عبرت از تاریخ
امام شافعی رحمه الله توسط مالکی ها مورد ضرب و شتم قرار می گیرد و علیل می شود و بر اثر همین کتک کاری ها پس از مدتی فوت می کند و این درگیری های مذهبی که از زمان انهدام حکومت اسلامی راشدین شروع شده بود تا همین الان ادامه دارد. ذکر تمام مصیبتها خودش یک کتاب مفصل می طلبد و از حوصله ی این جلسه ی ما خارج است، به همین دلیل تنها به ذکر چند مورد مرتبط با بحث امروز اشاره می شود:
همه می دانیم که مسلمین زمینه های نابودی خود را با تفرقهای بی شمار و جنگهای داخلی و مفاسد رفتاری گوناگون فراهم کرده بودند . مگر می توان جنگ مذهبی میان شافعیان کوی «دردشت» به رهبری خاندان آل خجند و حنفی ها ی کوی «جوباره» به رهبری خاندان آل صاعد در اصفهان را فراموش کرد؟ این دو خاندان که هر یک خود را نماینده ی یک مذهب می دانستند چنان عرصه را بر مردم تنگ کرده و باعث نارضایتی و خستگی و بیزاری مردم شده بودند که مردم آرزو می کردند که ظالمی پیدا شود و آنها را از جنگ چند قرنه ی این دو خاندان نجات دهد.
حاکمیت مغولها که از «اتحاد» با قبایل مختلف شکل گرفته بود در سال 616 ه به ایران حمله کرده بودند. زمانی که بار اول به اصفهان حمله کردند بر اثر رشادت سلطان جلال الدین نتوانسته بودند بر اصفهان چیره شوند و شکست خوردند اما سرانجام در سال 633 يعنى در عهد اوگتاى قاآن شافعی های اصفهان به شرط اینکه مغولها حنفی های را قتل عام کنند قرار گذاشتند كه دروازههاى شهر را برروى مغولها باز کنند. مغلوها که اینگونه وارد شهر شدند شافعی و حنفی همه را کشتند.
در ری هم باز همین سناریو اتفاق افتاد و در پایان حنفی ها و شافعی توسط «جبهنويان» فرمانده ی مغول قتل عام شدند.شافعى مذهبها به استقبال سپاه مغول رفتند و آنها را به قتل عام نصف شهر ری که حنفی مذهب بودند تحریص کردند . مغولها ابتدا حنفی ها را قتل عام کردند بعد گفتند از چنین مردمی که در ریختن خود هم وطنان خود اینگونه حریص هستند خیری نمی توان دید به همین دلیل شافعی ها را نیز قتل عام کردند و به دنبال حنفی فرستادند.
مورد دیگر عبرت اندلس است :
زمانی که مسلمین اندلس به خاطر یمنی یا قیسی بودن با هم اختلاف داشتند و جنگها و خیانتهای خونباری را بین خود تجربه می کردند بارونهای نصرانی با هم اتحادهائی بر علیه مسلمین تشکیل دادند که حتی توانستند با دسته ای از مسلمین بر علیه سایر مسلمین و یا با یهودی ها نیز بر علیه مسلمین متحد شوند، همگام با این با پیشنهاد خائنینی چون براق بن عمار جنگ نرم و استحاله ی فرهنگی و عقیدتی مسلمین و نفوذ در میان آنها و پذیرش مذاکرات ذلیلان در پیش گرفته شد؛ تا اینکه از زمان شارلمانی به بعد نصرانی های متحد – بخصوص با اتحاد دو دولت نصرانی قشتاله و آراگون- حملات خود بر علیه مسلمین متفرق را شدت بخشیدند و سرانجام به حکومت مسلمین و حتی موجودیت مسلمین بعد از 781 سال خاتمه دادند هر چند با راه انداختن دادگاههای تفتیق عقاید یهودیان خائن به مسلمین نیز به همراه مسلمینی که مانده بودند بدترین دوران خود را در اندلس شروع کردند و مزد خیانت به مسلمین را با نابودی خود در اندلس دریافت کردند.
شما تصور کنید که قبایل و امارتهای کوچک مسلمان جهت جنگ با سایر قبایل و امارتها با نصرانی ها متحد می شدند. مثلاً کسی چون دولتبنى نصر در غرناطه با فردیناند پادشاه لیون جهت نابودی حکومتهای کوچک مسلمین در اندلس متحد می شود و متحداً به کشتار مسلمین می پردازند، اما بعد از آنکه حکومتهای کوچک متفرق مسلمین به تدریج نابود می شوند نوبت به حکومتبنى نصر در غرناطه می رسد و نصرانی های متحد سرانجام در سال 897 قمری آخرین حاکمیت مسلمین بر اندلس را نیز نابود می کنند. مسلمین بر اثر تفرق و فساد عقیدتی و رفتاری نابود شدند وعبرتی بزرگ برای اهل درس گرفتن در تاریخ مسلمین شدند . فَهَلْ مِنْ مُدَّكِرٍ؟
در حالیکه یهود و نصارا هیچ یک آن دیگری را قبول ندارد : «وَقَالَتِ الْیهُودُ لَیسَتِ النَّصَارَی عَلَی شَی ءٍ وَقَالَتِ النَّصَارَی لَیسَتِ الْیهُودُ عَلَی شَی ءٍ (بقره/113) اما به حساب خودشان بعد از 20 قرن درگیری و در سال 1973، نصرانی ها تصمیم می گیرند که طی اعلامیه ای یهودی ها را از قتل سیدنا عیسی تبرئه کنند و این عامل اختلاف را به فراموشی بسپارند، چرا؟ چون در این سال رژیم صهیونیستی با عربهای مسلمان و سکولار در حال جنگ بود. یعنی عاملی خارجی به نام مسلمین و سکولارهای عرب سببی جهت برداشتن یک اختلاف ریشه ای میان این کفار اهل کتاب می شود.