از موانع وحدت (4): عدم اختیار و آزاد نبودن مسلمین و برده ی فکری دیگران شدن (1)

از موانع وحدت (4): عدم اختیار و آزاد نبودن مسلمین و برده ی فکری دیگران شدن (1)

به قلم: کارزان شکاک

آیا هرگز اندیشیده ایم که مسیر یافتن حق همچون مسیر ازدواج و به دنیا آوردن فرزند یکی است ؟ و آیا والدین و جامعه به صورت جبری حق و عقیده را برای شخص می کنند؟ یا اینکه شخص خودش صاحب اختیار و روحیه ی حق طلبی و گرایش فطری به حق است و می تواند از طریق استدلال و برهان حق و عقیده اش را شخصا به دست آورد. 

رسول الله صلی الله علیه وسلم  می‌فرماید:«كلُّ مولودٍ یولدُ علی الفطرةِ فأَبواه یهوِّدانهِ أو ینصرانهِ أویمجسانِهِ… .»[1] «هر فرزندی مطابق فطرتش [پاک و سالم] به دنیا می‌آید. اما والدینش او را یهودی، نصرانی یا مجوسی بار می‌آورند.»

یعنی یکی از ایرادات منحرفین این است که باورهایشان از طریق ارثی به آنها می رسد . امروزه اکثر مسلمین هم در همان مسیر حرکت کرده اند و باورهایشان را به صورت ارثی همچون  اموال منقول و غیرمنقول از آبا و اجدادشان به ارث می‌برند و بر مسیر آن‌ها حرکت می‌کنند. 

یعنی اگر شما در قم یا نجف از پدر و مادری شیعه 12 امامی به دنیا می آمدی به صورت ارثی شیعه ی 12 امامی بودی و اگر در  صعده به دنیا می امدی جبرا شیعه زیدی و اگر در سراوان از خانواده ای حنفی به دنیا می آمدی جبرا حنفی و اگر در هورامان یا مهاباد یا ارومیه از خانواده ای شافعی به دنیا می آمدی جبرا شافعی و … و به این شکل حق و عقیده ات از طریق تخمدان والدین به شما منتقل می شد . و همان شخصی که امروز در برابر تو ایستاده و با تو جر و بحث می کند اگر در همان محیط تو به دنیا می امد بدون شک از حامیان تو می شد .

همین ارثی بودن باورها و دفاع از باورهای ارثی در برابر حقهای مخالف با چنین امور ارثی یکی از موانع پذیرش حق در میان امتها بوده است . اینها را در برابر حقی که از طریق دعوتگران و مبلغین مسلمان به آنها می رسید می گفتند: ﴿إِنَّا وَجَدۡنَآ ءَابَآءَنَا عَلَىٰٓ أُمَّةٖ وَإِنَّا عَلَىٰٓ ءَاثَٰرِهِم مُّقۡتَدُونَ٢٣﴾ [الزخرف: 23]. «ما پدران ونیاکان خود را بر آئینی یافته‌ایم و ما هم قطعاً بدنبال آنان می‌رویم.»

جواب پیامبر به آنان چنین بود:﴿قَٰلَ أَوَلَوۡ جِئۡتُكُم بِأَهۡدَىٰ مِمَّا وَجَدتُّمۡ عَلَيۡهِ ءَابَآءَكُمۡۖ٢٤﴾ [الزخرف: 24]. «پیامبر [در پاسخ آنان] گفت: مگر من بهتر از آنچه که از پدرانتان به دست آورده‌اید برایتان نیاورده‌ام.»

طرفداران باورهای ارثی زمانی که کم می اوردند در نهایت می گفتند:﴿إِنَّا بِمَآ أُرۡسِلۡتُم بِهِۦ كَٰفِرُونَ٢٤﴾ [الزخرف: 24]. «ما نسبت به رسالت شما کافریم.»

این گفتگو و مناظره ی افرادی خاص با پیامبری خاص نبوده که تمام شده باشد و قابل تکرار نبوده باشد، بلکه مناظره ای تاریخی تکرار پذیری بوده که هم اکنون و تا روز قیامت در میان پیروان قانون شریعت الله با کسانی که از عقاید ارثی خود به صورت کورکورانه و با تعصب جاهلی دفاع می کنند ادامه خواهد داشت .

این مانع بزرگی است که الله متعال جهت آسیب شناسی مریدان جاهلیت و طاغوتها آن را برای ما بیان می کند و در مورد این دسته از انسانها می فرماید:

  • وَإِذَا قِيلَ لَهُمُ ٱتَّبِعُواْ مَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ قَالُواْ بَلۡ نَتَّبِعُ مَآ أَلۡفَيۡنَا عَلَيۡهِ ءَابَآءَنَآۚ أَوَلَوۡ كَانَ ءَابَآؤُهُمۡ لَا يَعۡقِلُونَ شَيۡ‍ٔٗا وَلَايَهۡتَدُونَ (بقرة/ 170) «وقتی به آنان گفته می‌شد:از قانون خدا پیروی کنید، می‌گفتند: ما از آیینی که پدرانمان را بر آن یافته‌ایم پیروی می‌کنیم. آیا اگرچه پدرانشان چیزی نفهمیده باشند و به هدایت راه نبرده باشند [بازهم باید از آن پیروی ‌کنند]؟»
  • إِنَّا وَجَدۡنَآ ءَابَآءَنَا عَلَىٰٓ أُمَّةٖ وَإِنَّا عَلَىٰٓ ءَاثَٰرِهِم مُّقۡتَدُونَ [الزخرف: 23]. «ما پدرانمان را براساس آیینی یافته‌ایم [که بت‌پرستی را بر همگان واجب کرده است.] و ما هم بی‌تردید [به شیوه آن‌ها عمل کرده و] به دنبال آن‌ها خواهیم رفت.»
  • مَا يَعۡبُدُونَ إِلَّا كَمَا يَعۡبُدُ ءَابَآؤُهُم مِّن قَبۡلُۚ [هود: 109].«اینان همان چیزهایی را می‌پرستند و همان عبادتی را می‌کنند که پدرانشان [در گذشته] انجام می‌دادند.»
  • قَالُواْ بَلۡ وَجَدۡنَآ ءَابَآءَنَا كَذَٰلِكَ يَفۡعَلُونَ [الشعراء: 74].«گفتند: بلکه ما پدرانمان را یافتیم که این چنین [عبادت] می‌کردند.»
  • قَالُوٓاْ أَجِئۡتَنَا لِتَلۡفِتَنَا عَمَّا وَجَدۡنَا عَلَيۡهِ ءَابَآءَنَا﴾ [يونس: 78].«گفتند: [ای موسی] آیا پیش ما آمده‌ای تا ما را از آنچه اجداد و نیاکانمان را بر آن یافته‌ایم منصرف کنی؟.»

با همین نگرش تاریخی بود که سکولاریستهای قریش در ابتدای امر رسول الله صلی الله علیه وسلم را ابن ابی کبشه صدا می زدند، چون ابوکبشه از پرستش آنچه که آبا و اجدادشان می‌پرستیدند امتناع می‌ورزید.

با پیروی از همین متد و روش است که پیروان اکثر مذاهب فقهی حاظر نیستند به نفع قرآن و سنت صحیح و وحدت و عزت مسلمین از باورهای ارثی که از طریق احبار و رهبان به آنها تزریق شده و مانع هستند دست بردارند، بلکه در واقع همچون حدیث رسول الله صلی الله علیه وسلم در مورد صلیب گردن عدی بن حاتم، اینها به پرستش همین احبار و رهبان جهت حفظ انچه به آنها به ارث رسیده مشغول می شوند.

از موانع وحدت (4): عدم اختیار و آزاد نبودن مسلمین و برده ی فکری دیگران شدن (2)

به قلم: کارزان شکاک

اینهائی که به صورت ارثی عقاید خود را دریافت کرده اند تنها زمانی شما را می پذیرند که تو  هم یکی از آن‌ها باشی و به آنچه آن‌ها و پدرانشان به صورت ارثی به آن بدان ایمان و باور دارند اعتقاد پیدا کنی.   به زبان ساده تر یعنی زمانی تو را می پذیرند که از طایفه ی انها باشی و گرنه در محله، روستا یا شهر و کشوری که زندگی می کنی شهروند درجه چندم هستی و حقوقی برابر با انها نداری !

به همین دلیل است قبل از شروع هر بحثی ابتدا می خواهند بدانند تو متعلق به کدام فرقه ی اسلامی هستی و بعد از شناخت شخص و فرقه ی او بر اشتباهات دیگر شخص و فرقه اش انگشت گذاشته و این اشتباهات را به همه سخنان صحیح و حقی که می‌گوید تعمیم می‌دهند و به سخن او گوش فرانمی‌دهند و خود را به همین سادگی از نعمت حقیقت محروم می کنند .

 در حالی که آمده است : « اُنْظُرْ اِلي ما قالَ وَ لا تَنْظُرْ اِلي مَنْ قالَ» حق و حقیقت را باید به دست اورد هر چند که نزد مخالفین یا دشمنان شخص هم باشد . چون حق گمشده ی مومن است و امام علی علیه السلامی می گوید: الْحِكْمَةُ ضَالَّةُ الْمُؤْمِنِ فَخُذِ الْحِكْمَةَ وَ لَوْ مِنْ أَهْلِ النِّفَاقِ [2]حكمت گمشده مؤمن است پس آنرا فرا گير اگر چه از مردم دو رو باشد. و در جای دیگری می گوید: الإمامُ عليٌّ عليه السلام : الحِكمَةُ ضَالّةُ المؤمنِ ، فاطْلُبوها و لَو عندَ المُشرِكِ تكونوا أحَقَّ بها و أهلَها . حكمت، گمشده مؤمن است ؛ پس آن را بجوييد گر چه نزد مشرك باشد زيرا كه شما بدان سزاوارتر و شايسته تريد .

ابوالحسن الکرخی رئیس حنفی مذهب‌ها در عراق و یکی از اساتید بزرگ آنان می‌گوید: «هر آیه‌ای که مخالف با اعتقاد بزرگان ما باشد آن آیه یا تأویل شده است و یا منسوخ است و همچنین هر حدیثی که مخالف با اعتقاد بزرگان باشد، آن هم یا تأویل شده یا منسوخ است».[3]

همچنین از کتاب «الکشف الکبیر» نقل کرده است که جائز نیست درباره حدیثی که مخالف با مذهب ابوحنیفه است. گفته شود که همانا امام ابوحنیفه این حدیث را ندیده و یا به او نرسیده است

 به حقیقت آنان معتقدند به اینکه امامان معصوم است امکان ندارد که چیزی از او پنهان بماند، و امکان ندارد که در مورد مسأله‌ای اشتباه بکند، در حالی که می‌دانیم   امامان مذاهب بخصوص مذاهب اربعه در بسیاری از مسائل با هم اختلاف نظر دارند، اگر اجتهاد جملگی آنان راست و حق است، این بدین معنی است که العیاد بالله – دین الله ضد و نقیض‌ها و تناقضات دارد، و این بدان معناست که حق زیاد است در حالیکه الله – سبحانه و تعالی – بیان کرده است که اختلاف نظر از صفات کلام انسانی است و فقط کلام خداوند از آن پاک ومنزه است. خداوند – سبحانه و تعالی – می‌فرماید:

﴿وَلَوۡ کَانَ مِنۡ عِندِ غَیۡرِ ٱللَّهِ لَوَجَدُواْ فِیهِ ٱخۡتِلَٰفٗا کَثِیرٗا ﴾ [النساء: ۸۲]. و اگر از سوی غیر خدا آمده بود در آن تناقضات و اختلافات فراوانی پیدا می‌کردند»

حافظ المغرب ابن عبدالبر در کتاب خود فصلی را درباره اینکه همانا اختلاف شامل خطا و اشتباه است وهمه اختلافات صحیح و درست نیستند، نوشته است مثال‌ها و نمونه‌های زیادی درباره اینکه صحابه و سلف همدیگر را به خطا و اشتباه متوصل کرده و بعضی از آنان بعضی دیگر را انکار کرده، در بعضی از اجتهادات با همدیگر به مباحثه و مناقشه پرداخته‌اند، حتی بعضی از آنان از رأی و نظر خود برگشته است[4]

و می‌گوید: اگر بخواهیم انکارات و اعتراضات آنان را جمع کنیم، یک کتاب ظرفیت احاطه این موضوع را ندارد چه برسد به اینکه در یک فصل جمع گرددبه یقین می‌توان گفت در مورد آنچه که صحابه و سلف با هم اختلاف داشتند و همدیگر را انکار کرده‌اند، صحت و درستی آن موضوعات، یکی از دو طرف قضیه است و هر دو نظر صحیح و درست و مطابق کتاب و سنّت نیستند اگر هر دو طرف قضیه درست و صحیح می‌بودند هیچگاه سلف صالح یا صحابه بعضی از آنان، بعضی دیگر را به خطا و اشتباه متوسّل نمی‌کردند هیچ عقیده و نظر و رأی این را نمی‌پسندد و قبول ندارد که هر شیء با ضد آن مقبول و مورد پسند و درست باشد و به حقیقت زیبا گفته است آن کسی که می‌گوید:«اثبات ضدین معاً فی حالٍ أقبح ما یأتی من المحال». «اثبات دو چیز ضد در کنار هم در هر حالت وضعیتی قبیح تر و زشت تر از آوردن یک چیز محال است»[5]

ابن عبدالبر از امام مالک و اللیث ذکر می‌کند که همانا آن دو در رابطه با اختلاف اصحاب رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم در ردّ و انکار گفته کسانی که می‌گویند در اختلاف بین آنان وسعت و رحمت برای امت اسلامی وجود دارد. می‌گویند: اینگونه نیست، به حقیقت آن اختلافات شامل درست و نادرست، حق و ناحق می‌باشند یعنی اگر در چیزی اختلاف نظر وجود دارد حتماً یکی از آن دو درست وحق است و دیگری نادرست و ناحق.[6]

از موانع وحدت (4): عدم اختیار و آزاد نبودن مسلمین و برده ی فکری دیگران شدن (3)

به قلم: کارزان شکاک

امام ابوحامد غزالی‌ می‌گوید: «به معاصران خود نظری بیفکن که آنگاه که حقیقت بر زبان مخالفانشان آشکار می‌شود چگونه چهره‌شان از خشم سیاه می‌شود و خجالت می‌کشند و با تمام توانش سعی در انکار آن می‌کنند و چگونه کسی را که در تمام عمرش او را بیچاره کرده است نکوهش می‌نمایند! . طرفین مناظره باید در جستجوی حقیقت باشند همانند کسی که در طلب گمشده‌ای است و برای او تفاوتی ندارد که آن را نزد خودش یا کسی که به او کمک می‌کند بیابد و همراهش را دوست خود می‌داند نه دشمن و هرگاه دوستش اشتباه او را گوشزد کند و حقیقت را برایش آشکار سازد، از او تشکر می‌کند.»[7]

این یعنی داشتن عدالت و انصاف ف همان چیزی که امام مالک رحمه الله در موردش می گوید: «در دوران ما هیچ چیز کمتر از انصاف نیست.»[8]

ابن‌تیمیه درباره لزوم جستجو و پیروی از حقیقت سخنان زیبایی دارد و در آن می‌گوید: «بی‌تردید انسان در پی طلب ایمان و علم است. هرگاه امری که بر او پوشیده بود برایش روشن گردید باید از آن پیروی کند. این به معنای متغیربودن افکار نیست. بلکه چنین کسی فردی هدایت‌یافته است که خداوند بر هدایت او افزوده است … هر مسلمانی باید مسلمانان دیگر و علمای مسلمان را دوست داشته باشد و در جستجوی حقیقت باشد و در هر جا که آن را یافت از آن پیروی کند.»[9]

همچنین می‌گوید: «انتقال و تغییر نظر انسان از گفته‌ای به گفته دیگر برای امری از حقیقت که برای او واضح شده است کاری پسندیده است. برخلاف اصرار بر نظری که در آن هیچ دلیلی ندارد و ترک گفته‌ای که دلیل آن روشن شده است و تغییر نظر از رأیی به رأی دیگر فقط به خاطر عادت و پیروی از هوای نفس که این امور مذموم است.»[10]

سلطان العلما عز بن سلام در این باره می‌گوید: مردم همواره از علما درباره امور سؤال می‌کردند بدون اینکه به مذهب معین و خاصی مفید باشند یا سؤال‌کننده‌ای را مورد سرزنش قرار دهند. تا اینکه این مذاهب و مقلّدان متعصّب آن پدیدار شدند. برخی از آنان از نظر علما و امامانشان پیروی می‌کنند اگرچه آرای آن علما بدون پشتوانه استدلالی محکمی باشد و فقط بنا به تقلید مطلق از سخنان او عمل می‌کنند گویی آن عالم پیامبری فرستاده شده از سوی پروردگار است. چنین اندیشه و طرز تفکری از حقیقت دور است و هیچ خردمندی آن را نمی‌‌پذیرد.»[11]

امام شوکانی خطاب به متعصبان و مقلّدان مذاهب مختلف می‌گوید: «خداوند بنده و شما را هدایت کند، کتاب‌هایی را که پیشینیان و مردگان برای شما نوشته‌اند کنار بگذارید و به جای آن از کتاب خداوند که آفریننده شما و آن‌ها و معبود همه شما و آنهاست پیروی کنید.»[12]

تمام این تلاشها  برای این است که شخص بفهمد كه  زندگی دنیوی با مرگ پایان می‌یابد و به دنبال این مرحله مسیر بهشتی یا جهنمی بودن هرکسی مشخص می شود، پس باید و مجبور است قبل از رسیدن به این مرحله برای راضی كردن پروردگارش تلاش كرده و با پیروی کردن از شریعتش کاری انجام دهد. این وظیفه ی عموم مسلمین است و طبعا کسانی که بیشتر می دانند حرص بیشتری در این زمینه دارند. در هر دوحالت در میان اینهمه راههای انحرافی عاقل كسی است كه همان راهی را برگزیند كه در نهایت او را به بهشت می‌رساند گر چه دشوار باشد و راههایی كه او را به دوزخ می‌كشاند ترک كند هرچند كه به ظاهرآسان و لذت بخش باشد.

یکی از این ابزارهائی که انسان را از راههای انحرافی نجات داده و در مسیر هدایت قرار می دهد برگرداندن استقلالی است که از کانالهای مختلفی از وی گرفته شده است . آزاد نمودن انسان و برگرداندن استقلال وی به تعبیری یعنی اینکه اختیار او را به خودش برگردانی تا به چنان اعتمادی دست یابد که این دین برای تمام انسانها آمده و برای تمام انسانها به اندازه ی وسعتی که الله به آنها داده است قابل درک می باشد و اینگونه نیست که هرکسی که مدرکی دانشگاهی یا ملائی گرفت و لباس مخصوصی پوشید، درست فکر و عمل می کند و او نه؟ در نتیجه باید اختیار و عقلش را به انسانی مثل خود بسپارد.

عده ای همچون كشیشها تمایل زیادی دارند واسطه بین مردم و خداوند شوند. اما اسلام می خواهد مردم، به اندازه ی وسعتی که الله به آنها داده است، خودشان مستقیما با خداوند مرتبط شوند و فقط او را شاهد و ناظر اعمال و نیاتشان بدانند.

پیامبر می فرماید گاه رساننده ی پیام کمتر از گیرنده پیام مطلب را می فهمد و اشاره ای به باسواد بودن یا نبودن مخاطب نکرده است . بلغو عنی ولو آیه


[1]) صحیح بخاری، کتاب الجنائز، حدیث شماره (1385)، علل الشرائع ابن بابویه قمی، ج 2، ص 376، روایت شماره (2).

[2] ترجمه وشرح نهج البلاغه(فيض الاسلام)، ج 6 ص 1122)

[3] تاریخ التشریع الإسلامی للخضری،ص ۳۳۲٫ / این سخن را یکی از نویسندگان کتاب «الاجتهاد المجتهدون در ص ۸۲» از کتاب «تنقیح الحامدیه» استخراج کرده و آن را نوشته است

[4] جامع بیان العلم «(۲/۱۰۴-۲/۱)

[5]   جامع بیان العلم  ۲/۱۰۷-۱۰۸

[6] جامع بیان العلم(۲/۱۰۰)

[7])احیاء علوم الدین، ج 1، ص 64.

[8])جامع بیان العلم، ج 1، ص 132.

[9]) مجموع الفتاوی، ج 2، ص 352-353.

[10]) همان منبع، ج 20، ص 213-214.

[11]) الفكر السامی، حجوی، ص 230.

[12]) فتح القدیر، ص 352-353.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *