درسهای مقدماتی/ درس پنجم: دشمن شناسی شرعی (1)/ کلیاتی در مورد آنالیز جامعه ی کفار

درسهای مقدماتی/ درس پنجم: دشمن شناسی شرعی (1)/ کلیاتی در مورد آنالیز جامعه ی کفار

بسم الله و الحمدلله
«به راستی حمد و سپاس تنها لایق خداست او را شکر می‌گوییم و از او درخواست کمک و آمرزش می‌کنیم، و پناه می‌بریم به خدا از شرور نفس هایمان و از بدی های اعمالمان، هر کس که خدا او را هدایت کند هیچ کس نمی‌تواند او را گمراه کند و هر کس که خداوند او را گمراه نماید هیچ کس نمی‌تواند او را هدایت دهد و شهادت می‌دهم که هیچ اله بر حقی به جز الله نیست که تنها و بی‌شریک است، و شهادت می‌دهم که محمد بنده و فرستاده ی اوست».
«ای کسانی که ایمان آورده‌اید آنچنان که شایسته است، از خدا بترسید و نمیرید مگر آن که مسلمان باشید».
«ای مردمان از (خشم) پروردگارتان بپرهیزید، پروردگاری که شما را از یک انسان بیافرید و (سپس) همسرش را از نوع او آفرید و از آن دو نفر مردان و زنان فراوانی منتشر ساخت. و از (خشم) خدایی بپرهیزید که همدیگر را بدو سوگند می‌دهید، و بپرهیزید از این که پیوند خویشاوندی را گسیخته دارید زیرا بی گمان خداوند مراقب شماست».
«ای مؤمنان از خدا بترسید و سخن حق و درست بگویید. در نتیجه خدا (توفیق خیرتان می‌دهد و) اعمالتان را شایسته می گرداند و گناهانتان را می‌بخشاید. اصلاً هر کس از خدا و پیامبرش فرمانبرداری کند، قطعاً به پیروزی و کامیابی بزرگی دست می‌یابد».

اما بعد: راست ترین سخن، کتاب خدا و بهترین روش، روش محمد صلی الله علیه و سلم است، و بدترین امور نوآوری در دین است، و هر تازه پیدا شد‌ه ای در دین، بدعت؛ و هر بدعتی گمراهی و هر گمراهی در آتش است.

السلام علیکم و رحمه الله و برکاته[1]

در درس اول در مورد دین صحبت کردیم و اینکه دین، مفهومی است که چهار مورد را در خودش جا داده است: قدرت حاکمیت، قانون و برنامه، اطاعت کردن و در نهایت برقراری سیستم جزا و پاداش. و اینکه دین، صرف نظر از درست و یا نادرست بودن آن، ممکن است از طرف الله باشد یا بشر خودش تولید کننده ی دین باشد. همان طور که الله متعال به پیامبرش دستور داده که به کافران مشرک قریش بگوید: «لَکُمْ دِینُکُمْ وَلِیَ دِینِ» (کافرون/6)، ‏دین خودتان برای خودتان، و دین خودم برای خودم!.در این صورت، واژه ی دین صرفاً برای دین حق به کار نمی‌رود، بلکه در مورد آن چه که مردم درست یا نادرست به آن باور پیدا کرده اند به کار می رود. غیر ممکن است که بت پرستی از طرف الله نازل شده باشد و الله ، بت پرستی را به پیامبری وحی کرده باشد تا آن را به مردم آموزش دهد؛ اما الله بت پرستی را دین می داند. بر این اساس دین یا آسمانی است یا حاصل افکار و عقاید ساخته شده توسط خود انسان است و انسان خودش آن را تولید کرده است.

همچنین بیان کردیم که دین مشرکین یا به تعبیر امروزین سکولاریسم، دینی است مانند دین اسلام. نه این که درجه اش مانند دین اسلام باشد، ولی آن هم همان چهار موردی را که درمورد تعریف دین گفتیم در خودش دارد و آن هم دین است. در این صورت، تنها دو دین در دنیا وجود دارد یا دین اسلام با شریعتهای مختلفش (مثل شریعت پیامبر خاتم، شریعت عیسی، موسی و …) یا دین مشرکین است که آن را سکولاریسم می نامیم، آن هم با صدها و بلکه هزاران مذهب مختلف. به دنبال این، به منشأ پیدایش دین سکولاریسم همزمان با زمان پیدایش انسان اشاره کردیم و اینکه به دو دسته ی آشکار و پنهان داخلی تقسیم می شوند[2]، و در نهایت اشاره کردیم که سکولاریست ها از ما چه اسلامی را می خواهند و تا کی با ما جنگ مسلحانه می کنند؛جنگ مسلحانه «یقاتلونکم».

در درس دوم هم به اهمیت و جایگاه شناخت جاهلیت نوین به عنوان یک ضرورت برای حفظ ایمان و جهاد و دوری از شرک پرداختیم. اشاره کردیم در طول تاریخ کسانی که همچون صحابه جاهلیت را خوب فهمیدند اسلام را هم خوب فهمیدند. و اینکه جاهلیت، مفهومی است به معنی دور شدن از حق و عدم آگاهی به توحید و دین اسلام. عدم آگاهی به «لا اله الا الله» و کفر به طاغوت و ایمان به الله، و نمی توان جاهلیت را به معنی بی سوادی و دوری از علوم تجربی روز و دانش های تجربی بشری دانست، بلکه جاهلیت، مفهومی است به معنی دوری از قوانین و ارزش های شریعت الله. با این نگرش بود که فهمیدیم چرا ابوالحکم به عنوان دکتر، پروفسور و دانشمند آن جامعه ملقب به ابوجهل می شود. یعنی پدر نفهمی، پدر جهل. با وجود آن همه سواد و علمی که داشت نسبت به جامعه ی خودش.

همچنین اشاره کردیم که جاهلیت را نمی توان به زمان و مکان خاصی محدود کرد، بلکه حالت و کیفیت خاصی است که در هر مکان و زمانی می تواند به وجود بیاید و تکرار شود. و ضمن بیان مشخصه های جاهلیت عصر بعثت آن را با جاهلیت مدرن کنونی «دین سکولاریسم» مقایسه کردیم و به این نتیجه رسیدیم که جاهلیت مدرن امروزین بسیار وحشتناک تر از جاهلیت قدیم است و ضرورت شناخت آن برای حفظ ایمانمان بسیار ضروری و حیاتی است.

درس سوم رااختصاص دادیم به طاغوت شناسی، به عنوان اولین قدم در تکمیل عقیده. در این درس یاد گرفتیم که بی باور شدن و كفر به طاغوت نصف «لا اله و الا الله» است، و تمام پیامبران در طول تاریخ برای این آمده اند که ابتدا به انسان ها یاد بدهند که از طاغوت دوری کنند و کفر به طاغوت کنند، و به دنبال این امر مهم، عبادتشان را به الله اختصاص بدهند. در این صورت، کفر به طاغوت مقدمه و دروازه ی رسیدن به ایمان به الله و عبادت الله است. به دنبال این مطلب به غیر تقلیدی بودن عقاید اشاره کردیم. این که عقاید را نمی توان تقلید کرد، یعنی از پدران به ارث برد و از دیگران تقلید نمود وهمچنان که دیگران انجامش می دهند ما هم همان عقاید را داشته باشیم. علاوه بر این  به معنی طاغوت و رئوس الطواغیت، چگونگی طاغوت سازی و تولید اله ها و خدایان باطل توسط انسان ها، انواع خدایان باطل و در نهایت به بارزترین پشتیبانان طاغوت ها اشاره کردیم.

در درس چهارم هم ضمن تأکید بر اینکه تنها دو دین وجود دارد؛ یا دین اسلام(با شریعت های مختلف آن) یا دین سکولاریسم(با صدها و بلکه هزاران مذهب مختلف آن)، با اشاره به آیاتی چون «وَلَقَد بَعَثنا في كُلِّ أُمَّةٍ رَسولًا أَنِ اعبُدُوا اللَّهَ وَاجتَنِبُوا الطّاغوتَ» (نحل/36)،به دو اصل مشترک و ثابت تمام پیامبران، در دعوت مردم به دین واحد، اشاره کردیم که هر کس تسلیم این دو اصل، از کانال پیامبر همان دوره می شده، دقت کنید هر کس تسلیم این دو اصل، از کانال آخرین پیامبر همان دوره می شده، در دایره ی دین اسلام قرار می گرفته که رسول الله صلی الله علیه وسلم با عبارت: يَا أَيُّهَا النَّاسُ، قُولُوا: لا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ تُفْلِحُوا به این مهم اشاره می کند. رسول الله صلی الله علیه وسلم اولین جمله ای که به مردم گفت همین بود. در این صورت اسلام، یعنی:

  1. لا اله= کفر به طاغوت
  2. الا الله = ایمان به الله و اینکه تمام امور عبادی خود را چون کار، زندگی، خانواده، حکومت، قانون و همه چیز خود را به الله می سپاری. به الله اعتماد می کنی، به او باور داری و همه ی امور زندگی ات را به الله می سپاری ، اشاره کردیم «قل إن صلاتی و نسکی و محیای و مماتی لله رب العالمین» حتی شیوه ی زندگی کردن خود را هم که به او سپردی روش مرگ خود را هم به او می سپاری، که اولین آن این بود که مسلمان بمیرید، همچنان که در آیات اولیه به آن اشاره کردیم. که مسلمان بمیریم و در روش مرگ هم مسلمان تعیین می کند که چگونه در راه الله باشد.

الله متعال برای کسانی که این دو اصل یعنی «لا اله» و«الا الله» را از کانال آخرین فرستاده قبول کردند اسم «مسلمان» را انتخاب کرده نه هیچ اسم دیگری را؛[3] و هرکسی تسلیم این دو اصل، از کانال آخرین پیامبر شده وارد دایره ی دین اسلام شده وبه او می گوییم «مسلمان»؛ و اینکه این شخص در قلبش چه می گذرد راست و دروغ قلبش به خدا و روزقیامت بر می گردد و در دنیا ما او را «مسلمان» می نامیم هر چند کافر پنهان داخلی یا منافق هم باشد در هر صورت ما او را در دنیا مسلمان می دانیم. 

در این صورت، مسلمان هم کسی است که به صورت «کلی و اجمالی» به نفی طاغوتها و جاهلیت اقرار می کند و بعد به صورت «کلی و اجمالی» به قانون شریعت الله ایمان می آورد. حالا در این کفر به طاغوت به صدها طاغوت می توان اشاره کرد که باید انکار شوند و زیر پاگذاشته شوند، ودر مسأله ی ایمان به الله و رعایت قانون شریعت الله هم می توان به صدها و بلکه هزاران مورد اشاره کرد. یک مسلمان زمانی که تصمیم می گیرد از کانال علم، عقایدش را یاد بگیرد به صورت تدریجی به صدها مورد موجود در کفر به طاغوت، و مختص کردن عبادت برای الله آشنا می شود، و ممکن است کسانی دچار خطا و اشتباهات فاحش عقیدتی و حتی گناه هم شوند[4] اما همین ایمان قلبی و اقرار کلی و اعمالی که بر اساس دستور و قانون الله انجام می دهد او را وارد دایره ی اسلام می کند و گناه، مادام که آن را حلال نداند و در عین حال عذر شرعی قابل قبولی هم داشته باشد، همین عذرها مانع صدمه زدن گناه به ایمانش می شوند، یعنی این طرف گناه و آن طرف ایمان او قرار دارد و این وسط مانعی وجوددارد و اجازه نمی دهد که به این ایمان صدمه ای وارد شود مثل خانه که اجازه نمی دهد سرما و گرما وارد آن شود یا لباسی که می پوشیم مانعی بین بیرون و بدن می شود مثل جلیقه ی ضد گلوله می شود و چنین گناهانی مسلمان را از اسلام خارج نمی کند. 

این مختصری بود از دروس گذشته که به درخواست دوستان سعی شده در این درسها و درسهای آینده، حتی الامکان از به کارگیری اصطلاحات فقهی و بازگوئی نظریات مختلف و گاه دست و پاگیر فقها، که ممکن است باعث سردرگمی عده ای از دوستان گردد، پرهیز شود. ما هم به صورت ساده و بدون به کارگیری این اصطلاحات از  بازگویی آراء مختلف و دیدگاه های مختلف علمای گذشته پرهیز می کنیم و سعی می کنیم به صورت ساده و در حد فهم دوستان آن را ارائه دهیم إن شاءالله.

خوب، الان می رسیم به درس امروز، تحت عنوان «دشمن شناسی شرعی». ابتدا الازمه آنالیز اولیه ای از کفار داشته باشیم که ممکن است نتوانیم طی یک جلسه آن را تمام کنیم و به جلسات بعدی هم کشیده شود.

 بر اساس روايت‌ بخاری‌ و امام احمد از ابو‌سعيدبن المُعَلّى ‌و روایت مسلم و نسائی از ابن عباس، اگر ما سوره ی فاتحه را به خاطر جامعیتی که در دین وعقیده ی مسلمین دارد«أُمُّ الْکِتَابِ» و بزرگترین سوره ی قرآن بدانیم که کل قرآن در این سوره خلاصه شده و کل قرآن راتفسیر سوره ی فاتحه بدانیم، در این سوره الله متعال پیروان دو دین اسلام و دین مشرکین یا همین سکولاریست ها رابه سه گروه تقسیم کرده است، که ما هر روز حداقل 17 بار به این حقیقت اشاره کرده و می گوییم: «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ. صِراطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَ لا الضَّالِّینَ».

دو دین کاملاً متضاد با سه دسته و گروه:

  1. آنان که در صراط مستقیم هستندو الله به آن ها نعمت داده، همچنان که می فرماید:«وَمَن یُطِعِ اللّهَ وَالرَّسُولَ فَأُوْلَـئِكَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَیْهِم مِّنَ النَّبِیِّینَ وَالصِّدِّیقِینَ وَالشُّهَدَاء وَالصَّالِحِینَ وَحَسُنَ أُولَـئِكَ رَفِیقًا» (نساء/69)،آن هایی که الله به ایشان نعمت داده همراه كسانى هستند كه خدا به آنها نعمت بخشیده از پیامبران، صدّیقان، شهیدان وصالحین، و آنها نیكو رفیقانى هستند. این ها الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ هستند«أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ» گروهی که الله معرفی می کند که ما آن ها را مسلمان می دانیم   .
  2. آنان که الله از ایشان غضب گرفته است؛ َمغْضُوبِین.
  3. آنان که سرگردان هستند؛ ضَّالِّینَ.

این سه گروه «أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ»، «مَغْضُوبِین»، «ضَّالِّینَ» دقیقاًبه دنبال آن و در سوره ی بقره تفسیر بیشتری در این زمینه ارائه می شود و باز الله متعال این سه گروه را اینگونه معرفی می کند و به آن ها می گوید:

  1. مُفْلِحُونَ یا رستگاران، کسانی هستند که رستگار شدند. به عنوان قرینه ی پیروان الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ و «أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ»
  2. کفار به عنوان قرینه ی «مَغْضُوبِین» معرفی می کند.
  3. منافقین به عنوان قرینه ی «ضَّالِّینَ» معرفی می شوند.

یعنی توضیحی که الله در مورد این سه گروه می دهد:

  1. کسانی که در الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ هستند، تقواپیشه های رستگار هستند با این ویژگیها: ذَلِكَ الْكِتَابُ لَا رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِلْمُتَّقِينَ* الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَيُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنْفِقُونَ* وَالَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَمَا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ وَبِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ* أُولَئِكَ عَلَى هُدًى مِنْ رَبِّهِمْ وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ.

این کتاب، هیچ گمانی در آن نیست و راهنمای پرهیزگاران است .(پرهیزگاران را معرفی کند و مشخصه های آن ها را بیان می کند:) 1-آنان كه به غيب ايمان مى ‏آورند، 2-نماز را بر پای مى دارند 3-و از آنچه به ايشان روزى داده‏ ايم انفاق مى كنند.4- و آنان كه بدانچه به سوى تو فرود آمده و به آنچه پيش از تو فرود آمده و نازل شده است ايمان مى آورند 5- و آنان كه به آخرت هم يقين دارند. (این ویژگی ها را برای آن ها گفته و) آن ها برخوردار از هدايتى از سوى پروردگار خود هستند و آنان همان رستگارانند. این گروه اول بود که ما در سوره ی حمد به آنها «أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ» گفتیم و در این سوره ی بقره هم تحت عنوان «الْمُفْلِحُونَ» به آن ها اشاره شده است.

  • 2-    «مَغْضُوبِین»، کسانی که خدا از آن ها غضب گرفته که در سوره بقره به عنوان کفار از آن ها اسم می برد: إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ أَأَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ* خَتَمَ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ وَعَلَى سَمْعِهِمْ وَعَلَى أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ.

بیگمان کفرپیشگان و کفار، برایشان یکسان است چه آنان را بیم دهی و چه بیم ندهی، ایمان نمی‌آورند.‏خداوند دلها و گوشهایشان را مهر زده، و بر چشمانشان پرده‌ای است، و عذاب بزرگی هم در انتظارشان است.‏این گروه دوم بودند که خداوند آن ها را آنگونه توصیف می کند.

  • 3-    «ضَّالِّینَ»، کسانی که سرگران هستند،و گفتیم همان منافقین هستند. که در سوره ی بقره به آن ها اشاره می کند:

وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ وَبِالْيَوْمِ الْآخِرِ وَمَا هُمْ بِمُؤْمِنِينَ* يُخَادِعُونَ اللَّهَ وَالَّذِينَ آمَنُوا وَمَا يَخْدَعُونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ وَمَا يَشْعُرُونَ* فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزَادَهُمُ اللَّهُ مَرَضًا وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ بِمَا كَانُوا يَكْذِبُونَ* وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ لَا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ قَالُوا إِنَّمَا نَحْنُ مُصْلِحُونَ* أَلَا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَلَكِنْ لَا يَشْعُرُونَ* وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ آمِنُوا كَمَا آمَنَ النَّاسُ قَالُوا أَنُؤْمِنُ كَمَا آمَنَ السُّفَهَاءُ أَلَا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهَاءُ وَلَكِنْ لَا يَعْلَمُونَ* وَإِذَا لَقُوا الَّذِينَ آمَنُوا قَالُوا آمَنَّا وَإِذَا خَلَوْا إِلَى شَيَاطِينِهِمْ قَالُوا إِنَّا مَعَكُمْ إِنَّمَا نَحْنُ مُسْتَهْزِئُونَ* اللَّهُ يَسْتَهْزِئُ بِهِمْ وَيَمُدُّهُمْ فِي طُغْيَانِهِمْ يَعْمَهُونَ* أُولَئِكَ الَّذِينَ اشْتَرَوُا الضَّلَالَةَ بِالْهُدَى فَمَا رَبِحَتْ تِجَارَتُهُمْ وَمَا كَانُوا مُهْتَدِينَ* مَثَلُهُمْ كَمَثَلِ الَّذِي اسْتَوْقَدَ نَارًا فَلَمَّا أَضَاءَتْ مَا حَوْلَهُ ذَهَبَ اللَّهُ بِنُورِهِمْ وَتَرَكَهُمْ فِي ظُلُمَاتٍ لَا يُبْصِرُونَ* صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لَا يَرْجِعُونَ.

در میان مردم، دسته‌هایی هستند که می‌گویند: ما به خدا و روز آخرت باور داریم. در صورتی که باور ندارند و جزو مؤمنین به شمار نمی‌آیند. (اینان به نظرشان) خدا و کسانی را گول می‌زنند که ایمان آورده‌اند، در صورتی که جز خود، کسی را نمی‌فریبند ولی نمی‌فهمند.‏ در دلهایشان بیماری است و خداوند بیماری ایشان را افزایش می دهد، و عذاب دردناکی به سبب دروغگوئی و انکارشان در انتظارشان می‌باشد.‏ هنگامی که بدیشان گفته می شود: در زمین فساد و تباهی نکنید. می گویند: ما اصلاحگرانی بیش نیستیم.‏(خودشان را اصلاح گر می دانند.) آگاه باشید! اینان بی‌گمان فساد کنندگان و تباهی‌پیشگانند ولیکن پی نمی‌برند.‏ و هنگامی که بدانان گفته شود: ایمان بیاورید همان گونه که مردم ایمان آورده‌اند، می گویند: آیا همانند بی‌خردان و کم عقلان ایمان بیاوریم؟ آگاه باشید! اینان بی‌خردانند ولیکن نمی‌دانند.‏ وقتی که (منافقان) با مردم روبرو می‌گردند، می‌گویند: ما هم ایمان آورده‌ایم. و هنگامی که با رؤسای شیطان‌صفت خود به خلوت می‌نشینند، می‌گویند: ما با شمائیم و (مؤمنان را) مسخره می کنیم.‏ خداوند ایشان را مسخره می کند و آنان را رها ساخته تا کورکورانه به سرکشی خویش ادامه دهند.‏ اینان رهنمودهای (پروردگار) را به (بهای) گمراهی فروخته‌اند و چنین بازرگانی و معامله ی آنان سودی در بر ندارد، و هدایت شده به شمار نمی‌آیند.‏ داستان اینان، همانند داستان کسی است که آتشی را با کوشش فراوان روشن می کند و زمانی که آتش دورو بر او را روشن گرداند، پروردگار آتش آنان را خاموش و نابود نماید، و ایشان را در انبوهی از تاریکیها رها سازد، به گونه‌ای که چشمانشان نمی بیند.‏(آنان همچون) کران و لالان و کوران هستند و (به سوی حق و حقیقت) راه بازگشت ندارند.‏

این بخشی از تفسیر الله متعال در سوره ی بقره برای همان سه گروهی بود که در سوره ی فاتحه به آن اشاره کردیم.[5] هر چند که عده ای از مفسرین، یهود و نصارا که در آن دوره بودند را معادل مغضوبین و ضالین قرار داده اند، اما ظاهر آیات قرآن به این اشاره دارند که کفار معادلِ مغضوبین و منافقین معادلِ ضالین قرار می گیرند.

نکته ای که یادم آمد این است که، الله متعال می فرمایند: قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لَا تَغْلُوا فِي دِينِكُمْ غَيْرَ الْحَقِّ وَلَا تَتَّبِعُوا أَهْوَاءَ قَوْمٍ قَدْ ضَلُّوا مِنْ قَبْلُ وَأَضَلُّوا كَثِيرًا وَضَلُّوا عَنْ سَوَاءِ السَّبِيلِ (مائده/77)، بگو: اى اهل كتاب در دين خود بناحق غلو نكنيد و از پى هوسهاى گروهى كه پيش از شما گمراه شدند و بسيارى [از مردم] راگمراه كردند و از راه راست منحرف و گمراه شدند دنبال این ها نرويد، از پی هوس های این ها نروید.

در اینجا دو نکته ی مهم نهفته است، یکی اینکه الله متعال اهل کتاب را به پرهیز از غلو در دینشان که همان اسلام است دعوت می کند، یعنی این ها اگر دست از غلوشان بردارند همانی می شوند که رسول الله صلی الله علیه و سلم گفته است، چون دین آن ها و دین همه ی ما یکی و اسلام است ولی شریعت های ما با هم فرق می کند. آن ها فرقه های منحرفی از اسلام هستند اگر دست از غلوهایی که می کردند بردارند همانی می شوند که رسول الله صلی الله علیه و سلم آورده بود، و فرقی ندارد، چون کل چیزی که پیامبران در طول تاریخ بشری گفته اند یکی بوده با شریعت های مختلف. پس می گوید در دینتان غلو نکنید. مسأله ی دوم که در این آیه به آن اشاره می شود این است که عامل غلو و گمراهی را پیروی آن ها از هوس های «ضالین» معرفی می کند. تاریخ هم نشان داده عامل اکثر انحرافات عقیدتی مسلمین و جعل احادیث، تاریخ سازی، ایجاد تفرقه های داخلی، کشت و کشتارهای داخلی میان مسلمین، همین ضالین و کفار پنهان داخلی یا منافقین بوده اند؛ و الان هم هستند. و الان هم عامل اکثر مصیبتهای ما همین هایی هستند که در قالب شیخ، ملا، مولوی، خاخام، راهب، ماموستا و روشنفکر دینی، احزاب اسلامی و گروه های فلانی به اسم اسلام و مفتی و هیئت فلان علما و… علیه عقاید و منافع مسلمین مشغول فعالیت می باشند.

با این وجود، ما می دانیم که منافقین هم در دنیا جزو مسلمین محسوب می شوند. در نتیجه در جوامع انسانی دو گروه بیشتر وجود ندارد، یا مسلمین هستند یا کفار و گروه سومی وجود ندارد.

عده ای از آگاهان به فقه و شریعت، همین کفار را به دو گروه و دو دسته ی کفار اهل کتاب و کفار غیر اهل کتاب تقسیم کردند. اما، با دقت بیشتر در قرآن می توان کفار را به صورت کلی به پنج گروه تقسیم کرد:

  1. کفار اهل کتاب (شریعتهای منحرف اسلام مثل یهود ونصارا که خودشان را با دین سکولاریسم آلوده کردند، به دین سکولاریسم آلوده شدند، مثل کسی که به بیماری وبا آلوده می شود یا سل یا هر بیماری دیگری).
  2. کفار شبه اهل کتاب (مثل مجوس یا هر فرقه ای که شبیه اهل کتاب به دین سکولاریسم آلوده شدند و همان مسیر اهل کتاب را رفته اند).
  3. 3-     کفار غیر اهل کتاب (که در قرآن تنها با لفظ «مشرکین» از آن ها یاد شده و ما امروزه آن ها را سکولار می دانیم.[6]
  4. کفار مرتد (کسی که قبلاً مسلمان بوده اما آگاهانه و عمداً و به میل خودش یکی یا کل قوانین شریعت الله را با قوانین یکی از این سه گروه قبلی  اهل کتاب، شبه اهل کتاب یا غیر اهل کتاب عوض می کند و به یکی از این طاغوت ها ایمان می آورد، به جای این که به آن ها کفر کند به آن ها ایمان می آورد و صف خودش را از مسلمین جدا می کند. این کافر مرتد است که به صورت موردی به آن می پردازیم.
  5. 5-     کفار پنهان داخلی (منافقین). با آنکه الله متعال آن ها را برادر کفار اهل کتاب و کافر دانسته ومی فرماید:«أَلَمْ تَرَإِلَى الَّذِينَ نَافَقُوا يَقُولُونَ لِإِخْوَانِهِمُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ لَئِنْ أُخْرِجْتُمْ لَنَخْرُجَنَّ مَعَكُمْ وَلَا نُطِيعُ فِيكُمْ أَحَدًا أَبَدًا وَإِن قُوتِلْتُمْ لَنَنصُرَنَّكُمْ وَاللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ» (حشر/11)،(الله متعال آن ها را برادر کفار اهل کتاب و کافر دانسته لِإِخْوَانِهِمُ الَّذِينَ كَفَرُوا انان را کافر دانسته؛) آیا منافقانی را ندیده‌ای که پیوسته به برادران کافر اهل کتاب خود می‌گویند: هرگاه شما را بیرون کنند، ما هم با شما بیرون خواهیم آمد، و هرگز به زیان شما از سخن کسی فرمانبرداری نخواهیم کرد، و اگر با شما جنگ و پیکار شود، قطعاً به کمکتان شتافته و یاریتان خواهیم داد. خدا گواهی می‌دهد که آنان دروغ می‌گویند (و به عهد خود وفا نمی‌کنند).‏

الله متعال این ها را اینگونه معرفی می کند و در قیامت هم جایی بدتر از همه ی کفار را به آن ها اختصاص داده است. علاوه بر این، ما هم صفات زیادی از این ها را می دانیم، اما تشخیص نهائی این دسته و جدا کردن آن ها همان طور که یهود، نصارا و سکولاریستها را از هم جدا می کنیم، تنها در حیطه ی الله متعال قرار دارد و ما در دنیا نمی توانیم اینها را جدا کنیم هر چند که وجود دارند. آن ها وجود دارند اما الله به ما این قدرت تشخیص را نداده که بتوانیم این ها را جدا کنیم. ما در دنیا اینها را مشمول همان حکم مسلمین قرار می دهیم، با آنکه ممکن است اشتباه کنیم اما این یک دستور است. الله متعال گفته ما باید آن ها را مشمول حکم مسلمین بدانیم تا زمانی که در صف مسلمین هستند.

چون، این ها در میان مسلمانان هستند و ظاهراً همچون مسلمانان زندگی می کنند و ممکن است تعداد قلیلی باشند؛ اما، مؤمنین مخلص هم دوروبرشان را بگیرند. مثل همان امام مسجد ضرار که مسلمان و صحابی رسول الله صلی الله علیه و سلم بود اما فریب منافقین را خورده بود. الله متعال جهت محافظت از این مسلمانان فریب خورده دستور می دهد منافقین یا همان کفار پنهان داخلی و ضالین که رسول الله صلی الله علیه وسلم آن ها را به عنوان بدترین انسانها معرفی کرده و در موردشان گفته: «وَتَجِدُونَ شَرَّ النَّاسِ ذَا الْوَجْهَيْنِ» باز دستور داده که این موجودات هم مشمول حکم مسلمین شوند.الله اکبر. الله اکبر. الله متعال چقدر به مسلمین اهمیت می دهدو نمی خواهد آن مسلمینی که فریب این ها را خورده اند قربانی شوند.لا حول و لا قوة الا بالله.

این یک واقعیت است که تشخیص و جداکردن این گروه منافقین در حد توان انسانها نیست، ما نمی توانیم و نمی دانیم این که چنان حرفی را می زند یا چنان عملی را انجام می دهد واقعاً یک مسلمان است که دارد این کار را انجام می دهد و از روی خطا و اشتباه و تأویل وغیره است؟ یا فلان کار اشتباهی که انجامش می دهد واقعاً از درون، اعتقادی به دین اسلام ندارد و این بخشی از بیماری عقیدتی اوست که رو کرده است؟ یعنی ما وقتی بیماری ها یا صفاتی را در شخص می بینیم نمی دانیم این گفتار و کرداری که این به ظاهر مسلمان انجام می دهد از روی خطا و اشتباه و تأویل و غیره است یا نه، واقعاً از درون، اعتقادی به دین اسلام ندارد و این بخشی از بیماری عقیدتی اوست که رو کرده است؟ در هر صورتی، الله متعال دستور داده که این ها را جزو مسلمین به حساب بیاوریم.

البته، عده ای از درس خوانده های مدرسه ی یکی دو قرن اخیر حجاز، سعی دارند این دسته از مسلمین فریب خورده و جاهل را به همراه کفار پنهان داخلی(یا همان منافقین) تحت عنوان مسلمان مشرک یا مشرکین منتسب به اسلام یا کافر منتسب به اسلام و … نام گذاری کنند که به نظر بنده همان اسم منافقین که الله متعال انتخاب کرده برایشان بهتر است. و ما در دنیا آن ها را مسلمان می نامیم و اسم ترکیبی یا عبارت سازی های شبهه ساز و ضرر رسان را، برای دنیای مسلمین صحیح نمی دانیم.

بحث شرک، نفاق، کفر، فسق و… چیزی است و اینکه شخص به درجه ی مشرکی، منافقی، کافری، فاسقی و…برسد چیز دیگری است. مشرک یا سکولاریست، کافری است که به صورت عموم به خدا اعتقاد دارد، اما در کنار آن به یکی یا چند تا از طاغوتها هم ایمان داشته باشد و برای آنچه الله در شریعت آخرین رسولش نازل کرده شریک قائل شود، برای «همه ی آنچه» الله در شریعت آخرین رسولش نازل کرده شریک قائل شود. حالا ممکن است در مسأله ی ذات و خلقت، مخلوقی را شریک خالق کرده باشد یا در مسأله ی تدبیر واداره ی جهان یا یکی از عبادتهایش باشد، یا در مسأله ی قانونگذاری و حکم باشد، یا در مسأله ی اطاعت کردن باشد، یا هر آنچه که الله در آخرین شریعتش نازل کرده باشد و به صورت خلاصه مشرک یا سکولاریست کسی است که اصلا در امر اداری زندگی دنیوی خودش به هیچ یک از شریعتهای آسمانی ایمان نداشته باشد و در داخل هیچکدام از این شریعتهای آسمانی قرار نگرفته باشد . در هر صورت، زمانی که شخص به این درجه می رسد که مستحق کلمه ی مشرک یا سکولاریست شود ما در قرآن و سنت قوانین جداگانه ای برای این ها نداریم. بلکه، قرآن همه ی مشرکین (سکولاریستها) را در دنیا مشمول حکم کفار قرار می دهد. دقت کنید وقتی که شخص به این درجه می رسد ما در قرآن و سنت نداریم که قانون جداگانه ای برایش داشته باشیم بلکه قرآن همه ی مشرکین (سکولاریستها) را در دنیا مشمول حکم کفار قرار می دهد اما با شدت و سختگیری بیشتری.

 قرآن کسانی که عیسی را پسر خدا می دانند کافر می داند.

  • لَّقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قَالُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْمَسِيحُ ابْنُ مَرْيَمَ ۚ (مائده/17)
  • لَقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قَالُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْمَسِيحُ ابْنُ مَرْيَمَ (مائده /72)
  • لَّقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قَالُوا إِنَّ اللَّهَ ثَالِثُ ثَلَاثَةٍ وَمَا مِنْ إِلَٰهٍ إِلَّا إِلَٰهٌ وَاحِدٌ(مائده/73)
  • وَ قالَتِ الْیَهُودُ عُزَیْرٌ ابْنُ اللّهِ وَ قالَتِ النَّصارى الْمَسیحُ ابْنُ اللّهِ ذلِکَ قَوْلُهُمْ بِأَفْواهِهِمْ یُضاهِؤُنَ قَوْلَ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْ قَبْلُ قاتَلَهُمُ اللّهُ أَنّى یُؤْفَکُونَ (توبه/30)

در این جا آنان را کافر می داند.

این خطابی بود به کفار اهل کتاب، در آیه ی قبل هم دیدیم که الله متعال منافقین را برادر کفار می داند،[7] و آن ها را مثل کفار اهل کتاب می داند، اما خطاب به مشرکین و سکولاریستهای قریش هم آن ها راهم کافر می داند. هر سه گروه کفار، هم اهل کتاب را کافر معرفی می کند، هم منافقین، هم مشرکین و سکولاریستهای قریش را کافر معرفی می کند و می گوید: قُلْ يَا أَيُّهَا الْكَافِرُونَ*لَا أَعْبُدُ مَا تَعْبُدُونَ*وَلَا أَنتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ*وَلَا أَنَا عَابِدٌ مَّا عَبَدتُّمْ*وَلَا أَنتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ*لَكُمْ دِينُكُمْ وَلِيَ دِينِ*

باورهای غلط آن ها را هم دین معرفی می کند. این سکولاریست ها نه نصرانی بودند نه یهودی، نه مجوس (شبه اهل کتاب) و نه منافقین؛ بلکه مشرکین سکولاری بودند که به همراه سایر کفار مشمول یک جامعه می شوند. مجموعاً همان طور که گفتیم، دو جامعه بیشتر نیست دو گروه بیشتر نیست یا مسلمان هستند یا کافر. این ها همه مجموعاً مشمول یک حکم می شوند. الله متعال همه این ها را کافر معرفی می کند. و تمام این کفار به همراه سکولاریستهای کافر با وجود تفاوتی که در مراتب کفر و سکولاربودنشان دارند، و هر کدام مشمول حکمی می شوند، اما با هم برادرند. اختلافات تمام فرق و مذاهب سکولاریسم هم ­در اصل دین سکولاریسم نیست، الان هم اگر نگاه کنیم اختلافات تمام این ها در اصل دین سکولاریسم نیست بلکه در مسائل فرعی مربوط به سود بیشتر و لذت بیشتر است. کل کفار هم اختلافشان بر سر مبارزه و مخالفت با «لا اله و الا الله» نیست، همه در همین با هم متفق اند در کفر به طاغوت، به جای کفر به طاغوت، ایمان به طاغوت آوردند؛ و در ایمان به الله و مختص کردن عبادت برای الله در آن هم مشکل دارند. به همین دلیل می گویند کفار با هم برادر هستند، سکولاریست ها هم همینطور.

به همان شیوه ای که الله متعال مؤمنین را برادر خوانده و فرموده:«إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ»، تنها و فقط مؤمنین با هم برادرند. به همان شیوه، حقیقت دیگری را هم بیان کرده و آن این است که کفار، از جمله کفارسکولار، همه با هم برادرند «وَالَّذِينَ كَفَرُوا بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ إِلَّا تَفْعَلُوهُ تَكُنْ فِتْنَةٌ فِي الْأَرْضِ وَفَسَادٌ كَبِيرٌ»(انفال/۷۳)، و کسانی که کافرند، برخی یاران برخی دیگرند (و در جانبداری از باطل و مخالفت و مبارزه با مؤمنان همرأی و هم سنگرند. پس، این ها را به دوستی نگیرید) که اگر چنین نکنید فتنه و فساد عظیمی در زمین روی می‌دهد. واین برادری کفار را ما با چشم خود در چند سال گذشته در همین کردستان عراق، سوریه، افغانستان، یمن و … دیده ایم  که چگونه تمام کفاراهل کتاب، شبه اهل کتاب، سکولاریست هاو منافقین جهت مبارزه با قوانین شریعت الله با هم متحد میشوند. آن هم اتحادی تحت پرچم سکولاریست ها.

هدف واحد و مشترک اولیه ی تمام سکولاریستها ایجاد جهانی است که درآن ایمان به قانون شریعت الله و عمل به آن در زندگی دنیوی انسانها وجود ندارد، و جامعه بر اساس قوانین شرک و جاهلیت دین سکولاریسم اداره می شود نه براساس دستورات الله علیم حکیم.

منشأ دموکراسی آنها، دین سکولاریسم و خروج ازحاکمیت و قانون شریعت خداوند است تا به انسان، حق حاکمیت وقانون گذاری را به جای خدا اعطا کند.بله، فکر کنم متن ماده ی 6 بیانیه ی حقوق بشرسال ۱۷۸۹ سکولاریستها می گوید: قانون، نماد اراده ی ملت است. یعنی قانون نماد اراده ی خداوند نیست. بلکه، قانون را طاغوتها و اله هائی می سازند که مردم برای بت خانه ی پارلمان  آنها را انتخاب کرده اند.

بنابراین، دموکراسی با واگذاری حق مطلق حاکمیت وقانون گذاری وتشریع به انسان، این صفت از صفات الوهیت خداوند را به انسان واگذار می کند وبه این وسیله انسان رادر امر قانون گذاری وتشریع، شریک خداوند سبحان قرار می دهد که این مسأله بدون هیچ شکی کفر اکبر است. حتی کسانی چون محمد ناصرالدین آلبانی و مقبل الوادعی ودیگران، در همین مجموعه که درست یا غلط، به علمای مرجئه شناخته شده اند در مجله”الأصالة ” شماره دوم،[8] فتوا می دهند و می گویند: دموکراسی از جمله نظام های طاغوت است که خداوند امر کرده است به آن کفر بورزیم و به این سه آیه هم استناد می کنند که الله متعال می فرماید:

  • فَمَن يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِن بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَىٰ لَا انفِصَامَ لَهَا ۗ وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ (بقره/۲۵۶)
  • وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِي كُلِّ أُمَّةٍ رَّسُولًا أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ (نحل/36)
  • أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ أُوتُوا نَصِيبًا مِّنَ الْكِتَابِ يُؤْمِنُونَ بِالْجِبْتِ وَالطَّاغُوتِ وَيَقُولُونَ لِلَّذِينَ كَفَرُوا هَٰؤُلَاءِ أَهْدَىٰ مِنَ الَّذِينَ آمَنُوا سَبِيلًا(نساء/51) آیا در شگفت نیستی از كسانی كه بهره ای از كتاب (آسمانی) بدیشان رسیده است به طاغوت ایمان می آورند و درباره ی كافران می گویند كه اینان از مسلمانان برحقّ تر و راه یافته ترند.

به این شیوه، این مجموعه از علما هم دموکراسی مبتنی بر دین سکولاریسم را طاغوتی می دانند که باید به آن کفر بورزیم و آن را انکار کنیم. یعنی جزو اساسی دروازه ای برای ورود به اسلام می دانند که اول باید این انکار شود و به آن کفر شود مثل «لا اله» نفی شود، و بعد چیز دیگری را اثبات کنی اول باید این را نفی کنی و آن را زیر پا بگذاری. در این صورت، تمام مسلمین برطاغوت بودن دین سکولاریسم اتفاق نظر دارند، سکولاریسمی که به صورت دیکتاتوری و با زور اسلحه بر مسلمین تحمیل می کند که:

  •  الله حق ندارد در اداره ی زندگی دنیوی ما دخالت کند و الله باید فقط در درون انسان یا فقط در عبادتگاه ها باشد.
  • الله حق ندارد به ما بگوید چه بخوریم یا نخوریم؟، چگونه بپوشیم یا نپوشیم؟، با چه کسی ازدواج کنیم یا نکنیم؟، چگونه معامله کنیم؟، بر چه اساس بین انسانها فرق بگذاریم؟، چگونه فقر را از بین ببریم و رفاه بیاوریم؟، چگونه ترس را از بین ببریم و امنیت بیاوریم؟، چه کسانی دوست هستند و چه کسانی دشمن هستند؟ ولاء ما به طرف چه کسی باشد و براء ما به طرف چه کسی؟ و غیره. سکولاریسم می گوید این ها قوانین دنیوی هستند و الله حق دخالت در این موارد و موارد مشابه را ندارد، و می گوید: تنها الله می تواند در امور کاملاً شخصی آنهم مربوط به درون حرف بزند.

در واقع، دین سکولاریسم با زور اسلحه و دیکتاتوری خاص خود به تو می گوید تنها بخشی آن هم بخش خیلی ریز از حرفهای خدا را قبول کنی، اجازه می دهد بخش خیلی ریز از حرف های خدا را قبول کنی و بقیه را همه رد می کند، در حالی که الله متعال در مورد این افراد میگوید:«أَفَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْكِتَابِ وَتَكْفُرُونَ بِبَعْضٍ»(بقره/۸۵)، آیا به بخشی از (دستورات) کتاب (قرآن) ایمان می‌آورید و به بخش دیگر (دستورات آن) کفر می‌ورزید؟

دین سکولاریسم در همان ابتدا ایمان به طاغوت را بر انسان تحمیل می کند و کفر به طاغوت مسلمان را تبدیل به ایمان به طاغوت می کند، و در بخش عبادات هم تنها به بخش بسیار ناچیزی از آن ها اعتراف می کند؛ و طبیعی است که کفر به مقداری از دین اسلام به معنی کفر به همه ی آن است. [9]

به دلیل خطرناک بودن دین سکولاریسم است که الله متعال به مسلمین سفارش می کند در زمین سیر کنند و عاقبت این مشرکین (سکولاریستها) را ببینند، و روی آن تدبر و فکر کنند، و عبرت بگیرند تا راه مشرکین (سکولاریستها) را ادامه ندهند. الله متعال می فرماید:«قُلْ سیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُرُوا کیفَ کانَ عاقِبَةُ الَّذینَ مِنْ قَبْلُ کانَ أَکثَرُهُمْ مُشْرِکین» (روم/42) بگو: در زمین سیر کنید و ببینید عاقبت کسانى که قبل از شما بودند، چگونه بود؟ بیشتر آنها مشرکین بودند![10]

بله، بیشتر کفاری که قبل از ما بودند را سکولاریستها معرفی می کند نه یهود و نصارا یا پیروان سایر شریعت های دیگر. قبلاً هم خدمتتان عرض کردم که هر جا اسم مشرک و مشرکین به تنهائی در قرآن آمده منظور همین سکولاریستها هستند. بله، این گوشه ای از نگرش سکولاریستها به دین اسلام است.

البته، در جامعه ی هر سه گروه کافر اهل کتاب و غیر اهل کتاب و شبه اهل کتاب هم کسانی پیدا شدند که مسلمان شوند. یا کسانی هم بودند که از جریان منافقین، خودشان را جدا کردند و به صف مؤمنین بازگشتند. در حالی که می دانیم یهود و همین سکولاریستهای سرسخت که به عنوان سرسخت ترین دشمنان مسلمین هستند، اما در همین ها هم باز بهترین کسانی مسلمان شدند و باز در میان همین سکولاریست ها بهترین یاران رسول الله صلی الله علیه وسلم ظهور کردند. یعنی بهترین یاران رسول الله صلی الله علیه وسلم کسانی بودند که از دل مشرکین و سکولاریستها مسلمان شدند.

این ممکن است این اسلام آوردن این ها در هر سه طبقه ی این ها که الله متعال همه را کافر دانسته برای عده ای با تعریف الله از کافرین تضاد داشته باشد. چون الله جل جلاله در مورد کفار می گوید: «إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ أَأَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ* خَتَمَ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ وَعَلَى سَمْعِهِمْ وَعَلَى أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ» (بقره/6-7)،این ها هرگز ایمان نمی آورند و صحبت کردن با آن ها هم فایده ای ندارد چون الله بر قلب و گوش و چشمهایشان مهر نهاده و چیزی وارد آن نمیشود.

چرا؟ چرا چیزی وارد آن نمی شود؟ چرا بر قلب و گوش و چشم هایشان مهر نهاده و چرا چیزی وارد آن نمی شود؟ چرا این ها هرگز ایمان نمی آورند؟ چون، این کفار قلباً يقين پيدا كرده اند که این قرآن و قانون شریعت الله حق است، اما ظالمانه و از روی تکبر و خودبزرگ بینی به جحود و انکار آن می پردازند. «وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَيْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَ عُلُوًّا فَانْظُرْ كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُفْسِدِينَ» (نمل/14)،در نتیجه صحبت کردن با آن ها و انذار دادن ایشان فایده ای ندارد؛ اما در برابر، کسانی از همین کفار را مشاهده می کنیم که مسلمان می شوند. جریان چیست؟

در همین ابتدا جایگاه طبقات مختلف جامعه ی کفار را با مسأله ی اجتهاد و تقلید را که شما بهتر متوجه می شوید توضیح می دهیم که در نظر می گیریم بعضی از این ها مجتهد هستند، به عنوان تشبیه (بلا نسبت مسلمانان) این را تشبیه کنید در میان کفار هم کسانی مجتهد باشند و کسانی مقلد باشند مقلد کورکورانه و از آن مجتهدین تبعیت کنند. همین را فعلاً داشته باشید. ذکر یک مثال دیگر ممکن است ما را به جواب درست راهنمائی کند. می دانیم که الله متعال کفار داخلی یا همان منافقین را که بدترین جای جهنم رابرایشان در نظر گرفته (یعنی جایی بدتر از کفار آشکار اهل کتاب، شبه اهل کتاب، غیر اهل کتاب و حتی بدتر از مرتدین) و همین منافقین را برادران کفار می داند. کفاری که در موردشان گفته:«تَحْسَبُهُمْ جَمِيعًا وَقُلُوبُهُمْ شَتَّىٰ»(حشر/14)، تو ایشان را متحد می‌بینی، ولی پراکنده دل هستند و هماهنگ نمی‌باشند. یعنی منافقین هم مانند کفار مجموعه ای هستند با قلبهای مختلف و نگرشهای مختلف و خواسته های مختلف؛ اما همین منافقین رادر دنیا جزو مسلمین محسوب می کند. چرا؟ گفتم همان مسأله ی اجتهاد و تقلید کورکورانه و جاهلانه از مجتهدین را هم در فکرتان داشته باشید.

خود رسول الله صلی الله علیه وسلم جواب درست رابه ما میدهد. چرا؟ خدا آن ها را جزو مسلمین قرار می دهد علاوه بر محافظت از همان چند مسلمانی که داخل آن ها بودند. اما یک قانون کلی را رسول الله صلی الله علیه وسلم بیان می کند و جواب می دهد و می فرماید: مَنٌ تَشَبَّهَ بِقَوٌمٍ فَهُوَ مِنٌهُمٌ. چقدر قشنگ است. کسی‏که با قومی خود را مشابه می‏سازد (از آن قوم تقلید می کند) جزو همان قوم حساب می شود.[11] که این مال عقاید و باورها ست. نه این که شما لباسی را بپوشید که ابوجهل هم همان را می پوشید یا رسول الله صلی الله علیه وسلم ظاهری داشت که دیگران هم همان ظاهر را داشتند در جزیرة العرب در میان مردم مشرک و کافری که آن زمان هم وجود داشته باشند.

مَنٌ تَشَبَّهَ بِقَوٌمٍ فَهُوَ مِنٌهُمٌ. کسی ‏که با قومی خود را مشابه می‏سازد جزو همان قوم حساب می شود.این فرمایش رسول الله صلی الله علیه وسلم را با مثالی زنده و امروزی توضیح می دهیم تا بفهمیم که چگونه ممکن است تشابه به قومی شخص را جزوهمان قوم می کند در حالی که ممکن است این افراد ناهمگون باشند و سلایق مختلفی هم داشته باشند و حتی دارای رفتارهای مختلفی هم باشند.

ما هم اکنون کسانی را می بینیم که یا عضو یکی از احزاب کافر سکولاریست هستند، یا از این سکولاریستهای کافر و دین سکولاریسم در برابر قوانین اسلامی طرفداری و حمایت زبانی یا عملی می کنند، و تنها گوشه و ممکن است جنبه هایی از آنرا در نظر گرفته باشند؛ در حالیکه حاکمیت جاهلیت و طاغوتی به نام دین سکولاریسم و تمام این سکولاریست ها و تمام احزاب سکولاریستی که این ها از آن ها حمایت می کنند و پشتیبانی می کنند برای تمام جوانب زندگی بشری قانون دارند و قانون تولید کرده اند. و طاغوت هایی هستند که مجموعه ای سازمان یافته و کلی از قوانین را در خود جای داده اند علیه کل شریعت الله.

که الان نمی توان در این فرصت به تمام جوانب دین سکولاریسم اشاره کنیم تا روشن شود اطرافیان شما به چه میزان از دین سکولاریسم آگاهی دارند، و یا در صورت آگاهی به چه میزان از آن را پذیرفته اند، برای همین بهتر است به یک جنبه ی آن که مربوط به اولین مجتمع انسانی یعنی خانواده است و برای همه ملموس تر می باشد اشاره کنیم تا علاوه بر آنالیز جامعه ی سکولاریستها به شناختی دست یابیم که بدون شک رفتارهای ما را در مسیر شرعی آن سازماندهی و هدایت می کند. خیلی مهم است، این شناخت باعث می شود که ما رفتارهایمان را در مسیر شرعی آن سازماندهی و هدایت کنیم .الان به مواردی از این می پردازیم که چگونه مثال زنده ای شود «مَنٌ تَشَبَّهَ بِقَوٌمٍ فَهُوَ مِنٌهُمٌ» هر چند که جنبه هایی از آن را در نظر گرفته باشند.

می دانیم که کارل مارکس، لنین، مائو و … که خدایان، اله ها و طاغوتهای سکولاریستها هستند که قوانین آن ها را جایگزین قوانین الله و رسولش کرده اند، مبلّغ الغای خانواده و اشتراک در زنها هستند؛ این رادر مانیفست کمونیست، فکر کنم صفحه ی 49 یا 50 می توانید بخوانید. یعنی با ملغی کردن خانواده ایجاد جامعه ای شبیه جامعه ی بعضی از حیوانات نه همه ی حیوانات. چون همه ی حیوانات هم اینگونه نیستند اما اینها چنین چیزی را خواستار هستند: خانواده ملغی شود، اشتراک در میان زن ها پیدا شود. خوب، وقتی چنین شد بچه ها به دنیا می آیند بچه های زیادی تولید می شوند، بعد، زمانی که خانواده الغا شد بچه های بی پدر و مادر و بی خانواده تولید می شوند، آن وقت چه باید کرد؟

اِنگلس هم در کتاب اصول کمونیسم می گوید: کودکان به صورت اشتراکی پرورش داده می شوند. این را ما در قانون اساسی شوروی سوسیالیستی هم دیدیم و دولت مسئول پرورش آن ها بود. پس، از دیدگاه این ها مشکلی ندارد هر کسی با هر کسی می خواهد رابطه داشته باشد و … . خود کارل مارکس هم بچه ی حرامزاده ای تولید کرد که او را رها کرد فکر کنم تا سال 1929هم این بچه زنده بود که از خدمتکارش تولید کرده بود.

 ژان پل سارتر فیلسوف اگزیستانسیالیست فرانسوی هم یکی دیگر از خدایان قانون گذار سکولاریستها با سیمون دو بوارنویسنده ی فرانسوی هم مصداق واقعی عدم پایبندی به بنیاد خانواده بودند. آن ها هم در حالی که رابطه ای مانند زن و شوهر با جنس مخالف داشتند اما مستقل و جدا از همدیگر زندگی می کردند و هرگز زیر بار ازدواج و خانواده نرفتند. 

برتراند راسل هم یکی دیگر از خدایان و اله های سکولاریستها هم خواستار ترویج آزادی جنسی بین دانشجویان شده بود. این ها نمونه هستند.

یادم می آید زمانی که دیوان حقوق بشر سکولاریستهای اروپا (همین دیوان حقوق بشر سکولاریستهای اروپا) قانون بلژیک درباره ی ممنوعیت استفاده از نقاب را تعیین می کرد! درست در همین زمان پارلمان سکولاریستهای آلمان ازدواج همجنس بازان را در این کشور به صورت قانونی تصویب کرد. و در همین قانون سکولاریستی کسانی حتی با حیوانات ازدواج می کنند و امروزه ازدواج زنها و حتی مردها با حیوانات به امرعادی در میان سکولاریستها تبدیل شده است. یا کشوری سکولاریستی چون سوئد ازدواج با محارم را قانونی می کند. فقط کافی است تحقیق کوتاهی کنید تا به عمق فاجعه ای که سکولاریستها برای بشریت به ارمغان آوردند پی ببرید.

ازدواج با حیوانات که در قانون ملی آمریکا به آن اشاره شده و در ارتش آن رسمیت پیدا کرده و به صورت آزادانه در جامعه و ارتش آن انجام می شود، حتی برای کسانی که با حیواناتی چون سگ، الاغ، میمون و … ازدواج می کنند شناسنامه هم صادر می شود. بیماری ایدز هم از طریق رابطه ی جنسی یک زن با یک میمون به وجود آمد وارتباط نامحدودی که این دین سکولاریسم برای این زن وامثال او فراهم کرد باعث فراگیر شدن این بیماری در کل جامعه ی بشریت شد.

به الله قسم، دین جاهلیت سکولاریستها، این جاهلیتی که سکولاریستها آورده اند این دینی که سکولاریستها در جامعه پرورش می دهند این جاهلیتی که آن ها در حال گسترش آن هستند از جاهلیت قبل از بعثت هم قبیح تر و پلیدتر است. این چه دینی است که انسان، یکی از شریف ترین و برترین مخلوقات الله را تا این اندازه ذلیل و بی ارزش و پست می کند که حاضر می شود با جانوری چون سگ و الاغ ازدواج کند و برای خودش هم مراسم عروسی بگیرد، و خودش را در اختیار سگ، الاغ، ببر و این ها قرار دهد و قانون و قدرت حکومتی هم از اوحمایت کند و کسی حق نداشته باشد جلو اطرافیانش را بگیرد؛ چون این آزادی شخصی است؟!

اینها بخشی از تولیدات دین سکولاریسم در عصر ماست که به آن اشاره کردم، اما کسانی را می بینیم که نماز می خوانند، روزه می گیرند، پاکدامن هستند، حتی حج می روند، از مشروب خواری، دروغگویی، تهمت زنی، مردم آزاری، مال مردم خوری، غل و غش در معامله و خیلی صفات زشت دیگر به دور و از خیلی صفات نیک برخوردار هستند؛ اما با این وجود، از دین سکولاریسم و تشکیل جامعه ای سکولار حمایت می کنند که تمام این کارها در آن انجام می شود.

از قانونی حمایت می کند که فردا خود این بدبخت اگر بچه اش اگر دخترش اگر پسرش خواست یکی از این کارها را انجام دهد نمی تواند جلوی او را بگیرد؛ چون این قانون قدرت حکومتی پشتوانه ی آن است. و ما مجبوریم   طبق دستور شریعت الله متعال آن ها را در دنیا جزو همان سکولاریستها به حساب بیاوریم. چون این ها خودشان خودشان رادر چنین کفاری جا داده اند، نه اینکه ما آن ها را زورکی جا داده باشیم. ما واقعاً نمی دانیم الان که هنوز سکولاریست ها بر ما نتوانسته اند حکومت پیدا کنند و این ها تنها طرفدار هستند و خودشان را جا داده اند واقعاً حیز صفت، فاحشه گر و فاسد الاخلاق هستند که فعلاً با نماز، روزه، حج و …در جامعه ی مسلمین آن را پنهان کرده اند؟ یا نه نیستند؟ ما در هر صورت، آن ها را جزو همان فاسدهائی حساب می کنیم که قوانین دین سکولاریسم به وجود می آورند تا زمانی که این شخص خودش را از سکولاریسم و احزاب سکولار بری کند و به آن ها کفر بورزد. هر چند تمام تلاش ما این است با کشف صفات نیکوئی که دارند در جهت هدایت آن ها نهایت استفاده را ببریم. خیلی دوست داریم آن ها را الک کنیم و برای آن هایی که قابل هدایت هستند دعا کنیم.

بله، ممکن است دسته ای از انسانهایی که خودشان را شبیه کفار کرده اند، از کفار از روی جهالت تقلید کنند و شبیه آن ها عمل کنند؛ در این صورت، جزو کفار محسوب می شوند. و عده ای از انسانها هم ممکن است مثل منافقین خودشان را شبیه مسلمین کنند؛ باز این ها هم جزو مسلمین محسوب می شوند، هر چند که هر آن ممکن است با فراهم شدن زمینه هائی از دایره ی مسلمین خودشان را خارج کنند. به همین ترتیب، ممکن است با فراهم شدن زمینه هائی، همان افرادی که خودشان رادر دایره ی کفار قرار دادند جهلشان برطرف شود و دست از تقلید بردارند و از دایره ی کفار خارج شده و مسلمان شوند.

داستان اسلام آوردن «عدی بن حاتم» نمونه ی مشهور مسلمان شدن کسانی است که پس از پرستش احبار، رهبان و مسیح بن مریم علیه السلام و شرک به الله، از جامعه ی کفار خودشان را جدا کردند و مسلمان شدند. الان هم ما افراد زیادی را می بینیم که از جامعه ی کفار یهود و نصارا و حتی کفار سکولاریست خودشان را جدا می کنند و مسلمان می شوند.

در آیات قرآن هم زمانی که در مورد سکولاریستهای عهد شکن صحبت می شود قتال با ائمه ی کفر(یا همان تشابهی که به شما گفتم، مجتهدین آن ها) در دستور کارقرار می گیرد نه سیاهی لشکر این ائمه ی کفر. ابتدا قتال و جنگ مسلحانه علیه این مجتهدین و رهبران کفر است . الله متعال می فرمایند: «وَإِن نَّكَثُوا أَيْمَانَهُم مِّن بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَطَعَنُوا فِي دِينِكُمْ فَقَاتِلُوا أَئِمَّةَ الْكُفْرِۙ إِنَّهُمْ لَا أَيْمَانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ يَنتَهُونَ» (توبه/12)،و اگر پیمانهائی را که بسته‌اند شکستند، و دین شما را مورد طعن و تمسخر قرار دادند با سردستگان کفر بجنگید، چرا که پیمانهای ایشان کمترین ارزشی ندارد. شاید (با نابودی ائمه و بزرگان آنها)دست بردارند. در اینجا با استناد به این آیه احتمال می رود که با حذف ائمة الکفر این زیردستان هم دست بردارند.

الله متعال قدرت تشخیص کسانی که با کفار هستند اما ممکن است مسلمان شوند، یا آنان که در میان مسلمانان هستند اما ممکن است منافق باشند را به انسان نداده، تنها می تواند مثل رسول الله صلی الله علیه وسلم دعا کند و امیدوار باشد فلان شخص کافری که دارای صفات نیکویی است مسلمان شود. در نتیجه و طبق ظاهر، ما تنها دو گروه را می شناسیم: 1- مسلمان 2- کافر. و گروه سومی وجود ندارد.

بله، انسانهایی وجود دارند که «به صورت مجمل» به طاغوت ایمان آورده اند و حاضر نیستند از قوانین الله که از کانال آخرین پیامبرش فرستاده شده اطاعت کنند و مجموعه ای آشفته و ناهمگون در عقاید و حتی رفتارهای شخصی را تشکیل می دهند؛ که ما طبق ظاهر، آن ها را جزو کفار حساب می کنیم.

حالا، ممکن است کسانی از همین جامعه ی کفار هم وجود داشته باشند که بعضی از ویژگیهای دین اسلام در مبارزه با طاغوتها را اجرا کنند، یا ممکن است از میان هزاران موردی که در قانون شریعت الله جا می گیرند، و یا عرفهایی که در نظر اسلام مطلوبیت دارند، مثل زیر بار زور نرفتن، حق طلبی، تواضع، غیرت و شهامت، دلسوزی، نوع دوستی، احترام به والدین، حفظ صله ی رحم، دفاع از مظلومین و مواردی اینچنین را رعایت کنند و به عنوان خوبِ میان بدها شناخته شده باشند، اما در هر صورت جزو کفار حساب می شوند.

رسول الله صلی الله علیه و سلم می فرماید:«تَجِدُونَ النَّاسَ مَعَادِنَ خِيَارُهُمْ فِي الْجَاهِلِيَّةِ خِيَارُهُمْ فِي الْإِسْلَامِ إِذَا فَقِهُوا، وَتَجِدُونَ خَيْرَ النَّاسِ فِي هَذَا الشَّأْنِ أَشَدَّهُمْ لَهُ كَرَاهِيَةً، وَتَجِدُونَ شَرَّ النَّاسِ ذَا الْوَجْهَيْنِ الَّذِي يَأْتِي هَؤُلَاءِ بِوَجْهٍ وَيَأْتِي هَؤُلَاءِ بِوَجْهٍ».[12]

همان کسی که در زمان جاهلیت بهترین بود (ازنظر اخلاق ودیگراوصاف پسندیده) در اسلام هم بهتر است. اینها بر اثر جهالت و تقلید،«به صورت مجمل» ضمن عدم اعتقاد به دین اسلام، به صورت مجمل به طاغوت ایمان آورده اند. مانند ابوالبختری در عصر رسول الله صلی الله علیه وسلم یا تمام صحابه ی رسول الله صلی الله علیه وسلم در زمان جاهلیت، غیر از علی ابن ابی طالب کرم الله وجهه. در این صورت و در این گیرودار نه پیروان دین اسلام و نه پیروان کفار مجموعه ی یک دستی را تشکیل نمی دهند. همچنانکه ممکن است یک مسلمان در ایمان به الله در درجات مختلفی قرار بگیرد، و حتی مرتکب اعمالی شود که صفات مشرکین است. و حالت طبیعی آن چنین بود که از آن ها پرهیز کند، اما پرهیز نمی کند و خودش را آلوده می کند. یک غیر مسلمان هم ممکن است به دلیل اینکه طاغوتها بسیار متعدد و مختلف هستند، به یک طاغوتی ایمان آورده باشد که از طاغوتهای دیگر بدتر یا بهتر باشد، یا جهت تقویت طاغوتی که به آن ایمان آورده  از بعضی از قوانین شریعت الله و سنتهای لایتغیر الله سودجسته باشد، یا اینکه به واسطه ی فطرت حق طلبی که در هر انسانی قرار دارد به ارزشهای نیکویی آراسته شده باشد، همگی این موارد به ما می گویند که افراد موجود در جامعه ی کفار هم یک دست نیستند تمام این ها این نکته را به ما می گویند: تمام کسانی که در جامعه ی کفار هستند یک دست نیستند.

یعنی یک ارزش یا ضد ارزش ممکن است همچون سلامتی یا بیماری میان مسلمین و کفار شناور باشد، شخص رعایت کند و سالم بماند و یا رعایت نکند و مریض شود و در اینگونه موارد سلامتی یا بیماری کاری به مسلمان یا کافر بودن شخص ندارد. یک مثال قرآنی بزنیم:

مثلاً الله متعال در مورد بیماری تفرق و خطرات ناشی از آن می فرماید:

  • وَلَا تَکُونُواْ مِنَ الْمُشْرِکِینَ* مِنَ الَّذِینَ فَرَّقُواْ دِینَهُمْ وَکَانُواْ شِیَعاً کُلُّ حِزْبٍ بِمَا لَدَیْهِمْ فَرِحُونَ (روم/31-32)، و از زمره ی مشرکان نشوید.‏ از آن کسانی که دین خود را پراکنده و بخش بخش کرده‌اند و به دسته‌ها و گروههای گوناگونی تقسیم شده‌اند. هر گروهی هم به آنچه که نزدش هست خوشحال است.نگاه کن، الله متعال در مورد این بیماری می گوید اینگونه نباشید.
  • وَ أَطيعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لا تَنازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَ تَذْهَبَ ريحُکُمْ وَ اصْبِرُوا إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرينَ (انفال/46)، و از خدا و پیغمبرش اطاعت نمائید و (در میان خود منازعه و) کشمکش مکنید(که اگر کشمکش کنید) درمانده و ناتوان می‌شوید و شکوه و هیبت شما از میان می‌رود (و ترس و هراسی از شما نمی‌رود). (خیلی مهم است،) صبر و شکیبائی کنید که خدا با صابرین است. خیلی از مسلمان ها صبر و شکیبایی نمی کنند حتی خودشان عامل تفرقه می شوند و تفرق بیشتر می شود.
  • إِنَّ الَّذِينَ فَرَّقُوا دِينَهُمْ وَكَانُوا شِيَعًا لَّسْتَ مِنْهُمْ فِي شَيْءٍ ۚ إِنَّمَا أَمْرُهُمْ إِلَى اللَّهِ ثُمَّ يُنَبِّئُهُم بِمَا كَانُوا يَفْعَلُونَ (انعام/159)، بیگمان کسانی که دین خود را پراکنده و تکه تکه می کنند و دسته دسته و گروه گروه می‌شوند تو به هیچ وجه از آنان نیستی و (حساب تو از آنان جدا و) سروکارشان با خدا است و خدا ایشان را از آنچه می‌کنند باخبر می‌سازد (و سزای آنان را خواهد داد).‏
  • قُلْ هُوَ الْقادِرُ عَلي‏ أَنْ يَبْعَثَ عَلَيْکُمْ عَذاباً مِنْ فَوْقِکُمْ أَوْ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِکُمْ أَوْ يَلْبِسَکُمْ شِيَعاً وَ يُذيقَ بَعْضَکُمْ بَأْسَ بَعْضٍ انْظُرْ کَيْفَ نُصَرِّفُ الْآياتِ لَعَلَّهُمْ يَفْقَهُونَ (انعام/65)، بگو:خدا می‌تواند که عذاب بزرگی از بالای سرتان (مثل طوفان) و یا از زیر پاهایتان (مثل زلزله)بر شما بگمارد و یا دسته‌دسته و پراکنده گردید و برخی از شما را به جان برخی دیگر بیندازد. بنگر که چگونه آیات را بیان و روشن می‌گردانیم تا بلکه بفهمند.‏

حالا، این علائم و بیماری بود و این تهدید الله متعال بود در مورد آن ها. حالا دسته ای از پیروان طاغوت می فهمند و از این قانون شریعت الله پیروی می کنند، و با تمام سلایق و اختلافاتی که با هم دارند جهت حفظ منافع دنیویشان با هم متحد می شوند، و طبیعی است که وحدت هم، یعنی قدرت. در برابر، مسلمین با آنکه به کل شریعت ایمان دارند، اما در عمل از این قانون پیروی نمی کنند و دچار تفرقه و فشل شده اند، و چنان ابهت مسلمین به دلیل این تفرق از بین رفته که کسی از آن ها حساب نمی برد.

در اینجا قانون یکی است، وحدت داشته باش تا قدرتمند باشی؛ تفرق داشته باش تا ذلیل و نابود شوی. این یکی از سنتهای الله در دنیاست. مثل رانندگی، قوانینی برای رانندگی ایجاد شده و راههایی برای یادگیری رانندگی هم وجود دارد. حالا اگر مسلمان باشی و رانندگی بلد نباشی و از قوانینش پیروی نکنی، هم خود را نابود می کنی هم تمام سرنشینان را، و اگرفرد غیر مسلمان باشد، اما رانندگی را یاد گرفته باشد و قوانینش را رعایت کند خودش و سایرین را به مقصد می رساند.

مسلمان اسباب ذلیلی، نابودی و دوری از رحمت الله رابرای خودش فراهم می کند، و در این موارد خودش را شبیه مشرکین می کند؛ اما در برابر، مشرک کافر اسباب وحدت، قدرت و سروری در دنیا رابرای خودش فراهم می کند و در این راه از قانون شریعت الله پیروی کرده است. روش انقلاب اکتبر توسط لنین در روسیه و واکنش مسلمین در این دوره دقیقاً نشان می دهد که لنین بیشتر به روش انقلاب اسلامی نزدیکتر بوده تا مسلمین تحت سلطه ی روسیه، در نتیجه لنین به قدرت دنیوی می رسد و مسلمین ذلیل می شوند که تا الان هم ذلیل اند در همان قسمت های روسیه.

یا مثل جنگ احد، اگر قوانین جنگ را رعایت نکنی و وحدت فرماندهی و وحدت دستور نداشته باشی؛ پیامبر خدا هم در صف تو باشد باز شکست می خوری و غیر مسلمین پیروز می شوند. در اینجا سنت الله به دلیل وجود رسول الله صلی الله علیه وسلم تغییر نمی کند حالا چه برسد به وجود شماها و امثال ماها.

به هر اندازه یک مسلمان با تفرق، و دوری از وحدت، از قانون شریعت الله سرپیچی می کند؛ به همان اندازه از رحمت الله محروم می شود، و مصیبت و ذلیلی او رارها نمی کند، مشرکین و کفار بر آن ها پیروز می شوند و این ها باید مزه ی تلخ شکست را در دنیا تحمل کنند، و در سرزمینهایی چون اندلس پس از قرنها حکمرانی برچیده شوند. در برابر، آن دسته از مشرکین و کفاری که در مسأله ی وحدت و کسب قدرت، سنت لایتغیر و ثابت الله رارعایت کردند به پیروزی در دنیا می رسند.

تصور کنید همه ی فرق می دانند که قرآن، پیامبر، قبله، بهشت و جهنم و غیره ی فرقه ی مخالفش همان است که او به آن ها اعتقاد دارد و رسول الله صلی الله علیه وسلم هم فرستاده ی الله است، اما باز از پیروان آن فرقه ی مخالف که دچار گناه یا جرمی شده اند، بیشتر از مشرکین و کفار اصلی بیزار هستند و در پاره ای موارد این ها را بدتر از کفار اصلی هم می دانند. آیا چنین مردمانی مستحق رحمت الله هستند یا غضب و مجازات الله؟ که الله در آیه ی قبل همچون طوفان و زلزله از تفرق یاد می کند. یعنی تفرق، هم بلایی است مثل زلزله و طوفان و شاید بدتر. زلزله و طوفان زیاد طول نمی کشد و انسانهایی را در یک زمان با خودش می برد اما تفرق ممکن است سالها و بلکه قرنها دوام داشته باشد و انسانهای زیادی را به کام فساد و نابودی، مرگ تدریجی و کشت و کشتار بکشاند.

 کشتار مسلمین توسط همدیگر و شکست آن ها در همه جا و تسلط کفار سکولار بر آن ها، یک نوع کیفر گناه برای مسلمین مجرمی است که قدر نعمت وحدت و قدرت ناشی از آن و قدرت ناشی از عمل به  قانون شریعت الله را نمی دانند.

حکومت اسلامی و شورای اولی الامر ناشی از آن که از کانال آن امتی واحد و اجماعی واحد به وجود می آید ابزار ارزشمندی است که از دست مسلمانان رفته و تنها در صورت اتحاد می توانند دوباره به آن دست یابند. ما باید بفهمیم چه چیز گرانبهایی را از دست داده ایم تا دوباره به فکر به دست آوردن آن باشیم، و هرگز نمی توانیم به آن دست پیدا کنیم مگر از کانال وحدت و قدرتی که از وحدت ناشی می شود.

اما در برابر، یهود معتقدند که پیامبر نصرانیها را کشته اند؛ دروغ می گویند ولی همه ی آن ها اینگونه اعتقاد دارند و نصرانیها هم آن ها را کافر می دانند. اما، باز می بینیم این ها به همراه بسیاری از مسلمان زاده ها، بودایی ها، برهمن ها و یزیدی های شیطان پرست و … تحت پرچم سکولاریستهایی چون آمریکا علیه مسلمانان شریعت گرا متحد می شوند و به قدرتی دست می یابند که این قدرت مختص مسلمین است اما آن ها صاحب آن شده اند.

ذکر مثالهای طولانی به این دلیل بود که به شما عزیزان بگویم جامعه ی کفار با آنکه «به صورت مجمل» به طاغوت ایمان دارند، و «به صورت مجمل» به اسلام ایمان ندارند، به این معنی نیست که آن ها به صورت مطلق از تمام صفتهای نیکو و ارزشهای حیاتی بری باشند. در نتیجه، در میان پیروان جاهلیت و طاغوت، انسانهای مختلفی با رفتارهای مختلفی یافت می شوند. به دلیل همین اختلافات غیر قابل انکار است، که تنها سیستمی که می تواند این ها را دور هم جمع کند سیستم دموکراسی و قبول اکثریت می باشد.

ما در زمینه ی مبارزه با ظالمین می خواهم اختلافاتشان را بگویم که در این جامعه گروه های مختلفی با سلایق مختلفی وجود دارند. در زمینه ی مبارزه با ظالمین ما پیمان های زیادی را یا اقدامات فردی زیادی را هم در عصرجاهلیت اولی یا کنونی دیده ایم، و الان هم پیمان های این چنینی زیادی را دیده ایم. خیلی از احزاب سکولار کافر و مرتد محلی هم وجود دارند که مدعی هستند می خواهند برای خواندن به زبان مادری، از بین بردن فاصله ی طبقاتی، آزادیهای عقیدتی و شخصی و غیره از کانال دیکتاتوری سکولاریسم با طاغوتهایی که از خودشان بدتر هستند مبارزه کنند. یعنی یک طاغوت، ظالم و بت کوچک محلی را جایگزین طاغوت، ظالم و بت بزرگ غیر بومی کنند. ظاهراً جایگزینی یک طاغوت و شرّ کوچک به جای یک طاغوت و شر بزرگ چیز خوبی است، جایگزینی یک طاغوت فاسد کوچک به جای طاغوت فاسدتر از آن نمی تواند چیز بدی باشد. این را ما به کرات در جوامع مختلف دیده ایم.

در واقعه ی تاریخی جنگ بین ایران و روم هم دیده ایم که الله متعال در سوره ی روم به آن اشاره می کند، یا درهند گاندی، آفریقای جنوبی ماندلاو … دیده ایم که در مواردی بدتر یا بهتر از ظالم قبلی عمل کرده اند. مهم این است، طاغوت کافری که باورهایش به قانون شریعت آخرین رسول صلی الله علیه وسلم نزدیکتر است، ما به پیروزی آن بر طاغوتی که باورهایش از ما دورتر می باشد خوشحال می شویم.

اما، این جابه جایی برای خود کفار و جوامعی که بر اساس ایمان به طاغوت اداره می شود می تواند مفید باشد، نه برای حاکمیت بر مسلمین، که عده ای از عمامه به سرها در همین رفراندوم طاغوتهای مرتد کُرد در کردستان عراق به نحوی از حاکمیت یافتن طاغوتهای جنایتکاری بر مسلمین حمایت کردند که فقه مذهبی ای که خودشان ادعایش را دارند هیچ شکی در کفر و ارتداد این طاغوتها ندارد. زمانی که الله متعال در برابر شبهات و جنگ روانی منافقین می فرماید:«وَ لَنْ يَجْعَلَ اللَّهُ لِلْکافِرينَ عَلَي الْمُؤْمِنينَ سَبيلاً» (نساء/141)،اعلام این اصل اساسی است که، الله متعال هیچ راهی را قرار نداده که از این راه کفار بتوانند بر مسلمین حاکمیت داشته باشند. اما، آنچه ما از این ملاها و عمامه به سرها و احزاب به ظاهر اسلامگرای منحرف دیدیم چیزی غیر از این بود.

این ها می خواستند همچون کفرستانهای ازبکستان، تاجیکستان، ترکمنستان، ترکیه، پاکستان، بنگلادش، عربستان، مصر و … به تولید یک کفرستان در میان کُردهای مسلمان مقبولیت جهانی ببخشند. این ها دارای صفات همان کسانی هستند که الله متعال در آیه ی بعدی در موردشان می فرماید: «إِنَّ الْمُنافِقينَ يُخادِعُونَ اللَّهَ وَ هُوَ خادِعُهُمْ»(نساء/142)، همانا منافقین با خدا نیرنگ می کنند در حالی که خداست که آنها را فریب می دهد. این منافق صفتان، همان کسانی هستند که ما مجبور هستیم به دلیل وجود مسلمینی که اطرافشان را گرفته اندآن هارا در دنیا مسلمان حساب کنیم تا زمانی که در صف کفار علیه مسلمین قرار نگرفته باشند. هر چند که اجتهادات غلط مسلمانان را در این زمینه نادیده نمی گیریم.

مثال دیگری که می تواند به ما بگوید جامعه ی کفار با آنکه «به صورت مجمل» به طاغوت ایمان دارند و از اخلاق عقیدتی دین اسلام فاصله دارند، اما به این معنی نیست که از کل صفات پسندیده ی اخلاق عمومی هم فاصله گرفته باشند؛ اشاره به این واقعیت تاریخی است که اخلاق پسندیده و صفات نیکو در بین تمام اقوام جاهلی یافت می شود، که این صفات هم  پس مانده های تعالیم پیامبران و انبیا در میان آن قوم است؛ چون بلااستثناء برای هر قومی رسولی فرستاده شده است: «وَ لَقَدْ بَعَثْنا في کُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاًأَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ»،علاوه بر آنکه برای هر قومی پیامبری فرستاده شده، اقوام نیز با یکدیگر مراودات فرهنگی و اخلاقی داشته اند و انتقال صفات اقوام به همدیگر امری تدریجی، نرم و پیوسته بوده و هست.  بر همین اساس در اسلام به فضایل و اخلاق پسندیده ی عمومی عصر جاهلیت هر قومی، در قالب عرف تا آنجایی که تضادی با قوانین شریعت نداشته باشند، عمل می شود. مثل مهمان نوازی، پرهیز از دروغگویی (تصور کنید ابوسفیان حتی حاضر نشد پیش هراکلیوس دروغی در مورد رسول الله صلی الله علیه وسلم دشمن شماره یک خود بگوید) یا مثل: صبر، نظم، خود کنترلی، دلسوزی (مثل ابوالبختری)، بخشندگی، پرهیز از ناسزاگویی و اموری در زمینه ی دیپلماسی عمومی و …. ما اکثر این صفات را در میان مشرکین عصر رسول الله صلی الله علیه وسلم و قبل و پس از آن، حتی در زمان حال در میان جاهلیتهای مختلف ترک، عرب، فارس، کُرد، پشتون و …دیده ایم.

در بخش مختص کردن عبادات برای قانون شریعت الله یا در زمینه ی ایمان به الله ما به علائمی از ایمان به بعضی از ارزشها و قوانین شریعت الله در میان غیر مسلمین بر می خوریم که غیر قابل انکار است. مثل: مبارزه در راه رفاه مردم، مبارزه در راه ایجاد امنیت عمومی، درجه بندی میان دشمنان، پذیرش شورا به عنوان مرجع تصمیم گیری(چون دارالندوه در مکه یا سقیفه ی بنی ساعده در مدینه در آن زمان ها) الان هم اعتقاد به شورا به عنوان مرجع تصمیم گیری در میان کشورهای کمونیستی مثل چین، کره ی شمالی، شوروی سابق یا مثل اتحاد حول نقاط مشترک، پرهیز از تفرق در برابر دشمن مشترک، تبعیت از رهبری که انتخاب کرده اند، پرهیز از تک روی، گرایش به شورا و مدیریت جمعی، عدم استفاده از مشروبات مست کننده و مواد مخدر، دوری از بی عفتی و… . این ها چیزهایی هستند که ارزش ها و قانون شریعت الله هستند که در میان مسلمین هم رایج اند.

بدون شک، در زمان رسول الله صلی الله علیه وسلم و در میان قریش به صورت عمومی، هم گرسنگی نبود و رفاه بود، و هم در کنار این رفاه عمومی، ترس وجود نداشت و در زندگی شخصی انسانها آزادی و امنیت حاکم بود. این رفاه و امنیت همچون امروز در اروپا و امریکا از طریق چپاول ثروتهای دیگر ملل هم  به دست نیامده بود؛ بلکه منبع تجاری (خوب یا بد) برای آن معرفی می شود. که الله متعال در موردش می فرماید: «لِإِيلَافِ قُرَيْشٍ* إِيلَافِهِمْ رِحْلَةَ الشِّتَاءِ وَالصَّيْفِ* فَلْيَعْبُدُوا رَبَّ هَذَا الْبَيْتِ* الَّذِي أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ وَآمَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ».

اما، این سیستم سیستم ناقصی بود که در آن قوانین طاغوتها با ارزشهای نیک و پسندیده مخلوط شده بود، خوب و بد با هم قاطی بود، و این اسلام محسوب نمی شد. و کسی با انجام این صفات پسندیده وارد دین اسلام و دایره ی اسلام نمی شد. چون هدف نهایی بشریت در دنیا هم فقط «أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ وَآمَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ» نیست، بلکه رفاه و امنیت زمینه های مناسبی هستند که کمک می کنند مختص کردن عبادت برای الله برای تمام افراد جامعه به نحو احسن تری انجام شود.هدف عبادت الله و مختص کردن قوانین و برنامه های زندگی خود برای الله است. کل برنامه های زندگی خود را دست الله و به قوانین شریعت الله بسپاری.

اسلام یعنی کفر به طاغوت، یا همان لا اله و سپس الا الله. در این مرحله، مرحله ی کفر به طاغوت و «لا اله» علاوه بر مبارزه با انواع ظلمها و قوانین دست و پاگیر ظالمهای بزرگ، یک ظالم کوچک دیگر جایگزین نمی شود. مثل همین ظالمین حزب کارگران اوجالان، کومله ها و دموکراتها و … که کارنامه ی آن ها بسیار سیاه تر و پلیدتر از ظالمین غیر بومی بوده است. الان هم همین طور است.

بخش دیگر اسلام، ایمان به الله و «الا الله» محسوب می شود، یعنی ضمن انکار تمام ظالمین و طغیانگران تنها قانون شریعت الله به عنوان جایگزین انتخاب می شود که ظلمی در آن وجود ندارد. در این صورت، اگر غیر مسلمانانی بخشی از صفات نیک و پسندیده ی کفر به طاغوت و انکار نمودن اعمال و قوانین ظالمانه را در خود داشته باشند، یا  از بسیاری از ویژگیهای ایمان به الله هم برخوردار باشند؛ ضمن احترام به این اعمال آن ها، تأیید آنان و تشویق دیگران به انجام دادن چنین اعمالی، اما آن ها را نمی توانیم وارد دایره ی اسلام کنیم.

 می توانیم بگوییم فلان غیر مسلمانی که در کارش نظم دارد یا حقوق اجتماعی را در رانندگی یا … رعایت می‌کند، یا صدق دارد، بی آزار است، کارش به ارزشهای اسلامی نزدیک تر است از مسلمانی که در کارش نظم ندارد یا خودروی خودش را دوبله پارک می‌کند، یا به علائم راهنمائی و رانندگی توجهی ندارد، دروغگوست و مردم آزاری می کند؛ می گوییم این غیر مسلمان آن کارش بهتر از مسلمانی است که جرم می کند آن کارش به ارزشهای اسلامی نزدیک تر است تا این مسلمان. اما در هر صورت، غیر مسلمان جزو کفاری محسوب می شود که صفات خوبی دارد و بعضی از صفات مسلمین را دارد و این صفات خوب او را وارد دایره ی اسلام نمی کند. و مسلمان هم باز مسلمان حساب می شود، اما مسلمانی که مجرم است وبعضی از صفات غیر مسلمین را دارد و این ویژگیهای مجرمانه او را از دایره ی اسلام خارج نمی کند.

عدم درک این نکته ی مهم و بعضی از صفات نیک و پسندیده ای که در کفار دیده می شود و در برابر، آشفتگیهایی که در رفتار بعضی از مسلمین به دلیل نبود قدرت و نظم حکومت اسلامی مشاهده می شود، باعث شده برای عده ای چنین توهمی را به وجود بیاورد که این ویژگیها و صفات محدود، مهمتر از مسلمان بودن است و اعتقاد به دین اسلام چندان اهمیت عملی برایشان ندارد. به همین دلیل، همین شبهه ی خطرناک آن ها را به راحتی و به آسانی به سمت و سوی دین سکولاریسم و کفر می کشاند. و آن ها را به سمت و سوی پیاده کردن برنامه ها و اهداف سکولاریست ها می کشاند. چنانچه کسانی چون گیلانی می گویند: می بخور منبر بسوزان … مردم آزاری نکن. می خوردن و منبر سوزاندن نزد آن ها یعنی بالاترین کفر و گناهی که می توان مرتکب شد. به زبان ساده تر یعنی اباحیگری در دین و انجام دادن هر کفری در دین به شرطی که مرتکب مردم آزاری نشوی. 

این جاهل ها نمی فهمند که می خوردن و منبر سوزاندن هم نوعی مردم آزاری است، و شخص می تواند ضمن ایمان به الله و قانون شریعت الله عمل صالح هم انجام بدهد و یکی از اعمال صالح پرهیز از مردم آزاری است. پرهیز از غل و غش در معامله، پرهیز از رشوه دادن و رشوه گرفتن، ناسزاگویی، کم صبر و تحمل بودن درجامعه و … ، صفات دیگر مسلمین هستند که اگر مسلمین هم به آن ها عمل نکردند اصل قانون و شریعت الله را نمی توان زیر سؤال برد، بلکه این مسلمان مجرم است که باید زیر سؤال برود که قانون شکنی کرده که قانون شریعت را رعایت نکرده است.

در این صورت، همچنانکه یک کافرِ پاکدامنِ راستگویِ مبارزِ رشوه نگیرِ ناسزانگویِ مشروب نخورِ منظمِ خوش اخلاق را، ضمن احترام به این صفات و تشویق او به اینکه از صفات بیشتر مسلمین بهره مند شود، با این وجود، نمی توانیم او وارد دایره ی اسلام کنیم و او را مسلمان بنامیم یا نعوذ بالله او را بهتر از مسلمان بدانیم؛ و آن مسلمونِ مجرم هم مادام که جرمهایش را حلال نداند را نمی توانیم از دایره ی اسلام خارج کنیم و او را هم ردیف کفار بدانیم. مسلمان در هر صورتی مسلمان است و کافر هم کافر.

مسأله ی نفاق و منافقین هم همین طور است. یعنی ممکن است یک مسلمان بعضی از ویژگیهای منافقین را داشته باشد اما با داشتن این صفات از دایره ی اسلام خارج نمی شود، بلکه ممکن است مسلمان مجرم و یا فاسقی باشد. منافق، کسی است که از درون اعتقادی به دین اسلام ندارد، اما ادای مسلمانان را در می آورد؛ اما فاسق، کسی است که به دین اسلام ایمان دارد اما دچار فسق و گناهی می شود. مسلمان ممکن است «نا آگاهانه» به بعضی از صفات کفار یا منافقین یا مشرکین آلوده شود اما با وجود آنکه هر شرک و نفاق و کفری جرم و گناه هستند، اما هر جرم و گناهی باعث مشرک یا کافر و منافق شدن شخص نمی شوند.

مسلمان با اقرار به «لا اله الا الله» و «محمد رسول الله صلی الله علیه وسلم» «به صورت مجمل» به طاغوت کفر می کند و به الله ایمان می آورد و با انجام اعمالی وارد دایره ی اسلام می شود(اما ممکن است علائمی از جاهلیت و جرم و گناه هم در او وجود داشته باشد).

در برابر، مشرک کافر«به صورت مجمل» به طاغوت یا طاغوتهایی ایمان می آورد و برای الله شریک قائل می شود و کفر می کند.(اما ممکن است علائمی از خداپرستی فطری و گرایش به خوبی ها و حتی به بعضی از قوانین شریعت، که پس مانده ی انبیای هر قومی هستند یا از فرهنگهای اسلامی به او رسیده هم، گرایش داشته باشد).

زمانی که شخص به طاغوتی ایمان می آورد در واقع واسه خودش الهی تولید نموده و شریکی در کنار الله متعال درست کرده؛ که در مواردی خاص یا تمام موارد، ویژگیهایی که مختص الله هستند را به این خدایی که برای خودش تراشیده اعطا می کند، چنین شخصی که خارج از شریعتهای آسمانی است مشرک(سکولار) است. فرق ندارد این شریکی که قرار داده سنگ یا چوب، ماه و خورشید و درخت، گاو هندوها، پارلمان سکولاریستها و قبر اولیای الله باشد، عبدالله اوجالان، بارزانی، مهتدی و امثالهم، سایر بت ها و خدایان باشند، یا هر مخلوق دیگری که آن را به طاغوت تبدیل کرده اند و در موارد دلخواهشان او را شریک الله نموده اند. [13]

حالا، کسی در برابر این مشرکین کافر می گوید: «لا اله»، یعنی کفر به طاغوت و پشت سرش «الا الله» هم می گوید و اقرار می کند به محمد رسول الله صلی الله علیه وسلم، اما باز هم«نا آگاهانه» دچار اشتباهاتی در همین کفر به طاغوت و ایمان به الله می شود. یعنی در همان «لا اله – الا الله» دچار اشتباهاتی غیر عمدی می شود. در درس اسلام چیست؟ و مسلمان کیست؟ در این زمینه به صورت مختصر توضیح دادیم که برای چنین مسلمانی باید مسائل شروط تکفیر و موانع تکفیر و اقامه حجت نبوی و مسائل این چنینی رعایت شود تا اینکه بگوییم این شخص «آگاهانه»و عمداً و به میل خودش ایمان به طاغوت را جایگزین ایمان به الله نموده، و همان طور که با یقین وارد اسلام شده، با یقین هم از آن خارج شده، نه با شک و شبهه.

بخش اول از درس امروز در مورد دشمن شناسی را تمام می کنیم وسراغ پرسشهای دوستان می رویم که به این بخش از درسمان مربوط می شوند.

  1. 1-     سلام: معیار برای کافر بودن افرادی از میان اهل کتاب و مشرکین آنهم قبل از آمدن خاتم الانبیا چه بوده است؟ چون این افراد در جاهلیت زندگی می کردند.

زمانی که ما از عصر جاهلیت قبل از اسلام صحبت کردیم این نکته را متوجه شدیم که الله متعال به جاهل بودن این اشخاص گواهی می دهد؛ اما باز جهل این کفار مانع از تکفیر آنها و مجازات دنیوی آنها، در صورت سرپیچی از قوانین شریعت الله، نمی شود. آیات زیادی به این مهم اشاره کردند مثل: «وَإِنْ أَحَدٌ مِنْ الْمُشْرِكِينَ اسْتَجَارَكَ فَأَجِرْهُ حَتَّى يَسْمَعَ كَلَامَ اللَّهِ ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لَا يَعْلَمُونَ» (توبه/۶)

‏در اینجا هم شخص را مشرک نامیده و هم به جاهل بودن شخص اشاره کرده است، در حالی که نه کلام الله توسط رسول الله صلی الله علیه وسلم  را شنیده و نه با رسول الله صلی الله علیه وسلم  هم صحبتی کرده و حجتی از طرف پیامبر هم بر او اقامه نشده است. می دانیم که محتوای دعوت تمام پیامبران کفر به طاغوت و ایمان به الله یا «لا اله الا الله» بوده آنهم از کانال آخرین فرستاده و آخرین فرستاده ی قبل از رسول الله هم سیدنا عیسی بوده است. در نتیجه، جهل نسبت به آخرین شریعت اسلام مانع از آن نمی شود که به چنین اشخاصی نگوییم مشرک و کافر. این ها قبل از شریعت پیامبر صلی الله علیه وسلم در برابر شریعت قبل از آن مشرک و کافر شده اند. و به همین ترتیب، این سلسله ادامه داشته تا اولین پیامبر. برای همین است که قدمت مشرکین یا سکولاریست ها به قدمت تاریخ بشریت برمی گردد.

الله متعال خودش علیم و حکیم است، و می داند چه وقت و کجا باید شریعت جدید اسلام را نازل کند و پس مانده های شریعت قبلی تا کی می تواند برای بنده هایش مثمر ثمر باشد و آخرین رمقش تا چه موقع است؟ حالا آخرین رمق شریعت سیدنا عیسی تا آمدن رسول الله صلی الله علیه وسلم بوده، کسانی وجود داشته اند که قبل از آمدن رسول الله صلی الله علیه وسلم نسبت به شریعت قبلی کافر شده اند. مثل مشرکین یا سکولاریستها که عادت همیشگی شان است در برابر تمام شریعتهای آسمانی کافر شوند، و یا کسانی از اهل کتاب بوده اند که دچار کفر شدند. به همین دلیل، ما حتی به کفاری قبل از آمدن رسول الله صلی الله علیه وسلم در میان مشرکین و اهل کتاب بر می خوریم که الله متعال در موردشان می فرماید: «لَمْ يَكُنِ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ وَالْمُشْرِكِينَ مُنْفَكِّينَ حَتَّى تَأْتِيَهُمُ الْبَيِّنَةُ * رَسُولٌ مِنَ اللَّهِ يَتْلُو صُحُفًا مُطَهَّرَةً * فِيهَا كُتُبٌ قَيِّمَةٌ» (بینه/۱-۳)، كافران اهل كتاب و مشركان دست ‏بردار نبودند تا دليلى آشكار برايشان بیايد …. 

مشرکین (سکولاریستهای کنونی) درهر صورت در زمان وجود شریعتهای تحریف شده ی یهودیت و نصرانیت و قبل از بعثت پیامبر صلی الله علیه وسلم کافر شمرده شده اند . این ها هچ کدام از شریعت های آسمانی را در مسأله ی قانون گذاری و زندگی شان قبول ندارند. همین الان سکولاریست ها را نگاه کنید همین طور هستند مگر نیستند؟. مگر به شریعت های نصرانیت و یهودیت اعتقادی دارند؟ مگر اجازه می دهند که آن شریعت ها هم در قوانین اداره ی زندگی اجتماعی جامعه شان دخالت داشته باشد؟ پس، این ها قبل و بعد از رسالت رسول الله صلی الله علیه وسلم هم باز کافر و مشرک بودند.

از جامعه ی اهل کتاب هم باز کفاری وجود داشته اند.حالا، کفار پنهان داخلی یا منافقین بوده اند یا کفاری مرتد. یا کفاری بودند که مثلاً از شریعت یهودیت شریعت سیدنا موسی نه یهودیت، به مال نصرانیت اعتتقاد نداشتند در حالی که باید ایمان می آوردند به نصرانیت و به شریعت سیدنا عیسی باید ایمان می آوردند. پس در میان آن ها هم کفار پنهان داخلی بودند در میان اهل کتاب مال شریعت سیدنا عیسی، هم کفار مرتد بودند و هم کفاری بودند که از شریعت های دیگر به آن ها ایمان نیاورده بودند. این کفار در مجاورت پیروان آخرین شریعت آسمانی زندگی کرده اند و چنین پیامی به آنها رسیده، اما به آن ایمان نیاورده اند، چه قبل و چه بعد از آمدن پیامبر جدید دارای عذر به جهل نیستند و در هر حال در برابر پیام یکی از شریعتهای اسلامی ایستاده اند، در حالی که می بایست به آن ایمان می آوردند.

  • خداوند از طریق رحمة للعالمین می فرماید: «وَمَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولًا». اگر تنها دو جامعه وجود دارد یکی کفار و دیگری مسلمین، حالا آنهایی که پیام به آنها نرسیده و از کفار پیروی می کنند تکلیف آنها چیست؟

قبلاً خدمتتان عرض کردم رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید: کسی که خودش را شبیه قومی می کند جزو همان قوم حساب می شود، برای دنیا و قضاوت های ماست. حالا قوم مسلمان است یا کافر؟. هر کسی که «ظاهراً» دینی غیر از دین اسلام آنهم از طریق آخرین فرستاده اش را انتخاب کند، برای چنین انتخابی در این دنیا کافر است. اما، عذاب در دنیا و آخرت برای اهل فتره ای که در مجاورت پیروان آخرین فرستاده نبوده اند و پیام آخرین فرستاده هم به آن ها نرسیده، بعد از ابلاغ دعوت آخرین فرستاده در دنیا عذاب برایشان می باشد. حالا، این آخرین فرستاده موسی بوده یا عیسی یا محمد علیهم السلام و الصلوة. چنین افرادی در دنیا مشمول قانون کفارمی شوند، اما در صورتی که «حجت نبوی» بر آن ها اقامه نشده باشد در قیامت مشمول آیه ی:« وَمَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولًا» (اسراء/۱۵) می شوند. بر این اساس، دریافت پیام آخرین فرستاده ی الله «معیار» می شود.

  •  السلام علیکم: ما می دانیم  که کشاورز می داند دانه را در زمین پنهان می کند برای همین به او می گویند کافر، یعنی می داند چه چیزی را پنهان می کند، اما طبق فرمایش شما اکثر  پیروان جامعه ی کفار، جاهل هستند و با همین جهلشان با مسلمین می جنگند، آیا این جهل برایشان عذر نمی شود که خداوند آنها را حداقل در قیامت ببخشد؟

البته کافر در معنای لغوی است که به آن کشاورز می گویند. معنی شرعی آن نیست، برداشت اشتباه از این جمله نکنید.

کسانی که آخرین شریعت الله را درک کرده اند و در برابر قانون شریعت الله و به حمایت از طاغوتها با زبان یا مال یا اسلحه جنگیده اند؛ علاوه بر آنکه در دنیا کافر محسوب می شوند در قیامت هم وضع دردناک و وحشتناکی دارند. علاوه بر اینها کسانی از کفار هستند که جاهل و غیر معاند هستند که با مسلمین نمی جنگند اما چون تارک دین اسلام هستند و از دینی غیر از شریعت آخرین رسول پیروی می کنند اینها هم کفاری هستند که از دیگران تقلید می کنند و عاقبت خوبی در انتظارشان نیست. ومُعاند نبودن آنها كافر بودنشان را نفی نمی كند. زيرا كافر كسی است كه خدواند را جحد و پيامبرش را رد كند؛ حال چه از روي آگاهی و عِناد باشد وچه از روی جهل و تقليد از اهل عِناد.

چنين كسانی اگرچه معاند نيستند، امّا پيرو، تابع و مقلدین اهل عِناد هستند که با هم جامعه ای را تشکیل دادند  سپاهی را تشکیل دادند و در قیامت هم با همین رؤسا و رهبران و دوست داران خود حشر می شوند. الله متعال قیامت این بیچاره ها را به تفصیل در شریعت خود ترسیم کرده که می توانید با مراجعه به قرآن و سنت این فیلم وحشتناک را ببینید.خیلی خطر ناک است  در این فیلم می بینیم که:

  • وَقَالُوا رَبَّنَا إِنَّا أَطَعْنَا سَادَتَنَا وَكُبَرَاءَنَا فَأَضَلُّونَا السَّبِيلَا* رَبَّنَا آتِهِمْ ضِعْفَيْنِ مِنَ الْعَذَابِ وَالْعَنْهُمْ لَعْنًا كَبِيرًا (احزاب/67-68) و می‌گویند: پروردگارا! ما از سران و بزرگان خود پیروی کرده‌ایم و آنان ما را از راه به در برده‌اند و گمراه کرده‌اند.‏ پروردگارا! آنان را دو چندان عذاب کن، و ایشان را کاملاً از رحمت خود به دور دار (و کمترین ترحّمی بدیشان منما).‏
  • یَقُولُ الَّذینَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذینَ اسْتَكْبَرُوا لَوْ لا أَنْتُمْ لَكُنَّامُؤْمِنینَ(سبأ/۳۱)مستضعفان و زیردستان، به مستکبران و بالادستان می‌گویند: اگر شما نبودید (و ما را گمراه نمی‌کردید) ما ایمان می‌آوردیم (و اکنون رستگار می‌شدیم) .
  •  وَإِذْ یَتَحاجُّونَ فِی النَّارِ فَیَقُولُ الضُّعَفاءُ لِلَّذینَ اسْتَكْبَرُوا إِنَّا كُنَّا لَكُمْ تَبَعاً فَهَلْ أَنْتُمْ مُغْنُونَ عَنَّا نَصیباً مِنَ النَّارِ قَالَ الَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا إِنَّا کُلٌّ فِیهَا إِنَّ اللَّهَ قَدْ حَکَمَ بَیْنَ الْعِبَادِ ‏(غافر/47-48)  (خاطر نشان ساز) زمانی را که در آتش دوزخ (دوزخیان) با همدیگر به کشمکش و پرخاشگری می‌پردازند. ضعفا (یعنی پیروان دنیوی) به مستکبران (یعنی رؤسای دنیوی) می‌گویند: ما پیروان شما بودیم، آیا (هم اینک ای سردمداران) بخشی از عذاب را به جای ما پذیرا می‌گردید و به گردن می‌گیرید؟‏مستکبران (پاسخ می‌دهند و) می‌گویند: ما و شما همگی در این آتش دوزخ هستیم (و سرنوشت مشترکی داریم). خداوند در میان بندگان (خود عادلانه) داوری کرده است.‏
  • إِذْ تَبَرَّأَ الَّذِينَ اتُّبِعُوا مِنَ الَّذِينَ اتَّبَعُوا وَرَأَوُا الْعَذَابَ وَتَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْبَابُ وَقَالَ الَّذِينَ اتَّبَعُوا لَوْ أَنَّ لَنَا كَرَّةً فَنَتَبَرَّأَ مِنْهُمْ كَمَا تَبَرَّأُوا مِنَّا كَذَلِكَ يُرِيهِمُ اللَّهُ أَعْمَالَهُمْ حَسَرَاتٍ عَلَيْهِمْ وَمَا هُمْ بِخَارِجِينَ مِنَ النَّارِ (بقره/۱۶۶- ۱۶۷) در آن هنگام که (قیامت فرا می‌رسد) رهبران از پیروان خود بیزاری می‌جویند و عذاب را مشاهده می‌نمایند، و روابط (و محبّتی که در دنیا میانشان بود) پاره می شود و گسیخته می‌گردد.‏ و (در این موقع) پیروان می‌گویند: کاش بازگشتی (به دنیا) می‌داشتیم تا از آنان بیزاری جوئیم،همان گونه که آنان (امروز) از ما بیزاری جستند (و مثل ناآشناما را نگاه کردند. آری) این چنین خداوند کردارهایشان را به گونه ی حسرت‌زا و اندوهباری نشان ایشان می‌دهد، و آنان هرگز از آتش (دوزخ) بیرون نخواهند آمد.‏
  • قالَ ادْخُلُوا فی أُمَم قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِکُمْ مِنَ الْجِنِّ وَ الإِنْسِ فِی النّارِ کُلَّما دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَها حَتّى إِذَا ادّارَکُوا فیها جَمیعاً قالَتْ أُخْراهُمْ لاِولهُمْ رَبَّنا هؤُلاءِ أَضَلُّونا فَآتِهِمْ عَذاباً ضِعْفاً مِنَ النّارِ قالَ لِکُلّ ضِعْفٌ وَ لکِنْ لاتَعْلَمُونَ* وَ قالَتْ أُولهُمْ لاِخْراهُمْ فَما کانَ لَکُمْ عَلَیْنا مِنْ فَضْل فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما کُنْتُمْ تَکْسِبُونَ (اعراف/۳۸-۳۹)،(در روز قیامت خداوند به این کافران) می‌گوید: به همراه گروهها و دسته‌هائی از کافران انس و جنّی که پیش از شمارفته‌اند وارد آتش دوزخ شوید! (در این هنگام) هر وقت گروهی داخل آتش شود، گروه همجنس خود را نفرین می‌کند، تا آن گاه که همه به هم می‌رسند و پیش هم گرد می‌آیند، آن وقت پسینیان خطاب به پیشینیان می‌گویند: پروردگارا!اینان ما را گمراه کرده‌اندپس، آتش آنان راچندین برابر  گردان.(پروردگار خطاب بدیشان) می‌گوید: عذاب هر یک از شما (پیروان و پسروان و بالادستان و زیردستان، به سبب کفر و ضلال و تقلید کورکورانه از همدیگر)چندین برابر است، ولی (به علّت عذاب سخت خود، اندازه ی عذاب دیگران را)نمی‌دانید.‏ و رؤساء و پیشینیان به پیروان و پسینیان می‌گویند: شما هیچ گونه امتیازی بر ما ندارید  پس، بچشید عذاب را به سبب کاری که خود کرده‌اید (و خود کرده را چاره نیست).‏نگاه کنید رهبران به پیروان خود چه می گویند: شما هیچ امتیازی بر ما ندارید. یعنی اوجالان، بارزانی، رهبران کومله ها و دموکرات، مرتدینی مثل قاسملو و امثالهم می گویند شما هیچ امتیازی بر ما ندارید (بر پیروانشان) پس بچشید عذاب را به سبب کاری که خود کرده اید.«فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما کُنْتُمْ تَکْسِبُونَ». بله، خود کرده را چاره نیست.

اين اخباری که پروردگارمان به ما داده به روشنی می گوید که متبوع وتابع، طرفدار و رهبر و فرمانده در عذاب مشترك هستند و نمی توانبرای دنباله روهایی که کورکوانه از کفار تقلید کرده اندو در برابر مسلمانان قرار گرفته اند عذر آورد. با آنکه رهبران، دو برابر مریدان و پیروان و طرفداران خود گناهکار می شوند اما، از گناه پیروان و طرفداران چیزی کم نمی شود. رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید:هركس به سوی گمراهی دعوت كند، گناه هركسی كه از او تبعيت كند بر دوش اوست بدون اينكه از گناه آنها كم شود. و باز می فرمایند: اهل آتش پنج دسته هستند(دسته ای از آنها)كسانی اند كه پيرو و تابع سران كفروگمراهی بوده اند.

  • دلیل شما برای این که کسانی که کافر باشند و بمیرند خداوند آنها را نمی بخشد و آنها اهل جهنم هستند، چیست؟

در این زمینه آیات و احادیث خیلی زیادی وجود دارد، به عنوان مثال الله متعال می فرمایند:

  •  إِنَّ الَّذینَ كَفَرُوا وَ صَدُّوا عَنْ سَبیلِ اللَّهِ ثُمَّ ماتُوا وَ هُمْ كُفَّارٌ فَلَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ (محمد/۳۴)، کسانی که کافر گردند و مردمان را از راه خدا بازدارند و سپس بمیرند در حالی که کافر باشند، هرگز خداوند ایشان را نخواهد بخشید.‏
  •  إِنَّ الَّذینَ كَفَرُوا وَ ماتُوا وَ هُمْ كُفَّارٌ أُولئِكَ عَلَیْهِمْ لَعْنَةُ اللَّهِ وَ الْمَلائِكَةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعینَ (بقره/۱۶۱)، کسانی که کفر ورزیدند و در حالی که کافر بودند مُردند؛ نفرین خدا و فرشتگان و همه ی مردمان بر آنان خواهد بود.‏
  •  إِنَّ الَّذینَ كَفَرُوا وَ ماتُوا وَ هُمْ كُفَّارٌ فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْ أَحَدِهِمْ مِلْ‏ءُ الْأَرْضِ ذَهَباً وَ لَوِ افْتَدى‏ بِهِ أُولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرینَ(آل عمران/۹۱)، کسانی که کفر می‌ورزند و با کفر از دنیا می روند، اگر زمین پر از طلا باشد و (بتوانند برای بازخرید خود) آن را به عنوان فدیه بپردازند، هرگز از هیچ کدام از آنان پذیرفته نخواهد شد. برای ایشان عذاب دردناکی است و یاوری ندارند.‏
  • سلام. شما چرا برای سکولاریستها عذر نمی آورید؟ چرا عذر به جهل قائل نیستید؟

چون، الله برایشان عذر قائل نشده است.کاری به من ندارد، بهتر این بود می پرسیدی: چرا الله برایشان عذر قائل نشده است؟ تا به شما عرض کنم که این ها جایی نگذاشته اند که از آن ها دفاع شود. آخر، توجه کنیدزمانی که الله می فرماید: «ای مردم» پیامبری رابرای همه ی انسانها فرستادم.

  • قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ جَمِيعًا (اعراف/۱۵۸)

و می فرماید غیر از دین اسلام و قانون شریعت اسلام چیز دیگری را قبول نمی کنم.

  • إِنَّ الدِّينَ عِندَ اللَّهِ الْإِسْلَامُ (آل عمران/۱۹)
  • وَمَن يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلَامِ دِينًا فَلَن يُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِي الْآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِينَ (آل عمران/۸۵)

خوب، حالا پیام و دعوت و قانون شریعت الله به آن ها رسیده، امکان تحقیق و سؤال دارد اما سهل انگاری می کند، آشکارا از یکی از طاغوتها و یا چندین طاغوت پیروی و اطاعت می کند، حاضر نیست به بهانه های الکی دعوت الله را بشنود، عقل خودش را دست بزرگان سکولار خود داده و از آن ها تقلید می کند، نژادپرستی را معیار همه چیز قرار داده، به بهانه های مختلف راه احزاب کافر و سکولار را از قانون شریعت الله بهتر می داند، در برابر دلایل قرآنی مسلمین لجبازی می کند، به گونه ای به دنیا دل بسته که انگار قیامتی در کار نیست و اصلاً نمی فهمد که برای قبر، بهشت و جهنم زندگی بعدی اش چه چیزهائی را باید آماده کند و با خودش ببرد، چنان گناه و جنگ روانی کفار سکولار و دین فروشان او را سنگ دل کرده که پیام شریعت در دلش نفوذ نمی کند و دین را مال قرنها پیش می داند که به درد الان نمی خورد، مثل احمقها با تکرار دروغهای کفار و مرتدین به خدا و رسولش و مؤمنین دروغ می بندد، آدم بعضی وقتها دلش برای خودش می سوزد از اینهمه دروغی که مجبور است از این انسانهای گمراه بشنود. یک دروغ را جواب می دهی صد تا دروغ دیگر که شبانه روزمی شنود به تو تحویل می دهند انگار کارخانه ی دروغسازی این ها تعطیلی ندارد و دهها دلیل دیگر که الان وقت شمردن آن ها نیست و برای همه ی این هایی که شمردم آیات و احادیث وجود دارد و تازگی ندارد؛ و در طول تاریخ بشریت این دسته از انسانهای مجرم از جاهلیتی پیروی کرده اند که ماهیت ثابتی دارد. اینها دلایلی هستند که این دسته از انسانهای سرکش را از امتیاز عذر به جهل محروم می کند. این امتیاز با شرایطی خاص مختص مسلمین است نه مجرمین کافری که تابع یک حزب کافر سکولار و مرتد محلی یا کافر دیگری شده اند.

  • با عرض سلام و ادب. در میان سکولاریستها کسانی را می شناسیم که واقعاً به حزب و برنامه ی حزبشان اعتقاد دارند و آن را برای جامعه ی ما بهتر می دانند، حتی کسانی هستند که خیال می کنند با وارد شدن به این حزبها به ملت خود خدمت می کنند و خداوند از آنها راضی می شود و اگر کشته هم شوند شهید هستندو وارد بهشت می شوند. آیا اینها هم جاهل هستند؟

من نمی دانم منظور شما چیست، خوب امیدوارم که سؤالتان را گرفته باشم. دوستان گرامی این را به یقین بدانید که سکولاریستها در طول تاریخ و هم اکنون برنامه ها، قوانین، باورها و عقاید خودشان را بهتر از قانون شریعت الله می دانند. در کل، منبع و سرچشمه ی کفر، شرک و ارتداد، اعتقاد است؛ بر خلاف گناه و جرم که منبع و سرچشمه ی آن شهوت و هوس محض است. بر این اساس، شما نمی توانید کسی را پیدا کنید کسی که مثل دزدها، قاتلین و خیانتکاران بر زشتی و حرام بودن کار خودش آگاه باشد، اما این کار را جهت نزدیکی به الله انجام دهد. فرد کار خودش را خوب می داند.

شخص مشرک و کافر در هر کجای دنیا باشد خیال می کند آنچه او به عنوان عقیده و دین پذیرفته حق است و او را به الله نزدیک می کند. تصور کن! مشرکان سکولاری چون ابوجهل در جنگ بدر دعا می کند و با اعتقاد کامل می گوید: ای الله! اگر محمد راست می گوید بر سر من باران سنگ بباران. واقعاً اعتقاد داشته و واقعاً محمد را دروغگو، کذاب، تفرقه انداز، عامل کشت و کشتار بین اقوام و خویشاوندان، ظالم، فاسد، مضر به حال جامعه و کسی می دانسته که دروغ می گوید و به خدا دروغ می بندد. الله متعال سخنان این کافر مجرم رابرای شناخت ما از چنین موجوداتی اینگونه بیان می کند: «وَإِذْ قَالُوا اللَّـهُمَّ إِن کَانَ هَـذَا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِندِکَ فَأَمْطِرْ عَلَیْنَا حِجَارَهً مِّنَ السَّمَاءِ»(انفال/32) لا حول و لا قوة الا بالله، زمانی که این را گفتند و می گوید (به خاطر بیاور) زمانى را که گفتند: پروردگارا! اگر این حق است و از طرف توست، بارانى از سنگ از آسمان بر ما بباران.

بله، اینها واقعاً معتقد بودند که محمد رسول الله صلی الله علیه وسلم برحق نیست و آن ها برحق هستند. چگونه ممکن است کسی خودش را بر باطل بداند و بعد با این باطل بخواهد به الله نزدیک شود؟ اینها جاهلیت های کهنه و جاهلهای نفهمی هستند که خودشان را بر حق می دانند و جهالت و نفهمی پیش شرط و مقدمه ی عقاید مشرکین و کفار در طول تاریخ بشریت بوده و هرگز جهل و نفهمی از آن ها جدا نمی شود.

سؤالات خیلی زیاد است و درس امروزهم خیلی طول کشید. ان شاء الله بقیه ی سؤالات را برای جلسه ی بعد می گذاریم.

از الله متعال خواستاریم که در خودشناسی و دشمن شناسی ما را در مسیر صحیح شریعت خود قرار بدهد و مسیر وحدت و قدرت را به مسلمین نشان دهد و مسلمین را از بیماری مهلک تفرق نجات دهد و ما و شما را بر دین خود ثابت قدم نگه دارد و عاقبتمان رابه خیر کند.

سُبْحَانَكَ اللَّهُمَّ وَبِحَمْدِكَ،لاَإِلَهَ إِلاَّأَنْتَ،أَسْتَغْفِرُكَ وَأَتُوبُ إِلَيْكَ

والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته[14]

دانلود به صورت ورد:

دانلود به صورت pdf:


[1] بعضی از دوستانمان جدید هستند و ممکن است درس امروز برایشان کمی دیر هضم باشد، برای همین سعی می کنیم به صورت مختصر به چند درس گذشته اشاراتی داشته باشیم.

[2] یعنی کفار سکولار به دو دسته ی آشکار و پنهان داخلی تقسیم می شوند

[3] به صورت موردی هم به این مهم اشاره کردیم

[4] همان اشتباهات فاحش عقیدتی که ما در همان درس به آن اشاره کردیم به آیات، احادیث و روایاتی که در این زمینه وجود داشت و برای نزدیک ترین افراد به پیامبران اتفاق افتاده بود

[5] کسانی که انعمت علیهم هستند، کسانی که کسانی که ضالین هستند و کسانی که مغضوبین علیهم هستند

[6] آن ها اسمشان عوض شده همان طور که در قرآن به عده ای که دهری هستند یا طبیعت گرا هستند امروزه به آن ها آتئیست می گویند یا ماتریالیست و کمونیست می گویند و اسم های دیگری را برای خودشان انتخاب کرده اند غیر از همان طبیعت گرا یا همان دهری هایی که آن عقاید را در قدیم داشتند و الان هم دارند. ماهیتشان یکی است. همان ماهیت را دارند ماهیتشان یکی است، کلمات با هم فرق می کنند

[7] نگاه کن! هم اهل کتابی که چنین عقایدی دارند را کافر می داند. در آیه ی قبل هم دیدیم که منافقین را هم برادر کفار می نامد.

[8]– ص 24

[9] آن هم نه این اندازه و مقداری که سکولاریست ها تقریباً نود و خرده ای درصد آن را حذف کرده اند، بلکه اگر کفر به مقدار ریزی هم باشد و آگاهانه طاغوت شود و عمداً کسی چنین طاغوت هایی را در برابر الله قرار بدهد حتی کوچک هم باشد کفر به معنی همه ی دین اسلام است.

[10] الان هم اکثریت روی زمین همین سکولاریستها هستن

[11]-رواه ابوداود

[12]– المعجم الأوسط، باب الألف/ صحيح البخاري؛ المناقب/ صحيح مسلم؛ فضائل الصحابة/مسند الإمام أحمد/باقی مسند المكثرين

[13] در درس طاغوت شناسی در این زمینه در حد نیاز صحبت کردیم و نیاز به تکرار نیست.

[14] پیاده شده از نوار صوتی شیخ ابوحمزه المهاجر هورامی حفظه الله

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *