شیخ ابوحمزه المهاجر هورامی:درس های مقدماتی/ درس پنجم

دشمن شناسی شرعی (3)/ شناسائی اجمالی و روش برخورد با کفار پنهان داخلی یا منافقین و سکولارزده ها 

درس های مقدماتی/ درس پنجم

دشمن شناسی شرعی (3)/ شناسائی اجمالی و روش برخورد با کفار پنهان داخلی یا منافقین و سکولارزده ها 

(73- قسمت)

وقتی این سخن به عبدالله-فرزندش- رسید به نزد رسول الله صلی الله علیه و سلم آمد و گفت: ای رسول الله، به من خبر رسیده که تصمیم گرفتی به خاطر آنچه که از عبدالله بن ابی-پدرم- به تو رسیده او را به قتل برسانی؟ اگر واقعاً می‌خواهی این کار را بکنی به من دستور بده تا خودم این کار را انجام دهم، که به خدا قسم خزرجیان (طایفه ای که به آن متصل بود و قبلاً جزو آن ها بود) می‌دانند که هیچکس در میانشان بیشتر از من به پدرش خوبی نمی‌کند و من می‌ترسم کس دیگری این کار را انجام دهد و شما به شخص دیگری دستور بدهی و او را بکشد و به دنبال این، نفسم به من اجازه ندهد که قاتل پدرم در میان مردم رفت و آمد کند و برای همین  قاتل پدرم را بکشم و به خاطر یک کافر دستم به خون مسلمانی آغشته شود و جهنمی شوم. این سخنان عبدالله به رسول الله صلی الله علیه و سلم است. اما، رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمود: بلکه با پدرت نرمی خواهیم کرد و تا وقتی که در میان ماست با او به نیکی و مثل یک دوست رفتار خواهیم کرد.[1]

بله، کافری شناخته شده، عبدالله می ترسید از این که به خاطر یک کافر دستش به خون مسلمانی آغشته شده و جهنمی شود. یعنی کسی که به خاطر یک کافر سکولار یا یزیدی یا امثالهم دستش به خون مسلمان آغشته شود جهنمی می گردد. رسول الله صلی الله علیه و سلم در اینجا نگفت که جهنمی نمی شود. رسول الله صلی الله علیه و سلم همچنان که گفتیم در جواب این بنده خدا گفت که با او مثل یک دوست رفتار خواهیم کرد.

رسول الله صلی الله علیه و سلم از بس با آن ها مدارا می کرد و عذرهایشان را می پذیرفت که دارودسته ی کفار پنهان داخلی یا منافقین خیال می کردند که رسول الله صلی الله علیه و سلم آدم ساده ای است که این ها هر چه بگویند او باور می کند: «وَ مِنهُمُ الَّذِینَ یؤْذُونَ النَّبىِ‏ وَ یقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَیرٌ لَّكُم» (توبه/۶۱)، در میان منافقان کسانی هستند که پیغمبر را می‌آزارند و می‌گویند: او سرا پا گوش است (و راست و دروغ را می‌شنود و همه‌چیز را باور می‌کند). بگو: سرا پا گوش بودن او به نفع شما است «خَیرٌ لَّكُم». 

این گروه، تعدادشان متغیر بود بعضی وقت ها بیشتر، بعضی وقت ها کمتر. اما در هر صورت تعداد زیادی بودند و شبیه یک گروه و حزب غیر رسمی به صورت آشکارا عمل می کردند، چون رهبرشان مشخص شده بود که منافق و کافر است، مخالفت هایشان را با رسول الله صلی الله علیه و سلم علنی و آشکار کرده بودند. برای شرکت در جنگ ها عذر تراشی می کردند و شرکت نمی کردند، اگر حضور هم پیدا می کردند مثل جنگ احد سعی می کردند قبل از شروع جنگ از لشکر مسلمین خودشان را خارج کنند تا روحیه ی مسلمانان را تضعیف کنند. سعی می کردند در دعوت رسول الله خلل ایجاد کنند، علیه او جنگ روانی راه می انداختند و سخنان مسموم را پخش می کردند، به همین دلیل اعمال آن ها شکل اجتماعی به خودش گرفته بود، مثل یک جریان شده بود و اکثر مؤمنین این مجموعه را می شناختند.

در پیش گرفتن این روش تعامل متواضعانه و آمیخته با مدارا و نرمش با منافقین و سکولارزده هایی که در دشمنی آن ها شکی وجود ندارد در زمان وجود قدرت معنی پیدا می کند و نتیجه می دهد. اما، زمانی که مسلمین از چنین قدرتی (چه قدرت مردمی و چه قدرت حکومتی) برخوردار نباشند مدارا و نرمش مفهوم خودش را از دست می دهد و حالت ذلیلی و خفت به خود می گیرد.

(ادامه دارد……)


[1]– نزهة الفضلاء 1/58؛ البداية والنهاية 6/338؛ تفسير ابن كثير 4/395

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *