آیا حکومت اسلامی در مقابل فحشا و بی حجابی وظیفه بازدارندگی دارد یا خیر؟
اخیرا شبهاتی در فضای مجازی و متاسفانه در کلام برخی عالمان دین دیده می شود که حکومت اسلامی در مقابل بی حجابی و فحشا و گناه وظیفه اش صرفا ارشاد و توصیه است و حق برخورد و تعزیر را ندارد. در حالی که اجماع اهل سنت و جماعت است که از وظایف حکومت اسلامی مقابله با گناهان و فسادهای جامعه است و این امر جزء امور حسبه حکومت اسلامی است و در مسیر امر ضروری دین که نهی از منکر است، می باشد. به کلام چند تن از علما و فقهای بزرگ اهل سنت و جماعت در این زمینه اشاره می کنیم:
ضياء الدين القرشي رحمه الله در خصوص وظایف حسبه حکومت اسلامی می فرماید :
ترجمه: اگر جنازه ای می بود، به زنان امر میکرد که از مردان عقب بمانند و در مسیر با مردان اختلاطی نداشته باشند ،صورتها و موهایشان را پشت سر جنازه کشف نکنند و منادیی را امر میکرد که در شهر ممنوعیت این کار را اعلام کند و اولی تر آن بود که زنان را از حضور در تشییع جنازه منع کند و هرگاه درباره ی زنی نوحه خوان یا خواننده و یا بی حیایی میشنید او را میخواند و استتابه میکرد و اگر به کار خود بازگشت تعزیر و تبعید میشد و مخنثان را از تراشیدن ریش و ورود بر زنان منع میکرد و همه ی آن حرام است.
عبدالرحمن بن نصر شیزری در خصوص وظایف حسبه حکومت اسلامی می نویسد :
ويلزم المحتسب مباشرة الأماكن التي يجتمع فيها النسوان مثل سوق الغزل، وسوق الكتان، وشطوط الأنهار، وأبواب حمامات النساء، وما أشبه ذلك، فإذا رأى شابًا معترضًا لامرأة يكلمها في غير معاملة في البيع والشراء، أو واقفًا ينظر إليها، عزره ومنعه من الوقوف هناك، فكثير من الشباب المفسدين يقفون في هذه المواضع، وليس لهم حاجة غير التلاعب على النسوان. ثم يتفقد مجالس المواعظ، ولا يدع الرجال يختلطون بالنساء، ويجعل بينهم ستارة، فإذا انفض المجلس، خرجت الرجال قبل النساء وذهبوا في طريق، وتخرج النساء بعدهم، ويذهبن في طريق أخرى، ومن وقف من الشباب في طريقهن بغير حاجة عزره. ثم يتفقد المقابر، فإذا سمع بنائحة، أو صارخة عزرها ومنعها من ذلك؛ لأن النواح حرام، وقد قال رسول الله ﷺ: «النائحة ومن حولها في النار»، ويأمر النساء بأن لا يخرجن لزيارة القبور، وإذا خرجن للقبور أمر النساء أن يتأخرن عن الرجال، ولا يختلطن بهم، ويمنعهن من كشف وجوههن ورءوسهن خلف الميت، ويأمر مناديًا ينادي في البلد بالمنع من ذلك، والأولى منعهن من تشييع الجنائز، ومتى سمع بامرأة عاهر، أو مغنية، استتابها عن معصيتها، وإن عادت عزرها ونفاها من البلد. ويمنع المخنث من دخوله على النسوان، وكذلك الأمرد النكريش، متى حلق لحيته ونتفها، كان ذلك دليلًا على فساده.
ترجمه: و بر محتسب لازم است که در اماکن تجمع زنان حضور داشته باشد مانند بازار پارچه و بافندگی و در کناره ی رودها(محل شستشو)و ورودی حمام های عمومی زنانه و مانند آن .که اگر جوانی را دید که با زنی در غیر امر خرید و فروش صحبت کند یا به آن نگاه کند ،تعزیرش کند و از ایستادن در آنجا منعش کند.زیرا بسیاری از جوانان مفسد در آن اماکن ظاهر میشوند و هدفی جز بازیچه قرار دادن زنان ندارند . سپس مجالس ذکر را در نظر بگیرد(محتسب) مبادا زنان با مردان اختلاطی داشته باشند .بینشان پرده ای حائل کند ،و اگر مجلس اتمام شود ،مردان قبل از زنان خارج شوند و وقتی از مسیر دور شدند زنان خارج شوند و از مسیری دیگر بروند و هرگاه یکی از جوانان راهشان را بدون امر موجه بگیرد ،تعزیر شود . سپس محتسب مقابر را در نظر داشته باشد و اگر زن نوحه خوان یا فریاد کنانی دید منعش کند و او را تعزیر کند چون نوحه حرام است . همانطور که پیامبر فرمودند : زن نوحه خوان و هر آنکه دورش جمع میشود در دوزخ است . و به زنان امر میکند که به زیارت قبور نروند و اگر رفتند از مردان عقب بمانند و اختلاطی بینشان صورت نگیردو از کشف صورت و موی خود پشت جنازه منع میکرد و منادیی به منع این کار در شهر ندا میداد و هرگاه درباره ی زنی نوحه خوان یا خواننده یا بدکار میشنید استتابه اش میکرد و اگر برگردد او را تبعید میکرد و مخنث را از ورود بر زنان منع میکرد و اگر کسی ریشش را برمیداشت علامتی بر فساد او بود
آیا وظیفه حکومت اسلامی مقابله،تعزیر و اجرای حدود الهی در برابر فساد در اجتماع است یا صرفا ارشاد وراهنمایی؟؟؟
اخیرا شبهاتی در فضای مجازی ومتاسفانه در کلام برخی عالمان دین دیده میشودکه حکومت اسلامی درمقابل بیحجابی وفحشا وگناه وظیفه اش صرفا ارشاد وتوصیه است و حق برخورد وتعزیر راندارد.
درحالیکه اجماع اهل سنت وجماعت است که از وظایف حکومت اسلامی مقابله باگناهان وفسادهای جامعه است واین امر جز امور حسبه حکومت اسلامی است و در مسیر امر ضروری دین که نهی ازمنکر است،میباشد.
با بیان کلام چند تن از علما و فقهای بزرگ اهل سنت و جماعت به این موضوع، نتیجه چنین است: بنابرنظر علما وفقهای اهل سنت وجماعت،وظیفه حکومت اسلامی مقابله با فساد دراجتماع است و تعزیر واجرای حدود ازوظایف حاکمیت است تا جلو فسادوفسق درجامعه گرفته شود،لکن اگرافرادی وظیفه حکومت راصرفا ارشاد میدانند،یا متاثر از گفتمان غرب وعلمانیت هستند از رای اسلام خارج شدند،و یا از احکام حسبه حکومت اسلامی بی اطلاع میباشند.
وظیفه علما روشنگری موارد فقه حکومتی برای عموم مسلمانان است و اگر مولوی صاحبی خلاف فقه اسلام صحبت کرد،او را نصیحت کنند ودر مقابلش سکوت نکنند.
Меҳридод биринчи(милоддан олдинги 1717 йилдан 137\138 гача)ўн йилни ичида яъни милоддан олдинги 138 йилдан 148 йилгача жангчиларини кўплиги ва шиддатли жанглар воситасида,ҳамда катта тоифаларни ҳамкорлик қилишга жалб қилиш сиёсатини ишга солиш орқали,Порт қавмини катта қудрат эгаси бўлиш мақомига етказа олди.У катта давлат тузиш билан бир қаторда,Ашконийлар учун тайёр программани хам мерос қилиб қолдирган эди.
Меҳридодни ўрнига тахтга ўтирган Фарҳод иккинчи(129 дан 138 гача) ҳам 129\130 йиллардаги Антиюхус еттинчи Седитс билан бўлган жангларни бошида,у билан музокарани бошлади,лекин у шоҳ Салукийни шароитини қабул қилмагач,муносиб фурсат келиши кутиб туришга қарор қилди.
مهرداد یکم (1717 تا 137/138 پیش از میلاد) توانست ظرف ده سال از 148 تا 138 پیش از میلاد با پیکارهای سخت و به برکت سپاه و سیاست جلب همکاری دودمان های بزرگ ، پارت را به مقام یک قدرت بزرگ برساند. وی نه تنها دولتی بزرگ ساخت بلکه برنامه ای برای اشکانیان به ارث گذاشت.
فرهاد دوم (از حدود 138 تا 129 ق.م) جانشین مهرداد نیز در جنگ با آنتیو خوس هفتم سیدتس که کوشید در سال های 129/130 ق.م ابتدا با وی وارد گفتگو شد اما شرایط شاه سلوکی را نپذیرفت و مترصد زمان مناسب شد.
آنتیو خوس برای آسان نمودن تهیه آذوقه، سپاه خود را در پایگاه های زمستانی شهرهای گوناگون پراکند. فرهاد به یاری تبلیغات ماهرانهساکنان این شهرها را به هواداری از خود برانگیخت ، سپس نقشه ای را به اجرا گذاشت که در آن تهاجم همزمانی به سپاهیان آنتیو خوس پیش بینی شده بود که کاملاً کامیاب از آب در آمد و آنتیو خوس در نبرد پس از آن که سربازانش رهایش نمودند شکست خورد و کشته شد (یا خودکشی کرد).
– مبارزین مجاهد باید با دوری جستن از ملاحظات تنگ نظرانه ی رایج جامعه ی جاهلی و انتظارات توهم گرایانه ,در قالب یک حرکت و جنبش مبارزاتی برای دست یافتن به یک هدف مشترک که در یک سرزمین و کره ی خاکی واحدی مبارزه می کنند هیچ گونه فرصتی را برای وحدت از دست ندهند. وحدت نیروهای پیشتاز وحدت کل خلق و بسیج نهایی آن می باشد.
– جهت حل اختلافات و پیشبرد دقیق و علمی مبارزه باید به مرحله ای بودن حل مشاکل و اختلافات و هم چنین مرحله ای اجرا کردن اصلاحات و تربیت معتقد بود. برای حل مسایل بزرگ یا کوچکی که فعلاً بر سر آن ها اختلاف وجود دارد باید به مرحله بعد و هنگامی که شرایط برای حل آن ها مهیا شده واگذار کرد.
– در شرایطی که اکثر طبقات جامعه منفعل و به دور از عمل و هیجانات بیداری اسلامی به سر می برند و پرداختن به بزرگترین واجب پس از توحید بر عهده ی طبه ی خاصی از غرباء مختص شده و اکثریت خفتگان فریب خورده یا به فکر پولدار شدن هر چه بیشتر و یا خریدن زمین و املاک در جاهایی که امکان پیشرفت در آن وجود دارد و خوشگذرانی و… و دنیا آن ها را به بازی گرفته است. برای مبارزین مجاهد تمام درهای تفرق و انحصار طلبی جاهلانه بسته شده و چاره ای جز وحدت و بهره گیری از انرژی و قدرت همدیگر ندارند.
جامعه چنان در مادی گرایی و فرد گرایی غرق شده است که هر گونه تک روی مجاهدان مبارز را به صورتی خیلی موزیانه و بی رحمانه در خود هضم و خفه می گرداند.
– ما به پیروزی های کوچک خیلی اهمیت می دهیم اما به شرطی که این پیروزی ها هم چون جویبارهای کوچک به هم پیوسته و در یک مسیر و با بهره گیری از قدرت همدیگر در حرکت باشند. اگر پیروزی های کوچک به هم نپیوندند هم چون جویبارهای کوچک چند ده متر آن طرف تر در زمین فرو رفته و گم و نابود می گردند. از به هم پیوستن پیروزی های کوچک و هم مسیر است که پیروزی بزرگ حاصل می گردد.
– در وضع موجود کار ما مبارزین پیشگام تنها تفسیر و نظریه پردازی نیست بلکه تغییر وضع موجود است. تماشا کردن و فال بینی نیست بلکه فراهم کردن ملزومات و شرایط تغییر است ، منتظر شدن تا فراهم شدن اسباب تغییر نیست بلکه فراهم کردن ملزومات و شرایط تغییر و وحدت و کسب قدرت واقعی است.
باید آموزش عملی داد. این آموزش عملی است که می تواند اثر گذار باشد و بس. نباید همبستگی و اتحاد که ضرورت درست کردن «قدرت» است را گدایی کرد و نباید منتظر ترحم دیگران شد. تدارک قدرت در خود قدرت است. در مبارزات آزادی خواهانه وحدت و در نتیجه ی آن کسب «قدرت» و در برابر ، اصل پراکنده کردن نیروهای دشمن اصلی است بی نهایت مهم و اساسی (هم چون جنگ احزاب).
وحدت برای حرکت اسلامی هم استراتژی است هم تاکتیک. تاکتیک از این لحاظ که وسیله ای ست برای بسیج و سازماندهی تمام انرژی و قدرت مردم و استراتژی محسوب می گردد چون مسئله ی نابودی دشمن صهیو صلیبی ومرتدین سکولار از طریق یک جنگ مردمی را مد نظر خود دارد.
جاهلیت هرگز «مؤدبانه» و «با خواهش و تمنی» دست از قدرت ظالمانه اش بر نمی دارد و تنها با «قدرت» آزادی خواهان است که قدرت دشمن منهدم می گردد. تاریخ هم روش دیگری را تجربه نکرده و به اثبات نرسانده است که در آن با خواهش و تمنا و دعا و گریه زاری حکم خدا جایگزین حکم جاهلیت گشته و جاهلیت داوطلبانه کنار کشیده و دست از منافعش بکشد. کسب قدرت یگانه حل است و تفرقه اساسی ترین سم کشنده و از بین برنده ی وحدتی است که از سرچشمه های اساسی قدرت به شمار می رود.
پروژه ی وحدت در زندگی واقعی روزمره ی مسلمانان صورت می گیرد نه در کتابخانه ها. به کار گیری قدرت علیه تفرقه اندازان مسلمان جهت کسب قدرت بزرگ بر ضد قدرت بزرگ دشمن امریست که در حالت اضطرار بر مبارزین مجاهد تحمیل می گردد.
جنبش و حرکت آزادی خواهانه با یکی شدن است که وحدت طولانی مدت به دست می آورد و دوام می یابد. این به معنای یک دست شدن در تمام جنبه های زندگی در وضع موجود نیست بلکه باید گفت با توجه به نسبی بودن عقل و پیشرفت های رو به تکامل انسان و علمی بودن انقلاب از یک طرف و جبری بودن قوانین حاکم بر جنگ از طرف دیگر وجود آراء مختلف و گوناگون درون جماعتی که قانون و نظم بر آن حکمروایی می کند و مانع تفرق می گردد، موجب پویایی و شکوفا شدن جنبش نیز می گردد.
وحدت حرکتی یعنی یکسان بودن روش و خط مشی جماعت و وجود یک مجموعه از اعتقادات روشن و بی ابهامی که استراتژی حال و آینده را در مواجهه با واقعیات عینی موجود هدفمند در نظر می گیرد.
وحدت عین قدرت است و تفرق عین ذلت ، خواری ، مستی و بی ابهتی است. این سنتی است که هر کسی آن را رعایت کند به قدرت می رسد و خداوند سنت خود را تغییر نمی دهد.
کشوری امپریالیستی چون انگلستان را به خاطر بیاورید که چگونه با آن جمعیت اندک و مساحت محدودش آن همه توانسته در گذشته و حال بر جهان تاثیر بگذارد. یکی از ابزارهای قدرتش در درک صحیح سنت هایی است که پدید آورنده ی قدرت و سیطره بر دیگران است. برای نمونه حزب کارگر که به گروه بندی های مختلفی دچار شد و در این میان «انجمن فابیان» و «گروه تریبون» جهت کسب قدرت ، سال ها در برابر همدیگر صف آرایی و مبارزه کردند اما چون پایبند به قانون و سلسله اعتقادت مشترک و مجهز به تحمل و صبر در برابر هم بودند ، هرگز این اختلاف نظر درون گروهی موجب از هم پاشیده شدن حزب و تفرقه نگردید. این نمونه ای است از روش برخورد با یکی از سنن الهی هم چون شورا و… به عنوان ابزار و وسیله ای مفید که هر کسی آن را به دست آورد و به نحو احسن از آن استفاده کرد و مهم تر از همه دقیق تر از آن نگهداری کرد می تواند قدرتمندانه به پیش رود.
“حمایه له نیش” مَصلحتلی “ضَرُوری، قطعِی، کُولّی” نی کسب قیلیش اوچون بیر اِصطلاح، یا “اَدَه شیش” و “جنایت” نی توغرِیله ش اوچون بیر ابزارمی. (25)
سوال: جوده کوپ آدَملرنی اولدیریلیشیگه و حِمایه له نیش یا باشقه ناملر بیلن مسلمانلرنی ناخق اولیمیگه سبب بوله یاتگن کیمسه لر اهلی عِلم ایمسمی؟ عِلم اهلی اولرنی پاکله ب چیقیشمه دیمی؟ یا بو ییرده باشقه مَسَله بارمی؟
ج: اوّلا سیزنینگ اَهلی عِلم دیگن گه پینگیزدَگی مَنظور قیسی مُلّا، مَولاوی، شَیخلرنینگ گوروهی ایکه نی انیق و روشن بولیشی نهایتده مُهِم. بو ییرده گی باشقه بیر مُهم نوقته گه اشاره قیلماقچیمَن، بو جهاد و اونی پَته لاگِیه سینی بیر نَوی حِسابله نه دی. جهاد و قورالّی جنگده فرمان بیریش بیرلیگی، بویروق بیرلیگی بولیشی لازم، قورالّی جنگ هر قندَی شرایتده کوپ سانلی بولیش، فرقه له نیشنی هَذم قیله آلمیدی. باشقه فکری و اجتهادی جریانلرده ایسه بونی عَکسی بولیب، بیتّه شوراده کوپ سانلیک و هیلمه-هیلّیک بولیشی مومکین.
اسلامده گی رهبریتنی مِعیاری بوییچه، منه بو رَهبَری مُجتهید یاکی شیعه لرنی گه پی بوییچه فقیه بولیشی کیرک. بو باره ده اسلامی مذهبلرنی هیچ قیسینیسی اِحتلاف قیلمه گن.
رَهبَر منه بوندی اورینگه جایله شگچ، جمیعتده گی تورلی-هیل طایفه لرنی مُدیریت قیلیب اولرنی هِدایت بیلن باشقه ره دی. ایندی بو رهبریت بولمه گن تقدیرده منه بو هیلمه-هیل طایفه لر اوزلرینی تَجریبه سی، حطاسیگه کوره حَرکت قیلیب باریشه دی، نتیجه ده اوزلری رهبر و اوزلری هم مِعیار بولیب قالیشه دی.
“ Химояланиш” маслахатли “ зарурий, қатъий, куллий” ни касб қилиш учун бир истелох ; ё “ адашиш” ва “ жиноят” ни тўғрилаш учун бир абзорми. (25)
Савол. Жуда кўп одамларни ўлдирилишига , ва химояланиш ё бошқа номлар билан мусулмонларни нохақ ўлимига сабаб бўлган кимсалар ахли илм эмасми? Илм ахли уларни поклаб чиқишмайдими? Ё бу ерда бошқа масала борми?
Ж: аввало сизнинг ахли илм деган гапингиздаги манзур қайси мулло, мавлавий , шайхларнинг гурухи экани аниқ ва равшан бўлиши нихоятда мухим. Бу ердаги бошқа мухим бир нуқтага ишора қилмоқчиман бу жиход ва унинг ахлини паталогиясидаги бир нави хисобланади. Жиход ва қуролли жангда фармон бериш бирлиги, буйруқ бирлиги бўлиши лозим, қуролли жанг хар қандай шароитда кўп сонли бўлиш,фирқаланишни хазм қила олмайди. Бошқа фикрий ва ижтиходий жараёнларда эса буни акси бўлиб ,битта шўрода кўп сонлик ва хилма-хиллик бўлиши мумкин.
Исломдаги рахбариятни меъёри буйича, мана бу рахбар мужтахид ёки шиъаларни гапи бўйича фақих бўлиши керак. Бу борада исломий мазхабларни хеч қайсиниси ихтилоф қилмаган.
Рахбар мана бундай ўринга жойлашгач, жамиатдаги турли- хил тоифаларни мудирият қилиб уларни хидоят билан бошқаради. Энди бу рахбарият бўлмаган тақдирда мана бу хилма-хил тоифалар ўзларини тажрибаси, хатосига кўра харакат қилиб боришади, натижада ўзлари рахбар ва ўзлари хам меъёр бўлиб қолишади.
Бордию бирон нарса хақида талашиб қолсангиз , у нарсани аллох ва пайғамбарга қайтарингиз! Бу ерда диққат қиладиган бўлсак нихоятда осон тушуниб олса бўлади, жамиятни рахбари ана ўша мўъминларни ўзларидан бўлиши ва қуръон, суннатни асосида хукм қилиши ва агар ўрталарида бирон нарсада ихтилоф чиқадиган бўлса, буни хал қилиш учун қуръон ва суннатга мурожаъат қилиши лозим.
Мана бундан келиб чиқадики рахбар бўлиб сайланган мўъмин қуръон ва суннатдан бошқа нарса билан хукм қила олмайди.
«إِنِ الْحُكْمُ إِلاَّ لِلّهِ» (یوسف/68
ўрталарида ихтилоф пайдо бўлган тақдирда хам қуръон ва суннатдан бошқа нарсага мурожаъат қилмайди, чунки
Сизлар ихтилоф қилган хар бир нарсанинг хукми аллохга қайтарилур.
Жиход майдонининг рахбари ва мўъминларнинг хукуматий хаётларидаги ишларни идора қиладиган киши , қонун ва исломий хуқуқларда мутахассис бўлиши керак. Фиқх ахлини сўзига кўра эса: мужтахид бўлиши лозим. “ Огохона, мақсад сари йўналтирилган, харакат асосидаги бирлик” ва “ дорул ислом ва дорул куфр” номли бахслар силсиласидаги рахбарият бобида,фиқх ахлини сўзларини баён қилиб келтирган эдим. Мана шу фиқх ахлининг сўзларини сизларни хизматингизга эслатиб ўтишни лозим деб ўйлайман.
-Шофеъий рохимахуллох 204 қамарий йилда , моликий мазхабига эргашувчи жохиллар томонидан етказилган жарохатлар асарида даъват йўлида шахид бўлди – нахсабуху казалика валлоху хасбиях – у киши имомат ва рахбариятни шартлари, дорул исломни рахбари хақида фиқхул акбарда айтадики: уни илми шундай бўлиши керакки фатво беришга қодир ва ахли ихтиход бўлиши лозим. [1]
-Қози Боқилоний моликий ( 403 хижрий қамарий йилда вафот этган) ва Қози Абуляъло Фароий ханбалий ( 458 қамарийда вафот этган) хам ижтиход ва илмни дорул исломнинг рахбарини танлашда қўйиладиган шартлардан деб билишади. [2]
-Имомул Харамайн Жавиний (478 қамарий вафот қилган ) дорул исломни рахбари хақидаги шартлар борасида айтадики: бу ерда рахбар комил мужтахид бўлиши , хамда мужтахидларни сифатларини ўзида жамлаган бўлиши лозим . У киши бошқа [3]
бир жойда хам айтадики: имом ва рахбарни шароитларидан яна бири у ахли ижтиход бўлиши керак, яъни хар хил ходисалар пайтида бошқаларни фатвосига мухтож бўлмаслиги лозим. Мана бу яъни рахбарнинг ижтиход ахли бўлиши, хамма уламоларнинг иттифоқ қилган ўрнидир.
-Абул Қосим маккий Румайлий мақдисий, насроний босқинчилар томонидан шахид қилинган зот- нахсабуху казалика валлоху хасбиях- “ дорул ислом” ни рахбарини шартларини санаб айтади: мужтахид бўлиши лозим, шу билан қози ёки ундан хам олийроқ ўринда мужтахид қози бўлиши керак. Мужтахид бўлиши борасидаги фикр , исломий мазхабларни уламолари ва ахли илм иттифоқ қилишган масала хисобланади. Хулафойи рошидиндан кейинги мусулмонларнинг аксари рахбарлари мужтахид бўлишмаган, чунки улар харбий қудрат билан хокимиятга етишган эдилар. [5]
-Имоми Нававий хам 676 қамарий йилда вафот топган зот ровзатут толибин китобида “ дорул ислом” ни рахбарини шартлари хақида айтадики: мусулмон ,мукаллаф, одил, озод, бохуш ,донишманд ва мужтахид бўлиш рахбарни шароитидандир. [6]
-Саъдиддин Тафтазоний 769 қамарий йилда вафот қилган ,” дорул ислом” рахбарини шартларини санаб туриб айтади:
-790 қамарий йилда вафот қилган имоми Шотибийни хам айтишича: уламоларни ривоят қилишларича,шаръий илмларда ижтиход ва фатво даражасига етган кишигина рахбар бўлиши мунъақид бўлади. [8]
-816қамарий йилда вафот қилган саййид Шариф Журжоний туркистоний ,қози Азудиддин Ийжийнинг мувақиф китобига ёзган ўзини шархида айтади: илм ахли ва фуқахолар жумхури иттифоқ қилган нарса, имоматга ва дорул исломни рахбари бўлишга лойиқ киши усул ва фуруъларда мужтахид бўлиши керак……илохий хужжат ва далилларни иқома қилиш ва диний ақидалардаги шубхаларни хал қилишга қодир бўлиши лозим. Ўша кунни масалалари бўйича бошқаларни фатвосига эхтиёжи бўлмаслиги ва куннинг янги келиб чиққан масаласида ўзи мустақил бўлиши керак.[9]
-821қамарий йилда вафот қилган Қалқашандий “маъасирул инафати фил маъалимул хилафах” китобининг имомат ва дорул исломни рахбарини шартлари хақидаги бахсда айтади: ўнинчи ўрин: унинг илми ўша куннинг янги пайдо бўлган масалаларида ва аллохни шариатини ахкомларида ижтиход даражасига етган бўлиши лозим, рахбарият мана бу даражадаги илмга эришмасдан туриб мунъақид бўлмайди ва тўғри хам хисобланмайди. Чунки рахбарни мана бундай ижтиходларга ниёзи бор,ишларни исломий сахих равиш билан ёки “сиротул мустақим” асосида тўғри йўл бўйича олиб боришда керак бўлади. У мана бу ижтиходларни ёрдамида шаръий худудлардан огох бўлади ва дорул исломдаги инсонларни шаръий хуқуқларини беради ва одамларни орасидаги ихтилофлар, жанжалларга хотима бера олади, агар мужтахид олим бўлмас экан , мана бу ишларни бажаришга қодир бўлолмайди. [10]
-1360 йилда вафот қилган Абдуррохман Жазирийни ёзишича: ахли суннатни барча фақих уламолари исломий хокимнинг қуйидаги хислатларга эга бўлиши хақида иттифоқ қилишган: 1. Мусулмон бўлиши. 2.Мукаллаф бўлиши.3. Озод бўлиши. 4. Эркак бўлиши.5. Қурайшдан бўлиши. 6. Олим ва мужтахид бўлиши керак , бу билан одамларни динни ахкомларидан огох қилади ва ўзидан бошқа одамга эхтиёжи қолмайди. [11]
Бу исломий мазхабларни барчасини фикри бўлиб,тўртинчи асрда яшаган имоми Румайлий Мақдисий ахли суннатни ижмоси тўғрисида ва имоми Харамайн Жавиний барча мусулмонларни орасидаги иттифоқ қилинган иш сифатида ва имоми Шотибий рохимахуллох ва бошқалар хам мана бу хусусда барча ахли илмнинг иттифоқи хақида сўзлашган . Фақих рахбарнинг ижтиход даражасида бўлиши, барча ахли суннат мазхаблари талаб қилган нарсадир.
Лекин шу билан бирга “дорул исломнинг” рахбарияти учун кутилмаган ,мажбурий ва зарурий холат келиши мумкин ва мужтахид рахбар , мусулмонларнинг хукумат ишларида мутахассис кишини бўлмагани боис , ундан пастроқ даражадаги киши яъни қози хаддида бўлган кишини хам қабул қилинади. Бундан хам бадтарроқ холатда эса,мусулмонлар хар-хил тартибсизликларни……. олдини олиш учун ,кофий даражада илми бўлган ва ўзини атрофида уларнинг назарларидан фойдаланиш учун уламоларни жамлаган мусулмон рахбарни танлашга имкони бор.
Солим ва халол таом ( яъни мужтахид ва фақих рахбар) топилмагач, мажбурият ва зарурат вақтида ундан пастроқдаги тоза бўлмаган, ўлган хайвонларни гўшти ( яъни олим аммо муқаллид) ни дорул исломнинг “ дини” ни,бошқа заруратлар ва мусулмонларни манфаъатларини сақлаб қолиш учун бу ишга қўл урилади. Аммо мана бу мужтахид ва фақих рахбар бўлмаган холат , мажбурият ва зарурат сабабли бўлиб, мужтахид ва фақих рахбар келгач айтилган зарурат , мажбуриятлар ўртадан кўтарилади……..энди ўзларини қурол-яроғдан ёрдам олган холда харбий қудрат билан хукуматни эгаллаб олган харбий , зўравон мусулмонларни масаласи бошқа нарса. Оддий холатда бўладими ё мажбурий холда бўладими, барча ахли суннат уламоларини жамиятни идора қилиш учун рахбарнинг аллохни шариатига нисбатан олим ва фақих бўлишига эътиқод қилишади:
-Чунки қиёмат кунигача мусулмонларни, дорул исломни фақат бир қонуни бор бўлиб, у хам бўлса аллохнинг шариатини қонунларидир. Энди мана бу қонунларни тушунмаган, аниқ огох бўлмаган киши ,жамиятдаги аллохнинг шариатини қонунларини тўғри татбиқ қилувчи мусулмонларнинг вакили бўла олмайди.
-Жамиятни рахбари шўройи улил амр ва эътиборли кишиларни назари остида бўлишига ва дорул исломни ижроий ишларида қарор қабул қилувчи олий мақомдаги шахс эканига қарамасдан, агар аллохнинг шариатини қонунларига ва шаръий манбаъларга нисбатан етарли илм , билим , комил фиқхга эга бўлмас экан , дорул ислом ва уни ички ва ташқи сиёсатларига ”мавжуд вазиятга” тўғри келадиган “ ўша куннинг эхтиёжларига” муносиб равишда шаръий манбаълардан шаръий қарорларни чиқариб олишга қодир бўла олмайди.
Агар шариатга жохил бир мусулмон хоким ,хукумат қудратига эга бўлиши билан бирга, ихтиёрида Абу Ханифа ё имоми Жаъфар Содиқ ё имоми Молик ва имоми Шофеъий ва имоми Ахмад ибни Ханбал ва имоми ибни Хазм Андалусий ва бошқаларга ўхшаш минглаб мужтахид олимлар бўлишига қарамасдан, ўзининг жохилона фикрини мана бу мужтахидларнинг илмидан афзал кўриши мумкин. Мана бу олимларни фикрини кўрмаганликка олиб , атрофига бир тўда бидъатчиларни жамлаб, олим ва мужтахидларни қаршисида бир кучга айланади. Худди шу кучни қудратига суянган холда, мана бу олим ва мужтахид кишиларга нисбатан жуда катта фожеаларни келтириб чиқаради. Агар бу хақида билмоқчи бўлсангиз, бу мужтахид, хойрул қурундаги уламолар ёки бошқа асрлардаги уламоларни хаётларига бир назар ташласангиз кифоя қилади.
Исломий хукуматни хилма-хил муассасалари билан бирга ,олим ва фақих рахбарсиз аллохни шариатини қонунларига асосан шаръий идора қилишни имкони йўқ. Ахли суннат “дорул ислом”ни мана бу рахбарига мужтахид дейишса, шиъалар фақих дейишади. Яъни аслини олганда мохияти бир хил, фақат бу ерда икки хил исм ва маъно хам икки хил холос. Биттаси мужтахидни вилояти деса , иккинчиси фақихни вилояти дейди. Албатта шиъалар ижтиход асосини қонуни ва фатво бериш учун лозим бўлган турли-хил фиқх бобларини зикр қилишган. Бу ерда хам ўша ангур( узум) ,иънаб (узум арабча),узум ва истофил форс ва араб ва турк ва румликни достони бўлиб қолган. Аслида хаммаси битта нарсани билдиради , фақат уларни исмлари хар-хил холос. [12]
Бутун ўтган тарих давомида мўъминлар агарчи бу мужтахидларнинг назарлари турли-хил бўлишига қарамасдан, мужтахид кишиларни хокимият қудратига қўйиш орқасидан зарар кўришмаган. Шу билан бирга агар бу мужтахидлар улил амр шўросини мутахассисларини канали орқали қудратга келишган бўлса хам, мўъминлар ва дунё учун фақат баракатга сабаб бўлишади. Аллохни изни билан. Агар мўъминлар рахбарият масаласида мана бу мужтахидлардан кўра пастроқда турган кишиларни хокимиятга олиб келишга харакат қиладиган бўлишса, шубхасиз улар аллох ва росули хамда мўъминларга хиёнат қилишибди.
Агар бир киши мусулмонларни етакчилик қиладиган ўринга бир кишини ишга тайинлаган бўлса, аммо мусулмонларни орасида ундан хам бу ишга муносиброқ одам борлигини билса, у киши аллох ва росули хамда барча мусулмонларга хиёнат қилган бўлади. худди шу мазмундаги сўзлар Умар ибни Хаттоб розиаллоху анхудан ривоят қилинган:
” مَن اسْتعملَ رجلاً لِمَوَدَّةٍ أو لِقَرابَةٍ ، لا يستعمِلُه إلاَّ لذلك؛ فقد خانَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ والمؤمِنينَ”[14]
Кимки бир шахсни яхши кўрганлиги ёки яқинларидан бўлгани сабабли мудирият, рахбарият ишларига тайинлайдиган бўлса, бу холда у аллох ва росули , мўъминларга хиёнат қилибди.
Мана бу холатда,нубувват манхажларига асосланган исломий хилофатни қўлдан бой берган пайтимиздан, катта подшохликлар бидъатига ва исломий фарқулодда бадал хокимиятга дучор бўлганимиздан буён, яна янгидан нубувват манхажи асосидаги исломий хукуматни қўлга киритмагунимизча , рахбарият сохасида хос бир мазхаб ё хос бир кишини химоя қилмаймиз. Балки бу ерда меъёрларни химоя қиламиз, биз барча исломий мазхаблар қабул қиладиган меъёрларни рўёбга чиқаришга харакат қиламиз, натижада бу меъёр бизларни бир асбоб сифатида мусулмонларнинг битта ижмоъси ва бир жамоатига олиб боради, аллохни изни билан албатта.
Шундан келиб чиқадиган бўлса, ахли суннат асрлардан буён ўзини дорул исломининг хокимиятида мужтахид рахбарни кўргани йўқ, балким заруратли хукм ва мажбурий ва ғайриоддий холатда, ахли суннатни меъёрлари қабул қилмайдиган ва рахбариятга умуман муносиб бўлмаган кимсаларни хокимиятга қўйишган. Уларнинг барчаси ислом ва дорул ислом хамда мўъминларнинг зарурий маслахатларини сақлаб қолиш борасида ўлик хайвонни гўштини хукмини ўташган. Шундай бўлгач ўлик хайвонни гўшти зарурий холатдаги ўзини фойдалари бўлиши билан бир қаторда , фасоди, ёмон хидлари, қурт босиб кетиши ва …….. кутиладиган бир холатдир.
Бугунги кунда агар бир назар ташлайдиган бўлсак, Сумолига ўхшаш давлатларда “шайх Мухтор Абдуррохман Абу Зубайр” деб лақабланган Ахмад Абдий Ғовданий шабабул мужахидинни рахбари бўлади, бу шахс Сумолиланднинг “ Харгиса” шахрида сумолини “Тилисум” номли махсус телефон ширкатида хисобдор сифатида ишлаган бўлиб, уни шаръий илми умумий даража бўлган. Сайёд Барийнинг секуляр хукуматини харбий тавба қилувчиларидан бўлган палковник Хасан Тохровийс , Сумолининг исломий кўз- қарашидаги рахбари қилиб тайинланади.
Ё капитан “ Иёд Аг Ғолий” Малида мужохидларининг рахбари бўлган, бу шахс ундан олдин секулярист ва чап социалистларни тафаккуротига эга эди ва у бир муддат Қаззофийни қўшинида қаззофийнинг мухолифлари ва шариатгаро мужохидларни қаршисига қилинган турли-хил амалиётларда қатнашган. Кейинчалик исломий жиход манхажи хақида огох бўлгач, йўлини ўзгартиради ва шимолий Малида мужохидларнинг рахбариятини бошқаради.
Хатто Усома бин Лодиндек шахсият хам иқтисод ва тижорат мудирияти бўлимида тахсил қилган эди , Айман Аззавохирий, Абдулқодир Абдулазиз табобат бўлимида махорати бўлган. Абу Мусъаб Зарқовий хам академия даражасида тахсил олган эмас, зиндонда жиходий андишалар билан танишган.
Энди энг яхши хулосани назарга оладиган бўлсак, агар Холид ибни Валид розиаллоху анху рахбари сифатида сайланса,уни хатоларини тўғрилайдиган росулуллох саллаллоху алайхи васаллам ва Абу Бакр сиддиқга ўхшаш зотлар орамизда йўқ. Хўп , сизларни назарингизда бу ишни самараси нима бўлади?
Ахли суннат деб танилган фирқаларнинг орасидаги жиходий рахбарларнинг аксари ,Холид ибни Валидга ўхшаш шаклда жохилиятдан исломга кириб келишган ва секуляр , босқинчи,ташқи кофирлар ,махаллий сотқинларга қарши жиход майдонларида иштирок қилишган. Энди ўзини илмли эканини даъво қилган кимсаларнинг барчаси секуляр кофирлар, ташқи босқинчилар ё махаллий тоғутларни соясида , жанг майдонларидан узоқда яшаб юришибди. Буларни кўриш учун озгина атрофингизга қарасангиз бўлди, хақиқатни кўришга муваффақ бўласиз.
Наждиятга тақлид қилаётган бизларнинг бир гурух харбий бошлиқларимизни очиқ хатоларга дучор бўлиши, бу табиий холат. Абдуллох Изом ва Усома бин Лодинга ўхшаганларнинг камроқ хатога йўл қўйишларини сабаби , уларнинг ихвоний манхажга ва Саййид Қутбга эргашишларидир. Энди толибонни рахбари мулло Умарни хатолари булардан хам камроқ бўлиши далили ,чунки бу шахс шаръий дарсларни таълим олган талабаларни орасидан чиқиб , жиход майдонига кириб келган.
Хар қандай вазият бўлганда хам, ахли суннат деб танилган фирқаларни олдидажиход майдонларида мужтахид рахбарни йўқлиги айни воқеиятни ўзидир. Холид ибни Валидни ўрнида зарурат хукми билан мужтахид рахбариятни жойгохида турган рахбарларнинг очиқ хатоларга йўл қўйиши хам бўлиши мумкин бўлган иш. Бўлиб хам бу рахбарлар фирқаланган, ранго-ранг гурухларда зохир бўлишади ,бу гурухлар доим ахли даъват ва жиход учун фирқаланиш ва ички жанглар ,сустлик, мағлубият маркази бўлишган.
Бизни замонамиздаги жаъфарий шиъалари мана бу бўшлиқни тўлдиришган муваффақ бўлишди, лекин ахли суннат деб танилган жиход ахли жамоатлари, гурухлари мана бу стротежик бўшлиқни тўлдиришга қодир бўлишгани йўқ. Бошқа бир гурух кимсалар эса ғайри шаръий далилларга биноан рахбарият борасида ўзларини мазхабларидан бошқа мазхабдаги рахбарга эргашишга хозир бўлишмайди. Агар бу ишлар ўзларини нобуд бўлишига ё фасодга сабаб бўлса хам, бу қайсарликларида давом этишади, мана буни ўзи очиқ, ошкор жохилиятни бир нави хисобланади.
Шуни яхши билишимиз керакки, Холид ибни Валидга ўхшаш куфр дунёсидан жиход жараёнига, дорул исломга янги кириб келган кишилар , ўзларининг янги мутахассисликларида қатъан хато ва иштибохлар қилишади. Агар ўзлари хохлаган тақдирда хам таълим кўрган мўъминлардек амал қила олишмайди, мана бу ерда уларнинг росулуллох саллаллоху алайхи васаллам ва Абу Бакр сиддиқга ўхшаш дилсўз, огох рахбариятга эхтиёжлари билиниб қолади.
Бир қанча асрлардан буён хозирги кунгача бўлган даврда даъват ва жиход ахлининг мужтахид рахбарга комилан зарурий эхтиёжи бор. Бизларни мана бу мақсадларга яқинлаштирадиган хамма нарса вожиб бўлади, чунки
Шу сабабли хам мамуста Крикорга ўхшаган шахслар мана бу нуқсонларни ўрнини тўлдириш учун ,курдларнинг ахли суннат жамиятига шаръий,фиқхий таълимотларга асосланган мажозий мадрасаларни йўлга қўйишган. Бизга ўхшаган кишилар хам мана бу бўшлиқни дарслар,мажлислар ва исломий бирлик томонга йўллайдиган даъватларни афзал “ уч абзор” нинг канали орқали тушунтиришга харакат қиляпмиз.
Мен аввалги қадамларидаёқ жиход майдонига кириб келган пайтларида, имтихонларга учраган барча мужохидларни Холид ибни Валидга ўхшаган кишилар деб хисоблайман – нахсабуху казалика валлоху хасбияхум- улар мана бу заминада мужтахид, фақих бир рахбарга эхтиёжлари бор.
Мана бу кишилар фирқайи ножиянинг энг катта сармоялари бўлишади, агар улар мана бундай сифатларга эга рахбарни топа олишмаса, бу рахбарларни етказиб чиқаришни фикрида бўлишлари лозим. Мутахассис бўлмаган муллолар, махсусан авомзода ва хозирги замондаги вазиятга ўзини мослаштирадиган ва динини дунё матолари эвазига сотиб юборадиган муллоларга қараб ўтиришмасин.
Охирги сўз.
Абу Зар розиаллоху анхудан ривоят қилинишича айтадики: росулуллох саллаллоху алайхи васаллам мархамат қилдилар:
Ё аллох, мени мададкорим, менга ёрдам берувчи зот ўзингсан; сени ёрдаминг , сени бирга бўлишинг билан мен ўзгараман ва жавлон ураман ва сени ёрдамингга хамла қиламан ва сени ёрдаминг билан жанг қиламан.
[3] الجوینی، عبد الملک بن عبد الله، غیاث الأُمم فی التیاث الظلم: ص84. / «فالشرط أنْ یکون الإمام مجتهداً بالغاً مبلغ المجتهدین مستجمعاً صفات المفتین، ولم یُؤثَر فی اشتراط ذلک خلاف».
[4] الجوینی، عبد الملک بن عبد الله، الإرشاد: ص426./ وقال: «من شرائط الإمام أنْ یکون من أهل الاجتهاد، بحیث لا یحتاج إلی استفتاء غیره فی الحوادث، وهذا متّفق علیه».
[5] …مجتهدًا كالقاضي وأولى، بل حكى فيه الإجماع…/ قال: وكون أكثر من ولي أمر الأمة بعد الخلفاء الراشدين غير مجتهد إنما هو لتغلبهم فلا يَرِدْ
[6] المنهاج، ص ۵۱۸ و شرح صحیح مسلم. / هی کونه مکلفا مسلما عدلاحرا ذکیا عالما مجتهدا /
[7] التفتازانی، مسعود بن عمر، شرح المقاصد فی علم الکلام: ج2، ص271./ «ویشترط أنْ یکون مکلّفاً مسلماً عدلاً حرّاً ذکراً مجتهداً شجاعاً، ذا رأی وکفایه سمیعاً بصیراً ناطقاً قریشیاً»
[8] الاعتصام ـ للشاطبى موافق للمطبوع . المؤلف : أبو إسحاق الشاطبي . دار النشر : المكتبة التجارية الكبرى – مصرص 126/ الشاطبی، إبراهیم بن موسی، الاعتصام: ج2، ص362. / إن العلماء نقلوا الاتفاق على أن الإمامة الكبرى لا تنعقد إلا لمن نال رتبة الاجتهاد والفتوى في علوم الشرع
[9] الجمهور علی ان اهل الامامه و مستحقها من هو مجتهد فی الاصول و الفروع لیقوم بامر الدین متمکنا من اقامه الحجج و حل الشبهه فی العقائد الدینیه مستقلابالفتوی فی النوازل و احکام الوقائع نصا و استنباطا لان اهم مقاصد الامه حفظ العقائد و فصل الخصومات و لم یتم ذلک بدون هذا الشرط / الجمهور على أن أهل الإمامة ومستحقها من هو مجتهد في الأصول والفروع … متمكّناً من إقامة الحجج وحلّ الشبه في العقائد الدينية، مستقلاً بالفتوى في النوازل …
[10] القلقشندی، أحمد بن علی، مآثر الأناقه: ج1، ص37./ «الثانی عشر: العلم المؤدّی إلی الإجتهاد فی النوازل والأحکام، فلا تنعقد إمامه غیر العالم بذلک؛ لأنّه محتاج لأنْ یصرف الأمور علی النهج القویم ویجریها علی الصراط المستقیم، ولأن یعلم الحدود، ویستوفی الحقوق، ویفصل الخصومات بین الناس، وإذا لم یکن عالماً مجتهداً لم یقدر علی ذلک»
[11] الفقه على المذاهب الاربعة، ج۵ ، ص ۳۱۷ – ۳۱۶. / اتفق الائمة رحمهم اللَّه تعالى على ان الامامة فرض و انه لابد للمسلمین من امام یقیم شعائر الدین و ینصف المظلومین من الظالمین و اتفقوا على ان الامام یشترط فیه: اولاً ان یکون مسلماً ثانیاً ان یکون مکلّفاً ثالثاً ان یکون حرا رابعاً ان یکون ذکراً خامساً ان یکون قرشیاً سادساً ان یکون عالماً مجتهداً لیصرف الاحکام و یتفقه فى الدین فیعلم الناس و لایحتاج الى استفتاء غیره
[13]الحاكم في مستدركه (4/ 104) وقال صحيح الإسناد ، والطبراني في ” المعجم الكبير ” (11/ 114) ، / الهيثمي في مجمع الزوائد (5/ 212)/ أنظر تفسير المنار ٥ / ٢١٥ ـ ٢١٦ / سنن بیهقی
[14] رواه ابن أبي الدُّنيا، كما في ” مسند الفاروق ” لابن كثير (2/ 536) .
[15] السلسله الصحیحه ۲۵۱۰/ مجمع الزوائد ۲/۱۹۳ / صحیح الأدب المفرد ۶۰۵
«التَتَرُّس» اصطلاحی جهت کسب مصلحتی «ضروری، قطعی و کلی»؛ یا ابزاری جهت توجیه «انحراف» و «جنایت» (25)
شیخ المجاهد : ابوحمزه المهاجر هورامی حفظه الله [1]
سوالات (2)
س 6: بیشتر کسانی که باعث کشت و کشتار شده اند و به نام تترس یا هر عنوانی مسلمین را به ناحق کشته اند از اهل علم نبوده اند و اهل علم آنها را تزکیه نکرده اند. مگر غیر از این است؟
ج: ابتدا بسیار مهم است که روشن شود که منظور شما از اهل علم کدام دسته از ملاها و مولوی ها شیوخ است؟ نکته دیگر اینکه لازم است به نکته ی مهمی اشاره کنم که در واقع نوعی آسیب شناسی جهاد و اهل آن به شمار می رود .
در جهاد و جنگ مسلحانه اصل بر وحدت فرماندهی و وحدت دستور است و جنگ مسلحانه تحت هیچ عنوانی تعدد و تفرق را نمی پذیرد، برخلاف جریانات مختلف فکری و اجتهادی که می توانند در شورائی واحد متعدد و مختلف باشند.
معیار برای رهبریت در اسلام هم بر این است که این رهبریت باید مجتهد باشد یا به قول شیعه ها باید فقیه باشد. در این زمینه بین هیچ یک از مذاهب اسلامی اختلافی وجود ندارد .
Даъват ва мубораза йўлида қандай шахслар,жамоатлар зарарлик бўла олади.
Агар эътибор бериладиган бўлса, сўзимизни бошида пайғамбарлар ва солиҳ кишиларни оқимига мувофиқ равишда йўл тутган жамоатлар,хизблар ҳақида эмас,балки бу жараёнларни йўлига тўғаноқ бўлиб, тўғри оқимни ривожланишига тўсиқ бўлаётган шахслар ҳақида суҳбатлашмоқчимиз.
Барча пайғамбарларнинг асосий мақсади бир томондан шахслар ва жамиятни қалбига тавхид хукуматини қонунларини ўрнатиш бўлса,бошқа бир томондан эса тоғутдан юз ўгириш ва ундан узоқлашиш бўлгандир.”لا اله الا الله калимасини усул ва шартлари бўйича аввало тоғутни инкор қилиш ва унга куфр келтириш лозим бўлади,мана бу журъатни қўлга киритгандан сўнг, шахслар ва жамиятни устига Аллоҳни ягона зот эканини исбот қилиб,амалда қўлланилади.
در همین ابتدای امر گفته نشد که چه اشخاصی یا جماعتها و اجزابی مفید و هم مسیر با جریان و برنامه پیامبران و مصلحین قرار گرفته اند. بلکه تأکید بر این امر مهم شد که چه کسانی در مسیر هدفمند و انقلابی آنها قرار نگرفته و در پاره ای موارد مانع رشد صحیح مسیر تکاملی مبارزه می گردند.
هدف اساسی تمامی پیامبران بر پایه ی قوانین و حکومت توحیدی ، در دل افراد و جامعه از یک طرف و دوری گزیدن و کفر به طاغوت از دیگر سو بوده است. به دیگر سخن پیاده نمودن همزمان اصول و شروط «لا اله» و «الا الله» ، ابتدا نفی طواغیت و کفر به آنها و پس از پیدا کردن این جرأت و شهامت، اثبات و تأئید وحدانیت الله در سطح فرد و جامعه.
بدین منوال در پیشرو یا پسرو بودن فعالیتهای جماعتها و احزاب اسلامی معیاری را بدست می آوریم که هدف تمامی پیامبران و اصلاح گران بوده است و آنهم اصلاح گروهی پیشرو و تشکیل حکومتی که مجری احکام و قوانین الهی باشد به جای قوانین اختراعی و وضعی بشر.