وظایف مومنین در برابر دارالاسلام
بسم الله و الحمد لله ، اما بعد: السلام علیکم و رحمه الله و برکاته / بخش 6 قسمت دوم :
(متن کامل مطلب)
- توانائی آشکار کردن دین و عمل کردن به قانون شریعت الله در دارالکفر را نداشته باشد، و امکان هجرت هم برایش وجود نداشته باشد و نتواند به دلیل بیماری یا زندانی شدن و یا ضعیف بودن مانند پیران و کودکان هجرت کند[1]. اینها باذن الله دارای عذر هستند به دلیل فرموده الله تعالی : « إلا الْمُسْتَضْعَفِینَ مِنْ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ وَالْوِلْدَانِ لا یَسْتَطِیعُونَ حِیلَةً وَلا یَهْتَدُونَ سَبِیلا » (نساء 98). « مگر آن دسته از مردان و زنان و کودکانی که براستی تحت فشار قرار گرفتهاند (و حقیقتاً مستضعفند)؛ نه چارهای دارند، و نه راهی (برای نجات از آن محیط ) مییابند».
هجرت اساس دوم شهروندی در دارالاسلام است چنانچه الله تعالی می فرماید: إِنَّ الَّذِینَ آمَنُواْ وَهَاجَرُواْ وَجَاهَدُواْ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ فِی سَبِیلِ اللّهِ بیگمان کسانی که ایمان آوردهاند و مهاجرت کردهاند و با جان و مال خود در راه خدا جهاد نمودهاند، وَالَّذِینَ آوَواْ وَّنَصَرُواْ أُوْلَئِکَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاء بَعْضٍ و کسانی که پناه دادهاند و یاری نمودهاند برخی از آنان یاران و سرپرستان برخی دیگرند (و مسؤول و متعهّد در برابر یکدیگرند) وَالَّذِینَ آمَنُواْ وَلَمْ یُهَاجِرُواْ مَا لَکُم مِّن وَلاَیَتِهِم مِّن شَیْءٍ حَتَّى یُهَاجِرُواْ (انفال/72) و امّا کسانی که ایمان آوردهاند ولیکن مهاجرت ننمودهاند ( و به دارالاسلام نپیوستهاند) ولایتی در برابر آنان ندارید تا آن گاه که مهاجرت میکنند.
پس اعطای شهروندی در دارالاسلام برای کسانی که ادعای مسلمان بودن دارند این است که جزو مومنین شوند و بعد در دارالاسلام سکونت داشته باشند یا با هجرت خود را به این دارالاسلام برسانند تا هم از نعمت ولایت و سرپرستی و حقوق شهروندی اسلامی برخوردار شوند و هم بتوانند وظایف خود در برابر دین اسلام و دارالاسلام را انجام دهند.
هجرت نشانه ی اعتقاد راسخ به دین الله و دارالاسلام و تعهد به صیانت و پاسداری از آن است. هجرت به اعتقاد به دارالاسلام و حکومت آن اشاره دارد و جهاد هم به تعهد و پایبندی به محافظت و توسعه ی حکومت اسلامی و دارالاسلام در زمین تا اینکه به آزاد سازی تمام زمین از اشغالگری کفار بیانجامد اشاره دارد. اما در هجرت هم باز ما شاهد حالتی طاری هستیم . « وَإِنِ اسْتَنصَرُوکُمْ فِی الدِّینِ فَعَلَیْکُمُ النَّصْرُ إِلاَّ عَلَى قَوْمٍ بَیْنَکُمْ وَبَیْنَهُم مِّیثَاقٌ وَاللّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ» (انفال/72) اگر (مؤمنان غیرمهاجری از دست ظلم و جور دیگران) به سبب دینشان از شما کمک و یاری خواستند، کمک و یاری بر شما واجب است، مگر زمانی که مخالفان آنان گروهی باشند که میان شما و ایشان پیمان باشد. ( در این صورت رعایت عهد و پیمان ، از رعایت حال چنین مؤمنانی لازمتر است. به هر حال) خداوند میبیند آنچه را که میکنید.
در این زمینه می توانیم به واقعه ی ابوجندل رضی الله عنه و ابوبصیر الکوردی رضی الله عنه و سایر مومنین اشاره کنیم که صلح حدیبیه حالت طاری را برای آنها به وجود آورده بود . ابوجندل رضی الله عنه که پس از صلح حدیبیه از دست سکولاریستهای قریش فرار کرده بود توسط رسول الله صلی الله علیه وسلم به سکولاریستهای قریش تحویل داده شد.
ابوجندل که تازه از زندگی خفت بار در دارالکفر نجات پیدا کرده بود در حالی که توسط سهیل برده میشد فریاد میزد: “ای مسلمانان! آیا مرا به مشرکان پس میدهید تا مرا در دینم به فتنه بیندازند؟” و گفت: “آیا نمیبینید از دست آنان چه کشیدهام؟” او بسیار شکنجه شده بود.
مومنین با دیدن این جریان بسیار غمگین شدند. رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم خطاب به ابوجندل فرمود: “ای اباجندل صبر پیشه کن و امید پاداش آن را داشته باش که خداوند برای تو و مستضعفانی که با تو هستند فرج و راه برون رفتی قرار خواهد داد. ما با آنها پیمان صلح بستهایم و به آنان عهد خدایی دادهایم و آنان به ما عهد دادهاند و ما به آنان خیانت نمیکنیم”.
پس از آن یکی دیگر از مومنین به نام ابوبصیر فرزند جابان الکوردی رضی الله عنهما از مکه فرار کرد و به مدینه آمد. رسول الله صلی الله علیه وسلم او را نیز به دو تن از مشرکان که به دنبال او آمده بودند تحویل داد. اما ابوبصیر توانست آن دو را فریب دهد و یکی از آنها را به قتل برساند و فرار کند. وی سپس به منطقهای در ساحل دریای سرخ گریخت و در آنجا پناه گرفت و یک گروه پارتیزانی و چریکی تشکیل داد. ابوجندل نیز توانست باری دیگر از مکه فرار کند و به ابو بصیر ملحق شود. کم کم تعداد زیادی از مسلمانان که از مکه فرار کرده بودند بودند به علاوهی مسلمانانی از قبایل غفار و اسلم و جهینه به آنها ملحق شدند.
آنها که به هشتصد تن رسیده بودند کاروانهای قریش را که از شام برمیگشتنتد مورد حمله قرار میدادند تا جایی که قریش به تنگ آمد و از رسول الله صلی الله علیه وسلم خواهش کردند که آنان را به مدینه فراخواند! اینچنین بود که ابوجندل و دیگر مهاجران به مدینه رفتند و خداوند همانگونه که پیامبر صلی الله علیه وسلم گفته بود از کانال ابوبصیر الکوردی رضی الله عنه برای آن مستضعفان راه چارهای قرار داد.
این داستان می رساند که اصل این است که امثال ابوجندل و ابوبصیر از ولایت و سرپرستی دارالاسلام برخوردار شوند و این حق آنها بود اما صلح حدیبیه حالت طاری را به وجود آورده بود و آنها را از چنین حقی محروم کرد و این حالت طاری و اضطراری بالاتر از او و امثال او بود بود.
پس هجرت به دارالاسلام و حاکمیت و قدرت حکومتی ربط دارد چنانچه الله تعالی می فرماید :
- وَالَّذِینَ آمَنُواْ وَلَمْ یُهَاجِرُواْ مَا لَکُم مِّن وَلاَیَتِهِم مِّن شَیْءٍ حَتَّى یُهَاجِرُواْ (انفال/72) و امّا کسانی که ایمان آوردهاند ولیکن مهاجرت ننمودهاند ولایتی در برابر آنان ندارید تا آن گاه که مهاجرت میکنند
- فَلاَ تَتَّخِذُواْ مِنْهُمْ أَوْلِیَاء حَتَّىَ یُهَاجِرُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ پس در این صورت سرپرستانی از ایشان نگیرید (و آنان را از خود ندانید) تا آن گاه که در راه خدا هجرت میکنند (و ایمان آوردن خود را با هجرت در راه اسلام ثابت میدارند) فَإِن تَوَلَّوْاْ فَخُذُوهُمْ وَاقْتُلُوهُمْ حَیْثُ وَجَدتَّمُوهُمْ وَلاَ تَتَّخِذُواْ مِنْهُمْ وَلِیّاً وَلاَ نَصِیراً (نساء/89). ولی اگر از این کار سر باز زدند آنان را هر کجا یافتید بگیرید و اسیر کنید، و بکشید، و از میان ایشان سرپرست و یاری رسانی انتخاب نکنید.
عدم هجرت مدعیان مسلمانی به دارالاسلام علامتی اصلی از علائم منافقین است. همین الان هم عده ای از دارودسته ی منافقین که در بخشی از حاکمیت تحت سلطه ی طاغوتها زندگی می کنند و شبهه اندازی می کنند که اگر همه به دارالاسلام بروند جاندارد و … اینها دروغ می گویند اینها ممکن است به اروپا بروند اما به دارالاسلام با داشتن سختی های اقتصادی امثال اهل صفه و مشکلات امنیتی مثل جنگ احزاب هجرت نمی کنند. به اینها باید گفت شما بیائید غم و غصه ی جا و مکان نداشته باشید ای کذابهای چند چهره.
در کنار اینها، باز شاهد این هستیم که عده ای از دارودسته ی منافقین به ميل و اختيار خود به دارالکفرها و حتی دارالحربها فرار کرده اند و به اصطلاح کوچ و هجرت معکوس انجام داده اند و علاوه بر آنکه از دارالاسلام به دارالکفر و دارالحرب کوچ کرده اند از این دارالحربها بر علیه مسلمین مشغول جنگ مسلحانه یا جنگ روانی وتبلیغی بوده و هر کدام برای خودشان مرکزیت و فرقه و جریانی موازی با جریان مسلمین راه انداخته اند.
امام ابن حزم رحمه الله در اين باره مي گوید : هر كسي كه بدون اجبار و با اختيار خود وارد دارالكفر و دارالحرب گردد و از آنجا با ساكنان مكاني دشمني بورزد كه در اختيار مسلمين است، در اين صورت با اين كارش مرتد مي گردد و از دين خارج مي گردد و هر زماني كه به چنگ مسلمين افتاد تمام احكام مرتدين شاملش مي گردد، مثل كشتنش و حلال بودن مالش و باطل شدن نكاح با همسرش و ديگر احكام مختص مرتدين. [2] پس مصونیت دارودسته ی منافقین تا زمانی است که خودشان را از جامعه ی مسلمین جدا نکرده باشند و در میان مسلمین خودشان را مخفی کرده باشند اما زمانی که از دارالاسلام خارج شدند آنوقت است که آشکار می شوند و مشمول حکم سکولاریستها و مشرکین می شوند .
از اینها حتی مثل اهل کتاب و شبه اهل کتاب هم جزیه پذیرفته نمی شود. اینها می خواهند خارج از دارالاسلام برای خودشان مرکزیتی به نام اسلام درست کنند و کمترین مصیبت آنها برای مسلمین تولید شرک تفرق و تولید جریانات موازی با اسلام است که داریم می بینیم.
در این مرحله که صف خودشان را دارالاسلام مومنین جدا کرده اند تنها سرنوشتشان مرگ است:«مَلْعُونِينَ أَيْنَمَا ثُقِفُوا أُخِذُوا وَقُتِّلُوا تَقْتِيلًا»(احزاب/۶۱) نفرین شدگان و رانده شدگانند. هر کجا یافته شوند، گرفته خواهند شد و پیاپی به قتل خواهند رسید «وَقُتِّلُوا تَقْتِيلًا».
حکومت اسلامی تنها ابزار و نهادی است که این دشمنان داخلی را منزوی، منقبض، کنترل، مهار، اخراج و در نهایت زمانی که صف خود را از دارالاسلام جدا می کنند اینها را نابود می کند.
کسانی که از دارالکفرها با دارالاسلامها در حال جنگ مسلحانه هستند تکلیفشان روشن است؛ آنچه برای عده ای تولید شبهه می کند وجود مجریان جنگ روانی دشمن است كه ادعای مسلمان بودن و حتی مبارز بودن و آزادی خواه بودن و مدافع اهل سنت و مدافع شیعه ی علی بودن و غیره دارند ،اما «عملاً» در جنگ رواني بر عليه مسلمين قرار گرفته و عضوي از سپاهيان دشمن به حساب مي آيند؛ این مجریان جنگ روانی در حساس ترين و خطرناكترين قسمت جنگ انجام وظيفه مي كنند که حکم اینها نزد مسلمین همچون حکم دشمنان محارب بوده است، به همین دلیل هیچ وقت مخالفین دارالاسلام به دارالکفر نمی رفتند چون می دانستند حکم آنها چه می شود. هر کسی در طول تاریخ از اندلس گرفته تا شرق اسلامی و ترکستان شرقی و غیره از دارالکفر بر علیه دارالاسلام جنگیده اند همه خائنین به دین و ملت بوده اند و مومنی در میان آنها یافت نشده است.
وضعیت اینها مشخص است و از مومنین باید پرسیده شود : فَمَا لَکُمْ فِی الْمُنَافِقِینَ فِئَتَیْنِ (نساء/88) شما (ای مؤمنان) چرا درباره منافقان دو دسته شدهاید؟
ریش و عمامه و سخنان قلمبه سلمبه وشبه جهادی و… آنها شما را فریب ندهد، در کمترین حالت وظیفه ی هر مسلمانی این است به سخنان کسانی که در دارالحربهای انگلیس و کانادا و آمریکا و … هستند و بر علیه مسلمین در حال جنگ روانی بوده و بخشی از ارتش جنگ روانی دشمنان بر علیه دارالاسلام هستند اهمیت ندهند و آنها را نادیده بگیرند، در کمترین حالت حکم این مجریان جنگ روانی دشمن مثل دارودسته ی منافقینی است که دارالاسلام را ترک کرده باشند و مشمول حکم سکولاریستها (یا به زبان عربی مشرکین) شده اند که در درس پنجم مقدمات – دشمن شناسی شرعی و درجه بندی شرعی دشمنان – قسمت شناسائی دارودسته ی منافقین به تفصیل در مورد اینها صحبت شده است.
پس هجرت به دو دلیل صورت می گیرد:
- عدم توانائی بر اظهار و علنی کردن 4 معنی و مفهوم دین اسلام
- تقویت دارالاسلام و عمل نمودن به دستورات رهبریت
در مورد اولی می توان به هر سرزمینی که در آن برای دین اسلام آزادی وجود داشته باشد مهاجرت کرد و این زمانی است که دارالاسلامی وجود نداشته باشد مثل هجرت مسلمین به حبشه ای که توسط اهل کتاب نصرانی اداره می شد. دوباره تاکید می کنم این نوع هجرت تنها در صورت نبود دارالاسلام است . تنها در صورت نبود دارالاسلام است که مومن مجبور می شود دارالکفر اهون را انتخاب کند و زمانی بین بد و بدتر مجبور به انتخاب یکی می شوند که خوب وجود نداشته باشد اما زمانی که خوب وجود داشته باشد و شخص به میل خود و با وجود معذور نبودن بد را انتخاب کند شکی وجود ندارد خودش هم بد است .
در این حالت که دارالاسلامی وجود ندارد اگر مومنی هجرت نکرد قوانینی دنیوی در موردش اجراء نمی شود اما در حالت دوم و عدم هجرت به دارالاسلام چنین نشان می دهد که به دارالاسلام و حکومت اسلامی و تطبیق قانون شریعت الله اعتقادی ندارد و تلاشی جهت محافظت از آن و حمایت از آن نمی کند به همین دلیل مشمول قوانین اجرائی خاصی می شود و آن اینکه جزو منافقین محسوب می گردد و حکومت اسلامی هم حقوق شهروندی و وظیفه ی ولایت و سرپرستی در برابر چنین غیر مهاجری را باطل می کند.
رهبریت هم از چنین کسانی اعلام برائت می کند: « أَنَا بَرِیءٌ مِنْ کُلِّ مُسْلِمٍ یُقِیمُ بَیْنَ أَظْهُرِ الْمُشْرِکِینَ »[3] یا به روایت شیعیان جعفری: «إني بَرِیءٌ مِنْ کُلِّ مُسْلِمٍ نزل مع مشرك في دارالحرب».[4]
بر این اساس شما در تاریخ مسلمین هرگز ندیده اید که یک مسلمان که در بدترین شرایط در دارالاسلام به سر برده باشد به دارالکفر رفته باشد، بلکه در بدترین حالتها در دارالاسلام مانده . حتی خوارجی که در بدترین حالتها به سر می بردند باز هرگز به دارالکفرها نرفتند بلکه از بخشی از دارالاسلام به بخشی دیگر از دارالاسلام فراری شده اند هر چند همین سرزمینها را نیز دارالکفر می دانستند اما نه در حد دارالکفرهای اصلی. پس این عده که با وجود دارالاسلام و تنها به دلایل نفسانی و رفاهی و مادی به دارالکفرهای تحت حاکمیت کفار سکولار می روند به نظر شما در چه منجلابی خود و اطرافیان خود را گرفتار کرده اند؟!!
این دروغ گوهای سکولارزده و آلوده شده اگر در بدترین سرزمینهای مسلمان نشین هم به سر می بردند باز بهتر از سکونت در دارالکفرهای اصلی مثل اروپا و امریکا و کاندا و غیره و… بود . راه هم برای آنها باز است چون همه ی سرزمینهای مسلمان نشین با هم درگیرند و به راحتی می توانستند در میان مسلمین کشوری زندگی کنند که طاغوت آنها با طاغوت محل تولد آنها دشمن است و…
یا خود را از لحاظ شرعی ارتقاء می دادند و به دارالاسلامها مهاجرت می کردند هر چند که مخالف فکر آنها هم باشند. بدون شک زندگی در میان حنفی ها و حنبلی های افغانستان و شافعی ها و حنفی های ایران و زیدی ها و… برایشان هزاران بار بهتر بود تا زندگی در میان کفار سکولار سوئدی و انگلیسی و … بر این ساسا است که بزرگان جهاد ترجیح می دهند بمیرند تا اینکه در اروپا و سایر دارالکفرهای اصلی زندگی کنند.
هجرت، تقویت و دفاع از دارالاسلام وظیفه و واجبی است که نزد بسیاری از مسلمین فراموش شده است و باید بدانی اگر وظایف خودت را نسبت به دارالاسلام انجام ندهی و کناره گیری کنی باید منتظر باشی که امیرالمومنین حسن بن علی رضی الله عنهما مجبور به تنازل و تولید بزرگترین فاجعه ی تاریخ مسلمین یعنی تبدیل خلافت به ملوکیت و شاهیگیری و تولید ام الفسادی شود، که بدتر از آن برای زندگی دنیوی مومنین این است که این حکومت بدیل اضطرار اسلامی موجود در دارالاسلام نیز بر اثر افعال سهل انگارانه و حتی دغلبازانه و ضد شرعی امثال شماها مجبور به تنازل در برابر «کفار6گانه» ی آشکار و کفار پنهان داخلی گردد.
اگر خوب دقت کنیم قانون شریعت الله ما را به بهترین راه و مترقی ترین راهها راهنما شده و به پیش برده اما عده ای با جهالت و تنگ نظری و کینه ی نابجا و کوتاه بینی خاص فرقه ای و نژادی جاهلانه، خودشان را به قبل از بعثت و جوامع جاهلی برمی گردانند .
بیشتر از 1400 سال پیش در قرآن و سنت صحیح و آراء صحابه رسول الله صلی الله علیه وسلم و حول و حوش 1300 سال پیش در آراء تمام مذاهب اسلامی مناط و معیار و ملاک دارالاسلام و دارالکفر بودن سرزمینی به وضوح بیان شده است اما عده ای با جهل و پشت گوش انداختن این مبانی شرعی آشکارا در برابر دارالاسلامهائی قرار گرفته اند و یا از این دارالاسم کناره گیری و دچار خیانت سکوت شده اند . این یعنی 1300-1400 سال عقب افتادن از دین اسلام .
پس این انسانهای جاهل حتماً لازم نیست دست نشانده ی «کفار6گانه» ی آشکار باشند تا به صورت مستقیم به آنها خدمت کنند، همین که جاهل و احمق باشند کفایت میکند. پس برای خادم بودنشان به «کفار6گانه» ی آشکار نفهمی و احمق بودنشان کفایت میکند.
سُبْحَانَكَ اللَّهُمَّ وَبِحَمْدِكَ، لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ، أَسْتَغْفِرُكَ وَأَتُوبُ إِلَيْكَ
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته
[1] امام الشافعي در “الأم”، و “أحكام القرآن”می گوید: فعذر الله عز وجل من لم يقدر على الهجرة من المفتونين ./ ابن قدامة نیز در “المغني” می گوید: الثاني؛ من لا هجرة عليه، وهو من يعجز عنها إما لمرض أو إكراه على الإقامة أو ضعف – من النساء والولدان وشبههم – فهذا لا هجرة عليه . / ابن تيمية نیز می گوید : فكانت الهجرة من دار الكفر إلى دار الإسلام واجبه لمن قدر عليها ( مجموع الفتاوى، ج 18)
[2] المحلی: ج 13 ص 138-139 / ” من لحق بدار الکفر والحرب مختارا محاربا لمن یلیه من المسلمین فهو بهذا الفعل مرتد له أحکام المرتد کلها من وجوب القتل علیه متی قدر علیه ، ومن إباحة ماله، وانفساخ نکاحه وغیر ذلك”.
[3] أبو داود (2645).همچنین می فرماید : أنا بريء من كل مسلم يقيم بين أظهر المشركين لا تتراءى ناراهما.( أخرجه الترمذي 4/155 من حديث جرير بن عبدالله، واسناده صحيح) و روایتهای مختلف دیگر/ سنن الترمذي/ كتاب السير/ ح 1530 / سنن أبي داود/ كتاب الجهاد/ ح 2274
[4] وسائل الشيعة، ج15، ص101، طبعة مؤسسة آل البيت