیا می شود و امکانش هست که اهل قبله با دسته هائی از کفار هم پیمان بشوند و مسلمین آنها را در جبهه ی خودشان جا بدهند؟

در درس دشمن شناسی و درجه بندی دشمنان نکات ساده و لازمی را خدمت دوستان عرض کردیم که، بخشی از هنرِ برخوردِ با نظامِ جاهلی و عقاید و رفتارهایِ جاهلی را به ما نشان می داد . در همین درس دشمن شناسی عرض کردیم که ما در میان این کفار از آن بدی حمایت می کنیم که بدیش کمتر است و نفعش برای مسلمین بیشتر است؛ و به پیروزی اوهم خوشحال می شویم و به شکستش هم ناراحت می شویم. 

حالا به صورت ریزتر می شود گفت: در این جامعه ی متنوع کفار افرادی وجود دارند که در صفاتی انسانهای صالحی هستند، اینها کسانی هستند که در قوم و منطقه ی خودشان در صفاتی انسانهای شایسته و درستکار و خوبی هستند، و دنبال خوبی و درستکاری هستند.

وجود صفات و نگرشهای سازنده و مثبت در میان کفار بعضی وقتها به خاطر تبعیت از مسائل فطری و نوع دوستی به وجود می آید،  بعضی وقتها هم به دلیل وجود پس مانده های تعالیم انبیاء گذشته در هر قومی است که به صورت فرهنگ در آمده است، مثل حیاء که رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید:”إنَّ مِمَّا أَدْرَكَ النَّاسُ مِنْ كَلَامِ النُّبُوَّةِ الْأُولَى: إذَا لَمْ تَسْتَحِ فَاصْنَعْ مَا شِئْت” .بعضی وقتها هم این صفات پسندیده به دلیل پیشرفتهای فرهنگی و تبادل فرهنگی و رفتار با ملل دیگراست. در هر صورت به هر دلیلی این صفات پسندیده در شخص به وجود آمده باشد تنها می شود از آنها استقبال کرد و از آنها نهایت استفاده را کرد . 

 عده ای از این افراد به محض اینکه اسلام به آنها می رسد تسلیمش می شوند، چون مکمل آنی است که خودشان دارند. مثل نصرانی هائی که الله تعالی فرموده از نظر موده به مسلمین نزدیکترند و علاوه بر این تکبر هم ندارند: وَإِذَا سَمِعُواْ مَا أُنزِلَ إِلَى الرَّسُولِ تَرَى أَعْیُنَهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُواْ مِنَ الْحَقِّ یَقُولُونَ رَبَّنَا آمَنَّا فَاکْتُبْنَا مَعَ الشَّاهِدِینَ (مائده/83) و آنان هر زمان بشنوند چیزهائی را که بر پیغمبر نازل شده است بر اثر شناخت حق و دریافت حقیقت، چشمانشان را می‌بینی که پر از اشک می‌گردد ومی‌گویند: پروردگارا ! ایمان داریم پس ما را از زمره گواهان بنویس .‏ خوب این امتیاز خوبی است و صفتهای خوبی هستند.

اینها خوبهای میان بدها هستند که باید ازآنها حمایت بشود. در اینجا یک مثالی را خدمتتان عرض کنم که مربوط به مسلمین مهاجر و ارتش کافر نجاشی رضی الله عنه در حبشه ست.

می دانیم عمروعاص به عنوان نماینده ی سکولاریستهای کافرقریش  با وجود شکست سختی که خورده بود، تا بذر جنگ داخلی رادر میان مردم حبشه نکاشت، آنجا را ترک نکرد. با سیاست خودش کفار نصرانی حبشه را به دو جبهه تبدیل کرد: جبهه ای که به رهبری نجاشی رضی الله عنه بود که وجود مسلمانان در حبشه را اجازه می داد و جبهه ی مخالفی که مخالف وجود مسلمانان در حبشه بود و جنگی داخلی را به وجود آورد . عمرو عاص نماینده ی کفار سکولار قریش از این جبهه ای که مخالف ماندن مسلمین در حبشه بودند حمایت می کرد، و مسلمین هم از کفاری که با نجاشی بودند و از ماندن آنها در حبشه و آزادیهای آنها حمایت می کردند، پشتیبانی می کردند.

ام سلمه رضی الله عنها می گوید: «قسم به خدا ما ازاعلام مبارزه ی این مخالفان با نجاشی چنان غمگین و افسرده شدیم که چنین حالتی را به خود ندیده بودیم». البته عکس العمل مسلمانان از حد غم و غصه تجاوز کرد، و با بیداری و احتیاط، مراحل جنگ را زیر نظر می گرفتند؛ زبیر نوجوان که کسی متوجه بچه بودن او نمی شد مسئولیت دیدبانی و مراقبت را بر عهده گرفت و از دریا گذشت و در آن سوی مرز اخبار قطعی جنگ رابرای مسلمین آورد، از بس که به پیروزی سپاه کافر نجاشی خوشحال بود از دور لباس بالایش را بیرون آورده بود و با علامت پیروزی آن را تکان می داد، و پیروزی یک ارتش و جریان کافری که مسلمانی آن را رهبری می کرد و آزادی عبادت و عمل آنها را تضمین می کرد بر جریان کافر دیگری که این آزادیها را نابود می کرد، تبریک گفت. در اینجا یک گروه مسلمان از یک حکومت کافر در برابر کافر بدتری در دارالکفر حمایت و پشتیبانی می کنند.

 نکته ای که لازم است در اینجا به آن اشاره بشود این است که نجاشی و جعفر بن ابی طالب با آنکه هر دو مسلمانند، اما هر کدامشان وظیفه ای ر انجام می دهند، و می بینیم آنچه برای نجاشی جایزاست برای جعفر جایز نیست. نجاشی حتی ایمان خودش را هم پنهان و کتمان می کند .

 جعفر رضی الله عنه الگو و سخنگوی اسلام و مسلمین است، و مردم در خلال مواضع و سخناش، پیام و عقیده ی اسلامی را می فهمند، برای همین بهانه ای برای مخفی کردن و کتمان حقایق ندارد، و هرگونه پنهان کردن حقایق، به معنای کتمان و سرپوش  گذاشتن بر حقایق اسلامی است که باید  برای مردم روشن بشوند.  اما شخصیت نجاشی رضی الله عنه معرفی کننده ی مبادی و اصول اسلامی نیست، و پیش مردم هم هنوز به عنوان یک فرد کافرنصرانی مطرح است نه یک مسلمان، و تمام لشکریان و نزدیکان او هم از نصرانی های کافر بودند، و مصلحت اسلام و مسلمین اینطوری اقتضا می کرد که بر مخفی بودن عقیده و دین خودش اصرار کند، و درآن لحظه ی حساس و بحرانی به کنایه و تعارف متوسل بشود، و عقیده ی خودش را مخفی و کتمان کند، و در ذهن مردمِ کافر اینطوری وانمود کند که هنوز یک کافرنصرانی است، تا با این روش، آتش شورشی را که سکولاریستهای قریش در حبشه برپا کرده بودند را خاموش کند و خدمتی به جریان نوپای شریعت پیامبر خاتم و مسلمین  انجام بدهد.

نجاشی و نعیم بن مسعود، شخصیت های مختلفی هستند که هر کدامشان در نقش خودشان و مسئولیتی که به آنها سپرده شده بود ادای وظیفه کردند، و زمینه سازیهای لازم برای حفظ وجود مسلمین و افزایش قدرت مسلمین رادر زمین آماده کردند، و حرکت اسلامی را از بحرانها و گره هایی که ممکن بود در مراحلی با آن مواجه بشود، نجات دادند.

حالا دسته ای دیگر از کفار هستند که مثل نجاشی رحمه الله ایمان نمی آورند اما دارای صفات پسندیده ای هستند و می توانند با این صفات خوبشان در جامعه جریانی مردمی به راه بیندازند، و نقشی شبیه به نقش نجاشی رضی الله عنه را در بسیج افکار عمومی برای فشار بر دستگاه حاکمه ی کفار ایفا کنند که امروزه هم نمونه های زیادش را دیده ایم .

 مثل آن دسته از کفار سکولار مکه که برای از بین بردن محاصره ی اقتصادی که بر مسلمین در شعب ابی طالب  تحمیل شده بود گروه و دسته ای را به وجود آورده بودند و در جامعه برای شکستن این پیمان ظالمانه تلاش می کردند. افرادی مثل هِشَام بن عَمْرو، زُهَیر بن امیه، مُطْعِم بن عدی، ابوالبختری بن هشام  و زَمْعَة بن الأَسْوَد و افراد دیگری که همگی با هم جریانی انسان دوستانه ی نیرومندی را درمردم به عنوان یک اهرم فشار به وجود آوردند . که بعدها هشام و زهیر ایمان آوردند و مُطْعِم در مکه در حالت کفر مُرد، و ابوالبختری و زمعه هم در جنگ بدر کشته شدند. رسول الله صلی الله علیه وسلم سفارش کرده بود که ابوالبختری را در پاداش آن کار انسان دوستانش نکشند اما خودش مسیر مرگ را انتخاب کرد .

در هر صورت اینان هم دسته ای از کفار هستند که صفات پسندیده ای را در خودشان دارند، و بدون شک مسلمین از این صفات آنها حمایت می کنند، و با آنها در این صفت همراه و متحد می شوند، و اگر بتوانند این نیکی های آنها را در هر موقعیتی که باشند جبران می کنند حتی اگر به صورت مسلحانه در برابر مسلمین شمشیر کشیده باشند.

می دانیم زمانی که رسول الله صلی الله علیه وسلم به نیت «دعوت و درخواست یاری» به طایف رفت و با مخالفت و توهین مردم مواجه شد زمانی که می خواست به مکه برگردد تنها در پناه مُطْعِم بن عدی کافر تونست وارد مکه شود.

 رسول الله صلی الله علیه وسلم این دفاع شرافتمندانه مُطْعِم را به اضافه ی تلاشهای بی دریغش برای نقض پیمان تحریم اقتصادی شعب ابی طالب را در یاد و خاطره ی خودش حفظ کرده بود، مُطْعِم بن عدی، کافرسکولاری بود و از نظر عقیدتی تفاوتی با سکولاریستهای قریش نداشت اما رسول الله صلی الله علیه وسلم در هنگام قدرت نیکی های اورا فراموش نکرد و در جواب درخواست قریش مبنی بر آزاد کردن هفتاد نفر از اسیران که متشکل از سران سکولارقریش بودند، می فرماید : «اگر مُطْعِم اینجا بود و درخواست پناهندگی می کرد آنها را به او می بخشیدم». رسول الله صلی الله علیه وسلم همین واکنش را نسبت به ابوالبختری که به عنوان یک کافر محارب، در جنگ مسلحانه برعلیه  مسلمین شرکت کرده و در میدان جنگ بود، اعمال کرد؛ و دستور داد آن رادر صورت اسارت هم نکشند.

بله، یکی از اهداف نزدیک مسلمین در برخورد با کسانی که تسلیم قانون شریعت الله نمی شوند این است که باید برای کسب قدرت بیشتر وعمده، در برخورد با دشمنان عمده، از درون جامعه ی کفار، نیروهای یاری دهنده ی خودشان را بیرون بکشند، و هر کسی را که می تواند از آنها حمایت کند یا آزادیهای آنها را تأمین کند ازآنها استفاده کنند، و از اختلاف های موجود بین صف های مختلف دشمنان و تنوع نگرش های آنها نهایت استفاده را ببرند و در صورت توانائی خوبی های آنها را جبران کنند.

در کنار اینان، دسته ای دیگر از این کفارهستند که باز تسلیم قانون شریعت الله نمی شوند اما بر اساس دو هدف «أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ وَآمَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ» رهائی از گرسنگی و فقر و به دست آوردن رفاه، و رهائی از ترس و ناامنی و به دست آوردن امنیت، با مسلمین هم مسیر می شوند . اینان دین ما را نمی خواهند فقط دنیایی را می خواهند که از طریق ما برایشان تأمین می شود. این درخواست آنها در طول تاریخ بوده و نیازمند پاسخ شرعی هستند. این دو خواسته علت هم مسیر شدن و متحد شدن این دسته با ما را آگاهانه، هدفمند و حرکتی می کند، و نیازمند پاسخی روشن، بدون ابهام، عملی و ظاهری و ملموس هستند. همان پاسخی که از رسول الله صلی الله علیه وسلم و اصحاب ایشان گرفتند .  

باید دقت بشود که هم پیمان شدن و وحدت با این دسته از کفار تنها باید از طریق امتی انجام بشود که از طریق یکی از 3 کانال به وجود آمده و قدرت رهبریت هم دست خودش است و این کفار زیر دستانش هستند. اگر کسی تصور کند که غیر از این 3 کانال می تواند با کفار هم پیمان بشود بدون شک در توهم افتاده، چون خواسته یا ناخواسته تبدیل به ابزاری در دست همین کفار می شود، و این تسلیم شدن است نه وحدت، و فرق زیادی بین تسلیم شدن با وحدت وجود دارد .

به عنوان مثال ما می دانیم که همین الان در سوریه گروههائی هستند که از کانال حکومت سکولار ترکیه در خدمت اهداف ناتو قرار گرفتند، گروههائی هم هستند که از کانال آل سعود و قطر و اردن و کویت و غیره در اختیار آمریکا هستند، و گروههائی هم هستند مثل دارودسته ی مزدور اوجالان-مسیلمه  کذاب فعلی کوردها- که در اختیار روسیه قرار گرفتند، تمام این گروهها هم نوبتی و بر اساس سیاستهای ناتو و آمریکا و روسیه با هم وارد جنگ می شوند. در اینجا وحدتی وجود ندارد بلکه ابزار شدنی است غیر قابل انکار که تنها به اهداف اربابان خدمت می کند . 

وحدت با کفار تنها و تنها از طریق امتی انجام می شود که از طریق یکی ازآنها 3 ابزار به وجود آمده است، و الله ضمانت کرده  است که این امت گمراه و سرگردان نمی شود و بدون شک از موضع قدرت صحبت می کند. قدرت نظامی که پشتوانه ی اصلی دیپلماسی مسلمین در روابط با دشمنانشان است.

می دانیم که الله تعالی در برخورد با دشمنانمان به فریضه ی مهم ارهاب و ترساندن آنها با قدرت نظامی اشاره می کند و می فرماید: وَأَعِدُّواْ لَهُم مَّا اسْتَطَعْتُم مِّن قُوَّةٍ وَمِن رِّبَاطِ الْخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدْوَّ اللّهِ وَعَدُوَّکُمْ وَآخَرِینَ مِن دُونِهِمْ لاَ تَعْلَمُونَهُمُ اللّهُ یَعْلَمُهُمْ (انفال/60) برای (مبارزه با) آنان تا آنجا که می‌توانید نیروی (نظامی) و اسبهای ورزیده آماده سازید، تا دشمنِ خدا و دشمن خویش را بترسانید، و کسان دیگری جز آنان را هم بترسانید  که آنها را نمی‌شناسید و خدا آنان را می‌شناسد .

در این صورت آن نیروئی که به عنوان یک عامل بازدارنده ی اصلی نقش بازی می کند و دشمن ما و الله را می ترساند و شرش را از ما دور می کند و پشتوانه ی دعوت و دیپلماسیمان با کفار می  شود تنها قدرت نظامی است. دقت کنید: تنها قدرت نظامی است.

ما هر چه مثل اندلس به تنهائی قدرت مالیمان بیشتر باشد طمع دشمنا ن بیشتر می شود، قدرت علمی هم به تنهائی کافی نیست همچنانکه به تنهائی برای رسول الله صلی الله علیه وسلم در مکه کافی نبود، بلکه تنها زبان قدرت نظامی و جسمی است که در مراحل مختلف با پشتوانه ی علمی و گاه اقتصادی که دارد، حرف اول را می زند .

در همان ابتدای بعثت رسول الله صلی الله علیه وسلم هم بعد از نصرت الله، آن چیزی که مانع صدمه زدن به رسول الله بود شمشیرهای بنی هاشم بودند نه فقط آیات قرآن و میزان علم رسول الله صلی الله علیه وسلم یا ثروت ام المومنین خدیجه به تنهائی، آن چیزی که نمی گذاشت کسی به عمربن خطاب و سعد ابن ابی وقاص و علی بن ابی طالب صدمه ای بزند یا باعث می شد که به امثال سمیه و یاسر و دیگران صدمه بزنند وجود یا عدم وجود قدرت نظامی بود. آن چیزی که شرایط را بر دیگران تحمیل می کند قدرت نظامی است، و آن چیزی که شخص را وادار می کند تسلیم شرایط درست یا غلط دیگران بشود باز قدرت نظامی است. این فرمول از گذشته های دور بوده الان هم درقالب حق وتو و غیره درسطح بین المللی و منطقه ای حاکم است.

با مرگ ابوطالب قدرت شمشیرهای بنی هاشم به ابولهب منتقل می شود و رسول الله صلی الله علیه وسلم از این قدرت نظامی محروم می شود، برای همین ابتدا خیال می کند این قدرت را با شمشیرهای مردم طائف می تواند به دست بی آورد اما این اتفاق نمی افتد، زمانی هم این قدرت را درمدینه به دست می آورد باز در روابطش با سایر قبایل کافر و حتی کنترل و مدیریت منافقین، میزان قدرت نظامی ایشان با پشتوانه ی قانون شریعت الله حرف اول را می زند .

 قبل از فتح آشکارِ پیمان حدیبیه و بعد از این فتح آشکار، دیپلماسی رسول الله به میزان قدرتی که داشت در حال اوج گیری بود، تا اینکه بعد از فتح مکه به اوج خودش می رسد. چرا؟ چون قدرت نظامی مسلمین هم در حال اوج گیری بود . 

در این صورت با آنکه عده ای در روش برخورد با مخالفین اصالت را می دهند به جنگ مسلحانه، و عده ای دیگراصالت را به دعوت می داهند و می گویند جهاد هميشه بعد از دعوت بوده است، اما واقعيت اين است كه از لحاظ تاريخى، اصالت دعوت و جنگ مسلحانه را «میزان قدرت» تعيين كرده و می کند.

مثلا اگر مسلمین ایران یا روم یا قبایل دیگر را به اسلام دعوت می کردند و آنها قبول نمی کردند آیا اگر مسلمین قدرتش را نداشتند با آنها جنگ مسلحانه می کردند؟ قطعا نه. رسول الله صلی الله علیه وسلم چه وقت به کشورها و قبایل همجوار نامه نوشت و  چه وقت جنگ مسلحانه – آن هم پس از دعوت مجدد – با این کشورها و قبایل در زمان عمر بن خطاب و عثمان بن عفان عملی شد؟ . این  یعنی اصل اساسى و تعيين كننده «میزان قدرت» مسلمین است.

با پشتوانه ی چنین قدرتی رسول الله صلی الله علیه وسلم در روابطش و دیپلماسیش با کفار از اصول کلی و ثابت و ماندگاری تبعیت می کرد، و چارچوب کلان سیاست خارجی حکومت اسلامی را شکل می داد. اصولی مثل: 1- اصل توحيد و دعوت .2- اصل حاکمیت قانون شریعت الله 3- اصل تامین امنیت 4- اصل نفي سيبل و عزت و سيادت اسلامي 5- اصل رفتار متقابل 6- اصل وفاي به عهد و احترام به قراردادها و پيمان ها

ضمن رعایت و در نظر گرفتن این اصول، رسول الله صلی الله علیه وسلم دردیپلماسی خودش،روشش با کفار تکیه بر اصل توحید، اعلام نبوت و مشترکات بود.

مشترکات بین تمام انسانهای مسلمان و کافر «أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ وَآَمَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ» از بین بردن گرسنکی و آوردن رفاه اقتصادی و از بین بردن ترس و آوردن امنیت است، بسیاری از انسانها بدون در نظر گرفتن عقاید طرف مقابل، بر روی این مشترکات تمرکز می کنند. غیر از این، مشترکات دیگری هم با کفار اهل کتاب  وجود دارند که الله تعالی می فرماید: قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَوْا إِلَىٰ كَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّا اللَّهَ وَلَا نُشْرِكَ بِهِ شَيْئًا وَلَا يَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضًا أَرْبَابًا مِّن دُونِ اللَّهِ ۚ فَإِن تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ (آل عمران/64) بگو: ای اهل کتاب! بیائید به سوی سخنی که میان ما و شما مشترک است که جز خداوند یگانه را نپرستیم، و چیزی را شریک او نکنیم، و برخی از ما برخی دیگر را، به جای خداوند یگانه، به خدائی نپذیرد. پس هرگاه ( از این دعوت) سر بر تابند ، بگوئید: گواه باشید که ما مسلمان هستیم .

غیر از این مشترکات، الله تعالی یک حقوقی را به کفار اهل کتاب داده است که به مشرکین و سکولاریستها نداده است، برای همین است می بینیم در پیمانی که در مدینه با یهودیان اهل کتاب بسته می شود این کفار اهل کتاب از نوعی خودمختاری درون عقیدتی و درون گروهی برخوردار می شوند، و روابطشان با مسلمین هم بر اصل احترام متقابل، عدم تعرض بر همدیگر، عدم همپیمانی با دشمنان حکومت اسلامی و همکاری در صورت مورد حمله قرار گرفتند، بنا شده بود .

 اما در حالت اضطرار و ضرورت که مسلمین از قدرت نظامی و حکومتی ضعیفی در برابر دشمن اصلی بر خوردارند تنها مشترکاتی که می تواندآن «3 ابزار» را با مشرکین یا سکولاریستها هم پیمان کند تنها «أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ وَآَمَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ» و منافع دنیوی است. 

  • سهم الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ، هم در این حالتهای اضطراری باز حول و حوش منافع دنیوی می چرخد.
  • شناسائی حاکمیتهای محلی به عنوان یک امتیاز سیاسی در برابر پذیرش اسلام هم باز در همین راستا بود، که نمونه های یمن و غسان و بحرین و غیره،و گسترش نفوذ اسلام  در کل جزیرة العرب و حتی تا مرزهای امپراتوری روم و ایران، موفقیت رسول الله صلی الله علیه وسلم در اجرای این تاکتیک مهم و سایر تاکتیهای قانون شریعت الله به صورت سیستماتیک رو می رساند .

در مورد مشرکین و سکولاریستهای قریش که دشمن اصلی و سر افعی آن زمان بودند ابتدا سیاست بر «اعمال فشار» و محاصره ی اقتصادی و ضربه زدن به منابع اقتصادی سکولاریستهای قریش و جذب بیشترین متحدین ممکن از کفار اطراف مکه متمر کز شد. 

زمانی که بعد از قرن پنجم هجری قدرت رسول الله صلی الله علیه وسلم بیشتر شد دیپلماسی آن هم تحرک بیشتری پیدا کرد، در این مرحله با پشتوانه ی قدرت نظامی و حکومتی که کسب کرده بود برای ایجاد فشار بیشتر بر سکولاریستهای مکه ابتکارعمل را در دست گرفت، و روابط با قبایلی را که تا الان حاکمیت مدینه را نپذیرفته بودند سرعت بخشید . 

 همین اقدامات باعث شد سکولاریستهای قریش که در گذشته همواره با زبان شمشیر صبحت می کردند و در حالت جنگی به سر می بردند، و تا به حال دو جنگ بدر و احد را پشت سر گذاشته بودند،  برای اولین بار مجبور شدند زبان دیپلماسی را بر زبان شمشیر ترجیح بدهند. رسول الله صلی الله علیه وسلم با قدرتی که فراهم کرده بود این وضع را بر کفار سکولار قریش تحمیل کرده بود؛ که در نهایت سکولاریستهای کافر قریش -آمریکا و چین و روسیه و انگلیس و فرانسه و آلمان آن زمان- مجبور به پیشنهاد صلح حدیبیه و به رسمیت شناختن قدرت حکومت اسلامی شدند . که الله تعالی در تجلیل این پیشرفت و پیروزی آشکار سوره ی فتح را نازل می کند و می فرماید: ‏إِنَّا فَتَحْنَا لَكَ فَتْحًا مُبِينًا‏. (فتح /1) ما براي تو فتح آشكاري را فراهم ساخته‌ايم.

بله، در پیش گرفتن این دیپلماسی باعث این فتح آشکاری شد که خیلی از مسلمین به مقدماتی که سبب این فتح آشکار شدند توجه نمی کنند و 2 سال بعد از این را مورد توجه قرار می دهند که سوره ی نصر نازل شد. الله تعالی اقدامات سیاسی قبل از این صلح و پیمان حدیبیه را پیروزی می داند: وَهُوَ الَّذِي كَفَّ أَيْدِيَهُمْ عَنْكُمْ وَأَيْدِيَكُمْ عَنْهُمْ بِبَطْنِ مَكَّةَ مِنْ بَعْدِ أَنْ أَظْفَرَكُمْ عَلَيْهِمْ وَكَانَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرًا (فتح/24) او همان کسی است که در درون مکه (و در زیر پنجه دشمن) دست کافران را از شما، و دست شما را از ایشان کوتاه کرد، بعد از آنکه شما را بر آنان پیروز گردانیده بود، و خداوند می‌بیند هرچیزی را که بکنید .‏

این پیروزی رسول الله صلی الله علیه و سلم قبل از پیمان حدیبیه و به دنبال آن فتح آشکار پیمان حدیبیه مقدمه و دروازه ی پیروزیها و فتحهای دیگری مثل ارسال سفرا به کشورهای مختلف و قبایل مختلف اطراف مدینه و شبه جزیره ی عربستان، فتح خیبر و فتح مکه ست که خیلی از مسلمین بسیار ناچیز به این پیروزیها و فتح آشکار و پروسه ی دیپلماسی بسیار مهم نگاه می کنند، و مستقیما پرش می کنند روی سوره ی نصر و فتح مکه که دو سال بعد اتفاق افتاده است که الله تعالی می فرماید: إِذَا جَاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَالْفَتْحُ * وَرَأَیْتَ النَّاسَ یَدْخُلُونَ فِی دِینِ اللَّهِ أَفْوَاجًا(نصر/1-2)

علت این پرش نابجا و عدم توجه به این فتح آشکار بیشتر به دلیل جهل و عدم تخصص در این موارد است که قسمت سخت جهاد و حرکت اسلامی را تشکیل می دهد، علت هر چه باشد نمی تواند کار درستی باشد.

این فتح، آشکارا به همه می فهماند که رهبران شایسته با آنکه شایستگی خودشان را درهدایت جنگ گرم و مسلحانه نشان می دهند اما برجستگی و اهمیت والای آنها و اوج لیاقت آنها در دیپلماسی و جنگ نرمی خودش را نشان می دهد که با قدرت اسلحه ساپورت می شود، و حتی اسلحه را هم مدیریت، کنترل و هدایت می کند و اجازه نمی دهد اسلحه کنترل آنها را به دست بگیرد.

در این فتح آشکار الله تعالی می فرماید: لِیَغْفِرَ لَکَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِن ذَنبِکَ وَمَا تَأَخَّرَ. یعنی این فتح آشکار بخشی اساسی و زیر بنائی از مسأله ی جهاد وعبادتی است که، با آن همه ثمرات و برکاتی که با خودش می آورد، باعث عفو وبخشش می شود. علاوه بر آن یکی از ابزارهای قوت قلب و آرامش «السَّکِینَةَ» می شود که ترس و نا امنی و وحشت و شک و تردید را از انسان دور می کند .

جالب است این را بدانید که در این فتح آشکاری که الله تعالی صحبتش را می کند و بیشتر به دیپلماسی و جنگ نرم و روانی با کفار مربوط می شود منافقین درآن حضور نداشتند. و الله تعالی از این جامانده های از این فتح تحت عنوان «الْمُخَلَّفُونَ » یاد می کند که خیال می کردند مومنین به دست سکولارهای قریش نابود می شوند. عادی هم هست که الله تعالی این منافقینی که خودشان از عوامل جنگ روانی بر مسلمین بوده اند را دراین برکت و نعمت شرکت ندهد. چون اینها رِجس هستند، و الله تعالی با این پلیدها نه دست بیعت می دهد و نه ازآنها راضی می شود .

زمانی که الله تعالی به شرکت کنندگان در این فتح آشکار پیمان حدیبیه می فرماید: «یَدُ اللهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ»  یعنی: این بیعت دهندگانی که خالی از منافقین هستند در واقع نه تنها با رسول الله صلی الله علیه وسلم و رهبریت شرعی جامعه بیعت داده اند بلکه با الله هم بیعت داده اند، و الله تعالی به صراحت رضایت خودش را از این جمع اعلام می کند: لَقَدْ رَضِیَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِینَ إِذْ یُبَایِعُونَکَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ فَعَلِمَ مَا فِی قُلُوبِهِمْ فَأَنزَلَ السَّکِینَةَ عَلَیْهِمْ وَأَثَابَهُمْ فَتْحاً قَرِیباً ‏(فتح/18) خداوند از مؤمنان راضی گردید آن لحظه که در زیر درخت با تو بیعت کردند. خدا می‌دانست آنچه را که در درون دلهایشان بود، لذا اطمینان خاطری به دلهایشان داد، و فتح نزدیکی را پاداششان کرد.‏

بله، مسلمین بعد از این فتح آشکار، الله تعالی آنها را با فتح نزدیکی مثل فتح خیبر و بزرگتر از آنها فتح مکه – پایتخت کفار سکولار شبه جزیره ی عربستان- پاداش داد. با فتح پایتخت کفار سکولار و مشرک شبه جزیره ی عربستان دیپلماسی رسول الله صلی الله علیه وسلم در سال نهم هجری با قبایل مختلف رشد قابل ملاحظه ای کرد. در این سال بیشتر از30 هیئت از قبایل مختلف شبه جزیره که بیشترشان نصرانی و یهودی و مجوس بودند برای بیعت خدمت رسول الله صلی الله علیه وسلم آمدند . البته علاوه بر اینان قبایل مشرک و سکولار هم وجود داشتند.

رسول الله صلی الله علیه وسلم برا ی هم مسیر کردن کفار در مسیر قانون شریعت الله- قبل و بعد از جنگ-  دو شیوه  را در دیپلماسی و رفتار سیاسیش با گروههای مخالف انتخاب کرده بود:

1-      یکی مذاکره: به عنوان مستقیم ترین راه حل اختلاف. مثل مذاکره با نمایندگان مردم سکولار یثرب در عقبه اول و دوم، یا مذاکره با  فرستاده ی مخصوص سکولارهای قریش سهيل بن عمرو و انعقاد قرارداد تاريخي صلح حديبيه، یا مذاکره با نمايندگان ثقيف(طايف) و مذاکره با سفرای ملوک حمیر و مذاکره با هفتاد هيأت نمايندگي دیگر.

2- روش دومی که رسول الله صلی الله علیه وسلم در برخورد با کفار و مخالفین انتخاب کرده بود حکميت و داوري بود. در این روش شخصی که مورد تأئید هر دو طرفه اختيار دارد تا راه و روش حل اختلاف را نشان بدهد. رسول الله صلی الله علیه وسلم در مسأله ی یهودیان بني قريظه از این روش استفاده کردند. علی ابن ابی طالب هم  در جنگ صفین از همین روش حکمیت استفاده کردند . 

 علاوه بر این رسول الله صلی الله علیه وسلم در دیپلماسیش با کفار به اصل محافظت و مصونیت  سفرا اهمیت قابل ملاحظه ای می داد. اصلی که مورد پذیرش صاحبان قدرت سیاسی دنیای آن روز هم بود، رسول الله صلی الله علیه وسلم در مورد سفرای مرتدین مسیلمه ی کذاب می فرماید:«اگر این‌گونه نبود که پیک را نباید کشت، شما را گردن می‌زدم».

یکی دیگر از ابعاد سیاست خارجی رسول الله صلی الله علیه وسلم در برخورد با دشمنان و جذب بیشتر متحدین از میان کفارو خنثی کردن و تجزیه ی نیروهای مخالف دادن امتیاز بود، تا با این وسیله مانع از اتحاد نیروهای مخالف با دشمنان حکومت اسلامی و امت مسلمین بشود، و عظمت نیروهای دشمن را خرد کند. رسول الله صلی الله علیه وسلم برای ایجاد انگیزه در کفار به کشاندن آنها به پای میز مذاکره و بستن قرارداد، از هیچ توافق جزئی و از هیچ قدر مشترکی هم صرف نظر نمی کردند . 

 امتیاز دهی به یهودیان مدینه و امتیازاتی که به وفود و هیئتهای کفار و بخصوص امتیازاتی که در صلح حدیبیه به سکولاریستهای قریش می دهند نمونه های بارز این روش دیپلماسی رسول الله صلی الله علیه وسلم در تضعیف و منفرد کردن کانون اصلی و سر افعی در مکه به شمار می روند . رسول الله صلی الله علیه وسلم با این کارش از یکطرف مانع اتحاد سایر مشرکین و کفار با حکومت مرکزی سکولاریستها در مکه می شد، و از سوی دیگر سعی می کرد تا آنجائی که امکان دارد کفار را به عنوان متحدین خودش در برابر حکومت مرکزی قریش قرار بدهد، این یعنی افزودن به قدرت خودش و کسب قدرت عمده در برابر دشمن عمده.

 حتی اگر نمی توانستند کفار را در جبهه ی خودشان بر علیه دشمن اصلی متحد کنند، با آنها قراردادهائی برای عدم تعرض و ترک مخاصمه می بستند. در هر صورت این هم اگر چه به صورت ملموس بر قدرت امت از کانال حکومت اسلامی اضافه نمی کرد باز باعث خنثی شدن یک دشمن بالقوه و مانع از اضافه شدن به قدرت دشمن اصلی می شد .

بله، رسول الله صلی الله علیه وسلم در برابر امتیازاتی که می دادند امتیازاتی هم می گرفتند . از متحد کردن کفار و دشمنان با جبهه ی مسلمین و اضافه کردنِ به قدرتِ مسلمین و کم کردنِ از قدرتِ دشمن اصلی یک امتیاز می گرفت، و از خنثی کردن دشمنانی که حاضر به وحدت نبودند وبا آنها قراردادهای عدم تعرض بسته می شد، هم حکومت اسلامی از آنها درامان بود و هم آنها به دشمن ملحق نمی شدند و به قدرت دشمن اضافه نمی کردند. در هر دو حالت این امتیازاتی که رسول الله صلی الله علیه وسلم می گرفت در برابر امتیازاتی که می داد بسیار مهمتر هستند.

یکی از اهداف عمده ی این سیاست، تجزیه صف کفار به صورت عام، و تجزیه ی صف کفار مشرک و سکولار به صورت خاص،و در انزوا قرار دادن دشمن اصلی، و به وجود آوردن یک جبهه ی واحد علیه حکومت مرکزی سکولاریستهای شبهه جزیره و پرهیز از باز کردن جبهات مختلف بود، سیاستی که خیلی از برادران ما الان به آن توجه نمی کنند و خلاف این سنت رسول الله صلی الله علیه وسلم برایشان مُد و حتی افتخار هم شده است.

می دانیم در حالت عادی که قدرت مسلمین متناسب با قدرت دشمن به حد مورد نظر رسیده قاعده این است که مشرکین و سکولاریستها یا باید مسلمان بشوند یا با مسلمین وارد جنگ بشوند و راه سومی برایشان وجود ندارد، اما در حالت اضطرار و ضرورت که مسلمین از لحاظ قدرت در برابر دشمن اصلی در مضیقه قرار گرفته باشندچه؟ الضرورات تبيح المحظورات .

 بله، ما قبلا در مورد این حالت اضطراری و ضرورتی که ممکن برای بقای جانمان و سایر موارد ریز دیگرپیش بیاید بارها مطلب شنیده ایم، و در حالتهای ضروری و غیر عادی به اموری چنگ زده ایم که درحالت عادی هرگز انجامش نمی دادیم،تمام این امور در زندگی دنیوی همگی پائین تر از حفظ و بقای حکومت اسلامی و موجودیت امت مسلمین است، و بسیار عادی و حتی ضروری خواهد بود که در حالتهای اضطراری از این قاعده استفاده بشود .

در این حالت اضطرار رسول الله صلی الله علیه وسلم هم مسیر کردن این مشرکین و سکولاریستها  برای رسیدن به اهدافش را یک نیاز و ضرورت جامعه ی آن زمان مسلمین می دانست، و تا بر داشته شدن این حالت اضطرار از مشرکین و سکولاریستها حتی با پرداخت مسائل مالی = الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ به عنوان یک ابزار استفاده می کردند، و با اینان بر علیه دشمن اصلی جبهه ی واحدی را تشکیل می دادند و پیمانهائی را با اینان می بستند.

در همان ابتدای امر رسول الله صلی الله علیه وسلم علاوه بر یهود با مشرکین آنجا هم متحد می شوند  که یکی از بندهای پیمان مدینه این بود :هیچ مشرکی حق ندارد مال و جان فردی از قریش را پناه دهد و یا علیه مؤمنی از او حمایت کند . به دنبال آن، شرایط پیمان نامه با یهود هم ذکر می شود.

علاوه بر این زمانی که حکومت مرکزی سکولاریستهای شبهه جزیره عربستان با قبیله ی سکولار بنی بکر متحد شدند، حکومت اسلامی هم با قبیله ی سکولار خزاعه متحد شد، البته غیر از این رسول الله صلی الله علیه وسلم با قبایل سکولار دیگری بر علیه حکومت مرکزی سکولاریستها در مکه متحد شده بودند مثل:

  • پیمان عدم تجاوز با قبیله ی جُهَینه. این قبیله اولین قبیله ای بود که هیأتی از طرف حکومت اسلامی رسول الله صلی الله علیه وسلم برای بستن پیمان نزد آنها اعزام شدند. بر اساس پیمانی که با آنها بسته شده بود آنها می توانستند با مسلمین و کفار روابط یکسانی داشته باشند و از کسی پشتیبانی نکنند . راضی شدن حکومت اسلامی به پیمانی در این حد خیلی مهم است.

•        یا مثل پیمان عدم تجاوز با مشرکین و سکولاریستهای بنی مُدْلِج در سال دوم هجری[25]

•        یا مثل پیمان با مشرکین و سکولاریستهای بنی ضَمرَة در سال دوم هجری: که مفاد قرار داد با آنها اینطوری بود:

بِسْمِ اللهِ الرّحْمَنِ الرّحِیمِ. هَذَا کِتَابٌ مِنْ مُحَمّدٍ رَسُولِ اللهِ لِبَنِی ضَمْرَهَ، فَإِنّهُمْ آمِنُونَ عَلَى أَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ، وَأَنّ لَهُمْ النّصْرَ عَلَى مَنْ رَامَهُمْ إلّا أَنْ یُحَارِبُوا فِی دِینِ اللهِ مَا بَلّ بَحْرٌ صُوفَهً، وَإِنّ النّبِیَّ إذَا دَعَاهُمْ لِنَصْرِهِ، أَجَابُوهُ[26]«این پیمانی است از محمد رسول خدا با بنی ضمره، مبنی بر اینکه جان و مال این طایفه در امنیت خواهد بود و «تا در دریا صدفی هست» این طایفه از یاری و حمایت مسلمانان برخوردار باشند، مگر اینکه جنگ آنان علیه دین اسلام باشد،و همچنین هرگاه پیامبر آنانرا به یاری طلبیدند باید به یاری مسلمانان بشتابند».

در اینجا نکته ای که بعضی از برادران ما را به اشتباه می اندازد قاطی کردن مسأله ی پیمان و وحدت با کفار و مسأله ی «استعانت از کفار» است. در پیمان مدینه که حکومت اسلامی رسول الله صلی الله علیه وسلم با کفار یهود می بندد در یکی از بندهایش می خوانیم که «تا زمانی که مردم مدینه با بیگانگان می جنگند، یهودیان و مسلمانان هزینه ی جنگ و دفاع را با هم متحمل می شوند»، این در مورد کفار اهل کتاب؛ در مورد پیمان با همین طایفه ی مشرک و سکولار بنی ضَمرَة هم می بینیم که رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید: وَإِنّ النّبِیَّ إذَا دَعَاهُمْ لِنَصْرِهِ، أَجَابُوهُ، و هر زمانی که پیامبر آنانرا به یاری طلبید باید به یاری مسلمانان جواب مثبت بدهند و مسلمین را یاری کنند.

آشکارا می بینیم که رسول الله صلی الله علیه وسلم، هم استعانت از کفار اهل کتاب و هم استعانت از کفار مشرک و سکولار، و در بسیاری موارد استعانت از منافقین را تحت مدیریت خودش و قانون شریعت الله و متناسب با وضع موجود و نیازهای روز مسلمین جایز دانسته اند، اما در شرایطی که مسلمین نیاز ندارند و ضرورتی نیست، ممکن است استعانت از همین کفار اهل کتاب و کفارمشرک و سکولاری که با مسلمین متحد و هم پیمان هستند منع بشود. مثل زمانی که رسول الله صلی الله علیه وسلم در مورد آن شخص مشرکی که هنوز مسلمان نشده بود و می خواست در غزوه ی بدر شرکت کند می فرماید: ارْجِعْ فَلَنْ أَسْتَعِينَ بِمُشْرِكٍ، برگرد من هرگز از مشرک کمک نمی گیرم.

دقت بشود، این عدم استعانت از مشرکین یا سکولاریستها در آن موقعیت زمانی و مکانی به معنی پیمان نبستن با کفار نیست، بلکه به معنی عدم یاری گرفتن از کفاری است که با آنها هم پیمان هستیم .

تصور کنید سالها بعد از غزوه ی بدر، فتح مکه در نتیجه ی حمله ی سکولاریستهای قریش به قبیله ای از سکولاریستهای هم پیمان رسول الله صلی الله علیه وسلم انجام شد. این حمله ی سکولاریستهای قریش به سکولاریستهای بنی ‌خُزاعَه که هم پیمان رسول الله صلی الله علیه وسلم بودند به منزله ی نقض پیمان وصلح حدیبیه تلقی شد و اسباب فتح مکه و سقوط پایتخت سکولاریستهادر جزیره العرب را فراهم کرد.

به این شیوه رسول الله صلی الله علیه وسلم با قبایل کوچک سکولار و مشرک مختلفی پیمان می بستند، و خودش را ملزم به پایبند بودن به مفاد پیمان و مدت پیمان می کردند؛ و حتی زمانی که سوره ی توبه و دستوربه برائت و کشت و کشتار مشرکین و سکولاریستها نازل می شود این دسته از مشرکین و سکولاریستهایی که با حکومت اسلامی پیمان داشتند تا زمان تمام شدن مدت پیمانشان از جنگ مسلحانه مسلمین متثنی می شوند. إِلاَّ الَّذِینَ عَاهَدتُّم مِّنَ الْمُشْرِکِینَ ثُمَّ لَمْ یَنقُصُوکُمْ شَیْئاً وَلَمْ یُظَاهِرُواْ عَلَیْکُمْ أَحَداً فَأَتِمُّواْ إِلَیْهِمْ عَهْدَهُمْ إِلَى مُدَّتِهِمْ إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُتَّقِینَ ‏(توبه/4) امّا کسانی که از مشرکان با آنان پیمان بسته‌اید و اینها چیزی از آن کم نکرده‌اند (و پیمان را کاملاً رعایت نموده‌اند) و از کسی بر ضدّ شما پشتیبانی نکرده اند، پیمان آنان را تا پایان مدّت زمانی که تعیین کرده‌اند محترم شمارید و بدان وفا کنید. بیگمان خداوند پرهیزگاران را دوست می‌دارد .‏

رسول الله صلی الله علیه وسلم هم  به علی بن ابی طالب می فرماید: «این آیات صدر سوره ی برائت را همراه خود ببر و در روز عید قربان زمانی که مردم  در منا  جمع می شوند به آنان اعلام کن که: هیچ کافری به بهشت نمی رود، سال دیگر هیچ مشرکی در حج حاضر نشود، هیچ برهنه ای طواف خانه ی خدا رو نکنه، و هر کسی با رسول خدا پیمانی دارد آن پیمان تا پایان مهلت خودش معتبر است».

در اینجا مهم نیست مدت این پیمان مثل بنی ضَمرَة  همیشگی است «تا در دیا صدفی هست» مَا بَلّ بَحْرٌ صُوفَهً یا مدت معینی برایش تعین شده است، مهم پایبند بودن به مفاد و مدت این پیمانهاست که  أَوفُوا بِالعَهدِ إنَّ العَهدَ كانَ مَسئُولـاً (اسراء/34)و به عهد و پیمان وفا کنید، چرا که (روز قیامت) از عهد و پیمان پرسیده می‌شود .‏

یعنی زمانی که پایتخت سکولاریستهای قریش هم فتح می شود، و دوران حکمرانی سکولاریستها در شبهه جزیره ی عربستان خاتمه داده می شود، و قانون شریعت الله حرف اول رادر جامعه  می زند، و پاکسازی جامعه از مشرکین و سکولاریستها شروع می شود، باز این کفار مشرک و سکولاری که با رسول الله صلی الله علیه و سلم و حکومت اسلامی پیمان دارند از این کشت و کشتار در امان می مانند تا زمانی که مدت پیمانشان تمام می شود :«فَأَتِمُّوا إِلَیهِم عَهدَهُم إِلَی مُدَّتِهِم» (توبه/ 4)

در اینجا مشخص و واضح است که هم مفاد پیمان نامه ها و هم مدت پیمان نامه ها متناسب با «وضع موجود» و «نیازهای روز» مسلمین وتنها توسط امیر و رهبر امت اسلامی تعیین می شوند. و عرض کردیم که امت هم تنها و تنها  از طریق آن 3 ابزار تشکیل می شود: یا حکومت اسلامی علی منهاج نبوه، یا در صورت نبود آن، توسط حکومت بدیل اضطراری اسلامی، یا در صورت عدم وجود این، توسط مجلس واحد مجاهدین،این امت شکل می گیرد، و بعد از آخرین فرستاده، در سرزمینهای اسلامی، هیچ راهی غیر از این 3 راه برای تشکیل این امت وجود ندارد، برای همین است که پیمانهای گروههای متفرق با کفار جهانی و منطقه ای هیچ مشروعیتی ندارد و تنها مسلمین را گمراه و ابزار دست کفار جهانی و منطقه ای می کنند.

حالا رهبر این امت – در هر سطحی که قرار گرفته باشد – تنها مرجع تعیین کننده ای است که مشخص می کند با در نظر گرفتن اصول ثابت و اصلی قانون شریعت الله، متناسب با وضع موجود جهانی و منطقه ای و داخلی، و متناسب با نیازهای روز مسلمین، مفاد و مدت این پیمانها چگونه باید باشد. این یعنی اینکه دیپلماسی متغییراست، و مسلمین لازم است این تغییرات را از کانال شورای اولی الامر و رهبریت آن سه کانال بگیرند که مستقیما به «سمعنا و اطعنا»ی هر مومنی گره خورده است .

چون دیپلماسی و روش برخورد با کفار با اینکه دارای اصول ثابتی مثل معدن آهن است، اما برای رسیدن به اهدافش متناسب با شرایطِ متغییرِزمانی و مکانی، تغییروتحولات متعددی را تجربه می کند، و ممکن است برای رسیدن به یک هدف از روشهای مختلفی متناسب با وضع موجود زمانی و مکانی و نیازهای روز مسلمین استفاده بشود.

 یعنی چه طوری معدن آهن ثابت است و متناسب با شرایط متغییر زمان و مکان، و نیازهای روز، در زمینه های کاربردیش تغییر و تحولات متعددی را به خودش دیده است، می توانیم بگوییم که معدن آهن درزمینه های کاربردیش، ماهیت متحولی دارد و ثابت و مطلق نیست.

دیپلماسی اسلامی هم از زمان اولین پیامبر تا آخرین فرستاده، و بخصوص از زمان رسول الله صلی الله علیه وسلم تا روز قیامت، متناسب با تغییرات زمانی و مکانی و وضع موجود و نیازهای روز مسلمین- باحفظ اصول-  تحولات زیادی را در زمینه ی رفع نیازها ی روز مسلمین، و پاسخگوئی به نیازهای روز مسلمین و وضع موجود داشته و خواهد داشت. 

البته این تغییر و تحولات درچگونگی بر خورد با کفار هم عادی است، چون ممکن است قدرت مسلمین در زمانها و مکانهای مختلف کم یا زیاد باشد، یا برای رسیدن به اهدافی مشخص، مسلمین متناسب با شرایط سیاسی روز خودشان، و موقعیت حکومتهای طاغوتی منطقه ای، و شرایط بین المللی،مجبور بشوند که با تبعیت از اصول ثابت قانون شریعت الله از شیوه های به روزی برای رسیدن به اهدافشان استفاده کنند.

واضح است زمانی که از این معدنی که باید متناسب با نیازهای روز مسلمین ازآن استفاده بشود، نمی شود انتظار داشت که در قانون اسلام به این امر اشاره شده باشد که از این معدن در سالهای آینده چه استفاده ای باید بشود، یا یک روشی را در یک دوره ی زمانی و مکانی خاصی بدون توجه به شرایط زمانی و مکانی و نیازهای روز، آن را به عنوان یک الگو بر آینده تحمیل کرد؛ بلکه قانون شریعت الله با معرفی اصول ثابت، چگونگی استفاده از این معدن را- مثل امور نظامی و حمل و نقل و پزشکی و سایر امور مشابه – به اجتهاد شورای اولی الامر امت از کانال 3 ابزاری واگذار کرده است که  یکی از این سه ابزار متناسب با وضع موجود مسلمین و شرایط منطقه ای و بین المللی جامعه ی کفار و متناسب با نیازهای روز مسلمین اجتهاد واحدش را از زبان امیر و رهبر خودش به مسلمین ارائه می دهد . 

در اینجا رهبریتی که از طریق یکی از این 3 ابزار به وجود آمده است سپرمی شود، و باید در هر امری به او و به نهادهای تحت پوشش مثل شورای اولی الامر متخصصین پناه برد: وَإِذَا جَاءهُمْ أَمْرٌ مِّنَ الأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذَاعُواْ بِهِ وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَإِلَى أُوْلِی الأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِینَ یَسْتَنبِطُونَهُ مِنْهُمْ وَلَوْلاَ فَضْلُ اللّهِ عَلَیْکُمْ وَرَحْمَتُهُ لاَتَّبَعْتُمُ الشَّیْطَانَ إِلاَّ قَلِیلاً ‏(نساء/83) و زمانی که کاری که موجب نترسیدن یا ترسیدن است به آنان می‌رسد، آن را پخش و پراکنده می‌کنند. اگر این گونه افراد، سخن گفتن در این‌باره را به پیغمبر و واولی الامر های خود واگذارکنند، تنها کسانی از این خبر ایشان اطّلاع پیدا می‌کنند که شورای حلّ و عقد و أُوْلِی الأَمْرند و آنچه لازمه از آن درک و فهم می کنند. اگر فضل و رحمت خدا شما را در بر نمی‌گرفت جز اندکی از شما همه از شیطان پیروی می‌کردید .‏

واضح است که شما به چه میزانی به این رهبریت و به شورای اولی الامر آن اعتماد دارید به همان میزان هم به دیپلماسی های متغییر آنها در برابر دشمنان اعتماد خواهید داشت . چه به حکمت این تغییر و تحولاتِ متناسبِ با نیاز روز و وضع موجود مسلمین پی ببرید چه مثل مسائل امنیتی و جهانی به حکمت این تغییر و تحولات پی نبرید. چه بفهمید یا نفهمید که چرا رهبریت این همه امتیاز در پیمان مدینه به یهودیان می دهد، یا اینهمه امتیاز به مشرکین و سکولاریستهای قریش در پیمان حدیبیه می دهد، مهم این است به رهبریت و شورای اولی الامر متخصصین همچون یک سپر اعتماد دارید. مهم این است.

برای همین است که باید دقت کنید که این رهبریتی که برای یکی از 3 ابزار انتخاب می شود باید از کانال شرعیش انتخاب شده باشد، چون ما دین و جان و ناموس و آبرو و مال و دنیامان را دستش میدهیم که مزرعه ی اخرتمان است، و باید سپری باشد که بشود در برابر کفار و قوانین کفری آنها به آنها پناه برد و در پشت این سپر جهاد کرد .

امام قرطبی رحمه الله در قرن هفتم هجری در مورد چنین رهبری می گوید:

«أَنْ يَكُونَ مِمَّنْ يَصْلُحُ أَنْ يَكُونَ قَاضِيًا مِنْ قُضَاةِ الْمُسْلِمِينَ، مُجْتَهِدًا لَايَحْتَاجُ إِلَى غَيْرِهِ فِي الِاسْتِفْتَاءِ فِي الْحَوَادِثِ، وَهَذَا مُتَّفَقٌ عَلَيْهِ» «بایدعلمش آنقدر باشد که توانایی داشته باشد که قاضیی باشد ازقاضیان امت مسلمانان، به دنبال این مجتهد باشد وغنی از این باشد که از دیگران طلب فتوا کند، این چیزی است که همه ی علمای مسلمان برآن اتفاق کرده اند».

یعنی تا هفت قرن این رای اهل علمِ فقه در مورد رهبر جامعه ی اسلامی بوده، و اگر می بینیم که عده ای از علماء فقه گفته اند: اگر رهبر علم کافی داشته باشد که به حد اجتهاد در دین نرسد و در یکی از مذاهب اسلامی مجتهد باشد باز می تواند رهبر باشد، کلا به دلیل اضطرار بوده است، و به حکم ضرورت چنین تنازلی صورت گرفته است، و گرنه در حالت عادیش همان اتفاقی است که امام قرطبی در قرن هفتم بیانش کرده است که امام و رهبر مسلمین باید فقیهی مجتهد باشد.اگرچنین نباشد خواه نا خواه، دیر یا زود علماء یک طبقه را تشکیل می دهند و حکام هم یک طبقه می شوند، مثل آل سعود و آل شیخ در نظام سعودی و هر کدام در یک فضائی سیر می کنند و یک طور به مسائل نگاه می کنند، کل تاریخ بشریت هر زمانی که علمای هر مذهبی در یک طبقه قرار گرفتند و حکام هم طبقه ی در دیگر همیشه منبع فساد بودند . از طبقه بلعم باعورا با فرعون بگیر تا طبقه روحانیون و حکام عصر ساسانی یا طبقه ی راهبان نصرانی و طبقه ی حکام در اروپا و غیره …. این یعنی نوعی سکولاریسم نرم و خشنی که با استحمار و تخدیر مردم از طریق آموزه های مذهبی هم تغذیه شده است. چیزی که همین الان سکولاریستهای مرتد محلی با پشتوانه ی کفار سکولار و اشغالگر جهانی تلاش می کنند برای عوام فریبی و بسیج عمومی در سرزمینهای مسلمین ازآن استفاده کنند .

زمانی که دشمنان موفق می شوند این دو طبقه ی مجزا را تشکیل بدهند به صورت تدریجی علماء توسط حکام مورد سوء استفاده قرار می گیرند، و با فاصله گیری علمای عامل، میدان برای الرویبضه، علمای سوء ، الائِمَّهَ الْمُضِلِّینَ و دُعَاةٌ عَلَى أَبْوَابِ جَهَنَّمَ باز می شود.

رهبر پس از رسول الله صلی الله علیه وسلم در واقع کانالی است که شورای نخبگان و اهل حل و عقد مسلمین آن رابرا ی تبیین قوانین دین اسلام  در اموراجرائی وحکومتی جامعه برای مسلمین آن زمان و مکان انتخاب می کند، و بدون شک برای تبیین چنین قوانینی و چگونگی تطبیق قانون شریعت الله این رهبر باید از علوم شرعی مورد نیاز به اندازه ی یک قاضی و مجتهد وارد باشد، و تنها با چنین شروط واجبی است که حاکم و رهبر مسلمین جایگاه اصلی خودش را به دست می آورد. مَالایتِمُّ الوَاجُبُ إِلّابِهِ فَهُوَ وَاجِب” این جایگاه با چنین شروطی به دست می آید و این شروط هم خود به خود واجب می شوند مگر در حالت اضطرار و ضرورت.

اینطوری حکم و روشنگریهای چنین امیر و رهبریتی که از چنین کانال شرعی انتخاب شده، در وضع موجود خودش، دستور الله و رسول صلی الله علیه وسلم برای ظروف زمانی و مکانی موجود مسلمین محسوب می شود، رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید: مَنْ أَطَاعَنِي فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ، وَمَنْ عَصَانِي فَقَدْ عَصَى اللَّهَ، وَمَنْ يُطِعِ الْأَمِيرَ فَقَدْ أَطَاعَنِي، وَمَنْ يَعْصِ الْأَمِيرَ فَقَدْ عَصَانِي”[27]«هركس، از من اطاعت كند، همانا از خدا اطاعت كرده است. و هركس از من نافرماني كند، همانا از خدا نافرماني كرده است. و هركس از اميرش، اطاعت كند، يقيناً از من اطاعت كرده است. و هركس كه از او نافرماني كند، يقيناً از من نافرماني كرده است. در لفظ دیگر در صحیح بخاری در ادامه این حدیث آمده است: وَإِنَّمَا الإِمَامُ جُنَّةٌ يُقَاتَلُ مِنْ وَرَائِهِ وَيُتَّقَى بِهِ، فَإِنْ أَمَرَ بِتَقْوَى اللَّهِ وَعَدَلَ فَإِنَّ لَهُ بِذَلِكَ أَجْرًا، وَإِنْ قَالَ بِغَيْرِهِ فَإِنَّ عَلَيْهِ مِنْهُ» همانا امام، سپر است. از او دفاع مي كنند و به او پناه مي برند. پس اگر به خدا ترسي و عدالت، امر کند، شایسته ی پاداش مي شود. و اگر خلاف آن، امر كند، گناهكار مي شود.

حالا این امیر و رهبری که اطاعت از آن به منزله ی اطاعت از الله و رسول الله صلی الله علیه وسلم محسوب می شود، و حکم سپر برای مسلمین را دارد، ممکن است درشرایط زمانی و مکانی خاصی که مسلمین درآن هستند، با توجه به وضع موجود مسلمین و نیازهای روز مسلمین و شرایط منطقه ای و بین المللی، حکم و روشی را ارائه بدهد که ممکن است حکمت چنین حکم و عملی برای ما روشن باشد یا نباشد، و یا شبهاتی به وجود بیاید که جنگ روانی دشمنان داخلی و خارجی برای ایجاد تفرق و ذلیلی میان مسلمین به آن دامن بزنند.

در چنین حالتی مهمترین مساله و حساس ترین امر، به مرحله ی انتخاب رهبر از طریق یکی از 3 ابزار بر می گردد، اگر مسلمین از کانال شورای اولی الامر و طبق شرایط اسلامی یک رهبر فقیه و مجتهدی را انتخاب کردند که حفظ دین، جان، ناموس، مال و وطن مسلمین به چگونگی تصمیمات او بستگی دارد، باید سمع و طاعه هم برای او باشد، در سیاست هایی که دلیلش را می دانیم و یا از حکمت چنین سیاستهائی بی خبریم؛ مهم اعتماد و وحدت عمل در برابر چنان رهبریتی است.

با یک مثالی از واکنش مومنین در برابر پیمان صلح حدیبیه – که منافقی در میانشان نبود- به این گفته ها جان می دهیم و ملموسترش می کنیم: می دانیم که در پیمان حدیبیه با سکولاریستهای قریش، امتیازات بزرگی به کفارمشرک و سکولار داده شد، و حتی تنزلاتی از جانب رهبریت صورت گرفت که بر اساس بندهای آن بسیاری از معتقدات مسلمین نادیده گرفته شدند، و علاوه بر آن تعهد می شود مسلمینِ مهاجرِ از دارالکفرِ مکه دوباره به کفار مشرک و سکولار تحویل داده بشوند و غیره.

یکی از امتیازاتی که رسول الله صلی الله علیه وسلم به کفار مشرک و سکولار قریش می دهد حذف کلمه بسم الله و پاک کردن صفات الرحمن و الرحیم از ابتدای پیمان نامه ست. رسول الله صلی الله علیه وسلم با حذف صفات الله، نام خودش را هم به عنوان پیامبر خدا حذف می کند، علاوه بر این با تحویل دادن مسلمین به کفارمثل قضیه ی ابوبصیر فرزند جابان الکوردی رضی الله عنهما، یا نیمه کاره گذاشتن حج وغیره  امتیازاتی را به کفار مشرک و سکولار مکه  می دهد و تنازلاتی را انجام می دهد که تنها عاملی که باعث جلوگیری ازاغتشاش و تفرق میان مسلمین می شود ایمان آنها و میزان اعتماد و اطمینان مومنین به رهبریتی است که از کانال شرعی آن انتخاب شده است، و مطمئن بودند این رهبریت تحت کنترل قدرتی بالاتر از خودش است، و سمع و طاعه خودشان رانسبت به چنین رهبریتی اعلام کرده اند.

بله رسول الله صلی الله علیه وسلم تحت کنترل مستقیم الله بود، و مسلمین مطمئن بودند که تحت کنترل است و کاری بر خلاف رای الله انجام نمی دهد، بعد از رسول الله صلی الله علیه وسلم این مسئول نظارت و کنترل رهبریت بر عهده ی شورای اولی الامر مسلمین است که تحت عنوان شورای اهل حل و عقد یا شورای نخبگان و متخصصین و اولی الامر ازآن یاد شده است.

ما در همین یک نمونه ی پیمان حدیبیه و بیعت رضوان – که هیچ منافقی در آن  نبوده  است- می توانیم چند نکته ی مهم را متوجه بشویم:

  •  یکی اینکه، خیلی مهم است، این رهبر چه طوری انتخاب شده است
  • دوم اینکه نیروئی آگاه و عالمتر از همه بر چنین رهبریتی نظارت دارد، و اگرچنین رهبریتی کاری را انجام داد و چنین ناظری در برابرش سکوت کرد یعنی کارش درست است، چون یقین داریم اگر اشتباه بود چنین ناظری سکوت نمی کرد. و این میزان اعتماد و اطمینان مسلمین به چنین رهبریتی رامی رساند.
  • سوم اینکه مومنین با سمع و طاعه به چنین رهبریتی که شناخته اند از اصل «سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا» پیروی می کنند، و از قضاوتهای انحرافی و تفرقه انگیز پرهیز می کنند، و به همین سادگی وحدت فرماندهی و وحدت عمل مسلمین حفظ می شود.

 این برای آنانی که قصد دارند در انضباط سیاسیشان و در شیوه برخورد با رهبریشان از سابقون الاولون تبعیت کنند الگوی مناسبی است: وَالسَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَالْأَنصَارِ وَالَّذِينَ اتَّبَعُوهُم بِإِحْسَانٍ رَّضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ (توبه/100)

 بله، ما باید در همه چیز از وَالسَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَالْأَنصَار تبعیت به احسان داشته باشیم نه فقط در مسائل ریز شخصی. مهمترین مسأله ی بعد از ایمانِ به الله، تنظیم روابطمان با رهبریتی است که اداره ی یکی از 3 ابزار را بر عهده گرفته و کابرد سپر را برای مسلمین دارد و در وضع موجود فرض عینی چون جهاد بر علیه کفار اشغالگر خارجی و مرتدین محلی را مدیریت و هدایت می کند.

ما باید در انضباط سیاسیمان یاد بگیریم که اگرچنین رهبریتی در برابر دشمن سکوت کرد، یا احیاناً از دشمن تعریف و تمجیدی کرد، یا به دشمن امتیازاتی داد و ناظر آگاه تر از همه در برابرش سکوت کرد مسلمین باید در برابر چنین موضعگیری هائی که توسط این رهبریت می شود تسلیم بشوند؛ چون رهبریت با شورائی که در اختیارش هست و با نظارتی که رویش می شود نسبت به وضع موجود و نیازهای روز دارالاسلام، و نسبت به وضع منطقه ای و بین المللی، و نسبت به شرایط سیاسی و عمق جهاد آگاهتر، و نسبت به سرشت و طبیعت دشمن آشناتر است، و بهتر از تک تک افراد و حتی گروههای مختلف جامعه می داند که آیا جنگ به صلاح است یا آتش بس و صلح و دادن امتیازاتی به دشمن و غیره؟ در تمام اموری که در حیطه ی اختیارات اجرائی رهبریت است و مربوط به وحدت فرماندهی و وحدت دستور و وحدت عمل می شود باید مجریاِن زیر دستِ سیستم حکومتی و تمام مومنین به دستورات و تشخیص رهبری پایبند باشند.

الان پاسخهاى پس از سقوط حکومت اسلامی علی منهاج نبوه و جایگزین شدن شاهیگری حکومتهای بدیل اضطراری اسلامی و یا مجلس واحد شورای مجاهدین، پاسخهاى تئوريک و فكري محض نيستند، جوابهاى تئوريک و عقيدتيش را قبلا ارائه داده ایم و قرنها پیش چنین جوابی را بزرگان ما داده اند. پاسخهاى الان ما پس از سقوط حکومت اسلامی علی منهاج نبوه پاسخهايى عملي است؛ عملي  به معنى وسيع کلمه.

پاسخ واقعى ما به احياى قانون شريعت الله، و برپا کردن اين پرچم درجايی است که تعداد کافى اى از مسلمین متحد، هم هدف، با قدرت نظامي و سر و صدايى به اندازه کافى بزرگ – که الله تعالی آنها رادوست دارد- در آن باشند، که اين سياره متوجه وجود ما از طریق حکومت بدیل اضطراری اسلامی یا مجلس شورای مجاهدین و زمینه های عروج مجدد حکومت اسلامی علی منهاج نبوه و قانون شريعت الله بشود، که شده است.

 اين کار از ما و جريان فرقه ي ناجيه برمی آید، به شرطی که ما خودمان را جزء همان مقاتلین متحدی قرار بدهیم که الله تعالی دوستشان دارد.إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِهِ صَفًّا كَأَنَّهُمْ بُنْيَانٌمَرْصُوصٌ(صف/4) و جزو آن مومنین جنگنجو: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ (صف/2) نباشیم که الله تعالی نسبت به چنین مومنین جنگجوئی کینه و خشم دارد: کَبُرَ مَقْتاً عِندَ اللَّهِ أَن تَقُولُوا مَا لَا تَفْعَلُونَ (صف/3) چرا مومنین جنگجو؟ چون منافقین را الله تعالی با يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا خطاب قرار نمی دهد و اینان اهل «يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِهِ صَفًّا كَأَنَّهُمْ بُنْيَانٌ مَرْصُوصٌ» نیستند.

اين وظيفه ی ما و دِين ما به جريان جهانى شورای اولی الامر و وحدت آگاهانه، هدفمند و حرکتی است که قدرتمند بشویم. کافی است ما در تبعیت از قانون شریعت الله و با دور ریختن تنفر جاهلی،در مسیر عدالت حرکت کنیم «وَلا يَجرِمَنَّكُم شَنَآنُ قَومٍ عَلىٰ أَلّا تَعدِلُوا ۚ اعدِلوا هُوَ أَقرَبُ لِلتَّقوىٰ»(مائده/8) اگر ما توانستیم از این مرحله عبور کنیم، و توانستیم از آفتهای تکبر خودمان را دور کنیم، و توانستیم به دشمن شناسی شرعی و درجه بندی شرعی دشمنان پایبند باشیم، و توانستیم به آیات قران و فرموده ی رسول الله صلی الله علیه وسلم اعتماد کنیم که می فرماید تنها امت است که گمراه نمی شود و این امت هم تنها و تنها از طریق شورای اولی الامر و از کانال یکی از آن 3 ابزار شکل می گیرد، آنوقت است چشم کفار اهل کتاب و شبه اهل کتابی که در اهدافی منافع خودشان را با منافع مسلمین مشترک می بینند را  متوجه سابقون الاولون پيروزش مي کند، و شما مي توانيد درباره از بين بردن فقر و نا امني و ايجاد رفاه و امنيت و زميني كردن «أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ وَآمَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ» در جهان امروز، دنيا را مخاطب قرار بدهید.

جریان شریعت گرا و وحدت گرای ما اگر در هر نقطه ای از سرزمینهای مسلمان نشین تبدیل به قدرتی ظاهری بشود، این توانائی را دارد که از روی این چند قرن گذشته پرش کرده و دوباره حکومت اسلامی علی منهاج نبوه و شورای اولی الامر و عدالت خواسته شده در شریعت الله را اجراء کند . اين تنها پاسخ واقعىِ پس از سقوط حکومت اسلامی علی منهاج نبوه به تمام مسلمین و تمام غیر مسلمینی است که برآورده شدن اهدافشان رادر هم مسیر شدن با فرقه ی ناجیه می بینند.

پاسخ به بخشی از سوالات مرتبط با درس ششم مقدماتی

والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته

  1. السلام علیکم : چرا القاعده و اسامه بن لادن عملیات استشهادی در میان مردم عادی مسلمان سرزمینهای مسلمان نشینی که کفار و مرتدین در میانشنان بودند را جایز نمی دانستند، و بخصوص چرا انفجار و عملیات استشهادی در مساجدی که ضرار هستند اجاز نمی دادند ؟ جزاکم الله خیرا .  

دوستان گرامی : هدف جهاد و جنگ مسلحانه ی اسلامی مدیریت، کنترل و هدایت خشمی است که با خودش سازندگی می آورد، و زمین از فاسد شدن، و همه ی اماکن عبادی شریعتهای آسمانی و همه ی موجودات را از شر کفار و خشم نابجای آنها حفظ می کند، عملیات استشهادی هم بخشی از این جهاد و ابزاری برای منهدم کردن روحیه و ابهت کفار و افزایش روحیه و تقویت ایمان مومنین است مثل داستان آن جوان و پادشاه و اصحاب الاخدود و یا حمله ی تک نفره ی یکی از سربازان ارتش اسلام به ارتش کفاری که روبرویش قرار گرفته است. همچنین عملیات استشهادی در حالتهای ضرورتی که هیچ راه حلی باقی نمانده باشد وسیله ای برای نابود کردن تجهیزات سپاه کفاری است که آشکارا روبروی سپاه اسلام قرار گرفته اند. مثل عملیات استشهادی سربازان اسلام برای کشتن فیلهای سپاه مجوس که حکم تانکهای امروزی را دارد .  

واضح است درعملیات استشهادی هدف آشکار است و کاملا مجزاست، یا صف کفاری است که روبرویت هستند، یا دارالکفر اصلی است که واضح و آشکار است نه دارالاسلامی که به اشغال کفار درآمده است، حالا اگر در این دارالکفر اصلی یا سپاه کفار مسلمانی هم دراین گیرودار کشته بشود مسأله ش فرق می کند با کافر یا مرتد اشتغالگری که در میان مسلمین پایگاه ساخته، یا سربازاش از میان مسلمین رد می شوند و با کشتن چند کافر یا مرتد جان  چندین مسلمان به خطر می افتد و…

ارزش خون یک مسلمان بسیار بالاتر از خون هزاران کافر واجب القتل است، مگر اینکه در حالت اضطرار و اجبار عدم دفع آن باعث کشتار بیشتر مسلمین، و از بین رفتن حاکمیت و قدرت مسلمین، و از بین رفتن ناموس و مال و سرزمین مسلمین بشود. حالا اگر این کافر اشغالگر خارجی و مرتد محلی از تمام این مراحل گذشته باشد و بر مسلمین تسلط پیدا کرده باشد چه؟ در این حالت مسلمان را می کشی که از چنگ کفار و مرتدین نجاتش بدهی؟ یا راهی را پیدا می کنی که  با حفظ جان و ناموس مسلمین جهاد را مردمی و فراگیر کنید، و با کمک همین مردم دوباره امتی منسجم را از طریق یکی از آن 3 ابزار  تشکیل بدهی و با لگدی جانانه این کفار اشغالگر خارجی و مرتدین محلی را بیرون بریزید؟

شما لازم است و باید در عملیاتهای استشهادیتان بین سرزمینهای اصلی کفار و ساکنان کافر آن، و سرزمینهای اسلامی اشغال شده توسط کفار سکولار خارجی و مرتدین محلی و ساکنان مسلمان آن فرق بگذارید. شما مثل رسول الله صلی الله علیه وسلم می توانید از منجنیق یا همین بمبهای امروزی در سرزمینهای کفار استفاده کنید همچنانکه آنها بدترین بمبها را روی ما آزمایش کرده اند، اما در سرزمینهای اشغال شده ی مسلمین شما این حق را ندارید . همان کاری که امروزه گروههای مسلح به اصطلاح جهادی درسوریه بر سر هم در می آورند به فتوای انسانهای نامتعادل و نامیزان و نیمه دیوانه ای مثل ابوقتاده فلسطینی و ابوبصیر طرطوسی و دیگران به زن و بچه های همدیگر هم مثل جنگ الجزائر رحم نمی کنند . 

در زمان فتح مکه هنگامی که رسول الله صلی الله علیه وسلم به نزدیک چاهی به اسم «طلوب» رسید، آنجا ماده سگی را دید که به توله‌هایش شیر می‌دهد، ترسید نکند سربازانش با اسبها و شترهایشان ندانسته اینها را زیر بگیرند، برای محافظت از این ماده سگ و توله هایش به جعیل بن سراقه رضی الله عنه – یکی از بزرگان قبیله غفار که میزان دوستی خودش را نسبت به وی در هنگام تقسیم غنایم نشان داده بود- دستور داد که مواظب آن سگ باشد و نگذارد کسی از لشکریان به آن و توله هایش صدمه ای بزنند. 

این مفتی های نامتعادل و نامیزان و نیمه دیوانه حتی در حد این سگ ماده و توله هایش برای خون و زن و بچه و پیر مرد و پیر زن یک مسلمان ارزش قائل نیستند . بدون شک اینان مسیری غیر از مسیر رسول الله صلی الله علیه وسلم در این امور را می روند .

اما در مورد بخش دوم سوالتان که گفتید: چرا انفجار و عملیات استشهادی در مساجدی که ضرار هستند اجاز نمی دادند ؟

دوست گرامی حتی اگر این مساجد نه به تشخیص ما و شما – و دیگرانی که در دارالحربها نشسته اند و کارخانه ی فتوا سازی جعلی و تقلبی راه انداخته اند – بلکه به تشخیص الله تعالی و تطبق قرآن آیه نازل شده باشد که این مسجد ضراراست و رسول الله صلی الله علیه وسلم این حکم را بر مردم عرضه کرده باشد باز نباید مردمان داخل این مسجد را قتل عام کرد. مگر رسول الله صلی الله علیه وسلم مسجد را بر سر نمازگزاران این مسجد که یقین داشت توسط کفار پنهان داخلی و منافقین ساخته شده تخریب کرد؟ یا همه را از مسجد بیرون کرد و بعد با داشتن قدرت حکومتی و تسلط کامل و تمکین کامل آن مسجد را تخریب کرد؟

شما می دانستید که امام همین مسجد ضرار جزو منافقین نبود و با وجود حکومت اسلامی علی منهاج نبوه و وجود شخصیت رسول الله صلی الله علیه وسلم و آن همه صحابی گرانقدر فریب منافقین و کفار پنهان داخلی را خورده بود؟

نکته ی دیگر اینکه آن مسجد توسط منافقین ساخته شده بود، اما این مساجد توسط مومنین ساخته شده اند  و حتی عمر بعضی از این مساجد به دهها سال پیش بر می گردد، حالا شما با چه مجوزی در این موقعیتی که مسلمین قرنهاست به دلیل نبود حکومت اسلامی علی منهاج نبوه و رواج آنهمه خرافات و  گسترش نفوذ منافقین و علمای سوء و ائمه المضلین و دعاه علی ابواب جهنم مساجدی را تنها بر اساس اجتهاد و تأویل درست یا غلط خودت یا ملاهای مورد پسندت بدون داشتن قدرت حکومتی و تمکین کامل منفجر می کنید و آنهمه زن و مرد و کودک و پیرو وجوان را قتل عام می کنید؟ در حالی که الله تعالی منفجر کردن کلیساها و کنیسه ها و دیرهای راهبها را به صراحت منع کرده است و یکی از اهداف جهاد را حفظ این مکانها قبل از مساجد مسلمین معرفی کرده است؛ تو با چه مجوزی حرمت خانه ی الله را نگه نمی داری و به خاطر حضور یک نظامی مرتد هم خانه ی الله را ویران می کنی و هم دهها مسلمان نماز گزار را که ارزش خون هر کدام از اینها از خود کعبه هم بالاتراست حالا چه رسد به این مسجد ی که منفجرش کردی؟!.

و حتی این را میدانی که رسول الله صلی الله علیه وسلم تنها بعد از فتح مکه و تمکینِ کاملِ بر پایتختِ کفارِ سکولارِ شبه جزیه ی عربستان بود که دستور تخریب بت خانه های مشرکین را صادر کرد و قبل از آن کسی را به این نیت نفرستاد، در حالی که می توانست، اما این کار را اسباب اتحاد این قبایل با دشمن اصلی و اضافه شدن به قدرت دشمن اصلی می دانست و این اشتباه آشکار را هیچ فرمانده ی دلسوزی انجام نمی دهد. حالا شما چرا حداقل این تاکتیکی را که کل کفار هم برای مخالف نکردن مردم با خودشان به آن پی بردند را درک نمی کنید؟ چرا باید از این سنت اساسی رسول الله صلی الله علیه وسلم کفار استفاده کنند اما شما نه؟

من به این عزیزانی که غیر مستقیم فریب مفتی های ساکن در دارالحربهائی چون انگلیس و اردن و غیره  و بخصوص فریب مفتی های اجاره ای آل سعود را خورده اند سفارش می کنم به خودشان و اعمالشان نگاه کنند و ببینند دارند چه بلائی سر خودشان و دیگر مسلمین در می آورند، آن هم به نام اسلام؟

حالا شما رفتار رسول الله صلی الله علیه وسلم در محافظت از آن ماده سگ و توله هایش را بسنجید با رفتار این برادران نامتعادل و نامیزان ما در برخوردشان با مسلمین و اهل قبله.

  • سلام . به نظر شما چرا اینهمه گروه و حزب سلفی وجود دارد و اکثر آنها یا در حال جنگ لفظی با هم هستند یا در حال جنگ مسلحانه، اینها می گویند که حق نزد ماست و بقیه گمراه هستند، حالا ما به پیروی از کدام دسته از اینها دعوت شده ایم؟

خدمتتان عرض کنم که الله تعالی می فرمایند: وَأَطِيعُوا اللَّهَ وَالرَّسُولَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ(نساء/ 115) و از خدا و پیغمبر اطاعت کنید تا که مورد رحمت و مرحمت قرار گیرید .‏ . در زمینه ی اطاعت از الله و رسولش آیات زیادند حالا این سوال پیش می آید که با چه ابزار هائی می شود این اطاعت کردن را به آن شیوه ای که الله تعالی امر کرده  است انجامش داد . خود الله تعالی می فرماید: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ ۖ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ ۚ ذَٰلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا(نساء/59)

یعنی اطاعت از الله و رسولش از کانال شورای اولی الامر و متخصصین امر، رسول الله صلی الله علیه وسلم هم می فرماید: یهود به هفتاد و یک فرقه تقسیم شدند و نصاری هم به هفتاد و دو فرقه تقسیم شدند و امت من نیز به هفتاد و سه فرقه تقسیم می شود به جز یک گروه از آن، همگی در آتشند. قالوا:مَنْ هی یَا رَسُولَ اللَّهِ، گفتند: ای رسول خدا آنها چه کسانی هستند؟ قَالَ هی الْجَمَاعَة، گفت: آن جماعت است و در روایت دیگری که اولی را تفسیر می کند، می فرماید: آنها کسانی هستند که بر آنچه من و اصحابم بر آن هستیم، قرار دارند[28]

اصحاب رسول الله صلی الله علیه وسلم هم قطعا تابع جماعت بودند و اهل تفرق نبودند برای همین است الله تعالی ما را به تبعیت به احسان از آنها سفارش می کند: «وَالسَّابِقُونَ الأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِینَ وَالأَنصَارِ وَالَّذِینَ اتَّبَعُوهُم بِإِحْسَانٍ رَّضِیَ اللّهُ عَنْهُمْ وَرَضُواْ عَنْهُ » (توبه 100).

اینها آنهائی هستند که الله تعالی ما را به تبعیت به احسان ازآنها دعوت کرده است. در این صورت واضح است که الله تعالی ما را به اطاعت از خودش و رسولش و شورای اولی الامری دعوت کرده است که این شورا امت واحدی را به وجود می آورد، و با اجماع واحدش جماعت واحدی را تولید می کند، و تمام این پروسه از طریق یکی از آن «3 ابزار» انجام می شود . یعنی این امت و جماعت واحد از طریق شورائی به وجود می آید که این شورا هم از طریق یکی از«3 ابزار» حکومت اسلامی علی منهاج نبوه یا حکومت بدیل اضطراری اسلامی یا مجلس واحد شورای مجاهدین به وجود آمده باشد .

حالا زمانی که این شورای اولی الامر واحد و امت واحد و جماعت واحد به دلیل انهدام آن «3 ابزار» از بین می رود، هر عالمی که ما را به این مسیر صحیح دعوت کند جزو گذشتگان درستکار ما یا به عربی جزو سلف صالح ما هستند، حالا فرقی ندارد این شخص صالح و درستکار شخصی مثل امام حنفی باشد و اهل رای، یا شخصی مثل امام احمد بن حنبل باشد و اهل حدیث و گریزان از اهل رای . اینها و تمام این بزرگواران دیگری مثل امام جعفر صادق و امام مالک و امام شافعی و صدها ائمه ی دیگر،  گذشتگان صالح و نیکولار ما هستند.

اما در برابر این نگرش، عده ای از برادرانمان که خودشان را سلفی و پیرو سلف صالح این امت می دانند در توهمشان انداخته اند، چون اینان به جای تبعیت به احسان از گذشتگان صالح این امت مقلد اندیشه های بخشی از علمای آل سعود هستند، و چنان در تقلید خودشان از این «نجدیتِ» دوسه قرن اخیر آل سعود جدی و محدود بین هستند که توان تحمل چیزی غیر از این خط فکری خاص را ندارند، و با تراشیدن اصطلاحات و اصول و فروع بدعی چنان خودشان را غرق کرده اند و چنان خودشان را به این اصطلاحات شبهه انگیز و حتی بدعی مشغول کرده اند که هر جا قدرت برتر شده اند هیچ اهل قبله ای را که مخالف این اصولشان باشد را نمی پذیرند .

این برادران تنگ نظر ما اگر قدرت برتر نباشند تحت مدیریت سایر مسلمین قرار می گیرند، اما به محض پیدا کردن قدرت بانی جنگ داخلی اجتناب ناپذیری می شوند که حتی نجدی های هم فکر خودشان را که دریکی دو اصطلاح بدعی با آنها هم فکر نیستند را هم تحمل نمی کنند. تقسیم بندی میان این نجدی هائی که خودشان را سلفی می دانند، و اینهمه حزب مسلح و جنگ داخلی میان آنها، چیزی نیست که قابل کتمان باشد، خیلی راحت با استفاده از همان اصطلاحات تولید شده ی بی پایه و اساس همدیگر را مرتد و گمراه و ضال و مضل و غیره می دانند و به سادگی خون و مال همدیگر را برای خودشان حلال کرده اند . 

 جالبه این هم بدانید که این برادران ما هر جا رفتند با رواج این اصطلاحات بی پایه و اساس بدعی باعث جدا کردن مردم از مجاهدین و حتی نابود کردن جهادی شده اند که قرنها درآن مردم حالت فرهنگی به خودش گرفته بود، نمونه ی چچن عینی ترین نمونه می تواند باشد. هر چند نمونه های الجزائر و عراق و شام را هم نمی شود نایده گرفت .

  • السلام علیکم، در کل ما  الان چند مرجع برای وحدت در اختیار داریم ؟

ما برای حفظ وحدتمان تنها یک مرجع داریم: مراجعه به رهبریت جامعه که از کانال یکی از آن«3 ابزار» به قدرت رسیده و شورای اولی الامر و متخصصینی که زیر پوشش این حاکمیت هستند. همین و بس.  وَإِذَا جَاءهُمْ أَمْرٌ مِّنَ الأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذَاعُواْ بِهِ وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَإِلَى أُوْلِی الأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِینَ یَسْتَنبِطُونَهُ مِنْهُمْ (نساء/83)‏.‏و هنگامی که (خبر) کاری که موجب نترسیدن یا ترسیدن استبه آنان  می‌رسد، آن را (میان مردم) پخش و پراکنده می‌کننداگر این گونه افراد، سخن گفتن در این‌باره را به پیغمبر و اولی الامر خود واگذارندتنها کسانی از این خبر ایشان اطّلاع پیدا می‌کنند که متخصصین امر هستند و آنچه بایست از آن درک و فهم می‌نمایند .

حالا اگر این شورای اولی الامر هم که از کانال یکی از آن «3 ابزار» تشکیل شده و امت را به وجود آورده بین خودشن اخلاف پیدا کردند مرجعشان برای حفظ وحدت مراجعه به کتاب و سنت صحیح است : یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ أَطِیعُواْ اللّهَ وَأَطِیعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِی الأَمْرِ مِنکُمْ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللّهِ وَالرَّسُولِ إِن کُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ ذَلِکَ خَیْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِیلاً ‏(نساء/59)ای کسانی که ایمان آورده‌اید! از خدا و از پیغمبراطاعت کنید، و از اولی الامر و صاحبان و متخصصین مسلمان خود فرمانبرداری نمائید و اگر در چیزی اختلاف داشتید آن را به خدا و پیغمبر اوبرگردانید اگر به خدا و روز رستاخیز ایمان دارید. این کاربرای شما بهتر و خوش فرجام‌تر است .‏

برای چندمین بار هم باید عرض کنیم که این شورای اولی الامر و تشکیل امت و جماعت هم تنها و تنها از کانال «3 ابزار» معنی پیدا می کند و متحقق می شود .

  • سلام. زمانی که اسلام آمد با اجبار آن را بر مردم تحمیل کرد. آیا دین اجباری درست است؟

می دانیم که  تأكيد اسلام برعلم و فهم عميق دين است و آنانی كه در صدر اسلام در مكه و مدينه اسلام  را قبول کردند هیچ کدامشان به زور شمشير آن را نپذیرفتند، بلكه اسلام را حق می دانستند و آن را یگانه ابزار سعادتشان در دنیا و قیامت می دانستند، برا ی همین به میل خودشان و با تحمل مشکلات زیاد مسلمان شدند نه به زور شمشير. آيا می شود گفت كه سلمان، ابوذر، مقداد، عمار، ياسر، سميه، بلال، صهيب رومى، نجاشى شاه حبشه، جعفربن ابى طالب، حمزه و امثال آنان به زور شمشيرمسلمان شدند؟ نه هرگز، اما سکولاریستهای قریش با زور و اجبار می خواستند آنها را از دین اسلام برگردانند. آيا دانشمندانى كه در عصر ما در كشور آلمان و آمریکا و استرالیا و ژاپن و كشورهاى ديگراسلام  را قبول می کنند به زور شمشير آن رامى‏پذيرند ؟!

همین الان هم نگاه کنید کجای دنیا یک کافر یهودی یا نصرانی یا مجوس و صابئی را مجبور می کنند که زورکی و بالاجبار مسلمان بشود، هیچ جای دنیا. اما نگاه کنید در تمام دنیا مسلمین و حتی سایر شریعتهای آسمانی را مجبور می کنند که بالاجبار و زورکی تابع دین سکولاریسم و حکومت سکولاریستی و قوانین سکولاریستی باشند. و گرنه یا باید کشور را ترک کنید یا باید در زندانها بپوسید.  مگر نمی بینیند؟ خوب حالا  چه کسی دینش را بر دیگران تحمیل کرده و می کند؟

اسلام اگر حکومتهای ظالم و فاسد را از بین برد، در عوض انسانها را آزاد گذاشت تا دینشان را خودشان انتخاب کنند، و اختیار را به آنها برگرداند که حد فاصل بین انسان و حیوان است، اما کفار سکولار جهانی زمانی که یک جائی را می گیرند اولین کاری که می کنند مردم را مجبور می کنند تابع قوانین دین سکولاریسم بشوند، و قوانین شریعت الله را بندازند دور، و طبق قوانین دین آنها زندگیشان را اداره کنند. فقط کافی است با قلب و عقلی سالم نگاه کنید، نیاز به مطالعه هم ندارد. إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَذِكْرَىٰ لِمَن كَانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَى السَّمْعَ وَهُوَ شَهِيدٌ(ق/37) به راستی در این بیدارباش و اندرز بزرگی است برای آن که دلی داشته باشد، یا با حضور قلب گوش بدهد .‏

  • السلام علیکم: به نظر شما تفرق تا چه اندازه در شکست دوله درعراق و سوریه تأثیر داشت؟

أبوبصيرالمهاجر یکی از علمای کنونی دوله می گوید: دشمن برما ضربه وارد نکرد مگر بخاطر گناهان وتفرقه ما، برخی  داخل مناطق دوله نشسته وفقط جدل وبحث می کنند آنها را باید تنبیه  کرد. در واقع گناه تفرق یکی از اسباب اساسی پس روی های دوله بود. اسبابهای بزرگ دیگری هم در دیپلماسیشان با مسلمین و کفار وجود داشتند که همگی دست به دست هم دادند و وضع موجود را برا ی دوله به وجود آوردند .

  • سلام کاکه گیان، چرا کوردها این اندازه ذلیل شده اند و از هر طرف مورد خیانت و ظلم قرار می گیرند؟

قبلا کوردها اینطوری نبودند، مثل تمام سرزمینهای مسلمین دارای امارت و حاکمیت و سروری خاص خودشان بودند، حتی در دوره هائی مثل حکومت ایوبیان بر بخش اعظم جهان اسلام هم حاکمیت داشتند، ودر تمام دنیا هم سروری و عزت داشتن، حضور کوردها در بلوچستان، قزاقستان، کوردوبا، کوردوان وغیره از غرب اسلامی بگیر تا شرق اسلامی نشانه ی سیادت و حضور پر رنگ آنها در تاریخ اسلام بوده . آثار بی نظیر ادبی و علمی، و دانشمندان این هم قوم هم بر کسی پوشیده نیستند . اینها همگی ثمره ی حضور اسلام در میان کوردها بوده است. ما قبل از اسلام چیزی از کوردها نداریم نه کتابی و نه عالم و دانشمندی و نه حتی تاریخی مطمئن.

جنگهای بین عثمانی و صفوی هم باز نتوانست این ملت را که دهها امارت مثل بابان و اردلان و غیره داشتند را تا این اندازه ذلیل و بی ارزش کند، حتی در آن دوران بی حکومتی بعد از اردلان و بابان هم که خانها اداره ی آنها را در دست گرفته بودند تا این اندازه ذلیل و متفرق و بی ارزش و ابزار دست دیگران نشده بودند تا اینکه یک دفعه سکولاریستهای مرتد از زمان قاضی محمد مرتد با تشکیل اولین حزب سکولارِکافر مثل بختک و مثل بلا و سرطان افتادند به جان ملت کورد و شروع کردند به نابود کردن دین و اخلاق و فرهنگ و حیا و آبرو و ارزشهای کوردها . کفار سکولار جهانی و طاغوتهای محلی هم از این جانوران مزدور خائن نوبتی برای نابودی کوردها حمایت و پشتیبانی کرده اند .

مردم مسلمان کورد هم باید الان درک کرده باشند و بايد بدانند كه در صورت تبعيت از دستورات و قوانين دین سکولاریسم و کفار سکولار جهانی و سکولاریستهای خائن و مرتد محلی چقدر تنها و بي كس و زيان ديده می شوند كه حتي شيطان هم  درقیامت از آنچه آنان با قانون الله شريك کرده اند اظهار برائت مي كند[29]و علاوه بر این باید قبول کنند که با هم مسیر شدن با کفار سکولار جهانی و مرتدین سکولار محلی اینان هم مشمول حکم همین کفار و مرتدین می شوند[30]

کوردها نباید الله را با دور ریختن قوانینش و تبعیت از کفار سکولار جهانی و مرتدین محلی فراموش کنند چون الله هم آنها را فراموش می کند[31]. کوردها لازم است مثل گذشتگان مسلمانشان فكر كنند كه برا ی فردای قیامتشان چه چیز فرستادند یا می فرستند؟

زمانی که جنگیدن در راه آمریکا و کفار جهانی تحت پرچم یه کافر، و جنگیدن در راه بتهای محلی مرتدی چون اوجالان- مسیلمه ی کذاب فعلی کوردها- یا قاضی محمد مرتد و قاسملو و مهتدی و بارزانی مرتد و سایر مرتدین بر علیه مسلمین را برای خودشان افتخار می دانند، و فکر نمی کنند که مشغول چه جنایتی نسبت به مسلمین کورد و غیره کورد هستند، چه انتظاری باید داشت؟

اینها الله و قانون شریعت الله را رها کردند و انتظار دارند کفاری که برایشان نوکری می کنند به آنان عزت بدهند. قاضی محمد مرتد همین انتظار را از کفار کمونیستی چون استالین داشت اما فروخته شد، بارزانی هاهم همین انتظار راداشتند اما دیدیم که توسط آمریکا و ناتو در مسأله ی کرکوک فروخته شد و فعلا51 درصد از خاکش را طی چند ساعت از دست داد، مزدوران اوجالان را هم دیدیم که چگونه با آن همه جنایتی که بر سر مسلمین آوردند آخرش مورد معامله قرار گرفتند و آمریکا و روسیه آنها را به ناتو فروختند .

تمام آنانی که به این مرتدین دل بسته اند هم سرنوشتی غیر از این در انتظارشان نیست، قاضی و قاسملو و مهتدی و اوجالان و بارزانی و سایر مرتدین دستمال توالتهائی هستند که پس از استعمال دور ریخته می شوند، و هیچ عاقلی چنین پلیدهائی را که به دین و ملت خودشان خیانت می کنند را در جیبش نمی گذارد. جای اینان سطل زباله ی توالت است .

این سکولاریستهای مرتد جریان ارتداد عمومی را در میان کوردها شروع کرده اند که اگر دیر بجنبیم سرنوشت اندلس و شیطان پرستهای یزیدی عراق و شیطان پرستهای علی اللهی کرمانشاه در انتظارما است. اين انديشه و تفكر كه ما انسانها نگهبان دين خدائيم كه از بين نرود يا صدمه اي نبيند امريست تحجرگرايانه « ‏إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ‏ »(حجر/9) بلکه تنها کسانی که ممکن است همچون مسلمین اندلس در معرض نابودی قرار بگیرند خود مسلمین هستند .

ما دلمان براي از بين رفتن دين الله نمي سوزد. چون اين امري است غيرقابل تصور؛ بلكه هم و نگراني ما در فناء، بدبختي، فساد، استثمار و استحمار، بيچارگي و قهقهرايی است كه بندگان الله به خاطر: عدم اجراي قانون شریعت الله دچارش شده اند؛ دين و قانون شریعت الله برای مردم است و تنها كسي كه از عدم اجرای آن  تا به حال و در آينده هم  صدمه خواهد ديد خود مردم اند و بس.

اين حق مردم است که الله تعالی با قانونی که نازل کرده وهيچ راهي برای سلطه کفار بر مسلمان قرار نداده صاحب دولت و حکومت و عزت اسلامی خودشان بشوند . و اگر امروز در اکثر سرزمینهای مسلمان نشین چنين نمي بينيم، به خاطر این است که از مسیر شرعیش برای تطبیق قانون شریعت الله حرکت نمی کنند و عملا مسیرهای دیگری را غیر از قانون شریعت الله برا ی خودشان انتخاب کرده اند که با حاکم شدن کفار سکولار جهانی و مرتدین و طاغوتهای محلی باعث ذلیلی خودشان شده اند. اين سلطه جابرانه نه يك امر خدايي بلكه لكه ی کثیفی است كه توسط خود انسانها به وجود آمده و تنها خود انسانها هستند كه «بايد» آنرا با توکل بر الله منهدم  کنند. کوردها و سایر مسلمین اگر می خواهند از اینهمه ذلیلی و ظلم و بیچارگی نجات پیدا کنند باید با تبعیت از قانون شریعت الله از پیروی کردن از این مرتدین خائن و خیره سری که کارنامه ای غیر از خیانت به دین و ملت نداشته اند دست بکشند و دست از ظلم کردن به خودشان بردارند.  ‏إِنَّ اللَّهَ لَا يَظْلِمُ النَّاسَ شَيْئًا وَلَكِنَّ النَّاسَ أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ‏  (يونس/44 )

  • السلام علیکم و رحمه الله و برکاته اخی، در نظر شما حکم مشرکین یهودی و مشرکین مسیحی و صوفی های مشرک و تمام مشرکین منتسب به اسلام  چیست؟

ترکیب ناشیانه و غیر شرعی را ارائه دادید دوست گرامی . من در درس دشمن شناسیمان به تفصیل در این زمینه صحبت کرده ام لطفا به درسهای قبلیمان یک سری بزنید. اما به صورت کلی خدمتتان عرض کنم که الله تعالی فرموده :

  • يَا أَيُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ (توبه/28) ای کسانی که ایمان آورده‌اید ! بیگمان مشرکان پلیدند. برای همین است امر می کند:
  • وَلَا تَكُونُوا مِنَ الْمُشْرِكِينَ (روم/31) و از زمره مشرکان نگردید .‏ وَلَاتَكُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِكِينَ (انعام/14)
  • مَاكَانَ لِلنَّبِيِّ وَالَّذِينَ آمَنُوا أَنْ يَسْتَغْفِرُوا لِلْمُشْرِكِينَ (توبه/113)
  • وَلَا تَنْكِحُوا الْمُشْرِكَاتِ حَتَّىٰ يُؤْمِنَّ(بقره/221)

 در اینجا الله تعالی به همه امر کرده که جزو مشرکین نباشید، خوب، این باید برای همه روشن و واضح باشد تا جزء این مشرکین پلید نشوند و برایشان دعای بخشش و مغفرت نکنند یا با دختران و زنانشون ازدواج نکنند و از حیوان ذبح شده توسط اینان نخورند.

در اینجا امر و نهی الله تعالی مثل این است که بگوید گوشت خوک و مردار و نوشیدنی های مست کننده نخورید و زنا نکنید و انسانی را به ناحق نکشید و دزدی نکنید . حالا زمانی که فرموده جزو مشرکین نباشید و با آنان رابطه ی  زناشوئی برقرار نکنید و برایشان طلب مغفرت هم نکنید باید واضح و روشن باشد و شخص بداند این موجودات کدامها هستند که دچار نافرمانی از الله تعالی نشوند.

این مشرکین هم باید مثل یهودیان و نصرانیها و مجوس و صابئین قیافه و شکل مشخصی داشته باشند، اگر تنها برای عده ای روشن باشد و آن عده هم به اجتهاد و تأویل خاص خودشان یکی را مشرک بدانند و گروه دیگرندانند که نمی شود. یهودی یهودی است، مجوس هم مجوس است، نصرانی هم نصرانی است، این دیگر آشکار و واضح است و نیاز به اجتهاد گروهی متخصص ندارد؛ هر کسی که کمی با اینان آشنا باشد می تواند بگوید فلانی یهودی است یا نصرانی است یا مجوس است یا صابئی است. مشرکین هم همینطوری هستند . آنها هم قیافه ی مشخصی دارند.

در اینجا باید تعریفمان را از مشرک و مشرکین اصلاح و قرآنی کنیم: مشرک یعنی کسی که در قوانین اجرائی و اداری جامعه ش به هیچ یک از قوانین شریعتهای آسمانی اعتقاد ندارد نه به نصرانیت نه به یهودیت و نه با اسلام و حتی شبهه اهل کتاب هم قبول ندارد. الان به این مشرکین می گویند : سکولاریست. چه طوری ما الان به دهری ها می گوییم کمونیست و ماتریالیست و آتئیست. پس مشرکین به زبان امروزی یعنی سکولاریستها. مشکل اصلی این ترکیباتی که شما به پیروی از علمای آل سعود بیان کردید همینجاست.

ما تعریف آنها و فرق بین آنها را نمی دانیم. برای همین است در تطبیقش دچار اشتباه می شویم. خیال می کنیم چون یهودی ها یا نصرانیها و مجوس و غیره دچار شرک می شوند پس حتما جزء مشرکین هستند در حالی که اینطوری نیست، چون از آن طرف هم می بینیم که حکم اینان با مشرکین فرق دارد و الله تعالی اینا ن را از هم جدا کرده، اینجاست که برای شخص مسلمانی که با قرآن و سنت صحیح و رای صحابه و خیر القرون و وضع موجود آشنائی ندارد نوعی سردرگمی به وجود می آید.

برادران گرامی: یهودی ها و نصرانیها و مجوس و صابئین و مشرکین گروههای مختلفی هستند و هر کدام احکام خاص خودشان را دارند، تصور کنید که چند اطاق جداگانه هستند . چه طوری شخصی از یک اطاق وارد اطاق دیگری می شود همینطوری یک کافر اهل کتاب یا شبه اهل کتاب یا کسی از دارودسته ی منافقین وارد اطاق مشرکین یا سکولاریستها می شود، باید اینطوری کاملا واضح و روشن و بدون شک و شبه باشد، و همه – چه باسواد چه بی سواد – این تغییر مکان آنها را بفهمند نه فقط عده ای متخصص که خودشان هم گاه باهم اختلاف دارند. زمانی که یک یهودی نصرانی شد می گوییم این شخص نصرانی شده، یا اگر رفت و سکولاریست شد می گوییم فلانی از اسلام یا یهودیت یا نصرانیت یا مجوسیت و صائبی گری خارج شده و مشرک و سکولارشده است . به همین سادگی باید روشن باشد.

 طرف به صراحت می گوید من سکولاریست هستم، یعنی من مشرک هستم. الان می شود فهمید که چه چیزی یک یهودی را از یک نصرانی یا مسلمان جدا می کند؟ خیلی ساده ست. همینجوری که یک مجوس را راحت می شود از یک یهودی یا مسلمان تشخیص داد، به همین راحتی هم می شود یک سکولار را از یک یهودی جدا کرد، یا یک مسلمان را از یک سکولار مشرک جدا کرد.

ولی مشرکین و سکولاریستها تمایلی ندارند اینجوری مشخص بشوند و در برابر اینهمه شریعتهای آسمانی و بخصوص در برابر کل اهل قبله قرار بگیرند و تنها بمانند، برای همین است از کانال منافقین و سکولار زده ها تلاش می کنند در نگرش مسلمین آلودگی درست کنند، و با انگشت گذاشتن روی یکی دو صفت مشترکشان با سایر شریعتهای آسمانی، همه را مثل خودشان نشان بدهند و به جبهه ی خودشان اضافه کنند و مومنین را به آنانی که به خودشان اضافه کرده اند مشغول و سرگرم کنند.

اما الله تعالی به صراحت بین کفار فرق گذاشته و آنها را به صورت موردی اسم می برد و آنها را از هم جدا می کند:

–  لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَداوَةً لِلَّذينَ آمَنُوا الْيَهُودَ وَ الَّذينَ أَشْرَکُوا وَ لَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَوَدَّةً لِلَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ قالُوا إِنَّا نَصاري‏… (مائده/82)

  • مَّا يَوَدُّ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ وَلَا الْمُشْرِكِينَ أَن يُنَزَّلَ عَلَيْكُم مِّنْ خَيْرٍ مِّن رَّبِّكُمْ (بقره/105)

علاوه بر این باز الله تعالی میان منافقین و مشرکین فرق می گذارد و می فرماید:

–  وَيُعَذِّبَ الْمُنَافِقِينَ وَالْمُنَافِقَاتِ وَالْمُشْرِكِينَ وَالْمُشْرِكَاتِ الظَّانِّينَ بِاللَّـهِ ظَنَّ السَّوْءِ ۚ (فتح/5-6)

و در ایاتی میان اهل کتاب و مجوس و صابئین و مشرکین هم باز فرق می گذارد، حتی در قیامت حالا چه رسد به دنیا، و می فرماید:

–  إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَالَّذِينَ هَادُوا وَالصَّابِئِينَ وَالنَّصَارَىٰ وَالْمَجُوسَ وَالَّذِينَ أَشْرَكُوا إِنَّ اللَّـهَ يَفْصِلُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ ۚ إِنَّ اللَّـهَ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ   (حج/17)

در اینجا واضح و روشن است که کفار اصلی چند گروه هستند: 1- یهود 2- نصاری 3- مجوس 4- صابئین 5- مشرکین . و این پنچ گروه را بعد از الَّذِينَ آمَنُوا ذکر کرده است که مومنین پیرو اسلام هستند.

یعنی همچنانکه شما نمی توانید به یک یهودی بگویید نصرانی هستی به همین شیوه شما نمی توانید به یک مشرک بگویید مجوس یا نصرانی هستی، یا نمی توانی به یک یهودی یا نصرانی یا مجوس بگوئی تو جزو مشرکین هستی و آنها را مشمول حکم مشرکین و سکولاریستها کنید . 

در اینجا همه ی اینا ن کافر هستند، اما همشان مشرک یا یهودی یا نصرانی یا مجوس و صابئی نیستند، بلکه هر کدامشان چیز جداگانه ای هستند . روشن است که هر مشرکی کافر است اما هر کافری با تمام شرکیاتی که دارند مشرک نیست. بلکه کافر هم می تواند یهودی و نصرانی و صابئی و مجوس  باشد و هم مشرک باشد و اینان با هم فرق دارند .

عرض کردیم که حتی احکام مربوط به مشرکین و سکولاریستها با احکام مربوط به کفار اهل کتاب مثل یهود و نصارا و حتی مجوس با هم فرق دارند، در ازدواج با زنان پاکدامن یهود و نصارا و خوردن  ذبیحه ی یهود و نصارا  و گرفتن جزیه از اهل کتاب و مجوس این اختلاف احکام با مشرکین و سکولاریستها کاملا واضح است .

در اینجا واضح است که هر کسی که دچار شرک بشود مشرک نیست . یهود و نصارا و مجوس و صابئین هم شرک می کنند (آنهم بدترین شرکها را می کنند) اما الله تعالی آنها را مشرک ننامیده است و آنها را نه در دنیا و نه در قیامت مشمول حکم مشرکین نکرده، هرچند که الله تعالی هرگز شرک به خودش را نمی بخشد – حالا از طرف هر کسی باشد- اما فرق هست بین شخصی که شرک می کند با مشرک . الله تعالی به صراحت اعلام می کند که : إِنَّهُ مَنْ يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَقَدْ حَرَّمَ اللَّهُ عَلَيْهِ الْجَنَّةَ(مائده/72) چرا بهشت رابرایش ممنوع و حرام می کند ؟ چون: إِنَّ اللَّهَ لَا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ وَيَغْفِرُ مَادُونَ ذَٰلِكَ لِمَنْ يَشَاءُ (نساء/116)

مشرکین در اساس  قوانین شریعت الله رادر امور اداره ی زندگی دنیویشان قبول ندارند و اینطوری الله را دست کم و ناچیز می گیرند و به الله توهین می کنند؛ اما اکثرا الله را قبول دارند و بسیاری از صفات مومنین را هم ممکن است قبول داشته باشند: مثلا

  • اگر ازآنان پرسیده بشود چه کسی آسمانها و زمین را خلق کرده است حتما می گویند الله: وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ ۚ (زمر/38)
  • یا اگر پرسیده بشود  چه کسی آنها را خلق کرده قطعا می گویند الله: وَلَئِن سَأَلْتَهُم مَّنْ خَلَقَهُمْ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ ۖ (زخرف/87)
  • –          یا اگر ازآنان پرسیده بشود: قُلْ مَنْ يَرْزُقُكُمْ مِنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ (چه کسی از آسمان و از زمین به شما روزی می‌رساند؟) أَمَّنْ يَمْلِكُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ (یا چه کسی بر گوش و چشمها توانا است ( و بدانها نیروی شنوائی و بینائی می‌دهد؟) وَمَنْ يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَيُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَيِّ(یا چه کسی زنده را از مرده ، و مرده را از زنده بیرون می‌آورد ( و حیات و ممات در دست او است ) ؟) وَمَنْ يُدَبِّرُ الْأَمْرَ (یا چه کسی امور ( جهان و جهانیان ) را می‌گرداند ؟ ) فَسَيَقُولُونَ اللَّهُ فَقُلْ أَفَلَا تَتَّقُونَ( پاسخ خواهند داد و ) خواهند گفت : آن خدا است  (یونس/31)

اینها و دهها صفت دیگر که در مشرکین و سکولاریستهاست صفات مسلمین است که درآنها هم وجود دارد، اما فقط با این صفات آنان مسلمان نمی شوند . و الله تعالی به صراحت در موردشان می فرماید: وَمَا یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِاللّهِ إِلاَّ وَهُم مُّشْرِکُونَ ‏(یوسف/106) و اکثر آنان که مدّعی ایمان به خدا هستند، مشرک می‌باشند.‏

راه مسلمان شدن یا یهودی و نصرانی و مجوس و صابئی شدن مشخص است، این سکولاریستها اگر صدها صفت اهل اسلام رادر خودشان جا داده باشند مادام که شهادتین نیاورده اند و تابع قوانین شریعت الله نشده اند و وارد دایره ی اسلام نشده اند مسلمان شمرده نمی شوند . اهل کتاب که صفات بیشتری از اسلام را درخودشان جا دادند اما اینان هم صرفا با این صفات، مسلمان محسوب نمی شوند .

حالا مسلمانی هم ممکن است صفات ناپسندی از مشرکین و سکولاریستها یا اهل کتاب یا مجوس و صابئین را به دلایلی در خودش جا داده باشد، و به صفاتی از صفات ناپسند آنان آلوده شده باشد، قاعده برای این مسلمین آلوده این است که ابتدا باید آنان را از آن 4 فیلتر (1- اثبات جرم 2- تأئید جرم توسط الله و رسولش 3- شروط تکفیر 4 موانع تکفیر) بگذرانیم .

ما مسلمین زمانی که شخص مسلمانی که دچار جرمی عقیدتی یا رفتاری شرک آمیزی بشود، و این شخص را از آن 4 فیلتر عبور دادیم و باز فاسد تشخیص داده شد، اورا تکفیر می کنیم، و به چنین شخصی می گوییم مرتد و کافر شده است. ما اورا تکفیر می کنیم نه تشریک و غیره. دقت کنید دوستان.  شخص یا مسلمان است (حتی اگه جزو منافقین هم باشه) یا کافر است. و مسلمانی که از اسلام خارج می شود کافر مرتدی است. در اینجا برای چندمین بار باید عرض کنم که شخص یا جزو جامعه ی مسلمین است ویا جزء جامعه ی کفاراست و نوع سومی وجود ندارد . و ترکیب مسلمان مشرک یا مشرکین منتسب به اسلام مثل سکولاریستهای مسلمان یا سوسیالیستهای مسلمان یا کمونیستهای مسلمان یا دموکراسی اسلامی و غیره نمی تواند شرعی باشد.

در قرآن و سنت صحیح تمام مشرکین کافرند، و هر جا الله تعالی اسم مشرکین را آورده آنان را مشمول کفار کرده است. زمانی که میگویی مسلمان مشرک مثل این است که بگویی مسلمانِ کافر، یا مسلمانِ یهودی یا مسلمانِ مجوس یا مسلمانِ نصرانی و غیره. تکرار این اصطلاحات غیر شرعی در وضع موجودی که مسائل روشن شدند، نوعی مسخره کردن و به بازی گرفتن شعور مسلمین است.

آن برادرانی هم که جاهلانه می گویند:مسلمانِ جاهلِ انجام دهنده ی کفر قبل از اقامه ی حجت مشرک است و بعد از اقامه حجت کافر، آشکارا دارند حکم اهل فتره را بر مسلمین تطبیق می دهند، که این هم سرگردانی و اشتباه محضی است که در کتاب عذر به جهل توضیحش دادم .

الان سوال اینجاست، زمانی که الله تعالی یهود و نصرانیها و مجوس و صابئیها را از مشرکین جدا کرده و برای مشرکین قوانین جداگانه ای را تعیین کرده است، عده ای از دوستان با چه استدلال شرعی همه ی آنها را مشرک می دانند؟  بعد، بدتر از همه، چگونه بدون هیچ دلیل شرعی از کتاب و سنت و صحابه ی رسول الله صلی الله علیه وسلم و ائمه ی اربعه و تابعین و خیر القرون دچار این اشتباه بزرگ می شوند که با اجتهاد و تأویل دسته ای از علمای دو سه قرن گذشته ی آل سعود دسته هائی از اهل قبله را مشرک بدانند؟

 این ظلم، انحراف و سرگردانی آشکاری است.

  • یکی از سایت‌های یهودی اعلام کرد: ۵۵تن از نیروهای نظامی آمریکا که از سال ۲۰۰۳ درجنگ عراق برای کشتار مسلمین شرکت داشته و در این کشور کشته شده‌اند دو هویتی بوده‌اند یعنی آمریکایی-اسرائیلی(یهودی- مسیحی) پس چه جوری شما می گوئید جنگ ما بر علیه یهودی ها و مسیحی ها نیست ؟

خوب، در اینجا لازم است به چند نکته اشاره بشود:

  • یکی اینکه : چندهزار نفر از سنی زاده های عرب و کورد در عراق در راه آمریکا کشته شده اند؟ چند هزار نفر شیعه زاده در راه آمریکا کشته شده اند؟
  • دوم اینکه:   گفتید آنان دو تابعیتی بودند، از کجا فهمیدی که آنا ن همه یهودی بودند؟ اینان چه به امریکا مهاجرت کرده باشند چه ساکن اسرائیل باشند در دو تا کشور سکولاریستی تابعیت داشتند که دین سکولاریسم با تمام شاخه های کمونیستی و سوسیال دموکراسی و آتئیستی و لیبرال و غیره حاکم است نه مذهبی که شما تحت عنوان یهودی مسیحی ازآن اسم بردید . البته به کار بردن کلمه ی نصرانی به جای مسیحی مناسبتراست، چون کلیات آنی که هست ارتباطی به سیدنا مسیح ندارد .
  • نکته ی آخر اینکه : در صورتی که شما امریکا را به اشتباه کشوری نصرانی تصور کنید و از مذهب و دین دو تابعیتی های آنجا ترکیب بسازید باید ترکیبات نصرانی حنفی، نصرانی شافعی، نصرانی مالکی، نصرانی سلفی، نصرانی شیعه، نصرانی مجوسی و دهها ترکیب دیگر بسازی و بر علیه همه ی این مذاهب اعلام جنگ کنید که فکر نکنم نزدیک به عقل سالم باشد.  

رهبریت دست آمریکا و سایر سکولاریستهاست و تمام پیروان مذاهب تنها ابزاری در دست این سکولاریستها هستند و این ابزارها ارتباطی به مذهبشان ندارند و حساب این ابزارها با مذاهبشان به کلی جداست .

  • السلام علیکم اخی. به یاد دارم که همین علمای مدخلی آل سعود تبلیغ می کردند که طالبان مشرک است و گمراه هستن و غیره تا مردم را از انها جدا کنند و حتی به آنها کمکهای مادی هم نکنند و خواهان نابودی آن بودند و می گفتند این برود هر چه بیاید بهتر از این است . اما دیدیم که بدتر از طالبان امد در مورد امارت اسلامی مالی  هم همین سیاست را به کار بردند و الان هم باز در برابر  دوله و طالبان و ایران و سایر امارتهای اسلامی مثل قفقاز و صومالی و غیره هم همین سیاست را در ماهواره هایشان به کار می برند، به نظر شما چگونه می توان با این مجریان جنگ روانی برخورد کرد؟

بله، این روش عمل این گروهها و البته روش عمل تمام سکولاریستها در طول تاریخ بوده  است. اینان فعلا فقط می گویند این نباشد و هرگز نمی گویند چی باشد .

این را کمی توضیح بدهم بد نیست: ابتدا باید این را متوجه بشویم که تمام این حکومتهایی که اسم بردید حکومتهای بدیل اضطراری اسلامی هستند که قبل از حکومت اسلامی علی منهاج نبوه به وجود می آیند.  حالت اضطرار و ضرورت یعنی نباید انتظارمان بیشتر از این باشد و باید تا برطرف شدن حالت ضرورت با این بدیل اضطراری ساخت و از آن استفاده کرد.

حالا به عنوان مثال زمانی که این مجریان جنگ روانی دستگاه آل سعود و آمریکا می گویند این کاستی ها و مفاسد و عیبها درحکومت مذهبی وجود دارد و جواب داده می شود این انحرافات در همه ی سیستمهای حکومتی سکولار و دموکراسی خواه هم وجود دارد و حتی در مواردی بیشترین انحرافات مربوط به این حکومتهای سکولار و دموکراسی خواه است، فورا جواب می دهند ما چکار داریم به حکومتها و نظامهای دیگر؟ .

حالا مشکل در جواب اینان نیست، بلکه مشکل این است که جایگزین و بدیل آنها همین سیستم سکولاریستی و دموکراسی فاسد و گندیده ای است که بسیار بدتر از این نظام مذهبی است که وجود دارد. این همان حقه ی آنهاست، این همان چشم بندی و سحر آنهاست .

برای همین است فعلا بر این تمرکز می کنند که فقط این نباشد و توضیح نمی دهند که چه باشد؟ و توضیح نمی دهند که به جای این جایگزین و بدیل آنها چیست؟ آنها می خواهند اینطوری به مردم بفهمانند مهم این است که این نظام برود، حالا هر چه به جایش بیاید از این بهتراست . یا می گویند فعلا این از بین برود بعدا مردم تصمیم می گیرند چی می خواهند ….

یعنی به شما سفارش می کنند که این لباس تنت را که کمی کهنه ست و عیبهائی دارد اما در هر حال بدنت را پوشانده و نمی گذارد بدنت را دیگران ببینند و تا حدودی اجازه نمی دهد سرما و گرما رویت تأثیر داشته باشد، در بیاوری و بسوزانی، اما به تو نمی گویند که به جای آن چه چیزی به شما می دهند، آیا بدتر از این است یا اصلا هیچی به تو نمی دهند و همینجوری لخت و عریان برای درنده ها مثل عراق و سوریه و افغانستان و لیبی و غیره رهایت می کنند . اینان به شما سفارش می کنند این سپرت را بنداز دور و تسلیم شو. آن وقت آمریکا و نوکرانش تکلیفت را روشن می کنند، یا مثل عراق و افغانستان و سوریه و لیبی و مصر و غیره تابع دین سکولاریسم و دموکراسی و قانون سکولاریستی تولید شده ی آنان می شوی یا باید نابود بشوی و راه سومی برای شما جود ندارد .

حالا اگر شما از این موجودات مجری جنگ روانی بپرسید که شما در برابر این لباس پینه داری که ازمن می گیرید چه چیز به من می دهید و بدیل شما برای این حکومتهای بدیل اضطراری اسلامی چیست؟ بدون شک جرئت نمی کنند که رسما بگویند ما قانون دین سکولاریسم و دموکراسی سکولاریستها را می خواهیم هر چند که آشکارا از تمام کفار سکولار جهانی و مرتدین سکولار محلی هم در برابر مجاهدین شریعت گرا و حکومتهای بدیل اضطراری اسلامی هم حمایت می کنند . برای همین می گویند فعلا لباسهایت را در بیاورید و این لباس کهنه را در بیاورید و لخت شوید و آن را بسوزانید و نابودش کنید بعد مشخص می شود چه چیز به تو می دهیم.

بله، اینان تو را به سمت کاری هل می دهند و می خواهند تو را بعد از این کار تو را درتنگایی قرار بدهند که حاضر بشوی به هر چیزی که آنها می خواهند راضی بشوی، یعنی اگر به جای این لباس پینه داری که ازتو گرفتند گونی هم به تو دادند مجبور بشوی که برای پوشاندن خودت از آن استفاده کنی یا دست به اسلحه بزنی و آنوقت بدون سپر به صورت فردی یا گروهی در برابر قدرتی متشکل از حکومتهای مختلف کافر جهانی و مرتد محلی قرار بگیرید که هیچ امیدی به پیروزی نخواهی داشت .

اینها می خواهند شما را با شبهاتشان و سحرها و چشم بندی هایشان به این مسیر بکشانند و اگر از آنها بدیل و جایگزین اینی که دارید را بخواهید با غوغاسالاری و هیاهوبازاری اجازه نمی دهند حرفت به جایی برسد .

واضح است که اینان حکومت اسلامی مجری قانون شریعت الله را به عنوان بدیل و جایگزین نمی خواهند و تنها هدفشان انهدام حکومتها و امارتهای بدیل اضطراری اسلامی و بسیج مسلمین در راستای اهداف کفار سکولار جهانی و مرتدین محلی است. و جالب است برایشان هم فرقی ندارد این حکومت مذهبی که قراراست از بین برود و به جایش کفار سکولار و اشغالگر جهانی و مرتدین محلی بیایند چیزی است مثل حکومت حنفی طالبان، یا امارت ازواد اسلامی مالکی مذهب در مالی، یا حکومت شافعی مذهبها درصومالی یا حکومت شیعه مذهب ایران یا حکومت سلفی دوله یا هر مذهب دیگری که باشد، مهم این است که حکومت نباید تابع مذهب و دین باشد. این آن چیزی است که این مجریان جنگ روانی بر علیه قانون شریعت الله فعلا نمی خواهند مردم بدانند، برای همین است که نمی گویند فعلا بدیل و جایگزین آنها چیست و همیشه ازآن طفره می روند یا با کنایه و اشاره و به صورت مبهم ازآن صحبت می کنند .

  1. سلام برادر، تو مدیریت خشم نابجا فرقی بین زن و مرد وجود ندارد؟

چرا، با در نظر گرفتن کلیات و مشترکات بین زن و مرد،درمواردی اختلافاتی خاص بین این دو وجود دارد، همانطوری که این دو تفاوت هاي رواني، جسمي و رفتاري با هم دارند در زمينه ی كنترل خشم هم با همدیگر تفاوت هايي دارند.

زنها درخشم نابجا بيشتر به خشونت كلامي، فرياد زدن، غيبت كردن، قهر كردن، پشت گوش انداختن، زيرآب زدن، كنايه و تكه پراني و امثالهم متوسل مي شوند. اما مردها بيشتر به پرخاشگري جسمي و فيزيكي مثل كتك زدن، پرتاب کردن وسايل، خودزني و غیره روي می ورند.

خوب بقیه ی سوالات هم که خیلی زیادند و اکثرا مربوط به این درسمان نیستند را می گذاریم برای بعد از یک تنفس کوتاه و با هم رویشان صحبت می کنیم. ان شاء الله . و ان شاء الله  جلسه ی بعد درسهای مقدماتیمان را با درس هفتم ادامه می دهیم .

اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ الجَنَّة وَمَا قَرَّبَ إِلَيْهَا مِنْ قَوْلٍ وَعَمَلٍ، وَأَعُوذُ بِكَ مَنَ النَّارِ وَمَا قَرَّبَ إِلَيْهَا مِنْ قَوْلٍ وَعَمَلٍ.

رَبَّنَا أَعِزَّنَا بِالإِسْلامِ، وَأَعِزَّ بِنَا الإسْلامَ، اللَّهُمَّ أَعْلِ بِنَا كَلِمَةَ الإسْلاَمِ، وَارْفَعْ بِنَا رَايَةَ القُرْآنِ.

سُبْحَانَكَ اللَّهُمَّ وَبِحَمْدِكَ، لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ، أَسْتَغْفِرُكَ وَأَتُوبُ إِلَيْكَ

والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته[32]

دانلود به صورت pdf:

دانلود به صورت ورد:


[1] صحیح مسلم ـ باب 23 ـ صفحه 52 ـ شماره 195

[2] همان ـ باب 9 ـ صفحه 38 ـ شماره 132

[3] صحیح بخاری- التوحید 6937/ صحیح مسلم- الایمان 19/ سنن الترمذی-الزکاة 625، البر و الصلة 2014/ سنن النسائی- الزکاة 2435/ سنن اب داود- الزکاة 1584/ سنن اب ماجه – الزکاة 1783/ سنن الدارمی – الزکاة 1614/ مسند احمد- من مسند بنی هاشم 233/1

[4] صحيح البخاري6851. 4027. 1408. 1372. 1314/صحيح مسلم31. 30/جامع الترمذي567/سنن أبي داود1355/ سنن النسائى الصغرى2486. 2402/سنن ابن ماجه1773/سنن الدارمي1592. 1579/مسند أحمد بن حنبل1995/صحيح ابن خزيمة2128و دیگران

[5] رواه البخارى موصولا (2/166) ومعلقا مجزوما (2/25 , 4/437) ومسلم (5/132) وأبو داود (رقم 4606) وابن ماجه (رقم 14) والدارقطنى (ص 52 ـ 521) وأحمد (6/146 , 180 , 240 , 256 , 270) وأبو بكر الشافعى فى ” الفوائد ” (106/2) وعنه القضاعى فى مسند الشهاب (29/1) والهروى فى ” ذم الكلام ” (1/4/1)ودیگران

[6] صحیح بخاری ـ باب 49 ـ صفحه 59 ـ شماره 127

[7] صحیح مسلم ـ مقدمه ـ باب 3 ـ صفحه 9 ـ شماره 14 

[8] سنن ابن ماجه ـ افتتاح الكتاب فی الإيمان وفضائل الصحابة والعلم ـ باب 24 ـ صفحه 98 ـ شماره 266

[9] «حديث عرنيين» اشاره به داستان عكل دارد كه در آن، چند نفر نزد رسول الله صلی الله علیه وسلم آمده و ايمان آوردند، و به دليل اينكه شرايط آب و هوا بر ايشان گران آمد، خواستار آن شدند كه پیامبر صلی الله علیه وسلم جای ديگری برايشان تدارك ببيند، رسول الله صلی الله علیه وسلم ايشان را به منطقه­ای فرستادند كه شتران متعلق به مسلمانان در آنجا می­زيستند تا هم آب و هوای بهتر داشته باشند و هم از شير و ابوال شتران بنوشند، اما اينان غدر نموده، و چوپان را به قتل رسانيده و شتران را بردند و مرتد گشتند، رسول الله صلی الله علیه وسلم به هنگام دستگيری ايشان، دست و پايشان را در جهت خلاف همدیگر قطع نموده و چشم­هايشان را كور نموده و آنها را در برابر آفتاب قرار دادند تا جان دادند. حديث را انس نقل می­كند اما حسن بصری نزد حجاج آن را منكر شمرد تا حجاج بيش از اين خونريزی ننمايد چرا كه بسياری از خون­ها را به ناحق می­ريخت.

[10] صحیح البخاری ـ کتاب المغازی ـ باب 34 ـ صفحه 1553 ـ شماره 3956

[11] صحیح مسلم ـ مقدمه ـ باب 3 ـ صفحه 8 ـ شماره 12 

[12]رواه أبو داود

[13] این مانع و آفت وارداتی هم از  صفات کفار و منافقین است .

[14]  لسان العرب . فرهنگ معين، فرهنگ عميد.

[15]رواه البخاري (3475) ، ومسلم (1688) .. 

[16] الراوي: أبو بكر الصديق المحدث: الألباني – المصدر: صحيح الترغيب – الصفحة أو الرقم: 1392

[17] روى أبو داود (3462)صححه الألباني في صحيح أبي داود .

[18]مسلم: الإمارة (1910) , والنسائي: الجهاد (3097) , وأبو داود: الجهاد (2502)

[19] روى أبو داود (2503) حسنه الألباني في صحيح أبي داود .

[20] أخرجه أحمد (2/277، رقم 7713) ،ومسلم (4/1986، رقم 2564) .وأخرجه أيضًا: البيهقي (6/92، رقم 11276)

[21] الکامل لابن الاثیر 247/5

[22] مصنف ابن ابی شیبة (15/310، 311)، با سند صحیح./ تاریخ بغداد (1/206، 205)

[23] صحيح مسلم – الإمارة (1841) سنن النسائي – البيعة (4196) سنن أبي داود – الجهاد (2757) مسند أحمد – باقي مسند المكثرين (2/523)

[24]ابن حجرالهيتمي في “الزواجر” (2/80)/ /  أبوالليث السمرقندي الفقيه الحنفي في كتابه “تنبيه الغافلين” (ص: 517) /  الشيخ سليمان بن محمد البُجَيْرَمِيّ الفقيها لشافعي في “حاشيته على شرح المنهج” (3/ 441-442)

[25]السیرة النبویه، ج۲، ص۴۳۳./ الطبقات، ج۲، ص10

[26]روض الأنف ۲/ ۵۸ زرقانی ۱/ ۴۵۶٫

[27]أخرجه البخاري في الجهاد، باب يقاتل من وراء الإمام ويتقي به: 6 / 116،وفيالأحكام: 13 / 111،ومسلم في الإمارة – باب وجوب طاعة الأمراء في غير معصية برقم (1835) : 3 / 1466. والمصنف في شرح السنة: 10 / 69.)

[28] رواه ابن ماجه و احمد و غیره

[29]ابراهيم/ 22 -21

[30]ابراهيم /5 4-44

[31]حشر/19-18

[32] پیاده شده از نوار صوتی شیخ ابوحمزه المهاجر هورامی حفظه الله

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *