مشرکین و احکام آنها در شریعت اسلام و در ادبیات گفتمانی اهل تأویل (1)
بسم الله و الحمدلله
«به راستی حمد و سپاس تنها لایق الله است. او را شکر میگوییم و از او درخواست کمک و آمرزش میکنیم، و پناه میبریم به الله از شرور نفس هایمان واز بدی های اعمالمان. هر کس که الله او را هدایت کند هیچ کس نمیتواند او را گمراه کند و هر کس که خداوند او را گمراه نماید هیچ کس نمیتواند او را هدایت دهد، و شهادت میدهم که هیچ اله بر حقی به جز الله نیست که تنها و بیشریک است، و شهادت میدهم که محمد بنده و فرستاده ی او است».
«ای کسانی که ایمان آوردهاید آنچنان که شایسته است، از الله پرهیز کنید و نمیرید مگر آن که مسلمان باشید».
«ای انسانها! از (خشم) پروردگارتان بپرهیزید، پروردگاری که شما را از یک انسان بیافرید و (سپس) همسرش را از نوع او آفرید و از آن دو نفر مردان و زنان فراوانی منتشر ساخت. و از اللهی پرهیز کنید که همدیگر را بدو سوگند میدهید، و بپرهیزید از این که پیوند خویشاوندی را قطع کنید. بی گمان خداوند مراقب شما است».
« یأْ أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوْاْ اتَّقُوا اللهَ وَ قُوْلُوْاْ قَوْلاً سَدِیداً ، ای مؤمنان! از الله پرهیز کنید و سخن حق و درست بگویید. يُصْلِحْ لَكُمْ أَعْمَالَكُمْ وَيَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ ،در نتیجه، الله اعمالتان را شایسته می گرداند و گناهانتان را میبخشاید. وَمَن يُطِعْ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ فَازَ فَوْزًا عَظِيمًا (احزاب / 70) و هر کس از الله و پیامبرش اطاعت کند، قطعاً به پیروزی و کامیابی بزرگی دست مییابد».
«اما بعد: راست ترین سخن کتاب الله، و بهترین روش، روش محمد صلی الله علیه و سلم است، و بدترین امور نوآوری در دین است، و هر تازه پیدا شدهای در دین، بدعت؛ و هر بدعتی گمراهی، و هر گمراهی در آتش است».
السلام علیکم و رحمة الله و برکاته
اهمیت پرداختن به بحث «مشرکین» یا «الأحزاب» یا سکولاریستها در «وضع موجود»
خود شناسی و دشمن شناسی صحیح در طول تاریخ نیاز اساسی هر عقیده و قومی جهت کسب پیروزی بوده است و کسانی که در این پروسه از خود ضعف نشان داده اند یا وارد دام دشمنان شده و فریب خورده اند و به نحوی دچار سرگردانی و بر هم زدن معادلات صحیح شده اند، بدون شک پیروزی را دو دستی به دشمن خود تقدیم کرده و شکست و ذلیلی را برای خود پذیرفته اند.
یکی از خطرات بزرگی که از عدم خودشناسی اسلامی و عدم شناخت صحیح دشمن شناسی شرعی و درجه بندی شرعی دشمنان متوجه مسلمین می شود این است که شخص از یک سو احکامی که متعلق به کفار است را بر مومنین تطبیق می دهد، یا احکامی که متعلق به مومنین است را بر کفار تطبیق می دهد؛ و از سوی دیگر احکامی که متعلق به دسته های مختلف و مجزای کفار است را بر هم زده و احکام یکی از کفار را بر سایرین تطبیق می دهد و به این شکل هم در خود شناسی مصیبت و مشکل درست می کند و هم در دشمن شناسی، و طبعاً کسی که نه خودش را خوب بشناسد و نه دشمنش را در هر جنگی شکست می خورد.
ابن عمر رضی الله عنهما در مورد یکی از صفات خوارج می گوید: إِنَّهُمُ انْطَلَقُوا إِلَى آيَاتٍ نَزَلَتْ فِي الكُفَّارِ، فَجَعَلُوهَا عَلَى المُؤْمِنِينَ.[1] آنها به سراغ آیاتی که در مورد کفار نازل شده است میروند و آن آیات را بر مسلمانان قرار میدهند.
معمولاً اولین ثمره ی برهم زدن تعادل در نگرش به مسلمان و کافر این است که اینها آیاتی که در مورد کفار مشرک نازل شده است را بر مسلمین تطبیق می دهند به همین دلیل زمانی که به این شکل مسلمین را در جایگاه یکی از کفار مثل کفار مشرک قرار دادند آنوقت به دلیل نزدیکی به مسلمین و دوری مشرکین اصلی، جنگ داخلی با مسلمین را شروع می کنند و ناچاراً مشرکین را رها می کنند، که این هم یکی دیگر از صفات خوارج است که : يَقْتُلون أَهْلَ الإسلامِ ويَدَعونَ أَهْلَ الأَوْثانِ[2]. مسلمانان را میکشند و بتپرستان (مشرکین = سکولاریستها) را رها میکنند.
مگر نمی بینیم عده ای که به این یکی دو صفت خوارج آلوده شده اند نه تنها سکولاریستها را رها کرده اند بلکه «آشکارا» در کنار جنگ روانی و مسلحانه ی آنها بر علیه اهل اسلام قرار گرفته اند و بخشی از جبهه ی این کفار سکولار شده اند؟ یعنی انگار ما یکی دیگر از وعده های رسول الله صلی الله علیه وسلم را با چشم خود می بینیم که فرمود: وَإِنَّمَا أَخَافُ عَلَى أُمَّتِي الْأَئِمَّةَ الْمُضِلِّينَ، وَإِذَا وُضِعَ فِي أُمَّتِي السَّيْفُ لَمْ يُرْفَعْ عَنْهُمْ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ، وَلَا تَقُومُ السَّاعَةُ حَتَّى يَلْحَقَ قَبَائِلُ مِنْ أُمَّتِي بِالْمُشْرِكِينَ[3] تنها بر امتم، از طرف ائمهی گمراهکننده نگرانم؛ و اگر شمشیر در میان امتم افتاد تا قیامت از آنان برداشته نخواهد شد؛ و قیامت برپا نمی شود تا قبایلی از امتم به مشرکین نپیوندند. مگر نمی بینید چگونه به طاغوتهای سکولار جهانی و منطقه ای و محلی پیوسته اند؟
ابن تیمیه ضمن تفکیک کفار مشرک از کفار اهل کتاب و صابئی ها می گوید: هر کس از امت اسلامی که با کفار، اعم از مشرکین یا اهل کتاب، دوستی و موالات داشته باشد، هر نوع دوستی و موالاتی که باشد، مثلاً … پیروی در بخشی از گفتارو کردار ناشایست آنان، به تناسب این نکته ضعف، مورد نکوهش، نفاق و مجازات قرار میگیرد.[4] به دنبال این از صابئی ها و یهود و نصاری و مشرکان کلدانی و فیلسوفان و جادوگرانی که با فرعون و قوم وی که علیه موسی همنظر شدند مثالهائی می آورد.
دسته ای دیگر از همینهائی که خودشان را به این چند صفت خوارج آلوده کرده اند نیز ناخواسته و جاهلانه بر اساس نقشه های سکولاریستها حرکت می کنند و به اهل اسلام صدمه می زنند و به این شکل هر دو گروه درهای تفرق و جنگ داخلی و ذلیلی و سستی و در نهایت شکست و نابودی برای مسلمین را باز کرده اند آنهم صرفاً به دلیل شناخت نادرست از خود و دشمن.
یکی از اصطلاحاتی که از زمان اصحاب رسول الله صلی الله علیه وسلم تا کنون بین اقلیتی محدود با جمهور اهل علم و تمام مذاهب اسلامی محل اختلاف بوده است مفهوم مشرک و مشرکین است که مستقیماً با دشمن شناسی شرعی و درجه بندی شرعی دشمنان گروه خورده و یکی از اسبابهای اصلی تولید این چند صفت خوارج در میان دسته هائی از مسلمین شده است. به همین دلیل همیشه و بخصوص در «وضع موجود» شناخت صحیح نسبت به این مفهوم «نیاز روز» مسلمین بوده است؛ با درک اهمیت و حساسیت این شناخت صحیح و تاثیرات منفی که شناخت غلط این اصطلاح بر زندگی اجتماعی و بخصوص بر اهل دعوت و جهاد گذاشته است تلاش می کنیم با کمک همدیگر در این دهه ی اول ذیحجه ی سال 1400ش داشته های خود در این زمینه را با هم رد و بدل کنیم و همچون سایر موارد به شناختی صحیح آنهم به زبانی ساده دست پیدا کنیم .ان شاء الله.
بر این اساس و برخلاف روالی که خیلی از عزیران در پیش گرفته اند ابتدا به معرفی اجمالی مشرکین می پردازیم و به دنبال آن سعی خواهیم کرد به عقاید آنها اشاره کنیم و بعد از شناختی مختصر به بررسی چند حکم مختص مشرکین می پردازیم و به دنبال آن به بررسی آیاتی از قرآن بر فهم تمام مذاهب اسلامی در تفکیک این دسته از کفار از سایر کفار خواهیم پرداخت و باذن الله در پایان به سوالات عزیزان هم در حد زمانی که در اختیار داریم پاسخ خواهیم داد .
شخصی از امام شافعی رحمه الله سوال کرد علم بر چند نوع است :امام شافعی فرمود: بر دو نوع است: 1- علم عام یا واجب 2- و علم خاص. علم عام یا واجب اگر کسی به حد بلوغ رسیده باشد درآن هیچ عذری وجود ندارد و جهل درمورد آن قابل قبول نیست. علم عام یا واجب مانند علم به واجب بودن نماز و روزه وحج وزکات و حرام بودن شراب و زنا و سرقت و ارکان اسلام و… و واجب است که تعقل کننده به آن عمل کند ومال و نفس خود را درآن خرج کند و این علم تمام مردم آن را می دانند و دلیل برآن درقرآن وسنت و اجماع است که مردم ازگذشته تا به حال به آن علم دارند و نمی توان گفت: کسی درآن دچار غلط یا اشتباه یا تاویل شده است و معذور است، و جایز نیست برایش عذر تراشی کنی.
علم دوم که علم خاص است که ازجزئیات وفروع تشکیل شده است وفرق ندارد که دراحکام باشد یا غیر آن که نصی از کتاب و سنت درمورد آن وجود ندارد که این علم امکان پذیر نیست مگر ازاخبار خاص که تمام مردم به آن علم ندارند و احتمال و قیاس و تاویل دارد.[5]
بحثی که ما در مورد مشرکین و احکام آنها در شریعت اسلام شروع کرده ایم بخشی از علم عام است که متاسفانه به دلایل مشخصی که تماماً ریشه در انحراف حاکمیت از خلافت به ملوکیت و نابودی اصل شورای اولی الامر و جماعت واحد مسلمین و در نتیجه تولید انحرافات تدریجی و ذلتهای ناشی از تفرق دارد، بسیاری از اموری که برای عموم خیرالقرون و حتی قرون بعد از آن آشکار و واضح بودند متاسفانه امروزه برای بسیاری از درسخوانده های علوم شرعی ما نیز واضح و ملموس نیست چه رسد به عوام مسلمین.
با این وجود لازم است به خود یادآوری کنیم که درک مسائل شریعت الله در امور اساسی و عامه به صورت کامل و ساده و واضح بیان شده است و چنانچه پیچیدگی ها و اشتباهات بشری ناشی از تاویلات و برداشتهای متنوع و مختلف را کنار بزنیم به سادگی خواهیم توانست باز به همان اسلام و قرآن ساده و روشن دست پیدا کرد.
البته باید بدانیم که این غیر ممکن است در قرآن مبین احکام متعلق به طهارت و طلاق و ارث و نکاح و اموری از این دست واضح تر و کامل تر از بیان لا اله (کفر به طاغوت) و الا الله (ایمان به الله) باشد که اصل دین است.
از رحمت و کرم الله تعالی به دور است که تمام پیامبرانش را برای امری فرستاده باشد و مردم را به آن مکلف کرده باشد و به آن امر کرده باشد « وَقَدْ أُمِرُوا أَن يَكْفُرُوا بِهِ (نساء/ 60) اما آنرا مبهم گذاشته باشد و مردم را به این شکل گمراه کند.
الله تعالی می فرماید :
- وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِي كُلِّ أُمَّةٍ رَّسُولاً أَنِ اعْبُدُواْ اللّهَ وَاجْتَنِبُواْ الطَّاغُوتَ (نحل/36) یقیناً ما در (میان) هر امتی پیامبری را فرستادیم که: الله را عبادت کنید، و از طاغوت دوری و اجتناب کنید.
- فَمَن يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِن بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَىٰ لَا انفِصَامَ لَهَا ۗ وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ (بقره/ 256) پس هر کس به طاغوت کفر ورزد و به خدا ایمان آورد، پس به راستی که به دستگیرهی محکمی چنگ زده است، که آن را گسستن نیست، و خداوند شنوای داناست.
و در صحیح مسلم آمده است: «مَنْ قَالَ: لَا إِلَٰهَ إِلَّا اللَّه، وَكَفَرَ بِمَا يُعْبَدُ مَنْ دُونِ اللهِ، حَرُمَ مَالُهُ، وَدَمُهُ، وَحِسَابُهُ عَلَى اللهِ»؛ «هرکس بگويد: لَا إِلَٰهَ إِلَّا اللَّه و به آنچه که بغیر الله عبادت میشود کافر شود، مال و خون او حرام است و حساب (اعمال) او با خداست».
و در صحیح مسلم از رسول الله صلی الله علیه وسلم آمده است که مشرکین قریش را به توحید فرا میخواند و به آنها میفرمود: «قُولُوا: لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ تُفْلِحُوا»؛ «بگویید هیچ معبودی جز الله نیست تا رستگار شوید».
سوالی که برای همه پیش می آید این است که این طاغوتها چه کسانی هستند که معادل «لا اله» شده اند و باید هر انسان باسواد و بی سواد و پیرو جوان آنها را به سادگی و راحتی شناخته و بعد به آنها کفر کند و بعد به آنچه الله نازل کرده ایمان بیاورد تا رستگار شود؟
اینها به راحتی باید با عقل ساده و بسیط دانسته شوند و با فطرتی که الله به هر انسانی داده درک شوند. هر انسان غیر دیوانه ی صاحب عقل مکلفی باید به راحتی بتواند طاغوتها را بشناسد تا بتواند به آنها کفر کند. یعنی چگونه به راحتی می تواند یک شتر حلال گوشت را از یک خوک حرام گوشت تشخیص دهد و از خوک حرام گوشت دوری می کند به همین شکل باید به سادگی طاغوتها را از مسلمین تشخیص دهد و به طاغوتها کفر کند .
البته کفر به طاغوت فرق دارد با تکفیر. در تکفیر «مواردی اتفاق می افتد» که نیاز به تخصص دارد و کار هر کسی نیست و تنها متخصصین می توانند این تکفیری که حق الله و رسولش است را از منابع شرعی استخراج کنند و امری شرعی و نقلی است نه عقلی، اما کفر به طاغوت و انکار کردن و زیرپانهادن و رد کردن طاغوتها امری عقلی است که هر انسان غیر دیوانه ی مکلفی با هر درجه ای از عقل و هوش می تواند آن را انجام دهد چون کفر به طاغوت بخشی از اصل دین است.
الله تعالی می فرماید: يُرِيدُونَ أَن يَتَحَاكَمُوا إِلَى الطَّاغُوتِ وَقَدْ أُمِرُوا أَن يَكْفُرُوا بِهِ (نساء/60) میخواهند برای داوری نزد طاغوت بروند با آن که به آنها دستور داده شده که به او کفر ورزند».
این طاغوت چه کسانی بودند؟ یهود
الله تعالی می فرماید: أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ أُوتُوا نَصِيبًا مِنَ الْكِتَابِ يُؤْمِنُونَ بِالْجِبْتِ وَالطَّاغُوتِ وَيَقُولُونَ لِلَّذِينَ كَفَرُوا هَٰؤُلَاءِ أَهْدَىٰ مِنَ الَّذِينَ آمَنُوا سَبِيلًا (نساء/51) آیا در شگفت نیستی از کسانی که بهرهای از کتاب ( آسمانی ) بدیشان رسیده است ( چگونه) به بِالْجِبْتِ وَالطَّاغُوتِ ایمان میآورند و درباره کافران (مشرک) میگویند که اینان از مسلمانانی برحقّتر و راهیافتهترند.
این طاغوت کافری که یهودی ها به آن ایمان اوردند چه کسانی بودند؟ مشرکین مکه
الله تعالی می فرماید: قَدْ كَانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْرَاهِيمَ وَالَّذِينَ مَعَهُ إِذْ قَالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآءُ مِنكُمْ وَمِمَّا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ كَفَرْنَا بِكُمْ وَبَدَا بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمُ الْعَدَاوَةُ وَالْبَغْضَاءُ أَبَدًا حَتَّىٰ تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ (ممتحنه/4) یقیناً برای شما سرمشق خوبی در (زندگی) ابراهیم و کسانی که با او بودند وجود دارد، آنگاه که به قوم خود گفتند: ما از شما و از آنچه غیر از الله میپرستید بیزاریم، به شما کافر (و منکر) شدهایم، و میان ما و شما برای همیشه عداوت و دشمنی آشکار شده است، تا این که به الله یگانه ایمان آورید».
ابراهیم علیه السلام و همراهانش به چه کسانی کفر کردند؟ مشرکین
الله تعالی می فرماید: قُلْ يَا أَيُّهَا الْكَافِرُونَ (کافرون/1) «بگو ای کافران».
پیامبر در مکه به چه کسانی گفت کافر؟ مشرکین
پس «كَفَرْنَا بِكُمْ» یعنی : به شما کافر شدهایم….. و به معنای «کفّرناکم» نیست . چون الله تعالی آنها را تکفیر کرده و الله تعالی آنها را کافر نامیده نه ما . و هر کسی که از طاغوت اجتناب و دوری کند و آن را رد کند و عبادتش را انکار کند، در این صورت به آن کافر شده است.
الله تعالی کفار اصلی را تکفیر کرده. نیازی به تکفیر من و شما نیست. فقط مانده ما به آنها کفر بورزیم. همین و بس. بعد برای تکفیر اهل قبله هم راهش را مشخص کرده است و باید ضمن رعایت ظوابط تکفیر و …. چنانچه اینها مرتد شناخته شدند و جزو طاغوتها شدند، ما به آنها کفر می کنیم.
ابن تیمیه که در ارتداد جهمیه شک نداشت با این وجود کفر کسی که جهمیه را تکفیر نکند به شناخت سخنشان و شناخت حکم الله دربارهی سخنشان مقیّد می کند و می گوید: مَنْ شَكَّ فِي كُفْرِ هَؤُلَاءِ بَعْدَ مَعْرِفَةِ قَوْلِهِمْ وَمَعْرِفَةِ دِينِ الْإِسْلَامِ فَهُوَ كَافِرٌ كَمَنْ يَشُكُّ فِي كُفْرِ الْيَهُودِ وَالنَّصَارَى وَالْمُشْرِكِين»[6]کسی که در کفر آنان شک کند بعد از شناخت سخنانشان و شناخت دین اسلام پس او کافر است، همانند کسی که در کفر یهود و نصاری و مشرکین شک میکند. در اینجا هم باز می بینیم که ابن تیمیه یهود و نصارا را از مشرکین جدا می کند.
البته عده ای از صحابه و اهل علم طاغوت را به مصداقهای طاغوت تفسیر کرده اند . یکی گفته طاغوت یعنی ساحر یا یهود یا عمر بن خطاب رضی الله عنه طاغوت را به شیطان تفسیر کرده است. پس تمام کفار حزب شیطان و زیر مجموعه های شیطان محسوب می شوند و طاغوت.
در این صورت در هر جای قرآن و سنت اسمی از طاغوت آمده یعنی : کافر. حالا این طاغوت چه کسی است؟ به عبارتی دیگر این کفار در میان انسانها کدامها هستند که از مسلمین صدر اسلام خواسته می شد به آنها کفر کنند؟ 1- الَّذِينَ هَادُوا 2- وَالصَّابِئِينَ 3- وَالنَّصَارَى 4- وَالْمَجُوسَ 5- وَالَّذِينَ أَشْرَكُوا.
نکته ی ریز اینکه زمانی که درخت یا سنگ یا حیوان یا ستاره و ماه و…. یا فلان پیامبر یا ملائکه یا یکی از اولیاء الله توسط عده ای عبادت می شوند کافر و طاغوت نیستند …. برای اینکه آنان به این عبادت راضی نیستند، بلکه آنان در روز قیامت از آن برائت میکنند و عبادتِ عبادتکنندگانشان را انکار میکنند. الله تعالی از زبان آنها میفرماید: إِن كُنَّا عَنْ عِبَادَتِكُمْ لَغَافِلِينَ (یونس/29) ما یقیناً از عبادت شما بیخبر بودیم.
معنای قرآنی لَا إِلَٰهَ إِلَّا اللَّه و علم خواسته شده به لَا إِلَٰهَ إِلَّا اللَّه نزد اهل سنت یعنی همین. حدّ و مرز اصل دین هم یعنی همین. ابن تیمیه می گوید: وَلِهَذَا كَانَ رَأْسُ الْإِسْلَامِ «شَهَادَةَ أَنْ لَا إِلَٰهَ إِلَّا اللَّه» وَهِيَ مُتَضَمِّنَةٌ عِبَادَةَ اللَّهِ وَحْدَهُ وَتَرْكَ عِبَادَةِ مَا سِوَاهُ وَهُوَ الْإِسْلَامُ الْعَامُّ الَّذِي لَا يَقْبَلُ اللَّهُ مِنْ الْأَوَّلِينَ والآخرين دِينًا سِوَاهُ.[7]برای همین رأس اسلام شاهدی دادن لَا إِلَٰهَ إِلَّا اللَّه است که در برگیرندهی عبادت الله یکتا و ترککردن عبادت هر آنچه غیر اوست میباشد و آن اسلام عامی است که خداوند دینی جز آن را از اولین و آخرین نمیپذیرد.
این اسلام و قرآن ساده ای است که الله تعالی می فرماید: وَلَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّكِرٍ (قمر/17) یعنی ساده و بی آلایش است اما عده ای این مسائل ساده را با انبوهی از تفاسیر و تاویلات و توضیحات گاه متناقض چنان پیچیده و پرحجم و هزارتو و بی جهت شلوغش کرده اند که اغلب باعث خستگی و حتی نگرانی و سرگردانی مسلمین شده اند چه رسد به سایر مردمان غیر مسلمان سرگردانی که باید این پیام به همین سادگی به آنها برسد و از این سرگردانی نجات پیدا کنند.
یکی از این مسائل ساده ای که به انسان شناسی در قرآن و شریعت بر می گردد و دسته ای در همین یکی دو قرن گذشته جهت ضربه زدن به مسلمین پیچیده اش کرده اند، شناخت و تمیز دسته ای از بدترین کفار آشکار در دنیا یعنی «کفار مشرک» است که الله تعالی آنها را نجس نامیده و می فرماید: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ (توبه/28) ای کسانی که ایمان آوردهاید، به تأکید و بدون شک بدانید که مشرکان نجس و پلیدند.
معرفی اجمالی «مشرکین» یا «الأحزاب» و تشخیص ساده ی آنها
به زبان عربی : «مشرکین» یا «الأَحزابَ» و به زبان سیاسی روز: سکولاریستها؛ یعنی: تمام کفاری که در طول تاریخ با آنکه در مواردی به ندای فطرت خود پاسخ مثبت داده اند و یا از پس مانده ی تعلیمات انبیاء چیزهائی را پذیرفته اند، اما همگی به قوانین و شریعتهائی که الله تعالی به وسیله ی پیامبرانش «در شکل منسجم آن» نازل کرده ایمان ندارند، و برای اداره ی زندگی خود دست به قانون تراشی زده اند، و به این شکل «آشکارا» و «واضح» برای الله تعالی شریک قرار داده اند و «آشکارا» و «واضح» و بدون تعارف با کوچک کردن الله می گویند که ما قوانین شریعت الله را برای اداره ی جامعه ی خود قبول نداریم و نباید این قوانین در اداره ی جامعه ی ما دخالت داشته باشند.
در بهترین حالت می گویند: اعتقاد به الله و قوانینش باید شخصی باقی بماند و در مساجد و سایر مکانهای عبادی محدود شود و نباید در حاکمیت و نهادهای مختلف حکومتی دخالت کند، و نباید کاری به کار ما و قوانین اداری ما داشته باشد، و کلاً خدا حق ندارد در چگونگی اداره ی زندگی دنیوی ما چون مسائل سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی، آموزشی، خانوادگی و قوانین جزائی و مدنی و حتی محیط زیست و در کل، در چگونگی اداره ی زندگی دنیوی ما دخالت کند و الله در هر چیزی که با قوانین ما مخالفت کرده باید کنار زده شود و نادیده گرفته شود. این مفهوم، مضمون و هدف مشترک تمام سکولاریستها (مشرکین) در طول تمام تاریخ بشریت بوده است.
اینکه می بینید امروزه در میان سکولاریستها کسانی پیدا می شوند که بسیاری از خرافات موجود در میان مردم را قبول ندارند، نباید باعث سردرگمی شما شود. البته ما به این بعض الحقهائی که این اشخاصی چون ابوالبختری و مطعم بن عدی و امثالهم از آن تبعیت می کنند احترام می گذاریم و برای این اعمال و افکار آنها ارزش قائلیم، اما فراموش هم نمی کنیم که اینها کفارمشرکی هستند که دارای صفاتی از مومنین هستند و با آنکه این خرافات را نمی پذیرند در کنارش قوانین هیچ یک از شریعتهای آسمانی و منجمله قوانین آخرین شریعت الله را نیز قبول ندارند و مستقلاً اقدام به قانونگذاری می کنند.
عَمْرُو بْنُ عَبَسَةَ السُّلَمِي رضی الله عنه می گوید: كُنْتُ وَأَنَا في الجَاهِلِيَّةِ أَظُنُّ أَنَّ النَّاسَ عَلى ضَلالَةٍ، وَأَنَّهُمْ لَيْسُوا على شيءٍ، وَهُمْ يَعْبُدُونَ الأَوْثَانَ»[8]؛ « من وقتی که در زمان جاهليت بودم، يقين داشتم که مردم در گمراهی هستند و اين که آنان بر راهی معقول نيستند که بتها را پرستش میکنند»، و با عقلش عبادتشان برای بتها را قبیح می دانست و آنان را بر گمراهی می دانست و معتقد بود که آنها بر راه معقولی نیستند.
مگر ما از همین افراد سکولار ندیده ایم که به بسیاری از خرافات موجود در میان مردم اعتقادی ندارند و حتی عده ای نقدهای جالبی هم بر این خرافه ها و خرافه گرایان نوشته اند؟ اما در کنارش به قوانین شریعت الله هم اعتقاد ندارند و به دلیل جهل و نفهمی و کم علمی که بر اذهان آنها حاکم شده و یا تابع هوای نفس شده اند و قلبهای بیمار و آلوده ای که دارند با همان نگرشی که به خرافه گرایان نگاه می کنند با همان نگرش هم به قوانین شریعت الله نگاه می کنند و مستقلاً اقدام به تولید قوانینی در برابر قوانین الله می کنند یا از قوانین تولید شده توسط بشر در برابر قوانین الله به صورت واضح و آشکار و حتی با افتخار حمایت می کنند. پس سکولاریستها متنوع و رنگارنگ هستند که در الأَحزابَ مختلفی شناسانده می شوند و یکدست نیستند. یکدستی آنها و نقطه ی مشترک همه ی سکولاریستها دشمنی با قوانین شریعت الله است.
نکته ی بسیار مهم این است بعد از آنکه الله تعالی امر می کند سکولاریستها حق ندارند مساجد الله را آباد کنند«مَا كَانَ لِلْمُشْرِكِينَ أَن يَعْمُرُواْ مَسَاجِدَ الله» می فرماید: «شَاهِدِينَ عَلَى أَنفُسِهِمْ بِالْكُفْرِ»(توبه/17) به كفر خودشان گواهی میدهند.
در اینجا کفر یعنی پوشاندن و نادیده گرفتن آنچه توسط الله تعالی نازل شده حتی اگر تنها یک حکم باشد. حالا برو و از هر سکولاری که دوست داری بپرس ببین در مورد کنار زدن قوانین شریعت الله و جایگزین کردن قوانین بشری چه می گوید؟ آیا نمی گوید که باید قوانین شریعت الله را کنار بزنیم و آنها را بپوشانیم و به جایش قوانین سکولاریستی ساخته شده توسط بشر را قرار دهیم؟ آیا به همین سادگی بر کفر خودشان گواهی و شاهدی نمی دهند؟ مشرکین یعنی اینها، که شناخت آنها نیازی به باسواد یا بی سواد یا پیر یا جوان بودن ندارد. تنها قلبی سلیم و گوشی شنوا و چشمی بینا می خواهد. لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَى السَّمْعَ وَهُوَ شَهِيدٌ (ق/37)
در اینجا به نکته ی مهمی می رسیم و آنهم اینکه: مشرکین «آشکارا» و «واضح» انفصال و جدائی از قانون و حکم الله و استقلال از شریعت الله را بیان می کنند. این جدائی آشکار و استقلال واضح در شناخت مشرکین از سایر کسانی که به بعضی از بیماری های اینها آلوده شده اند در صحت جهانبینی ما بسیار مهم و سرنوشت ساز است.
سکولار یا به زبان عربی مشرک یعنی همین. به همین واضحی و روشنی که به راحتی می توانی آن را از یک یهودی و نصرانی و مجوس و صابئی تشخیص بدهی . چون هیچ یهودی یا نصرانی یا مجوس و صابئی وجود ندارد که بگوید من قوانین خدا را کنار می گذارم و با آنها مخالفم و از حکم و قانون الله استقلال دارم و به جای آن قوانین ساخته شده توسط خودم را قبول دارم. او مخالف قوانین الله در اسلام یا مخالف سایر شریعتهای آسمانی است و معتقد است آنچه که او به آن اعتقاد دارد قوانین الله هستند نه قوانین سایر شریعتها، پس از نگاه خودش مدافع و حافظ قوانین و دین الله تعالی است نه در برابر آن.
آیا امروزه به سادگی نمی توانی یک کافر سکولار (مشرک) را از یک کافر یهودی و نصرانی و صابئی و مجوس تشخیص بدهی؟ آیا برایت سخت است همه ی این کفار را از مومنین جدا کنی و به تبعیت از آیات الله بگوئی : 1- الَّذِينَ آمَنُوا 2- وَالَّذِينَ هَادُوا 3- وَالصَّابِئِينَ 4- وَالنَّصَارَى 5- وَالْمَجُوسَ 6- وَالَّذِينَ أَشْرَكُوا؟!
در این صورت، سکولاریستها (مشرکین) هرگز نگفته اند که این قوانین ما از سوی الله آمده است، بلکه:
- یا گفته اند از گذشتگان ما به ما رسیده و از این قوانین تبعیت می کنیم : وَإِذَا قِیلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنزَلَ اللّهُ قَالُواْ بَلْ نَتَّبِعُ مَا أَلْفَیْنَا عَلَیْهِ آبَاءَنَا ۗ (بقره/170) و هنگامی که به آنان گفته شود: از آنچه خدا فرو فرستاده است پیروی کنید، میگویند : بلکه ما از آنچه پدران خود را بر آن یافتهایم پیروی میکنیم.
- و یا برای اداره ی امور روز مره ی خود به پادشاهان و بزرگان خود مراجعه کرده اند که این بزرگان گاه پارلمانها و مجالس مشورتی چون دارالندوه هم داشته اند و در این مجالس قوانین روزمره ی خود را تصویب کرده اند.
پس: مشرکین (سکولاریستها) از گذشته های باستان تا کنون و تا روز قیامت برای اداره ی زندگی خود از قوانینی غیر از قوانین شریعت الله پیروی می کنند و قوانین آنها ساخته و پرداخته ی خود انسان است که بر انسان حاکمیت پیدا کرده اند، و با حاکمیت آنچه توسط «الله تعالی» نازل شده است سرنازگاری و دشمنی دارند، و هرگز نمی پذیرند آنچه از سوی «الله تعالی» آمده است و با قوانین آنها مخالف است بر مردم حاکمیت داشته باشد، و این یعنی مبنا قرار دادن اومانیسم یا همان انسانیتی که عده ای بر زبان می رانند و این یعنی دموکراسی (حاکمیت قوانین مردم بر مردم به جای حاکمیت قوانین الله بر مردم) که بر پایه ی همین اومانیسم یا انسان گرائی شکل گرفته و از باستان تا کنون در برابر دین اسلام و قوانین شریعت الله ابراز وجود کرده است.
این سخن و عقاید سکولاریستها(مشرکین) در طول تاریخ بوده است. آیا امروز چیزی غیر از این می گویند؟ آیا سکولاریستهای اطراف شما فرقی با گذشتگان باستانی و فسیل شده خود دارند و چیزی غیر از این می گویند که الله تعالی در موردشان می فرماید: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ» (توبه/28) ای کسانی که ایمان آوردهاید، به تأکید و بدون شک بدانید که مشرکان نجس و پلیدند.
تنها فرق سکولاریستهای کنونی در این است که نسبت به گذشتگان فسیل شده ی خود بی اخلاق تر و جنایتکارتر و درنده تر شده اند و با پشتوانه ی قدرت نظامی و مدیریتی نوین، قوانینی را تصویب و به اجرا گذاشته اند که جمع بندی تمام مفاسد تاریخ بشریت تا کنون بوده است.
در این صورت این سکولاریستها (مشرکین) آشکارا دست به وضع قوانین و احکام بشری و دست به تشریع می زنند، و آشکارا دست به التحلیل (آزاد) و التحریم (ممنوع) قرار دادن اموری می زنند، و با پیروی کردن از این قوانین و برنامه های تولید شده به عبادت آنها می پردازند. اینها واضح و آشکارا می گویند: وَقَالَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا لَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا عَبَدْنَا مِنْ دُونِهِ مِنْ شَيْءٍ نَحْنُ وَلا آبَاؤُنَا (سکولاریستها(مشرکین) میگویند : اگر خدا میخواست نه ما و نه پدران ما، چیزی جز خدا را نمیتوانستیم عبادت کنیم،) وَلا حَرَّمْنَا مِنْ دُونِهِ مِنْ شَيْءٍ ۚ (و چیزی را بدون اجازه او نمیتوانستیم حرام بکنیم.) كَذَٰلِكَ فَعَلَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ ۚ (کسانی که پیش از ایشان هم بودند این چنین میکردند.) فَهَلْ عَلَى الرُّسُلِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ (نحل/35) مگر بر پیغمبران وظیفهای جز تبلیغ آشکار است؟
پس اینها به این آزاد و ممنوع کردنها و به این قانون تراشی ها -که می گویند این قوانین از سوی الله نیامده بلکه خودمان تولیدش کرده ایم یا از گذشتگان ما به ما رسیده،- و به این تبعیت کردن از این قوانین تولید شده توسط خودشان -که عبادت کردن غیر الله و شرکی واضح و آشکار است- اقرار دارند و خود را جزو یکی از طاغوتهای 6گانه آشکارِ : 1- َالَّذِينَ هَادُوا 2- وَالصَّابِئِينَ 3- وَالنَّصَارَى 4- وَالْمَجُوسَ 5- وَالَّذِينَ أَشْرَكُوا (مشرکین) 6- مَن يَرتَدَّ مِنكُم عَن دينِهِ (مرتدین) قرار داده اند.
برای ورود به اسلام نیز، کفر به طاغوت مقدم بر ایمان به الله است، و طاغوت هم در میان انسانها که باید به آنها کفر کنیم یعنی همین کفار 6گانه ی آشکار، مراجعه به قوانین هر یک از کفار 6گانه ی آشکار به جای قانون شریعت الله در واقع ایمان به طاغوت است.
رسول الله صلی الله علیه وسلم نیز واضح و آشکارا بیان می کند که عبادت طاغوت یعنی پیروی کردن و اطاعت کردن از قوانینی که این طاغوتها تراشیده اند حالا عده ای چون مشرکین آگاهانه و عمداً و اختیاری به عبادت این طاغوتها می پردازند و دسته ای هم ناخواسته در این مهلکه افتاده اند.
از عدی بن حاتم روایت است گفت: أَتَيْتُ النَّبِيَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَفِي عُنُقِي صَلِيبٌ مِنْ ذَهَبٍ. فَقَالَ: «يَا عَدِيُّ اطْرَحْ عَنْكَ هَذَا الوَثَنَ»، (نزد نبی صلی الله علیه وسلم آمدم که صلیبی از طلا گردنم بود که فرمود:” ای عدی این بت را از گردنت دور کن ” وَسَمِعْتُهُ يَقْرَأُ فِي سُورَةِ بَرَاءَةٌ: اتَّخَذُوا أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ وَالْمَسِيحَ ابْنَ مَرْيَمَ وَمَا أُمِرُوا إِلَّا لِيَعْبُدُوا إِلَٰهًا وَاحِدًا ۖ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ۚ سُبْحَانَهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ (توبه/31) و شنیدم که رسول اکرم صلی الله علیه وسلم این آیه در سوره برائت را می خواند: (اينان دانشمندان و راهبان خود و مسيح پسر مريم را «رب» ی به جاى الله گرفتند با آنكه مامور نبودند جز اينكه إله یکتایی را عبادت کنند كه هيچ إلهی جز او نيست، او منزه است از آنچه [با وى] شريك مىگردانند) را می خواند و فرمود: «أَمَا إِنَّهُمْ لَمْ يَكُونُوا يَعْبُدُونَهُمْ، وَلَكِنَّهُمْ كَانُوا إِذَا أَحَلُّوا لَهُمْ شَيْئًا اسْتَحَلُّوهُ، وَإِذَا حَرَّمُوا عَلَيْهِمْ شَيْئًا حَرَّمُوهُ»[9] آنها (یعنی یهود و نصاری)عبادت ظاهری برای احبار و خاخامهایشان نمیکردند بلکه هرگاه این احبار و رهبانها حلالی را حرام و یا حرامی را حلال میکردند اینها هم آن چیز را حلال را حرام می کردند.
در اینجا شما ابتدا متوجه می شوید که نصرانی ها هم بت دارند مثل آتش که بت مجوسها و ستاره ها که بت صابئن هستند و مشرکین هم بتهای متنوعی داشتند. پس معیار برای جدا کردن کفار اهل کتاب و شبه اهل کتاب داشتن بت نیست؛ علاوه بر این واضح تفاوت بین شرک یک کافر اهل کتاب با یک کافر مشرک را می بینید. یک کافر مشرک واضح و آشکار استقلال قوانین خود از الله را بیان می کند و با قوانین الله هم مبارزه می کند اما یک کافر اهل کتاب یا شبه اهل کتاب همان شرکیات را با نام دین الله و تبعیت از دین الله به خوردش می دهند و خیال می کند دارد از دین الله پیروی می کند و اگر به آنها بگوئی از قوانین غیر الله اطاعت کنید قطعاً اطاعت نمی کنند.
ابوالبختری رحمه الله که در قرن دوم زندگی کرده و از شاگردان امام مالک رحمه الله بوده می گوید: آنها (یعنی یهود و نصاری) برای احبار و رهبان نماز نمیخواندند و اگر حتی این احبار به آن مردم میگفتند عبادت برای غیر الله متعال بکنید اطاعت نمیکردند اما احبار حلال را حرام و حرام را حلال میکردند و یهودی ها و نصرانی ها در این مورد از آنها اطاعت میکردند و این عمل عین ربوبیت است. فَكَانَتْ تِلْكَ الرُّبُوبِيَّةَ.[10]
امام بغوی هم می گوید: اگر گفته شود خوب یهود و نصاری که عبادت برای احبار و رهبان نمیکردند! ما می گوییم: آنها در معصیت الله از این کاهنان اطاعت میکردند و اگر کاهنان چیزی را حلال یا حرام میکردند این مردم هم گوش به فرمان میشدند و با این وضعیت آنها را اربابانی به جز الله متعال قرار می دادند. [11] فَاتَّخَذُوهُمْ كَالْأَرْبَابِ.
این اهل کتاب و پیروان سایر شریعتهای آسمانی با ارتکاب این جرمهائی که مختص مشرکین است و از صفات مشرکین است دچار بیماری شرک شده و در نهایت به دلیل مخالفت با حجتی که الله تعالی توسط آخرین پیامبرش فرستاده تکفیر شده و «کافر» شده اند.
پس: مشرک واضح و آشکار و با اقرار خودش، استقلال از قوانین شریعتهای آسمانی و نپذیرفتن قوانین شریعت الله را اعلام می کند اما اهل کتاب مثل عدی بن حاتم و شبه اهل کتاب مثل مجوس و دیگران هرگز نمی پذیرند که چیزی که به آن اعتقاد دارند از طرف غیر خدا آمده و اینها دچار شرک با الله شده اند و برای غیر الله عبادت می کنند و اگر به آنها امر شود قوانین غیر الله قبول کنید هرگز نمی پذیرند. تعجب عدی بن حاتم از سخنان رسول الله صلی الله علیه وسلم به همین دلیل بود و مثل این بود که انگار دارند به آنها تهمت می زنند.
هر یک از شریعتهای آسمانی چه در یک حکم چه در مجموعه ای از احکام اگر منفصل و جدا و مستقل از حکم الله حکم تولید شده توسط بشر را جایگزین کنند چنین شخصی تکفیر می شود. این نکته ی مهم و اساسی است که خیلی از عزیزان آن را نادیده می گیرند و به جای طی کردن ظوابط و مراحل و فیلترهای 4گانه ی تکفیر در مورد مسلمین به اشتباه مسلمین را در دسته ی مشرکین قرار می دهند، اشتباهی که هیچ یک از علمای سلف ما مرتکب نشده اند و تنها مختص تفکر نجدیت است. یعنی قرار دادن مسلمان در دسته ی مشرکین و تولید اصطلاح ترکیبی «مسلمان مشرک» یا «مشرکین منتسب به اسلام» و بعد تطبیق دادن حکم کفار مشرک بر چنین مسلمینی هیچ سابقه ای در میان فقهای مذاهب مختلف اسلامی قبل از «نجدیت» ندارد که در واقع تکفیر نابجای مسلمین است.
چون تکفیر یک مسلمان هم در واقع یعنی انفصال و جدا شدن 1- آگاهانه 2- عمدی 3- و اختیاری از یکی یا بخشهائی یا تمام قوانین شریعت الله، که درواقع استقلال از قانون یا قوانین اسلام است. یعنی زمانی که شخص مسلمان اینگونه تکفیر می شود به او می گویند مرتد و تا زمانی که مرتد نشده است نمی توان گفت او 1- آگاهانه 2- عمداً 3- به میل خودش از قوانین شریعت الله استقلال گرفته و جدا شده است. و اگر به این درجه هم رسید به او می گویند مرتد نه مسلمان مشرک یا ترکیبات غیر شرعی دیگری. پس آنچه باعث مشرک شدن شخص می شود چه بود؟ همین انفصال و جدا بودن و استقلالیت از قوانین شریعتهای آسمانی بوده است؛ همین تشابه مسیر باعث تولید این اشتباه مهلک شده است در حالی که شخص مسلمان قبل از ارتداد هرگز از یکی یا چند قانون شریعت الله تعالی جدا نشده بلکه به دلیل جهل یا تاویل اگر دچار خطای عقیدتی یا عملی می شود خیال می کند به بخشی از دین عمل می کند و دستورات الله را انجام می دهد همان تصوراتی که کفار اهل کتاب و شبه اهل کتاب دارند.
استقلالیت و منفصل و جدا بودن «واضح» و «آشکار» و «عقیدتی» از قوانین شریعت الله مشخصه ی مشرک نامیدن این دسته از کفار اصلی است.
خطر آلوده شدن مسلمان به صفات «مشرکین» یا «الأحزاب»
این استقلالیت و تجزیه طلبی و جدا شدنِ عقیدتی و منهج یِ از قوانین شریعت الله فرق ندارد در یک قانون باشد یا در قوانین مختلفی. سکولاریستها (مشرکین) دارای الأَحزابَ متعدد و مختلف و رنگارنگی هستند یک حزب یا شخص سکولار (مشرک) ممکن است به دروغ خودش را منتسب به پیامبری چون ابراهیم علیه السلام کند و مواردی چون بت پرستی یا شراب خوری و غیره را انجام ندهد و حزب یا الأَحزابَ یا شخص و اشخاص دیگری این جرمها را انجام دهند یا عادات دیگری داشته باشند. پس برای مشرک نامیدن یکی از کفار اصلی همین کافی است که از نظر عقیدتی و منهجی و فکری واضح و آشکار خودش را از قانون یا قوانین شریعت الله جدا کرده باشد نه اینکه مثل عدی و امثال او دارای وثن و بت باشند. حالا اگر شخصی متعلق به یکی از شریعتهای آسمانی مرتکب این جرم شود بر اساس شرایط خاصی «تکفیر» می شود، فرق است بین «تکفیر» و مرتد نامیدن آنها با عبارت نامأنوس «تشریک» و مشرک نامیدن آنها.
شخص مسلمان چه در مواردی پیرو شرکیات پیامبران دروغینی چون مسلیمه ی کذاب و اسود و اوجالان و مارکس و … شده باشد و چه تنها یک حکم مثل زکات را منکر شود یا همچون جبهه ی ملی ایران تنها منکر یک حکم مثل قصاص شود و تنها در همین یک مورد استقلال از قوانین شریعت الله را اعلام کند و در سایر قوانین مطیع امر الله باشد، در تمام این موارد شخص با طی کردن مراحل و پشت سر گذاشتن ظوابطی، مرتد می شود و غیر از لفظ مرتد در شریعت لفظ دیگری برای او وجود ندارد. حتی اگر شخص مسلمان بعد از ارتداد، یهودی یا نصرانی یا مجوس یا صابئی یا مشرک شود او را تنها با اسم مرتد می شناسانند نه لفظ دیگری.
ابو یعلی موصلی حنفی مذهب که در قرن دوم زندگی کرده می گوید: هر کس حرامی را که الله متعال با نص صریحی از جانب الله حرام کرده است را حلال کند، یا قول رسول الله صلی الله علیه وسلم بر حرام بودن آنست و یا اجماع مسلمین بر تحریم آن هستند را حلال کند، چنین شخصی کافر است.[12] در اینجا از عبارت کافر استفاده شده است نه مشرک.
اسحاق بن راهویه مفسر و فقیه معروف شافعی مذهب که در قرن دوم زندگی کرده می گوید: أجمع العلماءُ أنَّ مَنْ دَفَعَ شيئًا أنزله اللهُ وهو مع ذلك مُقِرٌّ بما أنزل اللهُ أنه کافر[13]. اجماع علماء بر این است هرکس چیزی را که الله متعال نازل کرده است کنار بزند و با این وجود حتی نسبت به آن حکم و انچه الله نازل کرده اقرار کند باز آن شخص کافر است.
امام الجصاص حنفی مذهب که در قرن سوم هجری زندگی کرده در مورد آیه ی « فَلَا وَرَبِّكَ لَا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لَا يَجِدُوا فِي أَنْفُسِهِمْ حَرَجًا مِمَّا قَضَيْتَ وَيُسَلِّمُوا تَسْلِيمًا (65/النساء)» می گوید: این آیه دلالت بر این دارد که هرکس امری از اوامر الله متعال یا رسولش صلی الله علیه وسلم را رد کند از اسلام خارج شده است (دَلَالَةٌ عَلَى أَنَّ مَنْ رَدَّ شَيْئًا مِنْ أَوَامِرِ اللَّهِ تَعَالَى أَوْ أَوَامِرِ رَسُولِهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَهُوَ خَارِجٌ مِنْ الْإِسْلَامِ) و فرقی نمیکند این رد دادن از جهت شک باشد یا از جهت ترکِ قبول کردن یا از جهت امتناعِ از تسلیم شدن باشد و صحت این گفته هم آنچیزی است که اصحاب دریافته اند که حکم ارتداد کسانی را دادند که زکات نمیدادند به این خاطر آنها را کشتند و فرزندانشان را به بردگی بردند چون الله متعال کسی را که تسلیم رسول اکرم صلی الله علیه وسلم و قضاوت او و حکم او نباشد را از اهل ایمان به حساب نمی آورند.[14]
این شرع الله تعالی است و به قول ابن تیمیه ی حنبلی مذهب که در قرن هفتم زندگی کرده، تنها کفار ازقانون شریعت الله خارج می شوند و آن را نمی پذیرند. [15]
ابن کثیر(٧٧٤ هـ) شافعی مذهب هم می گوید: هرکس شریعتِ محکم و راسخِ نازلشده بر محمّد پسرِ عبد الله آخرینِ پیامبران را ترک کند و تحاکم و داوری را نزدِ دیگر شرائع و دستورهایِ منسوخشده (مانندِ انجیل و تورات و زبور) ببرد، کافر شده است. پس چگونه باشد که شخصی تحاکم و داوری را نزدِ یاسا (و قوانین و دستورهایِ وضعیِ مغول) ببرد و آنرا مقدّم شمارد که هرکس چنین کند به اجماع و اتّفاق و یکنواییِ تمامِ مسلمانان کافر شده است. [16] مسلمانی که جزو مشرکین می شود مرتد است.
مغولها جهت تطبیق قوانین خود و امر قضاوت از تمام فرقه ها و افکار افرادی را جمع کرده بودند . ابن تیمیه حنبلی می گوید: مغولها به هر کسی که به علم یا دین منتسب بود می گفتند دانشمند. فَيُدْرِجُونَ فِي هَذَا مِنْ الْمُشْرِكِينَ وَأَهْلِ الْكِتَابِ وَأَهْلِ الْبِدَعِ مَا لَا يَعْلَمُهُ إلَّا اللَّهُ.[17] در این عبارت دانشمند هم مشرکین را قرار می دادند هم اهل کتاب و هم اهل بدعتی که تنها الله می داند تعداد آنها چقدر است. نگاه کنید چقدر زیبا کفار مشرک را از کفار اهل کتاب و اینها را از مسلمین اهل بدعت که به یکی از عقاید یا رفتارهای شرکی این کفار اصلی آلوده شده اند جدا می کند؟
ﺍﺑﻦ ﺗﻴﻤﻴﻪ حنبلی مذهب می گوید: وَالْإِنْسَانُ مَتَى حَلَّلَ الْحَرَامَ – الْمُجْمَعَ عَلَيْهِ – أَوْ حَرَّمَ الْحَلَالَ – الْمُجْمَعَ عَلَيْهِ – أَوْ بَدَّلَ الشَّرْعَ – الْمُجْمَعَ عَلَيْهِ – كَانَ كَافِرًا مُرْتَدًّا بِاتِّفَاقِ الْفُقَهَاءِ.[18] انسان اگر حرامی که همه ی مسلمین بر آن اجماع دارند را حرام کرده ویا حلالی که همه ی مسلمین بر آن اجماع دارند را حرام کند یا شرعی که همه ی مسلمین بر آن اجماع دارند را تغییر دهد به اتفاق فقهاء کافر ومرتد است. حتی در مورد علماء نیز می گوید: وَمَتَى تَرَكَ الْعَالِمُ مَا عَلِمَهُ مِنْ كِتَابِ اللَّهِ وَسُنَّةِ رَسُولِهِ وَاتَّبَعَ حُكْمَ الْحَاكِمِ الْمُخَالِفِ لِحُكْمِ اللَّهِ وَرَسُولِهِ كَانَ مُرْتَدًّا كَافِرًا يَسْتَحِقُّ الْعُقُوبَةَ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ[19] زمانی که عالمی آنچه که از قرآن و سنت یاد گرفته است را ترک کند و از حکم حاکم مخالف حکم الله و رسولش تبعیت کرد چنین عالمی کافری مرتد می شود که مستحق مجازات در دنیا و آخرت است.
زمانی که دادگاه شرعی وجود داشته باشد و شخص به دادگاه غیر شرعی مراجعه کند در واقع حکم را پیش طاغوت برده است و فرق ندارد در مساله ی حق باشد یا باطل . به قول امام جعفر صادق رحمه الله: مَنْ تَحَاكَمَ إِلَيْهِمْ فِي حَقٍّ أَوْ بَاطِلٍ فَإِنَّمَا تَحَاكَمَ إِلَى الطَّاغُوتِ.[20] هر کس به آنان دربارۀ حقی یا باطلی، مراجعه کند، به «طاغوت» مراجعه کرده است. یا می گوید: مَنْ تَحَاکَمَ إلَی الطَّاغُوتِ فَحَکَمَ لَهُ، فَإنَّمَا یَأْخُذُ سُحْتًا، وَ إنْ کَانَ حَقُّهُ ثَابِتًا. لِانَّهُ أَخَذَ بِحُکْمِ الطَّاغُوتِ وَ قَدْ أَمَرَ اللَّهُ أَنْ يُكْفَرَ بِهِ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى يُرِيدُونَ أَنْ يَتَحاكَمُوا إِلَى الطَّاغُوتِ وَ قَدْ أُمِرُوا أَنْ يَكْفُرُوا بِهِ.[21] کسی که شکوائیه ی خودش را به سوی طاغوت ببرد، اگر آن قاضی به نفع او حکم کند، آنچه می گیرد پلید و حرام است گرچه حق ثابت او باشد، چون او حق خود را به حکم طاغوت گرفته است در حالی که خداوند در قرآن امر کرده که باید به طاغوت کافر بشود و به طاغوت کفر ورزید الله تعالی می فرماید: يُريدُونَ أَنْ يَتَحاكَمُوا إِلَى الطَّاغُوتِ وَ قَدْ أُمِرُوا أَنْ يَكْفُرُوا بِهِ(النساء /60)
ابن قیم رحمه الله که شاگرد ابن تیمیه بوده در تفسیر : أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ يَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُوا بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَمَا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ يُرِيدُونَ أَنْ يَتَحَاكَمُوا إِلَى الطَّاغُوتِ وَقَدْ أُمِرُوا أَنْ يَكْفُرُوا بِهِ وَيُرِيدُ الشَّيْطَانُ أَنْ يُضِلَّهُمْ ضَلَالًا بَعِيدًا (النساء /60) می گوید: أَخْبَرَ سُبْحَانَهُ أَنَّ مَنْ تَحَاكَمَ أَوْ حَاكَمَ إلَى غَيْرِ مَا جَاءَ بِهِ الرَّسُولُ فَقَدْ حَكَّمَ الطَّاغُوتَ وَتَحَاكَمَ إلَيْهِ .[22] الله سبحانه و تعالی خبر می دهد کسی که شکوائیه ی خودش را نزد کسی ببرد که به غیر از آنچه رسول الله صلی الله علیه و سلم آورده است حکم می کند، یا به چیزی غیر از آنچه که رسول الله صلی الله علیه وسلم اورده است حکم کند چنین شخصی طاغوت را حاکم کرده و به طاغوت مراجعه کرده است.
ابن قیم حنبلی مذهب در جای دیگری می گوید: هرکس خودش را ملزم به تورات و انجیل کرد و تبعیت از قرآن نکرد او کافر است، و الله متعال تمام شرائع در تورات و انجیل و سائر ملل را باطل کرد، و بر جن و انس شریعت اسلام را فرض کرد : فَلَا حَرَامَ إِلَّا مَا حَرَّمَهُ الْإِسْلَامُ، وَلَا فَرْضَ إِلَّا مَا أَوْجَبَهُ الْإِسْلَامُ. پس هیچ چیز حرام نیست مگر اینکه اسلام آن را حرام کرده باشد و هیچ چیز حلال نیست مگر اینکه اسلام حلال کرده باشد و هیچ چیز واجب نیست مگر اینکه اسلام واجب کرده باشد.[23]
ابن کثیر شافعی مذهب نیز که در همین دوران زندگی کرده باز می گوید: در مورد( أَفَحُكْمَ الْجاهِلِيَّةِ يَبْغُونَ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُكْماً لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ ) (المائده/50) الله متعال نهی کرده است از اینکه: حکم الله متعال که حکمی محکم و شامل تمام خیر است به حکم غیر از این احکام الهی از رای ها و نظریات و هوای نفس و اصطلاحاتی که افراد بدون مستند به شریعت آن را بوجود می آیند تبدیل شوند، همانطور که اهل جاهلیت با استفاده از گمراهی ها و نفهمی هائی که با رای فاسد و هوای نفسانی خود بوجود آوده اند حکم میکنند، یا همانطور که تاتار سیاسات اداری خود را از پادشاهاشان چنگیزخان گرفته اند که قانونی به اسم یاسق است که عبارت است از مجموعه ای از احکام برگرفته از تمام شریعتها مثل یهود و نصاری و اسلام و غیر آن است و احکام زیادی در این قانون وجود دارد که فقط از نظریات نفسانی خودش است که این قانون را تبدیل به شرعی کرد و بر کتاب الله و سنت رسول الله مقدم کرد، پس هر کس از این قانون(یاسق) پیروی کند کافر است و واجب است با او قتال کرد تا اینکه به حکم الله متعال و رسول در بیایند و فرقی ندارد کسی در کمترین یا بیشترین حکم از اسلام فاصله گرفته است.[24]
ابن کثیر شافعی مذهب با استدلالی جالب می گوید: هر کس شرع محکم نازل شده اسلام را ترک کند و حکم به ادیان و شرائع منسوخه ببرد کافر شده است حالا چه رسد به حکم قانونی که مردم آن را درست کرده اند و بر شرع اسلامی مقدم کرده اند، و هرکس این کار را انجام بدهد به اجماع تمام مسلمانان کافر شده است.[25] اینهم حکم صریح سکولاریستها که اجماع تمام مسلمین بر کافر بودن آنهاست.
شهاب الدین آلوسی شافعی مذهب هم که در قرن سیزدهم زندگی کرده می گوید: هیچ شکی در کفر کسی که قانونی (غیر از قانون شریعت الله) را خوب بداند و بگوید این برای امت خوبتر و مورد مصلحت است وجود ندارد، و نباید در تکفیر کردنش توقف کرد.[26]
شیخ محمد امین الشنقیطی مالکی مذهب نیز که در قرن سیزدهم زندگی کرده می گوید: کسانیکه از قوانین ساخته شده ای که شیطان بر زبان دوستان خود جاری ساخته به خاطر مخالفت شرعی که الله متعال بر زبان پیامبرانش نازل کرده است تبعیت کند هیچ شکی در کفر و شرک آنها وجود ندارد.[27]
مسلمانی هم که به بعضی از دستورات شریعت عمل می کند اما 1- آگاهانه 2- عمداً 3- به میل خودشان و اختیاری قوانین دیگری را به جای قوانین شریعت الله می پذیرد، « فَهُوَ كَافِرٌ وَهُوَ كَكُفْرِ مَنْ آمَنَ بِبَعْضِ الْكِتَابِ وَكَفَرَ بِبَعْضِ الْكِتَابِ».[28] چنین شخصی کافر است و مثل کفر کسی است که به بعضی از قرآن ایمان دارد و به بعضی دیگر از قرآن کفر می کند.
این برای همه واضح است که به جای قانون شریعت الله اگر شخص مسلمانی 1- آگاهانه 2- عمداً 3- به میل خودش و اختیاری به قوانین هر یک از کفار6گانه ی آشکار مراجعه کند از دین اسلام خارج می شود . چنانچه احمد شاکر در کتاب «کلمة الحق» با مقایسه ی قوانین ساختگی توسط چنگیز خان با قوانین کنونی سکولاریستی در قرن چهاردهم هجری که بر مسلمین تحمیل شده است می گويد: مسئله اين قوانین ساخته شده به دست بشرواضح و آشکار است همچون نور خورشید؛ که کفر آشکار است و بر هیچ کس پنهان نیست و برای هیچ کس که منتسب به اسلام است عذری وجود ندارد؛ اگر به اين قوانین عمل کند يا به اين قوانین خضوع کند يا بدان اقرار کند در هر صورت کافر می شود.[29]
بر این اساس سید قطب میگوید: بدون شک هر کسی که از یک بشر در شریعتی که خودش آن را ساخته، پیروی کند، حتی اگر در یک قسمت کوچک باشد، مشرک است. حتی اگر مسلمان باشد، سپس مرتکب این عمل شود، به خاطر این کار از اسلام خارج شده و وارد شرک میگردد. دیگر پس از آن و تا زمانی که او شریعتش را از غیر الله گرفته و از غیر الله اطاعت میکند، هر چه با زبانش لا إله إلا الله بگوید، فایدهای ندارد.[30]
اینها نمونه ای از خرواری از علمای بزرگوار گذشته ی مسلمین در مورد کسانی است که حکمی غیر از حکم الله را برای خود انتخاب کرده اند. حالا به نظر شما وضع کسانی که خود را مسلمان می نامند و 1- آگاهانه 2- عمداً 3- به میل خودشان و اختیاری در تمام امور حکومتی و اجرائی جامعه به قوانین سکولاریستی مراجعه می کنند و آشکارا و واضح می گویند که ما قوانین خود را از الله نگرفته ایم واین قوانین توسط بشر ساخته شده اند و برای دموکراسی سکولاریستها به جای قانون شریعت الله تلاش می کنند چگونه باید باشد؟ آیا در ارتداد اینها مسلمانی شک دارد؟
رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید: عمروبن عامر را ديدم كه روده هايش در آتش جهنم كش مي خورد « يَجُرُّ قُصْبَهُ فِي النَّارِ وَكَانَ أَوَّلَ مَنْ سَيَّبَ السَّوَائِبَ [31](یا در لفظی) إنه أولُ من غيَّرَ دينَ إسماعيلَ عليهِ الصلاةُ والسلامُ.[32] چون او اولین کسی بود که دین اسماعیل عليهِ الصلاةُ والسلام را تغییر داد و بت پرستی را رواج داد .
پس نگاه کن چه کسی اولین بار در میان قومت قوانین سکولاریستی را با قوانین شریعت الله عوض کرد و بنیانگذار این سنت سیئه در میان قومت شد؟ سرنوشت این موجود دقیقاً مثل سرنوشت عمروبن عامر در جهنم است که روده هایش در آتش جهنم کش می خورند. این وضع موجوداتی چون قاضی محمد مرتد در میان کوردها و آتاتورک در میان تورکها و سایر طاغوتهای ریز و درشت در میان قومیتهای مختلف است.
پس تبعیت از قوانین سکولاریستی و سایر قوانین کفار6گانه ی آشکار یعنی: عبادت کردن طاغوتها که سازندگان این قوانین هستند. حتی رسول الله صلی الله علیه وسلم از اینکه یکی خودش را ابوالحکم بنامد نهی می کند چه رسد به اینکه یکی حکم الله را نپذیرد و به جایش حکم دیگری را قبول داشته باشد.
شریح از پدرش هانئ نقل می کند هنگامی که همراه قومش به نزد رسول اکرم صلی الله علیه وسلم آمدند هانئ را به اسم ابی الحکم نام می بردند، رسول اکرم صلی الله علیه وسلم او را صدا زد و فرمود: «إن اللهَ هو الحكمُ ، وإليه الحكمُ ، فَلِمَ تكَنَّى أبا الحكمِ ؟» الله متعال حکم است و حکم به سوی او بر می گردد، به چه دلیل کنیه و لقبت شده أبا الحكم؟ هانئ گفت: قوم من هنگامی که در چیزی اختلاف و نزاع می کردند پیش من می آمدند و من میان آنها داوری می کردم طوری که هردو گروه راضی می شدند . رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمود: این کارت (که قضاوت است) خیلی خوب است اما تو چند پسر داری؟ گفت : شریح و مسلم و عبدالله را دارم فرمود : کدام یک از آنها بزرگتر است؟ گفت: شریح. فرمود: از این به بعد تو ابوشریح هستی.[33]
پس حکم و قانون تنها متعلق به الله است و به این شکل اطاعت و عبادت هم تنها مختص الله تعالی است، اما مشرکین (سکولاریستها) «واضح» و «آشکارا» می گویند این حکم متعلق به مردم و بشر است نه مختص الله و من از قانون الله اطاعت نمی کنم و قوانین من هم مستقل و جدای از قوانین الله هستند.
در کنار این «استقلال» و «جدا بودن واضح و آشکار» قوانین سکولاریستها از قوانین شریعت الله باید بارها تکرار کنیم که یکی دیگر از اسمهای مشرکین یا سکولاریستها در قرآن « الأَحزابَ » است . یعنی این سکولاریستها با آنکه همگی جزو حزب الشیطان هستند و انحرافات همگی آنها در شریعت الله بیان شده است و همه ی آنها در مخالفت و دشمنی با قوانین شریعت الله یک رای و متحد هستند اما در طول تاریخ دارای صدها و بلکه هزاران حزب مختلف با عقاید مختلف و رفتارهای بوده اند که همین الان هم این تفرق و چند دستگی و وجود هزاران حزب سکولار با عقاید و رفتارهای مختلف و رنگارنگ را در میان آنها می بینیم. یعنی ممکن است شخص یا دسته ای از این سکولاریستها بخشی از عقاید فاسد مشرکین را گرفته باشند و در بخشهای دیگر تابع اخلاق عمومی یا آدابی از شریعتهای آسمانی باشند و شخص یا افرادی هم باشند که معجون دیگری برای خودشا تولید کرده باشند . در اینجا معیار برای آنها هوای نفس و خواسته های نفسانی است و به تعداد افراد و خواسته های نفسانی آنها ممکن است عقاید مختلف و رفتارهای مختلف و الأَحزابَ مختلف در میان سکولاریستها وجود داشته باشد .
در میان این الأَحزابَ مختلف جریانی از مشرکین، دهریون یا ماتریالیست هستند. در اینجا جریان دهری ها یا ماتریالیستها به معنی آتئیست و به اصطلاح غلطی که رایج شده به معنی بی خدایی نیست، چون اصلاً شخص بیخدا وجود ندارد؛ اصلاً کسی نمی تواند خودش را از مخلوق بودن توسط الله رها کند و از مخلوق بودن توسط الله دوری کند و مثلاً بگوید که من خدا ندارم و از این دست توهماتی که این موجودات پلید و نجس در طول تاریخ بافته اند، شخص مشرک جاهلانه کسانی را و توهماتی را در کنار خدا و با خدا و در موارد حکومتی و قانونی و غیره به «به جای خدا» قرار می دهند، یعنی هم خدائی که او را خلق کرده – که در هر صورتی نمی توان حذفش کرد- و هم دیگران را.
اصلاً مهم نیست که این الأَحزابَ سکولار (مشرک) در مورد الله تعالی چه فکر می کنند، مهم این است که الله وجود دارد و اینها واضح و آشکارا و از روی علم و آگاهی قوانین و شریعتش را نمی پذیرند و قوانین و برنامه های ساخته شده توسط انسان را به جای قوانین و شریعتی که الله توسط پیامبرانش فرستاده است قبول دارند، اینها در واقع هوا و هوس خود را به جای الله و شریعت و قوانین الله قرار داده اند.
الله تعالی در مورد این انسانهای پلید سکولار می فرماید: أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَى عِلْمٍ وَخَتَمَ عَلَى سَمْعِهِ وَقَلْبِهِ وَجَعَلَ عَلَى بَصَرِهِ غِشَاوَةً فَمَن یَهْدِیهِ مِن بَعْدِ اللَّهِ أَفَلَا تَذَکَّرُونَ (جاثیه/23) هیچ دیدهای کسی را که هوا و هوس خود را به خدائی خود گرفته است، و با وجود آگاهی ( از حق و باطل، آرزوپرستی کرده است و ) خدا او را گمراه ساخته است، و بر گوش و دل او مهر گذاشته است و بر چشمش پردهای انداخته است؟! پس چه کسی جز خدا میتواند او را راهنمائی کند؟ آیا پند نمیگیرید و بیدار نمیشوید؟
پس به تعداد تمام هوا و هوسهای مختلف باید منتظر الأَحزابَ و عقاید و رفتارهای مختلف در میان سکولاریستها (مشرکین) باشیم . در اینجا آندسته از مشرکینی که به الله اعتقاد دارند، – که در میان سکولاریستها در اکثریت هم هستند – الله تعالی در مورد این ایمان آنها می فرماید:«وَ ما يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلاَّ وَ هُمْ مُشْرِكُونَ»(یوسف/106) و بیشترشان به الله ایمان نمیآورند جز اینکه آنها همچنان مشرکند.
کسانی از سکولاریستها مثل دهری ها یا ماتریالیستها نیز هستند که معاد و قیامت و زنده شدن را نیز نمی پذیرند:
- وَقَالُوا مَا هِیَ إِلَّا حَیَاتُنَا الدُّنْیَا نَمُوتُ وَنَحْیَا وَمَا یُهْلِکُنَا إِلَّا الدَّهْرُ وَمَا لَهُم بِذَلِکَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلَّا یَظُنُّونَ (جاثیه/24)و میگویند: حیاتی جز همین زندگی دنیائی که در آن بسر میبریم در کار نیست. گروهی از ما میمیرند و گروهی جای ایشان را میگیرند، و جز طبیعت و روزگار، ما را هلاک نمیسازد ! آنان چنین سخنی را از روی یقین و آگاهی نمیگویند، و بلکه تنها گمان میبرند و تخمین میزنند.
- بزرگان و اشراف قوم سکولار هود به مردم گفتند: أَیَعِدُکُمْ أَنَّکُمْ إِذَا مِتُّمْ وَکُنتُمْ تُرَاباً وَعِظَاماً أَنَّکُم مُّخْرَجُونَ (مومنون/35) آیا او به شما وعده میدهد که هنگامی که مردید و خاک و استخوان شدید ، شما ( بار دیگر زنده میگردید و از گورها) به در آورده میشوید ؟ ! هَیْهَاتَ هَیْهَاتَ لِمَا تُوعَدُونَ (مومنون/36) آنچه به شما وعده داده میشود (محال و ناممکن است ، و از عقل ) دورِ دور است ( و هرگز نمیشود) . إِنْ هِیَ إِلَّا حَیَاتُنَا الدُّنْیَا نَمُوتُ وَنَحْیَا وَمَا نَحْنُ بِمَبْعُوثِینَ (مومنون/37) حیاتی جز حیات این جهان وجود ندارد که میمیریم و زندگی میکنیم، و ما هرگز ( پس از مرگ ) برانگیخته نمیشویم. إِنْ هُوَ إِلَّا رَجُلٌ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ کَذِباً وَمَا نَحْنُ لَهُ بِمُؤْمِنِینَ (مومنون/38)او مردی است که بر خدا دروغ میبندد. و ما هرگز بدو ایمان نمیآوریم و تصدیقش نمیکنیم .
بدون شک سکولاریستها با تمام الأَحزابَ و شاخه هائی که دارند به صورت کلان و عمده از این دو گروه خارج نیستند که امروزه تحت عنوان لیبرال و کمونیست یا سرمایه دار و سوسیالیست و ترکیبات متنوع ایندو از آنها یاد می شود. پس ما با موجوداتی جدید با عقاید و باورهائی جدید طرف نیستیم که جهت مقابله با آنها دنبال راه مقابله ی جدید بگردیم؛ هیچ عقیده و باور کفری در دنیا وجود ندارد که قرآن آن را بیان نکرده باشد و راهکار مقابله با آن را نیز در اختیار مومنین قرار نداده باشد.
با وجود اینهمه آگاهی های شرعی در منابع اسلامی اما همه ی سرزمینهای اسلامی از شناخت این دسته از کفار اصلی که جزو علم عامی محسوب می شود که باید ضمن شناخت آنها در همان قدم اول ورود به اسلام به آنها کفر کنند، جاهل و سرگردان شده اند، به همین دلیل در عرض این یکی دو قرن گذشته تجربیات تلخی از خیانت و جنایات غیر قابل بخشش سکولاریستهای جهانی و محلی را در تاریخ خود ثبت کرده اند. جنایات و خیانتهای غیر قابل کتمانی که هم اکنون نیز در اکثر سرزمینهای اسلامی در جریان است.
اگر به خاطر جهالت به شریعت الله و بی سواد بودن اکثریت مطلق پدران و نیاکان ما و نبود علمای راستین، این سکولاریستها توانستند به بهانه های ملی گرائی و قوم گرائی و برطرف کردن مشکلات اقتصادی و غیره ملت ما را فریب دهند و هم اکنون ما به دروغ بودن تمام این شعارها پی برده ایم باید به این سخن رسول الله صلی الله علیه وسلم برگردیم که می فرماید: لا يُلْدَغُ الْمُؤْمِنُ مِنْ جُحْرٍ وَاحِدٍ مَرَّتَيْنِ[34]. مؤمن از يك سوراخ، دوبار گزيده نمى شود .
مشرکین و اعتقاد به الله و ربوبیت الله
مشرکین به الله ایمان داشتند اما با تصوراتی که از الله داشتند در واقع به آن اللهی که خودش خودش را معرفی کرده ایمان نداشتند، به همین دلیل الله تعالی نه تنها تصورات مشرکین از الله را نمی پذیرد بلکه حتی تصورات اهل کتاب در مورد الله و قیامت را نیز نمی پذیرد و می فرماید: قَاتِلُواْ الَّذِینَ لاَ یُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَلاَ بِالْیَوْمِ الآخِرِ وَلاَ یُحَرِّمُونَ مَا حَرَّمَ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَلاَ یَدِینُونَ دِینَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِینَ أُوتُواْ الْکِتَابَ حَتَّى یُعْطُواْ الْجِزْیَةَ عَن یَدٍ وَهُمْ صَاغِرُونَ (توبه/29) با کسانی از اهل کتاب که نه به خدا، و نه به روز جزا ایمان دارند، و نه چیزی را که خدا (در قرآن) و رسولش (در سنّت خود) تحریم کردهاند حرام میدانند، و نه دین حق را میپذیرند ، بجنگید تا زمانی که (اسلام را گردن مینهند، و یا این که) خاضعانه به اندازه توانائی ، جزیه را میپردازند.
ابن قیم می گوید: خداوند سبحان خبر داده که هرکس این را انکار کند که خداوند رسولانش را فرستاده و کتابهایش را نازل کرده است، چنین کسی آنطور که حق قدر گرفتن از خداوند است قدر او را نگرفته است و در واقع به او چیزی نسبت داده که لایق الله تعالی نمیباشد، برای اینکه چنین چیزی، انکارکردن ربوبیت و الاهیت و فرمانروایی و حکمت و رحمت خداوند است؛ (فَإِنَّ فِي ذَلِكَ إِنْكَارًا لِرُبُوبِيَّتِهِ وَإِلَهِيَّتِهِ وَمُلْكِهِ وَحُكْمِهِ وَرَحْمَتِهِ) به همین دلیل انکار نبوت رسول الله صلی الله علیه وسلم و پیامبران، و تکذیب کردن پیامبر خاتم صلی الله علیه وسلم در حقیقت انکار رب و جحود به رب است. (وَتَكْذِيبُهُ إِنْكَارًا لِلرَّبِّ تَعَالَى فِي الْحَقِيقَةِ وَجُحُودًا لَهُ،) و اصلاً امکان اقرار به ربوبیت و الوهیت و حاکمیت الله و حتی وجود الله با تکذیب محمد صلی الله علیه وسلم وجود ندارد . (فَلَا يُمْكِنُ الْإِقْرَارُ بِرُبُوبِيَّتِهِ وَإِلَهِيَّتِهِ وَمُلْكِهِ، بَلْ وَلَا بِوُجُودِهِ، مَعَ تَكْذِيبِ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ) پس کفر به رسول الله صلی الله علیه وسلم با اقرار به رب و صفاتش اصلاً با هم جمع نمی شوند (فَلَا يُجَامِعُ الْكُفْرُ بِرَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ الْإِقْرَارَ بِالرَّبِّ تَعَالَى، وَصِفَاتِهِ أَصْلًا) همچنانکه کفر به روز آخرت و مَعاد با اقرار به جود آفریدگار اصلاً جمع نمی شوند. (كَمَا لَا يُجَامِعُ الْكُفْرَ بِالْمَعَادِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ، الْإِقْرَارَ بِوُجُودِ الصَّانِعِ أَصْلًا)…. به همین دلیل رسول الله صلی الله علیه وسلم با تعریف و شناساندن «الرَّبَّ» با اسماء و صفات و افعالش و با شناساندن حقوقش بر بندگان آمد. (إِنَّمَا جَاءَ بِتَعْرِيفِ الرَّبِّ تَعَالَى بِأَسْمَائِهِ وَصِفَاتِهِ وَأَفْعَالِهِ، وَالتَّعْرِيفِ بِحُقُوقِهِ عَلَى عِبَادِهِ،) پس هر کسی که ادعای ایمان به پروردگار داشته باشد اما رسالت رسول الله صلی الله علیه وسلم را انکار کند در واقع الرَّبَّ و حقوق این الرَّبَّ را انکار کرده است که این الرَّبَّ به آن امر کرده است.[35]
در این صورت الله یعنی آنچه که در آخرین شریعتش خودش خودش را معرفی کرده است و هر کسی که این الله را قبول نداشته باشد الله را نشاخته و در ربوبیت و الوهیت و سایر صفات مختص الله تعالی دچار انحراف شده اند.
زمانی که : وَقَالَتِ ٱلۡيَهُودُ يَدُ ٱللَّهِ مَغۡلُولَةٌۚ (مائده/64) و یهود گفتند: دست الله بسته است . یا می گفتند: إِنَّ ٱللَّهَ فَقِيرٞ وَنَحۡنُ أَغۡنِيَآءُۘ (آل عمران/181) خدا فقیر است، و ما بی نیازیم!؛ مشکل اساسی اینها به ربوبیت و ذات الله بر می گردد. این الله آن اللهی نیست که خودش خودش را توسط محمد رسول الله صلی الله علیه وسلم معرفی کرده است. نصرانی ها و کفار شبه اهل کتاب هم در مورد الله تصورات غلطی دارند که با آنچه الله در آخرین پیامش فرموده در تضاد است.
طبعاً مشرکین هم تصوری از الله داشتند که با اللهی که رسول الله صلی الله علیه وسلم معرفی کرده بود کاملاً تفاوت داشت به همین دلیل زمانی که مومنین به بتهای آنها توهین می کردند آنها نیز به الله مورد پذیرش مومنین توهین می کردند به همین دلیل الله تعالی می فرماید: وَلاَ تَسُبُّواْ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِن دُونِ اللّهِ فَیَسُبُّواْ اللّهَ عَدْواً بِغَیْرِ عِلْمٍ (انعام/108) (ای مؤمنان !) به معبودها و بتهائی که مشرکان بجز خدا میپرستند دشنام ندهید تا آنان ( مبادا خشمگین شوند و ) تجاوزکارانه و جاهلانه خدای را دشنام دهند .
آیا کسی که آن الله واقعی را قبول داشته باشد به آن دشنام می دهد؟ قطعاً نه. حتی این مشرکین این الله را فرمانده و رهبر اصلی إله ها قبول نداشتند. چون اگر یکی به زیر دستان او توهین می کرد این مشرکین به خود او توهنی می کردند . مگر چنین چیزی اصلاً ممکن است؟ بلکه با تصورات خود، خدائی ساختگی را قبول داشتند که برای این خدا و سایر إله ها « قدرتی ذاتی و مستقل از هم» قائل بودند و هریک دارای «نفع و ضررهای خاص» بودند.[36]و به قول امام فخر رازی از این إله هائی که غیر از الله عبادت می کردند از آنان به دست آمدن نفع و ضرر را توقع داشتند: وَيَتَوَقَّعُونَ حُصُولَ النَّفْعِ وَالضُّرِّ مِنْهَا.[37]
امام ابن حجر عسقلانی از امام طبری رحمه الله نقل می کند که این مشرکین در مورد بتهایشان معتقد بودند که آن سنگ یا إله با «ذات خودش نفع و ضرر» میرساند : الْحَجَرَ يَنْفَعُ وَيَضُرُّ بِذَاتِهِ كَمَا كَانَتِ الْجَاهِلِيَّةُ تَعْتَقِدُهُ فِي الْأَوْثَانِ.[38] امام صنعانی[39] و امام شوکانی [40] و مبارکفوری[41] و دیگران هم همین معنی را نقل کرده اند.
به همین دلیل بعضی از کارها را برای الله انجام می دادند مثل نماز و حج و قربانی کردن و برای سایر أله ها هم بعضی از این عبادتها و عبادتهای خاص دیگری را انجام می دادند. البته به الله مورد نظر خودشان قسم می خوردند و بعضی از صفات ربوبیت هم برای این خدا مثل خالقیت و رازقیت و… قائل بودند به همین دلیل زمانی که از آنها پرسیده می شد:
- وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا يَعْلَمُونَ (لقمان/25) هرگاه از آنان بپرسی: چه كسی آسمانها و زمين را آفريده است؟ حتماً ميگويند: خدا. بگو: ستايش خدا را ولی اكثر آنان نمی دانند.
- وَلَئِن سَاَلْتَهُم مَّنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْاَرْضَ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ فَاَنَّی یُوْفَکُونَ (عنکبوت/61)، هرگاه از آنان بپرسی چه كسی آسمانها و زمين را آفريده است، و خورشيد و ماه را مسخّر كرده است؟ قطعاً خواهند گفت: خدا!. پس چگونه منحرف ميگردند؟
- وَلَئِن سَاَلْتَهُم مَّن نَّزَّلَ مِنَ السَّمَاء مَاء فَاَحْیَا بِهِ الْاَرْضَ مِن بَعْدِ مَوْتِهَا لَیَقُولُنَّ اللَّهُ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ اَکْثَرُهُمْ لَا یَعْقِلُونَ)عنکبوت/63(، اگر از آنان بپرسی چه كسی از آسمان آب بارانده است و زمين را به وسيلهی آن بعد از مردنش زنده گردانده است؟ قطعاً خواهند گفت: خدا! بگو: ستايش خدایی را (كه حق آن به اندازه ای روشن است كه مشركان نيز بدان اعتراف دارند) امّا بيشتر آنان نمیفهمند و نمیدانند (كه به چه تناقض عجيبی گرفتارند).
- وَلَئِن سَاَلْتَهُم مَّنْ خَلَقَهُمْ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ فَاَنَّی یُوْفَکُونَ)زخرف/87(، اگر از مشركان بپرسی، چه كسی آنان را آفريده است؟ مؤكّدانه میگويند: خدا! پس چگونه منحرف می شوند.
- قُلْ مَنْ يَرْزُقُکُمْ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ أَمَّنْ يَمْلِکُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ مَنْ يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَ يُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَيِّ وَ مَنْ يُدَبِّرُ الْأَمْرَ فَسَيَقُولُونَ اللَّهُ فَقُلْ أَفَلا تَتَّقُونَ (یونس/31)، بگو: چه كسی از آسمان و از زمين به شما روزی می رساند؟ يا چه كسی بر گوش و چشمها توانا است؟ يا چه كسی زنده را از مرده، و مرده را از زنده بيرون میآورد؟ يا چه كسی امور را میگرداند؟ خواهند گفت: آن خدا است، پس بگو: آيا نمی ترسيد و پرهيزگار نمی شويد؟
اما همه می دانیم که توحید در ربوبیت تنها منحصر به این موارد نمی شود. به این شکل مشرکین معتقد به خدائی بودند که ساخته شده ی تصورات درست و غلط آنها بود که قطعاً تصورات درست آنها پس مانده ی تعالیم انبیاء و رسولان الله بوده است که با تصورات خیالی و غلط خودشان مخلوط شده است، و همین معرفی اللهِ اصلی در برابر این خدای ساختگی آنها و مختص کردن ربوبیت به الله توسط مومنین باعث آنهمه جنایت مشرکین در برابر مومنین شده است که الله تعالی می فرماید : أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَإِنَّ اللَّهَ عَلَى نَصْرِهِمْ لَقَدِيرٌ* (اجازه جنگ مسلحانه و کشتار به کسانی داده می شود که به آنها ظلم شده است و خداوند توانا است بر این که ایشان را پیروز کند) الَّذِينَ أُخْرِجُوا مِنْ دِيَارِهِمْ بِغَيْرِ حَقٍّ إِلَّا أَنْ يَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ (حج/39-40). همان کسانی که به ناحق از خانه و کاشانه خود اخراج شدهاند و تنها گناهشان این بوده است که میگفتهاند رب و پروردگار ما الله است!
الله تعالی واضح علت ریشه ای اخراج مومنین از مکه توسط مشرکین را این می داند که مومنین: أَنْ يَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ (حج/39-40) می گفته اند رب ما الله است. پس مشکل اصلی مشرکین همینجاست. در ربوبیت الله و در این است که مخالف گرفتن ربوبیت از إله های مختلف و مختص کردن ربوبیت به الله و توحید در ربوبیت بودند.
سکولاریستها اگر این اللهی که خودش خودش را در آخرین پیامش معرفی کرده را به عنوان رب واحد قبول کنند و در ربوبیت توحید داشته باشند و بگویند تنها الله رب ماست « أَنْ يَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ» ناچاراً باید از این الله حرف شنوی داشته باشند و دستورات و قوانینش را اجرا کنند اما می بینیم که چنین نمی کنند و «مَا قَدَرُواْ ٱللَّهَ حَقَّ قَدۡرِهِۦ» (حج/٧٤) «آنان، جایگاه و مقام و قدر الله را آن گونه که شایسته اوست نشناختند»
به همین دلیل زمانی که رسول الله صلی الله علیه وسلم دعوت به کفر به طاغوت و ایمان به الله یعنی «لا اله الا الله» از کانال آخرین فرستاده را می کرد: وَقَالَ الْکَافِرُونَ هَذَا سَاحِرٌ کَذَّابٌ (ص/4) و کافران (که در اینجا مشرکان هستند)میگویند: این، جادوگر بسیار دروغگوئی است. أَجَعَلَ الْآلِهَةَ إِلَهاً وَاحِداً إِنَّ هَذَا لَشَیْءٌ عُجَابٌ (ص/5) آیا او به جای این همه خدایان، به خدای واحدی معتقد است و به جای اینهمه اله یک اله را قرار می دهد؟ واقعاً این (حرفی که میزند) چیز عجیبی است.
این دسته از مشرکین (سکولاریستها) که می گفتند الله باران می باراند یا روزی می دهد و چند صفت ربوبیت دیگر را برای الله قائل بودند بخشی از این صفات و سایر صفات ربوبیت را برای آله های متعدد خود قائل بودند و این صفات ربوبیت را بین الله و سایر إله ها تقسیم کرده بودند و حتی اگر به دقت نگاه کنیم متوجه می شویم که جایگاه آله های آنها بالاتر از همین الله بود که می گفتند روزی می دهد و …. . چون زمانی که مومنین به این آله ها و بتهایشان توهین می کردند آنها هم به الله توهین می کردند به همین دلیل الله تعالی می فرماید: وَلاَ تَسُبُّواْ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِن دُونِ اللّهِ فَیَسُبُّواْ اللّهَ عَدْواً بِغَیْرِ عِلْمٍ (انعام/108) (ای مؤمنان!) به معبودها و بتهائی که مشرکان بجز الله عبادت می کنند دشنام ندهید تا آنان (مبادا) تجاوزکارانه و جاهلانه الله را دشنام دهند.
به این شکل سکولاریستها الله را در کنار سایر آلهه های دیگر قرار می دادند که هر کدام «منفصلاً» و «جدای از هم» و «مستقل از هم» کارهائی را انجام می دادند، و دیدیم که حتی جایگاه این الله به نسبت آله هایشان در جایگاه پائینتری بود. چون اگر به آلهه هایشان توهین می شد آنها نیز به الله توهین می کردند.
از نگاه ما این چیزهائی که سکولاریستها « مِنْ دُونِ اللَّهِ» پذیرفته اند بسیار حقیرتر و ناچیز تر از آنی هستند که متصف به یکی از صفات الله تعالی شوند اما سکولاریستها (مشرکین) این چیزهای مورد پذیرش خود را «جدا» و «منفصل» از الله و بالاتر از الله می دانسته اند به همین دلیل اگر به آله های آنها توهین شود اینها به الله مورد پذیرش خودشان و مومنین توهین می کنند.
مشرکین با جنگ روانی و حتی تحمیل انواع محدودیتها و شکنجه ها و زندان کردنها و اعدامها و تحمیل جنگ مسلحانه بر مومنین و تحمیل انواع محدودیتها و حذف کردنهای شریعت الله در واقع قصد نصرت و یاری معبودان خود در برابر الله واحد را دارند چنانچه می گفتند: قَالُوا حَرِّقُوهُ وَانصُرُوا آلِهَتَکُمْ إِن کُنتُمْ فَاعِلِینَ (انبیاء/68) گفتند: اگر میخواهید کاری کنید ابراهیم را سخت بسوزانید و خدایان خویش را مدد و یاری دهید.
به همین دلیل الله تعالی می فرماید: لَا یَسْتَطِیعُونَ نَصْرَهُمْ وَهُمْ لَهُمْ جُندٌ مُّحْضَرُونَ (یس/75) معبودها نمیتوانند عبادت کنندگان خود را کمک کنند و یاری دهند ، و بلکه پرستندگان، سپاههای آماده معبودها (ی عاجز خود) هستند ( و از آنها مواظبت مینمایند و از بلاها و گزندها به دور میدارند ).
البته در برابر، از این معبودان:
- انتظار و توقع نصرت و یاری داشتند : واتَّخَذُوا مِن دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لَعَلَّهم يُنْصَرُونَ (یس/74) آنان گذشته از خدا، معبودهائی برای خود برگزیدهاند، بدین امید که ( از سوی ایشان ) یاری شوند .
- انتظار داشتند اسباب عزت و احترام آنها را فراهم کنند: وَاتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لِيَكُونُوا لَهُمْ عزًّا (مریم/81) بجز خدا، معبودهائی برای خود برگزیدهاند تا این که چنین معبودهائی مایه عزّت و احترام ایشان گردند.
- و کار را به جائی رسانده بودند که با این آلهه هائی که تولید کرده بودند: وَیُخَوِّفُونَکَ بِالَّذِینَ مِن دُونِهِ (زمر/36) آنان تو را از کسانی جز خدا میترسانند ..
این مشرکین الله را برای بنده اش کافی نمی دانستند و برای این معبودان خود نفع و ضرر قائل بودند چنانچه أبو الوليد الباجي (474 هـ) می گوید: حَسَبِ تَعْظِيمِ الْجَاهِلِيَّةِ الْأَوْثَانَ لِاعْتِقَادِهِمْ أَنَّهَا آلِهَةٌ وَأَنَّهَا تَضُرُّ وَتَنْفَعُ[42] و یا مشرکین می گفتند فلان ستاره باران می باراند نه الله، چنانچه رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید: يَكُونُ النَّاسُ مُجْدِبِينَ فَيُنْزِلُ اللهُ عَلَيْهِمْ رِزْقًا مِنْ رِزْقِهِ فَيُصْبِحُونَ مُشْرِكينَ، يَقُولُونَ: مُطِرْنَا بِنَوْءِ كَذَا.[43] مردم بخشكسالى می افتند پس الله از رزق خود باران بدانها می فرستد و مشرك می شوند: مي گويند از ستاره بما باران رسيد.
امام القرطبي (٦٧١ هـ) در ذیل تفسیر آیه 82 سوره ی واقعه از إمام الشافعي (204 هـ)، روایت می کند که در الأم می گوید: مَنْ قَالَ: مُطِرْنَا بِنَوْءِ كَذَا، وَهُوَ يُرِيدُ أَنَّ النَّوْءَ أَنْزَلَ الْمَاءَ، كَمَا عَنَى بَعْضُ أَهْلِ الشِّرْكِ مِنَ الْجَاهِلِيَّةِ بِقَوْلِهِ فَهُوَ كفُرٌ[44]. کسی که بگوید «مُطِرنا بِنَوْءِ كَذَا» و منظورش از آن اضافه کردن باران به طلوع و غروب ستاره باشد، چنانکه بعضی از مشرکان در جاهلیت میگفتند، پس این کفر است.
ابن قتیبه هم می گوید: كانوا في الجاهِلِيَّةِ يَظُنُّونَ أنَّ نُزُولَ الغَيْثِ بوَاسِطَةِ النَّوْءِ إِمَّا بصُنْعِهِ على زَعْمِهِم، وإِمَّا بعَلاَمَتِهِ.[45] مشرکان در جاهلیت معتقد بودند بارش بارانی که در زمان طلوع و غروب ستارهای رخ می دهد را یا ناشی از فعل و سازندگی توسط این ستاره ها می دانستند و یا به علامت و نشانه ی آن .
امام نووی هم در مورد کفر بعضی از مشرکین زمان جاهلیت می گوید که این مشرکین معتقد بودند ستارگان خودشان انجام دهنده و تدبیر کننده و بوجود آورنده ی باران هستند و: «مُطِرْنَا بِنَوْءِ كَذَا» را با همین اعتقاد به ستارگان بیان می کردند.[46]
امام البغوی هم میگوید: مشرکان عرب هر بارانی که در زمان طلوع و غروب ستارهای رخ میداد را به فعل آن ستاره نسبت میدادند و میگفتند: «مُطِرْنَا بِنَوْءِ كَذَا». و این سختگرفتن و تغلیظ بر کسی است که این باران را از فعل ستاره میداند. وَهَذَا التَّغْلِيظُ فِيمَنْ يَرَى ذَلِكَ مِنْ فِعْلِ النَّجْمِ [47]
به این شکل مشرکین زمانی که: وَلَئِن سَاَلْتَهُم مَّن نَّزَّلَ مِنَ السَّمَاء مَاء فَاَحْیَا بِهِ الْاَرْضَ مِن بَعْدِ مَوْتِهَا لَیَقُولُنَّ اللَّهُ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ اَکْثَرُهُمْ لَا یَعْقِلُونَ)عنکبوت/63( از آنها پرسیده می شود چه کسی باران را می باراند و آنها در جواب می گفتند الله، در واقع این لقلقه ی زبان آنها بود و در ضمن این می گفتند فلان ستاره باران را می باراند. این در واقع تضاد آشکار و نشانه ی عدم تعقل است به همین دلیل الله تعایل در انتهای آیه می فرماید: بَلْ اَکْثَرُهُمْ لَا یَعْقِلُونَ)عنکبوت/63(
در این صورت مشرکین مواردی را که زباناً به الله نسبت می دادند، در همان موارد هم برای الله شریک قائل بودند و غیر از این بسیاری دیگر از امور و صفات مختص الله را به غیر الله می دادند و غیر الله را در اموری که مختص الله هستند شریک کرده اند. به همین دلیل الأزهري الشافعي می گوید: والشرك: أنْ تجعَلَ للهِ شريكاً في ربوبيَّتِه[48] شرک: یعنی اینکه برای الله شریکی در ربوبیتش قرار دهی.
ابن تیمیه حنبلی مذهب هم در تعریف رب و شرک ربوبیت می گوید: فَإِنَّ الرَّبَّ سُبْحَانَهُ هُوَ الْمَالِكُ الْمُدَبِّرُ الْمُعْطِي الْمَانِعُ الضَّارُّ النَّافِعُ الْخَافِضُ الرَّافِعُ الْمُعِزُّ الْمُذِلُّ، فمَنْ شَهِدَ أَنَّ الْمُعْطِيَ أَوْ الْمَانِعَ أَوْ الضَّارَّ أَوْ النَّافِعَ أَوْ الْمُعِزَّ أَوْ الْمُذِلَّ غيْرُهُ فَقَدْ أَشْرَكَ بِرُبُوبِيَّتِهِ.[49] «رب» سبحان، همان مالک، مدبر، عطا کننده، منع کننده، ضرر رساننده، نفع رساننده، خوار کننده، بالا برنده، عزت دهنده و ذلیل کننده است. پس هرکس شهادت دهد که عطا کننده یا منع کننده یا ضرر رساننده یا نفع رساننده یا عزت دهنده یا ذلیل کننده کسی جز الله تعالی است پس در ربوبیت شرک ورزیده است.
هر چند که اکثر شرکیات مشرکین در الوهیت و قوانین و احکام شریعت است اما در واقع تا شخص در ربوبیت برای الله شریک قرار ندهد در اسماء و صفات و احکام و قوانین و عبادت و الوهیت برای الله شریک قرار نمی دهد.
شریک قرار دادن در واقع به خاطر «ضعف» در توانائی و قدرت و مدیریت و سایر توانائی هاست. شما اگر قدرتش را داشته باشید یک کارخانه یا زمین یا ماشین یا هر وسیله ای را بخرید شریک نمی گیرید، شریک گرفتن شما به خاطر «ضعف» شما در مسائل مالی و یا مدیریت است. مشرکین هم با همین نگرش مادی بر این باور بودند که الله به تنهایی نمیتواند نیاز همه را برآورده کند چنانکه امام ماوردی روایت می کند که مشرکان میگفتند: ما سیصد و شصت بت داریم که با همۀ آنها هنوز نیازهای ما برطرف نمیشود، حالا چگونه یک إله واحد نیازهای همۀ خلق را برطرف کند. [50]
شخص مشرک، الله را در چنان جایگاهی نمی بیند که همه چیز اداره ی زندگیش را به او تحویل دهد، چون آن اللهی که خودش خودش را در آخرین شریعتش معرفی کرده است را قبول ندارد، بلکه از الله تعالی تصوراتی دارد که با آنچه که هست بسیار متفاوت است، به همین دلیل این الله «ضعیف»ی که برای خودش تصور می کند را با شرکائی جهت اداره ی زندگیش تقویت و پشتیبانی می کند و مثلاً امروزه آگوست کنت و مارکس و رهبران و الأَحزابَ مختلف سکولاریستی را شریک الله کرده و بعد در قوانین و احکام و غیره در کنار الله از قوانین و دستورات این شرکاء هم اطاعت می کند و به اصطلاح و به قول ابن کثیر این شرکاء را به همراه الله عبادت می کند و آنها را در امر عبادت و اطاعت کردن شریک الله قرار می دهد.[51]
همچنانکه خودشان در روز قیامت با اشاره به این شریکان می گویند: وَإِذَا رَأَى الَّذِينَ أَشْرَكُوا شُرَكَاءَهُمْ قَالُوا رَبَّنَا هَٰؤُلَاءِ شُرَكَاؤُنَا الَّذِينَ كُنَّا نَدْعُو مِنْ دُونِكَ (نحل/86) و هنگامی که مشرکان شرکای خود را میبینند میگویند: پروردگارا! اینها شریکهای ما هستند که به غیر از تو عبادت می کردیم و ( به فریادشان میخواندیم).
بعد از شرک به الله مهمترین موردی که مشرکین برای الله قائل بودند داشتن فرزند بود [52]که اینهم باز شرک صریح در ذات الله تعالی و متناقض توحید ربوبیت و مساوی کردن فرزند در الاهیت با الله است.[53] چون فرزند از جنس پدر است و چیزی است شبیه و همانند پدر با توانائی هائی شبیه پدر[54] که امام طبری و دیگران در تفسیر آیات 18 تا 28 سوره ی نجم این شرک آشکار مشرکین در ذات الله تعالی را توضیح می دهند.[55] و امام قرطبی رحمه الله واضح می گوید : وَمَنْ أَجَازَ أَنْ تَكُونَ الْمَلَائِكَةُ بَنَاتِ اللَّهِ فَقَدْ جَعَلَ الْمَلَائِكَةَ شِبْهًا لِلَّهِ، لِأَنَّ الْوَلَدَ مِنْ جِنْسِ الْوَالِدِ وَشِبْهَهُ. [56] و کسی که جایز بداند که ملائکه دختران الله باشند پس ملائکه را شبیه الله دانسته است برای اینکه فرزند از جنس پدر و شبیه آن است.
علاوه بر این امام قرطبی در تفسیر « وَما يَنْبَغِي لِلرَّحْمنِ أَنْ يَتَّخِذَ وَلَداً » (مریم/92) می گوید که مشرکین این فرزندان را عبدِ الله نمی دانستند بلکه شریک الله می دانستند و این اله ها از خود استقلال عمل داشتند و به زیر دستی الله یا سایر اله های مثل خود در نمی آمدند.[57] و از خودشان قدرت ذاتی و استقلال بر انجام امور داشتند، به همین دلیل بود که در برابر دعوت رسول الله صلی الله علیه وسلم به وحدانیت الله و کنار زدن همه اله های مختلف می گفتند: أَجَعَلَ ٱلۡأٓلِهَةَ إِلَٰهٗا وَٰحِدًاۖ إِنَّ هَٰذَا لَشَيۡءٌ عُجَابٞ (ص/5) آیا (همۀ) إلهها را یک إله قرار داده است؟ بی شک این چیزی عجیبی است.
یا : قَالُوٓاْ أَجِئۡتَنَا لِنَعۡبُدَ ٱللَّهَ وَحۡدَهُۥ وَنَذَرَ مَا كَانَ يَعۡبُدُ ءَابَآؤُنَا (اعراف/70) گفتند: آيا به (نزد) ما آمدهای که تنها الله را عبادت کنيم، و آنچه را نياکانمان عبادت میکردند، رها کنيم؟
در این صورت کسی که مدعی می شود که الله تعالی برای خودش فرزند گرفته در واقع علاوه بر آنکه از جنبه های زیادی شبیه و مانندی برای الله تعالی متصور می شود «ضعف» و «نیازمند»[58] بودن پدر و فرزند را نیز نشان می دهد.[59] الله تعالی می فرماید: وَقُلِ ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ ٱلَّذِي لَمۡ يَتَّخِذۡ وَلَدٗا وَلَمۡ يَكُن لَّهُۥ شَرِيكٞ فِي ٱلۡمُلۡكِ وَلَمۡ يَكُن لَّهُۥ وَلِيّٞ مِّنَ ٱلذُّلِّ وَكَبِّرۡهُ تَكۡبِيرَۢا (اسراء/111) و بگو: ستایش برای الله است که فرزندی (برای خود) بر نگزیده و او را در فرمانروایی هیچ شریکی نیست، و بخاطر ناتوانی سرپرستی برای او نیست، و او را به شایستگی بزرگ بشمار.
زمانی که این مشرکین به این بتها و به این فرزندانی که برای الله قائل بودند از اسامی مونث شده ی الله و صفات مونث شده ی الله استفاده می کردند[60] و برای آنها ازعنوان «الربة» استفاده می کردند درواقع برای این بتها و این فرزندانی که برای الله قائل بودند به قول ابن تیمیه « اَلْإِلَهِيَّةِ والعزة والتقدير و اَلرُّبُوبِيَّةِ »[61] برای این بتها الوهیت و عزت و تقدیر و ربوبیت قائل بودند.
زمانی که شخص مشرک برای الله تعالی فرزندی از جنس و عنصر الله قائل می شود در واقع بخشی از صفات الله مثل خالقیت و ربوبیت و سایر صفات را هم به این فرزند و این اله می دهد و به دلیل خالقیت و استقلالی که هر یک از الهه ها دارند ممکن است با تخصصها و توانائی ها و وظایفی که بر هر یک از الهه ها در ملک و ربوبیت و اداره و تدبیر خلایق خود داده شده است برخی از آلهه ها بر برخی دیگر برتری داشته باشند و با هم بر سر این برتری درگیری هم پیدا کنند.[62] الله تعالی واضح توضح می دهد: مَا ٱتَّخَذَ ٱللَّهُ مِن وَلَدٖ وَمَا كَانَ مَعَهُۥ مِنۡ إِلَٰهٍۚ (الله هرگز فرزندی بر نگزیده است، و هیچ إله (دیگری) با او نیست،) إِذٗا لَّذَهَبَ كُلُّ إِلَٰهِۢ بِمَا خَلَقَ وَلَعَلَا بَعۡضُهُمۡ عَلَىٰ بَعۡضٖۚ ((اگر چنین بود) آنگاه هر إلهی آنچه را که آفریده بود؛ میبرد، و مسلماً بعضی بر بعضی دیگر برتری میجستند،) سُبۡحَٰنَ ٱللَّهِ عَمَّا يَصِفُونَ (مومنون/91) الله منزّه (و پاک) است از آنچه آنها توصیف میکنند.[63]
و یا در مثالی بیان می کند: ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً رَّجُلاً فِیهِ شُرَکَاء مُتَشَاکِسُونَ وَرَجُلاً سَلَماً لِّرَجُلٍ هَلْ یَسْتَوِیَانِ مَثَلاً (زمر/29) خداوند مثالی زده است : مردی را که برده شریکانی است و در (بردگي) او شريكانِ مختلف سهم دارند که پیوسته درباره او به مشاجره و منازعه مشغولند، و مردی را که تنها تسلیم یک نفر است. آیا این دو برابر و یکسانند؟ .
ابن القيم رحمه الله مى گويد: خداوند اين مثال را براي مشركان و موحدان آورده است، پس مشرك مانند برده اي است كه مالك و أرباب او گروهي هستند كه با هم اختلاف، و نيز اخلاق بدي دارند، پس مشرك وقتي خدايان بسياري را عبادت می کند به برده اي شبيه داده شده كه گروهي كه با هم اختلاف دارند ارباب او هستند، و نمى تواند رضا و خشنودي همه آنها را برآورده كند.[64]
در کنار این باز می بینیم که حزب یا احزابی از میان مشرکین هم وجود داشتند که بندگان گرامی الله تعالی چون ملائکه را به عنوان فرزندان الله تعالی معرفی می کردند: وَقَالُواْ ٱتَّخَذَ ٱلرَّحۡمَٰنُ وَلَدٗاۗ سُبۡحَٰنَهُۥۚ بَلۡ عِبَادٞ مُّكۡرَمُونَ (انبیاء/26) و گفتند: رحمان فرزندی برگزیده است. او منزّه است، بلکه آنان (= فرشتگان) بندگان گرامی هستند.
البته این حزب یا احزاب از مشرکین در این عقیده به منابع یهودی ها و نصرای ها استناد می کردند.[65] و ظاهراً این عقاید را از کفار اهل کتاب گرفته اند همچنانکه می بینیم که حزبی از مشرکین مکه پاره ای از عقاید خود را از صابئین گرفته بودند که گاه به حنفاء نام برده می شوند.
باز می بینیم که حزب یا احزابی از مشرکین از جنها نیز شریکانی برای الله تعالی قائل بودند: وَجَعَلُواْ لِلَّهِ شُرَكَآءَ ٱلۡجِنَّ وَخَلَقَهُمۡۖ وَخَرَقُواْ لَهُۥ بَنِينَ وَبَنَٰتِۢ بِغَيۡرِ عِلۡمٖۚ سُبۡحَٰنَهُۥ وَتَعَٰلَىٰ عَمَّا يَصِفُونَ (انعام/100) و (مشرکان) برای الله شریکهایی از جن قرار دادند، در حالیکه (الله) آنها را آفریده است، و از روی نادانی برای الله پسران و دخترانی ساختند، الله منزّه و برتر است از آنچه توصیف میکنند.
و حتی حزب یا احزابی از میان مشرکین (سکولاریستها) بین الله تعالی و جنها نسب خویشاوندی قائل بودند: وَجَعَلُوا بَيْنَهُ وَبَيْنَ الْجِنَّةِ نَسَباً (صافات/158) آنان معتقد به خویشاوندی و نزدیکی میان خدا و جنّیان هستند.
این همان عقاید کفار شبه اهل کتاب زرتشتی است که مثل « لَهْوَ الْحَدِيثِ » (لقمان/6) داستانهای پوچ و بیهوده ای که نضر بن حارث از تاریخ ایران باستان آورده بود در میان مشرکین هم رایج شده بود. اینها می گفتند که شیطان که از جن است با الله دو برادر هستند و نسبت قوم و خویشی و خویشاوندی و نسبت خانوادگی دارند که با هم شریک هستند. [66] شیطان خالق شر و ناپاکیهاست و الله هم خالق خیر و خوبی هاست. [67] البته این عقایدِ تولیدِ نسبِ بین الله و مخولوقاتش نزد یهودی ها و سایر کفار نیز وجود داشت.[68]
لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ (اخلاص/3) و الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ (فاتحه/2) و آیاتی مشابه این آیات ردیه ایست بر این شرک مشرکین در ذات الله و ربوبیت و الوهیت و سایر صفات مختص الله تعالی.
مشرکین که مصداق یکی از طاغوتها در میان انسانها هستند، در طول تاریخِ قرآن، با عبادت غیر الله، در واقع در برابر رسالت عمده ی تمام پیامبران قرار گرفته اند: وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِي كُلِّ أُمَّةٍ رَّسُولًا أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ (نحل/36) ما به میان هر ملّتی پیغمبری را فرستادهایم ( و محتوای دعوت همه پیغمبران این بوده است ) که خدا را عبادت کنید و از طاغوت دوری کنید .
و این «عبادت الله» مساوی است با «ایمان به الله»، کسی که عبادتش را از کانال آخرین فرستاده ی الله مختص الله نمی کند در واقع در همان قدم اول به توحید ربوبیت الله ایمان ندارد هر چند به مواردی از ربوبیت الله تعالی اقرار داشته باشد و فرق ندارد این شخص از کفار اهل کتاب باشد یا کفار شبه اهل کتاب یا کفار سکولار (مشرک).
این شخص سکولار (مشرک) واضح و بدون آنکه کوچکترین شبهه ای باقی بماند می گوید: این مسائل متعلق به الله است و این موارد هم متعلق به غیر الله است. مثلاً از پدرانم به من رسیده یا توسط فلان رهبرم نوشته شده یا در دارالندوه ها و پارلمانها تصویب شده و … و این شخص تلاش می کند با دلایلی که برای خودش دارد این شریک قرار دادن را برای شما توجیه کند.[69]
به این شخص که دچار این عمل شرکی شده و اینگونه جهت توجیه آن با شما وارد بحث و حتی مجادله و جنگ مسلحانه هم می شود می گویند: مشرک (سکولار). مهم این است که این شخص مشرک (سکولار) واضح و آشکارا به شما می گوید بخشی از عقاید و داشته هایش از الله و بخشی هم از غیر الله است. آیا اینها را در اطراف خودتان و در سراسر دنیا به سادگی نمی توانید تشخیص دهید؟ آیا این تشخیص و جدا کردن این افراد نیازی به سواد و تخصص و پیر و جوان و زن و مرد بودن دارد؟ این سکولاریستها واضح می گویند که قانون شریعت الله نباید در اداره ی زندگی ما دخالت کند. حتی مشرکین عصر نبوت در مراسم حج و طواف خود واضح و آشکارا می گفتند: لَبَّيْكَ لا شَرِيكَ لَكَ، إِلَّا شَرِيكًا هُوَ لَكَ[70]
بله ، اگر از آنها در مورد الله تعالی می پرسیدی آیا الله را قبول دارید «زباناً» می گفتند بله: قُلْ مَنْ رَبُّ اَلسَّمٰاوٰاتِ اَلسَّبْعِ وَ رَبُّ اَلْعَرْشِ اَلْعَظِيمِ سَيَقُولُونَ لِلّٰهِ قُلْ أَفَلاٰ تَتَّقُونَ (مؤمنون/۸۶-۸۷)بگو: پروردگار آسمانهاى هفتگانه و پروردگار عرش بزرگ کیست؟ خواهند گفت: «الله» بگو: آیا پرهیزگارى نمى کنید؟
اما الله تعالی در تفسیر همین اقرار زبانی سکولاریستها (مشرکین) می فرماید: بَلْ هُمْ فِي شَكٍّ يَلْعَبُونَ (دخان/9) اصلاً سکولاریستها در شک و تردید هستند و«با حقایق» بازی میکنند و به بازی میگیرند. پس با شک و تردید توحید هرگز مستقر نمی شود. توحید در ربوبیت یا سایر صفات مختص به الله تنها با یقین حاصل می شود نه با شک و گمان.
به همین دلیل امام قرطبی در تفسیر همین آیه می گوید: بَلْ هُمْ فِي شَكٍّ يَلْعَبُونَ، یعنی مشرکین نسبت به ایمان و اقرارشان که می گفتند: (إِنَّ اللَّهَ خالقهم) «قطعا الله خالقشان است»، یقین نداشتند؛ (وإنما يَقُولُونَهُ لِتَقْلِيدِ آبَائِهِمْ مِنْ غَيْرِ عِلْمٍ فَهُمْ فِي شَكٍّ )، بلکه تنها از روی بیعلمی و تقلید از پدرانشان این سخنان را برزبان میآوردند و نسبت به آنچه می گفتند، شک و تردید داشتند، هرچند که خودشان توهّم میکردند که مومن هستند (وَإِنْ تَوَهَّمُوا أَنَّهُمْ مُؤْمِنُونَ) اما واقعیت این است که آنان دینشان را بازیچه قرار دادند و حجتی نداشتند.[71] امام طبری رحمه الله هم چنین دیدگاهی را در مورد شک و گمان مشرکین در آیه ی : بَلْ هُمْ فِي شَكٍّ يَلْعَبُونَ (دخان/9) بیان می کند.[72]
در این صورت اعتراف زبانی سکولاریستها (مشرکین) به به بعضی از صفات ربوبیت و خالقیت الله تعالی با شک و تردید همراه بود و اعتراف با شک و تردید جایگاهی در ایمان به چیزی و بخصوص امر مهمی چون توحید ندارد که تنها به شرط یقین تثبیت می شود و این یقین هم تنها از کانال محمد رسول الله صلی الله علیه و سلم و آنچه که به عنوان آخرین پیام و دستور الله تعالی آورده است حاصل می شود. همین عدم یقین به گفته هایشان در مساله ی خالقیت و غیره است که آنها را به سایر شرکیات و تکذیب پیامبران کشانده است که الله تعالی با سوالی می فرماید: أَمْ خَلَقُوا السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ ۚ بَلْ لَا يُوقِنُونَ (طور/36) آیا آسمانها و زمین را آفریدهاند؟ بلکه یقین ندارند.
امام ابن کثیر رحمه الله در تفسیر این آیه می گوید: آیا آنان آسمانها و زمین را آفریدهاند؟ این انکاری است برآنان در شرک ورزیدن به الله درحالی که می دانستند اللهِ یکتای بیشریک، خالقشان است اما عدم یقینشان آنها را به آن(شرک ورزی) کشاند.[73]
به همین دلیل مشکل اصلی مشرکین در خود الله و ربوبیت الله تعالی بود و ایمان آنها به خود الله با شرک همراه بود: وَمَا یُؤۡمِنُ أَكۡثَرُهُم بِٱللَّهِ إِلَّا وَهُم مُّشۡرِكُونَ (يوسف/ ١٠٦) و اکثر آنان به الله ایمان نمی آورند مگر اینکه در عین حال مشرک هستند.
همین شرک به الله باعث شرک در قانونگذاری هم می شود : سَیَقُولُ الَّذِینَ أَشْرَکُواْ لَوْ شَاء اللّهُ مَا أَشْرَکْنَا وَلاَ آبَاؤُنَا وَلاَ حَرَّمْنَا مِن شَیْءٍ کَذَلِکَ کَذَّبَ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِم حَتَّى ذَاقُواْ بَأْسَنَا (انعام/148) مشرکان خواهند گفت: اگر خدا میخواست، ما و پدران ما مشرک نمیشدیم ، و چیزی را تحریم نمیکردیم . کسانی که پیش از آنان بودهاند نیز همین گونه تکذیب مینمودند.
علاوه بر این – همچنانکه عرض شد- حزب یا احزابی از میان سکولاریستهای (مشرکین) قریش به زنده شدن بعد از مرگ اعتقاد نداشتند و معتقد بودند الله نمی تواند آنها را زنده کند. این هم در واقع نقض و ضدیت با ربوبیت الله و توحید در ربوبیت الله ست. الله تعالی در مورد یکی از این موجودات می گوید: وَضَرَبَ لَنَا مَثَلًا وَنَسِيَ خَلْقَهُ ۖ قَالَ مَنْ يُحْيِي الْعِظَامَ وَهِيَ رَمِيمٌ (یس/78) و برای ما مثلی زد و آفرینش خود را فراموش کرد، گفت: این استخوانهای پوسیده را باز که زنده میکند؟
برای چندمین بار باید یادآوری کرد که نام دیگر مشرکین الأَحزابَ است . یعنی دارای احزاب مختلف با دیدگاهها و رفتارهای مختلفی هستند، اما وجه مشترک همه ی این الأَحزابَ سکولار در این است که بدون شک تنها با اعتقاد به داشتن صفات ربوبیت در چیزی و سوء ظن به الله واحد است که این احزاب مختلف مشرک و حتی سایر پیروان شریعتهای آسمانی را به عبادت آن چیز و به قول ابن قیم به «هضمٌ لحقِّ الربوبيّة، وتنقيصٌ لعظمةِ الإلهية» می کشاند[74]
چنانچه شخص بداند این چیزی که او به عبادت آن مشغول است نمی تواند سود یا زیانی به او برساند و صفتی از صفات ربوبیت در آن نیست از انجام چنین کار بیهوده ای صرفنظر می کند، به همین دلیل به قول أبو حيان (٧٤٥ هـ) در البحر المحيط در تفسیر آیاتی از سوره ی نحل این مشرکین ملتمسانه معتقد بودند که این اله ها صاحب نفع و ضرر و دافع بلا و مشقت و سختی هستند. « والفَرِيقُ هُنا هُمُ المُشْرِكُونَ المُعْتَقِدُونَ حالَةَ الرَّجاءِ أنَّ آلِهَتَهم تَنْفَعُ وتَضُرُّ وتُشْقِي»
و به قول امام بیضاوی رحمه الله در تفسیر آیه « وَيَجْعَلُونَ لِمَا لَا يَعْلَمُونَ نَصِيبًا مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ ۗ » (نحل/56) : فيعتقدون فيها جَهَالَات مثلُ أَنَّهَا تَنفَعُهُمْ و تَشْفَعُ لهم.[75] معتقد بودند مانند اینکه إلههایشان به آنان نفع میرسانند و برایشان شفاعت میکنند.اما چه شفاعتی؟
امام فخر رازی شافعی می گوید: يَقُولُونَ أَنَّهَا تَشْفَعُ لَنَا عِنْدَ اللَّهِ مِنْ غَيْرِ حَاجَةٍ فِيهِ إِلَى إِذْنِ اللَّهِ[76] میگفتند که آنها نزد الله برای ما شفاعت میکنند بدون اینکه برای شفاعت کردنشان احتیاجی به اجازۀ الله داشته باشند.
امام ابن قیم حنبلی رحمه الله (751هـ) نیز در مورد این شفاعت شرکی نافذ و بدون نیاز به اذن الله مشرکین می گوید: شفاعتکردن واسطهها برایشان در نزد خدا برای جلب منافع و دفع ضررها، آن هم با ذات خودشان و با نفس خودشان بدون اینکه شفاعتشان متوقف بر اذن و اجازۀ خداوند و رضایت او « بِدُونِ توقف ذَلِك على إِذنِ اللهِ ومرضاتهِ» برای کسی که شافع میخواهد دربارهاش شفاعت کند باشد.[77]
ابن تیمیه هم با تشبیه : «وهي كَشَفَاعَةِ الْمَخْلُوقِ عِنْدَ الْمَخْلُوقِ بِغيرِ إِذْنِه»[78] که مانند شفاعت یک مخلوق در نزد مخلوق دیگر آن هم بدون اجازۀ اوست، همین دیدگاه را بیان می کند و در جای دیگری توضیح می دهد این شفاعت شرکی مشرکین: همانند شفاعت مخلوق در نزد مخلوق است، به همان شکلی که پادشاهان بخاطر احتیاجی که به خواص و نزدیکانشان دارند، نزدیکانشان در نزد آنان شفاعت میکنند، و بدون اینکه از پادشاهان اجازه بگیرند از آنان درخواست شفاعت میکنند، و پادشاهان نیز چون به خواص و نزدیکانشان احتیاج دارند مجبوراند درخواست آنان را قبول کنند.[79] وَتُجِيبُ الْمُلُوكُ سُؤَالَهُمْ لِحَاجَتِهِمْ إلَيْهِمْ.
امام نسفی حنفی هم در تفسیر این آیه می گوید: ويعتقدون فيها أَنَّهَا تَضرُ وتَنفعُ و تَشْفَعُ عند الله.[80] معتقد بودند که آن اله ها ضرر و نفع میرسانند و نزد الله شفاعتشان میکنند. در اینجا یک إله که از جنس و عنصر خدا و شریک خداست که هم مستقلاً خلق می کند و هم مستقلاً سود و زیان می رساند و هم مستقلاً تدبر و اداره می کند با چنین قدرتی مستقلاً و به عنوان یک شریک نزد الله شفاعت می کند و ربطی به رضایت یا عدم رضایت شریکش ندارد و می تواند رای خودش را به کرسی بنشاند. به همین دلیل مشرکین جهت راضی کردن این اله های مختلف قربانی می کردند و نذر می کردند و سایر عبادات را برایشان انجام می دادند و به نفع رساندن این أله ها و شرکائی که تولید کرده بودند امید داشتند و از ضرر دیدین و متضرر شدن بخاطر کوتاهی در تعظیم این إله ها عادت کردده بودند.[81]
به هر حال این مشرکین معتقد به ربوبیت این آله ها بودند هر چند که به قول ابن جُزَيّ (٧٤١ هـ) در تفسیر این آیه، این اعتقاد به ربوبیت اله ها با دلیل و برهان و حجت و از روی آگاهی نبود « لَا يَعۡلَمُونَ ربوبيتهُم ببرهانٍ ولا بحجةٍ»[82]
در واقع سرچشمه ی عبادت هم به همینجا بر می گردد؛ یعنی توحید در ربوبیت و حسن ظن به الله است که مومنین را به سایر انواع عبادتها سوق می دهد و شرک در ربوبیت هم باعث کشاندن اهل شرک به عبادت برای شرکایشان می شود، و دلیل فرار مشرکین از دعوت رسول الله صلی الله علیه وسلم نیز باز به توحید و یکی دانستن الله تعالی در ربوبیت بر می گردد، به همین دلیل الله تعالی می فرماید: إذَا ذَكَرْتَ رَبَّكَ فِي الْقُرْآنِ وَحْدَهُ ولَّوْا عَلَىٰ أَدْبَارِهِمْ نُفُورًا (اسراء/ 46) هنگامی که «رب» و پروردگارت را در قرآن به یگانگی یاد میکنی پشت کرده و فرار می کنند. در اینجا واضح الله تعالی می فرماید که مشرکین دشمن توحید در ربویت بودند و از توحید در ربوبیت فرار می کنند.
بر این اساس حزب یا احزابی از میان صدها و بلکه هزاران حزب موجود در میان سکولاریستها(مشرکین) این صفات ربوبیت و الوهیت و یکی یا چند صفت مختص الله تعالی را به کفاری می دادند، و این کفار را به عنوان آلهه برای خود قرار می دادند که سرانجام این کفار آله شده آتش جهنم است. الله تعالی می فرماید: إِنَّكُمۡ وَمَا تَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ أَنتُمۡ لَهَا وَٰرِدُونَ* یقیناً شما و آنچه به جای الله عبادت می کنید، هیزم جهنم هستید، شما در آن وارد خواهید شد. لَوۡ كَانَ هَٰؤُلَآءِ ءَالِهَةٗ مَّا وَرَدُوهَاۖ وَكُلّٞ فِيهَا خَٰلِدُونَ (انبیاء/98-99) اگر اینها آلهه بودند، هرگز وارد آن نمیشدند، و (آنها) همگی در آن جاودان خواهند ماند.
مشرکین در قیامت هم قسم می خورند : تَاللَّهِ إِنْ كُنَّا لَفِي ضَلَالٍ مُبِينٍ * به خدا سوگند ما در گمراهی آشکاری بودهایم. إِذْ نُسَوِّيكُم بِرَبِّ الْعَالَمِينَ(شعراء/97-98) . آن زمان که ما شما را با پروردگار جهانیان برابر میدانستیم .
پس شکی نیست که مشرکین إله های خود را در ربوبیت و سایر موارد با رَبِّ الْعَالَمِينَ مساوی و برابر می دانستند. این گواهی خود مشرکین در قرآن است و باز در قرآن می خوانیم که : ثُمَّ الَّذِینَ کَفَرُواْ بِرَبِّهِم یَعْدِلُونَ (انعام/1) اما کافران براى «رب» یا پروردگار خود، برابر و همتا قرار می دهند.
پس مشکل اساسی مشرکین در همان ربوبیت و همتا قرار دادن با الله تعالی در ربوبیت است و یقیقناً می توان گفت که انحراف در «ربوبیت» است که «الهه» ها و معبودان مختلف را تولید می کند و شخص را به عبادت برای این معبودان و شرکاء می کشاند.
اصلاً علت اصلی و ریشه ی اصلی آنهمه ظلم و شکنجه ی مومنین و اخراج مومنین از مکه توسط مشرکین هم همین یگانه دانستن الله در ربوبیت توسط مومنین بود و جنگ اصلی میان مومنین با مشرکین قریش بر سر ربوبیت بود . این را الله تعالی واضح و روشن بعد از اجازه ی جنگ مسلحانه به مومنین بیان می کند و می فرماید: الَّذِينَ أُخْرِجُوا مِن دِيَارِهِم بِغَيْرِ حَقٍّ إِلَّا أَن يَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ (حج/40) کسانی که از خانه و کاشانه ی خود، به ناحق اخراج شدند، فقط به این علت بود که میگفتند: ربِّ ما، الله است.
امام قرطبی رحمه الله در تفسیر این آیه می گوید: وإنما أُخْرِجُوا لِقولِهم: رَبُّنَا اللَّهُ وحدهُ، مومنان بخاطر این سخنشان رانده شدند که می گفتند: رَبِ ما فقط الله است، و بعد از این، قول أَبِي إِسْحَاقَ الزَّجَّاجِ را می آورد که او می گوید: الَّذِينَ أُخْرِجُوا مِنْ دِيَارِهِمْ بِغَيْرِ حَقٍّ إِلَّا بِأَنْ يَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ،( کسانی که به ناحق از سرزمین و دیار خود بیرون رانده شدند تنها به این دلیل بود که می گفتند رَبِ ما الله است) أَيْ أُخْرِجُوا بِتَوْحِيدِهِمْ،( یعنی به خاطر توحیدشان بیرون رانده شدند) أَخْرَجَهُمْ أَهْلُ الْأَوْثَانِ [83] مشرکین آنها را بیرون راندند. پس به خاطر توحید در ربوبیت مسلمین از مکه اخراج شدند.
امام طبری رحمه الله نیز همین دیدگاه را بیان می کند و می گوید: قول الله «إِلَّا أَن يَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ (حج/40)» الله متعال می فرماید: (مومنان) از دیارشان رانده نشدند مگر بخاطر این سخنشان که می گفتند: رَبِ ما اللهِ یکتا است که هیچ شریکی ندارد.[84]
امام طبری می گوید که مشرکین برای إلهه ها و بتهای خود صفات ربوبیت و الوهیت قائل بودند و بتهای خود را هم «رب» و هم «إله» می دانستند. [85] البته همچنانکه عرض شد تنها مشرکین نیستند که در ربوبیت و الوهیت و سایر مختصات الله تعالی دچار شرک شده اند بلکه سایر کفار هم در ربوبیت و به دنبال این به صورت خودکار در الوهیت و سایر موارد دچار شرکیاتی شده اند. و همین شرک در ربوبیت تمام کفار است که منجر به شرک در عبادت و سایر امور شده است. الله تعالی در مورد اهل کتاب می فرماید:
- قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَوْا إِلَىٰ كَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّا اللَّهَ وَلَا نُشْرِكَ بِهِ شَيْئًا وَلَا يَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضًا أَرْبَابًا مِّن دُونِ اللَّهِ ۚ فَإِن تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ ( آل عمران / 64 )
بگو: اي اهل كتاب ! بيائيد به سوي سخن دادگرانه اي كه ميان ما و شما مشترك است كه جز خداوند يگانه را عبادت نکنیم، و چيزي را شريك او نكنيم، و برخي از ما برخي ديگر را، به جاي خداوند يگانه، به «ربی» و ربوبیت نپذيرد. پس هرگاه ( از اين دعوت ) سر بر تابند، بگوئيد: گواه باشيد كه ما مسلمان هستيم .
- اتَّخَذُواْ أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَاباً مِّن دُونِ اللّهِ وَالْمَسِيحَ ابْنَ مَرْيَمَ وَمَا أُمِرُواْ إِلاَّ لِيَعْبُدُواْ إِلَهاً وَاحِداً لاَّ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ سُبْحَانَهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ (التوبه / 31 )
يهوديان و نصرانی ها علاوه از خدا، علماء ديني و پارسايان خود را هم به «ربی» پذيرفته اند، مسيح پسر مريم را نيز «رب» مي شمارند. ( در صورتي كه) بديشان جز اين دستور داده نشده است كه: تنها خداي يگانه را عبادت کنید و بس. جز خدا معبودي نيست و او پاك و منزّه از شرك ورزي و چيزهائي است كه ايشان آنها را شریک قرار مي دهند.
این واقعیت شرک در ربوبیت و الوهیت و شرک در سایر مختصات الله تعالی توسط کفار مشرک[86] و کفار اهل کتاب و طبعاً سایر کفار است، چیزی که عده ای در اجتهاد و تاویل آن مسیر خطا را رفته اند[87] و دسته هائی هم بعد از آگاهی و صرفاً به دلیل کینه ی نابجا از مسلمین مخالف یا عنادت و مجری جنگ روانی دشمنان اصلی بودن، جهت ضربه زدن به مسلمین حاضر به پذیرش آن نیستند و با برجسته کردن «اجتهادات اشتباه دیگران»[88] سعی در تطهیر کفار مشرک و سایر کفار در ربوبیت جهت پیش برد جنگ روانی و سپس مسلحانه بر علیه مسلمین و بخصوص اهل دعوت و جهاد دارند.
«مشرکین» یا «الأحزاب» و مفهوم عبادت
شرک از لحاظ لغوی در واقع به معنی مقارنه است، به زبانی دیگر یعنی چیزی و امری بین دو یا چند جانب باشد و این امر یا چیز تنها مختص هیچ یک از این جوانب نباشد. مثلاً خلقت و حکم و عبادت در معنی شرعی آن تنها مختص الله تعالی است اما شخص این موارد را بین الله و شرکای دیگری که برای الله قرار داده است تقسیم می کند.
عبدالرحمن ابن سعدی می گوید: أَنَّ حقيقةَ الشِركِ أن يُعْبَدَ الْمَخلوقُ كما يُعبَدُ اللهُ،( حقیقت شرک این است که مخلوق را عبادت می کند به همان شیوه ای که الله را عبادت می کند) أو يُعَظَّمَ كما يُعَظَّمَ اللهُ، (یا مخلوق را در چنان جایگاه بزرگی قرار می دهد که الله را قرار داده و بزرگ داشته،) أو يُصْرَفَ له نوعٌ مِن خصائصِ الرّبوبيَّةِ وَ الإِلوهيَّةِ[89] یا برای مخلوق در صفات ربوبیت و الوهیت قدرت و تصرفی قرار می دهد و قائل است.
امام سمعانی هم می گوید: شرک به الله یعنی جمع کردن غیر الله با الله در آنچه که تنها مختص الله است و غیر الله اجازه ی آن را ندارد. [90] در اینجا این شخص الله را حذف نمی کند بلکه الله برای این شخص یک شریک است در کنار شرکای دیگر با سهم های مختلف.
اما کفر یعنی پنهان کردن و پوشاندن. «در اینجا» یعنی از جانب و طرف یا طرفهائی گرفته شده و این جانب و طرفها به کلی نایده گرفته می شوند و پوشانده می شوند و در این امر حذف می شوند، و به جانب یا طرفهای دیگری داده می شود. پس «در اینجا» کافر یعنی پوشاننده ی یک یا چند جانب به نفع جانب یا طرف دیگر.
حالا مشرکی که می گوید این بخش از صفات در مورد الله را قبول دارم یا این عبادتها برای الله را انجام می دهم اما قوانین و شریعتهائی که از سوی الله آمده را قبول ندارم، و نمی پذیرم به جای قوانین خودم در جامعه اجرا شوند، و به نفع افکار بشری قوانین شریعت الله و شریعتهایش را حذف می کند و می پوشاند دچار کفر شده و کافر می شود.
به همین شکل اهل کتاب و شبه اهل کتاب هم که به نفع افکار و مذهب خودشان رسالت و شریعت آخرین فرستاده را می پوشانند باز جزو کافرین قرار می گیرند، همچنانکه مشرکین هم که به نفع عقاید خودشان شریعتهای نصرانی یهودی و سایر شریعتهای قبل از بعثت را پوشانده بودند و بعد از بعثت هم شریعت پیامبر خاتم صلی الله علیه وسلم را به همراه شریعتهای یهودی و نصرانی پوشاندند.
در اینجا، هم اهل کتاب و هم مشرکین جزو کفار می شوند و به همراه سایر کفار در دایره ی وسیع کفار قرار می گیرند و الله تعالی برای این اهل کتاب و مشرک از لفظ کافر در معنی مذموم آن استفاده می کند و می فرماید: إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ وَالْمُشْرِکِینَ فِی نَارِ جَهَنَّمَ (بینه/6) بیگمان کسانی که کافر شدهاند از اهل کتاب و مشرکان، در آتش جهنماند.
البته مومنین هم که به نفع الله و آخرین شریعتش طاغوتها را حذف و پنهان کرده و می پوشانند باز جزو کافرین در معنی حسنه و مدح شده ی آن و کفر کنندگان به طاغوت محسوب می شوند.
در اینجا باید دقت کرد که: «شرک» و «کفر در معنی مذموم آن» به اندازه ی تمام صفات و مختصات الله و احکام شریعت الله وجود دارند و نمی توان آنها را در چند موردِ مشخص محدود کرد.
دسته ای از این شرکیات و کفریات مثل جنگیدن با مسلمین، گناهان و جرمهائی هستند که شخص مجرم و گناهکار را از دایره ی اسلام خارج نمی کند، چنانچه رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید:
- انّ أَخْوَفَ مَا أَخَافُ عَلَیْکُمْ الشِّرْکُ الأَصْغَرُ قَالُوا یَا رَسُولَ اللَّهِ: وَمَا الشِّرْکُ الأصْغَرُ قَالَ: الرِّیَاءُ. [91] براستی که بیشترین چیزی که بر شما از آن می ترسم شرک اصغر است. پرسیدند: ای رسول الله، شرک اصغر چیست؟ فرمود: ریاء (خودنمایی).
- – «سِبَابُ الْمُسْلِمِ فُسُوقٌ، وَقِتَالُهُ كُفْرٌ.[92] دشنام دادن و ناسزا گفتن به مؤمن فسق است و جنگ کردن با او کفر است.
در کنار این شرکهای اصغری که حتی ممکن است شخص مسلمان مرتکب آنها شود و حتی خودش بی خبر باشد، دسته ای دیگر این شرکیات و کفریات وجود دارند که اگر شخص مسلمان مجرم و گناهکار مرتکب آنها شود ضمن رعایت «4فیلتر اصلی» و ظوابطی شرعی باعث می شوند شخص بدون داشتن «شبهه» ای و بر اساس «یقین» از دایره ی اسلام خارج شود و به اصطلاح مرتد شود.
در هر صورت هر کسی که دچار پوشاندن مختصات و صفاتی از صفات الله یا حکمی از احکام شریعت الله می شود گاه چیزی را جایگزین می کند و در واقع چیزی را به عنوان شریک الله در صفات و احکام و قوانینش قرار می دهد و دچار شرک می شود و کفر و شرک در یک معنی برای چنین اشخاصی به کار می رود.
الله تعالی می فرماید: وَدَخَلَ جَنَّتَهُ وَهُوَ ظَالِمٌ لِنَفْسِهِ قَالَ مَا أَظُنُّ أَنْ تَبِيدَ هَذِهِ أَبَدًا . در حالی که بر خویشتن ستمگر بود، به باغش قدم گذاشت، گفت: من باور نمیکنم هرگز این نابود شود و به فنا رود. وَمَا أَظُنُّ السَّاعَةَ قَائِمَةً وَلَئِنْ رُدِدْتُ إِلَى رَبِّي لَأَجِدَنَّ خَيْرًا مِنْهَا مُنْقَلَبًا . و باور ندارم که قیامت برپا شود. اگر هم (به فرض قیامتی در کار باشد و) من به سوی پروردگارم برگردانده شوم مسلّماً سرانجام بهتری و جایگاه خوبتری از این خواهم یافت. قَالَ لَهُ صَاحِبُهُ وَهُوَ يُحَاوِرُهُ أَكَفَرْتَ بِالَّذِي خَلَقَكَ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ سَوَّاكَ رَجُلًا . دوست او، در حالی که با وی گفتگو داشت، بدو گفت: آیا کافر شده ای به کسی که تو را از خاک ناچیزی و سپس از نقطه بیارزشی آفریده است، و بعد از آن تو را مرد کاملی کرده است؟!. لَكِنَّا هُوَ اللَّهُ رَبِّي وَلَا أُشْرِكُ بِرَبِّي أَحَدًا (کهف/35-38) ولی من (میگویم:) او الله و پروردگار و رب من است، و من کسی را شریک رب و پروردگارم نمی کنم .(نگاه کنید: شرک و کفر این شخص مستقیماً به نقص در ربوبیت بر می گردد . )
رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید: إنَّ بيْنَ الرَّجُلِ وبيْنَ الشِّرْكِ والْكُفْرِ تَرْكَ الصَّلاةِ. (ليسَ بينَ الكفرِ والإيمانِ إلَّا تركُ الصَّلاة)[93] بدرستیکه بین یک شخص و شرک و کفر، ترک کردن نماز است.
امام نووی رحمه الله در این زمینه می گوید: شرک و کفر ممکن است به معنی واحدی اطلاق شوند و آن کفر به الله تعالی است، و ممکن است بین آنها فرق گذاشته شود به این شکل که شرک مخصوص عبادت کردن بتها و غیره باشد با آنکه به خداوند نیز اعتقاد داشته باشند، مانند کفار قریش؛ پس کفر می تواند عمومی تر از شرک باشد.[94]
حالا الله تعالی در مورد بتها و «إله» های کفار مشرک می فرماید : أَمْ لَهُمْ إِلَٰهٌ غَيْرُ اللَّهِ سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا يُشْرِكُونَ (طور/43) یا این که اله و معبودی جز الله دارند؟ الله پاک و منزه از چیزهائی است که شریکش میدانند .. فیرروز آبادی[95] و بیضاوی[96] و فخر رازی[97] و ابن کثیر[98] و دیگران «إله» را به معبود تفسیر کرده اند یعنی کسی که عبادت می شود.
چنانچه عرض شد مشرکین هم برای «إله» های خود صفاتی از ربوبیت قائل بودند و هم الوهیت و این«إله» ها و بتها را مستقلاً نفع رسان و ضرر رسان می دانستند و برای چنین «إله» هائی که چنین اعتقادی در مورد آنها داشتند عبادت می کردند و به قول الزرقاني مالکی مذهب، این مشرکین به این عبادت هم عادت کرده بودند و خو گرفته بودند و الفت کرده بودند و امید نفع از آنها داشتند و ترس داشتند که اگر در عبادت این سنگها و إله ها کوتاهی کنند ضرری متوجه آنها می شود. أَلِفُوا عِبَادَةَ الْأَحْجَارِ وَتَعْظِيمَهَا، وَرَجَاءَ نَفْعِهَا، وَخَوْفِ الضَّرَرِ بِالتَّقْصِيرِ فِي تَعْظِيمِهَا[99]
یعنی زمانی که ملائکه را هم عبادت می کردند آنها را دارای این صفات مستقل ربوبی و نفع رسانی و ضرر رسانی و دارای صفات الوهیت می دانستند. الله تعالی در مورد این عبادت مشرکین می فرماید: وَيَوۡمَ يَحۡشُرُهُمۡ جَمِيعٗا ثُمَّ يَقُولُ لِلۡمَلَٰئِكَةِ أَهَٰؤُلَآءِ إِيَّاكُمۡ كَانُواْ يَعۡبُدُونَ (سبا/40) و روزی را که (الله) همۀ آنان را حشر می کند، سپس به فرشتگان میگوید: آیا اینها شما را عبادت میکردند؟!
در این صورت در تعریف عبادت باید هر آنچه از تمام اعمال قلوب و تمام اعمال جوارح که در شریعت عبادت نامیده می شود در نظر گرفته شود و آنچه که در شریعت عبادت شمرده نشده است جزو عبادت محسوب نشود، به زبانی دیگر تعریف عبادت باید جامع و مانع باشد.
امام طبری در تفسیر «إِيَّاكَ نَعۡبُدُ» عبادت را با « إقرارًا لك يا رَبنا بالرُّبوبيةِ لا لغيرك» تعریف میکند.[100] ای پروردگار، ما برای تو اقرار به ربوبیت میکنیم نه برای غیر تو…. در اینجا توسط امام طبری قید ربوبیت در تعریف عبادت آورده شده است؛ یعنی امری عبادت محسوب می شود که همراه با اعتقاد به ربوبیت باشد، حالا اگر ذلیلی و تضرح و خشوع و فروتنی هم همراه آن باشد اکمال این عبادت محسوب می شود[101] و چنانچه همراه نباشد باز آن عمل قلبی یا ظاهری عبادت محسوب می شود و بالعکس آنهم صادق است یعنی اگر به دستور الله تعالی : وَٱخۡفِضۡ لَهُمَا جَنَاحَ ٱلذُّلِّ مِنَ ٱلرَّحۡمَةِ (اسراء/24) شما برای پدر و مادر خودت ذلیلی و تواضح و فروتنی نشان دادید عبادت آنها محسوب نمی شود چون شما برای والدین صفت ربوبیت قائل نشده اید.
به همین سبک اگر صحابه رضی الله عنهم اجمعین آنهمه در برابر رسول الله صلی الله علیه وسلم ذلیلی و تواضح نشان می دادند یا بر اساس قواعد « رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ (فتح/29)» و «أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ (مائده/54)» در برابر همدیگر فروتنی و خشوع و حتی ذلیلی نشان می دادند دلیل بر عبادت رسول الله صلی الله علیه وسلم یا عبادت همدیگر نیست چون برای رسول الله صلی الله علیه وسلم و خودشان اعتقاد به ربوبیت نداشتند.
یا امروزه ما برای بزرگان اهل علمِ «باسواد و بی سواد» خود احترام قائل هستیم و در برابرشان با کلام و رفتارمان تواضح نشان می دهیم، این دلیل بر عبادت این اهل علم و بخصوص متخصصین اولی الامر آنها در صنفهای مختلف نیست؛ چون ما برای این اشخاص معتقد به داشتن صفت ربوبیت در آنها نیستیم و چنین صفاتی را به آنها نداده ایم، همچنانکه اهل کتاب با دادن این صفات ربوبی به آخوندهای خودشان در واقع این درسخوانده های مذهبی را عبادت می کردند، الله تعالی می فرماید: ٱتَّخَذُوٓاْ أَحۡبَارَهُمۡ وَرُهۡبَٰنَهُمۡ أَرۡبَابٗا مِّن دُونِ ٱللَّهِ (توبه/31) احبار و رهبان خودشان را «رب» هایی بجای الله گرفتند.
در این صورت به قول الخطيب الشربيني در شرحش بر مقدمه ی مغنی المحتاج : «لا إله» یعنی معبود به حقی غیر از الله وجود ندارد.[102] امام سیوطی و امام بیضاوی هم هنگام تفسیر آية الكرسي (اللَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ ۚ) همین معنی را ارائه می دهند.[103] و تنها الله را مستحق عبادت می دانند.[104] البته این تفسیر و معنی ای است که تمام مذاهب اسلامی آن را پذیرفته اند؛ اما سکولاریستها (مشرکین) بدون آنکه بین الله با إله های مورد پذیرش خود در ربوبیت و اولوهیت و نفع و ضرر رساندن فرقی قائل شوند می گفتند: أَجَعَلَ ٱلۡأٓلِهَةَ إِلَٰهٗا وَٰحِدًاۖ إِنَّ هَٰذَا لَشَيۡءٌ عُجَابٞ (ص/5) آیا (همۀ) إلهها را یک إله قرار داده است؟ بیگمان این چیزی عجیبی است.
به همین دلیل الله تعالی می فرماید: إِنَّهُمۡ كَانُوٓاْ إِذَا قِيلَ لَهُمۡ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا ٱللَّهُ يَسۡتَكۡبِرُونَ (صافات/35) آنها چنان بودند که چون به آنها گفته میشد: هیچ إلهی جز الله نیست سرکشی (و تکبر) میکردند.
ابن ابی العز حنفی رحمه الله میگوید: ﻭَﻛَﺜِﻴﺮٌ ﻣِﻦْ ﻣُﺸْﺮِﻛِﻲ ﺍﻟْﻌَﺮَﺏِ ﻭَﻏَﻴْﺮِﻫِﻢْ ﻗَﺪْ ﻳَﻈُﻦُّ ﻓِﻲ ﺁﻟِﻬَﺘِﻪِ ﺷَﻴْﺌًﺎ ﻣِﻦْ ﻧَﻔْﻊٍ ﺃَﻭْ ﺿُﺮٍّ، ﺑِﺪُﻭﻥِ ﺃَﻥْ ﻳَﺨْﻠُﻖَ ﺍﻟﻠَّﻪُ ﺫَﻟِﻚَ.[105]بسیاری از مشرکین عرب و غیر آنان گمان میکردند که إلههایشان نفع و ضرر میرسانند بدون اینکه آن نفع و ضرر را الله خلق کرده باشد.
به دلیل همین اعتقاد مشرکین به ربوبیت و الوهیت و قائل شدن نفع و ضرر و دخل و تصرف مستقل آنها در امور زندگی برای اله هایشان بود که الله تعالی می فرماید: لَوۡ كَانَ فِيهِمَآ ءَالِهَةٌ إِلَّا ٱللَّهُ لَفَسَدَتَاۚ فَسُبۡحَٰنَ ٱللَّهِ رَبِّ ٱلۡعَرۡشِ عَمَّا يَصِفُونَ (انبیاء/22) اگر در این دو (= آسمان و زمین) آلههای جز الله بود، مسلماً هر دو تباه میشدند . پس منزّه است الله، پروردگار عرش، از آنچه آنها توصیف میکنند.
واضح است با آنکه مشرکین در مورد خالقیت و بعضی دیگر از صفات الله تعالی اقرارهائی دارند و قرآن هم در جاهای مختلفی به آن اشاره کرده است با این وجود این به معنی توحید ربوبیت و اثبات وحدانیت الله تعالی در ذات و صفات و افعالش نیست.
- زمانی که همین مشرکین معتقد بودند که : وَمَا كُنْتُمْ تَسْتَتِرُونَ أَنْ يَشْهَدَ عَلَيْكُمْ سَمْعُكُمْ وَلَا أَبْصَارُكُمْ وَلَا جُلُودُكُمْ وَلَٰكِنْ ظَنَنْتُمْ أَنَّ اللَّهَ لَا يَعْلَمُ كَثِيرًا مِمَّا تَعْمَلُونَ (فصلت/22) و شما که (اعمال زشت خود را) پنهان میداشتید برای این نبود که گوش و چشمهای شما و پوست بدنهایتان امروز شهادت ندهند و لیکن به گمانتان که اکثر اعمال زشتی که (از خلق) پنهان میکنید از خدا هم پنهان است و بر آن آگاه نیست.
این در واقع زیر سوال بردن علم الله تعالی و شرک در ربوبیت است.
- یا زمانی که همین مشرکین : وَجَعَلُوا لَهُ مِنْ عِبَادِهِ جُزْءًا ۚ (زخرف/15) و مشرکان برای خدا چیزی را که بنده و مخلوق اوست جزء (وجود او) قرار دادند؛ برای همین اجزائی که برای الله تعالی قرار داده اند بعضی از صفات ربوبیت را به آنها داده اند و به این شکل در ربوبیت هم برای الله تعالی شریکانی قائل هستند: وَمَا قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ وَالْأَرْضُ جَمِيعًا قَبْضَتُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَالسَّمَاوَاتُ مَطْوِيَّاتٌ بِيَمِينِهِ ۚ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَىٰ عَمَّا يُشْرِكُونَ (زمر/67)
در این صورت و بدون شک، مشرکین (سکولاریستها) برای این اجزائی که برای ربوبیت الله تعالی قائل شده اند نیز صفات الوهیت را قرار می دهند. مگر نمی بینیم همین الان هم قانونگذاری و حکمی که باید مختص الله تعالی باشد را آشکارا به شرکائی که به موازات الله تولید کرده اند می دهند؟ مگر نمی بینیم حاکمیتی که باید به مجریان قانون شریعت الله واگذار شود را به مجریان قوانین شرکایشان داده اند؟ مگر نمی بینیم که آشکارا به عبادت این شرکایشان می پردازند و دچار شرک در عبادت شده اند؟
در حدیث معاذ آمده که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود: «حَقَّ اللَّهِ عَلَى الْعِبَادِ أَنْ يَعْبُدُوهُ وَلَا يُشْرِكُوا بِهِ شَيْئًا»؛ «حق خداوند بر برندگانش این است که او را عبادت کنند و چیزی را شریک او نگردانند».
اینهم اصل دین است. ابن تیمیه در مجموع الفتاوی میگوید: وَعِبَادَةُ اللَّهِ وَحْدَهُ: هِيَ أَصْلُ الدِّينِ وَهُوَ التَّوْحِيدُ الَّذِي بَعَثَ اللَّهُ بِهِ الرُّسُلَ وَأَنْزَلَ بِهِ الْكُتُبَ فَقَالَ تَعَالَى: وَاسْأَلْ مَنْ أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رُسُلِنَا أَجَعَلْنَا مِنْ دُونِ الرَّحْمَنِ آلِهَةً يُعْبَدُونَ(زخرف/45).[106] و عبادت کردن الله به تنهایی، همان اصل دین است و آن توحیدی است که خداوند رسولان را با آن مبعوث کرد و کتابها را برایش نازل کرد و خدای متعال میفرماید: و از پیامبرانی که پیش از تو فرستادیم بپرس: آیا غیر از رحمان، معبودانی برای عبادت قرار دادیم؟.
لازم است بدانیم که مصداق شرک در عبادت تنها در سجده کردن و مواردی از این قبیل برای اجزائی که برای آنها ربوبیت قائل هستند نیست بلکه به صورت مختصر شرک در عبادت یعنی اینکه شما قوانین را از منبعی غیر از منبع الله بگیری که برایش صفات مختص الله مثل ربوبیت را قائل هستی که به این منبع می گویند: آلهه. از هر کسی این قوانین را گرفتی آن را عبادت کرده ای حالا این موجود یک بت است که بت داران از جانب آنها قوانین تراشیده اند، یا رهبران و علماء مورد پذیرش مردم باشند یا حتی نفس خود شخص باشد که قوانینی غیر از قوانین شریعت الله را ارائه می دهد و شخص اطاعت خودش را به این قوانین و برنامه ها و رسوم می دهد.
از عدی بن حاتم رضی الله عنه روایت است که می گوید: از رسول الله صلی الله علیه وسلم شنیدم که این آیه را تلاوت می کند: «اتَّخَذُوا أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ وَالْمَسِيحَ ابْنَ مَرْيَمَ وَمَا أُمِرُوا إِلاَّ لِيَعْبُدُوا إِلَهًا وَاحِدًا لا إِلَهَ إِلاَّ هُوَ سُبْحَانَهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ»: «علما و راهبان خود و مسیح ـ پسر مریم ـ را به جای الله [به عنوان] «رب» خویش تلقی کردند؛ حال آنكه دستوری جز این نداشتند که فقط الله یگانه را عبادت کنند كه معبودى جز او نیست. او از کسانی که برایش شریک قرار می دهند منزه است». این بود که گفتم: ما آنها را عبادت نمی کردیم. رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود: « أَلَيْسَ يُحَرِّمُونَ مَا أَحَلَّ اللهُ فَتُحَرِّمُونَهُ؟ وَيُحِلُّونَ مَا حَرَّمَ اللهُ فَتُحِلُّونَهُ؟ »: «آیا آنها حلال الله را حرام نمی کردند و شما نیز آن را حرام می دانستید؟ و آیا آنها حرام الله را حلال نمی کردند و شما آن را حلال می دانستید؟». گفتم: بله چنین بود. فرمود: «فَتِلْكَ عِبَادَتُهُمْ»: «عبادت کردن آنها همین است».[107]
به این شکل رسول الله صلی الله علیه وسلم: يَنْهاهم عن التَّشبُّهِ بالمشركينَ أو اليهودِ أو النَّصارى.[108] مومنین را از شبیه شدن به مشرکین یا یهودی ها یا نصرانی ها نهی می کرد. البته سکولاریستها(مشرکین) آشکارا می گویند که: وَقَالَ الَّذِینَ أَشْرَکُواْ لَوْ شَاء اللّهُ مَا عَبَدْنَا مِن دُونِهِ مِن شَیْءٍ نَّحْنُ وَلا آبَاؤُنَا وَلاَ حَرَّمْنَا مِن دُونِهِ مِن شَیْءٍ (نحل/35) سکولاریستها(مشرکین) میگویند: اگر خدا میخواست نه ما و نه پدران ما، چیزی جز خدا را نمیتوانستیم عبادت کنیم ، و چیزی را بدون اجازه او نمیتوانستیم حرام بکنیم .
به همین دلیل است که الله تعالی بعد از توضیحاتی در مورد سکولاریستها (مشرکین) و بیان پاره ای از قوانین اسلامی و هشدار به مومنین که نباید تابع قوانین این سکولاریستها شوند می فرماید: وَإِنْ أَطَعْتُمُوهُمْ إِنَّکُمْ لَمُشْرِکُونَ (انعام/121) اگر از آنان اطاعت کنید بیگمان شما مشرک (سکولار) خواهید بود.
الله تعالی نمی فرماید با وجود این قوانین شریعت الله اگر از قوانین سکولاریستها اطاعت کنید شما یهودی یا نصرانی یا مجوس و یا صابئی خواهید بود بلکه می فرماید: إِنَّکُمْ لَمُشْرِکُونَ (انعام/121) بدون شک شما سکولار (مشرک) خواهید بود.
بزرگان ما هم چون علی ابن ابی طالب رضی الله عنه میگویند: « حَقٌّ عَلَى الْإِمَامِ أَنْ يَحْكُمَ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ ، وَأَنْ يُؤَدِّيَ الْأَمَانَةَ، فَإِذَا فَعَلَ ذَلِكَ كَانَ حَقًّا عَلَى الْمُسْلِمِينَ أَنْ يَسْمَعُوا وَيُطِيعُوا وَيُجِيبُوا إِذَا دُعُوا».[109] حقی بر امام است که به آنچه الله نازل کرده است حکم کند و امانت را ادا نماید، پس اگر چنین کرد، حقی بر مسلمین است که بشنوند و اطاعت کنند و اگر فراخوانده شدند اجابت کنند».
در این صورت این عبادت و اطاعت کردن تنها مختص الله تعالی است و عبادت دیگران مثل تفرق و تکثر احزاب و صدها بیماری دیگر ناشی از پیروی ازقوانین سکولاریستی واز آلودگی های سکولاریستها (مشرکین) است که به پیروان شریعتهای آسمانی نیز سرایت کرده و باعث شده پیروان شریعتهای آسمانی ناخواسته در چنین آلودگی و دامها و انحرافاتی بیافتند.
مشرکین ابتدا با اعتقاد به داشتن صفت یا صفاتی از صفات مختص الله تعالی در ربوبیت و غیره در إله ها ی خود، عبادتشان را به این بتها و آلهه ها می دهند؛ دقت کنید: ابتدا آن صفات مختص الله را به معبودهایشان می دهند و همزمان قوانین و عبادت خود را هم به این بتها می دهند و طبق همین قوانین به روابط خود با الله و انسانها و محیط اطراف خود معامله و برخورد می کنند، و در واقع جهانبینی خود را بر اساس همین عقاید و قوانین تنظیم می کنند، و بعد آنها را شفیع خود و اسبابی جهت نزدیکی خود به الله می کردند . الله تعالی در موردِ موقف و واکنشِ سکولاریست های زمان رسول الله صلی الله علیه و سلم نسبت به الله می فرماید:
- وَ يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لايَضُرُّهُمْ وَ لايَنْفَعُهُمْ وَ يَقُولُونَ هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللَّهِ (یونس/18)، اينان غير از خدا، چيزهایی را عبادت می کنند كه نه بديشان زيان میرسانند و نه سودی عایدشان می سازند، و می گويند: اينها ميانجی ها و شفعای ما در نزد خدا هستند.
- اَلَا لِلَّهِ الدِّینُ الْخَالِصُ وَالَّذِینَ اتَّخَذُوا مِن دُونِهِ اَوْلِیَاء مَا نَعْبُدُهُمْ اِلَّا لِیُقَرِّبُونَا اِلَی اللَّهِ زُلْفَی (زمر/3)، آگاه باشید! دین تنها از آن خداست و بس. و كسانی كه جز خدا سرپرستان و ياوران ديگری را انتخاب می کنند (میگويند:) ما آنان را عبادت نمیكنيم مگر بدان خاطر كه ما را به خداوند نزديك گردانند.
قانون گذاری و تعیین حلال و حرام و آزاد و ممنوع جهت اداره ی زندگی اجتماعی انسانها تنها مختص الله است: إِنِ الْحُکْمُ إِلاَّ لِلّهِ (انعام/57) این اصلی است که برخلاف سکولاریستها (مشرکین) پیروان راستین تمام پیروان شریعتهای آسمانی به آن اعتقاد دارند اما مثل خیلی از موارد دیگر می بینیم که همین پیروان شریعتهای آسمانی به این بیماری و آلودگی سکولاریستها دچار می شوند و به همین دلیل شریعتهای قبل از بعثت بعد از آمدن رسول الله صلی الله علیه وسلم و نازل شدن قرآن به عنوان حجت نهائی به آنها توسط الله تعالی تکفیر می شوند و چنانکه مسلمین نیز به این بیماریها آلوده شوند ضمن رعایت ظوابط تکفیرو عبوردادن این بیماران از «4فیلتر اصلی» چنانچه به یقین و بدون داشتن شبهه ای آلوده تشخیص داده شدند تکفیر می شوند.
در این صورت بهترین گزینه برای کسانی از پیروان شریعتهای آسمانی که دچار بیماری شرک شده اند چیه؟ همان فعلی که الله اسم برده؛«یُشْرِکُونَ» یعنی شرک می کنند. مثل مسلمینی که دچار یکی از صفات و بیماری های منافقین شده باشند که به آنها می گوئیم : ریا می کنند یا دروغ می گویند یا خلاف وعده می کنند و سایر صفات منافقین را برای این مسلمین خطاکار به کار می بریم و نمی گوئیم فلانی منافق است مگر اینکه مکفره ای انجام داده باشد که طبق همان ظوابط او را از اسلام خارج کرده باشد.
پس کسی که به یکی از صفات مشرکین آلوده شده باشد این مسلمان را با همان صفت نام می بریم و نمی گوئیم که از نظر شرعی مشرک شده است. مثلاً الله تعالی امر می کند که: «وَلَا تَكُونُوا مِنَ الْمُشْرِكِينَ* مِنَ الَّذِينَ فَرَّقُوا دِينَهُمْ وَكَانُوا شِيَعًا كُلُّ حِزْبٍ بِمَا لَدَيْهِمْ فَرِحُونَ» (روم/30-31-32)، و از زمرهی مشركان نگرديد از آن كسانی كه دین خودشان را تکه تکه و بخش بخش كردهاند و به دستهها و گروههای گوناگونی تقسيم شدهاند. هر حزب و گروهی هم از روش و آنچه كه دارد خرسند و خوشحال است.
پس حزب سازی و تفرق یکی از صفات واضح و آشکار مشرکین است و یکی دیگر از اسامی مشرکین «الأَحزابَ» است، حالا اگر مسلمانی دچار تفرق شد و گروه و دسته و حزبی برای خودش خارج از «3ابزار»برتر تشکیل داد به او نمی گوئیم تو جزو مشرکین هستی و مشرک شده ای، بلکه می گوئیم تو اهل تفرق شده ای و یکی از صفات مشرکین را با خود حمل می کنی.
پس: سکولاریستها (مشرکین) در امر قانونگذاری و اطاعت از این قوانین انسان را با الله تعالی یکسان کرده اند و خالق و مخلوق را در ردیف هم قرار داده اند. خود همینها در روز قیامت گواهی می دهند و قسم می خورند: «تَٱللَّهِ إِن كُنَّا لَفِي ضَلَٰلٖ مُّبِينٍ* إِذۡ نُسَوِّيكُم بِرَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ» (شعراء/٩٧-٩٨)، مشرکین در روز قیامت به همین قانونگذارانی که ادای الله را در می آورند و قانون می سازند مىگویند: به خدا سوگند! ما در گمراهى آشکارى بودهایم. آن زمان که شما را با پروردگار جهانیان برابر و یکسان مىدانستیم.
اینها به این شکل با عبادت غیر الله با الله و شریک کردن آگاهانه و آشکار و واضح قوانین غیر الله با قوانین الله در ردیف مشرکین قرار گرفتند که الله تعالی در موردشان می فرماید: وَمَا يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَهُمْ مُشْرِكُونَ (يوسف/106)، و بيشترشان به خدا ايمان نمى آورند جز اينكه مشرک هستند.
مشرک (سکولار) یعنی رُک و راست و آشکارا و بی پرده بخشی از عبادت خودش را به غیر الله می دهد و در اینجا عبادت غیر الله هم یعنی گرفتن قوانین از غیر الله و دادن اطاعت خود به غیر الله . معیار همین است. قبلاً قوانین خود را از سنتهای گذشتگان و بزرگان خود و یا نماینده های بتها می گرفتند و امروزه از آگوست کنت و مارکس و لنین وفرانسیس بیکن، رنه دکارت، جان لاک، داروین و سایر جوجه سکولارهای محلی که تابع اینها و انواع الأَحزابَ مختلف و رنگارنگ لیبرال و چپ می گیرند و این بتهای معاصر را پرستش و عبادت می کنند.
الله تعالی چنین عبادت مشترکی بین خودش و دیگران را نمی پذیرد، و قبول ندارد شخصی هم از قوانین او تبعیت کند و هم از قوانین دیگران به همین دلیل یکی دو آیه بعد از این آیه می فرماید: «قُلْ هَذِهِ سَبِیلِی أَدْعُو إِلَى اللّهِ عَلَى بَصِیرَةٍ أَنَاْ وَمَنِ اتَّبَعَنِی وَسُبْحَانَ اللّهِ وَمَا أَنَاْ مِنَ الْمُشْرِکِینَ» (یوسف/108)، بگو: این راه من است که من با آگاهی و بینش به سوی خدا دعوت می کنم و پیروان من هم (چنین میباشند)، و خدا را منزّه و پاک میدانم، و من از زمره سکولاریستها (مشرکان) نیستم.
قاعده هم همین است : لَوْ كَانَ فِيهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا ۚ (انبیاء/22) اگر در آسمان و زمین غیر از خدای یکتا خدایانی وجود داشت همانا خلل و فساد در آسمان و زمین راه مییافت.
از نگاه مشرکین (سکولاریستها) آلهه ها هر کدام دارای قوانین و دستورات خاص خودشان هستند و هر کدام مستقلاً و منفصل از سایر آلهه ها در اموری تخصص و دخالت دارند و اموری خاص به خود را مدیریت می کنند، به همین دلیل ما در میان سکولاریستها شاهد الأَحزابَ مختلف و رنگارنگ هستیم نه حزبی واحد، و ما شاهد پارلمانها و دموکراسی های خاصی جهت مدیریت این الأَحزابَ مختلف در امور زندگی عمومی جوامع مشرک بوده ایم ،ازمجلس سنای روم باستان و دارالندوه ی قریش بگیر تا پارلمانهای کنونی همگی یک وظیفه داشته اند؛ اما بر خلاف تصورات این سکولاریستهای نجس باید گفت: هم خلق کردن کار الله است و هم امر حکم و قانونگذاری، و این تقسیم وظایف بین الله و مخلوقاتش غیر از کوچک کردن الله و توهین به الله معنی ندارد . أَلَا لَهُ الْخَلْقُ وَالْأَمْرُ ۗ تَبَارَكَ اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِينَ (اعراف/54)
- مشرکین جزو جامعه ی کفار هستند
آیات قرآن همچنانکه یهود و نصارا و مجوس و صابئین بعد از بعثت را جزو جامعه ی کفار قرار می دهد به صراحت بیان می کند که به طور قطع مشرکین هم کافر هستند و جزو کفار محسوب می شوند. به عنوان مثال الله تعالی می فرماید: مَا کَانَ لِلْمُشْرِکِینَ أَن یَعْمُرُواْ مَسَاجِدَ الله شَاهِدِینَ عَلَى أَنفُسِهِمْ بِالْکُفْرِ أُوْلَئِکَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ وَفِی النَّارِ هُمْ خَالِدُونَ (توبه/17) مشرکانی که به کفر خویش گواهی میدهند حق ندارند مساجد خدا را (با عبادت یا تعمیر و تنظیف و خدمت) آباد کنند. آنان اعمالشان هدر و تباه است و جاودانه در آتش دوزخ ماندگار میمانند .
همه ی سکولاریستها می گویند که قوانین شریعت الله را برای نظام حکومتی و اجرائی جامعه و نهادهای مختلف حکومتی چون قانون اساسی و مجازات و پاداش و آموزش و پرورش و اقتصاد و روابط بین الملل و غیره نمی خواهند و قوانین سکولاریستی ساخته شده توسط بشر را می خواهند و جایگزین قوانین شریعت الله می کنند. این دیگر نیازی به بحث کردن من و شما با آنها ندارد و خود این سکولاریستها (مشرکین) به این کفر آشکار پوشاندن قوانین شریعت الله گواهی می دهند: «شَاهِدِينَ عَلَى أَنفُسِهِمْ بِالْكُفْرِ» (توبه/17) خودشان به کفر خودشان گواهی می دهند.
این گواهی را هر سکولاری می دهد و ما به راحتی می توانیم این سکولاریستها را از سایر کفار تشخیص دهیم . هیچ کافر نصرانی یا مجوس یا صابئی یا یهودی نمی گوید که من قوانین شریعت الله و آنچه که الله نازل کرده است را قبول ندارم بلکه می گویند اینی که نزد من است متعلق به الله است و قبولش دارم نه آنکه پیش دیگران است.
در این صورت هر جا در قرآن اسمی از «الْمُشْرِكِين» یا «الَّذِينَ أَشْرَكُوا» یا «الْمُشْرِكَات» یا «مُشْرِك» یا «مُشْرِكَة» یا «مُشْرِكُون» یا « الْأَحْزَاب» آمده یعنی دسته ای از «کفار 6 گانه ی آشکار» در میان انسانها که این کفار «کفار 6 گانه ی آشکار» میان انسانها عبارتند از : 1- َالَّذِينَ هَادُوا 2- وَالصَّابِئِينَ 3- وَالنَّصَارَى 4- وَالْمَجُوسَ 5- وَالَّذِينَ أَشْرَكُوا (مشرکین) 6- مَن يَرتَدَّ مِنكُم عَن دينِهِ (مرتدین)
این تقسیم بندی و حتی تمایز میان دشمنان برای اصحاب رسول الله صلی الله علیه وسلم و جمهور فقهاء امری عادی بوده است . به عنوان مثال ابن کثیر در تفسیر آیه 73 سوره ی توبه که الله تعالی امر می کند: يا أَيُّهَا النَّبِيُّ جاهِدِ الكُفّارَ وَالمُنافِقينَ وَاغلُظ عَلَيهِم ۚ وَمَأواهُم جَهَنَّمُ ۖ وَبِئسَ المَصيرُ (توبه/73) ای پیغمبر! با کافران و منافقان جهاد کن و بر آنان سخت بگیر و جایگاهشان دوزخ است و چه بد سرنوشت و چه زشت جایگاهی است! می گوید: الله تعالی رسولش را به جهاد با کفار و منافقین و سخت گیری بر آنها امر کرد، همچنانکه به او امر کرد که پر و بال مرحمت برپیروان مومنش به تواضع بگستراند، و به پیامبر خبر داد که مسیر کفار و منافقین در قیامت به سوی آتش است. امیر المومنین علی ابن ابی طالب رضی الله عنه نیز در این زمینه می گوید: رسول الله صلی الله علیه و سلم با 4 شمشیر مبعوث شد . بَعَثَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وسلم بِأَرْبَعَةِ أَسْيَافٍ:
- سَيْفٍ لِلْمُشْرِكِينَ (شمشیری برای مشرکین): فَاقْتُلُوا الْمُشْرِكِينَ حَيْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ وَخُذُوهُمْ وَاحْصُرُوهُمْ وَاقْعُدُوا لَهُمْ كُلَّ مَرْصَدٍ ۚ فَإِنْ تَابُوا وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ وَآتَوُا الزَّكَاةَ فَخَلُّوا سَبِيلَهُمْ ۚ (توبه/5)
- وَسَيْفٍ لِلْكُفَّارِ أَهْلِ الْكِتَابِ (شمشیری برای کفار اهل کتاب): قَاتِلُوا الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَلا بِالْيَوْمِ الآخِرِ وَلا يُحَرِّمُونَ مَا حَرَّمَ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَلا يَدِينُونَ دِينَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ حَتَّى يُعْطُوا الْجِزْيَةَ عَنْ يَدٍ وَهُمْ صَاغِرُونَ (توبه/29)
- وَسَيْفٍ لِلْمُنَافِقِينَ (شمشیری برای منافقین): جَاهِدِ الْكُفَّارَ وَالْمُنَافِقِينَ(توبه/73؛ تحریم/9)
- وَسَيْفٍ لِلْبُغَاةِ (شمشیری برای اهل بغی و شورشیان): فَقَاتِلُوا الَّتِي تَبْغِي حَتَّى تَفِيءَ إِلَى أَمْرِ اللَّهِ (حجرات/9)[110]
این تمایز و جدا کردن کفار مشرک از کفار اهل کتاب با استناد به آیات قرآن توسط صحابه ی رسول الله صلی الله علیه وسلم علی بن ابی طالب رضی الله عنه صورت گرفته که تا کنون نه تنها مخالفی در میان تمام مذاهب اسلامی نداشته بلکه جمهور فقها و مذاهب اسلامی بر این تقسیم بندی بوده اند.
ابن تیمیه هم زمانی که از طائفه ی منصوره صحبت می کند با تفکیک جهاد آنها با کفار اهل کتاب و کفار مشرک و زنادقه و منافقین داخلی می گوید: فَإِنَّهُمْ هُمْ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَ أَهْلَ الشَّوْكَةِ الْعَظِيمَةِ مِنْ الْمُشْرِكِينَ، وَأَهْلِ الْكِتَابِ، وَمَغَازِيهِمْ مَعَ النَّصَارَى، وَمَعَ الْمُشْرِكِينَ مِنْ التُّرْكِ، وَمَعَ الزَّنَادِقَةِ الْمُنَافِقِينَ مِنْ الدَّاخِلِين[111] اینها کسانی هستند که با قدرتهای بزرگی از مشرکین و اهل کتاب می جنگند، همچنین جنگهای آنها با نصارا و ترکهای مشرک و منافقین زندیق داخلی.
این تفکیک کفار 1- الَّذِينَ هادُوا 2- وَ الصَّابِئِينَ 3- وَ النَّصارى 4- وَ الْمَجُوسَ 5- وَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا از مرتدین و دارودسته ی منافقین و اهل بغی میان مسلمین برای جمهور اهل علم امری واضح بوده است، و تنها همان خط فکری منتسب به ابن عمر رضی الله عنهما مخالف با جمهور فقهاست که گاه گاه جهت دامن زدن به جنگ روانی و گاه مسلحانه با جمهور مسلمین توسط اهل بدعت و دشمنان داخلی مورد سوء استفاده قرار می گیرد.
ابن تیمیّه -که عده ای از این مخربین به ناحق خود را به او منسوب کرده اند- میگوید: «فَالْإِسْلَامُ يَتَضَمَّنُ الِاسْتِسْلَامَ لِلَّهِ وَحْدَهُ؛ (پس اسلام در برگیرندهی تسلیم شدن برای الله یکتا است،) فَمَنْ اسْتَسْلَمَ لَهُ وَلِغَيْرِهِ كَانَ مُشْرِكًا (پس کسی که تسلیم او و غیر او باشد مشرک است) وَمَنْ لَمْ يَسْتَسْلِمْ لَهُ كَانَ مُسْتَكْبِرًا عَنْ عِبَادَتِهِ (و کسی که تسلیم او نباشد از عبادتش تکبر ورزیده است) وَالْمُشْرِكُ بِهِ وَالْمُسْتَكْبِرُ عَنْ عِبَادَتِهِ كَافِرٌ (و مشرک به او و تکبر کننده از عبادتش کافر اند،) وَالِاسْتِسْلَامُ لَهُ وَحْدَهُ يَتَضَمَّنُ عِبَادَتَهُ وَحْدَهُ وَطَاعَتَهُ وَحْدَهُ . (و تنها تسلیمِ او شدن مشتمل است بر عبادت کردن او به تنهایی و اطاعت کردن او به تنهایی.) فَهَذَا دِينُ الْإِسْلَامِ الَّذِي لَا يَقْبَلُ اللَّهُ غَيْرَهُ».[112]و این دین اسلامی است که خداوند غیر آن را نمیپذیرد. در این سخن ابن تیمیه دو نکته را بازآموزی می کنیم :
- فَمَنْ اسْتَسْلَمَ لَهُ وَلِغَيْرِهِ كَانَ مُشْرِكًا (پس کسی که تسلیم او و غیر او باشد مشرک است)
هیچ یک از : «1- الَّذِينَ هادُوا 2- وَ الصَّابِئِينَ 3- وَ النَّصارى 4- وَ الْمَجُوسَ نمی گویند که ما در مواردی تسلیم الله هستیم و در مواردی تسلیم غیر الله الا 5- وَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا(مشرکین) .
این مشرکین واضح و آشکارا می گویند مثلاً الله را در نماز یا روزه یا حج یا زکات و سایر امور شخصی قبول دارند و تسلیم الله در این موارد می شوند اما الله تعالی را در جایگاهی نمی بینند که تسلیم قوانینش در امور حکومتی و اجرائی جامعه مثل قوانین متعلق به مسائل بین الملل و اقتصادی و امنیتی و حقوق خانواده و آموزش و پرورش و مجازاتهای مجرمین و حدودی که الله تعیین کرده یا هر چیزی که با نفسشان سازگان نباشد شوند و اطاعت خود را در این موارد به الله نمی دهند بلکه تسلیم غیر الله شده اند. در این صورتمشرک در ادبیات اهل لغت اسم فاعل از ریشه «شرک» است که به معنی مخلوط شدن مالکیت [113]و سهم و نصیب [114]است.
این در زمان تمام پیامبران واضح بوده و الان هم واضح است و جهت تشخیص اینها کسی نیازی به تخصص و سواد خاصی ندارد. همچنانکه تشخیص یک گوسفند حلال از یک خوک حرام نیازی به سواد و تخصص و سواد ندارد و تنها کافی است شخص بداند اسم این حیوان گوسفند است و آن یکی خوک و حکم اینها نیز در شریعت این است.
- وَالْمُشْرِكُ بِهِ … كَافِرٌ (و مشرک به او کافراست)
یعنی مشرکین «5- وَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا» کافر هستند و زمانی که شما می گوئی فلانی از لحاظ شرعی مشرک است یعنی این شخص کافری نجس است که الله تعالی در موردش می فرماید: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ (توبه/28) ای کسانی که ایمان آوردهاید، بدون شک مشرکان نجس و پلیدند.
و همین نجاست مشرکین باعث می شود که ما ابتدا از خودشان برائت و بیزاری کنیم و بعد از عقاید فاسدشان چنانچه الله تعالی می فرماید: قَد كانَت لَكُم أُسوَةٌ حَسَنَةٌ في إِبراهيمَ وَالَّذينَ مَعَهُ إِذ قالوا لِقَومِهِم إِنّا بُرَآءُ مِنكُم وَمِمّا تَعبُدونَ مِن دونِ اللَّهِ (ممتحنه/4) ابراهیم و کسانی که بدو گرویده بودند، الگوی خوبی برای شما است، بدانگاه که به قوم خود گفتند: ما از شما و از چیزهائی که بغیر از خدا میپرستید، بیزار و گریزانیم.
و الله تعالی توسط آخرین فرستاده حکم این مشرکین را تا روز قیامت اعلام کرده و می فرماید: وَأَذَانٌ مِّنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ إِلَى النَّاسِ یَوْمَ الْحَجِّ الأَکْبَرِ أَنَّ اللّهَ بَرِیءٌ مِّنَ الْمُشْرِکِینَ وَرَسُولُهُ فَإِن تُبْتُمْ فَهُوَ خَیْرٌ لَّکُمْ وَإِن تَوَلَّیْتُمْ فَاعْلَمُواْ أَنَّکُمْ غَیْرُ مُعْجِزِی اللّهِ وَبَشِّرِ الَّذِینَ کَفَرُواْ بِعَذَابٍ أَلِیمٍ (توبه/3) این اعلامی است از سوی خدا و پیغمبرش به همه مردم در روز بزرگترین حجّ ( یعنی عید قربان) که خدا و پیغمبرش از مشرکان بیزارند و اگر توبه کردید این برای شما بهتر است ، و اگر سرپیچی کردید بدانید که شما نمیتوانید خدای را درمانده دارید و کافران را به عذاب عظیم و سخت دردناکی مژده بده .
به همین دلیل استراتژی ما در برخورد با مشرکین (سکولاریستها) بر اصل برائت استوار است در نتیجه ما نه با این کفار مشرک نجس ازدواج می کنیم نه ذبیحه ی دست آنها را می خوریم و نه جزیه ای از آنها پذیرفته می شود و نه در پارلمانها و دارالندوه ها و مراکز حکومتی آنها مشارکت می کنیم، در حالی که با سایر کفار این اندازه محدودیت وجود ندارد. البته در میان مسلمین نیز باز کسانی هستند که مرتد می شوند و فرزندان آنها که از این پدر و مادر مرتد متولد شده اند مشمول حکم مرتدین نمی شوند و ممکن است در یکی از کفار 6گانه خود را تعریف کنند. ابن تیمیه با تفکیک کفار اهل کتاب از کفار مشرک در مورد دروزی ها می گوید: آنان نه به منزلهی اهل کتاب هستند و نه مشرکین. بلکه کفارِ گمراهیاند که خوردن ذبیحهی آنان جایز نیست.[115] پس تمام مشرکین کافر هستند: وَبَشِّرِ الَّذِینَ کَفَرُواْ بِعَذَابٍ أَلِیمٍ (توبه/3) و زمانی که گفتی فلانی مشرک است یعنی کافری است اینچنینی که الله تعالی معرفیش کرده است.
پس در هر کجای قرآن اسم « الأَحزابَ » یا «مشرک» یا سایر الفاظ آن آمده، الله متعال صراحتاً آنها را مشمول احکام کفار نموده است؛ در اینجا هر کسی که کفار مشرک را کافر نداند مثل کسی است که کفار نصرانی یا یهودی یا مجوس و صابئین را جرو کفار نداند، اما در میان مذاهب اسلامی خیر القرون و حتی پس از آن هرگز کسی پیدا نشده است که در کافر دانستن این کفار 5 گانه ی 1- الَّذِينَ هَادُوا 2- وَالصَّابِئِينَ 3- وَالنَّصَارَى 4- وَالْمَجُوسَ 5- وَالَّذِينَ أَشْرَكُوا شک داشته باشد و اجماع مذاهب مختلف اسلامی بر این امر وجود دارد و کسی که این کفار 5گانه را جزو جامعه ی کفار قرار ندهد آیات قرآن و احدیث متعدد رسول الله صلی الله علیه وسلم و اجماع آراء صحابه و مذاهب اسلامی را نایده گرفته است.
به همین دلیل کسانی چون قاضي عياض ميگويد: به همين خاطر هرکسي که تمام کساني را که ديني غير از اسلام دارند از انواع ملل، تکفير نکند يا توقف کند يا شک نموده و يا مذهبشان را صحيح بداند، تکفير ميکنيم؛ هرچند همراه آن اسلام را ظاهر نموده و به آن اعتقاد داشته باشد … پس او کافر است چونکه خلاف آنچه را ميگويد ظاهر نموده است.[116]
این اجماع مذاهب مختلف اسلامی مبنی بر کافر دانستن این کفار 5گانه یک واقعیت است اما این اجماع ربطی به مشرک یا یهودی و نصرانی یا مجوس و صابئی دانستن مسلمین ندارد. اگر مسلمانی به یکی یا چند صفت از صفات یهودی ها آلوده شده باشد ما به دلیل این صفات به او نمی گوئیم تو یهودی شده ای و حکم کفار یهودی را بر او تطبیق دهیم . یا اگر به یکی یا چند صفت از صفات نصارا و مجوس و صابئین و مشرکین هم آلوده شده باشد باز به او نمی گوئیم که تو نصرانی یا مجوس یا صابئی یا مشرک شده ای و بعد حکم این کفار را بر او تطبیق دهیم. این کار جرمی است که هیچ جایگاهی در منهج اسلامی مذاهب مختلف اسلامی ندارد.
هر مشرک و یهودی و نصرانی و مجوس و صابئی کافر است و زمانی که اصطلاحات ترکیبی و التقاطی نامتجانس غیر شرعی تولید می شود و گفته می شود فلان مسلمان مشرک است یعنی مثل این است گفته شود فلان مسلمان یهودی یا نصرانی و مجوس و صابئی است. مگر چنین چیزی ممکن است؟ شخص یا مسلمان است یا کافر«هُوَ الَّذِي خَلَقَكُمْ فَمِنْكُمْ كافِرٌ وَ مِنْكُمْ مُؤْمِنٌ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ» (تغابن/۲) او کسی است که شما را آفریده است. گروهی از شما کافر و گروهی از شما مؤمن میگردید. خدا میبیند هرچه را که میکنید .
الله تعالی می فرماید که غیر از این دو گروه مومن و کافر گروه و دسته ی سومی و چهارمی و غیره وجود ندارد . شخص یا مسلن است یا کافر . حالا اگر شخصی بگوید : نه، گروه سومی دیگری هم هست یا گروه چهارمی دیگری هم هست و اینگونه سخنان الله تعالی را تکذیب می کند و دروغ می پندارد حکمش چیه؟
پس ابداع غیر شرعی « کفار منتسب به اسلام» و ترکیب مسلمان و کافر جهت تکفیر نابجای مسلمین از ابداعات اهل بدعت است و این اهل بدعت لازم است به آنها بازآموزی شود که : کافر دانستن مشرک کافری که الله تعالی در شریعتش آن را کافر دانسته و اجماع تمام مسلمین هم بر آن وجود دارد فرق دارد با کافر دانستن مسلمینی که به ناحق در دایره ی کفار مشرک قرار داده اند و به ناحق حکم کفار مشرک را بر آنها تطبیق می دهند و این در واقع ترفندی جهت دور زدن ظوابط شرعی تکفیر و توجیه تکفیر نابجای مسلمین و توجیه جنایات بر علیه مسلمین بوده است.
شخصی که به یکی یا چند صفت از صفات کفار 5 گانه ی 1- الَّذِينَ هَادُوا 2- وَالصَّابِئِينَ 3- وَالنَّصَارَى 4- وَالْمَجُوسَ 5- وَالَّذِينَ أَشْرَكُوا آلوده شده باشد ضمن رعایت ظوابط تکفیر با یقین و بدون داشتن عذر و شبهه ای تکفیر می شود و تا زمانی که شخص به مرحله ی ارتداد نرسیده است اجرا کردن حکم هر یک از این کفار 5 گانه بر او از صفات مذاهب اسلامی بر منهج صحیح نیست بلکه یکی از صفات خوارج است.
ابن عباس رضی الله عنهما با درک این خطر و انحراف آشکار، ضمن جدا کردن کفار اهل کتاب از کفار مشرک هشدار می دهد: لا تکونوا کالخوارجِ، تَأوّلوا آیات القرآن فی أهل القبلة، وإنّما أُنزلت فی أهل الکتاب والمشرکین، فجهلوا علمها، فسفکوا بها الدماء، وانتهکوا.[117] مثل خوارج نباشید که آیات قرآن که در مورد اهل کتاب و مشرکین نازل شده اند را در مورد اهل قبله تاویل می کنند و شامل اهل قبله میدانند به این شکل به علم این آیات جاهل شده اند و معنای این آیات را درک نکردند، به همین دلیل به دنبال آن به تجاوز و ریختن خون مباردت کرده اند.
اهل علم گفته اند: که اگر شخص مسلمان هزار کافر را به اشتباه جزو مسلمین بداند بهتر از آن است که به اشتباه تنها یک مسلمان را از اسلام خارج کند و کافر بداند. الخطأُ في تركِ ألفِ كافرٍ في الحياةِ أهونُ من الخطأِ في سفكِ مِحْجَمَةٍ من دم مسلمٍ.
با تمام این هشدارها باز می بینیم که دسته ای از مسلمین به این صفت خوارج آلوده شده اند، همچنانکه دسته هائی هم به صفات مشرکین چون تفرق و حزب بازی و غیره آلوده شده اند و دسته هائی از مسلمین هم به صفاتی از یهود و نصارا چون کتمان دین و دین فروشی و غیره آلوده شده اند که در طول بحث به حکم این مسلمین آلوده شده پی خواهیم برد مادام که در دایره ی اهل بدعت مانده اند و طبق ظوابط تکفیر با یقین و بدون داشتن عذری معتبر و شبهه ای مرتد نشده اند.
به هر حال تمامی این طاغوتهای 6گانه آشکارِ میان انسانها : 1- َالَّذِينَ هَادُوا 2- وَالصَّابِئِينَ 3- وَالنَّصَارَى 4- وَالْمَجُوسَ 5- وَالَّذِينَ أَشْرَكُوا (مشرکین) 6- مَن يَرتَدَّ مِنكُم عَن دينِهِ (مرتدین) هر یک دارای قوانین خاصی در شریعت الله تعالی هستند که ممکن است ضمن اشتراکاتی، هر یک با سایر کفار در قوانینی با سایر کفار فرق داشته باشند که در این فرصت به مواردی از قوانین مختص به کفار مشرک در شریعت الله تعالی می پردازیم. باذن الله:
- مساله ی نجاست مشرکین (سکولاریستها)
در سال نهم هجری که سوره ی برائت یا توبه نازل شد و الله تعالی اعلام کرد :
- وَأَذَانٌ مِّنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ إِلَى النَّاسِ يَوْمَ الْحَجِّ الْأَكْبَرِ أَنَّ اللَّهَ بَرِيءٌ مِّنَ الْمُشْرِكِينَ ۙ وَرَسُولُهُ ۚ (توبه/)
این اعلامی است از سوی خدا و پیغمبرش به همه مردم در روز بزرگترین حجّ ( یعنی عید قربان) که خدا و پیغمبرش از سکولاریستها (مشرکان) بری و بیزارند.
- و به دنبال آن به مشرکینی که با دارالاسلام پیمانی نداشتند 4 ماه امان داده می شود که تصمیم بگیرند یا مسلمان شوند یا بجنگند . به همین دلیل بر علیه این الأَحزابَ سکولاریستهای غیر معاهد اعلام جنگ مسلحانه شد: فَإِذَا انسَلَخَ الْأَشْهُرُ الْحُرُمُ فَاقْتُلُوا الْمُشْرِكِينَ حَيْثُ وَجَدتُّمُوهُمْ وَخُذُوهُمْ وَاحْصُرُوهُمْ وَاقْعُدُوا لَهُمْ كُلَّ مَرْصَدٍ ۚ (هنگامی که ماههای حرام ( که مدّت چهار ماهه امان است) پایان گرفت، مشرکان را هرکجا بیابید بکشید و بگیرید و محاصره کنید و در همه کمینگاهها برای ( به دام انداختن) آنان بنشینید .) فَإِن تَابُوا وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ وَآتَوُا الزَّكَاةَ فَخَلُّوا سَبِيلَهُمْ ۚ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ (توبه/5)
اگر توبه کردند و (از کفر برگشتند و به اسلام گرویدند و برای نشان دادن آن) نماز خواندند و زکات دادند،( دیگر از زمره شمایند و مسلمان شده اند و ایشان را رها سازید و) راه را بر آنان باز گذارید . بیگمان خداوند دارای مغفرت فراوان و رحمت گسترده است.
به دنبال این الله تعالی به صورت عام در مورد این سکولاریستها (مشرکین) می فرماید: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ فَلَا يَقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ بَعْدَ عَامِهِمْ هَٰذَا ۚ (توبه/28) ای کسانی که ایمان آوردهاید ! بدون شک سکولاریستها (مشرکین) نجس و پلیدند، به همین دلیل نباید پس از امسال ( که نهم هجری است) به مسجدالحرام وارد شوند.
در حدیث صحیح هم آمده است که امیر المومنین علی بن ابی طالب رضی الله عنه زمانی که این حکم الله مبنی برائت از مشرکین را بیان کرد در منا و در روز قربانی بلند شد و ندا داد: لا يَحُجُّ بَعْدَ العَامِ مُشْرِكٌ، ولَا يَطُوفُ بالبَيْتِ عُرْيَانٌ،[118] از امسال به بعد هيچ مشركى حج انجام ندهد، و به صورت عريان کسی خانه خدا را طواف نكند، به همین دلیل «فَلَمْ يَحُجَّ عَامَ حَجَّةِ الوَدَاعِ الذي حَجَّ فيه النبيُّ صَلَّى اللهُ عليه وسلَّمَ مُشْرِكٌ.» [119] در سال حَجَّةِ الوَدَاع که رسول الله صلی الله علیه وسلم در آن حج کرد مشرکی حج نکرد.
در اینجا مشخص است که مسجد الحرام مکان مورد احترام مشرکین و مسلمین بود که بعدها به قبله ی مسلمین تبدیل شد و اهل کتاب و شبه اهل کتاب هیچ اعتقادی به این مسجد نداشتند و اصلاً روزی در تاریخ هم دیده نشده است که یهودی های مدینه یا سایر جاها یا نصرانی های نجران و سایر جاها و یا مجوس الأحساء و سایر مکانها و صابئین اطراف بصره و خوزستان جهت انجام امور عبادی خود به مسجد الحرام نزدیک شوند چه رسد به اینکه جایگاهی باشد برای حج و سایر مناسک آنها.
مومنین بعد از فتح مکه می توانستند با سفرهای حج مشرکین (سکولاریستها) به مسجد الحرام و یا سفرهای تجاری آنها به مکه کسب درآمد کنند و این آیه ی برائت و نجس خواندن مشرکین و ممنوع کردن آنها از نزدیک شدن به مکه باعث قطع شدن این درآمدهای مالی می شد به همین دلیل الله تعالی می فرماید: وَإِنۡ خِفۡتُمۡ عَیۡلَةࣰ فَسَوۡفَ یُغۡنِیكُمُ ٱللَّهُ مِن فَضۡلِهِۦۤ إِن شَاۤءَۚ (توبه/28) اگر از فقر میترسید، (نترسید که) خداوند اگر بخواهد شما را به فضل و رحمت خود بینیاز میگرداند.
علاوه بر این، الله تعالی ضمن نازل کردن آیه ی تغییر قبله از بَيْتِ الْمَقْدِس به مکه گواهی می دهد و می فرماید: وَلَئِنْ أَتَیْتَ الَّذِینَ أُوْتُواْ الْکِتَابَ بِکُلِّ آیَةٍ مَّا تَبِعُواْ قِبْلَتَکَ وَمَا أَنتَ بِتَابِعٍ قِبْلَتَهُمْ (بقره/145) و اگر هر نوع برهان و حجّتی برای آنان که کتاب بدیشان داده شده است ( یعنی یهودیان و نصرانی ها) بیاوری از قبله تو پیروی نمی کنند، و تو از قبله ایشان پیروی نخواهی کرد
در این صورت زمانی که الله تعالی می فرماید: فَلَا يَقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ بَعْدَ عَامِهِمْ هَٰذَا ۚ (توبه/28) به همین دلیل نباید پس از امسال به مسجدالحرام وارد شوند؛ ربطی به کفار اهل کتاب (یهودی و نصرانی) ندارد. بلکه ظاهر آیه واضح با عبارت: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ (توبه/28) ای کسانی که ایمان آوردهاید! بدون شک سکولاریستها (مشرکان) نجس و پلیدند؛ می رساند که نجسها در واقع سکولاریستها (یا به زبان عربی: مشرکین) هستند و در اینجا هم الله تعالی با این حکم شرعی، کفار یهودی و نصرانی و طبعاً سایر کفار مجوس و صابئی را از کفار مشرک جدا و متمایز می کند و کسی که از لحاظ فقهی و حکمی به این دسته از کفار بگوید مشرک بر خلاف حکم صریح این آیه و آیه و آیات دیگر عمل کرده است، حالا از سست و بی پایه و اساس بودن سخنان کسانی که مسلمین را مشرک می دانند تعجب نمی کنید؟
ابن الجوزي (٥٩٧ هـ) در تفسیر خودش می گوید سه دیدگاه در مورد نجس بودن سکولاریستها (مشرکین) وجود دارد:
- بدن آنها مثل سگ و خوک نجس است . ابوالحسن ماوردی شافعی از الحَسَنِ بن زیاد حنفی و همچنین امام طبری از الحَسَنِ بن زیاد روایت کرده است که گفته: مَن صافَحَهم فَلْيَتَوَضَّأْ. کسی که با سکولاریستها(مشرکین) دست داد باید وضو بگیرد.
- قتاده می گوید: حتی اگر بدن آنها نجس نباشد به دلیل اینکه غسل جنابت را انجام نمی دهند باز آنها نجس هستند و باید ترک شوند.
- زمانی که بر ما واجب است که از آنها اجتناب و دوری کنیم، همچنانکه از نجسها دوری می شود، حکم این مشرکین مثل حکم اجتناب و دوری از نجسهاست. و این قول اکثریت است و این قول صحیح است. [120]
الان این نجاست سکولاریستها چه نجاست ذاتی و ظاهری باشد چه نجاست معنوی به هر حال زمانی که از خود مشرکین برائت می شود در واقع از جسم و موجودیت و حتی مکان زندگی آنها برائت و اجتناب و دوری و بیزاری می شود بعد از عقاید آنها. در حالی که ما از اهل کتاب و شبه اهل کتاب تنها از عقاید و باورهای آنها برائت می کنیم نه از موجودیت و جسم آنها. السمعاني (٤٨٩ هـ) هم در تفسیرش می گوید که صحیح این است که از مشرکین اجتناب شود همچنان که از نجاسات پرهیز و اجتناب می شود.[121]
ممکن است عده ای از دوستان این شبهه برایشان تولید شود که چرا رسول الله صلی الله علیه وسلم در مکه با مشرکین مخلوط شد و از مشرکین دوری نکرد؟ در اینجا باید متوجه شد که آیه ی برائت از مشرکین و نجس نامیدن مشرکین به بعد از تشکیل دارالاسلام و در سالهای آخر زندگی رسول الله صلی الله علیه وسلم بر می گردد و آنچه که قبل از این شرایط انجام شده برای این شرایط بعد از نزول حکم معیار قرار نمی گیرد، همچنانکه مسلمین در مکه هم قبل از نازل شدن حکم حرام بودن زنا و شراب خوری و واجب شدن حجاب و غیره عده ای هم شراب می خوردند و هم زنا می کردند و بی حجاب بودند و… معیار اصلی برای ما حکم الله و شرایط بعد از نازل شدن حکم است، مگر در حالتهای اضطرار و ضرورت که آنهم تابع شرایط خودش است.
ابن أبي زَمَنِين (٣٩٩ هـ) در تفسیرش بعد از توضیحاتی در مورد نجاست احزاب مختلف سکولاریستها « يَا أَيهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ » و ممنوع شدن مشرکین به بیت الحرام در سال نهم هجری « فَلا يَقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ بَعْدَ عَامِهِمْ هَذَا » در مورد « وَإِنْ خِفْتُمْ عَيْلَةً فَسَوْفَ يُغْنِيكُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ إِنْ شَاءَ » می گوید که اهل مکه به خاطر حج کردن مشرکین سود می کردند، زمانی که مشرکین از حج کردن منع شدند وضع بر اهل مکه سخت شد. الله تعالی آنها را آگاه کرد که به جای آن به آنها عوض می دهد. [122]
ابن أبي حاتم الرازي (٣٢٧ هـ) هم در تفسیرش بر این آیه « إنَّما المُشْرِكُونَ نَجَسٌ فَلا يَقْرَبُوا المَسْجِدَ الحَرامَ » با بیان اقوال مختلف به نکات مهمی اشاره می کند:
- از ابن عباس رضی الله عنهما نقل می کند نجاست مشرکین مثل نجس بودن سگ و خوک است. النَّجَسُ: الكَلْبُ والخِنْزِيرُ.
- با آوردن روایاتی از رسول الله صلی الله علیه وسلم ورود کفار اهل عهد و خدمتگزاران مسلمین را استثناء می کند. لا يَدْخُلُ المَسْجِدَ الحَرامَ بَعْدَ عامِي هَذا أبَدًا، إلّا أهْلُ العَهْدِ وخَدَمُكُمْ.
- از بزرگان اهل علم نیز در تفسیر «إنَّما المُشْرِكُونَ نَجَسٌ فَلا يَقْرَبُوا المَسْجِدَ الحَرامَ بَعْدَ عامِهِمْ هَذا» نقل می کند که گفته اند: إلّا أنْ يَكُونَ عَبْدًا، أوْ أحَدًا مِن أهْلِ الذِّمَّةِ. مگر اینکه شخص برده باشد یا یکی از اهل ذمه باشد.
- ابوسفیان کافری مشرک بود اما وارد مسجد مدینه شد، پس این حکم مختص مسجد الحرام است.
- مسلمین از ممنوعیت ورود مشرکین به مکه در ایام حج و خشک شدن منبع مادی ناشی از این و کم شدن طعام و سایر درآمدها و ایجاد فقر می ترسیدند که الله تعالی با بارش باران و با اجازه ی جهاد به مسلمین و گرفتن جزیه از اهل کتاب این نگرانی مسلمین را مرتفع کرد و مسلمین را غنی کرد. فَأغْناهُمُ اللَّهُ بِهَذا الخَراجِ الجِزْيَةَ الجارِيَةَ عَلَيْهِمْ يَأْخُذُونَها شَهْرًا شَهْرًا وعامًا عامًا، و به این شکل: فَلَيْسَ لِأحَدٍ مِنَ المُشْرِكِينَ أنْ يَقْرَبُوا المَسْجِدَ الحَرامَ بَعْدَ عامِهِمْ ذَلِكَ، إلّا صاحِبُ جِزْيَةٍ، أوْ عَبْدُ رَجُلٍ مِنَ المُسْلِمِينَ. بعد از این سال نهم هجری هیچ یک از مشرکین حق نزدیک شدن به مسجد الحرام را ندارد ، مگر کسی که اهل جزیه باشد یا برده ی یکی از مسلمین باشد.[123]
الواحدي (٤٦٨ هـ) هم در الوجیز ضمن بیان علت نجاست مشرکین (سکولاریستها) و ترس مسلمین از فقر به دلیل ممنوع شدن مشرکین از ورود به مکه می گوید: الله تعالی بعد از آنکه اینگونه در مورد مشرکین حکم داد به دنبال آن حکم جهاد با یهود و نصارا از اهل کتاب را نازل کرد. ﴿حكيم﴾ فيما حكم في المشركينِ ثمَّ نزل في جهادِ أهل الكتابِ من اليهود والنَّصارى.[124]
الزمخشري (٥٣٨ هـ) در الكَشاف بعد از آنکه در مورد نجس بودن مشرکین نقل قولهائی را از ابن عباس و حسن بن زیاد ذکر می کند[125]بیان می کند که : مذهب ابوحنیفه و اصحابش بر این است که مشرکین تنها از ورود به مسجد الحرام در ایام حج و عمره منع شده اند نه سایر مواقع و از سایر مساجد. وقِيلَ: المُرادُ المَنعُ عَنِ الحَجِّ والعُمْرَةِ وهو مَذْهَبُ أبِي حَنِيفَةَ. اما امام شافعی می گوید: مشرکین تنها از مسجد الحرام منع شده اند نه از سایر مساجد، وعِنْدَ الشّافِعِيِّ يُمْنَعُونَ مِنَ المَسْجِدِ الحَرامِ خاصَّةً، و نزد امام مالک: مشرکین از ورود به مسجد الحرام و سایر مساجد منع شده اند. وعِنْدَ مالِكٍ يُمْنَعُونَ مِن جَمِيعِ المَساجِدِ.
نکته ی دیگر اینکه در مورد نگرانی مسلمین از گسترش فقر در مکه به دلیل ممنوعیت ورود مشرکین به مکه جهت ادای مراسمهای حج و عمره و قطع شدن درآمدهای ناشی از آن برای مسلمین صحبت می کند و اینکه الله تعالی این نگرانی را با اجازه ی جهاد و گرفتن جزیه از اهل ذمه برطرف کرد.[126]
در تفسير البيضاوي (٦٨٥ هـ) ضمن توضیحاتی در مورد علت نجس بودن مشرکین می گوید که ابن عباس رضی الله عنهما گفته است که این مشرکین مثل سگ نجس هستند: وعَنِ ابْنِ عَبّاسٍ رَضِيَ اللَّهُ تَعالى عَنْهُما أنَّ أعْيانَهم نَجِسَةٌ كالكِلابِ، البته بعد از این بیان می کند: وقِيلَ المُرادُ بِهِ النَّهْيُ عَنِ الحَجِّ والعُمْرَةِ لا عَنِ الدُّخُولِ مُطْلَقًا ، گفته شده که منظور از عدم ورد مشرکین به بیت الحرام نهی از حج و عمره کردن مشرکین است نه ممنوعیت ورد مشرکین به صورت مطلق . وإلَيْهِ ذَهَبَ أبُو حَنِيفَةَ رَحِمَهُ اللَّهُ تَعالى . ابوحنیفه رحمه الله چنین دیدگاهی دارد و مالک رحمه الله هم با قیاس سایر مساجد به مسجد الحرام بر این باور است که مشرکین نباید وارد مساجد شوند. وقاسَ مالِكٌ سائِرَ المَساجِدِ عَلى المَسْجِدِ الحَرامِ في المَنعِ . البته باز در مورد « وَإنْ خِفْتُمْ عَيْلَةً » باز رای سایر مفسرین را می آورد . یعنی ترس از فقری که ناشی از منع کردن مشرکین از حرم و قطع شدن آنچه از سود و منافع و مکاسبی که به خاطر ورود مشرکین وجود داشت. [127]
امام النسفي (٧١٠ هـ) هم در تفسیرش بعد از ذکر آیه ی « يا أيُّها الَّذِينَ آمَنُوا إنَّما المُشْرِكُونَ نَجَسٌ » ضمن توضیحاتی در مورد علت نجس نامیدن مشرکین (سکولاریستها) بیان می کند « فَلا يَقْرَبُوا المَسْجِدَ الحَرامَ » یعنی :مشرکین با آنکه در جاهلیت حج و عمره انجام می دادند، نباید از سال نهم هجری به بعد دیگر حج کنند، و نباید عمره انجام دهند (فَلا يَحُجُّوا، ولا يَعْتَمِرُوا، كَما كانُوا يَفْعَلُونَ في الجاهِلِيَّةِ) و منظور از نهی از دخول مشرکین نهی از انجام حج و عمره است. وهو مَذْهَبُنا ولا يُمْنَعُونَ مِن دُخُولِ الحَرَمِ والمَسْجِدِ الحَرامِ وسائِرِ المَساجِدِ عِنْدَنا، و این مذهب ماست و نزد ما مشرکین از ورود به مسجد الحرام و سایر مساجد منع نمی شوند. و نزد شافعی رحمه الله مشرکین تنها از ورود به المَسْجِدِ الحَرامِ منع می شوند. وعِنْدَ الشافِعِيِّ رَحِمَهُ اللهُ: يُمْنَعُونَ عَنِ المَسْجِدِ الحَرامِ خاصَّةً، و نزد مالک: مشرکین از ورود به المَسْجِدِ الحَرامِ و سایر مساجد منع می شوند. وعِنْدَ مالِكٍ: يُمْنَعُونَ مِنهُ ومِن غَيْرِهِ،. و بعد در مورد « وَإنْ خِفْتُمْ عَيْلَةً » می گوید: یعنی : فقری که به دلیل منع مشرکین از حج و سودی که به دلیل ورود مشرکین عاید مومنین می شود . أيْ: فَقْرًا بِسَبَبِ مَنعِ المُشْرِكِينَ عَنِ الحَجِّ، وما كانَ لَكم في قُدُومِهِمْ عَلَيْكم مِنَ الإرْفاقِ، والمَكاسِبِ.[128] آیا به نظر شما یهود و نصارا و مجوس و صابئین برای حج خودشان به مکه آمده اند یا مشرکین؟ پس چرا عده ای به ناحق از لحاظ حکمی و فقهی به آنها می گویند مشرک و آنها را مشمول حکم مشرکین می کنند؟
ابن جُزَيّ (٧٤١ هـ) هم در تفسیرش می گوید: «فَلاَ يَقْرَبُواْ ٱلْمَسْجِدَ ٱلْحَرَامَ» نصی است بر منع مشرکین به مسجد الحرام، و این مشرکین هم بت پرستها هستند، علماء بر این اجماع دارند؛ و مالک تمام کفار از اهل کتاب و غیره را بر مشرکین قیاس کرد، و سایر مساجد را نیز بر مسجد الحرام قیاس کرد، به این شکل تمام کفار را از تمام مساجد منع کرد، و شافعی تمام کفار را از مسجد الحرام منع کرد و این منع را مختص مسجد الحرام قرار داد و ورود آنها به سایر مساجد را مباح کرد، اما ابوحنیفه این ممنوعیت را بر موضع نص محدود کرد: به این شکل مشرکین را به صورت خاص تنها از ورود به مسجد الحرام منع کرد و ورود آنها به سایر مساجد را مباح دانست و ورود اهل کتاب به مسجد الحرام و سایر مساجد را مباح کرد.[129] برای انسان حق طلبی که دنبال سخن علماست همین اجماع علماء از ابتدا تا قرن هشتم مبنی بر جدا بودن کفار مشرک از کفار اهل کتاب و موقف رهبران مذاهب اسلامی در برابر آنها کافی است. مگر اهل کتاب شرک نمی کنند؟ پس چرا عده ای به ناحق به مسلمین می گویند مشرک؟
ابن جُزَی مالکی (۷۴۱ق) باز می گوید: « وإنْ خِفْتُمْ عَيْلَةً » یعنی : از ترس فقر و تنگدستی . مشرکین مواد خوراکی را به مکه می آوردند ، مردم به خاطر کمبود مواد خوراکی ناشی از ممنوع کردن ورود مشرکین به مکه خوف داشتند. الله تعالی به آنها وعده داد که از فضلش آنها را بی نیاز خواهد کرد.[130]
تفسير الجلالين (المحلّي والسيوطي ٨٦٤، ٩١١ هـ) هم باز با اشاره به ممنوعیت مشرکین در سال نهم هجری از ورود به بیت الحرام می گوید: « وإنْ خِفْتُمْ عَيْلَةً » یعنی: ایجاد فقر با قطع شدن تجارت مشرکین با مومنین[131]
أبو حيان (٧٤٥ هـ) در البحر المحيط بعد از توضیحاتی در مورد نجس بودن مشرکین و اینکه مسلمین به خاطر ممنوع شدن ورود مشرکین به مکه ترس فقیر شدن و ایجاد مشکلات اقتصادی داشتند به نکته ی مهمی اشاره می کند و آنهم اینکه: والجُمْهُورُ عَلى أنَّ المُشْرِكَ مَنِ اتَّخَذَ مَعَ اللَّهِ إلَهًا آخَرَ، وعَلى أنَّ أهْلَ الكِتابِ لَيْسُوا بِمُشْرِكِينَ. جمهور علماء بر این هستند که مشرک کسی است که با الله اله دیگری انتخاب کرده است، و جمهور علماء بر این هستند که اهل کتاب مشرک نیستند و جزو مشرکین نیستند.
لطفا کسانی که آیات قرآن را به عمد نادیده می گیرند و به آراء شبهه انگیز و شاذ عده ای چنگ می زنند به این اجماع علماء از ابتدا تا قرن هشتم دقت کنند. اینهم اجماع علماء که « أنَّ أهْلَ الكِتابِ لَيْسُوا بِمُشْرِكِينَ ». به دنبال این أبو حيان (٧٤٥ هـ) به دیدگاه حنفی ها و شافعی ها و مالکی ها در توضیع ممنوعیت ورود کفار مشرک به بیت الحرام می پردازد و می گوید:
- والظّاهِرُ أنَّ النَّهْيَ مُخْتَصٌّ بِالمُشْرِكِينَ وبِالمَسْجِدِ الحَرامِ، وهَذا مَذْهَبُ أبِي حَنِيفَةَ. و ظاهر آیه می رساند که نهی یاد شده در عدم دخول به مسجد الحرام مختص به مشرکین و مسجد الحرام است. و این مذهب ابی حنیفه است. وأباحَ دُخُولَ اليَهُودِ والنَّصارى المَسْجِدَ الحَرامَ وغَيْرَهُ، و ورود یهود و نصارا به مسجد الحرام و سایر مساجد را مباح می داند. ودُخُولَ عَبَدَةِ الأوْثانِ في سائِرِ المَساجِدِ. و ورد مشرکین یا بت پرستان به سایر مساجد را نیز مباح می داند.
- و از زبان امام زمخشری بیان می کند که امام شافعی می گوید: هي عامَّةٌ في الكُفّارِ، خاصَّةٌ في المَسْجِدِ الحَرامِ،این حکم در مورد کفار عام است و در مورد مسجد الحرام خاص است: فَأباحَ دُخُولَ اليَهُودِ والنَّصارى والوَثَنِيِّينَ في سائِرِ المَساجِدِ. امام شافعی ورود یهود و نصارا و بت پرستان (مشرکین) را در سایر مساجد مباح می داند.
- وقاسَ مالِكٌ جَمِيعَ الكُفّارِ مِن أهْلِ الكِتابِ وغَيْرِهِمْ عَلى المُشْرِكِينَ، و امام مالک تمام کفار از اهل کتاب و غیره را بر مشرکین قیاس کرده. وقاسَ سائِرَ المَساجِدِ عَلى المَسْجِدِ الحَرامِ، و سایر مساجد را هم بر مسجد الحرام قیاس گرفته ؛ ومَنَعَ مِن دُخُولِ الجَمِيعِ في جَمِيعِ المَساجِدِ، و از ورود همه ی کفار در تمام مساجد منع کرده است .[132]
ابن عطية (٥٤٦ هـ) در المحرر الوجيز هم باز با آوردن دیدگاههای مختلف در مورد نجس بودن مشرکین و همین تقسیم بندی توسط حنفی ها و شافعی ها و مالکی را بیان کرده و بین کفار اهل کتاب با کفار مشرک فرق می گذارد و به نکات مهمی اشاره می کند:
- ابن عباس و دیگران گفته اند که: بَلْ مَعْنى الشِرْكِ هو الَّذِي نَجَّسَهُ كَنَجاسَةِ الخَمْرِ، شرک است که شخص را هچون نجاست خمر نجس می کند و حسن البَصْرِي گفته است: مَن صافَحَ مُشْرِكًا فَلْيَتَوَضَّأْ. کسی که با مشرکی دست داد باید وضو بگیرد.
- ممنوعیت ورود اهل کتاب به بیت الحرام و سایر مساجد بر اساس فتوای امام مالک بوده که: فَقاسَ مالِكٌ رَحِمَهُ اللهُ وغَيْرُهُ جَمِيعَ الكُفّارِ مِن أهْلِ الكِتابِ وغَيْرِهِمْ عَلى المُشْرِكِينَ، وقاسَ سائِرَ المَساجِدِ عَلى المَسْجِدِ الحَرامِ. پس این ممنوعیت به دلیل مشرک بودن اهل کتاب نبوده بلکه به دلیل قیاس تمام کفاراهل کتاب و غیره بر کفار مشرک بوده. و بعد دیدگاه ابوحنیفه و شافعی را نیز در این زمینه می آورد که باز به تفکیک کفار اهل کتاب یهود و نصارا از کفار مشرک(بت پرست) پرداخته اند.
- بت پرستان به اجماع مشرک هستند (وعَبَدَةُ الأوثانِ مُشْرِكُونَ بِإجْماعٍ). اما در اهل کتاب اختلاف وجود دارد .(واخْتُلِفَ في أهْلِ الكِتابِ) عبدالله بن عمر و غیره گفته اند که اهل کتاب مشرک هستند ( فَمَذْهَبُ عَبْدِ اللهِ بْنِ عُمَرَ وغَيْرِهِ أنَّهم مُشْرِكُونَ،) و تمام اهل علم و جمهور اهل علم می گویند: اهل کتاب جزو مشرکین نیستند. (وقالَ جُمْهُورُ أهْلِ العِلْمِ: لَيْسُوا بِمُشْرِكِينَ،) فائده و خروجی این اختلاف هم در فقه، نکاح با اهل کتاب و ذبیحه ی آنها و سایر احکام متعلق به آنها را روشن می کند. (وفائِدَةُ هَذا الخِلافِ تَتَبَيَّنُ في فِقْهِ مَناكِحِهِمْ وذَبائِحِهِمْ وغَيْرِ ذَلِكَ.). [133] اینهم اجماع جمهور اهل علم در قرن پنجم که یهود و نصارا « لَيْسُوا بِمُشْرِكِينَ » جزو مشرکین نیستند. خروجی این بحث هم به احکام فقهی هر یک بر می گردد . اگر شما یهود و نصارا را با نادیده گرفتن آیات و اجماع جمهوری علماء به غلط جزو مشرکین قرار دادی باید حکم مشرکین را نیز بر آنها پیاده کنی که اینهم کاری ضد اسلامی است . میزان سستی و ضد اسلامی بودن دیدگاه کسانی که به مسلمین می گویند مشرک و بعد حکم مشرکین را بر آنها تطبیق می دهند را به راحتی می توانید متوجه شوید.
الإيجي (٩٠٥ هـ) هم در جامع البيان با توضیحاتی در مورد نجس بودن مشرکین می گوید در سال نهم هجری با ارسال علی توسط رسول الله صلی الله علیه وسلم و ندای علی مبنی بر اینکه از این سال به بعد هیچ مشرکی حج نمی کند و هیچ کسی عریان در بیت الحرام طواف نمی کند گفته شده : مشرکین از حج و عمره منع شده اند نه از ورود به مکه به صورت مطلق.[134]
جلال الدين السيوطي (٩١١ هـ) در الدر المنثور در تفسیر آیه ی « يا أيُّها الَّذِينَ آمَنُوا إنَّما المُشْرِكُونَ نَجَسٌ » از امام احمد بن حنبل و ابن ابی حاتم و ابن مَرْدُوَيْهِ اصفهانی نقل می کند که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرموده است: «لا يَدْخُلِ المَسْجِدَ الحَرامَ مُشْرِكٌ بَعْدَ عامِي هَذا أبَدًا، إلّا أهْلَ العَهْدِ وخَدَمَكم» «از این سال، هیچ مشرکی نباید داخل مسجد الحرام شود مگر کسانی که با مسلمانان عهد بسته اند یا خدمتکارشما مسلمانان اند»
باز از عبدالرزاق و ابن جریر طبری و ابن منذر و ابن ابی حاتم و ابوشیخ و مَرْدُوَيْهِ اصفهانی در تفسیر«إنَّما المُشْرِكُونَ نَجَسٌ فَلا يَقْرَبُوا المَسْجِدَ الحَرامَ بَعْدَ عامِهِمْ هَذا» نقل می کند: إلّا أنْ يَكُونَ عَبْدًا أوْ أحَدًا مِن أهْلِ الذِّمَّةِ. مگر اینکه شخص برده باشد یا یکی از اهل ذمه باشد. خود امام السيوطي هم می گوید: الله تعالی با همین خراج جزیه از اهل کتاب مسلمین را غنی کرد: فَلَيْسَ لِأحَدٍ مِنَ المُشْرِكِينَ أنْ يَقْرَبَ المَسْجِدَ الحَرامَ بَعْدَ عامِهِمْ ذَلِكَ، إلّا صاحِبُ الجِزْيَةِ أوْ عَبْدُ رَجُلٍ مِنَ المُسْلِمِينَ. هیچ مشرکی حق نداشت که بعد از این سال نهم هجری به مسجد الحرام نزدیک شود، مگر کسی که اهل جزیه باشد یا برده ی مسلمین باشد. البته به دنبال این، دو مطلب دیگر را بیان می کند: یکی اینکه عمر بن عبدالعزیز از شاهان اموی، یهود و نصارا را از ورود به مسجد الحرام نهی کرده و دیگر اینکه الحسن بن زیاد حنفی در تفسیر: «إنَّما المُشْرِكُونَ نَجَسٌ» گفته : فَمَن صافَحَهم فَلْيَتَوَضَّأْ. کسی که با مشرکین دست داد باید وضو بگیرد. و از ابن عباس رضی الله عنهما نیز نقل کرده که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرموده: «مَن صافَحَ مُشْرِكًا فَلْيَتَوَضَّأْ أوْ لِيَغْسِلْ كَفَّيْهِ» کسی که با مشرکی دست داد و مصافحه کرد باید وضو بگیرد یا دو دستش را بشوید. [135] دقت کن که اگر یکی از این سرگردانانی که اهل کتاب را جزو مشرکین می دانند اگر با دختری از اهل کتاب ازدواج کنند چه باید بکشند؟! تضاد در منهج یعنی همین. نادیده گرفتن آیات و اجماع جمهور علماء مذاهب اسلامی یعنی همین. این یکی از تضادهای منهجی این دسته از انسانهاست که حتی به دسته هائی از مسلمین هم می گویند مشرک.
الشوكاني (١٢٥٠ هـ) هم در فتح القدير می گوید: قتاده می گوید: إنَّهُ يَجُوزُ ذَلِكَ لِلذِّمِّيِّ دُونَ المُشْرِكِ. این اجازه ی ورود به مسجد الحرام به اهل ذمه داده می شود نه به مشرک. از امام ابوحنیفه هم نقل می کند که از نظر امام حنفی نیز ورود کفار اهل کتاب به مسجد الحرام و سایر مساجد جایز است بر خلاف مشرکین که نباید به مسجد الحرام وارد شوند.[136]
السعدي (١٣٧٦ هـ) بیان می کند آیه ی « فَلَا يَقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ بَعْدَ عَامِهِمْ هَذَا» دلالت دارد بر اینکه بعد از آنکه مشرکین حاکمین و روسای بیت الحرام بودند، بعد از فتح مکه، حکم و حاکمیت به رسول الله صلی الله علیه وسلم منتقل شد.[137]
أبو بكر الجزائري (١٤٣٩ هـ) هم توضیح می دهد« يٰأيُّها ٱلَّذِينَ آمَنُوۤاْ إنَّما ٱلْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ فَلا يَقْرَبُواْ ٱلْمَسْجِدَ ٱلْحَرامَ بَعْدَ عامِهِمْ هَٰذا » الله تعالی به مومنین دستور می دهد که از ورود زنان و مردان مشرک به مسجد الحرام جلوگیری کنند، چون مشرک ظاهراً و باطناً نجس هستند، پس ورود آنها به مسجد الحرام یعنی مکه و اطراف آن حرام است؛ و از آن زمان مشرکی وارد مکه نشده است. و قول الله تعالی «وإنْ خِفْتُمْ عَيْلَةً» یعنی فقرِ به خاطر قطع شدن حضور مشرکین در مراسم حج که در آن به خاطر خرید و فروش و تجارت مسلمین سود می بردند « فَسَوْفَ يُغْنِيكُمُ ٱللَّهُ مِن فَضْلِهِ » مشرکین را منع کنید و از فقر نترسید.[138]
السمرقندي (٣٧٣ هـ)[139] و الثعلبي (٤٢٧ هـ)[140] و مكي بن أبي طالب (٤٣٧ هـ)[141] و الواحدي (٤٦٨ هـ) در البسیط[142] و ابن كثير (٧٧٤ هـ) در تفسیرش[143] و الثعالبي (٨٧٥ هـ) در تفسیرش[144] و القاسمي (١٣٣٢ هـ) در محاسن التأويل[145] و ابن عاشور (١٣٩٣ هـ) در التحرير والتنوير[146] و دیگران از فرقه های معروف به اهل سنت همین دیدگاه را در مورد نجاست مشرکین بیان کرده اند.
- نجس بودن مشرکین نزد شیعه و تمایز آن با اهل کتاب و شبه اهل کتاب
بارها عرض کرده ایم که تشیع در امور اجتهادی یعنی امروز. به همین دلیل سعی می شود ابتدا به بزرگان معاصر آنها اشاره شود بعد به گذشتگان مورد پذیرش این معاصرین. آیت الله خمینی بنیانگذار دارالاسلام جمهوری اسلامی ایران در این مورد گفتهاست: «بر اساس قاعده اصالت طهارت میتوان اهل کتاب را پاک دانست.»[147]
آیت الله خامنه ای رهبر کنونی دارالاسلام ایران هم که به عنوان نماد تشیع در زمان ما محسوب می شود طی استفتائاتی می گوید: يهود، نصارى، زرتشتىها و همچنين صابئين بر اساس تحقيقات ما از اهل کتاب هستند و حکم آنها را دارند و به نظر ما اهل کتاب محکوم به طهارت هستند.[148]
محقق اردبیلى در تفسیر آیه ی: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ (توبه/28) می گوید: دلالت این دلیل بر این که تمامى کافران نجسند بستگى دارد بر ثابت کردن این که همه آنان مشرکند و چنین سخنى بى اشکال نیست. [149] محمد جواد مغنیه هم در مورد آیه ی: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ (توبه/28) می گوید: مقصود ما از انسان نجس، شخص جاحد و بت پرست است، ولى اهل کتاب، پاکى آنان را پیش از این ثابت کردیم. [150]
در این باب، برخی دیگر از مفسرین و فقهای جعفری مثل فاضل لنکرانی و وحید خراسانی و سیستانی[151] و… اهل کتاب را پاک و طاهر اعلام کرده اند.[152]
این دیدگاه تمام مذاهب اسلامی است مبنی بر اینکه تنها مشرکین نجس هستند و باید از موجودیت آنها برائت شود نه از اهل کتاب و شبه اهل کتاب؛ اما دیدگاه منشعب شده ای از مذهب حنبلی هم با پشتوانه ی رای شاذ ابن عمر رضی الله عنهما در میان جوانان ما رایج شده که بر خلاف منابع شرعی و بر خلاف جمهور اهل علم می گوید: والأقرب أن أهل الكتاب داخلون في المشركين والمشركات عند الإطلاق رجالهم ونساؤهم.[153]
دلیل این دسته از علمای نجد این است که این آیه : يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ فَلا يَقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ بَعْدَ عَامِهِمْ هَذَا (توبه/28) شامل کفار اهل کتاب می شود و آنها نیز جزو مشرکین هستند. اصلاً این آیه چه ربطی به کفار اهل کتاب دارد؟ کجا این آیه بحثی در مورد کفار اهل کتاب کرده؟ مگر اجماع جمهور اهل علم را در مورد این آیه و مشرک نبودن اهل کتاب ندیدیم؟
دیدیم که با قیاس کفار اهل کتاب به کفار مشرک عده ای از اهل علم گفته اند کفار اهل کتاب نباید وارد مسجد الحرام شوند و شاهی از شاهان اموی هم دستور داده کفار یهود و نصارا وارد بیت الحرام نشوند. این سخن شاذ و متروک چه ربطی به حکم اصلی دارد؟ چه ربطی به آیه و اجماع جمهور علماء دارد؟ در اینجا آیا چنین قیاسی شرعی است یا نه وارد بحث نمی شویم . اما دستور یک شاه با تکیه بر قیاس یکی دو مذهب از اهل علم نمی تواند اجماع مسلمین و رای تمام مسلمین باشد و علاوه بر آن ممنوعیت حضور کفار اهل کتاب به مسجد الحرام باعث نمی شود حکم مشرکین بر آنها تحمیل شود و دسته و طبقه ی آنها عوض شود.
اگر اهل کتاب را نجس می دانید باید نه تنها ازعقاید آنها برائت کنید بلکه از خود آنها هم برائت کنید، در نتیجه نه طعام آنها حلال می شود و نه ازدواج با زنان پاکدامن آنها حلال می شود و نه گرفتن جزیه از آنها مشروعیت می یابد و این کفار باید مثل کفار مشرک بین اسلام یا مرگ یکی را انتخاب کنند چون امر آمده: فَإِذَا انسَلَخَ الْأَشْهُرُ الْحُرُمُ فَاقْتُلُوا الْمُشْرِكِينَ حَيْثُ وَجَدتُّمُوهُمْ (توبه/5) اما می بینیم که تمام آیات الله و سنت رسول الله صلی الله علیه وسلم و اجماع آراء جمهور مذاهب اسلامی بر خلاف این دیدگاه نجدیت است که نجدیت هم خودش دیدگاهی در میان دهها دیدگاه در مذهب امام احمد بن حنبل است.
می توانید تصور کنید که یهودی ها و نصرانی ها و مشرکین چه شرکیات بزرگی دارند؟! اما با این وجود شریعت ما اینها را جزو مشرکین قرار نداده است. حالا به نظر شما چرا عده ای با تاویلات اشتباه و شاذ مسلمین مخالف خودشان را جزو مشرکین قرار می دهند؟
- در مساله ی طعام و ازدواج با زنان کفار اهل کتاب و کفار مشرک :
- الله تعالی در مورد کفار اهل کتاب می فرماید: الْيَوْمَ أُحِلَّ لَكُمُ الطَّيِّبَاتُ وَطَعَامُ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ حِلٌّ لَكُمْ وَطَعَامُكُمْ حِلٌّ لَهُمْ وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الْمُؤْمِنَاتِ وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ مِنْ قَبْلِكُمْ (مائده/5)، امروز (با نزول اين آيه) برای شما همه ی چيزهای پاكيزه حلال شد، و (ذبائح و) خوراك اهل كتاب برای شما حلال است و خوراك شما برای آنان حلال است، و (ازدواج با) زنان پاكدامن مؤمن، و زنان پاكدامن اهل كتاب پيش از شما حلال است.
- در برابر الله تعالی در مورد کفار مشرک می فرماید: وَلاَ تَنکِحُواْ الْمُشْرِکَاتِ حَتَّى یُؤْمِنَّ وَلأَمَةٌ مُّؤْمِنَةٌ خَیْرٌ مِّن مُّشْرِکَةٍ وَلَوْ أَعْجَبَتْکُمْ وَلاَ تُنکِحُواْ الْمُشِرِکِینَ حَتَّى یُؤْمِنُواْ وَلَعَبْدٌ مُّؤْمِنٌ خَیْرٌ مِّن مُّشْرِکٍ وَلَوْ أَعْجَبَکُمْ أُوْلَئِکَ یَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَاللّهُ یَدْعُوَ إِلَى الْجَنَّةِ وَالْمَغْفِرَةِ بِإِذْنِهِ وَیُبَیِّنُ آیَاتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ (بقره/221) و با زنان مشرک تا ایمان نیاورند ازدواج نکنید، و بیگمان کنیز مؤمنی از زن مشرکی بهتر است، اگرچه ( زیبائی یا ثروت یا موقعیّت او ) شما را به شگفتی انداخته باشد، و ( زنان و دختران خود را ) به ازدواج مردان مشرک در نیاورید، مادامی که ایمان نیاورند . و بیگمان غلام مؤمنی از مرد مشرکی بهتر است اگرچه (زیبائی یا ثروت یا موقعیّت او ) شما را به شگفتی انداخته باشد. آنان (اعم از زنان یا مردان مشرک) به سوی آتش ( دوزخ ) دعوت میکنند و خدا به سوی بهشت و آمرزش به فرمان خود و توفیق خویش دعوت میکند ، و خدا آیات خود را برای مردم روشن میسازد تا این که یادآور شوند .
امام ابن کثیر رحمه الله ابن کثیر(٧٧٤ هـ) در تفسیر این آیه و با ذکر مراجعی می نویسد: زمانی که آیه ی: وَلَا تَنْكِحُوا الْمُشْرِكَاتِ حَتَّى يُؤْمِنَّ (بقره/221) نازل شد مردم دست از ازدواج با آنها کشیدند، زمانی که آیه ی : وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ مِنْ قَبْلِكُمْ (مائده/5) نازل شد با زنان اهل کتاب ازدواج کردند؛ حتی « إِنْ قِيلَ بِدُخُولِ الْكِتَابِيَّات فِي عُمُومهَا» اگر گفته شود که اهل کتاب در عموم لفظ مشرکین قرار می گیرند باز این آیه ی مائده مخصص آیه ی سوره بقره است و گرنه: وَإِلَّا فَلَا مُعَارَضَة بَيْنهَا وَبَيْنهَا، لِأَنَّ أَهْل الْكِتَاب قَدْ اِنْفَصَلُوا فِي ذِكْرهمْ عَنْ الْمُشْرِكِينَ فِي غَيْر مَوْضِع كَقَوْلِهِ تَعَالَى” لَمْ يَكُنْ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْل الْكِتَاب وَالْمُشْرِكِينَ مُنْفَكِّينَ حَتَّى تَأْتِيَهُمْ الْبَيِّنَة ” و گرنه هیچ معارضه و مخالفتی بین این آیه و آن آیه وجود ندارد، چون: اهل کتاب در جاهای مختلفی از قرآن از مشرکین جدا شده اند و مشرک نامیده نشده اند مثل سخن الله تعالی که می فرماید: لَمْ يَكُنْ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْل الْكِتَاب وَالْمُشْرِكِينَ مُنْفَكِّينَ حَتَّى تَأْتِيَهُمْ الْبَيِّنَة[154]
امام ابن قدامه ی حنبلی رحمه الله نیز که در قرن پنجم زندگی کرده در کتابش المغنی در تفسیر همین آیه ضمن آوردن آراء مختلفی می گوید: کسانی چون ابن عباس رضی الله عنهما معتقد هستند که آیه ی : وَلَا تَنْكِحُوا الْمُشْرِكَاتِ حَتَّى يُؤْمِنَّ (بقرة/ 221) با آیه ی « وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ » (مائده/5) نسخ شده است؛… اما دیگران می گویند: این نسخ نیست بلکه بدرستی لفظ مشرکین به اطلاقش مشمول اهل کتاب نمی شود و اهل کتاب را در برنمی گیرد. وَقَالَ آخَرُونَ: لَيْسَ هَذَا نَسْخًا، فَإِنَّ لَفْظَةَ الْمُشْرِكِينَ بِإِطْلَاقِهَا لَا تَتَنَاوَلُ أَهْلَ الْكِتَابِ، بِدَلِيلِ قَوْلِهِ سُبْحَانَهُ:
- لَمْ يَكُنِ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ وَالْمُشْرِكِينَ مُنْفَكِّينَ (بینه/1)
- وقوله: إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ وَالْمُشْرِكِينَ (بینه/6)
- وقوله: لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَةً لِلَّذِينَ آمَنُوا الْيَهُودَ وَالَّذِينَ أَشْرَكُوا (مائده/82)
- وقوله: مَا يَوَدُّ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ وَلَا الْمُشْرِكِينَ (بقره/105)
و سایر آیه های قرآن بین اهل کتاب با مشرکین فاصله و فرق می گذارد(وَسَائِرُ آيِ الْقُرْآنِ يَفْصِلُ بَيْنَهُمَا) پس دلالت دارد بر اینکه لفظ مشرکین به اطلاقش اهل کتاب را در بر نمی گیرد،( فَدَلَّ عَلَى أَنَّ لَفْظَةَ الْمُشْرِكِينَ بِإِطْلَاقِهَا غَيْرُ مُتَنَاوِلَةٍ لِأَهْلِ الْكِتَابِ) و این معنی سخن سعید بن جبیر و قتادة است (وَهَذَا مَعْنَى قَوْلِ سَعِيدِ بْنِ جُبَيْرٍ، وَقَتَادَةَ)[155]
در حالی که بسیاری از صحابه چون طلحه و …. با کفار اهل کتاب ازدواج کرده بودند اما می بینیم که ابوسعید خدری رضی الله عنه روایت می کند در روز حنین که ارتشی از مسلمین به سوی أَوْطَاس رفته بود و بر آنها پیروز شده و با زنان اسیر شده ی مشرکین ازدواج کرده بودند این کار خود را غش می دانستند و از درون ناراحت و نگران بودند. « تَحَرَّجُوا مِن غِشْيَانِهِنَّ مِن أَجْلِ أَزْوَاجِهِنَّ مِنَ المُشْرِكِينَ» تا اینکه الله تعالی آیه ی 24 سوره نساء را در مورد « وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ النِّسَاءِ إلَّا ما مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ » نازل کرد. [156]
در میان شیعیان جعفری هم مفسرین زیادی همین مطلب را رسانده اند به عنوان مثال صاحب جواهر هم در مورد آیه ی: وَلَا تَنْكِحُوا الْمُشْرِكَاتِ حَتَّىٰ يُؤْمِنَّ ۚ (بقره/221) می گوید این آیه متعلق به زنان مشرک است نه اهل کتاب، و هدف نفى شرک از اهل کتاب نیست، بلکه مدعىِ نفىِ تبادر در اطلاقِ لفظ ِمشرک بر اهل کتاب است. [157]
این رای تمام مذاهب اسلامی در تمایز حکم کفار مشرک از کفار یهودی و نصرانی است . به نظر شما کسانی که یهود و نصرانی ها و بخصوص مسلمین مخالف خودشان را جزو مشرکین می دانند در این زمینه ی ازدواج باید چه وضعی داشته باشند؟
در مساله ی ذبیحه و طعام هم باز با مشکل مواجه می شوند. تنها ذبیحه ی دست سکولاریستها در شریعت اسلام ممنوع است اما کسانی که بر خلاف آیات صریح قرآن و اجماع جمهورعلماء، یهود و نصارا و بخصوص مسلمین مخالف خود را جزو مشرکین قرار می دهند در این مساله هم نشان می دهند که در تضاد واضحی افتاده اند.
- در مساله ی جزیه:
به دنبال این آیاتی که الله تعالی در مورد کفار مشرک نازل کرده و دقیقاً بعد از بیان احکامی می فرماید: یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ إِنَّمَا الْمُشْرِکُونَ نَجَسٌ فَلاَ یَقْرَبُواْ الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ بَعْدَ عَامِهِمْ هَذَا (توبه/28) الله تعالی در مورد کفار اهل کتاب احکامش را صادر می کند و امر می کند: قَاتِلُواْ الَّذِینَ لاَ یُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَلاَ بِالْیَوْمِ الآخِرِ وَلاَ یُحَرِّمُونَ مَا حَرَّمَ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَلاَ یَدِینُونَ دِینَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِینَ أُوتُواْ الْکِتَابَ حَتَّى یُعْطُواْ الْجِزْیَةَ عَن یَدٍ وَهُمْ صَاغِرُونَ (توبه/29) با کسانی از اهل کتاب که نه به خدا (ئی که خودش خودش را در اخرین پیامش معرفی کرده)، و نه به روز قیامت(ی که الله در اخرین پیامش معرفی کرده ) ایمان دارند ، و نه چیزی را که خدا ( در قرآن ) و فرستادهاش ( در سنّت خود ) تحریم کردهاند حرام میدانند ، و نه آئین حق را میپذیرند ، بجنگید تا زمانی که ( اسلام را گردن مینهند، و یا این که ) خاضعانه به اندازه توانائی، جزیه را میپردازند.
لازم است برای چندمین بار تکرار کنیم که : ائمه ی مذاهب مختلف اسلامی و سایر پیروان آنها با آنکه همچون سایر اعراب یا اهل علمی که به زبان عربی نوشته اند گاه کلمه ی مشرک را از لحاظ عرفی و لغوی برای تمام کفار به کار برده اند؛ چون تمام کفار شرک می کنند، به قول امام شافعی رحمه الله: قُلْنَا أَوْ لَيْسُوا دَاخِلِينَ فِي اسْمِ الشِّرْكِ؟ [158] به همین دلیل اگر بعد از بیان این احکام، با تفصیل بیشتری در زمینه ی الفاظ از لحاظ لغوی و عرفی و شرعی توضیحاتی ارائه شود مفید خواهد بود.
در زبان لغوی و عرفی اعراب به کسی که شرک می کند می گویند: مشرک، و جایگزینی ندارد؛ به همین دلیل می بینیم که می گویند: مشرکین اهل کتاب و مشرکین غیر اهل کتاب . اما زمانی که می خواهند از لحاظ شرعی مساله را بررسی کنند و حکم شرعی و فقهی هر یک را ارائه دهند هر یک از کفار را در جایگاه خودشان قرار می دهند.
به همین دلیل زمانی که به مساله ی احکام متعلق به هر یک از این کفار می رسیم باز می بینیم که اهل فقه بینِ لفظ از لحاظ عرفی با لفظ از لحاظ شرعی فرق می گذارند. به عنوان مثال در مساله ی جزیه می بینیم که حنفی ها،[159] مالکی ها،[160] شافعی ها، جعفری ها، حنبلی ها و در کل جمهور علماء می گویند که از یهود و نصارا و مجوس جزیه گرفته می شود[161]، در مورد صابئین و سامری ها[162] و ستاره پرستان[163] هم باز دیدگاه علماء بیان می شود. این یک طرف قضیه در مساله ی جزیه است.
طرف دیگر قضیه به حکم «مشرکین» بر می گردد.
- مالکی ها می گویند از تمام کفار می توان جزیه گرفت. [164]
- حنفی ها می گویند از مشرکین غیر عرب می توان جزیه گرفت و از مشرکین عرب نمی توان گرفت و ابوعبید هم با آنها موافق است . [165]
- شافعی ها[166] و حنبلی ها[167] و جعفری ها[168] و ابن الْمَاجِشُونِ از مالکی ها معتقدند نمی توان نه از مشرکین عرب جزیه گرفت و نه از مشرکین غیر عرب، از مشرکین تنها مسلمان شدن و اسلام پذیرفته می شود، اگر مسلمان نشوند کشته می شوند. أَنَّ الْجِزْيَةَ لَا تُقْبَلُ مِنْ الْمُشْرِكِينَ مُطْلَقًا، أَيْ سَوَاءٌ أَكَانُوا مِنْ الْعَرَبِ أَوْ مِنْ الْعَجَمِ، وَلَا يُقْبَلُ مِنْهُمْ إلَّا الْإِسْلَامُ، فَإِنْ لَمْ يُسْلِمُوا قُتِلُوا . و این دیدگاه شافعی ها و حنبلی ها و جعفری ها و دسته هائی از مالکی ها به دلیل ظاهر نصوص مبنی بر گرفتن جزیه از اهل کتاب و شبه اهل کتاب و امر به جنگ مسلحانه با تمام مشرکین تا زمانی که ایمان بیاورند هم اکنون نزد اهل تحقیق ارجح است و در تحقیقات آکادمیک رای پذیرفته شده است. [169]
مشرکین اهل ذمه نمی شوند و امام قرطبی در تفسیر آیه ی 29 سوره توبه [170]از امام شافعی رحمه الله روایت کرده که علت اینکه از مشرکین جزیه پذیرفته نمی شود و از اهل کتاب پذیرفته می شود به این دلیل قول الله تعالی در شان مشرکین است : لقوله تعالى في شأن المشركين: فَاقْتُلُوا الْمُشْرِكِينَ حَيْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ وَخُذُوهُمْ وَاحْصُرُوهُمْ وَاقْعُدُوا لَهُمْ كُلَّ مَرْصَدٍ فَإِنْ تَابُوا وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ وَآتَوُا الزَّكَاةَ (توبه/5) مشرکان را هرکجا بیابید بکشید و بگیرید و محاصره کنید و در همه کمینگاهها برای آنان بنشینید . اگر توبه کردند و نماز خواندند و زکات دادند راه را بر آنان باز گذارید: ـ ولم يقل: حَتَّى يُعْطُوا الْجِزْيَةَ (توبه/29) كما قال في أهل الكتاب.[171] و نفرموده: تا زمانی که جزیه میپردازند، همچنانکه در مورد اهل کتاب فرموده است.
إِمام فخرالدین رازی هم در ذیل همین آیه ی 29 سوره توبه می گوید: اعْلَمْ أنَّهُ تَعالى لَمّا ذَكَرَ حُكْمَ المُشْرِكِينَ في إظْهارِ البَراءَةِ عَنْ عَهْدِهِمْ، وفي إظْهارِ البَراءَةِ عَنْهم في أنْفُسِهِمْ، وفي وُجُوبِ مُقاتَلَتِهِمْ، وفي تَبْعِيدِهِمْ عَنِ المَسْجِدِ الحَرامِ، (بدان هنگامی که الله سبحانه حکم مشرکین را در اظهار برائت از عهدشان، و اظهار برائت از خود آنها، و در واجب بودن جنگ مسلحانه و قتال با آنها و در تبعید و دور نگه داشتن انها کرده مسجد الحرام و بیان کرده ) ذَكَرَ بَعْدَهُ حُكْمَ أهْلِ الكِتابِ، وهو أنْ يُقاتَلُوا إلى أنْ يُعْطُوا الجِزْيَةَ، فَحِينَئِذٍ يُقَرُّونَ عَلى ما هم عَلَيْهِ بِشَرائِطَ، ويَكُونُونَ عِنْدَ ذَلِكَ مِن أهْلِ الذِّمَّةِ والعَهْدِ،( بعد از آن حکم اهل کتاب را ذکر کرده و آنهم اینکه: با آنها جنگ شود تا زمانی که جزیه دهند که در این صورت طبق شروطی می توانند اهل ذمه و عهد شوند.)[172]
ابن کثیر(٧٧٤ هـ) هم می گوید: منظور از قول الله تعالی که می فرماید: « مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ » جدا کردن آنها از مشرکین بت پرست در حکم است، (تميزهم عن المشركين عَبَدَةِ الْأَوْثَانِ فى الحكم) چون حکم این مشرکین جنگ مسلحانه با آنهاست تا اینکه مسلمان شوند، (لأن حكم هؤلاء قتالهم حتى يسلموا،) اما حکم اهل کتاب جنگ یا اسلام یا جزیه است. أما حكم أهل الكتاب فهو القتال، أو الإِسلام، أو الجزية. [173]
ابن کثیر شافعی مذهب می گوید که مذهب شافعی و احمد بر این است که « لَا تُؤْخَذُ الْجِزْيَةُ إِلَّا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ، أَوْ مِنْ أَشْبَاهِهِمْ كَالْمَجُوسِ» و امام حنفی رحمه الله می گوید: بلکه جزیه از تمام غیر عربها گرفته می شود « سَوَاءٌ كَانُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ أَوْ مِنَ الْمُشْرِكِينَ» فرق ندارد از اهل کتاب باشند یا از مشرکین. و از عرب تنها از اهل کتاب جزیه گرفته می شود. وَلَا تُؤْخَذُ مِنَ الْعَرَبِ إِلَّا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ.[174]
به همین دلیل امر به اخراج اهل کتاب از شبه جزیره ی عرب نمی شود و رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید: أخرِجوا المشرِكينَ من جزيرةِ العربِ[175] در حالی که امام شافعی می گوید تا زمان خودش از این کفار اهل کتاب در شبه جزیره عربستان جزیه گرفته شده ،[176] و تا زمان ما هم کفار اهل کتاب هنوز در بخشهائی از جزیرة العرب زندگی می کنند. چون اینها از لحاظ شرعی و فقهی جزو مشرکین نیستند تا اخراج شوند.
مهم در اینجا تمایز 5 دسته از کفار 1- الَّذِينَ هَادُوا 2- وَالصَّابِئِينَ 3- وَالنَّصَارَىٰ 4- وَالْمَجُوسَ 5- وَالَّذِينَ أَشْرَكُوا (مشرکین) با آیات صریح و قاطع و واضح قرآن و سپس توسط فقهاء تمام مذاهب اسلامی از همدیگر است. چون در اینجا بحث بر روی لفظ مشرکین از لحاظ شرعی است نه از لحاظ عرفی و لغوی و کوچه بازاری.
مرتضی مطهری، مفسر شیعه، از آیه «لَکُمْ دِینُکُمْ وَلِیَ دِینِ» در سوره کافرون؛ چنین برداشت کرده که اسلام همزیستی با بت پرستان ندارد ولی با اهل کتاب یعنی یهود، نصاری و حتی زرتشتیها یک نوع همزیستی خاصی را دارد، به این نحو که رسماً از جان و مال آنان حمایت کرده و آنها را در حقوق اجتماعی شریک مینماید.[177]
اگر به این شکل الله تعالی و فقهای جمهور مذاهب اسلامی کفار یهودی و نصرانی را از کفار مشرک جدا کرده و احکام هر یک را نیز به تفصیل بیان کرده است چرا پیروان تفکر شاذ و متروکی نه تنها کفار اهل کتاب را جزو مشرکین می دانند بلکه حتی مسلمین مخالف خودشان را نیز مشرک می دانند و بعد حکم کفار مشرک را نیز بر آنها تطبیق می دهند؟ آیا این انحراف آشکار از منهج اسلامی، و به سخنی دیگر، «در وضع موجود»، توطئه ای حساب شده جهت تامین سوخت پروژه ی ویرانگر و مخربِ تکفیر نابجای م سلمین توسط مجریان جنگ روانی دشمنان نیست؟
- اصل برائت از مشرکین
با کفر به طاغوت و اقرار به «لا اله» در واقع ما در میان انسانها هر6 کافر اصلی را رد کرده و قلب و ذهن خودمان را از هر آنچه که متعلق به عقاید و باورهای آنها و اربابان جنی آنهاست تخلیه کرده ایم و با «الا الله» از کانال «محمد رسول الله صلی الله علیه وسلم» به تمام آنچه که الله تعالی حکم کرده موضع « سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا» (بقره/285) گرفته و ایمان آورده ایم .
یکی از احکامی که الله تعالی دستور داده ابتدا برائت از خود سکولاریستها (مشرکین) نجس و پلید است بعد از عقاید و باورهای آنها و می فرماید: وَأَذَانٌ مِنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ إِلَى النَّاسِ يَوْمَ الْحَجِّ الْأَكْبَرِ أَنَّ اللَّهَ بَرِيءٌ مِنَ الْمُشْرِكِينَ وَرَسُولُهُ» (توبه/3) و این اعلامى است از ناحیه ی خدا و پیامبرش به (عموم) مردم در روز حج اکبر (روز عید قربان) که خداوند و پیامبر او از مشرکان بری و بیزارند… .
البته این برائت و بیزاری از سکولاریستهای نجس تنها مختص به آخرین فرستاده نیست بلکه این اصلی از اصول اسلام در طول تمام تاریخ بشریت بوده چنانچه الله تعالی از زبان ابراهیم علیه السلام و همراهان مومنش می فرماید: «إِنّا بُرَءآؤاْ مّنْكُمْ وَمِمّا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللّهِ»(ممتحنه/4)، ما از شما و از چیزهایی که به غیر از خداوند عبادت می کنید بری و بیزاریم.
ما ابتدا از خود سکولاریستها و احزاب و گروهها و حکومتهای آنها بری و بیزار هستیم و بعد از عقاید و قوانین آنها و تمام کسانی که مرجع این قانونگذاری آنها هستند و آنها با این قوانین این مراجع را عبادت می کنند.
ما همچون رسول الله صلی الله علیه وسلم در بدترین حالات شکنجه و اذیت و آزار مکه هم اگر قرار گرفته باشیم باز از حاکمیت سکولاریستها و نهادهای مختلف حکومتی آنها چون پارلمان و مجلس دارالندوه ی آنها و تمام نهادهای اجرائی و قوانین ضد اسلامی آنها برائت می کنیم و چنانچه چون عمر بن خطاب رضی الله عنه در پارلمان آنها حضور داشته باشیم به محض ورود به اسلام از این پارلمان و دارالندوه ی سکولاریستها فاصله می گیریم، در حالی که مجاز هستیم که به حکم ضرورت همچون نجاشی رضی الله در حاکمیت کفار اهل کتاب حضور داشته باشیم یا همچون مهاجرین به حبشه یاریگر ارتش کفار اهل کتاب اهون بر علیه سایر کفار باشیم.
در این صورت هر کسی را دیدید که در نهادهای حکومتی سکولاریستها حضور دارد و ادعای مومن بودن دارد شک نداشته باشید که یا جاهل است یا جزو دارودسته ی منافقین . مسأله ی دعوت و عدم طرد کفار در امر دعوت با تنظیم روابط و حضور در نهادهای اجرائی و عبادت کردن مراجع آنها از طریق پیروی از قوانین و حتی کمک به اجرای این قوانین سکولاریستی دو مقوله ی کاملاً متمایز و جداگانه هستند و نباید فریب تبلیغات جاهلها و بخصوص دارودسته ی منافقین را خورد.
برائت از سکولاریستها خود به خود به برائت از تمام آن مراجعی که به واسطه ی قوانین سکولاریستی عبادت شوند ختم می شود به همین دلیل در قرآن می خوانیم که : «وَأَعْتَزِلُكُمْ وَمَا تَدْعُونَ مِن دُونِ اللّهِ»(مريم/48)، (ای مشرکین) و از شما و از آنچه به جز خدا میپرستيد كنارهگيری و دوری می كنم.
بله، در اینجا ابتدا دوری و بیزاری از خود سکولاریستها مطرح است به همین دلیل به محض تشکیل دارالاسلام دوری از مکان و محل سکونت آنها نیز مطرح می شود و رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید: أنا بريءٌ مِن كُلِّ مُسلِمٍ يُقيمُ بَينَ أظهُرِ المُشرِكينَ.[178]من ازهر مسلمانی كه بين مشركين اقامت می کند، بری و بيزارم.
عادی است زمانی که ما در جامعه از سکولاریستها (مشرکین) برائت و دوری می کنیم قطعاً اولین مجتمع انسانی خانواده است به همین دلیل الله تعالی ازدواج مسلمانان با زنان و دختران این سکولاریستهای نجس را ممنوع می کند و می فرماید: «وَلَاتَنْکِحُوا الْمُشْرِکَاتِ حَتَّى یُؤْمِنَّ »(بقره/221)، و با زنان مشرك تا ايمان نياورند ازدواج نكنيد.
این دستور صریح قرآن در مورد اولین نهاد اجتماعی یعنی خانواده است که به صراحت و آشکارا اعلام می کند که نه می توان با زن سکولار ازدواج کرد، و نه به مرد سکولار زن داد. چرا؟ چون سکولاریستها با مراجع عبادی و قوانینی که دارند به سوی جهنم دعوت می کنند : «أُولَئِکَ یَدْعُونَ إِلَى النَّارِ».
با آنکه یهود و نصارا به سمت بَيْتِ الْمَقْدِس توجه دارند و در صدر اسلام و زمانهای بعد از آن هم توجهی به مکه نداشته و ندارند، مشرکین به سوی کعبه رو می کردند الله تعالی بعد از فتح مکه امر می کند: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ فَلَا يَقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ بَعْدَ عَامِهِمْ هَذَا (توبه/28) و حتی امر می کند که این سکولاریستها حق ندارند مساجد الله را آباد کنند و حق ساخت و ساز مساجد الله را ندارند:«مَا كَانَ لِلْمُشْرِكِينَ أَن يَعْمُرُواْ مَسَاجِدَ الله شَاهِدِينَ عَلَى أَنفُسِهِمْ بِالْكُفْرِ أُوْلَئِكَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ وَفِي النَّارِ هُمْ خَالِدُونَ» (توبه/17)، مشركانی كه به كفر خويش گواهی میدهند حق ندارند مساجد خدا را آباد كنند. آنان اعمالشان هدر و تباه است و جاودانه در آتش دوزخ ماندگار هستند.
رفت و آمدن کردن کفار به مساجدی که برای مسلمین حکم پارلمان و مجلس دارد فرق دارد با اجازه ی ساخت و ساز و آباد کردن این مساجد توسط سکولاریستها. حتی اجازه ی ساخت مسجد به دارودسته ی منافقین (سکولار زده ها) که در دنیا جزو مسلمین هستند نیز داده نمی شود و می بینیم که مسجد ضراری که ساخته بودند از ریشه و بن نابود و بی اثر می شود. یعنی تغییر کاربری داده نمی شود و تبدیل به اصطبل یا انباری و غیره نمی شود بلکه تخریب شده و از ریشه و اساس نابود می شود.
با این وجود می بینیم که به قول ابن اثیر رحمه الله در همان سال دهم هجری و بعد از نزول این آیات، سیزده هیئت نمایندگی از کفار به حضوررسول الله صلی الله علیه وسلم رسیده اند که آخرین هیأت نمایندگى وفد (نخع) است، قبیله اى از یمن بود که در نیمه محرم سال یازدهم به حضور رسول الله صلی الله علیه وسلم رسید.[179]
اصل برائت از سکولاریستها (مشرکین) واضح است. مومنین باید از مشرکین برائت و دوری کنند چون سکولاریستها به هر شکلی می خواهند از موجودیت خود محافظت کنند به همین دلیل در هنگام ضعف و یا تامین منافع دنیوی به اصل مداهنه و سازشکاری پناه می برند.
سکولاریستها(مشرکین) از احزاب مختلفی تشکیل شده اند و هرگز در طول تاریخ یک حزب نبوده و نخواهند بود به همین دلیل تنها ابزاری که می تواند آنها را حول منافع مشترکشان جمع کند دمکراسی است که تعدد احزاب آنها را می پذیرد به همین دلیل اینها به همراه دارودسته ی منافقین تلاش دارند تعدد احزاب و تکثر احزاب را در سرزمینهای اسلامی نهادینه کنند.
با این وجود سکولاریستها(مشرکین) در برخورد با شریعتهای آسمانی همیشه تابع میزان قدرت نظامی و حکومتی این شریعتها یا قدرت اجتماعی و بازدارندگی این شریعتهای آسمانی هستند، چون استراتژی اصلی و زبان گفتمانی سکولاریستها با شریعتهای آسمانی همیشه زور و اسلحه بوده است چنانچه الله تعالی می فرماید :«وَلَا يَزَالُونَ يُقَاتِلُونَكُمْ حَتَّىٰ يَرُدُّوكُمْ عَن دِينِكُمْ إِنِ اسْتَطَاعُوا» (بقره/217) آن ها مسلحانه با شما می جنگند تا این که بتوانند شما را از دینتان برگردانند و شما را مرتد کنند.
اگر سکولاریستها از این مقدار قدرت نظامی برخوردار نباشند و قدرت بازدارندگی مومنین بیشتر باشد فوراً وارد سازش و نرمش می شوند. الله متعال می فرماید: «وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَیُدْهِنُونَ» (قلم/9)، اینها دوست میدارند که نرمش و سازش نشان دهی، تا آنان هم نرمش و سازش کنند.
یعنی سکولاریستها به هر حال خواهان اختصاص دادن مفاهیم چهار گانه ی دین به دین سکولاریسم هستند و حاضرند جهت بقای خود حتی حاکمیت را به کسی چون رسول الله صلی الله علیه وسلم بدهند و حتی سالی از قوانین اسلام پیروی کنند و سالی هم مردم از قوانین آنها پیروی کنند . یعنی سالی عبادت برای الله و سالی برای غیر الله .
اما الله تعالی سکولاریستهای غیر معاهد را بین مرگ یا پذیرش دین اسلام مختار کرده است و می فرماید: فَإِذَا انْسَلَخَ الْأَشْهُرُ الْحُرُمُ فَاقْتُلُوا الْمُشْرِكينَ حَيْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ وَ خُذُوهُمْ وَ احْصُرُوهُمْ وَ اقْعُدُوا لَهُمْ كُلَّ مَرْصَدٍ فَإِنْ تابُوا وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّكاةَ فَخَلُّوا سَبيلَهُمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحيمٌ (توبه/5)، هنگامی كه ماههای حرام پايان گرفت، مشركان را هركجا بيابيد بكشيد و بگيريد و محاصره كنيد و در همهی كمينگاهها برای آن ها بنشينيد. اگر توبه كردند و نماز خواندند و زكات دادند، راه را بر آنان باز بگذاريد. بی گمان خداوند دارای مغفرت فراوان و رحمت گسترده است.
الله تعالی می خواهد این نجسها را از روی زمین پاکسازی و ریشه کن کند همچنانکه هدف اساسی سکولاریستها نیز ریشه کن کردن قوانین شریعت الله و شریعت گرایان بر زمین است و تا زمانی با زور اسلحه با ما خواهند جنگید تا اینکه ما بالاجبار دست از آن چهار معنی و مفهوم دین بکشیم و تسلیم قدرت حکومتی و قوانین آن ها شویم که با قدرت اسلحه بر ما تحمیل می کنند.
سکولاریستها(مشرکین) تنها «اطاعت» ما را می خواهند، البته الله هم «اطاعت» بندگانش را می خواهد. به همین دلیل زمانی که شما «اطاعت» خود را به الله یا به دشمنان الله دادید از سوی آنکه اطاعتت را به او داده ای در امان خواهی بود و از سوی آنکه اطاعتت را به او نداده ای امنیتت را از دست می دهی. فرمانبرداری و اطاعت یکی از معانی 4گانه ی دین است.
سکولاریستها به صورت مسلحانه با ما می جنگند تا اینکه بتوانند «اطاعت» ما را بگیرند. منظور این است که تا زمانی با شما می جنگند که شما دست از چهار مفهوم دین بکشید. یعنی زمانی که «اطاعت» خودت را به حاکمیت و نهادهای حکومتی سکولاریستها مثل قوه ی قضائیه و قوانین آنها و قوه ی مققنه و پارلمانهای آنها و قوه ی مجریه و نهادهای مختلف امنیتی و آموزشی و اقتصادی و جزائی و اجتماعی و فرهنگی و غیره دادی، سکولاریستها اصلاً کاری به کار شما ندارند. در طول تاریخ هم همین بوده . «فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطَاعُوه».فرعون قوم خویش را فرومایه و ذلیل و پست بارآورد و آنها هم از او «اطاعت» کردند. ابن تیمیه در مورد مغولهای سکولار(مشرک) می گوید که اینها هم تنها «اطاعت» مردم را می خواستند.
ابن تیمیه می گوید: این مغولان بر دین اسلام نمی جنگند، بلکه با مردم می جنگند تا مردم را وارد «طاعت» خود کنند. هَؤُلَاءِ التَّتَارَ لَا يُقَاتِلُونَ عَلَى دِينِ الْإِسْلَامِ بَلْ يُقَاتِلُونَ النَّاسَ حَتَّى يَدْخُلُوا فِي طَاعَتِهِمْ، و هر کسی که از آنها اطاعت کرد دست از او بر می دارند. فَمَنْ دَخَلَ فِي طَاعَتِهِمْ كَفُّواعَنْهُ. هر چند مشرک یا نصرانی یا یهودی باشد. وَإِنْ كَانَ مُشْرِكًا أَوْ نَصْرَانِيًّا أَوْ يَهُودِيًّا . و هر کسی که وارد طاعت آنها نشود و از آنها اطاعت نکند دشمن آنها هستند هر چند از انبیاء و صالحین باشد. وَمَنْ لَمْ يَدْخُلْ كَانَ عَدُوًّا لَهُمْ وَإِنْ كَانَ مِنْ الْأَنْبِيَاءِ وَالصَّالِحِينَ [180] آیا سکولاریستهای کنونی هم چیزی غیر از این را می خواهند؟
ابن تیمیه باز با جدا کردن یهود و نصارا از مشرکین و اینکه سکولاریستها نه تنها با پیروان شریعتهای آسمانی بلکه حتی با سکولاریستهای مخالف خود هم می جنگند تا اینکه اطاعت آنها را به دست آورند در مورد چنگیز خان می گوید: وَهَذَا الْكَافِرُ عَلَا فِي الْأَرْضِ يَسْتَضْعِفُ أَهْلَ الْمِلَلِ كُلَّهُمْ مِنْ الْمُسْلِمِينَ، وَالْيَهُودِ، وَالنَّصَارَى وَمَنْ خَالَفَهُ مِنْ الْمُشْرِكِينَ [181] این کافر در زمین سرکشی کرد اهل ملل مختلف از مسلمین و یهود و نصارا و تمام کسانی که از مشرکین هم که مخالف او باشند را زیر دست و مستضعف می کند.
[1] فتح الباري 12 / 282-286
[2] البخاري 4351- 3344، ومسلم 1064.
[3] احمد (22395) / صحيح أبي داود 4252 / صحيح ابن ماجه 3207
[4] ابن تیمیه ، منهاج السنه ج ۲۸ ص ۲۰۱ – ۲۰۲.
[5] الرساله ص: 357-359 / و الام / العلِمُ عِلمانِ: عِلمُ عامَّةٍ، لا يَسَعُ بالغًا غيرَ مغلوبٍ على عَقْلِه جَهْلُه … مِثلُ: الصَّلواتِ الخَمسِ، وأنَّ لله على النَّاسِ صَومَ شَهرِ رَمَضانَ، وحَجَّ البيتِ إذا استطاعوه، وزكاةً في أموالِهم، وأنَّه حَرَّم عليهم الزِّنا والقَتْلَ والسَّرِقةَ والخَمْرَ، وما كان في معنى هذا ممَّا كُلِّف العبادُ أن يَعقِلوه ويَعمَلوه، ويُعطوه من أنفُسِهم وأموالِهم، وأن يكُفُّوا عنه ما حُرِّمَ عليهم منه، وهذا الصِّنفُ كُلُّه من العِلمِ موجودٌ نصًّا في كِتابِ اللهِ، موجودٌ عامًّا عند أهلِ الإسلامِ، ينقُلُه عوامُّهم عمَّن مضى من عوامِّهم، يحكونَه عن رَسولِ اللهِ صلَّى اللهُ عليه وسلَّم، ولا يتنازَعون في حكايتِه، ولا وجوبِه عليهم، وهذا العِلمُ العامُّ الذي لا يمكِنُ فيه الغَلَطُ من الخبرِ والتأويلِ، ولا يجوزُ فيه التنازُعُ ….
[6] مجموع الفتاوى، ج: 2 ص: 368./ وَأَقْوَالُ هَؤُلَاءِ شَرٌّ مِنْ أَقْوَالِ النَّصَارَى وَفِيهَا مِنْ التَّنَاقُضِ مِنْ جِنْسِ مَا فِي أَقْوَالِ النَّصَارَى؛ وَلِهَذَا يَقُولُونَ بِالْحُلُولِ تَارَةً وَبِالِاتِّحَاد ِ أُخْرَى وَبِالْوَحْدَةِ تَارَةً فَإِنَّهُ مَذْهَبٌ مُتَنَاقِضٌ فِي نَفْسِهِ؛ وَلِهَذَا يَلْبِسُونَ عَلَى مَنْ لَمْ يَفْهَمْهُ . فَهَذَا كُلُّهُ كُفْرٌ بَاطِنًا وَظَاهِرًا بِإِجْمَاعِ كُلِّ مُسْلِمٍ وَمَنْ شَكَّ فِي كُفْرِ هَؤُلَاءِ بَعْدَ مَعْرِفَةِ قَوْلِهِمْ وَمَعْرِفَةِ دِينِ الْإِسْلَامِ فَهُوَ كَافِرٌ كَمَنْ يَشُكُّ فِي كُفْرِ الْيَهُودِ وَالنَّصَارَى وَالْمُشْرِكِين * و سخنان آنان از سخنان نصاری بدتر است و تناقضاتی در آن است از جنس تناقضاتی که در سخنان نصاری است و برای همین باری حلول را میگویند و باری اتحاد و باری به وحدت و این مذهب در نفسش متناقض میباشد، برای همین بر کسی که آن را نمیفهمند آن را تلبیس و پوشیده میکنند و به اجماع همه مسلمانان این همهاش کفر باطن و ظاهر است و کسی که در کفر آنان شک کند بعد از شناخت سخنانشان و شناخت دین اسلام پس او کافر است، همانند کسی که در کفر یهود و نصاری و مشرکین شک میکند.
[7]– مجموع الفتاوی، ج: 15 ص: 10.
[8] مسلم 832
[9] ترمذی /3095
[10] ابن تيمية، مجموع فتاوى 7/67 (العقيدة، كتاب الإيمان، كتاب الإيمان الكبير، فصل إذا أطلق ظلم النفس تناول جميع الذنوب)/ اتَّخَذُوا أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ) أَمَا إنَّهُمْ لَمْ يُصَلُّوا لَهُمْ، وَلَوْ أَمَرُوهُمْ أَنْ يَعْبُدُوهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا أَطَاعُوهُمْ، وَلَكِنْ أَمَرُوهُمْ فَجَعَلُوا حَلَالَ اللَّهِ حَرَامَهُ وَحَرَامَهُ حَلَالَهُ؛ فَأَطَاعُوهُمْ فَكَانَتْ تِلْكَ الرُّبُوبِيَّةَ
[11] تفسیر البغوی 4/39 / اتَّخَذُوا أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ) ” فَإِنْ قِيلَ: إِنَّهُمْ لَمْ يَعْبُدُوا الْأَحْبَارَ وَالرُّهْبَانَ؟ قُلْنَا: مَعْنَاهُ أَنَّهُمْ أَطَاعُوهُمْ فِي مَعْصِيَةِ اللَّهِ وَاسْتَحَلُّوا مَا أَحَلُّوا وَحَرَّمُوا مَا حَرَّمُوا، فَاتَّخَذُوهُمْ كَالْأَرْبَابِ .
[12] المعتمد ص/271/ و من اعتقد تحلیل ما حرم الله بالنص الصریح من الله او من رسوله او اجمع المسلمون علی تحریمه فهو کافر.
[13] التمهید ابن عبدالبر4/226 .
[14] احکام القرآن 3/181 / ” دَلَالَةٌ عَلَى أَنَّ مَنْ رَدَّ شَيْئًا مِنْ أَوَامِرِ اللَّهِ تَعَالَى أَوْ أَوَامِرِ رَسُولِهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَهُوَ خَارِجٌ مِنْ الْإِسْلَامِ سَوَاءٌ رَدَّهُ مِنْ جِهَةِ الشَّكِّ فِيهِ أَوْ مِنْ جِهَةِ تَرْكِ الْقَبُولِ وَالِامْتِنَاعِ مِنْ التَّسْلِيمِ وَذَلِكَ يُوجِبُ صِحَّةَ مَا ذَهَبَ إلَيْهِ الصَّحَابَةُ فِي حُكْمِهِمْ بِارْتِدَادِ مَنْ امْتَنَعَ مِنْ أَدَاءِ الزَّكَاةِ وَقَتْلِهِمْ وَسَبْيِ ذَرَارِيِّهِمْ لِأَنَّ اللَّهَ تَعَالَى حَكَمَ بِأَنَّ مَنْ لَمْ يُسَلِّمْ لِلنَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَضَاءَهُ وَحُكْمَهُ فَلَيْسَ مِنْ أَهْلِ الْإِيمَانِ ” .
[15] مجموع الفتاوی 11/262 / این شرع الله متعال است و برای هیچ کس جایز نیست از آن خارج شود چون فقط کافر از آن خارج می شود / فان هذا الشرع لیس لاحد من الخلق الخروج عنه و لا یخرج عنه الا کافر.
[16] ﺍﻟﺒﺪﺍﻳﺔ ﻭﺍﻟﻨﻬﺎﻳﺔ ۱۳/۱۱۹ / ﻓﻤﻦ ﺗﺮﻙ ﺍﻟﺸﺮﻉ ﺍﻟﻤﺤﻜﻢ ﺍﻟﻤﻨﺰّﻝ ﻋﻠﻰ ﻣﺤﻤﺪ ﺑﻦ ﻋﺒﺪﺍﻟﻠﻪ ﺧﺎﺗﻢ ﺍﻷﻧﺒﻴﺎﺀ ﻭﺗﺤﺎﻛﻢ ﺇﻟﻰ ﻏﻴﺮﻩ ﻣﻦ ﺍﻟﺸﺮﺍﺋﻊ ﺍﻟﻤﻨﺴﻮﺧﺔ ﻛﻔﺮ ، ﻓﻜﻴﻒ ﺑﻤﻦ ﺗﺤﺎﻛﻢ ﺇﻟﻰ ﺍﻟﻴﺎﺳﺎ ﻭﻗﺪﻣﻬﺎ ﻋﻠﻴﻪ ! ﻣﻦ ﻓﻌﻞ ﺫﻟﻚ ﻓﻘﺪ ﻛﻔــﺮ ﺑﺈﺟﻤﺎﻉ ﺍﻟﻤﺴﻠﻤﻴﻦ
[17] الفتاوى الكبرى لابن تيمية، کتاب الجهاد(3/544) / وَكُلُّ مَنْ انْتَسَبَ إلَى عِلْمٍ أَوْ دِينٍ سَمَّوْهُ ” داشمند ” كَالْفَقِيهِ وَالزَّاهِدِ وَالْقِسِّيسِ وَالرَّاهِبِ وَدَنَّانِ الْيَهُودِ وَالْمُنَجِّمِ وَالسَّاحِرِ وَالطَّبِيبِ وَالْكَاتِبِ وَالْحَاسِبِ فَيُدْرِجُونَ سَادِنَ الْأَصْنَامِ. فَيُدْرِجُونَ فِي هَذَا مِنْ الْمُشْرِكِينَ وَأَهْلِ الْكِتَابِ وَأَهْلِ الْبِدَعِ مَا لَا يَعْلَمُهُ إلَّا اللَّهُ وَيَجْعَلُونَ أَهْلَ الْعِلْمِ وَالْإِيمَانِ نَوْعًا وَاحِدًا.
[18] ﻣﺠﻤﻮﻉ ﺍﻟﻔﺘﺎﻭﻯ ۳/۲۶۷
[19] مجموع الفتاوی 3/267 (35/372)
[20] کافی، ج ۱، ص ۶۷.
[21] فروع کافی، کتاب القضآء و الاحکام، باب کراهیّة الارتفاع إلی قُضاة الجور، طبع مطبعۀ حیدری، ج 7، ص 412؛ و طبع سنگی رحلی، ج 2، ص 359
[22] ابن قیم ، إعلام الموقعين: 1/ 85 (1/40)
[23] احکام اهل الذمه 1/533/ أَنَّ مَنِ الْتَزَمَ مَا جَاءَتْ بِهِ التَّوْرَاةُ وَالْإِنْجِيلُ، وَلَمْ يَتَّبِعِ الْقُرْآنَ، فَإِنَّهُ كَافِرٌ وَقَدْ أَبْطَلَ اللَّهُ كُلَّ شَرِيعَةٍ كَانَتْ فِي التَّوْرَاةِ وَالْإِنْجِيلِ وَسَائِرِ الْمِلَلِ، وَافْتَرَضَ عَلَى الْجِنِّ وَالْإِنْسِ شَرَائِعَ الْإِسْلَامِ، فَلَا حَرَامَ إِلَّا مَا حَرَّمَهُ الْإِسْلَامُ، وَلَا فَرْضَ إِلَّا مَا أَوْجَبَهُ الْإِسْلَامُ” .
[24] ابن کثیر تفسیر ابن کثیر3/119 / أَفَحُكْمَ الْجاهِلِيَّةِ يَبْغُونَ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُكْماً لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ ) (المائده/50) يُنْكِرُ تَعَالَى عَلَى مَنْ خَرَجَ عَنْ حُكْمِ اللَّهِ الْمُحْكَمِ الْمُشْتَمِلِ عَلَى كُلِّ خَيْرٍ، النَّاهِي عَنْ كُلِّ شَرٍّ وَعَدْلٍ إِلَى مَا سِوَاهُ مِنَ الْآرَاءِ وَالْأَهْوَاءِ وَالِاصْطِلَاحَاتِ الَّتِي وَضَعَهَا الرِّجَالُ بِلَا مُسْتَنَدٍ مِنْ شَرِيعَةِ اللَّهِ، كَمَا كَانَ أَهْلُ الْجَاهِلِيَّةِ يَحْكُمُونَ بِهِ مِنَ الضَّلَالَاتِ وَالْجَهَالَاتِ مِمَّا يَضَعُونَهَا بِآرَائِهِمْ وَأَهْوَائِهِمْ، وَكَمَا يَحْكُمُ بِهِ التَّتَارُ مِنَ السِّيَاسَاتِ الْمَلَكِيَّةِ الْمَأْخُوذَةِ عَنْ مَلِكِهِمْ جِنْكِزْخَانَ الَّذِي وَضَعَ لَهُمُ الياسق ، وَهُوَ عِبَارَةٌ عَنْ كِتَابٍ مَجْمُوعٍ مِنْ أَحْكَامٍ قد اقتبسها من شَرَائِعَ شَتَّى: مِنَ الْيَهُودِيَّةِ وَالنَّصْرَانِيَّةِ وَالْمِلَّةِ الْإِسْلَامِيَّةِ وغيرها، وَفِيهَا كَثِيرٌ مِنَ الْأَحْكَامِ أَخَذَهَا مِنْ مُجَرَّدِ نظره وهواه، فصارت في بينه شرعا متبعا يقدمونه على الحكم بِكِتَابِ اللَّهِ وَسُنَّةِ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، فَمَنْ فَعَلَ ذَلِكَ مِنْهُمْ فَهُوَ كَافِرٌ يَجِبُ قِتَالُهُ حتى يرجع إلى حكم الله ورسوله، فَلَا يَحْكُمُ سِوَاهُ فِي قَلِيلٍ وَلَا كَثِيرٍ
[25] ابن کثیر، البدایه و النهایه 13/119/ فمن ترک الشرع المحکم المنزل و تحاکم الی غیره من الشرائع المنسوخه کفر فکیف بمن تحاکم الی الیاسا و قدمها من فعل ذلک کفر باجماع المسلمین
[26] آلوسی، روح المعانی 28/20 / و لا شک فی کفر من یستحسن القانون و یقول هو ارفق و اصلح للامه فلا ینبغی التوقف فی تکفیره .
[27] شنقیطی، اضواءالبیان 4/83-7/162,584,614 / “و بهذه النصوص التی ذکرنا یظهر غایه الظهور ان الذین یتبعون القوانین الوضعیه التی شرعها الشیطان علی السنه اولیائه مخالفه لما شرعه الله علی السنه رسله انه لا یشک فی کفرهم و شرکهم الا من طمس الله بصیرته و اعماه عن نورالوحی مثلهم .
[28] مجموع الفتاوى 28/524 / وَمَعْلُومٌ بِالِاضْطِرَارِ مِنْ دِينِ الْمُسْلِمِينَ وَبِاتِّفَاقِ جَمِيعِ الْمُسْلِمِينَ أَنَّ مَنْ سَوَّغَ اتِّبَاعَ غَيْرِ دِينِ الْإِسْلَامِ أَوْ اتِّبَاعَ شَرِيعَةٍ غَيْرِ شَرِيعَةِ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَهُوَ كَافِرٌ وَهُوَ كَكُفْرِ مَنْ آمَنَ بِبَعْضِ الْكِتَابِ وَكَفَرَ بِبَعْضِ الْكِتَابِ.
[29] عمدة التفسير عن الحافظ ابن كثير: المجلد الأول/ 697 / قال الشيخ المُحدِّث أحمد شاكر رحمه الله تعليقًا على كلام الإمام ابن كثير حول الياسق الذي كان يتحاكَم إليه التتار: “أفرأيتم هذا الوصف القوي من الحافظ ابن كثير – في القرن الثامن – لذاك القانون الوضعِي الذي صنعَه عدوُّ الإسلام جنكيز خان؟ ألستم ترونَه يصف حالَ المسلمين في هذا العصر في القرن الرابع عشر؟ إلاَّ في فرق واحدٍ أشرنا إليه آنفًا: أنَّ ذلك كان في طبقةٍ خاصَّة من الحكَّام أتى عليها الزمان سريعًا فاندمجَت في الأمَّة الإسلاميَّة وزال أثر ما صنعَت، ثمَّ كان المسلمون الآن أسوأ حالاً وأشد ظلمًا منهم؛ لأنَّ أكثر الأمم الإسلاميَّة الآن تكاد تندمج في هذه القوانين المخالِفة للشريعة والتي هي أَشبه شيء بذاك الياسق الذي اصطنعه رجلٌ كافِر ظاهر الكفر، إنَّ الأمر في هذه القوانين الوضعية واضحٌ وضوح الشمس؛ هي كُفر بَواح لا خَفاء فيه ولا مداورة، ولا عذر لأحدٍ ممَّن ينتسب للإسلام كائنًا من كان في العمل بها أو الخضوعِ لها أو إقرارها، فليحذر امرؤ لنفسه، وكلُّ امرئ حسيبُ نفسه”.
[30] سید قطب، فی ظلال القرآن (ج3 ص1198)
[31] أخرجه البخاري (4623)، ومسلم (2856)
[32] أخرجه أحمد (7878) وابن أبي عاصم في (الأوائل 83)، والبزار (8991) فتح الباری 6/549
[33] صحیح سنن ابی داود 4955/ -صحیح سنن نسائی 5387)/ لما وفدَ إلى رسولِ الله صلى الله عليه وسلم مع قومِه سمعَهم يكْنونَه بأبي الحكمِ ، فدعاه رسولُ اللهِ صلى الله عليه وسلم فقال: إن اللهَ هو الحكمُ ، وإليه الحكمُ ، فلم تكَنَّى أبا الحكمِ ؟ فقال: إن قومي إذا اختلفوا في شيءٍ أتوْني فحكمتُ بينهم ، فرضَي كِلاَ الفريقيْن, فقال رسولُ اللهِ صلى الله عليه وسلم: ما أحسنُ هذا ، فما لك من الولدِ؟ قال: لي شريحٌ ، ومسلمٌ ، وعبدُ اللهِ، قال: فمن أكبرُهم ؟ قلت: شريحٌ ، قال: فأنت أبو شريحٍ.
[34] بخاری 6133
[35] ابن قیم، هداية الحيارى في أجوبة اليهود والنصارى، ج 2 صص 583-584./ وَأَخْبَرَ سُبْحَانَهُ أَنَّ مَنْ جَحَدَ أَنْ يَكُونَ قَدْ أَرْسَلَ رُسُلَهُ، وَأَنْزَلَ كُتُبَهُ لَمْ يُقَدِّرْهُ حَقَّ قَدْرِهِ، وَأَنَّهُ نَسَبَهُ إِلَى مَا لَا يَلِيقُ بِهِ، بَلْ يَتَعَالَى وَيَتَنَزَّهُ عَنْهُ، فَإِنَّ فِي ذَلِكَ إِنْكَارًا لِرُبُوبِيَّتِهِ وَإِلَهِيَّتِهِ وَمُلْكِهِ وَحُكْمِهِ وَرَحْمَتِهِ، وَالظَّنِّ السَّيِّءِ بِهِ أَنَّهُ خَلَقَ خَلْقَهُ عَبَثًا بَاطِلًا، وَأَنَّهُ خَلَّاهُمْ سُدًى مُهْمَلًا، وَهَذَا يُنَافِي كَمَالَهُ الْمُقَدَّسَ، وَهُوَ مُتَعَالٍ عَنْ كُلِّ مَا يُنَافِي كَمَالَهُ، فَمَنْ أَنْكَرَ كَلَامَهُ وَتَكْلِيمَهُ وَإِرْسَالَهُ الرُّسُلَ إِلَى خَلْقِهِ فَمَا قَدَرَهُ حَقَّ قَدْرِهِ، وَلَا عَرَفَهُ حَقَّ مَعْرِفَتِهِ، وَلَا عَظَّمَهُ حَقَّ عَظَمَتِهِ، كَمَا أَنَّ مَنْ عَبَدَ مَعَهُ إِلَهًا غَيْرَهُ لَمْ يُقَدِّرْهُ حَقَّ قَدْرِهِ، مُعَطِّلٌ جَاحِدٌ لِصِفَاتِ كَمَالِهِ، وَنُعُوتِ جَلَالِهِ، وَإِرْسَالِ رُسُلِهِ، وَإِنْزَالِهِ كُتُبِهِ، وَلَا عَظَّمَهُ حَقَّ عَظَمَتِهِ.
وَلِذَلِكَ كَانَ جَحْدُ نُبُوَّةِ خَاتَمِ الْأَنْبِيَاءِ وَالرُّسُلِ، وَتَكْذِيبُهُ إِنْكَارًا لِلرَّبِّ تَعَالَى فِي الْحَقِيقَةِ وَجُحُودًا لَهُ، فَلَا يُمْكِنُ الْإِقْرَارُ بِرُبُوبِيَّتِهِ وَإِلَهِيَّتِهِ وَمُلْكِهِ، بَلْ وَلَا بِوُجُودِهِ، مَعَ تَكْذِيبِ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، وَقَدْ أَشَرْنَا إِلَى ذَلِكَ فِي الْمُنَاظَرَةِ الَّتِي تَقَدَّمَتْ، فَلَا يُجَامِعُ الْكُفْرُ بِرَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ الْإِقْرَارَ بِالرَّبِّ تَعَالَى، وَصِفَاتِهِ أَصْلًا، كَمَا لَا يُجَامِعُ الْكُفْرَ بِالْمَعَادِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ، الْإِقْرَارَ بِوُجُودِ الصَّانِعِ أَصْلًا، وَقَدْ ذَكَرَ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَى ذَلِكَ فِي مَوْضِعَيْنِ فِي كِتَابِهِ فِي سُورَةِ الرَّعْدِ فِي قَوْلِهِ تَعَالَى: ﴿۞وَإِن تَعۡجَبۡ فَعَجَبٞ قَوۡلُهُمۡ أَءِذَا كُنَّا تُرَٰبًا أَءِنَّا لَفِي خَلۡقٖ جَدِيدٍۗ أُوْلَٰئِكَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ بِرَبِّهِمۡ﴾ [الرعد: 5]
وَالثَّانِي فِي سُورَةِ الْكَهْفِ فِي قَوْلِهِ تَعَالَى: ﴿وَدَخَلَ جَنَّتَهُۥ وَهُوَ ظَالِمٞ لِّنَفۡسِهِۦ قَالَ مَآ أَظُنُّ أَن تَبِيدَ هَٰذِهِۦٓ أَبَدٗا٣٥ وَمَآ أَظُنُّ ٱلسَّاعَةَ قَآئِمَةٗ وَلَئِن رُّدِدتُّ إِلَىٰ رَبِّي لَأَجِدَنَّ خَيۡرٗا مِّنۡهَا مُنقَلَبٗا٣٦ قَالَ لَهُۥ صَاحِبُهُۥ وَهُوَ يُحَاوِرُهُۥٓ أَكَفَرۡتَ بِٱلَّذِي خَلَقَكَ مِن تُرَابٖ ثُمَّ مِن نُّطۡفَةٖ ثُمَّ سَوَّىٰكَ رَجُلٗا٣٧ لَّكِنَّا۠ هُوَ ٱللَّهُ رَبِّي وَلَآ أُشۡرِكُ بِرَبِّيٓ أَحَدٗا٣٨﴾ [الكهف: 35-38]
فَالرَّسُولُ صَلَوَاتُ اللَّهِ وَسَلَامُهُ عَلَيْهِ إِنَّمَا جَاءَ بِتَعْرِيفِ الرَّبِّ تَعَالَى بِأَسْمَائِهِ وَصِفَاتِهِ وَأَفْعَالِهِ، وَالتَّعْرِيفِ بِحُقُوقِهِ عَلَى عِبَادِهِ، فَمَنْ أَنْكَرَ رِسَالَتَهُ فَقَدْ أَنْكَرَ الرَّبَّ الَّذِي دَعَا إِلَيْهِ وَحُقُوقَهُ الَّتِي أَمَرَ بِهَا، بَلْ نَقُولُ: لَا يُمْكِنُ الِاعْتِرَافُ بِالْحَقَائِقِ عَلَى مَا هِيَ عَلَيْهِ مَعَ تَكْذِيبِ رَسُولِهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ».
[36] شرح الرسالة، از أبو محمد عبد الوهاب بن علي بن نصر الثعلبي البغدادي المالكي (متوفى: 422 هـ)، ج 2 ص 120. ناشر: دار ابن حزم. چاپ اول./ وإنما أراد عمر – رضي الله عنه – أني أقبلك وأعلم أنك حجر لا تضر ولا تنفع؛ ليرى أن تقبيله على طريق التعبد وإتباع الرسول – صلى الله عليه وسلم -، وأنه بخلاف تقبيل المشركين للأصنام واعتقادهم أنها تنفع وتضر
[37] تفسیر مفاتیح الغیب، از فخر الدين الرازي (متوفى: 606 هـ) ج 18 صص 457-458. / كَانَ أَكْثَرُ الْخَلْقِ مُقِرِّينَ بِوُجُودِ الْإِلَهِ الْعَالِمِ الْقَادِرِ وَإِنَّمَا الشَّأْنُ فِي أَنَّهُمْ يَتَّخِذُونَ أَصْنَامًا عَلَى صُورَةِ الْأَرْوَاحِ الْفَلَكِيَّةِ وَيَعْبُدُونَهَا وَيَتَوَقَّعُونَ حُصُولَ النَّفْعِ وَالضُّرِّ مِنْهَا
[38] فتح الباري شرح صحيح البخاري، ج 3 صص 462-463.
[39] سبل السلام، از محمد بن اسماعیل الصنعانی (متوفی 1182 هـ). ج 2 ص 206. ناشر: مكتبة مصطفى البابي الحلبي. چاپ چهارم.
[40] نیل الأوطار، از محمد بن علي بن محمد بن عبد الله الشوكاني اليمني (متوفى: 1250هـ)، ج 5 ص 49. ناشر: دار الحديث، مصر. چاپ اول.
[41] تحفة الأحوذي بشرح جامع الترمذي، أبو العلا محمد عبد الرحمن بن عبد الرحيم المباركفورى (متوفى: 1353هـ)، ج 3 ص 507. ناشر: دار الكتب العلمية – بيروت.
[42] المنتقى شرح الموطإ، از ابو ولید الباجی (متوفى: 474 هـ)، ج 2 ص 287. ناشر: مطبعة السعادة – بجوار محافظة مصر. چاپ اول. / قَوْلُ عُمَرَ إنَّمَا أَنْتَ حَجَرٌ يُرِيدُ أَنْ يَنْفِيَ عَنْهُ ظَنَّ مَنْ يَظُنُّ أَنَّ تَعْظِيمَ النَّبِيِّ – صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ – الْحَجَرَ وَأُمَّتَهُ إنَّمَا كَانَ عَلَى حَسَبِ تَعْظِيمِ الْجَاهِلِيَّةِ الْأَوْثَانَ لِاعْتِقَادِهِمْ أَنَّهَا آلِهَةٌ وَأَنَّهَا تَضُرُّ وَتَنْفَعُ فَأَرَادَ عُمَرُ أَنْ يُعَلِّمَ النَّاسَ أَنَّ تَعْظِيمَهُ لِلْحَجَرِ إنَّمَا كَانَ لِتَعْظِيمِ النَّبِيِّ – صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ – طَاعَةً لِلَّهِ وَإِفْرَادًا لَهُ بِالْعِبَادَةِ عَلَى حَسَبِ مَا أَمَرَنَا بِتَعْظِيمِ الْبَيْتِ
[43] أحمد (3/ 429). / كشف الأستار (1/ 318) باب النهي أن يقال مطرنا بنوء كذا وكذا./ مجمع الزوائد (2/ 212) قال الهيثمي: رواه أحمد والبزار والطبراني في الكبير والأوسط ورجاله موثقون./ نیز : صحيح مسلم، كتاب الإيمان، باب بيان كفر من قال : مطرنا بالنوء حديث 135 / نیز: الموطأ (1/ 192) 13 – كتاب الاستسقاء، 3 – باب الاستمطار بالنجوم. / البخاري (2/ 333) 10 – كتاب الأذان، 156 – باب يستقبل الإمام الناس إذا سلم . با لفظ: صَلَّى لَنَا رَسولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عليه وسلَّمَ صَلَاةَ الصُّبْحِ بالحُدَيْبِيَةِ علَى إثْرِ سَمَاءٍ كَانَتْ مِنَ اللَّيْلَةِ، فَلَمَّا انْصَرَفَ أقْبَلَ علَى النَّاسِ، فَقالَ: هلْ تَدْرُونَ مَاذَا قالَ رَبُّكُمْ؟ قالوا: اللَّهُ ورَسولُهُ أعْلَمُ، قالَ: أصْبَحَ مِن عِبَادِي مُؤْمِنٌ بي وكَافِرٌ، فأمَّا مَن قالَ: مُطِرْنَا بفَضْلِ اللَّهِ ورَحْمَتِهِ، فَذلكَ مُؤْمِنٌ بي وكَافِرٌ بالكَوْكَبِ، وأَمَّا مَن قالَ: بنَوْءِ كَذَا وكَذَا، فَذلكَ كَافِرٌ بي ومُؤْمِنٌ بالكَوْكَبِ. / نیز: مَا أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّمَاءِ مِنْ بَرَكَةٍ إِلَّا أَصْبَحَ فَرِيقٌ مِنَ النَّاسِ بِهَا كَافِرِينَ، يُنْزِلُ اللَّهُ الْغَيْثَ فَيَقُولُونَ : الْكَوْكَبُ كَذَا وَكَذَا / نیز: بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام ، ج۵۵ ص۳۳۰
[44] الشافعي، الأم ، ج 1 ص 288. / . يحتمل قوله هذا معاني، وإنما مطر بين ظهراني قوم أكثرهم مشركون لأن هذا في غزوة الحديبية، وأرى معنى قوله، والله أعلم أن من قال مطرنا بفضل الله ورحمته فذلك إيمان بالله لأنه يعلم أنه لا يمطر ولا يعطي إلا الله عز وجل وأما من قال مطرنا بنوء كذا، وكذا على ما كان بعض أهل الشرك يعنون من إضافة المطر إلى أنه أمطره نوء كذا فذلك كفر كما قال رسول الله – صلى الله عليه وسلم – لأن النوء وقت، والوقت مخلوق لا يملك لنفسه، ولا لغيره شيئا، ولا يمطر، ولا يصنع شيئا فأما من قال: مطرنا بنوء كذا على معنى مطرنا بوقت كذا فإنما ذلك كقوله مطرنا في شهر كذا، ولا يكون هذا كفرا، وغيره من الكلام أحب إلي منه (قال الشافعي) : أحب أن يقول مطرنا في وقت كذا»./ نیز: الأم، از الشافعي أبو عبد الله محمد بن إدريس بن العباس بن عثمان بن شافع (متوفى: 204 هـ)، ج 1 ص 288. ناشر: دار المعرفة – بيروت.
[45] قال ابنُ قُتَيْبَةَ: (كانوا في الجاهِلِيَّةِ يَظُنُّونَ أنَّ نُزُولَ الغَيْثِ بوَاسِطَةِ النَّوْءِ إِمَّا بصُنْعِهِ على زَعْمِهِم، وإِمَّا بعَلاَمَتِهِ، فأَبْطَلَ الشَّرْعُ قَوْلَهم، وجَعَلَهُ كُفْرًا، فإِنِ اعْتَقَدَ قَائِلُ ذلكَ أنَّ للنَّوْءِ صُنْعًا في ذلك فكُفْرهُ كُفْرُ شِرْكٍ، وإنِ اعْتَقَدَ أَنَّ ذلكَ مِن قَبِيلِ التَّجْرِبَةِ فليس بشِرْكٍ، لكن يَجُوزُ إِطْلاقُ الكُفْرِ عليهِ وإِرَادَةُ كُفْرِ النِّعْمَةِ؛ لأنَّهُ لم يَقَعْ في شَيْءٍ مِن طُرُقِ الحديثِ بينَ الكُفْرِ والشِّرْكِ واسِطَةٌ، فيُحْمَلُ الكُفْرُ فيه على المَعْنَيَيْنِ
[46] نووی، شرح صحیح مسلم،(ج 2 ص 60)/ قَالَ ذَلِكَ مُعْتَقِدًا أن الكوكب فاعل مدبر منشىء لِلْمَطَرِ كَمَا كَانَ بَعْضُ أَهْلِ الْجَاهِلِيَّةِ يَزْعُمُ وَمَنِ اعْتَقَدَ هَذَا فَلَا شَكَّ فِي كُفْرِهِ وَهَذَا الْقَوْلُ هُوَ الَّذِي ذَهَبَ إِلَيْهِ جَمَاهِيرُ الْعُلَمَاءِ وَالشَّافِعِيُّ مِنْهُمْ : این حکم برای کسی است که عبارت: «مُطِرْنَا بِنَوْءِ كَذَا» را با اعتقاد به اینکه ستارگان خودشان انجامدهنده و تدبیرکننده و بوجود آورندۀ باران هستند گفته باشد؛ چنانکه بعضی از مردمِ زمان جاهلیت چنین اعتقادی دربارۀ ستارگان داشتند. و هرکس چنین اعتقادی داشته باشد پس شکی در کفر او نیست و جماهیر علما -که امام الشافعی نیز از آنان است- بر همین قول هستند و این قول ظاهر حدیث میباشد.
[47] البغوی، شرح السنة از (4/421) / فَيَنْسُبُونَ كُلَّ غَيْثٍ يَكُونُ عِنْدَ ذَلِكَ إِلَى النَّجْمِ، فَيَقُولُونَ: مُطِرْنَا بِنَوْءِ كَذَا. وَهَذَا التَّغْلِيظُ فِيمَنْ يَرَى ذَلِكَ مِنْ فِعْلِ النَّجْمِ، فَأَمَّا مَنْ قَالَ: مُطِرْنَا بِنَوْءِ كَذَا، وَأَرَادَ: سَقَانَا اللَّهُ تَعَالَى بِفَضْلِهِ فِي هَذَا الْوَقْتِ، فَذَلِكَ جَائِزٌ.
[48] تهذيب اللغة (10/16)
[49] مجموع الفتاوی ج 1 ص 92.
[50] ماوردی، تفسیر النکت والعیون ، ج 6 ص 370./ لنا ثلاثمائة وستون صنماً لا تقوم بحوائجنا , فكيف يقوم إله واحِد بحوائج الخلق كلهم.
[51] الحافظ ابن كثير سورة يوسف آية (106) التفسير (2/512) : الشرك الأعظم يعبد مع الله غيره .
[52] ابن تیمیه، النبوات، ج 1 ص 182 / وما ينبغي أن يعلم أن أعظم ما كان عليه المشركون قبل محمد، وفي مبعثه: هو دعوى الشريك لله، والولد. والقرآن مملوءٌ من تنزيه الله عن هذين، وتنزيهه عن المثل والولد يجمع كلّ التنزيه. / آنچه که شایسته است دانسته شود این است که بیشترین چیزی که مشرکان قبل از محمد و در هنگام بعثتش بر آن بودند ادعای شریک و فرزند برای الله بود و قرآن پر از تنزیه و پاک دانستن خداوند از این دو و تنیزهش از مثل و فرزند است.
[53] ابن عاشور (المتوفى: 1393هـ)، تفسیر التحریر والتنویر ج 16 ص 173. ناشر : الدار التونسية للنشر – تونس. چاپ: 1984 هـ. / وَتَكْرِيرُ اسْمِ الرَّحْمنِ فِي هَذِهِ الْآيَةِ أَرْبَعَ مَرَّاتٍ إِيمَاءٌ إِلَى أَن وصف الرحمان الثَّابِتِ لِلَّهِ، وَالَّذِي لَا يُنْكِرُ الْمُشْرِكُونَ ثُبُوتَ حَقِيقَتِهِ لِلَّهِ وَإِنْ أَنْكَرُوا لَفْظَهُ، يُنَافِي ادِّعَاءَ الْوَلَدِ لَهُ لأنّ الرحمان وَصْفٌ يَدُلُّ عَلَى عُمُومِ الرَّحْمَةِ وَتَكَثُّرِهَا. وَمَعْنَى ذَلِكَ: آنها شَامِلَةٌ لكل مَوْجُود، فَذَلِك يَقْتَضِي أَن كل مَوْجُودٍ مُفْتَقِرٍ إِلَى رَحْمَةِ اللَّهِ تَعَالَى، وَلَا يَتَقَوَّمُ ذَلِك إِلَّا بتحقق الْعُبُودِيَّةِ فِيهِ. لِأَنَّهُ لَوْ كَانَ بَعْضُ الْمَوْجُودَاتِ ابْنًا لِلَّهِ تَعَالَى لَاسْتَغْنَى عَنْ رَحْمَتِهِ لِأَنَّهُ يكون بالبنوة مُسَاوِيًا لَهُ فِي الْإِلَهِيَّةِ الْمُقْتَضِيَةِ الْغِنَى الْمُطْلَقَ، وَلِأَنَّ اتِّخَاذَ الِابْنِ يَتَطَلَّبُ بِهِ مُتَّخِذُهُ بَرَّ الِابْنِ بِهِ وَرَحْمَتَهُ لَهُ، وَذَلِكَ يُنَافِي كَوْنَ اللَّهِ مُفِيضُ كُلِّ رَحْمَةٍ.
[54] تفسیر مراح لبيد لكشف معنى القرآن المجيد، از محمد بن عمر نووي الجاوي البنتني إقليما، التناري بلدا (المتوفى: 1316هـ) ج 2 ص 19. ناشر: دار الكتب العلمية – بيروت. چاپ اول: 1417 هـ. / لأن الولد لا بد وأن يكون شبيها بالوالد، ولا مشبه لله تعالى. ولأن اتخاذ الوالد إنما يكون لأجل سرور الوالد به، واستعانته به، وذكر جميل به، وكل ذلك لا يليق به تعالى، محال عليه.
[55] طبری، تفسیر الطبری، ج 22 ص 522 / يقول تعالى ذكره: أفرأيتم أيها المشركون اللات، وهي من الله ألحقت فيه التاء فأنثت، كما قيل عمرو للذكر، وللأنثى عمرة; وكما قيل للذكر عباس، ثم قيل للأنثى عباسة، فكذلك سمى المشركون أوثانهم بأسماء الله تعالى ذكره، وتقدّست أسماؤهم، فقالوا من الله اللات، ومن العزيز العُزَّى; وزعموا أنهن بنات الله تعالى الله عما يقولون وافتروا، فقال جلّ ثناؤه لهم: أفرأيتم أيها الزاعمون أن اللات والعُزَّى ومناة الثالثة بنات الله.
[56] قرطبی، تفسیر القرطبی، ج 16 ص 71
[57] قرطبی ، تفسیر قرطبی، ج 11 ص 159./ في هذه الآية دليل على أنه لا يجوز أن يكون الولد مملوكا للوالد خلافا لمن قال إنه يشتريه فيملكه ولا يعتق عليه إلا إذا أعتقه. وقد أبان الله تعالى المنافاة بين الأولاد والملك فإذا ملك الوالد ولده بنوع من التصرفات عتق عليه. ووجه الدليل عليه من هذه الآية أن الله تعالى جعل الولدية والعبدية في طرفي تقابل فنفى أحدهما وأثبت الآخر ولو اجتمعا لما كان لهذا القول فائدة يقع الاحتجاج بها.
[58] نسفی، تفسیر مدارك التنزيل وحقائق التأويل از النسفی (710 هـ)، ج 2 ص 354. ناشر: دار الكلم الطيب، بيروت. چاپ اول: 1419 هـ. / در تفسیر آیه ی: وَمَا يَنۢبَغِي لِلرَّحۡمَٰنِ أَن يَتَّخِذَ وَلَدًا . میگوید: «لأن اتخاذ الولد لحاجة ومجانسة وهو منزّه عنهما».
[59] ابن تیمیه، النبوات، ج 1 ص 185./ ولمّا كان الشركُ أكثرُ في بني آدم من القول بأنّ له ولداً، كان تنزيهه عنه أكثر. وكلاهما يقتضي إثبات: (مِثْلٍ)، و (نِدّ) من بعض الوجوه؛ فإنّ الولد من جنس الوالد، ونظير له، وكلاهما يستلزم الحاجة والفقر، فيمتنع وجود قادر بنفسه. فالذي جعل شريكاً، لو فُرض مكافئاً، لزم افتقار كلّ منهما. وهو ممتنع. وإن كان غير مكافئ، فهو مقهورٌ. والولد يتخذه المتّخذ لحاجته إلى معاونته له؛ كما يُتَّخَذ المال؛ فإنّ الولد إذا اشتدّ أعان والده
[60] بخاری (2731) / …. فَقَامَ عُرْوَةُ بْنُ مَسْعُودٍ فَقَالَ: أَيْ قَوْمِ، أَلَسْتُمْ بِالوَالِدِ؟ قَالُوا: بَلَى، قَالَ: أَوَلَسْتُ بِالوَلَدِ؟ قَالُوا: بَلَى، قَالَ: فَهَلْ تَتَّهِمُونِي؟ قَالُوا: لاَ، قَالَ: أَلَسْتُمْ تَعْلَمُونَ أَنِّي اسْتَنْفَرْتُ أَهْلَ عُكَاظَ، فَلَمَّا بَلَّحُوا عَلَيَّ جِئْتُكُمْ بِأَهْلِي وَوَلَدِي وَمَنْ أَطَاعَنِي؟ قَالُوا: بَلَى، قَالَ: فَإِنَّ هَذَا قَدْ عَرَضَ لَكُمْ خُطَّةَ رُشْدٍ، اقْبَلُوهَا وَدَعُونِي آتِيهِ، قَالُوا: ائْتِهِ، فَأَتَاهُ، فَجَعَلَ يُكَلِّمُ النَّبِيَّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، فَقَالَ النَّبِيُّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ نَحْوًا مِنْ قَوْلِهِ لِبُدَيْلٍ، فَقَالَ عُرْوَةُ عِنْدَ ذَلِكَ: أَيْ مُحَمَّدُ أَرَأَيْتَ إِنِ اسْتَأْصَلْتَ أَمْرَ قَوْمِكَ، هَلْ سَمِعْتَ بِأَحَدٍ مِنَ العَرَبِ اجْتَاحَ أَهْلَهُ قَبْلَكَ، وَإِنْ تَكُنِ الأُخْرَى، فَإِنِّي وَاللَّهِ لَأَرَى وُجُوهًا، وَإِنِّي لَأَرَى أَوْشَابًا مِنَ النَّاسِ خَلِيقًا أَنْ يَفِرُّوا وَيَدَعُوكَ، فَقَالَ لَهُ أَبُو بَكْرٍ الصِّدِّيقُ: امْصُصْ بِبَظْرِ اللَّاتِ، أَنَحْنُ نَفِرُّ عَنْهُ وَنَدَعُهُ؟ فَقَالَ: مَنْ ذَا؟ قَالُوا: أَبُو بَكْرٍ ….
[61] ابن تیمیه، درء تعارض العقل والنقل ج 7 صص 366-367 / وقد قال تعالى: أَفَرَءَيۡتُمُ ٱللَّتَ وَٱلۡعُزَّىٰ١٩ وَمَنَوٰةَ ٱلثَّالِثَةَ ٱلۡأُخۡرَىٰٓ، وهذه هي الأصنام الكبرى التي كانت بمدائن الحجاز، فإنه كانت اللات لأهل المدينة، والعزى لأهل مكة، ومناة الثالثة الأخرى لأهل الطائف. وهذه كلها مؤنثة، كما قال في الآية الأخرى: إِن يَدۡعُونَ مِن دُونِهِۦٓ إِلَّآ إِنَٰثٗا وَإِن يَدۡعُونَ إِلَّا شَيۡطَٰنٗا مَّرِيدٗا.وهذه جعلوها شركاء له تعبد من دونه، وسموها بأسمائه مع التأنيث، كما قيل: إن اللات من الإله، والعزى من العزيز، ومناة من مني يمنى إذا قدر، وكانوا يسمونها الربة، وهم سموها بهذه الأسماء التي فيها وصفها لها بالإلهية والعزة والتقدير والربوبية.
[62] طبری، تفسیر طبری، ج 19 ص 66 / ….وقوله: (مَا اتَّخَذَ اللَّهُ مِنْ وَلَدٍ) يقول تعالى ذكره: ما لله من ولد، ولا كان معه في القديم، ولا حين ابتدع الأشياء من تصلح عبادته، ولو كان معه في القديم أو عند خلقه الأشياء من تصلح عبادته (مِنْ إِلَهٍ إِذًا لَذَهَبَ) يقول: إذن لاعتزل كل إله منهم (بِمَا خَلَقَ) من شيء، فانفرد به، ولتغالبوا، فلعلا بعضهم على بعض، وغلب القويّ منهم الضعيف؛ لأن القويّ لا يرضى أن يعلوه ضعيف، والضعيف لا يصلح أن يكون إلها، فسبحان الله ما أبلغها من حجة وأوجزها، لمن عقل وتدبر. وقوله: (إِذًا لَذَهَبَ) جواب لمحذوف، وهو: لو كان معه إله، إذن لذهب كل إله بما خلق.
[63] بغوی، تفسیر البغوی ج 3 ص 373 / مَا اتَّخَذَ اللَّهُ مِنْ وَلَدٍ وَما كانَ مَعَهُ مِنْ إِلهٍ، أَيْ: مِنْ شَرِيكٍ، إِذاً لَذَهَبَ كُلُّ إِلهٍ بِما خَلَقَ، أَيْ: تَفَرَّدَ بِمَا خَلَقَهُ فَلَمْ يَرْضَ أَنْ يُضَافَ خَلْقُهُ وَإِنْعَامُهُ إِلَى غيره، ومنع الإله الآخر عن الِاسْتِيلَاءِ عَلَى مَا خَلَقَ. وَلَعَلا بَعْضُهُمْ عَلى بَعْضٍ، أَيْ: طَلَبَ بَعْضُهُمْ مُغَالَبَةَ بَعْضٍ كَفِعْلِ مُلُوكِ الدُّنْيَا فِيمَا بَيْنَهُمْ، ثُمَّ نَزَّهَ نَفْسَهُ فَقَالَ: سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا يَصِفُونَ.
[64] إعلام الموقعين 1/187
[65] نعمة الله بن محمود النخجواني، ويعرف بالشيخ علوان (المتوفى: 920هـ)، الفواتح الإلهية والمفاتح الغيبية الموضحة للكلم القرآنية والحكم الفرقانية ،ج1 ص 531، الناشر: دار ركابي للنشر – الغورية، مصر الطبعة: الأولى، 1419 هـ – 1999 م / وَقالُوا مستدلين عليها نحن نجد في التورية والإنجيل انه قد اتَّخَذَ الرَّحْمنُ الملائكة وعزيرا وعيسى وَلَداً والولد شريك لأبيه في فعله إذ هو سره وثمرته سُبْحانَهُ وتعالى عن أمثال هذه الهذيانات الباطلة بَلْ هم عِبادٌ مُكْرَمُونَ عنده محبوبون لديه
[66] تفسیر طبری ج 21 صص 120-122./ سمرقندی، تفسیر بحر العلوم ج 3 ص 154./ ثم قال عز وجل: وَجَعَلُوا بَيْنَهُ وَبَيْنَ الْجِنَّةِ نَسَباً يعني: وصفوا بين الرب، وبين الملائكة نسباً حين زعموا أنهم بناته. ويقال: جعلوا بينه وبين إبليس قرابة. وروى جبير عن الضحاك قال: قالت قريش: إن إبليس أخو الرحمن. وقال عكرمة: وَجَعَلُوا بَيْنَهُ وَبَيْنَ الْجِنَّةِ نَسَباً قالوا: الملائكة بنات الله، وجعلوهم من الجن. وهكذا قال القتبي./ نیز : فخر رازی، مفاتیح الغیب از فخر رازی، ج 13 صص 88-89. / فَرُوِيَ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِيَ اللَّه عَنْهُمَا أَنَّهُ قَالَ قَوْلُهُ تَعَالَى: وَجَعَلُوا لِلَّهِ شُرَكاءَ الْجِنَّ نَزَلَتْ فِي الزَّنَادِقَةِ الَّذِينَ قَالُوا إِنَّ اللَّه وَإِبْلِيسَ أَخَوَانِ فاللَّه تَعَالَى خَالِقُ النَّاسِ وَالدَّوَابِّ وَالْأَنْعَامِ وَالْخَيْرَاتِ، وَإِبْلِيسُ خَالِقُ السِّبَاعِ وَالْحَيَّاتِ وَالْعَقَارِبِ وَالشُّرُورِ.
وَاعْلَمْ أَنَّ هَذَا الْقَوْلَ الَّذِي ذَكَرَهُ ابْنُ عَبَّاسٍ أَحْسَنُ الْوُجُوهِ الْمَذْكُورَةِ فِي هَذِهِ الْآيَةِ وَذَلِكَ لِأَنَّ بِهَذَا الْوَجْهِ يَحْصُلُ لِهَذِهِ الْآيَةِ مَزِيدُ فَائِدَةٍ مُغَايِرَةٍ لِمَا سَبَقَ ذِكْرُهُ فِي الْآيَاتِ الْمُتَقَدِّمَةِ، قَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ: وَالَّذِي يُقَوِّي هَذَا الْوَجْهَ قَوْلُهُ تَعَالَى: وَجَعَلُوا بَيْنَهُ وَبَيْنَ الْجِنَّةِ نَسَباً [الصَّافَّاتِ: 158] وَإِنَّمَا وُصِفَ بِكَوْنِهِ مِنَ الْجِنِّ لِأَنَّ لَفْظَ الْجِنِّ مُشْتَقٌّ مِنَ الِاسْتِتَارِ، وَالْمَلَائِكَةُ وَالرُّوحَانِيُّونَ لَا يُرَوْنَ بِالْعُيُونِ فَصَارَتْ كَأَنَّهَا مُسْتَتِرَةٌ مِنَ الْعُيُونِ، فَبِهَذَا التَّأْوِيلِ أُطْلِقَ لَفْظُ الْجِنِّ عَلَيْهَا، وَأَقُولُ: هَذَا مَذْهَبُ الْمَجُوسِ، وَإِنَّمَا قَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ هَذَا قَوْلُ الزَّنَادِقَةِ، لِأَنَّ الْمَجُوسَ يُلَقَّبُونَ بِالزَّنَادِقَةِ، لِأَنَّ الْكِتَابَ الَّذِي زَعَمَ زَرَادِشْتُ أَنَّهُ نَزَلَ عَلَيْهِ مِنْ عِنْدِ اللَّه مُسَمًّى بِالزَّنْدِ وَالْمَنْسُوبُ إِلَيْهِ يُسَمَّى زَنْدِيٌّ. ثُمَّ عُرِّبَ فَقِيلَ زِنْدِيقٌ. ثُمَّ جُمِعَ فَقِيلَ زَنَادِقَةٌ.
وَاعْلَمْ أَنَّ الْمَجُوسَ قَالُوا: كُلُّ مَا فِي هَذَا الْعَالَمِ مِنَ الْخَيْرَاتِ فَهُوَ مِنْ يَزْدَانَ وَجَمِيعُ مَا فِيهِ مِنَ الشُّرُورِ فَهُوَ مِنْ أَهْرِمَنْ، وَهُوَ الْمُسَمَّى بِإِبْلِيسَ فِي شَرْعِنَا، ثُمَّ اخْتَلَفُوا فَالْأَكْثَرُونَ مِنْهُمْ عَلَى أَنَّ أَهْرِمَنْ مُحْدَثٌ، وَلَهُمْ فِي كَيْفِيَّةِ حُدُوثِهِ أَقْوَالٌ عَجِيبَةٌ، وَالْأَقَلُّونَ مِنْهُمْ قَالُوا: إِنَّهُ قَدِيمٌ أَزَلِيٌّ، وَعَلَى الْقَوْلَيْنِ فَقَدِ اتَّفَقُوا عَلَى أَنَّهُ شَرِيكٌ للَّه فِي تَدْبِيرِ هَذَا الْعَالَمِ فَخَيْرَاتُ هَذَا الْعَالَمِ مِنَ اللَّه تَعَالَى وَشُرُورُهُ مِنْ إِبْلِيسَ فَهَذَا شَرْحُ مَا قَالَهُ ابْنُ عَبَّاسٍ رَضِيَ اللَّه عَنْهُمَا.
[67] وجعل هؤلاء المشركون الجن شركاء لله تعالى في العبادة; اعتقادًا منهم أنهم ينفعون أو يضرون، وقد خلقهم الله تعالى وما يعبدون من العدم، فهو المستقل بالخلق وحده، فيجب أن يستقل بالعبادة وحده لا شريك له. ولقد كذب هؤلاء المشركون على الله تعالى حين نسبوا إليه البنين والبنات; جهلا منهم بما يجب له من صفات الكمال، تنزَّه وعلا عما نسبه إليه المشركون من ذلك الكذب والافتراء
[68] تفسیر طبری ج 21 صص 120-122./ ابن جزی (متوفى: 741هـ)، تفسیر التسهیل لعلوم التنزیل، از ، ج 2 ص 198. ناشر: شركة دار الأرقم بن أبي الأرقم – بيروت. چاپ اول: 1416 هـ.
[69] راغب اصفهانی در المفردات می گوید: الشرك العظيم هو إثبات شريك لله تعالى يقال أشرك فلان بالله وذلك أعظم كفر
[70] مسلم 1185 / كانَ المُشْرِكُونَ يقولونَ: لَبَّيْكَ لا شَرِيكَ لَكَ، قالَ: فيَقولُ رَسولُ اللهِ صَلَّى اللَّهُ عليه وسلَّمَ: وَيْلَكُمْ، قدْ قَدْ فيَقولونَ: إلَّا شَرِيكًا هو لَكَ، تَمْلِكُهُ وَما مَلَكَ يقولونَ هذا وَهُمْ يَطُوفُونَ بالبَيْتِ
[71] تفسیر قرطبی، جلد ۱۶ صص ۱۲۹-۱۳۰. / بَلْ هُمْ فِي شَكٍّ يَلْعَبُونَ” أَيْ لَيْسُوا عَلَى يَقِينٍ فِيمَا يُظْهِرُونَهُ مِنَ الْإِيمَانِ وَالْإِقْرَارِ فِي قَوْلِهِمْ: إِنَّ اللَّهَ خالقهم، وإنما يَقُولُونَهُ لِتَقْلِيدِ آبَائِهِمْ مِنْ غَيْرِ عِلْمٍ فَهُمْ فِي شَكٍّ. وَإِنْ تَوَهَّمُوا أَنَّهُمْ مُؤْمِنُونَ فَهُمْ يَلْعَبُونَ فِي دِينِهِمْ بِمَا يَعِنُّ لَهُمْ مِنْ غَيْرِ حُجَّةٍ.
[72] بل هم في شك يلعبون، يقول تعالى ذكره ما هم بموقنين بحقيقة ما يقال لهم ويخبرون من هذه الأخبار، يعني بذلك مشركي قريش، ولكنهم في شك منه، فهم يلهون بشكهم في الذي يخبرون به من ذلك / بل هم في شك یلعبون، یعنی: مشرکان قریش به حقیقتِ آنچه که به آنها گفته میشد و به آنها خبر داده میشد از این اخبار یقین نداشتند و در شک و تردید به سر مییردند. پس آنان با شک و تردیدشان نسبت به آنچه خبر داده میشدند، بازی میکردند.
[73] أي أهم خلقوا السموات والأرض وهذا إنكار عليهم في شركهم بالله وهم يعلمون أنه الخالق وحده لا شريك له و لكن عدم إيقانهم هو الذي يحملهم على ذلك
[74] تفسير ابن القيم — ابن القيم (٧٥١ هـ) إغاثة اللهفان (1/60-62)./ سوء الظن بالله سبب في الوقوع في الشرك، قال ابن القيم: (الشرك والتعطيل مبنيان على سوء الظن بالله تعالى.. لأن الشرك هضم لحق الربوبية، وتنقيص لعظمة الإلهية، وسوء ظن برب العالمين ، ولهذا قال إبراهيم إمام الحنفاء لخصمائه من المشركين: أَئِفْكًا آلِهَةً دُونَ اللَّهِ تُرِيدُونَ فَمَا ظَنُّكُم بِرَبِّ الْعَالَمِينَ [الصافات: 86-87])
قال ابن القيم – بعد كلام -: والمقصود: أن الشرك لما كان أظلم الظلم، وأقبح القبائح، وأنكر المنكرات، كان أبغض الأشياء إلى الله تعالى وأكرهها له، وأشدها مقتا لديه. ورتب عليه من عقوبات الدنيا والآخرة ما لم يرتبه على ذنب سواه، وأخبر أنه لا يغفره، وأن أهله نجس، ومنعهم من قربان حرمه، وحرم ذبائحهم ومناكحتهم، وقطع الموالاة بينهم وبين المؤمنين، وجعلهم أعداء له سبحانه ولملائكته ورسله وللمؤمنين، وأباح لأهل التوحيد أموالهم ونساءهم وأبناءهم، وأن يتخذوهم عبيدا، وهذا لأن الشرك هضم لحق الربوبية، وتنقيص لعظمة الإلهية، وسوء ظن برب العالمين، كما قال تعالى: ﴿وَيُعَذِّبَ المُنافِقِينَ والمُنافِقاتِ والمُشْرِكِينَ والمُشْرِكاتِ الظّانِّينَ بِاللَّهِ ظَنَّ السَّوْءِ عَلَيْهِمْ دائِرَةُ السَّوْءِ وغَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ ولَعَنَهم وأعَدَّ لَهم جَهَنَّمَ وساءَتْ مَصِيرًا﴾.
[75] البیضاوی(685هـ) تفسیر أنوار التنزيل وأسرار التأويل، ج 3 ص 230. ناشر: دار إحياء التراث العربي – بيروت. چاپ اول: 1418 هـ. / (ويجعلون لما لا يعلمون) * أي لآلهتهم التي لا علم لها لأنها جماد فيكون الضمير * (لما) * أو التي لا يعلمونها فيعتقدون فيها جهالات مثل أنها تنفعهم وتشفع لهم على أن العائد إلى ما محذوف أو لجهلهم على أن ما مصدرية والمجعول له محذوف للعلم به * (نصيبا مما رزقناهم) * من الزروع والأنعام *
[76] فخر رازی ، التفسیر مفاتیح الغیب، ج 27، ص، 504. : «إِنَّ الْقَوْمَ كَانُوا يَقُولُونَ فِي الْأَصْنَامِ أَنَّهَا شُفَعَاؤُنَا عِنْدَ اللَّهِ وَكَانُوا يَقُولُونَ أَنَّهَا تَشْفَعُ لَنَا عِنْدَ اللَّهِ مِنْ غَيْرِ حَاجَةٍ فِيهِ إِلَى إِذْنِ اللَّهِ، وَلِهَذَا السَّبَبِ رَدَّ اللَّهُ تَعَالَى عَلَيْهِمْ ذَلِكَ بِقَوْلِهِ {مَنْ ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ} [الْبَقَرَةِ: 255] فَهَذَا يَدُلُّ عَلَى أَنَّ الْقَوْمَ اعْتَقَدُوا أَنَّهُ يَجِبُ عَلَى اللَّهِ إِجَابَةَ الْأَصْنَامِ فِي تِلْكَ الشَّفَاعَةِ، وَهَذَا نَوْعُ طَاعَةٍ، فَاللَّهُ تَعَالَى نَفَى تِلْكَ الطَّاعَةَ بِقَوْلِهِ مَا لِلظَّالِمِينَ مِنْ حَمِيمٍ وَلا شَفِيعٍ يُطاعُ».
[77]مفتاح دار السعادة ومنشور ولاية العلم والإرادة، از ابن قيم الجوزية ج 2، ص، 270. ناشر: دار الكتب العلمية – بيروت./ فَإِنَّهُ سُبْحَانَهُ نفى الشَّفَاعَة الشركية الَّتِي كَانُوا يعتقدونها وأمثالهم من الْمُشْركين وَهِي شَفَاعَة الوسائط لَهُم عِنْد الله فِي جلب مَا يَنْفَعهُمْ وَدفع مَا يضرهم بذواتها وأنفسها بِدُونِ توقف ذَلِك على إِذن الله ومرضاته لمن شَاءَ أَن يشفع فِيهِ الشافع
[78] قاعدة عظيمة في الفرق بين عبادات أهل الإسلام والإيمان وعبادات أهل الشرك والنفاق، ص 122./ فهذه الشفاعة التي كان المشركون يثبتونها أبطلها القرآن في غير موضع، وهي كشفاعة المخلوق عند المخلوق بغير إذنه، فإن هذا الشافع شريك للمشفوع إليه، فإنه طلب منه ما لم يكن يريد أن يفعله، فيحتاج لقضاء حق الشفيع أن يفعله، فالشفيع بغير إذن المشفوع إليه شريك له، والله تعالى لا شريك له، ولهذا قال: {لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ مَنْ ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ} [البقرة: 255] فلو شفع أحد بغير إذنه شفاعة نافعة مقبولة كان شريكًا
[79] ابن تیمیه، مجموع الفتاوی، ج 24 ص 341. فالمشركون أثبتوا الشفاعة التي هي شرك؛ كشفاعة المخلوق عند المخلوق كما يشفع عند الملوك خواصهم لحاجة الملوك إلى ذلك فيسألونهم بغير إذنهم وتجيب الملوك سؤالهم لحاجتهم إليهم فالذين أثبتوا مثل هذه الشفاعة عند الله تعالى مشركون كفار
[80] النسفي ، مدارك التنزيل وحقائق التأويل، ج 2 ص 217./ وَيَجْعَلُونَ لِمَا لاَ يَعْلَمُونَ نَصِيبًا مِّمَّا رزقناهم؛ أي لآلهتم ومعنى لا يعلمون أنهم يسمونها آلهة ويعتقدون فيها أنها تضر وتنفع وتشفع عند الله وليس كذلك لأنها جماد لا تضر ولا تنفع أو الضمير في لا يعلمون للآلهة أي لأشياء غير موصوفة بالعلم ولا تشعر أجعلوا لها نصيباً في أنعامهم وزروعهم.
[81] شرح الطيبي على مشكاة المصابيح المسمى بـ (الكاشف عن حقائق السنن) از شرف الدين الحسين بن عبد الله الطيبي (متوفی 743هـ)، ج 6 ص 1985. ناشر: مكتبة نزار مصطفى الباز (مكة المكرمة – الرياض). چاپ اول./ إنما قال ذلك لئلا يغتر بعض قريبي العهد بالإسلام الذين قد ألفوا عبادة الأحجار وتعظيمها ورجاء نفعها وخوف الضرر بالتقصير في تعظيمها فخاف أن يراه بعضهم يقبله فيفتن به فبين أنه لا ينفع ولا يضر وإن كان امتثال ما شرع فيه باعتبار الجزاء والثواب
[82] ابن جزي الغرناطي، التسهيل لعلوم التنزيل، ج ٢ ص١٥٦ / ذیل آیه 56 نحل: ﴿وَيَجْعَلُونَ لِمَا لاَ يَعْلَمُونَ نَصِيباً مِّمّا رَزَقْنَٰهُمْ﴾ الضمير في يجعلون لكفار العرب فإنهم كانوا يجعلون للأصنام نصيباً من ذبائحهم وغيرها، والمراد بقوله لما لا يعلمون الأصنام، والضمير في لا يعلمون للكفار أي لا يعلمون ربوبيتهم ببرهان ولا بحجة،
[83] القرطبي ، تفسير القرطبي، ج 12 ص 69 / قوله تعالى: «الذين أخرجوا من ديارهم» هذا أحد ما ظلموا به؛ وإنما أخرجوا لقولهم: ربنا الله وحده. / قوله تعالى: (الذين أخرجوا من ديارهم) هذا أحد ما ظلموا به، وإنما أخرجوا لقولهم: ربنا الله وحده. فقوله: ” إلا أن يقولوا ربنا الله ” استثناء منقطع، أي لكن لقولهم ربنا الله، قاله سيبويه. وقال الفراء يجوز أن تكون في موضع خفض، يقدرها مردودة على الباء، وهو قول أبى إسحاق الزجاج، والمعنى عنده: الذين أخرجوا من ديارهم بغير حق إلا بأن يقولوا ربنا الله، أي أخرجوا بتوحيدهم، أخرجهم أهل الأوثان.
[84] قوله: {إلا أن يقولوا ربنا الله} يقول تعالى ذكره: لم يخرجوا من ديارهم إلا بقولهم: ربنا الله وحده لا شريك له
[85] طبری ، تفسیر طبری، ج 17، ص 471./ يقول تعالى ذكره لنبيه محمد صلى الله عليه وسلم: قل يا محمد لمشركي قومك الذين يعبدون من دون الله من خلقه، ادعوا أيها القوم الذين زعمتم أنهم أرباب وآلهة من دونه عند ضرّ ينزل بكم، فانظروا هل يقدرون على دفع ذلك عنكم، أو تحويله عنكم إلى غيركم، فتدعوهم آلهة، فإنهم لا يقدرون على ذلك، ولا يملكونه، وإنما يملكه ويقدر عليه خالقكم وخالقهم. وقيل: إن الذين أمر النبيّ صلى الله عليه وسلم أن يقول لهم هذا القول، كانوا يعبدون الملائكة وعزيرا والمسيح، وبعضهم كانوا يعبدون نفرا من الجنّ.
[86] طبری، تفسیر طبری، ج 20 ص 394/ فقل يا محمد لهؤلاء المشركين بربهم من قومك الجاحدين نعمنا عندهم: ادعوا أيها القوم الذين زعمتم أنهم لله شريك من دونه، فسلوهم أن يفعلوا بكم بعض أفعالنا بالذين وصفنا أمرهم من إنعام أو إياس، فإن لم يقدروا على ذلك فاعلموا أنكم مبطلون؛ لأن الشركة في الربوبية لا تصلح ولا تجوز، ثم وصف الذين يدعون من دون الله فقال: إنهم لا يملكون مثقال ذرة في السماوات ولا في الأرض من خير ولا شر ولا ضر ولا نفع، فكيف يكون إلهًا من كان كذلك .
[87] ابن باز، مجموع فتاوى ومقالات متنوعة، ج 2 ص 72. / أما كونه سبحانه ربَّ الجميع ، وخالق الخلق ، ورازقهم، وأنه كامل في ذاته ، وأسمائه، وصفاته ، وأفعاله، وأنه لا شبيه له، ولا ند له، ولا مثيل له، فهذا لم يقع فيه الخلاف بين الرسل والأمم، بل جميع المشركين من قريش وغيرهم مقرون به. * اما اینکه خداوند سبحان «رب» همه و خالق مخلوقات و رازقشان است و اینکه در ذاتش و اسمائش و صفاتش و افعالش کامل است و اینکه شبیهی ندارد و همتایی ندارد و مانندی ندارد، پس در بین پیامبران و امّتهایشان اختلافی در چنین اعتقادی رخ نداده است، بلکه همۀ مشرکان، از قریش و غیر آنان، به چنین چیزی اقرار داشتند.
[88] محمد بن احمد الباشمیل، کیف نفهم التوحید ص 11 / فقد كان هؤلاء المشركون يؤمنون بوجود اللّه إيمانًا جازمًا ، ويوحدونه في الربوبية توحيدًا كاملًا لا تشوبه أية شائبة. * آن مشرکان به وجود الله ایمانی جازم داشتند و در توحید ربوبیتش او را کاملاً یکتا میدانستند؛ طوری که هیچ شک و شائبهای در آن نداشتند.
[89] تيسير الكريم الرحمن (2/499).
[90] تفسير السمعاني (2/121) : الإشراك هو الجمع بين الشيئين في معنى فالإشراك بالله تعالى هو أن يجمع مع الله غير الله فيما لايجوز إلا لله .
[91] احمد ۲۷۷۴۲
[92] أخرجه البخاري (48)، ومسلم (64)
[93] أخرجه مسلم (82)، وأبو داود (4678)، والترمذي (2618)، والنسائي (464)، وابن ماجه (1078)، وأحمد (14979) بنحوه، وأبو نعيم في ((حلية الأولياء)) (8/121-126)
[94] شرح صحيح مسلم، النووي، ج2، ص71. (الشرك والكفر قد يطلقان بمعنى واحد وهو الكفر بالله تعالى، وقد يفرق بينهما فيخص الشرك بعبادة الأوثان وغيرها من المخلوقات مع اعترافهم بالله تعالى ككفار قريش، فيكون الكفر أعم من الشرك) نیز نگاه کن به: حاشية ابن قاسم على كتاب التوحيد (302).
[95] فيروز أبادي، القاموس المحيط (4/280)؛ در مورد لفظ جلاله می گوید: أصله إله كفعال بمعنى مألوه وكل ما اتخذ معبودا إله عند متخذه والتأله التنسك والتعبد والتاليه التعبيد
[96] بيضاوي، أنوار التنزيل وأسرار التأويل (1/15)/ الإله في الأصل لكل معبود ثم غلب على المعبود بالحق … واشتقاقه من أله آلهة وألوهة وألوهية بمعنى عبد.
[97] فخر الرازي، التفسر الكبير (4/192)/ در تفسیر قول الله تعالی: «وإلهكم إله واحد» می گوید: قوله «إلهكم» يدل على أن معنى الإله مايصح أن تدخله الإضافة فلو كان معنى الإله القادر لصار المعنى وقادركم قادر واحد ومعلوم أنه ركيك فدل على أن الإله هو المعبود / در این صورت تفسیر اله به قادر و سایر صفات غیر از معبود را اشتباه می داند.
[98] ابن كثير، التفسير (4/27) در تفسیر آیه ی سوره ص « أجعل الآلهة إله واحدا » الإله را به معبود تفسیر می کند.
[99] شرح الزرقاني على موطأ الإمام مالك، از محمد بن عبد الباقي بن يوسف الزرقاني (متوفی 1122 هـ)، ج 2 ص 408. ناشر: دار الكتب العلمية.
[100]تفسیر طبری، ج 1 صص 157-158./ لك اللهم نَخشعُ ونَذِلُّ ونستكينُ، إقرارًا لك يا رَبنا بالرُّبوبية لا لغيرك… وإنما اخترنا البيان عن تأويله بأنه بمعنى نَخشع ونذلّ ونستكينُ، دون البيان عنه بأنه بمعنى نرجو ونَخاف- وإن كان الرّجاء والخوف لا يكونان إلا مع ذلة- لأنّ العبودية، عندَ جميع العرب أصلُها الذلّة، وأنها تسمي الطريقَ المذلَّلَ الذي قد وَطِئته الأقدام، وذلّلته السابلة: معبَّدًا… ومن ذلك قيل للبعير المذلّل بالركوب في الحوائج: معبَّد. ومنه سمي العبْدُ عبدًا لذلّته لمولاه. والشواهد على ذلك -من أشعار العرب وكلامها- أكثرُ من أن تُحصى، وفيما ذكرناه كفاية لمن وُفّق لفهمه إن شاء الله تعالى
[101] تفسیر القرطبی، ج 1 ص 145./ قرطبی رحمه الله میگوید: وَ” نَعْبُدُ” مَعْنَاهُ نُطِيعُ، وَالْعِبَادَةُ الطَّاعَةُ وَالتَّذَلُّلُ. وَطَرِيقٌ مُعَبَّدٌ إِذَا كَانَ مُذَلَّلًا لِلسَّالِكِينَ، قَالَهُ الْهَرَوِيُّ. «عبادت میکنیم» معنایش اطاعت میکنیم است و عبادت: طاعت و تذلل است. و راهی که برای رهروان هموار شده باشد را راه معبد گویند، هروی این را گفته است.
تفسیر ابن کثیر، ج 1 ص 134. / ابن کثیر رحمه الله میگوید: الْعِبَادَةُ فِي اللُّغَةِ مِنَ الذِّلَّةِ، يُقَالُ: طَرِيقٌ مُعَبّد، وَبَعِيرٌ مُعَبّد، أَيْ: مُذَلَّلٌ، وَفِي الشَّرْعِ: عِبَارَةٌ عَمَّا يَجْمَعُ كَمَالَ الْمَحَبَّةِ وَالْخُضُوعِ وَالْخَوْفِ . عبادت در لغت از فروتنی آمده است، گفته میشود راه معبد و شتر معبد، یعنی مذلل. و در شرع عبارت است از آنچه که کمال محبت و خضوع و خوف را جمع میکند».
تفسیر مفاتیح الغیب، ج 26 ص 420./ فخر رازی هم در تعریف عبادت می گوید: العبادة عبارة عن كل فعل وترك يؤتى به لمجرد أمر الله تعالى بذلك وهذا يدخل فيه جميع أعمال القلوب وجميع أعمال الجوارح. عبادت: کار یا سخنی است یا ترک کار یا ترک سخنی است و تنها بخاطر این اعتقاد انجام میشود که دستور به انجام آن، دستور عظیمی است و قبول آن واجب است ( فخر رازی ، التفسير الكبير (10/99))
و به صورت مختصر ابن حجر العسقلاني در تعریف عبادت می گوید: منظور از عبادت یعنی انجام طاعات و دوری از گناهان. (ابن حجر العسقلاني، فتح الباري (24/134) / المراد بالعبادة عمل الطاعات واجتناب المعاصي)
[102] خطيب الشربيني، مغني المحتاج(1/13) / (لا إله) أي لا معبود بحق في الوجود إلا الله
[103] الله لا إله إلا هو، أي لا معبود بحق في الوجود إلا هو
[104] بيضاوي، أنوار التنزيل (1/257) هنگام تفسیرعند آية الكرسي (الله لا إله إلا هو) : مبتدأ وخبر والمعنى أنه المستحق للعبادة لاغيره
[105] شرح العقيدة الطحاوية، از ابن ابی العز الحنفی (متوفی 792 هـ)، ص 77. ناشر: المكتب الإسلامي – بيروت. چاپ چهارم.
[106]– مجموع الفتاوی، ج: 3 ص: 397.
[107] أخرجه الترمذي في ” سننه ” (تفسير القرآن / بـ ومن سورة التوبة / ح 3095)، وابن جرير في ” التفسير ” (10/ 81)، والطبراني في ” الكبير ” (17/ 92 / ح 218، 219)، وابن أبي حاتم في ” التفسير ” (6/ 1784 / ح 10057)، والواحدي في ” الوسيط ” (2/ 490 – 491)، والبيهقي في ” السنن الكبرى ” (10/ 116)، و ” المدخل ” (261)، وابن سعد، وعبد بن حميد، وابن المنذر، وأبو الشيخ، وابن مردويه – كما في ” الدرر المنثور ” (2/ 230)، وابن حزم في ” الإحكام ” (6/ 132 – 133)، والمزي في ” تهذيب الكمال ” (1090) و المناوي في ” الفتح السماوي ” (1/ 365)
[108] الدرر السنیه ذیل حدیث عديُّ بنُ حاتمٍ رضی الله عنه
[109]– سعید بن منصور در سنن4/1286 به شماره (651) و ابن شیبه در مصنف17/366 به شماره (33199)
[110] ابن کثیر، تفسیر ابن کثیر، ج2 ص 385 / يا أَيُّهَا النَّبِيُّ جاهِدِ الكُفّارَ وَالمُنافِقينَ وَاغلُظ عَلَيهِم ۚ وَمَأواهُم جَهَنَّمُ ۖ وَبِئسَ المَصيرُ (توبه/73). أَمَرَ تَعَالَى رَسُولَهُ صلی الله علیه وسلم بِجِهَادِ الْكُفَّارِ وَالْمُنَافِقِينَ وَالْغِلْظَةِ عَلَيْهِمْ، كَمَا أَمَرَهُ بِأَنْ يَخْفِضَ جَنَاحَهُ لِمَنِ اتَّبَعَهُ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ، وَأَخْبَرَهُ أَنَّ مَصِيرَ الْكُفَّارِ وَالْمُنَافِقِينَ إِلَى النَّارِ فِي الدَّارِ الْآخِرَةِ. وَقَدْ تَقَدَّمَ عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ أَنَّهُ قَالَ: بَعَثَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وسلم بِأَرْبَعَةِ أَسْيَافٍ:
1- سَيْفٍ لِلْمُشْرِكِينَ: فَإِذَا انْسَلَخَ الأشْهُرُ الْحُرُمُ فَاقْتُلُوا الْمُشْرِكِينَ (توبه/5)
2- وَسَيْفٍ لِلْكُفَّارِ أَهْلِ الْكِتَابِ: ﴿قَاتِلُوا الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَلا بِالْيَوْمِ الآخِرِ وَلا يُحَرِّمُونَ مَا حَرَّمَ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَلا يَدِينُونَ دِينَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ حَتَّى يُعْطُوا الْجِزْيَةَ عَنْ يَدٍ وَهُمْ صَاغِرُونَ (توبه/29)
3- وَسَيْفٍ لِلْمُنَافِقِينَ: جَاهِدِ الْكُفَّارَ وَالْمُنَافِقِينَ(توبه/73؛ تحریم/9)
4- وَسَيْفٍ لِلْبُغَاةِ: فَقَاتِلُوا الَّتِي تَبْغِي حَتَّى تَفِيءَ إِلَى أَمْرِ اللَّهِ (حجرات/9)
[111] مجموع الفتاوی . کتاب الجهاد (3/549)/ وَقَدْ جَاءَ فِي حَدِيثٍ آخَرَ فِي صِفَةِ الطَّائِفَةِ الْمَنْصُورَةِ أَنَّهُمْ بِأَكْنَافِ الْبَيْتِ الْمُقَدَّسِ، وَهَذِهِ الطَّائِفَةُ هِيَ الَّتِي بِأَكْنَافِ الْبَيْتِ الْمُقَدَّسِ الْيَوْمَ وَمَنْ يَدَّبَّرُ أَحْوَالَ الْعَالَمِ فِي هَذَا الْوَقْتِ فَعَلِمَ أَنَّ هَذِهِ الطَّائِفَةَ هِيَ أَقْوَمُ الطَّوَائِفِ بِدِينِ الْإِسْلَامِ عِلْمًا وَعَمَلًا وَجِهَادًا عَنْ شَرْقِ الْأَرْضِ وَغَرْبِهَا، فَإِنَّهُمْ هُمْ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَ أَهْلَ الشَّوْكَةِ الْعَظِيمَةِ مِنْ الْمُشْرِكِينَ، وَأَهْلِ الْكِتَابِ، وَمَغَازِيهِمْ مَعَ النَّصَارَى، وَمَعَ الْمُشْرِكِينَ مِنْ التُّرْكِ، وَمَعَ الزَّنَادِقَةِ الْمُنَافِقِينَ مِنْ الدَّاخِلِينَ فِي الرَّافِضَةِ وَغَيْرِهِمْ : كَالْإِسْمَاعِيلِيَّةِ، وَنَحْوِهِمْ مِنْ الْقَرَامِطَةِ
[112] مجموع الفتاوی ج: 3 ص: 91.
[113] راغب اصفهانی، حسین بن محمد؛ مفردات فی غریب القرآن، تحقیق صفوان عدنان داودی، دمشق بیروت، دارالعلم الدارالشامیة، ۱۴۱۲ق، چاپ اول، ص۴۵۱.
[114] لسان العرب، ج۱۰، ص۴۴۹.
[115] ابن تیمیه ، منهاج السنه ج ۳۵ ص ۱۶۲.
[116] الشفا، ج: 2، ص: 610./ ولهذا نكفر من دان بغير ملة المسلمين من الملل، أو توقف منهم أو شك أو صحح مذهبهم، وإن أظهر الإسلام واعتقده، واعتقد إبطال كل مذهب سواه فهو كافر بإظهار ما أظهر من خلاف ذلك.
[117] سلیمان بن عبدالوهاب، الصواعق الإلهیّه، ص۳۸٫
[118]أخرجه البخاري (4655) (3177)، ومسلم (1347) / صحيح الترمذي 3091 / أحمد شاكر: مسند أحمد 15/133 /
[119]همان
[120] ﴿یَـٰۤأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُوۤا۟ إِنَّمَا ٱلۡمُشۡرِكُونَ نَجَسࣱ فَلَا یَقۡرَبُوا۟ ٱلۡمَسۡجِدَ ٱلۡحَرَامَ بَعۡدَ عَامِهِمۡ هَـٰذَاۚ وَإِنۡ خِفۡتُمۡ عَیۡلَةࣰ فَسَوۡفَ یُغۡنِیكُمُ ٱللَّهُ مِن فَضۡلِهِۦۤ إِن شَاۤءَۚ إِنَّ ٱللَّهَ عَلِیمٌ حَكِیمࣱ﴾ [التوبة ٢٨]
قَوْلُهُ تَعالى: ﴿إنَّما المُشْرِكُونَ نَجَسٌ﴾ قالَ أبُو عُبَيْدَةَ: مَعْناهُ: قَذَرٌ. قالَ الزَّجّاجُ: يُقالُ لَكُلِّ شَيْءٍ مُسْتَقْذَرٍ: نَجِسٌ. وقالَ الفَرّاءُ: لا تَكادُ العَرَبُ تَقُولُ: نَجَسٌ، إلّا وقَبْلَها رِجْسٌ، فَإذا أفْرَدُوها قالُوا: نَجَسٌ.
وَفِي المُرادِ بِكَوْنِهِمْ نَجِسًا ثَلاثَةُ أقْوالٍ.أحَدُها: أنَّهم أنْجاسُ الأبْدانِ، كالكَلْبِ والخِنْزِيرِ، حَكاهُ الماوَرْدِيُّ عَنِ الحَسَنِ، وعُمَرَ بْنِ عَبْدِ العَزِيزِ. ورَوى ابْنُ جَرِيرٍ عَنِ الحَسَنِ قالَ: مَن صافَحَهم فَلْيَتَوَضَّأْ.والثّانِي: أنَّهم كالأنْجاسِ لَتَرْكِهِمْ ما يَجِبُ عَلَيْهِمْ مِن غُسْلِ الجَنابَةِ، وإنْ لَمْ تَكُنْ أبْدانُهم أنْجاسًا، قالَهُ قَتادَةُ.
والثّالِثُ: أنَّهُ لَمّا كانَ عَلَيْنا اجْتِنابُهم، كَما تُجْتَنَبُ الأنْجاسُ، صارُوا بِحُكْمِ الِاجْتِنابِ كالأنْجاسِ، وهَذا قَوْلُ الأكْثَرِينَ، وهو الصَّحِيحُ.
[121] قَوْله تَعَالَى: ﴿يَا أَيهَا الَّذين آمنُوا إِنَّمَا الْمُشْركُونَ نجس﴾ معنى قَوْله ﴿نجس﴾ قذر، فَإِذا ضم إِلَى غَيره قيل: رِجْس نجس، وَإِذا أفرد قيل: نجس… وَالصَّحِيح أَن المُرَاد من الْآيَة: أَنه يجب الاجتناب مِنْهُم كَمَا يجب الاجتناب من النَّجَاسَات. وَقيل إِن معنى قَوْله ﴿نجس﴾ : أَنهم يجنبون فَلَا يغتسلون، ويحدثون فَلَا يَتَوَضَّئُونَ.
[122] ﴿يَا أَيهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ﴾ أَيْ: قذرٌ.قَالَ محمدٌ: يُقَالُ لِكُلِّ مستقذرٍ: نَجَسٌ، فَإِذَا ذَكَرْتَ الرِّجْسَ، قُلْتَ: هُوَ رِجْسٌ نجسٌ.﴿فَلا يَقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ بَعْدَ عَامِهِمْ هَذَا﴾ هُوَ الْعَامُ الَّذِي حَجَّ فِيهِ أَبُو بَكْرٍ، وَنَادَى فِيهِ عليٌّ بِالأَذَانِ.﴿وَإِنْ خِفْتُمْ عَيْلَةً فَسَوْفَ يُغْنِيكُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ إِنْ شَاءَ﴾ كَانَ لأَهْلِ مَكَّةَ مكسبةٌ ورفقٌ مِمَّنْ كَانَ يَحُجُّ مِنَ الْمُشْرِكِينَ، فَلَمَّا عُزِلُوا عَنْ ذَلِكَ اشْتَدَّ عَلَيْهِمْ، فَأَعْلَمَهُمُ اللَّهُ أَنَّهُ يُعَوِّضُهُمْ مِنْ ذَلِكَ.
[123] قَوْلُهُ تَعالى: ﴿إنَّما المُشْرِكُونَ نَجَسٌ﴾[١٠٠٠٨] حَدَّثَنا أبُو زُرْعَةَ، ثَنا مِنجابُ بْنُ الحارِثِ، أنْبَأ بِشْرُ بْنُ عُمارَةَ، عَنْ أبِي رَوْقٍ، عَنِ الضَّحّاكِ، عَنِ ابْنِ عَبّاسٍ في قَوْلِهِ: ﴿إنَّما المُشْرِكُونَ نَجَسٌ﴾ قالَ: النَّجَسُ: الكَلْبُ والخِنْزِيرُ
قَوْلُهُ تَعالى: ﴿فَلا يَقْرَبُوا المَسْجِدَ الحَرامَ﴾ [١٠٠١٠] حَدَّثَنا أبِي، ثَنا أبُو نُعَيْمٍ الفَضْلُ بْنُ دُكَيْنٍ، ثَنا شَرِيكٌ، عَنْ أشْعَثَ، عَنِ الحَسَنِ، عَنْ جابِرٍ قالَ: قالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلّى اللهُ عَلَيْهِ وسَلَّمَ: «”لا يَدْخُلُ المَسْجِدَ الحَرامَ بَعْدَ عامِي هَذا أبَدًا، إلّا أهْلُ العَهْدِ وخَدَمُكُمْ“». [١٠٠١١] حَدَّثَنا الحَسَنُ بْنُ أبِي الرَّبِيعِ، أنْبَأ عَبْدُ الرَّزّاقِ، أنْبَأ ابْنُ جُرَيْجٍ، أنْبَأ أبُو الزُّبَيْرِ أنَّهُ سَمِعَ جابِرَ بْنَ عَبْدِ اللَّهِ يَقُولُ في قَوْلِهِ: ﴿إنَّما المُشْرِكُونَ نَجَسٌ فَلا يَقْرَبُوا المَسْجِدَ الحَرامَ بَعْدَ عامِهِمْ هَذا﴾ إلّا أنْ يَكُونَ عَبْدًا، أوْ أحَدًا مِن أهْلِ الذِّمَّةِ.
[١٠٠١٣] حَدَّثَنا أبِي، ثَنا أبُو صالِحٍ كاتِبُ اللَّيْثِ، ثَنا اللَّيْثُ، ثَنا يُونُسُ بْنُ يَزِيدَ، عَنِ ابْنِ شِهابٍ، حَدَّثَنِي ابْنُ المُسَيِّبِ قالَ: قالَ اللَّهُ تَعالى: ﴿إنَّما المُشْرِكُونَ نَجَسٌ فَلا يَقْرَبُوا المَسْجِدَ الحَرامَ﴾ قالَ: كانَ أبُو سُفْيانَ يَدْخُلُ مَسْجِدَ المَدِينَةِ وهو كافِرٌ، غَيْرَ أنَّ ذَلِكَ لا يَحِلُّ في المَسْجِدِ الحَرامِ.
[١٠٠٢٢] حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيى، أنْبَأ العَبّاسُ بْنُ الوَلِيدِ، ثَنا يَزِيدُ عَنْ سَعِيدٍ، عَنْ قَتادَةَ قَوْلُهُ: ﴿فَسَوْفَ يُغْنِيكُمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ إنْ شاءَ﴾ ” فَأغْناهُمُ اللَّهُ بِهَذا الخَراجِ الجِزْيَةَ الجارِيَةَ عَلَيْهِمْ يَأْخُذُونَها شَهْرًا شَهْرًا وعامًا عامًا، فَلَيْسَ لِأحَدٍ مِنَ المُشْرِكِينَ أنْ يَقْرَبُوا المَسْجِدَ الحَرامَ بَعْدَ عامِهِمْ ذَلِكَ، إلّا صاحِبُ جِزْيَةٍ، أوْ عَبْدُ رَجُلٍ مِنَ المُسْلِمِينَ. [١٠٠٢٤] حَدَّثَنا يَحْيى بْنُ يَمانَ، عَنْ أشْعَثَ، عَنْ جَعْفَرٍ، عَنْ سَعِيدِ بْنِ جُبَيْرٍ ﴿فَسَوْفَ يُغْنِيكُمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ﴾ قالَ: بِالجِزْيَةِ. ورُوِيَ عَنِ الضَّحّاكِ مِثْلُهُ.
[124] ﴿يا أيها الذين آمنوا إنما المشركون نجس﴾ لا يغتسلون من جنابةٍ ولا يتوضؤون من حدثٍ ﴿فلا يقربوا المسجد الحرام﴾ أَيْ: لا يدخلوا الحرم مُنعوا من دخول الحرم فالحرمُ حرامٌ على المشركين ﴿بعد عامهم هذا﴾ يعني: عام الفتح فلمَّا مُنعوا من دخول الحرم قال المسلمون: إنَّهم كانوا يأتون بالميرة فالآن تنقطع عنا المتاجر فأنزل الله تعالى: ﴿وإن خفتم عيلة﴾ فقراً ﴿فسوف يغنيكم الله من فضله﴾ فأسلم أهل جدَّة وصنعاء وجرش وحملوا الطَّعام إلى مكَّة وكفاهم الله ما كانوا يتخوَّفون ﴿إنَّ الله عليم﴾ بما يصلحكم ﴿حكيم﴾ فيما حكم في المشركين ثمَّ نزل في جهاد أهل الكتاب من اليهود والنَّصارى
[125] از ابن عباس روایت می کند: أنَّ أعْيانَهم نَجِسَةٌ كالكِلابِ والخَنازِيرِ. بزرگان و دانشمندان و ائمه ی مشرکین (سکولاریستها) مثل سگها و خوکها نجس هستند و از حسن بن زیاد حنفی نقل کرده که فرموده: مَن صافَحَ مُشْرِكًا تَوَضَّأ، هر کسی که با مشرکی دست داد وضو بگیرد. البته می گوید: اهل مذاهب بر خلاف این دو قول هستند/ این قول ابن عباس وسعيد بن جير ومجاهد وعطاء وابن شهاب است همچنانکه در “تفسير ابن أبي حاتم” 6/ 1776، و ابن جرير 10/ 105، والثعلبي 6/ 92 آمده است.
[126] وعن ابن عباس رضى الله عنه: أعيانهم نجسة كالكلاب والخنازير. وعن الحسن: من صافح مشركا توضأ. وأهل المذاهب على خلاف هذين القولين. وقرئ: نجس، بكسر النون وسكون الجيم، على تقدير حذف الموصوف، كأنه قيل، إنما المشركون جنس نجس، أو ضرب نجس، وأكثر ما جاء تابعا لرجس وهو تخفيف نجس، نحو: كبد، في كبد فَلا يَقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرامَ فلا يحجوا ولا يعتمروا، كما كانوا يفعلون في الجاهلية بَعْدَ عامِهِمْ هذا بعد حج عامهم هذا وهو عام تسع من الهجرة حين أمّر أبو بكر على الموسم، وهو مذهب أبى حنيفة وأصحابه، ويدل عليه قول علىّ كرم الله وجهه حين نادى ببراءة: ألا لا يحج بعد عامنا هذا مشرك. ولا يمنعون من دخول الحرم والمسجد الحرام وسائر المساجد عندهم. وعند الشافعي: يمنعون من المسجد الحرام خاصة. وعند مالك: يمنعون منه ومن غيره من المساجد. وعن عطاء رضى الله عنه أن المراد بالمسجد الحرام: الحرم، وأن على المسلمين أن لا يمكنوهم من دخوله، ونهى المشركين أن يقربوه راجع إلى نهى المسلمين عن تمكينهم منه . وقيل المراد أن يمنعوا من تولى المسجد الحرام والقيام بمصالحه ويعزلوا عن ذلك وَإِنْ خِفْتُمْ عَيْلَةً أى فقرا بسبب منع المشركين من الحج وما كان لكم في قدومهم عليكم من الأرفاق والمكاسب فَسَوْفَ يُغْنِيكُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ من عطائه أو من تفضله بوجه آخر، فأرسل السماء عليهم مدرارا، فأغزر بها خيرهم وأكثر ميرهم، وأسلم أهل تبالة وجرش فحملوا إلى مكة الطعام وما يعاش به، فكان ذلك أعود عليهم مما خافوا العيلة لفواته. وعن ابن عباس رضى الله عنه: ألقى الشيطان في قلوبهم الخوف وقال: من أين تأكلون؟ فأمرهم الله بقتال أهل الكتاب وأغناهم بالجزية. وقيل: بفتح البلاد والغنائم. وقرئ: عائلة، بمعنى المصدر كالعافية، أو حالا عائلة. ومعنى قوله إِنْ شاءَ الله. إن أوجبت الحكمة إغناءكم وكان مصلحة لكم في دينكم إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بأحوالكم حَكِيمٌ لا يعطى ولا يمنع إلا عن حكمة وصواب.
[127] تفسير البيضاوي — البيضاوي (٦٨٥ هـ)
﴿يا أيُّها الَّذِينَ آمَنُوا إنَّما المُشْرِكُونَ نَجَسٌ﴾ لِخُبْثِ باطِنِهِمْ أوْ لِأنَّهُ يَجِبُ أنْ يُجْتَنَبَ عَنْهم كَما يُجْتَنَبُ عَنِ الأنْجاسِ، أوْ لِأنَّهم لا يَتَطَهَّرُونَ ولا يَتَجَنَّبُونَ عَنِ النَّجاساتِ فَهم مُلابِسُونَ لَها غالِبًا. وفِيهِ دَلِيلٌ عَلى أنَّ ما الغالِبُ نَجاسَتُهُ نَجِسٌ. وعَنِ ابْنِ عَبّاسٍ رَضِيَ اللَّهُ تَعالى عَنْهُما أنَّ أعْيانَهم نَجِسَةٌ كالكِلابِ. وقُرِئَ « نِجْسٌ» بِالسُّكُونِ وكَسْرِ النُّونِ وهو كَكِبْدٍ في كَبِدٍ وأكْثَرُ ما جاءَ تابِعًا لِرِجْسٍ. ﴿فَلا يَقْرَبُوا المَسْجِدَ الحَرامَ﴾ لِنَجاسَتِهِمْ، وإنَّما نَهى عَنِ الِاقْتِرابِ لِلْمُبالَغَةِ أوْ لِلْمَنعِ عَنْ دُخُولِ الحَرَمِ. وقِيلَ المُرادُ بِهِ النَّهْيُ عَنِ الحَجِّ والعُمْرَةِ لا عَنِ الدُّخُولِ مُطْلَقًا وإلَيْهِ ذَهَبَ أبُو حَنِيفَةَ رَحِمَهُ اللَّهُ تَعالى وقاسَ مالِكٌ سائِرَ المَساجِدِ عَلى المَسْجِدِ الحَرامِ في المَنعِ، وفِيهِ دَلِيلٌ عَلى أنَّ الكُفّارَ مُخاطَبُونَ بِالفُرُوعِ. ﴿بَعْدَ عامِهِمْ هَذا﴾ يَعْنِي سَنَةَ بَراءَةٍ وهي التّاسِعَةُ. وَقِيلَ سَنَةَ حِجَّةِ الوَداعِ. ﴿وَإنْ خِفْتُمْ عَيْلَةً﴾ فَقْرًا بِسَبَبِ مَنعِهِمْ مِنَ الحَرَمِ وانْقِطاعِ ما كانَ لَكم مِن قُدُومِهِمْ مِنَ المَكاسِبِ والأرْفاقِ
[128] ﴿يا أيُّها الَّذِينَ آمَنُوا إنَّما المُشْرِكُونَ نَجَسٌ﴾ أيْ: ذَوُو نَجَسٍ، وهو مَصْدَرٌ يُقالُ: نَجُسَ نَجَسًا، وقَذِرَ قَذَرًا، لِأنَّ مَعَهُمُ الشِرْكَ الَّذِي هو بِمَنزِلَةِ النَجَسِ، ولِأنَّهم لا يَتَطَهَّرُونَ، ولا يَغْتَسِلُونَ، ولا يَجْتَنِبُونَ النَجاساتِ، فَهي مُلابِسَةٌ لَهُمْ، أوْ جُعِلُوا كَأنَّهُمُ النَجاسَةُ بِعَيْنِها، مُبالَغَةً في وصْفِهِمْ بِها ﴿فَلا يَقْرَبُوا المَسْجِدَ الحَرامَ﴾ فَلا يَحُجُّوا، ولا يَعْتَمِرُوا، كَما كانُوا يَفْعَلُونَ في الجاهِلِيَّةِ ﴿بَعْدَ عامِهِمْ هَذا﴾ وهو عامُ تِسْعٍ مِنَ الهِجْرَةِ، حِينَ أُمِّرَ أبُو بَكْرٍ رَضِيَ اللهُ عَنْهُ عَلى المَوْسِمِ. [وَيَكُونُ المُرادُ مِن نَهْيِ القُرْبانِ: النَهْيَ عَنِ الحَجِّ والعُمْرَةِ]. وهو مَذْهَبُنا ولا يُمْنَعُونَ مِن دُخُولِ الحَرَمِ والمَسْجِدِ الحَرامِ وسائِرِ المَساجِدِ عِنْدَنا، وعِنْدَ الشافِعِيِّ رَحِمَهُ اللهُ: يُمْنَعُونَ عَنِ المَسْجِدِ الحَرامِ خاصَّةً، وعِنْدَ مالِكٍ: يُمْنَعُونَ مِنهُ ومِن غَيْرِهِ، وقِيلَ: نَهْيُ المُشْرِكِينَ أنْ يَقْرَبُوهُ راجِعٌ إلى نَهْيِ المُسْلِمِينَ عَنْ تَمْكِينِهِمْ مِنهُ ﴿وَإنْ خِفْتُمْ عَيْلَةً﴾ أيْ: فَقْرًا بِسَبَبِ مَنعِ المُشْرِكِينَ عَنِ الحَجِّ، وما كانَ لَكم في قُدُومِهِمْ عَلَيْكم مِنَ الإرْفاقِ، والمَكاسِبِ.
[129] نص على منع المشركين، وهم عبدة الأوثان من المسجد الحرام، فأجمع العلماء على ذلك، وقاس مالك على المشركين جميع الكفار من أهل الكتاب وغيرهم، وقاس على المسجد الحرام سائر المساجد، فمنع جميع الكفار من جميع المساجد، وجعلها الشافعي عامة في الكفار خاصة بالمسجد الحرام، فمنع جميع الكفار دخول المسجد الحرام خاصة، وأباح لهم دخول غيره. وقصرها أبو حنيفة على موضع النص؛ فمنع المشركين خاصة من دخول المسجد الحرام خاصة، وأباح لهم دخول سائر المساجد وأباح دخول أهل الكتاب في المسجد الحرام وغيره ﴿بَعْدَ عَامِهِمْ هَـٰذَا﴾ يريد عام تسعة من الهجرة حين حج أبو بكر بالناس، وقرأ عليهم عليّ سورة براءة ﴿وَإِنْ خِفْتُمْ عَيْلَةً﴾ أي فقراً، كان المشركون يجلبون الأطعمة إلى مكة، فخاف الناس قلة القوت بها إذ منع المشركون منها، فوعده الله بأن يغنيهم من فضله، فأسلمت العرب كلها وتمادى جلب الأطعمة إلى مكة ثم فتح الله سائر الأمصار.
[130] ابن جزي، التسهیل لعلوم التنزیل، ١/٣٥٥/ ﴿وإن خفتم عيلة﴾ أي: فقراً؛ كان المشركون يجلبون الأطعمة إلى مكة، فخاف الناس قلة القوت بها إذ مُنِع المشركون منها، فوعدهم الله بأن يغنيهم من فضله، فأسلمت العرب كلها، وتمادى جلب الأطعمة إلى مكة، ثم فتح الله سائر الأمصار.
[131] ﴿يا أيّها الَّذِينَ آمَنُوا إنّما المُشْرِكُونَ نَجَس﴾ قَذَر لِخُبْثِ باطِنهمْ ﴿فَلا يَقْرَبُوا المَسْجِد الحَرام﴾ أيْ لا يَدْخُلُوا الحَرَم ﴿بَعْد عامهمْ هَذا﴾ عام تِسْع مِن الهِجْرَة ﴿وإنْ خِفْتُمْ عَيْلَة﴾ فَقْرًا بِانْقِطاعِ تِجارَتهمْ عَنْكُمْ ﴿فَسَوْفَ يُغْنِيكُمْ اللَّه مِن فَضْله إنْ شاءَ﴾ وقَدْ أغْناهُمْ بِالفُتُوحِ والجِزْيَة
[132] ﴿يا أيُّها الَّذِينَ آمَنُوا إنَّما المُشْرِكُونَ نَجَسٌ فَلا يَقْرَبُوا المَسْجِدَ الحَرامَ بَعْدَ عامِهِمْ هَذا وإنْ خِفْتُمْ عَيْلَةً فَسَوْفَ يُغْنِيكُمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ إنْ شاءَ إنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ حَكِيمٌ﴾؛ لَمّا أمَرَ النَّبِيُّ ﷺ عَلِيًّا أنْ يَقْرَأ عَلى مُشْرِكِي مَكَّةَ أوَّلَ (بَراءَةٌ)، ويَنْبِذُ إلَيْهِمْ عَهْدَهم، وأنَّ اللَّهَ بَرِيءٌ مِنَ المُشْرِكِينَ ورَسُولُهُ قالَ أُناسٌ: يا أهْلَ مَكَّةَ سَتَعْلَمُونَ ما تَلْقَوْنَ مِنَ الشِّدَّةِ وانْقِطاعِ السُّبُلِ وفَقْدِ الحُمُولاتِ، فَنَزَلَتْ. وقِيلَ: لَمّا نَزَلَ ﴿إنَّما المُشْرِكُونَ نَجَسٌ﴾، شَقَّ عَلى المُسْلِمِينَ وقالُوا: مَن يَأْتِينا بِطَعامِنا، وكانُوا يَقْدُمُونَ عَلَيْهِمْ بِالتِّجارَةِ، فَنَزَلَتْ ﴿وإنْ خِفْتُمْ عَيْلَةً﴾ الآيَةَ. والجُمْهُورُ عَلى أنَّ المُشْرِكَ مَنِ اتَّخَذَ مَعَ اللَّهِ إلَهًا آخَرَ، وعَلى أنَّ أهْلَ الكِتابِ لَيْسُوا بِمُشْرِكِينَ، ومِنَ العُلَماءِ مَن أطْلَقَ عَلَيْهِمُ اسْمَ الإشْراكِ لِقَوْلِهِ: ﴿إنَّ اللَّهَ لا يَغْفِرُ أنْ يُشْرَكَ بِهِ﴾ [النساء: ٤٨]؛ أيْ يُكْفَرَ بِهِ. وقَرَأ الجُمْهُورُ: (نَجَسٌ) بِفَتْحِ النُّونِ والجِيمِ، وهو مَصْدَرُ نَجِسَ نَجَسًا؛ أيْ قَذِرَ قَذَرًا، والظّاهِرُ الحُكْمُ عَلَيْهِمْ بِأنَّهم نَجَسٌ أيْ ذَوُو نَجَسٍ. قالَ ابْنُ عَبّاسٍ، والحَسَنُ، وعُمَرُ بْنُ عَبْدِ العَزِيزِ، وغَيْرُهُ: الشِّرْكُ هو الَّذِي نَجَّسَهم، فَأعْيانُهم نَجِسَةٌ كالخَمْرِ والكِلابِ والخَنازِيرِ. وقالَ الحَسَنُ: مَن صافَحَ مُشْرِكًا فَلْيَتَوَضَّأْ. وفي التَّحْرِيرِ: وبالَغَ الحَسَنُ حَتّى قالَ: إنَّ الوُضُوءَ يَجِبُ مِن مَسِّ المُشْرِكِ، ولَمْ يَأْخُذْ أحَدٌ بِقَوْلِ الحَسَنِ إلّا الهادِيَ مِنَ الزَّيْدِيَّةِ. وقالَ قَتادَةُ، ومَعْمَرُ بْنُ راشِدٍ وغَيْرُهُما: وُصِفَ المُشْرِكُ بِالنَّجاسَةِ؛ لِأنَّهُ جُنُبٌ، إذْ غُسْلُهُ مِنَ الجَنابَةِ لَيْسَ بِغُسْلٍ، وعَلى هَذا القَوْلِ يَجِبُ الغُسْلُ عَلى مَن أسْلَمَ مِنَ المُشْرِكِينَ، وهو مَذْهَبُ مالِكٍ. وقالَ ابْنُ عَبْدِ الحَكَمِ: لا يَجِبُ، ولا شَكَّ أنَّهم لا يَتَطَهَّرُونَ ولا يَغْتَسِلُونَ ولا يَجْتَنِبُونَ النَّجاساتِ، فَجُعِلُوا نَجَسًا مُبالَغَةً في وصْفِهِمْ بِالنَّجاسَةِ.
وقَرَأ أبُو حَيْوَةَ: (نِجْسٌ) بِكَسْرِ النُّونِ وسُكُونِ الجِيمِ عَلى تَقْدِيرِ حَذْفِ المَوْصُوفِ، أيْ: جِنْسٌ نِجْسٌ، أوْ ضَرْبٌ نِجْسٌ، وهو اسْمُ فاعِلٍ مِن نَجِسَ، فَخَفَّفُوهُ بَعْدَ الإتْباعِ كَما قالُوا في كَبِدٍ: كِبْدٌ، وكَرِشٍ: كِرْشٌ. وقَرَأ ابْنُ السَّمَيْفَعِ: أنْجاسٌ، فاحْتَمَلَ أنْ يَكُونَ جَمْعَ نَجَسٍ المَصْدَرِ كَما قالُوا أصْنافٌ، واحْتَمَلَ أنْ يَكُونَ جَمْعَ نِجْسٍ اسْمِ فاعِلٍ.
وفِي النَّهْيِ عَنِ القُرْبانِ مَنعُهم عَنْ دُخُولِهِ والطَّوافِ بِهِ بِحَجٍّ أوْ عُمْرَةٍ أوْ غَيْرِ ذَلِكَ، كَما كانُوا يَفْعَلُونَ في الجاهِلِيَّةِ، وهَذا النَّهْيُ مِن حَيْثُ المَعْنى هو مُتَعَلِّقٌ بِالمُسْلِمِينَ؛ أيْ لا يَتْرُكُونَهم يَقْرَبُونَ المَسْجِدَ الحَرامَ. والظّاهِرُ أنَّ النَّهْيَ مُخْتَصٌّ بِالمُشْرِكِينَ وبِالمَسْجِدِ الحَرامِ، وهَذا مَذْهَبُ أبِي حَنِيفَةَ. وأباحَ دُخُولَ اليَهُودِ والنَّصارى المَسْجِدَ الحَرامَ وغَيْرَهُ، ودُخُولَ عَبَدَةِ الأوْثانِ في سائِرِ المَساجِدِ. وقالَ الزَّمَخْشَرِيُّ: إنَّ مَعْنى قَوْلِهِ: ”فَلا يَقْرَبُوا المَسْجِدَ الحَرامَ“: فَلا يَحُجُّوا ولا يَعْتَمِرُوا، ويَدُلُّ عَلَيْهِ قَوْلُ عَلِيٌّ حِينَ نادى بِـ (بَراءَةٌ): لا يَحُجُّ بَعْدَ عامِنا هَذا مُشْرِكٌ، قالَ: ولا يُمْنَعُونَ مِن دُخُولِ الحَرَمِ، والمَسْجِدِ الحَرامِ، وسائِرِ المَساجِدِ عِنْدَ أبِي حَنِيفَةَ انْتَهى. وقالَ الشّافِعِيُّ: هي عامَّةٌ في الكُفّارِ، خاصَّةٌ في المَسْجِدِ الحَرامِ، فَأباحَ دُخُولَ اليَهُودِ والنَّصارى والوَثَنِيِّينَ في سائِرِ المَساجِدِ. وقاسَ مالِكٌ جَمِيعَ الكُفّارِ مِن أهْلِ الكِتابِ وغَيْرِهِمْ عَلى المُشْرِكِينَ، وقاسَ سائِرَ المَساجِدِ عَلى المَسْجِدِ الحَرامِ، ومَنَعَ مِن دُخُولِ الجَمِيعِ في جَمِيعِ المَساجِدِ.
… و(العَيْلَةُ): الفَقْرُ. وقَرَأ ابْنُ مَسْعُودٍ وعَلْقَمَةُ مِن أصْحابِهِ: عائِلَةٌ وهو مَصْدَرٌ كالعاقِبَةِ، أوْ نَعْتٌ لِمَحْذُوفٍ؛ أيْ: حالًا عائِلَةً. و(إنْ) هُنا عَلى بابِها مِنَ الشَّرْطِ، وقالَ عَمْرُو بْنُ قائِدٍ: المَعْنى: وإذْ خِفْتُمْ كَقَوْلِهِمْ: إنْ كُنْتَ ابْنِي فَأطِعْنِي؛ أيْ: إذْ كُنْتَ. وكَوْنُ (إنْ) بِمَعْنى (إذْ) قَوْلٌ مَرْغُوبٌ عَنْهُ. وتَقَدَّمَ سَبَبُ نُزُولِ هَذِهِ الآيَةِ وفَضْلُهُ تَعالى. قالَ الضَّحّاكُ: ما فَتَحَ عَلَيْهِمْ مِن أخْذِ الجِزْيَةِ مِن أهْلِ الذِّمَّةِ. وقالَ عِكْرِمَةُ: أغْناهم بِإدْرارِ المَطَرِ عَلَيْهِمْ، وأسْلَمَتِ العَرَبُ فَتَمادى حَجُّهم ونَحْرُهم، وأغْنى اللَّهُ مِن فَضْلِهِ بِالجِهادِ والظُّهُورِ عَلى الأُمَمِ، وعَلَّقَ الإغْناءَ بِالمَشِيئَةِ؛ لِأنَّهُ يَقَعُ في حَقِّ بَعْضٍ دُونِ بَعْضٍ، وفي وقْتٍ دُونَ وقْتٍ. وقِيلَ: لِإجْراءِ الحُكْمِ عَلى الحِكْمَةِ، فَإنِ اقْتَضَتِ الحِكْمَةُ والمَصْلَحَةُ إغْناءَكم أغْناكم. وقالَ القُرْطُبِيُّ: إعْلامًا بِأنَّ الرِّزْقَ لا يَأْتِي بِحِيلَةٍ ولا اجْتِهادٍ، وإنَّما هو فَضْلُ اللَّهِ.
(إنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ) بِأحْوالِكم (حَكِيمٌ) لا يُعْطِي ولا يَمْنَعُ إلّا عَنْ حِكْمَةٍ. وقالَ ابْنُ عَبّاسٍ: عَلِيمٌ بِما يُصْلِحُكم، حَكِيمٌ فِيما حَكَمَ في المُشْرِكِينَ.
﴿قاتِلُوا الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ ولا بِاليَوْمِ الآخِرِ ولا يُحَرِّمُونَ ما حَرَّمَ اللَّهُ ورَسُولُهُ ولا يَدِينُونَ دِينَ الحَقِّ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الكِتابَ حَتّى يُعْطُوا الجِزْيَةَ عَنْ يَدٍ وهم صاغِرُونَ﴾ نَزَلَتْ حِينَ أُمِرَ الرَّسُولُ ﷺ بِغَزْوِ الرُّومِ، وغَزا بَعْدَ نُزُولِها تَبُوكَ، وقِيلَ: نَزَلَتْ في قُرَيْظَةَ والنَّضِيرِ فَصالَحَهم، وكانَتْ أوَّلَ جِزْيَةٍ أصابَها المُسْلِمُونَ، وأوَّلُ ذَلِكَ أصابَ أهْلَ الكِتابِ بِأيْدِي المُسْلِمِينَ نَفْيُ الإيمانِ بِاللَّهِ عَنْهم؛ لِأنَّ سَبِيلَهم سَبِيلُ مَن لا يُؤْمِنُ بِاللَّهِ، إذْ يَصِفُونَهُ بِما لا يَلِيقُ أنْ يُوصَفَ بِهِ، قالَهُ الكَرْمانِيُّ. وقالَ الزَّجّاجُ: لِأنَّهم جَعَلُوا لَهُ ولَدًا وبَدَّلُوا كِتابَهم، وحَرَّمُوا ما لَمْ يُحَرَّمْ، وحَلَّلُوا ما لَمْ يُحَلَّلْ
[133] قوله عزّ وجلّ:﴿يا أيُّها الَّذِينَ آمَنُوا إنَّما المُشْرِكُونَ نَجَسٌ فَلا يَقْرَبُوا المَسْجِدَ الحَرامَ بَعْدَ عامِهِمْ هَذا وإنْ خِفْتُمْ عَيْلَةً فَسَوْفَ يُغْنِيكُمُ اللهُ مِن فَضْلِهِ إنْ شاءَ إنْ اللهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ﴾ قالَ قَتادَةُ، ومَعْمَرُ بْنُ راشِدٍ، وغَيْرُهُما: صِفَةُ المُشْرِكِ بِالنَجَسِ إنَّما كانَتْ لِأنَّهُ جُنُبٌ، إذْ غُسْلُهُ مِنَ الجَنابَةِ لَيْسَ بِغُسْلٍ. وقالَ ابْنُ عَبّاسٍ وغَيْرُهُ: بَلْ مَعْنى الشِرْكِ هو الَّذِي نَجَّسَهُ كَنَجاسَةِ الخَمْرِ، قالَ الحَسَنُ البَصْرِيُّ: مَن صافَحَ مُشْرِكًا فَلْيَتَوَضَّأْ.قالَ القاضِي أبُو مُحَمَّدٍ رَحِمَهُ اللهُ:فَمَن قالَ: “بِسَبَبِ الجَنابَةِ” أوجَبَ الغُسْلَ عَلى مَن يُسَلِّمُ مِنَ المُشْرِكِينَ، ومَن قالَ بِالقَوْلِ الآخَرِ لَمْ يُوجِبِ الغُسْلَ، والمَذْهَبُ كُلُّهُ عَلى القَوْلِ بِإيجابِ الغُسْلِ إلّا ابْنَ عَبْدِ الحَكَمِ فَإنَّهُ قالَ: لَيْسَ بِواجِبٍ.
وقَرَأ أبُو حَيَوَةَ: “نِجْسٌ” بِكَسْرِ النُونِ وسُكُونِ الجِيمِ.
وَنَصَّ اللهُ تَعالى في هَذِهِ الآيَةِ عَلى المُشْرِكِينَ وعَلى المَسْجِدِ الحَرامِ، فَقاسَ مالِكٌ رَحِمَهُ اللهُ وغَيْرُهُ جَمِيعَ الكُفّارِ مِن أهْلِ الكِتابِ وغَيْرِهِمْ عَلى المُشْرِكِينَ، وقاسَ سائِرَ المَساجِدِ عَلى المَسْجِدِ الحَرامِ، ومَنَعَ مِن دُخُولِ الجَمِيعِ في جَمِيعِ المَساجِدِ، وكَذَلِكَ كَتَبَ عُمَرُ بْنُ عَبْدِ العَزِيزِ إلى عُمّالِهِ، ونَزَعَ في كِتابِهِ بِهَذِهِ الآيَةِ، ويُؤَيِّدُ ذَلِكَ قَوْلُهُ تَعالى: ﴿فِي بُيُوتٍ أذِنَ اللهُ أنْ تُرْفَعَ﴾ [النور: ٣٦]، وقالَ الشافِعِيُّ: هي عامَّةٌ في الكُفّارِ خاصَّةً في المَسْجِدِ الحَرامِ، فَأباحَ دُخُولَ اليَهُودِ والنَصارى والوَثَنِيِّينَ في سائِرِ المَساجِدِ، ومِن حُجَّتِهِ حَدِيثُ رَبْطِ ثُمامَةَ بْنِ أثالٍ، وقالَ أبُو حَنِيفَةَ ” هي خاصَّةٌ في عَبَدَةِ الأوثانِ وفي المَسْجِدِ الحَرامِ، فَأباحَ دُخُولَ اليَهُودِ والنَصارى في المَسْجِدِ الحَرامِ وغَيْرِهِ، ودُخُولَ عَبَدَةِ الأوثانِ في سائِرِ المَساجِدِ، وقالَ عَطاءٌ: وصْفُ المَسْجِدِ بِالحَرامِ ومَنعُ القُرْبِ يَقْتَضِي مَنعَهم مِن جَمِيعِ الحَرَمِ.
قالَ القاضِي أبُو مُحَمَّدٍ رَحِمَهُ اللهُ:وقُوَّةُ قَوْلِهِ: ﴿فَلا يَقْرَبُوا﴾ تَقْتَضِي أمْرَ المُسْلِمِينَ بِمَنعِهِمْ، «وَقالَ جابِرُ بْنُ عَبْدِ اللهِ، وقَتادَةُ: لا يَقْرَبُ المَسْجِدَ الحَرامَ مُشْرِكٌ إلّا أنْ يَكُونَ صاحِبَ جِزْيَةٍ أو عَبْدًا لِمُسْلِمٍ،» وعَبَدَةُ الأوثانِ مُشْرِكُونَ بِإجْماعٍ.
واخْتُلِفَ في أهْلِ الكِتابِ فَمَذْهَبُ عَبْدِ اللهِ بْنِ عُمَرَ وغَيْرِهِ أنَّهم مُشْرِكُونَ، وقالَ جُمْهُورُ أهْلِ العِلْمِ: لَيْسُوا بِمُشْرِكِينَ، وفائِدَةُ هَذا الخِلافِ تَتَبَيَّنُ في فِقْهِ مَناكِحِهِمْ وذَبائِحِهِمْ وغَيْرِ ذَلِكَ.
وقَوْلُهُ تَعالى: ﴿بَعْدَ عامِهِمْ هَذا﴾ يُرِيدُ: بَعْدَ عامِ تِسْعٍ مِنَ الهِجْرَةِ، وهو عامَ حَجَّ أبُو بَكْرٍ بِالناسِ وأذَّنَ عَلِيٌّ بِسُورَةِ بَراءَةٍ. وَأمّا قَوْلُهُ تَعالى: ﴿وَإنْ خِفْتُمْ عَيْلَةً﴾ قالَ عَمْرُو بْنُ فائِدٍ: المَعْنى: وإذْ خِفْتُمْ.
قالَ القاضِي أبُو مُحَمَّدٍ رَحِمَهُ اللهُ:وهَذِهِ عُجْمَةٌ، والمَعْنى بارِعٌ بِـ “وَإنْ”، وكانَ المُسْلِمُونَ لَمّا -مُنِعَ المُشْرِكُونَ مِنَ المَوْسِمِ وهم كانُوا يَجْلِبُونَ الأطْعِمَةَ والتِجاراتِ- قَذَفَ الشَيْطانُ في نُفُوسِهِمُ الخَوْفَ مِنَ الفَقْرِ، وقالُوا: مِن أيْنَ نَعِيشُ؟ فَوَعَدَهُمُ اللهُ بِأنْ يُغْنِيَهم مِن فَضْلِهِ، قالَ الضَحّاكُ: فَفَتَحَ عَلَيْهِمْ بابَ أخْذِ الجِزْيَةِ مِن أهْلِ الذِمَّةِ، بِقَوْلِهِ: ﴿قاتِلُوا الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ﴾ [التوبة: ٢٩] إلى قَوْلِهِ: ﴿وَهم صاغِرُونَ﴾ [التوبة: ٢٩]، وقالَ عِكْرِمَةُ: أغْناهم بِإدْرارِ المَطَرِ عَلَيْهِمْ.
[134] ﴿يا أيُّها الَّذِينَ آمَنُوا إنَّما المُشْرِكُونَ نَجَسٌ﴾: باطنهم ودينهم قال قتادة لأنّهُم لا يتطهرون من جنابة ولا من حدث، ﴿فَلاَ يَقْربوا المَسْجِدَ الحَرامَ﴾، منعوا من دخول الحرم، وقيل: منعوا عن الحج والعمرة لا عن الدخول مطلقًا، ﴿بَعْدَ عامِهِمْ هَذا﴾، وكان سنة تسع أرسل عليًا ونادى أن لا يحج بعد العام مشرك ولا يطوفن بالبيت عريان، ﴿وإذ خِفتمْ عَيْلَةً﴾: فقرًا بسبب منع الكفار من الحرم لانقطاع المتاجر، ﴿فَسَوْفَ يُغْنِيكُمُ اللهُ مِن فَضْلِهِ﴾: من عطائه بوجه آخر، ﴿إن شاءَ﴾، قيده بالمشيئة لينقطع الآمال إلى الله عوضهم الجزية وأموال البلدان، ﴿إن الَلَّهَ عَلِيمٌ﴾: بأحوالكم، ﴿حَكِيمٌ﴾: في المنع والإعطاء
[135] قَوْلُهُ تَعالى: ﴿يا أيُّها الَّذِينَ آمَنُوا إنَّما المُشْرِكُونَ نَجَسٌ﴾ . الآيَةَ. أخْرَجَ أحْمَدُ، وابْنُ أبِي حاتِمٍ، وابْنُ مَرْدُويَهْ، عَنْ جابِرٍ قالَ: قالَ رَسُولُ اللَّهِ ﷺ: «لا يَدْخُلِ المَسْجِدَ الحَرامَ مُشْرِكٌ بَعْدَ عامِي هَذا أبَدًا، إلّا أهْلَ العَهْدِ وخَدَمَكم» . وأخْرَجَ عَبْدُ الرَّزّاقِ، وابْنُ جَرِيرٍ، وابْنُ المُنْذِرِ، وابْنُ أبِي حاتِمٍ، وأبُو الشَّيْخِ، وابْنُ مَرْدُويَهْ، عَنْ جابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ في قَوْلِهِ: ﴿إنَّما المُشْرِكُونَ نَجَسٌ فَلا يَقْرَبُوا المَسْجِدَ الحَرامَ بَعْدَ عامِهِمْ هَذا﴾ إلّا أنْ يَكُونَ عَبْدًا أوْ أحَدًا مِن أهْلِ الذِّمَّةِ.وأخْرَجَ ابْنُ المُنْذِرِ، وابْنُ أبِي حاتِمٍ، وأبُو الشَّيْخِ، عَنْ قَتادَةَ في قَوْلِهِ: ﴿إنَّما المُشْرِكُونَ نَجَسٌ﴾ أيْ أجْنابٌ: ﴿فَلا يَقْرَبُوا المَسْجِدَ الحَرامَ بَعْدَ عامِهِمْ هَذا﴾ وهو العامُ الَّذِي حَجَّ فِيهِ أبُو بَكْرٍ، ونادى عَلِيٌّ بِالأذانِ، وذَلِكَ لِتِسْعِ سِنِينَ مِنَ الهِجْرَةِ وحَجَّ رَسُولُ اللَّهِ ﷺ مِنَ العامِ المُقْبِلِ حَجَّةَ الوَداعِ، لَمْ يَحُجَّ قَبْلَها ولا بَعْدَها مُنْذُ هاجَرَ، فَلَمّا نَفى اللَّهُ المُشْرِكِينَ عَنِ المَسْجِدِ الحَرامِ شَقَّ ذَلِكَ عَلى المُسْلِمِينَ فَأنْزَلَ اللَّهُ: ﴿وإنْ خِفْتُمْ عَيْلَةً فَسَوْفَ يُغْنِيكُمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ﴾ فَأغْناهُمُ اللَّهُ بِهَذا الخَراجِ الجِزْيَةَ الجارِيَةَ عَلَيْهِمْ، يَأْخُذُونَها شَهْرًا شَهْرًا، وعامًا عامًا فَلَيْسَ لِأحَدٍ مِنَ المُشْرِكِينَ أنْ يَقْرَبَ المَسْجِدَ الحَرامَ بَعْدَ عامِهِمْ ذَلِكَ، إلّا صاحِبُ الجِزْيَةِ أوْ عَبْدُ رَجُلٍ مِنَ المُسْلِمِينَ.وأخْرَجَ سَعِيدُ بْنُ مَنصُورٍ، وابْنُ المُنْذِرِ، وابْنُ أبِي حاتِمٍ، عَنِ ابْنِ عَبّاسٍ قالَ: كانَ المُشْرِكُونَ يَجِيئُونَ إلى البَيْتِ ويَجِيئُونَ مَعَهم بِالطَّعامِ يَتَّجِرُونَ بِهِ، فَلَمّا نُهُوا عَنْ أنْ يَأْتُوا البَيْتَ قالَ المُسْلِمُونَ: فَمِن أيْنَ لَنا الطَّعامُ؟ فَأنْزَلَ اللَّهُ: ﴿وإنْ خِفْتُمْ عَيْلَةً فَسَوْفَ يُغْنِيكُمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ إنْ شاءَ﴾ قالَ: فَأنْزَلَ اللَّهُ عَلَيْهِمُ المَطَرَ وكَثُرَ خَيْرُهم حِينَ ذَهَبَ المُشْرِكُونَ عَنْهم.وأخْرَجَ ابْنُ جَرِيرٍ وأبُو الشَّيْخِ، عَنْ سَعِيدِ بْنِ جُبَيْرٍ قالَ: لَمّا نَزَلَتْ: ﴿إنَّما المُشْرِكُونَ نَجَسٌ فَلا يَقْرَبُوا المَسْجِدَ الحَرامَ بَعْدَ عامِهِمْ هَذا﴾ شَقَّ ذَلِكَ عَلى أصْحابِ النَّبِيِّ ﷺ وقالُوا: مَن يَأْتِينا بِطَعامِنا وبِالمَتاعِ؟ فَنَزَلَتْ: ﴿وإنْ خِفْتُمْ عَيْلَةً﴾ الآيَةَ. وأخْرَجَ ابْنُ مَرْدُويَهْ عَنِ ابْنِ عَبّاسٍ قالَ: لَمّا نَفى اللَّهُ المُشْرِكِينَ عَنِ المَسْجِدِ الحَرامِ ألْقى الشَّيْطانُ في قُلُوبِ المُؤْمِنِينَ فَقالَ: مِن أيْنَ تَأْكُلُونَ وقَدْ نُفِيَ المُشْرِكُونَ وانْقَطَعَتْ عَنْكُمُ العِيرُ؟ قالَ اللَّهُ تَعالى: ﴿وإنْ خِفْتُمْ عَيْلَةً فَسَوْفَ يُغْنِيكُمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ إنْ شاءَ﴾ فَأمَرَهم بِقِتالِ أهْلِ الكِتابِ وأغْناهم مِن فَضْلِهِ.وأخْرَجَ ابْنُ أبِي شَيْبَةَ، وابْنُ المُنْذِرِ، وابْنُ أبِي حاتِمٍ، عَنْ مُجاهِدٍ في الآيَةِ قالَ: قالَ المُؤْمِنُونَ: قَدْ كُنّا نُصِيبُ مِن مَتاجِرِ المُشْرِكِينَ، فَوَعَدَهُمُ اللَّهُ أنْ يُغْنِيَهم مِن فَضْلِهِ عِوَضًا لَهم بِألّا يَقْرَبُوا المَسْجِدَ الحَرامَ، فَهَذِهِ الآيَةُ في أوَّلِ ”بَراءَةَ“ في القِراءَةِ، وفي آخِرِها التَّأْوِيلُ.وأخْرَجَ ابْنُ أبِي حاتِمٍ عَنْ عَطاءٍ قالَ: لا يَدْخُلِ الحَرَمَ كُلَّهُ مُشْرِكٌ وتَلا هَذِهِ الآيَةَ.وأخْرَجَ عَبْدُ الرَّزّاقِ والنَّحّاسُ في ناسِخِهِ عَنْ عَطاءٍ وعَمْرِو بْنِ دِينارٍ في قَوْلِهِ: ﴿فَلا يَقْرَبُوا المَسْجِدَ الحَرامَ﴾ قالا: يُرِيدُ الحَرَمَ كُلَّهُ، وفي لَفْظٍ: لا يَدْخُلِ الحَرَمَ كُلَّهُ مُشْرِكٌ.وأخْرَجَ عَبْدُ بْنُ حُمَيْدٍ، وابْنُ المُنْذِرِ، وابْنُ أبِي حاتِمٍ، عَنْ عِكْرِمَةَ في قَوْلِهِ: ﴿وإنْ خِفْتُمْ عَيْلَةً﴾ قالَ: الفاقَةَ.وأخْرَجَ ابْنُ أبِي حاتِمٍ عَنْ سَعِيدِ بْنِ جُبَيْرٍ في قَوْلِهِ: ﴿فَسَوْفَ يُغْنِيكُمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ﴾ قالَ: بِالجِزْيَةِ.وأخْرَجَ ابْنُ أبِي شَيْبَةَ وابْنُ المُنْذِرِ عَنِ الضَّحّاكِ مِثْلَهُ. وأخْرَجَ عَبْدُ الرَّزّاقِ عَنْ قَتادَةَ: ﴿فَسَوْفَ يُغْنِيكُمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ﴾ . قالَ: أغْناهُمُ اللَّهُ بِالجِزْيَةِ الجارِيَةِ.وأخْرَجَ أبُو الشَّيْخِ، عَنِ الحَسَنِ: ﴿إنَّما المُشْرِكُونَ نَجَسٌ﴾ . قالَ: قَذَرٌ. وأخْرَجَ أبُو الشَّيْخِ، عَنِ الأوْزاعِيِّ قالَ: كَتَبَ عُمَرُ بْنُ عَبْدِ العَزِيزِ أنْ يُمْنَعَ أنْ يَدْخُلَ اليَهُودُ والنَّصارى المَساجِدَ وأتْبَعَ نَهْيَهُ: ﴿إنَّما المُشْرِكُونَ نَجَسٌ﴾ .وأخْرَجَ أبُو الشَّيْخِ، عَنِ الحَسَنِ: ﴿إنَّما المُشْرِكُونَ نَجَسٌ﴾ فَمَن صافَحَهم فَلْيَتَوَضَّأْ.وأخْرَجَ أبُو الشَّيْخِ، وابْنُ مَرْدُويَهْ، عَنِ ابْنِ عَبّاسٍ قالَ: قالَ رَسُولُ اللَّهِ ﷺ: «مَن صافَحَ مُشْرِكًا فَلْيَتَوَضَّأْ أوْ لِيَغْسِلْ كَفَّيْهِ» .
[136] وقالَ قَتادَةُ: إنَّهُ يَجُوزُ ذَلِكَ لِلذِّمِّيِّ دُونَ المُشْرِكِ. ورُوِيَ، عَنْ أبِي حَنِيفَةَ أيْضًا أنَّهُ يَجُوزُ لَهم دُخُولُ الحَرَمِ والمَسْجِدِ الحَرامِ وسائِرِ المَساجِدِ. ونَهْيُ المُشْرِكِينَ عَنْ أنْ يَقْرَبُوا المَسْجِدَ الحَرامَ هو نَهْيٌ لِلْمُسْلِمِينَ عَنْ أنْ يُمَكِّنُوهم مِن ذَلِكَ، فَهو مِن بابِ قَوْلِهِمْ: لا أرَيَنَّكَ هاهُنا.
[137] وتدل الآية الكريمة، وهي قوله ﴿فَلَا يَقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ بَعْدَ عَامِهِمْ هَذَا﴾ أن المشركين بعد ما كانوا، هم الملوك والرؤساء بالبيت، ثم صار بعد الفتح الحكم لرسول اللّه والمؤمنين، مع إقامتهم في البيت، ومكة المكرمة، ثم نزلت هذه الآية.
[138] ﴿يٰأيُّها ٱلَّذِينَ آمَنُوۤاْ إنَّما ٱلْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ فَلا يَقْرَبُواْ ٱلْمَسْجِدَ ٱلْحَرامَ بَعْدَ عامِهِمْ هَٰذا﴾ فإنه تعالى أمر المؤمنين بأن يمنعوا من دخول المسجد الحرام كل مشرك ومشركة لأن المشرك نجس الظاهر والباطن فلا يحل دخولهم إلى المسجد الحرام وهو مكة والحرم حولها، ومن يومئذ لم يدخل مكة مشرك، وقوله تعالى ﴿وإنْ خِفْتُمْ عَيْلَةً﴾ أي فقراً لأجل انقطاع المشركين عن الموسم حيث كانوا يجلبون التجارة يبيعون ويشترون فيحصل نفع للمسلمين ﴿فَسَوْفَ يُغْنِيكُمُ ٱللَّهُ مِن فَضْلِهِ﴾ فامنعوا المشركين ولا تخافوا الفقر وقوله تعالى ﴿إن شَآءَ إنَّ ٱللَّهَ عَلِيمٌ حَكِيمٌ﴾ استثناء منه تعالى حتى تبقى قلوب المؤمنين متعلقة به سبحانه وتعالى راجية خائفة غير مطمئنة غافلة، وكونه تعالى عليماً حكيماً يرشح المعنى المذكور فإن ذا العلم والحكمة لا يضع شيئاً إلا في موضعه فلا بد لمن أراد رحمة الله أو فضل الله أن يجتهد أن يكون أهلاً لذلك، بالإيمان والطاعة العامة والخاصة.
[139] قوله تعالى: يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ، يعني: قذر ورجس، ولم يقل أنجاس، لأن النَّجَس مصدر، والمصدر لا يثنى ولا يجمع، فَلا يَقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرامَ بَعْدَ عامِهِمْ هذا فهذه الآية من الآيات التي قرأها عليهم علي بن أبي طالب بمكة، يعني: لا يدخلوا أرض مكة، وقال مقاتل: يعني: الحرم كله، وقال مالك بن أنس: لا يجوز للكفار أن يدخلوا المساجد، لأن الله تعالى قال: إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ كما أن الجنب لا يجوز له أن يدخل المسجد.
وقال الزهري: له أن يدخل جميع المساجد إلا المسجد الحرام، وهو قول الشافعي رحمه الله، وقال أبو حنيفة رضي الله عنه وأصحابه: يجوز للذمي أن يدخل جميع المساجد، لأن الكفار كانوا يدخلون مسجد المدينة إذا قدموا وافدين من قومهم. وهذه الآية نزلت في شأن أهل الحرب: إنهم لا يدخلون المسجد الحرام بغير أمان، ولا يكون لهم ولاية البيت. وروي عن جابر بن عبد الله أنه قال: «لا يدخلون المسجد الحرام إلا بإذن أو عهد» . ثم قال تعالى: وَإِنْ خِفْتُمْ عَيْلَةً، يعني: حاجة وفقراً. وقال الزجاج: العيلة الفقر، كما قال الشاعر: وَمَا يَدْرِي الفَقِيرُ مَتَى غِنَاه … وَلاَ يَدْرِي الغَنِيُّ مَتَى يَعِيلُ
ثم قال: فَسَوْفَ يُغْنِيكُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ أي من رزقه وذلك أنه لما منع المشركون من مكة، قال أناس من التجار لأهل مكة: من أين تأكلون؟ فنزل وَإِنْ خِفْتُمْ عَيْلَةً فَسَوْفَ يُغْنِيكُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ
[140] جابر عن عبد الله عن رسول الله ﷺ: لا يدخل الحرم إلا أهل الجزية أو عبد لرجل من المسلمين، ونساؤهم حل لكم، وقرأ: بَعْدَ عامِهِمْ هذا يعني العام الذي حج فيه أبو بكر رضي الله عنه عنه بالناس، ونادى علي كرم الله وجهه ببراءة وهو سنة تسع في الهجرة
وَإِنْ خِفْتُمْ عَيْلَةً الآية.قال المفسرون: وكان المشركون يجلبون إلى البيت الطعام ويتّجرون ويتبايعون، فلمّا منعوا من دخول الحرم شقّ ذلك على المسلمين، والقى الشيطان في قلوبهم الخوف وقال لهم: من أين تأكلون وتعيشون وقد بقي المشركون وانقطعت عنهم العير.
وفي مصحف عبد الله: وإن خفتم عايلة أي [حصلة] يعول عليكم أي يشق فَسَوْفَ يُغْنِيكُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وذلك أنه أنزل عليهم مطرا مدرارا فكثر خيرهم حين ذهب المشركون.
…. مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ يعني اليهود والنصارى يؤخذ منهم الجزية وألّا يقاتلوا، ويؤخذ الجزية أيضا من الصابئين والسامرة لأن سبيلهم في أهل الكتاب سبيل أهل البدع فيها، ويؤخذ الجزية أيضا من المجوس، وقد قيل: إنهم كانوا من أهل الكتاب فرفع كتابهم.
[141] وهذه الآية نَاسِخَةٌ، لما كان النبي عليه السلام، قد صالح عليه المشركين أن لا يَمْنَع أحد من البيت.
قال أبو حنيفة وأصحابه: لا يمنع اليهود والنصارى من دخول المسجد الحرام، ولا من غيره، ولا يمنع من ذلك إلا المشركون أهل الأوثان.
قال مالك: يمنع المشركون كلهم من أهل الكتاب وغيرهم من دخول الحرم، ودخول كل المساجد. وهو قول عمر بن عبد العزيز، وقتادة.
وقال الشافعي: يمنع المشركون جميعاً من دخول الحرم، ولا يمنعون من دخول سائر المساجد.
وقول الله عز وجل، في اليهود والنصارى: ﴿ٱتَّخَذُوۤاْ أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَاباً [مِّن دُونِ ٱللَّهِ مِّن دُونِ ٱللَّهِ]﴾ [التوبة: ٣١] الآية، يدلُّ على جوازهم تسميتهم مشركين، وقد نصّ الله على ذلك بقوله: ﴿عَمَّا يُشْرِكُونَ﴾ في آخر الآية. [در اینجا منظور اطلاق لفظ مشرک به کفار اهل کتاب و حتی شبه اهل کتاب به صورت لفظی و لغوی است نه حکمی و فقهی و شرعی]
هو العام الذي حج فيه أبو بكر رضي الله عنه، بالناس، ونادى عليّ بـ: “براءة” في الموسم، وذلك لتسع سنين مضين من الهجرة، وحجَّ النبي ﷺ حَجَّةَ الوَدَاعِ في العام المقبل سنة عشر من الهجرة.
وقوله: ﴿وَإِنْ خِفْتُمْ عَيْلَةً﴾.[أي]: إن خفتم، أيها المؤمنون، فقراً، بمنعنا المشركين أن يأتوكم إلى الحرم بالتجارات، ﴿فَسَوْفَ يُغْنِيكُمُ ٱللَّهُ مِن فَضْلِهِ﴾، فأغناهم الله بأخذ الجزية منهم بقوله: ﴿قَاتِلُواْ ٱلَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ بِٱللَّهِ﴾، إلى قوله: ﴿حَتَّىٰ يُعْطُواْ ٱلْجِزْيَةَ﴾.وقيل: أغناهم بإدْرَارِ المطر عليهم.
[142] وقوله تعالى: ﴿بَعْدَ عَامِهِمْ هَذَا﴾، قال قتادة: “يعني عام حج بالناس أبو بكر، وتلا علي سورة براءة”، وقال عطاء عن ابن عباس: “يريد: يوم الفتح”، وقال الزجاج: “هذا وقع سنة تسع من الهجرة، أُمر المسلمون بمنع المشركين من الحج”.
فأما الكلام في حكم هذه الآية: فروى جابر عن النبي -ﷺ- قال: “لا يدخل الحرم إلا أهل الجزية أو عبد رجل من المسلمين”( ذكره الثعلبي 6/ 92 بدون سند، ورواه بمعناه أحمد في “المسند” 3/ 392، وابن أبي حاتم 6/ 1776)….وقوله تعالى: ﴿وَإِنْ خِفْتُمْ عَيْلَةً﴾ العيلة: الفقر، … وقوله تعالى: ﴿إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ حَكِيمٌ﴾، قال ابن عباس: “عليم بما يصلحكم، حكيم فيما حكم في المشركين”.
[143] ﴿یَـٰۤأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُوۤا۟ إِنَّمَا ٱلۡمُشۡرِكُونَ نَجَسࣱ فَلَا یَقۡرَبُوا۟ ٱلۡمَسۡجِدَ ٱلۡحَرَامَ بَعۡدَ عَامِهِمۡ هَـٰذَاۚ وَإِنۡ خِفۡتُمۡ عَیۡلَةࣰ فَسَوۡفَ یُغۡنِیكُمُ ٱللَّهُ مِن فَضۡلِهِۦۤ إِن شَاۤءَۚ إِنَّ ٱللَّهَ عَلِیمٌ حَكِیمࣱ ٢٨
أَمَرَ تَعَالَى عِبَادَهُ الْمُؤْمِنَيْنِ الطَّاهِرِينَ دِينًا وَذَاتًا بِنَفْيِ الْمُشْرِكِينَ، الَّذِينَ هُمْ نَجَس دينًا، عن المسجد الْحَرَامِ، وَأَلَّا يَقْرَبُوهُ بَعْدَ نُزُولِ هَذِهِ الْآيَةِ. وَكَانَ نُزُولُهَا فِي سَنَةِ تِسْعٍ؛ وَلِهَذَا بَعَثَ رَسُولُ اللَّهِ ﷺ عَلِيًّا صُحْبَةَ أَبِي بَكْرٍ، رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمَا، عَامَئِذٍ، وَأَمَرَهُ أَنْ يُنَادِيَ فِي الْمُشْرِكِينَ: أَلَّا يَحُجَّ بعد العام مشرك، ولا يطوف بالبيت عريان. فَأَتَمَّ اللَّهُ ذَلِكَ، وَحَكَمَ بِهِ شَرْعًا وَقَدَرًا.
وقال عبد الرازق: أَخْبَرَنَا ابْنُ جُرَيْج، أَخْبَرَنِي أَبُو الزُّبَيْرِ، أَنَّهُ سَمِعَ جَابِرَ بْنَ عَبْدِ اللَّهِ يَقُولُ فِي قَوْلِهِ تَعَالَى: ﴿إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ فَلا يَقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ بَعْدَ عَامِهِمْ هَذَا﴾ إِلَّا أَنْ يَكُونَ عَبْدًا، أَوْ أَحَدًا مِنْ أَهْلِ الذِّمَّةِ(تفسير عبد الرزاق (١/٢٤٥)
وَقَدْ رُوِيَ مَرْفُوعًا مِنْ وَجْهٍ آخَرَ، فَقَالَ الْإِمَامُ أَحْمَدُ: حَدَّثَنَا حُسَين(حسن) حَدَّثَنَا شَرِيكٌ، عَنِ الْأَشْعَثِ -يَعْنِي: ابْنَ سَوَّار -عَنِ الْحَسَنِ، عَنْ جَابِرٍ قَالَ: قَالَ النَّبِيُّ ﷺ: “لَا يَدْخُلُ مَسْجِدَنَا بَعْدَ عَامِنَا هَذَا مُشْرِكٌ، إِلَّا أَهْلُ الْعَهْدِ وَخَدَمُهُمْ(وخدمكم) “( المسند (٣/٣٩٢) وقال الهيثمي في المجمع (٤/١٠) : “فيه أشعث بن سوار وفيه ضعف وقد وثق)
[144] وقوله عز وجل: يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ، قال ابن عباس وغيره:
معنى الشِّرْكَ هو الذي نَجَّسهم كنجاسة الخَمْر ، ونصَّ اللَّه سبحانه في هذه الآية على المُشْرِكِينَ، وعلى المَسْجِد الحرام، فقاسَ مالكٌ رحمه اللَّه وغيره جَميعَ الكُفَّار من أهْلِ الكتاب وغيرهم على المشركين، وقَاسَ سائرَ المساجِدِ على المَسْجِدِ الحرامِ، وَمَنَعَ مِنْ دخولِ الجميعِ في جميعِ المساجدِ، وقوَّةُ قوله سبحانه: فَلا يَقْرَبُوا يقتضي أمْرَ المسلمين بمَنْعهم.وقوله: بَعْدَ عامِهِمْ هذا، يريد: بعد عامِ تِسْعٍ من الهجرة، وهو عَامُ حَجَّ أبو بَكْرٍ بالنَّاس. وقوله سبحانه: وَإِنْ خِفْتُمْ عَيْلَةً، أي: فقْراً، فَسَوْفَ يُغْنِيكُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ، وكان المسلمون، لَمَّا مُنِعَ المشركون من المَوْسِم، وهم كانوا يجلبون الأطعمةَ والتجاراتِ، قَذَفَ الشيطان في نفوسهم الخَوْفَ من الفَقْر، وقالوا: مِنْ أيْنَ نعيش؟ فوعَدَهم اللَّه سبحانه بأنْ يغنيهم مِنْ فَضْله، فكان الأمر كما وعد اللَّه سبحانه، فأسلَمَتِ العربُ، فتمادَى حجُّهم وتَجْرُهم، وأغنى اللَّه من فضله بالجهادِ والظهورِ على الأُمَمِ.
[145] القَوْلُ في تَأْوِيلِ قَوْلِهِ تَعالى:﴿يا أيُّها الَّذِينَ آمَنُوا إنَّما المُشْرِكُونَ نَجَسٌ فَلا يَقْرَبُوا المَسْجِدَ الحَرامَ بَعْدَ عامِهِمْ هَذا وإنْ خِفْتُمْ عَيْلَةً فَسَوْفَ يُغْنِيكُمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ إنْ شاءَ إنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ حَكِيمٌ﴾ .﴿فَلا يَقْرَبُوا المَسْجِدَ الحَرامَ﴾ أيْ: لِحَجٍّ أوْ عُمْرَةٍ كَما كانُوا يَفْعَلُونَ في الجاهِلِيَّةِ،…
﴿بَعْدَ عامِهِمْ هَذا﴾ أيْ: بَعْدَ حَجِّ عامِهِمْ هَذا، وهو عامُ تِسْعٍ مِنَ الهِجْرَةِ، حِينَ أُمِّرَ أبُو بَكْرٍ عَلى المَوْسِمِ، وتَقَدَّمَ لَنا أنَّ النَّبِيَّ ﷺ أتْبَعَ أبا بَكْرٍ بِعَلِيٍّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُما، لِيُنادِيَ في المُشْرِكِينَ: ««ألّا يَحُجَّ بَعْدَ هَذا العامِ مُشْرِكٌ، ولا يَطُوفَ بِالبَيْتِ عُرْيانٌ»» . فَأتَمَّ اللَّهُ ذَلِكَ، وحَكَمَ بِهِ شَرْعًا وقَدَرًا.
﴿وإنْ خِفْتُمْ عَيْلَةً﴾ أيْ: فَقْرًا بِسَبَبِ مَنعِهِمْ مِنَ الحَرَمِ، لِانْقِطاعِ أرْفاقٍ كانَتْ لَكم مِن قُدُومِهِمْ ﴿فَسَوْفَ يُغْنِيكُمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ إنْ شاءَ﴾ أيْ: مِن فَتْحِ البِلادِ، وحُصُولِ المَغانِمِ، وأخْذِ الجِزْيَةِ، وتَواجُهِ النّاسِ مِن أقْطارِ الأرْضِ.
[146] وقَوْلُهُ: ﴿فَلا يَقْرَبُوا المَسْجِدَ﴾ ظاهِرُهُ نَهْيٌ لِلْمُشْرِكِينَ عَنِ القُرْبِ مِنَ المَسْجِدِ الحَرامِ. ومُواجَهَةُ المُؤْمِنِينَ بِذَلِكَ تَقْتَضِي نَهْيَ المُسْلِمِينَ عَنْ أنْ يَقْرُبَ المُشْرِكُونَ المَسْجِدَ الحَرامَ. جَعَلَ النَّهْيَ في صُورَةِ نَهْيِ المُشْرِكِينَ عَنْ ذَلِكَ مُبالَغَةً في نَهْيِ المُؤْمِنِينَ حِينَ جُعِلُوا مُكَلَّفِينَ بِانْكِفافِ المُشْرِكِينَ عَنِ الِاقْتِرابِ مِنَ المَسْجِدِ الحَرامِ مِن بابِ قَوْلِ العَرَبِ ”لا أرَيَنَّكَ هاهُنا“ فَلَيْسَ النَّهْيُ لِلْمُشْرِكِينَ عَلى ظاهِرِهِ.
… والمَقْصُودُ مِنَ النَّهْيِ عَنِ اقْتِرابِهِمْ مِنَ المَسْجِدِ الحَرامِ النَّهْيُ عَنْ حُضُورِهِمُ الحَجَّ لِأنَّ مَناسِكَ الحَجِّ كُلَّها تَتَقَدَّمُها زِيارَةُ المَسْجِدِ الحَرامِ وتَعْقُبُها كَذَلِكَ، ولِذَلِكَ لَمّا نَزَلَتْ (بَراءَةٌ) أرْسَلَ النَّبِيءُ ﷺ بِأنْ يُنادى في المَوْسِمِ أنْ لا يَحُجَّ بَعْدَ العامِ مُشْرِكٌ وقَرِينَةُ ذَلِكَ تَوْقِيتُ ابْتِداءِ النَّهْيِ بِما بَعْدَ عامِهِمُ الحاضِرِ. فَدَلَّ عَلى أنَّ النَّهْيَ مَنظُورٌ فِيهِ إلى عَمَلٍ يَكْمُلُ مَعَ اقْتِرابِ اكْتِمالِ العامِ وذَلِكَ هو الحَجُّ.
﴿وإنْ خِفْتُمْ عَيْلَةً فَسَوْفَ يُغْنِيكُمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ إنْ شاءَ إنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ حَكِيمٌ﴾عُطِفَ عَلى جُمْلَةِ النَّهْيِ. والمَقْصُودُ مِن هَذِهِ الجُمْلَةِ: وعْدُ المُؤْمِنِينَ بِأنْ يُغْنِيَهُمُ اللَّهُ عَنِ المَنافِعِ الَّتِي تَأْتِيهِمْ مِنَ المُشْرِكِينَ حِينَ كانُوا يَفِدُونَ إلى الحَجِّ فَيُنْفِقُونَ ويُهْدُونَ الهَدايا فَتَعُودُ مِنهم مَنافِعُ عَلى أهْلِ مَكَّةَ وما حَوْلَها، وقَدْ أصْبَحَ أهْلُها مُسْلِمِينَ فَلا جَرَمَ أنَّ ما يَرِدُ إلَيْها مِن رِزْقٍ يَعُودُ عَلى المُؤْمِنِينَ.
والعَيْلَةُ: الِاحْتِياجُ والفَقْرُ أيْ إنَّ خَطَرَ في نُفُوسِكم خَوْفُ الفَقْرِ مِنِ انْقِطاعِ الإمْدادِ عَنْكم بِمَنعِ قَبائِلَ كَثِيرَةٍ مِنَ الحَجِّ فَإنَّ اللَّهَ سَيُغْنِيكم عَنْ ذَلِكَ. وقَدْ أغْناهُمُ اللَّهُ بِأنْ هَدى لِلْإسْلامِ أهْلَ تَبالَةَ وجُرَشَ مِن بِلادِ اليَمَنِ، فَأسْلَمُوا عَقِبَ ذَلِكَ، وكانَتْ بِلادُهم بِلادَ خَصْبٍ وزَرْعٍ فَحَمَلُوا إلى مَكَّةَ الطَّعامَ والمِيرَةَ، وأسْلَمَ أيْضًا أهْلُ جُدَّةَ وبَلَدِهِمْ مَرْفَأٌ تَرِدُ إلَيْهِ الأقْواتُ مِن مِصْرَ وغَيْرِها، فَحَمَلُوا الطَّعامَ إلى مَكَّةَ، وأسْلَمَ أهْلُ صَنْعاءَ مِنَ اليَمَنِ، وبَلَدِهِمْ تَأْتِيهِ السُّفُنُ مِن أقالِيمَ كَثِيرَةٍ مِنَ الهِنْدِ وغَيْرِها.
وقَوْلُهُ: (إنْ شاءَ) يَفْتَحُ لَهم بابَ الرَّجاءِ مَعَ التَّضَرُّعِ إلى اللَّهِ في تَحْقِيقِ وعْدِهِ لِأنَّهُ يَفْعَلُ ما يَشاءُ.
وقَوْلُهُ: ﴿إنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ حَكِيمٌ﴾ تَعْلِيلٌ لِقَوْلِهِ: ﴿وإنْ خِفْتُمْ عَيْلَةً﴾ أيْ أنَّ اللَّهَ يُغْنِيكم لِأنَّهُ يَعْلَمُ ما لَكم مِنَ المَنافِعِ مِن وِفادَةِ القَبائِلِ، فَلَمّا مَنَعَكم مِن تَمْكِينِهِمْ مِنَ الحَجِّ لَمْ يَكُنْ تارِكًا مَنفَعَتَكم فَقَدَّرَ غِناكم عَنْهم بِوَسائِلَ أُخْرى عَلِمَها وأحْكَمَ تَدْبِيرَها.
[147] قاعده طهارت اهل کتاب-پورتال امام خمینی / نیز: جبار حسین (۱۹۸۹). «هیچ دلیل قانع کنندهای بر نجاست اهل کتاب نداریم، و بلکه آنچه ادله بر آن دلالت میکند طهارت اهل کتاب است». طهارت و نجاست اهل کتاب با رویکرد نظریه امام خمینی (س) (پایاننامه). قم: جامعة المصطفی عالمیه- مجتمع آموزشی عالی امام خمینی (س).
[148] س 313: بعضی از فقها اعتقاد به نجاست اهل کتاب دارند و بعضی دیگر به طهارت آنها، رأی جنابعالی چیست؟
ج: نجاست ذاتى اهل کتاب معلوم نيست. به نظر ما آنها محکوم به طهارت ذاتى هستند.
س 314: آیا آن دسته از اهل کتاب که از جهت اعتقادی ایمان به رسالت خاتم النبیین(صلیالله علیه وآله) دارند، ولی بر اساس روش و عادتهای پدران و اجدادشان عمل میکنند، در طهارت حکم کافر را دارند یا خیر؟
ج: مجرد اعتقاد به رسالت خاتم النبيين(صلى الله عليه وآله) براى اجراى حکم اسلام در مورد آنان کافى نيست. ولى اگر از اهل کتاب محسوب شوند، محکوم به طهارت هستند.
س 316: مقصود از اهل کتاب چه کسانی است؟ معیاری که حدود معاشرت با آنها را مشخص کند چیست؟
ج: مقصود از اهل کتاب هر کسى است که اعتقاد به يکى از اديان الهى داشته و خود را از پيروان پيامبرى از پيامبران الهى(على نبينا وآله وعليهمالسلام) بداند و يکى از کتابهاى الهى را که بر انبياء عليهم السلام نازل شده، داشته باشند مانند يهود، نصارى، زرتشتىها و همچنين صابئين که بر اساس تحقيقات ما از اهل کتاب هستند و حکم آنها را دارند. معاشرت با پيروان اين اديان با رعايت ضوابط و اخلاق اسلامى اشکال ندارد.
س 322: تعداد زیادی از مردم در خوزستان زندگی میکنند که خود را «صابئه» مینامند و ادعای پیروی از پیامبر خدا حضرت یحیی(علیهالسلام) را دارند و میگویند کتاب او نزد ما موجود است. نزد علمای ادیان ثابت شده که آنها همان صابئون هستند که در قرآن آمده است. لطفاً بیان فرمایید که این گروه از اهل کتاب هستند یا خیر؟
ج: گروه مذکور در حکم اهل کتاب هستند.
س 332: آیا صندلیهای ماشین و قطاری که مورد استفاده مشترک مسلمانان و کافران است، با این که کفّار در بعضی از مکانها بیشتر از مسلمانها هستند و حرارت هوا باعث ترشح عرق و حتی سرایت رطوبت میشود، محکوم به طهارت است؟
ج: کافر اهل کتاب محکوم به طهارت است، و در هر صورت در مورد اشياء مورد استفاده مشترک کفّار و مسلمين با عدم علم به نجاست، حکم به طهارت آنها مىشود.
محمدحسین فلاحزاده (عضو دفتر استفتائات آیت الله خامنهای و رئیس مرکز موضوعشناسی احکام فقهی) نیز در پاسخ به سوالهایی در مورد چگونگی ارتباط با غیر مسلمانان چنین پاسخ دادهاست: از دیدگاه آیت الله خامنهای پیروان ادیان مسیحی، زرتشتی، یهودی و صابئی پاک هستند و خوردن غذاهای تهیه شده توسط آنان (به جز گوشتی که توسط آنان ذبح شده باشد) نیز اشکال ندارد. آیت الله خامنهای خود نیز در مواردی از غذاهای تهیه شده توسط اهل کتاب تناول نمودهاست. («مسیحیان ایران از انقلاب و جنگ سربلند بیرون آمدند»، دفتر حفظ و نشر آثار آیت الله خامنهای)
[149] مجمع الفائده والبرهان, مقدس اردبیلى, ج319/1, مؤسسه نشر اسلامى وابسته به جامعه مدرسین قم./ فدلالته على الکل موقوف على اثبات کونهم جمیعاً مشرکین و هو لایخلو عن اشکالٍ.
[150] تفسیر (کاشف) محمد جواد مغنیه, ج28/4, دارالعلم للملایین, بیروت./ ونرید بالأنسان النجس، الجاحد وعابد الأوثان اما اهل الکتاب فقد اثبتنا طهارتهم.
[151] محمدحسن بنیهاشمی، توضیح المسائل مراجع، قم، دفتر انتشارات اسلامی، ۱۳۷۸، ج۱، ص۸۵ و84 / پرسش: آیا جایز است کسی از ظرفی استفاده کند که قبلا از آن ظرف یک کافر اهل کتاب مثلا مسیحی استفاده کرده باشد ؟و خلاصه اینکه آیا کفار اهل کتاب نیز مانند کفار بدون کتاب نجس هستند یا نه؟
پاسخ: کافر کتابی پاک است .
پرسش: اهل کتاب که در ایران زندگی می کنند چه حکمی دارند و آیا استفاده از محصولات آنها مانند سوسیس و کالباس جایز است یا خیر؟
پاسخ: محکوم به طهارت اند و اگر محصولات مزبور از بازار مسلمانان تهیه شود استفاده ار آن مانعی ندارد، و احتمال دهد که فروشنده تذکیه حیوان آن را احراز نموده.
[152] محمدحسن بنیهاشمی، توضیح المسائل مراجع، قم، دفتر انتشارات اسلامی، ۱۳۷۸، ج۱، ص۸۵ و ۸۴
[153] مجموع فتاوى الشيخ ابن باز” (4/274) ./ والأقرب أن أهل الكتاب داخلون في المشركين والمشركات عند الإطلاق رجالهم ونساؤهم ؛ لأنهم كفار مشركون بلا شك ، ولهذا يمنعون من دخول المسجد الحرام ، لقوله عز وجل : ( يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ فَلا يَقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ بَعْدَ عَامِهِمْ هَذَا ) التوبة/28. ولو كان أهل الكتاب لا يدخلون في اسم المشركين عند الإطلاق لم تشملهم هذه الآية
[154] تفسير ابن كثير (5/ 83-84)./ وقال ابن أبي حاتم: حدثنا أبي حدثنا محمد بن حاتم بن سليمان المؤدب حدثنا القاسم بن مالك يعني المزني حدثنا إسماعيل بن سميع عن أبي مالك الغفاري قال: نزلت هذه الآية ﴿وَلَا تَنْكِحُوا الْمُشْرِكَاتِ حَتَّى يُؤْمِنَّ﴾[البقرة: 221]، قال: فحجز الناس عنهن حتى نزلت الآية التي بعدها ﴿وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ مِنْ قَبْلِكُمْ﴾[المائدة: 5]، فنكح الناس نساء أهل الكتاب، وقد تزوج جماعة من الصحابة من نساء النصارى ولم يروا بذلك بأسا أخذا بهذه الآية الكريمة ﴿وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ مِنْ قَبْلِكُمْ﴾[المائدة: 5]، فجعلوا هذه مخصصة للتي في سورة البقرة ﴿وَلَا تَنْكِحُوا الْمُشْرِكَاتِ حَتَّى يُؤْمِنَّ﴾[البقرة: 221]، إن قيل بدخول الكتابيات في عمومها وإلا فلا معارضة بينها وبينها؛ لأن أهل الكتاب قد انفصلوا في ذكرهم عن المشركين في غير موضع كقوله تعالى: ﴿لَمْ يَكُنِ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ وَالْمُشْرِكِينَ مُنْفَكِّينَ حَتَّى تَأْتِيَهُمُ الْبَيِّنَةُ﴾[البينة: 1]، وكقوله: ﴿وَقُلْ لِلَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ وَالْأُمِّيِّينَ أَأَسْلَمْتُمْ فَإِنْ أَسْلَمُوا فَقَدِ اهْتَدَوْا﴾[آل عمران: 20] الآية)
[155] المغني لابن قدامة 6/589 – 590 / ليس بين أهل العلم بحمد الله اختلاف في حل حرائر نساء أهل الكتاب، وممن روي عنه ذلك عمر وعثمان وطلحة وحذيفة وسلمان وجابر وغيرهم، قال ابن المنذر: ولا يصح عن أحد من الأوائل أنه حرم ذلك، وروى الخلال بإسناده أن حذيفة وطلحة والجارود بن المعلى وأذينة العبدي تزوجوا نساء من أهل الكتاب، وبه قال سائر أهل العلم، وحرمته الإمامية تمسكا بقوله تعالى ﴿وَلَا تَنْكِحُوا الْمُشْرِكَاتِ حَتَّى يُؤْمِنَّ﴾[البقرة: 221]، ﴿وَلَا تُمْسِكُوا بِعِصَمِ الْكَوَافِرِ﴾[الممتحنة: 10] ولنا قول الله تعالى: ﴿الْيَوْمَ أُحِلَّ لَكُمُ الطَّيِّبَاتُ﴾[المائدة: 5] إلى قوله: ﴿وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ مِنْ قَبْلِكُمْ إِذَا آتَيْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ﴾[المائدة: 5] وإجماع الصحابة، فأما قوله سبحانه: ﴿وَلَا تَنْكِحُوا الْمُشْرِكَاتِ﴾[البقرة: 221] فروي عن ابن عباس – رضي الله عنهما – أنها نسخت بالآية التي في سورة المائدة، وكذلك ينبغي أن يكون ذلك في الآية الأخرى؛ لأنهما متقدمتان والآية التي في المائدة متأخرة عنهما، وقال آخرون ليس هذا نسخا فإن لفظ المشركين بإطلاقه لا يتناول أهل الكتاب بدليل قوله سبحانه: ﴿لَمْ يَكُنِ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ وَالْمُشْرِكِينَ مُنْفَكِّينَ﴾[البينة: 1] وقوله تعالى: ﴿إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ وَالْمُشْرِكِينَ﴾[البينة: 6] وقوله -عزّ وجلّ-: ﴿لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَةً لِلَّذِينَ آمَنُوا الْيَهُودَ وَالَّذِينَ أَشْرَكُوا﴾[المائدة: 82] وقوله تعالى: ﴿مَا يَوَدُّ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ وَلَا الْمُشْرِكِينَ﴾[البقرة: 105] وسائر آي القرآن يفصل بينهما، فدل على أن لفظة المشركين بإطلاقها غير متناولة لأهل الكتاب، وهذا معنى قول سعيد بن جبير وقتادة
[156] مسلم1456/ صحيح أبي داود 2155 / : أنَّ رَسولَ اللهِ صَلَّى اللَّهُ عليه وَسَلَّمَ يَومَ حُنَيْنٍ بَعَثَ جَيْشًا إلى أَوْطَاسٍ، فَلَقُوا عَدُوًّا، فَقَاتَلُوهُمْ فَظَهَرُوا عليهم، وَأَصَابُوا لهمْ سَبَايَا، فَكَأنَّ نَاسًا مِن أَصْحَابِ رَسولِ اللهِ صَلَّى اللَّهُ عليه وَسَلَّمَ تَحَرَّجُوا مِن غِشْيَانِهِنَّ مِن أَجْلِ أَزْوَاجِهِنَّ مِنَ المُشْرِكِينَ، فأنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ في ذلكَ: {وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ النِّسَاءِ إلَّا ما مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ}[النساء:24]، أَيْ: فَهُنَّ لَكُمْ حَلَالٌ إذَا انْقَضَتْ عِدَّتُهُنَّ.
[157] (جواهر الکلام), ج35/30. / لأن المتبادر من الشرک فى اطلاق الشرع غیر اهل الکتاب, کما یؤیده عطف المشرکین على اهل الکتاب وبالعکس فى کثیر من الآیات وهذا لاینافى اعتقادهم ما یوجب الشرک, اذ لیس الغرض نفى الشرک عنهم, بل عدم تبادره من اطلاق لفظ المشرک…
[158] امام شافعی ، الأم/ ج5، كتاب الحكم في قتال المشركين ومسألة مال الحربي/الخلاف فيمن تؤخذ منه الجزية ومن لا تؤخذ،ص 584
[159] الخراج؛ لأبي يوسف ص: 123./ ويقول أبو يوسف: ولا يَحِل للوالي أن يَدَعَ أحدًا من النصارى واليهود والمجوس والصابئين والسامرة إلا أخذ منه الجزية، ولا يرخَّص لأحد منهم ترك شيء من ذلك، ولا يحل أن يدع واحدًا ويأخذ من واحد، ولا يسعى لذلك
[160] أخرجه الإمام مالك في الموطأ، كتاب الزكاة، باب: جزية أهل الكتاب والمجوس، رقم 618./ تجب الجزية على أهل الكتاب بنص القرآن، وهم اليهود والنصارى، وتجب على المجوس ، بنص حديث رسول الله – صلى الله عليه وسلم – لما روي عن عمر بن الخطاب – رضي الله عنه – أنه سئل عن المجوس، قال: ما أدري ما أصنع بهم وليسوا بأهل الكتاب؟ فقال عبدالرحمن بن عوف: سمعت رسول الله – صلى الله عليه وسلم – يقول: ((سُنُّوا بهم سنة أهل الكتاب)) ،
[161] الأموال لأبي عبيد ص: 44، 45؛ تحقيق محمد خليل هراس، ط. مكتبة الكليات الأزهرية سنة 1968 م – 1388هـ الأولى. / قال الشافعى: وتقبل من المجوس، لحديث: سنوا بهم سنة أهل الكتاب ـ أى: في أخذ الجزية منهم، وبه قال أبو ثور، وهو مذهب الثورى وأبي حنيفة وأصحابه
[162] الأحكام السلطانية والولايات الدينية؛ لأبي الحسن الماوردي ص: 143 بتصرف، ط مصطفى الحلبي الثانية سنة 1386هـ – 1966م، والأحكام السلطانية؛ لأبي يعلى الفراء ص: 137 بتصرف، ط مصطفى الحلبي سنة 1357هـ، والخراج لأبي يوسف ص: 122./ وتؤخذ من الصابئين والسامرة ؛ إذ وافَقوا اليهود والنصارى في أصل مُعتقَدهم، وإن خالَفوهم في فروعه،
[163] بدائع الصنائع؛ للكاساني (7: 111) بتصرف، ط. دار الكتب العلمية الثانية، سنة 1406هـ – 1986 م./ استثنى “الحنفية” منهم عبدة الكواكب، فتؤخذ منهم الجزية إذا كانوا عجمًا فقط.
[164] المدونة الكبرى؛ للإمام مالك (3: 43- 46) ، ط. مطبعة السعادة الأولى سنة 1323 هـ، الجامع لأحكام القرآن (8: 110).
[165] المدونة الكبرى (3: 46)، الأموال؛ لأبي عبيد ص: 43، 45 بتصرف.
[166] الإمام الشافعي، الأم ، ج4 صص 182 – 184 ، ط. دار الفكر الثانية 1403هـ، 1983 م./ به عنوان مثال امام شافعی در همین مساله ی جزیه در «الام» بعد از آنکه توضیحاتی در مورد حکم «مُشْرِكُو أَهْلِ الْأَوْثَانِ» می دهد، می گوید: فَفَرَّقَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ كَمَا شَاءَ لَا مُعَقِّبَ لِحُكْمِهِ بَيْنَ قِتَالِ أَهْلِ الْأَوْثَانِ فَفَرَضَ أَنْ يُقَاتَلُوا حَتَّى يُسْلِمُوا وَقَتْلِ أَهْلِ الْكِتَابِ فَفَرَضَ أَنْ يُقَاتَلُوا حَتَّى يُعْطُوا الْجِزْيَةَ، أَوْ أَنْ يُسْلِمُوا وَفَرَّقَ اللَّهُ تَعَالَى بَيْنَ قِتَالِهِمْ. / باز امام شافعی رحمه الله در تفسیر: « أُمِرْت أَنْ أُقَاتِلَ النَّاسَ حَتَّى يَقُولُوا لَا إلَهَ إلَّا اللَّهُ »( بخاری 25) می گوید: وَلَكِنَّ أُولَئِكَ النَّاسَ أَهْلُ الْأَوْثَانِ وَاَلَّذِينَ أَمَرَ اللَّهُ أَنْ تُقْبَلَ مِنْهُمْ الْجِزْيَةُ أَهْلُ الْكِتَابِ، وَالدَّلِيلُ عَلَى ذَلِكَ مَا وَصَفْت مِنْ فَرْقِ اللَّهِ بَيْنَ الْقِتَالَيْنِ، وَلَا يُخَالِفُ أَمْرَ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ أَنْ يُقَاتِلَ الْمُشْرِكُونَ حَتَّى يَكُونَ الدِّينُ لِلَّهِ وَيُقْتَلُوا حَيْثُ وُجِدُوا حَتَّى يَتُوبُوا وَيُقِيمُوا الصَّلَاةَ وَأَمْرُ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ بِقِتَالِ أَهْلِ الْكِتَابِ حَتَّى يُعْطُوا الْجِزْيَةَ، وَلَا تُنْسَخُ وَاحِدَةٌ مِنْ الْآيِ غَيْرَهَا، وَلَا وَاحِدَ مِنْ الْحَدِيثَيْنِ غَيْرَهُ وَكُلٌّ فِيمَا أَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ ثُمَّ سَنَّ رَسُولُهُ فِيهِ.
[167] الكافي؛ لابن قدامة (3: 351) بتصرف، ط. المكتب الإسلامي بدمشق.
[168] روحاللّه شریعتی، حقوق و وظایف غیرمسلمانان در جامعه اسلامی، ج۱، ص ۲۰۰ـ۲۰۱، قم ۱۳۸۱ ش.
[169] سلطة ولي الأمر في فرض وظائف مالية “الضرائب” دراسة فقهية مقارنة رسالة ماجستير؛ د/ صلاح الدين عبدالحليم سلطان، ط. هجر الأولى سنة 1988م.
[170] قَاتِلُوا الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَلَا بِالْيَوْمِ الْآخِرِ وَلَا يُحَرِّمُونَ مَا حَرَّمَ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَلَا يَدِينُونَ دِينَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ حَتَّىٰ يُعْطُوا الْجِزْيَةَ عَن يَدٍ وَهُمْ صَاغِرُونَ (توبه/29)
[171] القرطبي، تفسير القرطبي – ج ٨ – الصفحة ١١٠ / قال القرطبى ما ملخصه: وقد اختلف العلماء فيمن تؤخذ منه الجزية فقال الشافعى: لا تقبل الجزية إلا من أهل الكتاب خاصة، عربا كانوا أو عجماً لهذه الآية، فإنهم هم الذين خصوا بالذكر فتوجه الحكم إليهم دون من سواهم، لقوله تعالى في شأن المشركين: فاقتلوا المشركين حَيْثُ وَجَدتُّمُوهُمْ ـ ولم يقل: حتى يعطوا الجزية كما قال في أهل الكتاب.
[172]فخر الدين الرازي، تفسير الرازي/ قَوْلُهُ تَعالى: ﴿قاتِلُوا الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ ولا بِاليَوْمِ الآخِرِ ولا يُحَرِّمُونَ ما حَرَّمَ اللَّهُ ورَسُولُهُ ولا يَدِينُونَ دِينَ الحَقِّ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الكِتابَ حَتّى يُعْطُوا الجِزْيَةَ عَنْ يَدٍ وهم صاغِرُونَ﴾ اعْلَمْ أنَّهُ تَعالى لَمّا ذَكَرَ حُكْمَ المُشْرِكِينَ في إظْهارِ البَراءَةِ عَنْ عَهْدِهِمْ، وفي إظْهارِ البَراءَةِ عَنْهم في أنْفُسِهِمْ، وفي وُجُوبِ مُقاتَلَتِهِمْ، وفي تَبْعِيدِهِمْ عَنِ المَسْجِدِ الحَرامِ، وأوْرَدَ الإشْكالاتِ الَّتِي ذَكَرُوها، وأجابَ عَنْها بِالجَواباتِ الصَّحِيحَةِ ذَكَرَ بَعْدَهُ حُكْمَ أهْلِ الكِتابِ، وهو أنْ يُقاتَلُوا إلى أنْ يُعْطُوا الجِزْيَةَ، فَحِينَئِذٍ يُقَرُّونَ عَلى ما هم عَلَيْهِ بِشَرائِطَ، ويَكُونُونَ عِنْدَ ذَلِكَ مِن أهْلِ الذِّمَّةِ والعَهْدِ،
[173] والمقصود بقوله : ( مِنَ الذين أُوتُواْ الكتاب ) تميزهم عن المشركين عبدة الأوثان فى الحكم ، لأن حكم هؤلاء قتالهم حتى يسلموا ، أما حكم أهل الكتاب فهو القتال ، أو الإِسلام ، أو الجزية.
[174] وَقَدِ استدلَّ بِهَذِهِ الْآيَةِ الْكَرِيمَةِ مَن يَرَى أَنَّهُ لَا تُؤْخَذُ الْجِزْيَةُ إِلَّا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ، أَوْ مِنْ أَشْبَاهِهِمْ كَالْمَجُوسِ، لِمَا صَحَّ فِيهِمُ الْحَدِيثِ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ﷺ أَخَذَهَا مِنْ مَجُوسِ هَجَرَ وَهَذَا مَذْهَبُ الشَّافِعِيِّ، وَأَحْمَدَ -فِي الْمَشْهُورِ عَنْهُ -وَقَالَ أَبُو حَنِيفَةَ، رَحِمَهُ اللَّهُ: بَلْ تُؤْخَذُ مِنْ جَمِيعِ الْأَعَاجِمِ، سَوَاءٌ كَانُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ أَوْ مِنَ الْمُشْرِكِينَ، وَلَا تُؤْخَذُ مِنَ الْعَرَبِ إِلَّا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ.
وَقَالَ الْإِمَامُ مَالِكٌ: بَلْ يَجُوزُ أَنْ تُضْرَبَ الْجِزْيَةُ عَلَى جَمِيعِ الْكُفَّارِ من كتابيٍّ، ومجوسي، ووثني، وَغَيْرِ ذَلِكَ، وَلِمَأْخَذِ هَذِهِ الْمَذَاهِبِ وَذِكْرِ أَدِلَّتِهَا مَكَانٌ غَيْرُ هَذَا، واللَّهُ أَعْلَمُ.
[175] صحيح أبي داود 3029
[176] امام شافعی ، الأم/ ج5، كتاب الحكم في قتال المشركين ومسألة مال الحربي/الخلاف فيمن تؤخذ منه الجزية ومن لا تؤخذ،ص 584 / وأهل الإسلام يأخذوها حتى الساعة من العرب قد صالح النبي ﷺ أكيدر الغساني في غزوة تبوك وصالح أهل نجران واليمن ومنهم عرب وعجم. وصالح عمر رضي الله تعالى عنه نصارى بني تغلب وبني نمير إذ كانوا كلهم يدينون دين أهل الكتاب وهم تؤخذ منهم الجزية إلى اليوم
[177] مطهری، آشنایی با قرآن، ۱۴: ۲۴۱ و ۲۴۲.
[178] صحیح ترمذی 1604
[179] ابن سعد، طبقات الکبری، ج364/1, دار صادر, بیروت.
[180] الفتاوى الكبرى لابن تيمية، کتاب الجهاد (3/ 562- 561)/ هَؤُلَاءِ التَّتَارَ لَا يُقَاتِلُونَ عَلَى دِينِ الْإِسْلَامِ بَلْ يُقَاتِلُونَ النَّاسَ حَتَّى يَدْخُلُوا فِي طَاعَتِهِمْ، فَمَنْ دَخَلَ فِي طَاعَتِهِمْ كَفُّواعَنْهُ. وَإِنْ كَانَ مُشْرِكًا أَوْ نَصْرَانِيًّا أَوْ يَهُودِيًّا وَمَنْ لَمْ يَدْخُلْ كَانَ عَدُوًّا لَهُمْ وَإِنْ كَانَ مِنْ الْأَنْبِيَاءِ وَالصَّالِحِينَ
[181] الفتاوى الكبرى لابن تيمية، کتاب الجهاد (3/543)