اصل تامین امنیت (1) (قسمت18)

اصل تامین امنیت (1) (قسمت18)

(متن کامل مطلب)

الله  تعالی امنیت را با ضدش تعریف تعریف می کند و می فرماید: « وَإِذَا جَاءَهُمْ أَمْرٌ مِنَ الْأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذَاعُوا بِهِ » (نساء/ 83) و هنگامي كه (خبر) كاري كه موجب نترسيدن يا ترسيدن است به آنان مي‌رسد، آن را پخش و پراكنده مي‌كنند (و اخبار را به گوش دشمنان مي‌رسانند) .

‏ یا به شیوه ی دیگری در وصف امنیت می فرماید: « ‏أَوَلَمْ يَرَوْا أَنَّا جَعَلْنَا حَرَمًا آمِنًا وَيُتَخَطَّفُ النَّاسُ مِنْ حَوْلِهِمْ» (عنکبوت/ 57) ‏ مگر نمي‌بينند كه ما حرم  را پر امن و اماني ساخته‌ايم، در حالي كه دور و بر آنان مردم ربوده مي‌گردند.

این امنیت هم در نگرش قرآنی به دو صورت امنیت کوچک در دنیا و امنیت بزرگ در آخرت بیان شده است. الله تعالی می‌فرماید: ‏الَّذِينَ آمَنُوا وَلَمْ يَلْبِسُوا إِيمَانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولَئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَهُمْ مُهْتَدُونَ‏ (انعام/82)؛ كساني كه ايمان آورده باشند و ايمان خود را با ظلم نياميخته باشند، امن و امان متعلق به آنهاست و امنیت شایسته ی ايشان است، و آنان راه‌يافتگان هستند . در این نگرش کلی امنیت دنیوی مومنین با امنیت اخروی آنها گره خورده است و اصالت با امنیت اخروی است و به این شکل کسانی شایسته ی امنیت هستند که ایمان بیاورند و ایمان خودشان را با ظلم مخلوط نکنند .

البته الله تعالی در سوره انعام این نگرش کلی از امنیت را در گفتگوی ابراهیم علیه السلام با سکولاریستهای آن زمان (یه به زبان عربی مشرکین آن زمان) روشن می کند و می فرماید: « وَكَيْفَ أَخَافُ مَا أَشْرَكْتُمْ وَلَا تَخَافُونَ أَنَّكُمْ أَشْرَكْتُمْ بِاللَّهِ مَا لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ عَلَيْكُمْ سُلْطَانًا چگونه من از چیزی که آن را شریک ( الله ) می‌سازید می‌ترسم‌؟ و حال آن که شما از این نمی‌ترسید که برای خداوند چیزی را شریک می‌سازید که خداوند دلیلی بر آن برای شما نفرستاده است‌؟ فَأَيُّ الْفَرِيقَيْنِ أَحَقُّ بِالْأَمْنِ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ‏» (انعام / 81) پس کدام یک از دو گروه (سکولار و مسلمان) شایسته‌تر به امن و امان است، اگر می‌دانید؟‏

در کنار این متناسب با میزان دوری یا نزدیکی شخص از قانون شریعت الله امنیت مومنین هم در نوسان خواهد بود و الله تعالی به امنیت مومنین در زمین اشاره می کند می فرماید: « ‏وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ «خداوند به كساني از شما كه ايمان آورده‌اند و كارهاي شايسته انجام داده‌اند، وعده مي‌دهد كه آنان را قطعاً جايگزين در زمين خواهد كرد همان گونه كه پيشينيان را جايگزين قبل از خود كرده است.» وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضَى لَهُمْ همچنين دین (اسلام) ايشان را كه براي آنان مي‌پسندد، حتماً (در زمين) پابرجا و برقرار خواهد ساخت، وَلَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا و حتماً خوف و هراس آنان را به امنيّت و آرامش مبدّل مي‌سازد،  يَعْبُدُونَنِي لَا يُشْرِكُونَ بِي شَيْئًا من را عبادت می کنند و چيزي را  شریکم نمي‌گردانند . وَمَنْ كَفَرَ بَعْدَ ذَلِكَ فَأُولَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ‏ » (نور/ 55) بعد از اين كساني كه كافر شوند، آنان واقعاً فاسق هستند.

دلیل: وَلَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا، این «الأمن» مشروط است به ایمان و عمل صالح در اول آیه: « وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ » و در آخر آیه: «يَعْبُدُونَنِي لَا يُشْرِكُونَ بِي شَيْئًا» است.یعنی الله تعالی این حاکمیت مومنین بر زمین را مشروط کرده به اینکه :

  1. این وعده به مسلمین داده نشده است بلکه به مومنین میان مسلمین داده شده است «الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ » و کسانی از مسلمین که خواهان این حاکمیت هستند باید ابتدا خودشان را از درجه ی عام مسلمین به درجه ی خاص مومنین ارتقاء دهند.
  2. اعمال صالحی انجام دهند. دقت داشته باشید که کارهای شایسته در زمینه ی کسب قدرت حکومتی و تقویت و گسترش این حاکمیت اسلامی در مواردی فرق دارند با کارهای شایسته در زمینه ی های دیگر. با آنکه مشترکاتی در تمام زمینه ها وجود دارد و اعمالی شایسته هستند که خاصیت عمومی دارند اما کارهای شایسته در هر زمینه و صنفی دارای مختصات خاص همان صنف و ویژه ی همان صنف و زمینه است که باید رعایت شوند، و تنها با رعایت بعضی از مسائل شخصی و حتی تخصص در زمینه ای نمی توان در مسائل تخصصی صنفهای مختلف موفق شد. طرف چند کلمه صرف و نحو عربی و احکامی را در کتابخانه ها یاد گرفته و رفته فرمانده و حتی رهبر جهادی شده؛ یا غیر عرب است و قرآن را حفظ کرده ، با آنکه بر تفقه در قرآن آگاهی ندارد اما چون قرآن را حفظ کرده امیر گروه مجاهدین شده است. اینکه حافظ قرآن و متخصص باشد فرق دارد با اینکه تنها به دلیل حفظ قرآن فرماندهی یا ریاست یک امر تخصصی را بر عهده گیرد.
  3. عبادت را مختص الله تعالی کنند و در هیچ از بخشهای عبادت (اعتقادی، قلبی، زبانی، بدنی، مالی) چزی را با الله تعالی شریکی قرار ندهند که در 4 آیه قبل از این الله تعالی در مورد این اشخاص می فرماید: إِنَّمَا کَانَ قَوْلَ الْمُؤْمِنِینَ إِذَا دُعُوا إِلَى اللَّهِ وَرَسُولِهِ لِیَحْکُمَ بَیْنَهُمْ أَن یَقُولُوا سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا وَأُوْلَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ‏( نور/51) مؤمنان هنگامی که به سوی خدا و پیغمبرش فرا خوانده شوند تا میان آنان حکم کند، سخنشان تنها این است که می‌گویند: شنیدیم و اطاعت کردیم! و رستگاران واقعی ایشانند.‏

پس امن و امان در دنیا و قیامت تنها مختص مومنین و متقین و «أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ» می شود و در میان «الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ » و « الضَّالِّينَ» تنها کسانی مستحق امنیت کوچک در دنیا هستند که تابع و زیردست قانون شریعت الله و دارالاسلام و یا معاهد با دارالاسلام باشند.

در این صورت دراین دنیا تنها برای «أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ» و کسانی از کفار که تحت حاکمیت قانون شریعت الله و دارالاسلام قرار گرفته اند امنیت وجود دارد، ومسلمین مجرم و حکومتهای کافر و بخصوص حکومتهای کافر سکولار ونهادها ومجریان چنین حکومتهایی به نسبتهای تعیین شده ازنعمت امنیت بی بهره هستند، وبلکه برمسلمین واجب است که متناسب باقدرت نظامی که فراهم نموده اند امنیت کاذب و متزلزل دنیوی آنها را هم برهم بزنند کاری که امثال سلیمان علیه السلام  و پیامبر خاتم صلی الله علیه وسلم و خلفای راشد پس از وی و مومنین صادق پس از اینها انجام داده اند و انجام می دهند.

در این صورت کسانی که مسلمین را به حفظ امنیت در چارچوب قوانین کفارِ سکولارِ جهانیِ محاربِ اشغالگر و حکومتهای دست نشانده ی آنها فرا می خوانند و مثلاً می گویند شما را چه به ترکستان شرقی یا چچن یا آفریقای مرکزی یا فلسطین یا شما را چه به یمن و عراق و سوریه و لیبی و نیجریه و سایر سرزمینهای اشغال شده و غصب شده ی مسلمین، یا شما را چه به اروپا و آمریکا و روسیه و چین و… این مجریان جنگ روانی دشمن و یا کارگران بی مزد شیطان در میان مسلمین نمی توانند به عنوان دوست مسلمین به شمار بیایند، بلکه همگی خواسته یا ناخواسته در جبهه ی دشمنان قرار گرفته اند.

این واقعیت در نامه ی سلیمان علیه السلام به ملکه ی سبا در یمن و نامه های رسول خاتم صلی الله علیه وسلم به حکام دیگر کشورها کاملاً واضح و روشن است. رسول الله ­صلی الله علیه وسلم در قالب نامه ای خطاب به هرقل(کافراهل کتاب) می فرماید: «أَسْلِمْ تَسْلَمْ وَأَسْلِمْ يُؤْتِكَ اللَّهُ أَجْرَكَ مَرَّتَيْنِ فَإِنْ تَوَلَّيْتَ فَعَلَيْكَ إِثْمُ الْأَرِیسِيِّینَ»[1] «اسلام بیاور تا در سلامت و امنیت داخل شوی و خداوند متعال دو بار تو را اجر دهد، اما اگر پشت نموده و (از قبول دعوت من) روی بگردانی، گناه کشاورزان برگردن تو خواهد بود.»

نمونه و مثال سلیمان علیه السلام و جامعه ای که به آن اعلام جنگ کرد باز می تواند به عنوان مثالی دیگر تصویر عینی امنیت خواسته شده در شریعت الله باشد :

در سرزمين خوش آب و هوای يمن، مملكت آزاد و آرامي بود كه خداوند نعمتهاي فراوان و خوشي هاي سرشاري نصيبش كرده بود. مردم آن سرزمين تحت رهبري حاکمی عاقل و هوشیار زندگی آرامی را می گذراندند  که امور آن بر اساس «دموكراسي» مستقیم نخبگان اداره می شد و مردمشان از این حاکمیت راضي بودند.  خداوند در مورد این حاکم می فرماید: وَأُوتِيَتْ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ وَلَهَا عَرْشٌ عَظِيمٌ. «همه چير بدو داده شده است، و تخت بزرگي دارد»

اين ملكه بدون مشورت اعضاي مجلس ملي کار مهمی را انجام نمي داد و دیکتاتور و مستبد نبود و کاملاً تابع رای بزرگان قومش بود، چنانكه خداوند مي فرمايد:  قَالَتْ یَا أَیُّهَا المَلَأُ ( بلقیس رو به اعضای مجلس شوری کرد و ) گفت : ای بزرگان و صاحب نظران ! أَفْتُونِی فِی أَمْرِی رأی خود را در این کار مهمّ برای من ابراز دارید مَا کُنتُ قَاطِعَةً أَمْراً حَتَّى تَشْهَدُونِ (نمل/32) که من هیچ کار مهمّی را بدون حضور و نظر شما انجام نداده‌ام .‏

به همین دلیل مردم و بزرگان کاملاً تابع او بودند و پاسخ می دهند: وَالْأَمْرُ إِلَیْکِ فَانظُرِی مَاذَا تَأْمُرِینَ (نمل/33).«فرمان، فرمان توست بنگر كه چه فرمان مي دهي»و اين  حاکم کشورش را از لحاظ نظامی هم در منطقه قدرتمند کرده بود: قَالُوا نَحْنُ أُوْلُوا قُوَّةٍ وَأُولُوا بَأْسٍ شَدِیدٍ. ما از هر لحاظ قوت و قدرت داريم و در جنگ تند و سر سخت هستیم.

و اصلاُ سابقه نداشت اين كشور بر دارالاسلام تحت حاکمیت سلیمان علیه السلام که صدها کیلومتر آنطرفتر بود تجاوز كرده باشد يا در امورات داخلي دارالاسلام  و سرزمينهاي مجاور دخالتي كرده باشد. ناگهان روزي بدون هيچ مقدمه اي، پرنده اي كوچك در جستجوي آب بر آسمان كشورشان به پرواز در آمد. اين پرنده هدهدِ سليمان عليه السلام بود. هدهد خوب نگاه كرد، و ناگاه ديد اين قوم مشرک یا به زبان امروزین سکولارهستند.

هدهد دوباره اين صحراها و بيابانها را طی می کند و به سلیمان رهبر دارالاسلام  خبر می دهد: أَحَطْتُ بِمَا لَمْ تُحِطْ بِهِ وَجِئْتُكَ مِنْ سَبَإٍ بِنَبَإٍ يَقِينٍ‏ (نمل/22) « من بر چيزي آگاهي يافته ام كه تو از آن آگاه نيستي. من براي تو از سرزمين سبا يك خبر قطعي و مورد اعتماد آورده ام» و داستان را براي سليمان رهبر دارالاسلام  نقل می کند.

سليمان عليه السلام بعد از اطلاع از وضعیت این دارالکفر نامه اي ساده ، کوتاه ، مختصر و سهمگین را بوسيله هدهد به سويشان فرستاد: إِنَّهُ مِنْ سُلَيْمَانَ وَإِنَّهُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ‏ * ‏أَلَّا تَعْلُوا عَلَيَّ وَأْتُونِي مُسْلِمِينَ «اين نامه از سوي سليمان آمده است و آن چنين است: به نام الله ی که پر از رحم است و رحم هم می کند. براي اين [ نامه را فرستاده ام ] تا برتري جويي در برابر من نكنيد و تسليم شده و مسلمان به سوي من آييد» .

حاکم دارالکفر سباء که حاکمیت او آرزوی دست نیافتنی دارودسته ی منافقین و سکولار زده های اطراف ما شده و در آرزوی چنین حکومتی هستند مثل هميشه مجلس خاص مشورتي اش را جمع نمود و با آنها در رابطه با اين قضيه به مشورت می کند و به آنها یادآوری می کند كه جنگها جز خرابي و نابودي و فسادو تخريب چيزي در بر نخواهد داشت و جنگ در برابر قدرت نظامی دارالاسلام برای آنها ثمره ای جز ذلیل شدن و زیر دست شدن در بر ندارد به همین دلیل به مجلس شوراي خودش گفت: قَالَتْ إِنَّ الْمُلُوكَ إِذَا دَخَلُوا قَرْيَةً أَفْسَدُوهَا وَجَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِهَا أَذِلَّةً وَكَذَلِكَ يَفْعَلُونَ‏ (نمل/34) گفت : پادشاهان هنگامي كه وارد منطقه‌ي آبادي شوند، آن را به تباهي و ويراني مي‌كشانند و عزيزان و بزرگان اهل آنجا را خوار و پست مي‌گردانند. اصلاً پيوسته شاهان چنين مي‌كنند..

سپس پيشنهاد نمود كه راه حل دپلوماسي مسالمت آميز، صلح آمیز و آشتی جویانه ای در پيش گيرند، و هداياي بزرگ و با ارزش به سليمان بفرستند تا نشانه صلح جويي و پل دوستي و محبت و آشتي باشد. وَإِنِّی مُرْسِلَةٌ إِلَیْهِم بِهَدِیَّةٍ فَنَاظِرَةٌ بِمَ یَرْجِعُ الْمُرْسَلُونَ ‏(نمل/35) من (هیئتی را ) به پیش آنان می‌فرستم همراه با هدیه ای تا ببینم فرستادگان چه خبری با خود می‌آورند.

اما.. سليمان عليه السلام به عنوان حاکم دارالاسلام با پشتوانه ی قدرت نظامی برتری که داشت، اين سازش زيركانه و سرعت عمل ماهرانه را از اين مملكت آرام و بي آزار سکولار نپذيرفت و راضي نشد. و تنها به دخالت در امورات داخلي آن كشور صلح جوی سکولار پافشاری می کرد تا در صورت تسلیم نشدن به قانون شریعت الله مردمش را بعد از عزت، ذليل و سر افكنده كند و برآنها مهر حقارت وذلت نهد!

دست رد زدن سليمان عليه السلام به عنوان حاکم دارالاسلام با دارالکفر سکولاری كه با او نجنگيده بودند و اصلا سابقه اذيت و آزاري به دارالاسلام يا يكي از شهروندانش نداشتند و تازه از طرف آنها نسبت به دعوت آرام و سالم  سليمان در مملكت سکولارشان هيچ ممانعتي انجام نگرفته بود، محکم و قاطع، زيرك و دليرانه و شجاع و متدبرانه در عين حال رعب انگيز و خوفناك بود، آنگاه كه هديه را همراه نماينده بلقيس برگرداند و به او گفت: أَتُمِدُّونَنِ بِمَالٍ فَمَا آتَانِيَ اللَّهُ خَيْرٌ مِمَّا آتَاكُمْ بَلْ أَنْتُمْ بِهَدِيَّتِكُمْ تَفْرَحُونَ.«مي خواهيد مرا از لحاظ دارايي و اموال كمك كنيد؟چيزهايي را كه خدا به من عطا فرموده است بسي ارزشمند و بهتر از چيزهايي است كه خدا به شما داده است. بلكه اين شماييد كه به هديه خود شادمان و خوشحاليد  . ارْجِعْ إِلَیْهِمْ فَلَنَأْتِیَنَّهُمْ بِجُنُودٍ لَّا قِبَلَ لَهُم بِهَا وَلَنُخْرِجَنَّهُم مِّنْهَا أَذِلَّةً وَهُمْ صَاغِرُونَ ‏ (نمل/37) .«به سوي ايشان بازگرد [و بديشان بگو] ما با لشكرهايي به سراغ آنها مي آييم كه قدرت مقابله با آنها را نداشته باشيد، و ايشان را از آن [شهر و ديار محل زندگی شان] به گونه خوار و زار در عين حقارت بيرون مي رانيم» . كلماتي همچون صاعقه هراس انگيز و رعب آور … عدم پذيرش هدایای نماينده ی دارالکفر سکولار دموکرات و غیر محارب که نشانه ی کوچک کردن آن بود و بعد دستور به برگشت (ارْجِعْ إِلَيْهِمْ *بسويشان بازگرد) سپس این نماینده ی دارالکفر سکولار و دموکرات را تهدید می کند که با لشکری به سوی آنها می آید که آنها را نابود خواهد کرد و تذكر مي دهد که لشكر و سپاه و قدرت نظامی دارد كه قدرت مقابله با آن را ندارند. در فعل فَلَنَأْتِيَنَّهُمْ (لام متمم) با (نون تاكيد) و استعمال (نون عظمت) وجود دارد كه خود در اين جمله از تهديد و وعيد است؛ به دنبال این رهبر دارالاسلام نتيجه جنگ را از قبل همچون اتفاقي مسلم به آنها يادآوری مي كند (لَنُخْرِجَنَّهُمْ) که (لام متمم) بار ديگر و (نون تاكيد) بار ديگر (نون عظمت) بار دیگر به کار رفته که باز تهدید و وعید را در پی دارد. تمامی این عزت و ابهت دنیوی مسلمین و دارالاسلام آنها از قدرت نظامی دارالاسلام و وحدت فرماندهی و وحدت دستور دارالاسلام سرچشمه گرفته بود و گرنه در طول تاریخ کفار سکولار به همراه سایر کفار با پشتوانه ی قدرت نظامی چندین پیامبر را به قتل رسانده بودند و فجایعی چون اصحاب الاخدود را آفریده بودند وگاه کار را به چنان جائی رسانده بودند که با قدرت مادی طوفان یا صاعقه و زلزله های شدید و … توسط الله تعالی نابود شدند.

دارالکفر قوم سباء سرزمینی بود که این قوم صلح جو و آشتی طلب و سکولار سبا قرنها در آن به سر برده بودند و به اصطلاح  وطن و مالک آن بودند حالا اگر این قوم سکولار آشتی طلب تسلیم دارالاسلام نمی شدند باید از زمین الله تنها به دلیل کفرسکولار بودن آنها اخراج شوند. با وجود اينكه اين امر اخراج در قول سليمان(لَنُخْرِجَنَّهُمْ) واضح و آشكار و روشن است. اما باز هم سليمان با (مِّنْهَا – از آن) تاكيد مي كند كه اخراج از شهر و ديارشان مي باشد و نه از جايي ديگر. اگر دقت کنید این تنها سکولاریستها هستند که یا باید اسلام بیاورند و مسلمان شوند یا باید کشته شوند و پس مانده های آنها اخراج شوند و گرنه سایر کفار اهل کتاب و شبه اهل کتاب طبق پیمانهائی می توانند اهل ذمه شوند و در سرزمین خود با حفظ عقاید و باورهای خود باقی بمانند.

اما لازم است بدانیم که سليمان عليه السلام به اين اخراج ساده ی سکولاریستها اکتفاء نمی کند بلكه حالشان را در حاليكه از مملكتشان بيرونشان مي كند، توصيف مي نمايد كه او آنها را (أَذِلَّةً) ذليل و زبون و بسي حقير بيرونشان مي كند، در حاليكه مردماني عزيز و سر افراز و با قوت و توان بوده اند و البته اخراج از سرزمینشان بر حقارتشان كافي بود، اما ذلت و پستي آنها را سليمان عليه السلام با چندين تاكيد بيان مي کند اما بعد از (أَذِلَّةً) با جمله حاليه، حال و وصفشان را در هنگام خروج از ديار و زادگاهشان با (صَاغِرُونَ‏) يعني محقر بیان می کند .البته مي توانست چنين تعبير نمايد (اذله صاغرون) اما سليمان مي گويد(و هم صاغرون) تا مفيد اين پيام باشد كه اين ذلت و زبوني و خواري به طور اجمال و تفصيل آنها را مي پوشاند و مستمر با آنها مي ماند و سليمان  هم بر اين امر پا بر جايي مي كند …[2]

این میزان امنیتی است که یک سکولار می تواند از آن بهره مند گردد، هر چند که این سکولار یا حکومت سکولار دارای ویژگیهای حکومت سباء در یمن باشد .

تمام آنچه که سليمان عليه السلام  به عنوان رهبر دارالاسلام انجام داد، فقط به اين دلیل بود كه یکی از سربازانش (هدهد) به او خبر داده بود كه مردمي مشرک و سکولار آرام و بي آزاری را ديده است که تابع هیچ یک از شریعتهای آسمانی نیستند و بخشی از زمین الله توسط این نجسها آلوده شده است و باید زمین الله از سکولاریستهای نجس پاک شود یا با اسلام آوردن آنها یا با کشتن و اخراج پس مانده های آنها.

پیامبر خاتم صلی الله علیه وسلم نیز در جامعه ای کاملاً تکثر گرا و دموکرات سکولاریستها (یا به زبان عربی = مشرکین) ظهور کرد که در آن  رفاه کامل وجود داشت و گرسنه ای یافت نمی شد که الله تعالی این واقعیت را بیان می کند« أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ» و علاوه بر آن امنیت کامل هم برقرار بود و ترسی هم وجود نداشت «وَآمَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ» و در حمایت از طبقات آسیب پذیر جامعه هم پیمانهای مردمی مثل حلف الفضول وجود داشت که امروزه در قالب سندیکا و ان جی او ها و … از آنها نام برده می شود و این پیمانها در جامعه ی سکولار قریش آزادانه و بدون نظارتی در جامعه ی مدنی آن روز فعالیت می کرد و در پارلمان و دارالندوه ی  سکولاریستها نیز امور با مشورت تمام بزرگان و عقلای آن سرزمین حل و فصل می شد و دیکتاتوری فردی وجود نداشت. 

در این نظام  پارلمانی آزادی های شخصی را تا زمانی که با قوانین سکولاریستی آنها سر جنگ نداشت آزاد و محترم می دانست و به آزادی های شخصی میدان داده می شد، و حتی در تاریخ دیده نشده که این سکولاریستهای قریش به جوامع یهودی و نصرانی و مجوس اطراف خود حمله ای کرده باشند یا به خاطر عقایدشان آنها را مورد اذیت و آزار قرار داده باشندبلکه حتی بهترین روابط را با نصرانی های روم و حبشه داشتند که ابوسفیان و عمرو عاص بیانگر این میزان از روابط حسنه بودند یا روابط خوبی هم با یهودیان مدینه و مجوس داشتند به گونه ای که نضر بن حارث حتی داستانهای کهنه ی ایرانی را بیان می کرد.

 در این جامعه ی سکولار و تکثر گرا کسانی وجود داشتند که دارای اله ها و خدایان مختلف و بتهای مختلفی بودند و به تعداد روزهای سال خدایان مختلف و عقاید و باورهای مختلف در مورد این خدایان وجود داشت و تکثر گرائی به بهترین نحو ممکن وجود داشت. در کنار اینها کسانی هم بودند که به آنها حنیف می گفتند و هیچ یک از این خدایان را قبول نداشتند و آزادانه به این بتها و خدایان ایراد می گرفتند و کسی هم کاری به آنها و آزادی بیان آنها نداشت و آزادی آنها را محدود نمی کرد. رسول الله صلی الله علیه وسلم نیز در سه سال اول که همچنین ایراداتی به بتها می گرفت با مخالفتی روبرو نشد.

در این دموکراسی سکولاریستی کسانی وجود داشتند که دختران خود را می کشتند مثل الان که به صورت قانونی سقط می کنند و کسانی هم بودند که این کار را نمی کردند، کسانی بودند که شراب می نوشیدند و کسانی هم نمی نوشیدند و مردانی بودند که زنا می کردند و مردانی هم مرتکب زنا نمی شدند و زنا اصلاً در میان زنان آنها وجود نداشت و به این شکل شخص آزاد بود هر عملی را انجام دهدو دارای هر عقیده ی شخصی باشد به شرطی که نخواهد آنها و عقایدشان را نابود کند.  

در چنین جامعه ی تکثر گرا و دموکراتی، همه ی این اشخاص با آنهمه عقاید مختلف شخصی، جهت اداره ی امور عامه در پارلمان خود به نام دارالندوه جمع می شدند و تصمیمات مشترکی می گرفتند.

اما رسول الله صلی الله علیه وسلم بر علیه چنین نظامی قیام  و انقلاب می کند، بر خلاف یهودی ها و نصرانی ها و مجوس که کاری به کار دیگران نداشتند پیامبر خاتم صلی الله علیه وسلم آمده بود انقلابی برپا کند و به همه کار داشت و اجازه نمی داد دیگران با داشتن عقاید کفری در آرامش به سر ببرند و آرامش فکری و عقیدتی همه را بر هم زد.

بزرگان سکولار قریش نمی توانستند مثل حاکم دارالکفر سباء آینده را ببینند و ضعف نظامی رسول الله صلی الله علیه وسلم این سکولاریستها را فریب داد، همچنانکه ضعف کنونی مسلمین در جاهائی سکولاریستهای جهانی و محلی را فریب داده است، به همین دلیل سکولاریستها به جای ایمان به شریعت الله مسیر جنگ را انتخاب کردند که در نهایت دولت اسلامی پا گرفت و قدرتمند شد و با قدرت نظامی برتری که داشت آنها را نابود کرد، و بعد از فتح پایتخت مشرکین قریش فرمان رسید که غیر از آن دسته از سکولاریستهای دموکراسی خواهی که دارای عهد و پیمانی با دارالاسلام هستند: فَإِذَا انْسَلَخَ الْأَشْهُرُ الْحُرُمُ فَاقْتُلُوا الْمُشْرِكِينَ حَيْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ وَخُذُوهُمْ وَاحْصُرُوهُمْ وَاقْعُدُوا لَهُمْ كُلَّ مَرْصَدٍ ۚ فَإِنْ تَابُوا وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ وَآتَوُا الزَّكَاةَ فَخَلُّوا سَبِيلَهُمْ ۚ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (توبه/5) هنگامی که ماههای حرام  تمام شدند، مشرکان (سکولاریستها) را هرکجا بیابید بکشید و بگیرید و محاصره کنید و در همه کمینگاهها برای (به دام انداختن) آنان بنشینید. اگر توبه کردند و نماز خواندند و زکات دادند،  ( مسلمانند و) راه را بر آنان باز گذارید . بیگمان خداوند دارای مغفرت فراوان و رحمت گسترده است .‏

 دقیقاً همان سناریوی قوم سکولار سباء در یمن برای سکولاریستهای قریش تکرار می شود، سکولاریستها یا مسلمان می شوند یا باید بمیرند و یا از وطن خود فرار کنند تا زمانی که بار دیگر دست قدرت دارالاسلام دوباره به آنها برسد. این سرنوشت تمام سکولاریستها (یا به زبان عربی = مشرکین) در طول تمام تاریخ بشریت بوده است و تا روز قیامت چیزی غیر از این در انتظار آنها نخواهد بود : یا عذاب سکولاریستها توسط الله تعالی و پاک شدن زمین الله از نجاست سکولاریستها یا عذاب توسط مومنین و باز پاک شدن زمین از نجاست سکولاریستها. الله تعالی می فرماید:  قُلْ هَلْ تَرَبَّصُونَ بِنَا إِلاَّ إِحْدَى الْحُسْنَیَیْنِ وَنَحْنُ نَتَرَبَّصُ بِکُمْ أَن یُصِیبَکُمُ اللّهُ بِعَذَابٍ مِّنْ عِندِهِ أَوْ بِأَیْدِینَا فَتَرَبَّصُواْ إِنَّا مَعَکُم مُّتَرَبِّصُونَ ‏(توبه/52) بگو : آیا درباره ما جز یکی از دو نیکی انتظار دارید :  ( یا پیروزی و غنیمت در دنیا، و یا شهادت و بهشت در آخرت) . ولی ما درباره شما چشم به راه هستیم که یا خداوند به عذابی از سوی خود گرفتارتان سازد و یا با دست ما  شما را گرفتار عذاب کند (و مذلّت و خواری نصیبتان سازد). پس شما چشم به راه (فرمان و خواست) باشید و ما هم با شما در انتظاریم.‏

این سرنوشت حتمی تمام سکولاریستها در دنیا در طول تاریخ بشر تا روز قیامت است و مومنین باید با اعتماد و توکل بر وعده های الله تعالی دارالاسلام خود را از لحاظ نظامی به چنان درجه ای برسانند که این وعده ی الله تعالی در روی زمین توسط آنها متحقق شود. مومنین تنها با قدرت نظامی می توانند چنین وعده ای را متحقق کنند و زمین را از نجاست سکولاریستها پاک کنند و تنها قدرت استدلال و ادب و … کافی نیست. اینها لازم هستند اما کافی نیستند اگر کافی بودند پیامبر بدون قدرت نظامی به آن می رسید. چنانچه در کلام دو نفر از خلفای راشد است که: «إنَّ اللهَ یَزَعُ بالسُّلطانِ ما لا یَزَعُ بالقرآنِ»[3]خداوند با حاکمیت و قدرت حکومتی، کاری را به انجام می‌رساند، که با قرآن به انجام نمی‌رساند.

در کنار این استراتژی ثابت برخورد با سکولاریستها، پیامبر خاتم صلی الله علیه وسلم سالم ماندن و امنیت کفاراهل کتاب را نیز منوط به تسلیم شدن در برابر قانون شریعت الله می دانست . این در نامه های ایشان واضح و روشن است. یعنی غیر از کفار سکولار که مختصات خاص خودشان را دارند کفار اهل کتاب و شبه اهل کتاب هم تنها زمانی می توانند از نعمت امنیت بهره مند شوند که با حاکمیت «دارالاسلام» گره خورده باشند.

رسول الله صلی الله علیه وسلم هر بار که ارتش را به سریه ای می فرستاد به فرمانده هان و سربازان آنها سفارش می کرد: «اُغْزُوا بِسْمِ اَللَّهِ، قَاتِلُوا مَنْ كَفَرَ بِاَللَّهِ، اُغْزُوا، وَلَا تَغُلُّوا، وَلَا تَغْدُرُوا… »[4]. این روایت مجموعه ای از سیاستهای شرعی را در بر گرفته است که دوست دارم به چند مورد آن اشاره کنم:

  1. مشروعیت آماده کردن ارتش برای حمله به کفار در سرزمینهای خودشان هر چند که آنها با ما نجنگیده باشند. همان کاری که سلیمان علیه السلام نیز با دارالکفر ملکه بلقیس در یمن انجام داد. و اینهم  بر ملا کردن یکی دیگر از شبهات اهل ذلت و خواری و تنازل است که می گویند: جهاد تنها برای دفاع مشروع شده است.
  2. هدف نهائیِ قتال و جهاد فی سبیل الله برتری یافتن قانون شریعت و سیادت حاکمیت الله در زمین است «مَنْ قَاتَلَ لِتَكُونَ كَلِمَةُ اللهِ هِيَ الْعُلْيَا فَهُوَ فِي سَبِيلِ اللهِ» . سیادت و حاکمیت الله بر زمین یا با ورد کفار به اسلام  یا با تسلط حاکمیت و سیادت اسلام بر سرزمینها .
  3. بیان علت جنگ مسلحانه و آنهم کفر به الله است. « قَاتِلُوا مَنْ كَفَرَ بِاَللَّهِ » پس گفته ی کسانی که می گویند اسلام با شخص يا جامعه‌ای به دليل كافر بودنش نمی‌جنگد مخالف صریح گفته ی رسول الله صلی الله علیه وسلم و تمام استراتژی اسلام در طول تاریخ است و باید دور ریخته شود. 
  4. همیشه دعوت قبل از جنگ مسحانه است. البته نه دعوتی که عده ای چندین دهه و قرن هم کشش داده اند انگار عمر نوح را دارند. بلکه دعوتی در حد رساندن پیام حتی اگر با نامه ای مثل نامه ی مختصر سلیمان علیه السلام باشد یا نامه ای مثل نامه های رسول الله صلی الله علیه وسلم باشد.

اکنون در مورد سیاست امنیتی اسلام وعمل دارالاسلام تحت حاکمیت سلیمان و پیامبر خاتم عَلَیه الصَّلاَةُ وَالسَّلاَمُ و علی ‏جَمِيعِ الْأَنْبِيَاءِ وَ الْمُرْسَلِين‏ ممکن است سوالاتی برجسته گردند که :

  1. در اين رفتار حکومتی دارالاسلام تحت حاکمیت پیامبران راستي جاي مالكيت و رياست کفار بر مملكتشان كجاست؟!
  2. 2-      این حق جهانی دولت مستقل که کفار به خود داده اند چه جایگاهی در منهج اسلامی دارد؟
  3. 3-      اینکه عده ای می گویند که نباید در امور سایر دارالکفرها دخالت کرد تا چه اندازه در منهج اسلامی اعتبار دارد؟
  4. 4-      اینکه عده ای می گویند که باید به مرزهای کشورها و مرزبندی ها و استقلال حاکمیت داخل ایندارالکفرها احترام گذاشت چه جایگاهی در منهج اسلامی دارد؟ 
  5. 5-      آن جنگی که عده ای می گویند تنها برای دفاع و رد تجاوز مشروع شده است چه ربطی به شریعت الله دارد و در کجای شریعت الله آمده است؟
  6. 6-      فتح حکومت ساسانیان و روم شرقی و گسترش دارالاسلام از ترکستان شرقی تا اندلس به خاطر دفاع بوده یا تهاجم ؟ صحابه و آنهمه مجاهد پس از ایشان با چه مجوزی مرزها و استقلال حکومتهای ریز و درشت دارالکفرها را نادیده گرفته و سرزمین آنها را به دارالاسلام اضافه کردند؟ 

در این صورت بگذار تمام کفار آشکار و پنهان و دارودسته ی منافقین و مخذلین و شکست خوردگان مأیوس شده و خنثی شده در برابر دارالکفرها بدانند که در اسلام، صلح با دارالکفری که پیمانی با دارالاسلام ندارد تنها تابع «میزان قدرت نظامی» مومنین و دارالاسلام است که امنیت زمین را تضمین می کند و در روابط خارجی دارالاسلام نه صلح همیشگی است و نه جنگ اصل است، بلکه هر دوی اینها تا زمانی که تمام سرزمینهای تحت اشغال کفار آزاد می شوند و تحت حاکمیت دارالاسلام واحدی قرار می گیرند واقعیتهای جوامع بشری هستند.

 در این میان  بعد از دعوت اصل در روابط بین دارالاسلام و دارالکفر بر «میزان قدرت نظامی» دارالاسلام است. بر این اساس جمهور فقهای مذاهب معروف به اهل سنت و شیعه متفق هستند که : اصل در روابط بین دارالاسلام و دارالکفر جنگ است و صلح استثناء است.

  • مادام که حاکمیت بر زمین حق طبیعی قانون شریعت الله و دارالاسلام است به تنهائی
  • و مادام که کسانی وجود دارند که به این حق اسلام اقرار نمی کنند و به صورت مسلحانه در برابر این حق اسلام می ایستند

پس طبیعی است که اسلام به این دشمنان چون موجودیتی غیر شرعی نگاه کند که باید جهت تامین امنیت واقعی و ایجاد صلحی پایدار حاکمیت این موجودات بر زمین از بین برود.

سُبْحَانَكَ اللَّهُمَّ وَبِحَمْدِكَ،

لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ، أَسْتَغْفِرُكَ وَأَتُوبُ إِلَيْكَ


[1] صحیح بخاری باب 1 ـ صفحه ـ 9 ـ شماره 7

[2] و جمله را مبتدا و خبر تشكيل مي دهد و مبتدا هم ضميري است كه به آنها بر مي گردد

[3]قد رُویَ عن عمر وعثمان رضی الله عنهما

[4] مسلم1731/ حديث رقم 3364 – از كتاب صحيح مسلم – كِتَابُ الْجِهَادِ وَالسِّيَرِ / ترمذی (۱۴۰۸) کتاب الدیات / حديث رقم 858 – من كتاب الآثار لمحمد بن الحسن الشيباني

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *