«التَتَرُّس» اصطلاحی جهت کسب مصلحتی «ضروری، قطعی و کلی»؛ یا ابزاری جهت توجیه «انحراف» و «جنایت» (3)

«التَتَرُّس» اصطلاحی جهت کسب مصلحتی «ضروری، قطعی و کلی»؛ یا ابزاری جهت توجیه «انحراف» و «جنایت» (3)

نگاه شما به تترس عمل شما را مشخص می کند

بدون کمترین تلاشی و صرفاً با دیدن و شنیدن امور متعلق به التترس متوجه می شویم که عقاید و جایگاه آن سپر انسانی و صاحبان سپر مالی در واکنش مسلمین نسبت به این سپرهای انسانی و مالی تاثیر مستقیم و اساسی دارد.

یعنی اگر آن سپر انسانی یکی از مسلمین یا کفار اهل ذمه باشد واکنش ما به شیوه ای است و اگر آن سپر انسانی یکی از کفار غیر معاهد و محارب و بخصوص کفار مشرک و سکولار و یا کفار مرتد باشد باز واکنش ما به گونه ای دیگر است. در مورد اموال سپر شده هم باز همین چندگانگی در رفتار مجاهدین مشاهده می شود.

پس بسیار مهم است که نگرش شما به این سپرهای انسانی یا مالی چگونه باشد؟ چون این نگرش پیش نیاز اساسی و راهنمای عمل در جامعه و بخصوص جهاد فی سبیل الله  و درک و فهم اساسی مساله ی تترس به عنوان یکی از صورتهای اجتناب ناپذیر جهاد است.

به عنوان مثال بسیار مهم است که نگرش شما به اصطلاح شرک چگونه است؟ چون الله تعالی در مورد کسی که شرک کرده است می فرماید: إِنَّهُ مَن یُشْرِکْ بِاللّهِ فَقَدْ حَرَّمَ اللّهُ عَلَیهِ الْجَنَّةَ وَمَأْوَاهُ النَّارُ وَمَا لِلظَّالِمِینَ مِنْ أَنصَارٍ ‏(مائده/72) بیگمان هر کس شریکی برای خدا قرار دهد ، خدا بهشت را بر او حرام کرده است (و هرگز به بهشت قدم نمی گذارد) و جایگاه او آتش (جهنم) است. و ستمکاران یار و یاوری ندارند.‏

حتی خطاب به رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید: وَلَقَدْ أُوحِيَ إِلَيْكَ وَإِلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكَ لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ وَلَتَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ (زمر/65) به تو و به یکایک پیغمبران پیش از تو وحی شده است که اگر شرک‌ کنی کردارت (باطل و بی‌پاداش و) هیچ و نابود می‌شود، و از زیانکاران خواهی بود .‏

در کنار این باز خیلی مهم است که نگرش شما به کفار مشرک و مشرکین که دسته ای از کفار 6گانه ی آشکار هستند چگونه باشد چون مشرکین دسته ای از این کفار 6گانه ی آشکار هستند که با محوریت اصل برائت از آنها این دسته از کفار مشمول احکام و قوانین خاصی می شوند که با کفار اهل کتاب و شبه اهل کتاب تفاوتهای اساسی دارد.

به همین شکل نگرش شما در مورد اصطلاح عبادت و تاویل و سایرعذرهای معتبر شرعی برای مسلمین و دشمن شناسی و … نیز در چگونگی عمل شما موثر خواهد به همین دلیل تا زمانی که ما به شورای اولی الامری که اجماع واحدش را ارائه دهد و به این شکل جماعت واحدی را تولید می کند دست پیدا نکرده ایم به جای آراء اشخاص مختلف و متفرق، آراء مذاهب سنتی بهترین گزینه است. چون این چند مذهب اسلامی که در طول تاریخ شاهد تغییر و تحولات و اصلاحات مختلفی بوده اند و نظام مند و اصولی احکام را صادر می کنند احتمال خطای آنها بسیار کمتر از آراء افراد مختلف و متفرق است. بلائی که هم اکنون مسلمین با تبعیت از هزاران شیخ و ملای مستقل و یا افراد و گروهها و احزاب مختلف متفرق وابسته به یکی از طاغوتها به آن دچار شده اند.

 پس نگرش شما در مورد این اصطلاحات و مفاهیم بسیار مهم است، اگر این نگرش شما منطبق با منهج صحیح اسلامی باشد و مسلمان را در جایگاه مسلمان ببینید و حقوقش را رعایت کنی حتی اگر مسلمانی اهل بدعت باشد، و هر یک از کفار آشکار 6گانه را نیز در جایگاه خودشان و اهل ذمه را در جای خودش و کفار غیر معاهد را در جای خودشان قرار دهید قطعاً مسیری که در روش برخورد با تترس و این سپرهای انسانی و مالی طی می کنید مسیر صحیحی است، اما چنانچه جای هر یک از اینها را با دخیل کردن تفاسیر و تاویلات و اجتهادات کنونی شیوخ و ملاهای متفرق عوض کنی روش شما در برخورد با این سپرهای انسانی و مالی غیر شرعی و انحرافی و ضرر رسان خواهد بود.

شما زمانی که مسلمان سپر شده ای را در جایگاه کفار مشرک قرار دادی قطعاً به جای احکام متعلق به مسلمین احکام متعلق به کفار مشرک را بر آنها تطبیق می دهی و این یعنی انحراف آشکار. به همین شکل زمانی که کافر اهل ذمه ای را در جایگاه کفار مشرک قرار دادی باز مسیرت و روش عملت غیر شرعی خواهد بود و «التَتَرُّس» برای شما کلمه ای سحری و حجتی شبه اخلاقی و سند و مفهومی شبه اسلامی جهت توجیه جنایت در حق طیفهای مختلفی از انسانها و حتی حیوانات و محیط زیست خواهد شد و ناخواسته و به سبکی دیگر حرام الله را حلال می کنید و خطاها و اشتباهات فاحش و آشکار و تکراری خودتان را مستحق ثواب و پاداش قرار می دهید، در حالی که هر سخن و کار غلطی که آگاهانه و عمداً و اختیاری تکرار شود دیگر اشتباه نیست و مشمول «إنَّ اللهَ تعالى وُضِعَ عَنْ أُمَّتِي اَلْخَطَأُ وَ اَلنِّسْيَانُ و ما اسْتُكرِهوا عليه[1]» نمی شود بلکه سخن و کاری عمدی و از روی آگاهی و اختیار است و مشمول مجازات می شود و اینگونه نیست بدون علم و تخصص دست به عملیاتی بزنی که طی آن دهها و بلکه صدها و هزاران مسلمان و انسانی که خونشان توسط شریعت حرام شده است را بکشی و بعد به سادگی و به راحتی بگوئی که: « يُبْعَثُونَ عَلَى نِيَّاتِهِمْ» .

این لفظ شرعی در جایگاه شرعی خودش اعتبار دارد نه در این موضع غیر شرعی که به عنوان یک شعار و حتی نادیده گرفتن ارزش خون انسانها و زیر پا گذاشتن حقوق آنها به کار می رود. حقوقی که الله تعالی به آنها داده است.

الان بسیاری از انفجارها و عملیاتها در سرزمینهای اشغال شده ی مسلمین تبدیل شده اند به ابزاری جهت نکایه و ضربه زدن به مسلمین و تحمیل بار سنگین دیگری بر مسلمین که در آن تعداد زیادی از این مسلمین ستمدیده به نام جهاد و تترس و بدون دلیلی شرعی یتیم و بیوه و مجروح و ناقص العضو می شوند و یا به اموال آنها صدمه وارد می شود و بعد به سادگی گفته می شود: « يُبْعَثُونَ عَلَى نِيَّاتِهِمْ».

به خاطر الله شما تنها یک لحظه تصور کنید که یکی بیاید و با شبهات و دلایل غیر شرعی زن و فرزند یا خواهر و برادر یا پدر و مادر و نزدیکان شما را بکشد و بعد بگوید: « يُبْعَثُونَ عَلَى نِيَّاتِهِمْ»! آیا یکی از شما حاضر است انسان بی گناهی را بدون دلیلی شرعی بکشد و بعد به راحتی بگوید: « يُبْعَثُونَ عَلَى نِيَّاتِهِمْ»؟

پس مهم است که قبل از ورود به میدانهای مختلف زندگی و بخصوص میدان جهاد منهجت را در مورد بسیاری از مفاهیم و اصلاحات فقهی اصلاح کنی تا جهانبینی و نگرشت نسبت به دوست و دشمن و مسلمان و غیر مسلمان اسلامی شود و متناسب با این منهجِ اصلاح شده و به اندازه ی تخصصی که در علوم نظامی روز داری وارد عمل شوی.

اگر کسی منهج صحیح «عمل» و ورد به امور تخصصی و علمی را نمی داند باید یاد بگیرد و اگر کسی می داند باید به او یادآوری کرد که در ورود به مسائل اجتماعی با حق الناس طرف است و بخصوص در ورد به جهاد با خون انسانها، خونی که در دادگاه قیامت به عنوان اولین حق الناس به آن رسیدگی می شود و چنانچه در این زمینه مرتکب ریختن خون به ناحقی شده باشی و با شهادت بدهی خودت را به صاحب خون پرداخت نکرده باشی هرگز بخشیده نمی شوی . 

شما تصور کنید که در سوم آذماه 1396ش در مسجد الروضه متعلق به صوفی ها در منطقه بئر العابد در شرق شهر العریش در شبه جزیره سینای مصر که چند کارمند و نظامی دولتی جهت ادای نماز در آن حضور داشتند بعد از خطبه ی نماز جمعه که نمازگزاران تازه به صف ایستاده بودند و نماز شروع شده بود چند بمب داخل مسجد منفجر می شود و چند نارنجک هم به داخل مسجد پرتاب می شود که تعداد زیادی از نماز گزاران در همان لحظه به قتل می رسند یا زخمی می شوند، بعد زمانی که بقیه ی نمازگزاران از ترس به خارج از مسجد در حال فرار هستند باز توسط بمب گذارها به گلوله بسته می شوند که در جا 235 مسلمان پیرو جوان قتل عام شده و بیشتر از 110 نفر نیز زخمی می شوند که بعدها آمار کشته و زخمی ها به بالاتر از 500 نفر می رسد.

مسلحین در این روستای دور افتاده برای بستن راه‌های منتهی به مسجد ماشینهای پارک شده در محدوده اطراف مسجد را هم به آتش می کشند.

اهالی این روستا متعلق به قبیله ی آل جریر و تابع طریقه ی جریری هستند که چند دهه قبل از طریقت صوفی بزرگ احمدیه یا بدویه‌ ی سید احمد بدوی انشعاب پیدا کرده بود. نجدیت اهل تصوف را به ناحق مشرک و مکانهای عبادی آنها را تحت عنوان معبد شایسته نابودی می دانند. حالا تصور کنید که در چنین مسجدی سه چهار مامور نجس حکومت سکولار مصر هم حضور داشته باشند که از یاوران طاغوت مصر باشند.

اگر به دقت نگاه کنیم در واقع مسلحین برای قتل عام این نمازگزاران آمده بودند. به دنبال این جنایت فوراً کفار سکولار و جنایتکار جهانی مثل رهبران آمریکا و ناتو و اتحادیه ی آفریقا و روسیه و فرانسه و … این جنایت را محکوم کردند و با غوغاسلاری خودشان را حامی مسلمین و تمام مجاهدین را مثل این دسته از مجرمین معرفی کردند و دنیا را دعوت به اتحاد جهت نابودی مجاهدین کردند!!

  • رئیس جمهور آمریکا گفت: «حمله به نمازگزاران بی‌گناه و بی‌دفاع وحشتناک وبزدلانه» است[2]
  • شورای امنیت سازمان ملل متحد نیز در بیانیه ای این اقدام را«فجیع و بزدلانه» خواند و گفت، «این حمله صرف‌نظر از انگیزه‌های آن عملی جنایتکارانه و غیرقابل توجیه»است.
  • عبدالفتاح السیسی سکولار و مرتد هم با همان عبارتهای اربابانش گفت: « حمله تروریستی در شمال سینا، حمله‌ای پست و بزدلانه است»

 به همه ی این یاوران شیطان باید همان سخنی را گفت که رسول الله صلی الله علیه وسلم در مورد شیطان گفت که سخن راستی گفته بود: أَمَا إنَّه قدْ صَدَقَكَ، وهو كَذُوبٌ[3]. دشمنان آشکار ما قول حقی را گفتند که برای انجام دهندگان و پیروان منهج فکری آنها در برابر این سخن تنها شرمندگی و سکوت مانده است. 

این روستا 2هزار و111 نفر جمعیت داشته که تقریباً نیمی از آنها را مردها تشکیل می دادند و بهترین مردها و جوانان بالغ این روستا در نماز جمعه شرکت کرده بودند که با این قتل عام بیشتر از 25 درصد از مردهای این روستا توسط این اشخاص کشته شدند.[4] شیخ موسی ابونصیر، شیخی از صوفیان جریریه هم در این قتل عام کشته شد. این شخص و ساکنان این روستا قبلاً اخطارهائی از سوی گروههای نجدی مسلح دریافت کرده بودند.

اهل تصوف در مصر با بیش از 100 فرقه ی بزرگ و کوچک حدود 15 میلیون پیرو دارند که متأسفانه بر خلاف گذشته – در بسیاری از عرصه ها-  تمرکز آنها بر جنگ روانی و تبلیغی بر علیه سایر گروهها و احزاب اسلامی شده است که در این دوران چون صاحب احزاب خاص خودشان هستند و در بازی های سیاسی سکولاریستها و دموکراسی خواهان مشارکت کرده اند بیشتر با احزاب و گروههای نجدی و اخوانی خود را مشغول کرده اند و در عوض احزاب سکولار و مرتد از دست و زبان اینها در امان هستند. 

در برابر اینها باز می بینیم که احزاب و گروههای مسلح و غیر مسلح نجدی هم  آن اندازه که به فرقه ها و جریانات فکری و عقیدتی مخالف خود در میان مسلمین حساسیت به خرج می دهند و در برابر آنها صف آرایی می کنند و جنگ روانی و گاه مسلحانه راه می اندازند، در برابر رقبایی سکولار و خونریز که بیشترین خشونتها را در سرزمینهای اسلامی و حتی در سراسر دنیا نسبت به آنها و سایر شریعت گرایان به خرج می دهند چنین حساسیت و تمرکزی را ندارند.

اهل تصوف برای نجدی ها چه در بازی های سیاسی شرکت کنند چه نکنند در جایگاه مشرکین قرار دارند و بعد می گویند هر کسی مشرکین را تکفیر نکند خودش کافر می شود[5] و به این شکل با مخلوط کردن یک برداشت اشتباه[6] با یک قاعده ی صحیح[7] این اهل تصوف در ردیف بدترین دسته از کفار اصلی یعنی مشرکین (سکولاریستها) قرار می گیرند. 

اتحادیه جهانی طریقت های صوفیان با انتشار بیانیه ای ضمن محکوم کردن این حمله به مسجد الروضه مقر طریقت الجریریه احمدیه در حین نماز جمعه اعلام می کند که این توطئه طریقت های صوفی جهان اسلام را هدف قرار داده و در ادامه انفجارهای مساجد صوفی و مشایخ آن در یمن، لیبی، پاکستان، سومالی، سوریه و عراق است.

وزیر حیله گر و سوء اوقاف مصر هم بدون در نظر گرفتن عقاید نجدیت و تمایز آن با منهج حسن البناء و سید قطب بعد از این عملیات می گوید: جامعه باید از مروجان اندیشه حسن البنا و سید قطب پاک سازی شود.

البته تنها صوفی ها نیستند که به ناحق در جایگاه کفار مشرک قرار می گیرند و اینگونه قتل عام می شوند بلکه نصرانی ها و یهودی ها و مجوس و صابئین هم در جایگاه مشرکین قرار گرفته و  خودشان و مکانهای عبادی آنها نیز مشمول همان حکم کفار مشرک قرار می گیرند.

یک سال قبل از این و در آذرماه 1395ش کلیسای جامع قبطی‌ها در قاهره را نیز منفجر کردند که در جا 25 نفر کشته و 45 نفر از نماز گزاران این کلیسا کشته شدند. در انفجار کلیسای قبطی در شهر طنطا در شمال قاهره هم دست کم ۲۷ نفر کشته شده و 70 نفر نیز زخمی شدند و در  انفجار دیگری در کلیسای قبطی شهر اسکندریه نیز دست‌کم ۱۶ نفر کشته شدند.

این انفجارات در سراسر سرزمینهای مسلمان نشین و حتی دارالکفرهای اصلی اتفاق افتاده است به عنوان مثال در سال 1397ش (2018ن) در سه کلیسا واقع در شهر سورابایا که دومین شهر بزرگ اندونزی است یک خانواده ی مسلمان (پدر و مادر و فرزندان) با هم عملیات استشهادی انجام دادند.

 پدر این خانواده با خودرو بر یک کلیسا حمله استشهادی انجام داد، دو پسر ۱۸ و ۱۶ ساله، با سوار بریک موتور سیکلت خود را بر یک کلیسا منفجر کردند و مادر خانواده نیز به همراه دو دختر ۱۲ و ۹ ساله در کلیسا اقدام به عملیات استشهادی کردند که همگی در جریان این عملیاتها کشته شدند.

در اسفند ماه سال 1391ش هم هنگامی که شیعیان نمازگزار در یکی از مساجد کراچی پاکستان خارج می شدند یک جوان با وسیله ی بمب گذاری شده خودش را داخل جمعیت منفجر کرد که در همان لحظه 50 نفر کشته و 150 نفر از این نمازگزاران نیز زخمی شدند.

یا می بینیم که در تاسوعای آذر 1389ش در شهر چابهار ایران دو جوان به نامهای سیف‌الرّحمان چابهاری و حسان خاشی  که عضو گروهی مسلح منتسب به اهل سنت بلوچستان بودند در نزدیک مسجد امام حسین چابهار در میان عزاداران شیعه خودشان را منفجر می کنند که در همان لحظه بیشتر از 30 زن و کودک و پیر و جوان به همراه  یک سرباز وظیفه و سه درجه‌دار نیروی انتظامی کشته می شوند و بیشتر از 80 نفر از همین مردم عزادار شیعه هم زخمی می شوند و همین گروه مسلح هم که قبلاً رهبر آن با جمع آوری آشفته ی چند رای شاذ علمای گذشته در مورد غلاة روافض تمام شیعیان را تکفیر کرده بود طی بیانیه ای مسئولیت این عملیاتها را برعهده می گیرد و اعلام می کند که این عملیات را در انتقام اعدام رهبرشان و چند نفر از اعضای خود در زندانهای ایران انجام داده اند.[8] یعنی نوعی مقابله به مثل اما به این سبک. 

به دنبال این عملیات باز می بینیم که مثل همیشه دبیرکل وقت سازمان ملل بان کی مون این حمله را محکوم کرد و رئیس جمهور آمریکا این حمله را «فجیع و ظالمانه» و «اقدامی بزدلانه و شرم‌آور» خواند و گفت: «قتل غیرنظامیان بی‌گناه در عبادت‌گاهشان در جریان مراسم مذهبی، یک عمل زشت است و کسانی که دست به آن زده‌اند، باید پاسخ‌گو شناخته شوند» و حتی خواستار مجازات عاملان این عملیات شد. وزیر خارجه آلمان هم ضمن محکوم کردن این عملیات گفت «اقداماتی از این دست نشان می‌دهد که خشونت تروریستی تهدیدی جهانی است که ما برای مبارزه با آن باید در سطح بین‌المللی همکاری کنیم». در کنار اینها باز کشورهای فرانسه و غیره هم همین واکنش را نشان دادند حتی کاخ سلطنتی شاه دست نشانده ی اردن که کشورش مرکز جاسوسی آمریکا در منطقه و حیات خلوت رژیم صهیونیستی است این عملیات را محکوم کرد و … [9]

خواسته یا ناخواسته در جبهه ی دشمنان اصلی قرار گرفتن و خدمت به اهداف دشمن و کار کردن بر اساس طرح و نقشه ی دشمن یعنی همین.

بدون هیچ فرضیه بافی پیچیده ای عامل مشرک در تمامی این عملیاتها این است که نجدیت برداشت اشتباهی از اصطلاح مشرک و مشرکین دارد و با مشرک خطاب کردن کسانی که مشرک نیستند احکام کفار مشرک را بر آنها و مکانهای عبادی آنها تطبیق می دهد. 

و عامل اساسی دیگر هم به سهل و آسان بودن انجام این عملیاتها بر می گردد. مثلاً شهر بئرالعابد از جمله شهرهای کوچک و تقریبا دور افتاده از شهرهای دیگر سینا است و روستای الروضه هم  که به آن حمله شده بود باز از این شهر دور افتاده فاصله داشت و طبیعتا حمله به مسجد این روستا هدف بسیار آسان و سهل الوصول است.

این دست از اتفاقات در تاریخ بسیار اتفاق افتاده است .در تاریخ نجدیت سابقه ی این دست از حملات به دهه ها قبل بر می گردد به عنوان مثال: ” در سال 1302ش (1341ق 1923ن) مردم شافعی مذهب یمن در کاروانی 2000نفره جهت ادای فریضه حج به سمت حرمین شرفین به راه افتاده بودند. این کاروان در میانه راه با لکشری از سپاه آل سعود رو به رو شد. آل سعود به آنان امان داده و به همراه ایشان به مسیر ادامه دادند. زمانی که به منطقه تنومه رسیدند، سپاه آل سعود به سمت بالای کوه رفته و یمنی ها را که در پایین کوه به مسیر خود ادامه می دادند بدون کوچکترین سبب و دلیلی به گلوله بستند. در اثر این اقدام وحشتناک تمام حجاج  یمنی جز دو نفر از آنها به شهادت رسیدند.[10]

این مسلمانان شافعی مذهب یمنی مسلح نبودند و برای جنگ نیامده بودند و در هنگام ورود به خاک عربستان هم با ارتش آل سعود دیدار کرده بودند و از آنها امان گرفته بودند و مدتی  هم این ارتش آنها را همراهی کرده بود و بعد از مدتی هم مسیری زمانی که سربازان نجدی آل سعود می فهمند که این حاجیان اسلحه ای ندارند و سهل و آسان در جلو دستان آنها قرار گرفته اند شروع می کنند به قتل عام این حجاج مسلمان! و بعد اموال این حجاج را نیز به غنیمت می برند!

دوره ای رسانه های مستقل وابسته به گروههای مجاهد اعلام کردند که ضحایای ناشی از عملیاتهای جماعت نجدی زرقاوی از مسلمین غیر نظامی عراقی به 7هزار کشته و 20هزار زخمی رسیده است و در برابر جماعت زرقاوی توانسته است 1500 نظامی از نیروهای کفار سکولار و اشغالگر خارجی را نیز به قتل برساند البته آمار کشته ها از مزدوران خارجی و داخلی را ذکر نکردند.

زرقاوی زمانی که می بیند مسلمین سراسر جهان[11] و بخصوص مسلمین موجود در عراق در برابر این آمار وحشتناک موضع منفی گرفته اند و تعداد منتقدین بیشتر شده است که حتی امرای القاعده به عنوان یکی از «3ابزار» نازل نیز جزو منتقدین شده اند با تکیه بر اصطلاح و مفهوم «تترس» مطالبی کلی چون فقهاء هدف قرار دادن دشمن زمانی که به مسلمین تترس کرده اند را مباح می دانند و پیامبر از منجنیق بر علیه طائف استفاده کرد که در این قلعه زنان و کودکان و غیره وجود داشتند و مسائلی کلی از این دست را از داخل کتب فقهی گذشته بیرون کشید و در نواری صوتی که از اینترنت نشر شد و به مخاطبین خود رساند که از نگاه شریعت اسلام هر چند که غیر نظامیان مسلمان کشته شوند عملیاتهای او و جماعتش مجاز هستند چون صرفنظر از تعداد کشته ها از مسلمین به هر اندازه که باشد، واجبِ شرعی، جنگ با آمریکای اشغالگر است و او در برابر این کشته ها مسئول نیست چون اینها در نهایت شهید هستند چون بدون گناه کشته شده اند.

بدون شک کلیاتی که زرقاوی از منابع فقهی بیرون کشیده صحیح است، اما به شروط و ظوابطی که همین فقهاء در برخورد با قضیه ی «تترس» بیان کرده اند توجه نشده و اصلاً در نظر گرفته نشده اند. مثل این است که شخصی اهل قبله ای را به ناحق تکفیر کند و جهت قانع کردن شما بگوید الله تعالی تکفیر کرده و پیامبر تکفیر کرده و اصحاب و تابعین و ائمه ی خیر القرون و سایر فقهای مطرح تکفیر کرده اند!؛ بله تکفیر کرده اند، اما تحت چه ظوابط و شروط و موانعی؟!!

 در اینگونه مسائل اگر فقه نداری سکوت بهتر است چون مرتکب دو جرم می شوی: 1- خون حرام شده ای را می ریزی یا به ناحق یکی را تکفیر می کنی 2 – به خدا دروغ می بندی . چون الله این خون حرام شده را اینگونه مباح نکرده و اینگونه هم این مسلمان را تکفیر نکرده اما تو بدون فهم دقیق شریعت می گوئی کرده.  شرایط اجتهاد در این مسائل را نداری اما اجتهاد می کنی. شرایط انجام عمل جراحی را نداری اما چاقو به دست گرفته و جراحی کرده ای. رانندگی بلد نیستی اما پشت فرمان نشسته ای.

به همین دلیل می بینیم کسی چون ابومحمد مقدسی نیز در مناصرة ومناصحة ای به شاگردش ابومصعب زرقاوی در مورد کشتار مسلمین از طریق بمبهای کنارجاده ای و خمپاره اندازی و موشک پراکنی به اماکن عمومی چون خیابانها و بازارهای مسلمین و سایر مکانهای محل تجمع عوام مسلمین تذکراتی می دهد و انجام این اعمال را باعث تشویه و زشت نشان دادن چهره ی جهاد می داند و…[12]

این واکنشها و مناصحه کردنهای نجدیت در واقع به دلیل بازخوردهای منفیِ اجتماعیِ این دسته از جنایات در میان مسلمین و مخالفتهای آشکار اهل جهاد بود، هر چند که ابومصعب زرقاوی با پناه بردن به مفهوم تترس و با برداشت نادرست خودش از این مفهوم عمل خودش را جایز می دانست [13] به همین دلیل نه به سخنان ابومحمد مقدسی و نه به نصیحتهای اسامه بن لادن و سایر بزرگان القاعده گوش نمی دهد؛ و دیدیم که «دوله» نیز به عنوان ادامه دهنده ی منهج نجدیتِ ابومصعب زرقاوی همین مسیر را تا کنون طی کرده است.[14] یعنی اگر کسی خودش را تابع افکار محمد بن عبدالوهاب و نجدیت بداند و در برخورد با کسانی که آنها را مشرک می دانند مثل محمد بن عبدالوهاب و ابومصعب زرقاوی و «دوله» عمل نکند باید در ادعایش شک کرد.

همچنانکه عرض شد اگر بر اساس منابع فقهی بخواهیم قضاوت کنیم در شکل کلان و کلی آن این مجاهدین جماعتهای مختلف هستند که در میان شهرها و روستاها و خانواده ها خود را مخفی کرده اند و این مسلمین ساکن برای آنها حکم سپرهای انسانی را دارند و مجاهدین بیشتر از دشمن اشغالگر به عنوان عاملی جهت استتار و مخفی کردن، این مسلمین غیر نظامی را به عنوان سپر خود استفاده می کنند، چون توانائی جنگ مستقیم با اشغالگران و مزدوران محلی آنها مثل آنچه که در منابع فقهی آمده است را ندارند و گاه حداکثر تحرکات آنها در جنگهای پارتیزانی و شهری خلاصه می شود.

واقعیت هم این است که در کل غیر از «3ابزار» برتر – که هم اکنون حکومتهای بدیل اضطراری اسلامی هستند – «در وضع موجود» این گروههای متفرق هیچ یک قادر به جنگ به روز شده ی اسلامی با این کفار اشغالگر نیستند و ناچاراً باید به درون منازل و کوچه ها و خیابانهای غیر نظامیان و حتی به مساجد پناه ببرند و خود را پشت این سپرها مخفی کنند و حتی به عنوان سنگر از آنها استفاده کنند، به همین دلیل تعداد مسلمین سپر شده ای که توسط کفار کشته می شوند بسیار بالاتر است .

فقط کافی است بدانید که مجله ی پزشکی «لانسيت» اعلام می کند که از اسفند 1381ش تا دی 1384ش (مارس 2003ن تا جنوری 2006) تعداد عراقی هائی که کشته و زخمی شدند بیشتر از 600هزار نفر بود، بدون شک تعداد کشته ها بسیار بالاتر از این آمارهای رسمی است که این منابع اعلام می کنند.

به این شکل زرقاوی و نجدی های ادامه دهندگان راهش به سبک خودشان مشرک و مشرکین و «تترس» را تعریف می کنند و مسلمین را به قتل می رسانند و مزدوران محلی و اربابان آنها چون آمریکا و انگلیس و غیره نیز به سبک خودشان «تترس» را تعریف می کنند و مسلمین را قتل عام می کنند. هر یک به سبک خودشان خون حرام شده ی مسلمین را برای خود مباح می کنند و هر یک به سبک خودشان به قتل عام مسلمین می پردازند. و لا حول و لا قوة الا بالله العظیم.

شروط و ظوابط مباح شدن خون سپرهای انسانی

دیدیم و می بینیم که دسته ای بدون قید و بدون رعایت ظوابط تترس با استناد به تترس ریختن خون معصوم و حرام شده ی مردم را در عملیاتهای مختلف برای خود مباح می کنند که لازم است به ذکر شروطی پرداخت که فقهاء رحمهم الله برای هدف قرار دادن سپرهای انسانی که ریختن خونشان در شریعت حرام است این شروط را تعیین کرده اند:

  1. تشخیص داده شود که با ترک جنگ کردن با کفار به مسلمین ضرری حتمی و خطری قطعیِ محقَّق و بزرگتر مثل شکست ارتش «3ابزار» و اشغال دارالاسلام و قتل عام سایر مسلمین و از بین رفتن اسلام در منطقه و  رخ دادن سایر مفاسد به اعضای دارالاسلام برسد که ابن تیمیه اتفاق علماء را در این زمینه آورده است[15] و چنانچه در حالت سپر قرار دادن انسانها با ترک جنگ با کفار ضرری متوجه مسلمین نشود حکم  خون این سپرهای انسانی بر اصل آن باقی می ماند که حرام بودن است. «مَا جَازَ لِعُذْرٍ بَطَلَ بِزَوَالِهِ».

اگر کشتن سپرهای انسانی یا وارد کردن ضررهای مالی حرام شده ضرر و خسارتش بیشتر از ترک دشمن و انجام عملیات علیه دشمن باشد یا حتی اگر ضرر و خسارت مساوی باشد در این صورت نباید به این سپرهای انسانی و مالی صدمه ای زد چون : اَلضَّرَرُ لاَ يُزَالُ بِمِثْلِهِ.[16] و باید عملیات را به تأخیر انداخت یا دنبال راهکارهای دیگری گشت چون مفسده ی کشتن مسلمان بالاتر از مصلحت کشتن کافر است.

به عنوان مثال ممکن است که دشمن برای دزدی و تاراج اموال مسلمین آمده باشد و بعد از انجام دزدی به مواقع قبلی خودش بر گردد و عقب نشینی کند یا به صورت گذری از میان نمازگذاران یا تجمعات مردمی یا مدارس و بازارها و… عبور کند.

در این حالات با آنکه به سادگی می توان به این کفار دست یافت اما هزاران بار تجربه کرده ایم که ضرر انجام عملیات در چنین مکانهائی نه تنها مساوی با ضرری نیست که دشمن به مسلمین وارد می کند بلکه بسیار بیشتر از ضرری است که خود دشمن به مسلمین  وارد می کندو اصلاً نمی توان چنین جرمهائی را تترس نامید یا حتی با تترس قیاس کرد و بعد با گفتن « يُبْعَثُونَ علَى نِيَّاتِهِمْ »[17] دل خود را خوش کرد و  با « كَلِمَةُ حَقٍّ يُرَادُ بِهَا بَاطِلٌ» در «امانی » و توهم سیر کرد، چون: لَّیْسَ بِأَمَانِیِّکُمْ وَلا أَمَانِیِّ أَهْلِ الْکِتَابِ مَن یَعْمَلْ سُوءاً یُجْزَ بِهِ وَلاَ یَجِدْ لَهُ مِن دُونِ اللّهِ وَلِیّاً وَلاَ نَصِیراً ‏(نساء/123) نه به آرزوهای شما و نه به آرزوهای اهل کتاب است . هرکس که کار بدی بکند در برابر آن کیفر داده می‌شود، و کسی را جز خدا یار و یاور خود نخواهد یافت.

در اینجا نه تنها باید ضرر ناشی از کشته شدن پدر و سرپرست خانواده یا مادر و فرزند یا معلول شدن آنها را در نظر گرفت بلکه باید تبعات و ضررهای غیر قابل انکار اجتماعی ناشی از آن در خانواده را نیز در نظر گرفت، حالا ضررهای مالی بماند که در درجات بعدی قرار دارد. نباید در این جرم آشکار نسبت به مسلمین و در این پایمال کردن بزرگترین حق الناس، با کفار اشغالگر و مزدوران محلی آنها همکاری کرد و ضررها و مشکلاتی بیشتر به اینهمه مشکل و ضررهای مسلمین اضافه کرد. 

 جهادی مطلوب شریعت الله تعالی است که ازهر لحاظ نافع ترين براي مسلمانان و پاكترين براي دين و دعوت باشد و نباید به این شکل دنبال هدفهای سهل و آسان گشت آنهم با تحمیل اینهمه ضرر به مسلمین. 

بر اساس: كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ وَهُوَ كُرْهٌ لَّكُمْ  (قتال و جنگ مسلحانه بر شما واجب گشت اما شما از قتال كراهيت داريد) وَعَسَى أَن تَكْرَهُواْ شَيْئاً وَهُوَ خَيْرٌ لَّكُمْ (بقره ۲۱۶) « چه بسا امري براي شما كراهيت داشته باشد اما در آن خيري وجود داشته باشد» مومنین تمایلی قلبی به جنگ مسلحانه ندارند بلکه با اکراه آن را انجام می دهند، و در برابر، نفس هم دوست دارد که شخص از قتال به آن شکل سخت و دقیق و علمی و سازمان یافته دوري کند و طبيعتاً اهداف سهل و آسان و راهي خالي از سختی و اذيت و خطر و به خطر افتادن جان را نيز انتخاب می کند.

یکی از ثمرات تبعیت از هوای نفس  به جای پیروی از جهاد شرعی این بوده است که گروههای متفرق ناخواسته ابزار پیاده شدن اهداف و طرحهای دشمن شده اند و کفار سکولار و اشغالگر و مزدوران محلی آنها را تا حدودی رها می کنند و این گروهها دانسته یا ندانسته بخش بزرگی از جنگ و خشونت خود را بر مسلمین غیر مسلح یا بر سایر گروههای مسلح تحمیل کرده اند .

حتی دیده شده است که این گروههای متفرق گاه از جنگ با دشمنان اصلی اشغالگر و طاغوتهای محلی خود داری می کنند، چون جنگ مسلحانه با این کفار اصلی و طاغوتهای محلی سخت و آزار دهنده  و خطرناک و خونین است و نیاز به دقت و علم به روز شده ی نظامی دارد، به همین دلیل بارها دیده ایم که عده ای از این گروههای متفرق مسلح با پشتوانه ی سفسطه های شبه اسلامی اهدافی سهل و آسان را انتخاب می کنند که در نهایت اکثراً منجر به هدف قرار دادن غیر نظامیان مسلمان و غیر مسلمان و یا مشغول شدن به سایر گروههای مسلح مجاهد شده است.

به این شکل به آسانی بارها دیده ایم که با این تاکتیکها و حتی استراتژی های انحرافی، مسلمین به مسلمین مشغول شده اند و دشمنان اصلی اشغالگر و سکولار نیز نفسی راحت کشیده و نقشه های پلید خود را پیاده کرده اند.

 شايسته ي شخص مجاهد نیست که بر اساس خواسته های نفسانی و توهماتی که برایش تولید کرده اند اهداف خودش را انتخاب كند که مانعی در برابر نصرت دین الله و تثبیت آن و پاکسازی قلبها و سرزمینهای اسلامی از نجاست سکولاریستها (مشرکین) و عقایدشان و توطئه های سایر کفار پنهان و آشکار خواهد شد.

الله پاك است و غير از پاك، چيزي قبول نمي كند و منهج شریعت الله نیز پاک است و تنها به پاکی راهنمائی می کند پس شناخت منهج ابزار شناخت عمل است. 

هرگاه شکلی خاص از عملیاتی را دیدید که تکرار می شود فوراً باید به منهج فکری آن دسته و گروه مراجعه کرد که توسط اطاقهای فکر و مفتی ها و شرعی های مورد پذیرش آن گروه توجیه شرعی شده و برای انجام دهندگان ثابت شده است که انجام این عملیات خارج از چارچوب شریعت نیست.

  یعنی زمانی که یکی از سربازان حزب نجدی دوله عملیاتهای تکراری را در تجمعات مختلف اهل تصوف و تشیع انجام می دهد به این دلیل است که منهج نجدیت اینها را مشرک می داند و همه می دانیم که مشرک بدترین دسته از  میان کفار« 1- الَّذِينَ هَادُوا 2- وَالصَّابِئِينَ 3- وَالنَّصَارَىٰ 4- وَالْمَجُوسَ 5- وَالَّذِينَ أَشْرَكُوا (حج/17) است . در اینجا می گوئیم ریشه های قتل عام این دسته از مسلمین به این نگرش اشتباه و کینه ی نابجا و حتی بی ربط بودن این قتل عامها به مسأله ی تترس برمی گردد. چون باید دانسته باشیم که در منهج اسلامی اینچنین با زنان و کودکان کفار مشرک اصلی هم برخورد نمی شود. تترس در جهاد دفع و طلب، اسکلت و تعریف خاص خودش را دارد که هیچ تناسبی با این دسته از عملیاتهای کور ندارد.

در این صورت شناخت منهجی که اینگونه خون مسلمین را مباح می کند بسیار مهمتر از محکوم کردن عملیات توسط فلان مجاهدی است که مخلصانه تنها به خاطر رضایت الله و دفاع از شریعت الله چنین عملیاتی را انجام می دهد.

زمانی که به عنوان مثال منهج نجدیت در تعریف اصطلاح مشرک و مشرکین و سپس تکفیر نابجای مسلمین و مباح کردن خون مسلمین را به این بهانه متوجه شدی آنوقت سراغ تصحیح مفاهیم می روید و از سایر گروههای نجدی که این دسته از عملیاتها را محکوم می کنند انتظار دارید ابتدا به بازبینی و تصحیح مفاهیم فکری خودشان اقدام کنند چون این عملیاتها شکل عینی و زمینی همان تفکراتی است که آنها و تمام مریدان تفکرات نجدیت دارند. در این صورت شما محکوم کردنهای این دسته را نمی پذیرید و به این محکوم کردنهای رسانه ای اهمیت نمی دهید و بر درمان اصلیِ بیماریِ فکری و منهجی تمرکز می کنید.

اگر افرادی به بهانه ی تترس و با شعار تترس مرتکب این جرمها می شوند از خود پرسیده اند:

  •  آیا در چنین حالتی حکم بر اساس دفع ضرر عامی با ارتکاب ضرر خاص در امر تترس صورت گرفته است، همچنانکه ابن نجیم رحمه الله می گوید [18]  و قاعده دفع ضررعام به ارتكاب ضرر خاص است یا با بررسی کارنامه ی چند دهه ی گذشته ی گروههای متفرق به سادگی متوجه می شویم که اقدامات این گروه ها برعکس است، یعنی دفع ضررخاص به ارتکاب ضرر عام  بوده است.؟!
  • –          یا کدام مصلحت ضرروی کلی در قتل عام و معلول کردن اینهمه مسلمان و نابودی اموال حرام شده ی مسلمین وجود دارد که به قول امام قرطبی رحمه الله اگر انجام نشود هم این مسلمین از بین می روند و هم اسلام مسلمین؟[19]

  شما ممکن است فلان کافر مزدور خارجی یا محلی را با قتل عام اینهمه مسلمان بکشید، در اینجا با استناد به تعداد کشته های این مزدوران در پاکستان و افغانستان و عراق و … باید متوجه شده باشیم که اینها جزو بدنه ی اصلی ارتش دشمن نیستند و اصلاً در سرشماری ارتش دشمن نیز قرار ندارند، و اگر با قتل عام آنهمه زن و کودک و پیر و جوان مسلمان تنها به کشتن این مزدوران شرکتهای مختلف آدم کشی و مافیائی و سایر اعضای اصلی ارتش دشمن دست پیدا کنیم باز باید بدانیم که با این کار قاعده ی اصلی که جواز قتل تترس داده شده است را باطل کرده ایم، چون به مجرد کشتن این چند کافر ما به دفع ضرر قطعی و عام از اسلام و مسلمین دست پیدا نکرده ایم چیزی که فقهاء رحمهم الله بر آن اتفاق دارند.[20] 

انجام این دست از عملیاتها حداقلش این است که در دنیا برای مسلمین عیب و عار و ننگ می آورد «فَتُصِیبَکُم مِّنْهُم مَّعَرَّةٌ بِغَیْرِ عِلْمٍ» (فتح/25) که امام قرطبی رحمه الله در تفسیر این آیه می گوید: مشرکین می گویند: مسلمین اهل دین خودشان را کشته اند.[21]

آیا انجام این عملیاتهای کور توسط گروههای متفرق باعث عیب و ننگ برای مسلمین نشده است؟ آیا در کنار سکولاریستها (مشرکین) حتی کفار اهل کتاب و شبه اهل کتاب و حتی خود مسلمین هم نمی گویند که مسلمین دارند هم کیشان خودشان را قتل عام می کنند و می کشند؟

در گروههای مسلح متفرق باز دیده شده است زمانی که نمی توانند با تترس کشت و کشتار مسلمین را توجیه کنند پناه می برند به اصطلاح «الطَّائفةُ الممتنعة» یعنی کسانی که از اقامه و تطبیق چیزی از شعائر و قوانین شریعت الله جلوگیری و سرپیچی می کنند و دارای قدرت نظامی و حاکمیت خاص خود هستند و تنها با قدرت نظامی می توان اینها را ملزم به انجام این قوانین شریعت الله کرد، مثلاً روستائی دارای قدرت نظامی است و اذان را ترک می کنند و با دعوت هم سر راه نمی آیند چون قدرت نظامی دارند، در این صورت با همان قدرت نظامی اینها را سر راه می آوریم همچنانکه ابوبکر صدیق رضی الله عنه [22]مانعین زکات را با قدرت نظامی سر راه آورد.

حالا اگر همان روستا اذان ندادند یا زکات ندادند یا یکی دیگر از شعائر اسلام را ترک کردند و دارای قدرت نظامی و حکومتی نبودند با آنها جنگ نمی شود بلکه به تبعیت از قانون شریعت الله تعالی امر می شوند، همچنانکه رسول الله صلی الله علیه وسلم در مورد کسانی که زکات ندهند و با قدرت نظامی از این جرم خود دفاع نکنند می فرماید: وَمَنْ مَنَعَهَا فَإِنَّا آخِذُوهَا وَشَطْرَ مَالِهِ.[23] و کسی‌که آن (زکات) ‌را منع می‌کند، من آن‌ ونصف از مالش را می‌ گیرم. [ علاوه بر گرفتن زکات، تصاحب نصف مال جهت تعزیر و مجازات چنین شخصی است]

حالا این مسلمینی که به دلیل اشغال دارالاسلام توسط کفار سکولار جهانی و مزدوران محلی آنها پاره ای از شعائر اسلامی را انجام نمی دهند، در حکم «الطَّائفةُ الممتنعة» قرار نمی گیرند، حتی اگر به قول ابن تیمیه  این افراد نماز و زکات را هم ترک کرده باشند و همچون اهل بغی مسلحانه در حال جنگ نباشند باز با آنها جنگ مسلحانه صورت نمی گیرد.[24] و با این بهانه جنگ و کشت و کشتار این گروههای مسلح متفرق بر علیه این مسلمین تحتِ ستمِ دارای عذرهای معتبر شرعی، هیچگونه توجیه شرعی ندارد چون خارج از نظامهای دست نشانده ما اصلاً چنین مسلمینی در سرزمینهای اشغال شده نداریم .

با این وجود باز عده ای از طرفداران حملات کورکورانه به مسلمین بهانه می آورند که با انجام این عملیاتها در کنار این صدماتی که به مسلمین وارد می شود ضرری هم به دشمن وارد می شود و این برای مسلمین خیر و خوبی است. اما اینهم دلیلی برای توجیه این جرمِ بزرگِ ریختنِ به ناحقِ خون مسلمین نیست.

الله تعالی در حادثه ی الإفك به ام المومنین عایشه رضی الله عنها می فرماید: لَا تَحْسَبُوهُ شَرًّا لَكُمْ بَلْ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ (نور/11) گمان مبرید که این حادثه برایتان بد است، بلکه این مسأله برایتان خوب است . آیا این خیری که الله تعالی در این شر قرار داده است دلیلی بر صحت و شرعی بودن انجام افک و تهمت زدن به زنان پاکدامن است؟ الله تعالی اسم این جرم پلید را می گذارد «الإفك» و در عین حال می فرماید: «لَا تَحْسَبُوهُ شَرًّا لَكُمْ» و این دلیل نمی شود که «الإفك» چیز خوبی است.

این یک طرف اصلی مساله است جانب دیگر آن به این بر می گردد که بدانیم ثمره ی قطعی این کاری که انجام می دهیم چه می شود؟ چون امری مثل جهاد و جنگ مسلحانه «علمی تجربی» است که هم تابع تجربه و عینت گراست و هم تابع شرایط زمانی و مکانی است و باید متناسب با این شرایط و تکنولوژی روز «به روز» شود، به همین دلیل فقهاء رحمهم الله در مسأله ی تترس «قطعیت» را مطرح کرده اند؛ در اینگونه موارد باید به ثمره ی قطعی عملی که انجام می دهیم توجه کنیم نه خود عمل.

 به عنوان مثال توهین به بتها جایز و مباح است اما اگر همین توهین ما منجر  فسادی بزرگتر یعنی توهین به الله تعالی شود ما دست از توهین کردن می کشیم چنانچه الله تعالی می فرماید: وَلاَ تَسُبُّواْ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِن دُونِ اللّهِ فَیَسُبُّواْ اللّهَ عَدْواً بِغَیْرِ عِلْمٍ …‏(نساء/108) (ای مؤمنان!) به معبودها و بتهائی که مشرکان بجز خدا می‌پرستند دشنام ندهید تا آنان (مبادا خشمگین شوند و) تجاوزکارانه و جاهلانه خدای را دشنام دهند.

در این صورت مجاهد آگاه برایش جایز نیست كه اهداف كم ارزش جایز و مشروع را جايگزين اهداف رفيع و بزرگی کند که الله تعالی به این اهداف بزرگ و مهم  راضي است؛ الله تعالی مسیری را به مومنین مجاهد نشان داده است که در نهایت به اهدافی که در نقشه ی شریعتش تعیین کرده است  خواهند رسید و باید طبق نقشه و آدرس حرکت کرد اگر خواستار رسیدن به اهداف و مقاصد تعیین شده توسط الله تعالی هستیم. 

پس باید تقوای الله تعالی را داشته و قدمهای خود را سنجیده بر داریم و بدانیم اگر در شریعتِ ما کشتن به ناحق یک گربه شخص را مستحق آتش جهنم می کند « دَخَلَتِ امْرَأَةٌ النَّارَ في هِرَّةٍ رَبَطَتْهَا، فَلَمْ تُطْعِمْهَا، ولَمْ تَدَعْهَا تَأْكُلُ مِن خَشَاشِ الأرْضِ»[25] در این صورت جایگاه کسانی که 1- آگاهانه 2- و عمداً، و تنها از روی سهل انگاری یا لجبازی و تنفر و کینه ی نابجا مرتکب ریختن به ناحق خون مسلمین می شوند چگونه باید باشد؟ 

در این صورت بدانیم که اگر راهی جهت دست یابی به این دشمن بدون ضرر رساندن به این سپرهای انسانی و مالی وجود داشته باشد در میان فقهاء و اهل علم رحمهم الله خلافی مبنی بر حرام بودن صدمه زدن به این سپرهای  انسانی و مالی وجود ندارد و همگی بر حرام بودن ضرر رساندن به این سپرها اتفاق نظر دارند.

  • 2-        تیر اندازی به سوی سپر انسانی در حال درگیری و رویاروئی جنگ و ضرورت و شرایط جنگی باشد.

امام شافعی رحمه الله می گوید که اگر کفار در هنگام رویاروئی و جنگ مسلمین را به عنوان سپر انسانی قرار دادند و به مسلمین تترس کردند پس سعی کنید مشرک را بزنید و نهایت جهد و تلاش خود را به خرج دهید تا از مسلمان محافظت شود و از کشتن آن پرهیز شود[26]

ابن قدامه حنبلی رحمه الله نیز می گوید: اگر اسیران مسلمان و  یا اهل ذمه را به عنوان سپر انسانی قرار دادند مجاز نیست به سوی آنها شلیک کرد مگر در حال درگیری جنگی یا ترس بر مسلمین، چون خون آنها معصوم است و تلف کردن آنها در غیر ضرورت مباح نیست. [27]

  • مسلمان سپر شده به هر حال کشته شود، اگر مسلمین او را نکشند دشمن بعد از پیروزی بر ارتش مسلمین این مسلمین سپر شده را می کشد و این باعث هدر رفتن بیشتر خونهای مسلمین و مباح شدن حرمتهای بیشتر مسلمین و نابودی قطعی مفاهیم و محتی 4گانه ی دین و نابودی دنیای اعضای دارالاسلام می شود.
  • امیر و رهبر ارتش مسلمین تمام راهها را برای نجات این مسلمین اسیر شده بررسی کرده باشد و هیچ راهی برای آزاد سازی و یا جدا کردن و تفرقه آنها از ارتش کفار پیدا نکرده باشد.
  • هیچ راه و وسیله ی دیگری برای جنگ با کفار و رسیدن به کفار وجود نداشته باشد مگر با تیر اندازی به سپر انسانی.

به زبانی دیگر: بر علیه این جبهه ی دشمن نمی توان جبهات سیتماتیک دیگری را باز کرد و از راهها و کانالهای دیگری به این دشمن حمله کرد مگر با کشتن این سپرهای انسانی.

امام قرطبی رحمه الله می گوید: کشتن سپر انسانی مجاز است و ان شاء الله در آن اختلافی وجود ندارد،  و آنهم زمانی است که مصلحتی ضررویِ کلیِ قطعیِ وجود داشته باشد. ضروری به این معنی : که امکان وصول و رسیدن به کفار وجود ندارد مگر با کشتن این سپر انسانی.کلی این است که با قتل سپر انسانی مصحلت همه مسلمین حاصل می شود. قطعیه نیز این است که مصلحت حاصل از قتل سپر انسانی، قطعی است. [28]

ابن مفلح حنبلی رحمه الله نیز می گوید: اگر مسلمین را به عنوان تترس و سپر انسانی به کار گرفتند زمانی که جنگ در جریان نیست یا امکان دست یابی به کفار بدون تیر اندازی به این سپر وجود داشته باشد یا از شر این کفار محارب در امان باشیم ، تیر اندازی به سوی این مسلمین سپر شده جایز و صحیح نیست، اما اگر ترسی بر مسلمین باشد مثل جریان داشتن جنگ یا اینکه امکان دست یابی به کفار وجود نداشته باشد جز با تیر اندازی به این سپر انسانی در این صورت به سوی این سپر انسانی تیر اندازی می شود.[29]

امروزه به دلیل پیشرفت تکنولوژی نظامی و اطلاع رسانی، راههای جنگ مسلحانه بسیار زیاد شده اند و می توان در مواردی بسیار ساده تر از گذشته از کشتن این سپرهای انسانی صرفنظر کرد و 1- با تغییر روش 2- و ابزار حمله 3- و یا با تغیر مکان یا زمان حمله و عملیات، به هدف جهادی خود هم رسید.

علاوه بر این امروزه بر خلاف اسیر مکره در داخل زندانها و مراکز پلیس و پادگانهای نظامی و وزارتهای مختلف حکومتی و امثالهم که ثابت هستند اکثراً دشمنی که در خیابانها و کوچه ها پرسه می زند «اهداف متحرکی» هستند که ضربه زدن به آنها اکثراً نیاز به آگاهی های به روز شده ی نظامی و صبر و دقت کافی دارد.

اکثر عملیاتها بر ضد این اهداف متحرک زمانی صورت می گیرد که مردم مشغول کارهای زندگی عادی خود هستند و آمریکا و متحدین آن مسلمین را سپر خود نکرده اند بلکه خود اشغالگران اهداف متحرک و گذرائی هستند که موقعیتهای متعددی را برای حمله ی مجاهدین فراهم کرده اند. حالا زمانی که گروههای مسلح متفرق سهل انگاری می کنند و اهمیتی نمی دهند و انفجاری صورت می گیرد دهها و بلکه صدها نفر از مسلمین غیر نظامی در برابر چند نفر ناچیز از نیروهای اشغالگر و مزدورانشان کشته می شوند و گاه در برابر اینهمه مسلمانی که کشته شده اند غیر از یکی دو نفر کسی از این کفار اشغالگر و مزدوران آنها کشته نمی شود و حتی دیده شده که یکی دو نفر هم کشته نشده اند اما در برابر دهها مسلمان به قتل رسیده یا زخمی و معلول شده اند.

در این صورت نمی توان گفت که ضرر عمومی با ضرر خاص دفع شده است. بلکه مسلحین گروههای متفرق که عوام مسلمین را به عنوان سپر انسانی به کار می گیرند و در بین دسته ای از عوام مخفی شده اند به بهانه ی چند کافر عبوری دسته ای دیگر از همین مسلمین را عمداً قتل عام می کنند چون می دانند ثمره ی این انفجار یا خمپاره اندازی ها چه خواهد بود.

اگر پادگانها و پایگاهها و مراکز فرماندهی کفار سکولار و اشغالگر خارجی با مسلمین پوشش داده شود و تنها با کشتن این مسلمین می توان به پایگاه دست یافت و علاوه بر این، حمله به این پادگان یا پایگاه یقیناً منجر به فتح این پایگاه و تسلط بر آن و شکست اشغالگران و مزدوران محلی آنها می شود و… آنوقت است می توان از تترس و از این سپرهای انسانی صحبت کرد و چنانچه این شروط برآورده نشوند و راههای دیگری هم وجود داشته باشد نباید حمله کرد و نباید به این سپرهای انسانی و مالی صدمه ای زد .

کشتن مسلمین چرا؟ چون بدون کشتن آنها نمی توان با کفار جنگید. یعنی آخرین راه است و هیچ راه دیگری برای ضربه زدن و جنگ با کفار وجود ندارد الا اینکه ابتدا با این مسلمین باید جنگید بعد با کفاری که خودشان را پشت این مسلمین قرار داده اند .

اگر راهی و بلکه دهها راه دیگر وجود داشت چه؟ حتی اگر یک تک تیر انداز یا خمپاره باشد.

رسول الله صلی الله علیه وسلم به خاطر یک ماده سگ مسیر ارتش را عوض کرد و یکی از اصحاب را مامور کرد که از این سگ و توله هایش مراقبت کند که توسط ارتش دارالاسلام زیر گرفته نشوند و آسیب نبینند آنوقت برای حفظ جان یک مسلمان که حرمتش از کعبه هم بالاتر است چه باید کرد؟

آیا واقعا الان هیچ راهی برای کشتن فلان صحوه چی وجود ندارد الا منفجر کردن مسجد و بازار و اتوبوس و کشتن صدها نماز گذار زن و مرد و کودک و پیرو وجوان و…؟!

یکی از طرفداران حکومت سکولار الجزائر داخل مراسم عروسی است و بر اساس فتوای انسانهای نامیزان و نامتعادل جاهل به فقه جهادی چون ابوقتاده فلسطینی، دسته ای آمده اند و نه تنها این شخص مجرم بلکه فرزندانش و دهها کودک و پیرو و جوان موجود در عروسی کشته اند. یعنی این شخص از این عروسی بیرون نمی رفت؟ جای دیگری جهت حذف این موجود گیر نمی آمد و…؟

اگر به دقت نگاه کنیم متوجه می شویم که این حرکات ربطی به مفهوم تترس ندارد بلکه این عین جنایت است که تا همین زمان هم این شخص مخرب از فتوای خود برنگشته است و بلکه به فتواهای مشابهی در مورد شیعیان و صوفی ها و پیروان دوله و… نیز اقدام کرده و عده ای که تنفر و کینه از شیعیان و صوفی ها و حزب دوله و سایر گروههای مخالف را جایگزین منهج و معیارهای شرعی کرده اند مریدان و مروجان چنین سخنان مسموم و جنایت باری شده اند.  فحسبنا الله و نعم الوکیل.

به این شکل عده ای جهت تخریب جهاد و زشت نشان دادن آن سعی در تولید اجناس تقلبی و عملیاتهای مخرب جهت نابودی جهاد کرده اند که یکی از ابزارهایی که جهت مشروعیت بخشیدن به کشتار مسلمین در هنگام جهاد با کفار از آن سوء استفاده کرده اند مفهوم «تترس» است .

  • با تیر اندازی به مسلمینی که به عنوان سپر انسانی قرار گرفته اند به مصلحتی قطعی و نه تخمینی دست پیدا کنیم. فَيُشتَرَطُ فِي هذِهِ الْمصلَحةِ أَنْ تكُونَ كُلِّيـةً قَطْعِيـةً ضرورِيةً [30]

الإمام القرطبي در معنی «قَطْعِيـةً» می گوید: آن مصلحتی که از قتل سپر انسانی به دست می آید قطعی و حتمی باشد. [31] البته زمانی که گفته می شود ظن غالب (غَلَبَةُ الظَّنِّ) به همان معنای رسیدن به یقین و قطعیت در اجتهاد و نظر است که بر شک وهم و خیال و احتمال غلبه شده است چنانچه اهل فقه در مورد احکام عملی گفته اند: «غَلَبَةُ الظَّنِّ تُنَزَّلُ مَنْزِلَةَ اليَقِيْنِ فِي الأَحْكَامِ»؛ البته سایر مسائل اجتهادی هم به همین شکل هستند.

  •  تیر انداز و انجام دهنده ی عملیات تا می تواند زدن سپر انسانی را مستثنی کند و تا جایی که امکان دارد از زدن این سپر انسانی خود داری کند.

امام شافعی رحمه الله به تاکید بیان می کند که باید تا جایی که امکان دارد تلاش شود که از زدن این سپر انسانی پرهیز شود. [32] امام الشربينی هم باز تاکید می کند که باید به اندازه ی توانائی و امکان از هدف قرار دادن مسلمین و اهل ذمه ای که توسط کفار محارب به عنوان سپر انسانی به کار رفته اند خود داری کرد. [33] در این صورت قصد مجاهد از تیر اندازی و انجام عملیات کفار است[34] نه سپرهای انسانی و مالی که شریعت صدمه زدن به آنها را نهی کرده است. [35]

  • باید قصد و نیت تیر انداز کفار محارب باشند و حتی اگر به حکم اضطرار قصد حسی نسبت به هدف قرار دادن سپر انسانی داشته باشد نباید قصد و نیت قلبی در تیراندازی به سوی سپر انسانی مسلمان و اهل ذمه و سایر کفار غیر جنگجو داشته باشد.

امام السرخسی حنفی می گوید: … بر مسلمان تیر انداز واجب است که  نیت و قصد زدن کافر حربی را داشته باشد، چون او قادر است بر جدا کردن کافر حربی و مسلمان، و کافر حربی در چنین شرایطی به کشته شدن مستحق تر است، اما اگر از جدا کردن و تشخیص مسلمان از کافر حربی عاجز بود با قصد و نیتش اینها را از هم جدا کند [36] 

ابن قدامه ی حنبلی هم باز تاکید می کند که حتی اگر مجاهد در حالت ضرورتی که پیش آمده مجبور به تیر اندازی به این سپر انسانی شد باز باید قصدش کفار محارب باشد. [37] ابن تیمیه در این زمینه اتفاق علماء را می آورد[38].

در این صورت عده ای «تبعاً» کشته می شوند نه «قصداً» مثل:

  1. زمانی که کفار به مسلمین یا اهل ذمه و مستأمنین یا کودکان و زنان خودشان یا سایر کفار اهل کتاب و راهبها و… که قصداً نباید کشته شوند تترس می کنند.
  2. زمانی که در داخل سنگر قلعه یا شهرکهای محصور شده، دشمن جنگجو به همراه غیر نظامیان و اصناف دیگر جامعه ی دارالکفرِ دارالحربِ اصلی تحصن کرده باشد و در جنگ جهت فتح و آزاد سازی و تمکین یا نکایه جدا کردن این اصناف از جنگجوها ممکن نباشد.

باید دقت کرد: هر چند که هدف شما شرعی و مطلوب باشد اما زمانی که می دانید که در فلان ساختمان یا بازار یا مدرسه و سایر مکانهای عمومی یکی یا چند کافر اصلی یا مرتد وجود دارد و در عوض مملوء از مسلمین و سایر افراد کافری است که اسلام خون و مالشان را حرام کرده است و می دانید که اگر انفجاری صورت گیرد یا عملیاتی شود باعث کشته شدن این افراد غیر نظامی می شود اما شما آن را منفجر می کنید و باعث کشته شدن آنهمه معصوم الدم و المال می شوید در اینجا درواقع شما قصداً و عمداً مرتکب این جرم بسیار بزرگ و پایمال کردن این حق الناس عظیم شده اید نه تبعاً هر چند در زبان بگوئی که قصد شما فلان کافر بوده نه دیگران، چنین بهانه ای از شما پذیرفته نمی شود، چون عملت زبانت را به دروغ می اندازد و عملت مخالف زبانت است و عملی که اینگونه از روی آگاهی و عمداً و اختیاری صورت گرفته باشد قابل استناد است نه زبانی که به هر سوئی می چرخد … پس باید گناه این جرم بزرگ و تلف کردن عظیم ترین حق الناس را به دوش بکشید و خود را برای پاسخگوئی در دنیا و قیامت آماده کنی.

  • زمانی که گلوله یا موشک و راکت کمانه می کند یا به دلایلی به هدفی که برایش تعیین شده برخورد نمی کند و سبب وارد کردن صدمات انسانی و مالی غیر پیش بینی شده می شود.
  • امکان تاخیر تیر اندازی و صبر به خاطر از دست رفتن فرصت جنگی وجود نداشته باشد

یعنی اگر امکان به تاخیر انداختن حمله و توانائی انتظار کشیدن و درنگ و تأمل كردن وجود داشته باشد که از این طریق به هدف جنگی خود برسیم و دشمن را بدون صدمه زدن به سپر انسانی و مالی مورد هدف قرار دهیم باید چنین کرد و از صدمه زدن به این سپرهای انسانی و مالی دوری کرد.

امام نووی رحمه الله می گوید: اگر کفار اسرای مسلمان و غیره را به عنوان سپر به کار گرفتند، نگاه کن اگر ضرورتی به تیر اندازی به سوی این سپر انسانی وجود نداشته باشد و احتمال رویگردانی از صدمه زدن به این سپر انسانی وجود داشته باشد، تیر اندازی به سوی این سپرهای انسانی مجاز نیست.[39] 

در مورد قلعه ها نیز که در آن مسلمینی وجود دارند که خون و مال آنها حرام است اما با کفار محارب مخلوط و قاطی شده اند ابن قدمه نیز همین دیدگاه را بیان می کند و گوید: اگر در این قلعه ها مسلمینی وجود داشتند و امکان فتح این قلعه بدون صدمه زدن به این مسلمین وجود داشت تیراندازی به سوی آنها مجاز نیست، چون نیازی به کشتن آنها وجود ندارد.[40]

  1. با بررسی اهمیت و وزن هدف از نظر نظامی و اقتصادی و معنوی و جنگ روانی، و با انتخاب دقیق مکان و زمان مناسب برای عملیات، و با تنظیم میزان قدرت تخریبی اسلحه و بمب و مین به کار رفته، بین ضرر خاصی که به آن هدف و دشمن وارد می شود و آنچه که به خاطر زدن آن هدف از دست می دهیم و مسلمین از نظر جانی و مالی و روانی ضرر می کنند موازنه ای شرعیِ دقیق و عینی ایجاد کنند.

اینها شروطی هستند که فقهاء رحمهم الله با دلیل بیان کرده اند و آنچه این فقهاء را جمع کرده است دلایل آنهاست و به قول امام ابراهیم شیرازی رحمه الله در الُمَعُ فی أصولِ الفقهِ، با تکیه بر دلایل واحد می توان ادعای اجماع کرد.[41]

 این تترس بر اساس مصالح مرسله و حالتی استثنائی و خارج از حالت اصلی است که تابع شرایط زمانی و مکانی و میزان توانائی تشیخص داده شده توسط «3ابزار» و مراجع ذی صلاح است، و در هر حال به اندازه ی توانائی از ریختن خونهای معصومی که حرام هستند پرهیز می شود، و چنانچه از روی ناچاری خونی از این سپر انسانی ریخته شد « يَبْعَثُهُمُ اللهُ عَلَى نِيَّاتِهِمْ »[42] روز قيامت، هركس، مطابق نيت خويش، حشر خواهد شد، و ان شاء الله هر کسی که به خاطر مصلحت اسلام و محافظت از دین کامل و دارالاسلام و مسلمین کشته می شود شهید است. باذن الله .

با این وجود ملاک اصلی در تطبیق این شروط به میزان تقوای مجاهد؛ و به کارگیری سعی و تلاش در تشخیص دقیق؛ و احتیاط؛ و دقت نظر در تمام حالتهای مختلف؛ و حساسیت در برخورد با خون و مالهای حرام شده؛ و خودکنترلی شرعی؛ و به آماده سازی برای پاسخگوئی در دادگاه قیامت بر می گردد؛ «فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ وَاسْمَعُوا وَأَطِیعُوا وَأَنفِقُوا خَیْراً لِّأَنفُسِکُمْ» (تغابن/16) پس آن قدر که در توان دارید از خدا پرهیز کنید، و بشنوید و بپذیرید، و اطاعت کنید. و بذل و بخشش کنید،  (انجام این کارها) به سود شما خواهد بود.

«ضَمَان» یا جبران خسارت وارده به سپرهای انسانی و مالی

حالا اگر مسلمانی در مقوله مالکیت و سایر حقوق فردی و اجتماعی دچار انحراف شد و خلاف این دستورات شریعت عمل کرد جهت حفظ مصلحت اجتماعی و عدالت، نهاد اجتماعی « ضَمَان» (تعهد، التزام ، به عهده گرفتن، کفالت[43]، حفظ و حراست) و جبران خسارت وارد عمل می شود و شخص باید در همین دنیا جهت ایجاد و تداوم نظم، امنیت و عدالت اجتماعی پاسخگوی اعمال خودش باشد، و مسئولیت انحراف و نقض تعّهدات اجتماعی خودش را بپذیرد و خسارات وارده را جبران کند.  

درواقع « ضَمَان» همان شیء یا مالی است که در حفظ آن کوتاهی شده و باید خسارتی که وارد شده است جبران شود،[44] این خسارت را باید ضامنی که متعهد شده جبران کند که در اینجا دارالاسلام  تحت حاکمیت«3ابزار»  به همراه شخص ضرر رسان در این مسائل مالی متعهد هستند که دَین خسارت دیده را پرداخت کنند. 

در اینجا با تمرکز بر مساله ی تترس می گوئیم اگر دشمن به کسانی تترس کرد و کسانی را به عنوان سپر انسانی خود قرار داد که شرعاً تیراندازی به سوی آنها حرام است و مسلمین به سوی دشمن تیر اندازی کردند و این سپرهای انسانی هم مورد اصابت قرار گرفتند در این صورت از«ضَمَان» چه چیزی بر آنها لازم می شود و در مجازاتهای دنیوی چه چیزی متوجه آنها می شود؟

  • «ضَمَان» کشتن مسلمانی که به صورت سپر انسانی قرار گرفته است در حالت ضرورت:

فقهاء رحمهم الله در چنین حالت ضرورتی که مصلحت اسلام و دارالاسلام و ارتش بزرگتر از مصلحت حفظ سپر انسانی است از باب دفع مفسده ی بزرگ با احتمال مفسده ی کوچکتر، اتفاق دارند که بر شخص مجاهد تیرانداز و انجام دهنده ی عملیات نه گناهی است و نه مورد مواخذه قرار می گیرد و مسلمانی هم که به عنوان سپر انسانی قرار گرفته است شهادت رزقش شده است.[45]باذن الله . 

با آنکه این مسلمان مجاهد و انجام دهنده ی عملیات که در حالت ضرورت و نیاز به خاطر مصلحت اسلام و دارالاسلام و ارتش مسلمین مجبور و مکره به قتل این سپرهای انسانی شده و مورد مواخذه قرار نمی گیرد و به اتفاق فقهاء قصاص هم نمی شود – چون قصاص با تجویز عملیات و تیراندازی در این حالات سازگار نیست[46] – اما فقهاء رحمهم الله مساله ی «ضَمَان» را مطرح کرده اند، و چنانچه شخص انجام دهنده ی عملیات احتمال دهد که این سپر انسانی کشته می شود و علم داشته باشد و بداند که تیر اندازی او و عملیاتش منجر به قتل شخص مسلمان و اهل ذمه ای می شود که به عنوان سپر انسانی قرار گرفته است مشمول کفارت یا دیه می شود و دیه از بیت المال مسلمین پرداخت می شود چون انجام عملیات در حالت ضرورت بر علیه دشمنی که مسلمین را به عنوان سپر انسانی قرار داده است مصلحت ضروری و قطعی و عام اسلام و دارالاسلام و تمام مسلمین است.

البته در زمینه پرداخت دیه و کفاره هم بین فقهاء 3 دیدگاه به وجود آمده است:

  1. بر تیرانداز و انجام دهنده ی عملیات دیه و کفاره لازم است اگر خون حرام شده ی مسلمانی را بریزد که توسط دشمن به عنوان سپر انسانی قرار گرفته است و او بداند که این سپر انسانی مسلمان است. و این قولمالکی ها[47] و قول شیعیان جعفری و قول راجح شافعی ها [48]و قول مرجوح حنبلی ها[49] و قول الحسن بن زياد از حنفی هاست. [50] 

در این تفسیر به آیاتی اشاره می شود چون آیه ی « وَمَا کَانَ لِمُؤْمِنٍ أَن یَقْتُلَ مُؤْمِناً إِلاَّ خَطَئاً  (هیچ مؤمنی نباید مؤمن دیگری را بکشد مگر از روی خطا)

  •  وَمَن قَتَلَ مُؤْمِناً خَطَئاً فَتَحْرِیرُ رَقَبَةٍ مُّؤْمِنَةٍ وَدِیَةٌ مُّسَلَّمَةٌ إِلَى أَهْلِهِ إِلاَّ أَن یَصَّدَّقُواْ  (‏ کسی که مؤمنی را به خطا کشت باید که برده مؤمنی را آزاد کند و خون‌بهائی هم به کسان کشته بپردازد مگر این که آنان درگذرند ( و از دریافت خون‌بها چشم‌پوشی کنند))
  • –          فَإِن کَانَ مِن قَوْمٍ عَدُوٍّ لَّکُمْ وَهُوَ مْؤْمِنٌ فَتَحْرِیرُ رَقَبَةٍ مُّؤْمِنَةٍ  (اگر هم شخص کشته شده، مؤمن و متعلّق به کافرانی بود که میان شما و ایشان جنگ و دشمنی بود، آزاد کردن برده مؤمنی دیه او است (و دیگر خونبهائی به ورثه کشته داده نمی‌شود))
  • وَإِن کَانَ مِن قَوْمٍ بَیْنَکُمْ وَبَیْنَهُمْ مِّیثَاقٌ فَدِیَةٌ مُّسَلَّمَةٌ إِلَى أَهْلِهِ وَتَحْرِیرُ رَقَبَةٍ مُّؤْمِنَةً  (و اگر کشته، از زمره قومی بود که (کافر بودند و) میان شما و ایشان پیمانی برقرار بود (همچون اهل ذمّه و هم‌پیمانان مسلمانان) پرداخت خونبها به کسان مقتول و آزادکردن بنده مؤمنی دیه او است.)

 فَمَن لَّمْ یَجِدْ فَصِیَامُ شَهْرَیْنِ مُتَتَابِعَیْنِ تَوْبَةً مِّنَ اللّهِ وَکَانَ اللّهُ عَلِیماً حَکِیماً ‏(نساء/91) اگر هم دسترسی (به آزاد کردن برده) نداشت باید (قاتل) دو ماه پیاپی و بدون فاصله روزه بگیرد.  خداوند (این را برای) توبه (شما) مقرّر داشته است، و خداوند آگاه حکیم است ».  البته شخص مجاهد می تواند روزه را برای زمانی که توانائی گرفتن آن را داشته باشد به تأخیر بیندازد.

امام شافعي رحمه الله می گوید:  اگر مشرکی به مسلمانی تترس کرد (و خودش را پشت این مسلمان مخفی کرد و این مسلمان را به عنوان سپر قرار داد) و شخص مجاهد بداند که این شخص سپر شده مسلمان است، و جنگ هم در جریان باشد، و شخص مجاهد بداند که نمی تواند پیروز شود مگر با زدن این شخص مسلمان سپر شده، و این مسلمان سپر شده را بزند و هدف و قصدش کشتن مشرک باشد، اگر این شخص مسلمان سپر شده مورد اصابت قرار گرفت  شخص مجاهد مشمول قصاص نمی شود اما مشمول دیه می شود.[51] امام احمد بن حنبل نیز بر شخص تیر انداز کفاره و بر العاقله ی او دیه را لازم می داند که دو روایت از او وجود دارد.[52]

شیعیان جعفری نیز می گویند: اگر کفار، اسیران مسلمان را سپر قرار دهند، در غیر حال ضرورت، مانند آنکه جنگ برپا نباشد، یا پیروزی بر کفار بدون تیراندازى ممکن باشد و یا وجودشان تهدیدى براى سپاه اسلام به شمار نرود، تیراندازى به سوى آنان جایز نیست و اگر نیرویى بر خلاف دستور، به سمت آنان تیراندازى کند و موجب کشتن مسلمانى شود، در صورت عمدى بودن، کفاره و قصاص بر عهده‌اش ثابت است و اگر از روى خطا باشد، بر ‌عاقله او دیه و بر خودش کفاره ثابت خواهد بود.[53] اما در فرض ضرورت -که کشتن مسلمان جایز است- بر قاتل، قصاص و دیه نیست… مشهور قائل به وجوب کفاره‌اند.[54] البته باز توضیح می دهند که : در اینجا قتل‌ مسلم به خاطر مصالح عالیه اسلام و به خاطر حفظ جان بقیه مسلمین در قانون‌ اسلام تجویز شده است . آنها نیز در حقیقت سرباز اسلامند و در راه خدا شهید شده‌اند منتها باید خونبهای آنان را به بازماندگانشان از بودجه اسلامی‌ بپردازند.[55]

به این شکل طرفداران این دیدگاه، در قتل غیر عمد، شخص انجام دهنده ی قتل از روی خطاء را مشمول حکم عموم آیه می کنند و کفاره و دیه را بر انجام دهنده واجب می کنند[56]  در اینجا شخصی که به خاطر ایمانش خونش معصوم و محافظت شده است کشته شده است و قاتل هم از «اهل الضَمان» است و باید دیه بپردازد همچنانکه اگر توسط  دشمن به این شخص مسلمان تترس هم نمی شد قاتل باید دیه می پرداخت .[57] 

علاوه بر این، انجام این ضرورت که «تُقَدَّرُ الضَّرُورَاتُ بِقَدْرِهَا» به اندازه ی  مشخص شده و محدود جهت رفع ضرورت انجام می شود، برای رفع مواخذه است نه برای نفی«ضَمَان» و جبران خسارت؛ مانند خوردن مال دیگران زمانی که شخص در مخمصه قرار گرفته است، در اینجا به او رخصت داده شده است که از این مال بخورد اما بر او «ضَمَان» و جبران خسارت واجب می شود. [58]

در مورد تترس کفار محارب به  کفار اهل ذمه و معاهد و مستأمن دارالاسلام  نیز باز به دلیل حرمت عهد، خون و مال آنها نیز مثل مسلمین محافظت شده است و با خون و مال آنها همچون مسلمین برخورد می شود . اگر مسلمانی آنها را در این حالت ضرورت بکشد به نسبتی که در شریعت برای غیر مسلمین آمده است کفاره و دیه بر مسلمان مجاهد واجب می شود .[59]

امام نووی رحمه الله می گوید: اگر کفار به اهل ذمه ای یا مستأمن یا برده ای تترس کنند (و اینها را به عنوان سپر انسانی خودش قرار دهند)، حکم در جواز تیر اندازی و دیه و کفاره است، همچنانکه ذکر کردیم، اما در جائی که دیه واجب می شود برای برده هم قیمتش واجب می شود.[60]

امام شافعی رحمه الله می گوید: اگر در دارالحرب مسلمانی مستأمن یا اسیر یا کافری که مسلمان شده است توسط مسلمین مورد هدف قرار گیرد، [و قاتل ندانست که این شخص مسلمان است] بر قاتل آزاد کردن برده واجب است نه دیه، و اگر او را دید و مکانش را شناخت و در حالی که در حالت ضرورت و اضطرار قرار دارد و مجبور به تیر اندازی شد و چنین شخصی را کشت، باید دیه و کفاره بدهد، و اگر به عمد او را مورد هدف قرار داد و می دانست که چنین شخصی مسلمان است و نه به خاطر ضرورت یا از روی خطأ به سوی او تیر انداخت و به عمد او را کشت، چنین قاتلی باید قصاص شود.

اگر مشرکی این مسلمان را به عنوان سپر انسانی مورد استفاده قرار داد و شخص مجاهد می دانست که این شخص سپر شده مسلمان است و رویاروئی جنگی هم اتفاق افتاده است و هیچ راهی جز هدف قرار دادن این مسلمان سپر شده ندارد و به قصد کشتن کافر آن را بزند، اگر به مسلمان سپر شده برخورد کرد قصاص را از او دور می کنیم و مشمول قصاص نمی شود و بر او دیه واجب می شود؛ تمام این زمانی است که در دارالکفر مشرکین یا در صف آنها اتفاق بیافتد….

   در دارالاسلام چنانچه شخصی مسلمان به صورت غیر عمد به قتل برسد بر قاتل دیه و آزاد کردن برده واجب است اما اگر مسلمانی به صورت غیر عمد در دارالحرب کشته شود که اسلام در آن ظاهر و آشکار نیست بر قاتل تنها آزاد کردن برده واجب است نه دیه.[61]

  • قول دوم می گوید که بر تیرانداز و انجام دهنده ی عملیات تنها کفاره واجب است نه دیه. که اینهم قول مرجوح شافعی ها[62] و قول راجح حنبلی ها [63]و قول امام الثوري[64] و در روایتی قول صحیح شیعیان جفری[65] در هنگام ضرورت است.

البته عده ای از پیروان این دیدگاه از شافعی ها می گویند که اگر شخص نداند که این سپر انسانی مسلمان است و بعد برایش روشن شود که مسلمان است تنها باید کفاره بدهد و” اگر بداند که این سپر انسانی مسلمان است هم باید دیه بدهد هم کفارة “. فَإِنْ قُتِلَ ضَمِنَهُ قَاتِلُهُ بِالدِّيَةِ والْكَفَّارَةِ إِنْ عَرَفَ أَنَّهُ مُسلِمٌ”.[66] امام ابوبکر محمد بن هارون رویانی رحمه الله هم همین را روایت می کند و می گوید : اگر به سوی قلعه یا مکانی چیزی پرتاب کرد و بر اثر این پرتاب و تیر اندازی او مسلمانی کشته شد، اگر نداست که در آن مسلمانی وجود دارد تنها کفاره بر او واجب می شود اما اگر دانست که در آن مسلمانی هست دیه و کفاره بر او واجب می شود.[67]

کفاره از الکفر (پوشاندن و پنهان کردن)گرفته شده است؛ و کفارة یعنی گناه را می پوشاند و پنهانش می کند[68] و کفاره ی قتل مسلمان هم : آزاد کردن برده ی مومنی است و اگر پیدا نکرد یا نتوانست روزه گرفتن دو ماه پشت سر هم  است که نمی توان با طعام دادن به دیگران برای این روزه جایگزین درست کرد.[69]  

این دسته هم باز با استناد به همان آیه ی « … فَإِن کَانَ مِن قَوْمٍ عَدُوٍّ لَّکُمْ وَهُوَ مْؤْمِنٌ فَتَحْرِیرُ رَقَبَةٍ مُّؤْمِنَةٍ  … » (نساء/91) می گویند در این آیه اشاره ای به دیه نشده است به همین دلیل بر کسی که سپر انسانی را به قتل رسانده است کفاره واجب است نه دیه[70].

اما اگر دقت کنیم متوجه می شویم که در این آیه مراد شخصی است که مسلمان شده است و به دارالاسلام مهاجرت نکرده و در دارالکفر به قتل می رسد یا در جنگهای این کفار کشته می شود که در واقع بخشی از ارتش کفار است و اگر توسط مسلمین کشته شود دیه ای ندارد چون حرمت کسی که ایمان آورده و مهاجرت نکرده است ناچیز است.[71] و در المغنی هم آمده است که در حالت ضرورت کشتن مسلمانی که در دارالحرب زندگی کرده و توسط همین کفار به عنوان سپر انسانی قرار می گیرد مباح است. [72]  با این وجود با آنکه چنین مومن مجاهدی به خاطر این قتل و مباح بودن آن مورد مواخذه قرار نمی گیرد اما باز مشمول «ضَمَان» و جبران خسارت می شود. 

  • قول سوم هم می گوید: که بر مجاهد انجام دهنده ی عملیات نه کفاره ای وجود دارد و نه دیه ای که این قول مختص به حنفی ها[73] آنهم غیر از امام الحسن بن زياد[74] و مختص به دسته ای از شیعیان 12 امامی [75] و امام القرطبی[76] است. و مالکی ها نیز می گویند اگر تیر انداز نداند که این سپر انسانی مسلمان است باز مشمول دیه و کفاره نمی شود. [77]

این دسته از عزیزان استدلال عقلی می آورند که جهاد فی سبیل الله فرض است و هر چه که فرض باشد مشمول غرامات و جریمه نمی شود … چون واجب بودن «ضَمَان» و جبران خسارت مانع اقامه ی فرض می شود؛ چون شخص مجاهد از ترس واجب بودن«ضَمَان» و جبران خسارت از انجام فرض امتناع و سرپیچی می کند و پذیرفتن چیزی که مانع اقامه ی واجبی می شود متناقض است و با آن فرض قتال ساقط نمی شود و این دلیل بر آن است که «ضَمَان» ساقط است.[78] 

با این وجود شخص مجاهدِ انجام دهنده ی عملیات شخصی را کشته است که ریختن خونش حرام است و با استناد به دلایل نقلی از قرآن و سنت صحیح بابت این قتل غیر عمد مشمول «ضَمَان» و جبران خسارت می شود همچنانکه اگر در غیر دارالحرب مرتکب این عمل می شد مشمول «ضَمَان» و جبران خسارت می شود و باید دیه پرداخت شود، حالا در حالت عادی عاقله ی خود شخص باید دیه را پرداخت کند و در حالت ضرورت جنگی بیت المال مسلمین متعهد و ملزم و ضامن پرداخت این دیه و جبران خسارت است. 

دوست دارم در این زمینه توضیحات بیشتری را خدمت برادران و خواهران مومنم ارائه دهم که پاسخ به «نیاز روز» ما در «وضع موجود» است.

الله تعالی می فرماید: إِنَّ الَّذِینَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلآئِکَةُ ظَالِمِی أَنْفُسِهِمْ قَالُواْ فِیمَ کُنتُمْ  (بیگمان کسانی که فرشتگان ( برای قبض روح در واپسین لحظات زندگی) به سراغشان می‌روند و ( می‌بینند که به سبب ماندن با کفّار در کفرستان ، و هجرت نکردن به سرزمین ایمان) بر خود ستم کرده‌اند، بدیشان می‌گویند: کجا بوده‌اید ( که اینک چنین بی توشه مرده‌اید و بدبخت شده‌اید؟) قَالُواْ کُنَّا مُسْتَضْعَفِینَ فِی الأَرْضِ  (عذرخواهان ) گویند: ما بیچارگانی در سرزمین (کفر) بودیم  (ونتوانستیم به قوانین شریعت عمل کنیم. چون به عنوان مثال در دارالکفرهای سکولاریستها اصلاً نمی توان به قوانین شریعت الله در اداره ی زندگی اجتماعی و حکومتی و … عمل کرد. فرشتگان بدیشان)) قَالْوَاْ أَلَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللّهِ وَاسِعَةً فَتُهَاجِرُواْ فِیهَا  (گویند: مگر زمین خدا وسیع نبود تا در آن کوچ کنید؟) فَأُوْلَئِکَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَسَاءتْ مَصِیراً ‏(نساء/97) جایگاه آنان جهنم است، و چه بد جایگاهی و چه بد سرانجامی!‏

ابن کثیر رحمه الله می گوید: این آیه ی کریمه عام است در مورد تمام کسانی که در میان مشرکین (سکولاریستها) اقامت داشته باشند در حالی که قادر به هجرت باشند و توانائی برپای داشتن دین را نداشته باشند؛ چنین شخصی به اجماع (فقهاء) به نفس خودش ظلم کرده و مرتکب حرام شده است[79] بر پا داشتن دین هم تنها شامل اعمال خاص فردی چون نماز و روزه و حج نمی شود بلکه برپا داشتن دین یعنی بر پا داشتن تمام دین با هر 4 معنی و مفهومش، یعنی اسلام کامل با تمام محتویات آن. الان یا شخص 1- آگاهانه 2- عمداً 3- به میل خودش بخشی از اسلام را انجام نمی دهد و دچار جرم می شود و خودش را به اندازه ی جرمش مستحق آتش جهنم می کند، یا اینکه به میل خودش در دارالکفرها می مانند و 1- آگاهانه 2- عمداً  خود را در جایگاهی قرار می دهند که بالاجبار مجبور به ترک بخشهائی از دین اسلام و عمل بر اساس قوانین غیر اسلامی و بخصوص قوانین سکولاریستها (مشرکین) می شوند و به این شکل اینها نیز قادر به عمل به بخشی از اسلام نمی شوند و مجبور به انجام قوانینی غیر از قوانین شریعت الله شده و مرتکب جرم می شوند و خودشان را به به اندازه ی جرمشان مشمول آتش و عذاب جهنم می کنند. فَأُوْلَئِکَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَسَاءتْ مَصِیراً ‏(نساء/97)

رسول الله صلی الله علیه وسلم نیز جهت جلوگیری از این ظلم بزرگِ در حق شخص و دارالاسلام می فرماید:

  • لاَ تَسْتَضِيئُوا بِنَارِ الْمُشْرِكِينَ[80] از آتش سکولاریستها (مشرکین) به خود روشنایی نکنید. یعنی فاصله ی خود با جوامع سکولار را رعایت کنید و به گونه ای نباشد که آتش آنها بتواند محل سکونت شما را روشن کند. 
  • لَا تُسَاكِنُوا الْمُشْرِكِينَ وَلَا تُجَامِعُوهُمْ فَمَنْ سَاكَنَهُمْ أَوْ جَامَعَهُمْ فَهُوَ مِثْلُهُمْ [81] در لفظی دیگر «فليس منا [82]»  در میان سکولاریستها (مشرکین) سکونت نکنید و در جمع آنان وارد نشوید، پس هر کسی در میان آنها سکونت کرد یا در جمع آنها حظور پیدا کرد؛ مانند آنان است. و در لفظی دیگر: از ما نیست.
  • من جامعَ المشرِكَ وسَكنَ معَهُ فإنَّهُ مثلُهُ [83] هر کس با مشرک باشد و در کنار او سکونت کند و زندگی کند مانند او است.
  • أَنَا بَرِيءٌ مِنْ كُلِّ مُسْلِمٍ يُقِيمُ بَيْنَ أَظْهُرِ الْمُشْرِكِينَ [84] من از هر مسلمانی که در بین سکولاریستها (مشرکین) اقامت داشته باشد، برائت می جویم.

امام الذهبي رحمه الله  می گوید : ظاهر این حدیث عمومی است و تمام کسانی را که اختیاراً و به میل خودشان با مشرکین یکجا می شوند و با آنها سکونت می کنند را در بر می گیرد و مشمول کسانی که ناتوان از هجرت باشند یا در حالت ضرورت و اضطرار قرار گرفته باشند نمی شود .[85]  به این شکل این احادیث کسانی را خطاب قرار می دهد که در دارالکفر تحت حاکمیت سکولاریستها (مشرکین) زندگی می کنند و توان هجرت به دارالاسلام را نیز دارند اما هجرت نمی کنند.[86]

بر این اساس بود بعد از تشکیل دارالاسلام مدینه کسانی از صحابه رضی الله عنه زمانی که می خواستند به رسول الله صلی الله علیه وسلم بیعت دهند یکی از مفاد بیعتشان این بود که از دارالکفر تحت حاکمیت سکولاریستها جدا شوند:

 چنانچه جریر رضی الله عنه می گوید که در مفاد بیعت رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود: أُبَايِعُكَ عَلَى أَنْ تَعْبُدَ اللَّهَ وَتُقِيمَ الصَّلاَةَ وَتُؤْتِيَ الزَّكَاةَ وَتُنَاصِحَ الْمُسْلِمِينَ وَتُفَارِقَ الْمُشْرِكِينَ.[87] با تو بیعت می کنم، بر این شرط که خدا را بپرستی و نماز را برپا داری و زکات بدهی و خیرخواه و نصییحتگر مسلمان باشی و از سکولاریستها (مشرکین) دوری کنی.

یا رسول الله صلی الله علیه وسلم به مُعاويَة بن حَيْدَة القُشيريّ رَضِي اللهُ عنه در مفاد بیعت می فرماید:

  1. أن تقولَ أسلَمتُ وَجْهِيَ لله،/… اینکه بگویی خاص برای الله اسلام آورده ام
  2. 2-     وَتَخَلَّيْتُ، / و دل را غیر از او [ شرک و طواغیت و هر آنچه غیر از الله و قانون شریعتش هست] خالی گردانی،
  3. وتُقيمَ الصلاةَ،/ و نماز بگذاری
  4. 4-     وتُؤْتيَ الزَّكاةَ. / و زکات را بدهی
  5. كُلُّ مسلمٍ على مسلم مُحَرَّمٌ،/ و خون و حق هر مسلمانی بر مسلمان دیگر حرام است
  6. 6-     أَخَوانِ نصيرانِ، / برادران یاری دهنده یکدیگرند
  7. 7-     لا يقبلُ اللَّهُ عزَّ وجلَّ من مُشرِكٍ بعدَ ما أسلَم عملاً أو يُفَارِقَ المشرِكينَ إلى المسلِمينَ.[88] و الله از هیچ سکولار (مشرکی) که مسلمان شده است عملی را قبول نمی کند، تا اینکه از سکولاریستها (مشرکین) بسوی مسلمین جدا نشود.

رسول الله صلی الله علیه وسلم برای قبایلی از مشرکین که قصد داشتند ایمان بیاورند یکی از مفاد بیعت را جدائی از مشرکین و دارالکفر تحت حاکمیت سکولاریستها بیان می کرد به عنوان مثال در نامه ای که به بنی زهیر فرستاده بود یکی از مفاد آن فاصله گرفتن و جدائی از جوامع سکولار و سکولاریستها «وفارَقتُمُ المشرِكينَ» یا «وَفَارَقُوا الْمُشْرِكِينَ» است. [89] 

این هجرت از دارالکفر تحت حاکمیت سکولاریستها به  سه مکان انجام می شود؛

  1. دارالاسلام
  2. در صورت عدم توانائی به ملحق شدن به دارالاسلام به دلیل «إِلَّا عَلَىٰ قَوْمٍ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَهُمْ مِيثَاقٌ»(انفال/72) به مکانی مجزا از سکولاریستها چون مکان تحت حاکمیت جماعت پارتیزانی ابوبصیر الکوردی رضی الله عنه در ساحل دریاری سرخ هجرت و جهاد کردن
  3. 3-     و یا در بدترین حالت و در صورت عدم وجود، و یا عدم توانائی در ملحق شدن به این دو مکان به دارالکفر تحت حاکمیت کفار اهل کتاب چون حبشه نصرانی هجرت کردن.

حالا عده ای وجود خواهند داشت که خودشان را مسلمان می نامند اما تحت حاکمیت کفار سکولار زندگی می کنند که اینها دو دسته هستند:

  1. دارودسته ی منافقین یا سکولار زده ها  که الله تعالی به صراحت می فرماید: یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ لاَ تَتَّخِذُواْ الْکَافِرِینَ أَوْلِیَاء مِن دُونِ الْمُؤْمِنِینَ أَتُرِیدُونَ أَن تَجْعَلُواْ لِلّهِ عَلَیْکُمْ سُلْطَاناً مُّبِیناً ‏(نساء/144) ای کسانی که ایمان آورده‌اید ! کافران را به جای مؤمنان به سرپرستی نگیرید. مگر می‌خواهید حجّت و برهان آشکاری علیه خود به دست خدا دهید (بر این که شما هم جزو منافقانید؟).‏

پس تنها منافقین و دارودسته ی منافقین کفار را به سرپرستی می گیرند و به چنین خفتی راضی هستند و برایش تلاش می کنند. مگر نمی بینید که در ماهواره ها و فضای مجازی به نام اسلام و مسلمانی و اهل سنت و شیعه چگونه برای دارالکفری سکولار دست و پا می شکنند؟

  • عده ای از مومنین باز وجود خواهند داشت که توانائی هجرت از دارالکفر تحت حاکمیت سکولاریستها به این سه مکان را ندارند و جزو دارودسته ی منافقین نیستند بلکه مومنینی هستند که: إِلاَّ الْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاء وَالْوِلْدَانِ لاَ یَسْتَطِیعُونَ حِیلَةً وَلاَ یَهْتَدُونَ سَبِیلاً  (نساء /98) مگر بیچارگانی از مردان و زنان و کودکانی که کاری از آنان ساخته نیست و راه چاره‌ای نمی‌دانند.‏ اینها با مشکلات زیادی باید دست و پنجه نرم کنند .

چون کسانی که ایمان آورده اند و مهاجرت نکنند و مومنین را به عنوان سرپرستان خود انتخاب نکنند و سپس جهاد نکنند: إِلاَّ تَفْعَلُوهُ تَکُن فِتْنَةٌ فِی الأَرْضِ وَفَسَادٌ کَبِیرٌ ‏(انفال/73) اگر چنین نکنید فتنه و فساد عظیمی در زمین روی می‌دهد.‏

عبد الرزاق الصنعاني رحمه الله از معمر رحمه الله و او هم از کلبی رحمه الله در مورد این آیه روایت می کند که کسانی از مشرکین می آمدند و می گفتند نه با کفار اهل کتاب باشید و نه با مسلمین، که الله تعالی به این مسلمین امر می کند یا باید خودشان را داخل مسلمین جای بدهند و یا به کفار ملحق شوند.[90] 

در اینجا راه سومی در جلو پای مومنین قادر به هجرت وجود ندارد غیر از فتنه و فساد بزرگ. یکی از این فسادهای بزرگ متوجه زندگی عادی خود این اشخاص غیر مهاجر و ساکن در میان سکولاریستها می شود، چون در قول و عمل مجبور به تقیه و پنهان کاری و خودسانسوری خواهند شد. چون قانون شریعت الله چیزی می گوید و قانون سکولاریسم چیز دیگری را از آنها درخواست می کند و اینها مجبور به کنار گذاشتن قوانین شریعت الله و تبعیت از قوانین سکولاریستی هستند.

الله تعالی می فرماید: لاَّ یَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْکَافِرِینَ أَوْلِیَاء مِن دُوْنِ الْمُؤْمِنِینَ (مؤمنان نباید مؤمنان را رها کنند و کافران را به جای ایشان به سرپرستی گیرند) وَمَن یَفْعَلْ ذَلِکَ فَلَیْسَ مِنَ اللّهِ فِی شَیْءٍ  (و هر که چنین کند (رابطه او با خدا قطع است) و بهره ای در چیزی از خدا برای او نیست ) إِلاَّ أَن تَتَّقُواْ مِنْهُمْ تُقَاةً  (آل عمران/28) مگر آن که خویشتن را از ایشان مصون دارید.

یکی دیگر از این فسادهای عظیم ماندن در دارالکفر تحت حاکمیت سکولاریستها – علاوه بر عدم توانائی عمل به تمام قوانین شریعت الله و عواقب اخروی آن-  کشته شدن مومنین توسط مومنین است که در تلف کردن حق الناس فسادی بالاتر از این وجود ندارد.

در سنت آمده است که: رسول الله صلی الله علیه وسلم سریه ای را به سوی خَثْعَم فرستاد که عده ای مسلمان نیز در میان آنها وجود داشتند اما مسلمین از وجود اینها بی خبر بودند به همین دلیل تعدادی از آنها به قتل رسیدند. رسول الله صلی الله علیه وسلم به پرداخت نصف دیه برای هر یک امر کرد « فَأَمَرَ لَهُمْ بِنِصْفِ الْعَقْلِ » و فرمود: أَنَا بَرِيءٌ مِنْ كُلِّ مُسْلِمٍ يُقِيمُ بَيْنَ أَظْهُرِ الْمُشْرِكِينَ ‏”‏ ‏.‏ قَالُوا يَا رَسُولَ اللَّهِ لِمَ قَالَ ‏”‏ لاَ تَرَاءَى نَارَاهُمَا ‏‏[91] من از هر مسلمانی که در میان سکولاریستها(مشرکین) اقامت می‌کند بیزار هستم، گفتند: ای رسول خدا چرا؟ فرمود: دیده نشود آتش آن دو.

 یعنی چنان محل سکونت و فاصله ی مسلمانان از محل سکونت سکولاریستها (مشرکان) دور باشد که اگر شب هریکی در لشکر خود آتش روشن کند، آتش یکدیگر را نبینند. در اینجا بری بودن از آنها یعنی بری بودن از مسئولیت در برابر آنها و بری بودن از پرداخت حقوق آنها و مسائلی از این دست نه بری بودن از ایمان و اسلام و مسلمانی آنها.

امام شافعی رحمه الله نیز همین روایت را می آورد[92] و امام بیهقی رحمه الله هم در السنن الكبرى از زبان امام شافعی رحمه الله  بیان می کند که رسول الله صلی الله علیه وسلم هر چه به هر کدام از اینها پرداخت کرد به میل و دلبخواهی خودش بود، و به آنها یاد داد که او از هر مسلمانی که در دارشرک با مشرکین سکونت می کند بری است و به آنها  یاد داد که در صورتی که کشته شوند نه مشمول دیه می شوند و نه حق قصاص دارند .[93]

ابن قیم رحمه الله می گوید: بعضی از اهل علم می گویند: بعد از آگاهی بر اسلامشان برای آنها امر به نصف «العقل» شده است، چون آنها با ماندن میان کفار به این جایگاهی که به آن رسیده اند کمک کرده اند و یاری رسانده اند، اینها مثل کسی هستند که به خاطر جنایت خودش و جنایت دیگری مرده است، و این رأی جداً نیکوست.[94]

علت اینکه به آنها نصف دیه داده شده است چون آنها با چنگ زدنشان به سجده ظاهراً مسلمان هستند، اما زمانی که با سکولاریستها ساکن شدند و هجرتی که بر آنها واجب شده است را ترک کردند و با سکونت در دارالکفر خودشان را معرض کشته شدن توسط مسلمین قرار دادند، اینها و تمام کسانی که در میان کفار و بخصوص کفار سکولار تردد می کنند و می دانند که ممکن است همچون کفار مورد هدف قرار گرفته و کشته شوند؛ چنین اشخاصی – همچنانکه در حدیث آمده است – تنها نصف دیه به آنها تعلق می گیرد.

دسته ی دوم کسانی از مسلمین هستند که هجرت کرده اند و ساکنین دارالاسلام هستند و در جهاد بر اثر خطاء کشته می شوند که ظاهر آیه ی « وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ أَن يَقْتُلَ مُؤْمِنًا إِلَّا خَطَأً ۚ وَمَن قَتَلَ مُؤْمِنًا خَطَأً فَتَحْرِيرُ رَقَبَةٍ مُّؤْمِنَةٍ وَدِيَةٌ مُّسَلَّمَةٌ إِلَىٰ أَهْلِهِ إِلَّا أَن يَصَّدَّقُوا ۚ» (نساء/92) می رساند که باید «دِيَةٌ مُّسَلَّمَةٌ» دیه ی کامل پرداخت شود.

در این زمینه می توان به داستان کشته شدن پدر حذیفه بن الیمان رضی الله عنهما اشاره کرد که الیمان رضی الله عنه با آنکه پیری فرتوت بود[95] در جنگ احد شرکت کرد و مسلمانان خیال کردند جزو ارتش کفار سکولار است و ناآگاهانه او را کشتند[96]حذیفه برای قاتلان پدرش آمرزش خواست و چون رسول خدا خواست خونبهای او را از بیت المال بپردازد، حذیفه آن را بخشید.[97]  در اینجا واضح است که مسلمانی به دلیل جهل کشته شده است و شخص مجاهد قاتل در حالتی اضطراری و ضرورت جهت حفظ مصلحت دین و دارالاسلام و مسلمین قرار گرفته است و نمی دانست که این شخص جزو مسلمین است و این جهل مانع پرداخت دیه نشد و آیه نیز واضح و صریح پرداخت دیه و کفاره را در زمان وقوع قتل غیر عمد و خطأ بیان کرده است.

امام شافعی رحمه الله می گوید: پدر حذیفه بن الیمان پیر مرد کهنسالی بود که برای اینکه شهید شود «فَخَرَجَ يَتَعَرَّضُ لِلشَّهَادَةِ» در جنگ احد شرکت کرد که توسط مسلمین به خطأ کشته شد و رسول الله صلی الله علیه وسلم بر پرداخت دیه ی آن قضاوت کرد. فَقَضَى النَّبِيُّ – صلى الله عليه وسلم – بِدِيَتِهِ. [98]

الحاکم رحمه الله نیز در المستدرکش از محمود بن لبید رحمه الله نقل می کند که : بعد از آنکه رسول الله صلی الله علیه وسلم به سوی احد حرکت کرد الیمان بن حُسَيْلُ بْنُ جَابِر  و ثَابِتَ بْنَ وَقْشِ بْنِ زَعُورَاءَ رضی الله عنهما در میان زنان و کودکان مانده بودند. اینها که پیرهای کهنسالی بودند یکی رو به آن یکی کرد و گفت: نگاه نمی کنی؟ قسم به الله برای هر یک از ما جز به اندازه ی تشنگی یک الاغ از عمرش نمانده است (فَوَاللهِ مَا بَقِيَ لِوَاحِدٍ مِنَّا مِنْ عُمْرِهِ إِلَّا كَظَمَإِ حِمَارٍ / الاغ مشهور است که تشنگی را مدت زمان کمتری تحمل می کند برخلاف شتر که مدت زمان بیشتری می تواند تشنگی را تحمل کند. در اینجا کنایه از آن است که مدت کمی از عمر ما مانده است) بدون شک ما امروز یا فردا به انتها می رسیم و باید برویم پس چرا اسلحه هایمان را برنداریم و به رسول الله صلی الله علیه وسلم ملحق نشویم؟ امید است که به همراه رسول الله صلی الله علیه وسلم الله شهادت را رزقمان کند. لَعَلَّ اللهَ أَنْ يَرْزُقَنَا الشَّهَادَةَ مَعَ رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ.

این دو نفر به این شکل به ارتش رسول الله صلی الله علیه وسلم وارد شدند و کسی آنها را نمی شناخت که در نتیجه  ثَابِتَ بْنَ وَقْش رضی الله عنه توسط مشرکین به قتل رسید و الیمان بن حُسَيْلُ رضی الله عنه نیز توسط مسلمین به خطأ کشته شد. که رسول الله صلی الله علیه وسلم خواست دیه ی الیمان رضی الله عنه را بدهد « فَأَرَادَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ أَنْ يَدِيَهُ » اما حذیفه رضی الله عنه دیه ی پدرش را به مسلمین بخشید.[99]

پرداخت دیه هم بر عهده ی «العاقلة» و بر اساس «الأقرب فالأقرب» است که نمایانگر نوعی تکلیف و مسئولیت اجتماعی خانواده و سایر نهادهای اداری و اجرائی دارالاسلام در قبال همدیگر است. امام شافعی رحمه الله می گوید: در میان اهل علم مبنی بر اینکه رسول الله صلی الله علیه وسلم بر عاقله پرداخت دیه را حکم داد مخالفی را نمی شناسم و در این زمینه بیشتر از یک حدیث وجود دارد و احادیث در این زمینه جداً زیاد هستند.[100]

حالا اگر «عاقله» ی کنونی مجاهدی نتوانست این مقدار از دیه را پرداخت کند  و یا برده ای را آزاد کند پس شخص مجاهد دوماه پشت سر هم باید روزه بگیرد:  فَصِيَامُ شَهْرَيْنِ مُتَتَابِعَيْنِ (نساء/92)

حالا در میان گروههای مسلح متفرق – که اکثراً به فهم و فقه شرعی و به روز شده ی جهاد عاجز بوده و مسبب مصیبتهای متعددی برای خود و سایرین و سدی در برابر جهاد صحیح بوده اند-  عده ای وجود دارند که نمی توانند منکر پرداخت این شوند اما می گویند آن دسته ای هم که قادر به پرداخت این دیه هستند نباید این مال را به صاحب خون بدهند چون این صاحب خون بر آنها واجب است که همین مال را برای جهاد پرداخت کنند، پس این مال باید به گروه خودشان داده شود و در میان گروه و حزب خودشان تقسیم شود!

در واقع اگر دقت کنیم : به این شکل هم مومنین و انسانهای معصوم الدم  اکثراً به ناحق توسط این احزاب و گروههای متفرق خونشان ریخته می شود و هم به ناحق مالشان گرفته می شود و اکثراً همین گروههای متفرق باعث غرق شدن خود و سایر مسلمین و یا حداقل باعث نابودی جهاد در سرزمین محل رویش خود شده اند.

ابن عباس رضی الله عنهما در مورد داستان سیدنا یونس علیه السلام می گوید که کشتی پر از کالا بود به همین دلیل قرعه کشی کردند و یونس علیه السلام در آن قرعه کشی شرکت کرد و بازنده شد. الله تعالی می فرماید: إِذْ أَبَقَ إِلَى الْفُلْکِ الْمَشْحُونِ (صافات/140) ‏زمانی، او به سوی کشتی پر (از مسافر و کالا) گریخت. فَسَاهَمَ فَکَانَ مِنْ الْمُدْحَضِینَ (صافات/141) یونس در قرعه‌کشی شرکت کرد و از جمله کسانی شد که قرعه به نام ایشان درآمد. ( پس به دریا انداخته شد).‏

وضعیت بسیاری از گروههای مسلح متفرق در زمان ما به این گونه است، یا باید به بهانه ی اینکه این گروههای متفرق انسانهای خوب و مومنی هستند آنها را تحمل کنید و کل جامعه و جهاد را به نابودی و غرق شدن می کشانید، همچنانکه بارها و بارها از اندلس گرفته در غربی ترین منطقه ی دارالاسلام تا ترکستان شرقی و هند و خراسان و اندونزی در شرقی ترین نقطه ی دارالاسلام آن را تجربه کرده ایم یا اینکه جهت نجات کشتی جهاد و جامعه ی مسلمین این گروههای متفرق که از «3ابزار» فرار کرده اند را بیرون می اندازیم . غیر از این راه سومی وجود ندارد.

مورد دیگری که لازم است به دقت در مورد آن تأمل شود ریخته شدن خون شخص مسلمان به خاطر تأویل اشتباه از منابع فقهی و بخصوص از قرآن و سنت است. در چنین حالتی که شخص مسلمان همچون اسامه بن زید رضی الله عنهما به خاطر تأویل اشتباه، شخصی که «لا اله الا الله» را بر زبان رانده بود کشت، و حرامی را با تأویل اشتباه حلال کرده بود، مشمول «ضَمان» نشد و دیه ای پرداخت نکرد. امام الزهری رحمه الله در این زمینه ی خون و مال و فَرجی که با تأویل قرآن صدمه می بینند اتفاق سلف را می آورد که مشمول «ضَمان» نمی شوند. اهل بغی بر اهل عدل شورش کرده و فتنه  به پا کرده اند و برای اعمال خود تأویل دارند و حرام الله را با تأویل اشتباه حلال کرده اند – مثل خوارج و غیره- مشمول «ضَمان» نمی شوند. امید است اینها مشمول رحمت الله شوند چون:

  •  همچنانکه  در قرآن آمده است: رَبَّنَا لاَ تُؤَاخِذْنَا إِن نَّسِینَا أَوْ أَخْطَأْنَا (بقره/286)  پروردگارا ! اگر ما فراموش کردیم یا به خطا رفتیم، ما را (بدان) مگیر ( و مورد مؤاخذه و پرس و جو قرار مده)
  • و الله تعالی می فرماید: وَلَیْسَ عَلَیْکُمْ جُنَاحٌ فِیمَا أَخْطَأْتُم بِهِ (احزاب/5) هر گاه در این مورد اشتباه کردید (و به خطا رفتید) گناهی بر شما نیست
  • و رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید : إنَّ اللهَ تعالى وُضِعَ عن أُمَّتي الخطأَ ، و النسيانَ ، و ما اسْتُكرِهوا عليه.[101] الله تعالی از امّت من [مسؤوليت و تكليف در برابر] خطا و فراموشى و آنچه بدان مجبور شده اند برداشته شده است.

 در این صورت برخلاف کفار، مسلمین در الخطأ والنسيان مشمول عفو شده اند. باذن الله.

با آنکه قتال دفع بسیار مهمتر و مشقت بارتر از قتال الفتنة است با این وجود نمی توان با قیاس به قتال الفتنة گفت که در قتال دفع هم مسئولیت و تکلیفی متوجه قاتلین مسلمین نمی شود، چون مناط و به اصطلاح علتی که اهل بغی از مسلمین را مشمول دیه نمی کند تأویل خطأ و اشتباه از شریعت و مسلمین و حاکمیت دارالاسلام است در حالی که در قتل عامهای کورکورانه و عشوائی کنونی نوعی آگاهی دقیق و عمدی و اختیاری بودن بر اساس این آگاهی وجود دارد.

  • «ضَمَان» در حالتی که ضرورت رفع شده و ضرورتی وجود ندارد و شخص به خاطر «نیاز» جنگ مرتکب کشتن سپر انسانی از مسلمین شود

در اینجا هم باز فقهاء همان قول سابق را دارند و غیر از حنفی ها [102] (که امام الحسن بن زياد حنفی هم باز با اتفاق سایر فقهاست[103]) تمام فقهای مالکی و شافعی و حنبلی[104] و اوزاعی و لیث[105] و جعفری ها[106] بر این باورند که شخص تیر انداز و انجام دهنده ی عملیات که خون مسلمانی را در غیر حالت ضرورت ریخته است گناهکار و مجرم است، چون اقدام به قتل مسلمان حرام است و ترک قتل کافر جایز است، و نمی توان با توصل به امر حرام و محظوری یک امر مباح را انجام داد، حالا چه رسد به روح یک مسلمان. [107]

به عنوان مثال زمانی که سکولاریستهای (مشرکین) قریش مانع حضور حجاج دارالاسلام به مکه می شوند الله تعالی می فرماید: وَلَوْلَا رِجَالٌ مُّؤْمِنُونَ وَنِسَاءٌ مُّؤْمِنَاتٌ لَّمْ تَعْلَمُوهُمْ أَن تَطَئُوهُمْ فَتُصِيبَكُم مِّنْهُم مَّعَرَّةٌ بِغَيْرِ عِلْمٍ ۖ لِّيُدْخِلَ اللَّهُ فِي رَحْمَتِهِ مَن يَشَاءُ ۚ لَوْ تَزَيَّلُوا لَعَذَّبْنَا الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْهُمْ عَذَابًا أَلِيمًا (فتح/25) اگر مردان و زنان مؤمنی را لگدمال نمی‌کردید که ( در میان آنان هستند و) شما ایشان را نمی‌شناسید و از این راه عیب و عار و زیان و ضرری ناآگاهانه به شما نمی‌رسید ( خداوند هرگز مانع این جنگ نمی‌شد . دست شما را از ایشان کوتاه کرد) تا خدا هر که را بخواهد غرق رحمت خود سازد. اگر (کافران و مؤمنان ضعیفی که در مکه نهانی ایمان آورده‌اند) از یکدیگر جدا می‌بودند، کافران ایشان را (با غلبه شما بر آنان) به عذاب دردناکی گرفتار می‌کردیم.‏

در اینجا هنوز ضرورت جنگی وجود ندارد و مسلمین دارالاسلام هم هرگز برای جنگ نیامده بودند، و ضرورت بیعت بر مرگ رضوان با صلح حدیبیه هم از بین می رود، بر خلاف زمان فتح مکه که مسلمین به نیت فتح پایتخت سکولاریستهای جزیره العرب حمله کرده بودند .

در هنگامی که ضرورتی وجود ندارد الله تعالی به دلیل اینکه مومنین را نمی توان از کفار تشخیص داد به خاطر وجود این مومنین صدمه زدن به این کفار را منع می کند چون صدمه زدن به این کفار ممکن است منجر به صدمه زدن به مومنین هم شود. البته زمانی هم که ضرورت جنگی پیش می آید رسول الله صلی الله علیه وسلم مکانهائی را جهت عدم صدمه رسیدن به مومنین و حتی کفار غیر محارب هم اعلام می کند . از خانه های خودشان گرفته تا حضور در مسجد الحرام و یا خانه ی ابوسفیان و… و به این شکل راه را برای جدا کردن و تمیز مومنین و غیر محاربین از کفار محارب باز می کند.

به همین دلیل است که امام قرطبی رحمه الله در تفسیرش با آوردن اقوال مختلفی می گوید: اگر مومنین از میان کفار جدا می شدند که صدمه ای به آنها نرسد الله تعالی با شمشیر، کفار را عذاب می داد، ضحاک می گوید اما الله تعالی به خاطر این مومنین این عذاب توسط شمشیر را از کفار دور می کند … و ادامه می دهد: این آیه دلیلی است بر مراعات کافر در حرمت مومن، زمانی که اذیت کردن کافر ممکن نباشد مگر با اذیت کردن مومن.[108] به همین شکل امام اوزاعی رحمه الله هم به این آیه استدلال می کند که الله تعالی چگونه به خاطر این مومنین عذاب با شمشیر مجاهدین دارالاسلام را از کفار سکولار قریش دور می کند.[109]

در تفسیر همین آیه باز امام قرطبی رحمه الله ذکر می کند که صدمه زدن به مسلمین موجود در قلعه ها نیز جایز نیست و رای امام مالک رحمه الله را می آورد که در آن از صدمه زدن به مسلمین اسیر شده هم منع می کند و کسانی که مرتکب چنین انحرافی شوند را شایسته ی پرداخت دیه و کفاره می داند و حتی می آورد که تبعیت از کسی که چنین دستوری دهد نیز جایز نیست. [110]

واقعیت هم این که رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید:

  • لَا طَاعَةَ لِمَخْلُوقٍ فِي مَعْصِيَةِ الْخَالِق[111] اﻃﺎﻋﺖ از ﻣﺨﻠﻮق در ﻣﻌﺼﯿﺖ ﺧﺪاوﻧﺪ روا ﻧﯿﺴﺖ
  • لا طَاعَةَ في مَعْصِيَةٍ، إنَّما الطَّاعَةُ في المَعروفِ [112] اطاعت در معصيت و گناه نيست بلكه اطاعت کردن تنها در معروف و چیزهائی است که در شریعت شناخته شده اند.

در اینجا جائی برای اجتهاد در این خون حرام شده ی مومنین و پایمال کردن این حق آشکار مومنین وجود ندارد. هم آیه ی صریح وجود دارد و هم عمل و سنت رسول الله صلی الله علیه وسلم، و هر عملی که بر خلاف صریح آیات و سنت رسول الله صلی الله علیه و سلم انجام گیرد گناه و معصیت است و نباید از آن تبعیت کرد.

امام الليث بن سعد رحمه الله نیز می گوید: رها کردن فتح قلعه ای که قادر به فتحش هستیم بهتر از آن است که مسلمانی به ناحق کشته شود.[113] رازی رحمه الله توضیح می دهد که: چون عدم استیلاء و چیره شدن مسلمین بر دژها و قلعه ها منجر نمی شود به اینکه فساد آن دامنگیر عموم مسلمین شود.[114]

مجازاتهای شرعی دنیوی که شامل شخصی می شود که مسلمانی را که به عنوان سپر قرار داده شده است بکشد:

حکم قصاص بر کسی که مسلمان سپر شده ای را زمانی کشته است که حالت ضرورت برداشته شده است و ضرورتی وجود ندارد:

فقهاء رحمهم الله دو قول دارند:

  1. ظاهر قول حنفی ها و مالکی ها و حنبلی ها[115] و قول مرجوح نزد شافعی هاست[116] که می گوید بر تیر انداز و انجام دهنده ی عملیات قصاصی وجود ندارد، چون قصد کشتن این سپرمسلمان را ندارد و این قتل به مانند قتل غیر عمد و خطأ است. [117] 
  2. قول دوم هم قول راجح نزد شافعی هاست که می گوید شخص تیرانداز و انجام دهنده ی عملیات که در حالت غیر ضرورت شخص مسلمان سپر قرار داده شده را کشته است باید قصاص شود، همچنانکه اگر چنین شخص مسلمانی را در دارالاسلام می کشت قصاص می شد؛ چون دارالشرک خون مسلمان را مباح نمی کند. [118]

نهاد « ضَمَان» در مورد اهل ذمه ای که توسط دشمن به عنوان سپر قرار گرفته است چگونه وارد عمل می شود؟

در حالت ضرورت همچون خون مسلمان در مورد اهل ذمه محاسبه می شود و شخص انجام دهنده ی عملیات و تیر انداز نه گناهی متوجه او می شود و نه مورد مواخذه قرار می گیرد، چون مصلحت ضروری ِحتمی و قطعی حفظ اسلام و دارالاسلام و مسلمین و ارتش مهمتر از مصلحت فردی است که توسط دشمن به عنوان سپر انسانی قرار گرفته است، و انجام این کار به منزله ی دفع مفسده ی بزرگتر با ارتکاب مفسده ی کوچکتر است. [119] 

اما زمانی که حالت ضرورت برداشته می شود و این شخص کافر اهل ذمه ی سپر شده توسط مجاهدی به خاطر نیاز کشته می شود باز همچون مسلمین سپر شده قول فقهاء رحمهم الله در مورد آنها دو گونه است:

  1. قول اول متعلق به حنفی هاست که می گویند شخص مجاهد نه دچار گناهی شده و نه مورد مواخذه قرار می گیرد چون قصد مجاهدِ تیر انداز دشمن است نه اشخاصی که دشمن از آنها به عنوان سپر انسانی استفاده کرده است، و چون تیر اندازی در چنین حالتی مباح است، به این شکل به این سمت رفته اند که کشتن این سپرهای انسانی مباح است. [120]
  2. اما ظاهر قول شافعی ها و حنبلی ها[121] و مفهوم کلام مالکی ها[122]این است که شخص مجاهدی که در غیر حالت ضرورت به سوی دشمن تیر اندازی می کند و یا عملیاتی انجام می دهد که منجر به کشته شدن سپر انسانی از کفار اهل ذمه می شود گناهکار می شود؛ چون اقدام به قتل کفار اهل ذمه حرام است و ترک کشتن دشمن جایز است، پس با چیز حرام و محظور شده نمی توان به مباح دست زد، آنهم گرفتن روح معصوم و بی گناهی که به تاکید حرام و ممنوع است.

قول راحج نزد اهل سنت و جماعت هم همین قول دوم است که انجام دهنده ی عملیات و تیر اندازی که در غیر حالت ضرورت کافر اهل ذمه ی سپر شده ای را می کشد با این کارش گناهکار شده است.

با آنکه در این زمینه شخص مجاهد حکمش حکم شخصی است که از روی خطأ دیگری را کشته است و برایش قتل غیر عمد حساب می شود [123] اما در مورد کفاره و دیه هم باز فقهاء رحمهم الله سه قول و دیدگاه ارائه داده اند که شبیه همان اقوالی است که در مورد شخص مسلمان سپر شده گفته اند. یعنی مفهوم قول حنفی ها بر این است که کفاره و دیه ای متوجه شخص مجاهد نمی شود[124] و قول دوم هم متعلق به شافعی ها[125] و حنبلی ها[126]است که می گویند شخص مجاهد تیر اندازی که کافر معاهد و اهل ذمه ای را به خطأ کشته است کفاره و دیه بر او واجب می شود چون ضرورت تنها مواخذه را رفع می کند و« ضَمَان» و جبران خسارت را نفی نمی کند.

به این شکل در واقع ضرورت تنها بازخواست شدن و مواخذه شدن را نفی می کند نه «ضَمَان» و جبران خسارت را. مثل اینکه شخص در مخصمصه گیر می کند و مال دیگران را می خورد؛ در اینجا به وی رخصت داده شده است که از این مال مصرف کند اما در عوض جبران خسارت نیز بر او واجب است و مشمول «ضَمَان» می شود.[127] و این جبران خسارت مانعی جهت خوردن این مال ممنوع شده نمی شود. شخص هم می تواند در حالت ضرورت از این مال بخورد و هم در هنگام رفع ضرورت جبران خسارت کند.

قول سوم هم مفهوم کلام مالکی هاست که می گوید بر تیر اندازی که کافری سپر شده ی اهل ذمه و معاهدی را در غیر حالت ضروت کشته است دیه بر او واجب می شود اما دادن کفاره بر او مستحب است[128]

و اما در مورد کشتن کفاری که اهل ذمه نیستند و به عنوان سپر انسانی مورد استفاده قرار می گیرند عموم فقهاء رحمهم الله بر این باورند که مجاهدی که عملیاتش در حالت ضرورت منجر به هدف قرار گرفتن اینها شده است نه گناه و نه مواخذه و نه دیه و نه کفاره ای متوجه او نمی شود[129]

اما زمانی که حالت ضرورت برداشته می شود و مجاهد به خاطر نیاز عملیاتی را انجام می دهد که طی آن به این سپر انسانی از کفار غیر معاهد صدمه ای وارد می شود و یا کشته می شوند ظاهر سخن حنفی ها و قول راجح نزد شافعی ها  و قول حنبلی ها بر این است که در زمان رفع ضرورت و به خاطر نیاز جنگ چنین عملیاتی صورت گرفته است پس نه گناهی متوجه شخص مجاهد می شود ونه دیه و کفاره ای، چون قصد اصلی این سپر های انسانی نیست و اینکه خون کافر حربی هدر می رود. [130]

با این وجود ظاهر قول مالکی ها و قول مرجوح نزد شافعی ها این است که شخص مجاهدی که در غیر حالت ضرورت عملیات و تیر اندازیش منجر به کشته شدن این سپرهای انسانی از کفار غیر معاهد شده است مرتکب گناه شده است و توبه و استغفار بر او واجب است، چون او از کشتن این انسانها نهی شده است و ضرورتی هم برای تیر اندازی و انجام عملیات وجود نداشته است. [131]

نهاد «ضَمَان» و اموال مسلمینی که کفار به عنوان سپر مالی به کار گرفته اند:

اگر دشمن اموال مسلمین را به عنوان سپر به کار گیرد و عملیات مجاهدین هم منجر به تلف شدن این اموال شود حکم «ضَمَان» در حالتهای مختلف متفاوت است. قول مالکی ها[132] و قول راجح شافعی ها[133] بر این است که اگر این اموال سپر شده توسط کفار در حالت ضرورت توسط مجاهدین تلف شده باشند مال مسلمان مشمول «ضَمَان» و جبران خسارت می شود؛ چون مال معصومی را تلف کرده است همچنانکه اگر در غیر حالت ضرورت مالی را تلف کند باز مشمول «ضَمَان» و جبران خسارت می شود.

امام بغوی رحمه الله می گوید که اگر کافری اسب مسلمانی را به عنوان سپر قرار داده باشد یا بر آن سوار باشد و یکی از مسلمین به سوی آن شلیک کند و آن را تلف کند، اگر در حالت غیر جنگی باشد بر این مسلمان «ضَمَان» واجب می شود و اگر در حالت جنگ و درگیری باشد چنانچه امکان آن وجود داشته باشد که این سپر و اسب آسیبی نبیند و باز به آن صدمه بزند در این حالت هم مشمول جبران خسارت و «ضَمَان» می شود. اما اگر غیر از این چاره ای نداشت، او را در جایگاه مکره و مجبور شده قرار می دهیم و مشمول «ضَمَان»  و جبران خسارت نمی شود؛ چون مکره در مال راهی در «ضَمَان» است…[134]

 امام شربینی رحمه الله هم باز چنین دیدگاهی را نقل می کند و تنها تلف کردن مال در حالت ضرورت را مباح می داند و چنانچه شخصی در غیر حالت ضرورت مالی را تلف کند او را مشمول «ضَمَان» و جبران خسارت می داند.[135] به همین شکل قول امام عبد الحميد الشرواني رحمه الله نیز وجود دارد.[136]

در این زمینه فقهاء رحمهم الله مثالی زده اند که اگر در کشتی جهت نجات جان مسافرین مجبور به ریختن اموال به دریا شویم و مال را تلف کنیم باید قیمت آن و خسارت وارده جبران شود،[137] در اینجا هم باز جهت نجات دارالاسلام و مسلمین و ارتش مسلمین، مجبور به اتلاف مالی می شویم که نباید تلف شود اما توسط دشمن به عنوان سپر قرار گرفته شده است و تنها با تلف کردن آن می توان به دشمن دست پیدا کرد. حنبلی ها هم باز می گویند که اگر از ترس غرق شدن مجبور به ریختن کالاها به دریا  و تلف کردن آن شد شخص مشمول حکم «ضَمَان» و جبران خسارت می شود. [138] 

قول دوم در این زمینه هم متعلق به مفهوم کلام حنفی هاست که می گویند مال تلف شده در چنین حالت ضرورتی که توسط دشمن به عنوان سپر قرار گرفته شده است مشمول حکم «ضَمَان» نمی شود [139] البته یکی از اقوال پذیرفته شده نزد شافعی ها نیز هست چون مجاهد در چنین حالتی مکره است و حکم شخص مکره و مجبور شده را دارد.[140]

حالا زمانی که این حالت ضرورت از بین برود و باز دشمن مال مسلمین را سپر قرار داده باشد و مجاهدین بدون حالت ضرورت چنین اموالی را تلف کنند فقهاء رحمهم الله باز به دو گروه تقسیم شده اند:

  1.  قول اول مفهوم سخن حنفی هاست که می گوید، مشمول «الضَمَان» نمی شود، چون تیر اندازی و انجام عملیات بر مجاهد مباح است و به این شکل اباحة با «الضَمَان» جمع نمی شوند. [141]
  2. 2-     قول دوم هم متعلق به مالکی ها و شافعی ها و حنبلی هاست که می گوید تلف کردن مال معصوم مسلمان در غیر حالت ضرورت مشمول حکم «الضَمَان» می شود و باید خسارات وارده جبران شوند. [142]

به هرحال با بررسی تمام آراء فقهاء رحمهم الله متوجه می شویم که شخص مجاهدی که در حالت ضرورت و یا غیر ضرورت و در حالت نیاز مالی را تلف کرده است مشمول حکم «الضَمَان» و جبران خسارت می شود؛ اما باید دقت کرد که در هر دو حالت ضرورت و نیاز «الضَمَان» باید از بیت المال مسلمین باشد و بیت المال مسلمین باید خسارات وارده را جبران کند، چون انجام عملیات و تلف شدن این اموال در مصلحت ضروری و قطعی و عام اسلام و مسلمین و دارالاسلام و ارتش مسلمین بوده است. در این زمینه حکم اموال کفار اهل ذمه و معاهد با حکم اموال مسلمین یکسان است چون اموال این کفار هم به خاطر عقد و پیمان معصوم است.

جمع بندی و سوالات 

می توانیم واضح و آشکار از منابع شرعی ببینیم که اصل بر عصمت و حرام بودن خون و مال مسلمان است و ریختن به ناحق خون مسلمان و تلف کردن مالش حرام است «كُلُّ المُسْلِمِ علَى المُسْلِمِ حَرامٌ، دَمُهُ، ومالُهُ، وعِرْضُهُ»[143] و حکم کفار معاهد و اهل ذمه هم در این زمینه همچون حکم مسلمین است.

و با استناد به  منابعی چون: «وَقَاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَكُمْ وَلَا تَعْتَدُوا ۚ إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ» (بقره/190) متوجه می شویم که اصل بر این است که هر کسی از دشمن که در جنگ مشارکت دارد کشتنش مجاز است و فرقی ندارد جزو جنگجوها باشد یا نباشد و کشتن زنان و کودکان و پیران و تمام کسانی که مشابه اینها در جنگ مشارکت ندارند جایز نیست چون در کفار اهل کتاب و شبه اهل کتاب بر خلاف کفار سکولار(مشرک) علتی که باعث می شود شخص کشته شود توانائی و مشارکت شخص در جنگ است نه فقط کفر او.      

زمانی هم که دشمن این موارد ممنوع شده را به عنوان سپر انسانی و مالی مورد استفاده قرار می دهد بر اساس «الضَّرُورَاتُ تُبِيحُ المَحظُورَاتِ»[144] در هنگام ضرورتی قطعی و همگانی جهت محافظت از اسلام و دارالاسلام و مسلمین و جلوگیری از پیشروی و قتل عام بیشتر مسلمین و نابودی ارتش مسلمین صدمه زدن به این موارد منع شده بر اساس «مٰا أُبیحَ‏‎ لِلضَّرُورَةِ يُقَدَّرُ بقَدْرِها»[145] یا «تُقَدَّرُ الضَّرُورَاتُ بِقَدْرِهَا»  به اندازه ی لازمی که بتواند این ضرورت را از بین ببرد نه بیشتر از آن مباح می شود، آنهم به شرطی که ترس آن برود که با ترک جنگ با کفار ضرر قطعی و عام بیشتری متوجه مسلمین شود و تیر اندازی و حمله به این سپر انسانی در هنگام جنگ باشد و هیچ راه دیگری وجود نداشته باشد که از آن راه بتوان به کفار دست پیدا کرد مگر بعد از تیر اندازی به این سپرهای انسانی، و زمانی که از روی ناچاری و اجبار مجبور به تیر اندازی شدیم باید تا جائی که می توانیم و امکانش هست از هدف قرار دادن و ضربه زدن به این سپرها دوری کرد و هدف و قصد و نیت مجاهدِ تیرانداز و انجام دهنده ی عملیات از تیر اندازی و عملیاتش کفار محارب باشد و دست یابی به مصلحت موجود در هدف قرار دادن کفاری که به این سپرها تترس کرده اند بر شک و خیال غلبه کرده باشد.

زمانی هم که این حالت ضرورت از بین می رود و مسلمین از شر دشمن در امان هستند و ترسی از آنها بر مسلمین وجود ندارد بر اساس قاعده ی «مَا جَازَ لِعُذْرٍ بَطَلَ بِزَوَالِهِ» صدمه زدن به این سپر انسانی از مسلمین و اهل ذمه و حتی معصوم الدمها از کفار غیر معاهد نیز جایز نیست چون اهل ذمه نیز در مساله ی تترس حکمشان همچون حکم مسلمین است.

 اگر مسلمان یا اهل ذمه ای در چنین حالت ضرورتی کشته شود مجاهد ضارب قصاص نمی شود و به خاطر این کار گناهکار نمی شود اما ملزم به جبران خسارت و کفاره و دیه می شود که این دیه هم از بیت المال مسلمین پرداخت می شود. و زمانی که ضرورت از بین برود و باز مجاهد به این سپر انسانی از مسلمین و اهل ذمه صدمه ای بزند و آنها را بکشد دچار گناه شده است و باید دیه و کفاره بدهد هر چند که به خاطر این گناه قصاص نمی شود.

البته شخص مجاهد فدائی می تواند در عملیاتهای شهادت طلبانه جهت وارد کردن نکایه به دشمن یا ترساندن آنها به شرطی که مصلحتی برای اسلام و دارالاسلام و مسلمین وجود داشته باشد خودش را در معرض تیر مسلمین قرار دهد.

با این وجود در هنگام ضرورت یا نیاز هدف قرار دادن دشمنی که زنان و کودکانشان  یا انسانهای غیر جنگجو چون پیران و تاجرها و راهبها را به عنوان سپر انسانی قرار داده اند مجاز است هر چند که این عملیات منجر به کشته شدن این سپرهای انسانی شود، و شخص مجاهد ضارب نه گناهی متوجه او می شود و نه کفاره  و دیه ای بر او واجب می شود .

البته مسلمین هم می توانند از اسرای کفار محارب و حتی غیر نظامیان این کفار محارب که ممنوعیتی برای کشتن آنها وجود ندارد به عنوان سپرهای انسانی استفاده کنند که عملیات گروگانگیری از این کفار محارب از این موارد است.

در تمام این موارد مرجع مدیریت کننده ی مصلحت، خرد جمعیِ شورای اولی الامری است که ثمره ی نهائی تصمیمات آن توسط رهبریت «3ابزار» و امرای مورد تأئید ایشان بیان می شود.

تترس مسلمان به مال دیگر مسلمین نیز تنها در حالت ضرورت یا با اجازه ی صاحبش ممکن است و می توان در حالت ضرورت و نیاز به دشمنی که به مال مسلمان یا کفار اهل ذمه تترس کرده و مال مسلمین و اهل ذمه را به عنوان سپر قرار داده است حمله کرد هر چند منجر به تلف شدن این اموال معصوم شود، البته چه در حالت ضرورت و چه در حالت نیاز مشمول حکم « ضَمَان» می شود و باید خسارتی که زده شده جبران شود که در این مورد هم باز بیت المال مسلمین ضامن پرداخت خسارت و ملزم و متعهد به پرداخت خسارت مادی است.  مسلمان نیز به صورت مطلق و بی قید می تواند اموال کفار محارب و غیر محارب غیر معاهد را به عنوان سپر قرار دهد.

 این یکی از منتهای الله تعالی بر مجاهدین فرقه ی ناجیه ی تابع «3ابزار» است که اعمالشان توسط الله تعالی و سنت صحیح  رسول الله صلی الله علیه وسلم و آراء گذشتگان اهل علم و فقهاء رحمهم الله مورد تأئید است و اعمالی که انجام می دهند با منهجی صحیح در مسیر صحیحی صورت می گیرد.

لَقَدْ مَنَّ اللّهُ عَلَى الْمُؤمِنِینَ إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولاً مِّنْ أَنفُسِهِمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَیُزَکِّیهِمْ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَإِن کَانُواْ مِن قَبْلُ لَفِی ضَلالٍ مُّبِینٍ ‏(آل عمران /164) یقیناً خداوند بر مؤمنان منّت نهاد و تفضّل کرد بدان گاه که در میانشان پیغمبری از جنس خودشان برانگیخت. (پیغمبری که) بر آنان آیات او را می‌خواند، و ایشان را پاکیزه می‌داشت و بدیشان کتاب و فرزانگی  و حکمت می‌آموخت، و آنان پیش از آن در گمراهی آشکاری بودند.‏

سوالات:

س1. عده ای می گویند رسول الله صلی الله علیه وسلم زمانی که مکه را فتح کرد با مشرکین نجنگید و آنها را نکشت و گفت هر کسی در منزل خودش بماند یا در کعبه بماند یا در منزل ابوسفیان بماند در امان است. چرا شما و انقلاب شما به این سکولاریستها امان نمی دهید که زندگی شان را بکنند و آزاد باشند؟

ج: اینکه چرا رسول الله صلی الله علیه وسلم در زمان فتح مکه با سکولاریستهای آنجا نجنگید چون دستور الله تعالی برای مکه است که می فرماید: وَلاَ تُقَاتِلُوهُمْ عِندَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ حَتَّى یُقَاتِلُوکُمْ فِیهِ فَإِن قَاتَلُوکُمْ فَاقْتُلُوهُمْ کَذَلِکَ جَزَاء الْکَافِرِینَ ‏ (بقره/191) و با آنان در کنار مسجدالحرام  جنگ نکنید، مگر آن گاه که ایشان در آنجا با شما جنگ کنند (و حرمت مسجدالحرام را محفوظ ندارند) . پس اگر با شما جنگیدند ایشان را بکشید. سزای (آن گونه) کافران چنین است.‏

این سکولاریستها در هنگام فتح مکه با رسول الله صلی الله علیه وسلم نجنگیدند و رسول الله صلی الله علیه وسلم نیز طبق دستور الله تعالی با آنها نجنگید و این دستور مختص مکه ی مکرمه بود نه سایر مناطق و می بینیم که رسول الله صلی الله علیه وسلم نسبت به سایر مناطقی که با جنگ فتح می کرد این دستور را رعایت نمی کرد. 

البته بعد از فتح مکه برای آن دسته از سکولاریستهائی که عهدی با دارالاسلام و مومنین نداشتند امر شد که: فَإِذَا انسَلَخَ الأَشْهُرُ الْحُرُمُ فَاقْتُلُواْ الْمُشْرِکِینَ حَیْثُ وَجَدتُّمُوهُمْ وَخُذُوهُمْ وَاحْصُرُوهُمْ وَاقْعُدُواْ لَهُمْ کُلَّ مَرْصَدٍ (هنگامی که ماههای حرام پایان گرفت، سکولاریستها (مشرکین) را هرکجا بیابید بکشید و بگیرید و محاصره کنید و در همه کمینگاهها برای (به دام انداختن ) آنان بنشینید) فَإِن تَابُواْ وَأَقَامُواْ الصَّلاَةَ وَآتَوُاْ الزَّکَاةَ فَخَلُّواْ سَبِیلَهُمْ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ ‏(توبه/5) اگر توبه کردند و (مسلمان شدند و برای نشان دادن توبه و اسلام خود) نماز خواندند و زکات دادند، راه را بر آنان باز گذارید . بیگمان خداوند دارای مغفرت فراوان و رحمت گسترده است .‏

یعنی شخص سکولار که الله تعالی او را نجس نامیده است: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ » (توبه/28) چنین نجس سکولاری یا باید بمیرد یا مسلمان شود، بر خلاف کفار اهل کتاب و شبه اهل کتاب که می توانند اهل عهد و پیمان و ذمه باشند و عقیده ی خودشان را حفظ کنند و مسلمان نشوند و طبق پیمان خود آزادانه در دارالاسلام به زندگی مسالمت آمیز خودشان ادامه دهند.

س 2. ابن تیمیه رحمه الله می گوید: وَأَمَّا قِتَالُ الدَّفْعِ فَهُوَ أَشَدُّ أَنْوَاعِ دَفْعِ الصَّائِلِ عَنْ الْحُرْمَةِ وَالدِّينِ فَوَاجِبٌ إجْمَاعًا، فَالْعَدُوُّ الصَّائِلُ الَّذِي يُفْسِدُ الدِّينَ وَالدُّنْيَا لَا شَيْءَ أَوْجَبَ بَعْدَ الْإِيمَانِ مِنْ دَفْعِهِ فَلَا يُشْتَرَطُ لَهُ شَرْطٌ بَلْ يُدْفَعُ بِحَسَبِ الْإِمْكَانِ. وَقَدْ نَصَّ عَلَى ذَلِكَ الْعُلَمَاءُ أَصْحَابُنَا وَغَيْرُهُمْ فَيَجِبُ التَّفْرِيقُ بَيْنَ دَفْعِ الصَّائِلِ الظَّالِمِ الْكَافِرِ وَبَيْنَ طَلَبِهِ فِي بِلَادِهِ («الفتاوى الكبرى» لابن تيمية 5/ 538) در اینجا واضح می گوید که برای جهاد دفع هیچ شرطی وجود ندارد. با این شروطی که برای تترس آوردید مخالف علما عمل نکرده اید؟

ج : این شروطی را که آورده ایم فقهای خیر القرون رحمهم الله و بعد از آن منجمله ابن تیمیه و دیگران از منابع شرعی بیان کرده اند و ابداع من یا 4-5 قرن گذشته هم نیست.

به دنبال این باید پس و پیش این سخن ابن تیمیه رحمه الله را نیز مطالعه بفرمائید تا بدانید منظورش از «شرط» کدام «شرط» است؟ آیا شروطی است که برای تترس بیان شده یا منظورش شروط دیگری است؟

ایشان در همین جمله و قبل از این در مورد جهاد در حالت فرض کفائی یا جهاد الطلب صحبت می کند و بعد تمرکز می کند بر جهاد در حالت فرض عین. و در همین متن می گوید : فَيَجِبُ التَّفْرِيقُ بَيْنَ دَفْعِ الصَّائِلِ الظَّالِمِ الْكَافِرِ وَبَيْنَ طَلَبِهِ فِي بِلَادِهِ.

در فرض کفایه شروطی مثل اذن والدین و اجازه ی صاحب قرض و اینکه زن بدون اجازه ی شوهر نباید جهاد کند و مسائلی از این دست مطرح هستند  که در مغنی المحتاج آمده است: هر عذری که مانع وجوب حج می‌شود مانع وجوب جهاد نیز می‌شود؛ مگر ترسِ ناامنی راه از کافران و دزدان که برای نرفتن به جهاد عذر محسوب نمی‌شود، برای اینکه شخص برای مخاطره‌کردن، و نترسیدن از جنگ و ستیز، و ایجاد امن و عدالت به جهاد می‌رود.[146]

ابن تیمیه رحمه الله  باز توضیح می دهد که : هنگامی که دشمن به سرزمین اسلام تجاوز نمود، بدون شک مقابله با دشمن به ترتیب، بر نزدیک ترین آنان واجب است. زیرا سرزمین های اسلامی، سرزمین واحدی اند. ودر چنین شرایطی اقدام سریع ورفتن به سوی دشمن واجب است. وفرزند بدون اجازه ی پدر وبدهکار بدون اجازه ی طلبکار بیرون شود ونصوص امام احمد(رحمه الله) به این مطالب صراحت دارند.[147]

در این صورت منظور ابن تیمیه از شروطی که در فرض عین لازم نیست رعایت شوند، شروطی هستند که برای جهاد کفایه مطرح هستند نه تترس.

س3. هم اکنون القاعده ی نجدی ایمن الظواهری حملات حزب نجدی دوله ی بغدادی را به مکانهای عمومی در یمن محکوم می کند و از این حملات برائت کرده، به نظر شما این محکوم کردنها منهجی و ریشه ای است یا فقط تبلیغی و رسانه ای است؟

ج: القاعده از زمان تاسیس آن توسط پیروان منهج سید قطبی اخوان المسلمین چون دکتر عبدالله عزام و اسامه بن لادن تا زمانی که نجدی هائی چون ایمن الظواهری و ابومصعب زرقاوی به عضویت آن در آمدند اولویت آن متوقف کردن حملات و اشغالگری های کفار سکولار جهانی و بخصوص آمریکا به سرزمینهای اسلامی و بیرون راندن این اشغالگران بود و پرداختن به حکم اهل تصوف یا شیعیان و سایر فرقه ها و مذاهب اسلامی اصلاً در دستور کار این جماعت بین المللی نبود.

در این صورت می توان گفت که دوله از بطن القاعده ی تحت مدیریت عقاید نجدی الظواهری و ابومصعب زرقاوی متولد شد، و دوله در واقع سنتزی بود که از آنتی تز عقاید نجدیت این دو به وجود آمد.

یعنی: زمانی که شما می بینید که در 29 اسفند 1393ش جماعت نجدی دوله در یمن دو مسجد را منفجر می کند که در آن زیدی ها و شافعی ها جهت ادای نماز و مراسم مولودی حضور داشتند و طی آن 140 کشته و 345 زخمی از زنان و کودکان و پیران و جوانان مسلمان بر جای گذاشت و القاعده آن را محکوم می کند به دلیل اختلاف آنها در مشرک خواندن اهل تصوف و شیعیان زیدی نیست، بلکه به دلیل ماندگاری پس مانده های منهج شیخ اسامه بن لادن و اندیشه های ابن تیمیه (نماینده ی سلفیت نوع دوم) در فهم تترس و دوری از کشتار مسلمین در مساجد و بازارها و اماکن عمومی[148] و همچنین به دلیل تطبیق صادقانه ی منهج نجدیت توسط دوله است.

در اینجا هر چند القاعده در جنگ رسانه ای و روانی خود دوله را به بی‌قید و بند بودن و زیاده‌ روی در ریختن خون‌ها متهم می کند و به آراء ابن تیمیه در مساله ی تترس ارجاع می دهند، اما واقعیت این است که منهج هر دوی آنها نجدی است و القاعده نیز در اماکن عمومی صعده و صنعا و عمران و ابین همین زیدی را مورد هدف قرار داده است که صدها مسلمان بی گناه به قتل رسیده اند و نمی توان در این زمینه فرقی بین القاعده ی نجدی الظواهری با جماعت نجدی دوله گذاشت. در این صورت منظور القاعده ی نجدی ایمن الظواهری از به کار بردن مسلمین در واقع مسلمین اهل سنت غیر صوفی و غیر شیعی هستند.

در اینجا ظاهر تفاوت القاعده ی نجدی ایمن الظواهری به این بر می گردد که القاعده ی کنونی در این زمینه، از سلفیت نوع سوم نجدیت نسبت به عوام اهل سنت تبعیت نمی کند، اما دوله نمونه ی عینی و کامل منهج نجدیت در زمان ماست؛ به همین دلیل عده ای اختلاف بین این دو حزب نجدی را به تفاوت سیاسی و یا برسر اداره امور ربط می دهند اما واقعیتها به اختلافات منهجی این دو جریان اشاره دارد هر چند جزئی و التقاطی باشد.  

در این صورت اختلاف بین القاعده ی نجدی کنونی الظواهری با دوله ی نجدی در باره ی مسلمین مخالف خود و بخصوص اهل تصوف و شیعیان اختلافی ریشه‌دار نیست، بلکه اختلاف برسر اولویت‌ها و منافع سیاسی – اداری و التقاطی بودن حزب القاعده است. چون القاعده پس از اسامه بن لادن از جماعتی فرا مذهبی و فرا حزبی – که یکی از «3ابزار» نازل و سقفی برای تمام تفاسیر و مذاهب اسلامی در جنگ با دشمن مشترک یعنی آمریکا بود، – با روی کار آمدن ایمن الظواهری نجدی تبدیل شده است به حزبی نجدی که مثل سایر احزاب دنبال خواسته های حزبی خودش است.

س 4. اختلاف صاحب العمده با دکتر ایمن الظواهری رهبر فعلی القاعده بر سر چه مسائلی است؟ آیا واقعاً صاحب العمده برای یهودی ها و صلیبی ها بر علیه اهل جهاد کار می کند؟

ج: دکتر فضل با دکتر ایمن الظواهری هر دو پزشک و از دوستان قدیمی بودند. دکتر فضل در یمن دستگیر می شود و تحویل حکومت سکولار مصر داده می شود که پس از سالهای اسارت می بینیم که در  زندان مراجعاتی را می نویسد که با مخالفت بسیاری از اهل جهاد مواجه می شود.

معمولاً بین تخصصهای مختلف و بخصوص تخصص مهم و حیاتی چون جهاد فی سبیل الله همیشه اختلاف رای وجود خواهد داشت و تنها یک رهبر واحد است که می تواند با شوراهای مختلفی که در اختیار دارد به این اختلافات خاتمه دهد و با وحدت دستور و وحدت فرماندهی مانع از تولید تفرق و جنگهای خونین داخلی و سایر مصیبتهای ناشی از تفرق شود، اما آنچه به بحث ما ربط دارد این است که دکتر فضل یا سيد امام الشريف با اسم جهادی عبد القادر بن عبد العزيز و صاحب آثاری چون «العُمدة في إعدادِ العُدة» در مورد تترس می گوید: امروزه حمله به عموم مردم در سرزمینهای مسلمین مثل آنچه در منفجر کردن هتلها و ساختمانها و وسایل حمل و نقل اتفاق می افتد فکر نمی کنم هیچ بهره ای از جهاد فی سبیل الله برده باشد، تمام این اعمال مجاز نیستند هر چند با ادعای جواز کشتن سپرانسانی و تترس باشد. [149]

واکنش دکتر ایمن الظواهری هم به سخنان این چهره ی شناخته شده ی جهادی قابل توجه است، چون می بینیم در پاسخ به سخنان دکتر فضل کتابی بیشتر از 200 صفحه تحت عنوان «التبرئه»[150] تالیف می کند و در این کتاب مطالبی در مورد شبیخون و مقابله به مثل کردن و تترس و سپرهای انسانی و مالی و پاسخ به دیدگاههای دکتر فضل بیان می کند و دیدگاه خودش را ارائه می دهد.

 اما طبق عادت همیشگی نجدی ها و آنهائی که بهره ی کمتری از فقه صحیح اسلامی برده اند طرف مقابل را به مزدوری برای آمریکا و طاغوتهای محلی و خادم جبهه ی یهودی و صلیبی و مسائلی از این دست متهم می کند که باز می بینیم صاحب العمده نیز با تحدی به مباهله ایمن الظواهری را به وابسته بودن به کشورهائی چون سودان متهم می کند.

در اینجا باز دو نکته را عرض می کنم :

  1.  متاسفانه نجدیت در برچسب زدن و متهم کردن غیر شرعی مخالفین به ضال و مضل و اهل بدعت و خوارج و طائفه الممتنعه و مرتد و مشرک و مزدور و… دست بالائی دارند و اثبات این اتهامات نیاز به بررسی های دقیق شرعی و قضائی دارد.
  2. من اینها را در امر جهاد و جنگ مسلحانه در جایگاه خالد بن ولید رضی الله عنه می بینم و وجود اشتباه برای این افراد امری طبیعی و قابل پیش بینی است . این عزیزان را باید رهبرانی مجتهد چون رسول الله صلی الله علیه وسلم و ابوبکر صدیق رضی الله عنه مدیریت کند و چنانچه این رهبران مجتهد وجود نداشته باشند باید منتظر ادامه ی این اشتباهات و حتی فجایع باشیم.

س5. چرا شما با گردن زدن مخالف هستید؟ مگر در قرآن و سنت نیامده؟ مگر رسول الله صلی الله علیه وسلم و صحابه انجامش نداده اند؟

ج: مگر کسی پیدا می شود که با آیات صریح قرآن و سنت قطعی و صحیح رسول الله صلی الله علیه وسلم مخالف باشد؟! باید بدانیم که در آن زمان شمشیر و نیزه و کمان بود به همین دلیل دو مرکز جهت نابودی در بدن دشمن سفارش می شود که مورد هدف قرار گیرد 1- گردن کفار جهت جدا کردن سرهای کفار به عنوان مرکز فرماندهی است که معمولاً مرگی فوری و آسان و در عین حال رعب انگیز را برای کفار به ارمغان می آورد 2- دستی که فرمان این سر را اجرا می کند.

الله تعالی می فرماید: إِذْ يُوحِي رَبُّكَ إِلَى الْمَلَائِكَةِ أَنِّي مَعَكُمْ فَثَبِّتُوا الَّذِينَ آمَنُوا ۚ سَأُلْقِي فِي قُلُوبِ الَّذِينَ كَفَرُوا الرُّعْبَ فَاضْرِبُوا فَوْقَ الْأَعْنَاقِ وَاضْرِبُوا مِنْهُمْ كُلَّ بَنَانٍ ‏(انفال/12) زمانی را که پروردگار تو به فرشتگان وحی کرد که من با شمایم (وشما) مؤمنان را تقویت و ثابت‌قدم بدارید،  (و من هم) به دلهای کافران خوف و هراس خواهم انداخت. سرهای آنان را بزنید و دستها و پنجه های آنها را بزنید. فَاضْرِبُوا فَوْقَ الْأَعْنَاقِ وَاضْرِبُوا مِنْهُمْ كُلَّ بَنَانٍ ‏(انفال/12)

امروزه با این سلاحهائی که در اختیار داریم به نظر شما چنین کاری در میدانهای جنگ که گاه طرفهای درگیر دهها متر با هم فاصله دارند ممکن است؟

ما کفار سکولار و اشغالگر و مزدوران محلی را که می خواهیم بکشیم با سلاحهای تک تیر و خودکار خود قلب و پیشانی آنها را هدف می گیریم و یا با سلاحهایی با تخریب بالا مثل انواع بمبها و موشکها و خمپاره ها و مینها و … تمام هیکل نجس آنها را هدف می گیریم، و چنانچه قصد اسیر کردن آنها را داشته باشیم دستها و پاهای آنها را هدف می گیریم.

در تطبیق احکام اجتهاد پذیر لازم است که مقاصد شریعت را مطابق با زمان و مکان در نظر بگیریم.  نکته ی دیگر در این زمینه که بارها غیر مشروع بودن آن توضیح داده شده است تصویر برداری از چگونگی اعدام این دشمنان اسیر شده و تصویر برداری از اجساد آنهاست که نیازی به تکرار نمی بینم.

س 6: بیشتر کسانی که باعث کشت و کشتار شده اند و به نام تترس یا هر عنوانی مسلمین را به ناحق کشته اند از اهل علم نبوده اند و اهل علم آنها را تزکیه نکرده اند. مگر غیر از این است؟

ج:  ابتدا بسیار مهم است که روشن شود که منظور شما از اهل علم کدام دسته از ملاها و مولوی ها  شیوخ است؟  نکته دیگر اینکه لازم است به نکته ی مهمی اشاره کنم که در واقع نوعی آسیب شناسی جهاد و اهل آن به شمار می رود .

در جهاد و جنگ مسلحانه اصل بر وحدت فرماندهی و وحدت دستور است و جنگ مسلحانه تحت هیچ عنوانی تعدد و تفرق را نمی پذیرد، برخلاف جریانات مختلف فکری و اجتهادی که می توانند در شورائی واحد متعدد و مختلف باشند.

 معیار برای رهبریت در اسلام هم بر این است که این رهبریت باید مجتهد باشد یا به قول شیعه ها باید فقیه باشد. در این زمینه بین هیچ یک از مذاهب اسلامی اختلافی وجود ندارد .

 زمانی که رهبر در چنین جایگاهی قرار بگیرد می تواند طیفهای مختلف جامعه را مدیریت و هدایت کند، اما زمانی که این رهبریت وجود نداشته باشد این طیفهای مختلف بر اساس تجربه و خطا به پیش می روند و گاه در جایگاهی قرار می گیرند که خودشان می شوند رهبر و معیار.

الله تعالی با خطاب قرار دادن مومنین می فرماید:  يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَطِيعُواْ اللّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِي الأَمْرِ مِنكُمْ (ای کسانی که ایمان آورده‌اید! از خدا و از پیغمبر اطاعت کنید، و از صاحبان امر از خودتان اطاعت کنید)، فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللّهِ وَالرَّسُولِ (و اگر در چیزی اختلاف داشتید آن را به خدا و پیغمبر او برگردانید،) إِن كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ (اگر به خدا و روز قیامت ایمان دارید) . ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا (نساء/59) این کار برای شما بهتر و خوش سرانجام تر است .‏

اگر به « وَأُوْلِي الأَمْرِ مِنكُمْ – صاحبان امر از خودتان باشند» با «فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللّهِ وَالرَّسُولِ – برای حل کردن تمام  مشکلات به قرآن و سنت برگردید» دقت کنیم بسیار ساده و آسان متوجه می شویم که رهبر جامعه باید یکی از مومنین باشد و بر اساس قرآن و سنت حکم کند و اگر در موردی اختلافی پیش آمد باید برای حل آن به قرآن و سنت مراجعه کند.

در این صورت مومنی که به عنوان رهبر انتخاب می شود نمی تواند به غیر قرآن و سنت حکم کند «إِنِ الْحُكْمُ إِلاَّ لِلّهِ» (یوسف/68) و در اختلافاتی هم که به وجود بیاید نمی تواند به غیر قرآن و سنت مراجعه کند، چون « وَمَا اخْتَلَفْتُمْ فِیهِ مِن شَیْءٍ فَحُکْمُهُ إِلَى اللَّهِ (شوری/10) در هر چیزی که اختلاف داشته باشید، حکم آن به خدا واگذار می‌گردد.

پس کسی می تواند رهبر میدانهای جهاد و اداره ی امور زندگی حکومتی مومنین شود که در قانون و حقوق اسلامی متخصص باشد، و به قول اهل فقه: باید مجتهد باشد . به همین ترتیب در سلسله بحثهائی که در مورد «وحدت آگاهانه، هدفمند و حرکتی» و «دارالاسلام و دارالکفر» داشتیم در بخش رهبریت سخنان اهل فقه را بیان کرده بودم که لازم می بینم جهت تذکر و یادآوری این سخنان اهل فقه رحمهم الله را خدمت شما بازگو کنم:

  • امام شافعی رحمه الله  که در سال 204ق بر اثر جراحاتی که  پیروان جاهل مالکی مذهب بر او وارد کرده بودند و در راه دعوت شهید شد – نحسبه کذالک و الله حسبیه –  در الفقه الاکبر در بحث شروط امامت و رهبری  «دارالاسلام» می گوید: و علم؛ به گونه ای که صلاحیت افتاء داشته باشد و اهل اجتهاد باشد.[151]
  • قاضى باقلانى مالکی(متوفاى ۴۰۳ ه.ق) و قاضى ابویعلى الفراء حنبلی ( متوفای 458ق) نیز اجتهاد و علم را یکی از شروط انتخاب رهبر دارالاسلام مى دانند.[152]
  • امام الحرمین الجوینی که در سال 478ق وفات کرده در مورد شرط اجتهاد در رهبر «دارالاسلام» می گوید:  پس شرط است که رهبر مجتهدی کامل باشد و تمام صفات مجتهدین را در خودش جمع کرده باشد[153]. و در جای دیگری هم می گوید: از شرایط امام و رهبر این است که از اهل اجتهاد باشد، به گونه ای که در حوادث نیاز به استفتاء دیگران نداشته باشد  و این مورد (داشتن شرط اجتهاد برای رهبر) مورد اتفاق همه است، وهذا متّفق علیه».[154]
  • أبو القاسم مكي الرُّميْلِي المقدسي  که در سال 492ق توسط نصرانی های اشغالگر به شهادت می رسد- نحسبه کذالک و الله حسیبه – در ضمن برشمردن شروط رهبر «دارالاسلام» می گوید: … باید مجتهد باشد، همچون قاضی و بلکه اولی تر و واجب تر از اینکه یک قاضی که باید مجتهد باشد، بلکه در مجتهد بودن رهبر اجماع مذاهب اسلامی و اهل علم روایت شده است، و شرط اجتهاد درباره رهبر مورد اجماع فقها است. و اینکه اکثر رهبران مسلمین بعد از خلفای راشدین غیر مجتهد بوده اند به این دلیل است که اینها تنها با قدرت نظامی به حاکمیت رسیده اند.[155]   
  • امام نووی هم که در سال 676ق وفات کرده در کتاب روضةُ الطّالبین در شروط رهبر «دارالاسلام» می گوید: مکلف مسلمان، عادل، آزاد، باهوش، دانشمند و مجتهد بودن از شرایط  رهبر است.[156]
  • سعد الدین التفتازانی که در سال 769ق وفات کرده  ضمن بر شمردن شروط رهبر «دارالاسلام» می گوید: ویشترط أنْ یکون …. مجتهداً شجاعاً. و شرط است … مجتهدی شجاع باشد . [157]
  • امام شاطبی هم که در سال 790ق وفات نموده می گوید: علماء اتفاقی را نقل کرده اند که رهبر (یا همان  الإمامة الكبرى) منعقد نمی شود مگر برای کسی که به رتبه و درجه ی اجتهاد و فتوا در علوم شرعی رسیده باشد[158]
  • سید شریف جرجانی ترکستانی که در سال 816ق وفات کرده در شرح خود بر کتاب المواقف قاضي عضد الدين الايجي می گوید: جمهور فقها و اهل علم  بر آنند که  اهل امامت و کسی که شایسته و مستحق رهبر شدن دارالاسلام است باید در اصول و فروع مجتهد باشد …. تا توانایی داشته باشد دلایل و حجج الهی را اقامه و شبهات را در عقاید دینی حل کند و در مورد مسائل روز نیازی به فتوای دیگران نداشته باشد و خودش در مورد مسائل روز و نوازل و مستحدثه مستقل باشد.[159]
  • القَلْقَشَنْدِيّ که در سال 821ق وفات کرده در کتاب «مآثرُ الاِنافه فی معالمِ الخلاقه» در بحث شروط امامت و رهبری دارالاسلام گفته است: مورد دهم : علمی که به درجه اجتهاد در مسائل روز یا نوازل یا مستحدثه و احکام شریعت الله رسیده باشد، رهبریت بدون داشتن چنین درجه ی علمی در حد اجتهاد منعقد نمی شود و صحیح نیست؛ چون رهبر به چنین اجتهادی نیاز دارد و محتاج چنین اجتهادی است تا اینکه امور را بر روشی صحیح اسلامی و بر راه راست «الصراط المستقیم» به پیش ببرد، تا اینکه در پناه چنین اجتهادی بر حدود شرعی آگاهی پیدا کند و حقوق شرعی انسانهای موجود در دارالاسلام را بدهد و درگیری و اختلافات بین مردم را فیصله بدهد، و چنانچه عالمی مجتهد نباشد توانائی چنین کارهائی را ندارد.[160] 
  • عبد الرحمن الجَزِيري که در سال 1360 ق وفات کرده مى نویسد: تمام فقهای اهل سنت اتفاق دارند که حاکم اسلامى باید داراى چنین ویژگیهایى نیز باشد :  ۱ – مسلمان باشد؛۲ – مکلف باشد؛۳ – حر و آزاد باشد؛۴ – مرد باشد ۵ – از قریش باشد؛۶ – عالم و مجتهد باشد تا مردم را از احکام دین آگاه نماید و نیاز به استفتاء از غیر خود نداشته باشد.[161]

این رای تمام مذاهب اسلامی است که امام الرُّميْلِي المقدسي  در قرن چهارم  از اجماع اهل سنت و امام الحرمین الجوینی به عنوان امری متفق علیه در میان تمام مسلمین و امام شاطبی رحمه الله و دیگران نیز از اتفاق تمام اهل علم در این زمینه سخن می گویند، پس رهبری فقیه در حد اجتهاد مطلوب تمام مذاهب اهل سنت بوده است.

اما با این وجود برای رهبریت «دارالاسلام» هم حالتی طاری و اضطراری و ضرورت مثل سایر امور ممکن است به وجود آید و آنهم اینکه به دلیل نبود رهبری مجتهد و متخصص در امور حکومت داری  مسلمین به رتبه ای پائینتر از آن یعنی به شخصی که در حد قاضی باشد تن می دهند و در بدترین حالت هم باز ممکن است مسلمین جهت جلوگیری از هرج و مرج و… به رهبری مسلمان که دارای علم کافی باشد و علمائی را در اطراف خود جمع کرده باشد و از رای آنها استفاده کند نیز رجوع کنند.

زمانی که  خوراک سالم و حلال (یعنی رهبری مجتهد و فقیه) گیر نیامد در حالت اضطرار و ضرورت به پائینتر از آن و به خوراک ناسالم و مردار (یعنی رهبری عالم اما مقلد) جهت حفظ «دین» دارالاسلام و و سایر ضرورتها و منافع مسلمین پناه برده می شود، اما این حالت به دلیل نبود رهبری مجتهد و فقیه و حالت اضطرار و ضرورت است و چنانچه رهبری مجتهد و فقیه وجود داشته باشد به معنی رفع ضرورت و از بین رفتن حالت طاری است و… پس غیر از قلدرهای نظامی مسلمان که با قدرت نظامی و تنها با پشتوانه ی اسلحه خودشان را بر دارالاسلام تحمیل کرده اند، چه در حالت عادی و چه در حالت اضطرار و ضرورت  تمام علمای اهل سنت برای اداره ی جامعه معتقدند که رهبر باید عالم و فقیه به قانون شریعت الله باشد: 

  • چون تا روز قیامت قانون اساسی مسلمین و دارالاسلام تنها یکی است و آنهم قانون شریعت الله  و کسی که در این قانون تفقه و آگاهی دقیقی نداشته باشد نمی تواند وکیل مومنین در تطبیق صحیح قوانین شریعت الله در جامعه باشد.
  • رهبر جامعه هم با آنکه توسط شورای اولی الامر و یا اهل حل و عقد تحت نظارت است و بالاترین مقام تصمیم گیرنده در امور اجرائی دارالاسلام است اما اگر علم و دانش و فقه کاملی نسبت به قانون شریعت الله و منابع شرعی نداشته باشد نمی تواند متناسب با «وضع موجود» به «نیازهای روز» دارالاسلام و سیاستهای داخلی و خارجی آن، تصمیمات شرعی را از منابع شرعی استخراج کند.

 اگر یک حاکم مسلمانِ جاهل به شریعت و دارای قدرت حکومتی، هزاران عالم مجتهد مثل امام ابوحنیفه یا امام جعفر صادق یا امام مالک و امام شافعی و امام احمد بن حنبل و امام ابن حزم اندلسی وغیره را در اختیار داشته باشد می تواند رای جاهلانه ی خودش را بر علم این دسته از مجتهدین ترجیح دهد و رای این مجتهدین را نادیده بگیرد، و در برابر این مجتهدین و علماء، اهل بدعت را دور خودش جمع کند و دارودسته ی منافقین هم قدرت برتر شوند و این حاکم با پشتوانه ی اهل بدعت در برابر این مجتهدین و علمای بزرگوار مرتکب فجایعی شود که فقط کافی است سری به زندگی این مجتهدین و ائمه ی خیرالقرون و حتی علمای عامل سایر قرون اسلامی بزنید.

حکومت اسلامی با نهادهای مختلفی که دارد، بدون وجود رهبری عالم و فقیه، امکان اداره ی شرعی آن بر اساس قانون شریعت الله وجود ندارد. اهل سنت به این رهبر «دارالاسلام» می گویند مجتهد و شیعیان می گویند فقیه. یعنی ماهیت یکی است و اختلاف تنها در دو اسمِ هم معنی است. یکی می گوید ولایت مجتهد و دیگری می گوید ولایت فقیه. البته شیعیان در قانون اساسی اجتهاد و صلاحيت علمي لازم براي افتاء در ابواب مختلف فقه را ذکر کرده اند . [162] شد همان داستان انگور و عنب و ازم و استافیل شخص فارس زبان و عرب و ترک و رومی . همه یکی است با اسمهای مختلفی .

مومنین هیچ گاه در طول تاریخ از قدرت گیری مجتهدین ضرر ندیده اند هر چند که این مجتهدین دیدگاههای مختلفی هم داشته باشند و چنانچه از کانال شورای اولی الامر متخصصین به قدرت حکومتی هم دست پیدا کنند برای مومنین و دنیا برکت می شوند. باذن الله . و چنانچه مومنی در امر رهبریت، کسانی پائین تر از اینها را بر چنین رهبران مجتهد و فقیهی برتری بدهد و برای حاکم شدن رهبریتی پائین تر از اینها بکوشد بدون شک دچار خیانت به الله و رسولش و مومنین شده است .

امام بیهقی رحمه الله و دیگران از ابن عباس رضی الله عنهما نقل شد کرده اند که رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید: مَنْ تَوَلَّى مِنْ أُمَرَاءِ الْمُسْلِمِينَ شَيْئًا فَاسْتَعْمَلَ عَلَيْهِمْ رَجُلًا وَهُوَ يَعْلَمُ أَنَّ فِيهِمْ مَنْ هُوَ أَوْلَى بِذَلِكَ وَأَعْلَمُ مِنْهُ بِكِتَابِ اللهِ وَسُنَّةِ رَسُولِهِ ، فَقَدْ خَانَ اللهَ وَرَسُولَهُ وَجَمِيعَ الْمُؤْمِنِينَ . [163]  کسی که کارگزاری از مسلمین را به کار بگمارد در حالی که می داند در میان مسلمانان کسی هست که شایسته تر از آن و آگاه تر به کتاب خدا و سنت رسولش وجود دارد، به خدا و رسولش و به تمامی مسلمانان خیانت کرده است. با همین مفهوم از عمر بن الخطاب رضي الله عنه نقل شده که: ” مَن اسْتعملَ رجلاً لِمَوَدَّةٍ أو لِقَرابَةٍ ، لا يستعمِلُه إلاَّ لذلك؛ فقد خانَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ والمؤمِنينَ”[164] کسی که شخصی را به خاطر اینکه دوستش دارد یا از نزدیکان او است در کار مدیریت و رهبری انتخاب کند، در این صورت به الله و رسولش و مومنین خیانت کرده است.

در این صورت، ما از زمانی که خلافت اسلامی بر منهاج نبوت را از دست داده و به بدعت بزرگ ملوکیت و این حاکمیتهای بدیل اضطراری اسلامی دچار شده ایم تا زمانی که بار دیگر به حکومت اسلامی بر منهاج نبوت دست پیدا نکرده ایم از مذهب و فرد خاصی در امر رهبریت حمایت نمی کنیم، بلکه تنها از معیارها حمایت می کنیم . ما تلاش می کنیم که این معیارهای مورد پذیرش تمام مذاهب اسلامی تحقق پیدا کنند که به عنوان یکی از اسباب ما را در نهایت به اجماع واحد و جماعت واحد مسلمین می رسانند. باذن الله. “

در این صورت واضح است که اهل سنت قرنهاست که رهبری مجتهد بر دارالاسلام خود ندیده است و به حکم ضرورت و در حالت طاریء و غیر عادی کسانی را به عنوان رهبریت انتخاب کرده که اصلاً شایستگی رهبریت بر اساس معیارهای مورد پذیرش اهل سنت را نداشته اند و همگی حکم مردار داشته اند جهت حفظ مصلحتهای ضروری اسلام و دارالاسلام و مومنین. پس از مردار با وجود فوایدی که جهت رفع ضرورت دارد نباید انتظاری غیر از فساد و بوی بد و کرم زدگی و … داشت .

امروزه هم اگر می بینی در کشوری مثل سومالی کسی چون أحمد عبدي غودني ملقب به  «الشيخ مختار عبد الرحمن أبو الزبير» رهبر الشباب المجاهدین می شود این شخص در شهر «هرگیسا» در سومالی لند در شرکت مخابرات خاص سومالی «تيليصوم» به عنوان حسابدار کار می کرد و علوم شرعی در حد عمومی داشت، یا سرهنگ حسن طاهراویس از توابین نظامی حکومت سکولار سیاد بری بود که رهبر دادگاههای اسلامی سومالی می شود .

یا اگر می بینی که فرمانده «إياد أگ غالي» رهبر مجاهدین مالی شده است این شخص قبلاً دارای تفکرات سکولاریستی و چپ و سوسیالیستی بود و مدتها در ارتش قذافی و در عملیاتهای مختلفی بر علیه مجاهدین شریعت گرا و مخالفین قذافی شرکت کرده بود که بعدها با آشنائی به منهج جهادی اسلامی تغییر مسیر می دهد و رهبریت مجاهدین شمال مالی را بر عهده گرفته است.

یا حتی شخصی چون اسامه بن لادن در رشته‌های علم اقتصاد و مدیریت بازرگانی تحصیل کرده بود، و کسانی چون ایمن الظواهری و عبدالقادر عبدالعزیز در رشته ی پزشکی مهارت داشتند و شخصی چون ابومصعب زرقاوی نیز به این درجه از دانش آکادمیک هم دست پیدا نکرده بود و در زندان با اندیشه های جهادی آشنا می شود.  

در این صورت در بهترین برداشت باید بگوئیم که خالد بن ولید رضی الله عنه به عنوان رهبر انتخاب شده و کسی چون رسول الله صلی الله علیه وسلم و ابوبکر صدیق هم نیست که اشتباهات او را تذکر دهد و جلو اشتباهات او را بگیرد. به نظر شما ثمره چه خواهد شد؟

اکثریت مطلق رهبران جهادی میان فرقه های معرف به اهل سنت به این شکل همچون خالد بن ولید رضی الله عنه از جاهلیت به اسلام روی آورده اند و وارد میدانهای جهاد با کفار سکولار و اشغالگر خارجی و مزدوران محلی شده اند و تمام آنهائی که ادعای داشتن علم دارند در زیر سایه ی همین کفار سکولار و اشغالگر خارجی و طاغوتهای محلی و دور از میدانهای جهاد به سر می برند؛ فقط کافی است اطرافت را نگاه کنی تا حقایق را ببینید.

اگر می بینیم که از این دسته از فرماندهان ما که از نجدیت تقلید می کنند اشتباهات فاحشی رخ می دهد امری طبیعی است و اگر می بینیم از فرماندهانی چون عبدالله عزام و اسامه بن لادن اشتباهات کمتری دیده می شود به دلیل منهج اخوانی و سید قطبی آنهاست و اگر دیده می شود که از ملا عمر رهبر طالبان اشتباهات کمتر از اینها دیده می شود چون خود این شخص همچون طلبه ای از کلاسهای دروس شرعی بلند شده و وارد میدانهای جهاد شده بود.

به هر حال عدم وجود رهبری مجتهد در میدانهای جهاد نزد فرقه های معروف به اهل سنت یک واقعیت است و وجود اشتباهات فاحش از رهبرانی چون خالد بن ولید رضی الله عنه که به حکم ضرورت در جایگاه چنین رهبریت مجتهدی قرار گرفته اند کاملاً قابل پیش بینی است. بخصوص اگر این رهبران در گروههای متفرق و رنگارنگ ظهور کنند که همیشه مرکز تفرق و جنگ داخلی و سستی و بی ابهتی و شکست برای اهل دعوت و جهاد بوده اند.

شیعه ی جعفری در زمان ما توانسته این خلاء را پر کند اما هیچ یک از جماعتها و گروههای اهل جهاد معروف به اهل سنت نتوانسته اند این خلاء استراتژیک را پر کنند و عده ای هم به دلایل مختلف غیر شرعی حاضر نیستند از مذهبی غیر از مذهب خود در امر رهبریت پیروی کنند حتی اگر منجر به فساد و نابودی خودشان هم شود، که این هم نوعی جاهلیت واضح و آشکار است.  

پس باید بدانیم کسانی مثل خالد بن ولید رضی الله عنه که تازه از دنیای کفر وارد جریان جهادی و دارالاسلام شده اند قطعاً در تخصصی که دارند دچار اشتباه و خطا می شوند و اگر هم بخواهند هرگز مثل مومنین آموزش دیده نمی توانند عمل کنند، در اینجا اینها نیازمند رهبریتی دلسوز و آگاه همچون رسول الله صلی الله علیه وسلم و ابوبکر صدیق رضی الله عنه هستند .

از قرنها قبل از تاکنون دست یابی به یک رهبر مجتهد برای اهل دعوت و جهاد یک نیاز کاملاً ضروری است هر چیزی که بتواند ما را به این هدف و ضرورت نزدیک کند واجب است چون« مَا لاَ يَتِمُّ الْوَاجِبُ إِلاَّ بِهِ؛ فَهُوَ وَاجِبٌ» به همین دلیل می بینیم که شخصی چون ماموستا کریکار جهت جبران این نقایص برای جامعه ی اهل سنت کوردها مدرسه ای مجازی با آموزشهای شرعی و فقهی می گذارد، و کسانی مثل من هم سعی داریم این خلاء را با درسها و جلساتی اینچنینی و دعوت به سوی وحدت اسلامی از کانال «3ابزار» برتر پر کنیم.

من تمام این مجاهدینی را که آزمایش پس داده اند در همان ابتدای ورودشان به میدانهای جهاد مومنینی مخلص همچون خالد بن ولید رضی الله عنه می دانم – نحسبهم کذالک و الله حیسبهم – که نیازمند رهبری فقیه و مجتهد در این زمینه ها هستند. اینها سرمایه های عظیم فرقه ی ناجیه هستند که اگر چنین رهبریتی را نیافتندلازم است خودشان در فکر تولید آن باشند و منتظر ملاهای غیر متخصص و بخصوص منتظر ملاهای عوام زده و سازگار شده با وضع موجود و آنهائی که دین خود را به متاع دنیا فروخته اند نباشند.

سخن پایانی: 

از ابوذر رضی الله عنه روایت است که می گوید: رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود: إِنَّکُمُ الْیَوْمَ فِی زَمَانٍ کَثِیرٍ عُلَمَاؤُهُ ، قَلِیلٍ خُطَبَاؤُهُ، (امروز شما در زمانی هستید که علمای آن زیاد و خطیبانش کم است.) مَنْ تَرَکَ عَشِیرَ مَا یَعْرِفُ فَقَدْ هَوَى،(هر کس از یک دهم آنچه که می‌داند دست بکشد، گمراه گشته است) وَیَأْتِی مِنْ بَعْدُ زَمَانٌ کَثِیرٌ خُطَبَاؤُهُ، قَلِیلٌ عُلَمَاؤُهُ، (و بعد از این زمانی خواهد آمد که خطیبان آن زیاد و عالمان آن کم است،) مَنِ اسْتَمْسَکَ بِعَشِیرِ مَا یَعْرِفُ فَقَدْ نَجَا[165] هر کس در آن روز به یک دهم آنچه که می‌داند چنگ بزند، پس نجات یافته است.

اللَّهُمَّ أنْتَ عَضُديِ وَنَصِيرِي، بِكَ أَحُولُ، وَبِكَ أَصُولُ، وَبِكَ اُقاتِلُ.[166] يا الله، مددکار و ياری گر من تويی؛ به ياری و کمک تو متحول می شوم وجولان می دهم و به کمک تو حمله می کنم و به کمک تو می جنگم.

اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ الجَنَّة وَمَا قَرَّبَ إِلَيْهَا مِنْ قَوْلٍ وَعَمَلٍ، وَأَعُوذُ بِكَ مَنَ النَّارِ وَمَا قَرَّبَ إِلَيْهَا مِنْ قَوْلٍ وَعَمَلٍ.

رَبَّنَا أَعِزَّنَا بِالإِسْلامِ، وَأَعِزَّ بِنَا الإسْلامَ، اللَّهُمَّ أَعْلِ بِنَا كَلِمَةَ الإسْلاَمِ، وَارْفَعْ بِنَا رَايَةَ القُرْآنِ.

سُبْحَانَكَ اللَّهُمَّ وَبِحَمْدِكَ، لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ، أَسْتَغْفِرُكَ وَأَتُوبُ إِلَيْكَ

والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته


[1]  الألباني: صحيح الجامع 1836

[2]    Horrible and cowardly terrorist attack on innocent and defenseless worshipers in Egypt. The world cannot tolerate terrorism, we must defeat them militarily and discredit the extremist ideology that forms the basis of their existence!

    — Donald J. Trump (@realDonaldTrump) November 24, 2017

[3] بخاری 2311 / صحيح الترمذي 2880

[4] محمود علی، یکی از ساکنان، به المشارق گفت که جمعیت روستای روضه 2,111 نفر است که حدود نیمی از آنها مرد هستند. و بیش از 25 درصد از آنها در این حمله تروریستی کشته شدند.

[5] ” کسی که مشرکین را از ملت اسلام خارج نداند در واقع تصدیق کننده ی قرآن نمی باشد چونکه قرآن مشرکین یعنی پرستش کنندگان غیراللە را از ملت اسلام خارج دانسته است وبه تکفیر واخراج آنها از ملت اسلام  وهمچنین به جنگیدن ودشمنی نمودن با آنها امرنموده است محمد بن عبدالوهاب رحمه الله در ناقض سوم اسلام گفته است : ” هر کس مشرکین را تکفیر ننماید ویا اینکه در خارج بودن آنها از ملت اسلام شک داشته باشد ویا اینکه مذهب وراه آنها را درست وصحیح بداند کافراست “.[الدرر السنية : 291/9]

شیخ عبدالطیف آل شیخ رحمة الله: تکفیر کردن مشرک وکسی که میگوید تکفیرکردن مشرکین از اصول خوارج است و هیچ یک از علمای اهل سنت این کار را نکرده اند( این قول) ردی بر الله تعالی و پیامبر علیه صلاة والسلام و اجماع امت داده است و این فضیحت فقط با این رد کافی است و بر معترض همین که نمی داند بین دین پیامبران و مذهب خوارج تشخیص قائل نشده است.[مصباح الضلام   ۵۹۴-۵۹۳]

[6] كمن يستغيث بالأموات أو الغائبين أو الجن أو الأصنام أو النجوم ونحو ذلك ، أو يذبح لهم أو ينذر لهم ، ويطلق على الكافر أنه مشرك ، وعلى المشرك أنه كافر (“مجموع فتاوى الشيخ ابن باز” (9/174، 175) ./نیز در منابع دولت اسلامی البغدادی (هیئه البحوث و الافتاء، مقرر فی التوحید للمعسکرات، مکته الهمه، بی جا، 1426ق، ص31.)

[7] «من لم یکفر الکافر او شکّ فی کفرهم او صحح مذهبهم فهو کافر»

[8]Iran, still haunted by Jundallah attacks, blames West

[9] https://www.dw.com/fa-ir/%D9%85%D8%AD%DA%A9%D9%88%D9%85%DB%8C%D8%AA-%D8%AC%D9%87%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D8%A7%D9%86%D9%81%D8%AC%D8%A7%D8%B1-%D8%AA%D8%B1%D9%88%D8%B1%DB%8C%D8%B3%D8%AA%DB%8C-%DA%86%D8%A7%D8%A8%D9%87%D8%A7%D8%B1/a-6345215/  نیز:  https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A8%D9%85%D8%A8%E2%80%8C%DA%AF%D8%B0%D8%A7%D8%B1%DB%8C_%DB%B1%DB%B3%DB%B8%DB%B9_%D8%AF%D8%B1_%DA%86%D8%A7%D8%A8%D9%87%D8%A7%D8%B1

[10] خطیب، محمد عوض، صفحات من تاریخ الجزیرة العربیة الحدیث، ص 199.

[11] مؤسسة السحاب الإعلامية التابعة للقاعدة تسجيلا صوتيا للشيخ “آدم غدن” حمل عنوان “المجاهدون لا يستهدفون المسلمين” / این واکنش غیر از واکنش اسامه بن لادن و حتی ایمن الظواهری به کشتارهای بی رویه ی زرقاوی بود.

[12] ابو محمد مقدسی، الزرقاوی، آمــــال وآلام (مناصرة ومناصحة)/ أقول هذا وأؤكد عليه وأنا أسمع وأتابع الفوضى العارمة الحاصلة اليوم في العراق والتي يراد بها تشويه الجهاد وصورته المشرقة من تفجير السيارات أو وضع العبوات الناسفة في طرقات العامة وقذف قذائف الهاون ونحوها في الشوارع والأسواق وغيرها من تجمعات عوام المسلمين فيجب المحافظة على أيدي المجاهدين المتوضئة من أن تتلطخ بشيء من دماء المعصومين ولو كانوا عصاة أو فجاراً وإذا كانت الجماعة المقاتلة نظيفة من ذلك وبمنأى عنه فالواجب عليها إن كانت تحترم جهادها وجهود أتباعها وتحرص على قطف ثمرات من وراء تلك الجهود وذلك الجهاد أن لا ترضى بنسبة شيء من ذلك إليها ، وأن يواكب جهادها دوماً لسان ناضج ناطق يذب عن المجاهدين ويبرئ ساحتهم من هذه الأعمال المشوهة أولاً بأول ..

[13] فقد أباح الفقهاء استهداف العدو اذا تتّرس بمسلمين (أي اتخذهم دروعاً بشرية) أو احتمى بمن يحرم قصدهم بالقتل

[14] وزارة الإعلام / دولة العراق الإسلامية، بيانٌ غزوة الأسير؛ المصدر: مركز الفجر للإعلام / وإنّنا لن نعطّل جهاد المشركين ومدافعة الكفّار المتعيّنة لأجل من يسقط شهيدا كما قرّر علمائنا. [ نسئل : ن اي علماء يتحدثون هؤلاء …..؟ :  النجدیین]

([15]) مجموع الفتاوى 28/546 ./ قال ابن تيمية : ” وقد اتفق العلماء على أن جيش الكفار إذا تترسوا بمن عندهم من أسرى المسلمين وخيف على المسلمين الضرر إذا لم يقاتلوا فإنهم يقاتلون ، وإن أفضى ذلك إلى قتل المسلمين الذين تترسوا بهم

[16] الأشباه للسيوطي: 86، ابن النجيم: 86، الوجيز: 202.

[17] البخاري (2118)، ومسلم (2884) / يَغْزُو جَيْشٌ الكَعْبَةَ، فإذا كانُوا ببَيْداءَ مِنَ الأرْضِ، يُخْسَفُ بأَوَّلِهِمْ وآخِرِهِمْ. قالَتْ: قُلتُ: يا رَسولَ اللَّهِ، كيفَ يُخْسَفُ بأَوَّلِهِمْ وآخِرِهِمْ وفيهم أسْواقُهُمْ ومَن ليسَ منهمْ؟ قالَ: يُخْسَفُ بأَوَّلِهِمْ وآخِرِهِمْ، ثُمَّ يُبْعَثُونَ علَى نِيَّاتِهِمْ.

[18] الأشباه والنظائر لابن نجيم ص96 / فجوازه – إذاً- لأجل الضرورة، وليس بإطلاق. وهذا الشرط لا بد منه، إذ الحكم كله إعمال لقاعدة دفع الضرر العام بارتكاب ضرر خاص

[19] القرطبي، الجامع لأحكام القرآن (16/287)/ قد يجوز قتل الترس وذلك إذا كانت المصلحة ضروريَّة كلية، ولا يتأتى لعاقل أن يقول لا يقتل الترس في هذه الصورة بوجه, لأنه يلزم منه ذهاب الترس والإسلام المسلمين 

[20] ابن تيمية، مجموع الفتاوى (20/52) / ولهذا اتفق الفقهاء على أنه متى لم يمكن دفع الضرر عن المسلمين إلا بما يفضي إلى قتل أولئك المتترس بهم جاز ذلك)

[21] القرطبي، الجامع لأحكام القرآن 16/285 /  لم تعلموهم أي لم تعرفوا أنهم مؤمنون أن تطأوهم بالقتل والإيقاع بهم…والتقدير: ولو أن تطأوا رجالاً مؤمنين ونساء مؤمنات لم تعلموهم لأذن الله لكم في دخول مكة، ولسلطكم عليهم، ولكنَّا صُنَّا من كان فيها يكتم إيمانه. وقوله (فتصيبكم منهم معرّة) المعرة العيب…إي يقول المشركون: قد قتلوا أهل دينهم

[22] نگاه کنید به حدیث: البخاري (1457) ومسلم (20)

[23] رواه أبو داود (1575) والنسائي (2444)

[24] ابن تيمية، مجموع الفتاوى (20/100) /  ولا يقتل من ترك الصلاة أو الزكاة إلا إذا كان في طائفة ممتنعة فيقاتلهم لوجود الحراب كما يقاتل البغاة)

[25] البخاري (3318)، ومسلم (2242)

([26]) الأم 8/379 ./ قال الإمام الشافعي رحمه الله : ” ولو تترسوا بمسلم رأيت أن يكف إلا أن يكونوا ملتحمين فيضرب المشرك ويتوقى المسلم جهده ”  امام نووی هم می گوید: ” لو تترس الكفار بمسلمين من الأسرى وغيرهم نظر … وإن دعت ضرورة إلى رميهم بأن تترسوا بهم في حال التحام القتال ، وكان بحيث لو كففنا عنهم ظفروا بنا وكثرت نكايتهم فوجهان (روضة الطالبين 10/246)

([27])عبد الله بن أحمد بن محمد بن قدامة، الكافي 4/268  ./ قال ابن قدامة: ” وإن تترسوا بأسارى المسلمين أو أهل الذمة لم يجز رميهم إلا في حال التحام الحرب والخوف على المسلمين ؛ لأنهم معصومون لأنفسهم فلم يبح التعرض لإتلافهم من غير  ضرورة “

[28] قرطبی، محمّد، الجامع لأحكام القرآن، تحقيق: أحمد البردوني وإبراهيم أطفيش، ج16، ص287، دار الكتب المصرية، القاهرة، چاپ دوّم، 1384ق /  الموسوعة الفقهية الكويتية ، ج4 ، ص217./  قال الإمام القرطبي رحمه الله : قد يجوز قتل الترس، ولا يكون فيه اختلاف إن شاء الله، وذلك إذا كانت المصلحة ضرورية كلية قطعية. فمعنى كونها ضرورية، أنها لا يحصل الوصول إلى الكفار إلا بقتل الترس. ومعنى أنها كلية، أنها قاطعة لكل الأمة، حتى يحصل من قتل الترس مصلحة كل المسلمين، فإن لم يفعل قتل الكفار الترس واستولوا على كل الأمة. ومعنى كونها قطعية، أن تلك المصلحة حاصلة من قتل الترس قطعا.

([29]) المبدع 3/323  ./ وإن تترسوا بالمسلمين لم يجز رميهم كأن تكون الحرب غير قائمة ، أو لإمكان القدرة عليهم بدونه ، أو للأمن من شرهم إلا أن يخاف على المسلمين مثل كون الحرب قائمة أو لم يقدر عليهم إلا بالرمي فيرميهم

[30] القرافی، شهاب الدين أبو العباس أحمد بن أبي العلاء،  الذخيرة  ١ /١٥٠ /  تفسير القرطبي (١٦/ ٢٨٧)

([31]) الجامع لأحكام القرآن 16/287 ، 288 . / ” ومعنى كونها قطعية : أن تلك المصلحة حاصلة من قتل الترس قطعاً “

([32]) الأم 8/379 . / ” ولو تترسوا بمسلم رأيت أن يكف إلا أن يكونوا ملتحمين ، فيضرب المشرك ويتوقى المسلم جهده “

([33]) مغني المحتاج 6/33 . / ” .. وإلا بأن دعت ضرورة إلى رميهم بأن تترسوا بهم حال التحام القتال بحيث لو كففنا عنهم ظفروا بنا وكثرت نكايتهم جاز رميهم حينئذ في الأصح المنصوص ويقصد بذلك قتال المشركين ونتوقى في المسلمين وأهل الذمة بحسب الإمكان “.

[34] البحر الرائق شرح كتر الدقائق ومنحة الخالق وتكملة الطوري 5/82  / المغني لابن قدامة ٩ /٢٨٨ / العناية شرح الهداية  ١ /٣٨٢  /   والمبسوط للسرخسي ١٠/ ١٥٤ /كشاف القناع عن متن الإقناع / ٣/٥١ / في العناية “: إذَا تترس الْكُفَّار بِأُسارى الْمسلِمِين فَإِنه يباح الرمي إلَيهِم بِشرطِ أَنْ يكُونَ قَصدهم الرمي إلَى الْكُفَّارِ فَيجعلَ كَأَنهم رمـوا إلَـى الْكُفَّار

[35]  الأم للشافعي ٤ /٢٥٨  / والحاوي الكبير   ١٤/ ١٨٧ / ومختصر المزني  ٨ /٣٧٨ /  روضة الطالبين وعمدة المفتين (١٠ /٢٤٦  / وتحفة المحتاج في شرح المنهاج وحواشـي الشرواني والعبادي 9/242 / ونهاية المحتاج إلى شرح المنهاج 8/65

([36]) المبسوط 10/66 ./ ” .. إلا أن على المسلم الرامي أن يقصد به الحربي ؛ لأنه لو قدر على التمييز بين الحربي والمسلم فعلاً كان ذلك مستحقاً عليه فإذا عجز عن ذلك كان عليه أن يميز بقصده “

([37]) المغني 9/232 ./ قال ابن قدامة : ” وإن دعت الحاجة إلى رميهم للخوف على المسلمين جاز رميهم ؛ لأنها حالة ضرورة ، ويقصد الكفار

([38]) مجموع الفتاوى 28/537 . / وقال شيخ الإسلام : ” فإن الأئمة متفقون على أن الكفار لو تترسوا بمسلمين ، وخيف على المسلمين إذا لم يقاتلوا ، فإنه يجوز أن نرميهم ونقصد الكفار”. / همچنین البهوتي حنبلی می گوید: ” إلا أن يخاف علينا من ترك رميهم فقط، فيرميهم نص عليه للضرورة ، ويقصد الكفار بالرمي ؛ لأنهم هم المقصودون بالذات “( كشاف القناع 3/52 ) ابن نجیم می گوید:  .. لكن نقصد الكفار بالرمي دون المسلمين، لأنه إن تعذر التمييز فعلا فقد أمكن قصدا، والطاعة بحسب الطاقة. (البحر الرائق شرح كنز الدقائق ومنحة الخالق وتكملة الطوري 5/82.)

[39] روضة الطالبين: 10/246. / لو تترس الكفار بمسلمين من الأسارى وغيرهم؛ نظر إن لم تدع ضرورة إلى رميهم واحتمل الحال الإعراض عنهم؛ لم يجز رميهم

[40] الكافي في فقه الإمام أحمد 4/193/ فإن كان فيهم مسلمون، فأمكن الفتح بدون ذلك، لم يجز رميهم، لأنه تعريض لقتلهم من غير حاجة، وإن لم يمكن بدونه جاز، لأن تحريمه يفضي إلى تعطيل الجهاد

[41] أبو اسحاق إبراهيم بن علي بن يوسف الشيرازي، اللمع في أصول الفقه  ص 88 / .قال الشيرازي الشافعي “: اعلم أن الإجماع لا ينعقد إلا على دليل فـإذا رأيت إجماعهم على حكم علمنا أن هناك دليلا جمعهم سـواء عرفنـا ذلك الدليل أو لم نعرفه ويجوز أن ينعقد عن كل دليل يثبت به الحكـم كأدلة العقل في الأحكام ونص الكتاب وا لسنة وفحواهما وأفعال رسول االله صلى االله عليه وسلم وإقراره والقياس وجميع وجوه الاجتهاد،”

[42] البخاري (2118)، ومسلم (2884)

[43]  معجم مقاييس اللغة  3/372 ، وانظر المصباح المنير 2/364 . / قال ابن فارس مالکی: ” الضاد والميم والنون أصل صحيح، وهو جعل الشيء في شيء يحويه، من ذلك قولهم: ضمنت الشيء إذا جعلته في وعائه والكفالة تسمى ضماناً من هذا ؛ لأنه إذا ضمنه استوعب ذمته

[44]  الشوكاني، نيل الأوطار 5/358 . / ” عبارة عن غرامة التالف “

[45]المبسوط 10/66 ، بدائع الصنائع 7/102 ، حاشية الصاوي 2/278 ،  روضة الطالبين 10/246  ، الفروع 5/636 ، مجموع الفتاوى 28/546 ، 547 .

[46]المبسوط 10/66 ، تبيين الحقائق 3/245 ، التاج والإكليل 4/546 ، الأم 4/261 ، الحاوي الكبير 14/189 ، مغني المحتاج 6/33 ، الإنصاف 9/448 ، شرح منتهى الإرادات 3/260 .

[47] الجامع لأحكام القرآن للقرطبي 16/287 . /  ٢٨٧ / أحكام القرآن لابن العربي (4/139) (16/243) ./ قال القرطبي رحمه الله في تفسير قوله تعالى {لِيُدْخِلَ اللَّهُ فِي رَحْمَتِهِ مَنْ يَشَاءُ لَوْ تَزَيَّلُوا. . . الآية}: … لو تترس كافر بمسلم لم يجز رميه، وإن فعل ذلك فاعل فأتلف أحدا من المسلمين فعليه الدية والكفارة، فإن لم يعلموا فلا دية ولا كفارة, وذلك أنهم إذا علموا فليس لهم أن يرموا, فإذا فعلوه صاروا قتلة خطأ والدية على عواقلهم، فإن لم يعلموا فلهم أن يرموا، وإذا أبيحوا الفعل لم يجز أن يبقى عليهم فيها تباعة / قال ابن عربی رحمه الله  : وقد جوز أبو حنيفة وأصحابه والثوري الرمي في حصون المشركين وإن كان فيهم أسارى من المسلمين وأطفالهم، ولو تترس كافر بولد مسلم رمي المشرك, وإن أصيب أحد من المسلمين فلا دية فيه ولا كفارة، وقال الثوري؛ فيه الكفارة ولا دية، وقال الشافعي بقولنا، وهذا ظاهر, فإن التوصل إلى المباح بالمحظور لا يجوز – سيما بروح المسلم – فلا قول إلا ما قاله مالك رضي الله عنه، والله أعلم.

 [48] الأم (4/246) والمهذب مع تكملة المجموع 20/417 /  ورحمة الأمة ص 530 . روضة الطالبين 10/246 ، تحفة المحتاج 8/397

[49] الإنصاف 4/130 -129 ، شرح منتهى الإرادات 3/260  ./ المبدع (3/324) والمحرر في الفقه (2/124) والمغني (13/142) .

[50] بدائع الصنائع 7/101  (6/63) ، تبيين الحقائق 3/245 .

[51] امام الشافعی،  الأم ٤ / ٢٤٦  / فإن تترس به مشرك ، وهو يعلمه مسلماً ، وقد التحم ، فـرأى أنه لا ينجيه إلا ضربه المسلم ، فضربه يريد قتل المشرك ، فإن أصابه درأنا عنه القصاص ، وجعلنـا علیه الدیة

[52] ابن قدامة، المبدع 3/324 و در عيون المسائل آمده است : يجب الرمي ، ويكفـر ، وعليـه الديـة / و المغنی 8/246 و 9/ 231

[53]  طوسی، محمد بن حسن، المبسوط، ج۲، ص۱۲./ حسن بن یوسف، تذکرة الفقهاء، ج۹، ۷۴-۷۵./ نجفی جواهری، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۲۱، ص۶۸-۷۰.

[54]  نجفی جواهری، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۲۱، ص۷۱-۷۲. / خویی، ابوالقاسم، منهاج الصالحین، ج۱، ص۳۷۱-۳۷۲.

[55] لمعه ، ج 1 ، کتاب الجهاد ، فصل اول ، و شرایع ، کتاب الجهاد .

[56] المغني 9/232 (13/142) والجامع لأحكام القرآن (13/244) .

[57] بدائع الصنائع (6/63) .

[58] بدائع الصنائع 7/101 .

[59] ابن قدامة ، الكافي ٤ / ٢٦٨ . والشربيني ، مغني المحتاج ٤ / ٢٢٤ . وعبد الحميد الـشرواني ، الحاشـية ٨ / ٣٩٧ / إذا تترس العدو بغير المسلم، فلا يجوز قتلُ غيرِ المسلم ما لم يحارب ، أو ما لم تكن هنالك ضرورة لقتله كما مرمع المسلم ؛ لأن الذمي محقون الدم ؛ لحرمة الدين والعهد. فإن قتله المسلم  فعليه الكفارة والدية المنصوص عليها بالنسبة لغير المسلم

[60] النووي، الروضة  ٢٤٧ / ١٠  / ولو تترس الكفـار بذمي أو مستأمن أو عبد، فالحكم في جواز الرمي والدية والكفارة، كما ذكرنا، لكن حيث تجب ديـة يجب في العبد قيمته

[61] الأم للشافعي، ج 2 / ص 246، طبعة دار المعرفة، بيروت  / ولو رمى في بلاد الحرب فأصاب مسلما مستأمناً أو أسيراً أو كافراً أسلم، فلم يقصد قصده بالرمية ولم يره، فعليه تحرير رقبة ولا دية له، وإن رآه وعرف مكانه ورمى وهو مضطر إلى الرمي فقتله، فعليه دية وكفارة، وإن كان عمده وهو يعرفه مسلما فعليه القصاص إذا رماه بغير ضرورة ولا خطأ، وعمد قتله، فإن تترس به مشرك وهو يعلمه مسلما وقد التحم فرأى أنه لا ينجيه إلا ضربه المسلم فضربه يريد قتل المشرك، فإن أصابه درأنا عنه القصاص، وجعلنا عليه الدية، وهذا كله إذا كان في بلاد المشركين أو صفهم، فأما إذا انفرج عن المشركين فكان بين صف المسلمين والمشركين، فذلك موضع يجوز أن يكون فيه المسلم والمشرك، فإن قتل رجل رجلاً، وقال؛ ظننته مشركاً فوجدته مسلماً، فهذا من الخطأ وفيه العقل، فإن اتهمه أولياؤه، أحلف لهم ما علمه مسلماً فقتله، فإن قال قائل؛ كيف أبطلت دية مسلم أصيب ببلاد المشركين برمي أو غارة لا يعمد فيها بقتل؟ قيل؛ قال الله عز وجل {وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ أَنْ يَقْتُلَ مُؤْمِنًا إِلَّا خَطَأً}، إلى قوله {مُتَتَابِعَيْنِ}، فذكر الله عز وجل في المؤمن يقتل خطأ والذمي يقتل خطأ الدية في كل واحد منهما وتحرير رقبة، فدل ذلك على أن هذين مقتولان في بلاد الإسلام الممنوعة لا بلاد الحرب المباحة، وذكر من حكمهما حكم المؤمن من عدو لنا يقتل، فجعل فيه تحرير رقبة، فلم تحتمل الآية – والله تعالى أعلم – إلا أن يكون قوله {فَإِنْ كَانَ مِنْ قَوْمٍ عَدُوٍّ لَكُمْ}، يعني في قوم عدو لكم، وذلك أنها نزلت وكل مسلم فهو من قوم عدو للمسلمين، لأن مسلمي العرب هم من قوم عدو للمسلمين، وكذلك مسلمو العجم، ولو كانت على أن لا يكون دية في مسلم خرج إلى بلاد الإسلام من جماعة المشركين هم عدو لأهل الإسلام، للزم من قال هذا القول؛ أن يزعم أن من أسلم من قوم مشركين فخرج إلى دار الإسلام فقتل،كانت فيه تحرير رقبة ولم تكن فيه دية، وهذا خلاف حكم المسلمين، وإنما معنى الآية – إن شاء الله تعالى – على ما قلنا، وقد سمعت بعض من أرضى من أهل العلم يقول ذلك، فالفرق بين القتلين أن يقتل المسلم في دار الإسلام غير معمود بالقتل فيكون فيه دية وتحرير رقبة، أو يقتل مسلم ببلاد الحرب التي لا إسلام فيها ظاهر غير معمود بالقتل، ففي ذلك تحرير رقبة ولا دية

 [62]الأم للشافعي / ٤ / ٢٥٨ /  روضة الطالبين 10/246 . / رحمة الأمة ص (530) / قال الإمام الشافعي رحمه الله : ولَوتترسوا بِمسلِمٍ رأَيـت أَنْ يكَـف عمن تترسوا بِهِ إلَّا أَنْ يكُونَ الْمسلِمونَ ملْتحِمِين فَلَـا يكُـف عـن الْمتترسِ ويضرب الْمشرِك ويتوقَّى الْمسلِم جهده فَإِنْ أَصاب فِي شيءٍ مِن هذِهِ الْحالَاتِ مسلِما أَعتق رقَبة  / قال رحمه الله – ذاكراً للصورتين: (فإن كان في الدار أسارى من المسلمين أو تجار مستأمنون؛ كرهت النصب عليهم بما يعم من التحريق والتغريق وما أشبهه… ولو تترسوا بمسلم؛ رأيت أن يكف عمن تترسوا به، إلا أن يكون المسلمون ملتحمين …

[63]الفروع 5/636، الإنصاف 4/ 129- 130، شرح منتهى الإرادات 3/260. / والمغني (13/142) .

[64]أحكام القرآن للجصاص 3/589 ، أحكام القرآن لابن العربي 4/117.  / الطحاوی، مختصر اختلاف العلماء ٣ / ٤٣٤ . والجصاص، الأحكام ٥ / ٢٧٤ . القرطبـي ، الجـامع ١٦ / ١٤ / ابن عبدالبر، التمهید 16/143

٢٨٧ . ابن عبد البر ، التمهيد ١٦ / ١٤٣.

[65] الشرائع للحلی 1/246

[66] الأحكام السلطانية للماوردي ص 78

[67] روضة الطالبين وعمدة المفتين ١٠ /٢٤٤ / امام ابوبکر محمد بن هارون رویانی روایت می کند: ولَو رمى بِشيءٍ مِنهـا إِلَى الْقَلْعةِ، أَو الْبلْدةِ ، فَقَتلَ مسلِما، فَإِنْ لَم يعلَم أَنَّ فِيها مسلِما ،لَم يجِب إِلَّا الْكَفَّارةُ،وإِنْ علِم،وجبتِ الديةُ والْكَفَّارةُ

[68] المصباح المنير ص … (535)

[69] شرح منتهى الإرادات (3/329) وكشاف القناع (5/54)

 [70]شرح منتهى الإرادات 3/260 .

 [71]  الجوهرة النيرة على مختصر القدوري / ٢ /٢٥٨  / والهداية في شرح بدايـة المبتـدي  2/379 / فتح القدير 1/498  (12/397) /  نگاه کن به تفسير الطبري 5/207 ، والجامع لأحكام القرآن 5/323 ،324 

  [72]  المغني 9/232 .

[73] ابن قدامه ، المغنی٩ / ٢٣١  : قال أبو حنيفة : لا دية له ، ولا كفارة فيه ؛ لأنه رمي أبيح مع العلم  بحقيقة الحال ، فلم يوجب شيئاً ، كرمي من أبيح دمه / السرخسي ، المبسوط ١٠ / ٦٥ : ولا كفارة عليه ولا دية فيما أصاب مسلماً منهم ؛ لأنه إصابة بفعل مباح ، مع العلم بحقيقة الحال ، والمباح مطلقاً لا يوجب عليه كفارة ولا دية / بدائع الصنائع (6/63)

[74] المبسوط 10/66 ، بدائع الصنائع 7/101 ، العناية شرح الهداية 5/449 ، الجوهرة النيرة 2/259 .احکام الجصاص 5/275 ؛ الهدایة للمرغینانی 2/137 ؛ الدرر المختار للحصفکی 4/129

[75] الشرائع للحلی 1/246

[76] الطحاوي ، مختصر اختلاف العلماء ٣ / ٤٣٤ . والجصاص ، الأحكام ٥ / ٢٧٤ . والقرطبـي ، الجـامع ١٦ / ٢٨٧ وابن عبد البر ، التمهيد ١٦ / ١٤٣ وابن قدامة، المغني ٩ / ٢٣١

[77] أحكام القرآن لابن العربي (4/139) والجامع لأحكام القرآن للقرطبي (16/243) .

 [78]بدائع الصنائع 7/101 – (6/63) ، تبين الحقائق 3/245 ، العناية شرح الهداية 5/450 .

[79] تفسير ابن كثير 1/514./ هذه الآية الكريمة عامة في كل من أقام بين ظهراني المشركين وهو قادر على الهجرة وليس متمكناً من إقامة الدين، فهو ظالم لنفسه مرتكب حراماً بالإجماع

[80] أخرجه أحمد في المسند 3/99، والطبري في التفسير 5/710 من حديث أنس – رضي الله عنه -، وفسره السرخسي في المبسوط 10/24 بالدخول تحت راية المشركين. وقال ابن القيم في أحكام أهل الذمة 1/210: الصحيح أن معناه: مباعدتهم وعدم مساكنتهم.

[81] جامع الترمذی 1605 / أخرجه البزار (رقم 4569، 4570)، والحاكم وصحّحه (2|141 – 142)، وأبو نعيم في أخبار أصبهان (1|123)أخرجه أبو داود (رقم 2780)، والطبراني في الكبير (رقم 7023 – 7024). ويشهد له مُرسل قيس بن أبي حازم عن النبي أنه قال: ((إني بريءٌ من كل مسلم مع مُشْرِك، ألا لا تَرَاءَى ناراهُما)). أخرجه النسائي (رقم 4780)، وانظر: سنن أبي داود (رقم 2638)، وجامع الترمذي (رقم 1604)، والعلل الكبير له (2|686 – 687 رقم 285)، وعلل الدارقطني (4|89|أ – ب ).

[82] أخرجه الحاكم في المستدرك 2/141 (2627)وصححه ووافقه الذهبي.

[83] أخرجه أبو داود(2787)

[84] أخرجه أبو داود في السنن، رقم 2645، والترمذي في الجامع، رقم 1604، وسعيد بن منصور في السنن، رقم 2663، 2664، وذكره الألباني في صحيح الجامع، رقم 1474 من حديث جرير بن عبدالله – رضي الله عنه –

[85] حمود بن عبد الله التويجري ، تحفة الإخوان بما جاء في الموالاة والمعاداة والحب والبغض والهجران، مؤسسة النور للطباعة والتجليد – الرياض، 1383ق، ص 27 /   وظاهر هذا الحديث العموم لكل من جامع المشركين وساكنهم اختيارا منه لذلك لا اضطرارا وعجزا

[86] ابن عبد البر، الاستذكار، ج8، ص224؛ مناوی، فیض القدیر شرح الجامع الصغیر، ج6، ص111،1356؛ ماوردی، الحاوی فی فقه الشافعی، ج14، ص104-105.

[87] رواه النسائي (7/148) ، وأحمد (4/365) (18258). وقال الألباني في ((صحيح سنن النسائي)): صحيح. / نیز : عن أبي اليسر كعب بن عمرو رضي الله عنه قال: يا رسول الله ابسط يدك حتى أبايعك واشترط علي فأنت أعلم بالشرط، قال: أَتَيْتُ النبيَّ صلَّى اللهُ عليه وسلَّم وهو يبايعُ فقلتُ يا رسولَ اللهِ ابسُطْ يدَك حتى أبايعَك واشتَرِطْ عَلَيَّ فأنت أعلمُ قال أبايعُك على أن تعبدَ اللهَ وتُقِيمَ الصلاةَ وتؤتيَ الزكاةَ وتناصحَ المسلمينَ وتفارقَ المُشْرِكَ (أخرجه النسائي (4177)، وأحمد (19253)، والبيهقي (18207)) /  عن جرير رضي الله عنه قال: (بايعت رسول الله صلى الله عليه وسلم على إقام الصلاة وإيتاء الزكاة والنصح لكل مسلم وعلى فراق المشركين) رواه النسائي. وفي رواية له قال جرير: (أتيت النبي صلى الله عليه وسلم وهو يبايع، فقلت: يا رسول الله ابسط يدك حتى أبايعك واشترط علي فأنت أعلم، قال: أبايعك على أن تعبد الله وتقيم الصلاة وتؤدي الزكاة وتناصح المسلمين وتفارق المشركين.

[88] أخرجه الإمام أحمد (رقم 20037، 20043)، والنسائي (رقم 2436، 2568)، وابن ماجه (رقم 234، 2536)، والحاكم وصحّحه (4|600)، من حديث بهز بن حكيم عن أبيه عن جدّه معاوية بن حَيْدة. وقد توبع بهزٌ على أصل الحديث، مما يزيد حديثَه قوّة، فأخرجه الإمام أحمد (رقم 20011)، وابن حبان (رقم 160)، من طريق أبي قَزَعة سُويد بن حُجَير، عن حكيم بن معاوية، عن أبيه معاوية بن حَيْدة بنحوه، إلا أنه خالف في آخر الحديث، وانظر التعليق على هذه المخالفة في تحقيق مسند أحمد (33|215). / قلت يا نبي الله ما أتيتك حتى حلفت أكثر من عددهن – لأصابع يديه – ألا آتيك، ولا آتي دينك، وإني كنت امرءاً لا أعقل شيئاً إلا ما علمني الله ورسوله، وإني أسألك بوجه الله عز وجل بما بعثك ربك إلينا؟ قال: بالإسلام، قال: قلت: وما آيات الإسلام؟ قال: أن تقول: أسلمت وجهي إلى الله عز وجل وتخليت، وتقيم الصلاة، وتؤتي الزكاة، كل مسلم على مسلم محرم، أخوان نصيران، لا يقبل الله عز وجل من مشرك بعدما أسلم عملاً أو يفارق المشركين إلى المسلمين

[89] الألباني: السلسلة الصحيحة 6/847  / صحيح أبي داود 2999 / يَقولُ يَزيدُ بنُ عبدِ اللهِ: بَينا نحنُ بالمِربَدِ إذ أتَى علَينا أعرابيٌّ شَعِثُ الرَّأسِ معَهُ قِطعةُ أديمٍ أو قِطعةُ جِرابٍ فقُلنا كأنَّ هذا ليسَ مِن أهلِ البلَدِ فقالَ أجَلْ هذا كتابٌ كتبَهُ لي رسولُ اللَّهِ صلَّى اللَّهُ علَيهِ وسلَّمَ فقالَ القَومُ هاتِ فأخذتُهُ فقرأتُهُ فإذا فيهِ بِسمِ اللَّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ هذا كتابٌ مِن محمَّدٍ النَّبيِّ رسولِ اللَّهِ لبَني زُهَيْرِ بنِ أُقَيْشٍ قالَ أبو العلاءِ وَهُم حَيٌّ مِن عُكْلٍ إنَّكم إن شَهِدتُم أن لا إلَهَ إلَّا اللَّهُ وأقمتُمُ الصَّلاةَ وآتَيتُمُ الزَّكاةَ وفارَقتُمُ المشرِكينَ وأعطَيتُمْ منَ الغَنائمِ الخُمُسَ وسَهْمَ النَّبيِّ صلَّى اللَّهُ علَيهِ وسلَّمَ والصَّفيَّ وربَّما قالَ وصَفيَّهُ فأنتُمْ آمِنونَ بأمانِ اللَّهِ وأمانِ رسولِهِ / در سنن ابی داود : مِنْ مُحَمَّدٍ النَّبِيِّ صلى الله عليه وسلم لِبَنِي زُهَيْرِ بْنِ أُقَيْشٍ أَنَّهُمْ إِنْ شَهِدُوا أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ وَأَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ اللَّهِ وَفَارَقُوا الْمُشْرِكِينَ وَأَقَرُّوا بِالْخُمُسِ فِي غَنَائِمِهِمْ وَسَهْمِ النَّبِيِّ صلى الله عليه وسلم وَصَفِيِّهِ فَإِنَّهُمْ آمِنُونَ بِأَمَانِ اللَّهِ وَرَسُولِهِ

[90] عبد الرزاق الصنعاني، تفسير القرآن،  ج ٢ – الصفحة ٢٦٢ /  عبد الرزاق عن معمر عن الكلبي في قوله تعالى * (إلا تفعلوه تكن فتنة في الأرض وفساد كبير) * قال كان ناس من المشركين يأتون فيقولون لا نكون مع المسلمين ولا مع الكفار فأمرهم الله تعالى إما أن يدخلوا مع المسلمين وإما أن يلحقوا بالكفار.

[91] أبو داود (۲۶۴۵) و سنن ترمذي ( ۱۶۰۴)

[92] الشافعی، الأم ش 2666 ( کتاب جراح العمد، قتل المسلم ببلاد الحرب ) ص 89 / أخبرنا مروان عن إسماعيل بن أبي خالد عن قيس بن أبي حازم قال: (لجأ قوم إلى خثعم فلما غشيهم المسلمون استعصموا بالسجود فقتلوا بعضهم، فبلغ النبي صلى الله عليه وسلم، فقال: “أعطوهم نصف العقل لصلاتهم”، ثم قال عند ذلك: “إلا أني بريء من كل مسلم مع مشرك”، قالوا: يا رسول الله لم؟ قال: “لا تراءى ناراهما

[93] قال الشافعي؛ إن كان هذا ثبت فأحسب النبي صلى الله عليه وسلم – والله أعلم – أعطى من أعطى منهم متطوعا، وأعلمهم أنه بريئ من كل مسلم مع مشرك – والله أعلم – في دار شرك، ليعلمهم أن لا ديات لهم ولا قود.

[94] قال بعض أهل العلم؛ إنما أمر لهم بنصف العقل بعد علمه بإسلامهم، لأنهم قد أعانوا على أنفسهم بمقامهم بين ظهراني الكفار، فكانوا كمن هلك بجناية نفسه وجناية غيره، وهذا حسن جدا.

[95] طبری، ج ۲، ص۵۳۰

[96] واقدی، مغازی، ج ۱، ص۳۰۱؛ ابن‌سعد،الطبقات الکبری، ج ۲، ص۴۳

[97] واقدی، مغازی، ج ۱، ص۲۳۳ـ۲۳۴.

[98] الإمام الشافعي ، مسند ، كتاب القتل والقصاص والديات والقسامة  ص 307 ؛ حديث رقم 908  / السنن الكبرى – البيهقي – ج ٨ – الصفحة ١٣٢/ باب في قتل الخطأ في الحرب أخبرنا مطرف عن معمر عن الزهري عن عروة قال: (كان أبو حذيفة بن اليمان شيخا كبيرا، فرفع في الآطام مع النساء يوم أحد، فخرج يتعرض للشهادة، فجاء من ناحية المشركين، فابتدره المسلمون فنشقوه بأسيافهم – وحذيفة يقول؛ أبي.. أبي…، فلا يسمعونه من شغل الحرب حتى قتلوه، فقال حذيفة: “يغفر الله لكم، وهو أرحم الراحمين”، فقضى النبي صلى الله عليه وسلم في بديته

[99] حاکم، المستدرك على الصحيحين، ج4 ص290 / ابونعیم اصفهانی ، معرفة الصحابه، قصة شهادة  الیمان و ثابت بن وقش ج2 ص 130 / بخاری 7/418/  حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ الْحَسَنِ، ثنا أَبُو شُعَيْبٍ الْحَرَّانِيُّ، ثنا أَبُو جَعْفَرٍ النُّفَيْلِيُّ، ثنا مُحَمَّدُ بْنُ سَلَمَةَ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْحَاقَ، قَالَ: حَدَّثَنِي عَاصِمُ بْنُ عُمَرَ بْنِ قَتَادَةَ، عَنْ مَحْمُودِ بْنِ لَبِيدٍ، قَالَ: ” لَمَّا خَرَجَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ إِلَى أُحُدٍ رَفَعَ حُسَيْلَ بْنَ جَابِرٍ، وَهُوَ الْيَمَانُ أَبُو حُذَيْفَةَ بْنِ الْيَمَانِ، وَثَابِتَ بْنَ وَقْشِ بْنِ زَعُورَاءَ فِي الْآطَامِ مَعَ النِّسَاءِ وَالصَّبْيَانِ فَقَالَ أَحَدُهُمَا لِصَاحِبِهِ وَهُمَا شَيْخَانِ: لَا أَبَا لَكَ مَا تَنْظُرُ فَوَاللهِ مَا بَقِيَ لِوَاحِدٍ مِنَّا مِنْ عُمْرِهِ إِلَّا كَظَمَإِ حِمَارٍ، إِنَّمَا نَحْنُ هَامَةٌ الْيَوْمَ أَوْ غَدًا أَفَلَا نَأْخُذُ أَسْيَافَنَا ثُمَّ نَلْحَقُ بِرَسُولِ اللهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، لَعَلَّ اللهَ أَنْ يَرْزُقَنَا الشَّهَادَةَ مَعَ رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، فَأَخَذَا أَسْيَافَهُمَا، ثُمَّ خَرَجَا حَتَّى دَخَلَا فِي النَّاسِ، وَلَا يُعْلَمُ بِهِمَا , فَأَمَّا ثَابِتُ بْنُ وَقْشٍ فَقَتَلَهُ الْمُشْرِكُونَ وَأَمَّا حُسَيْلُ بْنُ جَابِرٍ فَاخْتَلَفَتْ عَلَيْهِ أَسْيَافُ الْمُسْلِمِينَ وَهُمْ لَا يَعْرِفُونَهُ فَقَتَلُوهُ , فَقَالَ حُذَيْفَةُ: أَبِي. فَقَالُوا: وَاللهِ إِنْ عَرَفْنَاهُ، وَصَدَقُوا. فَقَالَ حُذَيْفَةُ: يَغْفِرُ اللهُ لَكُمْ وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ , فَأَرَادَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ أَنْ يَدِيَهُ فَتَصَدَّقَ حُذَيْفَةُ بِدِيَتِهِ عَلَى الْمُسْلِمِينَ، فَزَادَهُ عِنْدَ رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ خَيْرًا

[100] لم أعلم مخالفاً أن رسول اللّه صلى اللّه عليه وسلم قضى بالدية على العاقلة، وهو أكثر من حديث الخاصة، والأحاديث في ذلك كثيرة جدا

[101] الألباني: صحيح الجامع : 1836  / كنز العمّال : 10307./ رُفِعَ عن اُمَّتي الخَطَأُ و النِّسيانُ و ما استُكرِهُوا علَيهِ

 [102]  نگاه کنید به المبسوط 10/66 ، أحكام القرآن للجصاص 3/591 .

 [103]  العناية شرح الهداية 5/448 ، فتح القدير 448 ، 449 .

 [104]  الجامع لأحكام القرآن 16/287  ، حاشيتا قليوبي وعميرة 4/221 ، مغني المحتاج 6/33 ، الإنصاف 4/130 ، كشاف القناع 3/52 .

 [105]  المغني 9/232 .

[106] نجفی ، محمد حسن ، جواهر الکلام ، بیروت ، دار احیا التراث العربی ، 1404ق ، ج‌21، ص 69

 [107]  المبسوط 10/66 ، فتح القدير 5/449 ،  الجامع لأحكام القرآن 16/287 .

[108] القرطبی ، الجامع لأحكام القرآن 16/286 . / الثانية : قوله تعالى : لو تزيلوا أي تميزوا ، قاله القتبي . وقيل : لو تفرقوا ، قاله الكلبي . وقيل : لو زال المؤمنون من بين أظهر الكفار لعذب الكفار بالسيف ، قاله الضحاك ولكن الله يدفع بالمؤمنين عن الكفار . وقال علي – رضي الله عنه – : سألت النبي – صلى الله عليه وسلم – عن هذه الآية لو تزيلوا لعذبنا الذين كفروا فقال : [ هم المشركون من أجداد نبي الله ومن كان بعدهم وفي عصرهم كان في أصلابهم قوم مؤمنون فلو تزيل المؤمنون عن أصلاب الكافرين لعذب الله تعالى الكافرين عذابا أليما ] .

الثالثة : هذه الآية دليل على مراعاة الكافر في حرمة المؤمن ، إذ لا يمكن أذية الكافر إلا بأذية المؤمن .

[109] الجصاص ، أحكام القرآن ٥ / ٢٧٣ . وابن قدامة ، المغني ٩ / ٢٣١ .

[110] القرطبی ، الجامع لأحكام القرآن 16/286 . / الثالثة : هذه الآية دليل على مراعاة الكافر في حرمة المؤمن ، إذ لا يمكن أذية الكافر إلا بأذية المؤمن . قال أبو زيد قلت لابن القاسم : أرأيت لو أن قوما من المشركين في حصن من حصونهم ، حصرهم أهل الإسلام وفيهم قوم من المسلمين أسارى في أيديهم ، أيحرق هذا الحصن أم لا ؟ قال : سمعت مالكا وسئل عن قوم من المشركين في مراكبهم : أنرمي في مراكبهم بالنار ومعهم الأسارى في مراكبهم ؟ قال : فقال مالك لا أرى ذلك ، لقوله تعالى لأهل مكة : لو تزيلوا لعذبنا الذين كفروا منهم عذابا أليما وكذلك لو تترس كافر بمسلم لم يجز رميه . وإن فعل ذلك فاعل فأتلف أحدا من المسلمين فعليه الدية والكفارة . فإن لم يعلموا فلا دية ولا كفارة ، وذلك أنهم إذا علموا فليس لهم أن يرموا ، فإذا فعلوه صاروا قتلة خطأ والدية على عواقلهم . فإن لم يعلموا فلهم أن يرموا . وإذا أبيحوا الفعل لم يجز أن يبقى عليهم فيها تباعة .

[111] البغوي في ((شرح السنة)) (2455) / شعيب الأرناؤوط: تخريج سير أعلام النبلاء 2/476  / صحيح الجامع الصفحة أو الرقم: 7520/  مشكاة المصابيح 3624

[112] بخری 7257 – 4340

[113] ابن قدامة، المبدع 3/324 ، و المغنی 9/ ٢٣١  / ترك فتح حصن يقدر على فتحه أفضل من قتل مسلم بغير حق

[114] رازی ، المحصول6/ ٢٢١ / ولأنه لا يلزم من عدم استيلاء المسلمين على الحصن أو القلعة فساد يعم كل المسلمين

 [115] المبسوط 10/66،تبين الحقائق 3/245، الجامع لأحكام القرآن 16/287 ، كشاف القناع 3/52، مطالب أولي النهى 2/520 .

 [116]  روضة الطالبين 10/246  ، تحفة المحتاج 8/398 .

 [117]  الجامع لأحكام القرآن 16/287 .

 [118]  روضة الطالبين 10/246 ، الحاوي الكبير 14/189 . / در مورد حکم کفاره و دیه بر کسی که مسلمان سپر شده ای را زمانی کشته است که حالت ضرورت برداشته شده است و ضرورتی وجود ندارد فقهاء باز سه قول دارند که 1- دسته ای می گویند کفاره و دیه واجب می شود 2- و دسته ای می گویند تنها کفاره واجب می شود 3- عده ای هم که اغلب از حنفی هستند می گویند نه کفاره و نه دیه بر انجام دهنده ی عملیات و تیراداز واجب نمی شود که قبلاً در موردش صحبت کردیم .  

 [119]   نگاه کن به : روضة الطالبين 10/246 ، 247 ، مغني المحتاج 6/33 ، الكافي 4/268  .

 [120]  انظر المبسوط 10/66 ، أحكام القرآن للجصاص 3/591 .

 [121]  روضة الطالبين 10/246 ، 247 ، مغني المحتاج 6/33 ،  الكافي 4/268  .

 [122]  الجامع لأحكام القرآن 16/287  .

[123] انظر المبسوط 10/66 ،  الجامع لأحكام القرآن 16/287،  الحاوي الكبير 14/189 ، 190  ، كشاف القناع 3/52 ، مطالب أولي النهى 2/ 520 .

[124] انظر بدائع الصنائع 7/101 ، العناية شرح الهداية 5/449 .

[125] روضة الطالبين 10/246 ، 247،  الحاوي الكبير 14/189، 190، مطالب أولي النهى 6/77، 146 ، 147  .

[126] كشف القناع 6/66 ، 67  .

[127] المكتبة الشاملة الحديثة، كتاب أحكام المجاهد بالنفس في سبيل الله عز وجل في الفقه الإسلامي – المطلب الثالث ضمان المجاهد قتل من تترس به العدو من المسلمين – ص604

[128]نگاه کن به :  التاج والإكليل 8/347 ، منح الجليل 9/137 ، الفواكه الدواني 2/200 ، حاشية الدسوقي 4/288 .

[129] نگاه کن به : المبسوط 10/65 ، 66 ، شرح السير الكبير 4/1555 ، حاشية الدسوقي 2/179 ، منح الجليل 3/151 ، فتاوى الرملي 4/47 ، شرح منتهى الإرادات 1/625 ، المغني 9/379 .

[130] نگاه کن به : المبسوط 10/65 ، 66 ، شرح السير الكبير 4/1555 ، مغني المحتاج 6/32 ، كشاف القناع 3/52 ، المغني 9/379 .

[131] حاشية الدسوقي 2/179 ، منح الجليل 3/151 ، مغني المحتاج 6/32 ، الحاوي الكبير 14/186 ، 187  . 

[132] شرح مختصر خليل 3/115 ، حاشية الدسوقي 2/179 .

[133] أسنى المطالب 4/192 ، تحفة المحتاج 8/397 ، مغني المحتاج 6/33  .

[134] البغوي ، التهذيب ٧ / ٤٧٤   / قال الإمام البغوي : لو تترس كافر بترس مسلم، أو ركب فرسه، فرمى إليـه واحـد مـن المسلمين فأتلفه، فإن كان في غير حال التحام القتال: يجب عليه الضمان، وإن كان في حال الالتحام، فإن أمكنه ألا يصيب الترس والفرس، فأصابه: ضمن . وإن لم يمكنه إلا به ، فإن جعلناه كالمكره،لم يضمن ؛ لأن المكره في المال يكون طريقاً في الضمان، وههنا لا ضمان على الحربـي ، حتـى يجعل المسلم طريقاً ، وإن جعلناه مختاراً : ضمن. / الإمام النووي در الروضة ١٠ / ٢٤٧  با دستکاری هائی همین را از او نقل کرده است.

[135] الشربيني ، مغني المحتاج ٤ / ٢٢٤ . / وقال الشربيني : لو تترس كافر بمال مسلم ، أو ركب مركوبه ، فرماه مسلم فأتلفه ؛ ضمنه إلا إن اضطر، بأن لم يمكنه في الالتحام الدفع إلا بإصابته ، في أحد وجهين ، يظهر ترجيحه ، وإن قطع المتولي بأنه يضمنه ، كما لو أتلف مال غيره عند الضرورة

[136] الحاشية ٨ / ٣٩٧

[137] شرح مختصر خليل 3/115 .

([138]) الإنصاف 5/221 ، مطالب أولي النهى 3/308 .

([139]) انظر المبسوط 10/66 ، بدائع الصنائع 7/101 .

([140]) تحفة المحتاج 8/397 ، مغني المحتاج 6/33  .

([141]) انظر المبسوط 10/66 ، بدائع الصنائع 7/101 .

([142]) شرح مختصر خليل 3/115 ، حاشية الدسوقي 2/179 ، مغني المحتاج 6/33 ، شرح منتهى الإرادات 2/ 129 .  

[143] البخاري (6064) مختصراً، ومسلم (2564). / أبو داود (4882) وأحمد (7727).

[144] الأشباه للسيوطي: 83، ابن النجيم: 85، الوجيز: 175، القواعد الندوي: 308.

[145] المنثور للزركشي (2/320)، الأشباه والنظائر للسيوطي (ص 84)، الأشباه والنظائر لابن نجيم (ص86)، درر الحكام شرح مجلة الأحكام لعلي حيدر (1/38)، الوجيز (ص 239). / الزحيلي، محمد مصطفى، القواعد الفقهية وتطبيقاتها في المذاهب الأربعة، ج 1 ص281/ غمز عيون البصائر للحموي: 140ط هندي.

[146] محمد بن أحمد الشربيني، مغني المحتاج، ج ٤ ص ٢١٧ / (وكل عذر منع وجوب الحج) كفقد زاد وراحلة (منع الجهاد) أي وجوبه (إلا خوف طريق من كفار) فلا يمنع وجوبه جزما لبناء الجهاد على مصادمة المخاوف (وكذا) خوف (من لصوص المسلمين) لا يمنع وجوبه (على الصحيح) لأن الخوف يحتمل في هذا السفر وقتال اللصوص أهم وأولى، والثاني يمنع كالحج فإنه قد يأنف من قتال المسلمين

[147] فتاوی الکبری4/608 / اذا دخل العدو بلاد الاسلام فلا ریب أنه یجب دفعه علی الاقرب فالاقرب اذبلاد الاسلام کلها بمنزلة البلدة الواحدة وانه یجب النفیر الیه بلا اذن والده ولاغریم ونصوص احمد صریحة بهذا

[148] «مولوی عبدالله»، از اعضای «انصار الشریعه» یمن در صفحه فیس بوک خود نوشت: در مساجد طیف‌های مختلفی تردد می‌کند و به همین دلیل جایز نیست، مورد هدف قرار گیرند و هرکس در این خصوص تردید دارد، به دیدگاه «ابن تیمیه» درباره مسئله «التترس» مراجعه کند .

[149] لا أظن أن التعرض لعامة الناس في بلدان المسلمين اليوم من الجهاد في سبيل الله في شيء مثل ما حدث من تفجير الفنادق والعمارات ووسائل النقل، هذا كله لا يجوز ولو بدعوى جواز قتل الترس

[150] التبرئة؛ رسالة فی تبرئة أمة القلم والسیف من منقصة تهمة الخور والضعف

[151] امام شافعی . فقه الاکبر . ص 39  / و العلم؛ بحیث یصلح ان یکون مفتیا من اهل الاجتهاد

[152] الاحکام السلطانیه، ص۲۰ و التمهید، ص ۱۸۱.

[153] الجوینی، عبد الملک بن عبد الله، غیاث الأُمم فی التیاث الظلم: ص84. / «فالشرط أنْ یکون الإمام مجتهداً بالغاً مبلغ المجتهدین مستجمعاً صفات المفتین، ولم یُؤثَر فی اشتراط ذلک خلاف».

[154] الجوینی، عبد الملک بن عبد الله، الإرشاد: ص426./ وقال: «من شرائط الإمام أنْ یکون من أهل الاجتهاد، بحیث لا یحتاج إلی استفتاء غیره فی الحوادث، وهذا متّفق علیه».

[155] …مجتهدًا كالقاضي وأولى، بل حكى فيه الإجماع…/  قال: وكون أكثر من ولي أمر الأمة بعد الخلفاء الراشدين غير مجتهد إنما هو لتغلبهم فلا يَرِدْ

[156] المنهاج، ص ۵۱۸ و شرح صحیح مسلم. / هی کونه مکلفا مسلما عدلاحرا ذکیا عالما مجتهدا /

[157] التفتازانی، مسعود بن عمر، شرح المقاصد فی علم الکلام: ج2، ص271./ «ویشترط أنْ یکون مکلّفاً مسلماً عدلاً حرّاً ذکراً مجتهداً شجاعاً، ذا رأی وکفایه سمیعاً بصیراً ناطقاً قریشیاً»

[158] الاعتصام ـ للشاطبى موافق للمطبوع . المؤلف : أبو إسحاق الشاطبي . دار النشر : المكتبة التجارية الكبرى – مصرص 126/ الشاطبی، إبراهیم بن موسی، الاعتصام: ج2، ص362. / إن العلماء نقلوا الاتفاق على أن الإمامة الكبرى لا تنعقد إلا لمن نال رتبة الاجتهاد والفتوى في علوم الشرع

[159] الجمهور علی ان اهل الامامه و مستحقها من هو مجتهد فی الاصول و الفروع لیقوم بامر الدین متمکنا من اقامه الحجج و حل الشبهه فی العقائد الدینیه مستقلابالفتوی فی النوازل و احکام الوقائع نصا و استنباطا لان اهم مقاصد الامه حفظ العقائد و فصل الخصومات و لم یتم ذلک بدون هذا الشرط / الجمهور على أن أهل الإمامة ومستحقها من هو مجتهد في الأصول والفروع …   متمكّناً من إقامة الحجج وحلّ الشبه في العقائد الدينية، مستقلاً بالفتوى في النوازل …

[160] القلقشندی، أحمد بن علی، مآثر الأناقه: ج1، ص37./ «الثانی عشر: العلم المؤدّی إلی الإجتهاد فی النوازل والأحکام، فلا تنعقد إمامه غیر العالم بذلک؛ لأنّه محتاج لأنْ یصرف الأمور علی النهج القویم ویجریها علی الصراط المستقیم، ولأن یعلم الحدود، ویستوفی الحقوق، ویفصل الخصومات بین الناس، وإذا لم یکن عالماً مجتهداً لم یقدر علی ذلک»

[161] الفقه على المذاهب الاربعة، ج۵ ، ص ۳۱۷ – ۳۱۶. / اتفق الائمة رحمهم اللَّه تعالى على ان الامامة فرض و انه لابد للمسلمین من امام یقیم شعائر الدین و ینصف المظلومین من الظالمین و اتفقوا على ان الامام یشترط فیه: اولاً ان یکون مسلماً ثانیاً ان یکون مکلّفاً ثالثاً ان یکون حرا رابعاً ان یکون ذکراً خامساً ان یکون قرشیاً سادساً ان یکون عالماً مجتهداً لیصرف الاحکام و یتفقه فى الدین فیعلم الناس و لایحتاج الى استفتاء غیره

[162] اصل 109 قانون اساسي

[163]الحاكم في مستدركه (4/ 104) وقال صحيح الإسناد ، والطبراني في ” المعجم الكبير ” (11/ 114) ، / الهيثمي في مجمع الزوائد (5/ 212)/  أنظر تفسير المنار ٥ / ٢١٥ ـ ٢١٦ / سنن بیهقی

[164] رواه ابن أبي الدُّنيا، كما في ” مسند الفاروق ” لابن كثير (2/ 536) .

[165] السلسله الصحیحه ۲۵۱۰/ مجمع الزوائد ۲/۱۹۳ /  صحیح الأدب المفرد  ۶۰۵

[166] ابوداود 2632

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *