انواع دارالکفر و تبدیل دارالاسلام به دارالکفر
انواع دارالکفر و تبدیل دارالاسلام به دارالکفر
(متن کامل مطلب)
بسم الله و الحمد لله ، اما بعد: السلام علیکم و رحمه الله و برکاته / بخش 10 : [انواع دارالکفر و تبدیل دارالاسلام به دارالکفر (1)]
رسول الله صلی الله علیه وسلم با پیمانی که در مدینه با کفار یهودی و مشرک بست که به دُستورُ المَدینة، یا صحیفة النبی یا پیمان مدینه مشهور است و با پیمانهائی که با مجوس الاحساء و نصرانی های نجران بست و با جنگهائی که با کفار مشرک قریش و کفار یهودی و غیره انجام داد نشان داد که دارالکفر دو گونه است یا دارالکفری است که با دارالاسلام سر جنگ و کشت و کشتار دارد یا دارالکفری است که با دارالاسلام وارد عهد و پیمان و زندگی مسالمت آمیزی شده است.
ابن عباس رضی الله عنهما در مورد سکولاریستها (یا به زبان عربی مشرکین) روایت می کند که : كانَ المُشْرِكُونَ علَى مَنْزِلَتَيْنِ مِنَ النبيِّ صَلَّى اللهُ عليه وسلَّمَ والمُؤْمِنِينَ: «مشرکین، دو موضع در قبال نبی صلی الله علیه وسلم و مومنین داشتند: كَانُوا مُشْرِكِي أهْلِ حَرْبٍ، يُقَاتِلُهُمْ ويُقَاتِلُونَهُ،[دستهای] مشرکان اهل جنگ بودند که پیامبر با آنها جنگید و آنها با پیامبر جنگیدند ومُشْرِكِي أهْلِ عَهْدٍ، لا يُقَاتِلُهُمْ ولَا يُقَاتِلُونَهُ [1]و [دستهای] مشرکین اهل عهد بودند که پیامبر با آنها نجنگید و آنها نیز با پیامبر نجنگیدند»
امام شافعی رحمه الله نیز بعد از ذکر دارالاسلام، سرزمین کفار یا دارالکفر را به «دارالحرب» و «دارالعهدِ و الصلح» تقسیم می کند.[2] ابن قیم حنبلی رحمه الله نیز دارالکفر را به دو دسته تقسیم می کند و می گوید: «الْکفَّارُ إِمَّا أَهْلُ حَرْبٍ وَ إِمَّا أَهْلُ عَهْدٍ»[3]. کفار یا اهل جنگ هستند یا اهل عهد .
پس «دارالکفر» به دو بخش تقسیم می شود:
1- دار الحرب(سرزمین جنگ): دارُ الكفری که با دارالاسلام عهد و امانی ندارد. البته شرط نیست که با دارالاسلام در حال جنگ باشد همین که عهد و امان و ذمه ای با دارالاسلام ندارد کفایت می کند که دارالحرب باشد، و مسلمین هر وقت خواستند می توانند با آنها وارد جنگ شوند.[4]
2- دار العهد(سرزمین اهل عهد و پیمان): دارُ الكفری است که با دارالاسلام پیمانی مبنی بر ترک جنگ وجود دارد.[5] این پیمان هم ممکن است مدت دار باشد یا مثل پیمان با «بَنِی ضَمْرَهَ» ی مشرک و سکولار همیشگی باشد : مَا بَلّ بَحْرٌ صُوفَهً[6] «تا در دریا صدفی هست» و رسول الله صلی الله علیه وسلم در مورد این دسته از کفار معاهد فرموده است: مَنْ قَتَلَ مُعَاهَدًا لَمْ یرِحْ رَائِحَةَ الجَنَّةِ، وَإِنَّ رِیحَهَا تُوجَدُ مِنْ مَسِیرَةِ أَرْبَعِینَ عَامًا [7] «هرکس، فرد معاهدی (کافری که با مسلمانان، عهد و پیمان بسته است) را بکشد، بوی بهشت به مشامش نمیرسد. هرچند که بوی بهشت از مسافت چهل سال راه، به مشام می رسد».
البته دسته ای دیگر از علماء به نسبت قدیم یا جدید بودن حاکمیت کفر در سرزمینی، دارالکفرها را به دو دسته ی عمده تقسیم کرده اند:
1- دار الکفر اصلی : سرزمینی که هیچ گاه دار الإسلام نبوده است.
2- دار الکفر طارئ: سرزمینی که زمانی دار الإسلام بوده، سپس با تسلط کفار، احکام یکی از «کفار6گانه» ی آشکار [یعنی: 1- الَّذِينَ هَادُوا 2- وَالصَّابِئِينَ 3- وَالنَّصَارَىٰ 4- وَالْمَجُوسَ 5- وَالَّذِينَ أَشْرَكُوا (مشرکین یا به زبان امروزین سکولاریستها) و 6- مرتدین] بر آن جاری شده باشد و دوباره تبدیل شده باشد به دارالکفر.
آیا دارالاسلام تبدیل به دارالکفر طارئ یا به قول شیعیان تبدیل به دارالکفری که دارالحرب هم هست می شود؟
لازم است قبل از ورود به بحث و بررسی آراء مختلف فقهای اسلامی به چند نکته اشاره کنم :
- حکم بر تغییر یک مسلمان به کافر بودن، یعنی تکفیر یک مسلمان؛ که باید در تکفیر این مسلمان ظوابط شرعی کاملاً رعایت شوند، و شخص مسلمان از «4 فیلتر»اصلی(1- اثبات جرم 2- تائید جرم توسط الله و رسولش صلی الله علیه وسلم 3- شروط تکفیر 4- موانع تکفیر) عبور داده شود؛ و چنانچه این شخص به «یقین» فاسد تشخیص داده شد، و شبهه ای وجود نداشت که با چنگ زدن به آن شبهه او را از حکم ارتداد تبرئه کرد، و شخص 1- آگاهانه 2- عمداً 3- به میل خودش و اختیاری دچار مکفره هائی شده بود، آن وقت است که حکم به تغییر یک شخص از اسلام به کفر داده می شود؛ به همین ترتیب برای تغییر یک دار و سرزمین از اسلام به کفر هم باید «1فیلتر» اصلی رعایت شود که در قرآن و سنت صحیح و آراء صحابه و تمام مذاهب اسلامی مناط و معیار و ملاک تشخیص دارالاسلام و دارالکفر از همدیگر بوده است و آنهم «قانون و حکم» است.
در این صورت انسان و سرزمین قابل تغییر هستند هم می توانند از کفر به اسلام تغییر کنند هم از اسلام به کفر همچنانکه علماء گفته اند که: اينکه زمينی «سرزمين كفر» یا«سرزمين إسلام يا إيمان» یا «دار سلم » یا« دار طاعة » يا «دار معصیت» يا « دارالمومنين» یا «دارالفاسقين» بوده باشد از اوصاف عارضه (اوصافی كه ماندگار هميشگی نيستند) هستند و نه از (اوصاف) لازمه ! در این صورت، بدون شک اين وصف (برای سرزمين ) به وصفی ديگر منتقل می گردد (تغيير می كند)، همچنانکه مردی خودش از كفر به ايمان و علم (وصفش) می رود(تغيير می كند) و همچنين برعکس اين قضيه.[8]
اما چه در مورد فرد مسلمان و چه در مورد «دار» و سرزمین باید بدانیم که اینها به «یقین» قبلاً مسلمان بوده اند و با شک و گمان و احتمال نمی توان حکم بر خروج از اسلام این دو داد چون: أنّ الثّابتَ بِيَقينٍ لا يزولُ بالشّكِّ والاحتمالِ .
- مورد دیگر اینکه: ساکنین دارای عصمت هستند نه سرزمین . خون و مال و عرض و آبرو و ناموس مسلمان معصوم و حرام است هر کجا که باشد و فرقی ندارد در دارالاسلام باشد یا در دارالکفر.
امام شافعی رحمه الله در الام می گوید: “فأمّا المسلمُ فحرامُ الدّمِ حيثُ كان “. مسلمان خونش حرام است هر کجا که باشد و می گوید: “وَ إِنَّمَا یحْرُمُ الدَّمُ بِالْإِیمَانِ کانَ الْمُؤْمِنُ فِي دَارِ حَرْبٍ أَوْ دَارِ إسْلَامٍ “.[9] و به راستی که خون با ایمان آوردن حرام می شود و فرق ندارد این مومن در دارالحرب باشد یا دارالاسلام .
این نگرش اسلامی کاملاً در برابر نگرش مفتی های مفت گوی و نامیزان و نامتعادل و تقریباً نمیه دیوانه ی ساکن در دارالکفرهاست که خون زنان و حتی کودکان و اطفال مسلمان در الجزائر و… را به جرمی که پدران یا شوهران اینها مرتکب شده اند حلال کردند.[10]
- مورد دیگر اینکه: جمهور فقهای جهان اسلام متفق القول هستند که در آنچه که الله تعالی به عنوان شرع قرار داده فرقی بین دارالاسلام و دارالکفر وجود ندارد، و تمام آنچه که الله تعالی حرام کرده یا بر بندگانش واجب کرده با اختلاف دار و سرزمین حکم فرق نمی کند و مسلمان چه در دارالکفر باشد و چه در دارالاسلام حرام و حلالها با تغییر «دار» و سرزمین تغییر نمی کنند. هر آنچه در دارالاسلام حلال یا حرام باشد در دارالکفر هم حلال یا حرام هستند.
امام شافعی رحمه الله در الام می گوید: “مِمَّا یعْقِلُهُ الْمُسْلِمُونَ وَ یجْتَمِعُونَ عَلَیهِ أَنَّ الْحَلَالَ فِي دَارِ الْإِسْلَامِ حَلَالٌ فِي بِلَادِ الْکفْرِ وَ الْحَرَامَ فِي بِلَادِ الْإِسْلَامِ حَرَامٌ فِي بِلَادِ الْکفْرِ “.[11] آنچه که مسلمین با تعقل به آن رسیده اند و بر آن اجماع کرده اند اینکه: آنچه که در دارالاسلام حلال باشد در دارالکفر هم حلال است و آنچه در سرزمین اسلام حرام باشد در سرزمین کفر هم حرام است.
روشن است که در هر صورت تقسیم زمین به دارالاسلام و دارالکفر نزد تمام مذاهب اسلامی متفق علیه است و کسی در آن اختلافی ندارد[12] اما اینکه امام شافعی رحمه الله می گوید که زمین دار واحدی است علاوه بر آنچه که قبلاً عرض کردیم منظورش این است که مسلمان در هر کجای زمین باشد باید ملتزم و پایبند به رعایت احکام شریعت الله باشد چه در دارالاسلام باشد و چه در دارالکفر و بر همین مبنا حدود بر مسلمان نیز در سراسر زمین واجب می گردد، اما دسته هائی از حنفیه بر این باورند که اقامه ی حدود بر مسلمان در دارالحرب واجب نیست.
- مورد دیگری که لازم است برای چندمین بار به آن اشاره شود اینکه: حکمی که بر «دار» و سرزمین داده می شود ربطی به ساکنین ندارد .
یعنی ممکن است مکانی دارالاسلام باشد اما مثل خیبر تمام ساکنین آن و یا مثل هند اکثریت ساکنین آن کافر باشند، یا سرزمینی مثل مکه قبل از فتح و حبشه دارالکفر باشد اما در میان ساکنین آن مسلمانان هم زندگی کنند. به زبانی ساده ترو به عنوان مثال: زمانی که می گوئی که این ساختمان و آپارتمان متعلق به مسلمین است قرار نیست حتماً تمام ساکنین آن مسلمان باشند یا زمانی که گفته می شود این منزل و آپارتمان متعلق به کفار است قرار نیست که تمام ساکنین آنهم کافر باشند، و با تغییر مالکیت این ساختمان از مسلمانی به کافری یا از کافری به مسلمانی ساکنان آنهم از اسلام به کفر یا از کفر به اسلام تغییر نمی کنند. و این تغییر مالکیت از مسلمانی به کافری یا از کافری به مسلمانی هیچ ربطی به ساکنین این دار و سرزمین و منزل ندارد.
مذهب حنفی :
محمد بن حسن شيبانی رحمه الله می گويد: سرزمين بااجراء حکم مسلمانان درآنجا به دارالإسلام تبديل میشود و اگر حکم غير مسلمين جاری شود پس اين سرزمين دارالحرب میشود.[13]
کاسانی رحمه الله می گوید: سرزمين دارالکفرمی شود با آشکارشدن احکام كفردرآنجا.[14] با این وجود بسیاری از فقها در مذهب حنفی جهت تبدیل شدن دارالاسلام به دارالکفر سه شرط گذاشته اند:
- احکام و قوانین کفر بر آن حاکم شوند.
- از هر جهت به دارالکفر متصل شود.
- در آن مسلمان و اهل ذمی دارای همان امنیت اولش نباشد.
ابن عابدین حنفی رحمه الله، نظر امام ابوحنیفه رحمه الله را در این مورد بیان می کند و می گوید: دارالاسلام با شروطی چون: شهرت اجرای احکام کفر، ممانعت از اجرای احکام اسلام، اتصال به دارالکفر و ارتداد ساکنین، به دارالکفر تبدیل می شود ؛ [15] در واقع این دسته از علمای موجود در مذهب امام حنفیه رحمه الله فقط در صورت وجود سه شرط مذکور، منطقه ای از دارالاسلام را دارالکفر می دانند.
یعنی در نگاه این دسته از حنفی ها سرزمینهائی چون ترکستان شرقی و سرزمینهای اسلامی هند که هر سه شرط در آنها وجود دارد تبدیل به دارالکفر شده اند اما سرزمینهایی چون ترکیه و سرزمینهای اشغالی تحت حاکمیت رژیم صهیونیستی و غیره که احکام و قوانین کفر بر آنها حاکم شده است و در آنها مسلمین پایبند به قانون شریعت الله و حتی ذمی های پایبند به قوانین شریعتهای خودشان هم از همان امنیت موجود در دارالاسلام برخوردار نیستند باز دارالاسلام محسوب می شوند و جزو دارالکفر محسوب نمی شوند چون این سرزمینها به دارالکفر های اصلی از هر جهت متصل نیستند.
بر این اساس ابن عابدین حنفی رحمه الله فتوا می دهد که جبل دروز در سوریه باز دارالاسلام است هر چند که احکام کفری دروز بر آن جاری می شود و حاکمیت هم در دست خودشان است چون یکی از این شروط یعنی شرط دوم که متصل شدن به دارالکفر است تحقق پیدا نکرده و اینها تحت حاکمیت رهبران ما هستند و سرزمینهای اسلام از هر طرف سرزمین آنها را احاطه کرده و هر زمان که رهبریت بخواهد می تواند احکام شریعت الله را بر آنها پیاده کند.[16]
التّمرتاشي الحنفي مذهب هم در «تنوير الأبصار» ضمن اشاره به این سه شرط زمانی که در مورد شرط سوم و مساله ی امنیت «مسلمٌ أو ذميٌّ آمنًا بالأمانِ الأوّلِ » صحبت می کند[17] دقیقاً در اینجا به امنیت خاصی اشاره می کند که در سایه ی قانون شریعت الله ایجاد شده و این امنیت خاص هم یکی از نشانه های تحکیم قانون شریعت الله و حاکمیت و غلبه و قدرت مسلمین بوده است. به همین دلیل می بینیم که السّرخسي حنفی رحمه الله در “شرح السِّيَر الكبير”:می گوید: “«فَإِنَّ دَارَ الْإِسْلَامِ اسْمٌ لِلْمَوْضِعِ الَّذِي یکونُ تَحْتَ یدِ الْمُسْلِمِینَ، وَ عَلَامَةُ ذَلِك أَنْ یأْمَنَ فِیهِ الْمُسْلِمُونَ».[18] دار الاسلام اسم مکانی است که تحتسیطرۀ مسلمانان باشد، و علامت آن این است که مسلمین در آن در امنیت باشند.
پس اگر می بینیم که پس از انعقاد پیمان صلح حدیبیه مسلمین در مکه در امور شخصی دارای امنیت کامل می شوند یا در حبشه مسلمین مهاجر در امور عبادی شخصی دارای امنیت کامل می شوند این امنیت به تنهائی باعث دادن صفت دارالاسلام به مکه ی قبل از فتح و حبشه نمی گردد، بلکه این سرزمینها همچنان با وجود چنین امنیتی دارالکفر باقی ماندند، و این امنیت به تنهائی این سرزمینها را تبدیل به دارالاسلام نکرد، چون در این سرزمینها قانون و قدرت حاکمیت و غلبه با کفار بود نه مسلمین .
امام سرخسی حنفی رحمه الله از ابی یوسف شاگرد ابوحنیفه و محمد بن حسن شیبانی از بزرگان مذهب حنفی روایت می کند که بمجرد برتری یافتن احکام کفار بر سرزمینی و غلبه و حاکمیت کفار بر آن چنین سرزمینی تبدیل به دارالکفر می گردد .[19]الكاساني در «بدائع الصنائع» یکی دیگر از بزرگان مذهب حنفی به همراه سایرین هم چنین دیدگاهی را نقل می کنند.[20]
در این صورت امام محمد بن حسن شیبانی و امام ابویوسف نزیکترین شاگردان امام ابوحنیفه رحمه الله، و سایر یزرگان مذهب حنفی چون «کاسانی»[21]و… بدون در نظر گرفتن شروط سه گانه،مناط و معیار و ملاک حکم دار و سرزمین را نوع «قانون و حکم»ی دانسته اند که بر آن سرزمین اجرا می شود و فتوا داده اند که: «دارالاسلام با ظهور احکام کفر در آن تبدیل به دارالکفر می شود». حکم دار (سرزمین) تابع احکامی است که بر آن حاکم است و تسلط دارد، پس اگر احکامی که بر آن مسلط است احکام کفر باشد آن سرزمین دار الکفر است. [22]
مالکی ها:
با آنکه مناط و معیار دار نزد خود امام مالک رحمه الله و سایر علمای مالکی واضح و روشن است و این بزرگواران «قانون و حکم» را مناط تشخیص دارالاسلام و دارالکفر دانسته اند، اما بعضی از علماء مثل الدسوقی مالکی رحمه الله می گویند به دلیل تسلط کفار بر دارالاسلام و اجرا شدن قوانین کفار بر جامعه، دارالاسلام تبدیل به دارالکفر نمی شود مادام که مسلمین شعائر اسلام مثل نماز جماعت و جمعه و عیدین و امثالهم را انجام می دهند.[23]
در این نگرش دارالاسلام مثل همین مسلمینی فرض شده است که هم اکنون 4 معنی و محتوای دین را به سکولاریستها داده اند و در دارالکفرهای آمریکا و اروپا و استرالیا و غیره با حفظ پاره ای از شعائر اسلامی کاملاً شخصی مثل نماز و روزه و جمعه و عیدین و… همچنان خود را در دایره ی اسلام نگه داشته اند.
عدم اظهار «معانی و مفاهیم 4گانه» ی دین(1- قدرت حکومتی 2- قانون و برنامه 3- اطاعت و فرمانبرداری 4- مجازات و پاداش)، و عجز در اجرای قوانین شریعت الله، به دلیل غلبه و حاکمیت کفار و تحکیم قوانین کفری بر مسلمین است؛ و ضعف در برابر قدرت قرار می گیرد، چنانچه الله تعالی می فرماید: إِنَّ الَّذِينَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلآئِكَةُ ظَالِمِي أَنْفُسِهِمْ قَالُواْ فِيمَ كُنتُمْ قَالُواْ كُنَّا مُسْتَضْعَفِينَ فِي الأَرْضِ قَالْوَاْ أَلَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللّهِ وَاسِعَةً فَتُهَاجِرُواْ فِيهَا فَأُوْلَـئِكَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَسَاءتْ مَصِيراً (سورة نساء/97- 98) در اینجا این اشخاص استضعاف و زیر دست بودن را می توانند با هجرت از دارالکفر به دارالاسلام از بین ببرند اما انجامش نمی دهند . مناط و مدار حکم در قدرت بر از بین بردن استضعافی است که این استضعاف از قدرت و غلبه ی کفار به وجود آمده .
در تمام سرزمینهائی که تحت کنترل طاغوتهای سکولار جهانی یا طاغوتهای سکولار محلی است مسلمین ملتزم به محتوا و معانی 4گانه ی دینو کسانی که می خواهند کفر به طاغوت داشته باشند و دین را برای الله تعالی خالص کنند و از حق خود در تطبیق قوانین شریعت الله سخنی به میان بیاورند و عملی بر خلاف قوانین و قدرت حکومتی سکولاریستها (یا به زبان عربی مشرکین) انجام دهند هرگز امنیت ندارند بلکه در تنگناههای مختلفی چون محرومیتهای اجتماعی و زندانی شدن و تبعید و اخراج و حتی اعدام قرار خواهند گرفت. سُبْحَانَكَ اللَّهُمَّ وَبِحَمْدِكَ، لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ، أَسْتَغْفِرُكَ وَأَتُوبُ إِلَيْكَ
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته
[1] بخاری 5286
[2] زحیلی، وهبه، آثار الحرب في الفقه الإسلامي، ص175.
[3] ابنقیم جوزیه، محمد بن ابیبکر، أحکام أهل الذمة، ج2، ص873
[4](السيل الجرار المتدفق علی حدائق الْزهار 1/976) امام شوكانی می گوید: أن الکافر الحربي مباح الدم والمال على كل حال ما لم يؤمن من المسلمين وأن مال المسلم ودمه معصومان بعصمة الإسلام في دار الحرب وغيرها. و همانا كافر حربی خون و مال در هر حالتی مباح است مگر اينکه از سوی مسلمين به اوامان داده شده باشد، و اينکه مسلمان خون و مالش بخاطر عصمت اسلام مصون است در دارالحرب و غير آنجا.
[5] شهری، ملفی بن حسن، حقیقة الدارین؛ دار الإسلام و دار الکفر، ص130.
[6]روض الأنف ۲/ ۵۸ زرقانی ۱/ ۴۵۶٫
[7]بخاری:3166
[8] ابن تیمیه . مجموع الفتاوی 27/45) / فإن كون الأرض دار كفر ، أو دار إسلام ، أو إيمان ، أو دار سلم ، أو حرب ، أو دار طاعة ، أو معصية ، أو دار المؤمنين، أو الفاسقين ، أوصاف عارضة لا لازمة ، فقد تنتقل من وصف إلى وصف ، كما ينتقل الرجل بنفسه من الكفر إلى الإيمان والعلم وكذلك بالعكس
[9]شافعی، محمد بن ادریس، الأم، ج7، ص369
[10]كما في فتوى عمر محمود أبو قتادة الفلسطيني في فتواه المشهورة. (فتوى كبيرة الشأن في جواز قتل الذرية والنسوان درءًا لخطر هتك الأعراض وقتل الإخوان)، مجلة الأنصار التابعة للجماعة الإسلامية في الجزائر (الجيا)، بتاريخ شوال 1415ه- 3 / 1995م.
[11] شافعی، محمد بن ادریس، الأم، ج7، ص375
[12] ( مجلة مجمع الفقه الإسلامي ) العدد السابع ، الجزء الرابع ، 1412 هـ ، من مداخلة للدكتور عابد السفياني .
[13] (شرح السير الکبير 5/2165) / لْان الدار إنما تصير دار الإسلام بإجراء حکم المسلمين فيها وحکم المسلمين غير جار فکانت هذه دار حرب .
[14] (بدائع الصنائع 7/130) / تصير الدار دار كفر بظهور أحکام الکفر فيها .
[15] ابنعابدين، محمد امین، رد المحتار على الدر المختار، ج4، ص175.
[16] وبهذا ظهر أن ما في الشام من جبل تيم الله المسمى بجبل الدروز وبعض البلاد التابعة ، كلها دار إسلام ، لأنها وإن كانت لها حكام دروز أو نصارى ، ولهم قضاة على دينهم ، وبعضهم يعلنون بشتم الإسلام والمسلمين ، لكنهم تحت حكم ولاة أمورنا ، وبلاد الإسلام محيطة ببلادهم من كل جانب ، وإذا أراد ولي الأمر تنفيذ أحكامنا فيهم نفذها
[17] تنوير الأبصار المطبوع مع الحاشية (4/174)./ “لا تصيرُ دارُ الإسلامِ دارَ حربٍ إلا: بإجراء أحكام أهلِ الشّركِ، وباتّصالها بدارِ الحرب، وبأنْ لا يبقى فيها مسلمٌ أو ذميٌّ آمنًا بالأمانِ الأوّلِ
[18]سرخسی، محمد، شرح سیر الکبیر، ج1، ص1253.
[19] المبسوط) للسرخسي، جـ 10 صـ 114، ط دار المعرفة. فجعل الصاحبان المناط: هو الغلبة والأحكام./”. وقال أبو يوسف ومحمد بن حسن شیبانی رحمهما الله: إنَّها تصيرُ دارَ الكفر بِظهورِ أحكامِ الكفرِ فيها… فإذا ظهرَ أحكامُ الكفر في دارٍ فقد صارت دارَ كفر”.
[20]بدائع الصنائع (7/130).دار الإسلام تتحول إلى دار كفر إذا استولى عليها الكفّارُ، وأظهروا أحكامَ الكفر فيها. قال الكاساني: “وقال أبو يوسف ومحمد رحمهما الله: إنَّها تصيرُ دارَ الكفر بِظهورِ أحكامِ الكفرِ فيها… فإذا ظهرَ أحكامُ الكفر في دارٍ فقد صارت دارَ كفر/ ( بدائع الصنائع ) للكاساني : 9/4375 ، وانظر : ( أحكام الديار ) ، د عابد محمد السفياني ، ص 15 وما بعدها .
[21] (بدائع الصنائع) للكاساني، 9/ 4375، ط زكريا علي يوسف / إن كل دار مضافة إما إلى الإسلام وإما إلى الكفر، وإنما تضاف الدار إلى الإسلام إذا طُبقت فيها أحكامه، وتضاف إلى الكفر إذا طبقت فيها أحكامه، كما تقول الجنة دار السلام والنار دار البوار، لوجود السلامة في الجنة والبوار في النار، ولأن ظهور الإسلام أو الكفر بظهور أحكامهما)
[22] بدائع الصنائع الکاساني ج8ص454 هفت جلدی دار الکتب العلمیة.
[23] لأن بلاد الإسلام لا تصير دار حرب بأخذ الكفار لها بالقهر ما دامت شعائر الإسلام قائمة فيها