جماعت و وحدت
برای اسلام عاملی که باعث اختلاف قلوب می شود مهم نیست که چه باشد، مهم این است که نباید چنین اختلافی تولید شود حتی اگر بر اثر خواندن قرآن هم باشد حالا چه رسد به فلان روایت تاریخی یا فلان اجتهاد شخصی و رأی انسانها:اقْرَءُوا القُرْآنَ مَا ائْتَلَفَتْ قُلُوبُكُمْ،(قرآن بخوانید تا زمانی که دل های شما بر آن، اتفاق دارند)فَإِذَا اخْتَلَفْتُمْ فَقُومُوا عَنْهُ[1]و هرگاه در آن، اختلاف نمودید، دست از آن بکشید و بروید»
چون: فَإِنَّ مَنْ كَانَ قَبْلَكُمُ اخْتَلَفُوا فَأُهْلِكُوا اقوامی که قبل از شما ها بودند به سبب اختلاف هلاک شدند.[2] إِنَّمَا أَهْلَكَ مَنْ كَانَ قَبْلَكُمُ الْفُرْقَةُ [3]
چون:الجَمَاعَةُ رَحْمَةٌ (جماعت و انسجام رحمت)والفُرقَةُ عَذَاب[4]و جدایی و افتراق عذاب است.
چون : مَنْ أَرَادَ بُحْبُوحَةَ الجَنَّةِ فَلْيَلْزَمُ الجَمَاعَةَ [5]هر کس می خواهد در وسط بهشت سکونت نماید با جماعت باشد.
چون : می خواهیم وعده هائی که الله تعالی در مورد امت به رسول الله صلی الله علیه وسلم داده متحقق بشوند و گرسنگی و سرگردانی و تسلط دشمنان بر ما خاتمه یابد:إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى قَدْ أَجَارَ لِي عَلَى أُمَّتِي مِنْ ثَلاثٍ: لا يَجُوعُوا وَلا يَجْتَمِعُوا عَلَى ضَلالَةٍ وَلا یَستَبَاحُ ﺑَﯿْﻀَﺔُ اﻟْﻤُﺴْﻠِﻤِﯿﻦَ[6]
چون: الله کسانی که در راه او متحد و یکپارچه در خط و صف واحدی مثل دیوار سربی بزرگی در راه او می جنگند دوست می دارد: إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِهِ صَفًّا كَأَنَّهُم بُنْيَانٌ مَّرْصُوصٌ (صف/4)
چون: الله تعالی تهدید کرده است که رسول الله صلی الله علیه وسلم به هیچ وجه با اهل تفرق نیست : إِنَّ الَّذِينَ فَرَّقُوا دِينَهُمْ وَكَانُوا شِيَعًا لَسْتَ مِنْهُمْ فِي شَيْءٍ ۚ إِنَّمَا أَمْرُهُمْ إِلَى اللَّهِ ثُمَّ يُنَبِّئُهُمْ بِمَا كَانُوا يَفْعَلُونَ (انعام/159)
چون : نمی خواهیم مانند کسانی بشویم که با اینهمه دلایل روشن از سوی الله که به ما رسیده باز اهل تفرقه و اختلاف باشیم و مشمول عذاب بزرگ الله تعالی گردیم: وَلَا تَكُونُوا كَالَّذِينَ تَفَرَّقُوا وَاخْتَلَفُوا مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْبَيِّنَاتُ وَأُولَئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ (آل عمران/105)
[1]رواه البخاري (5060)، ومسلم (2667).
[2]بخاری 4792
[3]مسند أحمد 1539
[4]رواه عبد الله بن أحمد فى زوائد المسند (4/375) (19370)، والطبراني كما في (مجمع الزوائد) (5/220)، والبيهقي في (شعب الإيمان) (6/516)، والمنذري في (الترغيب والترهيب) (2/103).و ابن مفلح في (الآداب الشرعية) (1/332)
[5]رواه الترمذي (2165)، وأحمد (1/18) (114)، والحاكم (1/198)
[6]رواه ابن أبي عاصم في (السنة) (ص: 92)