
پروسه ی اجتناب ناپذیر«اتحاد» اسلامی، دوران گذار از تفرق کنونی به «وحدت» اسلامی (4)
دیدیم که رسول الله صلی الله علیه وسلم با پشتوانه ی قدرت حکومتی که داشت با چه کفاری متحد شد، آنهم با چه عقاید و اعمالی که داشته و دارند! حالا ما ندای دعوت به «اتحاد» میان مسلمین را سر می دهیم که عده ای را تا این اندازه هراسان کرده است! «اتحاد» با مسلمینی که ممکن است در تاویل و اجتهاد در مورد فلان آیه یا روایت تاریخی با ما اختلاف داشته باشند.
- چرا عده ای درک و فهم این را ندارند که می توانند در مواردی با سایر مسلمین اختلاف داشته باشند اما با این وجود با «اتحاد» ی اسلامی در یک جبهه باشند؟
- چرا ندای تفرق و جنگ داخلی و کشتار با مسلمین را سر می دهند در حالی که می دانند که دشمنان هر جا توان جنگ با مسلمین را نداشته اند بین آنها اختلاف می اندازند و با دامن زدن به تفرق میان مسلمین نزدیک به دو قرن است که بر آنها حاکمیت دارند؟
- چرا جاهلانه همدیگر را می کشند در حالی که روزانه توسط کفار سکولار جهانی مومنین قتل عام می شوند؟ در حالی که می دانند حتی در گرماگرم جنگ نیز اگر کافری محارب گفت من ایمان آورده ام نباید با او جنگید و اشتباه اسامه بن زید رضی الله عنهما را تکرار کرد: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا ضَرَبْتُمْ فِى سَبِيلِ اللَّهِ فَتَبَيَّنُوا وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقى إِلَيْكُمُ السَّلامَ لَسْتَ مُؤْمِناً» حالا چه رسد به کسانی که دور از میدانهای جنگ بوده و برای همه واضح و روشن است که جزو مسلمین هستند و تنها جرم این دسته از مسلمین اینه که مخالف افکار و تأویل و اجتهادات شما هستند نه مخالف شریعت الله.
اگر مثل مُحَلِّمٍ به این دلایل نفسانی و دنیوی مسلمانی را با گفتار یا دستت می کشی یا حتی راضی به کشته شدن آن هستی باید تاوان پس بدهی و خود را مخاطب : «اِذْهَبْ لاَ غَفَرَ اللّهُ لَکَ؛ برو که خدا تو را نیامرزد» قرار دهی چون خود را آلوده به گناه خطرناک کرده ای که رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید:كُلُّ ذَنْبٍ عَسَى اللَّهُ أَنْ يَغْفِرَهُ إِلاَّ مَنْ مَاتَ مُشْرِكًا أَوْ مُؤْمِنٌ قَتَلَ مُؤْمِنًا مُتَعَمِّدًا[1] ممکن است الله تمام گناهان را ببخشد مگر کسی که سکولار مرده باشد یا مومنی که مومنی را عمداً کشته باشد. حالا سکولار یا مشرک خلدین فیها ابدا در جهنم است و مومن قاتل هم والله اعلم چقدر به خاطر این جرمش در جهنم باقی بماند.
حتی اگر به خاطر تاویل و تفسیر غلط خودت یا گروهت مسلمانی را در گرماگرم جنگ ودر تنگترین اوقات تصمیم گیری می کشی که شهادتین بر زبان جاری کرده و در گروه مرتدین نیست باید خود را آماده پاسخ به سوال رسول الله صلی الله علیه وسلم کنی که : « أَقَتَلْتَهُ بَعْدَمَا قَالَ: لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ؟!» آیا مثل اسامه بن زید رضی الله عنه می خواهی اشتباه کنی؟ آنوقت:«فَكيْفَ تَصْنَعُ بلا إِله إِلَّا اللَّهُ إِذا جاءَت يوْمَ القيامَةِ؟!»
اما تو با مشرک خواندن و تکفیر نابجای مسلمین در مورد کشتن کسی صحبت می کنی که تنها در «تاویل» منابع شرعی و چند عمل فقهی باهاش اختلاف داری در حالی که خودش و اجدادش دارای سابقه ی اسلام و دارای هزاران مسجدی است که با داشتن اسلام مجمل و به ظاهر در دنیا جزو متقین و مفلحون هستند: الله متعال در ابتدای سوره بقره مشخصات کسانی را می آورد که این اشخاص پرهیزگار «هُدًى لِّلْمُتَّقِینَ» و در مسیر هدایت الله قرار گرفته اند و رستگار هستند . «أُوْلَئِکَ عَلَى هُدًى مِّن رَّبِّهِمْ وَأُوْلَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» (بقره/5) دقت کنیم که اینها چه کسانی؟
الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَیُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُونَ (بقره/3)آن کسانی که به دنیای نادیده و غیب باور میدارند ، و نماز را به بر پا می دارند، و از آنچه بهره آنان ساختهایم میبخشند . « والَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِمَا أُنزِلَ إِلَیْکَ وَمَا أُنزِلَ مِن قَبْلِکَ وَبِالآخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ» (بقره/4)آن کسانی که باور میدارند به آنچه بر تو نازل گشته و به آنچه پیش از تو فرو آمده ، و به روز آخرت هم یقین و اطمینان دارند .
آیا تمام اهل قبله به این موارد ایمان ندارند؟
1- یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ
2- یُقِیمُونَ الصَّلاةَ
3- وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُونَ
4- یُؤْمِنُونَ بِمَا أُنزِلَ إِلَیْکَ وَمَا أُنزِلَ مِن قَبْلِکَ
5- وَبِالآخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ
حالا که متوجه شدی که پیروان تمام اهل قبله اعم از شافعی و شیعه و حنفی و مالکی و … به این موارد ایمان دارند پس سخن الله تعالی را قبول کن و سخن اهل هوا و هوس و اهل تنفر و کینه را بینداز دور و بگو : أُوْلَئِکَ عَلَى هُدًى مِّن رَّبِّهِمْ وَأُوْلَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (بقره/5)
در سنت صحیح هم آمده است که جبریل علیه السلام از پیامبر صلی الله علیه وسلم سؤال می کند و می گوید:«أخبرنی عَنْ الْإِیمَانِ قَالَ أَنْ تُؤْمِنَ بِاللَّهِ وَمَلَائِکَتِهِ وَکُتُبِهِ وَرُسُلِهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ وَتُؤْمِنَ بِالْقَدَرِ خَیْرِهِ وَشَرِّهِ قَالَ صَدَقْتَ.».[2] «مرا از ایمان خبر ده، ایشان فرمودند: ایمان عبارت است از این که ایمان بیاوری به 1- یگانگی خدا، 2- به ملائکه، 3- به پیامـبران، 4- به روز قیامت، 5- به سرنوشت و تقدیر خیر و شر آن. گفت: راست گفتی».
ارکان اسلام هم پنج تا هستند: (شهادتین، نماز، روزه رمضان، زکات، حج). در حدیث عبدالله بن عمر رضی الله عنهما آمده که رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید: «بُنِیَ الْإِسْلَامُ عَلَی خَمْسٍ شَهَادَةِ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَأَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ اللَّهِ وَإِقَامِ الصَّلَاةِ وَإِیتَاءِ الزَّکَاةِ وَصَوْمِ رَمَضَانَ وَحَجِّ الْبَیْتِ».[3]
رسول الله صلی الله علیه وسلم نیز می فرماید: « مَن صَلَّى صَلَاتَنَا» هر كس مانند ما نماز بخواند «واسْتَقْبَلَ قِبْلَتَنَا»، و به قبلة ما رونمايد «وأَكَلَ ذَبِيحَتَنَا» و ذبيحة ما را بخورد، «فَذلكَ المُسْلِمُ الذي له ذِمَّةُ اللَّهِ وذِمَّةُ رَسولِهِ»، چنین شخصی مسلمان است. و چنين شخصي را خدا و رسول، امان دادهاند. «فلا تُخْفِرُوا اللَّهَ في ذِمَّتِهِ.»[4] پس به كسي كه در امان خدا است خيانت و غدر نكنيد.
آیا تمام صوفی ها و اشعری ها و ماتریدی ها و در کل تمام اهل قبله به تمام این موارد ایمان ندارند؟ پس اگر دارند (که دارند) بیائید سخن الله و رسول و جبرئیل را قبول کنیم که آنها را اهل ایمان می دانند و سخن اهل هوا و هوس را بیاندازیم دور و دیدگاهمان را از الله و رسولش و جبرئیل یاد بگیریم .
الله تعالی و رسولش صلی الله علیه وسلم ما را چنین دعوت کرده و در برابر این دعوت الله تعالی تنها دوموضع می توان گرفت :
- إِنَّمَا كَانَ قَوْلَ الْمُؤْمِنِينَ إِذَا دُعُوا إِلَى اللَّهِ وَرَسُولِهِ لِيَحْكُمَ بَيْنَهُمْ أَن يَقُولُوا سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا ۚ وَأُولَٰئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (نور/51) مؤمنان هنگامی که به سوی خدا و پیغمبرش فرا خوانده شوند تا میان آنان داوری کند ، سخنشان تنها این است که میگویند : شنیدیم و اطاعت کردیم ! و رستگاران واقعی ایشانند .
- یا مثل کفار یهودی بعد از آنکه به الله پیمان دادند که آنچه به آنها داده شده را محکم بگیرند و به آن عمل کنند اما در برابر گفتند: قَالُوا سَمِعْنَا وَعَصَيْنَا (بقره/93) گفتند : شنیدیم ، ولی نافرمانی کردیم!
رسول الله صلی الله علیه وسلم باز به 5 مورد امر می کند: أَنا آمرُكُم بخَمسٍ اللَّهُ أمرَني بِهِنَّ، السَّمعُ والطَّاعةُ والجِهادُ والهجرةُ والجمَاعةُ[5] من شما را به پنج چیز امر میکنم که خداوند آنها را به من امر کرده: شنیدن، اطاعت، جهاد، هجرت کردن و با جماعت بودن (وحدت).
شما باید مشخص کنید که موضع شما در برابر پیام واضح و روشن الله و رسولش صلی الله علیه وسلم چیست؟ 1- موضع مومنین و مفلحین ؟ «سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا» 2- یا موضع یهود؟ «سَمِعْنَا وَعَصَيْنَا»
انس بن مالک رضی الله عنه از رسول الله صلی الله علیه وسلم روایت می کند که فرموده است: «أُمِرْتُ أَنْ أُقَاتِلَ النَّاسَ حَتَّى يَقُولُوا: لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ، فَإِذَا قَالُوهَا عَصَمُوا مِنِّي دِمَاءَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ، إِلَّا بِحَقِّهَا» قِيلَ: وَمَا حَقُّهَا؟ قَالَ: «زِنًى بَعْدَ إِحْصَانٍ، أَوْ كُفْرٌ بَعْدَ إِسْلَامٍ، أَوْ قَتْلُ نَفْسٍ فَيُقْتَلُ بِهِ»[6] من مأمور هستم تا با مردم بجنگم، تا اینکه بگویند: لااله الاالله. وقتی گفتند، جان و مالشان از ناحیه من محفوظ است. مگر اینکه خودشان مستحق قتل و تصاحب اموال باشند. شخصی پرسید که مستحقین قتل و تصاحب اموال چه کسانی هستند؟ فرمود: کسی که زنای محصنه بکند، یا مرتد بشود و از اسلام برگردد، و یا اینکه کسی را کشته باشد؛ که در این صورت کشته می شود.
در حدیث دیگری باز رسول الله صلی الله علیه و سلم می فرماید: لا يَحِلُّ دَمُ امْرِئٍ مُسْلِمٍ، يَشْهَدُ أنْ لا إلَهَ إلَّا اللَّهُ وأَنِّي رَسولُ اللَّهِ، إلَّا بإحْدَى ثَلاثٍ: النَّفْسُ بالنَّفْسِ، والثَّيِّبُ الزَّانِي، والمارِقُ مِنَ الدِّينِ التَّارِكُ لِلْجَماعَةِ.[7] یا می فرماید: النَّفْسُ بِالنَّفْسِ وَالثَّيِّبُ الزَّانِي وَالْمُرْتَدُّ عَنِ الإِسْلامِ التَّارِكُ لِدِينِهِ فَغَيَّرَ إِيمَانَهُ الْمُفَارِقُ لِلْجَمَاعَةِ [8]. حلال نیست گرفتن جان یک مسلمانی که شهادت می دهد که لا اله الا الله و محمد رسول الله مگر در سه صورت: ثیب(مرد یا زن) زناکار، نفس در مقابل نفس و شخصی که دین خود را ترک می کند و از جماعت فاصله می گیرد. یعنی خون شخص مسلمان تنها در سه حالت حلال می شود:1- زن یا مردی که ازدواج کرده و بعد دچار زنا شود 2- کسی که مرتکب قتل نفس شود 3- مرتد
از انس بن مالک رضی الله عنه پرسیده شد : يَا أَبَا حَمْزَةَ، مَا يُحَرِّمُ دَمَ العَبْدِ وَمَالَهُ؟ فَقَالَ: مَنْ شَهِدَ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ، وَاسْتَقْبَلَ قِبْلَتَنَا، وَصَلَّى صَلاَتَنَا، وَأَكَلَ ذَبِيحَتَنَا، فَهُوَ المُسْلِمُ، لَهُ مَا لِلْمُسْلِمِ، وَعَلَيْهِ مَا عَلَى المُسْلِمِ [9] ای ابا حمزه! چه چیزی خون و مال بنده را محترم می کند؟ گفت: هر کس به یگانگی خداوند شهادت بدهد، و رو به قبله ما بایستد، و مثل ما نماز بخواند، و از ذبیحه ما بخورد؛ مسلمان است. و تمام حقوق یک مسلمان را دارد.
أبِي قِلَابَةَ رحمه الله نیز می گوید: فَوَاللَّهِ ما قَتَلَ رَسولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عليه وسلَّمَ أحَدًا قَطُّ إلَّا في إحْدَى ثَلَاثِ خِصَالٍ: رَجُلٌ قَتَلَ بجَرِيرَةِ نَفْسِهِ فَقُتِلَ، أوْ رَجُلٌ زَنَى بَعْدَ إحْصَانٍ، أوْ رَجُلٌ حَارَبَ اللَّهَ ورَسولَهُ، وارْتَدَّ عَنِ الإسْلَامِ[10] به الله قسم پیغمبر، احدی را نکشت مگر اینکه یکی از این سه ویژگی را داشت: فردی که از روی خودخواهی، کسی را کشته بود، یا مردی که زنای محصنه کرده بود، یا کسی که با خدا و رسولش به محاربه بر خواسته بود و از اسلام مرتد شده بود.
در این موارد هم باز صدور حکم گاه تخصصی می شود. زمانی که یک صحابی مثل قُدامه رضی الله عنه با «تأویل» اشتباه دچار جرمی در حد تحلیل می شود ایشان دارای عذر تشخیص داده می شوند و حکم به عدم تکفیر ایشان صادر می گردد.
همچنانکه صدور قصاص و رجم برای متهمین گاه نیاز به تخصص خاص دارد صدور حکم ارتداد برای شخصی که با حقوقی مشخص وارد اسلام میشود نیز کار آسان و سلیقه ای نیست، بلکه اگر شخص متهم به مکفره و کفری شد و ما او را از «4 فیلتر» (1- اثبات جرم 2- تأیید جرم توسط الله و رسولش 3- شروط تکفیر 4-موانع تکفیر) گذراندیم و مشخص شد چنین شخصی 1- آگاهانه و بدون داشتن جهلی عقیدتی و عملی 2- عمدا و بدون آنکه فراموش کرده یا از روی خطاء باشد 3- به میل خودش و اختیاری و بدون آنکه مجبور شده باشد، دچار مکفره ای شده و «یقیناً» و بدون شبهه، فاسد تشخیص داده شد به او می گوییم مرتد، و تا زمانی که شخص اینگونه مرتد نشده و جزو کفار آشکار نشده باشد مشمول حکم مسلمین می شود هر چند که اهل بدعت هم باشد و شما حتی حق ترساندن آن با یک کلمه را نیز نداری «لَا يَحِلُّ لِمُسْلِمٍ أَنْ يُرَوِّعَ مُسْلِمًا»[11]
اما بعد از فروپاشی حکومت اسلامی اولیه و روی کار آمدن شاهیگری های مختلف ما در تاریخ مسلمین چه دیده ایم؟
امام شافعی رحمه الله توسط مالکی ها مورد ضرب و شتم قرار می گیرد و علیل می شود و بر اثر همین کتک کاری ها پس از مدتی فوت می کند و این درگیری های مذهبی که از زمان انهدام حکومت اسلامی راشدین شروع شده بود تا همین الان ادامه دارد. ذکر تمام مصیبتها خودش یک کتاب مفصل می طلبد و از حوصله ی این جلسه ی ما خارج است، به همین دلیل تنها به ذکر چند مورد مرتبط با بحث امروز اشاره می شود:
همه می دانیم که مسلمین زمینه های نابودی خود را با تفرقهای بی شمار و جنگهای داخلی و مفاسد رفتاری گوناگون فراهم کرده بودند . مگر می توان جنگ مذهبی میان شافعیان کوی «دردشت» به رهبری خاندان آل خجند و حنفی ها ی کوی «جوباره» به رهبری خاندان آل صاعد در اصفهان را فراموش کرد؟ این دو خاندان که هر یک خود را نماینده ی یک مذهب می دانستند چنان عرصه را بر مردم تنگ کرده و باعث نارضایتی و خستگی و بیزاری مردم شده بودند که مردم آرزو می کردند که ظالمی پیدا شود و آنها را از جنگ چند قرنه ی این دو خاندان نجات دهد.
حاکمیت مغولها که از «اتحاد» با قبایل مختلف شکل گرفته بود در سال 616 ه به ایران حمله کرده بودند. زمانی که بار اول به اصفهان حمله کردند بر اثر رشادت سلطان جلال الدین نتوانسته بودند بر اصفهان چیره شوند و شکست خوردند اما سرانجام در سال 633 يعنى در عهد اوگتاى قاآن شافعی های اصفهان به شرط اینکه مغولها حنفی های را قتل عام کنند قرار گذاشتند كه دروازههاى شهر را برروى مغولها باز کنند. مغلوها که اینگونه وارد شهر شدند شافعی و حنفی همه را کشتند.
در ری هم باز همین سناریو اتفاق افتاد و در پایان حنفی ها و شافعی توسط «جبهنويان» فرمانده ی مغول قتل عام شدند. شافعى مذهبها به استقبال سپاه مغول رفتند و آنها را به قتل عام نصف شهر ری که حنفی مذهب بودند تحریص کردند . مغولها ابتدا حنفی ها را قتل عام کردند بعد گفتند از چنین مردمی که در ریختن خود هم وطنان خود اینگونه حریص هستند خیری نمی توان دید به همین دلیل شافعی ها را نیز قتل عام کردند و به دنبال حنفی فرستادند.
مورد دیگر عبرت اندلس است :
زمانی که مسلمین اندلس به خاطر یمنی یا قیسی بودن با هم اختلاف داشتند و جنگها و خیانتهای خونباری را بین خود تجربه می کردند بارونهای نصرانی با هم اتحادهائی بر علیه مسلمین تشکیل دادند که حتی توانستند با دسته ای از مسلمین بر علیه سایر مسلمین و یا با یهودی ها نیز بر علیه مسلمین متحد شوند، همگام با این با پیشنهاد خائنینی چون براق بن عمار جنگ نرم و استحاله ی فرهنگی و عقیدتی مسلمین و نفوذ در میان آنها و پذیرش مذاکرات ذلیلان در پیش گرفته شد؛ تا اینکه از زمان شارلمانی به بعد نصرانی های متحد – بخصوص با اتحاد دو دولت نصرانی قشتاله و آراگون- حملات خود بر علیه مسلمین متفرق را شدت بخشیدند و سرانجام به حکومت مسلمین و حتی موجودیت مسلمین بعد از 781 سال خاتمه دادند هر چند با راه انداختن دادگاههای تفتیق عقاید یهودیان خائن به مسلمین نیز به همراه مسلمینی که مانده بودند بدترین دوران خود را در اندلس شروع کردند و مزد خیانت به مسلمین را با نابودی خود در اندلس دریافت کردند.
شما تصور کنید که قبایل و امارتهای کوچک مسلمان جهت جنگ با سایر قبایل و امارتها با نصرانی ها متحد می شدند. مثلاً کسی چون دولتبنى نصر در غرناطه با فردیناند پادشاه لیون جهت نابودی حکومتهای کوچک مسلمین در اندلس متحد می شود و متحداً به کشتار مسلمین می پردازند، اما بعد از آنکه حکومتهای کوچک متفرق مسلمین به تدریج نابود می شوند نوبت به حکومتبنى نصر در غرناطه می رسد و نصرانی های متحد سرانجام در سال 897 قمری آخرین حاکمیت مسلمین بر اندلس را نیز نابود می کنند. مسلمین بر اثر تفرق و فساد عقیدتی و رفتاری نابود شدند وعبرتی بزرگ برای اهل درس گرفتن در تاریخ مسلمین شدند . فَهَلْ مِنْ مُدَّكِرٍ؟
در حالیکه یهود و نصارا هیچ یک آن دیگری را قبول ندارد : «وَقَالَتِ الْیهُودُ لَیسَتِ النَّصَارَی عَلَی شَی ءٍ وَقَالَتِ النَّصَارَی لَیسَتِ الْیهُودُ عَلَی شَی ءٍ (بقره/113) اما به حساب خودشان بعد از 20 قرن درگیری و در سال 1973، نصرانی ها تصمیم می گیرند که طی اعلامیه ای یهودی ها را از قتل سیدنا عیسی تبرئه کنند و این عامل اختلاف را به فراموشی بسپارند، چرا؟ چون در این سال رژیم صهیونیستی با عربهای مسلمان و سکولار در حال جنگ بود. یعنی عاملی خارجی به نام مسلمین و سکولارهای عرب سببی جهت برداشتن یک اختلاف ریشه ای میان این کفار اهل کتاب می شود.
در تمام این موارد تا کنون کفار نتوانسته اند به «وحدت» ی برسند که مومنین می توانند به آن برسند چون عامل وحدت بخش میان آنها وجود ندارد که تنها قانون شریعت الله است، یعنی به عنوان مثال اگر تموچین یا همان چنگیز خان موفق به ایجاد «اتحاد» میان قبایل مختلف و تولید آنهمه قدرت می شود هرگز موفق به ایجاد «وحدت» میان زیر دستانش نشد و تمام کفارنیز تاکنون تنها موفق به تشکیل «اتحاد» های کوچک یا بزرگ شده اند که هم اکنون قدرتهای سکولار جهانی چون آمریکا و ناتو و روسیه و چین پرچمدار این اتحادها هستند و حکومتها و احزاب مختلف حاکم بر مسلمین را با خود متحد کرده اند و بر علیه دارالاسلام و جریانات جهادی و شریعت گرای مسلمین سازمان واحدی تحت عنوان سازمان ملل متحده را تشکیل داده اند.
البته در تاریخ مسلمین نیز اتحاد های مختلف و متعددی شکل گرفته اند که عامل خارجی باعث این اتحادها بوده است که به ذکر چند مورد اشاره می کنیم:
در حکومت سلجوقیان حنفی مذهب که در شهرهائی چون نیشابور حنفی ها با اشعری های شافعی همیشه درگیر بودند و حتی تا حد لعن و تکفیر ابوالحسن اشعری پیش رفته و علمای شافعی مذهب مخالف را تبعید می کردند و علاوه بر آن ضمن نابودی حکومت آل بویه و محدویتهایی برای شیعیان با شیعیان نیز سر ناسازگاری داشتند، زمانی که خطر شیعیان اسماعیلی به عنوان دشمنی مشترک و اصلی بیشتر می شود نه تنها شافعی و حنفی ها بلکه شیعیان 12 امامی و زیدی نیز «اتحاد»یه ای جهت مبارزه با شیعیان اسماعیلی تشکیل می دهند و اسپهبد شیعه ی مازندان به همراه سپاه شافعی – حنفی سلجوقیان به شیعیان اسماعیلی حمله می کنند. فدائیان اسماعیلی هم از اهل سنت می کشتند و هم بزرگان 12 امامی چون معینالدین کاشی از وزرای سلجوقی را . کتاب النقض اثر قزوینی را نگاه کنید اسم چند تن از بزرگان شیعیان را آورده که توسط شیعیان اسماعیلی کشته شدند. در این صورت عامل خارجی زمینه ساز «اتحاد» بوده.
حالا زمانی پیش می آید که صلاح الدین ایوبی اشعری مسلک با شیعیان اسماعیلی متحد می شود و حتی وزارت آنها را می پذیرد، که این هم کفار نصرانی و اشغالگر خارجی سبب این «اتحاد» می شوند.
نصرانیها در سالهای ابتدایی جنگ صلیبی توانسته بودند شهرهای اسلامی بسیاری را فتح کنند و این فتوحات به آنان روحیه بسیار داد تا این که طمع فتح قاهره، مرکز دولت فاطمی را در سر بپرورانند. «ارتش بزرگ نصرانی به سمت قاهره حرکت کرد و شهرهایی که در میان راه بود از جمله شهر بزرگ بـِلبَیس را فتح و آنجا را غارت کرده و مردمان را نیز کشتند».[12] پس از محاصره ی قاهره است که العاضد شاه شیعیان اسماعیلی از حکومت عباسیان درخواست «اتحاد» می کند و عباسیان نیز اسدالدین شیرکوه را به همراه صلاح الدین ایوبی با 6 هزار مجاهد روانه مصر می کند[13]
در این «اتحاد» طبق معمول صلاح الدین از عقاید شافعی و اشعری خود دست نکشید و پنهانش نکرد و حاکم و مردم اسماعیلی مصر نیز از مراسمات خاص خود چون برگزاری مراسم عاشورا و عید غدیر و عید ولادت امامان و فاطمه زهرا رضی الله عنها و.. دست نکشیدند وعقایدشان را مخفی و انکار نکرند .[14] حتی مراسم عزاداری در قصر شاه و با حضور خلیفه ی فاطمی نیز برگزار می شد.[15] و شیعیان اسماعیلی در آن شرکت می کردند.
در اینجا دو فرقه و مذهب با آنهمه اختلاف، بر مسائلی مشترک با هم متحد شده بودند؛ و پذیرفته بودند که اینها دو مذهب مختلف هستند، به همین دلیل از یک سو فاطمی ها با تمرکز بر الازهر دیدگاههای خود را بیان می کردند و صلاح الدین ایوبی هم با تمرکز بر فعالیتهای علمی و ایجاد مدارس بر اساس فقه شافعی و عقاید اشعری[16] و انجام فعالیتهای اصلاحگرایانه ی اقتصادی[17] و قضائی[18] به صورت تدریجی به فعالیتهای نرم خود ادامه داد و شما بر خلاف تمام دروغسرائی جاهلان شیعه و سنی و تحریفات عمدی مسشرقین سکولار، هرگز نمی بینید که در این دوره شخصی به جرم شافعی بودن یا شیعه بودن کشته شود، هر چند جنگها بر سر قدرت با طواشی که سربازانش مالکی و سودانی بودند و یا با حکام شام و شمال عراق که حنفی و شافعی و حنبلی بودند اتفاق افتاد. در اینجا اگر امثال شاور یا طواشی یا امرای شام و شمال عراق کشته می شوندبه دلیل خیانت یا بغی آنها بوده نه به دلیل مذهبشان.
البته بعد از آنکه غلاة شیعه در مصر و شمال آفریقا و یا در زمان صفویه در ایران قدرت گرفتند به تدریج «اتحاد»ی نانوشته بین مذاهب مختلف معروف به اهل سنت به وجود آمد و جنگهای داخلی آنها و اختلافات متعدد آنها نادیده گرفته شد و یا با تسامح بیشتری با آنها برخورد شد چون عاملی خارجی به نام تشیع ظهور کرده بود. اینها تا زمان ظهور محمد بن عبدالوهاب سعی داشتند بر مشترکات خود تمرکز کنند و تقریبا نام 4 مذهب به عنوان مذاهب بر حق بر زبان همه افتاد و اختلافات خود را نادیده گرفتند.
تنها با آمدن محمد بن عبدالوهاب و تفکرات نجدی ایشان و پیروانشان بود که جنگ داخلی میان اهل سنت پس از وقفه ای چند قرنه باز شروع شده است تاکنون. البته در میان نجدی ها نیز دو جریان درباری و انقلابی شکل گرفتند که هر یک خود به دهها فرقه و گروه و جماعت تقسیم شده اند و معمولاً با هم و با سایر فرق اسلامی نیز در دو جبهه ی روانی و گاه مسلحانه درگیر هستند . متاسفانه.
در پایان و با کمی دقت متوجه می شویم که طی کردن و عمل به این پروسه و دیپلماسی اسلامی در زمینه ی «اتحاد» و ارتقاء و تکامل آن به «وحدت» «مرحله ی گذارِ»اجتناب ناپذیری است که باید به عنوان اولین قدم برداشته شود و طی کردن همین مرحله ی گذار صبر و وسعت دید خاصی را می طلبد. بدون شک ما در هر حالتی و حتی با داشتن حکومت اسلامی علی منهاج نبوت از کفار اهل کتاب و کفار سکولار که با آنها «اتحاد» هم بسته باشیم سخنان ناگوار و آزار دهنده ای را خواهیم شنید . چون اینها اهل ذمه هستند و در جامعه اسلامی دارای حقوقی می گردند: لَتَسْمَعُنَّ مِنَ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلِکُمْ وَ مِنَ الَّذینَ أَشْرَکُوا أَذًی کَثیرًا (حتماً از کسانی که پیش از شما بدیشان کتاب داده شده است ، و از مشرکین اذیّت و آزار فراوانی میبینید) وَ إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا فَإِنَّ ذلِکَ مِنْ عَزْمِ اْلأُمُور؛ِ (آل عمران/186) و اگر بردباری کنید و بپرهیزید، این اموری است که باید بر انجام آنها عزم را جزم کرد و در اجرای آنها کوشید .
اگر طبق فرموده ی رسول الله صلی الله علیه وسلم : الْمُؤْمِنُ الَّذِي يُخَالِطُ النَّاسَ، وَيَصْبِرُ عَلَى أَذَاهُمْ ، أفضلُ مِنَ الْمُؤْمِنِ الَّذِي لَا يُخَالِطُ النَّاسَ، وَلَا يَصْبِرُ عَلَى أَذَاهُمْ [19] مؤمنی که با مردم میآمیزد و بر آزارشان صبر و تحمّل میکند، بهتر است از مؤمنی که با مردم نمیآمیزد و بر اذیّت و آزارشان صبر و شکیبایی نمیکند،
آزار و اذیت کفار به دلیل وجود پیمان «اتحاد»ی که با آنها داری برایت قابل تحمل است چه اتفاقی افتاده که تحمل و صبرت در برابر برادر و خواهر مومن و مخالفت که باید در نهایت با اینها «وحدت» داشته باشی تا این اندازه کاهش پیدا کرده است؟ شماهائی که تحمل نداری و عزمت را جهت تطبیق صحیح و سیستماتیک منهج اسلامی جزم نکرده ای و خواسته یا ناخواسته به خاطر جهالتی که به آن آلوده شده ای طبق نقشه ی دشمنان حرکت می کنی چرا وارد میدان دعوت و جهاد می شوی؟ توئی که توان و استطاعت اداره ی چنین دیپلماسی وسیع و پروسه ی سنگینی را نداری کی گفته وارد بشوی؟ مگر الله تعالی نفرموده: لَا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا (بقره/286)
رحِم الله امرأً عرَف قدْر نفسه.
مگر فراموش کرده ای که قاعده ی اصلی این است که ما : أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ + رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ «و» أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ + أَعِزَّةٍ عَلَى الْكَافِرِينَ باشیم؟
اگر طبق فرمان الله تعالی همین کفار: «وَإِذَا حُيِّيتُمْ بِتَحِيَّةٍ فَحَيُّوا بِأَحْسَنَ مِنْهَا أَوْ رُدُّوهَا» هرگاه شما را تحیت درودی دادند ( اعم از سلام کردن و دعا نمودن و احترام گذاردن) به گونه زیباتر و بهتر از آن یا (دست کم) همانند آن، آن را پاسخ گوئید . «إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ حَسِيبًا» (نساء/86) بیگمان خداوند حسابرس هر چیزی است.
پس ما در قالب « إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ» با تحیت «اتحاد» به عنوان اولین قدم جهت رسیدن به «وحدت» اسلامی از کانال شورای اولی الامر یکی از «3ابزار» برتر شما را مخاطب خود قرار داده ایم و از الله تعالی می خواهم با «فَحَيُّوا بِأَحْسَنَ مِنْهَا أَوْ رُدُّوهَا» پاسخ این تحیت مبارک را بدهید، هر چند که در جامعه افرادی وجود دارند که هرگز با نصیحت و قرآن و سنت دست از حزب سازی و تفرق بر نخواهند داشت و تنها قدرت نظامی حکومتی و پیاده کردن سیاست «وَاغْلُظْ عَلَيْهِمْ» می تواند آنها را رام و مدیرت کند.
بحث خود در مورد پروسه ی اجتناب ناپذیر«اتحاد» اسلامی، به عنوان دوران گذار از تفرق کنونی به «وحدت» اسلامی را به پایان می رسانیم و دعا می کنیم :
اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ الجَنَّة وَمَا قَرَّبَ إِلَيْهَا مِنْ قَوْلٍ وَعَمَلٍ، وَأَعُوذُ بِكَ مَنَ النَّارِ وَمَا قَرَّبَ إِلَيْهَا مِنْ قَوْلٍ وَعَمَلٍ.
رَبَّنَا أَعِزَّنَا بِالإِسْلامِ، وَأَعِزَّ بِنَا الإسْلامَ، اللَّهُمَّ أَعْلِ بِنَا كَلِمَةَ الإسْلاَمِ، وَارْفَعْ بِنَا رَايَةَ القُرْآنِ.
سُبْحَانَكَ اللَّهُمَّ وَبِحَمْدِكَ، لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ، أَسْتَغْفِرُكَ وَأَتُوبُ إِلَيْكَ
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته[20]
[1] سنن ابی داوود باب فی تعظیم قتل حدیث 4272 / الاحادیث الصحیحه، حدیث 511؛ صحیح الجامع، حدیث 4524).
[2] بخاری (50)، وصحیح مسلم (8)
[3] بخاری (8) ، وصحیح مسلم (16)
[4] بخاری 391
[5] صحیح ترمذی 2863/ صحیح الترغیب 552
[6] المعجم الأوسط، طبرانی،(1/25-26) / ؛ هیثمی در مجمع الزوائد(1/24-27)؛ متقی هندی در کنز العمّال فی سنن الاقوال و الافعال. تفسیرطبری، ج 15 ص 81/ تفسیر ابن ابی حاتم، ج8 ص 2729/ مقدسی در الأحادیث المختاره ج 5 ص 280 ح 1917 (مفهوم واحد با الفاظ مختلف)
[7] بخاری 6878 و مسلم / ملا علي قاري ، شرح مسند أبي حنيفة 359
[8] سنن أبي داود4352
[9] بخاری 388 / السنن الصغرى للنسائي 3946
[10] بخاری 6899 (4610) ومسلم (1671)
[11] سنن ابی داوود ح4351
[12] البدایة و النهایة،ابو الفداء اسماعیل بن عمر بن کثیر الدمشقی، ج۱۲، ص۲۵۵، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۷/۱۹۸۶.
[13] تاریخ ابن خلدون،ابن خلدون، ج۵، ص۳۳۰.
[14] مقریزی، المواعظ و الاعتبار بذکر خطط و الآثار، ۱۴۱۸ق، ج۲، ص۳۲۹
[15] مقریزی، المواعظ و الاعتبار بذکر خطط و الآثار، ۱۴۱۸ق، ج۲، ص۳۳۰
[16] ابن کثیر ، البدایة و النهایة، ج۱۲، ص۱۵۳.
[17] البدایة و النهایة، ج۱۲، ص۱۴۶.
[18] البدایة و النهایة، ج۱۲، ص۳۶۳.
[19] رواه الترمذي (2507) ابن ماجه (4032)، وأحمد (5022) والطبراني في (المعجم الأوسط) (5953)، والبيهقي (20669) و. صحیح الجامع 6651
[20] پیاده شده از سخنرانی تصویری شیخ ابوحمزه المهاجر هورامی حفظه الله تحت عنوان : پروسه ی اجتناب ناپذیر«اتحاد» اسلامی، دوران گذار از تفرق کنونی به «وحدت» اسلامی