درس های مقدماتی/ درس پنجم:دشمن شناسی شرعی (4)/ شناسائی مرتد در ادبیات شرعی و چگونگی برخورد با مرتدین و جبهه ی مرتدین(قسمت 2)

درس های مقدماتی/ درس پنجم:دشمن شناسی شرعی (4)/ شناسائی مرتد در ادبیات شرعی و چگونگی برخورد با مرتدین و جبهه ی مرتدین (قسمت 2)

 پس دقت کنید دوستان، بزرگواران ما کسانی که اصحاب  و تابعین را تکفیر کردند کسی آن ها را به جرم تکفیر اصحاب و تابعین تکفیر نکرده است. این ها در حق خودشان ظلم کرده اند تو حق نداری به خودت ظلم کنی. چون اگر تو هم آن ها را تکفیر کنی چیزی می شوی مثل آن ها، ظالمی می شوی مثل آن ها. برای همین، صاحب المغنی می گوید: هیچ کسی که اصحاب و تابعین را تکفیر کردند و خون و مالشان را حلال دانستند برای این که به خدا نزدیک شوند و به خدا تقرب پیدا کنند هیچ کسی آن ها را تکفیر نکرده است.

ابن تیمیه رحمه الله هم می گوید: بدعت خوارج به خاطر بدفهمیشان از قرآن بود و قصد معارضه با آن را نداشتند و چیزی را از آن فهم می کردند که بر آن دلالت نمی کرد و گمان داشتند آن موجب تکفیر کردن کسانی است که مرتکب گناه می شدند. دیدید، اینگونه ابن تیمیه رحمه الله در مورد خوارج می گوید که کارهای آن ها نشانه ی بدفهمی آنان از قرآن بود و قصد معارضه و دشمنی با قرآن را نداشتند و چیزی را از آن فهم می کردند که خیال می کردند با این فهم خود، کسی که دچار این گناه شده کافر شده است. تأویل آن ها چنین بود، استناد آن ها به آیات و روایات چنین بود. پس به خاطر تأویلات اشتباهشان کسی آن ها را تکفیر نکرده است.

خوب،حالا، در آن زمانهای ابتدایی صدر اسلام همان زمان که حکومت اسلامی وجود داشت، این جریانات انحرافی در همان حد می ماندند و نمی توانستند به جریان غالب تبدیل شوند. اما، زمانی که حکومت اسلامی به روش رسول الله صلی الله علیه وسلم از بین رفت و زمانی که شورای اولی الامر، به عنوان تنها مرجع وحدت بخش از بین رفت. تنها مرجع وحدت بخش دیدگاههای مختلف، بر اثر انهدام حکومت اسلامی از بین رفت و دیگر مرجعی نبود که مسلمانان به آن مراجعه کنند و هر کسی خودش را بر حق نداند بلکه، آن مرجع رأی آخر را با اجماعی که داشت صادر می کرد. وقتی که این مرجع از بین می رود به وجود آمدن اختلاف ناپسند و به دنبال آن فرقه سازی و مذهب گرائی واقعیتی اجتناب ناپذیر شده است. همه در طول تاریخ شاهد آن هستیم و نمی توان این واقعیت آشکار را نادیده گرفت.

همه ی مذهب سازی ها، فرقه سازی ها و گروه سازی ها همه به دلیل انهدام آن مرجعِ مادر و به دلیل انهدام امت واحده ای که از شورا به وجود آمده بود و اجماع واحدی که ارائه می داد، همه ی این ها به این دلیل به وجود آمدند و تا زمانی که این مرجع دوباره برنگردد وجود این مذهب سازی ها، فرقه گرایی ها و گروه های مختلف و اجتهادات مختلف که بر اساس تأویلات مختلف به وجود آمده اند اجتناب ناپذیر است و کسی نمی تواند از آن فرار کند همچنان که در طول تاریخ وجود داشته اند.

زمانی که مسلمین دچار چنین مصیبتی شدند و حکومت اسلامی خودشانرا از دست دادند، همین جریانات خود به خود در اکثر جوامع به جریان حاکم تبدیل شدند، تبدیل شدند به مذهب. علاوه بر اینها منافقین و سکولارزده ها هم شروع کردند به فرقه سازی و جمع کردن عده ای از مسلمین به دور خودشان. در گذشته آن ها فرقه های مختلفی را تولید کردند الان هم همین سکولازده ها برای خودشان تحت عنوان تفاسیر و احزاب مختلف به همین فرقه سازی و جمع کردن عده ای از مسلمین به دور خودشان ادامه می دهند . الان اسم خودشان را حزب گذاشته اند.

به همین راحتی و تنها به دلیل از دست رفتن حکومت اسلامی و شورا، بازار اجتهادات و تأویلات راست و دروغ از چند قرن گذشته تاکنون در بسیاری از سرزمینهای مختلف اسلامی و سرزمین های مسلمان نشین داغ و گرم شده است.[1] در اینجا دیگر اختلاف حاکم نیست بلکه، تفرق به وجود آمده است.

عمر اختلاف کوتاه است، ثمره اش را می دهد و در همان شورا دفن می شود. اما تفرق می تواند قرنها طول بکشد و فاجعه به بار بیاورد. این همان تفرقی است که همه ی ما شاهد آن هستیم و تا زمان تشکیل شورای اولی الامر و ایجاد امت واحدی از این شورا و خروج اجماعی واحد از این امت، این تفرق به زندگی ننگین و فاجعه بار خودش ادامه می دهد.

زمانی که در عصر صحابه ی کرام رضی الله عنه تأویلات غلط در حد تحلیل و تحریم وجود داشته آیا در عصر حاضر چنین چیزی بعید است؟ غیر ممکن است شاگردان رسول الله صلی الله علیه وسلم دچار چنین اشتباهاتی شده باشند اما، شاگردان اساتید ما و شاگردان ما دچار چنین اشتباهاتی نشوند. این انتظار اشتباه است، این انتظار توهین به رسول الله صلی الله علیه وسلم و شاگردان رسول الله صلی الله علیه وسلم است و بزرگ انگاشتن اساتید ما و شاگردان ما و خود ماست. این غرور، تکبر و استکبار است. پس، غیر ممکن است که بعد از عصر رسول الله صلی الله علیه وسلم تاکنون و تا روز قیامت هم افرادی دچار چنین اشتباهاتی نشوند. بخصوص هم اکنون که با انهدام شورای اولی الامر و به حکم ضرورت، علماء مجبور به اجتهادات فردی شده اند و اجتهادات فردی جای اجتهادات جمعی و شورا را گرفته است. اجتهادات فردی که علماء مجبور به آن شده اند جای چه چیزی را گرفته؟ جای اجتهادات جمعی و شورا را گرفته است:«وَلْتَكُن مِّنكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ ۚ وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ* وَلَا تَكُونُوا كَالَّذِينَ تَفَرَّقُوا وَاخْتَلَفُوا مِن بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْبَيِّنَاتُ ۚ وَأُولَئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ»  (آل‌عمران/۱۰۵-۱۰۴)،  در اینجا آن مقامی که شایستگی امر به معروف و نهی از منکر را دارد «امت» است. برادران و خواهران محترمم، گوش بدهید «وَلْتَكُن مِّنكُمْ أُمَّةٌ» آن مرجع، امت است «يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ» گفته امتی باید در میان شما وجود داشته باشد. آن مرجع که شایستگی امر به معروف و نهی از منکر را دارد امت است. که وجود امت هم به وجود «شورا» بستگی دارد، و از کانال همین شورا یک رأی واحد به عنوان «اجماع» به کسانی که قصد امر به معروف و نهی از منکر را دارند ارائه می شود.

این امت، یک رأی را به همه ی کسانی که امر به معروف و نهی از منکر می کنند ارائه می دهد نه آرای مختلف که مردم را گیج و چند دسته کنند. نگاه کنید دوستان، امت یک رأی ارائه می دهد به نام اجماع؛ این اجماع به همه ی کسانی که می خواهند امر به معروف و نهی از منکر کنند ارائه می شود و تمام افراد، هزاران نفر، چند هزار نفر که می خواهند به شهرها و روستاهای مختلف، هر جایی که می خواهند  بروند و تبلیغ کنند یک رأی می دهند. چرا؟ چون رأی همه ی آن ها مال امت و اجماع واحد این امت است. دیگر آن زمان، رأی فلان روستا با فلان شهر با فلان استان با فلان کشور فرقی ندارد و همه یک حرف هستند. اینگونه نیست که ملای فلان محله چیزی بگوید و ملای محله ی دیگر چیز دیگری بگوید. پدر به مسجد می رود و چیزی را می شنود، پسر به مسجد دیگری رفته و چیزی  دیگری را می شنود، داماد و قوم و خویش ها هر کدام چیزی را می شنوند وقتی که دور هم جمع می شوند در مورد همان مسأله صحبت می کنند هر کدام چیزی می گوید. یکی می گوید ملای ما این را گفته دیگری می گوید ملای ما آن را گفته، به همین دلیل است که الله تعالی مقامی را که شایستگی امر به معروف و نهی از منکر به آن عطا کرده، «امت» است: «وَلْتَكُن مِّنكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ». امت است و امتی که از شورا به وجود آمده و رأی واحدی را ارائه می دهد.

خوب،علماء این را می دانستند که وظیفه ی دعوت بر عهده ی «امت» یکدستی است که از «شوری» برخواسته، و اعضای این امت با تبعیت از«اجماعی» که به آن ها ارائه شده همگی به یک شیوه با مسلمین صحبت می کنند، ائمه و علماء این را می دانستند. این ها می دانستند که اجماع، وظیفه ی امت است که این دعوت را به پیش ببرد که این امت از شورا بلند شده و اعضای این امت هم با تبعیت از همین رأیی که این اجماع به آن ها داده همگی به یک شیوه با مسلمین صحبت می کنند و باعث گیجی و سردرگمی نمی شوند، و یک رأی واحدی را به عموم مسلمین می رسانند که این رأی واحد، واجب الاطاعه است و مخالفت با آن حرام می باشد. برای همین، تنها این نهاد است که شایستگی حلال و حرام کردن مسائل مستحدثه و مسائل روز را دارد. این را علماء می دانستند.

 اما این را هم می دانستند که حالا، که حکومت اسلامی از بین رفته، و به دنبال این مصیبت بزرگ، «امت واحد» هم از میان رفته و امم کوچک و متفرقی ایجاد شده اند، ده ها امت کوچک و متفرق به وجود آمدند و «شورای واحد» اولی الامر هم نابود شده، و اجتهادات افراد متعدد جای اجتهاد واحد شورا و امت واحد را گرفته، و «اجماع واحد» هم  به صورت طبیعی از میان رفته است؛ در اینجا، به حکم «الضرورات تبیح المحظورات» هر عالمی ناچارا اقدام به روشنگری در مورد مسائل مورد نیاز مسلمین در وضع موجود خودشان می کرده، در همان زمان خودش مجبور شده روشنگری هایی داشته باشد. اما، همین علماء بر این نکته آگاه بودند که رأی آنها مثل رأی «اجماع» نیست، این رأی،رأی اجماعی نیست که از امت بیرون آمده و نمی تواند معیار حلال و حرام در امور اجتهادی روز باشد. بر این مبنا، همچنانکه قبلاً هم عرض شد برای کسانی چون امام مالک رحمه الله بسیار سنگین بود که یک مفتی در مسائل اختلافی بگوید این حرام است، بلکه می گفت باید بگوید: من آن را ناپسند می‌دانم.

در همین زمینه ابن رشد رحمه الله در البیان و التحصیل می گوید مالک گفته است: فتوا دادن برای مردم این گونه نیست که گفته شود این حلال است و آن حرام، بلکه گفته می‌شود من آن را نمی‌پسندم یا من چنین کاری نمی‌کنم. در گذشته مردم به این بسنده کرده و خشنود می‌شدند و می‌گفتند ما این را زشت می‌دانیم، یا باید از این پرهیز کرد، امانمی‌گفتند این حلال است، این حرام است. و ابن رشد رحمه الله ادامه می دهد و می گوید: این برایم جالب است که در مناطق ما هم رواج دارد. یعنی در زمان ابن رشد رحمه الله  هم چنین چیزی بوده است.

امیدورام دوباره علمای سرزمینهای مسلمان نشین هم به این درجه از درک برسند که در اموری که قابل اجتهاد بوده و ممکن است اجتهادات زیادی وجود داشته باشد تنها به این بسنده کنند، و نگویند که من می گویم این حلال است و آن می گوید حرام است، پس طرف مقابل من حلالی را حرام کرده و اینگونه شروع کنند به تکفیر همدیگر، بلکه روش این باشد که بگوید به نظر من این درست است یا بگوید من این کار را نمی پسندم، یا من این کار را نمی کنم. امیدورام دوباره علماء به این سبک گذشتگان صالح خودشان برگردند.

این در اموری است که قابل اجتهاد بوده و ممکن است تأویلات مختلفی به وجود بیایند، و نمی توان تا زمان تشکیل شورای اولی الامر واحد مسلمین در روستا، شهر،منطقه یا شورای اولی الامر واحد جهانی با اجتهاد یک مجتهد به مجتهد یا مقلدی که به چنین اجتهاداتی عمل می کنند حمله کرد، و یا آن ها را تکفیر نمود؛ بلکه، تنها می توان در چارچوب خود انتقادی به نقد دیدگاههای آن ها، آن هم با رعایت اسلوب شرعی اقدام کرد.

پس، با اجتهاد یک مجتهد به مجتهد دیگر یا مقلدی که با یک مجتهد دیگر است نمی توانید حمله کنید. شما طرف یک مجتهدی و او هم طرف یک مجتهد دیگر، تو با اجتهاد مجتهدی حمله می کنی او هم با اجتهاد مجتهد دیگری به تو حمله می کند و همین بازی و جنایاتی رخ می دهد که هم اکنون شاهد آن هستیم.

تا زمانی که بار دیگر با تشکیل حکومت اسلامی در سرزمینهای مسلمان نشین، شورای اولی الامر شکل نگیرد و امتی به وجود نیاید که با اجماعی واحد رسالت امر به معروف و نهی از منکر را بر عهده بگیرد، این حالت اضطرار مثل خوردن گوشت مردار تارفع این حالت ادامه دارد. باید درست با موضوع برخورد کرد.

ابن تیمیه رحمه الله درباره‌ی امامان مذاهب می گوید: هیچ کدام از آن ها با احادیث صحیح رسول الله صلی الله علیه و سلم عمداً مخالف نکرده است. پس، باید برای آنان در ترک حدیث صحیح توجیه و عذر بیاوریم. در ادامه می گوید: همه‌ی عذرها سه گونه‌اند:

1- باور نداشتن به این که رسول الله صلی الله علیه و سلم آن سخن را گفته است.

2- باور نداشتن به این که هدف حدیث، فلان موضوع است.

3- اعتقاد به منسوخ بودن حکم مسأله.

 خوب، الان هم کل اختلافات فرق و مذاهب اسلامی را اگر نگاه کنید در همین مسائل و تأویلات مربوط به آیات است، و همین تأویلات مربوط به روایات است. همه ی اختلافات فرق و مذاهب اسلامی در همین است. یا باور ندارند که رسول الله صلی الله علیه و سلم چنین سخنی را گفته است. یا باور ندارند به این که هدف حدیث، فلان موضوع است که تو در مورد آن صحبت می کنی، یا معتقدند که این مسأله منسوخ شده است[2].خوب، این ها از این روایات رسول الله صلی الله علیه و سلم تأویل داشتند و برایشان عذر آورده و عذر هم دارند. خوب، از آیات قرآن هم چنین تأویلاتی هست و همین تأویلات شرعی ادامه خواهد داشت تا زمان تشکیل شورای اولی الامر جهانی یا منطقه ای، و تا آن زمان تمام فرق و مذاهب اسلامی را به دلیل تأویلات شرعیشان نمی توان تکفیر کرد؛ مادام که هنوز در چارچوب شریعت الله و جماعت مسلمین در حرکت هستند.

حتی به قول ابن تیمیه رحمه الله اگر این ها حتی منافق کافری باشند که در درون کافر هستند یا منافقی باشند که به خدا هم ایمان دارند در هر صورت، این ها را جزو منافقین حساب کنیم باز جزو مسلمین آن ها را حساب کردیم؛ همه ی این ها هم دارای عذر هستند.دیدیم که حدیث 73 فرقه هم می رساند که همه ی فرق از دین خارج نیستند، چون رسول الله صلی الله علیه وسلم همه را امت خودش معرفی کرده است. مگر ممکن است رسول الله صلی الله علیه وسلم یک کافر را جزو امت خودش حساب کند؟

 دوباره یادآوری کنیم، بازآموزی کنیم و صدها بار بگوییم که فرق زیادی چون معتزله و خوارج در طول تاریخ وجود داشته اند و هم اکنون هم وجود دارند که هرگز توسط علمای صالح و ربانی تکفیر نشدند. خوارج خون مسلمین را حلال کردند و بسیاری از اصول مورد پذیرش مسلمین را انکار نمودند، کسی چون علی بن ابی طالب رضی الله عنه را تکفیر کردند که جزو سابقون الاولون، شرکت کننده در احد، بدر و سایر غزوات، شرکت کننده در بیعت رضوان و از جمله ی عشره ی مبشره است، و آن همه روایاتی که در مورد صحابه ی گران قدر وجود دارد. این ها آن را تکفیر کردند. چنین انسان بزرگواری را تکفیر کردند. آن ها کسی را تکفیر کردند که الله از او راضی است. آیات قرآن به تأکید در مورد سابقون الاولون آمده است. در مورد کسانی که در بیعت رضوان شرکت کردند در بیعت رضوان که منافقین در آن نبودند. الله از آن ها راضی است و رسول الله صلی الله علیه گفته او اهل بهشت است، در زندگی دنیوی خودش وعده ی بهشت را به او داده است اما خوارج او را تکفیر کردند وعلاوه بر آن، خوارج هزاران صحابی همراه علی بن ابی طالب رضی الله عنه را تکفیر کردند، اما تأویل آن ها مانع از تکفیرشان شد. با آن که این همه صحابی بزرگوار را تکفیر کرده بودند. پس، تکفیر صحابه با تأویلات اشتباه باعث نمی شود که تو آن ها را تکفیر کنی. خودش مرتکب اشتباهی شده باید تاوان آن را هم بدهد تو چرا می خواهی خودت را شریک جرم آن ها بکنی؟، تو هم او را تکفیر می کنی شریک جرم او می شوی.

ابن تیمیه رحمه الله می گوید: «تأویلگری که قصد پیروی از پیامبر صلی الله علیه وسلم داشته است تکفیر نمی‌شود، بلکه اگر تلاش خود را کرده و سپس دچار اشتباه شده، حتی او را فاسق هم نمی‌دانیم و این نزد مردم در مورد «مسائل عملی» شناخته شده است. اما، در «مسائل عقیده» بسیاری از مردم کسی را که در این زمینه اشتباه کرده کافر دانسته‌اند، اما چنین سخنی از هیچ یک از صحابه و کسانی که به نیکی از آنان متابعت کرده اند و نه از هیچ یک از امامان مسلمان مشهور نیست، و بلکه در اصل از سخنان اهل بدعت است».

نگاه کنید ابن تیمیه چه می گوید:تأویلگری که قصد تبعیت از پیامبر صلی الله علیه وسلم را دارد تکفیر نمی‌شود. او همه ی تلاش خودش را کرده و دچار اشتباه شده است حتی او را فاسق هم نمی‌دانیم می گوید: این نزد عموم شناخته شده است یعنی یک چیز عمومی است در مسائل عملی. می گوید: عده ای هستند که اگر کسی در عقیده تأویل و اشتباهی مرتکب شد می گویند او کافر است. می گوید: چنین حرفی نه از هیچ صحابه ای و نه از هیچ کسی که از سابقون الولون تبعیت به احسان کرده اند شنیده نشده بلکه می گوید این حرف مال کیست؟ این حرف، حرف کسانی است که اهل بدعت اند.  

در جای دیگری می گوید: «به همین شیوه، اقوالی که گوینده‌اش کافر دانسته نمی‌شود، شاید نصوصی که موجب شناخت حق می‌شود به گوینده‌اش نرسیده[3]  و یا شاید به او رسیده اما برایش اثبات نشده، یا نتوانسته به فهم آن دست پیدا کند، یا شاید شبهاتی بر وی عرضه شده که خداوند او را برایش معذور بدارد. پس، هر که مؤمن باشد و در طلب حق تلاش کند و با این وجود، دچار اشتباه شود خداوند اشتباه او را ـ هر چه باشد ـ خواهد بخشید، چه در مسائل نظری یا عملی، و این همان روشی است که اصحاب پیامبر صلی الله علیه وسلم و جمهور ائمه‌ی اسلام بر آن بودند».

.این سخن ابن تیمیه برای برادرانی که مسیر اشتباه را در برخورد با اهل تأویل از اهل قبله درپیش گرفتند می تواند بسیار مفید باشد، بخصوص که این بزرگواران خودشان را از شاگردان ابن تیمیه رحمه الله می دانند. این گفته را چند بار گوش دهند و برای خودشان مرور کنند تا بفهمند کسی که او را استاد خودشان می دانند در این زمینه چه چیزی در مورد کسانی  از اهل قبله که تأویل می کنند گفته است.

البته، خود ابن تیمیه رحمه الله هم چند بار در مورد «عقاید و توحید» مناظراتی با کسی چون «بکری» داشته، و بکری تأویلاتی داشت که همین تأویلات مانع تکفیر او از طرف ابن تیمیه رحمه الله شده بود. هنگامی که ابن تیمیه با «بکری» بر سر مسأله ی توحید مناظره داشت، (نگاه کنید بر سر مسأله ی توحید مناظره داشته) بکری برای اعتقادات خود از آیات و احادیث استفاده می کرد، و تأویلاتی آورد که از نظر ابن تیمیه رحمه الله آن تأویلات مانع تکفیر بکری می شد! دوستان گرامی، برادران من، اگر دقت کنید، الان همه ی کسانی که توسط عده ای از برادران ما تکفیر می شوند به آیات، احادیث و روایتهای تاریخی استناد می کنند، و هدفی جز اطاعت از الله و سنت رسول الله صلی الله علیه وسلم ندارند. و این حال اکثریت قاطع این گروههاست، هر چند که استثنائاتی هم وجود دارند اما، حکم بر اساس استثناء صادر نمی شود.

این همان مسیری است که اکثر بیماران عقیدتی و رفتاری مسلمین در آن افتاده اند. بیماران عقیدتی و رفتاری مسلمین در همین چیزها و در همین مسیر افتاده اند.این ها قصد اطاعت از الله را دارند اما، در اجتهاد و تأویل دچار اشتباه شده اند، و بدتر از همه ما شورای اولی الامری هم به عنوان قاضی و مرجع نداریم  و چنین قاضی و شورائی وجود ندارد که بتوان به همان سادگی عصر رسول الله صلی الله علیه وسلم و عصر خلفای راشدین به آن مراجعه کرد و مسأله را در سطح منطقه و جهانی خاتمه بخشید، ما فقط شاید بتوانیم در سطح روستای خودمان، گروه یا شهر خودمان یا همین اطرافیان خودمان بتوانیم کاری انجام دهیم. به همین دلیل است که عذر به شبهه یا به تأویل همیشه وجود داشته است و در وضع موجود هم تنها از کانال شورای اولی الامر وابسته به حکومت اسلامی از بین می رود.[4]

اما با این وجود، باید به این نکته هم اشاره شود و گفته شود که: عذر به تأویل به این معنا نیست که شخص می تواند مثلاً به انکار لا اله الا الله یا انکار بهشت و جهنم و یا هریک از مسلمات شریعت که برای همه ی اهل قبله به ضرورت معلوم است اقدام کند، کسی نمی تواند چنین چیزهایی را انکار کند. مثل همین کاری که کفار سکولار هم اکنون آن را انجام می دهند، ملحدین آن را انجام می دهند یا قبلاً به آن ها زنادقه می گفتند، غلات که قبلاً انجام می دادند هم اینک هم هستند و دارند انجام می دهند، و به این معنا هم نیست که در صورت مخالفت با قانون رایج اجرائی و آشکار شریعت نمی توان «حد» را برشخص تأویل کننده اجرا کرد، نه اینگونه نیست؛ بلکه چنین شخصی هم همچون سایر مسلمین غیر قابل استثناء است. همچنانکه قدامة بن مظعون رضی الله عنه وقتی در مورد نوشیدن خمر تأویل کرد حد زده شد، و همینطور به این معنی هم نیست که افکار چنین کسی که تأویل کرده مستحق نقد و آسیب شناسی نباشد، نه. بلکه، این به این معناست که این تأویلات شرعی مانعی می شوند که اجازه نمی دهند صدمه ای به ایمان شخص وارد شود و مانعی می شوند که حکم تکفیر بر شخص صادر شود. مانعی برای جلوگیری از صدور حکم تکفیر بر شخص تأویل کننده و مقلدی که از چنین مجتهدی تقلید کرده است می شود.

در هر صورت، کل مسلمین، غیر متأول بودن را در تکفیر شرط می دانند، و اگر کسی تأویلی شرعی از منابع شرعی داشته باشد، همین تأویل وی مانع از آن می شود که تکفیر گردد. خوب، الان شما اطراف خودتان را نگاه کنید، ببینید کسانی از فرق اسلامی که شما آن ها را به خاطر فعلی که انجام می دهند کافر می دانید واقعاً این سخنان و کارهایشان تأویلی از آیات، احادیث و روایتهای تاریخی نیست؟ آیا این ها واقعاً به خاطر اطاعت از الله این سخنان را می گویند و این کارها را می کنند یا به خاطر دشمنی با الله؟ اگر حتی شک هم داشتید همین شک و شبهه هم باز مانع از آن می شود که آن ها را تکفیر کنید. چون با یقین وارد اسلام شده اند و با شک و شبهه از آن خارج نمی شوند.

حالا، کسانی هم که تمام این بدیهایت اهل قبله را در مورد شخص یا مذهب تأویل کننده نادیده می گیرند، بدون شک یا دشمنان دانای اهل قبله چون منافقین و سکولارزده ها هستند و می خواهند گروهی از اهل قبله را در برابر گروه دیگری قرار دهند، یا دوستان جاهلی هستند که نیازِ به حمایتِ مردمیِ فرقه ی خود، علیه فرقه ی مخالف دارند همین نیاز آن ها را وادار کرده در چنین اشتباهاتی بیفتند و بی محابا به تکفیر گروه مخالف اقدام کنند.

در هر دو حالت، این ها در مسیر غیر شرعی درحرکت هستند، و هر دو وحدت و قدرت اهل قبله را هدف قرار داده اند، و در راستای تضعیف مسلمین و عمیق تر شدن شکافهای تفرق میان اهل قبله در تلاش اند و هر دو خواسته یا ناخواسته مانعی برای وحدت و برگشت قدرت و ابهت به اهل قبله هستند و حتی مانع عقیم شدن جهاد بسیاری از بزرگواران در راستای تشکیل حکومت اسلامی در سایر سرزمین های مسلمان نشین هم می شوند.

این عذر به شبهه یا به تأویل همیشه تا زمان اقامه ی حجت وجود خواهد داشت، اجتهاد یک مجتهد هم برای یک مجتهد دیگر به منزله ی اقامه ی حجت بر مجتهد مخالف نیست، دقت کردید دوستان،اجتهاد یک مجتهد هم برای یک مجتهد دیگر به منزله ی اقامه ی حجت بر مجتهد مخالف نیست؛ تنها اجتهاد جمعی شورا که به صورت اجماع واحدی ارائه شده می تواند درتمام این موارد حکم اقامه ی حجت بر همگان باشد. پس، اجماع واحد ناشی از امت واحد این اقامه ی حجت بر تمام مجتهدین و دانشمندان اسلامی است نه اجتهاد یک دانشمند بریک دانشمند دیگر.

در این صورت، و تا زمان رسیدن به چنین اجماعی، عذر به شبهه یا به تأویل همیشه وجود خواهد داشت و تنها از کانال شورای اولی الامر وابسته به حکومت اسلامی است که از بین می رود. پس، اگر میخواهی از این تأویلات خلاص شویم پیش به سوی تشکیل شورای اولی الامر و پیش به سوی وحدت و کسب قدرت حکومتی. و اگر از چنین حکومتی حتی بر اساس هر یک از مذاهب اسلامی هم برخوردار هستیم، پیش به سوی تقویت آن و حرکت همه ی مسلمین به سوی این که آن ها را دعوت کنیم به این که همه با هم وارد گفتگو شوند، همه در هر سطحی که هستند شورا را تشکیل دهند و تابع رأی شورا شوند و همه ی تأویلات را به گفتگو دعوت کنیم، همه ی تأویلات را به این شورا بکشانیم و سعی کنیم آن ها را تحت نظارت همین شورای واحد اصلاح کنیم. این راهکار است.

تا آن زمان، عذر به شبهه یا به تأویل از عمر طولانی تری برخوردار خواهد شد، چون حجت دیرتر به شخص تأویل کننده می رسد و رساننده ی واقعی حجت هم که شورا باشد فعلاً وجود ندارد، و گاه در موارد زیادی خود شما هم اهل تأویلی هستی مثل آن ها، آن ها تأویل شما را قبول ندارند و شما هم تأویل آن ها را، قاضی هم که شوراست وجود ندارد که با اجماع واحد به اختلافات خاتمه دهد.در اینجا نمی شود هم خودت شاکی باشی و هم قاضی، طرف مقابل نیز هم شاکی باشد و هم قاضی، تو علیه او حکم صادر کنی و او علیه تو حکم صادر کند.

 در این صورت لازم است و باید به حکم ضرورت مثل سایر ضرورتها با آن برخورد شود، سعه ی صدر داشت و تحمل شود، و به آدابی پایبند شویم که از بزرگان ما در قرون گذشته تاکنون به ما رسیده است. از جمله این که: محترمانه با مخالف برخورد کنیم، انصاف داشته باشیم (چیزی که هم اکنون خیلی کم شده است)، از اصل «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ»محافظت کنیم واز دشمنی و کینه با اهل قبله پرهیز کنیم، اولویتهای شریعت در حفظ وحدت و سرعت بخشیدن حرکت به سمت تشکیل دارالاسلام در سرزمین های مختلف، سرعت بخشیدن به شورای واحد اسلامی در سرزمین های مسلمان نشین و موارد دیگری که اهل فن در این زمینه بیان کرده اند باید در آن ها تلاش کنیم.

باید این موراد را رعایت کنیم، این همان ابزارهائی هستند که ما به حکم ضرورت باید به آن ها اهمیت دهیم. اولویت هایمان را بررسی کنیم که چه چیزهایی هستند. از کینه و دشمنی پرهیز کنیم و انصاف داشته باشیم، دوباره می گویم انصاف داشته باشیم، چیزی که در حال حاضر خیلی کم است. برای همین اولویت ها را می خواهم بگویم. تصور کنید ابن تیمیه مصلحت مسلمانان را چگونه بیان می کند.

ابن تیمیه رحمه الله ترک برخی از مستحبات را باعث دوستی می دانست و می گوید:«مصلحتِ رسیدنِ به دوستیِ در دین، بزرگ تر از برخی کارهاست؛ همانگونه که رسول الله صلی الله علیه وسلم تغییر بنای کعبه را رها کردند، چون باقی ماندن آن به همان حالت پیشین سبب نزدیکی دل‌ها می شد». . ابن مسعود رضی الله عنه بر کامل خواندن نماز در مسافرت را پشت سر عثمان رضی الله عنه ایراد گرفت اما، پشت سرش نماز خواند و گفت: درگیری چیز ناپسندی است.

خوب، فکر کنم در مورد تأویل به عنوان یک مانع در تکفیر به اندازه ی نیاز صحبت کردیم. به هر حال، این چهار مرحله ی اثبات جرم ارتداد، تأئید جرم توسط قرآن و سنت صحیح، شروط تکفیر و موانع تکفیر، مراحلی هستند که شخص لازم است و باید در مورد مسلمانی که به جرم ارتداد متهم شده این ها را طی کند و به آن ها یقین و اطمینان پیدا کند وذره ای شک هم نداشته باشد و چنانچه در هر موردی به یقین کامل نرسیده بود باید حکم به برائت مسلمان صادر نماید. و به قول بزرگواران ما اگر 99 دلیل قوی بر کافر بودن شخص مسلمان وجود داشت و تنها یک دلیل ضعیفِ دارای شبهه وجود داشت باید اهل قبله را با همین شبهه از جرم و مرگ نجات داد.این راهی است که باید رفت، اگر مسلمانی خود و قیامتش را دوست دارد این مسیری است که باید طی کند.

مرحله ی صدور حکم در مورد کسانی که آنها را از4 فیلتر اصلی گذرانده ایم:

در اینجا می رسیم به مرحله ی صدور حکم در مورد کسانی که چهار مرحله ی اثبات جرم، تأیید جرم توسط قرآن و سنت صحیح، شروط تکفیر و موانع تکفیر را در موردشان به اجرا درآورده ایم. ابتدا چند کلمه در مورد کفر و کافر بگوییم بهتر است:

کفر در زبان عربی به معنی پوشاندن چیزی می آید. به همین دلیل به کشاورز می گویند کافر، چرا؟ چون بذر را با خاک می پوشاند: «كَمَثَلِ غَيْثٍ أَعْجَبَ الْكُفَّارَ نَبَاتُهُ» (حدید/20)، دنیا همچون باران است که گیاهان آن، کشاورزان را به شگفت می‌آورد.

مشخص است، کشاورز می داند چه چیزی را می پوشاند. می داند بذر را می پوشاند نه سنگ و شیشه را. همچنین، می داند این بذری که می پوشاند چه بذری است، و ماهها و بلکه سالها انتظار ثمر همان بذر را دارد، نه چیز دیگری را. پس، شناخت دارد می داند که چه چیزی را پوشانده است.

با همین مقیاس به کسانی که آگاهانه چیزی از نعمتهای الله و چیزی از قانون شریعت الله را می پوشانند یا کل قانون شریعت الله را می پوشانند و منتظر عواقب آن هم می شوند به آن ها می گویند کافر. البته، ممکن است تعداد این کفار بسیار کم باشد (همان کفاری که قبلاً در مورد آن ها صحبت کردیم و توضیح دادیم) إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُواْ سَوَاءٌ عَلَیْهِمْ أَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ یُؤْمِنُونَ خَتَمَ اللّهُ عَلَى قُلُوبِهمْ وَعَلَى سَمْعِهِمْ وَعَلَى أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ این ها ممکن است تعدادشان خیلی کم باشد که مطلقاً لاَ یُؤْمِنُونَ هستند و ایمان نمی آورند. اما این افراد ممکن است جامعه ای بزرگ را با عقاید خودشان بار آورده باشند و در کفریات از آن ها تقلید شود و به اصطلاح از میان جاهلان از خودشان کپی گرفته باشند. در این صورت، کل آن جامعه ای که از این ها کپی شدند را در دنیا جزو کفار حساب می کنیم و جزو کفار حساب می شوند. با آنکه ممکن است خیلی از این جوامع فقط مقلدین کفار باشند و از کفار اصلی کپی گرفته شده باشند، با این وجود، فرقی بین جاهل و عالم جوامع کفار وجود ندارد و همه مشمول حکم واحدی می شوند. مثل جامعه ی یهودیت، نصرانیت، مشرکین، مجوس یا صابئین. 

اما، در میان مسلمین کفار پنهانی هستند که سعی دارند خودشان را کپی مسلمین کنند و شبیه مسلمین شوند و ادای مسلمین را درمی آورند که به آن ها می گویند منافقین یا به زبان امروزی به آن ها می گویند سکولارزده. در این صورت، این ها چون خودشان را شبیه مسلمین کرده اند جزو مسلمین حساب می شوند. حالا، این ها ممکن است شرایطی پیش بیاید که وضع عوض شود، یعنی به جای اینکه این ها خودشان را شبیه مسلمین کنند و کپی مسلمین شوند، این ها اصل خودشان را رو می کنند و آشکار می کنند و دیگر ادای مسلمین را در نمی آورند. یا علاوه بر این، ممکن است عده ای از مسلمین در سخنانی یا اعمالی کپی این هاشوند و ادای این کفار پنهان و یا ادای کفارآشکار را درمی آورند و از مسیری که با مسلمین آمده اند تصمیم بگیرند که به عقب برگردند، این برگشت به عقب را ارتداد می گویند.

 در سطور گذشته عرض شد که علل کفر و کافر شدن ممکن است اعتقاد کفری باشد (که امری است مربوط به قلب و ما از آن خبر نداریم و به خود شخص برمی گردد) یا سخن یا عملی کفری باشد که باعث پوشاندن یکی یا کل قانون شریعت الله و نعمتهای الله شود. 

حالا، اگر مسلمانی دچار این مصیبت و جرم شود باید تمام آن مراحل چهارگانه یِ اثباتِ جرمِ ارتداد، تأییدِ جرم توسط قرآن و سنت صحیح، شروط تکفیر و موانع تکفیر به صورت دقیق و موبه مو به اجرا دربیایند تا شخص به یقین کامل می رسد که حکم را صادر کند و شخص به یقین از اسلام خارج می شود نه با شک و شبهه و ظن و گمان.

باید دقت شود که، طی کردن تمام این مراحل پیچیده و تخصصی و گذراندن شخص از تمام این فیلترها، برای خواهر یا برادر اهل قبله ای است که صف خود را از میان مسلمین جدا نکرده باشد، و دیدیم که نیاز به تخصص خاصی دارد و هر کسی نمی تواند در این بخش رأی بدهد و حکم صادر کند. اما، به محض اینکه شخص صف خود را از صف مسلمین جدا می کند دیگر این شخص جزو کفار و مرتدین شده، و دیگر نیازی به طی کردن هیچ کدام از این مراحل نیست، و هر مسلمانی می تواند در مورد این شخص حکم ارتداد و کفر وی را صادر کند. چون کافر و مرتد هیچ عذری ندارد و تمام این عذرها و فیلترها مال مسلمین است. این بخش از تکفیر کردنِ کفارِ آشکار، جزو همان مواردی است که عالم و غیر عالم نمی شناسد و نیاز ی به تخصص ندارد، و الله تعالی قدرت تشخیص و علم آن را به همه ی مسلمین داده است.

پس، در همین ابتدا این نکته ی مهم را به خاطر بسپارید که تکفیر کردن به دو بخش کاملاً متمایز تقسیم  می شود:

  1.  نوع اول تکفیر، تکفیری است که ساده و عمومی بوده و نیاز به تخصص خاصی ندارد. مثل اینکه بگویی الان شب یا روز است. یا بگویی این یهودی، مسلمان یا کافر است؟ یا بگویی ابوجهل و ابولهب مسلمان بودند یا کافر؟ اینگونه موارد نیاز به تخصص ندارند.به همین دلیل است رسول الله صلی الله علیه و سلم به صراحت می گوید: «قولوا لا اله الا الله». لا اله یعنی همین نوع که ساده و عمومی است و نیازی به تخصص ندارد.
  2. نوع دوم تکفیر، تکفیری است که پیچیده است، و مخصوص قضات و علمای خاصی می باشد و نیاز به تخصص ویژه ای دارد و هر کسی نمی تواند در آن نظر بدهد. که در چند جلسه ی گذشته به این نوع از تکفیر و تخصص و مراحل آن اشاره کردیم.

بله، این شروط و فیلترهای چهارگانه، امتیازی مختص مسلمین است. حالا شخصی که «آگاهانه» به قوانین شریعت الله پشت می کند و به یکی از کفار آشکار ملحق می شود؛ همچون سایر امتیازات مسلمین که در شریعت برای مسلمین در نظر گرفته شده، شخص خودش را از این امتیازات چهارگانه هم محروم می کند. چون این امتیازات چهارگانه مختص مسلمین است نه مرتدین و کفارآشکار. 

زمانی که شخص در برابر مسلمین قرار گرفته و آشکارا خودش را یهودی، نصرانی، زردشتی  و سکولار می نامد، آشکارا به کافر بودن خودش گواهی می دهد: «شاهِدِينَ عَلى‌ أَنْفُسِهِمْ بِالْكُفْر»، این می گوید من تمایلی به قوانین شریعت الله ندارم و قوانین دیگری را قبول کردم. این ها مجرمینی هستند که عملاً خودشان را از دایره ی مسلمین خارج کرده اند و وارد دایره ی مرتدین و کفارآشکار شده اند، و طبیعی است که مشمول حکم کفارآشکارشوند، آن هم بدترین نوع کفار یعنی کفار مشرک و سکولاریست.

این ها کسانی هستند که آگاهانه و به میل و اختیار خودشان سینه شان رابرای پذیرش کفر باز کرده اند، با آغوش باز کفر را پذیرفته اند و قلبشان به این کفر اطمینان پیدا کرده، و نفس آن ها بر این کفر آرام گرفته است:«مَنْ شَرَحَ بِالْكُفْرِ صَدْراً»(نحل/۱۰۶)،برای همین است که بدون هیچ دلنگرانی می گویند: ما یهودی، نصرانی، مجوس یا سکولاریست شده ایم. یا محلی های ما به همین راحتی می گویند ما کومله، دمکرات یا پ.ک.ک و غیره شده ایم. این ها به کفر خودشان شهادت می دهند، برای همین است که طی کردن این مراحل برای این کفار، دیگر لازم نیست. یعنی وقتی شخص گفت من یهودی، نصرانی، سکولاریست، مجوس یا صابئی شده ام دیگر نیازی به گذراندن او از این مراحل چهارگانه نیست، بلکه کافر آشکاری شده که شک در کفر این کافر باعث کافر شدن خود شخص می شود. چون، الله تعالی این ها را کافر دانسته و تو نمی توانی برخلاف حکم الله حکم دیگری صادر کنی.

زمانی که یک شخص به عقب برمی گردد و وارد یکی از کفار آشکار می گردد، یا مشخص می شود به چنین کافری تبدیل شده، همین کافی است که او را از این چهار مرحله که از امتیازات مسلمین است محروم کند. پس، طی کردن این چهار مرحله مربوط یک مرتد کومله، دمکرات، حزب کارگران اوجالان مسیلمه ی کذاب فعلی کردها، بارزانی و سایر احزاب سکولار کافر و مرتد نیست. این ها به میل خودشان خود را از دایره ی اسلام خارج کرده اند و وارد دایره ی کفار شده اند، طبیعی است که از امتیازات مسلمین هم محروم شوند و باید آن ها را جزو کفار آشکار به حساب آورد. چون، طبق قاعده ی «مَن لَم يَكفر الكافر فَهُو كافر»، کسی «آگاهانه» کافری چون یهود، نصارا، مجوس، صابئین و مشرکین که امروزه به آن ها سکولاریست می گویند را کافر نداند در حالی که می داند الله آن ها را کافر دانسته؛ در این صورت، «آگاهانه» حکم و قضاوت الله را اشتباه دانسته است و به واسطه ی آن خودش کافر می شود، چون «آگاهانه» حکم الله و رسولش را کنار زده برای همین به جرم مخالفت «آگاهانه» با شریعت الله، باعث کافر شدن خودش می شود.

البته، باید دقت کرد که هم اکنون خیلی از مسلمین هنوز نمی دانند که سکولاریستهای امروز همان مشرکین موجود در منابع شرع هستند. کسی به زبان امروز منافقین، مشرکین، دهری ها و امثالهم را برایشان روشن نکرده است. برای همین، ابتدا باید آشکار و روشن برایشان روشن شود که ابلیس همان شیطان است، ملک طاووس یزیدی ها و علی اللهی ها همان شیطان است، دهری ها همان طبیعت پرستان و آئتیستها و ماتریالیستهای امروزین هستند. به همین شیوه، سکولاریستها همان مشرکین هستند که دارای احکام خاصی هم می باشند که احکام آن ها با کفار اهل کتاب و شبه اهل کتاب فرق می کند. این تغییر اسم مثل همین کلمه ی دگرباشان است که امروزه به لوطی ها و همجنس بازها می گویند. ماهیت یکی است، فقط اسم عوض شده است. این تغییر اسم مشرکین به سکولاریستها هم چیزی است که مسلمین باید بدانند و باید با دلیل و با منابع شرعی، با استناد به قرآن و سنت، با استناد به منابع فقهی و با آگاهی و با درک این مطلب، به شخص رسانده شود.

در هر صورت، کفار عذر به جهل ناشی از تأویل، شک و شبهه، خطا، فراموشی و غیره ندارند و کسی برای اینها عذری قائل نیست و طبیعی است که آنها را عضوی از مسلمین به حساب نیاورند؛ اما مسلمان با دارا بودن تمام این امتیازات، زمانی که در جرمی مربوط به دین می افتد، تا زمان بیان واقامه ی «حجت نبوی» و گذراندن آن از مراحل چهارگانه مجرم شناخته نمی شود، و کسی که مسلمان را با دارا بودن این عذرها و موانع، تکفیر کند در واقع، برادر مسلمانش را تکفیر کرده و خودش جرمی در حد تکفیر کردن خودش را مرتکب شده، یعنی در واقع خودش خودش را تکفیر کرده است.

خوب، حالا اگر در مورد شخص متهم به جرم ارتداد هم تمام این مراحل را طی کردی و مشخص شد این شخص مجرم است، و حکم قطعی بر او صادر شده و تکفیر شده و تنها منتظر اجراست، تو هم باید همچون یک وظیفه ی شرعی او را کافر بدانی. این کافر هم چیزی است مثل همان کفار آشکار که همچون یک وظیفه باید آن ها را کافر بدانی. چون، الله آن ها را کافر دانسته، وقتی می گوییم وظیفه، یعنی عبادت است.

تکفیرِ کافرِآشکار عبادت است. اما، با آنکه جایگاهش در عقیده مهم و کلیدی بوده و کفر به طاغوت و استارت ورود به اسلام است، تنها عبادتی شخصی مثل نماز و … نیست بلکه، عبادتی است مثل روزه، زکات و جهاد؛ تو حتی قبل از نماز، جهاد، زکات و روزه این را قبول کردی. چون قبل از نماز، شهادتین آوردی و به لا اله – الا الله اقرار کردی. قبل از نماز و روزه و سایر عبادات به  «لا اله» و کفر به طاغوت اقرار کردی: «فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ یُؤْمِن بِاللّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَىَ لاَ انفِصَامَ لَهَا وَاللّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ» (بقره/256).

پس، این هم مثل روزه، زکات و جهاد حقی اجتماعی بوده، و حقی است که غیر از خودت، مسلمین دیگر هم در آن سهم دارند، و تو نمی توانی حق الناس را همین طوری تلف کنی و آن را زیر پا بگذاری. در صورت توانائی، هیچ راهی برای فرار از این مسئولیت، وظیفه و تکلیف شرعی نداری، و باید آن را انجام دهی و باید حق مردم را در این وظیفه پرداخت کنی، و نمی توانی بگویی من نمی دانم یا ربطی به من ندارد یا کار من نیست یا شبهات دیگری که منافقین و سکولارزده های وعاظ السلاطین و دین فروشان در این زمینه تولید کرده اند.

رسول الله صلی الله عليه وسلم می فرمايند: “أنتُم شُهَدَاءُ الله في الأرض فمن شَهِدَ له عُمُومُ المؤمنين بالخيرِ كان مِن أهل الخير، ومَن شُهِدَ له بالشَّرِّ كان مِن أهل الشَّرِّ“.[5] يعنی: شما شاهد و گواه الله بر روی زمين هستيد. زمانی که نزد عموم مؤمنین ثابت شده فلانی آدم خوبی است تو هم باید بگویی خوب است و اگرعموم مؤمنین شاهدی دادند و ثابت شده که آدم بدی است و اهل شر، تو هم باید بگویی آدم شری است. شاهد الله در روی زمین هستی «أنتُم شُهَدَاءُ الله في الأرض»در حديث ديگری هم رسول الله صلی الله عليه وسلم می فرمايند: ” وَاشْهَدُوا عَلَى الْمُحْسِنِ بِأَنَّهُ مُحْسِنٌ، وَعَلَى الْمُسِيءِ بِأَنَّهُ مُسِيءٌ”[6] شاهدی بدهيد بر انسان نيكوكار كه نيكوكار است، و بر انسان بدكار هم شاهدی بدهيد كه بدكار است.

هیچ شر و هیچ بدی بدتر از کفر وجود ندارد، و باید حواست باشد با کافر دانستن کافر و کفر به طاغوت، علاوه بر آنکه به عقیده ی خودت خدمت می کنی با شهادت به کافر بودن یک کافر به جامعه هم خدمت می کنی. تو زمانی که بت سکولاریستهای محلی منطقه ی کردستان قاضی محمد مرتد، بنیانگذار اولین حزب ارتدادی در کردستان و اوجالان، مسیلمه ی کذاب فعلی کُردها را کافر نمی دانی و یا حتی سکوت می کنی در این صورت، به چه کسی خدمت می کنی؟ به شیطان و حفظ بتها و فراگیرشدن بیشتر جریان ارتداد عمومی که باعث پرستش بیشتر این بتها، گرایش به دین سکولاریسم و رواج انواع مفاسد عقیدتی، رفتاری و اخلاقی در میان مسلمین کمک می کنی؟ یا به قانون شریعت الله و گرایش بیشتر مسلمین به قانون شریعت الله؟

کفر به این بتها و شکستن این بتها علاوه بر آنکه بخشی از عقیده ی هر مسلمانی را شامل می شود حق اجتماعی است، حق فرزندان و اطرافیان تو و حق آیندگان می باشد. این وظیفه ی توست که در کارنامه ی خود بنویسی و بتوانی به هر شیوه ای شده جلو جریان کثیف، پلید و چرکین ارتداد را در میان مردم بگیری. باید بگویی که چرکین و کثیف است، آلوده است تا مردم بدانند با چه چیزی سر و کله می زنند. این مایع چیست؟

این هم مثل روزه، زکات و جهاد، دارای مقدماتی است که باید رعایت شوند..[7]مهمترین مقدمات این است که باید در مورد آن علم داشته باشی:«فَاعْلَمْ أَنَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا اللَّهُ».دقت کردید الله تعالی در «لَا إِلَٰهَ إِلَّا اللَّهُ» می گوید «فَاعْلَمْ». الله تعالی به همان اندازه ای که لازم است به تو علم داده که بفهمی کفار یهودی، نصرانی، مجوس، صابئی و سکولاریستها کدامها هستند و آن ها را کافر بدانی همین برایت کافی است. در مورد مسائل ریز دیگر اگر علم نداری نباید ریسک کنی: «وَلَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ ۚ إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ كُلُّ أُولَـٰئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْئُولًا» (اسراء/36).در صورتی که علم کامل، دقیق و یقینی نداری سکوت برایت هیچ خطری ندارد، و الله بیشتر از وسعت تو و بیشتر ازعلم تو از تو چیزی نمی خواهد: «لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفسًا إِلّا وُسعَها» پس، ادای علماء را در نیاور، سکوت کن، و اگر علم نداری روی ایمانت شرط بندی، قمار و ریسک نکن. چون، رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید: “إِذَا كَفَّرَ الرَّجُلُ أَخَاهُ فَقَدْ بَاءَ بِهَا أَحَدُهُمَا»،هر كسی كه به برادر خود بگويد ای كافر، در آن صورت به يكی از آنها بر می گردد.  یا می فرماید: “أَيُّمَا رَجُلٍ قَالَ لِأَخِيهِ يَاكَافِرُ فَقَدْ بَاءَ بِهَا أَحَدُهُمَا إِنْ كَانَ كَمَا قَالَ، وَإِلَّا رَجَعَتْ عَلَيْهِ. پس، حواست باشد اگر آن مسلمان به صورت یقینی کافر نشده بود، و تنها یک ذره شک در مورد کافر بودنش وجود داشت کفر به خودت بر می گردد، و مثل این می ماند که گفته باشی خودم کافرم، و این خطرناک ترین جرم و ظلمی است که شخص در حق خودش مرتکب می شود.

جرم این شخص بسیار بدتر از جرم شخص مسلمانی است که شراب می خورد، دزدی می کند، مال مردم را می خورد، زنا می کند، غیبت می کند و سایر گناهان کبیره را انجام می دهد و می داند این ها حرام هستند. حداقل این است که شخص بااین جرمهایی که می داند حرام اند اما آن ها را انجام می دهد کافر نمی شود و سودی هم در دنیا به او می رسد، اما بیچاره ای که از روی حماقت و کینه، اکثرا ً از روی کینه کسی را بدون یقین تکفیر می کند، در واقع  خودش را تکفیر می کند، و هیچ لذتی هم در دنیا به او نمی رسد. به نظر شما کسی هست تا این اندازه به دنیا و قیامت خودش ظلم کند؟ کسی هست که تا این اندازه به خودش اهمیت ندهد؟ خودش را ذلیل، پست و ناچیز بداند؟ قطعا چنین انسانی وجود ندارد.

چون، کفار آشکار هم حداقلش این است که در دنیا از لذتهای جسمی برخوردار می شوند، اما جرم این بیچاره به نحوی است که هیچ لذت دنیوی هم برایش ندارد غیر از اعصاب خُردکنی، آشفتگیهای درونی و رفتاری نباشد. دزد که دزدی می کند در این دنیا چیزی به او می رسد که می تواند در این دنیا از آن استفاده کند اما، این بیچاره غیر از آسیب و ضرر هیچ چیزی به او نمی رسد؟ دوستان، چه چیزی به او می رسد؟ هیچ چیزی. 

پس، تکفیر یا کافر کردن، یعنی شما به یک کافر که الله او را کافر دانسته بگویی کافر. مثلاً به یک یهودی، نصرانی، مجوس، صابئی یا مشرک و سکولار بگویی این ها کافر هستند. یا به یک مسلمان یا مؤمنی که با گفتار یا کرداری مستحق این می شود که به او بگویی کافر بگویی کافر.

 یا زمانی که الله تعالی می فرماید: «لَا تَعْتَذِرُوا قَدْ كَفَرْتُم بَعْدَ إِيمَانِكُمْ»ۚ. الله تعالی به این شیوه دسته ای از مؤمنین را تکفیر می کند و به آن ها می گوید شما بعد از ایمان کافر شده اید. کافر شدن بعد از  مسلمان بودن و ایمان هم یعنی مرتد شدن. اما، می بینیم که این منافقین و سکولارزده ها به دلایلی مشمول حکم مرتدین و کشتار نمی شوند بلکه، مشمول همان حکم «حذر» می شوند که قبلاً آن را توضیح دادیم «لَا تَعْتَذِرُوا قَدْ كَفَرْتُم بَعْدَ إِيمَانِكُمْ».

در هر صورت، تکفیر و کافر کردن یعنی حکم دادن به اشخاصی که الله در شریعتش آن ها را کافر دانسته است. می دانیم که در تکفیرهم، هیچ جایگاهی برای عقل و رأی فلانی و فلانی وجود ندارد. نمی توانی بگویی فلان امام، فلان پیشوا، فلان عالم این را گفته است. جایی برای رأی، اجتهاد و عقل فلان و فلانی وجود ندارد و حکم شرعی محضی است که فقط و فقط باید دلیلی از الله بر آن وجود داشته باشد. این هم درجات و مراتبی دارد که مهمترین آن مسائلی هستند که برای همان شخص روشن و آشکار شده باشند. یعنی برای این شخص با یقین و بدون کوچکترین شکی ثابت شده باشد که این افراد کافر هستند. مانند تکفیر کردن کسی که الله تعالی آن ها را در قرآن تکفیر کرده و کافر دانسته است. مثل شیطان، فرعون و هر کسی که دینی غیر از اسلام را قبول کند، مثل کفار اهل کتاب، کفار شبه اهل کتاب و کفار مشرک که امروزه به آن ها می گویند سکولاریست.

یا تکفیر کسانی که خاص و عام می دانند. شخص مجرم و غیر مجرم می دانند که اگر کسی این سخن یا عمل را انجام دهد آشکارا از دین اسلام خارج می شود، مثل کسی که مکلف باشد، شخص مکلفی که وجود بهشت، جهنم یا وجود الله را انکار کند؛ یا بگوید زنا حلال است و خودش کاملا آگاه باشد که جریان از چه قرار است، یا بگوید شراب حلال است، همجنس بازی حلال است یا ازدواج با حیوانات مثل اروپا که در حال حاضر رایج است حلال است و مسائلی مثل این که برای خاص و عام روشن شده اند و هیچ انسان مکلفی وجود ندارد و نیست که در آن ها شک داشته باشد. در اینجا اگر کسی مرتکب چنین جرمهای آشکاری شد که علم آن نزد همه وجود دارد، همه می توانند این ها را کافر بدانند مثل همان رفیق ایماندار صاحب باغ که زمانی که صاحب باغ، قیامت را انکار کرد به او گفت: آیا تو کافر شدی به کسی که تو را آفریده؟ «قَالَ لَهُ صَاحِبُهُ وَهُوَيُحَاوِرُهُ أَكَفَرْتَ بِالَّذِي خَلَقَكَ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ سَوَّاكَ رَجُلا» (كهف/37).

این ها موارد عمومی بودند که شخص می تواند حد خود را بداند، میزان علم خود را بداند و به همان اندازه ای که الله تعالی به او علم داده بتواند در مورد آن ها صحبت کند.

پایین ترین درجه ی تکفیر هم در مواردی است که در آن اختلاف وجود دارد. کمی بالاتر از آن این است که فرد تخصص ندارد که او دیگر قطعاً وارد آن نمی شود. در آن علم و تخصص ندارد، ویژه است، مربوط به قضات خاصی می شود و هر کسی نمی تواند وارد آن شود.

در حال حاضر هم در مورد امورات دنیوی، پرونده هایی هستند که هر کسی نمی تواند وارد آن شود و نیاز به تخصص ویژه و قاضیان ویژه ای دارد حتی قاضیان هم در این زمینه با یکدیگر متفاوت هستند. اما، پایین ترین درجه ی تکفیر هم در مواردی است که در آن اختلاف وجود دارد. مانند اینکه کسی که نماز نمی خواند کافر می شود یا نه؟ و موارد دیگری که این ها نیاز به تخصص خاص توسط قاضیانی خاص دارد و هر کسی نمی تواند در این مسائل تخصصی رأی بدهد. موارد در این زمینه زیاد بودند اما، تصور کنید شخصی چون منصور حلاج معتقد به حلول بود و می گفت: در داخل این لباس من غیرِ الله چیزی در آن نیست، من و الله یکی شدیم. این حرف را آشکارا بین همه می گفت. تصور کنید محاکمه ی او هفت سال و نیم طول کشید، آن هم نه این که در زندان باشد بلکه، آزادانه زندگی خودش را می گذراند. در نهایت، 21 سر مذهب امضاء کردند که این شخص مرتد شده و الان کشتن او جایز است. این یعنی، مواردی پیش می آیند که فقط متخصصین می توانند در مورد آن رأی بدهند و قرار نیست همه در آن رأی دهند. پس، تو هم نگاه کن تخصص تو چقدر است همان اندازه برو جلو، و روی سلامت اسلام خودت ریسک الکی نکن، و روی اسلامت قمار نکن.

نکته ای که در مورد منصور حلاج لازم است دوباره یادآوری شود گفتیم که 21 سر مذهب امضاء کردند یعنی چه؟ یعنی در آن زمان، 21 مذهب زنده وجود داشتند. در حال حاضر که این تعداد هم نیستند. نکته ی دیگر این که همان 21 سر مذهب امضاء کردند یعنی به اجماع همه امضاء کردند که این فرد به چنین درجه ای رسیده است. متخصصین همه ی مذاهب نه فقط یک مذهب، یک سر مذهب یا یک مجتهد چنین حرفی را زده باشد. الان در یک مذهب خاص صدها مجتهد وجود دارند که شخص حرف یکی از آن ها را می گیرد و با حرف همان یک نفر، هیچ که 100 سر مذهب درون مذهب خودش را می کوبد، کل مذاهب دیگر را با همان یکی که گرفته می زند با تأویل همان یک نفر که گرفته است.

پس، مسأله خیلی خطرناک است. نگاه کن میزان معلومات تو چقدر است و چقدر مثل خورشید در روز صاف در وسط آسمان برایت معلوم شده و هیچ شک و شبهه ای برایت باقی نمانده که فلانی کافر و مرتد شده، آنوقت بگو فلانی کافر و مرتد شده است. ببین، همان طوری که میدانی شیطان، فرعون، یهودی، نصرانی، مجوس و صابئی و یک مشرک سکولار، کافر هستند به همان میزان یقین داری که فلان مسلمانی که دچار فلان جرم شده باز کافر شده است؟ اگر نیستی پیش نرو، زبانت را قیچی کنی بهتر از این است که آن را با تکفیر مسلمانی بچرخانی که کافر نباشد یا حتی در کفر او شک داشته باشی؛ حتی اگر این شک هم یک ذره باشد.

در این زمینه، باید نهایت دقت را به کار برد و تا زمانی که مثل آفتاب در آسمان صاف کافر بودن مسلمانی آشکار نشده است نباید در تکفیر او عجله کرد. چون تکفیر ناحق مسلمان، گناهی است که هیچ گناه کبیره ای با آن قابل مقایسه نیست. خطری است که در صورت عدم تخصص، تنها انسانهای نامیزان و نامتعادل به آن اقدام می کنند.

گفتیم زمانی که انسان مشروب می خورد یا مرتکب دزدی، زنا و غیره می شود، تمامی اینها باعث کافر شدن شخص مسلمان نمی شوند و شخص با وجود این گناهان بزرگ، باز در دایره ی اسلام می ماند مادام که آنها را حلال نداند. اما، اگر کسی در آزمایش دقیق و تشخیص دقیق بیماری یک مسلمان سهل انگاری نماید و جاهلانه یک مسلمان را تکفیر کند و این مسلمان کافر نباشد حکم به خودش برمی گردد، پناه بر الله. آیا گناهی بالاتر این برای یک مسلمان وجود دارد؟

خودش را کافر کرده؛ این شخص، خودش کافر می شود به جرم:

  1. نسبت دروغ دادن به الله. چون، خداوند این شخص را کافر ندانسته اما این بیچاره ی نامیزان می گوید: نه، این کافر است. یعنی الله متعال فرموده این امر حرام است اما این بیچاره می گوید: نه حلال است. یعنی عملاً می گوید من راست می گویم نه الله. برادران! تکفیر، کارِ خداست؛ همچنانکه حلال و حرام کردن کارِ خداست.
  2. مسلمان را به جرمی متهم می کند که اگر در وی نباشد به خودش برمی گردد. یعنی کفر به خودش برگشته، همچنانکه عرض شد ریسکی خطرناکتر از این در دنیا وجود ندارد.

امام نووی رحمه الله که اخیراً توسط عده ای از همین بیماران روانیِ نامتعادل و نامیزان تکفیر شده می گوید: «چنانچه مسلمانی بگوید: ‌ای کافر! بدون آن­که آن را توجیه کند،خودش کافر می‌شود؛ زیرا او اسلام را کفر نامیده است».[8] نگاه کنید امام نووی رحمه الله چه می گوید.

این را می رساند که در هر صورت، شایسته و لازم است مسلمانی که به قیامت خود اهمیت می دهد، از این جرم بسیار بزرگی که بالاتر از تمام جرمهاست پرهیز کند، و همچنین بترسند از اینکه خواسته یا ناخواسته خودشان را در ردیف کسانی قرار داده اند که الله تعالی با لفظ تهدید آمیزی در مورد آن ها می فرماید: «إِنَّ الَّذِینَ یحِبُّونَ أَنْ تَشِیعَ الْفَاحِشَةُ فِی الَّذِینَ آمَنُوا لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ فِی الدُّنْیا وَالآخِرَةِ» (نور/۱۹)، بی‌گمان کسانی که دوست می‌دارند گناهان بزرگی در میان اهل ایمان گسترش یابد، در دنیا و آخرت عذابی دردناک خواهند دید .

برای یک مسلمان چه فاحشه ای بدتر از تکفیر برادر مسلمانش و گسترش تفرق در میان مسلمین وجود دارد؟ تفرقی که تاکنون جان هزاران مسلمان را گرفته، خون هزاران مسلمان را هدر داده، خون مسلمانی که بالاتر از کعبه است. مگر کشتن یک مسلمان جرمش سنگین تر است یا خراب کردن کعبه؟ در حالی که روزانه می بینیم ده ها مسلمان را می کشند، تکفیر می کنند و می کشند. اگر ده ها بار در روز کعبه را درست می کردند و خراب می کردند هنوز جرم آن سبک تر از کشتن مسلمان بود. پس، چه فاحشه ای بدتر از این وجود دارد.

 یکی از برادران افغانی ما تعریف می کرد که یکی از فرماندهای مجاهدین در جنگ با سکولاریستهای سوسیالیست شوروی و مزدوران محلی آن در منطقه ی سمنگان افغانستان، این مجاهد، ملائی بود که تازه با چیزی مثل نارنجک آشنا شده بود و به قدرت تخریبی آن آشنایی نداشت. کسانی که این نارنجک را آورده بودند توضیح دادند که این نارنجکِ کوچک قدرت تخریبی زیادی دارد و مثلاً اگر حلقه ی آن را بکشی می تواند اینقدر به دشمن صدمه بزند. این ملای مجاهد، آگاهی چندانی در مورد این نارنجکِ کوچک نداشت و خیال می کرد این ها با او شوخی می کنند. برای همین، بدون اینکه دیگران بفهمند ضامن نارنجک را کشید، دیگران نفهمیدند و دستش را بالا گرفت و رو کرد به دوستان و گفت: یعنی این می تواند اینقدر صدمه بزند؟ این دوستمان می گوید: هنوز در حال صحبت کردن بود که نارنجک منفجر شد و دست این ملای فرمانده را قطع کرد و طبعاً صدمات دیگری هم به کل سرو صورت و بدنش وارد کرد و حتی بعضی از افراد اطراف او هم قطعاً صدمه دیدند. 

تکفیر کردن، عبادت است و نمی توان آن را دست کم گرفت؛ وظیفه ی حساس و خطرناکی هم هست که نمی توان با آن شوخی کرد. این نارنجک، جسم را نابود کرد؛ تکفیر نابجا، ایمان را نابود می کند و این خیلی خطرناک است.

با این وجود پدیده ی خطرناک ارتداد هم ممکن است به صورت فردی انجام شود و هم به صورت عمومی که سعی می شود به صورت مختصر به شکل عمومی آن اشاره شود. ان شاء الله.

گفتیم آنچه منافقین و سکولارزده ها را مطیعِ چموشِ مسلمین کرده چیست؟ قدرت. این ها به هر میزان متوجه شوند این قدرت کم و ضعیف شده، و یا در حال ضعف و از بین رفتن است، به همان میزان خودشان را نشان می دهند، و در نهایت کفر خودشان را آشکار می کنند. این اتفاقی بود که در اواخر عمر رسول الله صلی الله علیه وسلم و در هنگام بیماری ایشان و فوت ایشان و خلاء قدرتی که به وجود آمده بود اتفاق افتاد؛ و به همین ترتیب، در طول تاریخ هرگاه خلاء قدرتی در میان مسلمین به وجود آمده این ها ابراز وجود کرده اند.

نکته ی جالب این جریان که چندین بار به آن اشاره کردیم این است که این ها آگاهانه و از روی علم  و با میل و اختیار، صف خود را جدا می کنند و به عقب بر می گردند به همین دلیل هیچ عذری هم ندارند:

  • ‏كَيْفَ يَهْدِي اللَّهُ قَوْمًا كَفَرُوا بَعْدَ إِيمَانِهِمْ وَشَهِدُوا أَنَّ الرَّسُولَ حَقٌّ وَجَاءَهُمُ الْبَيِّنَاتُ وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ (آل عمران/86)،‏ چگونه خداوند گروهی را رهنمون می كند كه بعد از ايمانشان و بعد از آن كه گواهی دادند به اين كه پيغمبر بر حق است و دلائل روشنی برای آنان آمد، كافر شدند؟ و خداوند گروه ستمكاران را هدايت نخواهد كرد
  • –         ‏إِنَّ الَّذِينَ ارْتَدُّوا عَلَى أَدْبَارِهِمْ مِنْ بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمُ الْهُدَى الشَّيْطَانُ سَوَّلَ لَهُمْ وَأَمْلَى لَهُمْ‏ (محمد/25)، اینجا مهم این است مِنْ بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمُ الْهُدَى، كسانی كه بعد از روشن شدن هدايت، به كفر و ضلال پيشين خود برمی گردند، بدان خاطر است كه شیطان كارهايشان را در نظرشان می‌آرايد   و آن ها را با آرزوهای طولانی فریب می‌دهد. همین آرزوهای طولانی که همین سکولارزده ها هم اکنون هم دارند و سکولاریست ها هم ده ها سال است در منطقه ی ما دارند و هیچ وقت به آن نمی رسند . إن شاءالله.

پس، این ها حق برایشان واضع و روشن شده «جَاءَهُمُ الْبَيِّنَاتُ» و «تَبَيَّنَ لَهُمُ الْهُدَى» هم شده اند و کاملاً همه چیز را در مورد قانون شریعت الله و رسول الله صلی الله علیه وسلم می دانند و عذری ندارند اما، با تمام این آگاهیها به عقب برمی گردند «ارْتَدُّوا عَلَى أَدْبَارِهِمْ» و از ایمان به کفر عقب نشینی می کنند و از دنیای مسلمین به دنیای کافرین برمی گردند. این برگشت آن ها ممکن است دلایل مختلفی داشته باشد اما محرک اصلی آن چیز دیگری است.

می دانیم که اسلام، علاوه بر قدرت حاکمیت که ممکن است بعضی وقتها داشته باشد یا آن را ازدست بدهد و این قدرت دست به دست شود، دارای یک قدرت نامرئی و نرمی است که مثل آب همیشگی و مثل آب قدرتمند و حیاتی می باشد و به تدریج محکمترین سنگها را هم سوراخ می کند و محکمترین باورها و عقاید را نیز نابود می سازد.

اسلام و قانون شریعت الله در یک گفتگوی آزاد به اندازه ای واضح، روشن و قدرتمند است که هرگز شکست نمی خورد. به قول ابن حزم رحمه الله، شمشیر گاه با ماست و گاه علیه ما، اما برهان اینگونه نیست؛ برهان همیشه از آن ماست و نابودگر سخنان مخالفان ما.

بله، همین قدرت استدلال و همین قدرت عقیدتی مسلمین از یکطرف همه چیز را برای منافقین و سکولارزده ها روشن و واضح می کند و از طرف دیگر هیچ راه چاره ای جز فرار و جدا شدن از صف مسلمین برای سکولارزده ها باقی نمی ماند، چون می دانند تنها با زبان اسلحه و گلوله می توانند علیه مسلمین کاری انجام دهند و تنها با زبان اسلحه و گلوله می توانند بر مسلمین غلبه پیدا کنند نه با زبان دلیل، عقل و گفتگو. چیزی که همیشه به دروغ و برای فریب دیگران ادعای آن را دارند در حالی که از هر دلیل، عقل و گفتگویی بری هستند. به همین دلیل این ها هر فرصتی که برایشان پیش بیاید می خواهند از این تنگنایی که در آن قرار گرفته اند بیرون بیایند.

 این ها در هر فرصتی سعی می کنند از سفری که با مسلمین همراه بوده اند و به جلو رفته اند آگاهانه می خواهند که به عقب برگردند و تصمیم می گیرند که برگردند به عقب. مشخص است کسی که می خواهد برگردد می داند مقصدش کجاست و به کجا برمی گردد، درست است؟ مثلاً شخصی که قصد مسافرت دارد قطعاً می داند به کجا می خواهد برود و حتی وسیله ای که می خواهد با آن مسافرت کند را هم خوب تشخیص می دهد.

شخصی که می خواهد از دین اسلام دست بردارد و به وسیله ی گفتار یا عملی به کفر برگردد، می خواهد اینهمه مسافرتی که رفته دوباره به عقب برگردد، برای همین چنین شخصی آشکارا می داند به کجا می خواهد برگردد و با چه وسیله ای هم برمی گردد. وسیله اش را هم می داند، می داند اگر این حرف را بزند به عقب برمی گردد، همین وسیله ی او می شود یا فلان عمل را انجام دهد به عقب برمی گردد. هم می داند به کجا برمی گردد و هم وسیله اش را می داند که با چه وسیله ای می خواهد برگردد. مگر ممکن شما همین الان بخواهید از شهری به شهر دیگری بروید نفهمید که به کجا می خواهید بروید یا با چه وسیله ای می خواهید بروید؟ چنین چیزی غیر ممکن است. اینگونه باید مسأله ی برگشت و ارتداد واضح شود.

به عنوان مثال، اگر شخص مکلفی قصد مسافرت درون شهری داشته باشد و به اشتباه سوار اتوبوس و ماشین شهر دیگری شود، این شخص مکلف اشتباه کرده و می توان حرفش را قبول کرد و او را پیاده نمود. حتی اگر دروغ هم بگوید باز برای بار اول می توان حرفش را قبول کرد. اما، اگر دوباره سوار همان وسیله شد و قصد مسافرت داشت چطور؟ در این صورت، نمی توان حرفش را قبول کرد. چرا؟ چون این بار آگاهانه سوار شده و واقعاً قصد مسافرت به خارج از این منطقه با همین وسیله را دارد.

الله تعالی می فرماید: کسانی که قصد دارند به وسیله ی سخن یا عملی مرتد شوند، و با این دو وسیله مسافرت خودشان را از جامعه ی مسلمین به عقب شروع کرده اند و به عقب بر می گردند، آگاه هستند که دارند چکار می کنند، و از روی علم، آگاهی، عمد و اختیار اقدام به چنین مسافرتی می کنند؛ و نکته دیگر اینکه، همه آشکارا می دانند که چنین شخصی مسافرت کرده و از جامعه و محل و همسایگی آن ها به محل دیگری کوچ کرده، و این تغییر آشکاری که در زندگی شخص رخ داده را فهمیده اند؛ برای همین است که فهمیدن تغییر مکانِ آشکارِ محل زندگی این شخص نیاز به تخصص خاصی ندارد بلکه، برای باسواد و بی سواد، پیر و جوان ، زن و مرد و هر انسانی قابل تشخیص است که این شخص این محل را ترک کرده و به جای دیگری مسافرت و کوچ نموده است.

پس، در دنیا مرتد کسی است که، به صورت علنی و آشکار، با میل و اختیار خود از دین اسلام خارج می شود و به عقب برمی گردد و همه ی مسلمین این تغییر مکان را می توانند تشخیص دهند. و درمواردی هم که نیاز به تشخیص و قضاوت پیچیده و گذراندن شخص از مراحل چهارگانه دارد باز قضاوت در این زمینه که توسط متخصصین اهل فن با یقین انجام شده این افراد و متخصصین این امکان را به دیگران می دهند که دیگران هم این تغییر مکان را متوجه شوند. یعنی متخصصین اهل فن  با یقین این تغییر مکان را آشکار می کنند و آنوقت است که این تغییر مکان برای عموم هم روشن و آشکار می شود.

اگر چنین شخصی ارتداد خودش را علنی نکند و کسی از ارتداد او باخبر نشود، در دنیا مشمول حکم مرتدین نمی شود و کسی کاری به قلب و اعتقاد درونی او ندارد بلکه، ظاهر آشکار او معیار قرار می گیرد. چون ارتداد در دنیا فقط یک جرم درونی و کاملاً شخصی نیست بلکه، جرمی اجتماعی است و نیاز به قرائن ظاهری، دلایل و مستندات برای اثبات جرم دارد.

 چرا جرمی اجتماعی است؟ چون، زمانی که شخص آشکارا و علنی مرتد میشود مجرمی است که آشکارا به حقوق معنوی و ایمان و باورهای سایر مسلمین صدمه زده است. به او گفته شده اجباری در داخل شدن به اسلام وجود ندارد«لا اکرَاهَ فِی الدِّین»، «فی»در داخل شدن به دین اجباری وجود ندارد اما، اگر وارد شدی دیگر نمی توانی خارج شوی، نمی توانی هر کاری را به میل خودت انجام دهی. یکی از دلایل این شرط این است که خروج از دین اسلام برای مسلمین ایجاد شبهه می کند و جنگی روانی را در تضعیف صف مسلمین و تقویت جبهه ی کفار آشکار به راه می اندازد، و بر ایمان و اراده ی مسلمین تأثیر منفی می گذارد به نفع دشمنانشان. مثل کسانی که یک قراردادی با تو بسته اند و وسط کار یک دفعه زیر همه ی شروط موجود در قرارداد می زنند و دنبال کارشان می روند. چنین کاری به شما صدمه می زند. حالا ممکن است در کاری که شما انجام دادید یک نفر برود که صدمه ی آن کمتر است اما، ممکن است همه زیر همه چیز بزنند و همه بروند که قطعاً صدمه ی آن بیشتر است.

در این صورت، ارتداد هم ممکن است به صورت فردی و موردی باشد، که خطر کمتری برای مسلمین دارد و جاهایی هم ممکن است به صورت جمعی و فراگیر باشد که این ترسناكترين و مصيبت بارترين بلائی است که مسلمین یک مکان ممکن است به آن دچار شوند. بخصوص زمانی که این مرتدین صاحب قدرت و حکومت هم شوند.

در زمینه ی مرتد شدن عمومیِ دارودسته ی منافقین و سکولارزده ها در زمان وفات رسول الله صلی الله علیه وسلم شواهد زیادی وجود دارد، و این فراگیری به نحوی بوده که خیال می کردی کل عرب مرتد شده اند:

  • عمربن خطاب رضی الله عنه می گوید:”إنَّ العَرَبَ قَد ارتدَّت عَلَى أعقَابِهَا كُفَّارًا“به درستی كه عرب به عقب برگشتند و كافر شدند.
  • انس رضی الله عنه می گوید: “إرتَدَّت العَرَب” يعنی عرب مرتد شدند.
  • ابن كثير رحمه الله و ابن هشام رحمه الله از ابن اسحاق رحمه الله روايت كرده اند كه: “قبيله ی اسد و غَطفان در نجد به رهبری طُلَیحَةِ فرزند خُویلِد اسدی كه ادعای پيامبری می كرد مرتد شدند؛ و قبيله ی بنی حنيفه در يمامه به رهبری مسيلمه ی کذاب مرتد شدند، و قبيله ی تميم به رهبری سجّاح دختر حارث تميمی كه ادعای پيامبری می كرد و با مسيلمه ازدواج كرد مرتد شدند، قبيله ی فزاره هم به رهبری عُويينه مرتد شدند و قبايل ربيعه و بكربن وائل در بحرين به رهبری منذر فرزند نعمان مرتد شدند و قبايل كِنده در حضرموت به رهبری اشعث بن قيس كِندی مرتد شدند و مُزحج و در ميان آنها قبيله ی عناس و مراد در يمن به رهبری اَسْود عَنْسی كه قبل از وفات رسول الله صلی الله عليه وسلم به قتل رسيد مرتد شدند، و چند طايفه از سُويلم و قُضاعه هم مرتد شدند.

ابن اثیر می نویسد: «چون سپاه اسامه به فرمان ابوبکر عازم شد در هر قبیله ای به تمامی یا برخی از آنها مرتد شدند و به غیر از ثقیف و قریش سایر قبایل مرتد شدند».[9]همین مورخ اضافه می کند: «بعد از رحلت پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمانداران پیامبر از هر کران فرا رسیدند و گزارش می دادند که اعراب شورش کرده و مرتد شده اند».[10]

پس، این دلایل و دلایل زیاد دیگری به ما می رساند که چیز واضحی است که ارتداد عمومی در میان قبایل مختلف در انتهای عمر رسول الله صلی الله علیه وسلم و هنگام مرگ این بزرگوار رخ داده است. اما، این به این معنی نیست که کل قبیله یا قبایل یا مردمان آن سرزمین مرتد شدند، بلکه، در میان اکثر قبایل مؤمنین راستینی هم وجود داشتند که بر ایمان خود ثابت قدم مانده بودند اما، در هر صورت قدرت غالب و آشکار با مرتدین بود. رسول الله صلی الله علیه وسلم به ثابت قدمان قبایل نامه نوشت و دستور داد که در برابر این بلای فراگیر واکنش نشان دهند. ایرانیها در یمن بر ایمان خود ثابت قدم ماندند و توانستند اَسْود عَنْسی یکی از پیامبران دروغین را که بخشهای زیادی از یمن، بحرین و صحرای عربستان را اشغال کرده بود به قتل برسانند. ابوبکر رضی الله عنه هم همین شیوه ی نامه نگاری را با ثابت قدمان ادامه داد.  

به همین ترتیب، ارتدادهای عمومی زیادی در تاریخ اسلام رخ داده است که نمی توان به همه ی آن ها در طول این 14 قرن اشاره کرد. برای نمونه می توان به ارتداد عمومی در خراسان توسط سنباد خرم دین و مزدکی (که آن ها عقاید اشتراکی یا به قول امروزی ها، سوسیالیستی داشتند و ارتداد عمومی در خراسان توسط آن ها انجام شد)، و استاذ سیس که خود را موعود زرتشت قلمداد می‌کرد و ادعای پیامبری داشت و در صدد بود که آیین زرتشتی را با برخی اصلاحات احیا کند در خراسان ظهور کرد و ارتداد عمومی به راه انداخت؛ یا می توان به ارتداد عمومی در ماوراءالنهر توسط گروه سپیدجامگان مقنّع که ادعای پیامبری و سپس خدائی می کرد و تعالیم مزدک را در اشتراک مال و ثروت زنده می کرد اشاره نمود و پیروان همین شخص مزدکی مساجد را به آتش می کشیدند و زنان را می دزدیدند،همان کاری که حزب مسیلمه ی کذاب کُردها اوجالان دختران را در کردستان عراق و جاهای مختلف می دزدند. همه این را می دانند. مردم به نام پَک این ها را می شناسند. شواهد و دلایل زیادی وجود دارد که این ها ادامه دهندگان راه همان مزدکیان سابق هستند. سرخ جامگان هم باز درخراسان، بانی یک ارتداد عمومی دیگری شدند که همان عقاید اشتراکی و اباحی گری مزدکی ها را با خودشان می آوردند، و تمام حرامهای اسلام رابرای خودشان حلال و آزاد کرده بودند و از هیچ چیزی که دلشان می خواست ابائی نداشتند. بروید همین الان هم پرچم ها و نمادهای به اصطلاح همجنس بازان را نگاه کنید در میان احزاب سکولاریست و مرتد کردستان، بروید نگاه کنید و تحقیق کنید. در راهپیمایی های همجنس بازها، با پرچم های آن ها و با رسمیت بخشیدن به اباحی گری ها در میان گروه های خودشان و در سرزمین هایی که تحت تسلط آن ها قرار گرفتند ادامه دهنده ی راه همین مزدکی ها هستند.

در آذربایجان و بخشهائی از کردستان ایران و ترکیه هم ارتداد عمومی توسط بابک خرمدین اتفاق افتاده بود. همان عقاید را داشت که الان همین دارودسته ی مافیایی اوجالان مسیلمه ی کذاب کردها همین عقاید را با خودشان تحت عنوان آزادی زنان، آزادی جنسی، آزادی … با خودشان حمل می کنند. بابک خرمدین در بخش هایی از کردهای ایران، ترکیه و آذربایجان قیامی را شروع کرد که مدت 20 سال طول کشید که این هم باز همان عقاید مزدکیان در اشتراک در ثروت و زنها و غیره را ترویج می کرد. چیزی شبیه همین که کمونیستهای امروزین چون کومله ها، مسلیمه ی کذاب کُردها اوجالان و دیگران آن را تبلیغ می کنند.

بدون شک، مثل همین بابک خرمدین که در خراسان و جاهای دیگر به مدت 20 سال این کار را کرد، قاضی محمد هم بنیانگذار اولین حزب سکولار و کفری در کردستان در قرون گذشته، کسی بود که جریان ارتداد عمومی در این مناطق را به راه انداخت و هم اکنون اوجالان، مسیلمه ی کذابی است که اسباب ارتداد عمومی در بخش عظیمی از جمعیت کُردهای مسلمان را به همراه سایر گروه های سکولار چپ و لیبرال فراهم کرده است، این غیر قابل کتمان و پوشاندن است. کسی نمی تواند آن را بپوشاند. ارتداد عمومی واقعیتی است که این ها از دهه های گذشته تاکنون شروع کرده اند، کسی نمی تواند آن را در میان کردها انکار کند.

در طبرستان هم مازیار بن قارن، باز همان باورهای خرم دینان و مزدکی های اشتراکی را بانی ارتدادی عمومی در میان مردم این منطقه کرد، و مثل قاضی محمد کردها، او هم بنیانگذار و بانی ارتداد عمومی در طبرستان شد. به آفرید و اسحاق ترک هم با برگشت به زرتشتی گری هر یک به نوبه ی خودشان بانی ارتداد عمومی در مناطق تحت نفوذ خودشان در خراسان شدند.

اکثر این ها مربوط به زمانی بود که خلاء قدرتی بین نابودی امویان تا قدرت گیری عباسیان به وجود آمده بود. همین گروهها با قدرت گیری حکومت عباسیان دوباره به روش منافقین برگشتند، و در مواردی در گروههای غلاتی خزیدند که نقاب اسلامی به چهره داشتند و گروههایی چون قرامطه، علی اللهی های کرمانشاه، یزیدی های عراق و غیره را به وجود آوردند،ع لوی های اطراف درسیم و … را به وجود آوردند و باز این ها به شیوه ای دیگر، نوعی ارتداد عمومی را در بخشی از مسلمین به وجود آوردند که بخشی از هورامی های ما هم از این مصیبت در امان نماندند و هم اکنون هم عده ای ناچیز و اندکی از آن ها هنوز بر باورهای غلات علی اللهی باقی مانده اند.

حمله ی مغولها هم باز باعث ایجاد ارتداد عمومی در میان مسلمین شد.ابن تيميه مي گويد: در ميان مردم كسانی بودند كه اگر دشمن پيروز می شد آنها هم كفر و ارتداد خود را آشكار می نمودند، كه اين حال اكثريت مسلمانان اين عصر است كه زمانی دچار سختی و مشكلاتی می گردند مرتد می شود، در اين زمينه خودمان و غير خودمان اين اندازه ديده ايم كه برای عبرت گرفتن كافی باشد.[11]  این گفته ی ابن تیمیه هم می رساند آنان که مرتد می شدند دمدمی مزاجهایی بودند که در دارودسته ی منافقین تعریف شدند. یعنی آن ها مسلمانان راسخ نبودند همین سکولارزده هایی هستند که ما هم اکنون آن ها را می بینیم. همین سکولارزده ها هستند که در طول تاریخ مرتد شدند به شرط این که اسباب ارتداد برایشان فراهم شود.

 در اندلس هم زمانی که ابوعبدالله صغیر در حال جنگ با عموی خودش، ابوعبدالله محمد الزغل بود، ارتش نصارایِ کاستیل به فرماندهی فردیناندو به آن ها حمله کرد و ابوعبدالله صغیر اسیر شد و به شرط اینکه تابع نصارا شود و سالانه به آنان جزیه بدهد، پس از دو سال از زندان آزاد شد. نگاه کنید، مسلمان وقتی که به جان هم می افتد ذلیل و نابود می شود، تفرق تو را نابود می کند و معادله را برعکس می نماید به جای این که نصارا به تو جزیه بدهند تو باید به آن ها جزیه بدهی. قاعده همین است.

 اما، نصرانیها به این تعهد خودشان هم عمل نکردند و زمانی که مسلمین با هم دچار تفرق، درگیری و حتی متحد شدن با نصارا بودند نصرانیها توانستند با اتحاد سه پادشاهیِ کاستیل، لئون و آراگون  قدرت بزرگی را به وجود بیاورند و مسلمین متفرق، ذلیل، بی ابهت، سست و ضعیف را که در حال نبرد داخلی و خوشگذرانی بودند را نابود کنند. کفار با وحدت، قدرت پیدا کردند و مسلمین با تفرق، ذلیلی و ضعف را انتخاب نمودند و الله تعالی سنت خودش را عوض نمی کند.

در هر صورت، هزاران مسلمان اندلس قتل عام شدند و هزاران نفر دیگر به سمت شمال آفریقا فراری گشتند. اما، آندسته از مسلمینی هم که نصارا را در اندلس علیه مسلمین حمایت کرده بودند یا نکرده بودند و بی طرف مانده بود و فرار نکرده بودند، زمانی که نصارا قدرت گرفتند و پایه هایشان را قوی کردند دادگاههای انگیزاسیون و تفتیش عقاید تشکیل دادند و با تشکیل دادگاههای انگیزاسیون و تفتیش عقاید، این مسلمانان به صورت عمومی مرتد شدند، حتی باور کنید نصارا به مرتد شدن این ها هم قناعت نکردند. بعدها همین جمعیت انبوه مرتدین هم به بهانه ی اینکه قبلاً مسلمان بوده اند و خون مسلمین در رگهایشان است توسط نصرانیها قتل عام شدند و ریشه ی چند صد ساله ی مسلمین در این دیار خشکیده شد.

در یکی دو قرن اخیر هم افراد زیادی در میان قوم خود باعث ارتداد عمومی ملت و قوم خود به دین سکولاریسم ومذاهب مختلف آن چون لیبرالیسم، سوسياليسم، سوسيال دموكراسی، ليبرال دموكراسی، كمونيسم و غیره شده اند.هم اکنون این ها قدرت گرفته اند و مُد مُد اینهاست و یهود و نصارا چنان تأثیری ندارند. استثناهای خیلی نادری هستند. در یکی دو قرن گذشته بلای ویرانگر برای کفار اهل کتاب و حتی شبه اهل کتاب و تمام فرق اسلامی که همه را فلج کرده دین سکولاریسم  و سکولاریست ها هستند.

 قبلاً هم اشاره کردیم و توضیح دادیم که سکولاریسم چه بلایی بر سر نصرانیت در اروپا آورده است.نگاه کنید سکولاریسم چه بلایی بر سر نصرانیت در آمریکا و جاهای دیگر آورده است. همه را نابود کرده و هیچ کشور نصرانی هم اکنون در دنیا وجود ندارد که با مسلمین بجنگد. کشور نصرانی که بر اساس قوانین نصرانیت، کشور یهودی که بر اساس قوانین یهودیت بیاید علیه مسلمین بجنگد وجود ندارد؛ بلکه، سکولاریست ها هستند که بر همه حکم می کنند و عده ای از نصرانی ها و تعداد بسیار زیادی از مسلمان زاده ها را به کار می گیرند و در راستای اهداف خودشان خرج می کنند. بله، سکولاریسم و دین سکولاریسم و مذاهب مختلف آن همچنان که در اروپا این مصائب را به جود آورد در میان سرزمین های مسلمان نشین هم باعث ارتداد عمومی در میان قبایل، نژادها و سرزمین های مختلفی شده که در کردستان و در میان کُردها می توان به قاضی محمد به عنوان بنیانگذار اولین حزب سکولار و ارتدادی در کردستان و بعدها بارزانی ها و طالبانی و اوجالان مسیلمه ی کذاب فعلی کُردها اشاره کرد، که هم اکنون صدها حزب از این سکولارها در میان کُردها فعال اند و کاری کرده اند که ارتداد عمومی در میان کُردها جریان پیدا کند. ارتداد عمومی که سابقه ای به این گستردگی هرگز نداشته و هیچ چیزی اینچنین نتوانسته عقاید، باورها، اخلاق، فرهنگ و هویت کُردها را نابود کند و به جای آن کفر، الحاد، بی بندوباری اخلاقی و جنسی، فساد، خیانت، پستی و رذالت را جایگزین کند. هیچ چیزی نتوانسته چنین بلا و مصیبتی را بر سر این ملت بیاورد.

این ارتداد عمومی در میان کُردها هم هرگز به معنی مرتد شدن تمام کُردها نیست بلکه، همچون ارتداد عمومی عصر رسول الله صلی الله علیه وسلم و دیگر ادوار تاریخی ما شاهد ثابت قدمان زیادی در میان کُردها و سایر اقوام هستیم که عمومیت قاطع و قدرت قاطع را تشکیل می دهند. اما، جریان غالب رهبری که قدرت اسلحه و قدرت تبلیغی را در اختیار دارد در میان اکثریت قاطع کُردها بخصوص کُردهای ترکیه، سوریه و عراق در دست همین سکولاریستهاست و جریان رهبری در میان اکثریت قاطع کردها جریان ارتداد سکولاریست هاست که افرادی در کردستان ایران را هم متأسفانه با خودش آلوده و مرتد کرده است. تعداد قلیلی هستند، در هر سرزمینی آدم فاسد وجود دارد، قطعاً وجود دارد. منافقین که قطعاً وجود دارند. زمانی که رسول الله صلی الله علیه و سلم نتوانسته همه ی آن ها را از بین ببرد هم اکنون هم در سرزمین ما باید وجود داشته باشند. این چیز طبیعی است و همین تعداد منافقین اگر زمینه برایشان فراهم شود به همان گروه های مرتد ملحق می شوند.

ارتداد عمومی دیگری که به دنبال تولید این سکولاریستهای مرتد دامنگیر مسلمین، بخصوص مسلمین منطقه ی ما و اکثر مناطق دنیا شده این است که، گروه بسياری از مسلمان زاده ها به واسطه ی پشتيبانی كردن از كفار سكولار اشغالگرجهانی و به واسطه ی پشتيبانی كردن از نوکران آن ها و مرتدين سكولار محلی علیه مسلمین این ها مرتد شدند، که فقط الله می داند شمار اين بيچاره ها چند است. در این زمینه، اگر به چند نمونه و مثال برجسته اشاره شودفکر نمی کنم بی ضرر باشد (بهتر است):

  • می دانیم که سکولاریستهای انگلیس با ابزاری چون رهبری شریف حسن – که به او بزرگ مکه می گویند- به عثمانی به اسم انقلاب بزرگ عربی – که در اصل خیانت بزرگ عربی بود- حمله کردند تا اینکه در سالهای 1916و 1918 بر شام حاکم شدند و عثمانیها را بیرون کردند ورهبر سکولار انگلیسی، لورد لنبی حاکم شد وانگلیس سکولار فلسطین را به صهیونیستهای سکولار تحویل داد، فرانسه ی سکولار سوریه ولبنان را گرفت، سکولاریست های انگلیس عراق واردن را در اختیار سایکس و بیکو قراردادند وشریف حسین را در حالی که وعده ی پادشاهی عرب را به وی داده بودند به قبرس تبعید کردند.[12] فلسطین به این شیوه، قربانی خیانت بزرگ عربهای نوکر سکولاریستها قرار گرفت. پس هر آن چه که می بینیم بر سر فلسطین و فلسطینیان می آید ثمره ی سکولاریست های جهانی و نوکران محلی آن هاست. هر روز که اسم فلسطین یادتان می آید جنایت کاران سکولاریست جهانی و نوکران محلی آن ها هم جلو چشمتان بیاید.

 در همان وقت، انگلیس سکولار، عراق را به وسیله ی مسلمان زاده ی های مزدور هندی از دست عثمانی های مسلمان گرفت و آن را اشغال کرد، توسط چه کسی؟ توسط همین مزدوران به اصطلاح مسلمان هندی (حنفی های هندی) ووقتی که مسلمان زاده های هندی جنگیدن با عثمانی های مسلمان را گناه دانستند شریف وعلمای سلفی درباری و خائن مکه و سایر ملاهای خائن مزدورش فتوای جایز بودن جنگ در زیر پرچم انگلیس علیه مسلمین عثمانی راصادر کردند. پس، انگلیس سکولار با حمایت و پشتیبانی سلفیون خائن آل سعود و علمای درباری آن ها، سرزمین مسلمین را به وسیله ی مسلمانان فریب خورده تسخیر کرد. همان کاری که هم اکنون آمریکای سکولار در حال انجام آن می باشد.

  • فرانسه ی سکولارهم درسال1920با قرارداد سایکس- بیکو به وسیله ی مسلمان زاده ها(مالکی ها در آن زمان)، تونس والجزایر را گرفت و فرانسه در سال 1954-1962  با الجزایری ها به وسیله ی الجزایرهای مالکی که آن ها را در گروهی با عنوان الحرکیون که عدد آنها دویست و پنجاه هزار نفر بود با همین ها علیه الجزایری ها جنگید. کاری که هم اکنون صحوات در عراق و سوریه، برای آمریکا و ناتو و روسیه و مزدورانش انجام می دهند. فرانسه در آن سال ها با الحرکیون که تعداد آنها دویست و پنجاه هزار نفر بود و از میان مالکی ها بیرون آمده بودند علیه مسلمانان مالکی الجزایر جنگید. وبعد از کشته شدن یک میلیون نفر از مردم انقلابی الجزایر وشکست مزدوران، الحرکیون موجود در الجزایر هم با فرانسوی ها به فرانسه فرار کردند. نماز جماعت وسیع سربازان مسلمان زاده ی هیتلر هم دیدیم. نماز جمعه آن ها را دیدیم که این ها بیشتر از حنفی های ترکیه بودند.شافعی های مصر و مالکی های تونس، لیبی و امثالهم.

دوستان دقت کنید و الان هم نگاه کنید وآمریکای سکولار هم، خود و سایر هم پیمانان سکولار خودش را تنها به وسیله ی خائن الحرمین الشریفین وفتوای دین فروشان خائن آل سعود و سایر سرزمینها، که آنها را لشکرِ دوست، اسم می بردند، داخل سرزمينهای مسلمان نشین در خاورميانه کرد و هم اکنون، در پناه همین ها با کل مسلمین در حال جنگ است.

آمریکای سکولار، عراق را ویران نکرد مگر به وسیله ی کویت، اردن، آل سعود، مصر و سایر طاغوتها، و همین الان هم هواپیماهایش را از کویت، سعودی، قطر، ترکیه و پاکستان برای کشتار مسلمین به پرواز درمی آورد. آمریکای سکولار افغانستان را از پاکستان می زند وبه وسیله ی افغانی های حنفی مذهب ائتلاف به اصطلاح شمال – چون: ربانی، دوستم، احمد شاه مسعود، سیاف و دیگران–با طالبان جنگید.

آمریکای سکولار هم اکنون به وسیله ی کُردهای خائن و سکولار و شافعی زاده های کردستان به اهدافش در بعضی از نقاط عراق رسید و کارش که تمام شد آن ها را مثل دستمال توالت ول کرده تا یک بار دیگر که به دستمال احتیاج پیدا کند. هم اکنون هم آمریکای سکولار دارد همین استفاده را از حزب کارگران اوجالان مسیلمه ی کذاب کردهادر سوریه می کند، حالا کی کارش تمام می شود و این دستمال را هم مثل دیگران دور می اندازد همه منتظر می شویم و می بینیم. قبلاًدر مورد قاضی محمد دیدیم. همین کار را استالین با بنیانگذارشان قاضی محمد مرتد انجام داده بود و مثل دستمال توالت او را پس از مصرف دور ریخت. آخر، مگر کسی پیدا می شود که دستمال توالت را پس از استفاده پیش خودش نگه دارد؟ غیر ممکن است.

حتی در جنگهای صلیبی قدیم هم صلیبیها با خیانت امیران شام وارد سواحل شام شدند، واندلس هم به وسیله ی خیانت سران طوائف سقوط کرد. در این روابطِ میانِ کفارِ آشکار با چنین نوکرانِ مسلمان زاده ای همیشه کفار آشکار سود برده اند، و مسلمان زاده ها هم هر بار بعد از ازدست دادن دین، عزت، ناموس و هویتش، در نهایت زمین وثروت خودش را هم از دست داده است.

بله، این مسلمان زاده ها در ارتش کفار و علیه مسلمین و برای گسترش ارتداد عمومی در میان مسلمین در حال جنگ بوده اند و الان هم هستند، در میان تمام مذاهب و فرق اسلامی وجود دارد که افرادی داخل گروه کفار سکولار جهانی شده اند و در صف آن ها علیه مسلمین در حال جنگ هستند. هم اینک، بعضی فرقه ها کمتر چون، تعدادشان کمتر است مانند شیعیان تعداد کمتری از این ها با کفار همکاری می کنند؛ و در میان فرق دیگر مثل فرق معروف به اهل سنت تعدادشان صدها برابر بیشتر از شیعه هاست، چرا؟ چون جمعیت آن ها هم صدها برابر بیشتر از شیعه هاست. در اکثر کشورهای دنیا همین ها هستند که در صف آمریکا، ناتو و سایر کفار علیه مسلمین خود در حال جنگ هستند و می دانیم جنگ هم از دو حالت به در نیست یا در راه الله صورت می گیرد یا در راه طاغوت و کفار: «الَّذِينَ آمَنُوا يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ ۖ وَالَّذِينَ كَفَرُوا يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ الطَّاغُوتِ فَقَاتِلُواأَوْلِيَاءَالشَّيْطَانِ ۖ إِنَّ كَيْدَ الشَّيْطَانِ كَانَ ضَعِيفًا» (نساء/76)، کسانی که ایمان آورده‌اند، در راه الله می‌جنگند، و کسانی که  کافرند، در راه شیطان می‌جنگند. پس، با یاران شیطان بجنگید. بیگمان، نیرنگ و مکر شیطان همیشه ضعیف بوده است«إِنَّ كَيْدَ الشَّيْطَانِ كَانَ ضَعِيفًا».‏ بله، «الَّذِينَ آمَنُوا يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ ۖ وَالَّذِينَ كَفَرُوا يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ الطَّاغُوتِ» بله، باید اینگونه گفته شود «فَقَاتِلُواأَوْلِيَاءَ الشَّيْطَانِ».

به همین دلیل و دلایل دیگر، تمامی سکولاریستهای سرزمینهای مسلمان نشین در این دنیا، به خاطر ولاء و دوستی و سرپرستی شان، اعلام ولایی که به قوانین سکولاریستی مخالف شریعت الله کرده اند، و جنگیدن در صف کفار سکولار خارجی حکمشان مثل حکم همان کفار آشکار است، و از اسلام به صف همان کفار آشکار برگشته اند و در راهش می جنگن دو خون می دهند. این برگشت عملی این افراد از صف مسلمین به صف کفار، ارتداد واضح و آشکار آن هاست، حتی اگر در احوال شخصی هم پاره ای از عبادات اسلامی را انجام دهند مثل پیروان پیامبران دروغین صدر اسلام که به اکثریت قاطع شریعت اسلام پایبند بودند.

پس، جریان ارتداد عمومی که قومهایی چون کُردها با آن دست و پنجه نرم می کنند چیز جدیدی نبوده و نیست، اما اگر قدرتی اسلامی در برابر این ها به وجود نیاید ممکن است همان بلائی که بر سر مسلمین اندلس آمد بر سر این ملت هم بیاید. همچنانکه قبلاً آمده بود. مگر ما تجربه ی علویان درسیم و ایزدیهای سنجار و علی اللهی های اطراف دالاهو را نداشتیم که ابتداء غلات آن ها را با شعارهای مذهبی فریب دادند و با وارد کردن عقاید مزدکیان، مانویان، میترائیست ها و امثالهم و حتی یهودیت، نصرانیت و غیره معجونی برای این کُردها درست کرده اند. الان شاهد نسلی از این ها هستیم که اصلاً خودشان را مسلمان نمی دانند و با این شلم شوربائی که از عقاید مختلف برایشان از قرن هفتم به بعد درست کردند و قزلباشها به آن سازمان دادند در چنان توهمی افتادند که خیال می کنند عقایدشان مربوط چند هزار سال پیش است. مثل اینکه یکی الان بیاید و بگوید پیشینه ی کمونیستهای کومله در کردستان به قبل از سقراط برمی گردد یا حداقل به دوران قبل از پیامبر برمی گردد که الله تعالی درموردعده ای از دهری ها و به اصطلاح کمونیست ها میگوید:«وَ قَالُوا مَاهِیَ إِلا حَیَاتُنَا الدُّنْیَا نَمُوت وَ نحْیَا وَ مَا یهْلِکُنَا إِلا الدَّهْرُ وَ مَا لهَم بِذَلِک مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلا یَظنُّونَ» (جاثیه/24)، منکران الله و روز قیامت می گویند: حیاتی جز همین زندگی دنیائی که در آن به سر می‌بریم در کار نیست. گروهی از ما می‌میرند و گروهی جای ایشان را می‌گیرند، و جز طبیعت و روزگار، چیزی ما را هلاک نمی‌سازد! آنان چنین سخنی را از روی یقین و آگاهی و علم نمی‌گویند، و بلکه تنها گمان می‌برند و تخمین می‌زنند.

هم اکنون هم، سکولاریستها در رسانه هایشان چنین اشتراکاتی را از میان سایر باورهای باستانی و ملل مختلف که وجود دارد از لابه لای کتاب هایشان بیرون می کشند، غلات که آمدند عقاید مختلف مزدکی ها، مانوی ها، میترائیست ها که عقایدشان وجود داشتند، نصرانی هاکه بوده اند، یهودی ها و مجوس که بوده اند، صابئین که در منطقه ی خوزستان و اطراف آن بوده اند و زندگی کرده اند. تمام این معجون را در همین چند قرن گذشته درست کرده اند برای همین غلات، مردم بیچاره ای که در درسیم و سنجار و بخش هایی از هورامانات ما درست کردند، الان در کتاب هایشان وجود دارد، در سرانجام نگاه کنید وجود دارد و مصحف رش نگاه کن وجود دارد. سرانجام هم به زبان هورامی است. این ها از لابه لای کتاب هایشان همین عقاید که بعضی ها مربوط به هزار سال پیش است و به قبل از اسلام هم برمی گردد بیرون می کشند و رسماً آن ها را دین جدیدی نشان می دهند، و با زور اسلحه از چنین گمانها و ظنهای بی پایه و اساسی دفاع هم می کنند، در حالی که همه میدانیم عمر این گروهها با تاریخ گروههای غلات فرق منتسب به تشیع و تصوف گره خورده است.

عمر این ها زیاد نیست ممکن است عقایدی مربوط به قرن های پیش داشته باشند. همین الان، کمونیست ها و ماتریالیست را که در آن منطقه ممکن وجود داشته باشند و از اقوام ما هم باشد و عقاید این شخص ممکن است مربوط به دمتریس باشد، مربوط به قبل از میلاد نصرانیت که از آن صحبت می کنند، مربوط به هزاران سال پیش باشد. این نمی رساند که قوم و خویش ما خودش به طور نژادی از هزار سال پیش همین دین را داشته بلکه، خودش است که همین دین را دارد. پدر، پدربزرگ، قوم و خویش های او چیز دیگری بودند.

غلات ایزدی، علی اللهی، علوی ها پدرانشان و اجدادشان چیز دیگری بودند بعد به این معجون تبدیل شدند. غلات این ها را به چنین معجونی تبدیل کردند و ارتداد عمومی را در بخش هایی به وجود آوردند. هم اکنون هم با زوراسلحه و قدرت  تبلیغی و قدرت رسانه ای که آن ها دارند این توهمات را به خورد مردم می دهند و حتی آن ها را اصیل هم معرفی می کنند. چرا؟ چون بعضی از عقایدشان برمی گردد به همان مانوی ها، مزدکی ها، زرتشتی گری، میترائیست، یهودیت، نصرانیت و … و این ها قبل از اسلام بودند. جنایت و دروغ محض را نگاه کنید. همین است که هیچ کدام از آن ها نمی توانند آن را ثابت کنند به خاطر همین است که الله تعالی می گوید: وما لهم بذلک من علم إن هم الا یظنون» هیچ علمی ندارند چون علم باید تجربه شود، یعنی باید یقینی باشد. این ها هیچ علمی ندارند. همه اش ظن و گمان و احتمال است و از همین ظن و گمان و احتمال و دروغ هم با زور اسلحه و شبکه های ماهواره ای شان دفاع می کنند.

 در برابر قدرت اسلحه ی این ها که از طرف کفار سکولار خارجی و طاغوتهای منطقه ای حمایت می شوند، تنها قدرت قرآن و تبلیغ محدود و ناچیز کافی نیست، بلکه تنها با قدرت حکومتی و تنها با قدرت اسلحه می توان با این ها مقابله کرد.

روش برخورد با آنها هم همان روشی است که با منافقین و سکولارزده هایی می شود که یا مسلمین آن ها را از جامعه ی خودشان اخراج کردند و آشکار شدند، یا خودشان به میل خودشان صفشان را از مسلمین جدا می کنند و کفر خودشان را آشکار می کنند و مثل کفار آشکار برای مسلمین واضح و آشکار می شوند و به صف کفار آشکار ملحق می گردند و به اصطلاح مرتد می شوند. چنانچه ام المؤمنين عايشه رضی الله عنها می فرمايد:”ارْتَدَّتِ الْعَرَبُ قَاطِبَةً، وَاشْرَأَبَّ النِّفَاقُ“يعنی: تمام عرب مرتد شدند و دوررويی و نفاق جای گرفت.

 یعنی، با مرتد شدن اعراب چه چیزی مستقر شد؟ نفاق. بله، منافقین و سکولارزده ها نفاق خودشان را آشکار می کنند، همان چیزی را که پنهان کرده بودند همین را آشکار می کنند. همین. برای همین تا زمانی که در میان مسلمانان هستند ما نمی توانیم به آن ها بگوییم منافق، ای منافق. اما وقتی آشکار کردند دیگر تمام شد، می توان گفت، چون منافق یعنی کافر، منافق، معادل کافر است. منافق همان کافر است ولی پنهان می باشد، همین. پس، این ها مشمول حکم کفار آشکاری می شوند که کفرشان را ابتدا مخفی کرده بودند و حالا آن را آشکار کرده اند. در این صورت، مثل هر کافری با آن ها برخورد نمی شود، بلکه تنها مثل کفار مشرک و سکولارها با آنان برخورد می شود نه مثل کفار اهل کتاب و شبه اهل کتاب.

نکته ی ریزی که در اینجا لازم است به آن اشاره شود و متأسفانه از طرف بسیاری از مسلمین رعایت نمی شود این است که، همچنانکه منافقین دسته ای از میان مسلمین هستند و نمی توان همه ی مسلمین را منافق دانست، به همین شیوه، مرتدین هم دسته ای از مسلمین هستند، دسته ای از فلان مذهب هستند، مرتدین هم دسته ای از مسلمین هستند نه همه ی مسلمین، نه همه ی آن مذهب، و نمی توان به دلیل وجود این ها همه ی مسلمین را جزو منافقین یا مرتدین دانست. ارتداد عمومی عصر رسول الله صلی الله علیه و سلم و سایر ادوار هم این را به وضوح نشان داده که، با وجود قدرت گیری مرتدین، ثابت قدمان هم بسیار بوده اند و ثابت قدمان ایرانی در یمن بودند که اسود عنسی یکی از پیامبران دروغین را از پای درآوردند و به درک فرستادند.

دسته ای از میان حنفی های هند بودند که به انگلیس در کشتار مسلمین دولت عثمانی کمک می کردند، به کشتار مردم در شبه قاره ی هند کمک می کردند نه همه ی حنفی ها. همین الان هم دسته ای از حنفی های افغانستان، پاکستان، بنگلادش، ازبکستان، تاجیکستان، چین، ترکیه وغیره هستند که به کفار سکولار جهانی و مرتدین و نوکران همین کفار سکولار جهانی در اشغال وطنشان، کشتار و سرکوب مسلمین و تحکیم قانون کفری، پایمال شدن ناموسشان و از بین رفتن دینشان کمک می کنند نه همه ی حنفی ها؛ عده ای از حنفی ها هستند.

در الجزائر، مراکش، مالی، تونس، سودان، لیبی وغیره هم تنها بخشی از مالکی ها هستند که در صف کفار سکولار علیه مسلمین جنگیده اند و همین الان هم می جنگند. به همین شیوه در مصر، فلسطین، کردستان عراق، مالزی، یمن و غیره هم باز تعدادی از شافعی ها هستند که در صف اولیای شیطان علیه مسلمین می جنگند نه همه ی شافعی ها. به همین شیوه، در عراق، افغانستان و غیره هم تنها بخشی از شیعیان هستند که در صف کفار خارجی علیه مسلمین درحال جنگ هستند نه همه ی شیعیان. در عربستان و دول خلیج فارس هم باز تعدادی از حنبلی ها و سلفی ها هستند که در صف کفار سکولار خارجی به رهبری آمریکا، ناتو و سایر اشغالگران علیه مسلمین در حال جنگ اند نه همه ی حنبلی ها و سلفی ها.

در تمام این موارد همه ی حنفی ها، شافعی ها، مالکی ها، شیعه ها، حنبلی ها، سلفی ها و زیدی ها را به جرم مجرمین آنها نمی توان آن ها را جریمه کرد، کسی که بخواهد آن ها را به جرم هم مذهبی هایشان مرتد بداند چنین کاری غیر شرعی، غیر اخلاقی و نشانه ی جهل آشکار به منابع شرعی و حتی مخالفت صریح با معیارهای اخلاقیِ انسانی است.

ارتداد جرم است، و جزو حدود می باشد. اگر شخصی در طایفه ای یا مذهبی مرتکب قتلی شده باشد، نمی توان کل آن طایفه یا مذهب را قاتل دانست، و همه را به جرم آن شخص مجازات کرد؛ در حالی که این طایفه و مردم با چنین قاتلی همراهی و مشارکت نداشته اند، مشارکت عملی. این حیوان صفتی و حماقتی است که ما مدتی است در میانمار یا برمه و آفریقای مرکزی شاهد آن هستیم.

حکومت سکولار میانمار جهت پوشش دادن به مشکلات اقتصادی و مشکلات سیاسی خود جنگ مذهبی را بین بودایی ها و مسلمین به راه انداخت.سکولاریست ها همیشه از مذهب در راستای اهداف خودشان استفاده می کنند و فرقی نمی کند که این مذهب چه باشد. قاعده ی سکولاریست در طول تاریخ بشریت همین بوده است.

حکومت سکولار میانمار هم در یک سناریوی دروغین، به زنی بودائی پول داد که بگوید سه نفر مسلمان به زنی بودائی تجاوز کرده اند و او را کشته اند. در حالی که، این زن هرگز نتونست این اتهامش را ثابت کند. همین اتهام دروغین بهانه ای شد برای مجازات کردن و کشتار تمام مسلمین برمه، تمام مسلمین برمه را به خاطر این اتهام دروغین شروع کردند به کشتار آن ها، و تنها به جرم ثابت نشده ی سه نفر که آن سه نفر را هم به ناحق اعدام کردند تا به حال  آنهمه از مسلمین را کشته اند و هنوز هم می کشند. این بودائی ها در گروههای شبه نظامی چون «ماگ» سازماندهی شدند و تحت حمایت ارتش سکولار برمه جنایات غیر قابل بخشش خودشان را در حق تمام مسلمین شروع کردند. این را خود سازمانهای سکولار و کفری بین المللی هم نتوانستند پنهان کنند، نتوانستند پنهان کنند که تمام این جنایات تحت هدایت و پوشش ارتش سکولار میانمار صورت گرفته است. این یک واقعیت است.

نکته ی دیگر این که، در برمه، تبت، چین، هند، کره، ژاپن و غیره که روزانه به هزاران و بلکه میلیونها زن بودائی تجاوز می شود و صدای یک راهب بودائی درنمی آید اما در برمه یک راهب فاسد ی به نام ویراتو که به نفع سیاستهای حکومت سکولار میانمار فتوا می دهد به همراه عده ای دیگر از همین راهبان، مردم را با فتواهایشان علیه مسلمین بسیج کردند و در پناه حکومت و ارتش سکولاریست میانمار آنهمه فاجعه آفریدند که همه دیدیم و می بینیم. این همان سناریویی است که در آفریقای مرکزی توسط شبه نظامیان نصرانی «آنتی بالاکا» و با رهبریت سکولاریستهاعلیه کل مسلمین آن سرزمین دارد پیاده می شود. در همان سرزمین آفریقای مرکزی هم در انتخابات سکولاریست ها یک سکولاریست مسلمان زاده با یک سکولاریست نصرانی درانتخابات شرکت می کنند. بعد از آن در راه پیشبرد اهدافشان نصرانی ها و مسلمین را خرج می کنند و آن جنایات را آفریدند که هم اکنون ما مشاهده می کنیم.

آشکار است که این شیوه ی قضاوت کردن صفت مسلمین نیست، بلکه ویژگی کفار است که از کینه، جهالت، حماقت و وحشیگری آن ها سرچشمه می گیرد ومسلمین از چنین صفات پستی بری هستند. اما، متأسفانه دیده شده که عده ای از شیعیان به جرم عده ای از فِرَق معروف به اهل سنت به کل آن ها یورش می برند و عده ای از فِرَق معروف به اهل سنت هم به جرم عده ای از شیعیان به کل شیعیان یورش می برند و شیعیان را تنها به جرم شیعه بودن و جرم کسان دیگری قتل عام می کنند نه هیچ چیز دیگری. زن، بچه، کودک و همه چیز را در افغانستان منفجر و نابود می کنند به جرم شیعه ای که در عراق جنایت کرده است. حسبنا الله و نعم الوکیل.

این اسلوب و صفت جاهلیت است نه اسلام و قانون شریعت الله، و ننگ آشکاری برای اهل قبله است که دشمنان قانون شریعت الله و بخصوص سکولاریستها به آن دامن زده و می زنند. مگر همین ها   سکولاریست های انگلیسی را در همین عراق با ریش مصنوعی نگرفتند که می رفتند در مساجد اهل سنت و مساجد شیعه به نوبت بمب گذاری می کردند. در مدارس اهل سنت در مدارس شیعه به نوبت بمب گذاری می کردند و آن ها را منفجر می نمودند و از این ابزار جنگ مذهبی جهت رسیدن به اهدافشان استفاده می کردند و کرده اند. این ابزاری است برای سکولاریست ها جهت ناامید کردن مسلمین. اما، عده ای از مسلمین هم جاهلانه به دلیل تنفر از رقیب خود به آن دامن می زنند و چوب این آتش ویرانگر می شوند در حالی که الله متعال آشکارا می فرماید: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ کُونُواْ قَوَّامِینَ لِلّهِ شُهَدَاء بِالْقِسْطِ وَلاَ یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَى أَلاَّ تَعْدِلُواْ اعْدِلُواْ هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى وَاتَّقُواْ اللّهَ إِنَّ اللّهَ خَبِیرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ» ‏(مائده/8)، ای کسانی که ایمان آورده اید! بر ادای واجبات خدا مواظبت داشته باشید، تقوای خدا داشته باشید و از روی دادگری گواهی دهید، و دشمن بودن شما با قومی شما را وادار نکند که (با ایشان) دادگری و عدالت نکنید.عدالت کنید که عدالت (به ویژه با دشمنان) به پرهیزگاری نزدیکتر است. از خدا بترسید که خدا آگاه از هر آن چیزی است که انجام می‌دهید.

هم اکنون اگر یک قبیله یا نژاد یا مذهبی یا سرزمینی رهبریتش در اختیار مرتدین سکولار قرار می گیرد و قانون مرتدین سکولاریست بر آن ها تحمیل می شود و قصد دارند دوباره جریان ارتداد عمومی را در میان مسلمین نهادینه کنند، این به معنی مرتد شدن تمام مردمان آن دیار و پیروان آن مذهب نیست. بلکه، مرتدینی که جریان ارتداد عمومی را رهبری می کنند و سعی می نمایند با قدرت حکومتی و نهادهای تحت پوشش آن به این ارتداد عمومی دامن بزنند قشر خاصی هستند، قشر خاصی هستند که با زور اسلحه و حمایت کفار آشکار سکولار بر مسلمین تحمیل شده اند.

باور کنید، آن ها درست است اسلحه دارند و بر مسلمین تحمیل شده اند اما، فقط کافی است یک لحظه حمایت کفار سکولار آشکار از آن ها برداشته شود تا بفهمیم که این ملت چگونه با آن ها برخورد می کند. این ها نمی توانند یک روز دوام بیاورند در برابر ملت ستمدیده ی خودشان به شرط این که حمایت کفار آشکار و سکولار خارجی را نداشته باشند. آل سعود دوام می آورد؟ امارات، بحرین، کویت، افغانستان، پاکستان و … این ها دوام می آورند؟ غیر ممکن است دوام بیاورند. این ها بر مسلمین تحمیل شده اند و باید همچون رسول الله صلی الله علیه وسلم حساب مسلمین ثابت قدمِ تحتِ حاکمیتِ این ها را از مرتدین جدا دانست، و همه را با یک چشم ندید، و از هر سخن و عملی که ما را از قانون شریعت الله دور می کند و به آتش جهنم نزدیک می نماید باید پرهیز کنیم، و بدون در نظر گرفتن خواهشهای نفسانی و تنفر از قوم و مذهبی که ممکن است اختلافاتی هم با آن داشته باشیم  باید راه عدالت و تبعیت از قانون شریعت الله و نزدیک شدن به بهشت را در پیش بگیریم نه راه همین سکولاریست ها را در میانمار یا در آفریقای مرکزی.

هم اکنون، ارتداد عمومی فراگیری در سرزمینهای مسلمان نشین در جریان است. چنانچه مسلمین از عدالت دوری کنند و از مسیر صحیح جهاد منحرف شوند و مسیر ظالمین را در پیش بگیرند هرگز نخواهند توانست با گناه و معصیت در برابر دشمنانِ مجهزِ به آخرین تکنولوژهایِ بی سابقه دوام بیاورند. کسانی که آگاهانه این وضعیت بحرانی ارتداد عمومی به دین سکولاریسم و مذاهب مختلف آن را می بینند اما، باز به دلیل تنفر از فرقه و تفسیر مخالفشان مسیر ظالمین، مسیر تفرق، مسیر ضعیف کردن مسلمین و مسیر کشت و کشتار داخلی بین اهل قبله را طی می کنند باید به این سؤال جواب دهند که با چه رویی در محضر الله حاضر می شوند و چه جوابی برای این ظلم آشکارشان به دین الله و بندگان الله دارند؟ 

  احکام مختص به مرتدین به صورت موردی و مختصر 

عرض شد که در دنيا اگر شخص مسلمان که متهم به جرم ارتداد شده از مراحل چهارگانه و فیلترهای 1- اثبات جرم 2- تأیید جرم توسط الله و رسولش[13]  3- شروط تکفیر و 4-موانع تکفیر عبور داده شد و باز با یقین و بدون کوچکترین شک و شبهه ای آلوده و فاسد تشخیص داده شد در این صورت، این شخص به یک کافر آشکار تبدیل می شود که عنوان مسلمان از وی برداشته می شود و مرتد آشکاری می شود مثل سایر مرتدین که صف خودشان را آشکارا از صف مسلمین جدا کرده بودند؛ [14]حالا، اگر این شخص مرتد توبه نكرد و تسليم قانون شريعت الله نشد، تمام احكام كفار سکولار و مشرکین بر او جاری می شود. دوباره یادآوری می کنم که احکام کفار مشرک و سکولار بر آن ها اجرا می شود نه احکام کفار اهل کتاب مثل یهودی و نصرانی یا کفار شبه اهل کتاب مثل مجوس و صابئی.

در اینجا لازم است برای پرهیز از چنین جرم خطرناکی به چند حکم از احکامی که باید بر مرتدین اجرا گردد اشاره شود تا شخص به عواقب جرم و بیماری خودش هم آشنائی داشته باشد و متوجه شود که این بیماری یک بیماری ساده مثل سرماخوردگی نیست بلکه، بیماری خطرناکی است مثل سرطان، سل، طاعون، وبا و بیماری هایی مانند آن، و شخص باید حواسش به سخنان و اعمالش باشد.

 این ها نمونه ی احکامی هستند که بر سکولاریستهای مرتد و آشکاری چون کومله ها، دمکراتها، پ.ک.ک ها، پارتی ها و تمام احزاب سکولار و مرتدی که می بینیم، و هر کسی که با قول یا عملی از چهار مرحله و چهار فیلتر عبور داده شده باشد و این شخص از دین برگردد و به کافر آشکاری تبدیل شود، این احکام باید بر این ها اجرا گردد. این احکام عبارتند از:

  1. برائت از خودش و از عقایدش، که طبیعی است ما او را کافر می دانیم. در اولین مرحله ما او را کافر می دانیم و از خودش و عقایدش برائت می کنیم. قبلاً هم عرض کردیم، که برائت از مشرکین اول باید از خودشان باشد و از خودشان که برائت کردی همان الگوی سیدنا ابراهیم علیه السلام که هست طبیعی است از عقایدشان هم برائت می شود. یعنی مرتدین مشمول همان حکم برائت از مشرکین می شوند. چیزی که اهل کتاب و شبه اهل کتاب نمی شدند و فقط مختص مشرکین بود که ما امروزه آن ها را سکولاریست می نامیم.
  2. از مرتد نباید تحت هیچ عنوانی پشتيبانی کرد، نه با قلب، نه با زبان و نه با دست. تحت هیچ عنوانی نباید از مرتدین حمایت، پشتیبانی و طرفداری شود. حتی نباید در جنگ بین مرتدین با کفار آشکار اهل کتاب (یهود و نصارا) و شبه اهل کتاب هم از مرتدین پشتیبانی شود. هر چند که این مرتد یکی از نزدیکان و قوم خویشهای شما باشد و کافر اهل کتاب یا شبه اهل کتاب از یک نژاد یا قاره ی دیگری باشد. این یکی از درسهای ابتدای سوره ی روم است که قبلاً به آن اشاره کردیم و إن شاءالله در درس های دیگر در مورد درجه بندی دشمنان بیشتر به آن اشاره می شود.
  3. مسلمان به نكاح مرتد در نمی آيد و چنانچه همسر داشته باشد بايد از او جدا شود. الله متعال مي فرمايد:«لَا هُنَّ حِلٌّ لَّهُمْ وَلَا هُمْ یَحِلُّونَ لَهُنَّ» (ممتحنه‌/10)، اين زنان برای آن مردان، و آن مردان برای اين زنان حلال نيستند. این حکم مشرکین و سکولاریست هاست که باید روی این ها تطبیق شود، و اگر زنش از او دوری نكند زنش هم پس از اقامه ی حجت نبوی و گذراندن از همان فیلترها او هم مانند شوهرش مرتد می شود؛ چون، آگاهانه و بدون عذری و به میل خودش حکم واضح و آشکار الله را به خاطر امیال پست دنیوی رد کرده است.
  4. مرتد، مسئوليت سرپرستی كردن فرزندان و شوهر دادن دخترانش از او گرفته می شود و حق ولایت، سرپرستی و اطاعت کردن برایش نمی ماند ودیگر نمی توان از او اطاعت کرد.  
  5. مرتد، صاحب مالش نيست و قول صحيح این است كه مال و ثروت مرتد به غنيمت گرفته می شود. دليل برای اين كار هم  داستان شخصی است كه با یکی ازهمسران پدرش نكاح و ازدواج کرده بود و اصحاب رسول الله صلی الله عليه وسلم پس از كشتن او اموالش را هم بردند.
  6. حيوانی كه توسط مرتد ذبح شده باشد حرام است و مصرف نمی شود. دوباره می گویم و باید برای چندمین بار تکرار شود که حکم مرتد مثل حکم مشرکین و سکولاریستهاست نه مثل کفار اهل کتاب و شبه اهل کتاب. برای همین است که احکام مرتدین با احکام کفار اهل کتاب و شبه اهل کتاب فرق دارد.[15]
  7. نماز خواندن پشت سر مرتد باطل است و حق امامت برای مردم را ندارد. و كسی كه پشت سر او نماز خوانده باشد بايد نمازش را دوباره بخواند؛ چه دانسته باشد اين شخص مرتد است چه ندانسته باشد،[16] اما، کسانی چون امام احمد رحمه الله به حکم «الضرورات تبيح المحظورات» و برای جلوگیری از فراموش شدن و ترک نمازهای جماعت و جمعه، به حکم ضرورت می گوید: “مَنْ قَالَ ذَلِكَ الْقَوْلَ لَا يُصَلَّى خَلْفَهُ الْجُمُعَةَ وَ لَاغَيْرَهَا: إِلَّا أَنَّا لَانَدَعُ إِتْيَانَهَا فَإِنْصَلَّى رَجُلٌ أَعَادَ الصَّلَاةَ، يَعْنِي خَلْفَ مَنْ قَالَ: الْقُرْآنُ مَخْلُوقٌ”.[17] كسانی هستند كه گفته اند نماز جمعه و غير آن هم پشت سرش خوانده نمی شود. اما، من می گويم خواندن به جماعت نمازها را رها نكنيد اما، زمانی كه پشت سرشان نماز خوانديد آن را دوباره كنيد.[18] يحيی بن معين رحمه الله هم می گفت: چهل سال است كه به دليل ظهور جهمی ها توسط مأمون عباسی من نماز جمعه ام را دوباره می خوانم.
  8. حكومت و بيعت با مرتد باطل می شود اگر دارای قدرت حكومتی باشد.[19] چون الله متعال می فرمايد: «وَلَنْ يَجْعَلَ اللَّهُ لِلْكَافِرِينَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلًا» (نساء/141)، هرگز خداوند راهی قرار نداده است که در آن كافران بر مؤمنان چيره شوند.

زمانی که ولایت پدر بر فرزندش و ولایت شوهر بر زن و فرزندانش با مرتد شدن از بین می رود طبیعی است و شکی نیست که رهبريت و فرمانروایی برای كافر منعقد نمی شود، و اگر حاکمی مرتد شود؛ مثلاً کافر سکولاریست یا کافر اهل کتاب یا شبه اهل کتاب شود عزل می گردد، و حكم رهبريت و فرماندهی او هدر می رود، و اطاعت كردن از او هم  برداشته می شود و بر مسلمين واجب می گردد كه او را بردارند. اگر نتوانستند چنین حاکم کافر و مرتدی را بردارند باید آن سرزمین را به خاطر عمل به قانون شریعت الله ترک کنند و هجرت نمایند. این یکی از همان مواردی است که هجرت بر مسلمین واجب می شود. 

 علاوه بر این، هرگونه همکاری و همراهی داوطلبانه و اختیاری در سیستم و منظومه ی حکومتی مرتدین به منزله ی شریک شدن در حکم مرتدین است. برای همین است که اهل قبله در این مسأله اختلاف ندارند که مرتد شدن حاكم به صورت زنجيروار مرتد شدن نظاميان، نيروهای امنيتی و ساير كارمندان و خادمين و زير مجموعه ی این حاکم مرتد را شامل می شود که داوطلبانه و به میل خودشان در اختیار این حاکم مرتد و جهت تحکیم قوانین کفری آن درآمده اند. چون اينها هستند كه حكومت این حاکم مرتد را نگه داشته اند و باعث دوام حكومت و قانون كفری او و جنگ با قانون شريعت الله هستند. به همين دليل نيروهای نظامی، امنيتی، قضايی و ساير ارگانهای حکومتی شامل حكم رهبرانشان می شوند.

 بايد دقت شود كه، اين حكم تنها مشمول زير مجموعه های فرمانبر اين حاكم می شود و مردم عوام و کسانی که زيردست این ها قرار گرفته اند را شامل نمی گردد، مگر زمانی كه اين مردم هم به حكومترانی و قوانین کفری اين مرتد راضی باشند و از آن حمايت و پشتيبانی کنند حتی اگر با يك كلمه باشد.   

دوباره تکرار می کنم و باز می گویم دقت شود، اينها شامل حكم رهبران مرتد و كافرشان می شوند نه مردم عوامی كه با وجود اين حكومت مجبور شده اند بعضی از امورشان را به اکراه در این سیستم بگذرانند و به وجود چنین حکومتی راضی نيستند. الله متعال هم نيروهای اطراف فرعون مثل دین فروشانی مانند بلعم باعورا و نظامیان را مشمول حكم فرعون می کند و در كنارهم از آنها به صورت يكسان نام می برد:«إِنَّ فِرْعَوْنَ وَهَامَانَ وَجُنُودَهُمَا كَانُوا خَاطِئِينَ». یعنی «هَامَانَ» وزرایش بودند کسانی که در سیستم اداری او هستند، «جُنُودَهُمَا» که مشخص است ارتشی ها و نظامیان او بودند، «بلعم باعورا» که دین فروشان و مجریان جنگ روانی و فکریش بودند. مثلث کثیفی که همیشه علیه دین الله و قانون شریعت الله فعالیت کرده است. هامان، ثروتمندان هستند، وزرای ثروتمند هستند. بلعم باعورا دین فروشان بودند و ارتشی ها هم که مشخص است، زر و زور و تزویر. 

البته، رسول الله صلی الله عليه وسلم علاوه بر آنكه همان حكم رهبران را بر زيردستان فرمانبرش جاری می کرد؛ هم پيمانان را باز شريك جرم همديگر و شامل يك حكم قرار می داد. اصحاب رسول الله صلی الله عليه وسلم هم همين برخورد را با مرتدين و نيروهای تحت فرمان آنها و هر كسی كه با آنها متحد بود می کردند. به گونه ای كه يكی از عوامل حمله به ايران ساسانی همكاری ساسانيان با مرتدين به شمار می رود.ساسانیان از مرتدین علیه حکومت مسلمین حمایت کردند یکی از دلایل حمله به ایران ساسانی همین حمایت آن ها از مرتدین بود.

چون قبلاً عرض کردیم که آگاهانه و به میل خود، حكم بردنِ نزدِ کفار، و براساس قانون آن ها مشکلات را حل کردن در واقع صدمه زدن به معانی چهارگانه ی دین محسوب می شود که در درس اول آن را روشن کردیم، و کفر آشکاری است که انسان را از دین اسلام خارج می کند[20] و این فتنه ای است که جرم آن از قتل بزرگتر و شديدتر است: “وَالْفِتْنَةُ أَكْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ وَلَا يَزَالُونَ يُقَاتِلُونَكُمْ حَتَّى يَرُدُّوكُمْ عَنْ دِينِكُمْ إِنِ اسْتَطَاعُوا”(بقره/217)،دقت کنید، و برگرداندن مردم از دين  بدتر از كشتن است. طبیعی است اگر یک مسلمان را بکشی الله تعالی در قیامت مانند یک مسلمان با او برخورد می کند و حساب و کتابش مشخص است، اما اگر مرتد شود چه؟ مرتد شدن بهتر است یا کشته شدنش؟. به همین دلیل الله تعالی می فرماید: “وَالْفِتْنَةُ أَكْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ وَلَا يَزَالُونَ يُقَاتِلُونَكُمْ حَتَّى يَرُدُّوكُمْ عَنْ دِينِكُمْ إِنِ اسْتَطَاعُوا”، و برگرداندن مردم از دين  بدتر از كشتن آن هاست. مشركین یا همان سکولاریستها پيوسته با شما خواهند جنگيد تا اگر بتوانند شما را از دینتان برگردانند« وَلَا يَزَالُونَ يُقَاتِلُونَكُمْ حَتَّى يَرُدُّوكُمْ عَنْ دِينِكُمْ إِنِ اسْتَطَاعُوا» و گفتیم منظور آن ها از برگرداندن ما از دین همان چهار موردی است که در درس اول به اشاره کردیم و چند دقیقه پیش هم به صورت موردی آن ها را نام بردیم.

در جای ديگر الله تعالی می فرمايد: “وَاقْتُلُوهُمْ حَيْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَأَخْرِجُوهُمْ مِنْ حَيْثُ أَخْرَجُوكُمْ وَالْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ” (بقره/191)، و هرجا آنان را دريافتيد ايشان را بكشيد، و آنان را كه شما را از آنجا بيرون كرده‌اند بيرون کنید، و فتنه از كشتن بدتر است «وَالْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ» و فتنه از كشتن بدتر است.

 در اينجا، فتنه يعنی دست کشیدن از دین و كفر را برخود پذیرفتن. یعنی كفر را پذیرفتن، يعنی دست کشیدن از چهار مفهوم دین. چون قبلاً هم عرض کردیم مشرکین و کفار سکولار در همان سه سال اول که رسول الله صلی الله علیه و سلم در مورد اخلاق عمومی صحبت می کرد، در مورد مسائل بت ها و چیز خصوصی و شخصی می گفت کسی کاری به کارش نداشت. چون قبل از این ها حنیف ها هم همین را گفته بودند و در سیستم حکومتی آن ها بودند. اما آن ها که می خواهند ما را از دین برگردانند منظورشان چیست؟ همان چهار مفهوم دین است.

 در اینجا می توان گفت که اگر تمام اهل شهر و روستایی کشته شوند و همه نابود گردند، با مسلمانی نابود شوند، بهتر و آسانتر از آن است كه مرتد و کافری را و بخصوص کافر مرتدی را حاكم خودشان کنند، و اين حاكم کافر یا مرتد برخلاف قانون شريعت الله و بر اساس قوانین کفری برآن ها حكومت کند و قوانین کفری اش را بالاجبار بر آن ها تحمیل نماید و بر آن ها اجرا کند، و این ها بر خلاف قانون شریعت الله مجبور شوند به این قوانین کفری عمل کنند. یعنی اگر انسان مثل اصحاب الاخدود شود با اسلام و با توحید و با دین بمیرد هزاران بار بهتر از این است که دست از مفاهیم چهارگانه ی دینش بکشد و ذلیلانه زندگی کند و در قیامت هم بگوید: “نَحنُ کُنَّا مُستَضعَفِینَ فِی الأرضِ”، بگوید ما در زمین مستضعف بودیم و هجرت نکند.

  • پيمان آشتی با مرتدین در صورتی صحيح است كه رهبريت تشخيص داده باشد مسلمين از قدرت كمتری برخوردار هستند و توان دفع شر مرتدین را در وضع موجود ندارند، یا مصلحتی وجود داشته باشد که خود رهبریت قدرت تشخیص آن را دارد. تنها در صورتی  آشتی با آن ها صحیح است که رهبریت مسلمین تشخیص داده باشد.
  • اگر مرتد در زمان ارتدادش جرم قتل يا دزدی يا زنا را انجام داده باشد و یا خرابی، ضرر و زيانی به بار آورده باشد و پس از آن توبه  کرده باشد رأی اصح اين است كه بايد تاوان همه را بدهد. هر چند كه عده ای از علماء می گویند توبه گناهان سابق را پاک می کند، و يا اينكه ممكن است امير يا حاكم اسلامی بنا به دلايلی چون تشويق مرتدين به توبه که مرتدین را تشویق به توبه کند که دست از کفر بکشند بنا به دلایلی ممکن است خودش جبران خسارت کند یا نه، در هر صورتی تصمیم با رهبریت و امیر مسلمین است که چگونه با مرتد توبه کار برخورد شود.
  • عموم علماء طلب توبه از مرتد هنگام دستگير شدن را واجب می دانند و عده ای هم هستند كه آن را سنت می دانند. هر چند كه اين مرتد در هر صورتی در هنگام دستگیری كشته می شود (چون جنگ بوده و دستگیر شده)، اما شايسته تر این است كه از او درخواست توبه شود و با ايمان از دنيا برود.
  • اگر مسلمانی در برابر يك مرتد دچار جرمی شد، از او انتقام گرفته نمی شود بلكه تنها تنبيه مختصری می گردد که آن هم بستگی دارد به رأی امیر و فرمانده ی مسلمین.
  • اگر مرتدی كشته شد خونش هدر می رود و هيچ كس از خانواده و طايفه ی او حق ندارد درخواست انتقام يا دیه کند. این موردی است که خیلی از برادران ما بخصوص در عراق و افغانستان در مورد آن ها دچار اشتباه می شوند، عده ای تعصب جاهلیت آن ها را می گیرد و مرتکب جرمی می شوند که پناه بر خدا ممکن است به خاطر یک کافر دستشان به خون یک مسلمان آلوده شود و تمام اعمالشان باطل شود و خودشان هم با کفر از دنیا بروند. پس، اگر مرتدی کشته شود خونش هدر می رود و هيچ كس از خانواده و طايفه ی او حق ندارد درخواست انتقام يا دیه کند.
  • اگر كسی مال و دارايی مرتد را هدر دهد بايد به همان اندازه که هدر داده را به بيت المال مسلمين تحويل دهد، چون بيت المال صاحب چنين مالی است. هم اکنون، اگر در سرزمین هایی که حکومت اسلامی نبود و جماعت های مسلمین هم نبودند که چنین وظیفه ای را انجام دهند در این صورت، من بر این باورم که اگر شخص به همان اندازه ای که از اموال مرتدین هدر داده اگر به همان اندازه صدقه دهد إن شاءالله کارش درست است.
  • شخص مرتد وقتی که اسیر شد یا ارتداد آشکار او مشخص شد از همان کانال ها عبور کرد و مشخص شد که مرتد شده به صورت زندانی و برده در نمی آيد و از او سرانه و جزيه هم قبول نمی شود. بلكه، يا توبه می کند و دوباره مسلمان می شود و يا اينكه در صورت توانايی و متناسب با قدرت گيری مسلمين و تشخيص رهبريت جامعه به قتل می رسد. در اينجا طبق حكم «تُقَاتِلُونَهُمْ أَوْ يُسْلِمُونَ» با آن ها برخورد می شود. مانند سكولاريستها يا همان مشركين با آنها برخورد می شود؛ يا بايد كشته شوند يا مسلمان شوند.
  • اگر مرتدين طائفة الممتنعة باشند، یعنی مرتدينی كه دارای قدرت نظامی و گروهی باشند و گروهی سازماندهی شده باشند به صورت جماعت و حزب درآمده باشند دارای قدرت نظامی باشند که از قانون شريعت الله سرپیچی می کنند و مانع از این می شوند که قانون شريعت الله تطبیق داده شود، حكم آنها با ساير مرتدين فرق دارد. 

طائفة الممتنعة، شامل تمام گروهها، جماعتها، طوايف و دولتهای مرتدی می شوند كه به دليل نيروهای نظامی، امنيتی و اجرايی كه دارند «از تشكيل حكومت قانون شريعت الله ممانعت و جلوگيری مي كنند» به همين دليل به آنها «طائفه و جماعت بازدارنده و زيربارِ قانونِ شريعت نرو» می گویند كه حاضر نيستند قانون شريعت الله بر آنها حكومت كند و با قدرت نظامی و بشری كه دارند از اجرایی شدن قانون شريعت الله جلوگیری می کنند.مثل همین حکومتهای سکولار حاکم بر مسلمین مثل ترکیه یا همین احزاب سکولار و مرتد کومله ها، دمکراتها، پارتی، یکیتی و حزب کارگران اوجالان مسیلمه ی کذاب معاصر کردها و سایر حکومتها و احزاب سکولاری که مشابه آن ها هستند.

 این کفار سکولار، همگی قدرت نظامی دارند و با توسل به همین قدرت نظامی و با توسل به اسلحه زیر بار قانون شریعت الله نمی روند و حتی برای تطبیق قانون شریعت الله مانعی می شوند. پ.ک.ک در سریکانی به چه دلیل جنگ را شروع کرد؟ می گفت ما اجازه نمی دهیم کهنه پرستی به قول خودش اسلام، دادگاه هایی که آنجا وجود داشتند بر مردم تحکیم کند. تنها دلیل شروع جنگ حزب کارگران اوجالان مسیلمه ی کذاب کردها در سریکانی یا رأس العین که استارت آن را زد همین عامل بود و جنگی را شروع کرد که هنوز دارد کشته می دهد، آن هم فی سبیل آمریکا و فی سبیل طاغوت ها.

در چگونگی برخورد با زن و فرزندان چنین مرتدین مسلحی که علیه مسلمین جنگیده اند و در برابر حکومت اسلامی و مسلمین صف آرائی کرده اند تنها رهبریت جامعه است که «متناسب با وضع موجود خود» می تواند تصمیم بگیرد. «نیاز روز» است که به رهبریت جامعه می آموزد چگونه با این ها برخورد کند. تطبيق اين گونه احكام تابع رأی رهبريت مسلمين است كه «متناسب با وضع موجود  مسلمين، فقه معاصر و متناسب با زمان و مكان» صادر می شود.

یعنی ممکن است در زمانی رهبریت یه رأی بدهد و در زمان دیگری رأی دیگری در مورد این گروه بدهد؛ یا در مکانی یک چیزی را به اجرا در بیاورد و در مکان دیگری چیز دیگری را به اجرا در بیاورد. این متناسب با وضع موجود مسلمین است که رهبریت جامعه چنین قدرت تشخیصی را دارد و می تواند تصمیم بگیرد.

ديديم كه در زمان ابوبكررضی الله عنه هم زنان و کودکان مرتدین جنگنجوی بازدارنده (ممتنعه) به عنوان برده گرفته شدند، اما در زمان عمر رضی الله عنه اين زنان و كودكان برگردانده شدند یعنی کاری را که ابوبکر کرده بود او برگرداند و این تغيير آشكاری است، راحت آن را مشاهده  کردیم .نمونه ی آن برگرداندن خَوْلة بنت إياس مادر محمد بن علی بن ابی طالب رضی الله عنهما نمونه ی بارز اين رويداد است.

 البته، رسول الله صلی الله عليه وسلم هم پس از آنكه زنان و فرزندان كفار سکولار هوازن را در ميان مسلمين تقسيم کرد دوباره آنها را برگرداند. اين دليلی بر اختلاف در حكم نیست، بلكه اين تغييرات به تشخيص امير و مصالحی كه در زمان و مكان خاص در نظر گرفته می شود برمی گردد و نمی توان امیر مسلمین را ملزم و مجبور به اتخاذ یک روش کلیشه ای از گذشته کرد، یا حتی نمی توان او را مجبور به کپی برداری از سایر سرزمینها نمود. هر سرزمینی در تطبیق این دسته از احکام و قوانین تابع شرایط و وضع خاص خودش است که ممکن است با شرایط و وضع موجود سایر سرزمینها متفاوت باشد.

نكته ای كه لازم است در اين جا دوباره ياد آور شوم اين است كه، در زمان رسول الله صلی الله علیه وسلم و در زمان خلافت ابوبکر رضی الله عنه، اصحاب رسول الله صلی الله عليه وسلم آغازگر جنگ علیه این طایفه ی الممتنعه بودند نه آن ها، رسول الله صلی الله عليه وسلم بود که دستور داد به ثابت قدمان طوایف و قبایل که شر مرتدین خودشان را کم کنند. اسلام بود که علیه آن ها اعلان جنگ کرد و جنگ را شروع نمود نه آن ها.

يعنی به گونه ای نبوده كه مرتدين طایفه ی الممتنعه ابتدا جنگ را شروع کرده باشند و اصحاب رسول الله صلی الله عليه وسلم در موضع دفاع قرار گرفته باشند، بلكه كاملاً برعكس بوده؛ درست است که بسیاری از این قبایل خودشان رابرای جنگ آماده کرده بودند و حتی عده ای قصد حمله به مدینه داشتند، اما زمانی که ابوبکر رضی الله عنه هیچ کدام از شروط این ها را نپذیرفت و اسلام کامل و تبعیت کامل را از آن ها خواست و شورای مسلمین هم تابع رأی ابوبکر رضی الله عنه -رهبر مسلمین- شد؛ در این صورت، آغازگر جنگ اصحاب رسول الله صلی الله عليه وسلم بودند و روایتها هم در اين زمینه آشكار است. اما باز، چه زمان، چگونه و تحت چه شرایطی این جنگ را باید شروع کرد؟ باز به رأی رهبریت و شورای تحت مدیریت او برمی گردد و مسلمان نمی تواند عجولانه و از روی احساسات غلط، وحدت فرماندهی و وحدت دستور را با تک روی زیر پا بگذارد و دچار گناه و جرم بزرگ تفرّق شود.

  1. اگر مرتد ديوانه شد، اجرای حكم ارتداد و كافر شدن از وی برداشته می شود ودیگر مجازات نمی شود.
  2. زمانی كه مرتد مُرد شسته نمی شود و غسل و كفن هم نمی شود.
  3. زمانی كه مرتد مُرد بر او نماز خوانده نمی شود و طبیعی است که در قبرستان مسلمانان هم دفن نمی شود. حتی، عده ای از علماء بر این عقیده اند که در قبرستان کفار هم دفن نمی شوند بلکه آن ها را در جایی چال می کنند، کفار اهل کتاب و شبه اهل کتاب منظورم بود که در آن جا هم دفن نمی شوند؛ بلکه، آن ها را در جایی چال می کنند مثل هر حیوان مرداری که آن را جایی چال می کنی. حتی عده ای بر این باورند او را در جایی رها می کنند که همین طور برای دیگران عبرت شود. پس، زمانی كه مرتد مُرد بر او نماز خوانده نمی شود و برایش طلب مغفرت و دعای خير هم نمی شود.

علاوه بر آنکه برای کفار و مرتدین دعای خیر نمی شود بلکه، بر سر قبرشان هم که رسیدی آن ها را بشارت می دهی به آتش جهنم. أُبَشِّرُکَ بِالنَّارِ! تو را بشارت به آتش جهنم می دهم! خدایا … یا ربی! چقدر سخت است شخص روی قبر پدر، مادر، برادر، خواهر و فرزندش برود و یا سر قبر یکی از نزدیکانش برود که آن ها را دوست داشته و به جای آنکه برایش دعای مغفرت و طلب بخشش کند، باید او را به آتش جهنم بشارت دهد و نتواند برایش دعای خیر کند. همانطور که الله تعالی کار سیدنا ابراهیم علیه السلام رادر دعا کردن برای پدرش کار درستی ندانست و می گوید: ابراهیم در این مورد و در این کار الگوی شما نیست:«إِلاَّ قَوْلَ إِبْراهيمَ لِأَبيهِ لَأَسْتَغْفِرَنَّ لَکَ». این کار خیلی سختی است مخصوصاً برای مؤمنی که الله گواهی داده که ما اطرافیانمان را دوست داریم هر چند که آن ها ما را دوست ندارند:«هَا أَنتُمْ أُولَاءِ تُحِبُّونَهُمْ وَلَا يُحِبُّونَكُمْ». شما آن ها را دوست دارید ولی آن ها شما را دوست ندارند. یعنی الله گواهی داده که ما آن ها را دوست داریم ،اما نتوانی برای کسی که او را دوست داری دعای خیر کنی و حتی او را بشارت دهی به آتش جهنم. خیلی سخت است، خیلی سخت است.

یکی از دوستان می گفت من پدرم را در دنیا خیلی دوست داشتم و خیلی تلاش کردم او را از این ارتداد آشکارش منصرف کنم و دلایل و مدارک زیادی هم برایش آوردم که اینها کافراند و خودش هم می گفت که این ها کافر هستند اما، بعد از چند ماه نگاه کردن به ماهواره ها باز از همین کفار سکولاریست طرفداری می کرد و از طرفداری احزاب سکولار و کافر کُردی دست نکشید و حتی برایشان کمک مالی هم فرستاد و با همین عقاید کفری مُرد. می گفت حالا نمی توانم برایش دعا کنم و همیشه شرمنده می شوم زمانی که در جایی بعد از صحبت و سخنرانی دعا می کنم و همه آمین می گویند من نمی توانم هیچ دعایی که درآن برای پدر طلب مغفرت می شود این دعا را بگویم و حتی درجایی هم باشم که دیگران این دعا را می خوانند باز نمی توانم در جواب آن ها بگویم آمین. بله، واقعا سخت است، واقعا سخت است. از الله تعالی می خواهیم که به همه ی ما رحم کند و پدران، برادران و اطرافیانمان با ایمان از این دنیا بروند و بعد از مرگشان هم باعث عذاب و شرمندگی بازمانده هایشان نشوند. آمین یارب العالمین.

  • زمانی كه مرتد بمیرد در گورستان مسلمين دفن نمی شود بلكه قبلاً هم گفتیم همچون لاشه ی مرداری زير خاك او را پنهان می كنند.

ممکن است عده ای از دوستان بگویند که در این آشفتگی هایی که به وجود آمده و جاهلیتی که در بسیاری از سرزمین های مسلمان نشین حاکم است مرتدین هم مثل مسلمین در هنگام مرگ و مردن شسته می شوند، کفن می شوند، بر رویشان نماز خوانده می شود، در قبرستان مسلمین دفن می شوند و غیره؛ بله، همین طور است. اما، اگر شرایطی پیش بیاید که مثلاً سوار اتوبوس باشی و نتوانی کثافت و مدفوع بچه را دور بیندازی و مجبور باشی آن را در یک پلاستیک داخل اتوبوس نگه داری این باعث تمیز شدن مدفوع و کثافت نمی شود و در هر صورت سرنوشت آن تغییری نمی کند حتی اگر مثل فرعونها، استالین، لنین و غیره مومیایی هم شوند باز هم فرقی برایشان ندارد.

اگر جهنم درکات است یعنی درجه درجه به عقب، درجه دارد اگر این بدبخت ها در همین دنیا این اعمال برایشان انجام نشود مثل همان حیوان مردار توپیده بهتر است. این ها جایی چال شوند شاید در قیامت در همان درکات جهنم در یک درجه ی بالاتری قرار بگیرند و عذابشان کمتر باشد از کسانی که برایشان ادا درمی آورند و مانند مسلمین با آن ها برخورد می کنند و بعد از مرگشان هم به جای این که باعث عبرت دیگران شوند باعث تشویق دیگران می شوند. یعنی اگر حکم دنیا بر روی این ها اجرا شود برای آتش جهنم آن ها هم ممکن است بهتر باشد. چون، باعث تشویق کسی نمی شوند بلکه، باعث می شوند دیگران به طرف این جرم نروند. مراسم آنچنانی برایشان می گیرند حتی وصیت هم می کنند این طوری و آن طوری بکنید. این باعث می شود کفر و کثافتی که دارند نزد مردم زیبا جلوه داده شود و حتی دیگران هم تشویق شوند و مانعی نباشند در راه گرایش به ارتدادی که در ان افتاده اند و این ممکن است آن ها را در درکات پایین تری قرار دهد.

  • نه به مرتد ارث داده می شود و نه از او ارث گرفته می شود. به عنوان مثال اگر فرزند يك سكولار مرتد، مسلمان باشد و پدر سكولارمرتدش بميرد از اين پدر ارثی به او نمی رسد و اگر اين پسرِ مسلمان هم بميرد باز به پدر مرتد ارثی داده نمی شود. اين هم طبق فراگير بودن فرموده ی رسول الله صلی الله عليه وسلم است كه فرموده: “لاَ يَرِثُ المُسْلِمُ الكَافِرَ وَلاَ الكَافِرُ المُسْلِمَ“.[21] و فرموده:”لَا يَتَوَارَثُ أَهْلُ مِلَّتَيْنِ شَتَّى“.[22]خوب، به همین دلیل نه از آن ها ارث برده می شود و نه به آن ها ارث داده می شود. حتی به منافقین داده می شود ولی به این ها داده نمی شود.
  • مرتد، هر آنچه از خوبی و عبادت داشته باطل می شود. قبلاً هرچه از خوبی و عبادت داشته همه باطل می شود؛ چه الان دارد، چه قبلاً داشته ارتداد همه را باطل می کند.
  • مرتد جاودانه و به صورت همیشگی در آتش جهنم باقی می ماند و هرگز از آن خارج نمی شود، در حالی كه مسلمين گناهكار پس از پاك شدن، و از طريق اسبابی كه الله اجازه داده، از جهنم خارج می شوند.الله متعال مي فرمايد: «وَمَن یَرْتَدِدْ مِنکُمْ عَن دِینِهِ فَیَمُتْ وَهُوَ کَافِرٌ فَأُوْلَئِکَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِی الدُّنْیَا وَالآخِرَةِ وَأُوْلَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ» ‏(بقره‌/217)، ولی كسی كه از شما از آئين خود برگردد و در حالت كفر بميرد، چنين كسانی اعمالشان در دنيا و آخرت بر باد می رود و ايشان ياران آتش (دوزخ) می‌باشند و در آن جاويدان می‌مانندهُمْ فِیهَا خَالِدُونَ. چه کسی؟ مَن یَرْتَدِدْ مِنکُمْ عَن دِینِهِ، کسی که از دینش برگردد.

 دقت کنید دوستان، خیلی خطرناک است. «وَمَن یَرْتَدِدْ مِنکُمْ عَن دِینِهِ فَیَمُتْ» کسی که از دینش مرتد شود، توبه نکند و با همین ارتدادش بمیرد تمام اعمالش باطل می شود هر اعمال خوبی هم که انجام داده است حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِی الدُّنْیَا وَالآخِرَةِ. نگویید فلانی خوبی کرده این طوری کرده، اون طوری کرده الان خدا به او رحم می کند، این نیست. شک نداشته باشید که الله می گوید: حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِی الدُّنْیَا وَالآخِرَةِ، این مرتدینی که شما دیده اید و می بینید. اعمالشان کلاً بر باد می رود حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِی الدُّنْیَا وَالآخِرَةِ. أُوْلَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ، این ها یاران آتش و جهنم هستند. هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ،همیشه در آتش جهنم می مانند.

نگاه کنید، اگر فرزندان، برادران، پدران یاهر کدام از اقوام و نزدیکان شما در صف مرتدین می میرد و با ارتدادش در صف همین مرتدین می میرد این جزای اوست: «وَمَن یَرْتَدِدْ مِنکُمْ عَن دِینِهِ فَیَمُتْ وَهُوَ کَافِرٌ فَأُوْلَئِکَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِی الدُّنْیَا وَالآخِرَةِ وَأُوْلَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ». خیلی خطرناک است. فرد می رود میان پژاک، در پ.ک.ک، در میان کومله ها و دمکرات ها می میرد آن هم در چه راهی؟ او می میرد بعد برایش مراسم فلان چیز می گیرند این طوری می کنند، آن طوری می کنند، برایش فلان کار انجام می دهند. جاهلیت را نگاه کنید تا کجا رفته؟، جهالت و حماقت را نگاه کنید، نا آگاهی از احکام شریعت را نگاه کنید تا کجا پیش رفته است که برای کسی که توپیده نمی دانم در فارسی به آن چه می گویند از سگی که مرده کثیف تر است، پست ترین جنبنده است، برایش مانند یک مسلمان چنین مراسمی می گیرند و اینگونه با او برخورد می کنند. با یک مجرم مانند یک مسلمان برخورد می کنند. مجرمی که الله تعالی گفته حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِی الدُّنْیَا وَالآخِرَةِ، تمام اعمالش در دنیا و آخرت بر باد رفته أُوْلَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ، گفته این ها اصحاب جهنم و یاران آتش اند، هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ،همیشه در آن می مانند. 

این ها بخشی از احکام و سرانجام دنیوی و قیامتی این مرتدین نگون بختِ بدبخت و بیچاره است که به آن اشاره کردیم و این احکام دنیوی و کسانی است که مرده بودند، گفتیم الان هستند و روزانه هم این مرتدین می میرند. اما اجرای حکم در دنیا بر این مرتدینی که مثل: کومله ها، دمکرات ها، پ.ک.ک ها و امثالهم که خودشان را جدا نکرده اند اجرای حکم بر این ها تنها در زمان قدرت حکومتی و قدرت جماعتی که در سرزمین هایی که سیستم حکومت اسلامی در آن ها وجود ندارد قابل اجرا هستند. حالا این قدرت فرد ممکن است حکومت اسلامی به او اجازه داده باشد که آن را اجرا کند ولی بعضی از احکام این ها هستند که فرد می تواند قدرت داشته باشد در خانواده اجرا کند مثلاً خواهرش را به فلانی ندهد، قدرت داشته باشد یا با فلانی ازدواج نکند یا یکی از این احکام را بتواند اجرا کند. پس، این احکام در دنیا تنها در زمان قدرت قابل اجرا هستند. حالا این قدرت فرد در خانواده باشد یا قدرت مردمی و بخصوص قدرت حکومتی به عنوان اصلی ترین راهکار. حالا اگر این ها به دلیل وجود ضعفهائی از مسلمین، در دنیا قِصِر در بروند به محض مرگ که نمی توانند از خشم و غضب الله در امان باشند، هر چند که هزاران دروغ، آرزو و خواب خیال باخودشان در مورد قیامت داشته باشند و همین علمای سوء که سربازان فرعون را به چنان درجه ای رسانده بودند که خودشان را همراه با فرعون به دریا زدند، این علمای سوء چنین توهماتی را برایشان درست کرده باشند، دیگر آن موقع توهمات برایشان فایده ای ندارد.

 این مرتدین آن همه صفت ناپسند و پست را در دوره ای که جزو منافقین و سکولارزده ها بودند با خودشان حمل کردند، و از چنان زندگی مضطرب و آشفته ای برخوردار بودند، حالا که یک مرحله بالاتر رفته اند و تبدیل به یک مرتد و کافر آشکار هم شده اند باید با چنین واکنشی از طرف مسلمین برخوردار شوند. واقعاً زندگی وحشتناکی دارند. واقعاً هم در دنیا و هم در قیامت زندگی وحشتناکی دارند. چقدر انسان می تواند احمق باشد که چنین سرانجامی را برای خودش انتخاب کند. مورد دیگری که می خواهم مختص در مورد آن صحبت کنم این است که، الله تعالی در مورد این ها که از جامعه ی مسلمین جدا می شوند و طبعاً تبدیل به مرتدین می شوند و توبه نمی کنند به صراحت دستور قتل آن ها را می دهد و می فرماید:

‏ – وَدُّواْ لَوْ تَکْفُرُونَ کَمَا کَفَرُواْ فَتَکُونُونَ سَوَاء فَلاَ تَتَّخِذُواْ مِنْهُمْ أَوْلِیَاء حَتَّىَ یُهَاجِرُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ فَإِن تَوَلَّوْاْ فَخُذُوهُمْ وَاقْتُلُوهُمْ حَیْثُ وَجَدتَّمُوهُمْ وَلاَ تَتَّخِذُواْ مِنْهُمْ وَلِیّاً وَلاَ نَصِیراً ‏(نساء/89)، آنان دوست ‌دارند که شما کافر شوید همان گونه که خود کافر شده‌اند. و در کفر با ایشان مساوی شوید.[23] در این صورت، یارانی از ایشان نگیرید (و آنان را از خود ندانید) تا آن گاه که (ایمان می‌آورند و) در راه خدا هجرت می‌کنند. ولی اگر از این کار سر باز زدند آنان را هر کجا یافتید بگیرید و اسیر کنید، و بکشید، و از میان ایشان یار و یاوری برنگزینید.‏

دستور صریح الله است. وَدُّواْ لَوْ تَکْفُرُونَ کَمَا کَفَرُواْ فَتَکُونُونَ سَوَاء، دوست دارند که شما هم مثل آن ها کافر شوید همان طور که خودشان کافر شده اند و در این کفر با آن ها مساوی شوید. این هدف تمام رسانه  ها و شبکه های ماهواره ای است که مرتدین هم اکنون برای شما راه انداخته اند. این چیزی است که الله گفته آیا از چنین چیزهایی دوری نمی کنید؟ از چنین رسانه هایی دوری نمی کنید؟ آیا آرزوی این کفار را برای خودتان، فرزندانتان برآورده می کنید؟ آن ها چنین آرزویی دارند. تو هم وقتی رسانه ی آن ها را می آوری تبلیغات آن ها را گوش می دهی داری آرزوی این ها را برآورده می کنی. آن ها جنگ نرمی را شروع کرده اند و آرام آرام و نرم نرم شما را مثل خودشان کافر می کنند.

خودت داوطلبانه آن ها را درون خانه ی خودت آورده ای. داری آرزوی این ها را برآورده می کنی. می گوئی نه من این ها را برای دیدن و شنیدن اخبار می آورم . ای دروغگو! کی الله تعالی گفته تو اخبار را از مرتدین و کفار گوش بده؟. الله تعالی می گوید «فَإِن تَوَلَّوْاْ فَخُذُوهُمْ وَاقْتُلُوهُمْ حَیْثُ وَجَدتَّمُوهُمْ» اگر سر باز زدند «فَخُذُوهُمْ» هر کجا آن ها را یافتید آن ها را بگیرید و «وَاقْتُلُوهُمْ» و آن ها را بکشید «حَیْثُ وَجَدتَّمُوهُمْ» هر جا آن ها را پیدا کردید. «وَلاَ تَتَّخِذُواْ مِنْهُمْ وَلِیّاً وَلاَ نَصِیراً» در میان آن ها یار و یاوری هم انتخاب نکنید. دقت کنید دوستان، این در مورد مرتدین است، روشن و آشکار است. نگاه کنید در مورد یک کافر مرتد کومله، دمکرات، پ.ک.ک، پژاک و امثالهم و تمام سکولاریست های مرتد چه برخوردی باید داشته باشید؟ الله تعالی می گوید:

مَلْعُونِينَ أَيْنَمَا ثُقِفُوا أُخِذُوا وَقُتِّلُوا تَقْتِيلًا*سُنَّةَ اللَّهِ فِي الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ وَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِيلًا  (احزاب/۶۱)، ملعونین، نفرین شدگان و رانده شدگانند. ملعونین اند، هر کجا یافته شوند، گرفته خواهند شد و پیاپی به قتل خواهند رسید.«أَيْنَمَا ثُقِفُوا أُخِذُوا وَقُتِّلُوا تَقْتِيلًا »هر کجا یافته شوند، گرفته خواهند شد و پیاپی به قتل می رسند.‏ این سنّت الهی، در مورد پیشینیان جاری بوده است. خیال نکنید فقط رسول الله صلی الله علیه و سلم آن را اجرا کرده «سُنَّةَ اللَّهِ فِي الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ» این سنّت، در مورد پیشینیان هم بوده، سنت الله از زمان خلقت تاکنون است، تا روز قیامت است «سُنَّةَ اللَّهِ فِي الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ» سنّت الله در مورد پیشینیان هم جاری بوده و الله می گوید «وَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِيلًا» و در سنّت خدا هیچ دگرگونی وجود ندارد.‏

 پس، خیال نکنید دیروز این ها کشته شدند امروز مشکلی نیست. نه، این سنت الله از زمان خلقت است تا روز قیامت. «لَنْ» آورده نه «لمّا»، «لا» نیاوره «وَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِيلًا» یعنی هرگز و تحت هیچ شرایطی در سنت الله دگرگونی به وجود نمی آید؛ همچنان که گفته «لَن تَرَانِی» در دنیا تو نمی توانی خدا را ببینی در این جا «لن» آمده است. این جا هم می گوید: وَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِيلًا، یعنی این سنت الله بوده و هیچ دگرگونی در آن نخواهی دید، پیدا نخواهید کرد.

  • در مورد قبیله ی بنوحنیفه هم که قوم مُسَیْلمه کذّاب در آن ها ظهور کرد، در مورد این ها هم آمده که: «قُل لِّلْمُخَلَّفِینَ مِنَ الْأَعْرَابِ سَتُدْعَوْنَ إِلَى قَوْمٍ أُوْلِی بَأْسٍ شَدِیدٍ تُقَاتِلُونَهُمْ أَوْ یُسْلِمُونَ»(فتح/16)، به بازپس ‌ماندگان (کسانی که مانده بودند) عربهای بادیه‌نشین بگو: در آینده ای نزدیک از شما دعوت خواهد شد که به سوی قومی جنگجو و پرقدرت بیرون بروید. با آنان می جنگید یا این که مسلمان می‌شوند. ( یعنی دو راه بیشتر در پیش نخواهند داشت: یا جنگ با مسلمانان، یا پذیرش دین آنان) «تُقَاتِلُونَهُمْ أَوْ یُسْلِمُونَ»، با آنان می‌جنگید یا مسلمان می‌شوند. یعنی اگر اسلام را نپذیرفتند باید با آنان بجنگید، و مثل کفار اهل کتاب و کفار شبه اهل کتاب راه دیگری از آن ها مثل جزیه دادن پذیرفته نمی شود، بلکه مشمول حکم مشرکین و سکولاریستها می شوند.

 کل این آیات همین را می گوید، یعنی این آیه که بعضی از علمای بزرگوار ما در مورد کفار شبه اهل کتاب یا اهل کتاب آن را تفسیر کرده اند این نمی تواند درست باشد، ممکن است اشتباه کرده باشند، ممکن است دقت نکرده باشند که اهل کتاب یا شبه اهل کتاب می توانند جزیه بدهند و ممکن است آن ها را مجبور نکنیم که بین اسلام یا جنگ یکی را انتخاب کنند. اما مشرکین و مرتدین بین اسلام و جنگ باید یکی را انتخاب کنند.

در جای دیگری هم الله تعالی به عذاب دادن شدید آن ها در دنیا اشاره می کند:

«وَلَقَدْ قَالُواْ كَلِمَةَ الْكُفْرِ وَكَفَرُواْ بَعْدَ إِسْلامِهِمْ وَهَمُّواْ بِمَا لَمْ يَنَالُواْ وَمَا نَقَمُواْ إِلاَّ أَنْ أَغْنَاهُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ مِن فَضْلِهِ فَإِن يَتُوبُواْ يَكُ خَيْرًا لَّهُمْ وَإِنيَتَوَلَّوْا يُعَذِّبْهُمُ اللَّهُ عَذَابًا أَلِيمًا فِي الدُّنْيَا وَالآخِرَةِ» (توبه/74)

و با آیه ی مربوط به ذو القرنین در سوره ی کهف هم می فهمیم که منظور از این عذاب دادن چیست؟ «قَالَ أَمَّا مَنْ ظَلَمَ فَسَوْفَ نُعَذِّبُهُ ثُمَّ يُرَدُّ إِلَى رَبِّهِ فَيُعَذِّبُهُ عَذَابًا نُكْرًا».

کل این آیات می رسانند که جزای مرتد در دنیا فقط کشته شدن است. هیچ چیز دیگری در انتظارش نیست. روایاتی هم از رسول الله صلی الله علیه وسلم آمده که این روش برخورد در آیات را بیشتر توضیح و روشن می کنند که تنها چیزی که در دنیا انتظار مرتدین را می کشد فقط کشته شدن است. زمانی که به عنوان مثال:

  1.  ازابن عباس رضی الله عنهما روايت است كه رسول الله صلی الله عليه وسلم می فرمايند: “مَنْ بَدَّڵ دِینَهُ فَاقْتُلُوهُ”[24] کسی که دینش را عوض کرد او را بکشید، و امام مالك رحمه الله هم در موطا آورده: “من غير دِینَهُ فَاقْتُلُوهُ”. این روایت را به این شیوه از رسول الله صلی الله عليه وسلم روایت کرده است.
  2. مورد دیگر، زمانی كه معاذ رضی الله عنه به يمن رسيد و ديد ابوموسی اشعری مردی را به دليل اينكه از اسلام برگشته و مرتد شده و يهودی شده بود بسته بود، معاذ سه بار گفت: لَا أَجْلِسُ حَتَّى يُقْتَل،َ قَضَاءُ اللَّهِ وَرَسُولِهِ،فَأَمَرَ بِهِ فَقُتِلَ. [25]يعنی: نمی نشينم تا به حكم الله و رسولش اين شخص مرتد كشته شود. سه بار این را گفت، به دنبال آن فرمان داده شد و كشته شد .فَأَمَرَ بِهِ فَقُتِلَ.
  3. عبدالله بن مسعود رضی الله عنهما روایت کرده که رسول الله صلی الله عليه وسلم می فرمايد: “لاَ يَحِلُّ دَمُ امْرِئٍ مُسْلِمٍ يَشْهَدُ أَن لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللهُ وأَنِّي رسُولُ اللهِ إِلاَّ بِإِحْدَى ثَلاَثٍ: الثَّيِّبِ الزَّانِي، وَالنَّفْسِ بِالنَّفْسِ،وَالتَّارِكِ لِدِينِهِ الْمُفَارِقِ لِلْجَمَاعَةِ“. [26]خون مسلمانی که شهادتین را می گوید حلال نیست(کسی که شهادت می دهد اشهد أن لا إله إلا الله و أشهد أن محمدا رسول الله، مسلمانی که اینگونه شهادت می دهد خونش حلال نیست)، مگر یکی از این سه نفر: 1- زنا کننده ی همسردار که روایات دیگر هم همین مطلب را می رسانند 2- جان در مقابل جان یعنی، قصاص در برابر قتل به ناحق 3- کسی که دین خود را ترک می کند و از جماعت مسلمانان جدا می شود.

دیدید چقدر قشنگ گفته: “وَالتَّارِكِ لِدِينِهِ الْمُفَارِقِ لِلْجَمَاعَةِ” دین خودش را ترک می کند و از جماعت مسلمین هم جدا می شود. ما چهار فیلتر و مراحل چهارگانه و پیچیده را گذراندیم تا این که تشخیص داده شد این شخص از جماعت مسلمین جدا شده، درست است یا نه؟ جدا شده اگر تشخیص داده نمی شد و مثل منافقین و سکولارزده ها در میان مسلمین بود، باز هم ما او را جزو مسلمین حساب می کردیم و این حکم هم شامل او نمی شود. اما، وقتی که از آن 4 فیلتر و چهار مرحله او را گذراندیم و تشخیص داده شد که کافر آشکاری شده این حکم شامل او می شود یا این که نه، خودش رفته و وارد یکی از همین حزب ها شده است که این دیگر نیازی به هیچ چیزی نیست. الْمُفَارِقِ لِلْجَمَاعَةِ ، از جماعت مسلمین جدا شده است.

لازم است ذکر شود که با توجه به آنچه در قرآن و سنت آمده همه ی فرق مختلف اسلامی درباره ی كيفر مرتد اتفاق نظر دارند، هر چند كه در شرايط و موارد آن اختلافاتی بين آنها وجود دارد، ولی در اصل حكم و حتی مجازات قتل، ترديدی ندارند.اگر اندك اختلافی در اقوال فقهای مذاهب مختلف اسلامی دیده می شود در مفهوم و مصاديق آن است، نه دراصل حكم.

المغني از منابع مهم فقهی فرق معروف به اهل سنت ذکر می کند که: وأجمع أهل العلم على وُجوبِ قَتْلِ المُرْتَدِّ. و همه ی دانشمندان بر وجوب قتل مرتد اجماع دارند.[27]و می گوید: این از ابوبکر، عمر، عثمان، علی، معاذ، ابوموسی، ابن عباس، خالد و دیگران روایت شده و کسی منکر آن نیست، به این شیوه اجماع شده، به این شیوه این اجماع است.چرا؟ چون این همه روی آن اتفاق نظر داشته اند. اجماع همه ی صحابه روی آن بوده است.

فقه الحدود و التعزيرات، از منابع فقهی شیعیان 12 امامی هم گواهی می دهد که:«اجمع العلماء و الفقهاء من العامه و الخاصه، قديماً و حديثاً، ان من خرج عن الاسلام فهو مرتد واجب القتل»، علماء و فقهای سنی و شیعه ی گذشته و معاصر اجماع دارند كسی كه از اسلام خارج شود مرتد است و واجب القتل.[28]

این ها احکام دنیوی مرتدین هستند که فِرق کنونی اهل قبله همگی اختلافی در آن ها ندارند. 

  احکام ویژه ی زنان مرتد ، کودکان مرتدین و توبه ی مرتدین

برخلاف موارد گذشته، اهل قبله دیدگاههای مختلفی در این زمینه ها دارند. 

امام نووی رحمه الله[29] در شرح مسلم می گوید: ” مسلمين متفق و اجماع دارند مبنی بر اينكه مرتد بايد كشته شود، اما در اينكه قبل از كشتن آنها واجب است كه از آنها درخواست توبه شود يا مستحب، و در اينكه در چه چيزی از آنها درخواست توبه می شود و در چه چيزی از آنها درخواست توبه نمی شود و اينكه چه كسی بايد اين سزای شرعی را بر آنها اجرا كند و يا اينكه آيا زن هم مانند مرد واجب است كشته شود اختلاف دارند. نزد تمام علماء غير از ابوحنيفه، حسن و قتاده، زن هم بايد مانند مرد كشته شود؛ اما ابوحنيفه مي گويد زن كشته نمی شود و تنها زندانی می گردد و حسن و قتاده هم با روايتی كه از علی بن ابی طالب رضی الله عنه آورده اند می گويند كه زن كشته نمی شود بلكه، به صورت كنيز و برده درمی آيد.” 

این ها از جمله مواردی هستند که اهل قبله در مورد آن ها دیدگاههای مختلفی را ارائه داده اند و تنها شوراست که می تواند رأی آخر را از کانال اجماع واحد خود، رهبر و امیر مسلمین، که نماینده ی همین شوراست، ارائه دهد و رأی آخر را صادر کند.

یکی از موارد مورد اختلاف در چگونگی برخورد با مرتدین به مسأله ی توبه و فرزندان مرتدین و چگونگی مجازات زنانی برمی گردد که مرتد شده اند. در مورد توبه ی مرتد، دسته ای بر این باورند که:

در اثنای جنگی که به عنوان آخرین مرحله و بعد از دعوت و سایر اقدامات پیشگیرانه صورت گرفته است(جنگ بین اهل اسلام و مرتدین) چنانچه، هر یک از مرتدین اسیر شوند و تشخیص داده شود که مرتد است نه مسلمان مخالفی که در جبهه ی مرتدین قرار گرفته، دیگر از چنین مرتدهایی که تشخیص داده شده مرتد هستند توبه پذیرفته نمی شود و تنها مرگ در انتظارشان است:‏ «إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُواْ بَعْدَ إِیمَانِهِمْ ثُمَّ ازْدَادُواْ کُفْراً لَّن تُقْبَلَ تَوْبَتُهُمْ وَأُوْلَئِکَ هُمُ الضَّآلُّونَ» ‏(آل عمران/90)، کسانی که بعد از ایمانشان کافر می‌شوند و آن گاه بر کفر می‌افزایند (و در این راه اصرار می‌ورزند و توبه نمی کنند) هیچ گاه توبه ی آنان قبول نمی‌شود  و آنان به حقیقت گمراه اند.‏

 در اینجا حرف «لَّن» آمده: یعنی هرگز و تحت هیچ شرایطی. چگونه الله تعالی در جواب درخواست سیدنا موسی علیه السلام می فرماید: «قَالَ رَبِّ أَرِنِی أَنظُرْ إِلَیْکَ قَالَ لَن تَرَانِی»، گفت: پروردگارا! به من نشان بده تا تو را ببینم. گفت: هرگز و تحت هیچ شرایطی مرا نمی‌بینی .

در این صورت، همچنانکه هرگز و تحت هیچ شرایطی نمی توان در این دنیا الله را دید به همان شیوه، هرگز و تحت هیچ شرایطی مرتدی که اینگونه اسیر شده و تشخیص داده شده که حقیقتاً مرتد است نه مسلمان مخالفی که در جبهه ی مرتدین قرار گرفته، توبه ی چنین مرتدی از او پذیرفته نمی شود.

 این مرتد در زمانی که جزو دارودسته ی منافقین و سکولارزده ها بود آنهمه درد به مسلمین چشانده، بعد از ارتداد هم فرصت داشته و توبه نکرده و حالا که در ضمن جنگ گیر افتاده و مشخص هم شده که مسلمان مخالفی در جبهه ی مرتدین نبوده بلکه، مرتدی بوده که شکی در مرتد بودن وی نیست؛ دیگر راه نجاتی برای خودش نگذاشته است.

این همان دروغگویِ ریاکارِ غدارِ حیله گرِ قسم خورِ دغل بازی است که کارنامه اش در دورانی که جزو دارودسته ی منافقین و سکولارزده ها بود مملو از صفات ناپسند دیگری می باشد، که قبلاً به همه ی این ها اشاره کردیم و خواندیم و حالا که دستش هم به خون مسلمین آلوده شده و یا عملاً در صف دشمنان قرار گرفته و شریک جرم آن ها در کشتار مسلمین بوده، دیگر تحت هیچ شرایطی هیچ راهی برای حق حیات خودش باقی نگذاشته است.او در جنگی شرکت کرده که در آن جنگ مسلمین به قتل رسیده اند، مسلمین کشته شده اند و شریک جرم قتل شخص مسلمان است.

عده ای دیگر از علماء بر این باورند که اگر یکی از این منافقین و سکولارزده ها برای جرمی که او را از دایره ی اسلام خارج می کند یک بار توبه کرد، توبه اش قبول می شود و برایش عذر به جهل آورده می شود، و اگر مسلمانی هم باز مرتکب چنین جرم سنگینی شد به مدت سه روز در زندان به او فرصت داده می شود که توبه کند و شبهه اش برطرف شود، اگر توبه کرد می رود دنبال کارش و از او قبول می شود، اما اگر باز آگاهانه و بدون عذری همین جرم را تکرار کرد دیگر، توبه از او قبول نمی شود و مثل مرتدین مغلظه و شدید با او برخورد می شود. برای همین حرف «لَن» آمده است.

امام مالک در توضیح حدیث: “مَنْ بَدَّڵ دِینَهُ فَاقْتُلُوهُ”[30] در موطا آورده است: معنای آن اين است كه هر كسی كه از اسلام خارج شد به غير اسلام مثل زنادقه و مشابهين شان گروید، چنين افرادی اگر به دست مسلمانان افتادند كشته می شوند و از آنها درخواست توبه نمی شود.چون، توبه ی آنها فهميده نمی شود. یعنی، قبل از اسارت می فهميم كه شايد راست بگويد و ايمانش پذيرفته می شود اما در هنگامی كه پس از جنگ مسلحانه اسير شده باشد كسی نمی فهمد اين توبه ی او به چه دليلی است و فهميده نمی شود و بايد طبق تشخيص امير و فرمانده ی مسلمین به قتل برسد.

شیعیان 12 امامی هم با روایتهای مختلفی که می آورند بر این باروند که مسلمان زاده ای که مرتد شود (به اصطلاح فطری باشد، به مسلمان زاده ای که مرتد شود فطری می گویند) اگر چنین مسلمانی مرتد شودحاکم موظف به استتابه نیست، نمی توانی بگویی که حتماً از او استتابه بگیرد و مجاز به قتل اوست، و چنین مرتدی اگر توبه کند توبه‌ی او قبول نیست و باید کشته شود.

این روش برخورد با کسانی است که صفشان از صف مسلمین جدا شده و کلاً از جامعه ی مسلمین جدا شده اند. حالا، اگرافرادی از میان مسلمین هم باشند که همان جرمهای مختص منافقین و سکولارزده ها را مرتکب شوند و این جرمها باعث شود این ها از دایره ی اسلام خارج شده و کافر شوند و باز توبه نکنند و به جرم خودشان ادامه دهند؛ این ها هم با آنکه از جامعه ی مسلمین به صورت فیزیکی و جسمی جدا نشده اند اما، به صورت عقیدتی خودشان را از جامعه ی مسلمین خارج کرده اند. گفتیم اگر این دسته را از فیلترهای چهارگانه و مراحل چهارگانه گذراندیم و باز هم این شخص مجرم و فاسد تشخیص داده شد، الله این ها را عذاب می دهد حالا در قیامت باشد یا در دنیا توسط مسلمین «نُعَذِّبْ طَائِفَةً بِأَنَّهُمْ كَانُوا مُجْرِمِينَ». 

در هر صورت، در مسأله ی توبه باید به مسأله ی بسیار مهم مسلمین مخالفی که در جبهه ی مرتدین قرار گرفته اند دقت شود که إن شاءالله در آینده آن را بیشتر توضیح می دهیم. ما به چنین اشخاصی حکم ارتداد حکمی دادیم اما زمانی که با این شخص مواجه شدیم، یا زمانی که اسیر شد و متوجه شدیم که حقیقتاً مرتد نیست و حقیقتش برایمان روشن شد؛ آنوقت مثل یک مسلمون مخالف و متهم به جرم ارتداد با او برخورد می شود که ابتدا باید عذرهایی که دارد رفع شوند و به دنبال آن اگر در مسأله ای با ما مخالف بود همچون یک مخالف با او برخورد می کنیم و توبه اش رامی پذیریم و او را از صف مرتدین جدا می کنیم. چون او را مشمول حکم مرتدین نمی نماییم حتی، اگر مسلمان مخالفی هم باشد که با ما بجنگد.

این ها دو دسته اند: دسته ای که در مبارزه با اشغالگران سکولار خارجی و نوکران محلی آن ها تأویل و اجتهادی مخالف با ما دارند و همین باعث ایجاد درگیری آن ها با ما شده و ناخواسته در جبهه ی کفار اشغالگر خارجی و نوکرانشان قرار گرفته اند و ثمره ی جنگهایشان علیه ما و به نفع دشمنان هر دوی ماست. جنگ آن ها با ما جنگی است که بین دو مؤمن صورت می گیرد، حالا یا حق با این طرف است یا با آن هاست. در هر صورت، این ها در تأویلات خود اشتباه کرده اند و در اینجا دو مؤمن با هم جنگیده اند اما، جنگ به شیوه ای است که ناخواسته یکی از طرفین در جبهه ی کفار اشغالگر خارجی قرار می گیرد و ثمراتش برای آن هاست و شرش هم به خودشان و به مسلمین برمی گردد و ظاهراً با دشمنان مشترک مسلمین در یک جبهه هستند برعلیه گروه مخالف.

دسته ی دیگر مسلمینی هستند که فریب نوکران اشغالگران را خورده اند. مثلاً الان خیلی ها به دلیل تبلیغات علمای سوء و الرویبضه و دین فروشان خائن مانند سیاف، عبداللطیف مدخلی (در کردستان عراق)، مفتی خائن آل سعود و امثال مفتی های خائن دیگری که در اختیار حکام، آمریکا، ناتو، دیگر اشغالگران و طاغوت ها قرار گرفته اند، به دلیل تبلیغات این ها، ما را خوارج می دانند یا خیلی ها ما را مرتد می دانند یا خیلی ها ما را مزدور می دانند یا دشمن دین، مردم، ائمه و عامل کشتار بی گناهان و نابودی سرزمین مسلمین و دیگر جرم های اینچنینی می دانند.

در واقع، کسانی که روبروی ما هستند برادران و خواهران جاهل ما هستند که فریب خورده اند و به آن ها دروغ گفته اند و خیال می کنند با کسی می جنگند که خوارج، مرتد، مزدور اجنبی، دشمن دین و ملت و ائمه است، وحشی و جنایتکاری است که به زن، مرد و بچه هم رحم نمی کند، زنان مسلمین را کنیز می گیرد، زنان مسلمین را خرید و فروش می کند، کودکان را قتل عام می کنند و سایر چیزهائی که همه ی ما شنیده ایم. این ها در واقع، با ما نمی جنگند بلکه، با یک موجود خیالی می جنگند که اصلاً وجود ندارد و اگر وجود هم داشته باشد ما هم با آن می جنگیم. کدام یک از ما با این جرم ها و مجرمین موافق است؟

در مورد کشتن یا نکشن زن مرتد هم باز دو دیدگاه وجود دارد:

اکثریت فرق و مذاهب اسلامی بر این باورند که اگر زنی مرتد شود و با قول یا عملی به یقین و بدون شک از جامعه ی مسلمین خودش را جدا کرده و توبه  نکند، به دليل فراگير و عام  بودن فرموده ی رسول الله صلی الله عليه وسلم كه:”مَنبدَّلَ دينَهُ فاقتُلوهُ“، كشته می شود، بر این اساس فرقی بین زن و مرد در اجرای حد رِده وجود ندارد. اگر در مواردی هم می بینیم که رسول الله صلی الله عليه وسلم از كشتن زنان نهی کرده، در مورد برخی از زنان كفار اصلی است که به دلیل ضعفشان است. چون به دلیل همین ضعف، در آن زمان توانائی حضور در جنگها را نداشتند. یعنی این ها شمشیر به دست نبودند، در جنگ ها شرکت نمی کردند، و به دلیل همین ضعفشان و عدم شرکت در جنگ ها رسول الله صلی الله عليه وسلم نهی کرده از کشتن این زنان کافر اصلی.

در این زمینه که زنان مانند مردان مشمول همان حکم می شوند ” مَنبدَّلَ دينَهُ فاقتُلوهُ ” حکم ارتداد زن و مرد فرق نمی کند، روایتهای مختلفی هم وجود دارد مثلاً:

  • از جابر رضی الله عنه و ام المؤمنین عایشه رضی الله عنها به شیوه های مختلفی روایت شده که زنی مرتد شده و چون دوباره به او سفارش می شود مسلمان شود، توبه کند و به اسلام برگردد اما، اینکار را نمی کند به دستور رسول الله صلی الله علیه وسلم به قتل می رسد: «أَنَّ امْرَأَةً يُقَالُ لَهَا أُمُّ مَرْوَانَ ارْتَدَّتْ عَنِ الإِسْلامِ، فَأَمَرَ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ أَنْ يُعْرَضَ عَلَيْهَا الإِسْلامُ، فَإِنْ رَجَعَتْ وَإِلا قُتِلَتْ».

یا: «أنَّ امرأة يُقال لها أُم مروان ارتدت فأمر النبي صلى الله عليه وسلَّم بأنْ يُعرَض عليها الإسلام فإنْ تابت وإلا قُتِلَت، فأبت أنْ تُسلِم فقُتِلَت».[31]

  • وعایشه رضی الله عنها فرموده:«ارتدت امرأة يوم أحد، فأمر النبي صلى الله عليه وسلم أن تستتاب فإن تابت وإلا قُتِلَتْ».
  • علاوه بر این، حفصه ام المؤمنين رضی الله عنها با دست خودش يك زن ساحره را به قتل رساند.
  • ابوداود و نسائی هم با سندی صحيح از ابن عباسرضی الله عنه روايت کرده اند كه مسلمان نابينا زنی داشت كه به رسول الله صلی الله عليه وسلم فحش می داد و اين مرد چندین بار به او تذکر داده بود (که این کار را نکند چون همه می دانستند در آن زمان کسی چنین جرمی مرتکب شود حکم آن مرگ است حکومت اسلامی هم این اجازه را به همه داده بود که اگر کسی چنین کاری را انجام داد می تواند و اجازه دارد که حکم را اجرا کند،قبلاً عرض کردیم که چه کسی می تواند این حکم را اجرا نماید.) این زن فحش می داد و مرد چندین بار به او تذکر داده و از او درخواست توبه کرده بود اما، زن همچنان به جرم خود ادامه می داد. این مرد شب هنگام زنش را به قتل رساند. زمانی كه خبر به رسول الله صلي الله عليه وسلم رسيد مردم را جمع کرد و فرمود: من شما را شاهد می گیرم که خون آن زن هدر رفته است «ألا اشْهَدُوا أَنَّ دَمَهَا هَدَرٌ».
  • خالد بن ولید هم زنی که به رسول الله صلی الله علیه وسلم فحش و ناسزاگوئی کرده بود را به قتل رساند.
  • رسول الله صلی الله عليه وسلم در هنگام فتح مكه دستور قتل دو زن را صادر نمود كه عليه اهل قبله جنگ روانی و تبليغی می کردند.در جنگی که سکولاریست های مکه علیه مسلمانان به راه انداخته بودند این ها در بخش جنگ روانی آن فعالیت داشتند. ساره از کنیزان بنی عبدالمطلب یکی از اینها بود که قبلاً مرتد شده بود. رسول الله صلی الله عليه وسلم امر کرد حتی اگر خودشان را به پرده ی کعبه هم آویزان کرده باشند باز باید کشته شوند.
  • زنی به نام أُم قِرفَة که مسلمان بود کافر شد. ابوبکر رضی الله عنه از او درخواست توبه کرد و گفت توبه کند اما، آن زن توبه نکرد و ابوبکر رضی الله عنه او را به دلیل ارتداد کشت. 

مواردی این گونه هستند که می توان به آن ها استناد کرد. در این صورت، مجازات زن مرتد شده دقیقاً مثل مرد مرتد است، چون آثار و ضررهای رِده ی زن و مرد فرقی با هم ندارد. البته، حدیث حسن معاذ رضی الله عنه در فتح الباری می تواند دلیل دیگری باشد که رسول الله صلی الله علیه وسلم هنگام ارسال او به یمن فرمود: “أَيُّمَا رَجُلٍ ارْتَدَّ عَنِ الْإِسْلَامِ فَادْعُهُ فَإِنْ عَادَ وَإِلَّا فَاضْرِبْ عُنُقَهُ وَأَيُّمَا امْرَأَةٍ ارْتَدَّتْ عَنِ الْإِسْلَامِ فَادْعُهَا فَإِنْ عَادَتْ وَإِلَّا فَاضْرِبْ عُنُقَهَا”.[32]اگر مردی از اسلام مرتد شد او را دوباره دعوت کن که برگردد به اسلام وگرنه گردن او را بزن و هر زنی هم که از اسلام مرتد شد، دوباره او را دعوت کن که به اسلام برگردد و اگر برنگشت گردن او را هم بزن.

البته روایت دیگری هم هست که رسول الله صلی الله علیه وسلم در موارد مختلفی می آورد و حالت عمومیت دارد و فرقی میان زن و مرد قرار نداده است که می فرماید: «لاَ يَحِلُّ دَمُ امْرِئٍ مُسْلِمٍ إِلاَّ بِإِحْدَى ثَلاَثٍ: كُفْرٌ بَعْدَ إِيمَانٍ، وَزِنًا بَعْدَ إِحْصَانٍ، وقَتْلُ نَفْسٍ بِغَيْرِ نَفْسٍ»، در سه حالت ریختن خون مسلمان حلال می شود یکی این که بعد از ایمان کافر شود، مرتد شود؛ و بعد از این که متأهل شد زنا کند، و به غیر حق نفسی را به قتل برساند و قصاص شود.

روایت هایی که در نهی از کشتن زنان آورده اند، این ها مربوط به جنگ با کفار اصلی است که به دلیل ضعف و عدم مشارکت آن هادر جنگهاست. همین روایت نهی رسول الله صلی الله علیه وسلم هم زمانی صادر شد که در جنگ، زنی را دید که کشته شده بود و فرمود:”مَا كَانَتْ هَذِهِ لِتُقَاتِلَ”[33]، یعنی این زن که جنگنجو نبود و نباید زنی که جنگجو نیست و از لحاظ تبلیغی در جنگ شرکت ندارد کشته شود. یعنی زنی که در قتال نیست، جنگجو نیست نباید کشته شود. مَا كَانَتْ هَذِهِ لِتُقَاتِلَ، یعنی علت این که رسول الله صلی الله علیه وسلم چنین حرفی را زده این است که زنی که کشته شده، علت این که نهی شده کشته شوند این است که در جنگ شرکتی ندارند.

هم اکنون که زنان مسلح کفار سکولار در ارتشهای کشورهای سکولار حضور دارند در این صورت چطور؟ در ارتش آمریکا، رژیم صهیونیستی، کانادا و در اکثر کشورها این زنان وجود دارند، الان چه؟ در میان مرتدین سکولار کردستان هم وجود دارند مگر نمی بینیم، الان حکم چیست؟ در تبلیغات علیه مسلمین هم شرکت می کنند، این چطور؟ فرق این ها با مردان در چیست؟ در هیچ چیزی و حکم همه مثل هم است.

زنان هم مانند مردان در جنگ شرکت دارند و اسلحه به دست گرفته اند و اینگونه نیستند که رسول الله صلی الله علیه وسلم گفت :مَا كَانَتْ هَذِهِ لِتُقَاتِلَ، مثلاً زنی کفار اصلی است در منزلش نشسته و کاری به جنگیدن ندارد؛ خوب درست است، نباید کشته شود؛ اما این ها چه که در اکثر کشورهای سکولار دنیا اسلحه به دست هستند یا در جنگ روانی شرکت می کنند مانند کنیزانی که رسول الله صلی الله علیه وسلم در فتح مکه فرمود: آن ها را بکشید حتی اگر خودشان را به پرده ی کعبه آویزان کرده باشند. پس،هم اکنون زنان سکولار در جنگ روانی که علیه مسلمین راه می افتد و هم در جنگ نظامی فرقی با مردان ندارند.

ارتداد هم جرم است و جزو حدود، مثل تمام جرمها و حدودها و بلکه، بدتر از سایر جرمها نیز می باشد. زمانی که بین زن و مرد، دزد، قاتل، مصرف کننده ی مست کننده ها، زناکار و غیره فرقی نیست در این مورد هم تفاوتی وجود ندارد. جرم ارتداد که بدتر از آن هاست.


[1] تقریباً چگونه بگوییم در اکثر سرزمین های مسلمان نشین باید بگوییم در تمام سرزمین های مسلمان نشین به نسبت های مختلفی داغ و گرم شده است.

[2] در مورد ناسخ و منسوخ صحبت می کنند که هر چند از مسائلی است که باید روی آن بیشتر دقت شود و بعداً در مورد آن صحبت می کنیم . ان شاء الله

[3] دلیل می آورد و عذرهایش را بیان می کند

[4] دوستان، روی این مسائل دقت کنید.

[5]– متفق علیه

[6]رواه الطبراني والبیهقي وصححە الألباني

[7] دیدیم و مقدمات آن را در چند درس گذشته خواندیم که باید رعایت شوند

[8]-النووی، 1412ق، ص 65

[9]– ابن اثیر، الکامل، ج 2، ص 342

[10]– همان، ص 343

[11]– ابن تیمیه، الإیمان،ص 281 

[12]– مراسلات الحسین/مکما هون

[13] دقت کنید مرحله ی دوم تأیید جرم توسط الله و رسولش می باشد نه توسط فلان شخص و فلان عالم و فلان انسان، مرحله ی دوم تأیید جرم توسط الله و رسولش چون فقط این دو منبع شایستگی آن را دارند که بگویند این جرم در حد ارتداد است نه هیچ انسان دیگری

[14] . پس، یعنی مرتدین دو دسته بودند: کسانی که زیر دست مسلمانان بودند و مرتکب جرمی می شوند و از این کانال ها و فیلترها مشخص می شود که این فرد فاسد و آلوده است، آشکارا به مرتد آشکار تبدیل می شود؛ افراد دیگری هم هستند که بدون این که ما آن ها را از فیلتر عبور دهیم خودشان در همان مرحله ی اول آشکار شده اند.

[15] در همین مورد هم هست، ما می دانیم که ذبیحه ی اهل کتاب و شبه اهل کتاب خورده می شود اما مال مشرک و سکولاریستها خورده نمی شود. مال مرتد هم به همین شیوه است و خورده نمی شود. یعنی اگر دیدیم یکی از اقوام شما سکولاریست است حیوانی را سر می برد تحت هیچ عنوانی نباید آن را بخورید.

[16] یعنی بعداً متوجه شده باشد این شخص مرتد بوده که پشت سرش نماز خوانده است باید نمازش را اعاده کند. مثلاً کسی طرفدار حزب کومله و دمکرات است یا پ.ک.ک یا یکی از همین موارد احزاب سکولاریست و مرتد است، خوب، نماز خواندن پشت سر او درست نیست. اگر کسی هم به اشتباه پشت سرش نماز خوانده بود باید دوباره نمازش را اعاده کند.

[17]– ابوعبد الله عبيد الله بن محمد بن بطة العكبري الحنبلي، الإبانة عن شريعة الفرقة الناجية ومجانبة الفرق المذمومة، تحقیق و تعلیقه و دراسه رضابن نعسان معطی، مکه، مکتبه الغیصلیه ۱۴۰۴ق، ص 218

[18] خوب، این رأی امام احمد رحمه الله و خیلی از علمای پیشین بوده به دلیل خالی نشدن مساجد، و برای اینکه سنت رفتن به جماعات و جمعه ترک نشود. چون برای مسلمانان یک قدرت است برای این که این قدرت حفظ شود ایشان فرمودند که شما می توانید پشت سرشان نماز بخوانید اما، دوباره آن را اعاده کنید. دوباره برای خودتان به صورت فرادا آن را بخوانید. حالا فرداد بود یا چند نفر با هم در جای دیگری که فتنه ای نبود خوانده شد این مشکلی نیست.

[19] مثل: بارزانی ها، اردوغان ها و امثالهم

[20] چون هدفا اینها همان هدف سکولاریست هاست که با ما می جنگند تا ما به این مرحله برسیم:”وَلَا يَزَالُونَ يُقَاتِلُونَكُمْ حَتَّى يَرُدُّوكُمْ عَنْ دِينِكُمْ إِنِ اسْتَطَاعُوا”(بقره/217)، معانی چهارگانه ی دین، 1-قدرت حکومتی بود که آن ها می خواهند ما از آن دست بکشیم، 2-برنامه و قانون بر اساس شریعت الله بود که می خواستند از آن دست بکشیم، 3-اطاعت کردن و فرمان بردن از همین قانون شریعت الله و همین حکومت اسلامی بود که می خواهند ما از آن دست بکشیم، 4-جزا دادن و پاداش دادن بر اساس همین قانون و برنامه و توسط حکومت. این ها می خواهند که ما از این چهار معنی دست بکشیم

[21]– رواه البخاري و مسلم

[22]– رواه أحمد و أبوداود

[23] درست است، این همه برای چه در رسانه های ماهواره ای تبلیغ می کنند؟ برای چه این همه تبلیغ می کنند؟ آن ها دوست دارند الله تعالی این را 1400 و خرده ای سال پیش گفته دوست ‌دارند کافر شوید همان طور که خودشان کافر شده‌اند. وَدُّواْ لَوْ تَکْفُرُونَ کَمَا کَفَرُواْ فَتَکُونُونَ سَوَاء دوست ‌دارند که شما هم کافر شویدهمان طور که خودشان کافر شده‌اند.

[24]– رواه البخاري

[25] رواه احمد

[26]– رواه البخاري و مسلم

[27]– محمد بن محمد الخطيب الشربينى،مغنی المحتاج الی معرفه معانی الفاظ المنهاج، قم، دار الذخایر،1369، ج 4، ص 135

[28]-عبدالکریم الموسوی الاردبیلی، فقه الحدود و التعزيرات، قم، جامعة المفيد، 1385 ش، ص 836

[29] که اخیراً توسط عده ای از برادران نامیزان و نامتعادلِ مسلمانِ ما تکفیر شده بود

[30]– رواه البخاری

[31]– أخرجه الدارقطني 3 – 118- 119، والبيهقي في السنن الكبرى 8 – 203 والإسناد ضعيف، انظر إرواء الغليل 8 – 125، حديث رقم:2472

[32]– فتح الباري في شرح صحيح البخاري، ج 12، ص 284

[33]– صححه الألباني في صحيح أبي داود (ح2669)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *