خائنین آفتهای تهدید کننده دارالاسلام افغانستان و انتظار مومنین از مسئولین دارالاسلام ایران و افغانستان[1] (2)
س9: چرا جماعت داعش به داد زنانشان در الهول نمی رسند که توسط مزدوران پ.ک.ک اذیت می شوند مگر غیرت ندارند؟ یا فقط برای مسلمان کشی و خیانت به سلفیت و مسلمین و جلوگیری از تطبیق شریعت توسط جماعتهای جهادی مثل هیئة تحریر الشام زرنگ هستند؟
ج: الله تعالی می فرماید: یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ عَلَیْکُمْ أَنفُسَکُمْ لاَ یَضُرُّکُم مَّن ضَلَّ إِذَا اهْتَدَیْتُمْ إِلَى اللّهِ مَرْجِعُکُمْ جَمِیعاً فَیُنَبِّئُکُم بِمَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ (مائده/105) ای مؤمنان! مواظب خود باشید. هنگامی که شما هدایت یافتید گمراهی گمراهان به شما زیانی نمیرساند، بازگشت همه شما به سوی الله است، و شما را از آنچه میکردهاید آگاه میسازد. پس مسلمان کشی های به ناحق توسط دوله و اشتباهات منهجی نجدیت قضیه ی جداگانه ایست که ماشاء الله هزاران نقد در این زمینه ارائه شده و امروزه برای برخی از گروههای مسلح نجدی شبه جهادی که دست خودشان بیشتر از دوله به خون مسلمین آلوده شده است و برای پهلوان پنبه های مدخلیسم نجدی و غیر نجدی درباری، دیواری کوتاهتر از دیوار دوله وجود ندارد تا با توهین به آن اشتباهات منهجی و رفتاری خود را مخفی کرده و خود را تبرئه کنند و خودی نشان دهند.
اردوگاه اسرای الهول شمال سوریه یکی از صدها لکه ی سیاه در تاریخ نکبت بار مسلمین معاصر است. این زنان و دختران و کودکان و اسرائی که در الهول وجود دارند خواهران و برادران ما هستند، آیا فقط دوله غیرت دارد که باید در دفاع از ناموس مسلمین بر علیه کفار سکولار جهانی و مرتدین سکولار محلی به پا خیزد و به داد ناموس مسلمین برسد؟ شما دارید ابتدا به خودتان و سپس به سایر مسلمین توهین می کنید – هر چند که بسیاری از مسلمین اهل تفرق و خفته که با سکوت و سهل انگاری خود به این خواهران و سایر خواهران و برادران اسیر ما ظلم می کنند لایق توهین هستند؛ تمام کسانی که به جای مفهوم عالی: إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ ۚ(حجرات/10) می گویند زنان شیعه یا زنان حنفی یا نجدی یا شافعی یا مالکی و اخوانی و… و در برابر ظلم به این خواهران مسلمان به بهانه ی اختلاف مذهبی و فکری سکوت می کنند لایق توهین هستند، حتی تمام کسانی که در برابر توهین سکولاریستها(مشرکین= احزاب) دشمنان شماره یک مومنین به زنان اهل کتاب و شبه اهل کتاب دشمنان شماره دو و شماره سه مومنین سکوت کرده اند باز لایق توهین هستند.
به یک رخ داد تاریخی دقت کنید: معتصم عباسی مثل مامون و واثق حاکمی معتزلی مذهب بود، در زمان حاکمیت او کفار نصرانی روم به عنوان دشمنان شماره 3 مومنین یکی از زنان مسلمان را به اسارت گرفته و به این خواهر مسلمان بی احترامی کردند. این خواهر مسلمان در زندان نصرانی ها فریاد زد و گفت: وامعتصماه، وامعتصماه، معتصم به دادم برس. زمانی که این فریاد خواهرمان به معتصم معتزلی مذهب رسید فوراً از تختش بلند شد و فریاد خواهر مسلمان را پاسخ داد كه «لبيكِ، لبيكِ». ونامه ای به این شکل برای پادشاه نصرانی روم فرستاد: از امیرالمومنین المعتصم بالله، به سگ روم سریعا آن زن را از اسارت آزاد خواهی کرد، اگر چنین نکنی لشکری را به سویت روانه خواهم کرد که ابتدایش نزد تو و انتهایش نزد من باشد و میدانی که سربازان اسلام مرگ و شهادت در راه الله را دوست دارند همانگونه که زندگی و عیش و نوش نزد تو وسربازانت محبوب است.”
معتصم معتزلی مذهب در قصرش بلند شد و فریاد زد: حرکت کنید. با برداشتن توشه راه و در حضور عبدالرحمن بن اسحاق قاضى بغداد و شعبه بن سهل و 328 نفر مرد عادل وصیت خود را کرد و به همراه گروهى از فرماندهان جنگى حرکت کرد، نهایتا پس از مدتى جنگ و جهاد با رومیان، بر آنها پیروز شد و روم را شکست داد.[2] و این خواهر مسلمان را با عزت برگرداند.
امروزه کفار سکولار آمریکا و چین و روسیه و اتحادیه اروپا و آفریقا به عنوان دشمنان شماره یک مومنین و دارالاسلام، هزاران خواهر مسلمان ما مثل دکتر عافیه صدیقی را با انواع شکنجه ها و توهینها و تجاوزها در زندانهای آشکار و مخفی خود و مزدورانشان نگه داری می کنند و یا بعد از آنهمه تجاوز و شکنجه اعدام کرده اند، تو و امثال تو در برابر این جنایات چکار کرده اید؟ زمانی که صدها گزارش مثل گزارش سیمور هِرش از زندان ابوغریب عراق در تجاوز به نوامیس مسلمین توسط آمریکائی ها و مزدورانش را دیدید چکار کردید؟
همین الان که با آمریکا و مزدورانش در شمال سوریه هم مرز هستید و هزاران خواهر ما در زندان بزرگ الهول را می بینید که توسط آمریکا و مزدوران سکولار کوردش نگهداری می شوند و علاوه بر ریختن خونشان اینهمه خفت بر آنها تحمیل می شود چکار می کنید؟
اما در مورد تطبیق شریعت الله لازم است بدانید که دارودسته ی نجدی جولانی چه قبل از خیانت به دوله و چه بعد از آن، مثل اخوانی های لیبرال، در کنار دهها جماعت و گروه نجدی دیگر شعار می دادند که برای تطبیق شریعت الله مبارزه می کنند و باید در نقطه ای حداقل به اندازه ی مدینه تمکین داشته باشند تا شریعت را پیاده کنند و 300 مومن مجاهد تربیت کرده باشند تا به آزاد سازی دنیا بپردازند، اما ده سال است ادلب را با جمعیتی بالاتر از یک میلون نفر دارند، همچنانکه مورسی هم مصر را داشت و غنوشی هم تونس را، این در حالی است که دارالاسلام مدینه برای جنگ احد تنها نزدیک به یکهزار مرد جنگی داشت که نزدیک به سیصد نفر آنها نیز دارودسته ی منافقین بودند و با عبدالله بن ابی برگشتند؛ آیا شما بر اساس ادعای اولیه ی دارودسته ی جولانی خبری از تطبیق شریعت الله می بینید؟ یا همان بهانه ی طاغوتهای حاکم بر سرزمینهای اسلامی جهت راضی کردن کفار سکولار جهانی و نهادهای سکولاریستی جهانی را می آورند؟ پس اگر این نهایت قتال آنها بوده است دادن اینهمه هزینه ی جانی و ناموسی و مالی و نابودی سرزمین مسلمین و هدر دادن دستاوردهای چندین دهه ی مومنین برای چه بوده؟
اگر خیال می کنید اینها پا جای پای این طاغوتهای حاکم بر سرزمینهای به اصطلاح اسلامی گذاشته اند باور بفرمائید دارید اشتباه می کنید چون جنایاتی را که این گروههای مختلف اهل هرج و مرج متفرق در حق مخالفین مسلمان و حتی در حق نجدی های مخالف خود مرتکب شده اند «اکثر» این طاغوتها هنوز در میزان جرم به پای اینها نرسیده اند؛ فقط کافی است از نزدیک وضع را لمس کرده باشید تا بدانید «عمل» این تازه به دوران رسیده ها چقدر از اسلام و حتی از اخلاق عمومی دور است.
رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید: إِنَّ النَّاسَ إِذَا رَأَوْا الظَّالِمَ فَلَمْ یَأْخُذُوا عَلَى یَدَیْهِ، أَوْشَکَ أَنْ یَعُمَّهُمُ اللَّهُ بِعِقَابٍ مِنْ عِندِهِ[3] اگر مردم ظالمی را دیدند و دست او را نگرفتند و مانع ظلم او نشدند، نزدیک است الله همهی آنها را به عذاب و عقوبتی از جانب خود گرفتار کند.
س10: خود جمهوری اسلامی ایران در اول انقلاب از ملی مذهبی ها و افرادی همچون بازرگان استفاده کرد نظر شما چیست؟
ج: جبهه ملی مذهبی بعد از وفات بیانگذار دارالاسلام ایران و در اواخر ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی با اندیشه های سوسیال دموکراسی عزت الله سحابی شکل گرفت که در زمان ریاست جمهوری محمد خاتمی با این نام ملی مذهبی شناخته شدند. اینها در واقع طیفی از ادامه دهندگان جبهه ملی هستند که توسط مصدق سکولار تاسیس شد و با اندیشه های سکولاریستی و ملی گرائی برای یک جمهوری دموکراتیک سکولار فعالیت دارند و امروز نیز در اصول هشتگانه ای که دارند با عباراتی شبه اسلامی در اصل سوم خود به اصل جدایی دین از حکومت تأکید میکنند که همان سکولاریسم است.
در میان این طیف، هم سکولاریستهای ملی گرای وفادار به اندیشه های مصدق وجود دارند و هم بخشی از این طیف توسط خط فکری مهندس بازرگان یا نهضت آزادی رهبری می شد که معتقد به سکولاریسم نبود اما با ترکیب بخشهائی از تشیع با اندیشه های علمی غرب باز برای یک «جمهوری دموکراتیک اسلامی» تبلیغ می کرد؛ و هر کسی که به هر نحوی در لباس اسلام و با ادبیاتی شبه اسلامی برای دموکراسی سکولاریستها تبلیغ کند بدون شک یکی از دارودسته ی منافقین یا سکولار زده هاست.
کسی که الفبای اصطلاحات سیاسی را مطالعه کرده باشد می داند که دموکراسی اصطلاحی غربی است که در برابر تئوکراسی قرار گرفته است، یعنی دموکراسی یک عقیده است در برابر یک عقیده ی دیگر. به زبانی ساده تر دموکراسی یعنی مردم محوری که در برابر الله محوری قرار دارد. یعنی حاکمیت قانون مردم بر مردم به جای حاکمیت قانون الله بر مردم، و این فرق دارد با ابزاری چون شورا و پارلمان و توزیع قدرت و سایر کارکردهای شورا و تقسیم قدرت که همگی ابزارهایی هستند در اختیار عقیده و قانون اساسی هر جامعه ای که این قانون اساسی یا با محوریت خواستهای مردم تولید شده یا با محوریت الله.
در ایران، همچنانکه نوب صفوی را شهید اخوان المسلمین در میان شیعیان می دانیم به همین شکل جریان ملی مذهبی ها به رهبری امثال شاپور بختیار و … را نیز چیزی شبیه به اخوان المفلسین و اسلام به اصطلاح لیبرالی چون اسلام برهان الدین ربانی و سیاف افغانستان و شریف شیخ احمد سومالی و غنوشی تونس و امثالهم می دانیم که بخشی از طیف اسلام لیبرال آمریکائی هستند و در مجموع طرفداران این جریان فکری قبل از وارد شدن به دایره ی مرتدین، دارودسته ی منافقین یا سکولار زده ها یا «المُنافِقونَ وَالَّذينَ في قُلوبِهِم مَرَضٌ» (احزاب/60) را شکل می دهند.
تنها اهرمی که می تواند این جریان مخرب و سازشکار و نفوذی دارودسته ی منافقین یا سکولار زده ها را مدیریت، کنترل، منزوی و منقبض کند قدرت نظامی و بخصوص پشتوانه ی قدرت حکومتی و قدرت جمعی مومنین است که طی آن این دشمنان داخلی در جامعه ی اسلامی، منزوی، بی تأثیر یا کم تأثیر می شوند و مسلمین از خیانت و دسیسه های آن ها در امان می مانند چون: لَأَنْتُمْ أَشَدُّ رَهْبَةً فِي صُدُورِهِمْ مِنَ اللَّهِ ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لَا يَفْقَهُونَ (حشر/۱۳) هراس و ترس شما در سینههای ایشان، بیش از هراس آنان از الله است! این بدان خاطر است که اینها مردمان نفهم و نادانی هستند.
شما تصور کنید دقیقاً زمانی که بخشی از این ملی مذهبی ها در پاریس با بنیانگذار دارالاسلام ایران جهت پایان بخشیدن به نظام شاهیگری در حال بیعت دادن بودند و بیانیه ی 3 ماده ای نشر می دادند در همان وقت بخشی دیگر از آنها برای نجات شاهیگری و گرفتن پست نخست وزیری برای شاپور بختیار- از اعضای شورای عالی این حزب – با حکومت سکولار پهلوی ها در حال معامله بودند! البته بعدها که واکنش مردم و رهبر انقلاب را دیدند طبق معمول رنگ عوض کردند و حکم به اخراج شاپور بختیار دادند.[4]
بعد از انقلاب اسلامی 57 نیز ضمن بیانیه ای با «غیر انسانی» دانستن حکم شرعی قصاص، قصد داشتند با مخالفت آشکار و تدریجی با حدود شرعی، اهداف سکولاریستی خود را به پیش ببرند که در خرداد 1360ش با واکنش قاطع رهبریت دارالاسلام مواجه شده و فتوای ارتداد جبهه ی ملی توسط ایشان صادر شد.
البته ممکن است به بهانه های خدمت به دین و اسلام کسانی چون امام مسجد ضرار نیز در میان دارودسته ی منافقین قرار بگیرند و فریب بخورند که این عده معمولاً به محض پیدا شدن نشانه های ضد اسلامی این جمع از آنها فاصله می گیرند همچنانکه آیت الله سید محمود طالقانی و مصطفی چمران و امثالهم از این جریان فاصله گرفتند.
در این طیف وسیع «المُنافِقونَ وَالَّذينَ في قُلوبِهِم مَرَضٌ» (احزاب/60) در مراحلی کسانی وجود داشتند که مستقیماً برای سکولاریسم دعوت نمی کردند بلکه همچون گروه بازرگان و دارودسته ی رجوی برای جامعه ای اسلامی و حکومتی اسلامی دعوت می دادند و آشکار شدن بعدی آنها بود که اندیشه های سکولاریستی و ضد انقلابی آنها را نمایان کرد و کسانی چون دارودسته ی رجوی را به مزدورانی خائن برای صدام حسین و آمریکا و ناتو و سکولاریستهایی کنونی تبدیل کرده است و امثال نهضت آزادی و جبهه ی ملی را نیز به عنوان اپوزیسیون سکولار غیر مسلح خارج نشین در بخش جنگ روانی و ستون پنجم آمریکا و ناتو تبدیل کرده است.
در این صورت می توان تا زمانی که دارودسته ی منافقین برای خود، دسته و گروه مجزائی تشکیل نداده اند و از جمع مومنین خود را منفرد و آشکار نکرده اند و خود را بخشی از مومنین می دانند همچون رسول الله صلی الله علیه وسلم در مسائلی از دارودسته ی منافقین و حتی رهبر منافقین چون عبدالله بن ابی یا بنی صدر زمان در شورای جنگی هم استفاده کرد اما باید همچون رسول الله صلی الله علیه وسلم قدرت مدیریت و منقبض کردن این جریان مخرب را به عنوان دشمنان داخلی داشت که به نظر بنده آیت الله خمینی در آن برهه زمانی و در آن مرحله ی گذار انقلابی چنین وظیفه ی شرعی را در تصفیه و تکامل انقلاب با موفقیت انجام داد.
دارودسته ی منافقین از همان ابتدای انقلاب اسلامی 57 تا کنون باز به چند طیف تقسیم شده اند: دسته ای صف خود را از انقلاب جدا کرده و عملاً در صف ضد انقلاب قرار گرفته و کلاً دارالاسلام را ترک کردند و رسماً و آشکارا سکولار بودن خود را اعلام کرده اند؛ دسته ای که غیرت خروج از دارالاسلام را نداشته اند در قالب نفوذی های داخلی بخشی از اپوزیسیون داخلی شده اند و برای خود ضرارهائی هم ساخته اند و در قالب اصلاح طلبی به تخریبات خود می پردازند که می توان گفت به دلیل عدم مدیریت صحیح آنها توسط نهادهای امنیتی دارالاسلام و بی خیالی مومنین، بازرگان ۵۸ بر مجریان فتنه های سفید و انقلابهای به اصطلاح مخملین 88و ۹۸ برتری دارد..: وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ لاَ تُفْسِدُواْ فِی الأَرْضِ قَالُواْ إِنَّمَا نَحْنُ مُصْلِحُونَ * هنگامی که بدیشان گفته شود: در زمین فساد و تباهی نکنید. گویند: ما اصلاحگرانی بیش نیستیم .أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَلَکِن لاَّ یَشْعُرُونَ (بقره/11-12) هان! ایشان بیگمان فسادکنندگان و تباهیپیشگانند ولیکن (به سبب غرور و فریبخوردگی خود به فسادشان) پی نمیبرند.
پس ذات استفاده از دارودسته ی منافقین یا سکولار زده ها در جامعه مشکلی ندارد بلکه سهل انگاری در مدیریت امنیتی و نظامی آنها و میدان دادن بیش از اندازه به آنهاست که برای دارالاسلام و حرکت روبه جلو مومنین مانع و مشکل ایجاد می کند و همچون آفتهایی نفوذی عمل می کنند.
سُبْحَانَكَ اللَّهُمَّ وَبِحَمْدِكَ، لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ، أَسْتَغْفِرُكَ وَأَتُوبُ إِلَيْكَ
(5)
س11: خوارج بدترین مخلوقات خدا هستند آیا کشتن آنها مقدم بر جنگ با کفار اصلی و نظامهای طاغوتی میان مسلمین نیست؟
ج: با این اصطلاح «خوارج» که اکثراً به عنوان یک برچسب و توهین توسط مجریان جنگ روانی دشمن به کار می رود هزاران مسلمان در این چند سال گذشته به ناحق کشته شده و می شوند؛ و با برداشت غلط از این اصطلاح، خون مسلمان ریخته شده است که اگر به جای هر خون مسلمانی که ریخته می شود یکبار دنیا از بین برود باز نزد الله تعالی سهل و آسانتر است و شان خون یک مسلمان از دنیا هم بالاتر است: لزوالُ الدنيا أهونُ على اللهِ مِنْ قتلِ رجلٍ مسلمٍ [5] یا «لزوالُ الدُّنيا أهونُ على اللهِ من قتلِ مؤمنٍ بغيرِ حقٍّ». رسول الله صلی الله علیه وسلم در جای دیگری باز خطاب به کعبه می فرماید: لَلْمؤمنُ أعظَمُ حُرمَةً عِندَ اللّه ِ مِنكِ، إنَّ اللّه َ حَرَّمَ مِنكِ واحِدَةً، وحَرَّمَ مِنَ المُؤمِنِ ثَلاثا: دَمَهُ ومالَهُ وأن يُظَنَّ بِهِ ظَنَّ السَّوءِ[6] مؤمن نزد الله با حرمت تر از توست؛ چون الله از تو تنها يك چيز را حرام كرد و از مؤمن، سه چيز را: مالش را، جانش را، و گمان بد بردن به او را.
زمانی که رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید: لو أنَّ أَهلَ السَّماءِ وأَهلَ الأرضِ اشترَكوا في دمِ مؤمنٍ لأَكبَّهمُ اللَّهُ في النَّارِ.[7] اگر اهل آسمان و زمين در ريختن خون مومنی شرکت نمايند، خداوند متعال همه آنها را به حالت واژگون در آتش جهنم مي اندازد؛ با این وجود عده ای از احزاب نجدی و ساده لوحان سایر مذاهب اسلامی را می بینیم که فریب خورده اند و زمانی که اینهمه کافر سکولار جهانی و طاغوتهای مرتد محلی و دارودسته ی منافقین داخلی به صورت مسلحانه و روانی رودرروی مومنین قرار گرفته و صف آرائی کرده اند اینها به این کفار اصلی اشغالگر و متحدین جنایتکار داخلی آنها پشت کرده و به بهانه های واهی مشرک و رافضی و خوارج و ناصبی بودن به جنگ با مومنین مخالف خود مشغول شده اند و قتل به ناحق مومنین را عبادتی بالاتر از جهاد با کفار اصلی و مرتدین می دانند.
یکی از این افراد جاهل نجدی در مورد اینکه ابتدا با کفار اصلی و نظام سکولار و مرتد محلی جنگید یا جماعت نجدی دوله که همفکر و هم منهج خودش هم هست اما در مساله ی تطبیق صادقانه ی نجدیت کیلومترها با جماعت دوله فاصله دارد می گوید: “اجر بزرگتر را انتخاب کردیم! چون اگر در جنگ علیه نظام کشته شویم اجر یک شهید را داریم اما اگر در جنگ علیه داعش کشته شویم اجر دو شهید را داردیم!!” سالها قبل همین سخن را زهران علوش نجدی رهبر گروه جیش الاسلام گفته بود و خائنی دیگر چون رمضان قدیراف چچن نیز در توجیه خیانت خودش به مسلمین چچن و مزدوری برای روسیه با نقاب دفاع از تصوف برای کشتن نجدی ها قسم می خورد.
این همان حماقت شیعیان غلاة و انگلیسی در قتل عام اهل سنت به جرم ناکرده ناصبی بودن و حمله به دارالاسلام ایران و رها کردن کفار اصلی اشغالگر و همان حماقت سنی های متحجر آمریکائی و غلاة و جاهلین میان مذاهب مختلف اسلامی در توجیه خیانت و جنایات خود نسبت به همدیگر و نسبت به شیعه ی جعفری است؛ به همین دلیل لازم است به صورت مفصل به تبیین انواع خوارج (که مسلمین میان آنها از زیر مجموعه های اهل بغی هستند) بپردازیم.
باید بدانیم تمام کسانی که بر علیه دارالاسلام و امیر برحق مسلمین خروج می کنند مشمول یک حکم نمی شوند و اگر این نکته ی اساسی در بررسی روایات در مورد خوارج در نظر گرفته نشود شخص به سادگی دچار اشتباه می شود همچنانکه اگر کفار 5 گانه ی آشکارِ 1- َالَّذِينَ هَادُوا 2- وَالصَّابِئِينَ 3- وَالنَّصَارَىٰ 4- وَالْمَجُوسَ 5- وَالَّذِينَ أَشْرَكُوا( احزاب= سکولاریستها) تفکیک نشوند و احکام هر یک و روش برخورد شرعی با هریک از این کفار مشخص نشود شخص به راحتی در صدور حکم و اجرای حکم و در روابط خود با این کفار دچار اشتباه می شود؛ همچنانکه همه ی اینها جزو کفار هستند اما هر یک مشمول حکم جدا گانه ای می شوند به همین ترتیب با آنکه تمام شورشیان و خروج کننده های مسلمانِ بر دارالاسلام جزو اهل بغی و خوارج محسوب می شوند با این وجود مختلف هستند و خروج کننده های بر دارالاسلام بر اساس عقایدی که دارند دسته بندی شده و مورد قضاوت قرار می گیرند نه بر اساس اعمالشان. پس کسانی که بر امیر مومنین و رهبریت دارالاسلام خروج و قیام می کنند 5 دسته هستند:
- ممکن است قیام کننده ها و خوارج کسانی از منافقین آشکار شده مثل «ذُو الخُوَيْصِرَةِ» و دارودسته ی منافقین باشند که حکم همه ی آنها مرگ است چه آنهایی که می جنگند چه آنهایی که نمی جنگند به دلیل حکم: مَلْعُونِينَ ۖ أَيْنَمَا ثُقِفُوا أُخِذُوا وَقُتِّلُوا تَقْتِيلًا (احزاب/61) نفرین شدگان و (از رحمت الله محروم و) رانده شدگانند. هر کجا یافته شوند، گرفته خواهند شد و پیاپی به قتل خواهند رسید .
اینها با آنکه ممکن است ظواهر اسلامی را نیز رعایت کنند اما با این اسلام ناقصی که دارند کلاً از اسلام خارج شده اند نه فقط از دین به معنی قدرت حکومتی آن « يَمْرُقُونَ مِنَ الإسْلامِ كَمَا يَمْرُقُ السَّهْمُ مِنَ الرَّمِيَّةِ ». اینها در اساس ایمان از حنجره های آنها پائین نرفته و اصلاً اهل ایمان نبوده اند.«لا يُجَاوِزُ إِيمَانُهُمْ حَنَاجِرَهُمْ» علي بن ابي طالب می گوید از رسول الله صلی الله علیه وسلم شنیدم كه فرمود: يَأْتِي فِي آخِرِ الزَّمَانِ قَوْمٌ حُدَثَاءُ الأسْنَانِ، سُفَهَاءُ الأحْلامِ، يَقُولُونَ مِنْ خَيْرِ قَوْلِ الْبَرِيَّةِ، يَمْرُقُونَ مِنَ الإسْلامِ كَمَا يَمْرُقُ السَّهْمُ مِنَ الرَّمِيَّةِ، لا يُجَاوِزُ إِيمَانُهُمْ حَنَاجِرَهُمْ، فَأَيْنَمَا لَقِيتُمُوهُمْ فَاقْتُلُوهُمْ، فَإِنَّ قَتْلَهُمْ أَجْرٌ لِمَنْ قَتَلَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ[8] . در آخر زمان، گروهي كم سن و سال و کم عقل مي آيند كه سخنان خوبي به زبان مي آورند (مثل آزادی و مشارکت عمومی و رفاه و حق ملیتها و زبان مادری و…. سخنانشان، بهترین سخنان است و ظاهر زیبای سخنانشان حتی باعث تعجب رسول الله صلی الله علیه وسلم می شود چه رسد به دیگران، مصداق حکم الله در مورد منافقین که می فرماید: وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يُعْجِبُكَ قَوْلُهُ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَيُشْهِدُ اللَّهَ عَلَىٰ مَا فِي قَلْبِهِ وَهُوَ أَلَدُّ الْخِصَامِ (بقره/204) گاه می بینیم که اینها دم از قانون اسلام و حکومت اسلامی و اصلاحگری هم می زنند اما حاکمیت الله بر اساس هیچ یک از مذاهب اسلامی بر خود و جامعه را قبول ندارند) ولي از اسلام، خارج مي شوند همانطور كه تير از كمان خارج مي شود، و ايمان آنان از حنجره هاي شان فراتر نمي رود. پس هر جا كه آنان را ديديد، آنها را بكشيد. زيرا هركس، آنها را بكشد، روز قيامت، پاداش دريافت خواهد كرد.
اینها که در جهنم بدترین جایگاهها را دارند رسول الله صلی الله علیه وسلم آنها را بدترین مخلوقات معرفی می کند و در مورد این منافقین خارج شده از حاکمیت دارالاسلام می فرماید: «قَوْمٌ يُحْسِنُونَ الْقِيلَ وَيُسِيئُونَ الْفِعْلَ، يَقْرَءُونَ الْقُرْآنَ لَا يُجَاوِزُ تَرَاقِيَهُمْ، يَمْرُقُونَ مِنَ الدِّينِ كَمَا يَمْرُقُ السَّهْمُ مِنَ الرَّمِيَّةِ، ثُمَّ لَا يَرْجِعُونَ حَتَّى يَرْتَدَّ عَلَى فَوْقِهِ، هُمْ شَرُّ الْخَلْقِ وَالْخَلِيقَةِ، طُوبَى لِمَنْ قَتَلَهُمْ أَوْ قَتَلُوهُ، يَدْعُونَ إِلَى كِتَابِ اللَّهِ، وَلَيْسُوا مِنْهُ فِي شَيْءٍ، مَنْ قَتَلَهُمْ كَانَ أَوْلَى بِاللَّهِ مِنْهُمْ[9]. گروهی هستند که خوب سخنوری بلدند، ولی عمل نمی کنند.[فقط کافی است این سکولار زده های لیبرال و روسای اتوکشیده ی فکری اینها را نگاه کنید فقط اهل حرف زدن و وراجی هستند و….] قرآن می خوانند اما از گلویشان تجاوز نمی کند. از دین جدا می شوند همان گونه که تیر از کمان خارج میشود. به دین بر نمی گردند تا اینکه تیر به چله ی کمان برگردد.( یعنی زمانی که از قدرت حکومتی اسلام جدا شدند مطلقاً اطاعت خود را به قدرت حکومتی نمی دهند و به مناطق تحت حاکمیت اسلامی که از آن جدا شده اند برنمی گردند؛ مگر «ذُو الخُوَيْصِرَةِ» در نهروان و خوجیناز ترکستان شرقی و شریف حسین مکه و قاضی محمد مهاباد و شریف شیخ احمد سومالی یا محسن عبدالحمید عراق یا راشد الغنوشی تونس یا سیاف افغانستان و قدیرف چچن و دارودسته ی رجوی ایران و غیره را ندیدیم؟ اینها تحت هیچ شرایطی به مناطق تحت حاکمیت مسلمین برنمی گردند) آنها بدترین مخلوقات هستند. خوش به حال کسی که آنها را بکشد یا آنها او را بکشند. به کتاب الله دعوت می دهند در حالی که هیچ بویی از آن نبرده اند. [کسی که با ظاهری اسلامی و با بازی با آیات و احادیث و تاریخ مسلمین برای لیبرالیسم و سکولاریسم و حاکمیت سکولاریستها و بازی های رایج پارلمانی سکولاریستها تبلیغ می کند یا مثل قدیراف چچن در این راه هم می جنگد چه بوئی از قرآن و قوانین شریعت الله برده است؟ بله، اینها جهت عوام فریبی با آیات قرآن بازی می کنند اما به قول رسول الله صلی الله علیه وسلم: «يَقْرَءُونَ الْقُرْآنَ يَحْسِبُونَ أَنَّهُ لَهُمْ وَهُوَ عَلَيْهِمْ» «قرآن می خوانند و تصور می کنند قرآن با آنهاست در حالی که قرآن بر علیه آنهاست»] کسی که با آنها جنگ مسلحانه می کند به الله نزدیک تر است».
مگر همینها را در اطراف تمام اشغالگران سکولار خارجی و مزدوران محلی آنها ندیده ایم؟ مگر اردوغان و تمام اسلامگراهای به اصطلاح لیبرال و سکولار را نمی بینیم که در کنار کفار سکولار جهانی بر علیه دارالاسلام و قوانین شریعت الله قیام کرده اند؟ مگر قدریراف را نمی بینم که در کنار روسیه بر علیه مجاهدین آزادی خواه چچنی می جنگد؟
این گروه از خوارج که از بدنه ی مسلمین جدا شده اند اکثراً فاقد ایدئولوژی واحد یا منهج ثابتی هستند به همین دلیل یا در گروههای اهل تاویل صاحب منهج خود را مخفی می کنند یا اکثراً دست نشانده و وابسته به یکی یا چند تا از کفار 5 گانه ی آشکارِ 1- َالَّذِينَ هَادُوا 2- وَالصَّابِئِينَ 3- وَالنَّصَارَىٰ 4- وَالْمَجُوسَ 5- وَالَّذِينَ أَشْرَكُوا( احزاب= سکولاریستها) هستند و خاصتاً با ترکیبی از روشهای سکولاریستی و گرایشات قومی برای مقابله با منهج صحیح اسلامی و دارالاسلام سازمان یافته اند و تعامل این گروه از اهل بغی و این دسته از خوارج با این کفار بر اساس منهج و ایدولوژی نیست تا ثابت و قابل پیش بینی باشد بلکه بر اساس نیاز و اهداف این کفاراست.
واقعاً راست گفت رسول الله صلی الله علیه وسلم زمانی که در مورد «الَّذينَ في قُلوبِهِم مَرَضٌ يُسارِعونَ فيهِم يَقولونَ نَخشىٰ أَن تُصيبَنا دائِرَةٌ ۚ »(مائده/53) که به همراه کفار جبهه ی واحدی را تشکیل داده اند فرمود: يَقْتُلُونَ أَهْلَ الإِسْلاَمِ وَيَدَعُونَ أَهْلَ الأَوْثَانِ، لَئِنْ أَنَا أَدْرَكْتُهُمْ لَأَقْتُلَنَّهُمْ قَتْلَ عَادٍ.[10]اهل اسلام را می کشند اما سکولاریستها (مشرکین = أَهْلَ الأَوْثَانِ) را رها می کنند. اگر من آنها را بیابم همانند عاد، آنها را خواهم کشت. یعنی مثل قوم عاد چگونه همگی نابود شدند من هم اینها را آنگونه نابود می کنم. اگر اینها همان بخش از خوارج اهل تاویل زمان علی بن ابی طالب بودند به نظر شما اگر نمی جنگیدند امیر المومنین با آنها نمی جنگید و اجازه می داد مسلمین در مساجدشان نماز بخوانند و آنها هم در مساجد مسلمین نماز بخوانند و امام شوند و مردم به آنها اقتدا کنند و کلاً مثل یک مومن با آنها برخورد می کرد یا مثل قوم عاد نابودشان می کرد چه بجنگند چه نجنگند؟!
تنها جرم دوله عمل صادقانه به تفکرات شیخ محمد بن عبدالوهاب و علمای نجد است. بدون استثناء اولین کسانی که استارت خوارج بودن و مبالح بودن خون سربازان دوله را زدند نجدی های همفکر با دوله بودند و اگر دوله را بر اساس «يَقْتُلُونَ أَهْلَ الإِسْلاَمِ وَيَدَعُونَ أَهْلَ الأَوْثَانِ» خوارج از اهل نهروان می دانند که مشمول این روایت می شوند شکی در این نیست که خودشان هم جزو این دسته از خوارج هستند و به این دسته از خوارج نزدیک تر هستند چون همگی در دارالکفری سکولار و در کنار حاکمیت طاغوتهای سکولار قرار گرفته و این کفار سکولار (مشرک) را رها کرده و بر علیه دوله و سایر مسلمین جنگ روانی راه انداخته و یکی از فقهای مارینز کفار اصلی و طاغوتهای دست نشانده ی محلی شده اند که در بخش جنگ روانی این دشمنان اصلی مشغول به کار هستند.
اینها که در میانشان ممکن است عده ای قرآن خوان و نماز خوان و روزه گیر هم پیدا شود، این عده، مومنین فریب خورده ای هستند که فریب منافقین آشکار شده مثل «ذُو الخُوَيْصِرَةِ» را خورده اند و در دارودسته ی آنها قرار گرفته اند با این وجود این منافقین آشکار شده همان دسته ای در میان خروج کنندگان بر دارالاسلام هستند که مذاهب اسلامی در موردشان گفته اند: أَنَّهُمْ كُفَّارٌ كَالْمُرْتَدِّينَ، يَجُوزُ قَتْلُهُمْ ابْتِدَاءً، وَقَتْلُ أَسِيرِهِمْ، وَاتِّبَاعُ مُدْبِرِهِمْ، وَمَنْ قُدِرَ عَلَيْهِ مِنْهُمْ اُسْتُتِيبَ كَالْمُرْتَدِّ فَإِنْ تَابَ وَإِلَّا قُتِلَ.[11] آنها کفاری هستند همانند مرتدین. میشود آغازگر جنگ و کشتار آنها بود و اسیرشان کشته می شود و فراریشان تعقیب کرده می شود و بر هر کدام از آنها که قدرت یافت، همانند مرتد، توبه داده می شود. اگر توبه کرد آزاد می شود و در غیر این صورت، کشته می شود.
پس این گروه که منافقین آشکار شده هستند مشمول: مَلْعُونِينَ ۖ أَيْنَمَا ثُقِفُوا أُخِذُوا وَقُتِّلُوا تَقْتِيلًا (احزاب/61) و «فَأَيْنَمَا لَقِيتُمُوهُمْ فَاقْتُلُوهُمْ»[12] و« لَئِنْ أَنَا أَدْرَكْتُهُمْ لَأَقْتُلَنَّهُمْ قَتْلَ عَادٍ»[13] می شوند چه آن دسته از آنها که می جنگند چه آنهایی که نمی جنگند همه مشمول قتل و نابودی هستند نه آن بخش از خوارج اهل تاویل زمان سیدنا علی یا بعد از آن.
- ممکن است دارودسته ی منافقینی باشند که در سیر تکاملی خود کلاً نقاب شبه اسلامی خود را برداشته و مرتد شده باشند مثل طُلَیحة بن خُویلد[14] و اهل رده در عصر نبوت و چند سال بعد وفات رسول الله صلی الله علیه وسلم که رسول الله صلی الله علیه وسلم بر کافر بودن اینها بعد از اسلام گواهی می دهد و می فرماید: شَرُّ قَتْلَى قُتِلُوا تَحْتَ أَدِيمِ السَّمَاءِ، وَخَيْرُ قَتِيلٍ مَنْ قَتَلُوا، كِلَابُ أَهْلِ النَّارِ، قَدْ كَانَ هَؤُلَاءِ مُسْلِمِينَ فَصَارُوا كُفَّارًا.[15] بدترین کشتگانی هستند که زیر گنبد آسمان کشته می شوند و کسی که توسط اینها کشته شود، بهترین کشته شدگانند، اینها سگان اهل جهنم هستند، آنها مسلمان بودند و کافر شدند.
- یا ممکن است قیام کننده ها و خوارج و اهل بغی کسانی باشند با تاویلات اشتباه مثل دسته هایی از خوارج نهروان زمان علی ابن ابی طالب که رسول الله صلی الله علیه وسلم در مورد این دسته می فرماید: يَخْرُجُ فِيكُمْ قَوْمٌ تَحْقِرُونَ صَلاَتَكُمْ مَعَ صَلاَتِهِمْ، وَصِيَامَكُمْ مَعَ صِيَامِهِمْ، وَعَمَلَكُمْ مَعَ عَمَلِهِمْ، وَيَقْرَءُونَ القُرْآنَ لاَ يُجَاوِزُ حَنَاجِرَهُمْ، يَمْرُقُونَ مِنَ الدِّينِ كَمَا يَمْرُقُ السَّهْمُ مِنَ الرَّمِيَّةِ.[16] در میان شما گروهی ظهور می کنند که نمازتان در مقابل نمازشان و روزه تان در مقابل روزه شان و عملتان در مقابل عملشان ناچیز است. قرآن می خوانند اما از حنجره هایشان تجاوز نمی کند. از دین(قدرت حکومتی دارالاسلام) خارج می شوند همان گونه كه تير از كمان خارج می شود.
این گروه که در ارتش امیرالمومنین علی ابن ابی طالب بودند و بخشی بزرگ از سپاه نهروان را تشکیل دادند گفتند: حکم فقط از آنِ الله است. علی گفت: کلامی حق است که باطلی را منظور می دارد. رسول الله صلی الله علیه وسلم مردمی را وصف کرد که من صفاتشان را در اینها می بینم : يَقُولُونَ الْحَقَّ بِأَلْسِنَتِهِمْ لَا يَجُوزُ هَذَا، مِنْهُمْ، – وَأَشَارَ إِلَى حَلْقِهِ [17]– حق را با زبان هایشان می گویند اما از اینجایشان تجاوز نمی کند – و به گلویش اشاره کرد –
رسول الله صلی الله علیه وسلم در مورد این دسته می فرماید: إِنَّ مَا أَتَخَوَّفُ عَلَيْكُمْ رَجُلٌ قَرَأَ الْقُرْآنَ حَتَّى إِذَا رُئِيَتْ بَهْجَتُهُ عَلَيْهِ، وَكَانَ رِدْئًا لِلْإِسْلَامِ، غَيَّرَهُ إِلَى مَا شَاءَ اللَّهُ، فَانْسَلَخَ مِنْهُ وَنَبَذَهُ وَرَاءَ ظَهْرِهِ، وَسَعَى عَلَى جَارِهِ بِالسَّيْفِ، وَرَمَاهُ بِالشِّرْكِ»، قَالَ: قُلْتُ: يَا نَبِيَّ اللَّهِ، أَيُّهُمَا أَوْلَى بِالشِّرْكِ، الْمَرْمِيُّ أَمِ الرَّامِي؟ قَالَ: بَلِ الرَّامِي.[18] آنچه که از آن بر شما می ترسم، مردی است که قرآن می خواند. تا جایی که در آن به اتقان می رسد و ستونی از ستونهای اسلام می شود ( یعنی تازگی و درخشندگی قرآن بر او مشاهده می شود و رنگ و بوی دفاع از اسلام را بخود گرفته است و از اسلام دفاع می کند و بین مردم بعنوان یک عالم محسوب می شود) سپس به آنچه که الله میخواهد تغییر پیدا میکند. از (اصول و مبانی) اسلام خالی شده و آن را پشت سر میاندازد و بر همسایهاش شمشیر میکشد و او را به شرک متهم میکند. راوی می گوید: گفتم ای نبی الله، کدام یک از آنها أولاتر به شرک است؟ کسی که متهم می شود یا کسی که متهم میکند؟ گفت: کسی که دیگری را به شرک متهم میکند.
امروزه ما افراد زیادی را می بینیم که بعد از مطالعه ای مختصر و شناخته شدن به اهل دین بودن در میان اطرافیان یا در فضای مجازی به راحتی همسایه ی یهودی یا نصرانی یا مجوس یا صابئی یا حتی مسلمان مخالف خود را به ناحق مشرک می نامند و احکام کفار مشرک را بر اینها تطبیق می دهند.
اینها کسانی بودند که تمام صحابه ی همراه علی بن ابی طالب را کافر می دانستند منجمله ابن عباس و انس و ابن عمر و حسن و حسین و تعدادی از مادران مومنان مانند عایشه و حفصه و ام سلمه و… ، و همۀ مسلمانانی که در گروه آنان وارد نشدند، از تابعین گرفته تا تبع تابعین را تکفیر کردند. علاوه بر این، این دسته از خوارج هزاران نفر در سپاه معاویه را نیز تکفیر کردند و کسانی را که مرتکب گناه کبیره ی غیر مکفره مثل شراب خوری یا زنا و دزدی و دروغ گفتن و امثالهم می شدند را نیز تکفیر می کردند، با این وجود به خاطر این جرم بزرگ نه علی ابن ابی طالب و نه رای قاطع بزرگان اسلام این دسته از خوارج اهل تاویل را تکفیر نکرد و صحابه بر عدم کفر این خوارج اجماع داشتند.[19]تکفیر اهل قبله تنها در صورتی است که جرم این اشخاص آگاهانه، عمداً و اختیاری و به یقین به نقض شدن شهادتین بازگردد.
بر خلاف شروع جنگ و تارومار کردن منافقین مسلح یا غیر مسلح جدا شده از دارالاسلام، رهبر دارالاسلام و سایر صحابه با این خوارج اهل تاویل جنگ را شروع نکردند تا اینکه آنها انسانهای بی گناه را کشتند و اموال مسلمین را غارت کردند، در این موقع مسئولین دارالاسلام و مومنین برای رفع ظلم و طغیانشان با آنها جنگیدند نه بخاطر اینکه آنها خارج از اسلام و مشمول حکم کفار سکولار (مشرک) و منافقین آشکار شده شوند. به همین دلیل نه به بردگی گرفته شدند و نه اموالشان به غنیمت گرفته شد و نه زخمی های آنها کشته شدند و نه فراری های آنها تحت تعقیب قرار گرفتند و نه استتابه شدند، بلکه مثل سایر مومنین با آنها برخورد می شد و کسانی چون ابن عمر و ابن عباس وسایر صحابه پشت سر اینها نماز خوانده اند و نزدیک به 2هزار نفر از اینها بعد از گفتگو و مناظره ی با ابن عباس توبه کرده و به دین یا همان حاکمیت دارالاسلام برگشتند. [20]در حالی که منافقین آشکار شده ای چون «ذُو الخُوَيْصِرَةِ» و پیروانش هرگز برنگشتند و مشمول «لَا يَرْجِعُونَ حَتَّى يَرْتَدَّ عَلَى فَوْقِهِ» شدند.
خوارج اهل تاویل نهروان زمانی رهبر دارالاسلام را به همراه هزاران صحابی تکفیر کردند، علی در برابر، این ها را تکفیر نکرد بلکه از علی سوال شد آيا اينها مشرك هستند؟ [چون منافقین آشکار شده مشمول حکم مشرکین می شوند]علی گفت: از شرك فرار كردند. سپس سؤال شد آيا منافق بودند؟ گفت: منافقين ذكر الله را نمىكنند مگر اندكى، در حاليكه اينها ذاكر الله بودند. سپس سؤال مىشود: پس ايشان چه بودند؟ امیر مومنین پاسخ داد: اخواننا بغوا علینا یا قومٌ بغوا علینا؛برادران ما هستند که علیه ما بغی کردند.[21] او این جماعت نهروان را اهل بغی و برادر خود نامید نه کافر؛ هر چند که این ها به صراحت او را تکفیر کرده بودند و دستشان هم به خون صدها مسلمان آلوده شده بود و بعدها دستشان به خون خودش هم آلوده شد و علی امیر مومنین توسط اینها به شهادت رسید همچنانکه صدها نفر از سربازانش که سربازان دارالاسلام و خلافت اسلامی بودند توسط اهل بغی در نهروان به شهادت رسیدند.
نکته ی خیلی مهمی که در اینجا وجود دارد و لازم است جهت کابلد شکافی جریان خوارج بارها تکرار و یاداوری شود این است که گاه منافقینی چون «ذُو الخُوَيْصِرَةِ» با همراه کردن دارودسته ی خود جهت ضربه زدن به دارالاسلام و قانون شریعت الله در این گروههای اهل بدعت که با تاویلات اشتباه بر علیه دارالاسلام خروج کرده اند نفوذ می کنند، و از کانال دفاع از تفسیری خاص خود را آشکار می کنند، و در قالب اندیشه ای غالیانه و گروهی از غلاة، در برابر دارالاسلام و منهج صحیح اسلامی قرار می گیرند و باز مشمول همان حکم منافقین رانده شده از دارالاسلام و منافقین آشکار شده قرار می گیرند.
این طیف که با فریب عده ای از مومنین تندرو در قتل عثمان خلیفه سوم رسول الله صلی الله علیه وسلم و شعله ور کردن جنگهای جمل و صفین نقش مهمی ایفا کرده بودند اینبار و در برابر حکومت اسلامی و دارالاسلام تحت رهبری علی ابن ابی طالب خود را در میان اهل نهروان سازماندهی و مخفی کرده بودند. رسول الله صلی الله علیه وسلم در مورد این دارودسته ی منافقین جدا و آشکار شده که طیفی مختلف از منافقین و مومنین ضعیف الایمان را شکل می دهند می فرماید: يَمْرُقُونَ مِنَ الْإِسْلَامِ كَمَا يَمْرُقُ السَّهْمُ مِنَ الرَّمِيَّةِ، لَوْ يَعْلَمُ الْجَيْشُ الَّذِينَ يُصِيبُونَهُمْ، مَا قُضِيَ لَهُمْ عَلَى لِسَانِ نَبِيِّهِمْ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، لَاتَّكَلُوا عَنِ الْعَمَلِ.[22] از اسلام خارج می شوند همان گونه که تیر از کمان خارج می شود. اگر سپاهی که با آنها مواجه می شود بدانند که بر زبان پیامبرشان چه ثوابی متوجه آنهاست، پس از جنگیدن با اینها، دست از هر عملی می کشیدند.[یعنی همین پاداش جنگ با این منافقین آشکار شده برای شخص کافی است.]
به دنبال این، علی بن ابی طالب می گوید شما با معاویه و اهل شام جنگیدید و اینها را رها می کنید؟: وَاللهِ، إِنِّي لَأَرْجُو أَنْ يَكُونُوا هَؤُلَاءِ الْقَوْمَ، فَإِنَّهُمْ قَدْ سَفَكُوا الدَّمَ الْحَرَامَ، وَأَغَارُوا فِي سَرْحِ النَّاسِ، فَسِيرُوا عَلَى اسْمِ اللهِ. قسم به الله، من امید دارم که اینها همان گروه باشند (که پیامبر فرموده). به راستی که خونهای حرام را به زمین ریخته و اموال مردم را غارت کرده اند. پس به نام الله حرکت کنید.
در میان این منافقین آشکار شده کسی چون «ذُو الخُوَيْصِرَةِ» یا «ذو الثُّدَيَّة» وجود داشت که به عدالت رسول الله صلی الله علیه وسلم نیز ایراد می گرفت و الله تعالی در موردش می فرماید: وَمِنْهُم مَّن یَلْمِزُکَ فِی الصَّدَقَاتِ فَإِنْ أُعْطُواْ مِنْهَا رَضُواْ وَإِن لَّمْ یُعْطَوْاْ مِنهَا إِذَا هُمْ یَسْخَطُونَ (توبه/58) در میان آنان (منافقان) کسانی هستند که در تقسیم زکات از تو عیبجوئی میکنند و ایراد میگیرند (و نسبت بیعدالتی را به تو میدهند) اگر بدانان چیزی از زکات داده شود خوشنود میشوند و اگر چیزی از آن بدیشان داده نشود هرچه زودتر خشم میگیرند.
«ذُو الخُوَيْصِرَةِ» که به قول امام طبری و قرطبی و ابن کثیر و بغوی و دیگران این آیه در موردش نازل شد و بخشی از دارودسته ی منافقین عصر رسول الله صلی الله علیه وسلم بود که بعدها در زمان حاکمیت علی جزو منافقین آشکار شده در سپاه نهروان می شود به رسول الله صلی الله علیه وسلم در حین تقسیم صدقات حنین گفت: ای رسول الله عدالت کن. رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود: وَيْلَكَ، وَمَنْ يَعْدِلُ إِذَا لَمْ أَعْدِلْ؟ قَدْ خِبْتَ وَخَسِرْتَ إِنْ لَمْ أَكُنْ أَعْدِلُ. وای بر تو. اگر من عدالت را رعایت نکنم، چه کسی عدالت را رعایت خواهد کرد؟ اگر من عدالت نميورزيدم تو نوميد شده و زيان ميكردي! عمر بن خطاب گفت یا رسول الله اجازه بدهید گردنش را بزنم اما رسول الله صلی الله علیه وسلم همان روایت مشهور را در مورد اصحاب و پیروان این شخص گفت که در هنگام تفرق میان مسلمین قیام می کند و فرمود که: دَعْهُ، فَإِنَّ لَهُ أَصْحَابًا يَحْقِرُ أَحَدُكُمْ صَلاَتَهُ مَعَ صَلاَتِهِمْ، وَصِيَامَهُ مَعَ صِيَامِهِمْ، يَقْرَءُونَ القُرْآنَ لاَ يُجَاوِزُ تَرَاقِيَهُمْ، يَمْرُقُونَ مِنَ الدِّينِ كَمَا يَمْرُقُ السَّهْمُ مِنَ الرَّمِيَّةِ، …. ، وَيَخْرُجُونَ عَلَى حِينِ فُرْقَةٍ مِنَ النَّاسِ. [23] دقت کنید در اینجا رسول الله صلی الله علیه وسلم ویژگی های اصحاب و اطرافیان «ذُو الخُوَيْصِرَةِ» یا «ذو الثُّدَيَّة» ی منافق را اینگونه برشمرد نه خود این شخص را که جزو منافقین آشکار شده بود[24] و پیدا شدن جسد او در میان کشته شده های نهروان دلیلی بر حقانیت ارتش دارالاسلام به رهبری امیرالمومنین علی ابن ابی طالب قلمداد شد.
منافقین اصلی با نام اسلام و دفاع از اسلام انسانهای ساده لوح و خامی را دور خود جمع می کنند که این انسانهای ساده و فریب خورده در ادای نمازها و روزه و سایر فرایض ظاهری ممکن است نسبت به سایر مومنین در حالات عالی باشند و قرآن را بخوانند اما از حنجره هایشان تجاوز نکند و درک و فقه آن را به دست نیاورده باشند و در هنگام تفرق میان مسلمین و پیدا شدن خلاء قدرت در سرزمینهای اسلامی از حاکمیت شرعی دارالاسلام خارج می شوند و دست به شورش و قیام می زنند. این منافقین و این رهبران و دعوتگران گمراه «أَئِمَّةً مُضِلِّينَ»[25] و این «دُعَاةٌ عَلَى أَبْوَابِ جَهَنَّمَ»[26] و این دین فروشان و علمای سوء و «الرُّويْبِضَة»[27] خودشان را در میان چنین انسانهای اهل عبادتی مخفی می کنند و با سپر قراردادن چنین انسانهائی به تخریبات خود می پردازند.
اندیشه و منهج جهادی بر استراتژی وحدت گرایانه ی میان تمام مسلمین و در بدترین حالت بر تاکتیک اتحاد گرایانه و ایجاد جبهه ای واحد از تمام مسلمین و مشارکت دادن تمام اهل قبله و حتی کفار اصلی یهودی و نصرانی و مجوس و صابئی در جنگ با کفار سکولار به عنوان «سر افعی» و دشمن شماره یک تمام مومنین و حتی دشمن شماره یک تمام پیروان کفار اهل کتاب و شبه اهل کتاب استوار و پایدار است، اما تفکر غلاة بر تکفیر به ناحق مسلمین و اعلام برائت از این مردم مسلمان و منزوی کردن خود و اهل جهاد از مردم مسلمان استوار است چون تنها خودشان را اهل توحید و مومن حقیقی می دانند؛ این اندیشه ها و جماعتهایی با این اندیشه ها یکی از بسترهای مناسبی هستند که منافقین و دارودسته ی آنها که فاقد ایدولوژی ثابتی هستند در آن نفوذ کرده و با اندیشه ی این غلاة به اسلام و منهج صحیح اهل جهاد و دارالاسلام حمله می کنند.
اینها واقعاً همچون یک آفت و مانع در برابر جهاد و اهل آن و جدا کردن مسلمین از اهل جهاد در سرزمینهای مختلف اسلامی عمل کرده اند و واقعاً بیشتر از هر مذهب و فکر اسلامی دیگری ما را اذیت کرده اند؛ سازمانهای جاسوسی و امنیتی کفار سکولار جهانی و طاغوتهای محلی این نقطه ضعف میان مسلمین را خوب شناخته اند و می دانند این گروه به راحتی می توانند بین اهل جهاد و عامه ی مسلمین فاصله بیاندازند به همین دلیل از کانالهای مختلف مجازی و حقیقی به صورت مستقیم یا غیر مستقیم سعی در تولید و ساخت این کالاهای مسموم دارند. ناتو و بخصوص حکومت سکولار فرانسه از کانال امثال ابوقتاده فلسطینی جهاد الجزائر را نابود کرد و روسیه از کانال همینها جهاد چچن را بعد از چند قرن خاموش کرد و آمریکا نیز به همین شکل از کانال همینها در یمن و افغانستان و لیبی و غرب آفریقا و …. در حال سناریو سازی و تخریب است.
پس تولد امثال ابو محمدتونسی: شرعی دوله در حسکه، ابو مصعب تونسی: شرعی دوله در دیرالزور یا ابو اسامه عراقی: والی دوله در حسکه یا یاسر الخبیث در انگلیس یا شیطان یاری در آمریکا و … یا طارق عبدالحلیم در کانادا و سایر بلعم های باعورا در انگلیس و اردن و آل سعود و غیره ثمره ی یک تفکر التقاطی اشتباه و مخلوط شدن دارودسته ی منافقین با اهل تاویل هستند که هم اکنون کفار سکولار جهانی و طاغوتهای محلی سعی در ترویج و پرورش این جنس تقلبی و کالای مسموم و مخدر را دارند آنهم از طریق کانالهای مختلف ماهواره ای و مجازی پرهزینه و ژتونی و دادن منابر مختلف مساجد و کرسی های مدارس و دانشگاهها و ایجاد آنهمه مرکز تبلیغی و فرهنگی و انتشاراتی و…
تا اینجا ما با سه دسته از شورشی ها و قیام کننده ها و خوارج بر دارالاسلام مواجه آشنا شدیم که همگی جزو بدترین مخلوقات الله هستند و به قول ابن عابدین «بغات، اعم از خوارج و غیر خوارج است» و تمام سرکشان مسلمان بر علیه دارالاسلام جزو اهل بغی محسوب می شوند اما دو دسته از این خروج کننده های بر دارالاسلام: قِتَالَهُم حَقٌّ عَلَى كُلِّ مُسْلِمٍ.[28] کشتن آنها بر هر مسلمانی واجب است که مرتدین و منافقین آشکار شده هستند، و دسته ی سوم از این اهل بغی نیز بر اساس: وَإِن طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُمَا فَإِن بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الْأُخْرَى فَقَاتِلُوا الَّتِی تَبْغِی حَتَّى تَفِیءَ إِلَى أَمْرِ اللَّهِ (حجرات/49) تنها کشتن آنها زمانی مباح می شود که متجاوز به حقوق شهروندان دارالاسلام باشند و دست به اسلحه برده باشند و تسلیم حکم الله نشوند و تمایلی به صلح نداشته باشند؛ علاوه بر این به همه ی این سه دسته از خوارج وعده ی آتش جهنم داده شده است حالا کفارمیان این خوارج جاودانه در آتش جهنم می مانند و مومنین اهل بغی و اهل بدعت میان خوارج نیز به اندازه ی جرمی که کرده اند در آتش می مانند چنانچه رسول الله صلی الله علیه وسلم در مورد عمار می فرماید: ويْحَ عَمَّارٍ، تَقْتُلُهُ الفِئَةُ البَاغِيَةُ، يَدْعُوهُمْ إلى الجَنَّةِ، ويَدْعُونَهُ إلى النَّارِ.[29] این اهل بغی مسلمان دچار امر حرامی شده اند: قُلْ إِنَّما حَرَّمَ رَبِّیَ الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ وَ الْإِثْمَ وَ الْبَغْیَ بِغَیْرِ الْحَق (اعراف/33) و به خاطر ارتکاب این امر حرام، مثل سایر مومنین مجرمی که قبل از برپا شدن قیامت پاک نشده باشند، تا زمانی که الله بخواهد در آتش جهنم می مانند و در نهایت باذن الله وارد بهشت جاودانه و همیشگی می شوند و برادران و خواهران ایمانی ما هستند که شایسته است مثل یک دکتر دلسوز با این خواهر و برادران بیمار برخورد کرد.
در اینجا لازم است روشن کنیم که پاره ای از صفات ظاهری خوارجِ دارای تاویلات اشتباه یا خوارج از گروه منافقین آشکار شده، خاص و متعلق به زمان امیر مومنین علی ابن ابی طالب است مثلاً :
- اینکه کم سن و سال و ناحالی و جاهل بودن، صفتی فراگیر نیست و مختص اهل تاویل زمان امیر المومنین علی رهبر دارالاسلام است. به دنبال آن ما شاهد افرادی از همین جریان اهل تاویل هستیم که شیوخ و پیرانی حاملین علم بودند که سایر ائمه ی مذاهب اسلامی نیز از روایات و علم آنها سود گرفته اند. در این صورت گمراهی این دسته از خوارج اهل تاویل به خاطر عقاید و اصول انحرافی آنهاست نه کم سن و سال بودن یا کم عقل بودن و سایر صفات ظاهری آنها.
- سرهای تراشیده دارند؛ در حالی که به دنبال آن تا کنون خوارجی اهل تاویل بوده اند که هم ریش داشتند هم موی سر. کسی که حج می رود سر خود را می تراشد و این دلیلی بر خوارج اهل تاویل بودن نیست، بلکه اساس، عقیده و فکر است.
- اینکه قرآن بخوانند و خیال کنند که این قرآن سخن آنها را تائید می کند اما در حقیقت علیه آنها باشد تنها مختص به خوارج نهروان نیست بلکه در میان تمام اهل تاویلِ تمام مذاهب و تفاسیر اسلامی ممکن است چنین افرادی وجود داشته باشند.
- این صفت که قرآن می خوانند اما از حنجره هایشان پایین نمی رود نیز باز در میان این دسته از خوارج عمومیت ندارد بلکه در طول تاریخ کسانی از این دسته بوده اند که عالم و آگاه به شریعت و حدیث شناسانی بوده اند که صفات مومنین را در زندگی خود تطبیق داده اند و مثل خوارج نهروان تنها قاری قرآن نبودند بلکه تطبیق دهنده قرآن هم بوده اند.
- نماز و روزه ی صحابه هم در برابر نماز و روزه اینها تحقیر می شد. ما بعدها شاهد خوارجی از این دست بودیم که زیاد پایبند به نماز و روزه هم نبودند حتی دسته هائی از اباضیه وجود داشتند که اصلاً نماز نمی خواندند چه رسد به روزه و سایر شعائر اسلامی. البته قرار نیست هر کسی که در رعایت شعائر اسلامی چشم گیر و عالی عمل کرد و دیدگاهش با دیدگاه شما مخالف بود حتماً خوارج باشد. پس این صفت ظاهری هم ربطی به عقاید این دسته از خوارج ندارد.
- وجود مردی با داشتن دستی معلول شبیه به پستان زنان « ذو الثُّدَيَّة» که اینهم مختص این دسته از خوارج نهروان در عصر امیر المومنین علی ابن ابی طالب بود و قرار نیست هر گروهی از این خوارج در هر عصری «ذُو الخُوَيْصِرَةِ» یا مردهایی با چنین دستهای معلولی «ذو الثُّدَيَّة» در میانشان باشد تا بتوانیم از روی این مشخصه ی ظاهری هم آنها را بشناسم. [30] بلکه تنها عقاید است که معیار قرار می گیرد؛ هر چند ممکن است به جای «ذُو الخُوَيْصِرَةِ» کسانی چون خوجیناز ترکستان شرقی و شریف حسین مکه و قاضی محمد مهاباد و ربانی افغانستان و قدیراف چچن و امثالهم قرار بگیرند.
- از طرف شرق خروج می کنند. این صفت هم باز مختص خوارج نهروان است نه در دورانهای بعدی چون ممکن است اینها مثل حکومتهای مقتدر رستمیه و مدراریه در مغرب اسلامی ظهور کنند و یا مثل حمزه آذرک در خراسان و سیستان ظهور کنند،[31]اینکه در شمال پیدا می شوند یا جنوب یا غرب یا شرق امری ثابت جهت شناخت آنها نیست بلکه تنها عقاید آنهاست که آنها را می شناساند.
- اینکه تنها با مسلمین بجنگند و کفار را رها کنند تنها مختص به خوارجی از جنس نهروان نیست هم اکنون حاکمیتها و گروهها و افراد زیادی هستند که شغلشان شده جنگ با مومنین و جریانات جهادی و دارالاسلام و رها کردن کفار و بلکه خدمت به کفار؛ در حالی که خوارجی از جنس اهل نهروان اهل تاویل وجود داشته اند که سالها رهبران این تفکر بوده اند اما هرگز با یک مسلمان هم نجنگیده اند و یا بدون درگیری با مسلمین تنها با کفار جنگیده اند.
- در زمان تفرق خروج می کنند و بهترین میان مومنین که به حق هم از همه نزدیکتر هستند با آنها که شرورترین مومنین آن زمان بودند وارد جنگ می شوند که این حالت هم باز مختص به زمان خلافت امیر المومنین علی است که مسلمین با تولید جنگهای داخلی جمل و صفین در تفرق به سر می بردند و سپاه دارالاسلام به رهبری امیر المومنین علی به عنوان بهترین مومنین آن زمان و نزدیکترین افراد به حق با آنها جنگیدند. پس این صفت هم مختص همان زمان است. بعدها کسانی با همین دسته از خوارج جنگیده اند که هرگز بهترین امت رسول الله صلی الله علیه وسلم نبوده اند و حتی فاسقین و اهل بدعتی بدتر از این دسته از خوارج مثل فاطمی ها یا عبیدی ها با آنها جنگیده اند. آیا اینها بهترین امت بودند؟ هرگز.
- یا ممکن است خروج کننده ها و اهل بغی و خوارج کسانی باشند که به ناحق و صرفاً جهت کسب قدرت حکومتی و دنیا با دارالاسلام اعلام جنگ کرده باشند که معمولاً نوع حاکمیت دارالاسلام را یا به عقب بر می گردانند و از تکامل آن جلوگیری می کنند مثل تبدیل «خلافةٌ على مِنهاجِ النُّبُوَّةِ»[32] به شاهیگری، و یا برای دارالاسلام دردسر و مشکل درست می کنند و یا در صورت نابودی حاکمیت دارالاسلام موجود و با دادن تلفات و هزینه هایی موفق به ساختن حاکمیتی مثل همین بر دارالاسلام شوند که بر علیه آن شورش کرده اند که باز غیر شرعی است؛ چون اینهمه هزینه های جانی و مالی و غیره که داده شده است باید منجر به تولید و ایجاد چیزی بهتر از این حاکمیت باشد نه در حد آن و یا بدتر از آن.
- یا ممکن است باز خروج کننده ها کسانی باشند با تاویلات صحیح جهت ارتقای این حاکمیت بدیل اضطراری اسلامی به حکومت بدیل اضطراری اسلامی بالاتری یا تبدیل این حکومتهای بدیل اضطراری اسلامی به «خلافةٌ على مِنهاجِ النُّبُوَّةِ»[33] مثل قیام و خروج حسین بن علی یا عبدالله بن زبیر یا زید بن علی و امثالهم بر علیه شاهیگری بنی امیه .
اینها 5 دسته ی متمایز از خروج کنندگان بر علیه حاکمیت دارالاسلام هستند که هر یک دارای صفاتی جداگانه و مختص به خود هستند و نمی توان با صفات و ویژگی های یک دسته از این خروج کننده ها به قضاوت در مورد سایرین پرداخت.
در این صورت اینکه وعاظ السلاطین و مجریان جنگ روانی کفار سکولار جهانی و طاغوتهای محلی سعی می کنند با عدم تفکیک میان انواع خوارج و قیچی کاری و درهم کردن صفات متنوع و مختلف این خوارج و سوء استفاده از این صفات، مسلمین را بر علیه مجاهدین شریعت گرا بسیج کنند تنها یک توطئه و حیله ی این ساحران دین فروش عوام فریب است که در تمام حالات سخنان و اعمال اینها به نفع کفار سکولار جهانی و طاغوتهای محلی و به ضرر جبهه ی مومنین آزادی خواه بوده است.
سُبْحَانَكَ اللَّهُمَّ وَبِحَمْدِكَ، لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ، أَسْتَغْفِرُكَ وَأَتُوبُ إِلَيْكَ
(6)
س12: آمریکا 3و نیم میلیون دالر از پیسه منجمد شده افغانها را دزدی کرده و به نزدیکان کشته های 11 سپتمبر دیه داده، مگر خون یک کافر حربی چقدر ارزش دارد؟ مگر مسلمین افغان بوسیله آمریکا کشته نشدند؟ این چه رقم عدالت است؟
ج: این عدالت به سبک سکولاریستهاست برای مللی که این کفار سکولار احساس کنند این ملل از لحاظ نظامی ضعیف هستند بخصوص برای مسلمین. در عملیات مبارک 20 شهریور 1380ش که به عملیات11 سپتامبر مشهور شده است در کل 2974 آمریکائی که ملیت 90 کشور مختلف را داشتند به قتل رسیدند.
با آنکه آمریکا به عنوان یک دارالکفر دارالحرب روزانه در تمام سرزمنیهای اسلامی مسلمین را به صورت مستقیم یا از کانال مزدورانش قتل عام می کند اما خون این مسلمین نزد او هیچ ارزشی ندارد، و با آنکه به همین بهانه ی عملیات مبارک 20 شهریور و کشته شدن 2974 نفر از شهروندان خود در مدت 20 سال اشغالگری بالای 60 هزار زن و مرد و پیر و جوان مسلمان افغانی را قتل عام کرد با این وجود هنوز می خواهد برای آن چند کشته ی خودش دیه هم بگیرد. این یعنی چه؟ یعنی زورگوئی و قلدری.
آمریکا علاوه بر کشتار بیشتر از 60 هزار مسلمان افغانی، به مدت 20 سال میلیاردها دلار از معادن مختلف و منابع مالی افغانستان را دزدید، با این وجود جوری قضیه را مطرح می کند که انگار در انتقام از این چند کشته ی خودش هنوز کاری نکرده است.
حکومت سکولار آمریکا مثل انگلیس و فرانسه و ایتالیا و چین و روسیه و غیره در حالی به این شکل آشکارا اموال مسلمین را غارت می کند که همان صندوق تحت امر خودشان، صندوق حمایت از کودکان سازمان ملل متحد (یونیسف) اعلام کرده است که اگر اقدام فوری در افغانستان صورت نگیرد، یک میلیون کودک به دلیل سوءتغذیه شدید جان خود را از دست خواهند داد.
آمریکا دارالحربی است که با مسلمین در حال جنگ است و فعلاً دشمن شماره یک مسلمین و «سر افعی» است و با زور و قدرتی که دارد می گوید کشتن زنان و کودکان و شهروندان مسلمین در سرزمینهای اسلامی برای او حق است اما اگر همین مسلمان ستمدیده ضمن رعایت قواعد «تترس» عملیاتی را در خاک آمریکا انجام بدهد و ضربه ای مالی یا جانی به آمریکائی های کافر بزند و کمتر از یک هزارم از بدهی آمریکائی های کافر را وصول کند جرم کرده است و خون هزاران مسلمان هم باز نمی تواند جایگزین خون یک آمریکایی شود.
البته دادگاهی در نیویورک در سال ۲۰۱۲ن حکمی را صادرکرد که براساس آن دارالاسلام ایران باید ۷ میلیارد دلار غرامت به خانوادهها و وراث قربانیان عملیات مبارک 20 شهریور بپردازد و می خواستند یک میلیارد و ۶۰۰ میلیون دلار از داراییهای ایران در لوکزامبورگ را مصادره کنند اما مسئولین دارالاسلام ایران با رصد هوشمندانه و انجام اقدامات حقوقی و پیگیری های قضایی پیش دستی کردند و مانع این دزدی آشکار شدند حالا نوبت دزدی از دارالاسلام امارت اسلامی افغانستان رسیده است.
این خوی استکباری آمریکاست، با این موجود تنها با زبان دیپلماسی متکی بر قدرت نظامی و اسلحه باید با آمریکا و امثال آمریکا صحبت کرد چون زبان گفتمانی این هبل زمان همان زبان گفتمانی کفار سکولار قریش است که الله تعالی در موردشان می فرماید: وَلَا يَزَالُونَ يُقَاتِلُونَكُمْ حَتَّىٰ يَرُدُّوكُمْ عَنْ دِينِكُمْ إِنِ اسْتَطَاعُوا ۚ .(بقره/217)
س13: در منطقه ما حزبی به نام …. وجود دارد که طرفدارانش از احزاب سکولار حمایت می کنند و به شدت با مجاهدین سراسر دنیا و با دارالاسلام با هر مذهبی که باشند دشمنی و مخالفت می کنند و در خواب و خیال برای خود حکومتی را اسلامی می دانند که در عصر نبوت و خلفای راشد هم پیدا نمی شود و جهادی را قبول دارند که هیچ وقت شرایطش فراهم نمی شود البته خودم از یکی از آنها شنیدم که قسم خورد که اگر مراحل تزکیه را طی کردند به جهاد اصلی می روند اما نسلی از آنها پیر شده و مرد و هرگز موفق به این جهاداصلی که می خواهند نشدند و نسلهای بعدی هم از صفر شروع کرده اند و دارند همان مسیر نسل قبلی را طی می کنند البته از خیلی از صفات خوب نسل قبلی هم تهی شده اند و کلاً با شعارهای ملی گرایانه به سمت و سوی سکولاریسم و احزاب سکولار کشیده شده اند، با این حزب و افرادی از این دست چگونه باید برخورد کرد؟
ج : زمانی که روزانه به صورت فرض 17 بار در نماز از الله تعالی می خواهیم که ما را جزو «الضَّالِّينَ» یا دارودسته ی منافقین و سکولار زده ها قرار ندهد نباید بدانیم این گروه کدامها هستند؟ قطعاً باید بدانیم و ما در درس دشمن شناسی و درجه بندی شرعی دشمنان به 60 مشخصه ی آنها اشاره کرده ایم که یکی از مشخصه های آنها حمایت از کفار سکولار است بر علیه مومنین و دارالاسلام؛ پس هر کسی یا گروهی را دیدید که بر علیه مومنین اهل جهاد و دارالاسلام از احزاب سکولار حمایت می کند شک نداشته باشید که اینها «الضَّالِّينَ» یا همان سرگردانانِ دارودسته ی منافقین و سکولار زده هاهستند.
فعالیت این احزاب به ظاهر اسلام گرا و ساخت آنهمه «ضرار» توسط این فرقه ها در دارالاسلامی که آنهمه شورا و حلف و انجمنهای مردم نهاد و سندیکاهها و ابزارهای قانونی شرعی برای فعالیت وجود دارد، به نحوی نشان از عیب و ناکارآمدی سیاستهای شرعی مسئولین دارالاسلام در مدیریت و شیوه ی برخورد با دارودسته ی منافقین است.
به هر حال، الله تعالی در سینه یک مرد دو قلب قرار نداده است که یکی را به الله بدهد و دیگری را به شیطان، یکی را به ولاء مومنین و دارالاسلام بدهد و دیگری را به ولاء کفار سکولار و یا سایر کفار و دارالکفرهای آنها: مَا جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَيْنِ فِي جَوْفِهِ ۚ (احزاب/4) اینها عملاً از کفار سکولار حمایت می کنند اما در زبان می گویند که با مومنین هستند، یعنی عملاً با کفار هستند اما با زبان با مومنین: وَإِذَا لَقُوا الَّذِينَ آمَنُوا قَالُوا آمَنَّا وَإِذَا خَلَوْا إِلَىٰ شَيَاطِينِهِمْ قَالُوا إِنَّا مَعَكُمْ إِنَّمَا نَحْنُ مُسْتَهْزِئُونَ (بقره/14) وقتی که (منافقان) با مؤمنان روبرو میگردند، میگویند: ما هم ایمان آوردهایم (و با شما هستیم). و هنگامی که با رؤسای شیطانصفت خود به خلوت مینشینند، میگویند: ما با شمائیم و (مؤمنان را) مسخره می کنیم.
این یکی از صفات بارز این دارودسته ی منافقین و سکولار زده های اطراف ما هم هست که در ظاهر می گویند مومن هستند و حتی در پاره ای از عبادات ادای مسلمین را هم در می آورند اما با آنکه می دانند و به آنها رسانده شده که این احزاب سکولار کافر هستند و آگاهی دارد که سکولاریستها و احزاب سکولار کافر هستند اما از این احزاب حمایت می کنند و عملاً از طرفداران این احزاب سکولار کافر و یا حتی از اعضای این احزاب سکولار کافر هستند هر چند در زبان خودشان را یکی از مسلمین و مومنین معرفی می کنند.
یکی دیگر از صفات دسته هایی از دارودسته ی منافقین و سکولار زده ها این است که بیشتر از همه ادای خشکه مقدسه ها را در می آورند یعنی حتی از خود رسول الله صلی الله علیه وسلم و مومنین صدر اسلام نیز بیشتر خود را اهل تزکیه می دانستند و ادای خشکه مقدسه ها را درمی آورند و همین اداها را بهانه ای جهت عدم حضور در جهاد قرار می دادند: وَمِنْهُم مَّن یَقُولُ ائْذَن لِّی وَلاَ تَفْتِنِّی أَلاَ فِی الْفِتْنَةِ سَقَطُواْ وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِیطَةٌ بِالْکَافِرِینَ (توبه/49) بعضی از منافقان میگویند: به ما اجازه بده (تا در جهاد با رومیان شرکت نکنیم) و ما را دچار فتنه و فساد (جمال ماهرویان رومی) مساز. آگاه باشید! هماینک ایشان (با مخالفت فرمان الله) به خودِ فتنه و فساد افتادهاند و (دچار معصیت و گناه شدهاند و در روز قیامت) آتش جهنم، کافران (چون ایشان) را فرا میگیرد.
این ها که خودشان را از رسول الله صلی الله علیه وسلم و مومنین صدر اسلام پاکدامنتر و باعفت تر و اهل تزکیه تر می دانند همان کسانی هستند که همین الان هم به بهانه های تو خالی و عوام فریبانه ی تزکیه ی نفس و پرهیز از فتنه های دنیا و غیره از جهاد فی سبیل الله طفره می روند؛ در حالی که میدانهای جهاد درهای ورود به طبقه ی مومنین و آزمایشگاههای تزکیه و تصفیه هستند و کسی که وارد میدانهای جهاد می شود یعنی از زن و فرزند و ثروت و منزل و دنیا و جانش دست کشیده و در معامله ی با الله شرکت کرده که الله تعالی در مورد این معامله می فرماید: إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَىٰ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ ۚ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَيَقْتُلُونَ وَيُقْتَلُونَ ۖ وَعْدًا عَلَيْهِ حَقًّا فِي التَّوْرَاةِ وَالْإِنْجِيلِ وَالْقُرْآنِ ۚ وَمَنْ أَوْفَىٰ بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ ۚ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَيْعِكُمُ الَّذِي بَايَعْتُمْ بِهِ ۚ وَذَٰلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ(توبه/111) بیگمان خداوند (کالای) جان و مال مؤمنان را به (بهای) بهشت خریداری میکند. (آنان باید) در راه الله بجنگند و بکشند و کشته شوند. این وعدهای است که الله آن را در (کتابهای آسمانی) تورات و انجیل و قرآن وعده راستین آن را داده است، و چه کسی از خدا به عهد خود وفاکنندهتر است؟ پس به معاملهای که کردهاید شاد باشید، و این پیروزی و رستگاری بزرگی است.
راجع به جهاد و جایگاه آن بسیار صحبت شده است اما در اینجا نسبت به این افرادی که خودشان را مومن معرفی می کنند اما از اهل جهاد نیستند این واقعه را بیان می کنم که الله تعالی می فرماید: قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا قُل لَّمْ تُؤْمِنُوا وَلَکِن قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا یَدْخُلِ الْإِیمَانُ فِی قُلُوبِکُمْ وَإِن تُطِیعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَا یَلِتْکُم مِّنْ أَعْمَالِکُمْ شَیْئاً إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ (حجرات/14) اعراب میگویند: ایمان آوردهایم . بگو: شما ایمان نیاوردهاید، بلکه بگوئید: تسلیم (ظاهری رسالت تو) شدهایم (و مسلمان شده ایم) . چرا که ایمان هنوز به دلهایتان راه نیافته است. اگر از الله و پیغمبرش فرمانبرداری کنید، الله از کارهایتان چیزی کم نمی کند. بیگمان خداوند آمرزگار و مهربان است .
إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ یَرْتَابُوا وَجَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ أُوْلَئِکَ هُمُ الصَّادِقُونَ (حجرات/15) مؤمنان تنها کسانی هستند که به 1- الله و پیغمبرش ایمان آوردهاند ، 2- سپس هرگز شکّ و تردیدی به خود راه ندادهاند، 3- و با مال و جان خویش در راه الله جهاد می کنند. آنها صادق و راستگو هستند.
مومن بودن یعنی شنیدن و اطاعت کردن: سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا ۖ (بقره/285) از تمام آنچه که الله نازل کرده نه بهانه گیری و کل کل کردن با آیات و احکام الله و قانون شریعت الله و کنار زدن هر آنچه به میل شخص نبود. وَمَا کَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْراً أَن یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَمَن یَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالاً مُّبِیناً (احزاب/36) هیچ مرد و زن مؤمنی ، در کاری که الله و پیغمبرش داوری کرده باشند (و آن را مقرّر نموده باشند) اختیاری از خود در آن ندارند (و اراده ایشان باید تابع اراده الله و رسول باشد). هر کس هم از دستور الله و پیغمبرش سرپیچی کند، گرفتار گمراهی کاملاً آشکاری میگردد.
حالا این «الضَّالِّينَ» و سرگردانان علاوه بر آنکه به انواع آلودگی های فکری و عقیدتی و رفتاری مبتلا هستند مومنین مجاهد و مخالف آنها نیز از دست و زبان آنها در امان نیستند اما در برابر، کفار 5 گانه ی 1- الَّذِينَ هَادُوا 2- وَالصَّابِئِينَ 3- وَالنَّصَارَىٰ 4- وَالْمَجُوسَ 5- وَالَّذِينَ أَشْرَكُوا از دست و زبان آنها در امان هستند، و حتی با سم پاشی های فکری و جنگ روانی که می کنند، علاوه بر کناره گیری و خنثی بودن خودشان، باعث خنثی شدن و کناره گیری سایر مسلمین نیز می شوند، و به این شکل با یورش کفار اشغالگر، کل سرزمین و ناموس مسلمین هم که بخشی از این مسلمین هم جزو خانواده و قبیله ی آن ها هستند، در خطر می افتد وهمینها در تاراج ناموس خواهر و مادرشان توسط کفار سکولار جهانی و احزاب سکولار محلی ابائی ندارند .
این «الضَّالِّينَ» یا سکولار زده ها در تمام سرزمینهای اشغال شده هرگز در جبهه ی آزادیخواهان مجاهد قرار نگرفته اند بلکه قبل از اشغال سرزمین مسلمین بخشی از جبهه ی جنگ روانی دشمنان، و بعد از اشغال، بخشی از جبهه ی جنگ روانی و نظام اداری و حتی بخشی از جبهه ی جنگ مسلحانه ی کفار سکولار و اشغالگر خارجی و احزاب سکولار محلی بر علیه مومنین مجاهد و ملت آزادیخواه خود بوده اند.
نزد این سکولار زده ها یا «الضَّالِّينَ»، راه جهاد، راه رسول الله صلی الله علیه و سلم، راه دین، راه قرآن و سنت، راه عزت و افتخار برای مومنین و دارالاسلام راه فتنه است. این دسته از سکولار زده های زمان ما از عبدالله بن ابی و دارودسته اش و از «ذُو الخُوَيْصِرَةِ» و دارودسته اش هم پست تر و بی غیرت تر هستند، چون عبدالله بن ابی و گروهش حداقل در چند غزوه و «ذُو الخُوَيْصِرَةِ» نیز در چندین جنگ و فتوحات اسلامی شرکت کردند اما این زنان با ریش و عمامه ی حراف عصر ما چه؟ مگر اینها برای اسلام مهمترند یا رسول الله صلی الله علیه وسلم که می ترسند در جنگ کشته شوند و اسلام در خطر بیافتد یا منحرف شود؟ واضح است این سکولار زده ها به آنچه در مورد مرگ و زندگی می گویند ایمان ندارند.
اینها گاه می گویند که ما مثلاً با نجدی ها و دوله مخالف هستیم یا با شیعه ها یا با طالبان مخالف هستیم اما مدعی هستند که گروههائی را قبول دارند که در حال جهاد هستند و این گروهها هم مناطقی را تحت کنترل دارند، خوب چرا به این دارالاسلامهای مورد قبول خوشان هجرت نمی کنند اگر صادقتند؟
بدون شک هم اکنون در تمام سرزمینهای اسلامی تمام مذاهب اسلامی حنفی و جعفری و مالکی و شافعی و حنبلی و زیدی و حتی تفکراتی چون نجدیت و اخوان المسلمین در حال جهاد هستند و مناطقی را نیز تحت کنترل خود دارند، این کذابان حیله گر ترسو اگر فلان مذهب و تفسیر را قبول ندارند چرا به مناطقی هجرت نمی کنند که هم مذهبها یا هم فکران خودشان در حال جهاد هستند؟
پس به سوگندهای این کذابان اهمیت ندهید اینها هرگز در جنگ با کفار سکولار اشغالگر و احزاب سکولار و مزدور محلی، ما را حمایت نخواهند کرد: وَیَحْلِفُونَ بِاللّهِ إِنَّهُمْ لَمِنکُمْ وَمَا هُم مِّنکُمْ وَلَکِنَّهُمْ قَوْمٌ یَفْرَقُونَ* لَوْ یَجِدُونَ مَلْجَأً أَوْ مَغَارَاتٍ أَوْ مُدَّخَلاً لَّوَلَّوْاْ إِلَیْهِ وَهُمْ یَجْمَحُونَ (توبه/56-57) به الله سوگند میخورند که آنان از شما هستند در حالی که از شما نیستند و مردمان ترسوئی هستند. اگر پناهگاهی یا غارهائی و یا سردابی پیدا کنند شتابان بدانجا میروند و به سرعت بدان میخزند.
همین سوگندهای دروغین را برای رسول الله هم خورده اند و الله تعالی می فرماید: يَحْلِفُونَ لَکُمْ لِتَرْضَوْا عَنْهُمْ فَإِنْ تَرْضَوْا عَنْهُمْ فَإِنَّ اللَّهَ لا يَرْضي عَنِ الْقَوْمِ الْفاسِقينَ (توبه/۹۶)، برای شما سوگندها میخورند تا از آنان گذشت کنید و خشنود شوید تازه، اگر هم شما از آنان گذشت کنید و خشنود شوید، الله از فاسقینی که از فرمان سرپیچی کرده و بر دین شوریده باشند، گذشت نمی کند و خشنود نمیشود.
پس به سوگندهای دروغین این زنان مرد نمای حراف اهمیت ندهید، اینها در برابر حاضرند در هر توطئه ای با کفار سکولار و احزاب سکولار و مزدور محلی و حتی با کفار اهل کتاب و شبه اهل کتاب بر علیه دارالاسلام مشارکت داشته باشند، همچنانکه با یهودی های اطراف مدینه توطئه چیدند و یا کسی چون عبدالله بن ابی در راه ضربه زدن به دارالاسلام و کمک به پیروزی سکولاریستها و دین سکولاریسم صدها کیلومتر از مدینه تا مکه را طی کرد یعنی چیزی حدود 350 کیلومتر را با اسب فقط به خاطر مشورت و طرح یک توطئه بر علیه دارالاسلام به دارالکفر مکه می رفت.
اما نکته ی مهمی که لازم است در مورد این «الضَّالِّينَ» یا سرگردانان سکولار زده بدانید این است که این ها با کارهایی که کرده اند در واقع، نه در میان مسلمین و نه در میان کفار آشکار یار و یاوری ندارند و کسی به آن ها تکیه نمی کند و به آن ها بهایی نمی دهد و از آن ها حمایت هم نمی کند: …وَمَا لَهُمْ فِی الأَرْضِ مِن وَلِیٍّ وَلاَ نَصِیر (توبه/74)، و در سراسر روی زمین دوستی و یاوری نخواهند داشت.
یعنی اگر دقت کنید احزاب سکولار به اینها بدبین هستند و همین احزاب سکولار هرگاه از دستشان برآمده از اینها کشته اند و زندانی و شکنجه کرده اند یا آنها را از وطن خود فراری داده اند، در برابر، مومنین هم باز اینها را بر اساس دستور الله تعالی «هُمُ الْعَدُوُّ فَاحْذَرْهُمْ ۚ» (منافقون/4) دشمن می دانند و نسبت به آنها حذر و احتیاط می کنند. قَاتَلَهُمُ اللَّهُ ۖ أَنَّىٰ يُؤْفَكُونَ (منافقون/4)
در این صورت از تمام احزاب و گروهها و ضرارهائی که این دشمنان داخلی تولید کرده اند برحذر باش و سخن الله تعالی در مورد سکولار زده ها را گوش بده و به آن ایمان داشته باش که می فرماید: هُمُ الْعَدُوُّ فَاحْذَرْهُمْ قَاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّى یُؤْفَکُونَ (منافقون/4) آنان را به عنوان دشمن به حساب بیار و از اینها برحذر باش. الله آنها را بکشد! چگونه (از حق) برگردانده میشوند (و منحرف میگردند؟!).
«الضَّالِّينَ» یا سکولارزده ها دشمن عقیده ی صحیح اسلامی، دشمن مومنین، دشمن دارالاسلام و دشمن قدرت یابی و عزت برای مومنین بوده اند و باید ضمن دعوت آنها به مسیر صحیح اسلامی از آنها حذر کرد و هوشیاری خود را نسبت به این دشمنان داخلی و نفوذی از دست نداد؛ زمانی که هر روز بارها از الله تعالی درخواست می کنیم که: اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ* صِرَاطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَلَا الضَّالِّينَ (حمد/6-7) این یاد آوری و زنگ خطری است که با تکرار حداقل 17 بار در روز این درخواست از الله تعالی، باید این حذر و هوشیاری در دل و ذهن ما تداعی شود، و به قول معروف ملکه ی ذهن و قلب ما بشود، و رفتار ما را نسبت به این دشمنان داخلی تنظیم و مدیریت کند.
س14: این روزها در سوریه و عراق و افغانستان افراد زیادی به جرم شیعه جعفری بودن یا وهابی بودن کشته می شوند آیا کشته شدن اینها بر اساس مذهب خودمان شرعی است؟
ج: به قول رسول الله صلی الله علیه وسلم پایه ها و ارکانی که اسلام بر آنها قرار گرفته است:
بُنِیَ الإِسْلامُ عَلَى خَمْسٍ: اسلام بر پنج [رکن] بنا شده است:
- شَهَادَهِ أَنْ لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ وَأَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ اللَّهِ، گواهی به اینکه که اله بحقی نیست مگر الله یکتا، و محمد (صلی الله علیه وسلم ) رسول و فرستاده الله است.
- 2- وَإِقَامِ الصَّلاهِ، برپاداشتن نماز
- 3- وَإِیتَاءِ الزَّکَاهِ، پرداخت زکات
- 4- وَالْحَجِّ، حجّ (مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَیْهِ سَبِیلاً (آل عمران/97))
- وَصَوْمِ رَمَضَانَ، و روزۀ ماه رمضان».[34]
آیا تمام شیعیان جعفری و زیدی و تمام نجدی ها و تمام مذاهب اسلامی این 5 مورد را قبول ندارند؟ چرا دارند. پس همه بر اساس حکم رسول الله صلی الله علیه وسلم مسلمان هستند.
حالا در مورد ارکان ایمان، جبرئیل در جلسه ای آموزشی برای مومنین از رسول الله صلی الله علیه وسلم می پرسد: أخبرنی عَنْ الْإِیمَانِ (مرا از ایمان خبر ده،) رسول الله صلی الله علیه وسلم پاسخ می دهد:
- أَنْ تُؤْمِنَ بِاللَّهِ، اینکه ایمان بیاوری به الله
- وَمَلَائِکَتِهِ ، و به ملائکه اش
- وَکُتُبِهِ، و به کتابهایش
- وَرُسُلِهِ ،و به پیامبرانش
- وَالْیَوْمِ الْآخِرِ، و به روز آخرت
- وَتُؤْمِنَ بِالْقَدَرِ خَیْرِهِ وَشَرِّهِ و به سرنوشت (یعنی تقدیر) به خیر و شر آن ایمان بیاوری. قَالَ صَدَقْتَ.[35] جبرئیل گفت: راست گفتی».
آیا شیعیان جعفری و زیدی و تمام نجدی ها و تمام مذاهب اسلامی به این 6 مورد ایمان ندارند؟ چرا دارند. پس همه مخاطب «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا» قرار می گیرند و جزو اهل ایمان هستند مگر اینکه با دوری از یکی از احکام شریعت مثل جهاد خلاف آن را ثابت کنند.
الله متعال نیز در ابتدای سوره ی بقره متقین و رستگاران را با این صفات معرفی می کند:
- الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ، آن کسانی که به دنیای نادیده و غیب ایمان می آورند.
- وَیُقِیمُونَ الصَّلاةَ، و نماز را برپا می دارند
- وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُونَ (بقره/3) و از آنچه به آنها رزق داده ایم میبخشند .
- والَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِمَا أُنزِلَ إِلَیْکَ وَمَا أُنزِلَ مِن قَبْلِکَ، و کسانی که ایمان می آورند به آنچه بر تو نازل گشته و به آنچه پیش از تو نازل شده
- وَبِالآخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ (بقره/4) و به روز قیامت اطمینان و یقین دارند .
آیا شیعیان زیدی و جعفری و نجدی ها و تمام مذاهب اسلامی به این موارد ایمان و یقین ندارند؟ چرا دارند. پس الله تعالی در مورد چنین کسانی می فرماید: أُوْلَئِکَ عَلَى هُدًى مِّن رَّبِّهِمْ وَأُوْلَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (بقره/5) این چنین کسانی، هدایت و رهنمود پرودگار خویش را دریافت کرده و حتماً رستگارند.
این جایگاه تمام مذاهب اسلامی است مادام که به یقین و بدون وجود هیچ شک و شبهه ای و با رعایت ظوابط تکفیر و عبور دادن آنها از «4فیلتر اصلی» مرتد نشده باشند.
حالا رسول الله صلی الله علیه وسلم در مورد جایگاه خون مسلمین می فرماید: أُمِرْتُ أَنْ أُقَاتِلَ النَّاسَ حَتَّى يَشْهَدُوا أَنْ لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ، وَأَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ اللَّهِ، وَيُقِيمُوا الصَّلاةَ، وَيُؤْتُوا الزَّكَاةَ، فَإِنْ فَعَلُوا ذَلِكَ عَصَمُوا مِنِّي دِمَاءَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ، إِلا بِحَقِّ الإِسْلامِ، وَحِسَابُهُمْ عَلَى اللَّهِ.[36]به من دستور داده شده است که با مردم بجنگم تا گواهی دهند که هیچ اله برحقی بجز الله وجود ندارد و محمد فرستادهی الله است و نماز را بر پا دارند و زکات بدهند. پس وقتی که آن را انجام دادند، خون و مالشان را از من محافظت کردهاند مگر به حق اسلام و حسابشان با الله است.
رسول الله صلی الله علیه وسلم باز می فرماید: لا يَحِلُّ دَمُ امْرِئٍ مُسْلِمٍ، يَشْهَدُ أنْ لا إلَهَ إلَّا اللَّهُ وأَنِّي رَسولُ اللَّهِ، إلَّا بإحْدَى ثَلاثٍ: ريختن خون هيچ شخص مسلماني که گواهي مي دهد اله بر حقي جز الله وجود ندارد و من فرستاده ي الله هستم، حلال نيست. مگر به يکي از اين سه چيز :
- النَّفْسُ بالنَّفْسِ، کسيکه عمداً قتل نفس کرده باشد.
- والثَّيِّبُ الزَّانِي، زن یا مرد ازدواج کرده ای که زنا بکند.
- والمارِقُ مِنَ الدِّينِ التَّارِكُ لِلْجَماعَةِ.[37] کسيکه دينش را رها کرده و از جماعت مسلمين خارج گردد.
حالا شما بفرمائید این شیعه جعفری یا زیدی یا نجدی یا این شافعی، حنفی، حنبلی و مالکی و اخوانی و مکتبی و غیره کدام یک از این جرمها را مرتکب شده است تا خونش مباح شود؟
جماعت نجدی دوله در مسائلی مثل سایر نجدی ها در تاویل مشرک و مشرکین و عذرهای معتبر شرعی برای مسلمین و دشمن شناسی و درجه بندی شرعی دشمنان و غیره دچار خطا و اشتباه شده است، همچنانکه سایر مذاهب هم در موارد فقهی دیگری دارای اشتباهاتی هستند اما به قول ابن تیمیه – که عده ای در مواردی که به میلشان باشد به آن استناد می کنند-: فَلَيْسَ كُلُّ مُخْطِئٍ وَلَا مُبْتَدَعٍ وَلَا جَاهِلٍ وَلَا ضَالٍّ يَكُونُ كَافِرًا؛ بَلْ وَلَا فَاسِقًا بَلْ وَلَا عَاصِيًا.[38] پس هر شخص خطاکار و مبتدع و جاهل و گمراه، کافر نیست، بلکه فاسق هم نیست، بلکه عاصی هم نیست.
شیعیان جعفری یا اهل تصوف و یا نجدی ها و سایر مسلمینی که نزد عده ای در تاویلات خود «مُخْطِئ وَ مُبْتَدَع وَ جَاهِل وَ ضَالّ» هم باشند به چه جرمی توسط مخالفین مذهبی و فکری خود به قتل رسیده و می رسند؟
این ریختن به ناحق خون، بزرگترین جرم آشکاری است که در حق الناس صورت می گیرد و مهم نیست توسط پیروان نجدیت انجام شود یا سایر مذاهب اسلامی که رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید: كُلُّ ذَنْبٍ عَسَى اللَّهُ أَنْ يَغْفِرَهُ إِلاَّ مَنْ مَاتَ مُشْرِكًا أَوْ مُؤْمِنٌ قَتَلَ مُؤْمِنًا مُتَعَمِّدًا.[39] شاید الله تمام گناهان را ببخشد؛ بجز کسی که سکولار(مشرک) مرده، یا مومنی که مومن دیگری را به عمد به قتل رسانده باشد.
سُبْحَانَكَ اللَّهُمَّ وَبِحَمْدِكَ، لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ، أَسْتَغْفِرُكَ وَأَتُوبُ إِلَيْكَ
(7)
س: 15حکومت سکولار ترکیه خواهران مسلمان ما را به اسرائیل تحویل داد آیا در اسلام تحویل زنان مسلمان به کفار سکولار وجود دارد؟
ج: حکومت سکولار ترکیه به عنوان حاکمیتی سکولار و بخشی از ارتش اتحادیه ی کفار سکولار اتحادیه ی اروپا – ناتو- دارالکفری است که صرفنظر از سخنان ریاکارانه و تبلیغات دروغین آن، از متحدین استراتژیک و امنیتی حکومت سکولار صهیونیستهای اشغالگر در فلسطین به شمار می رود و احکام دارالکفر بر آن تطبیق داده می شود؛ پس انتظار ما از چنین دارالکفری این نیست که در امور داخلی و خارجی خود بر اساس شریعت الله تعالی عمل کند. در اینجا باز برای چندمین بار تکرار می کنیم که حکم بر دار و سرزمین با حکم بر مردمان آن سرزمین فرق دارد و در اینجا حکم بر دار وسرزمین است نه بر مردمان آن .
در دارالاسلام زمانی که امثال ابوجندل و ابوبصیر الکوردی بر اساس مفاد صلح حدیبیه به دارالکفر مکه تحویل داده می شدند اما به تدریج عدهای از زنان اهل مکه مسلمان شدند و به دارالاسلام مدینه هجرت می کردند و به رسول الله صلی الله علیه وسلم بیعت می دادند. به دنبال این، شوهرها یا پدران و برادران یا سرپرستان این زنان و دختران مسلمان شده نزد رسول الله صلی الله علیه وسلم می آمدند و درخواست می کردند که آنها را طبق صلحنامهی حدیبیه مثل امثال ابوجندل و ابوبصیر الکوردی و … بازگردانند. اما رسول الله صلی الله علیه وسلم چنین درخواستهایی را رد کرد، چون در متن صلح نامه نوشته شده بود: اگر مردی از قبیلهٔ قریش فرار کرد و نزد رسول الله صلی الله علیه وسلم آمد هر چند مسلمان هم شده باشد ایشان او را به نزد قریش بازگردانند؛ اما، اگر کسی از اطرافیان رسول الله صلی الله علیه وسلم فرار کند و به نزد قریشیان برود، او را باز نگردانند.[40] پس اصلاً مساله ی برگرداندن زنان مهاجر به کفار در منهج اسلامی محلی از اعراب ندارد و اصلاً مطرح نیست،[41] و در این زمینه مثل بسیاری از موارد دیگر، بین زن و مرد مومن فرق وجود دارد.
الله تعالی در مورد این زنان و دختران مهاجر می فرماید: یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا جَاءکُمُ الْمُؤْمِنَاتُ مُهَاجِرَاتٍ فَامْتَحِنُوهُنَّ اللَّهُ أَعْلَمُ بِإِیمَانِهِنَّ فَإِنْ عَلِمْتُمُوهُنَّ مُؤْمِنَاتٍ فَلَا تَرْجِعُوهُنَّ … ای مؤمنان! هنگامی که زنان مؤمن به سوی شما مهاجرت کردند، ایشان را بیازمائید، الله به ایمان آنها آگاهتر است،هرگاه ایشان را مؤمن یافتید، آنان را به سوی کافران برنگردانید … تا اینکه می فرماید: وَلَا تُمْسِکُوا بِعِصَمِ الْکَوَافِرِ (ممتحنه/10) با زنان کافر( مشرک= سکولار) ازدواج نکنید و همسران کافر (سکولار) را در همسری خود نگاه ندارید …. ذَلِکُمْ حُکْمُ اللَّهِ یَحْکُمُ بَیْنَکُمْ وَاللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ (ممتحنه/10) اینها حکم الله است، و الله است که در میانتان فرمانروائی و داوری میکند، و او آگاه کار بجا است.
الله تعالی در دو آیه بعد از این در مورد بیعت گرفتن از این زنان مهاجر « یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِذَا جَاءکَ الْمُؤْمِنَاتُ یُبَایِعْنَکَ» می فرماید: فَبَایِعْهُنَّ وَاسْتَغْفِرْ لَهُنَّ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ (ممتحنه/12) با ایشان بیعت کن و پیمان ببند و برایشان از خدا آمرزش بخواه . مسلّماً خدا آمرزگار و مهربان است.
«وَلا تُمْسِكُوا بِعِصَمِ الْكَوَافِرِ» به قول ابن کثیر شافعی مذهب: تَحْرِيمٌ مِنَ اللَّهِ، عَزَّ وَجَلَّ، عَلَى عِبَادِهِ الْمُؤْمِنِينَ نِكَاحَ الْمُشْرِكَاتِ، وَالِاسْتِمْرَارَ مَعَهُنَّ.[42] تحریمی از جانب الله عزوجل بر بنده های مومنش مبنی بر نکاح و ازدواج با زنان سکولار و یا ادامه دادن بر ازدواج با زنان سکولاری که قبلاً با آنها ازدواج کرده اند. بر اساس همین حکم بود که مسلمین نیز زنان سکولار(مشرک) خود را که هنوز مسلمان نشده بودند را طلاق می دادند مثل عمربن خطاب که دو همسر سکولار خود را طلاق داد و آنها را رها کرد که یکی از آنها مادر پسرش عبیدالله بود و بعدها یکی از آن دو را معاویه به همسری گرفت و آن دیگری هم با صفوان بن امیه ازدواج کرد و به همین شکل طلحة بْنُ عُبَيْدِ اللَّه و دیگران نیز زنان سکولار خود را طلاق دادند هر چند از آنها صاحب فرزندانی نیز بوده باشند.[43]
در این صورت رها کردن زنان سکولار جهت بازگشت به دارالکفرها در منهج اسلامی وجود دارد اما تحویل زنان و دختران مومن به کفار هیچ جایگاهی در شریعت الله ندارد بلکه امری حرام و مخالف شریعت الله و جرم است.
س16: اگر کسی به یکی بیعت بدهد و در جنگ اهل بغی و شورشگران به او کمک نکند و در این جنگ فتنه شرکت نکند آیا کارش اشتباه است. منظورم این است اگر موضعی مثل موضع ابن عمر رضی الله عنهما در جنگ بین سیدنا علی رضی الله عنه و امیر معاویه رضی الله عنه بگیرد کارش اشتباه است؟
ج: در اینجا، بغی در اصطلاح، یعنی ستم و تعدی و تجاوز و کنارزدن حق توسط دسته هایی از مومنین نسبت به دسته ای دیگر که الله تعالی می فرماید: وَإِنْ طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا ۖ فَإِنْ بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الْأُخْرَىٰ فَقَاتِلُوا الَّتِي تَبْغِي حَتَّىٰ تَفِيءَ إِلَىٰ أَمْرِ اللَّهِ ۚ فَإِنْ فَاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا بِالْعَدْلِ وَأَقْسِطُوا ۖ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ (حجرات/9) هرگاه دو گروه از مؤمنان با هم به جنگ پرداختند، در میان آنان صلح برقرار سازید. اگر یکی از آنان در حق دیگری ستم کند و تعدی ورزد، با آن دستهای که ستم میکند و تعدی میورزد بجنگید تا زمانی که به سوی اطاعت از فرمان الله برمیگردد و حکم او را پذیرا میشود. هرگاه بازگشت و فرمان الله را پذیرا شد، در میان ایشان دادگرانه صلح برقرار سازید و عدالت بکار برید، چرا که الله اهل قسط را دوست دارد .
این آیه در بحث مسلمین اهل بغی محوریت پیدا کرده است.[44] در کنار این، رسول الله صلی الله علیه وسلم نیز می فرماید: ويْحَ عَمَّارٍ، تَقْتُلُهُ الفِئَةُ البَاغِيَةُ، يَدْعُوهُمْ إلى الجَنَّةِ، ويَدْعُونَهُ إلى النَّارِ.[45] الله عمار را خیر بدهد! گروه باغیه، متجاوز و سرکش او را مي كشند، عمار آن ها را به سوي بهشت و آن ها عمار را به سوي آتش مي خوانند.
پس از نگاه قرآن و حدیث، بغی در معانی ظلم و ستم و تجاوز از حد و گردن کشی و سرباز زدن از پذیرش حقی که الله تعالی تعیین کرده است به کار رفته است و کلاً بار منفی و سرزنش شده دارد«حَتَّىٰ تَفِيءَ إِلَىٰ أَمْرِ اللَّهِ» تا اینکه شخص یا گروه سرکش به سوی اطاعت از فرمان الله برمیگردد و حکم الله را قبول می کند.
این اهل بغی ممکن است بر اساس اجتهاد اشتباه قیام کرده باشند مثل دسته هائی از اهل نهروان[46] و یا به خاطر کسب قدرت و منافع دنیوی شورش کرده باشند مثل کسانی که بعد از وفات رسول الله صلی الله علیه وسلم از دادن حق عمومی مومنین به دارالاسلام سرکشی کردند و زکات را به رهبر دارالاسلام ندادند و از رهبر دارالاسلام سرپیچی کردند[47] و در جنگهای رده جنگی که بر علیه این دسته از مانعین زکات صورت گرفت جنگ با اهل بغی بود.[48] اینها مانعین زکات بودند نه منکرین زکات. مانع یکی از حقوق عمومی ساکنان دارالاسلام بودند که الله تعالی تعیین کرده بود نه منکرین آن و تا زمانی با آنها جنگ شد «حَتَّىٰ تَفِيءَ إِلَىٰ أَمْرِ اللَّهِ».
در این صورت اهل بغی یعنی کسانی که برخلاف قانون شریعت الله و به صورت مسلحانه در برابر امیر برحق درحرکت باشند[49] و با حرکات خود به دارالاسلام صدمه بزنند یا دارالاسلام را به عقب برگردانند مثل تبدیل حکومت اسلامی بر منهاج نبوت به بدعت بزرگ شاهیگری. پس جرم این اهل بغی -در اصطلاح رایج- یک جرم سیاسی و تجاوز به حقوق و منافع عمومی مسلمین و تلاش جهت دامن زدن به جنگ داخلی و تضعیف دارالاسلام و مومنین از طریق ضربه زدن به ساختار حکومتی و امنیت عمومی است و وظیفه مومنین است در برابر این متجاوزین در کنار امیر برحق قرار بگیرند[50] و این حرکت مخرب را متوقف کنند؛ حتی شخص به صورت فردی هم حق مقابله به مثل در برابر بغی کننده به حقوق شرعی فردیش را نیز دارد[51] چه رسد به انجام وظایف و تکالیف اجتماعی که گاه فرض عین می شوند و صدمات بغی بر حقوق عمومی گاه سالها و بلکه قرنها در نسلهای مختلف تاثیر منفی خواهد گذاشت همچنانکه ام الفساد و بدعت بزرگ شاهیگری به جای حکم شرعی «خِلاَفَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ» تاکنون مسبب اینهمه مفاسد عقیدتی و اجتماعی و مانعی در برابر حرکت رو به جلو مومنین در آزاد سازی زمین بوده است.
رسول الله صلی الله علیه وسلم در مورد این ام الفساد می فرماید: لَتُنْقَضَنَّ عُرَى الْإِسْلَامِ عُرْوَةً عُرْوَةً، فَكُلَّمَا انْتَقَضَتْ عُرْوَةٌ تَشَبَّثَ النَّاسُ بِالَّتِي تَلِيهَا، فَأَوَّلُهُنَّ نَقْضًا الْحُكْمُ ، وَآخِرُهُنَّ الصَّلَاةُ.[52] دستگیره های اسلام یک به یک شکسته می شود، هرگاه یک دستگیره نابود شود مردم به آنچه نزدیک آن است چنگ می زنند، اول آنها شکستن حکم است (حکم بر اساس قانون الله را رها می کنند) و آخر آنها نمازاست (نماز را ترک می کنند).
حنفی ها به عنوان یک عامل بازدارنده و تعزیر بر این باورند که شخص باغی که به ناحق بر علیه امام عادل و جماعت مسلمین شورش کرده و در این حالت مرده است را نباید غسل داد؛[53] و امام ابوبکر کاسانی حنفی با استناد به داستان عمار بیان می کند كسی كه در جنگ با اهل بغی به قتل رسیده باشد، شهید است[54] البته فقهای مذهب شافعی هم چنین دیدگاهی در مورد کشته شده ها در جنگ با اهل بغی دارند.[55]
در برابر این آفت ویرانگر و تخریبگر داخلی، کسانی که بر اساس قانون شریعت الله در برابر حاکم ظالم قرار گرفته باشند و در مسیر امر به معروف و نهی از منکر و تکامل حاکمیت درحرکت باشند مثل قیام سیدنا حسین بن علی در برابر شاهیگری یزید، جزو اهل بغی محسوب نمی شوند بلکه تلاشی شرعی است جهت تکامل «3ابزار».
در مساله ی بیعت هم، شخصی که به او بیعت داده شده خیلی مهم است که چه کسی باشد. جنگ صفین جنگ بین دو نفر به نام علی و معاویه نبود بلکه جنگ بین رهبریت دارالاسلام و ارتش مسلمین با دسته ای شورشی و اهل بغی بود که معاویه این شورشی ها را رهبری می کرد که طی حدود 110 روز جنگ و درگیری نزدیک به 70هزار مسلمان از طرفین کشته شدند یعنی بیشتر از تعداد مسلمینی که در عرض 20 سال جهاد با آمریکا و بیش از 40 کشور متحد با آمریکا در افغانستان از مسلمین کشته شدند. به قول امام حاکِم در صف سربازان دارالاسلام تحت رهبریت علی 70 نفر از کسانی که در غزوه بدر شرکت داشتند و 150 نفر از افراد بیعت رضوان، حضور داشتند.[56]
دقت کنیم زمانی که اهل حل و عقد و شورای اولی الامر، رهبر و امیر المومنین را انتخاب می کنند و به او بیعت میدهند و بیعت خاص صورت می گیرد بر سایرین هم واجب است که 1- به این امیر بیعت عام بدهند 2- اطاعت خود را در امور شرعی به آن بدهند. این منهج اهل سنت است. رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید:
- مَنْ بَایعَ إِمَامًا فَأَعْطَاهُ صَفْقَةَ یدِهِ، وَثَمَرَةَ قَلْبِهِ، فلْیُطِعْهُ ما اسْتَطَاعَ، فَإِنْ جَاءَ أحدٌ ینَازِعُهُ فَاضْرِبُوا رقبةَ الْآخَرِ.[57] هرکس که با امامی بیعت کرد و دست خود را (به علامت بیعت) در دست او گذاشت و دل خود را به او داد (یعنی بیعتی که تنها در زبان و دست نباشد، بلکه در قلب هم باشد)، باید تا آنجایی که توانایی دارد، از او اطاعت کند و اگر یکی دیگر آمد و با او (حاکم اول) در این مورد نزاع کرد، گردن دیگری را بزنید.
- أَيُّمَا رَجُلٍ خَرَجَ يُفَرِّقُ بَيْنَ أُمَّتِي فَاضْرِبُوا عُنُقَهُ.[58] هر آن شخصی که (قیام و شورش کند و از حاکمیت) خارج شود تا بین امت من تفرقه به وجود بیاورد، پس گردنش را بزنید.
- إنَّه سَتَكُونُ هَناتٌ وهَناتٌ، فمَن أرادَ أنْ يُفَرِّقَ أمْرَ هذِه الأُمَّةِ وهي جَمِيعٌ، فاضْرِبُوهُ بالسَّيْفِ كائِنًا مَن كانَ.[59]یا (فَاقْتُلوهُ)[60]همه چیز میآید(یعنی اتفاقات مختلفی رخ می دهد) پس هرکس که این «امت» را که بر یک شخص جمع شده است (وأَمْرُكُمْ جَمِيعٌ علَى رَجُلٍ واحِدٍ) میخواست فرقه فرقه کند با شمشیر او را بزنید (یعنی به قتل برسانیدش) هرکس که باشد. یا او را بکشید.
ابن سعد می گوید: تمامی صحابه مدینه و تابعین بعد از قتل عثمان در 18 ذی الحجه سال 35 با علی به عنوان خلیفه بیعت کردند. بنابراین ایشان خلیفۀ شرعی مسلمانان بود.[61] حالا اگر مساله ی قتلی پیش بیاید یا دزدی بشود یا هر امر دیگری در روابط داخلی یا خارجی دارالاسلام اتفاق بیافتد و امیر المومنین یک رای شرعی بدهد شخص نمی تواند به بهانه های شخصی یا قومی در برابر حکم امیرالمومنین بایستد.
شما همین الان که امارت اسلامی افغانستان تشکیل شده اگر کسی سر خود بیاید و بگوید من که بیعت نداده ام و اگر امارت اسلامی این اربکی های خائن و یا همین کرزای و عبدالله عبدالله و غنی خائن و سایر خائنین را که باعث کشته شدن فرزندان و زنان و کودکان ما شده اند را تحویل ما ندهد تا ما آنها را قصاص کنیم ما به امارت اسلامی بیعت نمی دهیم بلکه ارتش جمع می کنیم و با امارت اسلامی وارد جنگ می شویم چه واکنشی نشان می دهید؟ آیا کار این شخص یا اشخاص در برابر امارت اسلامی صحیح است؟ آیا تولید جنگ داخلی به ملت مسلمان افغانستان و دارالاسلام کمکی می کند؟ آیا همین الان هم کشوری در دنیا وجود دارد که اینگونه به دیگران اجازه بدهد که بر خلاف تصمیمات رهبر و مسئولین جامعه هر کسی برای خودش گروه مسلحی تشکیل دهد و به سبک خودش عدالت را اجرا کند و هر کاری خواست انجام بدهد؟
معاویه می گفت که عثمان پسر عموی من است و علی باید قاتلان را تحویل من بدهد و علی به عنوان رهبر دارالاسلام قبول نکرد[62]چون در اساس عثمان خودش اولیای دم و فرزندان زیادی از دختر و پسر داشت و در مدینه و تابع امیر المومنین بودند و حتی عبدالله فرزند عثمان داماد حسین بن علی شد[63] و علاوه بر آن قاتلین جمعی بودند از مناطق و طوائف مختلف و جداکردن و محاکمه و قصاص آنها نیاز به استقرار حاکمیت داشت و رای امیر المومنین حاکم بر دارالاسلام هم قصاص قاتلین بود اما «زمان» را مناسب نمی دید؛ حتی زمانی که معاویه بعد از علی و حسن حکم تمام سرزمینهای اسلامی را در دست گرفت این قاتلین عثمان را قصاص نکرد.
معاویه اصلاً رهبریت علی و بیعت خاص اهل حل و عقد و بیعت عام مومنین غیر طرفدار خودش را قبول نداشت تا اینکه دستوراتش را قبول کند و در مساله ی حکمیت هم نویسنده نوشت این عهدی است که امیر المؤمنین علی با معاویه بن ابی سفیان میبندد، معاویه گفت: امیر المؤمنین ننویس، اگر با تو بیعت میکردم که تو امیر المؤمنین هستی با تو نمیجنگیدم، و بلکه فقط اسم من و اسم خودت را بنویس.[64] به قول امام ذهبی رحمه الله پیشنهاد مقام و منصب از سوی معاویه به ابوموسی اشعری در حین قضیه حکمیت،[65] تلاش معاویه برای خرید عبدالله بن عمر[66] و بعدها کنایه معاویه به عبدالله بن عمر و عمر بن خطاب در روز دومة الجندل که امام بخاری روایت می کند که معاویه به ابن عمر گفت: ما از او و پدرش برای حکومت سزاوارتریم [67] و اتفاقاتی از این دست نشان می دهند که معاویه تلاش داشت از هر کانالی که شده حاکمیت را از علی و حسن بگیرد …..
به قول ابن عبدالبر در این جنگ بین ارتش حکومت اسلامی با شورشیان صفین تنها 4 صحابی معروف و 3 نفر از تابعین شرکت نکردند. یعنی از اصحاب مشهور عبدالله بن عمر و سعد بن ابی وقاص و اسامه بن زید و محمد بن مسلمه [68] و از این جمع هفت نفره، ابن عمر و سعد بن ابی وقاص و مسروق اظهار پشیمانی و ندامت کردند که چرا همراه امیر المومنین علی نشدند.[69]
امام حاکم و بیهقی از ابن عمر روایت کرده اند که گفت: هیچ چیز مرا آن گونه که این آیه ی: وَإِنْ طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا ۖ فَإِنْ بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الْأُخْرَىٰ فَقَاتِلُوا الَّتِي تَبْغِي حَتَّىٰ تَفِيءَ إِلَىٰ أَمْرِ اللَّهِ ۚ … (حجرات/9) تحت تأثیر قرار داد، دگرگون نکرد، که چرا من با این گروه باغی که الله به من فرمان جنگ با آنها را داده، نجنگیدم. منظور وی معاویه و یارانش است که علیه علی (کرّم الله تعالی وجهه) بغی و تعدی کردند.[70] ابن عبدالبر باز روایت می کند که از چند طریق صحیح از ابن عمر روایت شده که او گفت درباره هیچ کاری آن اندازه که نسبت به نجنگیدن با باغی ها در کنار علی پشیمان شدم، تأسف نخوردم. طبق قول ابراهیم نخعی، مسروق هم از دنیا نرفت مگر آنکه از تخلف از امام علی (کرّم الله وجهه) توبه کرد.[71]
سعد بن ابی وقاص از عَشرَه مُبَشَّره هم در گفتگوی با معاویه اعلام کرد: از اینکه با گروه باغی نجنگیدم، نادم و پشیمان شدم.[72] قطعاً شخص باید پشیمان شود زمانی که رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید: مَنْ أَطَاعَنِی فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ وَمَنْ عَصَانِی فَقَدْ عَصَى اللَّهَ، وَمَنْ یُطِعِ الأَمِیرَ فَقَدْ أَطَاعَنِی وَمَنْ یَعْصِ الأَمِیرَ فَقَدْ عَصَانِی.[73] هرکس، از من اطاعت کند، همانا از الله اطاعت کرده است. و هرکس از من نافرمانی کند، همانا از الله نافرمانی کرده است. و هرکس از امیرش اطاعت کند، یقیناً از من اطاعت کرده است. و هرکس که از او نافرمانی کند، یقیناً از من نافرمانی کرده است.
این بزرگواران از «اطاعت» از امیری چون علی ابن ابی طالب یکی از عَشرَه مُبَشَّره و امیر برحق مومنین و دارالاسلام و«خِلاَفَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ» سرپیچی کرده بودند.
امام ابوحنیفه [74]مثل سایر ائمه جنگ امیر المومنین را تائید می کند و مثل سفیان ثوری[75] و دیگران علی را بر حق می داند، با استناد به جنگ صفین حنبلی ها[76] مثل ابن قدامه (620ق) می گویند صحابه بر جنگ با باغی ها اجماع دارند.[77] ابن حجر عسقلانی(852 ق)[78] و سایر بزرگان مذاهب اسلامی نیز در کنار دارالاسلام بر علیه اهل بغی قرار گرفته اند. مناوی (1221ق) می گوید فقهای حجاز و عراق، اعم از اهل حدیث و اهل رأی، مثل مالک و شافعی و ابوحنیفه و اوزاعی و جمهور اعظم متکلمان و مسلمانان اجماع دارند که علی در نبرد با اهل صفین، مصیب بود؛ و افرادی که با ایشان پیکار کردند، باغی بودند و به او ظلم کردند..[79]
پس عمل کردن به امر الله تعالی «قَاتِلُوا» که امر برای وجوب است[80] آنهم در کنار امیرالمومنین و رهبریت دارالاسلام بر علیه اهل بغی[81] قطعاً مثل جنگ داخلی میان احزاب و گروههای متفرق «فتنه» نیست که هیچ پرچم و رای واحدی ندارند و هر کسی ساز خود را می زند و همیشه پیام آور سستی و بی ابهتی و شکست و ذلیلی برای مسلمین بوده اند و باید بر اساس دستور رسول الله صلی الله علیه وسلم از تمام این فرقه ها و گروهها دوری کرد. فَاعْتَزِلْ تِلْكَ الْفِرَقَ كُلَّهَا.[82]
اینکه همچون سعد بن ابی وقاص و ابن عمر شخص به رهبریت دارالاسلام بیعت بدهد[83] اما اطاعت خودش را به او ندهد و به این شکل به خودش و رهبریت و آینده ی مومنین و دارالاسلام ظلم کند قطعاً برایش پیشمانی می آورد همچنانکه این بزرگواران را پشیمان کرد.
در زمینه ی پدیده ی نامبارک اهل بغی و چگونگی مقابله با آنان کسانی چون امام ماورد ی و دیگران به تفصیل کتبی را تالیف کرده اند[84] با این وجود اهل علم نیز در مناسبتهای مختلفی در این زمینه ی حاکمیت امیر المومنین و شورش معاویه که به عنوان یک مرحله ی گذار و یک قدم بزرگ به عقب و تولید ام الفسادِ بدعتِ بزرگ شاهیگری در میان مسلمین به جای «خِلاَفَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ» محسوب می شود صحبت کرده اند.
ابن تیمیه (وفات 728 ق) بعد از نقل روایت “ويْحَ عَمَّارٍ، تَقْتُلُهُ الفِئَةُ البَاغِيَةُ، يَدْعُوهُمْ إلى الجَنَّةِ، ويَدْعُونَهُ إلى النَّارِ”[85] می نویسد: این روایت، هم بر صحیح بودن امامت و زعامت علی و واجب بودن فرمانبری و اطاعت از ایشان دلالت می کند و هم بر این نکته که هر کس مردم را به اطاعت از او فرا می خواند، در واقع به بهشت دعوت می کرد و هر کس مردم را به جنگ و پیکار با ایشان فرا می خواند، در واقع به جهنم دعوت می کرد؛ و این حدیث، دلیل و حجتی است بر اینکه جنگ با علی جایز نبوده است…. نه احمد بن حنبل و نه احدی از ائمه اهل سنت شک و تردیدی ندارند که غیر علی شایسته تر به حق، از ایشان نبود. [86]
ابن حزم اندلسی (وفات 456ق) نیز با توجه به روایت قتل عمار نتیجه گرفته است که علی صاحب حق امامت و رهبری مردم است.[87] و بیهقی (وفات 458 ق) می گوید: و اما خروج کسی که علیه امیرالمؤمنین علی به منظور خون خواهی عثمان و نزاع با ایشان در امر خلافت خروج کرد به همراه مردم شام، خطا بود و ما در سایه بیعت مردم با ایشان برای خلافت به برائت علی از کشتن عثمان، استدلال کردیم. بی تردید، کسی که بر او خروج کرد و در امر خلافت به نزاع پرداخت، باغی بود. رسول الله به اطلاع عمار یاسر رسانده بود که گروه باغی او را به قتل می رسانند؛ و همان کسانی که علیه امیرالمؤمنین علی در نبرد صفین خروج کردند، عمار را کشتند … کلیه افرادی که با امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب جنگیدند، باغی هستند. عقیده مشایخ ما بر همین قول استوار است و نظر شافعی همین است.[88]
سُبْحَانَكَ اللَّهُمَّ وَبِحَمْدِكَ، لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ، أَسْتَغْفِرُكَ وَأَتُوبُ إِلَيْكَ
(8)
س17: من بلوچ هستم و بیعتی از ایران یا طالبان بر گردن نداریم و حتی بسیاری از برادران بلوچ ایرانی ما توسط طالبان و ایران کشته شده اند آیا جنگ ما بر علیه آنها صحیح است؟
ج: چون شما معیار را نژاد قرار داده اید و بر اساس روایت «فَأَعْضُوهُ بِهِنَّ أَبِيهِ، وَلَا تُكَنُّوا» [89] بدون کنایه و به صراحت می گویم که این نژاد از طریق آلت تناسلی پدرتان به شما رسیده است و شما عامل هویتی خود را آلت تناسلی پدرتان معرفی کرده اید نه اسلام را، و در میان بلوچها مثل سایر قومیتهای مسلمان هم کافر سکولار وجود دارد و هم مسلمان، به همین دلیل با بررسی دو واقعه ی مهم تاریخی صدر اسلام سعی می کنم شما را متوجه پاسخ کنم باذن الله.
رسول الله صلی الله علیه وسلم از علی خواست تا در روز حدیبیه نامهٔ صلح را بنویسد. به علی گفت بنویس: « بِسْمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ »، سهیل بن عمرو که از جانب کفار سکولار قریش جهت امضای صلح حدیبیه آمده بود گفت: الرَّحمنَ الرَّحيمَ برای ما شناخته شده نیست، بنویس: «باسْمِكَ اللَّهُمَّ»! رسول الله صلی الله علیه وسلم نیز امر فرمودند همین عبارت نوشته شود. بعد گفت بنویس: « مِن مُحمَّدٍ رسولِ اللهِ» سهیل گفت: اگر ما میدانستیم که تو رسولخدایی، از تو تبعیت می کردیم و به تو ایمان می آوردیم و تو را به دروغ نمی انداختیم، نه؛ اسم خودت و پدرت را بنویس. و رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود بنویس: مُحَمَّدِ بنِ عبدِ اللهِ.[90]
چون این کفار سکولار پیامبری رسول الله صلی الله علیه وسلم را قبول نداشتند جنگ آنها بر علیه رسول الله صلی الله علیه وسلم و سایر مومنین و دارالاسلام مدینه صحیح نبود.
در تاریخ اسلام نیز معاویه در مساله ی حکمیت زمانی که نویسنده نوشت این عهدی است که امیر المؤمنین علی با معاویه بن ابی سفیان میبندد، معاویه گفت: امیر المؤمنین ننویس، اگر با تو بیعت میکردم که تو امیر المؤمنین هستی با تو نمیجنگیدم، و بلکه فقط اسم من و اسم خودت را بنویس.[91]
شما هم می گوئید که ما بیعت نداده ایم و خیال می کنید چون بیعت نداده اید جنگ شما مشروع است! اما واقعیت این است که عدم ایمان امثال سهیل بن عمرو و سایر کفار سکولار به رسول الله صلی الله علیه وسلم آنهمه جنایات احزاب سکولار بر علیه رسول الله صلی الله علیه وسلم و مومنین و دارالاسلام را توجیه نکرد همچنانکه عدم بیعت معاویه بعد از آنکه اهل حل و عقد به علی بیعت داده بودند خروج معاویه بر خلیفه و رهبر دارالاسلام را توجیه نکرد.
معیار شریعت الله است و بر اساس شریعت الله تعالی هم امثال سهیل بن عمرو می بایست ایمان می آوردند و دست از دشمنی با مومنین و دارالاسلام بر می داشتند و هم امثال معاویه می بایست بیعت می داد و دست از مخالفت با رهبر دارالاسلام و جنگ با سپاه دارالاسلام می کشید.
این جرم عدم ایمان کفار سکولار و اهل کتاب و شبه اهل کتاب و این جرم عدم بیعت مسلمین به رهبریت مشروع دارالاسلام عذری برای آنها نمی شود همچنانکه برای شما نیز اگر بر اساس مذهب حنفی به این قناعت رسیده اید که دارالاسلامی تشکیل شده و باید دست از تفر ق و جنگ داخلی بردارید و به آن بیعت بدهید اما در مسیر تضعیف مومنین و دارالاسلام و تقویت دشمنان اسلام و مسلمین قدم برمیدارید عذری وجود ندارد.
اگر بر اساس منابع شرعی، دارالاسلام وجود دارد و شما 1- آگاهانه 2- عمداً 3- به میل خودتان بر علیه آن اسلحه برمیدارید و اهل بغی می شوید اگر مسلمان باشید و با دعوت به یکی از احزاب سکولار جزو مرتدین نشده باشید قطعاً یا جزء منافقین آشکار شده هستید که مشمول حکم سکولاریستها می شوید یا اهل تاویلی هستید که مشمول حکم مسلمین اهل بغی می شوید؛ چون هم اکنون در میان بلوچهای ایران و پاکستان و افغانستان بدون شک یکی از «3ابزار» وجود ندارد که از چنین ظرفیتی برخوردار باشد که بتواند حکومتهای بدیل اضطراری اسلامی کنونی ایران و افغانستان را به مرحله ای بالاتر در تطبیق قانون شریعت الله و یا به «خلافةٌ على مِنهاجِ النُّبُوَّةِ»[92] برساند.
س18: هدف امثال ابواعلی مودودی و سیدقطب از عیب گرفتن و طعن از صحابه ای چون معاویه رضی الله عنه چیست؟ آیا این توهین به مقدسات اهل سنت و خیانت به اهل سنت نیست؟ آیا شایسته است کسی مثل سید قطب حضرت معاویه رضی الله عنه را مورد طعن قرار بدهد؟
ج: دقت کنیم در اینجا هدف گرفتن درس با مثالهایی است که ناگزیر از بیان آنهاهستیم نه عیب جویی و طعن زدن. اجتهاد اشتباه صحابه مثل اجتهاد خالد بن ولید در قتل بَنِي جَذِيمَةَ و اجتهاد اسامه بن زید و … باید بیان شود و از این اجتهاد و تاویلات اشتباه برائت شود تا تکرار نشود همچنانکه رسول الله صلی الله علیه وسلم از تاویل اشتباه خالد بن ولید برائت کرد و دوبار فرمود: اللَّهُمَّ إنِّي أبْرَأُ إلَيْكَ ممَّا صَنَعَ خَالِدٌ.[93]
یا رسول الله صلی الله علیه وسلم خطاب به اسامه بن زید گفت: «يا أسامةُ، أَقَتَلْتَهُ بَعْدَ مَا قَالَ: لا إلهَ إلَّا اللهُ؟!» آيا بعد از آنکه لا اله الا الله گفت، وی را کشتی؟ زمانی که اسامه اجتهاد و تاویل اشتباه خودش را در توجیه قتل این شخص بیان کرد رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود: «أَفَلَا شَقَقْتَ عَنْ قَلْبِهِ حَتَّى تَعْلَمَ أَقَالَهَا أَمْ لَا؟!»[94] آيا دلش را شکافتی و شق کردی تا بدانی از اين سبب آنرا گفته يا نه؟ اسامه می گوید: به اندازه ای رسول الله اين سخن را تکرار کرد که آرزو کردم کاش در آن روز اسلام می آوردم و پيش از اين روز مسلمان نشده بودم.
یا زمانی که قدامة بن مظعون جُمَحی، که از اصحابی بود که به حبشه هجرت کرد و در جنگ بدر و سایر جنگها در کنار رسول الله صلی الله علیه وسلم حضور داشت و دایی عبدالله و حفصه، فرزندان عمر خطاب و همچنین همسر صفیّه خواهر عمر بود با تاویل اشتباه از آیه ی : لَیْسَ عَلَى الَّذِینَ آمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ جُنَاحٌ فِیمَا طَعِمُواْ إِذَا مَا اتَّقَواْ وَّآمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ ثُمَّ اتَّقَواْ وَّآمَنُواْ ثُمَّ اتَّقَواْ وَّأَحْسَنُواْ وَاللّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ(مائده/93) بر کسانی که ایمان آوردهاند و کارهای شایسته انجام دادهاند ، گناهی به سبب آنچه نوشیدهاند متوجّه آنان نیست، اگر پرهیز کنند وایمان بیاورند و کارهای شایسته انجام دهند . بعد از آن پرهیز کنند و ایمان داشته باشند . سپس پرهیز کنند و همه کارهای خود را نیکو کنند، و خداوند نیکوکاران را دوست میدارد؛ دچار گناه نوشیدن مسکرات شد و ضمن روشن کردن او توسط عمر بن خطاب حد بر او اجرا شد.[95]
الله تعالی نیز پاره ای از اجتهادات اشتباه پیامبران را در قرآن بیان کرده از نوح و یونس و ابراهیم و موسی بگیر تا پیامبر خاتم علیهم السلام و الصلاة. این عیبجویی از پیامبران و طعن زدن به آنها نیست بلکه گرفتن درس از آنهاست که الله تعالی تا روز قیامت از این اشتباهات پیامبران و اولیای خودش در کتابش محافظت کرده است و ما با قرآئت این آیات مثل سایر آیات ثواب و درس و عبرت می گیریم.
به عنوان مثال زمانی که ما در مورد نامشروع بودن دعا برای نزدیکان سکولار خود صحبت می کنیم مجبوریم به اشتباه سیدنا ابراهیم علیه السلام اشاره کنیم و بگوئیم: إِلَّا قَوْلَ إِبْرَاهِيمَ لِأَبِيهِ لَأَسْتَغْفِرَنَّ لَكَ (ممتحنه/4) یا زمانی که در مورد اهل دعوت و عدم فرار از دعوت صحبت می کنیم که فرار از دعوت ظلم است و شخص را جزو ظالمین قرار می دهد بخصوص زمانی که فرض عین می شود به داستان سیدنا یونس علیه اسلام اشاره کنیم تا مثل ایشان اشتباه نکنیم و جزو ظالمین نشویم که فرمود: لَّا إِلَهَ إِلَّا أَنتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنتُ مِنَ الظَّالِمِینَ (انبیاء/87) اله برحقی جز تو نیست و تو پاک و منزّهی، من از جمله ستمکاران شدهام.
اصحاب و تابعین و سایر مومنین مجاهد نیز تابع همین قاعده هستند. ابن حجر عسقلانی رحمه الله می گوید: “اهل سنت بر این اتفاق کردهاند که کسی از اصحاب به خاطر آنچه از آنها سر زده نباید مورد عیبجویی قرار بگیرند”.[96] ما نه تنها از اصحاب بلکه از تمام اهل اجتهاد گذشته و حال هم عیب جویی نمی کنیم اما با این وجود ضمن رعایت احترام کامل و بیان اجتهادات اشتباه آنها، دیدگاه صحیح را نیز بیان می کنیم.
- زمانی که ما در مورد محافظت از خون اهل «لا اله الا الله» و پرهیز از سوءظن نسبت به اهل«لا اله الا الله» و حرام بودن سوء ظن به مومن «وأن يُظَنَّ بِهِ ظَنَّ السَّوءِ»[97] و «تهیه و ترتیب احکام و صدور حکم بر اساس اسباب ظاهری غیر ازامور باطنی»[98] صحبت می کنیم و به داستان اسامه بن زید رضی الله عنهما و اجتهاد و تاویل اشتباه ایشان اشاره می کنیم در اینجا توهین به ایشان و به قول بعضی ها طعن زدن و سب ایشان نیست بلکه گرفتن عبرت و درس است؛
- – یا زمانی که امثال ابوالاعلی مودودی کتاب«خلافت و ملوکیت» را در آسیب شناسی حاکمیت اسلامی می نویسد و با توصیفی از خلافت اسلامی به زمینه های تبدیل شدن آن به شاهیگری می پردازد طبیعی است از معاویه به عنوان عامل این انتقال و بدعت بزرگ صحبت کند.[99] و مثلاً بگوید: این حکومت خلافت اسلامی قانونى و اصولى بود که در آن براى هر دعوى و ادعا قانون و مقرراتى وضع شده بود… معاویه به عنوان استاندار حق نداشت از اطاعت خلیفهاى که بیعت قانونى با وى صورت گرفته بود…سرباز زند.[100]
- یا زمانی که سید قطب به بررسی خلافت راشده و حقوق رهبریت و نامشروع بودن شورش و قیام بر علیه رهبریت برحق دارالاسلام صحبت می کند مجبور است به معاویه اشاره کند. [101] سید قطب (شهادت 1387ق) می گوید: اصل این است که امت اسلامی در پهنه زمین یک امام بیشتر ندارند و وقتی مردم با امامی بیعت می کنند، مؤمنان باید شخص دیگری را که ادعای امامت می کند او و یارانش را بکشند؛ چون باغی هستند. با توجه به همین اصل، امام علی با اهل بغی در جمل و صفین جنگید و بزرگان صحابه هم در کنار ایشان قرار داشتند.[102] اگر دقت کنیم سید قطب در واقع چیز تازه ای نگفته و تنها اجماع صحابه و ائمه ی مسلمین را بیان کرده است.[103]
- یا کسانی چون ابن تیمیه زمانی که به آسیب شناسی جریانات شورشی در خلافت راشده می پردازد مجبور است به سیر حکومتی عثمان بن عفان اشاره کند.[104]
در صدها مورد ما به صدها صحابی و زندگی آنها اشاره می کنیم و حتی به راحتی به خاطر یک اشتباه گفتاری به اصحابی چون ابوذر می گوئیم: إنّكَ امْرُؤٌ فِيكَ جَاهِلِيَّةٌ.[105] در تمام این موارد کسی از بیان اشتباهات پیامبران که در قرآن بیان شده اند و به بیان اشتباهات صدها صحابی اعتراضی نمی کند اما زمانی که در مساله ی حاکمیت کسی وارد می شود و برای بازگشت به حکومت اسلامی بر منهاج نبوت فعالیت می کند و در این مسیر اسمی از معاویه یا زمینه های شورش معاویه سخنی بر زبان می آورد فوراً عده ای آتش می گیرند. در اینجا هدف این اشخاص قطعاً دفاع از حق و اصحاب رسول الله صلی الله علیه وسلم و یا شخص معاویه نیست بلکه هدف ترور شخصیتی این دعوت گران و قرار دادن مسلمین در برابر آنها و جدا کردن و دور کردن مسلمین از آنها و اندیشه های انقلابی آنها با بهانه کردن امثال معاویه جهت خدمت به طاغوتها و مزدوران حاکم بر سرزمینهای اسلامی است. هدف اصلی ضربه زدن به منهج صحیح اسلامی در مورد حاکمیت اسلامی بر منهاج نبوت و نقد حاکمیتهای انحرافی و بدعی است که امثال ابوالاعلی مودودی و سید قطب پرچمدار آن هستند؛ هدف اصلی خدمت به این طاغوتهای بومی و مزدوران داخلی کفار سکولار خارجی است نه خدمت به دین و دفاع از اصحاب رسول الله صلی الله علیه وسلم. پس معاویه برای این دسته بهانه ست و هدف چیز دیگری است.
نکته ی جالب دیگر اینکه زمانی که امثال ابوالاعلی مودودی و سیدقطب و ابن تیمیه و دیگران به آسیب شناسی حاکمیت اسلامی عثمان بن عفان می پردازند و به تبیعت از تمام ائمه ی بزرگوار اهل سنت قیام معاویه در برابر دارالاسلام را اشتباه می دانند این اشخاص صدایشان بلند می شود اما زمانی که پای نقد و یا قیام بر علیه این طاغوتهای حاکم بر مسلمین چون رژیم فاسد آل سعود[106] و حاکمین خودشان حتی اگر یک حزب از میان دهها حزب اهل تفرق باشد به میان می آید با بدترین الفاظ که یکی از این الفاظ خوارج است چنین قیامهایی را محکوم و رد می کنند و خون تمام کسانی را که بر علیه حاکمشان و امیرشان قیام کند و همان فعل معاویه را انجام دهد حلال می کنند و هر کسی حتی با یک کلمه بر علیه طاغوت ولی امر آنها سخنی بر زبان رانده باشد را مستحق زندان و شکنجه و حتی اعدام می دانند؛ یعنی حاکم فاسد و طاغوت اینها از علی خلیفه ی راشد رسول الله صلی الله علیه وسلم که از عشره مبشره هم هست، بالاتر است. به نظر شما هدف این دسته از وعاظ السلاطین و «المُنافِقونَ وَالَّذينَ في قُلوبِهِم مَرَضٌ وَالمُرجِفونَ»(احزاب/60) در دشمنی با اهل دعوت و جهاد و دفاع از طاغوتهای حاکم بر مسلمین روشن نیست؟
زمانی که ما از تاریخ صدر اسلام صحبت می کنیم باید معیار اصلی و عینک نگرش ما قرآن و سنت صحیح باشد و بعد از بررسی آراء مختلف و تحلیل و هضم مطالب، خروجی بحث ما نیز پاسخ به یکی از نیازهای روز ما باشد، نه فقط تعریف یک داستان سرگرم کننده یا ارائه ی مواد خامی از تاریخ که صرفاً در خدمت اختلافات مذهبی مسلمین، و بازیچه قرار دادن احساسات آنها، و در نهایت تولید جنگ داخلی تفرق و میان مسلمین، و هل دادن مسلمین به سمت و سوی یکی از احزاب دین سکولاریسم و سکولاریستهاست.
سُبْحَانَكَ اللَّهُمَّ وَبِحَمْدِكَ، لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ، أَسْتَغْفِرُكَ وَأَتُوبُ إِلَيْكَ
(9)
س19: احزاب سکولار کورد سالها در اختیار صدام حسین سکولار بر علیه ملت و سرزمین خود خیانت کردند و الان هم در کنار آمریکا و ناتو به دین و ملت خود خیانت می کنند …. که از اعضای احزاب سکولار کورد بوده و الان هم حقوق بگیر این احزاب سکولار کورد شمال عراق است این روزها به مقدسات اسلام توهین کرده به نظر شما بهترین واکنش در برابر این خائنین به دین و ملت مسلمان ما چیست؟
ج: کوردها هنوز بعد از 7 دهه و از زمان تشکیل اولین حزب سکولار و ارتدادی به رهبری قاضی محمد مرتد اصالتاً گرجستانی پیشوای مرتدین و دارودسته ی منافقین میان کوردها از مفاسد تولیدات حکومت سکولار کمونیست شوروی و حکومت سکولار لیبرال پهلوی و خائنین و لکه های چرکینی که در آن زمان در قالب احزاب و فرقه های سکولار بر دامن خانواده ها و جامعه ی کوردها افتاده اند نجات پیدا نکرده اند.
هنوز این فسیل ها در حال تخریب عقاید و فرهنگ اسلامی ملت مسلمان ما و خیانتگری هستند، هر چند با رشد بیداری اسلامی و رانده شدن آنها از جامعه با عقب نشینی هایی آن خشونت قبلی را ندارند با این وجود در پناه احزاب و حکومتهای سکولار منطقه ای و جهانی همچون «حلبچه ای، سلمان رشدی کردستان» به تخریبات و خیانتهای خود ادامه می دهند.
در کنار این «أَئِمَّةَ الكُفرِ» (توبه/12) و مجریان جنگ روانی سکولاریستها بر علیه قانون شریعت الله و مومنین، ما هنوز با پدران و پدربزرگهای فسیل شده ی فاسد و سکولاری روبرو هستیم که به دلیل ضعف مدیریت آنها توسط نهادهای نظامی و امنیتی دارالاسلام و همچنین به دلیل مداهنه گری و سازشکار شدن مومنین با وضع موجود و ضعف قدرت بازدارندگی عمومی مومنین در خانواده ها و جامعه، این اطرافیان فاسد آفتی در میان خانواده ها و جامعه هستند و جرم و گناه را برای جوانان عادی نشان می دهند چه رسد به مفسدین جدا شده از ملت کورد و فراری از دارالاسلام و جارو شده از جامعه که در انتهای یاس و ناامیدی و از دور و از کانال ماهواره ها و فضای مجازی در حال دست و پازدن و گدائی ترحم برای خود و فرار از پوچگرائی هستند.
به این بی ارزشهای سکولار نباید بهائی داد، در کل، رهبران سکولار محلی سرزمینهای اسلامی در تفکرات سکولاریستی خود و در میان کفار سکولار جهانی هیچ عددی نیستند و اصلاً در اندیشه و فکر سکولاریستی وزنه ای محسوب نمی شوند و کلاً کپی کننده ها و مقلدین چشم و گوش بسته ی اندیشمندان سکولار غربی و شرقی بوده اند حالا چه رسد به امثال این موجود که حتی نزد هم حزبی های خود غیر از یک دلقک و لوطی بی ارزش چیزی نیست، نه در زمینه ی تقلید و بازگوئی افکارتئوریک سکولاریستی عددی بوده و نه پراکتیک؛ هر چند یکی از الگوهای فاسد اخلاق سکولاریستی در میان احزاب سکولار و دارودسته ی منافقین میان کوردها به شما می رود.
زمانی که شخص مسلمانی جزو یکی از احزاب سکولار (مشرک) می شود در واقع با همین سکولار شدن و جدا کردن صف خود از مومنین و ملحق شدن به این احزاب سکولار از دین اسلام خارج شده و مرتد می شود و وارد دین سکولاریسم می شود و همینکه گفت سکولارم به کافر بودن خودش شهادت و گواهی می دهد «شَاهِدِينَ عَلَىٰ أَنْفُسِهِمْ بِالْكُفْرِ» (توبه/17).
در شریعت الله حکمی بدتر از حکم مرتد وجود ندارد و هر چه پستی و رذالت هست پائینتر از مرتدین است، به قول فارسها بالاتر از سیاهی رنگی نیست، حالا اگر این موجود سکولار و مرتد کذاب در این سخنش راست بگوید و از ارتداد به این احزاب سکولار توبه کرده باشد و با ارتداد خودش، به یکی از کفار اهل کتاب یا شبهه اهل کتاب پیوسته باشد باز قابل توجه است اما این کذابان سکولار و خائن در هیچ چیز خودشان صادق نیستند الا در دشمنی با الله و قانون شریعت الله و مجاهدین فی سبیل الله و دارالاسلام؛ و اینهمه سروصدا در فضای مجازی به دلیل عوامل درونی و ضعف روانی و احساس پوچ بودن و ناامیدی و فرار از افسردگی و مبارزه با شریعت الله است و قصد دارند به این شکل با سوء استفاده از ضعف قدرت بازدارندگی مومنین با مطرح کردن خود و توهین به شعائر و مفاهیم اسلامی مومنین -که طبعاً واکنشهای مختلف مومنین را در بردارد- از این عزلت و پوچ گرائی فرار کنند.
در این واقعه آنچه برای بنده مهم بود سخنان آن ماموستای شهرستان بانه بود که ضمن برائت خودش از هر گونه خیانتی به دین اسلام و ملت و سرزمینش اعلام می کند که: اگر خیانتی داشته باشم این است که برای اسلام کم کار بوده ام و برای اسلام کم کار کرده ام و تنبل بودم و مجال برای کار کردن بود و نتوانستم برای این دین کار کنم و به خاطر این کم کاری در قیامت باید پاسخگو باشم.
سخن حق این مُلا و خطیب فعال اطراف بانه هم زنگ خطر است که در برابر مفاسد و جنایات احزاب سکولار و طرفداران آنها که توسط این دسته از خطبای مساجد دیر زده شده است و هم ندای بیداری برای مُلاها و علمایان و خطیبان منطقه است که تا کنون به دلایل نژادی و ملی گرائی در برابر احزاب سکولار و مرتد محلی که دین و ناموس و آبرو و عفت و حیاء و فرهنگ اسلامی مردم را با افکار مسموم خود آلوده کرده اند دچار سهل انگاری و مداهنه و سازش و رها کردن هدف اصلی شده اند و به اصطلاح دچار «خیانت سکوت» شده اند و از بیان حقایق دین در برابر این دشمنان شماره یک تمام شریعتهای آسمانی لال شده و دهن خود را بسته اند.
اهل علم گفته اند: الساکِتُ عَنِ الحَقِّ شَيطانٌ أخرَسٌ[107]، کسی سخن حق را نگفت و سکوت کرد شیطانی دهن بسته و لال است. البته کسانی هم هستند که آگاهانه و عمداً و به میل خودشان در حمایت از این احزاب سکولار و مرتد محلی و سایر کفار سکولار جهانی و منطقه ای و سایر ظالمین سخن باطل می گویند که اینها شیطان ناطق و سخنگوهستند.
کسانی که امروزه اولویت را به الهه ی نژاد و آلت تناسلی پدارنشان داده اند و به سبکی دیگر اما همچون دسته هایی از ژاپنی ها به پرستش این الهه مشغول هستند و از بیان عقاید اسلامی به دلایل نژادی سکوت کرده اند بدانند که نزد الله تعالی انسانها بر اساس عقایدی که دارند تقسیم بندی می شوند نه براساس نژادی که از آلت تناسلی پدرانشان به آنها رسیده است. الله تعالی به صراحت بعد از آمدن پیامبر خاتم صلی الله علیه وسلم انسانها را تا روز قیامت اینگونه دسته بندی می کند: إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَالَّذِينَ هَادُوا وَالصَّابِئِينَ وَالنَّصَارَى وَالْمَجُوسَ وَالَّذِينَ أَشْرَكُوا إِنَّ اللَّـهَ يَفْصِلُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِۚ إِنَّ اللَّـهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ (حج/17) قطعاً 1- مؤمنان 2- و یهودیان 3- و صابئین 4- و نصرانی ها 5- و مجوس 6- و سکولاریستها (=مشرکان=احزاب، الله روز قیامت میان آنها جدایی می اندازند و بین آنها داوری خواهد کرد، مسلّماً الله حاضر و ناظر بر هر چیزی است.
بر این اساس قَتادَة ومُقاتِل می گویند: الأدْيانُ سِتَّةٌ: واحِدَةٌ لِلَّهِ تَعالى وهو الإسْلامُ، وخَمْسَةٌ لِلشَّيْطانِ، ادیان 6تا هستند: یکی برای الله تعالی که اسلام است، و 5تا برای شیطان[108] و ابن کثیر شافعی رحمه الله نیز در ذیل همین آیه ی 17 سوره ی حج: إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَالَّذِينَ هَادُوا وَالصَّابِئِينَ وَالنَّصَارَى وَالْمَجُوسَ وَالَّذِينَ أَشْرَكُوا (حج/17) با جدا کردن مومنین از کفار پنجگانه ی اصلی می گوید: يُخْبِر تَعَالَى عَنْ أَهْلِ هَذِهِ الْأَدْيَانِ الْمُخْتَلِفَة مِنْ الْمُؤْمِنِينَ وَمَنْ سِوَاهُمْ مِنْ الْيَهُود وَالصَّابِئِينَ … وَالنَّصَارَى وَالْمَجُوس وَاَلَّذِينَ أَشْرَكُوا … [109] الله تعالی از اهل این ادیان مختلف از جمله مومنین و غیر از آنها چون یهود و صابئین و نصارا و مجوس و مشرکین خبر می دهد.
پس انسانها در منهج اسلامی بر اساس عقیده و دینی که دارند تقسیم می شوند نه بر اساس نژادی که دارند. رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرمایند: «إِنَّ اللَّهَ قَدْ أَذْهَبَ عَنْکُمْ عُبِّیَّهَ الْجَاهِلِیَّهِ وَفَخْرَهَا بِالْآبَاءِ، إِنَّمَا هُوَ مُؤْمِنٌ تَقِیٌّ وَفَاجِرٌ شَقِیٌّ، النَّاسُ کُلُّهُمْ بَنُو آدَمَ وَآدَمُ خُلِقَ مِنْ تُرَابٍ» الله تعالی تعصب جاهلیت و افتخار به پدران را از شما دور کرده است؛ فرد یا مؤمن پرهیزگار است؛ یا فاسقِ بدبخت، مردم همه از فرزندان آدم هستند و آدم از خاک آفریده شده است .
سکولاریستها (=مشرکین= احزاب)عامل هویت بخشی را نژاد خود معرفی کرده اند و اولین کسی که ادعای برتری نژادی کرد شیطان بنیانگذار دین سکولاریسم بود در برابر آدم، یعنی مؤسس نژاد محوری به جای الله محوری شیطان بود: قَالَ مَا مَنَعَكَ أَلَّا تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُكَ ۖ قَالَ أَنَا خَيْرٌ مِّنْهُ خَلَقْتَنِي مِن نَّارٍ وَخَلَقْتَهُ مِن طِينٍ (اعراف/12)(الله تعالی به شیطان) گفت: چه چیز تو را بازداشت و مانع از آن شد که سجده ببری، وقتی که من به تو دستور دادهام؟ (شیطان) گفت: من از او بهترم. چرا که مرا از آتش آفریدهای و او را از خاک.
شیطان به این شکل و با بهانه کردن مسائل قومی و نژادی اولین جرقه های جایگزین کردن قانون و حکمی به جای قانون شریعت الله یا همان دین سکولاریسم را زد. همین الان هم تمام سکولاریستهای خائن ملی گرا و لیبرال با همان برچسبهای دفاع از قوم و ملت و نژاد در حال پیاده کردن قوانین یکی از احزاب سکولار در میان ملت مسلمان ما هستند.
این سکولاریستها می خواهند به جای احکام و قوانین قرآن و سنت صحیح و آنهمه فقه پویای مذاهب مختلف اسلامی «آلت تناسلی» پدرانشان که نژاد را به آنها رسانده است معیار قرار بدهند. آیا ننگی بالاتر از این برای مسلمان و قومی وجود دارد که چنین الهه و جایگزینی برای قرآن و سنت صحیح و آنهمه فقه و قوانین اسلامی قرار دهد؟
الله تعالی هرگز به چنین شخص یا قومی که چنین معامله و جایگزینی خفت باری را انجام داده اند عزت نمیدهد بلکه روز به روز آنها را به سمت و سوی ذلیلی و شکست و پستی بیشتر می کشاند و باید به صراحت و بدون کنایه به این نژادگراها این سخن رسول الله صلی الله علیه وسلم را گفت که: «فَأَعْضُوهُ بِهِنَّ أَبِيهِ، وَلَا تُكَنُّوا» [110] برو آلت پدرت را گاز بگیر، و این کلام را صریح بگویید. وَلَا تُكَنُّوا. بدون کنایه و به صراحت این سخن را به این نژادگرایان و ناسیونالیستها بگوئید«فَأَعْضُوهُ بِهِنَّ أَبِيهِ، وَلَا تُكَنُّوا» که باز رسول الله صلی الله علیه وسلم در مورد این موجودات می فرمایند:«لَیَنْتَهِیَنَّ أَقْوَامٌ یَفْتَخِرُونَ بِآبَائِهِمْ الَّذِینَ مَاتُوا… أَوْ لَیَکُونُنَّ أَهْوَنَ عَلَی اللَّهِ مِنْ الْجُعَلِ الَّذِی یُدَهّدِهُ الْخِرَاءَ بِأَنْفِهِ»[111] کسانی که به پدران و نیاکان مرده ی (کافر) خود افتخار می کنند، به قومیت و نژاد خودشان افتخار می کنند، باید از این کار دست بکشند و تمامش کنند، و در صورتی که دست بردار نباشند، نزد الله تعالی از سوسکی که سرگین و کثافت را با بینی خود می غلطاند، پست تر خواهند بود.
اگر به تاریخ قبل و بعد از ورود اسلام به سرزمینمان نگاه کنیم به این سخن تاریخی می رسیم که : ما قومی هستیم که الله ما را به وسیله ی اسلام عزت داده است اگر عزت را در جای دیگری ودر عقیده و باور و برنامه ی دیگری جستجو کنیم، الله ما را خوار و ذلیل می گرداند. کسانی که می خواهند عزت را نزد احزاب مختلف و متنوع سکولار و سکولاریستها(مشرکین) به دست بیاورند بدون شک الله تعالی آنها را ذلیل و خوار و پست می کند، مثل تمام ذلیل شده ها و پستهائی که در اطراف خود می بینیم و تمام دنیا هم این مفسدین را در ماهواره ها و فضای مجازی می بینند.
سکولاریستها(مشرکین= احزاب) در کنار سایر کفار، دشمنان مومنین و دشمنان الله هستند و الله تعالی بدون در نظر گرفتن نژاد و قوم و خویشی می فرماید: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَاتَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَعَدُوَّکُمْ أَوْلِیَاءَ تُلْقُونَ إِلَیْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ» (ممتحنه/1) ای کسانی که ایمان آورده اید، دشمن من و دشمن خودتان را سرپرست نگیرید که نسبت به آنها اظهار مودت کنید «وَمَنْ یَفْعَلْهُ مِنْکُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَوَاءَ السَّبِیلِ» (ممتحنه/1) و هر کس از شما چنین کند، قطعاً راه راست را گم کرده است. چون الله متعال به صراحت فرموده: لَا تَجِدُ قَوْمًا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ یُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَوْ کَانُوا آبَاءَهُمْ أَوْ أَبْنَاءَهُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِیرَتَهُمْ (مجادله/22) هیچ قومی را نمی یابی که به الله و روز آخرت ایمان آورده باشند در حالی که با کسانی که با الله و رسولش مخالفت کرده اند دوستی کنند، هر چند آنها پدران یا پسران یا برادران یا خویشانشان باشند.
من خطاب به مُلاهائی که جزو دارودسته ی منافقین نیستند اما هنوز رگه هایی از جاهلیت در آنها باقی مانده و به دلایل نژادی و قوم گرائی و فشار سنگین جنگ روانی احزاب سکولار در برابر اینهمه مفاسد اخلاقی و عقیدتی و گفتاری و رفتاری احزاب سکولار و مرتد محلی و دارودسته ی منافقین و سکولار زده ها دچار خیانت سکوت شده اند و هدف اصلی را رها کرده اند می گویم: آیا ارزش دارد با مداهنه و سازش و سکوت و سهل انگاری و شل روی و رها کردن هدف در جبهه ی کفار سکولار و دارودسته ی منافقین و سکولار زده هایی قرار بگیری که الهه ی آلت تناسلی پدرانشان را جایگزین قرآن و سنت صحیح و سایر منابع اسلامی کرده اند؟ نه ارزش ندارد؛ پس بیائید اگر تاکنون طرحهای شما در برابر هجوم وسیع جنگ روانی و تبلیغی کفار سکولار جهانی و احزاب سکولار محلی و دارودسته ی منافقین و سکولار زده های بومی کار نکرده است، برنامه را تغییر دهید و از نو برنامه ریزی کنید اما هرگز هدفِ « لِتَكُونَ كَلِمَةُ الله هِيَ الْعُلْيَا»[112]را تغییر ندهید که الله تعالی برای ما تعیین کرده است «وَ جَعَلَ کَلِمَةَ الَّذينَ کَفَرُوا السُّفْلي وَ کَلِمَةُ اللَّهِ هِيَ الْعُلْيا» ( توبه/40)
بیائید بار دیگر مجدد کفر به طاغوت و برائت از مشرکین در میان قوم خود باشیم و بعد از شیطان به هر 5 کافر اصلی: 1-الَّذِينَ هَادُوا 2- وَالصَّابِئِينَ3- وَالنَّصَارَىٰ 4- وَالْمَجُوسَ 5- وَالَّذِينَ أَشْرَكُوا (مشرکین یا سکولاریستها یا احزاب) (حج/17) کفر کنیم که دسته ی مرتدین: مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ (مائده/54) هم معمولاً بعد از ارتداد به یکی از «کفار5گانه» ی اصلی ملحق می شوند؛ علاوه بر این و در دومین مرحله، بیائید به صراحت از سکولاریستها(احزاب = مشرکین) اعلام برائت کنیم یعنی ابتدا از خود سکولاریستها برائت و بیزاری کنیم و بعد از عقاید فاسدشان حتی اگر همچون الگوی حسنه ی خودمان سیدنا ابراهیم و هم مسیران او تنها و در میان قومی سکولار تا دندان مسلحی باشیم که ما را تهدید به سوزاندن می کنند، و به سکولاریستها بگوئیم: إِنَّا بُرَآءُ مِنْكُمْ وَمِمَّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ كَفَرْنَا بِكُمْ وَبَدَا بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمُ الْعَدَاوَةُ وَالْبَغْضَاءُ أَبَدًا حَتَّىٰ تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ (ممتحنه/4) ما از شما و از آنچه غیر از الله (در امور قلبی و زبانی و بدنی و مالی و غیره) عبادت می کنید بیزاریم، به شما کافر (و منکر) شدهایم، و میان ما و شما برای همیشه عداوت و دشمنی آشکار شده است، تا این که به الله یگانه ایمان آورید. و بار دیگر پیام همیشگی الله توسط پیامبر خاتم محمد مصطفی صلی الله علیه وسلم در مورد سکولاریستها را به گوش قوم خود و جهانیان برسانیم که: وَأَذَانٌ مِّنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ إِلَى النَّاسِ يَوْمَ الْحَجِّ الْأَكْبَرِ أَنَّ اللَّهَ بَرِيءٌ مِّنَ الْمُشْرِكِينَ ۙ وَرَسُولُهُ ۚ (توبه/) این اعلامی است از سوی الله و پیغمبرش به همه مردم در روز بزرگترین حجّ ( یعنی عید قربان) که الله و پیغمبرش از سکولاریستها (مشرکان= احزاب) بری و بیزارند.
با آنکه از عقاید کفر آمیز تمام کفار بری هستیم اما این برائت از اشخاص، تنها مختص مشرکین یا سکولاریستهاست نه سایر کفار. پس ما با این کفارسکولار نجس « يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ » (توبه/28) ازدواج نمی کنیم و ذبیحه ی دست آنها را نمی خوریم و در صورت داشتن قدرت حکومتی جزیه ای از آنها نمی پذیریم و در پارلمانها و دارالندوه ها و مراکز حزبی و حکومتی آنها مشارکت نمی کنیم، در حالی که با سایر کفار این اندازه محدودیت وجود ندارد؛ و در صورت وجود دارالاسلام و توانائی هجرت و نداشتن ماموریتی از سوی دارالاسلام تحت هیچ شرایطی میان سکولاریستها و سرزمینهای تحت حاکمیت سکولاریستها اقامت و سکونت نمی کنیم . رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید: «أَنَا بَرِيءٌ مِنْ كُلِّ مُسْلِمٍ يُقِيمُ بَيْنَ أَظْهُرِ الْمُشْرِكِينَ»: من از هر مسلمانی که در بین سکولاریستها(مشرکین) اقامت داشته باشد، بری و بیزار هستم». گفتند: ای رسول خدا، فاصله ی ما با کفار چه مقدار باشد؟ فرمود: «لَا تَرَاءَى نَارَاهُمَا»[113]: چنانکه آتش یکدیگر را نبینند.
این را هم بدانیم تا زمانی که در دنیا کفار پنهان داخلی و دارودسته ی منافقین و کفار آشکار وجود دارند جنگ روانی بر علیه شریعت الله و مومنین و دارالاسلام نیز وجود دارد اما بهترین روش و بهترین گزینه ی صحیح در برخورد با این مجریان جنگ روانی و بخصوص نخاله های سکولار و فسلیهای پس مانده ی احزاب سکولاری که نسبت به اسلام و قوانین شریعت الله زبان درازی می کنند و جنگ روانی راه انداخته اند اما در پناه دارالکفرهای سکولار که دست مجاهدین به آنها نمی رسد یا در پناه دارالکفری هستند که با دارالاسلام پیمان دارد:
- زنده کردن اصل کفر به طاغوت
- زنده کردن شرعی برائت از مشرکین یا احزاب یا سکولاریستها در میان مسلمین
- 3- آموزش دشمن شناسی شرعی و درجه بندی شرعی دشمنان
- 4- حرکت در مسیر وحدت آگاهانه، هدفمند و حرکتی
- 5- قدرتمند نمودن خود از لحاظ مادی و نظامی و قدرت دادن به جامعه مومنین به عنوان یک عامل بازدارنده و بخصوص قدرتمند کردن دارالاسلام به عنوان بهترین محافظ و سپر
- 6- «فَقَاتِلُوا أَئِمَّةَ الْكُفْرِ» حذف فیزیکی این موجودات مجری جنگ روانی و پیشوایان کفر و ضلالت از کانال یکی از «3ابزار» برتر یا در حالت اضطرار و ضرورت توسط جماعتهای چریکی موازی با «3ابزار» برتر چون جماعت ابوبصیر الکوردی رضی الله عنه است «لَعَلَّهُمْ يَنْتَهُونَ» به امید اینکه این جریان نجس بس کنند و دست از این توهینها بردارند.
به عنوان آخرین تلنگر به مسلمین سرگردان و سحر شده توسط ماهواره ها و سایر رسانه های تبلیغی و مجازی «مثلث دروغساز» می گویم : مولوی و شیخ و ملائی که تورا به ترک سیگار دعوت کند، درحالیکه میداند و آگاه است که تو در باتلاق کفر و شرکیات احزاب سکولار غرق شده ای و میداند اولویتهای دعوت که رسول الله صلی الله علیه وسلم به امثال سمیه و یاسر و دیگران رسانده چه هستند اما عمداً و به میل خودش این اولویتها را نادیده می گیرد و سکوت می کند شک نکن یکی از دارودسته ی منافقین و سکولار زده های نفوذی است که عمامه سرگذاشته است و در این بخش جنگ تبلیغی و رسانه ای بر علیه اسلام و مسلمین و به نفع کفار سکولار جهانی ومحلی انجام وظیفه می کند.
حسن بصری رحمه الله می گوید: من دَعَا لظَالِم بِالْبَقَاءِ فقد أحب أَن يعْصَى الله فِي أرضه.[114] کسی که خواستار ماندن و بقای ظالم باشد به درستی که دوست دارد که در زمین الله از الله سرپیچی شود. پس با حمایت از این مجرمین سکولار حتی با نصف کلمه در جرم این احزاب سکولار و سکولار زده ها شریک نشوید و با زمینه سازی پذیرش این مجرمین سکولار نزد دیگران، برای خود «گناه جاریه» نخرید و خوش به حال کسی که با مردنش گناهانش هم خاتمه پیدا می کنند و تمام می شوند و در میان خانواده و محله و جامعه سخنی نگفته یا کاری نکرده است که بعد از مرگش هم به گناهانش اضافه شود چون: مَن سَنَّ في الإسْلَامِ سُنَّةً سَيِّئَةً، كانَ عليه وِزْرُهَا وَوِزْرُ مَن عَمِلَ بهَا مِن بَعْدِهِ، مِن غيرِ أَنْ يَنْقُصَ مِن أَوْزَارِهِمْ شَيءٌ.[115] هرکس روش بدی در اسلام پايهگذاری کند، گناه آن و گناه کسانی که پس از او به آن عمل نمايند، به او میرسد و ذرهای از گناهان آنها کاسته نمیشود.
پس اگر این سکولاریستهای مرتد و نجس قابل هدایت نیستند ما ضمن کفر به آنها و برائت از آنها و تلاش جهت پاک کردن آنها از دامن خانواده و جامعه ی خود، همان دعای سیدنا نوح علیه السلام را در حق این احزاب مشرک و سکولار کافر می کنیم که: رَبِّ لَا تَذَرْ عَلَى الْأَرْضِ مِنَ الْكَافِرِينَ دَيَّارًا * إِنَّکَ إِن تَذَرْهُمْ یُضِلُّوا عِبَادَکَ وَلَا یَلِدُوا إِلَّا فَاجِراً کَفَّاراً (نوح/26-27) پروردگارا! هیچ احدی از کافران را بر روی زمین زنده باقی مگذار. که اگر ایشان را رها کنی، بندگانت را گمراه میسازند، و جز فرزندان مجرم و کافرِ سرسخت نمیزایند و به دنیا نمیآورند.
اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ الجَنَّة وَمَا قَرَّبَ إِلَيْهَا مِنْ قَوْلٍ وَعَمَلٍ، وَأَعُوذُ بِكَ مَنَ النَّارِ وَمَا قَرَّبَ إِلَيْهَا مِنْ قَوْلٍ وَعَمَلٍ.
رَبَّنَا أَعِزَّنَا بِالإِسْلامِ، وَأَعِزَّ بِنَا الإسْلامَ، اللَّهُمَّ أَعْلِ بِنَا كَلِمَةَ الإسْلاَمِ، وَارْفَعْ بِنَا رَايَةَ القُرْآنِ.
سُبْحَانَكَ اللَّهُمَّ وَبِحَمْدِكَ، لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ، أَسْتَغْفِرُكَ وَأَتُوبُ إِلَيْكَ
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته[116]
دانلود به صورت ورد:
دانلود به صورت pdf:
[1] پیاده شده از سخنرانی تصویری: شیخ المجاهد ابوحمزه المهاجر هورامی حفظه الله
[2] ابن الاثیر، الکامل فی التاریخ 247/5
[3] صحيح أبي داود 4338 / ابن العربي ، الناسخ والمنسوخ 2/205 / الألباني، صحيح الترغيب 2317 / الترمذي، سنن الترمذي 3057- 2168 / الطحاوي، شرح مشكل الآثار 3/208
[4] ورجاوند پرویز، همه هستی من نثار ایران، چاپخش1372، ص193 الی ص223/ عبدالکریم انواری، تلاش برای استقلال، ساتراپ لندن ۱۳۹۳ ص۳۴۱/ دکتر اسدالله مبشری، در راه انقلاب و مأموریت دشوار من در فرانسه،-نشر دهخدا
[5] الألباني، صحيح الجامع 5077
[6] رواه البيهقي في «شعب الإيمان» (5/296) (6706)، الألباني في «سلسلة الأحاديث الصحيحة» (3420)./ تنبيه الخواطر ج 1 ص 52 .
[7] صحيح الترمذي 1398
[8] أخرجه البخاري (6930)، ومسلم (1066) سنن الترمذي 2188
[9] أخرجه البخاري (6930)، ومسلم (1066)
[10] أخرجه البخاري (4351)، ومسلم (1064).
[11] ابن تیمیة، مجموع الفتاوی ج28ص518
[12] أخرجه البخاري (6930)، ومسلم (1066) سنن الترمذي 2188
[13] أخرجه البخاري (4351)، ومسلم (1064).
[14] ابن اثیر، عزالدین، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۲، ص۴۷۷، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۹/ عسقلانی، ابن حجر، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۳، ص۴۴۰، بیروت، دار الکتب العلمیه، اول، ۱۴۱۵/ مقدسی، مطهر بن طاهر، البدء والتاریخ، ج۵، ص۱۵۷ ص۸۴۱.، ترجمه محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران، آگه، ۱۳۷۴، اول/ ذهبی، محمد بن احمد، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، ج۳، ص۲۳۰، بیروت، دار الکتاب العربی، ۱۴۱۳، دوم.
[15] أخرجه ابن ماجه (176) واللفظ له، وأحمد (22183)
[16] بخاری 5058- 6931/ مسلم 148-147
[17] مسلم1066
[18] لإحسان في تقريب صحيح ابن حبان، المؤلف: محمد بن حبان بن أحمد بن حبان بن معاذ البُستي، ترتيب: الأمير علاء الدين علي بن بلبان الفارسي، حققه وخرج أحاديثه وعلق عليه: شعيب الأرنؤوط، الناشر: مؤسسة الرسالة، بيروت، الطبعة: الأولى، 1408 هـ – 1988 م. -سلسلة الأحاديث الصحيحة وشيء من فقهها وفوائدها، تأليف محمد ناصر الدين الألباني، الناشر: مكتبة المعارف للنشر والتوزيع، الرياض، الطبعة: الأولى، لمكتبة المعارف. -مختار الصحاح، لزين الدين أبو عبد الله محمد بن أبي بكر بن عبد القادر الحنفي الرازي، تحقيق: يوسف الشيخ محمد، نشر: المكتبة العصرية – الدار النموذجية، بيروت – صيدا، لطبعة: الخامسة، 1420هـ – 1999م. -معجم اللغة العربية المعاصرة، للدكتور أحمد مختار عبد الحميد عمر بمساعدة فريق عمل، الناشر: عالم الكتب، الطبعة: الأولى، 1429 هـ – 2008 م. -شرح مشكل الآثار, أبو جعفر أحمد بن محمد الطحاوي, تحقيق: شعيب الأرنؤوط, مؤسسة الرسالة, الطبعة: الأولى – 1415 هـ، 1494 م.
[19]– اجماع بر عدم کفر خوارج را تعدادی از اهل علم حکایت کردهاند: 1- الخطابی آن را حکایت کرده آنجا که میگوید: «أَجْمَعَ عُلَمَاءُ الْمُسْلِمِينَ عَلَى أَنَّ الْخَوَارِجَ مَعَ ضَلَالَتِهِمْ فِرْقَةٌ مِنْ فِرَقِ الْمُسْلِمِينَ وَأَجَازُوا مُنَاكَحَتَهُمْ وَأَكْلَ ذَبَائِحِهِمْ وَأَنَّهُمْ لَا يُكَفَّرُونَ مَا دَامُوا مُتَمَسِّكِينَ بِأَصْلِ الْإِسْلَامِ».علمای مسلمین اجماع دارند بر اینکه خوارج، همراه با گمراهی شان، فرقهای از فرقههای مسلمانان هستند و ازدواج کردن با آنان و خوردن ذبیحۀ شان جایز است و آنها کافر نمیشوند مادامیکه به اصل اسلام چنگ زده باشند. [فتح الباری از ابن حجر (12/300 شرح حدیث شماره 6933-6934)]./2- ابن المنذر در الإشراف علی مذاهب الفقهاء (8/255) ./3- ابن تیمیه نیز در «منهاج السنة النبوية» و در دیگر کتابهایش این اجماع را حکایت کرده و آن را حمایت و تقویت کرده است. منهاج السنة النبوية (5 /11-12، 241-244، 247-248) (7/ 405-406)، و مجموع الفتاوی (7/ 217-218).
[20] عبد الرزاق الصنعاني في (المصنف ، باب ذكر رفع السلام 10/157 رقم 18678) / أبو نعيم في (الحلية 1/318)، والبيهقي في(السنن الكبرى 8/179)، وابن عبد البر القرطبي في (جامع بيان العلم وفضله 2 / 103 طبعة المنيرية)، ويعقوب بن سفيان البسوي في (المعرفة والتاريخ 1/522)، والحاكم في (المستدرك 2/150-152)، و الإمام أحمد في(المسند 1/342،5/67 رقم 3187، طبعة شاكر).وأشار إليه الحافظ ابن كثير في (البداية والنهاية 7 / 282)، وابن الأثير في (الكامل) وابن العماد الحنبلي في (الشذرات)، وقال أحمد شاكر في تعليقه على (المسند 5 / 7 6 رقم 3187): إسناده صحيح
[21] عاملى، وسائل الشیعه، ج۱۵صص۸۲-۸۳/ طبرسی، مستدرک الوسائل، ج۱۱ص۶۸
[22] مسلم2516 / سنن ابی داود 4768
[23] صحيح البخاري – كتاب المناقب – باب علامات النبوة في الإسلام – حديث رقم 3445/ عن أَبَي سَعِيدٍ الخُدْرِيَّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ :حرقوص بن زهير السعدي بَيْنَمَا نَحْنُ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَهُوَ يَقْسِمُ قِسْمًا ، أَتَاهُ ذُو الخُوَيْصِرَةِ ، وَهُوَ رَجُلٌ مِنْ بَنِي تَمِيمٍ ، فَقَالَ : يَا رَسُولَ اللَّهِ اعْدِلْ ، فَقَالَ : وَيْلَكَ ، وَمَنْ يَعْدِلُ إِذَا لَمْ أَعْدِلْ ، قَدْ خِبْتَ وَخَسِرْتَ إِنْ لَمْ أَكُنْ أَعْدِلُ . فَقَالَ عُمَرُ : يَا رَسُولَ اللَّهِ ، ائْذَنْ لِي فِيهِ فَأَضْرِبَ عُنُقَهُ ؟ فَقَالَ : دَعْهُ ، فَإِنَّ لَهُ أَصْحَابًا يَحْقِرُ أَحَدُكُمْ صَلاَتَهُ مَعَ صَلاَتِهِمْ ، وَصِيَامَهُ مَعَ صِيَامِهِمْ ، يَقْرَءُونَ القُرْآنَ لاَ يُجَاوِزُ تَرَاقِيَهُمْ ، يَمْرُقُونَ مِنَ الدِّينِ كَمَا يَمْرُقُ السَّهْمُ مِنَ الرَّمِيَّةِ ، يُنْظَرُ إِلَى نَصْلِهِ فَلاَ يُوجَدُ فِيهِ شَيْءٌ ، ثُمَّ يُنْظَرُ إِلَى رِصَافِهِ فَمَا يُوجَدُ فِيهِ شَيْءٌ ، ثُمَّ يُنْظَرُ إِلَى نَضِيِّهِ ، – وَهُوَ قِدْحُهُ – ، فَلاَ يُوجَدُ فِيهِ شَيْءٌ ، ثُمَّ يُنْظَرُ إِلَى قُذَذِهِ فَلاَ يُوجَدُ فِيهِ شَيْءٌ ، قَدْ سَبَقَ الفَرْثَ وَالدَّمَ ، آيَتُهُمْ رَجُلٌ أَسْوَدُ ، إِحْدَى عَضُدَيْهِ مِثْلُ ثَدْيِ المَرْأَةِ ، أَوْ مِثْلُ البَضْعَةِ تَدَرْدَرُ ، وَيَخْرُجُونَ عَلَى حِينِ فُرْقَةٍ مِنَ النَّاسِ
[24] صحيح مسلم ج 2 ص 740 ش 1063 (باب ذكر الخوارج وصفاتهم ، اسم المؤلف: مسلم بن الحجاج أبو الحسين القشيري النيسابوري الوفاة: 261 ، دار النشر : دار إحياء التراث العربي – بيروت ، تحقيق : محمد فؤاد عبد الباقي) / صحيح البخاري ج 3 ص 1321 ش 3414، (اسم المؤلف: محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي الوفاة: 256 ، دار النشر : دار ابن كثير , اليمامة – بيروت – 1407 – 1987 ، الطبعة : الثالثة ، تحقيق : د. مصطفى ديب البغا) / أمالي ابن سمعون ج 1 ص 230، اسم المؤلف: ابن سمعون، أبو الحسن محمد بن أحمد بن إسماعيل بن عنبس البغدادي (المتوفى : 387هـ) الوفاة: 387/ حياة الحيوان الكبرى ج 1 ص 331 ، اسم المؤلف: كمال الدين محمد بن موسى بن عيسى الدميري الوفاة: 808 هـ ، دار النشر : دار الكتب العلمية – بيروت / لبنان – 1424 هـ – 2003م ، الطبعة : الثانية ، تحقيق : أحمد حسن بسج/الإصابة في تمييز الصحابة ج 2 ص 411 ش 2452 ، اسم المؤلف: أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل العسقلاني الشافعي الوفاة: 852 ، دار النشر : دار الجيل – بيروت – 1412 – 1992 ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : علي محمد البجاوي/ عمدة القاري شرح صحيح البخاري ج 24 ص 89 ، اسم المؤلف: بدر الدين محمود بن أحمد العيني الوفاة: 855هـ ، دار النشر : دار إحياء التراث العربي – بيروت
[25] صحيح الترمذي 2229 / إنَّما أخافُ علَى أمَّتي الأئمَّةَ المضلِّينَ قالَ وقالَ رسولُ اللهِ صلَّى اللَّهُ عليهِ وسلَّمَ لا تزالُ طائفةٌ من أمَّتي علَى الحقِّ ظاهرينَ لا يضرُّهم من خذلُهم حتَّى يأتيَ أمرُ اللَّهِ
[26] متفق علیه / البخاري في صحيحه واللفظ له في كتاب الفتن – بَاب كَيْفَ الْأَمْرُ إِذَا لَمْ تَكُنْ جَمَاعَةٌ (وكذا رواه مسلم وابن ماجه
[27] ابن ماجه (4036) واللفظ له، وأحمد (7912) صحيح الجامع3650 / سيأتِي على الناسِ سنواتٌ خدّاعاتٌ؛ يُصدَّقُ فيها الكاذِبُ، ويُكذَّبُ فيها الصادِقُ، ويُؤتَمَنُ فيها الخائِنُ، ويخَوَّنُ فيها الأمينُ، وينطِقُ فيها الرُّويْبِضَةُ . قِيلَ : وما الرُّويْبِضةُ ؟ قال : الرجُلُ التّافِهُ يتَكلَّمُ في أمرِ العامةِ
[28] مسند أحمد ١٣٤
[29] بخاری 447 / ابن حجر عسقلاني، الاصابه في تمييز الصحابه، بيروت، دارالكتب العربي، ج 2، ص 506./ ابن اثير، اسدالغابه في معرقة الصحابه، بيروت، دارالشعب، ج 4، ص 135./ ابن كثير، البدايه و النهايه، بيروت، مكتبه المعارف، چاپ ششم، 1409، ج 6، ص 214./ طبري، تاريخ طبري، بيروت، دارالكتب العلميه، چاپ دوم، 1408، ج 3، ص 98.
[30] بخاری 3445
[31] خضری، احمدرضا (۱۳۹۴). تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آلبویه.ص61-63 تهران: سمت.
[32] : الألباني، تخريج مشكاة المصابيح 5306
[33] : الألباني، تخريج مشكاة المصابيح 5306
[34] بخاری16
[35] بخاری ۵۰ ومسلم ۸ .
[36] بخاری 25
[37] بخاری6878/ ملا علي قاري ، شرح مسند أبي حنيفة 359
[38] مجموع الفتاوی، ج: 12 صص: 180-181./ فَالتَّكْفِيرُ يَخْتَلِفُ بِحَسَبِ اخْتِلَافِ حَالِ الشَّخْصِ فَلَيْسَ كُلُّ مُخْطِئٍ وَلَا مُبْتَدَعٍ وَلَا جَاهِلٍ وَلَا ضَالٍّ يَكُونُ كَافِرًا؛ بَلْ وَلَا فَاسِقًا بَلْ وَلَا عَاصِيًا لَا سِيَّمَا فِي مِثْلِ ” مَسْأَلَةِ الْقُرْآنِ ” وَقَدْ غَلِطَ فِيهَا خَلْقٌ مِنْ أَئِمَّةِ الطَّوَائِفِ الْمَعْرُوفِينَ عِنْدَ النَّاسِ بِالْعِلْمِ وَالدِّينِ . وَغَالِبُهُمْ يَقْصِدُ وَجْهًا مِنْ الْحَقِّ فَيَتَّبِعُهُ وَيَعْزُبُ عَنْهُ وَجْهٌ آخَرُ لَا يُحَقِّقُهُ فَيَبْقَى عَارِفًا بِبَعْضِ الْحَقِّ جَاهِلًا بِبَعْضِهِ؛ بَلْ مُنْكِرًا لَهُ
[39] سنن ابی داوود 4272
[40] صحیح البخاری، ج 1، ص 380. / ثُمَّ جَاءَهُ نِسْوَةٌ مُؤْمِنَاتٌ فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَى: {يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا جَاءَكُمُ المُؤْمِنَاتُ مُهَاجِرَاتٍ فَامْتَحِنُوهُنَّ} [الممتحنة: 10] حَتَّى بَلَغَ بِعِصَمِ الكَوَافِرِ فَطَلَّقَ عُمَرُ يَوْمَئِذٍ امْرَأَتَيْنِ، كَانَتَا لَهُ فِي الشِّرْكِ – فَتَزَوَّجَ إِحْدَاهُمَا مُعَاوِيَةُ بْنُ أَبِي سُفْيَانَ، وَالأُخْرَى صَفْوَانُ بْنُ أُمَيَّةَ،
[41] ابن كثير ، تفسير ابن كثير، ط العلميه ج 8 ص120
[42] ابن کثیر، تفسير ابن كثير، ج8 ص122، ط العلميه
[43] صحيح البخاري برقم (٢٧٣١، ٢٧٣٢) / تفسير الطبري (٢٨/٤٧)/ تفسير ابن كثير (٧٧٤ هـ) ذیل (ممتحنه/10)
[44] شافعی، محمد، ج۱، ص۱۶، الام، بیروت، ۳۹۳ق./ شافعی، محمد، ج۱، ص۸۹، احکام القرآن، به کوشش محمد زاید بن حسن کوثری و عبدالغنی عبدالخالق، بیروت، ۴۰۰ق/۹۸۰م./ جصاص، احمد، ج۱، ص۷۹، احکام القرآن، به کوشش محمد صادق قمحاوی، بیروت، ۴۰۵ق/۹۸۵م.
[45] بخاری447
[46] ابن قدامه، مغنی، ج۱۰، ص۲۵/ الکاسانی، الحنفی، المصادر الفقهیه، کتاب الجهاد (۱)، ص۱۰۶
[47] عودة، عبدالقادر، التشریع الجنایی الاسلامی، ج۲، ص۶۷۳
[48] ماوردی، علی، ج۱، ص۵، قتال اهل البغی، به کوشش ابراهیم علی صندقجی، قاهره، ۴۰۷ق. / المصادر الفقهیه،کتاب الجهاد، ص۴۰۴
[49] شافعی، محمد، ج۱، ص۱۶، الام، بیروت، ۳۹۳ق.
[50] بغوی، حسین، ج۱، ص۱۴، معالم التنزیل، به کوشش خالد عک و مروان سوار، بیروت، ۴۰۷ق/۹۸۷م./ قطب، سید، ج۱، ص۳۴۳، فی ظلال القرآن، بیروت، ۳۹۴ق./ ابن عاشور، محمد طاهر، ج۶، ص۳۸-۳۹، التحریر و التنویر، تونس، ۹۸۴م.
[51] قرطبی، محمد، ج۰، ص۶۸، الجامع لاحکام القرآن، به کوشش احمد عبدالعلیم بردونی، قاهره، ۳۷۲ق./ بیضاوی، عبدالله، ج۱، ص۳۳، انوار التنزیل، به کوشش عبدالقادر عرفات و عشا حسونه، بیروت، ۴۱۶ق./ قرطبی، محمد، ج۰، ص۶۸، الجامع لاحکام القرآن، به کوشش احمد عبدالعلیم بردونی، قاهره، ۳۷۲ق. بیضاوی، عبدالله، ج۱، ص۳۳، انوار التنزیل، به کوشش عبدالقادر عرفات و عشا حسونه، بیروت، ۴۱۶ق / آلوسی، محمود، ج۵، ص۸، روح المعانی، بیروت، دار احیاء التراث العربی.
[52] السيوطي، الجامع الصغير7214/ الألباني، صحيح الموارد216
[53] الفقه علی المذاهب الأربعة، جزیری، داراحیاءالتراث، ج1، ص109./ الحنفیة قالوا: یشترط فی تغسیل المیت المسلم أن لایكون باغیا؛ والبغاة عند الحنفیة هم الخارجون عن طاعة الإمام العادل وجماعة المسلمین لیقلبوا النظم الإجتماعیة طبقا لشهواتهم، فكل جماعة لهم قوّة یتغلبون بها ویقاتلون أهل العدل، هم البغات عند الحنفیة.
[54] بدائع الصنائع، ابو بكر كاسانی حنفی، دارالكتاب العربی، ج1، ص323./ … كسی كه در جنگ با اهل بغی به قتل رسیده باشد، شهید است. دلیل ما مطلبی است كه از عمار یاسر نقل شده كه وی هنگامی كه در صفین در زیر پرچم امیرالمؤمنین علی در معرض شهادت قرار گرفت، گفت: «خونی را كه از من بر بدن و لباسم ریخته میشود، نشویید و لباسهایم را از تنم بیرون نیاورید؛ چرا كه من و معاویه، یكدیگر را در پل صراط ملاقات خواهیم كرد».و عمار، كشته شده اهل بغی بود؛ زیرا رسول الله صلی الله علیه وسلم به عمار فرموده بود: «تو را گروه طغیانگر(باغی) به قتل خواهند رساند».
[55] مغنی المحتاج، خطیب شربینی، داراحیاءالتراث، ج4، ص123./ تلخیص الحبیر، ج4، ص44.
[56] حاکم نیشابوری، المستدرک، ج3، ص112
[57] صحیح نسائی4202/ صحيح ابن ماجه 3210
[58] صحیح نسائی 4035
[59] مسلم 1852 / الألباني ، صحيح الجامع،3622
[60] مسلم (1852)، وأبو داود (4762)، وأحمد (18999) مختصراً، والنسائي (4020)/ سَتَكُونُ بَعْدِي هَناتٌ و هَناتٌ ، فمَنْ رأيتُمُوهُ فارقَ الجماعةَ ، أوْ يريدُ أنْ يُفَرِّقَ أَمْرَ أُمَّةِ محمدٍ كَائِنًا مَنْ كان فَاقْتُلوهُ ؛ فإنَّ يَدَ اللهِ مع الجماعةِ ، و إنَّ الشَّيْطانَ مع مَنْ فارقَ الجماعةَ يَرْكُضُ
[61] ابن سعد، الطبقات الکبری، (بیروت، دارصادر، 1405 ه)، ج 3، ص 31./ نیز: طبری، تاریخ طبری، ترجمه ابوالقاسم پاینده، (تهران، اساطیر، 1362)، ج 6، نقل به مضمون از ص 2329 – 2337./ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، (بیروت، دارصادر، 1385 ه)، الجزء الثالث، ص190ـ194./ جلال الدین السیوطی، تاریخ الخلفا، تحقیق، محمد یحیی الدین عبدالحمید، (مصر، مطبعة السعادة، 1371 ق)، ص 174 ـ 175.
[62] تاریخ الاسلام، عهد الخلفاء الراشدین ص 540
[63] طبقات ابن سعد، ج 3، ص 45، ترجمه دکتر محمود مهدوی. / انساب الاشراف، ج 5، تحقیق محمود الفردوس، ص .252
[64] البدایة والنهایة 7/288
[65] الذهبی، سیر اعلام النبلاء، جلد ۲، ص ۳۹۶ . شعیب ٱرنٶوط گفته سند آن صحیح است./ «از ابی برده [پسر ابوموسی اشعری] از ابوموسی روایت است: معاویه برایش نامهای نوشت: اما بعد، عمرو بن عاص بر آنچه خواستم با من بیعت نمود. به خدا سوگند میخورم اگر بر آنچه او بیعت کرده با من بیعت کنی، یکی از پسرانت را والی کوفه خواهم نمود و دیگری را والی بصره میکنم و هیچ دری به روی تو بسته نمیماند و تمام نیازهایت برآورده میشود و این را با خط خودم برایت نوشتم پس تو هم با خط خودت برایم بنویس. [ابوموسی] برایش نوشت: اما بعد، تو در زمینهی مسائل بزرگ این امت برایم نوشتی، اگر به سوی پروردگارم رفتم به او چه بگویم؟ به آنچه به من پیشنهاد دادی هیچ نیازی ندارم و السلام علیک”.
[66] الذهبی، سیر أعلام النبلاء، جلد ۳، ص ۲۲٨. شعیب أرنٶوط گفته سند آن صحیح است./ معاویه، به دسیسه، عمرو بن عاص را نزد عبدالله بن عمر فرستاد، او میخواست از دل عبدالله بن عمر آگاه شود که آیا در پی جنگ است یا خیر. گفت: ای ابو عبدالرحمن چه چیز مانع از خروج تو شده تا با تو بیعت نماییم، در حالی که تو یار رسول الله، صلی الله علیه وآله وسلم، و پسر امیرالمومنین بودهای و تو از هر کسی برای این کار سزاوارتری؟ گفت: همهی مردم بر این که میگویی اتفاق نظر دارند؟ گفت: آری، به جز تعداد اندکی. گفت: اگر فقط سه مرد قویهیکل هَجَری باقیمانده باشند، مرا نیازی به آن نیست. [میمون] گفت: [عمرو] دانست که او قصد جنگیدن ندارد. [عمرو] گفت: آیا با آنکه تقریباً مردم بر او اتفاق دارند، بیعت میکنی تا چنان زمین و اموالی به تو بدهد که خودت و فرزندانت پس از آن به چیزی نیاز نداشته باشید؟ گفت: وای بر تو! برو بیرون و دیگر نزد من نیا، وای بر تو! دین من با دینار و درهم شما معامله نمیشود و من امیدوارم در حالی از این دنیا بروم که دستانم سفید و پاک باشد».
[67] بخاری/ از عکرمه بن خالد از ابن عمر روایت است که گفت: نزد حفصه رفتم و گیسوانش خیس بود به او گفتم: اوضاع مردم را میبینی که چه شده است ولی برای حکومت از من نظری خواسته نشده است. او گفت: به آنان بپیوند که منتظر تواند و میترسم غیبت تو باعث تفرقه میان آنان گردد و او را رها نکرد تا این که رفت و وقتی مردم پراکنده شدند، معاویه گفت: هر کس دوست دارد در این باره سخن بگوید سرش را بالا بگیرد، ما از او و پدرش برای حکومت سزاوارتریم. حبیب بن مسلمه گفت: آیا پاسخش را نمیدهی؟ عبدالله گفت: لباسم را درست کردم و میخواستم بگویم: سزاوارتر از تو کسی است که با تو و پدرت برای دفاع از اسلام جنگید. پس ترسیدم سخنی بگویم که باعث تفرقه و خونریزی گردد و احتمال این بود. پس آنچه خداوند در بهشت وعده داده به یاد آوردم. حبیب گفت: محفوظ و در امان ماندی»
[68] یوسف ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج1، ص77؛ صلاح الدین صفدی، الوافی بالوفیات، ج3، ص157؛ کمال الدین ابن العدیم، بغیة الطلب فی تاریخ حلب، ج2، ص190.
[69] یوسف ابن عبد البر، الاستیعاب، ج1، ص77؛ طبق سخن دولابی (متوفای 310 ه. ق. )
[70] محمود آلوسی، روح المعانی، ج26، ص151
[71] یوسف ابن عبد البر، الاستیعاب، ج1، ص77
[72] محمد ابن عبدالله ابن عربی، احکام القرآن، ج4، ص1719؛ محمد ابن احمد انصاری قرطبی، تفسیر القرطبی، ج16، ص319
[73] متفق علیه
[74] ما قاتل أحد علیاً إلا وعلی أولی بالحق منه، ولولا ما سار علی فیهم ما علم أحد کیف السیرة فی المسلمین »؛ کمال الدین ابن العدیم، بغیة الطلب فی تاریخ حلب، ص73/ محمد سیواسی، شرح فتح القدیر، ج7، ص263
[75] ما قاتل علی أحدا إلا کان علی أولی بالحق منه؛ ابونعیم اصفهانی، حلیة الاولیاء، ج7، ص31
[76] محمود آلوسی، روح المعانی، جزء 26، ص151
[77] عبدالله ابن قدامه، المغنی، ج10، ص49
[78] ابن حجر عسقلانی، فتح الباری، ج1، ص453
[79] محمد عبدالرئوف المناوی، فیض القدیر، ج6، ص474
[80] سلیمان بجیرمی، تحفة الحبیب، ج5، ص92
[81] قال رسول الله صلی الله علیه وسلم : وَيْحَ عَمَّارٍ، تَقْتُلُهُ الفِئَةُ البَاغِيَةُ، يَدْعُوهُمْ إِلَى الجَنَّةِ، وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّارِ (بخاری/447) محمد ابن عبدالله ابن عربی، أحکام القرآن، ج4، ص1718 : ابن عربی می گوید به دلیل دینی ثابت شده علی (رض) امام است و هر کس علیه او قیام کند، باغی است؛ / محمد سفارینی، لوامع الأنوار البهیه، ج2، ص346: حسن بصری می گوید به خدا سوگند که بیعت با علی مانند بیعت با ابوبکر و عمر بود
[82] متفق علیه / أخرجه البخاري 3606 / ومسلم 1847/ وابن ماجه/ صحيح الجامع 2994
[83] در گـزارشی کـه از طـریق ابنعیینه از عمر بن نافع از نافع از ابنعمر نقل شده، میخوانیم: «بعث لی علی بن ابی طالب فـاتیته فـقال: یا أبا عبد الرحمن، إنک رجل مطاع فی أهل الشام، فسر فـقد أمـرتک عـلیهم»؛ ابنعساکر، تاریخ دمشق، ج31، ص181
[84] ماوردی، علی، ج۱، ص۷-۱، قتال اهل البغی، به کوشش ابراهیم علی صندقجی، قاهره، ۴۰۷ق.
[85] بخاری447
[86] ابن تیمیه، مجموع الفتاوی، ج4، ص437 -438
[87] ابن حزم، الفصل فی الملل والنحل، ج4، ص73
[88] احمد بیهقی، الاعتقاد والهدایة، ص374-375
[89] قَالَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «مَنْ تَعَزَّى بِعَزَاءِ الْجَاهِلِيَّةِ فَأَعْضُوهُ بِهِنَّ أَبِيهِ وَلَا تُكَنُّوا» رواه البخاري في (الأدب المفرد) [963/1 بتحقيقي ] ، والنسائي في (السنن الكبرى) (5/272) [8864] و (6/242) [10812] وفي (عمل اليوم والليلة) [976] ، وأحمد في (المسند) (5/136) وابنه في (زوائد المسند) (5/136) ، وابن أبي شيبة في (المصنف) (15/33) [19030] أو (7/456) [37183] ، وأبو عبيد القاسم بن سلام في (غريب الحديث) (3/163) [422] و (3/288) [467] (ط مجمع اللغة العربية) ، والحربي في (الغريب) (3/919) ، والطحاوي في (شرح مشكل الآثار) [3204] و [3207] ، والهيثم بن كليب الشاشي في (مسنده) (3/374) [1499] ، وابن حبان في [3153الإحسان] أو [736 موارد] ، والطبراني في (المعجم الكبير) (1/198-199) [532] ، والقطيعي في (جزء الألف دينار) [209] ، وأبو نعيم في (معرفة الصحابة) [756] ، والبغوي في (شرح السنة) (13/120-121) [3541] ، والضياء المقدسي في (المختارة) [1242] و [1244] ، والمزي في (تهذيب الكمال) (19/339-330) و (19/330) النسائي في ((السنن الكبرى)) (8864) واللفظ له، وأحمد (21234) / آلبانی ، تخريج مشكاة المصابيح 4828/ شعيب الأرناؤوط: تخريج المسند 21236 / الألباني ، السلسلة الصحيحة269 / تخريج صحيح ابن حبان 3153 / ابن حجر العسقلاني: تخريج مشكاة المصابيح 4/404 / الألباني : السلسلة الصحيحة1/538 / محمد الأمين الشنقيطي: أضواء البيان3/527 / السخاوي: الأجوبة المرضية2/623 / شعيب الأرناؤوط: تخريج المسند21233 / السيوطي: الجامع الصغير629 / الألباني: صحيح الجامع567 / أخرجه أحمد (21271)، والنسائي في ((السنن الكبرى)) (10810)، والطبراني (1/198) (534) باختلاف يسير. ابن تيمية في منهاج السنة:قال أهل العلم: يجوز التصريح باسم العورة للحاجة والمصلحة… كما في حديث أبي بن كعب عن النبي صلى الله عليه وسلم قال: من تعزى بعزاء الجاهلية فأعضوه بهن أبيه ولا تكنوا.انتهى،
[90] صحيح مسلم 1784/ أنَّ قُرَيْشًا صَالَحُوا النبيَّ صَلَّى اللَّهُ عليه وسلَّمَ فيهم سُهَيْلُ بنُ عَمْرٍو، فَقالَ النبيُّ صَلَّى اللَّهُ عليه وسلَّمَ لِعَلِيٍّ: اكْتُبْ، بسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ، قالَ سُهَيْلٌ: أَمَّا باسْمِ اللهِ، فَما نَدْرِي ما بسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ، وَلَكِنِ اكْتُبْ ما نَعْرِفُ باسْمِكَ اللَّهُمَّ، فَقالَ: اكْتُبْ مِن مُحَمَّدٍ رَسولِ اللهِ، قالوا: لو عَلِمْنَا أنَّكَ رَسولُ اللهِ لَاتَّبَعْنَاكَ، وَلَكِنِ اكْتُبِ اسْمَكَ وَاسْمَ أَبِيكَ، فَقالَ النبيُّ صَلَّى اللَّهُ عليه وسلَّمَ: اكْتُبْ مِن مُحَمَّدِ بنِ عبدِ اللهِ، فَاشْتَرَطُوا علَى النبيِّ صَلَّى اللَّهُ عليه وسلَّمَ أَنْ مَن جَاءَ مِنكُم لَمْ نَرُدَّهُ علَيْكُم، وَمَن جَاءَكُمْ مِنَّا رَدَدْتُمُوهُ عَلَيْنَا، فَقالوا: يا رَسولَ اللهِ، أَنَكْتُبُ هذا؟ قالَ: نَعَمْ، إنَّه مَن ذَهَبَ مِنَّا إليهِم فأبْعَدَهُ اللَّهُ، وَمَن جَاءَنَا منهمْ سَيَجْعَلُ اللَّهُ له فَرَجًا وَمَخْرَجًا./ صحيح ابن حبان4870/ ابن هشام، السیره النبویة، ۱۴۱۲ق، ج۲، ص۷۸۳؛/ به واقدی، کتاب المغازی، ۱۹۶۶م، ج۲، ص۶۰۹-۶۱۱؛/ ابن سعد، کتاب الطبقات الکبیر، لیدن، ج۲، ص۱۰۱./ بیهقی، دلایل النبوه، ۱۴۰۵ق، ج۴، ص ۱۰۶؛/ ذهبی، تاریخ الاسلام، ۱۴۰۹ق، ج۲، ص۳۷۱.
/ ذهبی، تاریخ الاسلام، ۱۴۰۹ق، ج۲،ص۳۷۱
[91] البدایة والنهایة 7/288
[92] : الألباني، تخريج مشكاة المصابيح 5306
[93] بخاری4339-7189
[94] بخاری4269-6872/ مسلم96-97/ وعن أُسامةَ بنِ زَيْد، رضي اللَّه عنهما، قال: بعثَنَا رسولُ اللَّه صَلّى اللهُ عَلَيْهِ وسَلَّم إلى الحُرَقَةِ مِنْ جُهَيْنَةَ ، فَصَبَّحْنا الْقَوْمَ عَلى مِياهِهم، وَلحِقْتُ أَنَا وَرَجُلٌ مِنَ الأَنْصَارِ رَجُلاً مِنهُمْ فَلَمَّا غَشِيناهُ قال: لا إِلهِ إلاَّ اللَّه، فَكَفَّ عَنْهُ الأَنْصارِي، وَطَعَنْتُهُ بِرْمِحِي حَتَّى قَتَلْتُه، فَلَمَّا قَدِمْنَا المَدينَةَ ، بلَغَ ذلِكَ النَّبِيَّ صَلّى اللهُ عَلَيْهِ وسَلَّم، فقال لي: « يا أُسامةُ أَقَتَلْتَهُ بَعْدَ ما قال: لا إِلهَ إِلاَّ اللَّه؟ قلت: يا رسولَ اللَّه إِنَّمَا كَانَ مُتَعَوِّذا، فَقال: « أَقًتَلْتَهُ بَعْدَ مَا قَالَ لا إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ؟،» فَما زَالَ يُكَرِّرُهَا عَلَيَّ حَتَّى تَمنَّيْتُ أَنِّي لَمْ أَكُنْ أَسْلَمْتُ قَبْلَ ذلِكَ الْيَوْم. متـفقٌ عليه./ از اسامه بن زيد رضی الله عنهما مرويست که گفت:رسول الله صلی الله عليه وسلم ما را به منطقهء حرقه از قبيلهء جهينه فرستاد، و ما سپيده دم مردم را در سر آبهای شان يافتيم. من و مردی از انصار يکی از آنان را تعقيب کرديم و چون به وی رسيديم گفت: لا اله الا الله، انصاری خود را از او بازداشت و من او را به نيزه زده کشتم و چون به مدينه رسيديم اين خبر به پيامبر صلی الله عليه وسلم رسيده و به من فرمود: آيا بعد از آنکه لا اله الا الله گفت، وی را کشتی؟ گفتم: يا رسول الله صلی الله عليه وسلم او پناه جوينده بود.باز فرمود: آيا او را بعد از آنکه لا اله الا الله گفت، کشتی؟ و اين سخن را به اندازهء تکرار فرمود که آرزو کردم کاش پيش از اين روز مسلمان نشده بودم.
وفي روايةٍ : فَقالَ رسولُ اللَّه صَلّى اللهُ عَلَيْهِ وسَلَّم: « أَقال: لا إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ وَقَتَلْتَه؟، قلت: يا رسولَ اللَّه، إِنَّمَا قَالَهَا خَوْفاً مِنَ السِّلاح، قال: « أَفَلا شَقَقْتَ عَنْ قَلْبِهِ حَتَّى تَعْلَمَ أَقَالَهَا أَمْ لا؟،» فَمَا زَالَ يُكَرِّرُهَا حَتَّى تَمَنَّيْتُ أَنِّي أَسْلَمْتُ يَؤْمئذ./ و در روايتی آمده که باز رسول الله صلی الله عليه وسلم فرمود: آيا لا اله الا الله گفت، و او را کشتی؟گفتم: يا رسول الله صلی الله عليه وسلم از بيم اسلحه اين کلمه را گفت. فرمود: آيا دلش را شق کردی تا بدانی از اين سبب آنرا گفته يا نه؟ و به اندازهء اين سخن را تکرار نمود که آرزو کردم کاش در آن روز اسلام می آوردم.
[95] ابن اثیر، علی بن ابیالکرم، الکامل، ج۲، ص۵۶۹. / ذهبی، محمد بن احمد، سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۱۰۵./ ابن عبدالبر، یوسف بن عبدالله، الاستیعاب فی معرفه الاصحاب،، ج۳، ص۱۲۷۷./ بلاذری، احمد، فتوح البلدان، ج۱، ص۱۰۰./ ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۵، ص۳۲۲.
[96] ابن حجر عسقلانی، فتح الباری 13/37
[97] رواه البيهقي في «شعب الإيمان» (5/296) (6706)، الألباني في «سلسلة الأحاديث الصحيحة» (3420)./ تنبيه الخواطر ج 1 ص 52 .
[98] القرطبی، الفتح ۱۲/۲۴۳
[99] ابوالاعلی مودودی، خلافت و ملوکیت، ص 399.
[100] -خلافت و ملوکیتص 141-144
[101] سید بن قطب، فی ظلال القرآن، ج6، ص3343
[102] سید بن قطب، فی ظلال القرآن، ج6، ص3343
[103] الموسوعة الفقهیة، وزارة الاوقاف و الشؤون الاسلامیه، ج۱، ص۳۳، نیز: ص۴۲- ۴۳، کویت، ۹۸۰م./ سلاوی، احمد، الاستقصاء، ج۸، ص۷، جم، به کوشش جعفر ناصری و محمد ناصری، دارالبیضاء، ۹۹۷م./ طاش کوپریزاده، احمد، ج۱، ص۴۶، ص۴۹، الشقائق النعمانیة، بیروت، ۹۷۵م.
[104] ابن تیمیه، منهاج السنة جلد ٧ صفحه ٤٥١ و ٤٥٢./ عثمان به قدرت كه رسيد در اول كارش ، آرامش و صبر و هدايت و رحمت و بخشش بود، و ( عثمان) نه قوت و قدرت عمر را داشت و نه سياست عمر را ، و نه كمال عدل عمر را داشت و نه زهد عمر را داشت، و اين شد كه بعضي ها در او طمع هايي كردند، و از اقوام خود در امور حكومت و اموال كساني را بر قدرت گماشت و به سبب به كارگيري خويشاوندانش بر او ايراداتي گرفتند، و اين كار ( فتنه جويي ها) باعث رغبت بعضي ها به دنيا و نترسيدن از الله و از شخص خليفه شد و اين سبب ضعف ايشان شد و به دليل به كار گيري خويشاوندانش در امور ولايت و اموال فتنه اي به وجود آمد كه نتيجه اش شهادت مظلومانه ايشان شد.
[105] مسلم661/ بخاری30
[106] عبدالعزيز بن عبدالله بن باز، المفتي العام للمملكة العربية السعودية سابقًا، وصف «بن لادن» بأنه «من المفسدين في الأرض، ويتحرى طرق الشر الفاسدة وخرج عن طاعة ولي الأمر».وفي مجلة البحوث الإسلامية، قال «بن باز»: «نصيحتي للمسعري والفقيه وبن لادن وجميع من يسلك سبيلهم، أن يَدَعوا هذا الطريق الوخيم، وأن يتقوا الله ويحذروا نقمته وغضبه، وأن يعودوا إلى رشدهم، وأن يتوبوا إلى الله مما سلف منهم، والله سبحانه وعد عباده التائبين بقبول توبتهم، والإحسان إليهم».
أما صالح بن فوزان عبدالله الفوزان، العضو هيئة كبار العلماء، لما سُئِلَ عن تأثير أسامة بن لادن على الشباب في العالم، قال: «إن كل من اعتنق هذا الفكر، ودعا إليه وحَرَّض عليه فهو من الخوارج، بقطع النظر عن اسمه وعن مكانه، فهذه قاعدة أن كل من دعا إلى هذه الفكر وهو الخروج على ولاة الأمور وتكفير واستباحة دماء المسلمين فهو من الخوارج»، ونُشرت تلك الفتوى في الجزء الثاني من كتاب «الإجابات المهمة في المشاكل الملمة».
[107] الرسالة القشيرية ” للإمام أبي القاسم القشيري، ص 62 : باب الصمت / تهذيب شرح نهج البلاغة لإبن أبي الحديد المعتزلي، عبدالهادي الشريفي، ج1، ص376.
[108] أمّا أتْباعُ الأنْبِياءِ عَلَيْهِمُ السَّلامُ فَهُمُ المُسْلِمُونَ واليَهُودُ والنَّصارى، وفِرْقَةٌ أُخْرى بَيْنَ اليَهُودِ والنَّصارى وهُمُ الصّابِئُونَ، وأمّا أتْباعُ المُتَنَبِّئِ فَهُمُ المَجُوسُ، وأمّا المُنْكِرُونَ لِلْأنْبِياءِ عَلى الإطْلاقِ فَهم عَبْدَةُ الأصْنامِ والأوْثانِ، وهُمُ المُسَمَّوْنَ بِالمُشْرِكِينَ، ويَدْخُلُ فِيهِمُ البَراهِمَةُ عَلى اخْتِلافِ طَبَقاتِهِمْ. فَثَبَتَ أنَّ الأدْيانَ الحاصِلَةَ بِسَبَبِ الِاخْتِلافاتِ في الأنْبِياءِ عَلَيْهِمُ السَّلامُ هي هَذِهِ السِّتَّةُ الَّتِي ذَكَرَها اللَّهُ تَعالى في هَذِهِ الآيَةِ، قالَ قَتادَةُ ومُقاتِلٌ: الأدْيانُ سِتَّةٌ: واحِدَةٌ لِلَّهِ تَعالى وهو الإسْلامُ، وخَمْسَةٌ لِلشَّيْطانِ، وتَمامُ الكَلامِ في هَذِهِ الآيَةِ قَدْ تَقَدَّمَ في سُورَةِ البَقَرَةِ.
[109]تفسير القرآن العظيم اسماعیل بن عمر ابن کثیر ، جلد 5 ، صفحه 354/ إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَالَّذِينَ هَادُوا وَالصَّابِئِينَ وَالنَّصَارَىٰ وَالْمَجُوسَ وَالَّذِينَ أَشْرَكُوا إِنَّ اللَّهَ يَفْصِلُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ ۚ إِنَّ اللَّهَ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ (17) (الحج) يُخْبِر تَعَالَى عَنْ أَهْل هَذِهِ الْأَدْيَان الْمُخْتَلِفَة مِنْ الْمُؤْمِنِينَ وَمَنْ سِوَاهُمْ مِنْ الْيَهُود وَالصَّابِئِينَ وَقَدْ قَدَّمْنَا فِي سُورَة الْبَقَرَة التَّعْرِيف بِهِمْ وَاخْتِلَاف النَّاس فِيهِمْ وَالنَّصَارَى وَالْمَجُوس وَاَلَّذِينَ أَشْرَكُوا فَعَبَدُوا مَعَ اللَّه غَيْره فَإِنَّهُ تَعَالَى ” يَفْصِل بَيْنهمْ يَوْم الْقِيَامَة ” وَيَحْكُم بَيْنهمْ بِالْعَدْلِ فَيُدْخِل مَنْ آمَنَ بِهِ الْجَنَّة وَمَنْ كَفَرَ بِهِ النَّار فَإِنَّهُ تَعَالَى شَهِيد عَلَى أَفْعَالهمْ حَفِيظ لِأَقْوَالِهِمْ عَلِيم بِسَرَائِرِهِمْ وَمَا تُكِنّ ضَمَائِرهمْ
[110] قَالَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «مَنْ تَعَزَّى بِعَزَاءِ الْجَاهِلِيَّةِ فَأَعْضُوهُ بِهِنَّ أَبِيهِ وَلَا تُكَنُّوا» رواه البخاري في (الأدب المفرد) [963/1 بتحقيقي ] ، والنسائي في (السنن الكبرى) (5/272) [8864] و (6/242) [10812] وفي (عمل اليوم والليلة) [976] ، وأحمد في (المسند) (5/136) وابنه في (زوائد المسند) (5/136) ، وابن أبي شيبة في (المصنف) (15/33) [19030] أو (7/456) [37183] ، وأبو عبيد القاسم بن سلام في (غريب الحديث) (3/163) [422] و (3/288) [467] (ط مجمع اللغة العربية) ، والحربي في (الغريب) (3/919) ، والطحاوي في (شرح مشكل الآثار) [3204] و [3207] ، والهيثم بن كليب الشاشي في (مسنده) (3/374) [1499] ، وابن حبان في [3153الإحسان] أو [736 موارد] ، والطبراني في (المعجم الكبير) (1/198-199) [532] ، والقطيعي في (جزء الألف دينار) [209] ، وأبو نعيم في (معرفة الصحابة) [756] ، والبغوي في (شرح السنة) (13/120-121) [3541] ، والضياء المقدسي في (المختارة) [1242] و [1244] ، والمزي في (تهذيب الكمال) (19/339-330) و (19/330) النسائي في ((السنن الكبرى)) (8864) واللفظ له، وأحمد (21234) / آلبانی ، تخريج مشكاة المصابيح 4828/ شعيب الأرناؤوط: تخريج المسند 21236 / الألباني ، السلسلة الصحيحة269 / تخريج صحيح ابن حبان 3153 / ابن حجر العسقلاني: تخريج مشكاة المصابيح 4/404 / الألباني : السلسلة الصحيحة1/538 / محمد الأمين الشنقيطي: أضواء البيان3/527 / السخاوي: الأجوبة المرضية2/623 / شعيب الأرناؤوط: تخريج المسند21233 / السيوطي: الجامع الصغير629 / الألباني: صحيح الجامع567 / أخرجه أحمد (21271)، والنسائي في ((السنن الكبرى)) (10810)، والطبراني (1/198) (534) باختلاف يسير. ابن تيمية في منهاج السنة:قال أهل العلم: يجوز التصريح باسم العورة للحاجة والمصلحة… كما في حديث أبي بن كعب عن النبي صلى الله عليه وسلم قال: من تعزى بعزاء الجاهلية فأعضوه بهن أبيه ولا تكنوا.انتهى،
[111] رواه ابو داود۴۵۱۷ و ترمذی۳۹۵۵ و بیهقی/ آلبانی، صحيح الترغيب ۲۹۶۵/ در سنن ترمذی به این شکل روایت شده. رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید: فرمود : لَيَنْتَهِيَنَّ أَقْوَامٌ يَفْتَخِرُونَ بِآبَائِهِمُ الَّذِينَ مَاتُوا إِنَّمَا هُمْ فَحْمُ جَهَنَّمَ أَوْ لَيَكُونَنَّ أَهْوَنَ عَلَى اللَّهِ مِنَ الْجُعَلِ الَّذِى يُدَهْدِهُ الْخِرَاءَ بِأَنْفِهِ إِنَّ اللَّهَ قَدْ أَذْهَبَ عَنْكُمْ عُبِّيَّةَ الْجَاهِلِيَّةِ وَفَخْرَهَا بِالآبَاءِ ، إِنَّمَا هُوَ مُؤْمِنٌ تَقِيٌّ وَفَاجِرٌ شَقِيٌّ ، النَّاسُ كُلُّهُمْ بَنُو آدَمَ وَآدَمُ خُلِقَ مِنْ تُرَابٍ .
ترجمه : جماعتی که به پدران خود بر دیگران فخر مینمایند و پدرانشان اکنون مرده و به صورت زغال جهنم در آمده اند باید از این کار دست بردارند و الا آنان ازسوسکی که کثافت را به روی پوزه اش بلند می کند کمتر خواهند بود. خداوند رنگ و اخلاق زمان جاهلیت و افتخار به آباء و اجداد را ازشما دورساخته است هرکسی یکی از این دو حالت را دارد یا مسلمان است و پرهیزگار و یا گناه کار است و نادرست. همه مردم اولاد آدم هستند و آدم هم از خاک خلق شده است.
ابو داود هم به این گونه آورده : قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ ، إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ قَدْ أَذْهَبَ عَنْكُمْ عُبِّيَّةَ الْجَاهِلِيَّةِ ، وَفَخْرَهَا بِالْآبَاءِ مُؤْمِنٌ تَقِيٌّ ، وَفَاجِرٌ شَقِيٌّ ، أَنْتُمْ بَنُو آدَمَ وَآدَمُ مِنْ تُرَابٍ ، لَيَدَعَنَّ رِجَالٌ فَخْرَهُمْ بِأَقْوَامٍ ، إِنَّمَا هُمْ فَحْمٌ مِنْ فَحْمِ جَهَنَّمَ ، أَوْ لَيَكُونُنَّ أَهْوَنَ عَلَى اللَّهِ مِنَ الْجِعْلَانِ الَّتِي تَدْفَعُ بِأَنْفِهَا النَّتِنَ
آلبانی هم به این شکل روایت رو آورده : إنَّ اللهَ عزَّ وجلَّ أذهبَ عنكم عُبَّيَّةِ الجاهليةِ وفخرَها بالآباءِ ، الناسُ بنو آدمَ ، وآدمُ من ترابٍ ، مؤمنٌ تقيٌّ ، وفاجرٌ شقيٌّ ، لَيَنتهينَّ أقوامٌ يفتخرون برجالٍ إنما هم فحمُ جهنَّمَ ، أو ليكوننَّ أهونَ على اللهِ من الجُعلانِ ؛ التي تدفعُ النَّتنَ بأنفِها
[112] بخاری (3126) ومسلم (1904)
[113] صحيح الترمذي 1604
[114] أخرجه البيهقي في الشعب (9432)، وابن أبي الدنيا في الصمت (231) و في الغيبة والنميمة (94) أخرجه أبو نعيم في الحلية 7/ 46
[115] مسلم1017/ صحيح ابن ماجه169
[116] پیاده شده از سخنرانی تصویری شیخ ابوحمزه المهاجر هورامی حفظه الله