1-    جماعت دولت اسلامی بغدادی مجری تفکرات شیخ محمد بن عبدالوهاب و علمای نجد بوده اند و چیزی از خودشان نگفته اند. این سخنان تا چه اندازه صحت دارد؟

  1. یکی از ایراداتی که مخالفین منهج شیخ محمد بن عبدالوهاب رحمه الله و علمای نجد وارد می کنند این است که شیخ محمد بن عبدالوهاب رحمه الله حکمی که متعلق به کفار است را بر مسلمین تطبیق می دهند. و سخن دیگر اینکه جماعت دولت اسلامی بغدادی مجری تفکرات شیخ محمد بن عبدالوهاب و علمای نجد بوده اند و چیزی از خودشان نگفته اند. این سخنان تا چه اندازه صحت دارد؟

ج: محمد بن عبدالوهاب با مشرک خواندن مسلمین مخالف خود به صراحت آنها را تکفیر می کند. و مثال هم می آورد و می گوید : مثل کسانی که از عبدالقادر گیلانی  و امثال او درخواست می کنند. [1] در این زمینه هم در نواقض دهگانه ای که می آورد غیر از حالت اکراه آنهم آنگونه که خودشان تعریف و محدود و مرز بندی کرده اند برای مسلمین سایر عذرهای معتبر شرعی چون جهل و تاویل قائل نیستند.[2]

شیخ احمد بن زينى دحلان (1231 ـ 1304ق) امام‌الحرمین، مفتی و فقیه شافعیه و صوفی مسلک معاصر محمد بن عبدالوهاب در مورد شیخ محمد بن عبدالوهاب می گوید: و حمل الآیات القرآنیة التی نزلت فی المشرکین علی اهل التوحید… [3]  محمد بن عبدالوهاب کسی بود که آیات قرآن را که درباره مشرکان نازل شده بود بر اهل توحید حمل نمود…

محمد بن عبدالوهاب در رساله هفتم خود ردی بر ابن سحیم و پیروان او را می دهد و آن ها را تکفیر می کند و با استناد به سخن بهوتی در کتاب الاقناع می گوید: هرکس علی بن ابی طالب را به فریاد بخواند کافر است و هرکس در کفر او شک کند و او را تکفیر نکند کافر است پس حال آن شخص چگونه است که آن ها را مسلمان می داند و با موحدین به جدل می پردازد و موحدین را خوارج و کافر می نامد.[4]

بن باز مفتی بزرگ نجدیت در دربار آل سعود بعد از تعریف شرک با آوردن مثالهائی چون طلب کمک و فریاد‌رس خواهى از اموات  یا کسانی که غائب هستند، یا ذبح و نذر کردن برای آنها می گوید: ويطلق على الكافر أنه مشرك وعلى المشرك أنه كافر . بر کافر اطلاق می شود که مشرک است و بر مشرک هم که کافر است. و به این شکل به این نتیجه می رسد که کافر مشرک نامیده می شود و مشرک هم کافر نامیده می شود.! [5]

حالا زمانی که نجدیت اینگونه و به ناحق مسلمین را جزو مشرکین قرار دادند مشخص است که منظورشان مشرک از لحاظ لفظی نیست بلکه منظورشان مشرک از لحاظ حکمی است به همین دلیل حکم می دهند: ” کسی که مشرکین را از ملت اسلام خارج نداند در واقع تصدیق کننده ی قرآن نمی باشد چونکه قرآن مشرکین یعنی پرستش کنندگان غیراللە را از ملت اسلام خارج دانسته است وبه تکفیر واخراج آنها از ملت اسلام  وهمچنین به جنگیدن ودشمنی کردن با آنها امرکرده است محمد بن عبدالوهاب رحمه الله در ناقض سوم اسلام گفته است: ” هر کس مشرکین را تکفیر ننماید ویا اینکه در خارج بودن آنها از ملت اسلام شک داشته باشد ویا اینکه مذهب وراه آنها را درست وصحیح بداند کافراست “.[6]

الان فکر کن و اطراف خودت را نگاه کن، به نظر شما چند درصد از مسلمین را باید تکفیر کرد؟

بدون شک مسلمین به دلیل انحراف حاکمیت از حالت خلافت و گرفتار شدن به بدعت شاهیگری و انهدام شوراهای مختلف و رایج شدن بیماری تفرق دچار آلودگی هایی در مسائل نظری و ظاهری شده اند اما انحراف از مسیر صحیح درمان، و پناه بردن به نگرشی یهودی به توحید، و بعد با برداشتن عذرهای معتبر شرعی برای مسلمین و قضاوت بر اساس این نگرش اشتباه به توحید و مسلمین، راهکارهای صحیحی نیستند.  

در احادیث صحیح آمده است که یک یهودی با آنهمه انحرافات و شرکیاتی که دارد به توحید رسول الله صلی الله علیه وسلم و سابقون الاولون رضی الله عنهم ایراد می گیرد و آنها را متهم به شرک می کند.[7] آلبانی با لفظ دیگری و با توضیحات بیشتری در سلسله الحادیث صحیحه آنرا روایت کرده است. [8]

قُتيلَة دختر صَيفيّ الجُهَنيَّة  گفت:  حبری (عالمی) از احبار (علمای یهود) نزد رسول الله صلی الله علیه وسلم آمد و گفت: ای محمد شماها چه قوم خوبی می بودید  اگر شرک نمی ورزیدید. فرمود: سُبْحَانَ اللهِ، وَمَا ذَاكَ؟، سبحان الله آن شرک کدام است؟ گفت: وقتی سوگند می خورید می گویید: سوگند به کعبه. رسول الله صلی الله علیه وسلم کمی درنگ کرد سپس فرمود: إِنَّهُ قَدْ قَالَ: فَمَنْ حَلَفَ فَلْيَحْلِفْ بِرَبِّ الْكَعْبَةِ ، آنچه در گذشته می گفتید هیچ،هرکس از شما سوگند خورد پس به پروردگار کعبه سوگند بخورد. سپس آن یهودی گفت: ای محمد، شماها چه قوم خوبی بودید اگر برای خداوند شریکی قرار نمی دادید. رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود: سُبْحَانَ اللهِ، وَمَا ذَاكَ؟ سبحان الله آن شرک کدام است؟  یهودی گفت: می گویید: اگر خدا و فلانی بخواهند. پس رسول الله صلی الله علیه وسلم کمی درنگی کرد سپس فرمود: إِنَّهُ قَدْ قَالَ، فَمَنْ قَالَ مَا شَاءَ اللهُ فَلْيَفْصِلْ بَيْنَهُمَا ثُمَّ شِئْتَ . آنچه در گذشته می گفتید هیچ، اما از این به بعد هرکس گفت: اگر خدا بخواهد، پس به همراه آن بگوید: سپس تو بخواهی.

ما تحت هیچ شرایطی نمی توانیم بپذیریم که رسول الله صلی الله علیه وسلم و سابقون الاولون رضی الله عنهم اجمعین در طول 13 سال زندگی در مکه و قبل از آمدن به مدینه و حتی سالها زندگی در دارالاسلام مدینه تا آمدن این حبر یهودی، به همراه آنهمه انصار موجود در مدینه توحید را متوجه نشده باشند و دچار بزرگترین گناهی شده باشند که از رسول الله صلی الله علیه وسلم پرسیده شد: « أيُّ الذَّنْبِ عِنْدَ اللَّهِ أكْبَرُ؟ قالَ: أنْ تَجْعَلَ لِلَّهِ نِدًّا وهو خَلَقَكَ»[9] و تا زمانی که این خاخام یهودی تذکر داده اینها برای الله تعالی نِد و همتا  و شریک قرار داده باشند و دچار شرک اکبر شده باشند و این یهودی توحید را به مسلمین یاد داده باشد.

 در اینجا این یهودی از ظاهر بیان رسول الله صلی الله علیه وسلم و اصحاب رضی الله عنهم اجمعین برداشت نادرست و فهم غلط کرده و به دلیل  سوء برداشت و سوء فهم و عدم آگاهی و عدم شناخت صحیح مساله ی توحید و شرک مرتکب این جسارت بزرگ شده است، اما می بینیم که رسول الله صلی الله علیه وسلم با درنگهائی که می کند در نهایت لفظ گفتمان را به سمت و سوئی می کشاند که مانع سوء استفاده ی این یهودی شود در حالی که محتوا و مفهوم آنچه که قبلاً رسول الله صلی الله علیه وسلم و اصحاب او  گفته اند با آنچه که الان سفارش می کند یکسان است، اما این لفظ جدید مانع سوء استفاده و جنگ روانی دشمنان می شود. 

حالا و در زمان ما عده ای با همان ادبیاتِ حبر یهودی، مسلمین را  تنها به « إنَّكم تُشرِكونَ»  یعنی فعل شرک کردن متهم نمی کنند بلکه یک مرحله جلوتر رفته و مسلمین را متهم به مشرک بودن می کنند. زمانی هم شما می گوئید مشرک خواندن مسلمان یعنی تکفیر آن – همچنانکه از سخنان خود شما مشخص است – و این سبک تکفیر کردن مسلمین هم صحیح نیست فوراً  دو اقدام انجام می دهند:

  1. حکمی که الله تعالی و رسولش صلی الله علیه وسلم در مورد کفار مشرک صادر کرده اند و اهل علم هم این اقوال را در مورد کفار مشرک بازگو کرده اند را بر همین مسلمین بیچاره و دارای عذرهای معتبر شرعی که مشرکشان نامیده اند تطبیق می دهند و قول امثال شیخ عبدالطیف آل شیخ را می آورند که می گوید : تکفیر کردن مشرک وکسی که میگوید تکفیرکردن مشرکین از اصول خوارج است و هیچ یک از علمای اهل سنت این کار را نکرده اند( این قول) ردی بر الله تعالی و پیامبر علیه صلاة والسلام و اجماع امت داده است و این فضیحت فقط با این رد کافی است و بر معترض همین که نمی داند بین دین پیامبران و مذهب خوارج تشخیص قائل نشده است.[10]

در اینجاست که می بینیم حکمی که متعلق به کفارمشرک است را بر مسلمین تطبیق می دهند. و این اشتباه محض و جرمی غیر قابل انکار و گذشت است. الله تعالی و رسولش صلی الله علیه و سلم آشکارا و بدون پرده کسانی را به عنوان کافر یا مرتد و منافق معرفی کرده اند و کسی که در کافر بودن این دسته شک داشته باشد خودش نیز دچار کفر می گردد، اما نجدیت مسلمین را به خاطر امور متشابه تکفیر کرده و نصوصی که در مورد کافرین نازل شده است را  در مورد مسلمین به کار می برند.

  • با قدرت نظامی و حکومتی که دارند تحت عنوان طعنه زننده در دین الله و رسولش صلی الله علیه وسلم و تشویش کننده ی عقیده ی مسلمین سعی می کنند مانع بروز افکار شما شوند و مسلحانه و با خشونت جلو شما را می گیرند و چنین نشان می دهند که مخالفت با آنها و افکار نجدی آنها یعنی طعنه زدن به الله و رسولش و تشویش عقاید مسلمین! پناه بر الله از چنین تکبر و خود بزرگبینی و اشتباه محضی که شخص، مخالفت با خودش را مخالفت با الله و رسولش بداند.

شیخ محمّد بن عبدالله نجدی مفتی حنبلی ها در مکه در سال 1295ه‍. ق در کتاب «السُّحُبُ الوابِلةِ علی ضرائِحِ الحنابلة» در مورد محمد بن عبدالوهاب می نویسد: محمد بن عبدالوهاب کسی بود که هرگاه شخصی با او به مخالفت می پرداخت یا بر او ردّیه ای می نوشت و قدرت نداشت که به طور علنی او را به قتل برساند، کسی را می فرستاد تا در رختخوابش او را به قتل رساند یا شبانه او را در بازار ترور کند؛ چون او مخالفانش را تکفیر کرده و کشتن آنان را حلال می دانست. [11]

شیخ عبدالرحمن بن حسن نوه ی محمد بن عبدالوهاب که از او تحت عنوان علامة نجد یاد می کنند می گوید: « بر ولی امر واجب است که جلوی آنکس را بگیرد که در چیزی از دین الله و رسولش طعنه و رخنه وارد نماید یا دین و عقیده مسلمانان را دچار تشویش می کند، همچون کسی که از تکفیر مشرکین نهی می کند، آنان را از مسلمانان و امت اسلام حساب می کنند به این دلیل که ادعای اسلام می کنند و شهادتین می گویند، و این ضررش بر اسلام و خصوصا عوام بزرگ بوده و ترس ایجاد فتنه و آشوب از آن می رود.

حالا شما بیائید و بیانیه صادره از اداره مرکزی پیگیری دبیرخانه ها و هیئت های شرعی در دوله و منتشر شده در مجله شماره 76 نبأ  را بررسی کنید که می گوید: « و بر دعوتگران وطالبان علم در دولت اسلامی واجب است مردم را از شرک و افتادن در آن یا توقف در تکفیر مشرکین بر حذر نمایند». دوله در  اینجا مو به مو بر اساس تفکرات شیخ محمد بن عبدالوهاب و علمای نجد عمل کرده و اینکه از مناصرینش می خواهد و بر آنها واجب می کند که کسانی از میان مسلمین را که متهم به مشرک بودن کرده اند را تکفیر کنند باز پیداست که مجریان صادق و بدون تقیه ی تفکرات نجدیت هستند.

پس عمل دوله در مشرک خواندن مسلمین مخالف خود و بعد واجب کردن تکفیر این مسلمین متهم شده و بعد قتل عام آنها در مساجد و مکانهای تجمع اهل تصوف و شیعیان و غیره در پاکستان و عراق و یمن و سومالی و لیبی و غیره یعنی عمل کردن طبق نقشه ای که محمد بن عبدالوهاب و نجدیت سالها قبل طراحی کرده اند و هر کسی که خودش را پیرو خط فکری نجدیت بداند و مثل محمد بن عبدالوهاب و دوله عمل نکند یا در ادعای او باید شک کرد، یا اینکه شخص اهل تقیه و ضعیفی است که قدرت اجرا ندارد و منتظر فرصت است. 


[1] وفي رسالة الشيخ محمد رسالة في الرد على ابن صباح ، ذُكرت في تاريخ نجد تحقيق ناصر الدين الأسد ص468 في الرد على من اتهمه بتهم ، ورد على ذلك ، إلا أنه قال في أثنائها : “الحمد لله ، أمَّا بعد : فما ذكره المشركون ( لاحظ هنا سماهم مشركين ) عنّي أنني أنهى عن الصلاة على النَّبِيّ -صلى اللَّه عليه وسلم- ، أو أني أقول لو أن لي أمراً هدمت قبة النَّبِيّ -صلى اللَّه عليه وسلم- ، أو أني أتكلم في الصالحين ، أو أنهى عن محبتهم ، كل هذا كذب وبهتان افتراه عليّ الشياطين الذين يريدون أن يأكلوا أموال الناس بالباطل ، مثل أولاد شمسان وأولاد إدريس الذين يأمرون الناس أن ينذروا لهم وينخونهم ويندبونهم ، كذلك فقراء الشياطين الذين ينتسبون إلى الشيخ عبد القادر وهو منهم بريء كبراءة علي بن أبي طالب من الرافضة ، فلما رأوني آمر الناس بما أمرهم به نبيهم -صلى اللَّه عليه وسلم- ألاّ يعبدوا إلا اللَّه وأن من دعى عبد القادر فهو كافر، وعبد القادر منه بريء ، وكذلك من نخى الصالحين أو الأولياء أو ندبهم أو سجد لهم … ” انتهى . والشاهد قوله : ” وأن من دعى عبد القادر فهو كافر ” فهذا نص بأنه يُكفّر من دعى عبد القادر وأمثاله (ومن فعل الشرك أعطى اسمه ، فيُسمى مشركا كافرا )، رسالة أرسلها إلى أحد علماء الأحساء واسمه أحمد بن عبد الكريم ، وهي الرسالة الحادية والعشرون في تاريخ نجد ص346.

[2] فتاوى الأئمة النجدية 3/188

[3] الدرر السنیة فی الرد علی الوهابیة، ص 67./ و کان کثیر من مشایخ ابن عبدالوهاب بالمدینة یقولون: سیضلّ هذا او یضلّ الله به من ابعده و اشقاه، و کان الأمر کذلک. و زعم محمّد بن عبدالوهاب انّ مراده بهذا المذهب الذی ابتدعه اخلاص التوحید و التبری من الشرک، و انّ الناس کانوا علی الشرک منذ ستمائة سنة، و انّه جدّد للناس دینهم، و حمل الآیات القرآنیة التی نزلت فی المشرکین علی اهل التوحید… 

بسیاری از اساتید محمّد بن عبدالوهاب در مدینه می گفتند: زود است که این مرد گمراه شود و خداوند به واسطه او کسانی را که از خودش دور کرده و شقی نموده گمراه سازد، و پیش بینی آنها به وقوع پیوست. محمّد بن عبدالوهاب گمان کرده بود که مقصودش از این مذهبی که اختراع کرده توحید خالص و بیزاری و دوری از شرک است و اینکه مردم از ششصد سال پیش بر شرک بوده اند و او بوده که دینشان را تجدید کرده است. او کسی بود که آیات قرآن را که درباره مشرکان نازل شده بود بر اهل توحید حمل نمود…

[4] الدرر السنیه   ۱۰/۳۶

[5] مجموع فتاوى الشيخ ابن باز” (9/174، 175) /  الشرك فهو صرف بعض العبادة لغير الله، كمن يستغيث بالأموات أو الغائبين أو الجن أو الأصنام أو النجوم ونحو ذلك، أو يذبح لهم أو ينذر لهم، ويطلق على الكافر أنه مشرك وعلى المشرك أنه كافر … فسمى الكفار به كفاراً وسماهم مشركين، فدل ذلك على أن الكافر يسمى مشركاً، والمشرك يسمى كافراً.

[6] الدرر السنية : 291/9

[7] صحيح النسائي 3782 / أنَّ يَهوديًّا أتى النَّبيَّ صلَّى اللَّهُ عليهِ وسلَّمَ فقالَ: إنَّكم تندِّدونَ، وإنَّكم تُشرِكونَ تقولونَ: ما شاءَ اللَّهُ وشئتَ، وتقولونَ: والكعبةِ، فأمرَهُمُ النَّبيُّ صلَّى اللَّهُ عليهِ وسلَّمَ إذا أرادوا أن يحلِفوا أن يقولوا: وربِّ الكعبةِ، ويقولونَ: ما شاءَ اللَّهُ ثمَّ شئتَ

[8] أخرجه أحمد (27138)، وابن سعد في ((الطبقات الكبرى)) (10797)، والطحاوي في ((شرح مشكل الآثار)) (238) / سلسله الحادیث صحیحه البانی جلد ۳ صفحه ۱۵۴/  عبد الله بن يسار عن قتيلة بنت صيفي الجهنية قالت: ” أتى حبر من الأحبار رسول الله صلى الله عليه وسلم فقال: يا محمد! نعم القوم أنتم لولا أنكم تشركون! قال: سبحان الله! وما ذاك؟ . قال، تقولون إذا حلفتم: والكعبة، قالت: فأمهل رسول الله صلى الله عليه وسلم شيئا ثم قال: إنه قد قال، فمن حلف فليحلف برب الكعبة، قال: يا محمد! نعم القوم أنتم لولا أنكم تجعلون لله ندا! قال: سبحان الله! وما ذاك؟ قال: تقولون ما شاء الله وشئت. قالت: فأمهل رسول الله صلى الله عليه وسلم شيئا ثم قال: إنه قد قال، فمن قال: ما شاء الله فليقل معها: ثم شئت” / عبد الله بن یسار از قتیله بنت صیفی الجهنیه که گفت:  حبری (عالمی) از احبار (علمای یهود) نزد رسول الله صلی الله علیه وسلم آمد و گفت: ای محمد شماها چه قوم خوبی می بودید  اگر شرک نمی ورزیدید. فرمود: سبحان الله چه شرکی؟ گفت: وقتی سوگند می خورید می گویید: سوگند به کعبه. پیامبر صلی الله علیه وسلم درنگی کرد سپس فرمود: هرکس از شما سوگند خورد پس به پروردگار کعبه سوگند بخورد. سپس آن یهودی گفت: ای محمد، شماها چه قوم خوبی بودید اگر برای خداوند همتایی قرار نمی دادید. گفت: سبحان الله! یهودی گفت: می گویید: اگر خدا و فلانی بخواهند. پس پیامبر صلی الله علیه وسلم درنگی کرد سپس فرمود: آنچه در گذشته می گفتید هیچ، اما از این به بعد هرکس گفت: «اگر خدا بخواهد»، پس به همراه آن بگوید: «سپس تو بخواهی

[9] بخاری4761/ مسند احمد 6/196

[10] مصباح الضلام   ۵۹۴-۵۹۳

[11] السحب الوابلة علی ضرائح الحنابلة، ص 275. / فانّه کان إذا باینه احد و ردّ علیه و لم یقدر علی قتله مجاهرة یرسل إلیه من یغتاله فی فراشه أو فی السوق لیلا، لقوله بتکفیر من خالفه و استحلاله قتله.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *