درس پنجم مقدماتی / دشمن شناسی شرعی(5) درجه بندی شرعی دشمنان
بسم الله و الحمد لله
« براستی حمد و سپاس تنها لایق خدا است او را شکر میگوییم و از او درخواست کمک و آمرزش میکنیم، و پناه میبریم به خدا از شرور نفسهایمان واز بدیهای اعمالمان، هر کس که خدا او را هدایت کند هیچ کس نمیتواند او را گمراه کند و هر کس که خداوند او را گمراه کند هیچ کس نمیتواند او را هدایت دهد و شهادت میدهم که هیچ اله بر حقی بجز الله نیست که تنها و بیشریک است، و شهادت میدهم که محمد بنده و فرستاده او است»
«ای کسانی که ایمان آوردهاید آنچنانکه شایسته است، از خدا بترسید و نمیرید مگر آنکه مسلمان باشید». «ای انسانها از (خشم) پروردگارتان بپرهیزید، پروردگاری که شما را از یک انسان خلق کرد و (سپس) همسرش را از نوع او آفرید و از آن دو نفر مردان و زنان فراوانی منتشر ساخت. و از (خشم) خدایی بپرهیزید که همدیگر را به او سوگند میدهید، و بپرهیزید از اینکه پیوند خویشاوندی را قطع کنید بیگمان خداوند مراقب شما است»
«ای مؤمنان از خدا بترسید و سخن حق و درست بگویید. در نتیجه خدا (توفیق خیرتان میدهد و) اعمالتان را شایسته می گرداند و گناهانتان را میبخشد. اصلاً هر کس از خدا و پیامبرش فرمانبرداری کند، قطعاً به پیروزی و کامیابی بزرگی دست مییابد»
«اما بعد: راستترین سخن کتاب خدا، و بهترین روش، روش محمد صلی الله علیه و سلم است، و بدترین امور نوآوری در دین است،وهر تازه پیدا شدهای در دین، بدعت؛ و هر بدعتی گمراهی، وهر گمراهی در آتش است»
السلام علیکم و رحمه الله و برکاته
امروز و در ادامه ی درسهای مقدماتیمان، از درس پنجم در مورد دشمن شناسی شرعی می رسیم به بخش پنجم این درس که به درجه بندی دشمنانی می پردازیم که درچهار بخش گذشته آنها را به تفصیل توضیح دادیم .
در درس شناسائی مشرکین یا همین سکولاریستهای امروزین توضیح دادیم که سکولاریستها با کفار اهل کتاب و شبهه اهل کتاب متفاوت هستند و هریک از اینها قوانین خاص خودشانرا دارند، و همچنین عرض کردیم که مجموعه ی مشرکین یا سکولاریستهاهم یکدست نیستند،[1] اما همه ی آنها این امر با هم مشترک هستند که قانون نباید قانون شریعت الله باشد.
آنها قبول نمیکنند که قانونگذاری از انسان گرفته بشود و تماما در اختیار الله گذاشته شود، برای همین، روی مبارزه ی با قوانین شریعت الله با هم متحد بودند، و الان هم با دیکتاتوری خشن، تمامیت خواه، بی رحم و سازمان یافته ی مسلحی که به راه انداخته اند، در مبارزه با قوانین شریعت الله با هم متحد هستند،و با شديدترين وجه ممكن به قلع و قمح هرگونه تحرکی که بخواهد قانون شریعت الله را اجراء کندمشغول هستند .
الله تعالی در تقسیم بندی که در دشمن شناسي و درجه بندي دشمنان ارائه میدهد اين سکولاریستها را به همراه يهوديان، دشمنان شماره يك مسلمين می شناساند، و نصارا را با دلايلي كه می آورد در درجات پائینتریقرار داده است و می فرمایند :لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَةً لِّلَّذِينَ آمَنُواْ الْيَهُودَ وَالَّذِينَ أَشْرَكُواْ وَلَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَّوَدَّةً لِّلَّذِينَ آمَنُواْ الَّذِينَ قَالُوَاْ إِنَّا نَصَارَى (مائده /۸۲) (اي پيغمبر!) خواهي ديد كه دشمنترين مردم براي مؤمنان، يهوديان و مشركانند،(دقت کنید برادران: یهودیان و مشر کانند ) و خواهيد ديد كه مهربانترين مردم براي مؤمنان، كسانيند كه خود را نصرانی مينامند .[2]
در اينجا، یهود و مشركين در رديف دشمن شمارهي يك باقي ميمانند،[3] همین مشركين و سکولاریستها در همان دوره مكي هم دشمن شماره يك مسلمين بودند و در دوره مدني و كسب قدرت و حكومت توسط مسلمين هم باز دشمن شماره يك بوده اند، و با تصويب قرآن تا روز قيامت دشمن شماره يك مسلمين باقي می مانند، و تنها موقعیت و میزان قدرت مسلمین و روش برخورد آنهاست كه تعيين ميكند هم پيمان باشند يا دشمن جنگي.چون به صورت عموم و کلی و بدون در نظر گرفتن استثنائات تا روز قیامت دیپلماسی و زبان گفتگوی سکولاریستها با مسلمین زبان جنگ و اسلحه ست تا زمانی که مسلمین دست از آن 4 مفهوم و معنی و محتوای دین بکشند که قدرت و حاکمیت، قانون و شریعت، اطاعت پذیری از این قانون و حکومت و در نهایت مجازات و پاداش بر مبنای این قانون و شریعت است که از قانون و شریعت الله منبعث می شود . وَلاَ يَزَالُونَ يُقَاتِلُونَكُمْ حَتَّىَ يَرُدُّوكُمْ عَن دِينِكُمْ إِنِ اسْتَطَاعُواْ .
اینها تا زمانی که ما تابع حکومت و قانون و سیستم مجازات و پاداش آنهانشویم و از آنها اطاعت نکنیم با ما خواهند جنگید. زمانی که دست از قدرت حکومت اسلامی و قانون شریعت الله و اطاعت کردن از قانون شریعت الله و مجازات و پاداش دادن بر اساس قانون شریعت الله کشیدیم آنوقت است که دست از جنگ با ما می کشند . چون ما را چیزی مثل خودشان کردند و تابع حکومت و قانون خودشان کردند و یک اسلام تو خالی برایمان جا گذاشتند.
به این شیوه الله تعالی، هم دشمنان شماره یک ما را معرفی میکند و هم اینکه بیان می کنند که سکولاریستها که دسته ای از این دشمنان شماره یک ما هستند به صورت مداوم با مسلمین «قتال» می کنند، یعنی جنگ و کشت و کشتار؛ تا کی؟ تا زمانی که مسلمین دست از اون مفاهیم چهارگانه ی دین و محتوای دین بردارند و انار به ظاهر سالمی را در اختیار داشته باشند که محتوایش را خالی کردند. این یکی از همون تفاوتهای اساسی بین دشمنان شماره یک ماست که باید به آن توجه و دقت داشته باشیم.
عرض شد که این سکولاریستهاهم خودشان به چند دسته تقسیم میشوند که ممکن است به خاطر همین اختلافاتشان به نسبت ضرری که برای مسلمین دارند توسط رهبریت و شورای مسلمین درجه بندی بشوند . چون عرض کردیم همین سکولاریستهاهم خودشان ناهمگون و رنگارنگ هستند. در میانشان کمونیست و دهری هست،که این کمونیست و دهری خودشان به ده ها فرقه بلکه صدها فرقه تقسیم می شوند، در برابر اینها لیبرالها هستند با صدها فرقه و گروه مختلف و متضاد. حالا ممکن است به میزان خطری که می توانند برای مسلمین داشته باشند درجه بندی بشوند و در روش برخورد با آنها اولویت بندی بشود. مثل دیپلماسی رسول الله صلی الله علیه وسلم در ایجاد هم پیمانی با دسته ای از اینها بر علیه دسته ی دیگری از اینها، که فتح مکه هم نتیجه ی همین دیپلماسی بود .[4]
البته در میان مسلمین کسانی هم هستند که در یک مرحله ای تصمیم می گیرند که از اسلام به عقب برگردند و مرتد بشوند. این مرتدین هم در ردیف سکولاریستها قرار می گیرند و مشمول حکم آنها میشوند اما با سختگیری بیشتری در مسأله ی توبه و غیره. اینهاهم میرونددر ردیف دشمنهای درجه یک مسلمین که دردرس قبلیمان در مورد مرتدین و احکام مرتدین به تفصیل در موردشان صحبت کردیم .
حالا بعد از یهود[5]و سکولاریستها که الله تعالی آنها را سرسخت ترین دشمنان مسلمین معرفی میکنه و در جایگاه دشمن شماره یک مسلمین قرار می گیرندو مرتدین هم که به میل خودشان به این دسته ملحق میشوند،[6]بعد از این ما متوجه یک دسته بندی دیگری هستیم که الله تعالی در آیات اولیه ی سوره ی روم بهآن اشاره می کند. قبل از اینکه به سراغ آیات برویم باید بگوییم : زمانی که شاهپورِ مجوسِ شبه اهل کتابِ ساسانی بر هراکلیوس یا هرقلِ اهل کتابِ نصرانیِ حاکم روم غلبه پیدا می کند، هم مسلمین و هم مشرکین و سکولاریستهای قریش بی طرف نمی نشینند و بگویند به ما چه؟ بلکه موضع گیری متناسب با عقایدشان می گیرند و مسلمین در برابر این قضیه ی بین المللی و عقیدتی موضع گیری شرعی می گیرند و واکنش نشان میدهند .
جریان چیست؟ شما شیعه را از رافضی جدا می کنید، چه فرقی بین اینها وجود دارد؟ اصلاً مگر می دانید رافضی یعنی چه؟
جریان برای کسی که با نگرش قرآنی به منابع دقت کرده باشد خیلی ساده است و به راحتی متوجه می شود که تفاوت اساسی و فاحشی بین لفظ شیعه و لفظ رافضه وجود دارد. شیعه یک جریان تاریخی است که فِرق زیادی را در خود جا داده و رافضی هم صفت است که امکان دارد در هر دین، مذهب، طبقه، حزب، حکومت و جامعه ای کسانی باشند که بتوان به آن ها گفت رافضی. این برای اهل ادب هم در قرون گذشته عادی بوده:
منتسب بر هر طویله رایضی * جز به دستوری نیاید رافضی
از هوس، گر از طویله بگسلد * در طویله ی دیگران سر در کند
این نمونه شعر است و اشعاری از این قبیل زیادند. شیعه در کتب محدثین جریانی هستند که خود را پیرو علی می دانستند و تمام اختلافشان با گروههای مخالف فقط در مسائل مربوط به سیاستهای حکومتداری بود و هیچ اختلاف عقیدتی یا فقهی با دیگران نداشتند. چون، اصلاً مذاهب فقهی درست نشده بودند. برای همین، طیف وسیعی از مسلمین را در بر می گرفت که این مسلمین مخالف سیاستهای حکومتی امویان و پس از آن ها بودند و از هرگونه همکاری با این حکومتها دوری می کردند و سعی می نمودند به چنین نظامهایی نزدیک نشوند و از هر نهضتی که بتواند حکومت را به سبک اسلامی آن بر گرداند حمایت می کردند. برای همین است که اکثر بزرگان و بخصوص اهل علم از دست حکومتها دل خوشی نداشته اند و دوری و پرهیز از آن ها را سفارش می کردند. حکومت های ظالمی که به جای حکومت شورای اسلامی نشسته بودند.
اما، این جریان شیعیان علی یکدست نبودند، دسته ای از آن ها بودند که خود ائمه ی شیعه هم دل خوشی از آن ها نداشتند و در نهج البلاغه و تقریباً تمام منابع شیعی که وجود دارد ائمه از دست این دسته ی بی وفا نالیده اند. این دسته، چون همین ائمه را در موقعیتهای حساس رها می کردند و آن ها را رد می نمودند و پشتشان را خالی می کردند به رافضی معروف شدند. یعنی، کسانی که ائمه و رهبران مسلمین را رد کردند.
این دسته تقریباً همه ی رهبران اسلام را رد کردند و کاری به رفض ابوبکر رضی الله عنه و عمر رضی الله عنه ندارد. چون، این کلمه قبل از زید بن علی رضی الله عنهما بر همین ها اطلاق می شد و سابقه ی این کلمه به قبل از زید رضی الله عنه بر می گردد. زمانی که زید رضی الله عنه به این ها می گوید شما بروید و شما رافضی هستید مثل این است که الان شما به کسی بگویید برو تو خوارج هستی یا مرجئه یا مدخلی هستی. این گروهها قبلاً هم وجود داشتند.
این روافض کلاً عقاید غلات را با خود داشتند. اکثراً صفاتشان هم همان صفات منافقین یا سکولارزده ها بود که قبلاً در درس های گذشته به آن ها اشاره کردیم. این ها وقتی عقاید غالی گرانه ی خودشان را مشخص و رو می کردند به کرات از طرف خود ائمه ی شیعه تکفیر هم شدند. این برائت ائمه و تکفیر و لعن ائمه ی شیعه از این ها، دیگر از واضحات تاریخ است و کسی نمی تواند چنین واضحاتی را انکار کند واقعیتی است که نمی توان آن را انکار نمود. کسانی چون ابوحنیفه رحمه الله، مالک و امام احمد رحمهما الله هم این ها را به نحوی تکفیر کردند و امام شافعی فقط فرقه ی خطابیه را به عنوان شاهد قبول نداشته است و از امام شافعى نيز نقل شده كه گفته: من شهادت پيروان مذاهب اسلامى جز فرقهى خطّابيه را رد نمىكنم. خطابیه مشهور بودند.
ابن تیمیه رحمه الله هم این تمایز فاحش بین شیعه و غلات را می بیند، شیعه و روافض را می بیند و در مورد غلات قِرمِطی هم می گوید: «أن كثيرا من الناس لا يعلم باطن حال القرامطة لأنهم إنما يظهرون موالاة آل محمد صلى الله عليه وسلم ولا ريب أن كل مؤمن يجب عليه أن يواليهم وأن اظهروا شيئا من التشيع الباطل الذي يوافقهم عليه الشيعة»، بسیاری از مردم باطن حال قرامطه را نمیدانند برای اینکه آنان موالات آل محمد را آشکار میکنند و شکی نیست که بر هر مؤمنی واجب است که با آنان موالات کند و اگرچه هم، چیزی از تشیع باطل را آشکار کنند که شیعه با آن موافق هستند، يوافقهم عليه الشيعة.
در اینجا واضح است که ابن تیمیه از تشیع باطلی در برابر شیعه صحبت می کند، «التشيع الباطل الذي يوافقهم عليه الشيعة تشیع» باطلی را آشکار کنند که شیعه با آن در مواردی هم موافق هستند ما هم با موالات اهل بیت موافقیم و هر جایی و بخصوص در منهاج السنه در مورد روافض صحبت کرده منظورش غلات منتسب به تشیع بوده که در آثارش واضح است. واضح و روشن است که در مورد عقاید چه کسانی صحبت می کند و عقاید چه کسانی را نقد می کند، اما بسیاری از دوستان ما دقت کمتری نشان می دهند و دچار اشتباه می شوند و کلمات ترکیبی از شیعه، رافضی، مرتد، مشرک، یهودی، مجوس، نصرانی و غیره تولید کرده اند که همه ی ما می بینیم و می شنویم و با همان آلودگیهایی که ممکن است در همه ی فرق دیگر هم وجود داشته باشد با همان آلودگی ها به جنگ با اصل آن ها مشغول می شوند. آلودگی در فرق دیگر هم هست و قرار نیست با آلودگی آن فرق به اصل فرقه ی آن ها خودمان را مشغول کنیم.
امروزه هم کسانی که سعی دارند واژه ی کمونیستهای اسلامی، سوسیالیستهای اسلامی و سکولاریستهای اسلامی و غیره را تولید کنند سعی دارند مخلوطی از واژه ی شیعه ی 12 امامی و واژه ی رافضی، مجوس و غیره را تولید نمایند و با عقاید غلات به شیعه ی 12 امامی حمله کنند. مثل اینکه کسی بیاید با استفاده از عبارت کمونیستهای مسلمان و باعقاید کمونیستها به عقاید اسلام حمله نماید یا کسانی که می گویند سکولاریست اسلامی هستند، کسی بیاید با عقاید سکولاریستی به اسلام حمله کند.این نهایت دشمنی، ظلم و بی انصافی و گاه می توان گفت خباثت و پستی است.
برگردیم به کلمه ی رافضی، امام طبری به صراحت می گوید: فرزندنش جعفر بن محمد باقر زنده بود گفتند جعفر امروز بعد از پدرش اماممان است او بعد از پدرش شایسته تر است و از زید بن علی تبعیت نمی کنیم و زید امام نیست. زید هم اسم آن ها را گذاشت الرافضة،«فسماهم زيد الرافضة».
امروزه آن ها خیال می کنند کسی که اسم آن ها را گذاشته رافضه، المغيره است زمانی که از او جدا شدند.[1] یعنی امام طبری می گوید این ها چون از غالی مشهور مغیره بن سعید جدا شدند و مغیره هم آن ها را رافضی نامیده؛ پس، کسی که این اسم رابر روی آن ها گذاشته مغیره است. یعنی آن ها خیال می کنند چون از مغیره جدا شدند مغیره این اسم را روی آن ها گذاشته در حالی که زید این اسم را روی آن ها گذاشته بود. مغیره بن سعید يكی از خطرناكترين غلات بود. این ها در عصر امام طبری چنین برداشتی داشتند
شیعیان آن زمان که دیگران به آن ها می گفتند رافضی خیال می کردند چنین اسمی را مغیره روی آن ها گذاشته است. مغیره اول خودش را نائب باقرعلیه السلام معرفی كرد و سپس باقر رحمه الله را به حد خدايی رساند و خودش را پيامبر و امام از طرف او به مردم معرفی کرد. این شخص کسانی را که از این کفریاتش توبه کردند و او را رد نمودند رافضی نامید. به آن ها گفت شما رافضی هستید و تا عصر ابن تیمیه هم آن ها خیال می کردند چون او به آن ها گفته رافضی؛ پس، خودش این کلمه را برایشان تولید کرده است. در هر صورت، همه می دانستند که رافضی یعنی کسی که امیرش را، حزبش را، گروهش را، حکومتش را تنها می گذارد و او را رد می کند حالا، فرق نمی کند این امیر خوب باشد یا بد.
البته، در تاریخ یافعی هم آمده زمانی که زید رحمه الله قیام کرد گروهی پیش اوآمده و به او گفتند: از ابوبکر رضی الله عنه و عمر رضی الله عنه اعلام برائت کن تا به تو بیعت بدهیم. گفت از آن ها برائت نمی کنم. گفتند: پس، ما هم تو را رفض می کنیم، تو را رد می کنیم. زید گفت: بروید شما رافضه هستید. اذهبوا فأنتم الرافضة[2].
درس های مقدماتی/ درس پنجم:دشمن شناسی شرعی (4)/ شناسائی مرتد در ادبیات شرعی و چگونگی برخورد با مرتدین و جبهه ی مرتدین(قسمت 2)
پس دقت کنید دوستان، بزرگواران ما کسانی که اصحاب و تابعین را تکفیر کردند کسی آن ها را به جرم تکفیر اصحاب و تابعین تکفیر نکرده است. این ها در حق خودشان ظلم کرده اند تو حق نداری به خودت ظلم کنی. چون اگر تو هم آن ها را تکفیر کنی چیزی می شوی مثل آن ها، ظالمی می شوی مثل آن ها. برای همین، صاحب المغنی می گوید: هیچ کسی که اصحاب و تابعین را تکفیر کردند و خون و مالشان را حلال دانستند برای این که به خدا نزدیک شوند و به خدا تقرب پیدا کنند هیچ کسی آن ها را تکفیر نکرده است.
ابن تیمیه رحمه الله هم می گوید: بدعت خوارج به خاطر بدفهمیشان از قرآن بود و قصد معارضه با آن را نداشتند و چیزی را از آن فهم می کردند که بر آن دلالت نمی کرد و گمان داشتند آن موجب تکفیر کردن کسانی است که مرتکب گناه می شدند. دیدید، اینگونه ابن تیمیه رحمه الله در مورد خوارج می گوید که کارهای آن ها نشانه ی بدفهمی آنان از قرآن بود و قصد معارضه و دشمنی با قرآن را نداشتند و چیزی را از آن فهم می کردند که خیال می کردند با این فهم خود، کسی که دچار این گناه شده کافر شده است. تأویل آن ها چنین بود، استناد آن ها به آیات و روایات چنین بود. پس به خاطر تأویلات اشتباهشان کسی آن ها را تکفیر نکرده است.
خوب،حالا، در آن زمانهای ابتدایی صدر اسلام همان زمان که حکومت اسلامی وجود داشت، این جریانات انحرافی در همان حد می ماندند و نمی توانستند به جریان غالب تبدیل شوند. اما، زمانی که حکومت اسلامی به روش رسول الله صلی الله علیه وسلم از بین رفت و زمانی که شورای اولی الامر، به عنوان تنها مرجع وحدت بخش از بین رفت. تنها مرجع وحدت بخش دیدگاههای مختلف، بر اثر انهدام حکومت اسلامی از بین رفت و دیگر مرجعی نبود که مسلمانان به آن مراجعه کنند و هر کسی خودش را بر حق نداند بلکه، آن مرجع رأی آخر را با اجماعی که داشت صادر می کرد. وقتی که این مرجع از بین می رود به وجود آمدن اختلاف ناپسند و به دنبال آن فرقه سازی و مذهب گرائی واقعیتی اجتناب ناپذیر شده است. همه در طول تاریخ شاهد آن هستیم و نمی توان این واقعیت آشکار را نادیده گرفت.
همه ی مذهب سازی ها، فرقه سازی ها و گروه سازی ها همه به دلیل انهدام آن مرجعِ مادر و به دلیل انهدام امت واحده ای که از شورا به وجود آمده بود و اجماع واحدی که ارائه می داد، همه ی این ها به این دلیل به وجود آمدند و تا زمانی که این مرجع دوباره برنگردد وجود این مذهب سازی ها، فرقه گرایی ها و گروه های مختلف و اجتهادات مختلف که بر اساس تأویلات مختلف به وجود آمده اند اجتناب ناپذیر است و کسی نمی تواند از آن فرار کند همچنان که در طول تاریخ وجود داشته اند.
زمانی که مسلمین دچار چنین مصیبتی شدند و حکومت اسلامی خودشانرا از دست دادند، همین جریانات خود به خود در اکثر جوامع به جریان حاکم تبدیل شدند، تبدیل شدند به مذهب. علاوه بر اینها منافقین و سکولارزده ها هم شروع کردند به فرقه سازی و جمع کردن عده ای از مسلمین به دور خودشان. در گذشته آن ها فرقه های مختلفی را تولید کردند الان هم همین سکولازده ها برای خودشان تحت عنوان تفاسیر و احزاب مختلف به همین فرقه سازی و جمع کردن عده ای از مسلمین به دور خودشان ادامه می دهند . الان اسم خودشان را حزب گذاشته اند.
به همین راحتی و تنها به دلیل از دست رفتن حکومت اسلامی و شورا، بازار اجتهادات و تأویلات راست و دروغ از چند قرن گذشته تاکنون در بسیاری از سرزمینهای مختلف اسلامی و سرزمین های مسلمان نشین داغ و گرم شده است.[1] در اینجا دیگر اختلاف حاکم نیست بلکه، تفرق به وجود آمده است.
عمر اختلاف کوتاه است، ثمره اش را می دهد و در همان شورا دفن می شود. اما تفرق می تواند قرنها طول بکشد و فاجعه به بار بیاورد. این همان تفرقی است که همه ی ما شاهد آن هستیم و تا زمان تشکیل شورای اولی الامر و ایجاد امت واحدی از این شورا و خروج اجماعی واحد از این امت، این تفرق به زندگی ننگین و فاجعه بار خودش ادامه می دهد.
درس های مقدماتی/ درس پنجم:دشمن شناسی شرعی (4)/ شناسائی مرتد در ادبیات شرعی و چگونگی برخورد با مرتدین و جبهه ی مرتدین(قسمت 1)
بسم الله و الحمدلله
«به راستی حمد و سپاس تنها لایق خدا است. او را شکر میگوییم و از او درخواست کمک و آمرزش میکنیم، و پناه میبریم به خدا از شرور نفس هایمان واز بدی های اعمالمان. هر کس که خدا او را هدایت کند هیچ کس نمیتواند او را گمراه کند و هر کس که خداوند او را گمراه نماید هیچ کس نمیتواند او را هدایت دهد، و شهادت میدهم که هیچ اله بر حقی به جز الله نیست که تنها و بیشریک است، و شهادت میدهم که محمد بنده و فرستاده ی او است».
«ای کسانی که ایمان آوردهاید آنچنان که شایسته است، از خدا بترسید و نمیرید مگر آن که مسلمان باشید». «ای انسان ها! از (خشم) پروردگارتان بپرهیزید، پروردگاری که شما را از یک انسان بیافرید و (سپس) همسرش را از نوع او آفرید و از آن دو نفر مردان و زنان فراوانی منتشر ساخت. و از (خشم) خدایی بپرهیزید که همدیگر را بدو سوگند میدهید، و بپرهیزید از این که پیوند خویشاوندی را قطع کنید. بی گمان خداوند مراقب شما است». «ای مؤمنان! از خدا بترسید و سخن حق و درست بگویید. در نتیجه، خدا (توفیق خیرتان میدهد و) اعمالتان را شایسته می گرداند و گناهانتان را میبخشاید. اصلاً هر کس از خدا و پیامبرش فرمانبرداری کند، قطعاً به پیروزی و کامیابی بزرگی دست مییابد». «اما بعد: راست ترین سخن کتاب خدا، و بهترین روش، روش محمد صلی الله علیه و سلم است، و بدترین امور نوآوری در دین است، و هر تازه پیدا شدهای در دین، بدعت؛ و هر بدعتی گمراهی، و هر گمراهی در آتش است».
السلام علیکم و رحمه الله و برکاته
امروز و در ادامه ی درسهای مقدماتی، از درس پنجم در مورد دشمن شناسی شرعی به بخش چهارم این درس می رسیم که در آن به شناسائی مرتدین درادبیات شرعی و چگونگی برخورد با جبهه ی مرتدین بر اساس شریعت الله می پردازیم، ان شاءالله.
الله تعالی در سوره ی مدثر ضمن بیان احوال اهل توحید و کفار در دنیا و قیامت می فرماید:
إِنَّهَا لَإِحْدَى الْكُبَرِ* نَذِيرًا لِّلْبَشَرِ* لِمَن شَاءَ مِنكُمْ أَن يَتَقَدَّمَ أَوْ يَتَأَخَّرَ*كُلُّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ رَهِينَةٌ* إِلَّا أَصْحَابَ الْيَمِينِ* فِي جَنَّاتٍ يَتَسَاءَلُونَ* عَنِ الْمُجْرِمِينَ* مَا سَلَكَكُمْ فِي سَقَرَ* قَالُوا لَمْ نَكُ مِنَ الْمُصَلِّينَ (مدثر/35-43)، دوزخ، بلائی از بلاهای بزرگ است. وسیله ی بیم دادن انسانها است. برای کسانی از شما که میخواهند پیش بروند، و یا کسانی که میخواهند عقب بکشند، هرکسی در برابر کارهائی که کرده است گروگان میشود، مگر یاران سمت راستی. آنان در باغهای بهشت به سر میبرند و از مجرمین میپرسند چه چیزهائی شما را به دوزخ کشانده و بدان انداخته است؟ میگویند: در زمره ی نمازگزاران نبودهایم.
بقیه ی این گفتگو را می توانید خودتان در این سوره و بقیه ی سوره ها بخوانید و بقیه ی صفات این مجرمین را متوجه شوید.
در اینجا مهم این است که، الله تعالی مسأله ی پیش رفت و عقب کشی را درمورد دو گروه کاملاً متمایز مطرح می کند: «لِمَن شَاءَ مِنكُمْ أَن يَتَقَدَّمَ أَوْ يَتَأَخَّرَ»،آنان که پیش رفتند کسانی هستند که اهل هدایت و اهل بهشت اند و با اسامی چون: الَّذِینَ آمَنُوا، أَصْحَابَ الْیَمِینِ نام برده می شوند.
و در برابر، آن هایی که عقب ماندند کسانی هستند که اهل گمراهی اند و اهل سقر و جهنم هستند و با اسامی چون: الکافرون،عنید، اسْتَکْبَرَ، الْمُجْرِمِینَ، لَمْ نَکُ مِنَ الْمُصَلِّینَ (جزونماز گذارها نبودند)، مُعْرِضِینَ (رویگردانان از قانون شریعت) و غیره از آن ها نام می برد. دو گروه کاملاً متمایز، آن هایی که پیشرفته هستند یا آن هایی که عقب مانده هستند. آن هایی که پیشرفته اند و آن هایی که عقب مانده اند «أَن يَتَقَدَّمَ أَوْ يَتَأَخَّرَ».
حالا کسی که به ظاهر از صف طاغوتها و مجرمین و کافرین جدا شده و مسیری را با مسلمین و گروه پیشرو طی کرده و به جلو رفته، «آگاهانه» و «به میل خودش» تصمیم می گیرد به عقب برگردد و جزو کهنه پرستان شود به این برگشت او می گویند«مرتد» شده است. در هر صورت، ارتداد به معنی برگشت به عقب می آید، الله تعالی می فرماید: «فَارْتَدَّا عَلَى آثَارِهِمَا قَصَصًا» (کهف/64)، پس، جستجوكنان رد پاى خود را گرفتند وبرگشتند.نگاه کنید، برگشتند : ارْتَدَّا یعنی برگشتند.
یا در جای دیگری می فرماید:«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تُطِيعُوا الَّذِينَ كَفَرُوا يَرُدُّوكُمْ عَلَى أَعْقَابِكُمْ فَتَنْقَلِبُوا خَاسِرِينَ» (آل عمران/149)، ای كسانی كه ايمان آوردهايد! اگر از كافران فرمانبرداری كنيد (به حرف هایشان گوش دهید)، شما را به عقب بازمی گردانند و زيان ديده برمیگرديد.
یا زمانی که الله تعالی از زبان سیدنا موسی نقل می کند که به قومش می گوید:«يا قَوْمِ ادْخُلُوا الْأَرْضَ الْمُقَدَّسَةَ الَّتِي كَتَبَ اللَّهُ لَكُمْ وَ لا تَرْتَدُّوا عَلى أَدْبارِكُمْ فَتَنْقَلِبُوا خاسِرِينَ»(مائده/21)، موسى فرمود: اى قوم من! به سرزمين مقدّسى كه خداوند براى شما مقرّر كرده وارد شويد و به پشت سر خود برنگرديد و عقب نشینی نکنید كه زيانكار مىشويد.
این کلام قرآن هم آشکارا می رساند که منظور، برگشتن به عقب و از چیز خوب به چیز بد برگشتن است. در این صورت، از نظر لغوی «رِدِة» یعنی برگشتن، «إرتَدَّ» يعنی: برگشت، «يَرتَدِد» يعنی: برمی گردد،«ارتداد» یعنی: بازگشت، «مرتد» يعنی: كسی كه برگشته است و «مرتدين» يعنی: کسانی که برگشته اند، برگشته ها.
درس های مقدماتی/ درس پنجم:دشمن شناسی شرعی (3)/ شناسائی اجمالی و روش برخورد با کفار پنهان داخلی یا منافقین و سکولارزده ها
بسم الله و الحمدلله
«به راستی حمد و سپاس تنها لایق خدا است. او را شکر میگوییم و از او درخواست کمک و آمرزش میکنیم، و پناه میبریم به خدا از شرور نفس هایمان واز بدی های اعمالمان. هر کس که خدا او را هدایت کند هیچ کس نمیتواند او را گمراه کند و هر کس که خداوند او را گمراه نماید هیچ کس نمیتواند او را هدایت دهد، و شهادت میدهم که هیچ اله بر حقی به جز الله نیست که تنها و بیشریک است، و شهادت میدهم که محمد بنده و فرستاده ی او است».
«ای کسانی که ایمان آوردهاید آنچنان که شایسته است، از خدا بترسید و نمیرید مگر آن که مسلمان باشید». «ای مردمان! از (خشم) پروردگارتان بپرهیزید، پروردگاری که شما را از یک انسان بیافرید و (سپس) همسرش را از نوع او آفرید و از آن دو نفر مردان و زنان فراوانی منتشر ساخت. و از (خشم) خدایی بپرهیزید که همدیگر را بدو سوگند میدهید، و بپرهیزید از این که پیوند خویشاوندی را قطع کنید. بی گمان خداوند مراقب شما است».
«ای مؤمنان! از خدا بترسید و سخن حق و درست بگویید. در نتیجه، خدا (توفیق خیرتان میدهد و) اعمالتان را شایسته می گرداند و گناهانتان را میبخشاید. اصلاً هر کس از خدا و پیامبرش فرمانبرداری کند، قطعاً به پیروزی و کامیابی بزرگی دست مییابد».
«اما بعد: راست ترین سخن کتاب خدا، و بهترین روش، روش محمد صلی الله علیه و سلم است، و بدترین امور نوآوری در دین است، و هر تازه پیدا شدهای در دین، بدعت؛ و هر بدعتی گمراهی، و هر گمراهی در آتش است».
السلام علیکم و رحمه الله و برکاته
بخش اول درس پنجم را به آنالیز کفار اختصاص دادیم و آن ها را به پنج گروه کفار اهل کتاب، کفار شبه اهل کتاب، کفار مشرک یا سکولاریست ها، کفار پنهان داخلی یا سکولارزده ها یا منافقین و کفار مرتدین تقسیم کردیم.
در بخش دوم از درس پنجم هم سعی کردیم در مورد احکام کلی مربوط به مشرکین و سکولاریست ها و احکام کلی مربوط به اهل کتاب و شبه اهل کتاب در دنیا صحبت کنیم.
در این بخش و در ادامه ی درس هایمان در مورد دشمن شناسی شرعی به احکام مربوط به کفار پنهان داخلی یا منافقین یا زنادقه و یا به زبان امروزین سکولارزده ها می رسیم، که الله متعال بدترین جای جهنم را به آن ها اختصاص داده و در موردشان می فرماید: «إِنَّ الْمُنافِقِینَ فِی الدَّرْک الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ وَ لَنْ تَجِدَ لَهُمْ نَصِیراً» (نساء/145)، بی گمان منافقان در اعماق دوزخ و در پائینترین مکان آن هستند و هرگز یاوری برای آنان نخواهی یافت.
دَرَكَةجمع دَرَكَات است، درجه ى عقب گرديدن است نه بالا رفتن، یعنی هر چه درجه درجه پایین می آید معنی آن «دَرَکة» می شود. در مقابل اين كلمه «درجه» قرار دارد که برای صعود يا بالا رفتن است؛ «الجَنَّة دَرَجَاتٌ و النارُ دَرَكَات» بهشت درجات است و درجه درجه به سمت بالا می رود؛ و دوزخ دركات است یعنی درجه درجه به سمت پایین می رود؛ «دَرَجَاتُ الحياةِ و دَرَكاتُ الموت»، درجات زندگى در بهشت و دركات مردن در جهنم است. یعنی، همچنان که در بهشت انواع زندگی ها و درجات را داریم در جهنم هم انواع مرگ ها را داریم و همه در یک سطح نیستند.
اگر دقت کرده باشید ما در درس های قبلی سه گروه از عالم بشریت را که در سوره ی فاتحه تحت عنوان «أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ» و «مَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ» و «الضَّالِّينَ» نام برده شده اند را، با آیات سوره ی پس از آن، یعنی سوره ی بقره معرفی کردیم. در این سوره الله متعال چهار آیه دربارهی مؤمنین، دو آیه دربارهی کفار و سیزده آیه دربارهی منافقین یا کفار پنهان داخلی آورده است.
کفار آشکار که مشخص هستند و در شناخت آن ها نیاز به زحمت زیادی نیست. فرد به زبان خودش بر کفر خود گواهی می دهد و می گوید من سکولارم، یا یهودی، نصرانی، مجوس، صابئی، کومله، دمکرات، پارتی، پ.ک.ک و … هستم. مؤمنین هم همین طور، با کمی شناخت و دقت شناخته می شوند. اما طیف منافقین، جمعی آشفته با پوششی شبه اسلامی و مجهولی هستند که لازم است جهت حذر و تنظیم روابط، حداقل صفات و ویژگی های این ها شناخته شوند. شناخت این دسته ی مخرب بسیار مشکل تر از کفار آشکار است که این همه نیاز به توضیح داشته و از حساسیت و نیاز بیشتری هم برخوردار است.
اما به چه دلیل کفاری که در میان مسلمین خودشان را قایم و پنهان کرده اند منافق نامیده شده اند؟ و این ها چه کسانی هستند؟
ابن منظور، صاحب لسان العرب می گوید: کلمه ی نفاق و منافق، کلماتی صرفاً اسلامی هستند که عرب قبلاً از آن ها استفاده نکرده است.[1] واژه ی «منافق» از ریشه نَفَق، به معنای کانال، راهرو و تونل زیر زمینی است که دو در یا بیشتر داره، و از این کانال ها برای استتار یا نفوذ و پیش روی یا فرار استفاده میکنند.
«نَفَقاً» در اینجا یعنی دالان، دهلیز، تونل. یعنی اگر رویگردانی از این ها برای تو سخت و سنگین است، چنان که میتوانی (جهت اقناع آنان راهی پیدا کنی مثلاً) دالان یا تونلی در زمین بزنی و یا نردبانی به سوی آسمان بگذاری و دلیلی برای (ایمان آوردن) این ها بیاوری (چنین کن. امّا، بدان که این لجوجان تو را تصدیق نمیکنند و ایمان نمیآورند). ولی اگر خدا بخواهد آنان را (قهراً و جبراً) بر هدایت جمع خواهد کرد. پس از زمره ی کسانی مباش که (حکم خدا و سنّت او را درباره ی مردم) نمیدانند.
بیشتر بزرگان علم لغت، ریشه ی منافقین را با کار «يَربوع» که شبيه موش صحرايی يا راسو است توضیح می دهند. يربوع یک درِ معمولی و آشکار برای رفت و آمد خودش دارد. اما در کنار این درِ محل رفت و آمد خود، از طریق تونل هایی که در خانه اش زده در یک نقطه یا نقاط دوردست تری، در یا درهای دیگری هم برای احتیاط می کند. این درهای احتیاطی را طوری به سمت سطح زمین می کند که سوراخ نشود، بلکه یک قشر نازک باقی می گذارد، نه آن قدر نازک که خود قشر خراب شود و پایین بیاید، بلکه در این حد که اگر روزی خطری از در آشکار (که همه می دانند) پیدا شد، او بتواند با سرش محکم به این قشر بزند و آن را خراب کند و فرار نماید. این که از این درِ آشکار و شناخته شده وارد می شود، اما از آن درِ پنهانی خارج شود، عرب به این می گوید: نافقاً؛ یعنی یک راه مخفی درونی پوشیده … . عده ای هم گفته اند که: نام سوراخ مخفیيربوع «نافقاء» است که کلمه ی «منافق» هم از همین واژه گرفته شده است.
منافق، دو در و دو راهرو برای خودش قرار داده؛ یک درِ ورودی که ظاهری است و به راهرو و تونل اصلی باز می شود که اسلام است؛ و یک راهرو و تونل انحرافی و پنهان دیگری که دارای یک درِ خروجی است که باید فرض کنیم درِ پنهانی، احتیاطی و اصلی است که برای خودش نگه داشته و کسی از آن خبر ندارد. درِ ظاهری و آشکار، اسلام است؛ که از آن وارد می شود و درِ پنهانی (همچون برنامه و قانون های دیگری چون دین سکولاریسم) که برای روزِ مبادا برای خودش نگه داشته، و در میان همنوعان (کلاً انسان ها)، تنها خودش از آن خبر دارد، و از آن خارج می شود، این در درِ کفر و کافری می باشد. حالا، با مرگ از این درِ کفر و کافری خارج می شود، یا از این در مثل یک مرتد خارج می شود و کفر خودش را آشکار می کند.
درس های مقدماتی/ درس پنجم:دشمن شناسی شرعی (2)/ احکام کلی مربوط به مشرکین (سکولاریستها)، اهل کتاب و شبه اهل کتاب
بسم الله و الحمدلله
«به راستی حمد و سپاس تنها لایق خداست او را شکر میگوییم و از او درخواست کمک و آمرزش میکنیم، و پناه میبریم به خدا از شرور نفس هایمان و از بدی های اعمالمان، هر کس که خدا او را هدایت کند هیچ کس نمیتواند او را گمراه کند و هر کس که خداوند او را گمراه نماید هیچ کس نمیتواند او را هدایت دهد و شهادت میدهم که هیچ اله بر حقی به جز الله نیست که تنها و بیشریک است، و شهادت میدهم که محمد بنده و فرستاده ی اوست».
«ای کسانی که ایمان آوردهاید آنچنان که شایسته است، از خدا بترسید و نمیرید مگر آن که مسلمان باشید». «ای مردمان از (خشم) پروردگارتان بپرهیزید، پروردگاری که شما را از یک انسان بیافرید و (سپس) همسرش را از نوع او آفرید و از آن دو نفر مردان و زنان فراوانی منتشر ساخت. و از (خشم) خدایی بپرهیزید که همدیگر را بدو سوگند میدهید، و بپرهیزید از این که پیوند خویشاوندی را گسیخته دارید زیرا بی گمان خداوند مراقب شماست».
«ای مؤمنان از خدا بترسید و سخن حق و درست بگویید. در نتیجه خدا (توفیق خیرتان میدهد و) اعمالتان را شایسته می گرداند و گناهانتان را میبخشاید. اصلاً هر کس از خدا و پیامبرش فرمانبرداری کند، قطعاً به پیروزی و کامیابی بزرگی دست مییابد».
اما بعد: راست ترین سخن، کتاب خدا و بهترین روش، روش محمد صلی الله علیه و سلم است، و بدترین امور نوآوری در دین است، و هر تازه پیدا شده ای در دین، بدعت؛ و هر بدعتی گمراهی و هر گمراهی در آتش است.
السلام علیکم و رحمة الله و برکاته
در بخش اول درس پنجم که به آنالیز کفار اشاراتی داشتیم آن ها را به پنج گروه کاملاً مختلف تقسیم کردیم. کفار اهل کتاب، غیراهل کتاب، شبه اهل کتاب، کفار پنهان داخلی یا منافقین و کفار مرتدین.
در این بخش دوم از درس پنجم هم سعی می کنیم درمورد احکام کلیمربوط به مشرکین و سکولاریستها و احکام کلی مربوط به اهل کتاب و شبه اهل کتاب در دنیا صحبت کنیم.
در این پنج دسته از کفار، اولین آن ها مشرکین هستند که قدمت پیدایش آن ها به قدمت پیدایش انسان برمی گردد، و تمام آلودگیهای بعدی کفار و انسان ها، از آغاز تا همین الان هم، تأثیراتی مستقیم یا غیر مستقیم از این منبع و دین فاسد بوده است. به همین دلیل، ابتدا از دین مشرکین شروع می کنیم.
الله متعال به روشنی در آیاتی از قرآن میان اهل کتاب، کفار اهل کتاب، کفار شبه اهل کتاب و مشرکین فرق می گذارد. مثلاً می فرماید:
در هر جای قرآن چنانچه از گروهی مجزا تحت عنوان «الَّذِينَ أَشْرَكُوا» و «مشرکین» نام برده می شود منظور سکولاریستها هستند؛ که فقها از آن ها تحت عنوان کفار غیر اهل کتاب و در مواردی هم به اشتباه تحت عنوان مشرکین غیر اهل کتاب از آن ها اسم برده اند.
دقت کنید دوستان، یعنی خیلی دقت کنید، که الله متعال حتی کفار اهل کتاب و شبه اهل کتاب و حتی منافقین را هم با لفظ «مشرکین» و «الذین اشرکوا» معرفی نکرده، بلکه در سراسر قرآن آنها را کسانی معرفی کرده که به شرک آلوده شدند، و بعضی از صفات و ویروسهای مشرکین را در خودشان جا دادند، و تا زمانی که این ها صف خودشان را عوض نکردند و رسماً وارد حزب و دایره ی مشرکین نشدند، به آن ها مشرکین گفته نشده؛ بلکه با همان اسمهای یهود، نصارا، مجوس و صابئین نام برده شده اند.
با آنکه همه جزو کفار محسوب می شوند، و ممکن است مشترکاتی با هم و حتی با مسلمین هم داشته باشند، اما هر کدام، طبقه، گروه، حزب و دسته ی جداگانه ای با صفات و احکام جداگانه هستند.
درسهای مقدماتی/ درس پنجم: دشمن شناسی شرعی (1)/ کلیاتی در مورد آنالیز جامعه ی کفار
بسم الله و الحمدلله «به راستی حمد و سپاس تنها لایق خداست او را شکر میگوییم و از او درخواست کمک و آمرزش میکنیم، و پناه میبریم به خدا از شرور نفس هایمان و از بدی های اعمالمان، هر کس که خدا او را هدایت کند هیچ کس نمیتواند او را گمراه کند و هر کس که خداوند او را گمراه نماید هیچ کس نمیتواند او را هدایت دهد و شهادت میدهم که هیچ اله بر حقی به جز الله نیست که تنها و بیشریک است، و شهادت میدهم که محمد بنده و فرستاده ی اوست». «ای کسانی که ایمان آوردهاید آنچنان که شایسته است، از خدا بترسید و نمیرید مگر آن که مسلمان باشید». «ای مردمان از (خشم) پروردگارتان بپرهیزید، پروردگاری که شما را از یک انسان بیافرید و (سپس) همسرش را از نوع او آفرید و از آن دو نفر مردان و زنان فراوانی منتشر ساخت. و از (خشم) خدایی بپرهیزید که همدیگر را بدو سوگند میدهید، و بپرهیزید از این که پیوند خویشاوندی را گسیخته دارید زیرا بی گمان خداوند مراقب شماست». «ای مؤمنان از خدا بترسید و سخن حق و درست بگویید. در نتیجه خدا (توفیق خیرتان میدهد و) اعمالتان را شایسته می گرداند و گناهانتان را میبخشاید. اصلاً هر کس از خدا و پیامبرش فرمانبرداری کند، قطعاً به پیروزی و کامیابی بزرگی دست مییابد».
اما بعد: راست ترین سخن، کتاب خدا و بهترین روش، روش محمد صلی الله علیه و سلم است، و بدترین امور نوآوری در دین است، و هر تازه پیدا شده ای در دین، بدعت؛ و هر بدعتی گمراهی و هر گمراهی در آتش است.
در درس اول در مورد دین صحبت کردیم و اینکه دین، مفهومی است که چهار مورد را در خودش جا داده است: قدرت حاکمیت، قانون و برنامه، اطاعت کردن و در نهایت برقراری سیستم جزا و پاداش. و اینکه دین، صرف نظر از درست و یا نادرست بودن آن، ممکن است از طرف الله باشد یا بشر خودش تولید کننده ی دین باشد. همان طور که الله متعال به پیامبرش دستور داده که به کافران مشرک قریش بگوید: «لَکُمْ دِینُکُمْ وَلِیَ دِینِ» (کافرون/6)، دین خودتان برای خودتان، و دین خودم برای خودم!.در این صورت، واژه ی دین صرفاً برای دین حق به کار نمیرود، بلکه در مورد آن چه که مردم درست یا نادرست به آن باور پیدا کرده اند به کار می رود. غیر ممکن است که بت پرستی از طرف الله نازل شده باشد و الله ، بت پرستی را به پیامبری وحی کرده باشد تا آن را به مردم آموزش دهد؛ اما الله بت پرستی را دین می داند. بر این اساس دین یا آسمانی است یا حاصل افکار و عقاید ساخته شده توسط خود انسان است و انسان خودش آن را تولید کرده است.
همچنین بیان کردیم که دین مشرکین یا به تعبیر امروزین سکولاریسم، دینی است مانند دین اسلام. نه این که درجه اش مانند دین اسلام باشد، ولی آن هم همان چهار موردی را که درمورد تعریف دین گفتیم در خودش دارد و آن هم دین است. در این صورت، تنها دو دین در دنیا وجود دارد یا دین اسلام با شریعتهای مختلفش (مثل شریعت پیامبر خاتم، شریعت عیسی، موسی و …) یا دین مشرکین است که آن را سکولاریسم می نامیم، آن هم با صدها و بلکه هزاران مذهب مختلف. به دنبال این، به منشأ پیدایش دین سکولاریسم همزمان با زمان پیدایش انسان اشاره کردیم و اینکه به دو دسته ی آشکار و پنهان داخلی تقسیم می شوند[2]، و در نهایت اشاره کردیم که سکولاریست ها از ما چه اسلامی را می خواهند و تا کی با ما جنگ مسلحانه می کنند؛جنگ مسلحانه «یقاتلونکم».
در درس دوم هم به اهمیت و جایگاه شناخت جاهلیت نوین به عنوان یک ضرورت برای حفظ ایمان و جهاد و دوری از شرک پرداختیم. اشاره کردیم در طول تاریخ کسانی که همچون صحابه جاهلیت را خوب فهمیدند اسلام را هم خوب فهمیدند. و اینکه جاهلیت، مفهومی است به معنی دور شدن از حق و عدم آگاهی به توحید و دین اسلام. عدم آگاهی به «لا اله الا الله» و کفر به طاغوت و ایمان به الله، و نمی توان جاهلیت را به معنی بی سوادی و دوری از علوم تجربی روز و دانش های تجربی بشری دانست، بلکه جاهلیت، مفهومی است به معنی دوری از قوانین و ارزش های شریعت الله. با این نگرش بود که فهمیدیم چرا ابوالحکم به عنوان دکتر، پروفسور و دانشمند آن جامعه ملقب به ابوجهل می شود. یعنی پدر نفهمی، پدر جهل. با وجود آن همه سواد و علمی که داشت نسبت به جامعه ی خودش.
همچنین اشاره کردیم که جاهلیت را نمی توان به زمان و مکان خاصی محدود کرد، بلکه حالت و کیفیت خاصی است که در هر مکان و زمانی می تواند به وجود بیاید و تکرار شود. و ضمن بیان مشخصه های جاهلیت عصر بعثت آن را با جاهلیت مدرن کنونی «دین سکولاریسم» مقایسه کردیم و به این نتیجه رسیدیم که جاهلیت مدرن امروزین بسیار وحشتناک تر از جاهلیت قدیم است و ضرورت شناخت آن برای حفظ ایمانمان بسیار ضروری و حیاتی است.
درس سوم رااختصاص دادیم به طاغوت شناسی، به عنوان اولین قدم در تکمیل عقیده. در این درس یاد گرفتیم که بی باور شدن و كفر به طاغوت نصف «لا اله و الا الله» است، و تمام پیامبران در طول تاریخ برای این آمده اند که ابتدا به انسان ها یاد بدهند که از طاغوت دوری کنند و کفر به طاغوت کنند، و به دنبال این امر مهم، عبادتشان را به الله اختصاص بدهند. در این صورت، کفر به طاغوت مقدمه و دروازه ی رسیدن به ایمان به الله و عبادت الله است. به دنبال این مطلب به غیر تقلیدی بودن عقاید اشاره کردیم. این که عقاید را نمی توان تقلید کرد، یعنی از پدران به ارث برد و از دیگران تقلید نمود وهمچنان که دیگران انجامش می دهند ما هم همان عقاید را داشته باشیم. علاوه بر این به معنی طاغوت و رئوس الطواغیت، چگونگی طاغوت سازی و تولید اله ها و خدایان باطل توسط انسان ها، انواع خدایان باطل و در نهایت به بارزترین پشتیبانان طاغوت ها اشاره کردیم.
درس های مقدماتی/ درس چهارم: اسلام چیست و مسلمان کیست؟
بسم الله و الحمدلله
«به راستی حمد و سپاس تنها لایق خداست او را شکر میگوییم و از او درخواست کمک و آمرزش میکنیم، و پناه میبریم به خدا از شرور نفس هایمان و از بدی های اعمالمان، هر کس که خدا او را هدایت کند هیچ کس نمیتواند او را گمراه کند و هر کس که خداوند او را گمراه نماید هیچ کس نمیتواند او را هدایت دهد و شهادت میدهم که هیچ اله بر حقی به جز الله نیست که تنها و بیشریک است، و شهادت میدهم که محمد بنده و فرستاده ی اوست».
«ای کسانی که ایمان آوردهاید آنچنان که شایسته است، از خدا بترسید و نمیرید مگر آن که مسلمان باشید». «ای مردمان از (خشم) پروردگارتان بپرهیزید، پروردگاری که شما را از یک انسان بیافرید و (سپس) همسرش را از نوع او آفرید و از آن دو نفر مردان و زنان فراوانی منتشر ساخت. و از (خشم) خدایی بپرهیزید که همدیگر را بدو سوگند میدهید، و بپرهیزید از این که پیوند خویشاوندی را گسیخته دارید زیرا بی گمان خداوند مراقب شماست».
«ای مؤمنان از خدا بترسید و سخن حق و درست بگویید. در نتیجه خدا (توفیق خیرتان میدهد و) اعمالتان را شایسته می گرداند و گناهانتان را میبخشاید. اصلاً هر کس از خدا و پیامبرش فرمانبرداری کند، قطعاً به پیروزی و کامیابی بزرگی دست مییابد».
اما بعد: راست ترین سخن، کتاب خدا و بهترین روش، روش محمد صلی الله علیه و سلم است، و بدترین امور نوآوری در دین است، و هر تازه پیدا شده ای در دین، بدعت؛ و هر بدعتی گمراهی و هر گمراهی در آتش است.
السلام علیکم و رحمة الله و برکاته
برادران و خواهرانی که سه درس گذشته را دنبال کرده اند و می دانند دین یعنی چه؟ و مفاهیم و معانی چهار گانه ی آن را یاد گرفتند، و علاوه بر آن، شناخت درستی از مسأله ی جاهلیت و بخصوص امر مهم کفر به طاغوت دارند، درک درس امروز برایشان بسیار سهل و آسان خواهد بود.
در همین ابتدای امر باید این نکته را خدمت برادران و خواهران مسلمان یاد آوری کنم همچنانکه در درس اول اشاره کردیم، در نگرش قرآن دو دین بیشتر وجود ندارد: یا دین اسلام یا دین مشرکین، و الله متعال هر جا اسم مشرکین را در کلام خود آورده، منظورش کفار غیر اهل کتاب هستند. یعنی به زبان ساده تر و امروزین، ما دو دین بیشتر نداریم، یا دین اسلام است (با شریعتهای مختلف آن) یا دین سکولاریسم ( آن هم با صدها مذهب و فرقه ی مختلف).
در این صورت، به کار بردن ادیان آسمانی نمی تواند کار درستی باشد، بلکه در نگرش قرآن تنها یک دین آسمانی داریم و تمام پیامبران، برای تبلیغ و رساندن یک دین آمده اند که آنهم «اسلام» است؛ که الله متعال به تأکید می فرمایند:”إنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلام” و “وَمَنْ يَبْتَغِ غَيْرَالْإِسْلامِ ديناً فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِي الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرينَ”.
اصول مشترک و ثابتی که تمام پیامبران، در دعوت مردم به این دین واحد، از آن پیروی می کردند، دو اصل ساده اما مهم بیشتر نبوده، که هر کسی تسلیم این دو اصل، از کانال پیامبر همان دوره می شده، در دایره ی دین اسلام قرار می گرفته است. الله متعال در مورد این دواصل مشترک می فرمایند:
وَلَقَد بَعَثنا في كُلِّ أُمَّةٍ رَسولًا أَنِ اعبُدُوا اللَّهَ وَاجتَنِبُوا الطّاغوتَ (نحل/36)، ما به ميان هر ملّتی پيغمبری را فرستادهايم (و محتوای دعوت همهی پيغمبران اين بوده است) كه خدا را بپرستيد و از طاغوت (شيطان، بتان، ستمگران و غيره) دوری كنيد.
وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ إِلَّا نُوحِي إِلَيْهِ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدُونِ (انبياء/25)، ما پيش از تو هيچ پيغمبری را نفرستادهايم، مگر اين كه به او وحی كرديم كه معبودی جز من نيست، پس فقط مرا پرستش كنيد.
به همین دلیل، خداوند در تأیید این مفهوم می فرماید: فَمَن يَكفُر بِالطّاغوتِ وَيُؤمِن بِاللَّهِ فَقَدِ استَمسَكَ بِالعُروَةِ الوُثقى لَاانفِصامَ لَها (بقره/256)، بنابراين كسی كه طاغوت را انکار و رد نماید و از آن نافرمانی كند و به خدا ايمان بياورد، به محكمترين دستگیره چنگ زده، اصلاً پاره شدن ندارد.
و رسول الله صلی الله علیه وسلم هم درابتدای دعوت خود، اولین چیزی که به مخاطبین به عنوان رسالتش می گفت (قبل از نازل شدن احکام اجرائی جامعه)، همین دو اصل را برای مردم بیان می کردند و می فرمود: يَا أَيُّهَا النَّاسُ، قُولُوا: لا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ تُفْلِحُوا؛ به همین سادگی.
پس اسلام در معنی عام و فراگیر آن، یعنی:
لا اله = کفر به طاغوت، یعنی رد کردن و زیر پا گذاشتن تمام برنامه ها، قوانین و راههائی که بر خلاف قانون شریعت الله باشند.[1]
الا الله = ایمان به الله، یعنی همان تعهدی که ما در نماز می دهیم: « إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ» که بر اساس این تعهد، تمام امورعبادی خود را، همچون کار، زندگی، خانواده، حکومت، قانون، آموزش و پرورشو همه چیز خود را به الله می سپاری.
در طول تاریخ، هر کسی که تسلیم این دو اصل (لا اله = کفر به طاغوت و الا الله = ایمان به الله)، از کانال پیامبر آن عصر شده، دوباره باید تأکید شود، تسلیم شدن به این دو اصل باید از کانال پیامبر آن عصر یا به تعبیر دیگر آخرین پیامبر باشد؛ در این صورت، چنین شخصی وارد دایره ی دین اسلام شده و در دنیا اسلام او پذیرفته می شود، و اینکه در قلب این شخص چه می گذرد، راست و دروغ قلبش به خدا و روزقیامت برمی گردد و در دنیا در دایره ی دین اسلام قرار گرفته است و ما چیزی از قلبش نمی دانیم.
الان باید متوجه شده باشید که، آن اسلام ساده، روشن و قابل فهم کدام است که رسول الله صلی الله علیه وسلم در عرض کمتر از چند دقیقه به شخص می رساند؟ و شخص مکلفی با هر میزان از سواد یا در هررده ی سنی که قرار داشت یا آن را قبول یا ردش می کرد. اما امروزه، دهها کتاب در مورد انواع و اقسام توحید نوشته اند و سالهای سال در دانشگاه درس توحید و دعوت می خوانند و حتی درجه ی لیسانس، فوق لیسانس و دکترا هم برایش در نظر گرفته اند اما، باز چیزی تولید می شود که در نهایت، در خدمت طاغوتها قرار می گیرد. این، همان چیزی است که ما در تولیدات دانشگاههایی چون دانشگاههای آل سعود، زیتونه، الازهر و اکثر مدارس دینی فِرق معروف به اهل سنت دیده ایم.
در هر صورت:
تا الان متوجه شدیم که دین اسلام چیست؟ و چگونه شخصی وارد دایره ی دین اسلام شده است؟ اما بایستی این را هم بدانیم که الله متعال برای چنین اشخاصی که وارد دین او شده اند چه اسمی را انتخاب کرده؟ الان ما هر گروه و دسته، و حتی هر فن و حرفه ای را که می بینیم دارای تابلو و اسمی است که صاحبان آن حزب، گروه، دسته و فن برای خودشان انتخاب کرده اند، مثل: نجارها، تراشکارها، رفتگرها، راننده ها، معلمها، پزشکان و …. یا در دین سکولاریسم هم هر کسی برای خودش یک اسم انتخاب کرده، یکی می گوید سکولار لیبرال، دیگری می گوید ناسیونال سوسیالیست، یکی می گوید سوسیال دموکراسی، یکی می گوید مارکسیست لننیست یا یکی خودش را توده ای، کومله، دمکرات، پارتی، یکیتی و … می نامد.
در کل، ما برای هر بچه ای که به دنیا می آید یک اسمی انتخاب می کنیم یا هر کالائی که تولید می شود برای آن اسمی را تعیین کرده اند. حالا، الله متعال برای پیروان این دین واحد که آن را اسلام نامیده چه اسمی را انتخاب کرده است؟ آیا پیروان این دین واحد در هر دوره ای اسمی داشته اند؟ آیا مثل پیروان دین سکولاریسم از اسامی مختلفی برخوردار بودند؟ چون می دانیم پیروان دین سکولاریسم هر یک، اسمی دارند و در طول تاریخ با آن که ماهیتشان یکی بوده اما اسامی مختلفی داشته اند. قبلاً در زمان رسول الله صلی الله علیه و سلم یا در ادبیات قرآنی و فقه به آن ها می گوییم «مشرکین»، اما الان به آن ها می گوییم «سکولاریست»، به صورت عام دین آن ها را چنین می نامیم فرقه هایشان هم مختلف بودند. مذاهب شان اسامی مختلفی داشتند الان هم همین طور هستند و در هر سرزمینی دهها اسم، تحت احزاب مختلف دارند. آیا [دین اسلام هم]اینگونه است یا مثل اسم گذاری روی بچه ها، حرفه ها، مکانها، وسایل تولید شده و … الله متعال اجازه داده خودمان اسمی برای خودمان انتخاب کنیم؟
مثلاً پیروان آدم بگویند ما آدمی هستیم، یا پیروان ادریس بگویند ادریسی، یا پیروان نوح بگویند نوحی، یا پیروان هود بگویند هودی، یا پیروان صالح بگویند صالحی، و به همین ترتیب پیروان ابراهیم = ابراهیمی، اسماعیل = اسماعیلی، لوط = لوطی، اسحاق = اسحاقی، یعقوب = یعقوبی، یوسف = یوسفی، شعیب = شعیبی، ایوب = ایوبی، موسی = موسوی، داود = داودی، سلیمان = سلیمانی، الیاس = الیاسی و به همین ترتیب الیسعی، یونسی، ذوالکفلی،زکریائی، یحیایی، عیسائی و محمدی.
آیا ما چنین نامهائی را در قرآن یا سنت رسول الله صلی الله علیه وسلم دیده ایم؟ اگر نه، پس اسم کسانی که اسلام را پذیرفته اند چیست؟ و الله متعال چه اسمی رابرایشان انتخاب کرده است؟
الله متعال می فرماید:«مَا كَانَ إِبْرَاهِيمُ يَهُودِيًّا وَلاَ نَصْرَانِيًّا وَلَكِن كَانَ حَنِيفًا مُّسْلِمًا وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ»، یعنی سیدنا ابراهیم نه سکولاریست بود(مشرکین) نه یهودی و نصرانی، بلکه «مسلمان» بود. الله متعال برای پیروان دین اسلام از آغاز پیدایش تا روز قیامت فقط یک اسم را انتخاب کرده، آنهم «مسلمان» است. این اسمی است که الله متعال برای کسانی که لا اله و الا الله یعنی کفر به طاغوت و عبادت را مختص الله قرار می دهند به این اصول تسلیم شده اند اسم آن ها را مسلمان گذاشته است: هُوَ سَمَّاكُمُ الْمُسْلِمينَ مِن قَبْلُ وَفِی هَذَا(حج/78)، الله متعال شما را قبلاً (در کتابهای پیشین) و در این (در آخرین کتاب که قرآن نام دارد) مسلمان نامیده است.
خواهران و برادران مسلمان! دقت کنید این اسم را الله متعال برای تمام پیروان دین اسلام در تاریخ بشریت انتخاب کرده، الان هم اسم ما همین است. اگر اسم زمین، آسمان، دریا، کوه، باد، خورشید و ماه را نمیتوانیم عوض کنیم، که امری برای عوض کردن یا نکردن آن هم از طرف خالق آن نداریم. به همین ترتیب که دوست نداری به کوه بگویی دریا، یا به آسمان بگوئی کوه، به همین ترتیب هم به هیچ وجه اجازه نداری اسمی را که الله متعال در طول تاریخ بشریت برایت انتخاب کرده را تغییر بدهی. اسم روی کوه را تو گذاشتی ولی این اسم را الله متعال برایت انتخاب کرده است. ببین پیامبران چگونه خودشان رادر تاریخ معرفی می کنند:
نوح علیه السلام گفت: «وَأُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ مِنَ المُسْلِمِینَ» (یونس/۷۲)، و به من دستور داده شده است كه از زمره ی مسلمین باشم.
ابراهیم واسماعیل-علیهما الصلاة والسلام ـ گفتند: «رَبَّنَا وَاجْعَلْنَا مُسْلِمَیْنِ لَکَ وَمِنْ ذُرِّیَّتِنَا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَکَ» (بقره/۱۲۸)، ای پروردگار ما! چنان كن كه ما دو نفر مخلص و منقاد (فرمان) تو و مسلمان باشيم، و از فرزندان ما ملّت و جماعتی پديد آور كه مسلمان و تسليم (فرمان) تو باشند.
دربارهی سفارش ابراهیم ویعقوب علیهما السلام به فرزندانشان گفته: «وَوَصَّى بِهَا إِبْرَاهِیمُ بَنِیهِ وَیَعْقُوبُ یَا بَنِیَّ إِنَّ اللهَ اصْطَفَى لَکُمُ الدِّینَ فَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنْتُمْ مُسْلِمُونَ» (بقره/۱۳۲)، و ابراهيم فرزندان خود را به اين آئين سفارش كرد، و يعقوب (نوهی او نيز چنين كرد. هر كدام به فرزندان خويش گفتند:) ای فرزندان من! خداوند، دین (توحيدی اسلام) را برای شما برگزيده است.(پس به ما قول بدهيد كه يك لحظه هم از آن دوری نكنيد) و نميريد جز اين كه مسلمان باشيد. یعنی با مسلمان بودن بمیرید.
یوسف علیه السلام دعا کرد و گفت: «تَوَفَّنِی مُسْلِمًا وَأَلْحِقْنِی بِالصَّالِحِینَ» (یوسف/۱۰۱)، (يوسف رو به خدا كرد و گفت:) پروردگارا! مرا مسلمان بميران و به صالحان ملحق گردان.
موسى علیه السلام هم گفت: «وَقَالَ مُوسَى یَا قَوْمِ إِنْ کُنْتُمْ آَمَنْتُمْ بِاللهِ فَعَلَیْهِ تَوَکَّلُوا إِنْ کُنْتُمْ مُسْلِمِینَ» (یونس/۸۴) موسی (برای دلداری و تشجيع مؤمنان) گفت: ای قوم من! اگر واقعاً به خدا ايمان داريد بر او توكّل كنيد (و بايد بر او توكّل كنيد) اگر مسلمان هستید.
جادوگران فرعون هم زمانیکه به موسی ایمان آوردند گفتند:«رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَیْنَا صَبْرًا وَتَوَفَّنَا مُسْلِمِینَ» (اعراف/۱۲۶)، پروردگارا! صبر عظيم به ما مرحمت فرما و ما را مسلمان بميران.
سلیمان علیه السلام خطاب به بلقیس ملکه ی یمن و مردمش نوشت گفت: «أَلَّا تَعْلُوا عَلَیَّ وَأْتُونِی مُسْلِمِینَ» (نمل/۳۱)،برای اين (نامه را فرستادهام) تا برتریجوئی در برابر من نكنيد، و تسليم شده به سوی من آئيد.
حواريّون عیسى علیه السلام به او گفتند: «آَمَنَّا بِاللهِ وَاشْهَدْ بِأَنَّا مُسْلِمُونَ» (آلعمران/۵۲)، (ما) به او ايمان آوردهايم؛ و (تو نيز) گواه باش كه ما مسلمان هستيم.
این دلایل روشن است، همچنانکه «دین اسلام» رسالت همه ی پیامبران بوده، نام «مسلمان» هم برای تمام دوره های تاریخ بشریت به پیروان دین اسلام داده شده است. اگر در تمام قرآن جستجو کنیدغیر از کلمه ی «مسلمان» هیچ اسم و رسم دیگری برای پیروان دین اسلام معرفی نشده است. این اسمی است که الله متعال برای ما انتخاب کرده؛ برای دینی که در طول تاریخ بشریت یک اسم داشته، یک اسم هم برای پیروان این دین معرفی کرده، این هم دینی است که تا روز قیامت برای ما نازل شده است.
ممکن است همه ی ما شنیده باشیم که مریدان دین سکولاریسم، با قیاس تغییر و تحولات دینی سکولاریسم با دین اسلام، (چون تغییر و تحولات در دین سکولاریسم خیلی زیاد است) آن ها می خواهند با همین قیاس تغییر و تحولات به دین اسلام نگاه کنند و می گویند: دین اسلام مال مثلاً 1400 سال پیش است؟ و اینگونه می خواهند این شبهه را ترویج دهند که، همچنانکه دین سکولاریسم در طول تاریخ متناسب با عقل بشری تغییر کرده، و روز به روز پیشرفت کرده تا به امروز رسیده، و حتی می گویند: امروز هم در حال تغییر است و ممکن است چیزی که به درد امروز ما بخورد فردا خوشمان نیاید و آن رد کنیم و چیز دیگری را جای آن بگذاریم. تابع هوای نفس است هر چه دلشان خواست. پس، دین اسلام هم همین طور است و تابع هوای نفس و خواهش های انسانی است و این دین هم مال 1400 سال پیش است، آن هم مال همان مکان و همان ملت و برای زمانها و مکانهای دیگر و ملتهای دیگر به درد نمی خورد.
این شبهاتی است که ما به کرات از سکولاریستهای بومی و حتی جهانی شنیده ایم در مورد همان دین اسلامی که گفتیم دین تمام پیامبران بوده تا زمانی که رسول الله صلی الله علیه و سلم رسیده اسکلت آن همان لا اله (کفر به طاغوت)، و الا الله (ایمان و عبادت برای الله) بوده که ما قسمت عبادت برای الله آن را هر روز در «إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعینُ» بیان می کنیم.
اشتباه می کنند دیوانه ها(ی سکولار). دین از زمان آدم به این طرف همین بوده، شریعت های آن با هم فرق کرده، نباید بگویند مال 1400 سال پیش است باید آن را به پیامبران قبلی برگردانند. عقلشان در همین حد است وقتی به آن ها می گویند جاهل و نفهم، همین است بر اساس ظن و گمان صحبت می کنند.
در جواب این هم، لازم است گفته شود که الله متعال هیچ امتی را در هیچ زمان و مکانی بدون راهنما رها نکرده و می فرماید:
وَ لَقَدْ بَعَثْنا فی کُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوت (نحل/36)، ما در ميان هر ملّتی پيغمبری را فرستادهايم (و محتوای دعوت همهی پيغمبران اين بوده است)كه خدا را بپرستيد و از طاغوت دوری كنيد.
وَ إِنْ مِنْ أُمَّةٍ إِلاَّ خَلا فیها نَذیر(فاطر/24)، هيچ ملّتی (از امّتهای پيشين) هم نبوده، الّا اینکه بيم دهندهای به ميانشان فرستاده شده است.
ثُمَّ أَرْسَلْنا رُسُلَنا تَتْرا (مؤمنون/44)، سپس پيغمبران خود را يكی پس از ديگری (به سوی اقوامشان) روانه كرديم.
همین آیات و آیات مشابه به ما می گویند که دین اسلام رسالتی برای همه ی زمانها و همه ی نسلها بوده، و برنامه و قانونش مخصوص یک دوره ی معین، یا مکانی خاص، یا نسل مشخصی نبوده؛ بلکه با ماهیتی ثابت، رسالت همه ی پیامبران و مشمول همه ی نسلها، زمانها و مکانها بوده است.
دین اسلام، بر خلاف دین سکولاریسم، تولید شده ی طبقه یا نژاد و ملت خاصی نیست. زاییده ی افکار ناقص و رو به تکامل و نسبی بشر نیست که امروز چیزی را درست بداند و فردا چیز دیگری را، یا تابع هوای نفسانی نیست که امروز چیزی را بخواهد و فردا چیز دیگری را. برای همین تابع این تغییر و تحولات نیست. تولید شده ی انسان و طبقه ای نیست که در حوزه ی طبقاتی خودش آن را درست کرده باشد یا نژاد خاصی نیست یا ملت خاصی نیست و در جهت تأمین منافع طبقه و قشر خاصی هم نیست. فهم و دعوت به سوی دین اسلام هم در احتکار طبقه ی خاصی نبوده است. دین اسلام با آمدن آخرین فرستاده اش تا روز قیامت، برنامه، قانون و هدایت الله متعال برای همه ی مردم و رحمت الله بر بنده هایش می باشد. الله متعال می فرماید:
وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ(انبیاء/۱۰۷)، (ای پيغمبر!) ما تو را جز به عنوان رحمت برای جهانيان نفرستادهايم.
تبَارَکَ الَّذِی نَزَّلَ الفُرْقَانَ عَلَى عَبْدِهِ لِیَکُونَ لِلْعَالَمِینَ نَذِیرًا (فرقان/۱)، والامقام و جاويد كسی است كه فرقان (يعنی جدا سازندهی حق از باطل) یعنی قرآن را بر بندهی خود (محمّد) نازل كرده است، تا اين كه جهانيان را (بدان) بيم دهد.
إِنْ هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ لِلْعَالَمِینَ (یوسف/۱۰۴)، قرآن جز پند و اندرزی برای همهی جهانيان نیست.
قُلْ یَاأَیُّهَاالنَّاسُ إِنِّی رَسُولُ اللهِ إِلَیْکُمْ جَمِیعًا(اعراف/۱۵۸)، ای پيغمبر!(به مردم) بگو: من فرستادهی خدا به سوی همه ی شما هستم.
رسول الله صلی الله علیه وسلم ادامه دهنده ی همان زنجیر تاریخی دین اسلام و آخرین حلقه ی آن و رحمة للعالمین و فرستاده ی الله برای همه ی انسانها اعم از عرب، ترک، فارس، کُرد، بلوچ، هورامی و سایر زبانها و نژادها، سیاه و سفید، زرد و سرخ تا روز قیامت است.
مریدان دین سکولاریسم و سکولاریستها که الله متعال از آن ها به عنوان لفظ «مشرکین» یاد می کند خیلی سختشان می آید که شما آن دو اصل دین اسلام را (یعنی کفر به طاغوت و ایمان به الله)که پیام همه ی پیامبران بوده رابیان کنید. و اصلاً خوششان نمی آید که شما سابقه ی تاریخی دین اسلام در طول تاریخ بشریت را برای مردم روشن کنید و بگویید که دین اسلام در تاریخ یکی بوده و کفر به طاغوت و ایمان به الله یا همان «لا اله- الا الله» ماهیت ثابتی است که به درد همه ی دورانها و مکانها می خورد.
الله متعال می فرمایند: شَرَعَ لَکُم مِّنَ الدِّینِ مَا وَصَّى بِهِ نُوحًا وَالَّذِی أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ وَمَا وَصَّیْنَا بِهِ إِبْرَاهِیمَ وَمُوسَى وَعِیسَى أَنْ أَقِیمُوا الدِّینَ وَلَا تَتَفَرَّقُوا فِیهِ کَبُرَ عَلَى الْمُشْرِکِینَ مَا تَدْعُوهُمْ إِلَیْهِ اللَّهُ یَجْتَبِی إِلَیْهِ مَن یَشَاءُ وَیَهْدِی إِلَیْهِ مَن یُنِیبُ (شوری/۱۳)، خداوند آئينی را برای شما (مؤمنان) بيان داشته و روشن نموده كه آن را به نوح توصيه كرده است؛ و ما آن را به تو وحی و به ابراهيم و موسی و عيسی سفارش نمودهايم (به همهی آنان سفارش كردهايم كه) دين الله را پابرجا داريد و در آن تفرقه نكنيد و اختلاف نورزيد. اين چيزی كه شما مشركان را بدان می خوانيد بر مشركان سخت گران میآيد. خداوند هر كه را بخواهد برای اين دين برمیگزيند و هر كه به سوی آن برگردد، بدان رهنمودش میگرداند.
مسلم و بخاری هم روایت کرده اند که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرموده است که: ما پیامبران فرزندان یک خانواده ایم، دین همه ی ما یکی است.[2]
به همین دلیل است که الله جل جلاله در این آیه میفرماید: أَنْ أَقِیمُوا الدِّینَ وَلَا تَتَفَرَّقُوا فِیهِ (شوری/۱۳)، که دین را برپا دارید، و در آن دچار چند دستگی و تفرق نشوید. یعنی غفلت از پیام تمام پیامبران و نقطه ی مشترک همه ی آن ها یا همان (کفر به طاغوت و ایمان به الله) عامل تفرق است. عامل تفرق اینجاست. الله متعال همه ی مسلمین را به وحدت حول محور کفر به طاغوت و ایمان به الله و پرهیز از تفرق دعوت می کند، هر چند سکولاریستها از این کار مسلمین خوششان نیاید و سختشان بیاید.
برای همین بود که رسول الله صلی الله علیه وسلم به اهل کتاب که شاخه های انحرافی دین اسلام هستند همین دو نقطه ی مشترک را جهت وحدت بیان می کند و می فرماید: قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَوْا إِلَى كَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّا اللَّهَ وَلَا نُشْرِكَ بِهِ شَيْئًا وَلَا يَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضًا أَرْبَابًا مِّن دُونِ اللَّهِ ۚ فَإِن تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ (آل عمران/64) بگو : ای اهل کتاب ! بیائید به سوی سخن دادگرانهای که میان ما و شما مشترک است ( و همه آن را بر زبان میرانیم ، بیائید بدان عمل کنیم ، و آن این ) که جز خداوند یگانه را نپرستیم ، و چیزی را شریک او نکنیم ، و برخی از ما برخی دیگر را ، به جای خداوند یگانه ، به خدائی نپذیرد . پس هرگاه ( از این دعوت ) سر بر تابند ، بگوئید : گواه باشید که ما مسلمان هستیم .
بدون شک، شیطان این پیام تمام پیامبران در طول تاریخ بشریت را می داند، حداقلش این است که خودش بنیانگذار دین سکولاریسم است و از نزدیک شاهد دعوت مشترک تمام پیامبران بوده، و به اصطلاح تجربه ی آن را دارد.
پس، می داند اولین مرکزی که بایستی مورد هدف قرار بگیرد کجاست؟ به همین دلیل، از طریق لشکریان جن خود، به انسانهائی که از چنین تجربه ای برخوردار نیستند و دشمن دین اسلام و مسلمانان هستند و می خواهند با مسلمین جنگ روانی کنند این را القا می کنند، یا به زبانی دیگر وحی می کنند که چگونه با مسلمین وارد مجادله و جنگ روانی شوند. یعنی شیاطین به آن ها خط می دهند. الله متعال با بیان این حقیقت می فرماید: وَإِنَّ الشَّيَاطِينَ لَيُوحُونَ إِلَى أَوْلِيَائِهِمْ لِيُجَادِلُوكُمْ ۖ وَإِنْ أَطَعْتُمُوهُمْ إِنَّكُمْ لَمُشْرِكُونَ (انعام/121)، بیگمان شیاطین به دوستان خود القا میکنند تا این که با شما منازعه و مجادله کنند. اگر از آنان اطاعت کنید بیگمان شما جزو «مشرکین» خواهید بود.
این روند طاغوت سازی و دور کردن مردم از پیروی از قوانین شریعت الله، توسط شیطان؛ سناریوی تکراری و تراژدی غمباری بوده که هزاران بار تکرار شده، و باز عده ای فریب خوردندو آن را تکرار کردند.
برای همین است که الله متعال می فرمایند: إِنَّ الشَّيْطَانَ لَكُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا ۚ إِنَّمَا يَدْعُوا حِزْبَهُ لِيَكُونُوا مِنْ أَصْحَابِ السَّعِيرِ (فاطر/6)، بیگمان شیطان دشمن شما است، پس شما هم او را دشمن بدانید. او پیروان خود را فرا میخواند تا از ساکنان آتش سوزان جهنّم شوید.
از یکطرف، آلوده شدن عده ای از مردم به دین سکولاریسم که در نتیجه ی فعالیتهای مخرب شیطان و یارانش صورت می گرفتبه صورت تدریجی، باعث تحریف دین اسلام، هم در بخش کفر به طاغوت می شد و هم در بخش عبادت برای الله که شریعت هر پیامبری را در برمی گرفت. به همین دلیل، جامعه نیاز داشت که پیامبر دیگری بیاید و بار دیگر با زنده کردن «لا اله الا الله»هم کفر به طاغوت را به مردم یاد بدهد و هم شریعت جدیدی که نیاز مردم بود را بیاورد؛ و مردم بایستی عبادتهایشان را طبق قوانین شریعت جدید انجام می دادند.
کفر به طاغوت و ایمان به الله یا همان «لا اله الا الله» طرح و نقشه ای ثابت، اصل دین اسلام در طول تاریخ بشریت و خطوط کلی بوده که روح مطلب دین اسلام و رسالت همه ی پیامبران را تشکیل داده، و هیچ پیامبری با دیگری در این طرح کلی اختلاف نداشته است، اما متناسب با وسعتی که انسانها داشته اند یا طبق حکمت الهی، امورعبادی جزئی و فروع عملی که مردم بایستی بعد از کفر به طاغوت انجام می دادند با همدیگر در مواردی فرق داشته؛ یعنی مال پیامبری با پیامبر دیگر فرق داشته که از آن به اختلاف در شرایع یا اختلاف در شریعتها یاد شده است. وقتی می گوییم یهود و نصارا، این ها شریعت های منحرفی از اسلام هستند و دین آن ها همان دین اسلام است اما، شریعت های آنان با هم فرق دارد و الان منحرف شده اند منظور همین است.
قالب کلی دین اسلام و توحید همان است که قبلاً بوده، ثابت و بدون تغییر. اما محتوای بخش دوم آن، یعنی اعمال عبادی جزئی انسان، تا به پیامبر خاتم صلی الله علیه وسلم رسیده دچار تغییراتی شده است، و از زمان رسول الله صلی الله علیه و سلم تا قیامت این جزئیات هم ثابت می مانند.
یعنی نقطه ی مشترک تمامی پیامبران کفر به طاغوت و عبادت الله «لا اله الا الله» است آن هم بدون شریک، هرچند احکام شرعی و روشهای مختلفی داشتهاند. همانگونه که الله جل جلاله میفرماید: لِکُلٍّ جَعَلْنَا مِنکُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجًا (مائده/48)، برای هر ملّتی از شما راهی و برنامهای قرار دادهايم. شرعه و منهاج همین است.
دعوت همه ی پیامبران بر یک محور بوده اما با شریعتهای گوناگون. برای همین، در قرآن هر جا محور سخن در مورد دین اسلام و اصول آن یعنی کفر به طاغوت و ایمان به الله به صورت کلی است، سخن از تصدیق انبیا نسبت به همدیگر است. مُصَدِّقًا لِمَا بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْكِتَابِ وَمُهَيْمِنًا عَلَيْهِ (مائده/۴۸)، موافق و تصدیق کننده ی كتابهای پيشين (آسمانی) و شاهد (بر صحّت و سقم) و حافظ (اصول) آنها است. اما آن جا که محور گفتار فروع جزئی دین، یعنی شریعت هاست، سخن از تعدد، تبدیل، تفسیر و نسخ است. لِكُلٍّ جَعَلْنَا مِنْكُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجًا (مائده/۴۸).
این روند تا جایی ادامه پیدا می کندکه به نقطه ی تکامل خودش می رسد و الله متعال تکمیل این بخش از شریعت را در قالب تکمیل شریعت دین اسلام بیان کرده و می فرماید: الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا … (مائده/5-۳)، نعمت خود را بر شما تكميل کردم و اسلام را به عنوان دین برای شما برگزيدم. اینجاست که قسمت شریعت آن تکمیل می شود.
علاوه بر این امرِ تکمیلی، الله متعال ضمانت تحریف نشدن آن را هم اعلام می کند و می فرماید: إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ (حجر/9)، ما خود قرآن را فرستادهايم و ما خودحافظ و نگهبانش هستیم.
دیگر این شریعت آخر که از طرف رسول الله صلی الله علیه و سلم آمده مانند شریعت های پیشین نمی تواند توسط انسان ها تحریف شود. زمانی که اینگونه اعلام می شود، که آخرین شریعت دین اسلام هم تکمیل شده و با محافظتی که توسط الله از آن می شود امکان تحریف و نابودی آن هم نمی رود؛ ما تا روز قیامت شاهد دینی هستیم که در هر چهار معنا و مفهوم دین، توانائی ایفای نقش کامل و بی عیب و نقصی را دارد. یعنی، هم می تواند از چنان قدرت حکومتی و قانونی برخوردار شود که اطاعت زیردستانش را جلب کند، و هم می تواند با پشتوانه ی همین قدرت و قانونی که دارد سیستم جزا و پاداش را برقرار کند.
در این صورت، این دین توانائی اداره ی تمام جوانب زندگی دنیوی انسانها را دارد، چه هدایت و اداره ی زندگی درونی انسانها باشد، چه هدایت و اداره ی زندگی مادی انسانها به سوی هدفی که الله متعال برای زندگی دنیوی و اخروی انسانها در نظر گرفته است.
حتی با احکامی که در باب جنایز مطرح می شود، ما شاهد قوانینی برای امور پس از مرگ انسانها هم هستیم. مثل: واجب بودن غسل میت، کفن کردن آن، نماز خواندن بر شخص مرده، دفن مرده با کیفیت مخصوص، دعا کردن برای او، اجرای وصیتش، اگر بدهکار مردم است بدهیهایش پرداخت شوند و موارد دیگری که در همین فقه جنائز به آن اشاره شده است.
پس، این شریعت آخر که توسط الله صلی الله علیه و سلم آمده مثل شریعت های قبل از آن نیست که نسخ و تحریف شده باشد. بلکه دین کامل اسلام است که تا روز قیامت از آن محافظت شده و قابل تحریف نیست و باید در زندگی عملی انسان ها پیاده و اجرا شود.
حالا، اگر سکولاریستی بگوید من الله را قبول دارم و می خواهم مسلمان شوم بایدچکار کنم؟ باید به زبان ساده به او بگویید: می توانی که از هرآنچه مربوط به دین سکولاریسم و مخالف با شریعت الله است دست بکشی و بعد خودت را تسلیم قانون شریعت الله کنی؟ اگر گفت: بله و قبول کرد، تمام است. همین تسلیم شدن کافی است و این شخص مسلمان است.
بله، به همین سادگی شخص وارد دایره ی اسلام می شود. ابتدا هر آنچه غیرالله باشد را رد کند، و بعد همه چیز زندگی اش را به حکم و فرمان الله بسپارد. حالا مهم نیست که همه ی آنچه غیر الله یا طاغوت است را بشناسد و بر همه ی طاغوتها آشنائی داشته باشد یا نه. و مهم هم نیست که بر همه ی حکم و فرمانهای الله که باید در عبادت هایش از آن استفاده کند آشنائی دارد یا نه؛ مهم این است که قبول کرده هرچه طاغوت است و مخالفت با حکم الله دارد را رد نموده و آن را انکارکرده و زیر پایش گذاشته و در عوض تسلیم حکم و قانون الله شده است. چون کسانی مثل سمیه و یاسر و امثالهم، که جزء سابقون الاولون بودند و اجر و پاداش آن ها بسیار بیشتر از کسانی بود که بعداً ایمان آوردند، زمانی شهید شدند یا وفات کردند که اکثر قوانین اجرائی حکومتی شریعت الله نازل نشده بودند.
حالا، اگر کسانی تصور کنند که رسول الله صلی الله علیه وسلم هرکسی را که می آمد مسلمان شود و می خواست ایمان بیاورد را می نشاند و این مسلمان را از زیر و بمهای کفر به طاغوت و ایمان به حکم و قوانین الله، که الان چندین کتاب در مورد این ها مثل زیر و بمهای ذات الله و توحید الوهیت و ربوبیت، اسماء و صفات، حاکمیت، امور مربوط به قبر و رستاخیز، بهشت و جهنم و سایر امور اعتقادی آگاه می کرد، بدون شک کسی که چنین تصوری داشته باشد، در اشتباه فاحشی است.
مسلمین با گرفتن کلیات دین و تسلیم شدن در برابر کلیات اسلام، به صورت تدریجی با مسائل جزئی عقیده و احکام مربوط به آن آشنا می شدند؛ و حتی در این زمینه دچار اشتباهات فاحشی هم می شدند که توسط رسول الله صلی علیه وسلم و پس از آن توسط حکومت اسلامی و شورای حاکم بر آن اصلاح می شدند.
پس وجود خطاو اشتباه درعقیده، یعنی در همان دو اصل کفر به طاغوت و ایمان به الله که رسالت همه ی پیامبران بوده، تا زمانی که برای شخص آشکار، معلوم و کاملاً روشن نشده باشد امری اجتناب ناپذیر بوده است. برای همین است که ما به اشتباهات فاحش عقیدتی پیروان و شاگردان مستقیم پیامبران در قرآن، و حتی اشتباهات صحابه ی رسول الله صلی الله علیه وسلم در این مسائل اساسی بر می خوریم. مثل:
حذيفه بنيمان رضی الله عنه ميگويد: رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند: همانگونه كه بندها و نقشهای لباس كهنه و پاره می شود و از بين میرود دين اسلام هم کهنه می شود و رو به نابودی می رود تا جائی كه دانسته نمیشود كه روزه، نماز، عبادت و صدقه چيست؟ و به چه معناست؟ و شبی به ناگاه كتاب خداوند (يعنی قرآن عظيم) از ميان مردم برداشته می شود و بر روی زمين اثری از آن باقی نمیماند و آيهای از آن را نمیتوان در ميان مردم يافت. اين در حالی است كه دستهای از مردمان باقيمانده هنوز هستند مثل پيران و بزرگسالان از زن و مرد، میگويند: ما همان كلمه ی«لاالهالاالله» را كه پدران و مادرانمان انجام می دادند و می شنیدیم كه این کلمات را بر زبان میآورند، ما هم همین کلمات را تكرار میكنيم و برزبان میآوريم در حالی كه حذيفه اين حديث را روايت میكند صحابی ديگر به نام صِلَه ميگويد: «گفتن اين كلمه یعنی فقط «لا اله الا الله» هيچ سودی به حالشان ندارد چرا كه آنها، آن را فهم نكرده اند و به مفهوم این كلمه و ديگر مسائل دين از جمله نماز، روزه، صدقه و … عمل نمیكنند». حذيفه با شنيدن اين سخن از صِلَه روی برمی گرداند و صِلَه اين جمله را پشتسر هم سه بار تكرار كرد و هر سه بار هم حذيفه از او روی برمی گرداند تا اينكه حذيفه به او رومی كند و می گوید: ای صِلَه! گفتن همان جمله آنها را از آتش جهنم نجات میدهد؛ حذيفه اين جمله را سه بار تكرار کرد.
ایمان، شامل تصدیق قلبی و اقرار به زبان و عمل است، اما کسانی هستند که در موقعیتهائی نادر قرار می گیرند که تنها نشانه ی ایمان آنها همین شهادتین است که بر زبان می آورند.
این حدیث دلالت دارد بر اینکه این قوم هیچ چیزی غیر از «ایمان مجمل» به توحید و شهادتین نداشتند و از اسلام چیزی غیر از اقراری که از گذشته هایشان به آن ها رسیده نداشتند. در واقع، این دسته از «مسلمین»، «عمل» را كه از اركان اسلام است كاملاً ترك كردهاند و ترك كلی اعمال به عقیده ی فرق مربوط به اهل سنت، كفر اكبر است. اما، این مسلمین به سبب جهلشان نسبت به وجوب اين اعمال، تنها به دلیل حداقل ايمانی كه دارند از آتش جهنم نجات پیدا می کنند. و اين هم آشكار است كه فقط مسلمین اهل نجات هستند و اگر جهل برای این ها عذر نبود چگونه با داشتن چنين كفر بزرگی (يعنی ترك عمل به طور كلی) اهل نجات محسوب میشوند؟
با استناد به این حدیث، ائمه ی بزرگوار بر اين مسأله اتفاق نظر دارند كه هر مسلمانی كه در مكانی دور از اهل علم و ايمان زندگی كند و يا اينكه تازه وارد اسلام شده باشد، و به همين جهت، از روی جهل و ناآگاهی دست به انكار بعضی از مسائل و احكام آشكار و متواتر اسلام بزند، نمی توان حکم به خروج او از اسلام داد،تا زمانی که آگاهی وعلم پیدا کند برآنچه که پیامبر در این مورد آورده است.
برادرانی که مسلمین بوسنی و هرزگوین را دیده بودند و برای نجات آن ها اسلحه به دست گرفته بودند به وجود چنین مسلمانانی گواهی داده اند. برادرانی از چین، ترکستان شرقی، تاجیکستان و ازبکستان هم چنین گواهی داده اند که افرادی با این شرایط وجود داشتند که به دلیل حکومت سکولاریستی سوسیالیستها کسانی یافت می شدند که از اسلام فقط لفظ «لا اله الا الله» برایشان باقی مانده بود و بس؛ می گفتند ما مسلمانیم و بقیه ی اعمالشان در آن جامعه بر اساس غیر اسلام بود.
این ها نمونه ای از اتفاقاتی بوده که در قرآن و سنت رسول الله صلی الله علیه و سلم در مورد شاگردان مستقیم انبیا با آن ها برخورد می کنیم.
مسلمین و مؤمنین عصر رسول الله صلی الله علیه وسلم، به حکم انسان بودن، مجموعه ای بودند از انسانهای مختلف در درجات مختلف ایمانی و اشتباهات عقیدتی و عملی مختلف. با این وجود، الله متعال اینها را بعد از نصرت خودش بزرگترین سبب قدرت برای رسول الله صلی الله علیه وسلم می داند و می فرماید: هُوَ الَّذي أَيَّدَكَ بِنَصرِهِ وَبِالمُؤمِنينَ (انفال/62)، او همان کسی است که تو را، با یاری خود و با مؤمنان تقویت کرد و به تو قدرت داد … .
حالا، زمانی که وجود جهل و اشتباه و خطای عقیدتی در همین مسائل عقیدتی کفر به طاغوت و ایمان به الله یا همان «لا اله الا الله»، یا اصل مشترک تمام پیامبران و سایر احکام شرعی در زمان حضور پیامبران و شاگردان مستقیم آن ها امری عادی بوده، دیگر برای عصر ما نمی تواند چیز عجیبی باشد. چیز عجیب این است که ما اهل قبله ی اطراف خودمان را بالاتر از یاران پیامبران و حتی معصوم و بدون خطا بدانیم، و کاری کنیم که با بهانه های غیر شرعی این منبع قدرت را که الله متعال در اختیار پیامبرش و ما گذاشته خشک کنیم. آن را تکه تکه و خود را از آن محروم کنیم. مثل ماهی که هر چه آب بیشتر باشد قدرت مانور بیشتری دارد؛ و هر چه آب کمتر باشد به خفگی و نابودی نزدیک تر می شود. آب برای ماهی، قدرت است، مؤمنین برای مؤمنین قدرت هستند. کسی که می خواهد آب را خشک کند دوست ماهی نیست.
این را در نظر داشته باشیم که در کل، عقیده را نمی توان از راه تقلید و ارثی به دست آورد، بلکه باید تحقیقی و از روی علم و آگاهی باشد. زمانی که این اصل را قبول کرده ایم، باید این را هم قبول کنیم که کسب علم، از راه آزمایش و خطا و حرکت تدریجی از جهل به سوی علم به دست می آید، حرکت آن تدریجی است فرد آرام آرام از جهل به سوی علم حرکت می کند و آنی و یک دفعه ای نیست، به همین دلیل احتمال خطاهم درآن وجود دارد. برای همین، مسلمین در مورد اهل قبله ی جاهلی که مرتکب جرمی بزرگ در زمینه ی عقیده یا سایر احکام شده اند برایشان عذر قائل هستند و در این عذر، اختلافی با هم ندارند. اما، به دلیل نبود حکومت اسلامی و نهادهای مرتبط با آن در بسیاری از سرزمینهای مسلمان نشین، اختلافات بیشتر بر سر این است که :
در فلان زمان و مکان مشخص، چه چیزی برای اهل قبله ظاهر و آشکار است تا برای شخصی که آگاهانه مرتکب جرم می شود عذر قائل نباشیم؛ و چه چیزی پوشیده و خفیه است، تا برای کسی که مرتکب جرم شده عذر و بهانه بیاوریم.
یعنی چیزی ممکن است در زمان و مکانی روشن و مشخص نباشد. مثلاً در ایران چیزی برای ما روشن باشد که در افغانستان روشن نباشد. یا در افغانستان روشن باشد که در ایران روشن نباشد. یا در مدینه روشن باشد و در عراق روشن نباشد. پس مسأله ی زمان و مکان خیلی مهم است؛ که در آن زمان و مکان چه چیزی برای اهل قبله روشن و آشکار است. اگر روشن و آشکار است که عذری ندارند و اگر همان چیز در همان زمان روشن و آشکار نیست، پس آن موقع برایش عذر می آوریم.
عده ای نیز بر این باورند که اسلام اصل و فرع ندارد و عذر به جهل برای هر کسی که شایسته ی عذر باشد آورده می شود چه در بیابان باشد یا شهر یا هر مکان دیگری.
عده ای دیگر بر این باورند که عذر به جهل امتیازی است که به مسلمان داده شده است اما به کفار اصلی و مرتدین داده نشده و مسلمانان در این مسأله، با کفار اصلی و مرتدین متمایز هستند … .
و دیدگاههای دیگری که هر کسی دوست داشته باشد می تواند مطالعه کند.
باید بدانیم، مسلمان نزد الله دارای جایگاه بزرگی است و الله متعال دوست دارد که برای بنده هایش عذر آورده شود. در این صورت، اگر یکی از اهل قبله از روی جهل معتبر، مرتکب کفری شود، بدون آوردن عذر و اقامه ی «حجت نبوی» فوراً او را از دایره ی اسلام خارج نمی کنیم؛ این عدم تکفیر به معنی جمع نمودن کفر و ایمان در یک شخص نیست؛ اصلاً چنین شخصی کافر نشده تا در صورت عدم تکفیر او، ماهم کافر شویم، او مرتکب کفر نشده است. اگر یک یهودی، نصرانی، کمونیست و سکولار را تکفیر نکردی که مشخص است کافر است، آن شخص کافر می شود. چون هنگامی که گفته می شود جهل معتبرمانع از تكفير است، اين جهل او مانع رسيدن صدمه به ايمان او شده و او در اين حالت كافر نيست .
زمانی که ما با چنین مسلمان ناآگاهی، که به دلیل عدم اقامه ی «حجت نبوی» دچار مصیبتی شده، یدلسوزانه و برادرانه برخورد می کنیم، مشرک و کافر را برادر خود نکرده ایم؛ بلکه ما این خواهر یا برادر مریض خود را مشمول قاعده ی عذر به جهل دانسته و اصلاً كافر نمیدانیم .ابن تیمیه می گوید: «اهل سنت و جماعت در این مورد اتفاق نظر دارند که گناهان صغیره یا کبیره در ذات خود باعث کفر و ارتداد مسلمان نمی شود. زمانی مسلمانی کافر و مرتد می شود که عقیده و یا حکم شرعی ثابت و مورد اجماع و اتفاقی را «عالماً و عامداً» انکار کند و این موضوعی است که حتی دو عالم درمورد آن اختلاف نظر ندارند».
ما قرنها از حکومت شورای اسلامی و نهادهای تحت مدیریت آن و امتی واحد و اجماعی واحد بی بهره بودیم که در نتیجه ی این مصیبت بزرگ، ما شاهد حاکمیت تدریجی جاهلیت و قدرت گیری خزنده ی انواع طاغوتها و گسترش تفرق و رواج انواع شبهات توسط کفار پنهان داخلی یا همان منافقین(سکولار زده ها) بوده ایم که هر یک به نوبه ی خود، باعث شده اند مسلمین در امور عقیدتی خود جاهل شوند.
هر چه ما از عصر صحابه و تابعین و حکومت شورای اسلامی فاصله گرفته ایم، به همان میزان به صورت تدریجی بر آلودگی های عقیدتی مسلمین هم افزوده شده، کار به جایی رسیده که ما هم اکنون با پدر و مادر و اقوامی روبرو هستیم که از لحاظ سن در رتبه ی بالائی قرار گرفته اند. اما، در علم و آگاهیهای لازم در زمینه ی کفر به طاغوت و ایمان به الله یا همان «لا اله الا الله»، در رتبه ی بسیار نازلی به سر می برند؛ سنشان 40، 50، 60، 70 و بالاتر است اما، آگاهیشان در مورد دین و در مورد«لا اله الا الله» در حد 10و 20 بالاتر نمیرود؛ یعنی آگاهیشان در حد سنشان نیست. به همین دلیل، بسیاری از اموری که قبلاًبرای اجداد اینها و حتی برای بسیاری از ملل دیگر واضح و آشکار است برای این دسته از مسلمین پنهان و گنگ مانده است.
دقت کنید، بر اثر فعالیت فکری و نظامی بی سابقه ی کفار سکولار جهانی و بر اثر جنگ روانی و جنایات کم سابقه ی نظامی و دیکتاتوری مرتدین سکولار محلی بر مسلمین، و تخریبات ملاهای دین فروشی که در اختیار این سکولاریستها قرار گرفته اند، بسیاری از مسلمین امروز به دلیل جهل و نا آگاهی مرتکب اعمالی می شوند که اگر این اعمال را در عصر صحابه و یا خیر القرون و حتی سده های بعد از آنها هم مرتکب می شدند، کسی از اطرافیان این شخص در کفر آنها شک نمی کرد چه رسد به علمای آن دوره. یعنی، کار به جایی رسیده که پدران امروز مرتکب گفتار و اعمالی می شوند که اگر پدر بزرگشان زنده بود شکی در کفر این ها نداشت. یعنی پدربزرگ های این ها چیزهایی برایشان آشکار بود که الان برای این نسل، پدران الان، نسل سوخته ی الان، آشکار نیست و گنگ و پنهان مانده است.
امروزه و در عصر حاضر، ما میراث دار جاهلیتی هستیم که قرنهاست به صورت فرهنگ در مسلمین با نام اسلام ریشه کرده، و در این چند دهه ی گذشته هم دین سکولاریسم بیشترین آلودگیها را در عقاید مسلمین به وجود آورده، و به دلیل نبود حکومت شورای اسلامی شاهد بیماریهای عقیدتی و عملی هستیم که تنها پس از تشکیل دوباره ی حکومت اسلامی و ایجاد نهادهای تحت امر آن چنین بیماریهای عقیدتی و عملی رفع می شوند، چون تمام این بیماریها بر اثر از دست دادن این نعمت بزرگ به وجود آمده اند .
حالا، می رسیم به سؤالات دوستان که سعی می شود به چند سؤال مربوط به بحثمان به صورت مختصر پاسخ داده شود.
سؤال اول: حول و حوش کلمه ی اسلام ما شاهد کلماتی چون اسلام عام و اسلام خاص، و دیگری اسلام حکمی و اسلام حقیقی هستیم این اصطلاحات به چه معنی هستند؟
نکته ای که لازم است به آن اشاره شود اصطلاحاتی است که عده ای از فقها در این زمینه برای درست فهمیدن مطالب درست کردند.
اسلام عام، یعنی همان کفر به طاغوت و ایمان به الله، یعنی همان «لا اله الا الله»، که بین همه ی پیامبران مشترک و عام بوده است.
اسلام خاص، یعنی «لا اله الا الله» از کانال پیامبری خاص، که برای همان عصر خاص آمده و مجموعه قوانین شریعت خاص آن عصر را هم با خودش آورده، که ما به آن شریعت خاص آن پیامبر می گوییم. مثل: شریعت موسی، عیسی و محمد علیهم الصلاة و السلام. و پس از بعثت پیامبر خاتم صلی الله علیه وسلم، منظور از اسلام خاص یعنی اسلامی که از کانال رسول الله صلی الله علیه وسلم عرضه شده است. شریعتی که پیامبر خاتم صلی الله علیه و سلم آورده است.
اسلام حکمی، یعنی وقتی کسی را دیدیم که به دو اصل کفر به طاغوت و ایمان به الله اقرار کرده و عمل می کند، حکم دین اسلام را به او می دهیم و او را وارد دایره ی اسلام می کنیم. این برای کل بود اما در عصر حاضر کسی که کفر به طاغوت و ایمان به الله یعنی «لا اله الا الله» را از طریق رسول الله صلی الله علیه و سلم اقرار کرده باشد و به آن عمل کند، به او اسلام حکمی می دهیم.
اسلام حقیقی، یعنی تشخیص اینکه این شخص در دلش واقعاً حقیقت اسلام را پذیرفته یا نه؟ ممکن است منافق باشد و دین اسلام را نپذیرفته باشد. این هم کاری به دنیا و قدرت ما ندارد، قدرت شناخت ما محدود است و تنها می توانیم بر اساس دلایل ظاهری قضاوت کنیم و نمی دانیم در قلب اشخاص چه می گذرد. در نتیجه، این تشخیص هم کاری است در دایره ی قدرت الله و به قیامت مربوط می شود.
سؤال دوم: اگر دین یکی است تقسیم آن به اصل دین و فرع دین به چه معناست؟ یعنی دین، رودخانه ای است که جویبار از آن جدا شده مثل مذهب که به وجود آمده است؟
بعضی از افراد، دین را به اصول و فروع و … تقسیم کرده اند، این هم هیچ اصلی در شریعت الله و سیره ی رسول الله صلی الله علیه وسلم و کارنامه ی صحابه و تابعین و امامان اسلام ندارد. به قول ابن تیمیه، تنها خوارج ومعتزله قائل به اين بودهاند و این را برای همین آورده اند که بگویند عذر فقط در فروع دين و احكام است و هر کسی که در اصول و عقيده مشكلی داشته باشد كافر میشود (یعنی در اصول، عذر قائل نیستند ولی در فروع،قائل هستند). این هم امری است که ظاهراً با آیات و احادیث مطابقت ندارد.
سؤال سوم:کسی که دزدی کرده به او می گوییم دزد، یا یکی را کشته به او می گوییم قاتل، یا دچار شرابخواری شده به او می گوییم مشروب خوار و به کسی که زنا می کند می گوییم زناکار …. چرا به اهل قبله ای که شرک کرده نمی توانیم بگوییم مشرک؟
تمام کسانی که این جرمها را مرتکب شده اند می دانستند کاری که می کنند جرم است، مثل دزد یا قاتل یا مشروب خوار و … . یعنی این جرمها قبلاًبرای شخص مشخص شده که جرم است و شخص با وجود چنین آگاهی، مرتکب جرم می شود. حالا، شما هم به عنوان یک امر قضائی و بر اساس مدارک و مستندات ظاهری حکم شخص را صادر می کنید.
اگر شخص اهل قبله ای به همان اندازه که می داند شراب، قتل بی گناه، دزدی و زنا حرام است و برایش آشکار و روشن شده که اینها جرم هستند و این کار شرکی(نه شرک عادی یعنی شرک اصغر) این که می گویید او را از دایره ی اسلام خارج می کند و جرمی که مرتکب شده شرکی است مثل دزدی و شراب و قتل برایش روشن است و علم و یقین دارد که شرک است و بدترین حرام است، و خدا از چنین گناهی نمی گذرد و او را وارد دایره ی مشرکین می کند اما باز عمداً، آگاهانه با وجود چنین آگاهی آن را انجام می دهد، در این صورت، می توان به او گفت مشرک. چنین اشخاصی هم که آگاهانه و عمداً مرتکب چنین جرم بزرگی شوند خیلی کم هستند. اما اگرکسی به این درجه نرسیده باشد و یا صف خود را آشکارا جدا نکرده باشد بر این باورم درست نیست حکم بر وی صادر شود. یعنی کسی که مثل مواردی که گفته شد برایش روشن و آشکار نشده باشد که این جرم است اگر آن را انجام داد با استناد به آیات و روایاتی که بیان کردیم معقول نیست که حکم بر او صادر شود. اما اگر صف خودش را آشکارا جدا کرده باشد و مثلا وارد حزب یا گروه و دین مشرکین شده باشد و به میل خودش و عمدا در برابر مسلمین صف آرائی کرده باشد در این صورت حکمش مثل حکم انهائی است که در داخل آنها حضور دارد .
سؤال چهارم: آیا همه ی فرقه ها و مذاهب اسلامی و اهل قبله را می توان مشمول قاعده ی عذر به جهل در کفر به طاغوت و ایمان به الله یا همان «لا اله الا الله»دانست؟
مادام که این فرق اسلامی هستند مشمول این قاعده می شوند، مگر شما تبعیض قائل هستید؟ این فرقه گرائی یک عذاب است، اما تا زمانی که از بین نرفته هر چیزی شامل یک فرقه می شود تمام فرق دیگر هم مشمول آن می شوند. افراد هم تا زمانی که در صف کفار و مرتدین قرار نگرفته باشند مشمول همین قاعده می شوند. خارج کردن به ناحق مسلمان جاهل از اسلام و تکفیر به ناحق مسلمان جاهل یعنی کشتن او. اینها مسلمانان فقیری هستند که باید از فقر نجاتشان دهیم. وظیفه ی ما از بین بردن عوامل پیدایش فقر و نجات شخص فقیر است نه کشتن فقیر.
از الله متعال خواستاریم ما و شما را در حفظ اسلام و عمل به اسلام و مواظبت ازمؤمنین به عنوان بزرگترین پشتیبانان ما بعد از نصرت الله موفق و ثابت قدم نگه دارد و عاقبتمان را به خیر کند.
درسهای مقدماتی/ درس دوم: شناخت جاهلیت نوین دین سکولاریسم،یک ضرورت جهت حفظ ایمان و جهاد، و پرهیز از شرک
بسم الله و الحمدلله «به راستی حمد و سپاس تنها لایق خداست او را شکر میگوییم و از او درخواست کمک و آمرزش میکنیم، و پناه میبریم به خدا از شرور نفسهایمان واز بدیهای اعمالمان، هر کس که خدا او را هدایت کند هیچ کس نمیتواند او را گمراه کند و هر کس که خداوند او را گمراه نماید هیچ کس نمیتواند او را هدایت دهد و شهادت میدهم که هیچ اله بر حقی به جز الله نیست که تنها و بیشریک است، و شهادت میدهم که محمد بنده و فرستاده ی اوست». «ای کسانی که ایمان آوردهاید آنچنان که شایسته است،از خدا بترسید و نمیرید مگر آنکه مسلمان باشید». «ای مردماناز (خشم) پروردگارتان بپرهیزید، پروردگاری که شما رااز یک انسان بیافرید و (سپس) همسرش را از نوع او آفرید و از آن دو نفر مردان و زنان فراوانی منتشر ساخت. و از (خشم) خدایی بپرهیزید که همدیگر را بدو سوگند میدهید، و بپرهیزید از اینکه پیوند خویشاوندی را گسیخته دارید زیرا بیگمان خداوند مراقب شماست». «ای مؤمنان از خدا بترسید و سخن حق و درست بگویید. در نتیجه خدا (توفیق خیرتان میدهد و) اعمالتان را شایسته می گرداند و گناهانتان را میبخشاید. اصلاً هر کس از خدا و پیامبرش فرمانبرداری کند، قطعاً به پیروزی و کامیابی بزرگی دست مییابد».
اما بعد: راستترین سخن، کتاب خدا و بهترین روش، روش محمد صلی الله علیه و سلم است، و بدترین امور نوآوری در دین است، و هر تازه پیدا شده ای در دین، بدعت؛ و هر بدعتی گمراهی و هر گمراهی در آتش است.[1]
السلام علیکم و رحمه الله و برکاته
درس امروز ما، در مورد: شناخت جاهلیت نوین دین سکولاریسم، به عنوان یک ضرورت جهت حفظ ایمان و جهاد و پرهیز از شرک است.
مسلم و بخاری از حذیفه رضی الله عنه نقل کرده اند که می گوید: «مردم از رسول الله صلی الله علیه وسلم در مورد خیر و خوبی میپرسیدند اما من در مورد شرّ و بدی؛ چون میترسیدم که مبادا گرفتار آن شوم».
در این صورت، تنها شناسایی خیر و حق کافی نیست. چون، اگر تنها خیر و خوبی را بشناسیم ممکن است گرفتار بدی و شر شویم و ندانیم این کاری که دچارش شده ایم شر و بدی است. مثل اکثر مسلمان زاده هایی که دچار جاهلیت و آفات دین سکولاریسم شده اند اما از حقیقت آن بی خبر هستند.
بر این اساس است که عمربن خطاب می گوید: «زنجیر اسلام حلقه حلقه گسسته میشود (پاره می شود،) چه وقت؟ هرگاه در اسلام کسانی رشد و به وجودبیایند که جاهلیت را نمیشناسند».
صحابه ی رسول الله صلی الله علیه وسلم خیر و شر را کاملاً می شناختند چون در آن (شر) پرورش یافته بودند و قاطعانه خیر را دوست داشتند و از شر بیزار بودند. چون زیبایی و خوبی ایمان و عمل صالح و زشتی و پلیدی کفر و گناهان را می دانستند. به همین دلیل بود که ایمان آنها و فهم و درایت آنها از کسانی که پس از آن ها آمدند قوی تر و باصلابت تر و محکم تر بود و کسانی چون سمیه، خدیجه، مصعب، بلال و … از چنان جاهلیتی ظهور کردند و به چنان درجه ای از قدرت ایمان، صلابت و استقامت رسیدند.
در زمانهای بعد هم، کسانی که جاهلیت را خوب فهمیدند، از کسانی که قبلاً از پدر و مادری مسلمان به دنیا آمدند و جاهلیت را نشناختند اسلام را هم بهتر فهمیدند، و در راه ایمان و جهاد، مسیرشان به صحابه نزدیکتر بوده، در این صورت، زمانی که یک مسلمان می گوید «لا اله» و کفر به طاغوت می کند، باید قبل از گفتن «الا الله» و گردن نهادن به دستورات و قانون شریعت الله، شناخت صحیحی از «لا اله» و کفر به طاغوت و جاهلیت داشته باشد.
«جهل» به معنی پیروی نکردن از حق می آید؛ کسی که عملی برخلاف حق انجام داد، چه نسبت به آن عمل آگاه باشد یا نباشد، به چنین شخصی جاهل گفته می شود. به همین دلیل، علمای گذشته چون آلوسی و ابن منظورگفته اند: هرکسی به علمی که دارد، عمل نکند جاهل است.
حالا کسانی که عملی بر خلاف حق انجام دهند که قبلاً در آن زمینه آگاهی کسب نکرده باشند و واقعاًبه آن آگاه نباشند، مثل کسی که یک آدم نیازمندی را می بیند اما چون آن نیازمند، نیاز خودش را آشکار نمی کند، آن شخص خیال می کند که این نیازمند، شخص غنی و ثروتمندی است. الله متعال چنین شخصی که حق را نفهمیده باز جاهل می داند و می فرماید: يَحْسَبُهُمُ الْجَاهِلُ أَغْنِيَاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ(بقره/273) نيازمندانی هستند که به خاطر آبرومندی و خويشتنداری که می کنندشخص جاهل آن ها را دارا و غنی به حساب می آورد.
تا اینجا منظور از جهل و جاهل کسانی هستند که ممکن است مسلمان باشندکه نسبت به احکامی خاص جاهل باشند اما، در سایر موارد عالم باشند، یا ممکن است غیر مسلمانی باشد که علاوه بر جهالتش در مورد سایر احکام حق، در این مورد مشخص هم جاهل باشد.
در این صورت، این غیر مسلمان بیماری جهل او شدت گرفته و این جهل تبدیل به حالت، راه، روش و آداب و رسومی شده که حالت فرهنگ عمومی به خودش گرفته؛ و این فرهنگ عمومی ارزشها و ضد ارزشها، باید و نبایدها، قوانین و نگرش او به دنیا را تعیین می کند، و برای شخص عقاید و رفتار خاصی را به ارمغان می آوردکه جهان بینی آن شخص را شکل میدهد.
زمانی که جهل در جامعه ای به این درجه ارتقاء پیدا میکند و به این درجه می رسد، الله متعال در توصیف این جامعه از کلمه ی جاهلیت استفاده می کند، و موارد استعمال و زوایای کلی این جاهلیت را در چهار سوره ی مدنی برای ما روشن می کند:
در آیه 154 آل عمران،از ظن و گمان جاهلی در اندیشه و قلب صحبت می کند و می فرماید: “یظنون بالله غیر الحق ظن الجاهلیه” (آل عمران/154) درباره ی خدا پندارهای نادرستی چون پندارهای زمان جاهليّت داشتند.
شک جاهلیت، به مفهوم حاکم شدن ظن و گمان و شکاکیت در عقاید و جهانبینی است. آنچه امروزه در گردهمایی های باسوادها وعوام سکولار دیده می شود. بنیان گذاری عقاید و باورهایشان در مورد خلقت انسان، موجودات، خدا، بهشت و امور غیبی بر اساس توهمات است؛ یعنی باورهای آنها توهم و شک و گمان زیربنای آن است، نه یقین و اطمینان .
درس های مقدماتی/ درس چهارم: اسلام چیست و مسلمان کیست؟
بسم الله و الحمدلله
«به راستی حمد و سپاس تنها لایق خداست او را شکر میگوییم و از او درخواست کمک و آمرزش میکنیم، و پناه میبریم به خدا از شرور نفس هایمان و از بدی های اعمالمان، هر کس که خدا او را هدایت کند هیچ کس نمیتواند او را گمراه کند و هر کس که خداوند او را گمراه نماید هیچ کس نمیتواند او را هدایت دهد و شهادت میدهم که هیچ اله بر حقی به جز الله نیست که تنها و بیشریک است، و شهادت میدهم که محمد بنده و فرستاده ی اوست».
«ای کسانی که ایمان آوردهاید آنچنان که شایسته است، از خدا بترسید و نمیرید مگر آن که مسلمان باشید». «ای مردمان از (خشم) پروردگارتان بپرهیزید، پروردگاری که شما را از یک انسان بیافرید و (سپس) همسرش را از نوع او آفرید و از آن دو نفر مردان و زنان فراوانی منتشر ساخت. و از (خشم) خدایی بپرهیزید که همدیگر را بدو سوگند میدهید، و بپرهیزید از این که پیوند خویشاوندی را گسیخته دارید زیرا بی گمان خداوند مراقب شماست».
«ای مؤمنان از خدا بترسید و سخن حق و درست بگویید. در نتیجه خدا (توفیق خیرتان میدهد و) اعمالتان را شایسته می گرداند و گناهانتان را میبخشاید. اصلاً هر کس از خدا و پیامبرش فرمانبرداری کند، قطعاً به پیروزی و کامیابی بزرگی دست مییابد».
اما بعد: راست ترین سخن، کتاب خدا و بهترین روش، روش محمد صلی الله علیه و سلم است، و بدترین امور نوآوری در دین است، و هر تازه پیدا شده ای در دین، بدعت؛ و هر بدعتی گمراهی و هر گمراهی در آتش است.
السلام علیکم و رحمة الله و برکاته
برادران و خواهرانی که سه درس گذشته را دنبال کرده اند و می دانند دین یعنی چه؟ و مفاهیم و معانی چهار گانه ی آن را یاد گرفتند، و علاوه بر آن، شناخت درستی از مسأله ی جاهلیت و بخصوص امر مهم کفر به طاغوت دارند، درک درس امروز برایشان بسیار سهل و آسان خواهد بود.
در همین ابتدای امر باید این نکته را خدمت برادران و خواهران مسلمان یاد آوری کنم همچنانکه در درس اول اشاره کردیم، در نگرش قرآن دو دین بیشتر وجود ندارد: یا دین اسلام یا دین مشرکین، و الله متعال هر جا اسم مشرکین را در کلام خود آورده، منظورش کفار غیر اهل کتاب هستند. یعنی به زبان ساده تر و امروزین، ما دو دین بیشتر نداریم، یا دین اسلام است (با شریعتهای مختلف آن) یا دین سکولاریسم ( آن هم با صدها مذهب و فرقه ی مختلف).
در این صورت، به کار بردن ادیان آسمانی نمی تواند کار درستی باشد، بلکه در نگرش قرآن تنها یک دین آسمانی داریم و تمام پیامبران، برای تبلیغ و رساندن یک دین آمده اند که آنهم «اسلام» است؛ که الله متعال به تأکید می فرمایند:”إنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلام” و “وَمَنْ يَبْتَغِ غَيْرَالْإِسْلامِ ديناً فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِي الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرينَ”.
اصول مشترک و ثابتی که تمام پیامبران، در دعوت مردم به این دین واحد، از آن پیروی می کردند، دو اصل ساده اما مهم بیشتر نبوده، که هر کسی تسلیم این دو اصل، از کانال پیامبر همان دوره می شده، در دایره ی دین اسلام قرار می گرفته است. الله متعال در مورد این دواصل مشترک می فرمایند:
وَلَقَد بَعَثنا في كُلِّ أُمَّةٍ رَسولًا أَنِ اعبُدُوا اللَّهَ وَاجتَنِبُوا الطّاغوتَ (نحل/36)، ما به ميان هر ملّتی پيغمبری را فرستادهايم (و محتوای دعوت همهی پيغمبران اين بوده است) كه خدا را بپرستيد و از طاغوت (شيطان، بتان، ستمگران و غيره) دوری كنيد.
وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ إِلَّا نُوحِي إِلَيْهِ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدُونِ (انبياء/25)، ما پيش از تو هيچ پيغمبری را نفرستادهايم، مگر اين كه به او وحی كرديم كه معبودی جز من نيست، پس فقط مرا پرستش كنيد.
به همین دلیل، خداوند در تأیید این مفهوم می فرماید: فَمَن يَكفُر بِالطّاغوتِ وَيُؤمِن بِاللَّهِ فَقَدِ استَمسَكَ بِالعُروَةِ الوُثقى لَاانفِصامَ لَها (بقره/256)، بنابراين كسی كه طاغوت را انکار و رد نماید و از آن نافرمانی كند و به خدا ايمان بياورد، به محكمترين دستگیره چنگ زده، اصلاً پاره شدن ندارد.
و رسول الله صلی الله علیه وسلم هم درابتدای دعوت خود، اولین چیزی که به مخاطبین به عنوان رسالتش می گفت (قبل از نازل شدن احکام اجرائی جامعه)، همین دو اصل را برای مردم بیان می کردند و می فرمود: يَا أَيُّهَا النَّاسُ، قُولُوا: لا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ تُفْلِحُوا؛ به همین سادگی.