«التَتَرُّس» اصطلاحی جهت کسب مصلحتی «ضروری، قطعی و کلی»؛ یا ابزاری جهت توجیه «انحراف» و «جنایت» (1)

«التَتَرُّس» اصطلاحی جهت کسب مصلحتی «ضروری، قطعی و کلی»؛ یا ابزاری جهت توجیه «انحراف» و «جنایت» (1)

شیخ المجاهد : ابوحمزه المهاجر هورامی  حفظه الله [1]

الله تعالی می فرماید: فَقَاتِلْ فِي سَبِيلِ اللَّـهِ لَا تُكَلَّفُ إِلَّا نَفْسَكَ ۚ(در راه خدا بجنگ (حتي اگر هم تنها باشي) تو جز مسؤول خود نيستي) وَحَرِّضِ الْمُؤْمِنِينَ (و مؤمنان را (هم به جنگ دعوت و) ترغيب و تحريك کن.)عَسَى اللَّـهُ أَن يَكُفَّ بَأْسَ الَّذِينَ كَفَرُوا ۚ(امید است كه الله قدرت‌كافران را باز گيرد و از قدرت کافران جلوگیرى کند) وَاللَّـهُ أَشَدُّ بَأْسًا وَأَشَدُّ تَنكِيلًا (نسا/۸۴) و قدرت خدا بيشتر و مجازات او سخت‌تر است.‏

در این راستا و در لبیک به این دستور الله تعالی رسول الله صلی الله علیه وسلم  مي فرمايد:

  • لا تَزَالُ عِصَابَةٌ مِن أُمَّتي يُقَاتِلُونَ علَى أَمْرِ اللهِ، قَاهِرِينَ لِعَدُوِّهِمْ، لا يَضُرُّهُمْ مَن خَالَفَهُمْ، حتَّى تَأْتِيَهُمُ السَّاعَةُ وَهُمْ علَى ذلكَ.[2] گروهی از امتم «همواره» و پیوسته و همیشه به دستور خداوند می جنگند در حالی که بردشمنانشان غالب هستند و مخالفت ديگران به ایشان ضرر می زنند، اینان تا روز قیامت، بر این حالت هستند.
  • جابر بن عبدالله رضی الله عنه نیزمی‌گوید: شنیدم که رسول الله صلی الله علیه و سلم می فرماید: لا تَزالُ طائِفَةٌ مِن أُمَّتي يُقاتِلُونَ علَى الحَقِّ ظاهِرِينَ إلى يَومِ القِيامَةِ[3] هميشه و «پیوسته» گروهی از امت من، تا روز قیامت، به خاطرحق می جنگند و بر همگان ظاهراند و پيروز خواهند بود.
  • همچنین از جابر بن سمره رضی الله عنه از رسول الله صلی الله علیه و سلم روایت است که فرمود: لَنْ يَبْرَحَ هذا الدِّينُ قائِمًا، يُقاتِلُ عليه عِصابَةٌ مِنَ المُسْلِمِينَ، حتَّى تَقُومَ السَّاعَةُ.[4] این دین «همواره » پابرجاست، گروهی از مسلمانان به خاطر آن می جنگند، تا اینکه قیامت بر پا شود.
  • ابو نُجَيْد عمران بن حُصَين رضی الله عنه از رسول الله صلی الله علیه وسلم روایت کرده است که فرموده است: «لَا تَزَالُ طَائِفَةٌ مِنْ أُمَّتِي يُقَاتِلُونَ عَلَى الْحَقِّ ظَاهِرِينَ عَلَى مَنْ نَاوَأَهُمْ، حَتَّى يُقَاتِلَ آخِرُهُمُ الْمَسِيحَ الدَّجَّالَ»[5] مرتّباً و پیوسته قسمتی از امّتم بر اساس حق می‌جنگند و بر مخالفانشان چیره‌اند؛ تا که آخرینشان با دجّال جنگ می‌کند.

سلمةَ بنَ نُفَيل رضی الله عنه می گوید: نزد رسول الله  صلی الله علیه وسلم نشسته بودم که شخصی گفت: ای رسول الله! مردم اسب‌هارا خوار کرده و بدان‌ها توهین نمودند و اسلحه‌ها را بر زمین گذاشتند؛ می گویند: جهادی نیست! جنگ به پایان رسیده است. رسول الله صلی الله علیه وسلم به او رو کرد و فرمود:  كَذَبُوا، الْآنَ؟، الْآنَ جَاءَ الْقِتَالُ، (دروغ می‌گویند. الآن؟ هم اکنون جنگ فرارسیده است.) وَلَا يَزَالُ مِنْ أُمَّتِي أُمَّةٌ يُقَاتِلُونَ عَلَى الْحَقِّ، (همواره  و همیشه از امت من «امتی» برای حق  جنگ مسلحانه می‌کنند؛) وَيُزِيغُ اللَّهُ لَهُمْ قُلُوبَ أَقْوَامٍ، وَيَرْزُقُهُمْ مِنْهُمْ حَتَّى تَقُومَ السَّاعَةُ، وَحَتَّى يَأْتِيَ وَعْدُ اللَّهِ، [6]  و الله دلِ گروهی را در مقابل آنان منحرف می‌کند و الله از آنان این گروه جنگجوی مومن را روزی می‌دهد تا که قیامت بر پا گردد و وعده‌ی الله محقق شود.

در این صورت جهاد و جنگ مسلحانه ی طائفه ی منصوره به صورت «امت» تا روز قیامت از کانالهای شرعی آن وجود دارد، پس دشمنان هرگز خیال نکنند که خواهند توانست شعله های جهاد و خروش سهمگین اهل جهاد را با کشتن چند مجاهد یا ویران کردن چند سرزمین خاموش خواهند کرد، و نکته ی قوت بخش دیگر اینکه در نهایت باذن الله علاوه بر قیامت، پیروز میدان در دنیا اهل جهادی هستند که در مسیر صحیح آن و در قالب «امت» درحرکت هستند.

الله تعالی می فرماید: هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ (توبه/33) خدا است که پیغمبر خود (محمّد) را همراه با هدایت و دین حق (به میان مردم) روانه کرده است تا این دین را بر «الدِّينِ» تمامش پیروز گرداند هرچند که سکولاریستها(مشرکان) نپسندند.‏

پس این به میل سکولاریستها نیست و برخلاف میل آنها در نهایت ما مفاهیم 4 گانه ی دین اسلام  (1- قدرت حکومتی 2- قانون و برنامه 3- اطاعت کردن 4- مجازات و پاداش) را به جای تمام دین سکولاریستها حاکم و جایگزین خواهیم کرد، و تسلط و حاکمیت دین اسلام بر تمام اجزاء دین سکولاریسم امری حتمی و دست یافتنی است، وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ. هرچند که سکولاریستها(مشرکان) نپسندند.

خَبّاب بن اَرَتّ رضی الله عنه می‏گويد: زمانی که از سوی مشرکین شکنجه های سختی متحمل می شدیم نزد رسول خدا صلی الله علیه وسلم كه چادرش را در سايه ی كعبه، بالش قرار داده بود (و تكيه زده بود) رفتم و گفتم: آيا نزد خداوند برای ما دعا نمی كنی؟ ایشان در حالی که چهره شان سرخ گشته بود فرمود:

« لَقَدْ كَانَ مَنْ قَبْلَكُمْ لَيُمْشَطُ بِمِشَاطِ الْحَدِيدِ مَا دُونَ عِظَامِهِ مِنْ لَحْمٍ أَوْ عَصَبٍ، مَا يَصْرِفُهُ ذَلِكَ عَنْ دِينِهِ، («قبل از شما افرادی بودند که شانه ی آهنی را در گوشت آنان فرو می بردند تا جايی كه به استخوان و عصب آنها می رسيد اما این کار او را از دینش منصرف نمی کرد،) وَيُوضَعُ الْمِنْشَارُ عَلَى مَفْرِقِ رَأْسِهِ، فَيُشَقُّ بِاثْنَيْنِ، مَا يَصْرِفُهُ ذَلِكَ عَنْ دِينِهِ، (یا اره ای می آوردند و بر سرش می نهادند و او را از وسط،‌ دو نيمش می كردند.اما اين كار او را از دينش منصرف نمی کرد و از دین باز نمی داشت) وَلَيُتِمَّنَّ اللَّهُ هَذَا الأَمْرَ حَتَّى يَسِيرَ الرَّاكِبُ مِنْ صَنْعَاءَ إِلَى حَضْرَمَوْتَ مَا يَخَافُ إِلاَّ اللَّهَ ‏”‏‏.‏ زَادَ بَيَانٌ وَالذِّئْبَ عَلَى غَنَمِهِ‏.[7] (سوگند به خدا كه اين دين، كامل خواهد شد (و چنان آسایشی حاکم خواهد شد) كه سواری از صنعاء تا حضرموت برود و جز خدا از چيزی ديگر، نترسد، یا از حمله ی گرگ بر گوسفندانش.)  ولَكِنَّكُمْ تَسْتَعْجِلُونَ [8]اما شما عجله می کنید. آن اصحاب در مسیر صحیح بودند اما عجله می کردند.

و از تَمِیمِ الدَّارِی رضی الله عنه روایت شده است که می گوید: از رسول الله صلی الله علیه وسلم شنیدم که می فرمودند: لَيَبْلُغَنَّ هَذَا الْأَمْرُ مَا بَلَغَ اللَّيْلُ وَالنَّهَارُ، (این امر تا به آنجایی می رسد که شب و روز رسیده است؛)  وَلَا يَتْرُكُ اللَّهُ بَيْتَ مَدَرٍ وَلَا وَبَرٍ إِلَّا أَدْخَلَهُ اللَّهُ هَذَا الدِّينَ،( و الله متعال هیچ خانه ای را در شهر و روستا و مکانهای عشایری و بادیه نشین رها نمی کند مگر این دین را وارد آن می کند؛) بِعِزِّ عَزِيزٍ أَوْ بِذُلِّ ذَلِيلٍ، (و آن را با عزت عزیز یا ذلت و خواری ذلیل همراه می گرداند؛) عِزًّا يُعِزُّ اللَّهُ بِهِ الْإِسْلَامَ، وَذُلًّا يُذِلُّ اللَّهُ بِهِ الْكُفْرَ[9]. عزتی که الله به وسیله ی آن اسلام را عزت می بخشد و ذلت و خواری که الله به وسیله ی آن کفر را ذلیل و خوار می گرداند».

پس دشمنان دین اسلام و مجاهدین نه میتوانند جریان مجاهدین و اهل جهاد را که از رسول الله صلی الله علیه وسلم شروع شده و به قیام قیامت متصل است از بین ببرند، و نه قادر خواهند بود جلو وعده های الله تعالی و رسولش صلی الله علیه وسلم را بگیرند، به شرطی که مومنین در مسیر صحیح جهاد و در قالب «امت» در حرکت باشند نه در مسیر حزب بازی و تفرق.

 حالا بعد از قواعد کلی، و به دنبال آن، قواعد خاص جنگ مسلحانه، آنچه که به جنگ مسلحانه گره خورده و یکی از مهمترین مسائلی است که مجاهدین تا روز قیامت با آن سروکار پیدا می کنند جایگاه خونها و مالهای حرامی است که الله تعالی در جلوگیری از تلف کردن آنها دستور صریح و قاطع و واضحی صادر کرده است اما گاه به حکم ضرورتِ جنگی حالاتی پیش می آید که مجاهد در وضعیت ناچاری و ضرورت، و انتخاب شر و مفسده ی کوچک جهت پرهیز از شر و مفسده ی بزرگتر، جهت کسب مصلحتی ضروریِ قطعیِ کلی قرار می گیرد.

یکی از این حالات به این گونه است که کفار این خونها و مالهای حرام شده را به عنوان سپری جهت محافظت از خود در برابر حملات ارتش مجاهدین و ابزاری جهت پیشروهای خود قرار می دهند که در منابع فقهی تحت عنوان «تَتَرُّس» از آن یاد شده است.

امروزه این مسأله ی «تَتَرُّس» یکی از مهمترین مسائل و «نیازهای روز» اهل جهاد به شمار می رود که هر مجاهدی  – اگر به ثمره ی جهاد خود در دنیا و قیامت اهمیت دهد – قبل از وارد شدن به میدان جنگ، جهت پاسخ به آن باید به جستجو و تحقیق بپردازد.

کثرت فتواهائی که در طول تاریخ اسلامی توسط فقهای تمام مذاهب اسلامی در زمینه ی «تَتَرُّس» صادر شده است، و کثرت به کارگیری «تَتَرُّس» و کثرت استفاده از این اصطلاح توسط تمام جریانات و گروهها و جماعتها و حتی حکومتهای بدیل اضطراری اسلامی و بخصوص کفار سکولار جهانی و مزدوران محلی آنها در هدف قرار دادن این سپرهای انسانی و مالی به بهانه ی «تَتَرُّس»، به اهمیت این موضوع، و نیاز جهت دریافت پاسخی شرعی اشاره دارد.

علاوه بر این به دلیل جهل بعضی از گروههای جهادی به این اصطلاح فقهی و سهل انگاری در ریختن خونهای معصوم و  صدمات جبران ناپذیری که با شعار «تَتَرُّس» به خونها و مالهای معصوم و حرام شده وارد کرده اند، و در سرزمینهائی مانعی در برابر اهل جهاد و حتی سببی جهت جدا شدن مسلمین از اهل جهاد و نابودی جهادِ مردمی  در میان مسلمین آن منطقه شده اند، نیاز به روشنگری حکم ضرورت پیدا کرده است؛ به همین دلیل با پشتوانه ی الله تعالی اولین رمضان این قرن جدید 1400ه. ش را به این مفهوم فقهی تحت عنوان: «التَتَرُّس» اصطلاحی جهت کسب مصلحتی «ضروری، قطعی و کلی»، یا ابزاری جهت توجیه «انحراف» و «جنایت» اختصاص می دهیم. باذن الله.

رسول الله صلی الله علیه وسلم در جای دیگری در مورد این طائفه ی منصوره ای که ویژگی بارز آنها جنگ مسلحانه و قتال است می فرماید: وَلَا يَزَالُ نَاسٌ مِنْ أُمَّتِي مَنْصُورِينَ، لَا يُبَالُونَ مَنْ خَذَلَهُمْ، حَتَّى تَقُومَ السَّاعَةُ.[10] همواره گروهی از امت من – بر دشمنان- پیروزاند و از هر کس که بخواهد آنان را ناامید کرده و یاری نکند، باکی ندارند تا قیامت بر پا شود.

به این شکل روی سخن ما در این اولین روز رمضان 1400ش به غرباء و مومنین مجاهدی است که خودشان را مخاطب این مژده ی رسول الله صلی الله علیه وسلم می دانند و قصد دارند این قرن جدید شمسی را قرن بازگشت مجددِ وعده های الله تعالی به مومنین قرار دهند که تنها با تغییر خودشان « إِنَّ اللّهَ لاَ يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُواْ مَا بِأَنْفُسِهِمْ» (رعد/11) و بازگشت به منهج صحیح اسلامی از کانال «امت» (مِنْ أُمَّتِي أُمَّةٌ) ممکن است.

بر این اساس بحث خود را با این قاعده و اصل شروع می کنیم که:

اصل بر حرام بودن خون مسلمان است   

الله تعالی می فرماید : وَمَن یَقْتُلْ مُؤْمِناً مُّتَعَمِّداً (و کسی که مؤمنی را از روی عمد بکشد) فَجَزَآؤُهُ جَهَنَّمُ خَالِداً فِیهَا وَغَضِبَ اللّهُ عَلَیْهِ وَلَعَنَهُ وَأَعَدَّ لَهُ عَذَاباً عَظِیماً (نساء/93) ‏ کیفر او  جهنم است و جاودانه در آنجا می‌ماند و خداوند بر او خشم می‌گیرد و او را از رحمت خود محروم می کند و عذاب عظیمی برای وی تهیّه می‌بیند.‏

در این آیه پنج مورد از مجازاتها و آنچه که نصیب کسی می شود که به عمد مومنی را می کشد آورده شده است: 1-  جَزَاؤُهُ جَهَنَّمُ [جزای او  جهنم است]2- خَالِدًا فِيهَا [همیشه در آن می ماند] ( چنانچه موانعی چون توحید، توبة، حسنات بزرگی چون شهادت، مصیبتهای بزرگ، اقامه ی حدود در دنیا، موازنه ی بین خوبی ها وبدی ها وجود نداشته باشد)[11]3- غَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِ [الله بر او خشم می‌گیرد] 4- لَعَنَهُ [او را از رحمت خود محروم می‌سازد] 5- لَهُ عَذَابًا عَظِيمًا [عذاب عظیمی برای وی تهیّه می‌بیند]

یا الله، چه تهدید و وعده ی بزرگی از سوی پروردگار قادر، توانا ، شنوا ، بینا و آگاه است؟ً![12] چه کسی به خودش جرئت می دهد که به استقبال و تحمل وعده و مجازاتی اینچنین برود؟

ابن عربی رحمه الله می گوید: از رسول الله صلی الله علیه وسلم در نهی از کشتن به ناحق حیوانات دستوراتی ثبت شده است که در آن وعید کسانی که مرتکب این جرم شوند مشخص شده است، حالا چگونه است حال کسی که به مومن پرهیزگارِ صالح دست درازی می کند و او را می کشد؟[13]

امروزه نزد عده ای عمداً در نماز خواندن سهل انگاری می شود و گاه نماز ترک می شود، به همین شکل نزد عده ای از نماز خوانها نیز عمداً در ریختن به ناحق خون انسانها و پایمال کردن این حق الناس عظیم که هیچ جرم دیگری در حق بندگان با این جرم برابری نمی کند سهل انگاری می شود و با دوری از منهج صحیح اسلامی شخص دچار این جرم بسیار بزرگ می شود.

 شخص نماز نمی خواند و خودش را مشمول حکم کفار می کند که ریختن خونش را مباح می کند و شخص دیگری نیز مرتکب ریختن به ناحق خون مومنی می شود و با پایمال کردن این بزرگترین حق الناس خودش را دچار کفر عملی می کند. پناه بر الله از این دو جرم سنگین، و بیچاره و درمانده کسانی که فریب شیطان را در این دو مورد خورده باشند.

شیطان مومنین را با «الْأَئِمَّةَ الْمُضِلِّينَ»[14] و «دُعَاةٌ عَلَى أَبْوَابِ جَهَنَّمَ»[15] و «الرُّوَيْبِضَة»[16] و «عُلَمَاءِ السَّوْءِ» و جاهلین به فقه صحیح جهادی به منجلاب این جرم بزرگِ ریختن به ناحق خون کشانده است و امروزه نماز نخوانها را نیز از کانال سکولاریستها (مشرکین) و دارودسته ی منافقین به انحراف کشانده است.

امروزه این جرمهای بزرگ و کبائر غیر قابل بخشش و سرطانهای غیر قابل انکار نزد عده ای از مردم جزو گناهان صغیره و امور عادی شده است همچنانکه کبائری چون ربا و زنا و مال مردم خوردن و تهمت زدن  و … نزد خیلی ها کوچک و ناچیز و حتی امری عادی قلمداد می شوند.

 فقط نگاه کنید شیطان چقدر پیشروی کرده است؟ نگاه کنید شیطان چگونه توسط یارانش و از کانالهای مختلفی چون ماهواره ها و فضای مجازی و حتی مدارس و احزاب مختلف سکولاریستی و خانواده های فاسد سکولار قبح این کبائر را شکسته و نزد عده ای تبدیل به امری عادی و حتی نشان از پیشرفت و به روز بودن و تهور و جرئت و … شده است؟!

باز الله تعالی یکی از صفات عِبَادُ الرَّحْمَن را اینگونه ذکر می کند: وَلَا یَقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ ‏(فرقان/68) و انسانی را که خداوند خونش را حرام کرده است، به قتل نمی‌رسانند مگر به حق. و تهدید می کند اگر کسی دچار این جرم شود: یُضَاعَفْ لَهُ الْعَذَابُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَیَخْلُدْ فِیهِ مُهَاناً ‏(فرقان/69) عذاب او در قیامت مضاعف می‌گردد، و خوار و ذلیل، جاودانه در عذاب می‌ماند. إِلَّا:

  • مَنْ تَابَ وَآمَنَ ، مگر کسی که توبه کند و ایمان آورد [یعنی با این جرمهایِ «آگاهانه و عمدی و اختیاریِ» شرک و زنا و قتلِ به ناحق شخص از دایره ی مومنین خارج می شود و باید دوباره ایمان بیاورد و از دایره ی وسیع مسلمین به دایره ی خاص مومنین برگردد. همچنانکه رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید:«لا يَزْنِي الزَّانِي حِينَ يَزْنِي وَهُوَ مُؤْمِنٌ، وَلا يَشْرَبُ الْخَمْرَ حِينَ يَشْرَبُهَا وَهُوَ مُؤْمِنٌ، وَلا يَسْرِقُ السَّارِقُ حِينَ يَسْرِقُ وَهُوَ مُؤْمِنٌ».[17] «زناكار، هنگام ارتكاب عمل زنا، مؤمن نيست. شراب خوار، هنگام خوردن شراب، مؤمن نيست وسارق هم هنگام سرقت، مؤمن نيست.
  • وَعَمِلَ عَمَلًا صَالِحًا (فرقان/70) و عمل صالح انجام دهد[عملی صالح متناسب با این جرم انجام دهند یعنی عملی صالح که از این جرم بالاتر باشد و بتواند این جرم را پاک کند] و در احادیث عمل صالح برای این جرم قتل عمد به ناحق مومنین را نیز معرفی کرده است. شهادت. که الله تعالی با شهادت در فرض عین آثار این جرم را پاک می کند.

رسول الله صلی الله علیه وسلم نیز می فرماید:

  • کُلُّ الْمُسْلِمِ عَلَى الْمُسْلِمِ حَرَامٌ دَمُهُ وَمَالُهُ وَعِرْضُهُ.[18] خون و مال و شرف و ناموس هر مسلمانی بر مسلمان دیگر حرام است».
  • –         « فإنَّ دِماءَكُمْ وأَمْوالَكُمْ وأَعْراضَكُمْ علَيْكُم حَرامٌ ،… به دنبال آن سرش را بلند کرد و فرمود: اللهمَّ هل بلَّغتُ؟، اللهمَّ هل بلَّغتُ؟»[19]…  اللَّهُمَّ اشْهَدْ. [20]
  • أَبْغَضُ النَّاسِ إلى اللَّهِ ثَلاثَةٌ  (مبغوض ترين مردم نزد خداوند سه گروه اند:) مُلْحِدٌ في الحَرَمِ، (ملحدی در حرم.  سکولاریستها (مشرکین) اکثراً  الله را قبول دارند و عبادتهای ترکیبی خاصی را نیز انجام می دهند اما دسته ای اقلیت در میان آنها وجود دارند که الله را قبول ندارد که در اصطلاح عربی معادل ملحد و دهری است و امروزه به چنین موجود سکولاری، آتئیست یا ماتریالیست و … گفته می شود) ومُبْتَغٍ في الإسْلامِ سُنَّةَ الجاهِلِيَّةِ،  (کسانيکه در اسلام بدنبال احيای سنتها و آداب و رسوم دوران جاهليت باشند. -مثل تمام کسانی که با نام باستان و باستان گرائی یا تحت عنوان مد و امروزی بودن دنبال روشها و سنتها و سبکهای مختلف جاهلی هستند -) ومُطَّلِبُ دَمِ امْرِئٍ بغيرِ حَقٍّ لِيُهَرِيقَ دَمَهُ.[21] کسانيکه به ناحق در صدد کشتن ديگران برآيند.

در این صورت: حتی اگر اقامت مسلمین در دارالکفرها حرام باشد با این وجود خون و ناموس و مال آنها در حالت غیر ضرورت مباح نمی شود و خون و مال و ناموس آنها همچنان معصوم و حرام شده است. این اصلی تغییر ناپذیر است.

حتی رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید: لَوْ أَنَّ أَهْلَ السَّمَاءِ وَأَهْلَ الْأَرْضِ اشْتَرَكُوا فِي دَمِ مُؤْمِنٍ لَأَكَبَّهُمْ اللهُ فِي النَّارِ. [22]«اگر اهل آسمان و زمین در کشتن مؤمنی اشتراک کنند؛ الله همه را سرنگون در آتش دوزخ می اندازد.

اهل آسمان چه کسانی هستند؟ ملائکه هستند؛ اما تعداد آنها چند تاست؟ تنها الله می داند، اما اگر اهل آسمان و اهل زمین در قتل یک مومن شراکت داشته باشند، نه اینکه مستقیما در آن دست داشته باشند، بلکه تنها با سخن یا قلب یا مال یا دست در این قتل مشارکت کنند مشمول چنین عاقبت شومی می شوند.

پدیده ی خطرناک سهل انگاری و تساهل در قتل به ناحق انسانها، و غفلت از وعده های سهمگین و خطرناک به مجازات قاتل، بسیاری را ناامید و ضررمند دادگاه قیامت کرده است؛ در کنار اینها آیا بیچاره گانی که پای ماهواره های مثلث دروغساز نشسته و یا از طریق فضای مجازی با قلب یا زبان در کشتار مومنین همراه کفار سکولار جهانی و مرتدین محلی مشارکت می کنند و به چنین جنایتی راضی هستند و حتی در جنگ با مومنین به کفار تمایل دارند و عده ای به این کفار تکیه کرده اند بیدار نمی شوند؟ آیا در حق الناس ظلمی بالاتر از این وجود دارد؟

الله تعالی بعد از ظالم خواندن کافران می فرماید : وَلَا تَرْكَنُوا إِلَى الَّذِينَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّكُمُ النَّارُ وَمَا لَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِيَاءَ ثُمَّ لَا تُنْصَرُونَ (هود/113) و به ظالمین میل و تمایل نداشته باشید و تکیه مکنید (که اگر چنین کنید) آتش دوزخ شما را فرو می‌گیرد، و (بدانید که) جز خدا دوستان و سرپرستانی ندارید و یاری نمی‌گردید.

و رسول الله صلی الله علیه وسلم نیز می فرماید: مَنْ أَعَانَ ظَالِماً لِيُدْحِضَ بِبَاطِلِهِ حَقّاً، فَقَدْ بَرِئَتْ مِنْهُ ذِمَّةُ الله وَذِمَّةُ رَسُولِهِ[23] هر که ستمگرى را اعانت کند که بوسیله باطل خویش حقى را پایمال کند، از حمایت خدا و پیغمبر برون باشد.

پس کسی که در روز قیامت از سوی الله تعالی یاری نمی شود جزو مایوسین است.

بر این اساس علمائی چون امام شافعی در الاُم با شروط خاص خودش و امام بیهقی و دیگران به صورت مرسل آورده اند، و جعفری ها نیز از امام جعفر صادق نقل کرده اند: مَنْ شَرِكَ فِي دَمٍ حَرَامٍ، جَاءَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ مَكْتُوبٌ بَيْنَ عَيْنَيْهِ: آيِسٌ مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ  [24] کسی که در خون حرامی شرکت کند در روز قيامت برپيشاني او نوشته مي‌شود: او از رحمت خدا مايوس است‌؛ یا آمده است: مَنْ أَعَانَ عَلَى قَتْلِ مُؤْمِنٍ بِشَطْرِ كَلِمَةٍ، لَقَى اللَّهَ يَوْمَ اَلْقِيَامَةِ مَكْتُوبٌ بَيْنَ عَيْنَيْهِ: آيِسٌ مِنْ رَحْمَةِ اَللَّهِ [25] هركس با نيم ‌كلمه در قتل مسلماني شركت داشته و بكشتن او كمك‌كرده باشد در روز قيامت برپيشاني او نوشته مي‌شود: او از رحمت خدا مايوس است‌.

تبلیغ و یا تحریک دیگران به قتل به ناحق مسلمین و یا پشتیبانی از کفار بر علیه مسلمین آنهم در قتل مسلمین و مشارک با قلب یا زبان یا مال و دست در این جرم عظیم در واقع یعنی کمک به خراب کردن ساختمانی که الله آن را ساخته است و تجاوزی آشکار است به حق دین الله و بندگان الله  و بدون شک (جرم وگناه) کشتن یک مسلمان در نزد الله متعالی بزرگ تر است از نابودی تمام دنیا.

بر این اساس رسول الله صلی الله علیه وسلم قسم می خورد که «وَالَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ » قسم با آن ذاتیکه جان من در دست اوست «لَزَوَالُ الدُّنْيَا» نابودی و از بین رفتن تمام دنیا «أَهْوَنُ عَلَى اللهِ» بر خدا آسانتر است «مِنْ قَتْلِ رَجُلٍ مُسْلِمٍ بِغَيرِ حَقٍّ »[26]  از کشتن شخص مسلمانی به ناحق» .

باز رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید: « سِبَابُ المُسْلِمِ فُسُوقٌ، وقِتَالُهُ كُفْرٌ»[27] دشنام دادن به مسلمان فسق است، وجنگیدن با مسلمان کفر است. اما چگونه کفری است؟ رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید: ويْحَكُمْ، أوْ ويْلَكُمْ، لا تَرْجِعُنَّ بَعْدِي كُفَّارًا، يَضْرِبُ بَعْضُكُمْ رِقَابَ بَعْضٍ[28] وای بر شما، پس از من به کفر برنگرديد كه بعضی از شما گردن بعضی دیگر را مى زنند.

به همین دلیل است که الله تعالی بعد از قتل عمد و به ناحق مومنین امر به  توبه و ایمان آوردن می کند: إِلَّا مَن تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ عَمَلاً صَالِحاً (فرقان/70)  بر این اساس است که رسول الله صلى الله عليه وسلم می فرماید: لَنْ يَزَالَ الْمُؤْمِنُ فِي فُسْحَةٍ مِنْ دِينِهِ، مَا لَمْ يُصِبْ دَمًا حَرَامًا [29] انسان مومن تا زمانی در دینش از گشایش -و توفیق انجام عمل صالح- برخوردار است که خون حرامی نریزد.

عبدالله بن عمر رضی الله عنهما نیز می گوید: «إِنَّ مِنْ وَرَطَاتِ الأُمُورِ، الَّتِي لاَ مَخْرَجَ لِمَنْ أَوْقَعَ نَفْسَهُ فِيهَا، سَفْكَ الدَّمِ الحَرَامِ بِغَيْرِ حِلِّهِ »[30]. [الورْطات جمع «ورْطة» به سکون راء است و یعنی: مهلک و هر امری که نجات از آن سخت باشد.] از ورْطـــه های نابـــودی انـسان که هیچ راه نجاتی از آن نیست ریختن بدون دلیل خون شخصی است که باید به او احترام گذاشت و خونش را نریخت.

درجه ی زشتی و جرم قتل به ناحق مومنین به گونه ای است که رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید: كُلُّ ذَنْبٍ عَسَى اللهُ أَنْ يَغْفِرَهُ، إِلَّا مَنْ مَاتَ مُشْرِكًا، أَوْ مُؤْمِنٌ قَتَلَ مُؤْمِنًا مُتَعَمِّدًا[31] امید است خداوند هر گناهی را ببخشد مگر فردی که سکولار(مشرک) از دنیا رفته و یا مومنی که مومن دیگر را عمداً به قتل برساند. یعنی شخصی که مومنی را به ناحق می کشد جرمش – در عدم بخشودگی – مثل جرم شخص به هلاکت رفته ی مشرک و سکولاری می ماند که هرگز بخشیده نمی شود. پناه بر الله .

تمام این عواقب سوء قتل نفس شامل کسانی هم می شود که دست به خودکشی می زنند. الله تعالی می فرماید: وَلَا تَقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ (نساء/29) و خودکشی مکنید و خون همدیگر را نریزید؛ و رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید: مَنْ قَتَلَ نَفْسَهُ بِشَيْءٍ عُذِّبَ بِهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ[32] «کسی که خود را به چیزی بکشد در روز قیامت به همان وسیله مورد عذاب خدا قرار می گیرد» امام قرطبی رحمه الله نیز در این زمینه اجماع علماء را می آورد.[33]

نکته ی مهم دیگر این است: اولین چیزی که مردم در روز قیامت در باره ی آن مورد محاکمه و بررسی قرار می گیرند خون است، چنانچه رسول الله  صلى الله عليه وسلم می فرماید: «أَوَّلُ مَا يُقْضَى بَيْنَ النَّاسِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فِي الدِّمَاءِ. [وفي رواية]:يُحْكَمُ بيْنَ النَّاسِ» [34]. نخستین چیزی که در روز رستاخیز در میان انسان‌ها بررسی می‌شود، خون‌ها هستند‏.»

بله اولین سوال قبل از ورود به این دادگاه به عنوان کارت شناسائی محاسبه نماز و حق الله است، اما به دنبال ورود به دادگاه اولین محاکمه و اولین سوال در مورد خون و حقوق مردم است: أَوَّلَ مَا يُحَاسَبُ الْعَبْدُ عَلَیهِ صَلَاتُهُ وَأَوَّلُ مَا يُقْضَى بَيْنَ النَّاسِ فِي الدِّمَاءِ [35]نماز نخستین چیزی است که‌ مورد محاسبه‌ واقع می‌شود و خون‌ها نخستین چیزی است که‌ میان بندگان بررسی می‌شود.

 رسول الله صلی الله علیه وسلم در مورد این دادگاهی می فرماید: يَجِيءُ الرَّجُلُ آخِذًا بِيَدِ الرَّجُلِ فَيَقُولُ: يَا رَبِّ، هَذَا قَتَلَنِي، ((در روز قیامت) مردی می‌آید در حالی که دست مرد دیگری را گرفته است می‌گوید: پروردگارا! این شخص مرا کشته است،) فَيَقُولُ اللَّهُ لَهُ: لِمَ قَتَلْتَهُ؟ (خداوند به او می‌فرماید: چرا او را کشته‌ای؟) فَيَقُولُ: قَتَلْتُهُ لِتَكُونَ الْعِزَّةُ لَكَ، (می‌گوید: او را کشتم تا عزت تنها برای تو باشد،) فَيَقُولُ: فَإِنَّهَا لِي. (خداوند می‌فرماید: عزت برای من است،)  وَيَجِيءُ الرَّجُلُ آخِذًا بِيَدِ الرَّجُلِ فَيَقُولُ: إِنَّ هَذَا قَتَلَنِي،  (مردی دیگر می‌آید درحالی که دست مردی را گرفته است و می‌گوید : این شخص مرا کشته است؟) فَيَقُولُ اللَّهُ لَهُ: لِمَ قَتَلْتَهُ؟  (خداوند به او می‌گوید: چرا او را کشته‌ای؟) فَيَقُولُ: لِتَكُونَ الْعِزَّةُ لِفُلَانٍ، (می‌گوید: تا عزت برای فلانی باشد،) فَيَقُولُ: إِنَّهَا لَيْسَتْ لِفُلَانٍ، فَيَبُوءُ بِإِثْمِهِ[36] خداوند می‌فرماید: عزت برای فلانی نیست. و این گناهش (قتل) بر گناهان دیگر او افزوده می‌شود»

بیچاره گانی که خون حرامی را به عمد می ریزند در نهایت باید در دنیا و قیامت خود را برای پرداخت بهای این خونی که ریخته اند آماده کنند، چون در این زمینه تنها با توبه، سنگینی گناه و حق الناس بزرگی که به عمد پایمال کرده اند پاک و ادا نمی شود و رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید: « أبَى اللَّهُ أن یَجعَلَ لِقاتِلِ المُؤمِنِ تَوبَهً»[37]. خداوند از گناه قاتل [ی که به عمد]مؤمنی را کشته نمي گذرد و توبه او را نمى پذيرد.

ابن عباس رضی الله عنهما بعد از روایت این حدیث با لفظی دیگر[38] از رسول الله صلی الله علیه وسلم،  از وی در مورد توبه ی قاتلی که به عمد مومنی را کشته است پرسیده شد:  آیا قاتل توبه دارد؟ ابن عباس درحالی‌که از سوال او تعجب کرده بود گفت: چه می‌گویی؟! پس سؤالش را تکرار نمود. ابن عباس گفت: چه می‌گویی؟! – دو بار یا سه بار تکرار کرد – سپس ابن عباس گفت: [چگونه توبه دارد!]. از پیامبرتان شنیدم که فرمود: یَأْتِی الْمَقْتُولُ مُتَعَلِّقًا رَأْسَهُ بِإِحْدَى یَدَیْهِ، مُتَلَبِّبًا قَاتِلَهُ بِالیَدِ الْأُخْرَى، تَشْخَبُ أَوْدَاجُهُ دَمًا، حَتَّى یَأْتِیَ بِهِ الْعَرْشَ، فَیَقُولُ الْمَقْتُولُ لِرَبِّ الْعَالَمِینَ: هَذَا قَتَلَنِی. فَیَقُولُ اللَّهُ لِلْقَاتِلِ: تَعِسْتَ، وَیُذْهَبُ بِهِ إِلَى النَّارِ «مقتول درحالی آورده می‌شود ‌که سرش به یکی از دستانش آویزان است و قاتلش را با دست دیگر می‌کشد و از رگ‌هایش خون جاری است، تا اینکه به کنار عرش می‌رسد؛ پس مقتول به پروردگار جهانیان می‌گوید: این مرا کشته است. پس خداوند متعال به قاتل می‌گوید: هلاکت بر تو باد و به‌ سوی آتش برده می‌شود».

ابن عباس بعد از قرائت آیه ی: وَمَن یَقْتُلْ مُؤْمِناً مُّتَعَمِّداً فَجَزَآؤُهُ جَهَنَّمُ خَالِداً فِیهَا وَغَضِبَ اللّهُ عَلَیْهِ وَلَعَنَهُ وَأَعَدَّ لَهُ عَذَاباً عَظِیماً (نساء/93) گفت: مَا نُسِخَتْ مُنْذُ نَزَلَتْ وَأَنَّى لَهُ التَّوْبَةُ؟  این آیه از زمان نزول آن نسخ نشده است و برای قاتل توبه کجاست؟[39]

الله تعالی به همراه  توبه برای پرداخت بدهی قتل یک مومن در دنیا قصاص را قرار داده است و رسول الله صلی الله علیه وسلم برای پرداخت بدهی قتل عمد این اشخاص به شخص مقتول در قیامت، و بهای خونی که ریخته اند، شهید شدن را معرفی می کند. چون تنها شهید – آنهم در فرض عین- است که با ریخته شدن اولین قطره ی خونش تمام گناهانش می ریزد و الله تعالی حقی که از دیگران بر گردنش است را پرداخت می کند. چون قیمت سنگین این خسارت و زیان قتل عمد را تنها الله می تواند پرداخت کند و از عهده ی خود شخص و بشر خارج است. 

رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید:«يَضْحَكُ اللَّهُ لِرَجُلَيْنِ يَقْتُلُ أَحَدُهُمَا الآخَرَ، كِلاَهُمَا يَدْخُلُ الْجَنَّةَ». («الله متعال به دو نفری که یکی دیگری را به قتل می‌رساند و هردو وارد بهشت می‌شوند، می‌خندد».) قَالُوا: كَيْفَ يَا رَسُولَ اللَّهِ؟  (مردم پرسیدند: چگونه ‌یا رسول الله؟) قَالَ: «يُقْتَلُ هَذَا فَيَلِجُ الْجَنَّةَ، ثُمَّ يَتُوبُ اللَّهُ عَلَى الآخَرِ فَيَهْدِيهِ إِلَى الإِسْلاَمِ، ثُمَّ يُجَاهِدُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَيُسْتَشْهَدُ».[40]  فرمود: «کسی که به قتل می‌رسد، وارد بهشت می‌شود. بعد از آن، الله متعال توبه‌ی قاتل را می‌پذیرد و او را به سوی اسلام هدایت می‌نماید؛ سپس او در راه الله متعال جهاد می‌کند و به شهادت می‌رسد».

ابن حجر رحمه الله در «فتح الباری» می گوید: «قاضی ابن العربی گوید: نهی از قتل به ناحق چهارپایان و هشدار در آن در احادیث ثابت است؛ پس چگونه است قتل انسان؟! چگونه است قتل مسلمان؟! چگونه است قتل شخصِ متقی صالح؟!»[41] بر این اساس فقهاء رحمهم الله اتفاق دارند بر حرام بودن خون مسلمان و اینکه کشتن مسلمان چه در دارالحرب باشد یا هر جائی باشد حرام است و مجاز نیست. [42]

پس ای مجاهد این را بدان که با در دست گرفتن اسلحه و وارد شدن به میدانهای جهاد و شروع جنگ 3 گانه ی کنونی با سکولاریستها«جَاهِدُوا الْمُشْرِكِينَ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنْفُسِكُمْ وَأَلْسِنَتِكُمْ»[43] «با مال و جان و زبان تان به جهاد مشرکان بروید» اولین چیزی که با آن سروکار پیدا می کنی کشتن و خون است، و شناخت مساله ی «التَتَرُّس» یکی از مهمترین و اساسی ترین نیازهای روز جهاد مسلمین در طول تاریخ تا روز قیامت است که هر مجاهدی قبل از شروع جهاد باید بر آن آگاهی شرعی داشته باشد، و اهل جهاد برای این «نیاز روز» باید پاسخی شرعی داشته باشند.

 پس کورکورانه با مال یا جان یا زبان وارد این معرکه و میدان خطرناک نشو، و شک نداشته باش در شکل کلان و اساسی آن اگر از هر مسیری غیر از مسیر یکی از «3ابزار» برتر یعنی :

۱-    خِلاَفَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ که اولین و مهمترین ابزار و وسیله ست

۲-    حکومت بدیل اضطراری اسلامی که در زمان نبود خِلاَفَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ انجام وظیفه می کند

۳-    شورای واحد مجاهدین که در صورت نبود خِلاَفَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ و حکومت بدیل اضطراری اسلامی انجام وظیفه می کند،

در حرکت باشی به نسبتهای مختلف خودت را به انحراف از «مِنْ أُمَّتِي أُمَّةٌ» و حرکت در مسیر اهل تفرق و ذلیلی و ریختن خون به ناحق گرفتار کرده ای و هزاران بار آرزو می کنی که ای کاش جزو نشسته های از جهاد و قاعدین بودی – حتی نشسته های از جهادی که دچار انواع مفاسد اخلاقی و رفتاری هستند که آن را حلال نمی دانند و تو به انواع این مفاسد اخلاقی و جنسی و رفتاری گرفتار می شدی – اما این مفسده ی بزرگ ریختن به ناحق خون را انجام نمی دادی .

پس خوب دقت کن: اگر می خواهی فساد انجام دهی فساد دیگری غیر از این (مثل شراب خوری و دزدی و مصرف انواع مواد مخدر و …) برایت سبکتر است؛ همچنانکه بارها به نماز نخوانها گفته ام که اگر اهل فساد هستی و می خواهی فساد کنی فسادی غیر از ترک نماز برایت سبکتر است چون در شریعت الله تعالی حکم نماز نخوان از حکم شراب خور و زناکار و دزد و هم جنس باز و … سنگین تر است.

من بارها عرض کرده ام  و دوباره عرض می کنم : کسانی که نمی توانند همچون مومنین زندگی پاک و سالمی داشته باشند و تمایل به انجام گناه دارند نگاه کنند که سرانجام گناه و جرم آنها به کجا ختم می شود و متناسب با سرانجام گناه وارد جرم و گناه شوند!

گناه بی نمازی که کارت شناسائی شخص در ورود به جامعه ی مسلمین در دنیا و قیامت است یا گناه ریختن به ناحق خون مسلمان که اولین موردی است که در دادگاه قیامت مورد بررسی قرار می گیرد و بالاتر از نابودی خانه ی خداست، گناهانی نیستند که شخص دارای شعور خود را به آنها آلوده کند.  رسول الله صلی الله علیه وسلم در هنگام طواف کعبه مورد حرمت خون و مال مومن می فرماید:« مَا أَطْيَبَكِ وَأَطْيَبَ رِيحَكِ، مَا أَعْظَمَكِ وَأَعْظَمَ حُرْمَتَكِ، وَالَّذِي نَفْسُ مُحَمَّدٍ بِيَدِهِ لَحُرْمَةُ الْمُؤْمِنِ أَعْظَمُ عِنْدَ اللَّهِ حُرْمَةً مِنْكِ: مَالِهِ وَدَمِهِ»[44]اي‌ كعبه‌! چه‌ قدر پاك ‌هستي‌ و چه‌ قدر بويت‌ پاكيزه‌ و معطر است‌، چه‌ قدر با عظمت‌ هستي‌ و چه ‌قدر احترامت‌ بزرگ‌ است‌ اما سوگند به‌ ذاتي‌ كه‌ جان‌ محمد در دست‌ اوست‌، همانا حرمت‌ مؤمن‌ در نزد خداوند متعال‌ از حرمت‌ و احترام‌ تو بزرگتر است‌؛ [حرمت‌] مال‌ وي‌ و [حرمت‌] خون‌ وي‌.

در این صورت این شخص مجرم اگر می خواهد جرمی مرتکب شود برود کعبه را نابود کند بهتر از آن است که به ناحق خون مسلمانی را می ریزد.

ما تصویر یکی از سربازان مرتد آل سعود را دیدیم که به کعبه تکیه زده بود و یکی از پاهایش را بلند کرده و از پشت کنار حجرالاسود کف پایش را به کعبه تکیه داده بود – مثل همینهائی که گاه در کنار دیوارها می ایستند و کف یکی از پاهایشان را از پشت به دیوار تکیه می زنند –  در واکنش به این عمل مجرمانه همین گروههای مسلح متفرقی که به سادگی خون مسلمین را برای خود مباح کرده اند چنان سروصدائی به راه انداختند و جنگ روانی و تکفیرکردنها و عصبانیت خود را آشکار کردند که ناخودآگاه من را یاد سخن ابن عمر رضی الله عنهما انداخت که امام احمد بن حنبل رحمه الله روایت می کند:

 یکی  که در حال احرام بود آمد و از خون پشه از او پرسید. ابن عمر گفت  تو اهل کجائی؟ گفت اهل عراق هستم. ابن عمر گفت: انْظُرُوا إِلَى هَذَا یَسْأَلُنِی عَنْ دَمِ الْبَعُوضِ وَ قَدْ قَتَلُوا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ.[45] این را نگاه کنید از خون پشه از من سؤال می کند و در حالی که پسر رسول الله را کشتند. یا با لفظ دیگری امام بخاری رحمه الله و امام احمد رحمه الله روایت کرده اند که : أَهْلُ الْعِرَاقِ یَسْأَلُونَ عَنِ الذُّبَابِ وَقَدْ قَتَلُوا ابْنَ ابْنَةِ رَسولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عليه وسلَّمَ .[46] اهل عراق از خون مگس می پرسند در حالی که آنها پسرِ دخترِ رسول الله صلى الله علیه وسلم را کشتند. امام بغوی رحمه الله هم عین این سخن را روایت می کند.[47]

امام قسطلانی رحمه الله شارح معروف صحیح بخاری نیز در شرح خود می گوید: ابن عمر متعجب است از اینکه آنان از چیزی حقیر سوال می پرسند و در چیزی خطرناک افراط کرده اند، و پسرِ دخترِ رسول الله صلی الله علیه وسلم را به قتل رسانده اند.[48]

باز امام بدرالدّین عینی رحمه الله شارح مشهور صحیح بخاری می گوید: ابن عمر متعجّب است از اینکه این جماعت سوال میپرسند از قتل مگس و در این زمینه تفکّر می کنند ولی در قتل حسین بن علی و پسرِ دخترِ رسول خدا جرئت به خرج دادند، و این عجیب است که از چیزی ساده سوال میپرسند، و افراط می کنند و جسارت می کنند در خطری بزرگ.[49]

باز می بینیم که به صورت مفصل تری امام حمزه محمد قاسم رحمه الله در شرح مشهور خود بر صحیح بخاری می گوید:

معنی حدیث این است که: مردی از اهل عراق از ابن عمر رضی الله عنهما پرسید: که آیا جایز است که مردی که مُحْرِم است، مگسی را بکشد یا نه؟

ابن عمر با تعجّب و شگفت زده از توجّه امثال این مرد به چیزهای کم اهمیّت به همراه جسارت و جرئتشان بر ارتکاب گناهان کبیره، گفت: از مگس می پرسند، و پسرِ دخترِ رسول الله صلى الله علیه وسلم را به قتل می رسانند. یعنی مرتکب موبقات، گناهان کبیره و هلاک‌کننده ها می شوند و به خود جرئت می دهند تا نوه ی رسول الله صلی الله علیه وسلم  را به قتل برسانند، سپس در مناسک خود اظهار انتهای تقوا و ورع  میکنند، پس از قتل مگس می پرسند…[50]

مگر در اطراف خود چنین اشخاص مسلمانی را ندیده اید که بزرگترین جرمها مثل تکفیر به ناحق مسلمین و مشارکت در قتل مومنین به بهانه های واهی و بی اساس و غیر شرعیِ رافضی و خوارج و مشرک و…بودن را مرتکب می شوند اما به مسائل ریز و آسان توجه و دقت و اهتمام بالائی نشان می دهند؟!

مگر گروههای مسلح متفرقی را ندیده اید یا نمی بینید که به بهانه های غیر شرعی مشرک و رافضی و خوارج بودن و … خون سایر مسلمین و بخصوص خون به قول رسول الله صلی الله علیه وسلم با ارزش ترین و بهترین مسلمین یعنی مجاهدین « أفضلُ الناسِ»[51] را می ریزند؟ اما در جزئیات و مسائل ریز دین سخت گیری می کنند!

قِيلَ: يا رَسولَ اللَّهِ أيُّ النَّاسِ أفْضَلُ؟  (گفته شد یا رسول الله صلی الله علیه وسلم در میان مردم کدامیک برتر است؟) فَقَالَ رَسولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عليه وسلَّمَ: مُؤْمِنٌ يُجَاهِدُ في سَبيلِ اللَّهِ بنَفْسِهِ ومَالِهِ [52] رسول الله صلی الله علیه وسلم  فرمود: مومنی که با جان و مالش در راه خدا جهاد می کند. چون الله تعالی فرموده است که: وَفَضَّلَ اللَّهُ الْمُجَاهِدِينَ عَلَى الْقَاعِدِينَ أَجْرًا عَظِيمًا (نساء/95) و خداوند مجاهدان را بر نشستگان با دادن اجر فراوان و بزرگ، برتری بخشیده است.‏

این گروههای متفرق با کشتن به ناحق مسلمین و بخصوص مومنین مجاهد، خودشان مرتکب جرم بزرگتری می شوند که رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید: «مَنْ قَتَلَ مُؤْمِنًا فَاعْتَبَطَ بِقَتْلِهِ؛ لَمْ یَقْبَلِ اللَّهُ مِنْهُ صَرْفًا وَلَا عَدْلًا».[53]«کسی‌که مؤمنی را بکشد و از قتل او خوشحال شود، خداوند هیچ عمل او را [از نفل و فرض] قبول نمی‌کند» . خالد بن دهقان رحمه الله می گوید از یحیى بن یحیى الغسانی در مورد « فَاعْتَبَطَ بِقَتْلِهِ» پرسیدم ، یحی گفت : «عبارت است از کسانی که در فتنه می‌جنگند و یکی از آنها مرتکب قتل می‌شود و گمان می‌کند کار وی درست بوده و در این مورد به درگاه خداوند طلب مغفرت و آمرزش نمی‌کند».[54]

مگر بارها ندیده اید که چگونه سایر مسلمین مخالف را به بهانه های واهیِ مشرک و مرتد و رافضی و خوارج و … بودن قتل عام می کنند و به خاطر این جرم ابراز خوشحالی می کنند و به همدیگر تبریک هم می گویند و در رسانه های خود این جرم را به نمایش می گذارند اما در عوض به مسائل ریز متعلق به ریش و پاچه شلوار و قبر و موسیقی و … چنان حساس شده اند که انگار دین اسلام یعنی همین مسائل ریز.

 در زمینه ی حرام بودن خون مسلمان و برحذر داشتن مومنین از پایمال کردن و جرئت پیدا کردن در نزدیکی به این جرم بسیار بزرگ احادیث بسیار زیادی از رسول الله صلی الله علیه وسلم و اقول بیشتری از صحابه رضی الله عنهم اجمعین و اهل فقه رحمهم الله وجود دارد به همین دلیل ما به همین اندازه ای که فکر می کنم مطلب را : لِمَن کَانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَى السَّمْعَ وَهُوَ شَهِیدٌ ‏(ق/37) برای آن که دلی ( آگاه ) داشته باشد، یا با حضور قلب گوش فرا دهد ‏رسانده است، کفایت می کنم؛ امیدوارم کسی که به دین و قیامت خودش اهمیت می دهد از این جرم بسیار بزرگ خودش را محفوظ کند و حتی با نصف کلمه هم خودش را به این آلودگی نابخشودنی افراد و احزاب و جماعتهای متفرق و دشمنان اصلی ما نزدیک نکند تا سرافرازانه بتواند در پیشگاه الله که از او می پرسد: لِمَ قَتَلْتَهُ؟ برای چه او را کشتی؟ پاسخ شرعی برایش داشته باشد و درمانده و خسارتمند و روسیاه درگاه الله نشود. 

در این صورت اگر صدها دلیل دیدی که با آنها خون حرام شده ای مباح می شود اما یک شبهه وجود داشت که این خون حرام شده را در همان جایگاه حرام قرار می دهد و از ریختن به ناحق آن جلوگیری می کند همین شبهه را بگیر و از خون حرام شده محافظت کن و تمام دلایل دیگر را رها کن.  چون حرام الله با یقین و قطعیت و بدون وجود کوچکترین شبهه و تخمینی مباح می شود آنهم در هنگام ضرورت و آنهم به اندازه ای که ضرورت را رفع کند نه بیشتر، و اگر در عدم ریختن خون اشتباه کنی بهتر از آن است که در ریختن به ناحق این خون اشتباه کنی.

پس اگر در کنار دهها شبهه، دهها دلیل از دهها امام و بزرگ پیدا کردی که ریختن خون حرام شده  حرام و ممنوع و جرم است دیگر نگرد دنبال آراء اشخاص دیگر- و بخصوص آراء شاذ دیگران-  که این حرام الله را حلال و یا مباح کرده اند، و بر روی قیامت خودت شرط بندی و قمار نکن، آنهم در جرمی که جزو موبقات است و همیشه به خاطر داشته باش که الله تعالی می فرماید: مَن قَتَلَ نَفْساً بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِي الأَرْضِ فَكَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعاً وَمَنْ أَحْيَاهَا فَكَأَنَّمَا أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعاً (مائده/32) هركس انساني را بدون ارتكاب قتل، يا فساد در زمين بكشد، چنان است كه گویي همه انسانها را كشته است، و هركس انساني را از مرگ نجات دهد، چنان است كه گویي همه مردم را زنده كرده است .

چون بر اساس: المُؤْمِنَ لِلْمُؤْمِنِ كَالْبُنْيَانِ يَشُدُّ بَعْضُهُ بَعْضًا[55] مؤمن برای مؤمن مانند ساختمانى است كه ستونهاى آن بعضى در بعض ديگر فرو رفته و یکدیگر را تقویت می کند و ثابت نگه می دارد؛

مصالح مختلف، یک ساختمان را می سازند و افراد مختلف نیز یک جامعه را می سازند و هر فرد  نماينده جمع و عضوي از اعضا جامعه است که کشتن آن مثل برداشتن یکی از مصالح از ساختمان است که باعث فروریختن و نابودی این ساختمان می شود و چنانچه مانع از کشتن یک فرد شود انگار مانع برداشتن یکی از مصالح ساختمان و در واقع مانع از نابودی ساختمان و جامعه شده است و به این شکل همه ی ساختمان و همه ی افراد جامعه را نجات داده است.

دقت کنید و ببینید که در کدام مسیر قدم بر می دارید.

خونهای حرام شده از کفار:

کسانی از کفار که فقهاء رحمهم الله بر عدم کشتن آنها اتفاق دارند:

  1. کفار اهل ذمه

الله تعالی می فرماید: قَاتِلُواْ الَّذِینَ لاَ یُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَلاَ بِالْیَوْمِ الآخِرِ وَلاَ یُحَرِّمُونَ مَا حَرَّمَ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَلاَ یَدِینُونَ دِینَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِینَ أُوتُواْ الْکِتَابَ حَتَّى یُعْطُواْ الْجِزْیَةَ عَن یَدٍ وَهُمْ صَاغِرُونَ ‏(توبه/29) با کسانی از اهل کتاب که نه به خدا، و نه به روز قیامت ایمان دارند، و نه چیزی را که خدا (در قرآن) و فرستاده‌اش (در سنّت خود) تحریم کرده‌اند حرام می‌دانند، و نه دین حق را می‌پذیرند، جنگ کنید تا زمانی که خاضعانه با دست خود جزیه را می‌پردازند.

در اینجا الله تعالی جنگ و کشتار اهل کتاب را، تا زمان اعطای جزیه توسط این دسته از کفار و اهل ذمه و اهل پیمان و یا مستأمن شدن آنها می داند، که به دنبال این، خون و مال و ناموس آنها همچون سایر مسلمین در امان می ماند. [56]

البته خیال نکنید که تنها مسئولین دارالاسلام می توانند به این کفار امان دهند و آنها را در ذمه ی خود قرار دهند بلکه این حق برای تمام مسلمین دارالاسلام در هر درجه ی اجتماعی که قرار گرفته باشند محفوظ است و همه ملزم و مجبور به رعایت آن هستند. رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید: ذِمَّةُ المُسْلِمِينَ وَاحِدَةٌ يَسْعَى بهَا أَدْنَاهُمْ، فمَن أَخْفَرَ مُسْلِمًا، فَعليه لَعْنَةُ اللهِ وَالْمَلَائِكَةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِينَ، لا يُقْبَلُ منه يَومَ القِيَامَةِ عَدْلٌ، وَلَا صَرْفٌ[57]. تعهد و پیمان مسلمانان، یكی است، هر چند از سوی پائین ترین مسلمان از لحاظ جایگاه اجتماعی صورت گیرد؛ هركس، تعهد مسلمانی را نقض کند، لعنت خدا، فرشتگان و همه مردم بر او باد. نه فرایضش قبول می‌شود و نه عبادت نفلی‏اش.

 امام نووی رحمه الله می گوید: قول رسول الله صلی الله علیه وسلم « ذِمَّةُ المُسْلِمِينَ وَاحِدَةٌ يَسْعَى بهَا أَدْنَاهُمْ» در اینجا مراد از ذمه امان است. معنی آن این است: بدون شک امان مسلمین برای کافر صحیح است، پس هنگامی که یکی از مسلمین به کافری امان داد بر دیگران حرام است که به چنین کافری تعرض و دست درازی کنند مادام که این کافر در امان این مسلمان قرار دارد و برای امان شروط معروف و شناخته شده ای وجود دارد … و قول رسول الله صلی الله علیه وسلم « فمَن أَخْفَرَ مُسْلِمًا» معنایش این است: کسی که امان شخص مسلمان را نقض کند، و به کافری که این مسلمان امانش داده تعرض و دست درازی کند.[58]

رسول الله صلی الله علیه وسلم در این باره می فرماید:

  • مَنْ آمَنَ رَجُلا عَلَى دَمِهِ فَقَتَلَهُ فَأَنَا بَرِيءٌ مِنَ الْقَاتِلِ، وَإِنْ كَانَ الْمَقْتُولُ كافِرًا[59] هر كه كسى را امان (پناه) دهد و او را بكشد، من از آن قاتل بيزارم، اگر چه آن مقتول كافر باشد. در بعضی از روایات آمده است که: وَجَبَتْ لَهُ النَّارُ[60]آتش (جهنّم) بر وی واجب می گردد.
  • مَنْ قَتَلَ مُعَاهِدًا فِی غَیْرِ کُنْهِهِ، حَرَّمَ اللَّهُ عَلَیْهِ الْجَنَّةَ[61] «خداوند بهشت را بر کسی حرام کرده است که معاهدی را در غیر وقتش بکشد».( یعنی او را زمانی بکشد که در عهد و پیمان خود با مسلمانان پایدار بوده و خیانت و نقض عهد نکرده است و مدت عهد و پیمان وی به سر نرسیده است.)
  • مَنْ قَتَلَ مُعَاهَدًا لَمْ يَرِحْ رَائِحَةَ الْجَنَّةِ[62] کسی که فرد عهد بسته را به قتل برساند، بوی خوش بهشت به مشام وی نخواهد رسید.
  • مَنْ قَتلَ نفسًا مُعاهَدةً بغيرِ حِلِّها، حرَّمَ اللهُ عليه الجنةَ: أنْ يَشُمَّ رِيحَها [63] هرکس شخصی از هم پیمانان مسلمانان را به ناحق به قتل برساند، بوی بهشت به مشام وی نمی‌رسد.
  • مَنْ قَتَلَ رَجُلًا مِنْ أَهْلِ الذِّمَّةِ، لَمْ يَجِدْ رِيحَ الْجَنَّةِ[64] هرکس شخصی از اهل ذمه را به قتل برساند، بوی بهشت به مشام وی نمی‌رسد.

این سرانجام کسی است که خون یک کافر معاهد را به ناحق می ریزد، در این صورت کشتن به ناحق یک فرد مسلمان تا چه اندازه سخت و شدید خواهد بود؟

 رسول الله صلی الله علیه وسلم نه تنها از قتل، بلکه حتّی از ترساندن یک مسلمان نیز نهی کرده اند. در روایتی از سنن ابی داود رحمه الله آمده است که گروهی از صحابه رضی الله عنهم اجمعین جهت خنده و شوخی فرد مسلمانی را که خواب بود، ترساندند و به او خندیدند، رسول الله صلی الله علیه وسلم زمانی که ماجرا را متوجه شد به این اصحاب فرمودند: «لَا يَحِلُّ لِمُسْلِمٍ أَنْ يُرَوِّعَ مُسْلِمًا »[65] بر هیچ مسلمانی جایز نیست که مسلمان دیگری را بترساند.

به نظر شما کشتن به ناحق یک مسلمان چه سخت و وحشتناک خواهد بود؟

این دسته از احادیث و احادیث مشابه رسول الله صلی الله علیه وسلم  در تحریم و پیامد قتل به ناحق کفار اهل عهد و پیمان، پیام و پاسخی آشکار به کسانی است که گاه در مورد کفاری که با دارالاسلام عهد و پیمانی دارند حملاتی را انجام می دهند یا دنبال حکم شریعت در مورد این کفار هستند.

چون گاه دارالاسلام به دلایلی جهت پیشبرد استراتژیها و تاکتیکهای مدیریتی بین المللی خود با یکی از «کفارآشکار6گانه»ی جهانی و یا اطراف ما عهد و پیمانی می بندد و ما ناچاریم چهره و موجودیت این کفار را تحمل کنیم و کسی حق ندارد در دارالاسلام و حتی خارج از دارالاسلام به طرفهای اهل عهد و پیمان صدمه ای بزند مادام که این شخص یا جماعت مجاهد تحت مدیریت دارالاسلام باشد و چنانچه همچون جماعت پارتیزانی ابوبصیر الکوردی رضی الله عنه به دلایلی چون صلح حدیبیه خارج از مدیریت دارالاسلام قرار گرفت از استقلال عمل هم برخوردار می شود و می تواند مستقلاً به خون و مال این طرفهای هم پیمان با دارالاسلام حمله کند.  

 پس سرانجام قتل به ناحق «نفس» چه مسلمان و چه کفار اهل پیمان در آیات و احادیث سرانجامی مشابه در قیامت دارد مگر کسی که بهای آن را با شهات بپردازد. به هر حال غیر از مذاهب شناخته شده ی کنونی کسی چون ابن حزم اندلسی ظاهری مذهب نیز که ریشه ی او به دیار فارس بر می گردد باز در مورد أهل الذمة ای که پایبند عهد و پیمان خود باشند اتفاق تمام علماء را بیان می کند که خون و مال و اهل آنها معصوم و در امان است. [66]

  • سفیران:

فقهاء رحمهم الله بر عدم جواز کشتن سفیران متفق هستند[67] چون زمانی که سفیر مسلیمه ی کذاب مرتد نزدش آمد فرمود:  أَمَا وَاللَّهِ لَوْلَا أَنَّ الرُّسُلَ لَا تُقْتَلُ لَضَرَبْتُ أَعْنَاقَكُمَا [68] سوگند به خدا، اگر سفیران کشته نمیشدند، گردن شما دو نفر را میزدم.

عظيم آبادي رحمه الله در «عَونُ المعبود» می گوید: در این دلیلی است بر تحریم قتل پیام رسانها و سفیرانی که از سوی کفار آمده اند حتی اگر نزد امام و رهبر هم کلماتی کفرآمیز به زبان بیاورند.[69]

همچنین زمانی که ابی رافع از سوی کفار سکولار قریش به عنوان پیام رسان و سفیر آمد رسول الله صلی الله علیه وسلم به او فرمود: «إِنِّي لَا أَخِيسُ بِالْعَهْدِ وَلَا أَحْبِسُ الْبُرُدَ» [70]  من عهد شکنی نمی کنم و عهد را فاسد نمی کنم  و سفرا و پیام رسانها را هم زندانی نمی کنم.

  •  زنان و کودکان :

اساس در هنگام وقوع جنگ این است که : وَقَاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَكُمْ وَلا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ (بقره/190) و در راه خدا بجنگید با کسانی که با شما می‌جنگند. و زیاده روی و تعدّی نکنید. چون خداوند تجاوزگران را دوست نمی‌دارد.‏

فقهاء رحمهم الله بر عدم جواز کشتن  زنان و  کودکانی که در جنگ شرکت نکرده باشند اتفاق دارند. [71] در بداية المجتهد آمده است که بین مسلمین اختلافی وجود ندارد مبنی بر اینکه کشتن فرزندان نابالغ و زنان آنها مجاز نیست مادام که در جنگ شرکت نکرده باشند.[72] امام نووی رحمه الله نیز در شرح مسلم می گوید: أجْمَعَ العُلَمَاءُ عَلَى تَحْرِيمِ قَتْلِ النِّسَاءِ وَالصِّبْيَانِ إِذَا لَمْ يُقَاتِلُوا. علماء اجماع دارند مبنی بر تحریم کشتن زنان و کودکان زمانی که نجنگیده باشند.[73]  ابن هُمام رحمه الله نیز می گوید: در اجماع مبنی بر حرام بودن کشتن زنان و انسانهای نابالغ شک و گمانی وجود ندارد.[74] ابن عبدالبر رحمه الله نیز  اجماع علماء مبنی بر حرام بودن کشتن زنان و کودکان کفار حربی را می آورد.[75] پس هیچ خلافی بین فقهاء رحمهم الله در این زمینه وجود ندارد. [76]

در این زمینه می توان اتفاق جمهور فقهای الحنفية ومالكية وحنابلة  و شافعية را آورد[77]و کسانی چون امام نووی شافعی رحمه الله با استناد به حدیث ابن عمر رضی الله عنهما که می گوید: وُجِدَتِ امْرَأَةٌ مَقْتُولَةً في بَعْضِ مَغَازِي رَسولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عليه وسلَّمَ، فَنَهَى رَسولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عليه وسلَّمَ عن قَتْلِ النِّسَاءِ والصِّبْيَانِ. [78] می گوید: علماء بر عمل به این حدیث و تحریم کشتن زنان و بچه های نابالغی که نجنگیده باشند اجماع دارند. [79]

در کنار این دلایل باز می بینیم که رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید: انْطَلِقُوا بِاسْمِ اللَّهِ، وَبِاللَّهِ، وَعَلَى مِلَّةِ رَسُولِ اللَّهِ، وَلاَ تَقْتُلُوا شَيْخًا فَانِيًا، وَلاَ طِفْلاً وَلاَ صَغِيرًا، وَلاَ امْرَأَةً … [80] با نام خدا و به یاری خدا و بر مبنای آیین رسول الله حرکت کنید، هیچ پیرمرد فانی، کودک و نابلغ و  زنی را نکشید…

 یا رسول الله صلی الله علیه و سلم بعد از دیدن زنی که کشته شده و عده ای بر آن جمع شده اند یکی را می فرستد و می فرماید برو به سوی خالد بن ولید و به او بگو که رسول الله به تو امر می کند و می گوید: لا تَقْتُلَنَّ ذُرِّيَّةً وَلاَ عَسِيفًا [81]، و یا با لفظ : قُلْ لِخَالِدٍ لاَ يَقْتُلَنَّ امْرَأَةً وَلاَ عَسِيفًا[82] عسیف یعنی خادمی که تنها وسایل را بر می دارد و اهل جنگ نیست. به این شکل رسول الله صلی الله علیه وسلم از کشتن زنان و خادمین و غیر بالغین نهی می کند.

ابن حجر رحمه الله می گوید: همگی همچنانکه ابن بطال و دیگران نقل کرده اند اتفاق دارند بر منع قصد کشتن زنان و فرزندان نابالغ، اما این ممنوعیت نسبت به زنان به دلیل ضعف آنهاست و در مورد کودکان نابالغ هم به دلیل قصور آنها از فعل کفر است.[83] امام شوکانی رحمه الله نیز با همین دلایل اجماع اهل علم را نقل می کند.[84]

عمر بن خطاب رضي الله عنه نیز از کشتن کشاورزانی که با مجاهدین نجنگیده اند نهی می کرد و می گفت: اتَّقُوا اللهَ فِي الْفَلَّاحِينَ؛ فَلَا تَقْتُلُوهُمْ إِلَّا أَنْ يَنْصِبُوا لَكُمُ الْحَرْبَ. [85] در مورد کشاورزان تقوای الله را داشته باشید، آنها را نکشید مگر اینکه با شما بجنگند. یعنی در کل کشتن کسانی از این کفار که سودی برای جبهه ی کفار ندارند و ضرری هم برای مسلمین ندارند منع می شود. [86]

در اینجا عدم کشتن این زنان و کودکان و پیران از این دسته از کفار به این دلیل است که اینها با مجاهدین نجنگیده اند یا به میل خود جبهه ی کفار را با مال یا به هر دلیلی با فکر و زبان بر علیه جبهه ی مومنین یاری نکرده اند و علت اصلی در عدم کشتن آنها در نجنگیدن آنهاست نه در کفر آنها، چون اگر علت جنگیدن با دارالکفرهائی از این دست به کفر آنها بر می گشت نمی بایست پیران و زنان کافر آنها مستثنی می شدند. [87]

ابن قیم هم می گوید: کشتن در برابر جنگیدن و اسلحه در دست داشتن است نه در برابر کفر، به همین دلیل زنان و کودکان و کورها و راهبانی که با ما نجنگیده اند کشته نمی شوند بلکه با کسانی می جنگیم که با ما جنگیده باشند. [88]

پس جنگ ما با اهل کتاب و شبه اهل کتاب به خاطر کفر آنها نیست و آنها می توانند طبق پیمانهائی اهل ذمه باشند و کفر خود را حفظ کنند برخلاف جنگ ما با سکولاریستها (مشرکین) که این جنگ ما به خاطر کفر آنهاست و آنها تحت هیچ شرایطی نمی توانند اهل جزیه شوند و بر این عقاید کفری باقی بمانند.

در کنار این، باز می بینیم که یکی در مورد فرزندان سکولاریستهای (مشرکین) نجسی که این سکولاریستها جزو بدترین طبقه از کفار6گانه ی آشکار هستند از رسول الله صلی الله علیه وسلم پرسید: يَا رَسُولَ اللهِ، إِنَّمَا هُمْ أَبْنَاءُ الْمُشْرِكِينَ، ( یا رسول الله، اینها فرزندان مشرکین هستند) رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود: «إنَّ خِيَارَكُمْ أَبْنَاءُ الْمُشْرِكِينَ، (بهترینهای شما فرزندان مشرکین هستید،) أَلاَ إِنَّهَا لَيْسَتْ نَسَمَة تُولَدُ إِلاَّ وُلِدَتْ عَلَى الْفِطْرَةِ، (هیچ نسلی نیست الا این‌که بر فطرت متولد می‌شود،) فَمَا تَزَالُ عَلَيْهَا، حَتَى يُبَيِّنُ عَنْهَا لِسَانُهَا»[89] پس بر همین منوال است تا اینکه زبانش واقعیتش را روشن کند و نشان دهد.(که این بر همان فرطتش مانده یا جزو یکی از کفار آشکار شده است)

در این صورت زمانی که در شبیخون یا حمله به سنگر قلعه ها این فرزندان و زنان کشته می شوند و گفته می شود: «هُمْ تَبَعٌ لآبَائِهِمْ» یا «هُمْ مِنْهُمْ»[90] به دلیل ضرورت جنگی و از روی ناچاری کشته شده اند و در هدر رفتن خونشان و عدم تعلق «ضَمان» و جبران خسارت و غسل نشدن و عدم خواندن نماز جنازه بر آنها و عدم دفن در قبرستان مسلمین و احکامی از این دست مثل  پدران خودشان هستند، نه در عقیده ی کفری یا مجاز بودن کشتن آنها.

  • اصحاب صوامع

رسول الله صلی الله علیه وسلم در یکی از حملات جنگی به فرماندهان ارتش مسلمین امر می کند: ‏اخْرُجُوا بِسْمِ اللَّهِ (به نام الله برای جهاد خارج شوید،) تُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ مَنْ كَفَرَ بِاللَّهِ، (در راه الله با کسی که به خدا کفر می‌ورزد، جنگ کنید) لَا ‏تَغْدِرُوا ‏وَلَا‏ ‏تَغُلُّوا‏ ‏وَلَا‏ ‏تُمَثِّلُوا ‏وَلَا تَقْتُلُوا الْوِلْدَانَ وَلَا أَصْحَابَ ‏الصَّوَامِعِ [91] [ولی] خیانت نکنید، به غل و زنجیر نکشید، مثله نکنید و اطفال و اصحاب صومعه ها را نکشید.

بر این پایه کسی چون  ابوبکر صدیق رضی الله عنه در کنار این موارد به فرمانده ی ارتش خود در هنگام حمله به دارالکفر تحت حاکمیت نصرانی ها و مجوس دستور می داد که «وَلَا تَقْتُلُوا كَبِيرًا هَرِمًا» پیران از کار افتاده را نکشید، یا دستور می داد بیمارانی که توانائی جنگیدن ندارند را نکشید یا کورها و لنگها و مردان و زنانی که خود را وقف دینشان کرده اند مثل راهبان و امثالهم را نکشید و در جائی به فرمانده خود در شام که در حال جهاد با کفار اهل کتاب بود توصیه های دهگانه ای را ارائه می دهد و می گوید: من تو را به ده امر سفارش می کنم. هیچ زنی را نکشید.هیچ خردسالی را نکشید. هیچ پیرمردی را نکشید. هیچ درختی را که ثمر می دهد قطع نکنید. هیچ خانه ای را ویران نکنید. هیچ بز و گوسفند و شتری را نکشید الا برای رفع نیاز خوردن. زنبور عسل را نسوزانید. زیاده روی نکنید و به مردم ستم روا ندارید.”[92]

امام شافعی رحمه الله نیز در مورد راهبها می گوید: کشتن راهبها ترک می شود و فرق ندارد راهبان صوامع باشند یا راهبان دیرها و بیابانها و یا تمام کسانی که خودشان را وقف رهبانیت و گوشه گیری کرده باشند، کشتن اینها به تبیعت از ابی بکر رضی الله عنه ترک می شود.[93]

برادران و خواهران محترم توجه کنند: این ممنوعیت کشتن «أَصْحَابَ ‏الصَّوَامِعِ» در مورد راهبها و ساکنین صوامع و کلیساها و دیرها و مکانهای عبادی کفار اهل کتاب و حتی شبه اهل کتاب دارالکفرهای دارالحربی است که هیچ عهد و پیمانی با مسلمین و دارالاسلام مسلمین ندارند و یا با مسلمین در حال جنگ مسلحانه و قتال هستند.

به همین شکل با قیاس بر عدم کشتن زن، فقهاء می گویند کسی که با فعل یا با نظر و رأی در جنگ مشارکت نداشته است کشتن او همچون کشتن زنان مجاز نیست[94].

کسانی که کشتن آنها مشکلی ندارد و مجاز است:

 در مورد مسلمین :

الله تعالی در سوره الإسراء می فرماید: وَلاَ تَقْتُلُواْ النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللّهُ إِلاَّ بِالحَقِّ (اسراء/33) و کسی را نکشید که خداوند کشتن او را حرام کرده است، جز به حق‌.

باز الله تعالی در سوره ی انعام با ذکر برخی از حرامها مثل شرک به الله و قتل فرزندان و نزدیک شدن به فواحش می فرماید: «وَلاَ تَقْتُلُواْ النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللّهُ إِلاَّ بِالْحَقِّ (انعام/151) و کسی را نکشید که خداوند کشتن او را حرام کرده است، جز به حق‌.

رسول الله صلی الله علیه وسلم نیز امر می کند که از 7گناهی که باعث ماندگاری در جهنم می شوند پرهیز کنیم و بعد از ذکر شرک به الله و سحر می فرماید: وقَتْلُ النَّفْسِ الَّتي حَرَّمَ اللَّهُ إلَّا بالحَقِّ [95] و کشتن نفسی که الله حرام کرده است، جز به حق‌.

حالا این کشتنِ به حقِ دیگران چگونه است؟ و چه منبعی می تواند این حرام الله تعالی را که یکی از بزرگترین گناهان کبیره و از اسباب ماندگاری در جهنم است حلال کند؟ تنها الله جل جلاله و رسولش صلی الله علیه و سلم.

رسول الله صلی الله علیه وسلم در حدیث واضح و صریحی می فرماید: لا يَحِلُّ دَمُ امْرِئٍ مُسْلِمٍ يَشْهَدُ أَنْ لا إلَهَ إِلاَّ اللَّهُ وَأَنِّي رَسُولُ اللَّه إلاَّ بِإِحْدَى ثَلاثٍ : (ريختن خون هيچ شخص مسلماني که گواهي مي دهد الله بر حقي جز خداوند وجود ندارد و من فرستاده ي خدا هستم، حلال نيست. مگر به يکي از اين سه چيز) الثَّيِّبُ الزَّانِي، وَالنَّفْسُ بِالنَّفْسِ، وَالتَّارِكُ لِدِينِهِ الْمُفَارِقُ لِلْجَمَاعَةِ. [96]: 1 ـ شخص محصن «مرد زن دیده یا زن شوهر دیده» که مرتکب زنا شده باشد . 2 ـ کسي که عمداً قتل نفس کرده باشد و در برابر نفسی که کشته قصاص شود. 3 ـ کسي که دينش را رها کرده و از جماعت مسلمين خارج گردد.

در این حدیث کسی در 2 مورد «النَّفْسُ بِالنَّفْسِ، وَالثَّيِّبُ الزَّانِي» سوالی برایش به وجود نمی آید اما در مورد «وَالتَّارِكُ لِدِينِهِ الْمُفَارِقُ لِلْجَمَاعَةِ» اگر روشنگری نشود و شخص به 4 معنی و مفهوم دین آگاهی نداشته باشد ممکن است این حدیث را با آیات و احادیث دیگری که ریختن خون مسلمان را در موارد دیگری مباح کرده اند در تداخل ببیند.

مثلاً مباح شدن جنگ و کشتن اهل بغی که الله تعالی می فرماید: وَإِن طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا فَإِن بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الْأُخْرَى فَقَاتِلُوا الَّتِي تَبْغِي حَتَّى تَفِيءَ إِلَى أَمْرِ اللَّهِ… (حجرات/9)

یا مباح شدن جنگ و کشتن راهزنان که الله تعالی در موردشان می فرماید: إِنَّمَا جَزَاءُ الَّذِينَ يُحَارِبُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَيَسْعَوْنَ فِي الْأَرْضِ فَسَادًا أَنْ يُقَتَّلُوا أَوْ يُصَلَّبُوا أَوْ تُقَطَّعَ أَيْدِيهِمْ وَأَرْجُلُهُمْ مِنْ خِلَافٍ أَوْ يُنْفَوْا مِنَ الْأَرْضِ …. (مائده/33)

یا مباح شدن کشتن کسی که بعد از انتخاب رهبر یکی از «3ابزار» برتر ادعای رهبری کند و تفرق درست کند که رسول الله صلی الله علیه وسلم در مورد رهبری که بعد از انتخاب رهبر توسط شورای اولی الامر «3ابزار» انتخاب شود می فرماید:

  •  إِذَا بُويِعَ لِخَلِيفَتَيْنِ، فَاقْتُلُوا الْآخَرَ مِنْهُمَا:[97]زماني كه با دو خليفه بيعت شد خليفه دوم از ايشان را بكشيد.
  • یا می فرماید: مَن أتاكُمْ وأَمْرُكُمْ جَمِيعٌ علَى رَجُلٍ واحِدٍ، يُرِيدُ أنْ يَشُقَّ عَصاكُمْ، أوْ يُفَرِّقَ جَماعَتَكُمْ، فاقْتُلُوهُ.[98] هر کس به سوی شما آید، در حالی که همه شما بر یک شخص اتّفاق نظر دارید و او بخواهد در بین شما جدایی بیندازد و جماعت شما را پراکنده سازد، پس او را بکشید
  • یا با لفظ دیگری می فرماید : إنَّه سَتَكُونُ هَناتٌ وهَناتٌ، فمَن أرادَ أنْ يُفَرِّقَ أمْرَ هذِه الأُمَّةِ وهي جَمِيعٌ، فاضْرِبُوهُ بالسَّيْفِ كائِنًا مَن كانَ.[99] همه چیز می‌آید(یعنی اتفاقات مختلفی رخ می دهد) پس هرکس که می‌خواست این «امت» را فرقه فرقه کند با شمشیر او را بزنید (یعنی به قتل برسانیدش) هرکس که باشد.

در تمام این موارد این اشخاص بر بخشی یا تمام مفاهیم 4گانه ی دین شورش و بغی کرده اند و از آن منحرف شده اند و خود را مشمول وَالتَّارِكُ لِدِينِهِ الْمُفَارِقُ لِلْجَمَاعَةِ. [100]کرده اند؛ یعنی:

  1. یا ممکن است بر علیه قدرت حکومتی قیام کرده باشند و اهل بغی شده باشند و در مساله ی قدرت حکومتی اهل تفرق و حزب بازی شده باشند که مفهوم اول دین را نادیده گرفته است.
  2. یا ممکن است یکی از قوانین شریعت الله تعالی را نادیده گرفته باشند مثل راهزنان، که معنی و مفهوم دوم دین را کنار گذاشته است،
  3. یا اینکه ممکن است اطاعت خود را به قدرت حکومتی نداده باشند و این اطاعت خود را به دیگران داده باشند که در معنی و مفهوم سوم دین به انحراف رفته است
  4. و یا اینکه ممکن است به خاطر مخالفت با اجرائی شدن مجازتها و حدود اسلامی و سیستم جزا و پاداش دارالاسلام مورد پیگرد قرار گرفته باشند که اینهم معنی و مفهوم چهارم دین است.

و در نهایت ممکن است افرادی تمام این مفاهیم و معانی 4 گانه ی دین را زیر سوال برده باشند یا انکارش کرده باشند و این 4 معنی و مفهوم دین را 1- آگاهانه  2- عمداً 3- اختیاراً و به میل خودشان به شریعتی غیر از شریعت الله تعالی و یا به دین سکولاریسم داده باشند و به اصطلاح  به «یقین» و بدون وجود شبهه ای روشن شده باشد که از دین اسلام خارج شده و مرتد شده اند که کشتن آنها جایز شده است. پس اصل بر این است که مسلمین تنها به این سه جرم الثَّيِّبُ الزَّانِي، وَالنَّفْسُ بِالنَّفْسِ، وَالتَّارِكُ لِدِينِهِ الْمُفَارِقُ لِلْجَمَاعَةِ. [101] کشته می شوند.

در مورد کفار:

فقهای اسلام رحمهم الله اتفاق دارند که هر کسی از کفار که در جنگ مشارکت دارد کشتن او مجاز است حالا فرق ندارد جزو جنگجویان باشد یا نه. مثل کفار یهودی که در سنگر بزرگ قلعه به همراه جنگجویان خود تحصن کرده بودند و رسول الله صلی الله علیه وسلم آنها را مورد حمله قرار داد . [102] و همه ی آنها را شریک جرم حساب کرد و به نسبتهای مختلفی همه را جریمه کرد.

 کاسانی حنفی رحمه الله می گوید: جنگجویان در هر حال کشتن آنها حلال است و فرق ندارد در حال جنگ باشد یا نباشد. [103]

با این وجود کسانی چون زنان و کودکان و پیرها که کشتن آنها مجاز نیست اما چنانچه در جنگ مشارکت داشته باشند و بخشی از جبهه ی جنگ باشند کشتن آنها به اتفاق علماء مجاز است. [104] الحسن می گوید: اگر زنی از مشرکین برای جنگیدن خارج شود کشته می شود[105] و اصحاب رسول الله صلی الله علیه وسلم زنان و نوجوانانی که کفار را در جنگ یاری می رساندند می کشتند.[106]

البته ابن حبیب از مالکی ها با استناد به احادیثی با کشتن نوجوانان مخالفت می کند. کشتن کسانی که علائم بلوغ در آنها ظاهر نشده بود. همچنانکه عطيةَ القُرَظي می گوید که من نوجوانی از بنی قریظه بودم و نگاه می کردند هر کسی که موی بلوغ داشت کشته می شد و من جزو کسانی بودم که موئی از من نرویده بود.[107] و امام ترمذی رحمه الله می گوید به این شکل دسته ای از اهل علم به این حدیث عمل می کنند که اگر شخص علائم بلوغ نداشته باشد کشته نمی شود و این مذهب احمد و اسحاق است. [108] البته شیعیان جعفری هم شرط بلوغ را برای کشتن این افراد قرار داده اند.[109]

  عمر ابن خطاب رضی الله عنه نیز به فرمانده ارتش خود دستور می دهد که: زنان وبچه ها را نکشند مگر کسی که موی بلوغ در او ظاهر شده باشد، و تيغ بر او كشيده شده باشد. [110]

در بدائع الصنائع آمده است: هر کسی که جزو جنگجویان نباشد کشتنش حلال نیست مگر اینکه واقعاً بجنگد یا با تدبیر و فکر یا با اطاعت کردن از جنگجویان [در کارهائی خدماتی و خبر رسانی و …] یا با تحریک و تحریض دیگران [در بخش جنگ روانی] یاریگر این جبهه ی جنگ و جنگجویان باشد.[111]

همچنانکه رسول الله صلی الله علیه وسلم  دستور کشتن زنی از یهودیان بنی قریظه را صادر کرد که تخته سنگی بر خَلَّادِ بن سُويد انداخته بود و او را کشته بود[112]یا کسی چون دُرَيد بن الصِمة در روز حنین کشته شد در حالی که پیرمردی کهن سال بود و توانائی جنگیدن نداشت اما با رای خودش به جنگنجویان کمک می کرد. [113] 

در حالت شبیخون و شرایط جنگی حاکم بر نبرد نیز که امکان تشخیص وجود ندارد باز کشتن کسانی از کفار و بخصوص کفار مشرک (سکولار) که در حالت عادی نباید کشته شوند مجاز است.[114]

در این صورت این موارد نهی شده مثل زنان و نوجوانان نابلغ و پیران و بیماران و غیره در حالتهائی کشته می شوند:

  1.  مشارکت آنها در جنگ. ابن حجر رحمه الله در تفسیر قول رسول الله صلی الله علیه و سلم که می فرماید: «مَا كَانَتْ هَذِهِ لِتُقَاتِلَ»[115] می گوید: مفهومش این است که اگر می جنگید (در جنگ مشارکت می کرد) کشته می شد. [116]
  2. در هنگام ضرورت و شبیخون در شب[117] و حملات هوائی اگر امکان جدا کردن آنها در منازل و قلعه ها که حکم سنگر جمعی دارد وجود نداشته نباشد.[118]
  3. در هنگام ضرورت اگر دشمن به آنها تترس کند و به عنوان سپرهای انسانی مورد استفاده قرار دهد .

و درختان آنها و… نیز در حالت ضرورت و نیاز قطع می شوند یا صدمه می بینند که الله تعالی می فرماید:  مَا قَطَعْتُم مِّن لِّینَةٍ أَوْ تَرَکْتُمُوهَا قَائِمَةً عَلَى أُصُولِهَا فَبِإِذْنِ اللَّهِ وَلِیُخْزِیَ الْفَاسِقِینَ ‏(حشر/5) هر درخت خرمائی را که بریدید، یا بر پایه‌ها و ریشه‌های خود برجای گذاشتید، به فرمان خدا و اجازه او بوده است تا بیرون‌روندگان (از دستورات الهی و منحرفان) را خوار و رسوا گرداند.‏

دفع ضرورت، شدیدتر از دفع نیاز و حاجت است. مخالفت با ضرورت مثلاً باعث تلف شدن حتمی جان در هنگام گرسنگی و غیره می شود اما نیاز یا حاجت چیزی است که اگر برآورده هم نشود نهایتش این است که باعث سختی می شود. حالا در این حالت نیاز جنگی، رسول الله صلی الله علیه وسلم درختهای کفار یهودی بنی نضیر را قطع کرد و آنها را آتش زد.[119]

اما در مورد مشرکین یا به زبان امروزین سکولاریستها که بدترین طبقه و گروه از کفار اصلی هستند امام شافعی رحمه الله می گوید: به دلیل قول الله تعالی که می فرماید: فَاقْتُلُوا الْمُشْرِكِينَ حَيْثُ وَجَدتُّمُوهُمْ وَخُذُوهُمْ وَاحْصُرُوهُمْ وَاقْعُدُوا لَهُمْ كُلَّ مَرْصَدٍ ۚ فَإِن تَابُوا وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ وَآتَوُا الزَّكَاةَ فَخَلُّوا سَبِيلَهُمْ ۚ (توبه/5)  و سخن رسول الله صلی الله علیه وسلم که می فرماید : أُمِرتُ أن أقاتلَ النَّاسَ حتَّى يقولوا لا إلَهَ إلَّا اللَّهُ[120] از این مشرکین جزیه پذیرفته نمی شود و با آنها جنگ می شود تا اینکه کشته شوند یا مسلمان شوند، اما با اهل کتاب جنگ می شود تا اینکه مسلمان شوند یا « يُعْطُوا الْجِزْيَةَ عَن يَدٍ وَهُمْ صَاغِرُونَ» (توبه/29) با دست خود و با ذلت و تواضع جزیه دهند.[121]

ابن رشد مالکی رحمه الله می گوید: در جنگ با مشرکین کشتن مردها، بالغها و جنگجویان مجاز است، و در این مساله بین مسلمین اختلافی وجود ندارد. [122] در این زمینه ی کشتن سکولاریستها (مشرکین) جواز اهل علم به عمومیت دلایلی است که به کشتن سکولاریستها (مشرکین) اشاره دارد که کسی را استثناء نکرده اند مگر آنچه دلیل آنها را استثناء کرده باشد.

به عنوان مثال در دلایل عام آمده است که الله تعالی می فرماید :

  • وَقَاتِلُواْ الْمُشْرِکِینَ کَآفَّةً کَمَا یُقَاتِلُونَکُمْ کَآفَّةً وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ مَعَ الْمُتَّقِینَ ‏(توبه/36) (ای مؤمنان!) با همه مشرکان بجنگید همان گونه که آنان جملگی با شما می‌جنگند، و بدانید که خدا با متقین است .‏
  • فَاقْتُلُواْ الْمُشْرِکِینَ حَیْثُ وَجَدتُّمُوهُمْ وَخُذُوهُمْ وَاحْصُرُوهُمْ وَاقْعُدُواْ لَهُمْ کُلَّ مَرْصَدٍ (سکولاریستها (مشرکین) را هرکجا بیابید بکشید و بگیرید و محاصره کنید و در همه کمینگاهها برای (به دام انداختن) آنان بنشینید) فَإِن تَابُواْ وَأَقَامُواْ الصَّلاَةَ وَآتَوُاْ الزَّکَاةَ فَخَلُّواْ سَبِیلَهُمْ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ  (توبه/5) ‏اگر توبه کردند و نماز خواندند و زکات دادند، (دیگر از زمره شمایند و ایشان را رها سازید و) راه را بر آنان باز گذارید. بیگمان خداوند دارای مغفرت فراوان است و رحم می کند.‏
  • وَاقْتُلُوهُمْ حَیْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَأَخْرِجُوهُم مِّنْ حَیْثُ أَخْرَجُوکُمْ وَالْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ  (بقره/191) و هرجا آنان را (سکولاریستها را) دریافتید ایشان را بکشید، و آنان را که شما را از آنجا بیرون کرده‌اند بیرون سازید، و فتنه (شرک سکولاریستها) از کشتن بدتر است.
  • و قول رسول الله صلی الله علیه وسلم که می فرماید: جَاهِدُوا الْمُشْرِكِينَ بِأَمْوَالِكُمْ، وَأَنْفُسِكُمْ، وَأَلْسِنَتِكُمْ[123] با مشرکان جهاد کنید به وسیله ی اموالتان و جانهایتان و زبان هایتان.

واضح است که علت جنگ با سکولاریستها (مشرکین) کفر آنها و عقاید کفری آنهاست نه جنگ طلب بودن و جنگيدن آنها، و علت اعلان برائت و بیزاری الله و رسولش و طبعاً تمام مومنین از خود سکولاریستها « وَأَذَانٌ مِّنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ إِلَى النَّاسِ یَوْمَ الْحَجِّ الأَکْبَرِ أَنَّ اللّهَ بَرِیءٌ مِّنَ الْمُشْرِکِینَ وَرَسُولُهُ» (توبه /3) عقاید کفری آنهاست و الله تعالی تنها با شرط اسلام آوردن می گوید این سکولاریستها را رها کنید و آنها را نکشید: فَإِنْ تَابُوا وَأَقَامُوا الصَّلاةَ وَآتَوُا الزَّكَاةَ فَخَلُّوا سَبِيلَهُمْ (توبه/5) به همین دلیل رسول الله صلی الله علیه وسلم در مورد این کفار سکولار می فرماید: أُمِرْتُ أنْ أُقَاتِلَ النَّاسَ حتَّى يَشْهَدُوا أنْ لا إلَهَ إلَّا اللَّهُ، وأنَّ مُحَمَّدًا رَسولُ اللَّهِ، ويُقِيمُوا الصَّلَاةَ، ويُؤْتُوا الزَّكَاةَ، (به من امر شده است که با مردم بجنگم تا اینکه به وحدانیت خداوند، و رسالت پیغمبر، شهادت بدهند، و نماز به پا دارند، و زکات را بپردازند) فَإِذَا فَعَلُوا ذلكَ عَصَمُوا مِنِّي دِمَاءَهُمْ وأَمْوَالَهُمْ إلَّا بحَقِّ الإسْلَامِ، وحِسَابُهُمْ علَى اللَّهِ.[124] پس هر گاه چنین کردند، خون و مالشان از ناحیه من محترم است. مگر اینکه اسلام، کشته شدن و تصاحب اموالش را حق دانسته باشد! و حساب این ها با خداست.

امام شافعی رحمه الله نیز با ذکر این حدیث و دو آیه ی سوره ی توبه در عمومیت جنگ و کشتن سکولاریستها که تحت عنوان مشرکین و غیر اهل کتاب از آنها یاد می کند که از آنها جزیه پذیرفته نمی شود می فرماید: وَيُقَاتِلُهُمْ إذَا قَوِيَ عَلَيْهِمْ حَتَّى يَقْتُلَهُمْ أَوْ يُسْلِمُوا.[125] در صورت توانائی با آنها جنگ می شود تا اینکه یا کشته شوند یا مسلمان شوند.

در اینجا به دلیل عمومیت قتل سکولاریستها (مشرکین) امام شافعی رحمه الله و شافعی ها[126] و ابن حزم اندلسی [127] کشتن تمام سکولاریستها (مشرکین) را مجاز می دانند مگر اینکه مسلمان شوند. آیات و حدیث به صراحت جنگ با تمام سکولاریستها(مشرکین) را دستور می دهد و علاوه بر آن بر اساس آیاتی چون « فَاقْتُلُواْ الْمُشْرِکِینَ حَیْثُ وَجَدتُّمُوهُمْ» بر کشتن تمام سکولاریستها امر می کند مگر کسانی که در احادیث و آیات به خاطر ایمان آوردنشان یا زن و کودک بودن استثناء شده باشند. [128] 

علاوه بر این از سَمُرَة بن جُنْدَب‏ رضي الله عنه روایت می کند که رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید: اقْتُلُوا شُيوخَ الْمُشْرِكِينَ وَاسْتَحْيُوا شَرْخَهُمْ[129]. یا با لفظ « اقْتُلُوا شُيُوخَ الْمُشْرِكِينَ، وَاسْتَبْقُوا شَرْخَهُمْ» انسانهای بالای 50 سال[130] سکولاریستها را بکشید و نابالغینی که هنوز مو در نیاورده اند (یا نترشیده اند) را زنده بگذارید.

امام ماوردی رحمه الله می گوید: اما اسیر از زنان و کودکان اگر از اهل کتاب باشند به دلیل نهی رسول الله صلی الله علیه وسلم از کشتن زنان و کودکان نباید کشته شوند …. اما اگر زنان از قومی باشند که اهل کتاب نباشند و کتابی نداشته باشند مثل الدَّهْرِيَّةِ (آتئیستها یا ماتریالیستها و طبیعت گرایان ) و بندگان بتها که از پذیرش اسلام امتناع می کنند و اسلام را نمی پذیرند نزد امام شافعی کشته می شوند «فَعِنْدَ الشَّافِعِيِّ يُقْتَلْنَ» و نزد ابوحنیفه به بردگی گرفته می شوند.[131]

در حدیث دیگری آمده است که صَّعْبِ بْنِ جَثَّامَةَ رضی الله عنه می گوید: نبي ‏صلی الله علیه وسلم در محل أَبْوَاءِ یا وَدَّانَ نزد من آمد. از ایشان دربارة مشركين كه بر آنان، شبيخون زده مي شود و زنان و فرزندانشان نيز كشته  مي شوند، پرسيدند. رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود: هُمْ مِنْهُمْ.[132]«زنان و كودكانشان نيز جزو آنان هستند».

و رسول الله صلی الله علیه وسلم « نَصَبَ الْمَنْجَنِيقَ عَلَى أَهْلِ الطَّائِفِ» بر سکولاریستهای طائف که در سنگر بزرگ قلعه تحصن کرده بودند با منجنیق حمله کرد که طبعاً زنان و کودکان و پیران سکولاریستها نیز در معرض کشته شدن و صدمه دیدن قرار می گیرند که ابن رشد رحمه الله اتفاق فقهاء را در استفاده از منجنیق می آورد.[133]

اما آیا رسول الله صلی الله علیه وسلم چنین کاری با قلعه های اهل کتاب و شبه اهل کتاب کرد؟ در حالی که رسول الله صلی الله علیه وسلم قبلاً چندین بار قلعه های یهودی ها را محاصره کرده بود و سلمان فارسی رضی الله عنه نظریه پرداز خندق و منجنیق هم حضور داشت.

بر این اساس امام شافعی رحمه الله در یکی از قولهایش و ابن المنذر رحمه الله  می گویند: کشتن پیران کفار مشرک مجاز است به دلیل قول رسول الله صلی الله علیه سلم که می فرماید: اقْتُلُوا شُيُوخَ الْمُشْرِكِينَ، واستَبْقُوا شَرخَهُمْ.[134] پیران سکولاریستها (مشرکین)  را بکشید و غیربالغین (نوجوانی که هنوز مو در نیاورده اند) را زنده بگذارید.

و همچنین به دلیل اینکه الله تعالی می فرماید: فَاقْتُلُوا الْمُشْرِكِينَ حَيْثُ وَجَدتُّمُوهُمْ وَخُذُوهُمْ وَاحْصُرُوهُمْ وَاقْعُدُوا لَهُمْ كُلَّ مَرْصَدٍ ۚ فَإِن تَابُوا وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ وَآتَوُا الزَّكَاةَ فَخَلُّوا سَبِيلَهُمْ ۚ (توبه/5) مشرکان را هرکجا بیابید بکشید و بگیرید و محاصره کنید و در همه کمینگاهها برای (به دام انداختن) آنان بنشینید. اگر توبه کردند و نماز خواندند و زکات دادند راه را بر آنان باز گذارید. و این عام است و با عمومیتش پیران را نیز در بر می گیرد.

  ابن منذر رحمه الله می گوید: در ترک کشتن پیران مشرکین دلیلی را نمی شناسم که با آن این پیران مستثنی شوند به دلیل عموم قول الله تعالی که می فرماید: فَاقْتُلُوا الْمُشْرِكِينَ حَيْثُ وَجَدتُّمُوهُمْ (توبه/5) چون این پیر، مشرک کافری است که هیچ نفعی در زنده بودنش وجود ندارد پس مثل جوانان کشته می شود. [135] امام احمد بن حنبل رحمه الله نیز همین دیدگاه را در مورد این حدیث بیان می کند و توضیح می دهد که اولاد مشرکین از شیوخ و پیران آنها به اسلام نزدیکتر هستند[136]

البته در شریعت هم نصی وجود ندارد که عمومیت حکم کشتن جوانان و میان سالان و پیران سکولاریستها را تخصیص کرده باشد.

قواعدی جهت تفهیم ساده و ملموس بحث اصلی «التَتَرُّس»

قبل از ورود به بحث اصلی «التَتَرُّس» لازم می دانم جهت تفهیم ساده و ملموس بحث در مورد قواعدی چون:

  • يُخْتَارُ أَهْوَنُ الشَّرِينِ . آسانترین شرها انتخاب می شود.
  • اَلضَّرَرُ الْأَشَدُّ يُزَالُ بِالضَّرَرِ الْأَخَفِ. ضرر شدید‌تر با تحمل ضرر سبک‌تر، از بین می رود.
  • يُتَحَمَّلُ الضَّرَرُ الْخَاصُّ؛ لِأَجْلِ دَفْعِ ضَرَرِ الْعَامِّ. ضرر عمومی وفراگیر با تحمل ضرر موردی وخاص، دفع می‌شود.
  • اَلضَّرَرُ لاَ يُزَالُ بِمِثْلِهِ.[137] ضرر با بوجود آوردن ضرری همانند آن از بین نمی رود. یعنی : از بین بردن ضرر با بوجود آوردن ضرری همانند آن جایز نیست.

توضیحاتی ارائه دهم.

در فقه دقیق بین کسب مصالح  و تکمیل این مصالح، و دوری از مفاسد و کم کردن این مفاسد باید موازنه برقرار کرد؛ یعنی باید مصلحت اندیشی و اولویت اندیشی کرد. یعنی در اینجا بحث سر مصالح دنیا و قیامت نیست که برای همه قابل درک است، بلکه آنچه نیاز به دقت بیشتر دارد جمع شدن مصالح یا مفاسد در یک چیز واحد، یا مصالح و مفاسد در یک چیز واحد است.

شخص در فقه اولویات، هر چیزی را جای شایسته و شرعی آن قرار می دهد و آنچه که لازم است در اولویت قرار بگیرد را به تاخیر نمی اندازد و بر عکس: آنچه که لازم است به تأخیر بیافتد را در اولویت قرار نمی دهد و به این شکل امور مهم را کم اهمیت و امور کم اهمیت را مهم نمی گیرد.

مثلاً زمانی که دو مصلحت و حسنه مثل واجب و مستحب، یا فرض عین و فرض کفایه با هم در تعارض قرار می گیرند و نمی توان هر دو را با هم جمع کرد و انجام داد الله تعالی امر می کند :  

  • وَاتَّبِعُوا أَحْسَنَ مَا أُنزِلَ إلَيْكُم مِّن رَّبِّكُم (زمر/55) و از بهترین چیزی که از سوی پروردگارتان برای شما فرو فرستاده شده است پیروی کنید.
  • –          وَأْمُرْ قَوْمَكَ يَأْخُذُوا بِأَحْسَنِهَا (اعراف/145) و به قوم خود فرمان بده نیکوترین آنها را به کار گیرند.

عبدالله بن مسعود می گوید: از رسول الله صلى الله عليه وسلم پرسيدم: الله متعال کدامین عمل را بیشتر دوست دارد؟ فرمود: «الصَّلاَةُ عَلَى وَقتِهَا»: «نمازِ سرِ وقت». گفتم: سپس کدام عمل؟ فرمود: «بِرُّ الوَالِدَينِ»: «نيکی به پدر و مادر». گفتم: سپس کدام عمل؟ فرمود: «الجِهَادُ في سَبِيلِ الله»: «جهاد در راه الله». عبد الله بن مسعود رضى الله عنه می گويد: رسول الله صلى الله عليه وسلم اين موارد را برايم بيان فرمود و اگر بيشتر از ايشان می پرسيدم نيز جواب می داد. [138]   

یعنی اگر عبدالله بن مسعود به همین شکل در درجه بندی این اعمال صالح می پرسید باز رسول الله صلی الله علیه وسلم به ترتیب بیان می فرمود  در این زمینه اصحاب رسول الله صلی الله علیه و سلم نیز متناسب با توانائی های خود بین حسنات و امور نیک دست به انتخاب می زدند. به عنوان مثال عبدالرحمن رحمه الله می گوید من در زمینه ی کم روزه گرفتن [سنت]هرگز فقیهی مثل عبدالله بن مسعود را ندیده ام، از او پرسیده شد چرا روزه [سنت]نمی گیری؟ گفت: من نماز[سنت] را بر روزه [سنت]انتخاب کرده ام، زمانی که روزه [سنت]می گیرم برای ادای نماز[سنت] ضعیف می شوم .[139]

به این شکل می توان گفت که به تعداد تمام سنتها و حسنات راه برای کسب خیر و رضای الله تعالی و کسب مقامات بالای بهشت وجود دارد و این خود شخص است که می تواند متناسب با وسعت و توانائی خود یکی را انتخاب کند، و نباید انتظار داشت همه یکی را انتخاب کنند، اما چنانچه دو یا چند نفر برای انجام خیری با هم اختلاف پیدا کردند باید بین آنها قرعه انداخت. الله تعالی می فرماید : وَمَا کُنتَ لَدَیْهِمْ إِذْ یُلْقُون أَقْلاَمَهُمْ أَیُّهُمْ یَکْفُلُ مَرْیَمَ وَمَا کُنتَ لَدَیْهِمْ إِذْ یَخْتَصِمُونَ ‏(آل عمران/44) و تو در آن هنگام که قلمهای خود را (برای قرعه‌کشی) می‌انداختند تا (روشن شود) کدام یک سرپرستی مریم را بر عهده گیرد، و بدان هنگام که میان خود (بر سر سرپرستی او) کشمکش داشتند حضور نداشتی.

البته رسول الله صلی الله علیه وسلم نیز که برای سفر یا غزوه ای که بیرون می رفت بین زنهایش قرعه می انداخت و قرعه به اسم هر کدام در می آمد با او همراه می شد.[140]

با این وجود باید دقت کرد که مومنین معمولاً بین خوب و بد بر سر دوراهی قرار نمی گیرند بلکه بین خوب و خوبتر و یا بین بد و بدتر گیر می کنند. حالا زمانی اتفاق می افتد که مفسده هائی با هم اتفاق می افتند که نمی توان همه را با هم از بین برد و گاه شخص مجبور است یکی از این مفاسد را جهت از بین بردن مفسده ی دیگر انجام دهد، در چنین حالتی بالاجبار مفسده ی سبک و ساده جهت دفع مفسده ی بزرگتر و شدیدتر انتخاب می شود.

عمر بن خطاب رضی الله عنه می گوید: لَيْسَ الْعاقِلُ مَنْ يَعْرِفُ الْخَيْرَ مِنَ الشَّرِّ، وَ لكِنَّ الْعاقِلَ مَنْ يَعْرِفُ خَيْرَ الشَّرَّيْنِ[141] عاقل کسی نیست که خیر را از شر تشخیص دهد، بلکه کسی است که میان دو امر شر، بهترین (کم‌ضررترین) را شناخته و انتخاب کند.

 مثلاً انتخاب مرگ به جای انتخاب کفر«وَالْفِتْنَةُ أَكْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ» (بقره/217) یا مهاجرت زن بدون محرم از دارالکفر به دارالاسلام به جای ماندن در دارالکفر تحت حاکمیت سکولاریستها مثل آنچه ام کلثوم رضی الله عنها انجام داد و الله تعالی در موردشان می فرماید: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا جَاءَكُمُ الْمُؤْمِنَاتُ مُهَاجِرَاتٍ فَامْتَحِنُوهُنَّ ۖ (ممتحنه/10) یا بوسیدن سر پادشاه نصرانی ها توسط عبد الله بن حذافة السهمي رضی الله عنه جهت آزاد کردن صد اسیر[142]

شیعیان 12 امامی در زمینه ی تترس و تداخل دو حرمت می گویند: این مسأله در اسلام (در کتاب جهاد) به این شکل مطرح است که اگر دشمنى مهاجم که براى جامعه اسلامى خطر دارد، مى‌خواهد حمله کند و آثار حمله‌اش هم پیش‌بینى مى‌شود که [اگر] بیاید چه آثار سوئى دارد، براى اینکه مانع دفاع و حمله ما بشود به عده‌اى از مسلمانهایى که در دست او اسیرند- که بدون شک بى‌گناه هستند- تترُّس کرده باشد یعنى آنها را سپر قرار داده باشد و در پیشاپیش خودش حرکت بدهد که اگر دشمن بخواهد تیراندازى کند یا شمشیر بزند، مجبور است اول مسلمانها را بکشد تا بعد به آنها دست پیدا کند، اینجا مسلمانان در محظور قرار مى‌گیرند: یا باید به خاطر این مسلمانهایى که سپر قرار گرفته‌اند دست از دفاع بکشند و به دشمن این امکان را‌ بدهند که بیاید حمله کند و ده برابر این مسلمانها را بکشد و صد برابر اینها صدمه به عالم اسلام وارد کند و یا براى اینکه جلو دشمن را بگیرند و او را از بین ببرند، حمله کنند و مقدمتاً همان مسلمانهاى بى‌گناهى را که سپر قرار گرفته‌اند بکشند تا بتوانند به آنها دسترسى پیدا کنند. اینجا تکلیف چیست؟ گفته‌اند اگر خطرى که از دشمن پیش‌بینى مى‌شود مهمتر و عظیمتر است از ضرر کشتن این مسلمانهاست، باید این مسلمانها را کشت و آنها شهید در راه خدا هستند، جزو مجاهدین در راه خدا شمرده مى‌شوند و شهیدى هستند که به عمد به دست خود مسلمانها کشته شده‌اند. اینجاست که دو حرمت با یکدیگر تزاحم پیدا مى‌کنند: حرمت کوچکتر و حرمت بزرگتر، و حرمت کوچکتر فداى حرمت بزرگتر مى‌شود.[143]

ابن تیمیه رحمه الله می‌گوید: «شریعت برای‌ تـحصیل‌ و تـکمیل مصالح و کاستن و از بین بردن مفاسد آمده است و همیشه بهترین دو خوبی و کم‌ زیانترین‌ دو بدی را ترجیح می دهد و به هـنگام تـعارض دو مصلحت،‌ بزرگتر‌ را‌ از طریق فدا کردن کوچکتر به دست می‌آورد و مفسده بزرگ را بـا تـحمل‌ کوچکتر‌ دفع‌ می‌کند».[144]

می دانیم که خالد بن ولید رضی الله عنه هر چند بعضی اوقات کارهائی را انجام می داد که مورد رضایت رسول الله صلی الله علیه وسلم نبود اما به دستور رسول الله صلی الله علیه وسلم به عنوان امیر جنگی انتخاب شد، چون در باب جهاد از دیگران اصلح تر بود.[145] و مفسده ی کنار گذاشتن او برای اسلام و دارالاسلام و ارتش مومنین بیشتر از مفسده ی اشتباهاتش بود. خالد رضی الله عنه به محض اقرار شهادتین وارد میدانهای جهاد شد و وقوع اشتباه برای چنین مومنینی عادیست.

یا باز اتفاق می افتد که بین انجام یک خیر با شری بزرگتر تداخل ایجاد می شود و شخص مجبور است به خاطر پرهیز از آن شر بزرگتر از این خیر کوچک صرفنظر کند. به عنوان مثال زمانی که رسول الله صلی الله علیه وسلم از کشتن منافقینی که نفاق آنها آشکار شده صرفنظر می کند و از کشته شدن کسانی چون عبدالله ابن ابی توسط عمر بن خطاب رضی الله عنه جلوگیری می کند علت را در این می بیند که: لا يَتَحَدَّثُ النَّاسُ أنَّ مُحَمَّدًا يَقْتُلُ أَصْحَابَهُ [146] تا مردم نگویند که محمد یارانش را می کشد.

در اینجا رسول الله صلی الله علیه وسلم مفسده ی موجودیت این کافر منافق را به خاطر جنگ روانی که منجر به مفسده ی بزرگتر مخدوش شدن چهره ی اسلام و مومنین و دارالاسلام می شود را تحمل می کند.

یا به عنوان مثال رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید ای عائشه: «اگر قومت (قریش) تازه مسلمان نمی‌بودند، دستور می‌دادم تا خانه ی کعبه را منهدم کنند. آنگاه، حطیم را با کعبه، ملحق می‌کردم و برای آن، دو دروازه در نظر می‌گرفتم که یکی به‌سوی شرق و دیگری به‌سوی غرب، باز شود. و بدینصورت، خانه‌ی کعبه مانند بنای ابراهیم  می‌شد»[147] در اینجا رسول الله صلی الله علیه وسلم بین مفسده ی کوچک تغییر کعبه از حالت اصلی آن با مفسده ی بزرگ تولید تفرق، مفسده ی کوچک ماندن ساختمان کعبه در شکل غیر صحیح آنرا ترجیح می دهد که تا کنون نیز این مفسده ی کوچک ادامه دارد.  

حجاج بن یوسف ثقفی انسان خونریزی بود و زمانی که انس بن مالک رحمه الله در مورد حدیث عِرنیین به او خبر داد امام حسن بصری رحمه الله گفت دوست داشتم او این حدیث را به حجاج نمی گفت[148]. البته خود انس بن مالک رحمه الله نیز می گوید از هیچ چیزی به اندازه ی این حدیثی که به حجاج گفته ام پشیمان نیستم.[149] به این شکل حتی می توان به خاطر جلوگیری از مفاسدای از گفتن یا انجام دادن امور خیری پرهیز کرد.

این پیام برای کسانی است که مسائل ریز فقهی نظری یا عملی را ابزاری جهت وارد شدن مفسده های بزرگتر و یا ابزاری جهت تولید شرک تفرق و جنگهای داخلی میان مسلمین و تضعیف جبهه ی مسلمین و تقویت جبهه ی جنگ روانی و مسلحانه ی کفار کرده اند.

اینها که مدعی پیروی از ابن تیمیه رحمه الله هستند فقط کافی است بدانند که به عنوان مثال ابن تیمیه می گوید: اگر قومی بر بدعت یا فجوری بودند و چنانچه از انجام آن نهی شوند منجر به شر بزرگتر از آنی شود که بر آن هستند، و امکان منع کردن آنها وجود نداشته باشد، و با نهی مصلحت راجحه به دست نیاید، در این صورت از آن بدعت یا فجور نهی نمی شوند.[150]

در این زمینه باز ابن تیمیه به مثالهائی چون جهر به بسم الله یا غیر آن، یا خواندن یا نخوان قنوت قبل و بعد از رکوع و وتر و مسائلی از این دست استناد می کند و می گوید که جهت «الاتفاق والائتلاف» و ایجاد یکپارچگی و وحدت و پرهیز از تفرق اگر بر اساس آنچه همه بر آن هستند عمل شود بهتر است. [151] اما نگاه کن مدعیان پیروی از ابن تیمیه به بهانه ی زنده کردن فلان مستحب در نماز یا نافله و… چگونه فریضه و واجبات دیگری چون وحدت و پرهیز از شرک تفرق را نادیده می گیرند و در انجام این واجبات دچار سستی و سهل انگاری گاه عمدی شده اند.

رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید: مَنْ عَادَى لِي وَلِيًّا فَقَدْ آذَنْتُهُ بِالْحَرْبِ وَمَا تَقَرَّبَ إِلَيَّ عَبْدِي بِشَيْءٍ أَحَبَّ إِلَيَّ مِمَّا افْتَرَضْتُ عَلَيْهِ وَمَا يَزَالُ عَبْدِي يَتَقَرَّبُ إِلَيَّ بِالنَّوَافِلِ حَتَّى أُحِبَّهُ[152] الله متعال می فرمايد: كسي كه با دوست من دشمنی كند، با او اعلام جنگ ميكنم، و بنده ام با چيزی به من نزديك نمی شود که نزد من محبوب تر از مواردی باشد که بر او فرض کرده ام، و او با انجام نوافل (عبادتهای غير واجب) به من نزديك مي شود تا اين كه من او را دوست بدارم..

حالا این دوستان جاهلِ به فقه دعوت و جهاد نه تنها با اولیاء الله که مخالف فکر و تفسیر آنها هستند دشمنی می کنند بلکه در محافظت از فرضهائی چون وحدت و اتفاق و همدلی و انسجام و یکپارچگی اسلامی و دفاع از دارالاسلام، و عده ای، در سختی های دعوت و جهاد سستی به خرج می دهند و در عوض در انجام خیرهای مستحب و نوافل تلاش و جدیت بالائی نشان می دهند.

طبق آیات: أَلا إِنَّ أَوْلِيَاءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلا هُمْ يَحْزَنُونَ* الَّذِينَ آمَنُوا وَكَانُوا يَتَّقُونَ (یونس/62-63) تمام مومنینی که تابع بی چون و چرای قوانین شریعت الله و اهل پرهیزگاری باشند اولیای الله هستند و زمانی که الله متعال می فرماید: «مَنْ عَادَى لِي وَلِيًّا فَقَدْ آذَنْتُهُ بِالْحَرْبِ» یعنی هرکس دوست الله متعال را مورد اذیت و آزار قرار دهد و او را دشمن خود بداند، به او اعلام می کنم که منِ الله با او سر جنگ دارم؛ چون از طریق دشمنی با دوستانم به جنگ با من برخاسته است.

حالا یکی از شغلهای این دوستان اذیت کردن و دشمنی با این اولیای الله به خاطر مخالف بودن در فلان تفسیر یا عمل اداری و اجرائی است که غیر از جنگ روانی، عده ای اقدام به ریختن خون این اولیای الله کرده اند. 

اینها در واقع خود را مشمول این سخن ابن‌عطا‌ءالله سكندری فقیه و زاهد مالکی، ملقب به شیخ كبیر کرده اند که می گوید: «مِن علاماتِ اتِّباعِ الهوی المُسارعةُ الی نوافلِ الخیراتِ والتکاسلُ عن القیامِ بالواجباتِ»[153]. از نشانه‌‌های هواپرستی تلاش و شتاب کردن به سوی خیر‌‌های نفلی و مستحبی و کوتاهی و کسالت در انجام واجبات است.

یکی گفت که چند بار حج رفته ام و امسال هم قصد دارم بروم، من به این شخص عرض کردم شما بعد از ادای فرض حج دیگر نیازی نیست با وجود اینهمه فریضه و واجبی که با همین هزینه ی حج می توانی انجام دهی باز خودت را به حجی مشغول کنی که برای شما حکم سنت را دارد، به عنوان مثال الان آزاد کردن هزاران خواهر و خانواده های مجاهدین در زندانهای بزرگی چون الهول در استان حسکه ی تحت حاکمیت آمریکا و مزدوران اوجالان که از سال 1396ش (2017ن) در بدترین شرایط به سر می برند به عنوان یک فریضه و واجب در اولویت است و…

در زمینه ی قواعدی چون «يُتَحَمَّلُ الضَّرَرُ الْخَاصُّ لِدَفْعِ ضَرَرٍ عَامٍ» می توان باز به مثالی چون: انتخاب بین جهاد با رهبر دارالاسلامی که اهل ظلم و جور باشد که علماء اجازه ی آن را داده اند اشاره کرد، چون ترک جهاد باعث ضرر به مسلمین می شود[154]بخصوص اگر دارالاسلام در معرض خطر نابودی و تسلط کفار و مرتدین قرار گرفته باشد.

در باب «التَّعَارُض»، موازنه برقرار کردن شرعی کار هر انسانی نیست؛ بلکه نیازمند متخصصین امر با میزان شریعت است، و گرنه کار به عقول ناقص و آراء و دیدگاههای غیر تخصصی افراد سپرده می شود و میزان به جای فقه شرعی می شود رای افراد که اکثراً «منبع شر و اسباب فتنه در میان مسلمین بوده است» [155]

 به همین دلیل عده ای تنها به ترک امر منع شده، و یا مبارزه با امر منع شده فکر می کنند، اما نگاه نمی کنند که با این اقدام چه مفاسدی «در وضع موجود» به بار می آید.[156] عده ای جاهل به منابع شرعی در کنار مرتدین و بخصوص دارودسته ی منافقین به بهانه ی وجود مفاسدی اداری و اجرائیِ قابل اصلاح در دارالاسلام به صورت ایزائی تلاش می کنند از اساس دارالاسلام را از بین ببرند؛ این در حالی است که همه می دانند به جای این دارالاسلام قطعاً و بدون شک و یقیناً دارالکفری سکولار سرکار می آید که در این دارالکفر هیچ جایگاهی برای قوانین اسلامی بر اساس هیچ یک از مذاهب اسلامی شافعی یا جعفری و حنفی و غیره وجود ندارد و هم اکنون هیچ مفسده ای در دارالاسلام وجود ندارد که با چنین مفسده ی عظیم و بزرگی برابری کند اما عده ای از مسلمین جاهلی که به دنیا دل بسته اند فریب جنگ روانی «مثلث دروغساز» را خورده اند.

به عنوان مثالی دیگر: در میان ضروریات پنج گانه یا چند گانه ای که فقهاء مطرح کرده اند حفظ دین مقدم است بر حفظ جان و مال و سایر موارد. [157] 

 الله تعالی در مورد سکولاریستها (مشرکین) می فرماید: وَاقْتُلُوهُمْ حَيْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَأَخْرِجُوهُم مِّنْ حَيْثُ أَخْرَجُوكُمْ وَالْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْل (بقره/191) و هرجا آنان را دریافتید ایشان را بکشید، و آنان را که شما را از آنجا بیرون کرده‌اند بیرون سازید، و فتنه از کشتن بدتر است.  مجاهد رحمه الله در تفسیر «وَالْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْل» می گوید: ارتداد مومن به دین مشرکین (سکولاریسم) بر او شدیدتر از کشته شدن است.[158] در این صورت واضح است که اگر جان مومن تلف شود برایش آسان تر از آن است که یکی از مفاهیم 4 گانه ی دین را که باید مختص دین اسلام باشد به کفار آنهم کفار نجسی چون سکولاریستها بدهد. إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ (توبه/28) و خودش را گرفتار شرک[159] و فتنه ی کفر[160] کند. وَالْفِتْنَةُ أَكْبَرُ مِنَ الْقَتْل ( بقره/217) شرک و کفر بدتر از کشتن است .

در این دورانی که حتی معانی و مفاهیم 4گانه ی دین برای مسلمین غریب شده است چه رسد به «بَدَأَ الإسْلَامُ غَرِيبًا، وَسَيَعُودُ كما بَدَأَ غَرِيبًا، فَطُوبَى لِلْغُرَبَاءِ.»[161] دسته هائی از ناآگاهان به فقه و فهم صحیح منهج اسلامی را می بینیم که آنچه در شریعت سبب رحمت شده است نزدشان سبب عذاب است، و آنچه که در شریعت عامل و سبب الفت و وحدت و جماعت معرفی شده است نزدشان عامل اختلاف و تفرق است، و آنچه شریعت جهت جلوگیری از ریخته شدن به ناحق خونهای معصوم و حرام شده اعلام کرده است نزد اینها دلیل و سببی برای ریختن به ناحق خون حرام شده شده است .

الله تعالی می فرماید: يَسْأَلُونَكَ عَنِ الشَّهْرِ الْحَرَامِ قِتَالٍ فِيهِ قُلْ قِتَالٌ فِيهِ كَبِيرٌ وَصَدٌّ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ وَكُفْرٌ بِهِ وَالْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَإِخْرَاجُ أَهْلِهِ مِنْهُ أَكْبَرُ عِنْدَ اللَّهِ وَالْفِتْنَةُ أَكْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ (بقره/217) از تو درباره جنگ‌کردن در ماه حرام می‌پرسند. بگو: جنگ در آن ( گناهی ) بزرگ است. ولی جلوگیری از راه خدا (که اسلام است) و بازداشتن مردم از مسجدالحرام و اخراج ساکنانش از آن و کفر ورزیدن نسبت به خدا، در پیشگاه خداوند بزرگتر از آن است، و برگرداندن مردم از دین بدتر از کشتن است.

در اینجا در واقع «أَهْوَنُ اَلشَّرِينِ» انتخاب شده است و مفسده ای بزرگ با مفسده ای کوچکتر دفع شده است [162] و الله تعالی روشن می کند که مفسده ی سکولاریستها(مشرکین) در جلوگیری کردن از تطبیق قانون شریعت الله بر زمین، و سد شدن در برابر قانون دین الله و اخراج مومنین از سرزمینشان و شرکیاتی که این مشرکین (سکولاریستها) انجام می دهند نزد الله بزرگتر است، و مفسده ی چنین اعمالی بزرگتر از مفسده ای است که مسلمین به خاطر جنگ در ماههای حرام انجام داده اند؛ به این شکل مفسده ی کوچک به خاطر دفع مفسده ی بزرگتر و شدیدتر تحمل می شود و بالاجبار از میان دو شر و دو حرام «أَهْوَنُ اَلشَّرِينِ» انتخاب می شود.  

یا الله تعالی در ضمن صلح حدیبیه در مورد سکولاریستهای قریش می فرماید: هُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا وَصَدُّوكُمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَالْهَدْيَ مَعْكُوفًا أَنْ يَبْلُغَ مَحِلَّهُ ۚ (آنان همانهائی هستند که کفر ورزیده‌اند، و از ورود شما به مسجدالحرام جلوگیری کرده‌اند، و نگذاشته‌اند قربانیهائی که با خود نگاه داشته‌اید به قربانگاه برسد) وَلَوْلَا رِجَالٌ مُؤْمِنُونَ وَنِسَاءٌ مُؤْمِنَاتٌ لَمْ تَعْلَمُوهُمْ أَنْ تَطَئُوهُمْ فَتُصِيبَكُمْ مِنْهُمْ مَعَرَّةٌ بِغَيْرِ عِلْمٍ ۖ لِيُدْخِلَ اللَّهُ فِي رَحْمَتِهِ مَنْ يَشَاءُ ۚ  (‏اگر مردان و زنان مؤمنی را لگدمال نمی‌کردید که (در میان آنان هستند و) شما ایشان را نمی‌شناسید و از این راه عیب و عار و زیان و ضرری ناآگاهانه به شما نمی‌رسید (خداوند هرگز مانع این جنگ نمی‌شد) تا خدا هر که را بخواهد غرق رحمت خود سازد) لَوْ تَزَيَّلُوا لَعَذَّبْنَا الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْهُمْ عَذَابًا أَلِيمًا‏(فتح/25) اگر ( کافران و مؤمنان ضعیفی که در مکه  پنهانی ایمان آورده‌اند) از یکدیگر جدا می‌بودند، کافران ایشان را (با غلبه شما بر آنان) به عذاب دردناکی گرفتار می‌کردیم.‏

باز در اینجا «أَهْوَنُ اَلشَّرِينِ» ضرر و مفسده ی کوچک به خاطر ضرر و مفسده ی بزرگ که کشتن مومنین مخلوط شده با کفار سکولار قریش بود و اکثر صحابه این مومنین را نمی شناختند تحمل می شود، و مصلحت دارالاسلام در تحمل مفسده ی عدم ورود به مسجد الحرام و انجام قربانی در حج بود تا از مفسده ی بزرگترِ ریخته شدن به ناحق خون زنان و مردان مومن جلوگیری و پرهیز شود. 

یا اینکه ولیِ همراه موسی علیهما السلام کشتی پر از مسافر را سوراخ و معیوب می کند «فَانطَلَقَا حَتَّىٰ إِذَا رَكِبَا فِي السَّفِينَةِ خَرَقَهَا» (کهف/71) چرا؟ چون:  أَمَّا السَّفِینَةُ فَکَانَتْ لِمَسَاکِینَ یَعْمَلُونَ فِی الْبَحْرِ فَأَرَدتُّ أَنْ أَعِیبَهَا وَکَانَ وَرَاءهُم مَّلِکٌ یَأْخُذُ کُلَّ سَفِینَةٍ غَصْباً ‏(کهف/79) و امّا آن کشتی متعلّق به گروهی از مسکینها بود که (با آن) در دریا کار می‌کردند و من خواستم آن را معیوب کنم (چرا که) سر راه آنان پادشاه ستمگری بود که همه کشتیها را غصب می‌کرد و می‌برد.‏

در اینجا سوراخ کردن و صدمه زدن به کشتی مفسده است اما چنین مفسده ای به خاطر مفسده ی بزرگتر که مصادره ی کشتی توسط آن ظالم است پذیرفته و تحمل می شود.

یا همین ولی علیه السلام پسر بچه ای را به قتل می رساند «فَانطَلَقَا حَتَّى إِذَا لَقِیَا غُلَاماً فَقَتَلَهُ» (کهف/74) چرا؟ چون: وَأَمَّا الْغُلَامُ فَکَانَ أَبَوَاهُ مُؤْمِنَیْنِ فَخَشِینَا أَن یُرْهِقَهُمَا طُغْیَاناً وَکُفْراً ‏(کهف/80)و امّا آن کودک (که او را کشتم) پدر و مادرش باایمان بودند (و اگر زنده می‌ماند) می‌ترسیدیم که سرکشی و کفر را بدانان تحمیل کند. فَأَرَدْنَا أَن یُبْدِلَهُمَا رَبُّهُمَا خَیْراً مِّنْهُ زَکَاةً وَأَقْرَبَ رُحْماً ‏(کهف/81) ما خواستیم که پروردگارشان به جای او فرزند پاکتر و پرمحبّت‌تری بدیشان عطاء فرماید.

در این دوران گذار چند دهه ی گذشته که اکثر مردم بی سواد یا کم سواد و جاهل به شریعت الله تعالی بوده اند، خیلی از پدر و مادرهای مسلمانی را دیده ایم که توسط فرزندان سکولار و با سواد خود به کفر و ارتداد کشیده شده اند، و حتی عده ی زیادی را نیز دیده ایم که با همین کفر و ارتداد مرده اند که از  الله تعالی می خواهیم چنانچه این فرزندان قابل هدایت نیستند شر چنین فرزندانی را از چنین پدر و مادرانی کم کند.

 در اینجا نیز کشتن فرزند بی گناه به ظاهر برای والدین ضرر است اما چنین ضرر کوچکی در برابر ضرر بزرگ صدمه زدن به ایمان والدین و تحمیل کفر و طغیان بر والدین تحمل می شود.

یا به عنوان مثالی زنده و کاربردی زمانی هم که موسی علیه السلام از میقات برمی‌گردد، می‌بیند که قومش گوساله‌پرست شده‌اند، خشمگیانه با هارون علیه السلام که او هم پیامبر است برخورد می کند که چرا با این گوساله پرستان برخورد نکردی؟ اما هارون علیه اسلام بین شرک گوساله پرستی قومش و  شرک تفرق مجبور به انتخاب شرک اهونتر و سبکتر می شود و حفظ وحدت با وجود گوساله پرستی تا آمدن رهبریت مورد پذیرش همه را بر شرک تفرق ترجیح می دهد و می گوید: قَالَ يَا ابْنَ أُمَّ لَا تَأْخُذْ بِلِحْيَتِي وَلَا بِرَأْسِي ۖ إِنِّي خَشِيتُ أَن تَقُولَ فَرَّقْتَ بَيْنَ بَنِي إِسْرَائِيلَ وَلَمْ تَرْقُبْ قَوْلِي (طه/94) گفت ای پسر مادرم نه ریش مرا بگیر و نه [موی] سرم را، من ترسیدم بگویی میان بنی‏اسرائیل تفرقه انداختی و سخنم را مراعات نکردی.

این پیامی واضح و اتمام حجتی آشکار برای تمام کسانی است که به بهانه های مختلفی که همگی پائینتر از شرک گوساله پرستی قوم موسی و هارون هستند شغل کثیف تفرقه اندازی و تولید جنگ داخلی در دارالاسلام را انتخاب کرده اند.

به هر حال در تمام این موارد شخص مجبور بر انجام یکی از دو حرام است، و هیچ راهی برای ترک هردو حرام ندارد، و هیچ راهی غیر از اینکه یکی از این دو حرام را باید انجام دهد برای این شخص وجود ندارد. به همین دلیل «أَهْوَنُ اَلشَّرِينِ» و «أخفَّ الضررين» را طبق ضروریات شرعی مثل ضروریات پنج گانه تعیین می کنند.

مثلاً حفظ دین مهمتر از حفظ جان و مال است. یا حفظ دارالاسلام و امامت کبری که در داخل حفظ دین هستند مقدم بر حفظ جان و مال هستند، و حفظ جان دو نفر مهمتر از حفظ جان یک نفر است یا حفظ جان مقدم بر حفظ مال است چنانچه امام شاطبی در موافقات می گوید: “جان‌ها محترم و محفوظ هستند، لازم است که زنده بمانند، طوری‌که اگر انتخاب بین زنده ماندن شخص و اتلاف مال به میان آمد، زنده نگهداشتن جان مقدم‌ است.”

فقهاء رحمهم الله در خصوص تطبیق این قاعده ها مثالهای دیگری ذکر کرده اند که در ملموس کردن انتخاب «أَهْوَنُ اَلشَّرِينِ» و «أخفَّ الضررين» حالت عمومیت داشته و ممکن است همگی شنیده باشید مثلاً: وقتی ولادت برای مادر دشوار شد، چنان‌که نجات مادر و جنین هردو ممکن نبود و مسئله نیاز داشت که باید اقدام سریعی انجام بشود، و در این‌صورت یا نجات جان مادر که مرگ‌جنین را در پی داشت و یا نجات جنین که مرگ مادر را در پی داشت، متصور بود و طوری به نظر می‌رسید که اگر به همان حالت باقی گذاشته شود، به مرگ هردو منجر می‌شود، در چنین حالتی به قاعدۀ «أَهْوَنُ اَلشَّرِينِ» و یا «أخفَّ المفسدتین» مراجعه می شود؛ یعنی‌ در این حالت است که نجات جان مادر انتخاب می‌ شود؛ هرچند در این‌عمل، قتل نفس دیگری -که جنین است- نهفته باشد.

یا ساده تر اینکه قطع نماز و مشغول شدن به کار دیگری حرام است اما چنانچه دیده شود که بچه ای به آتش نزدیک می شود یا از جائی سقوط می کند یا مار و یا عقربی به او نزدیک می شود در چنین حالتی نماز قطع می شود و شر بزرگتر از بچه یا دیگران دفع می شود.

یا بالاتر از آن اینکه رها کردن نماز و از بین رفتن وقت آن حرام است اما چنانچه شرایط جنگی پیش بیاید که مثل رسول الله صلی الله علیه وسلم نماز عصر ما فوت شود باز جهت دفع مفسده ی بزرگ حملات دشمن حرام از دست دادن نماز تحمل می شود. این اتفاق ممکن است برای یک جراح در اطاق عمل هم رخ دهد، یا کسی که می بیند بین مفسده ی مرگ انسان در حال غرق شدن با مفسده ی فوت شدن نمازش گیر کرده است باز «أَهْوَنُ اَلشَّرِينِ» را انتخاب می کند و جان این شخص را نجات می دهد هر چند نمازش فوت می شود. در این‌جا اگر جلوگیری از هردو مفسده برایش ممکن باشد، باید از هردو مفسده جلوگیری کند اما هیچ راهی برای این مومن جز انتخاب یکی از این  مفسده ها وجود ندارد.

امام عزالدین بن عبدالسلام رحمه الله در« قواعدُ الاحکامِ فی مصالحِ الأَنامِ» می گوید: “وقتی مفاسد مطلق جمع شدند تا جایی ‌که ممکن باشد، باید دفع شوند؛ اگر دفع همه‌ی مفاسد ممکن نبود، فاسدتر را دفع می‌کنیم و سپس فاسدتر و به ترتیب”. به عنوان مثال هم می گوید:” اگر شخص تحت اکراه قرار گرفت تا مسلمانی را به قتل برساند یا شهادتی دروغین دهد که باعث قتل دیگری شود چنان‌که اگر شخص از قتل آن مسلمان یا شهادت دروغ خودداری کند، خودش به قتل می‌رسد؛ پس لازم است که بر قتل خودش صبر کند؛ زیرا مفسده قتل خودش کم‌تر از قتل دیگری است”.[163]

این هم یعنی لمس و درک عینی قاعده ی: اَلضَّرَرُ لاَ يُزَالُ بِمِثْلِهِ.[164] ضرر با بوجود آوردن ضرری مثل خودش از بین نمی رود. یعنی: از بین بردن ضرر با بوجود آوردن ضرری مثل آن جایز نیست.

که در اینجا شخص مومن در برابر دو امر حرام قرار گرفته است و به هیچ وجه و تحت هیچ شرایطی امتناع و پرهیز کردن یکی از دو حرامها و یا تمام حرام‌ها در وسع و توان شخص نیست و نسبت به این کار کاملاً عاجز است و تحت هیچ شرایطی قادر نیست که از انجام هر دو حرام جلوگیری کند و می بیند که یک نفس در برابر یک نفس فدا می شود و قتل نفس خودش ضررش مساوی است با قتل نفس مومنی دیگر و بلکه در نگاهی دقیقتر کشته شدن خودش انتخاب «أَهْوَنُ اَلشَّرِينِ» و «أخفَّ المفسدتین» است.

التَتَرُّس

امام محمد غزالی رحمه الله در تعریف مصلحت می گوید: مصلحت در اصل عبارت است از جلب منفعت یا دفع مضرت [165] و جلب منفعت و دفع مضرت، مقاصد و صلاح خلق در به دست آوردن مقاصدشان است، و منظور ما از مصلحت محافظت از مقصود شارع است، و مقصود شرع هم در خلق پنج مورد است: و آن اینکه دینشان و نفسشان و عقلشان و نسلشان و مالشان را محافظت کند؛ در این صورت تمام آنچه که از این اصول پنجگانه محافظت می کند و آنها را ضمانت می کند مصلحت است و هرآنچه که باعث از بین رفتن این اصول پنجگانه می شود و به زیان این اصول باشد مفسده است و دفع آنها مصلحت است. [166]

واضح است که مصلحت همان ارزشهای‌ دینی‌ اسلام است و ” شریعت یکسره مصلحت است؛ یا مصلحتی را جلب و یا‌ مفسده‌ای‌ را‌ دفع می‌کند”[167] و هر امری که باعث از بین رفتن و زیان رساندن به این اصول پنج گانه شود حرام و آنچه که باعث تقویت این اصول پنج گانه شود الزامی است.

در این میان مصالحی وجود دارند که  استنباط حکم – بنا بر مصلحت عامه- در مورد اموری است که نه حکم آن در نص و یا اجماع مشخص شده و نه دلیلی از جانب شرع بر الغاء یا اعتبار آنها آمده است که در اصطلاح فقهاء به آنها مصالح مرسله می گویند[168]

 یعنی: مصالحی که بر اعتبار یا عدم اعتبارش دلیلی وجود نداشته باشد و نص خاصی نیز صادر نگردد.[169] به عبارتی دیگر: منظور از مصالح مرسله، مصلحتی است که دلیل خاصی نه بر وجوب رعایت آن رسیده و نه بر حرمت آن[170] که درک مصلحت عامه، عمدتاً از طریق شوراهای مصلحتی صورت می گیرد[171] و حکم شرعی اعلان شده ثمره ی اجماع این شورای مصلحتی است که از زبان رهبر یا امیر بیان می شود.

در این صورت رسیدن به یقین و قطعیت در مصلحتی ضروری، دشوار و سنگین و امرى مهم و فراتر از فتواى فردى است و حتماً باید از کانال شورای اولی الامر «3ابزار»برتر صادر شود که معمولاً  از زبان رهبریت و یا امرای تحت فرمان او بیان می شود که از دانش گسترده‏تر حکومتی و متخصصین بیشترى براى تشخیص مصالح برخوردار است.

با آنکه مالکی ها و حنبلی ها مصالح‌ مرسله را نوعی اجتهاد معتبر می دانند و حکم به دست آمده را حکم شرعی‌ قلمداد‌ می کنند اما شافعی ها و حنفی ها بر ایـن اتـفاق دارنـد کـه تـمسک بـه مصالح مرسله روا نیست و این‌ نوعی‌ بدعت است و نمی توان از راه استصلاح، حکم شرعی را‌ استنباط‌ کرد و این نوع قانونگذاری خودش بدعتی بیش نیست و پیروی از هوی و هوس است [172]مذهب ظاهری نیز برای مصلحت حجیتی قائل نیست.

در کنار این، کسانی چون امام غزالی و بیضاوی برای حجیت مصلحت شروطی قرار داده اند؛ امام محمد غزالی  در کتاب «المُستَصفی من علمِ الأصول» به صورت مشروط در مورد مصالح مرسله می گوید:

1 ـ مصلحت باید بـرای جامعه ضروری باشد با‌ قید‌ ضرورت مواردی را خارج می‌سازد‌، به عنوان مثال‌ اگـر‌ دشـمنان اسـلام در‌ قلعه‌ای‌ متحصّن شوند وعده‌ای از‌ مسلمانان‌ را جان پناه خود کرده باشند؛ در این صورت قتل آنان جایز نیست؛ چون کفار محصور خطری‌ برای‌ اسلام ندارند.

2 ـ بـاید مـصلحت بـرای‌ جامعه‌ قطعی‌ باشد.‌ به‌ دنبال مثال فوق‌ می‌گوید:‌ اگر قطع و یقین به تسلط کفار بـر جامعه اسلامی نباشد، جایز نخواهد بود مسلمانی که‌ جان‌ پناه‌ کفار قرار گـرفته است را تیرباران کرد.

3 ـ مصلحت‌ بـاید‌ کـلی‌ و همگانی‌ باشد. یعنی اگر قتل مسلمانان جان پناه به سود عده‌ای ازمسلمانان باشد ولی به سود عده‌ای دیگر نینجامد، قتل آنان روا نخواهد بود.[173]

به این شکل امام محمد غزالی رحمه الله بر اساس «مصلحتِ ضرورىِ قطعى و کلّى» حکم را کشف می کند.

«ضرورت» هم یعنی: ناچاری، ناگریزی و در ماندگی . یعنی شخص  تحت شرایط و موقعیتهای تهدید آمیزی قرار می گیرد که برای خارج شدن از این شرایط و موقعیتها مجبور است کارهائی را انجام دهد که در شرایط عادی این کارها ناپسند، ممنوع و حرام هستند.

امام الزرکشی رحمه الله  در تعریف ضرورت می گوید: ضرورت، رسیدن به حدی است که اگر شخصی مرتکب أمر حرام برای رفع آن نگردد، هلاک شده یا نزدیک به هلاک شدن است. مانند کسی که در اضطرار برای خوردن غذا یا پوشیدن لباس است، که اگر گرسنه یا لخت بماند، امکان هلاک شدنش یا تلف شدن عضوی از اعضایش وجود دارد. این حالت، ارتکاب حرام را مباح می گرداند.[174]

پس فرق است بین نیاز نزد بیشتر مردم نا آگاه از شریعت با ضرورتی که مورد نظر اهل فقه و شریعت است، و هر نیازی باعث حلال شدن امور حرام شده نمی شود، بلکه تنها در حالت ضرورت است که حرام شده ها و ممنوع شده ها مباح می شوند. امام الشافعی رحمه الله می فرماید: « لَيْسَ يحِلُّ بالحَاجَةِ مُحَرَّمٌ إلا فی الضروراتِ».[175]هیچ حرامی با حاجت و نیاز حلال نمی شود مگر در حالت ضرورت.

در اینجا به عنوان مثال عثمان بن عمر ابن حاجب رحمه الله می گوید: در مصلحتِ ضروری، بعید نیست که رأی مجتهد را بر طبق آن، مجاز بدانیم، هر چند دلیل ونص خاصی گواه نباشد،‌ مانند‌ مسأله تترس.[176] 

در این صورت تَتَرُّس هیچ دلیل و نص صریح و قاطع خاصی بر انجام آن وجود ندارد و به مصالح مرسله بر می گردد وعقل بر اساس اصول و قواعد کلی شرعی برای حفظ مقاصد شریعت آن را لازم می‌بیند[177]، و فرمانی هم که رهبریت «3ابزار» در این زمینه صادر مى‏کند موقّت است و به بقاى مصلحت، بستگى دارد. مشخص است که این حکم  مستقیماً به اسلام نسبت داده نمى‏شود بلکه فرمانى است که به نظر شورای حاکم شرع، با تعالیم اسلامى، هماهنگ است.

در شریعت اسلام نیز دین مهمترین و اساس سایر ضروریات چون جان و نسل و عقل و مال و آبرو وناموس و …. است[178] حفظ دین مقدم بر حفظ اینهاست و مهمترین ابزاری که با آن دین در شکل کامل و با 4 معنی و مفهومش حفظ می شود جهاد في سبيل الله است که  رسول الله صلی الله علیه و سلم در مورد آن می فرماید: «ذِرْوَةُ سَنَامِ الْاِسْلَامِ الْجِهَادُ فِی سَبِیلِ اللهِ، لَا یَنَالُهُ اِلَّا اَفْضَلُهُمْ». [179] اوج و قلّه ی بلندای اسلام، جهاد در راه خداست، که جز برترینِ و برجسته ترین مومنین بدان نائل نمیشود و به آن نمی رسد.

از مسائل مهم جهاد هم مساله ی « تَتَرُّس» است که به مصالح مرسله جهت حفظ دین، دارالاسلام و جان و مال کسانی ربط دارد که شریعت جان و مال آنها را معصوم خوانده است.

 بدون شک این موضوع یکی از همان موضوعات مهم و اساسی و «نیاز روز» مسلمین در «وضع موجود» است که عدم شناخت صحیح آن توسط اهل دعوت و جهاد باعث صدمات زیادی شده است که اکثراً ما را به یاد این کلام  امام شافعی رحمه الله می اندازد که می گوید: عمل به مصالح مرسله مانند عمل به استحسان، تشریع و بدعت است.[180]البته اگر واقع بین باشیم امروزه ما بسیاری را می بینیم که با تمسّک به مصالح مرسله، در واقع  از امیال و خواسته های نفسی و اشتهاى درونى خودشان به بهانه ی وجود مصلحت پیروی می کنند.

اما « تَتَرُّس» به چه معناست؟

التُّرس: سپر كه معمولًا از فولاد ساخته مى شود و نزد همه شناخته شده و معروف است.[181]

تَتَرَّسَ : تَتَرُّساً: زره پوشيد، در ميان زره پنهان شد.[182]

أَتْرَسَ : إتْرَاساً بالتُرسِ أو غيره : خود را با سپر يا چیزهائی مثل آن محافظت كرد.[183]

در حدیث آمده است که:

  • كانَ أَبُو طَلْحَةَ يَتَتَرَّسُ مع النبيِّ صَلَّى اللهُ عليه وسلَّمَ بتُرْسٍ واحِدٍ، وكانَ أَبُو طَلْحَةَ حَسَنَ الرَّمْيِ، فَكانَ إذَا رَمَى تَشَرَّفَ النبيُّ صَلَّى اللهُ عليه وسلَّمَ، فَيَنْظُرُ إلى مَوْضِعِ نَبْلِهِ.[184]
  • أَبُو طَلْحَةَ بَيْنَ يَدَيِ النَّبِيِّ مُجَوِّبٌ بِهِ عَلَيْهِ بِحَجَفَةٍ لَهُ (ابو طلحه در جلو پیغمبر ایستاده بود و با سپر چرمى که داشت خود را سپر رسول الله صلی الله علیه وسلم قرار داده بود و نمى‌گذاشت تیر مشرکین به او اصابت نماید) …. فَأَشْرَفَ النَّبِيُّ يَنْظرُ إِلَى الْقَوْمِ، فَيَقُولُ أَبُو طَلْحَةَ: يَا نَبِيَّ اللهِ بِأَبِي أَنْتَ وَأُمِّي لاَ تُشْرِفْ، يُصِيبُكَ سَهْمٌ مِنْ سِهَامِ الْقَوْمِ، نَحْرِي دُونَ نَحْرِك. [185]  رسول الله صلی الله علیه و سلم سرش را بلند کرد و به طرف دشمن نگاهى انداخت، ابو طلحه گفت: اى رسول خدا! پدر و مادرم فدایت، سرت را بلند نکن مورد اصابت دشمنان قرار مى‌گیرى، سینه من سپر سینه تو است.( سرم سپر سرت، و سینه‌ام سپر سینه‌ات است)

در اینجا مومنی سپر مومن دیگری می شود که جایگاه والای آن در شریعت مشخص است؛ پس به بخش دیگر این اصطلاح و مفهوم «تَتَرُّس» می پردازیم: یعنی قرار گرفتن دسته ای از انسانهایی مثل مسلمین و اهل ذمه ی دارالاسلام و حتی زنان و کودکان و پیرانی از دارالکفر که خون آنها معصوم و ریختن خون آنها حرام است بین دشمن و مجاهدین، که دشمن می خواهد با این سپر انسانی که درست کرده است خودش را در پشت آن مخفی کند[186] و علاوه بر آنکه با استفاده از این سپر انسانی از حملات مسلمین جلوگیری کند به نابودی این سپر انسانی و سایر مسلمین دست بزند و بخشی یا کل دارالاسلام را نیز اشغال کند.

بر اساس حدیث رسول الله صلی الله علیه وسلم که می فرماید: «كُلُّ الْمُسْلِمِ عَلَى الْمُسْلِمِ حَرَامٌ: دَمُهُ وَمَالُهُ وَعِرْضُهُ» [187]خون و مال مسلمان و آبرو و ناموس مسلمان بر سایر مسلمین حرام است، حتی اهل ذمه نیز باز در همین حکم معصومیت و ممنوعیت اتلاف و نابودی جای می گیرد و دشمن ممکن است همینها را به عنوان سپر و مانعی جهت جلوگیری از تیر اندازی و حملات مجاهدین قرار دهد. 

اینکه دشمن مهاجم نیز چه کسی باشد باز بسیار مهم است. حمله به سپری انسانی و مالی منظور است که توسط کفاری به عنوان سپر به کار گرفته شده اند که آثار سوء و ضرر این کفار برای اسلام و دارالاسلام و مسلمین به صورت قطعی و یقینی پیش بینی می شود و آثار سوء ماندگاری این دشمن و یا خطر تسلط آن بر مسلمین برای مسلمین به صورت قطعی و یقینی قابل پیش بینی است.

در این حالات مسلمان هر تیری که شلیک می کند ابتدا به تلف شدن جان یا مال یا آبرو و عِرضی معصوم ختم می شود که تلف کردن آن نصاً حرام است اما به عنوان سپر قرار داده شده است.

گروگان‌گیری هم در واقع نوعی تترس است که شخص یا جماعت و حتی حکومتی به خاطر گرفتن بهائی و چیزی و یا برای معاوضه با افراد خودشان یا اموال خودشان و یا جهت رسیدن به اهدافی که خودشان مشروع می دانند افراد دیگر را یا اموال دیگران را نگه می دارند که امری شایع در تمام دنیاست.

در این سناریوی گروگانگیری بدون شک هدف آزاد کردن گروگانهاست، اما ممکن است در حین آزاد سازی کسانی از این گروگانها نیز به حکم ضرورت زخمی شوند و حتی کشته شوند.

این گروگانگیری گاه به مرحله ای بالاتر ارتقاء پیدا می کند و گروگانگیرها می خواهند از این سپرهای انسانی که برای خود درست کرده اند دامنه ی حملات خود را بیشتر کنند و به سایرن هم صدمه بزنند و اگر جلو اینها گرفته نشود نه تنها به آنهائی که اسیر آنها هستند بلکه به همه صدمه می زنند، در اصطلاح به این کار گروگانگیرها «تَتَرُّس» گفته می شود.

در کنار اصطلاح «تَتَرُّس» الفاظ دیگری نیز وجود دارند که همان معنی و مفهوم را می رسانند و در حکم شرعی هم با هم یکی هستند مثل «التحصن» و «الاختلاط» .

حصن : قلعه، حصار، سنگربندي کردن، قلعه نظامی .

تَحَصَّنَ : براى خود پناهى گرفت

 تَحَصُّنتِ المرأةُ: آن زن مُحصنه شد و در پشت حصار و قلعه پناه گرفت. قلعه ای به نام خانواده و زندگی زن و شوهری که طبق پیمان استوار و محکمی که از مردان گرفته اند« وَأَخَذْنَ مِنکُم مِّیثَاقاً غَلِیظاً»(نساء/21) آن را ساخته اند و در پشت حصارهای این قلعه پناه گرفته اند.

مُحْصَن: مرد متأهل و ازدواج كرده ی باعفتی که پشت این دیوار خانواده در برابر غیر زنان خودش پناه گرفته است. مُحْصَنَة : زن شوهردار، زن باعفتی که در برابر غیر شوهر خودش پشت این دیوار و حصار قلعه ی خانواده پناه گرفته است.

الله تعالی در مورد قلعه ی کفار یهودی بنی نضیر می فرماید: هُوَ الَّذِی أَخْرَجَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ مِن دِیَارِهِمْ لِأَوَّلِ الْحَشْرِ مَا ظَنَنتُمْ أَن یَخْرُجُوا وَظَنُّوا أَنَّهُم مَّانِعَتُهُمْ حُصُونُهُم مِّنَ اللَّهِ … (حشر/2)‏

او کسی است که کافران از اهل کتاب را در نخستین گردهمآئی، از سرزمینشان بیرون راند (و به خیبر کوچاند). شما گمان نمی‌بردید که آنان بیرون روند، و ایشان هم گمان می‌بردند که دژهایشان آنان را از عذاب خدا بدور می‌دارد.

البته ممکن است این تحصن و محافظت و پناه گرفتن تنها از طریق قلعه و دژ و ارگ نباشد بلکه با یک زره جنگی باز از صدمات پناه گرفت و از خود محافظت کرد چنانچه الله تعالی می فرماید: وَعَلَّمْنَاهُ صَنْعَةَ لَبُوسٍ لَّکُمْ لِتُحْصِنَکُم مِّن بَأْسِکُمْ فَهَلْ أَنتُمْ شَاکِرُونَ (انبیاء/80)‏ و به او ساختن زره را آموختیم تا (این لباس جنگی) شما را در جنگها حفظ کند. آیا سپاسگزاری می‌کنید؟‏

پس این دژ و قلعه و جان پناه و سنگر و حصار ممکن است سنگر خانواده و زناشوئی باشد یا قلعه ای جنگی یا زره ای جنگی و یا حتی سپری انسانی باشد. 

«الاختلاط» هم یعنی ترکیب و قاطی شدن و درهم شدن[188] که ضدش می شود التفرق و از هم جدا شدن.  این مخلوط شدن دشمن با مسلمین هدف نزدیک آنهاست که دشمن می خواهد از طریق این مخلوط شدن به هدف دور خودش برسد. 

الله تعالی در مورد مخلوط شدن مومنین با کفار و جدا نبودن مومنین از کفار سکولار قریش [189]به عنوان مانعی جهت حمله به مکه می فرماید: هُمُ الَّذِینَ کَفَرُوا وَصَدُّوکُمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَالْهَدْیَ مَعْکُوفاً أَن یَبْلُغَ مَحِلَّهُ (آنان همانهائی هستند که کفر ورزیده‌اند، و از ورود شما به مسجدالحرام جلوگیری کرده‌اند، و نگذاشته‌اند قربانیهائی که با خود نگاه داشته‌اید به قربانگاه برسد) وَلَوْلَا رِجَالٌ مُّؤْمِنُونَ وَنِسَاءٌ مُّؤْمِنَاتٌ لَّمْ تَعْلَمُوهُمْ أَن تَطَئُوهُمْ فَتُصِيبَكُم مِّنْهُم مَّعَرَّةٌ بِغَيْرِ عِلْمٍ ۖ لِّيُدْخِلَ اللَّهُ فِي رَحْمَتِهِ مَن يَشَاءُ ۚ (اگر مردان و زنان مؤمنی را لگدمال و نابود نمی‌کردید که ( در میان آنان هستند و) شما ایشان را نمی‌شناسید و از این راه عیب و عار و زیان و ضرری ناآگاهانه به شما نمی‌رسید (خداوند هرگز مانع این جنگ نمی‌شد. دست شما را از ایشان کوتاه کرد) تا خدا هر که را بخواهد غرق رحمت خود سازد) لَوْ تَزَیَّلُوا لَعَذَّبْنَا الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْهُمْ عَذَاباً أَلِیماً ‏(فتح/25) اگر(کافران و مؤمنان ضعیفی که در مکه نهانی ایمان آورده‌اند) از یکدیگر جدا می‌بودند، کافران ایشان را (با غلبه شما بر آنان) به عذاب دردناکی گرفتار می‌کردیم.‏

امروزه در این زمینه برای خیلی ها  سوالاتی به وجود می آید که در صدر اسلام نیز برای عده ای از صحابه رضی الله عنهم جای سوال بوده . ابن عباس رضي الله عنهما مي گويد: نبي صلی الله علیه وسلم خطاب به مقداد رضی الله عنه فرمود: إِذَا كَانَ رَجُلٌ مُؤْمِنٌ يُخْفِي إِيمَانَهُ مَعَ قَوْمٍ كُفَّارٍ فَأَظْهَرَ إِيمَانَهُ فَقَتَلْتَهُ؟ (اگر مرد مؤمني، ايمان اش را از کفار، پنهان مي کرد سپس آنرا آشکار ساخت و تو او را به قتل رساندي؟!) فَكَذَلِكَ كُنْتَ أَنْتَ تُخْفِي إِيمَانَكَ بِمَكَّةَ مِنْ قَبْلُ[190] « بايد گفت که تو هم قبلاً ايمانت را در مکه پنهان مي کردي».

پس زمانی که الله تعالی خبر می دهد که در میان این کفار سکولار اهل ایمانی وجود دارند یعنی وجود دارند، و زمانی که هم اکنون همه می دانیم که در سرزمینهای اشغال شده ی تحت حاکمیت کفار سکولار جهانی و طاغوتهای محلی مومنینی وجود دارند باید به این یقین و شعور خود احترام بگذاریم و در برخورد با این مومنین مستضعف تابع کینه و اشتهای نفسانی عقل ناقص خود یا دیگران نشویم. 

با چنین آگاهی و علمی، علمای قرون گذشته متناسب با وضع زمان خود انواع حالات مختلف مفهوم تترس را در مثالهای ملموسی بیان می کردند به عنوان مثال:

  • زمانی که دشمن در گرماگرم جنگ یا پیشروی ارتش، دسته ای از مسلمین اسیر شده را در جلو ارتش و بین خودش و ارتش مومنین قرار دهد و خودش را به وسیله ی این سپر انسانی از ضربات شمشیرها و زخم تیرها و نیزه ها در امان نگه می دارند.
  • –          یا ممکن است این التُّرس یا سپر در کشتی دشمن اتفاق بیافتد که دشمن باز جمعی از مسلمین را به عنوان سپر با خود برداشته باشد و اجازه ندهد که مسلمین به واسطه ی این سپر انسانی کشتی آنها را آتش بزنند یا غرقش کنند. امروزه انواع وسایل حمل و نقل مثل قطارها و اتوبوسها و هواپیماها و غیره مشمول این حکم می شوند.
  • اختلاط و مخلوط شدن دشمن با زنان و کودکان یا افراد غیر نظامی تحت حاکمیت خودشان یا با مسلمین اسیر شده جهت جلوگیری از همجوم مسلمین یا جلوگیری از تیراندازی مسلمین به سوی آنها

امروزه هم گاه دشمن اطراف پایگاهها یا مراکز فرماندهی یا مراکز حساس استراتژیک خود را با مسلمین اسیر شده پر می کند تا از این مراکز در برابر حملات مجاهدین حمایت کند.

البته در زمان حاضر حالتهای تترس به همین اشکال ساده ای نیست که علمای گذشته ی ما بیان کرده اند. چون آنها متناسب با وضع موجود زمانی و مکانی خودشان و شرایط حاکم بر تکنولوژی نظامی و ادوات جنگی و سبکهای مشخص جنگی آن زمان صحبت کرده اند و قطعا امروزه هم تکنولوژی و ادوات و انواع اسلحه ها فرق کرده اند و هم ضمن رعایت قواعد کلی جنگ سبکهای مختلف جنگی فرق کرده اند.

امروزه تترس در اشکال مختلف آن باعث شده است که دشمن :

  • یا باید به دلیل سپرهای انسانی و مالی مانع از اندیشدن به جنگیدن شود،
  • یا ضمن پذیرش نابودی این سپرهای مالی و انسانی با انواع اسلحه های کشتار جمعی جنگ را شروع کند
  • و یا اینکه جهت محافظت از این سپرهای انسانی و مالی با اسلحه های معمولی جنگی دراز مدت را درپیش گیرد که قطعاً به صلاحش نیست.

با شک و گمان خون معصوم انسانها مباح نمی شود:

همچنانکه عرض شد نصوص قطعی و واضح و صریح آیات و احادیث به حرام بودن خون مومنین اشاره دارد، در این صورت با شک و احتمال و ظن نمی توان حکم به قتل یک مسلمان داد به همین دلیل با شک و احتمال و ترس از اینکه نکند فلان اتفاق بیافتد یا نیافتد نمی توان به قتل مسلمینی که کفار به عنوان سپر انسانی از آنها استفاده کرده اند حکم داد؛ اما چنانچه شورای متخصصین امر و مراجع ذی صلاح تشخیص دهند و با قاطعیت به یقین برسند که ضرورتی حتمی اقتضاء می کند که دست به عملی زد که ممکن است منجر به قتل این سپر انسانی نیز شود در چنین وضعیتی جمهور فقهاء حنفی و مالکی و جعفری و شافعی و حنبلی انجام عملیات را مجاز دانسته اند؛ [191] اما در هر حال مجاهدین باید تا آنجائی که می توانند از صدمه زدن به سپر انسانی خود داری کنند [192] و در تیر اندازی و انجام عملیات هدفشان کفار باشد و با آنکه ممکن است به حکم ضرورت قصد حسی نسبت به کشتن سپر انسانی داشته باشند اما قصد قلبی آنها کشتن کفار باشد نه کشتن سپر انسانی بوجود آمده توسط کفار. [193]

با چنین شرایطی و بر اساس رای شورای اولی الامر تحت مدیریت «3ابزار»، در حالت ضرورتی قطعی و کلی، انجام عملیات بر علیه کفار آشکار 6گانه که ممکن است منجر به هدف قرار گرفتن سپر انسانی شود به مقاصد شریعت نزدیکتر است؛ چون به صورت قطعی و یقینی علم پیدا کرده ایم که ترک عملیات به بهانه ی وجود سپر انسانی منجر به اشغال دارالاسلام و تسلط دشمن بر دارالاسلام و کشته شدن همه ی مسلمین از جمله سپر انسانی می شود.

در اینجا سپر انسانی در هر حال قطعاً و یقیناً کشته می شود، حالا یا به دست کفار کشته می شود که مفسده ی بزرگی چون مسلط شدن دشمن بر تمام مسلمین به دست می آید، و یا به دست مسلمین کشته می شود که هم دشمن نابود می شود و هم تمام مسلمین نجات پیدا می کنند. [194][Mw1]  

امام محمد غزالی طوسی شافعی مذهب رحمه الله که خودش یکی از شاهدین جنگهای صلیبی و جنایات صلیبی ها بوده با در نظر گرفتن مصلحت ضروری و قطعی و کلی می گوید: زمانی که کفار دسته ای از مسلمین اسیر شده را به عنوان سپر انسانی قرار دهند اگر ما به این سپر انسانی حمله نکنیم و دست از جنگ بکشیم این کفار به ما صدمه می زنند و بر «دار الإسلام» تسلط پیدا می کنند و تمام مسلمین را می کشند؛ اما اگر ما به سوی این سپر انسانی تیراندازی کنیم مسلمان بی گناهی را کشته ایم که جرمی مرتکب نشده است و کشتن چنین بیگناهانی را شرع اجازه نداده است، با این وجود اگر ما دست از جنگ بکشیم (که در آن اجباراً باید به سوی این سپر انسانی هم تیر اندازی شود) کفار بر تمام مسلمین مسلط می شوند و سایر مسلمین به همراه همین اسرا را نیز به قتل می رسانند.

در اینجا می توان گفت: این اسیر در هر حال کشته می شود اما حفظ جمیع مسلمین نزدیکتر است به مقصود و هدف شریعت؛ چون ما می دانیم که هدف و مقصود شریعت قطعاً کم کردن کشته ها و کوتاه کردن راه است و ما می توانیم به این شکل به اندازه ی توان خود آمار این کشته ها را کاهش دهیم، اینهم با توجه به مصلحتی است که مسلمین در حال اضطرار و ضرورت در آن افتاده اند که مقصود شریعت است و به یک دلیل یا اصل مشخصی نیست بلکه دلایل بی شماری برای انجام آن وجود دارد.[195] 

می بینیم که امام محمد غزالی رحمه الله در همین کتاب المُستَصفى من علمِ الأصولِ  چنین عملی را با داشتن سه ویژگی و صفت معتبر می داند : 1- ضرروی است 2- قطعی است 3- کلی و همگانی است[196]

امام قرطبی رحمه الله نیز در الجامعُ لأحكامِ القرآنِ می گوید: کشتن سپر انسانی مجاز است و در آن اختلافی وجود ندارد ان شاء الله و آنهم زمانی است که مصلحتی 1- ضرروی 2- کلی و همگانی 3- قطعی باشد. 

  • ضروری است به این معنی: نمی توان به کفار دست یافت [و هیچ راهی برای دست یافتن به کفار نیست] مگر با کشتن این سپر انسانی
  • کلی است به این معنی: این رای قاطع و محکم تمام امت است که با قتل سپر انسانی مصلحت تمام مسلمین حاصل می شود و..
  • قطعی است به این معنی: این مصلحت قطعاً با کشته شدن سپر انسانی  به دست می آید.

و علمای ما گفته اند: و این مصلحت با چنین قیودی شایسته نیست در اعتبار آن اختلافی وجود داشته باشد، چون در هر حال قطعاً این سپر انسانی کشته می شود حالا یا به دست دشمن که ثمره ی آن مفسده ی بزرگی است که طی آن دشمن بر تمام مسلمین تسلط پیدا می کند، یا به دست مسلمین کشته می شود که طی آن دشمن نابود می شود و تمام مسلمین نجات پیدا می کنند. [197] 

رای مرجوح و برتر نزد شافعی ها نیز این است که صرفاً به دلیل خوف و واهمه و ترس، ضرورت حاصل نمی شود و کشتن سپر انسانی با عَلَم کردن چنین ضرورتی مجاز نیست[198] و به مجرد امری غیر یقینی نمی توان خون مسلمانی که توسط کفار به عنوان سپر انسانی از آن استفاده شده است را مباح کرد؛ بلکه باید یقین کامل حاصل کرد. و« اینکه نهایتش این باشد که بر جان خودمان بتریسم، با خوف و واهمه خون مسلمان مباح نمی شود»[199].

امام نووی رحمه الله می گوید: اگر در هنگام درگیری و رویاروئی جنگ، ضرورت بخواهد که به این  سپر انسانی شلیک شود، و دشمن در موقعیتی باشد که اگر از آنها دست بکشیم آنها بر ما پیروز می شوند و صدماتی که به ما وارد می کنند بیشتر خواهد شد، دو دیدگاه وجود دارد: یکی از آنها اینکه، نباید تیر اندازی کرد در حالی که در این تیر اندازی نمی توانیم کفار را بزنیم مگر با زدن مسلمان، چون نهایتش این است که بر جان خودمان بیم داریم و برجان خودمان می ترسیم، و خون مسلمان با خوف به دلیل صورت اکراه مباح نمی شود؛ دیدگاه دومی هم – که صحیح المنصوص است و عراقی ها به آن عمل می کنند- اینکه به قصد کشتن مشرکین تیر اندازی مجاز است و به اندازه ی توان از زدن مسلمین پرهیز می شود، چون مفسده ی پرهیز و رویگردانی بیشتر از مفسده ی اقدام کردن است[200]

در کنار این فقهای معروفِ به اهل سنت، آیت الله خمینی به عنوان نماد تشیعِ این چند دهه ی گذشته  قبل از آیت الله خامنه ای – چون آیت الله خامنه ای نماد تشیع جعفری در زمان حاضر است –  می گوید: اگر یک دسته‌ای از مسلمین را – در جنگهای سابق این هست – اگر یک دسته‌ای از مسلمین را کفار سپر قرار دادند؛ فرض کنید که عراق فاسد، یک دسته‌ای از مسلمین بی‌گناه را سپر قرار داد و پشت آنها ایستاده که بریزد ایران را بگیرد، بر ما واجب است که مسلمان و غیرمسلمانش را بکشیم. مسلمانها شهید هستند و به بهشت می‌روند و کافرهایش کافرند و به جهنم. دفاع واجب است.[201]

اگر به دقت در منابع شرعی دقت کنیم متوجه می شویم که مناط، مدار و علت مباح شدنِ ضرر رساندن به سپرهای انسانی و مالی – که ضرر رساندن به آنها در حالت عادی حرام است- « دفع ضرر» ی حتمی و بزرگتر است که متوجه دین اسلام و مسلمین و دارالاسلام و ارتش مسلمین در میدان جنگ و در حین نبرد می شود.

به عنوان مثال الله تعالی قبل از بیان موضع ابراهیم علیه اسلام در برائت از قوم سکولارش و قبل از بیان اخراج مسلمین توسط کفار سکولار قریش از مکه در سوره ی ممتحنه در مورد ضرر قطعی و حتمی و بدون شک کفار مشرک و سکولار بر دین اسلام و مسلمین می فرماید:

  1. إِن يَثْقَفُوكُمْ يَكُونُوا لَكُمْ أَعْدَاءً  (اگر بر شما دست یابند، دشمنان شما می‌گردند،) [پس به این شعارهای فریباکارانه ی برادری و برابری آ سکولاریستها اعتماد نداشته باشید اینها بعد از پیروزی فوراً دشمن ما می شوند]
  2. وَيَبْسُطُوا إِلَيْكُمْ أَيْدِيَهُمْ وَأَلْسِنَتَهُم بِالسُّوءِ (و دست تعدی به سویتان دراز می‌کنند، و زبان را در حق شما به بدی باز می کنند)
  3. وَوَدُّوا لَوْ تَكْفُرُونَ  ‏(ممتحنه/2) و آرزو می‌کنند که کاش می‌شد کافر شوید!‏

مگر همه ی ما ثمره ی جنایتبار و خونین و ننگین حاکمیت کفار سکولار جهانی و مرتدین سکولار محلی بر سرزمینهای اسلامی ندیده ایم و لمسش نکرده ایم؟  آیا جنایتی مانده است که این سکولاریستها توانسته باشند با دست و زبان خود در حق مسلمین انجامش دهند اما دریغ کرده باشند؟

ابتدا با قدرت اسلحه و زور مفاهیم 4گانه ی دین را از دین اسلام می گیرند و به دین سکولاریسم می دهند و بعد با 1- قدرت حکومتی که به دست آورده اند 2- قوانین و احکام خود را پیاده می کنند 3- و با همین قدرت نظامی حکومتی  مسلمین را مجبور به اطاعت از این قوانین می کنند 4- و چنانچه کسی اطاعت خودش را به حاکمیت و قوانین آنها ندهد او را مجازات می کنند.

آیا در صورت تسلط  سکولاریستها (مشرکین) شکی در این ضرر قطعی و حتمی داریم؟ لا و ٱلَّذِى رَفَعَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ بِغَيْرِ عَمَدٍۢ . البته این سکولاریستها همیشه با اسلحه با مسلمین وارد گفتگو می شوند تا زمانی که بتوانند این 4 مفهوم دین را به دین خودشان اختصاص دهند. الله تعالی می فرماید: وَلاَ يَزَالُونَ يُقَاتِلُونَكُمْ حَتَّىَ يَرُدُّوكُمْ عَن دِينِكُمْ إِنِ اسْتَطَاعُواْ (بقره/217) (مشرکان) پیوسته با شما خواهند جنگید تا اگر بتوانند شما را از  دینتان برگردانند.

کفار اهل کتاب هم باز در صورت تسلط بر مسلمین به چیزی غیر از این راضی نمی شوند چنانچه الله تعالی می فرماید: وَلَن تَرْضَى عَنکَ الْیَهُودُ وَلاَ النَّصَارَى حَتَّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ (بقره/120) یهودیان و نصرانی ها هرگز از تو خوشنود نخواهند شد، مگر این که از دین ایشان پیروی کنی. (و باز همان 4 معنی و مفهوم دین را به اینها بدهی)

سپر انسانی شدن برای مسلمین یا  التترس بالمسلم

در قضیه ی ابوطلحه انصاری رضی الله عنه و اینکه رسول الله صلی الله علیه وسلم در پشت او قرار گرفته و ابوطلحه بدن خود را سپر رسول الله صلی الله علیه وسلم قرار داده بود « كانَ أَبُو طَلْحَةَ يَتَتَرَّسُ مع النبيِّ صَلَّى اللهُ عليه وسلَّمَ بتُرْسٍ واحِدٍ،[202]شخص مومن مجاهد نفس خودش را در معرض خطر قرار می دهد[203] و  جان خودش را به عنوان سپر دیگران قرار می دهد. یا مثلاً بی باکانه جهت کشتن دشمن یا ضربه زدن به آنها یا ترساندن و از بین بردن روحیه ی آنها می پرد داخل پایگاه و سنگر دشمن که از چنین مکانی مجاهدین هم در حال تیراندزی و انجام عملیات هستند یا سپری می شود جهت پوشش و محافظت از سایر مجاهدینی که پشت سرش هستند.

در چنین حالتی که مصلحتی برای جبهه ی مسلمین دارد و ضربه ای به دشمن وارد می کند جمهور فقهاء رحمهم الله انجام آن را مجاز دانسته اند. [204] امام محمد غزالی طوسی رحمه الله می گوید: چنین اقدامی برای او مجاز است زمانی که بداند کشته نمی شود تا اینکه کشته می شود، یا بداند که با مشاهده ی جرئت او قلبهای کفار متزلزل و خورد می شود، و اعتقاد پیدا می کنند که سایر مسلمین هم دارای چنین روحیه ی سخت کوشی و شوکت، و دوست داشتن شهادت در راه الله هستند، به همین دلیل ابهت و شوکت کفار شکسته می شود. [205]

و فقهاء به دو شرط چنین سپر شدنی و عملیاتهای استشهادی را مجاز دانسته اند:

  1.  هدف از انجام این کار اعلاء کلمة الله باشد
  2. 2-     و بداند که کارش بر روی جبهه ی کفار تاثیر دارد.[206]

 این دسته از فقها به آیات و احادیثی استناد می کنند مثل: وَمِنَ النَّاسِ مَن یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغَاء مَرْضَاتِ اللّهِ وَاللّهُ رَؤُوفٌ بِالْعِبَادِ ‏(بقره/207)و در میان مردم کسی یافته می‌شود که جان خود را (که عزیزترین چیزی است که دارد) در برابر خوشنودی خدا می‌فروشد و خداوندگار نسبت به بندگان بسیار مهربان است.

سبب نزول این آیه هم این بود که صهیب رومی رضی الله عنه در زمان هجرت به مدینه همین که دید تعقیب کننده هائی از سکولاریستها (مشرکین) قریش نزدیک شده اند به روی تپه ای بلند رفت و تیرها را از تیردان بیرون کشید و کمانش را آماده کرد و گفت: ای جماعت قریش! می دانید که من از هرکس در تیراندازی ماهرترم و تیرم هرگز خطا نمی کند. قسم به خدا دستتان به من نمی رسد، مگر اینکه باهر تیر که در اختیار دارم یک نفر را کشته باشم و پس از آن با شمشیری که در دست دارم می جنگم.

یکی از آن ها بانگ بر آورد که : « به خدا اجازه نمی دهیم خودت با ثروتت از دست ما در بروی تو وقتی نزد ما آمدی گدایی بیش نبودی و پیش ما ثروتمند شده و مال اندوخته ای.»

صهیب رضی الله عنه محل اختفای ثروتش را در منزلش در مکه به آن ها نشان داد آن ها رفتند ثروتش را برداشتند و راه او را باز کردند. صهیب به منظور محافظت از دین خود از دارالکفر تحت حاکمیت سکولاریستهای (مشرکین) قریش به طرف دارالاسلام مدینه شتافت، برای ثروتی که با خون جگر و زحمت اندوخته بود و عمر و جوانی خود را در پایش باخته بود، افسوس نخورد.

وقتی به قبا رسید رسول الله صلی الله علیه وسلم او را دید و به طرفش آمد و به گرمی به او خوشامد گفت و اعلام کرد: رَبِحَ البَيْعُ أَبَا يَحْيَى «ابو یحی معامله ی پر منفعتی کردی و سه بار آن را تکرار کرد».

شادی و سرور چهره صهیب را فرا گرفت و گفت: «یا رسول الله صلی الله علیه و سلم به خدا قسم هیچ کس قبل از من این خبر را به شما نداده است و معلوم است جز جبرئیل هیچ کس به تو نگفته است».[207]

دلیل دوم برای مجاز بودن چنین عملیاتهای فدائی جسورانه ای حدیثی است که می گوید: روز جنگ احد، رسول الله صَلَّى اللَّهُ عليه وَسَلَّمَ با هفت نفر از انصار و دو نفر از قریش (مهاجران) تنها ماند؛ و هنگامی که مشرکین به او نزدیک شدند، فرمود: مَن يَرُدُّهُمْ عَنَّا وَلَهُ الجَنَّةُ؟ أَوْ هو رَفِيقِي في الجَنَّةِ «چه کسی آنان را از ما دور می‌کند تا اینکه به بهشت برود یا رفیقم در بهشت باشد»؟ پس مردی از انصار جلو آمد و آنقدر جنگید تا اینکه کشته شد. دوباره مشرکین نزدیک شدند. رسول الله صَلَّى اللَّهُ عليه وَسَلَّمَ  فرمود: مَن يَرُدُّهُمْ عَنَّا وَلَهُ الجَنَّةُ؟ أَوْ هو رَفِيقِي في الجَنَّةِ «چه کسی آنان را از ما دور می‌کند تا به بهشت برود یا رفیقم در بهشت باشد»؟ این بار، مرد دیگری از انصار جلو آمد و آنقدر جنگید تا اینکه کشته شد. و این ماجرا همچنان ادامه پیدا نمود تا اینکه هر هفت انصاری کشته شدند. آنگاه رسول الله صَلَّى اللَّهُ عليه وَسَلَّمَ فرمود: ما أَنْصَفْنَا أَصْحَابَنَا.[208]«ما با همراهانمان انصاف نکردیم» (هر هفت نفر آنان کشته شدند و دو نفر مهاجر همچنان باقی ماندند).

در این حدیث دلیلی بر جواز مقابله ی یک نفر با جماعتی و ارتشی از دشمن وجود دارد هر چند شخص فدائی که خودش را سپر مومنین کرده است می داند که کشته می شود یا احتمال کشته شدنش بالاست.

دلیل سوم نیز باز به این حدیث بر می گردد که انس بن نضر رضی الله عنه می گوید: انس رضی الله عنه مي گويد: «عمويم؛ انس بن نضر؛ كه در جنگ بدر حضور نداشت، از رسو ل الله صلی الله علیه وسلم پرسيد: يا رسول الله! در نخستين غزوه اي كه با مشركين جنگيدي، من شركت نداشتم. اگر خدا به من توفيق جنگيدن با مشركين را بدهد، خواهد ديد كه چه خواهم كرد.

زمانی كه جنگ احد، روي داد و مسلمانان، پراكنده شدند، انس بن نضر گفت: پرودگارا! من از كاري كه اينها يعني مسلمانان، كردند، عذر خواهي مي كنم و از كاري كه اينها يعني مشركين كردند، بيزاري مي جويم. سپس جلو رفت و پيش روي خود، سعد بن معاذ را ديد و گفت: اي سعد بن معاذ! بهشت را مي خواهم. و سو گند به پرودگار نضر كه من بوي بهشت را از سوي احد، استشمام مي كنم.

سعد مي گويد: اي رسو ل خدا! آنچه او انجام داد، از توان من خارج است. انس بن مالك رضی الله عنه مي گويد: او كه توسط مشركين، كشته و مثله شده بود، هشتاد و اندي زخم شمشير، ضربه ی نيزه و اثر تير در بدنش، وجود داشت. هيچ كس، او را نتوانست بشناسد جز خواهرش كه از انگشتانش او را شناخت. به نظر ما اين آيه : مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُم مَّن یَنتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِیلاً (احزاب/23)‏ در مورد او و امثال او نازل شده است. [209]

بر این اساس ابن قیم رحمه الله می گوید: انغماس و فرو رفتن در دشمن مجاز است همچنانکه أنس بن النضر و دیگران به تنهائی به ارتش دشمن وارد شدند. [210] به این شکل فقهاء جهت مصلحت مسلمین به مجاهد اجازه داده اند که به صف کفار حمله کند هر چند که مطمئن باشد که کشته می شود.[211]

امام مسلم رحمه الله نیز در صحیحش از رسول الله صلی الله علیه وسلم داستان أصحاب الأخدود می آورد که در آن به خاطر مصلحت آشکار شدن دین آن جوان دستور به قتل و کشتن خودش را می دهد؛ رسول الله صلی الله علیه وسلم از زبان این جوان می فرماید: « فَقالَ لِلْمَلِكِ: إنَّكَ لَسْتَ بقَاتِلِي حتَّى تَفْعَلَ ما آمُرُكَ به، (و به شاه گفت: تو قاتل من نخواهی شد تا به آنچه می‌گویم عمل کنی.) قالَ: وَما هُوَ؟ (شاه گفت: آن چیست؟) قالَ: تَجْمَعُ النَّاسَ في صَعِيدٍ وَاحِدٍ، وَتَصْلُبُنِي علَى جِذْعٍ، ثُمَّ خُذْ سَهْمًا مِن كِنَانَتِي، ثُمَّ ضَعِ السَّهْمَ في كَبِدِ القَوْسِ، ثُمَّ قُلْ: باسْمِ اللهِ رَبِّ الغُلَامِ، ثُمَّ ارْمِنِي، فإنَّكَ إذَا فَعَلْتَ ذلكَ قَتَلْتَنِي» او گفت: همه ی مردم را در یک زمین هموار جمع کنی و مرا به شاخه ی خرما بدار بکشی، سپس تیری از تیردانم کشیده آنرا در وسط کمان بگذار و بعد بگو بنام الله پروردگار بچه و پس از آن مرا بزن. اگر این کار را انجام دهی مرا می‌توانی بکشی.

شاه مردم را در یک زمین جمع کرده و جوان را بر شاخهء درخت خرما بدار کشید و تیری از تیردانش گرفته در وسط کمان گذاشت و گفت: بنام الله خداوند این پسر و سپس تیر را رها کرد. تیر به نرمی گوش پسر اصابت کرد و پسر دستش را بر نرمی گوشش گذاشته ومرد. مردم گفتند: ایمان آوردیم به خدای این پسر. مردم نزد شاه آمدند و به او گفتند: دیدی از آنچه می‌ترسیدی بسرت آمد، و همهء مردم ایمان آوردند.

شاه دستور داد که در ابتدای کوچه‌ها گودالها درست کنند، این کار عملی شد و در آن آتش افروخته شد و گفت: کسی از دینش بر نگردد او را به زور در آن بیندازید یا اینکه بوی می‌گفتند: وارد آن شو! همه این کار را کردند تا اینکه زنی با پسر کوچکش رسید و توقف کرد از اینکه  وارد آن شود. پسر برایش گفت: ای مادر صابر باش زیرا تو برحقی».[212]

به همین دلیل ائمه ی اربعه یورش فدائی مسلمان در صف کفار را با آنکه می داند که او را می کشند جایز دانسته اند چون در این عملیات فدائی و استشهادی مصلحت مسلمین وجود دارد.[213]

در این مساله ی تترس در حین جنگ هم باید شخص فدائی دقت داشته باشد که اگرعملش به این شکل شرعی که در آن 1- به یقین مصالح مسلمین تامین می شود و 2- صدمه ای به مسلمین وارد نمی شود و 3- در راستای حفظ مسلمین انجام می گیرد و 4- بلکه به دشمن نکایه و صدمه وارد می کند، صورت نگیرد قول جمهور فقهاء این است که شخص مسلمان مجاز نیست خودش را در مکان تیر و رمی  مسلمین قرار دهد. [214]

فقهاء چنین اعمالی را مصداق آیه ی «وَلاَ تُلْقُواْ بِأَیْدِیکُمْ إِلَى التَّهْلُکَةِ» (بقره/195) خود را با دست خویش به هلاکت نیفکنید و مصداق آیه ی «وَلاَ تَقْتُلُواْ أَنفُسَکُمْ» (نساء/29) و خودکشی نکنید می دانند.

فقهاء بر این باور هستند که این اعمال در حالتی که  اینگونه مقاصد خواسته شده در شریعت را بر آورده نکند در واقع تلف کردن نفس است [215] البته عده ای هم گفته اند این اعمال که چنان اهداف شرعی را برآورده نمی کنند باز به شرط اخلاص نیت در طلب شهادت مجاز است. [216] و مشمول آیه ی «وَمِنَ النَّاسِ مَن یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغَاء مَرْضَاتِ اللّهِ وَاللّهُ رَؤُوفٌ بِالْعِبَادِ ‏» (بقره/207) می شوند. [217]

اما در واقع  چنین اعمالی که از کانال شرعی آن جهت محافظت از مسلمین و تامین مصلحت مسلمین و ضربه زدن به کفار صورت نمی گیرد در عموم دلایلی قرار می گیرد که دلالت دارند بر حرام بودن قتل نفس و قرار دادن نفس در مهلکه حتی اگر نیت هم برای الله خالص باشد؛ چون از شروط جواز انداختن نفس در مکان رمی مسلمین و فدا کردن و سپر قرار دادن خود برای مسلمین : 1- اخلاص نیت 2- تاثیر بر دشمن 3- محافظت از مسلمین است و چنانچه این شروط محقق نشوند در واقع هدر دادن نفس است که خیری که شریعت برای مسلمین در نظر گرفته است را برآورده نمی کند.

البته همچنانکه بارها عرض کرده ایم «بعض الخیر» در میان کفار نیز دیده شده است یعنی کسانی چون مطعم بن عدی و ابوالبختری عاصم بن هاشم  که مخالف بسیاری از جنایات و محاصره های اقتصادی و اجتماعی بر علیه رسول الله صلی الله علیه وسلم بودند و خودشان را در صفاتی مثل مومنین کرده بودند ممکن است در میان تمام اقوام و در تمام زمانها وجود داشته باشند.

با آنکه بر اساس شریعت الله چون : وَلَقَدْ أُوحِيَ إِلَيْكَ وَإِلَى الَّذِينَ مِن قَبْلِكَ لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ وَلَتَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ (زمر/65)  اعمال این اشخاص در قیامت نابود و باطل می شود و جزو زیانکاران هستند با این وجود کار موافق با شریعت این افراد برای مسلمین بسیار جای احترام دارد و مسلمین سعی خواهند کرد در هر موقعیتی که فراهم می شود خوبی های این دسته از کفار را با خوبی جبران کنند حتی اگر مثل ابوالبختری[218] سکولار در جنگ مسلحانه و میدانهای جنگی مثل بدر و در برابر ارتش رسول الله صلی الله علیه وسلم و سابقون الاولون هم باشند و بر چنین مومنینی اسلحه کشیده باشند که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود:  وَمَنْ لَقِيَ أَبَا الْبَخْتَرِيِّ بْنَ هِشَامِ بْنِ الْحَارِثِ ابْنِ أَسَدٍ فَلَا يَقْتُلْهُ [219] کسی که با ابوبختری برخورد کرد او را نکشد.

از این دست از انسانهای کافرِحاملِ «بعض الحق» در جامعه ی کنونی جهانی بسیار دیده شده اند که به ذکر چند مورد که به بحث ما ربط دارد اشاره می کنیم .

  • قبل از اشغال عراق دسته ای از همین انسانها که بین 200 تا 500 نفر بر آورد شده بودند در اطراف امکانات عمومی مهم، زنجیرهای انسانی تشکیل دادند به امید اینکه از حملات هوائی نیروهای آمریکائی و متحدینش که آل سعود و امارات 80 درصد این حملات را انجام دادند در امان بمانند و دیدیم بعد از شروع جنگ هیچ یک از این مراکز خدمت رسانی عمومی مورد هدف قرار نگرفتند. 
  • یا یهودیان مخالف اشغالگری صهیونیستها که در سازمان «حاخامات جهت دفاع از حقوق انسان» تشکل پیدا کرده اند نیز در سال 1382ش جهت حمایت از کشاورزان فلسطینی و محصولات باغهای زیتون آنها در فصل برداشت اقدام به تشکیل زنجیرهای انسانی در اطراف این مزارع کردند و به این شکل از مزارع مسلمین فلسطینی در برابر صهیونیستها محافظت کردند.
  • یا زنی چون راچل آلیان کوری آمریکائی که در اسفند 1381ش هنگامی که ارتش رژیم صهیونیستی قصد تخریب منزل یکی از مسلمین فلسطین را داشت خودش را به عنوان سپر انسانی جلو این منزل قرار داد که بولدوزر صهیونیستها وحشیانه او را زیر گرفت و به قتل رساند.

زمانی که در حالت ضرورت جنگی تحت شرایطی ریختن خون مسلمان به خاطر مصالح شرعی مباح می شود به همان دلایل شخص مومن می تواند جان خودش را در راه الله فدا کند و جهت تامین مصالح شرعی عملیات استشهادی انجام دهد.

هیچ نصی بر کشتن دیگر مسلمین در حالت تترس وجود ندارد و بر اساس قواعدی چون :

  • الضَّرُورَاتُ تُبِيحُ الْمَحْظُورَاتِ
  • يُتَحَمَّلُ الضَّرَرُ الْخَاصُّ؛ لِأَجْلِ دَفْعِ ضَرَرِ الْعَامِّ‏
  • –          إذَا تَعَارَضَ مَفْسَدَتَانِ رُوعِيَ أَعْظَمُهُمَا ضَرَرًا بِارْتِكَابِ أَخَفِّهِمَا‏

چنین حرام قطعی و مسلمی مباح شده است اما در عملیات استشهادی نیازی نیست که با استناد به این قواعد اجازه ی آن داده شود، و به این قواعد نیازی نیست، هم آیه ی قرآن وجود دارد و هم در سنت و روایات و سیره ی صحابه و… نمونه های واضح و صریحی وجود دارد که بر اساس آنها می توان دست به اقداماتی زد که مطئمن هستیم و یقین داریم که جانمان فدا می شود و امکان مرگ در آن حتمی است.

در حالت تترس حکم بر منع کشتن مسلمان است اما در حالت ضرورت و طبق شروط خاص خودش به انجام این حرام اجازه داده می شود اما در عملیات استشهادی نه تنها در آن منعی وجود ندارد بلکه نوعی تشویق به انجام دادن آن نیز وجود دارد.

اگر می بینیم که فقهاء رحمهم الله از تمام مذاهب اسلامی طبق شروطی کشتن نفس حرام شده ی مسلمین سپر شده توسط دشمن را مباح می دانند که مطلقاً هیچ نصی وجود ندارد که اجازه ی کشتن مسلمان را بدهد در این صورت و بدون شک اجازه ی انجام عملیات استشهادی را خواهند داد که نصوصی بر مباح بودن عملیات استشهادی و تشویق به انجام آن و ستایش و مدح انجام دهنده ی عملیات استشهادی وجود دارد.

در این صورت لازم است بدانیم که آنچه که برای ضرورت مباح می شود فرق دارد با آنچه که برای مصلحت مباح می شود. و بدون شک صحبت کردن در مورد تترس و کشتن مسلمین سپر شده بسیار سخت تر و مشکل تر از سخن گفتن در مورد عملیات استشهادی است که در مورد جواز عملیات فدائی دلایل و نصوص قاطع و صریحی وجود دارد.

وجه تشابه در تترس و عملیات استشهادی این است که در هر دو حالت جان مسلمانی برای مصلحت دین گرفته می شود و خون مسلمانی برای مصلحت دین ریخته می شود.


[1]  پیاده شده از سخنرانی تصویری شیخ ابوحمزه المهاجر هورامی حفظه الله

[2] صحیح مسلم 1924

[3] صحیح مسلم 156

[4] صحیح مسلم 1922  // كنز العمّال : 34495

[5] احمد  19934  / الألباني: صحيح الجامع7294

[6] صحيح النسائي 3563  / شعيب الأرناؤوط: تخريج صحيح ابن حبان 7307 / ابن جرير الطبري: مسند عمر2/826  / كُنْتُ جَالِسًا عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ ج، فَقَالَ رَجُلٌ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، أَذَالَ النَّاسُ الْخَيْلَ، وَوَضَعُوا السِّلَاحَ، وَقَالُوا: لَا جِهَادَ قَدْ وَضَعَتِ الْحَرْبُ أَوْزَارَهَا، فَأَقْبَلَ رَسُولُ اللَّهِ ج بِوَجْهِهِ، وَقَالَ: كَذَبُوا الْآنَ، الْآنَ جَاءَ الْقِتَالُ، وَلَا يَزَالُ مِنْ أُمَّتِي أُمَّةٌ يُقَاتِلُونَ عَلَى الْحَقِّ، وَيُزِيغُ اللَّهُ لَهُمْ قُلُوبَ أَقْوَامٍ، وَيَرْزُقُهُمْ مِنْهُمْ حَتَّى تَقُومَ السَّاعَةُ، وَحَتَّى يَأْتِيَ وَعْدُ اللَّهِ، وَالْخَيْلُ مَعْقُودٌ فِي نَوَاصِيهَا الْخَيْرُ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ، وَهُوَ يُوحَى إِلَيَّ أَنِّي مَقْبُوض غَيْرَ مُلَبَّثٍ، وَأَنْتُمْ تَتَّبِعُونِي أَفْنَادًا، يَضْرِبُ بَعْضُكُمْ رِقَابَ بَعْضٍ، وَعُقْرُ دَارِ الْمُؤْمِنِينَ الشَّامُ

[7] بخاری3852 

[8] بخاری3612

[9] رواه أحمد (4/103) (16998)، والطَّبراني (2/58) (1280)، والحاكم (4/477)، والبيهقي (9/181) (19089). قال الهيثمي في ((مجمع الزوائد)) (6/17): رجاله رجال الصَّحيح. وقال الألباني في ((تحذير الساجد)) (158): على شرط مسلم، وله شاهد على شرط مسلم أيضًا. / مدر: الطين الصلب. ((شرح النووي على مسلم)) (18/69). / الوبر: صوف أو شعر. ((تحفة الأحوذي)) لعبد الرحمن المباركفوري (6/419)./ نیز : لا يبقَى علَى ظَهْرِ الأرضِ بيتُ مدَرٍ ولا وبَرٍ إلَّا أدخلَهُ اللَّهُ كلمةَ الإسلامِ بعِزِّ عزيزٍ أو ذلِّ ذليلٍ إمَّا يعزُّهمُ اللَّهُ – عزَّ وجلَّ – فيجعلُهُم من أَهْلِها، أو يذلُّهم فيدينونَ لَها . (الوادعي: الصحيح المسند  1159) / نیز: لايبقَى على ظهرِ الأرضِ بيتُ مَدَرٍ ولا وبَرٍ إلَّا أدخل اللهُ عليه الإسلامَ إمَّا بعزِّ عزيزٍ أو بذُلِّ ذليلٍ إمَّا يُعِزُّهم فيجعلُهم اللهُ من أهلِ الإسلامِ فيَعَزُّوا به وإمَّا يُذِلُّهم فيدينون له (أخرجه أحمد (23865) باختلاف يسير، وابن حبان (6699) مختصرا، وابن عساكر في ((معجم الشيوخ)) (501) واللفظ له)

[10] احمد (20368)، ترمذی، ابن ماجه و لالکائی

[11] سعدی رحمه الله در تفسیرش بر این آیه می گوید: وقد اختلف الأئمة رحمهم الله في تأويلها مع اتفاقهم على بطلان قول الخوارج والمعتزلة الذين يخلدونهم في النار ولو كانوا موحدين. والصواب في تأويلها ما قاله الإمام المحقق: شمس الدين بن القيم رحمه الله في “المدارج” فإنه قال – بعدما ذكر تأويلات الأئمة في ذلك وانتقدها فقال: وقالت فِرقَة: هذه النصوص وأمثالها مما ذكر فيه المقتضي للعقوبة، ولا يلزم من وجود مقتضي الحكم وجوده، فإن الحكم إنما يتم بوجود مقتضيه وانتفاء موانعه. وغاية هذه النصوص الإعلام بأن كذا سبب للعقوبة ومقتض لها، وقد قام الدليل على ذكر الموانع فبعضها بالإجماع، وبعضها بالنص. فالتوبة مانع بالإجماع، والتوحيد مانع بالنصوص المتواترة التي لا مدفع لها، والحسنات العظيمة الماحية مانعة، والمصائب الكبار المكفرة مانعة، وإقامة الحدود في الدنيا مانع بالنص، ولا سبيل إلى تعطيل هذه النصوص فلا بد من إعمال النصوص من الجانبين. ومن هنا قامت الموازنة بين الحسنات والسيئات، اعتبارًا بمقتضي العقاب ومانعه، وإعمالا لأرجحها. قالوا: وعلى هذا بناء مصالح الدارين ومفاسدهما. وعلى هذا بناء الأحكام الشرعية والأحكام القدرية، وهو مقتضى الحكمة السارية في الوجود، وبه ارتباط الأسباب ومسبباتها خلقا وأمرا، وقد جعل الله سبحانه لكل ضد ضدا يدافعه ويقاومه، ويكون الحكم للأغلب منهما. فالقوة مقتضية للصحة والعافية، وفساد الأخلاط وبغيها مانع من عمل الطبيعة، وفعل القوة والحكم للغالب منهما، وكذلك قوى الأدوية والأمراض. والعبد يكون فيه مقتض للصحة ومقتض للعطب، وأحدهما يمنع كمال تأثير الآخر ويقاومه، فإذا ترجح عليه وقهره كان التأثير له. ومِنْ هنا يعلم انقسام الخلق إلى مَنْ يدخل الجنة ولا يدخل النار، وعكسه، ومَنْ يدخل النار ثم يخرج منها ويكون مكثه فيها بحسب ما فيه من مقتضى المكث في سرعة الخروج وبطئه. ومن له بصيرة منورة يرى بها كل ما أخبر الله به في كتابه من أمر المعاد وتفاصيله، حتى كأنه يشاهده رأي عين. ويعلم أن هذا هو مقتضي إلهيته سبحانه، وربوبيته وعزته وحكمته وأنه يستحيل عليه خلاف ذلك، ونسبة ذلك إليه نسبة ما لا يليق به إليه، فيكون نسبة ذلك إلى بصيرته كنسبة الشمس والنجوم إلى بصره. وهذا يقين الإيمان، وهو الذي يحرق السيئات، كما تحرق النار الحطب، وصاحب هذا المقام من الإيمان يستحيل إصراره على السيئات، وإن وقعت منه وكثرت، فإن ما معه من نور الإيمان يأمره بتجديد التوبة كل وقت بالرجوع إلى الله في عدد أنفاسه، وهذا من أحب الخلق إلى الله. انتهى كلامه قدس الله روحه، وجزاه عن الإسلام والمسلمين خيرا.

[12] سعدی رحمه الله در تفسیرش می گوید: وذكر هنا وعيد القاتل عمدا، وعيدا ترجف له القلوب وتنصدع له الأفئدة، وتنزعج منه أولو العقول. تقدم أن الله أخبر أنه لا يصدر قتل المؤمن من المؤمن، وأن القتل من الكفر العملي، وذكر هنا وعيد القاتل عمدا، وعيدا ترجف له القلوب وتنصدع له الأفئدة، وتنزعج منه أولو العقول. فلم يرد في أنواع الكبائر أعظم من هذا الوعيد، بل ولا مثله، ألا وهو الإخبار بأن جزاءه جهنم، أي: فهذا الذنب العظيم قد انتهض وحده أن يجازى صاحبه بجهنم، بما فيها من العذاب العظيم، والخزي المهين، وسخط الجبار، وفوات الفوز والفلاح، وحصول الخيبة والخسار. فعياذًا بالله من كل سبب يبعد عن رحمته. وهذا الوعيد له حكم أمثاله من نصوص الوعيد، على بعض الكبائر والمعاصي بالخلود في النار، أو حرمان الجنة.

[13] فتح الباري (12/196)/ قد ثبت عن النبي النهي عن قتل البهيمة بغير حق، وبَيَّنَ وعيد من ارتكب ذلك، فكيف بمن اعتدى على مؤمن تقيٍّ صالح فقتله؟! 

[14] ابی داود (4252) ، والترمذي (2229) إِنَّمَا أَخَافُ عَلَى أُمَّتِي الْأَئِمَّةَ الْمُضِلِّينَ

[15] مسلم1847 / دُعَاةٌ علَى أَبْوَابِ جَهَنَّمَ مَن أَجَابَهُمْ إلَيْهَا قَذَفُوهُ فِيهَا، فَقُلتُ: يا رَسولَ اللهِ، صِفْهُمْ لَنَا، قالَ: نَعَمْ، قَوْمٌ مِن جِلْدَتِنَا، وَيَتَكَلَّمُونَ بأَلْسِنَتِنَا،…

[16] ابن ماجه (4036)، وأحمد (7912) / إنَّها ستَأتي على النَّاسِ سِنونَ خَدَّاعةٌ، يُصدَّقُ فيها الكاذِبُ، ويُكذَّبُ فيها الصَّادِقُ، ويُؤتمَنُ فيها الخائِنُ، ويُخَوَّنُ فيها الأَمينُ، ويَنطِقُ فيها الرُّوَيبِضَةُ. قيل: وما الرُّوَيبِضَةُ يا رسولَ اللهِ؟ قال: السَّفيهُ يتَكلَّمُ في أَمْرِ العامَّةِ.

[17] بخارى:5578 – 6809-2475 / صحیح نسائی 4886 /

[18] بخاری/۶۰۶۴ – مسلم/۲۵۶۴

[19] البخاري (4406 )، ومسلم (1679) / صحيح الجامع 5077

[20] بخاری 7078-

[21] بخاری 6882

[22] صحیح ترمذی 1398

[23]  السيوطي: الجامع الصغير 8455  / ابن حبان في ((المجروحين) (1/365)، والطبراني في ((المعجم الأوسط)) (2944)، وأبو نعيم في ((حلية الأولياء)) (5/248)/ : الألباني؛ صحيح الجامع  6048

[24] الكتاب: تحريم القتل وتعظيمه المؤلف: عبد الغني بن عبد الواحد بن علي بن سرور المقدسي الجماعيلي الدمشقي الحنبلي، أبو محمد، تقي الدين (المتوفى: 600هـ) تحقيق: أبي عبد الله عمار بن سعيد تمالت الناشر: مكتبة دار ابن حزم للنشر والتوزيع، الرياض الطبعة: الأولى، 1420 هـ – 1999 م عدد الأجزاء: 1 [ترقيم الكتاب موافق للمطبوع] ص 150  (أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُحَمَّدٍ، وَحَبِيبُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ، أبنا مَحْمُودُ بْنُ إِسْمَاعِيلَ، أبنا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ، ثنا سُلَيْمَانُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ أَيُّوبَ، ثنا عَلِيُّ بْنُ عَبْدِ الْعَزِيزِ، ثنا عَبْدُ الْغَفَّارِ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْمَوْصِلِيُّ، ثنا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ خِرَاشٍ، عَنِ الْعَوَّامِ بْنِ حَوْشَبٍ، عَنْ مُجَاهِدٍ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ، صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: ” مَنْ شَرِكَ فِي دَمٍ حَرَامٍ جَاءَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ مَكْتُوبٌ بَيْنَ عَيْنَيْهِ: آيِسٌ مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ)

[25] أخرجه الحافظُ أبو الحسين محمّد بن المظفر(ت379هـ) في “فوائده”/ (مَنْ أَعَانَ بِشَطْرِ كَلِمَةٍ عَلَى قَتْلِ مُؤْمِنٍ بِغَيْرِ حَقٍّ لَقَى اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ يَوْمَ الْقِيَامَةِ مَكْتُوبٌ بَيْنَ عَيْنَيْهِ : مِنَ الآيِسِينَ مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ)  / نیز: مَنْ أَعَانَ عَلَى قَتْلِ مُؤْمِنٍ بِشَطْرِ كَلِمَةٍ لقي الله يَوْمَ اَلْقِيَامَةِ مَكْتُوبٌ بَيْنَ عَيْنَيْهِ: آيِسٌ مِنْ رَحْمَةِ اَللَّهِ / الراوي: محمد بن مسلم بن شهاب الزهري المحدث: البيهقي – المصدر: السنن الكبرى للبيهقي – الصفحة أو الرقم: 8/22 / هَذَا الحَدِيث رَوَاهُ الشَّافِعِي فِي الْأُم عَن الثِّقَة عَن رَسُول الله صَلَّى الله عَلَيْهِ وَسلم: «من أعَان…» فَذكره بِحَذْف لَفْظَة «وَلَو» / قَالَ الْبَيْهَقِيّ فِي سنَنه: وَقد رُوِيَ هَذَا الْمَتْن مُرْسلا، عَن الْفرج بن فضَالة، عَن الضَّحَّاك، عَن الزُّهْرِيّ يرفعهُ قَالَ: «من أعَان عَلَى قتل مُؤمن بِشَطْر كلمة لَقِي الله- عَزَّ وَجَلَّ- يَوْم الْقِيَامَة مَكْتُوب بَين عَيْنَيْهِ: آيس من رَحْمَة الله». جعرفی ها نیز با همین لفظ از امام جعفری صادق روایت کرده اند: مَنْ أَعَانَ عَلَى قَتْلِ مُؤْمِنٍ بِشَطْرِ كَلِمَةٍ جَاءَ يَوْمَ اَلْقِيَامَةِ بَيْنَ عَيْنَيْهِ مَكْتُوبٌ آيِسٌ مِنْ رَحْمَةِ اَللَّهِ تَعَالَى» (من لا یحضره الفقیه  ج۴ ص۹۴ ؛ ثواب الأعمال و عقاب الأعمال  ج۱ ص۲۷۶ ؛ عوالي اللئالي  ج۱ ص۳۶۵؛ عوالي اللئالي  ج۳ ص۵۷۷ ؛ بحار الأنوار  ج۱۰۱ ص۳۸۳)

[26] صحیح ترمذی 1395 / صحیح نسائی 3997/ أخرجه النسائي (3986) واللفظ له، وابن أبي حاتم في ((العلل)) (6/301)، والطبراني (13/416) (14256) باختلاف يسير. وابن ماجة في كتاب الديات ، باب التغليظ في قتل مسلم ظلماً 2/874 رقم (2619) . 

[27] أخرجه البخاري (48)، ومسلم (64)، والترمذي (1983)، والنسائي (4109)، وابن ماجه (69) مختصراً، وأحمد (4262)

[28] بخاری 6785 -7080- 121

[29] بخاری 6862

[30] بخاری 6863

[31] صحيح أبي داود4270  /

[32] صحيح مسلم (110)

[33]تفسیر قرطبی 10/183 /  أجمع العلماء على أن مَن أكره على قتل غيره أنه لا يجوز له الإقدام على قتله، ولا انتهاك حرمته بجلد أو غيره، ويصبر على البلاء الذي نزل به، ولا يحل له أن يفدي نفسه بغيره، ويسأل الله العافية في الدنيا والآخرة

[34] رواه البخاري (6864) ومسلم (1678). رواه البخاري (6533) وعند مسلم زيادة يوم القيامة (1678)

[35] صحيح النسائي 4002 / صحيح الجامع 2572 /

[36] السنن الصغرى للنسائي، كتاب تحريم الدم، تعظيم الدم، حديث رقم 3973 / یا در تصویری دیگر رسول الله صلی الله علیه وسلم از این دادگاه روایت می کند که: يجيءُ المقتولُ متعلِّقًا بقاتلِهِ يومَ القيامةِ، آخذًا رأسَهُ بيدِهِ الأُخرى فيقولُ: يا ربُّ، سَل هذا فيمَ قتلَني؟ قال: فيقولُ: قتلتُهُ لتكونَ العزَّةُ لَكَ. فَيقولُ: إنَّها لي. قالَ: ويَجيءُ آخرُ متعلِّقًا بقاتلِهِ فيقولُ: ربِّ، سل هذا فيمَ قتلَني؟ قال: فيقولُ قتلتُهُ لتكونَ العزَّةُ لفلانٍ . قالَ: فإنَّها ليسَت لَهُ فيبوءُ بإثمِهِ . قالَ: فيَهْوي في النَّارِ سَبعينَ خريفًا (النسائي (3997)، والطبراني (10/119) (10075)، وأبو نعيم في ((حلية الأولياء)) (4/147))

یا در تصویری دیگر از این دادگاه رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید : يجيء الرجل آخذاً بيد الرجل، فيقول: يا رب، هذا قتلني: فيقول: لم قتلته؟ فيقول: قتلته لتكون العزة لك. فيقول: فإنها لي. ويجيء الرجل آخذاً بيد الرجل، فيقول: إي رب، إن هذا قتلني. فيقول الله: لم قتلته؟ فيقول: لتكون العزة لفلان. فيقول: إنها ليست لفلان، فيبوء بإثمه (رواه النسائي (7/84)، والبيهقي في ((شعب الإيمان)) (4/341). وقال الألباني في (صحيح سنن النسائي)): صحيح. حديث رقم: 8032 في صحيح الجامع الصغير)

یا می فرماید : يجيء المقتول بالقاتل يوم القيامة، ناصيته ورأسه بيده، وأوداجه تشخب دماً، فيقول: يا رب، سل هذا فيم قتلني؟ حتى يدنيه من العرش (رواه الترمذي (3029)، والنسائي (7/87)، وابن ماجه (2621). قال الترمذي: هذا حديث حسن غريب. وقال ابن حجر في ((موافقة الخبر الخبر)) (2/334): صحيح. وقال الألباني في ((صحيح سنن الترمذي)): صحيح.)

یا می فرماید: – يأتي المقتولُ متعلِّقًا رأسُه بإحدى يديه، متلبِّبًا قاتلَه بيدِه الأخرى، تشخبُ أوداجُه دمًا، حتى يأتيَ به العرشَ، فيقول المقتولُ لربِّ العالمين : هذا قتلني فيقول اللهُ للقاتلِ: تعستَ، و يذهبُ به إلى النارِ (الألباني: السلسلة الصحيحة : 2697)

[37] أخرجه الضياء المقدسي في (الأحاديث المختارة) (2164) / السلسلة الصحيحة (689) صحيح الجامع (23)

[38] الألباني : صحيح الترمذي: 3029 / ابن عباس رضی الله عنهما از رسول الله صلی الله علیه وسلم روایت می کند که فرموده است : يجيءُ المقتولُ بالقاتلِ يومَ القيامةِ ناصيتُهُ ورأسُهُ بيدِهِ وأوداجُهُ تشخَبُ دمًا يقولُ يا ربِّ هذا قتلَني حتَّى يُدنيَهُ منَ العرشِ قال: فذكروا لابن عباس، التوبة، فتلا هذه الآية: ( ومن يقتل مؤمناً متعمداً)، قال: ” ما نسخت هذه الآية، ولا بدلت، وأنى له التوبة “. / عن ابن عباس، أنه سأله سائل فقال: ” يا أبا العباس، هل للقاتل من توبة؟ فقال ابن عباس كالمتعجب من شأنه: ماذا تقول؟ فأعاد عليه المسألة، فقال له: ماذا تقول؟ مرتين أو ثلاثاً، ثم قال ابن عباس: أنى له التوبة؟ سمعت نبيكم – صلى الله عليه وسلم – يقول: (( يأتي المقتول متعلقاً رأسه بإحدى يديه، متلبباً قاتله بيده الأخرى يشخب أوداجه دماً، حتى يأتي به العرش، فيقول المقتول لله: رب هذا قتلني، فيقول الله – عز وجل – للقاتل: تعست، ويذهب به إلى النار)).

[39] ترمذی 3029 / صحيح الترغيب2447

[40] أخرجه البخاري (2826)، ومسلم (1890).

[41] فتح الباری، ابن حجر، ج12، ص189

[42]  رجوع شود به : المبسوط 24/ 46 ، 47 ، مواهب الجليل 6/232 ، تحفة المحتاج 9/243 ، مطالب أولي النهى 2/519 ، 520  .

[43] أبو داود (2504)، وأحمد (12268) واللفظ لهما، والنسائي (3096)

[44] سنن ابن ماجه 4067

[45] أحمد شاكر: مسند أحمد 8/168/ كنتُ جالسًا عندَ ابنِ عمرَ فجاءَ رجلٌ يسألُ عن دمِ البعوضِ فقال لهُ ابنُ عمرَ مِمَّن أنتَ قال أنا من أهلِ العراقِ قال انظروا إلى هذا يسألُني عن دمِ البعوضِ وقد قتلوا ابنَ رسولِ اللهِ صلَّى اللهُ عليهِ وسلَّمَ وقد سمعتُ رسولَ اللهِ صلَّى اللهُ عليهِ وسلَّمَ يقولُ هما ريحَانَتَيَّ من الدُّنيا

[46] صحيح البخاري 3753 / سَمِعْتُ عَبْدَ اللَّهِ بنَ عُمَرَ، وسَأَلَهُ عَنِ المُحْرِمِ -قالَ شُعْبَةُ: أحْسِبُهُ يَقْتُلُ الذُّبَابَ- فَقالَ: أهْلُ العِرَاقِ يَسْأَلُونَ عَنِ الذُّبَابِ وقدْ قَتَلُوا ابْنَ ابْنَةِ رَسولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عليه وسلَّمَ، وقالَ النَّبيُّ صَلَّى اللهُ عليه وسلَّمَ: هُما رَيْحَانَتَايَ مِنَ الدُّنْيَا! / از شعبه از ابی یعقوب روایت است که ابن ابی نعم گفت: از عبدالله بن عمر که از حکم مُحرم کسی از او می پرسید، شنیدم، شعبه می گوید که می پندارم در باره ی مُحرمی که مگسی را می کشد پرسید، ابن عمر گفت: مردم عراق از کشتن مگس می پرسند در حالی که آنها پسرِ دخترِ رسول الله صلى الله علیه وسلم را کشتند و رسول الله  صلى الله علیه وسلم  در باره ی او فرموده است: آن دودو گُلِ ریحان من در دنیایند. / مسند الإمام أحمد بن حنبل ج۲ص۸۵ ط  مؤسسه قرطبه – القاهره

[47] شرح السنه ج۱۴ص۱۳۷ ط المکتب الإسلامی – دمشق، بیروت / أَخْبَرَنَا عَبْدُ الْوَاحِدِ بْنُ أَحْمَدَ الْمَلِیحِیُّ، أَنَا أَحْمَدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ النُّعَیْمِیُّ، أَنَا مُحَمَّدُ بْنُ یُوسُفَ، نَا مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِیلَ، نَا مُحَمَّدُ بْنُ بَشَّارٍ، نَا غُنْدَرٌ، نَا شُعْبَهُ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی یَعْقُوبَ، سَمِعْتُ ابْنَ أَبِی نُعْمٍ، قَالَ: سَمِعْتُ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ عُمَرَ، وَسَأَلَهُ رَجُلٌ عَنِ الْمُحْرِمِ، قَالَ شُعْبَهُ: أَحْسَبُهُ یَقْتُلُ الذُّبَابَ، فَقَالَ: أَهْلُ الْعِرَاقِ یَسْأَلُونَ عَنِ الذُّبَابِ وَقَدْ قَتَلُوا ابْنَ بِنْتِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ , وَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «هُمَا ریحانتای مِنَ الدُّنْیَا». هَذَا حَدِیثٌ صَحِیحٌ.

[48] إرشاد الساری لشرح صحیح البخاری ج۶ص۱۳۵ ط المطبعه الکبرى الأمیریه، مصر / ابن عمر متعجبًا من کونهم یسألون عن الشیء الحقیر ویفرطون فی الشیء الخطیر (أهل العراق یسألون عن الذباب) بضم المعجمه وبالموحدتین بینهما ألف ما یلزم المحرم إذا قتله (وقد قتلوا ابن ابنه رسول الله -صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ-) الحسین بضم الحاء …

[49] عمده القاری شرح صحیح البخاری ج۱۶ ص۲۴۳ط دار إحیاء التراث العربی – بیروت / إِنَّمَا قَالَ مُتَعَجِّبا حَیْثُ یسْأَلُون عَن قتل الذُّبَاب ویتفکرون فِیهِ، وَقد کَانُوا اجترأوا على قتل الْحُسَیْن بن عَلیّ وَابْن بنت رَسُول الله، صلى الله عَلَیْهِ وَسلم، وَهَذَا شَیْء عَجِیب، یسْأَلُون عَن الشَّیْء الْیَسِیر ویفرطون فِی الشَّیْء الْخطر الْعَظِیم.

[50] منار القاری شرح مختصر صحیح البخاری ج ۴ ص۲۶۸ ط  مکتبه دار البیان، دمشق – الجمهوریه العربیه السوریه، مکتبه المؤید، الطائف – المملکه العربیه السعودیه/ معنى الحدیث: أن رجلاً من أهل العراق سأل ابن عمر رضی الله عنهما: هل یجوز للرجل إذا کان محرماً أن یقتل الذباب أم لا؟ فقال متعجباً مستغرباً من اهتمام أمثال هذا الرجل بتوافه الأمور، مع جرأتهم على ارتکاب الکبائر، فقال: ” یسألون عن الذباب، وقد قتلوا ابن ابنه رسول الله – صلى الله علیه وسلم – ” أی یرتکبون الموبقات ویجرؤون على قتل حفید رسول الله – صلى الله علیه وسلم -، ثم بعد ذلک یظهرون کمال التقوى والورع فی نسکهم، فیسألون عن قتل الذباب …

[51] الألباني : صحيح الجامع 1131   / أفضلُ الناسِ مؤمنٌ يُجاهدُ في سبيلِ اللهِ بنفسِه و مالِه ، ثم مؤمنٌ في شِعْبٍ من الشِّعابِ يتقي اللهَ و يدَعُ الناسَ من شرِّه

[52] البخاري (2786)، ومسلم (1888) / قِيلَ: يا رَسولَ اللَّهِ أيُّ النَّاسِ أفْضَلُ؟ فَقَالَ رَسولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عليه وسلَّمَ: مُؤْمِنٌ يُجَاهِدُ في سَبيلِ اللَّهِ بنَفْسِهِ ومَالِهِ، قالوا: ثُمَّ مَنْ؟ قَالَ: مُؤْمِنٌ في شِعْبٍ مِنَ الشِّعَابِ يَتَّقِي اللَّهَ، ويَدَعُ النَّاسَ مِن شَرِّهِ.

[53] صحیح ابی داود 4270 / السيوطي: الجامع الصغير8895

[54] روى عن خالد بن دهقان: سألت یحیى بن یحیى الغسانی عن قوله: “فاغتَبَط بقتله”، قال: “الذین یقاتلون فی الفتنة، فیقتل أحدهم فیرى أحدهم أنه على هدى، لا یستغفر الله [یعنی من ذلک]”.

[55] البخاري (6026-6027- 481)، ومسلم (2585) صحيح الترمذي1928

([56]) بدائع الصنائع 7/112 ، وانظر أصول العلاقات الدولية 1/524 .

[57] مسلم1371 /  بخاری 1870

[58] (شرح صحيح مسلم)) (9/144-145)./ (قوله صلى الله عليه وسلم: ((ذمَّة المسلمين واحدة يسعى بها أدناهم)). المراد بالذمة هنا الأمان. معناه: أنَّ أمان المسلمين للكافر صحيح، فإذا أمَّنه به أحد المسلمين، حرُم على غيره التعرُّض له، ما دام في أمان المسلم، وللأمان شروط معروفة… وقوله صلى الله عليه وسلم: ((فمن أخفر مسلمًا فعليه لعنة الله)). معناه: من نقض أمانَ مسلم فتعرَّض لكافر أمَّنه مسلم.

[59] أخرجه البزار (2308)، والطبراني في ((المعجم الأوسط)) (4252) الألباني، صحيح الجامع6103 / السيوطي: الجامع الصغیر8252 / كنز العمّال: 10930

[60] المعجم الکبیر طبرانی حدیث 16494

[61] أخرجه أبو داود (2760)، والنسائي (4747)، وأحمد (20377) صحيح الترغيب برقم 2453

[62] بخاري3166

[63] صحيح الجامع برقم 6458

[64] صحيح الجامع برقم 6448

[65] أخرجه أبو داود (5004)، وأحمد (23064)

[66]مراتب الإجماع 116 .

[67] شرح السير الكبير 5/1789 ، حاشيتا قليوبي وعميرة 4/220 ، تحفة المحتاج 9/242 ، المغني 9/198  الفروع 6/170 ، زاد المعاد 3/125، نيل الأوطار 8/38  .

[68]أخرجه أبو داود في كتاب الجهاد ، باب في الرسل 2/92 رقم (2761) ، وأحمد في مسنده 3/478 رقم (1603) ، والبيهقي في سننه 9/211 رقم (18556) ، والحاكم في مستدركه 3/54 رقم (4377) وقال : هذا حديث صحيح على شرط مسلم . /  الألباني : صحيح أبي داود2761

[69] فيه دليل على تحريم قتل الرسل الواصلين من الكفار وإن تكلموا بكلمة الكفر في حضرة الإمام.

[70] صحيح أبي داود2758 /  و احمد

[71] المبسوط 10/30 ، الجوهرة النيرة 2/260 ، المدونة 1/500 ، التاج والإكليل 4/544 ، مواهب الجليل 3/352 ، تحفة المحتاج 9/241 ، مغني المحتاج 6/30 ، المغني 9/250 ، 251 ، شرح منتهى الإرادات 1/624 ، المحلى 5/348 .

[72] بداية المجتهد 1/506 ./ لا خلاف بين المسلمين في أنه لا يجوز قتل صبيانهم ولا قتل نسائهم مالم تقاتل المرأة والصبي

[73] قال النووي في “شرح مسلم”: “أجمع العلماء على العمل بهذا الحديث، وتحريم قتل النساء والأطفال إذا لم يقاتلوا”.

[74] ابن الهمام ، فتح القدیر  5/452

[75] ابن عبدالبر، التمهید 16/138

 [76]  المبسوط 10/30 ، بدائع الصنائع 7/102 ، التاج والإكليل 4/544 ، مواهب الجليل 3/352 ، حاشيتا قليوبي وعميرة 4/220 ، مغني المحتاج 6/30 ، المغني 9/251 ، المحلى 5/348 .

 [77]  المبسوط 10/30 ، بدائع الصنائع 7/102 ، المدونة 1/500 ،مغني المحتاج 6/31 ، مطالب أولي النهي 2/518 ، كشاف القناع 3/51 .

 [78]  أخرجه البخاري في كتاب الجهاد والسير ، باب قتل النساء في الحرب 3/1098 رقم (2852) ، ومسلم في كتاب الجهاد والسير ، باب تحريم قتل النساء والصبيان في الحرب 3/1364 رقم (1744).

 [79]  شرح النووي على صحيح مسلم 12/ 48  .

 [80]  أخرجه أبو داود في كتاب الجهاد ، باب دعاء المشركين 2/44 رقم (2614) ، والبيهقي في سننه في كتاب السير ، باب ترك قتل من لا قتال فيه من الرهبان والكبير وغيرهما 9/90 رقم (17932) ، وابن أبي شيبة في كتاب السير ، باب ما ينهى عن قتله في دار الحرب 6/483 رقم (33118) .

وفي سنده خالد بن الفرز ، قال عنه ابن معين : ليس بذاك [ نصب الراية 4/236 ] .

 [81] صحيح ابن ماجه 2311

[82] سنن ابی داود 2669

[83] ابن حجر، فتح الباری 6/148

[84] الإمام الشوكاني،  نيل الأوطار (7/ 292) / وَنَقَلَ ابْنُ بَطَّالٍ أَنَّهُ اتَّفَقَ الْجَمِيعُ عَلَى الْمَنْعِ مِنْ الْقَصْدِ إلَى قَتْلِ النِّسَاءِ وَالْوِلْدَانِ.

أَمَّا النِّسَاءُ فَلِضَعْفِهِنَّ، وَأَمَّا الْوِلْدَانُ فَلِقُصُورِهِمْ عَنْ فِعْلِ الْكُفَّارِ، وَلِمَا فِي اسْتِبْقَائِهِمْ جَمِيعًا مِنْ الِانْتِفَاعِ إمَّا بِالرِّقِّ أَوْ بِالْفِدَاءِ فِيمَنْ يَجُوزُ أَنْ يُفَادَى بِهِ

[85] أخرجه ابن أبي شيبة في المصنف 6/483 رقم (33120) ، والبيهقي في السنن الكبرى 9/89 رقم (17938) . / اتقوا الله في الفلاحين فلا تقتلوهم إلا أن ينصبوا لكم الحرب

[86] المغني 9/251 ، نيل الأوطار 7/293 .

[87] قاعدة مختصرة في قتال الكفار ومهادنتهم 188 . / لو كان الكفر هو الموجب للقتل – بل هو المبيح له – لم يحرم قتل النساء

[88] أحكام أهل الذمة 1/110 .

[89] رواه أحمد في مسند المدنيين 16056 / وأخرجه البيهقي 9130، ج9/130،/  وأخرجه الطبراني 1285 المجمع الكبير، ج1/258. / نیز : احمد، نسائی ، و : الطبري أبو جعفر، محمد بن جرير بن يزيد بن خالد، جامع البيان عن تأويل آي القرآن ،. دار النشر : دار الفكر – بيروت – 1405، ج 9، ص 113

[90] البخاري (3013)، ومسلم (1745).

[91] أحمد (2728)، البيهقي (17933)/ مصنّف بن أبي شيبة، كتاب الجهاد من ينهى عن قتله في دار الحرب حديث رقم 32501

[92] موطأ الإمام مالك، كتاب الجهاد ، ج ٢ ، ص ٤٤٨ باب التَّرْغِيبِ فِي الْجِهَادِ 1294 / المدونة الكبرى – الإمام مالك – ج ٢ – الصفحة ٧،   كتاب السنن الكبرى للبیهقی، كتاب السير، جماع أبواب السير، باب ترك قتل من لا قتال فيه من الرهبان والكبير وغيرهما 17587 / و همچنین در المصنف ابن ابی شیبه ج 3 ص 221 / وَإِنِّي مُوصِيكَ بِعَشْرٍ : لاَ تَقْتُلَنَّ امْرَأَةً، وَلاَ صَبِيًّا، وَلاَ كَبِيراً هَرِماً وَلاَ تَقْطَعَنَّ شَجَراً مُثْمِراً، وَلاَ تُخَرِّبَنَّ عَامِراً، وَلاَ تَعْقِرَنَّ شَاةً وَلاَ بَعِيراً، إِلاَّ لِمَأْكُلَةٍ، وَلاَ تَحْرِقَنَّ نَحْلاً، وَلاَ تُفَرِّقَنَّهُ، وَلاَ تَغْلُلْ، وَلاَ تَجْبُنْ

[93] امام شافعی ، الأم 4/253 / وَيَتْرُكَ قَتْلَ الرُّهْبَانِ وَسَوَاءٌ رُهْبَانُ الصَّوَامِعِ وَرُهْبَانُ الدِّيَارَاتِ وَالصَّحَارِي وَكُلُّ مَنْ يَحْبِسُ نَفْسَهُ بِالتَّرَهُّبِ تَرَكْنَا قَتْلَهُ اتِّبَاعًا لِأَبِي بَكْرٍ – رَضِيَ اللَّهُ تَعَالَى عَنْهُ – وَذَلِكَ أَنَّهُ إذَا كَانَ لَنَا أَنْ نَدَعَ قَتْلَ الرِّجَالِ الْمُقَاتِلِينَ بَعْدَ الْمَقْدِرَةِ وَقَتْلَ الرِّجَالِ فِي بَعْضِ الْحَالَاتِ لَمْ نَكُنْ آثِمِينَ بِتَرْكِ الرُّهْبَانِ إنْ شَاءَ اللَّهُ تَعَالَى

 [94] المنتقى شرح الموطأ 3/170 .

[95] البخاري (2766)، ومسلم (89) النسائي (3671) / اجْتَنِبُوا السَّبْعَ المُوبِقاتِ، قالوا: يا رَسولَ اللَّهِ وما هُنَّ؟ قالَ: الشِّرْكُ باللَّهِ، والسِّحْرُ، وقَتْلُ النَّفْسِ الَّتي حَرَّمَ اللَّهُ إلَّا بالحَقِّ، وأَكْلُ الرِّبا، وأَكْلُ مالِ اليَتِيمِ، والتَّوَلِّي يَومَ الزَّحْفِ، وقَذْفُ المُحْصَناتِ المُؤْمِناتِ الغافِلاتِ.

[96] بخاری 6878 / مسلم 1676

[97]مسلم 1853

[98] مسلم 1852 / صحیح الجامع ۵۹۴۴

[99] صحیح مسلم: 4902/ سنن ابو داود: 4762/ سنن نسائی: 4020- 4021- 4022 / صحيح الجامع 2393

[100] بخاری 6878 / مسلم 1676

[101] بخاری 6878 / مسلم 1676

[102] بدائع الصنائع 7/102 ، التاج والإكليل 4/544 ، بداية المجتهد 1/280 ، الحاوي الكبير 14/192 ، كشاف القناع 3/51 .

[103] بدائع الصنائع 7/ 102 / كل من كان من أهل القتال يحل قتله سواء قاتل أم لم يقاتل

[104] المبسوط 10/30 ، بدائع الصنائع 7/102 ، البحر الرائق 5/85 ، التاج والإكليل 4/544 ، مواهب الجليل 3/352 ، حاشيتا قليوبي وعميرة 4/220 ، مغني المحتاج 6/30 ، المغني 9/251 ، المحلى 5/348 .

[105] ابن ابی شیبة، مصنف 6/485

[106] ابن حجر، فتح الباری 6/148

[107] صحيح أبي داود4404 و 4405  / ابن الملقن ، البدر المنير6/671 / كنتُ من سبيِ بَني قُرَيْظةَ، فَكانوا ينظرونَ فمن أنبتَ الشَّعرَ قتلَ، ومن لم ينبت لم يقتل، فَكُنتُ فيمن لم ينبت، وفي رواية فَكَشفوا عانتي فوجدوها لم تنبُتْ فجعلوني منَ السَّبيِ

[108] صحیح بن حبان 11/109

[109] بحارالانوار 97/ 34 ح 22، نوادر راوندى/ 23

[110] ابن بی شیبة، مصنف 6/483 / ان لا تقتلوا امرأة و لا صبیاً و ان لَا تَقْتُلُوا فِي الْحَرْبِ إِلَّا مَنْ جَرَتْ عَلَيْهِ الْمَوَاسِي

[111] بدائع الصنائع 7/102 ./  وكل من لم يكن من أهل القتال لا يحل قتله إلا إذا قاتل حقيقة ، أو معنى بالرأي ، والطاعة ، والتحريض

[112] أخرجه البيهقي في كتاب السير ، باب المرأة تقاتل فتقتل 9/82 رقم (17888) .

[113] أخرجه البخاري في كتاب المغازي ، باب غزوة أوطاس 4/1571 رقم (4068) ، ومسلم في باب من فضائل أبي موسى وأبي عامر الأشعريين رضي الله عنهما 4/1943 رقم (2498) .

[114] الأم للشافعي ٧ /٣٦٩  / (قال الشافعي) رحمه الله تعالى أما ما احتج به من قتل المشركين وفيه الأطفال والنساء والرهبان ومن نهى عن قتله فإن رسول الله صلى الله عليه وسلم أغار على بني المصطلق غارين في نعمهم وسئل عن أهل الدار يبيتون فيصاب من نسائهم وذراريهم فقال هم منهم يعني صلى الله عليه وسلم أن الدار مباحة لأنها دار شرك وقتال المشركين مباح، وإنما يحرم الدم بالايمان كان المؤمن في دار حرب أو دار إسلام وقد جعل الله تعالى فيه إذا قتل الكفارة وتمنع الدار من الغارة إذا كانت دار إسلام أو دار أمان بعقد يعقد عقده المسلمون لا يكون لأحد أن يغير عليها وله أن يقصد قصد من حل دمه بغير غارة على الدار فلما كان الأطفال والنساء وإن نهى عن قتلهم لا ممنوعي الدماء بإسلامهم ولا إسلام آبائهم ولا ممنوعي الدماء بأن الدار ممنوعة استدللنا على أن النبي صلى الله عليه وسلم إنما نهى عن قصد قتلهم بأعيانهم إذعرف مكانهم فإن قال قائل ما دل على ذلك؟ قيل فإغارته وأمره بالغارة ومن أغار لم يمتنع من أن يصيب وقوله هم منهم يعني أن لا كفارة فهم أي أنهم لم يحرزوا بالاسلام ولا الدار ولا يختلف المسلمون فيما علمته أن من أصابهم في الغارة فلا كفارة عليه فأما المسلم فحرام الدم حيث كان ومن أصابه إثم بإصابته إن عمده وعليه القود إن عرفه فعمد إلى إصابته والكفارة إن لم يعرفه فأصابه وسبب تحريم دم المسلم غير تحريم دم الكافر الصغير والمرأة لأنهما منعا من القتل بما شاء الله والذي نراه والله تعالى أعلم منعا له أن يتحولا فيصيرا رقيقين أنفع من قتلهما لأنه لا نكاية لهما فيقتلان للنكاية فإرقاقهما أمثل من قتلهما والذي تأول الأوزاعي يحتمل ما تأوله عليه ويحتمل أن يكون كفه عنهم بما سبق في علمه من أنه أسلم منهم طائفة طائعين والذي قال الأوزاعي أحب إلينا إذا لم يكن بنا ضرورة إلى قتال أهل الحصن وإذا كنا في سبعة من أن لا نقاتل أهل حصن غيره وإن لم يكن فيهم مسلمون كان تركهم إذا كان فيهم المسلمون أوسع وأقرب من السلامة من المأثم في إصابة المسلمين فيهم ولكن لو اضطررنا إلى أن نخافهم على أنفسنا إن كففنا عن حربهم قاتلناهم ولم نعمد قتل مسلم فإن أصبناه كفرنا وما لم تكن هذه الضرورة فترك قتالهم أقرب من السلامة وأحب إلى.

[115] مسند أحمد8/173

[116] ابن حجر ، فتح الباري شرح صحيح البخاري ج 7 ص 120 / قوله صلى الله عليه وسلم: (مَا كَانَتْ هَذِهِ لِتُقَاتِلَ): “فإنَّ مفهومه أنَّها لو قاتلت لقُتلت”.

[117] قال ابن حجر في “الفتح”: “ومعنى البيات المراد في الحديث: أن يُغار على الكفار بالليل، بحيث لا يُميَّز بين أفرادهم”.

[118] عَنِ الصَّعْبِ بْنِ جَثَّامَةَ، قَالَ: (سُئِلَ النَّبِيُّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ عَنِ الذَّرَارِيِّ مِنَ الْمُشْرِكِينَ؟ يُبَيَّتُونَ فَيُصِيبُونَ مِنْ نِسَائِهِمْ وَذَرَارِيِّهِمْ؟، فَقَالَ: هُمْ مِنْهُمْ) أخرجه البخاري ومسلم.

[119] البخاري (2326)، ومسلم (1746) عن النَّبيِّ صلَّى اللهُ عليه وسلَّمَ أنَّه قَطَع نَخلَ بَني النَّضيرِ وحَرَّقَهُ

[120] أخرجه النسائي (3979) والطبراني (21/123) (149)

[121] إسماعيل المزني، مختصر المزني، ص ٢٧٠ / لم تؤخذ منهم الجزية وقوتلوا أو يسلموا لقول الله تبارك وتعالى ” وقاتلوا المشركين حيث وجدتموهم ” وقال رسول الله صلى الله عليه وسلم ” أمرت أن أقاتل الناس حتى يقولوا لا إله إلا الله ” ومن كان منهم أهل كتاب قوتلوا حتى يسلموا أو يعطو الجزية عن يد وهم صاغرون

[122]بداية المجتهد 1/280 .

[123] أبو داود (2504)، وأحمد (12268) والنسائي (3096)

[124] بخاری 25 / الألباني: صحيح ابن خزيمة 2248

[125] الامام الشافعی ، الأم، ج4 مسائل في الجهاد والجزية ، كتاب الحكم في قتال المشركين ومسألة مال الحربي ص253 / أخبرنا الربيع قال أخبرنا الشافعي قال : الحكم في قتال المشركين حكمان فمن غزا منهم أهل الأوثان ومن عبد ما استحسن من غير أهل الكتاب من كانوا فليس له أن يأخذ منهم الجزية ، ويقاتلهم إذا قوي عليهم حتى يقتلهم أو يسلموا وذلك لقول الله عز وجل { فإذا انسلخ الأشهر الحرم } الآيتين ولقول رسول الله صلى الله عليه وسلم { أمرت أن أقاتل الناس حتى يقولوا لا إله إلا الله فإذا قالوها عصموا مني دماءهم وأموالهم إلا بحقها وحسابهم على الله }

[126] الأم 8/380 ، مغني المحتاج 6/31 .

[127] المحلى 5/349 .

([128]) انظر مغني المحتاج 6/31 ، المحلى 5/349 .

([129]) أخرجه أبو داود في كتاب الجهاد ، باب في قتل النساء 2/60 رقم (2670) ، والترمذي في كتاب السير ، باب في النزول على الحكم 4/145 رقم (1583) وقال الترمذي : هذا حديث حسن صحيح غريب ، وأخرجه أحمد في المسند 5/20 رقم (20243) . الشّرْخُ : هم الصغار الذين لم يدركوا ، وشرخ الشباب : أوله ، وقيل : نظارته وقوته [ النهاية في غريب الأثر 2/457 ، لسان العرب 3/29 ]  نوجوان

[130] در لسان العرب آمده است: شيخ كسی است كه عمرش زياد شود و علائم پيری بر او ظاهر شود. بيشتر لغوي ها گفته اند كسی شيخ ناميده مي شود كه پنجاه سالگی را تكميل كرده باشد.

[131] الماوردي، أبو الحسن علي بن محمد بن محمد بن حبيب البصري البغدادي، الشهير بالماوردي (المتوفى: 450هـ)، الأحكام السلطانية ، الباب الثاني عشر: “في قسم الفيء والغنيمة” فصل: في النهي عن قتل الرهبان  الناشر: دار الحديث القاهرة  / وَأَمَّا السَّبْيُ فَهُمْ النِّسَاءُ وَالْأَطْفَالُ، فَلَا يَجُوزُ أَنْ يُقْتَلُوا إذَا كَانُوا أَهْلَ كِتَابٍ؛ لِنَهْيِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ عَنْ قَتْلِ النِّسَاءِ وَالْوِلْدَانِ، وَيَكُونُ سَبْيًا مُسْتَرَقًّا يُقْسَمُونَ مَعَ الْغَنَائِمِ، وَإِنْ كَانَ النِّسَاءُ مِنْ قَوْمٍ لَيْسَ لَهُمْ كِتَابٌ كَالدَّهْرِيَّةِ وَعَبَدَةِ الْأَوْثَانِ وَامْتَنَعْنَ مِنَ الْإِسْلَامِ، فَعِنْدَ الشَّافِعِيِّ يُقْتَلْنَ، وَعِنْدَ أَبِي حَنِيفَةَ يُسْتَرْقَقْنَ، لَا يُفَرَّقُ فِيمَنْ اُسْتُرْقِقْنَ بَيْنَ وَالِدَةٍ وَوَلَدِهَا؛ لِقَوْلِ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «لَا تُوَلَّهُ وَالِدَةٌ عَنْ وَلَدِهَا».

[132] البخاري (3012، 3013)، ومسلم (1193) / مسلم 1745 / مسند الشافعي – ترتيب سنجر  ٤ /٢٩(١٧٣٦) / عَنِ الصَّعْبِ بْنِ جَثَّامَةَ، قَالَ: سُئِلَ النَّبِيُّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ عَنِ الذَّرَارِيِّ مِنَ الْمُشْرِكِينَ؟ يُبَيَّتُونَ فَيُصِيبُونَ مِنْ نِسَائِهِمْ وَذَرَارِيِّهِمْ؟، فَقَالَ: هُمْ مِنْهُمْ

[133] قال ابن رشد –رحمه الله- في “بداية المجتهد”: “وَاتَّفَقَ عَوَّامُ الْفُقَهَاءِ عَلَى جَوَازِ رَمْيِ الْحُصُونِ بِالْمَجَانِيقِ، سَوَاءً كَانَ فِيهَا نِسَاءٌ وَذُرِّيَّةٌ، أَوْ لَمْ يَكُنْ؛ لِمَا جَاءَ أَنَّ النَّبِيَّ عَلَيْهِ الصَّلَاةُ وَالسَّلَامُ نَصَبَ الْمَنْجَنِيقَ عَلَى أَهْلِ الطَّائِفِ”.

[134] أبو داود (رقم 2670) ، وأحمد (5/12، 20) (20157) ، وابن أبي شيبة (12/388/رقم 33138) ، والطبراني في «الكبير» (6900) ، وسعيد بن منصور في «السنن» (2624) ، والبيهقي في «الكبرى» (9/92) ، وفي «معرفة السنن والآثار» (رقم 18099) ، وأبو عبيد في «غريب الحديث» (3/ 16) ، والروياني في «مسنده» (رقم 802)  والترمذي (1583) ، والطبراني في «الكبير» (6902) ، وفي «مسند الشاميين» (2641) والبزار في «مسنده» (253- الكتَّانية) ، وأبو طاهر المخلص في «فوائده» (175/ب) .

[135] عبد الرحمن بن قدامه ، الشرح الكبير، ج ١٠ص ٣٩٩  / قال الشافعي في أحد قوليه وابن المنذر يجوز قتل الشيوخ لقول النبي صلى الله عليه وسلم (اقتلوا شيوخ المشركين واستحيوا شرخهم) رواه أبو داود والترمذي وقال حديث حسن صحيح ولأنه يدخل في عموم قوله تعالى (اقتلوا المشركين) ولأنه كافر لا نفع في حياته فيقتل كالشاب

[136] مسند أحمد (33/ 322):قَالَ عَبْدُ اللهِ: سَأَلْتُ أَبِي عَنْ تَفْسِيرِ هَذَا الْحَدِيثِ: ” اقْتُلُوا شُيُوخَ الْمُشْرِكِينَ “، قَالَ: يَقُولُ: ” الشَّيْخُ لَا يَكَادُ أَنْ يُسْلِمَ، وَالشَّابُّ، أَيْ يُسْلِمُ، كَأَنَّهُ أَقْرَبُ إِلَى الْإِسْلَامِ مِنَ الشَّيْخِ “، قَالَ: ” الشَّرْخُ: الشَّبَابُ “

[137] الأشباه للسيوطي: 86، ابن النجيم: 86، الوجيز: 202.

[138] بخاری527/ عن عبد الله بن مسعود -رضي الله عنه- قال: سَأَلتُ النبِيَّ -صلى الله عليه وسلم-: أَيُّ العَمَلِ أَحَبُّ إلى الله؟ قال: الصَّلاَةُ عَلَى وَقتِهَا. قلت: ثم أَيُّ؟ قال: بِرُّ الوَالِدَينِ. قلت: ثم أَيُّ؟ قال: الجِهَادُ في سَبِيلِ الله. قال: حَدَّثَنِي بِهِنَّ رسول الله -صلى الله عليه وسلم- ولو اسْتَزَدْتُهُ لَزَادَنِي.

[139] صفة الصفوة: (1/185). / عبد الرحمن بن يزيد قال: ما رأيت فقيهاً قط أقلَّ صوماً من عبد الله بن مسعود فقيل له: لمَ لا تصوم؟ قال: إني أختار الصلاة على الصوم، فإذا صمت ضعفت عن الصلاة

[140] صحيح البخاري (5211)، وصحيح مسلم (2445)

[141] ابن قیم الجوزیه، روضة المحبین؛ ص8 / شیعیان جعفری نیز همین سخن را از علی بن ابی طالب رضی الله عنه نقل کرده اند (مطالب السئول، ص 250)

[142] سير أعلام النبلاء: (2/14). وفيه روايات للقصة، منها: أن الأسرى ثلاثمئة أسير، وفيها تقبيل عمر بن الخطاب – رضي الله عنه – لرأسه.

[143] مطهرى، شهید مرتضى، فقه و حقوق (مجموعه آثار)، ج‌21، ص290-291

[144] اهداف دین از نگاه شاطبی، ص 90.

[145] مجموع الفتاوى: (28/255)، منهاج السنة النبوية: (4/479).

[146] البخاري (3518- 4905)، ومسلم (2584).

[147] البخاري (1586)، ومسلم (1333). «لَوْلا أَنَّ قَوْمَکِ حَدِیثُ عَهْدٍ بِجَاهِلِیةٍ، لأَمَرْتُ بِالْبَیتِ فَهُدِمَ، فَأَدْخَلْتُ فِیهِ مَا أُخْرِجَ مِنْهُ، وَأَلْزَقْتُهُ بِالأَرْضِ، وَجَعَلْتُ لَهُ بَابَینِ بَابًا شَرْقِیا وَبَابًا غَرْبِیا، فَبَلَغْتُ بِه‌اسَاسَ إِبْرَاهِیمَ». / نیز: « يا عائِشَةُ، لَوْلا أنَّ قَوْمَكِ حَديثُو عَهْدٍ بشِرْكٍ، لَهَدَمْتُ الكَعْبَةَ، فألْزَقْتُها بالأرْضِ، وجَعَلْتُ لها بابَيْنِ: بابًا شَرْقِيًّا، وبابًا غَرْبِيًّا، وزِدْتُ فيها سِتَّةَ أذْرُعٍ مِنَ الحِجْرِ، فإنَّ قُرَيْشًا اقْتَصَرَتْها حَيْثُ بَنَتِ الكَعْبَةَ »

[148] صحيح البخاري (5685)، وصحيح مسلم (1671). / ولما حدَّث أنس بن مالك – رضي الله عنه – الحجاجَ بن يوسف بعقوبة النبي  للعرنيين. قال الحسن البصري: وددت أنه لم يحدِّثه بهذا

[149] فتح الباري: (10/ 149)./  ونقل عن أنس أنه قال: ما ندمت على شيء ما ندمت على حديث حدثته الحجاج؛ (وإنما ذلك لأنَّ الحجاج كان مسرفاً في العقوبة، وكان يتعلَّق بأدنى شبهة)

[150] مجموع فتاوی ابن تیمیه/۱۴/۴۷۲ / واذا کان قوم علی بدعة او فجور ولو نهوا عن ذلک وقع بسبب ذلک شر اعظم مما هم علیه من ذلک، ولم یمکن منعهم منه، ولم یحصل بالنهی مصلحة راجحة،لم ینهوا عنه

[151] مجموع الفتاوی/۲۲/۲۶۸ / اذا اقتدی المأموم بمن یقنت فی الفجر او الوتر قنت معه، سواء قنت قبل الرکوع او بعده وان کان لایقنت لم یقنت معه. ولو کان الامام یری استحباب شئ والمأمون لایستحبونه، فترکه لأجل الاتفاق والائتلاف کان قداحسن… وکذلک لوکان رجل یری الجهر بالبسمله فأم قوماً لایستحبونه ‌او بالعکس و وافقهم فقد احسن

[152] بخاری 6502

[153] حکمت‌های ابن‌عطاءسکندری : حکم ابن‌عطاء/ ترجمه و شرح صدیق قطبی، تهران: افق علم، 1397

[154] الموافقات: (2/15). / يقول الشاطبي: (الجهاد مع ولاة الجور قال العلماء بجوازه. قال مالك: لو ترك ذلك لكان ضرراً على المسلمين؛

[155] مجموع الفتاوى: (20/48).

[156] مجموع الفتاوى: (29/279). / يقول ابن تيمية: (الورع المشروع هو أداء الواجب وترك المحرَّم، وليس هو ترك المحرم فقط… ومن هنا يغلط كثير من الناس فينظرون ما في الفعل من كراهة توجب تركه ولا ينظرون ما فيه من جهة أمر توجب فعله).

[157] الشاطبی، الموافقات 2/153-154 / وقال الشاطبي –رحمه الله-: (واعتبار الدين مقدم على اعتبار النفس وغيرها في نظر الشرع)…. إن النفوس محترمة محفوظة ومطلوبة الإحياء بحيث إذا دار الأمر بين إحيائها وإتلاف المال عليها، أو إتلافها وإحياء المال كان إحيائها أولى؛ فإن عارض إحيائها إماتة الدين كان إحياء الدين أولى، وإن أدى إلى إماتتها كما جاء في جهاد الكفار وقتل المرتد وغير ذلك

[158] تفسیر طبری ، 3096 /  حدثني محمد بن عمرو قال، حدثنا أبو عاصم قال، حدثنا عيسى، عن ابن أبي نجيح، عن مجاهد في قول الله: ” والفتنة أشدُّ من القتل ” قال: ارتداد المؤمن إلى الوَثن أشدُّ عليه من القتل.

[159] تفسیر طبری ، 3098 – حدثنا بشر بن معاذ..عن قتادة قوله: ” والفتنة أشدُّ من القتل ” يقول: الشرك أشدُّ من القتل. 3099- حدثنا الحسن بن يحيى، قال، أخبرنا عبد الرزاق، قال، أخبرنا معمر، عن قتادة مثله./ 3100- عن الربيع: ” والفتنة أشدُّ من القتل ” يقول: الشرك أشدُّ من القتل.

3101 – عن الضحاك: ” والفتنة أشدُّ من القتل ” قال: الشرك./ 3102- عن مجاهد في قوله: ” والفتنة أشدُّ من القتل ” قال: الفتنة الشركُ.

[160] تفسیر طبری ، 3104- حدثني يونس، قال: أخبرنا ابن وهب، قال، قال ابن زيد في قوله جل ذكره: ” والفتنة أشدُّ من القتل ” قال: فتنة الكفر.

[161] مسلم/145-146

[162] المستصفى 175 .

[163] ابن عبدالسلام، عبدالعزیز بن عبدالسلام، قواعد الاحکام فی مصالح الانام، القاهره: مطبعه الاستقامه، ج 1 ص68

[164] الأشباه للسيوطي: 86، ابن النجيم: 86، الوجيز: 202.

[165] غزالی، المستصفی، ج 1، ص 140 -287./ اما المصلحة فهی عبارة فی الاصل‌ عن‌ جلب‌ منفعة اودفع مضرّة

[166] همان / فان جلب المنفعة و دفع المضرة مقاصد الخلق و صلاح الخلق فی تحصیل مقاصدهم لکنا نعنی بالمصلحة المحافظة علی مقصود الشارع و مقصودالشرع من الخلق خمسة: و هو ان یحفظ علیهم دینهم و نفسهم و عقلهم و نسلهم و مالهم، فکل ما یتضمن هذه الاصول الخمسة فهو مصلحة و کل ما یفوت هذه الاصول فهو مفسدة و دفعها مصلحة.

[167] قـواعدالاحکام، امام عبدالسلام، ج1، ص8. / اهداف دین‌ از‌ دیدگاه شاطبی ص 74

[168] احسن الحواشی، 257؛ رفع الحاجب، 2/289

[169] المیسر فی اصول الفقه الاسلامی، ص 159 ـ 160.

[170] رفع الحاجب، 2/289؛ شرح جمع الجوامع، 2/284

[171] صـدر، اقـتصادنا، ص 363

[172] مصادرالتشریع الاسلامی: ص 74 و الاحکام، آمدی، ج 4،‌ ص 167.

[173] المستصفى، ج1، ص141.

[174] المنثور فی القواعد ۲/ ۳۱۳ – ۳۲۰ / الضروره، بلوغه حداً، إن لم یتناول الممنوع (أو المحرم) هلک، أو قارب الهلاک. کالمضطر للأکل و اللبس بحیث لو بقی جائعاً أو عریانا لمات أو تلف منه عضو، هذا یبیح تناول المحرم

[175] الأم: ۳/۲۸

[176]مجله حوزه، ش 29،‌ ص 111/  اما المصلحة الضروریة فلا بعد فی ان یؤدی الیها رأی المجتهد‌ وانـ‌ لم یـشهد له اصل معین‌ کما‌ فی مسألة التترس

[177]  الوجیز فی اصول الفقه، ادریس، عوض احمد، ص۷۱. /  اصول الفقه الاسلامی، زحیلی، وهبه، ج۲، ص۷۵۶./ اصول الفقه، ابو زهره، محمد، ص۲۵۹./ اصول الفقه، خضری بک، محمد، ص۳۵۶.

[178] امثال علامه آمدی و  الشاطبی و… معتقد به 5 مورد بودند و الإمام الشاطبي رحمه الله می گوید : “اتفقت الأمة بل سائر الملل على أن الشريعة وضعت للمحافظة على هذه الضروريات الخمس، وهي: الدين، والنفس، والنسل، والمال، والعقل”. [الموافقات: 1/31]. اما می توان موارد دیگری چون العرض و آبرو و… را هم جزو همین ضروریات حساب کرد.

[179] أخرجه الطبراني (8/266) (7885)  / الألباني : صحيح الترمذي 2616 

[180] خلاف، عبدالوهاب، مصادر التشریع الإسلامی فیما لانصّ فیه، ص 73 ـ 81.

[181] تاج العروس 16/477 ، ووصف المعاجم القديمة له بأنه معروفٌ؛ لأنه كان من الآلات الحربية المألوفة لديهم في حروبهم القديمة ، إذ هو سلاح دفاعي يستخدمه المقاتل ليقي نفسه من الضربات المختلفة الموجهة إليه بالسهام ، أو الرماح ، أو السيوف [ الجيش والقتال في صدر الإسلام 387 ] .

[182] لسان العرب 6/32 ، ومختار الصحاح ا/32 ./  يقال : تترّس بالترس ، أي توقّى وتستّر به

[183] المصباح المنير 1/74 ./ تترس بالشيء جعله كالترس وتستر به

[184] البخاري (2902)، ومسلم (1811)

[185] البخاري (4064)، ومسلم (1811)

[186] الجهاد والقتال في السياسة الشرعية 2/ 1328 .

[187] البخاري (6064) مختصراً، ومسلم (2564)

[188] تاج العروس 19/259  ، ولسان العرب 10/446.

[189] نگاه کنید به تفسير الطبري 26/102 وفتح القدير 5/54 .

[190] بخارى6865

[191] بدائع الصنائع 7/102 ، شرح مختصر خليل للخرشي 3/115 حاشيتا قليوبي وعميرة 4/221 ، تحفة المحتاج 9/243 ، الفروع 6/212 ، الإنصاف 4/130 . / صحیفه امام خمینی، جلد 15،  صص 118- 119

[192] الأم 8/379 ، مغني المحتاج 6/33 .

[193] المبسوط 10/199 ، فتح القدير 5/448 ، مغني المحتاج 6/33 ، المغني 9/232 .

[194]الجامع لأحكام القرآن 16/288 ، المستصفى 176 ، 177 .

[195] المستصفى 176 ، 177  . / وقال الغزالي رحمه الله: أما الواقع في رتبة الضرورات؛ فلا يبعد في أن يؤدي إليه اجتهاد، وإن لم يشهد له أصل معين، ومثاله؛ إن الكفار إذا تترسوا بجماعة من أسارى المسلمين، فلو كففنا عنهم لصدمونا وغلبوا على دار الإسلام وقتلوا كافة المسلمين، ولو رمينا الترس لقتلنا مسلما معصوما لم يذنب ذنبا، وهذا لا عهد به في الشرع، ولو كففنا لسلطنا الكفار على جميع المسلمين فيقتلونهم ثم يقتلون الأسارى أيضا، فيجوز أن يقول قائل؛ هذا الأسير مقتول بكل حال، فحفظ جميع المسلمين أقرب إلى مقصود الشرع، لأنا نعلم قطعا أن مقصود الشرع تقليل القتل، كما يقصد حسم سبيله عند الإمكان، فإن لم نقدر على الحسم قدرنا على التقليل. (المستصفى: 1/176.)

[196] المستصفى 177 .

[197] الجامع لأحكام القرآن 16/287 ، 288  . / قال الإمام القرطبي رحمه الله: (قلت: قد يجوز قتل الترس، ولا يكون فيه اختلاف إن شاء الله، وذلك إذا كانت المصلحة ضرورية كلية قطعية، فمعنى كونها ضرورية؛ أنها لا يحصل الوصول إلى الكفار إلا بقتل الترس، ومعنى أنها كلية؛ أنها قاطعة لكل الأمة، حتى يحصل من قتل الترس مصلحة كل المسلمين، فإن لم يفعل قتل الكفار الترس واستولوا على كل الأمة، ومعنى كونها قطعية؛ أن تلك المصلحة حاصلة من قتل الترس قطعا، قال علماؤنا؛ وهذه المصلحة بهذه القيود لا ينبغي أن يختلف في اعتبارها، لأن الفرض أن الترس مقتول قطعا، فإما بأيدي العدو؛ فتحصل المفسدة العظيمة التي هي استيلاء العدو على كل المسلمين، وإما بأيدي المسلمين؛ فيهلك العدو وينجو المسلمون أجمعون، ولا يتأتى لعاقل أن يقول؛ لا يُقتل الترس في هذه الصورة بوجه، لأنه يلزم منه ذهاب الترس والإسلام والمسلمين، لكن لما كانت هذه المصلحة غير خالية من المفسدة، نفرت منها نفس من لم يمعن النظر فيها، فإن تلك المفسدة بالنسبة إلى ما حصل منها عدم أو كالعدم، والله أعلم

[198] روضة الطالبين 10/246 ، مغنى المحتاج 6/33 .

[199] روضة الطالبين 10/246 . / التاج والإكليل لمختصر خليل٤ /٥٤٥  / وشرح مختصر خليل للخرشـي / ٣ /١١٤  / ومنح الجليل شرح مختصر خليل ٣ /١٥٠

[200] روضة الطالبين: 10/246 / وإن دعت ضرورة إلى رميهم بأن تترسوا بهم في حال التحام القتال، وكانوا بحيث لو كففنا عنهم ظفروا بنا وكثرت نكايتهم، فوجهان؛ أحدهما، لا يجوز الرمي إذا لم يمكن ضرب الكفار إلا بضرب مسلم، لأن غايته أن نخاف على أنفسنا، ودم المسلم لا يباح بالخوف بدليل صورة الإكراه، والثاني – وهو الصحيح المنصوص، وبه قطع العراقيون – جواز الرمي على قصد قتال المشركين، ويتوقى المسلمين بحسب الإمكان، لأن مفسدة الإعراض أكثر من مفسدة الإقدام، ولا يبعد احتمال طائفة للدفع عن بيضة الإسلام ومراعاة للأمور الكليات

[201] صحیفه امام خمینی، جلد 15،  صص 118- 119

[202] البخاري (2902)، ومسلم (1811)

([203]) انظر الجهاد والقتال في السياسة الشرعية 2/1401 .

([204]) المبسوط 10/77 ، حاشية الدسوقي 2/184 ، حاشية الصاوي 2/283 ، 284 ، مغني المحتاج  6/37 ، الفروع 6/203 ، المحلى 5/345 ، 346 ، الإنجاد 1/194 ، 195 ، مشارع الأشواق 557 .

([205]) إحياء علوم الدين 2/319 .

([206]) حاشية الدسوقي 2/184 ، حاشية الصاوي 2/284 .

([207]) أخرجه أبو نعيم في الحلية 1/151 ، والطبراني 8/36 رقم (7308) ، والحاكم في مستدركه 3/450 رقم (5700) وقال : صحيح على شرط مسلم ./ تفسير ابن كثير 1/184 ، الجامع لأحكام القرآن 3/20 ، زاد المسير 1/223  .

[208] مسلم 1789 / أخرجه مسلم  في كتاب الجهاد والسير ، باب غزوة أحد 3/1415 / أنَّ رَسولَ اللهِ صَلَّى اللَّهُ عليه وَسَلَّمَ أُفْرِدَ يَومَ أُحُدٍ في سَبْعَةٍ مِنَ الأنْصَارِ وَرَجُلَيْنِ مِن قُرَيْشٍ، فَلَمَّا رَهِقُوهُ، قالَ: مَن يَرُدُّهُمْ عَنَّا وَلَهُ الجَنَّةُ؟ أَوْ هو رَفِيقِي في الجَنَّةِ، فَتَقَدَّمَ رَجُلٌ مِنَ الأنْصَارِ، فَقَاتَلَ حتَّى قُتِلَ، ثُمَّ رَهِقُوهُ أَيْضًا، فَقالَ: مَن يَرُدُّهُمْ عَنَّا وَلَهُ الجَنَّةُ؟ أَوْ هو رَفِيقِي في الجَنَّةِ، فَتَقَدَّمَ رَجُلٌ مِنَ الأنْصَارِ، فَقَاتَلَ حتَّى قُتِلَ، فَلَمْ يَزَلْ كَذلكَ حتَّى قُتِلَ السَّبْعَةُ، فَقالَ رَسولُ اللهِ صَلَّى اللَّهُ عليه وَسَلَّمَ لِصَاحِبَيْهِ: ما أَنْصَفْنَا أَصْحَابَنَا

[209] البخاري (2805)، ومسلم (1903) أخرجه البخاري في كتاب المغازي ، باب غزوة أحد 4/1487 رقم (3822) ، ومسلم في كتاب الأمارة ، باب ثبوت الجنة للشهيد 3/1512 رقم (1903) . / غَابَ عَمِّي أَنَسُ بنُ النَّضْرِ عن قِتَالِ بَدْرٍ، فَقالَ: يا رَسولَ اللَّهِ، غِبْتُ عن أَوَّلِ قِتَالٍ قَاتَلْتَ المُشْرِكِينَ، لَئِنِ اللَّهُ أَشْهَدَنِي قِتَالَ المُشْرِكِينَ لَيَرَيَنَّ اللَّهُ ما أَصْنَعُ، فَلَمَّا كانَ يَوْمُ أُحُدٍ وانْكَشَفَ المُسْلِمُونَ، قالَ: اللَّهُمَّ إنِّي أَعْتَذِرُ إلَيْكَ ممَّا صَنَعَ هَؤُلَاءِ -يَعْنِي أَصْحَابَهُ- وأَبْرَأُ إلَيْكَ ممَّا صَنَعَ هَؤُلَاءِ -يَعْنِي المُشْرِكِينَ-، ثُمَّ تَقَدَّمَ، فَاسْتَقْبَلَهُ سَعْدُ بنُ مُعَاذٍ، فَقالَ: يا سَعْدُ بنَ مُعَاذٍ، الجَنَّةَ ورَبِّ النَّضْرِ، إنِّي أَجِدُ رِيحَهَا مِن دُونِ أُحُدٍ، قالَ سَعْدٌ: فَما اسْتَطَعْتُ يا رَسولَ اللَّهِ ما صَنَعَ، قالَ أَنَسٌ: فَوَجَدْنَا به بِضْعًا وثَمَانِينَ ضَرْبَةً بالسَّيْفِ، أَوْ طَعْنَةً برُمْحٍ، أَوْ رَمْيَةً بسَهْمٍ، ووَجَدْنَاهُ قدْ قُتِلَ وقدْ مَثَّلَ به المُشْرِكُونَ، فَما عَرَفَهُ أَحَدٌ إلَّا أُخْتُهُ ببَنَانِهِ، قالَ أَنَسٌ: كُنَّا نُرَى -أَوْ نَظُنُّ- أنَّ هذِه الآيَةَ نَزَلَتْ فيه وفي أَشْبَاهِهِ: مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُم مَّن یَنتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِیلاً (احزاب/23)‏  

([210]) انظر زاد المعاد 3/ 189. 

[211] مجموع الفتاوى: (28/450).

[212] صحیح مسلم 3005

[213] مجموع الفتاوى: 28/540.

[214] المبسوط 10/77، شرح السير الكبير 4/1513، حاشية الدسوقي 2/184، حاشية الصاوي 2/283، 284، مغني المحتاج 6/37، الفروع 6/203 .

([215])  نگاه کنید به  شرح السير الكبير 4/1513 ، الجامع لأحكام القرآن 2/364 .

([216]) الجامع لأحكام القرآن 2/363 .

([217]) الجامع لأحكام القرآن  2/363 .

[218] ابن کثیر، البداية والنهاية (السنة الثانية من الهجرة، كتاب المغازي، غزوة بدر العظمى، مقتل أبي البختري بن هشام) ج5 ص130

[219] ابن هشام ، السيرة النبوية [ غزوة بدر الكبرى، نهي النبي أصحابه عن قتل ناس من المشركين] ج1 ص 629/ السيرة النبوية (2/ 220)، وفي سنده مجاهيل، لكن صرح بأسمائهم في رواية الحاكم في المستدرك (3/ 247) عن العباس بن معبد عن أبيه عن ابن عباس وسنده لا بأس به./ وأخرجه ابن جرير (2/ 35).


 [Mw1]

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *