وظایف مومنین در برابر دارالاسلام
(متن کامل مطلب)
بسم الله و الحمد لله ، اما بعد: السلام علیکم و رحمه الله و برکاته / بخش 6 قسمت اول:
در کتاب روابط متقابل اسلام و دین سکولاریسم و همچنین در درس ششم مقدماتی در مورد وظایف مومنین در برابر دارالاسلام و مختصات حکومت اسلامی عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ و… به اندازه ی کافی صحبت شده است و سعی می کنم جهت یادآوری به صورت گذرا و موردی به3 اثر «دارالاسلام» (واجب بودن تقویت و دفاع از «دارالاسلام»، هجرت، رهبری) که 3 اساس شهروندی در دارالاسلام هستند اشاره کنم .
زمانی که شخص از خودش می پرسد که چرا الله تعالی انسانها را به سه دسته 1- أَنعَمتَ عَلَيهِمْ 2- المَغضُوبِ عَلَيهِمْ 3- و ضَّالِّينَ تقسیم کرده؟ متوجه می شود که با انسانهائی با چند سبک زندگی مختلف طرف است و الله تعالی جهت شیوه برخورد با هر یک، احکام و قوانینی -چه در دنیا و چه در قیامت- قرار داده، که مسلمین در دنیا باید طبق این قوانین با هر یک آنها معامله و رفتار کنند. یعنی به محض اینکه شخص خودش را در دسته ی مومنین و متقین یا دسته ای از «کفار6گانه» ی آشکار[یعنی: 1- الَّذِينَ هَادُوا 2- وَالصَّابِئِينَ 3- وَالنَّصَارَىٰ 4- وَالْمَجُوسَ 5- وَالَّذِينَ أَشْرَكُوا (مشرکین یا به زبان امروزین سکولاریستها) و 6- مرتدین] و یا خودش را در دارودسته ی منافقین قرار می دهد به شما پیام می دهد که چگونه برخوردی با او داشته باشید و خود این شخص تعیین می کند که در قوانین شریعت مشمول کدام دسته از احکام می شود.
زمانی هم که به دلیل عناد و سرکشی کفار بخشی از زمین الله توسط «کفار6گانه» ی آشکارغصب می شود و این کفار با قوانین کفری خود بر آن حاکمیت پیدا می کنند، و در برابر، زمانی که مومنین بر بخشهائی دیگر از زمین الله حاکمیت پیدا می کنند و قوانین الله را در جامعه اجراء می کنند؛ بر هر یک از سرزمینهای تحت حاکمیت این دو جبهه ی کفر و اسلام احکامی بار می شوند و بر مسلمین وظایفی محول می شود که باید به این وظایف همچون دستوری شرعی عمل کنند.
در این صورت به همان سبک که تفکیک انسانها به سه دسته نمایانگر سه مسیر مختلف زندگی است و مسلمین موظف به طی کردن یکی از این 3 مسیر و قرار گرفتن در یکی از این 3 مسیر هستند به همان سبک سرزمینها نیز به 2 دسته مختلف تقسیم شده اند و مومنین موظف به سکونت و تعاون و همکاری و انجام وظیفه در یکی از این دو سرزمین هستند.
- اولین موردی از اساس شهروندی دارالاسلام که در اینجا به آن می پردازیم واجب بودن تقویت و دفاع از «دارالاسلام» است.
بدون شک «دارالاسلام» همچون یک موجودیت اجتماعی نیاز به تقویت و مراقبت دارد و بر مومنین واجب است که همچون مسائل فردی در مسائل اجتماعی نیز تقوای الله را داشته باشند و طبق دستورات شریعت الله زندگی اجتماعی خود را به پیش برند و هر مومنی در هر صنفی که قرار دارد به وظایف اجتماعی خود عمل کند.
علاوه بر این اگر بخشی از«دارالاسلام» مورد هجوم دشمنان اسلام قرار گیرد، بر تمامی مسلمانان در هر جایی که باشند واجب است که به قصد دفاع از کیان اسلامی به جهاد بپردازند و جهاد حتی همراه با حکام جائر هم جایز است و فقهای تمام مذاهب اسلامی بر این مطلب اتفاق دارند. غیر از مذاهب معروف به اهل سنت شیعیان نیز بر این باورند که دفاع از کیان اسلامی هرچند همراه با ائمّه جور واجب است، اما باید به قصد دفاع از کیان اسلامی باشد.[1] یعنی اگر دیده می شود که شیعیان اصولگرای 12 امامی در این اواخر از حکومت بدیل اضطراری اسلامی عثمانی ها حمایت می کنند به دلیل دفاع از کیان اسلامی و دارالاسلام است نه به دلیل حمایت از شاهان آنها چون این شاهان را جائر می دانند یا حتی به دلیل دفاع از مذهب آنها، چون مذهب آنها را هم قبول ندارند. یا اگر دیده می شود که امثال شیرکو و صلاح الدین شافعی مذهب از حکومت شیعیان فاطمی مصر و امثال ابن تیمیه حنبلی مذهب از حکومت اهل بدعت حاکم بر شام حمایت می کنند به دلیل دفاع از کیان اسلامی و «دارالاسلام» در برابر کفار صلیبی و کفار مشرک مغول است ،نه به دلیل حمایت از شاهان حاکم بر مصر یا دمشق و یا حمایت از مذهب آنها.
- این تقویت کردن و دفاع از دارالاسلام هم تنها با ملحق شدن و هجرت به «دارالاسلام»[2] یا انجام وظیفه تحت مدیریت «دارالاسلام» در سرزمینهای دیگر صورت می گیرد.
هجرت هم به قول ابن الأثیر در النهایة: « خروج از زمینی به سوی زمین دیگر و ترک سرزمین اولی و انتقال به سرزمین دومی». نه هجرت از کفر به اسلام که مسلمین قبلاً انجام داده اند. برای همین است کلمه ی انصار و مهاجر شکل می گیرد.
زمانی که رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید: « الْمُسْلِمُ مَنْ سَلِمَ الْمُسْلِمُونَ مِنْ لِسَانِهِ وَيَدِهِ، وَالْمُهَاجِرُ مَنْ هَجَرَ مَا نَهَى اللَّهُ عَنْهُ»[3]. مسلمان کسی است که مسلمانان دیگر، از زبان و دست او سالم و درامان باشند و مهاجر کسی است که از هرچه الله متعال نهی کرده است، هجرت و دوری نماید. عده ای از علماء از آن تحت عنوان مهاجرت معنوی و باطنی در برابر مهاجرت حسی و ظاهری یاد کرده اند، اما باید بدانیم که الله تعالی مثل سایر نهی ها از ماندن در دارالکفر هم نهی کرده است و شخص باید از این نهی الله تعالی دوری کند و زمانی که الله تعالی می فرماید: فَفِرُّوا إِلَى اللَّهِ (ذاريات/50) (ای پیامبر! بگو:) «پس به سوی الله بگریزید» مومنین از کفر به سوی الله فرار کرده اند و همین فرار به سوی الله آنها را وارد دایره ی مسلمین کرده و زیر بنای هجرت و سایر احکام شرعی شده است. به همین دلیل هجرت دو خصلحت پیدا می کند: عبدالرحمن بن عوف روایت است که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند: « إِنَّ الْهِجْرَةَ خَصْلَتَانِ : إِحْدَاهُمَا أَنْ تَهْجُرَ السَّيِّئَاتِ، وَالأُخْرَى أَنْ تُهَاجِرَ إِلَى اللَّهِ وَرَسُولِهِ؛ هجرت دو خصلت دارد: اولی آن که از زشتی ها دوری کنید، و دومی اینکه به سوی الله و رسولش هجرت نمایید، وَلاَ تَنْقَطِعُ الْهِجْرَةُ مَا تُقُبِّلَتِ التَّوْبَةُ وَلاَ تَزَالُ التَّوْبَةُ مَقْبُولَةً حَتَّى تَطْلُعَ الشَّمْسُ مِنَ الْمَغْرِبِ فَإِذَا طَلَعَتْ طُبِعَ عَلَى كُلِّ قَلْبٍ بِمَا فِيهِ وَكُفِىَ النَّاسُ الْعَمَلَ»[4] و ما دامیکه توبه پذیرفته می شود هجرت قطع نمی گردد، و توبه پذیرفته می شود تا زمانیکه خورشید از مغرب طلوع کند؛ پس وقتی طلوع کرد بر هر قلب و هر آنچه در آن است ختم زده می شود و مردم از عمل بی نیاز می شوند.
از رسول الله رصلی الله علیه وسلم پرسیدند: «أَیُّ الْهِجْرَةِ أَفْضَلُ؟» کدام هجرت برتر است؟ رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند: «أَنْ تَهْجُرَ مَا كَرِهَ رَبُّكَ» آنچه را که پروردگارت خوش ندارد ترک کنی. یا « أن تَهْجُرَ ما حرَّم اللَّهُ[5]» آنچه را که الله متعال حرام کرده ترک کنید.
بدون شک ایمان آوردن و فرار از کفر به سوی الله و رسولش اساس و زیر بنای همه چیز است و مهمترین اتفاقی است که برای زندگی هر شخصی رخ می دهد اما با این وجود زمانی که در مورد هجرت و مهاجر در آیات قرآن صحبت می شود که به دارالاسلام ربط دارد منظور هجرت ظاهری از مکانی به مکان دیگر جهت محافظت از این ایمان و عمل کردن به دستورات شریعت الله است. چنانچه به عنوان مثال فرموده ی الله متعال است که: وَمَن يَخْرُجْ مِن بَيْتِهِ مُهَاجِرًا إِلَى اللّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ يُدْرِكْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلى اللّهِ (نساء/ 100). «و کسیکه به قصد هجرت به سوی الله و پیامبرش، از خانه خود بیرون رود، آنگاه مرگش فرا رسد، قطعاً پاداشش بر الله است».
هجرت از دارالکفر به «دارالاسلام» نماد و نشانه ی مومن بودن شخص به شمار می رود غیر از کسانی که اهل عذر هستند. چون جهاد فی سبیل الله نماد و نشانه ی اصلی مومن بودن شخص بعد از تشکیل «دارالاسلام» است و بدون هجرت و تحت حاکمیت «دارالاسلام» قرار گرفتن این جهاد صورت نمی گیرد. پس بدون هجرت امر واجب جهاد هم صورت نمی گیرد « وَمَا لاَ يَتِمُّ الْوَاجِبُ إِلاَّ بِهِ؛ فَهُوَ وَاجِبٌ» در این صورت برای اینکه شخص هم امکان جهاد کردن را بیابد و هم موجب کثرت مسلمین شود هجرت بر وی از دارالکفر به «دارالاسلام» نزد تمام مذاهب اسلامی واجب است[6] مگر اینکه شخص دارای عذر باشد یا از سوی مسئولین «دارالاسلام» به وی ماموریتی در دارالکفر محول شده باشد و ماندن او برای اسلام و مسلمین نفعش بیشتر از هجرت باشد و بتواند در آنجا نیز به وظایف جهادی خود عمل کند.
کفاری هم که مسلمان می شدند و به جای هجرت به مدینه در سرزمین خود می ماندند و زکات می دادند در واقع سرزمین آنها بخشی از «دارالاسلام» شده بود که معمولاً مرزهای تازه آزاد شده ی «دارالاسلام» بود و در معرض حملات کفار خارج از مرزها هم قرار می گرفت اینها مختار بودند که در سرزمین خود بمانند یا به درون «دارالاسلام» و یا پایتخت «دارالاسلام» نقل مکان کنند. نقل مکان از بخشی از «دارالاسلام» به بخشی دیگر از «دارالاسلام» . بر همین اساس الماوردي در الحاوي می گوید: فَأَمَّا الْهِجْرَةُ فِي زَمَانِنَا فَتَخْتَصُّ بِمَنْ أَسْلَمَ فِي دَارِ الْحَرْبِ فِي الْهِجْرَةِ مِنْهَا إِلَى دَارِ إِسْلَامٍ، وَلَا تَخْتَصُّ بِدَارِ الْإِمَامِ . هجرت در زمان ما مختص کسی است که در دارالحرب مسلمان می شود و از آنجا به «دارالاسلام» هجرت می کند، و مختص به سرزمین رهبر و امام نیست.
امام شوکانی رحمه الله نقل می کند که ابن العربی در “البحر” می گوید: هجرت از دارالکفر به دارالاسلام به اجماع مسلمین واجب است و در زمان رسول الله صلی الله علیه وسلم فرض بود.[7]
شخص مومن بر اساس آیات قرآن و سنت صحیح نسبت به امر هجرت ممکن است در دو حالت قرار بگیرد :
- توانائی آشکار کردن دین و عمل کردن به قانون شریعت الله در دارالکفر را نداشته باشد، اما توانائی هجرت داشته باشد.
الشوكاني از ابن العربي و او هم از ابی بکر احمد بن عمرو البزار صاحب كتاب البَحر الزَّخَّار معروف به «مسند بزار» از اتفاقی شبیه به اجماع تمام علماء صحبت می کنند که هجرت در چنین حالتی «واجب عینی» است و اگر کسی هجرت نکند باید منتظر عواقب آن در دنیا و قیامت باشد که الله تعالی در مورد سرانجام این قوم بعد از زندگی دنیوی می فرماید: إِنَّ الَّذِينَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ ظَالِمِي أَنْفُسِهِمْ قَالُوا فِيمَ كُنْتُمْ بیگمان کسانی که فرشتگان ( برای قبض روح در واپسین لحظات زندگی ) به سراغشان میروند و ( میبینند که به سبب ماندن با کفّار در کفرستان ، و هجرت نکردن به سرزمین ایمان ) بر خود ستم کردهاند ، بدیشان میگویند : کجا بودهاید ( که اینک چنین بیدین و توشه مردهاید و بدبخت شدهاید ؟ قَالُوا كُنَّا مُسْتَضْعَفِينَ فِي الْأَرْضِ عذرخواهان ) گویند : ما بیچارگانی در سرزمین ( کفر ) بودیم ( و چنان که باید به انجام دستورات دین نرسیدیم ! قَالُوا أَلَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللَّهِ وَاسِعَةً فَتُهَاجِرُوا فِيهَا فَأُولَئِكَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَسَاءَتْ مَصِيرا. (نساء/97) فرشتگان بدیشان ) گویند : مگر زمین خدا وسیع نبود تا در آن ( بتوانید بار سفر بندید و به جای دیگری ) کوچ کنید ؟ جایگاه آنان دوزخ است ، و چه بد جایگاهی و چه بد سرانجامی !
در چنین حالتی حتی اگر دختر یا زنی محرمی نیافت که با او هجرت کند و از مسیر هجرت مطمئن بود و در طول مسیر (هجرت) از جانش امین باشد یا حتی خطرات و مشکلات هجرت کمتر از خطرات و مشکلات ناشی از سکونت در دارالکفر بود هجرت مثل نماز و روزه بر وی واجب عینی می گردد به تنهائی هجرت کند. چون در حفظ دین و انجام واجبهای عینی مثل نماز و روزه نیازی به اجازه ی کسی نیست و فرقی بین زن و مرد وجود ندارد.
بخصوص این دارالکفر اگر سرزمین تحت کنترل کفار مشرک و مشرکین یا سکولاریستها باشد که در این سرزمینهای تحت حاکمیت سکولاریستها مسلمان باید اجباراً تابع قوانین دین سکولاریسم شود و هرگز نمی تواند به قوانین دین اسلام در مسائل اجرائی و امور متعلق به زندگی اجتماعی عمل کند.
در دنیا نیز غیر مهاجرین مشمول برائت رسول الله صلی الله علیه وسلم و سایر مومنین هم می شوند که رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید: « أَنَا بَرِیءٌ مِنْ کُلِّ مُسْلِمٍ یُقِیمُ بَیْنَ أَظْهُرِ الْمُشْرِکِینَ »[8] «من از هر مسلمانی که در بین سکولاریستها (یا به زبان عربی مشرکین) سکونت دارد بیزارم»
و ام المومنین عایشه رضی الله عنها در بیان هجرت و موقعیت مومنین در دارالکفر و دارالاسلام پس از هجرت می فرماید: لَا هِجْرَةَ الْيَوْمَ، كَانَ الْمُؤْمِنُونَ يَفِرُّ أَحَدُهُمْ بِدِينِهِ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى وَإِلَى رَسُولِهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ مَخَافَةَ أَنْ يُفْتَنَ عَلَيْهِ، فَأَمَّا الْيَوْمَ فَقَدْ أَظْهَرَ اللَّهُ الْإِسْلَامَ، وَالْيَوْمَ يَعْبُدُ رَبَّهُ حَيْثُ شَاءَ وَلَكِنْ جِهَادٌ وَنِيَّةٌ [9]
در اینجا منظور این نیست که دوری و فرار از کفر به سوی الله از نهی شده های شریعت نمانده بلکه زمانی که مکانی تبدیل به دارالاسلام می شود دیگر از آن هجرتی صورت نمی گیرد بلکه همه از دارالکفرها به سوی دارالاسلام هجرت می کنند.
بدون شک هیچ احدی از زمان اولین پیامبر تا روز قیامت نتوانسته و نخواهد توانست در سرزمینهای تحت حاکمیت سکولاریستها (یا به زبان عربی مشرکین) به تمام قانون شریعت الله و «اسلام کامل» عمل کند و بدون شک اگر شخص بخواهد در میان سکولاریستها زندگی کند دچار فتنه در دین می شود و باید بخشی بزرگ از دین اسلام و قوانین شریعت الله را به نفع سکولاریستها و قوانین سکولاریستی آنها تعطیل کند و اگر در میان سکولاریستها بخواهد برخلاف قوانین سکولاریستی به قانون شریعت الله عمل کند قطعاً آزادی و زندگیش در معرض خطر قرار می گیرد. به همین دلیل تمام مذاهب اسلامی هجرت از چنین سرزمینهائی را دارالاسلام را واجب می دانند.[10] امام شافعی رحمه الله نیز می گوید هجرت بر کسانی فرض می شود که در سرزمینی که اسلام آورده است در دینش دچار فتنه شود ونتواند آنچه قانون شریعت الله دستور داده است را آزادانه و در کمال امنیت انجام دهد: وَدَلَّتْ سُنَّةُ رَسُولِ اللَّهِ – صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ – عَلَى أَنَّ فَرْضَ الْهِجْرَةِ عَلَى مَنْ أَطَاقَهَا، إنَّمَا هُوَ عَلَى مَنْ فُتِنَ عَنْ دِينِهِ بِالْبَلَدِ الَّذِي يُسْلِمُ بِهَا .
بدون شک ضرری که به دلیل تسلط کفار سکولار و اشغالگر جهانی و مزدوران محلی آنها بر مسلمین وارد می شود -که فتنه ی بزرگی در دین مسلمین شده است و بسیاری را دچار ارتداد آشکار به دین سکولاریسم کرده و عقاید بسیاری از مومنین را نیز دچار آفت و آلودگی نموده و مومنین را دچار فتنه در دین کرده است – چندین برابر بزرگتر از ضرر دنیوی و مادی و جسمی است و بسيار بزرگتر از مشقاتي مثل كشته شدن، زنداني شدن ، شكنجه شدن يا آواره و دربه در شدن است كه مسلمين به دليل مختص کردن «4معنی و مفهوم دین» به دین الله و جهاد گرفتارش مي شوند. الله تعالی می فرماید: «وَالْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنْ الْقَتْلِ» « وَالْفِتْنَةُ أَكْبَرُ مِنْ الْقَتْلِ»
در این صورت بايد مفسده ي بزرگ را ( كه عبارت است از تهی کردن دین اسلام از «4معنی و مفهوم دین» و تبعیت از قوانین كفری دین سکولاریسم و حاکمیت آنها و برگشتن ازقانون دين اسلام و ارتداد و اشغال سرزمینهای اسلامی و صدها مصیبت ناشی از تسلط کفار و مرتدین بر مسلمین ) با تحمل مفسده ي كوچك (کە عبارت است از آن چيزهايي كه به علت هجرت و سکونت در دارالاسلامی که ممکن است دارای مشکلات اقتصادی متعددی باشد و حتی همچون مدینه در معرض خطر جنگ احزاب نیز باشد و یا به خاطر جهاد دچارش شویم و… ) نابود كنيم. پس: « الضّرر الأشدُّ يُزال بالضّرر الأخفّ» زيان و ضرر بزرگ به وسيله ي زيان و ضرر كوچك از بين برده مي شود. و هیچ زیانی بزرگتر از زیان دیدن در دین و قیامت نیست.
بعد از دین در دنیا ضرر بزرگ برای مومنین تبدیل خلافت اسلامی به شاهیگری بود و به دنبال آن و بدتر از آن نابود شدن حکومتهای بدیل اضطراری اسلامی و اشغال سرزمینهای مسلمین بوده است که طی آن ما با بدترین فجایع انسانی و مادی در طول تاریخ خود مواجه شده ایم.
به این شکل می توانیم بگوئیم که: « يُتَحَمَّلُ الضَّرَرُ الْخَاصُّ لِدَفْعِ الضَّرَرِ العَامِّ» زيان و ضرر خاص (مثل فقر در دارالاسلام حتی در حد شعب ابی طالب و محاصره شدن نظامی توسط احزاب و کشورهای سکولار و همدستی اهل کتاب و منافقین داخلی با این کفار سکولار و…) به دليل از ميان برداشتن زيان و ضرر عمومي و عام تحمل مي گردد. و بر این اساس می توانیم بگوئیم که هجرت تا روز قیامت از دارالکفر به دارالاسلام وجود دارد و قطع نمی شود چنانچه رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید: لا تَنْقَطِعُ الهِجْرَةُ حَتَّى تَنْقَطِعَ التَّوْبَةُ، وَلا تَنْقَطِعُ التَّوْبَةُ حَتَّى تَطْلُعَ الشَّمْسُ مِنْ مَغْرِبِهَا. «هجرت قطع نمىشود تا زمانيكه توبه قطع نشود و توبه قطع نمىشود تا اينكه خورشيد از مغرب طلوع كند».
سُبْحَانَكَ اللَّهُمَّ وَبِحَمْدِكَ، لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ، أَسْتَغْفِرُكَ وَأَتُوبُ إِلَيْكَ
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته
[1] علی اصغر مروارید، سلسلة الینابیع الفقهیه، بیروت، دارالتراث، 1410، ج 9، ص 4950.
[2] أحکام أهل الذمة ۱/۵ / دارالهجره که حاکمیت پیدا کند و قوانین شریعت الله را پیاده کند تبدیل می شود به دارالاسلام . ابن قيم می گوید: وكانت دار الهجرة في زمن رسول الله هي دار الإسلام فلما أسلم أهل الْمصار صارت البلاد التي أسلم أهلها بلاد الإسلام . دارالهجره در زمان رسول الله به دارالاسلام تبديل شد پس هنگامی كه اهل جائی مسلمان شدند(يا تسليم شدند) آن سرزمينی كه اهل آنجا مسلمان شده اند وتسليم گشته اند، دارالاسلام است.
[3] بخاری (10) ومسلم (40)
[4] الهيثمي: مجمع الزوائد 5/253
[5] ابو داود و نسائی
[6] كشاف القناع 3/ 43 / منصور البهوتي می گوید: “وتجب الهجرة على من يعجز عن إظهار دينه بدار الحرب وهى ما يغلب فيها حكم الكفر”
[7] صاحب نيل الأوطار زیر مساله ی “مساكنة الكفار” می گوید: وقال ابن العربي: الهجرة هي الخروج من دار الحرب إلى دار الإسلام، وكانت فرضا في عهد النبي صلى الله عليه وسلم واستمرت بعده لمن خاف على نفسه والتي انقطعت أصلا هي القصد إلى حيث كان. امام شوکانی نقل می کند که ابن العربی در “البحر” می گوید: أن الهجرة عن دار الكفر واجبة إجماعا، حيث حمل على معصية فعل أو ترك أو طلبها الإمام بقوته لسلطانه، وقد ذهب جعفر بن مبشر وبعض الهادوية إلى وجوب الهجرة عن دار الفسق، قياسا على دار الكفر، وهو قياس مع الفارق، والحق؛ عدم وجوبها من دار الفسق لأنها دار إسلام، وإلحاق دار الإسلام بدار الكفر بمجرد وقوع المعاصي فيها على وجه الظهور ليس بمناسب لعلم الرواية ولا لعلم الدراية، وللفقهاء في تفاصيل الدور والأعذار المسوغة لترك الهجرة مباحث ليس هذا محل بسطها
[8] أبو داود (2645).همچنین می فرماید : أنا بريء من كل مسلم يقيم بين أظهر المشركين لا تتراءى ناراهما.( أخرجه الترمذي 4/155 من حديث جرير بن عبدالله، واسناده صحيح) و روایتهای مختلف دیگر
[9] بخاري (3900)، ومسلم (1864)
[10] به عنوان مثال امام الشافعي رحمه الله در “أحكام القرآن” می گوید: وفرض رسول الله صلى الله عليه وسلم على من قدر على الهجرة؛ الخروج إذا كان ممن يفتتن عن دينه ولا يمنع. / زکریا انصاری شافعی نیز در کتابش “أسنی المطالب” (4/207) گفته : «مهاجرت کردن از دارالکفر به سوی دارالاسلام در مورد کسی که از اظهار دینش ناتوان باشد چنانکه توانایی هجرت را داشته باشد واجب است»./ یعنی اگر بخواهد به قوانین شریعت الله عمل کند ممکن است جانش هم در خطر قرار بگیرد در این صورت هم باز ابن العربی مالکی گفته است: «هجرت (در راه خدا) یعنی بیرون شدن از دارالحرب به سوی دار الاسلام، و در زمان پیامبر صلی الله علیه وسلم فرض بود، و فرضیت آن بعد از ایشان برای کسی که از جانش بیم داشته باشد واجب است». بنقل از “. نیل الأوطار” (8/33) شوکانی