خائنین آفتهای تهدید کننده دارالاسلام افغانستان و انتظار مومنین از مسئولین دارالاسلام ایران و افغانستان (1)

خائنین آفتهای تهدید کننده دارالاسلام افغانستان و انتظار مومنین از مسئولین دارالاسلام ایران و افغانستان[1] (1)

بسم الله، و الحمد لله؛ اما بعد: اسلام علیکم و رحمه الله و برکاته

 امروزه در مورد دارالاسلام افغانستان ما شاهد درخواستهائی از جانب کفار سکولار جهانی تحت عنوان افغان شمول، حقوق زنان و شعارهائی از این دست هستیم که حتی «شیطان بزرگ» به قول سید قطب و «سرافعی» به قول اسامه بن لادن، یعنی آمریکایی که کثیفترین جنایات را در افغانستان و سایر سرزمینهای اسلامی مرتکب شده است به خودش جرئت داده است لیستی از مزدورانش را ارائه دهد که حاکمیت امارت اسلامی این مزدوران را در دولت انقلابی خودش جاسازی کند و کشورهای عضو ناتو نیز باز چنین گستاخی هائی کرده اند وحتی خائنین فراری و دارودسته ی منافقین یا سکولار زده های داخلی نیز به خودشان جرئت داده اند که برای خود شرط و شروطی تعیین کنند مثل این خان فرتوت هرات که تا کنون ۳ بار مرتکب خیانت بزرگ شده و آن غلام بچه های خائن نیز به همراه پدرانشان چندین بار مرتکب خیانت به دین و ملت و خاک خود شده اند و همگی در نزدیکترین خیانت خود مدت ۲۰ سال در کنار اشغالگران آمریکایی و ناتو بوده و بدون آنکه در برابر این اشغالگران جنایتکار مقاومتی نشان دهند و جنگی انجام دهند هم اکنون  در برابر دارالاسلام  «جبهه ی بغاوت» را در فضای مجازی و خارج از مرزهای دارالاسلام تشکیل داده اند؛ خائنین رسوا شده ای که در سختترین دوران گذار هر حاکمیت انقلابی، در صف ضدانقلابها قرار گرفته و دارودسته ی منافقین داخلی را به شورش و خرابکاری دعوت می کنند.

 اینها بخش آشکار شده و فراری منافقین میان این ملت هستند که الله تعالی در موردشان می فرماید:

مَلْعُونِينَ أَيْنَمَا ثُقِفُوا أُخِذُوا وَقُتِّلُوا تَقْتِيلًا*سُنَّةَ اللَّهِ فِي الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ وَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِيلًا (احزاب/۶۱) نفرین شدگان و رانده شدگان هستند، هر کجا یافته شوند، گرفته خواهند شد و پیاپی به قتل خواهند رسید؛ البته نباید چنین تصور کنیم که فقط رسول الله صلی الله علیه و سلم این روش را در مورد این منافقین جدا شده از دارالاسلام اجرا کرده بلکه «سُنَّةَ اللَّهِ فِي الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ» این سنّت، در مورد پیشینیان هم بوده، سنت الله از زمان خلقت تاکنون در مورد این منافقین آشکار شده است، تا روز قیامت این سنت وجود دارد و باید توسط مومنین صادق اجرا شود و الله تعالی می فرماید:«وَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِيلًا» و در سنّت خدا هیچ دگرگونی وجود ندارد.

امام ابن حزم رحمه الله مي گوید: هر كسي كه بدون اجبار و با اختيار خود  وارد دارالكفر و دارالحرب گردد و از آنجا با ساكنان مكانی دشمنی بورزد كه در اختيار مسلمين است، در اين صورت با اين كارش مرتد می شود و از دين خارج مي گردد و هر زمانی كه به چنگ مسلمين افتاد  تمام احكام مرتدين شاملش می شود، مثل كشتنش و حلال بودن مالش و باطل شدن نكاح با همسرش و ديگر احكام مختص مرتدين. [2] این حکم واضح تمام منافقین آشکار شده ای است که از دارالکفرها و خارج از مرزهای دارالاسلام بر علیه دارالاسلام فعالیت تبلیغی یا نظامی می کنند هر چند پاره ای از شعائر اسلامی را نیز برای عوام فریبی و مدیریت و بسیج  مسلمین بیمار دل «الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ» ‏(احزاب/12) انجام دهند. 

الله تعالی به صراحت در مورد این منافقین آشکار شده و جدا شده از دارالاسلام می فرماید: وَدُّوا لَوْ تَكْفُرُونَ كَمَا كَفَرُوا فَتَكُونُونَ سَوَاءً ۖ فَلَا تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ أَوْلِيَاءَ حَتَّىٰ يُهَاجِرُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ ۚ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَخُذُوهُمْ وَاقْتُلُوهُمْ حَيْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ ۖ وَلَا تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ وَلِيًّا وَلَا نَصِيرًا ‏(نساء/89) آنان دوست می‌دارند که شما کافر شوید همان گونه که خود کافر شده‌اند و (در کفر با ایشان) مساوی شوید . پس در این صورت یارانی از ایشان نگیرید (و آنان را از خود ندانید) تا آن گاه که در راه خدا هجرت می‌کنند (و ایمان آوردن خود را با هجرت به دارالاسلام ثابت می‌ کنند). ولی اگر از این کار سر باز زدند آنان را هر کجا یافتید بگیرید و اسیر کنید، و بکشید، و از میان ایشان سرپرست و پشتیبانی انتخاب نکنید.

پس تکلیف منافقین جدا شده از دارالاسلام که خود را آشکار کرده اند مشخص است، حتی زمانی هم که مرتکب کمترین علائم آشکار شدن یعنی تشکیل مرکزی مثل ضرار در دارالاسلام می شوند باز تکلیف آنها در شریعت مشخص است و مصونیت دارودسته ی منافقین تا زمانی است که خودشان را از جامعه ی مسلمین جدا نکرده باشند و در میان مسلمین خودشان را مخفی کرده باشند، با این وجود خطر واقعی از سوی همین دارودسته ی منافقینی است که صف خود را جدا نکرده و در ارگانهای مختلف حکومتی دارالاسلام نفوذ کرده و لباس مسئولان را پوشیده و یا در منابر مساجد و دستگاههای رسانه ای و تبلیغی به مفاسد و تخریبات خود تحت پرچم دارالاسلام ادامه می دهند…. خطر واقعی از سوی این نفوذی های پنهان است که خود را همرنگ جماعت مومنین کرده اند.

ما در میان همین مفسدینِ بخش جنگ روانی و رسانه، علاوه بر قشر لیبرال، با طبقه ای از مُلاها و مولوی های متحجری برخورد می کنیم که در لباس دفاع از مذهبی خاص و حمله به سایر مذاهب و تفاسیر اسلامی، آگاهانه، عمداً و به میل خودشان و آشکارا سعی می کنند با دروغسازی و قیچی کاری در منابع شرعی با دامن زدن و بزرگ نمائی اختلافات ریز و قابل چشم پوشی فقهی، و ایجاد تفرق و جنگ داخلی، به اتحاد میان مسلمین و امنیت به وجود آمده صدمه بزنند و به عنوان ستون پنجم برای دشمنان دارالاسلام خوراک تبلیغاتی و حتی خائن و قربانی تولید کنند.

أبومحمدالجويني در مورد دسته هائی از مفسدین داخلی که جرمی بسیار پائینتر از اینها مرتکب شده اند روایت می کند که: مبتدعین در اسلام و دروغ گویان و حدیث سازان از ملحدین بدترند، چون ملحدین از خارج قصد فاسد کردن دین را دارند و اینها از داخل چنین اقدامی را انجام می دهند، اینها مانند خودی های سرزمینی هستند که از داخل سعی در فاسد کردنش دارند و ملحدین مانند کسانی هستند که از خارج آنها را محاصره کرده اند، اما این مفسدین داخلی درهای قلعه را بر رویشان باز می کنند، پس اینها برای اسلام بدتر از کفار هستند. “[3]

این واقعیتی نیست که تنها مومنین به آن پی برده باشند بلکه کفاری که برای ملتشان- به درست یا غلط – مبارزه کرده اند گفته اند: اگر خواستی سرزمینت را آزاد کنی ده گلوله در تفنگت بگذار، که نُه گلوله برای خائنین و آدم فروشان و تنها یک گلوله برای دشمنت کافیست.

خائنین داخلیِ میانِ مسلمین در واقع منافقینی هستند که با عقاید و باورهای سکولاریستی، به عنوان یک دشمنِ پنهانِ داخلی، ادای مسلمین را در پاره ای عبادات در می آورند که الله تعالی در موردشان می فرماید: «… هُمُ الْعَدُوُّ فَاحْذَرْهُمْ…» (منافقون/4) «…ایشان دشمن اند؛ از آن ها حذر داشته باش و مواظب و هوشیار باش…».. اینها کفار پنهان داخلی هستند که حتی رسول الله صلی الله علیه وسلم نیز از سخنان زیبا و سنجیده و شرعی آنها تعجب می کرد: «يُعْجِبُكَ قَوْلُهُ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا …» و در میان مسلمین نیز کسانی هستند که حرف های این ها را گوش می دهند و از ایشان حرف شنوی دارند: «وَفِیکُمْ سَمَّاعُونَ لَهُمْ» (توبه/47)؛ حالا این کفار پنهان داخلی که برای ما قابل تشخیص نیستند دسته هائی از مسلمین ضعیف الایمانی که در قلبهایشان بیماری وجود دارد را با انواع مکر و حیله های شبه اسلامی دور خود جمع کرده اند و در میان این بیماردلانِ مسلمان، خودشان را مخفی کرده اند و جنگ روانی و سایر تخریبات خود را از کانال این مسلمین بیمار دل به پیش می برند و از این فریب خورده ها خائن و قربانی تولید می کنند. بلا استثناء در جامعه ی مسلمین تمام خیانتهای به دارالاسلام نیز از سوی این دارودسته ی منافقین صورت می گیرد که در صورت نیاز حکم ستون پنجم را برای دشمنان خارجی دارند.

الله تعالی می فرماید: وَإِذْ يَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ مَّا وَعَدَنَا اللَّهُ وَرَسُولُهُ إِلَّا غُرُوراً ‏(احزاب/12)، ‏و (به ياد آوريد) زمانی را كه منافقان و آنان كه در دل هايشان بيماری (نفاق) بود می‌گفتند: خدا و پيغمبرش جز وعده‌های دروغين به ما نداده‌اند. این دقیقاً همان سخنانی است که امروزه دارودسته ی منافقین در مورد رهبران دارالاسلام می گویند؛ در این صورت مجموعه ی دارودسته ی منافقین در دنیا دو گروه هستند:«الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ» و در دنیا همه جزو «الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ» محسوب می شوند و این اقلیت منافقین که کفار پنهان داخلی هستند در دنیا جزو همان اکثریت و جزو مسلمین حساب می شوند نه برعکس؛ در حالی که در دنیا تمام مریدان و هم مسیران و مقلدینِ کفار جزو همان کفاراصلیِ: إِنَّ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ سَوَآءٌ عَلَيْهِمْ ءَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ (بقره/6) محسوب می شوند که «خَتَمَ اللَّهُ عَلَىٰ قُلُوبِهِمْ وَعَلَىٰ سَمْعِهِمْ ۖ وَعَلَىٰ أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ ۖ » (بقره/7) و تنها ایمان آوردن این مریدان و مقلدین است که این مریدان را از این کفار اصلی جدا می کند.

لازم است بدانیم که الله تعالی در مورد دسته ای از انسانها صحبت می کند که اگر تمام خواسته های آنها نیز برآورده شود باز این اشخاص پیام شریعت الله را قبول نخواهند کرد « وَلَوْ جَاءَتْهُمْ كُلُّ آيَةٍ حَتَّىٰ يَرَوُا الْعَذَابَ الْأَلِيمَ (یونس/97) هرچند که همه‌ی دلائل روشن به سراغ آنان بیاید، تا زمانی که عذاب دردناک را مشاهده کنند.

یعنی در میان انسانها کفار و بخصوص کفار پنهان داخلی و کفار سکولاری وجود دارند همچنانکه الله تعالی می فرماید: وَلَوْ أَنَّنَا نَزَّلْنَا إِلَيْهِمُ الْمَلَائِكَةَ وَكَلَّمَهُمُ الْمَوْتَىٰ وَحَشَرْنَا عَلَيْهِمْ كُلَّ شَيْءٍ قُبُلًا…(انعام/111) و (حتی) اگر ملائک را بر آن‌ها نازل می‌کردیم، و مردگان با آن‌ها سخن می‌گفتند، و همه چیز را در برابرشان گردهم می‌آوردیم؛ وَلَوْ فَتَحْنَا عَلَيْهِمْ بَابًا مِنَ السَّمَاءِ فَظَلُّوا فِيهِ يَعْرُجُونَ (حِجْرِ/14) و اگر دربی از آسمان به روی آن‌ها بگشاییم که پیوسته در آن بالا روند. وَإِنْ يَرَوْا كِسْفًا مِنَ السَّمَاءِ سَاقِطًا (طور/44) واگر نگاه کنند که قطعه‌ای از آسمان فرو می‌افتد؛ وَلَوْ نَزَّلْنَا عَلَيْكَ كِتَابًا فِي قِرْطَاسٍ فَلَمَسُوهُ بِأَيْدِيهِمْ (انعام/7) و اگر مکتوبی، در کاغذ را بر تو نازل میکردیم و آنها آن را به دستهایشان لمس می کردند” هرگز مومن به دین اسلام نمی شوند مگر الله تعالی بخواهد؛ إِلَّا أَنْ يَشَاءَ اللَّهُ.

زمانی که کفار پنهان داخلی یا منافقین و «الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ» خودشان را عاقلتر و باهوش تر و آگاهتر و روشنفکرتر و حکیمتر از مومنین صدر اسلام مثل رسول الله صلی الله علیه وسلم و آنهمه اصحاب می دانستند و این مومنین را سفیه و احمق می دانستند یعنی هرگز راضی نمی شوند مثل آنها ایمان بیاورند: «وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ آمِنُوا كَمَا آمَنَ النَّاسُ قَالُوا أَنُؤْمِنُ كَمَا آمَنَ السُّفَهَاءُ ۗ أَلَا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهَاءُ وَلَٰكِن لَّا يَعْلَمُونَ (بقره/۱۳)، و هنگامی که بدانان گفته شود ایمان بیاورید همان گونه که مردم ایمان آورده اند، می گویند آیا همانند بیخردان ایمان بیاوریم؟ آگاه باشید! ایشان بیخردانند ولیکن نمیدانند.

یا زمانی که کفار سکولار در مورد شریعت پیامبر خاتم صلی الله علیه وسلم می گویند: إِنْ هَذَا إِلاَّ أَسَاطِیرُ الأَوَّلِینَ ‏(انعام/25) اینها جز افسانه‌های پیشینیان و خرافات و اباطیل چیز دیگری نیست؛ آیا چنین موجودات سکولاری هرگز به این شریعت خاتم ایمان خواهند آورد؟ اینها در کنار کفار پنهان داخلی و سکولار زده های محلی تا زمانی که چنین نگرشی به پیام رسول الله صلی الله علیه وسلم دارند هرگز جزو مومنین نخواهند شد و هرگز از مجریان قانون شریعت الله راضی نخواهند بود.

 پس درخواستهای به ظاهر اصلاحگرایانه اما در واقع تخریبی آنها از مومنین و بخصوص از دارالاسلام تنها بهانه و ابزارهائی هستند در جنگ روانی آنها برای: باطل نشان دادن حق و قوانین شریعت الله به پیروانشان و مومنین ضعیف الایمان و سکولارزده های میان مسلمین و ایجاد فساد و تباهی در زمین. وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ لاَ تُفْسِدُواْ فِی الأَرْضِ قَالُواْ إِنَّمَا نَحْنُ مُصْلِحُونَ (بقره/11) هنگامی که بدیشان گفته شود: در زمین فساد و تباهی نکنید . گویند : ما اصلاحگرانی بیش نیستیم .‏ أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَلَکِن لاَّ یَشْعُرُونَ ‏(بقره/12)آگاه باشید! اینها بدون شک و گمان فسادکنندگان و تباهی‌پیشگان هستند اما(به دلیل بیمار دلی به فسادی که به آن مشغول هستند) پی نمی‌برند.‏

امام شافعی رحمه الله که استاد امام احمد بن حنبل مروزی است[4] در مورد سه شخصی که تمام اهل علم وامدار و ریزه خوار آنها هستند در مورد یکی از آنها گفته است: همه مردم  در تفسیر وامدار و ریزه خوار مقاتل بن سلیمان هستند.[5] حالا امام مقاتل بن سلیمان بلخی رحمه الله که بین سالهای 78ش تا 88ش در شهر بلخ از شهرهای خراسان قدیم و افغانستان کنونی متولد شده است می گوید: آنها (کفار از جمله سکولاریستها) هرگز به آنچه که محمد صلی الله علیه و سلم آورده است ایمان نمی آورند حتی اگر تمام درخواست هایشان را برآورده ساخت. [6]

الله تعالی در مورد کفار اهل کتاب که غیر از شهر نزدیک به یک هزار نفری واتیکان، هم اکنون صاحب هیچ قدرت حکومتی در روی زمین نیستند می فرماید: وَلَن تَرْضَى عَنکَ الْیَهُودُ وَلاَ النَّصَارَى حَتَّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ (بقره/120) یهودیان و نصرانی ها هرگز از تو خوشنود نخواهند شد، مگر این که از ملت ایشان پیروی کنی؛ و الله تعالی در مورد سکولاریستها (= مشرکین= احزاب) نیز می فرماید: وَلاَ یَزَالُونَ یُقَاتِلُونَکُمْ حَتَّىَ یَرُدُّوکُمْ عَن دِینِکُمْ إِنِ اسْتَطَاعُواْ (بقره/217) (سکولاریستها (= مشرکین= احزاب)) پیوسته و همیشه با شما خواهند جنگید تا اگر بتوانند شما را از دینتان برگردانند.

این زبان گفتمانی کفار سکولار با مومنین است: اسلحه و جنگ مسلحانه و زور و کشت و کشتار؛ تا کی؟ تا زمانی که ما دست از آن چهار معنی و مفهوم دین یعنی 1- قدرت حکومتی اسلامی 2- قانون و برنامه ی اسلام 3- اطاعت از این قدرت حکومتی و قانون و برنامه 4- مجازات کردن و پاداش دادن بر اساس این قوانین شریعت الله و توسط این قدرت حکومت اسلامی، بکشیم و این 4 معنی و مفهوم دین را به این کفار سکولار تقدیم کنیم، تازه آنوقت است که کفار سکولار لیبرال دست از سر ما برمیدارند اما کفار سکولار چپ و کمونیست به بقای این مقدار از اسلام توخالی و تهی شده نیز راضی نیستند بلکه به نابودی کامل دین اسلام حتی در رفتارهای کاملاً شخصی و قلب مومنین راضی خواهند شد.

پس راضی کردن کامل کفار و بخصوص کفار پنهان داخلی و دارودسته ای که برای خود فراهم کرده اند که رسول الله صلی الله علیه وسلم نیز هرگز نتوانست آنها را راضی کند، و راضی کردن کفار سکولار آنهم زمانی که دارای قدرت حکومتی مختص به خود هستند غیر ممکن است، آنها از اساس با قوانین شریعت الله که توسط آخرین فرستاده آمده است دشمنی و مخالفت دارند؛ اما کفار پنهان داخلی میزان ابراز وجود آنها به میزان قدرت نظامی مومنین بستگی دارد، به هر میزان قدرت مومنین در خانواده و محله و جمع و کشوری قوی باشد به همان میزان دارودسته ی منافقین بیشتر در لاک نفاق خود فرو رفته و بیشتر خود را شبیه مومنین می کنند و جرئت ابراز وجود نخواهند داشت اما به میزانی که احساس کنند این قدرت نظامی مومنین یا دارالاسلام کاهش پیدا کرده اینها به همان میزان بیشتر ابراز وجود می کنند تا زمانی که اگر این قدرت مومنین را ضعیف دیدند و یا خلاء قدرتی به وجود آمد «خیانت» خود را کاملاً آشکار می کنند.

کفار سکولار نیز زمانی که قدرت ایمانی یا حکومتی مومنین در حدی باشد که از نابودی آن ناامید شده باشند با یک مرحله عقب نشینی به تاکتیک سازش جهت کشاندن مومنین به سهل انگاری و کم توجهی به اصول شریعت الله پناه می برند به این امید که مومنین از برخی از دستورات الله صرفنظر کنند و بعضی از دستورات الله تعالی را به خاطر کفار سکولار ترک کنند و حالا که کفار سکولار نتوانسته اند در همه چیز مومنین و بخصوص دارالاسلام را با خود هماهنگ کنند امیدوارند و طمع کرده اند که حداقل در بعضی از مسائل و در بعضی از قوانین کفری مومنین را با خود هماهنگ و همگام کنند. 

در سوره ی قلم – که بعد از سوره علق به عنوان دومین سوره ای که به رسول الله نازل شده است[7]– آمده است:  وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَيُدْهِنُونَ (قلم/9) / این کفار سکولار(مشرک) دوست می‌دارند که نرمش و سازش نشان دهی، تا آنان هم نرمش و سازش کنند؛ یعنی در واقع سازشی که از سستی و سهل انگاری نسبت به قوانین شریعت الله ناشی شده است، چنانچه الله تعالی در جای دیگری این سازش توام با سهل انگاری و سستی مومنین با کفار اصلی و منافقین داخلی بر سر قوانین الله و قرآن و اصول و جدی نگرفتن قوانین قرآن را «کفر به قرآن» معرفی می کند و می فرماید: أَفَبِهَذَا الْحَدِیثِ أَنتُم مُّدْهِنُونَ ‏(واقعه/81) آیا نسبت به این کلام (یعنی قرآن) سستی و سهل‌انگاری می‌کنید (و آن را جدی نمی‌گیرید ؟)‏

پس، بعد از دعوت، یگانه ابزار گفتگوی با کفار و بخصوص کفار سکولاری که دارای قدرت حکومتی هستند «میزان قدرت نظامی» مومنین است، و اصل این است که باید از موضع قدرت نظامی با این کفار وارد مذاکره و گفتگو شد، و با ایستادن بر اصول عقیدتی خود در روابط داخلی و خارجی، هزینه های این استقامت مثل انواع تحریمها و فشارها و مشکلات عدیده ی اقتصادی و علمی و درمانی و غیره را پرداخت؛ غفلت از این امر حیاتی و صرفاً پرداختن به بازی های دیپلماتیک سیاسی و سازشکارانه و تلاش برای راضی کردن این دارالکفرهای سکولار در واقع وقت گذرانی و دادن مهلت بیشتر جهت پیشروی این دشمنان در هر دو جبهه ی جنگ روانی و جنگ مسلحانه بر علیه مومنین و دارالاسلام است. 

نکته ی مهم دیگری که در مساله ی دیپلماسی خارجی باید به آن اشاره شود این واقعیت قرآنی است که سکولاریستها(=مشرکین=احزاب) همیشه در تفرق به سر می برند و همیشه با هم اختلاف داشته و خواهند داشت و این وظیفه ی مومنین است که از این اختلافات سکولاریستها به نفع خود و دارالاسلام خود سود ببرند.

چنانچه می دانیم الله تعالی در قرآن یکی دیگر از اسامی مشرکین یا سکولاریستها را «الاحزاب» می آورد؛ یعنی زمانی که الله تعالی در سوره احزاب در مورد جنگ احزاب در سال پنجم هجری می فرماید: وَلَمَّا رَأَى الْمُؤْمِنُونَ الْأَحْزَابَ قَالُوا هَٰذَا مَا وَعَدَنَا اللَّهُ وَرَسُولُهُ (احزاب/22) منظور از احزاب، حزبهائی سکولار از قبایل سکولارغَطَفان، سُلَیم، اَسد، اَشجع و … بودند که همگی تحت فرماندهی دارالکفر تحت حاکمیت سکولاریستهای قریش به دارالاسلام مدینه حمله کرده بودند و مومنین این احزاب سکولار را رودروی خود می دیدند هر چند یکی از گردانندگان و محرکین اصلی و پشت صحنه ی جنگ ستون پنجم داخلی دارالاسلام یعنی یهودیان و دارودسته ی منافقین بودند اما اینها در ارتش روبروی مسلمین وجود نداشتند بلکه تنها احزاب مختلف سکولار بودند که مسلمین آنها را رودروی خود می دیدند.

 پس، از مشخصه ی بارز مشرکین یا احزاب یا سکولاریستها وجود حزبهای مختلف و تفرق است، به همین دلیل الله تعالی امر می کند که مسلمین نباید در این صفت تفرق خود را شبیه این سکولاریستها کنند که دین خود را فرقه فرقه و حزب حزب کرده اند: مُنِیبِینَ إِلَیْهِ وَاتَّقُوهُ وَأَقِیمُوا الصَّلَاةَ وَلَا تَکُونُوا مِنَ الْمُشْرِکِینَ ‏* مِنَ الَّذِينَ فَرَّقُوا دِينَهُمْ وَكَانُوا شِيَعًا كُلُّ حِزْبٍ بِمَا لَدَيْهِمْ فَرِحُونَ (توبه/31-32) (ای مردم) به سوی خدا برگشته، و از او پرهیز کنید، و نماز را برپادارید، و از زمره سکولاریستها (= مشرکان= احزاب) نگردید.[لازم است این واقعیت را نیز بدانیم که تنها در دین سکولاریسم است که نماز خواندن یکی از اصول آنها نیست و گرنه در یهودیت و نصرانیت و مجوس و صابئین هر یک به سبک خود نماز خواندن یکی از اصول آنهاست]‏ از آن کسانی که دین خود را پراکنده و بخش بخش کرده‌اند و به دسته‌ها و گروههای گوناگونی تقسیم شده‌اند. هر حزبی هم از روش و چیزی که دارد خرسند و خوشحال است (و مکتب و حزب خود را حق می‌پندارد).‏

به عنوان یک نمونه ی زنده و موفق در دپیماسی اقتصادی دارالاسلام با دارالکفرها و همچنین استفاده از این چند دستگی و رقابت میان کفار سکولار در پیشبرد اهداف خود، می توانیم «در وضع موجود» دارالاسلام ایران را نام ببریم که این روزها به 43مین سالگرد انقلاب اسلامی و موفق آن نزدیک می شویم که باز می تواند در چگونگی برخورد با خائنین داخلی و تنظیم چنین دیپلماسی اقتصادی خارجی الگوئی مناسب برای سایر مومنین باشد؛ می دانیم که از سال 2005ن  تا 2021ن دارالکفر سکولار سوسیالیست و جنایتکارچین – که فعلاً دومین اقتصاد بزرگ جهانی است- بیشترین سرمایه گذاری را در دارالکفر سکولار لیبرال و جنایتکارآمریکا انجام داده است؛ در حوزه خلیج فارس هم بیشترین سرمایه گذاری های چین ابتدا به رژیم آل سعود تعلق دارد و بعد امارات و بعد عراق. ساخت موشک بالستیک با سوخت جامد توسط آل سعود با همکاری چین انجام شد؛ در کنار این، چین جایگزین آمریکا به عنوان منبع اصلی واردات حکومت سکولار رژیم صهیونیستی شده است و ساخت بندر ۱/۷ میلیارد دلاری حیفا در رژیم صهیونیستی نیز توسط چین و اداره‌ی این بندر نیز به مدت ۲۵ سال به دارالکفرچین واگذار شده است. البته جایگزین کردن چین به جای آمریکا به عنوان منبع اصلی واردات توسط اروپای سکولار نیز صورت گرفته است؛ در کنار این واقعیتِ اقتصادی، ارتباط با قدرت هایی مانند دارالکفرهای چین و روسیه با توجه به رقابتی که دارالکفر آمریکا با این دارالکفرها دارد و چین و روسیه به دارالاسلام ایران بعنوان یک قدرت منطقه ای نیز نیاز دارند، و دارالاسلام ایران نیز در این معادله و دیپلماسی منطقه ای و بین المللی، قراردهائی را با دارالکفرهای چین و روسیه می بندد، در اینجا بحث سر این نیست که رسول الله صلی الله علیه وسلم به عنوان رهبر دارالاسلام با حاکمیت سکولاریستهای بنی ضمره پیمان عدم تجاوز و اقتصادی و غیره بسته در عین حالی که همین دارالکفر بنی ضمره با دارالکفر قریش به عنوان دشمنان شماره یک دارالاسلام پیمان بسته بودند، مهم استقلال دارالاسلام و مدیریت چگونگی برقراری دیپلماسی بر اساس اصول اسلامی با این کفار و دارالکفرهاست که رهبریتی 1- فقیه آگاه به منابع شرعی 2- و متخصص در امر حکومت داری 3- و عالم به وضع موجود 4- و آگاه به نیازهای روز دارالاسلام و مسلمین را می طلبد.

پس با آنکه شیطان ولی و سرپرست این کفار سکولار به همراه سایر کفار است «وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِيَاؤُهُمْ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنْ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ» (بقره/257) با این وجود تمام این کفار همیشه با هم در تفرق و چند دستگی و رقابت به سر می برند بخصوص کفار سکولار که تفرق و حزب بازی و رقابت ناسالم جزء جداناپذیر آنها شده است؛ آیا اگر مومنین و بخصوص دارالاسلام با حفظ استقلال خود و بر اساس اصول اسلامی خود از این تفرق دائمی میان «أَوْلِيَاءَ الشَّيْطَانِ»(نساء/76) و بخصوص میان کفار سکولار در راستای اهداف اسلامی خود سود ببرد نشانه ی حکمت نیست؟ چرا هست. اما اگر همین کفار سکولار به همراه مرتدین محلی و دارودسته ی منافقین یا سکولار زده های بومی طمع و قصد دخالت آشکارا در امور داخلی مومنین را داشته باشند نشانه ی چیست؟ بدون شک -به درست یا غلط – ضعفی را در مومن یا دارالاسلام مومنین دیده اند که از کانال این ضعف قصد دارند معادله را به نفع خود تغییر دهند.

یکی از این ابزارهایی که به عنوان ضعف در میان مومنین وجود داشته است و دشمنان همیشه سعی کرده اند از این کانال اهداف پلید خود را در دارالاسلام و جریانات انقلابی پیاده کنند کانالی است که دارودسته ی منافقین به عنوان خائنین داخلی و محلی برای این کفار به وجود آورده اند.

خیانت که در برابر امانت قرار گرفته است[8] و در لغت یعنی مخالفت پنهانی با حق و پیمان؛ مخالفت در برابر حق، از طریق پیمان شکنى مخفیانه و پنهانی.[9] الله تعالی به‌ صراحت در قرآن می‌فرماید: إِنَّ اللهَ لاَ يُحِبُّ الْخَائِنِينَ (انفال/ 58) بدون شک الله خائنان را دوست نمی‌دارد. یا در جایی دیگری در مورد امثال همین خائنین فراری که دارالاسلام آنها را عفو کرده بود اما ناسپاسی کرده و با فرار خود از دارالاسلام به خیانت خود ادامه می دهند می‌فرماید: إِنَّ‌ اللهَ لَا يُحِبُّ كُلَّ خَوَّانٍ كَفُورٍ(حج/ 38) براستی که الله هیچ خیانتکار ناسپاسی را دوست نمی‌دارد.

این را بدانیم کسانی که دچار «خیانت» می شوند:

  • اولاً به خیانتی که می کنند علم دارند یعنی می دانند که کارشان «خیانت» است اما آگاهانه، عمداً و به میل خودشان دچارش می شوند. زمانی که الله تعالی می فرماید: یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ لاَ تَخُونُواْ اللّهَ وَالرَّسُولَ وَتَخُونُواْ أَمَانَاتِکُمْ وَأَنتُمْ تَعْلَمُونَ ‏(انفال/27) ای کسانی که ایمان آورده‏اید، به خدا و پیامبر خیانت نکنید و (همچنین) در امانات خود خیانت روا مدارید، در حالی که میدانید (این کار، گناه بزرگی است) در اینجا شخص می داند که حکم الله و رسولش صلی الله علیه وسلم این است اما با سرپیچی از این حکم، به الله و رسولش صلی الله علیه وسلم «خیانت» می کند؛ یا می داند که امانتی به دست او سپرده شده است که نباید در آن «خیانت» کند اما آگاهانه، عمداً و به میل خودش در آن «خیانت» می کند.
  • ثانیاً سعی می کنند این «خیانت» خود را از مردم پنهان کنند و حتی در پنهان کردن این «خیانت» از مردم هم ممکن است موفق شوند: یَسْتَخْفُونَ مِنَ النَّاسِ وَلاَ یَسْتَخْفُونَ مِنَ اللّهِ (نساء/108) مگر نمی بینیم که در کنار جبهه ی جنگ روانی و مسلحانه ی کفار اشغالگر و سایر جنایتکاران سکولار قرار گرفته اند اما تحت عنوان آزادی بیان و جمهوریت و دموکراسی و حقوق اقلیتها و افغان شمولی و ایران شمولی و فدارلیسم و صداها شعار و دروغ و مکر و نیرنگ دیگر در حال پوشاندن این جرم و «خیانت» آشکار خود از مردم هستند؟

لازم است اشاره کنم که «خیانت» شخص می تواند نسبت به خودش باشد: الَّذِینَ یَخْتَانُونَ أَنفُسَهُمْ (نساء/ 107) یا به الله و پیامبرش صلی الله علیه وسلم و یا نسبت به اماناتی مالی یا غیر مالیِ شخصی یا اجتماعی که به او سپرده شده است باشد که الله تعالی می فرماید: یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ لاَ تَخُونُواْ اللّهَ وَالرَّسُولَ وَتَخُونُواْ أَمَانَاتِکُمْ وَأَنتُمْ تَعْلَمُونَ (انفال/27) ابی لُبابه رضی الله عنه در مورد خائنین یهودی بنی قریظه[10] تنها در یک خبر اجتماعی و امنیتی حکومتی دارالاسلام که جزو امانتهائی است و باید حفظ شوند و از افشای آن خود داری شود دچار خیانت شد، آنهم با یک اشاره دست.

ابولُبابه انصاری که جانشین رسول الله صلی الله علیه وسلم در مدینه پایتخت دارالاسلام در هنگام غزوه بدر[11] و غزوه سویق[12] و غزوه بنی قینقاع[13]شده بود، هم پیمان بنی‌قریظه بود، و اموال و فرزندان او در منطقه آنان بود. یهودیان همینكه ابولُبابه را دیدند، مردانشان دست به دامان او شدند، و زنان و کودکانشان از جا بلند شده و روبروی او به گریه و زاری پرداختند. ابولُبابه دلش به حال آنان سوخت. گفتند: ابولُبابه! فکر می‌کنی اگر ما به حکم محمد گردن نهیم…؟ گفت: بله! و با دست خود به گلویش اشاره کرد. منظورش این بود که گردن همه ی شما را خواهد زد!

ابولُبابه فوراً متوجه شد که با فاش کردن این راز حکومتی دارالاسلام به الله و رسول الله صلی الله علیه وسلم خیانت کرده است، از همان راهی که آمده بود برگشت، ولی به نزد رسول الله صلی الله علیه و سلم  بازنگشت، بلکه به مسجد النبی در مدینه رفت، و خودش را به ستون مسجد بست که به ستون توبه مشهور شد[14]، و سوگند یاد کرد که کسی جز رسول الله صلی الله علیه و سلم  با دستان مبارکشان بند او را باز نکند و تا ابد پای به سرزمین بنی‌قریظه نگذارد.[15]

برای مومنی که به دارالاسلام بیعت داده، یا حتی برای یکی از کفار 5 گانه ی 1- الَّذِينَ هَادُوا (یهودی ها) 2- وَالصَّابِئِينَ (مندائیان که خود را پیرو یحیی علیه السلام می دانند) 3- وَالنَّصَارَىٰ 4- وَالْمَجُوسَ 5- وَالَّذِينَ أَشْرَكُوا (مشرکین یا احزاب یا سکولاریستها)  که بر اساس پیمانی سرنوشت خودش را با سرنوشت دارالاسلام گره زده: آزادی بیان او تا حدی است که به منافع دارالاسلام صدمه ای نزند، چه با اشاره و زبان بدن باشد مثل ابولُبابه چه با یک پیام باشد مثل حاطِب بن ابی بلتعه؛ آنچه او باید بیان کند باید همانی باشد که دارالاسلام میخواهد حتی اگر در این جنگ روانی و مسلحانه آن چیزی که بیان می کند دروغی باشد که امثال نُعَیم بن مسعود اَشْجَعی ساخته اند[16]؛ البته تمام کشورها اطلاعات طبقه بندی شده ای دارند که هر کسی زودتر از زمانی که تعیین کرده اند اقدام به انتشار و افشای اسناد محرمانه و سری دولتی کند به عنوان خائن و مخل امنیت ملی مجازاتش می‌کنند حتی برای محافظت از حقوق معنوی و فردی اشخاص با پزشکهائی که اسرار بیماران را نشر دهند برخورد می شود.

در هر صورت، «خیانت» به دارالاسلام، از یک اشاره بدنی شروع می شود تا یک پیام پنهانی تا پیوستن آشکارا به جنگ روانی یا مسلحانه دارالکفر ها. البته باید بدانیم که فرق خائن با جاسوس در این است که اگر یک مسلمان یا عضوی از دارالاسلام اخبار و سریات دارالاسلام را به دشمن برساند دچار «خیانت» شده است اما اگر دشمن خارجی همین اخبار و سریات دارالاسلام را بدزدد کار او «جاسوسی» است.

در کنار این باز «خیانت» شخص ممکن است نسبت به ناموس دیگران باشد یا نسبت به عهد و پیمانی باشد که بسته است و یا انواع خیانتهای دیگری که در حیطه ی شخص یا اجتماع تعریف شده اند؛ اما بزرگترین خیانتی که در اینجا مد نظر ماست و تمام خیانتهای دیگر مثل خیانت به نفس خود و خیانت به الله و رسول الله صلی الله علیه وسلم و امانتها و عهد و پیمان و نوامیس و غیره  را در مجموع در خودش می گیرد «خیانت» به عهد و پیمانی است که شخص مسلمان یا شخص کافر با دارالاسلام بسته است.

 رسول الله صلی الله علیه وسلم در حالت عادی آن تحت هیچ شرایطی اشخاصی که به دارالاسلام «خیانت»  کرده و در کنار دارالکفرها قرار گرفته بودند را نبخشید؛ زمانی که یهودی های بنی نضیر[17] و بنی قینقاع و بنی قریظه و…. دچار «خیانت»  می شوند هرگز آنها را نمی بخشد و آنها را مجازات می کند.

یهودی های بنی قینقاع یک دستفروش زن مسلمان را تحت فشار قرار دادند تا نقابش را بردارد و چون این زن مومن از این کار خودداری کرد مردی یهودی دامان خواهرمان را به جايی گره می زند بدون اينكه خود زن متوجه شود، خواهرمان از جای خوش بلند شد و با کشیده شدن لباسش بخشی از بدنش برهنه شد يهوديان آن اطراف خنديدند ويكی از برادرانمان آن مرد يهودی مجرم را كشت و يهوديان نيز به صورت دسته جمعی برادر مسلمانمان را به شهادت می رسانند؛ کل طائفه ی یهودیان بنی قینقاع از این قاتلین حمایت می کنند[18] و رسول الله صلی الله علیه رسول الله صلی الله علیه و سلم بعد از محاصره و تسلیم شدن آنها دستور داد آنها را ببندند و بعد بكشند؛ عبدالله بن ابي رهبر دارودسته ی منافقین دخالت كرد واز رسول الله صلی الله علیه و سلم تمنا كرد آنها را نكشند. رسول الله صلی الله علیه و سلم با یک درجه تخفیف پذيرفت به شرط اينكه اموال خود را بگذارند و زن و فرزندان خويش را با خود به خارج از مدينه ببرند و آنها را تبعید کرد و این «خیانت» را نبخشید.[19]

در این صورت، اگر یک ملت در قتل یک مسلمان یا خیانتی برعلیه مسلمین سهیم باشد باید تمام افراد این ملت مجازات شوند، مثل خیانتی که ملت بنی قریظه مرتکب شده بودند که به حکم سعد بن معاذ رضی الله عنه تمام مردان بنی قریظه و پسران بالغشان، که تعداد آنان بین ششصد تا نهصد نفر گزارش شده‌است، گردن زده شدند؛ همه حکم اسلام در مورد چنین خائنینی را می دانستند و هر مومنی که قاضی و حَکَم می شد باز چنین حکمی صادر می کرد؛ مثل این است که به چند میلیلارد مسلمان بگوئی حکم مصرف کننده مسکرات چیست؟ اگر چند میلیارد مسلمان هم جداگانه قاضی و حکم شوند باز یک حکم صادر می کنند. حکم «خیانت» هم همینگونه است.

زمانی که أبا عزَّةَ سکولار در جنگ بدر دستگیر می شود و به خاطر عیالواری و دخترانش آزاد می شود و پیمان می بندد که دیگر به جنگ با مسلمین برنگردد اما به پیمانش «خیانت» می کند و دوباره در جنگ احد شرکت میکند و اسیر می شود باز برای این عهد شکن خائن فرصت دوباره ای در کار نیست و اعدام می شود.

این از قطعیات است که رسول الله صلی الله علیه وسلم هرگز افراد یا حتی ملتهائی که دچار «خیانت» شده بودند را نبخشید؛ چه أبا عزَّةَ را که در جنگ بدر به خاطر دخترانش آزادش کرد و در احد به خاطر «خیانت» به عهدش با گفتن حدیث معروف «لا يُلْدَغُ المُؤْمِنُ مِن جُحْرٍ واحِدٍ مَرَّتَيْنِ»[20] مؤمن دو بار از یک سوراخ گزیده نمی‌شود، گردنش را زد؛ و چه یهودی های قبایل بنی نضیر و بنی قینقاع و بنی قریظه و …  و چه حاطِب بن ابی بلتعه رضی الله عنه که اگر خیانت او ثابت می شد قطعا بخشیده نشده و جرم ارتداد کشته می شد.

 زمانی که عمر، حکم ارتداد حاطِب را صادر کرد؛ حاطِب که می دانست این «خیانت» باعث ارتداد می شود به همین دلیل از خودش در برابر حکمی که عمر صادر کرده بود گفت: من مرتد نشده ام و دلایل خودش را آورد، سوابق حاطِب و آیاتی هم که در این زمینه نازل شدند ثابت کردند که حاطِب قصد «خیانت» نداشت. یعنی تمام صحابه می دانستند که هر کسی نسبت به دارالاسلام دچار «خیانت» شود باعث ارتدادش می شود حتی اگر با یک اشاره باشد یا با یک پیام و سخن، چه رسد به همکاری با دارالکفرها بر علیه دارالاسلام.

‏فتح مکه پایتخت دارالکفر سکولاریستهای شبه جزیره عربستان نیز در نتیجه ی حمله ی دارالکفر سکولار بنی بکراز متحدین دارالکفر تحت حاکمیت سکولاریستهای قریش به دارالکفر سکولار بنی خزاعه از متحدین دارالاسلام[21] و در واقع خیانت به مفاد صلح حدیبیه بود.[22] یعنی اگر دارالاسلام با دارالکفری بر علیه دارالکفر دیگری پیمان ببندد و به این دارالکفر متحد با دارالاسلام حمله شود دارالاسلام ملزم است طبق مفاد پیمانی که بسته متناسب با قدرت نظامی که دارد با آن دارالکفر مهاجم وارد جنگ شود. در اینجا بر خلاف تصورانسانهای جاهل و کوتاه بین، دارالاسلام از کفریات و جنایات این دارالکفر متحد با خود دفاع نکرده است بلکه به دستور الله تعالی در پایبند بودن به عهد و پیمان عمل کرده است که می فرماید: وَأَوْفُواْ بِالْعَهْدِ إِنَّ الْعَهْدَ کَانَ مَسْؤُولاً ‏(اسراء/34) و به عهد و پیمان وفا کنید، چرا که از عهد و پیمان پرسیده می‌شود.‏

در زمان فتح مکه نیز با آنکه رسول الله صلی الله علیه وسلم با محتوای پیام: اَلْیَومَ یَومُ الْمَرحَمَه (امروز، روز رحمت و گذشت است) به جای: اليومَ يَوْمُ المَلْحَمَةِ [23] کفار اصلی را بخشید که دستشان به خون مسلمین آلوده شده بود و مسلمین را شکنجه کرده بودند و مسلمین را محاصره اقتصادی کرده بودند و صدها جنایت دیگر مرتکب شده بودند اما با این وجود دستور داد دو گروه اگر به پرده های کعبه هم آویزان شده باشند باز کشته شوند و آنها را نبخشید:

  1. در میان کفار اصلی، مجریان جنگ روانی که در قالب شعر و ترانه و غیره بر علیه مومنین و دارالاسلام فعالیت کرده بودند حتی اگر زنان و کنیزهایی ترانه خوان بوده باشند. [24]
  2. مرتدین، که قبلاً مسلمان بوده و بعد با خیانت به اسلام و دارالاسلام مرتد شده بودند مثل عبداللَّه بن سعد بن ابی سَرح که ابتدا مسلمان شد و حتی کاتب وحی هم شد اما بعد از آن از اسلام برگشت و دوباره سکولار (مشرک) شد[25] و دارالاسلام را رها کرده بودند و به دارالکفرسکولار مکه پناه آورده بودند و قبل از آنکه مومنین با جنگ مسلحانه منطقه را فتح کنند و قبل از آنکه مومنین به آنها دست پیدا کنند توبه نکرده بودند و با پیوستن به دارالاسلام صف خود را از کفار جدا نکرده بودند.

اگر چه ابن خَطَل که به پرده ی کعبه آویزان شده بود به دستور رسول الله صلی الله علیه وسلم به قتل می رسد [26]و با آنکه بعد از سه بار امتناع از پذیرش بیعت مجدد مرتدینی چون عبدالله بن ابی سَرح به علت مصلحتهائی و با پادرمیانی عثمان بن عفان مجبور به پذیرش بیعت می شود اما رسول الله صلی الله علیه وسلم آشکارا به یارانش می گوید: أَمَا كَانَ فِيكُمْ رَجُلٌ رَشِيدٌ، يَقُومُ إِلَى هَذَا حَيْثُ رَآنِي كَفَفْتُ يَدِي عَنْ بَيْعَتِهِ فَيَقْتُلَهُ [27] رسول الله صلی الله علیه وسلم با سه بار درنگ کردن امیدوار بود یکی از اصحاب، عبدالله بن ابی سَرح را به قتل برساند.[28] اما جالب است بدانید درنگ رسول الله صلی الله علیه وسلم در بخشش مرتدین بی دلیل نیست . عبدالله بن ابی سَرح با آنکه با پادرمیانی عثمان بن عفان بخشیده شد و با آنکه برادر رضاعی عثمان بن عفان بود و در زمان خلافت عثمان حاکمیت مصر را نیز داشت اما در مساله ی قتل عثمان بی طرف ماند و رهبریت دارالاسلام که برادر رضاعی او هم بود را در برابر دشمنان رها کرد و بعد از قتل عثمان نیز به خلیفه بعدی مسلمین علی بن ابی طالب بیعت نداد و با وجود رهبریت شرعی دارالاسلام از دادن بیعت به او طفره رفت و کناره گیری کرد و خودش را مشمول: «مَن خَرَجَ مِنَ الطَّاعَةِ، وفارَقَ الجَماعَةَ فَماتَ، ماتَ مِيتَةً جاهِلِيَّةً»[29] کرد.

لازم است در اینجا منافقین و دارودسته ی منافقین و مومنین ضعیف الایمان موجود در دارالاسلام را که در معرض انواع اخبار و تحریکهای رسانه ای کفار سکولار جهانی و مرتدین محلی و منافقین آشکار شده ی فراری هستند قبل از وارد شدنشان به دایره ی خائنین و مرتدین به توبه دعوت کنیم، البته توبه با لوازمی که الله تعالی برای اینها تعیین کرده که می فرماید: « إِنَّ الْمُنَافِقِينَ فِي الدَّرْكِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ وَلَنْ تَجِدَ لَهُمْ نَصِيرًا * بیگمان منافقان در اعماق دوزخ و در پائین‌ترین مکان آن هستند و هرگز یاوری برای آنان نخواهی یافت (تا به دادشان رسد)، إلَّا الَّذِينَ تَابُوا وَأَصْلَحُوا وَاعْتَصَمُوا بِاللَّهِ وَأَخْلَصُوا دِينَهُمْ لِلَّهِ فَأُولَٰئِكَ مَعَ الْمُؤْمِنِينَ ۖ وَسَوْفَ يُؤْتِ اللَّهُ الْمُؤْمِنِينَ أَجْرًا عَظِيمًا(نساء/146-145) مگر کسانی (از ایشان) که توبه کنند (تَابُوا) و برگردند و به اصلاح بپردازند (وَأَصْلَحُوا) و به الله متوسّل شوند (وَاعْتَصَمُوا بِاللَّهِ) و دین خودشان را خالصانه از آن الله کنند (وَأَخْلَصُوا دِينَهُمْ لِلَّهِ). پس آنان از زمره مؤمنان خواهند بود و الله به مؤمنین پاداش بزرگی خواهد داد.‏

بر خلاف کفار اصلی که تنها با توبه و ورود به اسلام پاک می شوند، این آیه واضح می فرماید که برای منافقین و سکولارزده ها توبه وجود دارد اما تنها توبه کافی نیست، چون مفسد بوده اند باید بعد از توبه «أَصْلَحُوا» کنند و مفاسدشان را جبران کنند و در مرحله ی سوم، توکل و امیدشان به الله باشد دیگر توکلشان به این نباشد که آمریکا و انگلیس و روسیه و چین و سایر طاغوتهای جهانی و منطقه ای مثل ترکیه و پاکستان و ازبکستان و تاجیکستان و امارات و قطر و آل سعود و …از آن ها حمایت کنند. در مرحله ی بعدی و مهم ترین مرحله بعد از توبه «وَأَخْلَصُوا دِينَهُمْ لِلَّهِ»، یعنی همان چهار مفهوم دین 1- قدرت حکومتی 2- قانون و برنامه 3- اطاعت کردن 4- مجازات و پاداش را برای الله خالص کنند و از تمام صفات  سکولاریستی که به آن آلوده بوده اند خودشان را پاک کنند.

در این مرحله ی «وَأَخْلَصُوا دِينَهُمْ لِلَّهِ»، قدرت و حاکمیت را تنها مال دین الله بدانند، قانون و برنامه را تنها مال الله بدانند، اطاعت کردن را تنها مخصوص حکومت اسلامی و قانون شریعت الله بدانند و در نهایت، پاداش دادن ها و مجازات کردن هایشان (که آزاد و ممنوع برای آن ها قرار داده شده) را نیز تنها و تنها مختص دین الله بدانند. به این شیوه، دین، خالص مال الله می شود. و به این شکل بعد از 1- (تَابُوا) 2- (وَأَصْلَحُوا) 3- (وَاعْتَصَمُوا بِاللَّهِ) این دستور چهارمِ«وَأَخْلَصُوا دِينَهُمْ لِلَّهِ» هم انجام می شود.

حالا عده ای از این مرتدین و دارودسته ی منافقین و مجریان جنگ روانی که تا آخرین لحظات حضور اشغالگران سکولار آمریکا و ناتو در خاک افغانستان با مجاهدین جنگیدند، به دلیل رها شدن توسط آمریکا وسایر اشغالگران، مجبور به تسلیم شدند؛ امارت اسلامی افغانستان هم با عفو عمومی و حتی استخدام مرتدین و دارودسته ی منافقین و مجریان جنگ روانی در نهادهای مختلف حکومتی و بخصوص ارتش، راههای نفوذ این تسلیم شده ها را باز گذاشت در حالی که عفو عمومی شامل مسلمین اهل بغی و کفار اصلی می شود نه مرتدین و کفار مجری جنگ روانی که ناچاراً و در حین جنگ تسلیم شده اند.

 با آنکه امارت اسلامی در کنار استخبارات و امنیت، اداره ی تصفیوی را برای اخراج مفسدین و عوامل نفوذی ایجاد کرده و تا بهمن امسال بیشتر از 4هزار و 100 نخاله را دور ریخته است با این وجود در کنار مشکلات ناشی از مساله ی مهمِ «میزان قدرت نظامی» و سپس قدرت اقتصادی، نفوذِ دارودسته ی منافقین و عوامل نفوذی دشمنان – که در نقش بازی کردن خبره و استاد هستند- باعث پررو شدن کفار و جری شدن کفار و طمع در مسلمین و دارالاسلام شده است، و خطر این نفوذی ها، از کفار 5گانه ی اصلی آشکار و مرتدین و منافقینی که خود را آشکار کرده و دارالاسلام را ترک کرده اند بیشتر است.

مگر خطر خوجنیاز در ترکستان شرقی و دارودسته ی رجوی در دارالاسلام ایران و احمد شاه مسعود و دوستُم و ربانی افغانستان و شریف شیخ احمد سومالی و… را ندیده ایم که از کانال این خائنین چه جنایاتی که کفار بر علیه مومنین مجاهد صورت نداده اند؟ مگر نمی بینیم که آمریکا به عنوان «سرافعی» و پرچمدار کنونی تهاجم سکولاریستها (مشرکین= احزاب) معاصر بر علیه مومنین به خود جرئت می دهد که لیستی از مزدوران و خائنین را جهت جاگذاری در حاکمیت امارت اسلامی ارائه دهد! یا به بهانه ی افغان شمول بودن باز به همراه سایر دشمنان سعی دارد مزدورانش را در راس قدرت قرار دهد و از استعمار قدیم و اشغال مستقیم که ناکام مانده به استعمار نو و فرا نو روی آورده است؟!

زمانی که امارت اسلامی افغانستان توسط مسلمین پشتو، ازبک، تاجیک، هزاره و سایر مسلمین انقلابی اداره می شود افغان شمول نزد این کفار سکولار یعنی چه؟ یعنی تحمیل مزدوران و خائنین ضد انقلاب بر حکومت انقلابی که بر اساس یکی از مذاهب اسلامی و با قدرت نظامی به حاکمیت رسیده است. بدون شک فقط بیان همین طرح و دستور برای حکومتی انقلابی عقیدتی، توهین محض است.

بلاتشبیه مثل این است که به حکومت سکولار فرانسه یا آمریکا دستور بدهید که باید این لیست از مومنین شریعت گرا را در حاکمیت خود جاسازی کنید و گرنه چنین و چنان می کنیم، یا به حکومت سکولار سوسیالیست چین یا ویتنام یا کوبا دستور دهید که این چند نفر لیبرال و سرمایه دار یا این چند مومن شریعت گرا را در فلان وزارتهای حکومتی جاسازی کنید و… آیا برای سکولاریستها چنین توهینی قابل تحمل است؟ پس چرا اینگونه آشکارا به امارت اسلامی افغانستان و هزاران مجاهدی که در این چند دهه ی گذشته برای اخراج اشغالگران و تشکیل دارالاسلام و تطبیق قانون شریعت الله خونشان را فدا کرده اند، و به آنهمه یتیم و زن بیوه و آنهمه مومن با غیرت توهین می کنند؟ صرفاً به این دلیل است که خودشان را در موضع قدرت نظامی برتر می بینند و نشان می دهند که سنت الله ثابت است و اینها باید با زبان زور و قلدری و قتال و جنگ مسلحانه با مومنین وارد گفتگو شوند، چنانچه الله تعالی می فرماید: وَلَا يَزَالُونَ يُقَاتِلُونَكُمْ حَتَّىٰ يَرُدُّوكُمْ عَنْ دِينِكُمْ إِنِ اسْتَطَاعُوا ۚ (بقره/217) و سکولاریستها(مشرکین= احزاب) پیوسته با شما قتال و جنگ مسلحانه می کنند تا آنکه اگر بتوانند شما را از دینتان برگردانند.

پس در برابر زبان قلدری و زور و جنگ مسلحانه، تنها قدرت « وَأَعِدّوا لَهُم مَا استَطَعتُم مِن قُوَّةٍ وَمِن رِباطِ الخَيلِ تُرهِبونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَعَدُوَّكُم وَآخَرينَ مِن دونِهِم لا تَعلَمونَهُمُ اللَّهُ يَعلَمُهُم ۚ » (انفال/60) و بخصوص قدرت نظامی برتر «أَلا إنَّ القُوَّةَ الرَّميُ»[30] و دیپلماسی شرعی بر اساس اصول اسلامی و بر اساس«وضع موجود» و «نیازهای روز» دارالاسلام در دنیای امروز است که می تواند جلو این زیاده خواهی ها و دخالتها و توهینهای کفار سکولار و خائنین و مزدوران محلی آنها را بگیرد. 

یکی از پیش زمینه های قدرتمند شدن مومنین، ایجاد «وحدت اسلامی» میان مسلمین و یا حداقل در بدترین حالت ایجاد «اتحاد اسلامی» و تشکیل «جبهه ی واحد اسلامی» از مسلمین و تمام مخالفین سکولاریستها و حتی متشکل از سکولاریستهای مخالف دشمن اصلی و «سرافعی» در هر زمان و مکان مشخص است. در این صورت انتظار ما از دارالاسلام ایران به عنوان دارالاسلامی با بیشتر از 4دهه تجربه و بالندگی و دارالاسلام افغانستان به عنوان جدیدترین دارالاسلام که نزدیک به 6 ماه از عمر آن می گذرد همان انتظارات شرعی مومنین از مسئولین حکومتی دارالاسلام در منابع فقهی اصلی تمام مذاهب اسلامی موجود از جمله جعفری، حنفی، زیدی، مالکی، شافعی و حنبلی است. 

بر اساس فقه ائمه ی تمام این مذاهب اسلامی انتظار ما این است که مومنین شاهد یک دارالاسلام واحدی باشند. و انتظار داریم که شورای واحدی از متخصصین فقهی مذاهب اسلامی در این دارالاسلام واحد شکل گرفته باشد که با فتوای جمعی و اجماع واحدش جماعت واحدی از مسلمین را به تدریج به وجود آورد و به این تفرق و چند دستگی خاتمه دهد و ما را به حکومت اسلامی «على مِنهاجِ نُبُوَّةٍ»[31] نزدیکتر کند، اما اگر خیال می کنند رسیدن به چنین امر شرعی و رسیدن به چنین حق ابتدائی مومنین برایشان زودرس است، انتظار ما این است که این دو دارالاسلام با اتحادی اسلامی جبهه ای واحد و نیرویی واحد در برابر دشمنان اصلی باشند. 

امروزه همچون زمان صدر اسلام «لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَةً لِلَّذِينَ آمَنُوا الْيَهُودَ وَالَّذِينَ أَشْرَكُوا» (مائده/82) کفار سکولار جهانی و منطقه ای و محلی با همراهی لابی های صهیونیست دشمنان اصلی و شماره یک مومنین و دارالاسلام هستند و جنگی امنیتی و اقتصادی شبیه به جنگ احزاب را بر علیه دارالاسلام ایران و افغانستان و سایر مجاهدین جماعتهای اسلامی در میدانهای جهاد ترتیب داده اند، پس همان دعای رسول الله صلی الله صلی الله علیه وسلم در برابر سکولاریستها در جنگ احزاب را می کنیم که: اللَّهُمَّ مُنْزِلَ الْكِتَابِ، سَرِيعَ الْحِسَابِ، اللَّهُمَّ اهْزِمِ الْأَحْزَابَ، اللَّهُمَّ اهْزِمْهُمْ وَزَلْزِلْهُمْ.

بعد از استراحتی کوتاه، جلسه امروز را با پاسخ به چند سوال مرتبط با بحث امروز خاتمه می دهیم . ان شاء الله .

 سُبْحَانَكَ اللَّهُمَّ وَبِحَمْدِكَ، لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ، أَسْتَغْفِرُكَ وَأَتُوبُ إِلَيْكَ .

 والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته

س1: کانالهای صحیح جهاد کدامها هستند؟ آیا در حالت ضرورت هم نمی توان چند حزب داشت؟

ج: معیار برای ما اسلام است و نام و عنوانی است که الله برای ما انتخاب کرده است و رسول الله صلی  الله علیه وسلم نیز بر آن تاکید دارد. الله تعالی بعد از آنکه امر می کند:« وَجَاهِدُوا فِي اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ ۚ » و در راه الله جهاد و کنید آن گونه که شایسته و حق جهاد در راه او است می فرماید: هُوَ اجْتَبَاكُمْ وَمَا جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ ۚ ؛ الله شما رابرگزیده است و در دین (بر اساس اسلام و در هر 4 معنی و مفهوم آن یعنی1- قدرت حکومتی 2- قانون و برنامه3- اطاعت کردن 4- مجازات و پاداش) کارهای دشوار و سنگین را بر دوش شما نگذاشته است؛ مِلَّةَ أَبِيكُمْ إِبْرَاهِيمَ ۚ (این دین همان) دین پدرتان ابراهیم است. هُوَ سَمَّاكُمُ الْمُسْلِمِينَ مِنْ قَبْلُ وَفِي هَٰذَا، الله شما را قبلاً (در کتابهای پیشین) و در این (قرآن) مسلمین نامیده است، لِيَكُونَ الرَّسُولُ شَهِيدًا عَلَيْكُمْ وَتَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ ۚ ،تا پیامبر الگوی عینی و گواه بر شما باشد و شما هم الگوی عینی و گواه بر مردمان باشید، فَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ وَاعْتَصِمُوا بِاللَّهِ هُوَ مَوْلَاكُمْ ۖ فَنِعْمَ الْمَوْلَىٰ وَنِعْمَ النَّصِيرُ (حج/78) پس ( برای رسیدن به این هدف) نماز را برپا دارید و زکات مال به در کنید و به الله چنگ زنید که سرپرست و یاور شما او است، و چه سرور و یاور نیک و چه مددکار و کمک‌کننده خوبی است!‏

رسول الله صلی الله علیه وسلم نیز می فرماید: «أَنَا آمُرُكُمْ بِخَمْسٍ اللَّهُ أَمَرَنِي بِهِنَّ، السَّمْعُ وَالطَّاعَةُ وَالجِهَادُ وَالهِجْرَةُ وَالجَمَاعَةُ، فَإِنَّهُ مَنْ فَارَقَ الجَمَاعَةَ قِيدَ شِبْرٍ فَقَدْ خَلَعَ رِبْقَةَ الإِسْلَامِ مِنْ عُنُقِهِ إِلَّا أَنْ يَرْجِعَ، وَمَنْ ادَّعَى دَعْوَى الجَاهِلِيَّةِ فَإِنَّهُ مِنْ جُثَا جَهَنَّمَ» من شما را به پنج چیز امر می‌کنم که الله آن‌ها را به من امر کرده: سمع (شنیدن) اطاعت (فرمان برداری کردن)، جهاد، هجرت کردن و با جماعت بودن (وحدت داشتن) زیرا که هرکس که به اندازه‌ی یک وجب از جماعت جدا شود، طناب (تعهّد) اسلام را از گردن خود در آوَرده مگر این که به جماعت بر گردد، و هرکس که خود را به نام‌ها و عناوین جاهلیّت بخواند و بر آن اعتقادات باشد، همانا او از جمله‌ی جهنّمیان می‌باشد.  در این هنگام، مردی گفت: ای رسول الله! اگرچه که نماز هم بخواند وروزه هم بگیرد؟! رسول الله فرمود: «وَإِنْ صَلَّى وَصَامَ، فَادْعُوا بِدَعْوَى اللَّهِ الَّذِي سَمَّاكُمُ المُسْلِمِينَ المُؤْمِنِينَ، عِبَادَ اللَّهِ»[32]: اگرچه نماز هم بخواند و روزه هم بگیرد، پس ای بندگانِ الله! هم دیگر را با نام و عنوانی که الله شما را بدان خوانده و نامیده، مسلمین با مؤمنین بخوانید.

در این صورت برای ما اصل بر مسلمان و مومن بودن است نه مذهب جعفری یا حنفی و زیدی و مالکی و شافعی و تفسیر خاص افراد از اسلام. در امر جهاد نیز اصل بر رهبریت واحد و جماعت واحدی از مسلمین است که در آن «وحدت فرماندهی» و «وحدت دستور» حاکم است «تَلْزَمُ جَمَاعَةَ الْمُسْلِمِينَ وَإِمَامَهُمْ»، پس اولین قدم و مرحله در حرکت انقلابی و جهادی مومنین تجمع تمام سازمانهای کوچک مجاهد یا جمع شدن تمام شوراهای کوچک مجاهد در یک سازمان و یک شورای بزرگ از مجاهدین است که این شورای واحد اولی الامر با امتی واحد و اجماعی واحد و رهبریت واحدی که دارد اولین ابزار از «3ابزار» را نمایندگی می کند که جماعت واحدی از مسلمین را به وجود می آورد. در این مرحله رها کردن شورای واحد مجاهدین و پیوستن به هر فرقه و حزب دیگری به بهانه های فرقه ای و مذهبی و فکری، در واقع رها کردن اصل «وَاعْتَصِمُوا بِاللَّهِ» و گرایش به تفرق و جدا شدن از جماعت مسلمین و درآوردن طناب (تعهّد) اسلام را از گردن خود «مَنْ فَارَقَ الجَمَاعَةَ قِيدَ شِبْرٍ فَقَدْ خَلَعَ رِبْقَةَ الإِسْلَامِ مِنْ عُنُقِهِ» وانحراف آشکار از مسیر صحیح جهاد و حرکت به سوی آتش«مِنْ جُثَا جَهَنَّمَ» محسوب می شود.

زمانی که این شورای واحد مجاهدین به حکومت بدیل اضطراری اسلامی تکامل پیدا می کند و به این شکل ابزار دوم از «3ابزار» متولد می شود، این شورا در این حکومت بدیل اضطراری اسلامی حل می شود؛ و زمانی که حکومت بدیل اضطراری اسلامی وجود داشت پیوستن به هر گروه و حزب و شورای دیگری با هر اسم و رسم مذهبی و فکری و فرقه ای منتسب به حنفی، جعفری، شافعی، نجدی و غیره باشد، باز انحراف آشکار از جهاد و تولید تفرق میان مسلمین است؛ حالا زمانی که این حکومت بدیل اضطراری اسلامی به تکامل نهائی خود می رسد و تبدیل به  خِلاَفَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ می شود ابزار سوم که غایت و هدف تمام تلاشهای مسلمین و مومنین محسوب می شود به وجود می آید.

در این صورت ما مسلمین در حالت عادی برای پیش برد جهادمان و رسیدن به اهدافمان به سه ابزار و وسیله مهم نیاز داریم که تنها ابزارهای ضمانت کننده ی«تَلْزَمُ جَمَاعَةَ الْمُسْلِمِينَ وَإِمَامَهُمْ» هستند:

  1. خِلاَفَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ که اولین و مهمترین ابزار و وسیله ست که ما بعد از حسن بن علی رضی الله عنهما تا کنون از نعمت آن محروم هستیم.
  2. حکومت بدیل اضطراری اسلامی که در زمان نبود خِلاَفَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ و به حکم ضرورت و از روی ناچاری و اضطرار به عنوان بدیل و جایگزین خِلاَفَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ انجام وظیفه کرده است.
  3. شورای واحد مجاهدین که در صورت نبود خِلاَفَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ و حکومت بدیل اضطراری اسلامی انجام وظیفه می کند .

این «سه ابزار»  با شورای واحد و رهبریت واحدی که دارند یک رای واحد به مومنین ارائه می دهند که این رای واحد جماعت واحدی را تولید می کند و مسلمین را از شر تفرق دور می کند و یک راه واحد پیش پای مومنین قرار می دهد که الله تعالی در مورد این راه واحد مومنین یا «سَبِیلِ الْمُؤْمِنِینَ» می فرماید: وَمَن یُشَاقِقِ الرَّسُولَ مِن بَعْدِ مَا تَبَیَّنَ لَهُ الْهُدَى وَیَتَّبِعْ غَیْرَ سَبِیلِ الْمُؤْمِنِینَ نُوَلِّهِ مَا تَوَلَّى وَنُصْلِهِ جَهَنَّمَ وَسَاءتْ مَصِیراً ‏(نساء/115) و هر کس پس از آنکه هدایت روشن شده است، با رسول مخالفت کند، و (راهی) جز راه مؤمنان در پیش گیرد، او را به همان جهتی که دوستش داشته است رهنمود می‌گردانیم و می رسانیم  و او را به جهنم داخل می‌گردانیم و با آن می‌سوزانیم، و جهنم چه بد جایگاهی است!‏

حالا مومنین به خاطر این جرم چقدر در جهنم می مانند والله اعلم اما به هر حال غیر از این «سه ابزار» هیچ ابزار دیگری برای مسلمین وجود ندارد که مسلمین بتوانند از کانال آن به پیروزی و نصرتی که الله وعده اش را داده ، وَكانَ حَقًّا عَلَينا نَصرُ المُؤمِنينَ (روم/47) دست پیدا کنند، و رفتن آگانه به هر راه و مسیری غیر از «سَبِیلِ الْمُؤْمِنِینَ» و راه واحد مومنین، در واقع قدم گذاشتن در جاده ی تفرق و ذلیلی و سستی و بی ابهتی «فَتَفْشَلُوا وَتَذْهَبَ رِيحُكُمْ»(انفال/46) وعذاب و ریخته شدن به ناحق خون و دعوت به سوی آتش «مِنْ جُثَا جَهَنَّمَ» و «وَنُصْلِهِ جَهَنَّمَ وَسَاءتْ مَصِیراً» محسوب می شود.   

اگر هیچ یک از این «سه ابزار» وجود نداشتند شک نداشته باشید که به نام اسلام، تفرق و جنگ داخلی و هرج و مرج و ذلیلی و پستی و حقارت و نابودی و شکست و ریخته شدن به ناحق خون مومنین توسط «قَوْمٌ يَهْدُونَ بِغَيْرِ هَدْيِي، تَعْرِفُ مِنْهُمْ وَتُنْكِرُ» و «أَئِمَّةً مُضِلِّينَ»[33] و «دُعَاةٌ عَلَى أَبْوَابِ جَهَنَّمَ»[34] و  دین فروشان و علمای سوء و «الرُّويْبِضَة»[35] و تاجران جهاد بر مسلمین حاکم خواهد شد و بهترین گزینه دوری از تمام این احزاب و گروههای متفرق است.

 حذيفه بن يمان رضي الله عنه می گويد: مردم از رسول الله صلي الله عليه و سلم در مورد خير سؤال مي كردند؛ ولي من از شر و بدي از ایشان مي پرسيدم تا مبادا به آن گرفتار شوم.مَخَافَةَ أَنْ يُدْرِكَنِي.عرض كردم:اي رسول الله، ما در جاهليت و شر بوديم! الله اين خير را براي ما فرستاد، آيا بعد از اين خير و هدايت شري خواهد آمد؟ در جواب فرمود: بله، گفتم: آيا بعد از آن شر، خير خواهد آمد؟ فرمود: بله، لیکن در آن نوعي آلودگي وجود دارد.عرض كردم: آلودگي آن در چيست؟ فرمود: قَوْمٌ يَهْدُونَ بِغَيْرِ هَدْيِي، تَعْرِفُ مِنْهُمْ وَتُنْكِرُ، قومي خواهد آمد كه به غير از هدايت من، ديگران را راهنمايي مي كند، برخي از کارهای شان خوب ومعروف و برخي ديگر از کارهایشان زشت و منكر است؛ گفتم: آيا بعد از آن خير، شري خواهد آمد؟ فرمود :دُعَاةٌ عَلَى أَبْوَابِ جَهَنَّمَ، بله، دعوتگراني هستند كه بر دروازه هاي جهنم قرار دارندهركس دعوت آن ها را بپذيرد او را در آن مي اندازند؛عرض كردم: اي رسول الله، آن ها را براي مان توصيف نماييد؟ فرمود: هُمْ مِن جِلْدَتِنَا، ويَتَكَلَّمُونَ بأَلْسِنَتِنَا، آن ها از جنس ما هستند و با زبان ما سخن مي گويند (یعنی با نام اسلام و با ادبیات اسلامی و در قالب مبلغ و دعوتگر خود را نشان می دهند)؛ گفتم اگر آن ها را درک نمودم چه دستوري به من مي دهيد؟ فرمود: تَلْزَمُ جَمَاعَةَ الْمُسْلِمِينَ وَإِمَامَهُمْ، با جماعت مسلمانان و امام شان باش.گفتم: فَإِنْ لَمْ يَكُنْ لَهُمْ جَمَاعَةٌ وَلَا إِمَامٌ، اگر مسلمانان جماعت و امام نداشتند؟، فرمود: فَاعْتَزِلْ تِلْكَ الْفِرَقَ كُلَّهَا وَلَوْ أَنْ تَعَضَّ بِأَصْلِ شَجَرَةٍ حَتَّى يُدْرِكَكَ الْمَوْتُ وَأَنْتَ عَلَى ذَلِكَ[36] در آن صورت از همه ی آن گروه ها و فرقه ها دوري کن اگر شده تنه ی درختي را محکم بگير تا مرگت فرا رسد، و تو بر همان حال باشی .

این منهج صحیح اسلامی در کلام الله و تبیین پیامبر خاتم صلی الله علیه وسلم است و راه دیگری غیر از آن برای مومنین وجود ندارد.

حالا زمانی پیش می آید که حتی یکی از «3ابزار» برتر مثل حکومت اسلامی بر منهاج نبوت وجود دارد اما مثل دارالاسلام مدینه با دارالکفر سکولار مکه پیمان صلح حدیبیه را می بندد که بر اساس مفاد آن مومنین مهاجر از مکه نمی توانند به دارالاسلام ملحق شوند و یا از کانال دارالاسلام جهاد خود را به پیش ببرند و از نعمت سکونت در دارالاسلام و جهاد تحت رهبر دارالاسلام محروم می شوند، به همین دلیل در حالت اضطرار و ضرورت مجبور می شوند خودشان یک جماعت واحد با رهبریتی واحد به فرماندهی ابوبصیر الکوردی فرزند جابان الکوردی رضی الله عنهما تشکیل دهند و به صورت مستقلِ از دارالاسلام فعالیتهای جهادی خود را به پیش ببرند.

 در این حالت ضرورت و اضطرار هم باز ما شاهد نازلترین ابزار یعنی مجلس واحد شورای مجاهدین و «وحدت فرماندهی» و «وحدت دستور» هستیم نه تفرق و چند دستگی، هر چند به موازات یکی از «3ابزار»برتر شکل گرفته است، اما با رعایت ظوابطِ «الضروراتُ تُبيحُ المحظوراتِ»، مثل جهاد کنونی مسلمین در ترکستان شرقی و غربی و یا سرزمینهای تحت اشغال روسیه و غیره که این دارالکفرها فعلاً با دارالاسلام ایران و افغانستان پیمانهائی دارند، جهاد چنین مومنینی مشروعیت پیدا می کند.   

س2: چرا عده ای می گویند که زنان پیامبران به آنها خیانت کرده اند و یا شیعیان جعفری می گویند که زن پیامبراسلام به ناموس پیامبر خیانت کرده؟ چرا شما سکوت کرده اید؟

ج: الله متعال می فرماید: ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِّلَّذِینَ کَفَرُوا اِمْرَأَةَ نُوحٍ وَاِمْرَأَةَ لُوطٍ کَانَتَا تَحْتَ عَبْدَیْنِ مِنْ عِبَادِنَا صَالِحَیْنِ فَخَانَتَاهُمَا فَلَمْ یُغْنِیَا عَنْهُمَا مِنَ اللَّهِ شَیْئاً وَقِیلَ ادْخُلَا النَّارَ مَعَ الدَّاخِلِینَ ‏(تحریم/10) الله از میان کافران، زن نوح و زن لوط را مثل زده است. آنان در قید نکاح دو تن از بندگان خوب ما بودند ولی (این دو زن کافر) به آن دو خیانت کردند و آن دو نتوانستند نزد الله کمترین کاری برای ایشان بکنند و (به این دو زن کافر) گفته شد: به جهنم داخل شوید همراه با همه کسانی که بدان داخل می شوند .‏

پس الله تعالی است می فرماید که این دو زن کافر به پیامبران به عنوان شوهران خود خیانت کرده اند. اما این خیانت در چه چیزی بوده؟ رای قاطع شیعیان جعفری بر این است که این خیانت این دو زن کافر هرگز خیانت در ناموس و انحراف از پاکدامنی نبود، و هر چند ممکن است به کفر آلوده شده باشند اما زنان تمام پیامبران از جمله پیامبر خاتم از تهمت فحشاء مبرا هستند و اگر دچار خیانتی شده اند خیانت آنها در دین و مسائلی متعلق به جنگ روانی و امنیتی و اجرائی حکومتی بود.

شیعیان جعفری اعتقاد به پاکدامن نبودن همسران پیامبران را طعن بزرگ بر انبیاء می دانند، که هست، و کسانی مثل طوسی در تفسیر التبیان می گویند: زیرا چنین مطلبی باعث نفرت از فرستاده الله و نسبت دادن ننگ و رسوایی به وی است؛ کسی که به یکی از زنان پیامبر نسبت زنا بدهد دچار خطای بسیار بزرگی شده است و کسی که تحصیل (تحقیق) کرده باشد، چنین سخنی نمی‌گوید. [37]

شیعیان جعفری در این زمینه به عنوان یک مبنای عقیدتی از رسول الله صلی الله علیه وسلم نقل می کنند که فرموده: مَا بَغَتْ امْرَأَةُ نَبِيٍّ قَطُّ : همسر هیچ پیامبری هرگز آلوده به عمل منافی عفت نشد و بعد با استناد به همین روایت از ابن عباس توضیح می دهند که خیانت همسر لوط این بود که با دشمنان آن پیامبر همکاری می‌کرد و اسرار خانه او را به دشمن می‌سپرد و همسر نوح نیز چنین بود.[38]

سیدمرتضی (متوفای423ش/۴۳۶ ق) [39]  از فقهای بزرگ شیعه و شیخ طوسی معروف به شیخ طائفه (متوفای447ش/ ۴۶۰ ق) [40]  و شیخ طبرسی (متوفای532ش/ ۵۴۸ ق)[41] و ملا محمدصالح مازندرانی (متوفای1049ش/ ۱۰۸۱ ق) [42] و دیگران با ذکر همین روایت مَا بَغَتْ امْرَأَةُ نَبِيٍّ قَطُّ : همسر هیچ پیامبری هرگز آلوده به عمل منافی عفت نشد از ابن عباس، خیانت این زنها را از نوع همکاری با دشمنان بر علیه دعوت پیامبران، نسبت‌ دادن امور ناروا به پیامبران چون دیوانگی و مشارکت در جنگ روانی کفار بر علیه پیامبران و کشف اسرار پیامبران مثل نشان دادن جای مهمان لوط می دانند. و سیدعبدالحسین شرف‌الدین (متوفای1336ش/ ۱۳۷۷ق) می گوید: وعلی ذلک اجماع مفسری الشیعة ومتکلمیهم وسائر علمائهم[43] و تمام مفسران، متکلمان و دیگر علمای شیعه بر این مطلب اجماع دارند.

البته امام قرطبی نیز از امام قشیری روایت می کند: مفسرین بر این مطلب اجماع دارند که خیانت آن دو زن در امور دینی بوده و هر دو مشرک(سکولار) بوده‌اند.[44] با این وجود در کنار این اتفاق مورد پذیرش مذاهب جعفری و حنفی و مالکی و شافعی و غیره آراء شاذ دیگری هم از علمای گذشته و بخصوص از غلاة وجود دارند که نیازی به بررسی آنها نیست؛ اما چون اتهام در مورد شیعیان است لازم است اضافه کنم که علامه شهاب الدین آلوسی از علمای برجسته شافعی (متوفای1233ش/ 1270ق) و از مخالفین شیعیان جعفری است در تفسیر روح المعاني می گوید: به شیعیان نسبت داده شده است که به عائشه تهمت زنا که الله او را از آن مبرّا کرده است، زده‌اند؛ در حالی که خود آن‌ها چنین مطلبی را شدیدا انکار می‌کنند؛ در کتاب‌های مورد اعتماد آن‌ها چنین مطلبی دیده نمی‌شود و اصلا اثری از آن نیست. همچنین آن‌ها وقوع فحشا را برای عائشه بعد از وفات رسول الله انکار می‌کنند و از این مطلب نیز در کتاب‌های آن‌ها اثری دیده نمی‌شود.[45] 

پس متهم کردن شیعیان جعفری به چنین اتهامی در واقع یک دروغ بزرگ تاریخی است و به جای اینکه به چنین دروغی استناد کرد بهترین گزینه فاش کردن این دروغ و فاش کردن اهداف پلیدی است که «مثلث دروغساز» و سازندگان و مروجان این دروغ در تولید تفرق و جنگ داخلی میان مسلمین در پی آن هستند که پروژه ی جنگ روانی بر علیه مومنین و جنگ داخلی میان مسلمین و ضربه زدن به دارالاسلام را به پیش می برند.

شیعه جعفری یعنی:

  1.  قرآن + سنت وعقلی که با قرآن پالفته و پذیرفته می شوند آنهم بر اساس دستور امام جعفر صادق که می گوید: « كُلُّ شَيْ‌ءٍ مَرْدُودٌ إِلَى الْكِتَابِ وَ السُّنَّةِ وَ كُلُّ حَدِيثٍ لَا يُوَافِقُ كِتَابَ اللَّهِ فَهُوَ زُخْرُف‌ »[46] هر چیزی باید به قرآن و سنّت ارجاع داده شود و هر حدیثی که موافق کتاب الله نباشد باطل است. یا می گوید: «مَا أَتَاكُمْ عَنَّا مِنْ حَدِيثٍ لَا يُصَدِّقُهُ كِتَابُ اللهِ، فَهُوَ زُخْرُفٌ[47] [باطِلٌ]»[48] هر حديثي که از ما به شما برسد و قرآن آن را تصديق نکند، زخرف (يا باطل) است.
  2. همین الان. چون تشیع کلاً اجتهادات مرده ها و بخصوص مجتهدین قرون گذشته برای زنده ها را نادیده می گیرد و ما هم اکنون نیز غیر از غلاة و شیعیان انگلیسی در «کتاب‌های مورد اعتماد» شیعه ی جعفری کسی از اهل علم را نمی توانیم پیدا کنیم که دیدگاهی بر خلاف دیدگاه اجماع شیعیان مبنی بر پاکدامن بودن همسران تمام پیامبران از جمله پیامبر خاتم داشته باشد.

به هر حال مخالفت اصلی جعفری ها با ام المومنین عایشه به دلیل سرپیچی از حکم علی بن ابی طالب به عنوان خلیفه و امیرالمومنین و رهبر دارالاسلام و راه انداختن جنگ جمل و جنگ داخلی است نه افک و تهمت ناروای خیانت به ناموس رسول الله صلی الله علیه وسلم.

آنچه «در وضع موجود» برای ما مهم است و اجماع تمام مذاهب اسلامی است اینکه: حق با خلیفه و امیرالمومنین بود و اگر توسط یکی از «3ابزار»برتر دارالاسلامی وجود دارد رعایت «وحدت فرماندهی» و «وحدت دستور» بر هر مومنی واجب است و مومنین در هر درجه ای هم قرار گرفته باشند حق ندارند با گفتار و اعمال خود از جماعت مومنین فاصله بگیرند و با تولید تفرق و مشغول کردن مومنین به مومنین در برابر حرکت رو به جلو دارالاسلام و رسالت آزاد سازی زمین مانع ایجاد کنند و دست به اسلحه ببرند.

س3:   با توجع به وضعیت جغرافیایی افغانستان و نبود داد و ستد، صرف شعار حکومت یا امارت یا دولت اسلام بدون راهکاری برای بر طرف کردن نیازهای اولیه مردم موجب بدبین شدن مردم نسبت به حکومت داری اسلامی نمیشود؟

ج: رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید: كُلُّكُمْ راعٍ، وكُلُّكُمْ مَسْئُولٌ عن رَعِيَّتِهِ، الإمامُ راعٍ ومَسْئُولٌ عن رَعِيَّتِهِ؛[49] همه شما شبانید وهمه شما مسئول رعیت خودهستید؛ امام شبان است ومسئول رعیت خویش است. امام و رهبر دارالاسلام که شورای اولی الامر در تخصصهای مختلف نظامی و غیر نظامی را در اختیار دارد باید رعيتِ خودش را به مسیری هدایت کند و به جايي ببرد كه شرعاً به درد این زیردستان مي‌خورد و اقداماتش از نگاه شریعت الله به نفع رعیتش باشد و شهروندانش را از مضرات دشمنان حفظ کند. 

بزرگترین ابزاری که می تواند بعد از آموزش ایمان و قیامت شناسی و نصرت الله باعث قوی شدن مومنین و حرکت قدرتمندانه ی آنها در مسیر ترقی صحیح و رفع مشکلات شود «وحدت اسلامی» میان مومنین و حرکت در مسیر مومنین «سَبِيلِ الْمُؤْمِنِينَ » است. الله تعالی می فرماید: هُوَ الَّذِیَ أَیَّدَکَ بِنَصْرِهِ وَبِالْمُؤْمِنِینَ* ‏ او همان کسی است که تو را با یاری خود و توسّط مؤمنان تقویت و پشتیبانی کرد.* وَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ لَوْ أَنفَقْتَ مَا فِی الأَرْضِ جَمِیعاً مَّا أَلَّفَتْ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ وَلَکِنَّ اللّهَ أَلَّفَ بَیْنَهُمْ إِنَّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ ‏(انفال/62-63) و در میان آنان الفت ایجاد نمود، اگر همه آنچه در زمین است صرف می‌کردی نمی‌توانستی میان دلهایشان انس و الفت برقرار سازی . ولی الله میانشان انس و الفت انداخت، چرا که او عزیز و حکیم است.

پس حرکت در مسیر وحدت اسلامی اولین اصل و استراتژی برای رهبریت است که میزان درک شرعی و دلسوزی او نسبت به «دین الله» و «بندگان الله» به عنوان دو امانتی که در اختیارش هستند را نشان می دهد.

امروزه، زمانی که به برنامه های اقتصادی، و مدیریت این برنامه ها، و مبارزه با مفاسد اداری توسط امارت اسلامی نگاه می کنیم متوجه می شویم که امارت اسلامی در «وضع موجود» و به تدریج و بر اساس توانائی هایی که دارد در حال پاسخگوئی به «نیازهای مادی و امنیتی روز» مردم افغانستان است و الله تعالی بر هر کسی به اندازه توانائی های او تکلیف واجب می کند:لَا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا ۚ (بقره/286) اما به نظر می رسد در زمینه ی وحدت اسلامی یا حداقل در زمینه ی ایجاد اتحاد اسلامی و تشکیل جبهه ای واحد با دارالاسلام ایران قدمهای کوتاهتری برداشته است که می تواند به حرکت بیداری اسلامی مومنین و حرکت روبه جلو دارالاسلام و جبهه جهاد عالمی بر علیه دشمنان اصلی سکولار و صهیونیستها آسیب رسان باشد.

در اینجا مومنین باید نگاه کنند که آیا مسئولین دارالاسلام به اندازه ی توانائی های خود جهت رفع این مشکلات اقتصادی و تامین نیازهای اولیه ی مردم تلاش می کنند یا در انجام وظایف شرعی خود کوتاهی می کنند؟ اگر با توجه به اینهمه محدودیتی که توسط کفار سکولار جهانی و طاغوتهای منطقه ای برایشان به وجود آمده است جامعه را در مسیر درست هدایت می کنند باید با پشتکار و صبر و توکل بر الله در کنار آنها بود.

هر کسی می تواند وضعیت مناسب امنیتی مسلمین افغانستان را به نسبت به اداره ی دست نشانده ی قبلی کابل ببیند، و همه می دانند که امارت اسلامی میراثدار چند دهه فقر اقتصادی عمومی و فراگیر و بخصوص میراثدار جامعه ای با 20سال فساد اداری مزدوران آمریکا و ناتو و فقر تصنعی این مزدوران غارتگر است و امارت اسلامی در این حالت گذار جهت تغییر این وضعیت بد معیشتی نیاز به زمان و پشتیبانی سایر مومنین و بخصوص دارالاسلام ایران دارد، همچنانکه تمام کشورهای این دارالکفرهای سکولار درحال گذار مثل ژاپن و کره جنوبی و چین و آلمان و غیره در مسیر ترقی اقتصادی خود از پشتیبانی و حمایت سایر دارالکفرهای قدرتمند لیبرال یا سوسیالیست همفکر خود برخوردار بودند. 

این وضعیت بد اقتصادی دارالاسلام تازه تاسیس امارت اسلامی افغانستان با دارالاسلام مدینه در عهد رسول الله صلی الله علیه وسلم و فقر شدید اقتصادی اهل صفه  شباهت هایی دارد و حتی می توان شباهتهائی به دارالاسلام ایران در اوایل انقلاب اسلامی 57 را در آن پیدا کرد که اکثریت مطلق مردم ایران از بسیاری از نعمتهای اقتصادی و بهداشتی و آموزشی و غیره محروم بودند و صدام حسین سکولار نیز از جانب آمریکا و ناتو و شوروی و دول مزدور عرب جنگی نیابتی را بر دارالاسلام ایران تحمیل کرده بود و دارالاسلام در محاصره ی شدید اقتصادی و تهدیات امنیتی خارجی و مزدوران داخلی قرار داشت؛ اما ایمان مومنین و صبر بر مشکلات اقتصادی و سیاستهای صحیح داخلی و خارجی مسئولین دارالاسلام به تدریج این وضعیت وخیم را تغییر داد به نحوی که هم اکنون به قول ماموستا کریکار فک الله اسره «بهترین کشور در تمام سرزمنیهای اسلامی از مراکش بگیر تا اندونزی است»؛ و می بینیم که در بسیاری از امور نظامی و علمی و تکنولوژی نیز به خودکفائی رسیده است.

علاوه بر آن محاصره ی اقتصادی و نظامی که دارالاسلام ایران و افغانستان به آن گرفتار هستند و دزدی هائی که آمریکا از اموال مسدود شده ی آنها می کند شبیه به همان دزدی های سکولاریستهای مکه در تاراج اموال مهاجرین، و شبیه به محاصره ای است که احزاب سکولار دارالاسلام مدینه را محاصره کرده بودند؛ در برابر این مشکلات اقتصادی و محاصره، از سوی ساکنین دارالاسلام مدینه دو واکنش نشان داده شد که همین الان نیز همین دو گروه چنین واکنشهای مشابهی در دارالاسلام ایران و افغانستان و مالی و سومالی و غیره دارند:

  1. وَإِذْ یَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ مَّا وَعَدَنَا اللَّهُ وَرَسُولُهُ إِلَّا غُرُوراً ‏(احزاب/12)

‏و (به یاد آورید) زمانی را که منافقان و آنان که در دلهایشان بیماری بود می‌گفتند: الله و پیغمبرش جز وعده‌های دروغین به ما نداده‌اند.‏

  • وَلَمَّا رَأَى الْمُؤْمِنُونَ الْأَحْزَابَ قَالُوا هَذَا مَا وَعَدَنَا اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَصَدَقَ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَمَا زَادَهُمْ إِلَّا إِیمَاناً وَتَسْلِیماً ‏(احزاب/22)

هنگامی که مؤمنان احزاب (= مشرکین= سکولاریستها) را دیدند، گفتند: این همان چیزی است که الله و پیغمبرش به ما وعده داده بودند؛ و الله و پیغمبرش راست گفته اند. این سختیها جز بر ایمان و تسلیم ایشان (به قضا و قدر الله) نمی‌افزاید.‏

اگر دارالاسلام در مسیر صحیح آن در حرکت باشد و حتی اگر این دارالاسلام توسط خود رسول الله صلی الله علیه وسلم نیز اداره شود باز از جانب کفار آشکار«الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ» برایش دشمن تراشیده خواهد شد و باز از سوی این دشمنان آشکار و بخصوص احزاب سکولار با مشکلاتی حتمی مواجه خواهد شد و باز باید در دارالاسلام شاهد واکنش دوگروه: 1- دارودسته ی منافقین یا سکولار زده ها «الضَّالِّينَ» 2- مومنین «أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ» باشیم.

در کنار این حقایق باید بگوئیم که سیستم حکومت داری اسلامی که بر اساس اصل شورا و اصل نظارت همگانی استوار است دارای قواعد و اصول و قوانین اجرائی ثابتی است که با همین اصول می توان مسئولین حکومتی را سنجید و نهایتش این است که می گوئیم این مسئول حکومتی در اجرای این اصل و قانون ثابت شرعی، خوب عمل کرده است یا خلاف کرده و دچار جرم شده است.

در اینجا نیز باز فلان مسئول مجرم با آنکه می تواند با اعمال و گفتارش موجی از جنگ روانی را بر علیه دارالاسلام راه بیندازد و حتی مشوق تندروها و دارودسته ی منافقین جهت ایجاد تخریبات و حتی تولید بغی از کانال همین تندروها و اهل تاویل شود، اما باعث زیر سوال بردن کل نظام اسلامی از سوی مومنین نمی شود؛ نهایتش این است که مومنین، خواستار تحکیم بهتر شریعت الله خواهند شد و دنبال گزینه ای دیگر غیر از قانون شریعت الله نمی گردند، حالا این اجرای صحیح شریعت الله توسط این شخص و دولت اسلامی انجام می شود یا توسط اشخاص و دولت اسلامی دیگری؛ برخلاف دارودسته ی منافقین که در اساس با تحکیم شریعت الله مخالف هستند و دنبال کوچکترین بهانه ای می گردند، به همین دلیل در کنار سایر کفار آشکار وجود مشکلات قهری اقتصادی و وجود همین چند مسئول فاسد را بهانه ای جهت کنار زدن قوانین شریعت الله و تشکیل دارالکفری که مجری قوانین سکولاریستی باشد می دانند در حالی که وجود مفسدین در تمام نظامهای سکولار و غیر سکولار دنیا وجود دارند و کسی به خاطر این چند مفسد اقتصادی و امنیتی و غیره نمی گوید نظام سکولاریستی مثلا آمریکا یا انگلیس یا روسیه یا چین و آلمان و فرانسه و استرالیا و رژیم صهیونیستی و غیره را از اساس کنار بزنیم و مثلا نظامی بر اساس یهودیت یا اسلام یا نصرانیت سرکار بیاوریم .

امروزه مزدوران آمریکا و ناتو با دامن زدن به فقر فرهنگی و وجود مشکلات اقتصادی قصد دارند به امارت اسلامی حمله کنند و قصد دارند مردم را نسبت به امارت اسلامی بدبین کنند که بانی این فقر فرهنگی و اقتصادی در این چند دهه ی گذشته نیز خود اینها و اربابان اینها و سایر کفار سکولار جهانی و مزدوران محلی آنها بوده اند.

نکته ی اساسی دیگری که باید گفت اینکه ما امروزه شاهد شورای اولی الامر تمام مذاهب اسلامی و اجماع واحد آن نیستیم که نمایندگی اسلام را بکند، بلکه شاهد تجربه ی مذاهب و تفاسیر مختلف اسلامی در سرزمینهای مختلف اسلامی هستیم و این مذاهب و تفاسیر مختلف اسلامی هستند که دارند آزمایش پس می دهند و موفقیت یا عدم موفقیت هر یک از آنها به خود آنها ربط دارد نه به سایر تفاسیر و مذاهب اسلامی.

مثلاً ما بیشتر از 4 دهه است که شاهد تجربه ی حکومت داری شیعه جعفری در ایران هستیم یا شاهد حکومت داری نجدیت توسط دوله بودیم یا شاهد حکوت داری شافعی ها و زیدی ها در یمن هستیم یا شاهد حکومت داری شافعی ها در سومالی و مالکی ها در بخشهائی از لیبی و مالی بودیم یا شاهد حکومت داری حنفی ها در افغانستان هستیم؛ در اینجا این مذاهب و تفاسیر اسلامی هستند که دارند آزمایش پس می دهند نه اجماع واحد شورای اولی الامر تمام مسلمین و نمی توان مثلاً اشتباه فقهی و اجرائی دوله ی نجدی یا امارت اسلامی حنفی یا شافعی های سومالی و یمن را به پای شیعیان ایران گذاشت یا بالعکس.

البته با آنکه خمرهای سرخ سکولار بودند و با آنکه هیتلر و استالین و مائو و صدام حسین و اتاتورک و قذافی و انگلیس و آمریکا و فرانسه و ایتالیا و غیره همگی سکولار بودند اما تمام اینها بر اساس حزب و افکار سکولاری که به آن تعلق دارند مورد بررسی قرار گرفته و می گیرند و تنها سکولاریستهای جاهل بومی ما هستند که با اشتباهات یک حاکمیت حنفی یا شافعی یا نجدی یا جعفری و غیره به کل حکومت داری اسلامی حمله می کنند و همه را زیر سوال می برند که اینهم غیر از تهیه خوراک برای میدان مجازی و جنگ روانی ارزش علمی ندارد؛ البته فراموش نکنیم که سکولاریستهای محلی سرزمینهای اسلامی تا این اندازه جاهل و عقب مانده هستند که با اشتباهات حکومتی نصرانی ها و یهودی ها و مجوس هم به حکومت اسلامی مسلمین حمله می کنند و با تقلید کوکورانه و تقلید و کپی برداری ناشیانه از آثار شرق شناسان دغل باز و سکولاریستهای غربی هنوز به این درجه از درک و فهم و بلوغ فکری نرسیده اند که قوانین و سبک حکومتی نصرانیت و مجوسیت و یهودیت با شریعت پیامبر خاتم صلی الله علیه وسلم فرق دارد. 

در این صورت زمانی که مومنین و مسئولین دارالاسلام به اندازه ی توانائی خود در مسیر صحیح اسلامی در حرکت باشند جنگ روانی «مثلث دروغساز» تنها باعث بدبین تر شدن دارودسته ی منافقین «الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ» نسبت به حکومت اسلامی می شود و نسبت به حرکت رو به جلو دارالاسلام تا زمانی که به حکومت اسلامی بر منهاج نبوت ختم می شود تنها به ایمان و تسلیم مومنین اضافه می کند: وَمَا زَادَهُمْ إِلَّا إِیمَاناً وَتَسْلِیماً.

سُبْحَانَكَ اللَّهُمَّ وَبِحَمْدِكَ، لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ، أَسْتَغْفِرُكَ وَأَتُوبُ إِلَيْكَ

(2)

س4: شما چه فرقه ای هستید که جنگ بر علیه شیعیان مشرک ایران و طالبان صوفی مشرک افغانستان را خیانت به اسلام و مسلمین و بغی بر علیه دارالاسلام می دانید؟ مگر شما عالمتر از امام شوکانی هستید که می گوید: والمشرك سواء حارب أم لم يحارب: مباح الدم ما دام مشركًا. [السيل الجرار 369/4].

ج: در همین قدم اول باید بدانیم که مشرک نزد امام شوکانی و سایر بزرگان مذاهب اسلامی چه کسی است؟

چنانچه در بحث مفصل و مستند «مشرکین و احکام آنها در شریعت اسلام و در ادبیات گفتمانی اهل تأویل» عرض کردم به عنوان مثال امام شوکانی هم در تفسیر آیه:  لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَداوَةً لِلَّذينَ آمَنُوا الْيَهُودَ وَ الَّذينَ أَشْرَکُوا وَ لَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَوَدَّةً لِلَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ قالُوا إِنَّا نَصاري… (مائده/82) بعد از جدا کردن کفار یهودی و مشرک و نصرانی از همدیگر می گوید: أَنَّ الْيَهُودَ وَالْمُشْرِكِينَ، لَعَنَهُمُ اللَّهُ، أَشَدَّ جَمِيعِ النَّاسِ عَدَاوَةً لِلْمُؤْمِنِينَ وَأَصْلَبَهُمْ فِي ذَلِكَ، وَأَنَّ النَّصَارَى أَقْرَبُ النَّاسِ مَوَدَّةً لِلْمُؤْمِنِينَ،[50] یهود و مشرکین، الله آنها را لعنت کند، شدیدترین و سرسخت ترین دشمنان مومنین در میان انسانها هستند، و نصارا از نظر مودة نزدیکترین انسانها به مومنین هستند.

یا امام شوکانی در فتح القدیر ذیل همین آیه: إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَالَّذِينَ هَادُوا وَالصَّابِئِينَ وَالنَّصَارَى وَالْمَجُوسَ وَالَّذِينَ أَشْرَكُوا إِنَّ اللَّـهَ يَفْصِلُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِۚ إِنَّ اللَّـهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ (حج/17) با توصیفی از 1- الَّذِينَ هَادُوا 2- وَالصَّابِئِينَ 3- وَالنَّصَارَىٰ 4- وَالْمَجُوسَ می گوید : 5- والَّذِينَ أشْرَكُوا الَّذِينَ يَعْبُدُونَ الأصْنامَ. [51] مشرکین کسانی هستند که اصنام را عبادت می کنند.

این نکته ی اساسی در شناخت مشرک و مشرکین است که کفار مشرک دسته ای جداگانه از سایر کفار 5گانه ی اصلی هستند و متاسفانه بسیاری از برادران ما و بخصوص مقلدین علمای نجد در شناخت صحیح این دسته از کفار اصلی مسیری بر خلاف اتفاق تمام مذاهب اسلامی را می روند و با متهم کردن مسلمین به مشرک بودن و مشرک خواندن مسلمین و صدور حکم و تطبیق احکام کفار مشرک بر مسلمین به ناحق دچار تکفیر به ناحق مسلمین و ریخته شدن به ناحق خون مسلمین می شوند. زمانی که به ناحق به یک مسلمان می گوئی مشرک و احکام مشرکین را بر او تطبیق می دهی مثل این است که به ناحق به او گفته باشی یهودی یا نصرانی یا مجوس و صابئی و این تکفیر به ناحق مسلمین است.

در این صورت مقلدین علمای نجد ابتدا لازم است که اتهام خود مبنی بر مشرک بودن شیعیان جعفری حاکم بر دارالاسلام ایران یا حنفی های حاکم بر امارت اسلامی افغانستان را ثابت کنند بعد بروند سراغ صدور حکم و یا اجرای حکم. شما ابتدا ثابت کن فلانی قتلی مرتکب شده بعد حکم صادر کن و بعد برو سراغ اجرای حکم.

واضح است که شما در مشرک خواندن مسلمین اشتباه می کنید و اتهامی را که زده اید هرگز نتوانسته و نخواهید توانست با دلایل شرعی ثابت کنید، پس علاوه بر اتهامات بی پایه و اساسی که می زنید، صدور حکم توسط شما نیز غیر شرعی است چه رسد به اجرای حکم کفارمشرک بر مسلمین که جنایتی غیر قابل چشم پوشی است.

نکته ی دیگر در مورد این کلام امام شوکانی اینکه: اگر دارالکفری چه یهودی یا نصرانی یا مجوس یا صابئی یا حتی مشرک ، پیمانی با دارالاسلام و رهبر یکی از «3ابزار» برتر نداشته باشد اعضای کافر آن دارالکفر خونشان بر مجاهدین مباح می شود نه کسانی که مثل بنی خزاعه یا بنی ضمره ی مشرک اهل عهد و پیمان و یا مثل یهودی های اطراف مدینه یا نصرانی های نجران یا مجوس الاحساء اهل ذمه باشند. شکستن به ناحق پیمان با کفار و مسلمین خیانت است و کشتن به ناحق مسلمین یا اهل ذمه از اسباب ورود به جهنم.

س5: آیا هر کسی که بر علیه دارالاسلام قیام کرد خوارج است و خائن و دچار خیانت شده است؟ شما در جایی سلفی های مهاجر کردستان عراق و ابومصعب زرقاوی را متهم به خیانت به ایران کردید.

ج: الله تعالی می فرماید: وَأَوۡفُواْ بِعَهۡدِ ٱللَّهِ إِذَا عَٰهَدتُّمۡ وَلَا تَنقُضُواْ ٱلۡأَیۡمَٰنَ بَعۡدَ تَوۡکِیدِهَا وَقَدۡ جَعَلۡتُمُ ٱللَّهَ عَلَیۡکُمۡ کَفِیلًاۚ إِنَّ ٱللَّهَ یَعۡلَمُ مَا تَفۡعَلُونَ (نحل/91) و به عهد (و پیمان) الله وفا کنید، هرگاه عهد (و پیمان) بستید، و سوگندها را پس از محکم ساختنش نشکنید، درحالی‌که شما الله را کفیل (و ضامن) بر خود قرار داده‌اید، یقیناً الله آنچه را می‌کنید؛ می‌داند.

خیانت هم یعنی مخالفت پنهانی با حق و پیمان؛ مخالفت در برابر حق از طریق پیمان شکنى مخفیانه و پنهانی.[52] حالا کسی که پیمانی می دهد و بعد «آگاهانه»آنرا می شکند دچار خیانت شده است هر چند با ترفندهایی، همیشه سعی در مخفی کردن این خیانت از مردم و بخصوص از همفکران خود می کند.

پیمان شکنی همراه با قیام و شورش و خروج مسلحانه بر دارالاسلام از سوی چند گروه انجام می شود و در واقع خوارج بر دارالاسلام چند گروه هستند و یک گروه با یک منهج واحد نیستند و احادیث مختلف رسول الله صلی الله علیه وسلم نیز بر گروههای مختلف از اینها تطبیق داده می شود نه بر یک گروه خاص مثل:

  1. مرتدین که حساب آنها روشن است.
  2. دارودسته ی منافقین خارج شده از دارالاسلام و منافقین آشکار شده که: مَلْعُونِينَ ۖ أَيْنَمَا ثُقِفُوا أُخِذُوا وَقُتِّلُوا تَقْتِيلًا (احزاب/61) نفرین شدگان و رانده شدگانند. هر کجا یافته شوند، گرفته خواهند شد و پیاپی به قتل خواهند رسید.‏
  3. مومنین با تاویلات خاص خود از قرآن و منابع شرعی که راه را گم کرده‌اند و در گمانِ خود خیال می کنند برحق‌اند و به قصد نزدیکی به الله این قیام و کشتار را انجام می دهند نه به خاطر معارضه و دشمنی با قانون شریعت الله و اسلام، که معمولاً منافقین نیز مثل«ذُو الخُوَيْصِرَةِ» جهت ضربه زدن به دارالاسلام و مومنین خود را در میان این دسته مخفی و پنهان می کنند، همچنانکه خود را در میان غلاة مرجئه نیز مخفی می کنند که به نظر بنده در حضور منافقین در میان غلاة مرجئه خطرشان برای عقیده و غیرت مومنین و قدرت گیری دارالاسلام و حرکت رو به جلو آن بیشتر از خطر وجود آنها در میان خوارج اهل تاویلِ مسلح است.

تشخیص این مومنین باغی و شورشی از دارودسته ی منافقین از وظایف رهبریت «3ابزار» برتر است همان کاری که علی بن ابی طالب رضی الله عنه نسبت به منحرفترین دسته از این گروه انجام داد و با تفکیک این شورشی های اهل تاویل از گروه منافقین میان آنها نسبت به این اهل تاویل گفت:هُمْ إِخْوَانُنَا بَغَوْا عَلَیْنَا.[53] برادران ما هستند که بر علیه ما قیام و شورش کردند. یا «قَومٌ بَغوا عَلَينَا».

این اهل تاویل کسانی چون علی و آنهمه صحابه را تکفیر  کردند. در حالی که پیامبر صلی الله علیه و سلم به صراحت علی و حسن و حسین را جزو اهل بهشت معرفی کرده بود. در همین جمع نهروان باز می بینیم که امیر المومنین دارودسته ی منافقین نفوذی میان آنها را نیز با استناد به حدیث رسول الله صلی الله علیه و سلم جدا می کند که در مورد اینها می فرماید: يَمْرُقُونَ مِنَ الإسْلامِ كَمَا يَمْرُقُ السَّهْمُ مِنَ الرَّمِيَّةِ، لا يُجَاوِزُ إِيمَانُهُمْ حَنَاجِرَهُمْ، فَأَيْنَمَا لَقِيتُمُوهُمْ فَاقْتُلُوهُمْ.[54] از اسلام، خارج مي شوند همانطور كه تير از كمان خارج مي شود، و ايمان آنان از حنجره هاي شان فراتر نمي رود. پس هر جا كه آنان را ديديد، آنها را بكشيد.

در کنار این خروج کننده های بر دارالاسلام و عقیده ی مومنین، ممکن است که امیری یا مسئول حکومتی یا حتی رهبر دارالاسلام به مفاد پیمانی که داده است عمل نکند و به آن خیانت کند. در اینجا اطاعت از چنین مسئول یا حاکم خائنی صحیح نیست و سرپیچی از فرمان او یا حتی قیام بر علیه او در قالب امربه معروف و نهی از منکر به عنوان یک مسئولیت یا وظیفه است؛ رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید:مَنْ رَأَى مِنْکُمْ مُنْکَرًا فَلْیُغَیِّرْهُ بِیَدِهِ، فَإِنْ لَمْ یَسْتَطِعْ فَبِلِسَانِهِ، فَإِنْ لَمْ یَسْتَطِعْ فَبِقَلْبِهِ، وَذَلِکَ أَضْعَفُ الْإِیمَانِ.[55]هریک از شما با منکری مواجه شد و منکری را دید، آن را با دستش تغییر دهد. اگر توانایی آن را نداشت با زبان مانع آن شود و اگر توانایی آن را هم نداشت قلبا آن را انکار کند و این ضعیف‌ترین [درجه و مرتبه‌ی] ایمان است. و رسول الله صلی الله علیه وسلم بهترین جهاد را : کَلِمَةُ حَقٍّ تُقالُ عِنْدَ ذِی سُلْطَانٍ جَائِرٍ.[56] یا « كَلِمَةُ حَقًّ عِند سُلْطَانٍ جَائِرٍ»[57] سخن حقی که نزد حاکم ستمکار گفته شود بیان می کند؛ چون احتمال کشته شدن و به زندان افتادن یا تبعید و انواع محرومیتها از سوی این مسئول و رهبر ظالم وجود دارد و تعداد کسانی که سخن حق را نزد این حکام ظالم بگویند کم هستند به همین دلیل در تشویق به این امر مهم رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید: سَیِّدُ الشُّهَدَاءِ حَمْزَةُ بْنُ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ، وَرَجُلٌ قَامَ إِلَى إِمَامٍ جَائِرٍ فَأَمَرَهُ وَنَهَاهُ، فَقَتَلَهُ.[58]سید و سرور شهیدان، حمزة بن عبدالمطلب و کسی است که برای امر به معروف و نهی از منکر به‌ سوی حاکم ستمگری رفته و آن حاکم ستمگر او را به قتل می‌رساند.

اگر دعوت یک فضیلت است اما سرپیچی از منکر و امور ضد شرعی یک امر است چون: لا طاعةَ لِمخلُوقٍ في معصيةِ الخالِقِ [59]، دستور هیچ مخلوقى را که (منجر به) معصیت و سرپیچی از الله است، نباید اطاعت کرد. طاعةُ الإمامِ حقٌّ على المرءِ المسلمِ؛ ما لم يأمُرْ بمعصيةِ اللهِ، فإذا أمر بمعصيَةِ اللهِ فلا طاعَةَ لَهُ[60].

از عبادة بن صامت رضی الله عنه روایت است که می گوید: «بَايَعْنَا رسول الله -صلى الله عليه وسلم- عَلَى السَّمْعِ وَالطَّاعَةِ فِی الْعُسْرِ وَالْیُسْرِ، وَالْمَنْشَطِ وَالْمَکْرَهِ، وَعَلَى أَثَرَةٍ عَلَیْنَا، با رسول الله صلى الله عليه وسلم پيمان بستيم که در سختی و آسانی و در خوشی و ناخوشی و آنگاه که ديگران بر ما ترجيح داده شدند، حرف شنوی و اطاعت نماييم ، وعلى أَنْ لَا نُنَازِعَ الْأَمْرَ أَهْلَهُ إِلاَّ، و از ما پيمان گرفت که با سرپرستان و امرا و صاحبان امر و فرمانروايان خود بر سرِ قدرت درگير نشويم مگر زمانی که :

  • أَن تَرَوْا كُفْراً بَوَاحاً، کفر آشکاری ديديد [یعنی بدون شک و گمان و عالمانه دید و یقین پیدا کرد که دچار کفر صریح و  واضح و آشکاری شده است و احتمال تاویل در آن وجود ندارد، یعنی ممکن است در مذهب ما کفر باشد و در مذهب آنها نباشد مثل معتزله زمان امام احمد بن حنبل، یا ممکن است دچار فسق شده باشد مثلا مشروب خور باشد و حکم بر او اجرا شود، یا فسقهایی از این دست مادام که آنها را مباح یا حلال نمی داند.

 ما از تمام این تاویلات اشتباه تفاسیر و مذاهب اسلامی مخالف خود و از تمام فسقهایی که این سرپرستان و مسئولین انجام می دهند بیزاریم و بدمان می آید اما این کراهت و بد دانستن ما دلیلی بر قیام نمی شود بلکه: من کَرِهَ من اَمِیرِهِ شیئا فَلْیَصْبِرْ، کسی‌که چیز بدی از حاکم خود دیده باید صبر کند یا رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید:  فَإِذَا رَأَیْتُمْ مِنْ وَالِیکُمْ شَیْئًا تَکْرَهُونَهُ فَاکْرَهُوا عَمَلَهُ، وَلَا تَنْتَزِعُوا یَدًا مِنْ طَاعَتِهِ[61] پس اگر از والیتان چیزی دیدید که آن را ناپسند دانستید پس عمل او را ناپسند بدارید و دست از اطاعت او نکشید.

پس این صبر کردن و عدم منازعه و دست برنداشتن از اطاعت در حین مبارزه و روشنگری، دلیلی بر توجیه مفاسد فکری یا رفتاری این سرپرست یا حاکم نیست بلکه دلیلی برای جلوگیری از مفاسد آشکار قیام و شورش و هرج و مرج و خونریزی است زمانی که از کانال یکی از «3ابزار»برتر شرایط شرعی آن در حرکت رو به تکامل حکومتی به سوی « خلافةٌ على مِنهاجِ النُّبُوَّةِ »[62] فراهم نشده است و منجر به تفرق و جنگ داخلی ویرانگری می شود که «سبب فاسد شدن احوال دین و دنیای مسلمین است».[63]] اما اگر با این شرایط « تَرَوْا کُفْراً بَوَاحاً»؛ کفری آشکار از آنان مشاهده کنیم به قول قاضی عیاض: “علما اجماع دارند بر اینکه امامت برای کافر منعقد نمی‌شود، و اجماع دارند بر اینکه اگر کافر شود عزل می‌شود، و اگر قدرت بر خلع‌کردن او تنها از کانال جماعت و طایفه‌ای امکان پذیر بود، بر آنان واجب است که برای خلع کافر قیام کنند.”[64]

  • عِنْدَکُمْ مِنَ اللَّهِ فِیهِ بُرْهَانٌ، و برای آن دليل و برهانی از سوی الله داشتيد؛ [یعنی دلیل قاطعی مبنی بر کفر بودن کار این سرپرست یا مسئول یا رهبر وجود داشته باشد و در ثبوت دلیل، ضعفی وجود نداشته باشد. به قول ابن حجر عسقلانی: نصی از قرآن یا خبر صحیح که احتمال تاویل نداشته باشد]

وَعَلَى أَنْ نَقُولَ بِالْحَقِّ أَیْنَمَا کُنَّا، لَا نَخَافُ فِی اللهِ لَوْمَةَ لَائِمٍ، و نيز پيمان بستيم که هرجا (و در هر موقعيتی) که بوديم، حق را بگوييم و از سرزنش هيچ سرزنش گری در راه الله نترسيم.  

نجدی هائی که مثل کاک جوتیار والی علی در دارالاسلام ایران دچار جنگ مسلحانه شدند دسته ای از مهاجرین دارالاسلام امارت اسلامی هورامان غربی بودند که بعد از حملات هوائی آمریکا و انگلیس و حملات زمینی این کفار به همراه احزاب سکولار کورد و خیانت دارودسته ی منافقین به امارت اسلامی هورامان غربی اجباراً به دارالاسلام ایران پناه آورده بودند و به دارالاسلام ایران بیعت نداده بودند و تنها در قبال سکونت در دارالاسلام ایران متعهد به عدم جنگ مسلحانه شده بودند اما بعد از آنکه به پیروی از ابومصعب زرقاوی خود را صاحب قدرتی دیدند و فرصت را مناسب دیدند به تعهدات خود عمل نکردند و بعد از پیمان شکنی، نجدیت واقعی را در برابر مخالفین خود آشکار کردند و وارد جنگ مسلحانه با تمام شیعیان و گروههای جهادی مخالف خود و دارالاسلام ایران شدند، در حالی که ابومصعب زرقاوی زمانی در نجف و کربلا در صف شیعیان صدرِ متحد ایران، در برابر آمریکائیها می جنگید و… .

جالب است بدانید که کاک جوتیار وای علی امیر یکی از جماعتهای مسلح بعد از حمله آمریکا و ناتو به امارت اسلامی هورامان غربی از کانال ایران و سپس ترکیه خود را به انگلیس رساند و مدتی در انگلستان به سر برد و در انگلیس مدتی دستگیر و شکنجه می شود و گاهگاهی خون هم بالا می آورد، اما این برادر گرامی باز به صورت قاچاقی از انگلیس فرار می کند و با رها کردن دشمنان اصلی به دارالاسلام ایران برمی گردد و با جمع کردن تعدادی از جوانان نجدی جماعتی تشکیل می دهد و بر علیه دارالاسلام ایران اعلام جنگ می کند که نهایتاً در جنگ شریف آباد سنندج کشته می شود.

الله تعالی به صورت عام در مورد تمام عهد و پیمانهای شرعی می فرماید: وَأَوۡفُواْ بِٱلۡعَهۡدِۖ إِنَّ ٱلۡعَهۡدَ کَانَ مَسۡ‍ُٔولٗا(اسراء/34) و به عهد (خویش) وفا کنید، بی‌گمان از عهد سؤال می‌شود.

 نجدیت با نگرش اشتباهی که نسبت به خود شناسی صحیح اسلامی و دشمن شناسی شرعی دارد از روی اجبار و ضعف با سایر تفاسیر و مذاهب اسلامی مخالف خود سازش می کند و به نحوی همیشه در این حالت ضعف و ناچاری دچار خودسانسوری و تنازل می شود، اما به محض پیدا شدن قدرت و فرصت، در شکل کامل آن، در هر زمان و مکانی و توسط هر شخص و گروهی در میان مسلمین پیاده شود یک شکل است و یک نتیجه و ثمره دارد. 

س6: امام یعنی چه که ماموستا کریکار هم به آیت الله خمینی می گوید امام عده ای یا الان  به آیت الله خامنه ای می گویند امام؟ جمهوری اسلامی ایران اول انقلاب رفراندوم برگزار کرد بعد نظر شما در خصوص رفراندوم چیست؟

ج: امام ماوردی می‌گوید: امامت موضوعی است برای جانشینی نبوت در حراست از دین و سیاست دنیا، بوسیله‌ی آن[65] و امام نووی نیز می‌گوید: جایز است که به امام، خلیفه و امام و امیرالمومنین گفته شود.[66] در این صورت، در اینجا معنی «امام» غیر از آن معنی است که برای بزرگان اهل فقه چون حنفی و جعفر صادق و زید و طبری و مالک و شافعی و احمد بن حنبل و نووی و دیگران به کار می رود و در اینجا منظور «رهبر» دارالاسلام است.

در مورد رفراندوم نیز با آنکه در آن سالها موافقین و مخالفینی با مساله همه پرسی وجود داشت اما به دستور بنیانگذار دارالاسلام ایران در دو مورد اساسی همه پرسی انجام شد: یکی در 10و11 فروردین 1358ش در مورد قالب حکومتی که در نهایت قالب حکومتی جمهوری اسلامی انتخاب شد و دیگری در 11و12آذر 1358ش که قانون اساسیی که داخل این قالب حکومتی ریخته می شد به همه پرسی گذاشته شد، در هر دو مورد بالای99 درصد مردم ایران رای مثبت دادند.

این رفراندوم و همه پرسی در واقع «بیعت عام یا عمومی» و عمل به این سخن امیرالمومنین علي بن ابی طالب است که می گوید: «اين، حق شماست (که خود، زمام امورتان را به هر کس که بخواهید، بسپارید) و هيچ‌كس در آن حقي ندارد مگر اينكه خودتان، او را زمامدار خویش قرار دهید. من نيز بدون (خواست و پشتوانه‌ي) شما هیچ ولایتی بر شما ندارم».[67]

مومنین در ابتدای انقلاب اسلامی 57 همبه قالب حکومتی خود که رهبریت فقیه ارائه داده بود رای مثبت دادند و با این رهبر «بیعت عمومی» کردند و هم به قانون اساسی که نخبگان و اولی الامر در قوه مقننه تدوین کرده بودند بیعت دادند، و به این شکل خواست و پشتوانه و «بیعت عمومی» خودشان را از رهبریت فقیه و نظام و قانون اساسی آن اعلام کردند و نظام استقرار پیدا کرد.

این در واقع بیعتی عمومی بعد از بیعت خاص اهل حل و عقد به سبک امروزین آن در دارالاسلام ایران محسوب می شود؛ همچنانکه در دارالاسلام امارت اسلامی هورامی غربی یا امارت اسلامی افغانستان و مالی و سومالی و غیره ما شاهد همین همه پرسی یا رفراندوم به شیوه ی سنتی و قبیله ای آن بوده ایم. 

این «بیعت عمومی» هم اگر تنها یکبار از سوی مردم به نظام اسلامی داده شود کفایت می کند و مثل انتخاب اعضای شوراها و انجمنها و سندیکاهای مختلف نیست که هر چند وقت یکبار برای انتخاب اعضاء تکرار پذیر باشد. در مورد رهبریت نیز مردم با انتخاب شورای نخبگان رهبری در واقع بیعت عمومی خود را به رهبر جدید اعلام می کنند، چون این رهبر جدید توسط همین شورای اهل حل و عقد رهبری یا شورای نخبگان رهبری انتخاب می شود که خودشان توسط مردم انتخاب شده اند. شخص مومن همینکه در انتخابات شوراهای مختلف و بخصوص شورای خبرگان رهبری مشارکت می کند یعنی بر همان بیعت اهل حل و عقد و بر بیعت عمومی به نظام اسلامی و رهبریت آن پایبند است.

همین الان تنها کفار سکولار جهانی و 2درصدی های اوایل انقلاب متشکل از مرتدین سکولار محلی (دشمنان آشکار) و دارودسته ی منافقین بومی (دشمنان پنهان و نفوذی) هستند که در پناه جنگ رسانه ای و روانی وسیع خود و با اسامی مختلف قومی برای همه پرسی و رفراندوم یا بیعت عمومی دوباره در دارالاسلام تبلیغ می کنند که در همان ابتدای انقلاب هم در برابر 98درصد رای مثبت ملت ایران آنها با جمعیت 2درصدی خود رای منفی دادند و جنگ مسلحانه داخلی را بر مردم و دارالاسلام ایران تحمیل کردند.

 این دعوت به رفراندم به سبک اوایل انقلاب نوعی بازی با افکارعمومی مسلمین است و تسلیم خواست این دشمنان آشکار و پنهان شدن هیچ اساسی در شریعت الله و سیره خلفای راشدین و فقه مذاهب مختلف اسلامی ندارد و تنها جنگی است روانی که از سوی «مثلث دروغساز» جهت زیر سوال بردن میزان مقبولیت نظام حاکم بر دارالاسلام راه افتاده است و شما هرگز در میان این طرفدارانِ رفراندوم برای نوع حاکمیت، حتی یک مومن پیدا نمی کنید؛ یعنی حتی مومنینی که مخالف این نظام هم هستند باز طرفدار رفراندوم نیستند و هرگز برای آن با یک کلمه هم تبلیغ نکرده اند.

با این وجود اصل 59 قانون اساسی دارالاسلام ایران می گوید: ” در مسائل بسیار مهم اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی ممکن است اعمال قوه مقننه از راه همه پرسی و مراجعه مستقیم به آرا مردم صورت گیرد. در خواست مراجعه به آراء عمومی باید به تصویب دو سوم مجموع نمایندگان مجلس برسد.”

در دارالاسلام که قوانین آن بر اساس شریعت ثابت الله از کانال یکی از مذاهب اسلامی تدوین شده است نه خواست و آرزوی متغیر مردم؛ در دارالاسلام که برای هر تخصصی شورای اولی الامر خاص همان تخصص وجود دارد؛ در دارالاسلام که برای اولین بار بعد از 14قرن ما شاهد یک رهبر فقیه با شورایی از نخبگان رهبری و متخصصین امر در اطرافش هستیم، رها کردن این متخصصین امر و مراجعه به آراء انبوهی از مردمان مسلمان و غیر مسلمان غیر متخصص متفرق نمی تواند کار صحیحی باشد.

خلفای راشدین هم در اموری که تصمیم گیری برایشان مشکل می شد به شورای اولی الامر یا متخصصین اهل حل و عقد مراجعه می کردند نه عموم مردم دارالاسلام که در میان آنها کفار یهودی اطراف مدینه یا نصرانی های نجران یا مجوس الاحساء و عده ی کثیری از دارودسته ی منافقین و یا مومنین غیر متخصص وجود داشتند.

زمانی که از شورای اولی الامر یا متخصصین امر صحبت می شود منظور کسانی است که در همان تخصص، خبرگان و متخصصین امر هستند که توسط متخصصیین همان حرفه یا تخصص انتخاب شده اند. مثلاً شورای اولی الامر امور پزشکی توسط پزشکان متخصص انتخاب شده اند و زمانی که به امری متعلق به امور پزشکی برخورد می کنیم که نیاز به رای دارد کسی این مساله را به رفراندوم نمی گذارد، بلکه رای متخصصین امور پزشکی معیار قرار می گیرد که با قدرت حکومتی بر مردم اجرا می شود و از مردم تنها «اطاعت» آنها خواسته می شود.

 به همین شکل در امور مهم سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی نیز باید به شورای اولی الامر این امور مراجعه کرد و دستورات این شورا را با قدرت حکومتی اجرا کرد که، مومنین با «ایمان» خود از این دستورات «اطاعت» می کنند و دارودسته ی منافقین نیز از ترس قدرت حکومتی و قدرت فردی یا جمعی مومنین«اطاعت» خود را نشان می دهند و کفار اهل کتاب و شبه اهل کتاب نیز بر اساس پیمان و معاهده ای که با دارالاسلام دارند «اطاعت» می کنند.

رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید: مَنْ أَطَاعَنِی فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ وَمَنْ عَصَانِی فَقَدْ عَصَى اللَّهَ، وَمَنْ یُطِعِ الأَمِیرَ فَقَدْ أَطَاعَنِی وَمَنْ یَعْصِ الأَمِیرَ فَقَدْ عَصَانِی.[68] هرکس، از من اطاعت کند، همانا از الله اطاعت کرده است. و هرکس از من نافرمانی کند، همانا از الله نافرمانی کرده است. و هرکس از امیرش اطاعت کند، یقیناً از من اطاعت کرده است. و هرکس که از او نافرمانی کند، یقیناً از من نافرمانی کرده است.

غیر از خوارج اهل تاویل، تنها گروهی که در میان مسلمین تمایل ندارد این «اطاعت» خود را در امور شرعی و معروف به رهبریت دارالاسلام بدهد و همیشه تمایل به سرپیچی و ایجاد تفرق و جدا کردن صف خود از جماعت مومنین با نامها و عنوانهای مختلف را دارد دارودسته ی منافقین هستند.

رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید: «أَنَا آمُرُكُمْ بِخَمْسٍ اللَّهُ أَمَرَنِي بِهِنَّ، السَّمْعُ وَالطَّاعَةُ وَالجِهَادُ وَالهِجْرَةُ وَالجَمَاعَةُ، فَإِنَّهُ مَنْ فَارَقَ الجَمَاعَةَ قِيدَ شِبْرٍ فَقَدْ خَلَعَ رِبْقَةَ الإِسْلَامِ مِنْ عُنُقِهِ إِلَّا أَنْ يَرْجِعَ، وَمَنْ ادَّعَى دَعْوَى الجَاهِلِيَّةِ فَإِنَّهُ مِنْ جُثَا جَهَنَّمَ» من شما را به پنج چیز امر می‌کنم که الله آن‌ها را به من امر کرده: سمع (شنیدن) اطاعت (فرمان برداری کردن)، جهاد، هجرت کردن و با جماعت بودن (وحدت داشتن) زیرا که هرکس که به اندازه‌ی یک وجب از جماعت جدا شود، طناب (تعهّد) اسلام را از گردن خود در آوَرده مگر این که به جماعت بر گردد، و هرکس که خود را به نام‌ها و عناوین جاهلیّت بخواند و بر آن اعتقادات باشد، همانا او از جمله‌ی جهنّمیان می‌باشد.  در این هنگام، مردی گفت: ای رسول الله! اگرچه که نماز هم بخواند وروزه هم بگیرد؟! رسول الله فرمود: «وَإِنْ صَلَّى وَصَامَ، فَادْعُوا بِدَعْوَى اللَّهِ الَّذِي سَمَّاكُمُ المُسْلِمِينَ المُؤْمِنِينَ، عِبَادَ اللَّهِ»[69]: اگرچه نماز هم بخواند و روزه هم بگیرد، پس ای بندگانِ الله! هم دیگر را با نام و عنوانی که الله شما را بدان خوانده و نامیده، مسلمین با مؤمنین بخوانید.

پس شورا بر تمام نهادها و ارگانهای اجرائی و حکومتی و حتی برزندگی اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی مسلمین حاکمیت دارد و مومنین باید «اطاعت» خود را به اجماع واحد این شورای واحد بدهند که برایشان تولید جماعت واحد می کند و از تفرق و چند دستگی میان مومنین جلوگیری به عمل می آورد و این «اطاعت» بر اساس: مَن خَلَعَ يَدًا مِن طَاعَةٍ، لَقِيَ اللَّهَ يَومَ القِيَامَةِ لا حُجَّةَ له، وَمَن مَاتَ وَليسَ في عُنُقِهِ بَيْعَةٌ، مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً[70] به بیعت عامی برمی گردد که به رهبریت دارالاسلام داده اند.

در کنار این اصل شورا، یکی دیگر از مشخصه های حکومت اسلامی عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ اصل مهم «نظارت همگانی» آنهم بر اساس قانون شریعت الله بر عملکرد داخلی حاکمیت و دولت مسلمین، غیر از مسائل امنیتی است؛ چنانچه خلیفه راشد می گوید: اگر در كتاب الله آيه‌اي يافتيد كه بر اساس آن، باید مرا در قيد و بند نمایيد، پس حتماً اين كار را انجام دهيد.[71]

در یک جمع بندی می توان گفت: حیطه ی فعالیت عموم مردم دخالت در اصل شورا و امور متلعق به متخصصین اولی الامرنیست بلکه دایره ی فعالیت عموم مردم بعد از دادن بیعت خاص و عام به این اصل «نظارت همگانی» برمی گردد.

البته افراد دارالاسلام که هجرتی برایشان نمانده می توانند بر موارد متعددی به رهبریت دارالاسلام بیعت دهند مثلاً بر اسلام و ایمان و جهاد؛ یعنی بعد از بیعت بر اسلام  و وارد دایره ی عام مسلمان شدن، بیعت دهند که وارد دایره ی خاص مومنین نیز شوند و جهاد کنند: مُجَاشِع می گوید من و برادرم بعد از فتح مکه نزد رسول الله صلی الله علیه وسلم آمدیم  من گفتم یا رسول الله با برادرم آمده ایم که از ما بیعت هجرت بگیرید. رسول الله فرمود: ذَهَبَ أهْلُ الهِجْرَةِ بما فِيهَا، سلسله هجرت مهاجرین بعد از فتح مکه تمام شده است. من گفتم پس شما از چه کاری از ما بیعت خواهید گرفت؟ رسول الله فرمود: أُبَايِعُهُ علَى الإسْلَامِ، والإِيمَانِ، والجِهَادِ،[72] اکنون بیعت بر اسلام و ایمان و جهاد از شما گرفته خواهد شد.

به قول بزرگان: رَحِمَ اللهُ امْرءً عَرَفَ قَدْرَه نَفْسِهِ وَلَمْ يَتَعَدَّ طَوْرَهُ. الله رحمت کند کسی را که اندازه و قدر خود را بشناسد و از حدّ و اندازۀ خودش تجاوز نكند.

س7. شما خروج و خیانت بغدادی بر القاعده و فتوای الظواهری رهبر القاعده و سایر اهل علم مثل هانی السباعی و طارق عبدالحلیم و ابومحمد مقدسی و ابوقتاده فلسطینی و غیره در خوارج بودن گروه بغدادی را چگونه توجیه می کنید؟ آیا به شیخ جولانی و امیر القاعده خیانت نکردند؟  

ج: شما اگر به واقعیتها نگاه کنید نیازی به توجیه نیست. به گواهی خود دکتر ایمن الظواهری باید عرض کنم که بعد از ابوحمزه المهاجر مصری که به ابوعمر بغدادی و دولت عراق اسلامی بیعت داد و در فروردین 1386ش وزیر جنگ این دولت شد و هر دو به همراه هم در اواخر فروردین 1389ش توسط آمریکا کشته شدند دیگر ما چیزی به نام القاعده در بلادرافدین و عراق نداریم ؛ خود شیخ ایمن الظواهری در سال 1385ش بعد از تشکیل دولت عراق اسلامی در پیامی تصویری می گوید: دیگر چیزی به اسم القاعده در بلاد رافدین وجود ندارد و تاکید می کند که دولت عراق اسلامی امارتی شرعی است با «منهج شرعی صحیح» که بر اساس شورا اداره می شود…؛ در توضیح این حل شدن القاعده و نماندن آن توضیح داده می شود که: سازمان و جماعتها باید به دولت بیعت دهند نه بالعکس.

به این شکل سازمان القاعده در بلاد رافدین با بیعت به ابوعمر بغدادی در دولت عراق اسلامی حل شد و از آن وقت اثری از آن باقی نماند، تا اینکه جولانی از سربازان دوله به امیر خودش دکترابوبکر بغدادی خیانت می کند و بر امیر خودش بغی و خروج می کند.

آنچه ما دیدیم این بود که جولانی به عنوان فرماندهی از فرماندهان دوله در زمانی که دوله در حالت نیاز به سر می برد به همراه صدها سرباز مهاجر و محلی و با اسلحه و نصفی از مال دوله جهت نصرت و پشتیبانی اهل شام فرستاده شده بود، و در واقع دوله از این زمان و از کانال جولانی وارد سوریه شد و خود جولانی هم در پیامی صوتی به آن اقرار می کند؛ پس ما، در واقع، و بدون بیان منهج خود، در مورد اضطرابات منهج فکری نجدیت و مساله ی جولانی با دوله و اینکه نجدیت قاعداً حامله ی تفرق و جنگ داخلی است اگر قدرت نظامی برتری آن را کنترل نکند صحبت می کنیم و قضاوت را به خود شما موکول می کنیم.

جبهه النصره به صورت رسمی در 3بهمن 1390ش اعلام موجودیت کرد؛ اما به تدریج دوله متوجه تنازلات جولانی در برابر کفار سکولار جهانی از کانال طاغوتهای منطقه ای حاکم بر مسلمین و بخصوص حکومت سکولار ترکیه می شود که این تنازلات جهت برداشته شدن دسته جولانی از لیست سیاه و به رسمیت شناخته شدن آن توسط این کفار سکولار جهانی مثل آمریکا و ناتو بود، جولانی می خواست با این تنازلات و امتیاز دادنها گروهی را از لیست سیاه کفار سکولار جهانی دربیاورد که این گروه متعلق به خودش نبود بلکه امانتی در دست او و گردانی کوچک از یک مجموعه ی بزرگ بود که ابوبکر بغدادی رهبریت آن را بر عهده داشت.

علاوه بر این، دوله از کانال الشیخ عبد الرحمن محمد القادولي (ابوعلی انباری) که قبلاً نائب ابوعبدالله شافعی رهبر انصارالاسلام بود و با بزرگان القاعده در وزیرستان پاکستان چون أبو يحيى الليبي ومصطفى أبو اليزيد وعطية الله الليبي هم ملاقات کرده و بعد ازمشورت با این رهبران القاعده بود که «مجلس شورای مجاهدین در عراق» را به وجود آورد[73] و بعدها نائب ابوبکر بغدادی و مسئول انتقالات مالی به سوریه شده بود، متوجه چند چهره بودن جولانی و فساد داخلی جولانی و نزدیکان او می شود، این عامل و جنگهای داخلی صدها گروه و دسته و کتیبه با هم باعث فرسودگی و تضعیف شورش آنها در سوریه شده بود. این دستاورد خود آنها بود؛ الله تعالی می فرماید: وَلَا تَنَازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَتَذْهَبَ رِيحُكُمْ ۖ (انفال/46) در اثر منازعه و سست و بی ابهت و ضعیف می شوید و قدرت و عظمت و ابهت شما نابود خواهد شد.

در این زمان، دوله در عراق قدرتی به هم رسانده بود و در 19 فروردین 1392ش با الغای دولت عراق اسلامی و جبهه النصره «دولت اسلامی در عراق و شام» را اعلام می کند و به صورت رسمی وارد سوریه شد و تصرف مناطق تحت کنترل بشار اسد را دوباره شروع کرد و با رشادت و از خود گذشتگی خاص سربازانش و بخصوص مهاجرین سراسر دنیا حتی به «القرداحه» رسید، یعنی چیزی به سقوط حکومت مرکزی سوریه نمانده بود، پس حضور دوله در سوریه طی یک فرایندی صورت گرفت و در بستر شرایط و موقعیت خاص سوریه رشد کرد.

 این گروههای متفرق منتسب به اهل سنت هم که از یکطرف از پس همدیگر بر نمی آمدند واز سوی دیگر دوله به عنوان قدرتی نوظهور برایشان تهدیدی جدی محسوب می شد و دوله را تهدیدی برای قدرت دنیوی و منافع دنیوی خود می دانستند نیاز به پشت جبهه ای مطمئن مثل ناتو از کانال حکومت سکولار ترکیه داشتند به همین دلیل بر اثر توافقات خارجی و با بهانه کردن دوله نه تنها نوامیس مسلمین را در درعا و غیره رها کردند بلکه تمام آنچه در اختیار داشتند را تحویل اتحادیه ی مخالفین آمریکا و ناتو دادند و به شمال سوریه فرار کردند.

در اینجا دو نکته در مورد پس مانده های گروههای مسلح منتسب به اهل سنت در شمال سوریه قابل توجه است:

  1. صرفنظر از تبلیغات و شعارهای این پس مانده ها، اعمال اینها ثابت کرده است که این پس مانده ها هرگز برای اهل سنت نمی جنگند بلکه اهل سنت را قربانی سناریوها و برنامه ها و اهداف دشمنان اهل سنت و تمام مسلمین کرده اند و اهل سنت را در راستای پروژه های این دشمنان خرج کرده اند.
  2. امتداد دوله تنها یک بهانه برای فرار از مرداب، و پشت بستن به آمریکا و ناتو  و وارد کردن ناتو از کانال حکومت سکولار ترکیه به داخل خاک سوریه بود، هر چند دستهائی مثل القاعده ی الظواهری به صورت غیر عمد در این سناریو شرکت کردند و فریب خوردند تا اینکه به رکود و سکون فعلی رسیده اند، اما سایر گروهها آگاهانه و با هماهنگی های دستهای خارجی بازیگران این سناریو و نمایشنامه بوده اند.   

البته با تبلیغات شیخ ابوعلی انباری بسیاری از سربازان دوله که در اختیار جولانی قرار گرفته بودند دوباره به صف دوله برگشتند و پس مانده های همراه جولانی نیز که موجودیت خود را در خطر می دیدند بهترین گزینه را حمله به دوله تشخیص دادند به همین دلیل می بینیم  که دارودسته ی جولانی در بهمن 1392ش با دوله اعلام جنگ می کند و در کنار گروه علوش و جمال معروف و احرار الشام و فصائل هیئت ارکان و فیلق الرحمن و غیره در غوطه و در عملیاتی که به «ليلة الغدر» مشهور است به مهاجرین در شمال حلب حمله کردند و پس از قتل عام مهاجرین و انداختن بعضی از آنها به داخل چاه نفت و حتی تجاوز به نوامیس این مهاجرین اهل سنت که در واقع نوامیس تمام مسلمین هستند رسماً بر علیه دوله اعلام جنگ کرد و آغازگر جنگی شد که تا کنون ادامه دارد.

در این زمان که برای جولانی مرحله ی گذاری از دوله به خودش پیش آمده و با واکنش افکار عمومی به این خیانت آشکار و جدا شدن اعضای جبهه النصره مواجه می شود، جولانی جهت مدیریت افکار عمومی سربازانش و سرپوش گذاشتن بر این خیانت وبغی و خروج آشکار بر دوله، به ایمن الظواهری بیعت می دهد و متاسفانه ایمن الظواهری بیعت این خائن را قبول می کند؛ اما جالب است بدانید که به محض اینکه مرحله ی گذار در تیر 1395ش تمام می شود جولانی با تغیر اسم جبهه النصره به جبهه فتح الشام به بیعت با ایمن الظواهری نیز خیانت می کند و بیعت خود با الظواهری را زیر پا می گذارد و  ایمن الظواهری از جولانی تحت عنوان ناکث و بیعت شکن نام میبرد.

ثمره ی این سناریوی خیانت آمیز در همان ابتدا این شد که دسته هائی از سربازان دوله از جولانی جدا شده و دوباره به دوله پیوستند و دسته هائی هائی از سربازان جولانی هم با ماندن در صف جولانی و محافظت از نیروهای ناتو در ادلب تا کنون به خیانت خود ادامه می دهند و دسته هائی نیزبه جماعتهای دیگر ملحق شدند و یا برای خود جماعت جداگانه ای ساختند مثل جماعت حراس الدین که به القاعده ی الظواهری وفادار ماند و در جبهه ی جولانی با دوله اعلام جنگ کرد؛ البته دسته هائی نیز با دیدن این خیانتها و تفرق و جنگ داخلی و حرکت بر اساس توافقات روسیه و ناتو و آمریکا در سوچی و غیره از کانال حکومت سکولار ترکیه کلاً میدانهای جنگ در سوریه را ترک کردند. در هر حال می بینیم که بر اساس نگرش ما این سربازان جدا شده از دوله به فرماندهی جولانی بودند که به دوله خیانت کرده اند و بر علیه دوله خروج کرده اند نه بالعکس.

نکته ی دیگر اینکه: دکترایمن الظواهری با تفکرات نجدیت که جایگزین اسامه بن لادن با تکفرات اخوانی سید قطب در القاعده شده است از یکطرف می گوید که با دوله که آن هم دارای تفکرات نجدیت است اختلاف منهجی دارد و اختلاف منهجی را در این تعریف می کند که جماعت او بر آمریکا به عنوان هبل عصر و متحدین آن از صهیونیستها و صلیبی ها و مزدوران خائنش تمرکز کرده است و اینکه تمام مسلمین را بر تمرکز بر این دشمن اصلی با هم متحد نموده و از جنگهای جانبی دوری کنند؛ ادامه می دهد که منهج ما احتیاط در خونها و دوری از عملیاتهایی که در آن خونهای به ناحق ریخته می شود مثل عملیات در مساجد و بازارها و محله های مسکونی و همچنین پرهیز از خونهایی که به دلیل جنگ بین جماعتهای جهادی ریخته می شود، چون آمریکا و سکولارها به مردم خود می گویند نگاه کنید که مجاهدین در حق همدیگر چه کارهائی انجام می دهند حالا با شما چه خواهند کرد؟!

این تمرکز بر آمریکا و متحدین و مزدوران محلی آن و رژیم صهیونیستی استراتژی صحیح و ارثی است که از سید قطب و شیخ اسامه بن لادن اخوانی برجای مانده است اما آیا شیخ ایمن الظواهری نجدی و جماعتش به این ارثیه پایبند بوده است؟

اگر دقت کنیم القاعده ی نجدی دکتر ایمن الظواهری در یمن، آگاهانه و عمداً و به میل خودش و با تاویلات کاملاً غیر شرعی و صرفاً به دلیل اختلافات مذهبی از حکومت بدیل اضطراری اسلامی اتحادیه ی شافعی ها و زیدی های یمن به عنوان یکی از «3ابزار»برتر کناره گیری کرده و در جبهه ی آمریکا و ناتو و رژیم صهیونیستی قرار گرفته است؛ چون آل سعود با پشتوانه ی هیئت کبار علمای خود که همگی نجدی هستند در کنار امارات متحده عربی و به نیابت از آمریکا و ناتو و رژیم صهیونیستی جنگی نیابتی را بر علیه اتحادیه ی انقلابیون شافعی – زیدی یمن شروع کرده اند.

 در این جنگ تحمیلی بر اتحادیه ی شافعی ها و زیدیهای یمن نه تنها از طریق هوائی و توپخانه ای مسلمین موجود در مساجد و بازارها و مناطق مسکونی و اماکن عمومی قتل عام شده و این اماکن وسایر اماکن زیربنائی مسلمین تخریب و نابود می شوند بلکه وحشیانه ترین جنایات نظامی مزدوران پیاده نظام در حق زنان و کودکان و پیران و جوانان شافعی مذهب و زیدی مذهب یمن صورت می گیرد، و این غیر از مشکلات اقتصادی و فقر و گرسنگی است که آمریکا و ناتو از کانال مزدوران سعودی و اماراتی و غیره و با تحریمهای وحشیانه ی اقتصادی خود بر مردم تحمیل کرده اند که به گواهی تمام رسانه های جهانی در یمن یک تراژی و فاجعه ی انسانی رخ داده است؛ و این غیر از ربودن زنان و دختران شافعی مذهب و تجاوز آشکارای نظامیان اماراتی و متحدین آنها به این نوامیس مسلمین در مناطق تحت اشغال آنهاست؛ حالا جماعت نجدی الظواهری در این جبهه ی جنایتکاران قرار گرفته است. 

علاوه بر این، جماعت نجدی دکتر ایمن الظواهری در شمال سوریه «عملاً» و ناچاراً در اعلان جنگ و آتش بس بر اساس دستورات آمریکا و ناتو از کانال حکومت سکولار ترکیه به پیش می رود، همچنانکه به بهانه ی جماعت دوله در آفریقای ستمدیده نیز «عملاً» در جبهه ی نیروهای متحد با آمریکا و ناتو قرار گرفته است؛ آیا این پیاده شدن و کپی برداری از طرح دیوید پترائوس، اولین فرمانده نیروهای اشغالگر آمریکایی در عراق، در سایر سرزمینهای تحت اشغال کفار سکولار جهانی و طاغوتهای محلی نیست؟

نکته ی دیگر نقدهائی است که دکتر ایمن الظواهری در ریختن به ناحق خون مسلمین بر دوله وارد می کند که واقعیت است و همه ی اهل جهاد از چنین اشتباهاتی که دوله مرتکب می شود باید اعلان برائت کنند اما آیا این اعمال دوله باعث می شود که دکتر ایمن الظواهری آنها را خوارج بداند؟ آیا در تاریخ فقه اسلامی در این 14 قرن گذشته عالمی پیدا شده است که به خاطر این خطاها و اشتباهات آشکار حتی در حد حجاج بن یوسف ثقفی و تیمور لنگ و امثالهم، شخص یا جماعت یا حکومتی را خوارج نامیده باشد؟ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ لِلَّهِ شُهَدَاءَ بِالْقِسْطِ ۖ وَلَا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَىٰ أَلَّا تَعْدِلُوا ۚ اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَىٰ ۖ وَاتَّقُوا اللَّهَ ۚ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ (مائده/8) ای کسانی که ایمان اورده اید بر ادای واجبات الله مواظبت داشته باشید و از روی عدالت گواهی دهید، و دشمنانگی قومی شما را بر آن ندارد که ( با ایشان ) عدالت نکنید. عدالت کنید که عدالت ( به ویژه با دشمنان) به پرهیزگاری نزدیکتر است. از الله بپرهیزید که الله آگاه از هر آن چیزی است که انجام می‌دهید .‏

زمانی که دکتر ایمن الظواهری منهج دولت عراق اسلامی را منهج شرعی صحیحی می داند این منهج از زمان ابومصعب زرقاوی در جزوه «هذه عقيدتنا وهذا منهجنا» بر اساس منهج نجدیت تهیه و نشر می شود و در زمان مجلس شورای مجاهدین و دولت عراق اسلامی ابوعمر بغدادی و دولت اسلامی ابوبکر بغدادی و ابوابراهیم هاشمی تا کنون ثابت مانده است؛ شما تنها یک مورد از 36 بند موجود در این جزوه یا سایر منابع رسمی اینها را پیدا کنید که منهج اینها تغییر کرده باشد، حالا چه چیزی باعث شد که منهج دولت عراق اسلامی که نجدیت بود در سال 1385ش منهج شرعی صحیحی باشد اما همان منهج نجدیت بدون آنکه تغییری کند در زمان ابوبکر بغدادی و در سال 1392ش تبدیل می شود به منهج خوارج و غیر شرعی می شود؟! و با این تهمت آنهمه خون ریخته می شود و به ناموس آنهمه مسلمان تجاوز می شود و زمینه های سایر ذلیلی ها برای مسلمین فراهم می شود، دقیقاً اتهامی شبیه به همان اتهام ارتدادی که دوله در بند 20 همین جزوه به شیعیان می زند و آنها را قتل عام می کند!

پس اگر تنها سواد خواندن و نوشتن دارید یا سواد هم ندارید بلکه دارای قلبی سلیم هستید اصلاً اهمیت ندهید که فلانی در مورد فلان شخص یا جماعت چه گفته است بلکه تنها به دلایل و مستندات و استدلال آن اهمیت بدهید. امام شافعی رحمه الله می گوید: لَيسَ لأحَدٍ دُونَ رسول الله أن یقول إلا بالإستدلال، غیر از رسول الله هیچ شخص دیگری حق ندارد بدون ارائه دلیل نظر بدهد. می گویند: دوله خوارج است؛ چرا؟ چون فلانی و فلانی گفتن. می گویند: شیعه جعفری مرتد است؛ چرا؟ چون فلانی و فلانی گفتن. این دلیل نمی شود. اعتبار شرعی آراء و فتواها، مبتنی بر دلیل و مدرک و سند شرعی است نه اشخاص، و بعد از رسول الله صلي الله عليه وسلم هیچ شخصی چنان جایگاهی نخواهد داشت که شخصیتش برای پذیرش حکمش کافی باشد.

پس این ادعای دکتر الظواهری در خوارج نامیدن دوله هیچ مبنای شرعی ندارد و شیخ ایمن و سایر شیوخ اکثراً نجدی ساکن در دارالاکفرها و هیئتهای شرعی احزاب متفرق و صحوات که به ناحق فتوای خوارج بودن دوله را دادند در کشتار آنهمه مسلمان و تجاوز به آنهمه نوامیس مسلمین به بهانه ی خوارج بودن شریک هستند.

الله متعال می فرماید: لِکُلّٖ جَعَلۡنَا مِنکُمۡ شِرۡعَهٗ وَمِنۡهَاجٗا (مائده/48) برای هر ملّتی از شما راه و برنامه‌ای واضح و آشکار قرار داده‌ایم. ابن عباس می گوید: منظور از منهاج، راه و روش می باشد.

به نظر شما منهج و راه و روش دوله و دکتر ایمن الظواهری و دارودسته ی جولانی و تمام شیوخی که جرقه های خوارج بودن دوله را زدند و بعداً دیگران سخن آنها را مثل طوطی تکرار کرده اند چیست؟  دوله به همراه این مخالفین، قواعد و ضوابط خودشان را که سخنان و عمل آنها را ظابطه مند می کند از کجا گرفته اند؟ «نجدیت» و تفکرات محمد بن عبدالوهاب و علمای نجد. پس منهج همه یکی است.

با استناد به منابع رسمی دوله و مقایسه ی منهج فکری و عقیدتی و عملی دوله با تفکرات و سیره ی عملی محمد بن عبدالوهاب و علمای نجد متوجه خواهید شد که دوله مجری صادق تفکرات «نجدیت»  است و دوله یعنی عینی کردن تفکرات محمد بن عبدالوهاب و تکرار تاریخ نجدیت در زمان حاضر، و هر کسی که ادعای «نجدیت» داشته باشد اما مثل دوله عمل نکند یا نسبت به تفکرات نجدیت جاهل است یا التقاطی است که نجدیت را با چیزهای دیگری قاطی کرده و یا شخصی است که منتظر فرصت است و هم اکنون زمینه ی تطبیق این منهج را مناسب نمی داند.

 در این صورت اگر کسی منهج دوله را منهج خوارج بداند بدون شک باید تمام پیروان نجدیت را نیز جزو خوارج حساب کند. البته منهج خوارج از مجموعه ای از افکار شکل گرفته است که باید تمام این صفات در شخصی متحقق شوند نه یکی یا چند صفت. به عنوان مثال ابن عباس رضی الله عهنما در مورد یکی از صفات خوارج می گوید: لا تکونوا کالخوارجِ، تَأوّلوا آیات القرآن فی أهل القبلة، وإنّما أُنزلت فی أهل الکتاب والمشرکین، فجهلوا علمها، فسفکوا بها الدماء، وانتهکوا.[74] مثل خوارج نباشید که آیات قرآن که در مورد اهل کتاب و مشرکین نازل شده اند را در مورد اهل قبله تاویل می کنند و شامل اهل قبله می‌دانند به این شکل به علم این آیات جاهل شده اند و معنای این آیات را درک نکردند، به همین دلیل به دنبال آن به تجاوز و ریختن خون مباردت کرده اند.

حالا با تمرکز بر این صفت، به نظر شما تنها دوله به ناحق مسلمین را مشرک می داند و بعد حکم کفار مشرک را بر مسلمین تطبیق می دهد یا این تفکر محمد بن عبدالوهاب و تمام علمای پیرو نجدیت است؟ در این زمینه فرق عبدالعزیز الطریفی با ابوقتاده فلسطینی با ابومحمد مقدسی با هانی السباعی با طارق عبدالحلیم با جماعت ایمن الظواهری با دارودسته ی جولانی با مدخلیسم و سایر نجدی های مخالف دوله با دوله در چیست؟ هیچی. همه یک منهج دارند فقط دوله اهل تقیه نیست و در بیان و عمل به منهج نجدیت صادق است و صادقانه این تفکر اشتباه را بر مسلمین تطبیق می دهد و صادقانه این مسیر اشتباه را می رود اما اینها زبان بازی می کنند و منتظر فرصت مناسب هستند. 

سُبْحَانَكَ اللَّهُمَّ وَبِحَمْدِكَ، لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ، أَسْتَغْفِرُكَ وَأَتُوبُ إِلَيْكَ

(4)

س8: با توجه به اینکه فقر فساد آور است و در احادیث متعدد این مسئله آمده است که فقر بیاید ایمان در اکثریت از بین میرود، و در حال حاضر وضعیت مالی افغانستان بسیار خطرناک است، چرا امارت اسلامی به عنوان تاکتیک و برای دور زدن تحریم ها با آمریکا همکاری کوتاه مدت نمی کند.

ج: نزد فرق معروف به اهل سنت چنین حدیث صحیحی وجود ندارد اما نزدیک به این مضمون روایتی نزد شیعیان جعفری وجود دارد که: لَولا رَحمَةُ رَبّي عَلى فُقَراءِ اُمَّتي، كادَ الفَقرُ يَكونُ كُفرا.[75] اگر رحمت پروردگارم بر فقيران امّتم نبود، فقر آنان را در آستانه كفر قرار مى داد. اما رحمت الله تعالی بر فقرای مومنین بوده و دنیا چیزی نیست که مومنین بخواهند با ایمان عوضش کنند و به کفر برگردند بلکه تنها منافقینی چون «ذُو الخُوَيْصِرَةِ» و دارودسته ی منافقین هستند که به راحتی ایمان خود را با متاع دنیا مورد خرید و فروش و معامله قرار می دهند و بر اساس منافع دنیوی خود روابط خود را با دارالاسلام و رهبریت آن و دیگران تنظیم می کنند که الله تعالی می فرماید: وَمِنْهُم مَّن یَلْمِزُکَ فِی الصَّدَقَاتِ فَإِنْ أُعْطُواْ مِنْهَا رَضُواْ وَإِن لَّمْ یُعْطَوْاْ مِنهَا إِذَا هُمْ یَسْخَطُونَ ‏(توبه/58)، در میان آنان کسانی هستند که در تقسیم زکات و صدقات از تو عیبجوئی می‌کنند و ایراد می‌گیرند (به عدالت رسول الله صلی الله علیه وسلم ایراد می گرفتند). اگر بدانان چیزی از زکات داده شود خشنود می‌شوند و اگر چیزی از آن (اموال مادی) بدیشان داده نشود هرچه زودتر خشم می‌گیرند (و اخم و تخم می‌کنند).‏

مومنین در صدر اسلام شرایط سخت محاصره ی اقتصادی شعب ابی طالب را تحمیل کردند زمانی که حاکمیتی اسلامی نداشتند و به دنبال آن زمانی که صاحب دارالاسلام و حکومت اسلامی شدند باز شرایط سخت اقتصادی اهل صفه را نیز تجربه کردند و در هر دو حالت بدترین شرایط اقتصادی را به خاطر حفظ ایمان خود متحمل شدند بدون آنکه ایمان خود را به خاطر مشکلات اقتصادی مورد خرید و فروش و معامله قرار داده یا تزلزلی در ایمان آنها به وجود آید.

البته فقر وعده ی شیطان و پدیده ای منفی اجتماعی و ساخته ی دست بشر است مثل فحشاء که شیطان به آن امر می کند اما اسلام برای انهدام تدریجی فقر و فحشاء برنامه ای سیستماتیک دارد: الشَّيْطَانُ يَعِدُكُمُ الْفَقْرَ وَيَأْمُرُكُمْ بِالْفَحْشَاءِ وَاللَّهُ يَعِدُكُمْ مَغْفِرَةً مِنْهُ وَفَضْلًا وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ (بقره/268) پس فقر بیماری ناشی از توزیع ناعادلانه ثروت و ارثیه ی حاکمیت جاهلیت برای مومنین است و رسول الله صلی الله علیه وسلم نیز با آنکه به عنوان رهبر دارالاسلام زندگی اقتصادی خودش را در حد پائین ترین افراد دارالاسلام قرار داده بود اما دعا می کرد: اللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِن الْكُفْرِ، وَالْفَقْرِ، وَعَذَابِ الْقَبْرِ[76].

پس فقر که زائیده ی روابط ناسالم انسانهاست و ارثیه ی حاکمیت جاهلیت برای مومنین است مورد تائید اسلام نیست و اسلام بعد از تامین امنیت فوری «آمَنَهُم مِن خَوفٍ» برای دارالاسلام، برای نابودی فقر«أَطعَمَهُم مِن جوعٍ» نیز برنامه هائی ارائه می دهد که بر خلاف تامین امنیت که انقلابی و آنی است، تحقیق برنامه ها و طرحهای اقتصادی، جهت رفع گرسنگی و ایجاد رفاه عمومی، تدریجی و زمانبر هستند و اگر ملتی مسلمان می خواهد استقلال و عزت و خودکفائی خود را حفظ کند و روی پاهای خودش بایستد باید با صبر و تلاش هزینه های این زمانبر بودن استقلال و خودکفائی اقتصادی و رفاه اقتصادی را نیز تحمل کند.

رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید: جُعِلَ رزقي تحتَ ظِلِّ رُمْحي[77] یا می فرماید: بُعِثتُ بالسَيفِ بَينَ يَدَي الساعَة حَتى يُعبَدَ الله تَعالى وَحدَهُ لا شَريكَ لَهُ، وَ جُعِلَ رِزقي تَحتَ ظِلِ رُمحِي وَجُعِلَ الذُلَ والصَغارَ على مَن خالَفَ أمري، وَمَن تَشَبَهَ بِقَومٍ فَهوَ مِنهُم .[78] من با شمشیر پیش از قیامت مبعوث شدم تا تنها خدای یگانه که شریکی ندارد عبادت شود. روزی ام زیر سایه نیزه ام قرار داده شده است (يعني في و غنيمت) و ذلت و خواری برای کسی قرار داده شده که از دستور من سرپیچی کند و کسی که خود را به قومی تشبیه کند، از آنان خواهد بود.

الان که دارالاسلام افغانستان خودش را به مرزهای ساخته شده توسط سایکس و پیکو محصورکرده و نمی تواند مثل مسلمین صدر اسلام با آزاد سازی دارالکفرها به منابع مالی مسلمین اضافه کند به همین دلیل باید در طول سالیان مشکلات اقتصادی زیادی را تا رسیدن به خودکفائی اقتصادی تحمل کنند.

اما به نسبت کشور سکولار آمریکا «سرافعی» باید گفت که: آمریکا در سرزمینهای اسلامی، دزدی حرفه ای و مستکبری قلدر و ویرانگر با خوی استعمارگری است که هرگز همکار و متحد نخواسته است، بلکه آمریکا مزدور و دست نشانده می خواهد؛ و با چنین موجودی که این روزها هر سه شیوه ی استعمار قدیم و نو و فرانو را با هم ترکیب کرده است تنها با پشتوانه ی میزان قدرت نظامی و از موضع قدرت نظامی می توان روابط دیپلماتیک و اقتصادی برقرار کرد.

کسانی هم که مثل آل سعود و امارات و امثالهم در حفظ امنیت خود به آمریکا دل بسته اند رخدادهای امروز کشور سکولاریستی اوکراین را با دقت بررسی و تجربه کنند تا بدانند میزان قدرت نظامی و اتکاء به خود تا چه اندازه در روابط خارجی سرنوشت ساز است.

همین اوکراین که در معرض تهاجم حکومت سکولار روسیه و در معرض تجزیه قرار گرفته است بسیاری از سلاحهای هسته ی شوروی سوسیالیستی در آن قرار داشت و در سال ۱۹۹۱ن سومین قدرت برتر هسته‌ای جهان بود که کسی به خاطر این قدرت بازدارنگی نظامی توان تحمیل زور به آن را نداشت اما ‌در سال ۱۹۹۴ن قدرتهای سکولار جهانی مثل آمریکا و انگلیس و روسیه با نظارت سازمان ملل سکولاریستی به شرط حفظ امنیت اوکراین این کشور را به سمت خلع سلاح شدن کشاندند؛ همان سناریویی که بر سر صدام حسین و قذافی و عمر البشیر و امثالهم در آوردند؛ البته اوکراین در کنار آمریکا و ناتو در عراق بر علیه مجاهدین نیز جنگید و در سال ۲۰۰۸ن پس از پایان ماموریت خود در عراق و جنگ در راه منافع آمریکا و ناتو پنج هزار سربازش را به همراه تجهیزاتشان به اوکراین برگرداند  … در روزهای آینده خواهید دید که این قدرتهای بزرگ سکولاریستی چگونه با امنیت و تمامیت ارضی اوکراین بازی خواهند کرد و ثمره ی اعتماد و توکل به این کشورهای سکولار و بخصوص ثمره ی اعتماد به آمریکا و ناتو را بار دیگر تجربه خواهید کرد هر چند ممکن است بار دیگر نقش صحوات مسلمان زاده ی مزدور روسیه در این جنگ بر علیه آمریکا و ناتو را نیز مشاهد کنید همچنانکه نقش صحوات طرفدار آمریکا و ناتو در عراق و سوریه و یمن و لیبی و سومالی و افغانستان و غیره را دیده اید.  هم اکنون و در وضع موجود، در صورت حرکت در مسیر صحیح اسلامی، بهترین گزینه و دروازه برای امارت اسلامی افغانستان در برابر آمریکا و متحدینش که از در افغانستان فراری و خارج شده اند استفاده از چند دهه حکومت داری دارالاسلام ایران، و با حفظ مختصات مذهبی خود، پیوستن به جبهه ای جهانی است که دارالاسلام ایران در سرزمینهای مختلف اسلامی بر علیه آمریکا و ناتو شکل داده است نه بازگرداندن آمریکا از پنجره و وابسته شدن به آمریکا و تکرار تجربه ی چند دهه ی گذشته ی امثال پاکستان یا هم اکنون اوکراین. 


[1] پیاده شده از سخنرانی تصویری: شیخ المجاهد ابوحمزه المهاجر هورامی حفظه الله

[2] المحلی: ج 13 ص 138-139 / ” من لحق بدار الکفر والحرب مختارا محاربا لمن یلیه من المسلمین فهو بهذا الفعل مرتد له أحکام المرتد کلها من وجوب القتل علیه متی قدر علیه ، ومن إباحة ماله، وانفساخ نکاحه وغیر ذلك”.

[3] الصارم المسلول على شاتم الرسول (2/328 – 339)

[4] امام احمد بن حنبل رحمه الله نیز که از پدر و مادری اهل مرو خراسان در سال 164 هجری به دنیا آمده است.

[5] داوودی، محمد بن علی، طبقات المفسرین، ج۲، ص۳۳۰، شماره۶۴۲. / الناس کلهم عیال علی مقاتل بن سلیمان فی التفسیر

[6] تفسیر مقاتل جلد 2 صفحه 259

[7] ابن عاشور، التحرير والتنوير، صفحة 58

[8] مفردات راغب، ج۱، ص۱۶۳

[9] راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، تحقیق، داودی، صفوان عدنان، ص 305، دمشق، بیروت، دارالقلم‏، الدار الشامیة، چاپ اول، 1412ق.

[10] ابن کثیر، تفسير ابن كثير، ج4ص41، تفسير سورة الأنفال، تفسير قوله تعالى ” يا أيها الذين آمنوا لا تخونوا الله والرسول وتخونوا أماناتكم “

[11] ابن سعد، محمد بن سعد، طبقات الکبری، ج۳، ص۴۵۷ / طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۲، ص۴۷۸ / ابو نعیم اصفهانی، احمد بن عبد الله، معرفه الصحابه، ج۲، ص۱۰۷۴/ ابو نعیم اصفهانی، احمد بن عبد الله، معرفه الصحابه، ج۱، ص۴۰۳/   بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱، ص۳۰۹

[12] بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱، ص۳۱۰

[13] طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۲، ص۴۸۱

[14] ابن خُزَیمه نیشابوری، ابو بکر محمد بن اسحاق، صحیح ابن خزیمه، ج۲، ص۱۰۶۷/ ابو بکر بیهقی، احمد بن حسین بن علی، السنن الکبری، ج۵، ص۴۰۵

[15] واقدی، محمدبن عمر، المغازی، به کوشش مارسدن جونز، لندن، ۱۹۶۶م.  ج ۲، ص ۵۰۹؛ ابن هشام، سیرة النبویة، داراحیاء التراث العربی٬ ج۳، ص۲۴۸- ۲۴۹ (در منابع شیعیان جعفری نیز: بحار الانوار، ج 22، ص 67، 93 و 94، و ج 21، ص201 ; تفسیر على بن ابراهیم قمى، ج 1، ص 303 و 304)

[16] واقدی، المغازی، ۱۹۶۶م، ج۲، ص۴۸۰ـ۴۸۲؛ ابن هشام، سیرة النبویة ؛ ج۳، ص۲۴۱ـ۲۴۲؛/  الطبري٬ أبو جعفر محمد بن جرير٬ تاريخ الأمم و الملوك ، تحقيق محمد أبو الفضل ابراهيم ، بيروت، دار التراث ، ط الثانية، ۱۳۷۸ق. ص۵۷۸ـ۵۷۹.

[17] طبری، ج۲، ص۵۵۱؛ /واقدی، ج۱، ص۳۶۴/ابن هشام، ج۳، ص۱۹۹ـ۲۰۰/یعقوبی، تاریخ یعقوبی، دار صادر، ج۲، ص۴۹؛/ حلبی، ج۲، ۲۶۶؛/ واقدی، ج۱، ص۳۷۲

[18] واقدی، مغازی، دکتر مارسدن جونس (تحقیق)، بیروت، عالم الکتب، ۱۴۰۴ق، چاپ سوم، ج ۱، ص ۱۷۶و۱۷۷/ ابن‌اثیر، علی بن ابی‌الکرم؛ الکامل فی التاریخ، بیروت، دارصادر، ۱۳۸۵ق، ج۲، ص۱۳۸./ طبقات الکبرى، ج ۱، ص ۲۹؛/ انساب الاشراف، ج ۱، ص ۳۰۹

[19] ابن‌هشام،سیره النبویه ، ج ۱، ص ۴۷-۴۸٫/ ابن هشام، سیرة النبی، ج۲، ص۶۳۲./ واقدی، کتاب المغازی، ج۱، ص۱۲۷.

[20] بخاری6133/ مسلم2998 / کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج 2، ص 241، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق./ مفید، اختصاص، ص 245، قم، کنگره شیخ مفید، چاپ اول، 1413ق.

[21] واقدی، المغازی، ج۲، ص۶۱۲؛ /ابن هشام، السیرة النبویة، ج۳، ص۳۳۲، ج۴، ص۳۱ـ۳۲؛/ بلاذری، فتوح البلدان، ص۳۵؛ /طبری، ج۲، ص۶۳۵

[22] واقدی، المغازی، ج۲، ص۷۸۰ـ۷۸۹؛/ ابن هشام، السیرة النبویة، ج۴، ص۳۱ـ۳۳، ۳۶ـ۳۷؛/ طبری، ج۳، ص۴۴ـ۴۵/ ابن هشام، السیرة النبویة، ج۴، ص۳۶؛ / ابن سعد، ج۴، ص۲۹۵؛ / مسعودی، التنبیه، ص۲۶۶

[23] صحيح البخاري4280 / أسد الغابة، ج ۲، ص ۲۸۴،/  فتح الباري شرح صحيح البخاري،كتاب المغازي، باب أين ركز النبي صلى الله عليه وسلم الراية يوم الفتح ، ج 7، ص 597

[24] ابن كثير، اسيرة النبويّة، ج 3، ص 563 به بعد.

[25] النسائي 4069 وأبو داود 4358 / عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: كَانَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ سَعْدِ بْنِ أَبِى سَرْحٍ يَكْتُبُ لِرَسُولِ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم فَأَزَلَّهُ الشَّيْطَانُ فَلَحِقَ بِالْكُفَّارِ فَأَمَرَ بِهِ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم أَنْ يُقْتَلَ يَوْمَ الْفَتْحِ فَاسْتَجَارَ لَهُ عُثْمَانُ بْنُ عَفَّانَ فَأَجَارَهُ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم .

[26] صحيح أبي داود 2685 أخرجه البخاري (1846)، ومسلم (1357) باختلاف يسير./ أنَّ رَسولَ اللَّهِ صلَّى اللهُ عليه وسلَّمَ دَخَلَ عَامَ الفَتْحِ وعلَى رَأْسِهِ المِغْفَرُ، فَلَمَّا نَزَعَهُ جَاءَ رَجُلٌ فَقالَ: إنَّ ابْنَ خَطَلٍ مُتَعَلِّقٌ بأَسْتَارِ الكَعْبَةِ، فَقالَ: اقْتُلُوهُ.

[27] صحيح أبي داود 4359/ ابن الملقن ، البدر المنير 7/450

[28] مغازی واقدی ص۶۳۱ / تاریخ طبری، ج ۳، ص ۱۱۸۷/ فتح الباری، ج ۸، ص ۱۱-۱۲٫ / خورشید نبوت؛ ترجمهٔ فارسی «الرحیق المختوم» تالیف: شیخ صفی الرحمن مبارکفوری، ترجمه: محمد علی لسانی فشارکی، نشر احسان ۱۳۸۸

[29] مسلم1848 / مَن خَرَجَ مِنَ الطَّاعَةِ، وفارَقَ الجَماعَةَ فَماتَ، ماتَ مِيتَةً جاهِلِيَّةً، ومَن قاتَلَ تَحْتَ رايَةٍ عُمِّيَّةٍ يَغْضَبُ لِعَصَبَةٍ، أوْ يَدْعُو إلى عَصَبَةٍ، أوْ يَنْصُرُ عَصَبَةً، فَقُتِلَ، فقِتْلَةٌ جاهِلِيَّةٌ، ومَن خَرَجَ علَى أُمَّتِي، يَضْرِبُ بَرَّها وفاجِرَها، ولا يَتَحاشَى مِن مُؤْمِنِها، ولا يَفِي لِذِي عَهْدٍ عَهْدَهُ، فليسَ مِنِّي ولَسْتُ منه. وفي رواية : لا يَتَحاشَ مِن مُؤْمِنِها.

[30] صحیح مسلم1917 / صحيح أبي داود 2514 / سَمِعْتُ رَسولَ اللهِ صَلَّى اللَّهُ عليه وَسَلَّمَ وَهو علَى المِنْبَرِ يقولُ: {وَأَعِدُّوا لهمْ ما اسْتَطَعْتُمْ مِن قُوَّةٍ}، أَلَا إنَّ القُوَّةَ الرَّمْيُ، أَلَا إنَّ القُوَّةَ الرَّمْيُ، أَلَا إنَّ القُوَّةَ الرَّمْيُ./ از عقبة بن عامر رضی الله عنه روایت است که می گويد: از رسول الله صلى الله عليه وسلم شنيدم که بالای منبر می فرمود: «وَأَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ» [انفال: 60] «آنچه از نيرو در توان تان است، برای پيکار با آنان آماده سازيد». و افزود: «أَلا إنَّ القُوَّةَ الرَّميُ، أَلا إنَّ القُوَّةَ الرَّميُ، أَلا إنَّ القُوَّةَ الرَّميُ»: «بدانيد که نيرو همان تيراندازی است؛ بدانيد که نيرو همان تيراندازی است؛ بدانيد که نيرو همان تيراندازی است».

[31] فقد روى الإمام أحمد عن النعمان بن بشير رضي الله عنه / وروى الحديث أيضًا الطيالسي والبيهقي في منهاج النبوة، والطبري ،  وحسنه الأرناؤوط/ الألباني، تخريج مشكاة المصابيح 5306 / تكونُ النُّبُوَّةُ فيكم ما شاء اللهُ أن تكونَ، ثم يَرْفَعُها اللهُ – تعالى -، ثم تكونُ خلافةٌ على مِنهاجِ النُّبُوَّةِ ما شاء اللهُ أن تكونَ، ثم يَرْفَعُها اللهُ – تعالى -، ثم تكونُ مُلْكًا عاضًّا، فتكونُ ما شاء اللهُ أن تكونَ، ثم يَرْفَعُها اللهُ – تعالى -، ثم تكونُ مُلْكًا جَبْرِيَّةً فيكونُ ما شاء اللهُ أن يكونَ، ثم يَرْفَعُها اللهُ – تعالى -، ثم تكونُ خلافةً على مِنهاجِ نُبُوَّةٍ . ثم سكت…

[32] أخرجه أبو داود (4758)، وأحمد (21561)، وابن أبي عاصم في (السنة) 892/ سنن الترمذي2863 / صحيح الترمذي2863  

[33] صحيح الترمذي 2229 / إنَّما أخافُ علَى أمَّتي الأئمَّةَ المضلِّينَ قالَ وقالَ رسولُ اللهِ صلَّى اللَّهُ عليهِ وسلَّمَ لا تزالُ طائفةٌ من أمَّتي علَى الحقِّ ظاهرينَ لا يضرُّهم من خذلُهم حتَّى يأتيَ أمرُ اللَّهِ

[34] متفق علیه / البخاري في صحيحه واللفظ له في كتاب الفتن – بَاب كَيْفَ الْأَمْرُ إِذَا لَمْ تَكُنْ جَمَاعَةٌ (وكذا رواه مسلم وابن ماجه

[35] ابن ماجه (4036) واللفظ له، وأحمد (7912) صحيح الجامع3650 / سيأتِي على الناسِ سنواتٌ خدّاعاتٌ؛ يُصدَّقُ فيها الكاذِبُ، ويُكذَّبُ فيها الصادِقُ، ويُؤتَمَنُ فيها الخائِنُ، ويخَوَّنُ فيها الأمينُ، وينطِقُ فيها الرُّويْبِضَةُ . قِيلَ : وما الرُّويْبِضةُ ؟ قال : الرجُلُ التّافِهُ يتَكلَّمُ في أمرِ العامةِ

[36] متفق علیه / أخرجه البخاري 3606 / ومسلم 1847/ وابن ماجه/ صحيح الجامع 2994

[37] الطوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ج۱۰، ص۵۲، ناشر:مکتب الاعلام الاسلامی، سال چاپ:۱۴۰۹ق./ می گوید:  (ضرب الله مثلا للذین کفروا امراة نوح وامراة لوط کانتا تحت عبدین من عبادنا صالحین) قال ابن عباس: کانت امراة نوح وامراة لوط منافقتین (فخانتاهما). قال ابن عباس: کانت امراة نوح کافرة، تقول للناس انه مجنون، وکانت امراة لوط تدل علی اضیافه، فکان ذلک خیانتهما لهما، وما زنت امراة نبی قط، لما فی ذلک من التنفیر عن الرسول والحاق الوصمة به فمن نسب احدا من زوجات النبی الی الزنا، فقد اخطا خطا عظیما، و لیس ذلک قولا لمحصل. / یعنی : ابن‌عباس گفت: همسر نوح و لوط منافق بودند (پس خیانت کردند). ابن‌عباس گفت: همسر نوح کافر بود و به مردم می‌گفت نوح دیوانه است. همسر ح لوط مردم را از میهمان لوط با خبر کرد. خیانت آن دو همین بود. هیچ کدام از زنان پیامبران دچار فحشاء نشدند. زیرا چنین مطلبی باعث نفرت از فرستاده خدا و نسبت دادن ننگ و رسوایی به وی می‌باشد؛ کسی که به یکی از زنان پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نسبت زنا بدهد دچار خطای بسیار بزرگی شده است و کسی که تحصیل (تحقیق) کرده باشد، چنین سخنی نمی‌گوید.

[38] مکارم شیرازی، ناصر؛ تفسیر نمونه؛ ج ۲۴، ص ۳۰۲.

[39] المرتضی علم‌الهدی، ابوالقاسم علی بن الحسین، الامالی، ج۲، ص۱۴۴-۱۴۵، تحقیق:السیدمحمد بدرالدین النعسانی الحلبی، ناشر:منشورات مکتبة آیة‌الله العظمی المرعشی النجفی قم، الطبعة الاولی، ۱۳۲۵ه ۱۹۰۷م/ می گوید : الانبیاء علیهم الصلاة والسلام یجب ان ینزَّهوا عن مثل هذه الحال، لانها تَعُرُّ وتَشِین وتَغُضُّ من القدر، وقد جنَّب الله تعالی انبیاءه علیهم الصلاة والسلام ما هو دون ذلک تعظیماً لهم وتوقیراً ونفیاً لکل ما ینفِّر عن القبول منهم. وقد حمل ابن عباس ظهور ما ذکرناه من الدلالة علی ان تاول قوله تعالی فی امراة نوح وامراة لوط فخانتاهما علی ان الخیانة لم تکن منهما بالزنا بل کانت احداهما تخبر الناس بانه مجنون والاخری تدل علی الاضیاف. / یعنی:  واجب است که انبیا از چنین اموری پاک باشند؛ زیرا برای آن‌ها ننگ و عار است و قدر و منزلت آن‌ها را پایین می‌آورد؛ در حالی که خداوند به خاطر تعظیم و احترام آنان و دور کردن هر چیزی که مردم را از پذیرش سخنشان روی‌گردان می‌کند، انبیاءش را از چیزهای کم‌تر از این نیز منزه و پاک کرده است. ابن‌عباس، جمله «فخانتاهما؛ آن دو خیانت کردند» را این‌گونه تفسیر کرده است که خیانت آن‌ها زنا نبوده است؛ بلکه یکی از آن‌ها (همسر نوح) به مردم می‌گفت که او دیوانه شده است و دیگری (همسر لوط) مردم از جای مهمانان آن آگاه کرد.

[40]  الطوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ج۵، ص۴۹۵، ناشر:مکتب الاعلام الاسلامی، سال چاپ:۱۴۰۹./ قال ابن عباس: (كانت امرأة نوح كافرة، تقول للناس: إنه مجنون. وكانت امرأة لوط تدل على أضيافه، فكان ذلك خيانتهما لهما، وما زنت امرأة نبي قط)؛ لما في ذلك من التنفير عن الرسول وإلحاق الوصمة به، فمن نسب أحداً من زوجات النبي إلى الزنا فقد أخطأ خطأً عظيماً، وليس ذلك قولاً لمحصِّل..

[41] الطبرسی، ابی‌علی الفضل بن الحسن، تفسیر مجمع البیان، ج۵، ص۲۸۵، تحقیق:لجنة من العلماء والمحققین الاخصائیین، ناشر:مؤسسة الاعلمی للمطبوعات بیروت، الطبعة الاولی، ۱۴۱۵ه ۱۹۹۵م./ ﴿ … فَخَانَتَاهُمَا … ﴾ بالنفاق والتظاهر على الرسولين، فامرأة نوح قالت لقومه: إنه مجنون، وامرأة لوط دلت على ضيفانه، وعن الضحاك: خانتاهما بالنميمة، إذا أوحى الله إليهما أفشتاه إلى المشركين، ولا يجوز أن يراد بالخيانة الفجور؛ لأنه نقيصة عند كل أحد، سمج في كل طبيعة، بخلاف الكفر؛ لأن الكفار لا يستسمجونه، وعن ابن عباس: ما زنت امرأة نبي قط؛ لما في ذلك من التنفير عن الرسول، وإلحاق الوصمة به./ نیز  در تفسیر مجمع البیان  در رد گفتار حسن بصری و مجاهد مبنی بر این که فرزند نوح، از زنا بوده است می‌نویسد: وهذا الوجه بعید من حیث ان فیه منافاة القرآن، لانه تعالی قال: (ونادی نوح ابنه) ولان الانبیاء یجب ان ینزهوا عن مثل هذه الحال، لانها تعیر وتشین، وقد نزه الله انبیاءه عما دون ذلک، توقیرا لهم، وتعظیما عما ینفر من القبول منهم. وروی عن ابن عباس انه قال: ما زنت امراة نبی قط، وکانت الخیانة من امراة نوح انها کانت تنسبه الی الجنون، والخیانة من امراة لوط انها کانت تدل علی اضیافه.  / یعنی: این دیدگاه بعید به نظر می‌رسد؛ چرا که با قرآن در تضاد است؛ زیرا خداوند می‌فرماید که نوح او را فرزند خود خطاب کرده است و همچنین به این دلیل که واجب است انبیاء از چنین اموری پاک باشند؛ زیرا برای آن‌ها عیب و عار است و خداوند انبیای خود را به منظور احترام و تعظیم آن‌ها و دور کردن هرآن‌ چه که پذیرش گفتار آن‌ها را منفور می‌کند، از اموری پایین‌تر از آن پاک کرده است. از ابن‌عباس روایت شده است که زن هیچ پیامبری هرگز زنا نکرده است و خیانت همسر نوح این بود که آن به دیوانگی متهم کرده بود و خیانت همسر لوط نیز این بود که جای مهمانان را به کفار نشان داد.

[42] مازندرانی، محمدصالح بن احمد، شرح الکافی الاصول و الروضه، ج۱۰، ص۱۰۷، چاپ:اول، سال چاپ:۱۴۲۱ – ۲۰۰۰ م، ناشر:دار احیاء التراث العربی للطباعة والنشر والتوزیع – بیروت – لبنان/ در شرح کافی خود می‌نویسد: فامراة نوح قالت لقومه: انه مجنون، وامراة لوط دلت قومه علی ضیفانه، ولیس المراد بالخیانة البغی والزنا، اذ ما زنت امراة نبی قط. / یعنی: همسر نوح به قومش گفت که او دیوانه شده و همسر لوط قومش را از میهمانان او آگاه کرد. بنابراین مقصود از خیانت، فحشا و زنا نیست چرا که همسر هیچ پیامبری، هرگز آلوده عمل منافی عفت نشد.

[43] شرف‌الدین الموسوی، السیدعبدالحسین، الفصول المهمة فی تالیف الامة، ص۱۵۶، ناشر:قسم الاعلام الخارجی المؤسسة البعثة قم، الطبعة:الاولی./ بعد از نقل گفتار سیدمرتضی در دوری زنان نوح و لوط می‌نویسد: الی آخر کلامه الدال علی وجوب نزاهة امراة نوح وامراة لوط من الخنا، وعلی ذلک اجماع مفسری الشیعة ومتکلمیهم وسائر علمائهم./ یعنی : این گفته سید مرتضی دلالت می‌کند بر وجوب پاکی زن نوح و لوط از خیانت، و تمام مفسران، متکلمان و دیگر علمای شیعه بر این مطلب اجماع دارند.

[44] بوعبدالله محمد بن احمد الانصاری القرطبی، الوفاة:۶۷۱، تفسیر القرطبی، ج۱۸، ص۲۰۲، دار النشر:دار الشعب – القاهره./ وقال سلیمان بن رقیة عن بن عباس: کانت امراة نوح تقول للناس انه مجنون وکانت امراة لوط تخبر باضیافه وعنه: ما بغت امراة نبی قط وهذا اجماع من المفسرین فیما ذکر القشیری انما کانت خیانتهما فی الدین وکانتا مشرکتین. / یعنی : سلیمان ابن‌قته می‌گوید از ابن‌عباس شنیدم در حالی که در کنار کعبه بود از کلام الله (فخانتاهما) سوال شود: ابن‌عباس گفت: این خیانت زنا نبوده بلکه همسر نوح می‌گفت نوح دیوانه شده و همسر لوط قومش را از میهمانان حضرت لوط آگاه کرد. قشیری می‌گوید: مفسرین بر این مطلب اجماع دارند که خیانت آن دو زن در امور دینی بوده و هر دو مشرک بوده‌اند./ نیز: قال ابن كثير: فخانتاهما أي في الإيمان، لم يوافقاهما على الإيمان ولا صدقاهما في الرسالة…  وفي أحكام القرآن لابن العربي، قال ابن عباس لما قرأ الآية: …. والله ما بغت امرأة نبي قط، ولكنهما كفرتا. ومثل هذا لا يقال بالرأي…. وقال الطبري في تفسيره: فخانتاهما قال: أما إنه لم يكن الزنا، ولكن كانت هذه تخبر الناس أنه مجنون، وكانت هذه تدل على الأضياف.

[45]     آلوسي، روح المعاني في تفسير القرآن العظيم، بيروت، دارالكتب العلميه، 1415ق، ج‏9، ص 318./ ونسب للشیعة قذف عائشة رضی الله تعالی عنها بما براها الله تعالی منه وهم ینکرون ذلک اشد الانکار ولیس فی کتبهم المعول علیها عندهم عین منه ولا اثر اصلاً. وکذلک ینکرون ما نسب الیهم من القول بوقوع ذلک منها بعد وفاته صلی الله علیه وسلم ولیس له ایضا فی کتبهم عین ولا اثر/ نیز : في تفسير قوله تعالى ﴿ … فَخَانَتَاهُمَا … ﴾ ، حيث قال: نقل ابن عطية عن بعضٍ تفسيرَها بالكفر، والزنا، وغيره، ولعمري لا يكاد يقول بذلك إلا ابن زنا، فالحق عندي أن عهر الزوجات كعهر الأمهات من المنفرات التي قال السعد: (إن الحق منعها في حق الأنبياء عليهم السلام)، وما ينسب للشيعة مما يخالف ذلك في حق سيد الأنبياء صلى الله عليه وسلم كذب عليهم، فلا تعول عليه وإن كان شائعاً، وفي هذا على ما قيل تصوير لحال المرأتين المحاكية لحال الكفرة في خيانتهم لرسول الله صلى الله عليه وسلم بالكفر والعصيان، مع تمكنهم التام من الإيمان والطاعة (روح المعاني 28/162.)

[46] محمّدبن حسن حرّ عاملى، وسائل‏الشیعه، ج 1، کتاب فضل‏العلم، ص 69، روایت 3.

[47] بحار الانوار، ج۲، ص ۱۸۹؛ المحاسن، ج۱، ص۲۲۱.

[48] بحار الأنوار، ج۲، ص ۲۴۲؛ المحاسن، ج۱، ص ۲۲۱.

[49] بخاری2409-893/ مسلم 1829

[50] شوکانی ، فتح القدير ج2 ص 77 

[51]  فتح القدير محمد شوکانی ، جلد 3 ، صفحه 523/   قَوْلُهُ: ﴿إنَّ الَّذِينَ آمَنُوا﴾ أيْ بِاللَّهِ ورَسُولِهِ، أوْ بِما ذُكِرَ مِنَ الآياتِ البَيِّناتِ ﴿والَّذِينَ هادُوا﴾ هُمُ اليَهُودُ المُنْتَسِبُونَ إلى مِلَّةِ مُوسى والصّابِئِينَ قَوْمٌ يَعْبُدُونَ النُّجُومَ، وقِيلَ: هم مِن جِنْسِ النَّصارى ولَيْسَ ذَلِكَ بِصَحِيحٍ بَلْ هم فِرْقَةٌ مَعْرُوفَةٌ لا تَرْجِعُ إلى مِلَّةٍ مِنِ المِلَلِ المُنْتَسِبَةِ إلى الأنْبِياءِ والنَّصارى هُمُ المُنْتَسِبُونَ إلى مِلَّةِ عِيسى والمَجُوسُ هُمُ الَّذِينَ يَعْبُدُونَ النّارَ، ويَقُولُونَ إنَّ العالَمَ أصْلَيْنِ: النُّورُ والظُّلْمَةُ. وقِيلَ: هم يَعْبُدُونَ الشَّمْسَ والقَمَرَ، وقِيلَ: هم يَسْتَعْمِلُونَ النَّجاساتِ، وقِيلَ: هم قَوْمٌ مِنَ النَّصارى اعْتَزَلُوهم ولَبِسُوا المُسُوحَ، وقِيلَ: إنَّهم أخَذُوا بَعْضَ دِينِ اليَهُودِ وبَعْضَ دِينِ النَّصارى والَّذِينَ أشْرَكُوا الَّذِينَ يَعْبُدُونَ الأصْنامَ، وقَدْ مَضى تَحْقِيقُ هَذا في البَقَرَةِ،

[52] راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، تحقیق، داودی، صفوان عدنان، ص 305، دمشق، بیروت، دارالقلم‏، الدار الشامیة، چاپ اول، 1412ق.

[53] سائل الشیعة، ج15، باب حکم قتال البغاة/ الإفصاح في الإمامة، جلد۱, صفحه۱۱۸ ش ۲۹۵۵۹۶

[54] أخرجه البخاري (6930)، ومسلم (1066) سنن الترمذي 2188

[55] مسلم49 /

[56] الترغيب و الترهيب : ۳/۲۲۵/۷.

[57] رواه النسائی و احمد

[58] الألباني، السلسلة الصحيحة 374 / الحاكم 4884، والديلمي في الفردوس 3472 باختلاف يسير.

[59] البغوي، شرح السنة2455 / الألباني، صحيح الجامع 7520

[60]  الألباني، صحيح الجامع 3907

[61] مسلم

[62] الألباني، تخريج مشكاة المصابيح5306

[63] نووی، صحیح مسلم ۱۲/۲۲۴

[64] نووی، شرح صحیح مسلم ۶/۳۱۴٫

[65] احکام السلطانیه

[66] روضه الطالبین ۱۰/۴۹٫

[67]مسند احمد (524).

[68] متفق علیه

[69] أخرجه أبو داود (4758)، وأحمد (21561) باختلاف يسير، وابن أبي عاصم في (السنة) 892/ صحيح الترمذي2863  

[70] مسلم1851

[71] الشيخان ابوبكر و عمر ص231 و نظام‌ الحكم في عهد الخلفاء ‌الراشدين ص 198

[72]  أخرجه البخاري 4305-4307/  ومسلم 1863

[73] به پیام صوتی «أبشري أمة الإسلام» گوش بدهید.

[74] سلیمان بن عبدالوهاب، الصواعق الإلهیّه، ص۳۸٫

[75] جامع الأخبار : 300 / 817 .

[76] صحيح النسائي1346-5480 / صحيح أبي داود 509

[77] أحمد 5667/ الألباني، صحيح الجامع2831/ الألباني، مشكلة الفقر24/ ابن عثيمين، شرح مسلم لابن عثيمين6/55

[78] رواه احمد في المسند برقم (4944) و (4589) عن عبدالله بن عمر بن الخطاب القرشي، و رواه الطبراني في (مسند الشاميين) برقم (1211) ، و رواه البيهقي في (شعب الايمان) برقم (1198) ، و رواه (ابن شيبة) برقم في (المصنف) برقم (19006) و (19042) و (32361)، و رواه الطحاوي في (المشكاة الاثار) برقم (198) ، و رواه أيضا الامام (ابن المبارك) و (خطيب البغدادي) في كتاب (الجهاد) و (الفقيه والمتفقيه) عن طاوس بن كيسان اليماني، وأيضا عن انس بن مالك بن نضر بن ضمضم البخاري، برقم (758)، و (104)، و صححه الالبانى رحمه الله في (صحيح الجامع الصغير للسيوطي) برقم (2831) و (مشكاة الفقر) برقم (24) و (صحيح الجامع الصغير) برقم (2828) وقال الالبانى وهذا حديث صحيح و رجاله كلهم ثقات، و صححه شيخ المحدثين احمد شاكر المصري في تخريجه لكتاب مسند امام أحمد بن حنبل رحمهم الله تعالى أجمعين ..

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *