Мушриклар ва уларнинг ислом шариатидаги, ахли таъвилни ўзаро сўзлашув адабиётидаги хукмлари. (18)
Бисмиллах валхамдулиллах.
Аммо баъад: ассаламу алайкум ва рохматуллохи ва барокатух.
Саволлар. (1)
1.Сиз ўзингизни матлабларингизда шайхул ислом ибни Таймия рохимахуллохнинг мушриклар билан ахли китобнинг орасидаги фирқалар хақидаги нақл қилинган сўзларни келтиргансиз. У кишидан мана шу мушриклар ва ахли китобнинг ахли суннатни тўрт мазхабига қарши равофизларнинг хамкорлик қилишлари борасида хам бирор нарса биласизми?
Сухбатимизни аввалида шуни айтиб ўтиш лозим бўладики, жаъфарийларга хам ханафий, шофеъий ва бошқа мазхабларга ўхшаш назар билан қараш керак, мана бу мазхаблар ўзини ўрнида бир-бири билан ижтиходий ихтилофларга эгадир. Шиъаларнинг ўзларини бошқалардан ажратишга қасд қилишлари бу уларнинг ўзларини муаммосидир ва улар жуда катта хатога йўл қўйишяпти . бу худдиинки ханафий ё шофеъийлар ўзларини бошқа мазхаблардан ажратиб олаётганга ўхшайди.
شما در مطالب خود از شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله در مورد فرق بین مشرکین با اهل کتاب نقل قول کردید. آیا از او در مورد روافض که با همین مشرکین و اهل کتاب بر علیه 4مذهب اهل سنت همکاری می کنند چیزی می دانید؟
در همین ابتدا لازم است که به جعفری ها مثل سایر مذاهب حنفی و شافعی وغیره همچون مذهبی در کنار سایر مذاهب نگاه کرد که تمام این مذاهب در مواردی با همدیگر اختلافات اجتهادی دارند. اینکه شیعیان قصد داشته باشند خودشان را از دیگران جدا کنند مشکل خودشان است و دارند اشتباه بزرگی می کنند مثل این است که حنفی ها یا شافعی ها بخواهند خودشان را از سایر مذاهب جدا کنند.
عبارت 4 مذهب و محدود کردن مذاهب معروف به اهل سنت در 4 مذهب ربطی به ائمه ی خیرالقرون ندارد و اصلاً ما در میان خیرالقرون و حتی چند قرن بعدی هم چیزی به نام 4 مذهب نداریم و محدود کردن مذاهب معروف به اهل سنت به 4 مذهب توسط شاهان آنهم به دلایلی خاص صورت گرفته است، امروزه اگر به دقت نگاه کنیم جمعیت جعفری ها از حنبلی ها بیشتر است و تقریباً با مالکی ها نیز در یک سطح هستند. بهترین گزینه تشکیل شورای اولی الامر تمام فرق و مذاهب اسلامی است نه نادیده گرفتن و یا حذف مذاهب مختلف اسلامی مادام که در دایره ی اسلام و مسلمین قرار گرفته اند.
حالا در میان جعفری ها مثل حنفی ها و مالکی ها و شافعی ها و سایر مذاهب اسلامی قطعاً کسانی وجود دارند که اهل انحراف هستند هر چند که مدعی شافعی بودن و حنفی بودن و جعفری بودن و غیره باشند و در مواردی هم موافق همان مذهبی باشند که ادعایش دارند.
ابن تیمیه در مورد گروههای منحرفی چون قرامطه و روافض میان شیعه صحبت می کند که اگرچه هم چیزی از تشیع باطل را آشکار کنند که شیعه با آن موافق هستند «أن اظهروا شيئا من التشيع الباطل الذي يوافقهم عليه الشيعة» با این وجود این منحرفین گروه و دسته ای متمایز از شیعیانی هستند که« ليسوا زنادقة ولا منافقين »[1] نه جزو زندیقان هستند و نه جزو منافقین.
مگر خود ما همین الان گروهها و دسته های مختلفی را در اطراف خود نمی بینیم که ادعای شافعی گری و حنفی گری و اخوانی گری و نجدی گری و صوفی گری و مکتبی گری و سایر مذاهب و مدارس و مکاتب و فرقه های اسلامی را دارند و با چیزهائی از این مذاهب و مدارس هم موافق هستند اما عملاً بر علیه اهل دعوت و جهاد از همان مذهب و حتی بر علیه موجودیت اسلام فعالیت می کنند و عملاً در خدمت کفار سکولار جهانی و سایر دشمنان هستند؟ واضح داریم می بینیم.
جعفری ها، هم اکنون به این دسته از منحرفین میان شیعه می گویند شیعه ی انگلیسی. در گذشته به آنها از عناوین غلاة و شیعیان صفوی و روافض یا اسم فرقه ای که به آن تعلق دارند مثل خطابیه و دروزی و قرامطه و اسماعیلیه و… نام برده می شدند. روافض به صورت عموم یعنی کسانی که رهبر خود را در وقت نیاز تنها می گذارند و رد می کنند و به کسانی هم که ابوبکر و عمر و عثمان را رد می کنند گفته شده، اما در معنی خاص آن به غلاة و منحرفین میان تشیع اطلاق شده که خود شیعه هم از آنها برائت و دوری کرده اند.
ابن تیمیه هم در مورد روافض توضیح می دهد که : قرمطیها و اسماعیلیان و همفکران آنها کسانی بودند که علیه اهل سنت جنگیدهاند.[2] یعنی روافض مورد نظر ابن تیمیه در عقاید و باورها و رفتار خود چیزهائی هستند مثل قرمطی ها و اسماعیلی ها که توسط شیعیان جعفری تکفیر هم شده اند. اما بر خلاف شیعیان جعفری که عموم پیروان این غلاة و منحرفین منتسب به شیعه را تکفیر کرده اند ابن تیمیه تنها علمای آگاه و بی عذر آنها را تکفیر می کند.
ابن تیمیه مثل تمام هم عصرهای خود از این فرقه ی منحرف میان شیعه و شیعیان باطل با اسم دسته ی خاص خودشان یا با اسم عام روافض نام برده است اما در برابر از آراء شیعیان جعفری مثل سایر مذاهب اسلامی استفاده کرده است حتی اگر این رای مخالف آراء تمام مذاهب معروف به اهل سنت بوده باشد .
به عنوان مثال السُبكي شافعی مذهب از ابن تیمیه ی حنبلی مذهب ایراد می گیرد که بر خلاف مذاهب چهارگانه رای شیعیان جعفری در مورد تعلیق طلاق زن را گرفته است. ابن تیمیه نیز در رد او کتاب مشهورش به نام «الرَّدُ علی السُبکی» که جزو آخرین تالیفاتش میباشد را مینویسد و می گوید شیعیان جعفری نیز در مسمّای امّت و مؤمنین داخل هستند « فإنهم داخلون في مسمى الأمة والمؤمنين »[3] ادامه می دهد: فإذا كان اسمُ المؤمنين وأمةُ محمدٍ يتناولهم، ولهم نظرٌ واستدلالٌ، ولهم دينٌ يُوجب قصدهم الحق؛ لم يبقَ وَجْهٌ لمنعِ الاعتداد بهم. [4] پس مادامی که اسم «مومنین» و اسم «أمّت محمد» برای شیعیان جعفری هم بکار برده میشود و با توجه به اینکه آنها دارای نظر و استدلال خودشان هستند، و دارای دینی هستند که نشان میدهد آنها به دنبال حق هستند، پس دلیلی باقی نمیماند که مانع از آن شود که آنها و رأی و دیدگاه آنها را به حساب نیاورد..
ابن قیم هم باز در مورد شیعه ی امامی و رای ونظر آنها چنین نگرشی دارد و می گوید: و این مغرور شدن است که شخص متکبری همۀ آنان را تکذیب کند «وإن أخطأوا في بعضِ المواضعِ لم يلزم من ذلك أن يكونَ جميعُ ما قالوه خطأ». اگر چه این شیعیان امامیه در جاهائی دچار خطا و اشتباه شده اند اما به این معنی نیست که هر چه اینها بگویند خطاست.[5]
البته این نگرش اهل علم در مورد اهل علم دیگر مذاهب اسلامی است. در مورد عوام مذاهب مختلف اسلامی هم باز می بینیم که به عنوان مثال ابن تیمیه می گوید : اگر یک عامی با حجّت حرف بزند پس او در آن مسأله اهل اجتهاد است؛ اگرچه هم در دیگر مسائل اهل اجتهاد نباشد. برای اینکه اجتهاد قابلیت جدا کردن و برتری دادن برخی بر برخی دیگر و جزء جزء بودن را دارد.[6]
حالا اگر می بینیم که امروزه میلیونها نفر از منتسبین به حنفیت و مالکی و شافعی و جعفری و حنبلی و نجدی و اخوانی و صوفی و … در کنار کفار سکولار جهانی بر علیه اهل دعوت و جهاد قرار گرفته اند دلیلی بر کنار زدن تمام این مذاهب و راسخین در میان این مذاهب نمی شود.
ابن تیمیه در زمان خودش از این منحرفین صحت کرده و با تکفیک کفار مشرک از کفار یهودی و نصارا می گوید: وَالرَّافِضَةُ هُمْ مُعَاوِنُونَ لِلْمُشْرِكِينَ وَالْيَهُودِ وَالنَّصَارَى عَلَى قِتَالِ الْمُسْلِمِينَ، [7] مثل این است که بگوئی که دسته هائی از نجدیت در کنار حفتر سکولار و سایر کفار جهانی در لیبی قرار گرفته اند و به قتل عام فرقه های مختلف معروف به اهل سنت مشغولند چون در آنجا حتی یک شیعه ی جعفری هم وجود ندارد. یا در سومالی و مالی و شمال آفریقا و حتی در یمن و غیره این دسته از نجدی ها که بخشی از خط فکری نجدیت و منشعب از مذهب حنبلی ها هستند در کنار کفار مشرک و یهود و نصارا بر علیه اهل دعوت و جهاد قرار گرفته اند و همچون روافض میان شیعه ی جعفری به قول ابن تیمیه : دائماً یوالون الکفار من المشرکین والیهود والنصارى ویعاونونهم على قتال المسلمین ومعاداتهم .[8] همواره کفار از جمله مشرکین و یهود و نصاری را به سرپرستی گرفته و آنها را در جنگ با مسلمانان و دشمنی با آنها یاری می کنند … و با یهود و نصارا و مشرکین، علیه مسلمانان دوستی و محبت میورزند.[9] این وظیفه ای است که همین الان رژیم فاسد آل سعود با تفکرات نجدیت و همراهی مفتی های نجدی در حال انجام آن است. یعنی در هر جا شما دیدید که مسلمانی توسط کفار جهانی سرکوب می شود شک نکنید یا حمایت آل سعود با فتوا و جنگ روانی و با دلار در آن وجود دارد یا مستقیماً و مسلحانه در قتل عام مسلمین آن دیار در کنار کفار حضور دارد. این را خود ما در افغانستان و چچن و سومالی و عراق و سوریه و یمن و مصر و لیبی و غیره دیده ایم.
ابن تیمیه در مورد دسته ای از قدری های میان فرقه های معروف به اهل سنت هم می گوید: از آنجا که بعضی از اخلاق و رسومِ نصارا در این افراد آمیخته است و در نصارا برخی از آداب و رسوم مشرکین یافت میشود، در باورشان نسبت به تقدیر، همانند مشرکان میاندیشند.[10] بعد از این ابن تیمیه به توصیف دسته ای از معتزله که از میان مذاهب معروف به اهل سنت بیرون آمده اند می پردازد و با مقایسه ی این دسته از قدری ها با این دسته از معتزله می گوید: آنان شبیه مجوسیان هستند و این افراد همانند مشرکین.[11]
با این وجود ابن تیمیه در مورد اهل بدعت می گوید: کسی که در برخی از این مسائل (عقیده از قبیل صفات، تقدیر، ایمان، وعید و غیره) به خطا رود: یا با وجودی که در عموم اصول ایمان با کفار که از مشرکین و اهل کتاب هستند متفاوتاند، لیکن در زمرهی اهل بدعت به حساب میآیند…. . البته بالاتفاق، مجتهدِ در این مسایل با وجودی که خطا هم بکند، کافر محسوب نمیشود.
و از آنجا که باید به ناچار او را به یکی از دو گروه [مسلمان و کافر] ملحق نمود، معلوم و واضح است آنان که خطای اجتهادی داشتهاند در لیست مؤمنین به الله ـ و رسولش قرار دارند و شبهاتِ آنان از اهل کتاب و مشرکین موجّهتر است؛ لذا لازم است که در لیست مسلمانان قرار گیرند. عملکرد و رویکرد امت اسلامی هم از دیر باز تا کنون در مورد عموم خطا کنندگان، بر همین بوده است. و احکام اسلام را همان طور که بر دیگران اجرا میشد، بر آنان هم اجرا میکردند.[12]و هر کس به آنچه محمد آورده است ایمان دارد، به مراتب بهتر از کسی است که به شریعت محمدی کفر ورزیده است؛ گرچه در شخص مؤمن، نوعی بدعت از بدعتِ خوارج، شیعه، مرجئه، قدریه یا دیگران، هم وجود داشته باشد.[13]
[1] ان كثيرا من الناس لا يعلم باطن حال القرامطة لانهم انما يظهرون موالاة آل محمد صلى الله عليه وسلم ولا ريب ان كل مؤمن يجب عليه ان يواليهم وان اظهروا شيئا من التشيع الباطل الذي يوافقهم عليه الشيعة الذين ليسوا زنادقة ولا منافقين ولكن فيهم جهل وهوى تلبس عليهم فيه بعض الحق كما ان هؤلاء الجهمية وافقهم من العلماء والامراء في بعض ما يظهرونه من لم يكن من الزنادقة المنافقين لكن كان فيهم جهل وهوى لهم…
[3] الرد علی السبکی، ج 2 صص 659-660./ وقد تنازع الناس في أهل الأهواء والبدع هل يعتد بخلافهم؟ على قولين مشهورين في مذهب أحمد ومذهب أبي حنيفة وغيرهما، وهذا قول عامة أصحاب الشافعي، وهو اختيار أبي الخطاب وغيره من أصحاب أحمد، وأكثر الناس يقولون: إنه يعتد بخلافهم إذا كانوا من أهل الملَّة، فإنهم داخلون في مسمى الأمة والمؤمنين
[4]الرد علی السبکی، ج 2 صص 661-662./ وذلك أنهم وإِنْ كانوا ضالين فيما خالفوا فيه أهل السنة والجماعة فلا يلزم ضلالهم في كل شيء، لا سيما إذا كان قد وافقهم بعض أهل السنة والجماعة في تلك المسائل، ولا يجوز أن يكون الله أقام عليهم الحجة بقول منازعيهم الذين لم يَقُمْ دليل شرعي على عصمتهم، فإنَّ أدلةَ الإجماع إنما دلت على عصمة المؤمنين بلفظ المؤمنين ولفظ الأمة؛ كقوله تعالى: {وَيَتَّبِعْ غَيرَ سَبِيلِ الْمُؤْمِنِينَ} [النساء: 115]، وقوله – صلى الله عليه وسلم -: “لا تجتمع أمتي على ضلالة”. فإذا كان اسم المؤمنين وأمة محمد – صلى الله عليه وسلم – يتناولهم، ولهم نظرٌ واستدلالٌ، ولهم دين يُوجب قصدهم الحق= لم يبقَ وَجْهٌ لمنع الاعتداد بهم. فإنَّ المانع من الاعتداد بهم: إما عدم العلم، وإما سوء القصد؛ فَمَنْ لم يكن عارفًا بأدلة الشرع فهو عاصٍ بخلافهم ، يجب عليه اتباع العلماء.والعامة قد تُنُوزعَ في الاعتداد بخلافهم؛ والأكثرون لا يعتدون بخلافهم.
وحقيقة الأمر: أَنَّ العامة مقلدة للعلماء، فيمتنع أن يجتمع العلماء على شيء ينازعهم فيه العامة، وإذا قُدِّرَ عاميٌ يتكلم بلا حجة فهذا جاهل لا قول له، وإنْ تكلَّمَ بحجةٍ فهو من أهل الاجتهاد في تلك المسألة، وإِنْ لم يكن من أهل الاجتهاد في غيرها، فإنَّ الاجتهاد مما يقبل التبعيض والتجزؤ؛ فأكثر العلماء يخفى عليهم بعض الشرع، فلو لم يكن المجتهد إلا مَنْ يَعرف جميعَ الأحكام أو يمكنه معرفة جميع الأحكام= لم يكن في الأمة مجتهد، اللهم إلا أن يكون مثل أبي بكر الصديق – رضي الله عنه – الذي لم يُعرف أنه أخطأ في مسألة من مسائل الشرع فاجتهد اجتهادًا يخالف نصًّا، بخلاف غيره ..
[5] ابن قیم، الصواعق المرسلة على الجهمية والمعطلة 2/617 ؛ الناشر : دار العاصمة – الرياض ، الطبعة الثالثة ، 1418 – 1998
تحقيق : د. علي بن محمد الدخيل الله قد تواطئوا على الكذب عن أهل البيت ففي القوم فقهاء وأصحاب علم ونظر في اجتهاد وإن كانوا مخطئين مبتدعين في أمر الصحابة فلا يوجب ذلك الحكم عليهم كلهم بالكذب والجهل! وقد روى أصحاب الصحيح عن جماعة من الشيعة وحملوا حديثهم واحتج به المسلمون، ولم يزل الفقهاء ينقلون خلافهم ويبحثون معهم، والقوم وإن أخطأوا في بعض المواضع لم يلزم من ذلك أن يكون جميع ما قالوه خطأ حتى يرد عليهم هذا لو انفردوا بذلك عن الأمة؛ فكيف وقد وافقوا في قولهم من قد حكينا قولهم وغيره ممن لم تقف على قوله
[6] ابن تیمیه، الرد علی السبکی ج 2 ص 663. / إذا قُدِّرَ عاميٌ يتكلم بلا حجة فهذا جاهل لا قول له، وإنْ تكلَّمَ بحجةٍ فهو من أهل الاجتهاد في تلك المسألة، وإِنْ لم يكن من أهل الاجتهاد في غيرها، فإنَّ الاجتهاد مما يقبل التبعيض والتجزؤ/ نیز : جامع المسائل (4/ 56 – 57)، منهاج السنة (8/ 299)، الاستقامة (2/ 93)، بغية المرتاد (ص 500)، جواب الاعتراضات المصرية (ص 76، 78)
Меҳридод биринчи(милоддан олдинги 1717 йилдан 137\138 гача)ўн йилни ичида яъни милоддан олдинги 138 йилдан 148 йилгача жангчиларини кўплиги ва шиддатли жанглар воситасида,ҳамда катта тоифаларни ҳамкорлик қилишга жалб қилиш сиёсатини ишга солиш орқали,Порт қавмини катта қудрат эгаси бўлиш мақомига етказа олди.У катта давлат тузиш билан бир қаторда,Ашконийлар учун тайёр программани хам мерос қилиб қолдирган эди.
Меҳридодни ўрнига тахтга ўтирган Фарҳод иккинчи(129 дан 138 гача) ҳам 129\130 йиллардаги Антиюхус еттинчи Седитс билан бўлган жангларни бошида,у билан музокарани бошлади,лекин у шоҳ Салукийни шароитини қабул қилмагач,муносиб фурсат келиши кутиб туришга қарор қилди.
مهرداد یکم (1717 تا 137/138 پیش از میلاد) توانست ظرف ده سال از 148 تا 138 پیش از میلاد با پیکارهای سخت و به برکت سپاه و سیاست جلب همکاری دودمان های بزرگ ، پارت را به مقام یک قدرت بزرگ برساند. وی نه تنها دولتی بزرگ ساخت بلکه برنامه ای برای اشکانیان به ارث گذاشت.
فرهاد دوم (از حدود 138 تا 129 ق.م) جانشین مهرداد نیز در جنگ با آنتیو خوس هفتم سیدتس که کوشید در سال های 129/130 ق.م ابتدا با وی وارد گفتگو شد اما شرایط شاه سلوکی را نپذیرفت و مترصد زمان مناسب شد.
آنتیو خوس برای آسان نمودن تهیه آذوقه، سپاه خود را در پایگاه های زمستانی شهرهای گوناگون پراکند. فرهاد به یاری تبلیغات ماهرانهساکنان این شهرها را به هواداری از خود برانگیخت ، سپس نقشه ای را به اجرا گذاشت که در آن تهاجم همزمانی به سپاهیان آنتیو خوس پیش بینی شده بود که کاملاً کامیاب از آب در آمد و آنتیو خوس در نبرد پس از آن که سربازانش رهایش نمودند شکست خورد و کشته شد (یا خودکشی کرد).
– مبارزین مجاهد باید با دوری جستن از ملاحظات تنگ نظرانه ی رایج جامعه ی جاهلی و انتظارات توهم گرایانه ,در قالب یک حرکت و جنبش مبارزاتی برای دست یافتن به یک هدف مشترک که در یک سرزمین و کره ی خاکی واحدی مبارزه می کنند هیچ گونه فرصتی را برای وحدت از دست ندهند. وحدت نیروهای پیشتاز وحدت کل خلق و بسیج نهایی آن می باشد.
– جهت حل اختلافات و پیشبرد دقیق و علمی مبارزه باید به مرحله ای بودن حل مشاکل و اختلافات و هم چنین مرحله ای اجرا کردن اصلاحات و تربیت معتقد بود. برای حل مسایل بزرگ یا کوچکی که فعلاً بر سر آن ها اختلاف وجود دارد باید به مرحله بعد و هنگامی که شرایط برای حل آن ها مهیا شده واگذار کرد.
– در شرایطی که اکثر طبقات جامعه منفعل و به دور از عمل و هیجانات بیداری اسلامی به سر می برند و پرداختن به بزرگترین واجب پس از توحید بر عهده ی طبه ی خاصی از غرباء مختص شده و اکثریت خفتگان فریب خورده یا به فکر پولدار شدن هر چه بیشتر و یا خریدن زمین و املاک در جاهایی که امکان پیشرفت در آن وجود دارد و خوشگذرانی و… و دنیا آن ها را به بازی گرفته است. برای مبارزین مجاهد تمام درهای تفرق و انحصار طلبی جاهلانه بسته شده و چاره ای جز وحدت و بهره گیری از انرژی و قدرت همدیگر ندارند.
جامعه چنان در مادی گرایی و فرد گرایی غرق شده است که هر گونه تک روی مجاهدان مبارز را به صورتی خیلی موزیانه و بی رحمانه در خود هضم و خفه می گرداند.
– ما به پیروزی های کوچک خیلی اهمیت می دهیم اما به شرطی که این پیروزی ها هم چون جویبارهای کوچک به هم پیوسته و در یک مسیر و با بهره گیری از قدرت همدیگر در حرکت باشند. اگر پیروزی های کوچک به هم نپیوندند هم چون جویبارهای کوچک چند ده متر آن طرف تر در زمین فرو رفته و گم و نابود می گردند. از به هم پیوستن پیروزی های کوچک و هم مسیر است که پیروزی بزرگ حاصل می گردد.
– در وضع موجود کار ما مبارزین پیشگام تنها تفسیر و نظریه پردازی نیست بلکه تغییر وضع موجود است. تماشا کردن و فال بینی نیست بلکه فراهم کردن ملزومات و شرایط تغییر است ، منتظر شدن تا فراهم شدن اسباب تغییر نیست بلکه فراهم کردن ملزومات و شرایط تغییر و وحدت و کسب قدرت واقعی است.
باید آموزش عملی داد. این آموزش عملی است که می تواند اثر گذار باشد و بس. نباید همبستگی و اتحاد که ضرورت درست کردن «قدرت» است را گدایی کرد و نباید منتظر ترحم دیگران شد. تدارک قدرت در خود قدرت است. در مبارزات آزادی خواهانه وحدت و در نتیجه ی آن کسب «قدرت» و در برابر ، اصل پراکنده کردن نیروهای دشمن اصلی است بی نهایت مهم و اساسی (هم چون جنگ احزاب).
وحدت برای حرکت اسلامی هم استراتژی است هم تاکتیک. تاکتیک از این لحاظ که وسیله ای ست برای بسیج و سازماندهی تمام انرژی و قدرت مردم و استراتژی محسوب می گردد چون مسئله ی نابودی دشمن صهیو صلیبی ومرتدین سکولار از طریق یک جنگ مردمی را مد نظر خود دارد.
جاهلیت هرگز «مؤدبانه» و «با خواهش و تمنی» دست از قدرت ظالمانه اش بر نمی دارد و تنها با «قدرت» آزادی خواهان است که قدرت دشمن منهدم می گردد. تاریخ هم روش دیگری را تجربه نکرده و به اثبات نرسانده است که در آن با خواهش و تمنا و دعا و گریه زاری حکم خدا جایگزین حکم جاهلیت گشته و جاهلیت داوطلبانه کنار کشیده و دست از منافعش بکشد. کسب قدرت یگانه حل است و تفرقه اساسی ترین سم کشنده و از بین برنده ی وحدتی است که از سرچشمه های اساسی قدرت به شمار می رود.
پروژه ی وحدت در زندگی واقعی روزمره ی مسلمانان صورت می گیرد نه در کتابخانه ها. به کار گیری قدرت علیه تفرقه اندازان مسلمان جهت کسب قدرت بزرگ بر ضد قدرت بزرگ دشمن امریست که در حالت اضطرار بر مبارزین مجاهد تحمیل می گردد.
جنبش و حرکت آزادی خواهانه با یکی شدن است که وحدت طولانی مدت به دست می آورد و دوام می یابد. این به معنای یک دست شدن در تمام جنبه های زندگی در وضع موجود نیست بلکه باید گفت با توجه به نسبی بودن عقل و پیشرفت های رو به تکامل انسان و علمی بودن انقلاب از یک طرف و جبری بودن قوانین حاکم بر جنگ از طرف دیگر وجود آراء مختلف و گوناگون درون جماعتی که قانون و نظم بر آن حکمروایی می کند و مانع تفرق می گردد، موجب پویایی و شکوفا شدن جنبش نیز می گردد.
وحدت حرکتی یعنی یکسان بودن روش و خط مشی جماعت و وجود یک مجموعه از اعتقادات روشن و بی ابهامی که استراتژی حال و آینده را در مواجهه با واقعیات عینی موجود هدفمند در نظر می گیرد.
وحدت عین قدرت است و تفرق عین ذلت ، خواری ، مستی و بی ابهتی است. این سنتی است که هر کسی آن را رعایت کند به قدرت می رسد و خداوند سنت خود را تغییر نمی دهد.
کشوری امپریالیستی چون انگلستان را به خاطر بیاورید که چگونه با آن جمعیت اندک و مساحت محدودش آن همه توانسته در گذشته و حال بر جهان تاثیر بگذارد. یکی از ابزارهای قدرتش در درک صحیح سنت هایی است که پدید آورنده ی قدرت و سیطره بر دیگران است. برای نمونه حزب کارگر که به گروه بندی های مختلفی دچار شد و در این میان «انجمن فابیان» و «گروه تریبون» جهت کسب قدرت ، سال ها در برابر همدیگر صف آرایی و مبارزه کردند اما چون پایبند به قانون و سلسله اعتقادت مشترک و مجهز به تحمل و صبر در برابر هم بودند ، هرگز این اختلاف نظر درون گروهی موجب از هم پاشیده شدن حزب و تفرقه نگردید. این نمونه ای است از روش برخورد با یکی از سنن الهی هم چون شورا و… به عنوان ابزار و وسیله ای مفید که هر کسی آن را به دست آورد و به نحو احسن از آن استفاده کرد و مهم تر از همه دقیق تر از آن نگهداری کرد می تواند قدرتمندانه به پیش رود.
Мушриклар аллох билан ўзларини ўртасига восита қўйиб олишади ва булар бизларни аллохга яқинлаштиради деб эътиқод қилишади. Аллох таоло ўзи билан махлуқини ўртасидаги хар қандай воситани қабул қилмайди ва бутпарастларнинг яқинлашиш бахонасида восита қилишларини хам рад қилиб айтадики:
У зотдан ўзга “дўстлар” ни ( худо) қилиб олган кимсалар: “ биз ( ўша худоларимизга) фақат улар бизни аллохга яқин қилишлари учунгина ибодат қилурмиз”,
Мана бу оятда аллох таоло мушрикларни аллохдан бошқага қилган ибодатларини маломат қилаётганини кўрамиз, у зот бу билан ўзига яқинлашиш учун қилинаётган ишларни маломат қилмаяпти ,чунки баъзида мўъмин кишини бирор мустахаб ё вожиб амали хам аллохга яқинлашишига боис бўлади ва бу амал шариатга мувофиқдир. Лекин агарда харом ё ширк амаллари билан аллох таолога яқинлашишни хохлайдиган бўлишса , биз бу ишни шариатга тўғри келмайди деб хисоблаймиз . Шундай экан баъзи бир амалларни восита қилиб аллохга яқинлашишни ўзи қайтарилмаган, балки ибодатларни илохаларга бериб қўйиш ва бу илохаларга аллохни рубубият ва бошқа хусусиятларини бериш шариатда қайтарилгандир.
مشرکلر الله بیلن اوزلرنی اورتسیگه واسیطه قوییب آلیشدی
مشرکلر الله بیلن اوزلرنی اورتسیگه واسیطه قوییب آلیشدی و بولر بیزلرنی الله گه یقنلشتردی دیب اعتقاد قیلیشدی. الله تعالی اوزی بیلن مخلوقینی اورتسیده گی هر قندی واسیطه نی قبول قیلمیدی و بوتپرستلرنینگ یقینلشیش بهانه سیده واسیطه قیلیشلرنی هم رد قیلیب ایته دیکی:
او ذاتدن اوزگه “دوستلرنی ( خدا) قیلیب آلگن کیمسه لر: بیز ( اوشه خدالریمیزگه) فقط اولر بیزنی الله گه یقین قیلیشلری اوچونگینه عبادت قیلورمیز”،
منه بو آیاتده الله تعالی مشرکلرنی الله دن باشقه گه قیلگن عبادتلرنی ملامت قیلگنینی کوره میز، او ذات بو بیلن اوزیگه یقینلشیش اوچون قیلینیاتگن ایشلرنی ملامت قیلمَیَپتی، چونکه بعضیده مؤمن کیشینی بیرار مستحب یا واجب عملی هم الله گه یقینلشیشیگه باءِث بولدی و بو عمل شریعتگه مُوافقدیر. لیکن اگرده حرام یا شرک عملّری بیلن الله گه یقینلشیشنی حاهلیدیگن بولیشسه، بیز بو ایشنی شریعتگه توغری کیلمیدی دیب حسابلَیمیز. شوندی ایکن بعضی بیر عملّرنی واسیطه قیلیب الله گه یقینلَشیشنی اوزی قیتریلمگن، بلکی عبادتلرنی الاهه لرگه بیریب قوییش و بو الاهه لرگه الله نی ربوبِیَتی و باشقه حوصوصیتلرنی بیریش قََیتریلگندیر.
مشرکین برای خدا واسطه قرار می دادند و می گفتند اینها ما را به خدا نزدیک می کنند. خداوند هر گونه واسطه ای بین خودش و مخلوقش را نمی پذیرد و بهانه ی بت پرستها را هم در قرار دادن واسطه هائی که آنها را به خدا نزدیک کند رد می کند و می فرماید: وَالَّذِينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِيَاءَ مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَا إِلَى اللَّهِ زُلْفَى.
ج: اگر به دقت در آیه نگاه کنیم که می فرماید: وَالَّذِينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِيَاءَ مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَا إِلَى اللَّهِ زُلْفَى (زمر/3) کسانی که جز خدا سرپرستان و یاوران دیگری را برمیگیرند (میگویند:) ما آنان را عبادت نمیکنیم مگر به این دلیل که ما را به خداوند نزدیک کنند.
متوجه می شویم که در این آیه الله تعالی به نکوهش عبادت کردن مشرکین برای غیر الله پرداخته، نه به نکوهش تقرب و اموری که باعث تقرب به او می شوند؛ چون گاه مومن با امری واجب یا مستحب به الله تعالی تقرب می کند که امری شرعی و پسندیده است؛ اما چنانچه با حرامی یا با شرکی بخواهد به الله تعالی تقرب کند ما این تقرب را امری غیر شرعی و ناپسند می دانیم . پس ذات تقرب و قرار دادن وسیله جهت نزدیک کردن خود به الله ممنوع و ناپسند نیست، بلکه دادن عبادت به إله هائی که برای آنها حق ربویت یا سایر مختصات الله تعالی را به آنها داده اند ممنوع و غیر شرعی است.
علمای اهل دعوت نجد مثل گروههای خشونت گرای مسلحی نیستند که منهج نجدیت دارند . چرا شما بین آنها فرق نمی گذارید؟
ج: بدون شک ما بین گروههای مختلف تمام جریانات فکری و حتی جریانات مختلف درون یک مذهب اسلامی فرق می گذاریم و همه را با یک چشم نمی بینیم اما در مسأله ی تحمیل«خشونتِ» نجدیت بر سایر فرقه ها و مذاهب اسلامی باید عرض کنم: فرق نجدی های مسلح با دیگر گروههای خشونت طلب نجدی فقط در بحث «ادعا و شعار» است.
نجدی مسلح روراست و بی پرده خشونت خودش را در لباس «جهاد» و جنگ مسلحانه می پیچید اما دیگری همان خشونت را در جامه «محبت» و«زبان بازی ریاکارانه»؛ در واقع هر دو به سبک خودشان جنگ روانی و مسلحانه و خشونت و «بأس» را بر مومنین می چشانند، و هر دو در یک مسیر هستند تنها عنوانهای تحمیل خشونت آنها بر مسلمین متفاوت است، و چنانچه زمینه هم برای خشونت گرایان لفظی فراهم شود قطعاً از کانال حکومتهای دست نشانده و یا احزاب و گروههای مختلف جهادی همان مسیر همیشگی نجدی های مسلح را تکرار خواهند کرد. البته این سبک عمل تنها مختص نجدیت نیست بلکه پیروان تفکرات مختلف هم همین مسیر را رفته اند. فقط کافی است که در مرگ امام شافعی رحمه الله کمی تامل کنید[1] تا بدانید که این بیماری قرنهاست در میان مسلمین جا خوش کرده است.
[1] یاقوت حموی، معجم الادبا، ترجمه عبدالمحمد آیتی، ج2،ص1038-1043./ علت مرگ امام شافعی :
شافعى در سال 199 به مصر آمد در آغاز خلافت مأمون. شافعى در مصر زيست تا آنگاه كه سری_بن_حكم بلخى بر مصر امارت يافت. وى از جماعتى بود كه آنها را زط مى گفتند. او شافعى را اكرام مى كرد و كسى را بر او برنمى گزيد.شافعى محبوب خاص و عام بود به سبب فقه و علمش و نيكو سخن گفتنش و ادب و حلمش. در مصر مردى از اصحاب مالك بود به نام فتيان. وى از اصحاب مالك بن انس بود و همواره با شافعى در ستيز بود و با او مناظره مى كرد و مردم گرد آن دو را مى گرفتند و به سخنشان گوش مى دادند. روزى فتيان، كه مردى زود خشم بود، چون در مناظره شكست خورد، شافعى را دشنام داد. شافعى هيچ نگفت. كسى اين خبر به سرىّ حاكم برد. شافعى را فراخواند و از ماجرا پرسيد. شافعى آنچه رفته بود بگفت.سرىّ فرمان داد كه فتيان را تازيانه زنند و بر شترى نشانده در شهر بگردانند و منادى پيشاپيش او ندا كند: اين است جزاى كسى كه يكى از آل رسول الله (صلی الله علیه وسلم) را دشنام دهد. جمعى از سفيهان به يارى فتيان برخاستند و به حلقه درس شافعى تاختند. اصحاب او از گردش گريختند و او تنها ماند. مهاجمان زدندش. شافعى را به خانه اش بردند و او عليل شده بود و همين سبب مرگش شد.
مزنى، ابو ابراهيم اسماعيل بن يحيى حكايت كرد و گفت كه شافعى را در مرض موتش عيادت كردم، گفتم: چگونه اى؟ گفت: بار سفر بسته ام، از ياران جدا مى شوم و جام مرگ مى نوشم و به نزد خداى- جل ذكره- مى روم در حالى كه نمى دانم روح من بهشتى است يا جهنمى. من او را تسلى دادم. شافعى گريست و اين بيتها را خواند: فلمّا قسا قلبى و ضاقت مذاهبى جعلت رجائى نحو عفوك سلّما …. تعاظمنى ذنبى فلمّا قرنته بعفوك ربّى كان عفوك اعظما / یعنی: چون دلم سخت گردد، يا راهها به رويم بسته شود از اميد خود نردبانى براى رسيدن به عفو تو مى سازم. گناهم در نظرم بزرگ آمد و چون آن را با بزرگى عفو تو سنجيدم عفو تو بزرگتر از گناه من بود.
“حمایه له نیش” مَصلحتلی “ضَرُوری، قطعِی، کُولّی” نی کسب قیلیش اوچون بیر اِصطلاح، یا “اَدَه شیش” و “جنایت” نی توغرِیله ش اوچون بیر ابزارمی. (25)
سوال: جوده کوپ آدَملرنی اولدیریلیشیگه و حِمایه له نیش یا باشقه ناملر بیلن مسلمانلرنی ناخق اولیمیگه سبب بوله یاتگن کیمسه لر اهلی عِلم ایمسمی؟ عِلم اهلی اولرنی پاکله ب چیقیشمه دیمی؟ یا بو ییرده باشقه مَسَله بارمی؟
ج: اوّلا سیزنینگ اَهلی عِلم دیگن گه پینگیزدَگی مَنظور قیسی مُلّا، مَولاوی، شَیخلرنینگ گوروهی ایکه نی انیق و روشن بولیشی نهایتده مُهِم. بو ییرده گی باشقه بیر مُهم نوقته گه اشاره قیلماقچیمَن، بو جهاد و اونی پَته لاگِیه سینی بیر نَوی حِسابله نه دی. جهاد و قورالّی جنگده فرمان بیریش بیرلیگی، بویروق بیرلیگی بولیشی لازم، قورالّی جنگ هر قندَی شرایتده کوپ سانلی بولیش، فرقه له نیشنی هَذم قیله آلمیدی. باشقه فکری و اجتهادی جریانلرده ایسه بونی عَکسی بولیب، بیتّه شوراده کوپ سانلیک و هیلمه-هیلّیک بولیشی مومکین.
اسلامده گی رهبریتنی مِعیاری بوییچه، منه بو رَهبَری مُجتهید یاکی شیعه لرنی گه پی بوییچه فقیه بولیشی کیرک. بو باره ده اسلامی مذهبلرنی هیچ قیسینیسی اِحتلاف قیلمه گن.
رَهبَر منه بوندی اورینگه جایله شگچ، جمیعتده گی تورلی-هیل طایفه لرنی مُدیریت قیلیب اولرنی هِدایت بیلن باشقه ره دی. ایندی بو رهبریت بولمه گن تقدیرده منه بو هیلمه-هیل طایفه لر اوزلرینی تَجریبه سی، حطاسیگه کوره حَرکت قیلیب باریشه دی، نتیجه ده اوزلری رهبر و اوزلری هم مِعیار بولیب قالیشه دی.
“ Химояланиш” маслахатли “ зарурий, қатъий, куллий” ни касб қилиш учун бир истелох ; ё “ адашиш” ва “ жиноят” ни тўғрилаш учун бир абзорми. (25)
Савол. Жуда кўп одамларни ўлдирилишига , ва химояланиш ё бошқа номлар билан мусулмонларни нохақ ўлимига сабаб бўлган кимсалар ахли илм эмасми? Илм ахли уларни поклаб чиқишмайдими? Ё бу ерда бошқа масала борми?
Ж: аввало сизнинг ахли илм деган гапингиздаги манзур қайси мулло, мавлавий , шайхларнинг гурухи экани аниқ ва равшан бўлиши нихоятда мухим. Бу ердаги бошқа мухим бир нуқтага ишора қилмоқчиман бу жиход ва унинг ахлини паталогиясидаги бир нави хисобланади. Жиход ва қуролли жангда фармон бериш бирлиги, буйруқ бирлиги бўлиши лозим, қуролли жанг хар қандай шароитда кўп сонли бўлиш,фирқаланишни хазм қила олмайди. Бошқа фикрий ва ижтиходий жараёнларда эса буни акси бўлиб ,битта шўрода кўп сонлик ва хилма-хиллик бўлиши мумкин.
Исломдаги рахбариятни меъёри буйича, мана бу рахбар мужтахид ёки шиъаларни гапи бўйича фақих бўлиши керак. Бу борада исломий мазхабларни хеч қайсиниси ихтилоф қилмаган.
Рахбар мана бундай ўринга жойлашгач, жамиатдаги турли- хил тоифаларни мудирият қилиб уларни хидоят билан бошқаради. Энди бу рахбарият бўлмаган тақдирда мана бу хилма-хил тоифалар ўзларини тажрибаси, хатосига кўра харакат қилиб боришади, натижада ўзлари рахбар ва ўзлари хам меъёр бўлиб қолишади.
Бордию бирон нарса хақида талашиб қолсангиз , у нарсани аллох ва пайғамбарга қайтарингиз! Бу ерда диққат қиладиган бўлсак нихоятда осон тушуниб олса бўлади, жамиятни рахбари ана ўша мўъминларни ўзларидан бўлиши ва қуръон, суннатни асосида хукм қилиши ва агар ўрталарида бирон нарсада ихтилоф чиқадиган бўлса, буни хал қилиш учун қуръон ва суннатга мурожаъат қилиши лозим.
Мана бундан келиб чиқадики рахбар бўлиб сайланган мўъмин қуръон ва суннатдан бошқа нарса билан хукм қила олмайди.
«إِنِ الْحُكْمُ إِلاَّ لِلّهِ» (یوسف/68
ўрталарида ихтилоф пайдо бўлган тақдирда хам қуръон ва суннатдан бошқа нарсага мурожаъат қилмайди, чунки
Сизлар ихтилоф қилган хар бир нарсанинг хукми аллохга қайтарилур.
Жиход майдонининг рахбари ва мўъминларнинг хукуматий хаётларидаги ишларни идора қиладиган киши , қонун ва исломий хуқуқларда мутахассис бўлиши керак. Фиқх ахлини сўзига кўра эса: мужтахид бўлиши лозим. “ Огохона, мақсад сари йўналтирилган, харакат асосидаги бирлик” ва “ дорул ислом ва дорул куфр” номли бахслар силсиласидаги рахбарият бобида,фиқх ахлини сўзларини баён қилиб келтирган эдим. Мана шу фиқх ахлининг сўзларини сизларни хизматингизга эслатиб ўтишни лозим деб ўйлайман.
-Шофеъий рохимахуллох 204 қамарий йилда , моликий мазхабига эргашувчи жохиллар томонидан етказилган жарохатлар асарида даъват йўлида шахид бўлди – нахсабуху казалика валлоху хасбиях – у киши имомат ва рахбариятни шартлари, дорул исломни рахбари хақида фиқхул акбарда айтадики: уни илми шундай бўлиши керакки фатво беришга қодир ва ахли ихтиход бўлиши лозим. [1]
-Қози Боқилоний моликий ( 403 хижрий қамарий йилда вафот этган) ва Қози Абуляъло Фароий ханбалий ( 458 қамарийда вафот этган) хам ижтиход ва илмни дорул исломнинг рахбарини танлашда қўйиладиган шартлардан деб билишади. [2]
-Имомул Харамайн Жавиний (478 қамарий вафот қилган ) дорул исломни рахбари хақидаги шартлар борасида айтадики: бу ерда рахбар комил мужтахид бўлиши , хамда мужтахидларни сифатларини ўзида жамлаган бўлиши лозим . У киши бошқа [3]
бир жойда хам айтадики: имом ва рахбарни шароитларидан яна бири у ахли ижтиход бўлиши керак, яъни хар хил ходисалар пайтида бошқаларни фатвосига мухтож бўлмаслиги лозим. Мана бу яъни рахбарнинг ижтиход ахли бўлиши, хамма уламоларнинг иттифоқ қилган ўрнидир.
-Абул Қосим маккий Румайлий мақдисий, насроний босқинчилар томонидан шахид қилинган зот- нахсабуху казалика валлоху хасбиях- “ дорул ислом” ни рахбарини шартларини санаб айтади: мужтахид бўлиши лозим, шу билан қози ёки ундан хам олийроқ ўринда мужтахид қози бўлиши керак. Мужтахид бўлиши борасидаги фикр , исломий мазхабларни уламолари ва ахли илм иттифоқ қилишган масала хисобланади. Хулафойи рошидиндан кейинги мусулмонларнинг аксари рахбарлари мужтахид бўлишмаган, чунки улар харбий қудрат билан хокимиятга етишган эдилар. [5]
-Имоми Нававий хам 676 қамарий йилда вафот топган зот ровзатут толибин китобида “ дорул ислом” ни рахбарини шартлари хақида айтадики: мусулмон ,мукаллаф, одил, озод, бохуш ,донишманд ва мужтахид бўлиш рахбарни шароитидандир. [6]
-Саъдиддин Тафтазоний 769 қамарий йилда вафот қилган ,” дорул ислом” рахбарини шартларини санаб туриб айтади:
-790 қамарий йилда вафот қилган имоми Шотибийни хам айтишича: уламоларни ривоят қилишларича,шаръий илмларда ижтиход ва фатво даражасига етган кишигина рахбар бўлиши мунъақид бўлади. [8]
-816қамарий йилда вафот қилган саййид Шариф Журжоний туркистоний ,қози Азудиддин Ийжийнинг мувақиф китобига ёзган ўзини шархида айтади: илм ахли ва фуқахолар жумхури иттифоқ қилган нарса, имоматга ва дорул исломни рахбари бўлишга лойиқ киши усул ва фуруъларда мужтахид бўлиши керак……илохий хужжат ва далилларни иқома қилиш ва диний ақидалардаги шубхаларни хал қилишга қодир бўлиши лозим. Ўша кунни масалалари бўйича бошқаларни фатвосига эхтиёжи бўлмаслиги ва куннинг янги келиб чиққан масаласида ўзи мустақил бўлиши керак.[9]
-821қамарий йилда вафот қилган Қалқашандий “маъасирул инафати фил маъалимул хилафах” китобининг имомат ва дорул исломни рахбарини шартлари хақидаги бахсда айтади: ўнинчи ўрин: унинг илми ўша куннинг янги пайдо бўлган масалаларида ва аллохни шариатини ахкомларида ижтиход даражасига етган бўлиши лозим, рахбарият мана бу даражадаги илмга эришмасдан туриб мунъақид бўлмайди ва тўғри хам хисобланмайди. Чунки рахбарни мана бундай ижтиходларга ниёзи бор,ишларни исломий сахих равиш билан ёки “сиротул мустақим” асосида тўғри йўл бўйича олиб боришда керак бўлади. У мана бу ижтиходларни ёрдамида шаръий худудлардан огох бўлади ва дорул исломдаги инсонларни шаръий хуқуқларини беради ва одамларни орасидаги ихтилофлар, жанжалларга хотима бера олади, агар мужтахид олим бўлмас экан , мана бу ишларни бажаришга қодир бўлолмайди. [10]
-1360 йилда вафот қилган Абдуррохман Жазирийни ёзишича: ахли суннатни барча фақих уламолари исломий хокимнинг қуйидаги хислатларга эга бўлиши хақида иттифоқ қилишган: 1. Мусулмон бўлиши. 2.Мукаллаф бўлиши.3. Озод бўлиши. 4. Эркак бўлиши.5. Қурайшдан бўлиши. 6. Олим ва мужтахид бўлиши керак , бу билан одамларни динни ахкомларидан огох қилади ва ўзидан бошқа одамга эхтиёжи қолмайди. [11]
Бу исломий мазхабларни барчасини фикри бўлиб,тўртинчи асрда яшаган имоми Румайлий Мақдисий ахли суннатни ижмоси тўғрисида ва имоми Харамайн Жавиний барча мусулмонларни орасидаги иттифоқ қилинган иш сифатида ва имоми Шотибий рохимахуллох ва бошқалар хам мана бу хусусда барча ахли илмнинг иттифоқи хақида сўзлашган . Фақих рахбарнинг ижтиход даражасида бўлиши, барча ахли суннат мазхаблари талаб қилган нарсадир.
Лекин шу билан бирга “дорул исломнинг” рахбарияти учун кутилмаган ,мажбурий ва зарурий холат келиши мумкин ва мужтахид рахбар , мусулмонларнинг хукумат ишларида мутахассис кишини бўлмагани боис , ундан пастроқ даражадаги киши яъни қози хаддида бўлган кишини хам қабул қилинади. Бундан хам бадтарроқ холатда эса,мусулмонлар хар-хил тартибсизликларни……. олдини олиш учун ,кофий даражада илми бўлган ва ўзини атрофида уларнинг назарларидан фойдаланиш учун уламоларни жамлаган мусулмон рахбарни танлашга имкони бор.
Солим ва халол таом ( яъни мужтахид ва фақих рахбар) топилмагач, мажбурият ва зарурат вақтида ундан пастроқдаги тоза бўлмаган, ўлган хайвонларни гўшти ( яъни олим аммо муқаллид) ни дорул исломнинг “ дини” ни,бошқа заруратлар ва мусулмонларни манфаъатларини сақлаб қолиш учун бу ишга қўл урилади. Аммо мана бу мужтахид ва фақих рахбар бўлмаган холат , мажбурият ва зарурат сабабли бўлиб, мужтахид ва фақих рахбар келгач айтилган зарурат , мажбуриятлар ўртадан кўтарилади……..энди ўзларини қурол-яроғдан ёрдам олган холда харбий қудрат билан хукуматни эгаллаб олган харбий , зўравон мусулмонларни масаласи бошқа нарса. Оддий холатда бўладими ё мажбурий холда бўладими, барча ахли суннат уламоларини жамиятни идора қилиш учун рахбарнинг аллохни шариатига нисбатан олим ва фақих бўлишига эътиқод қилишади:
-Чунки қиёмат кунигача мусулмонларни, дорул исломни фақат бир қонуни бор бўлиб, у хам бўлса аллохнинг шариатини қонунларидир. Энди мана бу қонунларни тушунмаган, аниқ огох бўлмаган киши ,жамиятдаги аллохнинг шариатини қонунларини тўғри татбиқ қилувчи мусулмонларнинг вакили бўла олмайди.
-Жамиятни рахбари шўройи улил амр ва эътиборли кишиларни назари остида бўлишига ва дорул исломни ижроий ишларида қарор қабул қилувчи олий мақомдаги шахс эканига қарамасдан, агар аллохнинг шариатини қонунларига ва шаръий манбаъларга нисбатан етарли илм , билим , комил фиқхга эга бўлмас экан , дорул ислом ва уни ички ва ташқи сиёсатларига ”мавжуд вазиятга” тўғри келадиган “ ўша куннинг эхтиёжларига” муносиб равишда шаръий манбаълардан шаръий қарорларни чиқариб олишга қодир бўла олмайди.
Агар шариатга жохил бир мусулмон хоким ,хукумат қудратига эга бўлиши билан бирга, ихтиёрида Абу Ханифа ё имоми Жаъфар Содиқ ё имоми Молик ва имоми Шофеъий ва имоми Ахмад ибни Ханбал ва имоми ибни Хазм Андалусий ва бошқаларга ўхшаш минглаб мужтахид олимлар бўлишига қарамасдан, ўзининг жохилона фикрини мана бу мужтахидларнинг илмидан афзал кўриши мумкин. Мана бу олимларни фикрини кўрмаганликка олиб , атрофига бир тўда бидъатчиларни жамлаб, олим ва мужтахидларни қаршисида бир кучга айланади. Худди шу кучни қудратига суянган холда, мана бу олим ва мужтахид кишиларга нисбатан жуда катта фожеаларни келтириб чиқаради. Агар бу хақида билмоқчи бўлсангиз, бу мужтахид, хойрул қурундаги уламолар ёки бошқа асрлардаги уламоларни хаётларига бир назар ташласангиз кифоя қилади.
Исломий хукуматни хилма-хил муассасалари билан бирга ,олим ва фақих рахбарсиз аллохни шариатини қонунларига асосан шаръий идора қилишни имкони йўқ. Ахли суннат “дорул ислом”ни мана бу рахбарига мужтахид дейишса, шиъалар фақих дейишади. Яъни аслини олганда мохияти бир хил, фақат бу ерда икки хил исм ва маъно хам икки хил холос. Биттаси мужтахидни вилояти деса , иккинчиси фақихни вилояти дейди. Албатта шиъалар ижтиход асосини қонуни ва фатво бериш учун лозим бўлган турли-хил фиқх бобларини зикр қилишган. Бу ерда хам ўша ангур( узум) ,иънаб (узум арабча),узум ва истофил форс ва араб ва турк ва румликни достони бўлиб қолган. Аслида хаммаси битта нарсани билдиради , фақат уларни исмлари хар-хил холос. [12]
Бутун ўтган тарих давомида мўъминлар агарчи бу мужтахидларнинг назарлари турли-хил бўлишига қарамасдан, мужтахид кишиларни хокимият қудратига қўйиш орқасидан зарар кўришмаган. Шу билан бирга агар бу мужтахидлар улил амр шўросини мутахассисларини канали орқали қудратга келишган бўлса хам, мўъминлар ва дунё учун фақат баракатга сабаб бўлишади. Аллохни изни билан. Агар мўъминлар рахбарият масаласида мана бу мужтахидлардан кўра пастроқда турган кишиларни хокимиятга олиб келишга харакат қиладиган бўлишса, шубхасиз улар аллох ва росули хамда мўъминларга хиёнат қилишибди.
Агар бир киши мусулмонларни етакчилик қиладиган ўринга бир кишини ишга тайинлаган бўлса, аммо мусулмонларни орасида ундан хам бу ишга муносиброқ одам борлигини билса, у киши аллох ва росули хамда барча мусулмонларга хиёнат қилган бўлади. худди шу мазмундаги сўзлар Умар ибни Хаттоб розиаллоху анхудан ривоят қилинган:
” مَن اسْتعملَ رجلاً لِمَوَدَّةٍ أو لِقَرابَةٍ ، لا يستعمِلُه إلاَّ لذلك؛ فقد خانَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ والمؤمِنينَ”[14]
Кимки бир шахсни яхши кўрганлиги ёки яқинларидан бўлгани сабабли мудирият, рахбарият ишларига тайинлайдиган бўлса, бу холда у аллох ва росули , мўъминларга хиёнат қилибди.
Мана бу холатда,нубувват манхажларига асосланган исломий хилофатни қўлдан бой берган пайтимиздан, катта подшохликлар бидъатига ва исломий фарқулодда бадал хокимиятга дучор бўлганимиздан буён, яна янгидан нубувват манхажи асосидаги исломий хукуматни қўлга киритмагунимизча , рахбарият сохасида хос бир мазхаб ё хос бир кишини химоя қилмаймиз. Балки бу ерда меъёрларни химоя қиламиз, биз барча исломий мазхаблар қабул қиладиган меъёрларни рўёбга чиқаришга харакат қиламиз, натижада бу меъёр бизларни бир асбоб сифатида мусулмонларнинг битта ижмоъси ва бир жамоатига олиб боради, аллохни изни билан албатта.
Шундан келиб чиқадиган бўлса, ахли суннат асрлардан буён ўзини дорул исломининг хокимиятида мужтахид рахбарни кўргани йўқ, балким заруратли хукм ва мажбурий ва ғайриоддий холатда, ахли суннатни меъёрлари қабул қилмайдиган ва рахбариятга умуман муносиб бўлмаган кимсаларни хокимиятга қўйишган. Уларнинг барчаси ислом ва дорул ислом хамда мўъминларнинг зарурий маслахатларини сақлаб қолиш борасида ўлик хайвонни гўштини хукмини ўташган. Шундай бўлгач ўлик хайвонни гўшти зарурий холатдаги ўзини фойдалари бўлиши билан бир қаторда , фасоди, ёмон хидлари, қурт босиб кетиши ва …….. кутиладиган бир холатдир.
Бугунги кунда агар бир назар ташлайдиган бўлсак, Сумолига ўхшаш давлатларда “шайх Мухтор Абдуррохман Абу Зубайр” деб лақабланган Ахмад Абдий Ғовданий шабабул мужахидинни рахбари бўлади, бу шахс Сумолиланднинг “ Харгиса” шахрида сумолини “Тилисум” номли махсус телефон ширкатида хисобдор сифатида ишлаган бўлиб, уни шаръий илми умумий даража бўлган. Сайёд Барийнинг секуляр хукуматини харбий тавба қилувчиларидан бўлган палковник Хасан Тохровийс , Сумолининг исломий кўз- қарашидаги рахбари қилиб тайинланади.
Ё капитан “ Иёд Аг Ғолий” Малида мужохидларининг рахбари бўлган, бу шахс ундан олдин секулярист ва чап социалистларни тафаккуротига эга эди ва у бир муддат Қаззофийни қўшинида қаззофийнинг мухолифлари ва шариатгаро мужохидларни қаршисига қилинган турли-хил амалиётларда қатнашган. Кейинчалик исломий жиход манхажи хақида огох бўлгач, йўлини ўзгартиради ва шимолий Малида мужохидларнинг рахбариятини бошқаради.
Хатто Усома бин Лодиндек шахсият хам иқтисод ва тижорат мудирияти бўлимида тахсил қилган эди , Айман Аззавохирий, Абдулқодир Абдулазиз табобат бўлимида махорати бўлган. Абу Мусъаб Зарқовий хам академия даражасида тахсил олган эмас, зиндонда жиходий андишалар билан танишган.
Энди энг яхши хулосани назарга оладиган бўлсак, агар Холид ибни Валид розиаллоху анху рахбари сифатида сайланса,уни хатоларини тўғрилайдиган росулуллох саллаллоху алайхи васаллам ва Абу Бакр сиддиқга ўхшаш зотлар орамизда йўқ. Хўп , сизларни назарингизда бу ишни самараси нима бўлади?
Ахли суннат деб танилган фирқаларнинг орасидаги жиходий рахбарларнинг аксари ,Холид ибни Валидга ўхшаш шаклда жохилиятдан исломга кириб келишган ва секуляр , босқинчи,ташқи кофирлар ,махаллий сотқинларга қарши жиход майдонларида иштирок қилишган. Энди ўзини илмли эканини даъво қилган кимсаларнинг барчаси секуляр кофирлар, ташқи босқинчилар ё махаллий тоғутларни соясида , жанг майдонларидан узоқда яшаб юришибди. Буларни кўриш учун озгина атрофингизга қарасангиз бўлди, хақиқатни кўришга муваффақ бўласиз.
Наждиятга тақлид қилаётган бизларнинг бир гурух харбий бошлиқларимизни очиқ хатоларга дучор бўлиши, бу табиий холат. Абдуллох Изом ва Усома бин Лодинга ўхшаганларнинг камроқ хатога йўл қўйишларини сабаби , уларнинг ихвоний манхажга ва Саййид Қутбга эргашишларидир. Энди толибонни рахбари мулло Умарни хатолари булардан хам камроқ бўлиши далили ,чунки бу шахс шаръий дарсларни таълим олган талабаларни орасидан чиқиб , жиход майдонига кириб келган.
Хар қандай вазият бўлганда хам, ахли суннат деб танилган фирқаларни олдидажиход майдонларида мужтахид рахбарни йўқлиги айни воқеиятни ўзидир. Холид ибни Валидни ўрнида зарурат хукми билан мужтахид рахбариятни жойгохида турган рахбарларнинг очиқ хатоларга йўл қўйиши хам бўлиши мумкин бўлган иш. Бўлиб хам бу рахбарлар фирқаланган, ранго-ранг гурухларда зохир бўлишади ,бу гурухлар доим ахли даъват ва жиход учун фирқаланиш ва ички жанглар ,сустлик, мағлубият маркази бўлишган.
Бизни замонамиздаги жаъфарий шиъалари мана бу бўшлиқни тўлдиришган муваффақ бўлишди, лекин ахли суннат деб танилган жиход ахли жамоатлари, гурухлари мана бу стротежик бўшлиқни тўлдиришга қодир бўлишгани йўқ. Бошқа бир гурух кимсалар эса ғайри шаръий далилларга биноан рахбарият борасида ўзларини мазхабларидан бошқа мазхабдаги рахбарга эргашишга хозир бўлишмайди. Агар бу ишлар ўзларини нобуд бўлишига ё фасодга сабаб бўлса хам, бу қайсарликларида давом этишади, мана буни ўзи очиқ, ошкор жохилиятни бир нави хисобланади.
Шуни яхши билишимиз керакки, Холид ибни Валидга ўхшаш куфр дунёсидан жиход жараёнига, дорул исломга янги кириб келган кишилар , ўзларининг янги мутахассисликларида қатъан хато ва иштибохлар қилишади. Агар ўзлари хохлаган тақдирда хам таълим кўрган мўъминлардек амал қила олишмайди, мана бу ерда уларнинг росулуллох саллаллоху алайхи васаллам ва Абу Бакр сиддиқга ўхшаш дилсўз, огох рахбариятга эхтиёжлари билиниб қолади.
Бир қанча асрлардан буён хозирги кунгача бўлган даврда даъват ва жиход ахлининг мужтахид рахбарга комилан зарурий эхтиёжи бор. Бизларни мана бу мақсадларга яқинлаштирадиган хамма нарса вожиб бўлади, чунки
Шу сабабли хам мамуста Крикорга ўхшаган шахслар мана бу нуқсонларни ўрнини тўлдириш учун ,курдларнинг ахли суннат жамиятига шаръий,фиқхий таълимотларга асосланган мажозий мадрасаларни йўлга қўйишган. Бизга ўхшаган кишилар хам мана бу бўшлиқни дарслар,мажлислар ва исломий бирлик томонга йўллайдиган даъватларни афзал “ уч абзор” нинг канали орқали тушунтиришга харакат қиляпмиз.
Мен аввалги қадамларидаёқ жиход майдонига кириб келган пайтларида, имтихонларга учраган барча мужохидларни Холид ибни Валидга ўхшаган кишилар деб хисоблайман – нахсабуху казалика валлоху хасбияхум- улар мана бу заминада мужтахид, фақих бир рахбарга эхтиёжлари бор.
Мана бу кишилар фирқайи ножиянинг энг катта сармоялари бўлишади, агар улар мана бундай сифатларга эга рахбарни топа олишмаса, бу рахбарларни етказиб чиқаришни фикрида бўлишлари лозим. Мутахассис бўлмаган муллолар, махсусан авомзода ва хозирги замондаги вазиятга ўзини мослаштирадиган ва динини дунё матолари эвазига сотиб юборадиган муллоларга қараб ўтиришмасин.
Охирги сўз.
Абу Зар розиаллоху анхудан ривоят қилинишича айтадики: росулуллох саллаллоху алайхи васаллам мархамат қилдилар:
Ё аллох, мени мададкорим, менга ёрдам берувчи зот ўзингсан; сени ёрдаминг , сени бирга бўлишинг билан мен ўзгараман ва жавлон ураман ва сени ёрдамингга хамла қиламан ва сени ёрдаминг билан жанг қиламан.
[3] الجوینی، عبد الملک بن عبد الله، غیاث الأُمم فی التیاث الظلم: ص84. / «فالشرط أنْ یکون الإمام مجتهداً بالغاً مبلغ المجتهدین مستجمعاً صفات المفتین، ولم یُؤثَر فی اشتراط ذلک خلاف».
[4] الجوینی، عبد الملک بن عبد الله، الإرشاد: ص426./ وقال: «من شرائط الإمام أنْ یکون من أهل الاجتهاد، بحیث لا یحتاج إلی استفتاء غیره فی الحوادث، وهذا متّفق علیه».
[5] …مجتهدًا كالقاضي وأولى، بل حكى فيه الإجماع…/ قال: وكون أكثر من ولي أمر الأمة بعد الخلفاء الراشدين غير مجتهد إنما هو لتغلبهم فلا يَرِدْ
[6] المنهاج، ص ۵۱۸ و شرح صحیح مسلم. / هی کونه مکلفا مسلما عدلاحرا ذکیا عالما مجتهدا /
[7] التفتازانی، مسعود بن عمر، شرح المقاصد فی علم الکلام: ج2، ص271./ «ویشترط أنْ یکون مکلّفاً مسلماً عدلاً حرّاً ذکراً مجتهداً شجاعاً، ذا رأی وکفایه سمیعاً بصیراً ناطقاً قریشیاً»
[8] الاعتصام ـ للشاطبى موافق للمطبوع . المؤلف : أبو إسحاق الشاطبي . دار النشر : المكتبة التجارية الكبرى – مصرص 126/ الشاطبی، إبراهیم بن موسی، الاعتصام: ج2، ص362. / إن العلماء نقلوا الاتفاق على أن الإمامة الكبرى لا تنعقد إلا لمن نال رتبة الاجتهاد والفتوى في علوم الشرع
[9] الجمهور علی ان اهل الامامه و مستحقها من هو مجتهد فی الاصول و الفروع لیقوم بامر الدین متمکنا من اقامه الحجج و حل الشبهه فی العقائد الدینیه مستقلابالفتوی فی النوازل و احکام الوقائع نصا و استنباطا لان اهم مقاصد الامه حفظ العقائد و فصل الخصومات و لم یتم ذلک بدون هذا الشرط / الجمهور على أن أهل الإمامة ومستحقها من هو مجتهد في الأصول والفروع … متمكّناً من إقامة الحجج وحلّ الشبه في العقائد الدينية، مستقلاً بالفتوى في النوازل …
[10] القلقشندی، أحمد بن علی، مآثر الأناقه: ج1، ص37./ «الثانی عشر: العلم المؤدّی إلی الإجتهاد فی النوازل والأحکام، فلا تنعقد إمامه غیر العالم بذلک؛ لأنّه محتاج لأنْ یصرف الأمور علی النهج القویم ویجریها علی الصراط المستقیم، ولأن یعلم الحدود، ویستوفی الحقوق، ویفصل الخصومات بین الناس، وإذا لم یکن عالماً مجتهداً لم یقدر علی ذلک»
[11] الفقه على المذاهب الاربعة، ج۵ ، ص ۳۱۷ – ۳۱۶. / اتفق الائمة رحمهم اللَّه تعالى على ان الامامة فرض و انه لابد للمسلمین من امام یقیم شعائر الدین و ینصف المظلومین من الظالمین و اتفقوا على ان الامام یشترط فیه: اولاً ان یکون مسلماً ثانیاً ان یکون مکلّفاً ثالثاً ان یکون حرا رابعاً ان یکون ذکراً خامساً ان یکون قرشیاً سادساً ان یکون عالماً مجتهداً لیصرف الاحکام و یتفقه فى الدین فیعلم الناس و لایحتاج الى استفتاء غیره
[13]الحاكم في مستدركه (4/ 104) وقال صحيح الإسناد ، والطبراني في ” المعجم الكبير ” (11/ 114) ، / الهيثمي في مجمع الزوائد (5/ 212)/ أنظر تفسير المنار ٥ / ٢١٥ ـ ٢١٦ / سنن بیهقی
[14] رواه ابن أبي الدُّنيا، كما في ” مسند الفاروق ” لابن كثير (2/ 536) .
[15] السلسله الصحیحه ۲۵۱۰/ مجمع الزوائد ۲/۱۹۳ / صحیح الأدب المفرد ۶۰۵