بیشتر کسانی که باعث کشت و کشتار شده اند و به نام تترس یا هر عنوانی مسلمین را به ناحق کشته اند از اهل علم نبوده اند و اهل علم آنها را تزکیه نکرده اند. مگر غیر از این است؟

«التَتَرُّس» اصطلاحی جهت کسب مصلحتی «ضروری، قطعی و کلی»؛ یا ابزاری جهت توجیه «انحراف» و «جنایت» (25)

شیخ المجاهد : ابوحمزه المهاجر هورامی  حفظه الله [1]

سوالات (2) 

س 6: بیشتر کسانی که باعث کشت و کشتار شده اند و به نام تترس یا هر عنوانی مسلمین را به ناحق کشته اند از اهل علم نبوده اند و اهل علم آنها را تزکیه نکرده اند. مگر غیر از این است؟

ج:  ابتدا بسیار مهم است که روشن شود که منظور شما از اهل علم کدام دسته از ملاها و مولوی ها  شیوخ است؟  نکته دیگر اینکه لازم است به نکته ی مهمی اشاره کنم که در واقع نوعی آسیب شناسی جهاد و اهل آن به شمار می رود .

در جهاد و جنگ مسلحانه اصل بر وحدت فرماندهی و وحدت دستور است و جنگ مسلحانه تحت هیچ عنوانی تعدد و تفرق را نمی پذیرد، برخلاف جریانات مختلف فکری و اجتهادی که می توانند در شورائی واحد متعدد و مختلف باشند.

 معیار برای رهبریت در اسلام هم بر این است که این رهبریت باید مجتهد باشد یا به قول شیعه ها باید فقیه باشد. در این زمینه بین هیچ یک از مذاهب اسلامی اختلافی وجود ندارد .

 زمانی که رهبر در چنین جایگاهی قرار بگیرد می تواند طیفهای مختلف جامعه را مدیریت و هدایت کند، اما زمانی که این رهبریت وجود نداشته باشد این طیفهای مختلف بر اساس تجربه و خطا به پیش می روند و گاه در جایگاهی قرار می گیرند که خودشان می شوند رهبر و معیار.

الله تعالی با خطاب قرار دادن مومنین می فرماید:  يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَطِيعُواْ اللّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِي الأَمْرِ مِنكُمْ (ای کسانی که ایمان آورده‌اید! از خدا و از پیغمبر اطاعت کنید، و از صاحبان امر از خودتان اطاعت کنید)، فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللّهِ وَالرَّسُولِ (و اگر در چیزی اختلاف داشتید آن را به خدا و پیغمبر او برگردانید،) إِن كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ (اگر به خدا و روز قیامت ایمان دارید) . ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا (نساء/59) این کار برای شما بهتر و خوش سرانجام تر است .‏

اگر به « وَأُوْلِي الأَمْرِ مِنكُمْ – صاحبان امر از خودتان باشند» با «فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللّهِ وَالرَّسُولِ – برای حل کردن تمام  مشکلات به قرآن و سنت برگردید» دقت کنیم بسیار ساده و آسان متوجه می شویم که رهبر جامعه باید یکی از مومنین باشد و بر اساس قرآن و سنت حکم کند و اگر در موردی اختلافی پیش آمد باید برای حل آن به قرآن و سنت مراجعه کند.

در این صورت مومنی که به عنوان رهبر انتخاب می شود نمی تواند به غیر قرآن و سنت حکم کند «إِنِ الْحُكْمُ إِلاَّ لِلّهِ» (یوسف/68) و در اختلافاتی هم که به وجود بیاید نمی تواند به غیر قرآن و سنت مراجعه کند، چون « وَمَا اخْتَلَفْتُمْ فِیهِ مِن شَیْءٍ فَحُکْمُهُ إِلَى اللَّهِ (شوری/10) در هر چیزی که اختلاف داشته باشید، حکم آن به خدا واگذار می‌گردد.

پس کسی می تواند رهبر میدانهای جهاد و اداره ی امور زندگی حکومتی مومنین شود که در قانون و حقوق اسلامی متخصص باشد، و به قول اهل فقه: باید مجتهد باشد . به همین ترتیب در سلسله بحثهائی که در مورد «وحدت آگاهانه، هدفمند و حرکتی» و «دارالاسلام و دارالکفر» داشتیم در بخش رهبریت سخنان اهل فقه را بیان کرده بودم که لازم می بینم جهت تذکر و یادآوری این سخنان اهل فقه رحمهم الله را خدمت شما بازگو کنم:

  • امام شافعی رحمه الله  که در سال 204ق بر اثر جراحاتی که  پیروان جاهل مالکی مذهب بر او وارد کرده بودند و در راه دعوت شهید شد – نحسبه کذالک و الله حسبیه –  در الفقه الاکبر در بحث شروط امامت و رهبری  «دارالاسلام» می گوید: و علم؛ به گونه ای که صلاحیت افتاء داشته باشد و اهل اجتهاد باشد.[2]
  • قاضى باقلانى مالکی(متوفاى ۴۰۳ ه.ق) و قاضى ابویعلى الفراء حنبلی ( متوفای 458ق) نیز اجتهاد و علم را یکی از شروط انتخاب رهبر دارالاسلام مى دانند.[3]
  • امام الحرمین الجوینی که در سال 478ق وفات کرده در مورد شرط اجتهاد در رهبر «دارالاسلام» می گوید:  پس شرط است که رهبر مجتهدی کامل باشد و تمام صفات مجتهدین را در خودش جمع کرده باشد[4]. و در جای دیگری هم می گوید: از شرایط امام و رهبر این است که از اهل اجتهاد باشد، به گونه ای که در حوادث نیاز به استفتاء دیگران نداشته باشد  و این مورد (داشتن شرط اجتهاد برای رهبر) مورد اتفاق همه است، وهذا متّفق علیه».[5]
  • أبو القاسم مكي الرُّميْلِي المقدسي  که در سال 492ق توسط نصرانی های اشغالگر به شهادت می رسد- نحسبه کذالک و الله حسیبه – در ضمن برشمردن شروط رهبر «دارالاسلام» می گوید: … باید مجتهد باشد، همچون قاضی و بلکه اولی تر و واجب تر از اینکه یک قاضی که باید مجتهد باشد، بلکه در مجتهد بودن رهبر اجماع مذاهب اسلامی و اهل علم روایت شده است، و شرط اجتهاد درباره رهبر مورد اجماع فقها است. و اینکه اکثر رهبران مسلمین بعد از خلفای راشدین غیر مجتهد بوده اند به این دلیل است که اینها تنها با قدرت نظامی به حاکمیت رسیده اند.[6]   
  • امام نووی هم که در سال 676ق وفات کرده در کتاب روضةُ الطّالبین در شروط رهبر «دارالاسلام» می گوید: مکلف مسلمان، عادل، آزاد، باهوش، دانشمند و مجتهد بودن از شرایط  رهبر است.[7]
  • سعد الدین التفتازانی که در سال 769ق وفات کرده  ضمن بر شمردن شروط رهبر «دارالاسلام» می گوید: ویشترط أنْ یکون …. مجتهداً شجاعاً. و شرط است … مجتهدی شجاع باشد . [8]
  • امام شاطبی هم که در سال 790ق وفات نموده می گوید: علماء اتفاقی را نقل کرده اند که رهبر (یا همان  الإمامة الكبرى) منعقد نمی شود مگر برای کسی که به رتبه و درجه ی اجتهاد و فتوا در علوم شرعی رسیده باشد[9]
  • سید شریف جرجانی ترکستانی که در سال 816ق وفات کرده در شرح خود بر کتاب المواقف قاضي عضد الدين الايجي می گوید: جمهور فقها و اهل علم  بر آنند که  اهل امامت و کسی که شایسته و مستحق رهبر شدن دارالاسلام است باید در اصول و فروع مجتهد باشد …. تا توانایی داشته باشد دلایل و حجج الهی را اقامه و شبهات را در عقاید دینی حل کند و در مورد مسائل روز نیازی به فتوای دیگران نداشته باشد و خودش در مورد مسائل روز و نوازل و مستحدثه مستقل باشد.[10]
  • القَلْقَشَنْدِيّ که در سال 821ق وفات کرده در کتاب «مآثرُ الاِنافه فی معالمِ الخلاقه» در بحث شروط امامت و رهبری دارالاسلام گفته است: مورد دهم : علمی که به درجه اجتهاد در مسائل روز یا نوازل یا مستحدثه و احکام شریعت الله رسیده باشد، رهبریت بدون داشتن چنین درجه ی علمی در حد اجتهاد منعقد نمی شود و صحیح نیست؛ چون رهبر به چنین اجتهادی نیاز دارد و محتاج چنین اجتهادی است تا اینکه امور را بر روشی صحیح اسلامی و بر راه راست «الصراط المستقیم» به پیش ببرد، تا اینکه در پناه چنین اجتهادی بر حدود شرعی آگاهی پیدا کند و حقوق شرعی انسانهای موجود در دارالاسلام را بدهد و درگیری و اختلافات بین مردم را فیصله بدهد، و چنانچه عالمی مجتهد نباشد توانائی چنین کارهائی را ندارد.[11] 
  • عبد الرحمن الجَزِيري که در سال 1360 ق وفات کرده مى نویسد: تمام فقهای اهل سنت اتفاق دارند که حاکم اسلامى باید داراى چنین ویژگیهایى نیز باشد :  ۱ – مسلمان باشد؛۲ – مکلف باشد؛۳ – حر و آزاد باشد؛۴ – مرد باشد ۵ – از قریش باشد؛۶ – عالم و مجتهد باشد تا مردم را از احکام دین آگاه نماید و نیاز به استفتاء از غیر خود نداشته باشد.[12]

این رای تمام مذاهب اسلامی است که امام الرُّميْلِي المقدسي  در قرن چهارم  از اجماع اهل سنت و امام الحرمین الجوینی به عنوان امری متفق علیه در میان تمام مسلمین و امام شاطبی رحمه الله و دیگران نیز از اتفاق تمام اهل علم در این زمینه سخن می گویند، پس رهبری فقیه در حد اجتهاد مطلوب تمام مذاهب اهل سنت بوده است.

اما با این وجود برای رهبریت «دارالاسلام» هم حالتی طاری و اضطراری و ضرورت مثل سایر امور ممکن است به وجود آید و آنهم اینکه به دلیل نبود رهبری مجتهد و متخصص در امور حکومت داری  مسلمین به رتبه ای پائینتر از آن یعنی به شخصی که در حد قاضی باشد تن می دهند و در بدترین حالت هم باز ممکن است مسلمین جهت جلوگیری از هرج و مرج و… به رهبری مسلمان که دارای علم کافی باشد و علمائی را در اطراف خود جمع کرده باشد و از رای آنها استفاده کند نیز رجوع کنند.

زمانی که  خوراک سالم و حلال (یعنی رهبری مجتهد و فقیه) گیر نیامد در حالت اضطرار و ضرورت به پائینتر از آن و به خوراک ناسالم و مردار (یعنی رهبری عالم اما مقلد) جهت حفظ «دین» دارالاسلام و و سایر ضرورتها و منافع مسلمین پناه برده می شود، اما این حالت به دلیل نبود رهبری مجتهد و فقیه و حالت اضطرار و ضرورت است و چنانچه رهبری مجتهد و فقیه وجود داشته باشد به معنی رفع ضرورت و از بین رفتن حالت طاری است و… پس غیر از قلدرهای نظامی مسلمان که با قدرت نظامی و تنها با پشتوانه ی اسلحه خودشان را بر دارالاسلام تحمیل کرده اند، چه در حالت عادی و چه در حالت اضطرار و ضرورت  تمام علمای اهل سنت برای اداره ی جامعه معتقدند که رهبر باید عالم و فقیه به قانون شریعت الله باشد: 

  • چون تا روز قیامت قانون اساسی مسلمین و دارالاسلام تنها یکی است و آنهم قانون شریعت الله  و کسی که در این قانون تفقه و آگاهی دقیقی نداشته باشد نمی تواند وکیل مومنین در تطبیق صحیح قوانین شریعت الله در جامعه باشد.
  • رهبر جامعه هم با آنکه توسط شورای اولی الامر و یا اهل حل و عقد تحت نظارت است و بالاترین مقام تصمیم گیرنده در امور اجرائی دارالاسلام است اما اگر علم و دانش و فقه کاملی نسبت به قانون شریعت الله و منابع شرعی نداشته باشد نمی تواند متناسب با «وضع موجود» به «نیازهای روز» دارالاسلام و سیاستهای داخلی و خارجی آن، تصمیمات شرعی را از منابع شرعی استخراج کند.

 اگر یک حاکم مسلمانِ جاهل به شریعت و دارای قدرت حکومتی، هزاران عالم مجتهد مثل امام ابوحنیفه یا امام جعفر صادق یا امام مالک و امام شافعی و امام احمد بن حنبل و امام ابن حزم اندلسی وغیره را در اختیار داشته باشد می تواند رای جاهلانه ی خودش را بر علم این دسته از مجتهدین ترجیح دهد و رای این مجتهدین را نادیده بگیرد، و در برابر این مجتهدین و علماء، اهل بدعت را دور خودش جمع کند و دارودسته ی منافقین هم قدرت برتر شوند و این حاکم با پشتوانه ی اهل بدعت در برابر این مجتهدین و علمای بزرگوار مرتکب فجایعی شود که فقط کافی است سری به زندگی این مجتهدین و ائمه ی خیرالقرون و حتی علمای عامل سایر قرون اسلامی بزنید.

حکومت اسلامی با نهادهای مختلفی که دارد، بدون وجود رهبری عالم و فقیه، امکان اداره ی شرعی آن بر اساس قانون شریعت الله وجود ندارد. اهل سنت به این رهبر «دارالاسلام» می گویند مجتهد و شیعیان می گویند فقیه. یعنی ماهیت یکی است و اختلاف تنها در دو اسمِ هم معنی است. یکی می گوید ولایت مجتهد و دیگری می گوید ولایت فقیه. البته شیعیان در قانون اساسی اجتهاد و صلاحيت علمي لازم براي افتاء در ابواب مختلف فقه را ذکر کرده اند . [13] شد همان داستان انگور و عنب و ازم و استافیل شخص فارس زبان و عرب و ترک و رومی . همه یکی است با اسمهای مختلفی .

مومنین هیچ گاه در طول تاریخ از قدرت گیری مجتهدین ضرر ندیده اند هر چند که این مجتهدین دیدگاههای مختلفی هم داشته باشند و چنانچه از کانال شورای اولی الامر متخصصین به قدرت حکومتی هم دست پیدا کنند برای مومنین و دنیا برکت می شوند. باذن الله . و چنانچه مومنی در امر رهبریت، کسانی پائین تر از اینها را بر چنین رهبران مجتهد و فقیهی برتری بدهد و برای حاکم شدن رهبریتی پائین تر از اینها بکوشد بدون شک دچار خیانت به الله و رسولش و مومنین شده است .

امام بیهقی رحمه الله و دیگران از ابن عباس رضی الله عنهما نقل شد کرده اند که رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید: مَنْ تَوَلَّى مِنْ أُمَرَاءِ الْمُسْلِمِينَ شَيْئًا فَاسْتَعْمَلَ عَلَيْهِمْ رَجُلًا وَهُوَ يَعْلَمُ أَنَّ فِيهِمْ مَنْ هُوَ أَوْلَى بِذَلِكَ وَأَعْلَمُ مِنْهُ بِكِتَابِ اللهِ وَسُنَّةِ رَسُولِهِ ، فَقَدْ خَانَ اللهَ وَرَسُولَهُ وَجَمِيعَ الْمُؤْمِنِينَ . [14]  کسی که کارگزاری از مسلمین را به کار بگمارد در حالی که می داند در میان مسلمانان کسی هست که شایسته تر از آن و آگاه تر به کتاب خدا و سنت رسولش وجود دارد، به خدا و رسولش و به تمامی مسلمانان خیانت کرده است. با همین مفهوم از عمر بن الخطاب رضي الله عنه نقل شده که: ” مَن اسْتعملَ رجلاً لِمَوَدَّةٍ أو لِقَرابَةٍ ، لا يستعمِلُه إلاَّ لذلك؛ فقد خانَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ والمؤمِنينَ”[15] کسی که شخصی را به خاطر اینکه دوستش دارد یا از نزدیکان او است در کار مدیریت و رهبری انتخاب کند، در این صورت به الله و رسولش و مومنین خیانت کرده است.

در این صورت، ما از زمانی که خلافت اسلامی بر منهاج نبوت را از دست داده و به بدعت بزرگ ملوکیت و این حاکمیتهای بدیل اضطراری اسلامی دچار شده ایم تا زمانی که بار دیگر به حکومت اسلامی بر منهاج نبوت دست پیدا نکرده ایم از مذهب و فرد خاصی در امر رهبریت حمایت نمی کنیم، بلکه تنها از معیارها حمایت می کنیم . ما تلاش می کنیم که این معیارهای مورد پذیرش تمام مذاهب اسلامی تحقق پیدا کنند که به عنوان یکی از اسباب ما را در نهایت به اجماع واحد و جماعت واحد مسلمین می رسانند. باذن الله. “

در این صورت واضح است که اهل سنت قرنهاست که رهبری مجتهد بر دارالاسلام خود ندیده است و به حکم ضرورت و در حالت طاریء و غیر عادی کسانی را به عنوان رهبریت انتخاب کرده که اصلاً شایستگی رهبریت بر اساس معیارهای مورد پذیرش اهل سنت را نداشته اند و همگی حکم مردار داشته اند جهت حفظ مصلحتهای ضروری اسلام و دارالاسلام و مومنین. پس از مردار با وجود فوایدی که جهت رفع ضرورت دارد نباید انتظاری غیر از فساد و بوی بد و کرم زدگی و … داشت .

امروزه هم اگر می بینی در کشوری مثل سومالی کسی چون أحمد عبدي غودني ملقب به  «الشيخ مختار عبد الرحمن أبو الزبير» رهبر الشباب المجاهدین می شود این شخص در شهر «هرگیسا» در سومالی لند در شرکت مخابرات خاص سومالی «تيليصوم» به عنوان حسابدار کار می کرد و علوم شرعی در حد عمومی داشت، یا سرهنگ حسن طاهراویس از توابین نظامی حکومت سکولار سیاد بری بود که رهبر دادگاههای اسلامی سومالی می شود .

یا اگر می بینی که فرمانده «إياد أگ غالي» رهبر مجاهدین مالی شده است این شخص قبلاً دارای تفکرات سکولاریستی و چپ و سوسیالیستی بود و مدتها در ارتش قذافی و در عملیاتهای مختلفی بر علیه مجاهدین شریعت گرا و مخالفین قذافی شرکت کرده بود که بعدها با آشنائی به منهج جهادی اسلامی تغییر مسیر می دهد و رهبریت مجاهدین شمال مالی را بر عهده گرفته است.

یا حتی شخصی چون اسامه بن لادن در رشته‌های علم اقتصاد و مدیریت بازرگانی تحصیل کرده بود، و کسانی چون ایمن الظواهری و عبدالقادر عبدالعزیز در رشته ی پزشکی مهارت داشتند و شخصی چون ابومصعب زرقاوی نیز به این درجه از دانش آکادمیک هم دست پیدا نکرده بود و در زندان با اندیشه های جهادی آشنا می شود.  

در این صورت در بهترین برداشت باید بگوئیم که خالد بن ولید رضی الله عنه به عنوان رهبر انتخاب شده و کسی چون رسول الله صلی الله علیه وسلم و ابوبکر صدیق هم نیست که اشتباهات او را تذکر دهد و جلو اشتباهات او را بگیرد. به نظر شما ثمره چه خواهد شد؟

اکثریت مطلق رهبران جهادی میان فرقه های معرف به اهل سنت به این شکل همچون خالد بن ولید رضی الله عنه از جاهلیت به اسلام روی آورده اند و وارد میدانهای جهاد با کفار سکولار و اشغالگر خارجی و مزدوران محلی شده اند و تمام آنهائی که ادعای داشتن علم دارند در زیر سایه ی همین کفار سکولار و اشغالگر خارجی و طاغوتهای محلی و دور از میدانهای جهاد به سر می برند؛ فقط کافی است اطرافت را نگاه کنی تا حقایق را ببینید.

اگر می بینیم که از این دسته از فرماندهان ما که از نجدیت تقلید می کنند اشتباهات فاحشی رخ می دهد امری طبیعی است و اگر می بینیم از فرماندهانی چون عبدالله عزام و اسامه بن لادن اشتباهات کمتری دیده می شود به دلیل منهج اخوانی و سید قطبی آنهاست و اگر دیده می شود که از ملا عمر رهبر طالبان اشتباهات کمتر از اینها دیده می شود چون خود این شخص همچون طلبه ای از کلاسهای دروس شرعی بلند شده و وارد میدانهای جهاد شده بود.

به هر حال عدم وجود رهبری مجتهد در میدانهای جهاد نزد فرقه های معروف به اهل سنت یک واقعیت است و وجود اشتباهات فاحش از رهبرانی چون خالد بن ولید رضی الله عنه که به حکم ضرورت در جایگاه چنین رهبریت مجتهدی قرار گرفته اند کاملاً قابل پیش بینی است. بخصوص اگر این رهبران در گروههای متفرق و رنگارنگ ظهور کنند که همیشه مرکز تفرق و جنگ داخلی و سستی و بی ابهتی و شکست برای اهل دعوت و جهاد بوده اند.

شیعه ی جعفری در زمان ما توانسته این خلاء را پر کند اما هیچ یک از جماعتها و گروههای اهل جهاد معروف به اهل سنت نتوانسته اند این خلاء استراتژیک را پر کنند و عده ای هم به دلایل مختلف غیر شرعی حاضر نیستند از مذهبی غیر از مذهب خود در امر رهبریت پیروی کنند حتی اگر منجر به فساد و نابودی خودشان هم شود، که این هم نوعی جاهلیت واضح و آشکار است.  

پس باید بدانیم کسانی مثل خالد بن ولید رضی الله عنه که تازه از دنیای کفر وارد جریان جهادی و دارالاسلام شده اند قطعاً در تخصصی که دارند دچار اشتباه و خطا می شوند و اگر هم بخواهند هرگز مثل مومنین آموزش دیده نمی توانند عمل کنند، در اینجا اینها نیازمند رهبریتی دلسوز و آگاه همچون رسول الله صلی الله علیه وسلم و ابوبکر صدیق رضی الله عنه هستند .

از قرنها قبل از تاکنون دست یابی به یک رهبر مجتهد برای اهل دعوت و جهاد یک نیاز کاملاً ضروری است هر چیزی که بتواند ما را به این هدف و ضرورت نزدیک کند واجب است چون« مَا لاَ يَتِمُّ الْوَاجِبُ إِلاَّ بِهِ؛ فَهُوَ وَاجِبٌ» به همین دلیل می بینیم که شخصی چون ماموستا کریکار جهت جبران این نقایص برای جامعه ی اهل سنت کوردها مدرسه ای مجازی با آموزشهای شرعی و فقهی می گذارد، و کسانی مثل من هم سعی داریم این خلاء را با درسها و جلساتی اینچنینی و دعوت به سوی وحدت اسلامی از کانال «3ابزار» برتر پر کنیم.

من تمام این مجاهدینی را که آزمایش پس داده اند در همان ابتدای ورودشان به میدانهای جهاد مومنینی مخلص همچون خالد بن ولید رضی الله عنه می دانم – نحسبهم کذالک و الله حیسبهم – که نیازمند رهبری فقیه و مجتهد در این زمینه ها هستند. اینها سرمایه های عظیم فرقه ی ناجیه هستند که اگر چنین رهبریتی را نیافتندلازم است خودشان در فکر تولید آن باشند و منتظر ملاهای غیر متخصص و بخصوص منتظر ملاهای عوام زده و سازگار شده با وضع موجود و آنهائی که دین خود را به متاع دنیا فروخته اند نباشند.

سخن پایانی: 

از ابوذر رضی الله عنه روایت است که می گوید: رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود: إِنَّکُمُ الْیَوْمَ فِی زَمَانٍ کَثِیرٍ عُلَمَاؤُهُ ، قَلِیلٍ خُطَبَاؤُهُ، (امروز شما در زمانی هستید که علمای آن زیاد و خطیبانش کم است.) مَنْ تَرَکَ عَشِیرَ مَا یَعْرِفُ فَقَدْ هَوَى،(هر کس از یک دهم آنچه که می‌داند دست بکشد، گمراه گشته است) وَیَأْتِی مِنْ بَعْدُ زَمَانٌ کَثِیرٌ خُطَبَاؤُهُ، قَلِیلٌ عُلَمَاؤُهُ، (و بعد از این زمانی خواهد آمد که خطیبان آن زیاد و عالمان آن کم است،) مَنِ اسْتَمْسَکَ بِعَشِیرِ مَا یَعْرِفُ فَقَدْ نَجَا[16] هر کس در آن روز به یک دهم آنچه که می‌داند چنگ بزند، پس نجات یافته است.

اللَّهُمَّ أنْتَ عَضُديِ وَنَصِيرِي، بِكَ أَحُولُ، وَبِكَ أَصُولُ، وَبِكَ اُقاتِلُ.[17] يا الله، مددکار و ياری گر من تويی؛ به ياری و کمک تو متحول می شوم وجولان می دهم و به کمک تو حمله می کنم و به کمک تو می جنگم.

اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ الجَنَّة وَمَا قَرَّبَ إِلَيْهَا مِنْ قَوْلٍ وَعَمَلٍ، وَأَعُوذُ بِكَ مَنَ النَّارِ وَمَا قَرَّبَ إِلَيْهَا مِنْ قَوْلٍ وَعَمَلٍ.

رَبَّنَا أَعِزَّنَا بِالإِسْلامِ، وَأَعِزَّ بِنَا الإسْلامَ، اللَّهُمَّ أَعْلِ بِنَا كَلِمَةَ الإسْلاَمِ، وَارْفَعْ بِنَا رَايَةَ القُرْآنِ.

سُبْحَانَكَ اللَّهُمَّ وَبِحَمْدِكَ، لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ، أَسْتَغْفِرُكَ وَأَتُوبُ إِلَيْكَ

والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته


[1]  پیاده شده از سخنرانی تصویری شیخ ابوحمزه المهاجر هورامی حفظه الله

[2] امام شافعی . فقه الاکبر . ص 39  / و العلم؛ بحیث یصلح ان یکون مفتیا من اهل الاجتهاد

[3] الاحکام السلطانیه، ص۲۰ و التمهید، ص ۱۸۱.

[4] الجوینی، عبد الملک بن عبد الله، غیاث الأُمم فی التیاث الظلم: ص84. / «فالشرط أنْ یکون الإمام مجتهداً بالغاً مبلغ المجتهدین مستجمعاً صفات المفتین، ولم یُؤثَر فی اشتراط ذلک خلاف».

[5] الجوینی، عبد الملک بن عبد الله، الإرشاد: ص426./ وقال: «من شرائط الإمام أنْ یکون من أهل الاجتهاد، بحیث لا یحتاج إلی استفتاء غیره فی الحوادث، وهذا متّفق علیه».

[6] …مجتهدًا كالقاضي وأولى، بل حكى فيه الإجماع…/  قال: وكون أكثر من ولي أمر الأمة بعد الخلفاء الراشدين غير مجتهد إنما هو لتغلبهم فلا يَرِدْ

[7] المنهاج، ص ۵۱۸ و شرح صحیح مسلم. / هی کونه مکلفا مسلما عدلاحرا ذکیا عالما مجتهدا /

[8] التفتازانی، مسعود بن عمر، شرح المقاصد فی علم الکلام: ج2، ص271./ «ویشترط أنْ یکون مکلّفاً مسلماً عدلاً حرّاً ذکراً مجتهداً شجاعاً، ذا رأی وکفایه سمیعاً بصیراً ناطقاً قریشیاً»

[9] الاعتصام ـ للشاطبى موافق للمطبوع . المؤلف : أبو إسحاق الشاطبي . دار النشر : المكتبة التجارية الكبرى – مصرص 126/ الشاطبی، إبراهیم بن موسی، الاعتصام: ج2، ص362. / إن العلماء نقلوا الاتفاق على أن الإمامة الكبرى لا تنعقد إلا لمن نال رتبة الاجتهاد والفتوى في علوم الشرع

[10] الجمهور علی ان اهل الامامه و مستحقها من هو مجتهد فی الاصول و الفروع لیقوم بامر الدین متمکنا من اقامه الحجج و حل الشبهه فی العقائد الدینیه مستقلابالفتوی فی النوازل و احکام الوقائع نصا و استنباطا لان اهم مقاصد الامه حفظ العقائد و فصل الخصومات و لم یتم ذلک بدون هذا الشرط / الجمهور على أن أهل الإمامة ومستحقها من هو مجتهد في الأصول والفروع …   متمكّناً من إقامة الحجج وحلّ الشبه في العقائد الدينية، مستقلاً بالفتوى في النوازل …

[11] القلقشندی، أحمد بن علی، مآثر الأناقه: ج1، ص37./ «الثانی عشر: العلم المؤدّی إلی الإجتهاد فی النوازل والأحکام، فلا تنعقد إمامه غیر العالم بذلک؛ لأنّه محتاج لأنْ یصرف الأمور علی النهج القویم ویجریها علی الصراط المستقیم، ولأن یعلم الحدود، ویستوفی الحقوق، ویفصل الخصومات بین الناس، وإذا لم یکن عالماً مجتهداً لم یقدر علی ذلک»

[12] الفقه على المذاهب الاربعة، ج۵ ، ص ۳۱۷ – ۳۱۶. / اتفق الائمة رحمهم اللَّه تعالى على ان الامامة فرض و انه لابد للمسلمین من امام یقیم شعائر الدین و ینصف المظلومین من الظالمین و اتفقوا على ان الامام یشترط فیه: اولاً ان یکون مسلماً ثانیاً ان یکون مکلّفاً ثالثاً ان یکون حرا رابعاً ان یکون ذکراً خامساً ان یکون قرشیاً سادساً ان یکون عالماً مجتهداً لیصرف الاحکام و یتفقه فى الدین فیعلم الناس و لایحتاج الى استفتاء غیره

[13] اصل 109 قانون اساسي

[14]الحاكم في مستدركه (4/ 104) وقال صحيح الإسناد ، والطبراني في ” المعجم الكبير ” (11/ 114) ، / الهيثمي في مجمع الزوائد (5/ 212)/  أنظر تفسير المنار ٥ / ٢١٥ ـ ٢١٦ / سنن بیهقی

[15] رواه ابن أبي الدُّنيا، كما في ” مسند الفاروق ” لابن كثير (2/ 536) .

[16] السلسله الصحیحه ۲۵۱۰/ مجمع الزوائد ۲/۱۹۳ /  صحیح الأدب المفرد  ۶۰۵

[17] ابوداود 2632

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *