رهبریت در دارالاسلام

رهبریت در دارالاسلام

(12-قسمت)

بر این اساس و بر اساس حدیث : «بُؤْسَ ابْنِ سُمَيَّةَ تَقْتُلُكَ فِئَةٌ بَاغِيَةٌ»[1]سخت است بر پسر سميه كه گروه باغي او را به قتل مي رسانند. و حدیث:«تَقْتُلُ عَمَّارًا الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ‏» عمار را گروه باغي به قتل مي رسانند ؛ این احادیث به صراحت می رسانند که رهبر برحق مسلمین بعد از عثمان، علی بود «تَقْتُلُهُمْ أَدْنَى الطَّائِفَتَيْنِ إِلَى الْحَقِّ »[2] نزديك ترين طايفه به حق با آنها مي جنگند. و  بقیه بغاة بودند[3] و هر کسی بر علیه رهبر مورد پذیرش دارالاسلام دچار خطای این گروهها شود باز خطاکار است و اهل بغی است و  فرق ندارد در چه زمان و مکانی باشد. 

  1. زیدیه

عضد الدين الإيجي رحمه الله  هم  تفکر درست بودن تعدد رهبر را به فرقه ای از زیدیه نسبت می دهد و می گوید:  فرقه ی جارودیه از زیدیه بر این باور است که امارت در اولاد حسن و حسین شوری است هر کسی از نوادگان فاطمه که عالم و شجاع باشد و با شمشیر قیام کند و دعوتگر به سوی حق باشد او امام است؛ به این شکل به تعدد امامان و رهبران اجازه دادند و  چنین اجازه ای خلاف اجماع است .[4]

البته عده ای از اهل سنت مثل امام اشعری رحمه الله بر این باور است که شیعیان هم  معتقد به دو رهبر صامت و ناطق هستند و با استناد به این سخن عده ای می خواهند تشیع جعفری را در ردیف مذاهبی قرار دهند که معتقد به تعدد رهبریت است[5] اما لازم است بدانیم  همچنانکه عرض شد نزد تشیع 12 امامی رهبر «واجب‌الطاعه» ای که دستور می دهد و باید فرمانش مورد پذیرش قرار گیرد تنها یکی است و همیشه یکی بوده .

بر این اساس متوجه شدیم که حنفی ها، [6] مالکی ها، [7] شافعی ها [8] و حنبلی ها [9] و ظاهری ها[10] و شیعیان جعفری در مورد امام و رهبر واجب الاطاعه چنین دیدگاهی دارند و بر این نگرش اجماع دارند. استدلال این 6 مذهب به تمام آیات و احادیثی است که الله تعالی  و رسولش مومنین را به وحدت و پرهیز از تفرق و چگونگی برخورد با اهل تفرق دعوت کرده است  که در کتاب «روابط متقابل اسلام و دین سکولاریسم» و درس هشتم مقدماتی به تفصیل در مورد این آیات و احادیث صحبت کرده ام و تنها جهت یادآوری به چند مورد اشاره می کنم . ان شاء الله.

الله تعالی می فرماید:

  • وَأَطِیعُواْ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَلاَ تَنَازَعُواْ فَتَفْشَلُواْ وَتَذْهَبَ رِیحُکُمْ وَاصْبِرُواْ إِنَّ اللّهَ مَعَ الصَّابِرِینَ ‏(انفال/46)و از خدا و پیغمبرش اطاعت نمائید و ( در میان خود اختلاف و) کشمکش مکنید ، ( که اگر کشمکش کنید ) درمانده و ناتوان می‌شوید و شکوه و هیبت شما از میان می‌رود ( و ترس و هراسی از شما نمی‌شود) . صبر کنید که خدا با صابرین است .‏
  • وَلاَ تَکُونُواْ کَالَّذِینَ تَفَرَّقُواْ وَاخْتَلَفُواْ مِن بَعْدِ مَا جَاءهُمُ الْبَیِّنَاتُ وَأُوْلَئِکَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ ‏(آل عمران/103) و مانند کسانی نشوید که پراکنده شدند و اختلاف ورزیدند (آن هم) پس از آن که نشانه‌های روشن ( پروردگارشان) به آنان رسید، و ایشان را عذاب بزرگی است .‏

(ادامه دارد…….)


[1]رواه مسلم (2915).

[2] أخرجه مسلم (1064)

[3]((شرح النووي على صحيح مسلم)) (18/40-41). / قال الإمام النووي بعد قوله صلى الله عليه وسلم: ((بؤس ابن سمية تقتلك فئة باغية)) (قال العلماء: هذا الحديث حجة ظاهرة في أن علياً رضي الله عنه كان محقاً مصيباً والطائفة الأخرى بغاة لكنهم مجتهدون فلا إثم عليهم لذلك.. وفيه معجزة ظاهرة لرسول الله صلى الله عليه وسلم من أوجه: منها: أن عماراً يموت قتيلاً وأنه يقتله مسلمون وأنهم بغاة، وأن الصحابة يقاتلون وأنهم يكونون فرقتين باغية وغيرها وكل هذا وقع مثل فلق الصبح صلى الله وسلم على رسوله الذي لا ينطق عن الهوى إن هو إلا وحي يوحى) 

[4]عضد الدين الإيجي، المواقف ، 3 /591 / قال الجارودية من الزيدية الإمامة شورى في أولاد الحسن والحسين فكل فاطمي خرج بالسيف داعياً إلى الحق وكان عالماً شجاعاً فهو إمام؛ فلذلك جوزوا تعدد الأئمة، وهو خلاف الإجماع

[5] أبو الحسن الأشعري، علي بن إسماعيل بن إسحاق بن سالم، مقالات الإسلامیین و اختلاف المصلین،ت: نعيم زرزور، ط1 ،المكتبة العصرية، بيروت، 2005م، 2 /343

[6] ابن السمناني، علي بن محمد بن أحمد، الروضة القضاة و طرق النجاة ، ت: صلاح الدين الناهي، ط2، مؤسسة الرسالة، بيروت، 1984م، 1 /69؛ والحموي، أبو العباس أحمد بن محمد مكي،غمز عیون البصائر فی شرح الاشباه و النظائر،ط1 ،دار الكتب العلمية، بيروت، 1985م، 4 /111 .

[7] القرافي، أبو العباس أحمد بن إدريس بن عبد الرحمن، الذخیرة، ت: محمد بوخبزة، ط1 ،دار الغربالإسلامي، بيروت، 1994م، 10 /26 .

[8] الماوردي، أبو الحسن علي بن محمد بن محمد بن حبيب، الأحکام السلطانیة، بدون ط، دار الحديث،القاهرة، بدون ت، 1 /29 .

[9] أبو يعلى، محمد بن الحسين بن محمد بن خلف ابن الفراء، الأحکام السلطانیة، ت: محمد حامد الفقي،ط2 ،دار الكتب العلمية، بيروت، 2000م، 1 /25 .

[10] ابن حزم، أبو محمد علي بن أحمد، ت: محمد إبراهيم وعبد الرحمن عميرة، الفصل فی الملل و الأهواء و النحل،  ط2 ،دار الجيل، بيروت، 1996م، 4/151 .

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *