درس های مقدماتی/ درس پنجم:دشمن شناسی شرعی (4)/ شناسائی مرتد در ادبیات شرعی و چگونگی برخورد با مرتدین و جبهه ی مرتدین(قسمت 3)

درس های مقدماتی/ درس پنجم:دشمن شناسی شرعی (4)/ شناسائی مرتد در ادبیات شرعی و چگونگی برخورد با مرتدین و جبهه ی مرتدین (قسمت 3)

امام شافعی در مخالفت با رأی مخالفین و اثبات اینکه زن مرتد هم مثل مرد مرتد کشته می شود، به دو شبهه در این زمینه هم اشاره می کند یعنی در جواب این دو شبهه آرای خودش را هم بیان می کند. شبهه ی اول روایتی از ابن عباس است رضی الله عنه که می‌گوید: «لاتقتل النساء اذا هن ارتددن عن الاسلام ولکن یحبس و یدعین الی الاسلام و یجبرن علیه»[1]زنان اگر از اسلام برگردند کشته نمی‌شوند بلکه حبس می‌گردند، دعوت به اسلام شده و بر آن مجبور می‌شوند. امام شافعی رحمه الله این روایت را اینگونه پاسخ می دهد و می فرماید: برخی از طرفداران این نظر که زن مرتد کشته نمی‌شود این روایت را پیش من قرائت کردند و من ‌از گروهی از آگاهان به حدیث که در جلسه حضور داشتند از این روایت سؤال کردم، همه گفتند روایت غیرصحیح است و راوی آن مورد اعتماد نیست.
شبهه ی دوم قیاس است. کسانی که می‌گویند زنان مرتد کشته نمی‌شوند آنان را به زنان کفار اهل حرب مقایسه کرده‌اند، زیرا پیامبر کشتن زنان اهل حرب را نهی فرموده ‌است. وقتی کشتن زنانی که هیچ سابقه‌ای در اسلام ندارند جایز نباشد، قتل زنان مرتدی که سابقه در اسلام دارند به طریق اولی جایز نیست و نام این قیاس، قیاس اولویت است. امام شافعی رحمه الله این شبهه را اینگونه جواب می دهد: اگر به این قیاس بتوان استناد کرد باید شامل پیرمردان، مزدبگیران و راهبان نیز شود زیرا از قتل آنان نیز در دارالحرب نهی شده است. مضافاً اینکه اگر دلیل ما «قیاس» باشد پس، دلیلی بر زندانی نمودن زن مرتد نیست زیرا زن حربی زندانی نمی‌شود بلکه به بندگی درمی‌آید. پس بر اساس این نص «مَنْ بَدَّڵ دِینَهُ فَاقْتُلُوهُ». تفاوتی بین زن و مرد قائل نمی‌شود.[2] .امام شافعی به این شیوه به دو شبهه پاسخ می دهد.

در برابراین دیدگاه، دو فرقه از فرق اسلامی دیدگاه متفاوتی دارند؛ یکی حنفی ها و دیگری شیعیان 12 امامی که رأی دیگری دارند. این ها بر این باورند که زن مرتد شده کشته نمی شود بلکه، زندانی می گردد. سُفْيَانَ ثَوْری و کسان دیگری از اهل کوفه هم بر این رأی بودند.

این دسته علاوه بر روایتی که در مورد عدم کشتن زنان کافر اصلی که در جنگ شرکت نمی کنند روایت معاذ رضی الله عنها هم اینگونه و با این لفظ به آن ها رسیده:«أَيُّمَا رَجُلٍ ارْتَدَّ عَنِ الإِسْلاَمِ فَادْعُهُ، فَإِنْ تَابَ، فَاقْبَلْ مِنْهُ، وَإِنْ لَمْ يَتُبْ، فَاضْرِبْ عُنُقَهُ، وَأَيُّمَا امْرَأَةٍ ارْتَدَّتْ عَنِ الإِسْلاَمِ فَادْعُهَا، فَإِنْ تَابَتْ فَاقْبَلْ مِنْهَا، وَإِنْ أَبَتْ فَاسْتَتِبْهَا». یعنی به جای«وَإِلَّا فَاضْرِبْ عُنُقَهَا» که قبلاً آمده بود به آن ها اینگونه رسیده: «وَإِنْ أَبَتْ فَاسْتَتِبْهَا». اگر قبول نکرد دوباره او را توبه بده. دوباره توبه را بر او عرضه کن.

این روایت، بزرگترین دلیل مخالفین کشتن زن مرتد شده است که باید به جای کشته شدن او را زندانی کرد و هر روز او را توبه داد تا دوباره به اسلام برگردد؛ حتی، اگر تا زمان مرگش هم طول بکشد. این ها اینگونه استناد می کنند.

امام أبوحنيفه رحمه الله می گوید: إنَّ المرأة إذا ارتدت لا تُقتَل ولكن تُحبَس وتُخرَج كل يوم فتُستتاب ويُعرَض عليها الإسلام، وهكذا حتى تعود إلى الإسلام أو تموت، لأنَّ النبي صلى الله عليه وسلَّم نهى عن قتل النساء. به همین شیوه می گوید اگر زنی مرتد شد کشته نمی شود ولی زندانی می شود و هر روز او را از زندان بیرون می آورند به او می گویند توبه کن و اسلام را دوباره بر او عرضه می کنند که دوباره اسلام را قبول کند. این کار به اندازه ای ادامه پیدا می کند حتی تا زمان مرگش. چرا؟ چون رسول الله صلی الله علیه وسلم نهی کرده از قتل زنان.

شیعیان 12 امامی هم بر این باورند که، حکم مرگ مربوط به مرد مرتد است.آن ها تقریباً همین دیدگاه را به شیوه ی دیگری بیان می کنند و می گویند: اگر شخص مرتد، زن باشد (چه از نوع فطری و چه از نوع ملی، یعنی چه زنی باشد که از کفار اهل کتاب به اسلام آمده و بعد مرتد شده باشد یا مسلمان زاده ای باشد که مسلمان بوده و بعد مرتد شده است) می گوید در هر صورتی، این ها اعدام نمی‌شوند، بلکه زندانی می‌شوند تا زمانی که توبه کنند و اموال او تا زمانی که زنده است تقسیم نمی‌شود و در صورتی که به خانه ی شوهر رفته باشد باید عده ی طلاق نگه دارد ولی اگر به خانه ی شوهر نرفته باشد بدون عده از شوهرش جدا می‌شود.[3]

در این صورت، در مورد مجازات زنی که مرتد می‏شود از نظر فقهای امامیه تفاوتی بین مرتد فطری و ملّی وجود ندارد. احکام جاری بر زن مرتد را به این شرح می گویند مهلتی برای توبه کردن به او داده می شود بعد از آن او را حبس می کنند. یعنی قاعده ی آن ها چنین است به او مهلت می دهند برای توبه کردن و او را حبس می کنند.از بزرگان آن ها کسانی مانند شهید اول می‌گوید: اگر زنی مرتد شود چه ارتداد او فطری باشد یا ملی کشته نمی‌شود بلکه، اوقات نمازهای واجب تنبیه می‌گردد و در حبس می‌ماند تا توبه کند یا در حبس بمیرد.[4]همین مسأله ی تنبیه بعضی از فقهای حنفی هم بر آن هستند که در زندان او را تنبیه می کنند حتی در غذایش هم کوتاهی هایی می شود که این فرقه ها به آن اشاره کرده اند.

 فقهای 12 امامی بر این باورند که اسلام براى زنان مرتد، بدان سبب كه زنان از نظر سازمان دفاعى و فكرى نوعاً از مردها ضعيف ترند و زودتر تحت تأثير قرار مى‏گيرند، كيفر آسان‏ترى در نظر گرفته است.[5]همچنین استدلال می کنند به جنگهای ردّه که در آن مردها کشته می شدند اما، زنان اسیر می شدند و حتی کنیز می شدند، که یکی از آن ها فکر کنم مادر محمد بن حنفیه بود که نصیب علی بن ابی طالب رضی الله عنه شد.

در هر صورت، این رأی هم وجود دارد. اما چیزی که خیلی جالب است، در ایران که بر اساس فقه 12 امامی اداره می شود، هم زنان عضو دارودسته ی رجوی و سایر چپها را کشتند و هم زنان عضو مرتدین سکولار کُردی را، مگر ندیدیم؟ دیدیم که همه را اعدام کردند، هم کسانی که در جنگ حتی چند مدت پیش هم دارودسته های سکولاریست های مرتد اوجالان مسیلمه ی کذاب کردها را گرفته بودند به جرم ارتداد آن ها را کشتند و هم از دارودسته ی رجوی و امثالهم و چپ هایی که وجود داشتند و در جنگ در قتل مسلمین شرکت کرده بودند. همه ی آن ها را کشتند، چرا؟ چون این ها نیروی جنگی بودند. پس، دقت کنید،«عملاً» زمانی که ارتداد زن ساده نیست و مغلظه وشدید می شود «عملاً» فرقی بین هیچ یک از اهل قبله در مجازات زن مرتد شده وجود ندارد، و تمام اهل قبله «عملاً» در مجازات زنی که ارتداد او تبدیل شده باشد به مغلظه و شدید یک موقف دارند، همه «عملاً» یک کار را انجام می دهند بخصوص اگر این زن در طائفه ی ممتنعه یا گروههای بازدارنده از شریعت مثل همین گروههای مرتد و سکولار فعال باشد. در این صورت، چنین زنانی که نیروهای مسلح هستند یا در جنگ فرهنگی در خدمت اسلحه و در خدمت جنگ هستند حکم ارتداد این ها فرقی بامردان ندارد و کل اهل قبله بر کشتن آن ها اتفاق دارند.

  • نکته ی دیگری که در چگونگی برخورد با مرتدین لازم است به آن اشاره شود فرزندانی هستند که از پدر و مادری مرتد به جا مانده اند یا به دنيا آمده اند و مسلمان نیستند، با این ها چه برخوردی باید داشت؟ در این زمینه نص صریحی وجود ندارد. اما این را مطمئنیم که فرزند تا زمانی که تکلیفی بر او واجب نشده حکمش تابع مجتمعی است که درآن زندگی می کند، مگر اینکه خلاف آن ثابت شود. حتی تا زمانی که به سن تکلیف نرسیده در سرزمین های مسلمان نشین هم حکمی بر او اجرا نمی شود در کل این است که تابع مجتمعی است که در آن زندگی می کند.

یعنی کودکی که در میان یهودیان زندگی می کند حکمش مثل یهودیان است، مگر اینکه ثابت شود این شخص یهودی نیست و مثلاً مسلمان است یا مشرک و سکولاریست یا هر چیز دیگری است. خوب، حالا کسی که مرتد می شود، مهم این است که فرزندانش که پس از ارتداد او به دنیا آمده اند در چه مجتمعی هستند. اگر در میان مسلمین هستند، خوب این ها هم مثل سایر کودکانی هستند که به دلایلی والدینشان را از دست داده اند و مشمول احکام همان فرزندان یتیمی می شوند که در جامعه ی مسلمین هستند و از پدر و مادری مسلمان متولد شده اند.

حتی،عده ای از علماء چون امام نووی اعلام می کنند که اگر این کودکان قبل از ارتداد والدین، نطفه ی آن ها منعقد شده باشد و حتی والدین در زمان حاملگی این کودک مرتد شده باشند باز کودک جزو مسلمین به حساب می آید و تنها زمانی می شود او را مرتد دانست که بالغ شود و بعد از اسلامش دچار ارتداد گردد. خوب، این مال همه است، فرقی با دیگران ندارد. یعنی این کودک همان مسیری را طی می کند که سایر کودکان مسلمانان طی می کنند و مشمول حکم سایر بچه مسلمان ها می شود.

در این زمینه هم باید کاملاً دقت کرد که در مورد یکی از بندگان الله آنهم بی گناهترین بندگان الله صحبت می شود و نباید تحت هیچ شرایطی تابع شک، گمان، احتمال، پیش داوری و خدای ناکرده ادعای غیب گوئی در مورد آینده ی این کودک شد. بلکه، باید با یقین و اطمینان در مورد آن حکم صادر کرد. چون دیده شده عده ای می گویند ممکن است و احتمال دارد این بچه ی بی گناهِ چند روزه، چندماهه یا حتی چند ساله و غیر بالغ مثل والدینش مرتد شود پس، مشمول حکم مرتدین می گردد.!!

 یعنی چه؟ اولاً با شک و گمان هیچ انسانی را نمی توانی نه وارد دایره ی اسلام کنی نه از آن خارج کنی بلکه، باید یقین و اطمینان کامل داشته باشی. دوماً، یک کودک یکی دو روزه از چه چیزی برگشته است؟ این بنده ی چند روزه ی الله چگونه توانسته تسلیم قانون شریعت الله شود؟ و چه کاری کرده که مرتد شده است؟

یعنی، این کودک بیچاره با حکمی که دوستان نامیزان صادر می کنند و در حال اجرای آن هم هستند همین فرزندان بیچاره را با همین حکم می کشند و می گویند فرزندان مرتدین هستند پس، خودشان هم مرتد هستند. این کودک بیچاره اگر فوت هم بکند بر روی او نماز خوانده نمی شود، در قبرستان مسلمین هم دفن نمی شود و خودت همین طور ادامه ی سریال را ببین و نگاه کن چه سناریوی وحشتناکی برای این کودک نوشته اند. دلیلشان برای چنین اعمالی چیست؟ این است که شخص از مرتد ارث نمی برد.

خوب نبرد، مگر اگر والدین یکی از ما مرتد شود و ما از او ارث نبریم همین ارث نبردن باعث می شود که ما هم مرتد شویم؟ این بنده خداها با صدور این احکام بی پایه و اساس چگونه توانسته اند اینقدر بی رحم و بی انصاف باشند؟ دوستان گرامی کسانی چنین فتواهائی را داده اند و الان هم کسانی هستند که با فرزندان مرتدین همین معامله را می کنند. 

ارتداد یک جرم است، جرمی است که باید از کانال خاص خودش ثابت شود و اگر ثابت شد باید حد روی او اجرا شود پس، جزو حدود است. آخر چه کسی را دیدید چون والدینش قاتل بودند شاید او هم بعداً دچار قتل شود باید مثل قاتلها با او برخورد شود و او هم کشته شود؟ کمی فکر کنید ببینید دارید چه کاری می کنید؟

قاعده ی اصلی در مورد هر انسانی این است که براساس فطرت اسلامی به دنیا می آید و این خانواده است که او را به هر چیزی که بخواهد تبدیل می کند. رسول اللَّه صلَّى اللَّه عليه وسلم می فرماید: مَا مِنْ مَوْلُودٍ إِلَّا يُولَدُ عَلَى الْفِطْرَةِ، فَأَبَوَاهُ يُهَوِّدَانِهِ، وَيُنَصِّرَانِهِ، وَيُمَجِّسَانِهِ، كَمَا تُنْتَجُ الْبَهِيمَةُ بَهِيمَةً جَمْعَاءَ، هَلْ تُحِسُّونَ فِيهَا مِنْ جَدْعَاءَ؟ ثُمَّ يَقُولُ أَبُوهُرَيْرَةَ: وَاقْرَءُوا إِنْ شِئْتُمْ فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ (روم/30). رسول اللَّه صلَّى اللَّه عليه وسلم می فرماید: هر نوزادی بر فطرت سالم(اسلام (به دنیا می آید، اما والدینش، او را یهودی، نصرانی یا مجوسی(زرتشتی) بار می آورند. همان گونه که نوزاد حیوان هنگام ولادت، صحیح وسالم است آیا هیچ دیده اید که حیوانی، گوش بریده به دنیا بیاید؛ و بعد رسول اللَّه صلَّى اللَّه عليه وسلم این آیه را تلاوت کرد: فطرت الهی است، که(خداوند) مردم را بر آن آفریده است، دگرگونی در آفرینش خدا نیست، این است دین استوار. بله، هیچ حیوانی، گوش بریده به دنیا نمی آید دیگران هستند که گوش او را می برند.

در این صورت، این کودک بر اساس فطرتش مسلمان به دنیا می آید و والدین، دین او را تعیین می کنند. حالا، پدرومادرش مرتد شدند و او را در جامعه ی مسلمین رها کردند؛ در اینجا حکومت اسلامی و جامعه ی مسلمین مسئولیت والدین او را بر عهده می گیرند، و این ها هستند که باید از اسلام فطری این کودک محافظت کنند و او را بر این اساس مثل فرزندان خودشان پرورش دهند. نه اینکه او را دست دیگران بدهند که گوشش را ببرند. کسی یک مسلمان را تحویل یک کافر نمیدهد حتی، اگر این شخص اسلام فطری داشته باشد، کودک مسلمانی است!!!

حالا این کودک از چنین والدینی، از چنین نعمتی، چنین جامعه ای و حکومت اسلامی که او را اینگونه بار بیاورد محروم می شود که بتواند در سایه ی آن اسلام فطری خود را تبدیل کند به اسلام خاصی که رسول الله صلی الله علیه وسلم آورده است، و از طریق پدر و مادر یا به هر شیوه ای در میان کفار قرار گرفت؛ حالا باید نگریسته شود آن کودک در چه مجتمعی رشد کرده است، در چه مجتمعی در حال رشد است، و این کودکان در کدام مجتمع کفار اصلی به سر می برند. چون در اینجا یا پدر و مادر هستند که دین این کودک را تعیین می کنند یا مجتمعی که این پدر و مادر پس از ارتداد، به آن فرار کرده اند و آن جا آن مجتمع است که آن ها را پرورش می دهد.

در هر صورت، کسانی چون امام شافعی رحمه الله، ابویوسف حنفی رحمه الله (یکی از شاگردان بزرگ امام ابوحنیفه رحمه الله)، امام احمد حنبل رحمه الله و دیگران هم ارتداد کودک را معتبر نمی دانند. طبیعی هم هست چون یکی از شروط تکفیری که قبلاً خواندیم و بیان کردیم اینکه شخص باید مکلف باشد، مکلف بودن شخص یکی از معیارهاست و این کودک چه جرمی مرتکب شده؟ جرمی مرتکب نشده که مستحق عقوبت کشته شدن هم باشد.

برادران و خواهران گرامی، نگاه کنید دوستان! به نظر شما فرق این کودک با سایر کودکان در جوامع کفار در چیست که این کودک مشمول حکم مرتدین می شود اما، سایر کودکان مشمول حکم کفار اصلی؟ هیچ چیزی.

ارتداد جرم است، جرمی بدتر از قتل، زنا، شراب خواری و سایر جرمها. حالا، اگر والدین هر کسی مرتکب این جرمها شده باشند معقول و شرعی است نوزادشان هم به همان جرم محکوم شود و اگر به او دست پیدا کرد او را به جرم والدینش مجازات کرد؟ مطمئناً خیر. چگونه می توانی این حکم را بر روی او صادر کنی؟ این ظلم آشکاری است، ظلم آشکاری است در حد کشتار دختران بی گناهی که الله تعالی در موردشان می فرماید: «بِأَيِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ». با‌ چه‌ گناهی کشته‌ شدند؟  این کودک با چه گناهی کشته می شود؟ چه گناهی و چه جرمی کرده که کشته می شود؟ اسلام برای برداشتن اینگونه ظلمها آمده، نه تولید چنین ظلمهائی که واضح و آشکار است و نمی توان آن را انکار کرد و اسلام از هرگونه  ظلمی بری است.

در این صورت، آن کودک تابع حکم همان كفار اصلی به حساب می آید که در آن بوده و در آن رشد کرده نه مرتدين؛ و هنگام دست یابی به آن ها چنانچه توبه کردند توبه ی آن ها پذیرفته می شود. برگشتند به اسلام از آن ها قبول می کنیم. بر خلاف مرتدین که تنها توبه ی آن ها قبل از دست یابی به آنان پذیرفته می شود. و اگر این مرتدزاده ها یهودی، نصرانی، مجوس یا صابئی شده باشند مشمول حکم کفار اهل کتاب و شبه اهل کتاب می شوند و از امتیازاتی چون اهل ذمه بودن یا معاهده و غیره هم برخوردار می شوند اما، اگر این مرتدزاده ها سکولاریست و مشرک شده باشند؛ در این صورت، مشمول حکم همان سکولاریستها و مشرکین می شوند نه مشمول کفار اهل کتاب و شبه اهل کتاب. 

این ها ازجمله موارد عمده ای بودند که اهل قبله در آن تأویلات و اجتهادات مختلفی دارند و فقط شوراست که می تواند رأی واحد را متناسب با وضع موجود زمانی و مکانی جامعه از کانال امیر و رهبر مسلمین ارائه دهد.

از الله تعالی خواستاریم به ما چنان درک و فهمی عنایت کندو ببخشد که با روی آوردن و گرایش به شورا و پرهیز از مطلق دانستن خودمان و پرهیز از تفرق، لیاقت و شایستگی دست یابی به وحدت، قدرت و تشکیل امت واحده را در خودمان به وجود بیاوریم و اسباب آن را در وجود خودمان فراهم کنیم و الله تعالی به خاطر این اسبابی که فراهم کرده ایم ما را از ذلیلی، سستی، بی ابهتی و کشت و کشتار میان یکدیگر نجات دهد و پیروزی را بر ما نازل کند و شر دشمنان متحد اشغالگر سکولار خارجی و نوکران محلی، طاغوتهای منطقه ای آن ها را از سرما بردارد.

شیوه ی برخورد با مسلمینی که بنا به دلایلی غیر از ارتداد در جبهه ی مرتدین افتاده اند و خواسته یا ناخواسته به نفع مرتدین و علیه حکومت اسلامی و یا سایر جماعتهای جهادی وارد جنگ می شوند.

اگر با یک مقدمه ی کوتاه وارد مبحث امروز شویم بهتر باشد.

الله تعالی می فرماید:

  • «تَكَادُ السَّمَاوَاتُ يَتَفَطَّرْنَ مِن فَوْقِهِنَّ وَالْمَلائِكَةُ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَيَسْتَغْفِرُونَ لِمَن فِي الأَرْضِ أَلا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ» (شوری/5)، آسمانها نزدیک است از بالا درهم بشکافند و فرشتگان به تسبیح و تقدیس پروردگارشان مشغول اند و برای کسانی که در زمین هستند درخواست آمرزش می‌کنند. آگاه باش که الله بخشنده ای است که رحم می کند. يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَيَسْتَغْفِرُونَ لِمَن فِي الأَرْضِ. برای کسانی که در زمین هستند طلب بخشش و آمرزش می کنند.

همین فرشته ها برای مؤمنین و بخصوص برای کسانی که توبه می کنند و دوباره به مسیر شریعت الله بر می گردند باز هم الله تعالی می گوید که دعا می کنند:

«الَّذِينَ يَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَمَنْ حَوْلَهُ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَيُؤْمِنُونَ بِهِ وَيَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِينَ آمَنُوا رَبَّنَا وَسِعْتَ كُلَّ شَيْءٍ رَّحْمَةً وَعِلْمًا فَاغْفِرْ لِلَّذِينَ تَابُوا وَاتَّبَعُوا سَبِيلَكَ وَقِهِمْ عَذَابَ الْجَحِيمِ» (غافر/7)، آنان که بردارندگان عرش خدایند و آنان که گردانندگان  آن هستند به ستایش پروردگارشان مشغول و سرگرم اند و به او ایمان دارند و برای مؤمنان طلب آمرزش می‌کنند (و می‌گویند:) پروردگارا! مهربانی و دانش تو همه چیز را فرا گرفته است.پس،ببخش و در گذر از کسانی که توبه می کنند و برمی‌گردند و راه تو را در پیش می‌گیرند و آنان را از عذاب دوزخ نجات بده محفوظ فرما و آن ها را مصون بدار.

رسول الله صلی الله علیه وسلم هم در تشویق مسلمین و توضیح و تبیین این دسته از آیات می فرماید:

«الرَّاحِمُونَ يَرْحَمُهُمُ الرَّحْمَنُ، ارْحَمُوا أَهْلَ الْأَرْضِ يَرْحَمْكُمْ أَهْلُ السَّمَاءِ، وَالرَّحِمُ شُجْنَةٌ مِنَ الرَّحْمَنِ، مَنْ وَصَلَهَا، وَصَلَتْهُ، وَمَنْ قَطَعَهَا، بَتَّتْهُ».[6]خیلی قشنگ است. کسی که رحم می کند الرَّحمَن (و پر از رحم است مانند عطشان؛ او که پر از رحم است) به او رحم می کند. پس، شما هم به اهل زمین رحم کنید تا کسانی که در آسمان ها هستند به شما رحم کنند.

مگر ملائکه را ندیدید چگونه برای مؤمنین و مخصوصاً کسانی که تواب هستند و اهل رحم هستند طلب بخشش می کنند. ابوبکر صدیق رضی الله هم روایت می کند که رسول الله صلی الله علیه وسلم با ذکر حدیثی قدسی فرموده:”قَالَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ: إِنْ كُنْتُمْ تُرِيدُونَ رَحْمَتِي فَارْحَمُوا خَلْقِي”، اگر رحمت مرا می خواهید فَارْحَمُوا خَلْقِي، به مخلوقاتم رحم کنید.

مخلوقات الله زیادند که باید به آن ها رحم شود اما، در میان انسانها، اولین انسانهائی که شایسته ی رحم کردن هستند مؤمنین، برادران، خواهران و خانواده ی تومی باشند؛ مؤمنین هستند که خانواده ی تو را هم دربرمی گیرند، دیگران را هم شامل می شودکه الله تعالی حِصراً فرموده: «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ» (حجرات/10)، فقط مؤمنان برادران همدیگرند، فقط حصراً.پس، میان برادران خود صلح برقرار کنید، و از خدا ترس و پروا داشته باشید، تا به شما رحم شود لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ.‏همه اش رحم است تاکنون.

نگاه کنید دوستان، الله تعالی فقط مؤمنین را برادر هم نامیده و رحم خودش را به چه شرطی برایمان میفرستد؟ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ وَاتَّقُوا اللَّهَ.

به همین دلیل است که الله تعالی هم مسیران رسول الله صلی الله علیه وسلم تا روز قیامت را اینگونه توصیف می کند: «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُعَلَى الْكُفَّارِرُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ تَرَاهُمْ رُكَّعًا سُجَّدًا يَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَانًا…» (فتح/29)، محمد رسول الله فرستاده ی خداست، و کسانی که با او هستند در برابر کافران تند و سرسختأَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِو نسبت به یکدیگر مهربان و دلسوزند، رحم می کنند، انتهای رحم رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ. ایشان را در حال رکوع و سجود می‌بینی، (در حال نمازند مشخص است) آنان همواره فضل خدا را می‌جویند و رضای او را می‌طلبند. رضای الله در عمل کردن به دستورات الله است و تبعیت بی قید و شرط و سعمنا و أطعنا در برابر کل شریعت الله. مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ، تناسب و تعادل.

حتی، زمانی که عده ای از همین مؤمنین مرتد شوند باز الله، هم مسیران رسول الله صلی الله علیه وسلم و حزب الله را کسانی می داند که رفتاری آمیخته با رحم و ذلیلی با مؤمنین دارند. چون، پس از الله و رسولش همین مؤمنین هستند که «ولی» آن ها محسوب می شوند.[7]

بله، همین مؤمنین هستند که ولی ما و ولی کل مسلمین در کل دنیا و اهل قبله بوده اند و هستند. اما، در برابر ذلیلی و رحمی که خداوند در برابر مؤمنین از ما می خواهد این گروه که آن ها را توصیف می کند بر کافرین سخت و سفت و باعزت هستند. یعنی می دانند با مؤمنین چگونه رفتاری داشته باشند و با کفار هم چگونه باشند. 

«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا مَن يَرْتَدَّ مِنكُمْ عَن دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ،[8] أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكَافِرِينَ يُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلَا يَخَافُونَ لَوْمَةَ لَائِمٍ ۚ ذَٰلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَن يَشَاءُ ۚ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ * إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ *وَمَن يَتَوَلَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغَالِبُونَ»(مائده/54-56)، ای مؤمنان! هرکس از شما از آئین خود مرتد شود و برگردد خداوند جمعیتی را خواهد آورد که خداوند دوستشان می‌دارد و آنان هم خدا را دوست دارند. نسبت به مؤمنان نرم و فروتن و ذلیل هستند و در برابر کافران سخت و نیرومندند،  ویژگی اول، يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ، ویژگی دوم، أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكَافِرِينَ؛ در برابر مؤمنین فروتن، نرم.أَذِلَّةٍ، ذلیلی؛( خیلی سخت است رعایت بکنی ولی باید رعایت شود که چگونه یاد بگیری در برابر مؤمنین ذلیل باشی و ذلیلی خود را نشان دهی و در برابر کافران، سخت و نیرومند، أَعِزَّةٍ عَلَى الْكَافِرِينَ.)

و در راه خدا جهاد می‌کنند، ویژگی سوم، و می‌ایستند: يُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلَا يَخَافُونَ لَوْمَةَ لَائِمٍ و از سرزنش هیچ سرزنش‌کننده‌ای هم ترس و هراسی به خود راه نمی‌دهند.(این همه دروغ که پشت سر مسلمین گفته شده و گفته هم می شود. از اینگونه سرزنش ها و گفته ها نمی ترسند. این ها ویژگی های مؤمنین هستند.) ذَٰلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَن يَشَاءُاین هم فضل خداست؛ خداوند آن را به هرکس که بخواهد عطا می‌کند و خداوند دارای فضل فراوان و آگاه است.‏تنها خدا و پیغمبر او و مؤمنانی یاور و دوست شمایند که خاشعانه و خاضعانه نماز را به جای می‌آورند و زکات مال به در می‌کنند.‏ و هرکس که خدا و پیغمبر او و مؤمنان را به دوستی و یاری بپذیرد از زمره ی حزب‌الله است و بی‌تردید حزب‌الله پیروز است.‏ویژگی هایشان را نگاه کنید، يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ، أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكَافِرِينَ، يُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلَا يَخَافُونَ لَوْمَةَ لَائِمٍ.

الله تعالی همین مؤمنین را بعد از نصرت خودش باعث قدرتمند کردن رسول الله صلی الله علیه و سلم معرفی می کند. قطعاً همین مؤمنین باعث قدرتمند کردن ما و مؤمنین هم تا روز قیامت می شوند: «هُوَ الَّذي أَيَّدَکَ بِنَصْرِهِ وَ بِالْمُؤْمِنينَ» (انفال/62)، او همان کسی است که تو را با یاری خود و توسط مؤمنان (مهاجر و انصار) تقویت و پشتیبانی کرد.‏برادران، این ها ابزار قدرت ما هستند. مؤمنین، برادران شما، «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ» برادران شما ابزار قدرت شما هستند که خدا بعد از نصرت خودش آن را در اختیار شما و ما قرار داده است.

خوب، حالا بخش ناچیزی از این مؤمنین که برادران ماهستند: «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ»، و باید به آن ها رحم کنیم تا الله به ما هم رحم کند: ارْحَمُوا أَهْلَ الْأَرْضِ يَرْحَمْكُمْ أَهْلُ السَّمَاءِ، و باید به جای جنگی که انتخاب کرده اند صلح برقرار کنیم تا الله به ما رحم کند: فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ. آن ها جنگ برپا کردند ما باید صلح برقرار کنیم. این یکی از وظایف ماست تا چه؟ تا الله به ما رحم کند و ما باید نسبت به آن ها«رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ»باشیم،و نسبت به آن ها «أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ» باشیم به جای جنگی که آن ها انتخاب کرده اند.

حالا، این دسته ی ناچیز جاهلانه(گاه ناچیز هم نیستند و خیلی زیادند) و به دلیل تأویلات غلط در جبهه ی مرتدین قرار گرفته اند و زمانی که ما با آن ها صحبت می کنیم (حالا چه قبل از جنگ یا در حین جنگ یا بعد از جنگ) این ها خودشان آگاه می شوند و توبه می کنند؛ یعنی از صف کفار و مرتدین به صف مسلمین می آیند نه اینکه در وضع موجود دست از مذهب یا تفسیر خاص خودشان بردارند و تابع تفسیر فقهی کسی شوند که شما می گویید. زمانی که این ها صف خودشان را جدا می کنند و توبه می کنند و با مسلمین هم مسیر می شوند؛ ملائکه هم برای پذیرش توبه ی این ها دعا می کنند: رَبَّنَا وَسِعْتَ كُلَّ شَيْءٍ رَّحْمَةً وَعِلْمًا فَاغْفِرْ لِلَّذِينَ تَابُوا وَاتَّبَعُوا سَبِيلَكَ وَقِهِمْ عَذَابَ الْجَحِيمِ. این جا برای همه درخواست توبه می کنند، قشر خاصی را متمایز نکردند: فَاغْفِرْ لِلَّذِينَ تَابُوا وَاتَّبَعُوا سَبِيلَكَ.

با این مقدمه و نگرش، سراغ درس امروزمان می رویم که روش برخورد با این دسته از مؤمنینی که به خودشان و سایر مسلمین ظلم کردند و ما باید به خاطر برادری مان در دین و ثمرات قدرت بخش این برادری و ترس از قیامتمان به آن ها کمک کنیم. چه کمکی به ان ها کمک بکنیم؟ کمک کنیم که چیزی را که قطع کرده اند دوباره با کمک هم، با هم به عنوان یک وظیفه آن را دوباره وصل کنیم چیزی را که آن ها قطع کردند: وَالَّذِینَ یَصِلُونَ مَا أَمَرَ اللّهُ بِهِ أَن یُوصَلَ وَیَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَیَخَافُونَ سُوءَ الحِسَابِ(رعد/ ۲۱)، و کسانی که برقرار می کنند پیوندهائی را که خدا به حفظ آنها دستور داده است، و از پروردگارشان می‌ترسند و از محاسبه بدی (که در قیامت به سبب گناهان داشته باشند) می ترسند.

به همین دلیل، ما می خواهیم چیزی که آن ها جاهلانه آن را قطع کردند به هر دلیلی، به آن ها کمک کنیم تا با کمک همدیگر آن را وصل کنیم، و آن ها را دوباره به صف مسلمین و جامعه ی مسلمین برگردانیم، و با کمک آن ها دوباره به خودمان هم قدرت بدهیم و به آن ها هم قدرت ببخشیم.

همان طور که در درسهای گذشته عرض کردیم، منافقین و سکولارزده ها با تمام جاهلیت و صفات ناپسند و پلیدی که با خود دارند تنها در زمان ضعف مسلمین و حکومت اسلامی ابراز وجود می کنند  و آشکار می شوند، و آشکارا با برگشت و عقبگرد خود اسمشان را عوض  می کنند و ما عنوان مرتدین بر آن ها اطلاق می کنیم. این ها آشکارا در برابر مسلمین صف آرائی می کنند و جبهه ی آشکاری را در برابر مسلمین  تشکیل می دهند. اما، این افراد آشکار دارای عقیده ی واحدی نیستند.

زمانی هم که جزو منافقین و سکولارزده ها بودند باز دارای عقیده ی واحدی نبودند، و تنها چیزی که آن ها را دور هم جمع می کرد مخالفت با قدرت حکومت اسلامی بود (با بخش هایی از حکومت اسلامی یا کل حکومت اسلامی) و قدرت اسلامی اجازه نمی داد این ها عقاید واقعی خودشان را آشکار کنند یا به میل خودشان هرچه خواستند به نام اسلام انجام دهند. اما، زمانی که درون خودشان را آشکار می کنند و هر چه خواستند را انجام می دهند و مشمول جبهه ی مرتدین می شوند دیگر ضرورتی برای پنهان کردن عقایدشان و رفتارهای ترکیبی شان از اسلام و خواسته های نفسانی شان ندارند، به همین دلیل به چند دسته ی مختلف تقسیم می شوند.

در اواخر عمر رسول الله صلی الله علیه وسلم و ابتدای خلافت ابوبکر رضی الله عنه عده ای از این ها مستقیماً به سراغ دین سکولاریسم برگشتند و مشرک شدند؛ عده ای خودشان ادعای پیامبری کردند مثل سجاع و مسیلمه ی کذاب و دیگران، عده ای هم فقط نماز را حذف کردند، عده ای هم فقط زکات را حذف نمودند و عده ای دیگر هم به سایر باورهای سکولاریستی خودشان برگشتند و معجونهای ترکیبی از اسلام و غیر اسلام درست کردند. در کل یک دست نبودند.

همه ی این ها، از تازه مسلمانانی که پس از فتح مکه مسلمان شده بودند، هنوز آشنایی کاملی با مبانی اسلام نداشتند، و اسلام با روحشان مأنوس نشده بود و ضعف ایمان داشتند نهایت سوءاستفاده را کردند و همچون یک ابزاردر پیشبرد اهدافشان از آن ها استفاده نمودند. به همین شیوه ای که امروزه کفار سکولار با همکاری دین فروشان وعلمای سوء از مسلمین جاهل و ضعیف الایمان استفاده ی ابزاری می کنند.

وضعیت این تازه مسلمانان را می توان به وضعیت قوم تازه از بند آزاد شده ی بنی اسرائیل تشبیه کرد که پس از غیبت چند روزه ی موسی علیه السلام و با وجود هارون علیه السلام فریب حقه بازی به نام سامری را خوردند و گوساله پرست شدند. این ممکن است باز هم تکرار شود و تجربه ای است که باید از آن درس گرفت و برایش برنامه ریخت و از تکرار مجدد آن جلوگیری کرد.

خود ما هم در اوایل انقلاب سراسری 57 ایران که کل مذاهب و فرق موجود در ایران، شیعه، سنی و … در آن شرکت داشتند شاهد تکرار چنین سناریویی بودیم. یک ملت تازه رها شده از دست حکومت سکولار پهلوی، به دلیل فقدان قدرت مسلمین به آسانی طعمه ی انواع احزاب سکولار کافر و مرتد محلی و غیر محلی چون کومله ها، دمکراتها، راه کارگر، رنجبران، توده، فدائیان اکثریت و اقلیت و غیره شدیم و این احزاب سکولار کافر به راحتی از میان مسلمین ما یارگیری کردند، آن ها را در راه اهداف سکولاریستی و کفری خودشان خرج نمودند و هزاران کُرد تازه رها شده از دست سکولاریستهای پهلوی را قربانی راه خودشان کردند. همگی اینها قربانی راه کفار سکولار بومی و غیر بومی ایرانی و حزب سکولاریست بعث عراق و سایر متحدین آن ها که در آن زمان آمریکا هم با آن ها بود شدند. این تکرار تاریخ مرتدین صدر اسلام بود که چگونه این ها می توانستند بسیج عمومی به وجود بیاورند و ترکیب ناهماهنگ و مختلف از کسانی که بسیج کرده بودند به وجود بیاورند. هم اکنون هم ترکیب جبهه ی مرتدین مناطق کردنشین و سایر مناطق با هم تفاوت دارد.

در هر صورت، ابوبکر صدیق رضی الله عنه در زمینه ی چند دستگی جبهه ی مرتدین می گوید: فَمِنْهُمْ مَنْ اِرْتَدَّ و ادّعى النبوّةَ و مِنْهُمْ مَنْ اِرْتَدَّ و مَنَعَ الزَكاةَ. یعنی در میان مرتدین کسانی بودند که ادعای پیامبری می کردند، در میان همین مرتدین هم کسانی بودند که مانع زکات بودند. همچنین ابوبکر صدیق رضی الله عنه در سخنان ديگرى خطاب به عمر مى گويد: وَ اَمَّا مَنْ اِرْتَدَّتْ مِنْ هؤلاء الْعَرَبِ، فَمِنْهُمْ مَنْ لايُصَلّى وَ قَدْ كَفَرَ بالصَّلاةِ وَ مِنْهُمْ مَنْ يُصَلّي وَ قَدْ مَنَعَ الزّكاةَ.[9] یعنی در میان همین عرب هایی که مرتد شدند کسانی از آن ها هستند که نماز نمی خوانند و نسبت به نماز کافر شدند و کسانی از آن ها هم هستند که نماز می خوانند اما زکات را منع کردند. مانعین زکات هستند. 

همین مانعین زکات هم سه گروه بودند: دسته ای در اساس منکر حکم زکات شدند مثل کسانی که منکر حکم نماز شده بودند، دسته ای دیگر از این ها کسانی بودند که منکر حکم زکات نبودند بلکه آن را به رهبر مسلمین پرداخت نمی کردند و می خواستند خودشان این را بین خودشان تقسیم کنند، و عده ای هم در میان مانعین زکات وجود داشتند که با استدلال، تأویل و اجتهاد از آیه ی «خُذْ مِنْ اَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَكّيهِمْ بِها وَصَلِّ عَلَيْهِمْ اِنَّ صَلاتَكَ سَكَنٌ لَهُمْ» مى گفتند: ما زكات را جز به كسى كه نماز او برای ما سَكَن باشد، نمى دهيم. این ها هم در هر صورت، در جبهه ی غالب مرتدین علیه حکومت اسلامی مسلمین قرار گرفته بودند و همه تحت عنوان مانعین زکات از آن ها نام می برند. در هر صورت، مانعین زکات بودند.

در واقع تمام کسانی که در این برهه مرتد شدند به نسبتهای مختلفی خودشان را به دین سکولاریسم چسباندند. این ها خودشان را به دین سکولاریسم چسباندند نه کفار اهل کتاب و شبه اهل کتاب. این هم به صورت واضح نشان می دهد که دارودسته ی منافقین و سکولارزده ها در واقع در آرزوی تطبیق دین سکولاریسم به صورت کامل یا تطبیق بخشی از دین سکولاریسم هستند که با امیال آن ها سازگار است. در هر صورت، همه ی این مرتدین را منافقین و سکولارزده هایی می دانیم که به محض فراهم شدن زمینه ی مناسب و احساس ضعف حکومتی مسلمین به دین سکولاریسم می پیوندند. 

جالب است بدانیم که، الان هم ناسیونالیسم و ملی گرائی یکی از اهرمهای دین سکولاریسم برای هویت بخشی به مریدانش می باشد، در آن زمان هم همین ملی گرائی و ناسیونالیسم یکی ازانگیزه ها برای ارتداد می شود.

طُلیحه نُمیری، نزد مسیلمه ی کذاب می رود و از او می پرسد: تو مسیلمه ای؟ گفت: آری. پرسید: چه کسی بر تو نازل می شود؟ گفت رحمان. آنگاه پرسید: در روشنایی می آید یا در تاریکی؟، گفت: در تاریکی، طلیحه گفت: شهادت می دهم که تو دروغگویی و محمد راستگوست، اما دروغگویی ربیعه را بر راستگوی مُضر ترجیح می دهم.[10]این گفتگو برای شما آشنا نیست؟ این را دهها بار از ناسیونالیستها و ملی گراهای سکولار و مرتد کُرد، ترک، عرب و فارس نشنیده اید؟ همه ی ما آن را شنیده ایم.

 در هر صورت، با بررسی تمام منابع تاریخی متوجه می شویم که جبهه ی مرتدین در اواخر عمر رسول الله صلی الله علیه وسلم و در زمان خلافت ابوبکر رضی الله عنه با وجود اشتراکاتی که داشتند اما، نه دارای فکر واحدی بودند و نه دارای انگیزه ی واحد؛ و نه دارای فکری واحدبودند بلکه، هم افکارشان با هم فرق داشت و هم انگیزه هایشان.

پس، یکدست نبودند؛ همچنانکه الان هم نیستند و تنها در میان کردها صدها گروه مختلف و رنگارنگ سکولار، سکولارزده، منافق وجود دارد که تنها دشمنی با مسلمین و قانون شریعت الله آن ها را دور هم جمع می کند وگرنه اگر این عامل مشترک نباشد مثل سگ هار به جان هم می افتند و اگر نتوانند همدیگر را بدرند در یک اردوگاه هم قرار بگیرند همین طور تکه تکه می شوند و حزب و گروه جدید ازخودشان تولید می کنند و بیرون می زنند. همین کاری که کومله ها و دمکرات ها در عرض این چند سال اردوگاه نشینی در کردستان عراق کردند که همه ی آن ها به صورت غیر مستقیم جیره خوار و حقوق بگیر حکومت های اطراف هستند از کانال طالبانی و بارزانی. ولی باز نگاه می کنیم که تکه تکه می شوند.

افغانستان و سایر سرزمینهای مسلمان نشین هم همین طور است. در جبهه ی این ها هم کسانی هستند که با تأویلاتی که برای خودشان می آورند در همین جبهه مانند سیاف و امثالهم علیه مسلمین در حال فعالیت هستند اما، رهبریت عام در دست مرتدین است و این ها تأثیر گذار نیستند. با اینکه در همین جبهه هم هستند ولی، این ها در وضع موجود بیشتر شبیه خوشبو کننده ی توالت می مانند و یکی از عوامل جنگ روانی کفار سکولار جهانی و مرتدین محلی برعلیه مسلمین و عاملی جهت بسیج عمومی فرزندان مسلمین جهت خرج کردن آن ها در راه اهداف کفار سکولار جهانی هستند.

این مسأله که صحابه قبل از کشتن مرتدین آنها را به دین خدا دعوت می کرده اند روشن می کند که مرتدین زمان ابوبکر رضی الله عنه به صورت عام مرتد از دین بوده اند، چنانچه ابوبکر رضی الله عنه در نامه ای که برای قبایل مرتد نوشت گفت:«دعوت، اذان است و چون گفتند دست از آنها بردارید».[11] نگاه کنید، جمعیتی که در جبهه ی مرتدین هستند ناهمگون اند.

یعنی ممکن بوده کسانی آنجا اذان می دادند اما جزو جبهه ی مسلمین بودند، گفته دست از آن ها بردارید، کاری به کارشان نداشته باشید؛ هر چند که ممکن است این ها مخالفین دولت اسلامی و مسلمین هم بوده باشند و علیه مسلمین اسلحه برنداشته اند اما، گفته «دعوت، اذان است و چون گفتند دست از آنها بردارید» یا کسانی که بعداً اذان دادند و دست از جنگ هم کشیدند و توبه کردند باز گفته دست از اینها هم بردارید.

در هر صورت، رهبریت جبهه ی مخالف حکومت اسلامی با مرتدین بود؛ حالا چه مرتدینی که کل دین را رد کرده بودند، چه کسانی که بخشی از دین را رد کرده بودند. چنانچه پاسخ ابوبکر به این ها این بود که: إِنَّهُ قد انقطع الوحيُ، وتَمَّ الدِّينُ، أَيَنْقُصُ (الدِّينُ) وأنا حَيّ؟ دين، كامل شد و نزول وحی از آسمان منقطع گرديد؛ پس آيا در دين كاستی و نقصی به وجود بيايد و من زنده باشم؟![12]آیا امکان دارد در دین نقصان بیاید و من زنده باشم؟ و ابوبکر نقص در دین را نپذیرفت و مثل سایر مرتدین با آن ها برخورد کرد. هم اکنون هم نیاز است دوباره این صدا بلند شود أَيَنْقُصُ الدِّينُ و أنا حَيّ؟ این باید ندای تمام موحدین باشد در برابر تمام سکولارها و سکولارزده های مرتدی که الان به جان دین، ناموس، وطن، آبرو و حیای مسلمین افتاده اند.

بله، در زمان ابوبکر، نفس انکار و ممانعت آنها از اجرائی شدن یکی از احکام قانون شریعت الله چون زکات باعث ارتداد آنها شد با آنکه سایر عبادات را هم انجام می دادند. ابوبكر رضی الله عنه در همان برخورد نخست، با رد پیشنهاد آنها و با رد تمام درخواستهای صلح جویانه ی مرتدین و با بستن تمام درهای سازش، جنگ را علیه مرتدین آغاز کرد و آنها را بین اسلام کامل یا جنگ، آزاد گذاشت و اسلام ناقص را از آن ها نپذیرفت و قبول نکرد.

حالا، اگر يك سكولاريست کافر یا مرتد محلی كه هيچ يك از قوانين شريعت را در امور اقتصادی، آموزش و پرورش، سياست داخلی و خارجی جامعه، حقوق جزايی، قوانين خانواده و غیره قبول ندارد و با كمك كفار سكولارجهانی با تمام كسانی كه قصد اجرايی کردن اين قوانين را داشته باشند جنگ مسلحانه انجام می دهند، باید به این ها چه گفت و چگونه بايد با این ها برخورد کرد؟! فِرق اسلامی، فرق اهل سنت، همه ی ما می دانیم که موضع این ها واضح است در برابر کسی که یکی از احکام قانون شریعت الله را اینگونه انکار کند.

در همین انقلاب 57 ایران هم متوجه می شویم زمانی که جبهه ی ملی از حالت اولیه ی منافقین و سکولارزده ها بیرون می آید و برای اولین بار، آشکارا و صراحتاً در برابر لایحه ی «قصاص»  مخالفت می کند، و مردم را به راهپیمایی علیه قانون قصاص که مشترک بین همه ی فرق اسلامی است دعوت می کند، تنها به دلیل مخالفت آشکارش با این قانون دین و قرآن تبدیل می شود به مرتد و کسی چون آیت الله خمینی حکم ارتداد آن ها را صادر می کند و آن ها را با آنکه سایر عبادات را بر اساس مذهب خودشان انجام می دادند باز مرتد می داند، چون یکی از احکام قطعی دین را انکار کرده بودند نه حکمی مختص به شیعه یا یکی دیگر از مذاهب اسلامی را.

صدور حكم ارتداد از سوی آیت الله خمینی در مورد جبهه ی ملی به دليل مخالفت صريح با «قصاص» به عنوان يكی از احكام قطعی دین اسلام بود نه مذهب. حالا، اگر یک فرد، گروه، حزب و یا حکومتی که منکر و مخالف تمام احکام قطعی اسلام در امور اجرائی و حکومتی جامعه مانند امور حقوقی، اقتصادی، آموزش و پرورش، سیاسی، دادگستری و غیره باشد چه جایگاهی می تواند نزد اهل قبله داشته باشد؟! هیچ جایگاهی ندارد برای کسی که پایبند به هر کدام از فرقی باشند که خودشان را مسلمان می دانند.

این ها یک طرف قضیه هستند، طرف دیگر این است که هماهنگ با این ها ممکن است عده ای دیگر از مسلمین هم باشند که به دلایل دیگری که قبلاً عرض کردیم تأویل از فلان آیه یا اجتهاد نسبت به فلان حکم، غیر از برگشت از دین، این ها ممانعت می کردند از زکات در حالی که این ها منکر آن نبودند، تأویلات و اجتهاداتی برای خودشان داشتند. امروزه کسانی هستند که به دلایلی غیر از برگشت از دین و ارتداد ممکن است این ها با قدرت حکومتی مسلمین مخالفتهایی داشته باشند و هماهنگ با جبهه ی مرتدین علیه حکومت و قدرت مسلمین و یا سایر مسلمین که در گروه های دیگر هستند دست به اسلحه شوند و در برابر مسلمین قرار بگیرند.

به همین دلیل است که می بینیم در آثار مورخین و علمای جهان اسلام این گروه مخالف و مسلمان هم که در جبهه ی مرتدین علیه حکومت اسلامی و سایر برادران مسلمانشان وارد جنگ شده اند، این ها راهم جزو همان جبهه حساب کرده اند؛ یعنی جبهه ی مرتدین. چون، اکثریت و غلبه و رهبریت با مرتدین بود و این ها در میان آن ها گم و ناچیز بودند. به همین دلیل جنگ با هر دو دسته تحت عنوان جنگهای رده نام برده شده است.آن ها گم و ناچیز بودند.

در اینجا، اهل فن سعی کرده اند این جبهه ی آشفته را که عده ای از مسلمین مخالف هم در آن هستند و گم شده اند، این هارا به دو شیوه توضیح دهند:

  • یکی اینکه اطلاق لفظ رده بر مسلمین مخالف، تنها بر وجه لغت است. یعنی از نظر لغوی به آن ها می گوییم مرتد. یعنی، این ها فقط از نظر لغوی مشمول این جبهه شده اند و از نظر شرعی مرتد از اسلام نیستند؛ مثل بخشی ازمانعین زکات و قبیله گرایان در عصر ابوبکر رضی الله عنه. اینها فقط از پرداخت زکات به حکومت اسلامی برگشته بودند؛ نه اینکه از فرض بودن چنین حکمی برگشته باشند.

 این ها می گفتند ما اجازه نمی دهیم فلان قبیله بر ما حکومت کند که قریش باشد. ما می خواهیم قبیله ی خودمان بر ما حکومت کند، ما هم حاکم باشیم مثل ابوبکر رضی الله عنه و سایرین. این ها ملیت را برجسته کرده بودند. پس، این ها مرتد نبودند همان چیزی که ابوبکر قبول داشت آن ها هم قبول داشتند. اینها با اندیشه های ملی گرائی و قبلیه گرائی برای قدرت می جنگیدند نه برای ارتداد و کفر. این ها و مخصوصاً مانعین زکات چنین تأویل کرده بودند و بر اساس تأویلشان به این نتیجه رسیده بودند که نباید زکات را به مسلمین و حکومت اسلامی پرداخت کنند؛ یا می گفتند ما اجازه نمی دهیم فلان قبیله بر ما حکم کند و این حق قبیله ی ماست که خودمان بر خودمان که هیچی بر دیگران هم حکومت داشته باشیم. جانشینی رسول الله صلی الله علیه و سلم حق ماست. قبیله ی ما بیشتر است قدرتمان هم بیشتر است. همان قومیت گرائی که کفار آشکار جهانی طی چند قرن گذشته در میان مسلمین آن را زنده کرده اند و آن را ابزاری برای تفرق و ذلیلی مسلمین قرار دادند و قرار داده اند و هم اکنون هم روی آن انگشت می گذارند. این ها یک دسته از اهل فن بودند که اینگونه جبهه ی مرتدین را آنالیز می کردند و به نفع مسلمین آرای خود را صادر می کردند.

  • دسته ی دیگر کلماتی چون ارتداد حکمی و ارتداد حقیقی را تولید کردند.[13]

  ارتداد حکمی و ارتداد حقیقی یعنی ما نمی توانیم و نمی دانیم که این جبهه ی روبروی ما کدام دسته هستند؟ ما نمی توانیم این را تشخیص دهیم و نمی دانیم کدام دسته هستند. همه مرتدین حقیقی هستند یا مسلمین مخالفی هستند که در صف این ها با ما می جنگند؟ به همین دلیل، ما حکم را بر اکثریت قاطع و غالبی می دهیم که برایمان آشکار و روشن است و همه را یکی حساب می کنیم و حکماً می گوییم که همه ی این ها مرتد هستند تا زمانی که برای ما حقیقت و قصد استثناهای این ها مشخص شود.

خیلی جالب است، دقت کنید، این چیزی است که خیلی از دوستان در مورد آن اشتباه می کنند، ارتداد حکمی و ارتداد حقیقی، آن را با چیزهایی قیاس می کنند که با اصل مطلب تفاوت فاحشی دارد. پس، این ها می گویند ما همه را یکی حساب می کنیم و حکماً می گوییم که همه ی این ها مرتد هستند تا زمانی که برای ما حقیقت و قصد استثناهای این ها مشخص شود. حالا یا این استثناهای مجهول و ناشناخته، زنده به دست مسلمین می افتند و مشخص می شوند این ها واقعاً جزو مرتدین هستند؟ یا مشخص می شود این ها جزو مرتدین نیستند بلکه، مسلمانانی هستند که با ما در مواردی دچار اختلاف شده اند؛ یا زنده به دست ما نمی رسند و در جنگ کشته شده اند و حقیقت آن در قیامت معلوم می شود. پس، این ها یا زنده به دست ما می افتند و زنده با آن ها صحبت می کنیم و مشخص می شود این ها چه هستند؟ یا این که کشته می شوند و در این صورت خودشان و قیامت خودشان.

در درس چهارم عرض شد که اعطای اسلام حکمی برای کسانی است که وارد دایره ی مسلمین شده اند هرچند که ممکن است در میان آن ها منافق کافری هم وجود داشته باشد و دارودسته ی منافقین و سکولارزده ها هم وجود داشته باشند. در هر صورت، چون نمی توانیم تشخیص دهیم کدام یکی منافق کافری است که این وسط گم شده، در نتیجه به همه می گوییم مسلمان هستند. همه ی آن ها را مسلمان می نامیم. حالا، در جبهه ی کفار مرتد هم، چون نمی دانیم کدام یک از آن ها مسلمان مخالف ماست و قدرت تشخیص این ها را نداریم، در نتیجه به همه حکم ارتداد می دهیم تا زمانی که برایمان مشخص شود.

قاعده ی کلی که نزد اهل علم مورد پذیرش واقع شده این است : کسی را که از احوالش بی خبریم و نمی دانیم مسلمان است یا کافر؟ یا آدم درستی است یا مجرم؟ چنین انسانهای مجهول الحالی را جزو اکثریت حساب می کنیم. منافقین را به همین شیوه جزو اکثریت حساب کردیم تا زمانی که برایمان مشخص و آشکار شوند. آدم درستی در میان دارودسته ی دزدها را دزد حساب می کنیم تا واقعیت آن برایمان مشخص و روشن شود و به همین شیوه، مثالهای زیادی را می توان زد.

به خاطر بیاوریم که ابراهیم علیه السلام به ساره خانم علیها السلام فرمود: يَاسَارَةُ! لَيْسَ عَلَى وَجْهِ الأَرْضِ مُؤْمِنٌ غَيْرِي وَغَيْرَكِ،[14] ای ساره! بر روی زمین غیر از من و تو هیچ مؤمنی وجود ندارد. به این مثال دقت کنید، به این شیوه، سیدنا ابراهیم علیه السلام  تمام اهل زمین را تکفیر می کند و تنها خودش و ساره علیها السلام را مسلمان می داند. این در حالی بود که در همان زمان، سیدنا لوط علیه السلام هم زنده بوده است. الله تعالی می فرماید: «وَلَمَّا جَاءتْ رُسُلُنَا إِبْرَاهِیمَ بِالْبُشْرَى قَالُوا إِنَّا مُهْلِکُوا أَهْلِ هَذِهِ الْقَرْیَةِ إِنَّ أَهْلَهَا کَانُوا ظَالِمِینَ‏* قَالَ إِنَّ فِیهَا لُوطاً قَالُوا نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَن فِیهَا لَنُنَجِّیَنَّهُ وَأَهْلَهُ إِلَّا امْرَأَتَهُ کَانَتْ مِنَ الْغَابِرِینَ» ‏(عنكبوت/31-32)، هنگامی که فرستادگان (فرشته) ما به پیش ابراهیم آمدند و نوید دادند و گفتند: که ما اهل این شهر را هلاک و نابود خواهیم کرد، چرا که اهل آن ستمگرند.‏ ابراهیم گفت: لوط در آن شهر است. گفتند: ما بهتر می‌دانیم که چه کسانی در آن شهر هستند. گفتند: او، خانواده و پیروانش را نجات خواهیم داد، مگر همسر او را که از جمله ماندگاران و نابود شوندگان خواهد بود.
 این آیه هم بعد از این بوده که سیدنا ابراهیم علیه السلام در میان اینهمه کافر، وجود سیدنا لوط علیه السلام و همراهانش برایش معلوم شده است. چون، قبل از آن حکم را بر اکثریت داده بود و حال سیدنا لوط علیه السلام برایش آشکار و معلوم نبوده است.

دقت کردید دوستان، ارتداد حکمی را اینگونه متوجه شوید. اول مشخص نبوده که سیدنا لوط علیه السلام در میان آن هاست حکمش مثل همه صادر می گردد و سیدنا ابراهیم علیه السلام همه را تکفیر می کند. چون، همه در ظاهر همین بودند اما، زمانی که برایش روشن می شود که سیدنا لوط علیه السلام زنده است و هست، آن زمان چنین صحبتی را مطرح می کند، و ما به همین روش آن مسلمانان را از میان مرتدین و کفار بیرون می کشیم.
در این صورت، حکم بر عموم صادر می گردد و استثنائات تا زمانی که مشخص نشده اند جزو همان اکثریت محسوب می شوند که در آن گم شدند و هنوز پیدا نشدند و آشکار نشدند، وقتی که آشکار شدند آنوقت حکم مخصوص آن ها هم صادر می شود.

دقت کنید دوستان، به عنوان مثال، کل ساکنین سرزمینهای اسلامی جزو دارالاسلام محسوب می شوند و اهل ذمه ی کافر سرزمینهای اسلامی هم جزو دارالاسلام محسوب می گردند و مشمول قواعد دارالاسلام می شوند نه دارالکفر، و در دارالکفر هم مسلمین آنجا جزو دارالکفر محسوب می شوند نه دارالاسلام، و به خاطر همین تعداد اندک مسلمان موجود در آن ها حکم دارالکفر از سرزمینهای تحت حاکمیت کفار برداشته نمی شود؛ اما زمانی که مسلمینِ سرزمینهایِ تحت حاکمیتِ کفار و دارالکفر مشخص و معلوم شدند، آنوقت این مسلمین اندک هم مشمول حکم سایر مسلمین می شوند و مثل سایر مسلمین با آن ها برخورد می شود. در این صورت، استثنائات جزو اکثریت محسوب می شوند تا زمانی که مشخص شونداین ها جزو اکثریت نیستند؛ نه اینکه اکثریت قاطع آشکار و شناخته شده جزو استثنائات مجهول و نامشخص محسوب شوند. قاعده برعکس می شود.

در این زمینه، در مسائل فقهی هم باز می بینیم که مسائلی مثل قاعده ی کلی نماز و روزه و اوقات کلی نماز و روزه طبق احوال اکثریت ساکنین زمین صادر شده است، حالا اگر شخصی در قطب شمال زندگی کرد چه؟ در این مناطق تقریبا 6 ماه به صورت روز است و 6 ماه به صورت شب.

پس، مشخص شد که در زمان صدور حکم، استثنائات و موارد نادر درنظر گرفته نمی شوند و حکم بر اکثریت قاطعی صادر می شود که شناخته شده، آشکار و معروف هستند و به چنین حکمی عمل می شود، و استثنائات و مجهول الحال هم زمانی که مشخص شدند مشمول حکم خاص خودشان می شوند.

حاطب بن ابی بلتعه رضی الله عنه مثال خوبی است. این صحابی گرامی که در درسهای قبل هم به او اشاره کردیم مرتکب کاری شد که عمر بن خطاب رضی الله عنه او را تکفیر کرد و حکم کافر را بر او اطلاق کرد و رسول الله صلی الله علیه وسلم هم معترض این حکمش نشد و نگفت که این حکمی که صادر کردی اشتباه است بلکه، تحقیقات را لازم دانست و در ضمن این تحقیقات مشخص شد که حاطب رضی الله عنه قصد ارتداد نداشته، یعنی هدفش این نبوده که مرتد شود بلکه، تأویل کرده و چنین شخصی با چنین عذرهائی با آنکه تکفیر می شود؛ اما، این ارتداد حکمی بوده و حالا که حقیقت روشن شده و مشخص شده که حقیقتاً مرتد نبوده، پس حکم ارتداد از او برداشته می شود.

این جاست که می گوییم عمر بن خطاب رضی الله عنه عجله کرده، عده ای از علما می گویند عجله کرده حکم ارتداد این شخص اشتباه بوده است. اما، وقتی قاعده ی کلی را نگاه می کنیم می بینیم که ارتداد حکمی و حکماً داده و منتظر شدیم تحقیقات نشان داد که ایشان مرتد نبوده مرتد حقیقی نیستند ایشان ارتداد حکمی بوده همان کار شایع و رایج مرتدین را انجام داده است. ارتداد حکمی و ارتداد حقیقی اینگونه مشخص می شود و ابزاری است برای نجات مسلمین.

مثل کسی که دچار قتل می شود و به جرم قتل بازداشت می شود، یعنی، پس از آنکه شخص آشکارا دچار قتل می شود و به جرم قتل هم بازداشت می شود می گویند این شخص قاتل است و باید قصاص شود، اما دلایل و مدارکی که می آورد مشخص می کند که این شخص هدف و قصد او کشتن این شخص نبوده، بلکه به صورت غیر عمد در چنین جرمی افتاده است. پس، حکم قصاص از روی او برداشته می شود و مثلاً دیه می دهد. تشخیص این مرحله هم کار متخصصین و قضات ویژه است و هر کسی نمی تواند از عهده ی آن برآید.

سؤالی که ممکن است برای خیلی ها پیش بیاید این است که، حالا ما قصد و نیت این ها را که جای آن در قلب است چگونه می توانیم بفهمیم؟ از روی قرائن و شواهد. وگرنه غیر از الله کسی نمی داند در قلب انسانها چه می گذرد و ما تنها بر اساس ظاهر، قرائن و شواهدی که می بینیم می توانیم به قصد این افراد پی ببریم، هر چند ممکن است دچار اشتباه هم شویم. یعنی، شخص مجرم با دلایلی که می آورد بتواند ما را فریب دهد اما، باز ما بر اساس ظاهر و قرائن حکم می کنیم و تنها قرائن هستند که به ما نشان میدهند شخص در قتلی که مرتکب شده به صورت عمدی بوده یا غیر عمد.

شخصی گلوله را به پای شخص دیگر شلیک کرده اما، او به خاطر همین جراحت و عفونت آن فوت کرده، و شخص دیگری مستقیماً و به عمد گلوله را به سر شخص زده و او را کشته است. هر دو می گویند ما قصدمان کشتن نبوده است. تو چگونه می فهمی کدام یک از این ها راست گفته؟ و ادعای کدام یکی درست است و ادعای کدام یکی دروغ؟ از روی شواهد و قرائن.

یا دو نفر با هم شوخی می کنند و یکی ازآن ها دیگری رادر آب هل می دهد و در آب خفه می شود و می میرد، یکی دیگرشخصی را در آب می اندازد و آنقدر سر او رادر آب نگه می دارد که می میرد. بعد هر دو می گویند که قصد ما کشتن این ها نبوده است. تو چگونه می توانی تشخیص دهی که کدام یکی راست می گوید و کدام یکی دروغ می گوید؟ از طریق قرائن و شواهد. 

یا چگونه رسول الله صلی الله علیه وسلم فهمید حاطب در صحبتهایش راست می گفت یا دروغ می گفت؟ راست و دروغ صحبت هایش را چگونه تشخیص داد؟ از روی قرائن و شواهد. یا چگونه می فهمید مادر، پدر، همسرتان یا خواهر، برادر و اطرافیانتان شما را دوست دارند؟ یا چگونه می فهمید که یک مسلمان از کفار سکولار برائت کرده در حالی که جای حب و بغض در قلب است؟ نمی توانیم بفهمیم که این مسلمان چگونه از کفار سکولار برائت کرده، جای حب و بغض در قلب است. تمام این موارد و موارد مشابه را که به قصد و درون انسانها برمی گردد این ها را فقط از طریق قرائن و شواهد ظاهری می توان تشخیص داد.

یا مثلاً شخصی می گوید من تو را که خواهان تطبیق قانون شریعت الله هستی دوست دارم اما در برابر با گروههای سکولار و کافر مرتد که دشمن آشکار الله و تو هستند باز اعلام ولاء می کند و آن ها را مثل سرپرست و صاحب امر نگاه می کند و آرزو می کند که یک روزی این ها بیایند و حاکم شوند. اینگونه می فهمی که این دروغ می گوید. مگر ممکن است با تو هم دوست باشد و با دشمن تو هم اعلام ولاء کند؟ آن هم دشمنی که الله گفته هر که با این ها ولاء داشته باشد مثل این هاست. با این شواهد می فهمی که این شخص به تو دروغ می گوید و ادعای دوستی اش هم دروغ است و این هم دشمنی است مثل کفار سکولار یا مثل هر کافری که با او اعلام ولاء کرده است. ما می گوییم این عمل این شخص با ادعایی که کرده جور در نمی آید و دروغ می گوید.غیر ممکن است که هم شیطان را به عنوان سرپرست خودت انتخاب کنی هم الله را. هم با دوستان الله اعلام ولاء بکنی و هم با دوستان شیطان.

در اینگونه مواقع و موارد مشابه، معیار برای تشخیص قصد و نیت درست یا غلط افراد قرائن و دلایل ظاهری و آشکار است. همین دلایل و مستندات اهرمی هستند که قصد و نیت شخص را آشکار و علنی می کنند.

ما تمام منافقین و سکولارزده هائی که در درس قبلی به آن ها اشاره کردیم را جزو مسلمین می دانیم، این ها به هر دلیلی مسافتی را با مسلمین به جلو آمده اند، حالا که اینهمه مسافت به جلو آمده اند دوباره آشکارا برمی گردند و در صف کفار آشکار و مرتد می شوند، ما به همه ی این ها حکم ارتداد می دهیم و می گوییم حکماً مرتد هستند، اما اگر باز عده ای از مسلمین بدون تغییر، بدون این که عقیده ی آن ها تغییری پیدا کرده باشد فریب این ها را خورده باشند و در صف این ها قرار گرفته باشند چه؟ در اینجا اولین دری که برای بازگشت این افراد باز می شود درِ توبه است.

قبلاً عرض کردیم که کفار هرگز ایمان نمی آورند،«إنَّ الذّینَ کَفَرُوا سَوَاءٌ عَلَیهِم ام لَم تُنذِرهُم لَایُؤمِنُون»اما، مریدانشان ایمان می آورند. به همین دلیل، تمام اسبابها را فراهم می کنیم که این مرتدینی که حکم ارتداد حکمی آن ها را صادر کردیم آن ها را دوباره به اسلام برگردانیم و آن ها را به توبه تشویق کنیم، و یا اگر مسلمانی به دلایلی با زبان یا عملاً در جبهه ی کفار قرار گرفته باشد، باز هم باید مثل حاطب رضی الله عنه، با در نظر گرفتن سوابق آن ها در اسلام و دلایلی که می آورند، به قصد و نیت و هدف آن ها از این عملشان پی ببریم، و راه را برای برگشتشان به اسلام باز و هموار کنیم نه اینکه تمام راهها را بر رویشان ببندیم.

در این زمینه، ما همچون زمان رحلت رسول الله صلی الله علیه وسلم شاهد قبایل، گروهها و احزابی هستیم که بر اثر تأویل غلط مثل حاطب رضی الله عنه یا به دلیل مخالفت با بعضی از سیاستهای ما ممکن است در جبهه ای قرار بگیرند که جبهه ی کفار و مرتدین می باشد. برای مسلمین مخلص اکثراً این اتفاق به صورت ناخواسته صورت می گیرد، مثلاً بعضی اوقات کفار آشکار به همراه مرتدین با ما درحال جنگ هستند و حالا ممکن است یک گروه و جماعتی هم با همین کفار و دشمنان محارب قراردادهایی مبنی بر عدم جنگ ببندند، یا نبندند و کاری به کارشان نداشته باشند و بعد بدون هماهنگی با این کفار آشکار اشغالگر خارجی و مرتدین محلی، او هم در جای دیگری علیه ما وارد جنگ شود. در این صورت، این حزب و گروه مسلمان، ناخواسته در جبهه ی کفار و مرتدین علیه مسلمین وارد جنگ شده و به همراه مرتدین جبهه ی واحدی را تشکیل دادند و مشمول حکم ارتداد حکمی می شوند تا زمانی که ما تشخیص ندهیم این ها چه چیزی هستند و چه می خواهند.

دسته ای از مسلمین هستند که در همه چیز مثل شما هستند، اما از روی جهالت، تأویل غلط و تحت تبلیغات دشمنان، شما را خوارج، مرتد، مزدور، دشمن دین، دشمن مردم، بچه کش، جنایتکار و غیره می دانند، خوب تو که میدانی اینگونه نیستی و به تو تهمت زده اند، پس او را بیاور و به او بفهمان که نیستی و عذرهایش را قبول کن. یا از روی جهالت و تبلیغات ظالمین خیال می کند اگر تو به قدرت برسی زنان مسلمین را کنیز می گیری و همه ی مسلمین را کافر می دانی و این شخص به خاطر دفاع از ناموسش و دفاع از مسلمین باتو می جنگد. خوب، او را بیاور و به او بفهمان که این یک دروغ است و عذرهایش را قبول کن. در تمام این موارد و موارد مشابه او به خاطر الله، اعتقاد به الله و قانون شریعت الله خودش را در معرض کشته شدن و جنگ قرار می دهد. خوب، او را نجات بده و عذرهایش را قبول کن. این برادرت، مدتی پیشِ انسانهایِ کج فهم و ظالم اسیر بوده و مریض شده، حالا به دست تو افتاده، این یک نعمت است. پس، او را درمان کن و نجاتش بده و توبه اش را قبول کن.

الله تعالی به مؤمنین امر می کند که: «یا اَیهَا الذینَ آمَنُوا تُوبَوا اِلَی اللّهِ تَوْبَةً نصوحاً»(تحریم/8)، ای مؤمنان به درگاه خدا برگردید وتوبه ای خالصانه کنید. «وَ مَنْ لَمْ يَتُبْ فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ»(تحریم/9)، کسانی که به درگاه خداوند توبه نکنند از ظالمان وستمکاران هستند.

حالا، این شخص به واسطه ی آگاهی که تو به او دادی و چیزهائی که از تو دیده متوجه جهل، اشتباه، خطا و تأویل نادرست خود شده، و متوجه شده که به خودش، به تو و به همه ظلم کرده و اقدام به توبه می کند و از صف ظالمین بیرون می آید.«وَمَن یَعْمَلْ سُوءًا أَوْ یَظْلِمْ نَفْسَهُ ثُمَّ یَسْتَغْفِرِ اللّهَ یَجِدِ اللّهَ غَفُورًا رَّحِیمًا» (نساء/110)، هر کس کار بدى کند یا بر خویشتن ستم ورزد سپس از الله مغفرت بخواهد، الله را آمرزنده‌ ای خواهد یافت که رحم می کند.

رسول الله صلی الله علیه وسلم هم در مورد شخص توبه کننده می فرماید: «التائِبُ مِنَالذَّنب كَمَن لَاذَنبَ لَه»،[15]توبه کننده از گناه همانند کسی است که هیچ گناهی ندارد. الله تعالی در مورد چنین اشخاصی می فرماید: «إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ التَّوَّابِینَ وَیُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِینَ» (بقره/222)، الله توبه کاران و پاکیزگان را دوست مى دارد. او توبه کرده و خود را از کفریات، شرکیات، جهل و تأویلات غلط پاک کرده الله می گوید: «إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ التَّوَّابِینَ وَیُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِینَ»، الله توبه کاران و پاکیزگان را دوست دارد. به همان شیوه ای که می فرماید: «إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الَّذِينَ يُقاتِلُونَ فِي سَبِيلِهِ صَفًّا كَأَنَّهُمْ بُنْيانٌ مَرْصُوصٌ»(صف/4)، همانا خداوند كسانى را دوست دارد كه در راه او متحداً قتال می كنند، چنان با هم متحد هستند انگار گويى بناى بسيار مستحكم سُربى هستند. پس، الله همچنان که مجاهدین و مقاتلین را دوست دارد توابین را هم دوست دارد.

خوب، تو از کجا می دانی که این مسلمان فریب خورده، جاهل و خطاکاری که فریب ظالمین را خورده و حالا که حقیقت را به واسطه ی تو و از کانال تو فهمیده و توبه کرده گناهانش بخشیده نشده اند؟ و از کجا می دانی که از کسانی نیست که الله دوستشان دارد؟ تو هرگز نمی دانی. پس به داد برادر مسلمانت برس، و احکام توابین را در مورد او پیاده کن، و او را درمان کن، و او را به همان صف واحدی دعوت کن که الله دوستشان دارد «إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الَّذِينَ يُقاتِلُونَ فِي سَبِيلِهِ صَفًّا كَأَنَّهُمْ بُنْيانٌ مَرْصُوصٌ»، و مطمئن باش الله کسانی را که با دوستانش وارد جنگ شوند و یا آن ها را به قتل برسانند دوست ندارد؛ بلکه، الله با آن ها اعلان جنگ هم می کند: «إِنَّ اللهَ تَعَالَى قَالَ: مَنْ عَادَى لِي وَلِيًّا فَقَدْ آذَنْتُهُ بِالْحَرْبِ، وَمَا تَقَرَّبَ إِلَيَّ عَبْدِي بِشَيْءٍ أَحَبَّ إِلَيَّ مِمَّا افْتَرَضْتُهُ عَلَيْهِ، وَلاَ يَزَالُ عَبْدِي يَتَقَرَّبُ إِلَيَّ بِالنَّوَافِلِ حَتَّى أُحِبَّهُ؛ فَإِذَا أَحْبَبْتُهُ كُنْتُ سَمْعَهُ الَّذِي يَسْمَعُ بِهِ، وَبَصَرَهُ الَّذِي يُبْصِرُ بِهِ، وَيَدَهُ الَّتِي يَبْطِشُ بِهَا، وَرِجْلَهُ الَّتِي يَمْشِي بِهَا، وَلَئِنْ سَأَلَنِي لأُعْطِيَنَّهُ، وَلَئِنْ اسْتَعَاذَنِي لأُعِيذَنَّهُ»،[16] كسی كه با يكی از دوستان من دشمنی كند من با او اعلان جنگ می كنم.مَنْ عَادَى لِي وَلِيًّا فَقَدْ آذَنْتُهُ بِالْحَرْبِ، كسی كه با يكی از دوستان من دشمنی كند من با او اعلان جنگ می كنم. و بنده ی مؤمن با هيچ چيز محبوبی نزد من بهتر از فرايض با من نزديك نمی شود، و او با انجام نوافل (عبادتهای غير واجب) به من نزديك می شود تا اين كه من او را دوست بدارم، هنگامی كه من او را دوست دارم، من گوش او می شوم كه با آن می شنود، و چشم او می شوم كه با آن می بيند، و دستش می شوم كه با آن می گيرد، و پاهايش می شوم كه با آن راه می رود، و اگر چيزی از من بخواهد به او می دهم، و اگر پناه بخواهد پناهش میدهم.

خوب، حالا یقین داری که این شخص مثل حاطب رضی الله عنه قصد ارتداد نداشته و تسلیم کل شریعت الله است اما، به دلایلی کاملاً غلط و واهی در برابر تو قرار گرفته، و یقین هم داری که الان توبه کرده و یقین هم داری که الله تعالی توابین را دوست دارد«إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ التَّوَّابِینَ» و یقین هم داری که الله تعالی کسانی که در راهش قتال می کنند را هم دوست دارد «إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الَّذِينَ يُقاتِلُونَ فِي سَبِيلِهِ صَفًّا كَأَنَّهُمْ بُنْيانٌ مَرْصُوصٌ» و یقین هم داری که اگر با یکی از دوستان الله دشمنی کنی الله با تو اعلان جنگ می کند «مَنْ عَادَى لِي وَلِيًّا فَقَدْ آذَنْتُهُ بِالْحَرْبِ» اما، شک داری که این شخص مسلمان در مورد توبه اش راست می گوید یا دروغ؟ اما، همه می دانیم شخصی که با یقین وارد اسلام شده با شک و شبهه از آن خارج نمی شود. پس، این شخص را باید مشمول توابین، مجاهدین و محبین الله فرض کنی، نَحْسِبُهُ، وَاللَّهُ حَسِيبُهُ وَلاَ نُزَكِّي عَلَى اللَّهِ أَحَدًا. خوب، حالا اگر جرأت داری با همین شک و گمانهایت با الله اعلان جنگ کن.

خیلی خطرناک است خیلی، این ها در ظاهر ناخواسته همان کار حاطِب را انجام دادند اما، در سطح بزرگتری مثل گروه، حزب، جماعت و مذهب، و باید در برخورد با آن ها نهایت دقت صورت بگیرد، و آن ها را از کارشان منصرف کرد، و اهداف و قصد آن ها را از این کارشان تشخیص داد، و آن ها را به جمع مسلمین برگرداند، و عذرهایشان را پذیرفت هر چند که دروغین هم باشد.عذرهایشان را پذیرفت هر چند که دروغین هم باشد. چون، معمولاً در اینگونه موارد فقط یک بار به خاطر یک جرم عذر کسی پذیرفته می شود و اگر شخص در اینگونه کارها دوباره مرتکب آن شد عذر او پذیرفته نمی شود.

سرگذشت ابوعزه جُمحی نمونه ی خوبی می تواند باشد. این شخص انسانی سکولار، شاعر، نيازمند و صاحب چند دختر بود. زمانی که در جنگ بدر اسیر شد به رسول الله صلی الله علیه و سلم گفت: ای رسول الله! تو می‌دانی كه من فردی نيازمند و عيال‌دار هستم و مالی هم ندارم كه پرداخت كنم بنابراين، بر من احسان كن! رسول الله صلی الله علیه و سلم عذرش را قبول کرد و از او تعهد گرفت تا دوباره عليه رسول الله صلی الله علیه و سلم موضع گيری نکند و از دشمنانش راحمايت نكند.

اما، ابوعزه به عهد خودش با رسول الله صلی الله علیه و سلم  وفا نکرد و سکولاریستهای قریش او را فريب دادند، و در جنگ احد، در حین عقب کشی لشکر به دلایلی از لشکر قریش جا ماند و دوباره اسیر مسلمین شد. اين بار هم از رسول الله صلی الله علیه و سلم خواست تا او را ببخشد، رسول الله صلی الله علیه و سلم با قاطعیت درخواست او را رد کرد و فرمود: «اكنون تو را ول نمی‌كنم كه دست به رخسارت بكشی و بگویی محمد را دو مرتبه، گول زدم».به همین دلیل، دستور داد تا گردنش را بزنند.

درست است، این شخص کافر مشرکی بود، اما همین قاعده را در مورد منافقین و سکولارزده ها هم می توان رعایت کرد، و رعایت شد، و در جرم مشخصی که شخص در ارتداد می افتاد، تنها یک بار توبه اش در همان جرم مشخص پذیرفته می شد. مسأله ی بازی یهودیان چیز دیگری است، این ها اصلاً مسلمان نشده بودند تا مرتد شوند و مشمول قاعده ی توبه گردند.

در درس مربوط به منافقین و سکولارزده ها روشن شد که منافقین هم، گاه با جنگ روانی خود در همین جبهه ی کفار آشکار علیه مسلمین قرار می گرفتند، و زمانی که مچشان را می گرفتند عذر و بهانه های دروغینی می آوردند، و عذرشان هم پذیرفته می شد. هرچند که رهبر مسلمین و رسول الله صلی الله علیه و سلم را انسان ساده و زودباور فرض می کردند که هر چه این ها بگویند او گوش می دهد و قبول می کند: وَمِنْهُمُ الَّذِينَ يُؤْذُونَ النَّبِيَّ وَيَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ. این ها اصلاً مهم نیست، مهم این بود که ظاهراً تابع حکومت اسلامی شوند، مهم این نبود که تشخیص داده شود این ها واقعاً راست می گویند یا نه؟ نه، مهم این بود که از مسلمانانی که فریب آن ها را خورده اند دفاع و محافظت شود.

عمر بن خطاب می گوید: مردم در عهد رسول الله صلی الله علیه و سلم وحی را می‌گرفتند و الآن وحی قطع شده است؛ الان من بر مبنای آنچه از شما ظاهر است با شما برخورد می‌کنم. هرکس برای ما خيری را آشکار کند به او امنيت می‌دهيم و او را نزد خودمان می‌گردانيم، در باطن او ما سهمی نداريم؛ خداوند به حساب او رسيدگی می‌کند. هرکس برای ما بدی‌ را آشکار کند به او امان نمی‌دهيم و او را تصديق نمی‌کنيم؛ هرچند بگويد: باطنش خوب است ما کاری به باطنش نداریم هرچند باطنش خوب باشد.

خوب، بعد از شرک چه شری بالاتر از تفرق می تواند برای مسلمین وجود داشته باشد که تفرق هم یکی از صفات مشرکین است؟ وَلا تَکُونُوا مِنَ الْمُشْرِکينَ * مِنَ الَّذينَ فَرَّقُوا دينَهُمْ. و بعد از ایمان چه خیری بالاتر از نجات خون یک مسلمان، وحدت، قدرت و حکومت اسلامی می تواند برای مسلمین وجود داشته باشد؟ پس، هر کسی که وحدت خودش را آشکار کند و در تقویت حکومت اسلامی، جامعه ی مسلمین و جماعت مسلمین بکوشد ما را به بهترین خیر دعوت کرده و باید بر اساس موازین شرعی دعوتش را اجابت کنیم و نگوییم تو مسلمان نیستی و دروغ میگویی:وَلاتَقُولُوا لِمَنْ أَلْقَى إِلَيْكُمُ السَّلامَ لَسْتَ مُؤْمِنًا. ما نمی خواهیم دچار همان اشتباه اسامه رضی الله عنه شویم.

در هر صورت، نگرش ما در مورد ایمان مسلمان، مثبت است و حسن ظن داریم مگر اینکه خلاف آن ثابت شود و دنبال هر بهانه و عذر شرعی و حتی شبهه ای می گردیم که شخص را معذور بدانیم و او را از ارتکاب کاری که کرده و ظاهراً جرم محسوب می شود و ممکن است خون مسلمانی ریخته شود تبرئه کنیم. ما به هر شبهه ای برای نجات شخص مسلمان چنگ می زنیم.

به همین دلیل بود که علماء می گفتند اگر 99 دلیل برای کافر بودن یک مسلمان وجود داشته باشد و تنها یک دلیل برای مسلمان بودنش وجود داشته باشد ما همان یک دلیل را می گیریم و او را از دایره ی اسلام خارج نمی کنیم. این یعنی عملی کردن قاعده ی حسن ظن به مسلمان،عذر شرعی آوردن برای مسلمان و پوشیده نگه داشتن عیوبی که شرع فرموده باید پوشیده بمانند، و تلاش جهت اصلاح و درمان بیماری مسلمین و در نظر گرفتن این واقعیت اجتماعی در مورد مسلمین که اکثراً عوام مسلمین قصد کفرگوئی و انجام عمل کفری ندارند بلکه، به دلایلی مثل همان آخرین نفری که وارد بهشت می شود در گفته ی کفری یا عمل کفری می افتند و موانع شرعی هستند که اجازه نمی دهند به ایمان آن ها صدمه ای وارد شود.

با تمام این احوال و آنچه که گفته شد و با تمام مواردی که می دانیم، جایگاه شخص مسلمان بسیار بالاتر از کعبه است و محافظت از خون مسلمان و تلاش جهت ممانعت از ریخته شدن خون مسلمان مهمتر از محافظت از کعبه و تخریب کعبه است. به همین دلیل، باید قبل از جنگ و در اثنای جنگ، و در هر فرصتی تلاش شود که این مسلمین مخالف تشخیص داده شوند و از آن ها محافظت شود، همچنان که از خواهر و برادرت محافظت می کنی.تلاش علمای بزرگوار هم که این اصطلاحات را تولید کرده اند و این اصطلاحات فقهی را به کار برده اند این بوده که از مسلمینی محافظت شود که با جهالت یا تأویل غلط یا هر دلیلی که عذر شرعی محسوب می شود در این آشوب افتاده اند و خواسته یا ناخواسته با زبان یا دست در جبهه ی مرتدین قرار گرفته اند و در جبهه ی مرتدین علیه برادران خود می جنگند.

چه کسی می تواند حکم قطعی مرتدی را به اجرا در بیاورد؟

چه کسی می تواند حکم قطعی مرتدی را به اجرا در بیاورد که سیر قضائی پیچیده ی او از فیلترها و مراحل چهارگانه گذشته و به یقین و بدون شک، ارتداد او مشخص شده و از طرف مراجع ذی صلاح حکم قطعی درمورد او صادر شده است؟

 چون اجرای حکم مرتد نوعی دفاع مشروع از قانون شریعت الله و مبارزه با جنگ روانی دشمنان و محافظت از ايمان و سلامت عقيدتی و روانی مسلمين محسوب می شود لازم می دانم با توضیحاتی در مورد دفاع مشروع به سراغ بحثمان برویم. ابتدا بفهمیم که دفاع مشروع چیست؟ دفاع چیست؟ و مشروع کدام است؟

دفاع مشروع، یعنی هر نوع دفاعی از خود یا دیگران که منطبق با قانون شریعت الله باشد. دفاع از خود مثل دفاع از جان خود، یا دفاع از فرزندان، اهل وخانواده، یا از خانه و مال خود یا مواردی از این قبیل عام که امور فطری، ذاتی و عمومی هستند که بین تمام انسانها مشترک است، و همه دفاع از این ها را حق مشروع خودشان می دانند؛ حتی بین انسان و حیوان هم مشترک است. چون اموری فطری و غریزی و وسایل و ابزاری جهت حفظ جان، حفظ حیات، ادامه ی حیات و موجودیت هستند و ریشه در ذات و طبیعت مخلوقات الله و بخصوص ریشه در ذات و طبیعت انسانها دارد و هر انسان سالمی برای حفظ جایگاه انسانی خود، چنین دفاعی را حق خودش می داند.

 این حق، از بدیهیات عقل و نشانه ی احترام به کرامت انسان است که در نظا‌م‌های حقوقی و قوانین تمام کشورهای کنونی هم به آن اشاره شده است.حتی ماده ی 51 منشور سکولاریستی ملل متحد(ملحده) هم آشکارا چنین حقی رابرای کلیه ی اعضای خود روا و مشروع می داند. این از بدیهیات عقل است. قانون شریعت الله هم از اولین پیامبر تا آخرین آن ها، ضمن تأیید آن و مهم دانستن حیثیت و کرامت ذاتی نوع بشر«وَ لَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ» به آن سمت و سو داده و آن را هدایت کرده است، و کسی که توانائی دفع خطر و تهدید را داشته باشد اما، آن را انجام ندهد همچون یک انسان نامیزان و نامتعادل مورد سرزنش قرار گرفته است.

دفاع از دیگری هم، یعنی الله تعالی وظیفه و تکلیف دفاع از آن ها را بر عهده ی ما گذاشته باشد و الله تعالی در قانون شریعتش به چنین کاری راضی باشد. مثل هر نوع دفاع از قانون شریعت الله، یا دفع هر تجاوزی که در قانون شریعت الله نامشروع باشد (یعنی گفته باشد این تجاوز نامشروع است و تو باید آن را دفع کنی)، یا هر نوع دفاع از نزدیکانمان یا کسانی که ما را مسئول دفاع از آن ها کرده اند، یا دفاع از خون، ناموس و مال سایر مسلمین، یا دفاع از مستضعفینی که درخواست کمک کردند و … .

«وَمَا لَکُمْ لاَ تُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَالْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاء وَالْوِلْدَانِ الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْ هَذِهِ الْقَرْیَةِ الظَّالِمِ أَهْلُهَا وَاجْعَل لَّنَا مِن لَّدُنکَ وَلِیّاً وَاجْعَل لَّنَا مِن لَّدُنکَ نَصِیراً» ‏(نساء/75)، چرا باید در راه خدا و (نجات) مردان و زنان و کودکان درمانده و بیچاره‌ای نجنگید که می‌گویند: پروردگارا! ما را از این شهر و دیاری که ساکنان آن ستمکارند خارج ساز، و از جانب خود سرپرست و حمایتگری برای ما پدید آور و از سوی خود یاوری برایمان قرار بده.

خوب، این ها و امثال این ها که در قانون شریعت الله تعریف و سفارش می شوند دفاع مشروع اند. در برابر، هرگونه دفاع و مقابله با آنچه الله مشروع ندانسته در قالب دفاع نامشروع جای می گیرد.  مثل دفاع از ظالمین، دفاع از دین سکولاریسم، دفاع از کفار اشغالگر خارجی، دزدها، جنایتکارها، مرتدین محلی چون کومله ها، دمکراتها، مزدوران اوجالان مسیلمه ی کذاب فعلی کُردها، هم جنس بازها، بی بندوباری جنسی، مشروب خورها، فاحشه ها و هر آنچه مخالف قانون شریعت الله باشد؛چنین دفاعی، دفاع نامشروع است. در حالی که ممکن است کفار سکولار و سایر کفار دفاع از این مفاسد را دفاع مشروع بدانند. مثلاً دفاع از قانون شریعت الله در اسلام دفاع مشروع است اما، در دین سکولاریسم دفاع از قانون شریعت الله دفاع غیر مشروع می باشد. در دین سکولاریسم دفاع از هم جنس بازها، مشروب خورها، فاحشه ها و کشتار آزادیخواهانی که مانع وحشیگری آن ها هستند دفاع مشروع است و دفاع از آزادیخواهان نزد آن ها دفاع غیر مشروع به حساب می آید.

در این صورت، دفاع مشروع و غیر مشروع نزد هر عقیده ای تعریف خاص خود را دارد و هر عقیده ای برای دفاع مشروع و غیرمشروع تعریفی را ارائه داده است. چیزهایی برایش مشروع اند و چیزهایی غیر مشروع. در کل، دفاع مشروع به معنی مشروعیت بخشیدن به تلاش انسان برای دفاع از چیزهایی است که برایش باارزش هستند. مثل: دین، جان، ناموس، آبرو، مال، خانواده و هر چیزی که الله تعالی گفته با ارزش است، سرزمینی که قانون حکومت الله در آن اجرا می شود این هم با ارزش است.

هر چه این ها و امثال این ها را تهدید کند یا در زمان حال یا قریب الوقوع خطری برایشان باشد، دفاع مشروع این اجازه را به شخص می دهد که بدون نگرانی از مجازات و پرداخت خسارت از این ها دفاع کند؛ حتی، اگر منتهی و منجر به ارتکاب صدمه و خساراتی هم به کسی شود که صدمه وارد می کند، به شرطی که این صدمه و خسارتی که در ضمن دفاع برکسی که خطر را ایجاد کرده وارد می کنیم متناسب با دفاع باشد.

 مثلاً مشروع بوده که شخص مهاجم را بکشد اما، غیر مشروع بوده که پس از دفاع ماشینش را آتش بزند. در این صورت، برای قتل مهاجم مجازات نمی شود اما، باید پاسخگوی خساراتی باشد که به ماشین و اموالش زده است. «فَمَنِ اعْتَدى عَلَیْكُمْ فَاعْتَدُوا عَلَیْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدى عَلَیْكُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِینَ»به طور کلی هر که راه تعدّی و تجاوز بر شما را در پیش گرفت، بر او همانند آن ، مثل همان که به شما تعدّی و تجاوز  کرده شما هم به همین شیوه به او تعدّی و تجاوز کنید

 کشتن این دشمن صائل، جبرانِ بدی با بدی است و صدمه زدن به دیگران است اما، بدی و صدمه ای است که در قانون شریعت الله قابل مجازات نیست، و الله تعالی از کانالهای مشخص و با شرایط مشخصی به انجام چنین اعمالی مشروعیت بخشیده، و شخص با توجه به قرائن، دلایل و مستندات شرعی حقی را اجراکرده و تکلیفی را در راستای عدل الهی ادا نموده است. یعنی تکلیفش را برای اجرا شدن عدل الهی ادا کرده و وظیفه ای را انجام داده است.

در اینجا، امر بسیار مهم این است که، این مشروعیت بخشی از طرف چه منبعی صادر می شود؟ از طرف الله صادر می شود یا از طرف مخلوقات مختلف؟. الله، شرع و مشروع را تعیین می کند یا بشرهای مختلف که الله چنین اجازه ای را به آن ها نداده اما،آن را انجام می دهند و می خواهنددر قانون گذاری، شرع و مشروع بودن جای الله را بگیرند؟ «أمْ لَهُمْ شُرَكَاءُ شَرَعُوا لَهُم مِّنَ الدِّينِ مَا لَمْ يَأْذَن بِهِ اللَّهُ». (الله این اجازه را نداده ) قانون شریعت این اجازه را نداده ولی این ها این کار را می کنند. باید مشخص شود که این کیست؟ حکومت اسلامی و نهادهای تحت امر آن این حقِ دفاع مشروع را به شخص می دهند و به آن مشروعیت می بخشند یا حکومتهای طاغوتی و قوانین کفری و سکولاریستی آن ها؟ یا احزاب کفری و قوانین کفری و سکولاریستی آن ها؟

چون عرض کردیم که هر دینی چیزی را مشروع می داند که ممکن است دین دیگری آن را مشروع نداند. یا حتی در دین سکولاریسم ممکن است در یک منطقه ای چیزی را مشروع بدانند و در منطقه ی دیگری چیز دیگری را مشروع بدانند و همان چیز در مناطق دیگر نامشروع باشد. مثل تغییر بعضی از قوانینی که در ایالتهای مختلف آمریکا وجود دارد خیلی از ایالت ها هستند که قوانین آن ها با هم فرق می کند. یا تغییراتی که در مذهب کمونیسم با مذهب لیبرالیسم و بورژوازی در دین سکولاریسم وجود دارد. هر کدام از این ها تعریفشان از مشروع و غیر مشروع متفاوت است؛ هر چند مشترکاتی هم با هم دارند و بخصوص در اصل دین سکولاریسم و مبارزه با دین و قانون شریعت الله باهم مشترک اند و تنها مذهبشان است که با هم متفاوت است. مشروع و غیر مشروع آن ها در مذهبشان است، سوسیالیست ها و کمونیست ها یک سری چیزها را مشروع و خوب می دانند، مذهب کاپیتالیسم و بورژواها چیز دیگری را مشروع می دانند. در بورژوازی هم به همین شیوه، شرع ها و مشروع ها با یکدیگر متفاوت هستند. سوسیالیسم هم، سوسیال دمکراسی، ناسیونال سوسیالیسم،  کمونیسم و … این ها هم تغییراتی با یکدیگر دارند.

در هر صورت، مشخص و واضح است که معیار مشروع و غیر مشروع در عقاید مختلف با هم متفاوت اند، و علاوه بر این بعضی امور هستند که دفاع از آن ها برای حکومتها مشروع می شود و ممکن است هرگونه اقدام فردی منجر به بهم خوردن نظم عمومی و ایجاد هرج و مرج شود و حالت نامشروع به خود بگیرد چه در سطح جامعه باشد، چه در روابط با سایر جوامع باشد. 

در هر صورت، شخص در دفاع مشروع، از حقی دفاع می کند که این حق در فطرت او وجود دارد و گاه غریزی است؛ و علاوه بر این، در اموری که غریزی و مشترک بین انسانها نیستند حقهایی وجود دارند که بر اساس عقاید انسانها تعریف می شوند و این حق را قانون و باورهای آن کشور، باورهای آن شخص به شخص می دهد و این شخص زمانی که از این حقش دفاع کرد تحت حمایت آن قانون قرار می گیرد. در این صورت، دفاع یکی از ابزارها و وسایل حفظ حق است. یکی از ابزارها و وسایل حفظ حق، دفاع مشروع است.

حالا، در مواردی شرایطی پیش می آید که حکومت اسلامی و رهبریت آن تحت شرایطی خاص و ویژه، زمینه هایی را فراهم می کند که گروهها حالا در قالب حلف و سندیکا باشند یا قبایل یا اشخاص به صورت انفرادی باشند، شرایطی را فراهم کرده که این ها بتوانند در موضوع یا موارد تعریف شده و مشخصی به دفاع از دین، جان، ناموس، آبرو، مال خود و نزدیکانش و دیگر افراد جامعه ی مسلمین بپردازد.

حکومت در اینگونه موارد درواقع، بخشی از قدرت خود را به این گروهها و افراد می دهد و در این موارد توزیع قدرت می کند. یا مواردی پیش بیاید که امکان یاری گرفتن از نیروهای حکومت اسلامی بدون فوت وقت امکانش نباشد و شرایطی پیش بیاید که شخص مشمول دفاع مشروع شود. یا اصلاً چنین حکومتی هم وجود نداشته باشد و شخص به حکم ضرورت «الضرورات تبيح المحظورات» بدون زیر پا گذاشتن سایر محرمات و چیزهای حرام شده مجبور به دفاع بر اساس قانون شریعت الله از دین، جان، ناموس، مال، سرزمین و دارالاسلامی شود که حکومتی اسلامی نیست که از آن دفاع کند؛ در تمام این موارد، هرگونه دفاعی حالت مشروعیت به خود می گیرد، که علاوه بر آنکه شخص از مجازات و خسارتی که به بار آورده معاف می شود بلکه در خیلی از موارد مستحق جایزه و پاداش هم می گردد. بخصوص پاداش اخروی چون یک وظیفه و تکلیف را انجام داده است.

البته، توزیع قدرت، صرفاً مربوط به حکومت اسلامی نیست. همین الان نگاه کنید در کشورهایی مثل آمریکا وقتی که به دیگران اجازه ی حمل اسلحه می دهند به آن ها آموزش داده اند که چگونه از آن استفاده کنند. در واقع، قدرتی را به شخص سپرده اند. وقتی اسلحه به او داده اند یعنی قدرت دست اوست. یعنی حکومت به او قدرتی داده و توزیع قدرت کرده است. شرایط و چهارچوب هایی را مقرر کرده که در ضمن این چهارچوب ها و دارا بودن این شرایط، فرد می تواند از آن استفاده نماید. زمانی هم که در آن شرایط و چهارچوب، از این قدرت استفاده کرد آن حکومت، او را اگر خسارتی وارد کرده بود یا جرمی را مرتکب شده یا به اصطلاح کسی را کشته و زخمی کرده بود دیگر مجازات نمی کند و از او خسارتی نمی گیرند.

مثلاً در مواردی هست که حکومت اسلامی در سرزمینهائی وجود ندارد که توزیع قدرت را انجام دهد. در این صورت، شخص به صورت خودجوش و انفرادی و بر اساس اجتهاد و تأویل خود اقدام به دفاع مشروع می کند و به تدریج به سمت جماعت، شورای جماعتها و در نهایت به قدرت حکومتی دست پیدا می کند. وقتی که به این مرحله می رسد، قدرت حکومتی را به دست می آورند، حکومت اسلامی تحت شرایطی که خودش تشخیص داده، اقدام به توزیع قدرت می کند که این توزیع قدرت هم مختص خودش می باشد. مثلاً اجرای حدود قتل، دزدی، شراب خواری، اختلاس و امثالهم و بخصوص اجرای حد ردّه که در مواردی تشخیص و قضاوت در مورد آن از همه ی حدود، پیچیده تر و نیاز به مقدمات، شروط و موانع خاص خودش است از اختیارات حکومت می باشد.

حالا، حکومت اسلامی در مواردی خاص و ویژه، زمینه سازی هایی کرده و آگاهی های لازم را به همه داده و مثل خورشید در آسمان صاف برای خاص و عام مشخص کرده که مثلاً اگر کسی را دیدید که دارد مسلحانه به فلان مدرسه حمله می کند شما اجازه دارید او را بکشید، مانع او شوید حتی اگر به قیمت کشته شدن او تمام شود؛ یا اگر سکولار کافر یا مرتد مسلحی از حزب کارگران اوجالان یا کومله ها یا دمکراتها و سایر سکولاریست های مسلح را دیدید می توانید او را بکشید، یا بگوید فعلاً ما به خاطر منافع بزرگتری کاری به این ها نداریم شما هم فعلاً کاری به کار آن ها نداشته باشید. یا بگوید اگر کسی را دیدید که قرآنی را جایی گذاشته و دارد به آن تیر اندازی می کند شما حق دارید در دفاع از دینتان او را بکشید و این حق مشروع شماست.   

در تمام این موارد و موارد مشابه، حکومت اسلامی برای اینکه مانع سوءاستفاده ی دارودسته ی منافقین، سکولارزده ها و مسلمین ضعیف الایمان شود و اجازه ندهد کسی سوءاستفاده کند و هر کس با اقدام به بهانه ی دفاع مشروع یا اجرای فلان حد خودش به یک مجرم تبدیل شود و مرتکب زیاده روی گردد، حکومت اسلامی انجام این اعمال را تابع شرایط خاصی کرده، و اگر شخص این شروط را رعایت نکند و یا نتواند با قرائن، دلایل و مستندات ظاهری و آشکار شرعی کار خودش را به روش شرعی توجیه کند و شخص نتواند مشروعیت کارش را با گذراندن مراحل پیچیده و تخصصی دادگاه اسلامی ثابت نماید، همین کارش باعث میشود به عنوان یک مجرم با او برخورد شود و باید پاسخگوی کارش باشد و مسئولیت کار خود را بپذیرد.

پس، این قدرت همین طوری و کیلویی به کسی واگذار نمی شود که جامعه را دچار بی عدالتی و هرج و مرج کند، بلکه، با شروط و ضوابطی به شخص واگذار می شود که به عنوان یک عامل بازدارنده عمل کند و از بی عدالتی و ایجاد هرج و مرج جلوگیری نماید، چه به صورت فردی یا جمعی صورت بگیرد باز هم عاملی بازدارنده در ارتکاب جرم محسوب می شود و مقدمه و ابزاری برای تأمین امنیت مادی و روانی عموم مسلمین و عموم مردم جامعه به حساب می آید اگر در همان مسیر باشد.

در جامعه ای که با شروط و ضوابطی که این قدرت را به شخص واگذار کرده اند چنین چیزی به عنوان یک عامل بازدارنده و عاملی جهت ایجاد عدالت، جلوگیری از بی عدالتی و هرج و مرج و ابزاری برای تأمین امنیت مادی و روانی عموم مردم جامعه محسوب می شود.در چنین جامعه ای همه ی افراد جامعه ارتش حکومت اسلامی و نماد قدرت حکومت اسلامی محسوب می شوند، همچنان که در صدر اسلام و در حکومت اسلامی صدر اسلام چنین چیزی را مشاهده کردیم.
به همین دلیل، زمانی که حکومت اسلامی تمام زمینه های شناخت را فراهم کرده، خیلی مهم است تمام زمینه های شناخت را فراهم کرده، و به همه در این مورد مشخص آگاهی های لازم را رسانده و نوع و ماهیتش را تعیین، روشن و تصریح کرده، (این خیلی مهم است) و به اصطلاح بر همه اقامه ی حجت نبوی کرده، حالا وقتی این کارها را انجام داده و این مقدمات را چیده که خیلی مهم هستند؛ حالا می گوید حکم من در این زمینه این است و اگر کسی با این شرایط خاص در این مورد خاص دچار جرم شد هر کسی می تواند با رعایت شروط و عدم تجاوز از حد لازم آن، حکم من را بر آن اجرا کند و خطر را از خودش و دیگران دفع نماید.

 در واقع، شخص مجری حکمی می شود که قبلاً توسط قضات متخصص در مورد مجرمین صادر شده و این شخص با پیدا شدن مجرمین چنین حکمی را به اجرا در می آورد. یعنی خودش قاضی نیست و خودش حکم را صادر نکرده، بلکه تنها مجری حکمی است که توسط مراجع ذی صلاح صادر شده، مراجعی که شایستگی صدور چنین حکمی را دارند. مثل نامه هایی که رسول الله صلی الله علیه وسلم به ثابت قدمان قبایل در دفع مرتدین نوشت و دستور اجرای حکم الله بر آن ها را صادر کرد. آن مسلمین خودشان حکم را صادر نکردند بلکه مجری حکمی بودند که رسول الله صلی الله علیه وسلم آن را صادر کرده بود.

در هر صورت، این توزیع قدرت حکومتی تنها توسط خود حکومت انجام می شود و اگر حکومت اسلامی هم نداشته باشیم( این هم نکته ای است که خیلی از دوستان نادیده می گیرند) اگر حکومت اسلامی بر اساس شورای اسلامی و معیارهای کامل اسلامی نداشته باشیم و به حکم ضرورت بدل حکومت اسلامی هم داشته باشیم،[17] طبق قاعده ی «ما لا يُدرَكُ كُلُّه،لا يُترَكُ جُلُّه»،چیزی که همه ی آن رانمی توانیم به دست بیاوریم همان که روشن کردیم و داریم آن را ترک نمی کنیم. باز این توزیع قدرت در حیطه ی همین بدل حکومت اسلامی باقی می ماند. مثل آنچه که ما در بعضی از مناطق تحت سیطره ی حکومت طالبان قبل از حمله ی آمریکا شاهد آن بودیم در حالت اضطرار.

حالا تصور کنید، اگر چنین بدلی هم وجود نداشته باشد، باز به حکم ضرورت این توزیع قدرت به جماعت و حزب اسلامی می رسد و اگر شورای مجاهدین تشکیل شد این امتیاز از جماعتها و احزاب مختلف گرفته می شود و به شورای موحد داده می شود و زمانی که حکومت اسلامی دوباره تشکیل شد و مسلمین صاحب قدرت حکومتی شدند،حتی اگر بدل حکومت اسلامی هم باشد و مسلمین صاحب چنین قدرتی شدند کل این امتیاز، روش، چگونگی، میزان و روش توزیع این قدرت و میزان قدرتی که به قبایل، خانواده ها، سرپرست خانواده ها و کل اشخاص جامعه داده می شود باز تنها مختص حکومت اسلامی است و حکومت اسلامی می تواند اندازه، میزان و چگونگی توزیع این قدرت را تعیین کند و در صلاحیت خودش می باشد. 

در این مرحله و به صورت تدریجی، حکومت اسلامی زمینه های لازم و ضروری توزیع چنین قدرتی را ابتدا فراهم کرده،[18] و بعد به تشخیص خودش در مواردی خاص به میزانی خاص، در مواردی ویژه به میزانی ویژه اجازه ی استفاده از قدرت حکومتی را صادر می کند و به این شیوه، بخشی مشخص، ویژه و معلوم از قدرت حکومتی خودش را باز به سبک اسلامی آن در میان اقشار مختلف جامعه توزیع و پخش می کند. برای اجرای این قدرت هم آن را به صورت مشخص و معلوم قانونی می نماید و به کار شخص شخصی که آن را انجام می دهد و این قدرت را مصرف می کند رسمیت می بخشد . چه کسی آن را توزیع کرده؟ خود حکومت، همان نهادهایی که شرعی هستند. اگر مصرف کننده هم آن را مصرف کرد حکومت به او (به کار شخص و به مصرف کننده) مشروعیت می دهد و آن را در صورت اجرای حکم و مصرف کردن این قدرت، تحت حمایت قانون و قدرت حکومتی قرار می دهد و شخص بدون ترس از مجازات یا جبران خسارت و به عنوان یک وظیفه اقدام به دفاع مشروع و اجرای حد می کند. قدرتی را که توزیع شده به همان اندازه ای که به او داده اند مصرف می کند.

شخصی نزد رسول الله صلی الله علیه وسلم آمد و گفت:يَا رَسُولَ اللَّهِ، أَرَأَيْتَ إِنْ جَاءَ رَجُلٌ يُرِيدُ أَخْذَ مَالِي؟ قَالَ: فَلَا تُعْطِهِ مَالَكَ. قَالَ: أَرَأَيْتَ إِنْ قَاتَلَنِي؟ قَالَ: قَاتِلْهُ؟ قَالَأَرَأَيْتَ إِنْ قَتَلَنِي؟ قَالَ: فَأَنْتَ شَهِيدٌ. قَالَ: أَرَأَيْتَ إِنْ قَتَلْتُهُ؟ قَالَ: هُوَ فِي النَّارِ . نظرت چیست در مورد این که کسی آمد مالم را بگیرد؟ گفت: به او نده. گفت: اگر خواست با من بجنگد؟ گفت: تو هم با او بجنگ. گفت: اگر او مرا کشت؟ گفت: تو شهیدی فَأَنْتَ شَهِيدٌ. گفت: اگر من او را کشتم؟ گفت: او در آتش است. [19]

به دنبال چنین توضیحات متعدد،[20]و روشنگریهای واضح و آشکاری می بینیم که رسول الله صلی الله علیه وسلم به عنوان یک قانون حکومتی به همه اعلام می کند که: «مَنْ قُتِلَ دُونَ مَالِهِ فَهُوَ شَهِيدٌ، وَمَنْ قُتِلَ دُونَ دِينِهِ فَهُوَ شَهِيدٌ، وَمَنْ قُتِلَ دُونَ دَمِهِ فَهُوَ شَهِيدٌ، وَمَنْ قُتِلَ دُونَ أَهْلِهِ فَهُوَ شَهِيدٌ»ویا در جای دیگری فرموده:«من قتل دون مظلمته فهو شهيد».[21]و موارد دیگری که به همین شیوه آن ها را بیان کرده است. کسی که در راه مالش کشته شود شهید است. نگاه کن، دفاع مشروع را به تو می گوید و اجازه را به تو می دهد. وَمَنْ قُتِلَ دُونَ دِينِهِ فَهُوَ شَهِيدٌ، کسی که در راه دینش کشته شود شهید است، کسی که در راه خونی که ریخته شده قصاص بگیرد شهید است، کسی که در راه اهلش کشته شود شهید است، کسی که در راه ظلمی که به او شده کشته شود شهید است. نگاه کنید، قانونی می شود، حد و حدود تعیین می شود. و رسول الله صلی الله علیه وسلم برای شخص، بهترین مرگ را مرگی می داند که در راه حقش بوده باشد: نِعْمَ الْمِيتَةُ أَنْيَمُوتَ الرَّجُلُ دُونَ حَقِّهِ. بهترین مرگ، مرگی است که شخص در راه حقش مرده و کشته شده باشد. این بهترین نوع مرگ است در راه دینش باشد، در راه مالش باشد، در راه هر چیز دیگری باشد، برای حقش باشد. حق کدام است؟ حق، همان است که الله تعالی تعیین کرده .

تا اینجا، بحثِ کلی و فضای کلی بحثِ ما در مورد دفاع مشروع در برابر مجرمها و دشمنان صائلی است که ممکن است مسلمان باشند یا غیر مسلمان، قوم وخویش نزدیک شما یا هم مذهب و هم زبان شما باشند یا از قوم و نژاد و مذهب دیگری باشند فرقی نمی کند. شاید کسی بگوید مَنْ قُتِلَ دُونَ مَالِهِ ممکن است کسی که به مال شما تجاوز می کند قوم و خویش شما باشد، پسر عموی شما باشد یا کس دیگری باشد، یا کسی که در مورد خون شما گفته وَمَنْ قُتِلَ دُونَ دَمِهِ فَهُوَ شَهِيدٌ ممکن است از قوم و خویش ها و هم مذهب های شما باشد یا نباشد، مسلمان باشد یا نباشد، مَنْ قُتِلَ دُونَ أَهْلِهِ فَهُوَ شَهِيدٌ ممکن است مذهب دیگر و فکر دیگری باشد که به سرزمین و ملت شما ظلم کند، دزدی، قتل، غارت، آدم کشی انجام دهد، به شما ظلم می کند حقی را که خدا به شما داده دارد از شما می گیرد، دارد به شما ظلم می می کند من قتل دون مظلمته فهو شهيد، دارد به شما ظلم می کند مشکلی نیست کسی که به شما ظلم می کند چه کسی باشد. مسلمان باشد یا غیر مسلمان باشد، چه کسی باشد مهم نیست. قوم و خویش شما باشد دور باشد یا نزدیک؛ در هر صورتی، کسی که در این راه کشته شود: نِعْمَ الْمِيتَةُ أَنْيَمُوتَ الرَّجُلُ دُونَ حَقِّهِ، بهترین مرگ را داشته است، اینجا دشمن صائل است. اشتباهی که خیلی از دوستان ما اینجا مرتکب می شوند این است که خیال می کنند هر کسی برای مال، اهل و چنین چیزهائی با آنها وارد جنگ شد حتماً کافر است. اینگونه نیست. تو می توانی با او بجنگی به جرم ظلمی که به تو کرده، به جرم حقی که از تو گرفته این حق مشکلی نیست که چه چیزی باشد. حقی است که الله به تو داده او دارد از تو می گیرد. دیگر وقتی اینگونه هست قرار نیست که حتماً کافر باشد، مسلمانی است از مذهب دیگر، تأویل دیگر و روش دیگری است که به شما ظلمی را روا دانسته و شما هم با او می جنگید. دیگر بیشتر از این شما هم دچار ظلم نشوید.

در این صورت، قانون شریعت الله و حکومت اسلامی این حق ذاتی و مشروع را به شخص مسلمان داده که زمانی شخصی قصد تعرض به ناموس يا مال شما را دارد و قدرت حكومتی هم وجود ندارد كه اين بلا را از شما دور كند، شما به حكم ضرورت و بر اساس شروطی خاص، مجری قدرت حکومتی می شوید و متناسب و به اندازه ی تهاجمی که به شما شده واكنشهايی را از خودتان نشان مي دهید، همان قدرتی که به شما توزیع شده در جامعه به همان اندازه ای که به شما توزیع شده به همان اندازه آن را مصرف می کنید تا اين خطر دفع شود. این خیلی مهم است، چون ممکن است به کسی قدرت بیشتری داده شده باشد به کسی قدرت کمتری، در مواردی قدرت بیشتری؛ به همان اندازه ای که توزیع شده به همان اندازه مصرف می کند.

 در اين جا شما باید از دین، ناموس، آبرو، مال و اهل خودت دفاع كنی حتی، اگر در اين راه هم كشته شوی يا مجرم و مهاجم را هم به قتل برسانی. حالا، تصور كنيد كسی که در عین آگاهی، عمداً و به میل خودش و با علمِ به عواقب جرمش به الله جل جلاله و يا رسول الله صلی الله عليه وسلم فحش بدهد، فحاشی کند و حاكمیت اسلامی هم وجود نداشته باشد كه چنين مرتدی را به دَرَك واصل كند آنوقت چه بايد كرد؟ یا اشغالگران کافر سکولار خارجی توانسته باشند مرتدین را بر خاک مسلمین حاکم کنند در این صورت، با چنین اشغالگران و مرتدینی چه باید کرد؟ وقتی که واکنش ما اینگونه است در برابر مسلمان که به حق ما تجاوز کرده و بهترین مرگ، مرگی است که در راه احقاق حق می باشد، ما در مورد کسانی که به دین ما، به الله، به رسولش که از ناموس، مال و از جان ما مهم تر است باید چه برخوردی با این مرتدین فحاش بکنیم؟ اینجاست که باید برگردیم به بحث مرتدین:

همان طور که در درس های گذشته و با فضایی که درست کردیم تا الان متوجه شدیم، مرتد شدن شکل تکامل یافته ی مجموعه ای از به ظاهر مسلمانانی است که قبلاً در دارودسته ی منافقین و سکولارزده ها تعریف شده اند که ممکن است عده ای از مسلمین ضعیف الایمان را هم با خودشان آلوده و همراه کرده باشند. همه ی این ها به نسبتهایِ مختلفِ بیماری که داشتند به اصطلاح در یک بیمارستان جمع شدند، آن دسته که خودشان را مداوا کردند توانستند با توبه، دوباره به جمع انسانهای سالم برگردند و آن دسته از آن ها که از مداوا و درمان خودداری کردند، یا به همین ترتیب در میان مسلمین می مانند؛عده ای از اینها روز به روز به بیماریشان اضافه می شود تا اینکه در نهایت دوا و دکتر برایشان فایده ای ندارد و مرتد می شوند. وقتی که دوا و دکتر برایشان فایده ای ندارد می گوییم مرتد شده اند.

مرتد شدن هم یک جرم فردی محض نیست، یک جرم اجتماعی است.روی این دقت کنید دوستان،جرم فردی محض نیست، یک جرم اجتماعی است. به همین دلیل، فرد نمی تواند شخص مرتد را جریمه کند و او را مجازات نماید، بلکه این حق نماینده و رهبر اجتماع مسلمین است. روشن شد؟ چون، جرم اجتماعی است و تو برای این اجتماع رهبری را انتخاب کرده ای و قدرت و اختیار خود را به او تحویل داده ای؛ پس، تنها رهبر اجتماع مسلمین حق مجازات این مجرم اجتماعی را دارد. شخص مسلمان فقط می تواند تا زمانی که قدرت بیشتری جهت اجرا به او داده نشده (یعنی همان قدرت توزیع نشده و به دست او نرسیده) تا زمانی که این قدرت به او داده نشده در موارد جزیی که مربوط به خودش هست واکنش نشان دهد. مثلاً از این ها برائت کند، به آن ها زن ندهد، از آن ها زن نگیرد، در قبرستان مسلمین آن ها را دفن نکند، برایشان دعای خیر نکند و سایر اموری که مربوط به حیطه ی شخصی مسلمان می شود.[22]

پس، یک شخص مسلمان تا زمانی که حکومت اسلامی به او قدرت اجرای بیشتری نداده، حکومت اسلامی قدرت را توزیع نکرده و به دستش نرسیده، در حیطه ی شخصی خودش در برخورد با مرتدین اختیاراتش محدود است، اختیارات محدودی را دارد و می توان به صورت کلی، دایره ی فعالیت آن را در دو نکته بیان کرده و آن را در دو نکته خلاصه نمود:

  1. این شخص باید اعلام کند دسته ای از مرتدین که صفشان آشکار شده و دسته ای که از چهار مرحله و فیلتر اساسی و پیچیده توسط قضات متخصص عبور داده شده اند، چنین شخصی باید اعلام کند که این ها کافر، آن هم کافر مشرک و سکولار هستند و مثل کفار سکولار با آن ها برخورد کند نه مثل یک کافر اهل کتاب و شبه اهل کتاب. این اولین وظیفه ی اوست و یکی از مهم ترین وظایفش می باشد. یعنی، برای مشخص کردن صفوف و جلوگیری و ممانعت از به وجود آمدن آلودگی و سرگردانی خودش، اطرافیان و جامعه، باید مرتدین را که به این شیوه مشخص شده اند کافر بداند و مثل کفار سکولار با آن ها برخورد کند. این اولین وظیفه ی اوست.

یعنی، اولین قدم این است که شخصی را که تمام آزمایشات تخصصی نشان دادند که این شخص ایدز یا سل دارد، و تشخیص متخصصین هم این آزمایشات را تأیید می کند، و هیچ شکی در مریض بودن او وجود ندارد؛ تو هم باید چنین شخصی را مریض بدانی و او را به عنوان یک مریض به اطرافیانت معرفی کنی. این معرفی کردن خیلی مهم است.

زمانی که با رعایت تمام آزمایشات پیچیده و تخصصی، مشخص شده فلانی کافر و مرتد شده، و مرتد شدن او مثل آفتاب در وسط آسمان بی ابر برایت روشن شده، و حکم قطعی در مورد او از طرف مراجع ذی صلاح صادر شده است؛ اگر تو او را کافر و مرتد ندانی و او را مسلمان بدانی مثل این می ماند که کسی را که ایدز دارد یا سل، وبا، مالاریا، طاعون و جزام دارد را در جامعه رها کنی و مثل یک آدم سالم با او برخورد نمایی. این ظلم آشکار و خیانت آشکاری به سلامت جسمی خودت و دیگران است که کسی در آن شک ندارد. 

حالا، اگر کسی هم از طریق آزمایشگاه دقیق و پیچیده ی شریعت(قرآن و سنت) توسط متخصصین، به یقین، كافر و مرتد تشخیص داده شده باشد و شکی در مرتد بودن اونباشد و تو او را مسلمان بنامی كمترين خطر او اين است كه يكی از احكام قانون شريعت الله را انكار كرده ای و دور انداخته ای، و این جرم بزرگی است. علاوه بر آن، اين شخص و اشخاص مشابه را در توهين و زير پا گذاشتن دين و قانون الله پرروتر و جری تر کرده ای و زمينه را برای ارتدادِ بیشترِ مردم فراهم نموده ای، چرا؟ چون، به سلامت ایمانی و درونی خودت و سایر مسلمین ظلم کرده و خیانت نموده ای. تو یک شخص آلوده به ایدز و سل را در جامعه به عنوان انسان سالم معرفی کرده ای، در حالی که تمام آزمایشات نشان دادند که این شخص مریض است.

تو باید طبق لا اله و کفر به طاغوت در همان ابتدای امر او را کافر بدانی، چنین شخصی را که در این آزمایشات رد شده و گفته شده که او کافر است باید او را کافر بدانی تا اولین پله ی لا اله – الا الله رابه پیش و جلو بروی:«فَمَن یَکفُر بِالطّاغوتِ  وَ یُؤمِن بِاللهِ فَقَدِ استَمسَکَ بِالعُروَةِ الوُثقی»‌.

بله، باید این را انجام دهی آن موقع است که توانستی در مسیری که کل انبیا رفته اند حرکت کنی. ولَقَد بَعَثنَا فِی کُلِّ أمَّةٍ أنِ اعبُدُوا اللهَ وَاجتَنِبُوا الطّاغُوت، همین جاست که باید از طاغوت دوری کنی«یَکفُر بِالطّاغوتِ» به طاغوت کفر کنی، او را کافر بدانی و بعد به صراحت به این کافر بتوانی بگویی: قُلْ يَا أَيُّهَا الْكَافِرُونَ. آن ها را خطاب قرار بده: ای کافرها.

این مخاطب قرار دادن کفار به لفظ کافر هم امر است، و امری هم نیست که مختص رسول الله صلی الله علیه وسلم باشد، بلکه، امری است که هر مسلمانی باید به اندازه ی وسعت و توانایی اش آن را انجام دهد. مشخص و روشن شده تو چگونه می توانی به آفتاب بگویی آفتاب، همین طور هم روشن شده که کافر، یهودی، نصرانی و مشرکین و مجوس و صابئین و مرتد است، پس باید آنها کافر بدانی و بگویی: قُلْ يَا أَيُّهَا الْكَافِرُونَ. بعضی چیزها هستند که مسلمان می تواند آن را تشخیص دهد و الله تشخیص آن را به همه داده و اصلاً نیازی به دلیل و استدلال ندارد. مثلاً همه می دانند که یهود، نصارا، مجوس، صابئین و مشرکین یا همین سکولاریستها، کافر هستند. حالا، ممکن است کسی نداند که سکولاریستها همان مشرکین هستند و اسمشان عوض شده وگرنه ماهیت و کارکردشان یکی است، اما یقین دارد که مشرکین به همراه کفار اهل کتاب و شبه اهل کتاب، کافر هستند و این را هر مسلمانی می داند. یعنی چگونه می تواند مثلاً بین یک انسان با یک درخت فرق بگذارد و این ها را به راحتی تشخیص دهد به همین ترتیب، به راحتی می تواند بین یک مسلمان با یک کافر فرق بگذارد و یک مسلمان را از یک کافر تشخیص دهد و نیازی به دلیل، سواد، پیرو جوان، زن و مرد بودن ندارد.

 هر کسی می تواند تشحیص دهد این انسان است و این درخت؛ به همین دلیل، به انسان باید بگوید انسان و به درخت هم بگوید درخت، به کافر بگوید کافر و به مسلمان هم بگوید مسلمان. تا زمانی که اینگونه برایش روشن نشده نباید حرفی از دهانش بیرون رود. چگونه برایش روشن شده که این درخت است و این انسان. آن زمان است که باید حرف بزند.

پس، هر مسلمانی می تواند بگوید این ها کافر هستند و من آن ها را قبول ندارم:«قَدْ كانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْراهِيمَ وَ الَّذِينَ مَعَهُ إِذْ قالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآؤُا مِنْكُمْ وَ مِمَّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ كَفَرْنا بِكُمْ وَ بَدا بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمُ الْعَداوَةُ وَالْبَغْضاءُ أَبَداً حَتَّى تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ»(رفتار و کردار) ابراهیم و کسانی که همراه او بودند، الگوی خوبی برای شماست، زمانی که به قوم خود گفتند: ما از شما و از چیزهایی که به غیر از خدا می‌پرستید، بیزار و گریزانیم و شما را قبول نداریم و در حق شما بی‌اعتنائیم، و دشمنی و کینه‌توزی همیشگی میان ما و شما به وجود آمده است، شما را قبول نداریم (كَفَرْنا بِكُمْ، این خیلی مهم است، باید نسبت به آن ها کافر باشی آن ها را کافر بدانی و کفر به طاغوت یعنی همین كَفَرْنا بِكُمْ) و دشمنی و کینه‌توزی همیشگی میان ما و شما به وجود آمده است تا زمانی که به خدای یگانه ایمان می‌آورید و او را به یگانگی می‌پرستید حَتَّى تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ. تا زمانی که سکولاریست های مرتد و کافر به تمام آن چه که الله نازل کرده ایمان نیاورند بین ما و آن ها دشمنی و کینه‌توزی همیشگی به وجود آمده تا زمانی که به خدای یگانه ایمان می‌آورند. بَدا بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمُ الْعَداوَةُ وَالْبَغْضاءُ أَبَداً، همیشه، حَتَّى تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ.

این قبول نداشتن کفار یعنی کفر به این ها؛ یعنی وقتی این ها را قبول نداشتی وکافر دانستی در واقع عقاید آن ها را هم قبول نداری. بعد از این، مسلمان باید بتواند مثلاً به آن ها بگوید: ای کافرهای یهودی، یا ای کافرهای نصرانی، یا ای کافرهای مجوس، یا ای کافرهای سکولار و صابئی. به این شیوه باید«قُلْ يَا أَيُّهَا الْكَافِرُونَ» را به زبان بیاورد.

این یک امر است برای همه ی مسلمین و مختص به باسواد و بی سواد، پیرو جوان و زن و مرد ندارد. بلکه امری است که هر مسلمانی را شامل می شود و هر مسلمانی باید آن را انجام دهد. سیدنا ابراهیم علیه السلام هم برای همه ی مسلمین در این مسأله الگو می باشد نه برای طبقه ی خاصی از مسلمین. باسواد و بی سواد ندارد برای همه در این مورد الگو است.

 همه ی مسلمین باید دشمن را دشمن بدانند و باید در برابر دشمن واکنش نشان دهند. حالا، این واکنش به اندازه ی توانایی اشخاص است. اما، در هر صورت، یک حکم است برای کسی که توانایی واکنش دارد. تو اگر نتوانستی کفر به طاغوت را به زبان بیاوری در بعضی از موارد، در دلت که می توانی؟ توانایی تو در این اندازه هست. تمام شد، یک وظیفه است. در هر صورت یک حکم است که باید انجام شود. در این صورت، می شود اطاعت از یکی از دستورات الله و به این شیوه یک وظیفه و یک عبادت می شود، چون یکی از دستورات الله را اطاعت کرده ای.

دوستان به من یک جوری نگاه می کنند، در مورد همین موضوع کمی بیشتر توضیح می دهم چون معضل بزرگی شده است. تصور کنید، اگر یک دكتر متخصص با انجام تمام آزمايشات، تشخيص داده باشد كه فلانی ايدز يا سل، وبا، مالاريا، طاعون ويا يكی ديگر از بيماری های واگير و كشنده را دارد و شما اين بيماری ها را انكار کنی، يا از اعلام  آن سرپيچی نمایی و آن را بپوشانی، در حالی که می توانی آن را اعلام کنی و آن را نپوشانی، خوب حالا چه نتيجه ای به دست می آيد؟ اولين نتيجه ی آن اين است كه دكتر متخصص را دروغگو شمرده ای و يا تشخيص او را دست كم گرفته ای، و نتيجه ی بعدی هم اين است كه، زمينه را برای ابتلا به اين بيماری واگير فراهم کرده ای و به هر اندازه كه مردم به اين بيماری واگير گرفتار می شوند تو هم گناهكار و شريك جرم می شوی. اين برای سلامت جسم و بدنِ فرد و افراد جامعه است.

حالا، الله متعال به عنوان عالم ترين و حكيم ترين ذات، می فرمايد كه فلانی به چنين بيماری خطرناك ايمانی و درونی مبتلا شده كه واگير هم هست و شما بايد برای محافظت و دفاع مشروع از ايمان خودتان و ديگران اين انسانهایِ بيچاره یِ فاسدِ تاريخ گذشته را شناسايی کنی و به دیگران هم بشناسانی، و با راستگو شمردن من، اينها را از جامعه ی خودتان جارو کنید. الله این را به عنوان عالم ترين و حكيم ترين ذات گفته است. اما، كسی بيايد و از روی علم، آگاهی، عمداً و با اختیار خودش – نعوذ بالله – بگوید من اين نسخه ای كه الله برای سلامت ايمانی و عقيدتی من و مسلمين ارسال کرده را قبول ندارم، و يا اينكه از اعلام آشكار آن سرپيچی کند در حالی که می تواند آن را اعلام کند، و آن را بپوشاند در حالی که می تواند آن را نپوشاند؛ در اين صورت، چه نتيجه ای به دست می آيد؟

اولين نتيجه ی آن اين است كه، تشخيص الله متعال را قبول نداشته و آن را دست كم گرفته و یا عملاً- نعوذ بالله- الله و رسولش صلی الله علیه وسلم را دروغگو فرض کرده، و علاوه بر این، با آنکه می داند که چنان شخصی کافر و به طاغوت تبدیل شده و باید به طاغوت کفر کند و چنین طاغوتی را کافر بداند اما، کفر به طاغوت نمی کند و این هم به قسمت اول «لا اله – الا الله» او ضربه وارد می کند. هرچند که با قبول نکردن تشخیص و حکم الله و رسولش صلی الله علیه وسلم و دروغ فرض کردن حکم الله و رسولش، عملاً به بخش دوم «لا اله – الا الله» یعنی به «الا الله» خودش باز صدمه زده است. در این صورت، چنین شخصی با همین کار، خودش هم کافر می شود و به دنبال آن، با عدم انكار اين بيماری و پوشاندن آن از مردم باعث شيوع آن بیماری می گردد.

تمام اين كارها برای محافظت از سلامت ايمان و عقيده ی فرد و جامعه است اما، شخص با انکار این حکم شریعت هم سلامت خود و هم سلامت جامعه را در معرض خطر قرار می دهد. دقت کنید، اگر یک کافر را به عنوان کافر معرفی نکنی:

  • باعث می شوی که روز به روز این بیماری گسترش بیشتری پیدا کند.
  • –          باعث می شوی که روز به روز قوانین شریعت الله بیشتر زیر پا گذاشته شوند.
  • باعث می شوی که روز به روز کفرگویی عادی تر شود.
  • باعث می شوی که روز به روز دیگر کفرهای آشکار در جامعه گسترش بیشتری پیدا کنند و قبح این کفرها شکسته شود.
  • باعث می شوی که کفار اهل کتاب، شبه اهل کتاب و بخصوص کفار سکولار و مرتد به راحتی در میان مردم با شعارهای فریبنده جای پا باز کنند.
  • –          باعث می شوی که احزاب سكولار و مرتد هم به راحتی در ميان مردم يارگيری کنند و مردم را طرفدار خود نموده و آن ها را مرتد کنند و عمر ننگینشان طولانی تر هم شود.

تمام این مصیبتها و مصیبت های دیگر، نتیجه و ثمره ی سهل انگاری و کوتاهی کسانی است که یک کافری را کافر نمی دانند و باعث آنهمه آلودگی عقیدتی و ایمانی در میان مسلمین و وارد شدن آنهمه صدمه به مسلمین می شوند.

غیر ممکن است حداقل کسانی را ندیده باشید که ممکن است نماز هم بخوانند اما، با کمترین اتفاق و عصبانیتی، آشکارا و بدون ترس به الله و رسولش صلی الله علیه و سلم، دين و هر چه مقدسات دین اسلام است فوش می دهند، و يا ممکن است انسانهای زيادی را ديده باشيد كه نماز هم مي خوانند اما، از احزاب سكولار و مرتد کومله ها، دمکراتها، پ.ک.ک ها، سایر احزاب سکولار و کافر، کفار اشغالگر سکولار جهانی و نوکران سکولار محلی آن ها علیه مسلمین حمایت و طرفداری می كنند. حتی اگر با نصف کلمه هم باشد که رسول الله صلی الله علیه و سلم می فرماید: اگر با نصف کلمه هم باشد، باز در آتش جهنم است. در این مورد خیلی ها را مشاهده کردیم.

  • مورد دومی که به دایره ی فعالیت مسلمین برمی گردد این است که، (مرحله ای بالاتر و پیشرفته تر این است که) در جنگ نرم و روانی تبلیغی و زبانی این شخص بایدعلیه مرتدین به اندازه ی توانایی خودش مشارکت کند، این خیلی مهم است به اندازه ی توانایی خودش. کسی بیشتر از این از او نمی خواهد، لایُکَلِّفُ اللهُ نَفسَاً إلّا وُسعَهَا؛ به اندازه ی توانایی خودش در این جنگ نرم و روانی تبلیغی و زبانی علیه مرتدین مشارکت کند و هر زمان، دستور به برخورد فیزیکی و جنگ مسلحانه علیه آنها شد فرمان رهبریت حکومت اسلامی را به اندازه ی توانایی خود اجابت کند و در حد توانایی خود با دست یا زبان یا قلبش جهاد نماید. به همان اندازه ای که رهبریت 3 ابزار[23] قدرت را توزیع کرده به همان اندازه قدرت را مصرف کند.

در این صورت، باز برمی گردیم به این نکته ی اساسی که مجازات کردن و تطبیق حکم مرگ بر مرتدین تنها حق حکومت اسلامی است. به عبارت دیگر، می توان گفت که وظیفه ی فرد مسلمان در امور فردی در برابر مرتدین در دایره ی جنگ نرم و روانی و مبارزه ی منفی جا می گیرد. خیلی مهم است، این اصطلاحات را خوب متوجه شوید: یکی جنگ نرم و روانی و دوم مبارزه ی منفی در این دو مورد جا می گیرد. یعنی وظیفه ی فردی مسلمین در برابر مرتدین در دایره ی جنگ نرم و روانی و مبارزه ی منفی جا می گیرد. روی این دو کلمه خیلی دقت کنید، و تمام آنچیزی که مربوط به فتوای ناشی از اجماع، قضاوت، اجرا و جنگ گرم می شود مربوط به حکومت اسلامی است.

 اما، اگر رهبریت حکومت اسلامی چنین حق و قدرتی را با تعیین «شروط خاص» و تعیین و مشخص کردن «مواردی خاص» در جنگ گرم به کسی داده باشد، چنین قدرتی را به کسی داده باشد، یا حتی به تمام مسلمین داده باشد، و قدرت را اینگونه بین آن ها توزیع کرده باشد؛ در این صورت، آن شخص یا تمام مسلمین می توانند به نمایندگی از قدرت حاکمیت و به دستور رهبریت اسلامی چنین قدرتی را تنفیذ کنند و به اجرا دربیاورند و آن را مصرف کنند یا شخص در ضمن جنگ گرم به جنگ روانی علیه مرتدین هم ادامه دهد حتی، اگر در خانواده ی خودش باشد. این امر خیلی کوچکی نیست، همین جنگ نرم، جنگ تبلیغی، جنگ روانی، مبارزه ی منفی خیلی مهم است. به عنوان اولین قدم در این بخش دومِ وظیفه ی مسلمان. حتی بخش اول را هم شامل می شود. تقریباً کل آن هم هست.

نقش دعوتگران در خاموش کردن فتنه ی ارتداد در يمن در روزهای پایانی عمر رسول الله صلی الله علیه وسلم و اوایل خلافت ابوبکر قابل توجه بود.نمی توان آن را نادیده گرفت در قبایل دیگر هم همین طور بود. افرادی چون: مَران بن ذی عمير، همدانی بود و از قبیله ی همدان و عبدالله بن مالك ارحبی رضی الله عنهما با سخنان ودعوت خودشان نقش بسزايی در خاموش كردن فتنه ی ارتداد داشتند.[24]

قبلاً اشاره کردیم که رسول الله صلی الله علیه وسلم طی نامه هایی مسلمین ثابت قدمی که باقی مانده بودند را جایی که کفار در آن حکم می کردند را به نفیر عام و جهاد همه جانبه و دفع فتنه ی مرتدین دعوت کرده بود. ابوبکر رضی الله عنه هم به تبعیت و به روش رسول الله صلی الله علیه وسلم چنین نامه هایی را به مسلمین باقی مانده در این قبایل فرستاد و دستور جهاد همه جانبه داد. حکمش را صادر کرده بود روشن، مشخص. و دستور داد هر کسی که توانایی دارد باید انجام دهد. ابوبکر رضی الله عنه حتی رهبرانی را هم تعیین کرده بود که رهبران در یمن ایرانی ها بودند که حتی عرب ها هم تحت رهبریت آن ها بودند . رسول الله صلی الله علیه وسلم به عرب ها و مسلمانان آن جا دستور داده بود که تحت فرماندهی ایرانیانی که ثابت قدم مانده بودند بتوانند فتنه ی مرتدین را از بین ببرند.در این صورت، باز به این نکته ی کلیدی و اساسی برمی گردیم که تمام حرکات مسلمین در هر امر حکومتی، نه شخصی محض، تابع فرمان رهبریت و تابع فرمان حکومت اسلامی است. چون، الله تعالی این قدرتی را از همین کانال در اختیار شما قرار داده و این کانال است که میزان این قدرت و چگونگی مصرف این قدرت و شرایط مصرف این قدرت را تعیین می کند.[25]

 تصور کنید که در ميان مهاجرين حبشه عبدالله بن جحش مرتد و نصرانی می شود اما، كسی حكم ارتداد را بر او اجرا نمی كند. یا کسانی چون عبدالله بن ابی، او و کسانی که مثل او بودند، در مدینه مشخص بود که این ها ابتدا اظهار اسلام کردند و بعدها کافر بودنشان توسط الله مشخص شده بود، مرتد شده بودند این نوعی ارتداد است. یا تعدادی از یهودیان برای تضعیف و مبارزه با مسلمین ابتدا ايمان می آوردند و دوباره مرتد می شدند اما، باز می بينيم حكم ارتداد بر هیچ کدام از آنها اجرا نمی شود. هرچند كه حكومت اسلامی، رهبريت موحد و قاطعی هم وجود دارد. اما، در برابر می بینیم که دستور قتل عصماء دختر مروان زنی شاعر و یهودی ساکن مدینه بود را صادر می کند و یکی از مسلمین او را می کشد. به همین شیوه، دستور قتل چند مورد دیگر هم صادر می شود.

یا در جریان فتح مکه با آنکه رسول الله صلی الله علیه وسلم حکم قتل تعدادی از سکولاریستها و مرتدین را با اسم و عناوین مشخص صادر می کند، و آنها را مهدور الدم اعلام می نماید هرچند که حتی زیر پرده ی کعبه هم پیدا شوند، اما می بینیم که یکی از این مهدور الدمها به نام عبداللّه بن سعد بن ابی سُرَح که قبلاً از مهاجرین و کاتبان وحی بود اما مرتد شده و به مکه برگشته بود و آنهمه جنگ روانی علیه رسول الله صلی الله علیه وسلم و قرآن راه انداخته بود و آنهمه به تحقیر دین الله و مسلمین پرداخته بود اما، عثمان بن عفان رضی الله عنه از رسول الله صلی الله علیه وسلم برایش امان خواست و توسط رهبریت بخشیده شد. نگاه کن، می خواهد چه چیزی را به ما بگوید؟ و روایت های مشهور دیگری که وجود دارند.

می خواهد بگوید با آنكه حدود را امام يا نمايندگان رهبر حكومت اسلامی كه معمولاً دستگاه قضايی اسلامی است با طی مراحل خاص قضایی به مرحله ی اجرا در می آورند، دقت کنید، اما وضع موجود زمانی و مكانی دولت اسلامی و تشخيص رهبريت حرف اول را می زند. این خیلی مهم است. می دانیم که حدود را امام يا نمايندگان رهبر حكومت اسلامی كه معمولاً دستگاه قضايی هستند با آن مراحل خاص قضایی به اجرا در می آورند اما، وضع موجود زمانی و مكانی دولت اسلامی و تشخيص رهبريت حرف اول را می زند.

در جريان فتح مكه و بعد از عفو عمومی، رسول الله صلی الله علیه وسلم دستور قتل چهار نفر را كه به جرم ارتداد تحت تعقيب بودند صادر می کند: «اقْتُلُوهُمْ، وَإِنْ وَجَدْتُمُوهُمْ مُتَعَلِّقِينَ بِأَسْتَارِ الْكَعْبَةِ»، اين چهار نفر را بكشيد ولو كه خودشان را به پرده ی كعبه آويزان كرده باشند.[26]

واضح است، خیلی واضح است، در اینجا فقط رسول الله صلی الله علیه وسلم و پس از او تنها رهبريتی كه از طريق شورای حل و عقد آن محل، انتخاب شده شايستگی دستور تحكيم شريعت الله را دارد. چون، او بيشتر از تك تك افراد جامعه و حتی گروهها، از طریق كانالهای مختلف با وضع موجود جامعه و فضای اطراف و فضای بين المللی آشنايی و شناخت دارد و مصالح و مفاسد را بهتر و مطمئن تر تشخيص می دهد . به چنین حالتی در اصطلاح می گویند دعوت را با بصیرت به پیش می برد.خیلی مهم است، دعوت را با بصیرت به پیش می برد.

رهبری مركزی به عنوان پايگاهی استوار، ضرورت گريز ناپذير جامعه ی اسلامی برای حرکت به جلو و اعمال قدرت قانون شریعت الله در جامعه است که یکپارچگی سیاسی مسلمین و حرکت آزادیبخشی اسلام را تضمین می کند. بله، رهبریت مركزی چنین پايگاه استوار و بزرگی را دارد و ضرورت گريزناپذير جامعه ی اسلامی است، ضرورت گريزناپذير جامعه ی اسلامی برای حرکت به جلو است، ضرورت گريزناپذير جامعه ی اسلامی برای اعمال قدرت قانون شریعت الله در جامعه است. چنین رهبریتی است که یکپارچگی سیاسی مسلمین و حرکت آزادیبخشی اسلام را تضمین می کند.

در اين صورت، اين قاعده حاكم می شود كه «أن الحدود لا يقيمها إلا الإمام أو نائبه» يعنی، حدود تنها از طرف امام يا نائب و جانشين او برپا می شوند.امام شافعی رحمه الله هم می گوید: «لا يقيم الحدود على الأحرار إلا الإمام ومن فوض إليه الإمام، لأنه لم يُقَم حدٌّ على عهد رسول الله صلى الله عليه وسلم، إلا بإذنه، ولا في أيام الخلفاء إلا بإذنهم، لأنه حق الله يفتقر إلى الاجتهاد، ولا يؤمن في استيفائه الحيف، فلم يجز بغير إذن الإمام».[27]

حالا، اگر رهبريت تشخيص داد كه در برابر مرتد شدن کسانی چون عبدالله بن جحش، یهودیان مدینه و کفرگویی منافقین و سکولارزده هایی که منافق بودن خالص آنها توسط الله تعالی هم روشن و واضح شده بايد صبر كرد و كاری انجام نداد در اين صورت، حكم برای تك تك افراد جامعه همين است؛ اما، اگر در مرحله ای با تعیین شروطی امر به دفع و ترور توهين كنندگان و کشتن مرتدینی خاص و مشخص می شود، حكم برای تك تك مسلمين سمع و طاعه و اجرای حدود است. به همين دليل می بينيم که در بين مسلمين برای اجرای اين حدود به صورت فردی و جمعی مسابقه گذاشته می شود. در هر دو حالت، اصل، تشخيص رهبريت اسلامی جامعه است. 

در هرحال، تشخیص زمان، مکان و چگونگی اجرای حکم مرتدین بر عهده ی حکومت اسلامی و امیر مسلمین است. این همه روی آن تأکید می شود به دلیل اهمیتی است که وجود دارد، و خیلی از دوستان چنین کلماتی، چنین احکامی و چنین موقعیت هایی را نادیده می گیرند، و متأسفانه سهل انگاری می کنند و دچار اشتباهات بزرگی می شوند و صدمه های زیادی را، هم به جنبش اسلامی و هم به خودشان می زنند.

خوب است در اين زمينه به نمونه هايی اشاره کنیم كه با زمينه ای كه رهبريت جامعه ی اسلامی فراهم کرده بود، و با اختیار و قدرتی که رهبر حکومت اسلامی به آن ها داده بود مسلمین توانستند و می توانند تحت این شرایط و با رعایت شروط تعیین شده و در موارد مشخص و تعیین شده،[28] این ها می توانند به صورت شخصی حدودی را بر بعضی از مجرمین و مرتدين اجرا  کنند، مانند:

  • صاحب برده و كنيز می تواند به صورت شخصی حكم را اجرا کند. رسول الله صلی الله عليه وسلم می فرمايد: أَقِيمُواالْحُدُودَعَلَى مَامَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ.[29] يعنی، حدود شرعی را بر بردگان و كنيزان خود اجرا کنید. و نيز فرموده است: إِذَا زَنَتْ أَمَةُ أَحَدِكُمْ فَلْيَجْلِدْهَا.[30]الان، که چنین پدیده ای حداقل در سرزمینهای مسلمان نشین وجود ندارد هر چند که در سرزمینهای تحت حاکمیت سکولاریستها به اشکال مختلفی چون کارگران جنسی و غیره به حیات خود ادامه داده است و این پدیده به شکل وحشتناک و خیلی بدتر از قرون وسطی و قرون باستان هم به حیات خود ادامه می دهد. در هر صورت، این هم یک نمونه است که شخص می تواند حکم را اجرا کند و دین و شریعت اسلام به او اجازه داده است.
  • كسی كه با مسلمين پيمان صلح و آشتی بسته، چنین کسی به رسول الله صلی الله عليه وسلم فحش می دهد یا به الله توهین می کند كشتن این مثل كشتن يك كافر جنگ طلب و محارب می شود، حکومت اسلامی چنین چیزی را اعلام کرده و آگاهی هایی را داده است. در این صورت، اقدام به كشتن او بر هر مسلمانی واجب می شود و كشتن او اشكالی ندارد. دليل اين كار هم گفته ی عبدالله بن عمر رضی الله عنهما است كه به وی گفتند: فلان راهب به رسول الله صلی الله عليه وسلم فوش داده است، او هم گفت: اگر من آن را می شنيدم او را می كشتم. سپس راهب را نزدش آوردند و عبدالله بن عمر رضی الله عنهما هم شمشيركشيد اما، راهب انكار كرد و او را رها نمود.[31]

مثال عبدالله بن عمر رضی الله عنهما در عصر رسول الله صلی الله عليه وسلم هم زياد اتفاق افتاده است، مثل همان شخص مسلمانی كه به حكم رسول الله صلی الله عليه وسلم راضی نشد و عمر رضی الله عنه هم گردن او را زد و قرآن هم اقدام او را تأييد نمود. همچنين دختر مروان كه به رسول الله صلی الله عليه وسلم فحش داد و عمیر بن عدی او را به درك فرستاد و از طرف رسول الله صلی الله عليه وسلم به او لقب «پشتيبان الله و رسولش» داده شد.

  • كشتن ساحر به دست جُندب بن كعب غامدی به همراه وليد رضی الله عنه در زمان خلافت عثمان بن عفان رضی الله عنه که ساحر را با دست خودشان کشتند.
  • حفصه ام المؤمنين رضی الله عنها با دست خود يك زن ساحره را به قتل رساند.
  • مرد مسلمان كوری كه همسر خود را به دليل فحش دادن به رسول الله صلی الله عليه وسلم به درك فرستاد و رسول الله صلی الله عليه وسلم هم خون آن زن را هدر رفته اعلام کرد.

تمام این موارد و موارد مشابه، جرمهای اجتماعی بودند که حکومت اسلامی با فراهم کردن زمینه های آگاهی و شناخت عموم مردم جامعه از چنین جرمهایی و با تعیین شروطی، قدرت و اجازه ی اجرا را به سایر مسلمین داده است؛ و چنانچه حکومت اسلامی این قدرت را از مسلمین بگیرد و آن را به خودش مختص کند و اجازه ندهد کسی غیر از حکومت اسلامی و نهادهای تحت حاکمیت آن بنا به مصالحی که خود حکومت اسلامی در نظر گرفته و حکومت اسلامی مجازات مرتدین را مختص به خودش کند، و بنا به مصالحی مجرمین مرتد راخودش به سزای اعمالشان برساند و این اجازه را به کس دیگری ندهد و قدرتی را که قبلاً توزیع کرده بود دوباره آن را جمع کند؛ در این صورت، هیچ کسی حق تک روی و مخالفت با دستورات رهبریت و حکومت اسلامی را ندارد. این هم یکی از همان نکات کلیدی است که خیلی از دوستان به آن توجه نمی کنند.

هم اکنون هم که سیستم و نظامهای حکومتی از گستردگی، وسعت، نظم و سازماندهی بی سابقه ای برخوردار شده اند در این زمینه باید بیشتر دقت شود که قانون اسلامی جامعه حد و حدود افراد جامعه را چگونه تعریف کرده و باید در همین حدوحدود عمل کرد. چون خروج مسلمان از این حدوحدود شرعی که حکومت اسلامی برایش تعریف کرده اگر از این خروج کند خودش به منزله ی ارتکاب جرم محسوب می شود.

این قواعد کلاً در مورد سرزمینهایی است که حکومت اسلامی و رهبر حکومت اسلامی وجود دارد اما، در سرزمینهایی که حکومت اسلامی به شکل شورایی آن و یا حتی براساس یکی از مذاهب اسلامی و حتی مرتبه ی نازل و اضطراری آنهم وجود ندارد و مسلمین از چنين دولت و رهبريتی محروم هستند، به حكم ضرورت و به نسبت توانايی و سنجيدن مصالح و مفاسد قضيه، افراد و جماعتهای شريعت گرا به صورت دايره ای اين خلأ را پر می کنند تا اینکه به تدریج از همین طریق و بخصوص از طریق وحدت، دوباره به نعمت و شکوه قدرت حکومت اسلامی دست پیدا کنند که منبع خیراتی است که هیچ ابزار دنیوی با آن قابل مقایسه نبوده و نیست.

پاسخ به سؤالات درس شناسائی مرتدین و روش برخورد با مرتدین و جبهه ی مرتدین

در مسیر که بودیم دوستان سؤالاتی را مطرح کردند که سؤال دوستان دیگر هم بوده و آن این که حالا، دلیل این همه سختگیری در مورد مرتدین چه می تواند باشد؟

به صورت مختصر می توان گفت که، این واکنش مسلمین در جلوگیری کردن از چنین گناه اجتماعی دقیقاً ثمره ی حرفها و اعمال خود شخص است، و چیز تحمیلی از مسلمین بر آن ها یا ظلم بر آن ها نیست بلکه، نتیجه ی اعمال خودشان است. البته، حکمتهای غیر قابل انکار و پیامهای واضح و آشکاری هم در اجرای این دستور الله نهفته است که نمی توان آن را انکار کرد. هم برای خود مسلمین پیامهایی در بردارد و هم برای غیر مسلمین که تصمیم می گیرند وارد و داخل اسلام شوند. از ثمرات اجرای این قانون این است که:

  • از قانون شریعت الله و جایگاه آن، که در جایگاه قانون اساسی جامعه قرار گرفته، محافظت می شود و اجازه داده نمی شود که قانون اساسی جامعه ی مسلمین دست کم گرفته شود و هرج و مرج به وجود بیاید.
  • جنگ روانی دشمن برای ضربه زدن و آشفتگی در امنیت ایمانی جامعه خنثی می شود؛ قبلاً در این زمینه صحبت کرده بودیم و اثر روانی مجازات مجرمین، فضای سالمی را برای عموم مسلمین فراهم می کند. امنیت ایمانی جامعه خیلی مهم است که این آشفتگی و جنگ روانی می خواهد به چنین امنیت ایمانی جامعه ضربه وارد کند و باید خنثی شود.
  • سنگينی حكم ارتداد، راه تبليغ و ترویج ارتداد را می بندد، همان طوری که سنگينی حكم قتل، دزدی و غيره راه ارتكاب به اين جرايم را می بندد.
  • مسلمین نشان می دهند که محافظت از ايمان و سلامت عقيدتی و روانی مسلمين برایشان از اهمیت بالایی برخوردار است و روحیه‏ى ایمانى و سلامت عقيدتی و روانی جامعه  از اهمیت بسیار بالایی برخوردار می باشد و برایشان مهم است.

زمانی که شخص تصمیم می گیرد کاری کند که در عقاید و ایمان مسلمین تزلزل، سستی، دودلی، شک و تردید به وجود بیاورد در واقع، تصمیم گرفته که پایه ی اصلی موجودیت مسلمین و پایه های نظام و حکومت اسلامی را متزلزل کند. این کار مرتدین باعث ضربه زدن و تضعیف روحیه ی ایمانی جامعه می شود و باعث قانون گریزی و ضعیف شدن اراده و ایمان مسلمین می گردد.

افراد جامعه حق دارند و این را حق خودشان می دانند که فضایِ عمومیِ جامعه، محیطی سالم و بدون تنش داخلی و آمن برایشان باشد، تا در پناه چنین امنیت و سلامتی بتوانند به پرورش خودشان، فرزندان و نسل آینده شان با خیال راحت بپردازند. حفظ روحیه ی ایمانی جامعه، اساس و پايه ی محافظت از افراد جامعه است و علاوه بر آن، قوی ترين وسیله جهت مقابله با جنگ نرم و جنگ گرم دشمنان قانون شريعت الله می باشد. پس، هم حفظ روحیه ی ایمانی جامعه و هم ابزاری برای مقابله با جنگ نرم وگرم دشمنان قانون شريعت الله می شود.

ملتی که ایمانش را از دست می دهند قبل از وارد شدن هر دشمنی به سرزمینشان شکست خورده اند. این مطالبی را که خدمتتان عرض می کنم چکیده و جوهره ی تاریخ است و واقعیت هایی است که نمی توان آن را انکار نمود. ملتی که ایمانش را از دست می دهد قبل از وارد شدن هر دشمنی به سرزمینشان شکست خورده اند؛ اما، اگر ایمانشان را از دست ندهند هرگز شکست نمی خورند و در نهایت، حتی اگر قرنها هم طول بکشد دشمن را شکست می دهند. پس، حفظ روحیه ی ایمانی جامعه و محافظت از چنین سرمایه و قدرتی حق افراد جامعه و حق نسلهای آینده است که نسل کنونی هم باید از چنین روحیه ی ایمانی محافظت کند و باید با کسانی که به چنین سرمایه و قدرتی صدمه می زنند برخورد شود. اجرای این حد و حکم باعث می شود که دشمنان در اهداف خودشان ناکام بمانند.

مارسل بوازار- استاد حقوق دانشگاه ژنو- می‌گوید: «علت سخت‌گیری اسلام درباره ی مرتد شاید بدان جهت باشد که درنظام حکومتی و سیستم اداری جوامع اسلامی، ایمان به خدا صرفاً جنبه ی اعتقادی و درون قلبی ندارد بلکه، جزء بندهای پیوستگی امت و پایه‌های حکومت اسلامی است، به طوری که با فقدان آن قوام و دوام جامعه ی اسلامی متلاشی می‌شود و مانند قتل یا فتنه و فساد است که نمی‌تواند قابل تحمل باشد».[32]

در این صورت، بر دوست و دشمن واضح و روشن است که محافظت از ایمان و سلامت عقیدتی مسلمین، محافظتِ از منبع قدرت مسلمین، محافظتِ از حکومت اسلامی و جلوگیریِ از فروپاشی ابهت و قدرتِ دنیویِ مسلمین است. خیلی مهم است، بر دوست و دشمن روشن است. اگر از چنین ایمان و سلامت عقیدتی مسلمین محافظت شود در واقع، محافظت از منبع قدرت مسلمین است؛ در واقع، محافظت از حکومت اسلامی است؛ در واقع، محافظت از قدرتِ دنیویِ مسلمین و جلوگیریِ از فروپاشی ابهت و قدرتِ دنیویِ مسلمین است و محافظت از «أطعَمَهُم مِن جُوعٍ وَ آمَنَهُم مِن خَوفٍ» در جامعه است.

  • پیامی برای غیر مسلمین دارد که قبل از ورود به دین اسلام تحقیقات لازم را داشته باشند وانتخابی کورکوانه نداشته باشند. متوجه باشند که در داخل شدن به اسلام اجباری نيست «لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ» اما، وقتی وارد شدی بايد تابع قوانين آن شوی و نمی توانی بگویی: من هر وقت دلم خواست وارد می شوم و هر چه دلم خواست انجام می دهم و هر وقت دلم خواست خارج می شوم و هر چه دلم نخواست انجام نمی دهم، میلکی است.

نه، وقتی وارد هر حزب و حتی فن، حرفه و رشته ی ورزشی و در کل هر امر دنیوی شدی باید تابع قوانین و اصول آن شوی. اسلام هم دارای قوانین خاص خودش است که باید رعایت شوند. مجازات مرتد، غیر مسلمانان را تشویق مى‏کند که با توجه و دقت بیشترى وارد اسلام شوند.

اسلام با زور و قدرت موانعی چون حکام ظالم و علمای فاسد اهل کتاب، شبه اهل کتاب و مشرکین سکولار را برداشته، و انسانها را از اسارت این ها آزاد کرده اما، غیر از مشرکین سکولار کسی را بین پذیرش اسلام یا مرگ قرار نداده و از هرگونه تحمیل و اجبار در عقیده هم منع کرده است و با قدرت عقیدتی و استدلالی که دارد همه را به گفتگو دعوت نموده و از گفتگو هراسی ندارد و حتی حریف طلبی هم می کند که هر کسی دلیل و برهانی دارد جلو بیاید و دلایلش را بیاورد اگر راست می گویند: «قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ» (بقره/111، انبياء/24، نحل/64)، بگو: اگر راست می‌گویيد دليل خودتان را بياوريد.

و بعد از آن است که به آن دسته از بندگان بشارت می دهد که با کفر به طاغوت و ایمان به الله سخنان مختلف را می‌شنوند، با کفر به طاغوت و ایمان به الله باید چنین پشتوانه ای را داشته باشند بعد سخنان مختلف را می‌شنوند و بهترین آنها را انتخاب می‌کنند:« وَالَّذِینَ اجْتَنَبُواْ الطَّغُوتَ أَن یَعْبُدُوهَا وَأَنَابُواْ إِلىَ اللَّهِ لَهُمُ الْبُشْرَى فَبَشِّرْ عِبَادِ* الَّذینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِکَ الَّذینَ هَداهُمُ اللَّهُ وَ أُولئِکَ هُمْ أُولُوا الْأَلْبابِ» (زمر/17-18)،(دقت کنید الله تعالی می گوید:) کسانی که از عبادت طاغوت دوری می‌کنند، (ابتدا همین است خیلی از کسانی که خطیب اند و تبلیغ می کنند این مقدمه را نمی آورند که الله خودش آورده است-) کسانی که از عبادت طاغوت دوری می‌کنند و (با توبه و استغفار) به سوی خدا باز می‌گردند، ایشان را بشارت بده (به اجر و پاداش عظیم خداوندی). مژده بده به بندگانم.‏ آن کسانی که به همه ی سخنان گوش فرا می‌دهند و از نیکوترین و زیباترین آنها پیروی می‌کنند. آنان کسانی اند که خدا هدایتشان داده است و ایشان واقعاً خردمندند. الَّذینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ.‏ که به مسلمین برمی گردد، کلاً مسلمین اند، و سخنان مختلفی که در شورا و در میان خودشان مطرح می شود و بهترین آن را انتخاب می کنند.

در این صورت، در کل، الله انسان را در پذیرش دین به تحقیق آگاهانه، پرهیز از تقلید کورکورانه و بی دلیل دعوت می کند. آن ها را دعوت می کند که بدون ابهام و پیچیدگی به صورت روشن و آشکار دین اسلام را قبول کنند یا حتی اگر دلیل و برهانی برای مقابله با اسلام دارند باز روشن و شفاف آن را بیان کنند و پاسخ روشن و شفاف هم دریافت نمایند.

به همین دلیل، اسلام پيش از آن كه كسى را به عنوان پيرو بپذيرد، به او هشدار مى‏دهد چشم و گوش خودش را باز كند و درباره ی دینی كه مى‏خواهد بپذيرد و قانونی که می خواهد خودش را تابع آن کند، آزادانه فکر کرده و به عواقب کارش و تعهداتی که می دهد فکر کند؛ اگر توانست خودش را با قوانینش منطبق کند، وارد آن شود؛ و اگر می بیند نمی تواند خودش رابا قوانین آن منطبق نماید حق دارد هر چه بيش‏تر درباره‏ ی این دین تحقيق و بررسى كند. قرآن مجيد به رسول الله صلی الله علیه وسلم دستور مى‏دهد: «وَإِنْ أَحَدٌ مِّنَ الْمُشْرِکِینَ اسْتَجَارَکَ فَأَجِرْهُ حَتَّى یَسْمَعَ کَلاَمَ اللّهِ ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ ذَلِکَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لایَعْلَمُونَ» (توبه/6)،اگر يكى از مشركین به تو پناهنده شد به او پناه بده تا گفتار خدا را بشنود آنگاه او را به جایگاه امن برسان؛ اين به خاطر آن است كه آن‏ها مردمى نادان اند. مشرکین، انسان های نادان و جاهلی هستند، واقعیت هم همین است.

در پى همين فرمان بود که فردى به نام «صفوان» خدمت رسول الله صلی الله علیه وسلم شرفياب گرديد و از ایشان خواست اجازه بدهد دو ماه در مكه بماند تا این که درباره ی اسلام تحقيق كند شايد حقيقت و درستى آن برايش روشن گردد و مسلمان شود. رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود: من، به جاى دو ماه، چهار ماه به تو مهلت و امان مى‏دهم.[33]

بله، الله از بنده هایش می خواهد این دستور و قانونی را که برای بندگانش فرستاده، بنده هایش باید  چشم و گوش خودشان را باز کنند و دلايل قدرتمند اين دين را دقيقاً بررسى نمایند و اجباری در وارد شدن به آن نیست: «لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ»، در داخل شدن به آن اجباری نیست. در داخل شدن به فلان خانه، مجتمع و فلان جا اجباری نیست، در آن را باز نکن و وارد آن نشو اگر رفتی باید تابع شوی. بله، با پذیرش تهدید و عواقب وخیم اخروی شخص می تواند اسلام را قبول نکند اما، هرگاه مسلمان شد ديگر نمى‏تواند از آن برگردد و باید تابع قوانین آن شود.

در این صورت، باید در وارد شدن به آن دقت کرد و متوجه شد که این دین، تشریفاتی نیست و کسی نمی تواند آن را بازیچه قرار دهد و با بازیچه قرار دادن قوانین شریعت الله و دین الله، خود الله را مورد تمسخر و توهین قرار دهد.

الله تعالی در این دنیا به تمام کفار اهل کتاب و شبه اهل کتاب این آزادی را داده که این شریعت جدید را بپذیرند یا نپذیرند و در صورت عدم پذیرش تحت شرایطی با مسلمین زندگی مسالمت آمیزی داشته باشند اما، مشرک بودن و سکولاریست بودن را در شأن انسان نمی داند و هرگز نه در دنیا و نه در قیامت آن ها را نمی بخشد. در دنیا سکولاریستها و مشرکین را بین مرگ یا پذیرش اسلام قرار می دهد و در قیامت هم بدترین عذابها رابرایشان در نظر گرفته که در درس شناسائی مشرکین و سکولاریستها به آن اشاره کردیم.

چون، اساساً الله هر چه را بخواهد می بخشد اما، شرک را نمی بخشد: «إِنَّ اللَّهَ لَا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ وَيَغْفِرُ مَا دُونَ ذَلِكَ لِمَنْ يَشَاءُ وَمَنْ يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَقَدِ افْتَرَى إِثْمًا عَظِيمًا‏» (نساء/48)، بی گمان خداوند (هرگز) شرك به خود را نمی‌بخشد، ولی گناهان جز آن را از هركس كه خود بخواهد می‌بخشد. و هر كه برای خدا شريكی قائل شود، گناه بزرگی را مرتكب شده است.

در کنار این دعوت آگاهانه و انتخاب ‌گرایانه، اسلام با بیان احکام ارتداد هشدار می‌دهد که هرگاه حقانیت اسلام را به خوبی شناختید و مسلمان شدید، دیگر نمی‌توانید از آن بازگردید. این سخت‌گیری باعث می‌شود تا مردم دین را امری ساده و تشریفاتی ندانند و در پذیرش و انتخاب آن نهایت دقت را داشته باشند.

در این صورت، «مجازات ارتداد برای استفاده ی بهينه از آزادی» است، جهت ايجاد فضاى سالمی برای بهره‏ بردارى شايسته از این آزادی است نه برای از بین بردن آزادی برای کفار اهل کتاب و شبه اهل کتاب.

اجرای این حکم علاوه بر اینهمه منافعی که برای مسلمین و اشخاصی که قصد ورود به اسلام دارند در بردارد برای شخص مرتد هم خالی از مصلحت نیست. بدون شک، هر چه از عمر یک مرتد می گذرد با مفاسدی که برای جامعه به بار می آورد باعث می شود که وجودش هم از نظر روانی و هم از نظر مادی مفاسدی را برای مسلمین به بار بیاورد و حتی باعث گمراهی افراد دیگر هم شود. در این صورت، لحظه به لحظه ی عمر این بیچاره مساوی است با رنج و عذاب بیشتردر قیامت و قرار گرفتن در درکات پست تر جهنم.

روشن است که، دوام عمر چنین انسان بیچاره ای که در دورانی که ظاهری اسلامی داشته و جزو منافقین و سکولارزده ها بوده با چنان زندگی پر از اضطراب، دلهره و فسادی دست و پنجه نرم کرده و حالا هم که در فساد بدتری افتاده هم برای خودش بد است، هم برای جامعه ی مسلمین و حتی ممکن است برای غیر مسلمینی که قصد داشته باشند وارد دایره ی اسلام شوند حکم بازدارنده داشته باشد و مانعی باشد در راه اسلام آوردن دیگران. این بر مشکلات او در قیامت هم اضافه می کند.

اجرای این حکم پیامی برای تمام منافقین و سکولارزده هاست که، برایشان بهتر این است که بیماری خودشان را درمان کنند و اجازه ندهند بیماریشان اینها را به چنین سرنوشت شومی بکشاند و خودشان هم دنبال چنین سرنوشت تلخ و دردناکی نباشند. 

این توضیح را لازم دانستم چون دوستان در این زمینه شبهاتی را مطرح می کردند و سؤالاتی را به صورت مستقیم و غیر مستقیم بیان می نمودند، لازم دانستم که این توضیحات را در مورد آن ارائه کنم. خوب، میرسیم به سؤالات دوستان و خواهران و برادران محترم :

  1. السلام علیکم و رحمة الله[34]، کسانی که شما آنها را خوارج می نامید در عقاید خود از افراد دیگر اخلاص بیشتری دارند، و برای عزت دین و یاری مظلومین بلند شده اند. چرا شما آنها را دعوت به وحدت نمی کنید و تا این اندازه بر آنها شدید هستید؟

احتمالاً شما دوست گرامی مطالب ما را خوانده اید و می دانید که ما کدام دسته و چه کسی را جزو خوارج می دانیم. قبلاً در این زمینه مفصل صحبت کردیم یا نوشتیم. ما به تبعیت از سیدنا علی رضی الله عنه و ابن عباس رضی الله عنه و کلاً به تبعیت از قانون شریعت الله هرگز درهای دعوت را نبسته و نمی بندیم. دعوت در هر صورت، مقدم بر جنگ بوده و هست چه طرف مقابل که جنگ را بر ما تحمیل می کند مسلمان باشد چه کافر.اگر مسلمان باشد که دعوت ارجح تر است.

اما، انسانهای نامتعادل و نامیزانی یعنی مسلمانان نامتعادل و نامیزانی که بدون گذراندن شخصِ مسلمانِ متهمِ به جرمِ ارتداد از مراحل چهارگانه و فیلترهای شرعی او را تکفیر می کنند، در حالی که این شخص آشکارا در دارودسته ی کفار آشکار قرار نگرفته، علاوه بر آن او را از فیلترها نمی گذرانند اینجا هم آشکارا در دارودسته ی کفار آشکار قرار نگرفته و همین طور خودسرانه و مثل انسانهای مست او را تکفیر می کنند، چنین غلات تکفیری تا به حال در طول تاریخ اسلام، نه دین الله را عزت داده اند و نه از مظلومی از بندگان الله دفاع کرده اند. این شما و این تاریخ گذشته و حال آن ها.

اگر توانستید یک نمونه بیاورید به همه ی ما کمک کردید و جزاک الله خیراً، اما نیست. مشکل اساسی هم این است که برداشت خودشان را مطلق و مثل وحی می دانند و کوچکترین شکی در این اجتهاد، برداشت و تأویل خودشان ندارند. برای همین، هرگز حاضر نمی شوند که در شورا شرکت کنند و تابع رأی شورای مسلمین و اجماع مسلمین شوند و اگر هم شرکت کردند و شرکت کنند موقتی است و زود انشعاب پیدا می کنند. چیزی که ما به کرات دیده ایم.

این ها خودشان و رأی خودشان و اجتهاد خودشان و تأویلات خودشان را عین حق و صواب می دانند و اطمینان کاملی به آن دارند و غیر خودشان را عین باطل می دانند. تصور کنید، زمانی که ابوایوب انصاری رضی الله عنه یکی از آنان را از آتش جهنم می ترساند، می گوید: ای برادر از آتش جهنم بترس. این برادر مسلمانِ نامیزانِ ما در جواب این صحابی گرامی می گوید: «خواهی دانست کدام‌ یک از ما به آن شایسته ‌تریم!». یعنی، کدام یک از ما به آتش جهنم شایسته‌ تریم. یعنی، شک نداشتند که این صحابی و امثال او چون علی بن ابی طالب رضی الله عنه در جهنم هستند و خودشان را بهشتی می دانستند. در حالی که در میان خودشان حتی یک صحابی هم نبود. اما، باز اهل اسلام و مسلمین آن ها را از خودشان می دانستند، ما هم آن ها را از خودمان می دانیم هر چند که آن ها ما را از خودشان نمی دانند.

ابوامامه رضی الله عنه زمانی که جسدهای کشته شده ی آن ها را دید گریه اش گرفت و اشک از چشمانش سرازیر شد، از او پرسیدند چرا گریه می کنی؟ گفت:«از روی دلسوزی برای آنان؛ چون آنان از اهل اسلام بودند». نگاه کن، این موضع ما در برابر آن هاست حتی، بعد از مرگ آن ها، چیزی که خیلی از برادران ما آن را فراموش کرده اند که چگونه با آن ها برخورد کنند. چه در زمان حیاتشان و چه بعد از مرگشان. طوری با این ها برخورد می کنند انگار با کسی در حد یهود، سکولاریستها، نصارا و سایر کفار آشکار طرف هستند و با همان کینه و نفرت به آن ها نگاه می کنند و با آن ها صحبت می نمایند و حتی با آن ها می جنگند. نه، این ها در هر صورتی برادران ما هستند آرزوی ما این است که این برادرانمان اصلاح شوند و به مسیر صحیح و درست شریعت الله برگردند.

  • السلام علیکم، حکم مجهول الحال در دارالکفر چیست و تَحَرِی به چه معناست؟

 مجهول الحال یعنی نمی دانیم طرف مسلمان است یا کافر. حالش برای ما مجهول و نا شناخته است.حکم مجهول الحال تابع سرزمین و اکثریت است که در میان آن ها زندگی می کند مگر اینکه خلاف آن ثابت شود. یعنی یکی تابع سرزمین و دار است و دیگری تابع اکثریت است که در آن زندگی می کند مگر اینکه خلاف آن ثابت شود. ما حکم به ظاهر می کنیم و درون به ما ربطی ندارد. مثلاً برای ما روشن شده باشد که فلان کلاه مختص مسلمین است و مشخص باشد. حالا، در بین جمعیت یک میلیاردی دارالکفر چین یک نفر را این طوری دیدیم می گوییم مسلمان است، چرا؟ چون فلان علامت یا عادت مسلمین را دارد. همین شک ما باعث می شود که حکم مسلمان بودن را بر این شخص بدهیم مگر اینکه خلافش ثابت شود و اگر لازم شد تحقیقات بعدی را شروع می کنیم. مثلاً نیاز شد یا خواستیم که با او برخوردی داشته باشیم. چون، این شناخت جهت تنظیم روابط ما با دیگران است. مجهول الحال جهت تنظیم ارتباط ما با دیگران است:«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا ضَرَبْتُمْ فی سَبِيلِ اللَّهِ فَتَبَيَّنُوا وَلَا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقَىٰ إِلَيْكُمُ السَّلَامَ لَسْتَ مُؤْمِنًا».

حالا، تحری هم یعنی دنبال حقیقت گشتن، یعنی با تحقیق، یقین و به دور از شک و گمان دنبال پیدا کردن راه درست بودن. یعنی، دنبال حقیقت بگردی که انگار با گوش خودت می شنوی، با چشم خودت می بینی و با قلب خودت آن را درک می کنی و از کسی تقلید نمی کنی و با گوش، چشم و قلب دیگران مشغول تحقیق، پژوهش و بحث نمی شوی و به آنچه می رسی یقین و اطمینان پیدا می کنی و شک و گمانی در آن نداری.

در این صورت، آنچه به این درسمان مربوط می شود (آن را محدود می کنیم چون گسترده است) می توانیم بگوییم، تا به درجه ی یقین نرسیده ایم و به این درجه از اطمینان کامل نرسیده ایم و اطمینان کامل نداریم کسی را از اسلام خارج نمی کنیم؛ بلکه، با کوچکترین شکی از مسلمان بودن شخص دفاع می کنیم و رأی به مسلمان بودن او می دهیم.


[1] جزیری، عبدالرحمن، الفقه علی المذاهب الاربعه، ج 5، ص 426. (الشافعیه و المالکیه و الحنابله قالوا ان المرأة المرتدة حکمها حکم المرتد من الرجال فیجب ان یستتاب قبل قتلها ثلاثه ایام و یعرض علیها الاسلام لان دمها کان محترماً بالاسلام و ربما عرضت لها شبهه من فاسق فیسعی فی ازالتها).

[2]– شافعی، ابی عبدالله محمد ادریس، الام، ج 6، ص 181

[3]– خمينی، تحریرالوسیله، ج۲، ص۴۹۴-۴۹۵   

[4]– شهید اول، الدروس الشرعیه فی فقه الامامیه، ج 2، ص 53 (والمراة لاتقتل مطلقاً بل تضرب اوقات الصلاة و یداوم علیها السجن حتی تتوب او تموت).

[5]– زين العابدين قربانى،اسلام و حقوق بشر، تهران، سایه 1383، ص‏482-480

[6]– قال الألباني في السلسلة الصحيحة، 2/630
رواه أبو داود (4941) و الترمذي (1/350 ) و أحمد (2/160) و الحميدي (591) و الحاكم (4/159) و صححه و وافقه الذهبي و الخطيب في “التاريخ(260/3) و أبوالفتح الخرقي فيالفوائد الملتقطة (222 – 223)


[7] ، یعنی این خطاب به همان مؤمنین است که در عصر رسول الله صلی الله علیه وسلم بودند که می گوید الله و رسولش، سپس رسولش به عنوان قانون، برنامه و منهج رسولش؛ نه این که چیزی در کنار الله تعالی باشد نعوذ بالله بلکه رسول ابتدا به عنوان تبیین کننده و روشنگر قرآن و قانون شریعت الله و سپس به عنوان رهبر جامعه ی اسلامی و مجری قانون شریعت الله .

[8] اولین مزیت و مشخصه ی آن ها را بیان می کند يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ،

[9]– واقدى، پیشین، ص 48 و 51

[10]– طبری، تاریخ طبری، ج 4، ص 1418

[11]– محمد بن جریر طبری، پیشین، ص 251

[12]– الخطيب التبريزي، مشكاة المصابيح، المحقق: محمد ناصر الدين الألباني،بیروت، المكتب الإسلامی، 1399 ق، كتاب المناقب، شماره ي9490  

[13] تمام این اصطلاحات که ما خیلی آن ها را به کار می بریم علما آن ها را تولید کرده اند و برداشت خودشان است برای رسیدن به کاری. مثل یک ابزار، مثل ماشینی که ما از آن استفاده می کنیم برای یک کاری، این ها هم چنین عباراتی را تولید کردند.

[14]– رواه البخارى و مسلم

[15]– صحیح الجامع،  ۳۰۰۸

[16]– البخاري

[17] مثلا خیلی از احکام هستند وقتی در حالت طبیعی شان نمی توانیم آن ها را انجام دهیم و زمانی که در حالت ضرورت قرار می گیریم در حالت های مختلف آن را انجام می دهیم آن ها را رها نمی کنیم و در حالت های مختلف آن را انجام می دهیم که در ضرورت قرار گرفته ایم. حالا، این توزیع قدرت حکومتی فقط توسط خود حکومت انجام می شود اما اگر این نبود بدیل اضطراری آن آن را انجام می دهد 

[18] چندین بار گفتیم باید دوباره تکرار کنیم چون خیلی مهم است

[19] جرمی را مرتکب شده به اندازه ی جرمش باید به جهنم برود. اگر مسلمان است به اندازه ی جرمش باید در آتش جهنم بماند و اگر کافر است مستقیم تشریف برده جهنم و خودش رفته است.

[20] روایت ها خیلی زیاد هستند که در این زمینه صحبت شده

[21]– أخرجه أبو داود (2/275) والنسائي والترمذي (2/316) وصححه، وأحمد (1652- 1653) عن سعيد بن زيد، وسنده صحيح.أحكام الجنائز 1/42

[22] مواردی که قبلاً بیان کردیم چند مورد بودند که احکام ویژه ی آن ها در دنیا هستند و شخص مسلمان می تواند خودش انجام دهد.

[23] 1- حکومت اسلامی علی نهاج نبوه، 2- حکومت بدیل اضطراری اسلامی در صورت نبود مورد اولی  3- مجلس واحد شورای مجاهدین در صورت نبود دو مورد قبلی

[24]– ابن حجر العسقلانی، الإصابة في تمييز الصحابة، ج 9، ص 600

[25] این کانال است که این چیزها را مشخص می کند  که چگونه آن را مصرف کنید؟ چه اندازه به تو قدرت داده؟ وقتی توزیع می کند به یک اندازه ی مشخصی به او می دهد. چگونه آن را مصرف کنی؟ چگونه مصرف کردن آن و شرایط مصرف را هم همین حکومت اسلامی است که تعیین می کند و الله تعالی از این کانال است که قدرت را در اختیار شما قرار داده است مگر این که حالت اضطراری پیش بیاید که در مورد آن صحبت  کردیم.

[26]– محمد حسن نجفي، جواهرالكلام،ج 41، ص 436

[27]– الأم (6/154) وراجع المجموع (18/270) والروضة (9/221ـ223) (10/99ـ2)

[28] خیلی مهم است وقتی می گوییم شروط تعیین شده، وقتی می گوییم موارد مشخص و تعیین شده خیلی مهم است

[29]– أخرجه أبوداود، 4/161،كتاب الحدود: باب في إقامة الحد على المريض،حديث 4472 و غيره

[30]– رواه البخاري و مسلم و احمد و غیره

[31] قبلاً عرض کردیم که انکار شخص به منزله ی تبرئه ی او می شود هر چند که شواهد هم بیایند هر چند که مشهور هم شده باشد این گفتیم که در مورد مسلمان است؛ در اینجا عبدالله به عمر آن را در مورد کافر هم انکار خودش را به معنی درست دانستن دانسته و او را رها کرده است.

[32]– عیسی ولایی، ارتداد در اسلام، تهران، نشر نی، 1394، ص ۲۵۰

[33]– ابوالحسن علي بن محمد جزري،أسد الغابة في معرفة الصحابة،بیروت،دارالفکر، ١۴٠٩،ج ‏3، ص ‏22

[34] جواب سلام بعد از سلام داده شده و در اینجا حذف شده است .

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *