امارت شورایی (تمرکز و مشارکت)

امارت شورایی (تمرکز و مشارکت)

{زنجیره آگاهیهای منهجی}

بدون شک در دنیای کنونی جهت انجام هر کار مهم و دامنه داری، نیاز به یک مرکز (سانتر) پیدا می شود. به خصوص اگر این کار مهم و بنیادین مسئله ای چون تغییر و تحول در مسایل زیر بنایی کل مجتمع باشد.

در مورد انقلاب، جنبش و جماعت به چندین دلیل نیاز به یک مرکزیت نیرومند احساس می شود.

اول، به دلیل نیاز به فرماندهی نیروهای مجاهد در برابر دشمنان. شک نداریم که جنگ جاهلیت صهیو صلیبی ومرتدین محلی اش علیه نیروهای مترقی اسلام ، بی نهایت جدی و حساس است. به همین دلیل به محض تصمیم گیری در مورد هر عمل و اقدام مشخصی، نیاز به وجود یک وحدت آهنین برای پیشبرد و به اجرا گذاشتن آن ضروری می باشد.

به زبانی دیگر ، جهت پیشبرد و به ثمر رسانیدن جنبش باید مرکزی باشد که: 1- تحلیل کند،         2-نقشه بریزد،      3- فرمان بدهد و اجرایش را دنبال کند.

به طور مختصر این که فرماندهی کند، و گر نه با بروز روحیه هرج و مرج طلبی و آنارشیسم نیروهای سرگردان و متلاشی شده مواجه گشته  و جنبش توسط دشمن منهزم شده و شکست خواهد خورد.

در اهمیت یک مرکزیت فرماندهی در جنگ میان اسلام و جاهلیت از چنان اهمیتی برخوردار است که می توان گفت که ،حتی یک مرکزیت ضعیف بهتر از نبود آن است. به جرأت می توان گفت نداشتن مرکزیت فرماندهی در واقع به معنی دست کشیدن از جهاد و مبارزه است.

نیروهای مبارز پراکنده ، باید قادر باشند که متحدانه در یک جهت و با یک روش و برنامه، دست به عمل بزنند، ایجاد مرکزیت فرماندهی جهت پاسخگویی به این ضرورت است.

دوم این که وجود یک مرکز جهت گردآوری نتایج کار و دانش نیروهای جماعت که برای انجام مبارزه در راه اعتلای کلمه الله در فعالیتند از یک طرف و تجزیه و تحلیل آن ها و ارائه ثمره ی این تلاش ها در راستای تکامل خط و سیاست ها و نقشه های عمل مبارزاتی جماعت از دیگر سو ضرورت حتمی خود را به نمایش می گذارد.

بدیهی و روشن است که افراد جماعت همه نمی توانند از عهده ی این کار برآیند. در تاریخ قرآن و روش رسول الله صلی الله علیه و سلم و صحابه کرام و سلف صالح می بینیم هنگامی که عده ای بیشتر از چند نفر می شوند، یک مرکزیت فرماندهی و امارت جهت حفظ افراد و وحدت فرماندهی به وجود می آید. با این نگرش جامع داشتن و وجود سلسله مراتبی جهت پیشبرد اهداف و برنامه ها ضروریت می یابد.

شکی نیست رهبرانی که در مرکزیت قرار می گیرند باید افرادی باشند که بیش از دیگران بر اسلام بر فهم صحیح سلف صالح مسلط بوده و در به کارگیری عینی و به روز آن مهارت و تبحر دارند.

طی یک دوره تجارب نیروها و دانش مبارزاتی که به عنوان مصالحی در اختیار آنان قرار گرفته چنان چه یک دیدگاه پاک اسلامی داشته باشند ، کیفیت عالی تری از شناخت و قدرت رهبری کردن را شکل می دهد. بدین شکل رهبران واقعاً محصول تمام مبارزین دنیا و کل جماعت و عقیده ی پاک اسلام هستند. این ها بند ناف های رهبریتند و چنان چه این بند ناف ها بریده شود آن ها از این کیفیات تهی می شوند. از این رو جنبه ی مردمی و شورایی بودن در مسئله ی امارت و رهبریت نقش کلیدی را در شکل گیری و مهمتر از آن تقویت و پرورش یک مرکزیت رهبری اسلامی بازی می کند و هر گونه تک روی و شخص پرستی جاهلانه را به گور می سپارد.

مرکزیت در صورتی که با مجموعه ی اعضایش در ارتباط باشد و مرتباً از تجربه ها و نظرات آن ها در تمام زمینه هایی که به فعالیت مشغولند (نظامی، تبلیغ و…) جمع بندی صحیح نموده و نتیجه و جوهره ی آن را ارائه دهد، می تواند به تدوین خط و سیاست های درست نائل آید. یک مرکزیت رهبری تنها بدین شیوه است که تصویری کامل از مسایل و رویدادها پیدا می کند. تجارب و نظرات مجموعه اعضای جماعت بدون شک به ارتقاء شناخت جمع کمک می کند بدین شکل امارت و وحدت فرماندهی متکی بر شورا، جماعت را قادر می سازد که یک خط صحیح عمل را تدوین کند.

وحدت فرماندهی یعنی داشتن یک خط ثابت سیاسی که کل تشکیلات بر آن ساخته می شود (و نه هیچ خط یا خطوط دیگری) و مردم گرایی و شورا یعنی دخالت در حفظ و تکامل این پایه ی وحدت ، مبارزه جهت به کارگیری صحیح آن، تقویت کردن آن و بنا کردن تشکیلات و سلسله مراتب تشکیلاتی بر پایه آن. این است مفهوم صحیح امارت شورایی.

چنان چه ارگان های پایین تر از ارگان های بالاتر و آن ها نیز از مرکزیت تبعیت نکنند چنین امری باعث می شود که هر ارگانی از تجارب کل جماعت محروم مانده و دچار ذهن گرایی گردد. چرا که بدون پیروی کردن از مرکزیت، این ارگان ها مجبورند با تکیه کردن بر تجارب قسمی و جزئی خودشان عمل و حرکت نمایند. بدین ترتیب تئوری و عمل آن ها بر پایه ی «شناخت از کل تصویر عینی» متکی نبوده و به طور اجتناب ناپذیر به اشتباه و انحراف کشیده می شود.

مرکزیت فشرده و چکیده ی دانسته ها و تجارب کل جماعت و حتی دیگر جماعت های مبارز سراسر دنیاست. مرکزیت باید مرتباً خود را در معرض نظارت اعضاء قرار دهد و حاضر به شنیدن انتقادات آنان و تصحیح اشتباهات خود باشد. این بخشی از پروسه ی صحیح تکامل راهبرد درست است. از دیگر سو ارگان های پایین تر و اعضاء با ارائه مواد خامی که در نتیجه به کار بست مشی جماعت به دست آورده اند و از طریق ارائه نظرات و مبارزه بر سر آن ها، که در شکل گیری مشی و برنامه های جماعت نقش حیاتی دارند، پیوسته باید آگاهانه این نقش و وظیفه را انجام دهند. به هر میزان که سطح آگاهی و تعهد ایمانی اعضاء بالاتر باشد ، بهتر می تواند وظایف خود را بر پایه صحیح تعیین شده توسط جماعت انجام دهند ، در نتیجه بهتر می توانند به مرکزیت در تدوین مشی صحیح کمک کنند. در غیر این صورت شورا گرایی به تقویت مرکزیت نخواهد انجامید.

مرکزیت پیوسته باید با گرایش به سستی و سهل انگاری در اعضاء جماعت نسبت به رها کردن و واگذار نمودن امورات مهمی که به جهت گیری و سمت دهی جماعت مربوط می شود، به مرکزیت ، مبارزه ی جدی نماید .اعضاء هرگز نباید چنین تصور کنند که وظیفه ی تجربه اندوزی ، فراگیری و انتقال آن به مرکزیت در مرحله ای از مراحل قطع شده و این وظیفه از روی شانه ی بدنه خارج شده است.

این سستی و رخوت معمولاً بر اثر فشار کارهای مختلف و پیچیدگی انواع مبارزات عقیدتی – نظامی در مجاهدین نفوذ می کند. البته این تحریک جنب و جوش و شکوفا نمودن اعضاء از جانب مرکزیت بدین معنی نیست که «بگذار هر کس حرف خود را بزند» و به تعبیری دیگر «هر کس ساز خود را بزند».

برای این که مسئله ی به این بزرگی و حساسی به رتبه ی پایینی چون حرف خود را زدن سقوط نکند ، مبارزین باید با جدیت تمام بر سر نظرات شان کار کنند ، صحت آن را با معیار دین بر فهم صحیح سلف صالح بسنجند و پس از طی نمودن چنین زحمات و مراحلی، برای جا انداختن این نظریات از طریق کانال های معین مبارزه کنند. شخص مبارز باید بداند که حامل چه مسئولیت بزرگی است و قطعاً در روز قیامت از نعمت هایی که به آن داده شده مورد بازخواست قرار می گیرد از نعمت مبارزه ، جهاد ، فکر سالم ، درک صحیح و… .

اجرای سیستم شوری در درون جماعت ، کار پر زحمت و پر مسئولیت و مملو از مبارزه و جنب و جوش است. به راه انداختن چنین سیستمی در همه ی سطوح جماعت از وظایف تشکیلاتی بسیار مهم رهبری و مسئولین پاسخگو در برابر مرکزیت فرماندهی می باشد.

در ظاهر امر مسئله ی امارت و شوری وحدت اضدادند ، اما در واقع بدون شورا اتحادی که لازمه ی اجرای وحدت فرماندهی است به وجود نمی آید. و بدون اجرای وحدت فرماندهی اجرای شورا به هرج و مرجی تبدیل می گردد که از درونش هیچ نتیجه ای که راهنمای عمل ما باشد بیرون نمی آید و به وحدت حرف و عملمان در برابر دشمن و متحدینش لطمه وارد می کند. بدون وحدت فرماندهی نمی توان نظرات و تجارب کل جماعت و دیگر مبارزین سراسر دنیا را فشرده و چکیده کرده و دوباره در همه عرصه ها به کار بست و موجب شکوفایی بیشتر توانایی های ذهنی و عملی اعضاء جماعت شد. در ادامه باید گفت که تضمین اصل مشورت و شورای واقعی درون جماعتی، وابسته به آن است که، چه خطی در رهبری قرار گرفته است.

یک رهبری مسلمان صاحب عقیده ی صحیح بر فهم سلف صالح همواره برای تقویت مرکزیت خود باید به آگاهی پاک عقیدتی و ترقیات مداوم پایه های جماعت اتکاء کند.

چنان چه رهبری به چنان توهمی بیفتد که در برهه ای از زمان ظاهراً نیازی در خود نمی بیند که به ابتکار عمل آگاهانه ی بدنه ی جماعت اتکاء کند ، یا به پرورش آنان و شکوفا کردن قدرت ذهنی و عملی شان نمی پردازد و به این نیازها پاسخ مناسبی نمی دهد ، آن وقت زمانی که به آگاهی و ابتکار عمل اعضاء و هواداران جماعت در مقابله با گرایشات غلط و نیروهای منحرفی که در جماعت سر بلند کرده اند ، نیاز پیدا می شود. کسی در میدان نخواهد بود. و اگر رهبر هم قصد داشته باشد در برابر خط های انحرافی در جماعت به مبارزه برخیزد ، پایه ضعیفی در جماعت خواهد داشت.

جماعت باید یکپارچه و متحد عمل کند و در عین حال فضای مناسب را برای بحث آزاد و انتقادهای سازنده – تا آن جایی که به این وحدت عمل جماعتی آسیب نرسد- فراهم سازد. «تمرکز و مشارکت» در درون تنظیمات جماعت ،محتوای فسخ ناشدنی نهضت آزادی بخش اسلامی است. با مشارکت است که تجربیات پراکنده و نسبی اعضاء تمرکز یافته و در جهت مبارزه مؤثر مورد استفاده قرار می گیرند. این تمام آن چیز مهمی است که باید عمیقاً درک کرد: « آزادی بحث » و « وحدت عمل » .

                                                                        والحمد لله رب العالمین

                                                                          الله اکبر

                                                                             ابوحمزه المهاجر هورامی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *