اصل نفی سبیل و عزت اسلامی (1) (قسمت 16)

اصل نفی سبیل و عزت اسلامی (1) (قسمت 16)

(متن کامل مطلب)

بدون شک لازمه ی ایمان به الله و مقدمه ی ایمان به الله، کفر به طاغوت است؛ یعنی قبل از «الا الله» باید اقرار به «لا اله» شود، و طاغوت هم در میان انسانها یعنی «کفار6گانه»ی آشکار [1- الَّذِينَ هَادُوا 2- وَالصَّابِئِينَ  3- وَالنَّصَارَىٰ 4- وَالْمَجُوسَ 5- وَالَّذِينَ أَشْرَكُوا + 6- مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ]، یعنی باید در میان انسانها ابتدا این «کفار6گانه»ی آشکار انکار و نفی شوند بعد به تائید الله و ایمان به الله اقرار شود چون عدم نفی این طاغوتها در واقع به معنی پیروی از آنها به جای الله تعالی و شرک با الله تعالی و نفی ایمان به الله تعالی و نفی آخرین شریعتش است.

الله تعالی در مورد قوم عاد که با قوانین و آیات الله تعالی کل کل کرده و از دستورات پیامبران سرپیچی کرده و تابع قانون و امر افرادی شدند که از قانون شریعت الله سرکشی کرده بودند و در برابر رهبران و مجریان قانون شریعت الله عنادت و لجبازی می کردند می فرماید: «وَ تِلْكَ عَادٌ جَحَدُوا بِآياتِ رَبِّهِمْ وَعَصَوْا رُسُلَهُ این هم قوم عاد بودند که آیه‌ها و دلائل پروردگارشان را انکار کردند و از فرمان پیغمبران خدا سرکشی نمودندوَاتَّبَعُوا أَمْرَ كُلِّ جَبَّارٍ عَنِيدٍ»( هود/  59) ‏  و از دستور هر سرکش عناد پیشه‌ای پیروی کردند.‏ ‏ ‏

یا در جای دیگری می فرماید: «أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ يزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُوا بِمَا أُنْزِلَ إِلَيكَ وَمَا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ يرِيدُونَ أَنْ يتَحَاكَمُوا إِلَى الطَّاغُوتِ( اي پيغمبر ! ) آيا تعجّب نمي‌كني از كساني كه مي‌گويند كه آنان بدانچه بر تو نازل شده و بدانچه پيش از تو نازل شده ايمان دارند مي‌خواهند داوري را به پيش طاغوت ببرند.  وَقَدْ أُمِرُوا أَنْ يكْفُرُوا بِهِ و حال آن كه بديشان فرمان داده شده است كه به طاغوت ايمان نداشته باشند و به طاغوت کفر داشته باشند. وَ يُرِيدُ الشَّيْطانُ أَنْ يُضِلَّهُمْ ضَلالًا بَعِيداً »( نساء/ 60)و شیطان مي‌خواهد كه ايشان را بسي گمراه كند.

این آیات و دهها آیه ی مشابه به ما می گویند هر کسی که به قانون شریعت الله ایمان دارد باید  خود طاغوتها و بعد قوانین آنها را نفی کند و نباید به دادگاهها و قوانین این «کفار6گانه» ی آشکار مراجعه کند؛ این یعنی حاکمیت [ 1- الَّذِينَ هَادُوا 2- وَالصَّابِئِينَ  3- وَالنَّصَارَىٰ 4- وَالْمَجُوسَ 5- وَالَّذِينَ أَشْرَكُوا + 6- مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ]، غیر اسلامی است و مومنین نباید زیر بار حاکمیت غیر اسلامی بروند و حاکمیت غیر اسلامی بر مومنین جایز نیست.

با همان کفر به طاغوت و نفی طاغوتهای 6 گانه در میان انسانها و اقرار به شهادتین حاکمیت طاغوتها و قوانین آنها زیر پا گذاشته می شود و قلب از ولاء این کفار و عقاید آنها و قوانین آنها خالی می شود «وتخلیت» یعنی درونم را از عقاید، ولاء و قوانین شیطان و تمام کفار آشکار و پنهان خالی کردم و تنها الله و قانون شریعت الله و اولیای الله را در آن قرار داده ام؛ پس کسی یافت نمی شود همدر قلبش شیطان را گذاشته باشد هم الله را، همبه قانون شریعت الله ایمان داشته باشد و هم آگاهانه، عمداً و به میل خودش زیر بار طاغوتها برود و قوانین طاغوتها را بپذیرد . جمع این  دو امر متناقض محال است. مَا جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَيْنِ فِي جَوْفِهِ ۚ (احزاب/4) الله در درون یک مرد دو قلب قرار نداده است که یکی از قلبها را به الله و قوانینش بدهد و قلب دیگر را به شیطان و قوانین مریدانش در روی زمین. اطاعت کردن که ماهیت تمام حکومتهاست و معنی دوم دین را می رساند، یا باید به الله داده شود یا به کفار.

الله تعالی به رسول الله صلی الله علیه وسلم به عنوان اسوه ای از اسوه های مومنین و رهبر دارالاسلام می فرماید: «يا أَيهَا النَّبِي اتَّقِ اللَّهَ وَلَا تُطِعِ الْكَافِرِينَ وَالْمُنَافِقِينَ إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلِيمًا حَكِيمًا»(احزاب/1) اي پيغمبر! از الله بپرهیز، و از كافران و منافقان اطاعت مكن. بي‌گمان خداوند آگاه حکیم است.

زمانی که حاکمیت و حکومت یکی از «کفار 6گانه» ی آشکار یا حاکمیت کفار پنهان داخلی و دارودسته ی منافقین (= سکولارزده ها) پذیرفته می شود لازمه ی هر حاکمیتی اطاعت کردن از آنان و قوانین آنهاست؛ زمانی که الله تعالی اطاعت کردن از کفار آشکار و پنهان را ممنوع و حرام کرده است به این معنی است که قوانین و حکومت آنها بر مومنین نیز ممنوع و حرام است. به همین دلیل الله تعالی خطاب به تمام مومنین می فرماید: «يا أَيهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تُطِيعُوا الَّذِينَ كَفَرُوا يرُدُّوكُمْ عَلَى أَعْقَابِكُمْ فَتَنْقَلِبُوا خَاسِرِينَ»( آل عمران/ 149) اي كساني كه ايمان آورده‌ايد ! اگر از كافران، فرمانبرداري كنيد، شما را به كفر برمي‌گردانند و زيان ديده برمي‌گرديد.

زمانی که متوجه شدیم که «اطاعت» از حاکم  تنها مختص نظام اسلامی نیست و بقاء و ماندگاری هر حکومتى (چه اسلامی و چه غیر اسلامی) بدون اطاعت مردم از حاکم، امکان‏پذیر نیست، الله تعالی تیشه به ریشه ی حاکمیت کفار می زند و امر می کند این «اطاعت» نباید از کفار صورت گیرد؛ یعنی در واقع و به عنوان مثال  الله تعالی «وَ لِلَّهِ الْمَثَلُ الْأَعْلى‌» نفرموده فلانی را بکشید فرموده گردنش را بزنید که همان کشتن را می رساند، اطاعت نکردن از رئیس و امیر و مدیر و رهبری یعنی نپذیرفتن ریاست و امارت و مدیریت و حاکمیت چنین شخصی. بدون شک کسی که از روی اجبار و اکراه یا از روی میل و اختیار از این کفار اطاعت کند در واقع باید از قوانین شریعت الله اطاعت نکند. چون این «اطاعت» یا باید برای حکومت اسلامی باشد یا حکومت کفار.

با استناد به تمام منابع شرعی به صورت واضح متوجه می شویم که انسانها از همان ابتدا که با کفر به طاغوت و بعد ایمان به الله وارد دایره ی اسلام شده اند این «اطاعت»آنها نیز به الله تعالی و حکمها و قوانین الله تعالی منحصر شده است و این اطاعت تنها مختص حکمها و قوانین الله تعالی است : «إِنَّمَا كَانَ قَوْلَ الْمُؤْمِنِينَ إِذَا دُعُوا إِلَى اللَّهِ وَرَسُولِهِ لِيَحْكُمَ بَيْنَهُمْ أَن يَقُولُوا سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا ۚ وَأُولَٰئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ»(نور/51)مؤمنان هنگامی که به سوی خدا و پیغمبرش فرا خوانده شوند تا میان آنان حکم کند ، سخنشان تنها این است که می‌گویند : شنیدیم و اطاعت کردیم ! و رستگاران واقعی ایشانند .‏

در این صورت مومنین «اطاعت» خودشان را به الله تعالی (قرآن) و پیامبرش (سنت صحیح+ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ) داده اند، وبه عدم پذیرش تسلط و حاکمیت کفار بر خود دعوت شده اند و متوجه می شویم که هیچ راهی وجود ندارد که از طریق آن راه، کافری بر مومنی حاکمیت داشته باشد وو ‌مـادام که مـؤمنان دارای ایـمان راسـتین و کـردار شایسته و بایسته باشند، هرگز الله کافران را بر مؤمنان چیره نخواهد ساخت‌ و الله تعالی هیچ گاه برای کافران نسبت به اهل ایمان راه تسلّط را باز نخواهد کرد، چنانچه الله تعالی می فرماید: «وَ لَنْ يجْعَلَ اللَّهُ لِلْكَافِرِينَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلًا» (نساء / 141)

این پروسه و سیستم «اطاعت» پذیری از الله و رسولش و نفی «اطاعت»  از  کفار پیامی به مومنین می دهد و یکی دیگر از اصول اساسی و شالوده های دیپلماسی و روابط خارجی دارالاسلام و حکومت اسلامی با دارالکفرها را معرفی می کند تحت عنوان : اصل نفی سبیل و عزتمداری برای دارالاسلام و دولت اسلامی که به عنوان یک خط قرمز در سیاست خارجی دارالاسلام عمل مسئولین و مومنین را در امر استقلال، روشن و تعیین می کند.

سبیل یعنی: راه، نفی هم در اینجا یعنی : رد، منع، بسته شدن؛ در مجموع مفهوم و معنای قاعده نفی سبیل یعنی: الله تعالی  راه تسلط کفار بر دارالاسلام را منع کرده و رد می کند و هیچ راهی قرار نداده است که از چنین راهی کفار بر دارالاسلام و دولت اسلامی آن حاکمیت داشته باشند، بلکه تمام راهها را بسته است. 

الله تعالی می فرماید :«وَلَن یَجْعَلَ اللّهُ لِلْکَافِرِینَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلاً» (نساء / 141) و خداوند هرگز راهى براى سلطه‌ى كفّار بر مومنین قرار نخواهد داد ( و الله تعالی تا ابد اجازه نداده که کافران کمترین تسلطیبر مؤمنان داشته باشند و الله تعالی راهی قرار نداده که از این راه کفار بر مومنین تسلط پیدا کنند و هرگز هیچ راه سلطه ای برای کفار بر مومنین قرار نداده است )

لَن از ادات نفی محسوب می شود که بر سر فعل مضارع می آید و معنی آن را به آینده ی منفی تبدیل می کند، یعنی در آینده این کار هرگز انجام نمی گیرد. به عنوان مثال الله تعالی می فرماید:

  • وَلَمَّا جَاءَ مُوسَى لِمِيقَاتِنَا وَكَلَّمَهُ رَبُّهُ قَالَ رَبِّ أَرِنِي أَنْظُرْ إِلَيْكَ قَالَ لَنْ تَرَانِي (اعراف/143)هنگامی که موسی به میعادگاه ما آمد و پروردگارش با او سخن گفت، عرض کرد: پروردگارا !  ( خویشتن را ) به من نشان بده تا تو را ببینم (الله به او) گفت : ( تو با این بنیه آدمی و در این جهان مادی تاب دیدار مرا نداری و) هرگزمرا نخواهی دید و مرا نمی‌بینی .
  • وَلَا تَمْشِ فِي الْأَرْضِ مَرَحًا ۖ إِنَّكَ لَنْ تَخْرِقَ الْأَرْضَ وَلَنْ تَبْلُغَ الْجِبَالَ طُولًا(اسراء/37) و در روی زمین متکبّرانه و مغرورانه راه مرو . چرا که تو ( با پای کوبیدن قلدرانه‌ات بر زمین) هرگزنمی‌توانی زمین را بشکافی، (و  با گردن کشیدن جبّارانه‌ات بر آسمان) هرگز نمی توانی به بلندای کوهها برسی.
  • قُلْ لَنْ يُصِيبَنَا إِلَّا مَا كَتَبَ اللَّهُ لَنَا هُوَ مَوْلَانَا ۚ وَعَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ (توبه/51) بگو : هرگز چیزی به ما نخواهد رسید، مگر چیزی که خدا برای ما مقدّر کرده باشد.  او مولی و سرپرست ما است ، و مؤمنان باید تنها بر خدا توکّل و اعتماد کنند و بس .‏

در این صورت همچنانکه در این دنیا هرگز نمی توانیم الله را ببینیم «لَن تَرَانِی » و همچنانکه هرگز نمی توانی با قدمهایت زمین را بشکافی «لَنْ تَخْرِقَ الْأَرْضَ » و هرگز قدت به بلندای کوهها نمی رسد «وَلَنْ تَبْلُغَ الْجِبَالَ طُولًا » پس هرگز الله تعالی راهی قرار نداده که کفار بر مومنین تسلط پیدا کنند«وَلَن یَجْعَلَ اللّهُ لِلْکَافِرِینَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلاً» (نساء / 141)

رسول الله صلی الله علیه وسلم  نیز می فرماید: «الإسلامُ يَعْلُو ولا يُعْلَى»[1] «اسلام چيره می شود و سيطره  پیدا می کند و بر آن چيرگي و سيطره نيست.» یا شیعیان جعفری تحت عنوان حديث اعتلاء روایت کرده اند: «الاسلامُ یعلو ولا یعلی عَلَیهِ والکفّارُ بِمَنزِلَةِ المُوتی ». [2]اسلام هميشه بر ساير مکاتب و ملل علو وبرتري نسبت دارد وهيچ چيزي برآن برتري ندارد و کافران به منزله ي مرده ها هستند.

علاوه بر این اجماع فقها و مسلمانان بر اين است که در اسلام هيچ گونه قاعده اي مبني بر جايز بودن تسلط کافران بر مسلمانان وجود ندارد.[3] همچنانکه هیچ راهی برای کشتن عمدی مومن بی گناهی وجود ندارد، یا هیچ راهی برای زنا کردن وجود ندارد، یا هیچ راهی برای جاسوسی بر علیه مومنین و دارالاسلام وجود ندارد، یا هیچ راهی برای سکونت اختیاری در میان سکولاریستها (یا به زبان عربی= مشرکین) وجود ندارد، یا هیچ راهی برای شرک کردن به الله وجود ندارد.

پس نمی توان تصور کرد که الله تعالی راهی را باقی گذاشته باشد که از آن راه کفار بتوانند بر مومنین تسلط پیدا کنند، بلکه تمام راهها را جهت تسلط کفار بر مومنین بسته است؛ و نمی توان در شریعت الله تعالی قانونی را پیدا کرد که در آن اجازه داده شده باشد که کفار بر مسلمین مسلط شوند و حاکمیت داشته باشند بلکه تمام آیات و احادیث رسول الله صلی الله علیه و سلم بر نفی حاکمیت کفار بر مومنین و بر نفی اطاعت از کفار و قوانین و احکام آنها و بر اساس علوّ و آزادی مسلمان از سلطه کفار  بنا شده اند.

الله تعالی می فرماید: وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ (توبه/71) زنان و مردان مومن  همه سرپرست و ولی همدیگر هستند و کفار هیچ سرپرستی و ولایتی بر مومنین ندارند.[4]کفار اصلی تنها می توانند بر کفار سرپرستی و ولایتی داشته باشند نه بر مومنین:وَ الَّذِينَ كَفَرُوا بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ إِلَّا تَفْعَلُوهُ تَكُنْ فِتْنَةٌ فِي الْأَرْضِ وَ فَسادٌ كَبِيرٌ ‏(انفال/73)و کسانی که کافرند، برخی یاران و سرپرستان برخی دیگرند ( و در جانبداری از باطل وبر علیه مؤمنان همرأی و همسنگرند. پس ایشان را به سرپرستی نگیرید) که اگر چنین نکنید فتنه و فساد عظیمی در زمین روی می‌دهد.‏

در این زمینه لازم می دانم که با مثالهائی عینی از منابع شرعی بحث را ادامه دهیم: 

  • کافر حتی نمی تواند به عنوان ولی و سرپرست دختر یا خواهر خودش که مسلمان شده محسوب شود[5] و جایگاه ولی در امر ازدواج از او سلب می شود[6]. حتی ابن قدامه رحمه الله [7]و ابن منذر رحمه الله [8] اجماع تمام اهل علم در میان تمام سرمذهبهای اسلامی مثل مالک و شافعی و اهل رای و غیره را بیان می کنند که کافر بر دختر و زنان مسلمان ولایت و سرپرستی ندارد. و حتی کافر به عنوان شاهد بر عقد ازدواج زن و مرد مسلمان پذیرفته نمی شوند و این رای  حنفی[9] و مالکی[10] و شافعی[11] و حنبلی[12]، چهار مذهب معروف به اهل سنت است چون الله تعالی امر می کند که از خودتان دو مرد عادل گواه گیرید،: وَأَشْهِدُوا ذَوَيْ عَدْلٍ مِنْكُمْ (طلاق/2) و کفار از ما نیستند.  در صورتی که زن از کفار اهل کتاب و مرد مسلمان باشد باز در مذهب امام شافعی[13] و حنبلی[14] و محمد شیبانی و دیگران از حنفی ها[15] باز شاهدهای بر عقد باید مسلمان باشند.
  • به دلیل خلع ولایت شخص کافر بر زن و دختران مسلمان، این دختران و زنان می توانند بدون اجازه ی این پدر و برادر و اطرافیان کافر به تنهائی به سوی دارالاسلام مهاجرت کنند. الله تعالی در مورد این زنان و دختران مهاجر می فرماید: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا جَاءَكُمُ الْمُؤْمِنَاتُ مُهَاجِرَاتٍ فَامْتَحِنُوهُنَّ ۖ اللَّهُ أَعْلَمُ بِإِيمَانِهِنَّ ۖ فَإِنْ عَلِمْتُمُوهُنَّ مُؤْمِنَاتٍ فَلَا تَرْجِعُوهُنَّ إِلَى الْكُفَّارِ ۖ لَا هُنَّ حِلٌّ لَّهُمْ وَلَا هُمْ يَحِلُّونَ لَهُنَّ ۖ ای مؤمنان ! هنگامی که زنان مؤمن به سوی شما مهاجرت کردند ، ایشان را بیازمائید – خداوند از ایمان آنان آگاه‌تر است ( تا شما ) – هرگاه ایشان را مؤمن یافتید، آنان را به سوی کافران برنگردانید . این زنان برای آن مردان ، و آن مردان برای این زنان حلال نیستند …..ذَٰلِكُمْ حُكْمُ اللَّهِ ۖ يَحْكُمُ بَيْنَكُمْ ۚ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ(ممتحنه/10).. اینها حکم خدا است ، و خدا است که در میانتان فرمانروائی و داوری می‌کند ، و او آگاه کار بجا است .‏
  • زن مسلمان به نکاح کافر در نمی آید . لَا هُنَّ حِلٌّ لَّهُمْ وَلَا هُمْ يَحِلُّونَ لَهُنَّ (ممتحنه/10)این زنان برای آن مردان ، و آن مردان برای این زنان حلال نیستند.چون شوهر بودن هم نوعی ولایت و قوامیت و رهبریت است . و ولایت و سرپرست شدن کافر بر مسلمان حرام است. [16]
  • اگر شوهر زنی مرتد و کافر شد زنش هم بر وی حرام می شود و نکاحش باطل می گردد و عامل کافرشدن باعث سقوط ولایت و سرپرستی تمام «کفار6گانه»ی آشکار بر مومنین می گردد. [17]جالب است بدانید که شخص مرتد نه تنها بر زن مسلمان ولایت و سرپرستی ندارد بلکه بر زنان کافر اصلی و حتی بر زن مرتدی مثل خودش هم ولایتی برایش نمی ماند و این قول چهار مذهب حنفی[18] و مالکی[19] و شافعی[20] و حنبلی[21] است.
  • در کنار این حتی نمی توان با زن سکولار (یا به زبان عربی = مشرک) ازدواج کرد و سرپرستی فرزندان در داخل منزل را نیز به این زنان سکولار سپرد ، و نمی توان زن مسلمان را نیز به نکاح سکولاریستها (به زبان عربی =  مشرکین) در آورد.  الله تعالی می فرماید: وَلَا تَنكِحُوا الْمُشْرِكَاتِ حَتَّىٰ يُؤْمِنَّ ۚ وَلَأَمَةٌ مُّؤْمِنَةٌ خَيْرٌ مِّن مُّشْرِكَةٍ وَلَوْ أَعْجَبَتْكُمْ ۗ وَلَا تُنكِحُوا الْمُشْرِكِينَ حَتَّىٰ يُؤْمِنُوا ۚ و با زنان مشرک ( سکولار ) تا ایمان نیاورند ازدواج نکنید، و بی‌گمان کنیز مؤمنی از زن ( آزاد ) سکولاری بهتر است ، اگرچه ( زیبائی یا ثروت یا موقعیّت او) شما را به شگفتی انداخته باشد ( و دلباخته او بوده باشید )، و ( زنان و دختران خود را ) به ازدواج مردان سکولار در نیاورید، مادامی که ایمان نیاورند .  وَلَعَبْدٌ مُّؤْمِنٌ خَيْرٌ مِّن مُّشْرِكٍ وَلَوْ أَعْجَبَكُمْ ۗ و بی‌گمان غلام مؤمنی از مرد سکولاری بهتر است اگرچه ( زیبائی یا ثروت یا موقعیّت او ) شما را به شگفتی انداخته باشدأُولَٰئِكَ يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ ۖ وَاللَّهُ يَدْعُو إِلَى الْجَنَّةِ وَالْمَغْفِرَةِ بِإِذْنِهِ ۖ وَيُبَيِّنُ آيَاتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ (بقره/221). آنان ( اعم از زنان یا مردان سکولار) به سوی آتش ( دوزخ ) دعوت می‌کنند و خدا به سوی بهشت و آمرزش به فرمان خود و توفیق خویش دعوت می‌کند، و خدا آیات خود را برای مردم روشن می‌سازد تا این که (یادآوری برای آنها باشد و) یادآور شوند .‏

 الشَّافِعيُّ [22] ، وابنُ المُنذِر[23]، والبَغَويُّ [24] ، وابنُ قُدامةَ  [25]، والقرطبيُّ  [26]، وابنُ تيميَّةَ [27]  در این زمینه اجماع تمام علماء و مذاهب اسلامی را آورده اند.

  • فرزندی مسلمان به حضانت اشخاص کفار در نمی آید و کفار نمی توانند فرزندان بی سرپرست مسلمین را سرپرستی کنند چون سرپرستی کردن هم نوعی ولایت و رهبری است. در این زمینه شافعی ها[28] و حنبلی ها[29] و مالکی ها[30] و ظاهری ها[31] و غیره یک رای هستند و عده ای گفته اند جمهور مذاهب اسلامی متفق هستند[32] رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید:كُلُّ مَولودٍ يُولَدُ على الفِطرةِ، فَأَبَوَاهُ یُهَوِّدَانِهِ، أَوْ یُنَصِّرَانِهِ، أَوْ یُمَجِّسَانِهِ[33]هر انسانی که متولد می‎شود، بر اساس فطرت به دنیا می‎آید و پدر و مادرش هستند که او را یهودی، نصرانی یا مجوس می‎کنند. پس باید از این مصیبت برای فرزندان مسلمین پیش گیری کرد.[34]
  • تمام  علماء متفق هستند که شخص مسلمان نمی تواند به عنوان برده ی شخص کافر درآید و چنانچه چنین اتفاقی بیافتد باید آن را نقض کرد. چون نوعی ولایت کافر بر مسلمان است.
  • امامت نمازها برای کافر هم صحیح نیست و شخص کافر نمی تواند به عنوان امام نماز مسلمین باشد و تمام علمای مذاهب مختلف اسلامی در این زمینه اتفاق دارند که چنین امامت و نمازی باطل است[35] چون نماز مسلمین هیچ ربطی به کفار ندارد و این کفار اهل نماز مسلمین نیستند[36] و چنین نمازی برای چنین کافری صحیح نیست حالا چگونه می تواند برای دیگران صحت داشته باشد؟[37]
  • همین دلیل هجرت به دارالاسلام بر غیر معذورین واجب می شود، و مسلمین باید از حاکمیت دارالکفرها به حاکمیت دارالاسلامها هجرت کنند. اینهم باز به این دلیل است که الله تعالی راهی قرار نداده که کافری بر مومنین مسلط شود حتی در دارالکفرها.

در  دارالکفرها نیز سرپرستی و ولایت و رهبری کفار و قوانین کفری آنها بر مسلمین ممنوع و حرام است بههمین دلیل هجرت به دارالاسلام بر غیر معزورین واجب است و مسلمین باید از حاکمیت دار الکفر ها به حاکمیت دار الاسلام ها هجرت کنند اینهم به این دلیل است که الله راهی را قرار نداده که کافران بر مومنین مسلط شوند.

سُبحانَكَ اللَّهمَّ وبحمدِكَ ، لا إلَهَ إلَّا أنتَ أستغفرُكَ وأتوبُ إليكَ


[1] أخرجه الروياني في ((مسنده)) (783)، والدارقطني (3/252)، وأبو نعيم في ((تاريخ أصبهان)) (1/92)

[2]شيخ صدوق، من لايحضره الفقيه، ج4،باب ميراث اهل الملل، ص19 / الاسلام يعلو و لايعلي عليه و الکفار بمنزله الموتي لايحجبون و لايورثون

[3]ابوالفضل شکوري، فقه سياسي، ص 330.

[4]((الجامع لمسائل المدونة)) للصقلي (9/76).

[5]المبدع، لإبراهيم بن مفلح (7/31).

[6]تبيين الحقائق للزيلعي (2/99)، / حاشية ابن عابدين (3/77).

[7]قال ابن قدامة: أما الكافر فلا ولاية له على مسلمة بحال بإجماع أهل العلم ـ منهم مالك والشافعي و أبو عبيد وأصحاب الرأي.

[8]الإجماع (ص: 78) قال ابن المنذر:  أجمعوا أنَّ الكافِرَ لا يكونُ وليًّا لابنته المسلمةِ . / وقال ابن المنذر: أجمع على هذا كل من نحفظ عنه من أهل العلم.

[9]((الفتاوى الهندية)) (1/267

[10]((الكافي)) لابن عبد البر (2/892)، ((مختصر خليل)) (ص: 222

[11]((روضة الطالبين)) للنووي (7/45).

[12]((كشاف القناع)) للبهوتي (5/65)، ((مطالب أولي النهى)) للرحيباني (5/82).

[13]((العزيز شرح الوجيز)) للرافعي (7/517). ويُنظر: ((كفاية الأخيار)) للحصني (ص: 358).

[14]((كشاف القناع)) للبهوتي (5/66)، ((مطالب أولي النهى)) للرحيباني (5/82).

[15]((بدائع الصنائع)) للكاساني (2/253).   

[16]((تفسير البغوي)) (8/98)، ((تفسير البيضاوي)) (5/206)

[17]((العذب النمير)) للشنقيطي (5/211).

[18]((تبيين الحقائق)) للزيلعي (4/277)، ((الفتاوى الهندية)) (1/284)

[19]((منح الجليل شرح مختصر خليل)) لعليش (3/291). ويُنظر: ((التوضيح في شرح مختصر ابن الحاجب)) لخليل بن إسحاق (3/566).

[20]((روضة الطالبين)) للنووي (7/67)، ((مغني المحتاج)) للشربيني (3/156)، ((نهاية المحتاج)) للرملي (6/240).

[21]((الفروع)) لابن مفلح (11/356)، ((الإنصاف)) للمرداوي (12/32).

[22]قال الشافعي: (لم يختَلِفِ النَّاسُ -فيما عَلِمْنا- في أنَّ الزَّانيةَ المُسلِمةَ لا تَحِلُّ لِمُشرِكٍ وَثنيٍّ ولا كتابيٍّ، وأنَّ المُشرِكةَ الزانيةَ لا تحِلُّ لمُسلمٍ زانٍ ولا غيرِه؛ فإجماعُهم على هذا المعنى في كتابِ اللهِ حُجَّةٌ). ((الأم)) (5/159).

[23]قال ابن المنذر: (أجمع أهلُ العلمِ أنَّ عقدَ نكاحِ الكافِرِ على المُسلِمة باطِلٌ). ((الأوسط)) (9/305). ويُنظر: ((المغني)) لابن قدامة (7/169).

[24]قال البغوي: (قوله تعالى: وَلَا تُنْكِحُوا الْمُشْرِكِينَ حَتَّى يُؤْمِنُوا هذا إجماعٌ: لا يجوزُ للمُسلِمةِ أن تنكِحَ المُشرِكَ). ((تفسير البغوي)) (1/256).

[25]قال ابن قدامة: (الإجماعُ المنعَقِدُ على تحريمِ تزوُّجِ المُسلِماتِ على الكُفَّارِ). ((المغني)) (7/155).

[26]قال القرطبي: (أجمعت الأمَّةُ على أنَّ المُشرِكَ لا يطأُ المؤمِنةَ بوَجهٍ). ((تفسير القرطبي)) (3/72).

[27]قال ابن تيمية: (اتَّفق المسلمون على أنَّ الكافِرَ لا يَرِثُ المسلمَ، ولا يتزوَّجُ الكافِرُ المسلمةَ). ((مجموع الفتاوى)) (32/36).

[28]((تحفة المحتاج)) لابن حجر الهيتمي (8/358)، ((نهاية المحتاج)) للرملي (7/229).

[29]((الإقناع)) للحجاوي (4/158)، ((كشاف القناع)) للبهوتي (5/498)

[30]((منح الجليل)) لعليش (4/426). ويُنظر: ((مناهج التحصيل)) للرجراجي (4/153).

[31]لكِنَّه يرى أنَّ الأُمَّ الكافِرةَ أحَقُّ بالطِّفلِ في مُدَّةِ الرَّضاع؛ قال ابنُ حزم: (الأمُّ الكافِرةُ أحَقُّ بالصَّغيرَينِ مُدَّةَ الرَّضاعِ، فإذا بلغا مِن السِّنِّ والاستغناءِ مَبلَغَ الفَهمِ، فلا حَضانةَ لكافرةٍ ولا لفاسِقةٍ). ((المحلى)) (10/143).

[32]قال ابنُ تَيميَّةَ: (الجمهورُ على أنَّه لا حَضانةَ لكافرٍ، وهو مَذهَبُ مالك، والشافعي، والبصريين؛ كسوار، وعبد الله بن الحسن). ((المستدرك على مجموع الفتاوى)) (5/90). وقال الصنعاني: (ذهب الجُمهورُ إلى أنَّه لا حَقَّ لها مع كُفرِها). ((سبل السلام)) (2/333).

[33]رواه البخاري (1385 )، ومسلم (2658).

[34]((زاد المعاد)) لابن القيم (5/410)، ((سبل السلام)) للصنعاني (3/229)

[35]قال ابنُ حزم: (والصَّلاة خلف مَن يدري المرء أنه كافرٌ، باطلٌ… وهذا لا خلافَ فيه من أحد) ((المحلى)) (2/371).

[36]((المجموع)) للنووي (4/250).

[37]((كشاف القناع)) للبهوتي (1/475).

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *