مشرکین و احکام آنها در شریعت اسلام و در ادبیات گفتمانی اهل تأویل(3)

مشرکین و احکام آنها در شریعت اسلام و در ادبیات گفتمانی اهل تأویل (3)

حالا باز شما پاسخ دهید که این مشرک کیست؟ و این مشرکین چه کسانی هستند که گروه و طائفه و دسته ای جداگانه از یهودی ها و نصرانی هستند؟ و مهمتر از آن اینکه: زمانی که با اینهمه شرکیات بواح کفار یهود و نصارا باز الله تعالی آنها را با لفظ مشرک نام نبرده است چرا عده ای به ناحق از لفظ مشرک برای مسلمین استفاده می کنند؟ 

  • لَمْ يَكُنِ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ وَالْمُشْرِكِينَ مُنفَكِّينَ حَتَّى تَأْتِيَهُمُ الْبَيِّنَةُ (بینه/1) کافران اهل کتاب ، و مشرکان ، تا زمانی که حجّت بدیشان نرسد به حال خود رها نمی‌شوند .‏

الهيثمي در مجمع الزوائد در تفسیر این آیه از رسول الله صلی الله علیه وسلم حدیثی را روایت کرده است که رسول الله صلی الله علیه وسلم بعد از قرائت این آیه می فرماید: إنَّ ذاتَ الدِّينِ عِنْدَ اللَّهِ الحَنِيفِيَّةُ غَيْرُ المُشْرِكَةِ ولا اليَهُودِيَّةِ ولا النَّصْرانِيَّةِ [1]  در صحیح ترمذی هم به صورت: إنَّ ذاتَ الدِّينِ عندَ اللَّهِ الحَنيفيَّةُ المُسْلِمَةُ لا اليَهوديَّةُ، ولا النَّصرانيَّةُ،[2] آمده است.

امام  جلال الدين السيوطي (٩١١ هـ) در الدر المنثور هم این روایت را اینگونه از رسول الله صلی الله علیه وسلم نقل می کند که فرموده است: وإنَّ ذاتَ الدِّينِ عِنْدَ اللَّهِ الحَنِيفِيَّةُ غَيْرُ المُشْرِكَةِ ولا اليَهُودِيَّةِ ولا النَّصْرانِيَّةِ. [3] امام احمد بن حنبل هم این روایت را به همین شکل « إنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الحَنِيفِيَّةُ غَيْرُ المُشْرِكَةِ ولا اليَهُودِيَّةِ ولا النَّصْرانِيَّةِ » نقل می کند.[4]

و این ائمه به این شکل و با استناد به این روایات بین مشرکین و یهودی ها و نصرانی ها فرق می گذارند. چون قاعده این است که اگر اهل فقهی به روایت یا دیدگاهی استناد کرد و دیدگاهی مخالف این دیدگاه را از جانب خودش بیان نکرد، یعنی این دیدگاه و روایت را قبول دارد و آن را پذیرفته است. 

فیروز آبادی در تفسیر این آیه می گوید: با اسناد به ابن عباس رضی الله عنهما می گوید: قول الله تعالی «لَمْ يَكُنِ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ مِنْ أَهْلِ ٱلْكِتَابِ » يعني اليهود والنصارى « وَٱلْمُشْرِكِينَ » مشركي العرب … « وَٱلْمُشْرِكِينَ» بالله يعني مشركي أهل مكة.[5] مكي بن أبي طالب (٤٣٧ هـ) هم در تفسیرش ضمن نقد دیدگاه کسانی که قصد دارند اهل کتاب و مشرکین را یکی بدانند تاکید می کنند که کفار اهل کتاب از کفار مشرک دو جنس مجزا از کفار هستند. [6]

الواحدي (٤٦٨ هـ) در « البسيط » می گوید:« لَمْ يَكُنِ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ» يعني اليهود والنصارى. « وَالْمُشْرِكِينَ». يعني مشركي العرب،  و این یعنی کفار دو جنس هستند:

  1. أهل الكتاب اليهود، والنصارى
  2. المشركون، وأهل الأوثان الذين كَانوا لا ينتسبون إلى كتابٍ،

پس الله تعالی با ذکر قول: «الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ وَالْمُشْرِكِينَ» دو جنس از کفار را معرفی کرده است[7]

السمرقندي (٣٧٣ هـ)[8] و الثعلبي (٤٢٧ هـ)[9] و  الماوردي (٤٥٠ هـ)[10] و امام البغوي (٥١٦ هـ) [11] و  ابن الجوزي (٥٩٧ هـ)[12]و امام القرطبي (٦٧١ هـ) [13]  و البيضاوي (٦٨٥ هـ) [14] و امام النسفي (٧١٠ هـ) [15]  در تفاسیر خود با تفکیک کفار یهودی از کفار نصرانی و کفار مشرک در تفسیر این آیه می گویند: «مِن أهْلِ الكِتابِ» أيْ: اَلْيَهُودِ، والنَصارى، «والمُشْرِكِينَ»، عَبَدَةِ الأصْنامِ،عَبَدَةُ الأوْثانِ، الَّذِينَ لَيْسَ لَهم كِتابٌ.

ابن جُزَيّ (٧٤١ هـ) هم در تفسیرش می گوید الله تعالی در این آیه کفار را به دو بخش تقسیم کرده است: 1- اهل کتاب 2- مشرکین. [16] أبو السعود (٩٨٢ هـ) هم در تفسیرش و البقاعي (٨٨٥ هـ) در نظم الدرر[17] همین گونه در تفسیر این آیه، اليَهُودُ والنَّصارى را ازالمُشْرِكِينَ جدا می کنند. [18]

الإيجي (٩٠٥ هـ)  هم در جامع البيان با همین مضمون می گوید: «لَمْ يَكُنِ الَّذِينَ كَفَرُوا مِن أهْلِ الكِتابِ»: اليهود والنصارى، «والمُشْرِكِينَ»: عَبَدَةِ الأوثان. و به این شکل سه دسته از کفار یهودی و نصرانی و مشرک را از هم جدا می کند.

امام الشوكاني (١٢٥٠ هـ) در فتح القدير[19]  و الآلوسي (١٢٧٠ هـ) هم در تفسیرش[20] صديق حسن خان (١٣٠٧ هـ)  در فتح البيان قنوجي[21] و القاسمي (١٣٣٢ هـ) در محاسن التأويل[22]

به همین این شکل ضمن توضیحاتی اليَهُودُ والنَّصارى، والمُشْرِكِينَ را از همدیگر جدا می کنند.

ابوبکر الجزائری نجدی هم ابتدا به تعریف و شرح کلمات: مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ: أي اليهود والنصارى. وَالْمُشْرِكِينَ: أي عَبَدَة الأصْنام ؛ می پردازد و بعد توضیح می دهد که هر سه گروه با آمدن پیامبر خاتم صلی الله علیه وسلم و قرآن یا جزو مومنین به رسول الله می شوند یا جزو کفار.[23]

در تفسیر الميسر مجمع الملك فهد هم باز با تفکیک «الكَفَرةُ من أهل الكتاب والمشركين» کفار اهل کتاب یهودی و نصرانی را از کفار مشرک جدا می کند و بیان می کند: لَمْ يَكُنِ الَّذِينَ كَفَرُوا من اليهود والنصارى والمشركين تاركين كفرهم حتّى تَأْتِيَهُمُ العلامةُ التي وُعِدوا بها في الكُتبِ السابقة.[24]

المختصر في التفسير مركز تفسير هم باز به همین سبک در تفسیر این آیه با عبارت : لَمْ يَكُنِ الَّذِينَ كَفَرُوا من اليهود والنصارى والمشركين ، این کفار سه گانه را ازهمدیگر جدا می کند. [25]

محمد الأمين الشنقيطي (١٣٩٤ هـ) در «أضواء البيان» در یک جمع بندی بعد از آنکه می گوید الله تعالی اسم کفار را آورده و بعد از آن اسم اهل کتاب و مشرکین را آورده بار دیگر درک می شود که « أنَّ المُشْرِكِينَ لَيْسُوا مِن أهْلِ الكِتابِ لِوُجُودِ العَطْفِ، وأنَّ أهْلَ الكِتابِ لَيْسُوا مِنَ المُشْرِكِينَ» مشرکین به دلیل وجود عطف از اهل کتاب نیستند، و اهل کتاب هم از مشرکین نیستند. و ادامه می دهد:  و این مبحث نزد متکلمین و علماء تفسیر شناخته شده و معروف است و این متکلمین و اهل تفسیر : واتَّفَقُوا عَلى أنَّ أهْلَ الكِتابِ هُمُ اليَهُودُ والنَّصارى، وأنَّ المُشْرِكِينَ هم عَبَدَةُ الأوْثانِ، والكُفْرَ يَجْمَعُ القِسْمَيْنِ. متفق هستند که اهل کتاب یعنی یهود و نصارا و مشرکین هم عبادت کنندگان اوثان هستند و کفر این دو دسته ی اهل کتب و مشرکین را جمع کرده است. [26] البته به دنبال این در مورد شرک اهل کتاب هم توضیحاتی می دهد.

طبرسی شیعه ی جعفری هم در ذیل همین آیه می گوید: المعنى: « لَمْ يَكُنِ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ» يعني اليهود والنصارى « وَالْمُشْرِكِينَ » أي ومن المشركين الذين هم عَبَدَة الْأَوْثَان من العرب وغيرهم وهم الَّذِينَ لَيْسَ لَهم كِتابٌ.[27] یعنی از مشرکین بت پرست عرب و غیر عرب که کتابی آسمانی ندارند.

حالا شما پاسخ دهید که این مشرک کیه و این مشرکین چه کسانی هستند که گروه و طائفه و دسته ای جداگانه از یهودی ها و نصرانی هستند؟ و مهمتر از آن اینکه: زمانی که با اینهمه شرکیات بواح کفار یهود و نصارا باز الله تعالی آنها را با لفظ مشرک نام نبرده است چرا عده ای به ناحق از لفظ مشرک برای مسلمین استفاده می کنند؟ 

  • إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ وَالْمُشْرِكِينَ فِي نَارِ جَهَنَّمَ خَالِدِينَ فِيهَاۚ أُولَـئِكَ هُمْ شَرُّ الْبَرِيَّةِ (بینه/6) مسلّماً کافرانِ اهل کتاب، و مشرکان، جاودانه در میان آتش دوزخ خواهند ماند ! آنان بدون شک بدترین انسانها هستند .‏

تمام ائمه ای که دیدگاه آنها را در مورد آیه ی 1 سوره بینه در تفکیک و جدا کردن کفار یهودی و نصرانی از کفار مشرک را بیان کردیم یا فرصت برای بیان دیدگاه آنها نشد همین دیدگاه را در مورد این آیه ی 6 سوره بینه در جدا بودن کفار یهودی و کفار نصرانی از کفار مشرک دارند که به ذکر چند نمونه اشاره می کنیم .

 امام طبری (٣١٠ هـ) که نزد اهل سنت به امام المفسرین شناخته شده در تفسیر این آیه  واضح و آشکارا کفار یهودی و نصرانی را از کفار مشرک جدا می کند و می گوید : الله تعالی ذکر می کند : إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بِاَللَّهِ وَرَسُوله مُحَمَّد صَلَّى اللَّه عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، فَجَحَدُوا نُبُوَّته، مِنْ الْيَهُود وَالنَّصَارَى وَالْمُشْرِكِينَ جَمِيعهمْ (فِي نَارِ جَهَنَّمَ خَالِدِينَ فِيهَا) به درستی کسانی که به الله و رسولش محمد صلی الله علیه وسلم کفر کردند و از روی ظلم و سرکشی نبوتش را انکار کردند، از یهود و نصارا و مشرکین، همگی در آتش جهنم هستند و برای همیشه در آن می مانند. السمرقندي (٣٧٣ هـ) هم در تفسیرش با تفکیک کفار یهودی و نصرانی و مشرک از همدیگر همین دیدگاه را ارائه می دهد.[28] امام بغوی شافعی نیز که در قرن چهارم قمری زندگی کرده باز در تفسیر این آیه به تقسیم کفار به دو دسته و فریقین اشاره می کند.[29]

امام ابن کثیر شافعی نیز در تفسیر همین آیه باز  واضح و آشکارا کفار اهل کتاب را از کفار مشرک جدا می کند و می گوید: الله تعالی از سرانجام فجار، مِنْ كَفَرَةِ أَهْلِ الْكِتَابِ، وَالْمُشْرِكِينَ الْمُخَالِفِينَ لَكُتُبِ اللَّهِ الْمُنَزَّلَةِ وَأَنْبِيَاءِ اللَّهِ الْمُرْسَلَةِ، خبر می دهد که آنها در روز قیامت «فِي نَارِ جَهَنَّمَ خَالِدِينَ فِيهَا».[30]

ابوحیان ظاهری که در سده ی هفتم هجری زندگی کرده در تفسیر این آیه توضیح می دهد که : وقَسَّمَ الكافِرِينَ هُنا إلى أهْلِ كِتابٍ وأهْلِ إشْراكٍ، و کافرین را در اینجا تقسیم کرده به اهل کتاب و مشرکین … وأهْلُ الكِتابِ اليَهُودُ والنَّصارى، و اهل کتاب یهود و نصارا هستند، والمُشْرِكُونَ عَبَدَةُ الأوْثانِ مِنَ العَرَبِ، و مشرکین هم بت پرستان عرب هستند.  وقالَ ابْنُ عَبّاسٍ: أهْلُ الكِتابِ اليَهُودُ الَّذِينَ كانُوا بِيَثْرِبَ هم قُرَيْظَةُ والنَّضِيرُ وبَنُو قَيْنُقاعَ، والمُشْرِكُونَ الَّذِينَ كانُوا بِمَكَّةَ وحَوْلَها والمَدِينَةِ وحَوْلَها.[31] و ابن عباس رضی الله عنهما گفته: اهل کتاب در مدینه بودند که بنی قریظه و بنی نضیر و بنی قَيْنُقاعَ بودند. و مشرکین هم در مکه و اطراف آن و در مدینه و اطراف آن بودند. اینهم قول و تفسیر صحابی رسول الله صلی الله علیه وسلم در توضیح و تفسیر این آیه و تأکید بر جدا بودن کفار مشرک از کفار نصرانی و کفار یهودی.

مكي بن أبي طالب (٤٣٧ هـ) در تفسیرش[32]و الزمخشري (٥٣٨ هـ) در الكشاف[33] و ابن عطية (٥٤٦ هـ) در المحرر الوجيز[34] و ابن الجوزي (٥٩٧ هـ) در تفسیرش[35] و فخر الدين الرازي (٦٠٦ هـ) در تفسیرش[36] و أبو حيان (٧٤٥ هـ) در البحر المحيط[37] و ابن كثير (٧٧٤ هـ) در تفسیرش[38] و البقاعي (٨٨٥ هـ) در نظم الدرر[39]و الإيجي (٩٠٥ هـ) در جامع البيان[40] و  الشوكاني (١٢٥٠ هـ) در فتح القدير[41] و دیگر مفسرین مورد پذیرش فرقه های معروف به اهل سنت ذیل این آیه واضح و آشکارا کفار یهودی و نصرانی را از کفار مشرک جدا می کنند.

القاسمي (١٣٣٢ هـ) در محاسن التأويل ضمن جدا کردن کفار یهودی و کفار نصرانی از کفار مشرک به نکات مهمی اشاره می کند و می گوید: این آیه و آنچه قبل از آن آمده است دلالت دارد بر اینکه: أنَّ عُنْوانَ (المُشْرِكِينَ)، لا يَتَناوَلُ أهْلَ الكِتابِ في عُرْفِ القُرْآنِ، بَلْ هو خاصٌّ بِالوَثَنِيِّينَ،  عنوان مشرکین در عرف قرآن شامل اهل کتاب نمی شود، بلکه مختص بت پرستان است؛.. فَأهْلُ الكِتابِ -وهُمُ اليَهُودُ والنَّصارى- لا يَتَناوَلُهم ذَلِكَ العُنْوانُ وإنْ دَخَلَ في عَقائِدِهِمُ الشِّرْكُ؛ پس اهل کتاب – که یهود و نصارا هستند – مشمول این لفظ مشرکین نمی شوند هر چند در عقاید آنها شرک وارد شده باشد. چون این شرک: لِأنَّهُ دَخِيلٌ لا أصِيلٌ.[42]

محمد سيد طنطاوي نیز که در سال 1388ش در ریاض عربستان فوت کرد در تفسیر همین آیه باز واضح و آشکارا کفار یهودی و نصرانی اهل کتاب را از کفار مشرک جدا می کند و می گوید: ثم – بين – سبحانه – سوء عاقبة هؤلاء الجاحدين من أهل الكتاب ومن المشركين، الله سبحانه عاقبت سوء این منکرین از اهل کتاب و مشرکین را روشن کرد و گفت: إِنَّ الذين كَفَرُواْ مِنْ أَهْلِ الكتاب والمشركين فِي نَارِ جَهَنَّمَ خَالِدِينَ فِيهَآ . یعنی : بدرستی کسانی که بعد از آنکه برایشان روشنگری شد بر کفرشان اصرار و پافشاری کردند، من اليهود والنصارى ، ومن المشركين الذين هم عَبَدَة الْأَصنام . . از یهود و نصارا و از مشرکینبت پرست، مکانشان برایشان آماده شده است که آتش جهنم است.[43]

ابن عاشور که به عنوان شیخ الاسلام المالکی در همین قرن گذشته زندگی کرده باز در تفسیر این آیه به تمایز آشکار بین این کفار اهل کتاب با کفار مشرک می پردازد.[44] أبو بكر الجزائري (١٤٣٩ هـ) هم در تفسیر خود به همین شکل بین کفار اهل کتاب با کفار مشرک فرق می گذارد.[45]

المختصر في التفسير تهیه شده توسط مركز تفسير هم باز در تفسیر این آیه اینگونه این کفار سه گانه را از هم جدا می کند و می گوید: إن الذين كفروا – من اليهود والنصارى ومن المشركين .[46] در تفسیرالميسر تدوین شده توسط مجمع الملك فهد نیز باز در تفسیر این آیه این کفار سه گانه اینگونه از هم جدا شده اند: إن الذين كفروا من اليهود والنصارى والمشركين[47] تفاسیر مختلف معاصر به زبانهای مختلف هم به این واقعیت اشاره دارند.[48]

حالا شما پاسخ دهید که این مشرک کیه و این مشرکین چه کسانی هستند که گروه و طائفه و دسته ای جداگانه از یهودی ها و نصرانی هستند؟ و مهمتر از آن اینکه: زمانی که با اینهمه شرکیات بواح کفار یهود و نصارا باز الله تعالی آنها را با لفظ مشرک نام نبرده است چرا عده ای به ناحق از لفظ مشرک برای مسلمین استفاده می کنند؟ 

  • إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَالَّذِينَ هَادُوا وَالصَّابِئِينَ وَالنَّصَارَى وَالْمَجُوسَ وَالَّذِينَ أَشْرَكُوا إِنَّ اللَّـهَ يَفْصِلُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِۚ إِنَّ اللَّـهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ (حج/17) قطعاً خداوند روز قیامت داوری خواهد کرد در میان مؤمنان و یهودیان و صابئین و نصرانی ها و زردشتیان و مشرکان . مسلّماً خداوند حاضر و ناظر بر هر چیزی است.‏

امام طبری رحمه الله (٣١٠ هـ) ذیل این آیه خودش به این تقسیم اشاره می کند و می گوید: وَالَّذِينَ أَشْرَكُوا بِاللَّهِ فَعَبَدُوا الْأَوْثَان وَالْأَصْنَام، (مشرکین به الله، أوْثَان وَالْأَصْنَام را عبادت می کنند) وَالَّذِينَ هَادُوا، وَهُمُ الْيَهُود (وَالَّذِينَ هَادُوا، یهود هستند)  وَالصَّابِئِينَ وَالنَّصَارَى، [ستاره پرستان و نصرانی ها] وَالْمَجُوس الَّذِي عَظَّمُوا النِّيرَان وَخَدَمُوهَا (مجوس هم کسانی هستند که به بزرگداشت آتش و خدمت به آن می پردازند) بعد قول قتادة رحمه الله را می آورد  و قتاده بعد از توصیفی در مورد یهود و نصارا و مجوس و صابئین می گوید : وَالَّذِينَ أَشْرَكُوا: يَعْبُدُونَ الْأَوْثَان. و قتاده نتیجه می گیرد : وَالْأَدْيَان سِتَّةٌ: خَمْسَةٌ لِلشَّيْطانِ، وَوَاحِدٌ لِلرَّحْمَنِ .  [49] ادیان 6تا هستند[1- الَّذِينَ آمَنُوا 2- وَالَّذِينَ هَادُوا 3- وَالصَّابِئِينَ 4- وَالنَّصَارَى 5- وَالْمَجُوسَ 6- وَالَّذِينَ أَشْرَكُوا]: 5 تا مال شیطان و یکی متعلق به الرحمن.

السمرقندي (٣٧٣ هـ) هم در تفسیرش همین تقسیم بندی را می آورد و بعد از ذکر « إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا، يعني: أصحاب محمد صلی الله علیه وسلم ومن كان مثلَ حالَهم، به ذکر یهودی ها و صابئین و مجوس می پردازد و بعد می گوید: َالَّذِينَ أَشْرَكُوا يعني: عَبَدَةِ الأوْثانِ، در نهایت می گوید: وَالْأَدْيَان سِتَّةٌ: فواحدٌ لله تعالى، والخَمْسَةٌ لِلشَّيْطانِ.[50] ادیان 6تا هستند[1- الَّذِينَ آمَنُوا 2- وَالَّذِينَ هَادُوا 3- وَالصَّابِئِينَ 4- وَالنَّصَارَى 5- وَالْمَجُوسَ 6- وَالَّذِينَ أَشْرَكُوا]: یکی متعلق به الله تعالی و 5 تا مال شیطان.

ابن تیمیه حنبلی هم بعد از نقد دیدگاه ابن عمر رضی الله عنهما در قرار دادن غیر شرعی اهل کتاب در دسته ی مشرکین و ممنوعیت ازدواج با زنان پاکدامن اهل کتاب به دلیل شرکیات آنها می گوید که «مَذْهَبُ جَمَاهِيرِ السَّلَفِ وَالْخَلَفِ مِنْ الْأَئِمَّةِ الْأَرْبَعَةِ وَغَيْرِهِمْ» بر صحیح بودن نکاح اهل کتاب است و در زمان ما کسانی که تابع این سخن ابن عمر رضی الله عنهما هستند طائفه ای از اهل بدعت هستند «وهُوَ الْيَوْمُ مَذْهَبُ طَائِفَةٍ مِنْ أَهْلِ الْبِدَعِ»  . دقت کنید ابن عمر رضی الله عنهما بر خلاف آیات صریح قرآن و سنت صحیح رسول الله صلی الله علیه وسلم و جمهور علمای سلف و خلف و… معتقد بود به دلیل شرکیات اهل کتاب اینها جزو مشرکین هستند و طبعاً باید حکم مشرکین بر آنها تطبیق شود که یکی از این احکام این است که نباید با اهل کتاب ازدواج کرد. این توهین به ایشان نیست، این اجتهاد اشتباه شخصی ایشان است و مشکلی ندارد. مشکل این است که ما آگاهانه از این اجتهاد غلط و شاذ ایشان و دیگران تقلید کنیم و… و بعد از اینهمه روشنگری باید بگوئیم که تنها اهل بدعت از این اجتهاد اشتباه جهت  رسیدن به اهدافی نفسانی و ضد اسلامی تقلید می کنند و باید همان سخن ابن تیمیه را برای قرون بعدی و قرن حاضر خودمان تکرار کنیم که : « وهُوَ الْيَوْمُ مَذْهَبُ طَائِفَةٍ مِنْ أَهْلِ الْبِدَعِ». 

ابن تیمیه در ادامه با «ثلَاثَةِ أَوْجُهٍ» سه دلیل و دیدگاه، این نظر ابن عمر رضی الله عنهما را رد می دهد و می گوید: أحَدُهَا ” أَنَّ أَهْلَ الْكِتَابِ لَمْ يَدْخُلُوا فِي الْمُشْرِكِينَ فَجُعِلَ أَهْلُ الْكِتَابِ غَيْرَ مُشْرِكِينَ بِدَلِيلِ قَوْلِهِ: «إنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَالَّذِينَ هَادُوا وَالصَّابِئِينَ وَالنَّصَارَى وَالْمَجُوسَ وَالَّذِينَ أَشْرَكُوا» . [51] اهل کتاب داخل مشرکین نمی شوند و اهل کتاب به دلیل آیه ی «إنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَالَّذِينَ هَادُوا وَالصَّابِئِينَ وَالنَّصَارَى وَالْمَجُوسَ وَالَّذِينَ أَشْرَكُوا»  جزو غیر مشرکین قرار داده شده اند.

حالا کسانی در زمان ما مثل نجدیت وجود دارند که خودشان را پیرو ابن تیمیه می دانند اما بر خلاف دیدگاههای ابن تیمیه عمل می کنند و در واقع می توان گفت مقلد همان دیدگاه اشتباه ابن عمر هستند که مخالف«مَذْهَبُ جَمَاهِيرِ السَّلَفِ وَالْخَلَفِ مِنْ الْأَئِمَّةِ الْأَرْبَعَةِ وَغَيْرِهِمْ» است. اینها امروزه می گویند: والأقرب أن أهل الكتاب داخلون في المشركين والمشركات عند الإطلاق رجالهم ونساؤهم [52] آنهم با استناد به قیاس دسته ای از اهل علم و حکم یک شاه اموی در ممنوع بودن نزدیکی اهل کتاب به بیت الحرام با قیاس به ممنوع بودن ورود مشرکین به بیت الله الحرام در هنگام حج یا غیر آن که این علمای نجدیت هم این دستور شاه اموی را با آیه ای که دال بر نجس بودن مشرکین است و در مورد کفار مشرک نازل شده نه سایر کفار اهل کتاب و شبه اهل کتاب، توجیه می کنند. معمولاً سخنان شاهان اموی و عباسی و سایر شاهان اینگونه توسط علمای درباری برای مردم توجیه می شده اند.

البته شیخ اسامه بن لادن در مورد علمای تابع دربار چون بن العثیمین نقل قول جالبی را در مصاحبه ای که در سال 1378ش (1420ق) با شبکه الجزیره بیان می کند. ایشان می گوید:

«….زمانی که نیروهای آمریکا در محرم سال ۱۴۱۱ هجری قمری وارد بلاد حرمین شدند، متأسفانه فتاوایی در تأیید آن صادر شد. دولتهای خلیج برای صدور این فتاوا بر این علماء فشار آوردند، فتاوایی که در مورد شان به علماء گفته بودند که موقتی است. برخی از این علماء که مورد اعتماد ماست، امثال شیخ محمد بن صالح العثیمین در مجلس و در منزل خودشان بما گفتند که: “ما فتوی ندادیم، بلکه بعد از اینکه دولت نیروهای آمریکایی را وارد مملکت کرد ما را جمع کردند و به ما گفتند: باید فتوایی صادر کنید و الا جوانان با این نیروهای آمریکایی خواهند جنگید”!!. من با ایشان مدتی طولانی درباره وجوب صدور فتوایی از جانب هیئت کبارالعلماء مبنی بر اخراج آمریکاییان صحبت کردم، ایشان به صراحت به من گفتند-قسم به الله ی که معبود حقیقی نیست جز او، بر این امر گواه است-: ” ای اسامه! ما در هیئت کبار العلماء حق نداریم که از جانب خود فتوا دهیم، بلکه فقط زمانی که از سوی اعلی حضرت -بنابر تعبیر او-به ما ارجاع داده شود، ما فتوا صادر می کنیم”، متأسفانه این است وضعیت ما.»[53]

به هر حال این وضعیت هیئت کبار علماء و اهل فتوا و علمای نجدی تابع دربار از زبان خود آنهاست و طبیعی است که از گذشته های دور تا کنون و تا زمانی که این جریان مخرب وجود دارد دیدگاههای آنها ارزشی شرعی نداشته باشند.

به هر حال: ابن کثیر شافعی رحمه الله نیز در ذیل همین آیه ی 17 سوره ی حج : إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَالَّذِينَ هَادُوا وَالصَّابِئِينَ وَالنَّصَارَى وَالْمَجُوسَ وَالَّذِينَ أَشْرَكُوا  (حج/17) با جدا کردن کفار مشرک از سایر کفار می گوید:  يُخْبِر تَعَالَى عَنْ أَهْلِ هَذِهِ الْأَدْيَانِ الْمُخْتَلِفَة مِنْ الْمُؤْمِنِينَ وَمَنْ سِوَاهُمْ مِنْ الْيَهُود وَالصَّابِئِينَ … وَالنَّصَارَى وَالْمَجُوس وَاَلَّذِينَ أَشْرَكُوا … [54] الله تعالی از اهل این ادیان مختلف از جمله مومنین و غیر از آنها چون یهود و صابئین و نصارا و مجوس و مشرکین خبر می دهد.

امام بغوی هم در تفسیرش ذیل همین آیه بعد از برشمردن 1- الَّذِينَ آمَنُوا 2- وَالَّذِينَ هَادُوا 3- وَالصَّابِئِينَ 4- وَالنَّصَارَىٰ 5-  وَالْمَجُوسَ  می گوید : 6- وَالَّذِينَ أَشْرَكُوا، يعني عَبَدَةِ الْأَوْثَان [55]

امام فخر الدين الرازي (٦٠٦ هـ) در تفسیرش می گوید: اتباع انبیاء، مسلمین و یهود و نصارا هستند و صابئون فرقه ای بین یهود و نصارا هستند. و بعد از ذکر مجوس به توضیح مشرکین می پردازد و می گوید: وأمّا المُنْكِرُونَ لِلْأنْبِياءِ عَلى الإطْلاقِ فَهم عَبْدَةُ الأصْنامِ والأوْثانِ، وهُمُ المُسَمَّوْنَ بِالمُشْرِكِينَ،  منکرین انبیاء به صورت اطلاق پرستنده های اصنام و اوثان هستند که تحت عنوان «مشرکین» نام گذاری شده اند که همه با تمام اختلافی که با هم دارند جزو این طبقه ی مشرکین هستند.  و ثابت شده است که ادیان به وجود آمده به سبب اختلافات انبیاء عَلَيْهِمُ السَّلامُ «هي هَذِهِ السِّتَّةُ الَّتِي ذَكَرَها اللَّهُ تَعالى في هَذِهِ الآيَةِ» 6 تا هستند که الله تعالی در این آیه آنها را ذکر کرده است. و قَتادَة ومُقاتِل می گویند: الأدْيانُ سِتَّةٌ: واحِدَةٌ لِلَّهِ تَعالى وهو الإسْلامُ، وخَمْسَةٌ لِلشَّيْطانِ، ادیان 6تا هستند: یکی برای الله تعالی که اسلام است، و 5تا برای شیطان[56]

در تفسیر جلالین هم باز در ذیل همین آیه آمده است : إنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَاَلَّذِينَ هَادُوا” هُمْ الْيَهُود “وَالصَّابِئِينَ” طَائِفَة مِنْهُمْ “وَالنَّصَارَى وَالْمَجُوس وَاَلَّذِينَ أَشْرَكُوا إنَّ اللَّه يَفْصِل بَيْنهمْ يَوْم الْقِيَامَة” بِإِدْخَالِ الْمُؤْمِنِينَ الْجَنَّة وَإِدْخَال غَيْرهمْ النَّار.[57]  1- مومنین  2- اَلَّذِينَ هَادُوا (یهودی ها هستند) 3- الصَّابِئِينَ (طائفه ای از یهودی ها هستند) 4- النَّصَارَى 5- الْمَجُوس 6- وَاَلَّذِينَ أَشْرَكُوا  الله تعالی روز قیامت بین آنها داوری می کند با داخل کردن مومنین به بهشت و داخل کردن دیگران به آتش.

امام قرطبی هم باز با تعاریفی از 1- الَّذِينَ آمَنُوا 2- وَالَّذِينَ هَادُوا 3- وَالصَّابِئِينَ 4- وَالنَّصَارَىٰ 5- وَالْمَجُوسَ  می گوید: وَالَّذِينَ أَشْرَكُوا : هُمْ الْعَرَب عَبَدَةِ الْأَوْثَان . [58] مشرکین : اعراب عبادت کننده ی اوثان هستند.

امام شوکانی هم در فتح القدیر ذیل همین آیه با توصیفی از 1- الَّذِينَ هَادُوا 2- وَالصَّابِئِينَ 3- وَالنَّصَارَىٰ 4- وَالْمَجُوسَ    می گوید : 5- والَّذِينَ أشْرَكُوا الَّذِينَ يَعْبُدُونَ الأصْنامَ. [59] مشرکین کسانی هستند که اصنام را عبادت می کنند.

ابن عاشور هم باز در تفسیرش «التحریر و التنویر» در تفسیر همین آیه ی 17 سوره ی حج  بعد از نام بردن از مومنین به تفکیک این 5 دسته از کفار می پردازد و می گوید که ذکر المؤمنين 1- واليهود 2- والنصارى 3- والصابئين در آیه ی بقره و آیه ی عقود بیان شد و در این آیه 4- المجوس 5- والمشركين ذکر شده است. [60]

در تفسير خواطر محمد متولي الشعراوي که عده ای از برادران به آن اشاره کردند باز می بینیم که بعد از ذکر مومنین به تفکیک آشکار این 5 دسته از کفار اصلی می پردازد و می گوید: «ٱلَّذِينَ آمَنُواْ..» یعنی به محمد صلی الله علیه وسلم ایمان آورده اند و بعد به ذکر «وَٱلَّذِينَ هَادُواْ..» یعنی : یهود و « النَّصَارَىٰ »  و «الصَّابِئِينَ» و « الْمَجُوسَ » می پردازد و توضیح مختصری می دهد و در آخر می گوید : والَّذِينَ أشْرَكُوا: هم المشركون عَبَدَة الأصْنامِ و الْأَوْثَان.[61] والَّذِينَ أشْرَكُوا : مشرکین هستند که اصنام و اوثان را عبادت می کنند.

در تفسیر المیسر هم که مجموعه ای از مفسرین آن را تألیف کرده اند باز می بینیم که بعد از توضیحی کوتاه در مورد « 1- وَالَّذِينَ هَادُوا 2- وَالصَّابِئِينَ 3- وَالنَّصَارَىٰ 4- وَالْمَجُوسَ» می گوید:  5- والَّذِينَ أشْرَكُوا وهم: عَبَدَةِ الْأَوْثَان.[62]

محمد سيد طنطاوي در تفسیر خودش«الوسيط للقرآن الكريم» در تفسیر این آیه می گوید: در این آیه ی کریمه، قرآن از 6 فرقه از مردم برای ما سخن می گوید و طنطاوی توضیحاتی هم در مورد هر یک ارائه می دهد: 1- فرقه ی اولی: فرقه ی الَّذِينَ آمَنُوا است: و مراد از آنها کسانی هستند که به نبی صلی الله علیه وسلم ایمان آورده و او را تصدیق کرده و از او تبعیت کرده اند. 2-  فرقه ی دوم هم « الَّذِينَ هَادُوا » یهودی ها هستند 3- فرقه ی سوم هم « الصَّابِئِينَ » هستند 4- فرقه ی چهارم هم « النَّصَارَىٰ » هستند، 5-  فرقه ی پنجم هم « الْمَجُوسَ»  هستند. 6- وأما الفرقة السادسة والأخيرة فهى فرقة الَّذِينَ أشْرَكُوا. والمشهور أنهم عَبَدَةِ الأصْنامِ و الْأَوْثَان . [63] فرقه ی ششم و آخری فرقه ی مشرکین هستند. و مشهور این است که این مشرکین عبادت کنندگان اصنام و اوثان هستند.

امام النسفي (٧١٠ هـ) در تفسیر خودش بر«إنَّ الَّذِينَ آمَنُوا والَّذِينَ هادُوا والصابِئِينَ والنَصارى والمَجُوسَ والَّذِينَ أشْرَكُوا»  می گوید:  قِيلَ: الأدْيانُ خَمْسَةٌ أرْبَعَةٌ لِلشَّيْطانِ وواحِدٌ لِلرَّحْمَنِ، الصابِئُونَ نَوْعٌ مِنَ النَصارى فَلا تَكُونُ سِتَّةً . گفته شده است که ادیان 5تا هستند 4 تا مال شیطان و یکی متعلق به الرحمن . و الصابِئُونَ دسته و نوعی از نصارا هستند . پس 6 عدد نمی شود.

عبدالرحمن سعدى رحمه الله (١٣٧٦ هـ) در تفسیرش ذیل همین آیه به نکاتی اشاره می کند که نوعی جمع بندی این بحث ماست. ایشان می گویند: الله تعالی از طوائف اهل زمین خبر می دهد : من الذين أوتوا الكتاب، من المؤمنين واليهود والنصارى والصابئين، ومن المجوس، ومن المشركين؛ از کسانی که به آنها کتاب داده شده است – از مومنین و یهود و نصاری و صابئین – و از مجوس هم خبر می دهد و از مشرکین هم خبر می دهد . به دنبال این توضیح می هد که: فَالَّذِينَ كَفَرُوا : همه ی کفار من اليهود، والنصارى، والمجوس، والصابئين، والمشركين را شامل می شود. [64]

از اهل تفسیر میان مذاهب معروف به اهل سنت باز کسانی چون ابن أبي زمَنَين (٣٩٩ هـ)[65] و مكي بن أبي طالب (٤٣٧ هـ)[66] و الواحدي (٤٦٨ هـ) درالبسيط[67] و امام فخر رازی[68] و ابن جُزَيّ (٧٤١ هـ)[69]  و ابن كثير (٧٧٤ هـ)[70] و جلال الدين السيوطي (٩١١ هـ) در الدر المنثور[71] و ابوالفتوح رازی[72] و آلوسی[73] و ثعلبی [74] و ابن عطیه[75] و مراغی[76] و خواجه عبدالله انصاري صوفی مسلک[77] و ابن جوزی [78] و زمخشری[79]   و الشوكاني (١٢٥٠ هـ)[80] و سید قطب [81] و وهبه زحیلی[82] عبدالرحمن بن ابی حاتم [83]احمد نسفی[84] و محمد سمرقندی[85] و مقاتل بن سليمان[86] و طبرانی[87] و أبو السعود (٩٨٢ هـ)[88] و محمدعلی صابونی[89] و محمد ماتریدی [90] و الخطيب الشربيني[91] و المختصر في التفسير (مركز تفسير)[92]و القاسمي (١٣٣٢ هـ) در محاسن التأويل[93]  و أبو بكر الجزائري (١٤٣٩ هـ) در أيسر التفاسير[94] و دیگران به همین شکل این کفار 5گانه را از هم تفکیک کرده اند و مشرکین را در کنار یهودی ها و نصرانی ها و مجوس و صابئین به عنوان یک دسته و گروهی مجزا از این کفار 5گانه معرفی کرده اند. همین الان هم در ترجمه و تفسیر این آیه به زبانهای مختلف دنیا در میان اهل سنت باز شما شاهد همین تفکیک این کفار 5گانه از همدیگر هستید. [95]

البته این تنها مختص به این آیات نیست که برادران نجدی ما به عمد آنها را نادیده می گیرند، بلکه اهل تفسیر در جاهای مختلفی به این تقسیم بندی کفار و جدا کردن کفار مشرک از سایر کفار پرداخته اند. به عنوان مثال امام قرطبی ذیل آیه ی : وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّن مَّنَعَ مَسَاجِدَ اللَّهِ أَن يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ وَسَعَىٰ فِي خَرَابِهَا ۚ  (بقره/114) با ذکر دیدگاههای مختلف می گوید: قتاده گفت که اینها نصارا دشمنان الله هستند که کینه ی از یهود آنها را بر آن داشت که بخت النصر مجوسی بابلی را بر تخریب بَيْتِ الْمَقْدِس یاری دهند. روایت هم شده که این آیه در مورد مشرکین نازل شده زمانی که نمازگذاران و نبی صلی الله علیه وسلم را در سال حدیبیه از ورود مسجد الحرام منع کردند. هَؤُلَاءِ الْمُشْرِكُونَ الَّذِينَ حَالُوا بَيْنَ رَسُولِ اللَّهِ  صلی الله علیه وسلم يَوْمَ الْحُدَيْبِيَةِ [96]  به این شکل بین نصارا با یهود و مجوس و مشرکین فرق می گذارد.  امام طبری هم در تفسیر این آیه همین متن را همراه دیدگاههای دیگری از اصحاب می آورد که به صراحت اسم یهود و نصارا و مجوس و مشرکین از همدیگر جدا و متمایز شده است.

ابن کثیر رحمه الله در تفسیر آیه ی : وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّن مَّنَعَ مَسَاجِدَ اللَّهِ أَن يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ وَسَعَىٰ فِي خَرَابِهَا ۚ  (بقره/114) می گوید: فإنه تعالى لما وجه الذم في حق اليهود والنصارى ، زمانی که الله تعالی یهود و نصارا را مورد سرزنش و نکوهش قرار می دهد، شرع في ذم المشركين الذين أخرجوا الرسول صلى الله عليه وسلم وأصحابه من مكة …. در مذمت و نکوهش مشرکینی که رسول صلی الله علیه وسلم و اصحابش را از مکه اخراج کردند راهنمائی کرد.  فترتيب السياق يقتضي ذم اليهود والنصارى ثم ذم المشركين.  در این صورت ترتیب سیاق مقتضای این است که ابتدا نکوهش و ذم یهود و نصارا باشد به دنبال آن نکوهش و سرزنش مشرکین[97]  و به این شکل یهود و نصارا و مشرکین را از هم تفکیک و جدا می کند.

در منابع شیعه ی جعفری هم اگر نگاه کنید از الميزان في تفسير القرآن سید محمدحسین طباطبایی گرفته[98] تا تفسیر مکارم شیرازی که واضح می گوید: آيه «إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَالَّذِينَ هَادُوا وَالصَّابِئِينَ وَالنَّصَارَىٰ وَالْمَجُوسَ وَالَّذِينَ أَشْرَكُوا»،  به شش گروه از پيروان مذاهب مختلف كه يك گروه مسلم و مؤمنند، و پنج گروه غير مسلمان، اشاره كرده مى فرمايد: كسانى كه ايمان آورده اند، و يهود، و صابئان، و نصارا، و مجوس، و مشركان، خداوند در ميان آنها روز قيامت داورى مى كند[99] همه به این واقعیت شهادت می دهند.

مجمع البيان في تفسير القرآن فضل بن حسن طبرسی هم همین تقسیمات را بیان می کند و می گوید: سنت خداوند است كه ميان حق و باطل جدا كند، روز قيامت هم مؤمن و يهودى و مسيحى و زردشتى و مشرك را از يكديگر جدا مى سازد [100]  محمد جواد مغنیه هم در التفسير الکاشف به طوائف ششگانه « الطوائف الست» اشاره می کند. [101] شکرالله کاشانی[102] و سایر مفسرین شیعه نیز با تفکیک این کفار 5گانه ی 1-  الَّذِينَ هَادُوا 2- وَالصَّابِئِينَ 3- وَالنَّصَارَىٰ 4- وَالْمَجُوسَ 5- وَالَّذِينَ أَشْرَكُوا به تفسیر این آیه ی 17 سوره ی حج می پردازند. 

علاوه بر این، شیعیان از امام جعفر صادق رحمه الله روایت کرده اند که در مورد غلاتی که « فإنَّ الغُلاةَ شرُّ خَلْقِ اللهِ » غلاة بدترین خلق خدا هستند « يُصَغِّرُونَ عَظَمَةَ اللهِ، » که عظمت خدا را کوچک می‌کنند « وَيَدَّعُونَ الرُّبُوبِيَّةَ لِعِبَادِ اللهِ، » و برای بندگان الله ادعای ربوبیت دارند گفته است: وَاللهِ إنَّ الغلاةَ شَرٌّ مِنَ اليَهُودِ وَالنَّصَارى وَالمجُوسِ وَالذِينَ أشْرَكُوا.[103]والله غلات از یهود و نصاری و مجوس و مشرکین بدترند.

بر این اساس است که ما در منابع شیعیان جعفری می خوانیم که: ممكن است گروهي تنها از نظر كلامي مشرك باشند نه از جهت فقهي، زيرا احكام فقهي مانند طهارت و نجاست و… بر آنها مترتب نمي شود. چون مشرك دو اطلاق دارد: مشرك اسمي و مشرك وصفي. گاه شريك گرفتن به عنوان وصف فعل بر گروهي اطلاق مي شود كه عقيده يا عملشان شرك آلود و مشركانه است نه اينكه خود از گروه هاي اسمي مشرك باشند.[104]

بر این اساس عده ای از مفسرین شیعه  با استناد به آیاتی چون آیه ی اول سوره ی بینه و سایر آیاتی که اشاره شد معتقدند که می توان از آيات استنباط كرد كه كلمة مشرك به معناي اسمي آن به اهل كتاب اطلاق نشده اما كافر اطلاق شده است.[105] و کسی چون سید احمد خونسارى در جامع المدارک می گوید: مشرک حقیقى بر همه کافران صادق نیست. [106]

حالا شما پاسخ دهید که این مشرک کیست و این مشرکین چه کسانی هستند که گروه و طائفه و دسته ای جداگانه از یهودی ها و نصرانی و مجوس و صابئین هستند؟ و مهمتر از آن اینکه: زمانی که یهود و نصرا و مجوس و صابئین با اینهمه شرکیات بواح  و آشکار باز الله تعالی آنها را با لفظ مشرک نام نبرده است چرا عده ای به ناحق از لفظ مشرک برای مسلمین استفاده می کنند؟ 

جمع بندی مختصر

تا اینجا متوجه شدیم که الله تعالی کفار 1-  الَّذِينَ هَادُوا 2- وَالصَّابِئِينَ 3- وَالنَّصَارَىٰ 4- وَالْمَجُوسَ را با آنهمه شرکیات واضح و آشکار و بزرگی که دارند در دسته ی کفار 5- وَالَّذِينَ أَشْرَكُوا یا مشرکین قرار نداده است، و رای جمهور مذاهب اسلامی هم بر این تفکیک و جدائی است . حالا دسته ای از مقلدین تفکر نجدیت را می بینیم که با کنار زدن این واقعیت و بر خلاف آیات صریح قرآن و بر خلاف آراء جمهور مذاهب اسلامی نه تنها کفار اهل کتاب و شبه اهل کتاب را جزو مشرکین قرار می دهند و در واقع به جای 5 دسته ی یاد شده در آیات  همه را در یک دسته قرار می دهند، بلکه علاوه بر آن مسلمین مخالف دیدگاههای خودشان را که ممکن است با داشتن عذرهای معتبر شرعی دچار خطاء و اشتباهاتی هم باشند جزو مشرکین قرار می دهند و اصطلاح غلط «مسلمان مشرک»  یا «مشرکین منتسب به اسلام»  و حتی به دنبال این به دلیل کافر بودن مشرکین اصطلاح ضد اسلامی «کفار منتسب به اسلام» را تولید کرده اند در حالی که الله تعالی در میان مسلمین حتی منافقین با آنهمه صفات زشت و ضد اسلامی را نیز در دنیا با این اصطلاحات نامگذاری نکرده و ما منافقین با آنهمه انحرافات آشکار را نیز جزو مسلمین محسوب می کنیم و آنها در دنیا را مشمول حقوق مسلمین می کنیم نه دسته ای از کفار آشکار آنهم کفار مشرک که بدترین دسته از کفار اصلی هستند.

منافقین که ما تنها دارودسته ی آنها را می شناسیم :

  1. آنچه که الله فرو فرستاده را دوست ندارند: «‏ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ كَرِهُوا مَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأَحْبَطَ أَعْمَالَهُمْ»‏ (محمد/9)
  2. حکم خدا و رسول الله صلی الله علیه و سلم را قلباً نمی پذیرند: «وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ تَعَالَوْا إِلَى مَا أَنْزَلَ اللَّهُ وَإِلَى الرَّسُولِ رَأَیْتَ الْمُنَافِقِینَ یَصُدُّونَ عَنْکَ صُدُودًا» (نساء/۶۱)
  3. مؤمنین مخلص را سفیه و احمق و طبعاً خود را عالم و روشنفکر می دانند حتی اگر این مومنین اصحاب رسول الله صلی الله علیه وسلم باشند: «وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ آمِنُوا كَمَا آمَنَ النَّاسُ قَالُوا أَنُؤْمِنُ كَمَا آمَنَ السُّفَهَاءُ ۗ أَلَا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهَاءُ وَلَٰكِن لَّا يَعْلَمُونَ (بقره/۱۳)
  4. از رهبریت عیب و ایرادهای ناحق می گیرند حتی اگر این رهبر رسول الله صلی الله علیه وسلم باشد: «وَمِنْهُم مَّن یَلْمِزُکَ فِی الصَّدَقَاتِ فَإِنْ أُعْطُواْ مِنْهَا رَضُواْ وَإِن لَّمْ یُعْطَوْاْ مِنهَا إِذَا هُمْ یَسْخَطُونَ» ‏(توبه/58)
  5. لجوج و متعصّب، و انگار در برابر حقایق شریعت الله تعالی کور و کر و لال هستند: «صُمُّ بُکمُ عُمیُّ فَهُم لا یَرجِعُونَ» (بقره/18).
  6. دیکتاتور و انحصار طلب هستند و در صورت داشتن قدرت، هرگز اجازه نمی دهند که مومنین در جامعه ی تحت حاکمیت آنها زندگی کنند حتی اگر این مومنین کسانی چون رسول الله صلی الله علیه وسلم و سابقون الولون و اصحاب گرامی باشند: يَقُولُونَ لَئِن رَّجَعْنَا إِلَى الْمَدِينَةِ لَيُخْرِجَنَّ الْأَعَزُّ مِنْهَا الْأَذَلَّ (منافقون/ ۸)
  7. به سوی انجام منکرات و زشتی ها دعوت می کنند و سعی می کنند مسلمین را از نیکی ها و معروف ها باز دارند: الْمُنَافِقُونَ وَالْمُنَافِقَاتُ بَعْضُهُم مِّن بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمُنکَرِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمَعْرُوفِ وَیَقْبِضُونَ أَیْدِیَهُمْ نَسُواْ اللّهَ فَنَسِیَهُمْ إِنَّ الْمُنَافِقِینَ هُمُ الْفَاسِقُونَ ‏(توبه/67)
  8. چیزی که باعث می شود سکولارزده ها و منافقین با دیگران رابطه ی دوستی برقرار کنند منافع مادی است : «وَمِنْهُم مَّن یَلْمِزُکَ فِی الصَّدَقَاتِ فَإِنْ أُعْطُواْ مِنْهَا رَضُواْ وَإِن لَّمْ یُعْطَوْاْ مِنهَا إِذَا هُمْ یَسْخَطُونَ» ‏(توبه/58)،
  9. جهت کسب این منافع مادی همواره در شک و تردید و دودلی در بین مسلمین و کفار آشکار سرگردان اند، دقت کنید سرگردان اند: «مُّذَبْذَبِینَ بَیْنَ ذَلِکَ لاَ إِلَى هَؤُلاء وَلاَ إِلَى هَؤُلاء وَمَن یُضْلِلِ اللّهُ فَلَن تَجِدَ لَهُ سَبِیلاً» (نساء/۱۴۳) به همین دلیل به قول معروف حزب باد هستند و به راحتی به جائی که منافع مادیشان را تامین کند تغییر موضع می دهند: «الَّذِينَ يَتَرَبَّصُونَ بِكُمْ فَإِن كَانَ لَكُمْ فَتْحٌ مِّنَ اللّهِ قَالُواْ أَلَمْ نَكُن مَّعَكُمْ وَإِن كَانَ لِلْكَافِرِينَ نَصِيبٌ قَالُواْ أَلَمْ نَسْتَحْوِذْ عَلَيْكُمْ وَنَمْنَعْكُم مِّنَ الْمُؤْمِنِينَ فَاللّهُ يَحْكُمُ بَيْنَكُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَلَن يَجْعَلَ اللّهُ لِلْكَافِرِينَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلاً» (نساء/141)
  10. تنها قدرت نظامی می تواند آنها را مدیریت کند و از قدرت نظامی مومنین بیشتر از الله می ترسند: «لَأَنْتُمْ أَشَدُّ رَهْبَةً فِي صُدُورِهِمْ مِنَ اللَّهِ ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لَا يَفْقَهُونَ» (حشر/۱۳)

این صفات به اضافه ی دهها صفت زشت دیگری که منافقین از کفار مشرک گرفته اند باعث نشده است که الله تعالی آنها را در دنیا جزو کفار مشرک قرار دهد بلکه مادام که دارند ادای مسلمین را در عبادات ظاهری در می آورند و از دارالاسلام مسلمین خارج نشده اند و یا ضمن رعایت ظوابط تکفیر جزو مرتدین قرار نگرفته اند، جزو جامعه ی مسلمین محسوب می شوند و الله تعالی در آیات مختلفی واضح و آشکارا منافقین میان مسلمین – که در واقع کفار پنهان هستند و ما قدرت تشخیص آنها در دنیا را نداریم – از کفار مشرک جدا کرده است. به عنوان مثال الله تعالی می فرماید:

  • وَيُعَذِّبَ الْمُنَافِقِينَ وَالْمُنَافِقَاتِ وَالْمُشْرِكِينَ وَالْمُشْرِكَاتِ الظَّانِّينَ بِاللَّهِ ظَنَّ السَّوْءِ ۚ (فتح/6) و تا این که مردان و زنان منافق، و مردان و زنان مشرکی را عذاب کند که به خدا گمان بد می‌برند.

نزول این آیات سوره فتح متعلق به زمان بعد از بیعت رضوان بر علیه مشرکین مکه و صلح حدیبیه با مشرکین مکه است[107] که در آن حتی یک نفر از منافقین هم حضور نداشتند و این منافقین از مدینه خارج نشده بودند. همچنانکه ابن عاشور (١٣٩٣ هـ) در التحرير والتنوير[108] و دیگران به این واقعیت اشاره می کنند. امام الشوكاني (١٢٥٠ هـ) هم در فتح القدير قول الفَرّاء و الزُّهْرِيّ  را می آورد که منظور از فتح، صلح حدیبیه با مشرکین است.[109]

در راه بازگشت از صلح حدیبیه به دارالاسلام مدینه این آیات بر رسول الله صلی الله علیه وسلم نازل شده اند.[110]  به همین دلیل الله تعالی از منافقین دارالاسلام مدینه و کفارمشرک دارالکفر مکه صحبت می کند. الواحدي (٤٦٨ هـ) در البسيط [111] و ابولیث[112] و دیگران در تفاسیر خود بر این آیه از ابن عباس رضی الله عنهما روایت کرده اند که: الْمُنَافِقِينَ وَالْمُنَافِقَاتِ از اهل مدینه و وَالْمُشْرِكِينَ وَالْمُشْرِكَاتِ از اهل مکه. مقاتل [113]هم همین دیدگاه را بیان کرده است.

امام السمرقندي (٣٧٣ هـ) در تفسیرش توضیح می دهد: وَيُعَذِّبَ الْمُنافِقِينَ وَالْمُنافِقاتِ يعني: ولكن يُعَذِّبَ الْمُنافِقِينَ وَالْمُنافِقاتِ من أهل المدينة وَالْمُشْرِكِينَ من أهل مكة وَالْمُشْرِكاتِ الذين أقاموا على عبادة الأصنام. امام البغوي (٥١٦ هـ) هم در تفسیرش روشنگری می کند که  منظور: أَهْلَ النِّفَاقِ بِالْمَدِينَةِ وَأَهْلَ الشِّرْكِ بِمَكَّةَ، است. [114]

با آنکه به قول امام  طبری(٣١٠ هـ) منافقین مکه به پیروزی مشرکین مکه راضی و خشنود بودند و از پیروزی مومنین غمگین می شدند[115] و با آنکه الآلوسي (١٢٧٠ هـ) در ذیل این آیه می گوید: وتَقْدِيمُ المُنافِقِينَ عَلى المُشْرِكِينَ لِأنَّهم أكْثَرُ ضَرَرًا عَلى المُسْلِمِينَ، با این وجود باز منافقین  و دارودسته ی منافقین (سکولار زده ها) در دنیا جزو مسلمین محسوب می شوند و نمی توان به دلایل نفسانی و شبهات بی اساس و کنار زدن ظوابط شرعی دسته ی آنها را جزو یکی از دسته های کفار آشکار محسوب کرد. 

  • إِنَّ اللهَ جَامِعُ الْمُنَافِقِينَ وَالْكَافِرِ‌ينَ فِي جَهَنَّمَ جَمِيعًا (نساء/140) شک نیست که خداوند منافقان و کافران را همگی در دوزخ گرد می‌آورد.

در اینجا هم الله تعالی در مورد آخرت منافقین و کفار صحبت می کند. در دنیا منافقین با آنهمه عقاید و دیدگاهها و اعمال فاسدی که دارند و در قرآن به وضوح این عقاید و رفتارهای فاسد آنها توضیح داده شده است باز جزو مسلمین محسوب می شوند به همین دلیل اسم آنها در کنار کفار آمده و اینکه کفار آشکارِ میان انسانها  بعد از بعثت رسول الله صلی الله علیه وسلم تا روز قیامت 6دسته هستند و این منافقین میان مسلمین به همراه این کفارآشکار و سایر کفار جنی و کفار ملل گذشته و به همراه شیطان همگی در جهنم هستند. 

تضادی در دسته بندی انسانها توسط الله تعالی وجود ندارد . این قرآن که کلام بشر نیست که در آن اختلاف وجود داشته باشد همچنانکه می بینیم که در کلام بشر آنهمه اختلاف و تضاد و تناقض وجود دارد. أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ ۚ وَلَوْ كَانَ مِنْ عِندِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلَافًا كَثِيرًا (نساء/82)  آیا (این منافقان) درباره قرآن نمی‌اندیشند؟ و اگر از سوی غیرخدا آمده بود در آن تناقضات و اختلافات فراوانی پیدا می‌کردند.‏

ما توان تشخیص منافقین اصلی را نداریم که نزد الله کافر هستند بلکه ما تنها دارودسته ی آنها را می شناسیم . به همین ترتیب شما هم نباید دارودسته ی منافقین (سکولار زده ها) را که قطعاً برای پیروزی سکولاریستها (مشرکین) زمینه سازی می کنند و به پیروزی آنها راضی هستند و آنهمه صفات زشت سکولاریستها را نیز دارند جزو همین کفار مشرک (سکولار) قرار دهید مادام که صف خود را از مسلمین جدا نکرده و وارد یکی از احزاب مختلف سکولار نشده اند، بلکه مادام که در میان مسلمین در عبادات ظاهری ادای مسلمین را در می آورند و این عبادتهای ظاهری را انجام می دهند و خود را جزوی از همین مسلمین و دارالاسلام مومنین می دانند ما آنها را جزو مسلمین محسوب می کنیم نه کفار.

علاوه بر این واضح و آشکارا می بینیم که الله تعالی در قوانین متعلق به کفار مشرک با قوانین متعلق به کفار اهل کتاب و شبه اهل کتاب هم  تفاوتهائی قائل شده است. همچنانکه در سنت هم بین کفار اهل کتاب و با کفار شبه اهل کتاب مجوس تفاوتهائی وجود دارد.

 در اینجا بحث سر استثناء کردن و مسائلی از این دست نیست، بلکه بحث سر تشریع قوانین برای دسته هائی مختلف از کفار 6گانه ی آشکار است و الله تعالی از کانال رسولش صلی الله علیه وسلم برای هر یک قوانین خاصی را نازل کرده است همچنانکه برای دارودسته ی منافقین داخلی هم قوانین خاصی را نازل کرده است.

حالا اگر دقت کرده باشید الله تعالی در هیچ جای قرآن کفار یهودی یا نصرانی یا مجوس و صابئین را با لفظ «مشرکین» و «الذین اشرکوا» معرفی نکرده است؛ یعنی مسلمانی انتظار دارد که الله علیم و حکیم به یهودی بگوید نصرانی؟ یا به یک نصرانی بگوید مجوس؟ یا به همین شکل اسم این کفار را با هم قاطی کند؟ نه هرگز. بلکه همه را با اسمهای خودشان 1- الَّذِينَ هَادُوا 2- وَالصَّابِئِينَ 3- وَالنَّصَارَى 4- وَالْمَجُوسَ  5- وَالَّذِينَ أَشْرَكُوا نام می برد. در شریعت اسلام صفها واضح هستند، شخص یا مسلمان است یا کافر؛ در دایره ی مسلمین هم شخص یا یک مسلمان عادی محسوب می شود یا جزو مومنین، و در میان کفار هم شخص یا مشرک است یا یهودی، یا نصرانی، یا مجوس یا صابئی.

علاوه بر این در هیچ کجای قرآن و در هیچ جای سنت صحیح به خاطر این شرکیات تمام کفار، ترکیباتی چون یهودی نصرانی یا نصرانی مجوس یا مجوس یهودی یا یهودی مشرک یا نصرانی مشرک یا صابئی مجوس و سایر ترکیبات نامتجانس را نخواهید دید.

با آنکه درختان و چهارپایان و ماهی ها همگی جزو حیوانات هستند و در حیوان بودن با هم مشترک هستند اما ترکیب درختِ اسبی یا پرنده یِ اسبی یا ترکیبِ انسان با درخت به دلیل مشترکات آنها برای ما خیالی و غیر واقعی است، به همین شکل برای یک مسلمان آگاه به مبانی شریعت الله ترکیب مسلمان با یهودی یا مسلمان با مجوس یا مسلمان با مشرک یا مسلمان با نصرانی و غیره و یا ترکیبات مشرکین یهود و مشرکین مجوس و غیر نیز از «لحاظ شرعی» بی پایه و اساس و خیالی است.

 قرآن از چنین اشتباهاتی بری است چون ساخته ی دست بشر نیست که در آن اشتباه و اختلاف وجود داشته باشد چنانچه الله تعالی می فرماید :  أَفَلاَ یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَلَوْ کَانَ مِنْ عِندِ غَیْرِ اللّهِ لَوَجَدُواْ فِیهِ اخْتِلاَفاً کَثِیراً (نساء/82) آیا درباره قرآن نمی‌اندیشند و اگر از سوی غیرخدا آمده بود در آن تناقضات و اختلافات فراوانی پیدا می‌کردند .‏

در میان بعضی از فقهاء نیز با آنکه از «لحاظ لغوی» به خاطر شرکیاتی که کفار یهودی و نصرانی و مجوس و صابئین انجام می دهند از لفظ مشرکین برای همه استفاده شده است اما زمانی که از «لحاظ شرعی» به بررسی این کفار می پردازند و احکام آنها را بیان می کنند با تقسیم آنها به اهل کتاب و غیر اهل کتاب احکام شرعی هر یک را به صورت مجزا بیان می کنند و نشان می دهند که کفار غیر اهل کتاب یا مشرکین با سایر کفار فرق دارند و مشمول احکام جداگانه ای می شوند. این از بدهیات فقه مذاهب اسلامی است و خط فکری شاذی که به ابن عمر رضی الله عنهما نسبت داده می شود و تا کنون به صورت ضعیف به حیات خود ادامه می دهد و سعی دارد احکام مشرکین را به سایر کفار تسری بدهد، با وجود روشنگری هائی که شده، به قول ابن تیمه، تنها اهل بدعت از آن تبعیت می کنند و مخالف جمهور فقهاء مذاهب اسلامی است و ارزش و جایگاهی ندارد و بلکه ضد ارزش و مانعی است که باید مثل سایر افکار و اعمال بدعی با آن مبارزه و برخورد شود.    

مشکل اساسی بسیاری از عزیزان ما بعد از آنکه توان تمییز و فرق گذاشتن بین لفظ از لحاظ لغوی، عرفی و شرعی را ندارند این است که نمی توانند به خودشان بقبولانند که الله تعالی در این آیات به صراحت میان این کفار دسته بندی کرده و به این دسته بندی توسط الله تعالی دلشان آرام نمی گیرد و با آنکه ممکن است تسلیم این آیات شوند اما نمی توانند خود را به درجه ی مومنین به این تقسیم بندی ارتقاء دهند، به زبانی دقیقتر این عزیزان نمی توانند تقلید از علمایشان را به نفع الله تعالی و سنت صحیح رسول الله صلی الله علیه وسلم و آراء جمهور اهل علم رها کنند، و این خیلی خطرناک است.   

این یکی از مشکلات کلیدی این دسته از عزیزان است به همین دلیل می بینیم که به سادگی این آیات را نادیده می گیرند، انگار نه انگار دارید آیات قرآن و آنهمه آراء تمام مذاهب اسلامی و جمهور اهل علم را برایشان می خوانید و زمانی هم در تنگناه قرار می گیرند سعی می کنند باز با نادیده گرفتن این آیات و آنهمه آراء با تفسیر به رای و حتی عدم فرق بین «فعل» و «فاعل» به آیاتی که از عبارتهای «شرک» یا از فعل دچار شرک می شوند «يُشْرِكُونَ» صحبت شده پناه می برند و از نظر لغوی و عرفی و کوچه بازاری با عقل خودشان در برابر نقل صریح الدلالة و قاطع و محکم الله تعالی قرار می گیرند و سعی می کنند این نادیده گرفتن آیات توسط خودشان را با غوغاسالاری و مانور دهی اشتباه بر سایر آیات، توجیه کنند؛ که در کنار این هم باز جهت انحراف بحث با دور ریختن آراء جمهور مذاهب اسلامی به تقلید غیر شرعی از آراء علمای سابقی می پردازند که از لحاظ لغوی از عبارت مشرک و مشرکین برای کفار غیر مشرک استفاده کرده اند.

این یعنی جهل به تمایز لغوی و شرعی میان اصطلاحات و در صورت آگاهی یعنی قرار دادن احبار و رهبان  به عنوان اربابانی من دون الله و عبادت این انسانها که بسیار خطرناک است. این صفتِ دل بستن به سخنان بیهوده و پوچ، متعلق به مومنین نیست بلکه صفت کفار سکولار(مشرک)ی است که به داستانهای باستانی پوچ و بی ارزشی که توسط انسانها جمع آوری شده دل بسته اند که الله تعالی در موردشان می فرماید : وَمِنَ النَّاسِ مَن یَشْتَرِی لَهْوَ الْحَدِیثِ لِیُضِلَّ عَن سَبِیلِ اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَیَتَّخِذَهَا هُزُواً أُولَئِکَ لَهُمْ عَذَابٌ مُّهِینٌ ‏(لقمان/6) در میان مردم کسانی هستند که خریدار سخنان پوچ و بی ارزش هستند تا با چنین سخنانی ( بندگان خدا را ) جاهلانه از راه خدا منحرف و سرگشته سازند و آن را مسخره کنند . آنان عذاب خوار و رسوا کننده‌ای دارند .‏  وَإِذَا تُتْلَى عَلَیْهِ آیَاتُنَا وَلَّى مُسْتَکْبِراً کَأَن لَّمْ یَسْمَعْهَا کَأَنَّ فِی أُذُنَیْهِ وَقْراً فَبَشِّرْهُ بِعَذَابٍ أَلِیمٍ ‏(لقمان/7) هنگامی که آیات ما بر ایشان خوانده می‌شود ، مستکبرانه روی برمی‌گردانند و می‌روند. انگار آنها را نشنیده‌اند. گوئی در گوشهایشان سنگینی است. ایشان را به عذاب دردناکی مژده بده .‏

پس این نادیده گرفتن آیات محکم و قاطع و صریح الدلالة ویژگی مومنین نیست بلکه صفت کفار سکولاری است که قصد دارند در برابر راه مستقیم الله راهی انحرافی تولید کنند و دین الله را به مسخره بگیرند .

یکی از راههای فرار از پذیرش دسته بندی توسط الله تعالی و آراء جمهور اهل قبله توسط این خط فکری شاذ این است که به جای به کار بردن لفظ شرعی مشرک برای مشرکین از لفظ وثنی استفاده می کنند، هر چند وثنی ها نیز حزبی از احزاب متنوع و متعدد و متضاد مشرکین هستند.[116] اینها توضیح می دهند که در مساله ی جزیه این گروه نه یهودی هستند نه نصرانی و نه مجوس و باید با آنها جنگ شود که یا مسلمین شوند یا بجنگند؛ اما نمی گویند که این گروه، مشرکین هستند. چرا؟ چون قبلاً خودشان یهود و نصارا و مجوس و صایئین را به ناحق جزو مشرکین قرار داده اند و اگر در اینجا اسم مشرکین را بیاورند این انحراف آنها واضح می شود به همین دلیل اسم وثنی یا بت پرست را به جای مشرک می آورند. در حالی که با استناد به آیات قرآن آراء جمهور سلف و خلف، یهود و نصارا و مجوس و صابئین را با تمام شرکیاتی که می کنند نمی توان مشرک نامید و خود به خود ضد اسلامی بودن مشرک نامیدن سایر کفار و ضد اسلامی و قبح و زشتی مشرک نامیدن مسلمین هم برجسته می شود. 

همچنانکه دیدیم دسته بندی کفار مختلف از همدیگر و جدا کردن و تشخیص این کفار آشکار در میان انسانها از مومنین و گروه منافقین بسیار ساده و آسان است و هر انسان مکلف باسواد و بی سوادی قدرت تشخیص آنها را دارد و نیاز به تخصص خاصی ندارد.

اسلام برای همه ی مردم آمده و باید همه ی مردم یعنی کم هوش ترین و با هوش ترین مردم قادر به تشخیص این گروههای مختلف باشند نه فقط متخصصین صرف و نحو و بلاغه. الله تعالی همچنانکه فرموده گوشت خوک نخورید و حرام است به همین شکل فرموده گوشت گوسفند و شتر حلال است و هر کسی بخواهد می تواند از گوشت آنها استفاده کند. حالا شناخت خوک از شتر و گوسفند نیازی به سواد و درسخواندن ندارد تنها کافی است که این حیوانات را به اشخاص معرفی کنی و بعد حکمی که الله را فرموده است را برسانی . همین . این حکم الله یعنی علم، و تمام مومنینی که این حکم به آنها رسیده در این مورد جزو علماء هستند و مهم نیست این علماء پیر هستند یا جوان، باسواد هستند یا بی سواد مهم این است که این شخصی که حکم به او رسیده : لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَى السَّمْعَ وَهُوَ شَهِيدٌ (ق/37) دلی داشته باشد، یا با حضور قلب گوش فرا دارد و و توجه کامل کند.

یک مسلمان پیر یا جوان، با سواد یا بی سواد فقط کافی است بداند فلانی یهودی یا نصرانی است و در مساله ی برائت و ذبیحه و از دواج با زنان پاکدامن مشمول احکام اهل کتاب می شوند، همین برایش کافی است که بتواند روابط خودش را با این یهودی یا نصرانی تنظیم کند؛ یا برایش کافی است که بداند فلانی مشرک (سکولار) است و باید از او برائت کرد و ذبیحه ی او را نخورد و با زنان آنها نیز ازدواج نکرد. این دیگر نیازی به باسوادی یا بی سوادی ندارد. همچنانکه می داند این مست کننده است و نباید آن را بنوشد و این آب شرب است و می تواند آن را بنوشد و نیازی به سواد و صرف و نحو و بلاغه  ندارد به همین شکل نیز به سادگی می تواند این کفار یهودی و نصرانی و مجوس و صابئی و سکولار (مشرک) را از هم جدا کند و روابط خود را با این کفار مختلف تنظیم کند.

کسانی که بعد از روشن شدن شرع الله تعالی از کانال قرآن و سنت صحیح رسول الله صلی الله علیه وسلم و آراء جمهور مذاهب اسلامی باز سعی می کنند ابتدا آیات محکمات را به سبکهای مختلفی نادیده بگیرند و بعد سایر موارد را، باید بدانند که سابقه ی این جرم در میان مسلمین به قرنها قبل بر می گردد و اینها ادامه دهنده ی مسیری هستند که به بیراهه می رود و برای اهل علم کاملاً شناخته شده است.

ابن قیم در مورد کسانی که متشابهات را جهت رد کردن محکمات به کار می گیرند می گوید: کسانی که جهت رد « المحکم » به «المتشابه» چنگ می زنند اگر لفظ متشابهی را پیدا نکردند که با آن محکم را رد کنند از محکم وصفی متشابه استخراج می کنند و با آن محکم را رد می دهند.

این دسته در رد سنتها دو روش دارند:

  1.  رد دادن آن با استفاده از متشابهات از قرآن یا سنت
  2. محکم را در جایگاه متشابه قرار می دهند تا به این شکل دلالت آن را تعطیل کنند.

اما روش صحابه و تابعین و ائمه ی حدیث مثل شافعی و احمد و مالک و ابی حنیفه  و ابی یوسف و بخاری و اسحاق عکس این روش است و آنهم اینکه آنها متشابه را به محکم برمی گرداندند، و از محکم می گرفتند آنچه را که متشابهات را بریشان تفسیر می کرد و برایشان روشن می کرد. به این شکل دلایلش با دلالت محکم متفق و یکی میشد و نصوص با همدیگر موافق و یکی می شوند و همدیگر را تصدیق می کنند، در واقع همه ی آنها از سوی الله است و هر چه از جانب الله باشد اختلاف و تناقضی در آن وجود ندارد؛ و به راستی که تنها اختلاف و تناقض در آنچیزی است که از جانب غیر الله باشد.[117]

در این صورت اگر می بینیم کسانی در جامعه ی ما مقلد علمای نجدیت شده اند و آشکارا اینهمه آیه ی محکم  و صریح الدلاله و قاطع و آراء متعدد سلف صالح مومنین را به نفع رای اشتباه علمای نجدیتی که از آنها تقلید می کنند نایده می گیرند، در این صفت متاسفانه خود را شبیه کسانی کرده اند که الله تعالی در موردشان می فرماید: وَإِذَا تُتْلَىٰ عَلَيْهِ آيَاتُنَا وَلَّىٰ مُسْتَكْبِرًا كَأَنْ لَمْ يَسْمَعْهَا كَأَنَّ فِي أُذُنَيْهِ وَقْرًا ۖ (لقمان/7) هنگامی که آیات ما بر ایشان خوانده می‌شود ، مستکبرانه روی برمی‌گردانند و می‌روند. انگار آنها را نشنیده‌اند. گوئی در گوشهایشان سنگینی است.

مقلدین این خط فکری شاذ واشتباه و متروک باید بدانند رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید: إِنَّ أَبْغَضَ الرِّجَالِ إِلَى اللَّهِ الْأَلَدُّ  الْخَصِمُ.[118] بدترین اشخاص نزد الله، کسی است که حق‌پذیر نیست و به شدت خصومت می‌ورزد.

این برادران ما در نادیده گرفتن آیات محکم قرآن در میان مسلمین اهل جهاد مشابهی ندارند، و در تاویل محکمات با اجتهادات اشتباه نجدیت و خصومت با واضحات منهج سلف هم باز جایگاهی در منهج صحیح اهل سنت ندارند.

تحکیم آراء غیر معتبر نجدیت یا سایر انسانها بر آیات محکمات، چنگ زدن به ترجمه ی غلط و تحمیل دیدگاه خود به جای سخن صریح و قاطع الله و عدم رعایت اصل مرجعیت محکمات در تفسیر همه چیز، و استناد بی ظابطه به آراء شاذ و متروک گذشتگان و بخصوص پناه بردن به قیچی کاری در آراء گذشتگان و…  نمی تواند منهج صحیح اسلامی یک مومن باشد؛ بخصوص بد دهنی و تهمت زدن و ترور شخصیتی که معمولاً چاشنی بحثهایشان کرده اند.
آیات محکمات مرجع و تکیه گاه و اصول برای شناخت و تفسیر همه چیز هستند، و راه جلوگیری از انحراف و محافظت از ایمان و قیامت مومنین، ارجاع همه چیز به آیات محکمات است.

ما باید در همین اولین قدم جلو این انحراف آشکار را بگیریم و اجازه ندهیم یک خط فکری شاذِ متروک و کاملاً ضد اسلامی – و به قول ابن تیمیه – مخالف «مَذْهَبُ جَمَاهِيرِ السَّلَفِ وَالْخَلَفِ مِنْ الْأَئِمَّةِ الْأَرْبَعَةِ وَغَيْرِهِمْ» با شعار فریبنده ی توحید و جهاد احکامی که متعلق به کفار مشرک است را بر سایر کفار تعمیم دهد، چون اگر در این مرحله جلو آنها گرفته نشود در مرحله ی بعدی با همان شبهات احکام کفار مشرک را نیز بر مسلمین مخالف خود تعمیم خواهند داد، که تعمیم هم داده اند.

 اگر پیروان این خط فکری تنها تا مرحله ی اول پیش رفته بودند و تنها کفار اهل کتاب را مشمول حکم کفار مشرکین می کردند و ابن تیمیه می گوید دیدگاه اینها «وهُوَ الْيَوْمُ مَذْهَبُ طَائِفَةٍ مِنْ أَهْلِ الْبِدَعِ» است، امروزه که این خط فکری یک مرحله جلوتر پیش رفته و علاوه بر کفار اهل کتاب و شبه اهل کتاب مسلمین دارای عذرهای معتبر شرعی را نیز مشمول حکم کفار مشرک می کند، ما باید اسم این خط فکری را چه بگذاریم؟ 

امروزه برخلاف آیات صریح قرآن و سنت صحیح رسول الله صلی الله علیه وسلم و آراء صحابه ی کرام و تمام مذاهب اسلامی، تفکری در میان جوانان ما رسوخ کرده که می گوید: بعضی از مسلمین مشرک هستند اما کافر نیستند. البته با این مضمون: «کسی که شرک می‌کند و اصل دین را نقض می‌کند، می‌گوییم که او، نه کافرِ معذب‌علیه است و نه مسلمان؛ بلکه مشرک است.» البته می گویند بعد از اقامه ی حجت این مشرک هم تکفیر می شود که در عمل می بینیم که بدون اقامه ی حجت هم حکم مشرکین را بر این مسلمین تطبیق می دهند که انفجارات متعدد در مکانهای مذهبی و عمومی این مسلمین و قتل عامهای بی ظابطه ی آنها دلیل بارز این انحراف آشکار است.

الله تعالی می فرماید: قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْهَا جَمِيعًا ۖ فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدًى فَمَنْ تَبِعَ هُدَايَ فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ * وَٱلَّذِينَ كَفَرُواْ وَكَذَّبُواْ بِ‍َٔايَٰتِنَآ أُوْلَٰئِكَ أَصۡحَٰبُ ٱلنَّارِۖ هُمۡ فِيهَا خَٰلِدُونَ (بقره/39-38) گفتیم: همگی از آن فرود آیید! پس هر گاه هدایتی از طرف من برای شما آمد، کسانی‌که از آن پیروی کنند، نه ترسی بر آنان خواهد بود و نه غمگین خواهند شد(۳۸) و کسانی‌که کافر شدند و نشانه‌های ما را دروغ پنداشتند آنان اهل دوزخند، و همیشه در آن خواهند بود.

الله تعالی انسانهای روی زمین را برای ما به دو دسته تقسیم کرده است یکی مومن به خودش و دیگری کفار؛ اما می بینیم که این خط فکری منشعب شده از مذهب امام احمد بن حنبل ابتدا یک دسته بندی جدیدی برای انسانها درست کرده اند و می گویند سه دسته انسان در دنیا وجود دارد: ۱- هم مسلمان داریم، ۲- هم کافر معذب علیه ۳- و هم مشرکین.  و به این شکل در تئوری و در قدم اول بین مشرکین با مسلمین و کفار فرق می گذارند.

اگر نگاه کنیم دارند با الفاظ بازی می کنند و نمی خواهند بگویند که این شخص اهل قبله کافر است. چون نیاز به رعایت ظوابط تکفیر در مورد این مسلمان وجود دارد به همین دلیل می رسانند که این شخص: کافر غیر معذب علیه است؛ اما در واقع دارند حکم اهل فتره در قیامت را بر دنیای مسلمین تطبیق می دهند.

اهل فتره در دنیا قبل از اینکه به وی اقامه ی حجه شود باز مشرک نامیده می شود چون جزو هیچ یک از کفار یهودی و نصرانی و مجوس و صابئین و مرتدین نیست بلکه جزو مشرکین است. این خیلی ساده است برای کسی که بر اساس قرآن «کفارآشکار6گانه» را بشناسد.

این اهل فتره ای که جزو مشرکین هستند باید مثل تمام کفار دیگر ابتدا با دعوت سراغ آنها رفت و باید اقامه حجه شوند  بعد مشمول جنگ مسلحانه می شوند. اینهم کاملاً قابل فهم و ساده است .

هر 6 دسته از این کفار آشکار کافر هستند و باید به آنها کفر کرد. حالا اهل فتره در قیامت چه وضعی دارند به قیامت آنها ربط دارد نه به دنیا. ما در دنیا ابتدا اصل را بر دعوت و سپس به اندازه ی قدرت نظامی : بر جهاد و رها سازی دنیا قرار داده ایم .

با این پشتوانه ی فقهی در مورد اهل فتره و برداشت اشتباه از آن، و به دلیل عدم تمایز و فهم صحیح  در استفاده ی لغوی و شرعی مفاهیمی چون مشرک و مشرکین توسط فقهای مذاهب اسلامی برای کفار غیر مشرک، عده ای از درسخوانده های مقلد خط فکری نجدیت را به این اشتباه فاحش کشانده است که برای مسلمینی که به اشتباهات و خطاهای نظری یا عملی دچار می شوند با تولید اصطلاح ترکیبی غیر قرآنی و مخالف با سنت صریح رسول الله صلی الله علیه وسلم و حتی غیر عقلانیِ «مشرک منتسب به اسلام» ابتدا این مسلمین را در برزخی بین مسلمان بودن و کافر بودن قرار دهند و حکمی که در فقه اسلامی در مورد قیامت اهل فتره وجود دارد را بر دنیای این دسته از مسلمین تطبیق دهند؛ در حالی که اهل فتره در دنیا جزو جامعه ی کفار مشرک محسوب می شوند، به همین دلیل در مرحله ی دوم می بینیم که همین خط فکر شاذ، این مسلمین در برزخ قرار داده شده را جزو مشرکین محسوب می کند و همه می دانیم که مشرکین دسته ای از کفار اصلی هستند به همین دلیل در مرحله ی سوم و نهائی به صراحت می گویند هر کسی که اینها را تکفیر نکند خودش کافر می شود و …!

اصطلاح سازی های غیر شرعی و بعد مبنا قرار دادن این اصطلاحات و حکم دادن بر انسانها نمی تواند کار اهل علم باشد. همه ی ما می دانیم که علاوه بر صفاتی که به اخلاق عمومی ربط دارند:

  •  مومنین دارای صدها ویژگی و صفت خاص اسلامی هستند
  • سکولاریستها(مشرکین یا احزاب) نیز باز دارای صدها صفت و ویژگی خاص خود هستند
  • به همین ترتیب اهل کتاب و شبه اهل کتاب نیز باز دارای صفات و ویژگی های خاص خود هستند
  • منافقین میان مسلمین و دارودسته ی آنها نیز باز دارای دهها صفت خاص خود هستند

حالا اگر یکی از سکولاریستها(مشرکین) مثل گاندی لیبرال یا پاتریس لومومبای چپ و سوسیالیست خودشان را به یکی از صفات مومنین موصوف کردند و دارای یکی یا چند صفت از صفات مومنین شدند آیا می توان برای اینها اصطلاحات ترکیبی «ملحد مومن و محبوب الله» را تولید کرد؟ و بعد گفت کافری در دنیا وجود ندارد و به این شکل مساله ی کفر به طاغوت را تعطیل کرد و گفت بهشت و جهنم رفتن هم به ایمان آوردن به آخرین فرستاده نیست؟! و حکم مومنین را بر دنیا و قیامت چنین کفاری تطبیق داد؟ در حالی که الله تعالی به صراحت فرموده است: وَمَن یَبْتَغِ غَیْرَ الإِسْلاَمِ دِیناً فَلَن یُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِی الآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِینَ ‏(آل عمران/85) و کسی که غیر از اسلام ، دینی انتخاب کند، از او پذیرفته نمی‌شود، و او در آخرت از زمره زیانکاران خواهد بود.‏ و رسول الله صلی الله علیه وسلم نیز در مورد اهل کتاب فرموده است : وَاَلَّذِي نَفْسُ مُحَمَّدٍ بِيَدِهِ، لَا يَسْمَعُ بِي أَحَدٌ مِنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ، وَلَا يَهُودِيٌّ وَلَا نَصْرَانِيٌّ، ثُمَّ يَمُوتُ وَلَمْ يُؤْمِنْ بِاَلَّذِي أُرْسِلْتُ بِهِ، إلَّا كَانَ مِنْ أَصْحَابِ النَّارِ.[119] سوگند به كسي كه جان محمّد در دست اوست ،هركس از اين امت، و چه يهودي چه نصراني، نامِ مرا بشنود وسپس بدون ايمان آوردن به آنچه من با آن فرستاده شده ام (قرآن) بميرد، بدون شك از اصحاب آتش مي باشد.

ابن تیمیه هم ضمن تفکیک میان کفار اهل کتاب با مشرکین در این زمینه می گوید: فَقَدْ عُلِمَ بِالِاضْطِرَارِ مِنْ دِينِ الْإِسْلَامِ بِالنُّصُوصِ الْمُتَوَاتِرَةِ وَبِإِجْمَاعِ الْأُمَّةِ أَنَّهُ أَمَرَ الْمُشْرِكِينَ وَأَهْلِ الْكِتَابِ بِالْإِيمَانِ بِهِ.[120] به اضطرار از دین اسلام و با نصوص متواتر و به اجماع امت دانسته می شود که رسول الله صلی الله علیه وسلم به مشرکین و اهل کتاب امر کرد که به او ایمان بیاورند.

به این شکل اگر این خط فکری شاذ را نمی پذیرید، به همین شکل اگر مسلمانی به یکی از ویژگی ها و صفات شرک آلود سکولاریستها (مشرکین) آلوده شد آیا می توانیم برای این مسلمین باز اصطلاح ترکیبی «مسلمان مشرک» یا «مشرکین منتسب به اسلام» را تولید کرد؟ و بعد در مرحله ی بعدی  حکمی که مختص کفار مشرک است را بر این مسلمان تطبیق داد؟

یا حتی اگر اهل کتاب و شبه اهل نیز به یکی از صفات شرک آلود سکولاریستها (مشرکین)  آلوده شدند می توانیم اصطلاحات ترکیبی یهودی مشرک یا نصرانی مشرک و یا مجوس مشرک و صابئی مشرک را تولید کرد؟

یا اگر یکی از همین اهل کتاب یا شبه اهل کتاب به بعضی از صفات مومنین خودش را موصوف کرد و بعضی از صفات مومنین را دارا بود می توانیم برای این شخص از اصطلاح ترکیبی یهودی مسلمان یا نصرانی مسلمان یا مجوس مسلمان یا صابئی مسلمان یا ملحد مسلمان استفاده کرد؟

در واقع تولید اصطلاح «ملحد مومن و محبوب الله» برای کفار سکولار و پروسه ی پس از آن شرش کمتر از تولید «مسلمان مشرک» برای مسلمین نیست؛ هر دو به آلوده کردن منهج مسلمین کمک می کنند.  چون زمانی که گفتی فلان مسلمان مشرک شده مثل این است بگوئی فلان مسلمان یهودی شده یا نصرانی و مجوس شده یا صابئی شده و این درواقع تکفیر نابجای این مسلمان است. به همین دلیل کسانی که این اصطلاح «مسلمان مشرک» را تولید کرده اند فوراً اقدام به تکفیر این اشخاص می کنند، پس تکفیر به ناحق یک مسلمان شرش کمتر از عدم تکفیر یک کافر نیست، هر دو، شخص را به یک مسیر می کشاند.

بدون شک نجدیت تفکری است که مثل سایر تفکرات و مذاهب اسلامی اشتراکاتی با سایر تفکرات و مذاهب اسلامی دارد، به همین دلیل نجدیت به مواردی از مذاهب اسلامی و علمای صالح گذشته استناد می کند که در این موارد با آنها دیدگاه مشترکی دارد و به این شکل قصد دارد برای خودش اعتبار و مقبولیت عمومی کسب کند، اما در نهایت، همه، ثمره ی نجدیت در تمام سرزمینهای اسلامی را دیده ایم. بخصوص ثمرات منفی آن در میان اهل دعوت و جهاد که یکی از آفتهای آنها برهم زدن دشمن شناسی شرعی و درجه بندی شرعی دشمنان، و دلسرد و ناامید و جدا کردن مسلمین از اهل دعوت و جهاد، و در نهایت شکست و ذلیلی برای خود و سایر مسلمین و کمک به حاکم گشتن دوباره ی  جاهلیت بوده است. 

اینکه وضعیت سرزمینهای مسلمان نشین بد و نامساعد است واقعیتی است غیر قابل انکار اما صرفنظر از بررسی های تاریخی، همه در همین چند سال گذشته تجربه کردیم که با تفکر نجدیت یا هر تفکر و مذهب اسلامی تمامیت خواهی که: 1- ثمره ای جز دامن زدن به شرک تفرق در میان مسلمین و مشغول شدن مسلمین به مسلمین 2- و حرکت بر اساس پازل و نقشه ی دشمنان 3- و ثمره ای جز شکست و ذلیلی برای مسلمین  4- و حاکمیت مجدد جاهلیت در بر ندارد، وضعیت مسلمین مساعد نمی شود؛ اما با اصلاح مفاهیم و بازگشت به منهج صحیح اسلامی و حرکت در مسیر اتحاد و وحدت اسلامی از کانال شورای اولی الامر یکی از «3ابزار»برتر حداقلش این است که وضعیت مسلمین به سوی خوب بودن پیش می رود نه بدتر شدن.

پاسخ به سوالات

  1. شما در مطالب خود از شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله در مورد فرق بین مشرکین با اهل کتاب نقل قول کردید. آیا از او در مورد روافض که با همین مشرکین و اهل کتاب بر علیه 4مذهب اهل سنت همکاری می کنند چیزی می دانید؟

در همین ابتدا لازم است که به جعفری ها مثل سایر مذاهب حنفی و شافعی وغیره همچون مذهبی در کنار سایر مذاهب نگاه کرد که تمام این مذاهب در مواردی با همدیگر اختلافات اجتهادی دارند. اینکه شیعیان قصد داشته باشند خودشان را از دیگران جدا کنند مشکل خودشان است و دارند اشتباه بزرگی می کنند مثل این است که حنفی ها یا شافعی ها بخواهند خودشان را از سایر مذاهب جدا کنند.

 عبارت 4 مذهب و محدود کردن مذاهب معروف به اهل سنت در 4 مذهب ربطی به ائمه ی خیرالقرون ندارد و اصلاً ما در میان خیرالقرون و حتی چند قرن بعدی هم چیزی به نام 4 مذهب نداریم و محدود کردن مذاهب معروف به اهل سنت به 4 مذهب توسط شاهان آنهم به دلایلی خاص صورت گرفته است، امروزه اگر به دقت نگاه کنیم جمعیت جعفری ها از حنبلی ها بیشتر است و تقریباً با مالکی ها نیز در یک سطح هستند. بهترین گزینه تشکیل شورای اولی الامر تمام فرق و مذاهب اسلامی است نه نادیده گرفتن و یا حذف مذاهب مختلف اسلامی مادام که در دایره ی اسلام و مسلمین قرار گرفته اند.

حالا در میان جعفری ها مثل حنفی ها و مالکی ها و شافعی ها و سایر مذاهب اسلامی قطعاً کسانی وجود دارند که اهل انحراف هستند هر چند که مدعی شافعی بودن و حنفی بودن و جعفری بودن و غیره باشند و در مواردی هم موافق همان مذهبی باشند که ادعایش دارند.

 ابن تیمیه در مورد گروههای منحرفی چون قرامطه و روافض میان شیعه صحبت می کند که اگرچه هم چیزی از تشیع باطل را آشکار کنند که شیعه با آن موافق هستند «أن اظهروا شيئا من التشيع الباطل الذي يوافقهم عليه الشيعة» با این وجود این منحرفین گروه و دسته ای متمایز از شیعیانی هستند که« ليسوا زنادقة ولا منافقين »[121] نه جزو زندیقان هستند و نه جزو منافقین.

 مگر خود ما همین الان گروهها و دسته های مختلفی را در اطراف خود نمی بینیم که ادعای شافعی گری و حنفی گری و اخوانی گری و نجدی گری و صوفی گری و مکتبی گری و سایر مذاهب و مدارس و مکاتب و فرقه های اسلامی را دارند و با چیزهائی از این مذاهب و مدارس هم موافق هستند اما عملاً بر علیه اهل دعوت و جهاد از همان مذهب و حتی بر علیه موجودیت اسلام فعالیت می کنند و عملاً در خدمت کفار سکولار جهانی و سایر دشمنان هستند؟  واضح داریم می بینیم.

جعفری ها، هم اکنون به این دسته از منحرفین میان شیعه می گویند شیعه ی انگلیسی. در گذشته به آنها از عناوین غلاة و شیعیان صفوی و روافض یا اسم فرقه ای که به آن تعلق دارند مثل خطابیه و دروزی و قرامطه و اسماعیلیه و… نام برده می شدند. روافض به صورت عموم یعنی کسانی که رهبر خود را در وقت نیاز تنها می گذارند و رد می کنند و به کسانی هم که ابوبکر و عمر و عثمان را رد می کنند گفته شده، اما در معنی خاص آن به غلاة و منحرفین میان تشیع اطلاق شده که خود شیعه هم از آنها برائت و دوری کرده اند.

ابن تیمیه هم در مورد روافض توضیح می دهد که : قرمطی‌ها و اسماعیلیان و همفکران آن‌ها کسانی بودند که علیه اهل سنت جنگیده‌اند.[122] یعنی روافض مورد نظر ابن تیمیه در عقاید و باورها و رفتار خود چیزهائی هستند مثل قرمطی ها و اسماعیلی ها  که توسط شیعیان جعفری تکفیر هم شده اند. اما بر خلاف شیعیان جعفری که عموم پیروان این غلاة و منحرفین منتسب به شیعه را تکفیر کرده اند ابن تیمیه تنها علمای آگاه و بی عذر آنها را تکفیر می کند.

ابن تیمیه مثل تمام هم عصرهای خود از این فرقه ی منحرف میان شیعه و شیعیان باطل با اسم دسته ی خاص خودشان یا با اسم عام روافض نام برده است اما در برابر از آراء شیعیان جعفری مثل سایر مذاهب اسلامی استفاده کرده است حتی اگر این رای مخالف آراء تمام مذاهب معروف به اهل سنت بوده باشد .  

به عنوان مثال السُبكي شافعی مذهب از ابن تیمیه ی حنبلی مذهب ایراد می گیرد که بر خلاف مذاهب چهارگانه رای شیعیان جعفری در مورد تعلیق طلاق زن را گرفته است. ابن تیمیه نیز در رد او کتاب مشهورش به نام «الرَّدُ علی السُبکی» که جزو آخرین تالیفاتش می‌باشد را می‌نویسد و می گوید شیعیان جعفری نیز در مسمّای امّت و مؤمنین داخل هستند « فإنهم داخلون في مسمى الأمة والمؤمنين »[123] ادامه می دهد: فإذا كان اسمُ المؤمنين وأمةُ محمدٍ يتناولهم، ولهم نظرٌ واستدلالٌ، ولهم دينٌ يُوجب قصدهم الحق؛ لم يبقَ وَجْهٌ لمنعِ الاعتداد بهم. [124] پس مادامی که اسم «مومنین» و اسم «أمّت محمد» برای شیعیان جعفری هم بکار برده می‌شود و با توجه به اینکه آنها دارای نظر و استدلال خودشان هستند، و دارای دینی هستند که نشان می‌دهد آنها به دنبال حق هستند، پس دلیلی باقی نمی‌ماند که مانع از آن شود که آنها و رأی و دیدگاه آنها را به حساب نیاورد..

ابن قیم هم باز در مورد شیعه ی امامی و رای ونظر آنها چنین نگرشی دارد و می گوید: و این مغرور شدن است که شخص متکبری همۀ آنان را تکذیب کند «وإن أخطأوا في بعضِ المواضعِ لم يلزم من ذلك أن يكونَ جميعُ ما قالوه خطأ». اگر چه این شیعیان امامیه در جاهائی دچار خطا و اشتباه شده اند اما به این معنی نیست که هر چه اینها بگویند خطاست.[125] 

البته این نگرش اهل علم در مورد اهل علم دیگر مذاهب اسلامی است. در مورد عوام مذاهب مختلف اسلامی هم باز می بینیم که به عنوان مثال ابن تیمیه می گوید : اگر یک عامی با حجّت حرف بزند پس او در آن مسأله اهل اجتهاد است؛ اگرچه هم در دیگر مسائل اهل اجتهاد نباشد. برای اینکه اجتهاد قابلیت جدا کردن و برتری دادن برخی بر برخی دیگر و جزء جزء بودن را دارد. [126]

حالا اگر می بینیم که امروزه میلیونها نفر از منتسبین به حنفیت و مالکی و شافعی و جعفری و حنبلی و نجدی و اخوانی و صوفی و … در کنار کفار سکولار جهانی بر علیه اهل دعوت و جهاد قرار گرفته اند دلیلی بر کنار زدن تمام این مذاهب و راسخین در میان این مذاهب نمی شود.

ابن تیمیه در زمان خودش از این منحرفین صحت کرده و با تکفیک کفار مشرک از کفار یهودی و نصارا می گوید: وَالرَّافِضَةُ هُمْ مُعَاوِنُونَ لِلْمُشْرِكِينَ وَالْيَهُودِ وَالنَّصَارَى عَلَى قِتَالِ الْمُسْلِمِينَ، [127]  مثل این است که بگوئی که دسته هائی از نجدیت در کنار حفتر سکولار و سایر کفار جهانی در لیبی قرار گرفته اند و به قتل عام فرقه های مختلف معروف به اهل سنت مشغولند چون در آنجا حتی یک شیعه ی جعفری هم وجود ندارد. یا در سومالی و مالی و شمال آفریقا  و حتی در یمن و غیره این دسته از نجدی ها که بخشی از خط فکری نجدیت و منشعب از مذهب حنبلی ها هستند در کنار کفار مشرک و یهود و نصارا بر علیه اهل دعوت و جهاد قرار گرفته اند و همچون روافض میان شیعه ی جعفری به قول ابن تیمیه : دائماً یوالون الکفار من المشرکین والیهود والنصارى ویعاونونهم على قتال المسلمین ومعاداتهم .[128] همواره کفار از جمله مشرکین و یهود و نصاری را به سرپرستی گرفته و آنها را در جنگ با مسلمانان و دشمنی با آنها یاری می کنند … و با یهود و نصارا و مشرکین، علیه مسلمانان دوستی و محبت می‌ورزند.[129] این وظیفه ای است که همین الان رژیم فاسد آل سعود با تفکرات نجدیت و همراهی مفتی های نجدی در حال انجام آن است. یعنی در هر جا شما دیدید که مسلمانی توسط کفار جهانی سرکوب می شود شک نکنید یا حمایت آل سعود با فتوا و جنگ روانی و با دلار در آن وجود دارد یا مستقیماً و مسلحانه در قتل عام مسلمین آن دیار در کنار کفار حضور دارد. این را خود ما در افغانستان و چچن و سومالی و عراق و سوریه و یمن و مصر و لیبی و غیره دیده ایم.

ابن تیمیه در مورد دسته ای از قدری های میان فرقه های معروف به اهل سنت هم می گوید: از آنجا که بعضی از اخلاق و رسومِ نصارا در این افراد آمیخته است و در نصارا برخی از آداب و رسوم مشرکین یافت می‌شود، در باورشان نسبت به تقدیر، همانند مشرکان می‌اندیشند.[130] بعد از این ابن تیمیه به توصیف دسته ای از معتزله که از میان مذاهب معروف به اهل سنت بیرون آمده اند می پردازد و با مقایسه ی  این دسته از قدری ها با این دسته از معتزله می گوید: آنان شبیه مجوسیان هستند و این افراد همانند مشرکین.[131]

با این وجود ابن تیمیه در مورد اهل بدعت  می گوید: کسی که در برخی از این مسائل (عقیده از قبیل صفات، تقدیر، ایمان، وعید و غیره) به خطا رود: یا با وجودی که در عموم اصول ایمان با کفار که از مشرکین و اهل کتاب هستند متفاوت‌اند، لیکن در زمره‌ی اهل بدعت به حساب می‌آیند…. . البته بالاتفاق، مجتهدِ در این مسایل با وجودی که خطا هم بکند، کافر محسوب نمی‌شود.

و از آنجا که باید به ناچار او را به یکی از دو گروه [مسلمان و کافر] ملحق نمود، معلوم و واضح است آنان که خطای اجتهادی داشته‌اند در لیست مؤمنین به الله ـ و رسولش قرار دارند و شبهاتِ آنان از اهل کتاب و مشرکین موجّه‌تر است؛ لذا لازم است که در لیست مسلمانان قرار گیرند. عملکرد و رویکرد امت اسلامی هم از دیر باز تا کنون در مورد عموم خطا کنندگان، بر همین بوده است. و احکام اسلام را همان طور که بر دیگران اجرا می‌شد، بر آنان هم اجرا می‌کردند.[132]و هر کس به آن‌چه محمد آورده است ایمان دارد، به مراتب بهتر از کسی است که به شریعت محمدی  کفر ورزیده است؛ گرچه در شخص مؤمن، نوعی بدعت از بدعتِ خوارج، شیعه، مرجئه، قدریه یا دیگران، هم وجود داشته باشد.[133]

  • کسانی هستند که این طاغوتهای 5 گانه را کافر نمی دانند و اصلاً چیزی به نام کفر به طاغوت برایشان معنی ندارد و در برابر کفر به طاغوت مسلمین هم مانع شده اند؛ حکم اینها چیست؟ آیا اینها خودشان کافر می شوند؟ یا می بینم که مرتدین محلی را هم تکفیر نمی کنند که اینها هم طاغوت هستند که باید به آنها کفر کنیم .

به قول ابن القيم (٧٥١ هـ) رحمه الله: « الواجب علی العبد أن يعتقد أن كل من دان بدين غير الإسلام فهو كافر».[134] بر هر بنده‌ای واجب است که معتقد باشد هر کسی که به دینی غیر از اسلام دیانت کند پس او کافر است.

ما از میان مسلمین تنها کسی را تکفیر می کنیم که 1- آگاهانه 2- عمداً 3- به میل خودش و اختیاری نصوص را رد کند. چون مناط کفرِ اهل قبله ای که کافر را کافر نداند، تکذیب و رد کردن نصوص است.

به عنوان مثال الله تعالی فرموده است: وَمَن يَبْتَغِ غَيْرَ الإِسْلاَمِ دِيناً فَلَن يُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِي الآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِينَ (آل عمران/85) و هر کس که دینی غیر از اسلام انتخاب کند، هرگز از او پذیرفته نخواهد شد، و او در آخرت از زیانکاران است.

حالا شخصی بیاید و بگوید من این آیه را قبول ندارم . پس مناط کفر کسی که کافر را کافر نداند، دقیقاً مناط کفر کسی است که آیه ای را 1- اگانه 2- عمداً 3- به میل خودش و اختیاراً تکذیب کند نه اینکه شخص دچار «شبهه» و «تأویل» شده باشد بدون آنکه نصّی را تکذیب کرده باشد.

حکم باید مقیّد به کافر دانستن کافری شود که بر کفرش اجماع است نه در آن کافری که در کفرش اختلاف است و به قول ابن تیمیه در «الردُ علی البکري»: وَأَمَّا مَنْ أَنْكَرَ مَا ثَبَتَ بِالتَّوَاتُرِ وَالْإِجْمَاعِ فَهُوَ كَافِرٌ بَعْدَ قِيَامِ الْحُجَّةِ.[135] و اما کسی که آنچه را که با تواتر و اجماع ثابت شده است انکار کند، پس او بعد از اقامه‌ی حجّت کافر است.

کسی که کافر اصلی را کافر نداند، یعنی کسی که بر کفرش با ذکر اسمش «نص» آمده است، مانند یهود و نصاری، و کسی که اینها را تکفیر نکند به اطلاق کافر است و تأویل آوردن نفعی برایش نمی‌رساند؛ مگر اینکه گمان جهل یا تاویل به آن برود. قاضی عیاض در کتابش «الشفا» می‌گوید: و برای همین کافر می‌دانیم شخصی را که کافر نداند کسی را که به غیر ملّت مسلمانان از دیگر ملل دیانت بکند یا درباره‌ی آن‌ها توقف کند یا شک کند یا مذهبشان را صحیح بداند، اگرچه به همراه آن اسلام را هم از خود ظاهر گرداند و به آن معتقد باشد و به باطل بودن همه‌ی مذاهبِ غیر آن، اعتقاد داشته باشد. پس او کافر است با آشکار کردن آنچه که مخالف آن (اسلام) است.[136]

و باز به نقل از قاضی ابوبکربن العربی می‌گوید: قاضی ابوبکر می‌گوید: برای اینکه توقیف (نصوصی که در آن توقّف شده) و اجماع، این دو، بر کفرشان اتفاق دارند، پس کسی که در آن توقّف کند به تحقیق که نص و توقیف را تکذیب کرده و در آن شک کرده است. و تکذیب یا شک در آن جز از شخص کافر واقع نمی‌شود.[137]

این مساله را با تکفیر اهل قبله ای که بر کفرش اجماع وجود ندارد و بر آن اختلافی وجود دارد اشتباه نگیرید. ابن تیمیه می گوید: وَمَا زَالَ السَّلَفُ يَتَنَازَعُونَ فِي كَثِيرٍ مِنْ هَذِهِ الْمَسَائِلِ وَلَمْ يَشْهَدْ أَحَدٌ مِنْهُمْ عَلَى أَحَدٍ لَا بِكُفْرِ وَلَا بِفِسْقِ وَلَا مَعْصِيَةٍ.[138] و سلف پیوسته در بسیاری از مسائل با هم نزاع می‌کردند و هیچ یک از آنان بر دیگری گواهی به کفر یا فسق یا معصیت نمی‌داد.

به عنوان مثال می بینیم که عمر بن خطاب جزئی از لوازم و حقوق « لَا إِلَٰهَ إِلَّا اللَّه » از او غائب شد و در کفر تخفیف گیرندگان حکم زکات شک کرد بخاطر اینکه به شهادتین تلفظ می‌کردند و به حدیث عصمت خون و اموال کسی که لَا إِلَٰهَ إِلَّا اللَّه را تلفظ کند احتجاج کرد.

عمر بن خطاب رضی الله عنه جهت محافظت از خون حرام  شده ی مسلمین به حدیث رسول الله صلی الله علیه وسلم استناد می کند که می فرماید: أُمِرْتُ أَنْ أُقَاتِلَ النَّاسَ حَتَّى يَشْهَدُوا أَنْ لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ، وَأَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ اللَّهِ، وَيُقِيمُوا الصَّلاةَ، وَيُؤْتُوا الزَّكَاةَ، فَإِنْ فَعَلُوا ذَلِكَ عَصَمُوا مِنِّي دِمَاءَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ، إِلا بِحَقِّ الإِسْلامِ، وَحِسَابُهُمْ عَلَى اللَّهِ[139]به من دستور داده شده است که با مردم بجنگم تا گواهی دهند که هیچ معبودی بجز الله وجود ندارد و محمد فرستاده‌ی الله است و نماز را بر پا دارند و زکات بدهند. پس وقتی که آن را انجام دادند، خون و مال‌شان را از من حفاظت کرده‌اند مگر به حق اسلام و حسابشان با الله است.

عمر بن خطاب رضی الله عنه به توحید، علمی کامل و تمام داشت و ابوبکر صدیق رضی الله عنه با لوازم و حقوق لَا إِلَٰهَ إِلَّا اللَّه با عمر بن خطاب رضی الله عنه وارد گفتگو شد و جهل به این لوازم طعنی به علم این مومنین وارد نمی کند و گفته نمی شود که مثلاً عمر به توحید جاهل بود. تهمتی که عده ای از برادران ما به مخالفین صاحب عذر خود می زنند.   

کسی نمی گوید که عمر بن خطاب به خاطر جهلش به لوازم لَا إِلَٰهَ إِلَّا اللَّه و حق‌های آن، به توحید جهل داشته است، برای اینکه لوازم، باب گسترده‌ای است که در احاطه نمی‌آید و بالاتر از آن هر صاحب علمی‌ علیمی ‌است، بر خلاف معنای شرعی ساده و مجمل لَا إِلَٰهَ إِلَّا اللَّه که به معنای کفر به طاغوت و رد تمام إله ها و کفار و سپس ایمان به الله از کانال آخرین فرستاده است و هر انسان مکلفی با هر میزانی از آگاهی می تواند به آن علم پیدا کند.

بر این اساس ابن تیمیه می گوید: فَالتَّكْفِيرُ يَخْتَلِفُ بِحَسَبِ اخْتِلَافِ حَالِ الشَّخْصِ فَلَيْسَ كُلُّ مُخْطِئٍ وَلَا مُبْتَدَعٍ وَلَا جَاهِلٍ وَلَا ضَالٍّ يَكُونُ كَافِرًا؛ بَلْ وَلَا فَاسِقًا بَلْ وَلَا عَاصِيًا.[140] پس تکفیر بر حسب اختلاف حال شخص، مختلف است. پس هر شخص خطاکار و مبتدع و جاهل و گمراه، کافر نیست، بلکه فاسق هم نیست، بلکه عاصی هم نیست؛ … بدون شک مردمی ‌از ائمه‌ی طوایفِ شناخته شده در نزد مردم به علم و دین، دچار غلط شده‌اند و غالب آنان وجهی از حق را گرفته و پیروی کرده‌اند و وجه دیگر آن از آنان پنهان مانده و برایشان محقق نگشته است و اینطور شده که به بعضی از حق عارف گشته و به بعضی دیگرش جاهل؛ بلکه آن را انکار هم می‌کند.

در تمام این مواردِ اجتهادی، شخص نصّی را تکذیب نکرده است بلکه بعضی از حق را شناخته و به بعضی دیگر از آن جهل دارد. این امور گاه به تکفیر نابجای مومنین هم کشیده می شود . به عنوان مثال عمر بن خطاب رضی الله عنه  حاطب رضی الله عنه را به ناحق و بر اساس تاویلات اشتباهی که داشت تکفیر کرد؛ اشتباه عمر بن خطاب رضی الله عنه توسط حکیمی دلسوز چون رسول الله صلی الله علیه وسلم اصلاح شد، حالا به نظر شما چه کسانی هستند که اشتباهات عمرهای زمان ما را اصلاح کنند؟

یا می بینیم که عمار بن یاسر رضی الله عنه کلمه‌ی کفر را گفت قبل از اینکه آیه‌ی اکراه نازل شود، و رسول الله صلی الله علیه وسلم نیز قبل از نازل شدن آیات، چنین جرمی را نایده گرفت و آن را اهمال  کرد.  عمار رضی الله عنه در چنان حالت اضطرار و ضرورتی که قرار گرفته بود بر خلاف سمیه و پدرش رضی الله عنهم اجمعین کلمات کفری را بر زبان آورد و هنوز آیه ای که در مورد گفتن کفر در حالت اکراه در صورتی که قلب مطمئن به ایمان است نازل نشده بود. نه رسول الله صلی الله علیه وسلم  در این زمینه توضیح داد و نه کسی از صحابه او را تکفیر کرد. یا مثلاً بگویند کسی که در کفر او شک کند کافر است و از این دست بازی های خطرناکی که عده ای انجامش می دهند.

در این صورت عقل در اسماء و احکام شرعی راهی ندارد، بلکه به قول ابن تیمیه: الْإِيمَانُ وَالْكُفْرُ هُمَا مِنْ الْأَحْكَامِ الَّتِي ثَبَتَتْ بِالرِّسَالَةِ؛ وَبِالْأَدِلَّةِ الشَّرْعِيَّةِ يُمَيِّزُ بَيْنَ الْمُؤْمِنِ وَالْكَافِرِ؛ لَا بِمُجَرَّدِ الْأَدِلَّةِ الْعَقْلِيَّةِ.[141]

ایمان و کفر این دو از احکامی ‌هستند که با رسالت ثابت می‌شوند و با ادلّه‌ی شرعی بین مؤمن و کافر تمییز داده می‌شود نه به مجرد دلالت عقلی. و در جای دیگری هم می گوید: فَإِنَّ الْكُفْرَ وَالْفِسْقَ أَحْكَامٌ شَرْعِيَّةٌ لَيْسَ ذَلِكَ مِنْ الْأَحْكَامِ الَّتِي يَسْتَقِلُّ بِهَا الْعَقْلُ.[142] بدرستی که کفر و فسق احکامی شرعی هستند [و] از احکامی ‌نیستند که عقل در آن مستقل باشد.

به همین دلیل ما تنها کسانی را تکفیر می‌کنیم که الله و رسولش صلی الله علیه وسلم آنها را تکفیر کرده‌اند و گناهکاری را که الله و رسولش صلی الله علیه وسلم او را تکفیر نکرده‌اند را تکفیر نمی‌کنیم. پس با عقل خودتان این در را باز نکنید.

  • اینکه ما به کفار یهودی بگوئیم مشرک یا به کفار نصرانی بگوئیم مشرک آنها را خشمگین می کند و این اجرای دستور خداست و اجرای دستور خدا هم عبادت است. آیا گفتن یهودی مشرک و نصرانی مشرک است عبادت نیست؟

ج: عده ای صرفاً جهت خشمگین کردن کفار دست به تولید ترکیبات غیر شرعی و حتی اقدام به وارونه گوئی و فحاشی جهت ترور شخصیتی آنها می زنند، با این استدلال که خشمگین کردن کفار عبادت است. بله، الله تعالی فرموده است: لِيَغِيظَ بِهِمُ الْكُفَّارَ (فتح/29) تا کفار را به سبب آنها خشمگین کند. اما اگر تنها به بررسی کامل و دقیق این آیه هم اکتفا کنیم به نکات مهم و دقیقی در علت خشمگین کردن کفار پی می بریم که الله تعالی می فرماید: مُّحَمَّدٌ رَّسُولُ اللَّهِ ۚ وَالَّذِينَ مَعَهُ: محمد فرستاده خدا است ، و کسانی که با او هستند :

  • أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ: ‏ در برابر کافران تند و سرسخت هستند
  • رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ ۖ:  نسبت به یکدیگر مهربان و دلسوزند.
  • تَرَاهُمْ رُكَّعًا سُجَّدًا : ایشان را در حال رکوع و سجود می‌بینی .
  • يَبْتَغُونَ فَضْلًا مِّنَ اللَّهِ وَرِضْوَانًا ۖ: آنان همواره فضل خدا و رضای او را می‌طلبند.
  • سِيمَاهُمْ فِي وُجُوهِهِم مِّنْ أَثَرِ السُّجُودِ ۚ: نشانه ایشان بر اثر سجده در پیشانیهایشان نمایان است

ذَٰلِكَ مَثَلُهُمْ فِي التَّوْرَاةِ ۚ : این، توصیف آنان در تورات است،

وَمَثَلُهُمْ فِي الْإِنجِيلِ: و اما توصیف ایشان در انجیل چنین است که :

كَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوَىٰ عَلَىٰ سُوقِهِ يُعْجِبُ الزُّرَّاعَ  (همانند کشتزاری هستند که جوانه‌های (خوشه‌های) خود را بیرون زده ، و آنها را نیرو داده و سخت نموده و بر ساقه‌های خویش راست ایستاده باشد، بگونه‌ای که زارعین را به شگفت می‌آورد. (مؤمنان نیز همین گونه‌اند و الله تعالی این پیشرفت و قوّت و قدرت را نصیب مؤمنان می‌کند)) لِيَغِيظَ بِهِمُ الْكُفَّارَ ۗ  (تا کافران را به سبب آنان خشمگین کند.)

وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنْهُم مَّغْفِرَةً وَأَجْرًا عَظِيمًا ‏(فتح/29) خداوند به کسانی از ایشان (مسلمین همراه رسول الله) که ایمان بیاورند و کارهای شایسته بکنند آمرزش و پاداش بزرگی را وعده می‌دهد.‏

امام بغوی رحمه الله در تفسیر این آیه می‌گوید: الله، صحابه را زیاد کرده و قدرت بخشیده تا موجب خشم کافران باشند.[143]

همچنین الله تعالی می فرماید: لَا يُصِيبُهُمْ ظَمَأٌ وَلَا نَصَبٌ وَلَا مَخْمَصَةٌ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلَا يَطَئُونَ مَوْطِئًا يَغِيظُ الْكُفَّارَ وَلَا يَنَالُونَ مِنْ عَدُوٍّ نَيْلًا إِلَّا كُتِبَ لَهُمْ بِهِ عَمَلٌ صَالِحٌ ۚ (توبه/120) و گامی به جلو برنمی‌دارند که موجب خشم کافران شود، و به دشمنان دستبردی نمی‌زنند (و ضرب و قتل و جرحی نمی‌چشانند و اسیر و غنیمتی نمی‌گیرند) مگر این که به‌خاطرش عمل صالحی برایشان نوشته می‌شود.

علاوه بر این در کتب سیره آمده که رسول الله صلی الله علیه وسلم، در واقعه‌ی حدیبیه، شتری که از ابوجهل به غنیمت گرفته بودند را قربانی کردند، چون عدم نگهداری شتر قیمتی و مشهور شخصی و کشتن آن همچون یک شتر عادی، در واقع توهین به آن شخص بود. ابن قیم رحمه الله با استناد به این واقعه می گوید: از جمله نکاتی که از قصه‌ی حدیبیه برداشت می‌شود، این است که خشمگین‌کردن دشمنان خداوند، مستحب است.[144] همچنین می گوید: هرکس الله را با خشمگین‌ساختن دشمن او عبادت کند، سهم زیادی از مقام صدیقیّت برده است.[145]

واضح است که منظور شریعت الله و برداشتی که اهل علم از خشمگین کردن کفار ارائه داده اند کارهائی چون دشنام دادن و بد دهنی کردن و امثال اینها نیست، بلکه مختص کردنِ عبادت خاص و عام در معنی جامع و شرعی آن برای الله تعالی آنها را خشمگین می کند؛ دیدن نماز، روزه، حج، جهاد و اقامه‌ی شریعت الله و ترقی و پیشرفت دارالاسلام  و مسائلی از این دست آنها را خشمگین می‌کند و تحمل دیدن رشد و ترقی مومنین را ندارند به همین دلیل  با جنگ روانی و مسلحانه این خشم خود را علنی می کنند و سعی می کنند مانع این رشد و ترقی مومنین و بخصوص دارالاسلام آنها شوند که داریم می بینیم .

  • مشرکین برای خدا واسطه قرار می دادند و می گفتند اینها ما را به خدا نزدیک می کنند. خداوند هر گونه واسطه ای بین خودش و مخلوقش را نمی پذیرد و بهانه ی بت پرستها را هم در قرار دادن واسطه هائی که آنها را به خدا نزدیک کند رد می کند و می فرماید: وَالَّذِينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِيَاءَ مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَا إِلَى اللَّهِ زُلْفَى.

ج: اگر به دقت در آیه نگاه کنیم که می فرماید: وَالَّذِينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِيَاءَ مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَا إِلَى اللَّهِ زُلْفَى (زمر/3)   کسانی که جز خدا سرپرستان و یاوران دیگری را برمی‌گیرند (می‌گویند:) ما آنان را عبادت نمی‌کنیم مگر به این دلیل که ما را به خداوند نزدیک کنند.

متوجه می شویم که در این آیه الله تعالی به نکوهش عبادت کردن مشرکین برای غیر الله پرداخته، نه به نکوهش تقرب و اموری که باعث تقرب به او می شوند؛ چون گاه مومن با امری واجب یا مستحب به الله تعالی تقرب می کند که امری شرعی و پسندیده است؛ اما چنانچه با حرامی یا با شرکی بخواهد به الله تعالی تقرب کند ما این تقرب را امری غیر شرعی و ناپسند می دانیم . پس ذات تقرب و قرار دادن وسیله جهت نزدیک کردن خود به الله ممنوع و ناپسند نیست، بلکه دادن عبادت به إله هائی که برای آنها حق ربویت یا سایر مختصات الله تعالی را به آنها داده اند ممنوع و غیر شرعی است.

  • علمای اهل دعوت نجد مثل گروههای خشونت گرای مسلحی نیستند که منهج نجدیت دارند . چرا شما بین آنها فرق نمی گذارید؟

ج: بدون شک ما بین گروههای مختلف تمام جریانات فکری و حتی جریانات مختلف درون یک مذهب اسلامی فرق می گذاریم و همه را با یک چشم نمی بینیم اما در مسأله ی تحمیل«خشونتِ» نجدیت بر سایر فرقه ها و مذاهب اسلامی باید عرض کنم: فرق نجدی های مسلح با دیگر گروههای خشونت طلب نجدی فقط در بحث «ادعا و شعار» است.

 نجدی مسلح روراست و بی پرده خشونت خودش را در لباس «جهاد» و جنگ مسلحانه می پیچید اما دیگری همان خشونت را در جامه «محبت» و«زبان بازی ریاکارانه»؛ در واقع هر دو به سبک خودشان جنگ روانی و مسلحانه و خشونت و «بأس» را بر مومنین می چشانند، و هر دو در یک مسیر هستند تنها عنوانهای تحمیل خشونت آنها بر مسلمین متفاوت است، و چنانچه زمینه هم برای خشونت گرایان لفظی فراهم شود قطعاً از کانال حکومتهای دست نشانده و یا احزاب و گروههای مختلف جهادی همان مسیر همیشگی نجدی های مسلح را تکرار خواهند کرد. البته این سبک عمل تنها مختص نجدیت نیست بلکه پیروان تفکرات مختلف هم همین مسیر را رفته اند. فقط کافی است که در مرگ امام شافعی رحمه الله کمی تامل کنید[146] تا بدانید که این بیماری قرنهاست در میان مسلمین جا خوش کرده است. 

  • امروزه در میان مسلمین کسانی هستند که می گویند ما مسلمان سکولار هستیم و برای جامعه ای سکولار و دموکرات و لیبرال تلاش می کنند. اینها از نظر شرعی چه کسانی هستند؟

ج: آنچه جوهره و اسکلت دارالاسلام و دارالکفر را شکل می دهد قانون و اطاعت کردن است که حاکمیت و مجازات و پاداش را نیز به دنبال دارد که در مجموع معانی «4گانه»ی دین را می رسانند. یعنی یا شخص این حکم و اطاعت کردن و مجازات و پاداش و حاکمیت را به دین الله می دهد یا به دین سکولاریسم که دین سکولاریستها (مشرکین یا احزاب) است. الله تعالی در زمینه ی حکم و اطاعت کردن می فرماید:

  • أَلاَ لَهُ الْخَلْقُ وَالأَمْرُ تَبَارَكَ اللّهُ رَبُّ الْعَالَمِينَ (الاعراف/54)آگاه باشيد كه تنها او مي آفريند و تنها او فرمان مي دهد .
  • إِنِ الْحُكْمُ إِلاَّ لِلّهِ أَمَرَ أَلاَّ تَعْبُدُواْ إِلاَّ إِيَّاهُ  (یوسف/40) فرمانروائي از آن خدا است و بس . خدا دستور داده است كه جز او را نپرستيد .
  • إِنِ الْحُكْمُ إِلاَّ لِلّهِ يَقُصُّ الْحَقَّ وَهُوَ خَيْرُ الْفَاصِلِينَ (الانعام/57)  حکم جز در دست خدا نيست . خدا به دنبال حق مي رود و او بهترين جدا كننده (حق از باطل) است .
  • وَلَا يُشْرِكُ فِي حُكْمِهِ أَحَداً  (الکهف/26) و در حکمش كسي را شریک نمي گرداند .
  • –          وَأَنِ احْكُم بَيْنَهُم بِمَا أَنزَلَ اللّهُ وَلاَ تَتَّبِعْ أَهْوَاءهُمْ وَاحْذَرْهُمْ أَن يَفْتِنُوكَ عَن بَعْضِ مَا أَنزَلَ اللّهُ إِلَيْكَ (المائده/49)  و در ميان آنان طبق چيزي حكم كن كه خدا بر تو نازل كرده است، و از اميال و آرزوهاي ايشان پيروي مكن، و از آنان برحذر باش كه تو را از برخي چيزهائي كه خدا بر تو نازل كرده است به دور و منحرف نكنند.
  •  فَاحْكُم بَيْنَهُم بِمَا أَنزَلَ اللّهُ وَلاَ تَتَّبِعْ أَهْوَاءهُمْ عَمَّا جَاءكَ مِنَ الْحَقِّ (المائده/48) پس  ميان آنان بر طبق چيزي داوري كن كه خدا بر تو نازل كرده است ، و به خاطر پيروي از اميال و آرزوهاي ايشان ، از حق و حقيقتي كه براي تو آمده است روي مگردان .
  • وَاللّهُ يَحْكُمُ لاَ مُعَقِّبَ لِحُكْمِهِ وَهُوَ سَرِيعُ الْحِسَابِ (الرعد/41)خداوند فرمان مي راند و فرمانش هيچ گونه رادع و مانعي ندارد . و او سريع الحساب است
  • إِنَّا أَنزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِتَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ بِمَا أَرَاكَ اللّهُ وَلاَ تَكُن لِّلْخَآئِنِينَ خَصِيماً (نساء/105) ما كتاب به حق بر تو نازل كرده ايم تا ميان مردمان طبق آنچه خدا به تو نشان داده است داوري كني ، و مدافع خائنان مباش.
  • وَمَا اخْتَلَفْتُمْ فِيهِ مِن شَيْءٍ فَحُكْمُهُ إِلَى اللَّهِ ذَلِكُمُ اللَّهُ رَبِّي عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ أُنِيبُ  (الشوری/10)در هر چيزي كه اختلاف داشته باشيد، حکم آن به خدا واگذار مي گردد. چنين الله ی است كه «رب» من است و من بدو پشت مي بندم، و به او مراجعه مي كنم.

بر این اساس الله تعالی می فرماید :

  • –          إِنَّمَا كَانَ قَوْلَ الْمُؤْمِنِينَ إِذَا دُعُوا إِلَى اللَّهِ وَرَسُولِهِ لِيَحْكُمَ بَيْنَهُمْ أَن يَقُولُوا سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا وَأُوْلَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (النور/51 )مؤمنان هنگامي كه به سوي خدا و پيغمبرش فرا خوانده شوند تا ميان آنان داوري كند ، سخنشان تنها اين است كه مي گويند: شنيديم و اطاعت كرديم ! و رستگاران واقعي ايشانند .
  • وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْراً أَن يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَمَن يَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالاً مُّبِيناً (الاحزاب/36)هيچ مرد و زن مؤمني، در كاري كه خدا و پيغمبرش داوري كرده باشند اختياري از خود در آن ندارند. هر كس هم از دستور خدا و پيغمبرش سرپيچي كند، گرفتار گمراهي كاملاً آشكاري مي گردد.
  • فَلاَ وَرَبِّكَ لاَ يُؤْمِنُونَ حَتَّىَ يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لاَ يَجِدُواْ فِي أَنفُسِهِمْ حَرَجاً مِّمَّا قَضَيْتَ وَيُسَلِّمُواْ تَسْلِيماً (النساء/65) امّا، نه! به پروردگارت سوگند كه آنان مؤمن بشمار نمي آيند تا تو را در اختلافات و درگيريهاي خود به داوري نطلبند و سپس ملالي در دل خود از داوري تو نداشته و كاملاً تسليم (حکم) باشند.

در این میان کسانی هستند که این قوانین را از جائی می گیرند و دینی برای خود تولید کرده اند که الله تعالی به آن دستور نداده است . به این اشخاصی که چنینی دینی تولید کرده اند سکولار یا به زبان عربی مشرک و به دین تولید شده ی آنها نیز سکولاریسم می گویند .

الله تعالی می فرماید: أَمْ لَهُمْ شُرَكَاء شَرَعُوا لَهُم مِّنَ الدِّينِ مَا لَمْ يَأْذَن بِهِ اللَّهُ (شوری/21 ) شايد آنان شریکانی دارند كه براي ايشان ديني را پديد آورده اند كه خدا بدان اجازه نداده است (و از آن بي خبر است ؟)

  حالا اگر مسلمان در شرکیات کفار با وجود حقی که نزدشان هست از این کفار 1- اگاهانه 2- عمداً 3- به میل خودشان و اختیاری تبعیت کنند آنوقت تبدیل به اشخاصی سکولار (مشرک) می شوند: وَإِنْ أَطَعْتُمُوهُمْ إِنَّكُمْ لَمُشْرِكُونَ  (الانعام/121 ) اگر از آنان اطاعت كنيد بيگمان شما سکولار(مشرك) خواهيد بود. و خروج از اسلام  و ورد به یکی از کفار 5 گانه ی 1- الَّذِينَ هَادُوا 2- وَالصَّابِئِينَ 3- وَالنَّصَارَىٰ 4- وَالْمَجُوسَ 5- وَالَّذِينَ أَشْرَكُوا مساوی است با ارتداد.

البته تنها دارودسته ی منافقین میان مسلمین هستند که اینگونه به قوانین و احکام سکولاریستها گرایش پیدا می کنند و زمانی هم که این قوانین سکولاریستی را می پذیرند جزو سکولاریستها (مشرکین) می شوند چون : وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ تَعَالَوْاْ إِلَى مَا أَنزَلَ اللّهُ وَإِلَى الرَّسُولِ رَأَيْتَ الْمُنَافِقِينَ يَصُدُّونَ عَنكَ صُدُوداً  (النساء/61) و زماني كه بديشان گفته شود: به سوي چيزي بيائيد كه خداوند آن را نازل كرده است ، و به سوي پيغمبر روي آوريد، منافقان را خواهي ديد كه سخت به تو پشت مي كنند.

این دارودسته ی منافقین یا سکولار زده ها در میان مسلمین با وجود آشکار و واضح بودن حکم الله باز دنبال حکم جاهلیت خواهند بود و فرقی ندارد در عصر نبوت باشند یا در قرون دیگر، به همین دلیل الله تعالی می پرسد: أَفَحُكْمَ الْجَاهِلِيَّةِ يَبْغُونَ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللّهِ حُكْماً لِّقَوْمٍ يُوقِنُونَ (مائده/50) آيا (آن فاسقان) جوياي حكم جاهليّت هستند؟ آيا چه كسي براي افراد معتقد بهتر از خدا حكم مي كند؟

دارودسته ی منافقین با تمام این افکار مادام که در میان مسلمین و دارالاسلام مسلمین حضور دارند و در عبادات ظاهری ادای مسلمین را در می آورند و در حزبی جداگانه خودشان را تعریف نکرده اند یا به حزبی سکولار نپیوسته اند و در کل تا زمانی که ضمن رعایت ظوابط تکفیر جزو مرتدین قرار نگرفته اند باز جزو دارودسته ی منافقین (سکولار زده ها) میان مسلمین و دشمنان شماره 4 مسلمین محسوب می شوند : هُمُ الْعَدُوُّ فَاحْذَرْهُمْ ۚ (منافقون/4) که باید از آنها حذر کرد و مواظبت و هوشیاری خود را نسبت به این دشمنان داخلی حفظ کرد. 

  • ما در ارتش آمریکا و ناتو و بخصوص در ارتش ترکیه که بخشی از ارتش کفار در ناتو است، یا در همین جبهه ی جنگ روانی کفار کسانی را می بینیم که نماز می خوانند و خود را مسلمان می نامند. علمای سلفی منطقه ی ما در کردستان عراق می گویند اینها مجاهد هستند و اگر کشته شوند شهید هستند . البته سلفی های مصر هم به سربازان ارتش مصر همین را می گویند و سلفی های ارتش حفتر در لیبی که ربیع المدخلی یکی از بزرگان سلفیت هم یکی از آنهاست همین را می گوید . کلاً همه ی سلفی های رسمی در حکومتها همین را می گویند.  واقعاً حکم شرعی اینها چیست؟

ج: الله تعالی می فرماید : الَّذِینَ آمَنُواْ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَالَّذِینَ کَفَرُواْ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ الطَّاغُوتِ فَقَاتِلُواْ أَوْلِیَاء الشَّیْطَانِ إِنَّ کَیْدَ الشَّیْطَانِ کَانَ ضَعِیفاً ‏(نساء/76) کسانی که ایمان آورده‌اند ، در راه یزدان می‌جنگند ، و کسانی که کفرپیشه‌اند ، در راه شیطان می‌جنگند . پس با یاران شیطان بجنگید . بیگمان نیرنگ شیطان همیشه ضعیف بوده است .‏

هیچ مسلمانی شک ندارد که آمریکا و اعضای ناتو همگی کشورهای سکولار و کافر هستند و کسانی هم که در سرزمینهای اسلامی در برابر آنها قرار گرفته اند و مشغول جهاد هستند مومنین هستند.

پس این مسلمان زاده ها نیز که در صفت این کفار سکولار جهانی و محلی قرار گرفته اند کسانی هستند که « یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ الطَّاغُوتِ » و اینها یاوران شیطان هستند که امر شده است: « فَقَاتِلُواْ أَوْلِیَاء الشَّیْطَانِ إِنَّ کَیْدَ الشَّیْطَانِ کَانَ ضَعِیفاً ».

با این وجود این دسته از علمای نجدی درباری در کفرستان عراق و سایر کفرستانهای تولید شده در سرزمینهای مسلمین خود را به ابن تیمیه حرانی منتسب کرده اند در حالی که دروغ می گویند و ابن تیمیه برای آنها مثل حسن البناء و سید قطب و اخوان المسلمین برای اخوان الشیاطین سکولار و لیبرال و سکولار زده است.

به هر حال ابن تیمیه می گوید: وَإِذَا كَانَ السَّلَفُ قَدْ سَمَّوْا مَانِعِي الزَّكَاةِ مُرْتَدِّينَ مَعَ كَوْنِهِمْ يَصُومُونَ وَيُصَلُّونَ، وَلَمْ يَكُونُوا يُقَاتِلُونَ جَمَاعَةَ الْمُسْلِمِينَ، فَكَيْفَ مِمَّنْ صَارَ مَعَ أَعْدَاءِ اللَّهِ وَرَسُولِهِ قَاتِلًا لِلْمُسْلِمِينَ؟[147] زمانی  ﮐﻪ ﺻﺤﺎﺑﻪ ﺭﺿﯽ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻨﻬﻢ ﺧﻮﺩﺩﺍﺭﯼ ﮐﻨﻨﺪﮔﺎﻥ ﺍﺯ ﭘﺮﺩﺍﺧﺖ ﺯﮐﺎﺕ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻭﺟﻮﺩ ﺁﻧﮑﻪ ﻧﻤﺎﺯ ﻭ ﺭﻭﺯﻩ ﻣﯽﮔﺮﻓﺘﻨﺪ ﻭ ﺑﺎ ﺟﻤﺎﻋﺖ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎﻥ ﻧﺠﻨﮕﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ، ﻣﺮﺗﺪ ﻧﺎﻣﯿﺪﻧﺪ، ﺣﺎﻝِ ﮐﺴﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺩﺷﻤﻨﺎﻥ ﺍﻟﻠﻪ ﻭ ﺭﺳﻮﻟﺶ ﺑﺮ ﺿﺪ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎﻥ ﻣﯽ ﺟﻨﮕﻨﺪ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺑﺎﺷﺪ؟

این حکم تمام کسانی است که تحت فرمان کفار بر علیه مسلمین می جنگند.

  • امروزه کفار زیادی را می بینیم که بسیاری از برادران و خواهران ما را اسیر کرده اند، آیا جهاد بر علیه  این کفار به این دلیل واجب می شود یا نه؟

ج:  امام نووی رحمه الله می گوید: لَوْ أَسَرُوا مُسْلِمًا، أَوْ مُسْلِمَيْنِ، فَهَلْ هُوَ كَدُخُولِ دَارِ الْإِسْلَامِ؟ وَجْهَانِ، أَحَدُهُمَا: لَا؛ لِأَنَّ إِزْعَاجَ الْجُنُودِ لِوَاحِدٍ بَعِيدٌ، وَأَصَحُّهُمَا: نَعَمْ؛ لِأَنَّ حُرْمَتَهُ أَعْظَمُ مِنْ حُرْمَةِ الدَّارِ [148]

اگر مسلمان یا مسلمینی را اسیر کنند، آیا چنین کاری مانند داخل شدن و هجوم به دارالاسلام است؟  دو دیدگاه وجود دارد: یکی از این دیدگاهها می گوید: نه، اذیت کردن سربازان به خاطر یک نفر بعید است، و صحیح ترین آنها این است: بله، چون حرمت مسلمان از حرمت دار و سرزمین بزرگتر است.  

یعنی اگر مسلماني نزد كفار اسير باشد مانند اعلان جنگ است به تمام مسلمانان و مانند اين است كه كفار براي جنگ به دارالاسلام لشكركشي كرده باشند.

در این زمینه علمای زیادی صحبت کرده اند. به عنوان مثال عز بن عبدالسلام می گوید: آزاد کردن اسرای مسلمان از دست کفار از بهترین اسباب نزدیکی به الله است. بعصی از علماء گفته اند: اگر تنها یک مسلمان اسیر شود بر ما واجب است که در جنگ با دشمن ادامه دهیم تا اینکه او را نجات دهیم یا دشمن را نابود کنیم. پس تصور چگونه خواهد بود زمانی که خلق زیادی از مسلمین اسیر شوند؟![149]

 امام القرطبي(671 هـ) هم می گوید: علمای ما گفته اند: آزاد کردن اسیر واجب است حتی اگر یک درهم نیز باقی نماند… و آزاد کردن اسیر از بیت المال واجب می شود، زمانی که از این طریق نشد بر تمام مسلمین فرض می شود، و اگر کسی از آنها به این کار اقدام کرد فرض از سایرین ساقط می شود.[150]

عمر بن خطاب رضی الله عنه نیز می گوید: به راستی رها کردن شخصی از مسلمین از دست کفار نزد من از جزیره العرب هم دوست داشتنی تر است. لأَنْ أَسْتَنْقِذَ رَجُلاً مِنَ الْمُسْلِمِينَ مِنْ أَيْدِي الْكُفَّارِ أَحَبَّ إلَيَّ مِنْ جِزيَرَةِ الْعَرَبِ.[151]

و تمام این احکام و فرض کردنها ناشی از دستورات شریعت الله است که به عنوان مثال رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید: مَا أَطْيَبَكِ وَأَطْيَبَ رِيحَكِ، مَا أَعْظَمَكِ وَأَعْظَمَ حُرْمَتَكِ، وَالَّذِي نَفْسُ مُحَمَّدٍ بِيَدِهِ لَحُرْمَةُ الْمُؤْمِنِ أَعْظَمُ عِنْدَ اللَّهِ حُرْمَةً مِنْكِ: مَالِهِ وَدَمِهِ . [152] اي‌ كعبه‌! چه‌ قدر پاك ‌هستي‌ و چه‌ قدر بويت‌ پاكيزه‌ و معطر است‌، چه‌ قدر با عظمت‌ هستي‌ و چه ‌قدر احترامت‌ بزرگ‌ است‌ اما سوگند به‌ ذاتي‌ كه‌ جان‌ محمد در دست‌ اوست‌، همانا حرمت‌ مؤمن‌ در نزد خداوند متعال‌ از حرمت‌ و احترام‌ تو بزرگتر است‌؛ [حرمت‌] مال‌ وي‌ و [حرمت‌] خون‌ وي‌.

در این صورت جهاد با این کفار تا زمان آزادی هزاران خواهر و برادر مسلمانمان چون دکتر عافیه صدیقی در زندانهای آمریکا و چین و سایر دارالکفرها فرض عین است. چون حرمت مسلمان بالاتر از حرمت خاک و سرزمین است که با ورود و دست درازی کفار به آن جهاد بر همگان فرض عین می شود.

  • همه می دانیم که کافر با مشرک فرق دارد . از نگاه شما فرق کافر با مشرک چیه؟

این سوال شما مثل این است که بگوئید فرق یک چینی یا کورد یا بلوچ یا فارس و عرب و غیره با انسان چیه؟  یا فرق شافعی و حنفی و جعفری و مالکی با مسلمان چیه؟ یعنی سوال در اساس اشتباه است. انسان بودن عام است و هر کورد و فارس و عرب و تورک و سایر نژادها را در بر می گیرد. مسلمان بودن هم دایره ای است که تمام مذاهب اسلامی حنفی و جعفری و شافعی و غیره را در بر می گیرد. الَّذِينَ كَفَرُوا جِنْسٌ، کافر جنس و عام است با زیر مجموعه هائی،  که در میان انسانها غیر از کفار پنهان داخلی یا منافقین که ما قادر به تشخیص آنها نیستیم تمام کفار 6 گانه ی 1- ٱلَّذِينَ هَادُواْ 2- وَٱلصَّٰبِـِٔينَ 3- وَٱلنَّصَٰرَىٰ 4- وَٱلْمَجُوسَ 5- وَٱلَّذِينَ أَشْرَكُوٓاْ (مشرکین)  6- مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ  را در بر می گیرد.  

این سوال را معمولاً کسانی می پرسند که چینی ها و کوردها و تورکها و یا یکی از نژادها را انسان نمی دانند، یا یکی از مذاهب اسلامی حنفی و جعفری و شافعی و غیره را مسلمان نمی دانند.  یعنی این سوال متعلق به کسانی است که در قدم اول و مرحله ی اول تکفیر نابجای مسلمین قرار گرفته اند و می خواهند به شما بگویند: زمانی که می گویند فلانی مشرک است به این معنی نیست که کافر باشد. یعنی مثل این است که بگوئی ابوجهل و ابولهب و امیة بن خلف و سایر مشرکین مکه هم کافر نبودند.

این سوالات و این شبهات متعلق به نجدیت و نجدیت زده ها از میان فرق و مذاهب مختلف اسلامی است که در بن بست اشتباه خودشان مبنی بر مشرک خواندن مسلمین قرار گرفته اند و حاضر به بازگشت و تصحیح هم نیستند. نمی خواهند بگویند این اصطلاح ترکیبیِ کاملاً غیر شرعیِ «مسلمان مشرک» از اساس اشتباه و ضد اسلامی است و مثل این است بگوئی: مسلمان یهودی یا مسلمان نصرانی یا مسلمان مجوس و صابئی. باید به اینها بگوئیم بس است. تمومش کنید. تا کی قرار است با این اشتباه غلط به جنگ روانی و مسلحانه با مسلمین بپردازید و آبرو و بعد خون و مال مسلمین را برای خود مباح کنید؟

زمانی که می گوئی فلان مسلمان مشرک است در واقع تکفیرش کرده ای . مثل این است که به فلان مسلمان بگوئی شما یهودی هستی. یا مجوس هستی یا نصرانی و صابئی هستی. تمام این الفاظ ترکیبی در واقع تکفیر شخص مسلمان است.

تمام مشرکین کافر هستند، همچنانکه تمام مذاهب اسلامی بیان کرده اند؛ و از نظر حکمی زمانی که می گوئیم فلانی مشرک است به این معنی است که این شخص یکی از کفار 6گانه ی آشکار 1- ٱلَّذِينَ هَادُواْ 2- وَٱلصَّٰبِـِٔينَ 3- وَٱلنَّصَٰرَىٰ 4- وَٱلْمَجُوسَ 5- وَٱلَّذِينَ أَشْرَكُوٓاْ (مشرکین) 6- مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ است.

در اینجا نجدیت می داند که در قرار دادن یک مسلمان در دسته ی کفار مشرک اشتباه کرده است و مثل این است که مسلمانی را در دسته ی کفار یهودی یا نصرانی یا مجوس یا صابئی قرار داده باشد؛ و این تکفیر نابجا و ضد شرعی یک مسلمان است.چون:

  • اولاً برای تکفیر یک مسلمان و خارج کردن او از اسلام باید ظوابط تکفیر را رعایت کرد و از «4فیلتر» اصلی او را گذراند که اینها اصلاً رعایت نکرده اند به همین دلیل گاه می گویند: کفار و مشرکین[153] . یعنی از یک یکطرف آنها را تکفیر کرده اند و از سوی دیگر جهت انحراف افکار عمومی و مشغول کردن اذهان مخالفین به عبارت پردازی های شبه اسلامی و بازی با کلمات می گویند: کفار و مشرکین. انگار کفار چیزی هستند و مشرکین چیز دیگری. در حالی که دارند با کلمات بازی می کنند و دور خودشان می چرخند و کلمات بدون پشتوانه ی شرعی پرت می کنند.
  • ثانیاً بعد از خروج یک مسلمان از دایره ی اسلامی به او نمی گفتند فلانی مشرک شده یا یهودی شده یا مجوس و صابئی شده بلکه می گویند فلان شخص مرتد شده است.  نجدیت یک قدم جلو تر رفته و با پرش از مراحل و ظوابط تکفیر، طبقه ای که شخص مسلمان بعد از ارتداد در آن قرار گرفته را نیز مشخص می کنند.

هر کسی این آگاهی منهجی اهل سنت به او رسیده باشد و باز 1- آگاهانه  2- و عمدا  3- و به میل خودش به این مسیر اشتباه ادامه دهد از دو حالت خارج نیست:

  1. یا مسلمان اهل هوی و لجباز گناهکاری است که به قول ابن بطه رحمه الله در الإبانة الكبرى: أنَّ مَنْ كَرِهَ الصَّوَابَ مِنْ غَيْرِهِ وَنَصَرَ الْخَطَأَ مِنْ نَفْسِهِ لَمْ يُؤْمَنْ عَلَيْهِ أَنْ يَسْلُبَهُ اللَّهُ مَا عَلَّمَهُ، وَيُنْسِيَهُ مَا ذَكَّرَهُ، بَلْ يُخَافُ عَلَيْهِ أَنْ يَسْلُبَهُ اللَّهُ إِيمَانَهُ[154] كسى كه از شنيدن و پذيرش حق و صواب نزد غير خودش كراهت وآزردگى خاطر داشته باشد،و خطا و اشتباه را از جانب خود نصرت دهد(بعد دانستن حق)ايمن نيست از اين كه خداوند آنچه را كه به او ياد داده از وى بگيرد و آنچه را كه آموخته فراموش كند،بلكه ترس اين ميرود كه خداوند ايمانش را هم از وى سلب كند.
  2. یا بدون شک یکی از مجریان جنگ روانی دشمن است که در برابر آیات صریح قرآن و سنت صحیح رسول الله صلی الله علیه وسلم و آراء تمام صحابه رضی الله عنهم اجمعین و آراء تمام مذاهب اسلامی قرار گرفته است.

اما چنانچه همچون گذشته ی خودمان نا آگاهانه و به خاطر جو تبلیغی وسیع نجدیت دچار بیماری نجدیت زدگی شده باشند و این مسیر اشتباه را با نیتی خالص و کسب رضایت الله و رسیدن به حق و خدمت به دین الله و بندگان الله طی می کنند باید با این عزیزان همچون بیمارانی فکری و منهجی نگاه کرد که لازم است توسط دکترهای دلسوزی درمان شوند.

پس شخص مسلمان یا با وجود تمام اشتباهات نظری و عملی همچنان مسلمان است یا با رعایت ظوابط تکفیر، مرتد می شود و گزینه ی سومی برای نامگذاری مسلمان وجود ندارد. 

  1. یکی از ایراداتی که مخالفین منهج شیخ محمد بن عبدالوهاب رحمه الله و علمای نجد وارد می کنند این است که شیخ محمد بن عبدالوهاب رحمه الله حکمی که متعلق به کفار است را بر مسلمین تطبیق می دهند. و سخن دیگر اینکه جماعت دولت اسلامی بغدادی مجری تفکرات شیخ محمد بن عبدالوهاب و علمای نجد بوده اند و چیزی از خودشان نگفته اند. این سخنان تا چه اندازه صحت دارد؟

ج: محمد بن عبدالوهاب با مشرک خواندن مسلمین مخالف خود به صراحت آنها را تکفیر می کند. و مثال هم می آورد و می گوید : مثل کسانی که از عبدالقادر گیلانی  و امثال او درخواست می کنند. [155] در این زمینه هم در نواقض دهگانه ای که می آورد غیر از حالت اکراه آنهم آنگونه که خودشان تعریف و محدود و مرز بندی کرده اند برای مسلمین سایر عذرهای معتبر شرعی چون جهل و تاویل قائل نیستند.[156]

شیخ احمد بن زينى دحلان (1231 ـ 1304ق) امام‌الحرمین، مفتی و فقیه شافعیه و صوفی مسلک معاصر محمد بن عبدالوهاب در مورد شیخ محمد بن عبدالوهاب می گوید: و حمل الآیات القرآنیة التی نزلت فی المشرکین علی اهل التوحید… [157]  محمد بن عبدالوهاب کسی بود که آیات قرآن را که درباره مشرکان نازل شده بود بر اهل توحید حمل نمود…

محمد بن عبدالوهاب در رساله هفتم خود ردی بر ابن سحیم و پیروان او را می دهد و آن ها را تکفیر می کند و با استناد به سخن بهوتی در کتاب الاقناع می گوید: هرکس علی بن ابی طالب را به فریاد بخواند کافر است و هرکس در کفر او شک کند و او را تکفیر نکند کافر است پس حال آن شخص چگونه است که آن ها را مسلمان می داند و با موحدین به جدل می پردازد و موحدین را خوارج و کافر می نامد.[158]

بن باز مفتی بزرگ نجدیت در دربار آل سعود بعد از تعریف شرک با آوردن مثالهائی چون طلب کمک و فریاد‌رس خواهى از اموات  یا کسانی که غائب هستند، یا ذبح و نذر کردن برای آنها می گوید: ويطلق على الكافر أنه مشرك وعلى المشرك أنه كافر . بر کافر اطلاق می شود که مشرک است و بر مشرک هم که کافر است. و به این شکل به این نتیجه می رسد که کافر مشرک نامیده می شود و مشرک هم کافر نامیده می شود.! [159]

حالا زمانی که نجدیت اینگونه و به ناحق مسلمین را جزو مشرکین قرار دادند مشخص است که منظورشان مشرک از لحاظ لفظی نیست بلکه منظورشان مشرک از لحاظ حکمی است به همین دلیل حکم می دهند: ” کسی که مشرکین را از ملت اسلام خارج نداند در واقع تصدیق کننده ی قرآن نمی باشد چونکه قرآن مشرکین یعنی پرستش کنندگان غیراللە را از ملت اسلام خارج دانسته است وبه تکفیر واخراج آنها از ملت اسلام  وهمچنین به جنگیدن ودشمنی کردن با آنها امرکرده است محمد بن عبدالوهاب رحمه الله در ناقض سوم اسلام گفته است: ” هر کس مشرکین را تکفیر ننماید ویا اینکه در خارج بودن آنها از ملت اسلام شک داشته باشد ویا اینکه مذهب وراه آنها را درست وصحیح بداند کافراست “.[160]

الان فکر کن و اطراف خودت را نگاه کن، به نظر شما چند درصد از مسلمین را باید تکفیر کرد؟

بدون شک مسلمین به دلیل انحراف حاکمیت از حالت خلافت و گرفتار شدن به بدعت شاهیگری و انهدام شوراهای مختلف و رایج شدن بیماری تفرق دچار آلودگی هایی در مسائل نظری و ظاهری شده اند اما انحراف از مسیر صحیح درمان، و پناه بردن به نگرشی یهودی به توحید، و بعد با برداشتن عذرهای معتبر شرعی برای مسلمین و قضاوت بر اساس این نگرش اشتباه به توحید و مسلمین، راهکارهای صحیحی نیستند.  

در احادیث صحیح آمده است که یک یهودی با آنهمه انحرافات و شرکیاتی که دارد به توحید رسول الله صلی الله علیه وسلم و سابقون الاولون رضی الله عنهم ایراد می گیرد و آنها را متهم به شرک می کند.[161] آلبانی با لفظ دیگری و با توضیحات بیشتری در سلسله الحادیث صحیحه آنرا روایت کرده است. [162]

قُتيلَة دختر صَيفيّ الجُهَنيَّة  گفت:  حبری (عالمی) از احبار (علمای یهود) نزد رسول الله صلی الله علیه وسلم آمد و گفت: ای محمد شماها چه قوم خوبی می بودید  اگر شرک نمی ورزیدید. فرمود: سُبْحَانَ اللهِ، وَمَا ذَاكَ؟، سبحان الله آن شرک کدام است؟ گفت: وقتی سوگند می خورید می گویید: سوگند به کعبه. رسول الله صلی الله علیه وسلم کمی درنگ کرد سپس فرمود: إِنَّهُ قَدْ قَالَ: فَمَنْ حَلَفَ فَلْيَحْلِفْ بِرَبِّ الْكَعْبَةِ ، آنچه در گذشته می گفتید هیچ،هرکس از شما سوگند خورد پس به پروردگار کعبه سوگند بخورد. سپس آن یهودی گفت: ای محمد، شماها چه قوم خوبی بودید اگر برای خداوند شریکی قرار نمی دادید. رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود: سُبْحَانَ اللهِ، وَمَا ذَاكَ؟ سبحان الله آن شرک کدام است؟  یهودی گفت: می گویید: اگر خدا و فلانی بخواهند. پس رسول الله صلی الله علیه وسلم کمی درنگی کرد سپس فرمود: إِنَّهُ قَدْ قَالَ، فَمَنْ قَالَ مَا شَاءَ اللهُ فَلْيَفْصِلْ بَيْنَهُمَا ثُمَّ شِئْتَ . آنچه در گذشته می گفتید هیچ، اما از این به بعد هرکس گفت: اگر خدا بخواهد، پس به همراه آن بگوید: سپس تو بخواهی.

ما تحت هیچ شرایطی نمی توانیم بپذیریم که رسول الله صلی الله علیه وسلم و سابقون الاولون رضی الله عنهم اجمعین در طول 13 سال زندگی در مکه و قبل از آمدن به مدینه و حتی سالها زندگی در دارالاسلام مدینه تا آمدن این حبر یهودی، به همراه آنهمه انصار موجود در مدینه توحید را متوجه نشده باشند و دچار بزرگترین گناهی شده باشند که از رسول الله صلی الله علیه وسلم پرسیده شد: « أيُّ الذَّنْبِ عِنْدَ اللَّهِ أكْبَرُ؟ قالَ: أنْ تَجْعَلَ لِلَّهِ نِدًّا وهو خَلَقَكَ»[163] و تا زمانی که این خاخام یهودی تذکر داده اینها برای الله تعالی نِد و همتا  و شریک قرار داده باشند و دچار شرک اکبر شده باشند و این یهودی توحید را به مسلمین یاد داده باشد.

 در اینجا این یهودی از ظاهر بیان رسول الله صلی الله علیه وسلم و اصحاب رضی الله عنهم اجمعین برداشت نادرست و فهم غلط کرده و به دلیل  سوء برداشت و سوء فهم و عدم آگاهی و عدم شناخت صحیح مساله ی توحید و شرک مرتکب این جسارت بزرگ شده است، اما می بینیم که رسول الله صلی الله علیه وسلم با درنگهائی که می کند در نهایت لفظ گفتمان را به سمت و سوئی می کشاند که مانع سوء استفاده ی این یهودی شود در حالی که محتوا و مفهوم آنچه که قبلاً رسول الله صلی الله علیه وسلم و اصحاب او  گفته اند با آنچه که الان سفارش می کند یکسان است، اما این لفظ جدید مانع سوء استفاده و جنگ روانی دشمنان می شود. 

حالا و در زمان ما عده ای با همان ادبیاتِ حبر یهودی، مسلمین را  تنها به « إنَّكم تُشرِكونَ»  یعنی فعل شرک کردن متهم نمی کنند بلکه یک مرحله جلوتر رفته و مسلمین را متهم به مشرک بودن می کنند. زمانی هم شما می گوئید مشرک خواندن مسلمان یعنی تکفیر آن – همچنانکه از سخنان خود شما مشخص است – و این سبک تکفیر کردن مسلمین هم صحیح نیست فوراً  دو اقدام انجام می دهند:

  1. حکمی که الله تعالی و رسولش صلی الله علیه وسلم در مورد کفار مشرک صادر کرده اند و اهل علم هم این اقوال را در مورد کفار مشرک بازگو کرده اند را بر همین مسلمین بیچاره و دارای عذرهای معتبر شرعی که مشرکشان نامیده اند تطبیق می دهند و قول امثال شیخ عبدالطیف آل شیخ را می آورند که می گوید : تکفیر کردن مشرک وکسی که میگوید تکفیرکردن مشرکین از اصول خوارج است و هیچ یک از علمای اهل سنت این کار را نکرده اند( این قول) ردی بر الله تعالی و پیامبر علیه صلاة والسلام و اجماع امت داده است و این فضیحت فقط با این رد کافی است و بر معترض همین که نمی داند بین دین پیامبران و مذهب خوارج تشخیص قائل نشده است.[164]

در اینجاست که می بینیم حکمی که متعلق به کفارمشرک است را بر مسلمین تطبیق می دهند. و این اشتباه محض و جرمی غیر قابل انکار و گذشت است. الله تعالی و رسولش صلی الله علیه و سلم آشکارا و بدون پرده کسانی را به عنوان کافر یا مرتد و منافق معرفی کرده اند و کسی که در کافر بودن این دسته شک داشته باشد خودش نیز دچار کفر می گردد، اما نجدیت مسلمین را به خاطر امور متشابه تکفیر کرده و نصوصی که در مورد کافرین نازل شده است را  در مورد مسلمین به کار می برند.

  • با قدرت نظامی و حکومتی که دارند تحت عنوان طعنه زننده در دین الله و رسولش صلی الله علیه وسلم و تشویش کننده ی عقیده ی مسلمین سعی می کنند مانع بروز افکار شما شوند و مسلحانه و با خشونت جلو شما را می گیرند و چنین نشان می دهند که مخالفت با آنها و افکار نجدی آنها یعنی طعنه زدن به الله و رسولش و تشویش عقاید مسلمین! پناه بر الله از چنین تکبر و خود بزرگبینی و اشتباه محضی که شخص، مخالفت با خودش را مخالفت با الله و رسولش بداند.

شیخ محمّد بن عبدالله نجدی مفتی حنبلی ها در مکه در سال 1295ه‍. ق در کتاب «السُّحُبُ الوابِلةِ علی ضرائِحِ الحنابلة» در مورد محمد بن عبدالوهاب می نویسد: محمد بن عبدالوهاب کسی بود که هرگاه شخصی با او به مخالفت می پرداخت یا بر او ردّیه ای می نوشت و قدرت نداشت که به طور علنی او را به قتل برساند، کسی را می فرستاد تا در رختخوابش او را به قتل رساند یا شبانه او را در بازار ترور کند؛ چون او مخالفانش را تکفیر کرده و کشتن آنان را حلال می دانست. [165]

شیخ عبدالرحمن بن حسن نوه ی محمد بن عبدالوهاب که از او تحت عنوان علامة نجد یاد می کنند می گوید: « بر ولی امر واجب است که جلوی آنکس را بگیرد که در چیزی از دین الله و رسولش طعنه و رخنه وارد نماید یا دین و عقیده مسلمانان را دچار تشویش می کند، همچون کسی که از تکفیر مشرکین نهی می کند، آنان را از مسلمانان و امت اسلام حساب می کنند به این دلیل که ادعای اسلام می کنند و شهادتین می گویند، و این ضررش بر اسلام و خصوصا عوام بزرگ بوده و ترس ایجاد فتنه و آشوب از آن می رود.

حالا شما بیائید و بیانیه صادره از اداره مرکزی پیگیری دبیرخانه ها و هیئت های شرعی در دوله و منتشر شده در مجله شماره 76 نبأ  را بررسی کنید که می گوید: « و بر دعوتگران وطالبان علم در دولت اسلامی واجب است مردم را از شرک و افتادن در آن یا توقف در تکفیر مشرکین بر حذر نمایند». دوله در  اینجا مو به مو بر اساس تفکرات شیخ محمد بن عبدالوهاب و علمای نجد عمل کرده و اینکه از مناصرینش می خواهد و بر آنها واجب می کند که کسانی از میان مسلمین را که متهم به مشرک بودن کرده اند را تکفیر کنند باز پیداست که مجریان صادق و بدون تقیه ی تفکرات نجدیت هستند.

پس عمل دوله در مشرک خواندن مسلمین مخالف خود و بعد واجب کردن تکفیر این مسلمین متهم شده و بعد قتل عام آنها در مساجد و مکانهای تجمع اهل تصوف و شیعیان و غیره در پاکستان و عراق و یمن و سومالی و لیبی و غیره یعنی عمل کردن طبق نقشه ای که محمد بن عبدالوهاب و نجدیت سالها قبل طراحی کرده اند و هر کسی که خودش را پیرو خط فکری نجدیت بداند و مثل محمد بن عبدالوهاب و دوله عمل نکند یا در ادعای او باید شک کرد، یا اینکه شخص اهل تقیه و ضعیفی است که قدرت اجرا ندارد و منتظر فرصت است. 

  1. اینهمه سیاه نمائی سکولاریستها و گروههای منافق صفت در زشت جلوه دادن مومنین و دارالاسلام مومنین و بزرگنمائی مشکلات داخلی دارالاسلام که ممکن است مشکل تمام کشورهای جهان هم باشد به چه علت است؟ حتی گروههای منافق صفت که دارای شبکه های ماهواره ای هم هستند و به نام اهل سنت فعالیت می کنند در مورد مشکلات بزرگ دارالکفرهائی که در آن ساکن هستند سکوت کرده اند و آنهمه جنایات این دارالکفرها چون انگلیس و آلمان و آمریکا و غیره را نمی بینند اما کوچکترین مشکل شخصی فرد یا جماعت مسلمان یا دارالاسلام را چنان بزرگ نمائی می کنند که انگار این شخص و گروه و دارالاسلام همه ش شر است و خیری در آن نیست.

ج: شما دیده اید یک بار ابوجهل یا ابولهب یا سایر بزرگان و سران کفار سکولار قریش بیایند و از زنده به گور کردن دختران دفاع کنند؟ آیا دیده اید که یکی از این کفار سکولار قریش بیاید و از سنت معاوضه کردن زنان دفاع کند؟ (که ظاهراً الان در کفرستان عراق مد شده است) آیا جایی خوانده اید که یکی از این کفار سکولار قریش بیاید و از مردار خواری و لخت طواف کردن زنان و مردان در هنگام حج و قمار بازی و رباخواری و سوت زدن و کف زدن به عنوان عبادت و سایر رفتاریهای زشت و ضد فطرت سالم که انجام می دادند دفاع کند؟  نه شما هرگز نمی بینید.

همین امروز هم شما غیر از سران احزاب مختلف و سوسیالیستها که رسماً از سقط جنین که نوعی زنده به گور کردن دختران و پسران است و از هم جنس بازی زنان و مردان و حتی از ازدواج با حیوانات و راه اندازی فاحشه خانه ها حمایت می کنند و از مردار خواری با مخالفت با ذبح اسلامی دفاع می کنند و رسماً از سایر مفاسد اخلاقی و رفتاری و بخصوص جنگ با قوانین شریعت الله تعالی حمایت می کنند اما در میان همین طرفداران فریب خورده شما نمی بینید که اینها از چنین مفاسدی دفاع کنند، و حتی این دروغگوهای ریا کار و حقه باز می خواهند نشان دهند که مخالف این عقاید و رفتارهای ضد انسانی و ضد اسلامی هم هستند. چون زیبا سازی باطل و مفاسد اخلاقی و رفتاری، آنهم در میان مسلمین، کار آسانی نیست. هر چند با دفاع از قوانین سکولاریستی و دموکراسی سکولاریستها در واقع از تمامی این مفاسد اخلاقی و رفتاری حمایت کرده اند.

به همین دلیل تمام این احزاب سکولار همچون اجداد خودشان در زمان رسول الله صلی الله علیه وسلم و حتی قبل از آن تا کنون، تمام سعی آنها این است که در سخنان و تبلیغاتشان به زشت کردن حق و ترور شخصیتی طرفداران حق مشغول شوند. این کار برایشان بسیار آسانتر از زیبا جلوه دادن باطلی است که از آن پیروی می کنند. البته این کفار سکولار در معرفی عقاید و رفتارهای خود نیز در قدم اول و قبل از قدرت یابی بیشتر بر اموری متمرکز می شوند که نزد همان مردم مقبولیت داشته باشند و نزد همان مردم زیبا باشند مثل برابری، رفاه، آزادی، حق تعین سرنوشت و … و تنها بعد از تسلط و قدرت یابی است که سایر عقاید و رفتارهای خود را نشان داده و با پشتوانه ی قدرت حکومتی بر مردم تحمیل می کنند.

به همین دلیل در این جنگ روانی بر علیه اسلام و مومنین و دارالاسلام تمام سعی آنها این است که حق را چنان زشت و طرفداران حق را چنان خشن و ضد مردمی نشان دهند که مردم از ترس این حق طلبها و جهت فرار از حق و حق طلبها، از باطل احزاب سکولار و قوانین ضد اسلامی آنها طرفداری و پیروی کنند.

 پس آنهمه شایعه و دروغسازی در مورد رسول الله صلی الله علیه وسلم و اصحابش و دارالاسلام تا کنون، امری تصادفی و بدون برنامه نیست، ساختن آنهمه کلیپ دروغین و راه اندازی آنهمه شبکه های مختلف ماهواره ای آنهم با هزینه ی کفار سکولار جهانی و طاغوتهای مزدور محلی برای احزاب سکولار و دارودسته ی منافقین را هم نباید امری اتفاقی و تصادفی بدانید، بلکه حرکت در مسیر پروسه و نقشه ای است که سعی دارد در نهایت مردم را فریب بدهد و به خاطر ترس از حق و تنفر و کینه ی از طرفداران حق، مردم را به سمت و سوی باطل کفار سکولار جهانی و احزاب سکولار محلی بکشاند.

  1. اگر آثار پیروان نجدیت را نگاه کرده باشی – چه درباری یا جهادی آن –  می بینیم که در برابر مخالفین از کلمات زشت و توهین آمیز استفاده می کنند. حتی از تهمت زدن و ترور شخصیتی مسلمین مخالف خود حتی اگر نجدی باشد هم پروائی ندارند. من که کم آورده ام. اگر یک سکولار بودند می دانستم چکار کنم. با این نجدی های بد دهن در هنگام بحث چکار کنیم؟

ج: ابن تیمیه سخن جالبی دارد و می گوید:  فَإِنَّ الرَّدَّ بِمُجَرَّدِ الشَّتْمِ وَالتَّهْوِيلِ لَا يَعْجِزُ عَنْهُ أَحَدٌ. (کسی از پاسخ دادن دیگران با توهین و فحاشی و بد دهنی ناتوان نیست و همه می توانند انجامش دهند) وَالْإِنْسَانُ لَوْ أَنَّهُ يُنَاظِرُ الْمُشْرِكِينَ وَأَهْلَ الْكِتَابِ: لَكَانَ عَلَيْهِ أَنْ يَذْكُرَ مِنْ الْحُجَّةِ مَا يُبَيِّنُ بِهِ الْحَقَّ الَّذِي مَعَهُ وَالْبَاطِلَ الَّذِي مَعَهُمْ.[166] و انسان زمانی که با مشرکین و اهل کتاب مناظره می کند: لازم است دلایلی را بیان کند که حقی که نزد او هست و باطلی که نزد آنهاست را روشن کند.

این سبک گفتمان یک مسلمان است که الله تعالی امر می کند: ادْعُ إِلَىٰ سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ ۖ وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ ۚ  (نحل/125) مردمان را با سخنان استوار و بجا و نصیحتهای زیبا به راه پروردگارت فراخوان، و با ایشان به شیوه هرچه نیکوتر و بهتر گفتگو کن‌.

پس گفتگوی شرعی و بیان و ابلاغ حق به سبک اسلامی آن با مسلمین که در قالب مشاوره و مناصحه است فرق دارد با کل کل کردن و مشاجره و توهین کردن و سایر عادات زشتی که ذکر کرده اید. باید بدانیم که وظیفه ی ما ابلاغ و بیان دلایل به سبک اسلامی است و این گفتگو با مسلمین هم حد و مرزهائی دارد که در جاهائی باید متوقف و رها شود.

رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید: أَنا زَعِيمٌ ببَيتٍ في ربَضِ الجنَّةِ لِمَنْ تَرَكَ المِرَاءَ وَإِنْ كَانَ مُحِقًّا، (من ضامنم بخانه ای در طبقات پايين بهشت برای کسيکه خصومت و دعوی را ترک کند، هرچند که حق بجانب هم باشد،)  وَببيتٍ في وَسَطِ الجنَّةِ لِمَنْ تَرَكَ الكَذِبَ وإِن كَانَ مازِحًا، (و ضامن خانه ای در وسط بهشت برای کسی هستم که دروغ را ترک کند هر چند از روی شوخی باشد،)  وَببيتٍ في أعلَى الجَنَّةِ لِمَن حَسُنَ خُلُقُهُ [167] و ضامن خانه ای در طبقات بالای بهشت برای کسی هستم که اخلاق و رفتار خودش را خوب کند .

پس وارد معامله ای شو که رسول الله صلی الله علیه وسلم ضامنش است. 

اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ الجَنَّة وَمَا قَرَّبَ إِلَيْهَا مِنْ قَوْلٍ وَعَمَلٍ، وَأَعُوذُ بِكَ مَنَ النَّارِ وَمَا قَرَّبَ إِلَيْهَا مِنْ قَوْلٍ وَعَمَلٍ.

رَبَّنَا أَعِزَّنَا بِالإِسْلامِ، وَأَعِزَّ بِنَا الإسْلامَ، اللَّهُمَّ أَعْلِ بِنَا كَلِمَةَ الإسْلاَمِ، وَارْفَعْ بِنَا رَايَةَ القُرْآنِ.

سُبْحَانَكَ اللَّهُمَّ وَبِحَمْدِكَ، لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ، أَسْتَغْفِرُكَ وَأَتُوبُ إِلَيْكَ

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته[168]

دانلود به صورت ورد :

دانلود به صورت pdf:


[1] الهيثمي، مجمع الزوائد 7/143 / إنَّ اللهَ أمَرَنِي أنْ أَقْرَأَ عليكَ قال فقرأَ علَيَّ لَمْ يَكُنِ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ وَالْمُشْرِكِينَ مُنْفَكِّينَ حَتَّى تَأْتِيَهُمُ الْبَيِّنَةُ (1) رَسُولٌ مِنَ اللَّهِ يَتْلُو صُحُفًا مُطَهَّرَةً (2) فِيهَا كُتُبٌ قَيِّمَةٌ (3) وَمَا تَفَرَّقَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ إِلَّا مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَيِّنَةُ (4) إنَّ الدينَ عندَ اللهِ الحنيفيةِ غيرِ المشركةِ ولا اليهوديةِ ولا النصرانيةِ ومن يفعلْ خيرًا فلن يُكْفَرَهُ قال شُعْبَةُ ثمَّ قرأَ آياتٍ بعدَهَا ثمَّ قَرَأَ لو كان لابْنِ آدمَ واديانِ من مالٍ لسأَلَ ثالِثًا ولا يملأُ جوفَ ابنِ آدمَ إلَّا الترابُ قال ثمَّ ختمَ ما بَقِيَ من السورةِ وفي روايةٍ عن أُبَيِّ بنِ كعبٍ أيضًا أنَّ رسولَ اللهِ صلَّى اللهُ عليه وسلَّم قالَ إنَّ اللهَ تباركَ وتعالى أَمَرَنِي أنْ أَقْرَأَ عَلَيْكَ القرآنَ فذَكَرَ نحوَه وقال فيه لو أنَّ ابنَ آدمَ سألَ وادِيًا من مالٍ فَأُعْطِيَهُ لسألَ ثانيًا ولو سألَ ثانيًا فَأُعْطِيَهُ لسألَ ثالِثًا . . . .

[2] صحیح ترمذی 3793 / إنَّ اللَّهَ أمرَني أن أقرأَ عليكَ فقرأَ عليهِ : لَمْ يَكُنِ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ فقرأَ فيها : إنَّ ذاتَ الدِّينِ عندَ اللَّهِ الحَنيفيَّةُ المُسْلِمَةُ لا اليَهوديَّةُ ، ولا النَّصرانيَّةُ ، مَن يعمَلْ خيرًا فَلن يُكْفرَهُ ، وقرأَ عليهِ : ولَو أنَّ لابنِ آدمَ واديًا مِن مالٍ لابتَغى إليهِ ثانيًا ، ولو لَهُ ثانيًا لابتَغى إليهِ ثالثًا ، ولا يملأُ جَوفَ ابنِ آدمَ إلاَّ التُّرابُ ، ويتوبُ اللَّهُ على من تابَ

[3] وأخْرَجَ أحْمَدُ والتِّرْمِذِيُّ والحاكِمُ وصَحَّحاهُ عَنْ أُبَيِّ بْنِ كَعْبٍ أنَّ رَسُولَ اللَّهِ ﷺ قالَ: «إنَّ اللَّهَ أمَرَنِي أنْ أقْرَأ عَلَيْكَ القُرْآنَ ﴿لَمْ يَكُنِ الَّذِينَ كَفَرُوا مِن أهْلِ الكِتابِ﴾ فَقَرَأ فِيها ولَوْ أنَّ ابْنَ آدَمَ سَألَ وادِيًا مَن مالٍ فَأعْطَيْتُهُ لَسَألَ ثانِيًا ولَوْ سَألَ ثانِيًا فَأعْطَيْتُهُ لَسَألَ ثالِثًا ولا يَمْلَأُ جَوْفَ ابْنِ آدَمَ إلّا التُّرابُ ويَتُوبُ اللَّهُ عَلى مَن تابَ وإنَّ ذاتَ الدِّينِ عِنْدَ اللَّهِ الحَنِيفِيَّةُ غَيْرُ المُشْرِكَةِ ولا اليَهُودِيَّةِ ولا النَّصْرانِيَّةِ ومَن يَفْعَلْ خَيْرًا فَلَنْ يُكْفَرَهُ» .

[4] وأخْرَجَ أحْمَدُ عَنْ أُبَيِّ بْنِ كَعْبٍ قالَ: «قالَ لِي رَسُولُ اللَّهِ ﷺ: إنَّ اللَّهَ أمَرَنِي أنْ أقْرَأ عَلَيْكَ فَقَرَأ عَلَيَّ ﴿لَمْ يَكُنِ الَّذِينَ كَفَرُوا مِن أهْلِ الكِتابِ والمُشْرِكِينَ مُنْفَكِّينَ حَتّى تَأْتِيَهُمُ البَيِّنَةُ﴾ ﴿رَسُولٌ مِنَ اللَّهِ يَتْلُو صُحُفًا مُطَهَّرَةً﴾ ﴿فِيها كُتُبٌ قَيِّمَةٌ﴾ ﴿وما تَفَرَّقَ الَّذِينَ أُوتُوا الكِتابَ إلا مِن بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ البَيِّنَةُ﴾ إنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الحَنِيفِيَّةُ غَيْرُ المُشْرِكَةِ ولا اليَهُودِيَّةِ ولا النَّصْرانِيَّةِ ومَن يَفْعَلْ خَيْرًا فَلَنْ يُكْفِرَهُ، قالَ شُعْبَةُ: ثُمَّ قَرَأ آياتٍ بَعْدَها ثُمَّ قَرَأ لَوْ أنَّ لِابْنِ آدَمَ وادِيًا مِن مالٍ لَسَألَ وادِيًا ثانِيًا ولا يَمْلَأُ جَوْفَ ابْنِ آدَمَ إلّا التُّرابُ قالَ: ثُمَّ خَتَمَ بِما بَقِيَ مِنَ السُّورَةِ» .

[5] الفيروز آباد، تفسير القرآن/ وبإسناده عن ابن عباس في قوله تعالى { لَمْ يَكُنِ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ مِنْ أَهْلِ ٱلْكِتَابِ } يعني اليهود والنصارى { وَٱلْمُشْرِكِينَ } مشركي العرب ….. { وَٱلْمُشْرِكِينَ } بالله يعني مشركي أهل مكة { فِي نَارِ جَهَنَّمَ خَالِدِينَ فِيهَآ } مقيمين في النار لا يموتون ولا يخرجون منها

[6] معناه: لم يكن الكفار من أهل الكتاب وغيرهم من عبدة الأوثان منتهين عن كفرهم حتى يأتيهم القرآن…. وإنما عطف “المشركين” على “أهل” ولم يعطفوا على “الذين كفروا” فيرفعوا، لأن المعنى يتغير، فيصير الصنفان كلاهما من أهل الكتاب الذين كفروا والمشركين، وليس كذلك هما، إنما هما صنفان: كفار من أهل الكتاب ومشركون من عبدة الأوثان، فلا بد من العطف على “أهل”، فبذلك يتم المعنى، ويكون الذين كفروا (من أهل الكتاب) غير المشركين من عبدة الأوثان. ولو رفعت “المشركين” لصار الجميع كلهم من أهل الكتاب، وليس المعنى على ذلك.

[7] ﴿لَمْ يَكُنِ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ﴾ يعني اليهود والنصارى. ﴿وَالْمُشْرِكِينَ﴾. يعني مشركي العرب، وذلك أن الكفار كانوا جنسين:

أحدهما: أهل الكتاب اليهود، والنصارى كانوا كفارًا بإحداثهم في دينهم مَا كفروا به كقولهم: ﴿عُزَيْرٌ ابْنُ اللَّهِ﴾ [التوبة: 30]، و ﴿ الْمَسِيحُ ابْنُ اللَّهِ﴾ [التوبة: 30]. والثاني: المشركون، وأهل الأوثان الذين كَانوا لا ينتسبون إلى كتاب، فذكر الله تعالى الجنسين بقوله: ﴿الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ وَالْمُشْرِكِينَ﴾

[8] قوله تعالى: لَمْ يَكُنِ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ يعني: اليهود والنصارى وَالْمُشْرِكِينَ يعني: عبدة الأوثان

[9] لَمْ يَكُنِ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ وهم اليهود والنصارى، والمشركون وهم عبدة الأوثان،

[10] قَوْلُهُ تَعالى ﴿لَمْ يَكُنِ الَّذِينَ كَفَرُوا مِن أهْلِ الكِتابِ والمُشْرِكِينَ مُنْفَكِّينَ﴾ مَعْناهُ لَمْ يَكُنِ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنَ اليَهُودِ والنَّصارى الَّذِينَ هم أهْلُ الكِتابِ، ولَمْ يَكُنِ المُشْرِكُونَ الَّذِينَ هم عَبَدَةُ الأوْثانِ مِنَ العَرَبِ، وغَيْرُهُمُ الَّذِينَ لَيْسَ لَهم كِتابٌ.

[11] ﴿لَمْ يَكُنِ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ﴾ وَهْمُ الْيَهُودُ وَالنَّصَارَى، ﴿وَالْمُشْرِكِينَ﴾ وَهُمْ عَبَدَةُ الْأَوْثَانِ،

[12] قَوْلُهُ تَعالى: ﴿لَمْ يَكُنِ الَّذِينَ كَفَرُوا مِن أهْلِ الكِتابِ﴾ يَعْنِي اليَهُودَ والنَّصارى ﴿والمُشْرِكِينَ﴾ أيْ: ومِنَ المُشْرِكِينَ، وهم عَبَدَةُ الأوْثانِ

[13] قَوْلُهُ تَعَالَى: ﴿مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ﴾ يَعْنِي الْيَهُودَ وَالنَّصَارَى. (وَالْمُشْرِكِينَ) فِي مَوْضِعِ جَرٍّ عَطْفًا عَلَى أَهْلِ الْكِتابِ. قَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ أَهْلِ الْكِتابِ: الْيَهُودُ الَّذِينَ كَانُوا بِيَثْرِبَ، وَهُمْ قُرَيْظَةُ وَالنَّضِيرُ وَبَنُو قَيْنُقَاعَ. وَالْمُشْرِكُونَ: الَّذِينَ كَانُوا بِمَكَّةَ وَحَوْلَهَا، وَالْمَدِينَةِ وَالَّذِينَ حَوْلَهَا، وَهُمْ مُشْرِكُو قُرَيْشٍ.

[14] ﴿لَمْ يَكُنِ الَّذِينَ كَفَرُوا مِن أهْلِ الكِتابِ﴾ اليَهُودِ والنَّصارى فَإنَّهم كَفَرُوا بِالإلْحادِ في صِفاتِ اللَّهِ سُبْحانَهُ وتَعالى ومِن لِلتَّبْيِينِ. ﴿والمُشْرِكِينَ﴾ وعَبَدَةِ الأصْنامِ.

[15] تفسير النسفي، النسفي / ﴿مِن أهْلِ الكِتابِ﴾ أيْ: اَلْيَهُودِ، والنَصارى، فَأهْلُ الرَجُلِ: أخَصُّ الناسِ بِهِ، وأهْلُ الإسْلامِ: مَن يَدِينُ بِهِ،

﴿والمُشْرِكِينَ﴾، عَبَدَةِ الأصْنامِ،

[16] ذكر الله الكفار ثم قسمهم إلى صنفين: أهل الكتاب والمشركين، وذكر أن جميعهم لم يكونوا منفكين حتى تأتيهم البينة، وتقوم عليهم الحجة ببعث رسول الله

[17] ﴿مِن أهْلِ الكِتابِ﴾ أيْ مِنَ اليَهُودِ والنَّصارى الَّذِينَ كانَ أصْلَ دِينِهِمْ حَقًّا، فَألْحَدُوا فِيهِ بِالتَّبْدِيلِ والتَّحْرِيفِ والِاعْوِجاجِ فِي صِفاتِ اللَّهِ تَعالى، ثُمَّ نَسَخَهُ اللَّهُ تَعالى بِما شَرَعَ مِن مُخالَفَتِهِ في الفُرُوعِ ومُوافَقَتِهِ في الأُصُولِ فَكَذَّبُوا ﴿والمُشْرِكِينَ﴾ أيْ بِعِبادَةِ الأصْنامِ والنّارِ والشَّمْسِ ونَحْوَ ذَلِكَ مِمَّنْ هم عَرِيقُونَ في دِينٍ لَمْ يَكُنْ لَهُ أصْلٌ في الحَقِّ بِأنْ [لَمْ] يَكُنْ لَهم كِتابٌ

[18] ﴿لَمْ يَكُنِ الَّذِينَ كَفَرُوا مِن أهْلِ الكِتابِ﴾ أيِ: اليَهُودُ والنَّصارى، وإيرادُهم بِذَلِكَ العُنْوانِ لِلْإشْعارِ بِعِلَّةِ ما نُسِبَ إلَيْهِمْ مِنَ الوَعْدِ بِاتِّباعِ الحَقِّ، فَإنَّ مَناطَ ذَلِكَ وِجْدانُهم لَهُ في كِتابِهِمْ، وإيرادُ الصِّلَةِ فِعْلًا لِما أنَّ كُفْرَهم حادِثٌ بَعْدَ أنْبِيائِهِمْ. ﴿والمُشْرِكِينَ﴾ أيْ: عَبَدَةُ الأصْنامِ،

[19] المُرادُ بِـ ﴿الَّذِينَ كَفَرُوا مِن أهْلِ الكِتابِ﴾ اليَهُودُ والنَّصارى، والمُرادُ بِـ المُشْرِكِينَ مُشْرِكُو العَرَبِ، وهم عَبَدَةُ الأوْثانِ

[20] ﴿لَمْ يَكُنِ الَّذِينَ كَفَرُوا مِن أهْلِ الكِتابِ﴾ أيِ اليَهُودُ والنَّصارى،﴿والمُشْرِكِينَ﴾ وهم مِنَ اعْتَقَدُوا لِلَّهِ سُبْحانَهُ شَرِيكًا صَنَمًا أوْ غَيْرَهُ، وخَصَّهم بَعْضٌ بِعَبَدَةِ الأصْنامِ لِأنَّ مُشْرِكِي العَرَبِ الَّذِينَ بِمَكَّةَ والمَدِينَةِ وما حَوْلَهُما كانُوا كَذَلِكَ وهُمُ المَقْصُودُونَ هُنا عَلى ما رُوِيَ عَنِ الحَبْرِ

[21] (لَمْ يَكُنِ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ) المراد بهم اليهود والنصارى، ومن للبيان (والمشركين) المراد بهم مشركو العرب، وهم عبدة الأوثان، وقرأ ابن مسعود (لم يكن المشركون وأهل الكتاب) قال ابن العربي وهي قراءة في معرض البيان لا في معرض التلاوة.

[22] ﴿مِن أهْلِ الكِتابِ﴾ أيِ: اليَهُودِ والنَّصارى الَّذِينَ عَرَفُوهُ وسَمِعُوا أدِلَّتَهُ وشاهَدُوا آياتِهِ، لَمْ يَكُونُوا هم ﴿والمُشْرِكِينَ﴾ أيْ: وثَنِيِّ العَرَبِ

[23] أبو بكر الجزائري، تفسير أيسر التفاسير لكلام العلي الكبير/ قوله تعالى { لَمْ يَكُنِ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ مِنْ أَهْلِ ٱلْكِتَابِ وَٱلْمُشْرِكِينَ } وهم اليهود والنصارى والمشركون هم عباد الأصنام لم يكونوا منفصلين عما هم عليه من الديانه تاركين لها إلى غاية مجيء البيّنة لهم فلما جاءتهم البينة. وهي محمد صلى الله عليه وسلم وكتابه انفكوا أي انقسموا فمنهم من آمن بمحمد صلى الله عليه وسلم وكتابه والدين الإِسلامي ومنهم من كفر فلم يؤمن.

[24] الميسر، مجمع الملك فهد /. • توبيخ الكَفَرة من أهل الكتاب والمشركين على تكذيبهم بالقرآن والرسول ﷺ، والتعجيبُ من تناقض حالهم، وتكذيبُهم في ادِّعائهم أن الله أوجب عليهم التمسُّكَ بالأديان التي هم عليها، والحديثُ عن مصيرهم، وعن مصير المؤمنين في مقابلهم.

• الأمر بإخلاص العبادة لله وحده، وأن يُقصَد في جميع الأقوال والأفعال وجهُ الله سبحانه وتعالى.

لم يكن الذين كفروا من اليهود والنصارى والمشركين تاركين كفرهم حتى تأتيهم العلامة التي وُعِدوا بها في الكتب السابقة.

[25] المختصر في التفسير ، مركز تفسير/ لم يكن الذين كفروا من اليهود والنصارى والمشركين مفارقين إجماعهم واتفاقهم على الكفر حتى يأتيهم برهان واضح، وحجة جَلِيَّة.

[26] ذَكَرَ هُنا الَّذِينَ كَفَرُوا، ثُمَّ جاءَتْ مِن، وجاءَ بَعْدَها أهْلِ الكِتابِ والمُشْرِكِينَ، مِمّا يُشْعِرُ بِأنَّ وصْفَ الكُفْرِ يَشْمَلُ كُلًّا مِن أهْلِ الكِتابِ والمُشْرِكِينَ، كَما يُشْعِرُ مَرَّةً أُخْرى أنَّ المُشْرِكِينَ لَيْسُوا مِن أهْلِ الكِتابِ لِوُجُودِ العَطْفِ، وأنَّ أهْلَ الكِتابِ لَيْسُوا مِنَ المُشْرِكِينَ.

وَهَذا المَبْحَثُ مَعْرُوفٌ عِنْدَ المُتَكَلِّمِينَ وعُلَماءِ التَّفْسِيرِ، واتَّفَقُوا عَلى أنَّ أهْلَ الكِتابِ هُمُ اليَهُودُ والنَّصارى، وأنَّ المُشْرِكِينَ هم عَبَدَةُ الأوْثانِ، والكُفْرَ يَجْمَعُ القِسْمَيْنِ.

[27] الطبرسي، مجمع البيان في تفسير القرآن/ المعنى: { لم يكن الذين كفروا من أهل الكتاب } يعني اليهود والنصارى { والمشركين } أي ومن المشركين الذين هم عبدة الأوثان من العرب وغيرهم وهم الذين ليس لهم كتاب

[28] ثم قال عز وجل: إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ وَالْمُشْرِكِينَ يعني: الذين جحدوا من اليهود والنصارى بمحمد ﷺ، وبالقرآن ومن مشركي مكة، وثبتوا على كفرهم فِي نارِ جَهَنَّمَ خالِدِينَ فِيها

[29] ثم ذكر ما للفريقين فقال :  إن الذين كفروا من أهل الكتاب والمشركين في نار جهنم خالدين فيها أولئك هم شر البرية .

[30] يُخْبِرُ تَعَالَى عَنْ مَآلِ الْفُجَّارِ، مِنْ كَفَرَةِ أَهْلِ الْكِتَابِ، وَالْمُشْرِكِينَ الْمُخَالِفِينَ لَكُتُبِ اللَّهِ الْمُنَزَّلَةِ وَأَنْبِيَاءِ اللَّهِ الْمُرْسَلَةِ: أَنَّهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ «فِي نَارِ جَهَنَّمَ خَالِدِينَ فِيهَا

[31] أبو حيان محمد بن يوسف بن علي بن يوسف بن حيان أثير الدين الأندلسي (المتوفى: 745هـ) البحر المحيط في التفسير،المحقق: صدقي محمد جميل، الناشر: دار الفكر – بيروت، الطبعة: 1420 هـ / وقَسَّمَ الكافِرِينَ هُنا إلى أهْلِ كِتابٍ وأهْلِ إشْراكٍ،  وقَرَأ بَعْضُ القُرّاءِ: (والمُشْرِكُونَ) رَفْعًا عَطْفًا عَلى (الَّذِينَ كَفَرُوا)، والجُمْهُورُ بِالجَرِّ عَطْفًا عَلى (أهْلِ الكِتابِ) وأهْلُ الكِتابِ اليَهُودُ والنَّصارى، والمُشْرِكُونَ عَبَدَةُ الأوْثانِ مِنَ العَرَبِ، وقالَ ابْنُ عَبّاسٍ: أهْلُ الكِتابِ اليَهُودُ الَّذِينَ كانُوا بِيَثْرِبَ هم قُرَيْظَةُ والنَّضِيرُ وبَنُو قَيْنُقاعَ، والمُشْرِكُونَ الَّذِينَ كانُوا بِمَكَّةَ وحَوْلَها والمَدِينَةِ وحَوْلَها

[32] قوله: ﴿لَمْ يَكُنِ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ﴾ إلى آخرها. معناه: لم يكن الكفار من أهل الكتاب وغيرهم من عبدة الأوثان منتهين عن كفرهم حتى يأتيهم القرآن.

[33] كان الكفار من الفريقين أهل الكتاب وعبدة الأصنام يقولون قبل مبعث النبي ﷺ: لا ننفك مما نحن عليه من ديننا ولا نتركه حتى يبعث النبي الموعود الذي هو مكتوب في التوراة والإنجيل، وهو محمد ﷺ،

[34] حُكْم اللهِ في هَذِهِ الآيَةُ بِتَخْلِيدِ الكافِرِينَ مِن أهْلِ الكِتابِ والمُشْرِكِينَ -وَهم عَبَدَةُ الأوثانِ- في النارِ، وبِأنَّهم شَرُّ البَرِيَّةِ، و”البَريَّةُ” جَمِيعُ الخَلْقِ؛ لِأنَّ اللهَ تَعالى بَرَّأهُمْ، أيْ أوجَدَهم بَعْدَ العَدَمِ.

[35] قَوْلُهُ تَعالى: ﴿لَمْ يَكُنِ الَّذِينَ كَفَرُوا مِن أهْلِ الكِتابِ﴾ يَعْنِي اليَهُودَ والنَّصارى ﴿والمُشْرِكِينَ﴾ أيْ: ومِنَ المُشْرِكِينَ، وهم عَبَدَةُ الأوْثانِ

[36] قَوْلُهُ تَعالى: ﴿إنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا مِن أهْلِ الكِتابِ والمُشْرِكِينَ في نارِ جَهَنَّمَ خالِدِينَ فِيها أُولَئِكَ هم شَرُّ البَرِيَّةِ﴾

اعْلَمْ أنَّهُ تَعالى لَمّا ذَكَرَ حالَ الكُفّارِ أوَّلًا في قَوْلِهِ: ﴿لَمْ يَكُنِ الَّذِينَ كَفَرُوا مِن أهْلِ الكِتابِ والمُشْرِكِينَ﴾ ثُمَّ ذَكَرَ ثانِيًا حالَ المُؤْمِنِينَ في قَوْلِهِ: ﴿وما أُمِرُوا إلّا لِيَعْبُدُوا اللَّهَ﴾ أعادَ في آخِرِ هَذِهِ السُّورَةِ ذِكْرَ كِلا الفَرِيقَيْنِ، فَبَدَأ أيْضًا بِحالِ الكُفّارِ، فَقالَ: ﴿إنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا﴾ واعْلَمْ أنَّهُ تَعالى ذَكَرَ مِن أحْوالِهِمْ أمْرَيْنِ:

أحَدُهُما: الخُلُودُ في نارِ جَهَنَّمَ والثّانِي: أنَّهم شَرُّ الخَلْقِ، وهَهُنا سُؤالاتٌ:

السُّؤالُ الأوَّلُ: لِمَ قَدَّمَ أهْلَ الكِتابِ عَلى المُشْرِكِينَ في الذِّكْرِ ؟ الجَوابُ: مِن وُجُوهٍ:

أحَدُها: أنَّهُ عَلَيْهِ الصَّلاةُ والسَّلامُ، كانَ يُقَدِّمُ حَقَّ اللَّهِ سُبْحانَهُ عَلى حَقِّ نَفْسِهِ، ألا تَرى أنَّ القَوْمَ لَمّا كَسَرُوا رُباعِيَتَهُ قالَ: «اللَّهُمَّ اهْدِ قَوْمِي فَإنَّهم لا يَعْلَمُونَ»  ولَمّا فاتَتْهُ صَلاةُ العَصْرِ يَوْمَ الخَنْدَقِ قالَ: «اللَّهُمَّ امْلَأْ بُطُونَهم وقُبُورَهم نارًا»  فَكَأنَّهُ – عَلَيْهِ السَّلامُ -قالَ: كانَتِ الضَّرْبَةُ ثَمَّ عَلى وجْهِ الصُّورَةِ، وفي يَوْمِ الخَنْدَقِ عَلى وجْهِ السِّيرَةِ الَّتِي هي الصَّلاةُ، ثُمَّ إنَّهُ سُبْحانَهُ قَضاهُ ذَلِكَ فَقالَ: كَما قَدَّمْتَ حَقِّي عَلى حَقِّكَ فَأنا أيْضًا أُقَدِّمُ حَقَّكَ عَلى حَقِّ نَفْسِي، فَمَن تَرَكَ الصَّلاةَ طُولَ عُمُرِهِ لا يَكْفُرُ ومَن طَعَنَ في شَعْرَةٍ مِن شَعَراتِكَ يَكْفُرُ. إذا عَرَفْتَ ذَلِكَ فَنَقُولُ: أهْلُ الكِتابِ ما كانُوا يَطْعَنُونَ في اللَّهِ بَلْ في الرَّسُولِ، وأمّا المُشْرِكُونَ فَإنَّهم كانُوا يَطْعَنُونَ في اللَّهِ، فَلَمّا أرادَ اللَّهُ تَعالى في هَذِهِ الآيَةِ أنْ يَذْكُرَ سُوءَ حالِهِمْ بَدَأ أوَّلًا في النِّكايَةِ بِذِكْرِ مَن طَعَنَ في مُحَمَّدٍ – عَلَيْهِ الصَّلاةُ والسَّلامُ -وهم أهْلُ الكِتابِ، ثُمَّ ثانِيًا بِذِكْرِ مَن طَعَنَ فِيهِ تَعالى وهُمُ المُشْرِكُونَ.

وثانِيها: أنَّ جِنايَةَ أهْلِ الكِتابِ في حَقِّ الرَّسُولِ – عَلَيْهِ السَّلامُ -كانَتْ أعْظَمَ؛ لِأنَّ المُشْرِكِينَ رَأوْهُ صَغِيرًا ونَشَأ فِيما بَيْنَهم، ثُمَّ سَفَّهَ أحْلامَهم وأبْطَلَ أدْيانَهم، وهَذا أمْرٌ شاقٌّ، أمّا أهْلُ الكِتابِ فَقَدْ كانُوا يَسْتَفْتِحُونَ بِرِسالَتِهِ ويُقِرُّونَ بِمَبْعَثِهِ فَلَمّا جاءَهم أنْكَرُوهُ مَعَ العِلْمِ بِهِ فَكانَتْ جِنايَتُهم أشَدَّ.

السُّؤالُ الثّانِي: لِمَ ذَكَرَ: ﴿كَفَرُوا﴾ بِلَفْظِ الفِعْلِ: ﴿والمُشْرِكِينَ﴾ باسْمِ الفاعِلِ ؟ والجَوابُ: تَنْبِيهًا عَلى أنَّ أهْلَ الكِتابِ ما كانُوا كافِرِينَ مِن أوَّلِ الأمْرِ لِأنَّهم كانُوا مُصَدِّقِينَ بِالتَّوْراةِ والإنْجِيلِ، ومُقِرِّينَ بِمَبْعَثِ مُحَمَّدٍ ﷺ، ثُمَّ إنَّهم كَفَرُوا بِذَلِكَ بَعْدَ مَبْعَثِهِ – عَلَيْهِ السَّلامُ – بِخِلافِ المُشْرِكِينَ فَإنَّهم وُلِدُوا عَلى عِبادَةِ الأوْثانِ وإنْكارِ الحَشْرِ والقِيامَةِ.

السُّؤالُ الثّالِثُ: أنَّ المُشْرِكِينَ كانُوا يُنْكِرُونَ الصّانِعَ ويُنْكِرُونَ النُّبُوَّةَ ويُنْكِرُونَ القِيامَةَ، أمّا أهْلُ الكِتابِ فَكانُوا مُقِرِّينَ بِكُلِّ هَذِهِ الأشْياءِ إلّا أنَّهم كانُوا مُنْكِرِينَ لِنُبُوَّةِ مُحَمَّدٍ ﷺ، فَكانَ كُفْرُ أهْلِ الكِتابِ أخَفَّ مِن كُفْرِ المُشْرِكِينَ، وإذا كانَ كَذَلِكَ فَكَيْفَ يَجُوزُ التَّسْوِيَةُ بَيْنَ الفَرِيقَيْنِ في العَذابِ ؟ والجَوابُ: يُقالُ: بِئْرٌ جَهَنّامٌ إذا كانَ بَعِيدَ القَعْرِ،

[37] ذَكَرَ هُنا أنَّ الكُفّارَ لَمْ يَكُونُوا مُنْفَكِّينَ عَنْ ما هم عَلَيْهِ حَتّى جاءَهُمُ الرَّسُولُ يَتْلُو عَلَيْهِمْ ما أُنْزِلَ عَلَيْهِ مِنَ الصُّحُفِ المُطَهَّرَةِ الَّتِي أُمِرَ بِقِراءَتِها، وقَسَّمَ الكافِرِينَ هُنا إلى أهْلِ كِتابٍ وأهْلِ إشْراكٍ، وقَرَأ بَعْضُ القُرّاءِ: (والمُشْرِكُونَ) رَفْعًا عَطْفًا عَلى (الَّذِينَ كَفَرُوا)، والجُمْهُورُ بِالجَرِّ عَطْفًا عَلى (أهْلِ الكِتابِ) وأهْلُ الكِتابِ اليَهُودُ والنَّصارى، والمُشْرِكُونَ عَبَدَةُ الأوْثانِ مِنَ العَرَبِ، وقالَ ابْنُ عَبّاسٍ: أهْلُ الكِتابِ اليَهُودُ الَّذِينَ كانُوا بِيَثْرِبَ هم قُرَيْظَةُ والنَّضِيرُ وبَنُو قَيْنُقاعَ، والمُشْرِكُونَ الَّذِينَ كانُوا بِمَكَّةَ وحَوْلَها والمَدِينَةِ وحَوْلَها.

[38] يُخْبِرُ تَعَالَى عَنْ مَآلِ الْفُجَّارِ، مِنْ كَفَرَةِ أَهْلِ الْكِتَابِ، وَالْمُشْرِكِينَ الْمُخَالِفِينَ لَكُتُبِ اللَّهِ الْمُنَزَّلَةِ وَأَنْبِيَاءِ اللَّهِ الْمُرْسَلَةِ: أَنَّهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ ﴿فِي نَارِ جَهَنَّمَ خَالِدِينَ فِيهَا﴾

[39] ﴿إنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا﴾ أيْ وقَعَ مِنهُمُ السَّتْرُ لِمُرائِي عُقُولِهِمْ بَعْدَ صَرْفِها لِلنَّظَرِ الصَّحِيحِ فَضَلُّوا واسْتَمَرُّوا عَلى ذَلِكَ وإنْ لَمْ يَكُونُوا عَرِيقِينَ فِيهِ ﴿مِن أهْلِ الكِتابِ﴾ أيِ اليَهُودِ والنَّصارى ﴿والمُشْرِكِينَ﴾ أيِ العَرِيقِينَ في الشِّرْكِ، ودَلَّ بِالإتْيانِ بِالوَصْفِ هُنا والفِعْلِ في أُولَئِكَ – واللَّهُ أعْلَمُ – عَلى أنَّ المُشْرِكَ يَرْجِعُ عَنْ شِرْكِهِ ويُؤْمِنُ إنْ لَمْ يَكُنْ عَرِيقًا في الشِّرْكِ بِخِلافِ أهْلِ الكِتابِ مَتى تَلَبَّسَ أحَدٌ مِنهم بِكُفْرٍ لا يَرْجِعُ عَنْهُ وإنْ كانَ تَلَبُّسُهُ بِهِ عَلى أضْعَفِ الوُجُوهِ،

[40] ﴿لَمْ يَكُنِ الَّذِينَ كَفَرُوا مِن أهْلِ الكِتابِ﴾: اليهود والنصارى، ﴿والمُشْرِكِينَ﴾: عبدة الأوثان،

[41] المُرادُ بِـ ﴿الَّذِينَ كَفَرُوا مِن أهْلِ الكِتابِ﴾ اليَهُودُ والنَّصارى، والمُرادُ بِـ المُشْرِكِينَ مُشْرِكُو العَرَبِ، وهم عَبَدَةُ الأوْثانِ،

[42] دَلَّتْ هَذِهِ الآيَةُ والَّتِي قَبْلَها عَلى أنَّ عُنْوانَ (المُشْرِكِينَ)، لا يَتَناوَلُ أهْلَ الكِتابِ في عُرْفِ القُرْآنِ، بَلْ هو خاصٌّ بِالوَثَنِيِّينَ، أعْنِي مَن يَدِينُونَ بِالإشْراكِ وتَعَدُّدِ الأرْبابِ، فَأهْلُ الكِتابِ -وهُمُ اليَهُودُ والنَّصارى- لا يَتَناوَلُهم ذَلِكَ العُنْوانُ وإنْ دَخَلَ في عَقائِدِهِمُ الشِّرْكُ؛ لِأنَّهُ دَخِيلٌ لا أصِيلٌ، ولِذَلِكَ يَنْفِرُونَ مِن وصْمَةِ الشِّرْكِ، وبِسَبَبِهِ حَلَّ النِّكاحُ مِنهم دُونَ الوَثَنِيِّنَ.

[43] محمد سيد طنطاوي، التفسير الوسيط للقرآن الكريم، الناشر: دار نهضة مصر للطباعة والنشر والتوزيع، الفجالة – القاهرة الطبعة: الأولى. ص599/ ثم – بين – سبحانه – سوء عاقبة هؤلاء الجاحدين من أهل الكتاب ومن المشركين، و قال: إِنَّ الذين كَفَرُواْ مِنْ أَهْلِ الكتاب والمشركين فِي نَارِ جَهَنَّمَ خَالِدِينَ فِيهَآ . أى : إن الذين أصروا على كفرهم بعد أن تبين لهم ، من اليهود والنصارى ، ومن المشركين الذين هم عبدة الأصنام . . مكانهم المهيأ لهم هو نار جهنم

[44] التحریر و التّنویر / بعد أن أنحى على أهل الكتاب والمشركين معاً ثم خَصَّ أهل الكتاب بالطعن في تعللاتهم والإِبطال لشبهاتهم التي يتابعهم المشركون عليها . أعقبه بوعيد الفريقين جمعاً بينهما كما ابتدأ الجمع بينهما في أول السورة لأن ما سبق من الموعظة والدلالة كاف في تدليل أنفسهم للموعظة . فالجملة استئناف ابتدائي ، وقدم أهل الكتاب على المشركين في الوعيد استتباعاً لتقديمهم عليهم في سببه كما تقدم في أول السورة ، ولأن معظم الرد كان موجهاً إلى أحوالهم من قوله : { وما تفرق الذين أوتوا الكتاب } إلى قوله : { دين القيمة } [ البينة : 4 ، 5 ] ، ولأنه لو آمن أهل الكتاب لقامت الحجة على أهل الشرك .

[45] قوله تعالى ﴿إنَّ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ مِن أهْلِ ٱلْكِتابِ وٱلْمُشْرِكِينَ﴾ إنه بعد أن بين الدين الحق المنجي من العذاب والموجب للنعيم وهو الدين الإسلامي أخبر تعالى أن من كفر به من أهل الكتاب ومن المشركين هم في نار جهنم خالدين فيها هذا حكم الله فيهم لكفرهم بالحق وإعراضهم عنه بعد ما جاءتهم البيّنة وعرفوا الطريق وتنكبوه رضا بالباطل واقتناعا بالكفر والشرك بدل الإيمان والتوحيد هؤلاء الكفرة الفجرة هم شر الخليقة كلها.

[46] إن الذين كفروا – من اليهود والنصارى ومن المشركين – يدخلون يوم القيامة في جهنم ماكثين فيها أبدًا، أولئك هم شرّ الخليقة، لكفرهم بالله، وتكذيبهم رسوله.

[47] إن الذين كفروا من اليهود والنصارى والمشركين عقابهم نار جهنم خالدين فيها، أولئك هم أشد الخليقة شرًّا.

[48] English – Sahih International : Indeed they who disbelieved among the People of the Scripture and the polytheists will be in the fire of Hell abiding eternally therein Those are the worst of creatures

English – Tafheem -Maududi : إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ وَالْمُشْرِكِينَ فِي نَارِ جَهَنَّمَ خَالِدِينَ فِيهَا ۚ أُولَٰئِكَ هُمْ شَرُّ الْبَرِيَّةِ

(98:6) Those who disbelieved *8 ‘ be they from among the People of the Book or among those who associated others with Allah in His Divinity’ shall be in the Fire, and will abide in it. They are the worst of creatures. *9

*8) “Disbelieved”: refused to acknowledge the Prophet Muhammad (upon whom be Allah’s peace) as Allah’s Messenger. The meaning is that the end of those from among the mushriks and the followers of the Book, who have not acknowledged the Messenger whose emergence by itself is a clear evidence, and who is reciting to them hallowed pages containing sound and correct teachings, will be as is being described below.

*9) That is, they are worse than all creatures of God, even than animals, for the animals do not possess reason and power, but these people reject the Truth in spite of having reason and authority.

Français – Hamidullah : Les infidèles parmi les gens du Livre ainsi que les Associateurs iront au feu de l’Enfer pour y demeurer éternellement De toute la création ce sont eux les pires

Deutsch – Bubenheim & Elyas : Gewiß diejenigen unter den Leuten der Schrift und den Götzendienern die ungläubig sind werden im Feuer der Hölle sein ewig darin zu bleiben Das sind die schlechtesten Geschöpfe

Spanish – Cortes : Los que no crean tanto gente de la Escritura como asociadores estarán eternamente en el fuego de la gehena Ésos son lo peor de la creación

Português – El Hayek : Em verdade os incrédulos entre os adeptos do Livro bem como os idólatras entrarão no fogo infernal onde permanecerão eternamente Estas são as piores das criaturas

Россию – Кулиев : Воистину неверующие из людей Писания и многобожников окажутся в огне Геенны и пребудут там вечно Они являются наихудшими из тварей

Кулиев -ас-Саади : إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ وَالْمُشْرِكِينَ فِي نَارِ جَهَنَّمَ خَالِدِينَ فِيهَا ۚ أُولَٰئِكَ هُمْ شَرُّ الْبَرِيَّةِ

Воистину, неверующие из людей Писания и многобожников окажутся в огне Геенны и пребудут там вечно. Они являются наихудшими из тварей.

Их постигнет тяжкая и невыносимая кара. Их муки не уменьшатся, и они впадут в глубокое отчаяние. Они действительно являются наихудшими из творений. Они познали истину и отвергли ее, и поэтому они лишились блага как при жизни на земле, так и после смерти.

Кулиев -ас-Саади : إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ وَالْمُشْرِكِينَ فِي نَارِ جَهَنَّمَ خَالِدِينَ فِيهَا ۚ أُولَٰئِكَ هُمْ شَرُّ الْبَرِيَّةِ

Turkish – Diyanet Isleri : Kitap ehlinden ve ortak koşanlardan inkar edenler şüphesiz içinde temelli kalacakları cehennem ateşindedirler İşte bunlar yaratıkların en kötüsüdürler

Italiano – Piccardo : In verità i miscredenti fra gente della Scrittura e gli associatori saranno nel fuoco dell’Inferno dove rimarranno in perpetuo Di tutta la creazione essi sono i più abbietti

كوردى – برهان محمد أمين : به‌ڕاستی ئه‌وانه‌ی بێ باوه‌ڕ بوون له خاوه‌ن کتێبه‌کان و موشریك و هاوه‌ڵگه‌ران ده‌خرێنه ناو ئاگری دۆزه‌خه‌وه‌و به نه‌مری تیایدا بۆ هه‌میشه ده‌مێننه‌وه‌ هه‌ر ئه‌وانه‌ن تاوانبارترین و خراپترینی خه‌ڵکانی سه‌رزه‌وی

اردو – جالندربرى : جو لوگ کافر ہیں یعنی اہل کتاب اور مشرک وہ دوزخ کی اگ میں پڑیں گے اور ہمیشہ اس میں رہیں گے۔ یہ لوگ سب مخلوق سے بدتر ہیں

Bosanski – Korkut : Oni koji ne vjeruju između sljedbenika Knjige i mnogobošci biće sigurno u vatri džehennemskoj u njoj će vječno ostati; oni su najgora stvorenja

Swedish – Bernström : På dem som [trots detta] framhärdar i att förneka sanningen antingen de är efterföljare av äldre tiders uppenbarelser eller sådana som sätter gudar vid Guds sida väntar helvetets eld och där skall de förbli till evig tid; de är de uslaste av alla skapade varelser

Indonesia – Bahasa Indonesia : Sesungguhnya orangorang yang kafir yakni ahli Kitab dan orangorang yang musyrik akan masuk ke neraka Jahannam; mereka kekal di dalamnya Mereka itu adalah seburukburuk makhluk

إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ وَالْمُشْرِكِينَ فِي نَارِ جَهَنَّمَ خَالِدِينَ فِيهَا ۚ أُولَٰئِكَ هُمْ شَرُّ الْبَرِيَّةِ

(Sesungguhnya orang-orang kafir dari ahli kitab dan orang-orang musyrik -dimasukkan- ke dalam neraka Jahanam; mereka kekal di dalamnya) lafal Khaalidiina menjadi Haal atau kata keterangan keadaan dari lafal yang tidak disebutkan; lengkapnya mereka telah dipastikan oleh Allah swt. untuk menjadi penghuni tetap di dalam neraka Jahanam untuk selama-lamanya. (Mereka itu adalah seburuk-buruk makhluk.)

Indonesia – Tafsir Jalalayn : إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ وَالْمُشْرِكِينَ فِي نَارِ جَهَنَّمَ خَالِدِينَ فِيهَا ۚ أُولَٰئِكَ هُمْ شَرُّ الْبَرِيَّةِ

বাংলা ভাষা – মুহিউদ্দীন খান : আহলেকিতাব ও মুশরেকদের মধ্যে যারা কাফের তারা জাহান্নামের আগুনে স্থায়ীভাবে থাকবে। তারাই সৃষ্টির অধম।

தமிழ் – ஜான் டிரஸ்ட் : நிச்சயமாக வேதக்காரர்களிலும் முஷ்ரிக்குகளிலும் எவர்கள் நிராகரிக்கிறார்களோ அவர்கள் நரக நெருப்பில் இருப்பார்கள் அதில் என்றென்றும் இருப்பார்கள் இத்தகையவர்கள்தாம் படைப்புகளில் மிகக் கெட்டவர்கள் ஆவார்கள்

ภาษาไทย – ภาษาไทย : แท้จริงบรรดาผู้ปฏิเสธศรัทธาในหมู่อะฮฺลุลกิตาบและบูชาเจว็ดนั้นจะอยู่ในนรกญะฮันนัม พวกเขาเป็นผู้พำนักอยู่ในนั้นตลอดกาล ชนเหล่านั้นพวกเขาเป็นมนุษย์ที่ชั่วช้ายิ่ง

Uzbek – Мухаммад Содик : Албатта аҳли китоб ва мушриклардан бўлган куфр келтирганлар жаҳаннам ўтидадурлар у ерда абадий қолурлар Ана ўшалар халойиқнинг энг ёмонларидир

中国语文 – Ma Jian : 信奉天经者和以物配主者,他们中不信道的人,必入火狱,而永居其中;这等人是最恶的人。

Melayu – Basmeih : Sesungguhnya orangorang yang kafir dari Ahli Kitab dan orangorang musyrik itu akan ditempatkan di dalam neraka Jahannam kekalah mereka di dalamnya Mereka itulah sejahatjahat makhluk

Somali – Abduh : Kuwa Gaaloobay oo ehlu Kitaabka ah iyo Gaaladii waxay gali Naarta Jahannama ayna Ini waari dhexdeeda kuwaasina waa kuwa ugli sharbadan khalqiga

Hausa – Gumi : Lalle ne waɗanda suka kafirta daga mutanen Littafi da mushirikai sana cikin wutar Jahannama suna madawwama a cikinta Waɗannan su ne mafi ashararancin tãlikai

Swahili – Al-Barwani : Hakika walio kufuru miongoni mwa Watu wa Kitabu na washirikina wataingia katika Moto wa Jahannamu wadumu milele humo Hao ndio viumbe waovu kabisa

Shqiptar – Efendi Nahi : Ata që nuk besojnë si ata që patën Libër ashtu edhe paganët ata me siguri do të gjenden në zjarrin e skëterrës në te do të mbeten përherë ata janë krijesat më të këqia

tajeki – Оятӣ : Аз аҳли китоб онҳо, ки кофиранд ва, низ мушрикон дар оташи ҷаҳаннаманд ва дар он ҳамеша хоҳанд буд. Инҳо бадтарини офаридагонанд.

Uyghur – محمد صالح : ئەھلى كىتابتىن ۋە مۇشرىكلاردىن كاپىر بولغانلار ھەقىقەتەن دوزاخقا كىرىدۇ. دوزاختا مەڭگۈ قالىدۇ. ئەنە شۇلار مەخلۇقاتلارنىڭ يامىنىدۇر

Malayalam – ശൈഖ് മുഹമ്മദ് കാരകുന്ന് : തീര്‍ച്ചയായും വേദക്കാരും ബഹുദൈവ വിശ്വാസികളുമായ സത്യനിഷേധികള്‍ നരകത്തീയിലാണ്. അവരതില്‍ സ്ഥിരവാസികളായിരിക്കും. അവരാണ് സൃഷ്ടികളിലേറ്റം നികൃഷ്ടര്‍.

عربى – التفسير الميسر : ان الذين كفروا من اليهود والنصارى والمشركين عقابهم نار جهنم خالدين فيها اولئك هم اشد الخليقه شرا

[49] إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَالَّذِينَ هَادُوا وَالصَّابِئِينَ وَالنَّصَارَىٰ وَالْمَجُوسَ وَالَّذِينَ أَشْرَكُوا إِنَّ اللَّهَ يَفْصِلُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ ۚ إِنَّ اللَّهَ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ (17) (الحج)  الْقَوْل فِي تَأْوِيل قَوْله تَعَالَى : { إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَالَّذِينَ هَادُوا وَالصَّابِئِينَ وَالنَّصَارَى وَالْمَجُوس وَالَّذِينَ أَشْرَكُوا إِنَّ اللَّه يَفْصِل بَيْنهمْ يَوْم الْقِيَامَة } يَقُول تَعَالَى ذِكْره : إِنَّ الْفَصْل بَيْن هَؤُلَاءِ الْمُنَافِقِينَ الَّذِينَ يَعْبُدُونَ اللَّه عَلَى حَرْف , وَالَّذِينَ أَشْرَكُوا بِاللَّهِ فَعَبَدُوا الْأَوْثَان وَالْأَصْنَام , وَالَّذِينَ هَادُوا , وَهُمُ الْيَهُود وَالصَّابِئِينَ وَالنَّصَارَى وَالْمَجُوس الَّذِي عَظَّمُوا النِّيرَان وَخَدَمُوهَا , وَبَيْن الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرُسُله إِلَى اللَّه , وَسَيَفْصِلُ بَيْنهمْ يَوْم الْقِيَامَة بِعَدْلٍ مِنَ الْقَضَاء وَفَصْله بَيْنهمْ إِدْخَاله النَّار الْأَحْزَاب كُلّهمْ وَالْجَنَّة الْمُؤْمِنِينَ بِهِ وَبِرُسُلِهِ ; فَذَلِكَ هُوَ الْفَصْل مِنَ اللَّه بَيْنهمْ . وَكَانَ قَتَادَة يَقُول فِي ذَلِكَ , مَا : 18880 – حَدَّثَنَا الْحَسَن بْن يَحْيَى , قَالَ : أَخْبَرَنَا عَبْد الرَّزَّاق , قَالَ : أَخْبَرَنَا مَعْمَر , عَنْ قَتَادَة , فِي قَوْله : { إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَالَّذِينَ هَادُوا وَالصَّابِئِينَ وَالنَّصَارَى وَالْمَجُوس وَالَّذِينَ أَشْرَكُوا } قَالَ : الصَّابِئُونَ : قَوْم يَعْبُدُونَ الْمَلَائِكَة , وَيُصَلُّونَ لِلْقِبْلَةِ , وَيَقْرَءُونَ الزَّبُور . وَالْمَجُوس : يَعْبُدُونَ الشَّمْس وَالْقَمَر وَالنِّيرَان . وَالَّذِينَ أَشْرَكُوا : يَعْبُدُونَ الْأَوْثَان . وَالْأَدْيَان سِتَّة : خَمْسَة لِلشَّيْطَانِ , وَوَاحِد لِلرَّحْمَنِ .

[50] قوله عز وجل: إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا، يعني: أصحاب محمد ﷺ ومن كان مثل حالهم، وَالَّذِينَ هادُوا يعني: مالوا عن الإسلام يعني: اليهود وَالصَّابِئِينَ وقد ذكرناه من قبل، وَالنَّصارى وقد ذكرناه من قبل وَالْمَجُوسَ، يعني: عبدة النيران وَالَّذِينَ أَشْرَكُوا يعني:عبدة الأوثان والأديان ستة: فواحد لله تعالى، والخمسة للشيطان.

[51] وَسُئِلَ رَحِمَهُ اللَّهُ تَعَالَى عَنْ قَوْله تَعَالَى { وَلَا تَنْكِحُوا الْمُشْرِكَاتِ } وَقَدْ أَبَاحَ الْعُلَمَاءُ التَّزْوِيجَ بالنصرانية وَالْيَهُودِيَّةِ : فَهَلْ هُمَا مِنْ الْمُشْرِكِينَ ؟ أَمْ لَا ؟

فَأَجَابَ : الْحَمْدُ لِلَّهِ . نِكَاحُ الْكِتَابِيَّةِ جَائِزٌ بِالْآيَةِ الَّتِي فِي الْمَائِدَةِ قَالَ تَعَالَى : { وَطَعَامُ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ حِلٌّ لَكُمْ وَطَعَامُكُمْ حِلٌّ لَهُمْ وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الْمُؤْمِنَاتِ وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ مِنْ قَبْلِكُمْ } وَهَذَا مَذْهَبُ جَمَاهِيرِ السَّلَفِ وَالْخَلَفِ مِنْ الْأَئِمَّةِ الْأَرْبَعَةِ وَغَيْرِهِمْ . وَقَدْ رُوِيَ عَنْ ابْنِ عُمَرَ : أَنَّهُ كَرِهَ نِكَاحَ النَّصْرَانِيَّةِ . وَقَالَ : لَا أَعْلَمُ شُرَكَاءَ أَعْظَمَ مِمَّنْ تَقُولُ إنَّ رَبَّهَا عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ . وَهُوَ الْيَوْمُ مَذْهَبُ طَائِفَةٍ مِنْ أَهْلِ الْبِدَعِ وَقَدْ احْتَجُّوا بِالْآيَةِ الَّتِي فِي سُورَةِ الْبَقَرَةِ وَبِقَوْلِهِ : { وَلَا تُمْسِكُوا بِعِصَمِ الْكَوَافِرِ } . وَالْجَوَابُ عَنْ آيَةِ الْبَقَرَةِ مِنْ ثَلَاثَةِ أَوْجُهٍ : ” أَحَدُهَا ” أَنَّ أَهْلَ الْكِتَابِ لَمْ يَدْخُلُوا فِي الْمُشْرِكِينَ فَجُعِلَ أَهْلُ الْكِتَابِ غَيْرَ مُشْرِكِينَ بِدَلِيلِ قَوْلِهِ : { إنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَالَّذِينَ هَادُوا وَالصَّابِئِينَ وَالنَّصَارَى وَالْمَجُوسَ وَالَّذِينَ أَشْرَكُوا } . فَإِنْ قِيلَ فَقَدْ وَصَفَهُمْ بِالشِّرْكِ بِقَوْلِهِ : { اتَّخَذُوا أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ وَالْمَسِيحَ ابْنَ مَرْيَمَ وَمَا أُمِرُوا إلَّا لِيَعْبُدُوا إلَهًا وَاحِدًا لَا إلَهَ إلَّا هُوَ سُبْحَانَهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ } . قِيلَ : إنَّ أَهْلَ الْكِتَابِ لَيْسَ فِي أَصْلِ دِينِهِمْ شِرْكٌ ; فَإِنَّ اللَّهَ إنَّمَا بَعَثَ الرُّسُلَ بِالتَّوْحِيدِ فَكُلُّ مَنْ آمَنَ بِالرُّسُلِ وَالْكُتُبِ لَمْ يَكُنْ فِي أَصْلِ دِينِهِمْ شِرْكٌ وَلَكِنَّ النَّصَارَى ابْتَدَعُوا الشِّرْكَ كَمَا قَالَ : { سُبْحَانَهُ وَتَعَالَى عَمَّا يُشْرِكُونَ } فَحَيْثُ وَصَفَهُمْ بِأَنَّهُمْ أَشْرَكُوا فَلِأَجْلِ مَا ابْتَدَعُوهُ مِنْ الشِّرْكِ الَّذِي لَمْ يَأْمُرْ اللَّهُ بِهِ وَجَبَ تَمَيُّزُهُمْ عَنْ الْمُشْرِكِينَ لِأَنَّ أَصْلَ دِينِهِمْ اتِّبَاعُ الْكُتُبِ الْمُنَزَّلَةِ الَّتِي جَاءَتْ بِالتَّوْحِيدِ ; لَا بِالشِّرْكِ : فَإِذَا قِيلَ أَهْلُ الْكِتَابِ لَمْ يَكُونُوا مِنْ هَذِهِ الْجِهَةِ مُشْرِكِينَ ; فَإِنَّ الْكِتَابَ الَّذِي أُضِيفُوا إلَيْهِ لَا شِرْكَ فِيهِ كَمَا إذَا قِيلَ : الْمُسْلِمُونَ وَأُمَّةُ مُحَمَّدٍ . لَمْ يَكُنْ فِيهِمْ مِنْ هَذِهِ الْجِهَةِ ; لَا اتِّحَادٌ وَلَا رَفْضٌ وَلَا تَكْذِيبٌ بِالْقَدَرِ وَلَا غَيْرُ ذَلِكَ مِنْ الْبِدَعِ . وَإِنْ كَانَ بَعْضُ الدَّاخِلِينَ فِي الْأُمَّةِ قَدْ ابْتَدَعَ هَذِهِ الْبِدَعَ ; لَكِنَّ أُمَّةَ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ لَا تَجْتَمِعُ عَلَى ضَلَالَةٍ فَلَا يَزَالُ فِيهَا مَنْ هُوَ مُتَّبِعٌ لِشَرِيعَةِ التَّوْحِيدِ ; بِخِلَافِ أَهْلِ الْكِتَابِ . وَلَمْ يُخْبِرْ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ عَنْ أَهْلِ الْكِتَابِ أَنَّهُمْ مُشْرِكُونَ بِالِاسْمِ بَلْ قَالَ : { عَمَّا يُشْرِكُونَ } بِالْفِعْلِ وَآيَةُ الْبَقَرَةِ قَالَ فِيهَا : وَالْمُشْرِكِينَ و وَالْمُشْرِكَاتِ بِالِاسْمِ . وَالِاسْمُ أَوْكَدُ مِنْ الْفِعْلِ الْوَجْهُ الثَّانِي أَنْ يُقَالَ : إنْ شَمِلَهُمْ لَفْظُ الْمُشْرِكِينَ مِنْ سُورَةِ الْبَقَرَةِ كَمَا وَصَفَهُمْ بِالشِّرْكِ : فَهَذَا مُتَوَجِّهٌ بِأَنْ يُفَرَّقَ بَيْنَ دَلَالَةِ اللَّفْظِ مُفْرَدًا وَمَقْرُونًا ; فَإِذَا أُفْرِدُوا دَخَلَ فِيهِمْ أَهْلُ الْكِتَابِ وَإِذَا قُرِنُوا مَعَ أَهْلِ الْكِتَابِ لَمْ يَدْخُلُوا فِيهِمْ كَمَا قِيلَ مِثْلُ هَذَا فِي اسْمِ ” الْفَقِيرِ ” و ” الْمِسْكِينِ ” وَنَحْوِ ذَلِكَ . فَعَلَى هَذَا يُقَالُ : آيَةُ الْبَقَرَةِ عَامَّةٌ وَتِلْكَ خَاصَّةٌ . وَالْخَاصُّ يُقَدَّمُ عَلَى الْعَامِّ . الْوَجْهُ الثَّالِثُ أَنْ يُقَالَ : آيَةُ الْمَائِدَةِ نَاسِخَةٌ لِآيَةِ الْبَقَرَةِ ; لِأَنَّ الْمَائِدَةَ نَزَلَتْ بَعْدَ الْبَقَرَةِ بِاتِّفَاقِ الْعُلَمَاءِ وَقَدْ جَاءَ فِي الْحَدِيثِ { الْمَائِدَةُ مِنْ آخِرِ الْقُرْآنِ نُزُولًا فَأَحِلُّوا حَلَالَهَا وَحَرِّمُوا حَرَامَهَا } وَالْآيَةُ الْمُتَأَخِّرَةُ تَنْسَخُ الْآيَةَ الْمُتَقَدِّمَةَ إذَا تَعَارَضَتَا . وَأَمَّا قَوْلُهُ : { وَلَا تُمْسِكُوا بِعِصَمِ الْكَوَافِرِ } فَإِنَّهَا نَزَلَتْ بَعْدَ صُلْحِ الْحُدَيْبِيَةِ لَمَّا هَاجَرَ مِنْ مَكَّةَ إلَى الْمَدِينَةِ وَأَنْزَلَ اللَّهُ ” سُورَةَ الْمُمْتَحَنَةِ ” وَأَمَرَ بِامْتِحَانِ الْمُهَاجِرِينَ . وَهُوَ خِطَابٌ لِمَنْ كَانَ فِي عِصْمَتِهِ كَافِرَةٌ . و ” اللَّامُ ” لِتَعْرِيفِ الْعَهْدِ وَالْكَوَافِرُ الْمَعْهُودَاتُ هُنَّ الْمُشْرِكَاتُ مَعَ أَنَّ الْكُفَّارَ قَدْ يُمَيِّزُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ أَيْضًا فِي بَعْضِ الْمَوَاضِعِ كَقَوْلِهِ : { أَلَمْ تَرَ إلَى الَّذِينَ أُوتُوا نَصِيبًا مِنَ الْكِتَابِ يُؤْمِنُونَ بِالْجِبْتِ وَالطَّاغُوتِ وَيَقُولُونَ لِلَّذِينَ كَفَرُوا هَؤُلَاءِ أَهْدَى مِنَ الَّذِينَ آمَنُوا سَبِيلًا } فَإِنَّ أَصْلَ دِينِهِمْ هُوَ الْإِيمَانُ ; وَلَكِنْ هُمْ كَفَّرُوا مُبْتَدِعِينَ الْكُفْرَ كَمَا قَالَ تَعَالَى : { إنَّ الَّذِينَ يَكْفُرُونَ بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ وَيُرِيدُونَ أَنْ يُفَرِّقُوا بَيْنَ اللَّهِ وَرُسُلِهِ وَيَقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَنَكْفُرُ بِبَعْضٍ وَيُرِيدُونَ أَنْ يَتَّخِذُوا بَيْنَ ذَلِكَ سَبِيلًا } { أُولَئِكَ هُمُ الْكَافِرُونَ حَقًّا وَأَعْتَدْنَا لِلْكَافِرِينَ عَذَابًا مُهِينًا } .

[52] مجموع فتاوى الشيخ ابن باز” (4/274) /

[53] مصاحبه ای با شبکه الجزیره سال ۱۴۲۰ هجری قمری

[54]تفسير القرآن العظيم اسماعیل بن عمر ابن کثیر ، جلد 5 ، صفحه 354/  إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَالَّذِينَ هَادُوا وَالصَّابِئِينَ وَالنَّصَارَىٰ وَالْمَجُوسَ وَالَّذِينَ أَشْرَكُوا إِنَّ اللَّهَ يَفْصِلُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ ۚ إِنَّ اللَّهَ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ (17) (الحج)  يُخْبِر تَعَالَى عَنْ أَهْل هَذِهِ الْأَدْيَان الْمُخْتَلِفَة مِنْ الْمُؤْمِنِينَ وَمَنْ سِوَاهُمْ مِنْ الْيَهُود وَالصَّابِئِينَ وَقَدْ قَدَّمْنَا فِي سُورَة الْبَقَرَة التَّعْرِيف بِهِمْ وَاخْتِلَاف النَّاس فِيهِمْ وَالنَّصَارَى وَالْمَجُوس وَاَلَّذِينَ أَشْرَكُوا فَعَبَدُوا مَعَ اللَّه غَيْره فَإِنَّهُ تَعَالَى ” يَفْصِل بَيْنهمْ يَوْم الْقِيَامَة ” وَيَحْكُم بَيْنهمْ بِالْعَدْلِ فَيُدْخِل مَنْ آمَنَ بِهِ الْجَنَّة وَمَنْ كَفَرَ بِهِ النَّار فَإِنَّهُ تَعَالَى شَهِيد عَلَى أَفْعَالهمْ حَفِيظ لِأَقْوَالِهِمْ عَلِيم بِسَرَائِرِهِمْ وَمَا تُكِنّ ضَمَائِرهمْ

[55]تفسير البغوي حسین بن مسعود بغوی ، جلد 3 ، صفحه 328/  إن الذين آمنوا والذين هادوا والصابئين والنصارى والمجوس والذين أشركوا، يعني عبدة الأوثان ، ( إن الله يفصل بينهم ) يحكم بينهم ( يوم القيامة إن الله على كل شيء شهيد )

[56] أمّا أتْباعُ الأنْبِياءِ عَلَيْهِمُ السَّلامُ فَهُمُ المُسْلِمُونَ واليَهُودُ والنَّصارى، وفِرْقَةٌ أُخْرى بَيْنَ اليَهُودِ والنَّصارى وهُمُ الصّابِئُونَ، وأمّا أتْباعُ المُتَنَبِّئِ فَهُمُ المَجُوسُ، وأمّا المُنْكِرُونَ لِلْأنْبِياءِ عَلى الإطْلاقِ فَهم عَبْدَةُ الأصْنامِ والأوْثانِ، وهُمُ المُسَمَّوْنَ بِالمُشْرِكِينَ، ويَدْخُلُ فِيهِمُ البَراهِمَةُ عَلى اخْتِلافِ طَبَقاتِهِمْ. فَثَبَتَ أنَّ الأدْيانَ الحاصِلَةَ بِسَبَبِ الِاخْتِلافاتِ في الأنْبِياءِ عَلَيْهِمُ السَّلامُ هي هَذِهِ السِّتَّةُ الَّتِي ذَكَرَها اللَّهُ تَعالى في هَذِهِ الآيَةِ، قالَ قَتادَةُ ومُقاتِلٌ: الأدْيانُ سِتَّةٌ: واحِدَةٌ لِلَّهِ تَعالى وهو الإسْلامُ، وخَمْسَةٌ لِلشَّيْطانِ، وتَمامُ الكَلامِ في هَذِهِ الآيَةِ قَدْ تَقَدَّمَ في سُورَةِ البَقَرَةِ.

[57]تفسير الجلالين محمد بن‌ احمد جلال‌الدین محلی‌ ، صفحه 337/  إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَالَّذِينَ هَادُوا وَالصَّابِئِينَ وَالنَّصَارَىٰ وَالْمَجُوسَ وَالَّذِينَ أَشْرَكُوا إِنَّ اللَّهَ يَفْصِلُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ ۚ إِنَّ اللَّهَ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ (17) (الحج) “إنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَاَلَّذِينَ هَادُوا” هُمْ الْيَهُود “وَالصَّابِئِينَ” طَائِفَة مِنْهُمْ “وَالنَّصَارَى وَالْمَجُوس وَاَلَّذِينَ أَشْرَكُوا إنَّ اللَّه يَفْصِل بَيْنهمْ يَوْم الْقِيَامَة” بِإِدْخَالِ الْمُؤْمِنِينَ الْجَنَّة وَإِدْخَال غَيْرهمْ النَّار “إنَّ اللَّه عَلَى كُلّ شَيْء” مِنْ عَمَلهمْ “شَهِيد” عَالِم بِهِ عِلْم مُشَاهَدَة

[58]الجامع لأحکام القرآن محمد بن احمد قرطبی ، جلد 12 ، صفحه 22 /  إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَالَّذِينَ هَادُوا وَالصَّابِئِينَ وَالنَّصَارَىٰ وَالْمَجُوسَ وَالَّذِينَ أَشْرَكُوا إِنَّ اللَّهَ يَفْصِلُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ ۚ إِنَّ اللَّهَ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ (17) (الحج) إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا :  أَيْ بِاَللَّهِ وَبِمُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّه عَلَيْهِ وَسَلَّمَ .الْيَهُود , وَهُمْ الْمُنْتَسِبُونَ إِلَى مِلَّة مُوسَى عَلَيْهِ السَّلَام .الصَّابِئِينَ: هُمْ قَوْم يَعْبُدُونَ النُّجُوم . النَّصَارَىٰ : هُمْ الْمُنْتَسِبُونَ إِلَى مِلَّة عِيسَى . الْمَجُوسَ :  هُمْ عَبَدَة النِّيرَان الْقَائِلِينَ أَنَّ لِلْعَالَمِ أَصْلَيْنِ : نُور وَظُلْمَة . وَقِيلَ : الْمَجُوس فِي الْأَصْل النُّجُوس لِتَدَيُّنِهِمْ بِاسْتِعْمَالِ النَّجَاسَات ; وَالْمِيم وَالنُّون يَتَعَاقَبَانِ كَالْغَيْمِ وَالْغَيْن , وَالْأَيْم وَالْأَيْن . وَقَدْ مَضَى فِي الْبَقَرَة هَذَا كُلّه مُسْتَوْفًى . وَالَّذِينَ أَشْرَكُوا: هُمْ الْعَرَب عَبَدَة الْأَوْثَان .

[59]  فتح القدير محمد شوکانی ، جلد 3 ، صفحه 523/   قَوْلُهُ: ﴿إنَّ الَّذِينَ آمَنُوا﴾ أيْ بِاللَّهِ ورَسُولِهِ، أوْ بِما ذُكِرَ مِنَ الآياتِ البَيِّناتِ ﴿والَّذِينَ هادُوا﴾ هُمُ اليَهُودُ المُنْتَسِبُونَ إلى مِلَّةِ مُوسى والصّابِئِينَ قَوْمٌ يَعْبُدُونَ النُّجُومَ، وقِيلَ: هم مِن جِنْسِ النَّصارى ولَيْسَ ذَلِكَ بِصَحِيحٍ بَلْ هم فِرْقَةٌ مَعْرُوفَةٌ لا تَرْجِعُ إلى مِلَّةٍ مِنِ المِلَلِ المُنْتَسِبَةِ إلى الأنْبِياءِ والنَّصارى هُمُ المُنْتَسِبُونَ إلى مِلَّةِ عِيسى والمَجُوسُ هُمُ الَّذِينَ يَعْبُدُونَ النّارَ، ويَقُولُونَ إنَّ العالَمَ أصْلَيْنِ: النُّورُ والظُّلْمَةُ. وقِيلَ: هم يَعْبُدُونَ الشَّمْسَ والقَمَرَ، وقِيلَ: هم يَسْتَعْمِلُونَ النَّجاساتِ، وقِيلَ: هم قَوْمٌ مِنَ النَّصارى اعْتَزَلُوهم ولَبِسُوا المُسُوحَ، وقِيلَ: إنَّهم أخَذُوا بَعْضَ دِينِ اليَهُودِ وبَعْضَ دِينِ النَّصارى والَّذِينَ أشْرَكُوا الَّذِينَ يَعْبُدُونَ الأصْنامَ، وقَدْ مَضى تَحْقِيقُ هَذا في البَقَرَةِ،

[60]تفسير التحرير و التنوير المعروف بتفسير ابن عاشور محمدطاهر بن عاشور ، جلد 17 ، صفحه 161/  وذِكر المؤمنين واليهود والنصارى والصابئين تقدم في آية البقرة وآية العقود . وزاد في هذه الآية ذكر المجوس والمشركين ، لأن الآيتين المتقدمتين كانتا في مساق بيان فضل التوحيد والإيمان بالله واليوم الآخر في كل زمان وفي كل أمة . وزيد في هذه السورة ذكر المجوس والمشركين لأن هذه الآية مسوقة لبيان التفويض إلى الله في الحكم بين أهل المِلل ، فالمجوس والمشركون ليسوا من أهل الإيمان بالله واليوم الآخر

[61] { ٱلَّذِينَ آمَنُواْ.. } [الحج: 17] أي: بمحمد صلى الله عليه وسلم، { وَٱلَّذِينَ هَادُواْ.. } [الحج: 17] أي: اليهود، ثم النصارى وهما قبل الإسلام، أما الصابئون: فهؤلاء جماعة كانوا على دين إبراهيم عليه السلام، ثم عبدوا الكواكب فَسُمُّوا الصابئة لخروجهم عن الدين الحق. أما المجوس: فهم عبدة النار، والذين أشركوا: هم المشركون عَبَدة الأصنام والأوثان.

[62] إن الذين آمنوا بالله ورسوله محمدٍ صلى الله عليه وسلم واليهود والصابئين وهم: (قوم باقون على فطرتهم ولا دين مقرر لهم يتبعونه) والنصارى والمجوس (وهم عبدة النار) والذين أشركوا وهم: عبدة الأوثان، إنَّ الله يفصل بينهم جميعًا يوم القيامة فيدخل المؤمنين الجنة، ويدخل الكافرين النار، إن الله على كل شيء شهيد، شهد أعمال العباد كلَّها، وأحصاها وحفظها، وسيجازي كلا بما يستحق جزاء وفاقًا للأعمال التي عملوها.

[63] الوسيط لطنطاوي : إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَالَّذِينَ هَادُوا وَالصَّابِئِينَ وَالنَّصَارَىٰ وَالْمَجُوسَ وَالَّذِينَ أَشْرَكُوا إِنَّ اللَّهَ يَفْصِلُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ ۚ إِنَّ اللَّهَ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ .ثم بين – سبحانه – أن مرد الفصل بين الفرق المختلفة إليه وحده . إذ هو العليم بكل ما عليه كل فرقة من حق أو باطل ، فقال – تعالى – : ( إِنَّ الذين آمَنُواْ والذين هَادُواْ . . . ) .فى هذه الآية الكريمة حدثنا القرآن عن ست فرق من الناس : أما الفرقة الأولى ، فهى : فرقة الذين آمنوا ، والمراد بهم : الذين آمنوا بالنبى – صلى الله عليه وسلم – وصدقوه واتبعوه .وابتدأ القرآن بهم ، للإشعار بأن دين الإسلام هو الدين الحق ، القائم على أساس أن الفوز برضا الله – تعالى – لا ينال إلا الإيمان والعمل الصالح ، ولا فضل لأمة على أمة إلا بذلك ، كما قال – تعالى – : ( إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عَندَ الله أَتْقَاكُمْ ) وأما الفرقة الثانية فهى فرقة الذين هادوا أى : صاروا يهودا . يقال : هاد فلان وتهود أى : دخل فى اليهودية .وسموا يهودا نسبة إلى ” يهوذا ” أحد أولاد يعقوب – عليه السلام – ، وقلبت الذال دال عند التعريب . أو سموا يهودا حين تابوا من عبادة العجل مأخوذ من هاد يهود هودا بمعنى تاب . ومنه قوله – تعالى – : ( إِنَّا هُدْنَآ إِلَيْكَ ) أى : تبنا إليك .والفرقة الثالثة هى فرقة ” الصابئين ” جمع صابئ ، وهو الخارج من دين إلى آخر .

يقال : صبأ الظِّلْف والناب والنجم – كمنع وكرم – إذا طلع .والمراد بهم : الخارجون من الدين الحق إلى الدين الباطل . وهم قوم يعبدون الكواكب والملائكة ويزعمون أنهم على دين صابئ بن شيث ابن آدم.والفرقة الرابعة هى فرقة ” النصارى ” جمع نصران بمعنى نصرانى كندامى وندمان . والياء فى نصرانى للمبالغة ، وهم قوم عيسى – عليه السلام – ، قيل : سموا بذلك لأنهم كانوا أنصارا له : وقيل : إن هذا الاسم مأخوذ من الناصرة ، وهى القرية التى كان عيسى قد نزل بها .وأما الفرقة الخامسة فهى فرقة ” المجوس ” وهم قوم يعبدون الشمس والقمر والنار . وقيل : هم قوم أخذوا من دين النصارى شيئاً ، ومن دين اليهود شيئاً ، ويقولون : بأن للعالم أصلين : نوراً وظلمة . . .وأما الفرقة السادسة والأخيرة فهى فرقة الذين أشركوا ، والمشهور أنهم عبدة الأصنام والأوثان

[64]   تيسير الکريم الرحمن في تفسير کلام المنان عبدالرحمن سعدی ، صفحه 631/  إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَالَّذِينَ هَادُوا وَالصَّابِئِينَ وَالنَّصَارَىٰ وَالْمَجُوسَ وَالَّذِينَ أَشْرَكُوا إِنَّ اللَّهَ يَفْصِلُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ ۚ إِنَّ اللَّهَ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ (17) (الحج) يخبر تعالى عن طوائف أهل الأرض, من الذين أوتوا الكتاب, من المؤمنين واليهود والنصارى والصابئين, ومن المجوس, ومن المشركين أن الله سيجمعهم جميعهم ليوم القيامة ويفصل بينهم بحكمه العدل, ويجازيهم بأعمالهم, التي حفظها وكتبها, وشهدها, ولهذا قال: ” إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ ” ثم فصل هذا الفصل بينهم بقوله: ” هَذَانِ خَصْمَانِ اخْتَصَمُوا فِي رَبِّهِمْ ” كل يدعي أنه الحق.

” فَالَّذِينَ كَفَرُوا ” يشمل كل كافر, من اليهود, والنصارى, والمجوس, والصابئين, والمشركين

[65] ﴿إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَالَّذِينَ هَادُوا﴾ تهودوا ﴿وَالصَّابِئِينَ﴾ وَهُمْ قَوْمٌ يَعْبُدُونَ الْمَلَائِكَةَ، وَيَقْرَءُونَ الزبُور ﴿وَالنَّصَارَى وَالْمَجُوس﴾ وَهُمْ عَبَدَةُ الشَّمْسِ وَالْقَمَرِ وَالنِّيرَانِ ﴿وَالَّذين أشركوا﴾ وَهُمْ عَبَدَةُ الْأَوْثَانِ

[66] قال قتادة: “والصابون” قوم يعبدون الملائكة، ويصلون إلى القبلة، ويقرأون الزبور. والمجوس، يعبدون الشمس والقمر والنيران “والذين أشركوا” يعبدون الأوثان. والأديان ستة، خمسة للشيطان وواحد للرحمن.

[67] قوله ﴿وَالَّذِينَ أَشْرَكُوا﴾ يعني مشركي العرب.

[68] التفسير الکبير(مفاتيح الغيب) محمد بن عمر فخررازی ، جلد 23 ، صفحه 212

[69] ﴿وَٱلصَّابِئِينَ﴾ ذكر في البقرة [٦٢] وكذلك الذين هادوا ﴿وَٱلْمَجُوسَ﴾ هم الذين يعبدون النار، ويقولون: إن الخير من النور والشر من الظلمة ﴿وَٱلَّذِينَ أَشْرَكُوۤاْ﴾ هم الذين يعبدون الأصنام من العرب وغيرهم

[70] يُخْبِرُ تَعَالَى عَنِ أَهْلِ هَذِهِ الْأَدْيَانِ الْمُخْتَلِفَةِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ، وَمَنْ سِوَاهُمْ مِنَ الْيَهُودِ وَالصَّابِئِينَ -وَقَدْ قَدَّمْنَا فِي سُورَةِ “الْبَقَرَةِ” التَّعْرِيفَ بِهِمْ، واختلافَ النَّاسِ فِيهِمْ-وَالنَّصَارَى وَالْمَجُوسِ، وَالَّذِينَ أَشْرَكُوا فَعَبَدُوا غَيْرَ اللَّهِ مَعَهُ؛

[71] الدر المنثور في التفسير بالمأثور عبدالرحمن بن ابی‌‌بکر سیوطی ، جلد 4 ، صفحه 347 /  أخْرَجَ عَبْدُ الرَّزّاقِ، وعَبْدُ بْنُ حُمَيْدٍ، وابْنُ جَرِيرٍ، وابْنُ أبِي حاتِمٍ عَنْ قَتادَةَ في قَوْلِهِ: ﴿إنَّ الَّذِينَ آمَنُوا﴾ الآيَةَ، قالَ: الصّابِئُونَ قَوْمٌ يَعْبُدُونَ المَلائِكَةَ ويُصَلُّونَ القِبْلَةَ ويَقْرَءُونَ الزَّبُورَ، والمَجُوسُ عَبَدَةُ الشَّمْسِ والقَمَرِ والنِّيرانِ، وأمّا الَّذِينَ أشْرَكُوا فَهم عَبَدَةُ الأوْثانِ، ﴿إنَّ اللَّهَ يَفْصِلُ بَيْنَهُمْ﴾ قالَ: الأدْيانُ سِتَّةٌ: فَخَمْسَةٌ لِلشَّيْطانِ ودِينٌ لِلَّهِ عَزَّ وجَلَّ.

وأخْرَجَ ابْنُ أبِي حاتِمٍ عَنْ عِكْرِمَةَ في قَوْلِهِ: ﴿إنَّ اللَّهَ يَفْصِلُ بَيْنَهُمْ﴾ قالَ: فَصَلَ قَضاءَهُ بَيْنَهم فَجَعَلَ الخَمْسَةَ مُشْتَرِكَةً وجَعَلَ هَذِهِ الأُمَّةَ واحِدَةً.

وأخْرَجَ ابْنُ أبِي حاتِمٍ عَنْ عِكْرِمَةَ قالَ: قالَتِ اليَهُودُ: عُزَيْرٌ ابْنُ اللَّهِ. وقالَتِ النَّصارى: المَسِيحُ ابْنُ اللَّهِ، وقالَتِ الصّابِئَةُ: نَحْنُ نَعْبُدُ المَلائِكَةَ مِن دُونِ اللَّهِ، وقالَتِ المَجُوسُ: نَحْنُ نَعْبُدُ الشَّمْسَ والقَمَرَ مِن دُونِ اللَّهِ، وقالَتِ المُشْرِكُونَ: نَحْنُ نَعْبُدُ الأوْثانَ مِن دُونِ اللَّهِ، فَأوْحى اللَّهُ إلى نَبِيِّهِ لِيُكَذِّبَ قَوْلَهم: ﴿قُلْ هو اللَّهُ أحَدٌ﴾ [الإخلاص: ١] إلى آخِرِها [ الصَّمَدِ: ١- ٤ ]: ﴿وقُلِ الحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَمْ يَتَّخِذْ ولَدًا﴾ [الإسراء: ١١١] [ الإسْراءِ: ١١١ ] وأنْزَلَ اللَّهُ: ﴿إنَّ الَّذِينَ آمَنُوا والَّذِينَ هادُوا والصّابِئِينَ والنَّصارى والمَجُوسَ﴾ الآيَةَ.

[72] روض الجنان و روح الجنان في تفسير القرآن حسین بن علی ابو‌الفتوح رازی ، جلد 13 ، صفحه 310

[73] روح المعاني في تفسير القرآن العظيم و السبع المثاني محمود بن عبدالله آلوسی ، جلد 9 ، صفحه 123

[74] الکشف و البيان المعروف تفسير الثعلبي احمد بن محمد ثعلبی ، جلد 7 ، صفحه 12/ وَ كَذٰلِكَ أَنْزَلْنٰاهُ آيٰاتٍ بَيِّنٰاتٍ وَ أَنَّ اَللّٰهَ يَهْدِي مَنْ يُرِيدُ إِنَّ اَلَّذِينَ آمَنُوا وَ اَلَّذِينَ هٰادُوا وَ اَلصّٰابِئِينَ وَ اَلنَّصٰارىٰ وَ اَلْمَجُوسَ وَ اَلَّذِينَ أَشْرَكُوا يعني عبدة الأوثان، و قال قتادة: الأديان خمسة: أربعة للشيطان و واحد للرحمن

[75] المحرر الوجيز في تفسير الکتاب العزيز عبدالحق بن غالب ابن عطیه ، جلد 4 ، صفحه 112 / ثم أخبر اللّه تعالى عن فعله بالفرق المذكورين و هم المؤمنون بمحمد عليه السلام و غيره، و اليهود و الصابئون و هم قوم يعبدون الملائكة و يستقبلون القبلة و يوحدون اللّه و يقرءون الزبور قاله قتادة وَ اَلنَّصٰارىٰ وَ اَلْمَجُوسَ و هم عبدة النار و الشمس و القمر، و المشركون و هم عبدة الأوثان، 

[76] تفسير المراغي احمد مصطفی مراغی ، جلد 17 ، صفحه 98  

[77] کشف الاسرار و عدة الابرار ( معروف به تفسير خواجه عبدالله انصاري ) احمد بن محمد رشیدالدین میبدی ، جلد 6 ، صفحه 340

[78] زاد المسير في علم التفسير عبدالرحمن بن علی ابن جوزی ، جلد 3 ، صفحه 227

[79] الکشاف عن حقائق غوامض التنزيل و عيون الأقاويل في وجوه التأويل محمود بن عمر زمخشری ، جلد 3 ، صفحه 148 / الفصل مطلق يحتمل الفصل بينهم في الأحوال و الأماكن جميعا، فلا يجازيهم جزاء واحدا بغير تفاوت، و لا يجمعهم في موطن واحد و قيل: الأديان خمسة: أربعة للشيطان و واحد للرحمن جعل الصابئون مع النصارى لأنهم نوع منهم و قيل يَفْصِلُ بَيْنَهُمْ يقضى بينهم، أى بين المؤمنين و الكافرين 

[80] فتح القدير للشوكاني / قَوْلُهُ: ﴿إنَّ الَّذِينَ آمَنُوا﴾ أيْ بِاللَّهِ ورَسُولِهِ، أوْ بِما ذُكِرَ مِنَ الآياتِ البَيِّناتِ ﴿والَّذِينَ هادُوا﴾ هُمُ اليَهُودُ المُنْتَسِبُونَ إلى مِلَّةِ مُوسى والصّابِئِينَ قَوْمٌ يَعْبُدُونَ النُّجُومَ، وقِيلَ: هم مِن جِنْسِ النَّصارى ولَيْسَ ذَلِكَ بِصَحِيحٍ بَلْ هم فِرْقَةٌ مَعْرُوفَةٌ لا تَرْجِعُ إلى مِلَّةٍ مِنِ المِلَلِ المُنْتَسِبَةِ إلى الأنْبِياءِ والنَّصارى هُمُ المُنْتَسِبُونَ إلى مِلَّةِ عِيسى والمَجُوسُ هُمُ الَّذِينَ يَعْبُدُونَ النّارَ، ويَقُولُونَ إنَّ العالَمَ أصْلَيْنِ: النُّورُ والظُّلْمَةُ. وقِيلَ: هم يَعْبُدُونَ الشَّمْسَ والقَمَرَ، وقِيلَ: هم يَسْتَعْمِلُونَ النَّجاساتِ، وقِيلَ: هم قَوْمٌ مِنَ النَّصارى اعْتَزَلُوهم ولَبِسُوا المُسُوحَ، وقِيلَ: إنَّهم أخَذُوا بَعْضَ دِينِ اليَهُودِ وبَعْضَ دِينِ النَّصارى والَّذِينَ أشْرَكُوا الَّذِينَ يَعْبُدُونَ الأصْنامَ، وقَدْ مَضى تَحْقِيقُ هَذا في البَقَرَةِ،

[81] في ظلال القرآن سید قطب ، جلد 4 ، صفحه 2414

[82] التفسير المنير في العقيدة و الشريعة و المنهج وهبه زحیلی ، جلد 17 ، صفحه 177/ إِنَّ اَلَّذِينَ آمَنُوا وَ اَلَّذِينَ هٰادُوا إن اللّه تعالى يقضي بين أهل الأديان المختلفة من المؤمنين باللّه و رسله، و اليهود، و النصارى، و المجوس، و المشركين الذين يعبدون مع اللّه غيره، و يحكم بينهم بالعدل، فيدخل من آمن به الجنة، و من كفر به النار

[83] تفسير القرآن العظيم عبدالرحمن بن محمد ابن ابی‌حاتم ، جلد 8 ، صفحه 2478 / قوله تعالى: وَ اَلصّٰابِئِينَ وَ اَلنَّصٰارىٰ [13807] عن قتادة رضي الله عنه في قوله: إِنَّ اَلَّذِينَ آمَنُوا الآية قال: الصابئون،قوم يعبدون الملائكة و يصلون القبلة و يقرءون الزبور وَ اَلْمَجُوسَ عبدة الشمس و القمر و النيران و أما اَلَّذِينَ أَشْرَكُوا فهم عبدة الأوثان 

[84] تفسير النسفي عبدالله بن احمد نسفی ، جلد 3 ، صفحه 147 / إِنَّ اَلَّذِينَ آمَنُوا وَ اَلَّذِينَ هٰادُوا وَ اَلصّٰابِئِينَ وَ اَلنَّصٰارىٰ وَ اَلْمَجُوسَ وَ اَلَّذِينَ أَشْرَكُوا قيل الأديان خمسة أربعة للشيطان و واحد للرحمن، و الصابئون نوع من النصارى فلا تكون ستة 

[85] تفسير السمرقندي نصر بن محمد سمرقندی ، جلد 2 ، صفحه 452 / قوله عز و جل: إِنَّ اَلَّذِينَ آمَنُوا ، يعني: أصحاب محمد صلّى اللّه عليه و سلّم و من كان مثل حالهم، وَ اَلَّذِينَ هٰادُوا يعني: مالوا عن الإسلام يعني: اليهود وَ اَلصّٰابِئِينَ و قد ذكرناه من قبل، وَ اَلنَّصٰارىٰ و قد ذكرناه من قبل وَ اَلْمَجُوسَ ، يعني: عبدة النيران وَ اَلَّذِينَ أَشْرَكُوا يعني عبدة الاصنام

[86] تفسير مقاتل بن سليمان مقاتل بن سلیمان ، جلد 3 ، صفحه 119 / إِنَّ اَلَّذِينَ آمَنُوا وَ اَلَّذِينَ هٰادُوا وَ اَلصّٰابِئِينَ قوم يعبدون الملائكة و يصلون للقبلة و يقرءون الزبور وَ اَلنَّصٰارىٰ وَ اَلْمَجُوسَ يعبدون الشمس و القمر و النيران وَ اَلَّذِينَ أَشْرَكُوا يعنى مشركي العرب يعبدون الأوثان فالأديان ستة فواحد للّه عز و جل و هو الإسلام و خمسة للشيطان

[87] التفسير الکبير سلیمان بن احمد طبرانی ، جلد 4 ، صفحه 329 / قوله تعالى: إِنَّ اَلَّذِينَ آمَنُوا وَ اَلَّذِينَ هٰادُوا؛ أي إنّ الذين آمنوا بمحمّد و القرآن و جميع أصناف الكفّار من اليهود، وَ اَلصّٰابِئِينَ وَ اَلنَّصٰارىٰ وَ اَلْمَجُوسَ وَ اَلَّذِينَ أَشْرَكُوا إِنَّ اَللّٰهَ يَفْصِلُ بَيْنَهُمْ ؛ بين هؤلاء الفرق الخمس و بين المؤمنين، يَوْمَ اَلْقِيٰامَةِ 

[88] ﴿إنَّ الَّذِينَ آمَنُوا﴾ أيْ: بِما ذُكِرَ مِنَ الآياتِ البَيِّناتِ بِهِدايَةِ اللَّهِ تَعالى أوْ بِكُلِّ ما يَجِبُ أنْ يُؤْمِنَ بِهِ، فَيَدْخُلُ فِيهِ ما ذُكِرَ دُخُولًا أوَّلِيًّا ﴿والَّذِينَ هادُوا والصّابِئِينَ والنَّصارى والمَجُوسَ﴾ قِيلَ: هم قَوْمٌ يَعْبُدُونَ النّارَ، وقِيلَ: الشَّمْسَ والقَمَرَ، وقِيلَ: هم قَوْمٌ مِنَ النَّصارى اعْتَزَلُوا عَنْهم ولَبِسُوا المُسُوحَ، وقِيلَ: أخَذُوا مِن دِينِ النَّصارى شَيْئًا ومِن دِينِ اليَهُودِ شَيْئًا، وهُمُ القائِلُونَ بِأنَّ لِلْعالَمِ أصْلَيْنِ نُورًا وظُلْمَةً.﴿والَّذِينَ أشْرَكُوا﴾ هم عَبَدَةُ الأصْنامِ.

[89] صفوة التفاسير محمدعلی صابونی ، جلد 2 ، صفحه 259

[90] تأويلات أهل السنة محمد بن محمد ابومنصور ماتریدی ، جلد 7 ، صفحه 399

[91] تفسير الخطيب الشربيني محمد بن احمد خطیب شربینی ، جلد 2 ، صفحه 600

[92] إن الذين آمنوا بالله من هذه الأمة، واليهود، والصابئين (طائفة من أتباع بعض الأنبياء)، والنصارى، وعبدة النار، وعبدة الأوثان – إن الله يقضي بينهم يوم القيامة فيدخل المؤمنين الجنة، ويدخل غيرهم النار، إن الله على كل شيء من أقوال عباده وأعمالهم شهيد، لا يخفى عليه منها شيء، وسيجازيهم عليها.

[93] … والمُرادُ بِـ(الَّذِينِ ) أشْرَكُوا كُفّارُ العَرَبِ خاصَّةً. لِأنَّ المُشْرِكِينَ في إطْلاقِ التَّنْزِيلِ، بِمَثابَةِ العَلَمِ لَهم.

[94] وقوله تعالى: ﴿إنَّ ٱلَّذِينَ آمَنُواْ﴾ وهم المسلمون ﴿وٱلَّذِينَ هادُواْ﴾ وهم اليهود ﴿وٱلصّابِئِينَ﴾ وهم فرقة من النصارى يقرأون الزبور ويعبدون الكواكب ﴿وٱلنَّصارىٰ﴾ وهم عبدة الصليب ﴿وٱلْمَجُوسَ﴾ وهم عبدة النار والكواكب ﴿وٱلَّذِينَ أشْرَكُوۤاْ﴾ وهم عبدة الأوثان هؤلاء جميعا سيحكم الله بينهم يوم القيامة فيدخل المؤمنين الجنة ويدخل أهل تلك الملل الباطلة النار

[95] English – Sahih International : Indeed those who have believed and those who were Jews and the Sabeans and the Christians and the Magians and those who associated with Allah – Allah will judge between them on the Day of Resurrection Indeed Allah is over all things Witness

English – Tafheem -Maududi : إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَالَّذِينَ هَادُوا وَالصَّابِئِينَ وَالنَّصَارَىٰ وَالْمَجُوسَ وَالَّذِينَ أَشْرَكُوا إِنَّ اللَّهَ يَفْصِلُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ ۚ إِنَّ اللَّهَ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ

(22:17) As regards those who believed *23 and those who became Jews *24 and the Sabaeans *25 and the Christians *26 and the Magians *27 and those who committed shirk, *28 Allah will judge between them on the Day of Resurrection,” *29 for everything is in the sight of Allah.

*23) This means the “Muslims” of every age who believed in the Prophets of Allah and His Books upto the time of Prophet Muhammad (Allah’s peace be upon him): they included both the sincere Muslims and the wavering Muslims.

*25) “Sabaeans”: In ancient times two sects were known by this title:

(1) The followers of Prophet John, who were found in upper Iraq in large numbers and practised baptism.

(2) The worshippers of stars, who ascribed their creed to Prophets Shith and Idris (peace be upon them) and believed that the elements were governed by the planets and the planets by the angels. Their centre was at Harran with branches spread all over Iraq. These people have been well known for their knowledge of philosophy and science and their achievements in medicine.

Probably here the first sect is referred to, because the second sect was not known by this name at the time the Qur’an was revealed.

*27) That is, the fire-worshippers of Iran, who believed in two gods -one of light and the other of darknesses-and regarded themselves as the followers of Zoroaster. Their creed and morals were so corrupted by Mazdak that a brother could easily enter into matrimony with his sister.

*28) That is, “The mushriks of Arabia and of other countries, who had no special name like those mentioned above.”

*29) That is, “Allah will pass His judgment on the Day of Resurrection in regard to all the differences and disputes which take place between different people and different religions and will decide which of them was right and which was wrong. “

Français – Hamidullah : Certes ceux qui ont cru les Juifs les Sabéens [les adorateurs des étoiles] les Nazaréens les Mages et ceux qui donnent à Allah des associés Allah tranchera entre eux le jour du Jugement car Allah est certes témoin de toute chose

Deutsch – Bubenheim & Elyas : Gewiß diejenigen die glauben und diejenigen die dem Judentum angehören und die Säbier und die Christen und die Magus und diejenigen die Götzendiener sind gewiß Allah wird am Tag der Auferstehung zwischen ihnen entscheiden; Allah ist ja über alles Zeuge

Spanish – Cortes : El día de la Resurrección Alá fallará acerca de los creyentes los judíos los sabeos los cristianos los zoroastrianos y los asociadores Alá es testigo de todo

Português – El Hayek : Quanto aos fiéis judeus sabeus cristão masdeístas ou idólatras certamente Deus os julgará a todos no Dia daRessurreição porque Deus é Testemunha de todas as coisas

Россию – Кулиев : В День воскресения Аллах рассудит между верующими исповедующими иудаизм сабиями христианами огнепоклонниками и многобожниками Воистину Аллах является Свидетелем всякой вещи

Кулиев -ас-Саади : إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَالَّذِينَ هَادُوا وَالصَّابِئِينَ وَالنَّصَارَىٰ وَالْمَجُوسَ وَالَّذِينَ أَشْرَكُوا إِنَّ اللَّهَ يَفْصِلُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ ۚ إِنَّ اللَّهَ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ

В День воскресения Аллах рассудит между верующими, исповедующими иудаизм, сабиями, христианами, огнепоклонниками и многобожниками. Воистину, Аллах является Свидетелем всякой вещи.

Turkish – Diyanet Isleri : Doğrusu inananlar ve yahudiler sabiiler hıristiyanlar mecusiler ortak koşanlar arasında kıyamet günü Allah kesin hüküm verecektir Doğrusu Allah herşeye şahiddir

Italiano – Piccardo : E certamente nel Giorno della Resurrezione Allah giudicherà tra coloro che hanno creduto i giudei i sabei i cristiani i magi e coloro che attribuiscono associati ad Allah In verità Allah è testimone di ogni cosa

كوردى – برهان محمد أمين : به‌ڕاستی ئه‌وانه‌ی ئیمان و باوه‌ڕیان هێناوه و ئه‌وانه‌ش که بوونه‌ته جوو له‌گه‌ڵ صابئه‌کاندا که فریشته په‌رست یان ئه‌ستێره په‌رستن و گاوره‌کان و ئاگرپه‌رسته‌کان و ئه‌وانه‌ی که هه‌وه‌ڵایان بۆ خوا بڕیارداوه‌ بێگومان خوای گه‌وره له ڕۆژی قیامه‌تدا جیایان ده‌کاته‌وه له‌یه‌کترو بڕیاری خۆی ده‌دات له‌سه‌ریان به‌ڕاستی خوا شایه‌ته به‌سه‌ر هه‌موو شتێکه‌وه‌

اردو – جالندربرى : جو لوگ مومن یعنی مسلمان ہیں اور جو یہودی ہیں اور ستارہ پرست اور عیسائی اور مجوسی اور مشرک۔ خدا ان سب میں قیامت کے دن فیصلہ کردے گا۔ بےشک خدا ہر چیز سے باخبر ہے

Bosanski – Korkut : Allah će na Sudnjem danu odvojiti vjernike od jevreja sabijaca kršćana poklonika vatre i mnogobožaca Allah je zaista o svemu obaviješten

Swedish – Bernström : Gud skall på Uppståndelsens dag döma mellan dem som tror [på vad som har uppenbarats med denna Skrift] och dem som bekänner den judiska tron och sabierna och de kristna och parserna och dem som sätter medhjälpare vid Guds sida Gud är vittne till allt som sker

Indonesia – Bahasa Indonesia : Sesungguhnya orangorang yang beriman orangorang Yahudi orangorang Shaabiiin orangorang Nasrani orangorang Majusi dan orangorang musyrik Allah akan memberi keputusan di antara mereka pada hari kiamat Sesungguhnya Allah menyaksikan segala sesuatu

Indonesia – Tafsir Jalalayn : إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَالَّذِينَ هَادُوا وَالصَّابِئِينَ وَالنَّصَارَىٰ وَالْمَجُوسَ وَالَّذِينَ أَشْرَكُوا إِنَّ اللَّهَ يَفْصِلُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ ۚ إِنَّ اللَّهَ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ

(Sesungguhnya orang-orang yang beriman, orang-orang Yahudi) mereka adalah pemeluk agama Yahudi (orang-orang Shabi’in) salah satu sekte dari orang-orang Yahudi (orang-orang Nasrani, orang-orang Majusi dan orang-orang Musyrik, Allah akan memberi keputusan di antara mereka pada hari kiamat) yaitu dengan memasukkan orang-orang yang beriman ke dalam surga dan mencampakkan orang-orang selain mereka ke dalam neraka. (Sesungguhnya Allah terhadap segala sesuatu) yang diperbuat mereka (Maha Menyaksikan) mengetahuinya secara nyata.

বাংলা ভাষা – মুহিউদ্দীন খান : যারা মুসলমান যারা ইহুদী সাবেয়ী খ্রীষ্টান অগ্নিপুজক এবং যারা মুশরেক কেয়ামতের দিন আল্লাহ অবশ্যই তাদের মধ্যে ফায়সালা করে দেবেন। সবকিছুই আল্লাহর দৃষ্টির সামনে।

தமிழ் – ஜான் டிரஸ்ட் : திடனாக ஈமான் கொண்டார்களே அவர்களுக்கும்; யூதர்களாகவும் ஸாபியீன்களாகவும் கிறிஸ்தவர்களாகவும் மஜூஸிகளாகவும் ஆனார்களே அவர்களுக்கும் இணைவைப்போராய் இருந்தார்களே அவர்களுக்கும் இடையில் யார் நேர்வழியில் இருந்தார்கள் என்பது பற்றி நிச்சயமாக அல்லாஹ் கியாம நாளில் தீர்ப்புக் கூறுவான்; நிச்சயமாக அல்லாஹ் ஒவ்வொரு பொருளின் மீதும் சாட்சியமாக இருக்கிறான்

ภาษาไทย – ภาษาไทย : แท้จริงบรรดาผู้ศรัทธา และบรรดาชาวยิว และพวกศอบิอีน และพวกนะศอรอ และพวกบูชาไฟ และบรรดาผู้ตั้งภาคี แท้จริงอัลลอฮ์จะทรงตัดสินใจในระหว่างพวกเขาในวันกิยามะฮ์ แท้จริงอัลลอฮ์ทรงเป็นพยานต่อทุกสิ่ง

Uzbek – Мухаммад Содик : Албатта Аллоҳ қиёмат куни иймон келтирганлар яҳудий бўлганлар собиийлар насоролар мажусийлар ва ширк келтирганлар орасида Ўзи ажрим қилур Албатта Аллоҳ ҳар бир нарсага шоҳиддир

中国语文 – Ma Jian : 信道者、犹太教徒、拜星教徒、基督教徒、拜火教徒,以及以物配主者,复活日真主必定要为他们判决,真主确是万物的见证。

Melayu – Basmeih : Bahawasanya orangorang yang beriman dan orangorang Yahudi dan orangorang Saabiein dan orangorang Nasrani dan orangorang Majusi serta orangorang Musyrik sesungguhnya Allah akan memutuskan hukumNya di antara mereka pada hari kiamat kerana sesungguhnya Allah sentiasa Memerhati dan Menyaksikan tiaptiap sesuatu

Somali – Abduh : Kuwa Rumeeyey Xaqa iyo Kuwa Yuhuudoobay iyo Saabi’inta Xiddigaha Caabuda iyo Nasaarada iyo Majuusiga iyo Mushrikiinta Eebaa kala bixin Dhexdooda Maalinta Qiyaame Eebana wax kasta wuu Arkaa

Hausa – Gumi : Lalle ne waɗanda suka yi ĩmãni da waɗanda suka tũba Yahũdu da waɗanda suka karkace Saba’ãwa da Nasãra da Majũsãwa da waɗanda suka yi shirka lalle ne Allah Yanã yin hukunci a tsakãninsu a Ranãr ¡iyãma Lalle ne Allah Mahalarci ne a kan dukkan kõme

Swahili – Al-Barwani : Hakika walio amini na ambao ni Mayahudi na Wasabai na Wakristo na Majusi na wale walio shiriki hakika Mwenyezi Mungu atawapambanua baina yao Siku ya Kiyama Hakika Mwenyezi Mungu ni Shahidi wa kila kitu

Shqiptar – Efendi Nahi : Me të vërtetë ata që kanë besuar dhe Hebrënjtë Sabi’inët të krishterët Mexhust adhuruesit e zjarrit dhe ata që i bëjnë shok Atij do t’i gjykojë drejtë Perëndia – në mes tyre në Ditën e Kijametit Me të vërtetë Perëndia është dëshmitar për çdo gjë

فارسى – آیتی : خدا ميان آنان كه ايمان آورده‌اند و آنان كه كيش يهود يا صابئان يا نصارى يا مجوس برگزيده‌اند و آنان كه مشرك شده‌اند، در روز قيامت حكم مى‌كند. زيرا او بر هر كارى ناظر است.

tajeki – Оятӣ : Худо миёни онон, ки имон овардаанд ва онон, ки дини яҳуд ё собион ё насоро ё маҷус ихтиёр кардаанд ва онон, ки мушрик шудаанд, дар рӯзи қиёмат ҳукм мекунад. Зеро Ӯ бар дар коре шоҳид аст!

Uyghur – محمد صالح : مۆمىنلەر، يەھۇدىيلار، يۇلتۇزلارغا چوقۇنغۇچىلار، ناسارالار، مەجۇسىيلەر (يەنى ئاتەشپەرەسلەر) ۋە مۇشرىكلار ئۈچۈن قىيامەت كۈنى اﷲ ھەقىقەتەن ھۆكۈم چىقىرىدۇ، (يەنى اﷲ تائالا مۆمىنلەر بىلەن مەزكۇر بەش پىرقە ئارىسىدا توغرا ھۆكۈم چىقىرىپ، مۆمىنلەرنى جەننەتكە، كۇففارلارنى دوزاخقا كىرگۈزىدۇ)، اﷲ ھەقىقەتەن ھەممە نەرسىنى كۆرۈپ تۇرغۇچىدۇر

Malayalam – ശൈഖ് മുഹമ്മദ് കാരകുന്ന് : സത്യവിശ്വാസികള്‍, യഹൂദര്‍, സാബികള്‍, ക്രിസ്ത്യാനികള്‍, മജൂസികള്‍, ബഹുദൈവവിശ്വാസികള്‍ എന്നിവര്‍ക്കിടയില്‍ ഉയിര്‍ത്തെഴുന്നേല്‍പുനാളില്‍ അല്ലാഹു തീര്‍പ്പുകല്‍പിക്കുക തന്നെ ചെയ്യും. അല്ലാഹു സകലസംഗതികള്‍ക്കും സാക്ഷിയാകുന്നു.

[96] سعيد عن قتادة قال : أولئك أعداء الله النصارى . حملهم إبغاض اليهود على أن أعانوا بخت نصر البابلي المجوسي على تخريب بيت المقدس . وروي أن هذا التخريب بقي إلى زمن عمر رضي الله عنه . وقيل : نزلت في المشركين إذ منعوا المصلين والنبي صلى الله عليه وسلم ، وصدوهم عن المسجد الحرام عام الحديبية .

[97] تفسير القرآن العظيم/ ابن كثير (1/388-389) / وثانياً: سياق الآية يقتضي هذا وهو أن الله تعالى ذم اليهود والنصارى لقولهم: {وَقَالَتِ الْيَهُودُ لَيْسَتِ النَّصَارَى عَلَى شَيْءٍ وَقَالَتِ النَّصَارَى لَيْسَتِ الْيَهُودُ عَلَى شَيْءٍ} [البقرة:113] ثم جاء الذم لكفار قريش بقوله تعالى: {وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ مَنَعَ مَسَاجِدَ اللَّهِ} [البقرة:114] فترتيب السياق يقتضي ذم اليهود والنصارى ثم ذم المشركين. (ص9 – شرح تفسير ابن كثير الراجحي – أقوال المفسرين في المراد بالذين منعوا مساجد الله وسعوا في خرابها – المكتبة الشاملة الحديثة)

[98] الميزان في تفسير القرآن سید محمدحسین طباطبایی ، جلد 14 ، صفحه 357 / قوله تعالى: ” إن الذين آمنوا والذين هادوا والصابئين والنصارى والمجوس والذين أشركوا إن الله يفصل بينهم يوم القيامة ” الخ. المراد بالذين آمنوا بقرينة المقابلة هم الذين آمنوا بمحمد صلى الله عليه وآله وسلم وكتابهم القرآن. والذين هادوا هم المؤمنين بموسى …. والصابئون ليس المراد بهم عبدة الكواكب من الوثنية …. والنصارى هم المؤمنون بالمسيح عيسى بن مريم عليه السلام …. والمجوس المعروف أنهم المؤمنون بزرتشت ….. والذين أشركوا هم الوثنية عبدة الأصنام،

[99] تفسير نمونه ناصر مکارم شیرازی ، جلد 14 ، صفحه 43 / الأمثل في تفسير کتاب الله المنزل ناصر مکارم شیرازی ، جلد 10 ، صفحه 302

[100] مجمع البيان في تفسير القرآن فضل بن حسن طبرسی ، جلد 7 ، صفحه 122/ ترجمه تفسير مجمع البيان فضل بن حسن طبرسی ، جلد 16 ، صفحه 193

[101] التفسير الکاشف محمدجواد مغنیه ، جلد 5 ، صفحه 317 / (إِنَّ اَلَّذِينَ آمَنُوا وَ اَلَّذِينَ هٰادُوا وَ اَلصّٰابِئِينَ وَ اَلنَّصٰارىٰ وَ اَلْمَجُوسَ وَ اَلَّذِينَ أَشْرَكُوا إِنَّ اَللّٰهَ يَفْصِلُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ اَلْقِيٰامَةِ إِنَّ اَللّٰهَ عَلىٰ كُلِّ شَيْ ءٍ شَهِيدٌ ) ان اللّه يعلم عقيدة كل طائفة من هذه الطوائف الست، و سيفصل بينهم غدا

[102] تفسير خلاصه منهج الصادقين فتح‌الله بن شکرالله کاشانی ، جلد 3 ، صفحه 299 / إِنَّ اَلَّذِينَ آمَنُوا به درستى كه آنان كه گرويده اند بخدا و رسول وَ اَلَّذِينَ هٰادُوا و آنان كه يهود شدند وَ اَلصّٰابِئِينَ و ستاره پرستان و يا كفارى كه از دينى بدينى ديگر نقل كند وَ اَلنَّصٰارىٰ و ترسايان وَ اَلْمَجُوسَ و گبران وَ اَلَّذِينَ أَشْرَكُوا و آنان كه شرك آوردند يعنى بت پرستان 

[103] طوسی، الامانی،ج1،  ص 650  /  بحار الأنوار ، المجلسي ، ج ٢٥ ، ص ٢٦٥ / إثبات الهداة بالنصوص و المعجزات  ,  جلد۵  ,  صفحه۳۸۶  / بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام  ,  جلد۲۵  ,  صفحه۲۶۵ / قال : أخبرنا الحسين بن عبيد الله ، قال : أخبرنا أحمد بن محمد بن يحيى العطار ، قال : حدثنا أبي ، عن أحمد بن محمد بن خالد ، عن العباس ابن معروف ، عن عبد الرحمن بن مسلم ، عن فضيل بن يسار ، قال : قال الصادق عليه‌السلام : احذروا على شبابكم الغلاة لا يفسدونهم ، فإن الغلاة شر خلق الله ، يصغرون عظمة الله ، ويدعون الربوبية لعباد الله، والله إن الغلاة شر من اليهود والنصارى والمجوس والذين أشركوا.

[104] جوادی آملی، توحید در قرآن، ص 572 .

[105] طباطبائی، المیزان. ج 4، ص 590، و ج 2، ص 304، همچنین جوادی آملی، توحید در قرآن، ص 573 .

[106] جامع المدارک, سید احمد خوانسارى, ج201/1, اسماعیلیان, قم./ ونوقش بعدم صدق المشرک على جمیع اصناف الکافر على نحو الحقیقة.

[107]  النسفي (٧١٠ هـ) تفسیر نسفی. / ﴿وَيُعَذِّبَ المُنافِقِينَ والمُنافِقاتِ والمُشْرِكِينَ والمُشْرِكاتِ﴾ أيْ: ولِلَّهِ جُنُودُ السَماواتِ والأرْضِ، يُسَلِّطُ بَعْضَها عَلى بَعْضٍ، كَما يَقْتَضِيهِ عِلْمُهُ، وحِكْمَتُهُ، ومِن قَضِيَّتِهِ أنْ سَكَّنَ قُلُوبَ المُؤْمِنِينَ بِصُلْحِ الحُدَيْبِيَةِ، ووَعَدَهم أنْ يَفْتَحَ لَهُمْ، وإنَّما قَضى ذَلِكَ لِيَعْرِفَ المُؤْمِنُونَ نِعْمَةَ اللهِ فِيهِ، ويَشْكُرُوها، فَيُثِيبَهُمْ، ويُعَذِّبُ الكافِرِينَ، والمُنافِقِينَ، لِما غاظَهم مِن ذَلِكَ، وكَرِهُوهُ،

[108] ابن عاشور، التحریر و التنویر/ كانَ المُنافِقُونَ لَمْ يَخْرُجْ مِنهم أحَدٌ إلى فَتْحِ مَكَّةَ ولا إلى عُمْرَةِ القَضِيَّةِ لِأنَّهم لا يُحِبُّونَ أنْ يَراهُمُ المُشْرِكُونَ مُتَلَبِّسِينَ بِأعْمالِ المُسْلِمِينَ مُظاهِرِينَ لَهم ولِأنَّهم كانُوا يَحْسَبُونَ أنَّ المُشْرِكِينَ يُدافِعُونَ المُسْلِمِينَ عَنْ مَكَّةَ وأنَّهُ يَكُونُ النَّصْرُ لِلْمُشْرِكِينَ.

[109] قالَ الفَرّاءُ: والفَتْحُ قَدْ يَكُونُ صُلْحًا، ومَعْنى الفَتْحِ في اللُّغَةِ: فَتْحُ المُنْغَلِقِ، والصُّلْحُ الَّذِي كانَ مَعَ المُشْرِكِينَ بِالحُدَيْبِيَةِ كانَ مَسْدُودًا مُتَعَذِّرًا حَتّى فَتَحَهُ اللَّهُ. قالَ الزُّهْرِيُّ: لَمْ يَكُنْ فَتْحٌ أعْظَمَ مِن صُلْحِ الحُدَيْبِيَةِ وذَلِكَ أنَّ المُشْرِكِينَ اخْتَلَطُوا بِالمُسْلِمِينَ، فَسَمِعُوا كَلامَهم، فَتَمَكَّنَ الإسْلامُ في قُلُوبِهِمْ، وأسْلَمَ في ثَلاثِ سِنِينَ خَلْقٌ كَثِيرٌ وكَثُرَ بِهِمْ سَوادُ الإسْلامِ.

[110] أخرجه البخاري (4177، 4833، 5012) باختلاف يسير. /  لقَدْ أُنْزِلَتْ عَلَيَّ اللَّيْلَةَ سُورَةٌ، لَهي أحَبُّ إلَيَّ ممَّا طَلَعَتْ عليه الشَّمْسُ، ثُمَّ قَرَأَ: {إِنَّا فَتَحْنَا لَكَ فَتْحًا مُبِينًا}

[111] الواحدی، الوسيط 4/ 136.

[112] أبو الليث في “تفسيره” 3/ 253

[113] مقاتل في “تفسيره” 4/ 69

[114] البغوي في “تفسيره” 7/ 299 / ﴿وَيُعَذِّبَ الْمُنَافِقِينَ وَالْمُنَافِقَاتِ وَالْمُشْرِكِينَ وَالْمُشْرِكَاتِ﴾ أَهْلَ النِّفَاقِ بِالْمَدِينَةِ وَأَهْلَ الشِّرْكِ بِمَكَّةَ، ﴿الظَّانِّينَ بِاللَّهِ ظَنَّ السَّوْءِ﴾ أَنْ لَنْ يَنْصُرَ مُحَمَّدًا وَالْمُؤْمِنِينَ، ﴿عَلَيْهِمْ دَائِرَةُ السَّوْءِ﴾ بِالْعَذَابِ وَالْهَلَاكِ، ﴿وَغَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَلَعَنَهُمْ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَهَنَّمَ وَسَاءَتْ مَصِيرًا﴾ .

[115] يقول تعالى ذكره لنبيه محمد ﷺ: إنا فتحنا لك فتحا مبينا ليغفر لك الله، وليدخل المؤمنين والمؤمنات جنات تجري من تحتها الأنهار، وليعذّب المنافقين والمنافقات، بفتح الله لك يا محمد، ما فتح لك من نصرك على مشركي قريش، فيكبتوا لذلك ويحزنوا، ويخيب رجاؤهم الذي كانوا يرجون من رؤيتهم في أهل الإيمان بك من الضعف والوهن والتولي عنك في عاجل الدنيا،

[116] بن باز: إذا يسر الله ذلك وقام أمر الجهاد ودخل المسلمون بلاد الكفر فهم أصناف؛ إن كانوا يهودًا أو نصارى أو مجوسًا يقرون بالجزية، إذا أقروا بها ولا يقاتلون إذا سلموا الجزية، وهي مال يؤخذ منهم كل سنة على قدر أحوالهم، يفرضها عليهم ولي الأمر نفعا للمسلمين وإعانة للمسلمين وإذلالا لهم، وهم بهذا قد يخضعون للدخول في الإسلام بعد ذلك. أما إذا كانوا وثنيين ليسوا يهودًا ولا نصارى ولا مجوسًا بل أصناف أخر، فالمشروع عند أهل العلم أنهم يقاتلون: فإما الإسلام وإما القتال، ولا يقرون بالجزية/ حكم أخذ الجزية من الكفار غير أهل الكتاب  https://binbaz.org.sa/fatwas/2211/%D8%AD%D9%83%D9%85-%D8%A7%D8%AE%D8%B0-%D8%A7%D9%84%D8%AC%D8%B2%D9%8A%D8%A9-%D9%85%D9%86-%D8%A7%D9%84%D9%83%D9%81%D8%A7%D8%B1-%D8%BA%D9%8A%D8%B1-%D8%A7%D9%87%D9%84-%D8%A7%D9%84%D9%83%D8%AA%D8%A7%D8%A8

[117] إعلام الموقعین (4/ 496)./ بیان خطأ الأخذ بالمتشابه فی رد المحکم

ذکر أحمد الاحتجاج علی إبطال قول من عارض السنن بظاهر القرآن، وردها بذلک و هذا فعل الذین یستمسکون بالمتشابه فی رد المحکم، فإن لم یجدوا لفظا متشابها غیر المحکم یردونه به، استخرجوا من المحکم وصفا متشابها، و ردوه به.

فلهم طریقان فی رد السنن:

أحدهما: ردها بالمتشابه من القرآن أو من السنن.

الثانی: جعلهم المحکم متشابها، لیعطلوا دلالته.

و أما طریقة الصحابة و التابعین و أئمة الحدیث، کالشافعی، و الإمام أحمد، و مالک، و أبی حنیفة، و أبی یوسف، و البخاری، و إسحاق، فعکس هذه الطریقة، و هی أنهم یردون المتشابه إلی المحکم، و یأخذون من المحکم ما یفسر لهم المتشابه، و یبینه لهم. فتتفق دلالته مع دلالة المحکم، و توافق النصوص بعضها بعضا، و یصدق بعضها بعضا، فإنها کلها من عند اللّه، و ما کان من عند اللّه. فلا اختلاف فیه، و لا تناقض. و إنما الاختلاف و التناقض فیما کان من عند غیره

[118] صحیح مسلم ٢۶۶٨

[119] الألباني، صحيح الجامع 7063 / و نیز مسلم 153 با لفظ : والذي نَفْسُ مُحَمَّدٍ بيَدِهِ، لا يَسْمَعُ بي أحَدٌ مِن هذِه الأُمَّةِ يَهُودِيٌّ، ولا نَصْرانِيٌّ، ثُمَّ يَمُوتُ ولَمْ يُؤْمِنْ بالَّذِي أُرْسِلْتُ به، إلَّا كانَ مِن أصْحابِ النَّارِ./ نیز در میان شیعیان جعفری تفسير نور الثقلين  ج۲ ص۳۴۷ و تفسير نور الثقلين  ج۲ ص۳۴۷ با لفظ :  لا يسمع بي أحد من الامة، لا يهوديّ و لا نصرانيّ ثمّ لا يؤمن بي، إلاّ كان من أهل النّار.

[120] همان (3/545)

[121] ان كثيرا من الناس لا يعلم باطن حال القرامطة لانهم انما يظهرون موالاة آل محمد صلى الله عليه وسلم ولا ريب ان كل مؤمن يجب عليه ان يواليهم وان اظهروا شيئا من التشيع الباطل الذي يوافقهم عليه الشيعة الذين ليسوا زنادقة ولا منافقين ولكن فيهم جهل وهوى تلبس عليهم فيه بعض الحق كما ان هؤلاء الجهمية وافقهم من العلماء والامراء في بعض ما يظهرونه من لم يكن من الزنادقة المنافقين لكن كان فيهم جهل وهوى لهم…

[122] ابن تیمیه ، منهاج السنه ج۳ ص ۳۵۶.

[123] الرد علی السبکی، ج 2 صص 659-660./ وقد تنازع الناس في أهل الأهواء والبدع هل يعتد بخلافهم؟ على قولين مشهورين في مذهب أحمد ومذهب أبي حنيفة وغيرهما، وهذا قول عامة أصحاب الشافعي، وهو اختيار أبي الخطاب وغيره من أصحاب أحمد، وأكثر الناس يقولون: إنه يعتد بخلافهم إذا كانوا من أهل الملَّة، فإنهم داخلون في مسمى الأمة والمؤمنين

[124]الرد علی السبکی، ج 2 صص 661-662./  وذلك أنهم وإِنْ كانوا ضالين فيما خالفوا فيه أهل السنة والجماعة فلا يلزم ضلالهم في كل شيء، لا سيما إذا كان قد وافقهم بعض أهل السنة والجماعة في تلك المسائل، ولا يجوز أن يكون الله أقام عليهم الحجة بقول منازعيهم الذين لم يَقُمْ دليل شرعي على عصمتهم، فإنَّ أدلةَ الإجماع إنما دلت على عصمة المؤمنين بلفظ المؤمنين ولفظ الأمة؛ كقوله تعالى: {وَيَتَّبِعْ غَيرَ سَبِيلِ الْمُؤْمِنِينَ} [النساء: 115]، وقوله – صلى الله عليه وسلم -: “لا تجتمع أمتي على ضلالة”. فإذا كان اسم المؤمنين وأمة محمد – صلى الله عليه وسلم – يتناولهم، ولهم نظرٌ واستدلالٌ، ولهم دين يُوجب قصدهم الحق= لم يبقَ وَجْهٌ لمنع الاعتداد بهم. فإنَّ المانع من الاعتداد بهم: إما عدم العلم، وإما سوء القصد؛ فَمَنْ لم يكن عارفًا بأدلة الشرع فهو عاصٍ بخلافهم ، يجب عليه اتباع العلماء.والعامة قد تُنُوزعَ في الاعتداد بخلافهم؛ والأكثرون لا يعتدون بخلافهم.

وحقيقة الأمر: أَنَّ العامة مقلدة للعلماء، فيمتنع أن يجتمع العلماء على شيء ينازعهم فيه العامة، وإذا قُدِّرَ عاميٌ يتكلم بلا حجة فهذا جاهل لا قول له، وإنْ تكلَّمَ بحجةٍ فهو من أهل الاجتهاد في تلك المسألة، وإِنْ لم يكن من أهل الاجتهاد في غيرها، فإنَّ الاجتهاد مما يقبل التبعيض والتجزؤ؛ فأكثر العلماء يخفى عليهم بعض الشرع، فلو لم يكن المجتهد إلا مَنْ يَعرف جميعَ الأحكام أو يمكنه معرفة جميع الأحكام= لم يكن في الأمة مجتهد، اللهم إلا أن يكون مثل أبي بكر الصديق – رضي الله عنه – الذي لم يُعرف أنه أخطأ في مسألة من مسائل الشرع فاجتهد اجتهادًا يخالف نصًّا، بخلاف غيره ..

[125] ابن قیم، الصواعق المرسلة على الجهمية والمعطلة 2/617 ؛ الناشر : دار العاصمة – الرياض ، الطبعة الثالثة ، 1418 – 1998

تحقيق : د. علي بن محمد الدخيل الله قد تواطئوا على الكذب عن أهل البيت ففي القوم فقهاء وأصحاب علم ونظر في اجتهاد وإن كانوا مخطئين مبتدعين في أمر الصحابة فلا يوجب ذلك الحكم عليهم كلهم بالكذب والجهل! وقد روى أصحاب الصحيح عن جماعة من الشيعة وحملوا حديثهم واحتج به المسلمون، ولم يزل الفقهاء ينقلون خلافهم ويبحثون معهم، والقوم وإن أخطأوا في بعض المواضع لم يلزم من ذلك أن يكون جميع ما قالوه خطأ حتى يرد عليهم هذا لو انفردوا بذلك عن الأمة؛ فكيف وقد وافقوا في قولهم من قد حكينا قولهم وغيره ممن لم تقف على قوله

[126] ابن تیمیه، الرد علی السبکی ج 2 ص 663. / إذا قُدِّرَ عاميٌ يتكلم بلا حجة فهذا جاهل لا قول له، وإنْ تكلَّمَ بحجةٍ فهو من أهل الاجتهاد في تلك المسألة، وإِنْ لم يكن من أهل الاجتهاد في غيرها، فإنَّ الاجتهاد مما يقبل التبعيض والتجزؤ/  نیز : جامع المسائل (4/ 56 – 57)، منهاج السنة (8/ 299)، الاستقامة (2/ 93)، بغية المرتاد (ص 500)، جواب الاعتراضات المصرية (ص 76، 78)

[127] مجموع الفتاوی . کتاب الجهاد (3/546)

[128] المنهاج ۳/۳۷۸

[129] ابن تیمیه ، منهاج السنه ج ۲۸ ص ۴۷ – ۴۸۳./ ابن تیمیه ، منهاج السنه ج۳ ص ۳۵۶.

[130] ابن تیمیه ، منهاج السنه ج ۸ ص ۲۲۶ – ۲۶۰.

[131] ابن تیمیه ، منهاج السنه ج ۳ ص ۱۰۳ – ۱۰۴.

[132] ابن تیمیه ، منهاج السنه ج ۱۲ ص ۴۹۶.

[133] ابن تیمیه، منهاج السنه ج ۳۵ ص ۲۰۱.

[134] وقال ابن حزم في (مراتب الإجماع): واتفقوا على تسمية اليهود والنصارى كفارًا.

[135] مجموع الفتاوی ج:1 ص: 109.

[136] قاضی عیاض، کتاب الشفا، ج: 2 ص: 610. / ولهذا نكفر من لم يكفر من دان بغير ملة المسلمين من الملل، أو وقف فيهم، أو شك، أو صحح مذهبهم وإن أظهر مع ذلك الإسلام واعتقده واعتقد إبطال كل مذهب سواه. فهو كافر بإظهاره ما أظهر من خلاف ذلك

[137] همان، ج: 2 صص: 602-603./ قال قاضي أبو بكر لأن التوقيف والإجماع اتفقا علی كفرهم فمن وقف في ذلك فقد كذب النص والتوقيف أو شك فيه. والتكذيب أو الشك فيه لا يقع إلا من كافر

[138] مجموع الفتاوی، ج: 3 ص: 229.

[139] بخاری 25

[140] مجموع الفتاوی، ج: 12 صص: 180-181./ فَالتَّكْفِيرُ يَخْتَلِفُ بِحَسَبِ اخْتِلَافِ حَالِ الشَّخْصِ فَلَيْسَ كُلُّ مُخْطِئٍ وَلَا مُبْتَدَعٍ وَلَا جَاهِلٍ وَلَا ضَالٍّ يَكُونُ كَافِرًا؛ بَلْ وَلَا فَاسِقًا بَلْ وَلَا عَاصِيًا لَا سِيَّمَا فِي مِثْلِ ” مَسْأَلَةِ الْقُرْآنِ ” وَقَدْ غَلِطَ فِيهَا خَلْقٌ مِنْ أَئِمَّةِ الطَّوَائِفِ الْمَعْرُوفِينَ عِنْدَ النَّاسِ بِالْعِلْمِ وَالدِّينِ . وَغَالِبُهُمْ يَقْصِدُ وَجْهًا مِنْ الْحَقِّ فَيَتَّبِعُهُ وَيَعْزُبُ عَنْهُ وَجْهٌ آخَرُ لَا يُحَقِّقُهُ فَيَبْقَى عَارِفًا بِبَعْضِ الْحَقِّ جَاهِلًا بِبَعْضِهِ؛ بَلْ مُنْكِرًا لَهُ

[141] مجموع الفتاوی ج: 3 ص: 328.

[142] همان، ج: 19 ص: 212.

[143] بغوی، تفسیر ، (7/327)/ أي إنما كثرهم وقواهم ليكونوا غيظا للكافرين

[144] ابن قیم ، زاد المعاد (3/268)/ ومنها استحباب مغايظة أعداء الله

[145] ابن قیم، مدارج السالکین (1/241) / فمن تعبد الله بمراغمة عدوه، فقد أخذ من الصديقية بسهم وافر

[146] یاقوت حموی، معجم الادبا،  ترجمه عبدالمحمد آیتی، ج2،ص1038-1043./ علت مرگ امام شافعی :

شافعى در سال 199 به مصر آمد در آغاز خلافت مأمون. شافعى در مصر زيست تا آنگاه كه سری_بن_حكم بلخى بر مصر امارت يافت. وى از جماعتى بود كه آنها را زط مى گفتند. او شافعى را اكرام مى كرد و كسى را بر او برنمى گزيد.شافعى محبوب خاص و عام بود به سبب فقه و علمش و نيكو سخن گفتنش و ادب و حلمش. در مصر مردى از اصحاب مالك بود به نام فتيان. وى از اصحاب مالك بن انس بود و همواره با شافعى در ستيز بود و با او مناظره مى كرد و مردم گرد آن دو را مى گرفتند و به سخنشان گوش مى دادند. روزى فتيان، كه مردى زود خشم بود، چون در مناظره شكست خورد، شافعى را دشنام داد. شافعى هيچ نگفت. كسى اين خبر به سرىّ حاكم برد. شافعى را فراخواند و از ماجرا پرسيد. شافعى آنچه رفته بود بگفت.سرىّ فرمان داد كه فتيان را تازيانه زنند و بر شترى نشانده در شهر بگردانند و منادى پيشاپيش او ندا كند: اين است جزاى كسى كه يكى از آل رسول الله (صلی الله علیه وسلم) را دشنام دهد. جمعى از سفيهان به يارى فتيان برخاستند و به حلقه درس شافعى تاختند. اصحاب او از گردش گريختند و او تنها ماند. مهاجمان زدندش. شافعى را به خانه اش بردند و او عليل شده بود و همين سبب مرگش شد.

مزنى، ابو ابراهيم اسماعيل بن يحيى حكايت كرد و گفت كه شافعى را در مرض موتش عيادت كردم، گفتم: چگونه اى؟ گفت: بار سفر بسته ام، از ياران جدا مى شوم و جام مرگ مى نوشم و به نزد خداى- جل ذكره- مى روم در حالى كه نمى دانم روح من بهشتى است يا جهنمى. من او را تسلى دادم. شافعى گريست و اين بيتها را خواند: فلمّا قسا قلبى و ضاقت مذاهبى جعلت رجائى نحو عفوك سلّما …. تعاظمنى ذنبى فلمّا قرنته بعفوك ربّى كان عفوك اعظما / یعنی: چون دلم سخت گردد، يا راهها به رويم بسته شود از اميد خود نردبانى براى رسيدن به عفو تو مى سازم. گناهم در نظرم بزرگ آمد و چون آن را با بزرگى عفو تو سنجيدم عفو تو بزرگتر از گناه من بود.

[147] ﻣﺠﻤﻮﻉ ﺍﻟﻔﺘﺎﻭﻯ 28/531 ؛ نیز: ﺍﻟﻔﺘﺎﻭﻯ ﺍﻟﻜﺒﺮﻯ ‏( /3 541 ‏)

[148] نووی، روضة الطّالبين 7/ 418 / روضة الطالبين (10/216)

[149] أحكام الجهاد وفضائله (ص97) / وإنقاذ أسرى المسلمين من أيدي الكفار من أفضل القربات، وقد قال بعض العلماء: إذا أسروا مسلمًا واحدًا وجب علينا أن نواظب على قتالهم حتى نخلصه أو نبيدهم، فما الظن إذا أسروا خلقًا كثيرًا من المسلمين؟!

[150] الجامع لأحكام القرآن (2/23) / قال علماؤنا : فداء الأسارى واجب وإن لم يبق درهم واحد.!… ويجب فك الأسارى من بيت المال ، فإن لم يكن فهو فرض على كافة المسلمين ، ومن قام به منهم أسقط الفرض عن الباقين.

[151] مُصنف ابن أبي شيبة (12/418)

[152] سنن ابن ماجه ۴۰۶۷

[153] حمد بن علی بن عتیق در مورد دشمنی با کفار و مشرکین بحث جالبی در کتاب سبیل النجاة و الفکاک من موالاة المرتدین و أهل الإشراک دارد. البته سایر نجدیت هم چنین بحثهائی را ارائه داده اند.

[154] ابن بطة، العكبري، الإبانة الكبرى ج2  ص545

[155] وفي رسالة الشيخ محمد رسالة في الرد على ابن صباح ، ذُكرت في تاريخ نجد تحقيق ناصر الدين الأسد ص468 في الرد على من اتهمه بتهم ، ورد على ذلك ، إلا أنه قال في أثنائها : “الحمد لله ، أمَّا بعد : فما ذكره المشركون ( لاحظ هنا سماهم مشركين ) عنّي أنني أنهى عن الصلاة على النَّبِيّ -صلى اللَّه عليه وسلم- ، أو أني أقول لو أن لي أمراً هدمت قبة النَّبِيّ -صلى اللَّه عليه وسلم- ، أو أني أتكلم في الصالحين ، أو أنهى عن محبتهم ، كل هذا كذب وبهتان افتراه عليّ الشياطين الذين يريدون أن يأكلوا أموال الناس بالباطل ، مثل أولاد شمسان وأولاد إدريس الذين يأمرون الناس أن ينذروا لهم وينخونهم ويندبونهم ، كذلك فقراء الشياطين الذين ينتسبون إلى الشيخ عبد القادر وهو منهم بريء كبراءة علي بن أبي طالب من الرافضة ، فلما رأوني آمر الناس بما أمرهم به نبيهم -صلى اللَّه عليه وسلم- ألاّ يعبدوا إلا اللَّه وأن من دعى عبد القادر فهو كافر، وعبد القادر منه بريء ، وكذلك من نخى الصالحين أو الأولياء أو ندبهم أو سجد لهم … ” انتهى . والشاهد قوله : ” وأن من دعى عبد القادر فهو كافر ” فهذا نص بأنه يُكفّر من دعى عبد القادر وأمثاله (ومن فعل الشرك أعطى اسمه ، فيُسمى مشركا كافرا )، رسالة أرسلها إلى أحد علماء الأحساء واسمه أحمد بن عبد الكريم ، وهي الرسالة الحادية والعشرون في تاريخ نجد ص346.

[156] فتاوى الأئمة النجدية 3/188

[157] الدرر السنیة فی الرد علی الوهابیة، ص 67./ و کان کثیر من مشایخ ابن عبدالوهاب بالمدینة یقولون: سیضلّ هذا او یضلّ الله به من ابعده و اشقاه، و کان الأمر کذلک. و زعم محمّد بن عبدالوهاب انّ مراده بهذا المذهب الذی ابتدعه اخلاص التوحید و التبری من الشرک، و انّ الناس کانوا علی الشرک منذ ستمائة سنة، و انّه جدّد للناس دینهم، و حمل الآیات القرآنیة التی نزلت فی المشرکین علی اهل التوحید… 

بسیاری از اساتید محمّد بن عبدالوهاب در مدینه می گفتند: زود است که این مرد گمراه شود و خداوند به واسطه او کسانی را که از خودش دور کرده و شقی نموده گمراه سازد، و پیش بینی آنها به وقوع پیوست. محمّد بن عبدالوهاب گمان کرده بود که مقصودش از این مذهبی که اختراع کرده توحید خالص و بیزاری و دوری از شرک است و اینکه مردم از ششصد سال پیش بر شرک بوده اند و او بوده که دینشان را تجدید کرده است. او کسی بود که آیات قرآن را که درباره مشرکان نازل شده بود بر اهل توحید حمل نمود…

[158] الدرر السنیه   ۱۰/۳۶

[159] مجموع فتاوى الشيخ ابن باز” (9/174، 175) /  الشرك فهو صرف بعض العبادة لغير الله، كمن يستغيث بالأموات أو الغائبين أو الجن أو الأصنام أو النجوم ونحو ذلك، أو يذبح لهم أو ينذر لهم، ويطلق على الكافر أنه مشرك وعلى المشرك أنه كافر … فسمى الكفار به كفاراً وسماهم مشركين، فدل ذلك على أن الكافر يسمى مشركاً، والمشرك يسمى كافراً.

[160] الدرر السنية : 291/9

[161] صحيح النسائي 3782 / أنَّ يَهوديًّا أتى النَّبيَّ صلَّى اللَّهُ عليهِ وسلَّمَ فقالَ: إنَّكم تندِّدونَ، وإنَّكم تُشرِكونَ تقولونَ: ما شاءَ اللَّهُ وشئتَ، وتقولونَ: والكعبةِ، فأمرَهُمُ النَّبيُّ صلَّى اللَّهُ عليهِ وسلَّمَ إذا أرادوا أن يحلِفوا أن يقولوا: وربِّ الكعبةِ، ويقولونَ: ما شاءَ اللَّهُ ثمَّ شئتَ

[162] أخرجه أحمد (27138)، وابن سعد في ((الطبقات الكبرى)) (10797)، والطحاوي في ((شرح مشكل الآثار)) (238) / سلسله الحادیث صحیحه البانی جلد ۳ صفحه ۱۵۴/  عبد الله بن يسار عن قتيلة بنت صيفي الجهنية قالت: ” أتى حبر من الأحبار رسول الله صلى الله عليه وسلم فقال: يا محمد! نعم القوم أنتم لولا أنكم تشركون! قال: سبحان الله! وما ذاك؟ . قال، تقولون إذا حلفتم: والكعبة، قالت: فأمهل رسول الله صلى الله عليه وسلم شيئا ثم قال: إنه قد قال، فمن حلف فليحلف برب الكعبة، قال: يا محمد! نعم القوم أنتم لولا أنكم تجعلون لله ندا! قال: سبحان الله! وما ذاك؟ قال: تقولون ما شاء الله وشئت. قالت: فأمهل رسول الله صلى الله عليه وسلم شيئا ثم قال: إنه قد قال، فمن قال: ما شاء الله فليقل معها: ثم شئت” / عبد الله بن یسار از قتیله بنت صیفی الجهنیه که گفت:  حبری (عالمی) از احبار (علمای یهود) نزد رسول الله صلی الله علیه وسلم آمد و گفت: ای محمد شماها چه قوم خوبی می بودید  اگر شرک نمی ورزیدید. فرمود: سبحان الله چه شرکی؟ گفت: وقتی سوگند می خورید می گویید: سوگند به کعبه. پیامبر صلی الله علیه وسلم درنگی کرد سپس فرمود: هرکس از شما سوگند خورد پس به پروردگار کعبه سوگند بخورد. سپس آن یهودی گفت: ای محمد، شماها چه قوم خوبی بودید اگر برای خداوند همتایی قرار نمی دادید. گفت: سبحان الله! یهودی گفت: می گویید: اگر خدا و فلانی بخواهند. پس پیامبر صلی الله علیه وسلم درنگی کرد سپس فرمود: آنچه در گذشته می گفتید هیچ، اما از این به بعد هرکس گفت: «اگر خدا بخواهد»، پس به همراه آن بگوید: «سپس تو بخواهی

[163] بخاری4761/ مسند احمد 6/196

[164] مصباح الضلام   ۵۹۴-۵۹۳

[165] السحب الوابلة علی ضرائح الحنابلة، ص 275. / فانّه کان إذا باینه احد و ردّ علیه و لم یقدر علی قتله مجاهرة یرسل إلیه من یغتاله فی فراشه أو فی السوق لیلا، لقوله بتکفیر من خالفه و استحلاله قتله.

[166] ابن تیمیه . مجموع الفتاوى  (4/186-187)

[167] صحيح أبي داود 4800 / صحيح الترغيب والترهيب  3 / 6 

[168] پیاده شده از سخنرانی تصویری شیخ ابوحمزه المهاجر هورامی حفظه الله

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *