
اصل نفی سبیل و عزت اسلامی (2) (قسمت 17)
(3-قسمت)
قاضی عیاض مالکی رحمه الله هم می گوید: علماء اجماع دارند که امامت و رهبریت برای کافر منعقد نمی شود و چنانچه رهبر مسلمانی هم کافر شود از مقامش عزل می گردد.[1]امام السَّفَاقُسِي مالکی رحمه الله نیز می گوید: علمای مسلمین اجماع دارند که اگر خلیفه ای به سوی کفر یا بدعتی تبلیغ کرد بر علیه و قیام و انقلاب می شود.[2]
ابن منذر شافعی هم می گوید: تمام اهل علم بر این امر اجماع دارند که به هیچ عنوان کافر ولایت و سرپرستی بر مسلمان ندارد[3]
ابن حجر شافعی هم می گوید: به اجماع مسلمین، امام و رهبر به دلیل کافر شدن از مقام خودش عزل می شود «يَنْعَزِلُ بِالْكُفْرِ إِجْمَاعًا »، در این صورت بر هر مسلمانی واجب است که به عزل این رهبر برخیزد، هر کسی به این امر مهم برخاست دارای ثواب و پاداش است و هر کسی هم که سازش کرد گناهکار می گردد و هرکسی هم که در قیام جهت عزل این رهبر ناتوان بود باید از آن زمین هجرت کند.[4]
ابن التین از داودی -همانطور که درفتح الباری ذکر شده –قول به واجب بودن قیام علیه حاکم در صورتی که کافر شود، را نقل کرده است.[5] امام نووی رحمه الله و دیگران هم چنین دیدگاهی را بیان کرده اند به گونه ای که تمام علمای مذاهب اسلامی بر چنین فتوائی اتفاق دارند، و احادیثی که به صبر در برابر رهبران ظالم و اهل جور دعوت می دهند در مورد رهبرانی است که ظلم و فسق آنها به کفر بواح «إلَّا أنْ تَرَوْا كُفْرًا بَواحًا، عِنْدَكُمْ مِنَ اللَّهِ فيه بُرْهانٌ» نرسیده است.
دارودسته ی منافقین (= سکولارزده ها) هم اکنون شبهه اندازی می کنند که حاکم کافر عادل بهتر از حاکم مسلمان ظالم است. چرا؟ چون می گویند: کافر کفرش به خودش بر می گردد و عدلش به همه و مسلمان اسلامش برای خودش است و ظلمش برای مخالفین!!
(ادامه دارد……)
[1]“شرح صحيح مسلم” للنووي (6/ 315).وقَالَ الْقَاضِي عِيَاضٌ أَجْمَعَ الْعُلَمَاءُ عَلَى أَنَّ الْإِمَامَةَ لَا تَنْعَقِدُ لِكَافِرٍ وَعَلَى أَنَّهُ لَوْ طَرَأَ عَلَيْهِ الْكُفْرُ انْعَزَلَ قَالَ وَكَذَا لَوْ تَرَكَ إِقَامَةَ الصَّلَوَاتِ وَالدُّعَاءَ إِلَيْهَا قَالَ وَكَذَلِكَ عِنْدَ جُمْهُورِهِمُ الْبِدْعَةُ قَالَ وَقَالَ بَعْضُ الْبَصْرِيِّينَ تَنْعَقِدُ لَهُ وَتُسْتَدَامُ لَهُ لِأَنَّهُ مُتَأَوِّلٌ قَالَ الْقَاضِي فَلَوْ طَرَأَ عَلَيْهِ كُفْرٌ وَتَغْيِيرٌ لِلشَّرْعِ أَوْ بِدْعَةٌ خَرَجَ عَنْ حُكْمِ الْوِلَايَةِ وَسَقَطَتْ طَاعَتُهُ وَوَجَبَ عَلَى الْمُسْلِمِينَ الْقِيَامُ عَلَيْهِ وَخَلْعُهُ وَنَصْبُ إِمَامٍ عَادِلٍ إِنْ أَمْكَنَهُمْ ذَلِكَ فَإِنْ لَمْ يَقَعْ ذَلِكَ إِلَّا لِطَائِفَةٍ وَجَبَ عَلَيْهِمُ الْقِيَامُ بِخَلْعِ الْكَافِرِ
[2]إرشاد الساري بشرح صحيح البخاري (10/ 217) أجمعوا على أن الخليفة إذا دعا إلى كفر أو بدعة يثار عليه
[3]نقله عنه ابن القيم في “أحكام أهل الذِّمَّة” (2/ 787) إنَّه قد “أجمع كلُّ مَن يُحفَظ عنه مِن أهل العلم أنَّ الكافر لا ولايةَ له على المسلم بِحال
[4]“فتح الباري” (13/ 123). إنَّ الإمام “ينعزل بالكفر إجماعًا، فيَجِب على كلِّ مسلمٍ القيامُ في ذلك، فمَن قوي على ذلك فله الثَّواب، ومَن داهن فعليه الإثم، ومن عَجز وجبَتْ عليه الهجرةُ من تلك الأرض
[5]فتح الباری 13/8