وظایف مومنین در برابر دارالاسلام
بسم الله و الحمد لله ، اما بعد: السلام علیکم و رحمه الله و برکاته / بخش 6 قسمت دوم :
(2-قسمت)
ابوجندل که تازه از زندگی خفت بار در دارالکفر نجات پیدا کرده بود در حالی که توسط سهیل برده میشد فریاد میزد: “ای مسلمانان! آیا مرا به مشرکان پس میدهید تا مرا در دینم به فتنه بیندازند؟” و گفت: “آیا نمیبینید از دست آنان چه کشیدهام؟” او بسیار شکنجه شده بود.
مومنین با دیدن این جریان بسیار غمگین شدند. رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم خطاب به ابوجندل فرمود: “ای اباجندل صبر پیشه کن و امید پاداش آن را داشته باش که خداوند برای تو و مستضعفانی که با تو هستند فرج و راه برون رفتی قرار خواهد داد. ما با آنها پیمان صلح بستهایم و به آنان عهد خدایی دادهایم و آنان به ما عهد دادهاند و ما به آنان خیانت نمیکنیم”.
پس از آن یکی دیگر از مومنین به نام ابوبصیر فرزند جابان الکوردی رضی الله عنهما از مکه فرار کرد و به مدینه آمد. رسول الله صلی الله علیه وسلم او را نیز به دو تن از مشرکان که به دنبال او آمده بودند تحویل داد. اما ابوبصیر توانست آن دو را فریب دهد و یکی از آنها را به قتل برساند و فرار کند. وی سپس به منطقهای در ساحل دریای سرخ گریخت و در آنجا پناه گرفت و یک گروه پارتیزانی و چریکی تشکیل داد. ابوجندل نیز توانست باری دیگر از مکه فرار کند و به ابو بصیر ملحق شود. کم کم تعداد زیادی از مسلمانان که از مکه فرار کرده بودند بودند به علاوهی مسلمانانی از قبایل غفار و اسلم و جهینه به آنها ملحق شدند.
آنها که به هشتصد تن رسیده بودند کاروانهای قریش را که از شام برمیگشتنتد مورد حمله قرار میدادند تا جایی که قریش به تنگ آمد و از رسول الله صلی الله علیه وسلم خواهش کردند که آنان را به مدینه فراخواند! اینچنین بود که ابوجندل و دیگر مهاجران به مدینه رفتند و خداوند همانگونه که پیامبر صلی الله علیه وسلم گفته بود از کانال ابوبصیر الکوردی رضی الله عنه برای آن مستضعفان راه چارهای قرار داد.
این داستان می رساند که اصل این است که امثال ابوجندل و ابوبصیر از ولایت و سرپرستی دارالاسلام برخوردار شوند و این حق آنها بود اما صلح حدیبیه حالت طاری را به وجود آورده بود و آنها را از چنین حقی محروم کرد و این حالت طاری و اضطراری بالاتر از او و امثال او بود بود.
پس هجرت به دارالاسلام و حاکمیت و قدرت حکومتی ربط دارد چنانچه الله تعالی می فرماید :
- وَالَّذِینَ آمَنُواْ وَلَمْ یُهَاجِرُواْ مَا لَکُم مِّن وَلاَیَتِهِم مِّن شَیْءٍ حَتَّى یُهَاجِرُواْ (انفال/72) و امّا کسانی که ایمان آوردهاند ولیکن مهاجرت ننمودهاند ولایتی در برابر آنان ندارید تا آن گاه که مهاجرت میکنند
- فَلاَ تَتَّخِذُواْ مِنْهُمْ أَوْلِیَاء حَتَّىَ یُهَاجِرُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ پس در این صورت سرپرستانی از ایشان نگیرید (و آنان را از خود ندانید) تا آن گاه که در راه خدا هجرت میکنند (و ایمان آوردن خود را با هجرت در راه اسلام ثابت میدارند) فَإِن تَوَلَّوْاْ فَخُذُوهُمْ وَاقْتُلُوهُمْ حَیْثُ وَجَدتَّمُوهُمْ وَلاَ تَتَّخِذُواْ مِنْهُمْ وَلِیّاً وَلاَ نَصِیراً (نساء/89). ولی اگر از این کار سر باز زدند آنان را هر کجا یافتید بگیرید و اسیر کنید، و بکشید، و از میان ایشان سرپرست و یاری رسانی انتخاب نکنید.
عدم هجرت مدعیان مسلمانی به دارالاسلام علامتی اصلی از علائم منافقین است. همین الان هم عده ای از دارودسته ی منافقین که در بخشی از حاکمیت تحت سلطه ی طاغوتها زندگی می کنند و شبهه اندازی می کنند که اگر همه به دارالاسلام بروند جاندارد و … اینها دروغ می گویند اینها ممکن است به اروپا بروند اما به دارالاسلام با داشتن سختی های اقتصادی امثال اهل صفه و مشکلات امنیتی مثل جنگ احزاب هجرت نمی کنند. به اینها باید گفت شما بیائید غم و غصه ی جا و مکان نداشته باشید ای کذابهای چند چهره.
(ادامه دارد…..)