درسهای مقدماتی/درس ششم:  چه باید کرد؟ وحدت آگاهانه، هدفمند و حرکتی (1)

درسهای مقدماتی/درس ششم:  چه باید کرد؟ وحدت آگاهانه، هدفمند و حرکتی (1)

بسم الله و الحمد لله

« براستی حمد و سپاس تنها لایق خدا است او را شکر می‌گوییم و از او درخواست کمک و آمرزش می‌کنیم، و پناه می‌بریم به خدا از شرور نفسهایمان واز بدیهای اعمالمان، هر کس که خدا او را هدایت کند هیچ کس نمی‌تواند او را گمراه کند و هر کس که خداوند او را گمراه کند هیچ کس نمی‌تواند او را هدایت دهد و شهادت می‌دهم که هیچ اله بر حقی بجز الله نیست که تنها و بی‌شریک است، و شهادت می‌دهم که محمد بنده و فرستاده او است»

«ای کسانی که ایمان آورده‌اید آنچنانکه  شایسته است، از خدا بترسید و نمیرید مگر آنکه مسلمان باشید».
 «ای انسانها از (خشم) پروردگارتان بپرهیزید، پروردگاری که شما را از یک انسان خلق کرد و (سپس) همسرش را از نوع او آفرید و از آن دو نفر مردان و زنان فراوانی منتشر ساخت. و از (خشم) خدایی بپرهیزید که همدیگر را به او سوگند می‌دهید، و بپرهیزید از اینکه پیوند خویشاوندی را قطع کنید بیگمان خداوند مراقب شما است»

 «ای مؤمنان از خدا بترسید و سخن حق و درست بگویید. در نتیجه خدا (توفیق خیرتان می‌دهد و) اعمالتان را شایسته می گرداند و گناهانتان را می‌بخشد. اصلاً هر کس از خدا و پیامبرش فرمانبرداری کند، قطعاً به پیروزی و کامیابی بزرگی دست می‌یابد»

«اما بعد: راستترین سخن کتاب خدا، و بهترین روش، روش محمد صلی الله علیه و سلم است، و بدترین امور نوآوری در دین است،وهر تازه پیدا شد‌ه‌ای در دین، بدعت؛ و هر بدعتی گمراهی، وهر گمراهی در آتش است»

السلام علیکم و رحمه الله و برکاته

در درس اولمان در مورد دین اشاره کردیم که دین مثل جسم انسان است و از 4عضو تشکیل شده  است و کندن،جدا کردن یا بریدن هر عضوی باعث ناقص شدن و حتی مرگ دین می شود که به مفاهیم 4گانه ی دین اشاره کردیم که از 1- حاکمیت و سلطه برتر2- قوانین و احکام 3- اطاعت کردن از این قوانین و حاکمیت 4- پاداش دادن و مجازات کردن براساس این قوانین و احکام توسط سلطه ی برتر ساخته شده است و این 4 مفهوم محتوای دین را تشکیل می دهند.

باز عرض کردیم طبق آیاتی چون : لَکُمْ دينُکُمْ وَ لِيَ دينِ (کافرون/6) دین هم می تواند از طرف الله باشدو هم انسان خودش آن را  تولید کند . چون انسان هم می تواند قانون و برنامه تولید کند و می تواند طبق همین قوانین حکومت تشکیل بدهد، بعد می تواند طبق این قوانین و از طریق این حکومت کسانی را  که ازاو تبعیت می کنند را پاداش بدهد و آنهایی را که نمی کنند را مجازات کند . انسان اینطوری به خودش اجازه می دهد که در این کار به اصطلاح ادای الله تعالی را در بیاورد و خودش را جای الله  بگذارد یا در کنار الله . اما الله تعالی می گوید: إِنَّ الدِّینَ عِندَ اللّهِ الإِسْلاَمُ(آل عمران/۱۹) بي گمان دين در پيشگاه خدا اسلام است. وَمَن یَبْتَغِ غَیْرَ الإِسْلاَمِ دِینًا فَلَن یُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِی الآخِرَهِ مِنَ الْخَاسِرِینَ (آل عمران/۸۵ (و كسي كه غير از اسلام، دینی برگزيند، از او پذيرفته نمي‌شود، و او در آخرت از زمره‌ي زيان كاران خواهد بود.

اما دین را خالص ومخصوص الله کردن «أَلا لِلَّهِ الدِّينُ الْخالِصُ» هم به همین سادگیها نیست، از شیطان گرفته تا نفس آلوده شده ی مسلمین تا همین کفار آشکار و پنهان سعی می کنند این خالص کردن دین برای الله را آلوده و ناخالص کنند و حتی دسته ای از این کفارآشکار به نام مشرکین یا به زبان امروزین سکولاریستها به صورت همیشه و مداوم با مسلمین جنگ مسلحانه می کنند که زمانی که مسلمین دست از آن 4 مفهوم و محتوای دین بردارند و با زور اسلحه می خواهند با خالی کردن محتوای دین از آن 4 مفهوم مسلمین رامرتد کنند .وَلَا يَزَالُونَ يُقَاتِلُونَكُمْ حَتَّىٰ يَرُدُّوكُمْ عَنْ دِينِكُمْ إِنِ اسْتَطَاعُوا ۚ (بقره/217)  برای  اینکه دینمان را خالص و مخصوص برای الله نگه داریم و عملا بگوییم : قُلْ إِنَّ صَلاتِي وَنُسُكِي وَمَحْيَايَ وَمَمَاتِي لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ * لا شَرِيكَ لَهُ وَبِذَلِكَ أُمِرْتُ وَأَنَا أَوَّلُ الْمُسْلِمِينَ(أنعام/ 162، 163)  نیاز به تهیه ی مقدمات و آگاهیهائی داشتیم که محتوای درسهای ساده و مقدماتیمان را تا الان تشکیل داده است.

برای همین در  درس دوم و سوم به شناخت جاهلیت و طاغوت اشاره کردیم و درس چهارممان را هم به معرفی اسلام و مسلمان اختصاص دادیم و وارد درس پنجممان در مورد دشمن شناسی شدیم، در این درس پس از آنالیز جامعه ی کفار به معرفی مشرکین یا به زبان امروزین سکولاریستها و احکام کلی مربوط به آنها و همچنین به معرفی کفار اهل کتاب و شبهه اهل کتاب و احکام کلی مربوط به آنها پرداختیم . اینها کفار آشکاری هستند که قابل تشخیص هستند در ادامه به معرفی دشمنان خطرناک دیگری اشاره کردیم که اینها آشکار نیستند بلکه پنهان هستند ودر مسلمین خودشان را مخفی کرده اند و تحت نام دین و اسلام عده ی زیادی را هم به خودشان آلوده کرده اند که به آنان می گویند منافقین یا به زبان امروزین سکولار زده ها؛ در تکمیل همین درس دشمن شناسی شرعیمان هم بحث مرتدین و در نهایت به درجه بندی شرعی این دشمنان آشکار و پنهان پرداختیم . امروز و در ادامه ی درسهای مقدماتیمان، می رسیم به درس ششممان که به «وحدت آگاهانه، هدفمند و حرکتی» می پردازد که پس از پنج درس گذشته به نحوی به «چه باید کرد؟» ما پاسخ می دهد.

برای هر مسلمان آگاهی واضح و روشن است که جاهلیت و طاغوتها و تمام کفار آشکار و پنهان ممکن است در مسائل مادی و منافع دنیوی با یکدیگر ناسازگاریها و اختلافاتی داشته باشند، اما هرگز در برابر مؤمنين و محرومين همدیگر را تنها نمی گذارند و در سرکوب مجریان قانون شریعت الله بصورت علنی و غیر علنی با یکدیگرهمپیمان و متحد می شوند و هرگز یکدیگر رادر زمانی که باید محکوم کنند محکوم نمی کند . این برای هر انسانی در همین یکی دو سال گذشته که وقایع مسلمین برمه و آفریقای مرکزی و سوریه و عراق و صومالی و یمن و الجزائر و لیبی و مصر و غزه و چچن و ترکستان شرقی و ازبکستان و تاجیکستان و غیره را مشاهده کرده باشد واضح و روشن است .

بله، کل(تمام) کفار پنهان و آشکار و دشمنان قانون شریعت الله در چنین موقعیتهائی کل(تمام) اختلافاتشان را  دور می اندازند و با هم متحد می شوند. با این دشمنان متحد و قدرتمند تنها با وحدت و قدرت است که می شود با آنها مقابله کرد . کفار متحد و جاهلیت متحد برای تحکیم قانون کفری دین سکولاریسم و چپاول سرزمینهای مسلمین و انهدام اخلاق و فرهنگ اسلامی مسلمین با انواع توطئه ها به جنگ با مسلمین آمده اند و مسلمین هم باید متحد و با قدرت جمعی برای تحکیم قانون شریعت الله و برگرداندن حقهایی که الله به آنها داده است  با جاهلیت متحد به رهبری دین سکولاریسم جهاد و مبارزه کنند  .

بعد از ایمان به الله آنچه به این جهاد و فعالیتهای آگاهانه ی ما معنی می دهد، دقيقا همين ايجاد يک وحدت فراگیر در شورا و هدف واحد است که در مقياس کل جوامع مسلمین، در صحنه جدال بر سر تعيين تکليف قدرت حكومتي در جامعه ی مسلمین قد علم کرده است. شورائی فراگير و منسجم كه هر مسلمان شريعت گرا، و هر انسان مدافع آزادى، رفاه و امنيت، بتواند به آن ملحق بشود، و مطمئن باشد که از طريق آن مي تواند عملا و واقعا بر جامعه خودش، محيط پيرامون خودش و بر سرنوشت انسانهاى معاصر خودش تاثير بگذارد.

 اگر يک چيز بخواهد جوهر مشترک مراحل مختلف جهاد و مبارزه و فعاليت ما رادر این چند دهه ي گذشته بيان کند، تلاش برای شکل دادن به يک وحدت و جريان بنيادي شريعت گرای آگاهانه، هدفمند و حرکتی تابع شوراست که قصد دارد نه در حاشيه جامعه ی مسلمین، بلکه در مرکز جامعه ی مسلمین، در متن جنگ قدرت، مسلمين و ساير آزاديخواهان غير مسلمان  را به ميدان بکشاند و این شورای واحد با تشکیل امتی واحد و با اجماع واحد نمايندگیشان بکند. 

پس ازآموزش ایمان است  که عمل به احکام مطرح می شود وبا تشکیل امت است  که ازاین « خَیْرَ أُمَّةٍ» – كُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ– خواسته می شود  همچنانکه رسول الله برای آن شاهد ونمونه والگوی عینی بوده اینهاهم نمونه ی عینی وشاهدی باشند برای دیگران . «وَكَذٰلِكَ جَعَلناكُم أُمَّةً وَسَطًا لِتَكونوا شُهَداءَ عَلَى النّاسِ وَيَكونَ الرَّسولُ عَلَيكُم شَهيدًا» (بقره/143) این شاهد شدن ونمونه ی عینی شدن با مطالعه ی صرف وآگاهی بدون عمل نمی شود.

بعد ازرسول الله صلی الله علیه وسلم تنها از کانال شوراست که می شود  امت را تشکیل داد و تنها و تنها این امت واحد است  که می تواند با اجماع واحد و جماعت واحد تمام وعده های الله مثل از بین بردن گرسنگی و تأمین امنیت« أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ وَآَمَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ» (قریش/3-4) و سایر وعده ی های دنیوی الله را تحقق بخش و علاوه بر این برای  دیگر انسانها الگو و شاهد و نمونه ی عینی باشند. افراد زیای هستند که کلیات این را می دانند اما راهکار حرکت دراین مسیر را بلد نیستند، عده ای هم هستند که به دلایلی ضمن آگاهی در این مسیر حرکت نمی کنند و در آن قدم نمی گذارند و علمشان فایده ای برای آنها ندارد.

اینها مثل مریضی هستند که کتابـی درمـورد علم پزشکـی که بیماری او را شرح داده را خوب مطالعه کرده و فهمیده و راه درمان خودش را فهمیده واسباب درمان هم در اختیارش است، اما عملا از اسباب استفاده نمی کند و تنها به این بسنده می کند که تنها با مطالعه و حتی علم کامل به این بیماری، بیماریش درمان می شود، شما این شخص را چه طور آدمی می بینید؟ خوب اگر شخصی با قرآن به عنوان تنها درمان این امت و باشورا وامت واحد به عنوان تنها ابزار دنیوی کسب قدرت هم همین معامله را بکند آنوقت باز می گویید که باید این شخص را به تیمارستان بفرستیم و یا با مصلحت تراشی وحکمت تراشی و صدها شبه وبهانه اعمال اورا توجیه می کنید؟

در برابر، دسته هائی از دشمنان آشکار و پنهان ما هستن که ضمن آگاهی سعی می کنند با تولید جنگ سرد و گرم اجازه ندهند مسلمین قدم دراین راه بگذارند و مسیر تفرق را به آنان نشان می دهند . تفرقی که از صفات مشرکین یا همین سکولاریستهاست و متأسفانه مثل خیلی از صفات دیگر سکولاریستها به شریعتهای آسمانی هم نفوذ کرده و آنها را آلوده کرده است.

همین الان هم نگاه کنید متوجه می شوید که سکولاریستها هزاران فرقه و گروه مختلف هستند که تنها منافع مشترک سرمایه داران آنها و دشمنی با قانون شریعت الله آنها را دور هم جمع کرده است. البته اهل کتاب و شبه اهل کتاب هم به این صفت و صفات دیگرمشرکین و سکولاریستها آلوده شده اند، حالا الله تعالی به مسلمین امر می کند که شما مثل این سکولاریستها نباشید و خودتان راشبیه آنها نکنید و از این صفت دور باشید:  وَلَا تَكُونُوا مِنَ الْمُشْرِكِينَ * مِنَ الَّذِينَ فَرَّقُوا دِينَهُمْ وَكَانُوا شِيَعًا ۖ كُلُّ حِزْبٍ بِمَا لَدَيْهِمْ فَرِحُونَ (روم/31-32) و از جمله و زمره ی مشرکان نگردید .‏ از آن کسانی که دین خود را پراکنده و بخش بخش کرده‌اند و به دسته‌ها و گروههای گوناگونی تقسیم شده‌اند. هر گروهی هم از روش و آئینی که دارد خرسند و خوشحال است (و مکتب و مذهب ساخته هوی و هوس خود را حق می‌پندارد)

رسول الله صلی الله علیه وسلم هم هر گونه تفرقی را نهی کرده و در جاهای مختلفی به این مهم اشاره داشته اند :أُوصِيكُمْ بِتَقْوَى اللهِ عَزَّ وَجَلَّ، وَالسَّمْعِ وَالطَّاعَةِ، وَإِنْ تَأَمَّرَعَلَيْكُمْ عَبْدٌ حَبَشِيٌّ، فَإِنَّهُ مَنْ يَعِشْ مِنْكُمْ فَسَيَرَى اخْتِلاَفًا كَثِيرًا،فَعَلَيْكُمْ بِسُنَّتِي وَسُنَّةِ الْخُلَفَاءِ الرَّاشِدِينَ الْمَهْدِيِّينَ، تَمَسَّكُوا بِهَا،وَعَضُّوا عَلَيْهَا بِالنَّوَاجِذِ، وَإِيَّاكُمْ وَمُحْدَثَاتِ الأُمُورِ؛ فَإِنَّ كُلَّ مُحْدَثَةٍ بِدْعَةٌ، وَكُلَّ بِدْعَةٍ ضَلاَلَةٌ.[1]اگر چه شورا اميري را از ميان غلامان برگزيد: توصيه مي كنم شما را به پرهيزگاري و تقواي خداوند عزوجل و شنيدن و اطاعت كردن، اگرچه شما را غلامي امير شود. در اینجا به کلمه ی خلفای راشدین مهدیین اشاره شده  است که در 5 خلیفه ی بعد از رسول الله صلی الله علیه وسلم محدود نمی شود چنانچه جَابِرَ بْنَ سَمُرَةَ می گوید شنیدم که رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید:لاَ يَزَالُ الإِسْلاَمُ عَزِيزاً إِلَى اثْنَيْ عَشَرَ خَلِيفَةً … كُلُّهُمْ مِنْ قُرَيْشٍ [2] . البته حدیث حذیفه هم به دو خلافت اشاره دارد که رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید بعد از نبوت ثُمَّ تَكُونُ خِلاَفَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ و این جانشینی و خلافتی که بعد از من می آید 30 سال دوام دارد و به جا آن  ملوکیت و شاهیگری می آید: الْخِلاَفَةُ بعدي ثَلاَثُونَ سَنَةً، ثُمّ تكون مُلكًا؛ اما باز در همان حدیث حذیفه می فرماید به دنبال این شاهیگری دوباره جانشینی و خلافت به سبک رسول الله بر می گردد: ثُمَّ تَكُونُ خِلاَفَةً عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةٍ..

اینکه بعضی ها چون امام شافعی و سفيان الثوري کسی چون عمر بن عبدالعزیز را خلیفه ی راشد دانستند و عده ای  چون امام احمد بن حنبل نه، و یا عده ای عبدالله بن زبیر را جزء این خلفای راشده آورده اند و دیگران نه …. یعنی خلفای راشدین همان چند تا نیستند؛ و نکته  ی دیگر اینکه چیزی که از کانال آنها که نماینده و سخنگوی شورای موحد و اجماع واحد و جماعت موحد هستند ارائه می شود لازم است مثل سنت رسول الله صلی الله علیه وسلم باید به آن پایبند شد. و می دانیم که حکم و سنت هر خلیفه ی راشدی در امور اجتهادی روز برای عصر خودش واجب الاطاعه ست، برای همین بود که علی بن ابی طالب خودش را مقید به سنت دو  خلیفه ی گذشته نمی کرد و می گفت من بر اساس وضع موجود خودم رای می دهم و سنت زمان خودم را دارم نه براساس سنت دو خلیفه ی گذشته.  این هم تفسیر : يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواأَطِيعُوااللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ. (نساء/59)است. چون شورا، قرآن و سنت را بر اساس وضع موجود و نیازهای روز ارائه می دهد و برای ظروف خودش واجب الاطاعه ست . این نظر شورا هم از طریق رهبر جامعه ارائه می شود .

  • حالا اگرچنین شورایی وجود داشت و با اجماع واحد یک جماعت واحد را تشکیل داد و کسی بخواهد از این جماعت واحد جدا بشود و تفرقه ایجاد کند رسول الله صلی الله وسلم در مورد چنین شخصی می فرماید: مَنْ فَارَقَ الجَمَاعَة، وَخَرَجَ مِنَ الطَّاعَةِ، فَمَاتَ فَمِيتَتَهُ جَاهِلِية،[3] كسي كه جدا شود ازجماعت و بيرون شود از فرمانبرداری و باز بميرد، مرده است به مرگ جاهليت.
  • و حتی اگر این شورا یک رهبر را انتخاب کرد و بعدا کسانی به یک شخص دیگربیعت دادند و تفرق به وجود آوردند رسول الله صلی الله علیه و سلم می فرماید: إِذَا بُويِعَ لِخَلِيفَتَيْنِ، فَاقْتُلُوا الْآخَرَ مِنْهُمَا:[4]زماني كه با دو خليفه بيعت شد خليفه دوم از ايشان را بكشيد .

اینها همگی نهی های رسول الله صلی الله علیه وسلم جهت محافظت از امت واحد و جماعت واحد هستند که باید مواظب بود : مَا نَهَيْتُكُمْ عَنْهُ فَاجْتَنِبُوهُ وَمَا أَمَرْتُكُمْ بِهِ فَافْعَلُوا مِنْهُ مَااسْتَطَعْتُمْ فَإِنَّمَا أَهْلَكَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ كَثْرَةُ مَسَائِلِهِمْ وَاخْتِلافُهُمْ عَلَى أَنْبِيَائِهِمْ “.[5] شما را از هر چيزي كه نهي کردم از آن پرهيز كنيد و اگر شما را به چيزي امر کردم هر مقدار كه توانستيد از آن انجام دهيد .

در اینجا باید دقت بشود که آسان گيري در دستورات است نه در نواهي و محرمات. تفرق یکی از بدترین محرمات است که آثار فردی و اجتماعی آن بسیار بدتر از محرماتی چون مشروب خواری و روزه خواری و زناکاری و امثالهم است، تفرق مانع نزول وعده هایی می شود که الله تعالی به امت و جماعت وعده داده است. تفرق بزرگترین مانع تشکیل امت واحد و جماعت واحد و بزرگترین مانع بازگشت حکومت اسلامی است که آشکارا زمینه ساز تمام مفاسد است و تفرقه اندازان مجرمینی هستند که جرمشان بسیار بدتر از جرم یک زناکار و مشروب خوار و روزه نگیر و زکات نده و غیره ست.[6]

بعد از آنکه الله تعالی با ایمان میان مومنین انس و الفت برقرار کرده است تفرق باعث می شود مومنین بزرگترین پشتیبانان خودشان را بعد از نصرت الله از دست بدهند و در برابر اینهمه دشمن آشکار و پنهان تنها و بی کس بمانند. الله تعالی می فرماید: هُوَ الَّذِیَ أَیَّدَکَ بِنَصْرِهِ وَبِالْمُؤْمِنِینَ * وَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ لَوْ أَنفَقْتَ مَا فِی الأَرْضِ جَمِیعاً مَّا أَلَّفَتْ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ وَلَکِنَّ اللّهَ أَلَّفَ بَیْنَهُمْ إِنَّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ (انفال/62-63) او همان کسی است که تو را با یاری خود و توسّط مؤمنان تقویت و پشتیبانی کرد .‏و در میان آنان الفت ایجاد نمود اگر همه آنچه در زمین است صرف می‌کردی نمی‌توانستی میان دلهایشان انس و الفت برقرار سازی . ولی خداوند میانشان انس و الفت انداخت، چرا که او عزیز و حکیم است.‏ به دنبال بیان این الفت میان مومنین و پشتیبانی آنها از همدیگرا ست که الله تعالی امر به جنگیدن با دشمنان می کند و می فرمایند: یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ حَرِّضِ الْمُؤْمِنِینَ عَلَى الْقِتَالِ (انفال/65)‏ ای پیغمبر ! مؤمنان را به جنگ برانگیز و تحریکشان کن .  

حالا این پشتیبانان هر کدام برای خودشان حقوقی دارند که الله به آنان داده است و باید رعایت بشود تا به این پشتیبانی آنها از همدیگر ضربه ای نخورد، بخصوص همه ی ما زمانی که دچار اشتباه یا خطائی می شویم یا عقاید یا رفتارهای اشتباهی به ما رسیده است و ما در آن تأثیری نداشتیم انتظار همه ی ما این است که با عذرهائی که الله برای مسلمین خطاکار قرار داده است  – و ما در  درسهای گذشته به بعضی از این عذرها اشاره کردیم – به صورت شرعی با ما برخورد بشود و منصفانه با ما برخورد بشود تا این اشتباهات ما و روش غلط برخورد با ما باعث تفرق و دست کشیدن از پشتیبانی و یا حتی دشمنی و ضربه زدن به همدیگر نشود .

همه ی ما انتظار داریم که از تمام حقوقی که الله به ما داده است برخوردار بشویم و کسی که انتظار دارد ازاو پشتیبانی کنیم نباید این حقوق ما را پایمال کند. ما هم که انتظار داریم دیگران از ما پشتیبانی کنند حق نداریم این حقوقشان را پایمال کنیم . 

در این صورت ما یاری دهنده ی هم می شویم و از حقوق و وحدت همدیگر محافظت می کنیم و اجازه نمی دهیم که اجزای ساختمانی که با هم برای محافظت از همه مان بنایش کرده ایم از هم جدا بشوند «الْمُؤْمنُ للْمُؤْمِنِ كَالْبُنْيَانِ يَشدُّ بعْضُهُ بَعْضًا»[7]مؤمن با مؤمن ديگر مانند ساختماني است كه يك قسمت آن، قسمت ديگر را محكم نگه مى دارد. و اجازه نمی دهیم که ساختمان سربی یا به اصطلاح ما پولادین با عدم اطاعت از الله و با تفرق و جدا شدن اجزایش از هم جدا بشود و فرو بریزد و نابود بشود.وَأَطِیعُواْ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَلاَ تَنَازَعُواْ فَتَفْشَلُواْ وَتَذْهَبَ رِیحُکُمْ وَاصْبِرُواْ إِنَّ اللّهَ مَعَ الصَّابِرِینَ‏(انفال/46) و از خدا و پیغمبرش اطاعت نمائید وکشمکش مکنید،) که اگر کشمکش کنید) درمانده و ناتوان می‌شوید و شکوه و هیبت شما از میان می‌رود (و ترس و هراسی از شما نمی‌شود).صبر و شکیبائی کنید که خدا با صابرین وشکیبایان است .‏

الله تعالی چنین کسان تفرقه اندازی  را دوست ندارد بلکه می فرماید: إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الَّذِینَ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِهِ صَفّاً کَأَنَّهُم بُنیَانٌ مَّرْصُوصٌ (صف/4) خداوند کسانی را دوست می‌دارد که در راه او متحد و یکپارچه در خط و صف واحدی می جنگند، انگار دیوار سربی بزرگی هستند .‏

الله تعالی چنین مسلمین متحدی را دوست دارد نه متفرقین را . رسول الله صلی الله علیه وسلم هم در تبیین و روشن کردن این دسته از آیات فرموده:الْمُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِ كَالْبُنْيَانِ الْمَرْصُوصِيَشُدُّ بَعْضُهُ بَعْضًا وَشَبَّكَ بَيْنَ أَصَابِعِهِ.[8] مؤمن با مؤمن ديگر مانند ساختماني سربی یا به قول ما پولادین است كه يك قسمت آن، قسمت ديگر را محكم نگه مى دارد سپس رسول الله صلی الله علیه وسلم انگشت‌‌‌های خود را به همدیگر چسباندند. همچنانکه انگشتها همگی مثل هم نیستند و اختلافاتی با هم دارند در ساختن ساختمان هم از مصالح مختلفی استفاده می شود و این مصالح از آهن و سیمان و سنگ و گچ و چوب و ماسه و غیره با هم اختلافاتی طبیعی دارند اما همگی یک وظیفه را انجام می دهند و برای حفظ بقای ساختمان همدیگر رامحکم نگه می دارند.

واضح است که این تقویت کردن و پشتیبانی تنها زبانی نیست بلکه نشانه هایی دارد و باید اعمالی انجام بشود که نشان بدهد طرف در ادعایش چقدر صادق و پایبند است  که به صورت کلی به چند مورد که به درسمان مربط می شود اشاره می کنیم .ان شاء الله :

  1. مورد اولی و مقدماتی اجرای عملی اخوه اسلامی«إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ» و تواضح و فروتنی واسه ی مومنین « وَاخْفِضْ جَنَاحَكَ لِلْمُؤْمِنِينَ» و ذلیلی در برابر مومنین «أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ» است، ولو به صورت یکطرفه باشد.

رسول الله صلی الله علیه وسلم پس از آموزش ایمان و رابطه های معنوی ایمانی ابزارهای ظاهری و عملی را هم نشان می دهد که به این رابطه ی ایمانی جنبه ی عملی می دهد: لَا تَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ حَتَّى تُؤْمِنُوا، وَلَا تُؤْمِنُوا حَتَّى تَحَابُّوا، أَوَلَا أَدُلُّكُمْ عَلَى شَيْءٍ إِذَا فَعَلْتُمُوهُ تَحَابَبْتُمْ؟ أَفْشُوا السَّلَامَ بَيْنَكُمْ [9] وارد بهشت نمی‌شوید تا اینکه ایمان آورید و ایمان نمی‌آورید مگر اینکه همدیگر را دوست بدارید، آیا شما را به امری راهنمایی نکنم که چون آن‌ را انجام دهید یکدیگر را دوست می‌دارید؟ سلام را میان خود منتشر سازید.

برای همین است که رسول الله صلی الله علیه وسلم در «یک جمعی» «متناسب با نیاز آن جمعِ مشخص»  در اجرای عملی آموزه های ایمانی به 6 حقوق مسلمان بر مسلمان اشاره دارد و می فرماید: حَقُّ الْمُسْلِمِ عَلَى الْمُسْلِمِ سِتٌّ»: «حق مسلمان بر مسلمان شش چیز است». گفته شد: ای رسول الله صلی الله علیه وسلم، آن حقوق کدامند؟ فرمودند:«إِذَا لَقِيتَهُ فَسَلِّمْ عَلَيْهِ، وَإِذَا دَعَاكَ فَأَجِبْهُ، وَإِذَا اسْتَنْصَحَكَ فَانْصَحْ لَهُ، وَإِذَا عَطَسَ فَحَمِدَ اللهَ فَشمِّتْهُ، وَإِذَا مَرِضَ فَعُدْهُ وَإِذَا مَاتَ فَاتَّبِعْهُ[10]«چون او را ملاقات کردید، بر وی سلام کنید؛ چون تو را دعوت نمود، اجابت کنی؛ اگر از تو نصیحت خواست، او را نصیحت کنی و چون عطسه زدو الحمدلله گفت: پاسخ عطسه‌اش (را با گفتن یرحمک الله) بدهید و چون بیمار شد، به عیادتش بروید و اگر مرد، در تشییع جنازه‌اش شرکت کنید

در جای دیگری هم باز رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید:«لَا يَحلُ لمُسلم أَنْ يَهجُر أخاهُ فَوق ثَلاث لَيالٍ يَلْتَقِيَانِ فَيُعْرِضُ هَذَا وَيُعْرِضُ هَذَا، وَخَيْرُهُمَا الَّذِي يَبْدَأُ بِالسَّلَامِ [11] «برای هیچ‌کس جایز نیست که بیشتر از سه شب با برادر مسلمانش قهر باشد، چنان‌که هنگام ملاقات از یکدیگر روی‌گردانند؛ و بهترین آنان کسی است که ابتدا سلام کند.

و نيز فرمود: لَا تَحَاسَدُوا، وَلَا تَنَاجَشُوا، وَلَا تَبَاغَضُوا، وَلَا تَدَابَرُوا، وَلَا يَبِعْ بَعْضُكُمْ عَلَى بَيْعِ بَعْضٍ، وَكُونُوا عِبَادَ اللهِ إِخْوَانًا الْمُسْلِمُ أَخُو الْمُسْلِمِ، لَا يَظْلِمُهُ وَلَا يَخْذُلُهُ، وَلَا يَحْقِرُهُ التَّقْوَى هَاهُنَا وَيُشِيرُ إِلَى صَدْرِهِ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ «بِحَسْبِ امْرِئٍ مِنَ الشَّرِّ أَنْ يَحْقِرَ أَخَاهُ الْمُسْلِمَ، كُلُّ الْمُسْلِمِ عَلَى الْمُسْلِمِ حَرَامٌ، دَمُهُ، وَمَالُهُ، وَعِرْضُهُ[12]نسبت به یکدیگر حسادت نکنید و به قصد فریب مشتری قیمت کالا را بیشتر نکنید؛ با یکدیگر دشمنی نکنید و به یکدیگر پشت ننمایید. برخی از شما بر معامله برخی دیگر معامله نکند، بندگان الله و برادروار باشید. مسلمان برادر مسلمان است، بر او ظلم و ستم روا نمی‌دارد و او را (بی‌یاور و ذلیل و) خوار رها نمی‌کند، او را تحقیر نمی‌کند، تقوا اینجاست». و سه بار به سینه‌اش اشاره کرد و فرمود: «برای گناه کار شدن شخص همین بس است که برادر مسلمانش را تحقیر کند؛ همه چیزِ مسلمان بر مسلمان حرام است. خونش، مالش و آبرویش “. همچنین در جای دیگری می فرماید: « انْصُرْ أَخَاكَ ظَالِمًا أَوْ مَظْلُومًا»: «برادرت را چه ظالم یا مظلوم یاری کن». گفته شد: ای رسول الله صلی الله علیه وسلم، یاری دادن مظلوم روشن است، اما چگونه وی را یاری دهیم در‌حالی‌که ظالم است؟ فرمودند: «تَحْجُزُهُ، أَوْ تَمْنَعُهُ، مِنَ الظُّلْمِ فَذَلِكَ نَصْرُه «او را از ظلم کردن منع کنید، این یاری دادن اوست[13]

رسول الله صلي الله عليه وسلم باز می فرماید:لَا يُؤْمِنُ أَحَدُكُمْ حَتَّى يُحِبَّ لِأَخِيهِ مَا يُحِبُّ لِنَفْسِهِ.[14] ايمان هيچ يك از شما به كمال نمي رسد مگر آنكه هر چه را براي خود مي پسندد براي برادرش نيز بپسندد.

  و باز رسول الله صلی الله علیه وسلم در جایی در تعریف یک مسلمان واقعی می فرماید:« المُسْلِمُ مَنْ سَلِمَ المُسْلِمُونَ مِنْ لِسَانِهِ وَيَدِه[15] «مسلمان کسی است که مسلمانان از دست و زبانش آسوده باشند . روایات در این زمینه خیلی زیاد هستند و نیازی به تکرار نمی بینم چون در این زمینه ما خیلی نصیحت شده ایم . در کل باید بدانیم که ما روزانه حداقل 9 بار  هنگام بازگشت از گفتگوی با الله درنمازمان برای تمام مسلمین این مژده را می آوریم که : السلام عليكم و رحمة الله و بركاته. این چیزی است که ما پس از گفتگو با خالقمان برای مسلمین می آوریم .

  • مورد دوم هجرت از دارالکفر به دارالاسلام است: که در صورت توانائی و نداشتن عذری یکی از نشانه های ایمان و به دنبال آن از نشانه های صداقت و پایبندی شخص به ساختن این ساختمان و محافظت از آن و جلوگیری از فروپاشی و تخریب این ساختمان است.

ابتدا لازم است تعریف مجددی از دارالکفر و دارالاسلام داشته باشیم :

دارالکفر یعنی :  سرزمینی که یک حاکم کافرطاغوتی بر اساس قوانین کفری بر آن حاکمیت می کند، و با زور اسلحه قوانین کفری خودش را تحکیم می کند، و در راه همین قوانین کفری هم با مخالفین قوانینش می جنگد. در اینجا حاکمیت طاغوت معنی پیدا می کند. ما به طاغوتهای زیادی کفر کردیم، یکی از رئوس الطواغیط  کفاری هستند که بر سرزمینی حاکمیت پیدا کردند که به آن می گفتند دارالکفر و این حکام در راه تحکیم قوانین کفری از کانال سربازان و دستگاه تبلیغاتی و مالی خودشان با مومنین هم می جنگند: الَّذِینَ آمَنُواْ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَالَّذِینَ کَفَرُواْ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ الطَّاغُوتِ فَقَاتِلُواْ أَوْلِیَاء الشَّیْطَانِ إِنَّ کَیْدَ الشَّیْطَانِ کَانَ ضَعِیفاً‏(نساء/76) کسانی که ایمان آورده‌اند، در راه یزدان می‌جنگند، و کسانی که کفرپیشه‌اند، در راه شیطان می‌جنگند. پس با یاران شیطان بجنگید. بیگمان نیرنگ شیطان همیشه ضعیف بوده است .‏

نکته ی مهمی که در مورد دارالکفر همیشه به آن اشاره شده این است که معیار قوانینی هستند که بر آن جامعه حاکم است نه ساکنان آن جامعه، و حکمی که صادر می شود بر قوانین و حاکمیت آن جامعه است نه مردمان آن جامعه . چون ممکن است ساکنان یک دارالکفری همه کافر باشند یا ممکن است مثل الان اکثر سرزمینهای مسلمان نشین قانون و حاکمیت کفری باشد اما مردم مسلمان باشند .

  • دارالاسلام هم یعنی: سرزمینی که قوانینش اسلامی باشد و بر اساس قوانین اسلامی از کانال اجماع واحد مسلمین یا در در صورت اضطرار از کانال یکی از فرق و مذاهب اسلامی اداره بشود و حاکم آن هم مسلمان باشد. در اینجا هم مهم نیست که ساکنان آن همه مسلمان هستند یا مثل مدینه کفار هم در آن هستند یا حتی مثل هندوستان اکثر ساکنان آن هم کافر باشند. مهم قانون جامعه و حاکمیت جامعه ست .

خوب حالا هجرت از دارالکفر به دارالاسلام هجرت از مکانی به مکان دیگرست نه هجرت از کفر به اسلام که قبلا انجام داده اند. برای همین است کلمه ی انصار و مهاجر شکل می گیرد و الله تعالی به سادگی و روشنی بیان میکند : وَالَّذِينَ تَبَوَّؤُوا الدَّارَ وَالْإِيمَانَ مِن قَبْلِهِمْ يُحِبُّونَ مَنْ هَاجَرَ إِلَيْهِمْ وَلَا يَجِدُونَ فِي صُدُورِهِمْ حَاجَةً مِّمَّا أُوتُوا وَيُؤْثِرُونَ عَلَى أَنفُسِهِمْ وَلَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ وَمَن يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ(حشر/9)آنانی که پیش از آمدن مهاجران خانه و کاشانه (آئین اسلام) را آماده کردند و ایمان را (در دل خود استوار داشتند) کسانی را دوست می‌دارند که به پیش ایشان مهاجرت کرده‌اند، و در درون احساس و رغبت نیازی نمی‌کنند به چیزهائی که به مهاجران داده شده است، و ایشان را بر خود ترجیح می‌دهند، هرچند که خود سخت نیازمند باشند. کسانی که از بخل نفس خود، نگاهداری و مصون و محفوظ گردند ، ایشان قطعاً رستگارند .‏

ممکن است در حالت اضطرار مثل مسلمین حبشه در میان کفار اهل کتاب استقلال عقیدتی و عمل خودرا حفظ کنید اما در میان سکولاریستها نمی توانید به صورت کامل زندگیت را بر اساس قانون شریعت الله تنظیم و اداره کنید و مجبور به اجرای قوانین و روش زندگی سکولاریستها می شوید و قوانین الله را کنار می گزارید ، برای همین رسول الله صلی الله علیه وسلم از کسی که توانائی هجرت دارد اما بین مشرکین یا سکولاریستها زندگی می کند و اینطوری به خودش ظلم می کند اعلام برائت کرده  است: أنا بَرِيءٌ من كلّ مسلم يُقِيمُ بين أظْهُرِ المشركين. [16]من از هر مسلماني كه درميان مشركين مقيم شود بري هستم . و در جای دیگری می فرماید: مَنْ أَقَامَ مَعَ الْمُشْرِكِينَ فَقَدْ بَرِئَتْ مِنْهُ الذِّمَّةُ[17]در این روایات باید به دو نکته ی اساسی دقت شود: یکی اینکه در مورد کفار مشرک و سکولاریست گفته شدند و دیگری اینکه رسول الله از خون آن مسلمینی اعلام برائت کرده است که مستضعف بودند و توان هجرت نداشتند نه از دینشان، و زمانی که می فرماید:مَنْ جَامَعَ الْمُشْرِكَ وَسَكَنَ مَعَهُ فَإِنَّهُ مِثْلُهُ[18] در اینجا نیزهدر رفتن خون است و درهدر رفتن خونش مثل سکولاریستهاست. در کل برائت مال مشرکین است نه کفار اهل کتاب و شبه اهل کتاب که قبلا دردرسمان در مورد شناسائی مشرکین و سکولاریستها به آن اشاره کردیم . اما اگر همین شخص مثل عباس عموی رسول الله صلی الله علیه وسلم در جنگ با مسلمین شرکت کند حکمش می شود مثل حکم مشرکین و سکولاریستها و ایمانش سودی برایش ندارد. 

هجرت واجب می شود برای اینکه شخص نمی تواند مطابق با قانون شریعت الله زندگی کند و برای محافظت از عملی کردن قانون شریعت الله و آزادانه زندگی کردن بر اساس قانون شریعت الله هجرت می کند. و هر جا شما نتوانید طبق قانون شریعت الله عمل کنی سکونت در آنجا مادام که توانائی هجرت دارید برایتان حرام می شود و باید به دارلاسلام هجرت کنید چه این دارالاسلام بر اساس خلافت علی منهاج نبوه باشد یا بر اساس بدیل و حالت اضطرار این باشد .

اما هجرت از دارالکفر به دارالاسلام تا کی وجود دارد؟ تا زمانی که جهاد وجود دارد.لا تَنْقَطِعُ الْهِجْرَةُ مَا كَانَ الْجِهَادُ. یا . أَنَّ الْهِجْرَةَ لَا تَنْقَطِعُ مَا كَانَ الْجِهَادُ[19] و جهاد تا روز قیامت مثل توبه وجود دارد، بر این اساس هجرت تا روز قیامت ادامه دارد:لَا تَنْقَطِعُ الْهِجْرَةُ حَتَّى تَنْقَطِعَ التَّوْبَةُ، وَلَا تَنْقَطِعُ التَّوْبَةُ حَتَّى تَطْلُعَ الشَّمْسُ مِنْ مَغْرِبِهَا[20]

حالا این هجرت ازسرزمین خاصی تا کی بر مسلمین آن سرزمین واجب میشود؟  تا زمانی که سرزمین آنها جزء دارالکفر یا کفرستان باشد. سرزمینی که فتح شد و تبدیل شد به دارالاسلام دیگر از آنجا به دارالاسلام قبلی رفتن هجرت محسوب نمی شود . مثلا قبل از فتح مکه که دارالکفر بود کوچ کردن به مدینه جزو هجرت بود، اما بعد از فتح مکه دیگر رفتن از مکه هجرت محسوب نمی شود چون مکه هم جزء دارالاسلام محسوب می شود.

یا مثلا کابل قبل از فتح آن توسط طالبان جزء دارالکفر بود و هجرت از آنجا به سرزمینهای تحت حاکمیت طالبان واجب بود، اما پس از فتح دیگرهجرتی از اینجا به سایر سرزمینهای دارالاسلام وجود نداشت. و اینبار اینجا می شود دارالاسلام و مردم می بایست از سایر مناطق تحت حاکمیت دارالکفر تحت حاکمیت امثال دوستم مرتد – که از زباله ها و پس مانده های شوروی بود- به اینجا هجرت می کردند تا اینکه آن مناطق هم جزو دارالاسلام می شد. برای همین است بعد از فتح سرزمینی خاص و تبدیل شدن آن به دارالاسلام دیگر از آن سرزمین بیعت هجرت گرفته نمی شود: لا هِجرةَ بعدَ فتح مكةَ، ولكنْ أبايعهُ على الإسلام[21]چون:  إِنَّ الْهِجْرَةَ قَدْ مَضَتْ لِأَهْلِهَا، وَلَكِنْ عَلَى الْإِسْلَامِ وَالْجِهَادِ وَالْخَيْرِ»[22]

رسول الله صلی الله علیه وسلم در روز فتح مکه فرمود: لَا هِجْرَةَ وَلَكِنْ جِهَادٌ وَنِيَّةٌ وَإِذَا اسْتُنْفِرْتُمْ فَانْفِرُوا.[23] که الله تعالی در مورد این نفیر می فرماید:  یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ مَا لَکُمْ إِذَا قِیلَ لَکُمُ انفِرُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَى الأَرْضِ أَرَضِیتُم بِالْحَیَاةِ الدُّنْیَا مِنَ الآخِرَةِ فَمَا مَتَاعُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا فِی الآخِرَةِ إِلاَّ قَلِیلٌ ‏* إِلاَّ تَنفِرُواْ یُعَذِّبْکُمْ عَذَاباً أَلِیماً وَیَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَیْرَکُمْ وَلاَ تَضُرُّوهُ شَیْئاً وَاللّهُ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ ‏(توبه/38-39) ای مؤمنان ! [‏« مَا لَکُمْ »: چه چیزتان شده است‌؟ چه خبرتان است‌؟ چرا شما ؟] چرا هنگامی که به شما گفته می‌شود:( برای جهاد ) در راه خدا حرکت کنید ، سستی می‌کنید و دل به دنیا می‌دهید ؟ آیا به زندگی این جهان به جای زندگی آن جهان خوشنودید ؟ تمتّع و کالای این جهان در برابر تمتّع و کالای آن جهان ، چیز کمی بیش نیست .‏  اگر برای جهاد بیرون نروید ، خداوند شما را (در دنیا با استیلاء دشمنان و در آخرت با آتش سوزان) عذاب دردناکی می‌دهد و قومی را جایگزینتان می‌سازد که جدای از شمایند و هیچ زیانی به خدا نمی‌رسانید و خدا بر هر چیزی توانا است.‏

در این شرایط جدید است که ام المومنین عایشه رضی الله عنها در مورد هجرت اهل مکه یا سایر سرزمینهای دارالاسلام می گوید: انْقَطَعَتْ الْهِجْرَةُ مُنْذُ فَتَحَ اللَّهُ عَلَى نَبِيِّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ مَكَّةَ[24].  چون مکه پایتخت آن زمان شبه جزیره بود که با فتح آن سایر مناطق هم فوج فوج و گروه گروه مسلمان شدند .  الله تعالی حتی کمکهای مالی قبل از فتح پایتخت را با کمکهای مالی پس از فتح آن یکی نمی داند: لَا یَسْتَوِی مِنکُم مَّنْ أَنفَقَ مِن قَبْلِ الْفَتْحِ وَقَاتَلَ أُوْلَئِکَ أَعْظَمُ دَرَجَةً مِّنَ الَّذِینَ أَنفَقُوا مِن بَعْدُ وَقَاتَلُوا وَکُلّاً وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنَى وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ ‏(الحديد/10) کسانی از شما که پیش از فتح (مکّر، به سپاه اسلام کمک کرده‌اند و ازاموال خود)بخشیده‌اند و (در راه خدا) جنگیده‌اند، (با دیگران) برابر و یکسان نیستند . آنان درجه و مقامشان فراتر و برتر از درجه و مقام کسانی است که بعد از فتح (مکه، در راه اسلام) بذل و بخشش نموده‌اند و جنگیده‌اند اما به هر حال، خداوند به همه، وعده پاداش نیکو می‌دهد، و او آگاه از هر آن چیزی است که می‌کنید. 

نکته ای که لازم است باز به آن اشاره بشود این است که جایگاه هجرت در هر سرزمینی تا زمانی حفظ می شود که آن سرزمین تصرف نشده باشد و جایگاه و ارزش کمکهای مالی هم متناسب با زمان فتح این پایتخت یا قبل از این فتح ارزشگذاری می شود.  حالا اگر کسی توانائی هجرت داشت و جزو معذورین نبود و هجرت نکرد چه؟

در دنیا امر این است:  الَّذِینَ آمَنُواْ وَلَمْ یُهَاجِرُواْ مَا لَکُم مِّن وَلاَیَتِهِم مِّن شَیْءٍ حَتَّى یُهَاجِرُواْ وَإِنِ اسْتَنصَرُوکُمْ فِی الدِّینِ فَعَلَیْکُمُ النَّصْرُ إِلاَّ عَلَى قَوْمٍ بَیْنَکُمْ وَبَیْنَهُم مِّیثَاقٌ وَاللّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ‏(انفال/72) امّا کسانی که ایمان آورده‌اند اما (با وجود توانائی)مهاجرت نکرده اند (هیچ گونه تعهّد و مسؤولیّت و) ولایتی در برابر آنان ندارید تا آن گاه که مهاجرت می‌کنند . اگر به سبب دینشان از شما کمک و یاری خواستند، کمک و یاری بر شما واجب است، مگر زمانی که مخالفان آنان گروهی باشند که میان شما و ایشان پیمان باشد. (در این صورت رعایت عهد و پیمان، از رعایت حال چنین مؤمنان بی‌حالی لازم‌تر است . به هر حال ) خداوند می‌بیند آنچه را که می‌کنید.‏

و درقیامت هم وضع بسیار بدی دارند: الله سبحانه مي فرمايد: إِنَّ الَّذِينَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ ظَالِمِي أَنْفُسِهِمْ قَالُوا فِيمَ كُنْتُمْ قَالُوا كُنَّا مُسْتَضْعَفِينَ فِي الْأَرْضِ قَالُوا أَلَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللَّهِ وَاسِعَةً فَتُهَاجِرُوا فِيهَا فَأُولَئِكَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَسَاءَتْ مَصِيراً *  إِلاَّ الْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاء وَالْوِلْدَانِ لاَ يَسْتَطِيعُونَ حِيلَةً وَلاَ يَهْتَدُونَ سَبِيلاً * فَأُوْلَئِكَ عَسَى اللّهُ أَن يَعْفُوَ عَنْهُمْ وَكَانَ اللّهُ عَفُوًّا غَفُورًا (نساء/97-99)بیگمان کسانی که فرشتگان ( برای قبض روح) به سراغشان می‌روند و (می‌بینند که به سبب ماندن با کفّار در کفرستان، و هجرت نکردن به سرزمین ایمان) بر خود ستم کرده‌اند ، بدیشان می‌گویند: کجا بوده‌ایدکه اینک چنین بی‌دین و توشه مرده‌اید و بدبخت شده‌اید؟ عذرخواهان ) گویند : ما بیچارگانی در سرزمین (کفر) بودیم .گویند : مگر زمین خدا وسیع نبود تا در آن کوچ کنید ؟ جایگاه آنان دوزخ است، و چه بد جایگاهی و چه بد سرانجامی !‏مگر بیچارگانی از مردان و زنان و کودکانی که کاری از آنان ساخته نیست و راه چاره‌ای نمی‌دانند.‏ پس امید است که خداوند از آنان درگذرد (چون قدرت هجرت نداشته‌اند) و خداوند بس عفوکننده و آمرزنده است .‏

الان آن عده ای که از دارالاسلام مورد نظر خودشان هم به دارالکفر و دارالحربی چون انگلیس و کانادا و آمریکا و اردن و روسیه و غیره می روند باید چه وضعیتی داشته باشند و باید چه جایگاهی نزد ما در دنیا داشته باشند؟ بخصوص آن دسته ای که خودشان را هم عالم می دانند و از آن دارالکفرهای دارالحرب برای مریدان مسلحشان خط و نشان تعیین می کنند و با دین، جان، ناموس، زن، فرزند، پدر، مادر، مال و وطن مریدانشان بازی و حتی معامله می کنند.[25] 

  • مورد سومی که در اینجا بهآن اشاره می کنیم پشتیبانی از دارالاسلام با سمع و طاعه برای رهبریت جامعه ی مسلمین است

فرق و مذاهب معروف به اهل سنت برای کسی که باید رهبریت جامعه را در اختیار داشته باشد شروط و ویژگی هایی را لازم دانسته اند مثل :

1-    اسلام: چون وَلَن يَجْعَلَ اللّهُ لِلْكَافِرِينَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلاً ( نساء/ 141). هرگز خداوند كافران را بر مؤمنان چيره نخواهد ساخت پس روا نيست انسان كافر، والى و رئيس مسلمانان شود. و مى فرمايد: يَاأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تُطِيعُوا الَّذِينَ كَفَرُوا يَرُدُّوكُمْ عَلَى أَعْقَابِكُمْ فَتَنْقَلِبُوا خَاسِرِينَ ( آل عمران/ 149). اي كساني كه ايمان آورده‌ايد ! اگر از كافران، فرمانبرداري كنيد، شما را به كفر برمي‌گردانند و زيان ديده (از سوي دين و ايمان به سوي كفر و حرمان) برمي‌گرديد . 

  2  – مرد بودن : عمر بن خطاب رضی الله عنه می گويد: «ما در جاهليت زنان را چيزى به حساب نمى آورديم اما زمانيكه اسلام آمد و خداوند آنان (زنان) را در قرآن ذكر نمود، دريافتيم كه آنان حقوقى برگردن ما دارند، جز اينكه آنان را وارد امورمان (امورادارى و اجرايى مملكت) ننماييم.»[26]

3- عدالت : وجود عدالت در شخصیت رهبر شرط مهمی بحساب می آید، پس درست نیست كه، رهبر شخص فاسق و فاجری باشد، وعدالت شرط لازمی در انعقاد رهبریت می باشد، مگر در حالت اضطرار که تا رفع اضطرار شخص فاجر تا جاهایی تحمل می شود .

     4- كفایت و توانائی : برای اجرای عدالت بر اساس قانون شریعت الله شخص مسلمان لازم است از كفایت وتوانائی هایی برخوردار باشد، که مهمترین آنها  علم به قانون شریعت الله و مسائل روزاست . 

بر این اساس امام، امیر، رهبر یا خلیفه ی مسلمین باید ابتداء عالم به منابع شرعی و به دنبال آن عالم به مسائل روز باشد.  بله اولین چیزی كه باید  به آن علم وافر وكافی داشته باشد، احكام شرعی است؛ چون رهبر مسلمین مكلف است تحت نظارت شورای اولی الامر احكام شرعی را تطبیق کند و دولت را مطابق حدود شرعی رهبری كند، پس اگر دراین بخش علم جامع نداشته باشد، این وظیفه را  به هیچ صورتی نمی تواند ادا کند و صلاحیت رهبر شدن را ندارد. حتی بعضی از فقها براین نظرهستند كه تنها علم داشتن به احكام شرعی به شكل تقلید برای خلیفه كافی نیست؛ چون تقلید (از نظر آنها) درحقیقت یك نوع نقص وكمبود به حساب می آید.  به همین دلیل لازم می دانند كه باید علم امام درحد اجتهاد باشد و چنین استدلال می كنند كه چون منصب و مقام رهبریت برترین منصب و مقام است پس باید متصدی آن كاملترین شخص درتمام صفات علمی باشد. البته عده ی کمی از فقهای اهل سنت هم هستند که علم كافی را شرط دانسته ومقلد بودن امام را جایز می دانند وضرورتی به لزوم مجتهد بودن نمی بینند. 

تمام علمای اهل سنت وجود رهبری عالم و فقیه به قانون شریعت الله را به دو دلیل لازم و ضروری می دانند :

  • چون قانون شریعت الله تا روز قیامت قانون اساسی جامعه ی مسلمین است، بدون شناخت و بدون تفقه در این قانون، امکان تطبیق صحیح آن نیست .
  • رهبریت بزرگترین مقام قوه ی مجریه ست و تا علم و فقه کامل شرعی نداشته باشد نمی تواند متناسب با «وضع موجود» و «نیازهای روز» تصمیمات لازم را از منابع شرعی بگیرد.

قوانین متغیر و موقت که بر اساس ضرورت ها و نیازها تدوین می شوند، یا فرمانها و تصمیماتی که در امور نظامی و امنیتی و اقتصادی و غیره گرفته می شوند همگی باید در چهار چوب قوانین شریعت الله باشند و هرگز نباید از اصول کلی و قوانین ثابت شریعت الله بیرون باشند. بدون حضور رهبری که در شریعت فقیه و عالم شده باشد انجام این وظایف امکان پذیر نیست، چون فقیه متخصص در مدیریت جامعه است که می تواند مقررات موافق با اصول کلی  شریعت اسلام و مخالف با قانون شریعت الله را از هم تشخیص دهد.

اجرای احکام الهی، و پیاده کردن نظام اسلامی، بدون هدایت و نظارت فقیه منتخب شورا، امکان پذیر نیست، خصوصاً احکام مربوط به جهاد و دفاع، اجرای حدود و تعزیرات، اخذ وتوزيع امور مالي اسلامي، و تنظیم روابط سیاسی با دولت های خارجی، و بخشی از امر به معروف و نهی از منکر، هرگز بدون نظارت فقیه، امکان پذیر نمیشود، چون تطبیق احکام در این موارد آن چنان حساس و آسیب پذیر استکه بدون سرپرستی یک متخصص اسلامی و بدون وجود یک فقیه و عالم در امور شرعی انجام نمی گیرند

     6 – قریشی بودن : قریشی و سید بودن رهبر مورد اختلاف است، برخی ها این شرط را شرط اولویت وبهتری می دانند، وتعدادی هم شرط انعقاد می دانند . از دلایل لزوم این شرط احادیثی است که از رسول الله صلی الله علیه وسلم روایت شده است مثل: ” إِنَّ هَذَا الْأَمْرَ فِي قُرَيْشٍ لَا يُعَادِيهِمْ أَحَدٌ إِلَّا كَبَّهُ اللَّهُ عَلَى وَجْهِهِ مَا أَقَامُوا الدِّينَ”[27]” زمامداری مسلمانان مخصوص قریش می باشد تا زمانیكه دین را برپا می دارند، وهركه با آنها دشمنی كند، خداوند اورا سرنگون خواهد نمود “.وروایت دیگربخاری از ابن عمر رضی الله عنهما چنین است : لَا يَزَالُ هَذَا الْأَمْرُ فِي قُرَيْشٍ مَا بَقِيَ مِنْهُمْ اثْنَانِ[28]همواره این امر(زعامت مسلمانان) مخصوص قریش است تا زمانیكه دوشخصی از آنها باقی باشند”.

 حالا اگر چنین رهبر عالم و فقیهی سرپرستی و ولایت مسلمین را بر عهده گرفت در برابر مسئولیتهائی که دارد بر مسلمین هم حقوقی دارد که علاوه بر تأمین امور مالی و نصیحت شدن، اساسی ترین حق امام برمردم، سمع واطاعتی است که در همان چارچوبه ی قانون شریعت الله باشد . 

بله، چیزی که بین همه ی انسانها اجماع وجود دارد این است که  مفهوم دولت و حکومت دو تا مؤلفه اصلی دارد؛ یکی «حکم»است و دیگری «اطاعت»است. تمام انسانهای مسلمان و غیر مسلمان از گذشته های دور تا به امروز وقتی راجع به حکومت صحبت می‌کنند، اشتراک آنها در دو مفهوم حکم و اطاعت حتماً  وجود دارد .

رسول الله صلی الله علیه وسلم به صورت کلی  حدود اطاعت از امام و رهبریت را مشخص می کند و می فرماید :” لاَ طَاعَةَ فِى مَعْصِيَةِ اللَّهِ إِنَّمَا الطَّاعَةُ فِى الْمَعْرُوفِ “[29]“اطاعت از امير و رهبر و خلیفه و غیره درمعصیت الله نیست، بلكه اطاعت فقط دركارهای نیك می باشد”.

  ابْنِ عُمَرَ رضی الله عنهما از رسول الله صلی الله علیه وسلم روایت می کند که : عَلَى الْمَرْءِ الْمُسْلِمِ السَّمْعُ وَالطَّاعَةُ فِيمَا أَحَبَّ وَكَرِهَ إِلاَّ أَنْ يُؤْمَرَ بِمَعْصِيَةٍ فَإِنْ أُمِرَ بِمَعْصِيَةٍ فَلاَ سَمْعَ وَلاَ طَاعَةَ.[30]از عبد الله بن عمر روایت است كه رسول الله فرمود:” برانسان مسلمان واجب است كه سخن امیر خود را بشنود واز او اطاعت كند در كار هایی كه مورد پسند او است وكارهایی كه مورد پسندش نیست، تا وقتیكه او را به گناه دستور  ندهد، اگر او را به گناه حكم می كند، در این صورت نه اطاعت وی واجب است ونه شنیدن سخنان وی”.

در این سمع و طاعه – برای  حفظ وحدت دستور و وحدت عمل و پرهیز از تفرق- در نظر گرفتن تاکتیکهای ضروری که به استراتژیهای دور و نزدیک خدمت می کنند (مثل مفاد صلح حدیبیه، امتیاز دادنها، عقب نشینی ها و غیره) بسیار مهم و حیاتی است  . در اینگونه موارد که ممکن است تنها رهبریت و شوراهای نظامی و امنیتی و دیپلماسی از آنها با خبر باشند و شورای اولی الامر متخصصین و فقها هم بر اینگونه فعالیتهای رهبری نظارت دارند هر گونه تک روی مسلمان ظلم آشکاری است  به خودش و جماعت مسلمین . 

  • مورد چهارمی ما در این درس : پشتیبانی از عموم مسلمین با جان و مال و زبان و قلب است

رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید: مَثَلُ الْمُؤْمِنِينَ فِي تَوَادِّهِمْ، وَتَرَاحُمِهِمْ، وَتَعَاطُفِهِمْ کمَثَلُ الْجَسَدِ إِذَا اشْتَكَى مِنْهُ عُضْوٌ تَدَاعَى لَهُ سَائِرُ الْجَسَدِ بِالسَّهَرِ وَالْحُمَّى[31].صفت مومنان در دوستی و مهربانی و عطف توجه و پائیدن یکدیگر همچون صفت بدن است. هرگاه اندامی از بدن به ناله و فغان درآید، همه اندام‌های تن با آن همدرد می‌شوند و با شب زنده‌داری و تب و لرز با آن هم آوا می‌گردد .

مثل همان مسلمانی که آن یهودی از بنی قینقاع را به خاطر اهانت به آن خواهر مسلمانمان دربازارکشت، هر چند که خودش هم توسط یهودیها شهید شد، و رسول الله صلی الله علیه وسلم هم با همه ی بنی قینقاع که از این مجرمین حمایت کرده بودند اعلان جنگ کرد و در نهایت همه را بیرون  ریخت. چرا؟ چون دفاع از دین و جان و ناموس و آبرو و عرض و مال و سایر حقوق مسلمین بر عهده ی همه است. بخصوص اگراز طرف یک کافر پایمال بشود. وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ (توبه/71) مردان و زنان مؤمن، برخی ولی و یاوران برخی یکدیگرهستند.

اینجا یک استثناء درمسأله ی پشتیبانی وجود دارد که به پشتیبانی از مسلمینی بر می گردد که از دارالکفر به دارالاسلام هجرت نکرده اند. در چنین حالتی تنها زمانی می شود به خاطر دین ازآنها پشتیبانی کرد که با آن حکومت یا حزب کافر یا دارالکفر پیمانی نبسته باشیم  . یعنی این مسلمین غیر مهاجر و ساکن در دارالکفر را تنها زمانی می توانیم به خاطر دین ازآنها  پشتیبانی نظامی و مادی کنیم که این پشتیبانی بر علیه کافری که ما با او پیمان بسته ایم نباشد، و ما پیمان شکن نباشیم به خاطر یک مسلمان غیر مهاجری که خودش را از خیلی چیزها و خیلی حمایتهای مسلمین محروم کرده است : إِنَّ الَّذِینَ آمَنُواْ وَهَاجَرُواْ وَجَاهَدُواْ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَالَّذِینَ آوَواْ وَّنَصَرُواْ أُوْلَئِکَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاء بَعْضٍ وَالَّذِینَ آمَنُواْ وَلَمْ یُهَاجِرُواْ مَا لَکُم مِّن وَلاَیَتِهِم مِّن شَیْءٍ حَتَّى یُهَاجِرُواْ وَإِنِ اسْتَنصَرُوکُمْ فِی الدِّینِ فَعَلَیْکُمُ النَّصْرُ إِلاَّ عَلَى قَوْمٍ بَیْنَکُمْ وَبَیْنَهُم مِّیثَاقٌ وَاللّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ (انفال/72)

‏بیگمان کسانی که ایمان آورده‌اند و مهاجرت کرده‌اند و با جان و مال خود در راه خدا جهاد نموده‌اند، و کسانی که (مهاجرین را) پناه داده‌اند و یاری نموده‌اند برخی از آنان یاران برخی دیگرند . و امّا کسانی که ایمان آورده‌اند ولیکن مهاجرت ننموده‌اند (و با وجود توانائی به دارالاسلام نپیوسته‌اند، هیچ گونه تعهّد و مسؤولیّت و) ولایتی در برابر آنان ندارید تا آن گاه که مهاجرت می‌کنند. اگر (چنین مؤمنان غیرمهاجری از دست ظلم و جور دیگران) به سبب دینشان از شما کمک و یاری خواستند، کمک و یاری بر شما واجب است، مگر زمانی که مخالفان آنان گروهی باشند که میان شما و ایشان پیمان باشد. خداوند می‌بیند آنچه را که می‌کنید.  

با این توضیحات مختصر در مورد «بُنْيَانِ الْمَرْصُوصِيَشُدُّ بَعْضُهُ بَعْضًا» ساختماني سربی یا به قول ما پولادین كه يك قسمت آن، قسمت ديگر را محكم نگه مى داردلازم است به انواع دارالاسلامها و جایگاه و وظیفه ی مسلمین در برابر این ساختمانها اشاره کنیم . 

  دارالاسلامها به دو نوع تقسیم می شوند یکی حکومت شورائی اسلامی خِلاَفَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ و دیگری مرتبه ی نازل و بدل اضطراری خِلاَفَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ .

قبل از صحبت کردن در مورد خِلاَفَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ لازم است یک نکته را یاد آوری کنم و آن هم  روش امامان اهل سنت در برخورد با بزرگان و اشتباهات آنهاست که  در میان غیر عربها ناشناخته است.

 گاه تفسیر، تحلیل و آسیب شناسی  یک سخن یا یک واقعه ی تاریخی که پاسخی برای نیازهای روز ما دارد و منطبق با تمام معیارهای شرعی هم است بازبرای عده ای از عزیزان حکم توهین را دارد؛ در حالی که اگر ما خودمان این مسائل را آنطوری که هست شرح ندهیم دشمنان ما مثل مستشرقین و منافقین و سکولار زده ها و مرتدین حتما به آن شیوه ای که خودشان می خواهند شرحش می دهند و شرح هم داده اند، ما باید با روشنگری و آشکار کردن آنچه که وجود دارد راه را بر این دشمنان آشکار و پنهان ببندیم.  یکی از این موارد سیر تحولات سه گانه ای است که رسول الله صلی الله علیه وسلم  برای جامعه ی مسلمین ارائه داده است  .

احادیث رسول الله صلی الله علیه وسلم روشن می کنند که مسلمین در مسیر حرکت خودشان بعد از زمان رسول الله صلی الله علیه وسلم و دوران نبوت تا روز قیامت 3 گونه حکومت را خواهند دید: قال رسول الله صلى الله عليه وسلم :

تَكُونُ النُّبُوَّةُ فِيكُمْ مَا شَاءَ اللَّهُ أَنْ تَكُونَ، ثُمَّ يَرْفَعُهَا إِذَا شَاءَ أَنْ يَرْفَعَهَا، ثُمَّ تَكُونُ خِلَافَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ ، فَتَكُونُ مَا شَاءَ اللَّهُ أَنْ تَكُونَ، ثُمَّ يَرْفَعُهَا إِذَا شَاءَ أَنْ يَرْفَعَهَا، ثُمَّ تَكُونُ مُلْكًا عَاضًّا، فَيَكُونُ مَا شَاءَ اللَّهُ أَنْ يَكُونَ ، ثُمَّ يَرْفَعُهَا إِذَا شَاءَ الله ُأَنْ يَرْفَعَهَا ، ثُمَّ تَكُونُ مُلْكًا جَبْرِيّاً ، فَتَكُونُ مَا شَاءَ اللَّهُ أَنْ تَكُونَ ، ثُمَّ يَرْفَعُهَا إِذَا شَاءَ أَنْ يَرْفَعَهَا ، ثُمَّ تَكُونُ خِلَافَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ ، ُثمَّ سَكَتَ.[32]

  1. خلافت مطابق منهج و روش رسول الله . خِلَافَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ.
  2. دوران پادشاهی که به دو دسته ی کلان تقسیم می شود، که بعضی تنها با خشونت همراه بودند، ثُمَّ تَكُونُ مُلْكًا عَاضًّا، و بعضی ها علاوه بر آن با استبداد و خودکامگی هم به مسیر خودشان ادامه دادند، ثُمَّ تَكُونُ مُلْكًا جَبْرِيّاً
  3. 3-     بازگشت خلافت مطابق منهج و روش رسول الله .خِلَافَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ

در حکومت خلفای پس از رسول الله صلی الله علیه وسلم خِلَافَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ ما شاهد دو اصل مهم هستیم یکی: اصل مهم نظارت همگانی بر عملکرد داخلی حاکم  و حکومت و دولت مسلمین، غیر از مسائل امنیتی و روابط بین الملل که خود رهبران مشوق چنین نظارتی بودند چنانچه:

·       ابوبكر صديق رضی الله عنه در این زمینه می گوید : ««اگر نيك و درست عمل كردم، مرا ياري کنید و اگر بد و نادرست رفتار نمودم، اصلاحم نمایید» [33]

·        عمر فاروق رضی الله عنه هم می گوید : «محبوب‌ترين مردم، نزد من كسي است كه عيوب مرا به من متذكر ‌شود». [34]و نیز فرموده است: «از آن مي‌ترسم كه خطايي از من سر زند، اما هيچ‌یک از شما جرأت نكند به من تذكر دهد». [35]

·        عثمان  رضی الله عنه  هم می گوید: «اگر در كتاب خدا آيه‌اي يافتيد كه بر اساس آن، باید مرا در قيد و بند نمایيد، پس حتماً اين كار را انجام دهيد».[36]

·        علي  رضی الله عنه  هم می گوید: «اين، حق شماست (که خود، زمام امورتان را به هر کس که بخواهید، بسپارید) و هيچ‌كس در آن حقي ندارد مگر اينكه خودتان، او را زمامدار خویش قرار دهید. من نيز بدون (خواست و پشتوانه‌ي) شما هیچ ولایتی بر شما ندارم».[37]

و اصل مهم دیگر در خِلَافَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ شورای اولی الامراست.  در چنین سیستمی  امور قابل اجتهاد هم از کانال شورای واحد و اجماع واحد ارائه می شود برای همین است که ما در این دوران چیزی به نام مذهب نمی بینیم و هر چه هست اسلام است و با وجود آنهمه صحابی و تابعین عالم و دانشمند ما شاهد پیدایش مذاهب به سبک عصر شاهیگری بنی امیه و بنی عباس و غیره نیستیم .

در مورد طول عمر این خِلَافَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ پس از فوت رسول الله صلی الله علیه وسلم خود ایشان می فرماید: خِلافَةُ النُّبُوَّةِ ثَلاثُونَ سَنَةً ثُمَّ يُؤْتِي اللَّهُ الْمُلْكَ أَوْ مُلْكَهُ مَنْ يَشَاءُ[38]«خلافت نبوت، سي سال است و پس از آن، خداوند، پادشاهي را به هر كس كه بخواهد، مي‌دهد». یا می فرماید: الْخِلاَفَةُ فِي أُمّتِي ثَلاَثُونَ سَنَةً، ثُمّ مُلْكٌ بَعْدَ ذَلِكَ.[39]

می دانیم که  رسول الله صلی الله علیه وسلم در ربیع الاول سال 11 هجری وفات کردند و ابوبکر صدیق خلیفه شدند  و حسن بن علی رضی الله عنهما هم در ربیع الاول سال 41 هجری، سالی که به سال قحطی شهرت یافته بود، اجبارا دست از خلافت کشید و قدرت حکومتی را به معاویه واگذار کرد، و خلافت دقیقا 30 سال طول کشید؛ اینهم یکی از نشانه های غیر قابل انکار نبوت رسول الله صلی الله علیه وسلم و معجزه ای غیر قابل کتمان است که الله تعالی از زبان رسولش آن را نشان داده  است.   

حسن بن علی رضی الله عنهما تنها از قدرت حکومتی دست کشید و سایر نهادهای حکومتی پس از حاکم شدن معاویه هنوز به صورت مستقل به حیات خودشان ادامه می دادند، سیستم زکات، سیستم حل مسائل فقهی، سیستم قضاوت و غیره همانی بود که در خلافت حسن وجود داشت.  حتی یکی از شروط حسن بن علي رضی الله عنه  با معاویه این است که  معاويه در ساختار حکومتی خودش، مطابق كتاب خدا و سنت پيامبر اکرم صلی الله علیه وسلم  و روش خلفاي راشدين عمل کند. گفته شده است یکی دیگراز شرایط صلح حسن بن علي با معاويه این بود كه پس از معاويه، حسن بن علي زمام امور را به‌دست گيرد.[40] و معاويه هم قول داد که چنانچه زمانی توان رهبری مسلمانان را نداشته باشد، زمام امور را به حسن رضی الله عنه بسپارد.[41] یا ابن حجر هيتمي مي‌گوید: در پیمان صلح، قرار بر آن شد که جانشين معاويه، توسط شوراي مسلمانان تعيين گردد.[42]برای همین وضعیت و چنین شروطی بود که می بینیم معاویه می گوید: «من آخرین خلیفه و اوّلین پادشاه هستم!؟»[43]

در اینجا یک خلیفه که در همه چیز بر معاویه بر تری داشت، تنها در مسأله ی حکمرانی به دلایلی مشخص و از روی ناچاری و اضطرار جای خودش را به این شاه می دهد.  این یکی از دلایلی بود که صحابه همگی منجمله حسن و حسین و دیگران به چنین حکومتی بیعت دادند.

 در واقع نباید چنین تصور بشود که مثلا یک انقلاب رخ داده است و حکومت از ریشه دگروگون شده است، نه اینطوری نبود، چون اگر اینطوری بود نه حسن و حسین و نه هیچ صحابه ای به قیمت جانشان هم تمام می شد اجازه ی چنین کاری را نمی دادند، اینها هم با وجود چنین بزرگانی جرئت چنین تغییراتی را نداشتند. دلیلش هم قیام حسین رضی الله عنه بر علیه حاکمیت یزید بود، چون از زمان یزید به بعد است که ما با نوساناتی شاهد تغییر در سایر نهادهای حکومتی و مردمی و در نهایت شاهد آنهمه تفرق و نابسامانی و رکود بوده ایم .

بله، به مرور زمان و بر اثر وفات و قربانی شدن این شیر مردان بود که ما شاهد تغییرات و نواقص اساسی هستیم، زمانی که در زمان عبدالملک بن مروان اکثرتابعین هم از دنیا رفته بودند این ناقص سازی گسترش بیشتری پیدا می کند، که اینهم از شاهی به شاه دیگرفرق داشت. عمر بن عبدالعزیز یک چیزی بود مروان بن محمد هم چیز دیگری بود .

 ابن خلدون، که  ادامه دهنده ی راه کسانی چون ابوبکر الطُرطوشی اندلسی در نگرش علمی به جامعه و تاریخ است و از او به عنوان پدر جامعه شناسی هم نام برده می شود، در مورد این انتقال قدرت از خلافت به پادشاهی می گوید: هرچند نظام خلافت به نظامی پادشاهی تغییر یافت، اما این تحول، محدود بود و بسیاری از موازین و زیرساخت‌های خلافت اسلامی همچنان در نظام پادشاهی اجرا مي‌شد.[44] رسول الله صلی الله علیه وسلم قبلا در این زمینه فرموده بود که : «ابْنِي هَذَا سَيِّدٌ، وَلَعَلَّ اللَّهَ أَنْ يُصْلِحَ بِهِ بَيْنَ فِئَتَيْنِ مِنَ المُسْلِمِينَ».[45]«اين فرزندم، آقا و سرور است و چه بسا خداوند، به وسيله‌ي او، ميان دو گروه عظيم از مسلمانان، اصلاح برقرار سازد». و حسن بن علی رضی الله عنهما هم اینطوری این مشکل به وجود آمده را اصلاح کرد اما باز می فرماید: «همانا من، در حالي كه بیش از هر کسی، سزاوار خلافت بودم، (از آن كناره‌گيري کردم) و با معاويه  بيعت کردم و نمي‌دانم كه سرانجام اين بيعت، موجب به وجودآمدن فتنه‌اي ميان شما خواهد شد و يا تا مدتي برايتان سودمند خواهد بود» [46]

حسن بن علی رضی الله عنهما مثل پدرش هم حاکم مشروع مسلمین بود و هم حاکمیت حجاز و عراق و یمن را پس از پدرش در اختیار داشت و در موضع قدرتی بود که پدرش بود. اما مجبور می شود برای اصلاح بین این دو گروه عظیم از مسلمین بین بد و بدتر، بد را انتخاب کند؛ اما همین بده بعدها بدتر و بدترین هم ازآن بیرون آمد که تا الان هم ادامه دارد.

زمانی هم که حسن بن علی رضی الله عنهما حکومت را به معاویه می سپارد می گوید: : «اي معاويه! خداوند، زمام امور امت محمد را به تو سپرد و نمي‌دانم واقعاً رسیدن به این مقام، به خاطر صفت خوبی بود كه در تو وجود داشت و يا اینکه برعكس، به خاطر وجود شری در تو بود». آنگاه این آیه را تلاوت کرد که:«وَإِنْ أَدْرِي لَعَلَّهُ فِتْنَةٌ لَكُمْ وَمَتَاعٌ إِلَى حِينٍ» (انبياء/111) «من نمي‌دانم، شايد اين، آزموني براي شما باشد و (شايد شما را) تا مدتي بهره‌مند سازد (و برایتان مفید باشد)[47]

در واقع حکومت معاویه استارت تغییر خلافت به پادشاهی و یک مرحله ی گذار محسوب می شود، این تغییر حاکمیت از خلافت به شاهیگری از زمان خودش شروع می شود و با موروثی شدن حاکمیت تثبیت می شود، از نگاه ابوالاعلی مودودی انتخاب یزید از اشتباهات فاحش معاویه و قدم گذاشتن حقیقی از خلافت به ملوکیت و شاهیگری بود .  از نگاه فرق کنونی معروف به اهل سنت آن چیزی که بنیاد مشروعیت خلفای راشدین تلقی می شود اجماع اهل حل و عقد و شورای اولی الامر واحد مسلمین است. این شوراست که از ابوبکر تا حسن بن علی رضی الله عنهما را انتخاب می کند و این را علی رضی الله عنه در نامه هایش به معاویه یادآوری می کند و در اینجا این شورای اولی الامراست که توسط معاویه ضعیف و سپس نابود می شود .

 اما می دانیم این هم باز به معنی تهی شدن از مفاهیم و اهداف و مقاصد خلافت نبود، بلکه در نظام شاهیگری بنی امیه و بنی عباس و عثمانیها هم  این اهداف در شکل ضعیفتر و ناقصتری دنبال می شدند، و تمام تلاش اینها هم در مسیر پیاده کردن قوانین شریعت بود اما بر اساس تفسیر و مذهبی خاص نه بر اساس رای امت واحد و جماعت واحدی که اجماع واحدی را ارائه بدهد، چون امت واحد و جماعت واحد نابود شده بود و پس از فوت صحابه و تابعین به جایش امتهای متعدد و جماعتهای متعددی به وجود آمدند و شورای اولی الامری نبود که اینها را دور هم جمع کند .  در این صورت این نظامهای شاهیگری مثل امویان و عباسیان و عثمانیها را می شود ترکیبی از نظام خلافت و شاهیگری دانست که به سبک خودشان و به نسبتهای مختلفی اهداف و مقاصد اسلامی را دنبال می کردند. 

     به دنبال این سبکهای حکومتی یکپارچه و ترکیبی ما شاهد خورده شاهانی بوده ایم و الان هم در قالب شاه و رئیس جمهور و غیره هستیم که هدفشان تنها شاهیگری و حکمرانی خودشان بوده است نه اهداف و مقاصد اسلام، و اکثرا اسلام را هم قربانی شاهیگری و حکمرانی و مقاصد و اهداف دنیوی خودشان کرده اند، و از اسلام به عنوان یک ابزار استفاده کرده اند، و به کلی پس مانده های نظام خلافت و مفاهیم و اهداف و مقاصد شریعت کنار نهاده شد و همگی قربانی قدرت طلبی و جاه طلبی حاکمان شد.

 خلافت حسن بن علی رضی الله عنهما همچون حکومت اسلامی رسول الله صلی الله علیه وسلم یکی از بزرگترین نعمتهائی بود که الله به مسلمین بخشیده بود، علت اساسی که حسن بن علی رضی الله عنهما را از روی ناچاری مجبور به واگذاری قدرت به معاویه و تغییر این نعمت و از دست رفتن این نعمت در میان مسلمین کرد را باید به تغییراتی ربط داد که مسلمین در خودشان به وجود آورده بودند چون: ذَلِکَ بِأَنَّ اللّهَ لَمْ یَکُ مُغَیِّراً نِّعْمَةً أَنْعَمَهَا عَلَى قَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُواْ مَا بِأَنفُسِهِمْ وَأَنَّ اللّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ ‏(انفال/53) این بدان خاطر است که خداوند هیچ نعمتی را که به گروهی داده است تغییر نمی‌دهد مگر این که آنان حال خود را تغییر دهند (و دیگر شایستگی نعمت خدا را نداشته باشند و بلکه سزاوار نقمت گردند) و بیگمان خداوند شنوای (اقوال و) آگاه (از افعال مردمان) است .‏

بله، این انتقل قدرت، و به تدریج این انتقال از کامل به ناقص و سپس ناقص تر را تنها در حسن بن علی رضی الله عنهما و معاویه نبینید، این را در کاستی ها، معایب و تغییراتی ببینید که در مردم ایجاد شده، و چنان خلیفه ای را به چنان کاری وادار و مجبور می کند، و در نهایت همین تغییرات و معایب مردم را به طرف حاکمیت شاهان و ظالمین می کشاند:وَکَذَلِکَ نُوَلِّی بَعْضَ الظَّالِمِینَ بَعْضاً بِمَا کَانُواْ یَکْسِبُونَ ‏(انعام/129) و همان گونه برخی از ستمگران را همنشین برخی دیگر می‌گردانیم، و این به خاطر اعمالی است که انجام می‌داده‌اند.‏

می دانیم که الله تعالی با جماعت واحد است و تفرق هم از صفات مشرکین است، آن ابزاری که می تواند بعد از دوران نبوت و بعد از رسول الله صلی الله علیه وسلم به صورت کامل از جماعت مسلمین محافظت کند خِلَافَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ ست، در غیاب این و در حالت اضطراری حکومت بدیل اسلامی بهترین گزینه است، و در غیاب این بدیل اضطراری هم مسلمین درموقعیتهای حساسی قرار می گیرند که تنها و تنها مجلس شورای مجاهدین آنهاست که می تواند به صورت ضعیفتری از این جماعت واحد نگهداری کند. الان سیدنا حسن در بین بی وفائی اطرافیان، تفرق و هرج و مرج، قحطی و گرسنگی، خطر منافقین داخلی و کفار آشکارداخلی و خارجی، و در کل خطر انهدام مسلمین و شرک تفرق و حفظ حکومت خودش  با چنان حکومت بدیل اسلامیی قرار دارد .

 شرک تفرق و آن آفتهای دیگری که سیدنا حسن رضی الله عنه با آن درگیر بودند کلا باعث نابودی مسلمین می شود، مثل آن چیزی که ما در اندلس با سابقه ی ۷۸۱سال حکومت مسلمین مشاهده اش کردیم ، حالا چه رسد به نابودی امت وجماعت، اما حکومت بدیل اسلامی می تواند حداقل موجودیت اسلام و یک جماعت ضعیفی را حفظ کند، و وقایع تاریخی هم ثابت کردند حق با ایشان بود. البته شرایط هم طوری شده است که بیشتر از این از دستش بر نمی آید و طبق آیه  ی:  فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ  (تغابن /16) و فرموده ی رسول الله صلی الله علیه وسلم : مَا نَهَيْتُكُمْ عَنْهُ فَاجْتَنِبُوهُ وَمَا أَمَرْتُكُمْ بِهِ فَافْعَلُوا مِنْهُ مَا اسْتَطَعْتُمْ[48] از تفرقی که توانائی و ابزارهای نابودیش را ندارد پرهیز می کند، و از امری که در مورد حکومت داری هست به اندازه ی توانش به پیش می رود، و از دو ضرر أخف الضررين را انتخاب می کند .

ایشان زمانی که متوجه می شوند که اسباب حفظ کل جماعت را ندارد و اجتهاد می کند که می تواند مثلا بیشتر از 70 درصدش را داشته باشد، تشخیص می دهد بهتر از آنی است که با عذاب تفرق و سایر آفتها تمام را از دست بدهد، برای همین است که به همین اندک هم بسنده می کند که:  ما لا يُدرَكُ كُلُّه ، لا يُترَكُ جُلُّه  .

 این چیز اندکی که ایشان به آن دست یافتند، در برابر آن چیزی که از دست داده بود اندک است؛(هر چند که برای  عصر ما در اکثر سرزمینهای مسلمان نشین دست یافتن به همین اندک هم در حد یک آرزو باقی مانده است)؛ مثل : تمام شدن جنگ و کشتار بین مسلمین که از قتل عثمان بن عفان رضی الله عنه تا آن زمان شروع شده بود، متحد شدن مسلمین تحت یک پرچم، از سرگیری فتوحات مسلمین و گسترش سرزمینهای اسلامی، زمین گیر شدن و در تنگنا قرار گرفتن خوارج و غلات و موارد دیگری که ما در این دوران کوتاه  شاهدش بودیم .

آن چزی که لازم است برای چندمین بار به آن اشاره بشود این است که :واضح است این تغییر از خِلَافَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ  به شاهیگری توسط مردم زمینه هایش فراهم شد و کفار پنهان داخلی و آشکار خارجی ازآنها سوء استفاده کرده اند، بازگشت به آن هم تنها و تنها با تغییر در خود مردم به دست می آید، چون:  إِنَّ اللّهَ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُواْ مَا بِأَنْفُسِهِمْ(رعد/11) خداوند حال و وضع هیچ قوم و ملّتی را تغییر نمی‌دهد مگر این که آنان احوال خود را تغییر دهند.

 ما هم اکنون طبق فرموده ی رسول الله صلی الله علیه وسلم الان در بین دو تا خِلَافَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ هستیم؛ یکی آن خِلَافَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ ای که پس از مرگ ایشان به وجود آمد و ما اسباب از دست دانش رافراهم کردیم و بعد از 30 سال از دستش دادیم ودیگری خِلَافَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ ای که بعد از این حکومتهای شاهیگری خشونت طلب و مستبد می آید که باید اسباب به دست آوردنش را تهیه کنیم و دوباره به دستش بیاوریم .

تمام حکومتهائی که بین این دو خِلَافَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ با کنار نهادن نظارت مردمی و با نابود کردن شورای اولی الامر واحد طبق قانون شریعت الله بر اساس یکی از مذاهب و تفاسیر اسلامی حکم کردند مرتبه ی نازل و بدل اضطراری خِلَافَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ هستند که از دارالاسلام مسلمین حمایت کرده اند، و مسلمین تا بازگشت مجدد خِلَافَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ و به حکم ضرورت چون تنها از کانال این حکومتهای بدیل اضطراری اسلامی می توانستند خیلی از واجبات شرعی را انجام بدهند و از خودشان در برابر جنگ همیشگی مشرکین یا همین سکولاریستها جهت مرتد کردن مسلمین که جزو صفات ذاتی آنها شده است«وَ لا يَزالُونَ يُقاتِلُونَکُمْ حَتَّي يَرُدُّوکُمْ عَنْ دينِکُمْ إِنِ اسْتَطاعُوا» (بقره/217) حمایت کنند و از خودشان در برابر سایرکفار آشکار و پنهان داخلی و غلات حمایت کنند، حفظ این مرتبه ی نازل حکومت اسلامی و حکومتهای بدیل اضطراری را تا رسیدن مجدد به خِلَافَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ بر خودشان لازم و حتی جهت ممانعت از مرتد شدن مسلمین و جهت حفظ مفاهیم و محتوای 4 گانه ی دین اسلام واجب می دانستند، مَا لاَ يَتِمُّ الْوَاجِبُ إِلاَّ بِهِ؛ فَهُوَ وَاجِبٌ

دراین صورت روشن است که چگونه مسلمین با تغییر خودشان اسباب از دست رفتن نعمت خِلاَفَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ را فراهم کردند و این خِلاَفَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ  تبدیل شد به حکومت شاهیگری ملوکیت که تا کنون ما در اشکال و کوچک و بزرگی با آن دست و پنجه نرم می کنیم . الله تعالی می فرماید : وَاتَّقُواْ فِتْنَةً لاَّ تُصِیبَنَّ الَّذِینَ ظَلَمُواْ مِنکُمْ خَآصَّةً وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ شَدِیدُ الْعِقَابِ (انفال/25)‏خویشتن را از بلا و مصیبتی به دور دارید که تنها دامنگیر کسانی نمی‌گردد که ستم می‌کنند (بلکه اگر جلو ستمکاران گرفته نشود ، خشک و تر به گناه آنان می‌سوزد) و بدانید که خداوند دارای کیفر سخت و مجازات شدید است. و رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید:« لتُنْقَضَنَّ عُرَى الْإِسْلَامِ ،عُرْوَةً عُرْوَةً , فَكُلَّمَا انْتَقَضَتْ عُرْوَةٌ، تَشَبَّثَ النَّاسُ بِالَّتِي تَلِيهَا ، وَأَوَّلُهُنّ نَقْضًا الْحُكْمُ، وَآخِرُهُنَّ الصَّلَاةُ»  دستگیره های اسلام یک به یک شکسته می شود، هرگاه یک دستگیره نابود شود مردم به آنچه نزدیک آن است چنگ می زنند، اول آنها شکستن حکم است و آخر آنها نمازاست. با شکستن حکم کردن از کانال  خِلاَفَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ  مردم به آنچه نزدیک بود چنگ زدند. بلکه مسلمین آن زمان به حکومت شاهیگری بنی امیه چنگ زدند و به تدریج دستگیره ها یکی بعد از دیگری شکسته شده اند تا به زمان ما رسیده است و فتنه ای که آن زمان استارتش زده شده است هنوز دامنگیر ما هم هست آن هم با شدت بیشتری.

در هر صورت این حکومت ملوکیت و شاهیگری بنی امیه در حالت اضطرار مورد پذیرش واقع شد که در این حکومت بدیل اضطراری به حکم «الضرورات تبيح المحظورات» اصحاب زیادی هم وجود داشتند و بالاجبار برای پرهیز از بدتر و انجام یک واجب شرعی به آن بیعت هم دادند.  واجب چرا؟ چون انجام واجبهای دیگری از طریق این حکومت انجام می شوند و اگر این حکومت نباشد دیگر واجبات هم انجام نمی شوند .  مَا لاَ يَتِمُّ الْوَاجِبُ إِلاَّ بِهِ؛ فَهُوَ وَاجِبٌ.

ما در حالت ضرورت زمانی که خوراک تمیز و حلال را از دست می دهیم و نداریم، برای حفظ جانمان به گوشت مردار و چیزهای دیگری که نهی شده اند پناه می بریم، و خوردن این گوشت مردار برای حفظ جانمان بر ما واجب می شود تا این ضرورتمان رفع بشود و دوباره به طعام سالم و حلال دست پیدا کنیم. چون حفظ جان واجب است و تنها از طریق این گوشت مردار است که ما می توانیم جانمان را نجات بدهیم پس خوردن این گوشت مردار هم واجب می شود. زمانی هم  که خِلاَفَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ را از دست دادیم و نداریم برای حفظ دینمان و اسلاممان به حکومت بدیل اسلامی پناه می بریم تا این ضرورتمان هم رفع بشود و دوباره به  خِلاَفَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ  بر گردیم .

این هم می دانیم زمانی که ما در حالت ضرورت قرار می گیریم و مجبور می شویم که مثلا برای حفظ جانمان گوشت مردار بخوریم  به دلیل حفظ جانمان است نه به دلیل اینکه مثلا از بوی این مردار یا از مزه ی این مردار یا از رنگ این مردار خوشمان می آید؛ نخیر، ما خیلی هم از این لاشه بدمان می آید. دلیل و علت و هدف استفاده مان از این گوشت، تنها حفظ جانمان است و رسیدن به این هدف است، و زمانی که به این هدفمان رسیدیم آن را هم دور می اندازیم.

إِنَّمَا حَرَّمَ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَةَ وَالدَّمَ وَلَحْمَ الْخِنزِیرِ وَمَا أُهِلَّ بِهِ لِغَیْرِ اللّهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَیْرَ بَاغٍ وَلاَ عَادٍ فَلا إِثْمَ عَلَیْهِ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ ‏(بقره/173) تنها مردار و خون و گوشت خوک و آنچه نام غیرخدا (به هنگام ذبح) بر آن گفته شده باشد بر شما حرام کرده است. ولی آن کس که مجبور شود (به خاطر حفظ جان از آن اشیاء حرام بخورد) در صورتی که علاقمند (به خوردن و لذّت بردن از چنین چیزها نبوده است ) و متجاوز (از حدّ سدّجوع هم) نباشد، گناهی بر او نیست. بی‌گمان خداوند بخشنده و مهربان است .‏

بدون شک حفظ دین مقدم بر حفظ جان، مال و دنیا و تمام خواسته های دنیوی ماست و طبیعی است که اگر ما برای حفظ دینمان درحالت اضطرار قرار بگیریم ناچارا باید به اسبابی شرعی پناه ببریم که دینمان را حفظ کنیم که بالاتر از جانمان و سایر متعلقات دنیویمان است  .

حالا زمانی که آنهمه صحابه به یک حکومت بدیل اضطراری اسلامی رضایت می دهند به دلیل حفظ دین و رسیدن به اهدافی است که دارند، نه به دلیل تأئید و موافقت با انهدام خِلاَفَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ  یا به دلیل تأئید اعمالی که معاویه از زمان علی بن ابی طالب تا زمان حسن بن علی برای رسیدن به چنین مقامی انجام داده است؛ نه، اسباب و تغییرات منفی که مسلمین در خودشان به وجود آورده بودند این بزرگان را در حالت اضطرار قرار داده بود و به این نتیجه رسیده بودند که برای فرار از تفرق، خاتمه دادند به کشت و کشتار میان مسلمین، شروع کردن مجدد فتوحات اسلامی که از مرگ عثمان تا الان متوقف شده بود، بازگشت رفاه و امنیت به میان مسلمین و دلایل خوب دیگری که از آنها  بی خبریم  ابزاری غیر از این حکومت بدیل اضطراری اسلامی وجود ندارد، و ناچارا باید در وضع اضطراری موجود از این ابزار نازل و بدیل اسلامی استفاده کرد .

   زمانی که انسان درحالت اضطرار قرار می گیرد مشخص است  که با امری عادی سروکله نمی زند، زمانی که نمی توانی ایستاده نماز بخوانی و نشسته نمازت را می خوانی یعنی یک عیبی در بدن به وجود آمده است اما باز نمازت را ترک نمی کنی، و با وجود آن عیب باز نشسته نمازت را می خوانی، حالا اگه مجبور بشوی درازکش نمازت را بخوانی این هم واضح و روشن نشان می دهد که عیب بزرگتری در جسمت هست که نمی توانی فریضه ی نماز را در حالتهای عادیش انجام بدهی اما باز نمازت را ترک نمی کنی و انجامش می دهی . تمام این عیبها مانع آن نمی شوند که تو نتوانی نمازت را بخوانی حتی اگر مشکلاتی در زمینه ی پاکی یا ناپاکی لباس و یا وضو گرفتن یا نگرفتن یا توانائی بر تیمم کردن یا نکردن هم برایت  پیش بیاید و در حالت اضطرار بدتری هم قرار بگیری باز نمی توانی به خاطر این حالتها فرض عین نماز را ترک کنی .

حالا خِلاَفَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ از بین رفته  است تا قانون شریعت الله را به شکل کامل و شرعی آن اجراء کند و وظایف خودشان را به شکل کامل انجام بدهد، و به جایش مسلمین در این حالت اضطراری صاحب یک بدن بیمار و یک حکومت بدیل اسلامی شده اند با کلی عیب و نقص که باید این وظایف را انجام بدهد و قانون شریعت الله را به هر میزانی که می تواند اجراء کند و آن را تعطیل نکند.

 پس مسلمین با همین بدن بیمار و ناقص و گاه آلوده هم، تا زمان رسیدن به سلامتی کامل، عباداتی را که تنها از کانال این بدن بیمار می توانستند انجام بدهند را تعطیل و رها نکردند. چون یقین داشتند همچنانکه عمربن خطاب و عثمان بن عفان رضی الله عنهما گفته اند: « إنَّ اللهَ یَزَعُ بالسُّلطان ما لا یَزَعُ بالقرآن» خداوند با قدرت حکومتی، کاری را به انجام می‌رساند، که با قرآن به انجام نمی‌رساند.

دلایل قرآنی و هزاران حدیث رسول الله صلی الله علیه وسلم و هزاران جلد کتاب فقهی نمی تواند جلو جنگ تحمیلی سکولاریستها که جزء ذاتشان است را برمسلمین بگیرد که الله تعالی فرموده :وَلَا يَزَالُونَ يُقَاتِلُونَكُمْحَتَّىٰيَرُدُّوكُمْ عَن دِينِكُمْ إِنِ اسْتَطَاعُوا (بقره/217) و تمام این منابع شرعی باز به تنهائی نمی توانند باعث دفع سایر کفار و مرتدین و کنترل منافقین و سکولار زده ها بشوند، و حتی تمام این منابع شرعی به تنهائی نمی توانند تنها با پند و اندرز و نصیحت  «أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ وَآَمَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ» را درجامعه پیاده کنند تا زمینه های مناسب «فَلْيَعْبُدُوا رَبَّ هَذَا الْبَيْتِ» برای بندگان الله فراهم بشود، تمام این منابع شرعی حتی نمی توانند تفرق را در مواردی از بین ببرند یا حتی کم رنگش هم کنند، یا حتی جلو یک دزد یا قاتل یا زناکار و مشروب خور و گردنه گیری را بگیرد که مسلمان ضعیف الایمانی هم هست اما تنها از قدرت و زور مخلوقات می ترسد نه از قدرت و زور دلایل روشن و قاطع قانون شریعت الله و سنتهای روشن و قوی رسول الله صلی الله علیه وسلم و آنهمه کتاب فقه و تفسیر قوی و محکم علمای اسلام که به هزاران جلد هم می رسد.

 رسول الله صلی الله علیه وسلم به عنوان حکیم ترین و بابصیرت ترین و مصلحت اندیش ترین و عادل ترین شخصی که الله تعالی در موردش می فرماید: وَإِنَّكَ لَعَلَىٰ خُلُقٍ عَظِيمٍ (قلم /4) و زمانی که از همسرش ام المومنین عایشه رضي الله عنها در مورد اخلاق و رفتار رسول الله پرسیده می شود در جواب می گوید : “كَانَ خُلُقُهُ الْقُرْآنَ “[49] اما باز چنین شخصیت عظیمی در برابر کفار سکولار قریش و سایر کفار یهودی در مدینه و نصرانیهای نجران و منافقین داخلی و تأمین اهداف و مقاصد شریعت نتوانست با قرآن و پند و موعظه کارش را به پیش ببرد و مجبور به هجرت و جنگ و قتال و اعداد و اجرای حدود و غیره آن هم از کانال قدرت حکومتی شد.

 پس دوباره برگشتیم به قول عمر و عثمان رضی الله عنهما: «إنَّ اللهَ یَزَعُ بالسُّلطان ما لا یَزَعُ بالقرآن» خداوند با قدرت حکومتی، کاری را به انجام می‌رساند، که با قرآن به انجام نمی‌رساند. و اینکه آیا با بیمار شدن خِلاَفَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ می توانیم از اینهمه واجباتی که تنها از کانال این بدن بیمار و آلوده می شود انجام داد دست بکشیم و همه ی این واجبات راترک کنیم؟ مسلما خیر.

در رابطه با این بدن بیماری که باید این فرضها و عبادات مختص خودش را انجام بدهد مسلمین قواعدی را برای عمل در این حالتهای اضطراری به وجود آوردند . مثل قاعده ی «دفع أعظم المفسدتین باحتمال أدناهما» که طبق این قاعده مشروعیت و جایز بودن قتال تحت امارت رهبر و امیر فاجر برای انجام این وظایف حکومتی مطرح می شود .  بخصوص دفع دشمن کافراشغالگری که پس از ایمان به الله هیچ فرض عینی مقدم تر از این نیست که حتی سایر فرضها را هم تحت الشعاع خودش قرار می دهد .

 در چنین حالتی یا از این حکومت مریض اسلامی که جای خِلاَفَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ را گرفته دوری می کنیم و از آن استفاده نمی کنیم و آن همه مفاسد را متحمل می شویم و حتی زمینه های تسلط کفار را و افراد فاجر تری را فراهم می کنیم که ضررشان برای دین و دنیای مسلمین بزرگتراست، یا اینکه از این حکومت مریض اسلامی و امیر فاجر آن  برای  تطبیق اکثر قوانین شریعت الله و دفع امیر فاجرتر اسلامی یا دفع کافر خارجی و منافقین و غلات داخلی  و آزاد سازی سرزمینهای کفار استفاده می کنیم، که تمام فتوحات مسلمین بعد از حسن بن علی رضی الله عنهما تا زمان عثمانی ها بر همین اساس بوده است .

زمانی که رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید:  وَإِنَّ اللَّهَ لَيُؤَيِّدُ هَذَاالدِّينَبِالرَّجُلِ الْفَاجِر[50]. و یا می فرماید: إنَّ الله يؤَيِّدُ الدِّينَ بِأَقْوَامٍ لا خَلاقَ لَهُمْ[51] یعنی الله تعالی این دین را با شخص فاجر یا اقوام و گروههائی که هیچ خیر و اجر اخروی نصیبشان نمی شود یاری می دهد و پیروزش می کند. در این حالات رهبر فاجر مسلمان است  که ضرر کرده است، و فجورش به خودش بر می گردد و خیرش به مسلمین.

این شخص به نفس خودش ضرر کرده است و فجورش هم به خودش یا گروهش و حزبش یا مذهبش بر می گردد و بر دیگر مسلمین تحمیل نمی شود، و ضرر این، بسیار کمتر از ضرری است که یک امیر فاجرتر یا کفارآشکار خارجی و مرتدین ممکن است به مسلمین وارد کنند، و در این حالتِ ضرورت، جایگزین صالحی هم برای  این شخص یا این قوم وجود نداشته باشد . تحمل این شخص فاجر یا گروه و حزب و قوم و مذهب فاجر به این دلیل است که مفسده اش از فاجرتر از خودش یا از کافر آشکار و مرتدین برای مسلمین کمتراست، و با تحمل این، مفسده ای بزرگتر دفع می شود.

این هم فرق نمی کند این شخص یا قوم یا حزب و دولت فاجر یک همزبان و هم مذهبت است یا نه، مهم این است یک مسلمان فاجری است و نژاد و مذهبش هم فرقی برای  ما ندارد. چون بعضی ها هستند در حالتِ اضطرار، فاجر درون مذهبی خودشان را  تحمل می کنند اما مال مذاهب دیگری را نه.

  حتی عده ای از برادران ما در این حالت اضطراری که پیش آمده است و آنهمه سرزمینهای مسلمین توسط نصرانیها و کفار سکولار خارجی و یهود و مرتدین محلی اشغال شده است به بهونه های من درآوردی مثل خالی بودن صف از گنهکاران و فاجران و الوده شده های فکری و رفتاری و پاک بودن صف و غیره پشت مسلمین راخالی می کنند و درجبهه ی متحد مسلمین بر علیه دشمنان متحد شرکت نمی کنند که این هم یک نوع آلودگی فکری است در شکل و قالب دیگری . 

از احادیث رسول الله صلی الله علیه وسلم روشن است که این حکومتهای بدیل اضطراری هم  به صورت کلان به دو دسته ی «مُلْكًا عَاضًّا» و «مُلْكًا جَبْرِيّاً» تقسیم می شوند . هر کدام از این دو نوع هم به نسبتی که به اهداف و مقاصد شریعت الله نزدیکتر باشند یا دورتر باشند بین خودشان به دسته های مختلف و کیفیتهای مختلفی تقسیم می شوند. یکی ظلمش بیشتراست یکی کمتر، یکی اسراف کاراست دیگری نه، یکی کیفیتش بهتراست  یکی بدتر، یکی ناخالصیش بیشتراست یکی کمتر، خلاصه هر کدام یک جایی نقص دارند و تا زمانی که دوباره تبدیل نشده اند به خِلاَفَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ این ناخالصیها و نقصها برطرف نمی شوند .

 برای همین است که در این حالت اضطراری که پیش آمده است در برابر این منکرات این سلطانها و شاهان باید صبر کرد: مَنْ كَرِهَ مِنْ أَمِيرِهِ شَيْئًا (و فی روایه : من رَأَي من أَمِيرِهِ شيئا يَكْرَهُهُ) فَلْيَصْبِرْ عَلَيْهِ، فَإِنَّهُ لَيْسَ أَحَدٌ مِنَ النَّاسِ خَرَجَ مِنَ السُّلْطَانِ شِبْرًا، فَمَاتَ عَلَيْهِ إِلَّا مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً [52]كسي كه از چیزی از حاكمش بدش آمد یا چیزی ازش دید و نزدش ناپسند بود، بايد صبر كند. به درستي كه هر كس از سلطانش به اندازه يك وجب دور شود، به مرگ جاهلي از دنيا رفته است. مشخص است که این صبر به دلیل همسفره بودن با این حاکم یا رضایت به این صفت زشتش نیست، بلکه به دلیل قرار گرفتن ما در حالت اضطراراست و بدیلی بهتر از این هم نداریم و تا زمان پیدا شدن زمینه های پیدایش این بدیل صبر می کنیم و وضع را بدتر و فاسد تر نمی کنیم .

تا آن زمان ما تنها می توانیم مثلا بگوییم که حکومت عمر بن عبدالعزیز از این لحاظ بهتر از حکومت مأمون عباسی است ، و حکومت عمر بن عبدالعزیز در این زمینه ها در درجه ی بالاتری قرار دارد و حکومت مأمون در این زمینه ها در درجه ی بد تری قرار دارد .

هدف اصلی یک مسلمان تبدیل دوباره ی این سبک حکومتهای بدیل اضطراری  به خِلاَفَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ و بیرون رفتن از این حالت اضطراری است، اما اگر بین دو حکومت بدیل اضطراری اسلامی مجبور بشویم از یکی از آنها حمایت کنیم از آنی حمایت می کنیم که به حق و قانون شریعت الله و خِلاَفَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ  نزدیکتراست . ما از آنی حمایت می کنیم که کیفیتش بهتر است و ما را به جلو می برد و به خِلاَفَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ  نزدیکتر می کند، نه آنی که از کیفیت بدتری برخورداراست  و ما را به عقب بر می گرداند و از خِلاَفَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ  دورترمان می کند .

در چنین حالتی اگر بین دو حکومت بدیل اضطراری اسلامی بر سر «کیفیت حکومت» جنگی اتفاق بیافتد، آنی که ما را به عقب بر می گرداند و جلو حرکت ما رابه سمت خِلاَفَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ  سد می کند اهل بغی می شود. وَإِن طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا ۖ فَإِن بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الْأُخْرَىٰ فَقَاتِلُوا الَّتِي تَبْغِي حَتَّىٰ تَفِيءَ إِلَىٰ أَمْرِ اللَّهِ ۚ فَإِن فَاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا بِالْعَدْلِ وَأَقْسِطُوا ۖ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ(حجرات/9) هرگاه دو گروه از مؤمنان با هم به جنگ پرداختند، در میان آنان صلح برقرار سازید . اگر یکی از آنان در حق دیگری ستم کند و تعدی ورزد (و صلح را پذیرا نشود)، با آن دسته‌ای که ستم می‌کند و تعدی می‌ورزد بجنگید تا زمانی که به سوی اطاعت از فرمان خدا برمی‌گردد و حکم او را پذیرا می‌شود. هرگاه بازگشت و فرمان خدا را پذیرا شد، در میان ایشان دادگرانه صلح برقرار سازید و(در اجرای مواد و انجام شرائط آن) قسط بکار برید، چرا که خدا  الْمُقْسِطِين را دوست دارد.‏

ما بسیار بدتر از حکومتهای بدیل اضطراری اسلامی درتاریخ داشته ایم و الان هم داریم . یک نمونه را برایتان تعریف کنم ممکن است جالب باشد: نقل است  که در دوران مهدی عباسی بادیه‌ نشینی ادعای پیامبری کرد.او را دستگیر کرده نزد خلیفه آوردند.مهدی گفت: آیا تو پیامبری؟ گفت:بله! مهدی پرسید: به سوی چه کسانی مبعوث شده‌ای؟!

گفت: مگر گذاشتید به سوی کسی مبعوث شوم؟ صبح مبعوث شدم، عصر دستگیرم کردید!

حکومتهای بدیل اضطراری اسلامی اینطوری می توانند جلو بسیاری از منکرات را بگیرند. اما حکومتهای کفاری چون دین سکولاریسم و مرتدین محلی چه؟ ادعای خدائی هم کنید کاری به کارتان ندارند و بلکه تحت عنوان آزادی بیان و عقیده و آزادیهای شخصی و غیره راه را برایت باز می کنند.  برای یک مسلمان ضروری است که تشخیص بدهد کدام سیستم آن را به جلو می برد و به خِلاَفَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ و امت واحد و جماعت واحد نزدیک آن  می کند و کدام یکی نه .

نکته ی دیگری که به این حالت اضطرار بر می گردد و از یکپارچگی کنونی مسلمین محافظت می کند این است که در حالتهائی میان یک امیر و رهبر صالح اما ضعیف با یک امیر و رهبر فاجر قوی، مسلمین گیر می کنند که از کدام یکی حمایت کنند؟ کسانی چون امام احمد بن حنبل رحمه الله  سفارش می کنند که جانب امیر فاجر قوی را بگیریم و می گوید: «اما فرد فاجر قوتش برای مسلمانان و فجورش برای نفس خودش است و اما صالح ضعیف صلاحش برای نفسش و ضعفش برای مسلمانان است، پس باید به همراه قوی فاجر قتال نمود و پیامبر صلی­الله علیه وسلم فرموده­اند:«وَإِنَّ اللَّهَ يُؤَيِّدُ هَذَا الدِّينَ بِالرَّجُلِ الْفَاجِر» «خداوند متعال این دین را با فرد فاجر نصرت می­بخشد.»[53]  در اینجا ممکن است متوجه بشویم که چرا در جنگ بین عبدالله بن زبیر آنهمه بزرگوار به خاطر منافع کل جامعه ی مسلمین جانب حاکم فاجر قوی بنی امیه را گرفتند نه جانب عبدالله بن زبیر صالح ضعیف را. نفع حاکم فاجر و قوی بنی امیه  درآن حالت اضطرار برای عموم مسلمین بود و فجورش به خودش بر می گشت.

  مسأله ی دیگری که علما برای این حالتهای اضطراری به آن اشاره کرده اند این است که اگر بین دو امیر یا حکومت بدیل اضطراری اسلامی که مثل هم هستند و در یک سطح قرار دارند جنگی رخ بدهد و یکی با زور اسلحه بر آن یکی غالب بشود آنی که با زور اسلحه پیروز شده است امیر مسلمین و حاکم می شود و جنگ با آن نادرست است.

بله، اگرکیفیت هر دو مثل هم باشد ما می گوییم آنی که با اسلحه و قدرت حاکمیت را در دست گرفته است دیگر قیام شخص دیگری که چیز بهتر از این نمی تواند  بیاورد و چیزی مثل همین می اورد و کیفیتش مثل همین است (قیامش) درست نیست، بلکه بین این چند گروهی که مثل هم هستند – برای جلوگیری کردن از ریخته شدن خون مسلمان و سایر مصیبتهای تفرق و جنگهای داخلی- آنی که زودتر از همه با زور اسلحه قدرت را به دست گرفته است و نظمی را برقرار کرده است بهتر از دیگرانی است که هم کیفیت خودشان مثل اینهاست  و هم شکست خورده اند ؛ برای همین از جنگ با این حاکم و جایگزین کردن چیز دیگری مثل این حمایت نمی کنیم .

ابن حجر عسقلانی رحمه الله در فتح الباری میگوید : «فقها اجماع کرده اند بر واجب بودن پیروی از سلطان متغلب (کسی که با غلبه و شمشیر سلطان شده است) و جهاد کردن همراه با او و اینکه اطاعت کردن از او بهتر است از خروج بر او؛ زیرا غیر این موجب خون ریزی و فتنه می‌گردد»[54]

امام احمد حنبل رحمة الله علیه می گوید : «کسیکه بر آنها با شمشیر (زور و قدرت) غلبه پیدا کرد تا اینکه خلیفه گشت و امیرالمومنین نامیده شد، بر احدی که ایمان به خداوند دارد حلال نیست که بماند (وفات کند) و امام عادل یا ستم کاری نبیند (نداشته باشد) .پس او امیر المومنین است (ولو اینکه با شمشیر هم امیر شده باشد).[55]

با این سخن امام احنبل ممکن است این حدیث رسول الله صلی الله علیه وسلم را بهتر متوجه بشویم که می فرماید: «مَنْ مَاتَ لا بَيْعَةَ عَلَيْهِ مَاتَ مَوْتَةَ جَاهِلِيَّةٍ »[56] یا «مَنْ خَلَعَ يَدًا مِنْ طَاعَةٍ لَقِيَ اللَّهَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ لا حُجَّةَ لَهُ “. قَالَ:” وَمَنْ مَاتَ وَلَيْسَ فِي عُنُقِهِ بَيْعَةٌ مَاتَ مَيْتَةً جَاهِلِيَّةً» .[57] کسی که دست از فرمانبرداری بکشد (بیعت خود را بشکند) در مواجهه با خداوند در روز قیامت؛ دلیلی بر عملش نخواهد داشت و همچنین کسی که بمیرد و بیعتی بر گردن خود نداشته باشد؛ به مرگ جاهلی مرده است.

چون عرب جاهلیت رهبری واحد نداشتند که ازاو سمع و طاعه داشته باشند کسی که بدون بیعت چنین امام عادل یا ستمکاری بمیرد در این صفت اطاعت نکردن و حرکت نکردن بر اساس وحدت فرماندهی و وحدت دستور مثل عربهای جاهلی شده است.

نکته ی جالب این است که رسول الله صلی الله علیه وسلم بیان میکند که چیزهائی از سلطان مسلمان نزد شما بد بود باز این چیزها باعث نشود شما از بیعت با او فاصله بگیرید و ازاو جدا بشوید: مَنْ كَرِهَ مِنْ أَمِيرِهِ شَيْئًا فَلْيَصْبِرْ عَلَيْهِ ، فَإِنَّهُ لَيْسَ أَحَدٌ مِنَ النَّاسِ خَرَجَ مِنَ السُّلْطَانِ شِبْرًا ، فَمَاتَ عَلَيْهِ إِلَّا مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً[58] در اینجاست که باز می فهمیم که چرا بزرگوارانی چون حسن و حسین رضی الله عنهما و دیگران به شاهی چون معاویه بیعت می دهند که خود معاویه نه به علی بیعت داد و نه به حسن بن علی که هر دو خلیفه ی برحق مسلمین بودند و او باغی بود.  در اینجا حسن و حسین رضی الله عنهما کاری به جرم معاویه و هزاران نفر از اطرافیان او ندارند، بلکه برایشان مهم این است که خودشان در مسیر درست حرکت کنند .

 تمام این روایتها مربوط به زمانی است که جماعتی وجود داشته باشد و این جماعت امیری واحد داشته باشد، حالا اگرچنین جماعتی و چنین امیری وجود نداشته باشد و تفرق حاکم باشدطبق روایت حذیفه : تَلْزَمُ جَمَاعَةَ الْمُسْلِمِينَ وَإِمَامَهُمْ قُلْتُ فَإِنْ لَمْ يَكُنْ لَهُمْ جَمَاعَةٌ وَلَا إِمَامٌ قَالَ فَاعْتَزِلْ تِلْكَ الْفِرَقَ كُلَّهَا وَلَوْ أَنْ تَعَضَّ بِأَصْلِ شَجَرَةٍ حَتَّى يُدْرِكَكَ الْمَوْتُ وَأَنْتَ عَلَى ذَلِكَ. [59] بهترین گزینه کناره گیری از تمام فرق متفرق سفارش می شود که معمولا به دلیل وجود فرقه ی ناجیه «لَا تَزَالُ طَائِفَةٌ مِنْ أُمَّتِي يُقَاتِلُونَ عَلَى الْحَقِّ ظَاهِرِينَ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ”.»[60]و « “لَنْ يَبْرَحَ هَذَا الدِّينُ قَائِمًا يُقَاتِلُ عَلَيْهِ عِصَابَةٌ مِنْ الْمُسْلِمِينَ حَتَّى تَقُومَ السَّاعَةُ»[61] در برابر جنگ همیشگی و تحمیلی سکولاریستها بر مسلمین: وَ لا يَزالُونَ يُقاتِلُونَکُمْ حَتَّي يَرُدُّوکُمْ عَنْ دينِکُمْ إِنِ اسْتَطاعُوا(بقره/217) چنین موقعیتی ممکن است مربوط به مکانهای استثنائی در روی زمین باشد که شخص توان هجرت به سمت این فرقه ی ناجیه رانداشته باشد و در میان فرق مختلفی گیر کرده باشد. چون سکولاریستها همیشه تا روز قیامت با ما می جنگند و تا روز قیامت هم آشکارا طائفه ای از مسلمین در برابر آنها می جنگند و همه آنها را می شناسند و اینها برحق هستند.

برای چگونه برخورد کردن با حکومتهای بدیل اضطراری اسلامی که به دلیل انهدام خِلاَفَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ به وجود آمده اند، و تا زمانی که دوباره این روش حکومتی به سبک رسول الله صلی الله علیه و سلم بر می گردد «ثُمَّ تَكُونُ خِلَافَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ» وجود این بدیلهای اضطراری اسلامی غیر قابل اجتناب است، لازم است نمونه های تاریخی که برای همه تا حدودی شناخته هستند را بیشتر مورد بررسی قرار بدهیم؛ تا به امید الله بتواند ما را از این محدودیت و تنگناهِ منجر به شکست و نا امیدی و تفرقی که عده ای از برادران نامتعادل و نامیزان و جاهل ما برای  خودشان و سایر هم مسیرانشان تصور کردند، و دشمنان مسلمین هم به آن دامن میزنند، بیرون ببرد. ان شاء الله.

عده ای از برادران ما به دلیل محدودیتهائی که به دلیل عدم آگاهی از مقاصد و اهداف شریعت و به دنبال آن به دلیل نا آگاهی از تاریخ مسلمین برای خودشان تراشیده اند و دایره ی دید خودشان را بسیار محدود و تنگ قرار داده اند، از یکطرف ابزاری برای تفرق بیشتر و ضعف و سستی بیشتر اهل قبله شده اند و از سوی دیگر باعث نوعی یأس و نا امیدی در میان مسلمین شده اند.

همچنانکه عرض شد یکی از اشتباهات فاحش این برادران نامتعادل چگونگی برخورد کردن با حکومتهای بدیل اضطراری اسلامی است که به دلیل انهدام خِلاَفَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ  و در حالت اضطراری به وجود آمده اند . این برادران نامیزان ما، بر خلاف بزرگان صالح ما در تاریخ اسلام، به جای اینکه تا زمان رسیدن مجدد به خِلاَفَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ  از این حکومتهای بدیل اضطراری اسلامی به عنوان یک فرصت استفاده کنند متأسفانه به دلیل کینه و تنفر و کنار نهادن عدالت، به عنوان یک تهدید و خطر به آنان نگاه می کنند، و دشمنان مسلمین هم از کانالهای مختلف دین فروشان و علمای سوء و الرویبضه به این کینه ها دامن زده و این برادران نامتعادل ما را به آنجاهائی که بخواهند می کشانند .  

برای اینکه بحثمان را در چگونگی برخورد با حکومتهای بدیل اضطراری اسلامی ملموس تر کنیم لازم دانستم مثالهائی رابرایتان ذکر کنم که تمام مورخین مسلمان و حتی کافر هم در صحت این وقایع شکی ندارند و مورد اتفاق همه ی مورخین است . اجازه بدهید از صلاح الدین و حکومت اسماعیلی مصر و آل بویه و حکومت عباسیان شروع کنیم و به تدریج برسیم به عثمانیها و وضع موجود.

می دانیم که اسماعیلی های شیعه مذهب طوایفی از غلات شیعه بودند که خودشان به خالصه و مبارکیه و این هم به سه شاخه ی عمده ی نزاری و دروزی و مستعلی و هم اکنون به آغاجانیه و بُهره تقسیم می شوند و هر کدام از اینها هم به چندین فرقه ی مختلف تقسیم می شوند، از قرامطه بگیرید تا آنچه که ما هم اکنون در افغانستان و ایران می بینیم تا اسماعیلی هایی که در شمال آفریقا و بخصوص در مصر در اواخر عمر این حکومت دارای کتب فقهی خاص خودشان بودند و دانشگاههائی مثل الازهر و سایر مدارس را برای تدریس فقهشان تأسیس کردند.

 اسماعیلی ها تا جعفر صادق را قبول داشتند و بعد از آن اسماعیل را قبول دارند. به همین دلیل به آنان میگویند6 امامی . عقاید غالی گرایانه ی آنهاهم بر باطنی گری و تأویل باطنی از منابع شرعی و بر 7 رکن استوار بود .

غیر از این موارد به بهشت و دوزخ جسمانی اعتقادی ندارند و به بهانه ی امر به معروف و نهی از منکر مخالفین خودشان را ترور می کردند که ترور خواجه نظام الملک مشهوراست. البته این اسماعیلی های غالی هر کدام که تحت تأثیر عقاید هندیان یا مزدکیان یا نصرانیها و غیره قرار گرفته بودند به نسبتهائی با همدیگر مختلف بودند. اکثریت اینها توسط شیعیان 12 امامی و فرق معروف به اهل سنت تکفیر شدند. اما دسته هایی از آنها که بر ملتی مسلمان و ریشه دار مثل مصر حکم می کردند بعضی از آداب ظاهری چون نماز و روزه و غیره را در دورانهائی به جای می آوردند و تا حدودی در ظاهر – عده ای می گویند به خاطر تقیه – خودشان را از سایر فرق اسماعیلی غالی جدا کرده بودند. به هر دلیلی که بوده باشد بخشی از اینان کتبی در فقه ظاهر هم برای خودشان در اواخر حکومت فاطمیان مصر داشتند و در ظاهر با تمام آلودگیهائی که داشتند حکم اهل قبله بر آنها صادر می شد.

این اسماعیلی ها با چنین عقاید و رفتار های آلوده ای در شمال آفریقا حکومتی تحت عنوان عبیدی ها یا فاطمیون را بر اساس فقه اسماعیلی  تشکیل دادند. در دوران این دسته از فاطمی ها بود که از مناسبتهائی که الان می بینیم برای تبلیغ شیعه ی اسماعیلی استفاده می شد، برگزاری مراسم عاشورا و عید غدیر و عید ولادت ائمه و فاطمه زهراء رضی الله عنها و مراسم مولود و نیمه ی شعبان از جمله ی این موارد بود.

برای اولین بار مراسم عزاداری عاشورا در سال 363  در زمان حاکمیت معزالدین الله فاطمی برگزار شد و در زمان حکام دیگر تا کنون ادامه پیدا کرده است . به قول مقریزی، فاطمی ها 3 روز قبل از روز عاشوراء بازارها و مغازه ها را غیر از نانوائی ها تعطیل می کردند[62]، و مردم به همراه مقامات در همین دانشگاه الازهر عزاداریشان را انجام می دادند، و بعد به سوی جائی به نام مشهد راس الحسین می رفتند و آنجا هم با شعر و نوحه خواندن عزاداری می کردند . درهمین روز مردم باز به زیارت امامزاده هائی مثل کلثوم و سیده نفیسه می رفتند و آنجا هم با نوحه و شعر خوانی عزاداری می کردند. در قصر حکومتی هم و با حضور حاکم مراسم عزاداری مخصوصی برگزار می شد. علاوه بر این در همین حکومت بود که عبارت «حی علی خیر العمل» وارد اذان مردم شد .

حالا یک همچنین حکومت شیعه ی اسماعیلی با چنین عقاید و برنامه هائی بر مصر حاکمیت دارد، از زمان  حاکمیت حافظ، فاطمیان دچار تفرق، ضعف و درگیری‌های شدید داخلی شدند، از این زمان به بعد است که  وزرا و حکام مناطق مختلف شورش می کردند و در نصب و برکناری  حکام نقش پیدا می کنند. همین وزراء در رقابتهای داخلی با هم و با حکومتهای مالکی و شافعی اطراف خود به اروپائیان نصرانی کافر که در آن زمان به فرنگیان مشهوربودند هم اجازه ی ورود به سرزمینشان را می دهند و وزیر فاطمی مصر به نام شاور به آنان اجازه می دهد که پایگاهی نظامی در اطراف قاهره داشته باشند.

نصرانی ها هم در ادامه ی جنگهای صلیبیشان قصد داشتند که قاهره را بگیرند و مصر را که شیعه و فاطمی و خارج از حاکمیت مذهبی عباسیان و سایر مسلمین بود را تصرف کنند، اینها به خوبی از این اختلافات مذهبی ما مسلمین باخبرند و سعی دارند به هر نحوی که شده است از این تفرق به نفع خودشان سوء استفاده کنند. برای همین درآن برهه ی زمانی به سمت قاهره حمله می کنند و شهر بزرگ بلبیس را در مسیرشان اشغال می کنند و پس از غارت شهر مسلمین آنجا را هم قتل عام می کنند تا اینکه به اطراف قاهره می رسند که با مقاومت مردم قاهره روبرو می شوند . 

این کفار صلیبی کار را به جائی رساندند که حاکم فاطمی وقت عاضِد از نورالدین محمود درخواست می کند که او و زنانش را از دست صلیبی های کافر نجات بدهد . اینجا بود که نورالدین سنی مذهب دو تا دشمن در برابر خودش می بیند، یکی دشمنی کافر آشکار و شماره 3 که تحت حمایت دشمنان شماره 4 داخلی قرار دارد و دیگری فرقه ای از اهل قبله که چند قرن است بر علیه هم مذهبهای آن جنگیده اند و باعث مرگ هزاران مسلمان شده اند اما در هر صورت اهل قبله است و در هر صورت یک مسلمان در برابر یک کافر اصلی قرار گرفته است؛ به همین دلیل  در سال ۵۴۸ لشکری به فرماندهی اسدالدین شیرکوه و برادر زاده‌اش صلاح الدین را برای کمک به حکومت شیعه مذهب و فاطمی در برابر کفار اصلی به مصر می فرستد.

زمانی که بر خلاف پیش بینی و بر خلاف میل کفار صلیبی لشکر شافعی ها و حنفی ها برای کمک به شیعه های اسماعیلی و فاطمی مصر به قاهره نزدیک می شوند این کفار صلیبی از اطراف قاهره فرار را بر قرار ترجیح می دهند و به شهرهای تحت کنترل خودشان بر می گردند .

 همینکه شیرکوه به قاهره می رسد “العاضِد لدین الله” حاکم شیعه مذهب و اسماعیلی فاطمی مصر او را تشویق می کند وزیرش «شاور» را که مسئول خیانت به مسلمین و هدایت کفار صلیبی به مصر و اطراف قاهره شده بود به قتل برساند. شیرکوه هم اورا به قتل می رساند. حاکم شیعه مذهب و اسماعیلی مصر  هم  اورا وزیر خود می کند و اوهم می پذیرد، اما بعد از 2 ماه شیرکوه می میرد؛ بعد از مرگ شیرکوه  بین یاران شیرکوه بر سرجانشینیش اختلافاتی به وجود می آید اما “العاضِد لدین الله” جانب صلاح الدین را می گیرد و سمت وزارت را به صلاح الدین ایوبی می دهد و صلاح الدین ایوبی هم این مقام وزارت در حکومت شیعه ی اسماعیلی را قبول می کند.

 بعد از گذشت 19 سال از وزارت صلاح الدین ایوبی در زمانی که حاکم وقت در حال احتضار و مرگ بود و روزهای آخر عمر خودش را می گذراند یک جنگ قدرتی برای جانشینی او به وجود می آید، یک طرف شخصی به اسم طواشیه که با کفار صلیبی اروپا در ارتباط است و قصد دارد با قدرت آنها حکومت را به دست بگیرد و باز مسلمین را زیر دست کفار اصلی قرار بدهد و از طرف دیگر مسلمین شیعه و اهل سنتی هستند که به چنین حقارتی راضی نیستند .

بله، در این تغییر و تحول یک طرف صلاح الدین ایوبی است با عقاید شافعی مذهب خاصی که دارد و حکومت یکپارچه ی عباسیان، و در طرف دیگه شخصی به اسم طواشی که «متولی خلافت فاطمی» بود که به صیلبی های اروپا نامه می نویسد که اورا دربیرون راندن مسلمین شام کمک کنند، که در نهایت قاصد نامه دستگیر می شود و طواشی هم به قتل می رسد. [63] غیر از برده های سودانی قصر کسی از مردم شیعه مذهب و اسماعیلی مصر از طواشی خائن و کفار صلیبی و دشمنان شماره 3 مسلمین بر علیه اهل سنت مذهبهای طرفدار حکومت یکپارچه ی عباسیان حمایت نمی کند .

 در نهایت  صلاح الدین ایوبی در محرم سال ۵۶۷ قمری دستور می دهد که در قاهره به نام حکومت یکپارچه و بدیل اضطراری اسلامی عباسیان خطبه خوانده شود. و اینطوری یک حکومت بدیل اضطراری درجه چندم اسلامی که بعد از سال 271 سال دوباره تبدیل می شود به یک حکومت بدیل اضطراری بزرگتر و قدرتمند تری. در اینجا یک حکومت درجه چندم بدیل اضطراری اسلامی تبدیل می شود به یک حکومت بدیل اضطراری اسلامی بالاتری که ما را به وحدت عمل و وحدت فرماندهی و وحدت دستور و «خِلاَفَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ» نزدیکتر می کند .

در اینجا مشخص است که درخواست حاکم اسماعیلی مصر باعث ورود شیرکوه و صلاح الدین ایوبی سنی مذهب به مصر شیعه مذهب می شود و صلاح الدین به نیت دفع کفار اصلی به کمک شیعه های اسماعیلی مصر می رود، و این حکومت خودش دارای متولی بوده است که تا آخرین روزهای عمر حاکم هم زنده بوده است و تنها به دلیل خیانت و نامه نگاری به کفار صلیبی سمتش را از دست می دهد و کشته می شود و نمی تواند جانشنین حاکم در حال احتضار شود .

یک معادله ی جالبی می شود، از یکطرف شافعی ها و حنفی ها و حتی حنبلی های اهل سنت لشکر شیرکوه و صلاح الدین از حکومت شیعه های اسماعیلی فاطمیان در برابر کفار آشکار صلیبی و مرتدین محلی حمایت می کنند، و از طرف دیگر همین شیعه های اسماعیلی، سالها بعد، از حکومت شافعی مذهب صلاح الدین ایوبی در برابر کفار صلیبی و دشمنان شماره 3 مسلمین و مرتدین محلی چون طواشی و مزدوراش حمایت می کنند، و بعدها با همدیگرو در کنار هم چنان قدرتی را می سازند که به فتح بیت المقدس و آزاد سازی سرزمینهای اسلامی و بیرون راندن کفار اشغالگر منتهی می شود، کاری  که قبل از آن هیچ یک از قدرتهای به اصطلاح سنی مسلک عباسی و به اصطلاح شیعه مسلک مصر به تنهائی نتوانسته بودند به آن  دست پیدا کنند . 

 حالا در برابر ثمرات تسلط صلاح الدین بر حکومت شیعه ی فاطمی مصر ما به یک نمونه ی دیگر: تسلط شیعیان آل بویه برعباسیان – حکومت یکپارچه ی اضطراری اسلامی آن زمان- اشاره می کنیم تا ببینیم که اقدامات کدام یکی ما را به جلو و عزت برده است و کدام یکی ما را به عقب و ذلیلی برگردانده است .

ابوریحان بیرونی تسلط آل بویه بر عثمانی ها را باعث به وجود آمدن تغییرات زیربنائی و اساسی می داند و می گوید «سلطنت در آخر ایام متقی و آغاز ایام مستکفی از آل عباس به آل بویه انتقال یافت».[64] ابن خلدون هم می گوید: «به راستی که اساس خلافت به کلی رو به ویرانی نهاده بود».[65]

آل بویه، تمام اختیارات معنوی و دنیوی را از خلفای عباسی گرفتند، و این صدمات تا این اندازه عمیق و ریشه ای بود که پس از نابودی آل بویه هم  حکام عباسی هرگز به آن جایگاه قدرتمند و یکپارچه ی قبل از آل بویه دست پیدا نکردند.

  واقعه ی حمله ی کفار صلیبی روم و پیشرفتهای آنها در بخشهائی از موصل می تواند ما را بیشتربه آنچه بر سر این حکومت یکپارچه و بدیل اضطراری اسلامی در آمده است آشنا تر کند. عزالدوله دیلمی در یک بازی سیاسی، از طریق نامه ای برای جنگ با رومیان در سال 360 قمری از حاکم عباسی که متکی به خودش است تقاضای کمک مادی می کند، و جنگ با کفار نصرانی را از وظایف حاکم عباسی می داند . شاه عباسی در پاسخ نامه اش می نویسد:«غزا هنگامی بر من واجب است که فرمانروایی به دست من باشد. دارایی و سپاه در اختیار من بود. اکنون که من جز به اندازه بخور و نمیر ندارم، همه آنها در دست شما و فرمانروایان دیگر کشور است، نه غزا نه حج نه هیچ یک از وظایف پیشوا بر من واجب نیست. من برای شما تنها این نام را دارم که خطیبان شما بر منبرها می آورند تا مردم را برای شما آرام کنند. هر گاه می خواهید از این نیز کناره گیرم، کنار خواهم رفت و همه کارها را به شما می سپارم». [66] اما عزالدوله با تهدید بسیار موفق می شود مبلغی از حاکم عباسی بگیرد، اما جهادی هم بر علیه کفار اشغالگر نصرانی صورت نگرفت.

 آل بویه اینطوری حکومت یکپارچه ی عباسیان را به چنین جایگاه ضعیفی می رساند و حتی از ترس حکومت شیعه ی اسماعیلی مصر و حفظ قدرت خودشان حاضر هم نمی شوند این مترسکهای دست نشانده ی عباسی راکنار بزنند و حکومتی شیعی را اعلام کنند هرچند که می توانستند، چون معتقد بودند اگر این مترسکها که به راحتی آنها را خلع می کردند از بین بروند و حکومت شیعی را اعلام کنند خودشان تنها تبدیل به یک سرباز و فرمانده می شوند نه این که هستند و بر همه چیز تسلط دارند . 

آل بویه به همین سادگی چنین حکومت یکپارچه ای را تبدیل کردند به چندین حکومت کوچک و متفرقی مثل سامانیان در خراسان و ماوراءالنهر، علویان در طبرستان و گرگان  و آل بویه درفارس و بلاد مرکزی و بعد ها سلجوقیان و خوارزمشاهیان و دهها حکومت کوچک و تقریبا مستقل و محلی دیگر که اکثرا با هم در گیر هم بودند .

اما مغولهای متحد در سال 616 قمری  به مسلمین شرق اسلامی و داخل ایران حمله می کنند و در تا سال 656 یعنی نزدیک به 50 سال کشتار این مسلمین توسط مغولها، حکومت ضعیف شده و فاسد شده ی عباسیان تنها نظاره گر قتل عام مسلمین می شود، و حتی از اینکه حکومتهای قدرتمندی مثل خوارزمشاهیان حنفی مذهب و اسماعیلی های شیعه از بین می روند و حکومت ایلخانان کافر جای آنها را می گیرد خوشحال هم می شوند، و حتی ابن اثیر در دوجا در کتابش الکامل به این نکته اشاره می کند که حاکم عباسی «الناصر لدین الله»در نامه ای مغولهای کافر را به حمله به رقبای مسلمانش تحریک و تشویق هم می کند.[67]برای همین است در عرض نزدیک به 50 سال قتل عام مسلمین توسط مغولها هیچ واکنشی از سپاه عباسی در برابر مغولهای کافر نمی بینیم، تا زمانی که مغولها به دروازه های بغداد می رسند  که دیگرخیلی دیر شده بود.

اسماعیلی ها هم دقیقا بر خلاف سیاست اسماعیلی های مصرِ زمان صلاح الدین ایوبی برای مقابله با حمله ی مغولهای سکولاردشمنان شماره 1 مسلمین به کفار نصرانی دشمنان شماره 3 مسلمین متوسل می شوند. و در سال 637 قمری رکن الدین خورشاه اسماعیلی هیئتی را به اروپا می فرستد اما جواب رد می بیند. همین شخص هیئت دیگری را به همین منظور به دربار هنری سوم (Henry) پادشاه انگلیس می فرستد؛ اما اسقف وینچستر (Winchester) پس از شنیدن خبر ورود سفیر اسماعیلی، گفت بگذارید این سگان یکدیگر را پاره کنند و نسل یکدیگر را از بین ببرند، آن وقت ما بر روی خرابه های شهرهای ایشان آیین کاتولیک را می سازیم؛ در آن صورت دنیا یک شبان و یک رمه خواهد داشت.[68]

در برابر، مغولها با حول و حوش 40 هزار مغول متحد و همراه کردن گرجها، و نزدیک به 12 هزار ارمنی و 1000 توپخانه ی چینی که مسلمان زاده ها هم در آن بودند، و همراه کردن هزاران مسلمان حنفی و شافعی مذهب ترک و فارس و غیره سپاهی متحد حول و حوش به قول ابن کثیر  200 هزار نفر را به وجود می آورند[69] در آن زما ن شیعه ها یا اسماعیلی بودند یا 12 امامی که اسماعیلی ها با مغولها می جنگیدند و در نهایت توسط اینها هم نابود شدند، و دسته ی دیگر شیعه ها ی 12 امامی بودند که تعداد اینها دراین سرزمینها قابل توجه نبود اما درسخوانده هائی چون خواجه نصیرالدین طوسی در میان لشکر مغول قرار داشتند که به نسبت تعداد سنی زاده ها بسیار ناچیز شمرده می شدند. در هر صورت همه با هم جبهه ی سکولاریستهای کافرمغول را برعلیه مسلمین تقویت می کردند.

در برابر این جبهه ی متحد مغولها ابن کثیر می گوید: تعداد سربازان خلیفه از مرز بیست هزار نفر تجاوز نمی کرد. همین تعداد هم در نهایت سختی و ذلت به سر می بردند، به طوری که در خیابان ها و درهای مساجد گدایی می کردند. به گفته مورخان هنگامی که قوم غارتگر مغول در دروازه های شهر بغداد بودند، خلیفه در کاخ خود با کنیزکان و زن های آوازه خوان مشغول خوش گذرانی بود.[70] این هم گزارش ابن کثیر در مورد وضع آن زمان پایتخت حکومت مسلمین. بله اینطوری سپاه متحد و یکپارچه ی مغول در برابر چنین سربازان مسلمانی قرار می گیرند که در نهایت در سال ۶۵۶ ه ق  سپاه مغول وارد بغداد می شود و تنها الله می داند از آن زمان تا قدرت گیری مجدد عثمانیها به عنوان یک حکومت بدیل اضطراری اسلامی چه بر سر مسلمین آمد.

از میان دهها واقعه ی تاریخی این دو واقعه برای اکثر ما آشنا هستند، دو واقعه با دو نتیجه ی کاملا متفاوت و متضاد در برخورد با یک حکومت بدیل اضطراری اسلامی .

  نمونه ی دیگری که باز می تواند ما را به سمت جلو ببرد و ما را به اینجائی که هستیم هدایت کند سرانجام حکومت بدیل اضطراری اسلامی عثمانی است :

حکومت بدیل اسلامی عثمانی که با شعار «خلافة إلى الأبد» و بر اساس مذهب حنفی و گرایشات صوفیانه ی نقشبندی نزدیک به 6 قرن حکومت داشت، در زمان ایلدرم بایزید قلمرو مسلمین را به اروپا گسترش داد و با فتح بلغارستان، یونان، صربستان، آلبانی،بوسنی و رومانی مسلمین در زمان سلیمان قانونی تا محاصره  و فتح شهر وین پایتخت کنونی اتریش پیش رفتند، البته در زمان محمد فاتح قسطنطنیه را فتح کردند و به عمر امپراطوری نصرانیها در روم شرقی هم پایان دادند .

  نصرانیهای کافر دشمنان شماره 3 مسلمین فهمیدند که با جنگ گرم نمی توانند با عثمانیهای متحد و یکدست به پیش بروند، جنگهای صلیبی و جنگهای عثمانی این را به آنان ثابت کرده بود. اینها می دانستند تا زمانی که مسلمین باهم متحد هستند آنها نمی توانند حتی از موجودیت خودشان هم محافظت کنند چه رسد به اینکه در برابر آنان پیشروی هائی داشته باشند.  برای همین چندین قرن وارد جنگ نرم و روانی و سرد به عنوان اولین و مهمترین قدم جهت ضربه زدن به این وحدت مسلمین شدند.

این جنگ نرم و سپس ایجاد منازعه ی های داخلی و تفرق و سستی و ذلیلی«فَتَفْشَلُوا وَ تَذْهَبَ ريحُکُمْ» و در نهایت شروع جنگ گرم و نابود کردن حکومت مسلمین و حتی خود مسلمین را در اندلس با موفقیت تجربه کرده بودند. و تجربه ی اندلس را داشتند، برای همین طرح اندلسی کردن حکومت عثمانی را هم در برنامه ی کاریشان قرار دادند و ابتداء با جنگ نرم و سرد و روانی شروع کردند مثل:

  1. دامن زدن به تعصبات مذهبی میان مسلمین . مثل عمیق کردن اختلافات شیعی-سنی، سلفی- صوفی، سلفی – حنفی و غیره .
  2. 2-     دامن زدن به تعصبات زبانی و نژادی میان مسلمین که در جاهائی با تعصبات مذهبی هم قاطی می شد .
  3. تبلیغ دین سکولاریسم بعد از قدرت گیری سکولاریستها در اروپا .

 مثل تربیت جوانان سکولاریست ترک تحت عنوان «کمیته اتحادیه ترقی و صلح» در پاریس که  اینها را پس از آموزش به درون حکومت عثمانی برگرداندند و در سال 1908 کل سکولاریستهای جهان از این سکولاریستهای مرتد برای نابودی حکومت بدیل اضطراری اسلامی عثمانی حمایت کردند.

در برابر، انگلیسی ها و فرانسوی های سکولار هم تحت شعار ملی گرائی عربی و تشویق آنها به تشکیل حکومت واحد عربی آموزشهای سکولاریستی خودشان را به آنها از طریق اشخاصی چون احمد جمال پاشا به پیش بردند، احمد جمال پاشایی که خودش اصالتا ترک بود اما دراینجا از ناسیونالیسم سکولاریستی عربها حمایت می کرد. همچنانکه کسانی در ترکیه اصالتا عرب بودند اما از ناسیونالیسم سکولاریستی ترکها حمایت می کردند . 

 در این مرحله نصرانیها دشمنان شماره 3 مسلمین با سکولاریستها دشمنان شماره 1 مسلمین هم همراه می شوند، که قبل از آن یهودیها هم به همراه مرتدین سکولار با آنان متحد شده بودند. یکی از مبلغین نصرانیها به نام والمویز ویمر در مورد اهداف تبلیغ شان در کنفرانس ۱۹۳۵نصرانی در بیت المقدس می گوید: هدف این نیست که ما مسلمانان را عیسوی سازیم، این برای ایشان حرام می باشد، بلکه هدف این است تا ما ایشان را از اسلام دور سازیم، و افرادی باشند بدون ارتباط با الله، و شما توسط این کار راهی را برای استعمار در جهان اسلام آماده خواهید ساخت، و در مسیری که شما برایشان آماده می کنید حرکت خواهند کرد.” دیدید چه شد؟ لازمه دهها بار این طرح جنگ نرم و سرد دشمنان مسلمین را مرور کنیم تا شاید الله به مارحم کند و بیدار شویم و به عزتمان برگردیم و از این ذلیلی خلاص بشویم.

در هر صورت  زمانی که دین سکولاریسم توانست در این جنگ سرد و نرم و روانی و با بهره گیری از مرتدین و منافقین و سکولار زده ها زمینه های ضعف این حکومت بدیل اسلامی را با ایجاد تفرق و از میان بردن قدرت ایمان و وحدت مسلمین فراهم کند، جنگ گرم و حملات نظامیشان شروع شد. فرانسه و روسیه ی سکولار در نیمه ی دوم قرن 17بعضی از سرزمینهای عثمانی را اشغال کردند. فرانسوی های سکولار بعدا الجزائر و تونس و مراکش را هم اشغال کردند . ایتالیای سکولار هم  وارد لیبی شد و انگلیس سکولار هم که قبلا شبه قاره ی هند را کلا از سلطه ی مسلمین خارج کرده بود وارد عدن شد و تا جنوب یمن را اشغال کرد .

 حکومت بدیل اضطراری اسلامی عثمانی برای بیرون راندند این اشغالگران به جای بازگشت به خویشتن، فریب یک کشور سکولار دیگری مثل آلمان را خورد و در جنگ جهانی اول به نفع آلمان ناسیونال سوسیالیست شرکت کرد، که مصطفی کمال پاشا (که به غلط مشهور به اتاترک شده بود) دراین جنگها مشهور شد و به صورت مرموزی به بالاترین درجات نظامی دست پیدا کرد .  

 در چنین وضعیتی دولت عثمانی با تمام ضعفی که داشت باز توان جنگ با دشمنان خارجی را داشت، برای همین انگلیسی های سکولار با وعده های دروغین خاک و آزادی از احساسات ملی گرائی و عربی گرائی عربها و اختلافات مذهبی آنها با حنفی های نقشبندی عثمانی نهایت استفاده را کردند، و با تشویق کسانی چون شاه فیصل و اشرف حسین به استقلال و ایجاد تفرق، بزرگترین ضربات را به عثمانی ها وارد کردند.[71]

 در چنین وضعیتی دولت عثمانی از توان جنگ با ملی گرائی عربی و جنگ مذهبی داخلی عاجز ماند و در نهایت با کودتای یک سکولار مرتد به نام اتاتورک و حمایت منافقین و سکولار زده هائی چون علی عبدالرزاق که در نفی مشروعیت خلافت و برچیدن آن، به نوعی عملکرد آتاتورک را تقویت کردند حکومت بدیل اسلامی واحد مسلمین که نزدیک به 6 قرن با تمام معایبی که داشت از دارالاسلام مسلمین محافظت کرده بود رسما به ۵۷ رهبر و ۵۷ پرچم و۵۷  سرزمین  تقسیم شد، که در یکی دو سرزمین محدود نباشد همگی بلا استثناء تا کنون توسط مزدوران و دست نشاندگان کفار سکولار جهانی و مرتدین سکولار و دست نشانده، وقوانین کفری دین سکولاریسم اداره می شوند.[72]

 نگاه کنید مسلمین با از دست دادن نعمت خِلاَفَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ از کجا به چه پستی و ذلیلی و خفتی خودشان را کشانده اند؟، و چه طوری اسباب بیچارگی و نابودی خودشان را با دستهای خودشان فراهم کردند؟ و خودشان را در نزد حقیر ترین و بی ارزش ترین بنده های الله که کفار سکولار خارجی و مرتدین محلی و منافقین هستند حقیر و بی ارزش کردند، که حتی ذلیلیهائی چون یهود و نصارا و مجوس هم که خودشان ذلیل دست سکولاریستها شدند هم، به دینشان و مالشان و سرزمین و ناموس و فرزندانشان هم طمع کرده اند؛ و مسلمین خودشان را در برابر اینهمه دشمن تنها و بی دفاع کرده اند؟ 

در چنین وضعیت کاملا اضطراری و وخیمی که خیلی ازمسلمین بی پناه درآن سقوط کرده اند، اکثریت قاطع مسلمین را در حالتهای بسیار بحرانی و اسفناکی قرار داده، که عده ای حتی خودشان را در دوران مسلمین مهاجر حبشه می بینند و وطنشان که تبدیل به دارالکفر شده است را رها کرده اند و به یک دارالکفر اهونتری مهاجرت کرده اند، عده ای دیگر هم خودشان را جزء آنانی می دانند که توان این هجرت را هم ندارند؛ و دسته هائی از مسلمین هم هستند که دراحزاب و جماعتهای مختلف و متفرقی در اندیشه ی بازگرداندن سرزمین خود و سایر سرزمینهای مسلمان نشین به دارالاسلام، و بیرون راندن کفار اشغالگر و سکولار خارجی و مرتدین سکولار و دست نشانده ی محلی از سرزمینهایشان و تطبیق دوباره ی قانون شریعت الله هستند. اینها همان غرباء و فرقه ی ناجیه ای هستند که درگروههای مختلف و سرزمینها ی مختلفی پخش شده اند و حتی بعضی از آنان توانسته اند سرزمینهای محدودی را تبدیل به دارالاسلام کنند و موفق شده اند حکومت بدیل اضطراری کوچکی را بر اساس فقه خاص خودشان به وجود بیاورند.

 اینها تلکیفشان مشخص است، و ما در کل این درسمان و زندگیمان با این فرقه ان شاء الله هم مسیر و همراه خواهیم بود، اما نکته ای که در این حالت وخیم و ناچاری لازم است به آن اشاره کنیم که منافقین و سکولار زده ها هم بسیار ازآن سوء استفاده کرده اند این است که: اگر حکومت بدیل اضطراری اسلامی کوچک یا بزرگ آن هم وجود نداشته باشد و مسلمین از نعمت دارالاسلام محروم بشوند اگر یک مسلمانی مثل نجاشی که حتی توانائی و موقعیت اعلام کردن ایمان خودش راهم ندارد، برود و ریاست یک گروه یا جماعت یا حکومت کافری را به دست بگیر دکه در خدمت حفظ جماعت مسلمین و منافع مسلمین باشد در چنین وضعیت کاملا اضطراری و آخرین مرحله چه واکنشی باید داشت؟

آیا چنین شخص مسلمانی به خاطر تأئید کفریات آشکار نصرانیها دشمنان شماره 3 ما این کار را کرده است؟ آیا چنین کاری به معنی تأئید کفریات آشکار نصرانی هاست؟  تمام این کارها تا زمانی که در جهت منافع مسلمین باشد و از مسلمانی در برابر کافری حمایت بشود و بر علیه منافع و جماعت مسلمین نباشد کار مطلوبی است که تنها می شود ازآن استقبال کرد. و همان واکنشی را نشان می دهیم که مسلمین مهاجر حبشه در برابر لشکر کافر نجاشی رحمه الله نشانش دادند.

زمانی این نوع حالت اضطراری برای مسلمین غیر شرعی و حرام می شود که حضور در آن منجر بشود به صدمه زدن به مسلمین یا حمایت کردن از یک کافر آشکار بر علیه یک مسلمان که در صورت آگاهی و اختیار ارتداد و خروج از اسلام محسوب می شود، حتی اگر با یک کلمه هم باشد حالا چه رسد به خدمت رسانی به آنها و یا همراه شدن با آنها در صدمه زدن و یا جنگ با مسلمین .

بله ، این از ثمرات آن جرقه ای است که خِلاَفَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ را به شاهیگری و ملوکیت تبدیل کرد. اگر تلاش بزرگان ما و آرزوی ائمه ی مجاهد ما این بوده  است که حکومت یکپارچه ی مسلمین در زمان امویها و عباسیان و عثمانیها دوباره تبدیل بشود به خِلاَفَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ امروزه آرزو و تلاش اکثریت قاطع مسلمین این شده است که در سرزمین خودشان جماعت موحدی داشته باشند تا بتوانند اشغالگران سکولار خارجی و مرتدین محلی را بیرون کنند، و منافقین و سکولار زده ها را سرجایشان بنشانند، و اگر موفق شدند حکومت بدیل اسلامی با نواقص زیادی هم داشته باشن،  تمام تلاششان این است که در برابر اینهمه کفار سکولار جهانی و مرتدین محلی و منافقین و سکولاریستهای بومی و بخصوص در برابر شبهات منافقین و سکولار زده ها ازآن محافظت کنند .

    در چنین حالت اضطراری حرکت یک فرد به جماعت کوچک و حرکت جماعتهای کوچک به شورای موحد جماعتها و مجلس شورای مجاهدین و حکومت اسلامی علی منهاج نبوه یا حتی حکومت بدیل اسلامی درآن سرزمین شروع می شود و این حرکت باید درسرزمینهای دیگرهم به همین ترتیب شکل بگیرد تا در نهایت مسلمین بتوانند به آن حکومت یکپارچه ی اسلامی خود که ان شاء الله  اینبار خِلاَفَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ  است دست پیدا کنند . 

در این حرکت آگاهانه و هدفمندی که از شخص و جماعت و شورای جماعتها و حکومت بدیل اسلامی شروع می شود و در نهایت به خِلاَفَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ  و شورای اولی الامر جهانی و امت واحد و اجماع واحد و جماعت واحد مسلمین ختم می شود ما هر حرکتی به سمت بالا و رو به جلو و وحدت را به نفع مسلمین و پیشرفت، و هر گونه حرکتی به سمت پائین و عقب روی و تفرق را به ضرر مسلمین و ظلم آشکاری می دانیم . 

دیدیم که حکومتهای بدیل اسلامی هم خودشان به درجات مختلفی تقسیم می شوند و همه دریک سطح نیستند. حالا اگر یک حکومت بدیل اسلامی ضعیف تر تبدیل بشود به یک حکومت بدیل  اسلامی قوی تر قطعا به نفع مسلمین است. صلاح الدین این کار را کرد . عباسیان هم همین کار را با امویای ضعیف کردند و عثمانیها هم همین کار را با حکومتهای متفرق و ضعیف کردند .  زمانی شرکت درحکومتهای بدیل اضطراری و حتی جماعتها و وشوراها هم مشروعیت دارد که مسلمین را در برابر اینهمه دشمن کافر آشکار و پنهان یک قدم به جلو ببرد و اگر مسلمین را به عقب برگرداند شرعیت خودش را از دست می دهد .

مهم این است که مسلمین به جلو بروند نه میزان تقوای هر یک از طرفین . این همان معیاری بود که سپاهیان تحت فرمان بنی امیه در جنگ با عبدالله بن زبیر در نظر گرفته بودند . اینان به میزان تقوا و پرهیزکاری عبدالله بن زبیر رضی الله عنهما شک نداشتند اما مطمئن بودند که این شخص مسلمین را به وحدت خواسته شده نمی رساند و نمی تواند آنا ن را به حداقل اهداف و مقاصد شریعتی که باید توسط یک حکومت بدیل اضطراری اسلامی تأمین بشود برساند. برای همین بدون در نظر گرفتن میزان پرهیزگاری و تقوای عبدالله بن زبیر در لشکر آلوده ی بنی امیه شرکت کردند و آنهمه مصیبت وارد شده به اهالی مکه و مدینه و دیگر شهر ها را به قیمت وحدت فراگیر مسلمین و پرهیز از تفرق و وحدت دستور و وحدت فرماندهی پذیرفتند، و این وحدت فراگیر تحت یک پرچم حاکم فاجر را بیشتر به نفع مسلمین می دیدند تا تفرق تحت پرچم یک امیر پرهیزکار را.

این قضیه ی سرکوب حکومت عبدالله بن زبیر رضی الله عنهما و حضور نزدیک به 19 ساله ی صلاح الدین ایوبی رحمه الله در وزارت حکومت شیعیان اسماعیلی مصر و امثالهم عده ای از برادران نا آگاه و حتی نامتعادل و نامیزان ما را به تند روی ها و زیاده روی ها و تکفیر هائی کشانده  است که تناسبی با منهج صحیح مسلمین ندارد .

 ما می دانیم که ساکنان روی زمین که دین الله به آنان رسیده است دو دسته و جامعه بیشتر نیستند و سومی ندارند، یا جامعه دسته ی مسلمین هستند یا جامعه و دسته ی کافر ها. الله تعالی می فرماید: قُلْنَا اهْبِطُواْ مِنْهَا جَمِیعاً فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُم مِّنِّی هُدًى فَمَن تَبِعَ هُدَایَ فَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ* وَالَّذِینَ کَفَرواْ وَکَذَّبُواْ بِآیَاتِنَا أُولَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ ‏ (بقره/38-39) گفتیم : همگی از آنجا (به زمین) فرود آئید و چنانچه هدایتی از طرف من برای شما آمد (که حتماً هم خواهد آمد) کسانی که از من پیروی کنند، نه ترسی بر آنان خواهد بود و نه غمگین خواهند شد.‏و کسانی که کافر شوند و آیه‌های ما را تکذیب کنند .اهل دوزخند و همیشه در آنجا خواهند ماند.‏

و بر اساس تطبیق یا عدم تطبیق قانون شریعت الله هم  سرزمینها به دارالاسلام و دارالکفر تقسیم می شوند، و اشخاصی که در جنگ بین ایندو مشارکت دارند از دو حالت خارج نیستند: الَّذِينَ آمَنُوا يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ ۖ وَالَّذِينَ كَفَرُوا يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ الطَّاغُوتِ فَقَاتِلُوا أَوْلِيَاءَ الشَّيْطَانِ ۖ إِنَّ كَيْدَ الشَّيْطَانِ كَانَ ضَعِيفًا (نساء/76) کسانی که ایمان آورده‌اند، در راه الله می‌جنگند، و کسانی که کفرپیشه‌اند، در راه طاغوت می‌جنگند. پس با یاران شیطان بجنگید. بیگمان نیرنگ شیطان همیشه ضعیف بوده است .‏

همان طوری که حکم مسلمین یکی است و همه را ما مسلمان می دانیم و کاری به این نداریم که ایمان هرکدامشان چقدر است به همین ترتیب تمام  کفار را بدون فرق گذاشتن بین رهبر و زیر دستان کافر می دانیم و حکم طاغوت با حکم سربازآن یکی است” إِنَّ فِرْعَوْنَ وَهَامَانَ وَجُنُودَهُمَا كَانُوا خَاطِئِينَ ” چون آنها هم کافرند و اولیای شیطان هستند و در راه طاغوت می جنگند.

دوستان عزیز این جند الطاغوت بودن مال کفاراست نه مال مسلمین و اهل قبله . خیلی ساده  است یک امیر و رهبر مسلمان زمانی که در معرض گناهانی قرار می گیرد و بعضی از حدود شرعی را می شکند و زیاده روی و طغیان می کند اما این طغیانش به حد کفر و ارتداد نرسیده است به او  می گویند فاجرنه طاغوت و مشمول حکم فاجرها می شود نه طاغوتها. حالا مسلمانی که در صف یک فرقه ی اهل تأویل و اهل اجتهاد و اهل قبله ای مثل حکومت شیعیان اسماعیلی مصر یا در صف عباسی هایی مثل مامون که معتزله بودند یا به خلق قرآن اعتقاد داشتند  یا در صف عثمانیهای صوفی نقشبندی که رای و اجتهاد و تفسیر و تأویل دیگری غیر از مال خودش دارد می جنگد جند الطاغوت است یا نه؟ صلاح الدین وارد یک حکومت طاغوتی و کافر شد و به مدت 19 سال وزیر یک حاکم کافر و طاغوتی شد و جند الطاغوت شد یا نه؟ آیا این انصاف است بگویم که درآن 19 سالی که وزیر بوده است حکمش مثل هامان است  و جزء جند الطاغوت است؟  

عباسیها هم مثل حکومت مأمون در زمان امام احمد بن حنبل که قائل به خلق قرآن بود، یا عثمانی های صوفی نقشبندی  یا  لشکرعمر مختار صوفی در برابر ارتش سکولار و اشغالگر ایتالیا؟ یا ارتش شیخ حسام الدین نقشبندی به فرماندهی سنجر خان در برابر ارتش اشغالگر شوروی سوسیالیستی در کوردستان و کرمانشاه یا قیام تیپو سلطان در شبه قاره ی هند بر علیه انگلیسی های کافر سکولار و اشغالگر و فرماندهان ولایتهای طالبان اکثرا صوفی مسلک ماتریدی با آلودگی های عقیدتی و رفتاری در برابر کفار سکولار خارجی به رهبری آمریکا و موارد مشابه و متعدد دیگر، آیا انصاف است  و نشانه ی سلامت عقل است که بگویم همگی طاغوتها و کفار و جند الطاغوت بودند ؟ 

عده ای از برادران نا متعادل ما مثلا می گویند صلاح الدین ایوبی با ورودش به این حکومت کافر شده است، دسته ای دیگرمی گویند اصلا او قبلا هم کافر بوده است، چرا؟ چون عقاید صوفیانه داشته است. یا می گویند نه کافر نشده است چون نیتش این بوده است که حکومت شیعه های اسماعیلی را از بین ببرد برای همین وارد حکومت آنها شده است . در حالی که تمام مدارک و اسناد هم خلاف این را نشان می دهند.

 این دوستان نامتعال ونامیزان ما چون دلیلی ندارند به نیت صلاح الدین اشاره می کنند در حالی که هیچ انسان عاقلی نمی تواند این طوری به خودش توهین کند و نیت و قلب شخصی را معیار قرار بدهد که تمام مدارک و اسناد خلاف این را ثابت می کنند . اینان  با چنین واکنشهائی یا دوستان و برادران نامتعادل و نامیزان ما هستند یا دشمنان آگاه و برنامه ریز ما .

ما از بعضی عقاید و رفتارهای غلطی که این حکومتهای بدیل اضطراری اسلامی قطعا داشتند و دارند حمایت نمی کنیم، بلکه بر این باوریم که باید به سبک رسول الله صلی الله علیه وسلم و با در نظر گرفتن  اینکه تلاش جهت از بین بردن منکر کوچکی منجر به منکر بزرگی نشود، یا تلاش برای از بین بردن منکر بزرگی منجر به ایجاد منکر بزرگتری نشود، حجت نبوی را به این شخص یا گروه یا حکومت بدیل اضطراری اسلامی برسانیم و وظیفه  ی امر به معروف و نهی از منکر را انجام بدهیم .

چون می دانیم که مسلمین تحت فرمان این حکومتها و امیران بودند، و مسلمین بر علیه کفار جنگ کردند، و می دانیم که در این جنگ اهل قبله با کفار دو دسته بیشتر هم وجود ندارد. الَّذِينَ آمَنُوا يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ ۖ وَالَّذِينَ كَفَرُوا يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ الطَّاغُوتِ.  خوب حالا اینها کافر بودند یا مسلمان؟ مردم سرزمینهائی که اینها فتح کردند مسلمانشان کردند یا کافرشان کردند؟ اگر مسلمان بودند پس سرزمین تحت حاکمیت آنان هم می شود دارالاسلام، و اگر کافر بودند پس سرزمین تحت حاکمیت آنان هم می شود دارالکفر.

پس این مسلمینی که تحت فرمان این حکومتها و این امیرها و فرماندهان در آمدند و برایشان  جنگ کردند جند الطاغوت نیستند هر چند که این مسلمینِ «اهل تأویل» به دلیل عذرهای شرعی که دارند صفاتی از صفات طاغوتها را هم درخودشان جا داده باشند که به ارتدادشان ختم نشده باشد، و لازم است تحت فرماندهی این امیران فاجر هم جهاد را در یک صف و هماهنگ بر علیه دشمنان متحد به پیش برد.

می دانیم زمانی که حکومت اسلامی عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ پس از خلفای راشدین منهدم شد، به دنبال این مصیبت بزرگ، امت واحد و جماعت واحد هم منهدم شد و امتهای مختلف و جماعتهای مختلفی جایگزین شدند. در برابر این مصیبت بزرگ حکومتهای بدیل اضطراری اسلامی به وجود آمدند که در نبود شورای اولی الامر واحد و امت واحد و جماعت واحد، زمینه را برای تولید انواع فرق و مذاهب فراهم کردند، و مسلمین نتوانستند که در برابر تولید سرطان تفرق درمانی به موقع و قاطع ارائه دهند . تلاشهای فردی علمای بزرگوار هم نتوانست راه علاج مناسبی برای این سرطان و بیماری گسترده بشود. برای  همین ما علاوه بر آنکه از نعمت و کارکرد کامل قانون شریعت الله در جامعه محروم شدیم ، مورد تهاجم انواع بیماریهای عقیدتی و درونی هم واقع شدیم، که تفرق و تولید جنگهای داخلی و حتی ارتدادهای عمومی بسیاری از سرزمینهای مسلمان نشین نمونه ی بارز این مصیبت بوده اند .

با تمام این احوال همین حکومتهای بدیل اضطراری اسلامی در طول تاریخ توانستند که از مسلمین در برابر کفار آشکار خارجی و مرتدین محلی محافظت کنند، و حتی زمانی که یک کافر آشکار خارجی به مسلمین حمله می کرد مسلمین همگی سعی می کردند پشت سر یکی از این حکومتهایی که خودشان هم با او مخالف بودند متحد بشوند. این از بدیهیات تاریخ مسلمین است که صدها نمونه در این زمینه وجود دارد، مثل ابن تیمیه در هنگام حمله ی مغول یا  مثل اتحاد ظاهر بیبَرس Baibars و سیف الدین قُطُز علیه مغول . کمی این را توضیح بدهم ممکن است مفیدتر بشود:

ظاهر بیبَرس Baibars درگیریهای خونینی با سیف الدین قُطُز در مصر داشت اما باکشته شدن فرمانده اش اقطای جمدار در سال ۶۵۲ هجری همراه با چهار هزار تن از همرزمانش از مصر به شام فرار کرد. بیبرس و سربازانش در این سرزمین هم جنگهای خونینی هم با ایوبیان کردند هم با نیروهای سیف الدین قطز. اما زمانی که در سال ۶۵۶ هجری خبر سقوط بغداد توسط مغول به گوشش رسید، تازه فهمید که خطر کفار آشکار خارجی و نوکران محلی آنان همه‌ی مسلمین را تهدید می‌کند. برای  همین در سال ۶۵۷ هجری به ملک ناصر یوسف حاکم حلب نامه نوشت و از او خواست ۴۰۰۰ سرباز را همراه او یا فرماندهی غیر از او بفرستد تا بر رود فرات نگهبانی بدهند و اجاز ندهند مغولها و متحدین محلی آنها برای عبور سربازانشان به سمت شام بر رود فرات پل ببندند، اما ملک ناصر درخواستش را قبول نکرد.

برای همین  بیبَرس به قُطُز که اورا دشمن اصلیش می دانست  نامه ای نوشت و ازاو درخواست صلح کرد و به سوگند از او خواست درخواستش راقبول کند، یعنی قسمش داد که درخواستش را قبول کند . سیف الدین قُطُز  هم درخواستش را قبول کرد. در نتیجه بیبَرس همراه با همرزمانش به مصر رفتند و زیر پرچم قطز قرار گرفتند. پس از این اتحاد بود که بیبرس تبدیل به آن فرماندهی شد که مسلمین از پیروزی هایش بر مغول و صلیبی‌ها و ارمن‌ها و فرق منحرف داخلی دلشاد شدند. و برای اولین بار مسلمین توانستند جلو حملات نیروهای متحد مغول (آمریکای آن زمان) را بگیرند . قبل از آنهم دیدیم که صلاح الدین ایوبی هم برای مقابله با صلیبی ها وارد نظام و سیستم حکومتی شیعیان فاطمی مصر شد و به سمت و سوی وحدت حرکت کرد و با این وحدت به قدرت رسید و الله نصرتش را نازل کرد و به فتح رسید .

همین الان هم مغولها در قالب آمریکا به همراه متحدینشان بر مسلمین یورش آورده اند و با بمبهای اتمی و اورانیومی و شیمیائی و چند تنی و با تبلیغات وسیع وپر هزینه ی رسانه های ماهواره ای و کانالهای اینترنتی، اجتماعی و کتب درسی فاسد و غیره جنگی گرم و سرد و روانی را به صورت همه جانبه بر مسلمین تحمیل کرده اند، و خطر ناکتر از زمان مغول اینکه مستقیما ایمان مسلمین را هدف گرفته اند، و از کانال مرتدین و منافقین و سکولار زده های محلی و بومی در حال فریب وتخریب هویت دینی  مسلمین هستند که بسیاری از برادران، خواهران وخویشاوندان ما را هم آلوده کرده اند .

 این مصیبت و بلائیه آشکار و واضح که همه  آن را می بینیم، اگرهمین الان و  به موقع چاره ای اندیشیده نشود قطعاً بدانید که فردا دیر خواهد بود. چرا؟ چون ما تجربه اندلس، یزیدی های عراق و علی الهی های هورامان و علوی های ترکیه و اسماعیلی ها و دروز و نصیریه و قرمطیه و صفویه و قاجاریه وصدها مصیبت دیگردر قرون گذشته، و ارتداد عمومی به یکی از مذاهب دین سکولاریسم چون کمونیسم و لیبرالیسم و سوسیال دموکراسی و غیره در یکی دو قرن گذشته را داریم .

ما در افغانستان حکومت طالبان را داشتیم حکومتی حنفی مسلکِ ماتریدیِ اکثرا دیوبندی که در میان مردمانش صدها آلودگی عقیدتی و رفتاری وجود داشت . عده ای مثل ما، مثل صلاح الدین ایوبی اقدام کردیم، و دسته ای دیگرهم گول سلفی های درباری آل سعود را خوردند و به بهونه های پوچ برادرانشان را در برابر کفار اصلی و مرتدین رها کردند، و دسته ای از خائنین هم ائتلاف شمال را به وجود آوردند و جانب مغول زمان، ناتو و آمریکا و روسیه و چین را گرفتند و مسبب جنایات و فجایعی شدند که سالهای سال است تا کنون ادامه دارد و هنوز دارد قربانی می گیرد .

در همان اوایل هم ما به مسلمین خودمان درکوردستان توضحیح دادیم که جهاد آنها از قاعده ی «الجبهة الإسلامية العالمية للجهاد ضد اليهود والصليبيين» پیروی نمی کند، بلکه از «القاعده الجهاد ضد سکولاریسم» یا بنیان جهاد علیه دین سکولاریسم و مذاهب مختلف آن پیروی می کند.  دشمن آشکار ما رهبریتش در دست سکولاریستهای جهانی و مرتدین سکولار محلی و منافقین سکولار زده ی بومی است . و این سکولاریستهای جهانی و محلی تا جایی که بتوانند از یهود و نصارا و تمام فرق و مذاهب اسلامی بر علیه مسلمین به عنوان یک ابزار استفاده می کنند، و به نسبت جمعیت مسلمین جهان، بیشترین کسانی که در سرزمینهای مسلمان نشین در اختیار این کفار سکولار جهانی و مرتدین محلی هستند بدون شک مسلمان زاده های فرق معروف به اهل سنت و به دنبال آن فرق شیعه هستند .

حالا ما در میان کوردها آن چه که شاهدش هستیم احزاب سکولار و مرتدی هستند که جریان ارتداد عمومی را با حمایت و پشتیبانی کفار سکولار جهانی و طاغوتهای محلی چندین دهه ست از زمان استالین و قاضی محمد مرتد تا کنون با تولید اولین حزب ارتدادی به راه انداختند، و  همین مرتدین سکولار محلی ملت مسلمان ما را با تبلیغات مسموم منافقین و سکولار زده ها ذلیل و نوکر و ابزار دست دشمنانمان کرده اند که کسی منکر آن نیست ،چون همین الان هم این نوکری هنوز ادامه دارد و همه دارند می بینندش. در چنین اوضاعی که ارتداد عمومی به دین سکولاریسم گریبانگیر اکثر خانواده های ما شده است ما در ایران بر خلاف عراق و سوریه و عراق صاحب یک حکومت مذهبی شیعی 12 امامی هستیم که همچون یک سپر و بدیل اضطراری می تواند برای ملت ما عمل کند، چیزی بسیار اسلامی تر از نظام فاطمیان شیعه ی 6 امامی اسماعیلی مصر که صلاح الدین ایوبی برای روبرویی با تهاجمات جنگهای صلیبی ازآن استفاده کرد.

ما در چنین اوضاع و احوالی و در همان زمانی که طالبان هنوز بر افغانستان حاکمیت داشت به نوادگان صلاح الدین ایوبی پیشنهاد دادیم که  این حکومت شیعه مذهب ایران، به نسبت تمام سرزمین های اطرافمان برای آنها یک نعمت و بشارت یک فرصت مناسب، وحکم «صلح حدیبیه» برای مسلمین شریعت گرا برای تجهیز درونی ومادی، ودر واقع «صلحی مسلح وگرم» در برابر دیکتاتوری مهاجم سکولاریستی به رهبری کفار آشکار جهانی و مرتدین محلی و منافقین و سکولار زده های بومی را دارد؛ و حق ندارند در درک وضع موجود خودشان به دلیل تنفر نا بجا دچار اشتباه بشوند و بخصوص فریب سلفی های درباری آل سعود و رسانه های آنها را بخورند و از عدالت دور بشوند که : یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ کُونُواْ قَوَّامِینَ لِلّهِ شُهَدَاء بِالْقِسْطِ وَلاَ یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَى أَلاَّ تَعْدِلُواْ اعْدِلُواْ هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى وَاتَّقُواْ اللّهَ إِنَّ اللّهَ خَبِیرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ ‏(مائده/8)ای مؤمنان ! بر ادای واجبات خدا مواظبت داشته باشید و از روی دادگری گواهی دهید، و دشمنانگی قومی شما را بر آن ندارد که ( با ایشان ) دادگری نکنید . دادگری کنید که دادگری به پرهیزگاری نزدیکتر است. از خدا بترسید که خدا آگاه از هر آن چیزی است که انجام می‌دهید .‏

بله، ما در سرزمینی هستیم که در آن جبراً صلح حدیبیه بر دیکتاتوری دین سکولاریسم و نوکران آن تحمیل شده است. این وضع فعلا در هیچ یک از سرزمینهای مسلمان نشین بر احزاب و گروههای سکولار تحمیل نشده است، و الان هم دشمن صائل سر سفره ی مسلمین، و حتی دشمن صائل مسلمین در عراق و سوریه و ترکیه هم همین سکولارهای جهانی و منطقه ای با پشتوانه ی همین سکولاریستهای مرتد کورد هستند . جنایاتی که اینها در حق اهل سنت عراق و سوریه خلق کرده اند بر کسی پوشیده نیست.

 درک وضع موجود، تفسیر وتحلیل آن، و استفاده ی به موقع وبه روز از نتایجی که از این درک و تجزیه و تحلیل به وجود می آید ، وتعیین استراتژیها و تاکتیکهای دور و نزدیک اسلامی مسلمین متناسب با این درک و تجزیه و تحلیل است که میزان پیشرفته بودن یا عقب ماندگی هر فرد وجماعت اسلامی را بر جسته می کند، و نشان می دهد این جماعت و این شورای مسلمین به امروز تعلق دارد یا مال امروز نیست و به این جامعه تعلق ندارد، بلکه مال دهه های گذشته و حتی قرون گذشته ست و به درد امروز ما نمی خورد.  

ما به برادرانمان در کوردستان و احفاد و نوادگان صلاح الدین ایوبی سفارش کردیم که باید درک کنند  در وضع اضطراری موجود آنها در بخشی از سرزمین های غرب ایران زمین مشغول «جنگی سرد » با تمام مظاهر ارتداد ودیکتاتوری دین سکولاریسم با مذاهب مختلف آن و منافقین و سکولار زده های همسو با آنها هستند، و در عین حال در «صلحی مسلح وگرم» با دیکتاتوری دین سکولاریسم و احزاب رنگارنگ و مرتد محلی سکولاریستی به سر می برند که وضع موجود حکومت شیعه مذهب ایران آنرا بر آمریکا ومرتدین محلی و سکولار زده های بومی تحمیل کرده است . این وضع را آنان بر کفار سکولار جهانی و مرتدین محلی و منافقین و سکولار زده های بومی تحمیل نکردند، بلکه حکومت شیعه مذهب ایران تحمیل کرده است، اما آنان می توانند از این موقعیت و فرصت استثنائی در بین تمام کوردهای جهان سود ببرند .

درک به روز این دو مقوله ی «جنگ سرد و صلح مسلح» مثل آب نیاز حیاتی تمامی  مسلمین شریعت گرای این مناطق است. اینجا بود که مسلمین شریعت گرای ما درغرب ایران زمین به بخشی از پاسخ چه باید کرد خودشان رسیدند،  و بدور از تعصب جاهلی و به دور از کینه و تنفر جاهلی متوجه شدند که نیاز امروز آنان در این حالت اضطراری برای محافظت از خودشان همچون یک مسلمان شریعت گرا چیست؟ و باید دنبال اسباب وپاسخ هایی باشند که  برای نیاز روز وسوال روزشان دراین حالت ضرورت و اضطراری که پیش آمده  است جواب مناسبی داشته باشد.   

بله، مسلمین با محافظت از جانشان باید از دین الله و بندگان الله به عنوان دو امانت گرانبهاء محافظت کنند، و حتی در صورت لزوم با فداکردن جانشان و دنیایشان از دین و ایمانشان و مسلمین محافظت کنند، اما از کانال شرعی آن. در این صورت برای محافظت از این دو امانت ارزشمند باید مواظب خودشان باشند: یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا عَلَیْکُمْ أَنْفُسَکُمْ (مائده/1015) ای مؤمنان ! مراقب و مواظب خود باشید. علاوه بر این مسلمین  برای اداره زندگیشان و مبارزه با دشمناشان نیاز به تهیه کردن اسباب دارند، پس از تهیه کردن آگاهانه ی این اسباب است که توکل به الله و قضاء و قدر معنی و مفهوم خودش را به دست می آورد. بین«توکل به خدا» و «واگذاری امور به خدا» تفاوت زیادی وجود دارد .شترت را ببندو برخداتوکل کن. قَیِّدها وتَوکَّلْ.

رسول الله صلی الله علیه وسلم سرور متوکلین به الله بود، اما برای هر کاری از اسباب لازم همان کار نهایت استفاده را می کرد، بخصوص برای نازل شدن نصر و پیروزی بر دشمن تمام اسباب لازم را تهیه می کرد. عمر رضی الله عنه گروهی را دید، چنان فکر می‌کردند که توکل به معنی ترک اسباب است و از کار و عمل دوری کردند و دچار ناتوانی و سستی شدند. عمر رضی الله عنه به آن‌ها گفت: شما چه کسانی هستید؟ گفتند: ما اهل توکلیم. گفت: دروغ گفتید، شما اهل توکل نیستید؛ کسی دارای توکل است که دانه را در زمین می‌کارد بعداً به خدا توکل می‌کند[73]

 بله، کسی اول ازدواج می کند بعد برای بچه دار شدن به الله توکل می کند شما که هنوز ازدواج نکرده اید و اسباب بچه دار شدن را تهیه نکرده اید آرزوی بچه دار شدن و توکل به الله برای بچه دار شدن مسخره کردن خودتان است  .

 الله تعالی در برخورد با دشمنان قانون شریعتش در همان اولین آیه ای که اجازه ی جهاد در آن داده شده است فورا به ثمره ی برجسته ی دنیوی این جنگ می پردازد، نصر و پیروزی؛  و می فرمایند: أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَإِنَّ اللَّهَ عَلَى نَصْرِهِمْ لَقَدِیرٌ‏(حج/39) و خداوند توانا است بر این که ایشان را پیروز کند.‏ قاعده ی کلی الله در برخورد قهرآمیز و خشونت طلبانه با دشمنانش همین بوده است . پیروزی. و الله تعالی  پیروزی را حق مسلمین می داند نه دشمنان آنها؛ و خودش، یاری کردن و پیروز کردن دوستانش بر دشمنان را بر خودش واجب کرده است:

  • «وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِکَ رُسُلاً إِلَى قَوْمِهِمْ فَجَاؤُوهُم بِالْبَیِّنَاتِ فَانتَقَمْنَا مِنَ الَّذِینَ أَجْرَمُوا وَکَانَ حَقّاً عَلَیْنَا نَصْرُ الْمُؤْمِنِینَ» (روم/ ۴۷) «ما قبل از تو پیغمبرانی را به سوی اقوامشان فرستاده‌ایم و آنان دلائل واضح و آشکاری برای این اقوام آورده‌اند. پس ما از مجرمین انتقام گرفته‌ایم ( و مؤمنان را یاری کرده‌ایم ) و همواره یاری مؤمنان بر ما واجب بوده است‏».
  • –         «وَلَیَنصُرَنَّ اللَّهُ مَن یَنصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِیٌّ عَزِیزٌ (حج/ ۴) «و مسلماً الله یاری می‌کند کسی‌ که (دین) او را یاری دهد، بی‌گمان الله قوی پیروزمند است.
  • «وَلَقَدْ سَبَقَتْ کَلِمَتُنَا لِعِبَادِنَا الْمُرْسَلِینَ -إِنَّهُمْ لَهُمُ الْمَنصُورُونَ – وَإِنَّ جُندَنَا لَهُمُ الْغَالِبُونَ» (صافات/ ۱۷۱-۱۷۳) «و به راستی وعده ما برای بندگان فرستاده ما از پیش صادر شده است. که هر آینه آنها یاری شدگانند. و بی‌گمان لشکر ما پیروزند».

اما در برابر نفرموده است شما همین طوری بنشینید و منتظر بمانیند و بدون ازدواج منتظر نازل شدن بچه یا بدون کشت منتظر برداشت باشید، بلکه برای رسیدن به این هدف اسبابی را قرار داده است که باید از آنها استفاده بشود؛ ما فریفته ی اسباب نمی شویم، اسبابِ زیاد ما را مغرور نمی کند، بلکه با تهیه ی این اسباب بر الله توکل می کنیم و منتظر قدر الهی می شویم . ما ازدواج می کنیم و بعد برای بچه دار شدن بر الله توکل می کنیم .  

دعا کردنهای ما هم پس از فراهم کردن اسباب است: رَبَّنَا إِنَّنَا سَمِعْنَا مُنَادِيًا يُنَادِي لِلْإِيمَانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّكُمْ  «فَآمَنَّا» رَبَّنَا فَاغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَكَفِّرْ عَنَّا سَيِّئَاتِنَا وَتَوَفَّنَا مَعَ الْأَبْرَارِ (آل عمران/193)  پروردگارا ! ما از منادی شنیدیم که (مردم را) به ایمان به پروردگارشان می‌خواند و ما ایمان آوردیم (اکنون که چنین است( پروردگارا ! گناهانمان را بیامرز و بدیهایمان را بپوشان و ما را با نیکان بمیران .‏

ما دارو را تهیه می کنیم و ازآن استفاده می کنیم و بعد از الله تعالی می خواهیم که سلامتی را به مان برگرداند . به همین ترتیب رسول الله صلی الله صلی الله علیه وسلم برای اداره ی زندگی انسانها در مسافرت از 3 نفر به بالا از مکانی به مکان دیگر دستور به «وحدت دستور» و «وحدت فرماندهی» و «وحدت عمل» داده است و می فرماید: إِذَا خرج ثَلاثَةً فِي سَفَرٍ، فَلْيُؤَمِّرُوا أَحَدَهُمْ[74]  «هرگاه سه نفر برای سفری خارج شوند، باید یکنفر را بر خود امیر سازند.»  این یعنی تولید یک امت کوچک و یک جماعت کوچک برای رسیدن به یک هدف کوچک. حالا برای مسافرت از جامعه ی جاهلی به جامعه ی اسلامی هم بدون شک نیاز به وحدت فرماندهی و وحدت دستور و وحدت عمل وجود دارد . وحدت در تمام این حرکتها و مسافرتها یک ابزار است برای رسیدن به هدف. تنظیمات و سازماندهی های بعدی پوشش این وحدت آگاهانه، هدفمند و حرکتی است.

 سازماندهی و تنظیمات پوسته ی گردو هستند و وحدت آگاهانه، هدفمند و حرکتی مغز این گردو است، اگر این مغز نباشد و درون سیاه و به درد نخور باشد این سازماندهی و تنظیمات و پوسته هم بی ارزش و پوچ است، حتی برای جماعتها و احزاب بسیار مضر هم می شود؛ چون این تشکیلات و پوسته قدرتی به آنها می دهد که باعث ضربه زدن به وحدت مسلمین و حرکت به سمت و سوی  تشکیلات زدگی و تشکیلات پرستی و شرک فرقه سازی و حزب سازی و مذهب سازی و « كُلُّ حِزْبٍ بِمَا لَدَيْهِمْ فَرِحُونَ» می شود .

برای جلوگیری از چنین آسیبهائی الله تعالی تنها شورای واحد و امت واحد و جماعت واحد را به رسمیت می شناسد، و پشتیبانی خودش را تنها مشمول جماعت واحد مسلمین می کند نه امتهای متعدد و جماعتهای متعدد و متفرق، و این یعنی حرکت به سمت و سوی یک سازمان منسجم و منظم وحدت گرای آگاهانه و هدفمند، برای  متمرکز کردن انرژی مبارزاتی مسلمین، و جلوگیری کردن از هدر رفتن انرژی مبارزاتی و جهادی آنها به جای آنهمه سازمانهای کوچک متفرق و متعدد ضعیف.

ما این مرحله ی تجمع تمام سازمانهای کوچک یا جمع شدن تمام شوراهای کوچک در یک سازمان و یک شورای بزرگ را اولین قدم به سمت و سوی شورای اولی الامر واحد و امت واحد و اجماع واحد و جماعت واحد می دانیم که این توانائی را دارد یا یک قدم کوچک بردارد یا یک قدم بزرگ . قدم کوچک آن تبدیل شدن این شورای واحد متشکل از جماعتهای متعدد به یک حکومت بدیل اضطراری اسلامی است و قدم بزرگتر آن تبدیل شدن آن به  خِلاَفَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ  است که غایت و هدف این تلاشها محسوب می شود .

در این صورت ما برای مقابله با دشمنانمان و برای پیش بردن جهادمان و مبارزاتمان و رسیدن به اهدافمان به سه ابزار مهم و سه کانال مهم نیازمندیم :

1-    خِلاَفَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ که اولین و مهمترین ابزار و وسیله ست

2-    حکومت بدیل اضطراری اسلامی که در زمان نبود خِلاَفَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ انجام وظیفه می کند

3-    شورای واحد مجاهدین که در صورت نبود خِلاَفَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ و حکومت بدیل اضطراری اسلامی انجام وظیفه می کند .

غیر از این «سه ابزار» که همه یک رای واحدی را بر اساس اجماع واحدشان ارائه می دهند و امت واحدی را تشکیل می دهند و جماعت واحدی را تشکیل می دهند دیگر هیچ ابزار دیگری برای مسلمین وجود ندارد که بتواند به پیروزی و نصرتی که الله وعده اش را داده دست پیدا کند، و هر چه بعد از این «سه ابزار» آگاهانه، هدفمند و حرکتی وجود دارد کلا تفرق و سستی و ذلیلی و هدر رفتن انرژی مسلمین است.

زمانی که این «سه ابزار» وجود نداشتند که جماعت واحد را تشکیل بدهند و یا شما هم نتوانستید در تولید یکی از این ابزارها فعال باشید بهترین راه این است که از تمام راههای انحرافی دیگر که غیر از ذلیلی و پستی و حقارت و نابودی و شکست چیزی در بر ندارند دوری کنید تا زمانی که یکی از این «سه ابزار» که در حالتهای مختلف نمایندگی جماعت واحد مسلمین را می کنند به وجود بیایند:  رسول الله صلی الله علیه وسلم در پاسخ به سوال حذیفه رضی الله عنه در معرفی دو تا از شرهائی که دامنگیر مسلمین می شوند به دو گروه در میان مسلمین  اشاره می کند یکی «قَوْمٌ يَهْدُونَ بِغَيْرِ هَدْيِي، تَعْرِفُ مِنْهُمْ وَتُنْكِرُ» و دیگری «دُعَاةٌ عَلَى أَبْوَابِ جَهَنَّمَ» اشاره می کند .

حذيفه بن يمان رضي الله عنه می گويد: مردم از رسول الله صلي الله عليه و سلم در مورد خير سؤال مي كردند؛ ولي من از شر و بدي از ایشان مي پرسيدم تا مبادا به آن گرفتار شوم.مَخَافَةَ أَنْ يُدْرِكَنِي.عرض كردم:اي رسول خدا، ما در جاهليت و شر بوديم! خداوند اين خير را براي ما فرستاد، آيا بعد از اين خير و هدايت شري خواهد آمد؟ در جواب فرمود: آري، گفتم: آيا بعد از آن شر، خير خواهد آمد؟ فرمود: بلي، لیکن در آن نوعي آلودگي وجود دارد.عرض كردم: آلودگي آن در چيست؟ فرمود :قومي خواهد آمد كه به غير از هدايت (سنت و دین) من ديگران را راهنمايي مي كند، برخي از کارهای شان (معروف و برخي ديگر منكر) است.قَوْمٌ يَهْدُونَ بِغَيْرِ هَدْيِي، تَعْرِفُ مِنْهُمْ وَتُنْكِرُ؛ گفتم: آيا بعد از آن خير شري خواهد آمد؟ فرمود:آری، دعوتگراني هستند كه بر دروازه هاي جهنم قرار دارند دُعَاةٌ عَلَى أَبْوَابِ جَهَنَّمَ هركس دعوت آن ها را بپذيرد او را در آن مي اندازند؛عرض كردم: اي رسول خدا، آن ها را براي مان توصيف نماييد؟ فرمود:آن ها از جنس ما هستند و با زبان ما سخن مي گويند؛گفتم اگر آن ها را درک نمودم چه دستوري به من مي دهيد؟ فرمود:با جماعت مسلمانان و امام شان باش. تَلْزَمُ جَمَاعَةَ الْمُسْلِمِينَ وَإِمَامَهُمْ . گفتم: اگر مسلمانان جماعت و امام نداشتند؟فَإِنْ لَمْ يَكُنْ لَهُمْ جَمَاعَةٌ وَلَا إِمَامٌ ، فرمود : در آن صورت از همه گروه ها و فرقه ها دوري گزين اگر شده تنه ی درختي را محکم بگير تا مرگت فرا رسد، و تو بر همان حال باشی . قَالَ فَاعْتَزِلْ تِلْكَ الْفِرَقَ كُلَّهَا وَلَوْ أَنْ تَعَضَّ بِأَصْلِ شَجَرَةٍ حَتَّى يُدْرِكَكَ الْمَوْتُ وَأَنْتَ عَلَى ذَلِكَ[75]

ما در این چند ساله هر دو گروه را دیده ایم، گروهی که در مبارزاتشان آلودگی دارند، و به دلیل تقلید نابجا از مفتی های آل سعود و مفتی های کتابخانه ای ساکن در دارالکفر، جهل، تند روی، کینه و نفرت نابجا و سایر آلودگی های نفسانی، مسیری غیر از مسیر جهاد و مبارزه به شیوه ی رسول الله صلی الله علیه وسلم را می روند و به مسیری غیر از شیوه ی رسول الله صلی الله علیه وسلم مردم را راهنمائی می کنند که هم صفات خوب و پسندیده ای دارند و هم صفات منکر و ناپسندی دارند . قَوْمٌ يَهْدُونَ بِغَيْرِ هَدْيِي، تَعْرِفُ مِنْهُمْ وَتُنْكِرُ. و دسته ی دیگر احزاب متعدد و متفرق و دارو دسته ی منافقین و سکولار زده ها هستند که آشکارا با شعارهای دینی و با تأویل و تفسیر غلط آیات و بازی با کلمات مردم را به سوی جهنم دعوت می کنند . دُعَاةٌ عَلَى أَبْوَابِ جَهَنَّمَ.

بله، تنها الله تعالی جماعت واحد مسلمین را به رسمیت می شناسد و این راهدایت رسول الله صلی الله علیه وسلم می داند و پیروزی خودش را هم تنها نصیب جماعت واحد مسلمین می کند. و می دانیم  که تنها این جماعت واحد هم از طریق آن سه کانال و«سه ابزار»  خِلاَفَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ، حکومت بدیل اضطراری اسلامی و مجلس واحد شورای مجاهدین به وجود می آید، و هیچ راه دیگری برای تولید جماعت واحد از کانال دیگری وجود ندارد. 

در این صورت پیام اسلام و سیره ی رسول الله صلی الله علیه وسلم و اجماع مسلمین و پیام تاریخ اسلام به صورت واضح و روش این را به ما می رساند که : مجلس واحد شورای مجاهدین، حکومت بدیل اضطراری اسلامی و خِلاَفَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ تنها ابزارهائی هستند که باعث نازل شدن نصرت الله و نجات مسلمین از این ذلیلی و پستی هستند، و مسلمین را به عزتی که الله برایشان در نظر گرفته می رساند، و تنها این ابزارهای سه گانه هستند که مسلمین را به عنوان «خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ» تبدیل می کند، و تنها این ابزارهای سه گانه هستند که مسلمین را به شاهدی برای هدایت دیگران« لِّتَكُونُواْ شُهَدَآءَ عَلَى ٱلنَّاسِ» تبدیل می کند، و تنها با این سه ابزار است که مسلمین می توانند ادعا کنند که در مسیر ادای وظیفه و فریضه ی امر به معروف و نهی از منکر قرار گرفته اند، و تنها و تنها با این سه ابزار است که مسلمین می توانند  همچون رِبعی بن عامر رضی الله عنه  با عزم و اراده ای پولادین و اعتماد به نفس ادعا کنند که: ما آمده ایم تا بندگان خدا را از بندگی انسانها نجات دهیم و بنده خدایشان کنیم، و نیزآنان را از مشقات دنیایی نجات دهیم و آسایش دنیوی را به آنان هدیه بدهیم. همچنین آنان را از ستم ادیان به سوی عدالت اسلام راهنمائی کنیم .ما دین الهی را به مردمان عرضه می داریم. هر کس که آن را پذیرا شد، ما هم او را می پذیرم با او برادر می شویم و او و سرزمینش را به خودش واگذار می کنیم. اما هر کس که از پذیرش و تسلیم به خداوند سرپیچی کند، با او می جنگیم تا پس از شهادت به بهشت رویم یا پیروز گردیم»[76]

زمانی که با یکی از این «سه ابزار» قدرتی به دست نیاورده باشید و ادعای رِبعی بن عامر رضی الله عنه را در برابر طاغوتهایی چون رستم و دیگران داشته باشید یا در حال طنز گفتن وشوخی کردن به خودت و مخاطبینت هستی، یا جاهلی هستی که مسیر هدایت و روش جهاد به سبک رسول الله صلی الله علیه وسلم را گم کرده ای و تنها کفار سکولار خارجی و مرتدین محلی و منافقین را به خنده و تمسخر خودت می کشانی . 

در توضیح این سه ابزار قدرتمند و روشهای شرعی استفاده ی مناسب از آنها لازم است گفته شود:

خِلاَفَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ زمانی که تشکیل می شود دیگر ما قدرت اداری و اجرائی بالاتر از این در دنیا نداریم، و هر گونه جنگ مسلمین با این بغی حساب می شود حالا فرق نمی کند این مسلمین در جائی حکومت هم داشته باشند مثل جنگ معاویه با علی بن ابی طالب و بر اساس اسلام هم حکم کنند؟،  یا نه، تنها مثل خوارج جماعت و گروهی باشند و بر علیه چنین حکومتی اعلان جنگ کرده باشند . در هر دو صورت غیر مشروع هستند . حتی اگر یک رهبر انتخاب شده باشد و در جای دیگری به رهبر دیگری بیعت داده بشود بیعت دومی باطل است و حتی دستور کشتن دومی هم صادر شده است. در اینجا کاری به میزان تقوای طرف مقابل نیست.

حالا اگرخِلاَفَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ  نباشد و حکومتی بدیل اضطراری اسلامی هم وجود داشته باشد باز قیام شورای مجاهدین تنها زمانی بر علیه این جایز است که منجر به حکومتی بدیل اضطراری اسلامی بهتر و قدرتمندتر و با کیفیت تر بشود یا منجر به باز گرداندن خِلاَفَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ  بشود نه حتی چیز دیگری مثل همان حکومت بدیل اضطراری اسلامی.

اگر در سرزمینی این حکومت بدیل اسلامی هم نبود و تنها شورای موحد مجاهدین وجود داشت باز هرگونه قیامی بر علیه آن غیر شرعی است مگر اینکه این قیام منجر به تشکیل حکومت بدیل اضطراری اسلامی یا منجر به تشکیل خِلاَفَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ  بشود .

در تمامی این حالات باید در نظر داشت که ما دشمن شماره یکی به نام دین سکولاریسم و یهود و مرتدین محلی و دشمنان شماره دومی مثل مجوس و صابئین و دشمنان شماره سومی به نام نصارا  و دشمنان شماره چهارمی به نام منافقین و سکولارزده ها را داریم که در کمین ما نشسته اند، و حتی عده ای از مسلمین جاهل هم خودشان راجاهلانه دشمن صائل ما کرده اند . پس هر قیام و حرکتی از پائین به بالا باید سنجیده شود، هوشیارانه و با بصیرت باید انجام بشود و نباید تحت هیچ شرایطی این دشمنان آشکار و پنهان خودمان را نادیده بگیریم .

علاوه بر آن لازم است و باید به این نکته هم دقت کنیم که خِلاَفَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ محصول درجه یک مسلمین است و حکومت بدیل و نازل اسلامی محصول درجه دو و اضطراری مسلمین است و مجلس شورای مجاهدین هم محصول درجه سه و اضطراری مسلمین است که در صورت نبود محصولات درجه یک و دو به وجود آمده است . حالا هر کسی سعی کند آگاهانه و به میل خودش محصول درجه یک مسلمین را به درجه دو و محصول درجه دو مسلمین را به درجه سه تبدیل کند بدون کوچکترین شکی بزرگترین ضربات را بر مسلمین وارد کرده است، و اگر دشمن آگاهی نباشد قطعا در مسیر اهداف دشمنان آگاه و بر علیه منافع مسلمین کار کرده است، مثل تبدیل خِلاَفَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ به حکومت بدیل اسلامی بنی امیه.

فاجعه بار تر از این زمانی است که حکومت بدیل اضطراری اسلامی مثل عثمانی ها تبدیل بشود به اینهمه حکومت طاغوتی کافر سکولار و تبدیل بشود به اینهمه گروهها و دسته های مختلف اسلامی که حتی از یک شورای متحد مجاهدین هم بی بهره هستند؛ و یا حتی گروههائی مثل ائتلاف شمال افغانستان با کمک کفار سکولار خارجی و مرتدین محلی حکومت بدیل اسلامی طالبان را نابود کنند و به جایش کفار سکولار جهانی و مرتدین محلی را حاکم کنند . حماقت، مصیبت و جنایتی بالاتر از این نمی تواند وجود داشته باشد که خودش مسبب دهها و بلکه هزاران جنایت دیگر می شود . زمانی که عده ای از تاجران جهاد و دسته های از منافقین و سکولار زده ها و مرتدین به این شکل با وضع موجود مسلمین بازی و معامله می کنند، وضع نگران کننده ای بر مسلمین حاکم شده است که شرایط جهاد و حرکت به سمت جلو را برای سابقون الاولون هر جامعه ای حساس کرده است .

در شرایطی که در «وضع موجود»، اکثر مسلمین منفعل و به دور از میدانهای جهاد و مبارزه به سر می برند، و اکثرا به فکر پولدار شدن یا خرید زمین و املاک و وسایل خانه و خوردن خوراکهای متنوع و سفرهای تفریحی و نگاه کردن به فیلمهای سرگرم کننده و غیره هستند و آشکارا دنیا آنها را به بازی گرفته است: وَمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا إِلاَّ لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَلَلدَّارُ الآخِرَةُ خَيْرٌ لِّلَّذِينَ يَتَّقُونَ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ (أنعام/ 32)

در چنین شرایطی  که دنیا مسلمین را به بازی گرفته است و مسلمین حتی با وجود همدردی با سابقون الاولون مبارز سرزمین خودشان یا سایر سرزمینها چنان در مادی گرائی و فرد گرائی و دنیا دوستی و بیزاری از مرگ و دل نکندن از دنیا غرق شده اند که قدرت تحرک و جنبیدن ازآنان گرفته شده است و با وجود کثرتشان دشمنان بر آنان غلبه پیدا کرده اند: يُوشِكُ الْأُمَمُ أَنْ تَدَاعَى عَلَيْكُمْ كَمَا تَدَاعَى الْأَكَلَةُ إِلَى قَصْعَتِهَا فَقَالَ قَائِلٌ وَمِنْ قِلَّةٍ نَحْنُ يَوْمَئِذٍ قَالَ بَلْ أَنْتُمْ يَوْمَئِذٍ كَثِيرٌ وَلَكِنَّكُمْ غُثَاءٌ كَغُثَاءِ السَّيْلِ وَلَيَنْزَعَنَّ اللَّهُ مِنْ صُدُورِ عَدُوِّكُمْ الْمَهَابَةَ مِنْكُمْ وَلَيَقْذِفَنَّ اللَّهُ فِي قُلُوبِكُمْ الْوَهْنَ فَقَالَ قَائِلٌ يَا رَسُولَ اللَّهِ وَمَا الْوَهْنُ قَالَ حُبُّ الدُّنْيَا وَكَرَاهِيَةُ الْمَوْتِ[77] زود است که امت ها بر شما حمله کنند مانند حمله خورنده ها بر کاسه، کسی گفت: آیا به علت کم بودن تعداد ماست؟ فرمودند: نه بلکه شما زیاد هستید؛ اما مانند کف دریا می باشید و خداوند متعال هیبت شما را از قلب دشمان شما بیرون می کشد و در قلب های شما سستی را جا می دهد. کسی گفت: یا رسول الله سستی ما در چیست؟ فرمودند: در دوستی دنیا و کراهیت از مرگ.

زمانی که چنین وضعی پیش آمده است، زمانی که به دلیل دنیا دوستی مسلمین و دل بستن آنان به دنیا و بیزاری از مرگ، و حتی فراموش کردن مرگ و دنیای بعدی و زندگی اصلی آنان، مسلمین متفرق و دسته دسته شده اند و چنین وضعی بر ما تحمیل شده است، کار سابقون الاولون پیشگام تنها تفسیر منابع شرعی و وضع موجود و نظریه پردازی نیست، بلکه تغییر وضع موجوداست . کار ما فال بینی و تماشا کردن نیست، بلکه آماده کردن ملزومات و شرایط تغییراست، کار ما منتظر شدن تا فراهم شدن خیالی و توهمی و اتفاقی اسباب تغییر نیست، بلکه آماده کردن و تهیه کردن  ملزومات و شرایط تغییر و وحدت آگاهانه و هدفمند و کسب قدرت واقعی است.

 ما از هیچ گونه تلاش و دعوتی نسبت به این مسلمینی که دنیا آنان رابه بازی گرفته است و ارزش قیامت خودشان را فراموش کرده اند کوتاهی نمی کنیم، ما تنها آموزش های عقیدتی و عملی می دهیم و سعی می کنیم که با این آموزشهای عقیدتی و بخصوص عملی وظایف خودمان را در برابر آنان انجام بدهیم . ما  هرگز نباید همبستگی و اتحاد را که ضرورت درست کردن قدرت است  را از این مسلمین خسیس نسبت به قانون شریعت الله و دل باز نسبت به دنیا گدائی کنیم، تجربه ثابت کرده  است که این دسته از مسلمین چیزی به سابقون الاولون خودشان نمی دهند و بیشتر نظاره گر می شوند، پس ما نباید وحدت آگاهانه و هدفمند را از این دسته گدائی کنیم، و نباید منتظر ترحم و دلسوزی این دسته از مسلمین باشیم. این دسته از مسلمین در زمان مغولها و زمانها مختلف و هم اکنون آزمایش خودشان را پس داده اند .

وظیفه ی ما تنها و تنها دعوت و اقامه ی حجت نبوی و نهایت دلسوزی و آموزشهای عملی به آنها، و حرکت به سمت تشکیل شورای اولی الامر جهانی و تشکیل حکومت اسلامی علی منهاج نبوه است، ما مسئول اعمال آنها نیستیم : فَذَكِّرْ إِنَّمَا أَنْتَ مُذَكِّرٌ *  لَسْتَ عَلَيْهِمْ بِمُسَيْطِرٍ (غاشیه/21-22) تو پند و اندرز بده و یادآوری کن . چرا که تو تنها پند دهنده و یادآوری کننده‌ای و بس .‏ تو بر آنان چیره و مسلّط نیستی .

ما ازآنان گدائی وحدت و هم مسیر شدن نمی کنیم، ومنت کسی هم نمی کشیم، هر کسی که قصد دارد  برای اعلای کلمه الله و تشکیل امت واحده و جماعت واحده تسلیم فرمان الله بشود برای  خودش کرده است و سودش ابتدا به جیب خودش می رود : وَمَن جَاهَدَ فَإِنَّمَا يُجَاهِدُ لِنَفْسِهِ ۚ إِنَّ اللَّهَ لَغَنِيٌّ عَنِ الْعَالَمِينَ(عنکبوت/6)

این دسته از مسلمین که دنیا آنان را به بازی گرفته است در هر جامعه ای و درهر تغییر و تحولی تنها و تنها نظاره گر هستند و تسلیم قدرت می شوند. برای آنها فرق ندارد این قدرت را چه کسی بر آنها اجراء می کند، مهم این است که در خیالشان آروز می کنند که به نفعشان باشد. اینها در هیچ دوره ای از تاریخ بشریت عامل تغییر و تحول بنیادی نبوده اند، هر چند که در انتخابات می توانند رای خودشان را به صندوقها بریزند و عددها را تغییر بدهند اما در فعالیتهای جهادی و عملی که در آن ممکن  است جانشان و متعلقات دنیایشان به خطر بیافتداینها هرگز کوچکترین تحرکی نکرده اند. برای همین کوچکترین تأثیر مثبتی هم بر جریان رو به جلو شریعت گرایان نداشته اند. اگردرزمان رسول الله صلی الله علیه وسلم تنها 3 نفر دنیا گولشان زد و به همراه منافقین در جنگ تبوک شرکت نکردند، امروزه بیشتر از یک میلیارد مسلمان دنیا گولشان زده است و مجاهدین شریعت گرا را رها کرده اند  و تنها از دور و اکثرا از کانال ماهواره ها و سایر رسانه های اجتماعی کفار و از نگاه کفار سکولار خارجی و مرتدین محلی و منافقین و سکولار زده ها به خواهر برادران آزادیخواه خودشان نگاه می کنند .

اگرآن دسته از برادرانمان که مسیر جهاد و حرکت به سمت و سوی تکامل و خِلاَفَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ را اشتباه می روند و دارای صفات خوب و بدی هستند (قَوْمٌ يَهْدُونَ بِغَيْرِ هَدْيِي، تَعْرِفُ مِنْهُمْ وَتُنْكِرُ) را به خیل عظیم منافقین و سکولار زده ها – دُعَاةٌ عَلَى أَبْوَابِ جَهَنَّمَ – و همکاری آنها با کفار اشغالگر خارجی ومرتدین محلی در جنگ گرم و بخصوص روانی را اضافه کنیم، اگر تعداد مسلمینی که فریب این موجودات سکولار زده را هم خوردند به حساب بیاوریم واقعا معادله ی نگران کننده و گاه فاجعه آمیزی می شود.

در چنین شرایطی انجام دادن بزرگترین واجب عینی پس از ایمان به الله  که دفع دشمن صائل سکولار خارجی و مرتدین محلی و بیدارگری اسلامی است، تنها و تنها به عهده ی سابقون الاولون اندک هر قومی مختص می شود.

 در این صورت برای  تمام سابقون الاولون و تمام مبارزین تمام درهای تفرق و انحصار طلبی و توهم گرائی جاهلانه بسته شده و چاره ای جز وحدت آگاهانه، هدفمند و حرکتی باقی نمانده است، و چاره ای جز استفاده و بهره گیری از انرژی و قدرت همدیگر ندارند، و هر گونه تک روی سابقون الاولون هر سرزمینی باعث می شود که در صف آلوده ها( قَوْمٌ يَهْدُونَ بِغَيْرِ هَدْيِي، تَعْرِفُ مِنْهُمْ وَتُنْكِرُ) قرار بگیرند و وضع موجود میان مسلمین و سازمانهای جاهلی و طاغوتی دشمنان قانون شریعت الله آنان را به صورت خیلی موزیانه و خیلی بی رحمانه در خودش خفه و هضم کند .

تک روی برای ما سم است و تفرق از صفات مشرکین و سکولاریستهاست :وَلَا تَكُونُوا مِنَ الْمُشْرِكِينَ* مِنَ الَّذِينَ فَرَّقُوا دِينَهُمْ، در برابر، وحدت آگاهانه و هدفمند برای ما هم استراتژی است هم تاکتیک . تاکتیک از این لحاظ که وسیله ای است برای بسیج و سازماندهی تمام انرژی و قدرت نهفته ی مسلمین بر قاعده  ی: وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا وَلَا تَفَرَّقُوا (آل عمران/103) و برای ما وحدت آگاهانه، هدفمند و حرکتی استراتژی هم هست چون مسأله ی نابودی دشمنان الله و مسلمین را از طریق یک نفیر عام و جهاد فراگیر مسلمین مد نظر خودش قرار داده است .یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ مَا لَکُمْ إِذَا قِیلَ لَکُمُ انفِرُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَى الأَرْضِ أَرَضِیتُم بِالْحَیَاةِ الدُّنْیَا مِنَ الآخِرَةِ فَمَا مَتَاعُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا فِی الآخِرَةِ إِلاَّ قَلِیلٌ ‏ (توبه/38)

تمام تاکتیکها و استراتژیهای ما جهت وحدت آگاهانه، هدفمند و حرکتی برای کسب قدرت است، چون جاهلیت سکولار مهاجم و اشغالگر و مرتدین و نوکران محلی آن هرگز «مؤدبانه» و «با خواهش و تمنی» دست از کشتار و جنگ مسلحانه با ما  بر نمی دارند تا زمانی که ما دست از مفاهیم 4 گانه ی دینمان بکشیم : وَلَا يَزَالُونَ يُقَاتِلُونَكُمْ حَتَّىٰ يَرُدُّوكُمْ عَنْ دِينِكُمْ إِنِ اسْتَطَاعُوا ۚ : برای همین است که تنها با«قدرت عمده ی مسلمین» است که «قدرت عمده دشمن مهاجم» متوقف و منهدم می شود.

 نه تاریخ قرآن و نه تاریخ مکتوب بشر هم روش دیگری را تجربه نکرده است و به اثبات نرسانده که در آن با خواهش و تمنا و دعا و گریه و زاری و با فرهنگ بودن و مودبانه صحبت کردن و خوب پوشیدن حکم الله جایگزین حکم جاهلیت و طاغوت شده باشد و جاهلیت و طاغوتها داوطلبانه کنار بروند و دست از منافعشان و دست از جنگیدن با قانون شریعت الله کشیده باشند . واضح است که کسب قدرت از طریق وحدت آگاهانه و هدفمند یگانه حل می شود، و تفرقه اساسی ترین سم کشنده و از بین برنده ی وحدتی است که این وحدت از سرچشمه های اساسی قدرت به شمار می رود . وَأَطِيعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَا تَنَازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَتَذْهَبَ رِيحُكُمْ ۖ وَاصْبِرُوا ۚ إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِينَ (انفال/46) بله، وحدت هدفمند و آگاهانه و حرکتی که از «أَطعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ» سرچشمه گرفته است روح قدرت است، و تفرق عین ذلت، خواری ، مستی و بی ابهتی است.

در این صورت وحدت آگاهانه، هدفمند و حرکتی یک پروژه و طرح است، و این پروژه در زندگی واقعی و روزمره ی مسلمین انجام می شود نه در کتابخانه ها و ساکن داخل کتب. اگر گفته می شود که تفرقه اندازان و وراجهای کتابخانه ای که جایی نشسته اند و با کوتاه فکری و توهمات خودشان اسباب تفرق را فراهم می کنند باید تنبیه بشوند، و اگر گفته می شود که بر علیه این فسیلهای اغلب مزدور و گاه بر علیه برادران نامتعادل و نامیزان و جاهل خودمان وارد پروسه ی نقد و جنگ نرم می شویم،  تمام این کارها برای محافظت از شوراهای مسلمین و محافظت از وحدت هدفمند و آگاهانه ی مسلمین، و برای کسب قدرت بزرگ بر علیه دشمن بزرگ است؛ اما این دو طیف ما را در حالت اضطرار و دفاع قرار داده اند، و جنگ نرم و گاه جنگ گرم را بر مسلمین تحمیل کرده اند و چاره جز دفع نمانده است .

در اینجا وحدت آگاهانه و هدفمند ما به معنی از بین بردن آراء مختلف و جلوگیری از ارائه ی اجتهادات مختلف در شورا نیست، بلکه منظور از وحدت هدفمند و آگاهانه، وحدت حرکتی است که در این وحدت هدفمند و حرکتی، روش و خط مشی شورا با اجماعی واحد و یکسان، مجموعه ای از اعتقادات روشن و بی ابهام، و مجموعه ای از استراتژیهای روشن و بی ابهام را، در مورد حال و آینده، در روش برخورد با واقعیتهای عینی جامعه نشان می دهد و ارائه می دهد، آن هم واضح، روشن و بی ابهام.

تلاشی آشکار برای حرکت به سمت تشکیل امه واحد از کانال شورای واحد مسلمین و ارائه ی اجماع واحد و تشکیل دوباره ی جماعت واحد به جای جماعتهای مختلف و تشکیل امت واحد به جای امتهای متعدد. تا مشمول فرموده ی الله شویم که می فرماید: كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَتُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ…  (ال عمران / 110)

حالا شورای اولی الامر فقهای اسلامی امتی واحد با اجماعی واحد و رای واحدی رابرای دعوت و تبلیغ تشکیل می دهد: وَلْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ   (آل عمران/ 104 ) که این امت همگی یک رای به مردم می دهند و رای این مبلغ با آن یکی فرقی ندارد، دراین مسجد یا این محله یا این شهر یا این استان یا این کشور چیزی نمی گویند و در مسجد و محله و شهر و روستا و منطقه ی دیگر ی چیز دیگری بگویند. همه یک چیز می گویند و مردم را با آراء مختلفشان سرگردان و متفرق نمی کنند .

البته این وحدت و شورا وسایلی هستند که همه می توانند ازآنها استفاده کنند. چیزی مثل ماشین، هواپیما، تانک و سایر وسایل. هر کسی می تواند از این شورا برای رسیدن به وحدت و افزایش قدرت و نگهداری از قدرت ازآن استفاده کند و در راه اهداف خاص خودش ازآن استفاده کند . این امر غلط و تصور باطلی است که تنها مسلمین و مستضعفین حق استفاده از ماشین را دارند و طاغوت ها و ظالمین از این حق محرومند و باید الاغ سواری کنند. ماشین سواری حقی نیست که خداوند آن را مختص مسلمانان و مظلومین قرار داده باشد و دیگران را محروم کرده باشد. شورا و وحدت هم درست به همین شیوه سنتی از سنت های لایتغیر الهی و ابزاری ارزشمند و سرنوشت سازی است که مظلومین و بخصوص مستضعفین اهل قبله از همه به آن مستحق ترهستند و تهیه کردن اسباب و کسب وحدت هم بر مسلمانان واجب و ضروری تراست.

در این صورت وحدت و متحد شدن  باعث به وجود آمدن نیرو و قدرتی عظیم و پر تحرک می شود که در هر مقطع زمانی و مکانی اگر متناسب با پیشرفت های همان زمان و مکان از این وحدت استفاده بشود توانسته است تحولات و دگرگونی های عظیم مثبت یا منفی را به وجود بی آرورد.

  • تحولات و درگرگونی های مثبت مثل سپاه رسول الله صلی الله علیه و سلم یا سپاه ابوبکر صدیق یا سپاه عمر فاروق یا سپاه صلاح الدین ایوبی یا سپاه یوسف بن تاشفین و سیف الدین قطز و امثالهم
  • تحولات و درگرگونی های منفی هم مثل: سپاه چنگیز خان مغول و اتحادیه ی فعلی به رهبری سکولاریستهای جهانی چون آمریکا و روسیه و چین و ناتو وغیره

در هر صورت زمانی که وحدت زمینه های اتحاد فکری، عقیدتی، سازمانی و رهبری را به وجود آورده باشد همیشه منشأ تحول و دگرگونی بوده است؛ چون منبع قدرت است. قدرت و بازوی توانمندی که هم کفار آشکار و پنهان می توانند ازآن استفاده کنند هم مسلمین.

خوب حالا اگر شخص یا گروه و جماعتی از اهل قبله به این درجه از درک و آگاهی شرعی در مورد اهمیت و جایگاه وحدت رسیده باشد و از آلوده هائی که تَعْرِفُ مِنْهُمْ وَتُنْكِرُ و از دُعَاةٌ عَلَى أَبْوَابِ جَهَنَّمَ فاصله گرفته باشد، لازم است با تدبر و تعمق در مفهوم و جوهره و کارکرد وحدت، چنان فهمیده و درکش کرده باشد که با تزریق جوهره ی وحدت به بدن، در خون و سلول های شخص موحد مومن جاری بشود، و تأثیر عملی خودش رادر شخصیت و رفتارش نشان بدهد. تنها کسی می تواند ادعای وحدت کند و تنها کسی لیاقت درک و فهم عمیق وحدت را دارد که در زندگی جهادی ومبارزاتیش آن رابه نمایش بگذارد و عملا نشانش بدهد .

واکنش افراد و جماعتها و گروهها و احزاب و شوراهای کوچک در برابر وحدت اسلامی، و میزان پاسداری قلبی، کلامی و عملی از این وحدت مبارک معیاری است که شخص با آن خودش را به یکی از جناح ها و جبهه ها نزدیک می کند. یا جناح و جبهه ی مجاهدین فی سبیل الله، یا جناح و جبهه ی جنگجویان فی سبیل الطاغوت و غیر از این دو جناح جناح سومی وجود ندارد:الَّذِينَ آمَنُوايُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَالَّذِينَ كَفَرُوا يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ الطَّاغُوتِ (نساء/76) واکنش سه گانه ی عملی و زبانی و قلبی شخص در برابر وحدت می تواند در شخص صفاتی را به وجود بیاورد که به یکی از جناح ها متعلق است و یا اعمالش در خدمت یکی از جناحها و جبهه هاست .

 البته وحدتی هم که در شریعت الله ضامن حفظ قدرت و پیروزی است  وحدت ایمانی آگاهانه و هدفمند است . دور هم جمع شدن افراد و گروه های مختلف المنافع که نمی توانند و یا نمی خواهند در مسیر اهداف تشکیل این وحدت، چون کسب قدرت حکومت اسلامی و تشکیل شورای اولی الامر واحد و اجماع واحد و امت واحد و جماعت واحد حرکت کنند، هم مسیر خواندن اینها اشتباه است.

 چون اینان منافقین و سکولار زده هایی هستند که تا اوضاع سیاسی آفتابی و بر وفق مراد آنهاست در کنار مجاهدین می مانند و زمانی که هوای سیاسی و جو حاکم طاغوتی عوض شد یا از جایی دیگری و عده ی بهتر و امتیاز بهتری برایشان پیدا شد به سرعت از صف مجاهدین پراکنده و متفرق می شوند، و حتی دسته ای از آنان در قالب اصلاح طلبی وارد همان سیستم طاغوتی می شوند، و دسته ای دیگر که امتیازات بهتری گرفته اند علیه مجاهدین و به نفع طاغوتها جبهه سازی  و جبهه گیری هم می کنند. آن دسته از مسلمین صادق هم که فریب اینها را خوردند و متوجه شدند، یا دوباره به صف مجاهدین بر می گردند یا اکثرا به منفردینی بریده و ناامید گوشه گیری تبدیل می شوند.

قاعده ی کلی این است که نسبت به اهل قبله حسن ظن داشته باشیم و تا آنجایی که می توانیم برای مسلمین عذر بیاوریم، در این صورت مسلمین مجبورند و باید نسبت به همدیگر حسن ظن داشته باشند و اصول حسن ظن داشتن را یاد بگیرند. هم چنین باید روشنگرانه همدیگر را با خطاهامان پذیرا باشیم، چون همه ی ما صاحب خطا و اشتباه هستیم. پس باید همدیگر را تحمل کنیم و منافع همدیگر را رعایت کنیم. اما مسلمین مجبور نیستند کسانی که با آنان اختلاف منافع شدید و اختلاف نظر عمیق و اختلاف هدف واضحی دارند را در شورایشان به بهانه ی وحدت جا بدهند . بلکه شورا تنها می تواند با اینها پیمانهای موقتی یا مدت داری ببندد. مسأله ی شورای مسلمین، و تبعیت از اجماع واحد این شورا، و وحدت آگاهانه و هدفمند مسلمین چیزی است، و مسئله ی ائتلاف چیزدیگری است که هر کدامشان تابع شرایط خاص خودشان هستند .

 وحدت هدفمند تنها زمانی می تواند مولد و منبع قدرتی فراگیر و همیشگی بشود که متکی بر دو اصل  آگاهیهای عقیدتی، تصفیه و تزکیه و سپس بر اساس تربیت سازمانی و انضباطی و حرکتی باشد. زمانی که وحدت هدفمند در این مسیر در حرکت باشد می تواند به حیات طبیعی خودش در رشد و شکوفایی هر چه بیشتر ادامه بدهد. و برای اینکه «وحدت» چنین حرکت و جریانی از راهکارهای کم خطاتری برا ی حفظ و قوی تر کردن خودش بیشترین استفاده ها را ببرد، باید دین را به تدریج و سازماندهی شده یاد بگیرد، و از تاریخ زندگی «وحدت» در قرآن و سنت و از تاریخ زندگی «وحدت» از بعد از فوت رسول الله صلی الله علیه وسلم و از تاریخ زندگی «وحدت» سایر ملل غیر مسلمان و از تاریخ  زندگی «وحدت» خودش امور لازم را یاد بگیرد وبازخوانی کند و عبرت بگیرد. بله، به وحدت باید همچون یک موجود زنده ی بسیار تأثیر گذار نگاه کند و حیات و زندگی وحدت را در شرایط مختلف و جوامع مختلف بررسی کند و همچون یک نطفه و نوزاد برای زنده نگه داشتن، پرورش و تقویت آن و قرار دادن آن در مسیر تکامل از تمام تجربیات موجود استفاده کند. 

عرض کردیم  که از نشانه ها و ویژگیهای بارز خِلاَفَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ یکی نظارت همگانی مردم بر حاکم و نهادهای حکومتی بود و دیگری رکن و قوه ی ای به نام شورا .

با از بین رفتن حکومت اسلامی عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ اولین چیزی که از بین رفت نظارت مردمی بود، و این هم طبیعی است. چون زمانی که شاهیگری خشونت گرا- مُلْكًا عَاضًّا- و مستبد – مُلْكًا جَبْرِيّاً – حاکم می شود، مردم جرئت نقد کردن و رای مخالف را ندارند، مگر استثنائاتی خاص نباشد که اینها هم اکثرا به محدودیت و جنگ روانی و حتی زندان و سرکوب و در مواردی جنگ مسلحانه کشیده شده است. به دنبال آن خود به خود شورای اولی الامر و به اصطلاح عامه ی مردم شورایِ موحدِ اهلِ حل و عقدِ کلِ مسلمین هم نابود شد. با انهدام شورای اولی الامر واحد مسلمین که امت واحدی را تشکیل داده بود سومین چیزی که از بین رفت همین امت واحد بود و دهها و بلکه صدها امت ریز و درشت ازآن به وجود آمدند و هنوز در حال تکثیر هستند.

 با از بین رفتن امت واحد هم که اجماع واحدی ازآن بیرون می آمد چهارمین موردی که از بین رفت اجماع واحد مسلمین بود و با از بین رفتن این اجماع واحد صدها و بلکه هزاران اجماع مختلف درون گروهی و درون مذهبی و محلی و بومی جای اجماع واحد کل مسلمین را گرفت .

اجماع واحد ضامن تولید و حفظ جماعت واحد مسلمین بود . برای همین رسول الله صلی الله علیه وسلم مسلمین را به پیوستن به الْجَمَاعَةَ سفارش می کردند و از هر گونه دوری از الْجَمَاعَةَ و ایجاد تفرق نهی می کردند . عَلَيْكُمْ بِالْجَمَاعَةِ وَإِيَّاكُمْ وَالْفُرْقَةَ فَإِنَّ الشَّيْطَانَ مَعَ الْوَاحِدِ وَهُوَ مِنْ الِاثْنَيْنِ أَبْعَدُ، مَنْ أَرَادَ بُحْبُوحَةَ الْجَنَّةِ فَلْيَلْزَمْ الْجَمَاعَةَ.[78]بر شما پیوستن به جماعت لازم و ضروریست، و برحذر باشيد از جدايي، که شيطان به همراه يک نفر تنها است و از دو نفر دور تر است، هرکه خواستار وسط بهشت است حتماً پايبند جماعت باشد.

و در جای دیگری به صراحت بیان می کند که: الْجَمَاعَةُ رَحْمَةٌ، وَالْفُرْقَةُعَذَابٌ[79] جماعت رحمت و تفرقه عذاب است.  این هم تفسیر و روشنگری در مورد آیاتی است که به وحدت دستور می دهند و بخصوص زمانی که الله تعالی تفرق را عذابی در حد عذابهای آسمانی و زلزله معرفی می کند: قُلْ هُوَ الْقَادِرُعَلَى أَن یَبْعَثَ عَلَیْکُمْ عَذَاباً مِّن فَوْقِکُمْ أَوْ مِن تَحْتِ أَرْجُلِکُمْ أَوْ یَلْبِسَکُمْ شِیَعاً وَیُذِیقَ بَعْضَکُم بَأْسَ بَعْضٍ انظُرْ کَیْفَ نُصَرِّفُ الآیَاتِ لَعَلَّهُمْ یَفْقَهُونَ ‏(انعام/65) بگو: خدا می‌تواند که عذاب بزرگی از بالای سرتان و یا از زیر پاهایتان بر شما بگمارد و دسته‌دسته و پراکنده گردید و برخی از شما را به جان برخی دیگر اندازد و گرفتار همدیگر سازد . بنگر که چگونه آیات را بیان و روشن می‌گردانیم تا بلکه بفهمند.‏

 واقعا برای کسی که ذره ای اهل فهم باشد باید بداند که عذاب تفرق بدون شک از عذابهائی که از بالای سر و زیر پاهای ما نازل می شوند بسیار خطرناکتر، دامنه دارتر، شدیدتر، مخربتر و وحشتناکتر بوده است که هم اکنون هم از بالای سر مثل بمبارانهای اتمی و شیمایی و اورانیومی و بمبهای چند تنی و خوشه ای و غیره شبیه عذابهای آسمانی مثل صاعقه و غیره و از زیر پا با انواع مین گذاریها  شبیه عذاب زلزله عمل می کنند . علاوه بر این عذاب تفرقی که این طوری مسلمین را ذلیل و بی ابهت کرده است که هر کافری این جرئت را به خودش می دهد دست به هر جنایتی بزند به این شکل عذابهای آسمانی و زمینی را در خودش جمع کرده است و ممکن است سالها و حتی قرنها طول بکشد و نسلهای متعددی را به کام نابودی بکشاند؛ در حالی که یک صاعقه یا یک باران شدید یا یک زلزله تنها در یک زمان خاص افراد و یا نسل خاصی را نابود می کند و به نسلهای بعدی منتقل نمی شود .

خوب، حالا زمانی که با نابودی شورای واحد اجماع واحد از بین رفت به صورت جبری جماعت واحد هم از بین رفت و به جای آن صدها جماعت کوچک و بزرگ تولید شده اند .

مشخص است که ریشه ی انهدام جماعت واحد به انهدام اجماع واحد برمی گردد، و ریشه ی نابودی اجماع واحد به نابودی امت واحد بر می گردد، و ریشه ی انهدام امت واحد هم به انهدام شورای اولی الامر واحد بر می گردد، و باز ریشه ی انهدام شورای اولی الامر واحد هم به انهدام حکومت اسلامی عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ بر می گردد.

در این صورت واضح و روشن است که انهدام حکومت اسلامی عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ و شورای اولی الامر واحد مسلمین علت اساسی و عامل اینهمه تفرق، ذلیلی، عقب ماندگی، درجا زنی و رکود مادی و معنوی عموم مسلمین و رواج انواع مفاسد عقیدتی – اخلاقی و رفتاری میان مسلمین بود:لتُنْقَضَنَّ عُرَى الْإِسْلَامِ، عُرْوَةً عُرْوَةً، فَكُلَّمَا انْتَقَضَتْ عُرْوَةٌ، تَشَبَّثَ النَّاسُ بِالَّتِي تَلِيهَا، وَأَوَّلُهُنّ نَقْضًا الْحُكْمُ، وَآخِرُهُنَّ الصَّلَاةُ.. دستگیره های اسلام یک به یک شکسته می شود، هرگاه یک دستگیره نابود شود مردم به آنچه نزدیک آن است چنگ می زنند، اول آنها شکستن حکم است (حکم بر اساس مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ را رها می کنند) و آخر آنها نمازاست (نماز را ترک می کنند)

واضح و روشن هم هست که تنها با بازگشت مجدد چنین حکومت اسلامی عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ و نهادهای وابسته به آن است که دوباره امت واحد و جماعت واحد تشکیل می شود و مسلمین از دست اینهمه مفاسد نجات پیدا می کنند و درهمان مسیری که الله برایشان  تعیین کرده بود می افتند و مشمول صفت: كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنّاسِ می شوند .

بدون در دست داشتن قدرت حکومت اسلامی و نهادهای تحت پوشش آن صدها سال درس اخلاق و تزکیه دادن و پرورش مردم و غیره که در مسیر دست یابی به قدرت حکومت اسلامی نباشد، تأثیرات اساسی خواسته شده در شریعت را ندارد. این را ما قرنهاست تجربه کرده ایم و نیازی به تجربه ی مجدد نداریم، و باید به این درجه از فهم رسیده باشیم که با آنکه أهلُ السُّنَّة  وجود دارد- و تقریبا همه ی فرق اهل قبله را در بر می گیرد – اما بدون شورای واحد و امت واحد و اجماع واحد، جماعت واحدی در کار نیست و أهلُ الجماعات وجود دارند نهأهلُالجماعه .

شورای واحده که به جای تفاسیر و تأویلات مختلف و احزاب و گروههای مختلف و متفرق ایفای نقش می کند و قدرت تصمیم گیری و ارائه ی رای واحد به تمام مسلمین را به عهده می گیرد .  

 شورا در هر سطحی که تشکیل بشود نشان دهنده و بیانگر اراده ی تمام مسلمینی است که آنان را تحت پوشش خودش قرار داده است، و دیگراحزاب و تفاسیر و تأویلات مختلف حرف اول را نمی زنند، و به تدریج جایگاه خودشان را به شورا می دهند، و شورای اولی الامر در مورد مسائل قابل اجتهاد، اجتهاد واحد خودش را ارائه می دهد، و اجماع واحدش و رای واحدش در ردیف قران و سنت صحیح قرار می گیرد: ‏يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا‏ (نساء/59). اطاعت از الله یعنی گرفتن حکم از قرآن و اطاعت از رسول الله صلی الله علیه وسلم یعنی گرفتن حکم از سنت صحیح و اطاعت از  اولی الامر یعنی گرفتن حکم از اجماع واحد  شورای اولی الامر . به این شکل اطاعت از اجماع واحد شورای اولی الامر در ردیف اطاعت از الله و رسول قرار می گیرد و واجب می شود. چون كيفيت تطبيق و اجراي حکم الله و رسولش، متناسب با وضع موجود جهانی و منطقه ای و داخلی و نیازهای روز مسلمین، از کانال همین شورای واحد و از طریق اجماع واحدش به شیوه ای مناسب و سازگار با شرايط خاص بیان می شود .

در اینجاست که این حکم واحدِ ناشی از اجماعِ واحد برای  همه ی مسلمین اتمامِ حجت می شود، و همه ی مسلمین با بهره گیری و استفاده ی از یک رای واحد از تفرق و چند دستگی نجات پیدا می کنند، و دوباره امت واحد و جماعت واحدی شکل می گیرد که الله تعالی درموردشان می فرماید: کُنتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ (ال عمران /110)  و آن  وقت است که این امت واحد نمونه و الگوئی می شود برای سایر مردم : وَکَذَلِکَ جَعَلْنَاکُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِّتَکُونُواْ شُهَدَاء عَلَى النَّاسِ وَیَکُونَ الرَّسُولُ عَلَیْکُمْ شَهِیداً(بقره /143) امت واحدی که وعده های الله را مشمول خودش می کند: وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنکُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُم فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ وَلَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضَى لَهُمْ وَلَیُبَدِّلَنَّهُم مِّن بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً ‏(نور/55)خداوند به کسانی از شما که ایمان آورده‌اند و کارهای شایسته انجام داده‌اند ، وعده می‌دهد که آنان را قطعاً جایگزین (پیشینیان، و وارث فرماندهی و حکومت ایشان) در زمین خواهد کرد همان گونه که پیشینیان  را جایگزین قبل از خود کرده است. همچنین دین ایشان را که برای آنان می‌پسندد، حتماً (در زمین) پابرجا و برقرار خواهد ساخت، و نیز خوف و هراس آنان را به امنیّت و آرامش مبدّل می‌سازد.

بله، شورای اولی الامر در هر زمانی متناسب با شرایط خاص و نیازهای روز مسلمین کیفیت و چگونگی تطبیق قانون شریعت الله را با یک رای واحد بیان می کند. به عنوان مثال می دانیم که شیوه ی اداره ی جامعه باید بر اساس شورا باشد، حالا این شوراها از سقیفه تا کنون متناسب با نیازهای روز مسلمین پیچیده تر شده اند، و نیاز به سازماندهی و تنظیمات خاص مربوط به همان زمان را پیدا می کنند، و گرنه نمی توانند پاسخگوی نیازهای روز مسلمین باشند .

کیفیت و چگونگی تطبیق واجرای شرعی و صحیح استراتژیهای کلان «أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ» وَ «آَمَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ» هم باز تماما تابع شرایط زمانی و مکانی خاص خودشانند. به عنوان مثال مدیریت اقتصادی جامعه علم است، و این علم روز به روز متناسب با نیازهای مردم و شرایط جامعه در حال تغییر و تحول است . برای همین است که ممکن است چگونگی، شیوه و روش تطبیق و اجرای چنین احکامی که کاملا جنبه ی حکومتی و اجرائی و اداری دارند از یک زمانی نسبت به زمان دیگری تغییراتی در آن داده بشود و برای شرایط بخصوص همان زمان در نظر گرفته شده باشند. برای همین است که روش اجرائی و چگونگی تطبیق احکام توسط مجریان قبلی برای مجریان بعدی حجت نیستند . 

به عنوان مثال رسول الله صلی الله علیه وسلم زمينهاي خيبر را در بین فاتحین تقسیم کرد، اما عمر بن خطاب متناسب با وضع موجود زمان خودش زمینهای عراق را تقسيم نكرد. كسي هم تا الان آن را مخالف قرآن و بخصوص  سنت رسول الله  ندانسته و نخواهد دانست. و يا رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود شتر آواره  را ولش کنید، عثمان بن عفان گفت : فروخته بشود و پولش به صاحبش برسد. علي بن ابی طالب مصلحت ديد كه شتر و گاوهاي آواره نگهداري بشوند و تا پيدا شدن صاحبش از طريق بيت المال تغذيه بشوند و هزينه اش را بيت المال بدهد .[80] رسول الله صلی الله علیه وسلم در قتل خطا و غير عمد فرمودند كه عاقله (خويشاوندان مرد) ديه را بپردازند (چون خويشاوندان مرد عنوان ياري دهنده و مساعدت كننده مرد بودند) اما در عهد عمر بن خطاب، عاقله اهل ديوان شدند و تغيير پیدا کرد .

قرآن مي فرمايد : وَأَعِدّوا لَهُم مَا استَطَعتُم مِن قُوَّةٍ وَمِن رِباطِ الخَيلِ تُرهِبونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَعَدُوَّكُم وَآخَرينَ مِن دونِهِم لا تَعلَمونَهُمُ اللَّهُ يَعلَمُهُم ۚ(انفال/60)  برای (مبارزه با ) آنان تا آنجا که می‌توانید نیروی نظامی و اسبهای ورزیده آماده سازید، تا به وسیله ی آن دشمنِ خدا و دشمن خویش را بترسانید، و کسان دیگری جز آنان را  هم به هراس اندازید که آنها را نمی‌شناسید و خدا آنان را می‌شناسد .

كه اسب زمان ما همين ماشينهاي متحرك و تانكها و ساير تسليحات مدرن امروزي هستند، احاديث در باب فضيلت تيراندازي، تير و كمان هم بايد با زيباترين شيوه با مدرنترين تكنولوژي نظامی موجود تطبيق داده بشوند. در تمام این موارد و موارد مشابه تنها وسایل تطبیق با هم فرق می کنند اما هدف یکی است و ثابت.

 دیدیم که اجتهاد و اجماع هر شورا تنها برای زمان خودش حجت است نه برای زمانهای دیگر. این مسیر طبیعی حرکت جامعه و روش سابقین الاولونی بود که به تبعیت به احسان از آنان سفارش شده ایم:وَالسَّابِقُونَ الأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَالأَنْصَارِ وَالَّذِينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسَانٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي تَحْتَهَا الأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا ذَلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ (توبه/100)پیشگامان نخستین مهاجران و انصار، و کسانی که به نیکی روش آنان را در پیش گرفتند و راه ایشان را به خوبی پیمودند، خداوند از آنان خوشنود است و ایشان هم از خدا خوشنودند، و خداوند برای آنان بهشت را آماده ساخته است که در زیر(درختان و کاخهای) آن رودخانه‌ها جاری است و جاودانه در آنجا می‌مانند. این است پیروزی و رستگاری بزرگ. 

آنچه در این دسته از موارد اجتهادی مربوط به شورا مطرح می شود، و آنچه هدف و مقصد كلام است، شيوۀ تبعيت سابقون الاولون با سنت حکومتی و اجرائی رسول الله صلی الله علیه وسلم  و تبعيت شايسته ی شوراهای ما از آنهاست.

با این توضیح مختصر ما به انواع احکام و جایگاه اجتهادات واحد شورا می رسیم . می دانیم که رسول الله صلی الله علیه وسلم سه حکم را به مردم ارائه می دهد :

  1. حکمی که مستقيماً از قرآن گرفته و به مردم ابلاغ می کند
  2. حكمي كه تبين و تفسیر خاص خود ايشان است از قرآن، تا هرج و مرجی به وجود نیاید، و در این تبین کسی غير از رسول الله صلی الله علیه وسلم به آن پي نمي برد که ما به آن می گویم سنت ثابت.

مثل چگونگی نماز یا حج و سایر موارد اینچنینی . وَمَن یُشَاقِقِ الرَّسُولَ مِن بَعْدِ مَا تَبَیَّنَ لَهُ الْهُدَى وَیَتَّبِعْ غَیْرَ سَبِیلِ الْمُؤْمِنِینَ نُوَلِّهِ مَا تَوَلَّى وَنُصْلِهِ جَهَنَّمَ وَسَاءتْ مَصِیراً ‏(نساء/115)کسی که با پیغمبر دشمنانگی کند ، بعد از آن که (راه) هدایت (از راه ضلالت برای او) روشن شده است، و (راهی) جز راه مؤمنان در پیش گیرد، او را به همان جهتی که (به دوزخ منتهی می‌شود و) دوستش داشته است رهنمود می‌گردانیم و به دوزخش داخل می‌گردانیم و با آن می‌سوزانیم ، و دوزخ چه بد جایگاهی است !‏

  • حكم دیگر حکمی بود كه با كمك ياران و شورا آن رابرای شرایط و موقعیتهای زمانی و مکانی خاص و نیازهای روز استنباط می کرد و آن را بصورت واحد در ميان مسلمانان اعلام می کرد. وَشَاوِرْهُمْ فِی الأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَى اللّهِ إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُتَوَکِّلِینَ ‏ (آل عمران/159) و در کارها با آنان مشورت و رایزنی کن. و هنگامی که (پس از شور و تبادل آراء) تصمیم به انجام کاری گرفتی (قاطعانه دست به کار شو و) بر خدا توکّل کن‌؛ چرا که خدا توکّل ‌کنندگان را دوست می‌دارد.‏ مثل تغییر مکان در جنگ بدر یا بیرون رفتن برای جنگ احد یا کندن خندق درجنگ احزاب .

حالا بعد از وفات رسول الله صلی الله علیه وسلم، هم قرآن هست که توسط خود قرآن این احکام روشن شده است و اجتهاد بر آن وارد نيست و حرفي نمی ماند و هم سنت صحیح هست، اما تطبیق قوانین قرآن و سنت صحیح در ظروف خاص و در مسائل و نیازهای روز و جديد که با استفاده از قرآن و سنت باید اجتهادات جدید صورت بگیرد و انسان قدرت اجتهاد درآنها را دارد .

 این مواردی که اجتهاد پذیرند كلياتش بصورت معادن غني در قرآن و سنت بيان شده است و هيات و شوراي اولي الامر در هر زمانی متناسب با مسائل روز و تحولات جديد آن جزئياتش را بيان می کند،همچون ديوان زمان عمر جهت تطبیق أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ يا جمع آوري قرآن یا مثل زماني كه اعلام مي شد وَ أَمْرُهُمْ شُوري بَيْنَهُمْ تصميم گرفته مي شد شورا از طريق يك مجلس باشد يا دو مجلس يا چند مجلس؟ يا زماني كه امر مي شود:  اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوى‌ … یا امر می شود : وَإِذَا حَكَمْتُمْ بَيْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْكُمُوا بِالْعَدْلِ: اصلي تغيير ناپذير و قانوني كلي است كه درهر زمان و مكاني عمل به آن لازم و ضروري است اما راهها، و وسايل اجراي عدالت نسبت به ترقي زماني و مكاني متغیراست: مثلا يك دادگاه يا دو دادگاه، يا اصلاً شيوه دادرسي به چه شيوه اي بهتر و راحتتر انجام می شود.  و موارد این طوری که مثل معدن آهن می ماند که به زمین نازل شده  است و انسانها متناسب با نیازهای روزشان چیزهای جدیدی ازآن می گیرند و به نیازهای روزشان پاسخ می دهند . معدن آن ثابت است اما چیزهایی که در زمانها و مکانهای مختلف ازآن تولید می شود مختلف هستند .

 در اینگونه موارد اجتهاد پذیربايد شوراي اولي الامر تصميم بگيرد، و با توسل به شورا و با يك راي واحد و اتفاق نظر، امور جدید بر مسلمين اعلام بشود، و مخالفين هم تابع رأي شورا و نماينده قوه مجريه  یعنی رهبر و امیر مسلمین بشوند.         

واضح است که اصل حکم در اینگونه موارد ثابت است اما شیوه های اجرای این احکام در زمانها و مکانهای مختلف متناسب با نیازهای مسلمین و متناسب با ترقیات مجتمع مسلمین متغیراست، و اصرار و پافشاري بر برداشتي قديمي و اجتهادی قدیمی كه به درد زمان خودش خورده است ، اما الان نمی تواند جوابگوی وضع موجود و نیازهای روز مسلمین باشد، به نحوی برخلاف دستورات شریعت عمل کردن و جایگزین کردن کهنه به جای نو است، که علاوه بر صدمه زدن به جامعه ی مسلمین، در صورت آگاهی و عمدی بودن، صدمات زیادی را به ایمان شخص وارد می کند. 

در این صورت، در حالت عادی و طبیعی، غیر از کتاب و سنت صحیح و رای واحد شورا چیز دیگری برای مسلمین حجت نیست و رای ناصواب، اما صميمانه ی شوراي مقبول، بر صواب شخص، در امور اجرائي مربوط به حركت اسلامي و حکومت اسلامی ارجحیت دارد. همچنانکه رسول الله صلی الله علیه وسلم در شورای تصمیم گیری برای خروج از مدینه در جنگ احد بر خلاف رای خودش تسلیم رای ناصواب شورا شد. 

شوراي اولي الامر و راي واحد آن اجتهادي است از منابع دين و قانون شریعت الله، اما اجتهادي واحد و اجماعی واحد برای جماعتی واحد. و زماني كه الله تعالی وعده ی خلافت بر زمین را به مستضعفین می دهد و بر آن تأکید دارد:وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضَىٰ لَهُمْ وَلَيُبَدِّلَنَّهُم مِّن بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا ۚ (نور/55) به خوبی و آشکارا برای ما روشن و آشکاراست که عمل صالحی که در زمینه ی کسب قدرت حکومتی باید انجامش بدهیم و تنها ضامن اجراي قانون شریعت الله می شود فقط و فقط شوراست و ديگر هيچ. در اسلام فقط شوراست كه به  رسميت شناخته شده، شورا است كه نمايندگان اجرايي يا رهبر / امیر و خليفه را مشخص مي كند، و در كل تنها شورا است كه امرش واجب الإطاعه و هم سطح قانون خدا و سنت رسول صلي الله عليه وسلم است.يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواأَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الأَمْرِ مِنْكُمْ .

شورای اولی الامر علاوه بر آنکه با اجماع واحد ضامن و عامل تشکیل جماعت واحد و باعث همبستگی و وحدت کامل میان مسلمین است، بزرگترین مانع تشکیل حکومتهای فردی و موروثی هم هست .أُولِي الأَمْرِ مِنْكُمْ جمع است و به معني یک فرد در یک زمان نيست، بلكه دانشمندان و آگاهان به مسائل و مشكلات و نيازهاي جامعه را در بر مي گيرد، كه متخصص در امري هستند كه درآن امر تخصص دارند و برای این امر انتخاب شده اند. همان طوری که عرض شد اینها هستند كه نماينده های اجرائي و ديگر قوا را مشخص و انتخاب مي كنند. شوري است كه تصميم مي گيرد كه چه كسي امير و رهبر بشود، نه هيچ شخص و يا مقامي، هرچند كه انتخاب كننده يا انتخاب شونده صالحترين افراد موجود در جامعه زمان خود شان باشند.

 علی بن ابی طالب درنامه اش به معاویه می نویسد: همانا با من بيعت كردند آن مردمي كه بيعت كردند با ابوبكر و عمر و عثمان بر سرآن شرائطي كه با ايشان بيعت كرده بودند. پس كسي حق ندارد راي ايشان (بزرگان شوري) را نپذيرد و جز اين نيست كه شوراي  تعيين كننده امام ،وظيفه حق مهاجرين و انصار است ، پس اگر بر مردي اتفاق نظر كرده و او را امام ناميدند موجب رضاي خدا گرديده است. إِنَّمَا الشُّورَى لِلْمُهَاجِرِينَ وَ الْأَنْصَارِفَإِنِ اجْتَمَعُوا عَلَى رَجُلٍ وَ سَمَّوْهُ إِمَاماً كَانَ ذَلِكَ لِلَّهِ رِضًا[81]

به این شیوه شورا پس از رسول الله صلی الله علیه وسلم برای ضمانت حفظ وحدت و جماعت وظایف خودش را در کمال صحت و سلامت انجام می داد و خلافت و حکومت اسلامی عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ به مسیر خودش ادامه می داد تا اینکه بلايي ويرانگر و «بدعتي» غير اسلامي و ضداسلامي دامنگير مسلمين شد، و آن پيدا شدن حکومت موروثی وخانوادگی به جای  حکومت و خِلَافَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ .

از این زمان تا کنون ما شاهد حکومتهای بدیل اضطراری این حکومت عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ هستیم، از این زمان تا کنون سیستم شورای واحد و اجماع واحد و امت واحد و جماعت واحد جای خودش را داد به سیستم سلطنتی و موروثی و اجماعهای متعدد و امتهای متعدد و جماعتهای متعدد . و به همین سادگی حکومت سلطنتی با نابودی حکومت اسلامی عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ و با نابودی شورای واحد و اجماع واحد و جماعت واحد بانی و عامل اصلی تفرق هم شد .

بله، شورا مرکزی برای اجتماع صاحب نظران و متخصصين است، تا با بررسي مسائلی که تخصص دارند یک راه حل درست و واحد را در قالب اجماع عرضه کنند. زمانی که این وسیله و ابزار مهم از بین برود نیازهای جامعه به اجتهادات روز که از بین نمی رود، برای همین مجتهدین و صاحب نظران که جایی برای ارائه ی اجماع واحد ندارند مجبور می شوند به نیازهای روز جامعه جواب بدهند و دیدگاه و اجتهادات فردی خودشان را به جامعه عرضه کنند، در جامعه هم طبیعی است که هرگروهی از یکی از نظرات این صاحب نظران متفرق و از یکی از این اجتهادات فردی تبعیت کنند، چون نیاز دارند و باید به نیازهای روزشان پاسخ داده شود . 

این اختلاف در نظرها در شورا ذاتاً مثبت است و عامل پیشرفت و هماهنگ شدن با نیازهای روز است که شورا با اجماع واحد این دیدگاههای مختلف را با ارائه ی بهترین دیدگاه سازماندهی می کند، این شورايي كه از اجتماع اولي الامر بوجود آمده باعث عرضه شدن آراء مختلف و تفاسیر مختلف و اجتهادات مختلف است. همین شورا تمام ادله و اجتهادات مختلف را بررسی می کند، و در نهایت با اجماع واحد بهترين ومنطبق ترين آنها با موازين اصلي را به امت واحد و جماعت واحد مسلمین عرضه می کند، وبقيه ی آراء و تفاسیر و اجتهادات كه در نظراو ضعيف وغيرمستدل هستند را مردود و مترود می کند. اما زمانی که این شورا برای تبادل آراء و رسیدن به بهترین نظر و ارائه ی اجماع واحد وجود نداشته باشد همین نظرات متعدد خواه ناخواه به چند دستگی و تفرق منجر می شود. در قرون گذشته نبود شورای واحد و اجماع واحد بانی و باعث اینهمه تفرق بوده است.

بعد از خلافت حسن بن علی رضی الله عنهما و انهدام شوراي اولي الامر توسط سلاطین پس از آن و جایگزینی نظام شاهیگری به جای حکومت اسلامی عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ، مردم به صورت جداگانه و متفرق در امور فردي، خانوادگي يا اجتماعي و اقتصادی و غیره سوالات خودشان را از علماء و دانشمندان زمان خودشان مي پرسيدند. اینطوری بود که در مكان و زماني دانشمندان چون مي ديدند كه خلافت و حکومت اسلامی عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ منهدم شده است، شورا هم ازبين رفته است، اولي الامرهم نمانده است، ارائه ی اجتهادات فردی به جامعه هم منجر به تفرق می شود، اگر بيان هم نكنم چيزهايي بلد هستم كه اگر نگويم كتمان است و خيانت و ضروری هم هستند، و مجبور است، و نياز جامعه هم اقتضا به روشنگري دارد، تمام این موارد این علماء را ناچار و مجبور می کرد که هر كدام بطور جداگانه به استنباط احكام از منابع شرعی اقدام کنند و اجتهادات فردی خودشان را ارائه بدهند. به همین راحتی شيرازه  ی وحدت امت، از هم پاشيده و امت واحد پولادين، و جماعت واحد مسلمین به تدریج و با مرور سالها و سالها  متلاشي شد، و به جای امتهای متعدد و جماعتهای متعدد روئیدند و جامعه به دهها شاخه و گروه و مذاهب مختلف تقسیم شد.

در این صورت واضح و روشن است که مذهب يعني استنباط و اجتهاد افراد بجاي شورای واحد و اجماع واحد. آشکارا می بینیم که مذاهب در زمان حکومت اسلامی عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ وجود نداشتند و شورای واحد و اجماع واحد در پناه چنین حکومتی ضامن وحدت و حافظ امت اسلامی بود، در برابر، نبود حکومت اسلامی عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ و انهدام شورای واحد و اجماع واحد باعث پیدایش مذاهب مختلف و همین تفاسیر و مذاهب توسط پیروان مذاهب از عوامل تفرق شده اند، و لذا همچنانكه شوري ضامن وحدت امت است، تفاسیر متفرق ازاسبابهای تفرق آن گرديده اند.

نابود شدن حكومت شوري و روي كار آمدن حكومت سلطنتي امة واحده و جماعت واحد را مانند گله گرگ زده اي کرد كه به انواع و اشكال گوناگون تفرق گرفتار شد. هر چند در طول چهارده قرن تاريخ اسلام، مجاهداني بزرگ كوشيده اند كه دوران حكومتهاي غير اسلامي و بدیل اضطراری اسلامی را خاتمه بدهند و حکومت اسلامی عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ را دوباره تأسیس کنند. هرچند تلاش اين رادمردان موجب شده است كه بالاخره حركت آزاديخواهي اسلامي بطور كلي متوقف نشود، اما متاسفانه تاكنون، بعلل مختلف اما مشخص و روشن اکثریت قاطع اين قيامها به نتيجه كامل نرسيده است، و سه چهار موردی هم که در قرن اخیردیده ایم بدیلهای اضطراری حکومت اسلامی عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ بوده اند.  بله نتيجه حتمي و عملي وجود سلطنت و ديكتاتوري منجر به توليد اجتهادات متفرق و تقسيم امت به فرقه هاي مذهبي و انهدام  شوري به تبع آن انهدام وحدت در جامعه شد.

برادران و خواهران ما به خوبی باید دقت داشته باشند که تنها امت و جماعت واحد است که بر مسیر ضلالت و سرگردانی حرکت نمی کند، و الله تعالی هم تنها با جماعتی است که از این امت به وجود آمده است. حالا مهم نیست این امت امتی باشد متشکل ازمیلونها و بلکه میلیاردها نفر یا این امت تنها یک نفر باشد مثل سیدنا ابراهیم که تنها مومن آن برهه ی زمانی بود:«إِنَّ إِبْرَاهِيمَ كَانَ أُمَّةً قَانِتًا لِلَّهِ حَنِيفًا وَلَمْ يَكُ مِنَ الْمُشْرِكِينَ» (نحل/120) ابراهیم  امتی بود مطیع و حقّگرای و او از زمره مشرکان نبوده است.‏

در موقعیتهائی چون سیدنا ابراهیم است که گفته ی ابن مسعود یادمان می آید: «الْجَمَاعَةُ مَا وَافَقَ طَاعَةَ اللَّهِ وَإِنْ كُنْتَ وَحْدَكَ» .یا « الْجَمَاعَةُ مَا وَافَقَ الحق و لو كُنْتَ وَحْدَكَ»[82] «جماعت آن است که موافق حق باشد، اگر چه تنها خودت باشی.

در اینجا مهم این است که از «مجموع تمام مومنین آن زمان» باید «امت» وجود داشته باشد که از آن «جماعت» واحد به وجود می آید و الله از این جماعت حمایت می کند. در هیچ جای شریعت از امتها و جماعتهای مختلف و متفرق صحبت نشده است و الله تعالی در هیچ جا غیر از تهدید، وعده ی خیری به انسانهای متفرق نداده است .

بله امت است که هرگز سرگردان نمی شود و بر گمراهی و مسیر ضالین که منافقین و سکولار زده ها هستند حرکت نمی کند. یعنی زمانی که شما ابتداء در نمازتان تعهد « إِیَّاکَ نَعْبُدُ وإِیَّاکَ نَسْتَعِینُ ‏» را می دهید و بعد از این تعهد درخواستتان را مطرح می کنید و می گویید : «اِهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ» یعنی من را به راه « الَّذِینَ أَنعَمتَ عَلَیهِمْ » یعنی راه امت که به جماعت منتهی می شود راهنمائی و هدایت کند. نه راه کفار«غَیرِ المَغضُوبِ عَلَیهِمْ» و نه راه منافقین و سکولار زده ها «وَلاَ الضَّالِّینَ» که به سرگردانی و سردرگمی منتهی می شود.  رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید:

1-    إِنَّ اللَّهَ لَا يَجْمَعُ أُمَّتِيأَوْ قَالَ: أُمَّةَ مُحَمَّدٍعَلَى ضَلَالَةٍ، وَيَدُ اللَّهِ مَعَ الجَمَاعَةِ، وَمَنْ شَذَّ شَذَّ إِلَى النَّارِ[83]همانا خداوند امت مرا – یا فرمود: امت محمد را- بر گمراهی جمع نمی‌گرداند. دست خدا همراه جماعت است و هر کس منفرد شود، و کسي که از جماعت کناره گيري کند، در آتش جهنم وارد مي شود.همین روایت با الفاظی چون «لَا يَجْمَعُ اللَّهُ أُمَّتِي عَلَى الضَّلَالَةِ أَبَدًا» و «مَا كَانَ اللَّهُ لِيَجْمَعَ هَذِهِ الأُمَّةَ عَلَى الضَّلالَةِ أَبَدًا وَيَدُ اللَّهِ عَلَى الجماعة» و: «لَنْ تَجْتَمِعَ أُمَّتِي عَلَى الضَّلَالَةِ أَبَدًا، فَعَلَيْكُمْ بِالْجَمَاعَةِ فَإِنَّ يَدَ اللهِ عَلَى الْجَمَاعَةِ[84] از ابن عمر و دیگران روایت شده است .
2-    سَأَلْتُ رَبِّي عَزَّ وَجَلَّ أَرْبَعًا فَأَعْطَانِي ثَلَاثًا وَمَنَعَنِي وَاحِدَةً: سَأَلْتُ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ أَنْ لَا يَجْمَعَ أُمَّتِي عَلَى ضَلَالَةٍ فَأَعْطَانِيهَا، وَسَأَلْتُ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ أَنْ لَا يُظْهِرَ عَلَيْهِمْ عَدُوًّا مِنْ غَيْرِهِمْ، وَسَأَلْتُ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ أَنْ لَا يُهْلِكَهُمْ بِالسِّنِينَ كَمَا أَهْلَكَ الْأُمَمَ قَبْلَهُمْ فَأَعْطَانِيهَا، وَسَأَلْتُ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ أَنْ لَا يَلْبِسَهُمْ شِيَعًا وَيُذِيقَ بَعْضَهُمْ بَأْسَ بَعْضٍ فَمَنَعَنِيهَا “[85]
3-    إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ وَعَدَنِي فِي أُمَّتِي وَأَجَارَهُمْ مِنْ ثَلَاثٍ: لَا يَعُمُّهُمْ بِسَنَةٍ، وَلَا يَسْتَأْصِلُهُمْ عَدُوٌّ، وَلَا يَجْمَعُهُمْ عَلَى ضَلَالَةٍ “[86]“”
4-    عَنْ كَعْبِ بْنِ عَاصِمٍ قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَقُولُ: “إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى قَدْ أَجَارَ لِي عَلَى أُمَّتِي مِنْ ثَلاثٍ لا يَجُوعُوا وَلا يَجْتَمِعُوا عَلَى ضَلالَةٍ وَلا يستباح بيضة المسلمين.[87]

در تمام این روایتها رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید: الله تعالی با آنکه ضمانت نکرده است که «امتم» متفرق نشوند اما ضمانت و وعده ی 3 چیز را در مورد «امتم» به من داده است، یکی اینکه «امتم» بر گمراهی هم رای نمی شوند، دوم اینکه «امتم» گرسنه نمی مانند و سومی اینکه دشمن بر «امتم» چیره نمی شود .  بله، «امت» است که بر گمراهی و ضلالت و سرگردانی یک رای و مجتمع نمی شوند، اگر«امت» نبود چه؟ اینهمه سرگردانی و گمراهی فرق و تفاسیر و گروههای مختلف را مگردر تاریخ ندیدیم ؟ یا همین الان هم نمی بینیم؟

همچنین  اگر«امت» باشد دشمن بر مسلمین چیره نمی شود، اما اگر نبود چه؟ مگر دشمن بر اندلس چیره نشد و و پس از 781 سال سلطه ی مسلمین بر آنجا نابود نکرد؟ مگر بیشتر از یک قرن است کفار سکولار جهانی و کفار مرتد و سکولار محلی تا کنون بر مسلمین تسلط پیدا نکرده اند؟ همین الان مگرکفار بر مسلمین چیره نشدند؟

علاوه بر آن اگر«امت» باشد مسلمین گرسنه نمی مانند. اما اگر«امت» از بین برود چه مثل الان؟ گرسنگی و فقر در میان مسلمین به وجود نمی آید؟ رابطه ی وجود «امت» با گرسنگی معکوس است،  یعنی اگر «امت» وجود داشته باشدگرسنگی وجود ندارد، اما اگر «امت» وجود نداشته باشد گرسنگی هم هست همچنانکه تسلط دشمنان بر مسلمین هم هست. اگر گرسنگی هست پس «امتی» وجود ندارد، و کل این وعده ها مال«امت» واحد است و اگر کسی می خواهد گرسنگی و فقر را از بین ببرد و «الَّذِي أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ» رادر همه ی مسلمین ببیند باید دوباره «امت» واحد را به وجود بیاورد.

حالا برای اینکه این وعده ای که الله به رسول الله صلی الله علیه وسلم داده است تحقق پیدا کند و گرسنگی و فقر و تفرق و نا امنی و تسلط دشمنان و ذلیلی نماند  باید افراد همیشه به سمت و سوی «امت» واحد و «جماعت» واحد به پیش بروند تا شایستگی نزول وعده های الله را داشته باشند.

فَعَلَيْكُمْ بِالْجَمَاعَةِ ، اگر شخص در این مسیر «جماعت» حرکت نکند در واقع در مسیر عذاب حرکت کرده است که رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید: «الْجَمَاعَةُ رَحْمَةٌ ، وَالْفُرْقَةُ عَذَابٌ».

بله جماعت رحمت است و تفرق عذاب . به نظر شما تسلط دشمنان بر مسلمین و اینهمه کشت و کشتار و ویرانی و از بین رفتن زن و فرند و پیرو جوان و ناموس و سرزمینهای مسلمین توسط دشمنان و اینهمه تفرق و جنگ داخلی و کشت و کشتار مسلمین توسط همدیگر و اینهمه گرسنگی و فقر و اینهمه گمراهی و آلودگی عقیدتی و رفتاری در میان مسلمین عذاب نیست که تمام اینها به دلیل از بین رفتن امت واحد است؟

عُمَرُ بن خطاب در خطبه اش به صراحت می گوید: يَا أَيُّهَا النَّاسُ …. عَلَيْكُمْ بِالْجَمَاعَةِ وَإِيَّاكُمْ وَالْفُرْقَةَ فَإِنَّ الشَّيْطَانَ مَعَ الْوَاحِدِ وَهُوَ مِنْ الِاثْنَيْنِ أَبْعَدُ مَنْ أَرَادَ بُحْبُوحَةَ الْجَنَّةِ فَلْيَلْزَمْ الْجَمَاعَةَ»[88] کسی که دوست دارد خودش را وسط بهشت ببیند باید از تفرق دوری کند و به جماعت متوسل بشود .

حالا اگر یک رئیس حزب یا گروهی نخواست در این مسیر جماعت و تشکیل شورای بزرگتر قدم بردارد جزو رهبرانی می شود که باعث سرگردانی و گمراهی می شوند، و بالاجبار تسلط دشمنان بر مسلمین و فقر و تفرق و عذاب را برمسلمین تحمیل می کنند، که رسول الله صلی الله علیه وسلم علاوه بر دجال از اینها بر امت خودش هراس داشت: ابوذر غفاری می گوید : كُنْتُ أَمْشِي مَعَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَقَالَ: لَغَيْرُ الدَّجَّالِ أَخْوَفُنِي عَلَى أُمَّتِي قَالَهَا ثَلَاثًا . قَالَ : قُلْتُ : يَا رَسُولَ اللَّهِ ، مَا هَذَا الَّذِي غَيْرُ الدَّجَّالِ أَخْوَفُكَ عَلَى أُمَّتِكَ؟ قَالَ: أَئِمَّةً مُضِلِّينَ.[89]

در داخل مسلمین تنها دو دسته وجود دارند که دو راه مختلف را می روند، و دو نتیجه ی مختلف دارند، و باید تکلیف خودت را روشن کنی که قصد داری در کدام دسته قرار بگیرید، و در کدام راه و مسیر حرکت کنید؟ قصد دارید با اطاعت از الله و رسولش در دسته و مسیر:«صِرَاطَ الَّذِینَ أَنعَمتَ عَلَیهِمْ» قرار بگیرید که به «امت» و «جماعت» واحد منتهی می شود و حمایت الله را شامل می شود و آن همه برکت در آن هست : وَمَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَالرَّسُولَ فَأُولَئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ وَالصِّدِّيقِينَ وَالشُّهَدَاءِ وَالصَّالِحِينَ وَحَسُنَ أُولَئِكَ رَفِيقًا(نساء/69) و کسی که از خدا و پیغمبر اطاعت کند، او همنشین کسانی خواهد بود که خداوند بدیشان نعمت داده است از پیغمبران و راستروان و شهیدان و صالحین، و آنان چه اندازه دوستان خوبی هستند !‏

دوست دارید هم مسیر این 4 دسته بشوید یا دوست داری در دسته و مسیر«الضَّالِّینَ» و منافقین و سکولار زده ها قرار بگیرید و هم مسیر «أَئِمَّةً مُضِلِّينَ» بشوید که به تفرق و فقر و گرسنگی و ذلیلی و تسلط دشمنان بر مسلمین و خشم الله منتهی می شود؟ 

عمر بن عبدالعزیز رحمه الله به همنشینانش گفت: به من بگویید احمق ترین مردم کیست؟ گفتند: کسی که آخرتش را به دنیایش بفروشد ..عمر بن عبدالعزیز گفت: آیا در مورد احمق ترین مردم به شما خبر ندهم؟ گفتند : بله .. وی گفت: کسی که آخرتش را به دنیای دیگری می فروشد….

بله، شما می دانید که جماعت کوچک شما، امت کوچک شما، شورای کوچک شما در میان اینهمه جماعتها و امتها و وشوراهای متعدد باید به چه سمتی حرکت کند، در این صورت نباید  دنیا و قیامت خود را به دنیای رهبران و امیران و «أَئِمَّةً مُضِلِّينَ»ی بفروشید که با پیروی از انواع شبهات و خطواط الشیطان شما را از مسیر اصلی منحرف می کنند و در مسیرهای انحرافی می برند.

باید تصمیم خودتان را بگیرید، اگر تصمیم دارید هم مسیر دوستان خوبی که به آنها نعمت داده شده است قرار بگیرید « النَّبِيِّينَ وَالصِّدِّيقِينَ وَالشُّهَدَاءِ وَالصَّالِحِينَ» و در مسیر:«صِرَاطَ الَّذِینَ أَنعَمتَ عَلَیهِمْ» قرار بگیرید باید همانطوری به تمام آنچه که نازل شده است ایمان بیاورید که رسول الله صلی الله علیه وسلم ایمان آوردند :فَإِنْ آَمَنُوا بِمِثْلِ مَا آَمَنْتُمْ بِهِ فَقَدِ اهْتَدَوْا وَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّمَا هُمْ فِي شِقَاقٍ فَسَيَكْفِيكَهُمُ اللَّهُ  (بقرة/ 137)اگر آنان ایمان بیاورند، به آن شیوه ای که شما ایمان آوردهاید، و بدان چیزهائی که شما ایمان دارید، بیگمان رهنمود گشتهاند، و اگر پشت کنند (و سرپیچی کنن) پس راه اختلاف و دشمنانگی را در پیش گرفتهاند ، و خدا تو را بسنده خواهد بود .

و زمانی که به حرکت در مسیر«صِرَاطَ الَّذِینَ أَنعَمتَ عَلَیهِمْ» و حرکت در مسیر تشکیل امت واحد و جماعت واحد که یکی از دستورات صریح الله و رسولش است دعوت می شوید، اگر راستگو باشید بدون چک و چونه تنها یک موضع می گیرید:« سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا ». همین و بس. إِنَّمَا كَانَ قَوْلَ الْمُؤْمِنِينَ إِذَا دُعُوا إِلَى اللَّهِ وَرَسُولِهِ لِيَحْكُمَ بَيْنَهُمْ أَن يَقُولُوا سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا ۚ وَأُولَٰئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (نور/51) مؤمنان هنگامی که به سوی خدا و پیغمبرش فرا خوانده شوند تا میان آنان داوری کند، سخنشان تنها این است که می‌گویند : شنیدیم و اطاعت کردیم ! و رستگاران واقعی ایشانند.‏

حالا اگر الله را دوست دارید باید از تمام آنچه رسولش از طرف الله آورده است تبعیت کنید: قُلْ إِن كُنتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللّهُ وَيَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَاللّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ(آل عمران : 31 ) بله باید از تمامش پیروی کنید و سمع و طاعه داشته باشید نه بخشی از آن: وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِّنْ عِندِ رَبِّنَا . (آل عمران/7)

از امام شافعی رحمه الله پرسيده شد: زيباترين عمل که انسان را به پروردگار  نزديک می کند چيست؟ در حاليکه اشک ازچشمانش سرازير بود فرمود: «اين است که وقتى خداوند به قلب بنده اش نگاه مى کند ببيند که در دنيا وآخرت هيچ چيز غير ازخدا را نمى خواهد »

پس اجازه ندهید تنفر و کینه «وَلا يَجرِمَنَّكُم شَنَآنُ قَومٍ عَلىٰ أَلّا تَعدِلُواۚ» باعث بشود عدالت را کنار بگذارید و باعث دور ریختن یکی از قوانین بنیادین اسلام در قلب بشود و اعمالت را آلوده کند و تو را از امت واحد و جماعت واحد مسلمین دور کند و تو را ابزاری برای تسلط دشمنان بر مسلمین و تو را اسبابی برای فقر و گرسنگی قرار بدهد .

رسول الله صلی الله علیه وسلم هم زمانی که صحبت از تفرق امتش به 73 فرقه می کند آنی را نجات یافته می داند که مثل زمان خودش بر جماعت باشند : أَلَا إِنَّ مَنْ قَبْلَكُمْ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ افْتَرَقُوا عَلَى ثِنْتَيْنِ وَسَبْعِينَ مِلَّةً، وَإِنَّ هَذِهِ الْمِلَّةَ سَتَفْتَرِقُ عَلَى ثَلَاثٍ وَسَبْعِينَ، ثِنْتَانِ وَسَبْعُونَ فِي النَّارِ، وَوَاحِدَةٌ فِي الْجَنَّةِ، وَهِيَ الْجَمَاعَةُ[90] همانا يهود و نصاري در دينشان هفتاد و دو گروه و امت شدند، و امت من به هفتاد و سه گروه و امت تقسيم مي شوند، تمام آنها در آتش جهنم هستند مگر يک گروه، و آن جماعت است. پس آنی که رسول الله صلی الله علیه وسلم و اصحابش برآن بودند: «مَا أَنَا عَلَيْهِ وَأَصْحَابِي» چی بوده؟ «وَهِيَ الْجَمَاعَةُ».

در اینجا نکته ای که یادم آمد عرض کنم این است که الله تعالي مي فرمايد:«وَلَوْ شَاءَ رَبُّكَ لَجَعَلَ النَّاسَ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلَا يَزَالُونَ مُخْتَلِفِينَ * إِلَّا مَنْ رَحِمَ رَبُّكَ وَلِذَلِكَ خَلَقَهُمْ وَتَمَّتْ كَلِمَةُ رَبِّكَ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِينَ» (هود/119) « اگر پروردگارت مي‌خواست مردمان را ملّت واحدي مي‏گردانيد و ليكن دائم با هم در اختلاف خواهند بود.* مگر آن كس كه خداي تو بر او رحم آورد و خداوند براي همين ( اختلاف و تحقّق اراده و رحمت) ايشان را آفريده است، و سخن پروردگار تو بر اين رفته است كه: دوزخ را از جملگي جنّيها و انسانهاي پُر مي‌كنم».

در اینجا و در اکثر جاهای قرآن الله تعالی واضح و روشن بیان کرده که انسانها در میانشان هم مومن هست هم منافق و کافر، پس انسانها هرگز امت واحدی نمی شوند و همیشه تا روز قیامت همین طوری متفرق و مختلف باقی می مانند، اما مسلمین می توانند و باید برای اینکه  به اینهمه گمراهی خاتمه بدهند و وعده الله به رسول الله صلی الله علیه وسلم را تحقق بخشند (وَلَا يَجْمَعُهُمْ عَلَى ضَلَالَةٍ) و گرسنگی را از بین ببرند(لا يَجُوعُوا)  و علاوه بر این تسلط دشمنا ن را از بین ببرند(وَلَا يَسْتَأْصِلُهُمْ عَدُوٌّ)، باید امتی واحد و جماعتی واحد باشند چون تمام این وعده ها مال امت واحد است و این با «وَلَوْ شَاءَ رَبُّكَ لَجَعَلَ النَّاسَ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلَا يَزَالُونَ مُخْتَلِفِينَ» فرق اساسی و ریشه ای دارد .

زمانی که الله تعالی در کلام خودش به حاکم کردن مسلمین در زمین« لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْض» وعده می دهد و پیروز کردن مسلمین بر کفار را برخودش واجب کرده است «وَكانَ حَقًّا عَلَينا نَصرُ المُؤمِنينَ» و به رسول الله صلی الله علیه وسلم ضمانتها و وعده هائی چون گمراه نشدن مسلمین (وَلَا يَجْمَعُهُمْ عَلَى ضَلَالَةٍ) و گرسنه نشدن (لا يَجُوعُوا) و مسلط نشدن دشمنان بر آنها را داده  است (وَلَا يَسْتَأْصِلُهُمْ عَدُوٌّ) تمام این وعده ها تنها بر «امت واحد» مسلمین نازل می شوند که جماعت واحدی را به وجود آورده است . یعنی برای نزول این وعده های الله که رحمت بر مسلمین هستند باید اسبابی به نام «امت واحد» و «جماعت واحد» فراهم شده باشد و بدون این اسباب این وعده ها نازل نمی شوند بلکه به دلیل وجود تفرق عذاب جایگزین این رحمتها را می گیرد. برای همین است که رسول الله صلی الله علیه وسلم به صراحت می فرماید: «الْجَمَاعَةُ رَحْمَةٌ، وَالْفُرْقَةُ عَذَابٌ».

در زمانی که حکومت اسلامی عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ  بود و در تاریخ به زمان خلفای راشده مشهور شده است تنها رای شورا حجت بود و حكم و اجتهاد شخصي وجود نداشت برای همین مذهب هم وجود نداشت. چون الله تعالی راي جماعت را انتخاب کرده بود نه راي شخص واحد را، و هیچ جا رای شخص واحد را در برابر رای جماعت مسلمین به رسميت نمي شناسد، بلكه راي شورا را انتخاب می کند که ضامن امت واحد و جماعت واحد است. حالا زمانی که ما به «اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسَانِ  السَّابِقُونَ الأَوَّلُونَ» دعوت شده ايم:  وَالسَّابِقُونَ الأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَالأَنْصَارِ وَالَّذِينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسَانٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ (توبه/100) اجتهادات فردي این بزرگواران برما فرض نشده است بلكه تبعيت از اجماع اولي الامر آنها و عكس العمل زيباي آنان در برابر شوراي اولي الامر است كه قرآن ما را برآن امر فرموده است.

این را می دانیم که این اعضای شورای اولی الامر عصر خلفای راشدین هم هر کدام در چیزی متخصص بودند و مجموعه ی تخصصهای آنها بود که پازل را تکمیل می کرد. مثلا علي بن ابی طالب رضی الله عنه در امر قضاوت متخصص بود، معاذ بن جبل رضی الله عنه در امر حلال و حرام، عبدالرحمن بن عوف رضی الله عنه در زمان رسول الله صلي الله عليه و سلم هم متخصص و اهل راي بود، ابوبکر و عمر و عثمان هم هر کدام درچیزی تخصص داشتند.

می بینیم که تعداد اين متخصصين معدود بودند، زمانی که الله تعالی می فرماید:«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ» أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ يعني همه مجتهد و متخصص نبودند، بلكه تعدادي از اينان كه  در شورا شركت داشتند و رای اینا ن بر شوراهاي جزء و شوراي اولي الامر ارائه می شد متخصصين امر بودند. اما مذاهب و اجتهادات فردی به جای اجتهادات شورا و اجماع واحد شورا چیزهایی هستند که ناچاراً به خاطر نبود حکومت اسلامی عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ و نبود شورا و اجماع واحد در حالت اضطرار به وجود آمدند . مثل خوردن گوشت مردار در صورت ضرورت كه بايد در صورت لزوم برای حفظ جان خورده شود. مذهب هم در حالت اضطرار برای حفظ اسلام و جلوگیری از تفرق بیشتر باید تا رفع نشدن حالت اضطرار به آن پایبند بود .

امامان و سرمذهبها برخلاف بسیاری از پیروان ناآگاهشان همیشه تلاش داشتند که این حالت اضطرار را برای رسیدن به شورای واحد و اجماع واحد از بین ببرند و راههایی را پیشنهاد می دادند که به تشکیل مجدد حکومت اسلامی عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ و بازگشت مجدد شورای اولی الامر و اجماع واحد و امت واحد و جماعت واحد منتهی بشود.

 یکی از این راهکارهایشان این بود که از تقلید کورکورانه از خودشان نهی می کردند . یا می گفتند : إذا صحّ الحديثُ فهوَ مذهبي .هر گاه حديث صحيح بود، مذهب من است. یا کسانی چون ابوحنیفه رحمه الله می گفت: مسلمانان بايد جانبداري از قیام شیعی نفس زكيه رحمه الله  كنند تا حكومت سلطنتي و موروثي عباسيان را منهدم كنند و دوباره حکومت اسلامی عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ برقرار بشود. حتی برا ی میزان پایبند بودن خودش به این اصل مهم می گوید: اگر منصور عباسي مسجدي را بسازد، اگر بگويد بياييد درهاي مسجد را بشماريد هرگز كمكش نخواهيم كرد و اگر پولهايش كه در راه مسجد خرج شده است را نيز بخواهد كه بشمارم هرگز نخواهم شمرد و … بله این امام بزرگوار رحمه الله  در نهایت در زندان همین حکومت عباسیان مسموم می شود و جانش را در راه بازگشت حکومت اسلامی عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ می دهد و برایش مهم نبود این حکومت توسط یک شخص شیعی مثل نفس زکیه باز می گردد یا هر شخص دیگری باشد .

امام مالك رحمه الله علیه هم در مخالفت با حکومت بدیل اضطراری اسلامی عباسیان و برای تضعیف این حکومت به نفع مجاهدینی که خواهان بازگشت حکومت اسلامی عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ بودند می فرماید: طلاق اكراه درست نيست . و اين ضربه اي بر دستگاه حاكمه عبدالملك عباسی بود. از زمان همین شاه عباسیان بود كه طلاق قسمي بوجود آمد كه مي گفتند طلاقم افتاده باشد كه از زير بيعت شما خارج نمی شوم. و امام مالك مي آید و حديث عدم طلاق اكراه را می آورد و به خاطر این کارش چنان او را زير شلاق مي گيرند، كه در تاريخ مشهوراست. امام احمد رحمه الله علیه هم به همين شيوه بود، امام شافعي رحمه الله علیه  هم با وجود مبارزات پي گير اقدام به هجرت و فرار مي كند. کلیه ی ائمه ی شیعه هم قرآن را معیارهمه چیز قرار داده بودند. از امام صادق رحمه الله روايت كرده اند كه فرموده  است :

  • مَا أَتَاكُمْ عَنَّا مِنْ حَدِيثٍ لَا يُصَدِّقُهُ كِتَابُ اللهِ فَهُوَ زُخْرُفٌ[91]
  • لَا تُصَدِّقْ عَلَيْنَا إِلَّا مَا وَافَقَ كِتَابَ اللهِ وَ سُنَّةَ نَبِيِّهِ[92]
  • كُلُّ شَيْ ءٍ مَرْدُودٌ إِلَى الْكِتَابِ وَ السُّنَّةِ وَ كُلُّ حَدِيثٍ لَا يُوَافِقُ كِتَابَ اللَّهِ فَهُوَ زُخْرُفٌ. هرحكمي در نهايت بايد به كتاب خدا و سنت پيامبر باز گردانده شود و هر حديثي كه موافق كتاب خدا نباشد آن حديث مزخرف است [93]

تمام این بزرگواران و سرمذهبها در یافته بودند که روند طبیعی دین اسلام نباید قربانی رای و اجتهاد اشتباه اشخاص بشود و خودشان را هم معصوم و خالی از اشتباه نمی دانستند. اینان می دانستند که در قضيه ی سیدنا داود و مسئله قضاوت، سیدنا نوح و مسئله دعا در مورد فرزندش، سیدنا ابراهیم و مسأله ی دعا برای پدرش، رسول الله  و ترشروئي وغیره چگونه الله تعالی بدون كوچكترين مداهنه و حتي كوچكترين مراعات و مدارائي از این موارد اشتباه نگذشته است، و تا آخر دنيا بايد كل بشريت در مورد آن باخبر باشد، و روشي باشد برای سرمشق گرفتن و عبرتي برای همه انسانها كه الله تعالی از عزيزترين بنده هایش هم صرفنظر نمي كند.

 الله تعالی به عنوان قاضی اصلی رای و اجتهاد اشتباه این عزیزان را بیان کرده است، حالا برای مسلمین پس ازرفتن این بزرگواران اطاعت از شورای أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ را واجب کرده است و شورای أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ را به عنوان قاضی معرفی کرده است.

زمانی که شورای أُولِي الْأَمْرِ وجود ندارد باید حداقل این را بدانیم که  با وجود اين همه تفرق و آشفتگی به وجود آمده این تشخيص خود ماست كه مي گوئيم روش ما به اسلام نزديكتراست . قاضي (یعنی شورا) نيامده است صحت این تشخیص ما را تاييد كند، همه مدعي اند و همه خودشان شاكي اند، و چون قاضي وجود ندارد هيچكدام نبايد خودش را صد درصد برحق بداند و مخالف را صد درصد بر باطل. اینجاست که قول امام شافعی رحمه الله اهمیت خودش را نشان می دهد که می گوید: رای من صحیح است اما احتمال اشتباه هم در آن هست و رای مخالف من اشتباهِ اما احتمال صحیح بودنش هم هست .

به دور از انصاف و عین جهالت است که در برخورد با یک فرقه ی اهل قبله بگویی هر آنچه فرقه ی من می گویید اسلام است و هر آنچه فرقه ی تو می گوید غیر اسلامی. هم ما مدعی هستیم که اسلام ناب پیش ماست هم طرف مقابل. دو مدعي نسبت به هم حق ندارند يكي از آنان قاضي بشود. دردنیا هم مدعی و هم قاضی بودن را هیچ انسان سالمی نمی پذیرد .

در این تفرقی که به وجود آمده است تنها شورای أُولِي الْأَمْرِکه می تواند بین اینهمه فرقه و مذهب متفرق و مدعی قضاوت کند . تعدد اجتهادات فردی باعث تعدد مذاهب و احزاب مختلف شده است. وحدت اجتهادها تنها در مجلس شورا ی أُولِي الْأَمْرمتحقق مي شود و تنها این شوراست که با اجماع واحدش تعیین می کند کدام رای و اجتهاد صحیح تراست . تنها در اين صورت است كه می شود ادعا كرد كه آنچه از آن پيروي مي كنيم اجتهاد ناب و آنی است كه تمامي پيامبران صلوات الله علیهم اجمعین مبلغش بوده اند.

اسلام حل اختلاف در کوچکترین مجموعه ی اجتماعی یعنی خانواده تا بزرگترین نهادهای اجتماعی چون نهاد قضاوت و حکومت وغیره را به شورا سپرده است. یک زن و شوهر که با هم دچار اختلافی می شوند راهکار حل اختلاف اینان را به شورائی خارج از این دو منتقل می کند، چون هر دو مدعی هستند.  اختلاف میان زن و شوهر با آنهمه تمایزاتی که با هم دارند امر عادی و اجتناب ناپذیری است، مثل اختلاف رسول الله صلی الله علیه وسلم با همسرانش. در اینجا مهم روش حل این اختلافات است که منجر به تفرق و جدائی نشود.

درمسائل اجرائی جامعه و حکومتی زمانی که از طرف بعضی از تابعین اعلام می شود اختلاف امت رحمت است، اختلاف در برابر اتفاق است، يعني عدم اتفاق، نه در برابر تفرق كه نتيجه منفي است، اختلاف در شوراي اولي الامر است كه آن همه نتايج مثبت را به بار می آورد. آراء مختلف در این شورا باعث پيشرفت و ترقي و باعث انتخاب بهترين و مناسب  ترین راه حل می شود.

در این شوراء تا زمان اعلام رأی نهائی اتفاق وجود ندارد و اختلاف حاکم است، و این عدم اتفاق و اختلاف در مسائل مختلف، طبیعی و همیشگی است. عرض کردیم که چون انسانها تا روز قیامت از کافر و مسلمان شکل گرفته اند اینها به صورت امت واحدی درنمی آیند تنها آنانی به صورت امت واحد درمی آیند که الله به آنان رحم کرده باشد که مسلمین هستند، چون الله بر کفار غضب کرده است نه رحم . الله تعالی می فرماید: وَلَوْ شَاء رَبُّکَ لَجَعَلَ النَّاسَ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلاَ یَزَالُونَ مُخْتَلِفِینَ ‏* ‏ إِلاَّ مَن رَّحِمَ رَبُّکَ وَلِذَلِکَ خَلَقَهُمْ ‏(هود/118-119) اگر پروردگارت می‌خواست مردمان را ملّت واحدی می‌کرد ولی آنان همیشه متفاوت و مختلف خواهند ماند .‏« وَلا یَزالُونَ مُخْتَلِفِینَ » : همیشه متفاوت و مختلف می‌مانند. مگر کسانی که خدا بدیشان رحم کرده باشد و خداوند برای همین (مختلف بودن) ایشان را آفریده است، ‏« لِذالِک خَلَقَهُمْ »: خدا آنان را بر تفاوت و تنوّع آفریده است.

در اینجا و در این انتخاب همیشگی «إِلاَّ مَن رَّحِمَ رَبُّکَ» و رحمت الله با جماعت واحد مسلمین است  که از اجماعی واحد و امتی واحد و شورائی واحد صادر شده باشد . واضح و روشن است که بهترین تضمین برای اینکه این اختلافات طبیعی و همیشگی و عدم اتفاقها تبدیل به تفرق نشوند، تنها و تنها ابزاری به نام شورای متخصصین وجود دارد كه در قرآن به أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ معروفند.

با تمام اختلافاتی که در این شورا وجود دارد، نه تنها مردم عادي را در جريان خبرها و وقايع ناخوشايند اختلافات بدون نتیجه ی شورای متخصصین اولی الامر قرار نمي دهيم، بلكه شنيدن این بگو مگوهای مختص متخصصین را هم برایشان ممنوع اعلام مي کنیم. چرا؟ چون اینها همگی مواد خام و مواد اولیه ای هستند که هنوز توسط آشپزی ماهر به نام شورا تبدیل به خوراک مطبوعی نشده اند . چون تصميم گرفته ايم كه اختلافات را حل کنیم، نه با ارائه ی آنها به غیر متخصصین باعث تفرق بشویم، چون تصمیم گرفته ایم که با تکامل شوراهایمان تبدیل به امة واحده و جماعت واحده بشویم و قويترين ابزار يعني شورای اولی الامر و اجماع واحد را برای رسیدن به این هدف انتخاب کرده ایم .  

برای همین است که اگر هر مشکلی در هر زمینه ای پیش بیاید باید بدون شايعه پراكني و تك روي ابلهانه به رای واحد اولي الامر مراجعه كرد، وَإِذَا جَاءَهُمْ أَمْرٌ مِنَ الْأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذَاعُوا بِهِ وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَإِلَى أُولِي الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ  (نساء/83) حتي با داشتن فكري جديد و روشي نوين كه بعنوان يك ابداع مفيد و كارآمد تلقي می شود باز كسي حق ندارد نحله و گروه و دارو دسته ای برای خودش به وجود بیاورد و از شورا جدا بشود، بلکه باید این دیدگاه جدید و نوین را در شوراي اولي الامر مطرح کند و در نهایت تابع رای و نظر شورا بشود، حتی اگر رای شورا برخلاف رای او باشد باید رای اشتباه شورا را بر رای درست خودش ترجیح بدهد، یعنی رای غط شورا را بر رای درست خودش ترجیح بدهد همانطوری که رسول الله صلی الله علیه وسلم در شورای جنگی احد همین کار را کرد.

به این شیوه الله تعالی در جاهای مختلفی امر به شورا می کند. در جایی زمانی که صفات  «الَّذِینَ آمَنُوا وَعَلَى رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ» ‏را بیان می کند می فرماید: وَالَّذِینَ اسْتَجَابُوا لِرَبِّهِمْ وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ وَأَمْرُهُمْ شُورَى بَیْنَهُمْ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُونَ ‏(شوری/38) و کسانیند که دعوت پروردگارشان را پاسخ می‌گویند، و نماز را برپا میدارند، و کارشان به شیوه شورائی و بر پایه مشورت با یکدیگر است، و از چیزهائی که بدیشان داده‌ایم انفاق می‌کنند. الله ما را به چنین اموری دعوت کرده  است و باید به این دعوت الله تعالی جواب مثبت داده بشود:

  1. أَقَامُوا الصَّلَاةَ « الصَّلَاةَ » فعل ماضي است
  2. أَمْرُهُمْ شُورَى بَیْنَهُمْ «شُورَى» جمله اسميه ست و ميزان اهميت و نقش آن را می رساند
  3. مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُونَ « یُنفِقُونَ» هم فعل مضارع است

بله زمانی که شما باید به یک دعوت شرعی برای غذا خوردن توسط یک مخلوق لازم است پاسخ مثبت بدهید: إِذَا دُعِىَ أَحَدُکُمْ إِلَى طَعَامٍ فَلْیُجِبْ فَإِنْ شَاءَ طَعِمَ وَإِنْ شَاءَ تَرَکَ[94] .هرگاه، یکی از شما به صرف غذایی، دعوت شد، آن را بپذیرد. اگر میل داشت، بخورد. و اگر میل نداشت، نخورد. بسیاری از ائمه و بزرگان صالح ما در گذشته و حال در حالی که روزه ی مستحب داشتند در چنین دعوتهای شرعی شرکت می کردند و از طرف صاحب خانه ها برایشان دعای خیر می شد.

خوب، حالا خالق جهانیان ما را دعوت کرده، معقول است دعوتش را اجابت نکنیم؟ جواب مثبت ندادن به این دعوت الله تعالی کار یک انسان میزان و متعادل نیست.  زمانی که الله تعالی امر می کند : يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا‏ (نساء/59) ای کسانی که ایمان آورده‌اید ! از خدا (قرآن) و از پیغمبر(سنّت) اطاعت کنید، و از متخصصین و صاحبان امر خود فرمانبرداری نمائید و اگر در چیزی اختلاف داشتید آن را به خدا (با عرضه به قرآن) و پیغمبر او) با رجوع به سنّت) برگردانید اگر به خدا و روز قیامت ایمان دارید . این کاربرای شما بهتر و خوش فرجام‌تر است .‏

در این صورت واضح است که الله تعالی ما را دعوت به کاری کرده است که برایمان بهترین راهکار است . زمانی که چنین آشکارا مخاطب قرار می گیریم و امر می شویم، ما در موقعیتی قرار می گیریم که: ‏وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَمَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا مُبِينًا‏.( احزاب/ 36) هیچ مرد و زن مؤمنی، در کاری که خدا و پیغمبرش داوری کرده باشند اختیاری از خود در آن ندارند. هر کس هم از دستور خدا و پیغمبرش سرپیچی کند، گرفتار گمراهی کاملاً آشکاری می‌گردد .‏

واضح است، شورايي كه بر اساس اجتهاداست، خط السير تشريع اسلامی است. والله تعالی، هر حكمي را كه به این شیوه و از کانال چنان شورايي استخراج و استنباط بشود، بعنوان  دين مي پذيرد و آن را در رديف احكام الهي و  تبينها و سنت رسول الله صلی الله علیه وسلم به حساب می آورد.

أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ؛ دليل تكرار أَطِيعُوا بياني روشن است برای اطاعت کردن  مسلمین از شورای أُولِي الْأَمْری که تشکیل دادند . حالا شخص مسلمان در هر امر یا مسأله اي چه آرام بخش باشد چه ترسناك، باید به چنین شورائی مراجعه کند: وَإِذَا جَاءَهُمْ أَمْرٌ مِنَ الْأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذَاعُوا بِهِ وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَإِلَى أُولِي الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ… دنباله اين پيام ، تكان دهنده است كه: وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ لَاتَّبَعْتُمُ الشَّيْطَانَ إِلَّا قَلِيلًا‏؛ بله ،خطرناک است، اگر غیر از کانال شورای أُولِي الْأَمْری که الله تعیین کرده  است از حکم و برنامه ی دیگری تبعيت بشود مساوی است با پيروي از شيطان. و این خیلی خطرناک است.

نکته ی مهم دیگر اینکه زماني كه الله تعالي امر میکند :  أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ،  چون مي دانسته كه اولي الامرها هم به دلیل مخلوق بودن خالی از خطا و اشتباه نیستند و ممكن است روی مسأله ای کارشان به منازعه کشیده بشود، و به نتیجه نرسند، و باعث ایجاد تفرق در میان امت واحد و جماعت مسلمین بشوند بلافاصله راهکار برون رفت از این معضل را نشان می دهد:   فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ.. و اگر در چیزی اختلاف داشتید آن را به خدا (با عرضه به قرآن) و پیغمبر او) با رجوع به سنّت) برگردانید . و این امر را با یک شرط حساس و خطرناک به پایان می رساند : إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ.اگر به خدا و روز رستاخیز ایمان دارید .

حالا اگربه فلان شخص یا فلان گروه و فلان مذهب و فلان حزب ایمان دارد این باید برود و مشکلش را با خودش حل کند، اما اگر به الله و روز قیامت ایمان دارد تنها راهکار این است که الله نشان داده است و بس.:”مَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقَابِ ‏” (حشر/7). چیزهائی را که پیامبر برای شما آورده است اجراء کنید، و از چیزهائی که شما را از آن بازداشته است، دست بکشید. از خدا بترسید که خدا عقوبت سختی دارد .‏

در برابر به کسانی که از الله تعالی و رسولش اطاعت می کنند وعده می دهد: ‏وَمَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَالرَّسُولَ فَأُولَئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ وَالصِّدِّيقِينَ وَالشُّهَدَاءِ وَالصَّالِحِينَ وَحَسُنَ أُولَئِكَ رَفِيقًا‏ .( النساء/ 70-69) و کسی که از خدا و پیغمبر اطاعت کند، او همنشین کسانی خواهد بود که خداوند بدیشان نعمت داده استاز پیغمبران و راستروان و شهیدان و شایستگان، و آنان چه اندازه دوستان خوبی هستند !‏« وَ حَسُنَ أُوْلئِکَ رَفِیقاً» : آنان چه دوستان نیکو و خوبی هستند . ‏

پس شوخی بردار نیست، تو باید تصمیم خودت را بگیری که می خواهی با عدم اطاعت و پاسخ منفی به دعوت الله تعالی خودت را مشمول «شَدِیدُ الْعِقَابِ» کنی یا با اطاعت کردن خودت رامشمول «أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ»  وآنانی کنی که الله به آنان نعمت داده است و هر روز چندین بار در نمازت دعا می کنی که الله تعالی تو را در ردیف  و در راه «الَّذِینَأَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ» قرار بدهد؟ در گفتارو کردارت صادق باش و تکلیف خودت را روشن کن تا مشمول «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ» نشوی.

توئی که می دانی، و با دلایل آشکار شرعی برایت روشن و واضح است که الله تعالی در حالت عادی آن تنها اجتهاد و استنباطی از قرآن و سنت و مسائل روزی را می پسندد که از طريق شوري ارائه شده باشد نه اجتهادات فردی اشخاص و احزاب و گروههای مختلف و متفرق را، هر چند این اشخاص دانشمندترين و عالمترين شخص زمان خودش هم محسوب بشود، و می دانی و یقین داری که الله تعالی ما و شما را به شورای واحد و اجماع واحد و امت واحد و جماعت واحد دعوت کرده است، در این صورت باید موضع خودت را روشن کنی که آیا با شورا و وحدت و حرکت به سمت و سوی امت واحده و جماعت واحده هستی؟ یا با دل بستن به اجتهادات فردی اشخاص و گروهها و احزاب متفرق بدون وابستگی به جنبش جهانی مسلمین در مسیر دیگری در حرکت هستی که به تحکیم و ادامه و حتی تولید شرک فرقه سازی و تفرق و ادامه ی فقر و گرسنگی و تسلط دشمنا ن بر مسلمین و بی حکومتی مسلمین ختم می شود؟ 

نکته ای که لازم است در اینجا به آن اشاره بشود این است که عده ای از برادران ما موفق شده اند که شوراهای مدیریتی را در حد یک حزب و جماعت به وجود بیاورند، و در همین مرحله مانده اند، و خودشان تبدیل می شوند به مذهبی مدرن و امروزی در کنار دهها و بلکه صدهای مذهب مدرنی که اینطوری تولید شده اند . تفاوت این صدها مذهب مدرن با 4 مذهب معروف به اهل سنه و دو سه مذهب معروف به تشیع تنها در این است که اینان گاه به روش شورائی و اکثرا منظم اداره می شوند و این چند مذهب محدود سنتی به صورت غیر متمرکز به حیات خودشان ادامه می دهند  و اکثرا اختلافات این مذاهب سنتی هم تنها در امور جزئی و فقهی شخصی است اما اختلافات این مذاهب مدرن اکثرا در مسائل عقیدتی و منهجی است.   

ما تا زمان رسیدن به شورای اولی الامر واحد و اجماع واحد به استقلال درون گروهی و تصمیمات هیئت مدیره ی تمام مذاهب سنتی و مدرن در مسائل ریز و درون گروهیشان با تسامح و مدارا برخورد می کنیم، و به زبان امروزی به «اصل کنفدراليسم» اسلامی در مورد آنها عمل می کنیم ، اما توقف در همین حد و هدایت نکردن تصمیمات به سمت و سوی شورای بزرگتر و در نهایت هدایت نکردن تصمیمات به سمت و سوی شورای اولی الامر جهانی مسلمین را غیر شرعی می دانیم، و هر تصمیمی که در این مسیروحدت و تولید اجماع بزرگتر نباشد را ضرباتی به همه ی مسلمین و خدمتی به دشمنان متحد می دانیم .

کسانی که دچار توقف می شوند و شوراهای خودشان را مثل مذاهب مدرن در می آورند و اجازه نمی دهند که در شوراهای بزرگتری حل بشوند حداقلش این است که دچار شرک فرقه گرائی و مذهب سازی و تفرق به شیوه ی نوین شده اند، و به صورت تدریجی باعث تنها و بی پناه ماندن شورا و جماعت وحزب و سازمانشان در برابر خیل عظیم و گسترده ی جاهلیت و طاغوتهای جهانی و منطقه ای و مسلمین مخالف خود می شوند که آن همه برایش زحمت کشیده اند تا آن را به این مرحله رسانده اند.

اینها هرگز نمی توانند در موقعیتهای ضروری و لازم از نیروهای سایر شوراهایی که آن ها هم به شکل مذاهب مستقل و مدرنی در آمده اند و هر کدام به صورت متفرق مسیر خودشان را طی می کنند استفاده کنند و از آن ها کمک بگیرند . این همان زمانی است که این شوراهای نابالغ به تکامل نرسیده سقط می شوند، و در برابر جاهلیت موجود و طاغوتهای حاکم مجبور به دادن چنان امتیازاتی می شوند که چیزی غیر از تسلیم شدن آنان به جاهلیت و طاغوت معنی نمی دهد . این همان مرگ و انحراف انکار ناپذیر و آشکار این شوراهای نابالغ است که از یکطرف باعث تلف شدن آن همه اعضای متعهد و فداکار می شوند، و از سوی دیگربا تسلیم شدن به طاغوتها، در راه وحدت فراگیر مسلمین و تشکیل شوراهای بزرگتر و در نهایت شورای اولی الامر که امر و دعوت الله تعالی است، به صورت مانع و سد در می آیند . تمام این مصیبتها به دلیل تبعیت آن ها از هوای نفس یا قلب شروع شده است که آنها را به این مرحله رسانده است.

بنیانگذاران اکثر این شوراهای کوچک سقط شده که الان به صورت مذاهب مدرن و سازمان یافته ای درآمده اند هدفشان بازکردن راهی شرعی برای برگشت مؤمنين از كوره راهها و بيراهه هاي تفرق، بسوي جاده اصلي امة واحده و اجماع واحده و جماعت واحد از طریق ارتقاء وحدت با سایر مسلمین در شوراهای بزرگتر، و هدايت و آزاد شدن از جويبارهاي متفرق، و ورود به درياي واحد اسلام بود؛ اما مریدهایشان تنها به دلیل هوای نفس و آلوده شدن به درصدهائی از تکبر وعدم توجه به اخطار الله تعالی: «وَ لا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلى‌ أَلَّا تَعْدِلُوا» سر از جای دیگری درآورده اند که در مواردی شرشان از مذاهب سنتی برای اتحاد مسلمین بسیار بیشتر بوده است.

در اینجا آنچه که عده ای از برادران مسلمان ما در وضع اضطراری موجود قبل از تشکیل اجماع واحد و جماعت واحد به آن دقت نمی کنند مسأله ی وحدت ایمان و صف است نه وحدت رای، ما می توانیم تا رسیدن به اجماع واحد و جماعت واحد، شورائی باشیم از فرق و تفاسیر مختلف که مشتركاً با رای شورایی که در هر سطحی به وجود آوردیم به جهادمان تا رسیدن به حکومت اسلامی عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ و تشکیل شورای اولی الامر واحد و تشکیل امت واحد و اجماع واحد و جماعت واحد ادامه بدهیم که حجت مطلق است برای همه . 

این شوراها هم نباید مثل جماعتها و حزبها در مرحله ی قبل از تشکیل شورای جماعتها از سیر تکاملی خودشان متوقف بشوند و گاه تبدیل بشوند به چیزی شبیه یک مذهب، بلکه باید هدف، تشکیل شورای اولی الامر جهانی باشد، و تا رسیدن به این هدف باید شوراهای بزرگتری تشکیل داد که در این شوراها گروهها و جماعتها حق سرپیچی از رای شورا را ندارند، و باید کلیه ی فعالیتها بر اساس رای اکثریت شورا باشد و هر گونه تک روی ممنوع باشد.

  در وضع موجود و با وجود اینهمه تفسیر، تأویل، فرقه، حزب و گروه مختلف، تمام مسلمین باید یاد بگیریم که ما «محك» نيستيم برای ارزيابي مسلمین مخالفمان، تا موافق ما خوب باشد و مخالف ما بد، همه ی ما در برابر همدیگر حجتهای نسبی هستیم و تنها شورای واحد و اجماع واحد آن است که حجت مطلق برای مناطق تحت مدیریتش است . این هم تنها برای مناطق تحت مدیریت خودش حجت است، نه برای مناطق دیگر که درمدیریت این شورای واحد و اجماع واحد نیستند. تنها زمانی که شورای اولی الامر جهانی با رای واحد و اجماع واحدش که شکل گرفت آن وقت است که برای تمام مسلمین دنیا حجت مطلق می شود. 

بسیاری از برادران نامیزان و نامتعادل ما معمولا به بهانه هائی چون پاک نبودن منهج زیر مجموعه های شورا، و حتی پاک نبودن و آلوده بودن بعضی از اعضای شورا به بیماریهای مختص منافقین و سکولار زده ها آلوده شده و باعث انشعاب و تفرق می شوند . این برادران نمی توانند در پاک بودن منهج رهبریت با پاک بودن زیر دستان و حتی اعضای شورا فرق بگذارند، و انتظار دارند همه مثل رهبریت باشند .

اینان انتظار دارند که در شورای جنگی رسول الله صلی الله علیه وسلم مثلا کسانی چون عبدالله ابن ابی و آنهمه بیمار عقیدتی و رفتاری وجود نداشته باشند، و اگر بودند، پس این اسبابی می شود برای جدائی از صف رهبریت، و حتی متهم کردن رهبریت به انواع تهمتهائی که شاهدش بوده و هستیم، و آشکارا همان کاری را می کنند که عبدالله بن ابی و جماعتش درغزوه ی احد کردند و دچار گناه و عذاب بزرگ تفرق می شوند و خودشان را مشمول صفات مشرکین می کنند. در حالی که می دانند که :

  1. تفرق عذابیه در حد زلزله و صاعقه : قُلْ هُوَ الْقَادِرُ عَلَىٰ أَن يَبْعَثَ عَلَيْكُمْ عَذَابًا مِّن فَوْقِكُمْ أَوْ مِن تَحْتِ أَرْجُلِكُمْ أَوْ يَلْبِسَكُمْ شِيَعًا وَيُذِيقَ بَعْضَكُم بَأْسَ بَعْضٍ ۗ (انعام/65)
  2. اینها می دانند که صبر نکردن و خود را دچارعذاب تفرق کردن باعث درماندگی و ناتوانی مسلمین می شود و شکوه و هیبت مسلمین از بین می رود: وَأَطِیعُواْ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَلاَ تَنَازَعُواْ فَتَفْشَلُواْ وَتَذْهَبَ رِیحُکُمْ وَاصْبِرُواْ إِنَّ اللّهَ مَعَ الصَّابِرِینَ ‏(انفال/46)
  3. اینان می دانند که رابطه ای بین تفرقه اندازها با رسول الله صلی الله علیه وسلم باقی نمی ماند : إِنَّ الَّذِینَ فَرَّقُواْ دِینَهُمْ وَکَانُواْ شِیَعاً لَّسْتَ مِنْهُمْ فِی شَیْءٍ إِنَّمَا أَمْرُهُمْ إِلَى اللّهِ ثُمَّ یُنَبِّئُهُم بِمَا کَانُواْ یَفْعَلُونَ ‏ (انعام/159)
  4. همچنین می دانند که تفرق از صفات مشرکین و سکولاریستهاست که الله تعالی مسلمین را از چنین صفتی نهی کرده است و امر کرده از چنین صفتی دوری کنیم: وَلَا تَکُونُوا مِنَ الْمُشْرِکِینَ ‏ * مِنَ الَّذِینَ فَرَّقُوا دِینَهُمْ وَکَانُوا شِیَعاً ‏(روم/ 33- 32)

این برادران نامیزان و نامتعادل و جاهل ما هنوز به این میزان از درک و فهم نرسیده اند که تا زمان ایجاد رهبریت واحد حکومت اسلامی عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ  و بازگشت رهبریت واحد شورای اولی الامر واحد با اجماع واحدش به میان مسلمین که سالهاست از آن محرومند شر تفرق بسیار بسیار بزرگتر از شر گوساله پرستی و سایر شرکهای آشکار در میان بخش زیادی از مسلمین جاهل و فریب خورده است. سیدنا هارون را به یاد بیاورید که در برابر گوساله پرست شدن بسیاری از قومش تا زمان برگشت «رهبریت مورد قبول همه» چه واکنشی نشان داد.

سیدنا هارون شر تفرق را بيشتر از انحراف قوم در شرک گوساله پرستی ديد، و تا برگشت «رهبریت مورد قبول همه»، تا حدی در مبارزه پیش رفت، و زمانی که دید کار به قتال و جنگ و کشت و کشتار کشیده می شود دست برداشت، و کوتاه آمد، و وحدت را حفظ کرد، و ثابت قدمان را از منحرفین جدا نکرد، و انشعاب نکرد، و تفرق به وجود نیاورد:  قَالُوا لَن نَّبْرَحَ عَلَیْهِ عَاکِفِینَ حَتَّى یَرْجِعَ إِلَیْنَا مُوسَى* ‏‏قَالَ یَا هَارُونُ مَا مَنَعَکَ إِذْ رَأَیْتَهُمْ ضَلُّوا * أَلَّا تَتَّبِعَنِ أَفَعَصَیْتَ أَمْرِی*  قَالَ یَا ابْنَ أُمَّ لَا تَأْخُذْ بِلِحْیَتِی وَلَا بِرَأْسِی إِنِّی خَشِیتُ أَن تَقُولَ فَرَّقْتَ بَیْنَ بَنِی إِسْرَائِیلَ وَلَمْ تَرْقُبْ قَوْلِی ‏(طه/91-94) گفتند: ما پیوسته به پرستش این گوساله ادامه می‌دهیم تا موسی به پیش ما برمی‌گردد .‏(موسی) گفت: ای هارون! هنگامی که دیدی آنان گمراه می‌شوند، چه چیز مانع از آن شد که (جلو ایشان را بگیری و نگذاری به بیراهه روند ؟ و) از من پیروی کنی‌؟!. آیا از دستور من سرپیچی کردی‌؟‏(هارون) گفت: ای پسر مادرم! نه ریش مرا بگیر و نه موی سرم را. من ترسیدم که بگوئید میان بنی‌اسرائیل تفرقه انداختی و سفارش مرا به کار نبستی .‏

الله تعالی بعد از این نمی فرماید که سیدنا هارون در این کارش اشتباه کرده  است و کارش را تأئید می کند. در حالی که اگر اشتباه بود قطعا روشنگری می کرد، و می بینیم که در موارد مختلفی به کارهای اشتباه سایر انبیاء حتی در حد دعا کردن سیدنا ابراهیم برای پدر مشرکش و اخم کردن رسول الله صلی الله علیه وسلم برای آن نابینا و موارد اشتباه اینچنینی هم صرف نظر نمی کند.

 الله دعوت کرده است به وحدت، حالا اگر کسی مسیر تفرق را برود برخلاف قانون شریعت الله حرکت کرده و دچار شرک شده است و: إِنَّ اللّهَ لاَ یَغْفِرُ أَن یُشْرَکَ بِهِ وَیَغْفِرُ مَا دُونَ ذَلِکَ لِمَن یَشَاءُ وَمَن یُشْرِکْ بِاللّهِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلاَلاً بَعِیداً ‏ (نساء/116) پس نمی شود با شرک به شرک جواب داد. نمی شود با شرک تفرق با شرک گوساله پرستی جاهلین و فریب خورده های مسلمان برخورد کرد. این نکته ی بی اندازه مهمی است که خیلی از اهل قبله و بخصوص برادران مجاهد ما یا نادیده می گیرندش یا زیاد به آن اهمیت نمی دهند و خودشان را به مصیبتی بزرگ دچار می کنند و اکثرا مثل سلفیون آل سعود و جاهلهای مذهبی مورد سوء استفاده ی دشمنان قانون شریعت الله هم قرار می گیرند که نمونه های آن را درعربستان و الجزائر و عراق و سوریه و افغانستان و چچن و کوردستان و غیره دیده ایم . 

جرم و عذاب تفرق برای دنیای مسلمین بسیار بالاتر از جرم کسانی است که جاهلانه فریب خورده اند و جاهلانه به دلیل وجود زمینه هائی، درعقاید و اعمالشان دچار شرکیاتی شده اند . تشخیص این بسیار مهم است. اهل عراق و شام که از اسبابهای مهم تبدیل حکومت اسلامی عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ به بدیل اضطراری آن شده بودند و علاوه بر این مرتکب جرم بزرگ قتل حسین رضی الله عنه شده بودند، از عبدالله بن عمر در حين احرام درباره خون پشه و حرام يا حلال بـودن آن سـؤال مي كردند كه با درك اسلامي جواب داد: به اهل عراق نگاه کنید در حاليكه دختر زاده رسول الله صلی الله علیه وسلم  را شهيد مي كنند و باكي ندارند آنگاه مي آيند و درباره خون پشه سؤال مي كنند كه حكم آن چيست ؟

مسلمین این زمان و حتی چندین نسل گذشته هم از همین متد و روش استفاده می کنند، با دامن زدن به عذاب تفرق به راحتی خون همدیگر را می ریزند، به زن و بچه و پیرو جوان همدیگردرمراکز عبادیشان رحم نمی کنند، و اسباب به تأخیر افتادن نصرت الله و خلافتی که به مستضعفین در زمین وعده داده بود می شوند، و علاوه بر این، طول عمر حکمرانی طاغوتها و اشغالگران بر سرزمینهایشان هم اضافه می کنند، و باعث ادامه ی فقر و گرسنگی و تسلط دشمنان بر مسلمین میشوند، آنوقت در کمال پرروئی و افتخار وجهالت، خودشان را هم فرقه ی ناجیه می دانند، و با افتخار در مورد رعايت سيواك و مشتي ريش و لجبازی و گیر دادن به مسائل بسیار ریز و جزئی مسلمین و غیره به خودشان می بالند و برای آن حکمت تراشی ها و فلسفه ها می بافند.  این انحراف آشکار در مسیر نصرت و یاری اللهِ که کسی درآن شک ندارد .

وظیفه ی ما بیان استراتژیها و تاکتیکهای قانون شریعت اللهِ، حالا تبعیت یا عدم تبعیت از چنین سنتها و قوانینی به خود اشخاص بر می گردد و ما نه وکیل اشخاص درقیامت هستیم و نه بر قلب آنان تسلطی داریم: وَمَا أَنَا عَلَيْكُمْ بِوَكِيلٍ (یونس/108)‏ و « لَسْتُ عَلَيْكُمْ بِوَكِيلٍ »(انعام/66).

با این وجود رسول الله صلي الله عليه وسلم می فرماید: إِنَّ مِنْ شَرِّ النَّاسِ، رَجُلًافَاجِرًا، يَقْرَأُ كِتَابَ اللَّهِ لَا يَرْعَوِي إِلَى شَيْءٍ مِنْهُ. از جمله بدترین انسانها شخص فاجری است كه «قرآن» را مي خواند و اما در اعمال خودش دگرگونی و تغییری به وجود نمي آورد.

چون رضاي  الله و آزادي و سعادت انسانها در گرو « يُغَيِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ »( رعد/ 11) است، و باید از حصار خطرناك خود محوري، پيشداوري و خود پرستي  و جاهلیتی كه اشخاص و احزاب و جماعتها و گروهها همچون كرمهاي ابريشم پرورشي بدون در نظر گرفتن عواقب آن  به آن عادت کرده اند و به آن خو گرفته اند، خودشان را رها کنند و تمام تمرکزشان بر بازگشت مجدد رهبریت عام مورد پذیرش همه یعنی حکومت اسلامی عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ و شورای اولی الامر واحد آن و امت واحد و جماعت واحد متمرکز کنند.

یکی از صفات بارز سابقون الاولون در محافظت از این جماعت این بود که با حساسیت خاص از یکپارچگی و وحدت خودشان محافظت می کردند، و حتی اجازه ی وسوسه های تفرقه انگیز هم به خودشان راه نمی دادند، و کلا نگرششان به مسلمین بر اساس حسن ظن بود. به همین سادگی کسی را از جماعت مسلمین که در پناه حکومت اسلامی و بر اساس شورای اولی الامر و امت واحد و اجماع واحد به وجود آمده بود بیرون نمی کردند، و خودشان هم ذره ای از چنین جماعتی فاصله نمی گرفتند. چون یقین داشتند و درک کرده بودند که :إِنَّهُ مَنْ فَارَقَ الْجَمَاعَةَ شِبْرًا فَمَاتَ فَمِيتَةٌ جَاهِلِيَّةٌ[95]همانا كسي كه از جماعت به اندازه وجبي فاصله بگيرد و بميرد،جاهلانه مرده است.  و این خروج از جماعت هم، خروج از اطاعت از حکومت اسلامی و اجماع واحد آن، و ایجاد تفرق میان مسلمین و ایجاد جنگ و درگیری بین مسلمین و مومنین است که درنهایت به جنگی جاهلی کشیده می شود، که نه ایمان شخص مورد احترام واقع می شود، ونه عهد و پیمانی که با الله در سمعنا و اطعنا در حفظ خون و مال و ناموس مسلمین و سایر امور شرعی به الله داده شده است، و جنگهایی کورکورانه و بدون بینش و درک صیح شرعی و بر اساس عصبیت و قومیت و تنفر و جاهلیت پیش می آید، که سالهاست شاهد چنین جنگهای کورکورانه ای هستیم:  وَمَنْ قَاتَلَ تَحْتَ رَايَةٍ عِمِّيَّةٍ، يَغْضَبُ لِعَصَبَةٍ، أَوْ يَدْعُو إِلَى عَصَبَةٍ، أَوْ يَنْصُرُ عَصَبَةً، فَقُتِلَ، فَقِتْلَةٌ جَاهِلِيَّةٌ .[96] هر کس زیر پرچم کوروکورانه ای بجنگد، و برای قومیت به خشم بیاید و به آن دعوت کند و آنرا یاری دهد و در این راه کشته شود، مرگش مرگی جاهلی است.

خوب حالا ما در میان مسلمین جماعت واحدی نداریم، بلکه صدها و حتی هزاران جماعت مختلف و رنگارنگ داریم. چرا؟ چون اجماع واحدی نداریم. و این اجماع واحد از امتی واحد و این امت واحد هم از شورای اولی الامر واحدی به وجود می آید که این شورا هم خودش از دست آوردهای حکومت اسلامی  عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ است .

پس وجود این صدها جماعت مختلف توجیه شرعی ندارد، و کسی نمی تواند خارجین از جماعت خودش را مشمول پیامدهای احادیث بداند. بلکه این جماعتهای متفرق تنها ابزاری در حالت اضطرار برای حرکت به سوی شورای مجاهدین و تشکیل حکومت اسلامی عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ است. اینها همگی ابزارند و وسیله اند برای رسیدن به اجماع واحد و جماعت واحد. زمانی که به چنین اجماع واحدی رسیدیم که فرآورده ی امت واحد و شورای اولی الامر واحد ناشی از حکومت اسلامی عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ است، در واقع به جماعت واحدی هم رسیدیم. در این صورت به قول رسول الله صلی الله علیه وسلم : مَنْ خَلَعَ يَدًا مِنْ طَاعَةٍ لَقِيَ اللَّهَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ لَا حُجَّةَ لَهُ. [97]

واضح است که تطبیق این دستور قانون شریعت الله در مورد جماعت تنها و تنها در صورت شکل گیری جماعت واحد مسلمین صورت می گیرد که شکل عالی آن در دارالاسلام و حکومت اسلامی عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ یا بدیل اضطراری آن خودشان را نشان می دهند، تا رسیدن به این منظور در حالت اضطرار تنها جماعتهای بزرگتر و بزرگتر و شورای جماعتها می تواند توجیه شرعی داشته باشند نه بالعکس . 

زمانی که حرکت و جهاد فردی شروع می شود باید تنها و تنها به قدرت حکومتی چشم دوخته بشود، و نباید به هیچ یک از مراحل قبل از حکومت اسلامی عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ راضی شد. زمانی که مومنین ناچارمی شوند به صورت فردی دست به جهاد بزنند و حقشان را بگیرند اما متوجه می شوند که به تنهائی کاری از دستشان بر نمی آید، سعی می کنند با دیگر آزادیخواهان و دیگر مظلومین مسلمان هم محله یا هم زبان یا هم مذهب یا سایر مسلمین مناطق دیگر یک قدرت بزرگتری نزدیک به قدرت دشمن و طاغوت مهاجم به وجود بیاورند، برای همین است که سازمانها و جماعتها و احزاب مختلفی در تمام سرزمینهای مسلمان نشین به وجود می آیند .

عده ای از مسلمین متأسفانه در همین مرحله متوقف می شوند، و به سمت تکامل به پیش نمی روند، و با تولید انواع احزاب و جماعتهای مختلف خودشان هم گاه مانعی در راه تکامل جهاد و مبارزه به سوی تشکیل حکومت اسلامی عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ می شوند  و کودکی که می رفت مسیر تکاملی خودش را طی کند در معرض سقط قرار می دهند، و علاوه بر آنکه خودشان به قدرت حکومت اسلامی و ثمره ی خونها و ناموسها و اموال و ویرانیهای به بار آمده نمی رسند بلکه در نهایت دوباره باعث تحکیم یک طاغوت دیگر یا مستحکم کردن پایه های همان طاغوت قبلی می شوند.

بله، گرایش به وحدت و حرکت به سمت و سوی شورا و تشکیل حکومت اسلامی و امت واحد و اجماع واحد و جماعت واحد تنها راهی است که برای ما وجود دارد، تا با کسب قدرت خواسته شده، خودمان رامستحق خلافت در زمین کنیم و خودمان را مستحق وعده های الله به رسولش در مورد از بین رفتن فقر و گرسنگی و پاک کردن آلودگیها و گمراهیها و بیرون راندن دشمنان و از بین بردن سلطه ی آنان کنیم، و به صورت دسته جمعي جهادی متحد را برای احقاق حق و اجراي خواسته هاي دينيمان به پیش بریم.

ما در اولين پله و مرحله ی این جهاد و مبارزه ی فراگیر بايد خواستهایمان را يكي كنيم، و روی ایمان مشترک و نقاط مشترکمان و منافع مشترک دنیوی و اخرویمان انگشت بگذاریم .به دنبال این، در شورا این خواسته ها و منافع و نقاط مشترک دنیوی را به رأي بگذاريم، و بعد كه تصويب شدند، همه با هم چنان با هم متحد بشویم كه تا آخرين حد ممكن و با توسل به تمام شيوه ها و وسايل ممكن و مشروع، از این وحدت و شورا دفاع كنيم.

زمانی که الله تعالی با نعمت شورا به ما لطف می کند و به ما قدرت و عزت می بخشد ما حق کفران نعمت و ضایع کردن چنین نعمت اساسی را نداریم :

  • و باید برای محافظت از چنین نعمت بزرگی تمام سخنان و اقدامات و برنامه های تبلیغی و عملیمان بر اساس رای واحد شورا انجام بشود،
  • باید تبعیت از تکبر و به دنبال آن تکروی و پيش خود كاركردن و بنام جمع و شورا حرف زدن، ممنوع و نامشروع بشود.

چرا؟ چون ما دیگر قرنهاست فهمیده ایم كه در اتحادمان چه قدرت بزرگي نهفته است، و این درک و فهم ما در آثار دهها عالم ما مکتوب شده، و الان می خواهیم  به تجربیات آن همه عالم و آزادیخواه گذشته و تجربیات و يافته هاي ذهني و قلبی خودمان ايمـان پيدا کنیم، و تمام این یافته های گذشته و حال را که اینهمه برایش تبلیغ کردیم را عملـي کنیم، وعملا ثابت کنیم که مي توانيم با اتحاد فراگیر و همبستگي و مبارزۀ دسته جمعي، و از طريق شوراي متخصصين امر، و حکومت اسلامی در هر سطحی که شکل گرفته، به اذن الله  بر تمامي مشكلاتمان پیروز بشویم و به اهدافمان برسيم.

مقدمات و پیش زمینه های وحدت آگاهانه، هدفمند و حرکتی

 وحدت ایمانی فراگیر مسلمین بدون این مقدمات و پیش زمینه ها نمی تواند شکل بگیرد. چون قدم گذاشتن در تبعیت به احسان از سابقون الاولون عصر رسول الله صلی الله علیه وسلم و هم مسیر شدن با آنا ن و رسیدن به چنان جایگاهی نیازمند پیش زمینه هائی است که لازم است برای رسیدن به وحدت آگاهانه، هدفمند و حرکتی و در نهایت رسیدن به شورای اولی الامر واحد و امت واحد و جماعت واحد از طرف عموم مسلمین رعایت بشوند. عالم کردن مسلمین و آگاهی دادن به آنها – آن هم به سبک رسول الله صلی الله علیه وسلم- یکی از پایه ها و مقدمات و پیش زمینه های این وحدت آگاهانه، هدفمند و حرکتی است  که سعی می کنیم در این جلسه به صورت مفصلتری در موردش صحبت کنیم :

ممکن است برای بسیاری از شماها سوال باشد که الله تعالی چه طوری آنهمه صحابی بی سواد و درس نخوانده  است را «عالم» می داند، و در برابر رسول الله صلی الله علیه وسلم شخص باسواد و لیسانس و فوق لیسانس و دکتر و پروفسور آن زمان که به ابوالحکم مشهور شده بود را ابوجهل یعنی پدر نفهمی می نامند؟

جریان از چه قراراست؟ «عالم» از نظر الله تعالی چه کسی است؟ و آنانی که به آنها علم داده شده است چه کسانی هستند؟ آیا ممکن است کسی سواد نداشته باشد اما به او گفت «عالم»؟ آن علم و عالمی که مد نظر اللهِ چیست که بی سواد هم می تواند «عالم» بشود؟ چه طوری رسول الله صلی الله علیه وسلم خودش بی سواد بود و نوشتن بلد نبود و یارانش هم اکثرا همینطوری بی سواد بودند الله آنان را «عالم» می داند؟ آیا برای «عالم» شدن معیار باسواد بودن است؟ یا باسواد بودن پیش شرط «عالم» شدن از نظر الله محسوب می شود؟  و دهها سوال دیگر که ممکن است برای بیشتر ماها پیش آمده باشد و ما را به این سوال نهائی رسانده باشد که من از کجا شروع کنم؟ آن علم کدام است و من چه طوری می توانم خودم «عالم» بشوم و دیگران را هم به روش رسول الله صلی الله علیه وسلم «عالم» کنم؟

 لازم است در ابتداء بدانیم منظور الله تعالی از آن «علمی» که بی سوادهائی چون سمیه و یاسر و عمار و بلال و غیره را بر با سوادهائی چون ابوجهل و یهودیها و نصرانیها و غیره برتری داده بود چیست؟ اینطوری به راحتی می توانیم بفهمیم «علمی» که در اولویت است و ما باید آن را یاد بگیریم و یاد بدهیم کدام است؟ چون علمهای دیگری هستند که در درجات پائینتری قرار گرفته اند و در اولویتهای بعدی هستند مثل: علم تعبیر خواب به یوسف علیه السلام: رَبِّ قَدْ آتَیْتَنِی مِنَ الْمُلْکِ وَعَلَّمْتَنِی مِن تَأْوِیلِ الأَحَادِیثِ (یوسف/101) یا علم صنعت به داود علیه السلام: وَعَلَّمْنَاهُ صَنْعَةَ لَبُوسٍ لَّکُمْ (انبیاء/80) یا علم فهم زبان پرندگان به سلیمان علیه السلام: وَقَالَ یَا أَیُّهَا النَّاسُ عُلِّمْنَا مَنطِقَ الطَّیْرِ (نمل /16) یا علم پزشکی، مهندسی ، صرف و نحو و بلاغه و صدها و بلکه هزاران علم دیگری که وجود دارند.

الله تعالی در مورد علمی که در اولویت قرار دارد می فرماید:

  • وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءَهُمْ بَعْدَ الَّذِي جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ مَا لَكَ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَلَا نَصِيرٍ(بقره /120) و اگر از خواستها و آرزوهای ایشان پیروی کنید، بعد از آن که «علم» به تورسیده است، هیچ سرپرست و یاوری از جانب خدا برای تو نخواهد بود . مشخص است این علمی که از آن صحبت میشود جزءآن علمهائی که اسم بردیم  یا صدها و هزاران علم دیگری که وجود دارند نیست
  • وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءَهُمْ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ إِنَّكَ إِذًا لَمِنَ الظَّالِمِينَ (بقره /145) و اگر از خواستها و آرزوهای ایشان پیروی کنی بعد از آن که «علم» به تو دست داده است، در این صورت تو بی‌گمان از زمره ستمکاران خواهی بود . اینهم مشخص است از علم دیگری صحبت می کند.
  • –         ‏فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ ‏(آل عمران /61) هرگاه بعد از «علمی» که  به تو رسیده است  با تو به ستیز پرداختند …. اینجا هم درمسأله ی مباهله بدون شک منظور آن علوم نیستند.

به دنبال این دسته آیات الله تعالی صاحبان علم را اینطوری معرفی می کند :

  • شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ وَالْمَلَائِكَةُ وَأُولُو الْعِلْمِ قَائِمًا بِالْقِسْطِ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ (آل عمران/18) خداوند گواهی می‌دهد این که الهی جز او نیست، و این که او دادگری می‌کند، و فرشتگان و صاحبان علم گواهی می‌دهند . جز او معبود و الهی نیست که هم توانا است و هم حکیم .‏ بله، اینجا روشن می کند که آن علم چیزی جز شهادت به لا اله- الا الله نیست. و صاحبان علم هم همان کسانی هستند که چنین شهادتی رادادند.
  • وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنَا وَمَا يَذَّكَّرُ إِلَّا أُولُو الْأَلْبَابِ (آل عمران/7) راسخان (و ثابت‌قدمان) در علم می‌گویند: ما به همه آنها ایمان داریم همه از سوی خدای ما است. و جز صاحبان عقل متذکّر نمی‌شوند .این واکنش عملی اهل لا اله الا الله به تمام قانون شریعت الله و تمام آن احکام و قوانینی است که از طرف الله نازل شده است. و اینان اهل علم و ثابت قدمان در علم هستند و کاری هم به پیرو وجوان و باسواد و بی سواد و زن و مرد ندارد .

حالا واضح و روشن است که آن علمی که ازآن صحبت می شود تنها «لا اله- الا الله» و همان چیزی است که تمام پیامبران برای آن آمدند :« وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِی کُلِّ أُمَّةٍ رَّسُولاً أَنِ اعْبُدُواْ اللّهَ وَاجْتَنِبُواْ الطَّاغُوتَ» (نحل/36) ما به میان هر ملّتی پیغمبری را فرستاده‌ایم (و محتوای دعوت همه پیغمبران این بوده است) که خدا را بپرستید و از طاغوت دوری کنید .

برای همین است که می فرماید: فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَیُؤْمِن بِاللّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَىَ لاَ انفِصَامَ لَهَا وَاللّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ ‏(بقره/256) بنابراین کسی که از طاغوت نافرمانی کند و به طاغوت کفر کند و به خدا ایمان بیاورد، به محکم‌ترین دستاویز درآویخته است اصلاً گسستن ندارد. و به همه ی مسلمین امر می کند که: فَاعْلَمْ أَنَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا اللَّهُ(محمد/19) بدان که قطعاً هیچ معبود والهی جز الله وجود ندارد . و رسول الله صلی الله علیه وسلم هم در همون ابتدای امر می فرمود:يَا أَيُّهَا النَّاسُ، قُولُوا: لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ تُفْلِحُوا. ای مردم! بگویید: «لا إله إلا الله» تا رستگار شوید.

 به عنوان مثال ما در گفتگوی کسانی که این علم«لَا إِلَٰهَ إِلَّا اللَّه» به آنان داده شده است و آنانی که به آنان داده نشده است مثالهای زیادی رادر قرآن می توانیم پیدا کنیم مثل: وَمِنْهُمْ مَنْ يَسْتَمِعُ إِلَيْكَ حَتَّى إِذَا خَرَجُوا مِنْ عِنْدِكَ قَالُوا لِلَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ مَاذَا قَالَ آنِفًا أُولَئِكَ الَّذِينَ طَبَعَ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ وَاتَّبَعُوا أَهْوَاءَهُمْ (قتال:محمد/16) در میان آنها کسانی هستند که به سخنانت گوش فرا می‌دهند، اما هنگامی که از نزد تو بیرون می‌روند، به کسانی که خدابدیشان علم و دانش بخشیده شده است، می‌گویند: این مرد الآن چه گفت‌؟ . آنان کسانیند که خداوند بر دلهایشان مهر نهاده است (یعنی کافرن چه پنهانش باشه یا آشکارش)، و از هواها و هوسهایشان پیروی می‌کنند .‏

حالا واضح و روشن است که آن علمی که الله تعالی در میان صدها و بلکه هزاران علم دیگری در اولویت قرارش داده  است و پیام تمام پیامبران در طول تاریخ و رسالت آخرین فرستاده بوده چیست ؟ با این توضیحی که الله در مورد علم و صاحبان علم می دهد به صورت حصری می فرمایند : إِنَّمَا يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ (فاطر/28) تنها بندگان عالم، از خدا، ترس دارند.

الان دیگر مشخص شد که آن علمی که باید به مسلمین باسواد و بی سواد، زن و مرد، پیر و جوانی که تنها از سلامت عقلی و روانی برخوردارند باید داده بشه چه چیز است؟ بله، این همان کفر به طاغوت و ایمان به الله، یا:  فَاعْلَمْ أَنَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا اللَّهُ(محمد/19) یا:قُولُوا:لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ تُفْلِحُوا، «لا اله» (كفر به طاغوت) و «الا الله» (‏إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ‏) است، بله همین است. همین.  هر که به همه ی آن ایمان آورد «آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنَا» این کسی است که به آن علم داده شده است:أُولُو الْعِلْمِ و عالم است، هر چند که کاملا بی سواد باشد مثل رسول الله صلی الله علیه وسلم یا اکثر قاطع صحابه، و اگربه همه آن ایمان نیاورد جاهل و نفهم است هر چند که مثل ابوجهل از باسوادترین افراد جامعه و از دکترها و پروفسورهای جامعه هم باشد.

خوب حالا الله تعالی به همه امر کرده است که باید این علم را قبل از هر عملی کسب کنیم: فَاعْلَمْ أَنَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا اللَّهُ. (محمد/19) اما همه ی مردم اولا ممکن است عربی بلد نباشند و ثانیا امکان این برایشان  نیست که محل خودشان را ترک کنند و بروند یادش بگیرند، در چنین حالتی عده ای از مردم همان محل باید بروند و این را یاد بگیرند: وَمَا کَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِیَنفِرُواْ کَآفَّةً فَلَوْلاَ نَفَرَ مِن کُلِّ فِرْقَةٍ مِّنْهُمْ طَآئِفَةٌ لِّیَتَفَقَّهُواْ فِی الدِّینِ وَلِیُنذِرُواْ قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُواْ إِلَیْهِمْ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ ‏(توبه/122) مؤمنان همگی نمی توانند بیرون بروند. باید که از هر قوم و قبیله‌ای، عدّه‌ای بروند تا در دین فهم پیدا کنند، و هنگامی که به سوی قوم و قبیله خود برگشتند آنان را بترسانند تا حذرکنند، احتیاط کنن و هوشیارباشند‏

این افرادی هم که از میان قوم و قبله ی خودشان برای فهم دین رفته اند و آن را فهم کرده اند باید این را به زبان مردم خودشان که می فهمندش یاد بدهند : وَمَا أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلاَّ بِلِسَانِ قَوْمِهِ لِیُبَیِّنَ لَهُمْ (ابراهیم/4) ما هیچ پیغمبری را نفرستاده‌ایم مگر این که به زبان قوم خودش، تا برای آنان (احکام الهی را) روشن کند. و باید برای هم زبانها و اقوام خودشان طوری روشنش کنند«لِیُبَیِّنَ لَهُمْ» همونطوری که می توانند بچه های خودشان را بشاسند اینطوری رسول الله صلی الله علیه وسلم و قانون شریعت الله برای شان روشن و آشکار و بدون ابهام و شک و شبه باشد: یَعْرِفُونَهُ کَمَا یَعْرِفُونَ أَبْنَاءهُمْ (بقره/146)

این همان چیزی است که ما به تبعیت از تمام پیامبران و به سبک رسول الله صلی الله علیه وسلم باید به عنوان یه پیش شرط وحدت آگاهانه، هدفمند و حرکتی یاد بدهیم که عمومی است و زن و مرد و پیرو جوان و باسواد و بی سواد نمی شناسد . بله، به سبک پیامبران و به سبک رسول الله صلی الله علیه وسلم، که به حجت نبوی شناخته شده است. به سبک ایشان نه سبکهای دیگر. برای همین است ما درسهای مقدماتیمان را به زبانی ساده و بدون تکلف از دین چیست؟ جاهلیت چیست؟ طاغوت چیست؟ اسلام چیست و مسلمان کیست؟ و دشمن شناسی شرعی شروع کردیم تا به این مرحله رسیدیم .

با طی کردن این مقدمات، و در دومین قدم، قيامت شناسي مهمترين و كليدی ترين اقدام و آگاهی است كه بايد برای مسلمین روشن و آشکار بشود. ما هنوز در آموزش ایمان هستیم قبل از آموزش و یاد دهی قرآن، و این مرحله ی بسیار مهم و اساسی است. شخم زدن و آماده سازی زمینه برای اینکه مناسب بشود برای کاشت بذر سالم.  این مرحله آماده سازی قلب است برای پذیرش «آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنَا». تنها با گذراندن اين مرحله ست كه تطبيق و عملي کردن قوانين اجرائي و دنيوي شريعت بدون كوچكترين فشار و اجباري، به صورت داوطلبانه و مشتاقانه، سهل و آسان می شود.إِنَّمَا کَانَ قَوْلَ الْمُؤْمِنِینَ إِذَا دُعُوا إِلَى اللَّهِ وَرَسُولِهِ لِیَحْکُمَ بَیْنَهُمْ أَن یَقُولُوا سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا وَأُوْلَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ‏(نور/51) مؤمنان هنگامی که به سوی خدا و پیغمبرش فرا خوانده شوند تا میان آنان داوری کند، سخنشان تنها این است که می‌گویند : شنیدیم و اطاعت کردیم ! و رستگاران واقعی ایشانند.‏

از جُنْدَبُ بنُ عبد الله البَجَلي رضي الله عنه روايته كه  مي فرمايد : كُنَّا مَعَ نَبِيِّنَا – صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ- فِتْيَانًا حَزَاوِرَةَ، فَتَعَلَّمْنَا الْإِيمَانَ قَبْلَ أَنْ نَتَعَلَّمَ الْقُرْآنَ، ثُمَّ تَعَلَّمْنَا الْقُرْآنَ فَنَزْدَادُ بِهِ إِيمَانًا[98]. ما در زمان پيامبر صلي الله عليه وسلم نوجوان بوديم (حول و حوش بالغ شدن)، قبل از اينكه قرآن را ياد بگيريم ايمان را ياد گرفتيم؛ به دنبال آن قرآن را آموختيم و با آموختن قرآن ايمان ما بيشتر مي شد .

همچنین اِبْن‌ِ جُرَیْج‌ روایت می کند که یوسف بن ماهک گفت : پیش ام المومنین عائشه رضی الله عنها بودم که ناگهان مردی عراقی آمد و گفت: کدام نوع کفن بهتر است؟ عائشه گفت رحم برتو باد! تورا چه زیانی می رساند (هر نوع کفنی که باشد) گفت: ای ام المومنین مصحف (قرآن) خود را به من نشان بده، ام المومنین  گفت: تو را چه ضرر می رساند که کدام آیه را قبلا (یا بعدتر) بخوانی، آن چه اول نازل شده، سوره ای از سوره های مفصل بوده که در آن از بهشت و جهنم یاد شده است، تا مردم به اسلام روی آورند، آنگاه آیات حلال و حرام نازل شد و اگر اول این چیز نازل می شد: شراب ننوشید، می گفتند: ما هرگز شراب را ترک نمی کنیم. و اگر نازل می شد: زنا نکنید، می گفتند: ما هرگز زنا را ترک نمی کنیم . این آیه در مکه بر محمد نازل شده و در آن زمان من دخترکی خردسال بودم که بازی می کردم . ” ‏بَلِ السَّاعَةُ مَوْعِدُهُمْ وَالسَّاعَةُ أَدْهَى وَأَمَرُّ‏” بلکه قیامت و عده گاه آنها است و قیامت سخت تر و تلخ تر است. و سوره بقره و النساء نازل نشده است مگر آنکه من پیش پیامبر بودم  راوی گفت : ام المومنین مصحف (قرآن) را برای او آورد و سوره را بر او خواند .

اين همان مسير صحيح و هدفمندي است كه رسول الله صلي الله عليه وسلم و اصحاب بزرگوارش برای تغيير در افراد و جامعه  آن را طبق برنامه و نقشه های الله طي کردند، و ایمان و یقین رادر دلهایشان مستحکم و پولادین ساختند.  أبوبكر بن عياش می گوید: مَا سَبَقَكُمْ أَبُو بَكْرٍ بِفَضْلِ صَلَاةٍ وَلَا صِيَامٍ وَلَكِنْ بِشَيْءِ وَقَرَ فِي قَلْبِهِ ” . وَهُوَ الْيَقِينُ وَالْإِيمَانُ. [99] ابوبکر با نماز و روزه از شما جلو نمی افتاد بلکه با یقین و ایمانی که درقلبش آرام گرفته بود بر شما پیشی گرفته است.

طی کردن این مسیر در آموزش، یعنی: آماده سازی قلب و فراهم کردن زمینه های عمل آگاهانه و داوطلبانه به قانون شریعت الله، و حرکت به سمت و سوی وحدت آگاهانه، هدفمند و حرکتی؛ خلاف این یعنی: در مسیر اشتباه حرکت کردن. برا ی همین است که بسیاری از اصحاب این روشهای اشتباهی که هم اکنون هم در میان بسیاری از مسلمین است را به عنوان یک آسیب جدی گوشزد کرده اند:

  • ابن مسعود رضی الله عنه می گوید: إنا صُعِّب علينا حفظ ألفاظ القرآن وسُهِّل علينا العمل به، وإن مَنْ بعدنايُسَهَّل عليهم حفظ القرآن ويُصَعَّب عليهم العمل به.[100]
  • عَبْدَ اللهِ بْنَ عُمَرَ رضی الله عنهما  می گوید: ” لَقَدْ عِشْنَا بُرْهَةً مِنْ دَهْرٍ وَأَحَدُنَا يَرَى الْإِيمَانَ قَبْلَ الْقُرْآنِ، وَتَنْزِلُ السُّورَةُ عَلَى مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَنَتَعَلَّمُ حَلَالَهَا وَحَرَامَهَا، وَأَمْرَهَا وَزَاجِرَهَا، وَمَا يَنْبَغِي أَنْ نُوقَفَ عِنْدَهُ مِنْهَا، كَمَا تَعَلَّمُونَ أَنْتُمُ الْيَوْمَ الْقُرْآنَ، ثُمَّ لَقَدْ رَأَيْتُ الْيَوْمَ رِجَالًا يُؤْتَى أَحَدُهُمُ الْقُرْآنَ قَبْلَ الْإِيمَانِ، فَيَقْرَأُ مَا بَيْنَ فَاتِحَتِهِ إِلَى خَاتِمَتِهِ، وَلَا يَدْرِي مَا أَمْرُهُوَلَا زَاجِرُهُ، وَلَا مَا يَنْبَغِي أَنْ يَقِفَ عِنْدَهُ مِنْهُ وَيَنْثُرُهُ نَثْرَ الدَّقْلِ “[101]
  • یا جُنْدُبٍ رضی الله عنه می گوید:  كُنَّا مَعَ نَبِيِّنَا – صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ- فِتْيَانًا حَزَاوِرَةَ، فَتَعَلَّمْنَا الْإِيمَانَ قَبْلَ أَنْ نَتَعَلَّمَ الْقُرْآنَ، ثُمَّ تَعَلَّمْنَا الْقُرْآنَ فَنَزْدَادُ بِهِ إِيمَانًا، فَإِنَّكُمُ الْيَوْمَ تَعَلَّمُونَ الْقُرْآنَ قَبْلَ الْإِيمَانِ .
  • –          حُذَيْفَةَ می گوید: إنَّا آمَنَّا وَلَمْ نَقْرَأْ الْقُرْآنَ وَسَيَجِيءُ قَوْمٌ يَقْرَءُونَ الْقُرْآنَ وَلَا يُؤْمِنُونَ[102]

آموزش احکام قرآن و سنت قبل از آموش ایمان همان مسیر اشتباهی است که عده ای بدون توجه به مراحل پرورشی و آموزشی اسلام و بدون توجه به اخطارها و هشدارهای شاگردان رسول الله صلی الله علیه وسلم هنوز دارند طی اش می کنند .

برا ی اینکه بتوانیم بدون توجه به جنسیت یا باسواد بودن یا نبودن، کسانی را تولید کنیم که به آن علم داده شده است و تنها اینها هستند که از الله می ترسند و خشی دارند: إِنَّمَا يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ (فاطر/28) باید مسیری را برویم که الله خواسته و رسول الله صلی الله  علیه وسلم و اصحابش رفتند. بله اگر می خواهیم الله از ما راضی باشد این همان مسیری است که باید با تبعیت به احسان از سابقون الاولون در آن قدم بگزاریم و طی اش کنیم : وَالسَّابِقُونَ الأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَالأَنْصَارِوَالَّذِينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسَانٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ (توبه/100) پیشگامان نخستین مهاجران و انصار، و کسانی که به نیکی روش آنان را در پیش گرفتند و راه ایشان را به خوبی پیمودند، خداوند از آنان خوشنود است و ایشان هم از خدا خوشنودند.

تمام علوم دیگری که وجود دارند و ممکن است صدها و بلکه هزاران علم را شامل بشود الله تعالی تنها بخشی بسیار ناچیز از آن را در اختیار انسانها قرار داده است: وَمَا أُوتِيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِيلًا (اسراء/85) با وجود این دانش کمی که در این زمینه نیز به انسان داده شده است باز انسانها در کسب آن در یک سطح و درجه نیستند و هیچ کسی در هیچ یک از این علوم نمی تواند نهایت آن را به دست بیاورد. چرا؟ چون: وَفَوْقَ كُلِّ ذِي عِلْمٍ عَلِيمٌ‏ (یوسف/76) بالاتر از هر عالمی، عالمتری وجود دارد . اما این به معنی کم بهاء دادن به این علوم نیست، بلکه اینها تنها در برابر علم «لا اله – الا الله» و کفر به طاغوت و ایمان به الله و آمادگی های قلبی، کم بهاء هستند و در درجات پائینتری قرار دارند، و گرنه اگر دو مسلمان یکی تنها دنبال عبادتهای شخصی خودش باشد اما یک مسلمان دیگر آن بخشی را که آن مسلمان به عبادتهای شخصی و مستحب داده را به طلب این علوم بدهد و در کسب همین «علوم درجه چندم» تلاش کند به چنان برتری دست پیدا می کند که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرموده است: ” فَضْلُ الْعَالِمِ عَلَى الْعَابِدِ كَفَضْلِي عَلَى أَدْنَاكُمْ ” [103] فضيلت عالم بر عابد چون فضيلت من بر کمترين شماست.

در میان تمام این علومی که بعد از فَاعْلَمْ أَنَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا اللَّهُ. (محمد/19) قرار گرفته اند، علم آگاهی به فهم دین و به منظور یاد دادن دین در اولویت اول است، تا اینکه جامعه به حد خودکفائی برسد، و به دنبال آن علوم دیگر متناسب با نیاز جامعه در درجات بعدی قرار می گیرند . زمانی که رسول الله صلی الله علیه و سلم جهاد فِي سَبِيلِ اللَّهِ را اینطوری بر عبادت در خانه برتری می دهد:  فَإِنَّ مُقَامَ أَحَدِكُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَفْضَلُ مِنْ صَلَاتِهِ فِي بَيْتِهِ سَبْعِينَ عَامًا، أَلَا تُحِبُّونَ أَنْ يَغْفِرَ اللَّهُ لَكُمْ وَيُدْخِلَكُمْ الْجَنَّةَ؟ اغْزُو فِي سَبِيلِ اللَّهِ؛ مَنْ قَاتَلَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَوَاقَ نَاقَةٍ وَجَبَتْ لَهُ الْجَنَّةُ. [104] جايگاه هر یک از شما در راه خدا بهتر است از هفتاد سال نماز خواندن در خانه اش، مگر نمي خواهيد خداوند شما را بيامرزد و وارد بهشت كند؟ در راه خدا جنگ و غزا كنيد، هر كسى كه به اندازه شير گرفتن يك شتر در راه خدا بجنگد بهشت بر او واجب مي شود.

در جای دیگری رسول الله صلی الله علیه وسلم خارج شدند برای یادگیری علم را  تا زمانی که شخص بر می گردد به عنوان «فِيسَبِيلِ اللَّهِ» معرفی کرده است و می فرماید:مَنْ خَرَجَ فِي طَلَبِ الْعِلْمِ فَهُوَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ حَتَّى يَرْجِعَ.[105] و اینهم روشنگری و تفسیر آیه ی : وَمَا کَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِیَنفِرُواْ کَآفَّةً فَلَوْلاَ نَفَرَ مِن کُلِّ فِرْقَةٍ مِّنْهُمْ طَآئِفَةٌ لِّیَتَفَقَّهُواْ فِی الدِّینِ وَلِیُنذِرُواْ قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُواْ إِلَیْهِمْ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ ‏(توبه/122) است.  با تمام این احوال بعد از ایمان و شهادت به «لا اله الا الله و محمد رسول الله » هیچ فرضی بالاتر از دفع دشمن صائل کافری نیست که سرزمینهای مسلمین را اشغال کرده است و تمام علوم باید در خدمت دفع این دشمن صائل باشند .

 این همان جایگاه و همان علمی است که سابقون الاولون هر قومی بايدآن را یاد بگیرند و خودشان را بدون توجه به سرزنشهای رایج «وَلَا يَخَافُونَ لَوْمَةَ لَائِمٍ» سپر ضربات مخالفین کنند و به عنوان یکی از پیش شرطهای وحدت آگاهانه، هدفمند و حرکتی یادبدهند، و حواسشان باشد که این اولویت بندی شرعی را به هم نزنند، و شیطان آنان را به اولویتهای بعدی مشغول و دلخوش نکندتا از اولویت اصلی غافل بشوند، چون اینهم یکی از دسیسه های شیطان از آغاز تا قیامت است:تَاللّهِ لَقَدْ أَرْسَلْنَا إِلَى أُمَمٍ مِّن قَبْلِکَ فَزَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطَانُ أَعْمَالَهُمْ فَهُوَ وَلِیُّهُمُ الْیَوْمَ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ ‏(نحل/63) به الله سوگند! ما (پیغمبرانی) به سوی ملّتهای پیش از تو فرستادیم و شیطان کارهای (زشت) ایشان را در نظرشان آراست و امروز شیطان سرپرست اینهاست و عذاب دردناکی دارند.‏

بهم زدن این اولویت بندی در علوم زنگ خطر و تلبیس ابلیسیه که خیلی ها به آن اهمیت نمی دهند، و به راحتی شیطان آنان را به اولویتهای بعدی دلخوش و مشغول می کند، و میان واجب و مستحب آنان را به مستحب دلخوش می کند، و میان خوب و خوبتر آنان را به خوب دلخوش می کند تا به خوبتر مشغول نشوند، و این صدمه ی بزرگی به خود شخص و جامعه ی مسلمین است، و آشکارا شخص را از سابقون الاولون، و بيم دهندگان عيني و عملي، و مهدیان و سابقین بالخیراتی که باید مجدد شریعت الله در میان قوم خودشان باشند محروم می کند، و آنان را به چیزهای دیگری مشغول و دلخوش می کند.

ما چه طوری دشمن شناسی و درجه بندی شرعی آنان را از الله گرفتیم، به همین شیوه درجه بندی و اولویت بندی علوممان را هم تنها از الله می گیریم، و آنطوری پیش می رویم که الله خواسته، نه آنطوری که شیطان از راه میل و خواشهای نفسانی خودمان برایمان مفید جلوه اش می دهد .

مرحله ی بعدی آگاهیهای ملموس به تجارب هر یک از سرزمینهای مسلمان نشین در تاریخ گذشته و بخصوص آگاه شدن از هر آنچه مرتدین درچند دهه ی گذشته تا کنون بر سرآن آوردند، و تشريح صحيح هر آنچه كه به تحقق پيوسته و يا هنوز هم در حال وقوع است، بر می گردد. این هم خودش راهي است به آگاهي پیدا کردن مسلمین از خودشان و هر آنچه که کرده اند.  مسئوليت ما  در اين مرحله اين است كه خودشان را به خودشان بشناسانيم، چون اين آگاهي هم می تواند مقدمه اي باشد در مسیر ورود به آگاهيهاي برتر.

زماني كه قانون شریعت الله استقرار مجدد خودش را از طریق حکومتی اسلامی بر منهاج نبوی یا حکومت بدیل اضطراری بدست بیاورد، نبايد تصور كنيم كه ما پيشگامان و سابقين، چنين نعمتی را  به آنا ن هديه كرده ايم، بلكه اين امري است كه فقط در ساية آگاهي ايماني و آگاهیهای شرعی اين مردم و سایر مقدمات و پیش زمینه های وحدت توسط همین مسلمین تحقيق يافته و ميوه و ثمره ی سالها مبارزه ی خود آنهاست، مردم سالها و شايد قرنها خواستارعدالت، امنيت، آزادي، رفاه اقتصادي و از بين رفتن محروميت و رفع استبداد و اختناق بوده اند، و زماني كه ما مترقيانه ترين و استوار ترين راههای رسیدن به اين اميدها و اهداف را به آنان معرفی کردیم خود آنان هستند كه در زمین چنین طرح و نقشه ای را پیاده می کنند.

ما هرگز گوش آنان را با ياوه سرائيها و حرفهاي پوچ، بي معني، دروغ و توهمی – مانند پیروان دین سکولاریسم و دین فروشان خائن كه سالهاست مردم را به گنداب پستي، شكست و نااميدي كشانده – پرنخواهيم كرد، ما حق را بیان می کنیم، مترقيانه ترين راه انسان ساز را به آنان عرضه مي کنیم، و زماني كه با  مردم وارد صحبت مي شويم، فقط قانون شریعت الله را با زبان امروز و زبانی که خوب متوجه اش می شوند به آنان عرضه  مي كنيم. برایشان روشن و آشکار می کنیم که الله تعالی از ما و شما چه می خواهد؟ ما و آنان در این دنیا در پي چه چيزي هستیم؟ چه مي دهيم و در دنیا و قیامت چه بدست می ا وریم؟

ما به آنا ن می فهمانیم که وحدت آگاهانه و حرکت به سمت و سوی تشکیل حکومت اسلامی عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ و تطبیق کامل قانون شریعت الله و تشکیل امت واحد و جماعت واحد از طریق شورای اولی الامر جهانی نابود کردن ستمگر و ظالم قبلي و انتقال قدرت از يك طبقه و گروه ظالم به طبقة ظالم ديگر نيست، به آنان می فهمانیم كه برای ما يک ظالم انگليسي، فرانسوي، ژاپني ، چيني و … با يك ظالم و ستمگر ترك، عرب، فارس، كْرد، بلوچ و پشتو و خودي نه تنها هيچ فرقي ندارد بلكه استثمارگر خودي منفورتر و پليدتراست .

ما آمده ايم كه ريشه ظلم را خشک کنیم، برای ما ظلم، ظلم است؛ و تغيير زبان و نژاد ظالم نمي تواند ماهيت ظلم را عوض كند، بلكه تنها گور است كه مي تواند آن را منهدم کند و تغییرش بدهد . و اين خود مومنین آن که خواهند فهميد كه حکومت اسلامی عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ و شورای اولی الامر واحد آن و امت واحد و جماعت واحدی که به وجود می آید هرگز منافع استثمارگران، استعمارگران و كلاً طبقة ظالم را تامين نكرده و نخواهد كرد، و جامعة آيندة ما جايي  برای فرصت طلبان و حيله گران خونريز نخواهد داشت .

ما بايد با مردم از زبان مستقيمي استفاده كنيم كه همه بتوانند بفهمندش، ما بايد از مفاهيمي كه ملتمان هنوز قادر به دركش نيستند پرهيز کنیم، و فرمول مناسبي برای بسيج روستائيان و مردمان شهري پيدا كنيم كه درك آن برای همه ممكن باشد مثلاً: «لا اله» و کفر به طاغوت چیست؟ و «الا الله» و ایمان به الله و إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَإِیَّاکَ نَسْتَعینُ یعنی چه؟ بهشت چیست؟ جهنم چیست؟ قیامت یعنی چه؟ چرامي خواهيد جهاد و مبارزه كنيد؟ شما كيستيد؟ پدرانتان چه کسانی بودند؟ تاكنون چه برسرتان آمده است؟ وضعيت چگونه است؟ سکولاریستهای کافر جهانی چه بلائی بر سرمسلمین در آورده اند؟ سکولاریستهای مرتد محلی و دین فروشانی که در اختیارشان هستند چه بلائی بر سر دین و فرزندان و ناموس و فرهنگ و مال و سرزمین آنا ن درآورده اند؟ آیا از اینکه مرتدین سکولار با همکاری کفار سکولارجهانی آشکارا و با اسلحه تلاش دارند قانون شریعت الله را از بین ببرند و قانون یک بشری مثل خودشان را جایش بگذارند ناراحت نیستیند؟ آیا از اینکه با دور ریختن قانون شریعت الله و جایگزینی قانون دیگری به الله توهین می شود نگران نیستیند؟ آیا از اینکه نسل گذشته ی بی خرد و فریب خورده و ناآگاه و سوخته ی ما مسیر ملت ما را عوض کرده و به سمت و سوی ارتداد به دین سکولاریسم کشانده شرم ندارند؟ و نمی خواهند به این ننگی که نسل فاسد و سوخته و فریب خورده ی گذشته ی ما به وجود آورده اند خاتمه بدهند؟ و این لکه ی کثیف و چرکین را از خانواده خودشان و ملت خودشان پاک کنند و به آن خاتمه بدهند؟ آيا دختر و خواهر و مادر مسلمانتان که از طرف کفار سکولار و اشغالگر جهانی و مرتدین و نوکران محلی آنان مورد تجاوز قرار مي گيرند، از اين بابت ناراحت نيستيد؟ آیا از اینکه سکولاریستهای مرتد محلی و منافقین و سکولار زده ها ناموس شما را در رسانه هایشان در معرض دید همه قرار دادند و شما را نزد مسلمین انسانهای بی غیرت و بی ناموس معرفی کردند شرم ندارید؟ آیا نمی ترسید با اینهمه سهل انگاری و بی تفاوتی بمیرید و وارد قبر بشوید؟ فکر کردید که چه چیزی برای قبر و قیامت خودتان آماده کرده اید؟ و سوالات دیگری که شریعت الله از بنده ها می پرسد و بنده ها باید پاسخی شرعی برایش داشته باشند . 

 زمانی که نسل گذشته ی نا آگاه،بی خرد،فریب خورده وسوخته ی ما ابزاری در دست سکولاریستهای مرتد شدند و مسیر ملت ما را از راه اصلی اسلام به سمت و سوی دین سکولاریسم و مذاهب مختلف آن تغییر دادند، و مسیر ذلت و نوکریِ برای کفار سکولار جهانی و طاغوتهای منطقه ای را بر ملت ما تحمیل کردند، ما را از عزتی که الله برایمان در نظر گرفته بود محروم کردند: وَلِلَّهِالْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِينَ . و ما را ذلیل و تبدیل به ابزاری در دست دشمنانمان کردند، منابع زیر زمینی سرزمینهای مسلمان نشین را تاراج کردند، و منبعی برای قدرت گیری دشمنان و تحمیل فقر و محروميتهاي طاقت فرسا بر ملت مسلمان خود کردند .

برای همین، ممکن است ما خیلی از کارخانه ها و اسلحه ها را نداشته باشیم اما ما در عوض قلبهاي خودمان را داریم، ایمان راسخ خودمان به وعده های الله در دنیا و قیامت را داریم، دستها ی خودمان را، تاریخ خودمان را، برادران و خواهران خودمان را، و بالاتر از همه قانون شریعت الله و هدف واحد خودمان را داریم. همين ایمان و اراده ی راسخ به قانون شریعت الله و هدف واحد و مشترک همانی است كه کفار سکولار و اشغالگر خارجی و مرتدین سکولار محلی و منافقین و سکولار زده های خائن از ما گرفته اند .

 با چنین آگاهی و با چنین هدف مشترک و الله پسندی امروزه ملت ما بیدار شده است و قصد دارد با لگد جانانه ای به مرتدین سکولار محلی و دور ریختن آنان، مثل سایر ملتهای بیدار برای به دست آوردن عزت و حقوق پایمال شده شان دست به کار بشوند و بار دیگر با تبعیت از قانون شریعت الله به سعادت خودشان برگردند، آنهم بر برپايه هاي  خودشان و با وسايل خودشان و با وحدت با تمام اهل قبله و از طريق فدا كردن و قرباني كردن خودشان.

این همان آگاهیها و علم لازم و همان هدف روشنی است که باید بار دیگربرای وحدت آگاهانه، هدفمند و حرکتی به عنوان یک پیش نیاز و مقدمه برای مسلمین زنده بشوند.

دومین پایه و پیش زمینه ی اساسی این وحدت آگاهانه، هدفمند و حرکتی شناخت، هم مسیرشدن، مراقبت و محافظت از طائفه و گروهی از مسلمین است  که الله تعالی بعد از نصرت خودش آنها را به عنوان تقویت کننده و پشتیبان مسلمین معرفی می کند : هُوَ الَّذِیَ أَیَّدَکَ بِنَصْرِهِ وَبِالْمُؤْمِنِینَ ‏(انفال/62) او همان کسی است که تو را با یاری خود و توسّط مؤمنان تقویت و پشتیبانی کرد.‏

البته نصرت الله تعالی هم شرط دارد وآن هم تبعیت بی چون و چرا از قانون شریعت الله، و در پیش گرفتن سیاست سَمِعْنا وَأَطَعْنا، وعدم تبعیت از خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ و خواسته های گمراه گر است: وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءَهُمْ بَعْدَ الَّذِي جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ مَا لَكَ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَلَا نَصِيرٍ (بقره/120) و اگر از خواستها و آرزوهای ایشان پیروی کنید، بعد از آن که علم بهتو رسیده است، هیچ سرپرست و یاوری از جانب خدا برای تو نخواهد بود.

این را الله تعالی بدون تعارف به عزیزترین مخلوقاتش می گوید تا دیگران حساب خودشان را بدانند . دیگران بدانند که اگر نصرت الله را می خواهند باید بدون چون و چرا تابع قانون و شریعت الله و روش هدایتگری رسول الله صلی الله علیه وسلم باشند . علاوه بر این، اگر تقویت شدن از طرف مومنین و پشتیبانی آنان را هم می خواهند باز باید مقدماتی را رعایت کنند و خودشان هم به مواردی پایبند بشوند.

این را می دانیم که جامعه ی مسلمین به صورت عموم از دو دسته ی کاملا متمایز تشکیل شده است : دسته ی مومنین که اینان هم خودشان به درجات مختلفی تقسیم می شوند و دارودسته ی منافقین و سکولار زده ها که اینان هم باز به درجات مختلفی تقسیم می شوند .

آن دسته ای از مسلمینی که الله تعالی آنان را پس از نصرت خودش باعث تقویت و پشتیبانی می داند بدون شک منافقین و سکولار زده ها نیستند . اگر درس منافقین و سکولار زده ها را به خوبی مرور کرده باشید متوجه می شوید که اینان خودشان یک آفت و حتی یک دشمن داخلی برای جهاد و مبارزه و مسلمین هستند که باید ازشان حذر بشود:هُمُ الْعَدُوُّ فَاحْذَرْهُمْ قَاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّى یُؤْفَکُونَ ‏(منافقن/4) آنان دشمنند و از ایشان برحذر باش . خدا بکشدشان ! چگونه (از حق) برگردانده می‌شوند (و منحرف می‌گردند؟!) .‏

برای همین است زمانی که در احد بر می گردند یا در جنگهای دیگر مثل تبوک هم شرکت نمی کنند رسول الله صلی الله علیه وسلم حتی برای آنا ن چنان ارزشی قائل نیست که درموردشان هم صحبت کند، اما آن سه صحابی مومنی که در غزوه ی تبوک شرکت نمی کنند را با چنان جریمه ای مواجه می کند که تنها آیات الله می تواند آنان را از این تنگناه و تحریم و جریمه ی بزرگ نجات بدهد، چون حساب این مومنین با سکولار زده ها جداست و انتظارات از اینان و وظایف اینان هم با منافقین و سکولار زده ها متفاوت است. این مومنین اسباب تقویت و پشتیبانی هستند، کسی که دارو پیش اوست حق ندارد آنرا از نیازمندان دریغ کند .

حالا اگر چنین امت واحد و جماعت واحدی وجود داشته باشد و در بینشان اختلافی به وجود بیاید حق با کدام است؟ حق با آنی است که الله تعالی آنان را به عنوان پشتیبان و یاری رسان معرفی کرده است و اهل قتال است، و با دست یا زبان یا قلب یا با هر سه اهل جنگ مسلحانه با دشمنان سکولار و سایر کفاراست، نه آن سخن سرایانی که تنها با نام دین و اسلام سخنان قشنگ عامه پسند و شبهات شبه سکولاریستی و حتی شبه جهای و مخرب و در نهایت دلسرد کننده سرهم می کنند و استاد سخن و وراجی شده اند.

 این را ما در همین امتهای متفرق و جماعتهای متفرق هم به کرات دیده ایم که این جمع سخن دان وراجی که یک گوشه نشسته و حتی با نام شیخ و مفتی و غیره شناسانده شده اند، و بدون در نظر گرفتن واقعیتهای جهاد و واقعیتهای روز مسلمین سخن سرائی می کنند و ثمرات گفته هایشان هم ضربه زدن به جریان مجاهدین است، چه صدماتی به جریان جهادی زده اند و چگونه باعث آنهمه تفرق و شکست شده اند. در هر صورت رسول الله صلی الله علیه وسلم آن طائفه و آن بخش از این امتش را برحق می داند که صَفًّا كَأَنَّهُمْ بُنْيانٌ مَرْصُوصٌ اهل قتال با کفار باشند که الله تعالی آنان راهم دوست دارد. 

می دانیم که «پيوسته» و بدون وقفه تا روز قيامت سکولاریستها عليه مسلمين در حال ستيز و جنگند، وَلَا يَزَالُونَ يُقَاتِلُونَكُمْ حَتَّىٰ يَرُدُّوكُمْ عَنْ دِينِكُمْ إِنِ اسْتَطَاعُوا(بقره/217) یعنی این پیوستگی و جنگ مداوم را سکولاریستها بر مسلمین تا روز قیامت تحمیل می کنند نه کفار اهل کتاب و شبهه اهل کتاب، و اگر جنگی با این کفار اهل کتاب و شبهه اهل کتاب پیش بیاید به خاطر این است که اینان جاهلانه خودشان را دشمن صائل مسلمین قرار دادند، و مسلمین را مجبور به جنگ کرده اند، و اگرنه جنگ اصلی مسلمین با اینان نیست؛ اینها می توانند اهل ذمه بشوند و نصرانیت یا یهودیت و مجوسیت و صابئیت خودشان را حفظ کنند، و مسلمان نشوند، و اصلا جنگی هم با مسلمین نداشته باشند، و اگر با اینان هم جنگی اتفاق بیافتد تا زمانی است که تسلیم جزیه بشوند: «حَتَّى يُعْطُوا الْجِزْيَةَ عَنْ يَدٍ وَهُمْ صَاغِرُونَ» نه تا زمانی که مسلمان بشوند «حَتَّى يَشْهَدُوا أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللهُ و….».  که مختص سکولاریستهاست

 پس جنگ همیشگی مسلمین در برابر جنگ همیشگی مشرکین و یا به زبان امروزی در برابر جنگ همیشگی سکولاریستهای جنگ فروش است: وَ لا يَزالُونَ يُقاتِلُونَکُمْ حَتَّي يَرُدُّوکُمْ عَنْ دينِکُمْ إِنِ اسْتَطاعُوا(بقره/217)پیوسته با شما خواهند جنگید تا اگر بتوانند شما را از دینتان برگردانند . جنگ آنان ادامه دارد تا زمانی که ما دست از آن 4 مفهوم و محتوای دینمان بکشیم و جنگ ما هم با آنان ادامه دارد تا تسلیم قانون شریعت الله بشوند .[106]

زمانی که الله تعالی در مورد جنگ با این سکولاریستها امرمی کند:فَإِذَا انسَلَخَ الْأَشْهُرُ الْحُرُمُ فَاقْتُلُوا الْمُشْرِكِينَ حَيْثُ وَجَدتُّمُوهُمْ وَخُذُوهُمْ وَاحْصُرُوهُمْ وَاقْعُدُوا لَهُمْ كُلَّ مَرْصَدٍ ۚ فَإِن تَابُوا وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ وَآتَوُا الزَّكَاةَ فَخَلُّوا سَبِيلَهُمْ ۚ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ(توبه/5) هنگامی که ماههای حرام پایان گرفت ، مشرکان را هرکجا بیابید بکشید و بگیرید و محاصره کنید و در همه کمینگاهها برای ( به دام انداختن ) آنان بنشینید. اگر توبه کردند و  نماز خواندند و زکات دادند ، راه را بر آنان باز گذارید . بیگمان خداوند دارای مغفرت فراوان و رحمت گسترده است .‏و باز الله تعالی در مورد جنگ و قتال با سکولاریستها امر می کند: وَقَاتِلُوا الْمُشْرِكِينَ كَافَّةً كَمَا يُقَاتِلُونَكُمْ كَافَّةً وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِينَ (توبه/36) با همه مشرکان بجنگید همان گونه که آنان همه شان با شما می‌جنگند، و بدانید که (لطف و یاری) خدا با پرهیزگاران است.‏

در تفسیر این دسته از آیات است که رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید:أُمِرْتُ أَنْ أُقَاتِلَ النَّاسَ حَتَّى يَشْهَدُوا أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللهُ وَأَنَّ مُحَمَّدَاً رَسُوْلُ اللهِ وَيُقِيْمُوْا الصَّلاةَوَيُؤْتُوا الزَّكَاةَ فَإِذَا فَعَلُوا ذَلِكَ عَصَمُوامِنِّي دِمَاءهَمْ وَأَمْوَالَهُمْ إِلاَّ بِحَقِّ الإِسْلامِ وَحِسَابُهُمْ عَلَى اللهِ تَعَالَى.[107]به من دستور داده شده است تا با مردم بجنگم تا اینکه گواهی دهند که بجز الله دیگر معبود به حقی نیست و قطعا محمد رسول الله است و نماز را برپا دارند و زکات را پرداخت نمایند و چون این کارهارها انجام دهند خونهایشان واموالشان را از من محفوظ گرده اند، مگر اینکه حق اسلام به آنان تعلق گیرد،(مثل حدودی که بر همه ی مسلمین در صورت ارتکاب جرم جای میشه) و حساب آنان بر الله است .

مشخص است که این جنگ رسول الله صلی الله علیه و سلم با تمام مشرکین و تمام سکولاریستهاست نه با کفار اهل کتاب و شبهه اهل کتاب. در جای دیگری انس بن مالک رضی الله عنه از رسول الله صلی الله علیه وسلم روایت می کند که:‏ “‏ أُمِرْتُ أَنْ أُقَاتِلَ الْمُشْرِكِينَ حَتَّى يَشْهَدُوا أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ وَأَنَّ مُحَمَّدًا عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ، فَإِذَا شَهِدُوا أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ وَأَنَّ مُحَمَّدًا عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ وَصَلَّوْا صَلاَتَنَا وَاسْتَقْبَلُوا قِبْلَتَنَا وَأَكَلُوا ذَبَائِحَنَا فَقَدْ حَرُمَتْ عَلَيْنَا دِمَاؤُهُمْ وَأَمْوَالُهُمْ إِلاَّ بِحَقِّهَا[108]

در این روایت واضح و روشن است که لفظ الناس در حدیثهائی که با « أُمِرْتُ أَنْ أُقَاتِلَ النَّاسَ» آمده است خاص به مشرکین و سکولاریستهاست نه به صورت عام منظورش تمام کفار باشد . این نکته ی ریزی است که عده ای از براردان ما فراموشش کرده اند . و رسول الله صلی الله علیه وسلم در جواب سوال حذیفه رضی الله عنه تنها مانع بازگشت به دین مشرکین و سکولاریسم را اسلحه و شمشیر معرفی می کند: حذيفه رضي الله عنه می پرسد: يا رسول الله هل بعد هذا الخير؛ شر، كما كان قبله شر؟! قال: «نعم»، قلت: فما العصمة منه يا رسول الله؟ قال: «السيف». [109] آيا بعد از اين خير (اسلام)، شّري هم وجود دارد همانگونه که قبل از آن شر (شرک و مشرکین) بود؟ فرمود: «بلي» حذيفه گفت: راه نجات از آن چيست؟ رسول الله صلي الله عليه و سلم فرمودند: «شمشير» .

بله مشرکین و سکولاریستها پیوسته با ما می جنگند تا ما را از مفاهیم 4 گانه ی اسلام تهی کنند و تنها چیزی که می تواند از این هدف مشرکین و سکولاریستها و سایر کفارجلو گیری کند تنها شمشیر و اسلحه است. این را خودمان همین الان در برابر دیکتاتوری دین سکولاریسم در تمام سرزمینهای مسلمان نشین، و نصرانی های آفریقای مرکزی تحت کنترل سکولاریستها و بودائیهای تحت کنترل سکولاریستها لمسش می کنیم، قبلا هم تجربیات تلخی چون تجربه ی اندلس پس از 781 سال حکمرانی و تجربه مغولها و غیره را در تاریخمان داشتیم.  

برای همین است در برابر این جنگ همیشگی و فراگیر بر علیه سکولاریستها که تنها زبان اسلحه و شمشیر را می فهمند الله تعالی امر می کند: فَقَاتِلْ فِی سَبِیلِ اللّهِ لاَ تُکَلَّفُ إِلاَّ نَفْسَکَ وَحَرِّضِ الْمُؤْمِنِینَ عَسَى اللّهُ أَن یَکُفَّ بَأْسَ الَّذِینَ کَفَرُواْ وَاللّهُ أَشَدُّ بَأْساً وَأَشَدُّ تَنکِیلاً ‏ (نساء/ 84) در راه خدا بجنگ (حتی اگر هم تنها باشید و باک نداشته باشی) . تو جز مسؤول (اعمال) خود نیستی . و مؤمنان را (هم به جنگ دعوت کن و) ترغیب و تحریک کن . تا این که خداوند قدرت‌کافران را باز گیرد و قدرت خدا بیشتر و مجازات او سخت‌تر است .‏

 و رسول الله می فرماید:لَوَدِدْتُ أَنِّي أُقْتَلُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ، ثُمَّ أُحْيَا ثُمَّ أُقْتَلُ، ثُمَّ أُحْيَا ثُمَّ أُقْتَلُ، ثُمَّ أُحْيَا ثُمَّ أُقْتَلُ[110] من دوست دارم كه بارها در راه خدا شهيد شده و دوباره زنده شوم.

حالا اگر کسی این مسیر را برود الله تعالی به او وعده ی هدايت و راهيابي به تمام راههاي منتهي به الله را داده است : وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا (عنکبوت/69) کساني كه  در راه ما جهاد كنند، آنان را در راههاي منتهي به خود رهنمود می کنیم . 

و اگر امت و جماعت دست از قتال و جهاد بکشند الله تعالی خواری و ذلت را بر آنا ن حاکم می کند تا زمانی که دوباره به جهاد بر گردند: إِذَا تَبَايَعْتُمْ بِالْعِينَةِ، وَأَخَذْتُمْ أَذْنَابَ الْبَقَرِ، وَرَضِيتُمْ بِالزَّرْعِ، وَتَرَكْتُمْ الْجِهَادَ، سَلَّطَ اللَّهُ عَلَيْكُمْ ذُلًّا لَا يَنْزِعُهُ حَتَّى تَرْجِعُوا إِلَى دِينِكُمْ[111]  زمانی که به صورت عينه معامله کرديد و دم گاوها را گرفته (به کشاورزي مشغول شديد) و به کشت و کار دل خوش نموده، و جهاد را ترک کرديد، خداوند ذلتي را بر شما چيره خواهد کرد، و تا زمانيکه به دينتان بازنگرديد آن را از شما برنمي‌دارد» در اینجا بازگشت به جهاد را بازگشت به دین معرفی می کند، چون بدون جهاد زمانی که کفار بر مسلمین حاکمیت پیدا می کنند دین اسلام را یا مثل اندلس کلا از مسلمین می گیرند یا اینکه اسلام را از آن 4 مفهوم خودش تهی و خالی کرده اند، و اینی که در زمان ذلیلی و تسلط کفار دارند غیر از آنی است که باید داشته باشند .

به همین دلیل رسول الله صلی الله علیه وسلم در مورد کسي که قصد ملحق شدن به کاروان مجاهدين را نداشته باشد – تا مانع وارد شدن این عذاب و ذلیلی بر مسلمین بشود یا مسلمین را از چنین عذاب و ذلتی نجات بدهد – حکم نفاق داده است و مي فرمايد:مَنْ مَاتَ وَلَمْ يَغْزُ وَلَمْ يُحَدِّثْ بِهِ نَفْسَهُ مَاتَ عَلَى شُعْبَةٍ مِنْ نِفَاقٍ “[112] کسيکه بميرد و غزا و جنگ مسلحانه نکند و در باره جنگ مسلحانه با خود زمزمه نکرده باشد (در دل قصد آنرا نداشته باشد)، بر شاخه ای از نفاق مرده است»  چون تنها منافقین و سکولار زده ها در میان مسلمین هستند که به تهی شدن دین از مفاهیم 4 گانه ی آن راضی هستند و ذلیلی مومنین را می خواهند و با بهانه های عوامفریبانه از جنگیدن در راه دین طفره می روند .

حالا در میان این امتی که تشکیل شده است رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید آن دسته و طائفه ای برحق هستند که در برابر این تهاجمات مسلحانه ی سکولاریستها مشی مسلحانه را انتخاب می کنند و می فرماید: «لَا تَزَالُ عِصَابَةٌ مِنْ أُمَّتِي يُقَاتِلُونَ عَلَى أَمْرِ اللَّهِ قَاهِرِينَ لِعَدُوِّهِمْ لَا يَضُرُّهُمْ مَنْ خَالَفَهُمْ حَتَّى تَأْتِيَهُمْ السَّاعَةُ وَهُمْ عَلَى ذَلِكَ».[113] هميشه گروهي از امت من برای برپا کردن فرمان الله به قتال می‌پردازند، بر دشمنانشان پيروز هستند، مخالفانشان نمی‌توانند به آنان ضرری برسانند؛ تا اينکه قيامت برپا می‌شود و آنان در اين حال هستند.

در اینجا دیگر فرمان جنگی همیشگی تا روز قیامت بر علیه سکولاریستها، و تحکیم قانون شریعت الله بر آنان آمده است و تمام شدنی نیست. برای همین است زمانی که شخصی می آید خدمت رسول الله صلی الله علیه وسلم و می گوید: يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّ الْخَيْلَ قَدْ سُيِّبَتُ وَوُضِعَ السِّلَاحُ، وَزَعَمَ أَقْوَامٌ أَنْ لَا قِتَالَ، وَأَنْ قَدْ وَضَعَتِ الْحَرْبُ أَوْزَارَهَا … رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ در جواب می فرماید: كَذَبُوا، الْآنَ جَاءَ الْقِتَالُ، وَإِنَّهُ لَا تَزَالُ مِنْ أُمَّتِي أَمَةٌ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ، لَا يَضُرُّهُمْ مَنْ خَالَفَهُمْ، يَزِيغُ اللَّهُ قُلُوبَ قَوْمٍ يَرْزُقُهُمْ مِنْهُمْ، يُقَاتِلُونَ حَتَّى تَقُومَ السَّاعَةُ[114]« دروغ گفتن، الآن وقت جنگ آمده است و هميشه از امت من؛ امتی، در راه خدا قتال می‌کنند، مخالفانشان نمی‌توانند به آنان ضرری برسانند، و خداوند قلوب قومی را منحرف می‌گرداند و از آنان روزيشان می‌دهد، و پيوسته مبارزه می‌کنند تا اينکه قيامت فرا می‌رسد».

همچنین: سلمه می‌گوید: نزد رسول الله صلی الله علیه وسلم شخصی گفت همانا كه من اسب و سلاح جنگ را گذاشتم و جنگ بار سنگین خود را گذاشت. گفتم: دیگر جنگ تمام شد، رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود:” الْآنَ جَاءَ  الْقِتَالُ، لَا تَزَالُ طَائِفَةٌ مِنْ أُمَّتِي ظَاهِرِينَ عَلَى النَّاسِ، يَزْيِغُ  اللهُ قُلُوبَ أَقْوَامٍ، فَيُقَاتِلُونَهُمْ، وَيَرْزُقُهُمُ اللهُ مِنْهُمْ، حَتَّى يَأْتِيَ أَمْرُ اللهِ عَزَّ وَجَلَّ وَهُمْ عَلَى ذَلِكَ[115]بلکه الآن وقت جنگ آمده است، همیشه طایفه ای از امت من بر مردم «ظاهر و آشکار» هستند و خداوند قلوب اقوامی را منحرف می‌گرداند و با آنها می‌جنگند و از آنها روزی‌شان می‌دهد تا اینکه امر خدا می‌آید و آنها بر آن هستند».

 علاوه بر این رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ می فرماید: «لَا تَزَالُ طَائِفَةٌ مِنْ أُمَّتِي عَلَى الدِّينِ ظَاهِرِينَ، لَعَدُوِّهِمْ قَاهِرِينَ، لَا يَضُرُّهُمْ مَنْ خَالَفَهُمْ [116]« هميشه طایفه‌ای از امت من بر این دین وجود دارد که «ظاهر و آشکار» هستند و بر دشمنان قاهر و پیروزهستند، مخالفانشان نمی‌توانند به آنها ضرر برسانند».همچنین می‌فرمايند: « لاَ تَزَالُ طَائِفَةٌ مِنْ أُمَّتِى يُقَاتِلُونَ عَلَى الْحَقِّ ظَاهِرِينَ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ ».[117]«هميشه گروهی از امت من در راه حق جنگ مسلحانه می کنند، و تا قيامت پيروز خواهند بود.

اینها که تحت عناوینی چون: «عِصَابَةٌ مِنْ أُمَّتِي»، « أُمَّةٌ مِنْ أُمَّتِي» و«طَائِفَةٌ مِنْ أُمَّتِي» از آنها یاد شده است واضح و روشن است که در داخل امت واحد تعریف شده اند، یعنی امتی واحد وجود دارد و اینان در داخل این امت واحد دارای این مشخصات هستند. مثلا طایفه و گروهی از این امت واحد هستند، یا تا روز قیامت از میان این امت واحد ظاهر و آشکار و شناخته شده برای همه ی مردم هستند، یا مشخصه و ویژگی و صفت بارز این گروه در داخل این امت تا روز قیامت این است که قتال می کنند و جنگ مسلحانه می کنند: « يُقَاتِلُونَ عَلَى الْحَقِّ »، « يُقَاتِلُونَ مِنْ نَاوَاهُمْ»، « يُقَاتِلُونَ عَلَى أَمْرِ اللَّهِ ».

 دقت کنید، رسول الله صلی الله علیه وسلم از کلمه ی «جهاد» استفاده نکرده است، بلکه کلمه ی «قتال» را متناسب با آیات به کار گرفته تا مورد سوء استفاده ی علمای سوء و الرویبضه و منافقین قرار نگیرد،  یا ویژگی دیگر این طائفه ی موجود در امت واحد این است که مخالفین آنان نمی توانند به آنان ضرری برسانند و آنا ن را از بین ببرند«لَا يَضُرُّهُمْ مَنْ خَالَفَهُمْ» چون ضمانت شده که اینان تا روز قیامت وجود خواهند داشت : يُقَاتِلُونَ حَتَّى تَقُومَ السَّاعَةُ. و جالبتر اینکه، همه، چه مسلمان و چه غیر مسلمان آنان را می توانند تشخیص بدهند، ظَاهِرِينَ عَلَى النَّاسِ .

خوب حالا یک سوال پیش می آید و آن اینکه اگر این امت واحد و جماعت واحد از بین برود و امتهای متعدد و جماعتهای متعدد و رنگارنگ جایش را بگیرند آیا باز ما می توانیم به همین سادگی این طائفه را تشخیص بدهیم؟ مشخص است نه. این طائفه قطعا تا روز قیامت وجود دارد اما اینکه در میان اینهمه گروه و حزب و جماعت و امتهای کوچک و متفرق مسلح کدام یکی است غیر قابل تشخیص است. چون هر کدام خودش را این طایفه می داند و مردم هم خودشان را در میان دهها و بلکه صدها گروه مسلح و مدعی سرگردان می بینند . تنها در شمال  سوریه بالای 800 گروه مسلح و مدعی وجود داشت. در این صورت به این نتیجه می رسیم که اگر این امت هم از بین برود و امتهای کوچک و متفرق و متعددی جای این امت واحده را بگیرد باز این طائفه وجود دارند، اما گم هستند، و ما نمی دانیم کدام یکیشان هستند، و باید دوباره امت تشکیل بشود تا باز شناخته بشوند. تنها چیزی که می دانیم این است که هرکسی به خاطر اسلام می جنگد جزء این فرقه و طایفه ی منصوره و نجات یافته است.

 در چنین ظروفی که پیش می آید شیطان به علمای سوء و الرویبضه و منافقین وحی می کند: وَكَذَلِكَ جَعَلْنَا لِكُلِّ نِبِيٍّ عَدُوّاً شَيَاطِينَ الإِنسِ وَالْجِنِّ يُوحِي بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُوراً(انعام/ 112)  که شبهه پراکنی می کنند که حالا که امت واحده و جماعت واحده و امیر و رهبر واحد مسلمین از بین رفته است پس جهاد و قتال هم تمام شده است: فَذَرْهُمْ وَمَا يَفْتَرُونَ * وَلِتَصْغَى إِلَيْهِ أَفْئِدَةُ الَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ بِالآخِرَةِ وَلِيَرْضَوْهُ وَلِيَقْتَرِفُواْ مَا هُم مُّقْتَرِفُونَ (انعام/ 113)  پس بگذار دروغها به هم بافند، تا دلهاي كساني كه به آخرت عقيده ندارند بدان (مزخرفات) گرايش يابد، و از آن راضي و بدان خوشنود گردند، و مرتكب هرچيزي شوند كه مي‌خواهند.  ‏

 وجود این شبهات از سنت قدری الله است، و تا زمانی که مجاهدین خواهان حرکت در مسیر قانون شریعت الله هستند وبرایش جهاد می کنند  و تا روز قیامت باقی خواهند ماند-  این شبهات هم همواره و مستمر خواهند بود، برای همین است الله تعالی می فرماید: «يُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللّهِ وَلاَ يَخَافُونَ لَوْمَةَ لآئِمٍ» (مائده/ 54) در راه خدا جهاد مي‌كنند و از سرزنش هيچ سرزنش‌كننده‌اي هراسي به خود راه نمي‌دهند.

البته عده ای از مسلمین جاهل و فریب خورده و ضعیف الایمان هم این وحی شیطان به دوستانش را تکرار می کنند. در هر صورت با آنکه این امت از بین رفته و امتهای متعددی جایش را گرفتند اما طائفه ی منصوره ای که در میان اینهمه گروه و امتهای متعدد و جماعتهای متعدد پنهان است، از بین نرفته، و تا روز قیامت وجود دارد؛ و مسیر بازگشت به امت واحده و جماعت واحده از کانال شورا هم از بین نرفته:«لَنْ يَبْرَحَ هَذَاالدِّينُ قَائِمًا، يُقَاتِلُ عَلَيْهِ عِصَابَةٌ مِنَ الْمُسْلِمِينَ، حَتَّى تَقُومَ السَّاعَةُ»[118] «این دین هیچ گاه از میان نخواهند رفت تا آنگاه که گروهی از مسلمانان تا روز قیامت برای آن قتال می کنند». آیا « لَنْ يَبْرَحَ و لاَ تَزَالُ » فعل هایی نیستند که استمرار و دوام عملی را نشان می دادند؟  چرا هستند. برای همین است که همین طائفه ی منصوره ای که تا روز قیامت وجود دارد از کانال همین شورا و وحدت دوباره می تواند امت واحده و جماعت واحده را به وجود بیاورد.

همچون حدیث جنگ موته که پس از کشته شدن فرماندهان، خالد بن ولید به عنوان رهبر و امیر مجاهدین انتخاب شد و این یعنی جهاد بدون حضور امام ادامه پیدا می کند، و فرقی نمی کند امام غائب باشد یا اصلاً موجود نباشد. مهم این است که در هر دو حالت در جریان کار حضور ندارد.

غیاب امام از جمله دلایل جهاد برای انتخاب امام جدید است، و جهاد با از میان رفتن امام قبلی متوقف نمی شود و یا از بین نمی رود، بلکه برای انتخاب امام جدید با شدت بیشتری ادامه پیدا می کند.  البته مسلمین پس از کشته شدن آخرین شاه عباسی توسط مغولها باز موفق به تشکیل یک حکومت بدیل اضطراری اسلامی و انتخاب امامی برای آن شدند، و این انتخابها تا به حال در سطوح مختلفی دهها بار با جایگزین شدن یک سلسله به جای سلسله های دیگردر تاریخ مسلمین تکرار شده است. 

  ابن تیمیه گروههای مختلفی که در شام و مصر و سایر مناطق بر علیه مغولهای سکولار می جنگیدند را از جمله افراد طائفه منصوره می شمارد و می گوید: «اما گروهای شام و مصر و اطراف آن، پس آنان در این زمان برای دین اسلام جنگ می کنند و آنها از سزاوارترین مردم به وارد شدن در طائفه منصوره هستند.»[119] مشخص است اینهائی که ابن تیمیه آنان را فرقه ی ناجیه و طایفه ی منصوره می داند هم فکرای آن نبودند، یا حتی شاگرد شاگردای آنها چون ابن القیم و ابن کثیر نبودند. بلکه اکثریت قاطع آنان آلودگیهای عقیدتی و رفتاری داشتند؛ که در مصر کسانی چون قاضی زین الدین بن مخلوف و در شام کسایی چون منصوری رهبریت فکری آنان بودند، که اینان از دشمنان سرسخت ابن تیمیه بودند و حتی کسی چون قاضی زین الدین بن مخلوف فتوای قتلش را داده بود؛ و به خاطر این دو طیف مورد کتک کاری و شکنجه و اهانت و زندان و تبعید و انواع آزار و اذیتها واقع شد. اما با این وجود گروههائی را که «به خاطر دین اسلام» با مغولها می جنگیدند را فرقه ی منصوره معرفی می کند .

این فرقه ی منصوره، هم در عصر رسول الله صلی الله علیه وسلم وجود داشته است و همه آنان را می شناختند و اگر مثل جنگ تبوک سه نفر آنان از جنگ عقب می ماندند همه می فهمیدند، و هم در زمان حکومت اسلامی علی منهاج نبوه وجود داشتند که امت واحد و جماعت واحد مسلمین وجود داشت، و هم بعد از این هم تا روز قیامت وجود خواهند داشت؛ و ممکن است این طایفه ی منصوره و این فرقه ی ناجیه ی مسلح در هر دوره ای دارای یک تفسیر و یک مذهب اسلامی باشد. چون مشخص است که مسلمین هرگز بعد از خلافت اسلامی علی منهاج نبوه تا کنون مذهب واحدی نداشته اند  چون شورای واحد و امت واحد و اجماع واحدی نداشته اند.

پس طائفه ی منصوره و «عِصَابَةٌ مِنْ أُمَّتِي» و«طَائِفَةٌ مِنْ أُمَّتِي» همیشه تا روز قیامت وجود دارند که آگاهانه برای رسیدن به هدف واحدی قتال می کنند، اما بعد از انهدام امت واحد و جماعت واحد افراد این طائفه در مذاهب مختلف و جماعتهای رنگارنگ و امتهای کوچک متعدد پراکنده و گم شدند، و گاه به دلایل مختلفی، تفرق باعث شده است این افراد توسط همدیگر هم به قتل برسند که متأسفانه این قتال بین مومنین زیاد اتفاق افتاده است و نیاز به اصلاح  بین آنان دارد. «وَإِنْ طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا»(حجرات/9)  هرگاه دو گروه از مؤمنان با هم به جنگ پرداختند، در میان آنان صلح برقرار سازید .

رسول الله صلی الله علیه وسلم هم زمانی که امر به جهاد می کند امر به جماعت را قبل از همه می آورد : «وَأَنَا آمُرُكُمْ بِخَمْسٍ اللَّهُ أَمَرَنِي بِهِنَّ: بِالْجَمَاعَةِ وَالسَّمْعِ وَالطَّاعَةِ وَالْهِجْرَةِ وَالْجِهَادِ»شما را به پنچ چیز امر می کنم، چیزهایی که خداوند مرا بدانها امر کرده است؛ به  جماعت، به گوش به فرمان بودن امیر،اطاعت از امیر، به هجرت و جهاد در راه خدا»

حالا اگرامتی واحد و جماعتی واحد و امامی واحد وجود نداشته باشد، به جایش، رهبران و دعوتگران گمراه «أَئِمَّةً مُضِلِّينَ» و «دُعَاةٌ عَلَى أَبْوَابِ جَهَنَّمَ» داعياني مردم را بسوي دروازه هاي جهنم فرا مي خوانند، و مثل مسلمین هستند با ادبیات اسلامی مثل رسول الله صلی الله علیه وسلم صحبت می کنند: «هُمْ قَوْمٌ مِنْ جِلْدَتِنَا، يَتَكَلَّمُونَ بِأَلْسِنَتِنَا» آنان از ما هستند و به زبان ما سخن مي گويند که «مَنْ أَجَابَهُمْ إِلَيْهَا قَذَفُوهُ فِيهَا» كسي كه آنان را اجابت كند، او را در آتش مي اندازند؛ در این صورت چه باید کرد؟ باید از همه ی این «أَئِمَّةً مُضِلِّينَ» و «دُعَاةٌ عَلَى أَبْوَابِ جَهَنَّمَ» دوری کرد. فَاعْتَزِلْ تِلْكَ الْفِرَقَ كُلَّهَا[120]«در آن صورت، از همه­ی آن گروهها، دوري كن.»

 انگار رسول الله صلی الله علیه وسلم  برای امروز ما صحبت کرده است، و برای امروز ما نسخه پیچیده است که در برخورد با شوراهای کوچک و امتها و جماعتهای کوچکی که تمایلی به وحدت و پیوستن به شوراهای بزرگتر، و حر کت به سمت و سوی امت واحده و جماعت واحده را ندارند، و مسیر تفرق و سرگردانی و گمراهی را به پیش می روند چه طوری باید برخورد کنیم .

 در چنین موقعیتهائی مسلمین باید نگاه کنند ببینند کدام جریان به سمت و سوی تشکیل شوراهای بزرگتر و حکومت اسلامی علی منهاج نبوه یا حتی حکومت بدیل اضطراری اسلامی و تشکیل امت واحده و جماعت واحده حرکت می کند، و این جریان تکاملی را مثل یک امانت حمل می کند و برایش جهاد و قتال می کند باید به آن ملحق بشود، حتی اگرامیر این شورا هم شخص فاجری باشد «الْجِهَادُ مَاضٍ مَعَ الْبَرِّ وَالْفَاجِرِ» مهم این است که درآن مسیر حرکت به سمت و سوی هدف واحد مسلمین باشد؛ و بدون شک در هر عصری چنین جریاناتی وجود دارند، تنها کافیه بدون تعصب و کینه و با نگرشی شرعی نگاه کرد: وَاتَّبِعْ سَبِيلَ مَنْ أَنَابَ إِلَيَّ (لقمان/ 15)«و راه كساني را در پيش گير كه به جانب من  رو كرده‌اند»

اینجاست که دوره ی غربت شروع می شود : بَدَأَ الإِسْلاَمُ غَرِيباً، وَ سَيَعُودُ كَمَا بَدَأَ غَرِيباً، فَطُوبى لِلْغُرَبَاءِ[121] اسلام با غربت اغاز شده و غريب گونه هم باز خواهد گشت، پس خوشا به حال غريبان. یا بهشت و سعادت برای غریبان  است.

اسلام تا زمانی که در مکه بود و هنوز به قدرت حکومتی دست پیدا نکرده بود غریب بود و با جهاد و خون «السَّابِقُونَ الأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَالأَنْصَار» از حالت غربت در آمد و حکومتی اسلامی به وجود آمد که تا زمان وفات رسول الله  و پس از آن باز به مدت 30 سال تا انهدام خلافة على منهاج النّبوّة در زمان حسن بن علی رضی الله عنهما ادامه پیدا کرد که به دنبال آن حکومت شاهیگری و حکومتهای بدیل اسلامی جایگزین آن شدند که رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید: خِلَافَةُ النُّبُوَّةِ ثَلَاثُونَ سَنَةً، ثُمَّ يُؤْتِي اللَّهُ الْمُلْكَ مَنْ يَشَاءُ، أَوْ مُلْكَهُ مَنْ يَشَاءُ [122] یا می فرماید: الْخِلاَفَةُ فِي أُمّتِي ثَلاَثُونَ سَنَةً، ثُمّ مُلْكٌ بَعْدَ ذَلِكَ.[123] زمانی که این اتفاق افتاد شورای اولی الامر واحد و اجماع واحد از بین رفت، و دین واحد در میان مردم غریب شد، و تفاسیر و فرق و امتها و جماعتهای مختلف و رنگارنگ جای اجماع واحد و دین واحد را گرفتند، و به این شیوه اسلام دوباره به حالت غربت در آمده  است تا زمانی که دوباره حکومت اسلامی عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ و شورای اولی الامر واحد و اجماع واحد تشکیل نشود این غربت ادامه دارد . این غریبهای فرقه ی ناجیه هم که در عصر رسول الله صلی الله علیه وسلم و 30 سال پس از آن آشکار بودند و حق پیش اینهاست را در این دوران غریبی کسی نمی شناسد و گم می شوند. حق پیش اینان است و اینان هم گم هستند و غریب، برای همین غریب بودن حق است که می گویم اسلام هم غریب شده است، و اینها در مرحله ای بسیار دشوار و پرمشقت و خطرناکی  بین انهدام امت واحد و جماعت واحد و حکومت اسلامی عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ تا بازگشت این حکومت اسلامی و امت واحد و جماعت واحد هستند. اینا ن سابقون الاولونی هستند که بر لاشه و خونشان دوباره حکومت اسلامی علی منهاج نبوه و عزت به مسلمین بر می گردد : ثُمَّ تَكُونُ خِلاَفَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ.[124]

 البته از رسول الله صلی الله علیه وسلم هم پرسیده می شود غرباء چه کسانی هستند؟ و در جواب می فرماید:« الذين يَصْلِحون إذا فسد الناس»  یا در لفظی دیگر:«يُصلِحون ما أفسد الناس من سنتي» سنتهای مرا که مردم از بین برده اند، اصلاح می کنند؛ یا در لفظی دیگر:«هم النُّزَّاعُ مِنَ الْقَبَائِلِ » کسانی که از قوم و قبیله دوری می کنند، یا در لفظی دیگر:أُنَاسٌ صَالِحُونَ قَلِيلٌ فِي نَاسِ سَوْءٍ كَثِيرٍ، مَنْ يَعْصِيهِمْ أَكْثَرُ مِمَّنْ يُطِيعُهُمْ[125] انسانهای صالح کمی در میان انسانهای بد زیادی، آنانی که ازآنها سرپیچی می کنند بیشتر از آنانی هستند که ازآنها پیروی می کنند.

این صفات را ما در بسیاری از برادران خودمان در جماعتهای مختلف و متفرق دیده و می بینیم . اما آن علت اساسی که ریشه ی تمام فسادها در میان مردم است چیست که تمام مفاسد دیگر از این ام الفساد سرچشمه گرفتند؟ رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید:لتُنْقَضَنَّ عُرَى الْإِسْلَامِ،عُرْوَةً عُرْوَةً، فَكُلَّمَا انْتَقَضَتْ عُرْوَةٌ، تَشَبَّثَ النَّاسُ بِالَّتِي تَلِيهَا، وَأَوَّلُهُنّ نَقْضًا الْحُكْمُ، وَآخِرُهُنَّ الصَّلَاةُ[126]دستگیره های اسلام یک به یک شکسته می شود، هرگاه یک دستگیره نابود شود مردم به آنچه نزدیک آن است چنگ می زنند، اول آنها شکستن حکم است (حکم بر اساس قانون خدا را رها می کنند) و آخر آنها نمازاست (نماز را ترک می کنند مثل همین تارکین نماز و نماز نخونهائی که به وفور می بینیمشون .( اولین بنیانی که فاسد شد حاکمیت و حکم کردن بر اساس قانون شریعت الله بود، به دنبال این ام الفساد هزاران فساد و بیماری دامن گیر مسلمین شد تا اینکه به ترک نماز رسیدند. یعنی از ترک حکم کردن بر اساس قانون شریعت الله تا ترک نماز هر مصیبت و فسادی که مسلمین به آن دچار شدند و می شوند ناشی از فساد حکومتی و عدم تحکیم به شریعت الله است، و تا این ام الفساد اصلاح نشود  دیگر امور هم  اصلاح نمی شوند.

خوب حالا چه کسانی برای اصلاح این ام الفساد که مردم را فاسد کرده است با خونشان مشغول اصلاحگری هستند؟ « الذين يَصْلِحون إذا فسد الناس»؛ چه کسانی هستند که می خواهند حکومت اسلامی عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ را برگردانند و این سنت زیر بنائی رسول الله صلی الله علیه وسلم را که دیگران به فسادش کشاندند را دوباره اصلاح کنند؟ «يُصلِحون ما أفسد الناس من سنتي»؛  چه کسانی هستند که برای رسیدن به چنین هدفی از قوم و قبیله ی خودشان دور شده اند و یا حتی دورشان کرده اند؟ «هم النُّزَّاعُ مِنَ الْقَبَائِلِ»؛ چه کسانی هستند که در میان مردمان بد روش زیادی گیر کرده اند و تعداد آنانی که حرفایشان را نمی پذیرند از تعداد آنانی که ازآنها حرف شنویی دارند بیشترند؟ «أُنَاسٌ صَالِحُونَ قَلِيلٌ فِي نَاسِ سَوْءٍ كَثِيرٍ ، مَنْ يَعْصِيهِمْ أَكْثَرُ مِمَّنْ يُطِيعُهُمْ»[127]

تمام اینهائی که می بینید با اراده ای پولادین و ایمانی راسخ برای بازگرداندن حکومت اسلامی مجری قانون شریعت الله، و دفاع از سنتهای رسول الله صلی الله علیه وسلم با اتحادیه ی سکولاریستها و کفار اشغالگر جهانی و مرتدین محلی و منافقین بومی قتال و جنگ مسلحانه ی  خودشان را شروع کرد ه اند، و جان خودشان را با الله در عوض بهشت معامله کرده اند، هرگز رسول الله صلی الله علیه وسلم را از نزدیک ندیده اند، غیر از قرآن هیچ یک از معجزاتی که اصحاب با چشم سر دیده بودند را اینا ن ندیده اند، آن محیط اسلامی را تجربه نکرده اند، مثل صحابه ی کرام تنها یک مرجع واحد برای پاسخگوئی به نیازهای روزشان و برطرف کردن اختلافاتشان ندارند، و از دهها نعمت دیگر صحابه ی کرام برخوردار نیستند با این وجود به پیام رسول الله صلی الله علیه و سلم ایمان می آورند و با الله وارد معامله ی خرید و فروش می شوند:  إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَىٰ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ ۚ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَيَقْتُلُونَ وَيُقْتَلُونَ ۖ وَعْدًا عَلَيْهِ حَقًّا فِي التَّوْرَاةِ وَالْإِنجِيلِ وَالْقُرْآنِ ۚ وَمَنْ أَوْفَىٰ بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ ۚ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَيْعِكُمُ الَّذِي بَايَعْتُم بِهِ ۚ وَذَٰلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ (توبه/111) بیگمان خداوند (کالای) جان و مال مؤمنان را به (بهای) بهشت خریداری می‌کند(آنان باید) در راه خدا بجنگند و بکشند و کشته شوند . این وعده‌ای است که خداوند آن را در (کتابهای آسمانی) تورات و انجیل و قرآن وعده راستین آن را داده است، و چه کسی از خدا به عهد خود وفاکننده‌تر است‌؟ پس به معامله‌ای که کرده‌اید شاد باشید، و این پیروزی و رستگاری بزرگ است .‏

بله این عزیزانی که می بینید بدون آنکه رسول الله صلی الله علیه وسلم را ببینند به اوایمان آورده اند، و با قیام مسلحانه ای که انتخاب کرده اند خوشان را از تمام قیود غیر از بندگی الله آزاد کرده اند، و خودشان را در مسیر فرقه ی ناجیه قرار داده اند، و می خواهند با خون خودشان شهادت بدهند که قانون شریعت الله و دستورات الله و رسولش نزدشان بالاتر و ارزشمند تر از حیات و زندگی آنان است.

رسول الله صلی الله علیه وسلم در روزهای پایانی عمر مبارکشان در هنگام زیارت قبور فرمودند : السَّلامُ عَلَيْكُمْ دَارَ قَوْمٍ مُؤْمِنِينَ، وَإِنَّا إِنْ شَاءَ اللَّهُ بِكُمْ لاحِقُونَ. وَدِدْتُ أَنَّا قَدْ رَأَيْنَا إِخْوَانَنَا. قَالُوا: أَوَ لَسْنَا إِخْوَانَكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ؟ قَالَ:أَنْتُمْ أَصْحَابِي، وَإِخْوَانُنَا الَّذِينَ لَمْ يَأْتُوا بَعْدُ[128]سلام بر شما ای مؤمنین ساکن این دیار، همانا اگر خدا بخواهد ما نیز به زودی به شما ملحق خواهیم شد. دوست مى‏داشتم برادرانمان را مى‏ديديم! گفتند: آيا ما برادران تو نيستيم اى رسول خدا؟! فرمود: شما اصحاب من هستيد، اما برادران ما هنوز نيامده‏اند. یا «وَلَكِنْ إِخْوَانِيالَّذِينَ آمَنُوا بِي وَلَمْ يَرَوْنِي[129] . برادران من آنانی هستند که به من ایمان می آورند اما من را ندیدند.

علاوه بر این رسول الله صلی الله علیه وسلم از کسانی صحبت می کند که اسلام را مثل ذغال گداخته در دستشان نگه داشتند و بر آن صبر می کنند و اجر و پاداش 50 صحابه به آنان  داده می شود و می فرماید:  إِنَّ مِنْ وَرَائِكُمْ أَيَّامًا الصَّبْرُ فِيهِنَّ مِثْلُ الْقَبْضِ عَلَى الْجَمْرِ، لِلْعَامِلِ فِيهِنَّ مِثْلُ أَجْرِ خَمْسِينَ رَجُلًا يَعْمَلُونَ مِثْلَ عَمَلِكُمْ، قِيلَ يَا رَسُولَ اللَّهِ أَجْرُ خَمْسِينَ مِنَّا أَوْ مِنْهُمْ؟! قَالَ بَلْ أَجْرُ خَمْسِينَ مِنْكُمْ .[130]

بله این افراد مشخص هستند کدامها هستند. اگر شما بروید و در هر سرزمینی حتی اگر کافر هم باشد هر چه می خواهید ریش بگزارید، یا نماز بخوانید، یا زکات بدهید و به امور خیریه خودتان را مشغول کنیند، هر ماهه عمره بروید و هر ساله حج کنید، یا از سیواک استفاده کنید، یا پاچه ی شلوارتان را تا می توانید کوتاه کنید، یا با پای چپتان بروید داخل دستشوئی و سایر امور شخصی را انجام بدهید کسی حتی در آمریکا و اروپا و استرالیا و سایر دول کفر با شما کاری ندارد . پس نگه داشتن اسلام تا این حد اصلا مثل نگه داشتن ذغال گداخته در دست نیست، بلکه حتی کسایی که به چنین حدی خودشان را سرگرم کردند مورد تشویق تمام کفار هم قرار می گیرند و برایشان مسجد هم می سازند، همچنانکه  همین چند وقت پیش در روسیه برایشان بزرگترین مسجد را ساختند و حتی رئیس جمهورهای کافر هم به دیدار مساجدشان می روند . واضح است که اینا ن مشمول الْقَبْضِ عَلَى الْجَمْرِ نمی شوند . بلکه کسایی مشمول این صبر و پاداش می شوند که درفرقه ی ناجیه قرار گرفته اند و به صورت مسلحانه در حال جنگ با کفار هستند . اینان برادران رسول الله صلی الله علیه وسلم هستند إِخْوَانِي الَّذِينَ آمَنُوا بِي وَلَمْ يَرَوْنِي.

پس یقین داریم ما با برادران رسول الله صلی الله علیه وسلم طرف هستیم، درست است؟ تو چه طوری با برادر رسول الله صلی الله علیه وسلم برخورد می کنید؟ خوب جوابم را بدهید ؟ با برادر دوست نزدیکت چه طوری برخورد می کنید؟ اگر خانم نصرانی یا یهودی داشته باشید با برادرش چه طوری برخورد می کنید؟ خوب حالا به من بگوئید با برادر رسول الله صلی الله علیه وسلم که مسلمان است و دوست داشته باشید ببینیدش چگونه برخورد می کنید؟  اگر این برادر رسول الله صلی الله علیه وسلم جزء همان صابرینی باشید که به اندازه ی 50 صحابه به او پاداش داده می شود چه طور؟

بله، این برادران رسول الله صلی الله علیه وسلم همان فرقه ی ناجیه ی مسلح و غربائی هستند که اگرامت واحد و جماعت واحد هم از بین برود باز اینان هستند، و تا روز قیامت هم می مانند، و مسلحانه با کفار خواهند جنگید، و مسلمین تنها از کانال اینان می توانند دوباره به امت واحد و جماعت واحد خودشان برگردند . اینان شعله و امید همیشه زنده ی ظاهری و دنیوی و ملموس مسلمین هستند که در قرون متمادی در میان مذاهب و تفاسیر مختلف وجود داشته اند، چه در میان ارتش یوسف بن تاشفین مالکی مذهب، یا صلاح الدین ایوبی شافعی مذهب، یا نفس زکیه ی شیعه مذهب، یا عمر مختار مالکی صوفی مسلک، یا عثمانی های حنفی نقشبندی مسلک، یا طالبان ماتریدی دیوبندی یا القاعده ی سلفی مسلک، یا مسلمین آلوده ی عقیدتی و رفتاری عصر ابن تیمیه در مصر و شام و اطراف آن که به خاطر اسلام با مغولها می جنگیدند، و یا سایر مسلمینی که هم اکنون در تمام سرزمینهای مسلمان نشین با تمام مذاهب و تفاسیر ی که دارند با کفار اشغالگر سکولار خارجی و سایر کفار و مرتدین محلی به خاطر اسلام در حال جنگ و قتال هستند .

در هر صورت یکی دیگر از پیش نیازها و مقدمات لازم و ضروریِ پس از آموزش ایمان برای رسیدن به وحدت آگاهانه، هدفمند و حرکتی این است که با تمام این غربای فرقه ی ناجیه با هر مذهب و تفسیری که دارند باید متحد شوند، و با تمام این برادران رسول الله صلی الله علیه وسلم یک قدرت واحدی را به وجود آورد وتقویت کننده و پشتیبان هم باشیم:هُوَ الَّذِیَ أَیَّدَکَ بِنَصْرِهِ وَبِالْمُؤْمِنِینَ‏(انفال/62) هر چند مثل خودمان دارای خطاها و اشتباهات و حتی آلودگی های فکری و رفتاری هم باشند که نیاز به اصلاح دلسوزانه داشته باشد.

ما به تنهائی و بدون چنین تقویت کننده ها و پشتیبانانی نخواهیم توانست به سمت و سوی تشکیل حکومت اسلامی علی منهاج نبوه یا تشکیل حکومت بدیل اضطراری اسلامی و بیرون راندن اینهمه دشمن متحد پیش برویم.


[1]ترمذي 2678 ؛ ابوداود 4607 

[2] رواه البخاري ( 6796 ) ومسلم ( 1821 ) – واللفظ له – .

[3]مسلم 1848

[4]مسلم 1853

[5]مسلم 1337. بخاري . ترمذي

[6] مادام که در تحلیل و تحریم نیافتاده اند .

[7] متفق علیه. ” أخرجه البخاري، كتاب المظالم والغصب، باب نصر المظلوم، (3/ 129) برقم: (2446)، ومسلم، كتاب البر والصلة والآداب، باب تراحم المؤمنين وتعاطفهم وتعاضدهم، (4/ 1999)، برقم: (2585(.

[8]بخاری، نسائی، ترمذی و…

[9] مسلم، کتاب الإیمان، باب بیان أنه لا یدخل الجنة إلا المؤمنون (1/74)، (ش: 54).

[10] البخاری مع الفتح بنحوه فی کتاب الجنائز، باب الأمر باتباع الجنائز (3/112)، (ش: 1240)؛ ومسلم فی کتاب السلام، باب من حق المسلم على المسلم رد السلام (4/1705).

[11] البخاری مع الفتح، کتاب الأدب، باب الهجر، وقول الرسول ج: لا یحل لرجل أن یهجر أخاه فوق ثلاث بلا عذر شرعی (4/1986)، (ش: 2560).

[12]أخرجه أحمد (2/277 ، رقم 7713) ، ومسلم (4/1986 ، رقم 2564) . وأخرجه أيضًا: البيهقي (6/92)

[13] مسلم في کتاب البر، باب انصر أخاك ظالماً أو مظلوماً (4/1998)، (ش: 2584)؛ به  همین معنا؛ و أحمد (3/99)؛ والبخاری مع الفتح فی کتاب المظالم، باب أعن أخاك ظالماً أو مظلوماً (5/98)، (ش: 2443، 2444)؛ وکتاب الإکراه، باب یمین الرجل لصاحبه (12/223)، (ش: 6952)

[14] البخاری مع الفتح، کتاب الإیمان، باب من الإیمان أن یحب لأخیه ما یحب لنفسه (1/56)، (ش: 13)؛ ومسلم، کتاب الإیمان، باب الدلیل على أن من خصال الإیمان أن یحب لأخیه ما یحب لنفسه (1/67)، (ش: 45)

[15] البخاری مع الفتح، فی کتاب الإیمان، باب أی الإسلام أفضل (1/54)، (ش: 11)؛ ومسلم کتاب الإیمان، باب بیان تفاضل الإسلام وأی الأمور أفضل (1/65)، (ش: 41)؛ متن از مسلم می‌باشد.

[16]رواه أبو داود والترمذي والنسائي

[17]رواه البيهقي والطبراني

[18]شرح السنة (10/ 373 ـ 374). [حكم الالبانى  : صحيح

[19]أخرجه أحمد (4/99) من حديث جنادة بن أبي أمية رضي الله عنه وهو في السلسلة الصحيحة [1674].

[20]رواه أحمد ، وأبو داود ، والدارمي .

[21]أخرجه البخاري [3078] ومسلم (3/1487) واللفظ للبخاري.

[22]صحيح البخاري – (3700) / صحيح مسلم – الإمارة (1863) / مسند أحمد – مسند المكيين (3/468)

[23]أخرجه البخاري [3077] ومسلم [1353].

[24]صحيح البخارى

[25] در جلسه ی اول از درس ششممان در مورد وحدت آگاهانه، هدفمند و حرکتی، عرض کردیم که  تقویت کردن و پشتیبانی مومنین توسط همدیگردراین  بُنْيَانِ الْمَرْصُوصِ يَشُدُّ بَعْضُهُ بَعْضًاساختمان سربی یا به قول ما پولادین كه يك قسمت آن، قسمت ديگر را محكم نگه مى دارد تنها زبانی و روی نقشه نیست، بلکه این ساختمان سازی و محافظت از آن پس از ساخته شدن نشانه هایی دارد و باید اعمالی انجام بشود که نشان بدهد طرف در ادعایش چقدر صادق و پایبند است که به دو مورد آن اشاره کردیم … در این جلسه مان هم سعی می کنیم با ذکر دو مورد کلی دیگردرسمان راادامه بدهیم . ان شاء الله . 

[26] رواه البخاري

[27] صحيح البخارى ج9 ص12 

[28] صحيح البخارى ت ج9ص13

[29] متفق عليه 

[30] متفق عليه 

[31] متفق علیه. البخاری مع الفتح، کتاب الأدب، باب رحمة الناس والبهائم (10/438)، (ش: 6011)؛ ومسلم فی کتاب البر والصلة، باب تراحم المؤمنین وتعاطفهم (4/2000)، (ش: 2586).

[32] روى الإمام أحمد عن النعمان بن بشير/ وروى الحديث أيضًا الطيالسي والبيهقي في منهاج النبوة، والطبري ، والحديث صححه الألباني في السلسلة الصحيحة، وحسنه الأرناؤوط

[33]البداية و النهاية (6/306).

[34]البداية و‌النهاية (6/305).

[35]الشيخان ابوبكر و عمر، ص231.

[36]الشيخان ابوبكر و عمر ص231 و نظام‌ الحكم في عهد الخلفاء ‌الراشدين ص 198.

[37]مسند احمد (524).

[38]سنن‌ابي‌داود، شرح عون‌المعبود (12/259) و صحيح سنن‌ (3/879). صححه آلبانی

[39] الترمذي عن سعيد بن جمهان

[40]فتح الباري (13/70).

[41]سير‌اعلام‌النبلاء (3/264).

[42]الصواعق ‌المحرقه (2/299)

[43]البدایة والنهایة : ج 8 ص 16

[44]النظریات  السیاسیۀ، اثر ریس، ص194 به نقل از: المقدمۀ از ابن خلدون.

[45] صحيح البخاري – التوحيد (7109) سنن النسائي – الأذان (644) مسند أحمد – باقي مسند المكثرين (3/6) مسند أحمد – باقي مسند المكثرين (3/35) مسند أحمد – باقي مسند المكثرين (3/43) مستدرك الحاكم : 3 / 174

[46]فضائل الصحابۀ (2/769). سند اين روايت صحيح است.

[47]المعجم الكبير (3/26). سند اين روايت حسن است.

[48]   بخاری، مسلم و ترمذی

[49] البخاري، مسلم، الترمذي، النسائي، أبي داود، ابن ماجة، مالك، الدارمي، أحمد

[50] متفق علیه

[51] أخرجه أحمد (5/45) ، والطبرانى/ أخرجه الإسماعيلى (( معجم شيوخه ))(1/406) ، والطبرانى (( الأوسط ))(1948) و (( الصغير ))(132) ، والضياء (( المختارة ))(5/231// 1863) أخرجه النسائى (( الكبرى ))(5/279/8885) ، وابن حبان (4517) ، وابن حزم (( المحلى ))(11/113) ، والضياء (( الأحاديث المختارة ))(6/234/2251

[52] متفق علیه

[53] (سنن دارمی ـ باب : «ان الله يؤيد هذا الدين بالرجل الفاجر» ـ صحفه ۳۱۴ ـ شماره ۲۵۱۷ 

[54] شرح النووى جلد ۱۲ ص۲۲۹

[55] اصول السنه-امام احمد- المعتمدا في أصول الدين ص ۲۳۸- الأحكام السلطانية لأبي يعلى صفحه۲۰ -طبقات الحنابلة لأبي‌يعلى (جلد ۱ ص ۲۴۱-۲۴۶)- في اعتقاد أهل السنة- اللالكائي جلد۱ صفحه۱۶۰

[56] مسلم في صحيحه (1851)

[57] رواه مسلم

[58] متفق علیه

[59] متفق علیه

[60] مسلم (1923)

[61] مسلم (1922)

[62] خطط، ج 2، ص 57؛ ابوشامه، الروضتين، ج1، ص 10.

[63]البدایة والنهایة (۱۲/۲۵٧، ۲۵۸ )

[64] ابوریحان بیرونی، آثارالباقیه، ترجمه اکبر دانا سرشت، (تهران، امیرکبیر، 1363) ص203.

[65] ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون: العبر و دیوان المبتداء و الخبر. ..، ترجمه عبدالمحمد آیتی، (تهران، موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1364) ج2، ص708.

[66] ابن مسکویه، ابن مسکویه الرازی، ابوعلی، تجارب الامم، الجزء السادس؛ حققه و قدم له ابوالقاسم امامی، (طهران، دار سروش للطباعه و النشر، 1379ش / 2000م).، ص349-350.

[67]ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج 9، ص 330 و 361، برتولد اشپولر، تاریخ مغول در ایران، ترجمه میرآفتاب (تهران، 1351) ص 26 و 27،/ نیز الکامل  ابن اثیر ج 9، صص 331 – 361 / نیز مستوفی، تاریخ برگزیده، – چاپ سوم، تهران، امیرکبیر، 1364) ص 368 و 493 .

[68] ادوارد براون، تاریخ ادبیات ایران، ترجمه علی اصغر حکمت (تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد و ابن سینا و مروارید، 1366) ج 3.

[69] ابن کثیر، البدایة و النهایة (قاهره: مطبعه العاده، 1351 ق) ج 13 ـ 14، ص 225.

[70] ابن کثیر، البدایة و النهایة (قاهره: مطبعه العاده، 1351 ق) ج 13 ـ 14، ص 225.

[71] کسانی چون میرزا تقی شیرازی ، سید محسن حکیم ، سید مصطفی کاشانی ، سید ابوالقاسم کاشانی زعیم های شیعه بودند که بر خلاف غلات صفوی از دولت عثمانی حمایت و بعضا در حمایت از آنها در مقابل انگلیس جهاد کردند .

[72] آیات الله خمینی در مورد طرح خائنانه تجزیه دولت عثمانی می گوید:

مسلمین آنها بودند که مجد آنها دنیا را گرفته بود، تمدن آنها فوق تمدن ها بود، معنویات آنها بالاترین معنویات بود، رجال آنها برجسته ترین رجال بود، توسعه مملکتشان از همه ممالک بیشتر بود، سیطره حکومتشان بر دنیا غالب شده بود. دیدند که با این سیطره، با این وحدت دول اسلامی نمی شود تحمیل کرد چیزهائی را که آنها می خواهند، نمی شود ذخائر اینها را طلای سیاه اینها را، طلای زرد اینها را، نمی شود اینها را قبضه کرد، درصدد چاره بر آمدند، چاره این بود که بین ممالک اسلامی تفرقه بیندازند. شاید بسیاری، بعضی از شما یادشان بیاید جنگ بین المللی را، جنگ اول بین المللی را که با مسلمین و با دولت بزرگ عثمانی چه کردند، دولت عثمانی یکی از دولی بود که اگر با شوروی طرف می شد، گاهی او را زمین می زد، سایر دول حریف میدان او نبودند. دولت عثمانی یک دولت اسلامی بود که سیطره اش گرفته بود تقریباً از شرق تا غرب را، آنها دیدند که با این دولت اسلامی به این قوی ای نمی شود چاره ای کرد، نمی شود ذخائر را برد. بعد از اینکه در این جنگ با آن بساط غلبه پیدا کردند، تجزیه کردند دولت عثمانی را به دولتهای بسیار کوچک، کوچک. برای هر یک از آنها هم یا امیری قرار دادند یا سلطانی قرار دادند یا رئیس جمهوری قرار دادند. آنها در قبضه مستعمرچی ها و ملت بیچاره در قبضه آنها، با این وضع یک دولت عثمانی با آن مرز را زمین زدند و دولت های اسلامی از خواب بیدار نشدند یا خودشان را به خواب زدند. این دولت عثمانی در تحت ظل خلافت اسلامی، در تحت ظل اتکا به قرآن مجید آن مرز را داشت، بعد از آنکه تجزیه شد، در زمان ما، در زمان آتاتورک خبیث، اسلام را در آنجا الغاء کردند و الان دولت ترکیه دولت مسلم نیست، دولت حسابش از اسلام جداست مراسم دینی ندارد دولت، احکام دینی دولت ندارد لکن ملت شریف ترکیه مسلم هستند و اینها هستند که در سال هایی که به مکه می روند طایفه اینها به نسبت بیشتر از دیگران است. دولت یک همچو دولتی است، آن مرز را به اتکا به اسلام به دست آورد و آنها دیدند که اتکاء به اسلام نقطه بسیار بزرگی است که با این اتکا نمی شود دولت های اسلامی را از بین برد، در ترکیه اسلام را از حساب دولت جدا کردند و حالا می بینید که در قبرس که از ترک ها کشته می شود یک مسلم نیست که متاسف باشد. این تاسف دارد که یک دولتی جوری بکند طوری رفتار بکند که بعد از آنکه در مقابله نصاری زمین بخورد یا از آن کشته داده بشود، دول اسلامی دیگر بی تفاوت باشند نسبت به او. اگر یک نفر هم اظهار تاسف بکند (یک آخوند پوسیده ای مثل من) دول اسلامی که اظهار تاسف نمی کنند برای اینکه مجد اسلامی را از دست دادند. (صحیفه نور جلد 1 صفحه 88)

[73] روایت حاکم و ابن ابی دنیا و عسکری از معاویه بن قره.

[74] أخرجه أبو داود [رقم/2608]، وأبو عوانة في صحيحه [4/ 514]، والطبراني في الأوسط [8/ رقم/ 8093]، والدارقطني في «الأفراد والغرائب/أفراده» [2/231/الطبعة التدمرية]، والطحاوي في المشكل [12/ 38]، والبيهقي في سننه [رقم/10131]، والبغوي في «شرح السنة» [11/22-23]، وابن عبد البر في التمهيد [7/20]، الألباني في ” السلسلة الصحيحة ” 3 / 314 : /  الترمذی  وغيرهم

[75] متفق علیه / البخاري في صحيحه واللفظ له في كتاب الفتن – بَاب كَيْفَ الْأَمْرُ إِذَا لَمْ تَكُنْ جَمَاعَةٌ (وكذا رواه مسلم وابن ماجه

[76]ابن كثير ، البداية و النهاية/الجزء السابع/غزوة القادسية

[77]أخرجه أبو داود (4299) وأحمد (37/82)

[78] الترمذي، ابن ماجه، أحمد

[79] أخرجه أحمد ( 4 / 278 ) و هو و ابنه عبد الله في ” الزوائد ” ( 4 / 375 (و القضاعي ( 3 / 1) الألباني في “السلسلة الصحيحة” 2 / 276 :

[80]المؤطا هم بيان كرده است

[81]نهج البلاغه فيض الاسلام جلد 5 صفحه 831 مكتوب ششم

[82] به روایت ابن عساكر با سند صحيح از ابن مسعود

[83] أخرج الترمذي في جامعه عن ابن عمر رضي ا الله عنهما . رقم الحديث 2167/ وللحديث شواهد عند الحاكم (1/115-116) و عند ابن أبي عاصم في كتابه السنة(85,84,83,82,80) وذكره ابن ماجة في سننه من حديث أنس (3950) وذكره السيوطي في الجامع الصغير (1818)وقال حديث حسن وصححه الشيخ الألباني في الجامع الصغير (1844) وللحديث شاهد عند الامام أحمد في المسند (5/145)وفي سنن الدارمي(1/29) وعند أبي داود 4/452 وانظر كذلك مجمع الزوائد للهيثمي 1/177 باب في الاجماعقال أبو محمد بن حزم في الاحكام4/131 وقد روي أنه قال:(لاتجتمع أمتي على ضلالة )وهذاو ان لم يصح لفظه ولا سنده فمعناه صحيح

[84] في المعجم الكبير للطبراني (٢١٧١، ٣٤٤٠، ١٣٦٢٣): صححه الشيخ الألباني بهذا اللفظ في ظلال الجنة (٨٠).

[85] في مسند الإمام أحمد (٢٧٢٢٤  ( عَنْ أَبِي بَصْرَةَ الْغِفَارِيِّ صَاحِبِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ

[86] سنن الدارمي (٥٥(

[87] حسنه الألباني في الصحيحة (١٣٣١). قال الألباني بعد أن ساق للحديث عدة طرق: “ورجاله ثقات غير محمد بن إسماعيل بن عياش، قال أبو داود: لم يكن بذاك.

[88] الترمذي، ابن ماجه، أحمد

[89] الألباني : ( صحيح ) انظر حديث رقم : 4165 في صحيح الجامع

[90] )
رواه أبو داود ( 4597 ) والحاكم (443) وصححه ، وحسنه ابن حجر في ” تخريج الكشاف ” ( ص : 63 ) ، وصححه ابن تيمية في ” مجموع الفتاوى ” ( 3 / 345 ) ، والشاطبي في ” الاعتصام ” ( 1 / 430 ) ، والعراقي في ” تخريج الإحياء ” ( 3 / 199 ) وقد ورد عن جماعة من الصحابة بطرق كثيرة .
وورد بلفظ : ( … وَتَفْتَرِقُ أُمَّتِي عَلَى ثَلَاثٍ وَسَبْعِينَ مِلَّةً كُلُّهُمْ فِي النَّارِ إِلَّا مِلَّةً وَاحِدَةً ، قَالُوا : وَمَنْ هِيَ يَا رَسُولَ اللَّهِ ؟ قَالَ : مَا أَنَا عَلَيْهِ وَأَصْحَابِي ) ، رواه الترمذي ( 2641 ) وحسَّنه ابن العربي في ” أحكام القرآن ” ( 3 / 432 ) ، والعراقي في ” تخريج الإحياء ” ( 3 / 284 ) ، والألباني في ” صحيح الترمذي “

[91]مستدرك الوسائل للنوري الطبرسي، الطبعة الجديدة، ج 17، ص 304 – 305.

[92]وسائل الشيعة، ج 18، ص 89، حديث 47. 

[93]و افي كتاب العقل و العلم باب ماخذ بالسنة و شواهدالكتاب

[94]مسلم/ ۱۴۳۰

[95]متفق عليه عن ابن عباس

[96]صحيح مسلم كتاب الإمارة (54/ رقم الحديث 1848 )

[97]صحيح مسلم – الإمارة (1851) مسند أحمد – مسند المكثرين من الصحابة (2/70)

[98]السنن ابن ماجه، أخرجه إبن ماجه و غيره

[99]مجموع الفتاوى 2/285

[100]الجامع لأحكام القرآن (1/40)

[101]رواه الطبراني في الأوسط، قال الحاكم وقال : صحيح على شرط الشيخين، ولا أعلم له علة ووافقه الذهبي أنظر : المستدرك على الصحيحين 1/35

[102]الفتاوى لشيخ الإسلام 6/ 650

[103]روه الترمذی ،رقم حدیث 2628 وصححه الألباني.

[104]أخرجه الترمذي في سننه ج 4/ص 181/ح 1650، و الإمام أحمد في مسنده ح9407و10407. و الحاكم في مستدركه ج2/ص78/ح2382. و البيهقي في سننه الكبرى ج9/ص161/ح18284 وفي شعب الإيمان 4 / 15. وذكره قال الحافظ فى ” الفتح ” في شرح حديث البخاري رقم 2786 وقال: حسنه الترمذى و صححه الحاكم .وقال الحافظ الهيثمي في “المجمع”:” رواه البزار ورجاله ثقات” . وأورده الألباني رحمه الله في “السلسلة الصحيحة” 2 / 603 رقم 902

[105]رواه الترمذي والضياء وحسنه الألباني.

[106] در درس شناسائی مشرکین  در این زمینه توضیحات کامل را عرض کردیم و نیاز به تکرار نیست

[107] متفق علیه از ابن عمر رضی الله عنهما / صحیح بخاری حدیث شماره (۲۵) و صحیح مسلم حدیث شماره (۲۲)

[108] سنن النسائي ـ ح 3966

[109] مسند امام احمد بن حنبل / صححه آلبانی

[110] سنن النسائي- الجهاد/صحيح البخاري- التمني/فتح الباري شرح صحيح البخاري-  التمني/موطأ مالك- الجهاد

[111]رواه أحمد (4987) وأبو داود (3462) وصححه الألباني في صحيح أبي داود .

[112]صحيح مسلم 3533

[113]مسلم:3550

[114]سنن کبری نسائی: 8712

[115]مسند احمد:16935

[116]مسند احمد:22320

[117]صحیح مسلم: 156

[118]صحيح مسلم – الإمارة (1922)/ مسند أحمد  (5/92) / و این حدیث مشهور و بلکـه متواتره و از پنجاه نفر از اصحاب روایت شده است و صاحبان کتب ششگانه، و معجم ها و مسندها و در کتب سنت و سایر کتابهای سلف صالح آن را تخریج نموده اند.

[119] ابن تیمیه ، مجموعه فتاوى 28/531

[120] متفق علیه

[121]رواه مسلم (145) / مسند شهاب قضاعي/ سنن ترمذي/ سنن ابن ماجه

[122] سنن أبي داود / صححه آلبانی

[123] الترمذي عن سعيد بن جمهان
[124] مسند امام احمد بن حنبل / وروى الحديث أيضًا الطيالسي والبيهقي في منهاج النبوة، والطبري ، والحديث صححه الألباني في السلسلة الصحيحة، وحسنه الأرناؤوط.

[125] مسند أحمد بن حنبل

[126]الإمام أحمد في باقي مسند الأنصار، برقم 21139./ والطبراني في المعجم الكبير وابن حبان في صحيحه بإسناد جيد عن أبي أمامة الباهلي رضي الله عنه عن النبي صلى الله عليه وسلم

[127] مسند أحمد بن حنبل

[128] صحيح مسلم 249

[129] مسند الإمام أحمد

[130]الترمذي (3058) / وصححه أيضا بمجموع طرقه الشيخ الألباني في “السلسلة الصحيحة” (494)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *